سایت علمی و پژوهشی آسمان - مطالب ارسال شده توسط abedi

راهنمای سایت

سایت اقدام پژوهی -  گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان

1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819  -  صارمی

2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2  و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی  (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .

3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل http://up.asemankafinet.ir/view/2488784/email.png  را بنویسید.

http://up.asemankafinet.ir/view/2518890/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86.jpghttp://up.asemankafinet.ir/view/2518891/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%20%D8%A8%D9%87%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA.jpg

لیست گزارش تخصصی   لیست اقدام پژوهی     لیست کلیه طرح درس ها

پشتیبانی سایت

در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا  پیام بدهید
آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet

ادیان الهی از منظر قرآن

بازديد: 187
ادیان الهی از منظر قرآن

دکتر محمد ایوب
ترجمه مجید مرادی

اشاره

آنچه از پی می آید سخنرانی دكتر محمود ایوب، استاد و محقق لبنانی دانشگاه تمپل است كه در مركز مطالعات اسلام و مسیحیت دانشگاه بلمند طرابلس(لبنان) ایراد كرده است.
اسلام در محیطی مسیحی ـ روحانی زاده شد؛ زیرا پیش از اسلام، مسیحیت در منطقه عربی رواج یافته بود. می توان گفت مسلمانان از اندیشه و یا روحانیت مسیحی، این ایده و تصور رایج پیش از اسلام را كه حیات انسانی و هستی، نفس رحمان (خدا) است، برگرفته بودند. در همین سیاق می توان این آیه از قرآن را تفسیر كرد:
«زمانی كه خدا انسان را آفرید از روح خویش در او دمید». و همین دم الهی است كه انسان را از دیگر مخلوقات تمایز بخشیده است. اسلام از آغاز، با یهود شبه جزیره عربستان نیز تعامل داشته است، اما تعامل اسلام ـ یهودیت، تعامل در قالب روابط تشریعی، سیاسی و اقتصادی بوده است. از این رو باید انتقادات قرآن از جامعه یهودی مدینه را به عنوان بازتاب این حقیقت تاریخی بفهمیم. من بر ایـن بـاور هستم كه اجتمـاعـات مسیحی 
بزرگی در شبه جزیره وجود نداشت تا بتواند تأثیر سیاسی هم وزنی در جامعه یهودی مدینه داشته باشد، اما رابطه اسلام با مسیحیت، دست كم در آغاز بعثت وحتی در مدینه، بیش تر رابطه ای معنوی بوده است تا رابطه ای اجتماعی. در اینجا خواهم كوشید تا این موضوع را روشن كنم.
از دیدگاه تاریخی، قرآن و رسالت محمدی پس از عصری طولانی و بعد از دوره شمولیت دینی و تمدنی ـ كه از قرن هشتم یا ششم پیش از میلاد آغاز شده بود و كارل یاسپرس دانشمند معروف آلمانی آن را «عصرمحوری» نامید ـ ظهور كرد. ادیان چینی و هندی نیز در همین دوره پیدا شدند و زرتشت هم در همین عصر ندای توحید را سر داد. در این دوره، پیامبران تورات یا عهد قدیم، با ندای عدالت اجتماعی ظهور می یابند و اعلام می دارند كه خداوند تنها اقامه شعائر الهی را از انسان نمی خواهد، بلكه هم چنین از او می خواهد تا عدالت را نیز به پا دارد و به بُعد معنوی زندگی خویش و هم چنین ارتباطش با خداوند اهمیت بدهد. در پی این عصر، دوره مهمی فرا می رسد كه در آن تمدن هلنی ـ یونانی عهد اسكندر و جانشینان او به عنوان یك چارچوب تمدنی عام، برای همه تمدنهای اروپایی و خاورمیانه ای و حتی سرزمین فارس، مطرح می شود. از نظر من پایان این دوره، آغاز ظهور مسیحیت به عنوان یك دین فراگیر و تا اندازه ای مخالف با یهودیت سخت گیر و جزم اندیش است. یهود خود را قوم برگزیده خدا می دانست، در حالی كه حضرت مسیح به پیروان خویش می گفت: فخر مورزید كه فرزندان ابراهیم هستید؛ زیرا خداوند را توانایی آن هست كه از این دست فرزندانی از ابراهیم پدید آورد.
این دوره نیز كه از قرن هشتم پیش ازمیلاد آغاز شده بود، با ظهور حضرت محمد(ص) پایان یافت. از این رو می بینیم در قرآن ندای توحید، وحدت انسان و كثرت گرایی تمدنی و زبانی را در جهان سر می دهد. خداوند می گوید:
«و من آیاته خلق السّموات و الأرض و اختلاف ألسنتكم و ألوانكم» روم/14
و از نشانه های [قدرت] او آفرینش آسمانها و زمین و اختلاف زبانهای شما و رنگهای شما است.
معنای آیه این است كه خداوند انسانها را با زبانها و تمدنها و عرف های گوناگون آفریده است. من معتقدم كه كثرت گرایی زبانی به گونه ای كه قرآن از آن سخن می گوید، شامل كثرت گرایی تمدنی و دینی نیز می شود؛ زیرا ادیان سرچشمه همه تمدنهای بشری هستند. این امر دست كم درباره ادیان بزرگ، پذیرفته شده است. بنابراین، قرآن بر این پدیده فراگیر ـ كه قرنها پیش از ظهور اسلام و در قالب كثرت گرایی تمدنی و دینی آغاز شده بود ـ مهر تأیید می نهد.
ما این پدیده را در بسیاری از آیات قرآن ملاحظه می كنیم، مانند این آیه:
«كان الناس امّة واحدة فبعث الله النّبیین مبشّرین منذرین و أنزل معهم الكتاب بالحقّ لیحكم بین النّاس فیما اختلفوا فیه» بقره/213
مردم، امتی یگانه بودند، پس خداوند پیامبران را نویدآور و بیم دهنده برانگیخت و با آنان كتاب [خود] را به حق فروفرستاد، تا میان مردم در آنچه با هم اختلاف داشتند، داوری كند.
قرآن اختلاف بین مردم را به حسدورزی و ستیزه جویی نسبت می دهد و حساب كثرت و اختلاف نظر و اختلافی را كه موجب حسدورزی و كینه جویی و دشمنی انسانها نسبت به یكدیگر شود، از هم جدا می كند. اما نگاه قرآن به انسان چگونه است؟ از نظر قرآن، انسان می تواند به بلندترین مراتب روحی رسیده یا به پست ترین درجه تباهی نایل آید. خداوند می گوید:
«لقد خلقنا الإنسان فی أحسن تقویم. ثمّ رددناه أسفل سافلین. إلاّ الذین آمنوا و عملوا الصالحات فلهم أجر غیرممنون» تین/4ـ6
به راستی انسان را در نیكوترین اعتدال آفریدیم. سپس او را به پست ترین [مراتب] پستی بازگردانیم، مگر كسانی را كه گرویده و كارهای شایسته كرده اند، كه پاداشی بی منت خواهند داشت.
در ضمن این كثرت گرایی تمدنی و نژادی بنیاد بشری، مشتركاتی هم وجود دارد كه وحدت انسانی را تحكیم می بخشد. این مشتركات، از توحید الهی سرچشمه می گیرد و چه بسا از این اصل كه از آنجا كه خدای یگانه است، خلق او نیز یگانه است و انسانیت هم یگانه:
«یا أیها الناس إنّا خلقناكم من ذكر و أنثی و جعلناكم شعوباً و قبائل لتعارفوا إنّ أكرمكم عندالله أتقاكم» حجرات/13
ای مردم، ما شما را از مرد و زنی آفریدیم، و شما را ملت ملت و قبیله قبیله گردانیدیم تا با یك دیگر شناسایی دوسویه حاصل كنید. در حقیقت ارجمندترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شما است.
از نظر قرآن تكریم بنی آدم چنین است:
«و لقد كرّمنا بنی آدم و حملناهم فی البرّ و البحر و رزقناهم من الطیبات و فضّلناهم علی كثیر ممّن خلقنا تفضیلاً» اسراء/70
و به راستی ما فرزندان آدم را گرامی داشتیم و آنان را در خشكی و دریا [بر مركب ها] برنشاندیم و از چیزهای پاكیزه به ایشان روزی دادیم و آنان را بر بسیاری از آفریده های خود برتری آشكار دادیم.
راز این گرامی داشت در معرفت و توانایی انسان در گفت وگو و فهم متقابل و بكارگیری زبان نهفته است. قرآن می گوید:
«و علّم الآدم الأسماء كلّها» بقره/31
و خدا همه [معانی] نامها را به آدم آموخت.
سپس این نامها را بر فرشتگان عرضه كرد، اما آنان پاسخ را نمی دانستند و عذر آوردند و گفتند:
«سبحانك لاعلم لنا إلاّ ما علّمتنا» بقره/32
منزهی تو! ما را جز آنچه [خود] به ما آموخته ای، هیچ دانش نیست.
آن گاه خداوند فرشتگان را به سجده بر آدم ـ كه سجده تعظیم و نه سجده عبادت بود ـ فرمان داد. نافرمانی اساسی از همین نقطه آغاز شد. این نافرمانی، نافرمانی آدم نیست كه در قرآن آمده است:
«و عصی آدم ربّه فغوی. ثمّ اجتباه ربّه فتاب علیه و هدی» طه/121ـ122
آدم به پروردگار خود عصیان ورزید و به بیراهه رفت، سپس پروردگارش او را برگزید و بر او ببخشود، و [وی را] هدایت كرد.
نافرمانی اصلی از دید اسلام ـ اگر چنین تعبیری درست باشد ـ نافرمانی ابلیس است. نافرمانی ابلیس به سبب كبرورزی او بود و نه عدم اطاعت او. خداوند به سبب آن كه به بنی آدم عقل و توانایی بر اشاره به اشیا ـ به مدد رموز زبان ـ بخشید، او را گرامی داشت. از نظر قرآن، خدا به امور همه انسانها و نه تنها مسلمانان اهتمام می ورزد. دراینجا ـ هر چند موضوع سخن ما نیست ـ باید مفهوم شریعت و مفهوم فقه را از هم جداكنیم. «شریعت» احكام قرآن و سنت نبوی است، اما آنچه كه مالك و ابوحنیفه و احمد بن حنبل و شافعی و [امام] جعفر صادق(ع) و دیگران عرضه كرده اند، مذاهب فقهی است. قرآن به مسائل عادی زندگی انسان، مانند ارث و ازدواج و طلاق پرداخته است؛ اما باید بین امور اساسی و امور مباح در دین فرق بگذاریم. به عنوان مثال آیات مربوط به چند زنی پس از جنگ احد نازل شده است و خداوند هم چند زنی را بر همه مسلمانان واجب نگردانده است و حتی گفته است:
«و إن خفتم ألاّ تعدلوا فواحدة» نساء/3
پس اگر بیم دارید كه به عدالت رفتار نكنید، به یك زن [اكتفا كنید].
بنابراین باید در مطالعه هر دینی بین امور اساسی و امور غیراساسی فرق بگذاریم.
قرآن می گوید: اختلاف ادیان برخاسته از حكمتی الهی است:
«و لو شاء الله لجعلكم امّة واحدة و لكن لیبلوكم فی ما آتاكم فاستبقوا الخیرات الی الله مرجعكم فینبئكم بما كنتم فیه تختلفون» مائده/48
و اگر خدا می خواست شما را یك امت قرار می داد، ولی [خواست] تا شما را در آنچه به شما داده است بیازماید. پس دركارهای نیك بر یكدیگر سبقت گیرید. بازگشت [همه] شما به سوی خدا است. آن گاه درباره آنچه در آن اختلاف می كردید، آگاه تان خواهد كرد.
شبیه این نص قرآنی را در كتاب مقدس می خوانیم كه می گوید: «ما امروزه در آیینه با نگاهی مبهم می نگریم، اما در آن روز نگاه ما رویارو خواهد بود. امروز شناخت من ناقص است، اما در آن روز آنچه را كه باید بشناسیم خواهم شناخت. زمانی كه به سوی خدای سبحان بازگشتیم، او ما را درباره عقاید و رفتارها و مبادی معنوی و اجتماعی مورد اختلاف، آگاه خواهد كرد».
اما به طور مشخص دیدگاه قرآن به مسئله كثرت گرایی دینی چگونه است؟ در قرآن دو آیه داریم كه تقریباً با الفاظی همگون آمده اند، اولی در سوره بقره و دومی در سوره مائده. این مهم است كه بدانیم سوره بقره در اوایل هجرت و در مدینه نازل شد و نختسین سوره بزرگ قرآن است و سوره مائده از آخرین سوره هایی است كه در مدینه بر پیامبر نازل شد. قطعاً حكمتی در كار بوده است كه این آیه هم در آغاز هجرت به مدینه و هم در پایان نزول قرآن در مدینه آمده است. آیه چنین است:
«إنّ الذین آمنوا و الذین هادوا و النصاری و الصابئین من آمن بالله و الیوم الآخر و عمل صالحاً فلهم أجرهم عند ربّهم و لاخوف علیهم و لاهم یحزنون» بقره/62
در حقیقت كسانی كه [به اسلام] ایمان آورده، و كسانی كه یهودی شده اند و ترسایان و صابئان، آنان كه به خدا و روز بازپسین ایمان داشته و كار شایسته كرده اند، اجرشان را پیش پروردگارشان خواهند داشت، و نه بیمی بر آنان است و نه اندوهناك خواهند شد.
در سوره حج نیز آیه ای است كه می تواند به عنوان مقدمه این آیه قرار گیرد. آن آیه چنین است:
«إنّ الذین آمنوا و الذین هادوا و الصابئین و النصاری و المجوس و الذین أشركوا إنّ الله یفصل بینهم یوم القیامة إنّ الله علی كلّ شیء شهید» حج / 17
كسانی كه ایمان آوردند و كسانی كه یهودی شدند و صابئی ها و مسیحیان و زرتشتیان و كسانی كه شرك ورزیدند، البته خدا در روز قیامت میان شان داوری خواهد كرد؛ زیرا خدا بر هر چیزی گواه است.
در اینجا می بینیم كه اصطلاح ادیان از نظر قرآن، تنها شامل ادیان اهل كتاب، یعنی یهودیان و مسیحیان نمی شود. به اعتقاد من درست نیست كه گفته شود تنها یهودیان و مسیحیان و نه مسلمانان ـ اهل كتاب اند؛ زیرا در آن صورت از یاد برده ایم كه اصطلاح «اهل كتاب» بیش از همه بر مسلمانان درست می آید. با این حال تكثرگرایی دینی در قرآن به اهل كتاب منحصر نیست. آیه سوره بقره می گوید: مؤمنان (مسلمانان) و یهودیان و مسیحیان و صابئی ها؛ صابئی ها چه كسانی هستند؟ از نظر علما و فقها، آنان كسانی بوده اند كه ستارگان را می پرستیدند و كتاب [آسمانی] نیز نداشتند. اگر بگوییم كه ادیان دارای نبوت و كتاب، این تنها شامل یهودیت و مسیحیت و اسلام خواهد شد و در آن صورت باید بگوییم كه صابئی ها نمونه ادیان بی كتاب اند، و آن گاه باید معتقد شویم كه تكثرگرایی دینی در قرآن، منحصر به اهل كتاب نیز نیست. از دید قرآن چنین تكثرگرایی دینی نباید برپایهٌ تفاخر دینی و خرده گیری بر دین دیگری استوار باشد. در سوره نساء دو آیه است كه در زمینه مورد بحث اهمیتی فوق العاده دارند. گفته می شود كه اهل ادیان و به طور مشخص یهودیان و مسیحیان و مسلمانان هر كدام بر دیگری فخر می فروختند و دین خود را مهم تر و بهتر از دین دیگری می دانستند.
آن گاه آیه ای نازل شد كه می گفت:
«لیس بأمانیكم و لا أمانی أهل الكتاب من یعمل سوء یجز به و لایجد له من دون الله ولیاً و لانصیراً و من یعمل من الصالحات من ذكر أو أنثی و هو مؤمن فأولئك یدخلون الجنة و لایظلمون نقیراً»
[پاداش و كیفر] به دلخواه شما و به دلخواه اهل كتاب نیست، هر كه بدی كند در برابر آن كیفر می بیند و جز خدا برای یاری خود، یار و مددكاری نمی یابد و كسانی كه كارهای شایسته كنند ـ چه مرد باشند یا زن ـ در حالی كه مؤمن باشند، آنان داخل بهشت می شوند، و به قدر شیار هسته خرمایی مورد ستم قرار نمی گیرند.
آنچه در اینجا مهم است، نامها و گرایشهای دینی نیست، بلكه آنچه اهمیت دارد، ایمان به خدا و روز قیامت و انجام عمل صالح است. نمی توان رحمت خدا را منحصر در ملت و قوم خاصی دانست؛ زیرا رحمت خدا ـ چنان كه قرآن می گوید: ـ همه چیز را شامل می شود. در اینجا باید به این نكته توجه داشت كه قرآن، خدا را از هر چیزی منزه می داند و هیچ چیزی را همانند او نمی داند: «لیس كمثله شیء» و خدا خود را به هیچ چیزی جز به رحمت ملزم نساخته است. قرآن این التزام را درچندین آیه طرح كرده است: «كتب علی نفسه الرّحمة»
[خدا] رحمت را بر خویشتن واجب گردانیده است.
رحمت به معنای محبت است و ژرفای این محبت در رابطه پدر و مادر و فرزنده دیده می شود. واژه رحمت مشتق از رَحِم است. در حدیث آمده است: نخستین چیزی كه خداوند آفرید، رحم است و یكی از نامهای خداوند نیز از همین واژه مشتق شده است. بنابراین، یكی از نقاط اشتراك ما مسلمانان و مسیحیان، امیدواری به رحمت خدای عزوجل است.
با این حال قرآن بر وجود رابطه ای متمایز و ویژه میان مسلمانان و مسیحیان تأكید می كند. قرآن به پیامبر (ص) خطاب می كند: 
«و لتجدنّ أشدّ الناس عداوة للذین آمنوا الیهود و الذین أشركوا و لتجدنّ أقربهم مودّة للذین آمنوا الذین قالوا إنّا نصاری»
مسلماً یهودیان و كسانی را كه شرك ورزیده اند، دشمن ترین مردم نسبت به مؤمنان خواهی یافت و قطعاً كسانی را كه گفتند: ما نصرانی هستیم، نزدیك ترین مردم در دوستی با مؤمنان خواهی یافت.
واژه «یهود» در كاربرد قرآنی و یا بیش تر كاربردهای قرآنی آن، اشاره به بنی اسرائیل و یا یهود ـ به عنوان ملتی كه در قرنهای متوالی جریان داشته است ¬ ـ و نیز به یهودیان مدینه كه اسلام را رقیب قدرت اقتصادی و اجتماعی خود می دیدند، اشاره دارد؛ اما چرا قرآن می گوید: «الذین قالوا إنّا نصاری»؛ یعنی كسانی كه می گویند ما نصرانی هستیم، و نمی گوید كسانی كه نصرانی هستند؛ زیرا قرآن گواهی می دهد و چه بسا گرایش ایشان نیز همانند گرایش اعراب بدوی باشد:
«قالت الأعراب آمنّا قل لم تؤمنوا و لكن قولوا أسلمنا»
[برخی از] بادیه نشینان گفتند: ایمان آوردیم. بگو: ایمان نیاورده اید، ولی بگویید: اسلام آوردیم.
بنابراین، نقل سخن نصارا كه گفتند: إنّا نصاری برای تصریح بر گواهی است.
پرسشهایی درباره نصارا در قرآن مطرح شده است كه آیا آنان مسیحیان اند و یا به عبارت روشن تر آیا آنان از مسیحیان روم و بیزانس هستند؟ ما نمی توانیم بگوییم كه نصارای شبه جزیره عربستان، مسیحی نبوده اند و الهیات شان را هم جدا از الهیات كشیشان ارتدكس یا كشیشان شرقی و غربی كلیسای نخست نمی بینیم. قرآن دلیل دوستی نصارا با مؤمنان را چنین توضیح می دهد:
«ذلك بأنّ منهم قسّیسین و رهباناً و أنّهم لایستكبرون. و إذا سمعوا ما أنزل الی الرسول تری أعینهم تفیض من الدمع ممّا عرفوا من الحق» مائده/83ـ82
زیرا برخی از آنان، دانشمندان و رهبانانی هستند كه تكبر نمی ورزند، و چون آنچه را به سوی این پیامبر نازل شده بشنوند، می بینی بر اثر آن حقیقتی كه شناخته اند، اشك از چشمهاشان سرازیر می شود.
مهم ترین نكاتی كه دراین آیات بدان اشاره رفته، این است كه نصارا استكبار نمی ورزند؛ یعنی دچار حالت استكباری ـ كه ابلیس را از محضر الهی دور كرد ـ نمی شوند و در آخرت وارد بهشت خواهند شد.
قرآن «ترك دنیا»ی مسیحیان را محكوم نكرده است:
«و رهبانیة ابتدعوها ما كتبناها علیهم إلاّ ابتغاء رضوان الله»
و [اما] ترك دنیایی كه از پیش خود درآوردند، ما آن را برایشان مقرر نكردیم، مگر برای آن كه كسب خشنودی خدا كنند. 
بدعت همواره ناپسند نیست. بدعت پسندیده هم داریم، اما سئوال این است كه آیا مسیحیان حق رعایت رهبانیت (ترك دنیا) را داشتند؟ به نظر من تاریخ باید به این سئوال پاسخ بدهد.
در سوره آل عمران، قرآن اشاره می كند كه از جمله اهل كتاب این گروه هستند: «امّة قائمة یتلون آیات الله آناء اللیل و هم یسجدون»
گروهی درست كردارند كه آیات الهی را در دل شب می خوانند و سر به سجده می نهند.
مسلمانان از رهبانان عبادت پیشه ای كه در بیابانها زندگی می كردند، چیزهای فراوانی ـ به ویژه از میراث معنوی و روحانی شان ـ آموختند. چه بسا این سخن درست باشد كه غنای معنوی عرفان اسلامی، نتیجه تعامل عقیده اسلامی با زهد رهبانی ای است كه در صحرای شبه جزیره عربستان و صحرای سوریه و دیگر قلمروهای دولت اسلامی و زبان عربی وجود داشته است.
قرآن كریم به روابط مسیحیان و مسلمانان به چشم روابطی ویژه می نگرد، اما قرآن هم مانند هر كتاب مقدس دیگری همواره مورد تفسیر و تأویل است و دارای معانی فراوان:
«قل لو كان البحر مداداً لكلمات ربّی لنفد البحر قبل أن تنفد كلمات ربّی»
بگو: اگر دریا برای كلمات پروردگارم مركّب شود، پیش از آن كه كلمات پروردگارم پایان پذیرد، قطعاً دریا پایان می یابد.
حدیثی هم داریم كه قرآن را دارای ظاهر و باطن، و هر ظاهری را دارای باطنی ـ تا هفت یا هفتاد بطن ـ می داند. طبیعی است كه هر تفسیری، بازتاب عصر و زمانه است كه نویسنده اش در آن می زید؛ اما مشاهده می كنیم كه از دیر زمان، مسلمانان از فرهنگ كثرت پذیر قرآنی فاصله گرفته اند؛ حتی در تاریخ طبری و دیگران می خوانیم كه آنان آیه 62 سوره بقره را كه می گوید: نصارا و اهل دیگر ادیان كه به خدا ایمان دارند در نزد خدا پاداش دارند، چنین تفسیر كرده اند كه این آیه درباره سلمان فارسی و یاران او نازل شده است؛ و نیز آیاتی كه نصارا را به سبب تكبر نورزیدن و پرستش خدا می ستاید، مربوط به نجاشی و یاران او كه به رسالت محمد(ص) ایمان آوردند و مسلمان شدند می دانند. پرسشی كه اینجا مطرح می شود این است كه اگر این افراد مسلمان شدند، دیگر چگونه این آیات بر آنان قابل تطبیق است؟ با آن كه درباره اهل كتاب یا غیرمسلمان بودن نازل شده است كه اگر غیرمسلمانی مسلمان شود، حكمش همانند حكم دیگر مسلمانان است. بنابراین، باید این آیات را در چارچوب عام قرآنی آن، مطالعه و بررسی كنیم، نه در چارچوب گروه معینی كه در تاریخ ظهور كردند و گذشتند.
حال باید به این نكته بپردازیم كه هدف از رابطه متمایز میان مسلمانان و مسیحیان و به طور خاص، و رابطه مسلمانان و پیروان دیگر ادیان و به ویژه، اهل كتاب چیست، هدف اساسی از این رابطه، گفت وگو و هم زیستی است، نه تنها هم زیستی مسالمت آمیز كه هم زیستی ایمانی میان پیروان دیگر ادیان و امت اسلامی و كلیسای مسیحی و دیگران منظور نظر است. طبیعی است كه این هم زیستی ایمانی باید برپایهٌ مبادی معینی استوار باشد كه به نظر من مورد توافق همه ما است. در قرآن، خدا در خطاب به محمد(ص) به همه مسلمانان و اهل كتاب پیام می فرستد:
«قل یا أهل الكتاب تعالوا إلی كلمة سواء بیننا و بینكم…»
بگو ای اهل كتاب، بیایید بر سر سخنی كه میان ما و شما یكسان است بایسیتم. آن سخن یكسان این است كه جز خدا را نپرستیم، و این یعنی اینكه تنها خدا را بپرستیم و چیزی را شریك او نگردانیم و بعضی از ما بعضی دیگر ـ یا چیز دیگری ـ را به خدایی نگیرد.
خدا به مسلمانان خطاب می كند:
«ولاتجادلوا أهل الكتاب إلاّ بالتی هی أحسن إلاّ الذین ظلموا منهم»
و با اهل كتاب جز به [شیوه ای] كه بهتر است، مجادله مكنید، مگر [با] كسانی از آنان كه ستم كرده اند.
ستم همیشه انحراف از راه عدل و اعتدال است و در اسلام هر دو گونه ستم ـ یعنی ستم بر خویش و ستم به دیگران ـ حرام است. در ادامه می فرماید:
«إلاّ الذین ظلموا منهم و قولوا آمنّا بالّذی أنزل إلیكم و إلهنا و إلهكم واحد و نحن له مسلمون» عنكبوت/46 
مگر [با] كسانی از آنان كه ستم كردند و بگویید: به آنچه به سوی ما نازل شده و [آنچه] به سوی شما نازل گردیده ایمان آوردیم، و خدای ما و خدای شما یكی است و ما تسلیم اوییم.
سه نكته دیگر باقی می ماند: نخست اینكه آن «اسلام» كه قرآن بدان فرا می خواند كدام است؟ قرآن می گوید:
«إنّ الدین عندالله الإسلام» آل عمران/19
در حقیقت، دین نزد خدا همان اسلام است.
در همین سوره به دو آیه دیگر نیز در این باره بر می خوریم:
«ولوآمن أهل الكتاب لكان خیراً لهم…» آل عمران/110
و اگر اهل كتاب ایمان آورده بودند ، قطعاً برای شان بهتر بود.
و آیه دوم می گوید:
«و من یبتغ غیرالإسلام دیناً فلن یقبل منه و هو فی الآخرة من الخاسرین» آل عمران/85
و هر كه جز اسلام، دینی [دیگر] جوید، هرگز از وی پذیرفته نشود، و وی در آخرت از زیانكاران است.
این اسلامی كه قرآن همه انسانها را بدان فرا می خواند، همانا اطاعت و انقیاد نسبت به اراده خداست؛ یعنی اینكه اراده انسان، مطابق اراده خدا شود. اسلام یعنی اینكه انسان تسلیم خدای عزوجل و اراده و محبت و رحمت او شود. این اسلام، همان چیزی است كه به نظر قرآن همه پیامبران برای آن آمده اند و همان مبنایی است كه هستی بر آن استوار شده است. از نظر قرآن، جهان هستی تسلیم خدا است؛ زیرا از سنتهایی كه خدا در آن نهاده است، پیروی می كند. اسلام انسان، برعكس اسلام فرشتگان، اسلامی آزاد، برگزیده و اختیاری است. ما انسانها و جنیان، تسلیم شدن یا تسلیم نشدن به خدا را بر می گزینیم. البته این داستان دیگری دارد كه آیا جن، انسان است یا چیز دیگری است؟ از نظر قرآن، جن انسان نیست، بلكه آنان از آتش آفریده شده اند.
«و خلق الإنسان من صلصال كالفخّار. و خلق الجانّ من مارج من نار» رحمن/14ـ15
انسان را از گل خشكیده ای سفال مانند آفرید و جنّ را از تشعشعی از آتش خلق كرد.
«إلاّ إبلیس كان من الجنّ ففسق عن أمر ربّه» كهف/50
جز ابلیس كه از [گروه] جنّ بود و از فرمان پروردگارش سرپیچید.
از نظر قرآن، مخلوقات سه گونه اند: اول، فرشتگان كه از جنس نورند و نافرمانی خدا نمی كنند(ابلیس از جنس فرشتگان نبود). دوم، جنّ كه از آتش آفریده شده است و ابلیس از ایشان بود. سوم، انسان كه همین موجود زمینی خاكی است. خدا نامها را به انسان آموخت و او را جانشین خود قرار داد. خدا می گوید:
«إنّی جاعل فی الأرض خلیفة»
من در زمین جانشینی خواهم گماشت.
این خلافت الهی، همان تكلیف و امانتی است كه خدا آن را به آسمانها و زمین و كوه ها عرضه كرد و آنان از برداشتن آن سرباز زدند و از آن هراسناك شدند، و انسان آن را برداشت. بنابراین، جانشینی خدا در زمین ـ كه از آنِ همه انسانها است ـ ویژگی انسان است و حكم می كند كه جوهر اسلام، برداشتن بار جانشینی و امانت الهی به گونه ای شایسته است. هم چنین اسلام، همین شریعتی است كه حضرت محمد(ص) آورده كه مردمانی او را پیروی كردند و دیگرانی هم از او پیروی نكردند. این اسلام همان است كه امام جعفر صادق(ع) می گوید:
«الإسلام ما علیه تتناكحون و تتوارثون، و الإیمان ما علیه تثابون و تعاقبون.»
اسلام همان چیزی است كه بر اساس آن نكاح می كنید و ارث می برید، و ایمان آن چیزی است كه بر اساس آن پاداش و سزا می بینید.
اسلام همان چیزی است كه بادیه نشینان بدان گردن نهادند، ولی ایمان نیاوردند:
«قالت الأعراب آمنّا قل لم تؤمنوا و لكن قولوا أسلمنا و لمّا یدخل الإیمان فی قلوبكم» حجرات/14
بادیه نشینان گفتند: ایمان آوردیم. بگو: ایمان نیاوردید، ولی بگویید: اسلام آوردیم و هنوز در دلهای شما ایمان راه نیافته است.
البته حكم كردن به این كه ایمان در دل انسانها داخل شده یا نشده است، تنها از آن خدا است و از این رو، هیچ گاه در اسلام محكمه های تفتیش عقاید بر پا نشده است. كسی كه می گوید: لااله إلاّ الله، شهادت بر اسلام داده است و مسلمان است و همه حقوق و وظایف یك مسلمان را دارد. بنابراین، مفهوم اسلام در دو سطح جهانی و تاریخی دینی، قابل بررسی است.
در حدیثی آمده است كه جبرئیل از پیامبر و اصحابی كه پیرامون آن حضرت بودند پرسید: اسلام چیست؟
حضرت پاسخ داد: اینكه شعائر یا اركان اسلام را بر پاداری.
پرسید: ایمان چیست؟
پاسخ داد: اینكه به خدا و فرشتگان و كتابهای آسمانی و روز قیامت ایمان بیاوری.
سپس پرسید: احسان چیست؟
پاسخ داد: اینكه خدا را چنان بپرستی كه گویی می بینی اش و اگر تو او را نمی بینی، او تو را می بیند.
بنابراین، احسان بالاترین مرتبه ایمان است و آن گاه كه ایمان و احسان و اسلام جمع شدند، اسلام حقیقی را تشكیل می دهند. بنابراین، باید بین جوهر قرآنی مفهوم اسلام و اسلام به عنوان یك شریعت برای مردم، تفاوت نهاد.
اما نكته دوم درباره تحریف است كه مشكل پیچیده ای است. برخی پژوهشها اثبات می كند كه مسیحیان هم یهودیان را به تحریف متهم می كردند، اما زمانی كه اسلام آمد و هر دو آنها را به تحریف متهم كرد، داستان تحریف بین یهودیان و مسیحیان به فراموشی سپرده شد. تحریف مسئله ای بسیار قدیمی و مربوط به پیش از اسلام است. تحریف چیست؟ آیا این است كه از خلال تأویل و تفسیر، انجام شود و یا اینكه افزودن و تغییر متن، تحریف است؟ به آسانی نمی توان این پرسشها را پاسخ داد؛ زیرا آیاتی داریم كه به صراحت از وقوع تحریف سخن می گوید و آیات دیگری هم داریم كه به حقانیت تورات و انجیل تصریح دارند؛ مانند این آیه:
«و كیف یحكّمونك و عندهم التوراة فیها حكم الله»
چگونه تو را داور قرار می دهند، با آن كه تورات نزد آنان است كه در آن حكم خدا [آمده] است؟
خداوند تورات و انجیل را نازل كرد و اهل هر كدام از این دو كتاب را فرمان داد تا به آنچه كه در آن دو كتاب آمده است حكم كنند. بنابراین چگونه ممكن است كه قرآن، تورات و انجیل را ستوده باشد، اما نسخه ای از این دو كتاب در زمان بعثت و وحی، در نزد مردم وجود نداشته باشد؟ این پرسشها را باید از نو بررسی كرد و در موضوع تحریف و شقوق احتمالی آن، بازنگری كرد.
آخرین موضوعی كه می خواهم مطرح كنم، آیه جزیه است كه ذهنها را به خود مشغول داشته و دارد؛ آیه ای كه به مسلمانان دستور می دهد:
«قاتلوا الذین لایؤمنون بالله و لا بالیوم الآخر و لایحرّمون ما حرّم الله و رسوله و لایدینون دین الحق من الذین اوتوا الكتاب حتی یعطوا الجزیة عن ید و هم صاغرون»
با كسانی از اهل كتاب كه به خدا و روز بازپسین ایمان نمی آورند، و آنچه را خدا و فرستاده اش حرام گردانیده اند، حرام نمی دارند و متدین به دین حق نمی گردند، كارزار كنید، تا با [كمال] خواری به دست خود جزیه دهند.
این آیه را باید در چارچوب قرآنی عام آن بررسی كرد. چه كسی می تواند حكم كند كه همه اهل كتاب به دین حق متدین نمی گردند و به خدا ایمان نمی آورند؟ قرآن، مسیحیان و یهودیان را مشرك ننامیده است. شرك پدیده ای بود كه در میان عرب و بت پرستان رواج داشت. زمانی كه قرآن از اهل كتاب، و به طور مشخص از مسیحیان یاد می كند، به آنان نسبت غلو می دهد و نه شرك:
«یا أهل الكتاب لاتغلوا فی دینكم و لاتقولوا علی الله إلاّ الحقّ انّما المسیح عیسی بن مریم رسول الله و كلمته» نساء/171
ای اهل كتاب در دین خود غلوّ مكنید و درباره خدا جز [سخن] درست مگویید. مسیح، عیسی بن مریم فقط پیامبر خدا و كلمهٌ او است.
به عقیده من برای این نظریه یا مفهوم قرآن، شواهد فراوانی در مسیحیت قدیم و جدید دارد و هنوز هم پرونده موضوع كاریستولوژی (الهیات مربوط به شخص مسیح) باز است؛ همان گونه كه پرونده قرآن ـ كه مسلمانان كلام خدایش می دانند ـ به لحاظ تحدید ماهیت رابطه كلام نزول یافته خدا با قدمت ذات خدا و موضوع خلق یا عدم خلق قرآن، همچنان گشوده است؛ و باز همان گونه كه چگونگی رابطه مسیح ـ كه كلام خدای ازلی است ـ با یسوع ناصری هم چنان محل بحث و بررسی است.
در اینجا همین اندازه می توان گفت كه پرونده این موضوعات هم چنان باز است، اما ما مسلمانان با مسیحیان نقاط مشترك فراوانی داریم. كلیسا كه جامعه كشیشان است مجموعه ای از افراد و ساختمانها نیست، بلكه همان امت مسیحی از زمان پیدایی تا روز قیامت است. هم چنین امت اسلامی مجموع دولتها و نظامهای اسلامی نیست، بلكه جوهر آن، همان جامعه ایمانی است كه مسلمانان عرب و عجم را با شهادت واحد ـ كه شهادت به وحدانیت خدا و رسالت محمد(ص) است ـ گرد می آورد.
مسیحیت، برپایهٌ دعوتی پایان بخش استوار است كه معتقد است ملكوت خدا فرا رسیده است. انجیل از مسیح نقل می كند كه گفت:
«سخن درست را برایتان می گویم. از بین حاضران دراین مكان كسانی طعم مرگ را نخواهند چشید تا اینكه ملكوت خدا را كه با قدرت فرا می رسد، مشاهده كنند.»
بسیاری از پدران و از جمله قدّیس پولس، جمله یادشده را به ختمیت پایان جهان تفسیر كرده اند. امت اسلام نیز بر مبنای ختمیت مبتنی شده و منتظر پایان كار جهان است. اسلام، محمد(ص) را پیامبر آخر الزمان می داند. این ختمیت گرایی ـ كه امید انسان را به رحمت خداوند و محضر خدا در قیامت سوق می دهد ـ قوی ترین نقطه مشترك ما و مسیحیان است و این پدیده ابعادی فراوانی دارد كه بسیار فراتر از حدّ اساطیر و خرافات است. بنابراین، اگر امید ما در این دنیا به آخرت است، باید برای آخرت كار كنیم:
«و للآخرة خیر لك من الأولی»
آخرت برای تو بهتر از [جهان] نخست است.
همان گونه كه قرآن بین دنیا و آخرت را پیوند می دهد، مسیحیت نیز، در این مثل زیبا كه در انجیل متّی آمده است، بین آن دو پیوند می دهد:
«زیرا من گرسنه بودم، شما سیرم كردید؛ تشنه بودم، سیرابم كردید؛ غریب بودم، پناهم دادید؛ عریان بودم، لباسم پوشاندید؛ بیمار بودم، پرستاری ام كردید و زندانی بودم، شما به سویم آمدید… هنگامی كه از او پرسید: خداوندگار! تو را كی چنین دیده ایم؟ پاسخ گفت: هرگاه كه با یكی از این كودكان چنین كردید، كاری برای من انجام داده اید». انجیل متّی /25، 35ـ36
اسلام نیز چنین می گوید:
«أرأیت الذی یكذّب بالدین. فذلك الّذی یدعّ الیتیم. و لایحضّ علی طعام المسكین. فویل للمصلین. الذین هم عن صلاتهم ساهون. الذین هم یراؤون. و یمنعون الماعون» ماعون/7ـ1
آیا كسی را كه [روز] جزا را دروغ می خواند، دیدی؟ این همان كس است كه یتیم را به سختی می راند، و به خوراك دادن بینوا ترغیب نمی كند. پس وای بر نمازگزارانی كه از نمازشان غافل اند، آنان كه ریا می كنند و از [دادن] زكات [و وسایل مورد نیاز خانه] خودداری می كنند.
وجه مشترك دیگری كه بین ما مسلمانان و مسیحیان وجود دارد این است كه اعتقادات خود را به وحی مستند می كنیم. تورات به ما خبر می دهد كه موسی به كوه رفت و تورات را از خدا دریافت كرد. دراین مسئله برای ما چند و چون به كوه رفتن و كجایی كوه مهم نیست. تنها باید اقرار كنیم كه تورات از سوی خدا نازل شده است. هم چنین جوهر انجیل، گفتار و رفتار حضرت مسیح است، اما مسائلی هم وجود دارد كه ما را از یكدیگر جدا می كند. یكی از این مسائل، مسئله صلیب است و دیگری مسئله تثلیث و معنای آن. در این مسائل هم می توان از در مجادله برتری كه قرآن بدان فرا می خواند، وارد شویم. نهایت كار این است كه هدف این مجادله برتری كه ما امروز بیش از هر زمان دیگر نیازمند آن هستیم، گرد آمدن در مجموعه ای ایمانی است كه ما را به خدا نزدیك، و از گناهان دور می كند.
ما در لبنان و جهان عرب از مشكلی بزرگ به نام استكبار غربی و استعمار رنج می بریم. من منكر آن نیستم كه تمدن غربی دستاورد مسیحیت و دین مسیحی است، اما مشكل امروز ما مسیحیت و اسلام نیست. مشكل ما استكبار، سلطه و آن چیزی است كه من آن را «شرك جدید» می نامم. اسلام به عنوان دینی توحیدی ظهور كرد؛ یعنی این كه جز خدا را نپرستیم، اما اگر همانند یهودیان اسراییل، دین را به عنوان دین، و قومیت را به عنوان قومیت پرستیدیم، این قومیت گرایی افراطی ما را به شرك و بت پرستی می كشاند. گاه این بتها در قالبهای مادی است و گاه در قالبهای سیاسی و اجتماعی.
از ما خواسته شده است تا تنها خدا را بپرستیم و به او عشق ورزیم، اما این به معنای دست شستن از دنیا نیست؛ زیرا دنیا برای انسان آفریده شده است. باید چنان باشیم كه در قرآن به هارون امر شده است:
«وابتغ فیما اتاك الله الدار الآخرة و لاتنس نصیبك من الدنیا»
و با آنچه خدایت داده سرای آخرت را بجوی و سهم خود را از دنیا فراموش نكن.
من معتقدم كه خداوند بر خلاف مردم، با زبانهای فراوانی سخن گفته است، ولی در پایان كار و از خلال همه این زبانها، همه ما را مخاطب خویش قرار داده است. بنابراین ما می توانیم سخن خدا را ـ حال از هر راهی كه بیان شده باشد، چه از راه قرآن، انجیل و یا تورات و حتی كتابهای دیگری كه پیروان متدین خود را مورد خطاب قرار دهد ـ «خطاب الهی» بنامیم؛ چنان كه خداوند می گوید:
«آمنّا بالذی أنزل إلینا و أنزل إلیكم و إلهنا و إلهكم واحد و نحن له مسلمون» عنكبوت/46
به آنچه به سوی ما نازل شده و [آنچه] به سوی شما نازل گردیده ایمان آوردیم، و خدای ما و خدای شما یكی است، و ما تسلیم اوییم.
این همان اسلام راستین و منطبق با اراده الهی است. این آیه ما را به تلاش فرا می خواند تا به معنای واقعی مسلمان باشیم.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: سه شنبه 12 خرداد 1394 ساعت: 12:28 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

نجات بخشی ادیان در پرتو قرآن

بازديد: 129
نجات بخشی ادیان در پرتو قرآن

محمد بهرامی
پلورالیسم دینی به عنوان یكی از پرچالش ترین مباحث معرفت شناسی و دین شناسی معاصر، بر پایه هایی استوار شده است. گوهر دین، فهم دین، نجات بخشی دین و…از جمله استوانه های پلورالیسم دینی به شمار می آید.
مبانی تكثرگرایی دینی از دو منظر در خور بحث و بررسی است؛ منظر نخست، برون دینی است، و منظر دوم، درون دینی.
در نگاه برون دینی، بحث فلسفی و عقلی است و ناظر از آغشته ساختن خویش به باورهای دینی اجتناب می كند و تنها با تكیه بر فلسفه ورزی به بحث درباره گوهر، نجات بخشی و… دین می نشیند.
در منظر درون دینی، آماج نگاه ناظر، متون دینی، باورهای كلامی و فقهی خویش است. او با توجه و الهام از گزاره های دینی، مبانی تكثرگرایی را به بحث و بررسی می گیرد و در پایان كنكاش، نتیجه را به عنوان نگاه دین به گوهر دین، نجات بخشی دین، فهم دین و… معرفی می كند.
این هر دو منظر از زمان طرح تكثرگرایی در ایران تجربه شده است. گروهی با پرهیز از ورود به درون دین، ترجیح می دهند در مقوله پلورالیسم دینی بحثی برون دینی عرضه كنند و پس از آن با اندیشه هایی كه در برون دین برای خود ساخته اند به نتایج مورد انتظار خویش از متون دینی دست یابند. در برابر این گروه، برخی به علل و دلایلی از بحث برون دینی طفره می روند و با نظر داشت آموزه های كلامی فقهی خود و ارائه آنها به خصم، بحث را به عرصه های درون دینی می كشند.هر چند در این میان برخی از دانش پژوهان با پذیرش منظر برون دینی و درون دینی، یك منظر را انتخاب كرده و بر همان اساس بحث را به سامان می رسانند.
نوشتار پیش رو كه با هدف بحث درباره نجات بخشی ادیان شكل گرفته است به پیروی از موضوع كلی و جزئی این مجلّد فصلنامه در مسیر درون دینی قرار گرفته است. بنابراین نگارنده منكر نگاه برون دینی نیست و منظر درون دینی را بر منظر برون دینی ترجیح نمی دهد، چه اینكه در بسیاری از معارف قرآن، خیزش از برون دین انجام گرفته و سپس به درون دین كشانده شده است.
نجات بخشی ادیان به عنوان یكی از محورهای پلورالیسم دینی، بارمعنایی خاصی دارد. در این بحث هر چند عنوان عام است و رستگاری دنیوی و اخروی پیروان ادیان را شامل می گردد، اما مقصود تنها رستگاری اخروی است؛ نه دنیوی، بنابراین در این نوشتار، نجات بخشی اصطلاحی مورد بحث قرار می گیرد و این پرسش بر آیات قرآن عرضه می گردد كه: آیا تمامی ادیان، پیروان خویش را در آخرت رستگار می سازند، یا رستگاری در انحصار یك یا چند دین خاص است؟!
شایسته است پیش از آغاز بحث، نگاهی هر چند گذرا به مبحث نجات بخشی در آیین یهود و مسیحیت داشته باشیم و پس از آن، نجات بخشی ادیان در قرآن را به بحث نشینیم.


نجات بخشی در آیین یهود

انحصارگرایی و به تعبیری یهودیت را تنها نجات بخش دانستن، یكی از باورهای بنیادین یهودیان به شمار می آید. این باور در برخی از آیات قرآن نیز اشاره شده است:
«و قالوا لن یدخل الجنة إلا من كان هوداً أو نصاری تلك أمانیهم قل هاتوا برهانكم إن كنتم صادقین» بقره/161
«قل إن كانت لكم الدار الآخرة عندالله خالصة من دون الناس فتمنّوا الموت إن كنتم صادقین» بقره/94
«و قالت الیهود لیست النصاری علی شیء» بقره/113
بر اساس همین باور، مدرسه «شامای» حكم به در عذاب جاودان بودن ارواح مسیحیان می نمود.
هر چند انحصارگرایی از سوی بسیاری از یهودیان از مسلمات آیین یهود خوانده می شد و مخالفان این نظریه از شمار یهودیان بیرون خوانده می شدند، اما گروه هایی از یهود با نادرست خواندن انحصارگرایی، عفو مسیحیان را باور داشتند. برای نمونه مدرسه «هیلل» حكم به جواز عفو مسیحیان می كرد.1

نجات بخشی در مسیحیت

در جهان مسیحیت نیز بحث نجات بخشی یكی از مهم ترین مباحث معرفت شناسی و دین پژوهی به شمار می آید. تنوع دیدگاه ها در این بحث، بیش از هر آیین دیگری در مسیحیت رخ داده است:
1. گروهی مسیحیت را تنها دین نجات بخش معرفی می كنند و از آیاتی از كتاب مقدس برای اثبات نظریه خویش سود می برند؛ مانند آیه زیر:
«هیچ كس نمی تواند به پدر برسد، مگر به واسطه من.»2
2. عده ای همه ادیان را نجات بخش می دانند؛ اما نجات بخشی نهایی را منحصر به دین مسیحیت می كنند. این گروه از مسیحیان، پیروان سایر ادیان را مسیحیان بی نام می خوانند. به اعتقاد آنها اراده خداوند بر رستگاری تمامی انسانها است. بنابراین باید همه ادیان نجات بخش باشند، ولی چون مسیح(ع) تنها نجات بخش معرفی شده، پس به ناچار سایر دینداران، مسیحیان بی نام و نشان هستند.
3. برخی از مسیحیان با توجه به هدایتگر بودن خداوند، نجات بخشی تمام ادیان را نتیجه می گیرند و انحصارگرایی و سایر نظریات دیگر را با هدایتگری خداوند و عشق كل دانستن خدا ناسازگار معرفی می كنند.
این گروه كه به كثرت گرایان شهره اند ادیان بزرگ جهان را دربردارنده دریافتها و مفاهیم مختلفی از حق یا واقعیت غایی می دانند كه هر یك به دنبال پاسخی برای آن هستند و پاسخهای متعدد و متنوعی ارائه می دهند و در درون هر یك از آنها تحول وجود بشری از خودمحوری به حقیقت محوری به گونه ای مستقل رخ می نماید. بنابراین سنتهای بزرگ دینی را باید شقوق یا شیوه های مختلف تحصیل كسب رستگاری به شمار آورد كه انسانها اعم از زن و مرد می توانند به واسطه آنها به رستگاری و كامیابی دست یابند.3

نجات بخشی ادیان در قرآن

در نگاه قرآن تمامی ادیان الهی در ظرف زمانی خود نجات بخش هستند و پیروان خود را به رستگاری می رسانند؛ از جمله آیه های زیر بدین نكته اشاره دارند:
1. «و أما الذین آمنوا و عملوا الصالحات فیؤتیهم اُجورهم و الله لایحبّ الظالمین» آل عمران/57
اما آنها كه ایمان آوردند و كارهای شایسته انجام دهند، خداوند پاداش آنان را به طور كامل خواهد داد؛ و خداوند ستمكاران را دوست نمی دارد.
این آیه شریفه درباره دین مسیحیت ومؤمنان به این دین الهی است.
2. «لیسوا سواءً من أهل الكتاب اُمّة قائمة یتلون آیات الله آناء اللیل و هم یسجدون. یؤمنون بالله و الیوم الآخر و یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنكر و یسارعون فی الخیرات و اولئك من الصالحین. و ما یفعلوا من خیر فلن یكفروه و الله علیم بالمتقین» آل عمران/115 ـ 113
آنها همه یكسان نیستند؛ از اهل كتاب جمعیتی هستند كه به (حق و ایمان) قیام می كنند و پیوسته در اوقات شب، آیات خدا را می خوانند در حالی كه سجده می نمایند. به خدا و روز دیگر ایمان می آورند، امر به معروف و نهی از منكر می كنند و در انجام كارهای نیك پیشی می گیرند و آنها از صالحانند. و آنچه از اعمال نیك انجام می دهند هرگز كفران نخواهد شد!
3. «إنّ الذین آمنوا و الذین هادوا و النصاری و الصابئین من آمن الله و الیوم الآخر و عمل صالحاً فلهم أجرهم عند ربهم و لاخوف علیهم و لاهم یحزنون» بقره/62
كسانی كه ایمان آورده اند و كسانی كه به آیین یهود گرویدند و نصارا و صابئان هرگاه به خدا و روز رستاخیز ایمان آورند و كار شایسته انجام دهند پاداششان نزد پروردگارشان مسلم است و هیچ گونه ترس و اندوهی برای آنها نیست.
4. «إنّ الذین آمنوا و الذین هادوا و الصابئون و النصاری من آمن بالله و الیوم الآخر و عمل صالحاً فلاخوف علیهم و لاهم یحزنون» مائده/69
آنها كه ایمان آورده اند و یهود و صابئان و مسیحیان، هرگاه به خداوند یگانه و روز رستاخیز ایمان آورند و عمل شایسته انجام دهند، نه ترسی بر آنهاست، و نه غمگین خواهند شد.
از میان آیات یادشده، آیه 2 و 3 و 4 به اتفاق تمام مفسران بر نجات بخشی دین یهود و مسیحیت و... دلالت دارد و این دلالت حداقلی است؛ یعنی دست كم آیات یادشده بر نجات بخشی دین یهود و دین مسیحیت در زمان خود دلالت دارد.
افزون بر آیات یادشده، آیات دیگری نیز از رستگاری بخشی ادیان الهی حكایت دارد كه به موارد یادشده بسنده گردید.
بنابراین نجات بخشی ادیان در ظرف زمانی خود، از باورهای مسلّم و ضروری دین اسلام به شمار می آید و در این زمینه هیچ مخالفی وجود ندارد. دین یهود، یهودیان، مسیحیت و مسیحیان و… را در شمار رستگاران قرار می دهد. اما پرسش اساسی كه بسیار چالش ساز خوانده می شود آن است كه:
آیا ادیان پیش از اسلام با ظهور اسلام، صفت نجات بخشی خود را از دست می دهند، یا هم چنان پیروان خویش را رستگار می سازند؟
آیا دین یهود با ظهور مسیحیت نیز رستگاری آفرین است، یا رستگاری آفرینی آن مشروط به نیامدن دین جدید (مسیحیت) است؟
پاسخهای گوناگونی می توان برای این پرسشها عرضه كرد و هر یك را به آیات قرآن مستند ساخت.
پاسخ نخست: با ظهور دین جدید، دین و ادیان پیشین، نجات بخشی خود را از دست می دهند و دین جدید تنها دین رستگاری بخش جلوه می كند، بنابراین پاسخ، دین اسلام از آن جهت كه آخرین دینی الهی است تنها دین نجات بخش خواهد بود و پذیرش و پایبندی به هر دینی جز اسلام، انسان را محروم از رستگاری می كند.
این دیدگاه در جای جای متون كلامی، فقهی، فرقه شناسی و… در خور ردّیابی است؛ به گونه ای كه اگر اجماع مسلمانان را بر این باور ادعا كنیم سخن به گزافه نگفته ایم. تقریباً تمامی فرقه های اسلامی و پیروان آنها اسلام را تنها دین نجات بخش می دانند و پیروان سایر ادیان را در شمارنگون بختان می آورند. تا آنجا كه بسیاری از فقها و متكلمان، فرزندان خردسال كافران را نیز از دوزخیان می خوانند4 و از آیات و روایاتی در اثبات نظرگاه خویش سود می جویند و اثبات می كنند كافران ـ كه همه دینداران غیرمسلمان را شامل می شود ـ در جهنم جاودان خواهند بود. مستندات قرآنی این باور را چند گروه از آیات قرآن تشكیل می دهند:
 یك. آیاتی كه دین اسلام را دین واقعی و نجات بخش معرفی می كند، و پذیرش هر دینی جز اسلام را ناپسند و زیان بار می شمارد و پیروان آنها را جاودان در دوزخ می داند؛ مانند آیه های زیر:
«إنّ الدین عند الله الاسلام» آل عمران/19
دین در نزد خدا اسلام است.
«و من یبتغ غیرالاسلام دیناً فلن یقبل منه و هو فی الآخرة من الخاسرین» آل عمران/85
وهركه جز اسلام، آیینی برای خود بجوید از او پذیرفته نخواهد شد و او در آخرت از زیانكاران است.
«الیوم أكملت لكم دینكم و أتممتم علیكم نعمتی و رضیت لكم الإسلام دیناً» مائده/3
امروز دین شما را كامل كردم؛ و نعمت را بر شما تمام نمودم، و اسلام را به عنوان آیین (جاویدان) شما پذیرفتم.
«فمن یرد الله أن یهدیه یشرح صدره للاسلام و من یرد أن یضلّه یجعل صدره ضیقاً حرجاً كأنّما یصّعّد فی السماء» انعام/125
آن كسی را كه خدا بخواهد هدایت كند سینه اش را برای (پذیرش) اسلام گشاده می سازد، و آن كسی را كه (به خاطر اعمال خلافش) بخواهد گمراه سازد سینه اش را آن چنان تنگ می كند كه گویا می خواهد به آسمان بالا برود.
این آیات می تواند بخشی از مستندات قرآنی انحصارگرایان نجات بخشی در دین اسلام قرار گیرد. در این آیات، واژه اسلام به كار رفته و مقصود از اسلام همان دین اسلام و یا به عبارتی اسلامی است كه پیامبر(ص) منادی آن بود،بنابراین از مجموعه این آیات می توان نتیجه گرفت دین اسلام دین جاویدان است، تنها دین حق، اسلام محمدی است، هر كه به این دین بگراید رستگار است و هر كه از آن روی گردان باشد و سایر ادیان الهی یا بشری را برگزیند در زمره نگون بختان قرار می گیرد.
بر این اساس برخی از فقیهان به وجوب قتل مرتد حكم می كنند و از آیاتی از جمله «و من یبتغ غیرالإسلام دیناً فلن یقبل منه» در اثبات مدعای خویش سود می جویند.5
 دو. در نگاه قرآن، ایمان و اسلام مترادفند و از یك بار معنایی برخوردارند:
«و من یبتغ غیرالإسلام دیناً فلن یقبل منه» آل عمران/85
و هركه جز اسلام آیینی برای خود برگزیند، از او پذیرفته نخواهد شد.
«فأخرجنا من كان فیها من المؤمنین فما وجدنا فیها غیر بیت من المسلمین» ذاریات/36 ـ35
ما مؤمنانی را كه در آن شهرها زندگی می كردند خارج كردیم، ولی جز یك خانواده با ایمان در تمام آنها نیافتیم.
«یا قوم إن كنتم آمنتم بالله فعلیه توكّلوا إن كنتم مسلمین» یونس/84
موسی گفت: ای قوم من! اگر شما به خدا ایمان آورده اید، بر او توكل كنید اگر تسلیم فرمان او هستید.
آیات یاد شده برخی از آیاتی است كه گروه هایی چون معتزله و افرادی مانند فخررازی برای اثبات ترادف ایمان و اسلام از آنها بهره می جویند.6 افزون بر معتزله برخی از دانشمندان اشاعره و شیعه نیز مانند تفتازانی و شیخ طوسی از آیات یادشده همسانی مفهومی ایمان و اسلام را نتیجه می گیرند.7
بنابر برداشت یادشده، كفر می تواند نقطه مقابل اسلام و ایمان قرارگیرد،8 در نتیجه به باور عده ای رودررویی این دو، ما را از تعریف كفر بی نیاز می گرداند؛9 چه اینكه اگر اسلام و ایمان مترادف باشند و به معنای تصدیق آنچه پیامبر اسلام آورده است تعریف شوند، بنابراین كفر به معنای انكار آیین آن حضرت و پذیرش شریعتی جز شریعت ایشان خواهد بود؛ چنان كه در آیاتی چند مانند بقره/41 و توبه/29 و… غیرمسلمانان كافر نامیده شده اند.
اگر غیرمسلمانان كافرند پس آنها رستگار نخواهند بود و دین ایشان كفر و عامل نگون بختی آنها خواهد شد، زیرا در آیات قرآن، كفر، سبب عقاب اخروی و یا جاودانگی در آتش است و كافران نیز در شمار دوزخیان قرار می گیرند. برای نمونه آیات زیر نشانگر نگون بختی كافران است:
«والذین كفروا و كذّبوا بآیاتنا اولئك أصحاب النار هم فیها خالدون» بقره/39
و كسانی كه كافر شدند و آیات ما را دروغ پنداشتند اهل دوزخند و همیشه در آن خواهند بود.
«و من یرتدد منكم عن دینه و هو كافر فأولئك حبطت أعمالهم فی الدنیا و الآخرة و أولئك اصحاب النار هم فیها خالدون» بقره/217
ولی كسی كه از آیینش برگردد و در حال كفر بمیرد تمام كارهای نیك (گذشته) او، در دنیا و آخرت بر باد می رود و آنان اهل دوزخند و همیشه در آن خواهند بود.
«والذین كفروا أولیاؤهم الطاغوت یخرجونهم من النور إلی الظلمات أولئك أصحاب النار هم فیها خالدون» بقره/257
«فأمّا الذین اسودّت وجوههم أكفرتم بعد إیمانكم فذوقوا العذاب بما كنتم تكفرون» آل عمران/106
روزی خواهد بود كه چهره هایی سفید و چهره هایی سیاه می گردد، اما آنها كه صورتهاشان سیاه شده (به آنها گفته می شود) آیا پس از ایمان كافر شدید؟! پس بچشید عذاب را، به سبب آنچه كفر می ورزیدید!
««إنّ الذین كفروا لن تغنی عنهم أموالهم و لا أولادهم من الله شیئاً و أولئك اصحاب النار هم فیها خالدون» آل عمران/116
كسانی كه كافر شدند، هرگز نمی توانند در پناه اموال و فرزندان شان از مجازات خدا در امان بمانند؛ آنها اصحاب دوزخند و جاودانه در آن خواهند ماند.
بر اساس آیات قرآن، تمامی فرقه های اسلامی بر خلود كافران در آتش اجماع دارند10؛ هر چند در خلود گناهكاران مسلمان با یكدیگر اختلاف دارند. در آثاری چون «یقظة اولی الاعتبار»،11 «الفِصَل فی الملل و النحل»،12 «شرح عقیدة الطحاویة»،13 «معارج القبول»،14 «مشارق الشموس»،15 «شرح المقاصد»،16 «اعانة الطالبین»،17 و بسیاری از منابع كلامی، تفسیری و فقهی دیگر، خلود كافران از مسلّمات دین انگاشته شده است.
افزون بر این، خاستگاه اختلاف فقها و متكلمان در خلود و عدم خلود گناهكار مسلمان، اختلاف ایشان در كفر و عدم كفر اوست. فقهایی كه گناهكار مسلمان را كافر می خوانند او را جاودانه در آتش معرفی می كنند و متكلمان و فقهایی كه گناهكار مسلمانی را كافر نمی بینند از حكم به خلود او سرباز می زنند.
نتیجه آن كه غیر مسلمانان اعم از مسیحی، یهودی، مجوسی و… از كافران به شمار می آیند و كافران بر اساس آیات قرآن از رستگاران به شمار نمی روند، و بنابراین ادیان آنها نیز نجات بخش نخواهد بود و تنها اسلام رستگارآفرین است و پیروان خود را به سعادت و رستگاری رهنمون می سازد.
 سه. پیامبر اسلام خاتم پیامبران و دین اسلام آخرین دین الهی و ناسخ ادیان پیشین است؛ بنابراین ادیانی كه نسخ شده و اعتبار و ارزش خود را از دست داده اند نمی توانند طرفداران و حامیان خویش را رستگار سازند.
«ماكان محمد أبا أحد من رجالكم و لكن رسول الله و خاتم النبیین و كان الله بكلّ شیء علیماً» احزاب/40
محمد(ص) پدر هیچ یك از مردان شما نبوده و نیست؛ ولی رسول خدا و ختم كننده آخرین پیامبران است و خداوند بر همه چیز آگاه است.
«تبارك الذی نزّل الفرقان علی عبده لیكون للعالمین نذیراً» فرقان/1
زوال ناپذیر و پربركت است كسی كه قرآن را بر بنده اش نازل كرد تا بیم دهنده جهانیان باشد.
«و ما أرسلناك إلا كافّة للناس بشیراً و نذیراً و لكنّ أكثر الناس لایعلمون» سباء/28
و ما تو را جز برای همه مردم نفرستادیم تا (آنها را به پاداشهای الهی) بشارت دهی و (از عذاب او) بترسانی، ولی بیشتر مردم نمی دانند!
در همین راستا از بنی اسرائیل ایمان به قرآن درخواست شده است:
«والذین كفروا و كذّبوا بآیاتنا أولئك أصحاب النار هم فیها خالدون. یا بنی اسرائیل اذكروا نعمتی التی أنعمت علیكم و أوفوا بعهدی أوف بعهدكم و إیای فارهبون. و آمنوا بما أنزلت مصدّقاً لما معكم و لاتكونوا أوّل كافر به» بقره/40 ـ 38
و كسانی كه كافر شدند و آیات ما را دروغ پنداشتند اهل دوزخند و همیشه در آن خواهند بود. ای فرزندان اسرائیل! نعمتهایی كه به شما ارزانی داشتم به یادآورید و به پیمانی كه با من بسته اید وفا كنید تا من نیز به شما وفا كنم. تنها از من بترسید و به آنچه نازل كرده ام ایمان بیاورید كه تصدیق گر آنچه در كتابهای شماست نیز هست و نخستین كافر به آن نباشید.

نقد و بررسی دلایل انحصارگرایان

چنان كه گفته شد مجموعه ای از آیات می تواند از مستندات قرآنی انحصارگرایی خوانده شود، اما پرسش اساسی این است كه استناد به آیات یاد شده تا چه اندازه ثمربخش است و نظریه انحصارگرایان را تأیید می كند؟ برای پاسخ این پرسش، ناگزیر از نقد و بررسی تك تك دلایل انحصار نجات بخشی در دین اسلام محمدی هستیم.

بررسی دلیل نخست

كانون اصلی این دلیل، كاربرد واژه اسلام در برخی از آیات قرآن است. استدلال كننده با این تصور كه اسلام، در آیات یادشده همان اسلام محمدی یا شریعت پیامبر اسلام است، نجات بخشی سایر ادیان را منكر است در صورتی كه اسلام در این آیات و مانند آن، همان حقیقت و سرشت تمام ادیان الهی است.
برای نمونه نوح(ع) می گوید:
«وأمرت أن أكون من المسلمین» نمل/91
و من مأمورم كه از مسلمین باشم.
خداوند، ابراهیم(ع) را مسلمان می خواند نه یهودی و نصرانی:
«ماكان إبراهیم یهودیاً و لانصرانیاً و لكن كان حنیفاً مسلماً» آل عمران/67
ابراهیم نه یهودی بود و نه نصرانی، بلكه موحّدی خالص و مسلمان بود.
یوسف(ع) از خدا درخواست می كند او را مسلمان از دنیا ببرد:
«توفّنی مسلماً و ألحقنی بالصالحین» یوسف/101
مرا مسلمان بمیران و به صالحان ملحق فرما!
موسی(ع) قوم خود را مسلمان می خواند و از آنها می خواهد بر خدا توكل كنند:
«و قال موسی یا قوم إن كنتم آمنتم بالله فعلیه توكّلوا إن كنتم مسلمین» یونس/84
موسی گفت: ای قوم من! اگر شما به خدا ایمان آورده اید بر او توكل كنید؛ اگر تسلیم فرمان او هستید.
این گونه آیات كه در آنها برخی از پیامبران الهی و امتهای ایشان به اسلام توصیف شده اند، نشان می دهد در مورد آیات مورد استناد انحصارگرایان نیز، اسلام به تمام آنچه پیامبران الهی برای امتهای خویش آورده اند صادق است. بنابراین مراد از اسلام، آنچه پس از بعثت پیامبر و نزول قرآن اصطلاح شده است نیست، بلكه همان حقیقت و روحی است كه همه پیامبران الهی در آن مشتركند؛ هر چند در تكالیف و شكل آن با یكدیگر تفاوت دارند.
دیگر آن كه سیاق جملاتی كه مستند انحصارگرایان قرار گرفته نشان می دهد مراد از اسلام دین توحید است؛ نه اسلام محمدی و بس.
برای نمونه در سیاق «إنّ الدین عند الله الاسلام» می خوانیم:
«و ما اختلف الذین أوتوا الكتاب إلاّ من بعد ما جاءهم العلم بغیاً بینهم و من یكفر بآیات الله فإنّ الله سریع الحساب»
این سیاق نشانگر آن است كه خداوند در مقام بیان سبب خروج اهل كتاب از اسلامی است كه پیامبران ایشان آورده اند. پیامبر و پیروان او را در برابر خداوند تسلیم می خواند و اهل كتاب را كه از روی ظلم و ستم از تسلیم در برابر كتاب آسمانی خویش خودداری می كنند نكوهش می كند.
محمدجواد مغنیه و مراغی و علامه طباطبایی و برخی دیگر از مفسران نیز اسلام را منحصر به دین خاصی نمی دانند و به این اعتبار تمام ادیان را اسلامی معرفی می كنند.
مراغی، مراد از اسلام را اسلامی می داند كه پیامبران الهی آورده اند، و خروج اهل كتاب از این اسلام و فرقه فرقه شدن ایشان را ناشی از بغی می داند:
«روح تمام شرائع انبیاء الهی اسلام است؛ هر چند برخی تكالیف با یكدیگر اختلاف دارند. پس مسلمان حقیقی كسی است كه پیراسته از آمیزه های شرك باشد و اعمال خالصانه و همراه با ایمان بگزارد؛ از هر ملت و در هر زمان كه باشد.»18
محمدجواد مغنیه نیز در تفسیر آیه یادشده تمام ادیان را اسلامی می خواند و اسلام را محدود به دین خاصی نمی بیند.19
علامه طباطبایی می نویسد:
«فیكون المعنی: إنّ الدین عندالله سبحانه واحد، لااختلاف فیه، لم یأمر عباده إلاّ به، و لم یبین لهم فیما أنزله من الكتاب علی أنبیائه إلاّ إیاه، و لم ینصب الآیات الدالة إلاّ له، و هو الاسلام، الذی هو التسلیم للحق، الذی هو حق الاعتقاد و حق العمل. و بعبارة اخری هو التسلیم للبیان الصادر عن مقام الربوبیة فی المعارف والأحكام، و هو وان اختلف كمّاً و كیفاً فی شرائع أنبیائه و رسله علی ما یحكیه الله سبحانه فی كتابه، غیر أنّه لیس فی الحقیقة إلاّ أمراً واحداً، و إنّما اختلاف الشرائع بالكمال و النقص دون التضاد و التنافی، و التفاضل بینها بالدرجات، و یجمع الجمیع أنّها تسلیم و إطاعة لله سبحانه فیما یریده من عباده علی لسان رسله.»20
پس معنای آیه چنین خواهد بود: دین در پیشگاه خدا یكی است و هیچ گونه ناسازگاری در آن نیست. خداوند بندگان خویش را تكلیف نمی كند مگر به آن، و برای ایشان در كتابهایی كه بر پیامبران فرو فرستاده است جز همان دین را بیان نمی كند و آیات دلالت گر را جز برای همان نصب نكرده و آن دین اسلام است؛ اسلامی كه همان تسلیم بودن در برابر حق است. دینی كه حق اعتقاد و حق عمل است. و به عبارت دیگرهمان تسلیم در برابر معارف و احكام الهی است، و اسلام هرچند از نظر كمّی و كیفی در شرایع پیامبران خدا گوناگون است، ولی در حقیقت اسلام جز یك حقیقت نیست.و همانا ناسازگاری شریعتها به كمال و نقص است، نه به تضاد و تنافی. و تفاضل آنها به رتبه است، و قدر مشترك این شریعتها تسلیم بودن و اطاعت كردن از خداوند است نسبت به آنچه اراده كرده و آن را بر زبان پیامبرانش بیان فرموده است.
افزون بر سیاق پیشین، سیاق پسینی آیه مورد بحث نیز دلالت بر اسلام حقیقی دارد:
«فإن حاجّوك فقل أسلمت وجهی لله و من اتبعن و قل للذین أوتوا الكتاب و الأمّیین ءأسلمتم فإن أسلموا فقد اهتدوا…» آل عمران/20
اگر با تو به گفت وگو و ستیز برخیزند (با آنها مجادله نكن) و بگو: من و پیروانم در برابر خداوند (و فرمان او) تسلیم شده ایم، و به آنها كه اهل كتاب هستند [= یهود و نصارا] و بی سوادان بگو: آیا شما نیز تسلیم شده اید؛ اگر تسلیم شوند هدایت می یابند.
سیاق آیه «و من یبتغ غیرالإسلام دیناً فلن یقبل منه» نیز برداشت انحصارگرایان را باطل می كند؛ چه اینكه در سیاق این آیه شریفه چندین مرتبه اسلام و مشتقّات آن به كار رفته و در هیچ یك از آن موارد، اسلام اصطلاحی مسلمانان اراده نشده است، بنابراین به قرینه سیاق در آیه مورد بحث نیز اسلام آن روح ادیان الهی است.
در آیه 52 آل عمران، حواریون حضرت عیسی می گویند: «واشهد بأنّا مسلمون»؛ گواه باش(ای عیسی) كه ما اسلام آورده ایم.
این پاسخ حواریون حضرت عیسی(ع) كه در پی درخواست یاری آن حضرت صورت گرفت، به ویژه پس از آن كه حواریون گفتند: «نحن أنصارالله آمنّا بالله» مسلماً ناظر به اسلامی كه پیامبر(ص) منادی آن بود نیست.
در آیه 64 همین سوره خداوند می فرماید: «اگر اهل كتاب از توحید و توحید و عبادت سرباز زدند بگو ای پیامبر، ما مسلمانیم.»
این جمله نشان می دهد مسلمان در عرف قرآن؛ یعنی كسی كه خداپرست و موحد است، به گونه ای كه اگر اهل كتاب دعوت پیامبر را در همین چند مورد می پذیرفتند مسلمان بودند.
در آیه 67 همین سوره حضرت ابراهیم(ع) موحدی خالص و مسلمان معرفی شده است؛ نه یهودی و یا مسیحی: «ماكان إبراهیم یهودیاً و لانصرانیاً و لكن كان حنیفاً مسلماً»
در آیه 79 و 80 خداوند می گوید: شایسته نیست پیامبران، امتهای خویش را به پرسش خود و فرشتگان دعوت كنند؛ پس از آن كه آنها مسلمان شدند:
«ماكان لبشر أن یؤتیه الله الكتاب و الحكم و النبوّة ثمّ یقول للناس كونوا عباداً لی من دون الله و لكن كونوا ربّانیین بما كنتم تعلّمون الكتاب و بما كنتم تدرسون. و لایأمركم أن تتّخذوا الملائكة و النبیین أرباباً أیأمركم بالكفر بعد إذ أنتم مسلمون»
این آیه نشان می دهد امتهایی كه دین و شریعت خاصی دارند در عرف قرآن مسلمان به شمار می آیند.
در آیه 84 نیز اسلام به معنای حقیقت و قدر مشترك میان ادیان است؛ نه اسلام اصطلاحی، چه اینكه در این آیه خداوند ایمان به آنچه را بر پیامبران نازل شده خواهان است، این ایمان با فرض وجود نسخ در آیات و انحصار نجات بخشی به اسلام محمدی(ص) امكان پذیر نیست، مگر آن كه مراد ایمان به روح و یا همان قدر مشترك میان ادیان مقصود باشد. بنابراین وقتی واژه «مسلمون» به كار می رود، این كلمه به اسلام حقیقی كه مشترك میان تمام ادیان است، اشاره دارد:
«قل آمنّا بالله و ما أنزل علینا و ما أنزل علی إبراهیم و إسماعیل و إسحاق و یعقوب و الأسباط و ما أوتی موسی و عیسی و النبیون من ربّهم لانفرّق بین أحد منهم و نحن له مسلمون»
با این تلقی واژه «الرسول» در آیه 86 می تواند به جنس رسول اشاره داشته باشد؛ نه پیامبر اسلام. این در صورتی است كه آیه یادشده در ارتباط با آیات قبل باشد، اما چنانچه مانند برخی از مفسران چون علامه طباطبایی آیه را در ارتباط با آیات پیشین ندانیم و «الرسول» را پیامبر اسلام معرفی كنیم، این آیه به مرتدین از اسلام محمدی اشاره دارد و كاملاً با مورد بحث ما بیگانه است. 
علامه طباطبایی از جمله مفسرانی است كه اسلام در عرف قرآن را اسلام حقیقی و دین توحید می داند. او اسلام در آیات «إنّ الدین عند الله الإسلام…»، «أفغیر دین الله یبغون…» و «ومن یبتغ غیرالإسلام دیناً فلن یقبل منه وهو فی الآخرة من الخاسرین» را دین توحید معرفی می كند:
«و من هنا یظهر أنّ المراد بالإسلام هو دین التوحید الذی هو دین الله عند جمیع الأنبیاء علی ما یدلّ علیه أیضاً احتفاف الآیات بهذا المعنی من الاسلام؛ أعنی قوله تعالی من قبل: «إنّ الدین عندالله الإسلام» و قوله تعالی من بعد «أفغیردین الله یبغون» الی أن قال: «و من یبتغ غیرالإسلام دیناً فلن یقبل منه و هو فی الآخرة من الخاسرین…»
و فیه أنّه خلط بین الإسلام فی عرف القرآن و هو دین التوحید الذی بعث به جمیع الأنبیاء، و بین الإسلام الاصطلاح الحادث بین المسلمین بعد عصر النزول.»21
و از اینجا آشكار می گردد كه مراد از اسلام دین توحید است؛ دینی كه همان دین خدا در نگاه همه پیامبران الهی است، زیرا آیات فوق معنای یادشده از اسلام را در دل خود دارد. مقصودم این آیه در میان آیات پیشین است: «دین نزد خدا اسلام است» و این آیه در آیات بعدی است: «آیا آنها غیر دین خدا را می طلبند»، تا آنجا كه فرمود: «و هر كس جز اسلام، آیینی را برای خود انتخاب كند از او پذیرفته نخواهد شد و او در آخرت از زیانكاران است.»
در اینجا میان اسلام در عرف قرآن كه همانا دین توحید است؛ دینی كه پیامبران بدان برانگیخته شدند، و میان اسلامی كه پس از عصر نزول در میان مسلمانان اصطلاح گردید، خلط شده است.

بررسی دلیل دوم

اسلام، ایمان و كفر از چند دریچه در خور نظاره هستند:

1. دریچه لغت

دراین رویكرد بایستی به آثار لغت نویسان مراجعه كرد و با الهام از آثار ایشان واژه های فوق را تعریف كرد.
در متون لغوی، ایمان از امن مشتق شده و مضارع آن یأمن و مصدر آن أمناً است، امن به معنای ضد خوف است. اما برخی می گویند امن از دو اصل برخوردار است: 1. امانت 2. تصدیق. و بعضی امن را دارای چهار كاربرد می دانند: 1. به معنای ضد خوف 2. به معنای ضد خیانت 3. به معنای ضد كفر 4. به معنای تصدیق.
كفر نیز در لغت به معنای پوشاندن است، به همین جهت زارع را كافر می گویند زیرا دانه را در زمین می نهد.22

2. دریچه فقه و كلام

تعریف اسلام، ایمان و كفر، یكی از مباحث جنجال برانگیز میان فرقه های اسلامی است. در این میان واژه ایمان كلیدی ترین كلمه است. تقریباً تمامی اختلافها و تنشها میان فرقه های اسلامی از دیدگاه آنها درباره تعریف این كلمه برخاسته است.
گروهی اسلام را استسلام و انقیاد و یا انقیاد به ظواهر فقط می دانند و ایمان را تصدیق قلبی نشان می دهند؛ آنها می گویند برابر این اندیشه هرمؤمنی مسلمان است، ولی هر مسلمانی مؤمن خوانده نمی شود.23
عده ای دیگر اسلام را انقیاد و ایمان را یكی از ویژگیهای اسلام می دانند.24
بعضی ایمان را تصدیق تنها ندانسته و عمل به اركان و اقرار به زبان را از مشخصه های تعریف ایمان معرفی می كنند.25
افزون بر تحلیلهای یادشده و یا تبیین بیشتر آنها نظریات زیر نیز از سوی متكلمان و فقها ابراز شده است:
ایمان و اسلام مفهوم واحدی دارند.26 ایمان تصدیق به امور مخصوص و اسلام اظهار آن اعمال مخصوص است. ایمان تصدیق آنچه پیامبر از خدا نقل می كند می باشد.27 ایمان تصدیق به قلب و زبان است.28 شناخت خدا و آنچه پیامبران آورده اند، ایمان نام دارد.29
اباضیه و معتزله ایمان را تصدیق قلبی، اقرار به لسان و عمل به جوارح می دانند.
شیعه ایمان را تصدیق پیامبر و آنچه ایشان آورده معرفی می كنند. ایجی و تفتازانی نیز ایمان را تنها تصدیق پیامبر و محمد بن كرام سجستانی ایمان را تنها اقرار به لسان می خواند. شیخ طوسی و علامه حلی و محقق و فاضل مقداد ایمان را تصدیق به قلب و زبان می دانند.

3. دریچه وحی (قرآن)

درعرف قرآن، اسلام، ایمان و كفر، از جهت مفهومی گسترده تر از ایمان، اسلام و كفر اصطلاحی هستند؛ اسلام در نظرگاه فقها و گروهی از متكلمان با شهادتین تحقق می یابد. ایمان نیز با تصدیق پیامبرو مجموعه آنچه پیامبر(ص) آورده است شكل می گیرد و كفر به عنوان نقطه مقابل، با انكار پیامبر حاصل می شود. اما در عرف قرآن، اسلام آن روح و حقیقت ادیان الهی است. ایمان و كفر نیز بر مدار تصدیق پیامبر(ص) و تكذیب ایشان و پیامهای ایشان نمی گردد، بلكه مفهومی فراتر دارد كه ایمان به آنچه را دیگر پیامبران الهی از آن جمله پیامبر ما آورده اند نیز شامل می گردد.
دلیل این مدعا آیات بسیاری است كه در آنها اسلام، ایمان و كفر و مشتقّات این سه واژه به كار رفته است.
در تعدادی از آیات قرآن واژه اسلام به كار رفته، دراین آیات مقصود از اسلام، آنچه پیامبر(ص) آورده نیست، بلكه معنای لغوی و یا همان روح و حقیقت ادیان مد نظر است. این مجموعه از آیات در نقد دلیل نخست انحصارگرایان عرضه شد.
در عرف قرآن، ایمان نیز بار معنایی خاص كه تنها بر مسلمانان درخور انطباق باشد و بر دیگر دینداران اطلاق نگردد ندارد. در نتیجه كفر نیز تنها موضع گیری منفی نسبت به آورده های پیامبر(ص) نیست، بلكه نسبت به تمام پیامبران است.
كاربرد ایمان و مشتقات آن در قرآن نشان می دهد ایمان نسبت به امتها و به ویژه امتهای پیامبران اطلاق شده است؛ از جمله در این آیات:
«ربّنا آمنّا بما أنزلت و اتبعنا الرسول فاكتبنا مع الشاهدین» آل عمران/53
«فأما الذین كفروا فاُعذّبهم عذاباً شدیداً فی الدنیا و الآخرة» آل عمران/56
اما آنها كه كافر شدند، در دنیا و آخرت آنان را كیفر دردناكی خواهم كرد و برای آنها یاورانی نیست.
«و أمّا الذین آمنوا و عملوا الصالحات فیوفّیهم أجورهم و الله لایحبّ الظالمین» آل عمران/57
اما آنها كه ایمان آوردند و كارهای شایسته انجام دادند، خداوند پاداش آنان را به طور كامل خواهد داد و خداوند ستمكاران را دوست ندارد.
«قال الحواریون نحن أنصارالله آمنّا بالله» آل عمران/52
حواریون گفتند: ما یاوران خداییم، به خدا ایمان آوردیم، و تو گواه باش كه ما اسلام آورده ایم.
«حتی إذا أدركه الغرق قال آمنت…» یونس/90
«فما آمن لموسی إلاّ ذرّیة من قومه» یونس/83
هیچ كس به موسی ایمان نیاورد مگر گروهی از فرزندان قوم او.
«فاُلقی السحرة سجّداً قالوا آمنّا بربّ هارون و موسی» طه/70
ساحران همگی به سجده افتادند و گفتند: ما به پروردگار هارون و موسی ایمان آوردیم.
«و أوحی إلی نوح أنّه لن یؤمن من قومك إلاّ من قد آمن» هود/36
به نوح وحی شد كه: جز آنها كه ایمان آورده اند، دیگر هیچ كسی از قوم تو ایمان نخواهد آورد پس از كارهایی كه می كردند غمگین مباش.
«وما آمن معه إلاّ قلیل» هود/40
اما جز عده كمی همراه او ایمان نیاوردند.
بنابراین اگر اسلام و ایمان بار مفهومی واحدی داشته باشند، آن مفهوم در عرف قرآن همان روح و حقیقت ادیان الهی است، و اگر این دو از جهت مفهومی متفاوتند، بر اساس آیات قرآن، اسلام حقیقت و روح ادیان الهی است و ایمان تصدیق آن روح و حقیقت.
در هر دو صورت مدعای انحصارگرایان با آیاتی كه به عنوان دلیل دوم شمارش كرده اند اثبات نمی شود؛ چه اینكه اگر ایمان و اسلام مترادف باشند هر دینی كه حاوی حقیقت و روح دین است نجات بخش است، و اگر مترادف نباشند باز هم ایمان و تصدیق به حقیقت دین در قالب هر دینی رستگاری می آورد.
ثانیاً؛ برخی از آیات قرآن، نشان دهنده گسست مفهومی ایمان و اسلام است. به همین جهت گروهی از اشاعره و شیعه و برخی دیگر اسلام و ایمان را عام و خاص دانسته، هر مؤمنی را مسلمان می شمارند، ولی هر مسلمان را مؤمن نمی دانند.
«قالت الأعراب آمنّا قل لم تؤمنوا و لكن قولوا أسلمنا و لمّا یدخل الایمان فی قلوبكم» حجرات/14
بادیه نشینان گفتند: ایمان آورده ایم، بگو: شما ایمان نیاورده اید، ولی بگویید اسلام آورده ایم، اما هنوز ایمان وارد قلب شما نشده است.
ثالثاً: كفری كه در آیات قرآن سبب عقاب اخروی است كفر حقیقی است؛ یعنی انكار روح و حقیقت دین و قدر مشترك میان ادیان الهی. بنابراین اگر در آیات قرآن برخی از اهل كتاب، كافر نام گرفته اند به جهت انكار روح دین است؛ نه به آن جهت كه مثلاً به دین اسلام محمدی گرایش پیدا نكرده اند.
ثواب و عقاب اخروی نیز بر مدار اسلام وكفر حقیقی می چرخد؛ نه اسلام ظاهری و یا كفر ظاهری. آیات بسیاری كه دلالت بر عذاب كافران دارد كافران حقیقی را مدّ نظر دارد، نه آنچه فقیهان و برخی از متكلمان فقه مشرب، كفر می خوانند. برای نمونه در سوره آل عمران، آیه 116، مراد از كافران مخلد كافرانی هستند كه اطاعت پذیری ندارند؛ یعنی اهل كتابی كه به كتاب خود عمل نمی كنند و یا در سوره بقره آیه 167، كافران، یعنی آنان كه معبودی جز خدا را می پرستند، و یا در سوره بقره آیات 86 و 81 و 89 عذاب، درباره یهودیانی است كه در شمار گناهكاران هستند و…
بر این اساس، برخی از فقها می گویند: هر كسی را كه فقها فتوا به ایمان وی می دهند لزوماً از اهل نجات نخواهد بود؛ زیرا چه بسا در واقع منافق باشد.

بررسی دلیل سوم

دلیل سوم انحصارگرایان از دو مقدمه تشكیل شده است:
1. اسلام، دین خاتم، و محمد بن عبدالله، خاتم پیامبران است.
2. دین اسلام، ناسخ ادیان و شرایع گذشته است.
از این دو مقدمه، مقدمه نخست، مستند قرآنی دارد و برخی از انحصارگرایان از آیاتی، خاتمیت حضرت محمد(ص) را نتیجه گرفته اند، اما مقدمه دوم مستند قرآنی ندارد. نمی توان مانند مقدمه اول آیاتی را برشمرد كه نشان دهنده ناسخ بودن شریعت اسلام و منسوخ بودن شرایع پیشین اند. بنابراین نمی توان اسلام را تنها دین نجات بخش معرفی كرد و سایر ادیان را رستگارآفرین ندانست. افزون بر اینكه اگر آیات دلالت بر رخداد نسخ داشته باشد، از این دو مقدمه نمی توان نتیجه گرفت سایر ادیان هیچ گونه نجات بخشی با خود ندارند و دین نجات بخش تنها اسلام است.

دیدگاه رستگاری آفرینی همه ادیان

در برابر پاسخ نخست كه نجات بخشی را تنها در اسلام می دید و سایر ادیان را رستگار آفرین نمی دانست، باور دومی می توان عرضه داشت. برابر این دیدگاه، تمام ادیان رستگارآفرین هستند و انحصار رستگاری به یكی از ادیان شایسته نیست.
چند دسته از آیات قرآن را می توان به عنوان مستندات قرآنی این نظریه بر شمرد:
o الف. گروهی از آیات قرآن از وحدت ادیان و سازگاری آنها حكایت دارد مانند:
«شرع لكم من الدین ما وصّی به نوحاً و الذی أوحینا إلیك و ما وصّینا به إبراهیم و موسی و عیسی أن أقیموا الدین و لاتتفرّقوا فیه» شوری/13
آیینی را برای شما تشریع كرد كه به نوح توصیه كرده بود؛ و آنچه را بر تو وحی فرستادیم و بر ابراهیم موسی و عیسی سفارش كردیم این بود كه دین را بر پا دارید و در آن تفرقه نكنید.
«اولئك الذین هدی الله فبهداهم اقتده قل لاأسئلكم علیه أجراً إن هو إلاّ ذكری للعالمین» انعام/90
آنها كسانی هستند كه خداوند هدایتشان كرده، پس به هدایت آنان اقتدا كن (و) بگو در برابر آن پاداشی از شما نمی طلبم؛ این چیزی جز یك یادآوری برای جهانیان نیست.
«و إذ أخذ الله میثاق النبیین لما آتیتكم من كتاب و حكمة ثمّ جاءكم رسول مصدّق لما معكم لتؤمننّ به و لتنصرنّه… فمن تولّی بعد ذلك فأولئك هم الفاسقون» آل عمران/82 ـ 81
هنگامی را كه خداوند، از پیامبران (و پیروان آنها) پیمان مؤكّد گرفت، كه هر گاه كتاب و دانش به شما دادم سپس پیامبری به سوی شما آمد تا آنچه را با شماست تصدیق می كند به او ایمان آورید و او را یاری كنید، پس كسی كه بعد از این روی گرداند فاسق است.
این آیات به صورت صریح و با كمك سیاق دلالت بر وحدت ادیان و سازگاری میان شرایع مختلف دارد و نشان می دهد تمامی ادیان در تمام زمانها و مكانها پیروان خویش را رستگار می سازند و ازاین جهت هیچ تفاوتی میان اسلام و مسیحیت و سایر ادیان نیست، چه اینكه اگر میان مسیحیت و اسلام در اصول و فروع همخوانی و همسویی است، پیروان هر دو دین رستگار خواهند شد.
برخی از مفسران با بهره وری از آیاتی از قرآن و در قالب تفسیر موضوعی، سازگاری شرایع الهی را تنها در اصول دین و اصول احكام می دانند و میان تفاصیل احكام در شرایع مختلف ناسازگاری می بینند. بر این اساس ادعا می كنند آیات یادشده دلالت بر وحدت ادیان در اصول دین دارد و از وحدت در فروع ساكت است.
این دیدگاه اگر درست باشد نشان از ناسازگاری شرایع در فروع دارد، و اختلاف فروع در ادیان به جهت نظر داشت مصالح و نیازمندی های مردم هر عصر و دوره ای است. بنابراین به چه علت تنها مسلمانان را رستگار بخوانیم و سایر دینداران را محروم از رستگاری؟ آیا می توان تنها به جرم اینكه مسیحیان به احكام نسخ شده عمل می كنند آنها را از شمار رستگاران خارج ساخت؟ با اینكه آنها و سایر دینداران بر اساس آیات یادشده در اصول با یكدیگر مشتركند؟ و آیا ما آن گروه از مسلمانانی را كه به آیات منسوخه عمل می كنند محروم از رستگاری می شناسیم و ایشان را مخلد در آتش معرفی می كنیم؟ ! بلی ممكن است فرقه هایی گناهكاران مسلمان را مخلد در آتش بدانند؛ اما آیا اندیشه شیعه با آنها موافق است؟! افزون بر این باید میان گناه و كیفر آن تناسب باشد وگناهكار به میزان گناهی كه مرتكب شده است عذاب بیند، در صورتی كه اگر سایر دینداران را به دلیل عمل بر طبق احكام نسخ شده و بی توجهی به احكام و آیات نسخ كننده گناهكار بشناسیم آنها سزامندی عذاب ابدی را نخواهند داشت وتنها مدتی از بهشت محروم خواهند بود، اما سرانجام به جهت اصول مشترك میان ما و ایشان، به رستگاری می رسند.
نتیجه سخن آن كه اگر از آیات یادشده وحدت ادیان را در اصول و فروع استفاده كنیم ادعای نسخ، درست نمی نماید. چه چیزی از دین جدید ناسخ دین گذشته است؟! و اگر به روش تفسیر قرآن به قرآن تنها وحدت ادیان را نتیجه بگیریم و ادیان را در فروع ـ آن هم به صورت جزئی ـ ناسازگار نشان دهیم و فروع ناسازگار در دین جدید را ناسخ فروع دین گذشته معرفی كنیم، در این صورت نسخ تنها در فروع رخ می دهد نه در اصول. و نسخ در فروع و عمل به احكام منسوخه در هیچ دین و آیینی عذاب ابدی نمی آورد و آن دین را از نجات بخشی نمی اندازد.
افزون بر این، ادیان برای تكمیل یكدیگر آمده اند و میان آنها ناسازگاری نیست. بنابراین نباید دینی را نجات بخش خواندو دین دیگر را فاقد این ویژگی نامید، بلكه حداكثر آن است كه بگوییم هر دینی كه پس از دین سابق می آید نجات بخشی بیشتری نسبت به دین گذشته دارد. بر این اساس نجات بخشی یهودیت كمتر از مسیحیت، و مسیحیت كمتر از اسلام خواهد بود.
o ب. ایمان و عمل صالح: معیارهای بسیاری را می توان با كمی دقت در شمار عوامل رستگاری و نجات بخشی اخروی معرفی كرد و بر اساس آن دین را نجات بخش خواند و ادیانی را كه در نجات بخشی ناكام نشان داد. اما آنچه در آیات قرآن از عوامل رستگاری خوانده شده تنها ایمان و عمل صالح است.
ده ها آیه قرآن ایمان و عمل صالح را نجات بخش معرفی كرده است كه برخی از آن آیات عبارتند از:
بقره/25و62، 82 و 112 ؛ نساء/ 57، 122، 123، 124 و 162؛ آل عمران/42، 142 و 130؛ مائده/69 و 9؛ كهف/ 88 و 107؛ مریم/60؛ قصص 67 و 80؛ هود/23 و 40؛ حج /14، 23 و 56؛ لقمان/8؛ شوری / 22؛ نحل/32 و 97؛ غافر/40؛ انعام/158؛ احقاف/13 و 14 ؛ نور/38، سبأ/37 ؛ نجم/31؛ زخرف/72؛ زلزله/7؛ واقعه/24؛ یونس/26؛ زمر/35؛ فتح/5؛ حدید/12؛توبه/72 و…
این مجموعه و برخی دیگر از آیات قرآن، مانند حجرات/9 و توبه/119 و… نشان می دهد ایمان و عمل صالح با هم زیر یك عنوان كلی به نام «ایمان» قرار نمی گیرند، بلكه به قرینه عطف عمل صالح بر ایمان، هر یك مفهومی جداگانه و بار معنایی متفاوت دارند؛ نه آن گونه كه خوارج و معتزله می گویند: «ایمان مركب از تصدیق و عمل است».
این آیات هر چند برخی مانند توبه/72 و فتح/5 و حدید/12 و… ایمان را شرط رستگاری می نامند، اما بسیاری از آیات؛ مانند: انعام/158، زمر/35، آل عمران/142، نساء/124 و… ایمان را به شرط همراهی آن با عمل صالح نجات بخش معرفی می كند. افزون بر این تمامی آیاتی كه ایمان و عمل صالح را با یكدیگر عامل نجات معرفی می كند به عنوان مفسر آیاتی قرار می گیرد كه تنها ایمان را نجات بخش معرفی می كند. از سوی دیگر آیاتی چون نحل/97 و مؤمن/40 و… نیز عمل بی ایمان را نجات بخش نمی خوانند.
از میان این دو عامل رستگاری، ایمان، پایه و اساس رستگاری است به گونه ای كه با ایمان ،كفر از میان می رود و فرد در صورتی كه توان یا زمان لازم برای انجام كارهای شایسته نداشته باشد رستگار می شود. بر این اساس، اهل كلام، ایمان را پس از كفر عامل نجات، و كفر پس از ایمان را عامل نگون بختی می شناسند.30
مجموعه آیاتی كه ایمان و عمل صالح را نجات بخش معرفی می كند به چند گروه تقسیم می شود:
گروه نخست؛ آیاتی كه مخاطب آنها هیچ گونه وابستگی به ادیان الهی ندارد و یا از شرایع خاص پیروی نمی كند؛ مانند آیات: بقره/25 و 82، هود/23، كهف/107، حج/14 و 23، مریم/60 و…. در این گونه آیات، نجات و رستگاری وابسته به ایمان و عمل صالح معرفی شده، از امت موسی، هود، صالح، عیسی و… خواسته شده با ایمان و عمل صالح خویش را در شمار رستگاران قرار دهند. در خور توجه آن كه در برخی از آیات این مجموعه مانند آیات یونس/90، هود/66، 40 و 58 ایمان فرعون و گروهی از امت صالح، نوح و هود، عامل نجات معرفی شده است.
گروه دوم؛ برخی از آیات قرآن، كه اهل كتاب را در آخرت رستگار معرفی می كند. رستگاری اهل كتاب در آخرت بر اساس این آیات به دلیل یهودی، مسیحی، مجوسی و… بودن ایشان نیست، بلكه به آن جهت است كه آنها ایمان حقیقی و عمل صالح دارند.
1. «إنّ الذین آمنوا و الذین هادوا و النصاری و الصابئین من آمن بالله و الیوم و الآخر و عمل صالحاً فلهم أجرهم عند ربّهم و لاخوف علیهم و لاهم یحزنون» بقره/62
كسانی كه ایمان آورده اند و كسانی كه به آیین یهود گرویدند و نصارا و صابئان هرگاه به خدا و روز رستاخیز ایمان آورند و عمل صالح انجام دهند پاداششان نزد پروردگارشان مسلم است و هیچ گونه ترسی و اندوهی بر آنها نیست.
2. «ان الذین آمنوا و الذین هادوا و الصابئون و النصاری من آمن بالله و الیوم الآخر و عمل صالحاً فلاخوف علیهم و لاهم یحزنون» مائده/69
آنها كه ایمان آورده اند و یهود و صابئان و مسیحیان، هر گاه به خداوند یگانه و روز جزا ایمان بیاورند و عمل صالح انجام دهند، نه ترسی بر آنهاست و نه غمگین خواهند شد.
3.«لیسوا سواءً من أهل الكتاب أمّة قائمة یتلون آیات الله آناء اللیل و هم یسجدون. یؤمنون بالله و الیوم الآخر و یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنكر و یسارعون فی الخیرات و أولئك من الصالحین. و مایفعلوا من خیر فلن یكفروه و الله علیم بالمتقین» آل عمران/113 ـ 115
آنها همه یكسان نیستند؛ از اهل كتاب ،جمعیتی هستند كه قیام می كنند و پیوسته در اوقات شب، آیات خدا را می خوانند؛ در حالی كه سجده می نمایند. به خدا و روز دیگر ایمان می آورند، امر به معروف و نهی از منكر می كنند و در انجام كارهای نیك پیشی می گیرند و آنها از صالحانند. و آنچه از اعمال نیك انجام دهند هرگز كفران نخواهد شد و خدا از پرهیزكاران آگاه است.
تكرار ایمان در آغاز «إن الذین آمنوا» و در وسط آیه «من آمن»، برخی از مفسران را به آن داشته كه ایمان نخست را ایمان ظاهری و غیرنجات بخش معرفی كنند و ایمان دوم را ایمان حقیقی و سبب ثواب و ایمنی از عقاب.31
اطلاق آیات یادشده، رودررو قرار گرفتن «ان الذین آمنوا» و «من آمن بالله و الیوم الآخر و عمل صالحاً»، و فعل «آمن» نشان از آن دارد كه تمام ادیان الهی ـ اگر صابئین نیز گروهی از مجوس و یهود باشند ـ حتی در زمان ظهور اسلام، با خود رستگاری به همراه دارند و پیروان خویش را رستگار می سازند. مؤید این برداشت، فهم ابن عباس از آیه شریفه است كه آن را نشانگر نجات بخشی همه ادیان الهی می دانست و برخلاف برخی از مفسران بر این باور بود كه ظاهر آیه، مسیحیت و یهودیت و… برخی دیگر از ادیان را در زمان ظهور اسلام نیز نجات بخش می خواند، ولی به آیات شریفه آل عمران/85 و 19 منسوخ می شود.32
این ادعای نسخ، هر چند باطل است، اما در نسخ اصطلاحی نمی گنجد33 و نمی توان در اخبار و وعده های الهی مدعی نسخ شد، اما برای ما در این عصر روشن می سازد كه درصدر اسلام، از آیات فوق، نجات بخشی در تمام زمانها را نتیجه می گرفته اند و درست به همین جهت در پی اثبات نسخ آیات بوده اند.
شاهد دیگر بر درستی فهم یادشده، سیاق آیات است. در سیاق آیه 69 مائده، انجیل و تورات، هدایت و نور معرفی شده اند. یهودیانی كه بر اساس تورات حكم نمی كنند كافر، و مسیحیانی كه از انجیل سود نمی برند ظالم خوانده شده اند. بر این اساس، ایمان در آیه 65 ایمان به معنای عمل به تورات و انجیل است؛ چنان كه در آیه 66 و 68 همین سوره به پاداشتن تورات و انجیل و سایر كتب آسمانی از آنها خواسته شده است.
سیاق آیه 62 بقره نیز نشان می دهد مخاطب آن بنی اسرائیل عصر اسلام هستند.
آنچه بیش از هر عامل دیگری درستی مدعای یادشده را تأیید می كند و نشان می دهد رستگاری به عمل صالح و ایمان است، آن است كه در آیات قرآن، بدبختی و عذاب اخروی به كفر و انجام كارهای ناشایست بسته است؛ مانند: آیات بقره/39 ، 81 و 257، آل عمران/107 و 116 ، نساء/169، توبه/17و68، یونس/27، رعد/25، فرقان/69، احزاب/65، غافر/76 و….
در این آیات نیز مانند آیات نخست، كفر و اعمال ناشایست عامل نگون بختی گروهی از امتهای انبیای الهی از جمله امت پیامبر اسلام معرفی شده ا ست و گروهی از امتها مؤمن و عده ای كافر لقب گرفته اند؛ مانند آیه 56 آل عمران در عذاب كافران امت عیسی، آیه34 عنكبوت درباره عذاب قوم لوط، آیه 15فصلت در عذاب قوم عاد، آیه 17 همین سوره در عذاب قوم ثمود، هود/64 در عذاب قوم صالح، هود/94 و شعراء/189 در كیفر قوم شعیب، بقره/95 در عذاب بنی اسرائیل، بقره/253 كه انسان را به مؤمن و كافر تقسیم می كند و بقره/257 كه مؤمنان را اهل بهشت و كافران را دوزخی می خواند.
نتیجه: در آیات قرآن، ثواب و عقاب و رستگاری و نگون بختی، دائرمدار ایمان و عمل صالح از یك سو و كفر و اعمال ناشایست از سوی دیگر است. بنابراین تمام كسانی كه ایمان دارند و در زمره مؤمنان حقیقی قرار می گیرند و همه افرادی كه اعمال صالح انجام می دهند از مصلحان خوانده می شوند و جملگی در شمار رستگاران هستند و ادیان ایشان نجات بخش است.
دیدگاه متلكمان درباره «اهل فترت» می تواند مؤید دیگری برای دیدگاه یادشده باشد، چه اینكه معتزلیان و گروهی از حنفیان اهل فترت را شایسته عذاب اخروی می دانند. دلیل ایشان بر استحقاق عذاب آنها یهودی یا مسیحی یا مسلمان نبودن ایشان نیست، بلكه آنچه آنها را به سمت و سوی این دیدگاه سوق داده آن است كه اهل فترت می توانستند به كمك عقل ایمان آورند و اعمال شایسته انجام دهند، هر چند هیچ دین و آیین و شریعتی را تجربه نكرده اند و خود را در شمار پیروان ادیان الهی قرار نداده اند.34
حال كه روشن شد بر اساس آیات قرآن ایمان و عمل صالح عامل نجات است این سئوال پیش می آید كه ایمان به چه چیزی نجات بخش است؟ به این اعتبار می توان آیات را به دو گروه تقسیم كرد.مجموعه آیاتی كه ایمان و عمل صالح را نجات بخش جلوه می دهد به اعتبار متعلق ایمان به دو گروه تقسیم می شود:
٭ گروه نخست؛ آیاتی كه ایمان را به صورت مطلق آورده و هیچ گونه متعلقی در متن آیه برای ایمان نیامده است؛ هر چند به كمك سیاق تا حدودی می توانیم به متعلق دست یازیم؛ آیاتی مانند: بقره/82، انعام/48، كهف/88و107، فرقان/70، قصص/67، سبأ/37، نساء/57، 124و122، هود/23، عنكبوت/57 ، غافر/40، ابراهیم/23، حج/23و14، لقمان/8، مریم/60 و….
٭ ب؛ آیاتی كه متعلق ایمان در آنها خدا، توحید و رستاخیز است؛ مانند بقره/62، مائده/69، طلاق/11، تغابن/9، آل عمران/114 و….
جمع میان این دو گروه آن است كه ایمان مطلق را نجات بخش ندانیم، بلكه ایمانی را معیاررستگاری بشناسیم كه متعلق آن خدا، توحید و رستاخیز است.
با این تلقی از ایمان كه محدود به دین و شریعت خاصی نیست برداشت ما از عمل صالح به عنوان عامل دوم رستگاری نیز دگرگون می شود و عمل صالح نیز مانند ایمان قلمرو گسترده تری می یابد. هر آنچه در هر دینی به عنوان عمل صالح شناخته می شود، عامل نجات بخش خواهد بود، چنان كه در آیه 114 آل عمران گروهی از اهل كتاب از صالحان خوانده شده اند، و در برخی دیگر از آیات، برخی از امتها و برخی از افراد و گروه ها «مصلحون» و «مصلحین» و «مصلح» نام گرفته اند.
بر این اساس اگر در آیات یونس/52، هود/20، حج/9، لقمان/6، ابراهیم/22، مؤمنون/11و… ظلم، فساد،قذف، خوردن مال یتیم، تحریف و تغییر آیات الهی، دشمنی و كشتار پیامبران عذاب دارد، این عذاب از آن جهت است كه تمامی ادیان این امور را ناشایست و نادرست می دانند و ظالم و فاسد و قاذف و… را از مصلحان به شمار نمی آورند.
نتیجه سخن اینكه آنچه در رستگاری انسان تأثیرگذار است و انسان را در شمار رستگاران قرار می دهد ایمان حقیقی و عمل صالح است؛ ایمانی كه بر خلاف ایمان فقهی در رضا و غضب الهی تأثیر دارد و انسان را مسلط بر نفس خویش می گرداند، و عمل صالحی كه برای تمامی افراد اجتماع سودمند است و در هر شریعت و دینی آمده است. این ایمان و عمل صالح چنان كه در برخی از مسلمانان یافت می شود در میان سایر دینداران نیز وجود دارد و پل ارتباطی آنها با بهشت است.
به همین جهت است كه در آیه شریفه «قل یا أهل الكتاب تعالوا إلی كلمة سواء بیننا و بینكم ألاّنعبد الاّ الله و لانشرك به شیئاً» پذیرش یگانه پرستی و توحید از سوی اهل كتاب عامل رستگاری ایشان خوانده شده است و سبب و یا اسباب دیگری از عوامل رستگاری به شمار نیامده است. و از همین رو در برخی نوشته های فقهی، پاستور و نیوتن و… به جهت اعتقاد به خدا و رستاخیز از نجات یافتگان معرفی می شوند و آیه شریفه «و لكلّ درجات مما عملوا و ما ربك بغافل عمّا یعملون» (انعام/135) مستند آنها قرار می گیرد.
٭ ج. در سوره مائده بخشی از آیات درباره دین موسی(ع)، عیسی(ع) و پیامبر اسلام(ص) است. در این مجموعه نخست تورات هدایت و نور معرفی شده و یهودیانی كه به تورات و احكام الهی آن بی توجه یا كم توجهند در قالب استفهام انكاری به شكلی توبیخ و نكوهش شده اند:
«و كیف یحكّمونك و عندهم التوراة فیها حكم الله ثمّ یتولّون من بعد ذلك و ما أولئك بالمؤمنین» مائده/43
در مرحله بعد، انجیل، كتاب حضرت عیسی(ع)، هدایتگر و راهنما خوانده شده و از اهل انجیل عمل به انجیل خواسته شده است:
«و آتیناه الانجیل فیه هدی و نور و مصدّقاً لما بین یدیه من التوراة و هدی و موعظة للمتقین. و لیحكم أهل الانجیل بما أنزل الله فیه و من لم یحكم بما أنزل الله فأولئك هم الفاسقون» مائده/46 و47
انجیل را به او دادیم كه در آن، هدایت و نور بود و تورات را كه پیش از آن بود تصدیق می كرد و هدایت و موعظه ای برای پرهیزكاران بود. اهل انجیل نیز باید به آن چه خداوند در آن نازل كرده حكم كنند و كسانی كه بر طبق آنچه خدا نازل كرده حكم نمی كنند، فاسقند.
در مرحله سوم، نزول قرآن و مصدق بودن آن نسبت به كتب پیشین مطرح می شود، پیامبر موظف به درنظرداشتن احكام قرآنی و پیاده كردن احكام و اجتناب از هوی و هوس مخالفان و مخاطبان می شود.
مجموعه این آیات نشان می دهد كه یهودیت و مسیحیت هم چنان معتبر و رهایی بخش هستند و با آمدن ادیان جدید از اعتبار و نجات بخشی نمی افتند.
جالب توجه آن كه درست پس از این مجموعه، خداوند تعدد ادیان را خواسته خود دانسته و فلسفه آن را آزمون امتها و دینداران مختلف معرفی می كند:
«لكلّ جعلنا منكم شرعة و منهاجاً و لوشاء الله لجعلكم امة واحدة و لكن لیبلوكم فی ماآتاكم فاستبقوا الخیرات إلی الله مرجعكم جمیعاً فینبّئكم بما كنتم فیه تختلفون» مائده/48
ما برای هر كدام از شما، آیین و طریقه روشنی قرار دادیم و اگر خدا می خواست همه شما را امت واحدی قرار می داد، ولی خدا می خواهد شما را در آنچه به شما بخشیده بیازماید. پس در نیكیها بر یكدیگر سبقت جویید! بازگشت همه شما به سوی خداست؛ سپس از آنچه در آن اختلاف می كردید به شما خبر خواهد داد.
افزون بر این مجموعه، آیه «و قالت الیهود لیست النصاری علی شیء و قالت النصاری لیست الیهود علی شیء و هم یتلون الكتاب»(بقره/113) نیز از جمله آیاتی است كه نجات بخشی ادیان را نتیجه می دهد؛ چه اینكه آیه شریفه، بیانگر تفاخر یهودیان و مسیحیان است؛ تفاخر این دو گروه یا پیش از اسلام صورت گرفته است یا پس از اسلام؛ اگر تفاخر پیش از اسلام انجام گرفته؛ یعنی در عصر مسیحیت، در آن عصر دین یهود ـ بنا بر قول به نسخ ـ منسوخ بوده است و مسیحیت ناسخ آن، و بنابراین جمله «و هم یتلون الكتاب» نسبت به یهودیان صحیح نیست. و اگر آیه حكایتگر تفاخر مسیحیان و یهودیان در عصر اسلام است، دین یهود و مسیحیت در این زمان منسوخ خوانده می شوند و مانند مورد قبلی جمله «وهم یتلون الكتاب» نسبت به یهودیان ومسیحیان شایسته نیست. بنابراین از اینكه در آیه، جمله «و هم یتلون الكتاب» به كار رفته است و این جمله به هر دو گروه باز می گردد، نتیجه می گیریم این دو دین با ظهور دین جدید از اعتبار نمی افتند و منسوخ نمی شوند.
٭ د. بر اساس آموزه های وحی، خداوند عادل است وازهرگونه ستمی به آفریده های خویش در دنیا و آخرت مبرا است:
«إنّ الله لایظلم مثقال ذرة» نساء/40
«إنّ الله لایظلم الناس شیئاً» یونس/44
آیه های توبه/70، عنكبوت/40، روم/9، آل عمران/117، نمل/3و 118، انبیاء47 و… نیز در این زمینه می تواند ملاحظه گردد.
این آموزه قرآنی با نظریه انحصارگرایان ناسازگار است، چه اینكه برابر نظریه ایشان تنها اسلام نجات بخش است و سایر ادیان اعم از الهی و غیرالهی نجات بخش نیستند و پیروان آنها در آتش دوزخ جاودانند و هیچ راه گریزی برای ایشان نیست. چگونه باور كنیم خداوند پیروان یكی از ادیان الهی را با بت پرستان و مشركان یكسان می بیند و ایشان را مانند مشركان جاودان در آتش می بیند؟ آیا عدالت است میان مسیحیت یا یهودیت و پیروان آنها با ادیان بشری و حامیان آن تفاوتی نباشد و همگی از رستگاری محروم باشند؛! در صورتی كه مسیحیان به خدا اعتقاد دارند، رستاخیز را باور می كنند و به آنچه در شریعت خود به عنوان یكی از شرایع الهی آمده است عمل می كنند، اما ادیان بشری و پیروان آن از هرگونه تعهدی به امرها و نهی های الهی سرباز می زنند و خود را در منجلاب فساد و فحشا غرق می كنند.
٭ هـ. در برخی از آیات، خداوند، شیوه تبلیغ و هدف پیامبر از دعوت را تبیین می كند و از پیامبر می خواهد اهل كتاب را به اصول مشترك میان خود و ایشان فرا خواند. آنها را به خداپرستی، توحید در عبادت و ارباب نگرفتن گروهی گروه دیگر را دعوت می كند. بنابراین اگر دین یهود و نصارا نجات بخش نباشد، بایستی پیامبر بر آنها اتمام حجت می كرد و آنها را به مجموعه آنچه در اسلام در قالب اعتقادات، اخلاقیات، احكام و… آمده است فرا می خواند؛ نه آن كه تنها به اصول مشترك میان ادیان قناعت كند.
«قل یا أهل الكتاب تعالوا إلی كلمة سواء بیننا و بینكم ألاّنعبد إلاّ الله و لانشرك به شیئاً و لایتّخذ بعضنا بعضاً أرباباً من دون الله» آل عمران/64
بگو ای اهل كتاب بیایید به سوی سخنی كه میان ما و شما یكسان است كه جز خداوند یگانه را نپرستیم و چیزی را همتای او قرار ندهیم، و بعضی از ما، بعض دیگر را ـ غیر از خدای یگانه ـ به خدایی نپذیرد هرگاه (از این دعوت) سرباز زنند بگویید: «گواه باشید كه ما مسلمانیم».
٭ و. «لیس بأمانیكم و لا أمانی اهل الكتاب من یعمل سوء یجز به و لایجد له من دون الله ولیاً و لا نصیراً» نساء/123 
(فضیلت و برتری) به آرزوهای شما و آرزوهای اهل كتاب نیست، هر كس عمل بدی انجام دهد كیفر داده می شود و كسی را جز خدا ولی و یاور خود نخواهد یافت.
آیه شریفه پاسخ تفاخر اهل كتاب و مسلمانان است. در سبب نزول این آیه می خوانیم: اهل كتاب از آن جهت كه پیامبران ایشان پیش از پیامبر اسلام ادعای نبوت داشته اند و كتب آنها پیش از قرآن فرود آمده است خویش را برتر از مسلمانان معرفی می كردند. و از آن سو مسلمانان نیز چون پیامبر اسلام را خاتم پیامبران و قرآن را ناسخ دیگر كتب آسمانی می دانستند، خود را از اهل كتاب برتر نشان می دادند.
در آیه یادشده هیچ یك از دو سوی دعوا تأیید نشده اند و بر انحصارطلبی یهودیان، مسیحیان یا مسلمانان مهر صحت نخورده است، بلكه ایمان و عمل صالح، ملاك رستگاری و برتری معرفی شده است. خداوند نفرموده مسلمانان برترند، یا مسیحیان و یهودیان برترند، بنابراین آیه با توجه به سبب نزول، دلالت بر نجات بخشی تمام ادیان دارد.
افزون بر سبب نزول، سیاق آیه یادشده نیز بر بطلان انحصارگرایان دلالت دارد، در آیه 122 كه سیاق آیه مورد بحث است، ایمان و عمل صالح عامل نجات خوانده شده و مؤمنان و مصلحان از جمله مخلدان در بهشت قرار گرفته اند و در آیه مورد بحث خداوند بر مسلمانان و اهل كتاب خطاب می كند كه: تصور نكنید شما با آرزوهاتان اهل بهشت می شوید و در شمار رستگاران قرار می گیرید؛ زیرا رستگاری و نگون بختی با انطباق عنوانی خاص بر شما مانند مسلمان یا مسیحی یا یهودی پدید نمی آید، بلكه رستگاری با ایمان و عمل صالح، و بدبختی با كفر و اعمال زشت است.
تفسیر موضوعی نیز نظرگاه یادشده را تأیید می كند و نشان می دهد اهل كتاب تنها خود را رستگار می دانند و آرزوی اهل كتاب كه در آیه مورد بحث آمده (امانی) همان رستگاری و نجات یافتگی است.
«و قالوا لن یدخل الجنّة إلاّ من كان هوداً أو نصاری تلك أمانیهم قل هاتوا برهانكم إن كنتم صادقین» بقره/111
آنها گفتند: هیچ كس، جز یهود یا نصارا، هرگز داخل بهشت نخواهد شد. این آرزوی آنهاست! بگو اگر راست می گویید: دلیل خود را بیاورید!
«و قالوا لن تمسّنا النار إلاّ ایاماً معدودة» بقره/80
و گفتند: هرگز آتش دوزخ جز چند روزی، به ما نخواهد رسید.

پی نوشت‌ها:

1. سینوا، جورج، تاریخ جهنم، 83.
2. كتاب مقدس، انجیل یوحنا، باب 14،آیه6.
3. دین شناسی تطبیقی، ترجمه مقاله پلورالیسم دینی، جان هیك.
4. سمعانی، الأنساب، 2/548؛ بكری دمیاطی، اعانة الطالبین، 2/153؛ شروانی، حواشی الشروانی، 3/75.
5. شیخ طوسی، المبسوط، 8/71؛ محقق حلی، شرائع الاسلام، 1/255؛ علامه حلی، مختلف الشیعة، 4/446.
6. فخررازی، التفسیر الكبیر، 7/223 ؛ قاضی عبدالجبار معتزلی، شرح الاصول الخمسة، 705.
7. تفتـازانی، شرح المقاصد، 5/207؛ شیخ طوسی، التبیان، 1/464؛ ابن حجر، فتح الباری، 1/105.
8. بحرالعلوم، سید محمد، بلغة الفقیه، 4/182.
9. جرجانی، شرح المواقف، 8/332؛ ابن حجر، فتح الباری، 1/105.
10. انصاری، مرتضی، كتاب الطهارة، 2/352.
11. قنوجی، یقظة أولی الاعتبار، 1/43.
12. ابن حزم، الفصل فی الملل و النحل، 4/38 و 53.
13. همو، شرح عقیدة الطحاویة،1/361.
14. حكمی، حافظ ابن احمد، معارج القبول، 2/428و 475.
15. محقق خوانساری، حسین، مشارق الشموس، 2/391.
16. تفتازانی، شرح المقاصد، 5/230 و 231.
17. بكری دمیاطی، اعانة الطالبین، 2/153.
18. مراغی، تفسیر المراغی، 3/120.
19. مغنیه، محمدجواد، الكاشف، 2/26.
20. طباطبایی، محمدحسین، المیزان، 3/120 ـ 121.
21. همان، 3/278 و 279.
22. ابن فارس، معجم مقاییس اللغه، 1/133؛ ابن اثیر، النهایة، 1/69؛ ابن منظور، لسان العرب، 13/21.
23. قرطبی، تفسیر قرطبی، 17/48.
24. ابن تیمیه، كتب و رسائل ابن تیمیه، 7/154.
25. تبریزی انصاری، اللمعة البیضاء، 541.
26. ابن حجر، فتح الباری، 1/105.
27. فخررازی، المحصول، 5/189.
28. حلی، كشف المراد، 426 و ارشاد الطالبین، 422.
29. طبرسی،مجمع البیان، 1/89.
30. آبی ازهری، الثمر الدانی، 16؛ تفتازانی، شرح المقاصد، 5/142.
31. فخررازی، التفسیر الكبیر، 3/104 ؛ طباطبایی، محمدحسین، المیزان، 1/193.
32. طبرسی، جامع البیان، 1/461؛ ابن حزم، الناسخ و المنسوخ، 19.
33. قرطبی، تفسیر قرطبی، 1/436؛ طبرسی، مجمع البیان، 1/197.
34. صنعانی، رفع الأستار، 1/114؛ ابن حزم، الفصل فی الملل و النحل، 3/74.
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: سه شنبه 12 خرداد 1394 ساعت: 12:27 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

اسماعیلیه و علوم قرآنی

بازديد: 333
اسماعیلیه و علوم قرآنی
محمد بهرامی
اسماعیلیه یا باطنیه در متون فرقه شناسی و كلامی یك از فرقه های شیعی به شمار می آید. این گروه امامت را حق اسماعیل فرزند ارشد امام صادق(ع) و محمد بن اسماعیل و فرزندان ایشان می دانند.
در نظام فكری اسماعیلیه وجود امام در هر عصر و زمانی ضروری است و نمی توان بدون امام به حقیقت ره برد و به سعادت و رستگاری رسید. براین اساس شاخه نزاریه از اسماعیلیان در عصر حاضر «آقا كریم» را به عنوان چهل و نهمین امام خویش می شناسند.
در طول تاریخ اسلام، جریان سازی های بسیاری انجام گرفته، در نتیجه چالشهای عظیم و متعدد و متنوعی رخ داده و افراد، گروه ها و اقشار مختلفی آسیب دیده و ناگزیر از ترك صحنه گشته اند.
یكی از این جریان سازی ها درباره اسماعیلیان به سامان رسیده است. افراد خاصی كه از نظر فرقه ای به اشاعره وابسته اند به عنوان جریان سازان اصلی، تبلیغات سهمگین و گسترده ای را علیه باطنیان سازمان دهی كرده و آنها را به عنوان مرتد، ملحد، كافر، بدتر از مشركان و… جلوه داده اند. مهم ترین عوامل دشمنی و هجمه های بی امان این عده بر ضدّ اسماعیلیه عبارتند از:
1. ناآشنایی با باورهای مذهبی و نظام فكری و اعتقادی باطنیان.
2. تعصبات مذهبی و به چالش كشیدن غیرمستقیم باورها و اصول بنیادین شیعه در قالب و پوشش نقد مبانی اسماعیلیه.
3. دشمنی با دولت فاطمیان كه تنها دولت شیعی بود و دولتمداران و بنیان گذاران آن رهبران اسماعیلیه بودند.
4. ستیزه جویی با نخبگان و فرهیختگان دولت فاطمیان كه بیشتر ایرانی بودند و در تصمیم گیری های سیاسی بسیار نقش داشتند و ایده پرداز مسائل مذهبی اسماعیلیه بودند.
سوگمندانه برخی از فرقه های اسلامی نیز تحت تأثیر تبلیغات منفی این گروه قرار گرفته و غافل از عوامل یادشده موج جدیدی به راه انداختند و اسماعیلیان را به عزلت گزینی و پنهان كاری وادار ساختند.
بیشترین هجمه هایی كه تاكنون بر پیكر خسته و ناتوان باطنیان فرود آمده و ایشان را بیش از پیش منفعل ساخته به محور اندیشه های قرآنی آنها و به ویژه مسأله تأویل و نحوه تأویل است. دشمنان اسماعیلیه، آنها را فاقد دانشهای قرآنی و یا پشتوانه قرآنی و عقلی در دیدگاه های قرآنی معرفی می كنند و در این راستا از یادكرد نظریات قرآنی ایشان به صورت مستقل و یا در كنار باورهای سایر قرآن پژوهان و مفسران فرقه ای اسلامی اجتناب می كنند؛ در صورتی كه در میان باطنیه، دانشمندان بزرگی چون قاضی نعمان، سجستانی، حمید الدین كرمانی، مؤید شیرازی و… دانشهای قرآنی را به بحث نشسته اند و مبانی و مستندات قرآنی و عقلی نظریات خود را مطرح می كنند و از خرده گیری های ستیزه جویان پاسخ می گویند. بنابر این شایسته است در این نوشتار به طرح دیدگاه های قرآنی اسماعیلیه بنشینیم و نشان دهیم این گروه مانند سایر فرقه های اسلامی در زمینه قرآن و دانشهای قرآنی حرف های زیادی برای گفتن دارند. نیز در این بخش دیدگاه های اسماعیلیه در زمینه علوم قرآنی را یادآور می شویم، و در شماره آینده دیدگاه های ایشان در زمینه تأویل و مثل و ممثول را خواهیم آورد.
لازم به یاد است كه در این پژوهش تمام اندیشه ها برگرفته از متون اصلی فرقه باطنیه است و هیچ نظریه ای برگرفته از آثار مخالفان یا نقادان اسماعیلیه نیست. البته در میان ایشان، گروهی با اندیشه ها و برداشتهای خاص راهی دیگر پیمودند و تمامی اسماعیلیه را مسأله دار ساختند. پژوهش در این زمینه را به مجالی دیگر وا می نهیم تا بایسته ها را به بحث و بررسی نشینیم و در علل كج روی آن گروه بیشتر سخن گوییم.
پژوهش در افكار و باورهای قرآنی باطنیان نتایج بسیاری دارد، برخی از نتایج سودمند و كاربردی آن عبارتند از:
1. بسیاری از چالشهای موجود در حوزه معرفت دینی از جهت محتوا و شكل بی شباهت با كنش و واكنش های فكری پیشینیان نیست. بنابراین با شناخت نظریات دانشمندان اسماعیلی و عبرت از توان سوزی ها و الهام از پرسش و پاسخها و تحلیل محتوایی این گفتمانها، می توان از غلتیدن در چالشها و فرو رفتن در گردابها حذر كرد و توان و نیروها را در زمینه های دیگری هزینه كرد.
2. آشنایی با پیشینه بسیاری از طرحها و اندیشه هایی كه امروزه نوآوری خوانده می شود اما پیش از این در جهان اسلام تجربه شده و در فرایند آزمون و خطا قرار گرفته است.
3. شناخت استعدادها و مسائلی كه در نتیجه پنهان كاری و محدودیتها در شمار ناشناخته ها آمده است و زمینه ساز دشمن پروری ها قرار گرفته است.
4. فراهم ساختن بستر مناسب برای عرضه مجموعه باورها و اندیشه های قرآنی شیعه و فرقه های زیر مجموعه آن و تأثیر این دیدگاه ها در گسترش و عمق بخشی به دانشهای قرآنی و مقایسه آن با دستاوردهای دیگر فرقه های اسلامی.
5. امكان مقایسه باورها و اندیشه های قرآنی اسماعیلیه با اندیشه های جدید هرمنوتیكی به خصوص هرمنوتیك هایدگر و گادامر.


دلیل نامگذاری قرآن

كتاب آسمانی مسلمانان نامها و صفات چندی به خود گرفته است، برخی از مفسران و قرآن پژوهان با الهام از آیات، ده نام برای قرآن آورده اند. مهم ترین و مشهورترین نامهای قرآن عبارتند از: فرقان، قرآن، كتاب، تنزیل، ذكر.
وجه تسمیه كتاب آسمانی مسلمانان به قرآن، فرقان، كتاب و… در برخی مآخذ و منابع قرآنی و تفسیری آمده است؛ در تعدادی از آنها وجه تسمیه با توجه به خود واژه توضیح و تبیین شده است و در بعضی اندیشه و یا باورهای مذهبی و شخصی قرآن پژوه در تحلیل وجه تسمیه تأثیرگذار است.
اسماعیلیان در شمار قرآن پژوهانی هستند كه با رویكرد معنی شناسی و در قالب نظام فكری خود به بحث نشسته و به نوعی همخوانی و همسویی میان معنای واژه و اندیشه های مذهبی خویش دست یازیده اند.
در «المجالس المستنصریه» پس از آن كه علی(ع) قرین قرآن و قرآن قرین امیرالمؤمنین(ع) معرفی شده می خوانیم:
«وجه تسمیه كتاب كریم به قرآن، نزدیكی آن به عترت است، چنان كه این مدعا در سخن پیامبر آمده است: «انی تارك فیكم الثقلین كتاب الله و عترتی اهل بیتی، فإنّهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض»، پس برابر این گفتار، قرآن قرین هر یك از ائمه اطهار است. ائمه ای كه ذریه رسولند، مردم را دعوت به احكام قرآن می كنند، در جهت اظهار آن می كوشند و حلال و حرامش را برای مردم بیان می كنند. و پر واضح است كه هر یك از دو قرین سزاوار اسم مقارنه است به آن جهت كه با قرین دیگر نزدیك است. بنابراین كتاب خدا قرآن نامیده شد به جهت نزدیكی آن به امام هر زمانی، زیرا قرآن درباره آنچه در آن نهفته است ساكت است و به همین جهت خداوند آن را قرین كسی قرار داد كه آن را به سخن آورد و غرائب آن را بازگوید.
و در تأویل آمده كه امام مانند قرآن است، زیرا امام قرین قرآن است، قرآن معجزه و فضیلت اوست؛ چنان كه فضیلت پیامبر است. و اشاره شده به علی(ع) كه ایشان قرآن كریم است.»1
ناصر خسرو قبادیانی داعی اسماعیلیه نیز از جمله اسماعیلیانی است كه با توجه به الفاظ و در قالب نظام فكری و چارچوبه مذهبی اسماعیلیان در تأویل واژه قرآن می كوشد. او می نویسد:
«قرآن چهار حرف است، دو از او به یكدیگر پیوسته، چو: «ق» و «را»و دو از او از یكدیگر جدا چون: «الف» و «نون» و این قرآن از قرین گرفته اند، پس لازم آید كه قرآن از چهار قرین گذشته است كه به خلق رسیده است. پس از آن چهار، دو از او مركب اند چون «قر» و دو از او بسیط چون «آن»، وما قرآن را از دو مركب یافتیم و آن دومركب مر قرآن را از آن دو بسیط یافته بودند، و آن دو مركب ناطق و اساس او كه قرینان یكدیگرند و مركبانند از جسد و نفس، همچون این دو حروف نخستین كه مركب شده است اندر لفظ قرآن، چون «قر». و این دو مركب بدان در بسیط تمام آید، همچنان كه قرآن به آن الف و نون تمام است. پس الف و نون مثال است بر عقل و نفس كه ناطق و اساس را تأیید اندر تألیف از ایشان است و ایشان مركب نیستند و بسیط اند؛ همچنان كه این دو حرف مركب نیستند، و الف دلیل است بر عقل كه از او همه حرفها جداست كه چون نویسنده بدو رسد خطش بگسلد از بهر آن كه الف را از زبر سوی به عقل پیوسته است و عقل از زبرسوی به چیزی دیگر پیوسته نیست و نون دلیل است بر نفس كل بدانچه خطی است سربه سرفراز خواهد آوردن و هنوز نیاورده است، همچنان كه حال نفس كل به فایده گرفتن از عقل كل همین به درجه عقل كل خواهد رسیدن و هنوز نرسیده است.
همچنین اندرین جا متن شمردن حروف؛ حرف نون اول نون است و آخر هم نون است دلیل است كه هر آخر چون اول خویش خواهد شد، و اول عقل است و آخر نفس است، و نفس چون عقل خواهد شدن و از این چهار حرف، نخستین قاف است و آن دلیل است بر اساس كه مؤمن ازو به ناطق راه یابد و بشناسد مرو را، و «را» دلیل ناطق است. و قاف به حساب جمل صد باشد و راء دویست باشد؛ یعنی كه ناطق خداوند دومرتبه است؛ یكی تأویل و دیگر تألیف، و اساس خداوند یك مرتبه است كه آن تأویل است و ناطق را مرتبه نری است اندر عالم دین، و اساس را مرتبه مادگی است اندرعالم دین، چنان كه خدای تعالی گوید قوله تعالی: «للذكر مثل حظّ الأنثیین» همین گوید مر نران را نصیب هم چند دو ماده است. و الف دلیل عقل است به حساب یكی است؛ یعنی كه عقل علت همه بودنی هاست، همچنان كه یكی علت همه عددهاست. و نون دلیل نفس است كه پدیدآرنده چهار طبایع است، و موالید پنجم آن همچنان كه نون پنجاه باشد كه آن پنج عقد است. و «قاف» و «را» از قرآن بر مثال عمل است كه آن نصیب جسد است مركب است و الف و نون از قرآن بر مثال علم است كه آن نصیب نفس بسیط است.»2

نزول قرآن

یكی از دانشهای مهم قرآنی بحث نزول قرآن است. این دانش از جمله محورهای اختلافی فرقه های اسلامی به خصوص شیعه و اهل سنت است. در ذیل این عنوان مباحث متعدد و گوناگونی در منابع قرآن پژوهی به بحث گذاشته می شود؛ یكی از آن مباحث بحث فترت وحی است. در فترت وحی گروهی اصل فترت را منكرند و در برابر بعضی فترت را باور داشته و در مدت آن با یكدیگر اختلاف دارند. اسماعیلیه از جمله فرقه هایی هستند كه فترت وحی را می پذیرند و ادعا می كنند فترت وحی، چهل روز بود و در این مدت پیامبر از سوی یهودیان و منافقان اذیت و آزار می شدند تا اینكه پس از 40 روز جبرئیل نازل شد و سوره والضحی را بر پیامبر خواند:
«كما روی أنّ النبی(ص) كان ینقطع الوحی عنه أیاماً، فكلّما سئل عن شیء فیقول: حتی تأتینی جبرائیل، فربما أبطأ علیه، فیتكلّم المنافقون بالطعن علیه و یؤذونه بذلك، و كما روی أنّ الیهود سألته عن أنباء أصحاب الكهف، فقال لهم: أخبركم بهم غداً و لم یستثن، فامتحنه الله بذلك، و احتبس الوحی عنه أربعین یوماً و كان الیهود تطالبه بذلك، و هو یقول یأتینی جبرائیل. فلما طال ذلك قالت الیهود، قد ودّعه صاحبه و قلاه، فحزن رسول الله(ص)، فنزل جبرائیل و أنزل علیه سورة و الضحی و قال فیها: «ما ودّعك ربّك و ما قلی».»3
یكی دیگر از مباحث زیر مجموعه نزول قرآن، بحث درباره اولین آیات است كه به قلب پیامبر نازل شد. گروهی سوره فاتحه را نخستین سوره ای می دانند كه بر پیامبر نازل شده، عده ای سوره مدثر را نخستین سوره می شناسند و بسیاری از جمله اسماعیلیه، پنج آیه نخست سوره «اقرأ» را از اولین آیاتی می دانند كه در كوه حرا بر قلب پیامبر نازل شد.4
از جمله مباحث نزول قرآن، بحث تنزلات قرآن است؛ دراین بحث اسماعیلیه نگاه خاصی به وحی و جبرئیل دارند و باورهای ایشان با دیگران متفاوت است.
وحی از دریچه های مختلفی تحلیل شده، گروهی وحی را تحلیل عقلانی كرده، عده ای تحلیل جامعه شناسانه، بعضی روان شناسانه و تعدادی وحی را به وحی تحلیل كرده اند. تحلیل اسماعیلیان از وحی، نشان از قرابت باور ایشان با تحلیل عقلانی فلاسفه دارد.
در نگاه اسماعیلیه جبرئیل موجودی جداگانه، تجسّم یافته و مركب از جسم لطیف یا كثیف نیست، بلكه چنان كه آیات قرآن مانند «فأرسلنا الیها روحنا فتمثّل لها بشراً سویاً»و «و لوجعلناه ملكاً لجعلناه رجلاً» می گوید: ملائكه جسم نیستند و به اجسام شباهت ندارند. بنابراین آنچه بر پیامبر آیات را نازل كرده است و در عرف جبرئیل نامیده می شود در حقیقت همان عقل پیامبر است كه خاستگاه شكل گیری آن معارفی است كه پیامبر از آنها به قرآن تعبیر می كند.
علی بن محمد ولید، دانشمند برجسته اسماعیلیه در راستای اثبات باور اسماعیلیه به آیات قرآن استدلال می كند؛ او ادعا می كند خداوند در قرآن چگونگی نزول قرآن را بر قلب پیامبر روشن ساخته است. در آیات «نزل به الروح الأمین. علی قلبك لتكون من المنذرین. بلسان عربی مبین» خداوند خبر می دهد كه وحی را بر قلب پیامبر القا كرده است؛ نه بر سمع ایشان، و از پیامبر خواسته است این وحی را به زبان عربی برای كسانی كه او پیامبر ایشان است بیان كند چنان كه خداوند فرموده: «و ما أرسلنا من رسول إلاّ بلسان قومه». پرواضح است كه خداوند به تورات و انجیل بر موسی و عیسی وحی كرد و آنها تورات و انجیل را به زبان قوم خویش یعنی عبرانی و سریانی درآوردند و گفته های خویش را اخبار مراد خداوند خواندند. این مطالب نشان می دهد كه آنچه بر قلب انبیای الهی نازل شده است معانی بود، و پیامبران خود آن معانی را در قالب الفاظ عربی و عبرانی و سریانی درآورده اند.5
به اعتقاد اسماعیلیه نام گذاری آنچه پیامبران خود ساخته اند به «كلام الله» مَجاز نیست، بلكه عین حقیقت است، چنان كه در مثالهای عرفی چنین است. اگر پادشاهی كه خود با لغات بسیاری آشناست به گروهی كه از نظر لغت با یكدیگر اختلاف دارند دستوری دهد و آنها هر یك با لغت خود آن دستور را بسازند و مطرح كنند، نمی توان این لغات متفاوت را كلام خدا ننامید، بلكه هر یك از این لغات، به حقیقت كلام خدا خوانده می شود.6
ناصر خسرو نیز در بحث «قرآن گفته خداست یا آفریده او» ادعا می كند قرآن پیش از نزول بر پیامبر مخلوق نبود، اما پس از تصرف پیامبر و تبدیل آن به كلمات و حروف و… مخلوق گشت:
«و گوییم كه قرآن آفریده است؛ بدین روی كه امروز در مصحفها نوشته شده است. سوره هاست مركب از آیات، و آیتها مركب است از كلمات، و كلمات مركب است از حروف. و چیزی كه او مركب باشد از چیزهای بسیار او مخلوق باشد، پس امروز آنچه در مصحفها نوشته است مخلوق است، و چون بر دل رسول (ص) فرود آمد مخلوق نبود، و لكن چون رسول، به فرمان خدای مر آن را به زبان تازی بگفت مخلوق گشت، از بهر آن كه رسول مخلوق بود و مخلوق جز بر مخلوق قادر نشود. اگر امروز قرآن مخلوق نیستی خلق بدان قادر نشدی و بدان واقف نبودی پیش از آن كه رسول، مرقرآن را به زبانهای تازی بگفت مر آن را به نفس صاف خود پذیرفته بود و بسیط بی حروف و بی كلمات بود، امروز مخلوق است.»7
بحث وحیانیت آیات قرآن امروزه نیز از مباحث مهم و توان سوز در حوزه معرفت دینی است. گروهی از مفسران، قرآن پژوهان و كلام نویسان از وحیانیت آیات قرآن سخن می گویند و برای اثبات نظریه خویش دلایلی می آورند. در برابر، عده ای الفاظ و واژگان آیات قرآن را وحی الهی نمی دانند و از مجموعه ای از آیات برای درستی باور خویش سود می برند. دلایل این گروه همان دلایلی است كه فرهیختگان اسماعیلیه در حدود هزار سال پیش ارائه كرده اند و نحوه استدلال ایشان نیز عیناً همان است.

اعجاز قرآن

یكی دیگر از دانشهای قرآنی كه در آثار و متون بر جای مانده از اسماعیلیان بسیار مورد توجه است بحث اعجاز قرآن است. پیامبر اسلام برای اثبات نبوت خویش معجزات بسیاری آورد، در برخی از تفاسیر، هزار معجزه برای پیامبر آمده است. از میان این معجزات تنها معجزه جاوید پیامبر قرآن است؛ قرآن از جهاتی معجزه است؛ برخی تا 28 وجه برای اعجاز قرآن شمارش كرده اند.
در نگاه اسماعیلیه قرآن از جهت برهان، حجت، دلالت و بیان از بزرگ ترین و روشن ترین و ثابت ترین معجزات پیامبر است. برخی از وجوه اعجاز قرآن در نگاه اسماعیلیه عبارتند از:

الف. فصاحت و بلاغت و معانی آیات

یكی از وجوه اعجاز قرآن، فصاحت و بلاغت آیات قرآن است، ویژگی كه به الفاظ و واژگان قرآن باز می گردد. این جهت اعجاز از سوی بسیاری از قرآن پژوهان امری مسلم است. اما از سوی برخی از دانشمندان معتزله الفاظ قرآن در حد معجزه نیست. نظّام معتزلی از بزرگان معتزله و رئیس فرقه نظّامیه اعجاز قرآن را در صرفه بودن قرآن می دانست؛ به باور او الفاظ و فصاحت و بلاغت قرآن به گونه ای نیست كه دیگران از آوردن مانند آن ناتوان باشند؛ افرادی می توانند مانند قرآن بیاورند، ولی خداوند بر اساس «صرفه» ایشان را از آوردن مانند قرآن باز می دارد. نظّام و حسن بن صبیح معانی قرآن را وجه اعجاز قرآن می دانستند.
اسماعیلیان دیدگاه میانه ای را مطرح كردند بر اساس این دیدگاه قرآن از جهت الفاظ و واژگان معجزه است، اما این جهت از اعجاز در حق عرب زبانان است و در حق عجم كه اكثریت را تشكیل می دهند الفاظ معجزه نیست.
رویكرد اسماعیلیه بر نفی اعجاز قرآن برای عجم، از آن جهت است كه به باور ایشان معجزه بایستی برای مخاطبان قابل فهم و درك باشد و چون عجم با لغت عربی و زیبایی سازی آن بیگانه است، بنابراین الفاظ آیات برای آنها امری خارق العاده نخواهد بود و از وجوه اعجاز قرآن به شمار نخواهد رفت.
این نگرش، دانشمندان اسماعیلی را ناگزیر ساخته به معنای آیات كه همان تأویل اسماعیلیه است توجه كنند و معانی آیات قرآن را به عنوان معجزه كامل و جامع معرفی كنند.8
بنابراین در باور باطنیه، اعجاز قرآن تنها در الفاظ قرآن نیست، بلكه معانی آیات نیز از وجوه اعجاز قرآن به شمار می آید با این تفاوت كه اعجاز قرآن جامع نیست و تمام افراد را در بر نمی گیرد، اما معانی آیات در حق همه افراد از عجم و عرب و هر صاحب شعوری معجزه است و هیچ كس نمی تواند مانند آن بیاورد. افزون بر آن، این معانی بر خلاف الفاظ نسخ پذیر نیست و در شمار منسوخات قرار نمی گیرد.
مؤید شیرازی از داعیان برجسته اسماعیلیه در این زمینه می گوید:
«ان كان اعجاز القرآن لفظاً * * * و لم ینل معناه منه حظّاً
صادفتم معقوده محلولا * * * من أجل أن أنكرتم تأویلا»9
شیخ الرئیس نیز این باور اسماعیلیه را مطرح می كند و اعجاز قرآن را در تأویل آیات می داند، نه در تنزیل آن.10
بر این اساس برخی از اسماعیلیان در نقد مخالفان قرآن و ادعای ایشان بر امكانِ آوردن ِمانند قرآن، اعجاز قرآن را و مَثَل قرآن را در آیات تحدّی، محتوای آیات قرآن می دانند كه بیشترین نفع دنیوی و اخروی را برای مخالفان خود دارد و از این جهت امكان آوردن هیچ چیزی مثل قرآن وجود ندارد.
این گونه موضع گیری ها از سوی اسماعیلیه نشان می دهد آنها مانند نظّام معتزلی و عیسی بن صبیح اعجاز قرآن را در الفاظ و واژگان یا به اصطلاح فصاحت و بلاغت آیات نمی دانند؛ چندان كه اگر آنها فصاحت و بلاغت قرآن را از وجوه اعجاز قرآن به شمار می آوردند مانند قرآن پژوهانی كه فصاحت و بلاغت را معجزه قرآن می دانند مَثَل قرآن را در آیات تحدی، مَثَل قرآن در فصاحت و بلاغت تعریف می كردند؛ نه در نفع اخروی و دنیوی. 
ابوحاتم رازی می نویسد:
«مثل قرآنی كه پیامبر درخواست داشتند و در آیاتی چون «قل لئن اجتمعت الانس و الجن علی أن یأتوا بمثل هذا القرآن لایأتون بمثله و لوكان بعضهم لبعض ظهیراً» آمده است، مثل قرآن در منافع دنیوی و اخروی است، نه آنچه مخالفان قرآن در نظر دارند و شعر شاعران و خطبه های بلغا را افضل از قرآن می خوانند.»11

ب. خبرهای غیبی

یكی دیگر از وجوه اعجاز قرآن در نگاه اسماعیلیه خبرهای غیبی قرآن است. خبرهای غیبی قرآن دو گروه هستند؛ برخی از خبرهای غیبی قرآن در زمان حیات پیامبر رخ داده است؛ مانند آیه های زیر:
ـ «لقد صدق الله رسول الرؤیا بالحق لتدخلنّ المسجد الحرام إن شاء الله آمنین محلّقین رؤوسكم و مقصّرین لاتخافون فعلم ما لاتعلموا فجعل من دون ذلك فتحاً قریباً».
این آیه شریفه خبر از فتح مكه می دهد.
ـ «الم. غلبت الروم فی أدنی الأرض و هم من بعد غلبهم سیغلبون. فی بضع سنین… و یومئذ یفرح المؤمنون بنصرالله»
این آیه از پیروزی رومیان بر فارسیان حكایت دارد.
ـ «وعد الله الذین آمنوا منكم و عملوا الصالحات لیستخلفنّهم فی الأرض كما استخلف الذین من قبلهم و لیمكّننّ لهم دینهم الذی ارتضی لهم و لیبدّلنّهم من بعد خوفهم أمناً یعبدوننی لایشركون بی شیئاً»
وعده این آیه شریفه نیز در زمان حیات خود پیامبر تحقق یافت.
ـ «سیهزم الجمع و یولّون الدبر»
این آیه از پیروزی مسلمانان بر مشركان در جنگ بدر خبر می دهد.
جریان اسراء و معراج در آیه نخست سوره اسراء، انشقاق قمر در آیه یكم سوره قمر و… از دیگر آیاتی است كه خبر از غیب می دهد.
یكی دیگر از وجوه اعجاز قرآن، آن است كه آورنده قرآن امّی بوده است:
«و ما كنت تتلو من قبله من كتاب و لاتخطّه بیمینك إذاً لارتاب المبطلون»
پیامبر با وجود امّی بودن و اینكه پیش از وحی نه كتابی خوانده بود و نه چیزی نوشته بود قرآن را آورد.12
اخوان الصفا اعجاز قرآن را در كارآیی آن برای تمام افراد با توانایی های متفاوت می دانند. آنها معتقدند قرآن برای مرد و زن و عالم و جاهل، كودك و بالغ، غنی و فقیر و… كارآیی دارد و همگی آنها می توانند از قرآن بهره مند شوند.13

تحریف قرآن

تمامی فرقه های اسلامی تحریف قرآن را منكرند. فرقه اسماعیلیه نیز از جمله گروه هایی هستند كه تحریف را به هر دو شكل آن، یعنی تحریف به كاستی و یا افزونی منكرند، اما در بحث تحریف، آنها تحریف را به دو قسم تقسیم می كنند: 1. تحریف الفاظ 2. تحریف معنی.
در قسمت اول، منكر تحریف هستند؛ ابوحاتم رازی می نویسد:
«در قرآن هیچ گونه تغییری و تبدیلی و كاهشی و افزایشی صورت نگرفته است؛ زیرا نقل قرآن بر خلاف خبرهایی كه یك یا دو یا سه نفر نقل می كنند، متواتر است، و امكان بروز كاهش و افزایش در آیات نیست. آیات قرآن را چنان كه مسلمانان می شنیدند كافران نیز می شنیدند، قصه های قرآن در منظر و مرآی كفار قریش و اهل كتاب بود و حقیقت این آیات پس از نزول قرآن بروز و ظهور می یافت و راستی ادعای پیامبر و سخنان او اثبات می شد. سپس قرآن را با این ویژگیها تمام امّت نقل می كردند؛ در نتیجه در آیات قرآن هیچ گونه تغییری چه به كمی و چه به زیادی رخ نمی داد.»14
هر چند تحریف الفاظ قرآن در نگاه اسماعیلیه باطل است، اما تحریف معنوی آیات و فهم نادرست آیات كه نوعی تحریف است كاملاً پذیرفته شده است. مؤید شیرازی می گوید:
«مسلماً در آیات قرآن تحریف رخ داده است، اما این تحریف در الفاظ و واژگان نیست، بلكه در معنایی است كه غرض سخن است؛ برای نمونه در آیه شریفه «و كذلك جعلناكم امّة وسطاً لتكونوا شهداء علی الناس و یكون الرسول علیكم شهیداً» تحریف صورت گرفته است و عده ای «امة وسطاً» را كسانی می دانند كه «لااله الا الله» می گویند، در صورتی كه «امّة وسطاً» ائمه هستد. و همچنین هر كسی اهل مباهله در آیه شریفه را تمام مردم بداند آیه را تحریف كرده است:
«فمن حاجّك فیه من بعد ما جاءك من العلم فقل تعالوا ندع أبناءنا و أبناءكم و نساءنا و نساءكم و أنفسنا و أنفسكم ثمّ نبتهل»(آل عمران/67).»15
در همین راستا علمای اسماعیلیه، فقهای مذاهب را تحریف گران آیات می خوانند و ایشان را به بدفهمی آیات قرآن متهم می كنند، هر چند ادعا می كنند فقها الفاظ قرآن را درست فهمیده اند. مؤید شیرازی می گوید:
«و هو الذی قد حرّف الكتابا * * * عن وجهه و جانب الصوابا
یثبت شیئاً لیس فیه فیه * * * و حكم آی اُحكمت ینفیه»16

نسخ

نسخ در نگاه اسماعیلیه به «انقضاء مدة الشیء المتعبد به» تعریف شده است.17
در باور اسماعیلیان نسخ در میان شرائع آسمانی رخ داده است و هر یك از شریعتها شریعت پیش از خود را نسخ می كند. اسماعیلیه عصر فاطمیان از میان شرائع الهی تنها شریعت آدم را ناسخ نمی دانند؛ زیرا پیش از آدم(ع) شریعتی نبود تا شریعت او ناسخ آن خوانده شود. و هم چنین شریعت پیامبر منسوخ نیست؛ زیرا پس از پیامبر اسلام شریعتی كه بتواند ناسخ آ باشد وجود ندارد. بنابراین شریعت آدم منسوخ است، شریعت نوح ناسخ و منسوخ، شریعت ابراهیم ناسخ و منسوخ، شریعت موسی ناسخ و منسوخ، شریعت عیسی ناسخ و منسوخ و شریعت پیامبر اسلام تنها ناسخ است.18
هر چند در عصر فاطمیان، شریعت پیامبر منسوخ خوانده نمی شد، اما درعصر پس از فاطمیان گروهی شریعت محمد بن عبدالله را نیز به شریعت اسماعیل بن صادق منسوخ می دانند.؛چه اینكه در نظام فكری اسماعیلیه هفت ناطق وجود دارد كه همگی دارای شریعت هستند: آدم(ع)، نوح(ع)، ابراهیم(ع)،موسی(ع)، عیسی(ع)، محمد(ص) و اسماعیل بن صادق.
ابوحاتم رازی معتقد است رخداد نسخ در میان شرائع، جهت امتحان مردم و میزان پایبندی ایشان به شریعت و اوامر الهی است، تا به این وسیله مطیع از عاصی بازشناخته شود. 19 علی بن محمد ولید دانشمند دیگر اسماعیلیه حكمت نسخ را در نظر داشت مصالح امّت می داند.20
مقوله نسخ چنان كه در شرائع الهی مطرح است و رخداد آن مورد پذیرش همه فرقه های اسلامی است در میان سخنان ائمه نیز امكان وقوع دارد:
«و آنچه در نسخ ادیان بعض از پیغمبران گفتیم و لیكن نسخ ائمه سابق تواند بود و بسیار واقع شده و این چنان بود كه بعضی از ائمه و انبیاء بر حكمت و صلاح زمان خودشان به طریق چند خاص عمل كرده باشند، و بعد از آن یكی از ایشان هم بنابر حكمت و صلاح خود خلاف آن وضع سابق عمل كند. و هریك از آن دو وضع مخالف را در زمانه خود باید دانست به مقتضای فرمانی كه در هر زمان نازل شد باید عمل نمود تا مؤمن و متابع باشی چنان كه در كلام مجید یادكرد، كه «یا أیها الذین آمنوا أطیعوا الله…» و از زمره مخالفان و منافقان كه خدای تعالی خبر داده كه «بل هم أضلّ سبیلاً» نباشی نعوذ بالله منها.»21
اسماعیلیه امكان نسخ آیات قرآن را می پذیرند، اما نسخ آیات را تنها به آیات قرآن می دانند و سنت را به جهت سازگاری با قرآن، ناسخ نمی دانند و از آیات و روایات در اثبات مدعای خویش سود می برند:
«و إذا بدّلنا آیة مكان آیة و الله أعلم بماینزّل قالوا إنّما أنت مفتر بل أكثرهم لایعلمون»
نحل/101
و هنگامی كه آیه ای را به آیه دیگر مبدل كنیم و خدا بهتر می داند چه حكمی را نازل كند، آنها می گویند: تو افترا می بندی، اما بیشترشان نمی دانند.
«ما ننسخ من آیة أو ننسها نأت بخیر منها أو مثلها ألم تعلم أنّ الله علی كلّ شیء قدیر»
بقره/106
هر حكمی را نسخ كنیم و یا نسخ آن را به تأخیر اندازیم بهتر از آن یا همانند آن را می آوریم. آیا نمی دانستی كه خداوند بر همه چیز توانا است.
و قال النبی(ص) فی خطبة الوداع: «لایقولن علی أحد منكم ما لم أقله، فإنّی لم اُحلّل إلاّ ما أحلّه الله فی كتابه، و كیف اُخالف كتاب الله و به هدانی و علی اُنزل؟»
«براین اساس هر سخنی كه از پیامبر نقل می شود نخست باید به قرآن عرضه شود و تنها پس از سازگاری با قرآن پذیرفته شود. نمی توان آنچه را به پیامبر منسوب است سخن آن حضرت دانست، چه آن كه ممكن است ناقل از مشركان باشد كه خود را در پوشش مؤمنان درآورده است و یا از منافقان و دنیاپرستان و هواپرستان و… باشد.»22
هر چند برخی از دانشمندان اسماعیلیه رخداد نسخ در قرآن را می پذیرند، اما گروهی به كلی منكر آیات منسوخ در قرآن هستند؛ سجستانی از بزرگان اسماعیلیه می گوید: در آیات قرآن منسوخ وجود ندارد و مردم موظفند تمام آیات قرآن را به كار ببرند و به آنها متدین باشند، در صورتی كه بنا بر قول به نسخ، در آیات قرآن آیاتی وجود دارد كه قراءت آنها و تدین به آنها ضروری نیست، زیرا آیات منسوخه آیاتی هستند كه فوائد و معانی آنها از بین رفته و آیات دیگری كه از جهت حكمت و بیان بهتر از آنهاست جایگزین شده است.23

تفسیر قرآن

باطنیان بر خلاف گروهی كه آیات قرآن را نیازمند تفسیر نمی دانند، قرآن را نیازمند تفسیر می دانند. در نگاه آنها آیه شریفه زیر بیانگر نیاز قرآن به تفسیر است.
«و أنزلنا الیك الذكر لتبین للناس ما نزّل الیهم و لعلّهم یتفكرون»
خلفای فاطمی كه امامان اسماعیلیه هستند بسیار در حفظ قرآن و زدودن شبهه ها از قرآن تلاش داشتند؛ آنها كه خود با تفسیر آیات آشنا بودند و بزرگانی چون نعمان، تفسیر بایسته قرآن را از آنها جویا می شد، بر نحوه صحیح تفسیر آیات نظارت داشتند.
برای نمونه نعمان به دستور منصور، تمامی آنچه را عامه از قرآن نمی دانند شناسایی كرد و از اشكالات آنها پاسخ داد. او كه نخست از خواسته منصور حیرت كرده بود و باور نداشت متدینین به دین اسلام چیزی از آیات قرآن را انكار كنند وقتی شروع به تحقیق كرد خواسته منصور را به حق دید و از اول قرآن تا پایان سوره نساء 600 ورق در آنچه را عامه از قرآن نمی دانند مطرح ساخت و از آنها پاسخ داد. با درگذشت منصور، كار نعمان متوقف ماند.24
معز، امام دیگر اسماعیلیه دردوره فاطمیان سوره حمد را تفسیر كرد. اوكه در تفسیر آیات قرآن تبحر داشت مرجع پاسخگویی به سئوالات مفسران عصر خویش بود.25
یكی از روشهای تفسیری اسماعیلیه و یا به عبارتی تنها روش تفسیری باطنیان تفسیر روایی است؛ براین اساس اسماعیلیه تنها پیامبر و وصی او را شایسته برای تفسیر می دانند و مفسران را در تفسیر آیات قرآن به سخنان ائمه ارجاع می دهند.
برای نمونه قاضی نعمان در جای جای كتاب شرح الاخبار، آیات را به روش تفسیر روایی، تفسیر می كند و حسن صباح داعی بزرگ اسماعیلیه به جرم آن كه تنها امام را شایسته برای تفسیر می دانست به دستور قاضی «میافارقین» از آنجا اخراج شد.26
این باور باطنیه ملاك درستی و نادرستی تفاسیر بود؛ آنها هر فهمی از آیات قرآن را اگر مستند به سخن پیامبر و ائمه نباشد نادرست می خوانند. نویسنده «كلام پیر» در پاسخ اهل سنت كه فرقه خود را ناجیه معرفی می كنند و اهل سنت و جماعت را پیرو قرآن وحدیث می دانند می گوید:
«این معنی كه شما از قرآن و حدیث فهم می كنید از مصطفی شنیده اید یا از كسی كه از مصطفی شنیده باشد؟…»27
روایات صحابه نمی تواند در تفسیر آیات كارساز باشد، چه اینكه به اعتقاد ناصر خسرو، صحابه در فهم آیات یا یكدیگر اختلاف دارند و نمی توان یكی از نظریات آنها را به عنوان تفسیر آیه قرآن، انتخاب كرد.28
اختلاف مفسران قرآن در نگاه اخوان الصفا دو خاستگاه دارد:
1. اختلاف از آن جهت كه الفاظ در معنی مشترك، متباین، مترادف، متواطئ و یا مشتقند.
2. تفاوت استعداد مفسران در فهم آیات «یرفع الله الذین آمنوا منكم و الذین أوتوا العلم درجات» كاربرد الفاظ مشترك، متباین و… در آیات با نظر داشت مخاطبان است. مخاطبان قرآن هم عوامند و هم خواص، به همین جهت این گونه الفاظ در قرآن به كار می رود تا همگی آیات را در حد خود بفهمند، چنان كه پیامبر فرمود:
«نزل القرآن علی سبعة أحرف، كلّها شاف كاف، و لكل آیة ظاهر و باطن.»29

حادث بودن قرآن

یكی از مباحث پیچیده كلامی كه وجه تسمیه «علم كلام» نیز دانسته شده، حدوث یا قدم كلام خداست.
این بحث نخستین بار از سوی جعدبن درهم و زیر عنوان حدوث قرآن مطرح گردید و واكنشهای متفاوتی را برانگیخت. گروهی حدوث قرآن را باور داشتند و دلایلی بر اثبات مدعای خویش اقامه می كردند و برخی قدم قرآن را تبلیغ می كردند.
اخوان الصفا نیز به این بحث توجه داشتند. آنها حدوث قرآن را با این فرض كه كلام، حروف و اصوات باشد و متكلم آنها را در هوا ایجاد كند، پذیرا بودند و اگر كلامی را كه حروف و اصوات در آن نشانه ها و علامتها است و خود كلام آن معانی است كه در افكار و اندیشه های مردم است مدّ نظر قرار دهیم، در این صورت قرآن مخلوق نیست؛ زیرا در این صورت نمی توان زمانی را فرض كرد كه در آن زمان خداوند به آن معانی آگاه نبوده است. در برابر این دو نگاه به «كلام» برخی كلام را افهام می دانند؛ چه این افهام در قالب لغت باشد و چه در قالب اشاره، بنابراین تعریف كلام خدا عبارت است از افهام خداوند به جبرئیل (و هم چنین در مورد كلام جبرئیل و پیامبر)؛ در نتیجه قرآن مخلوق است.30 ناصر خسرو از دانشمندان بزرگ اسماعیلیه نیز دیدگاه مخالفان و موافقان و دلایل ایشان را می آورد؛ او می نویسد:
«عده ای معتقدند قرآن سخن خداست و آفریده او نیست، چنان كه در «و كلّم الله موسی تكلیماً…» و «اذ قلنا لك إنّ ربّك أحاط بالناس» سخن گفتن خدا آمده است. به باور این گروه، كسانی كه قرآن را سخن خدا نمی دانند و آن را آفریده می خوانند كافرند؛ زیرا منكر قدرت خدا هستند در تكلم كردن.
گروه دوم قرآن را آفریده می خوانند. از منظر این عده چون خداوند جسم نیست و دهان و زبان و… ندارد پس كلام نیست، بلكه مخلوق است و مخالفان از كافران هستند.
متكلمان كه از طرفداران این نظریه و یا از بنیان گذاران این باور هستند این گونه مدعای خویش را مستدل می كنند: قرآن از دو حالت بیرون نیست؛ یا قدیم است و یا محدث، اگر قدیم باشد تعدد قدماء خواهیم داشت؛ یكی خدا و دیگری قرآن، و اگر محدث باشد مدعای ما ثابت می شود. قرآن قدیم نیست و تعدد قدماء باطل است، پس تنها خدا قدیم است و قرآن محدث. قرآن در زمانی هستی نداشت و خداوند به آن هستی داد.
در برابر متكلمان، گروهی تعدد قدماء را نمی پذیرند و قرآن را صفت خدا می دانند نه قدیم. به باور این عده خدا سخن گو است و قرآن سخن خدا، بنابراین قرآن، صفت خداست و چون صفت از موصوف هیچ گاه جدا نمی شود و خدا نیز همیشه بوده و هست، پس قرآن نیز سخن كه صفت خداست همیشه بوده و هست و بنابراین قرآن محدث نیست، پس مخلوق نیست؛ در نتیجه قرآن سخن خداست.»
در ادامه ناصر خسرو پاسخ متكلمان را ذكر می كند و آیات «من ذكر من الرحمن محدث» «و كان أمر الله مفعولاً» «و كان أمر الله قدراً مقدوراً»، «كتاب اُحكمت آیاته» را از دلایل متكلمان بر محدث بودن قرآن می شمارد. همو در پایان بحث این گونه نظریه اسماعیلیان را طرح می كند:
«اما قول حق از متابعان خاندان رسول(ص) آن است كه بدانی كی سخن گوی كی سخن فعل اوست آفریده باری سبحانه است و حجت كوتاه بر درستی این قول، آن است كه سخن گوی چیزی است و سخن نیز چیزی است، و خدای تعالی می گوید: «الله لا اله الا هو خالق كل شیء فاعبدوه». می گوید خدای آن است كی خدای نیست جز او و آفریدگار همه چیزهاست، پس بپرستید مر او را بس. به حكم این آیت، هم سخن گوی آفریده است و هم سخن…»31

سبعة احرف

نظرگاه های متفاوتی در مراد از «سبعة احرف» در روایت پیامبر(ص) آمده است:
«القرآن نزل علی سبعة احرف، كل حرف منها شاف كاف.»
گروهی از مفسران مراد از سبعة احرف را بطون هفت گانه قرآن می دانند. بعضی از قرآن پژوهان، امر، نهی، حلال، حرام، محكم، متشابه و امثال را سبعة احرف معرفی می كنند و عده ای دیگر لهجه های مختلف عربی را سبعة احرف می شناسند. در برابر این مفسران و قرآن پژوهان، اسماعیلیه بر اساس اصل تأویل نظریه دیگری عرضه می كنند. سجستانی یكی از داعیان برجسته عصرفاطمیان سبعة احرف را عبارت از عبارت «كونی قدر» می داند. او می گوید: این عبارت از دو كلمه مذكر «قدر» و مؤنث «كونی» شكل گرفته است، چنان كه هنگام آفرینش، خدا نخست مذكر را آفرید و آن گاه مؤنث را.
در نگاه سجستانی هر یك از حروف این عبارت به واقعیتی اشاره دارد كه با واقعیت حرف دیگر متفاوت است و این واقعیتها در مجموع همان اندیشه های خاص باطنیان است؛ یعنی هفت دوره.
حرف «كاف» به آدم(ع) و مقام او اشاره دارد، حرف «واو» به نوح و مقام های ایشان، حرف «نون» به ابراهیم، و «یا» موسی و مقام های ایشان، حرف «قاف» به عیسی، حرف «دال» به محمد(ص)، و حرف «را»به قائم اشاره دارد.
به باور سجستانی آنانی كه سبعة احرف را به «كونی قدر» تأویل نمی كنند بیراهه می روند؛ زیرا نظریه ای كه سبعة احرف را مطالب هفت گانه قرآن می داند با عقل و نگاه اعراب عصر نزول مخالف است؛ زیرا اینكه گفته می شود آن حرف دلالت برحرام دارد و دیگری به حلال، در خور فهم نیست؛ مگر با تفسیر به رأی، و افزون بر این برخی از اقسام مطالب هفت گانه در قرآن نیست؛ مانند منسوخات (در قرآن آیات منسوخ نداریم) و برخی نیز در یكدیگر تداخل می كنند؛ مانند حلال، حرام و ناسخ كه همگی در محكم و متشابه جای می گیرند و امثالی كه در اقسام متشابه می آید.32

پی نوشت‌ها:

1. ثقة الاسلام، المجالس المستنصریة، 29ـ30.
2. ناصر خسرو، وجه دین،59ـ60.
3. ابوحاتم رازی، الاصلاح، 284؛ ابوحاتم رازی، اعلام النبوة، 219.
4. ثقة الاسلام، المجالس المستنصریة، 49.
5. علی بن محمد الولید، دامغ الباطل و حتف المناضل، 2/148.
6. علی بن محمد الولید، همان، 149.
7. ناصر خسرو، وجه دین، 58.
8. علی بن محمد الولید، دامغ الباطل و حتف المناضل، 2/207.
9. هبة الله شیرازی، المجالس المؤیدیة، 130.
10. نصیرالدین طوسی، تصورات، 145.
11. ابوحاتم رازی، اعلام النبوة، 255ـ 256.
12. همان، 239.
13. رسائل اخوان الصفا، 3/488.
14. ابوحاتم رازی، اعلام النبوة، 224.
15. هبة الله شیرازی، المجالس المؤیدیة (المئة الاولی)، 88ـ89.
16. همان، 14.
17. علی بن محمد الولید، تاج العقائد و معدن الفوائد، 123 ـ 124 و كلام پیر، 114.
18. ابوحاتم رازی، الاصلاح، 71 ؛ منسوب به ناصر خسرو، كلام پیر،114 و علی بن محمد الولید، تاج العقائد و معدن الفوائد، 124.
19. ابوحاتم رازی، الاصلاح، 72.
20. علی بن محمد الولید، تاج العقائد و معدن الفوائد، 124.
21. منسوب به ناصر خسرو، كلام پیر، 116.
22. علی بن محمد الولید، تاج العقائد و معدن الفوائد، 98 ـ 99.
23. سجستانی، ابویعقوب، الافتخار، 55ـ56.
24. قاضی نعمان، المجالس و المسایرات، 1254.
25. همان، 348.
26. تاریخ اندیشه های كلامی، ترجمه حسین صابری، 161.
27.منسوب به ناصر خسرو، كلام پیر، 28ـ29.
28. ناصر خسرو، وجه دین، 17 ـ 18.
29. رسائل اخوان الصفا، 3/488.
30. همان، 3/517.
31. ناصرخسر، گشایش و رهایش، 75 ـ 82 و ناصر خسرو، وجه دین، 57 ـ 59.
32. سجستانی، ابویعقوب، الافتخار، 47 ـ 56.
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: سه شنبه 12 خرداد 1394 ساعت: 12:25 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

واژگان اضداد در قرآن

بازديد: 299
واژگان اضداد در قرآن

محمد حسن ربانی
بخش مهمی از فرهنگ لغت عرب را لغات مشترك لفظی شكل می دهد. از این رو وجود مشترك لفظی در لغت عرب قابل انكار نیست، اما اینكه مشترك لفظی در قرآن نیز وجود دارد یا نه، موضوعی است كه مجال بحث و بررسی بیشتری دارد.
آخوند خراسانی و گروهی بر این نكته اصرار دارند كه مشترك لفظی در قرآن وجود ندارد.1 حال آن كه بیشتر عالمان اصولی وجود مشترك لفظی در قرآن را روا و تحقق یافته می دانند؛ كه آنچه از این دست وجود دارد همان لغات اضداد خواهد بود.
«ضدّ» در اصطلاح مورد نظر به معنای لغتی است كه دو معنی دارد و هر یك مخالف دیگری است. بر همین اساس پاره ای از اندیشمندان به گردآوری و شرح و بسط واژگان اضداد دست زده اند و رساله هایی دراین باب نگاشته اند.
محمد بن قاسم انباری رساله ای با عنوان «الأضداد» دارد كه با تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم در یك جلد به چاپ رسیده است.
ابن سكّیت و ابوعمرو شیبانی و أصعمی كه هر سه از مشاهیر لغویان سده های نخستین اسلامی هستند هر یك رساله ای در مقوله اضداد دارند، این سه رساله با تلاش یكی از مستشرقان چاپ شده است.
قطرب نیز كتابی در دو جلد دارد، كه بسیار از آن نقل می شود و استاد محمدحسین آل یاسین نیز كتابی در این زمینه دارد.2
آنچه گذشت تألیفاتی است كه درباره أضداد در لغت عرب وجود دارد، تفتازانی نیز در شعری كوتاه به پاره ای از این لغات اشاره كرده:
ده لفظ از نـوادر الفـاظ برشمـر * * * هر لفظ را دو معنی در آن ضد یكدگر…3
این نوشته بر آن است تا لغات یادشده را در قلمرو آیات قرآن مطالعه كرده و كاربرد آنها را در معانی ناهمساز را مورد بررسی قرار دهد. مهم ترین واژه اضداد در قرآن از قرار زیر هستند:


1. بین

در معجم الفاظ القرآن می نویسد: «بین» گاهی به معنای فرق و جدایی و گاه به معنای وصل به كار می رود. علامه آلوسی بغدادی پس از تأمل و پژوهشی لغوی آن را از اضداد شمرده است. مكی بن أبی طالب می افزاید: اصل آن افتراق است، ولی بر وصل نیز گاهی دلالت دارد. ابن انباری آن را دركتاب الأضداد فهرست كرده است.4
اكنون سخن در آیه شریفه «لقد تقطّع بینكم»(انعام/94) است. واژه «بین» در این آیه اگر به معنای افتراق و جدایی باشد، ظرف است و در این صورت باید به اسم تثنیه یا جمع اضافه شود، چنان كه واژه «بین» در این آیه به «كم» اضافه شده است كه ضمیر جمع است. البته در یك صورت صحیح است كه «بین» به معنای افتراق باشد و به اسم مفرد اضافه شود، و آن صورتی است كه اسم مفرد، دارای معنای جمع باشد؛ مانند «لانفرّق بین أحد» و یا دو اسم مفرد بر یكدیگر عطف شده باشند؛ مانند «بینی و بینك».
مرحوم میرزا حبیب الله خویی در شرح سخن امیرمؤمنان علیه السلام «فطفقت أرتأی بین أن أصول بید جذّاء أو أصبر علی طخیة عمیاء» فرموده است:
«أو» به معنای واو است، زیرا واژه «بین» می بایست به تثنیه یا جمع اضافه شود و كلا و كلتا نیز همین حكم را دارد؛ «بین» در تمام كاربردهای قرآنی این گونه است.5
واژه «بین» 88 بار در كتاب آسمانی به كار رفته كه از آن میان آیه 94 سوره انعام مورد بحث قرار گرفته است؛ مكی بن أبی طالب و ابوالبركات ابن انباری صاحب البیان در این باره نوشته اند: كلمه بین، دو قراءت دارد؛ رفع و فتح.
مكی بن أبی طالب می گوید: كسانی كه قراءت رفع را برگزیده اند، آن را فاعل برای تقطّع دانسته اند، و بین را به معنای وصل تفسیر نموده اند، «لقد تقطّع وصلكم؛ أی تفرّق جمعكم» و ابن انباری گفته است: كسانی كه آن را مفتوح قراءت كرده اند، آن را ظرف و مبنی بر فتح دانسته اند و فاعل تقطّع را ضمیر مستتر به حساب آورده اند ـ ضمیری كه به مصدر تقطّع برمی گردد ـ .6
طبرسی در این باره اظهار داشته است كه برخی مرجع ضمیر را معنوی نمی دانند، بلكه آن را از مقام استخراج می كنند و در آیه ضمیر به وصل بر می گردد كه از مقام فهمیده می شود. 7 نویسندگان معجم الفاظ القرآن ضمیر را به الأمر برگردانده اند، نظریه چهارمی نیز اظهار شده است كه فاعل آن «ما»ی موصوله بوده و حذف شده است: «لقد تقطع ما بینكم أو الأمر بینكم».
ابن انباری وجه پنجمی افزوده كه «ما» موصوفه می باشد، زیرا «ما»ی موصوله حذف آن جایز نیست، ولی موصوفه حذفش جایز است.8

2. حَسِب

لغویان در مباحث لغوی و نحویان در بحث افعال قلوب یاد كرده اند كه «حَسِبَ» از افعال اضداد می باشد، و در معانی علم، شك، یقین و تردید به كار می رود. 9 ماده «حَسِبَ» در تمام كاربردهای قرآنی به معنای گمان است، تنها موردی كه به معنای یقین به كار رفته در این آیه است:
«و حسبوا ألاّ تكون فتنة» مائده/71
امین الإسلام طبرسی(م548 هـ.ق) می نویسد: آیه شریفه دو گونه قراءت شده:
یك. رفع «تكون». در این قراءت «أن» مخففه از مثقّله می باشد، و ضمیر شأن در تقدیر است؛ دراین وجه «حسب» به معنای «علم» است، چون تأكید با یقین و علم مناسب است، نه شك و تردید.
دو. نصب «تكون» كه در این صورت «أن» ناصبه خواهد بود، در این فرض «حسب» به معنای گمان خواهد بود. طبرسی خود ترجیح داده است كه «أن» ناصبه و «حسبوا» به معنای ظنّوا باشد، درحالی كه در جوامع الجامع از زمخشری پیروی كرده، و أن را مخفّفه از مثقّله دانسته است.10

3. أخفی

احمدبن علی فیومی (م 770 هـ.ق) و حسین بن راغب اصفهانی (م 505 هـ.ق) تصریح كرده اند كه «اخفاء» به معنای ظاهر ساختن، و پنهان كردن می آید، بنابراین باب افعال این واژه از اضداد است. راغب در توضیح این واژه نوشته است:
«خفی به معنای پنهان كرد و ظاهر كرد به كار می رود، لغتی است كه دو معنی دارد؛ به یك معنی لازم و بدون مفعول، و به معنایی متعدی و نیازمند مفعول. واژه های أخفی، أكنّ، كتم، ستر، أسرّ، جنّ و أخبت معانی نزدیك به یكدیگر دارند، و در مقابل اعلان، ابداء و اظهار به كار می روند.»11
آیه ای كه مورد بحث و مناقشه قرار گرفته آیه زیر است:
«إنّ الساعة آتیة أكاد اُخفیها» طه/15
فخرالدین طریحی (م 1086 هـ.ق) در مجمع البحرین می نویسد:
«در آیه شریفه دو احتمال داده اند، ولی بیشتر مفسران؛ از آن جمله طبرسی و زمخشری در جوامع الجامع و كشاف آن را به معنای پنهان كردن گرفته اند، و از سعید بن جبیر نقل كرده اند كه آن را ثلاثی قراءت كرده است؛ ابوالبقاء عكبری گفته در اخفیها دو احتمال وجود دارد: اُخفی از أضداد است، و گفته شده كه همزه برای سلب است، (یعنی خفای آن را برطرف كردم).»12

4. أسرّ

«سرّ» به معنای پنهان و مخفی شد آمده و «أسرّ» متعدی آن می باشد. طبرسی در جوامع الجامع و فیومی در المصباح المنیر، و قرطبی در الجامع لأحكام القرآن و بیضاوی در انوار التنزیل تصریح كرده اند كه «أسرّ» از لغات أضداد است و به معنای اظهار كردن نیز می آید، 13 در تفسیر آیه « و أسرّوا الندامة لما رأوا العذاب»(سبأ/33). طبرسی در مجمع البیان و جوامع الجامع و زمخشری در كشاف و راغب اصفهانی در المفردات، و فیض كاشانی در صافی و علی بن ابراهیم قمی در تفسیر خود به صراحت گفته اند «أی أخفوا» یعنی پنهان كردند ندامت خود را، ولی قرطبی از مفسران برجسته مالكی مذهب می گوید: «أسرّوا» به معنای «أظهروا» است، یعنی ندامت و پشیمانی خود را آشكار كردند، چون واژه اِسرار از أضداد است و به دو معنای اظهار و اخفا می آید، ابن انباری در البیان، و فیض كاشانی در صافی، و بیضاوی هر دو وجه را آورده اند و هیچ یك را بر دیگری ترجیحی نداده اند؛ بیضاوی گفته است: أسرّ از اضداد است، زیرا همزه باب افعال برای ازاله نیز به كار می رود؛ مانند: «أشكیته»؛ یعنی شكایت او را برطرف كردم.14
نتیجه آرای مختلف این است كه به هر حال لفظ «أسرّ» در دو معنای مخالف به كار رفته است، ولی وجه آن در دیدگاه ها فرق می كند.

5. شراء

راغب اصفهانی می نویسد:
«شراء و بیع متلازم یكدیگر هستند، مشتری دهنده ثمن و گیرنده مثمن است و بائع دهنده مثمن و گیرنده ثمن می باشد، این در فرضی است كه مبایعه بر جنس و پول انجام گیرد؛ اما در بیع كالا به كالا هر یك صحیح است كه بایع یا مشتری باشند؛ و به همین جهت بایع و مشتری به جای یكدیگر به كار می روند.»15
ابن اثیر جزری (م606 ق) در نهایه و اسماعیل بن حماد جوهری (م395 هـ.ق) در صحاح اللغه و فیروزآبادی (م817هـ.ق) در القاموس المحیط و مؤلفان معجم الفاظ القرآن و طبرسی ذیل آیه 207 بقره آورده اند كه «شری» به معنای «باع»؛ یعنی فروخت و نیز «اشتری» به معنای خرید استعمال می شود. 16
فیومی (م770 هـ.ق) و طبرسی ذیل آیه «لابیع و لاخلّة» گفته اند:باع در معنای فروخت، و ابتاع در معنای خرید به كار می رود. بنابراین لغت شراء و بیع هر دو از اضدادند، ولی شری و باع در ثلاثی مجرد بیشتر در «فروختن»، و «اشتری» و «ابتاع» در مزید، بیشر در خریدن به كار می روند. 17
زمخشری در اساس البلاغة تصریح كرده است: اشتراء و شراء حقیقت در خرید و فروش كالا است، ولی به طور مجازی در معنای استبدال به كار می رود؛ مانند آیه شریفه «اولئك الذین اشتروا الضلالة بالهدی»(بقره/90).18
ابن منظور و طبرسی ذیل آیه 16 بقره می گویند: در این گونه موارد خریدن و فروختن واقعی نیست، هر كسی كه رغبت در به دست آوردن چیزی دارد و در پی آن باید چیز دیگری را از دست دهد، می گویند آن را خرید. 19
قرطبی در تفسیر خود ذیل آیه 207 بقره20، و شیخ طوسی ذیل آیه «و من الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله»(بقره/207) و علامه مجلسی در بحارالأنوار و نویسندگان معجم الفاظ القرآن تصریح كرده اند: ماده «شراء» در هر آیه قرآنی كه به كار رفته باشد، به معنای فروختن است؛ از آن جمله در آیه 207 بقره.21 نوع مفسران همچون شیخ طوسی، طبرسی، قرطبی، بیضاوی، بروسوی، زمخشری، طبرسی و ابوالفتوح رازی و نیز فرید وجدی در المصحف الشریف و همچنین ابن منظور تصریح كرده اند كه «یشری» در آیه 207 بقره به معنای فروختن می باشد. 22

6. صریخ

در معجم الفاظ القرآن آمده است:
«صراخ» صوت شدید می باشد، و فعل آن صَرَخَ است، صریخ صدای صارخ می باشد، و صریخ به معنای مُغیث (فریادرس) یا اغاثه (فریادرسی) می آید و نیز به معنای مستغیث(فریادخواه) به كار می رود؛ كلمه «صریخ» از أضداد است، «استصرخ» یعنی طلب كمك كرد، و «أصرخه» یعنی او را كمك نمود، «مُصرِخ» اسم فاعل آن است. 23
زمخشری در اساس البلاغه گفته است: صراخ صدای كمك جو و صدای كمك كار می باشد، عرب می گوید: جاء فلان صارخاً و صریخاً و مستصرخاً مستغیثاً، آمد در حالی كه طلب كمك می كرد و می گویند: أقبل صارخاً و صارخة و صریخاً و مصرخاً: روی آورد در حالی كه كمك كار و فریادرس بود. 24
ابن منظور می گوید: صریخ به معنای مغیث و مستغیث می آید و از اضداد است، ولی در صارخ اختلاف است، بعضی آن را به معنای مغیث و بعضی آن را به معنای مستغیث دانسته اند، و صریخ نیز، فعیل به معنای مفعول است، مانند نذیر به معنای انذارشده. 25
فخرالدین طریحی (م1086 هـ.ق) نیز تصریح كرده كه صریخ از اضداد است. 26
اینك به موارد كاربرد این واژگان در قرآن می پردازیم:
ـ «إن نشأ نغرقهم فلاصریخ لهم و لاهم ینقذون» یس/43
صریخ در آیه فوق را معجم الفاظ القرآن به معنای فاعل دانسته؛ یعنی مغیث «كمك كار و فریادرس»، ولی زمخشری آن را به معنای مصدری گرفته؛ یعنی «لاإغاثة لهم»، كه ابوحیان اندلسی در تفسیر مختصر خود النهر الماد بر او خرده گرفته است. 27 ابوحیان تنها دانشمندی است كه در بحثهای ادبی به مناقشه با زمخشری پرداخته هر چند در مباحث بلاغی دیدگاه های او را پذیرفته است. ابوحیان گفته دلیلی ندارد كه صریخ مصدر باشد، و شاهد عرب آن را تأیید نمی كند كه فعیل به معنای اِفعال باشد، طبرسی در جوامع میان هر دو قول جمع كرده؛ و هر دو وجه را صحیح دانسته، یك وجه را در جوامع الجامع آورده و وجه دیگر را در مجمع البیان نقل كرده است. 28
ـ «فلاتلومونی و لوموا أنفسكم ما أنا بمصرخكم و ما أنتم بمصرخی» ابراهیم/22
ابن منظور در لسان العرب و طریحی در مجمع البیان و فیض كاشانی در صافی و ابی السعود تصریح كرده اند كه مصرخ به معنای مغیث است. 29
ـ «فإذا الذی استنصره بالأمس یستصرخه» قصص/18
ـ «و هم یصطرخون فیها» فاطر/37
علامه سید عبدالله شبّر (1242هـ.ق) هر دو را به معنای طلب دانسته است. 30

7. ظنّ

ابن انباری و فیومی و ابن اثیر و ابن فارس و أزهری گفته اند ظنّ از أضداد است، ابن انباری معتقد است كه «ظن» هم به معنای «شك» و هم به معنای یقینی كه شك در آن وجود ندارد آمده است. 31
احمد بن فارس می گوید: «ظنّ» دو اصل و ریشه دارد؛ یقین؛ مانند آیه «قال الذین یظنّون أنّهم ملاقوا الله» ، و دیگر شك. 32
زركشی در البرهان و مؤلفان معجم الفاظ القرآن و بیضاوی و ابی السعود و راغب اصفهانی و طبرسی تصریح كرده اند كه هرگاه بعد از ماده ظنّ و مشتقات آن «أن» مخففه و «أنّ» مثقله به كار رود دانسته می شود كه ظن به معنای یقین است، زیرا این لفظ برای تأكید وضع شده بر تأكید دلالت می كند. راغب اصفهانی می گوید در آیه «و ظنّوا أنّهم إلینا لایرجعون» ظنّ به معنای علم است، زیرا در سیاق آن «أنّ» استعمال شده است. 33
بیضاوی و أبی السعود ذیل آیه 230 بقره گفته اند: در استعمالات عرف گفته نمی شود «علمت أن یقوم زید»، چون أن ناصبه برای توقع است و با علم منافات دارد و این همان استدلال زمخشری در كشّاف است. 34
زركشی می گوید اگر بعد از ظنّ أن ناصبه باشد، ظنّ قطعاً به معنای گمان خواهد بود، مانند این آیه: «إنّ ظنا أن یقیما حدود الله»(بقره/230).
زركشی افزوده است كه هرگاه ظن به امری ستودنی و در خور پاداش تعلق گیرد به معنای علم خواهد بود، و اگر به چیزی ناپسند و نكوهیده تعلق گیرد، به معنای شك خواهد بود. 35
كاربرد واژه «ظنّ» در قرآن فراوان است و مفسران و مترجمان قرآن در ترجمه و تفسیر این آیه به شدت گرفتار ناهمسانی و بی ثباتی هستند، به طوری كه برخی مترجمان چندین مورد را «گمان» معنی كرده و بسیاری از موارد دیگر همانند آن را به علم و یقین ترجمه نموده اند! مثلاً در آیات زیر:
ـ «قال ما أظنّ أن تبید هذه أبداً» كهف/35
ـ «ما أظنّ الساعة قائمة» كهف/36
ابوالفتوح واژه ظنّ را به پندار، ترجمه كرده است، ولی برخی از مترجمان و مفسران معاصر، آیات سوره كهف را به «باور نمی كنم»، ولی سوره فصلت را به «گمان نمی كنم» ترجمه كرده اند. 36
ـ «و إنّی لأظنّك یا موسی مسحوراً» اسراء/101
ـ «و إنّی لأظنّك یا فرعون مثبوراً» اسراء/102
قرطبی و طبرسی هر دو فعل «أظنّ» را می دانم معنی كرده اند، ولی گروهی آن را به گمان ترجمه كرده اند. 37
ـ «ما علمت لكم من إله غیری… و إنّی لأظنّه من الكاذبین» قصص/38
زمخشری در كشاف می نویسد:
«اگر «ما علمت» كنایه از عدم وجود باشد، أظنّ می تواند به معنای یقین باشد، و می توان «ما علمت» را بر ظاهر آن باقی گذاشت، و در این صورت «أظنّ» به معنای گمان خواهد بود.» 38
مانند این آیه، آیه «و إنّا لنظنّك من الكاذبین» است كه تفسیرنمونه در ترجمه آن آورده است: ما مسلماً تو را از دروغ گویان می دانیم؛ ولی شیخ طوسی در توضیح آیه «إن نظنّك لمن الكاذبین» (شعراء/186) گفته است: «إنا نحسبك كاذباً من جملة الكاذبین» و در تفسیر نمونه همین مورد، گمان ترجمه شده است. 39
ـ «ألایظنّ أولئك أنّهم مبعوثون لیوم عظیم» مطففین/4
شیخ طوسی و فیض كاشانی چنان كه از امیرالمؤمنین علیه السلام نیز نقل شده یظنّ را به معنای یعلم تفسیر كرده اند، ولی تفسیر نمونه آن را به گمان ترجمه كرده است. 40
ـ «الذین یظنّون أنّهم ملاقوا ربّهم و أنهم إلیه راجعون» بقره/46
شیخ طوسی در تبیان و طبرسی در مجمع البیان و فیض كاشانی در صافی آن را به معنای «یعلمون و یستیقنون» تفسیر كرده اند، ولی برخی دیگر آن را به معنای گمان گرفته اند. 41
ـ در آیه «قال الذین یظنّون أنّهم ملاقوا الله» (بقره/249) تفسیر جلالین و زمخشری و فیض كاشانی «ظنّ» را به معنای گمان دانسته اند، ولی شیخ طوسی در تبیان و پیرو او طبرسی در مجمع البیان در «یظنّون» سه وجه را محتمل دانسته اند: 1. به معنای «یستیقنون» 2. به معنای «یحدثون نفوسهم» 3. به معنای «یظنّون أنهم ملاقوا الله بالقتل»؛ گویی طبرسی هر دو وجه ظنّ و علم را جایز می شمارد.42
به نظر می آید ظنّ (مصدر) كه در آیات آل عمران/154، نساء/157، انعام 116 ـ 148، یونس/36 ـ 66 ـ 60، ص/27، فتح/12 و 6، حجرات/ 12و 28 ، نجم/36، جاثیه/32، صافات/87، فصلت/22،و سبأ/20 آمده، در همه این موارد به معنای گمان باشد، و اسم فاعل آن كه یك بار در آیه شش سوره فتح به كار رفته است به معنای گمان باشد.

8. قُرء

ابن انباری، طبرسی، فیومی، ابن منظور، قرطبی، أصمعی، ابن اثیر، شافعی، آلوسی، فاضل مقداد، شوكانی و زبیدی تصریح كرده اند كه قرء از أضداد است. فیومی گفته است: پیشوایان دانش لغت مدعی شده اند «قرء» از اضداد می باشد، ابن منظور از ابوعبیده و لحیانی نیز نقل كرده كه فعل آن نیز در دو معنی به كار رفته است، و قرء به فتح و ضم قاف بر طهر و حیض اطلاق می شود. 43
ابن اثیر گفته است اصل وضع این لغت به معنای وقت است، و بدین رو بر وقت طهر و حیض، یعنی روزهای پاكی و روزهای عادت زنانه اطلاق می گردد. 44
طیف لغویان و مفسران یادآور شده اند كه قرء بر هر دو معنی اطلاق می شود. أقرءت المرأة؛ یعنی پاك شد، و نیز یعنی حیض شد. نتیجه این معانی دوگانه در فهم آیه 227 سوره بقره آشكار می گردد:
«والمطلّقات یتربّصن بأنفسهنّ ثلاثة قروء»
زنان مطلقه باید سه قرء نگه دارند و از ازدواج بازمانند، تا نكاح آنها آزاد و روا شود.
كلمه قرء كه برای دو معنای متضاد وضع شده و مشترك لفظی است، و اهل اصول كاربرد آن را در آیات قرآن دلیل بر وجود مشترك لفظی در قرآن دانسته اند، در حالی كه آخوند خراسانی و جمعی دیگر بر این نكته اصرار دارند كه مشترك لفظی در كلمات قرآنی وجود ندارد. 45
آلوسی گفته است قروء جمع قَرء و قُرء است، ولی فتح فصیح تر است. 46 طبرسی گفته است: جمع قلّه آن أقرء و جمع كثرت آن قروء است، و در بیشتر زمانها به صورت جمع كثرت می آید. 47
ابن منظور از ابوعبیده نقل می كند، كه جمع قرء، قروء و أقراء می باشد، و لحیانی أقرء را نیز اضافه كرده است. سیبویه مدعی شده كه لفظ اقراء و أقرء در لغت عرب شناخته شده، و بالفظ فعول از افعال و أفعل بی نیاز شده اند، ولی استعمال أقراء در حدیث پیامبر صلی الله علیه و آله: «دعی الصلاة أیام أقرائك» سخن سیبویه را نفی می كند. البته سیبویه در مباحث نحوی مصمم بوده است تا از شعر و محاورات عرب كمك گیرد، و نه از روایات. 48

مراد از قُرء

در آیه شریفه نمی توان هر دو معنی را از كلمه «قرء» استفاده كرد؛ هر چند طیف اصولیان كاربرد مشترك لفظی در میان كلمات قرآنی را پذیرفته اند و معتقدند كه واژه های مشترك در قرآن به وسیله قرینه ای در معنای مشخصی به كار رفته است.
بلی! طبرسی در مجمع البیان اصل وجود مشترك لفظی در قرآن را پذیرفته است و با این حال مشترك بودن كلمه قرء و اراده هر دو معنی را در این آیه مورد اشاره و پذیرش قرار نداده؛ زیرا روایات اهل بیت معنی و مراد آن را مشخص كرده است. 49 ابوحنیفه و اهل عراق گفته اند مراد حیض است و شافعی و اهل حجاز گفته اند مراد طهر است. فقها و مفسران نیز دو گروه شده اند؛ از آنجا كه ابوحنیفه معنای حیض را در كلمه قرء برگزیده، مفسران حنفی مذهب همچون زمخشری، ابی السعود، آلوسی بغدادی و ابوبكر جصاص به این نظریه تمایل یافته اند. 50
زمخشری به ضد بودن كلمه قرء هیچ اشاره ای نكرده و معنای آن را حیض دانسته است.
ابوالسعود با اینكه تمام تفسیر او همان تفسیر بیضاوی است، ولی دراین مورد بر خلاف بیضاوی تفسیر كرده است، چون بیضاوی شافعی، و ابوالسعود حنفی بوده است. از مفسران شیعه مؤلف تفسیر «الفرقان» اصرار دارد كه «قرء» در آیه به معنای حیض است. 51 در نقطه مقابل این نظریه فقیهان شافعی، مالكی و حنبلی و مفسران هر سه طایفه اصرار دارند كه مراد طهر است، و عِدّه با تمام شدن سه طهر تمام می شود؛ نه سه حیض ـ كه زمان كمتری را می طلبد52 ـ .
مقداد بن عبدالله سیوری (م825 هـ.ق) در كنزالعرفان كه بهترین كتاب در آیات الاحكام شیعه می باشد، به چهار دلیل استدلال كرده است كه مراد «طهر» است. یكی از ادله او آن است كه عالمان نحوی گفته اند: تمیز سه تا ده از نظر مؤنث و مذكر بودن بر عكس خود عدد است و از آنجا كه «ثلاثة» مؤنث آمده، فهمیده می شود كه مراد از قروء همان طهر است، زیرا لفظ حیض مؤنث مجازی است. 53

9. مُقْوین

واژه «مقوین» تنها یك مرتبه در قرآن به كار رفته است؛ در آیه 73 سوره واقعه: «نحن جعلناها تذكرة و متاعاً للمقوین»
طبرسی در مجمع البیان تصریح كرده كه «مقوین» از اضداد است، «مقوی» هم به كسی گفته می شود كه صاحب مال و امكانات باشد و هم به فردی اطلاق می شود كه مال و امكاناتش از بین رفته باشد. 54 ابوالفتوح رازی به نقل از «قطرب» و نیز ابن منظور در لسان العرب، و شرتونی در اقرب الموارد تصریح كرده اند كه «مقوین» دارای دو معنای متضاد است. 55
راغب گفته است: «أقوی فلانٌ»؛ یعنی فقیر شد؛ مانند: أقرب و أرجل. 56 زمخشری می گوید: «مقوین» كسانی هستند كه در بیابان فرود می آیند، یا كسانی كه شكم آنها یا سفره آنها از طعام خالی است، نیز می گویند: «أقویت من أیام»؛ یعنی مدتی است چیزی نخورده ام. 57 ابوالفتوح رازی با آن كه برای «مقوین» دو معنی قائل شده، معتقد است كه این واژه از اضداد نیست، زیرا هر یك از دو معنای آن در نتیجه نوع اشتقاق حاصل آمده است؛ نه اینكه هر دو معنی در اصل ماده نهفته باشد. 58
عبارت كشاف و طبرسی و اقرب الموارد و لسان العرب ناظر به همین معنی است.59
2. أقوی الرجل: زاد و توشه او تمام شد، همان گونه كه در مجمع و كشاف و مفردات و اقرب الموارد نیز تصریح شده، و ابن منظور از ابن اعرابی و ابوعبید نقل كرده است. 60 به هر حال در كلمه «مقوین» در آیه شریفه چند نظریه وجود دارد:
یك. فراء گفته است مراد از «مقوین» مسافرانی هستند كه در بیابان فرود آیند. (لسان العرب).
دو. مراد از «مقوین» فقیران هستند (مفردات راغب).
سه. طبرسی معتقد است «مقوین» از اضداد می باشد، بنابراین مراد از «مقوین» اغنیا و فقرا هستند، و این معنی بر همان مبنای طبرسی است كه در علم اصول كاربرد یك لفظ در بیشتر از یك معنی را ممكن می داند. 61

10. تعزیر

«والذین آمنوا به و عزّروه و نصروه» اعراف/175
تعزیر بدان گونه كه زمخشری و طبرسی در كشاف و جوامع تصریح كرده اند، اصل آن به معنای منع است، 62 و به همین جهت فقها به تعداد ضربات تنبیهی كه كمتر از مقدار حدّ بوده و مورد نص قرار نگرفته باشد تعزیر می گویند، زیرا انجام آن، مانع فرد خطاكار از بازگشت به خطا می شود و یا مانع گرایش دیگران به گناه و خطا می گردد؛ چه اینكه واژه «حدّ» نیز در اصل به معنای منع است. فیروزآبادی در القاموس المحیط تصریح كرده كه ثلاثی مزید و ثلاثی مجرد آن به یك معنی است، و مزید، مبالغه همان معنای ثلاثی مجرد است.63 در آیه شریفه مفسران و مترجمان آن را مترادف نصروه دانسته اند و به همین دلیل در ترجمه یك معنی را آورده اند.

11. تهجّد

«و من اللیل فتهجّد به نافلة لك…» اسراء/79
احمد بن علی فیومی می گوید: «هجد» بر وزن قعد است، هجود خوابیدن در شب را گویند، اسم فاعل آن هاجد، و جمع آن نیز هجود است، مثل راقد و رقود و ساجد و سجود، و جمع آن «هُجّد» مثل «رُكّع» نیز آمده است. 64 
معنای دیگر «هجد»، نماز خواندن در شب است، پس «هجد» نیز از اضداد است.
راغب اصفهانی «تهجّد» را مطاوعه «هجّد» دانسته و اظهار داشته است كه معنای زایل كردن در آن نهفته است، او را بیدار كردم، و او نیز بیدار شد، مانند «مرّض» كه به معنای برطرف كردن مرض می باشد. 65
ابن اثیر جزری نیز گفته: «تهجّدت» یعنی بیدار شدی، و نیز یعنی خوابیدی. پس «تهجّد» از اضداد است، جوهری (م395 هـ.ق) نیز «هَجَدَ» و «تهجّد» را ازاضداد دانسته است. 66
این نكته مورد بحث است كه تهجّد دو معنای موضوع له دارد، یا «تهجّد» به معنای خوابیدن و ازاله آن می باشد، راغب اصفهانی و طبرسی بر وجه دوم اصرار دارند، طبرسی در جوامع الجامع یادآور شده است كه «تهجّد» ترك خواب است برای عبادت، مانند تأثّم و تحرّج، كه دلالت بر ترك گناه دارد، راغب نیز همانند طبرسی اظهار نظر كرده است. 67 كشاف زمخشری كه او نیز معاصر آن دو بوده همانند ایشان نظر داده است. 68
مؤلفان معجم الفاظ القرآن نیز بر معنای سلب در «تهجّد» تكیه دارند، از این رو لفظ تهجّد دو معنای رویارو خواهد داشت. در نتیجه «تهجّد» بنابر تصریح ابن اثیر، جوهری، فیومی، فخررازی، ابوعبیده، ابن اعرابی و ازهری از اضداد است، و بدین رو لفظ تهجد را می توان به بیدارباش ترجمه كرد. 69
ولی بنابر رأی و نظر طبرسی در جوامع الجامع و زمخشری در كشاف و راغب در مفردات و نویسندگان معجم الفاظ القرآن، تهجّد ازاله و سلب معنای هجود است، و در لفظ تهجد معنای سلب خوابیده است، متهجّد به كسی گفته می شود كه خوابیده مثل هاجد، و متهجّد به كسی گفته می شود كه هجود را رها كرده،یعنی كسی كه خواب را رها كرده و بیدار می شود. 70 علامه شبّّر نیز فرمود: «دع الهجود للصلاة بالقرآن»71؛ خوابیدن را رهاكن برای اقامه نماز با قرآن.

12. وراء

راغب اصفهانی، مؤلفان معجم الفاظ القرآن، فیومی، شرتونی، ابوحیان ، زجاج، زبیدی و طبرسی تصریح كرده اند كه وراء از اضداد است؛ كه هم به معنای پشت سر و هم به معنای پیش رو آمده است. 72
طبرسی در مجمع البیان گفته است: وراء و خلف یكی است، و وراء نقیض قُدّام است، و به معنای قدّام نیز می آید؛ 73 ولی بیضاوی ذیل آیه 91 سوره بقره می گوید، وراء در اصل مصدری است، كه به گونه ظرف به كار می رود؛ گاه به فاعل اضافه می شود كه مراد از آن چیزی است كه می پوشاند و گاه به مفعول اضافه می شود كه منظور از آن، چیزی است كه پوشانده می شود، از این رو گاه ساتر است وگاه مستور، و بدین سان از اضداد است. 74
یكی از موارد كاربرد قرآنی واژه «وراء» در آیه 79 سوره كهف است:
«و كان ورائهم ملك یأخذ كل سفینة غصباً»
راغب اصفهانی در المفردات، و فیومی در المصباح المنیر و ابوحیان در النهر الماد و طبرسی در جوامع گفته اند «وراء» در آیه شریفه به معنای قدّام (پیش روی) می باشد.75
شیخ طوسی آن را از قتاده مفسر تابعی نقل كرده، و فرموده این آیه نظیر «من ورائهم جهنّم» و «و من وراءهم برزخ» است،كه می تواند به معنای قدّام نیز باشد ـ بنابر اتساع در لغت و ظرف ـ .76 فیض كاشانی این معنی را از امام صادق (علیه السلام) نقل كرده است، ولی در مقابل شیخ طوسی از زجاج ادعا كرده كه وراء به همان معنای معروف یعنی خلف می باشد. 77 پاره ای از مفسران هر دو را احتمال داده و هیچ وجهی را ترجیح نداده اند؛ از جمله ابوالسعود از عالمان حنفی و علامه شبّر از دانشمندان شیعی. 78
ابوالسعود، ذیل آیه «و من ورائهم برزخ إلی یوم یبعثون»(مؤمنون/100) به طور قاطع «وراء» را به معنای اَمام و پیش رو دانسته است، ولی ذیل آیه 79 سوره بقره دو وجه احتمال داده، و ذیل آیه 17 و 18 سوره ابراهیم، اَمام را برگزیده است. 79

پی نوشت‌ها:

1. خراسانی، محمدكاظم، كفایة الاصول، بحث اشتراك لفظی.
2. ر.ك: الاعلام زركلی، بیروت، دارالعلم للملایین، 7/95 و الذریعة و دیگر منابع كتابشناسی.
3. همان.
4. ابن انباری، الأضداد، تحقیق محمدابوالفضل ابراهیم، 1986، كویت، 75 ـ 76.
5. خویی، میرزا حبیب الله، منهاج البراعة، 3/37.
6. ابن انباری، الأضداد، 75 ـ 76.
7. طبرسی، مجمع البیان، 4/519.
8. معجم الفاظ القرآن، تهران، ناصر خسرو، ماده قطع؛ ابن انباری، الأضداد، 75 ـ 76.
9. ابن منظور، لسان العرب، ماده حسب؛ راغب اصفهانی، المفردات، 232.
10. طبرسی، جوامع الجامع، ذیل آیه 71 مائده.
11. راغب اصفهانی، المفردات، تحقیق صفوان عدنان داوودی، 289.
12. طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، ذیل ماده خفی.
13 و 14. بنگرید به تفسیر آیه 32 سوره سبأ در تفاسیر یاد شده.
15. راغب اصفهانی، المفردات، 453.
16. طبرسی، مجمع البیان، 2/535.
17. فیومی، المصباح المنیر، 312؛ طبرسی، مجمع البیان، 2/535.
18. زمخشری، اساس البلاغة، ماده شری.
19. طبرسی، مجمع البیان، 1/142.
20. قرطبی، الجامع لأحكام القرآن، 3/20.
21. طبرسی، محمد بن حسن، التبیان، 2/183.
22. ر.ك: تفاسیر یاد شده ذیل آیه 207 سوره بقره.
23. معجم الفاظ القرآن الكریم، ماده صرخ.
24. زمخشری، اساس البلاغة، ماده صرخ.
25. ابن منظور، لسان العرب، ماده صرخ.
26. طریحی، فخرالدین مجمع البحرین، ماده صرخ.
27. اندلس، ابی حیان، النهر الماد، ذیل آیه 43 سوره یس.
28. طبرسی، مجمع البیان، 8/665؛ همو، جوامع الجامع، ذیل آیه 43 سوره یس.
29. ر.ك: تفاسیر یاد شده، ذیل آیه 43 سوره یس.
30. سید شبّر، عبدالله، تفسیر القرآن العظیم، ذیل آیه 18 سوره قصص و آیه 37 سوره فاطر.
31. ر.ك : الأضداد، المصباح المنیر، النهایة، معجم مقاییس اللغة و تهذیب اللغة، ذیل ماده ظنّ.
32. ابن فارس، معجم مقاییس اللغة، 3/462.
33. راغب اصفهانی، المفردات، 539.
34. زمخشری، الكشاف، 1/273؛ بیضاوی، انوارالتنزیل، 1/24؛ انوار التنزیل، 1/411.
35. زركشی، بدرالدین محمد، البرهان فی علوم القرآن، دارالمعرفة، بیروت، 4/138.
36. رازی، ابوالفتوح، روض الجنان، 7/335.
37،. ر.ك: تفسیر قرطبی، 10/335؛ مجمع البیان، 6/684.
38. زمخشری، الكشاف، 3/413.
39. طوسی، محمد بن حسن، التبیان، 8/59.
40. همان، 10/296؛ مكارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، 26/247.
41. تفسیر تبیان، 1/205؛ مجمع البیان، 1/218؛ الصافی، 1/262.
42. همان.
43. ر.ك: تفاسیر یادشده ذیل آیه 227 بقره، و كتب لغت ذیل ماده قرء.
44. ابن اثیر، النهایة، ذیل ماده قرء.
45. خراسانی، محمدكاظم، كفایة الاصول، بحث اشتراك لفظی.
46. آلوسی، محمود، روح ا لمعانی، 2/129.
47. طبرسی، مجمع البیان، 2/569.
48. ابن منظور، لسان العرب، ماده قرء.
49. طبرسی، مجمع البیان، 2/569.
50. ر.ك: تفسیر یادشده ذیل آیه 227 بقره.
51. صادقی تهرانی، محمد، 4/13.
52. قرطبی، الجامع لأحكام القرآن، 3/110.
53. سیوری، فاضل مقداد، كنزالعرفان، ذیل آیه 227 بقره.
54. طبرسی، مجمع البیان، 9/335.
55. ابن منظور، لسان العرب، ماده قری؛ شرتونی، اقرب الموارد، ماده قری.
56. راغب اصفهانی، المفردات، 694.
57. زمخشری، كشاف، 4/467.
58. رازی، ابوالفتوح، روض الجنان، اسلامیه، تهران، 11/22.
59. زمخشری، الكشاف، 4/467.
60. ابن منظور، لسان العرب، ماده قری.
61. طبرسی، مجمع البیان، 9/335.
62. زمخشری، الكشاف، 2/178؛ طبرسی، جوامع الجامع، 1/483.
63. فیروزآبادی، القاموس المحیط، بیروت، داراحیاء التراث العربی، ماده عزر، 2/125.
64. فیومی، المصباح المنیر، قم، دارالهجرة، 634، ماده هجد.
65. راغب اصفهانی، المفردات، 832.
66. ابن اثیر، النهایة، ماده هجد.
67. طبرسی، جوامع الجامع، 2/341.
68. زمخشری، الكشاف، 2/686.
69. معجم الفاظ القرآن الكریم، ماده هجد.
70. همان.
71. شبّر، سید عبدالله، تفسیر القرآن العظیم، ذیل آیه 79 اسراء.
72. ر.ك: منابع یادشده ذیل ماده وری یا ذیل تفسیر آیه 79 سوره كهف.
73. طبرسی، مجمع البیان، 6/748.
74. بیضاوی، انوار التنزیل و اسرار التأویل، 3/233.
75. منابع فوق، و راغب اصفهانی، المفردات، 866.
76. طوسی، محمد بن حسن، التبیان، 7/80 و 394.
77. فیض كاشانی، الصافی، 3/255.
78. ابوالسعود، تفسیر ابی السعود، 5/237.
79. همان، 1/120 و 5/39.
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: سه شنبه 12 خرداد 1394 ساعت: 11:07 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

گوهر ادیان در گزارش قرآن

بازديد: 143
گوهر ادیان در گزارش قرآن

سید موسی صدر
یكی از رهاوردهای عصر ارتباطات، آشنایی بیش از پیش جوامع و سنتهای گوناگون دینی با یكدیگر است؛ پدیده ای كه زمینه های نوینی را در باب شناخت ادیان و زیستن دیندارانه به وجود آورده است. آیا ادیان همه بر حق هستند یا برخی حق اند و برخی باطل؟ آیا هریك از ادیان راهی جداگانه برای رستگاری انسان به شمار می آید؛ یا از نوعی شباهت و پیوندی برخوردارند؟ آیا می توان از تفاوتهای ادیان فروكاست وبه یك دین جامع رسید؟ و…
یكی از پرسشهای اساسی در این زمینه پرسش ازگوهر ادیان است. در همه سنتهای دینی این باور پذیرفته شده است كه دین در پس همه باور و آموزه هایش، از حقیقتی برخوردار است كه لبّ و گوهر آن به شمار می آید، آن گوهر چیست؟ و آیا ادیان گوهر یگانه ای دارند، یا هر یك از گوهر جداگانه و متفاوتی برخوردارند؟ و اگر گوهر واحدی دارند آیا می توان از وحدت گوهر ادیان راهی برای بهتر زیستن پیروان ادیان جست یا نه؟
در این نوشتار می كوشیم با نگاه به قرآن نكات چندی را به صورت فشرده در این زمینه مطرح كنیم:
1. در آغاز توجه به این نكته شایسته است كه اصطلاح «گوهر» و اصطلاح «ذاتی» اشاره به دو معنای متفاوت دارد كه نباید آنها را با یكدیگر درآمیخت. آنها كه دین را به دو بخش ذاتی و عرضی تقسیم می كنند مقصودشان از ذاتی، آموزه های اساسی و به تعبیر دیگر اهداف و مقاصد مهم دین است كه در اثر تفاوت فرهنگها و زمانها دستخوش تغییر و تبدیل نمی گردد و در هر شرایطی انسان بدان فرا خوانده می شود.
«این ذاتیات عمدتاً عبارتند از:
1. آدمی خدا نیست بلكه بنده است (اعتقادات)
2. سعادت اخروی مهم ترین هدف زندگی آدمی و مهم ترین غایت اخلاق دینی است (اخلاق)
3. حفظ دین و عقل و جان و نسل و مال، مهم ترین مقاصد شارع در حیات دنیوی است (فقه).» 1
اما مقصود از گوهر دین آن چیزی است كه بنیاد و شالوده آموزه های اساسی دین به شمار می آید و بدانها معنی می دهد و به تعبیری همچون روحی است در كالبد آموزه های دین كه رسیدن به اهداف را میسر می سازد.
2. پیش از بحث راجع به ماهیت و چگونگی گوهر ادیان، طرح این پرسش روش شناختی بایسته می نماید كه: از چه راهی می توان گوهر ادیان را مورد شناسایی قرار داد؟ به تعبیر دیگر، با كدام معیار می توان گوهر یك دین را بازشناخت؟
آیا از راه تأملات فلسفی محض و خردورزی های تجریدی می توان دریافت كه گوهر ادیان چیست؟ آیا با شهود و تجربه باطنی می توان به گوهر ادیان دست یافت؟
برخی دیدگاه ها راجع به گوهر دین؛ چنان كه خواهد آمد، حكایت گر این نكته است كه می شود با خردورزی یا تجربه درونی به گوهر دین دست یافت. اما واقعیت این است كه هیچ راهی برای شناخت گوهر دین جز خود دین یا پدیده های مربوط به آن نیست؛ زیرا همان گونه كه اشاره شد گوهر دین شالوده آموزه های دینی و روح پنهان در تعلیمات آن است، چگونه ممكن است بدون در نظر گرفتن دین، آموزه ها و نقش آن و تنها با تأمل در خود یا تعقل و تفلسف به گوهر دین دست یافت. آری بكارگیری عقل و تجربه برای فهم دین و امور مربوط به آن در راستای رسیدن به گوهر دین، امری بایسته است، اما این، با تكیه كردن به خرد و شهود بدون توجه به دین تفاوت دارد.
اینك در همین راستا به چند معیار برای دست یابی به گوهر دین اشاره می كنیم.


یك. تكیه و تأكید در متون دینی

تحلیل و بررسی متون یك دین می تواند راه مناسبی برای شناخت گوهر آن باشد، زیرا تمام بخشها و فصلها حتی واژگان یك متن دینی در راستای برآوردن هدف اساسی مورد نظر متن كه پیام نهایی آن به شمار می آید شكل می گیرد كه این پیام نهایی خواه ناخواه همان گوهر و لبّ لباب دین است كه متن به تبیین آن پرداخته است. به عنوان نمونه قرآن در تمامی آیات و سوره ها به رغم گوناگونی قالبها و بیانها و به رغم تفاوت صحنه ها و ساحتهای گفتار، انسان را به سمت و سوی خاص می كشاند و سعی بر آن دارد كه ذهن و ضمیر او را به سوی نقطه مشخصی جهت دهد، این نقطه مشخص همان گوهری است كه اسلام به عنوان یك دین در صدف تعلیمات و آموزه های متنوع و گوناگونش جای داده و حفظ كرده است.

دو. نقش زیرساختی در ساختار نظام آموزه ها

همه ادیان دارای نوعی نظام و سازواره در درون تعلیمات خود هستند كه از ارتباط و پیوند آموزه ها با یكدیگر پدید می آید، چگونگی ارتباط بخشها و عناصر مختلف این نظام از نظر تقدّم و تأخر و تأثیر و تأثر كه بر یكدیگر می گذارند از دو زاویه دین را در معرض دید و شناخت قرار می دهد؛ یكی ساختار و شمای كلی آن كه دنیاگراست یا آخرت گرا، شریعت محور است یا اخلاق محور؛ مثلاً مجموعه آموزه های مسیحیت موجود نشان می دهد كه این دین بیشتر یك دین آخرت گرای اخلاقی است؛ زیرا در سازواره آموزه های آن، ترك دنیا و زندگی اجتماعی و لوازم تشریعی آن برجسته تر است.
اما یهودیت كنونی بر عكس، دینی دنیاگرا و تشریعی است، چنان كه از مجموع تعلیمات آن فهمیده می شود و سرانجام اسلام با توجه به نظام تعلیمات آن، دین جامع است كه هم به دنیا توجه نشان می دهد و هم به آخرت؛ هم به تشریع و قانون بها می دهد و هم به اخلاق. به قول یكی از نویسندگان:
«وحی موسوی در واقع یك شریعت است و وحی عیسوی یك طریقت. اسلام به نوبه خود جمع شریعت و طریقت است و آن حقیقتی را تأیید می كند كه از بدو خلقت وجود داشته و با آمدن كیش یهود به یك قوم و ملت منحصر گردیده است. بدین دلیل اسلام را دین حنیف می گویند و می توان همچنین آن را «دین ابراهیمی» نامید؛ بدین معنی كه پیغمبر اسلام(ص) ظاهر و باطن را جمع نمود و تعین و تشخص و محدودیتی را كه با ظهور مذهب یهودی و مسیحی بر دین انبیای سامی مخصوصاً بر دین حضرت ابراهیم(ع) عارض گردیده بود از میان برداشت و بار دیگر دین را كلیت بخشید.»2
زاویه دیگری كه از سازواره آموزه های دین به دین نگاه می شود، زیرساخت و شالوده آن نظام آموزشی است كه از چگونگی پیوند عناصر و اجزای آموزه ها به خوبی درخور شناسایی است و ما از آن به گوهر دین تعبیر می كنیم.

سه. ظهور در فرهنگ دینداران

در جامعه دینداران، دین تأثیرگذارترین عامل در شكل گیری فرهنگ و سنتهای اجتماعی است. تمام جلوه های فرهنگی از ادبیات و شعر تا معماری و هنرهای تجسمی تا سنتها و آداب و رسوم اجتماعی همه و همه تحت تأثیر باورها و اندیشه های دینی قرار دارد و همین واقعیت باعث می شود كه نقطه فشارها و اهم و مهم ها در آموزه های دین نیز بازتاب یابد؛ یعنی هر آنچه كه دین بدان اهمیت بیشتر می دهد و در مجموعه آموزه های آن نقش زیرساختی را دارد در جلوه ها و نمایه های فرهنگ دینداران ظهور و حضور بیشتر پیدا می كنند تا آنها كه در این درجه از اهمیت نیستند، و همین امر راهی می گشاید برای فهم عناصر اساسی از جمله اساسی ترین عنصر یعنی گوهر دین.

چهار. حضور در رفتار دینداران

علاوه بر آنچه در نكته پیشین گفته شد كه درحقیقت تأثیر دین در چگونگی رفتار دینداران را نشان می دهد، كیفیت و چگونگی آموزه های دین در چند و چون رفتار دینداران نیز مؤثر است؛ بدین معنی كه هر آنچه را دین از باورها و ارزشها مورد تأكید بیشتر قرار می دهد، حجم بیشتر فعالیتهای دینداران بر آن متمركز می شود، و در مقابل، آنچه اهمیت كمتر دارد فعالیت كمتری می طلبد. بدین رو برخی مفسران مانند علامه طباطبایی و محمدعبده براین باورند كه اصل و اساس مسیحیت موجود كه شالوده همه آموزه های مسیحیت است و در درجه نخست اهمیت قرار دارد باور به «تفدیه» یا «قربانی شدن مسیح برای نجات بشر» است، زیرا این باور در رأس فعالیتهای تبلیغی و تبشیری مسیحیان قرار دارد و بیش از آموزه های دیگر مثل تثلیث و… بدان می پردازند:
«نری دعاة النصاری المنبثّین فی بلادنا قد جعلوا قاعدة دعوتهم و اساسها عقیدة صلب المسیح فداء عن البشر، فهذه العقیدة عندهم هی أصل الدین و أساسه، و التثلیث یلیها لأنّ أصل الدین و أساسه هو الذی یدعی الیه أولاً و یجعل ما عداه تابعاً له…»3
بنابراین از حجم فعالیتهای تبلیغی و اجرایی دینداران در رابطه با باورها و ارزشهای دینی می توان راهی برای رسیدن به گوهر دین به مثابه مهم ترین عنصر در آموزه ها جست.
از آنچه یاد شد این نكته آشكار می گردد كه برای شناخت گوهر ادیان هیچ راهی جز خود دین یا پدیده هایی كه بدان می انجامد، وجود ندارد و ادعای شناخت گوهر دین بدون در نظر داشت خود دین و پدیدارهای دینی ادعایی بی دلیل است.
3. در میان راه های یادشده، متون دینی در درجه نخست قرار دارد، زیرا شكل گیری نظام آموزه ها و پدیدارهای دینی بستگی به چگونگی مضامین متون دارد، این واقعیت بهره گیری از راه های یادشده را مشروط به آن می كند كه متون دینی مورد بررسی درگذر تاریخ، گرفتار تحریف و یا حذف نشده باشد و گرنه سایه تحریف و كاستی گذشته از آن كه خود متون را از گردونه بهره وری ساقط می كند مانع از ارائه چهره درستی از سازواره آموزه ها و به دنبال آن پدیدارهای دینی خواهد شد.
بدین سبب ما دراین نوشتار در بررسی گوهر ادیان تنها به قرآن تكیه می كنیم؛ زیرا قرآن از یك سو گزارشی اجمالی اما كامل از آموزه های پیامبران كه درحقیقت همان متون مقدس ادیان است دارد و از سوی دیگر برابر دلایل و نشانه های قطعی تنها متن وحیانی است كه از دستبرد و تحریف مصون مانده است. بنابراین باید ببینیم قرآن در گزارش از متون و آموزه های سایر ادیان بر چه عنصری تكیه می كند و چه واقعیتی را به عنوان اصل و اساس آموزه های ادیان دیگر معرفی می كند.
ممكن است تصور شود كه متون مقدس برخی از ادیان، مانند یهود و مسیحیت به اعتراف خود قرآن متونی معتبر و قابل اعتماد هستند، زیرا قرآن در موارد متعدد یهودیان ومسیحیان را ترغیب به تورات و انجیل و عمل به آنها می كند:
«و لو أنّهم أقاموا التوراة و الإنجیل و ما أنزل الیهم من ربّهم لأكلوا من فوقهم و من تحت أرجلهم» مائده/66
و اگر آنان به تورات و انجیل و آنچه از سوی پروردگارشان برایشان نازل شده است عمل می كردند، قطعاً از بالای سرشان [بركات آسمانی] و از زیر پاهاشان [بركات زمینی] برخوردار می شدند.
«قل یا أهل الكتاب لستم علی شیء حتی تقیموا التوراة و الإنجیل و ما أنزل الیكم من ربّكم» مائده/68
بگو ای اهل كتاب تا هنگامی كه به تورات و انجیل و آنچه از پروردگارتان به سوی شما نازل شده است عمل نكرده اید بر هیچ [آیین برحقی] نیستید.
بنابراین می توان از طریق متون مقدس خود ادیان یهود و نصارا به شناسایی مبانی آنها پرداخت. امّا مفسران در رابطه با آیات فوق و آیات همانند دیگر كه به نوعی حقانیت متون یهود و مسیحیت را اثبات می كند، برداشت دیگری دارند. اینان بر این باورند كه وقتی آیات یادشده را در كنار آیات دیگری از قرآن كه بر تحریف و دستبرد اهل كتاب دلالت دارد می گذاریم «یحرّفون الكلم عن مواضعه»(مائده/13) به این نتیجه می رسیم كه متون مقدس اهل كتاب نه یكسره حق است و نه یكسره باطل؛ بلكه آمیخته ای از حق و باطل است. علامه طباطبایی می نویسد:
«آیه كریمه به صورت نسبی و فی الجمله تورات را تصدیق می كند؛ همین توراتی كه در زمان پیامبر(ص) بوده و هم اكنون نیز در دست یهود است. پس قرآن تصدیق می كند كه در تورات حكم خدا وجود دارد، اما با این حال یادآور می شود كه تحریف و تغییر نیز در آن صورت گرفته است. از مجموع این دو نكته نتیجه گرفته می شود كه تورات موجود در دست یهود، مشتمل بر بخشهایی از تورات اصلی نازل شده بر موسی(ع) ویك سلسله امور تحریف شده است كه با افزودن یا كاستن یا تغییر لفظ یا جایگاه آن پدید آمده است. این نگاه قرآن به تورات است.»4
بنابراین متون مقدس موجود نمی تواند نماینده تمام و كمال وحی موسوی یا عیسوی باشد. بدین رو در بررسی و ارزیابی مبانی دین یهود و مسیحیت از طریق متون مقدس آنان، نیاز به یك مرجع وحیانی مصون از تحریف مانند قرآن داریم تا در پرتو آن موارد تحریف شده را تشخیص دهیم. پس سرانجام به دیدگاه قرآن و گزارشی كه از ادیان یهود و مسیحیت دارد بازمی گردیم.
4. در رابطه با گوهر دین دیدگاه های گوناگونی وجود دارد. مجموع این دیدگاه ها را می توان زیر دو عنوان دسته بندی كرد: 1. انسان محور 2. اثرمحور.
اینك به توضیح هر یك از دیدگاه ها به صورت فشرده می پردازیم:

دیدگاه های انسان محور

نقطه مشترك این دیدگاه ها آن است كه همه اینها گوهر دین را به یك پدیده انسانی تعریف می كند اما در مصداق آن اختلاف دارند؛ بعضی آن را نوعی احساس می داند و بعضی دیگر اعتقاد، و دسته سوم نوعی عشق و دلبستگی، و گروه چهارم نوعی تجربه.
از جمله آن دیدگاه ها دیدگاه شلایرماخر است كه گوهر دین را «احساس وابستگی مطلق» می داند؛ یا دیدگاه هافدینگ مبنی بر اینكه: گوهر دین همانا اعتقاد به حضور و تداوم ارزش در جهان است.5
از همین دست می توان به دیدگاه اتّو و استیس اشاره كرد كه اولی گوهر دین را «احساس مینوی» و دومی «تجارب عرفانی» می داند.6
یكی از نویسندگان عرب می گوید:
«بدون شك پاره ای اعتقادات وجود دارند كه گوهر دین به شمار می آیند و در دین نقش اصلی ایفا می كنند؛ ایمان به خدای یكتا، ایمان به پیامبران و ایمان به آخرت از جمله این اعتقادات اصلی هستند. این باورها به اندازه ای مهم و محوری هستند كه اگر كسی به آنها پایبند نباشد دیندار خوانده نمی شود. ا گر درباره ادیان گوناگون پژوهش تطبیقی كنیم خواهیم دید كه همه ادیان از وجود موجودی متعالی و مقدس خبر می دهند، همه ادیان معتقدند این موجود متعالی و مقدس به گونه مستقیم با انسانهایی ارتباط برقرار كرده و به آن انسانها مأموریت داده است و همه ادیان از جهان آخرت سخن می گویند؛ یعنی مرگ را پایان زندگی انسان نمی دانند.»7
در رابطه با این دیدگاه ها دو نكته درخور توجه است؛ نخست اینكه دیدگاه های یادشده از لحاظ روش شناسی بی اعتبارند، زیرا مستند به هیچ یك از راه های یادشده برای فهم مبانی دین نیستند، و دوم آن كه به فرض آن كه این نظریات از راه بررسی نظام آموزه ها به دست آمده باشند، امّا با این حال از نظر قرآن پذیرفتنی نیستند، زیرا بر پیش فرضی استوارند كه با منطق قرآن سازگار نیست؛ و آن تصور انسان انگارانه از پدیده دین است؛ در این دیدگاه ها این مطلب مفروض گرفته شده است كه دین پدیده ای انسانی است و خاستگاه انسانی دارد، آن گاه در پی این رفته اند كه در میان عناصر انسانی كدام یك اصل و اساس است؛ بعضی بر باور تكیه كرده اند و بعضی دیگر بر عنصر احساس و… .
امّا قرآن دین را پدیده ای الهی می داند و همه آیینهایی را كه به پیامبران نسبت می دهند ناشی از وحی و القای الهی می شمارد:
«إنّا أوحینا الیك كما أوحینا الی نوح و النبیین من بعده و أوحینا الی إبراهیم و إسماعیل و إسحاق و یعقوب و الأسباط و عیسی و أیوب و یونس و هارون و سلیمان و آتینا داود زبوراً. و رسلاً قد قصصناهم علیك من قبل و رسلاً لم نقصصهم علیك و كلّم الله موسی تكلیماً» نساء/163ـ164
ما همچنان كه به نوح و پیامبران بعد از او وحی می كردیم به تو [نیز] وحی كردیم، و به ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط و عیسی و ایوب و یونس و هارون و سلیمان [نیز] وحی نمودیم و به داود زبور را بخشیدیم. و پیامبرانی كه سرگذشت آنها را پیش از این برای تو باز گفته ایم و پیامبرانی كه سرگذشت آنها را بیان نكرده ایم و خداوند با موسی سخن گفت.
بنابراین پدیده هایی چون احساس، باور، تجربه و … نمی تواند جزء عناصر دین باشد، چه رسد به اصلی ترین عنصر، یعنی گوهر دین.
البته این پدیده ها در ساحت دینداری می تواند مطرح باشد به این معنی كه كسی بگوید گوهر دینداری «احساس وابستگی» است یا «اعتقاد به حضور و تداوم ارزش در جهان» و یا «دلبستگی به آفریننده جهان» و… زیرا دینداری پاسخ انسان به دین است و می توان در میان واكنشهای گوناگون یكی را اساسی ترین واكنش و نماد دینداری شمرد. امّا در همین زمینه نیز دیدگاه قرآن با دیدگاه های یادشده متفاوت است؛ در گزارشی كه قرآن از پیامهای پیامبران (كه در حقیقت نظام آموزه های ادیان را شكل می دهد) می كند از واقعیتی خبر می دهد كه فراتر از یك احساس یا باور محض است و آن عبارت است از «عبودیت» كه گاهی با تعبیر «تقوا» نیز یاد می شود. در آموزه های انبیا طبق گزارش قرآن، اساسی ترین خواسته خداوند از انسان «عبودیت» و بندگی است.
«و لقد بعثنا فی كلّ امة رسولاً أن اعبدوالله واجتنبوا الطاغوت» نحل/36
«لقد أرسلنا نوحاً إلی قومه فقال یا قوم اعبدوا الله ما لكم من إله غیره» اعراف/59
«و إلی عاد أخاهم هوداً قال یا قوم اعبدوا الله ما لكم من إله غیره أفلاتتقون» اعراف/65
«و إلی ثمود أخاهم صالحاً قال یا قوم اعبدوا الله ما لكم من إله غیره» اعراف/73
«و إلی مدین اخاهم شعیباً قال یا قوم اعبدوا الله ما لكم من إله غیره» اعراف/85
«و إبراهیم إذ قال لقومه اعبدوا الله و اتّقوه ذلكم خیر لكم إن كنتم تعلمون» عنكبوت/16
«قال یا قوم إنّی لكم نذیر مبین. أن اعبدوا الله و اتّقوه و أطیعون» نوح/2ـ3
واضح است كه «عبودیت» تنها به یك بعد از ابعاد وجودی یا رفتاری انسان محدود نیست، زیرا در حقیقت این عنصر در سخنان پیامبران عنوانی است برای تمام خواسته های خدا از انسان، یعنی همه خواسته های خداوند از انسان ـ چه در ساحت فكر و اندیشه و چه در ساحت روح و رفتار ـ تنها یك عنوان دارد؛ و آن عبودیت است؛ پس هم عقیده را در بر می گیرد و هم اخلاق و هم عمل به تشریع الهی را.
بنابراین از نگاه قرآن گوهر دینداری نه احساس تنهاست و نه اعتقاد یا عمل تنها؛ بلكه تركیبی از همه اینها كه همان بندگی و تسلیم در برابر خداوند است.

دیدگاه های اثر محور

این دسته از دیدگاه ها گوهر دین را بر اساس اصلی ترین اثری كه دین در انسان ایجاد می كند تعریف می كنند. بنابراین بر خلاف نظریات پیشین، پیش فرض این نظریات، خواه ناخواه آن است كه دین واقعیتی جدا از انسان دارد كه هدفش تأثیرگذاری بر انسان و سمت و سو دادن به زندگی اوست. از این دست دیدگاه ها می توان به دیدگاه جان هیك اشاره كرد. «وی بر آن است كه گوهر دین متحوّل كردن شخصیت انسانهاست و گزاره های دینی حكم صدف دین را دارند. بدین جهت هشدار می دهد كه آموزه های دینی مانند تجسد را نباید بیش از حدّ مورد تأكید قرار داد و نباید آنها را همچون نظریه های علمی صادق یا كاذب دانست، این آموزه ها مادامی كه بتوانند دیدگاه ها و الگوهای ما را برای زیستن متحوّل سازند صادقند.»8
شبیه این نظریه، نظریه دیگری است كه می گوید: جوهر دین كه قرنها مورد تحقیق بوده است، تكامل بشر در رابطه او با ارزشهای یك زندگی رضایت بخش می باشد.9
و یا این نظریه كه: «مهم ترین درس دین، آموختن درس بندگی است… ولی گوهر دین و آنچه كه عمده ترین درس دین است همان است.»10
این دیدگاه ها گرچه از نقدها و نظریات نخست به دور است، اما در رابطه با آنها این پرسش مطرح است كه آیا تأثیرگذاری دین در دگرگون ساختن شخصیت انسان یا آموختن درس بندگی، به واقعیتی تكیه دارد یا نه؟ به تعبیر دیگر آموزه های دین دیدگاه ها و الگوهای زیستن انسان را دگرگون می سازد یا به او می آموزد در زندگی بندگی كند نه خدایی؟ این اثرگذاری به دلیل حقایق موجود در آن آموزه هاست، یا ارتباطی با محتوای آموزه ها ندارد؟
واضح است كه هرگونه تأثیرگذاری در آموزه ها ناشی از مضامین و محتوای آموزه ها است، پس عنصر اساسی در تأثیرگذاری دین، نوع اندیشه و ایده است كه در قالب گزاره ها مطرح می شود، و شایسته آن است كه گوهر دین را در درون و مضمون همان ایده و اندیشه جست وجو كنیم، نه در اثر خارجی و بیرونی آن. بنابراین دیدگاه های یادشده اصل و فرع و اثر و مؤثر را در هم آمیخته اند و در تطبیق گوهر دین یكی را به جای دیگر قرار داده است.
5. آنچه از قرآن كریم به دست می آید این است كه گوهر دین، چه در اسلام و چه در ادیان دیگر مانند یهود و مسیحیت یك حقیقت بیش نیست و آن «توحید» یا «وحدانیت خدا در عالم تكوین و تشریع» است. از نگاه قرآن همه تعلیمات پیامبران در یك جمله خلاصه می شود كه : «آفریدگار و پروردگار عالم و آدم یكی است، نه بیشتر» و تمام تلاشها و كوششهای آنان نیز دراین جهت بوده كه بشر را از اندیشه و عمل شرك آمیز به اندیشه و عمل توحیدی رهنمون گردند.
برای اثبات این حقیقت از چند زاویه می توان به قرآن نگریست و چند دسته از آیات را می توان شاهد آورد.

زاویه نخست

نخست آیاتی كه انسانها را از طریق بیان جلوه های قدرت، حكمت و ربوبیت الهی به تفكر در عالم تكوین و تشریع فرامی خواند. این دسته از آیات كه دو سوم قرآن را تشكیل می دهد، شامل زمینه های زیر می شود:
یك. آیاتی كه از پدیده های طبیعی مانند آسمان، زمین، ستارگان، گیاهان، پیامد شب و روز، آفرینش انسان و… سخن می گوید:
«إنّ فی خلق السموات و الأرض و اختلاف اللیل و النهار و الفلك التی تجری فی البحر بما ینفع الناس و ما أنزل الله من السماء من ماء فأحیا به الأرض بعد موتها و بثّ فیها من كلّ دابّة و تصریف الریاح و السحاب المسخّر بین السماء و الأرض لآیات لقوم یعقلون» بقره/164
«قل اللهم مالك الملك تؤتی الملك من تشاء و تنزع الملك ممّن تشاء و تعزّ من تشاء و تذلّ من تشاء بیدك الخیر إنّك علی كل شیء قدیر . تولج اللیل فی النهار و تولج النهار فی اللیل و تخرج الحی من المیت و تخرج المیت من الحی و ترزق من تشاء بغیرحساب» آل عمران/26ـ27
«وإنّ لكم فی الأنعام لعبرة نسقیكم ممّا فی بطونها و لكم فیها منافع كثیرة و منها تأكلون. و علیها و علی الفلك تحملون» مؤمنون/21ـ22
«أفلم ینظروا إلی السماء فوقهم كیف بنیناها و زینّاها و مالها من فروج. و الأرض مددناها و ألقینا فیها رواسی و أنبتنا فیها من كلّ زوج بهیج. تبصرة و ذكری لكلّ عبد منیب. و نزّلنا من السماء ماء مباركاً فأنبتنا به جنّات و حبّ الحصید. و النخل باسقات لها طلع نضید» ق/6ـ10
دو. آیاتی كه از نقش خداوند در شكل گیری تاریخ و پیروزیها و شكستهای انسانها پرده برمی دارد مانند:
«فلمّا نسوا ما ذكّروا به فتحنا علیهم أبواب كلّ شیء حتّی إذا فرحوا بما أوتوا أخذناهم بغتة فإذا هم مبلسون. فقطع دابر القوم الذین ظلموا و الحمدلله ربّ العالمین. قل أرأیتم إن أخذ الله سمعكم و أبصاركم و ختم علی قلوبكم من إله غیرالله یأتیكم به انظر كیف نصرّف الآیات ثمّ هم یصدفون» انعام/44ـ46
«قد كان لكم آیة فی فئتین التقتا فئة تقاتل فی سبیل الله و أخری كافرة یرونهم مثلیهم رأی العین و الله یؤید بنصره من یشاء إنّ فی ذلك لعبرة لأولی الأبصار» آل عمران/13
«أو لم یسیروا فی الأرض فینظروا كیف كان عاقبة الذین كانوا من قبلهم كانوا هم أشدّ منهم قوة و آثاراً فی الأرض فأخذهم الله بذنوبهم و ماكان لهم من الله من واق» غافر/21
سه. آیاتی كه سلطه تشریعی خداوند را در مقام تشریع احكام و حدود اثبات می كند و بر این نكته تكیه دارد كه تشریع ابزاری است برای برخوردار ساختن انسانها از فیض و رحمت الهی:
«یا اأیها الذین آمنوا أوفوا بالعقود أحلّت لكم بهیمة الأنعام إلاّ ما یتلی علیكم غیر محلّی الصید و أنتم حرم إنّ الله یحكم ما یرید» مائده/1
«سورة أنزلناها و فرضناها و أنزلنا فیها آیات بینات لعلّكم تذكّرون» نور/1
«قد فرض الله لكم تحلّة أیمانكم و الله مولیكم و هو العلیم الحكیم» تحریم/2
«ما یرید الله لیجعل علیكم من حرج و لكن یرید لیطهّركم و یتمّ نعمته علیكم لعلّكم تشكرون» مائده/6
چهار. آیاتی كه هدایت، اضلال، توفیق و خذلان و… را به خداوند نسبت می دهد و به انسان هشدار می دهد كه همیشه در چنگ قدرت الهی قرار دارد.
«لیس علیك هداهم و لكنّ الله یهدی من یشاء» بقره/272
«قل هل من شركاءكم من یهدی الی الحق قل الله یهدی للحقّ» یونس/35
«والله یؤید بنصره من یشاء إنّ فی ذلك لعبرة لأولی الأبصار» آل عمران/13
«إن ینصركم الله فلاغالب لكم و إن یخذلكم فمن ذا الذی ینصركم من بعده» آل عمران/160
این مجموعه های آیات و همچنین مجموعه های دیگر كه به نوعی هرگونه فعل و انفعال و تأثیر و تأثر را در عالم تكوین و تشریع به خداوند نسبت می دهد، تنها یك هدف را دنبال می كنند و آن ایجاد حضور خداوند در ساحت اندیشه، احساس و عمل انسان برای جلوگیری از هرگونه تعلق شرك آمیز در ساحتهای گوناگون یادشده است؛ یعنی آن روح پنهان كه در كالبد آیات یاد شده دمیده شده است و هدف اصلی خداوند از القاء و وحی آیات به شمار می آید، متوجه ساختن انسان به این نكته است كه هرگونه آفرینش، تدبیر، تشریع و تأثیرگذاری در عالم و آدم از آنِ خداوند است، و در پس پرده هر رویدادی یك واقعیت را باید دید و در نتیجه تنها باید به او توجه و تكیه كرد.

زاویه دوم

زاویه دیگر در نگاه به آیات قرآن، بررسی آیات مربوط به پیامبران در تاریخ است. در این مجموعه از آیات كه حكایت گر چگونگی دعوت انبیا و تلاشها و دلمغشولی های آنان در انجام رسالت شان است نیز آنچه به چشم می خورد تنها یك پیام است و آن دعوت به توحید و تسلیم در برابر خدای یگانه.
«و ما أرسلنا من قبلك من رسول إلاّ نوحی إلیه أنّه لا إله إلاّ أنا فاعبدون» انبیاء/25
«قل إنّما یوحی إلی أنّما الهكم إله واحد فهل أنتم مسلمون» انبیاء/108
«قل إنّما أنا منذر و ما من إله إلاّ الله الواحد القهّار» ص/65
«لقد أرسلنا نوحاً إلی قومه فقال یا قوم اعبدوا الله ما لكم من إله غیره إنّی أخاف علیكم عذاب یوم عظیم» اعراف/59
«و إلی عاد أخاهم هوداً قال یا قوم اعبدوا الله ما لكم من إله غیره أفلاتتقون» اعراف/65
«و إذ قال إبراهیم لأبیه و قومه إنّنی براء ممّا تعبدون. إلاّ الذی فطرنی فإنّه سیهدین» زخرف/26ـ27
«اتّخذوا أحبارهم و رهبانهم أرباباً من دون الله و المسیح بن مریم و ما أمروا إلاّ لیعبدوا إلهاً واحداً لا إله إلاّ هو سبحانه عمّا یشركون» توبه/31
بر اساس این آیات، آموزه های پیامبران كه شالوده متون مقدس ادیان الهی است، پیرامون یك محور شكل گرفته و آن وارد ساختن توحید در درون زندگی انسان است.
ممكن است تصور شود كه پیام پیامبران بندگی كردن و عبودیت ورزیدن بوده است، چنان كه در آیات یادشده تعبیر «اعبدوا الله» نشان می دهد؛ و نه ابلاغ توحید، واین همان چیزی است كه پیش از این نپذیرفتیم.
در پاسخ باید گفت كه پیامبران نیامده بودند كه اصل بندگی كردن را به انسانها بیاموزند، چه اینكه مخاطبان آنان همه بندگی در برابر بتها و ستارگان و نیروهای طبیعی می كردند، آنها آمده بودند تا توحید را در مركز این بندگی قرار دهند و عبودیت انسانها را به سوی خدای یگانه جهت دهند، به همین دلیل در تعبیر «اعبدوا الله» تكیه و تأكید بر «الله» است نه «اعبدوا» از همین رو در آیات یاد شده پیش از دستور به عبادت، یا پس از آن، وحدانیت خدا مطرح می شود:
«أنّه لا إله الاّ الله فاعبدون» انبیاء/25
«اعبدوا الله مالكم من إله غیره» اعراف/59
بنابراین روح آموزه های پیامبران و همچنین مهم ترین دلمشغولی شان در زندگی پیامبری توحید و رساندن آن به انسانها بوده است. این واقعیت نه تنها در گزارش قرآن از آموزه های پیامبران، بلكه در متون مقدس یهود و مسیحیت نیز كه آن آموزه ها را دربردارد مطرح شده است. به عنوان نمونه در تورات آمده است كه: «من هستم یهود؛ خدای تو كه تو را از زمین مصر و از خانه غلامی بیرون آوردم. تو را خدایان دیگر غیر از من نباشد و هیچ مثالی از آنچه در بالا در آسمان است و از آنچه پایین در زمین است و آنچه در آب زیرزمین است برای خود مساز.»11 یعنی نخستین سفارش خدا به حضرت موسی و از طریق او به قوم یهود، این است كه خدا یكی است؛ نه چند خدا، پس تنها باید او را بپرستید نه بتها را.
عین همین سفارش را در آموزه های حضرت عیسی می بینیم:
«سؤال كرد از یسوع كه كدام وصیت اول همه وصیتهاست؟ در جواب گفت یسوع كه اول همه وصیتها را بشنو ای اسرائیل؛ پروردگاری كه خدای توست یكی است، و دوستدار پروردگار خود را از تمام جان و از تمام نیت و از تمام قوّت، این است اول همه وصیتها…»12
«و حیات ابدی آن است كه بشناسند تو را كه تویی خدای حق یگانه…»13
نه تنها در آموزه های گفتاری، بلكه در آموزه های عملی و سیره آنان نیز توحید نقش نخست را دارد. در همین اناجیل موجود ـ كه برخی تعبیرات آنها مسیحیان را درمورد ماهیت حضرت عیسی به اشتباه انداخته است ـ رفتار حكایت شده از حضرت عیسی سرشار از عبودیت و تسلیم در برابر خداوند است:
«بعد از آن اندكی پیش رفت و افتاد بر زمین و نماز می كرد، و می گفت آیا می تواند شد كه بگذرد از من این ساعت، و می گفت ای پدر هر چیز به قدرت تو است، بگذران از من این جام را؛ لیكن نه چنان كه من می خواهم بلكه چنان كه تو می خواهی…»14
«من قادر نیستم كه بكنم كاری از پیش خود و حكم نمی كنم مگر آنچه می شنوم و جزا دادن من عدالت است، به جهت آن كه نمی خواهم خواسته خود را، بلكه می خواهم خواسته كسی را كه مرا فرستاده…»15
«و نظر كرد به گروهی كه در دور او نشسته بودند و گفت: این جماعت مادر و برادران من اند و هر كسی كه می كند خواسته خدا را او برادر و خواهر و مادر من است.»16
حتی عناوینی چون «پدر» در مورد خداوند، یا «پسر» و «ربّ» در مورد عیسی، مثلاً نه به دلیل ادعای استقلال در برابر خدا، بلكه به خاطر تقرب و عبودیت به او به كار رفته است.
«یهود در جواب او گفتند كه از جهت كارهای نیكو سنگسار نمی كنیم تو را، لیكن سنگسار می كنیم به سبب آن كه كفر می گویی، زیرا كه تو انسانی و خود را خدا می دانی یسوع در جواب گفت كه آیا نوشته نشده است در ناموس شما كه من گفتم كه شما خدایانید؟ پس هر گاه گفته باشد ناموس آن گروه را خدایان به جهت آن كه سخن خدا نزد ایشان است، و ممكن نیست كه باطل شود آنچه مكتوب در ناموس است، پس سزاوارتر است به این نام كسی كه مقدس، و او را پدر پاك كرده و فرستاده باشد به عالم شما…»17
«عیسی شیوه تسمیه خداوند به صورت «پدر» را به دیگران و به عنوان شیوه ای از نامیدن خداوند تعمیم نداده است، بلكه او از كسانی كه با ایمان به صلای او در باب رستگاری بخشی خداوند پاسخ داده اند می خواهد كه هم صدا با او خداوند را «پدر» بخوانند. «پدر» خطابی خویشاوندانه است كه در بردارنده رابطه خاصی با خداست، از آنجا كه عیسی نخست بار خود لبیك اجابت گفته و پس دیگران را به ادای چنین پاسخی برانگیخته است اینان نیز می توانند خداوند را پدر بخوانند.»18
بنابراین، تعلیمات پیامبران چه در گزارش قرآن و چه درگزارش متون مقدس سایر ادیان با توحید آغاز می شده و همه توصیه ها، احكام وتشریعات آنان پوسته و قشری بوده است برای حفظ همین گوهر در ساحتهای مختلف اندیشه، احساس و رفتار انسان.

زاویه سوم

زاویه دیگر در نگاه به قرآن، دعوت اهل كتاب به توحید به عنوان نقطه مشترك و زیرساخت واحد همه ادیان الهی است:
«قل یا أهل الكتاب تعالوا إلی كلمة سواء بیننا و بینكم ألاّ نعبد إلاّ اللّه و لانشرك به شیئاً و لایتّخذ بعضنا بعضاً أرباباً من دون الله…» آل عمران/64
دراین آیه كریمه خداوند توحید عملی را موضوع برابر (سواء) میان همه پیروان ادیان الهی می داند و همه را به آن دعوت می كند. برابری توحید عملی بین پیروان ادیان به یكی از دو معنی است:
1. اینكه این موضوع مورد اعتقاد و باور همه است. 2. اینكه این موضوع در متون دینی و كتابهای همه هست. اگر معنای نخست مقصود باشد، دعوت قرآن به توحید عملی بیانگر این نكته است كه یهودیان و مسیحیان به پیامدهای باور به توحید پایبند نیستند و درعمل گرفتار شرك می شوند.
و اگر معنای دوم مقصود باشد دعوت قرآن به این معنی است كه عمل یهودیان و مسیحیان مطابق با متون دینی شان نیست، حال یا از این جهت كه متون مقدس شان را خوب نفهمیده اند، یا اینكه به رغم فهم درست، از روی هوی و هوس گرفتار شرك گردیده اند.
زمخشری دركشاف «برابری» را به معنای دوم می گیرد:
«مستویة بیننا و بینكم لایختلف فیها القرآن و التوارة و الإنجیل…»19
میانه ما و شما برابر است؛ قرآن، تورات و انجیل درباره آن اختلاف ندارند.
اما برخی دیگر «برابری» را به معنای اول گرفته اند؛ به عنوان نمونه محمد عبده می گوید:
«فلمّا نكلوا دعاهم إلی أمر آخر هو أصل الدین و روحه الذی اتفقت علیه دعوة الانبیاء و هو سواء بین الفریقین، أی عدل و وسط لایرجّح فیه طرف علی آخر… المعنی اننا نحن و إیاكم علی اعتقاد أن العالم من صنع إله واحد و التصرف فیه لإله واحد، و هو خالقه و مدبّره، و هو الذی یعرفنا علی ألسنة أنبیائه ما یرضیه من العمل و ما لایرضیه، فتعالوا بنا نتفق علی إقامة هذه الأصول المتفق علیها، و رفض الشبهات التی تعرض لها…»20
پس از آن كه خداوند مسیحیان را به مباهله دعوت كرد و آنان سرباز زدند، آنها را به كار دیگری فراخواند كه اساس و روح دین بوده و همه پیامبران به آن دعوت می كردند و بین هر دو گروه (مسلمانان و مسیحیان) برابر است و هیچ طرفی نسبت به آن برطرف دیگر اولویت ندارد. معنای آیه این است كه ما و شما بر این باوریم كه جهان ساخته خدای یگانه است و تصرّف و تدبیر نیز از آن اوست. و اوست كه خواسته ها و ناخواسته هایش را از طریق پیامبرانش برای ما معرفی و بیان می كند. پس بیایید همه با هم این باورهای مورد اتفاق را پیاده كنیم و شبهاتی را كه درمورد آنها پدید آمده است از میان ببریم.
هر یك از دو تفسیر درست باشد این مطلب اثبات می شود كه توحید به عنوان یك محور مشترك چه در ساحت باور یا در متون مقدس، واقعیتی انكارناپذیر است. اگر به این مطلب بیفزاییم كه مشتركات تنها در توحید نیست، بلكه در باورها و ارزشهای دیگر نیز یك سلسله اشتراكاتی وجود دارد؛ این واقعیت آشكار می شود كه دعوت قرآن از میان همه مشتركات به توحید، حكایت گر جایگاه و اهمیت نقشی است كه توحید در تمام آموزه های انبیا و پیرو آن در رفتار پیروان آنان دارد.

زاویه چهارم

و سرانجام زاویه چهارم در نگاه به قرآن، نگاه زبان شناختی است. همان گونه كه ایزوتسو در كتاب «خدا و انسان در قرآن» آورده است، نظام واژگان و ساختار مفاهیم قرآن كه انعكاس دهنده جهان بینی آن است، بر محوریت «الله» شكل گرفته است و همه مفاهیم كلیدی و اساسی همچون ایمان، كفر، نفاق، هدایت، ضلالت، ثواب، عقاب، بهشت، جهنم و… معنی داری خود را مدیون آن محور هستند، زیرا این مفاهیم یا بیانگر عمل خداوند است و یا حكایت گر واكنش نسبت به او.
اگر به نكته یادشده این مطلب را بیفزاییم كه حجم كاربرد واژه های مربوط به خداوند؛ چه خود واژه «الله» و چه واژه های توصیف گر مانند ربّ، رحمان، رحیم، خالق، بارئ… در میان واژه های به كار رفته در قرآن مقام نخست را دارد، می توان به این نتیجه رسید كه «توحید» لبّ لباب پیام وحی و روح حاكم بر نظام آموزه ها و ارزشهای نه تنها اسلام به معنای دین محمدی(ص) بلكه دین الهی در تمام اشكال آن است؛ زیرا همین جایگاهی كه مفهوم «اللّه» و واژه های مربوط به آن در ساختار مفاهیم و واژگانی قرآنی دارد، در ساختار مفاهیم و واژگان آموزه های دیگر پیامبران (متون مقدس سایر ادیان) طبق حكایت قرآن نیز دارد. و از همین رو خداوند بازتاب بایسته توحید را تسلیم انسانها در برابر آن می داند و خواسته آرمانی پیامبران و انسانهای برگزیده را «مسلمان بودن» معرفی می كند:
«و وصّی بها إبراهیم بنیه و یعقوب یا بنی إنّ الله اصطفی لكم الدین فلاتموتنّ إلاّ و أنتم مسلمون. أم كنتم شهداء إذ حضر یعقوب الموت إذ قال لبنیه ما تعبدون من بعدی قالوا نعبد إلهك و إله آبائك إبراهیم و إسماعیل و إسحاق إلهاً واحداً و نحن له مسلمون»
بقره/132ـ133
و ابراهیم و یعقوب (در واپسین لحظات عمر) فرزندان خود را به این آیین وصیت كردند (و هر كدام به فرزندان خویش گفتند:) فرزندان من؛ خداوند این آیین پاك را برای شما برگزیده است و شما جز به آیین اسلام[= تسلیم در برابر فرمان خدا] از دنیا نروید. آیا هنگامی كه مرگ یعقوب فرا رسید شما حاضر بودید؟ آن گاه كه به فرزندان خود گفت: پس از من چه چیز را می پرستید؟ گفتند: خدای تو و خدای پدرانت ابراهیم و اسماعیل و اسحاق، خداوند یكتا را، و ما در برابر او تسلیم هستیم.
در پایان این بخش سخنی از علامه طباطبایی می آوریم كه فشرده و چكیده سخن این نوشتار است:
«قوله تعالی: "قل إنّما یوحی إلی انّما إلهكم إله واحد فهل أنتم مسلمون" أی إن الذی یوحی إلی من الدین لیس إلاّ التوحید و ما یتفرّع علیه و ینحلّ إلیه، سواء كان عقیدة أو حكماً، و الدلیل علی هذا الذی ذكرنا ورود الحصر علی الحصر و ظهوره فی الحصر الحقیقی.»21
آنچه از دین به من وحی می شود، نیست مگر توحید و معارف دیگری كه برگرفته از توحید است؛ چه معارف عقیدتی و چه اخلاقی و عملی. خلاصه هر چه به من وحی می شود همه از فروعات دین توحید است. دلیل بر این معنی كه برای آیه ارائه شد این است كه حصر «انّما »بر روی حصر «انّما» آمده كه ظهور در حصر حقیقی دارد.
«و من أهمّ ما یشاهد فی هذا الدین ارتباط جمیع اجزائه ارتباطاً یؤدّی إلی الوحدة التّامّة بینها؛ بمعنی ان روح التوحید ساریة فی الأخلاق الكریمة التی یندب الیها هذا الدین، و روح الأخلاق منتشرة فی الأعمال التی یكلّف بها أفراد المجتمع، فالجمیع من أجزاء الدین الاسلامی ترجع بالتحلیل إلی التوحید، و التوحید بالتركیب یصیر هو الأخلاق و الأعمال؛ فلو نزل لكان هی، و لو صدرت لكانت هو. الیه یصعد الكلم الطیب و العمل الصالح یرفعه.»22
از مهم ترین مزایای این دین، ارتباط و پیوستگی اجزای آن است؛ به گونه ای كه باعث وحدت كامل آن نمی شود، به این معنی كه روح توحید در فضائل اخلاقی كه این دین بدان فرا می خواند ساری و جاری است، و روح اخلاق در اعمالی كه مردم باید انجام بدهند. در نتیجه تمام اجزای دین با تحلیل به توحید بر می گردد و توحید با تركیب به اخلاق و اعمال تبدیل می شود، اگر توحید فرود آید اخلاق و اعمال می شود و اخلاق و اعمال اگر صعود كند توحید می گردد. سخنان پاك به سوی او بالا می رود و عمل شایسته آن را بالا می برد.

6. تأثیر وحدت گوهر ادیان چیست؟ اگر ادیان الهی گوهر واحدی دارند كه عبارت از توحید است، این واقعیت چه پیامد فكری یا عملی در زندگی انسانها دارد؟
در پاسخ بدین پرسش باید گفت وحدت گوهر ادیان، پیامدهای گوناگونی دارد كه برخی قطعی و بعضی دیگر مورد اختلاف است.
یكی از پیامدهای مسلم وحدت گوهر ادیان گذشته از آشنایی آنها با یكدیگر كه طبعاً باعث آشنایی و انس پیروان آنها با یكدیگر می شود، ایجاد یك عقلانیت عام برای سنتهای گوناگون دینی و فراهم ساختن زمینه گفت و گو میان آنان است. برخی بر این باورند كه هیچ نوع عقلانیت عام و فراگیری وجود ندارد كه میان همه سنتها (تمدنها، فرهنگها و ادیان) مشترك باشد، بلكه اساساً عقلانیت امری وابسته به ظرف و زمینه و تعین یافته به نحو تاریخی است.23
اما اگر بپذیریم كه ادیان در سنتهای گوناگون دارای گوهر و جانمایه واحدی هستند، و همچنین بپذیریم كه تمام ارزشها، سنتهای اجتماعی و جلوه های مختلف فرهنگ متأثر از آموزه های دین هستند و آموزه ها نیز تحت تأثیر روح و گوهر نهفته در آنها هستند، به این نتیجه خواهیم رسید كه سنتهای مختلف دینی می توانند از یك عقلانیت مشترك برخوردار باشند؛ و اگر چنانچه امروزه این عقلانیت وجود ندارد به دلیل آن است كه در درون سنتهای دینی، بی دینی نقش نخست را بازی می كند، و بیگانگی آنها در حقیقت معلول دور شدن فرهنگ از دین است؛ وگرنه در گذشته كه زیست اجتماعی در درجه نخست تحت تأثیر باورها و ارزشهای دین بود، گفت وگو میان سنتهای مختلف دینی و وجود عقلانیت مشترك كاملاً آشكار بوده است.
پیامد دیگری كه تا اندازه ای مورد اختلاف است، تأثیرگذاری ادیان در زندگی و سرنوشت بشر است. برخی پنداشته اند كه وحدت گوهر ادیان این نتیجه را می دهد كه همه ادیان برای بشر نجات بخشند و همه در عرض هم می تواند مورد توجه و پایبندی انسانها قرار گیرند؛ چه اینكه نجات بخشی گوهر دین است نه قشر و پوسته آن. كثرت گرایی دینی هیك و همچنین كثرت گرایی جاودان خرد كه می گوید همه ادیان در نهایت یك سخن دارند، اما با شیوه های متفاوت آن را مطرح می كنند و برای پی بردن به این لبّ اللباب كلی (حقیقت متعالی) نباید به ظاهر دین نگریست، بلكه باید به باطن آن توجه كرد، همین نظریه را در باب نجات تأیید می كند.
دكتر حسین نصر می گوید:
« آشنایی با ادیان مختلف در بسیاری از موارد موجب ایجاد شك و تردید در حقیقت دینی و مسلكی اشخاص گردیده و برخی می پندارند كه وجود مذاهب گوناگون خود دلیل نسبی بودن حقایق دینی و وجود نداشتن حقیقت مطلق است؛ غافل از اینكه اكتشاف منظومه های دیگر از مركزیت و حقیقت خورشید در منظومه شمسی نمی كاهد… تكرار حقایق و تمثیلات دینی باید مؤید وجود حقیقت واحدی باشد كه در جنبه باطنی و عرفانی وحی نهفته است و به صور گوناگون در احكام شرعی و نوامیس آسمانی بین ملل و اقوام عالم در ادوار تاریخ جلوه نموده، نه اینكه تكرار باعث انكار و نفی اصالت یك طریقه معنوی شود و آن را مبدل به یك سلسله حوادث تاریخی و عوارض زمانی كند. تطبیق واقعی ادیان باید با نظر به حقیقت واحدی انجام گیرد كه خود ماوراء هر گونه تعین و تشخّص است، لكن در حجاب الفاظ و احكام در كتمان می باشد و در هر آیینی مطابق نبوغ و ابتكار خاص آن آیین كه با استعداد نژادی و روحی پیروان آن نیز وابستگی كامل دارد، تجلّی كرده و ظهور نموده است. چنان كه در قرآن كریم می فرماید: «و ما ارسلنا من رسول الاّ بلسان قومه.»24
شاید ظاهر برخی از آیات نیز مؤید این نظریه باشد، چنان كه می خوانیم:
«و قالوا لن یدخل الجنة إلاّ من كان هوداً أو نصاری تلك أمانیهم قل هاتوا برهانكم إن كنتم صادقین. بلی من أسلم وجهه لله و هو محسن فله أجره عنده ربّه و لاخوف علیهم و لاهم یحزنون» بقره/112
از این آیه فهمیده می شود كه نجات بخش بودن دین به نام و عنوان آن نیست، بلكه به حقیقت و روح آن است و اگر آن حقیقت و روح در همه ادیان مشترك بود، نتیجه می شود كه همه ادیان در عرض هم نجات بخشند، زیرا دو نكته مورد غفلت قرار گرفته است؛ یكی اینكه بین ادیان الهی طولیت زمانی وجود دارد، این بدان معنی است كه خداوند پیروی از ادیان را به ترتیب و پی درپی واجب كرده و اجابت این دستور الهی در هر زمان به این است كه به آخرین دستور او توجه و عمل كنیم25 و گرنه طاعت و دینداری معنای خود را از دست می دهد.
و دیگر اینكه درست است كه نجات بخش بودن ادیان به نام و عنوان آن نیست، چنان كه یهود و نصارا می پنداشتند و خداوند در آیه یادشده آن را تكذیب كرد، اما این بدان معنی نیست كه نجات تنها در گوهر و باطن دین است و صدف و ظاهر آن هیچ نقشی ندارد، بلكه نجات در حقیقت معلول دینداری راستین است كه جز با پیروی از مجموع دستورات خدا ـ چه احكام و چه ارزشهای اخلاقی ـ میسر نیست. پس گوهر و صدف دین هر دو در نجات نقش دارند و دینداری معطوف به هر دو خواهد بود. مولانا جلال الدین رومی می گوید:
«همچنان كه كار بی مغز بر نمی آید بی پوست نیز بر نمی آید، چنان كه دانه را اگر بی پوست در زمین كاری برنیاید. چون به پوست در زمین دفن كنی برآید و درختی شود عظیم».26
با توجه به آنچه یاد شد به این نتیجه می رسیم كه وحدت گوهر ادیان الهی در درجه نخست، انسانها را به اسلام محمدی(ص) به عنوان آخرین دستور الهی و آخرین تقریر از اسلام عام موجود در ادیان دیگر، فرامی خواند و نجات را در گرو عمل به آن می داند؛ چنان كه قرآن می گوید:
«و من یبتغ غیرالإسلام دیناً فلن یقبل منه» آل عمران/85
و امام علی(ع) در تفسیر آن می فرماید:
«أرسله بحجة كافیة، و موعظة شافیة، و دعوة متلافیة. أظهر به الشرایع المجهولة، و قمع به البدع المدخولة، و بین به الأحكام المفصولة، فمن یبتغ غیرالإسلام دیناً تتحقق شقوته و تفصم عروته و تعظم كبوته، و یكن مآبه الی الحزن الطویل و العذاب الوبیل…»27
خدا او را با برهانی كامل و كافی(قرآن) و پندهای شفابخش و دعوتی جبران كننده فرستاد، و با فرستادن پیامبر(ص) شریعتهای ناشناخته را شناساند و ریشه بدعتهای راه یافته در ادیان آسمانی را قطع كرد و احكام و مقررات الهی را بیان فرمود. پس هر كس جز اسلام دینی را برگزیند به یقین شقاوت او ثابت و پیوند او با خدا قطع و سقوطش سهمگین خواهد بود، و سرانجامش رنج و اندوهی بی پایان و شكنجه ای پر درد می باشد.
و در درجه بعد اگر این دعوت اجابت نشد، پیروان ادیان را به همزیستی صلح آمیز در دنیا و واگذاشتن سرنوشت انسانها به آخرت فرا می خواند و از همین روست كه مشركان و بت پرستان چون به هیچ یك از ادیانی كه دارای گوهر واحد توحیدی هستند، گردن نمی نهند از امتیاز همزیستی صلح آمیز برخوردار نیستند. همین است راز نامگذاری ادیان به اسلام در قرآن از یك سو و دعوت پیروان ادیان دیگر به اسلام محمدی(ص) از سوی دیگر.

پی نوشت‌ها:

1. سروش، عبدالكریم، ماهنامه كیان ،شماره 42، صفحه19.
2. نصر، دكتر سید حسین، نظری به ادیان عالم، مجله دانشكده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، شماره 3 ، سال1341.
3. عبده، محمد، المنار، 6/24 ؛ نیز ر.ك: المیزان،3/292.
4. طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان، 5/370.
5. مایكل پترسون، ویلیام هاسكر، عقل و اعتقادات دینی، مترجم احمد نراقی و ابراهیم سلطانی، 41؛ ر.ك نیز: آلستون، ویلیـام، «شمـا اگر بخواهید دین را تعریف كنیـد»، روزنــامـه ایـران 78/21/61، مترجم غلامحسن فردوسی.
6. لگنهاوزن، محمد، اسلام و كثرت گرایی دینی،20؛ نیز ر.ك: پلورالیسم تحویلی، پاورقی صفحه20.
7. ابطحی، سیدمحمدعلی، دیالوگ با اندیشمندان مسیحی، گفت وگو با كراس سلیم بسترس،تهران، طرح نو، 29.
8. مایكل پترسون، ویلیام هاسكر، عقل و اعتقادات دینی، 408.
9. ویلیام آلستون، «شما اگر بخواهید دین را تعریف كنید»، روزنامه ایران 78/21/61.
10. سروش، عبدالكریم، فربه تر از ایدئولوژی، تهران، نشر صراط، 371 ـ 372.
11. تورات، سفر خروج باب 20؛ سفر تثنیه، باب 5  6.
12. انجیل مرقس، باب 12.
13. انجیل یوحنا، باب 17.
14. انجیل مرقس، باب 14.
15. انجیل یوحنا، باب 5.
16. انجیل مرقس، باب 3.
17. انجیل یوحنا، باب10.
18. میرچاالیاده، دین پژوهی،2/ 27 ـ 28.
19. زمخشری، الكشاف، 1/567.
20. عبده، محمد، المنار،3/325 ـ 326.
21. طباطبایی، محمدحسین، المیزان، 14/363.
22. همان، 4/109.
23. پایا، علی، نگاهی از منظر فلسفی به گفت وگوی میان تمدنها، فصلنامه نقد و نظر، زمستان و بهار 77 ـ 78، سال پنجم.
24. نصر، دكتر سید حسین، نظری به ادیان عالم، مجله دانشكده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، شماره 3، سال نهم، فروردین 1341.
25. لگنهاوزن، محمد، اسلام و كثرت گرایی دینی، 105.
26. جلال الدین رومی، فیه ما فیه، تهران، امیر كبیر، 125.
27. سید رضی، نهج البلاغه، خطبه 161.

سید موسی صدر
یكی از رهاوردهای عصر ارتباطات، آشنایی بیش از پیش جوامع و سنتهای گوناگون دینی با یكدیگر است؛ پدیده ای كه زمینه های نوینی را در باب شناخت ادیان و زیستن دیندارانه به وجود آورده است. آیا ادیان همه بر حق هستند یا برخی حق اند و برخی باطل؟ آیا هریك از ادیان راهی جداگانه برای رستگاری انسان به شمار می آید؛ یا از نوعی شباهت و پیوندی برخوردارند؟ آیا می توان از تفاوتهای ادیان فروكاست وبه یك دین جامع رسید؟ و…
یكی از پرسشهای اساسی در این زمینه پرسش ازگوهر ادیان است. در همه سنتهای دینی این باور پذیرفته شده است كه دین در پس همه باور و آموزه هایش، از حقیقتی برخوردار است كه لبّ و گوهر آن به شمار می آید، آن گوهر چیست؟ و آیا ادیان گوهر یگانه ای دارند، یا هر یك از گوهر جداگانه و متفاوتی برخوردارند؟ و اگر گوهر واحدی دارند آیا می توان از وحدت گوهر ادیان راهی برای بهتر زیستن پیروان ادیان جست یا نه؟
در این نوشتار می كوشیم با نگاه به قرآن نكات چندی را به صورت فشرده در این زمینه مطرح كنیم:
1. در آغاز توجه به این نكته شایسته است كه اصطلاح «گوهر» و اصطلاح «ذاتی» اشاره به دو معنای متفاوت دارد كه نباید آنها را با یكدیگر درآمیخت. آنها كه دین را به دو بخش ذاتی و عرضی تقسیم می كنند مقصودشان از ذاتی، آموزه های اساسی و به تعبیر دیگر اهداف و مقاصد مهم دین است كه در اثر تفاوت فرهنگها و زمانها دستخوش تغییر و تبدیل نمی گردد و در هر شرایطی انسان بدان فرا خوانده می شود.
«این ذاتیات عمدتاً عبارتند از:
1. آدمی خدا نیست بلكه بنده است (اعتقادات)
2. سعادت اخروی مهم ترین هدف زندگی آدمی و مهم ترین غایت اخلاق دینی است (اخلاق)
3. حفظ دین و عقل و جان و نسل و مال، مهم ترین مقاصد شارع در حیات دنیوی است (فقه).» 1
اما مقصود از گوهر دین آن چیزی است كه بنیاد و شالوده آموزه های اساسی دین به شمار می آید و بدانها معنی می دهد و به تعبیری همچون روحی است در كالبد آموزه های دین كه رسیدن به اهداف را میسر می سازد.
2. پیش از بحث راجع به ماهیت و چگونگی گوهر ادیان، طرح این پرسش روش شناختی بایسته می نماید كه: از چه راهی می توان گوهر ادیان را مورد شناسایی قرار داد؟ به تعبیر دیگر، با كدام معیار می توان گوهر یك دین را بازشناخت؟
آیا از راه تأملات فلسفی محض و خردورزی های تجریدی می توان دریافت كه گوهر ادیان چیست؟ آیا با شهود و تجربه باطنی می توان به گوهر ادیان دست یافت؟
برخی دیدگاه ها راجع به گوهر دین؛ چنان كه خواهد آمد، حكایت گر این نكته است كه می شود با خردورزی یا تجربه درونی به گوهر دین دست یافت. اما واقعیت این است كه هیچ راهی برای شناخت گوهر دین جز خود دین یا پدیده های مربوط به آن نیست؛ زیرا همان گونه كه اشاره شد گوهر دین شالوده آموزه های دینی و روح پنهان در تعلیمات آن است، چگونه ممكن است بدون در نظر گرفتن دین، آموزه ها و نقش آن و تنها با تأمل در خود یا تعقل و تفلسف به گوهر دین دست یافت. آری بكارگیری عقل و تجربه برای فهم دین و امور مربوط به آن در راستای رسیدن به گوهر دین، امری بایسته است، اما این، با تكیه كردن به خرد و شهود بدون توجه به دین تفاوت دارد.
اینك در همین راستا به چند معیار برای دست یابی به گوهر دین اشاره می كنیم.


یك. تكیه و تأكید در متون دینی

تحلیل و بررسی متون یك دین می تواند راه مناسبی برای شناخت گوهر آن باشد، زیرا تمام بخشها و فصلها حتی واژگان یك متن دینی در راستای برآوردن هدف اساسی مورد نظر متن كه پیام نهایی آن به شمار می آید شكل می گیرد كه این پیام نهایی خواه ناخواه همان گوهر و لبّ لباب دین است كه متن به تبیین آن پرداخته است. به عنوان نمونه قرآن در تمامی آیات و سوره ها به رغم گوناگونی قالبها و بیانها و به رغم تفاوت صحنه ها و ساحتهای گفتار، انسان را به سمت و سوی خاص می كشاند و سعی بر آن دارد كه ذهن و ضمیر او را به سوی نقطه مشخصی جهت دهد، این نقطه مشخص همان گوهری است كه اسلام به عنوان یك دین در صدف تعلیمات و آموزه های متنوع و گوناگونش جای داده و حفظ كرده است.

دو. نقش زیرساختی در ساختار نظام آموزه ها

همه ادیان دارای نوعی نظام و سازواره در درون تعلیمات خود هستند كه از ارتباط و پیوند آموزه ها با یكدیگر پدید می آید، چگونگی ارتباط بخشها و عناصر مختلف این نظام از نظر تقدّم و تأخر و تأثیر و تأثر كه بر یكدیگر می گذارند از دو زاویه دین را در معرض دید و شناخت قرار می دهد؛ یكی ساختار و شمای كلی آن كه دنیاگراست یا آخرت گرا، شریعت محور است یا اخلاق محور؛ مثلاً مجموعه آموزه های مسیحیت موجود نشان می دهد كه این دین بیشتر یك دین آخرت گرای اخلاقی است؛ زیرا در سازواره آموزه های آن، ترك دنیا و زندگی اجتماعی و لوازم تشریعی آن برجسته تر است.
اما یهودیت كنونی بر عكس، دینی دنیاگرا و تشریعی است، چنان كه از مجموع تعلیمات آن فهمیده می شود و سرانجام اسلام با توجه به نظام تعلیمات آن، دین جامع است كه هم به دنیا توجه نشان می دهد و هم به آخرت؛ هم به تشریع و قانون بها می دهد و هم به اخلاق. به قول یكی از نویسندگان:
«وحی موسوی در واقع یك شریعت است و وحی عیسوی یك طریقت. اسلام به نوبه خود جمع شریعت و طریقت است و آن حقیقتی را تأیید می كند كه از بدو خلقت وجود داشته و با آمدن كیش یهود به یك قوم و ملت منحصر گردیده است. بدین دلیل اسلام را دین حنیف می گویند و می توان همچنین آن را «دین ابراهیمی» نامید؛ بدین معنی كه پیغمبر اسلام(ص) ظاهر و باطن را جمع نمود و تعین و تشخص و محدودیتی را كه با ظهور مذهب یهودی و مسیحی بر دین انبیای سامی مخصوصاً بر دین حضرت ابراهیم(ع) عارض گردیده بود از میان برداشت و بار دیگر دین را كلیت بخشید.»2
زاویه دیگری كه از سازواره آموزه های دین به دین نگاه می شود، زیرساخت و شالوده آن نظام آموزشی است كه از چگونگی پیوند عناصر و اجزای آموزه ها به خوبی درخور شناسایی است و ما از آن به گوهر دین تعبیر می كنیم.

سه. ظهور در فرهنگ دینداران

در جامعه دینداران، دین تأثیرگذارترین عامل در شكل گیری فرهنگ و سنتهای اجتماعی است. تمام جلوه های فرهنگی از ادبیات و شعر تا معماری و هنرهای تجسمی تا سنتها و آداب و رسوم اجتماعی همه و همه تحت تأثیر باورها و اندیشه های دینی قرار دارد و همین واقعیت باعث می شود كه نقطه فشارها و اهم و مهم ها در آموزه های دین نیز بازتاب یابد؛ یعنی هر آنچه كه دین بدان اهمیت بیشتر می دهد و در مجموعه آموزه های آن نقش زیرساختی را دارد در جلوه ها و نمایه های فرهنگ دینداران ظهور و حضور بیشتر پیدا می كنند تا آنها كه در این درجه از اهمیت نیستند، و همین امر راهی می گشاید برای فهم عناصر اساسی از جمله اساسی ترین عنصر یعنی گوهر دین.

چهار. حضور در رفتار دینداران

علاوه بر آنچه در نكته پیشین گفته شد كه درحقیقت تأثیر دین در چگونگی رفتار دینداران را نشان می دهد، كیفیت و چگونگی آموزه های دین در چند و چون رفتار دینداران نیز مؤثر است؛ بدین معنی كه هر آنچه را دین از باورها و ارزشها مورد تأكید بیشتر قرار می دهد، حجم بیشتر فعالیتهای دینداران بر آن متمركز می شود، و در مقابل، آنچه اهمیت كمتر دارد فعالیت كمتری می طلبد. بدین رو برخی مفسران مانند علامه طباطبایی و محمدعبده براین باورند كه اصل و اساس مسیحیت موجود كه شالوده همه آموزه های مسیحیت است و در درجه نخست اهمیت قرار دارد باور به «تفدیه» یا «قربانی شدن مسیح برای نجات بشر» است، زیرا این باور در رأس فعالیتهای تبلیغی و تبشیری مسیحیان قرار دارد و بیش از آموزه های دیگر مثل تثلیث و… بدان می پردازند:
«نری دعاة النصاری المنبثّین فی بلادنا قد جعلوا قاعدة دعوتهم و اساسها عقیدة صلب المسیح فداء عن البشر، فهذه العقیدة عندهم هی أصل الدین و أساسه، و التثلیث یلیها لأنّ أصل الدین و أساسه هو الذی یدعی الیه أولاً و یجعل ما عداه تابعاً له…»3
بنابراین از حجم فعالیتهای تبلیغی و اجرایی دینداران در رابطه با باورها و ارزشهای دینی می توان راهی برای رسیدن به گوهر دین به مثابه مهم ترین عنصر در آموزه ها جست.
از آنچه یاد شد این نكته آشكار می گردد كه برای شناخت گوهر ادیان هیچ راهی جز خود دین یا پدیده هایی كه بدان می انجامد، وجود ندارد و ادعای شناخت گوهر دین بدون در نظر داشت خود دین و پدیدارهای دینی ادعایی بی دلیل است.
3. در میان راه های یادشده، متون دینی در درجه نخست قرار دارد، زیرا شكل گیری نظام آموزه ها و پدیدارهای دینی بستگی به چگونگی مضامین متون دارد، این واقعیت بهره گیری از راه های یادشده را مشروط به آن می كند كه متون دینی مورد بررسی درگذر تاریخ، گرفتار تحریف و یا حذف نشده باشد و گرنه سایه تحریف و كاستی گذشته از آن كه خود متون را از گردونه بهره وری ساقط می كند مانع از ارائه چهره درستی از سازواره آموزه ها و به دنبال آن پدیدارهای دینی خواهد شد.
بدین سبب ما دراین نوشتار در بررسی گوهر ادیان تنها به قرآن تكیه می كنیم؛ زیرا قرآن از یك سو گزارشی اجمالی اما كامل از آموزه های پیامبران كه درحقیقت همان متون مقدس ادیان است دارد و از سوی دیگر برابر دلایل و نشانه های قطعی تنها متن وحیانی است كه از دستبرد و تحریف مصون مانده است. بنابراین باید ببینیم قرآن در گزارش از متون و آموزه های سایر ادیان بر چه عنصری تكیه می كند و چه واقعیتی را به عنوان اصل و اساس آموزه های ادیان دیگر معرفی می كند.
ممكن است تصور شود كه متون مقدس برخی از ادیان، مانند یهود و مسیحیت به اعتراف خود قرآن متونی معتبر و قابل اعتماد هستند، زیرا قرآن در موارد متعدد یهودیان ومسیحیان را ترغیب به تورات و انجیل و عمل به آنها می كند:
«و لو أنّهم أقاموا التوراة و الإنجیل و ما أنزل الیهم من ربّهم لأكلوا من فوقهم و من تحت أرجلهم» مائده/66
و اگر آنان به تورات و انجیل و آنچه از سوی پروردگارشان برایشان نازل شده است عمل می كردند، قطعاً از بالای سرشان [بركات آسمانی] و از زیر پاهاشان [بركات زمینی] برخوردار می شدند.
«قل یا أهل الكتاب لستم علی شیء حتی تقیموا التوراة و الإنجیل و ما أنزل الیكم من ربّكم» مائده/68
بگو ای اهل كتاب تا هنگامی كه به تورات و انجیل و آنچه از پروردگارتان به سوی شما نازل شده است عمل نكرده اید بر هیچ [آیین برحقی] نیستید.
بنابراین می توان از طریق متون مقدس خود ادیان یهود و نصارا به شناسایی مبانی آنها پرداخت. امّا مفسران در رابطه با آیات فوق و آیات همانند دیگر كه به نوعی حقانیت متون یهود و مسیحیت را اثبات می كند، برداشت دیگری دارند. اینان بر این باورند كه وقتی آیات یادشده را در كنار آیات دیگری از قرآن كه بر تحریف و دستبرد اهل كتاب دلالت دارد می گذاریم «یحرّفون الكلم عن مواضعه»(مائده/13) به این نتیجه می رسیم كه متون مقدس اهل كتاب نه یكسره حق است و نه یكسره باطل؛ بلكه آمیخته ای از حق و باطل است. علامه طباطبایی می نویسد:
«آیه كریمه به صورت نسبی و فی الجمله تورات را تصدیق می كند؛ همین توراتی كه در زمان پیامبر(ص) بوده و هم اكنون نیز در دست یهود است. پس قرآن تصدیق می كند كه در تورات حكم خدا وجود دارد، اما با این حال یادآور می شود كه تحریف و تغییر نیز در آن صورت گرفته است. از مجموع این دو نكته نتیجه گرفته می شود كه تورات موجود در دست یهود، مشتمل بر بخشهایی از تورات اصلی نازل شده بر موسی(ع) ویك سلسله امور تحریف شده است كه با افزودن یا كاستن یا تغییر لفظ یا جایگاه آن پدید آمده است. این نگاه قرآن به تورات است.»4
بنابراین متون مقدس موجود نمی تواند نماینده تمام و كمال وحی موسوی یا عیسوی باشد. بدین رو در بررسی و ارزیابی مبانی دین یهود و مسیحیت از طریق متون مقدس آنان، نیاز به یك مرجع وحیانی مصون از تحریف مانند قرآن داریم تا در پرتو آن موارد تحریف شده را تشخیص دهیم. پس سرانجام به دیدگاه قرآن و گزارشی كه از ادیان یهود و مسیحیت دارد بازمی گردیم.
4. در رابطه با گوهر دین دیدگاه های گوناگونی وجود دارد. مجموع این دیدگاه ها را می توان زیر دو عنوان دسته بندی كرد: 1. انسان محور 2. اثرمحور.
اینك به توضیح هر یك از دیدگاه ها به صورت فشرده می پردازیم:

دیدگاه های انسان محور

نقطه مشترك این دیدگاه ها آن است كه همه اینها گوهر دین را به یك پدیده انسانی تعریف می كند اما در مصداق آن اختلاف دارند؛ بعضی آن را نوعی احساس می داند و بعضی دیگر اعتقاد، و دسته سوم نوعی عشق و دلبستگی، و گروه چهارم نوعی تجربه.
از جمله آن دیدگاه ها دیدگاه شلایرماخر است كه گوهر دین را «احساس وابستگی مطلق» می داند؛ یا دیدگاه هافدینگ مبنی بر اینكه: گوهر دین همانا اعتقاد به حضور و تداوم ارزش در جهان است.5
از همین دست می توان به دیدگاه اتّو و استیس اشاره كرد كه اولی گوهر دین را «احساس مینوی» و دومی «تجارب عرفانی» می داند.6
یكی از نویسندگان عرب می گوید:
«بدون شك پاره ای اعتقادات وجود دارند كه گوهر دین به شمار می آیند و در دین نقش اصلی ایفا می كنند؛ ایمان به خدای یكتا، ایمان به پیامبران و ایمان به آخرت از جمله این اعتقادات اصلی هستند. این باورها به اندازه ای مهم و محوری هستند كه اگر كسی به آنها پایبند نباشد دیندار خوانده نمی شود. ا گر درباره ادیان گوناگون پژوهش تطبیقی كنیم خواهیم دید كه همه ادیان از وجود موجودی متعالی و مقدس خبر می دهند، همه ادیان معتقدند این موجود متعالی و مقدس به گونه مستقیم با انسانهایی ارتباط برقرار كرده و به آن انسانها مأموریت داده است و همه ادیان از جهان آخرت سخن می گویند؛ یعنی مرگ را پایان زندگی انسان نمی دانند.»7
در رابطه با این دیدگاه ها دو نكته درخور توجه است؛ نخست اینكه دیدگاه های یادشده از لحاظ روش شناسی بی اعتبارند، زیرا مستند به هیچ یك از راه های یادشده برای فهم مبانی دین نیستند، و دوم آن كه به فرض آن كه این نظریات از راه بررسی نظام آموزه ها به دست آمده باشند، امّا با این حال از نظر قرآن پذیرفتنی نیستند، زیرا بر پیش فرضی استوارند كه با منطق قرآن سازگار نیست؛ و آن تصور انسان انگارانه از پدیده دین است؛ در این دیدگاه ها این مطلب مفروض گرفته شده است كه دین پدیده ای انسانی است و خاستگاه انسانی دارد، آن گاه در پی این رفته اند كه در میان عناصر انسانی كدام یك اصل و اساس است؛ بعضی بر باور تكیه كرده اند و بعضی دیگر بر عنصر احساس و… .
امّا قرآن دین را پدیده ای الهی می داند و همه آیینهایی را كه به پیامبران نسبت می دهند ناشی از وحی و القای الهی می شمارد:
«إنّا أوحینا الیك كما أوحینا الی نوح و النبیین من بعده و أوحینا الی إبراهیم و إسماعیل و إسحاق و یعقوب و الأسباط و عیسی و أیوب و یونس و هارون و سلیمان و آتینا داود زبوراً. و رسلاً قد قصصناهم علیك من قبل و رسلاً لم نقصصهم علیك و كلّم الله موسی تكلیماً» نساء/163ـ164
ما همچنان كه به نوح و پیامبران بعد از او وحی می كردیم به تو [نیز] وحی كردیم، و به ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط و عیسی و ایوب و یونس و هارون و سلیمان [نیز] وحی نمودیم و به داود زبور را بخشیدیم. و پیامبرانی كه سرگذشت آنها را پیش از این برای تو باز گفته ایم و پیامبرانی كه سرگذشت آنها را بیان نكرده ایم و خداوند با موسی سخن گفت.
بنابراین پدیده هایی چون احساس، باور، تجربه و … نمی تواند جزء عناصر دین باشد، چه رسد به اصلی ترین عنصر، یعنی گوهر دین.
البته این پدیده ها در ساحت دینداری می تواند مطرح باشد به این معنی كه كسی بگوید گوهر دینداری «احساس وابستگی» است یا «اعتقاد به حضور و تداوم ارزش در جهان» و یا «دلبستگی به آفریننده جهان» و… زیرا دینداری پاسخ انسان به دین است و می توان در میان واكنشهای گوناگون یكی را اساسی ترین واكنش و نماد دینداری شمرد. امّا در همین زمینه نیز دیدگاه قرآن با دیدگاه های یادشده متفاوت است؛ در گزارشی كه قرآن از پیامهای پیامبران (كه در حقیقت نظام آموزه های ادیان را شكل می دهد) می كند از واقعیتی خبر می دهد كه فراتر از یك احساس یا باور محض است و آن عبارت است از «عبودیت» كه گاهی با تعبیر «تقوا» نیز یاد می شود. در آموزه های انبیا طبق گزارش قرآن، اساسی ترین خواسته خداوند از انسان «عبودیت» و بندگی است.
«و لقد بعثنا فی كلّ امة رسولاً أن اعبدوالله واجتنبوا الطاغوت» نحل/36
«لقد أرسلنا نوحاً إلی قومه فقال یا قوم اعبدوا الله ما لكم من إله غیره» اعراف/59
«و إلی عاد أخاهم هوداً قال یا قوم اعبدوا الله ما لكم من إله غیره أفلاتتقون» اعراف/65
«و إلی ثمود أخاهم صالحاً قال یا قوم اعبدوا الله ما لكم من إله غیره» اعراف/73
«و إلی مدین اخاهم شعیباً قال یا قوم اعبدوا الله ما لكم من إله غیره» اعراف/85
«و إبراهیم إذ قال لقومه اعبدوا الله و اتّقوه ذلكم خیر لكم إن كنتم تعلمون» عنكبوت/16
«قال یا قوم إنّی لكم نذیر مبین. أن اعبدوا الله و اتّقوه و أطیعون» نوح/2ـ3
واضح است كه «عبودیت» تنها به یك بعد از ابعاد وجودی یا رفتاری انسان محدود نیست، زیرا در حقیقت این عنصر در سخنان پیامبران عنوانی است برای تمام خواسته های خدا از انسان، یعنی همه خواسته های خداوند از انسان ـ چه در ساحت فكر و اندیشه و چه در ساحت روح و رفتار ـ تنها یك عنوان دارد؛ و آن عبودیت است؛ پس هم عقیده را در بر می گیرد و هم اخلاق و هم عمل به تشریع الهی را.
بنابراین از نگاه قرآن گوهر دینداری نه احساس تنهاست و نه اعتقاد یا عمل تنها؛ بلكه تركیبی از همه اینها كه همان بندگی و تسلیم در برابر خداوند است.

دیدگاه های اثر محور

این دسته از دیدگاه ها گوهر دین را بر اساس اصلی ترین اثری كه دین در انسان ایجاد می كند تعریف می كنند. بنابراین بر خلاف نظریات پیشین، پیش فرض این نظریات، خواه ناخواه آن است كه دین واقعیتی جدا از انسان دارد كه هدفش تأثیرگذاری بر انسان و سمت و سو دادن به زندگی اوست. از این دست دیدگاه ها می توان به دیدگاه جان هیك اشاره كرد. «وی بر آن است كه گوهر دین متحوّل كردن شخصیت انسانهاست و گزاره های دینی حكم صدف دین را دارند. بدین جهت هشدار می دهد كه آموزه های دینی مانند تجسد را نباید بیش از حدّ مورد تأكید قرار داد و نباید آنها را همچون نظریه های علمی صادق یا كاذب دانست، این آموزه ها مادامی كه بتوانند دیدگاه ها و الگوهای ما را برای زیستن متحوّل سازند صادقند.»8
شبیه این نظریه، نظریه دیگری است كه می گوید: جوهر دین كه قرنها مورد تحقیق بوده است، تكامل بشر در رابطه او با ارزشهای یك زندگی رضایت بخش می باشد.9
و یا این نظریه كه: «مهم ترین درس دین، آموختن درس بندگی است… ولی گوهر دین و آنچه كه عمده ترین درس دین است همان است.»10
این دیدگاه ها گرچه از نقدها و نظریات نخست به دور است، اما در رابطه با آنها این پرسش مطرح است كه آیا تأثیرگذاری دین در دگرگون ساختن شخصیت انسان یا آموختن درس بندگی، به واقعیتی تكیه دارد یا نه؟ به تعبیر دیگر آموزه های دین دیدگاه ها و الگوهای زیستن انسان را دگرگون می سازد یا به او می آموزد در زندگی بندگی كند نه خدایی؟ این اثرگذاری به دلیل حقایق موجود در آن آموزه هاست، یا ارتباطی با محتوای آموزه ها ندارد؟
واضح است كه هرگونه تأثیرگذاری در آموزه ها ناشی از مضامین و محتوای آموزه ها است، پس عنصر اساسی در تأثیرگذاری دین، نوع اندیشه و ایده است كه در قالب گزاره ها مطرح می شود، و شایسته آن است كه گوهر دین را در درون و مضمون همان ایده و اندیشه جست وجو كنیم، نه در اثر خارجی و بیرونی آن. بنابراین دیدگاه های یادشده اصل و فرع و اثر و مؤثر را در هم آمیخته اند و در تطبیق گوهر دین یكی را به جای دیگر قرار داده است.
5. آنچه از قرآن كریم به دست می آید این است كه گوهر دین، چه در اسلام و چه در ادیان دیگر مانند یهود و مسیحیت یك حقیقت بیش نیست و آن «توحید» یا «وحدانیت خدا در عالم تكوین و تشریع» است. از نگاه قرآن همه تعلیمات پیامبران در یك جمله خلاصه می شود كه : «آفریدگار و پروردگار عالم و آدم یكی است، نه بیشتر» و تمام تلاشها و كوششهای آنان نیز دراین جهت بوده كه بشر را از اندیشه و عمل شرك آمیز به اندیشه و عمل توحیدی رهنمون گردند.
برای اثبات این حقیقت از چند زاویه می توان به قرآن نگریست و چند دسته از آیات را می توان شاهد آورد.

زاویه نخست

نخست آیاتی كه انسانها را از طریق بیان جلوه های قدرت، حكمت و ربوبیت الهی به تفكر در عالم تكوین و تشریع فرامی خواند. این دسته از آیات كه دو سوم قرآن را تشكیل می دهد، شامل زمینه های زیر می شود:
یك. آیاتی كه از پدیده های طبیعی مانند آسمان، زمین، ستارگان، گیاهان، پیامد شب و روز، آفرینش انسان و… سخن می گوید:
«إنّ فی خلق السموات و الأرض و اختلاف اللیل و النهار و الفلك التی تجری فی البحر بما ینفع الناس و ما أنزل الله من السماء من ماء فأحیا به الأرض بعد موتها و بثّ فیها من كلّ دابّة و تصریف الریاح و السحاب المسخّر بین السماء و الأرض لآیات لقوم یعقلون» بقره/164
«قل اللهم مالك الملك تؤتی الملك من تشاء و تنزع الملك ممّن تشاء و تعزّ من تشاء و تذلّ من تشاء بیدك الخیر إنّك علی كل شیء قدیر . تولج اللیل فی النهار و تولج النهار فی اللیل و تخرج الحی من المیت و تخرج المیت من الحی و ترزق من تشاء بغیرحساب» آل عمران/26ـ27
«وإنّ لكم فی الأنعام لعبرة نسقیكم ممّا فی بطونها و لكم فیها منافع كثیرة و منها تأكلون. و علیها و علی الفلك تحملون» مؤمنون/21ـ22
«أفلم ینظروا إلی السماء فوقهم كیف بنیناها و زینّاها و مالها من فروج. و الأرض مددناها و ألقینا فیها رواسی و أنبتنا فیها من كلّ زوج بهیج. تبصرة و ذكری لكلّ عبد منیب. و نزّلنا من السماء ماء مباركاً فأنبتنا به جنّات و حبّ الحصید. و النخل باسقات لها طلع نضید» ق/6ـ10
دو. آیاتی كه از نقش خداوند در شكل گیری تاریخ و پیروزیها و شكستهای انسانها پرده برمی دارد مانند:
«فلمّا نسوا ما ذكّروا به فتحنا علیهم أبواب كلّ شیء حتّی إذا فرحوا بما أوتوا أخذناهم بغتة فإذا هم مبلسون. فقطع دابر القوم الذین ظلموا و الحمدلله ربّ العالمین. قل أرأیتم إن أخذ الله سمعكم و أبصاركم و ختم علی قلوبكم من إله غیرالله یأتیكم به انظر كیف نصرّف الآیات ثمّ هم یصدفون» انعام/44ـ46
«قد كان لكم آیة فی فئتین التقتا فئة تقاتل فی سبیل الله و أخری كافرة یرونهم مثلیهم رأی العین و الله یؤید بنصره من یشاء إنّ فی ذلك لعبرة لأولی الأبصار» آل عمران/13
«أو لم یسیروا فی الأرض فینظروا كیف كان عاقبة الذین كانوا من قبلهم كانوا هم أشدّ منهم قوة و آثاراً فی الأرض فأخذهم الله بذنوبهم و ماكان لهم من الله من واق» غافر/21
سه. آیاتی كه سلطه تشریعی خداوند را در مقام تشریع احكام و حدود اثبات می كند و بر این نكته تكیه دارد كه تشریع ابزاری است برای برخوردار ساختن انسانها از فیض و رحمت الهی:
«یا اأیها الذین آمنوا أوفوا بالعقود أحلّت لكم بهیمة الأنعام إلاّ ما یتلی علیكم غیر محلّی الصید و أنتم حرم إنّ الله یحكم ما یرید» مائده/1
«سورة أنزلناها و فرضناها و أنزلنا فیها آیات بینات لعلّكم تذكّرون» نور/1
«قد فرض الله لكم تحلّة أیمانكم و الله مولیكم و هو العلیم الحكیم» تحریم/2
«ما یرید الله لیجعل علیكم من حرج و لكن یرید لیطهّركم و یتمّ نعمته علیكم لعلّكم تشكرون» مائده/6
چهار. آیاتی كه هدایت، اضلال، توفیق و خذلان و… را به خداوند نسبت می دهد و به انسان هشدار می دهد كه همیشه در چنگ قدرت الهی قرار دارد.
«لیس علیك هداهم و لكنّ الله یهدی من یشاء» بقره/272
«قل هل من شركاءكم من یهدی الی الحق قل الله یهدی للحقّ» یونس/35
«والله یؤید بنصره من یشاء إنّ فی ذلك لعبرة لأولی الأبصار» آل عمران/13
«إن ینصركم الله فلاغالب لكم و إن یخذلكم فمن ذا الذی ینصركم من بعده» آل عمران/160
این مجموعه های آیات و همچنین مجموعه های دیگر كه به نوعی هرگونه فعل و انفعال و تأثیر و تأثر را در عالم تكوین و تشریع به خداوند نسبت می دهد، تنها یك هدف را دنبال می كنند و آن ایجاد حضور خداوند در ساحت اندیشه، احساس و عمل انسان برای جلوگیری از هرگونه تعلق شرك آمیز در ساحتهای گوناگون یادشده است؛ یعنی آن روح پنهان كه در كالبد آیات یاد شده دمیده شده است و هدف اصلی خداوند از القاء و وحی آیات به شمار می آید، متوجه ساختن انسان به این نكته است كه هرگونه آفرینش، تدبیر، تشریع و تأثیرگذاری در عالم و آدم از آنِ خداوند است، و در پس پرده هر رویدادی یك واقعیت را باید دید و در نتیجه تنها باید به او توجه و تكیه كرد.

زاویه دوم

زاویه دیگر در نگاه به آیات قرآن، بررسی آیات مربوط به پیامبران در تاریخ است. در این مجموعه از آیات كه حكایت گر چگونگی دعوت انبیا و تلاشها و دلمغشولی های آنان در انجام رسالت شان است نیز آنچه به چشم می خورد تنها یك پیام است و آن دعوت به توحید و تسلیم در برابر خدای یگانه.
«و ما أرسلنا من قبلك من رسول إلاّ نوحی إلیه أنّه لا إله إلاّ أنا فاعبدون» انبیاء/25
«قل إنّما یوحی إلی أنّما الهكم إله واحد فهل أنتم مسلمون» انبیاء/108
«قل إنّما أنا منذر و ما من إله إلاّ الله الواحد القهّار» ص/65
«لقد أرسلنا نوحاً إلی قومه فقال یا قوم اعبدوا الله ما لكم من إله غیره إنّی أخاف علیكم عذاب یوم عظیم» اعراف/59
«و إلی عاد أخاهم هوداً قال یا قوم اعبدوا الله ما لكم من إله غیره أفلاتتقون» اعراف/65
«و إذ قال إبراهیم لأبیه و قومه إنّنی براء ممّا تعبدون. إلاّ الذی فطرنی فإنّه سیهدین» زخرف/26ـ27
«اتّخذوا أحبارهم و رهبانهم أرباباً من دون الله و المسیح بن مریم و ما أمروا إلاّ لیعبدوا إلهاً واحداً لا إله إلاّ هو سبحانه عمّا یشركون» توبه/31
بر اساس این آیات، آموزه های پیامبران كه شالوده متون مقدس ادیان الهی است، پیرامون یك محور شكل گرفته و آن وارد ساختن توحید در درون زندگی انسان است.
ممكن است تصور شود كه پیام پیامبران بندگی كردن و عبودیت ورزیدن بوده است، چنان كه در آیات یادشده تعبیر «اعبدوا الله» نشان می دهد؛ و نه ابلاغ توحید، واین همان چیزی است كه پیش از این نپذیرفتیم.
در پاسخ باید گفت كه پیامبران نیامده بودند كه اصل بندگی كردن را به انسانها بیاموزند، چه اینكه مخاطبان آنان همه بندگی در برابر بتها و ستارگان و نیروهای طبیعی می كردند، آنها آمده بودند تا توحید را در مركز این بندگی قرار دهند و عبودیت انسانها را به سوی خدای یگانه جهت دهند، به همین دلیل در تعبیر «اعبدوا الله» تكیه و تأكید بر «الله» است نه «اعبدوا» از همین رو در آیات یاد شده پیش از دستور به عبادت، یا پس از آن، وحدانیت خدا مطرح می شود:
«أنّه لا إله الاّ الله فاعبدون» انبیاء/25
«اعبدوا الله مالكم من إله غیره» اعراف/59
بنابراین روح آموزه های پیامبران و همچنین مهم ترین دلمشغولی شان در زندگی پیامبری توحید و رساندن آن به انسانها بوده است. این واقعیت نه تنها در گزارش قرآن از آموزه های پیامبران، بلكه در متون مقدس یهود و مسیحیت نیز كه آن آموزه ها را دربردارد مطرح شده است. به عنوان نمونه در تورات آمده است كه: «من هستم یهود؛ خدای تو كه تو را از زمین مصر و از خانه غلامی بیرون آوردم. تو را خدایان دیگر غیر از من نباشد و هیچ مثالی از آنچه در بالا در آسمان است و از آنچه پایین در زمین است و آنچه در آب زیرزمین است برای خود مساز.»11 یعنی نخستین سفارش خدا به حضرت موسی و از طریق او به قوم یهود، این است كه خدا یكی است؛ نه چند خدا، پس تنها باید او را بپرستید نه بتها را.
عین همین سفارش را در آموزه های حضرت عیسی می بینیم:
«سؤال كرد از یسوع كه كدام وصیت اول همه وصیتهاست؟ در جواب گفت یسوع كه اول همه وصیتها را بشنو ای اسرائیل؛ پروردگاری كه خدای توست یكی است، و دوستدار پروردگار خود را از تمام جان و از تمام نیت و از تمام قوّت، این است اول همه وصیتها…»12
«و حیات ابدی آن است كه بشناسند تو را كه تویی خدای حق یگانه…»13
نه تنها در آموزه های گفتاری، بلكه در آموزه های عملی و سیره آنان نیز توحید نقش نخست را دارد. در همین اناجیل موجود ـ كه برخی تعبیرات آنها مسیحیان را درمورد ماهیت حضرت عیسی به اشتباه انداخته است ـ رفتار حكایت شده از حضرت عیسی سرشار از عبودیت و تسلیم در برابر خداوند است:
«بعد از آن اندكی پیش رفت و افتاد بر زمین و نماز می كرد، و می گفت آیا می تواند شد كه بگذرد از من این ساعت، و می گفت ای پدر هر چیز به قدرت تو است، بگذران از من این جام را؛ لیكن نه چنان كه من می خواهم بلكه چنان كه تو می خواهی…»14
«من قادر نیستم كه بكنم كاری از پیش خود و حكم نمی كنم مگر آنچه می شنوم و جزا دادن من عدالت است، به جهت آن كه نمی خواهم خواسته خود را، بلكه می خواهم خواسته كسی را كه مرا فرستاده…»15
«و نظر كرد به گروهی كه در دور او نشسته بودند و گفت: این جماعت مادر و برادران من اند و هر كسی كه می كند خواسته خدا را او برادر و خواهر و مادر من است.»16
حتی عناوینی چون «پدر» در مورد خداوند، یا «پسر» و «ربّ» در مورد عیسی، مثلاً نه به دلیل ادعای استقلال در برابر خدا، بلكه به خاطر تقرب و عبودیت به او به كار رفته است.
«یهود در جواب او گفتند كه از جهت كارهای نیكو سنگسار نمی كنیم تو را، لیكن سنگسار می كنیم به سبب آن كه كفر می گویی، زیرا كه تو انسانی و خود را خدا می دانی یسوع در جواب گفت كه آیا نوشته نشده است در ناموس شما كه من گفتم كه شما خدایانید؟ پس هر گاه گفته باشد ناموس آن گروه را خدایان به جهت آن كه سخن خدا نزد ایشان است، و ممكن نیست كه باطل شود آنچه مكتوب در ناموس است، پس سزاوارتر است به این نام كسی كه مقدس، و او را پدر پاك كرده و فرستاده باشد به عالم شما…»17
«عیسی شیوه تسمیه خداوند به صورت «پدر» را به دیگران و به عنوان شیوه ای از نامیدن خداوند تعمیم نداده است، بلكه او از كسانی كه با ایمان به صلای او در باب رستگاری بخشی خداوند پاسخ داده اند می خواهد كه هم صدا با او خداوند را «پدر» بخوانند. «پدر» خطابی خویشاوندانه است كه در بردارنده رابطه خاصی با خداست، از آنجا كه عیسی نخست بار خود لبیك اجابت گفته و پس دیگران را به ادای چنین پاسخی برانگیخته است اینان نیز می توانند خداوند را پدر بخوانند.»18
بنابراین، تعلیمات پیامبران چه در گزارش قرآن و چه درگزارش متون مقدس سایر ادیان با توحید آغاز می شده و همه توصیه ها، احكام وتشریعات آنان پوسته و قشری بوده است برای حفظ همین گوهر در ساحتهای مختلف اندیشه، احساس و رفتار انسان.

زاویه سوم

زاویه دیگر در نگاه به قرآن، دعوت اهل كتاب به توحید به عنوان نقطه مشترك و زیرساخت واحد همه ادیان الهی است:
«قل یا أهل الكتاب تعالوا إلی كلمة سواء بیننا و بینكم ألاّ نعبد إلاّ اللّه و لانشرك به شیئاً و لایتّخذ بعضنا بعضاً أرباباً من دون الله…» آل عمران/64
دراین آیه كریمه خداوند توحید عملی را موضوع برابر (سواء) میان همه پیروان ادیان الهی می داند و همه را به آن دعوت می كند. برابری توحید عملی بین پیروان ادیان به یكی از دو معنی است:
1. اینكه این موضوع مورد اعتقاد و باور همه است. 2. اینكه این موضوع در متون دینی و كتابهای همه هست. اگر معنای نخست مقصود باشد، دعوت قرآن به توحید عملی بیانگر این نكته است كه یهودیان و مسیحیان به پیامدهای باور به توحید پایبند نیستند و درعمل گرفتار شرك می شوند.
و اگر معنای دوم مقصود باشد دعوت قرآن به این معنی است كه عمل یهودیان و مسیحیان مطابق با متون دینی شان نیست، حال یا از این جهت كه متون مقدس شان را خوب نفهمیده اند، یا اینكه به رغم فهم درست، از روی هوی و هوس گرفتار شرك گردیده اند.
زمخشری دركشاف «برابری» را به معنای دوم می گیرد:
«مستویة بیننا و بینكم لایختلف فیها القرآن و التوارة و الإنجیل…»19
میانه ما و شما برابر است؛ قرآن، تورات و انجیل درباره آن اختلاف ندارند.
اما برخی دیگر «برابری» را به معنای اول گرفته اند؛ به عنوان نمونه محمد عبده می گوید:
«فلمّا نكلوا دعاهم إلی أمر آخر هو أصل الدین و روحه الذی اتفقت علیه دعوة الانبیاء و هو سواء بین الفریقین، أی عدل و وسط لایرجّح فیه طرف علی آخر… المعنی اننا نحن و إیاكم علی اعتقاد أن العالم من صنع إله واحد و التصرف فیه لإله واحد، و هو خالقه و مدبّره، و هو الذی یعرفنا علی ألسنة أنبیائه ما یرضیه من العمل و ما لایرضیه، فتعالوا بنا نتفق علی إقامة هذه الأصول المتفق علیها، و رفض الشبهات التی تعرض لها…»20
پس از آن كه خداوند مسیحیان را به مباهله دعوت كرد و آنان سرباز زدند، آنها را به كار دیگری فراخواند كه اساس و روح دین بوده و همه پیامبران به آن دعوت می كردند و بین هر دو گروه (مسلمانان و مسیحیان) برابر است و هیچ طرفی نسبت به آن برطرف دیگر اولویت ندارد. معنای آیه این است كه ما و شما بر این باوریم كه جهان ساخته خدای یگانه است و تصرّف و تدبیر نیز از آن اوست. و اوست كه خواسته ها و ناخواسته هایش را از طریق پیامبرانش برای ما معرفی و بیان می كند. پس بیایید همه با هم این باورهای مورد اتفاق را پیاده كنیم و شبهاتی را كه درمورد آنها پدید آمده است از میان ببریم.
هر یك از دو تفسیر درست باشد این مطلب اثبات می شود كه توحید به عنوان یك محور مشترك چه در ساحت باور یا در متون مقدس، واقعیتی انكارناپذیر است. اگر به این مطلب بیفزاییم كه مشتركات تنها در توحید نیست، بلكه در باورها و ارزشهای دیگر نیز یك سلسله اشتراكاتی وجود دارد؛ این واقعیت آشكار می شود كه دعوت قرآن از میان همه مشتركات به توحید، حكایت گر جایگاه و اهمیت نقشی است كه توحید در تمام آموزه های انبیا و پیرو آن در رفتار پیروان آنان دارد.

زاویه چهارم

و سرانجام زاویه چهارم در نگاه به قرآن، نگاه زبان شناختی است. همان گونه كه ایزوتسو در كتاب «خدا و انسان در قرآن» آورده است، نظام واژگان و ساختار مفاهیم قرآن كه انعكاس دهنده جهان بینی آن است، بر محوریت «الله» شكل گرفته است و همه مفاهیم كلیدی و اساسی همچون ایمان، كفر، نفاق، هدایت، ضلالت، ثواب، عقاب، بهشت، جهنم و… معنی داری خود را مدیون آن محور هستند، زیرا این مفاهیم یا بیانگر عمل خداوند است و یا حكایت گر واكنش نسبت به او.
اگر به نكته یادشده این مطلب را بیفزاییم كه حجم كاربرد واژه های مربوط به خداوند؛ چه خود واژه «الله» و چه واژه های توصیف گر مانند ربّ، رحمان، رحیم، خالق، بارئ… در میان واژه های به كار رفته در قرآن مقام نخست را دارد، می توان به این نتیجه رسید كه «توحید» لبّ لباب پیام وحی و روح حاكم بر نظام آموزه ها و ارزشهای نه تنها اسلام به معنای دین محمدی(ص) بلكه دین الهی در تمام اشكال آن است؛ زیرا همین جایگاهی كه مفهوم «اللّه» و واژه های مربوط به آن در ساختار مفاهیم و واژگانی قرآنی دارد، در ساختار مفاهیم و واژگان آموزه های دیگر پیامبران (متون مقدس سایر ادیان) طبق حكایت قرآن نیز دارد. و از همین رو خداوند بازتاب بایسته توحید را تسلیم انسانها در برابر آن می داند و خواسته آرمانی پیامبران و انسانهای برگزیده را «مسلمان بودن» معرفی می كند:
«و وصّی بها إبراهیم بنیه و یعقوب یا بنی إنّ الله اصطفی لكم الدین فلاتموتنّ إلاّ و أنتم مسلمون. أم كنتم شهداء إذ حضر یعقوب الموت إذ قال لبنیه ما تعبدون من بعدی قالوا نعبد إلهك و إله آبائك إبراهیم و إسماعیل و إسحاق إلهاً واحداً و نحن له مسلمون»
بقره/132ـ133
و ابراهیم و یعقوب (در واپسین لحظات عمر) فرزندان خود را به این آیین وصیت كردند (و هر كدام به فرزندان خویش گفتند:) فرزندان من؛ خداوند این آیین پاك را برای شما برگزیده است و شما جز به آیین اسلام[= تسلیم در برابر فرمان خدا] از دنیا نروید. آیا هنگامی كه مرگ یعقوب فرا رسید شما حاضر بودید؟ آن گاه كه به فرزندان خود گفت: پس از من چه چیز را می پرستید؟ گفتند: خدای تو و خدای پدرانت ابراهیم و اسماعیل و اسحاق، خداوند یكتا را، و ما در برابر او تسلیم هستیم.
در پایان این بخش سخنی از علامه طباطبایی می آوریم كه فشرده و چكیده سخن این نوشتار است:
«قوله تعالی: "قل إنّما یوحی إلی انّما إلهكم إله واحد فهل أنتم مسلمون" أی إن الذی یوحی إلی من الدین لیس إلاّ التوحید و ما یتفرّع علیه و ینحلّ إلیه، سواء كان عقیدة أو حكماً، و الدلیل علی هذا الذی ذكرنا ورود الحصر علی الحصر و ظهوره فی الحصر الحقیقی.»21
آنچه از دین به من وحی می شود، نیست مگر توحید و معارف دیگری كه برگرفته از توحید است؛ چه معارف عقیدتی و چه اخلاقی و عملی. خلاصه هر چه به من وحی می شود همه از فروعات دین توحید است. دلیل بر این معنی كه برای آیه ارائه شد این است كه حصر «انّما »بر روی حصر «انّما» آمده كه ظهور در حصر حقیقی دارد.
«و من أهمّ ما یشاهد فی هذا الدین ارتباط جمیع اجزائه ارتباطاً یؤدّی إلی الوحدة التّامّة بینها؛ بمعنی ان روح التوحید ساریة فی الأخلاق الكریمة التی یندب الیها هذا الدین، و روح الأخلاق منتشرة فی الأعمال التی یكلّف بها أفراد المجتمع، فالجمیع من أجزاء الدین الاسلامی ترجع بالتحلیل إلی التوحید، و التوحید بالتركیب یصیر هو الأخلاق و الأعمال؛ فلو نزل لكان هی، و لو صدرت لكانت هو. الیه یصعد الكلم الطیب و العمل الصالح یرفعه.»22
از مهم ترین مزایای این دین، ارتباط و پیوستگی اجزای آن است؛ به گونه ای كه باعث وحدت كامل آن نمی شود، به این معنی كه روح توحید در فضائل اخلاقی كه این دین بدان فرا می خواند ساری و جاری است، و روح اخلاق در اعمالی كه مردم باید انجام بدهند. در نتیجه تمام اجزای دین با تحلیل به توحید بر می گردد و توحید با تركیب به اخلاق و اعمال تبدیل می شود، اگر توحید فرود آید اخلاق و اعمال می شود و اخلاق و اعمال اگر صعود كند توحید می گردد. سخنان پاك به سوی او بالا می رود و عمل شایسته آن را بالا می برد.

6. تأثیر وحدت گوهر ادیان چیست؟ اگر ادیان الهی گوهر واحدی دارند كه عبارت از توحید است، این واقعیت چه پیامد فكری یا عملی در زندگی انسانها دارد؟
در پاسخ بدین پرسش باید گفت وحدت گوهر ادیان، پیامدهای گوناگونی دارد كه برخی قطعی و بعضی دیگر مورد اختلاف است.
یكی از پیامدهای مسلم وحدت گوهر ادیان گذشته از آشنایی آنها با یكدیگر كه طبعاً باعث آشنایی و انس پیروان آنها با یكدیگر می شود، ایجاد یك عقلانیت عام برای سنتهای گوناگون دینی و فراهم ساختن زمینه گفت و گو میان آنان است. برخی بر این باورند كه هیچ نوع عقلانیت عام و فراگیری وجود ندارد كه میان همه سنتها (تمدنها، فرهنگها و ادیان) مشترك باشد، بلكه اساساً عقلانیت امری وابسته به ظرف و زمینه و تعین یافته به نحو تاریخی است.23
اما اگر بپذیریم كه ادیان در سنتهای گوناگون دارای گوهر و جانمایه واحدی هستند، و همچنین بپذیریم كه تمام ارزشها، سنتهای اجتماعی و جلوه های مختلف فرهنگ متأثر از آموزه های دین هستند و آموزه ها نیز تحت تأثیر روح و گوهر نهفته در آنها هستند، به این نتیجه خواهیم رسید كه سنتهای مختلف دینی می توانند از یك عقلانیت مشترك برخوردار باشند؛ و اگر چنانچه امروزه این عقلانیت وجود ندارد به دلیل آن است كه در درون سنتهای دینی، بی دینی نقش نخست را بازی می كند، و بیگانگی آنها در حقیقت معلول دور شدن فرهنگ از دین است؛ وگرنه در گذشته كه زیست اجتماعی در درجه نخست تحت تأثیر باورها و ارزشهای دین بود، گفت وگو میان سنتهای مختلف دینی و وجود عقلانیت مشترك كاملاً آشكار بوده است.
پیامد دیگری كه تا اندازه ای مورد اختلاف است، تأثیرگذاری ادیان در زندگی و سرنوشت بشر است. برخی پنداشته اند كه وحدت گوهر ادیان این نتیجه را می دهد كه همه ادیان برای بشر نجات بخشند و همه در عرض هم می تواند مورد توجه و پایبندی انسانها قرار گیرند؛ چه اینكه نجات بخشی گوهر دین است نه قشر و پوسته آن. كثرت گرایی دینی هیك و همچنین كثرت گرایی جاودان خرد كه می گوید همه ادیان در نهایت یك سخن دارند، اما با شیوه های متفاوت آن را مطرح می كنند و برای پی بردن به این لبّ اللباب كلی (حقیقت متعالی) نباید به ظاهر دین نگریست، بلكه باید به باطن آن توجه كرد، همین نظریه را در باب نجات تأیید می كند.
دكتر حسین نصر می گوید:
« آشنایی با ادیان مختلف در بسیاری از موارد موجب ایجاد شك و تردید در حقیقت دینی و مسلكی اشخاص گردیده و برخی می پندارند كه وجود مذاهب گوناگون خود دلیل نسبی بودن حقایق دینی و وجود نداشتن حقیقت مطلق است؛ غافل از اینكه اكتشاف منظومه های دیگر از مركزیت و حقیقت خورشید در منظومه شمسی نمی كاهد… تكرار حقایق و تمثیلات دینی باید مؤید وجود حقیقت واحدی باشد كه در جنبه باطنی و عرفانی وحی نهفته است و به صور گوناگون در احكام شرعی و نوامیس آسمانی بین ملل و اقوام عالم در ادوار تاریخ جلوه نموده، نه اینكه تكرار باعث انكار و نفی اصالت یك طریقه معنوی شود و آن را مبدل به یك سلسله حوادث تاریخی و عوارض زمانی كند. تطبیق واقعی ادیان باید با نظر به حقیقت واحدی انجام گیرد كه خود ماوراء هر گونه تعین و تشخّص است، لكن در حجاب الفاظ و احكام در كتمان می باشد و در هر آیینی مطابق نبوغ و ابتكار خاص آن آیین كه با استعداد نژادی و روحی پیروان آن نیز وابستگی كامل دارد، تجلّی كرده و ظهور نموده است. چنان كه در قرآن كریم می فرماید: «و ما ارسلنا من رسول الاّ بلسان قومه.»24
شاید ظاهر برخی از آیات نیز مؤید این نظریه باشد، چنان كه می خوانیم:
«و قالوا لن یدخل الجنة إلاّ من كان هوداً أو نصاری تلك أمانیهم قل هاتوا برهانكم إن كنتم صادقین. بلی من أسلم وجهه لله و هو محسن فله أجره عنده ربّه و لاخوف علیهم و لاهم یحزنون» بقره/112
از این آیه فهمیده می شود كه نجات بخش بودن دین به نام و عنوان آن نیست، بلكه به حقیقت و روح آن است و اگر آن حقیقت و روح در همه ادیان مشترك بود، نتیجه می شود كه همه ادیان در عرض هم نجات بخشند، زیرا دو نكته مورد غفلت قرار گرفته است؛ یكی اینكه بین ادیان الهی طولیت زمانی وجود دارد، این بدان معنی است كه خداوند پیروی از ادیان را به ترتیب و پی درپی واجب كرده و اجابت این دستور الهی در هر زمان به این است كه به آخرین دستور او توجه و عمل كنیم25 و گرنه طاعت و دینداری معنای خود را از دست می دهد.
و دیگر اینكه درست است كه نجات بخش بودن ادیان به نام و عنوان آن نیست، چنان كه یهود و نصارا می پنداشتند و خداوند در آیه یادشده آن را تكذیب كرد، اما این بدان معنی نیست كه نجات تنها در گوهر و باطن دین است و صدف و ظاهر آن هیچ نقشی ندارد، بلكه نجات در حقیقت معلول دینداری راستین است كه جز با پیروی از مجموع دستورات خدا ـ چه احكام و چه ارزشهای اخلاقی ـ میسر نیست. پس گوهر و صدف دین هر دو در نجات نقش دارند و دینداری معطوف به هر دو خواهد بود. مولانا جلال الدین رومی می گوید:
«همچنان كه كار بی مغز بر نمی آید بی پوست نیز بر نمی آید، چنان كه دانه را اگر بی پوست در زمین كاری برنیاید. چون به پوست در زمین دفن كنی برآید و درختی شود عظیم».26
با توجه به آنچه یاد شد به این نتیجه می رسیم كه وحدت گوهر ادیان الهی در درجه نخست، انسانها را به اسلام محمدی(ص) به عنوان آخرین دستور الهی و آخرین تقریر از اسلام عام موجود در ادیان دیگر، فرامی خواند و نجات را در گرو عمل به آن می داند؛ چنان كه قرآن می گوید:
«و من یبتغ غیرالإسلام دیناً فلن یقبل منه» آل عمران/85
و امام علی(ع) در تفسیر آن می فرماید:
«أرسله بحجة كافیة، و موعظة شافیة، و دعوة متلافیة. أظهر به الشرایع المجهولة، و قمع به البدع المدخولة، و بین به الأحكام المفصولة، فمن یبتغ غیرالإسلام دیناً تتحقق شقوته و تفصم عروته و تعظم كبوته، و یكن مآبه الی الحزن الطویل و العذاب الوبیل…»27
خدا او را با برهانی كامل و كافی(قرآن) و پندهای شفابخش و دعوتی جبران كننده فرستاد، و با فرستادن پیامبر(ص) شریعتهای ناشناخته را شناساند و ریشه بدعتهای راه یافته در ادیان آسمانی را قطع كرد و احكام و مقررات الهی را بیان فرمود. پس هر كس جز اسلام دینی را برگزیند به یقین شقاوت او ثابت و پیوند او با خدا قطع و سقوطش سهمگین خواهد بود، و سرانجامش رنج و اندوهی بی پایان و شكنجه ای پر درد می باشد.
و در درجه بعد اگر این دعوت اجابت نشد، پیروان ادیان را به همزیستی صلح آمیز در دنیا و واگذاشتن سرنوشت انسانها به آخرت فرا می خواند و از همین روست كه مشركان و بت پرستان چون به هیچ یك از ادیانی كه دارای گوهر واحد توحیدی هستند، گردن نمی نهند از امتیاز همزیستی صلح آمیز برخوردار نیستند. همین است راز نامگذاری ادیان به اسلام در قرآن از یك سو و دعوت پیروان ادیان دیگر به اسلام محمدی(ص) از سوی دیگر.

پی نوشت‌ها:

1. سروش، عبدالكریم، ماهنامه كیان ،شماره 42، صفحه19.
2. نصر، دكتر سید حسین، نظری به ادیان عالم، مجله دانشكده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، شماره 3 ، سال1341.
3. عبده، محمد، المنار، 6/24 ؛ نیز ر.ك: المیزان،3/292.
4. طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان، 5/370.
5. مایكل پترسون، ویلیام هاسكر، عقل و اعتقادات دینی، مترجم احمد نراقی و ابراهیم سلطانی، 41؛ ر.ك نیز: آلستون، ویلیـام، «شمـا اگر بخواهید دین را تعریف كنیـد»، روزنــامـه ایـران 78/21/61، مترجم غلامحسن فردوسی.
6. لگنهاوزن، محمد، اسلام و كثرت گرایی دینی،20؛ نیز ر.ك: پلورالیسم تحویلی، پاورقی صفحه20.
7. ابطحی، سیدمحمدعلی، دیالوگ با اندیشمندان مسیحی، گفت وگو با كراس سلیم بسترس،تهران، طرح نو، 29.
8. مایكل پترسون، ویلیام هاسكر، عقل و اعتقادات دینی، 408.
9. ویلیام آلستون، «شما اگر بخواهید دین را تعریف كنید»، روزنامه ایران 78/21/61.
10. سروش، عبدالكریم، فربه تر از ایدئولوژی، تهران، نشر صراط، 371 ـ 372.
11. تورات، سفر خروج باب 20؛ سفر تثنیه، باب 5  6.
12. انجیل مرقس، باب 12.
13. انجیل یوحنا، باب 17.
14. انجیل مرقس، باب 14.
15. انجیل یوحنا، باب 5.
16. انجیل مرقس، باب 3.
17. انجیل یوحنا، باب10.
18. میرچاالیاده، دین پژوهی،2/ 27 ـ 28.
19. زمخشری، الكشاف، 1/567.
20. عبده، محمد، المنار،3/325 ـ 326.
21. طباطبایی، محمدحسین، المیزان، 14/363.
22. همان، 4/109.
23. پایا، علی، نگاهی از منظر فلسفی به گفت وگوی میان تمدنها، فصلنامه نقد و نظر، زمستان و بهار 77 ـ 78، سال پنجم.
24. نصر، دكتر سید حسین، نظری به ادیان عالم، مجله دانشكده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، شماره 3، سال نهم، فروردین 1341.
25. لگنهاوزن، محمد، اسلام و كثرت گرایی دینی، 105.
26. جلال الدین رومی، فیه ما فیه، تهران، امیر كبیر، 125.
27. سید رضی، نهج البلاغه، خطبه 161.
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: سه شنبه 12 خرداد 1394 ساعت: 8:18 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

ليست صفحات

تعداد صفحات : 68

شبکه اجتماعی ما

   
     

موضوعات

پيوندهاي روزانه

تبلیغات در سایت

پیج اینستاگرام ما را دنبال کنید :

فرم های  ارزشیابی معلمان ۱۴۰۲

با اطمینان خرید کنید

پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست.

 سامانه خرید و امن این سایت از همه  لحاظ مطمئن می باشد . یکی از مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه   09159886819  در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما  فرستاده می شود .

درباره ما

آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس