سایت علمی و پژوهشی آسمان - مطالب ارسال شده توسط abedi

راهنمای سایت

سایت اقدام پژوهی -  گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان

1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819  -  صارمی

2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2  و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی  (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .

3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل http://up.asemankafinet.ir/view/2488784/email.png  را بنویسید.

http://up.asemankafinet.ir/view/2518890/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86.jpghttp://up.asemankafinet.ir/view/2518891/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%20%D8%A8%D9%87%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA.jpg

لیست گزارش تخصصی   لیست اقدام پژوهی     لیست کلیه طرح درس ها

پشتیبانی سایت

در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا  پیام بدهید
آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet

نگاهی به ترجمه قرآن استاد جلال الدین فارسی

بازديد: 159
نگاهی به ترجمه قرآن استاد جلال الدین فارسی

رضا رضایی

ترجمه قرآن به زبانهای گوناگون در ردیف ضروری ترین و مهمترین پژوهشهای قرآنی به شمار می‌رود؛ چرا که قرآن، پیامی است از سوی خداوند که در قالب الفاظ عربی بر خاتم پیامبران(ص) نازل گردیده است و بر طبق گواهی بسیاری از آیات قرآن، غرض از نزول آن، فراهم آمدن زمینه هدایت برای همه مردم است؛ از هر قوم و نژادی که باشند، در هر زمان و مکانی که زندگی ‌کنند، با هر زبانی که سخن گویند.
« تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيرًا » (فرقان/1)
برکت آفرین است خداوندی که فرقان (قرآن) را بر بنده‌اش (محمد 12) نازل کرد تا جهانیان را انذارگر باشد.
« كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ » (ابراهیم/1)
(قرآن) کتابی است که ما بر تو نازل کردیم تا مردم را به فرمان پروردگارشان، از تاریکیها بیرون آورده و به سوی نور ببری.
و در پرتو ترجمه قرآن است که زمینه بهره گیری همگان از قرآن فراهم می‌آید و بسیاری از انسانها که با زبان عربی آشنا نیستند، می‌توانند از تعالیم قرآن بهره مند شوند.
کار ترجمه با رسالت و مسؤولیّتی که بر دوش دارد، کاری دشوار و دقیق است و در این میان، ترجمه قرآن به عنوان کلام خالق و پیام جاودان، از اهمیّت و حساسیّت بیشتری برخوردار است و از آن جا که زبان، چونان بسیاری از پدیده‌ها با پیشرفت زمان تحوّل می‌پذیرد و تکامل می‌یابد، اگر دهها ترجمه دیگر هم از قرآن سامان گیرد، بی نیاز کننده از ترجمه‌های بعدی نخواهد بود.
خوشبختانه، در سالهای اخیر روند کار ترجمه قرآن به فارسی، شتاب بیشتری گرفته است. به گونه‌ای که در مدت زمان نسبتاً کوتاهی چند ترجمه فارسی از قرآن کریم، انتشار یافته است و نوید انتشار ترجمه‌های دیگری به دوستداران معارف قرآن داده شده است.
یکی از ترجمه‌های قرآن، ترجمه‌ای است که به همّت آقای جلال الدین فارسی شکل گرفته و نخستین چاپ آن در سال 1369 ھ – ش انتشار یافته است.
طبیعی است که هر گاه ترجمه‌ای جدید از قرآن در دسترس قرار گیرد، این انتظار و توقّع در نسل پژوهشگر پدید می‌آید که ترجمه در مقایسه با ترجمه‌های پیش، از امتیازهایی برخوردار باشد و بخشی از کاستیهای موجود در ترجمه‌های پیشین را بر طرف کرده و بر اتقان و زیبایی آن افزوده باشد.
این که آیا ترجمه آقای فارسی از قرآن، توانسته است چنان توقّع و انتظاری را برآورده سازد، یا خیر؟ نکته‌ای است که در این پژوهش کوتاه با جمال، مورد بررسی قرار می‌گیرد.
ناگفته نماند که مترجم محترم، در مقدمه کوتاهی که بر ترجمه خود از قرآن کریم نوشته است، به صورت غیر مستقیم به پرسشهای مقدّری که یاد شد، پاسخ گفته و در همان مقدمه، قواعدی را برشمرده است که با رعایت آن قواعد در فنّ ترجمه قرآن، می‌توان به نتایج مثبتی دست یافت.
امّا آیا خود ایشان تا چه اندازه به رعایت آن نکات پایبند بوده و تا کجا در این مسیر توفیق یافته است؟ بی تردید این نگرش کوتاه نمی‌تواند مدّعی باشد که پاسخی همه جانبه به پرسش فوق بدهد، اما می‌توان گفت که دریچه‌ای را به منظر این ترجمه می‌گشاید.
نگارنده این سطور از آغاز نوجوانی که روخوانی قرآن را آموخته است، همواره در آرزوی دستیابی به ترجمه‌ای روان و دقیق از قرآن کریم بوده است.
حضور ترجمه آقای جلال الدین فارسی در مجموعه ذخایر ترجمه‌های قرآن، نوید ترجمه‌ای قوی و رسا را داد، چرا که مترجم محترم از صاحب نظران معاصر و نان آشنا بود.
امّا پس از مطالعه آن، نکاتی شایان ذکر به ذهن رسید و از آنجا که مترجم محترم از مطالعه کنندگان خواسته‌اند که از اظهار نظر و پیشنهاد دریغ نکنند، نگارنده طی تلاوت حدود نه جزء از قرآن کریم و مروری بر ترجمه آن، نکاتی را یادداشت کرده‌ام که از سر اخلاص مطرح می‌کنم.
همزمان با تنظیم نکات یاد شده، اطّلاع یافتیم که برخی از اهل تحقیق و نظر نقدی بر ترجمه آقای فارسی نوشته‌اند که پس از مطالعه آن، معلوم شد بسیاری از نکات مورد نظر ما در مقاله ایشان آمده است. از این روی، در این مختصر به ذکر نکاتی بسنده شد که از تکرار به دور باشد.
1. عبارت قرآنی « الرّحمن الرّحيم »(فاتحه/1و3) چنین ترجمه شده است: «بخشایند مهربان». بسیاری از مترجمان دیگر هم، عبارت قرآنی فوق را به همین گونه ترجمه کرده‌اند و چه بسا مورد انتقاد هم قرار گرفته باشند. گویا آقای فارسی هم در این مورد، تسلیم اکثریت شده و همان ترجمه غیر محققانه را ترجیح داده‌اند. برخی از ایرادهایی که بر ترجمه یاد شده وارد است، از این قرار است:
الف . «الرّحمن» صیغه مبالغه است و «الرحیم» صفت مشبهه و همان گونه که می‌دانیم صیغه مبالغه دلالت بر کثرت دارد و صفت مشبهه دلالت بر دوام و در ترجمه آیه، این دو نکته رعایت نشده است.
ب . صفت « الرّحمن» و «الرحیم» هر دو از مادّه رحمت اشتقاق یافته‌اند، به چه دلیل در ترجمه کلمه «الرّحمن» بخشاینده و در ترجمه کلمه «الرحیم» مهربان آورده شده است.
ج . بخشایندگی و مهربان بودن، دو مصداق از مصادیق رحمت خدا به شمار می‌روند و به عبارت دیگر، مفهوم رحمت، گسترده تر از چیزی است که در ترجمه آمده است.
2. عبارت قرآنی «یؤمنون بالغیب» چنین ترجمه شده است: «و کسانی که به نادیده، می‌گروند.» مترجم محترم کلمه «نادیده» را در ترجمه واژه قرآنی «الغیب» آورده است که اگر نگوییم غلط است، بدون تردید ترجمه دقیقی نسیت، زیرا حقایق غیبی عبارتند از چیزهایی که قوای حسّی آدمی از درک آن ناتوان است. البتّه یکی از ویژگیهای حقایق غیبی هم این است که دیده نمی‌شوند.
به طور کلی در مورد واژه‌های قرآنی که معدل فارسی دقیقی برای آن درست نیست، بهتر این است که در ترجمه، با خود آن واژه آورده شود، و یا به گونه‌ای از واژه اصلی برای ترجمه کمک گرفته شود. همان گونه که مترجم محترم در ترجمه عبارت « وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ » (بقره /3) نوشته‌اند: «و از آنچه روزیشان کردیم انفاق می‌کنند».
و یا در ترجمه « وَبِالآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ » (بقره / 4) آورده‌اند: « و به آخرت، ایشان یقین دارند» در صورتی که ممکن بود در ترجمه « يُنفِقُونَ» می‌بخشند، و در ترجمه « يُوقِنُونَ» باور دارند، آورده شود.
جالب است مترجم، در موارد دیگر که واژه «الغیب» آمده است نکته یاد آوری شده را رعایت کرده‌اند. از جمله در آیه 34 سوره بقره، عبارت قرآنی « إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ » این گونه ترجمه شده است:
«من نهانی (غیب) آسمانها و زمین را می‌دانم».
و یا در ترجمه «و لا اعلم الغیب» ( انعام / 6) آورده‌اند:
«و من غیب نمی‌دانم.»
و همچنین در ترجمه « ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَيْبِ » نوشته‌اند:
«آن گاه، سوی دانای غیب ... و مشهود باز گردانده می‌شوند.»
و در ترجمه « وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ »(انعام/59) آمده است:
«و کلیدهای غیب در دست اوست.»
3. آیه 4 سوره بقره « والَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ ...» چنین ترجمه شده است:
«و کسانی که به آنچه به سوی تو فرو فرستادیم و آنچه پیش از تو فروفرستادیم ایمان می‌آورند.»
در آیه مبارکه کلمه «انزل» در هر دو مورد، ماضی مفرد و مجهول است، ولی به صورت متکلم مع الغیر ترجمه شده است. ترجمه درست عبارت چنین است: و کسانی که به آنچه برتو و آنچه پیش از تو نازل گشته است، ایمان می‌آورند.
4. عبارت قرآنی « وَالْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ »(بقره/191)چنین ترجمه شده است:
«وشکنجة از دین بیرون بردن، بدتر از کشتن است.»
و همین گونه در ترجمه آیه 193 همان سوره « وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لاَ تَكُونَ فِتْنَةٌ » آمده است:
« وبا آنان بجگید تا شکنجه از دین بیرون بردن نباشد.»
ترجمه واژه «فتنه» به شکنجه از دین بیرون بردن » گذشته از این که ترجمه شیوایی نیست، جای این پرسش را هم دارد که به چه دلیل مترجم محترم از معانی واژه « فتنه» این معنا را واز احتمالاتی که مفسران در تفسیر واژه « فتنه» ذکر کرده اند، این احتمال را برگزیده است.
در این باره، مرحوم طبرسی پس از طرح معانی لغوی واژه « فتنه» نوشته است:
«والمراد بها فی الآیة: الشّرک بالله و رسوله»1
مراد از فتنه در این آیه، شرک به خدا ورسول اوست.
نیز شیخ طوسی در بارة معنای واژة « فتنه» می‌نویسد:
« قال الحسن وقتاده و جمیع المفسیرین انّها الکفر.» 2
حسن وقتاده وتمام مفسران گفته اند که مراد از «فتنه» دراین آیه، کفر است.
همو، درجای دیگر می‌نویسد:
« والفتنه: الشّرک فی قول ابن عباس وقتاده و الربیع وبن زید و هو المروی عن ابی جعفر 11.» 3
مرحوم علامه طباطبایی در این باره، نوشته است:
« والفتنه فی لسان هذه الآیات هو الشّرک باتّخاذ الاصنام کما کان یفعله المشرکون ویدلّ علیه قوله تعالی :« ویکون الدین کلّه لله» 4
کلمه فتنه در لسان این آیات به معنای شرک است... و دلیل این که گفتیم «فتنه» در این آیات به معنای شرک است، جمله بعدی آیه« ویکون الدین کلّه لله» است.
5. در ترجمه « وَإِن كُنتُم مِّن قَبْلِهِ لَمِنَ الضَّآلِّينَ »(بقره/198) نوشته است:
« وگر چه پیش از آن گمگشتگان بودید.»
بهتر است در ترجمه « الضّالین»، گمراهان آورده شود، همان گونه که مترجم محترم عبارت « ولاالضّالین» (فاتحه/7) را به گمراهان ترجمه کرده است.

6. آیه مبارکه « وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ »(بقره/207)، چنین ترجمه شده است:
« واز آدمیان کسی هست که خویشتن در طلب خشنودی خدا بفروشد...»
در ترجمه آیه یاد شده، وفادار ماندن به متن در حدی است که به زبیایی و رسا بودن ترجمه صدمه زده است. بدون تردید کلمه «یشری» در آیه مبارکه به معنای خرید و فروش اصطلاحی نیست، بلکه معنای کنایی آن مراد است . ممکن است مترجم محترم بفرماید: در ترجمه هم همان معنای کنایی اراده شده است که مسلّم همین طور است، ولی اگر دقّت کنیم در زبان فارسی برای بیان این مقصود، بیشتر تعبیر جانبازی در راه خدا و جان باختن در راه حق به کار می‌رود.
7. درآیه مبارکه 11 سوره نساء، عبارت قرآنی « مِن بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِي بِهَا أَوْ دَيْنٍ » به این صورت ترجمه شده است:
« پس از انجام وصیتی که وی می‌کند یا قرضی که هست.»
عبارت فوق، بخشی از آیه ای است که درآن حکم میراث طبقه اول و چگونگی تفسیم میراث بیان گشته است. در این بخش از آیه، تصریح شده است که وارثان هنگامی مجازند مال میّت را میان خود تقسیم کنند که میّت وصیّتی نکرده باشد و بدهکار نباشد، اما در صورتی که وصیتی کرده است با بدهکار است، نخست باید به وصایای او عمل شود وبدهکاری او پرداخت شود، آن گاه باقیمانده اموال میت میان ورثه تقسیم گردد.
ایراد نگارنده، بر ترجمه متن این بخش از آیه نیست وفرض هم براین است که مترجم با درک درستی از مراد آیه، به ترجمه آن پرداخته است. اما نکته ای که از دید مترجم پنهان مانده است، ارتباط این بخش بابخشهای دیگر آیه است که می بایست این ارتباط،با افزوده شدن توضیحی کوتاه حفظ می‌شد. در صورتی که می‌بینیم به ترجمه لفظ اکتفا شده و هیچ گونه توضیحی در کنار آن نیامده است ودر نتیجه مطالعه کننده فارسی زبان، که فرضاً آگاهی چندانی از احکام میراث ندراد، بدشواری می‌تواند مراد آیه را دریابد و چه بسا در برداشت از ترجمه آیه دچار اشتباه گردد و چنین تصور کند که حکم مذکور در این بخش از آیه، مربوط به قسمت اخیر است. ( یعنی صورتی که وارثان میت عبارتند از چند برادر ومادر.) بخصوص این که در ویرایش این قسمت، از علائم سجاوندی مناسب هم استفاده نشده است.
در ترجمه این قسمت از آیه، به ترجمه آقای عبدالمحمد آیتی مراجعه شد. ترجمه ایشان چنین است:
« امّا اگر برداران داشته باشد، سهم مادر، پس از انجام وصیّتی که کرده و پرداخت وام او، یک ششم است.»
اگر نگوییم که مترجم محترم در ترجمه این بخش از آیه به خطا رفته، بدون تردید ترجمه ای نارسا و از دقّت به دور است وابهام آن، از ترجمه آقای فارسی بیشتر است.
8. عبارت« وَلاَ يُظْلَمُونَ فَتِيلاً »(نساء/49)« وَلاَ تُظْلَمُونَ فَتِيلاً »(نساء/77)و« وَلاَ يُظْلَمُونَ فَتِيلاً»(اسراء/71)، به ترتیب، چنین ترجمه شده است:« وبه اندازه پوسته ای ستم نمی‌شوند.» « وبه اندازه پوسته ای به شمان ستم نرود.» و«و به اندازه پرزه ای برایشان ستم نشود.»
در این که معنای واژه «فتیل» چیست؟ در کتابهای لغت چند احتمال ذکر شده است:
الف. رشته نازکی که در شکاف هسته خرما مشاهد می‌گردد.
ب. رشته نازک درون خرما.
ج. به معنای نقطه ای دردرون هسته خرما.
ممکن است به معنای «پوسته» و «پرزه» هم باشد، ولی واژه « فتیل» به هرمعنایی که باشد بی تردید در آیات یاد شده کنایه از چیز کوچک و اندک است. با توجه به این که هیچ کدام از معانی محتمل مرجحّی ندارند، بهتر است همان معنای کنایی در ترجمه آورده شود ومثلاً در ترجمه « وَلاَ يُظْلَمُونَ فَتِيلاً» نوشته شود: وکمترین ستمی برآنان نخواهدشد.
9. آیه 3 سوره مائده: « فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجَانِفٍ لِّإِثْمٍ فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ » چنین ترجمه شده است:
« پس هرکس در گرسنگی جانگاه بدون تمایل، به گناه ناچار شود بداند که خدا آمرزنده ای مهربان است:
این بخش از آیه ناظر است به محرّماتی که در آغاز آیه بیان گردیده است. مقصود این است که استفاده از آن محرمات در حال ناچاری، مانعی ندارد.
ایرادی که در مورد ترجمه این قسمت به نظر می‌رسد، نارسا بودن ترجمه در انتقال مقصود است، بخصوص این که میان این بخش از آیه وبخش آغازین آن عبارت قرآنی :« الیوم یئس الذین کفرو من دینکم...» فاصله افتاده است که بظاهر، چندان ارتباطی با صدور و ذیل آیه ندارد.
10. آیه 103 سوره مائده: « مَا جَعَلَ اللّهُ مِن بَحِيرَةٍ وَلاَ سَآئِبَةٍ وَلاَ وَصِيلَةٍ وَلاَ حَامٍ »بدین گونه ترجمه شده است:
« خداهیچ بحیره و سائبه و وصیله وحامی را مقرّرنداشته است.
نگارنده با مطالعه ترجمه این آیه، به یاد لطیفه ای افتاد که گویند خردمندی از فرزند خود پرسید:« تربیت نااهل را چون گردکان بر گنبد است.» یعنی چه؟
فرزند بدون تأمل، پاسخ داد؛ یعنی، تربیت نااهل را چون گردکان برگنبد است!
غرض از ترجمه قرآن، یاری رساندن به آنهایی است که بالغت واصطلاحات عربی آشنایی ندارند و می‌خواهند با کمک گرفتن از ترجمه به اندکی از معارف قرآن دست یابند . قطعاً با این شکل از ترجمه، آن غرض تأمین نخواهد شد. در چنین مواردی، افزودن توضیحاتی کوتاه و گویا، در کنار ترجمه، تنها راه حل مشکل است.
11. آیه 17 سوره مبارکه اعراف: « ثُمَّ لآتِيَنَّهُم مِّن بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَيْمَانِهِمْ وَعَن شَمَآئِلِهِمْ... » چنین ترجمه شده است:
« آن گاه از راه تاریخ ولحاظ آینده و از طریق امور خوشایند وشوم به آنان بپردازم...»
شگفت آور است که مترجم محترم گاهی چنان در ترجمه آیات، به الفاظ آیه وفادار مانده است وزمانی این چنین الفاظ آیه را نادیده گرفته و به ترجمه ای کاملا آزاد روی آورده است . آنچه درترجمه این آیه آمده است، با فرض صحّت آن، می‌بایست به عنوان توضیح و به شکلی متمایز ازترجمه افزوده می‌شد.
در پایان، به نمونه ای از تعبیرات تکلّف آمیز و نامأنوس، که درترجمه راه یافته است، اشاره می‌شود:
* بقره/34: «... فَسَجَدُواْ إِلاَّ إِبْلِيسَ أَبَى... »
پس سجده بردند جز ابلیس، سرفراپیچید.»
* مائده/5: «... وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ... »
« وزنان خویشتن پای مؤمن .»
*مائده/8: « ...عَلَى أَلاَّ تَعْدِلُواْ اعْدِلُواْ... »
«که پا از خط داد بدر نهید، برخط داد باشید.»
*مائده /49: « وَاحْذَرْهُمْ أَن يَفْتِنُوكَ عَن بَعْضِ مَا أَنزَلَ اللّهُ إِلَيْكَ ...»
« واز آنان برحذر باش که تو را از پاره ای از آنچه به سویت فروفرستاد بدر لغزانند.»
* مائده/82: « ...أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً ...»
« سخت دشمنی ترین آدمیان.»
* انعام /55: « وَكَذَلِكَ نفَصِّلُ الآيَاتِ ...»
«وبدین گونه آیات را بشرح می‌آوریم.»
*انفال/29: « یِا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إَن تَتَّقُواْ اللّهَ يَجْعَل لَّكُمْ فُرْقَاناً وَيُكَفِّرْ عَنكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ وَاللّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ »
« هان ای کسانی که ایمان آوردید، اگر از خدا پروا گیرید برای شما مایه تمیزی قرار می‌دهد... وخدا دارای دهشی عظیم است.»
* اعراف/184: «... بِصَاحِبِهِم ...»
« همشهریشان.»
* انعام/68: « وَإِذَا رَأَيْتَ الَّذِينَ يَخُوضُونَ فِي آيَاتِنَا »
« وچون کسانی را ببینی که شروع می‌کنند به زدن حرف ناسزا در باره آیات ما.»
* انفال/27: « ...وَأَنَّهُ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ ...»
« واین که به سوی او فراهم برانگیخته می‌شوید.»

پی نوشت‌ها:

1 . طبرسی ، مجمع البیان ، ( بیروت ، دارامعرفة )، 1/511، ذیل آیه 191.
2 . شیخ طوسی ،تبیان ،( بیروت ، دارإحیاءالتراث) ، 2/146، ذیل آیه 191.
3 . همان / 147، ذیل آیه 193.
4 . علامه طباطبایی، المیزان ، ( بیروت، مؤسسه اعلمی) ، 2/62، ذیل آیه 193.
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: شنبه 16 خرداد 1394 ساعت: 13:48 منتشر شده است
نظرات(0)

فرهنگ واژه های قرآن کریم به زبان انگلیسی

بازديد: 327
فرهنگ واژه های قرآن کریم به زبان انگلیسی

شهره شاهسوندي

از ویژگیهای انکار ناپذیر قرآن و پیام آسمانی پیامبر خاتم(ص) جهان شمولی، فراگیری و حضور و حیات دایمی آن در میان نسلهای جاری و عصرهای متوالی است.
این نکته از صریح آیات وحی و وضوح سیره پیامبر(ص) مشهود است، بی آن که نیازی به تفسیر و تأویل و توجیه باشد، چنانکه مخاطب قرآن نه قومی خاص و نه قبیله‌ای مخصوص و نه نژادی ویژه‌اند، بلکه روی سخن قرآن در عنوانی عام و بی مرز زمان و مکان، توده‌های مردمند.
« يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءكُم بُرْهَانٌ مِّن رَّبِّكُمْ » (نساء / 174 )
هان ای مردمان ! برهانی عظیم و ژرف از پرورگارتان به سوی شما آمد.
« هَـذَا بَيَانٌ لِّلنَّاسِ ...» (آل عمران / 138) 
این [قرآن] بیانی بزرگ و ارجمند برای تمامی مردم است.
« هَذَا بَصَائِرُ لِلنَّاسِ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِّقَوْمِ يُوقِنُونَ » (جاثیه / 20) 
این [آیات وحی] بینشهای گرانسنگی است، برای تمامی مردم و برای آن گروه که ایمان آوردند، هدایت و رحمت است.
و سر انجام روشنتر و گویاتر از همه آیات فوق، این آیه است که می‌فرماید:
« وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّةً لِّلنَّاسِ بَشِيرًا وَنَذِيرًا وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ » (سبأ / 28)
[ای پیامبر] نفرستادیم تو را مگر برای تمامی مردم، به عنوان بشارت دهنده و انذار کننده، ولی بیشتر مردمان آگاه نیستند.
جمله آغازین و جمله پایانی آین آخرین آیه که یاد آور شدیم، دو پیام و بیان تأمل برانگیز دارد.
1. رسالت پیامبر خاتم(ص) باید بر تمامی انسانها بدون استثنا پرتو افکن باشد.
2. جهل و نا آگاهی بر بیشتر مردم سایه افکنده و این نا آگاهی مانع بهره وری آنان از رسالت جهانی پیامبر اسلام است.
در این میان، آنان که پشتوانه تعهّد و مسؤولیت را بر دوش جان دارند و خط رسالت نبی اکرم(ص) را تداوم دهنده‌اند، با این هشدار قرآن در می‌یابند که یکی از وظایف عمده آنان، زدودن ناآگاهیها و بی خبریها و کج فهمیها از ذهن توده‌ها نسبت به پیام وحی است.
تلاش در تبیین مفاهیم وحی از زوایای مختلف در زبان عربی و پارسی به گونه‌ای گسترده صورت گرفته است و هم اکنون نیز ادامه دارد، و.لی این تلاش در سایر لغتها و زبانها برای فهم صحیح قرآن، کمتر به کار بسته شده است، در حالی که همه ملّتها با هر زبان و نژادی که باشند، سهمی یکسان در بایسته‌های شتاخت پیام الهی دارند.
بر این اساس، واحد تحقیقات و پژوهشهای دفتر تبلیغات اسلامی خراسان – بخش فرهنگ و معارف قرآن مشهد – تلاش در جهت تبیین مفاهیم واژگان قرآن – به زبان انگلیسی – را در برنامه‌های تحقیقاتی خویش قرار داد و نیروهای کار آمد را تدارک دید و شیوه‌های ثمر بخش را به بررسی نشست.
نخست تلاش شد فعالیتهای مشابه در مراکز تحقیقات قرآنی ملاحظه شود تا دوباره کاری صورت نگیرد.
پس از کسب اطمینان از نبودن چنین طرحی – با ویژگیهای مورد نظر – در برنامه‌های تحقیقاتی سایر مراکز، کار پژوهش آغاز گردید که بخشی از اهداف و روشهای آن به وسیله خانم شاهسوندی – استاد زبان انگلیسی در دانشکده ادبیات مشهد و مجری طرح یاد شده – به رشته تحریر در آمده است.
بدان امید که خداوند کاستیهایمان را با کمال وصف ناپذیر خود جبران کند و این گامها را در جهت گسترش فهم قرآن در پهنه گیتی قرار دهد و ما را در زمره حاملان قرآن محسوب دارد. 
پژوهشهای قرآنی
زبان شناسی، علمی است که زبان یا سیستم برقراری ارتباط بین انسانها را مطالعه می‌کند. اهمیت روز افزون این علم در علوم و فنون مربوط با زبان، لزوم آشنایی با آن را دو چندان می‌نماید. از جمله فنون مرتبط با زبان شناسی، ترجمه است و مترجم آن جا که دخیل در بررسی متن زبان مبدأ و برگردان آن به زبان مقصد است، از این قاعده مستثنا نیست. اهمیت آگاهی او از این علم و تئوریهای ترجمه که مبتنی بر زبان شناسی است، امری نیست که بتوان از آن چشم پوشی کرد. مترجم به مدد یافته‌های زبان شناسی، می‌تواند ملاکهایی را برای خود تعیین نموده و از ظوابطی پیروی کند تا محصول تلاش او به گونه‌ای منسجم، در اختیار خوانندگانش قرار گیرد. بدین ترتیب، از ارائه اثر خویش، تنها بر اساس ذوق و سلیقه خود داری کرده و رنگ و صبغه علمی بر اثر خویش می‌زند.
پیشرفت علوم زبان شناسی و ترجمه شناسی در غرب، مباحث علمی بسیاری را در ترجمه متون مذهبی، مخصوصاً انجیل، مطرح ساخته است، به گونه‌ای که مباحث مطروحه سطوح مختلف زبان: واژگان، ارتباط دستوری، اجزاء ساختارها، معنا و پیام را در بر می‌گیرد و اهمیت توجه به آنها در انتقال معنا و پیام از زبانی به زبان دیگر را روشن می‌سازد. مجلات و فصلنامه‌هایی نیز بدین امر اختصاص یافته و شیوه‌ها و دشواریهای موجود در برگرداندن انجیل مورد مداقه و بررسی قرار می‌گیرد. متأسفانه نوپایی این علوم در کشورهای اسلامی و عدم توجه کافی به جنبه‌های کاربردی یافته‌های آنها موجب گردیده تا مباحث مطروحه در زبان شناسی و ترجمه شناسی، عملاً محلی از اعراب در ترجمه قرآن نداشته باشد. بررسی اجمالی آثار ترجمه شده قرآن بوضوح، اشکالهای عمده‌ای را آشکار می‌سازد که ناشی از عدم دقت علمی در بررسی واژه‌ها و آیات قرآنی در سطوح مختلف ترجمه است.
چنین نقصانی در برگردان قرآن مجید به زبانهای دیگر، که از لحاظ فرهنگی سنخیتی با اسلام و قرآن ندارند، مشکلات بیشتری را در سر راه درک قرآن به همراه می‌آورد، زیرا مخاطبان فعلی قرآن کریم در اقصی نقاط عالم، فاقد اطلاعات پیش زمینه‌ای و فرا زبانی هستند که مسلمانان صدر اسلام و اعراب دوران جاهلیت از آن برخوردار بوده‌اند. در عصر جاهلیت، فرهنگ غالب، بت پرستی و شرک بوده که در اساس با فرهنگ وحدانیت و یگانه پرستی اسلام مغایرت دارد. اسلام با ظهور خود بسیاری از آداب و سنن و مفاهیم آن دوران را مردود شناخته و آنها را رد نمود، امّا برخی از آنها با تغییر و تطبیق بر فرهنگ اسلام پذیرفت. برای مثال می‌توان از واژه‌های : جاهلیت، مروت، موت، تسلیم، تضرع، معروف و حیات نام برد. عدم اطلاع از شرایط تاریخی و جغرافیایی فرهنگی اعراب قبل و بعد از اسلام، موجب خواهد شد تا فضای حاکم بر محیط، بخوبی ادراک نشود و در ترجمه منتقل نگردد.
البته توجه به این نکته ضروری است که ترجمه قرآن، تنها با تکیه بر علم زبان شناسی و آگاهی از نظریات ترجمه عملاً ممکن نیست و مترجمان آن باید اطلاعات و آگاهی وسیعی در زبان عربی، تفسیر، معارف قرآنی، تاریخ اسلام و سایر ادیان و همچنین زبان مقصد و ویژگیهای آن داشته باشند، تا بتوانند به این امر خطیر دست یازند. از آن جا که علوم این روزها تخصصی شده یک مترجم، بتنهایی قادر نیست برگردان قابل قبولی از قرآن کریم ارائه دهد و به گروههایی از محققان و مفسران نیاز است تا با تلاشی مستمر و طولانی جنبه‌های مختلف قرآن را بررسی کرده، به نکات و ظرایف آن دست یابند و در ترجمه آن را انتقال دهند.
از دیگر مسائل تأسف آور در زمینه ترجمه قرآن، برگردان آن به دست افرادی است که خود مسلمان نبوده‌اند و طبیعی است که درک آنان محدود به دیدگاه خاص خود بوده و نمی‌توانند آنچنان که باید و شاید، حق مطلب را ادا نمایند. در بررسی قرآنهای ترجمه شده به دست غیر مسلمانها رنگ و بوی مفاهیم و فرهنگ ادیان دیگر، بخوبی مشهود است.
تلاش در راه اشاعه فرهنگ و معارف اسلامی در سالهای اخیر (پس از پیروزی انقلاب اسلامی) ما را بر آن داشت تا با توجه به فقدان ترجمه‌ای دقیق از قرآن کریم در ممالک غیر اسلامی، دست به پژوهش و تألیف فرهنگ واژه‌های قرآن کریم به زبان انگلیسی بزنیم و به دلایل چندی این امر را ضروری دانسته و می‌دانیم:
تحقیق بر روی ترجمه‌های قرآن کریم و همچنین فرهنگهای اصطلاحات اسلامی به زبان انگلیسی، این نکته را روشن ساخت که مترجمان و یا مؤلفان در آثار خود از دقت نظر کافی در معادل یابی برخوردار نبوده و به دلایل مختلف از ارائه معادل دقیق، عاجز بوده‌اند:
1. عدم آشنایی کافی با فرهنگ قرآن، اسلام، مسیحیت . ... .
2. عدم آشنایی کافی با زبان انگلیسی و عربی و ظرایف این دو زبان.
3. عدم آشنایی کافی با زبان شناسی و نظریات جدید ترجمه شناسی و کاربرد آن در ترجمه به صورت عملی.
4. در نظر نگرفتن وجوه معنایی متعدد واژه‌ها و آحاد معنایی هر واژه در مقایسه با معادل آن.
5. انجام برگردان متن به صورت فردی.
از این روی، در انجام این طرح پژوهشی بر آن شدیم تا با بهره جویی از همکاری صاحب نظران در زبانهای عربی و انگلیسی، معارف قرآنی، لغت و ترجمه سعی در جبران نواقص آثار صورت گرفته نماییم.
این طرح جزء طرحهای بنیادی – کاربردی محسوب شده و می‌تواند به عنوان مرجع توسط مبلّغان در امر تبلیغ و صدور فرهنگ اسلام و قرآن و توسط مترجمان در ترجمه کتابهای مذهبی، ادعیه و ... مورد استفاده علاقه مندان قرار گیرد.
در تألیف «فرهنگ واژه‌های قرآن» با استفاده از منابع مختلف (تفاسیر، کتابهای لغت، و ... ) وجوه معنایی هر واژه (آحاد معنایی آن) موارد کاربرد آن (اسم، فعل، صفت ...) همایش آن با لغات دیگر در قرآن را مشخص نموده، سپس به معادل یابی در زیان انگلیسی پرداخته می‌شود.
در زمینه معادل یابی ، ذکر نکات زیر ضروری است. برای واژه مورد نظر، ممکن است در زبان انگلیسی:
1. معادل مناسب وجود داشته باشد.
2. معادل شخصی وجود نداشته باشد.
3. معادل موجود بار فرهنگی – مذهبی زبان مقصد را داشته و آن را القا نماید.
با توجه به هر یک از نکات فوق و همچنین با توجه به آحاد معنایی هر واژه ، معادل مناسب آن انتخاب شود. معادل یابی برای واژه‌های گروه اول، مشکلی به همراه نخواهد داشت. گروه دوم واژه‌های قرآنی آن دسته از لغات هستند که معادل آنان در زبان مقصد وجود نداشته و به اصطلاح خلأ واژگان وجود دارد. برای مقابله با این خلأ واژگان، اگر بخواهیم به توصیف و توضیح واژه‌ها متوسل شویم، چنانچه لغت از واژه‌های کلیدی باشد و یا این که بسامد آن در قرآن زیاد باشد، عملاً با به کار گیری معادل چند کلمه‌ای به زیبایی و انسجام ترجمه لطمه خواهیم زد و اگر بدون در نظر گرفتن بار معنایی واژه، معادل نا مناسبی انتخاب کنیم، یقیناً دچار افت معنایی خواهیم شد. برای مثال می‌توان واژه‌های الزکاة، الجهاد، تیمم، الحج و نحس را نام برد. در این زمینه یا باید به جعل واژه در زبان مقصد اقدام نمود و یا از مکانیزمهای دیگری برای انتقال معانی و مفاهیم واژه استفاده کرد؛ کثلاً واژه الزکاة را مترجمان به poor due و یا alms ترجمه کرده‌اند. اگر به آحاد معنایی واژه الزکاة دقت کنیم:

الزکاة:

مالیات شرعی 
تکلیف شرعی 
مصادیق زکات
موارد مصرف زکات 
مجازات قانونی ندارد
مجازاً در مورد علم، بدن... به کار می‌رود
حد نصابی دارد که شامل افراد مستطیع می‌گردد

poor due:

مالیات شرعی 
تکلیف شرعی 
مصادیق زکات
موارد مصرف زکات

alms:

پول، لباس، غذا 
به افراد فقیر داده می‌شود
واژه‌های مذکور نمی‌توانند معادل مناسبی برای «الزکاة» باشند، زیرا فاقد آحاد معنایی آن هستند.
از طرف دیگر، توضیحات ناقصی که گاه از سوی مترجمان ارائه می‌شود، خود باعث گمراهی خوانندگان می‌گردد.
گروه سوم از واژه‌های قرآن، شامل آن دسته از واژه‌هاست که معادل آنها در فرهنگ انگلیسی زبانان وجود دارد، اما دارای بار فرهنگی متفاوت با فرهنگ قرآن هستند. واژه‌هایی نظیر «برزخ» ، «شهادت» و «توبه» که معادل آنها را عموماً در انگلیسی با بار فرهنگ مسیحیت به ترتیب: 
Repentence: martyrdom: porgatory: قرار می‌دهند. حال اگر به وجوه معنایی واژه «برزخ» در قرآن مراجعه کنیم، می‌بینیم معنای آن معادل حابل، مانع، فاصله و عالم برزخ است.
حایل « مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيَانِ بَيْنَهُمَا بَرْزَخٌ لَّا يَبْغِيَانِ » الرحمن / 20
مانع « وَجَعَلَ بَيْنَهُمَا بَرْزَخًا وَحِجْرًا مَّحْجُورًا » الفرقان / 53
عالم برزخ « وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ » المؤمنون / 100
اگر واژه فوق را در معنای «عالم برزخ» در نظر بگیریم، اشاره به مکانی دارد که همه انسانها پس از مرگ وارد آن شده و بسته به شیوه زندگی خود در دنیا پاداش داده شده و یا مجازات خواهند شد. اگر در دنیا اعمال نیک انجام داده باشند، متنعم خواهند بود و اگر گناهکار باشند، معذّب. معادل «عالم برزخ» را در انگلیسی، بعضی porgatory ذکر نموده‌اند. این واژه با بار فرهنگ مسیحیت به معنای:
Porgatory : n. pl 
1. often p. theol . a state or place in which in which in r. c. and other christian doctrine. Those have died in grace of God expiate their sins by suffering.
معادل انگلیسی آن در فرهنگ مسیحیت به مکانی اطلاق می‌گردد که گناهکاران به خاطر معاصی خود، در آن جا مجازات می‌شوند. در معنای فوق، جایی برای نیکوکاران وجود ندارد. حال اگر این واژه را معادل «عالم برزخ» قرار دهیم، به خاطر در نظر نگرفتن آحاد معنایی آن، افت معنایی خواهیم داشت.
به عنوان مثالی دیگر می‌توان واژه «شهد» را ذکر کرد که جدای از صرف فعلی آن، به صورتهای مختلف در قرآن کریم به کار رفته و هر کدام معادل مناسب خود را می‌طلبد. (شهد، شاهد، شهود، شهید، الشهادة، مشهد، مشهود).
1. « عَالِمَ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ أَنتَ تَحْكُمُ بَيْنَ عِبَادِكَ فِي مَا كَانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ » زمر / 46
جهان محسوسperceptible - 
2. « فَشَهَادَةُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَهَادَاتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِينَ » نور / 6 
گواه (از نظر حقوقی) - testimonies
3. « شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ وَالْمَلاَئِكَةُ وَأُوْلُواْ الْعِلْمِ » آل عمران / 18
شاهد بودن - to be a witness 
4. « فَمَن شَهِدَ مِنكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ » بقره / 185
درک – حضور داشتن - to be present 
5. « فَأُوْلَـئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَيْهِم مِّنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاء وَالصَّالِحِينَ »
نساء/ 69

گواهان بر اعمال مردم 
واژه «الشهداء» بنا به قول علامه طباطبایی، مؤلف تفسیر المیزان، به معنای گواهان بر اعمال مردم است. حال، حتّی اگر واژه مذکور به معنای مصطلح آن در زبان فارسی «شهید» باشد، چنانکه در ترجمه‌های قرآن به انگلیسی به این معنا به کار رفته است، معادل انگلیسی آن به هیچ وجه دارای بار معنایی آن نیست.

الشهداء:

کشته شدگان 
مرگ جسمانی 
حیات اخروی 
در راه رضای خدا
از طریق جهاد 
تقدس عمل 
مرزوق بودن نزد خداوند
بدن شهید غسل و کفن ندارد
جهاد به منظور دفاع و با برقراری عدل و قسط
Martyr: 1. a person who chooses to suffer or die rather than give up faith or principles : person tortured or killed because of his belief.
2. a personsuffers great pain or misery for a long time.
3. a person who assumes an attitude of self – sacrifice or suffering in order to arose feelings of pity. Guilt. Etc. in others.
(webster dictionary)
با توجه به آحاد معنایی این واژه، این گونه استنباط می‌شود که martyr به فردی اطلاق می‌گردد که در راه عقیده و اصول اعتقادی خود شکنجه و یا کشته شود. فردی که رنج و سختی بسیاری را برای مدتی طولانی تحمل می‌کند و نهایتاً به فردی اطلاق می‌شود که با ایثار و تحمل سختیها سعی در ایجاد احساس السوزی و گناه در دیگران دارد. جالب این جاست که برای اشاره به شهدای مذهبی از واژه religious martyrs و شهدای مسیحیت از christian martyrs استفاده شده است.
از سوی دیگر، پاره‌ای از واژه‌های قرآن که در آیات مختلف، دارای وجوه معنایی متفاوتی هستند، توسط بعضی مترجمان با عنایت به تنها یک وجه معنایی آن ترجمه گردیده است. از جمله مواردی که در این طرح مد نظر قرار می‌گیرد، توجه به ابعاد معنایی یک واژه است. برای مثال واژه «معروف» را در این جا مورد بررسی قرار می‌دهیم: 
1. « يَا نِسَاء النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِّنَ النِّسَاء إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلًا مَّعْرُوفًا » احزاب / 32
شیوه و نحوه سخن گفتن مناسب 
honorable words A 1
customary speech P 2
2.« وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النَّسَاء فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَلاَ تُمْسِكُوهُنَّ ضِرَارًا» بقره / 231 
شایسته و پسندیده و درست 
honorably A.
in kindness P.
3. « وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاء فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلاَ تَعْضُلُوهُنَّ أَن يَنكِحْنَ أَزْوَاجَهُنَّ إِذَا تَرَاضَوْاْ بَيْنَهُم بِالْمَعْرُوفِ » بقره / 232 
با رعایت مقررات شرعی 

honorably A.
in kindness P.
4.« وَالْوَالِدَاتُ يُرْضِعْنَ أَوْلاَدَهُنَّ حَوْلَيْنِ كَامِلَيْنِ لِمَنْ أَرَادَ أَن يُتِمَّ الرَّضَاعَةَ وَعلَى الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَكِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ » بقره / 233 
در حد متعارف 
honorably A.
seemly manner P.
5. « يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ يَحِلُّ لَكُمْ أَن تَرِثُواْ النِّسَاء كَرْهًا وَلاَ تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُواْ بِبَعْضِ مَا آتَيْتُمُوهُنَّ إِلاَّ أَن يَأْتِينَ بِفَاحِشَةٍ مُّبَيِّنَةٍ وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ » نساء/190
معاشرتی که از نظر مردان شناخته شده و بین آنان متداول است
honorably A.
in kindness P.
6. « وَإِنْ أَرَدتُّمْ أَن تَسْتَرْضِعُواْ أَوْلاَدَكُمْ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْكُمْ إِذَا سَلَّمْتُم مَّآ آتَيْتُم بِالْمَعْرُوفِ » بقره/233
honorably A.
in kindness P.
7. « وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاء بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ ...» توبه/72-71
bid to honor A.
enjoin the right p.
باعدم توجه به وجوه معنایی متفاوت واژه « المعروف» در قرآن مجید ، مترجمان اکثر این واژه را به یک معنا ترجمه کرده اند. واژه های honorably، kindnessبه ترتیب در فرهنگ لغت Webster به صورت زیر آمده است:
honorable: 1. worth of being honored. 2. having or showing a sense of right or wrong charactized by honesty and integrity upright. 3. bringing honor to the owner or door. 4. doing honor accompanied with marks of respect.
kindness: (n) the state quality or habit of being kind.
kind: sympathrtic friendly gentle tenderhearted generous.
همچنانکه مشاهده می‌کنیم ، عدم توجه به وجوه معنایی واژه مذکور ومتن آیه ای که این واژه درآن استعمال گردیده است، موجب شده تا تقریباً در تمامی آیات این واژه به یک معنا و با یک واژه بیان گردد.

روش پژوهشی طرح

در مرحله اول، ابتدا واژه های قرآن براساس معنا و اهمیت آن در درک مفهوم آیه انتخاب می‌شوند. لذا بسامد واژه، تأثیری در انتخاب آن ندارد. در این مرحله از انتخاب کلمات ربط، حروف، کلمات استفهام وصورتهای صرف شده فعلی در صورتی که تغییر معنایی ایجاد نشود، خودداری می‌گردد3. پس از واژه های انتخابی در کتابهای تفسیر ولغت ، تجزیه وتحلیل آنها آغاز می‌شود. وجوه معنایی هر واژه، آحاد معنایی، مشتقات، همایش آن با واژه های دیگر مشخص می‌گردد . واطلاعات لازم در مورد پیش تصورات موجود در واژه، معنای لغوی ، معنای تلویحی، معنای ارجاعی،معنای همایشی، لغات مترادف ومتضاد و... جمع آوری می‌شود. درمرحله بعدی، آحاد معنایی واژه ها با آحاد معنایی معادلهای موجود آن در زبان انگلیسی مقابله شده، چنانچه از گروه اول واژه ها باشد، طبعاً مشکلی ایجاد نمی‌شود . درمورد گروههای دوم وسوم نیز با توجه به روشهای پیشرفته موجود در ترجمه شناسی، ترجمه و زبان شناسی ، نسبت به یافتن معادل آنها اقدام می‌شود.
درمورد هر واژه اطلاعات زیر ارائه می‌شود:
1. خود واژه به زبان عربی؛
2. تلفظ واژه؛
3. نوع کلمه؛ 
4. معادل و یا معادل آن همراه با شاهد و یا شواهدی از قرآن کریم با ذکر سوره و آیه؛
5. همایش آن با کلمات دیگر؛
6. لغات مترادف و متضاد ( درصورت موجود بودن).
امید است که با یاری ایزد منان، این امر خطیر هرچه سریعتر و با دقتی هرچه بیشتر به پایان رسد.

******
*****

پی نوشت‌ها:

1 . A .Arberry the Quran Interpreted
2 .pickthall the Glorious Quran
3 . واژه ها در این فرهنگ لغت ، به همان ترکیب وصورتی است که در آیات قرآنی آمده اند. لغاتی که از یک ریشه مشتق شده اند و به اشکال مختلف درآمده اند ، در ذیل ماده اصلی ریشه خود براساس کتاب «المعجم المفهرس لاالفاظ القرآن الکریم» تنظیم می‌گردد.
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: شنبه 16 خرداد 1394 ساعت: 13:37 منتشر شده است
برچسب ها : ,,
نظرات(0)

بررسی آماری اسباب نزول

بازديد: 147
بررسی آماری اسباب نزول

موسي حسینی

در این نوشتار برآنیم تا گزارش نموداری از نقش وحضور اسباب نزول در برخی از تفاسیر مهم را ارائه دهیم.
بررسی این نکته که چه تفاسیری بیش از همه به نقل روایات اسباب نزول پرداخته و کدام مفسّر بدان بها داده و کدام مفسّر به آن بی توجه بوده است، راهها و شیوه های متعددی دارد، امّا شاید عینی ترین روش، تحلیل و بررسی آماری و نموداری باشد، زیرا در این روش می‌توانیم به دور از هر گونه ذهنیّت و پیشداوری، میزان اهتمام مفسّر به نقل روایات اسباب نزول و سطح اهمیّت و ارجی را که بدانها می‌دهد دریابیم و همچنین از جایگاه اسباب نزول در تفاسیر مختلف آگاهی بابیم. در راستای این هدف، گزارش یاد شده در دو محور صورت می‌گیرد :
1. تعداد وحجم نقل روایات اسباب نزول در تفاسیر.
2. کیفیت و چگونگی نقل روایات اسباب نزول.
در محور نخست، هدف تنها شناخت تفاسیر از بعد پرداختن به روایات اسباب نزول ومیزان کاربرد این روایات درآنهاست، امّا در محور دوم، شناسایی دیدگاه مفسّران در برخورد با روایات اسباب نزول و میزان توجه و اهمیتی که با نقّادی و تحلیل آنها، از خودنشان داده اند، مورد نظر است.
برای دستیابی به هدفهای فوق، از عناوینی چند بهره گرفته‌ایم که اینک به توضیح مختصری دربارة آنها می‌پردازیم.

منظور از نقل گزارشی و نقل تحلیلی

اگر مفسر، تنها به نقل روایات اسباب نزول بسنده کرده وبدون هرگونه نقد و کندوکاوی نسبت به آنها از کنار روایات گذشته باشد، این چنین نقلی«گزارشی» به شمار می‌آید. و اگر همراه با نقل روایات، به نقادی وتجزیه و تحلیل متن آن و یا بررسی سند و صحت و سقم آن پرداخته باشد، از آن با عنوان نقل « تحلیلی» تعبیر می‌کنیم.

منظور از نقل اجمالی و نقل تفصیلی

گزارش ونقل روایات می‌تواند اجمالی باشد و می‌تواند تفصیلی صورت گیرد، زیرا اگر تمام حادثه یا جریان سبب نزول آیه در روایت منعکس شده باشد و مفسر آن را ثبت کرده باشد، در این صورت نقل سبب را « تفصیلی» می‌دانیم، امّا اگر مفسّر در صدد بیان اصل روایت نباشد و فقط به اشاره ای گذرا یا شخصی که در نزول آیه تأثیر داشته، بسنده کند، در این صورت، گزارش مذکور را « اجمالی» تلقّی می‌کنیم.
انتظار می‌رود با بهره گیری از این عناوین، میزان حضور و نقش اسباب نزول در تفاسیر و اصولاً در تفسیر وفهم قرآن، به شکلی ملموس شناخته شود.
در پایان شایان یاد است که حوزه کار دراین تحقیق، فقط در برگیرنده تفاسیر چندی است که بیشتر مورد استناد و استفاده محققان و دانش پژوهان قرار دارد، چه این که آمار گیری نسبت به همه تفاسیر، مجال دیگر و فرصت افزونتری را می‌طلبد.
امّا در بارة اصل این تحقیق و داوری، ما مدعی نیستم که آمار ارائه شده، کمترین کم وزیادی درآن راه نیافته و فاقد هرگونه اشکال است، ولی اطمینان داریم که این آمار، درصدد بسیاری، نمایانگر واقع ونشاندهنده میزان حضور اسباب نزول در تفاسیر مورد تحقیق است.
کار شمارش این موضوعات، آن هم با روش دستی( غیر کامپیوتری) معمولاً خالی از کاستی نیست، بخصوص نسبت به برخی تفاسیر که چاپ مطلوب ومهذّبی ندارد. به علاوه که کار گزینش این موضوعها تا حدّی متأثر از سلیقه وسطح شناخت و تلقی افراد بوده است واین واقعیتی است که درهر کار انسانی رخ می‌نماید، امّا آنچه می‌توان گفت این است که آمار ارائه شده، دست کم در حدّ 80 درصد می‌تواند معیار ارزیابی و داوری قرار گیرد.
تفاسیر مختلف، از نظر حجم روایاتی که در بردارند، در یک سطح نیستند، برخی در نقل روایات اسباب نزول راه افراط پیموده اند وبعضی دیگر راه تفریط را. برای توضیح بیشتر ف به ارقام به دست آمده در این زمینه نظر می‌افکنیم :
فی ظلال القرآن (103)
تفسیر فخز رازی (166)
المنار (177)
نمونه (259)
مجمع البیان(259)
تفسیر طبری (262)
المیزان (273)
تفسیر ابن کثیر(274)
کشاف (283)
الفرقان(288)
ابوالفتوح رازی( 323)
روح المعانی (673)
همان گونه که ارقام فوق نشان می‌دهد، کمترین گزارش اسباب نزول را تفسیر فی ظلال، و بیشترین آن را، روح المعانی دارد. سایر تفاسیر در سطح نزدیک به هم، در حدود بین 200 و 300 مورد، با اندک اختلافی دردو طرف قرا دارند. این تقارن سطوح در بیشتر تفاسیر، نشانگر دو نکته است:
1. این که تفاسیر در نقل روایات اسباب نزول، تاحدّ زیادی از یکدیگر متأثر بوده ودر پرداختن به اسباب نزول، نیم نگاهی به هم داشته اند ومراجعه مستقیم آنان به منابع تاریخی وروایی، در گزارش اسباب نزول بسیار محدود بوده است.
2. این که از ملاحظه حجم گزارشها می‌توان حدس زد که اسباب نزولهای معروف، همان حدّ متوسط ارقامی است که در بیشتر تفاسیر نشان داده شده است؛ یعنی در حدود 250 تا 300 مورد، با تفاوتهای جزئی که در انتخاب اسباب نزول وجود دارد. 
( رک: نمودار شماره1)
یاد آوری: نمی‌توان از فزونی یا کاستی بیش از اندازه گزارشها در برخی تفاسیر، دیدگاه مفسّر را نسبت به اعتبار و بی اعتباری روایات اسباب نزول دریافت، زیرا برخی تفاسیر هر چند حجم اندکی از تفاسیر خود را به نقل اسباب نزول اختصاص داده اند، امّامفسّر نسبت به 90 درصد از آنها تلّقی داشته و آنها را پذیرفته است، چنان که این موضوع را در تفسیر فخر رازی می‌بینیم و برعکس برخی دیگر از مفسران، هرچند تعداد زیادی اسباب نزول را نقل کرده اند، ولی نسبت به بیشتر روایات آن، با دید نفی و انکار نگریسته اند، مانند تفسیر المنار.
نقل اسباب نزول به گونه اجمال یا تفصیل براساس محاسبه به عمل آمده نسبت گزارشهای اجمالی به کل گزارشهای انجام گرفته در تفاسیر مورد بررسی از این قرار است:

نام تفسیر تعداد موارد تفصیل تعداد موارد اجمال نسبت موارد اجمال به کل
الفرقان 288 14 8/4%
نمونه 259 17 5/6%
طبری 262 18 8/6%
مجمع البیان 259 23 8/8%
المیزان 273 25 9%
روح المعانی 673 84 12%
ابوالفتوح 323 56 17%
المنار 177 43 2/24%
ابن کثیر 274 69 25%
فی ظلال القرآن 103 28 27%
فخر رازی 166 111 8/66%
کشاف 283 18 6%
(ر ک : نمودار شماره 2 )


چنان که مشاهده می‌شود در کیفیت گزارش اسباب نزول، بیشتر تفاسیر به نقل تفصیلی و مبسوط گرایش نشان داده‌اند، به گونه‌ای که جز تفسیر کبیر، سایر تفاسیر از نظر اجمال در گزارش، زیر 30 درصد قرار دارند؛ یعنی بیش از 70 درصد گزارشها توجه شود، نسبت نقلهای اجمالی در تفاسیر شیعی (‌تفاسیر مورد بررسی در این تحقیق) پایین تر از تفاسیر عامه است. به تعبیر دیگر گرایش مفسّران شیعی بیشتر به جانب نقل تفصیلی اسباب نزول بوده است.
نکته دیگری که در این زمینه می‌توان گفت این است که در مجموعه تفاسیر مورد تحقیق، چه بسا تفاسیری با گرایشهای متفاوت از نظر فلسفی، تاریخی، اجتماعی، در کیفیت گزارش اسباب نزول نوعی هماهنگی داشته و در یک ردیف قرار گرفته‌اند؛ مانند تفسیر الفرقان یا المیزان با تفسیر طبری و یا تفسیر المنار و فی ظلال با تفسیر ابن کثیر.
امّا کیفیت نقل اسباب نزول از نظر تحلیلی و گزارشی، بر اساس تحقیق به عمل آمده نسبت گزارشهای تحلیلی به کل گزارشها از این قرار است:
نام تفسیر تعداد موارد گزارشی تعداد موارد تحلیلی نسبت موارد تحلیلی به کل
المنار 177 85 48%
المیزان 273 114 7/41%
روح المعانی 673 104 4/15%
الفرقان 288 39 5/13%
نمونه 259 35 5/13%
فی ظلال القرآن 103 13 6/12%
فخر رازی 166 14 4/8%
طبری 262 17 4/6%
مجمع البیان 259 13 5%
ابن کثیر 274 11 4%
ابوالفتوح رازی 323 12 7/3%
کشاف 283 1 0
در این محاسبه، چنانکه می‌بینیم المنار، در بالاترین سطح از تحلیل و نقّادی روایات اسباب نزول قرار دارد و کشاف در پایین ترین آنها، بقیه تفاسیر در میان این دو نوسان دارند. 
(ر ک: نمودار شماره 3)
از ارقام به دست آمده، دو نکته را می‌توان دریافت:
الف. نوع نگرش مفسّران به روایات اسباب نزول از نظر میزان اهمیتی که به آنها داده است، زیرا حجم گزارشهای تحلیلی بوضوح نشان می‌دهد که مفسّر در چه حدّی به روایات پرداخته و آنها را مورد ارزیابی و تجزیه و تحلیل قرار داده است.
ب. دیگر آن که با گذشت زمان روایات اسباب نزول بیش از پیش، مورد نوجّه و اهتمام قرار گرفته است، زیرا از تفاسیر شیعی، سه تفسیر: المیزان، الفرقان و نمونه بیش از دیگران به تحلیل و نقّادی روایات اسباب نزول پرداخته‌اند، بویژه المیزان که بر اساس ارقام یاد شده، بیش از یک سوم روایات را به نقد گرفته است. از تفاسیر اهل سنّت نیز سه تفسیر: المنار، روح المعانی و فی ظلال، بیشترین نقد و بررسی را نسبت به آنها داشته‌اند. ویژگی مشترک این تفاسیر این است که همه آنها در صد سال اخیر پدید آمده‌اند و جزء تفاسیر جدید به حساب می‌آیند. پس می‌توان نتیجه گرفت که گذشت زمان و پدید آمدن شیوه‌های جدید تری از تفسیر، چون تفسیر قرآن با قرآن، یا در پرتو دریافتهای علمی، مجال افزونتری برای نقّادی و تحلیل صحیح روایات تاریخی فراهم کرده است و همین امر به مفسّران امکان داده است که روایات اسباب نزول را بیش از گذشته به نقد و ارزیابی بگیرند. 
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: شنبه 16 خرداد 1394 ساعت: 13:35 منتشر شده است
برچسب ها : ,,
نظرات(0)

اسباب نزول در تفسیر مجمع البیان

بازديد: 207
اسباب نزول در تفسیر مجمع البیان

علی فصیحی

تفسیر شریف مجمع البیان، از تفسیرهای عمده ومهم شیعه است که در اواسط قرن ششم هجری قمری(536) به نگارش در آمده‌است. مجمع البیان که همزمان با تفسیر کشّاف زمخشری تدوین یافته است، از نظر اصابت رأی واصابت عقل فراتر از تفسیر کشاف می‌نماید. محمّد حسین ذهبی ، مؤلف التفسیر والمفسّرون در بارة نویسنده این تفسیر گرانسنگ می‌نویسد:
« مؤلف مجمع البیان ، دردید اصحاب خود، ابوعلی، الفضل بن الحسن بن الفضل الطبرسی المشهدی، دانشمندی در خور ستایش ، مفسر ، محدّث، فقیه، جلیل، ثقه، کامل و زیرک است.» 1
ترسیم چهره علمی مرحوم طبرسی وبیان تمامی ویژگیهای تفسیر وی، کاری فراتر از این نگاه کوتاه است و مابی این که مدّعی چنان ادعایی باشیم، در حد ارائه نمایی کلّی ، به توضیح ویژگیهای« مجمع البیان» می‌پردازیم.

مجمع البیان، در نگاه نویسنده آن

مرحوم طبرسی، در مقدمه مجمع البیان، پس از بیان مطالبی دربارة سیر تحوّل تفسیر در بین عامّه و خاصّه و تعریف و تمجید ازمرحوم شیخ طوسی دربارة تفسیر خود، چنین می‌نویسد:
« این تفسیر ، بسیار خلاصه و پیراسته ودارای نظم و ترتیبی شایسته است، اقسام دانشهای قرآنی و فنون مربوط به آن را در این کتاب آورده ایم، مطالب اصلی و فرعی این علوم را بیان داشته‌ایم که عبارتند از: 
علم قراءت ، اعراب و لغات قرآن ، پیچیدگی ومشکلات آن، مفاهیم و جهات آن ، نزول و اخبار آن، قصص وروایات مربوط به آن، حدود واحکام آن، حلال و حرام آن.
علاوه براینها اشکالات مبطلین رابیان کرده و نظر اصحاب خودمان رامتذکر شده‌ایم واستدلال آنان را در مورد زیادی در بارة اصول و فروع و معقول و منقول ، به صورت عادلانه و اختصار فوق ایجاز آورده‌ایم...» 2.

ترتیب مطالب درتفسیر مجمع البیان

طبرسی با ذهن خلاّق خود، در کیفیت نگارش و تدوین مطالب مجمع البیان ، از شیوه جدیدی در عصر وزمان خودش استفاده کرده است. تا آن زمان کمتر تفسیری به چشم می‌خورد که با نظم وترتیبی این چنین ، تدوین یافته باشد.
محمّد حسین ذهبی در این باره می‌نویسد:
« ... افلا تری مع ان هذا التفسیر یجمع بین حسن الترتیب و جمال التهذیب ورقة التعلیل وقوة الحجة.» 3
این تفسیر از ترتیبی زیبا و پیرایش نیکو و استدلال ظریف وبرهان قوی ، برخوردار است.
ترتیب مطالب مجمع البیان این گونه است:
1. اشاره به مکّی و مدنی بودن سوره وآیات وموارد اخلاف آن.
2. بیان تعداد آیات سوره و ذکر اقوال در این زمینه .
3. وجه تسمیه سوره ها ومناسب آنها با محتوای سوره.
4. ذکر فضایل تلاوت سوره واحادیث مربوط به آن.
5. بیان اختلاف قراءت، تحت عنوان «القرائة» .
6. تشریح مفردات کلمات، تحت عنوان « الإعراب».
7. ذکر معانی و لغات مشکله آیات، تحت عنوان«اللغة».
8. بیان علل و اسباب نزول آیات تحت عنوان «النزول».
9. تفسیر و تأویلات آیه.
10. بیان مناسبت وارتباط آیه با آیات قبل و بعد تحت عنوان « النظم».
11. بیان قصص، تحت عنوان « القصه» .
12. طرح احکام مربوط به آیه.
ترتیب مطالب در این تفسیر، به گونه‌ای است که دستیابی به مطالب را برای هر خواننده‌ای آسان ساخته است که بسادگی می‌تواند مطالب مورد نظر خویش را یافته و استفاده کند.

استفاده از عقل و نقل

تفسیر مجمع البیان، با این که در تفسیر آیات واسباب نزوب از عقل بهره برده‌است، در عین حال در بسیاری از موارد، فراتر از عقل گام برداشته و از روایات معصومین(ع) استفاده کرده است، چنانکه برخی محققان در این باره آورده اند:
« ... از ویژگیهای آن (مجمع البیان) اکتفا نکردن به عقل واعتنا کردن به احادیث است که با یک روحیه متوازن و متعادل هم از منابع عامه و هم از خاصه نقل کرده است.» 4 
طبرسی خود در مقدمه تفسیرش در این باره چنین می‌نویسد:
« ابن عباس ازپیامبر(ص) نقل کرده است: کسی که بدون علم دربارة قرآن چیزی بگوید، خداوند نشیمنگاهش را پر ازآتش گرداند.» 5
طبرسی وسیله هدایت مردم را دو چیز می‌داند: کتاب الهی(قرآن) وعترت پیامبر(ص) .
وی در این زمینه چنین می‌نویسد:
« روایت صحیح از عامه و خاصه نقل شده است که پیامبر(ص) فرموده: من دو چیز را میان شما به امانت می‌گذارم که در صورت تمسک و چنگ زدن به آن دو، هرگز گمراه نخواهید شد. یکی کتاب خداوند و دیگر عترت واهل بیت من است واین دو از هم جدا نمی‌شوند تا این که به من باز گردند.» 6
نقل این گونه روایات از یک سو و پایبندی عملی مرحوم طبرسی به نقل روایات از سوی دیگر، می‌نماید که تفسیر مجمع البیان ، به روایات اهمیت ویژه‌ای می‌دهد. *

اهتمام به سند روایات

مرحوم طبرسی ، به صحت خبر و بررسی دقیق احوال راوی توجه زیاد دارد و معتقد است که تفسیر قرآن کریم جز به اخبار صحیح و نص صریح ، جایز نیست.
وی در این باره می‌نویسد:
« واعلم ان الخبر قد صح عن النبی(ص) وعن الأئمة القائمین مقام(ع) ان التفسیر القرآن لایجوز الابالاثر الصحیح والنص الصریح... .» 7
روی همین مبناست که ایشان در تفسیر آیات تنها به روایاتی استشهاد کرده که به نظر وی از صحّت سند برخوردار بوده است، از این رو از تفسیر امام حسن عسکری(ع) روایتی نقل نکرده است، زیرا استناد این تفسیر به امام(ع) به نظر ایشان درست نیامده است. هرچند ممکن است این تفسیر در دسترس ایشان نبوده، ولی احتمال عدم اعتبار ، قویتر است.

اعتبار عمومیت نص

مرحوم معتقد است که سبب نزول آیات، موجب محدودیت مفهوم آیات در همان موارد خاص نمی‌شود و آیات قرآن فراتر از شأن نزول آیات است و عمومیت دارد، چه این که قرآن کریم برای هدایت تمام انسانها، در هر عصر و زمان می‌باشد.
نمونه‌ها:
* «ان الابرار یشربون من کأس کان مزاجها کافورا»8 
مرحوم طبرسی در شأن نزول این آیه می‌نویسد:
«از ابن عباس، مجاهد و ابی صالح، نقل شده است که این آیات درباره علی، فاطمه، حسن و حسین(ع) نازل شده است.»
ایشان پس از ذکر داستان نذر این خانواده، چنین ادامه می‌دهد:
«خداوند این آیات را درباره علی، فاطمه، حسن و حسین(ع) نازل کرده است ولی این آیات شامل تمام مؤمنانی که چنین عملی را انجام دهند نیز می‌شود.» 9
* « الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُم بِاللَّيْلِ وَالنَّهَارِ سِرًّا وَعَلاَنِيَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ »10
«ابن عباس گفته است: این آیه درباره علی(ع) نازل شده است، حضرت چهار درهم داشت، یک درهم را در یک روز و یک درهم را در شب و یک درهم را مخفیانه و درهم آخر را آشکارا، صدقه داد.
و نیز گفته شده که این آیه درباره مطلق انفاق در راه خداوند نازل شده است ... ما (طبرسی) می‌گوییم: این آیه درباره علی(ع) نازل شده است، اما این آیه تمام کسانی را که چنین عملی را انجام دهند (صدقه) شامل می‌شود و حضرت علی(ع) در این زمینه، به واسطه پیشگامی، برتری بر دیگران دارد.» 11 
با توجه به موارد فوق، به دست می‌آید که مرحوم طبرسی معتقد است اسباب نزول، سبب محدودیت آیات نمی‌شود، بلکه قرآن کریم عمومیت دارد و در طول زمان، مصداقهای خود را شامل می‌گردد.

اهتمام به اسباب نزول

مرحوم طبرسی نسبت به اسباب نزول و نقل آن، توجهی خاص داشته و در تفسیر خود، جایگاه ویژه‌ای برای آن در نظر گرفته است.
در مقدمه مجمع البیان، از اسباب نزول به عنوان یکی از مطالب ضروری که باید در تفسیر قرآن کریم، مورد توجه باشد، یاد می‌کند و یاد آور می‌شود:
«در تمام سوره‌های قرآن، ابتدا مکی و مدنی بودن آیات را متذکر شده و سپس به موارد اختلاف در عدد آیات رو آورده و پس از آن به نقل اسباب نزول پرداخته‌ام ...» 12
و نیز در متن تفسیر، برای اسباب نزول عنوان مشخصی تحت عنوان «النزول» گشوده است و این نشانگر اهتمام وی به اسباب نزول است.
با این همه، حجم اندک تفسیر و جامع بودن آن باعث شده است که صاحب مجمع، به شکل گسترده اسباب نزول را ثبت نکند، چه این که مجموع اسباب نزول، در این تفسیر بیش از 259 مورد نمی‌باشد، در حالی که اسباب نزول بسیار بیشتر از این است.

نقل گزارشی اسباب نزول

شیوه طبرسی در نقل اسباب نزول به صورت گزارشی بوده و کمتر به تحلیل و بررسی آن پرداخته است **. از مجموع 259 مورد بیان اسباب نزول در تفسیر مجمع البیان 246 مورد آن به صورت گزارشی است.
گزارش اسباب نزول در تفسیر مجمع البیان به صورت تفصیلی و مستند است و از مجموع اسباب نزول، 236 مورد آن، تفصیلی و بقیه اجمالاً بیان شده است.
محققان در این باره، چنین یاد آور شده‌اند:
«شیخ طبرسی در بسیاری از موارد، دو یا چند قول مختلف را نقل می‌کند، لکن به نقد و جرح آنها نمی‌پردازد و صحیح را از سقیم باز نمی‌شناساند، بلکه داوری آن را به خواننده واگذار می‌کند ... گاه در مواردی که یکی از اقوال بکلی خطا و فاسد بوده، باز هم سکوت کرده است، چنانکه در بحث از شأن نزول آیه: « وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن مَّنَعَ مَسَاجِدَ اللّهِ ...» 13 دومین قولی را که نقل می‌کند، این است که آیه مربوط به خراب کردن بیت المقدس به وسیله بخت النصر و یاری نصاراست، در حالی که این قول بکلی خطا و خلاف واقع است، زیرا بخت النصر، قرنها پیش از حضرت عیسی(ع) و پیدایش نصارا می‌زیسته، و طبرسی خود نیز این نکته را می‌دانسته است، چنانکه در سوره بنی اسرائیل بعد از تفسیر آیه « وَقَضَيْنَا إِلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ ...» این موضوع را متذکر می‌شود.» 14 
اینک به چند نمونه از موارد نقل گزارشی مجمع البیان اشاره می‌کنیم:
* « أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُواْ الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَأْتِكُم مَّثَلُ الَّذِينَ خَلَوْاْ مِن قَبْلِكُم ...» 15 
«گفته شده، در روز جنگ خندق، هنگامی که ترس و وحشت بر مسلمانان غلبه پیدا کرد و آنان در مدینه، در محاصره دشمن قرار گرفتند، این آیه نازل شد و خداوند مسلمانان را به صبر و استقامت فرا خواند و به آنان وعده پیروزی داد.
و نیز گفته شده: این آیه در جنگ احد نازل شده است، هنگامی که عبدالله بن ابی به اصحاب پیامبر(ص) گفت:
تا چه وقت خود را به کشتن می‌دهید، اگر محمد نبی بود، خداوند هرگز قتل و اسارت را مقدّر نمی‌کرد.
و نیز گفته شده: این آیه درباره مهاجرین از اصحاب پیامبر(ص) نازل شده که آنان به سوی مدینه هجرت کردند، خانه‌ها و داراییهای خود را رها کردند و خسارت بسیار بر آنان وارد شد.» 16
* « الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاَوَتِهِ ...» 17 
«گفته شده است: این آیه درباره اهل کشتی که با جعفر بن ابی طالب از حبشه آمدند، نازل شده است. آنان چهل نفر بودند، سی و دو نفر از حبشه و هشت نفر دیگر از راهبان شام که از جمله آنان بحیرا بوده است.
و نیز گفته شده: آنان کسانی از یهود بودند که ایمان آوردند؛ مانند: عبدالله بن سلام، شعبه بن عمرو، تمام بن یهودا، اسدو اُسید، فرزندان کعب ابن یامین و ابن صوریا.
و نیز گفته شده: آنان اصحاب پیامبر(ص) بودند.» 18 
همان گونه که ملاحظه می‌شود، مرحوم طبرسی در این موارد به صورت گزارشی و نقل اقوال با روایات اسباب نزول مواجه شده و هیچ گونه اظهار نظری نکرده است.
بلی، در بحث تفسیری آیات، آنجا که مطلبی به نظر ایشان حق جلوه می‌کند، روی آن پافشاری دارد، و آیات و روایاتی در تأیید قول منتخب می‌آورد.

گزارش غیر مستند اسباب نزول

مرحوم طبرسی در بسیاری موارد، اسباب نزول را به گونه‌ای مستند ثبت کرده است، به این معنا که نقل کنندگان سبب نزول را بیان می‌کند (از ابن عباس، قتاده، ضحاک و مجاهد و ...) در مواردی هم غیر مستند بیان می‌کند؛ یعنی نقل کنندگان اسباب نزول را نمی‌آورند. بدون این که نامی از ناقل ببرد، تنها به ذکر سبب نزول اکتفا می‌کند.
نمونه‌ها:
* « يَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنفِقُونَ ...» 19
ذیل این آیه درباره سبب نزول، چنین می‌نویسد:
«این آیه درباره عمرو بن جموح نازل شده است. وی پیر مرد بزرگواری بود و ثروت زیادی داشت، از پیامبر(ص) سؤال نمود:
ای رسول خدا ! چگونه صدقه بدهم و به چه کسی صدقه بدهم؟ خداوند این آیه را نازل نمود.» 20
* « أَفَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَ اللّهِ ...» 21
ذیل این آیه چنین می‌نویسد:
«هنگامی که پیامبر(ص) دستور داد که به سوی احد خارج شوند، جماعتی از منافقان مخالفت کرده، از دستور پیامبر(ص) سرپیچی نمودند. در این امر، عده‌ای از مؤمنان از آنان پیروی کردند و دستور پیامبر(ص) را اطاعت نکردند، خداوند این آیه را نازل کرد.» 22
* « يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ مَا لَكُمْ إِذَا قِيلَ لَكُمُ انفِرُواْ ...» 23
«زمانی که رسول خدا(ص) از طائف برگشت، مردم را برای جهاد و پیکار با رومیان آماده نمود. این کار در شرایطی صورت گرفت که مردم مشغول برداشت محصولات بودند. علاوه بر این، در فصل گرمای تابستان واقع شده بود. این امور دست به دست هم داده و رفتن به سوی میدان جنگ را برای مسلمانا مشکل ساخته بود، تا آنجا که بعضی در اجابت دستور پیامبر(ص) تردید و دودلی نشان می‌دادند و عدّه کمی آمادگی برای جهاد را ابراز می‌داشتند، این آیات نازل شد ...» 24
در این گونه موارد، تنها به گزارش اسباب نزول اکتفا کرده و این که ناقل آن چه کسی می‌باشد، بیان نشده است.

جایگاه نقل اسباب نزول

طبرسی، اسباب نزول را به صورت جداگانه و مستقل مورد بحث و بررسی قرار داده است، چنانکه برای قصه و نظم جایگاه ویژه‌ای در نظر گرفته است، ولی گاه مشاهده می‌شود که هر دو یا هر سه عنوان را در یک جا بیان کرده است؛ از آن جمله:
* « وَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تُقْسِطُواْ فِي الْيَتَامَى فَانكِحُواْ مَا طَابَ لَكُم ...» 25
طبرسی در ذیل این آیه می‌نویسد:
« [النزول و النظم] در سبب نزول و کیفیت نظم حاصل از این آیه و اتصال فصلهای آن، اختلاف شده است ...» 26
* « يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تُحَرِّمُواْ طَيِّبَاتِ مَا أَحَلَّ اللّهُ لَكُمْ وَلاَ تَعْتَدُواْ إِنَّ اللّهَ لاَ يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ »27
ذیل این آیه شریفه، در سبب نزول آن تحت عنوان [النزول و القصه] چنین بیان داشته است:
«مفسّران گفته‌اند:
روزی رسول خدا(ص) درباره رستاخیز و وضع قیامت، با مردم، بیاناتی فرمود. این سخنان مردم را تکان داد و به گریستن وا داشت. در پی آن، ده نفر از یاران پیامبر(ص) که عبارت بودند از : علی، ابوبکر، عبدالله بن مسعود، ابوذر غفاری، سالم مولی ابی حذیفة‌، عبدالله بن عمر، مقدادبن اسود کندی، سلمان فارسی و معقل بن مقرن، در منزل عثمان بن مظعون اجتماع کردند.
در این جلسه، تصمیم گرفتند پاره‌ای از لذایذ دنیا را بر خود حرام کنند و به جای آن به عبادت پردازند ... علی(ع) سوگند یاد کرد که تمام شبها را نخوابد، مگر این که خدا بخواهد. بلال سوگند یاد کرد که همه روزه، روزه باشد و عثمان بن مظعون قسم یاد کرد آمیزش جنسی با همسرش را ترک گوید و به عبادت پردازد، این آیه نازل شد.» 28 ***

استفاده از اسباب نزول در تفسیر آیه

مرحوم طبرسی در بسیاری از موارد، در تفسیر آیات از اسباب نزول به عنوان مؤیّد استفاده کرده است.
در بحث تفسیری آیات، ابتدا مطلبی را که مورد نظر ایشان است بیان می‌کند و برای اثبات مدعای خویش از آیات و روایات دلیل می‌آورد و در مواردی اسباب نزول آیات را شاهد بر مدعای خویش بیان می‌کند.
از جمله: 
* « وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الْمَحِيضِ قُلْ هُوَ أَذًى فَاعْتَزِلُواْ النِّسَاء فِي الْمَحِيضِ وَلاَ تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّىَ يَطْهُرْنَ فَإِذَا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ أَمَرَكُمُ اللّهُ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ »29
در تفسیر جمله « وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ» این که منظور کدام پاکی است، چنینمی‌نویسد:
«در معنای متطهرین، گفته‌اند: منظور طهارت و پاکی با آب می‌باشد. این نظریه را جماعتی از امامیه بیان کرده‌اند و نیز شأن نزول آیه دلالت بر این مطلب دارد.
بعضی گفته‌اند: مرادطهارت از گناه می‌باشد ...» 30
* « حَافِظُواْ عَلَى الصَّلَوَاتِ والصَّلاَةِ الْوُسْطَى ...» 31
در تفسیر این آیه شریفه، مرحوم طبرسی چنین می‌نویسد:
«در مورد « صَّلوةِ الْوُسْطَى» چند نظر است:
1. مراد از صلوة الوسطی، نماز ظهر است. (بعضی از پیشوایان زیدیه گفته‌اند: مراد از « صلوة الوسطی» در روز جمعه، نماز جمعه و در باقی روزها، نماز ظهر است.
2. مراد نماز عصر است.
3. مراد نماز مغرب است.
4. مراد نماز عشا است.
5. مراد نماز صبح است.» 32
طبرسی ضمن نقل اقوال در این زمینه، برای هر یک از نظریات دلایلی بیان کرده است. برای نظریه اول از اسباب نزول کمک گرفته است و سبب نزول را چنین نقل می‌کند:
«از زیدبن ثابت نقل شده است که پیامبر(ص) در وسط روز، هنگامی که شدّت گرما بود، نماز می‌خواند و این عمل برای اصحاب گران تمام شد به گونه‌ای که پشت سر پیامبر(ص) افراد کمی در نماز می‌ایستادند، این آیه نازل شد.» 33
* « لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَد تَّبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ ...» 34
مرحوم طبرسی در تفسیر و معنای این آیه، چند قول را بیان می‌کند و از اسباب نزول در تأیید نظر خود استفاده می‌کند.
«ذیل این آیه چند قول وجود دارد:
1. درباره اهل کتاب است؛ تنها آن اهل کتابی که از آنان جزیه گرفته می‌شود.
2. درباره تمام کفار است.
3. مراد این است که درباره کفارّی که بعد از جنگ به دین اسلام مشرف شده‌اند، این سخن را به زبان نیاورید که آنان با اکراه و اجبار اسلام را اختیار کرده‌اند، زیرا اسلام آنان صحیح است و ایراد ندارد.
4. آیه، همان گونه که از شأن نزول آن استفاده می‌شود درباره یک قوم خاص از انصار، نازل شده است.
5. مراد این است که از جانب خداوند در پذیرش دین اسلام اکراه و اجبار نیست، و بندگان در این باره صاحب اختیارند، زیرا پذیرش دین از امور قلبی است.» 35 
امّا مواردی که اسباب نزول در تفسیر آیه، مورد استفاده قرار گرفته است متعددند، به عنوان نمونه:
«نقل می‌کنند که مردی از انصار به نام ابو حصین، دو پسر داشت. برخی از بازرگانان که وارد مدینه می‌شدند و به معامله کالا مشغول می‌گردیدند، وقتی با این دو پسر برخورد می‌کردند، آنان را به عقیده و آیین مسیحیت دعوت می‌کردند، آنان هم سخت تحت تأثیر قرار گرفته، به این آیین وارد شدند و با آنان به سوی شام رهسپار گردیدند.
حصین از این جریان، سخت ناراحت شد و جریان را به اطلاع رسول خدا(ص) رسانید و درخواست نمود که آنان را به زور به اسلام برگرداند، آیه فوق نازل شد.» 36

ملاک نقد و تحلیل اسباب نزول

همان گونه که قبلاً یادآوری شد، مرحوم طبرسی با اسباب نزول به صورت گزارشی عمل کرده، در اکثر موارد تنها به نقل اقوال در این باره بسنده کرده است، به گونه‌ای که از مجموع نقل اسباب نزول، تنها 35 مورد آن به صورت نقد و تحلیل است.
ملاک ایشان در نقد و تحلیل، روایات، ضرورت فقهی، ظاهر آیه و تاریخ بوده و سبب نزولی که مورد تأیید و یا قبول ایشان نبوده، با این ملاکها رد گردیده است.

نقد سبب نزول با تاریخ

یکی از روشهای مرحوم طبرسی در نقد و تحلیل اسباب نزول، نقد تاریخی است که از نگاه صحت و سقم تاریخی آن را مورد بحث قرار می‌دهد:
* « وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن مَّنَعَ مَسَاجِدَ اللّهِ أَن يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ ...» 37
ذیل این آیه مبارکه تحت عنوان: «النزول» بحث مفصلی کرده، چند سبب نزول را نقل و بعضی از آنها را نقد تاریخی می‌کند.
«سبب نزول مورد اختلاف واقع شده است. ابن عباس و مجاهد گفته‌اند: مقصود رومیانند که با مسلمانان جنگ کردند و تلاش داشتند تا بیت المقدس را خراب نمایند و این موضوع تا زمان عمر ادامه داشت و خداوند مسلمانان را بر رومیان غلبه داد.
حسن و قتاده گفته‌اند: مقصود «بخت النصر» است که وی بیت المقدس را خراب کرد و در این امر نصارا او را یاری و کمک کردند.
از ابی عبدالله(ع) روایت شده که مقصود مشرکان قریش‌اند، هنگامی که پیامبر(ص) را از داخل شدن به مکه و مسجد الحرام منع کردند.
طبری، در تفسیر خود این قول را که مراد کفار قریش باشند، رد کرده است و می‌گوید: مشرکان قریش مسجد الحرام را خراب نکرده‌اند.
این گفتار طبری، قابل قبول نیست، زیرا عمارت در پرتو نمازگزاران و عبادت در آن است، و جلوگیری از نماز و عبادت، به مثابه خراب کردن آن است.
علاوه بر این، روایاتی در این زمینه وارد شده که مشرکان، مساجدی که رسول خدا(ص) در آنها نماز خوانده است، خراب کرده‌اند ...» 38

نقد اسباب نزول با ضرورتهای فقهی

مرحوم طبرسی، سبب نزولی را که با ضرورت فقه سازگاری ندارد، مورد نقد قرار داده است؛ از جمله:
* « وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاء فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلاَ تَعْضُلُوهُنَّ ...» 39
ذیل این آیه، ابتدا سبب نزول را بیان می‌کند و سپس از نظر فقهی، آن را مورد انتقاد قرار می‌دهد.
«این آیه درباره معضل بن یسار نازل شده، وی با ازدواج مجدد خواهرش «جملاء» با همسر اولش به نام عاصم بن عدی، مخالفت می‌کرد، زیرا این زن و شوهر از هم جدا شده بودند و دوباره تمایل داشتند با هم پیمان زناشویی برقرار کنند.
و نیز گفته شده، این آیه هنگامی نازل شد که جابر بن عبدالله با ازدواج مجدّد دختر عمویش، با شوهر سابقش، مخالفت می‌کرد.
و این هر دو موضوع در مذهب ما (امامیه) صحیح نیست، زیرا برادر و پسر عمو ولایت بر خواهر و دختر عمو ندارند.» 40

نقد سبب نزول با ظاهر آیه

در بعضی موارد اسباب نزولی را که با ظاهر آیه نمی‌سازد، مورد نقد قرار می‌دهد؛ مانند:
* « وَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تُقْسِطُواْ فِي الْيَتَامَى فَانكِحُواْ ...» 41
« در سبب نزول این آیه چند قول مطرح شده است: یکی از آنها این است که این آیه درباره دختر یتیمی نازل شد که در تکفّل ولیّ خود قرار داشت. ولیّ، بدون این که مهری در نظر بگیرد، به خاطر مال و جمال دختر، تصمیم به ازدواج با وی می‌گیرد، آیه نازل شد و او را از این کار منع کرد.
یکی از اقوال این است که آیه درباره مردی که بیش از چهار زن اختیار کرده بود، نازل شد، زیرا آن مرد وقتی مال و ثروتش تمام شد، به خوردن مال یتیمی که تحت تکفّل وی بود اقدام کرد. خداوند، وی را از این کار نهی کرد که بیش از چهار زن نگیرد تا احتیاج به مال یتیم پیدا نکند و این آیه نازل شد ... .
قول او با ظاهر آیه نزدیکتر است.» 42

ترجیح سبب نزول با سیاق آیه

مرحوم طبرسی در پاره‌ای موارد، چند سبب نزول را نقل می‌کند و از میان آنها، سبب نزولی را که با سیاق آیه می‌سازد، بر اقوال دیگر ترجیح می‌دهد. به عنوان نمونه:
* « لَيْسَ لَكَ مِنَ الأَمْرِ شَيْءٌ أَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ أَوْ يُعَذَّبَهُمْ فَإِنَّهُمْ ظَالِمُونَ »43
ذیل این آیه درباره شأن نزول آن چند نظریه را بیان می‌کند و یکی از آنها را نزدیکتر به سیاق آیه دانسته، ترجیح می‌دهد.
«گفته شده: این آیه هنگامی نازل شد که پیامبر(ص) بعد از شکست در جنگ احد، تصمیم به نفرین در حق تعدادی از اصحاب خود داشت و خداوند حضرت را از این عمل نهی کرد.
و نیز نقل کرده‌اند: وقتی کفار، حمزه عموی پیامبر(ص) را مثله کردند و با اصحاب آن حضرت بسیار برخورد زشت نمودند، پیامبر(ص) فرمود: اگر خداوند اجازه می‌داد، چنان مقابله به مثل می‌کردم که مانند آن در میان عرب اتفاق نیفتاده بود، این آیه نازل شد.
بعضی گفته‌اند: این آیه درباره اهل بئر معونه نازل شده و آنان هفتاد نفر بودند که پیامبر(ص) آنان را به سرپرستی منذر بن عمرو، به سوی بئر معونه فرستاد تا مردم را قرآن و علم بیاموزند، آنان را به قتل رساندند. پیامبر(ص) از این کار آنان بشدّت خشمگین شده بود، سپس این آیه نازل شد.
لکن صحیح این است که این آیه درباره جنگ اُحد و حوادث آن نازل شده است، زیرا هم اکثر علما بر این عقیده‌اند و هم سیاق آیه این مطلب را می‌رساند.» 44

ترجیح سبب نزول با عمومیت آیه

نویسنده مجمع البیان، در مواردی با توجه به عمومیت آیه، سبب نزولی را مورد تأیید قرار می‌دهد که عمومیت داشته باشد؛ مانند:
* « قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْاْ إِلَى كَلَمَةٍ سَوَاء بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ ...» 45
«در سبب نزول این آیه چند قول وجود دارد:
این آیه درباره نصارای نجران نازل شده است.
دربارة یهودیان مدینه نازل شده است.
این آیه درباره هر دو طایفه، یهود و نصارا، نازل شده است.
قول سوم بهتر است زیرا این قول عمومیت دارد و شامل هر دو طایفه می‌شود.» 46

پرهیز از اعمال تعصب

مرحوم طبرسی در تفسیر آیات و بیان مطالب، بویژه در نقل اسباب نزول، از تعصبّهای مذهبی بشدّت پرهیز کرده است.
ایشان با این که در تمام موارد، با برهان و استدلال قوی، از نظریات خود دفاع کرده، جانب انصاف و اعتدال را از دست نداده است.
دکتر محمد حسین ذهبی در این باره می‌نویسد:
«طبرسی، فردی معتدل و میانه رو بوده است. در گرایشهای شیعی خود، مانند دیگر شیعیان جانب غلو را در پیش نگرفته است. تا جایی که من تفسیر ایشان را خوانده‌ام، به جایی برنخورده‌امکه وی تعصّب قابل ذکری داشته باشد، و موردی نیافته‌ام که نسبت به یکی از صحابه انکاری داشته باشد و یا دربارة آنان سخنان بی مورد گفته باشد ... . طبرسی هر چند از عقاید خود دفاع کرده، ولی در دفاع از باورهای خویشتن زیاده روی نکرده است ...» 47

پی نوشت‌ها:

*. روایتی که مرحوم طبرسی نقل کرده است، لغزش عبارتی دارد، ممکن است سهو القلم باشد ویا اشتباه در چاپ ، صورت گرفته باشد. عبارت این است: « انی تارک فیکم ما ان تمسکتم به...» ایشان در این روایت واژه «ثقلین » را نباورده است در حالی که درمنابع دیگر این واژه به چشم می‌خورد . دیگر ضمیر « به» است که در منابع دیگر «بهما» است و ایشان به صورت مفرد آورده است.
**. منظور از گزارشی آن است که مفسر، صرفاً نقل قول را متذکر می‌شود و خود هیچ گونه نظری در آن باره نمی‌دهد، به عنوان مثال می‌گوید: ابن عباس چه گفته است و مجاهد و ... چنین نقل کرده است. 
***. این موارد، داخل کروشه بیان شده است که شاید کار ناشر باشد. در هر صورت، روشی است که در مجمع البیان به چشم می‌خورد. هر چند این کار، ضرری به حسن ترتیب در مطالب مجمع وارد نمی‌سازد.
1. محمد حسی ذهبی، التفسیر و المفسرون، (چاپ دوم: بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1396 ھ – 1976 م) ، 2/99. 
2. طبرسی، مجمع البیان، (چاپ دوم : تهران، انتشارات ناصر خسرو، بی تا )، 1/ 76
3. محمد حسی ذهبی، التفسیر و المفسرون، 2/99.
4. بهاء الدین خرمشاهی، تفسیر و تفاسیر جدید، ( چاپ اول: تهران، انتشارات کیهان، زمستان 64 ) 34. 
5. طبرسی، مجمع البیان، 1/75. 
6. همان.
7. همان، 1/80.
8. سوره انسان / 5 – 6 .
9. طبرسی، مجمع البیان، 1/ 612.
10. بقره / 274.
11. طبرسی، مجمع البیان، 2/667.
12. همان ، 1/77.
13. بقره / 114.
14. طبرسی، مجمع البیان، 2/170.
15. بقره / 214.
16. طبرسی، مجمع البیان، 2/546.
17. بقره / 121.
18. طبرسی، مجمع البیان، 1/3474.
19. بقره / 215.
20. طبرسی، مجمع البیان، 2/547.
21. آل عمران / 162.
22. طبرسی، مجمع البیان، 2/874.
23. توبه / 38.
24. طبرسی، مجمع البیان، 5/47.
25. نساء / 3.
26. طبرسی، مجمع البیان، 3/10.
27. المائده / 87.
28 . طبرسی، مجمع البیان، 3/563.
29 . بقره / 222. 
30 . طبرسی، مجمع البیان، 2/563.
31 . بقره / 238.
32 . طبرسی، مجمع البیان، 2/599.
33 . همان، 2/598.
34 . بقره / 256.
35 . طبرسی، مجمع البیان، 2/631.
36 . همان، 2/630.
37 . بقره /114.
38 . طبرسی، مجمع البیان، 1/360.
39 . بقره / 232.
40 . طبرسی، مجمع البیان، 2/538.
41 . النساء / 3.
42 . طبرسی، مجمع البیان، 3/10.
43 . آل عمران / 128.
44 . طبرسی، مجمع البیان، 2/832.
45 . آل عمران / 128.
46 . طبرسی، مجمع البیان، 2/ 766.
47 . محمد حسی ذهبی، التفسیر و المفسرون، 2/144 – 142.
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: شنبه 16 خرداد 1394 ساعت: 13:04 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

اسباب نزول در تفسیر المنار

بازديد: 305
اسباب نزول در تفسیر المنار

سید حسین هاشمی

تفسیر المنار، تفسیری بلند آوازه ومعروف است که در آغاز قرن چهاردهم هجری تألیف یافته‌است. نگارش تفسیر المنار، همزمان با جنبشهای اصلاحی و دینی است.
تفسیر المنار با دریافت جدیدی از دین وقرآن، پا به عرصه اجتماع و متن زندگی مسلمانان نهاد. سلسله جنبان این نهضت اصلاحی، سید جمال الدین و شاگرد همفکر او شیخ محمد عبده بود. آن دو، پایه حرکت تصلاحی خود را باز گردانیدن قرآن در میان جامعه اسلامی و پیوند زدن دین با زندگی نوین بشری، قرار دادند و به سراغ قرآن به عنوان کتاب تربیت انسان رفتند؛ انسانی که برایش سعادت دنیا و آخرت مطرح است، نه دنیای تنها و نه آخرت منهای دنیا. پیامد این نوع تفکر و برداشت از قرآن و انسان، روش تفسیری ویژه‌ای را برای عبده به بار آورد که با روش پیشینیانش متفاوت بود. محمد حسین ذهبی از این روش تفسیری چنین یاد می‌کند:
«استاد امام (محمد عبده) در تفسیر قرآن شیوه‌ای را برگزید که با شیوه مفسران پیشین متفاوت بود. روش او فهم کتاب الهی به عنوان دین و کتابی که می‌بایست بشر را به سعادت دنیا و آخرت هدایت کند. استاد با تکیه بر این روش، بر دیگر مفسران خرده گرفت که آنان از هدف اصلی و اولی قرآن، که همانا هدایت و ارشاد است، غفلت ورزیده‌اند و به دیگر مسائل، همچون اقسام معانی، نحو، اختلافات فقهی و ... پرداخته‌اند، در حالی که پرداختن بیش از حد به آنها انسان را از مقصود کتاب الهی باز می‌دارد و مانع فهم و معنای حقیقی قرآن می‌گردد.» 1 
بر این اساس، محمد عبده روشهای تفسیری را بر دو نوع تقسیم کرده و از روش مورد قبول خود چنین سخن به میان آورده است:
«قسم اول، تفسیر خشک و بی روحی است که انسان را از خدا و کتاب وی دور می‌سازد. در این نوع تفسیر، مراد تحلیل الفاظ و اعراب جمله‌ها و بیان منتهی الیه آن عبارات و اشارات و نکات فنی است. چنین تفسیری را نمی‌توان تفسیر نامید که نوعی تمرین در فنون بلاغت، نحو و امثال آن به شمار می‌آید.
قسم دوم تفسیر آن است که مفسّر به سراغ قول خدا و حکمت تشریع عقاید و احکام می‌رود، به گونه‌ای که دلها را جذب می‌کند و به عمل و هدایتی که در کلام الهی است، رهنمون می‌شود و مصداق عینی کلام خدا (هدی و رحمه) و مانند این صفات قرار می‌گیرد و این همان چیز است که من (محمد عبده) در پی آن هستم.»
المنار 1/ 16-24 
عبده و رشید رضا کوشیده‌اند مفاهیم قرآن را در جهت تربیت و هدایت جامعه، در ابعاد دینی، اخلاقی و سیاسی معنا کنند و از قرآن و اسلام تصویری ارائه دهند که در آن، هر دو بعد زندگی آدمی: دنیا و آخرت لحاظ شده است، چه در بعد شخصی و فردی و چه در بُعد اجتماعی. این جهت گیری را با یک نگاه گذرا در عناوین بحثهای مطرح شده در تفسیر المنار، در می‌یابیم، عناوینی چون:
استبداد میان مسلمانان، استبداد و ثروت، استعداد امّتها، استقلال امّت، واگذاری امور دنیوی مردم به خود مردم در اسلام، اسلام و خلافت و پادشاهی و مباحث دیگری از این قبیل در جای جای تفسیر المنار به چشم می‌خورد که از میان مجموعه مباحث، به ذکر یک نمونه اکتفا می‌کنیم:
وی در تفسیر آیه: «والله یؤتی ملکه من یشاء ...» 2 به گونه مشروح از مشیت الهی و نقش آن در اعطای حکومت و فرمانروایی به کسی، سخن می‌گوید و انگیزه خود را از طرح این بحث، چنین بیان می‌کند:
« ... این که بحث مشیت الهی را در دادن ملک و فرمانروایی به کسی، به طور گسترده مطرح کردم، به این علت است که می‌بینم عامّه مسلمانان از امثال این عبارتهای کوتاه: « والله یؤتی ملکه من یشاء»؛ [خداوند، فرمانروایی را به هر که بخواهد اعطا می‌کند] چنین می‌فهمند که فرمانروایی فرمانروایان به قوّه الهی و خارج از نظام اسباب و قوانین حاکم بر زندگی بشر است! این باور، پیشینه دراز دارد و در میان امّتهای دوگانه پرست، وجود داشته است. به همین روال عبارتهایی در کتاب نصارا نیز دیده می‌شود. در نتیجة همین باور نادرست، حاکمان و فرمانروایان، مردم را به ردگی کشیدند؛ فرمانروایانی که می‌پنداشتند سلطه آنان بر مردم بخشی از حکومت خدا بر مردم است و مقاومت و ایستادگی در برابر حکومت و سلطه آنان، مقاومت در برابر خداوند و خروج از مشیّت الهی است! »
آن گاه رشید رضا از قول عبده می‌نویسد:
«استاد امام در تفسیر آیه، جمله کوتاهی فرموده است که من یادداشت کرده‌ام: برای خداوند سنّتی است که بر طبق آن، کسی را فرمانروایی می‌بخشد. از این عبارت مجمل و کوتاه، چیزی دستگیر انسان نمی‌شود، مگر این که آیات فراوانی که درباره تکوّن و نیز هلاکت امتهاست و نیز آیاتی که می‌گوید تبدّل و تغییر جوامع بشری بر مبنای سنن الهی است، جمع آوری گردد که ما بخشی از این آیات را آورده‌ایم، از جمله آنهاست آیه: «ان الله لا یغیر ما بقوم ...» 3 اوضاع امّتها بسته به صفات درونی، اخلاقی، عقائد، معارف و عادتهای آنهاست. این امور، اصل و ریشه سیادت و بردگی، فقر و غنا، قوّه و ضعف امّتها است. این امور است که راه را برای هلاکت امّتی به وسیله ظالمان فراهم می‌کند.
غرض از این بیان، این است که ما نمی‌توانیم کوتاهی و تقسیر خود را به مشیّت الهی نسبت دهیم و در اصلاح امور خویش نکوشیم و به فرمانروایان تکیه کنیم، زیرا مشیّت خدا بر ابطال سنّت او در نظام هستی تعلق نمی‌گیرد. هیچ دلیلی از کتاب، سنّت، عقل و عالم خارج وجود ندارد که نشان دهد، سلطه حاکمان به نیروی خراق العاده الهی است! بلکه شریعت و آفرینش، شهادت بر ضد این امر می‌دهد.»
المنار / 514

نویسنده واقعی تفسیر المنار

تفسیر المنار، محصول شش سال درسهای تفسیری شیخ محمد عبده است. وی از اول محرّم 1317 به تدریس تفسیر قرآن از جزء اول مشغول شد و تا نیمه محرّم 1323 درس تفسیر وی به آیه: «ولله ما فی السموات و ما فی الأرض ...» 4 رسید و در این زمان با فوت وی، درس تفسیر تعطیل گردید.
در طول این درسها، محمد رشید رضا که از بهترین شاگردان عبده به شمار می‌آمد، نکات برجسته درس را یادداشت و سپس به استاد عرضه می‌کرد و اگر استاد ملاحظاتی داشت انجام می‌داد و آن گاه در مجله «المنار» به نشر سپرده می‌شد.
با توجه به نظارت پیوسته محمد عبده بر نوشته‌های رشید رضا و با توجه به جمله معروف او در حق رشید رضا:
«صاحب المنار، ترجمان افکاری.»
صاحب المنار، تفسیر کننده اندیشه‌های من است.
بجاست که تفسیر المنار را تا آیه 126 سوره نساء از آن محمد عبده بدانیم.
پس از فوت استاد، شاگرد وی، رشید رضا به همان سبک و سیاق و دیدگاه، کار تفسیر را تا آیه 101، از سوره یوسف ادامه داد و با فوت خود وی، این تفسیر نا تمام ماند و اکنون در دوازده مجلد به همان صورت ما تمام چاپ شده است. از این روی، قسمت دوم تفسیر المنار، یعنی از آیه 126 سوره نساء تا اواسط جزء 13 و آیه 101 سوره یوسف از آن رشید رضاست.
به هر حال، دور از واقع نخواهد بود که تمامی تفسیر المنار را از رشید رضا و متأثر از افکار محمد عبده بدانیم، زیرا اولاً، قسمت بیشتر این تفسیر را رشید رضا پس از مرگ عبده مستقلاً تدوین کرده است. ثانیاً، در فصل تفاوت شیوه تفسیری عبده و رشید رضا خواهیم گفت رشید رضا تغییراتی در روش تفسیری عبده ایجاد کرد. این تغییرات بیقین در تمامی تفسیر، چه آن بخش که در زمان زندگی عبده تدوین شده و چه آن قسمت که پس از مرگ وی تألیف گردیده، صورت گرفته است، چنانکه رشید رضا خود در مقدمه تفسیر تصریح می‌کند:
«من در تمامی بخشهای تفسیر، مطالبی نه چندان کم، افزودم تا بدین وسیله تمامی بخش ها از یک اسلوب برخوردار شود.» المنار 1/14

تفاوت شیوه تفسیری رشید رضا با شیوه عبده

روش تفسیری عبده این بود که قرآن را در پیش روی می‌گذاشت و تلاوت می‌کرد و با جمله‌های شیوا، ادیبانه و در خور فهم شنوندگان توضیح می‌داد. به نقل اقوال مفسّران مقیّد نبود، برای اثبات عقیده‌ای بر قرآن تحکّم نمی‌ورزید، به احادیث و اسرائیلیات توجه نشان نمی‌داد و از کتابهای تفسیر و منابع لغوی، گاه به تفسیر جلالین جهت معنای لغتها و کلمه‌ها و اعراب و صرف و نحو مراجعه می‌کرد.
عبده درباره روش تفسیری خود چنین می‌گوید:
«من آن گاه که قرآن را می‌خوانم [تفسیر می‌کنم] کتابی را که پیش از آن مطالعه نمی‌کنم. گاهی کتابی از تفسیر را تورّق می‌کنم و آن زمانی است که اعرابی نا آشنا و دور از ذهن و لغتی نامأنوس برایم پیش آید.»
علت انتخاب این شیوه از سوی عبده، این بود که وی برای عقل در فهم قرآن، ارزشی ویژه و مهم قائل بود. وی می‌گفت:
«خداوند در قیامت، از ما نمی‌پرسد که دیگران از قرآن چه فهمیدند و چه گفتند، بلکه از ما درباره کتاب خود که برای هدایت و ارشاد، فرستاده است و از سنت پیامبر(ص) که بیان کننده حکم آسمانی است می‌پرسد ... . المنار 1/24
از ما می‌پرسد: در آنچه پیامبر به شما ابلاغ کرد، تدبر کردید؟ درباره آنچه امر و نهی شده‌اید، تعقل و اندیشه کرده‌اید؟»
دکتر حمید عنایت از قول عبده می‌نویسد:
«قرآن نخستین کتاب مقدّسی است که از زبان پیامبر خدا برادری و همبستگی عقل و دین را به شیوه آشکار و تأویل ناپذیر اعلام می‌دارد. بدین جهت درآغاز اسلام، بجز آنان که نه عقل درست داشتند و نه دینی استوار، همگی پذیرفتند که پاره‌ای از قضایای دینی را تنها از راه عقل می‌توان پذیرفت.» 5 
اما رشید رضا، مادامی که نگارنده و جمع کننده گفته‌های تفسیری استاد خود (عبده) بود، در واقع همان مطلب شیخ را می‌آورد و پس از فوت استاد نیز در اصول کلی تفسیر از روش استاد خود تخطّی نکرد، بدین سان که به اقوال مفسران مقیّد نبود و به روایات اسرائیلی و احادیث جعلی نمی‌پرداخت و متعرّض مبهمات قرآن نمی‌شد و ... ولی در مواردی هم از خط مشی استاد خود، پا را فراتر نهاد.
درباره این موارد، رشید رضا خود می‌نویسد:
«من آن گاه که پس از فوت استاد در کار تفسیر مستقل شدم، در مواردی خلاف شیوه استاد را پیش گرفتم و آن موارد، یکی درباره روایات بود که به احادیث و سنّت صحیحه در حد وسیعتری پرداختم و روایات تفسیری یا روایاتی را که در حکم روایات تفسیری است، آوردم و دیگر این که تحقیق بیشتر درباره مفردات الفاظ به کار بستم و جمله‌های لغوی و مسائل اختلافی بین علما و استشهاد به آیات از سوره‌های مختلف و طرح مسائل مورد نیاز مسلمانان و ... را آورده‌ام.» المنار1/16
بر این اساس، معلوم می‌شود که عبده، عقل گراتر از رشید رضا بوده است و روایات موجود در تفسیر المنار، اعم از روایات تفسیری و روایات اسباب نزول و ... بیشتر از ناحیه رشید رضا در تفسیر وارد شده است. با وجود این، تفسیر المنار در مجموع، متأثر از اندیشه خرد گرایانه عبده است و نسبت به دیگر تفاسیر، به ویژه تفسیر اصحاب سلف از نقل روایات اسرائیلی و روایات ضعیف تفسیری، پرهیز داشته است.

نگرش المنار درباره روایات تفسیری

رشید رضا، تمامی روایات تفسیری را با نظر مثبت نمی‌نگرد، بلکه در نخستین نگاه، هر روایتی را به دیده شک و تردید می‌نگرد. وی در تفسیر المنار، شرایط فهم قرآن را بر می‌شمرد و از مفسرا پیشین خرده می‌گیرد که بیش از حد، به مباحث جنبی و فنّی پرداخته‌اند و درباره روایات تفسیری چنین اظهار نظر می‌کند:
«و اما روایات مأثور از نبی(ص) و اصحاب آن حضرت و علمای تابعین که در تفسیر وارد شده‌ است، استفاده از برخی آنها در تفسیر قرآن ضروری است، چون هیچ چیزی به منزله روایت مرفوع* ارزش تفسیری ندارد. پس از آن، روایات صحیحه منقول از صحابه است که در خصوص معانی لغوی، فهم و عمل مردم زمان نزول قرآن حجّت است و لکن روایات صحیح مرفوع از پیامبر و صحابه اندک است و در اکثر تفاسیر مأثور، راویان زندیق از یهود، فارس و مسلمان نمایان اهل کتاب وارد شده و دست برده‌اند.»
همان گونه که حافظ بن کثیر این مطلب را گفته است.
محمد حسین ذهبی موضع رشید رضا را در برابر روایات چنین توصیف می‌کند:
« ... رشید رضا موضعی نقادانه در برابر روایات اسرائیلی اتخاذ کرده است و کتاب خویش را همچون اغلب کتابهای تفسیری پیشینیان، به روایات خرافی و دروغین نیامیخته است ... و نیز این مدرسه تفسیری به دام روایات ضعیف و جعلی نیفتاده و فریب آنها را نخورده است، با این که اکثر مفسّران پیش از وی، فریب این روایات را که اثر بسیار بدی در تفسیر قرآن داشته است، خورده‌اند ! »6 
رشید رضا پیشنهاد می‌کند که می‌باید تمامی کتابهای تفسیری در کتاب مستقل جمع آوری شود و هر یک به طور جداگانه، از نظر سند و سلسله راویان ارزیابی گردد و اندازه ارزش هر حدیث معین گردد، تا این کتابها به عنوان مرجع مفسّر در روایات تفسیری قرار بگیرند:
«ضروری است که روایات مفید در کتابهای مستقل جمع آوری گردد؛ مانند کتابهای حدیث، و سند آن روایات و مقدار ارزش آنها بیان گردد، سپس در تفسیر آورده شود، با انتخاب روایات صحیح، بدون ذکر سند، چنانکه در کتب فقه، این عمل صورت می‌گیرد: روایات صحیحه بدون ذکر سند آورده می‌شود و فقط به راوی اول آن اشاره می‌شود ... .» المنار 1/7

محل ذکر اسباب نزول در المنار

در تفسیر المنار، فصل مشخّصی تحت عنوان اسباب نزول در نظر گرفته نشده است، لذا اسباب نزول را در جاهای مختلف نقل می‌کند. اگر چه مواردی پس از ذکر آیه، سبب نزول را نقل می‌کند، ولی گاه پس از تفسیر آیه و گاه بعد از بیان لغات آیه و گاه در آخر همه مباحث مربوط به آیه، سبب نزول را می‌آورد.

دیدگاه المنار درباره روایات اسباب نزول

روایات وارده در اسباب نزول که بخشی از روایات تفسیری است، اعتبار چندانی در نظر رشید رضا ندارد. وی در موارد مکرّر، نگرش منفی خویش را در این باره بروز داده و روایتگران اسباب نزول را ملامت و سرزنش کرده است. رشید رضا برای مجموع آیات و سوره‌های قرآن، نوعی وحدت قائل است که از آن به عنوان وحدت موضوعی یاد می‌کند.
منظور از وحدت موضوعی این است که در سوره‌های قرآن، مطالب متنوّع مطرح می‌شود که در نهایت بر محوری واحد دور می‌زند.
همان طور که مجموعه آیات مربوط به اثبات توحید در سوره‌های متعدد با الفاظ متفاوت آمده است و همگی در اثبات توحید وجهه‌ای مشترک دارند، آیات هر سوره نیز با هم اتصال و ارتباط دارند. این همبستگی، میان آیات یک پاراگراف نیز وجود دارد. دریافت این خط اتصال و حلقه ارتباط، اهمیّت ویژه در تفسیر صحیح قرآن و فهم روح و حقیقت کلام الهی دارد. هر گاه این حلقه اتصال از دید مفسّر به دور بماند، در تفسیر قرآن به بیراهه کشیده می‌شود.
نویسنده کتاب الامام محمد عبده و منهجه فی التفسیر، پس از تعریف وحدت موضوعی قرآن و وحدت موضوعی یک سوره، اهتمام عبده به درک و حفظ وحدت سیاق سوره‌ها و آیات را چنین بیان می‌کند:
« ... استاد امام آن گونه به تفسیر آیات پرداخته است که در آن تناسق آیات و معنا و مقصود آشکار است. اول آیات با آخر آن و آخر آیات به اول آم مرتبط است، از این روی، عبده در آغاز تفسیرش برای هر سوره این حقیقت را به دست می‌دهد و ما را بر این سرّ واقف می‌سازد. تا آن جا که از سوره تابلوی شگفت انگیزی را ارائه می‌دهد که رنگهای آن متناسب، نشانه‌های آن هماهنگ و طرح و ساختار آن در نهایت پیوستگی است. می‌نگری که او بر مفسران فریاد می‌کشد که چرا به آیات این گونه نگاه نکرده‌اند ! »7 
رشید رضا در این زمینه با استاد خود هماهنگی دارد. وی در برابر مفسّرانی که اسباب نزول را بر سیاق مقدم داشته‌اند، موضعی سخت اتّخاذ کرده است، از جمله در ذیل آیه: «سیقول السِّفهاء من النّاس ... »8 می‌نویسد:
«کار راویان اسباب نزول، مایه شگفتی است. آنان مجموعه به هم پیوسته‌ای از کلام الهی را گسسته و قرآن را قطعه قطعه و پراکنده قرار می‌دهند و بین آیات تفکیک قائل می‌شوند و برای هر جمله، سبب نزول جداگانه قرار می‌دهند.
باز نگریستن به آیاتی مانند:
«سیقول السفهاء من الناس ما ولیّهم عن قلبتهم التی کانوا علیها قل للّله المشرق و المغرب یهدی من یشاء الی صراط مستقیم و کذلک جعلناکم امةً وسطا لتکونوا شهداء علی الناس و یکون الرسول علیکم شهیداً و ما جعلنا القبلة التی کنت علیها الا لنعلم من یتّبع الرسول ممّن ینقلب علی عقبیه و ان کانت لکبیرة الاعلی الذین هدی الله و ما کان الله لیضیع ایمانکم ان الله بالناس لرئوف رحیم.» 9
[بزودی بی خردانی از مردم خواهند گفت: چه رویدادی مسلمانان را از قبله پیشین آنان منصرف کرد، قبله‌ای که تاکنون به آن جانب نماز می‌خواندند، بگو، مشرق و مغرب از آن خداست، خداوند هر آن که را که بخواهد به راه راست و هموار هدایت می‌کند. ما با این قبله جدید، شما مسلمانان را امّتی معتدل قرار داده‌ایم. ما این قبله را مقرّر کردیم، تا امّت شما بر سایر امّتها سند و گواه اعتدال باشد و رسول ما هم بر شما سند و گواه اعتدال باشد. ما قبلع پیشین شما را برای آن مقرّر کرده بودیم، تا امروز بدانیم کدامین شما پیروی رسول را گردن می‌نهد و کدامین شما از دین باز می‌گردد. بی شک، قبله پیشین را فرو گذراندن، کار دشواری است، جز برای آنان که خدا هدایتشان کرده است. خداوند شما، خداوندی نیست که ایمان شما را ضایع و بی اجر بگذارد، چرا که خداوند به مردمان رأفت و رحمت دارد.] 
انسان بلاغت معجزه آسای قرآن را در اسلوب آن مشاهده می‌کند ... .
آیا در سیاقی این چنین مستحکم که بخش بخش جمله‌ها با یکدیگر گره خورده‌اند، صحیح است که این ارتباط و پیوند فشرده، گسیخته و پاره پاره گردد و گفته شود هر جمله‌ای از آن به سبب حدوث حادثه‌ای نازل شده است ! هر چند این اسباب تراشی وضع و سیاق را بر هم زند و جمله اول را آخر و آخر را اول و آیات مقدمه را به جای مقصد و آیات و جمله‌های مقصد را به جای مقدمه بگذارد و آیات را وارونه نشان دهد !؟
آیا هیچ یک از لغت و دین برای ما تجویز می‌کند که قرآن را قطعه قطعه و پاره پاره کنیم، آن هم به سبب روایاتی که وارد شده است.» المنار 2/11
نگرش منفی رشید رضا به اسباب نزول ریشه در چند عامل دارد، از آن جمله:

الف. عدم حجیت قول صحابه و تابعان

با توجه به این که بیشتر روایات اسباب نزول از صحابه و تابعان نقل شده است، مفسّرانی همچون عبده و رشید رضا، که تقدس و ارزش روایت مرفوع را در تفسیر برای قول صحابه و تابعان قائل نیستند، طبیعی است که به صرف نقل و روایتی از صحابه در سبب نزول، اعتنا نمی‌کنند، مگر آن گاه که مؤیّد و قرینه‌ای بر صحت آن روایت وجود داشته باشد. رشید رضا در جای جای تفسیر المنار، از عدم حجیّت قول صحابه و تابعان، سخن به میان آورده است:
1. «رأی و نظر صحابی در نزد جمهور حجیّتی ندارد، بویژه اگر مخالف با ظاهر قرآن باشد ... .»
2. در ذیل آیه:
«لله ما فی السموات و ما فی الأرض و ان تبدوا ما فی انفسکم او تخفوه یحاسبکم به الله ...» 10
رأی عبده را در مفهوم آیه چنین نقل می‌کند:
«مراد از قول خداوند در جمله: «ما فی انفسکم» امور نفسانی است؛ مانند: حقد، حسد و الفت گرفتن با منکرات که منشأ صدور اعمال می‌گردد.»
آن گاه نظریه جمعی از صحابه و تابعان، مانند: ابن عباس، عکرمه، مجاهد و شعبی را نقل می‌کند که جمله «ما فی انفسکم» را به کتمان شهادت معنی کرده‌اند. سپس می‌گوید این معنی با قول استاد سازگار نیست، و در مقام جواب و دفاع از نظر عبده می‌نویسد:
«صحابه، رضوان الله علیهم، به اسلام گرویدند در حالی که اکثر آنان مردانی پرورش یافته در دامان جاهلیت بودند، اخلاق و عادتهایی جاهلی در جان و دل آنان رسوخ کرده بود، پس از اسلام آوردن، می‌کوشیدند خود را از اخلاق جاهلی پاک کنند و تدریجاً به وسیله فزونی ایمان در پرتو نزول آیات قرآن، گفتار و کردار پیامبر، عادتهای جاهلی را از جان خود بزداید.
وقتی این آیه نازل گردید، ترسیدند که در اثر بقای رسوبهای جاهلیت در آنان، مورد مؤاخذه قرار گیرند، زیرا از خدا می‌ترسیدند و اعتقاد به نقص خویش داشتند، حتی پس اگر این که به کمال تزکیه و تمامیت طهارت رسیده بودند. این گونه بود که فردی چون عمر بن خطاب از حذیفة بن یمان می‌پرسید: آیا در وجود من اثری از نفاق می‌بینی؟
از این روی، خداوند به آنان خبر داد [در آیه بعد] که هیچ کسی را بیش از توان تکلیف نمی‌کند و ایشان جز در برابر تکلیف مؤاخذه نخواهند داشت. آنان باید بکوشند که به قدر استطاعت و توان، جاهنایشان را تزکیه کنند و از آن مقدار که توان ندارند از خداوند طلب عفو کنند. در این صورت بعید نیست که برخی از صحابه ترسیده بودند که بعضی وسوسه‌ها و شبهه‌ها که هنوز قدرت بر دفع آنها را پیدا نکرده‌اند، در عموم آیه داخل گردد و مؤاخذه شوند. از این جهت، خداوند پس از این آیه، پندار مذکور را ردّ کرده و فرموده است:
«لایکلف الله نفساً الاوسعها» المنار 3/140
گفتار فوق، نشانگر بینش رشید رضا در مورد اصحاب و تابعان است که چگونه رأی استاد خویش را با جرأت تمام بر نظر اصحاب رجحان می‌دهد و اصحاب را در معرض خطا و لغزش می‌بیند.
3. در مقدمه تفسیر المنار برای اثبات این مطلب که حریم روایت، ایمن از جعل و دروغ و اسرائیلیات نیست، گفتار ابن تیمیه را در مورد صحابه نقل می‌کند که گفته است:
«آنچه از صحابه با سند صحیح در زمینه تفسیر نقل شده است، نفس ایمان به درستی آن اطمینان بیشتری دارد در مقایسه با سخنان نقل شده از تابعان، زیرا احتمال این که نقل صحابه، به سماع از پیامبر(ص) مستند باشد، قویتر است ... .»
نویسنده تفسیر المنار، پس از نقل سخن ابن تیمیّه به نتیجه گیری مورد نظر خود پرداخته، می‌نویسد:
«می‌بینی که این امام محقق، به درستی روایات صحابه جزم ندارد و فقط گفته است انسان به قول صحابی اطمینان خاطر بیشتری دارد نسبت به قول تابعی، چون احتمال استناد قول صحابه به رسول اکرم(ص) بیشتر است تا استناد آن به اهل کتاب (اسرائیلیات)، زیرا صحابه از اهل کتاب کمتر نقل دارند.
این کلام ابن تیمیه ناقض سخن کسی است که می‌گوید در مواردی از قرآن که فهم آن با استدلال ممکن نیست و متوقف بر نقل است، روایت صحایب حکم روایت مرفوع را دارد.
شک نیست که برخی صحابه همچون ابو هریره و ابن عباس از اهل کتاب نقل سخن کرده‌اند و حتی از کعب الاحبار، در حالی که طبق نقل بخاری، معاویه درباره کعب الاحبار گفته است:
«ما دروغ را به وسیله او می‌آزمودیم.»
پس حق این است که آنچه فهم آن بدون نقل از معصوم ممکن نیست، مانند اخبار غیبی گذشته و آینده و امثال آن، جز به وسیله روایات مرفوع به پیامبر(ص) قابل اثبات نیست. این همان قاعده‌ای است که امام جریر طبری بارها به آن تصریح کرده است.»

ب. عقل گرایی رشید رضا

چنانکه اشاره رفت، تفسیر المنار، تفسیری عقل گراست و سهم مهمی از فهم قرآن را به عهده عقل می‌گذارد. نتیجه این عقل گرایی، بی توجهی و بی اعتنایی وی به روایات اسباب نزول است، بویژه در مقایسه با دیگر مفسرانی که مشرب نقلی را در تفسیر قرآن اتّخاذ کرده‌اند.
به مواردی از تفسیر المنار که درباره نقش عقل در فهم و تفسیر قرآن سخن به میان آورده است اشاره می‌کنیم:
1. در بیان حکمت وجود متشابه در قرآن، به نکاتی چند اشاره کرده است، از جمله این که:
«خداوند در قرآن متشابه قرار داده است تا عقل را به اندیشه و تفکّر سوق دهد و بدین وسیله از ضعف و مرگ عقل جلوگیری کند، زیرا که در بیان ساده و روشن، جایی برای کارکرد عقل وجود نداشت.
عقل ارزشمند ترین چیز در وجود انسان است و اگر جولانگاهی برای کند و کاو عقل وجود نداشته باشد، عقل در وجود انسان می‌میرد و هر گاه عقل بمیرد، حیات انسان به وسیله امر دیگر تأمین نمی‌شود ... بنابر این، از رحمت خداوند است که در دین مجالی برای کند و کاو عقل قرار داده است و این زمینه را با متشابه آوردن بخشی از آیات قرآن فراهم آورده است. عقل انسان در آغاز، به دنبال تشخیص متشابه از غیر متشابه می‌رود. لازمه این بحث، تحقیق در ادلّه هستی و برهانهای عقلی و راههای خطاب و انواع دلالت است، تا به شناخت متشابه دست یابد و تأویل آن را درک کند.» المنار 3/140
2. در مقدمه تفسیر المنار می‌نویسد:
«سخن گفتن در تفسیر قرآن کاری آسان نیست، بلکه از دشوارترین امور است ... بر معارف قرآن، جز صاحبان نفسهای تزکیه شده، و عقلهای خالص، اشراف پیدا نمی‌کند ... لکن خداوند امر را بر ما آسان گرفته است و فرمان داده است که در کلام وی اندیشه و تعقّل کنیم.»

ج. اعتبار عموم نص

مؤلف المنار از کسانی است که سبب نزول را موجب تخصیص آیه به مورد نزول نمی‌داند و این باعث می‌گردد که ارزش سبب نزول در دید وی پایین بیاید، زیرا بر این اساس، آیه بدون سبب نزول نیز مفهوم و معنی و پیام خود را خواهد داشت.
به چند نمونه از مواردی که رشید رضا به اعتبار عموم نص در عین خصوصیت سبب تصریح کرده است، اشاره می‌کنیم:
1. در ذیل آیات: «ومن الناس من یقول آمنا بالله و الیوم الآخر ... »11
«پیشتر گفتیم که در این آیات، سخن از قرآن و اقسام مردم در برابر قرآن است. تاکنون سه فرقه از مردم را برشمردیم و آیاتی که اینک در صدد تفسیر آن هستیم بیانگر حال فرقه چهارم است. این فرقه از مردم، کسانی هستند که در هر عصر و زمان پیدا می‌شوند. این گونه آیات آن گونه که گفته شده است، اختصاص به چند نفر منافق صدر اسلام ندارد ... چنین نیست که قرآن درباره گروهی خاص که پس از زمانی منقرض می‌شود، این قدر اهتمام بورزد و بیشترین کلام را درباره این گروه به میان آورد.
آری، این آیات کسانی را که در صدر اسلام زیسته‌اند و این اوصاف بر بعضی آنان انطباق داشته است، به طريق اولی شامل می‌شود و حال آنان را چنانکه هست شرح می‌دهد و در عین حال، هشدار و عبرتی برای آیندگان این صنف از مردم است و آنان را در بر می‌گیرد و عمومیّت دارد.» المنار 1/148
در پایان تفسیر این بخش از آیات که مربوط به منافقان است، می‌نویسد:
«به دنبال تفسیر آیات: «و من الناس من یقول ...» استاد (محمد عبده) نکته‌ای را متذّکر شده که برای همگان مفید است و آن این که: قرآن، هادی و مرشد و تا روز قیامت معانی آن، عام و شامل است: در وعده‌ها، انذارها، موعظه‌ها و ارشادهایش، افراد مخصوص را مورد نظر ندارد، بلکه وعده، وعید، تبشیر و انذار قرآن، منوط به عقاید، اخلاق، عادات و اعمالی است که در همه امّتها و قبیله‌ها و گروهها می‌تواند وجود داشته باشد. بنابر این، نباید کسی فریب گفتار بعضی از مفسران را بخورد که این آیات درباره منافقان صدر اسلام نازل شده و مخصوص آنان است.» المنار 1/148
2. به هنگام بحث از آیه: «یا ایها الناس کلوا مما فی الأرض ... »12 گفتار جلال الدین سیوطی را در سبب نزول این آیه می‌آورد و با استناد به قول عبده بر جلال الدین خرده می‌گیرد:
«جلال الدین گفته است این آیه درباره کسانی که شتران نذری و امثال آن را تحریم کرده بودند، نازل شده است.
و استاد در این باره گفته است: بر فرض قبول نزول آیه در این باره، سبب نزول اقتضای این را ندارد که آیه را از آیات پیش از آن جدا کنیم و کلام جداگانه‌ای قرار دهیم، زیرا اعتبار به عموم لفظ است نه خصوص سبب.»
3. در سبب نزول آیه: «وقالوا کونوا هوداً أونصاری تهتدوا ... »13 از قول جلال الدین سیوطی می‌نویسد:
«این آیه درباره یهود مدینه و نصارای نجران نازل شده است و آنان بودند که می‌گفتند یهودی و یا نصرانی شوید تا هدایت گردید.»
رشید رضا در ادامه سخن بالا می‌نویسد:
«تحقیق آن است که آیه در مقام بیان طبیعت اهل دو ملت است، چنانکه پیشتر گفتیم و روایتی که می‌گوید آیه درباره گفتار یهود مدینه و نصارای نجران نازل شده است، اگر هم صحیح باشد، باعث تخصیص نیست.»

د. تأثیر اجتهاد راویان در اسباب نزول

درباره نقش اسباب نزول در تعیین زمان حوادث و زمان نزول آیات، رشید رضا بحثی را مطرح کرده و روایات سبب نزول را دو نوع دانسته است: منقول به لفظ و منقول به معنی، سپس در خصوص روایات منقول به لفظ می‌نویسد:
«اگر روایت نص و ظاهر در تعیین تاریخ واقعه نباشد، بهتر آن که حمل بر تفسیر شود نه تاریخ.»
و درباره روایات منقول به معنا می‌آورد:
« ... مگر این که روایت منقول به معنا باشد که اکثر روایات سبب نزول، این گونه است، در این صورت، روایت سبب نزول، فهم مروی عنع و نظر وی را در تفسیر آیه برای ما ثابت می‌کند و نه بیش از آن. و چه بسا آن رأی و نظر خطا باشد. بنابر این، ملزم به قبول آن نیستیم، بلکه اگر خطا بودن آن نظر، بر کسی روشن شود، گریزی جز ردّ آن ندارد، خصوصاً آن گاه که معنای متبادر از معنای آیات با آن نظر سازگار نباشد.» المنار5/320
چنانکه از صریح کلام رشید رضا به دست می‌آید، بیشتر روایات اسباب نزول را روایات نقل شده به معنا، تشکیل می‌دهد و روایات نقل شده به معنی بیش از اجتهاد و نظر یک مفسّر، ارزش دیگری ندارد. این تلّقی از روایات سبب نزول، مایه بی اعتباری روایات مذکور در دیدگاه المنار شده است.
دخالت اجتهاد و رأی راویان، نه تنها در روایات اسباب نزول، بلکه در همه روایات تفسیری که نقل به معنی شده، باعث بدبینی رشید رضا به این گونه روایات شده است. در تفسیر آیه: « ... یوم یأتی بعض آیات ربک ...» 14 در تعیین بعضی آیات که قبل از قیامت رخ خواهد داد، روایاتی نقل می‌کند، مشتمل بر ضعیف و صحیح که مضمون این روایات با هم تعارض دارند و در مجموع، مفاهیمی نه چندان قابل قبول را ترسیم می‌کنند. آن گاه می‌نویسد:
«روایاتی که قراین و شرایط وقوع قیامت را بیان می‌کند، گرفتار مشکلات فراوانی است. مهمترین آن مشکلات، گذشته از ضعف سند و اضطراب متن و تعارض، این است که روایات مذکور، نقل به معنی شده است. چنین نیست که هر راوی مراد این روایات را آن گونه که حق است، فهمیده باشد، زیرا محتوای این احادیث امور غیبی است که فهم آن برای راویان آسان نیست. نتیجه اختلاف فهم راویان اختلاف در تعبیر آنها و اختلاف در کیفیت و نقل احادیث است.» المنار 8/210

ھ . تأثیر منفی اسباب نزول در فهم صحیح آیات

رشید رضا بر این باور است که روایات اسباب نزول در برخی موارد، سبب مخفی ماندن معنای واقعی آیه می‌شود، زیرا عطف توجه به سبب نزول، گاهی سبب می‌شود مفسر به خود آیه مستقیماً نیندیشد و تنها از دریچه سبب نزول به آیه و مفهوم آن بنگرد. در نتیجه، مفهوم آیه تحت تأثیر مضمون روایت قرار می‌گیرد و برداشت غیر واقعی برای مفسر پیدا می‌شود.
به عقیده المنار، این روایات منحصر به روایات ضعیف نیست، چه بسا روایاتی هم که از نظر سند ضعفی ندارد، مانع فهم صحیح آیات گردد.
وی در بحث از سبب نزول آیه: «فما لکم فی المنافقین فئتین ...» 15 در این که مراد از این منافقان چه کسانی هستند، روایات چندی را می‌آورد. از جمله روایتی که می‌گوید: آیات مذکور درباره منافقان مدینه و عملکرد آنان در جنگ اُحد نازل شده است، زیرا آنان از شرکت در جنگ سرباز زدند.
المنار در مکقام ردّ این قول، برخی از مفسران را ذکر می‌کند و بعد می‌گوید:
« ... قویتر از آنچه دیگران در ردّ این روایت و روایات دیگری که از حیث سند بدین پایه از قوّت نمی‌رسد و مضمون همگی این است که آیه درباره منافقان نازل شده است، گفته‌اند، این است که احکام مذکور در این آیات مورد عمل پیامبر(ص) در اُحُد قرار نگرفت، زیرا در این آیه به پیامبر(ص) دستور داده شده است که هر کجا آنان را یافتید بکشید و معلوم است که پیامبر(ص) چنین کاری را انجام نداد.
پس معلوم می‌شود که آیات مربوط به منافقان مدینه نیست و گرنه پیامبر(ص) از دستور الهی تخلّف نمی‌کرد.»
پس از ذکر این دلیل بر ردّ روایت سبب نزول، سخن کلی و عمومی را بیان می‌کند:
«این آیه از جمله آیاتی است که بعضی از روایات صحیحة السند، مانع فهم معنای صحیح آن شده است آن معنایی که از خود آیات بدون تکلّف در ذهن انسان تبادر می‌کند.» المنار 5/321

و . ناتوانی از فهم آیه، عاملی برای نقل اسباب نزول

به عقیده رشید رضا، یکی از علل نقل اسباب نزول و رواج سبب نزول گرایی، پیچیدگی مفهوم یک آیه برای مفسّران بوده است، به طوری که اگر مفهوم آیات در نظر آنان روشن می‌بود، این گونه روایات یا اصلاً وجود نمی‌یافت و یا این که نقل نمی‌شد.
وی به هنگام بحث از سبب نزول آیه: «ولا تتمّنوا ما فضل الله به بعضکم علی بعض ...» 16 سه روایت را در این زمینه نقل کرده است. مضمون دو روایت این است که زنان از پیامبر(ص) می‌پرسیدند، چرا بر زنان جهاد واجب نیست و چرا میراث زنان نصف میراث مردان است؟ آیه نازل گردید.
روایت سوم، بدین مضمون است که پس از نزول آیه: «وللذّکر مثل حظّ الانثییی ...» 17 مردان از رسول اکرم(ص) خواستند در ثواب نیز دو برابر زنان باشند و از سوی دیگر، زنان از پیامبر(ص) تقاضا کردند که عقاب ایشان نصف عقاب مردان باشد. پس از نقل مفصل این سه روایت از قول شیخ محمد عبده، می‌آورد:
« ... سبب این روایات، حیرت و درماندگی در فهم آیه است و حال این که معنای آیه بدون این روایات، قابل فهم است و آن این که خداوند بر هر یک از زنان و مردان اعمالی را واجب کرده است، آن اعمالی که مخصوص مردان است، ثواب آنها نیز فقط به مردان داده می‌شود و زنان در آن ثواب مشارکتی ندارند و آن دسته از اعمال که ویژه بانوان است، ثواب آن نیز تنها از ایشان است و مردان در آن ثواب حقّی ندارند. هیچ یک از زنان و مردان نبایستی اعمال و ثواب ویژه یکدیگر را آرزو کنند.» المنار 5/57

ملاکهای نقد اسباب نزول در المنار

با توجه به مسائل گذشته و نیز نقاط ضعفی که در هر یک از روایات اسباب نزول به نظر رشید رضا آمده است، اگر سبب نزولی را در تفسیر خود نقل کند، بدون توجه از کنار آن نمی‌گذرد و بلکه آن سبب نزول را با ابزاری که در سنجش اعتبار روایات مؤثر می‌داند مورد ارزیابی قرار می‌دهد و چه بساروایاتی را فاقد ارزش اعلام می‌دارد. ملاکهایی که از نظر رشید رضا در نقد روایات اسباب نزول اعتبار دارد عبارتند از:

نقد اسباب نزول با منطوق آیات قرآن

هماهنگی مضمون و محتوای روایات اسباب نزول با مفهوم و ظاهر قرآن، در نظر المنار، از شرایط صحت سبب نزول است. از این روی، هر یک از اسباب نزول وارده در آیات، با این ملاک محک زده می‌شود. اگر مخالف مفهوم آیه بود، پذیرفته نمی‌شد؛ مانند این مورد:
1. در سبب نزول آیه: «و تزودّوا فان خیر الزّاد التقوی ...» 18 می‌نویسد:
«بخاری، ابو داود، نسائی و دیگران از ابن عباس نقل کرده‌اند که روش و رسم اهل یمن این بود که در سفر حج، زاد و توشه بر نمی‌گرفتند و می‌گفتند توکل ما بر خداست، و زمانی که در سفر بی چیز می‌شدند، برای تأمین قوت زندگی دست به گدایی می‌زدند، از این روی، آیه مذکور نازل گردید.
طبق این روایت مراد از «تقوی» در آیه، پرهیز از سؤال و گدایی است، ولی استاد گفته است، این معنی از ظاهر آیه بر نمی‌آید، بلکه متبادر از این است که مراد از «زاد»، اعمال صالح است و آنچه انسان از خیر و نیکی ذخیره می‌کند، چنانکه تعلیل موجود در آیه «فان خیر الزاد التقوی»، ما را به همین معنا راهنمایی می‌کند». المنار2/229

نقد اسباب نزول با سیاق آیات قرآن

بیشترین موارد نقد اسباب نزول در المنار، به وسیله سیاق صورت گرفته است. و مواردی از نقد سبب نزول با سیاق آیات اشاره می‌کنیم:
1. در ذیل آیه: «ولاتنکحوا المشرکات ...» 19 آورده است:
«ابن منذر، ابن ابی حاتم و واحدی از مقاتل روایت کرده‌اند این آیه درباره ابن ابی مرثد غنوری، نازل شده است. چون او از پیامبر(ص) تقاضا کرد اجازه دهد تا با زن مشرکی به نام «عناق» که بهره‌ای از جمال داشت، ازدواج کند، این آیه نازل گردید.
این سبب نزول را سیوطی در اسباب نزول خویش نقل کرده و پس از آن گفته است: و قوله تعالی: «و لأمة مؤمنة خیر من مشرکة» واحدی از طریق سدی از ابن مالک، از ابن عباس روایت کرده است که این آیه درباره «عبدالله بن رواحه» نازل شده است، زیرا وی کنیزکی سیاه چهره داشت، بر او غضب گرفت و سیلی به صورتش زد. کنیزک فریاد برآورد و نزد پیامبر(ص) آمد و جریان را به آن حضرت اطلاع داد. عبدالله بن رواحه سوگند یاد کرد که آن کنیز را آزار کند و به عقد خویش در آورد. چنین کرد. بعضی بر او طعنه زدند که با کنیز خود ازدواج کرده است. خداوند این آیه را نازل کرد: « و لأمة مؤمنة خیر من مشرکة.
ظاهر نقل سیوطی این است که قول خداوند: «ولامة مؤمنة ...» دارای سبب نزولی غیر از سبب نزول اول آیه: « ولاتنحکوا المشرکات ...» است، ولی این قابل استفاده نیست، بلکه یقیناً باطل است و هیچ شک نیست در این که مجموع آیه در یک مرحله نازل شده است و یک سبب نزول دارد. بلی مانعی ندارد که آیه بعد از آنکه برای عبدالله بن رواحه چنین واقعه‌ای رخ داده بود، نازل شده باشد.» المنار 2/347
2. در ذیل آیه: «سیقول السفهاء من الناس ماولّیهم عن قبلتهم التی ...» 20 ؛ [بزودی بی خردان خواهند گفت: چه رویدادی مسلمانان را از قبله پیشین آنان منصرف کرد ...] سه روایت درباره سبب نزول آیه نقل می‌کند. سبب نزول سوم به جمله: «و ما کان الله لیضیع ایمانکم» که ذیل آیه است، مربوط می‌شود.
مؤلف المنار در این باره می‌نویسد:
« ... وقتی که قبله به طرف کعبه برگردانیده شد، یهودیان گفتند: اگر قبله قرار گرفتن کعبه حق باشد، کسانی که تاکنون به طرف بیت المقدس نماز خوانده‌اند، در ضلالت و گمراهی بوده‌اند! سپس این آیه نازل گردید و فرمود کسانی که به طرف بیت المقدس نماز خوانده‌اند، خداوند ایمان و نماز آنان را تباه و ضایع نمی‌کند. چون کسانی از مسلمانان مانند اسعدبن زراره و برأ بن معدور به طرف بیت المقدس نماز گزارده و سپس وفات کرده بودند و مراد از ایمان در آیه، نماز است.» المنار 2/10
مؤلف المنار ادامه می‌دهد:
«استاد گفته است: سیاق آیه، بلکه سیاق آیات دلالت می‌کند که «ایمان» درآیه به معنای عقیده وباور است؛ زیرا پس از این که مسأله تغییر قبله و آزمایش مسلمانان بیان شده، خداوند به مؤمنان بشارت داده است که اجر و پاداش کافی برای ایمان آنان خواهد داد و پیروی از پیامبر(ص) در مسأله تغییر قبله هیچ نوع پیام بدی برای ایشان نخواهد داشت.» المنار 2/10
3. در تفسیر آیه : « وَإِلَـهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ لاَّ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ »21 می‌نویسد:
« آیات گذشته برای ما بیان داشت که کتمان کنندگان نشانه‌ها و هدایتهای الهی گرفتار لعنت خدا هستند و امید نمی‌رود که مورد رحمت الهی واقع شوند، مگر در صورتی که نادم شوند و توبه کنند. اگر آنان در همان حالت کتمان و آنچه مستلزم کفرشان است، بمیرند برای همیشه گرفتار لعنت خدا خواهند بود... . پس از این بیان، مناسب است که خداوند یادآور شود تشریع کننده دین و معبود حق، یکی است و جز او سزاوار پرستش نیست و هدایت او نباید کتمان شود. از این جهت گفته است: « وَإِلَـهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ لاَّ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ».
نویسندة المنار سپس ادامه می‌دهد:
« استاد گفته است: خداوند تعالی به مشرکان یادآور شده است، منافعی را که ایشان از شرک توقع دارند، تنها در حیطه قدرت الهی است. گویا خداوند می‌گوید اگر شما مشرکان به خاطر خداوند دست از شرک بردارید، خداوند بتنهایی تمامی ضررهایی که از آن می‌ترسید، دفع می‌کند و هر آنچه را آرزو دارید با رحمت گسترده خویش به شما ارزانی می‌دارد. زیرا ملکوتی تمامی امور در دست خداوند است و اگر به چیزی جز قدرت خداوند اعتماد و تکیه کنید، تکیه گاه قابل اعتماد نخواهد بود، بلکه اعتماد بر غیر خدا شرک است. پس باید هر آنچه غیر خداست، به آن سوی نهید و باور کنید که خداوند یکی است.
آیا این اتصال و ارتباط محکم میان آیه و ماقبل آن را می‌بینی ؟
بعضی از مفسران، این پیوند را قطع کرده و آیه را تکه تکه کرده‌اند وآیه :« وَإِلَـهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ » را پاسخ گروهی از مردم قرا داده اند که از پیامبر(ص) خواستند، پروردگارش را برای آنان توصیف کند... .
همین گونه است آنچه مفسران در سبب نزول آیه‌ای بعد از این آیه گفته اند: 
« إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ ...لآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ. »22
« بیقین در آفرینش آسمانها وزمین و در پیدایش شب وروز ... برای اندیشمندان آیات توحید، آشکار است» 
وقوع این آیه بعد از آیه پیشین بر روش قرآن کریم است که هماره پس از مدّعا، دلیل را ذکر می‌کند، لکن مفسّران برای این آیه، اسباب نزولهایی روایت کرده‌اند از جمله این که : آیه « وَإِلَـهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ» در مدینه نازل شد وبه گوش مشرکان رسید، اظهار شگفتی کردند که چگونه خداوندگار واحد می‌تواند کار این همه خلق را سامان دهد، و براین ادّعا دلیل خواستند.
گویی آنان هرگز دلیلی برتوحید نشنیده بودند! گویا این ادّعا هیچ گاه در ذهن آنان خطور نکرده و به گوش آنان نرسید بود! با این که پیامبر به مدت ده سال واندی در میان مشرکان مکّه بود وایشان را به توحید دعوت می‌کرد، شگفتی و اظهار تعجب آنان در آن زمان واقع شده بود:« أَجَعَلَ الْآلِهَةَ إِلَهًا وَاحِدًا إِنَّ هَذَا لَشَيْءٌ عُجَابٌ »23
بیشترین آیاتی که درمکه نازل گردید، آیات و برهانهای توحید بود. با وجود این، چگونه بپذیریم که آنچه در دوآیه متصل مدنی می‌بینیم، که یک آیه در بیان توحید و دیگری در بیان دلیل آن است، بین آن دو، فاصله زمانی وجود داشته است.» المنار 2/56

نقد اسباب نزول با ضرورتهای کلامی

روایات اسباب نزولی که با مسائل مورد اتفاق مسلمانان و ضرورتهای عقیدتی و کلامی سازگار نیست، از سوی رشید رضا بشدّت نفی و رد می‌شود، بدون توجه به صحت وسقم سند حدیث ؛ مانند این موارد:
1.در تفسیر آیه :« مَا نَنسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِّنْهَا »24 دو معنا را برای این آیه نقل می‌کند ودر استبعاد این معنی که : بعض آیات قرآن از ذهن پیامبر(ص) زایل می‌گردد، می‌نویسد:
« ... حتی سیوطی در اسباب نزول خود روایت کرده است که گاه آیتی بر پیامبر(ص) در شب نازل می‌گردد ودر روز پیامبر(ص) آن آیه را فراموش می‌کرد. این امر، مایه حزن و اندوه رسول الله گردید، سپس آیه نازل گردید :« مَا نَنسَخْ مِنْ آيَةٍ...» .
مؤلف المنار می‌نویسد :
« استاد امام گفته است : هیچ تردیدی ندارم که این روایت مجهول و دروغ است، این نوع فراموشی برای انبیا محال است، زیرا پیامبران در تبلیغ پیام الهی معصومند واین چیزی است که آیات قرآن آشکارا بیان می‌کند:« إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ »25.
وقول خداوند :« إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ »26.
اهل حدیث واصولیان گفته‌اند که از نشانه‌های حدیث مجعول، مخالفت آن حدیث با دلیل قطعی است، چه دلیل قطعی عقلی و یا نقلی ( مانند اصول اعتقاد) و مورد بحث از این قبیل است، زیرا چنین فراموشی و نسیانی، منافی عصمت پیامبر(ص) است در حالی که عصمت پیامبر مورد اتفاق است.» المنار 5/156
2. در ذیل آیه :« أَوَ مَن كَانَ مَيْتًا فَأَحْيَيْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا يَمْشِي »27، المنار اقوال و اسباب نزولهای مختلف از جمله دو قول از تفسیر کبیر فخر رازی را نقل می‌کند. آن گاه به نقد آن دو می‌پردازد و می‌گوید:
«... فخر رازی دو قول دیگر را نقل کرده است : یکی از آن دو قول منسوب به این عباس است که می‌گوید:
مراد از این آیه، حمزه عموی پیامبر(ص) است. قول دوم که نسبت به مقاتل داده این است که مراد از این آیه، نفس پیامبر(ص) است. این قول ضعيف ترین و واهی ترین اقوال است، زیرا نمی‌شود گفت پیامبر(ص) قبل از نبوت مرده بود. بلی در سوره ضحی آمده است که آن حضرت (ضالّ) بود؛ یعنی نمی‌دانست برای اصلاح و هدایت مردم از چه راهی وارد شود و به کتاب و ایمان، چنانکه بعداً بتفضیل به او وحی شد، آگاهی نداشت.» المنار 8/31
3.برای آیه :« إِذْ تَسْتَغِيثُونَ رَبَّكُمْ فَاسْتَجَابَ لَكُمْ أَنِّي مُمِدُّكُم ...» 28، سبب نزولی را از ابن عباس به این شرح نقل می‌کند:
« عبدالله ابن عباس گفته است : عمربن خطاب این سخن را برایم گفت که: در روز جنگ بدر پیامبر(ص) به اصحاب خود نظر افکند، آنان سیصد و چند نفر بودند و به لشکر مشرکان نگاه کرد، آنان بیش از هزار نفر بودند.
سپس روبه قبله ایستاد و خداوند را صدا می‌زد :خدایا آنچه را وعده فرموده‌ای محقق ساز، خدایا اگر این گروه از مسلمانان هلاک شوند، در زمین پرستش گری باقی نمی‌ماند . پیامبر همچنان روبه قبله ایستاده بود و خدای را می‌خواند تا آن گاه که ردایش بر زمین افتاد، ابوبکر جلو آم وردای آن حضرت را به شانه وی انداخت، سپس پشت سر پیامبر(ص) ایستاد و گفت ای پیامبر خدا، مناجات و نیایش بس است که خداوند تورا اجابت کرده است وبه زودی آنچه را وعده داده است محقق خواهد شد، درآن زمان آیه نازل گردید: «إِذْ تَسْتَغِيثُونَ رَبَّكُمْ...»
مؤلف المنار در نقد این سبب می‌گوید:
« براین سبب نزول اشکال شده است که چگونه پیامبر(ص) در روز جنگ بدر، دچار خوف و ترس گردید با این که خداوند اورا عموماً وخصوصاً وعده پیروزی داده بود، ولی ابوبکر اصلاً ترس وهراسی نداشت، برخلاف آنچه در جریان مهاجرت پیامبر(ص) رخ داد که هنگام محاصره ابوبکر و پیامبر(ص) در میان غار، ابوبکر سخت ترسیده بود، ولی پیامبر(ص) با کمال اطمینان به او دلداری می‌داد.
پاسخ این است که می‌توان گفت یکی از هدفهایی که پیامبر(ص) از دعا در روز جنگ بدر داشت، تقویت قلب اصحاب خود بود، آن چیزی که در زمان ما به تقویت روحی سربازان مشهور است . خردمندان همگی براین باورند که قوت روحی یکی از عوامل غلبه و پیروزی در جنگ است. با وجود، یک موضوع در روایت سبب نزول قابل قبول نیست و غلط است، آن موضوع این است که نمی‌توانیم بگوییم پیامبر(ص) زمانی به استجابت دعای خویش واقف گردید که ابوبکر دردرون خویش نوعی قوت و اطمینان خاطر احساس کرد، زیرا آگاهی رسول الله به خداوند وزمان استجابت دعای خویش از سوی خداوند به مرتب قویتر و فراتر از آن است، که این مطلب را از حال ابوبکر استنباط کند.» المنار 9/604

نقد سبب نزول پیامبر با سیره پیامبر(ص)

در موردی رشید رضا با استفاده از سیره وروش پیامبر از روایت سبب نزول اعراض کرده است.
در ذیل آیه :« وَمِنْهُم مَّنْ عَاهَدَ اللّهَ لَئِنْ آتَانَا مِن فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَلَنَكُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِينَ » 29 روایتی را از عباس نقل می‌کند:
« مردی از انصار که به او ثعلبه می‌گفتد در مجلسی ازمؤمنان اظهار داشت: شما را گواه می‌گیرم که اگر خداوند برمن تفضل کند حقّ هر صاحب حقی را می‌دهم و انفاق می‌کنم و بخشی از اموال خود را به خویشاوندان اختصاص می‌دهم. پس خداوند او را امتحان کرد وفضل خویش را بر او ارزانی داشت، ولی او خلف وعده کرد وآنچه را تعهد کرده بود انجام نداد . در پی این خلف پیمان، خداوند براو خشم گرفت و شأن اورا در قرآن بیان داشت...
ثعلبه پس از نزول آیه، از کار خود پشیمان گردید، لکن پیامبر(ص) نه توبه او را قبول کرد و نه زکات او را پذیرفت. حتی در زمان دو خلیفه اول، مادامی که ثعلبه زنده بود با او معامله غیرمسلمان می‌شد و زکات او را نمی‌گرفتند .» 
نویسندة المنار چندین اشکال براین روایت وارد کرده است و می‌نویسد:
« ... در این حدیث اشکالهایی است که متعلق به سبب نزول آیات است... .
از جمله این که توبة ثعلبه قبول نشد با این که از ظاهر گریه‌های وی این مطلب را تأیید می‌کند و نیز سیره براین جاری بود که با منافقان حسب ظاهر آنان رفتار می‌شد واز ظاهر آیات استفاده می‌شود که وی توبه نکرده و همچنان بربخل و اعراض از اسلام پابرجا بوده ودر همان حالت نفاق مرده است و از ظاهر روایت سبب نزول استفاده می‌شود که علی رغم توبه ثعلبه، پیامبر ودو وی با ثعلبه همچون سایر منافقان عمل نکردند و توبه اورا نپذیرفتند و این چیزی است که در اسلام [ سیره پیامبر] سابقه و نمونه ندارد.» 
المنار 10/561

نقد سبب نزول با شخصیت صحابه

از آن روی که رشیدرضا، مقام دینی صحابه را امری مسلّم و خدشه ناپذیر می‌داند، اگر سبب نزولی با شخصیت دینی صحابه مخالف باشد، آن سبب نزول را رد می‌کند؛ مانند آنچه دربارة عبدالرحمان بن عوف روایت شده است.
« نسائی و حاکم از ابن عباس روایت کرده‌اند که عبدالرحمان بن عوف و اصحاب او نزد پیامبر(ص) آمدند، گفتند ای پیامبر خدا ما زمانی که مشرک بودیم در عزّت می‌زیستیم، زمانی که اسلام آوردیم، خوار وذلیل شدیم. پس از اسلام آوردن مأمور شدیم که با قوم درگیر نشویم و جنگ نکنیم، بلکه عفو و بخشش را پیشه کنیم .
هنگامی که مسلمانان به مدینه هجرت کردند پیامبر(ص) عبدالرحمن و اصحاب وی را دستور داد که به جنگ مشرکان بشتابند، ولی آنان امتناع ورزیدند . خداوند این آیه را نازل کرد:
«أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ قِيلَ لَهُمْ كُفُّواْ أَيْدِيَكُمْ وَأَقِيمُواْ الصَّلاَةَ وَآتُواْ الزَّكَاةَ فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتَالُ إِذَا فَرِيقٌ مِّنْهُمْ يَخْشَوْنَ النَّاسَ كَخَشْيَةِ اللّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْيَةً...» 30 
« آیا به این مردم سست عنصر، نمی‌نگری که دیروز خواهان جهاد بودند وما به آنان گفتیم دست نگهدارید و نماز بر پای بدارید وزکات را ادا کنید، چون امروز جهاد و پیکار با دشمن برآنان واجب شده است، جمعی مرعوب گشته‌اند و از جنگ و جهاد می‌ترسند آن چنانکه از جنگ با خدا باید در هراس باشند، بلکه هراسی بیشتر از جنگ با خدا دارند.»
استاد گفته است : من یقین دارم این روایت باطل است هرچند از حیث سند، در نهایت اعتبار باشد، زیرا من سابقه داران و پیشگامان اسلام، همچون سعد و عبدالرحمان را از این گونه نسبتها پیراسته می‌دانم .» المنار 5/262

نقد سبب نزول با تاریخ

تاریخ، از جمله عواملی است که در نقد اسباب نزول از سوی رشیدرضا وعبده به کارگرفته شده است. پس از نقد اسباب نزول با سیاق قرآن، نقد با تاریخ از نظر کثرت موارد، در درجه دوم قرار دارد که به نمونه‌های از آن می‌پردازیم:
1. در ذیل آیة : « وَإِذَا قُرِىءَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُواْ لَهُ وَأَنصِتُواْ ... »31 می‌نویسد:
«... بعضی پنداشته‌اند که آیه :« وَإِذَا قُرِىءَ الْقُرْآنُ... » در خطبه جمعه نازل شده است، ولی این سخن غلط است، زیرا این آیه مکّی است، حال آنکه نماز جمعه پس از هجرت پیامبر(ص) واجب گردید.» المنار9/552 
2. به هنگام تفسیر آیة :« إِنَّ اللّهَ يَأْمُرُكُمْ أَن تُؤدُّواْ الأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا ...» 32 می‌نویسد:
شعبه در تفسیر خویش از حجاج بن جریح نقل کرده است که این آیه در بارة عثمان ابن طلحه نازل شده است. روز فتح مکه، پیامبر(ص) کلید کعبه را از عثمان بن طلحه که کلیددار کعبه بود گرفت و وراد کعبه شد، وقت خروج از کعبه این آیه را تلاوت می‌کرد: « إِنَّ اللّهَ يَأْمُرُكُمْ ...» پیامبر(ص) عثمان بن طلحه را طلبید و کلید کعبه رابه وی باز گرداند. ابن جریج می‌گوید : از عمر شنیدم که گفت: نشنیده بودم که پیامبر(ص) این آیه را قبل از آن روز تلاوت کند.» 
شعبه می‌گوید: طبق ظاهر این روایت آیه باید دردرون خانه کعبه بر پیامبر(ص) نازل شده باشد.
لکن نظرمن این است که این آیه قبل از فتح مکه بر پیامبر(ص) نازل شده بود و رسول الله(ص) در آن روز آیه را نشنیده است، نمی‌تواند دلیل برنزول آیه در آن روز باشد، زیرا برفرض که این روایت صحیح باشد و برفرض که عمر چنین سخنی گفته باشد، آیه از ذهن او فراموش شده بود، چنانکه طبق روایت صحیح، وی هنگام فوت رسول الله(ص) از یاد برده که خبر مرگ رسول الله قبلاً در قرآن آمده است. بدین جهت باور نمی‌کرد که پیامبر وفات کرده باشد، تا این که ابوبکر آیه را براو خواند:
« وَمَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ... »33
« محمد جز پیامبری همچون پیامبرانی که پیش از وی گذشته ‌اند، نیست . آیا اگر کشته شود ویا بمیرد شما مرتد خواهید شد و دست از ایمان برمی‌دارید؟
آن وقت عمر آیه را به یاد آورد و پذیرفت که رسول الله(ص) رحلت کرده است.
چنانکه آیه : « وَآتَيْتُمْ إِحْدَاهُنَّ قِنطَارًا فَلاَ تَأْخُذُواْ مِنْهُ شَيْئًا... . » 34
« اگر بخواهید همسر خود را طلاق دهید و همسر دیگر انتخاب کنید، نمی‌توانید مهری که به او داده‌اید گرچه یک کیسه زر به او داده باشید.»
را عمر از یاد برده بود، زنی که برای شکایت از شوهر و گرفتن مهر خویش به نزد او آمده بود، آیه را به یاد عمر آورد.» المنار 5/169
3. روایتی را از ابن عباس در سبب نزول آیه : « أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ أُوتُواْ نَصِيبًا مِّنَ الْكِتَابِ يُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَالطَّاغُوتِ ...» 35 بدین شرح نقل می‌کند:
«... زمانی که کعب بن اشرف یهودی وارد مکه شد، مشرکان قریش به او گفتند : آیا این جدا شده و بریده از قوم خویش را می‌بینی که گمان می‌کند از ما بهتر است، با این که ما اهل حج و میقات و کلیدداری و پرده داری کعبه هستیم ؟! کعب بن اشرف در پاسخ گفت: شما بهترید . در این زمان نازل گردید:« ان شانئک هو الابتر» و نازل گردید:« أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابِ...» 
بعد از نقل این روایت، سبب نزول دیگری را نقل می‌کند که نشان می‌دهد این آیه در جنگ احزاب نازل شده است، زیرا مشرکان از علمای اهل کتاب پرسیدند که دین ما بهتر است یا دین محمد(ص) ؟ آنان در جواب گفتند: دین شما بهتر است. وآیه نازل گردید. 
آن گاه رشیدرضا نظر خویش را در بارة سبب نزول آیه چنین بیان می‌کند:
« سوره کوثر مکّی است و حال این که وقایع سوره نساء مدنی است، چنانکه قبلاً بدان اشاره کردیم و نیز احتجاج و جدالهای یهود، جز در آیات مدنی، بتفصیل نیامده است، زیرا که مؤمنان درمدینه واطراف مدینه دچار نیرنگها وحیله های یهود بوده‌اند.» المنار5/156

نقد سندی اسباب نزول

رشید رضا در بارة سند روایات اسباب نزول و سایر روایات تفسیری می‌نویسد: 
« پیشتر یادآور شدیم که اهل حدیث گفته‌اند : واهی ترین طریق تفسیر از ابن عباس، طریق کلبی ا زابی صالح است که گفته‌اند اگر مروان صغیر به ابی صالح و کلبی افزوده شود سلسله کذب به وجود می‌آید.»
مؤلف المنار بر این اساس، روایات اسباب نزول را در مواردی که از ناحیه سند ضعف دارد رد می‌کند و به ضعف آن اشاره می‌نماید؛ مانند این موارد:
1. « روایت شده است که آیه : « الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُم بِاللَّيْلِ وَالنَّهَارِ ...» 36 در باره ابوبکر نازل شده است، زمانی که چهل هزاردینار در راه خدا انفاق کرد ... .
آلوسی گفته است: خبر انفاق ابوبکر به چهل هزار دینار در تاریخ ابن عساکر آمده است، لیکن اشاره نشده است که آیه در مورد وی نازل شده باشد. عبدالرزّاق وابن جریرطبریبه سند ضعیفی از ابن عباس روایت کرده‌اند که: 
این آیه درباره علی(ع) نازل شده است. آن حضرت چهار درهم داشت یکی را در روز دیگری را در شب یکی را درنهان دیگری را آشکارا انفاق کرد... .
ابن منذر از سعیدبن مسیب روایت کرده است که این آیه درباره عثمان و عبدالرحمان ابن عوف نازل شده است، زمانی که آنان در «جیش العسرة»( لشکرکشی تبوک) انفاق کردند. طبرانی و ابن ابی حاتم روایت کرده‌اند آیه درباره اصحاب فیل نازل گردید، لکن در سند این روایت، دو نفر مجهول واقع شده است. 
نتیجه این که در سبب نزول این آیه، هیچ روایت صحیح وجود ندارد.» المنار 3/92
2. روایتی را از ابن جریر و ابن ابی حاتم در سبب نزول آیه: « وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ ... 37» این گونه نقل گرده‌است:
« ... مرد عربی نزد پیامبر(ص) آمد وعرض کرد : آیا پروردگار من نزدیک است تا آهسته با او حرف بزنم، یا دور است تا اورا با فریاد صدا بزنم؟ پیامبر(ص) ساکت شد، خداوند این آیه را نازل کرد.» 
نویسندة المنار، روایت دومی را از عبدالرزاق از حسن نقل می‌کند:
« اصحاب رسول از او پرسیدند: پروردگار ما کجاست؟ آیه نازل شد.»
پس از نقل دو روایت، می‌نویسد:
« در سبب نزول این آیه، روایات دیگری نیز وجود دارد که از حیث سند ضعیفتر است وکمتر کسی آن روایات را نقل و تأیید کرده است.» المنار 2/166
المنار، با این بیان ما را به ضعف سند هر دو روایت توجه داده است.
3. در تفسیر آیة : « يَسْأَلُونَكَ عَنِ الأهِلَّةِ » 38، مؤلف المنار دو روایت نقل می‌کند، و در نقد آنها می‌نویسد»
« نظر من این است که روایت ابن عباس از نظر سند ضعیف است، بلکه اهل حدیث گفته‌اند طریق کلبی از ابی صالح و ابن عباس از واهی ترین طریقهاست.» المنار2/202

تأثیر گرایشهای مذهبی المنار در نقد و تحلیل اسباب نزول

عبده و رشیدرضا با این که در کلیّت تفسیر خویش کوشیده‌اند منادی وحدت امت اسلامی بر محور واحد باشند، از همین روی، بارها به تقلید و مقلدان مذاهب تاخته و آن را مایة جدایی صفوف مسلمانان می‌دانند، ولی گاه برخلاف این آرمان، تحت تأثیر گرایشهای فکری ومذهبی گام برداشته‌اند. از جمله این که گاه تحت تأثیر گرایشهای مذهبی به نقد و تحلیل سبب نزولی پرداخته و گاهی نیز از سبب نزول به نفع طرز تفکر مذهبی خود سود جسته‌اند:
در ذیل آیه مباهله: « فَمَنْ حَآجَّكَ فِيهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْاْ ...» 39 می‌نویسد:
« این آیه، آیه مباهله نامیده می‌شود . از چندین طریق روایت شده است که پیامبر(ص) نصارای نجران را به مباهله فراخواند، ولی آنان امتناع ورزیدند. از ابن عباس روایت شده است که هشت نفر از نصارای نجران نزد رسول الله آمدند که در میان آنان « عاقب» و« سید» نیز بود، بدین جهت خداوند در این زمینه، آیه :«قل تعالواندع ابنائنا...» را فرستاد.
روایت شده است که در جریان مباهله برای انجام این عمل، پیامبر(ص) علی، فاطمه(ع) و دو فرزندایشان، حسن وحسین (ع) را با خود برد وگفت:
هرگاه من دعا کردم شما آمین بگویید...
در روایت صحیح مسلم، ترمذی وغیر آن دو سعد روایت شده است، زمانی که آیه مباهله نازل شد و دستور داده شد که فرزندان واهل و عیال خود را فرا خوانند، پیامبر(ص) علی، فاطمه، حسن و حسین(ع) راطلبید و گفت : پروردگار اینان اهل من هستند!
استاد عبده گفته است : روایات، همگی اتفاق دارند که پیامبر در اجرای مباهله علی، فاطمه، حسن و حسین(ع) را برگزید و کلمه « انفسنا» را فقط بر علی(ع) حمل می‌کند. ولی مصادر این روایات شیعه است و مقصد و هدف آنان نیز از این کارمعلوم است. شیعیان در ترویج این روایات کوشیده‌اند تا جایی که میان بسیاری از اهل سنت این روایات رایج و شایع شده است، لکن واضعان وجعل کنندگان این روایات نتوانسته اند آنها را بخوبی برآیه تطبیق کنند، زیرا کلمه «نسائنا» را در لغت عرب، کسی بر دختر خویش استعمال نمی‌کند، مخصوصاً که گوینده این کلمه، همسر نیز داشته باشد. چنین چیزی از لغت عرب به دست نمی‌آید.
بعیدتر از این توجیه این کلمه «انفسنا» را بر علی حمل کرده‌اند. یک نکته دیگررا نیز باید توجه داشت که در جریان این مباهله، نصارای نجران یک طرف قضیه بودند وآیه در باره آنان نازل گردید و ایشان نه فرزندان و نه زنانشان همراه آنان بود.
آنچه از آیه به دست می‌آید این است که پیامبر احتجاج کنندگان ومجادله کنندگان اهل کتاب را که در باره عیس احتجاج می‌کردند، دستور داد که زن و مرد کوچک و بزرگ اجتماع کنند وخود نیز با مؤمنان از زن ومرد و کوچک وبزرگ جمع شوند.» المنار 3/322
چنانکه مشهود است، عبده تلاش کرده است ثابت کند که در این آیه بر حضرت علی(ع) ، کلمه «انفسنا» صدق نمی‌کند، با این که آنچه را در آخر خود به عنوان مستفاد آیه عنوان کرده است چنین چیزی را نفی نمی‌کند، زیرا قدر متیقّن از میان مؤمنان این چند نفر ( علی، فاطمه، حسن و حسین(ع)) در اجرای مباهله حضور پیدا کردند، در این صورت غیر از حسن و حسین و فاطمه، چه کسی می‌توانست به عنوان اولاد و زنی از خاندان پیامبر(ص) باشد و یا غیر از علی چه کسی نزدیکتر به پیامبر(ص) باشد ویاغیر از علی چه کسی نزدیکتر به پیامبر(ص) بود که کلمه « انفسنا» براو اطلاق شود.
علاوه براین، هرگاه روایتی مورد پذیرش عامّه باشد و هیچ تنافی با مفهوم وسیاق آیات نداشته باشد، عبده بدون چون وچرا می‌پذیرد؛ مخصوصاً که این روایات در کتابهای معتبری همچون صحاح ششگانه موجود است، ولی دراین مورد مخصوص که مسأله مربوط به علی و فرزندان اوست، عبده حسّاسیّت بسیار نشان می‌دهد.
در حالی که وقتی به روایات دیگری مربوط به خلفای اول ودوم وتقصیر ولغزش آنان می‌رسد، راه توجیه را در پیش می‌گیرد تا به شکلی باورهای خود را دربارة خلفا، مصون از خدشه نگاهدارد که به یک مورد از این گونه موارد اکتفا می‌کنیم :
در ذیل آیه : « أُحِلَّ لَكُمْ لَيْلَةَ الصِّيَامِ الرَّفَثُ إِلَى نِسَآئِكُمْ ...» 40 آورده است :
« در سبب نزول این آیه روایت شده است : مسلمانان وقتی که روزه را افطار می‌کردند اجازه داشتند تا هنگام خواب بخورند، بیاشامند و با همسران خویش جمع شوند، ولی هرگاه به خواب می‌رفتند، پس از آن نمی‌توانستند این اعمال را انجام دهند؛ هرچند هنوز پاسی از شب نگذشته بود.
روایت شده است که اهل کتاب نیز چنین روزه می‌گرفتند. زمانی که آیه وجوب روزه: « كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ »41 نازل شد، اصحاب از این آیه وجه شباهت را چنین استنباط کردند که در کیفیت روزه و خوردن و آشامیدن، همانند اهل کتاب عمل کنند. بر این اساس بود که پس از به خواب رفتن و بیدار شدن، حق خوردن و آشامیدن و همبستر شدن نداشتند تا این که یکی از اصحاب (عمر) شبی پس از بیدار شدن از خواب، با همسرش همبستر شد. موضوع به رسول خدا رسید. پیامبر به عمر فرمود: این عمل شایسته تو نبود.»
مؤلف المنار می‌نویسد:
«استاد امام گفته است: اگر روایت سبب نزول صحیح باشد به ما می‌فهماند که در نخستین روزهای وجوب روزه هر یک از افراد بر طبق اجتهاد خود عمل می‌کردند، چنانکه هر آنچه را که اجتهادشان ایجاد می‌کرد و آن را نزدیک به ثواب و احتیاط و تقوا می‌دیدند، به جا می‌آوردند. از همین روی، آنچه که درباره عمر روایت شده است که وی پس از خواب با زنش هم بستر شد، خبر به پیامبر(ص) رسید و پیامبر(ص) به او گفت: این عمل شایسته تو نبود؛ یعنی این عمل را عمر به اجتهاد خود انجام داده بود.» المنار 3/322
عبده توجه نکرده است که با وجود و حضور شخص پیامبر(ص) چگونه می‌توان در موارد ابهام به اجتهاد شخصی عمل کرد؟
آیه برای پیامبر(ص) چنین چیزی ممکن است که وی حکم صریح الهی را به حساب ذوق و فهم مردان واگذار کند. اضافه بر این که از کلام خود عبده که در صدد توجیه روایت است، بر می‌آید که باب اجتهاد باز نبوده است، زیرا اگر چنین بود، چرا پیامبر(ص) عمر را در قبال عملی که بر اساس وظیفه انجام داده سرزنش کند! به یقین رسول خدا بدون جهت کسی را در معرض اتّهام قرار نمی‌داد**

کاربرد اسباب نزول در تفسیر المنار

با وجود موضوع و دید منفی و رشید رضا نسبت به روایات اسباب نزول، در مواردی برای روایت اسباب نزول کاربرد قائل است که در این بخش، موارد کاربرد و استفاده رشید رضا از اسباب نزول را می‌آوریم:
در تفسیر المنار به طور کلی دو محور اساسی برای کاربرد اسباب نزول قائل شده است و خود بر اساس آن محورهای کلی در بهره گیری از اسباب نزول عمل کرده است:

1- کاربرد احکام نزول در آیات احکام

آیات مربوط به احکام فقهی از عرصه‌هایی است که در باور رشید رضا اسباب نزول می‌تواند جنبه روشنگری به خود گیرد. او در این باره می‌نویسد:
«سبب نزول آن گاه که مربوط به آیات احکام باشد یقیناً مورد نیاز است چون واقعه‌ها و حادثه‌هایی که در پی آن آیه‌ای که بیان کننده حکم آن است نازل شده است، ما را در فهم آن حکم و آگاهی عمیق به حکمت و سر آن حکم یاری می‌رساند.» المنار 2/ 56

2- کاربرد اسباب نزول در بیان وقایع

دومین عرصه کاربرد اسباب نزول، بیان وقایعی است که در عصر آغازین اسلام رخ داده است و در آیاتی از قرآن به آن اشاره شده است.
وی پس از ذکر اولین مورد کاربرد، دومین مورد را این گونه بیان کرده است:
«مانند آیات احکام است در اینکه سبب نزول مورد نیاز و احتیاج است آن آیاتی که در آنها اشاره به بعضی واقعه‌ها شده است؛ مانند غزوه بدر و یاری خداوند در آن غزوه از مؤمنان و نیز مانند واقعه احد و مصیبتی که بر مؤمنان وارد آمد.» المنار 2/ 56
دو محور نیز برای اسباب نزول، حریم ممنوعه است که اسباب نزول در آن دو مورد هیچ نوع کاربردی ندارد، نه مورد نیاز است و نه قابل اعتماد. رشید رضا این دو مورد را آیات مربوط به عقاید و دیگری تعیین تاریخ نزول آیات قرآن می‌داند:

کاربرد اسباب نزول در آیات عقاید

در این مورد، نظر عبده و رشید رضا چنین است:
« ... اما آیات مربوط به توحید که مقصود اول دین است، نیازی نیست که به دنبال اسباب نزول برویم، بلکه این نوع از آیات هیچ نوع توقّف به اسباب نزول ندارد و نزول آنها منوط به پرسش و سؤالی نیست، و در هر مناسبتی نازل می‌شده است.
گو این که نزول این آیات گاه مقارن با حادثه یا سؤالی باشد؛ مثل آنچه که هم اکنون آوردیم که گر چه از نظر روایت صحیح است، لکن در فهم آیه بیان زیاده از خود آیه برای ما ندارد و لذا صحیح نیست که سبب نزول آیه قرار بگیرد. بویژه اگر معلوم شود که آیه متصل به آیات پیش از خود است، چنانکه سزاوار بلاغت قرآن همین است. در آن صورت امثال این اسباب نزول، قرآن را پراکنده و متفرق نشان می‌دهد، به گونه‌ای که اجزاء آن با هم ارتباط ندارد و جوانب آن هیچ پیوندی با یکدیگر ندارد.» المنار 4/ 565

کاربرد اسباب نزول در تاریخ قرآن

درباره دومین مورد از موارد کاربرد نداشتن اسباب نزول، یعنی در بیان و تعیین تاریخ نزول قرآن و برخی از حوادث که تاریخ آنها قطعاً با تاریخ نزول آن آیات یکی هستند، رشید رضا نظری دارد که پس از ذکر سبب نزول آیه:
« وَقَالَتِ الْيَهُودُ لَيْسَتِ النَّصَارَى عَلَىَ شَيْءٍ وَقَالَتِ النَّصَارَى لَيْسَتِ الْيَهُودُ عَلَى شَيْءٍ »42
که درباره جدال یهود با وفد نجران است، می‌نویسد:
« ... هر چه از اسباب نزول در مثل این مورد آمده است در واقع مربوط می‌شود به تاریخ نزول آیات و آنچه که در آیات از واقعه‌ها بیان شده است. آنچه که اسباب نزول می‌گوید در این موارد برای ما کافی نیست. ناگزیر در مثل این موارد بحث و تحقیق شود تا اطلاع از احوال امتها و تاریخ ملتهای که قرآن از آنها سخن به میان آورده است حاصل گردد. تا در نتیجه، حرف قرآن را در آن مورد، تمام و کمال بفهمیم و بدانیم آنچه قرآن درباره عقیده و شؤون و اعمال ایشان گفته است مربوط به همه آن ملت است، یا در طائفه‌ای از آن ملت بوده لکن به تمام امت نبست داده شده است.» 
المنار 1/429
در مورد دیگر، بین این دسته از روایات تفصیل قائل می‌شود. وی پس از ذکر چندین روایت مختلف در سبب نزول آیه: « فَمَا لَكُمْ فِي الْمُنَافِقِينَ فِئَتَيْنِ ...» 43 که هر یک بیان کننده‌ای واقعه‌ای می‌باشد و نزول آیه را در پی آن واقعه می‌داند، روش مفسران سلف را در امثال این موارد بیان می‌کند:
«معهود بین مفسران سلف این بوده است که در مثل این موارد، بین روایات جمع می‌کردند؛ یعنی می‌گفتند آیه پس از تمامی این وقایع نازل گردیده‌است. این که گاه بین وقوع این حادثه‌ها فاصله‌های طولانی وجود دارد، مانع از جمع روایات نمی‌گردیده‌است.» 
آن گاه نظر خویش را در این مورد بیان می‌کند و می‌نویسد:
« واقعه‌هایی که در زبان روایات آمده‌است بردو گونه است:
در برخی از موارد، روایت سبب نزول صراحت در تعیین واقعه و تاریخ زمان نزول آیه ندارد. دراین موارد، باید آیه قرآن برآن وقایع از باب تطبیق و تفسیر حمل گردد، نه ازباب سبب نزول و تعیین نزول آیه. و امّا در مواردی که روایت صریحاً زمان نزول آیه و زمان وقوع حادثه را تعیین می‌کند، حمل بر سبب نزول می‌گرد... 
... نزدیکتر از روش مفسران پیشین در این موارد این است که: آیات بر وقایعی که بر آنها تطبیق می‌کند، از باب تفسیر حمل شود، نه از باب تاریخ، مگر این که روایت نص ویا ظاهر در تاریخ و تعیین واقعه باشد که چنین روایاتی وجوددارد.» المنار 1/429

موارد استفادة المنار از سبب نزول

بر اساس آنچه عبده ورشید رضا معتقد به کاربرد اسباب نزول در محورهای یاد شده بوده‌اند، در مواردی از اسباب نزول طبق همان ملاک و معیار استفاده کرده‌اند:

استفاده از سبب نزول در تفسیر آیه

1. پس از ذکر سبب نزول آیه: « فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوَى ...» 44 می‌نویسد:
« آری سبب نزول قطعاً در مواردی فهم آیه را روشن می‌کند» المنار 2/229
222. در تفسیر آیه: « الَّذِينَ يَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعِينَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فِي الصَّدَقَاتِ ...» 45 پیش از آن که سبب نزول آیه را نقل کند ویا به تفسیر آیه بپردازد، نوشته است:
« مراد از این آیه معلوم نمی‌گردد جز آن که روشن شود آیه برای چه و درباره چه کسانی نازل شده است.
در این باره روایتهایی در صحاح، سنن و تفسیرهای روائی وارد شده است: بخاری، مسلم و غیر آن دو، از ابی مسعود بدری روایت کرده‌اند، زمانی که مأمور به دادن صدقه شدیم با این که برای ما دشوار بود، تن به فرمان الهی دادیم. پس ابوعقیل نصف صاع ودیگر بیشتر از آن را انفاق کردند. منافقان در این باره گفتند: خداوند از این صدقه ( نصف صاع) بی نیاز است وآن دیگری ( بیشتر از نصف صاع) به خاطر ریا انفاق کرده است. در این زمان نازل گردید: «الَّذِينَ يَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعِينَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فِي الصَّدَقَاتِ...» المنار 4/565

استفاده از سبب نزول در تفسیر منتخب

بعض موارد اگر در تفسیر آیه و یاجمله ای از آن آرای مختلف تفسیری وجود داشته باشد، اگر سبب نزولی موافق رأی تفسیری رشیدرضا وجود داشته باشد، آن سبب نزول را مؤید نظر خویش قرارمی‌دهد؛ همچون:
1. در بحث از آیه: « لَيْسَ لَكَ مِنَ الأَمْرِ شَيْءٌ أَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ أَوْ يُعَذَّبَهُمْ فَإِنَّهُمْ ظَالِمُونَ»46 می‌نویسد:
«چون این آیه از آیاتی است که در جنگ احد نازل شده است، چنانکه روایت صحیحه بر این مدعا دلالت دارد، معیّن است که آیه پیش از آن نیز در غزوه احد نازل شده باشد و اگر غیر این باشد، آیه قبلی جز بسختی، مفهوم نیست و این چیزی است که قرآن از آن به دور است. علاوه بر این که نیاز نیست آیه را به گونه‌ای تصور کنیم که دچار مشکل در فهم آن شویم، با این که راه درک آسان وجود دارد.
اما این که آیه مورد بحث، در جنگ احد نازل شده، دلیل آن روایتی است که در سبب نزول وارد شده است:
احمد، بخاری، ترمذی، نسائی و دیگران روایت کرده‌اند از ابن عمر که گفت: پیامبر(ص) در روز احد فرمود: خدایا ابوسفیان را لعنت کن، خدایا حارث بن هشام را لعنت کن، خدایا سهیل بن عمر را لعنت کن، خدایا صفوان بن امیه را لعنت کن. سپس آیه نازل گردید.» المنار 4/117
2. در ذیل آیه: « لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَن تَبْتَغُواْ فَضْلاً مِّن رَّبِّكُمْ... »47 می‌گوید:
«این آیه، متصل به آیات قبلی است و برای استدراک از مطلبی است که امکان دارد در ذهن خواننده آیات پیشین بیاید، زیرا در آیات پیش خداوند فرمان به زهد و رعایت تقوا داده است و به مردمان گفته است عملهای نیک انجام دهید ... ممکن است کسی با توجه به این آیات، گمان کند که فرمان اسلام این است که تجارت و کسب در موسم حجّ حرام است، چنانکه در عرب جاهلی رسم بر این گونه بود که کسب و تجارت را در موقع حج انجام می‌دادند. خداوند با فرستادن آیه، این نوع ذهنیت را زائل کرده و به ما آموخته است که کسب تجارت در ایام حج، با ملاحظه و توجه به این مطلب که کسب و مال، تفضل الهی است مانعی ندارد.
ابو مسلم گفته است: در ایام حج کسب روا نیست، این آیه پس از ایام حج را می‌گوید، لکن حرف ابومسلم مردود است، زیرا اولاً، آیه در سیاق احکام حج است، ثانیاً، نفی جناح و مانع در غیر ایام حج، معنا ندارد، زیرا در غیر ایام حج کسی تصور ممنوعیت کسب را نمی‌کند تا قرآن ممنوعیت را بردارد. سوم این که روایت سبب نزول آیه می‌گوید آیه مربوط به ایام حج است.
بخاری از ابن عباس روایت کرده است که گفت: عکاظ، مجنه و ذوالمجاز، در زمان جاهلیت، بازار تجارت بود. پس از اسلام، مسلمانان از تجارت در این بازارها احساس گناه می‌کردند، لذا از رسول الله(ص) در این باره پرسیدند، آیه نازل گردید: «لیس علیکم جناح ...» مانعی نیست در سفر حج، داد و ستد کنید و از فضل پروردگار روزی بجویید ... .» المنار 2/230

روایات متعارض اسباب نزول در المنار

این مطلب واضح است که گاه در آیه‌ای چندین سبب نزول روایت شده است. این روایات بر سه نوع تقسیم می‌شود:
1. روایاتی که یکی از آنها بر دیگران ترجیح سندی، محتوایی، خارجی و ... دارد.
2. هیچ یک بر دیگری ترجیح ندارد و قابل جمع است.
3. هیچ یک بر دیگری ترجیح ندارد و قابل جمع نیست.
روش المنار در این سه مورد به این گونه است:

مرجحات سبب نزول در المنار

رشید رضا به هنگام اختلاف روایات اسباب نزول از اموری به عنوان مرجع یک سبب نزول بر دیگری استفاده کرده است.

الف. ترجیح با سیاق قرآن

1. در بحث از آیه: « وَمَا كَانَ لِنَبِيٍّ أَن يَغُلَّ... »48 از ابن عباس روایتی را نقل می‌کند:
« ... از ابن عباس روایت شده است که این آیه درباره قطیفه سرخ رنگی که از میان غنائم بدر مفقود گردیده بود نازل شد. در آن روز بعضی گفتند: شاید رسول الله(ص) آن قطیفه را برداشته است! این روایت را بعضی مفسران تضعیف کرده و نپذیرفته‌اند ولی این روایت را ترمذی، حسنه دانسته است.
دلیل تضعیف مفسران این است که آیه در سیاق آیات مربوط به احد است، ترجیح داده‌اند.کلبی و مقاتل روایت کرده‌اند هنگامی که تیراندازان گردنه‌ای را که پیامبر(ص) آنها را در آن موضع گمارده بود، ترک کردند، بدین گمان که گفتند بیم آن می‌رود که پیامبر(ص) دستور دهد هر کس چیزی را به غنیمت گرفت از آن او باشد و غنائم مانند روز بدر تقسیم نشود.
پیامبر به آنان گفت: پنداشتیم که ما غنائم را پنهانی می‌گیریم و برای شما سهمی نمی‌دهیم، لذا آیه نازل گردید:
«وَمَا كَانَ لِنَبِيٍّ أَن يَغُلَّ وَمَن يَغْلُلْ يَأْتِ بِمَا غَلَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ...»
[ به هیچ پیامبری اجازه ندادیم که غنیمت را برای خود مخفی کند، هر کس غنیمت جنگی را برای خود پنهان کند، مرتکب خیانت شده است و در روز قیامت با همان غنیمت محشور می‌شود ... ]
استاد گفته است: صواب این است که آیه مربوط به قضیه احد است، چنانکه آیات قبل و بسیاری از آیاتی که بعد از این آیه می‌آید، درباره غزوه احد است.» المنار 4/ 215
2. در پی نقل شش روایت در سبب نزول آیه: « وَإِنَّ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَمَن يُؤْمِنُ بِاللّهِ... »49 در ترجیح آخرین روایت بر دیگر روایات و اقوال می‌نویسد:
«مجاهد گفته است: این آیه درباره مؤمنان اهل کتاب نازل شده است. این قول، اولی از دیگر اقوال است، زیرا پس از آن که در آیات قبل سخن از کفار است اینک در این آیه می‌گوید کسانی که از کافران ایمان آورده‌اند برگشت و منتهای کار آنان، ثواب الهی است.» المنار 4/ 215

ب. ترجیح با مفهوم قرآن

موافقت یکی از اسباب نزول با مفهوم قرآن، باعث ترجیح آن سبب نزول بر دیگری است. در این خصوص، به هنگام تفسیر آیه: « وَمِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ وَيِقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ »50 آمده است:
«ابن اسحاق، ابن منذر و ابن ابی حاتم از ابن عباس روایت کرده‌اند که گفت: «نبتل ابن حارث، در مجلس رسول الله می‌نشست و به حرفهای آن حضرت گوش می‌داد و گفته‌های آن حضرت را به منافقان گزارش می‌کرد و همین شخص بود که پیش منافقان اظهار داشت: محمد اُذُن است؛ هر کس چیزی را به او بگوید، تصدیق می‌کند. خداوند این آیه را درباره او نازل کرد: ... «ویقولون هو اذن ... »
لکن منطوق آیه، این سخن را به جماعتی از منافقان نسبت می‌دهد و این اقرب است، گرچه اسناد به جماعت با گفتن فردی از آن گروه و اقرار دیگران، صدق می‌کند.
این که این سخن را جماعتی از منافقان گفته باشند، ابن ابی حاتم از سدی نقل کرده است، تعدادی از منافقان گرد آمدند که در میان آنان «جلاس بن سوید بن صامت» و «نحشی بن عمیر» و «ودیعة بن ثابت» نیز بودند، خواستند پیامبر را به استهزا بگیرند، برخی دیگری را منع کردند و گفتند این عمل به محمد می‌رسد و مقابله به مثل خواهد کرد. آنان در پاسخ گفتند: محمد اُذُن است، استهزا می‌کنیم. سپس سوگند می‌خوریم و او ما را تصدیق می‌کند، لذا آیه نازل گردید: «و منهم الذین یؤذون النبی و یقولون هو اذن ... المنار 10/ 516

ج. ترجیح با رأی طبری

انتخاب طبری برای المنار، حکم مرجع یک سبب نزول بر دیگری را دارد، چنانکه در سبب نزول آیه:
« يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ بِطَانَةً مِّن دُونِكُمْ... »51 
این که آیه درباره منافقان نازل شده است یا کفار یهود، دو روایت نقل شده است. رشید رضا پس از ذکر هر دو سبب نزول، رأی طبری را نقل می‌کند که گفته است آیه مذبور درباره یهود نازل شده است، پس از نقل مفصّل سخنان طبری می‌نویسد:
«این شیخ مفسران و مشهور ترین آنان، نهی آیه را برای کسانی دانسته است که دشمنی آنان با پیامبر و مؤمنان همراه او آشکار گردید، از کسانی که پیامبر با آنها پیمان داشت ولی آنها در پیمان خود خیانت کردند، مانند یهود بنی نضیر که کوشیدند پیامبر(ص) را به قتل برسانند در حالی که پیامبر(ص) به آنها اعتماد کرده بود به سبب عهد و پیمانی که با هم داشتند. از این روی، مراد آیه جمیع کافذان یا منافقان نیست.» المنار 4/ 83
مورد دیگر در سبب نزول آیه:
«لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ يَفْرَحُونَ بِمَا أَتَواْ وَّيُحِبُّونَ أَن يُحْمَدُواْ بِمَا لَمْ يَفْعَلُوا»52
در تعیین این که آیه درباره چه کسانی نازل شده است: منافقان، یهود و یا اهل کتاب، آورده است:
«در روایت صحیحین (صحیح بخاری و مسلم) و نیز روایتی را که ابن جریر طبری از ابن عباس نقل کرده‌اند، ابن عباس گفته است: آنان اهل کتاب است، بر ایشان کتاب نازل گردید، لکن به غیر حق داوری کردند، با این وجود توقع داشتند که در مقابل کاری که انجام نداده‌اند، توصیف و تمجید شوند و از این که به محمد کفر ورزیده‌اند، خوشحال بودند.»
آن گاه می‌نویسد: 
«این وجهی پسندیده است و وجهی است که ابن جریر طبری آن را برگزیده است ... » المنار 4/287

جمع روایات متعارض اسباب نزول

اگر روایات مربوط به سبب نزول، قابل جمع باشد به این معنا که مرجع سندی، دلالی، قرآنی و ... برای یکی از آنها موجود نباشد و صریح مفهوم یکی، دیگری را نقض نکند، مؤلف المنار بین آن روایات جمع می‌کند؛ مانند روایات سبب نزول آیه: « لَيْسَ لَكَ مِنَ الأَمْرِ شَيْءٌ ...» 53 که چنین می‌نویسد:
« ... احمد، بخاری، ترمذی، نسائی و دیگران از حدیث ابن عمر آورده‌اند که ابن عمر گفت: رسول الله(ص) در روز احد گفت: خدایا ابوسفیان را لعنت کن، خدایا حارث بن هشام را لعنت کن، خدایا سهیل بن عمر را لعنت کن، خدایا صفوان بن امیه را لعنت کن. پس این آیه نازل گردید. بخاری از ابوهریره نیز همین گونه نقل کرده است.
احمد و مسلم از حدیث انس روایت کرده‌اند که در روز جنگ احد، دندان پیامبر(ص) شکست و پیشانی او مجروح گردید به گونه ای که خون به صورت آن حضرت جاری شد. پس آن حضرت فرمود: چگونه رستگار خواهد شد قومی که با نبی خود این گونه رفتار می‌کند، با این که او آنان را به پروردگار فرا می‌خواند، آیه نازل گردید:
«لیس لک من الامر شیء او یتوب علیهم او یعذبهم ... »
سپس در بین این دو روایت، قضاوت می‌کند:
«تنافی بین حدیث عمر و انس نیست، چون راه جمع میان هر دو روایت ظاهر است و آن راه جمع این که پیامبر هنگامی که روز جنگ احد صورتش مجروح و پر خون گردید از خداوند تقاضای لعنت برای سران کفار قریش کرد.» المنار 4/ 117

طرح اسباب نزول غیر قابل جمع

هر گاه در سبب نزولی چندین روایت وجود داشته باشد و ترجیحی بر یکدیگر نداشته باشند و مضمون آنها قابل جمع نیز نباشد، رشید رضا از همگی صرفنظر می‌کند، اگر وجه مشترکی در بین باشد، به همان مقدار مشترک اخذ می‌کند:
« أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُواْ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ يُرِيدُونَ أَن يَتَحَاكَمُواْ إِلَى الطَّاغُوتِ ...» 54
[ به این قوم خود نمی‌نگری که ادعای ایمان به تو و به کتابهای آسمانی پیش از تو دارند ولی می‌خواهند نزاع خود را نزد طاغوت ببرند تا بینشان داوری کند ... .]
عبده می‌گوید:
«مفسران برای این آیه اسباب نزول متعدد نقل کرده‌اند، اختلاف و تشتت آنان روایات مانع از آن است که به یکی از آنها جزم و قطع پیدا کنیم، از مجموع آنها فقط به یک نکته می‌رسیم و آن شناخت حال کسانی است که از فرمان رسول الله(ص) سرپیچی کردند. در گذشته بیان شد که «طاغوت» مصدر «طغیان» است و این صفت بر تمامی کسانی که روایات سبب نزول درباره آنها وارد شده است، صدق می‌کند.» المنار 1/ 223

کیفیت نقل اسباب نزول

مقصود ما از کیفیت نقل اسباب نزول، این عناوین است:
1. ذکر سلسله سند روایت اسباب نزول در تفسیر المنار.
2. اقوال مختلف را نقل می‌کند یا قول منتخب خویش را می‌آورد و بس؟
3. روایات را گزارش می‌کند یا نقد و تحلیل نیز می‌کند، بیشترین موارد کدام نوع است؟
4. روایات اسباب نزول را مفصل نقل می‌کند یا به طور اجمال اشاره می‌کند؟
اینک اولین عنوان را بررسی می‌کنیم:

ذکر سلسله سند روایات

المنار مقید به ذکر سلسله روایات اسباب نزول نیست، بلکه به آورده منابع مستقیم و اثری که روایات را از آن منبع نقل کرده است، اکتفا می‌کند و علاوه بر ذکر منبع مستقیم، نام اولین ناقلی را کهاین منابع روایت را از او نقل کرده‌اند نیز می‌آورد؛ مانند: ابن عباس، انس، مجاهد، قتاده و ... رشید رضا از این روش خویش در تفسیر المنار یاد کرده و آن را روش پسندیده دانسته است:
«لازم است جمیع روایات تفسیری در کتابهای جداگانه جمع آوری شود؛ مانند بعضی کتب حدیث و مقدار ارزش سند هر یک از آن حدیثها بیان می‌شود. سپس در هنگام تفسیر از آن روایات استفاده شود، البته آن روایاتی که صحیح است، بدون این که سلسله سند آن روایات ذکر شود، چنانکه احادیث را در کتابهای فقهی بدون ذکر سند می‌آورند. لکن منبعی را که این روایت از آن منبع نقل شده است نام ببرید، این شیوه‌ای است که ما در تفسیر خود پیش گرفته‌ایم.» المنار 1 / 7
از تحلیلها و داوریهای المنار نسبت به افراد سلسله سند روایات چنین استنباط می‌شود که وی هنگام مراجعه به منابع و کتابهای روایی، یکایک افراد سند را فحص و وارسی می‌کرده است، ولی به هنگام نقل آن روایت در تفسیر، نامی از افراد سند به میان نمی‌آورده است جز به هنگام ضرورت؛ مثل ردّ و تضعیف شخصی از افراد سلسله سند.

نقل اقوال و روایات مختلف

در المنار بیشتر موارد، تمام اقوال و روایات موجود در سبب نزول را نقل می‌کند، آن گاه اگر خود نظری داشته باشد مبنی بر ردّ یا قبول روایت معیّن، نظر خود را بیان می‌کند و برای اثبات نظر خود و روایت منتخب خویش دلیل می‌آورد، چنانکه بر روّ دیگر روایات استدلال می‌کند. در این خصوص می‌توان گفت موردی یافت نمی‌شود که بدون استدلال، روایت را ردّ یا قبول کرده باشد.

نقل تحليلي اسباب نزول

چنانكه از كليت فضاي بحث روش شناسي تفسير المنار تاكنون به دست آمده روشن شده است كه عبده ورشيد رضا در اكثر قريب به اتفاق موارد، ديد و بينش تحليل گرانه ونقادانه نسبت به روايات اسباب نزول داشته است ومواردي بسيار نادر را مي‌توان نقل گزارشي خالص يافت . اين شيوه در نگرش منفي رشيد رضا نسبت به روايات تفسيري در مجموع وروايات اسباب نزول بخصوص دارد كه به روايات به عنوان يك انسان منتقد مي‌نگريسته است، نه يك ناقل متعبّد.

نقل تفصيلي اسباب نزول

در آن موارد که المنار به نقل سبب نزول پرداخته است، به تفصیل و مشروح، جریان واقعه سبب نزول را آورده است از این روی قریب به 80 درصد موارد اسباب نزول نقل شده در المنار، تفصیلی است.

منابع المنار در نقل اسباب نزول

رشید رضا در نقل اسباب نزول از بسیاری کتابهای حدیث و تفسیرهای روایی بهره جسته است، ولی بیشترین موارد را از این منابع نقل کرده است:
* لباب النّقول سیوطی 
* جامع البیان ابن جریر طبری 
* تفسیر قرآن العظیم ابن کثیر
* صحیح بخاری، ترمذی و ابو داود.
عبدالله شحاته در کتاب خود «علوم التفسیر» در این باره می‌نویسد:
«رشید رضا عالم زبردستی بود در علم رجال شناسی و روایت شناسی و در آوردن احادیث تحت تأثیر ابن کثیر قرار داشت ... »55

پی نوشت‌ها:

*. روايت مرفوع آن است كه سلسله سند آن به پيامبر(ص) برسد.
**. مراجعه شود به بحث نقد اسباب نزول با شخصیت صحابه (المنار 2 / 174) که رشید رضا چگونه بدون استدلال و صرفا به اتکاء تعصبهای مذهبی از عبدالرحمان بن عوف دفاع می کند و در برابر روایت سبب نزول بر خلاف شیوه کلی خود که روایتی را بدون دلیل رد یا قبول نمی کند، ایستادگی و مقاومت به خرج می دهد و روایت را مردود می شمارد، زیرا عبدالرحمان اگر تحت سؤال قرار بگیرد، جریان خلافت خلفا شدیدا آسیب می بیند؛ با توجه به این نکته که عبدالرحمان در این جریان نقش بسیار جدی را عهده دار بود. 1 . ذهبی، التفسیر و المفسرون، (چاپ دوم: داراحیاء التراث العربی، 1369)، 2/578. 
2 . بقره / 248.
3 . رعد / 11. 
4 . نساء / 126.
5 . عنایت، سیری در اندیشه سیاسی عرب، (چاپ سوم: تهران، سپهر، 1363) / 131.
6 . ذهبی، التفسیر و المفسرون، 2/548.
7 . محمد غفار، الامام محمد عبده و منههجه فی التفسیر، (چاپ اول: بیروت، مرکز العربی للثقافة و العلوم، بی تا) 204.
8 . بقره / 142. 
9 . بقره / 142 ، 143 .
10 . بقره / 284 – 286 .
11 . بقره / 8 / 20 .
12 . بقره / 168 . 
13 . بقره / 136 .
14 . انعام / 158.
15 . نساء / 88. 
16 . نساء / 32.
17 . نساء / 11.
18 . بقره 198.
19 . بقره / 222.
20 . بقره / 142.
21 . بقره / 162.
22 . بقره / 163.
23 . ص /5.
24 . بقره / 106.
25 . قیامت / 17.
26 . حجر / 9.
27 . انعام / 121.
28 . انفال / 9.
29 . توبه / 74.
30 . نساء / 77.
31 . اعراف / 204.
32 . نساء / 57. 
33 . آل عمران / 144.
34 . نساء / 20.
35 . نساء / 50.
36 . بقره / 274.
37 . بقره / 186.
38 . بقره / 189.
39 . آل عمران / 61.
40 . بقره / 186.
41 . بقره / 183.
42 . بقره / 113.
43 . نساء / 88.
44 . بقره / 198.
45 . توبه / 78.
46 . آل عمران / 128.
47 . بقره / 198.
48 . آل عمران / 161.
49 . آل عمران / 199.
50 . توبه / 61.
51 . آل عمران / 118.
52 . آل عمران / 188.
53 . آل عمران / 128.
54 . نساء / 60.
55 . ابن شحاته، علوم التفسیر، ( چاپ اول: قاهره، مکتبة نهضة الشرق، 1986 م ) 197 – 19
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: شنبه 16 خرداد 1394 ساعت: 12:59 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

ليست صفحات

تعداد صفحات : 68

شبکه اجتماعی ما

   
     

موضوعات

پيوندهاي روزانه

تبلیغات در سایت

پیج اینستاگرام ما را دنبال کنید :

فرم های  ارزشیابی معلمان ۱۴۰۲

با اطمینان خرید کنید

پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست.

 سامانه خرید و امن این سایت از همه  لحاظ مطمئن می باشد . یکی از مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه   09159886819  در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما  فرستاده می شود .

درباره ما

آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس