سایت علمی و پژوهشی آسمان - مطالب ارسال شده توسط abedi

راهنمای سایت

سایت اقدام پژوهی -  گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان

1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819  -  صارمی

2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2  و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی  (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .

3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل http://up.asemankafinet.ir/view/2488784/email.png  را بنویسید.

http://up.asemankafinet.ir/view/2518890/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86.jpghttp://up.asemankafinet.ir/view/2518891/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%20%D8%A8%D9%87%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA.jpg

لیست گزارش تخصصی   لیست اقدام پژوهی     لیست کلیه طرح درس ها

پشتیبانی سایت

در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا  پیام بدهید
آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet

ريشه يابى كاستيهاى تفاسير علمى در قرن معاصر

بازديد: 92
ريشه يابى كاستيهاى تفاسير علمى در قرن معاصر

محمد بهرامى

چشم انداز قرآن پژوهى و تلاشهاى تفسيرى در قرن چهارده, هرچند شكوفاتر و شاداب تر از قرنهاى پيشين است, امّا اين دشت پر شكوفه واين درخت پر ثمر, دور از آفات نبوده است.
نقد و بررسى كار تفسير و تفسيرنگارى دراين قرن و نيز سنجش عملكرد مفسران, آن گاه به عدالت وانصاف خواهد بود كه كمالها و كاستيهايش دركنار هم سنجيده شود و ازآن جا كه دراين مجموعه پژوهشى, مقالات چندى به بررسى نكته هاى مثبت و ارزشى تفاسير قرن چهارده پرداخته اند, جا دارد كه اين تحقيق به مطالعه كاستيها و كژيها و نماياندن برخى لغزشها اختصاص يابد.
نگرشهاى علمى, عقلى, اجتماعى وكاربردى به قرآن و تفسير آن, دراين قرن, مايه حضور بيش تر قرآن درميان نسلها و جلوه آن در محافل علمى و اميد بخشى و سازندگى آن در زمينه اصـلاحـات اجتمــاعى بـوده است, ولى
همپاى اين اوجها, دركاربرخى مفسران قرن چهارده فرودهايى نيز بوده و لغزشهايى چند صورت گرفته است.

لغزشهاى علمى در فرايند تفسير

در استفاده از علوم و دستاوردهاى دانش بشرى, سه ديدگاه وجود دارد كه برخى مبهوت دانش و مقهور آن شده و يكسر لگام فكر و انتخاب فرضيه ها و تئوريهاى علمى را واداده اند و آيات را برآن يافته ها و فرضيه ها حمل كرده اند, گروهى ديگر كه نقطه روياروى آنها به شمار مى آيند, هيچ ارزشى براى علوم بشرى در تفسير قرآن قائل نشده اند و تمـام همّت خود را صرف معانى لغوى و رموز ادبى و منـابع حديثى كرده اند.
دركنار آن تندروى و اين كندروى, خط ميانه با دورانديشى و بررسى, يافته هاى تجربه شده و قطعى را در راه تفسير قرآن, به كار گرفته اند, بى آن كه بخواهند چيزى رابرآن تحميل كنند.
بنابراين, بيش تر لغزشهاى تفسير علمى را بايد در سوى افراط جست وجو كرد, ولى پيش ازآن بايد به انگيزه هاى روى آورى اين گروه از مفسران به علم گرايى افراطى توجه كرد.
ازمطالعه اين گونه تفاسير, استفاده مى شود كه زمينه هاى ذيل نقش مهمى در شيوه و خط مشى آنان داشته است.
1. انديشه جامع بودن قرآن نسبت به همه علوم و نيازهاى بشرى.
2. اثبات سازگارى دين با علم و ناسازگارى نداشتن آن دوباهم.
3. اعتماد بيش از اندازه به ديدگاهها و فرضيه هاى علمى و ثابت پنداشتن آنها.
4. خودباختگى در برابر فرهنگ غرب و تلاش براى همرنگ شدن با آن.
5. التقاط و سوء استفاده از دين.
6. بى توجهى به شرايط و قوانين تفسير و يا ناآگاهى ازآن.
تفاسيرى كه در مسير علم گرايى دچار كاستى شده اند, بدان معنا نيست كه همه اين انگيزه ها و زمينه ها را يك جا داشته اند, بلكه ممكن است هركدام تحت تأثير دو يا سه عامل قرار گرفته باشند.

انديشه جامع بودن قرآن

در متن آيات قرآن, بيانهايى وجود دارد كه چه بسا ازآنها جامع بودن قرآن و دين استفاده مى شود, مانند:
(ونزّلنا عليك الكتاب تبياناً لكلّ شئ) نحل / 89
وكتاب را بر تو نازل كرديم درحالى كه بيانگر همه چيز است.
(لارطب ولايابس الاّ فى كتاب مبين)
هيچ تر و خشكى نيست, مگر اين كه دركتاب مبين است.
جزاينها, آيات ديگرى نيز در قرآن وجود دارد كه نزديك به مضامين يادشده است و افزون بر آن رواياتى نيز مؤيّد اين معناست.
گذشته ازاين بحث كه آيا (كتاب مبين) همان قرآن است يا حقيقتى وراى آن, ازآيه نخست اصل جامع بودن به هرحال استفاده مى شود, ولى آيا اين جامع بودن, جامع بودن مطلق است يا نسبى.
بلى! قرآن كامل است, ولى در زمينه خاص هدايت و تربيت انسان, يا در همه زمينه هاى علمى و عملى, مادى و معنوى, علوم تجربى و نظرى و…؟
برخى از عالمان چه در گذشته وچه در قرن چهارده, ازاين آيات و روايات, جامع بودن مطلق را نتيجه گرفته اند و همين انتظار از قرآن, مايه كشيده شدن آنان به وادى افراط و تفسير بى حدّ و مرز علمى شده است.
در ميان پيشينيان, ابوحامد غزالى, فخررازى, زركشى و سيوطى از طرفداران اين نظريه اند.
ابوحامد غزالى براين باور بود كه قرآن هفتاد و هفت هزار و دويست علم را درخود نهفته دارد, زيرا هر كلمه قرآن, يك علم است.
وى از ابن مسعود روايت كرده است:
(كسى كه علم اولين و آخرين را مى طلبد, در قرآن تدبّر كند.) 1
و زركشى نويسنده (البرهان) نيز بر اين باور بود:
(علوم قرآن نامحدود و غير درخور شمارش هستند.) 2
ازمفسران و انديشه وران قرن چهاردهم نيز كسانى باور به جامع بودن قرآن نسبت به همه علوم و فنون بشرى دارند, ازآن ميان طنطاوى مفسر علم گراى اهل سنّت مى نويسد:
(مسلمانان در بسيارى از علوم از فرنگيها جلوتر بودند; زيرا تمام اين دانشها در قرآن وجود داشت. آنان در زراعت, طب, معادن, حساب, هندسه, نجوم و غير از اينها از دانشها و فنون بشرى پيشتاز بودند. چگونه پيشتاز نباشند كه در قرآن 1750 آيه درباره دانشها و فنهاى بشرى رسيده است.) 3
ويوسف مروه, فيزيكدان معروف عرب در بيان انگيزه خود از تفسير علمى قرآن مى نويسد:
(هدفم اين است كه به اسلام شناسان و دانشمندان دانشهاى اسلامى بگويم: به دانشهاى جديد و پيشرفتهاى علمى بيش تر اهميت دهند, تا بتوانند پاسخ گوى شبهات جوانان و روشنفكران امروزه باشند و بدون توجه به آن دانشها كه ريشه در قرآن دارند و قرآن از آن منعى نكرده, نمى توان پاسخ گوى نسل جوان بود.) 4
اين ديدگاه نسبت به جامع بودن قرآن, آنان را واداشت هرآنچه در دانشهاى تجربى و انسانى مطرح است مورد توجه قرار دهند و آيات قرآن را با آن علوم برابر سازند, تا آن جا كه طنطاوى در تفسير سوره فاتحه وحروف مقطعه قرآن برداشتهاى علمى و آرايى را استفاده كرده است كه ربطى به قرآن ندارد, براى نمونه در تفسير( الم) مى نويسد:
(اين حروف اشاره دارد به مهم ترين چيزهايى كه دراين سوره آمده است يعنى جهاد و علوم طبيعي… پس گويا اين حروف در اول سوره بقره به دو چيز عنايت دارد 1. جهاد 2. علوم بشرى چه از سنخ علوم زمينى و چه از قبيل علوم آسمانى; زيرا دين و دنيا بدون اين گونه علوم باقى نخواهد ماند, بويژه دراين دوره و در اين زمانه.)5
ويوسف مروه نيز در (العلوم الطبيعية فى القرآن) مى نويسد:
(بيش از يك دهم آيات قرآن مربوط به علوم طبيعى است و به صورت دقيق 670 آيه درمورد علوم گوناگون وجود دارد. 61 آيه درباره رياضيات, 64 آيه درباره فيزيك , 5 آيه درباره اتم, 9 آيه در علم شيمى, 62 آيه در نظريه نسبيت, 100 آيه در ستاره شناسى و نجوم, 20 آيه درباره عوامل جوى مانند: دما, فشار هوا, بادها و… , 14 آيه درباره آبها, 57 آيه در رياضيات, 11 آيه در فاصله ميان ستارگان(فضانوردى), 12 آيه در علم حيوان شناسى, 21 آيه در كشاورزى, 73 آيه در جغرافياى عمومى, 10 آيه درعلم زيست شناسى(نژاد بشرى), 20 آيه در طبقات زمين, 36 آيه درپيدايش هستى و تاريخ آن و بالاخره 64 آيه در توصيف علم.) 6
اين زياده روى در تفسير علمى آيات قرآن سبب شد تا برخى تفسير طنطاوى را دائرة المعارف علوم جديد معرفى كنند كه درآن مسائل فيزيك, شيمى, پزشكى, هيئت, نجوم, روان شناسى, هپنوتيزم, روان شناسى, روان كاوى و… به صورت گسترده همراه با تصاوير مطرح شده است.
رشيد رضا پس از اعتراض به روش تفسيرى فخررازى مى نويسد:
(برخى از معاصران به پيروى ازفخررازى و به تقليد از روش او در تفسير, علوم و فنون بشرى را در تفسير ذكر مى كنند و ذيل كلمه اى از قرآن (مثلاً آسمان و يا زمين) مباحث گسترده فيزيكى و نجومى را ياد مى كنند, تا آن جا كه خواننده به هدف اساسى و واقعى قرآن راه نمى يابد.) 7
چنانكه گفته شد, يكى از انگيزه هاى مهم گرايش اين مفسران به اين گونه تفسيرها, آيات و رواياتى است كه قرآن را مبيّن همه چيز معرفى كرده است, درحالى كه منظور ومراد آن آيات بر ايشان روشن نبوده است.
(قرآن بيان همه چيز است وچون اين كتاب براى هدايت همه مردم نازل شده, ظاهر اين است كه منظور از (كلّ شئ) هرچيزى است كه به موضوع هدايت مربوط باشد ومردم در راهيابى به معارف راستين و شناخت مبدأ ومعاد واخلاق ارزشمند و شريعت الهى و قصص و مواعظ بدان نيازمندند, پس قرآن بيان همه اينهاست) 8
علامه دراين بيان تصريح دارد كه تعبير (كلّ شئ) جامع بودن مطلق را نسبت به همه علوم و فنون و صنايع درنظر ندارد, بلكه جامع بودن را در قلمرو رسالت خاص خود داراست.
ازجمله, آيات ديگر كه طرفداران جامعيت قرآن, بدان استناد جسته اند, آيات زير است:
(ونزّلنا عليك الكتاب تبياناً لكلّ شئ) نحل / 89
وما اين كتاب را بر تو نازل كرديم كه بيانگر همه چيز است.
(ولايعزب عنه مثقال ذرّة فى السّموات والأرض ولا أصغر من ذلك ولا أكبر الاّ فى كتاب مبين) سباء / 3
خداوندى كه از غيب آگاه است وبه اندازه سنگينى ذره اى درآسمانها و زمين از علم او در نخواهد ماند و نه كوچك تر ازآن ونه بزرگ تر, مگر اين كه در كتابى آشكار ثبت است. 9
(ولقد جئناهم بكتاب فصلناه على علم هدى و رحمة لقوم يؤمنون) اعراف/ 52
و كتابى براى آنان آورديم كه [اسرار و رموز] آن را با آگاهى شرح داديم [كتابى] كه مايه هدايت و رحمت براى جمعيتى است كه ايمان مى آورند. 10
(قل انزله الّذى يعلم السّرّ فى السّموات و الأرض) فرقان/ 6
بگو كسى آن را نازل كرده كه اسرار آسمانها و زمين را مى داند. 11
(الر. كتاب احكمت آياته ثمّ فصلّت من لدن حكيم خبير) هود / 1
الر. اين كتابى است كه آياتش استحكام يافته, سپس تشريح شده وازنزد خداوند حكيم و آگاه نازل گرديده است.
خواننده محترم با نگاه نخست در مى يابد كه آيات يادشده, هيچ گونه دخالتى برجامع بودن قرآن نسبت به دانشهاى بشرى ندارد; زيرا آيه ششم سوره فرقان درباره علم خداوند است و دلالت بر علم نا محدود خداوند دارد وآيه پنجاه و دوّم اعراف نيز نظر به جنبه هدايت قرآن نسبت به معارف الهى و مسائل آخرت دارد و آيه سوم سوره سباء نيز در صورتى دلالت دارد كه مراد از (كتاب مبين) در آيه شريفه قرآن باشد, در صورتى كه عقل و نقل, مراد از كتاب مبين را لوح محفوظ معرفى مى كنند. و آيه هشتاد ونهم نحل نيز دلالت بر جامع بودن قرآن نسبت به تمام علوم بشرى ندارد; زيرا قرآن كتاب هدايت است و بنابراين مراد از(كلّ شئ) هرچيزى است كه مربوط به هدايت انسان است, مانند معارف الهى , شناخت مبدأ و معاد, اخلاق فاضله, داستان انبياء و خلاصه هرآنچه درمورد دين و مسائل دينى مطرح مى باشد وشاهد آن كه در ذيل همان آيه (هدى و رحمة) آمده كه مشخص كننده (شئ) است.

اثبات سازگارى ميان علم و دين

بحث رابطه علم و دين و ناسازگارى آن دوباهم, بيش تر در غرب و مجامع علمى آنان مطرح گرديد و زاييده ناسازگارى كليسا با دانشمندان در قرون وسطى بود; زيرا گاليله را به جرم اين كه برخلاف كتاب مقدّس از گردش زمين خبر داده بود به زندان افكندند! و يا كريستف كلمب را به جهت كشف سرزمينى كه (سنت پل) در تورات و انجيل پيش بينى نكرده بود, زندانى كردند يا (هاردى) را كه معتقد به گردش خون در بدن بود, آزار و شكنجه دادند و يا (دى ردمنش) را كه قوس و قزح را تير و كمان خدا نمى دانست, بلكه نتيجه بازتاب نور خورشيد در ابر و دانه هاى باران معرفى مى كرد, به زندان افكندند! اين گذشته شوم, جوامع غربى را واداشت تا بحث ناسازگارى علم و دين را مطرح كنند و دين را پديده اى غير علمى ويا چند علمى معرفى كنند. البته سپس كسانى پيدا شدند كه تلاش كردند خطاهاى گذشته كليسا را سرپوش نهاده واصل دين را با علم سازگار معرفى كنند, مثلاً (موريس بوكاى) (دراسة الكتب المقدّسة فى ضوءالمعارف الحديثة) را به رشته تحرير درآورد و تلاش كرد درآن بين يافته هاى علمى و متون مقدّس سازگارى ايجاد كند.
سوگمندانه دانشجويانى كه از كشورهاى اسلامى به سوى غرب شتافتند, پيش ازاين كه ماهيت ناسازگارى علم و كليسا را بشناسند, كوركورانه بحث ناسازگارى دين با علم را براى جوامع اسلامى به ارمغان آورند! و در برابر آن, مصلحان مسلمان به منظور پاسخ گويى به ايشان و به همه كسانى كه اصولاً دين را در ناسازگارى با علم مى دانستند, به تفسير علمى آيات قرآن تلاش ورزيدند.
افزون براين, دربرخى تفاسير پيشين, بعضى آراى نادرست هيئت بطلميوسى با آيات قرآن برابر شده بود, مانند: مسطح بودن زمين, شمار كرات, مركز بودن زمين و… درحالى كه اين ديدگاهها با پيشرفت علم, باطل شده بود واين امر نيز در نظر دانشمندان علوم جديد, علمى بودن قرآن را زير سؤال مى برد!
عالمان مسلمان, به منظور زدايش اين پيرايه از دامان قرآن, حركت تفسير علمى, بر اساس دستاوردهاى جديد بشر را لازم مى ديدند.
اصل اين اقدام, بايسته بود, ولى شيوه آن در برخى موارد همراه با زياده رويهايى شد كه خود مى توانست درآينده مشكلات همانندى را به وجود آورد!
طنطاوى, تحت عنوان: اتحاد المطالب الدينية والدنيوية فى هذا التّفسير, اشاره به انگيزه خود در تفسير علمى آيات مى كند و مى نويسد:
(بسيارى ازمردم مى گويند اين مطالب علمى با دين ناسازگارند وآن آيه يا گزاره دينى با حكم عقل ناسازگار است, دانشمندان علوم به گمان ناسازگارى دين با يافته هاى علمى, از دين فرار مى كنند و عالم دين نيز به گمان ناسازگارى علم با دين دانشمندان را دشمن خدا مى خواند و آنان را مورد غضب الهى مى داند.) 12

اعتماد بيش از اندازه به آراى علمى

تفسير آيات قرآن با فرضيه ها و نظريه هاى علمى كه هر روز درحال اصلاح و باطل شدن بود, مفسران علم گرا را به بزرگ ترين لغزش دچار ساخت و هنوز از تفسير آيه اى برابر يافته اى علمى فارغ نشده بودند كه آن يافته اصلاح مى شد و يا باطل مى گرديد وآنها به ناچار يا بايد به اشتباه خود اعتراف مى كردند ويا به تفسير و توجيه جديد مى پرداختند!
اين گروه از مفسران توجه نكردند كه فرضيه ها و نظريه هاى علمى را همواره قطعى و دائمى نمى توان دانست; چه اين كه بسيارى از دانشمندان و حتى خود صاحبان فرضيه ابطال پذيرى آن را پيش بينى كرده اند.
ماكس پلانك مى نويسد:
(در علوم هم چندان پيش نمى آيد كه اصولى سراغ گيريم كه هرگز هيچ كس محل تأمل و گفت وگو قرار نداده باشد يا پوچيهايى كه پشتيبانانى پيدا نكند به حدّى كه مى توان ازخود پرسيد آيا هنوز حقيقتى وجود دارد كه بتوان آن را ردّ نكردنى و در برابر حملات و انكار همگانى استوار شمرد.)13
پاتريك مور پيتركترمول مى نويسد:
(طى قرون متمادى, استنباط بشر از پيدايش زمين بارها دستخوش دگرگونى شده است, حتى در زمان حاضر كه عصر فضا نام دارد و از سال 1957 هم زمان با فرستادن ماهواره روسى اسپرتنيك به فضا آغاز گرديد, نگرشها و عقايد ما دراين زمينه همواره سير دگرگونى و تحول را پيموده است.
مع الوصف هنوز نمى توانيم با اطمينان بگوييم زايش و رويش زمين چگونه آغاز شده و مراحل تكامل و رشد و نمو آن به چه نحو بوده است.) 14
البته با اين سخنان در صدد انكار قوانين قطعى علوم تجربى نيستيم, مانند اصل حركت زمين وجاذبه زمين و… مهم اين است كه مفسران بايد توجه مى داشتند كه همه قانونها و ديدگاههاى علمى پايدار و يا فراگير نيستند واعتماد به آنها نياز به دقّت و درنگ دارد. چنانكه انيشتن در زمينه امكان محدود بودن برخى ديدگاههاى علمى به قلمرو خاصى از جهان و نظام ماده مى گويد:
(قوانين جاذبه نيوتن فقط در سطح كره خاكى(زمين) قابل تطبيق است, ولى براى هستى وجهانى كه داراى ميلياردها كهكشان مى باشد كافى نيست.) 15

شكست فرهنگى و تلاش براى همرنگى

جنگهاى صليبى, سرآغاز غارت منابع علمى و سپس اقتصادى مسلمانان از سوى اروپا, پايه هاى پيشرفت علمى آنان را فراهم آورد و اين پيشرفتها همزمان با افول تمدّن اسلامى و ضعف سياسى و علمى كشورهاى مسلمان شد. آن اقتدار و اين ضعف, عطش استثمار را در غربيان شعله ور ساخت و ديرى نپاييد كه مسلمانان خود را در حلقه محاصره استعمارگرانى يافتند كه به سلاح دانش و فرهنگ مجهّز بودند وبا تزوير علم و اقتدار نظامى قصد حاكميت برجهان داشتند.
در جامعه هاى اسلامى دو جريان دربرابر اين هجوم شكل گرفت.
الف. جريان اصلاح طلبان انقلابى كه دانش پژوهى را همراه با استعمار ستيزى جست وجو مى كردند.
ب. روشنفكر مآبانى كه دلباخته دانش مغرب زمين شده و شرط برخوردارى ازآن دانش و فرهنگ اجتماعى را, تسليم در برابر آن مى دانستند! برخى ازاين گروه براى پيشبرد هدفهاى خود به مبارزه با فرهنگ دينى و ملّى خود برخاستند تا با حذف آن, زمينه را براى حضور فرهنگ غربى هموار سازند و گروهى ديگر تلاش كردند تا از پايگاه فرهنگ دينى و ملّى و تحت پوشش و عناوين اسلامى, در عمل درهاى جامعه را بر روى فرهنگ و انديشه غرب بگشايند.
اين گروه اخير همانهايند كه تفسير علمى را وسيله براى دستيابى به هدفهاى خود ساختند, مانند سر سيد احمد خان كه خودباختگى وى در برابر فرهنگ غرب بدان پايه رسيد كه سيد جمال الدين مصلح بزرگ اسلامى, رساله اى به نام (رد نيچريه) در ردّ او نوشت و تفسير او را به باد انتقاد گرفت.

التقاط و سوء استفاده از دين

مبارزه با دين به وسيله دين يكى از انگيزه هايى است كه برخى از گروههاى سياسى را به تفسيرمادى و ماترياليستى آيات قرآن واداشت. چنانكه برخى ديگر از حركتهاى سياسى, تنها براى بهره گيرى از توان باورهاى دينى و راهيابى در ذهن توده مردم, واژگان و عبارات دينى را وسيله اى براى نفوذ و محملى براى ترويج افكار خود قرار دادند.
استاد شهيد مطهرى كه خود در عمل درمبارزه با اين التقاط به شهادت رسيد, مى نويسد:
(ماترياليسيم درايران در يكى دوسال اخير به نيرنگ تازه اى بس خطرناك تر از (تحريف شخصيتها) دست يازيده است وآن (تحريف آيات قرآن كريم) و تفسير مادى محتواى آيات, با حفظ پوشش ظاهرى الفاظ است… البته اصل اين طرح و نيرنگ چيز تازه اى نيست, طرحى است كه كارل ماركس براى ريشه كن كردن دين از اذهان توده هاى معتقد در صدسال پيش داده است. طرح ماركس اين است كه براى مبارزه با مذهب در ميان توده معتقد, بايد ازخود مذهب عليه مذهب استفاده كرد. به اين صورت كه مفاهيم مذهبى ازمحتواى معنوى و اصل خود تخيله و از محتواى مادى پرشود, تا توده مذهب را به صورت مكتبى مادى دريابد. پس از اين مرحله, دور افكندن پوسته ظاهرى دين ساده است.) 17

بى توجهى به قانونهاى تفسير

ناآشنايى با شرايط تفسير يا بى توجهى به معيارهاى تفسير علمى يكى از انگيزه هاى لغزشهاى تفسيرى است.
ترديد نيست كه هرمتن دينى و علمى, اصول, اصطلاحات و زبان خاص خود را داراست و درنظر گرفتن آن اصول و معيارها, مايه بدفهمى ازآن متن خواهد بود.
تفسير قرآن, پيش از هرچيز نياز به فهم دقيق زبان عرب, شناخت اصول كلى حاكم بر بيان ومعارف قرآن, بازشناسى محكم و متشابه, حقيقت و مجاز و… دارد.
بى توجهى به اين قانونها, مى تواند هرج ومرج زيادى دركار تفسير و تأويل آيات پديد آورد, چنانكه برخى از مفسران واژه شيطان در آيه (الّذى يتخبطه الشيطان من المس) (بقره/ 275) را به امراض و ميكروبها معنا كرده اند, زيرا از نگاه آنان علت ديوانه شدن, امور غير مادى نمى تواند باشد.

نمونه اى از تفسيرهاى علمى و ابهامهاى آنها

دراين نوشتار تنها به ذكر نمونه هايى از ابهامهاى تفسيرى مى پردازيم واز نقد و بررسى تمامى آنها چشم پوشى مى كنيم.
در اين مقاله به ابهامهاى تفسير علمى در علوم طبيعى اشاره خواهيم داشت و در مقاله اى ديگر به ابهامهاى تفسير علمى در علوم انسانى اشاره خواهد شد.(رك: مقاله: نبايسته ها در تفاسير يكصدساله اخير.)

 نظريه برآمدگى استوا و فرورفتگى قطب

حركت چرخشى زمين سبب مى شود زمين ازناحيه قطب شمال وجنوب كوچك شود وازناحيه استواء برآمده گردد; زيرا در فيزيك ثابت شده كه اگر چشم غير صلبى, دور محور خود بچرخد قسمت استوايى آن برآمده مى شود و قطب شمال و جنوب آن به صورت فرورفته ظاهر مى گردد. 18
طنطاوى و احمد محى الدين العجوز در برابر كردن قرآن با اين فرضيه علمى به آيه زير استدلال كرده اند:
(أولم يروا انا نأتى الأرض ننقصها من اطرافها و اللّه يحكم لامعقب لحكمه وهو سريع الحساب) رعد / 41
آيا هنوز ندانسته اند كه ما از پيرامون اين سرزمين مى كاهيم, وخدا حكم مى كند و هيچ چيز حكم او را فسخ نمى كند و او زود به حساب همه مى رسد.
العجوز مى نويسد:
(اين آيه معجزه قرآن است و در هزار و چهارصد سال پيش كه جهل و نادانى ارزش بود و علم بى ارزش به حقيقتى علمى اشاره دارد. پس ازاين كه بشر توانست به سرزمينهاى دور سفركند وبه شكل و تركيب زمين پى ببرد… درك كرد كه زمين از اطراف آن ازجانب قطب جنوب و شمال رو به كوچك شدن مى رود.) 19
و طنطاوى مى نويسد:
(اين آيات براى حالت خاص فرود آمده است و آن تغيير اطراف زمين به خرابى و آبادى و پيروزى طايفه اى و شكست طايفه اى و زياد شدن ساحل در ناحيه اى و كم شدن آن در ناحيه ديگرى و كوچك شدن زمين از ناحيه قطب شمال و جنوب وخشك شدن درياها براثر مد وگذشت زمان فرود آمده است.) 20
برابر سازى آيه شريفه بر نظريه فرورفتگى دو قطب و برآمدگى استوا از چند جهت مبهم و مخدوش است:
1. ناسازگارى با سياق: آيه پيش در زمينه برخى تهديدهاى الهى نسبت به كافران است و در بخش پايانى اين آيه نيز سخن از سرعت حسابرسى خداوند است كه لحن تهديدى دارد. بنابراين, بخش ميانه آيه نيز مى بايست مرتبط با همين فضا باشد, چنانكه علامه طباطبائى دراين باره مى نويسد:
(اين آيه, كافران را به هلاكت تهديد كرده است و به عبرت از سرنوشت گذشتگان سفارش مى كند وازآن استفاده مى شود كه پرداختن به زمين وكم كردن از پيرامون آن, كنايه از هلاكت و نابودى اهل زمين است.) 21
2. تمامى برداشتهاى گوناگون مفسران كه برخى آيه را به كوچك شدن زمين از جانب قطب شمال و جنوب تفسير كرده اند 22 و گروهى به كوتاه شدن بلنديها و زيرآب رفتن سواحل درياها و اقيانوسها 23 و برخى به كمبود مواد سوختى وخشك شدن رودها و نباريدن باران تفسير كرده اند, 24 همه , مبتنى بر آن است كه الف و لام (الأرض) براى استغراق باشد و نظر به كره خاكى داشته باشد, نه به سرزمين حجاز, درحالى كه نشانه هاى تفسيرى نشان مى دهد كه منظور از(الأرض) سرزمين حجاز است كه با پيشرفت اسلام, مرحله به مرحله بخشهايى ازآن از جغرافياى شرك جدا مى شد و به سرزمينهاى اسلامى مى پيوست و فضاى شرك آلود رو به كاستى بود و چنانچه مشركان مكه براين نكته توجه مى كردند, خود را درموضع ضعف و درمعرض نابودى تدريجى مى يافتند و دست از لجاجت بر مى داشتند.
3. نظريه علمى نشان مى دهد كه زمين از سمت دوقطب فرورفتگى پيدا كرده و نه از همه سو واين با تعبير(ننقصها من اطرافها) سازگار نيست; زيرا واژه اطراف, بيش از دو طرف را مى فهماند.
گويا به همين جهت است كه نويسنده مقاله (تفسير قرآن كريم و علوم جديد) ناچارشده است كه كوچك شدن زمين را به (انقباض زمين) تفسير كند, او مى نويسد:
(درعين حال كه كل جهان درحال توسعه است كرات آسمانها و همچنين كره زمين كه ما درآن ساكنيم درحال انقباض است: (أولم يروا أنّا نأتى الأرض ننقصها من اطرافها) 25
اين نظر نيز مشكل ناهمخوانى با سياق آيات را دارد و افزون بر آن, اين ديدگاه با برخى آراى علمى سازگار نيست; چه اين كه برخى بر اين باورند آنچه در فيزيك ثابت شده, انقباض ستارگان است نه سيّارات. 26 و در اصل يكى از تفاوتهاى اساسى ستارگان با سيارات اين است كه (ستارگان داراى حيات و مرگند, ولى سيارات چنين نمى باشند.) 27
و زمين از سيارات است! به هرحال تفسير آيات قرآن بر اساس اين آراى مبهم و ناپايدار شايسته نيست.

 پست ترين نقطه زمين

بلندترين نقطه در سطح زمين نسبت به دريا قله اورست با 8885 متر است وگودترين نقطه خشكى نسبت به سطح دريا, ساحل بحرالميت در اردن با 396 متر اختلاف است و گودترين نقطه درياها در اقيانوس آرام نزديك مجمع الجزاير فيليپين در حدود 11521 متر عمق, شناخته شده است. 28
برخى از مفسران براى نشان دادن اعجاز علمى قرآن در اشاره به پست ترين منطقه جغرافيايى زمين, به آيه ذيل استشهاد كرده اند:
(ألم. غلبت الروم فى أدنى الأرض)
روميان شكست خوردند و اين شكست در سرزمين نزديكى رخ داد.
احمد محيى الدين العجوز نويسنده (معالم الاكوان فى عوالم الأكوان) مى نويسد:
(اين آيه ازحقيقتى پرده برمى دارد كه پس از 1400 سال بشر توانا به شناخت آن گرديد, زيرا تعبير(ادنى الأرض) به معناى گودترين زمين نسبت به سطح درياست, زيرا دانشمندان كشف كرده اند كه برخى از مناطق زمين, از سطح دريا پايين ترند, مانند دو سرزمين در فلسطين به نامهاى طبريه و بحرالميّت.)
انگيزه اين نويسندگان, هرچند انگيزه اى ارزشمند شناخته شده, ولى آنان بايد به نكته هاى زير توجه مى كردند:
1. تمام مفسران, الف و لام در (الأرض) را عهد ى دانسته اند و مراد از (الأرض) را سرزمين عرب شناخته اند, چنانكه زمخشرى مى نويسد:
(مراد از أرض درآيه شريفه ارض عرب است; زيرا ارض معهود نزد عرب, همان است و نزديك ترين سرزمين به سرزمين عرب اطراف شام است.) 29
در صورتى كه بنابر تفسير احمد محيى الدين, بايستى الف و لام را استغراق بگيريم تا (أدنى الأرض) به معناى گودترين نقطه زمين معنا شود.
2. تمامى مفسران (ادنى) را معناى (نزديك تر) گرفته اند وهرچند اين واژه به معناى (پست تر) نيز به كار مى رود, ولى اين كه قرآن, سطح زمين را با سطح آبهاى دريا سنجيده باشد, امرى غريب مى نمايد; چه اين كه چنين سنجشى قراردادى است و به وسيله دانشمندان, قرار داد شده است.
3. آنچه در منابع تاريخى آمده است با ديدگاه (العجوز) ناسازگار است; زيرا برابر ديدگاه او جنگ و شكست روميان از ايرانيان در بحرالميّت و يا طبريه (درياچه اى است در شمال فلسطين كه شاخه اى از رود اردن به آن مى ريزد. اين درياچه درگذشته بزرگ تر بود و كشتيها درآن رفت و آمد مى كردند) 30 رخ داده است در صورتى كه روميان بنابر منابع تاريخى دريك جبهه شكست نخوردند. ايرانيان به مدّت سى سال عليه روميان لشكركشى كردند و آنان را شكست دادند 31 و وادار به عقب نشينى كردند. حال آيه شريفه به كدام شكست روميان اشاره دارد؟

 نظريه حركت چرخشى و انتقالى زمين

برخى مانند يوسف مروه و هبة الدين شهرستانى به آياتى از قرآن براى حركت چرخشى وانتقالى زمين استدلال كرده اند.
ييوسف مروه به آيات نمل / 88 , صافات/5, معارج/40 , قصص/ 71 ـ 72, يونس/ 24, فرقان/ 62 و يس / 37 ـ 40 استدلال كرده, ولى از آن جهت كه به چگونگى دلالت آيات بر حركت زمين اشاره ندارد, نمى توان گفتار و تفسير او را مورد نقد و بررسى قرار داد, ولى با وجود اين, از برخى آياتى كه او نام مى برد, شهرستانى و ديگران نيز براى حركت زمين استفاده كرده اند كه برخى ازآن آيات دلالت بر حركت زمين دارند, ولى برخى با شرايط تفسير ناسازگارند. ازجمله, مى توان به استناد زير اشاره داشت:
(فقال لها و للأرض ائتيا طوعا أو كرها قالتا اتينا طائعين) فصّلت/ 11
به آسمان و زمين دستور داد به وجود آييد [وشكل گيريد] خواه از روى اطاعت و خواه اكراه و آنها گفتند: ما از روى اطاعت مى آييم.
هبة الدين شهرستانى ازآيه شريفه براى حركت انتقالى استفاده مى كند:
(اين آيه از آياتى است كه دلالت بر حركت زمين دارد, زيرا (اتيان = آمدن) از نظر عرف و لغت, درحركت حسى و انتقالى ظهور دارد.) 32
مراغى و طنطاوى نيز بر اين باورند كه مراد از آسمان درآيه شريفه فضا است و مراد از زمين نيز جنس زمين است كه به صدها ميليون مى رسد وخداوند دراين آيه شريفه به آنها فرمان مى دهد حركت كنيد, حركتى مستمر و انتقالى. 33
اشكالى كه دراين گونه تفسير رخ مى نمايد اين است كه در دورانى كه هنوز اجرام آسمانى شكل نگرفته بود وحالت مذاب و دود مانند داشت, فرمان (ائتيا) = (بياييد) صادر شد. اين فرمان, فرمان وجود يافتن و شكل گيرى است نه فرمان به حركت و جا به جايى, زيرا تا چيزى هنوز شكل نگرفته باشد, معنا ندارد كه مورد خطاب و فرمان قرار گيرد.
فخررازى مى نويسد:
(مراد از (ائتيا) گام نهادن در ميدان وجود و حصول است.) 34

 ديدگاه اثبات جوّ براى زمين

پيرامون كره زمين را اقيانوسى ازهوا به نام جو زمين فراگرفته و موجودات زمين در پايين اين اقيانوس به سر مى برند. ازت درميان گازهاى متشكله جو زمين با نسبتى معادل 08/78 درصد در درجه اول واقع شده و پس ازآن اكسيژن با 95/20 درمقام دوم و آرگن با 93/0 درمقام سوم قرار دارد و گازهاى ديگرى چون دى اكسيد كربن, نئون, هليوم و ئيدروژن نيز به نسبتهاى بسيار جزئى در رديف هاى بعدى قرار دارند. 35
يكى از نويسندگان در تلاش براى برابر سازى آيات قرآن با اين نظريه علمى به آيه ذيل استناد كرده است:
(ولو أن ما فى الأرض من شجرة أقلام و البحر يمدّه من بعده سبعة ابحر ما نفدت كلمات اللّه)
وى مى نويسد:
(خداوند از (بحر) درآيه شريفه, اين بحر را كه روى زمين وجود دارد اراده نكرده است, بلكه بحر درآيه شريفه بحرى است به مراتب بزرگ تر از اين دريا و آن همان پوشش هوايى زمين است كه پيرامون زمين را پوشانده و پس ازآن هفت بحر ديگر يعنى هفت آسمان ديگر وجود دارد كه اگر همه مركب شوند باز هم كلمات خداوند پايان نمى پذيرد.) 36
چنانكه پيداست, اظهار نظر اين نويسنده, پايه لغوى و نقلى و علمى ندارد و تحميل يك نظريه علمى برآيه, به روشنى خود را نشان مى دهد.

 ديدگاه چگونگى پيدايش زمين و ديگر سيارات

هنوز دانشمندان نمى توانند با اطمينان بگويند زايش و رويش زمين چگونه آغاز شده و مراحل تكامل ورشد و نمو آن به چه نحو بوده است.37
ولى با اين وجود برخى مفسران و پژوهشگران قرآن كوشيده اند برخى از آيات قرآن را براساس فرضيه هاى خاصى تفسير كنند.
از جمله آن آيات, آيه زير است:
(أولم ير الذين كفروا ان السّماوات والأرض كانتا رتقاً ففتقناهما) انبياء/ 30
آيا كافران نديدند كه آسمانها و زمين به هم پيوسته بودند وما آنها را از يكديگر باز كرديم.
طنطاوى در تفسير اين آيه مى نويسد:
(آيا كافران نمى دانند آسمان و زمين به يكديگر چسبيده بودند, پس ما آن دو را از يكديگر باز كرديم و اتحاد آن دو را از بين برديم, چنانكه اين مسأله الآن در اروپا ثابت شده است; زيرا آنها دريافته اند كه خورشيد كره اى آتشين بود, ميليونها سال از عمرش مى گذشت وزمين وساير سيارات باخورشيد بودند, سپس زمين و ديگر سيارات ازخورشيد جدا شدند.) 38
اين ديدگاه طنطاوى درباره پيدايش زمين, برگرفته از نظريه لاپلاس فرانسوى (1796 م) است, درحالى كه هنوز شصت سال از طرح فرضيه لاپلاس نگذشته بود كه (كلارك ماكس وبر) آن را باطل اعلام كرد.
ديگر آن كه, آنچه اكنون مطرح است, جدا شدن زمين ازخورشيد است, در صورتى كه درآيه شريفه واژه (السّماوات) به كار رفته است, نه (الشمس), مگر اين كه طنطاوى (السموات) را به (خورشيدها) معنا كند كه دراين صورت نيز با يافته هاى جديد نمى سازد; زيرا ديدگاه لاپلاس اين است كه زمين از خورشيد يعنى ستاره منظومه شمسى جدا شد نه از خورشيدهاى بسيار!
همچنين روايت شده است شخصى كه چون طنطاوى مى انديشيد, ازامام باقر(ع) معناى آيه را پرسيد, امام(ع) فرمود:
(شايد پنداشته اى آسمان و زمين به هم پيوسته بودند و سپس خداوند آنها را ازهم جدا كرد!
مرد گفت: بلى.
امام(ع) فرمود: استغفار كن; زيرا معناى (رتق) و (فتق) اين است كه درهاى آسمان در آغاز از فرو ريختن باران بسته بود و سپس خدا آن را به ريزش باران گشود و زمين نيز از شكفتن نباتات و درختان بسته بود وخدا آن را پس از چندى باز كرد.) 39

 تسخير فضا به وسيله انسان

از آن جمله است تفسير برخى مفسران براى آيه ذيل:
(يا معشر الجن و الانس ان استطعتم ان تنفذوا من اقطار السّموات والأرض فانفذوا لاتنفذون الا بسلطان) رحمن/ 33
اى گروه جن وانس, اگر مى توانيد از مرزهاى آسمان و زمين بگذريد, پس بگذريد, ولى هرگز نمى توانيد, مگر با نيرو و توانى بسيار.
اين آيه با توجه به سياق آن مربوط به قيامت است و قرينه آن, آيه سى ويكم (الرحمن) است خطاب به جن و انس:
(سنفرغ لكم أيه الثقلان)
به زودى به حساب شما مى پردازيم اى دو گروه جن و انس.
پس ميان آيات مذكور, پيوستگى است و همچنانكه آيات قبل راجع به قيامت است, آيه 33 هم نظر به صحنه قيامت و موضوع گريزناپذيرى ازحساب الهى دارد.
ييوسف مروه بى توجه به وابستگى اين آيه به آيات قبلى واين كه اين آيه درباره قيامت است, توانايى بشر در تسخير فضا را استفاده كرده است. او مى نويسد:
(اگر كسى در گذشته ادعا مى كرد كه انسان مى تواند فضا را تسخير كند وبه آن راه پيدا كند, ادّعاى او را خيال پردازى مى شمردند, درحالى كه خداوند در چهارده قرن قبل اين پيش بينى را كرده است.) 
سپس مى نويسد:
(سلطان درآيه هم به معناى برهان و دليل است وهم به معناى قدرت و علم. وآيه چنين معنايى را افاده مى كند: جن وانس تلاش مى كنند كه از آفاق عبور كنند وبه عالمهاى ديگر دست يابند و آنها به اين هدف نمى رسند به جهت اسرارى كه دراين عالم وجود دارد, مگر از راه علم واين همان چيزى است كه امروزه محقق شده درحالى كه قرآن در چهارده قرن پيش ازآن خبر داده است.) 40
گروهى ديگر از نويسندگان, مانند: نويسنده (علم الفلك در قرآن) نيز ازاين آيه براى توانايى انسان در تسخير فضا استفاده كرده است.
علامه طباطبايى, مفسر بزرگ امامى, نيز اين آيات را درباره قيامت دانسته و در ردّ مفسرانى كه مراد آيه را نفوذ درآسمانها و زمين مى دانند, مى نويسد:
(سياق آيه با اين معنا سازگار نيست.)41
گروهى ديگر از نويسندگان علم گرا, ازاين آيه نكته هاى ديگرى را نتيجه گرفته وگفته اند:
(با دقت درمعانى كلمات آيه درمى يابيم كه اين آيات با تمثيل بسيار زيبايى به خطر اشعه الكترومغناطيسى و كيهانى دلالت دارند.) 42
ولى چنانكه پيش ازاين گفتيم آيات 33 تا 35 كه نويسندگان محترم به آن استدلال كرده اند درباره قيامت و رخدادهاى آن است وآيه 35 كه مورد استفاده قرار گرفته است به عذابهاى اخروى كه در قيامت دامنگير دوزخيان مى شود اشاره دارد.
(يرسل عليكما شواظ من نار و نحاس فلاتنتصران) الرحمن/ 35
شعله هايى ازآتش بى دود, و دودهايى متراكم برشما سرازير مى شود و نمى توانيد از كسى يارى بجوييد.
وافزون براين, سياق آيات شريفه درمقام تحدى و مبارزطلبى است واگر درآيات پيش گويى توانايى علمى بشر درآينده باشد, موضوع تحدّى جايى نخواهد داشت.
ونكته ديگر آن كه (تنفذوا) ازماده (نفذ) گرفته شده است و معنى آن نفوذ كردن است و نفوذ در قطر به معناى نفوذ درجرم وماده است نه سفر در فضا.
به همين جهت است كه دكتر محمد جمال الدين الفندى كه ازمترجمان نامى عرب است مى نويسد:
(بسيارى از جمله خود من كه در گذشته بر اين باور بودم كه آيه (يا معشرالجن والانس ان استطعتم ان تنفذوا من اقطار السّموات و الأرض فانفذوا لاتنفذون الاّ بسلطان) از دلايل رفتن انسان به فضاست, ولى وقتى معناى (اقطار) را به درستى دريافتم فهميدم آيه نظر بر عجز انسان از نفوذ درآسمانها و زمين دارد; زيرا گذشتن از نواحى زمين معنايش شكافتن زمين و نفوذ كردن به باطن زمين است كه بسيارگرم است! شكى نيست به مجرد اين كه پوسته زمين شكافته شود, مواد مذاب فوران مى كند.)43

 ديدگاه وجود (اتم)

گروهى از نويسندگان در برابر سازى دستاورد علمى بشر در قرن بيستم; يعنى شكافتن اتم, از آياتى سود برده اند كه درآنها واژه (ذره) و يا تعبير (مثقال ذرّة) به كار رفته است.
(ومايعزب عن ربّك من مثقال ذرّة فى الأرض ولا فى السّماء و لاأصغر من ذلك و لاأكبر الاّ فى كتاب مبين) يونس/ 61
وهيچ چيز در زمين و آسمان از پروردگار تو مخفى نمى ماند, حتى آنچه به اندازه سنگينى ذره اى ويا كوچك تر ازآن و يا بزرگ تر باشد, مگر اين كه [همه آنها] در لوح محفوظ ثبت است.
(لايعزب عنه مثقال ذرّة فى السّموات ولا فى الأرض ولا أصغر من ذلك و لاأكبر الاّ فى كتاب مبين) سبأ/ 3
خداوند كه از غيب آگاه است وبه اندازه سنگينى ذره اى درآسمانها و زمين از علم او دور نخواهد ماند و نه كوچك تر ازآن و نه بزرگ تر, مگر اين كه دركتابى آشكار ثبت است.
اين گونه استفاده ازقرآن, نشانه و دليل اطمينان آور ندارد و تنها يك احتمال و استحسان مى نمايد; زيرا اتم داراى 3 جزء است:
1. پروتون (مثبت)
2. نوترون (خنثى)
3. الكترون (منفى)
حال اگر پيشرفت بشر در زمينه هاى علمى به جايى رسيد كه توانست اجزاى اتم را نيز بشكافد, ناچار خواهد شد (ذرّه) را به معناى ديگر بگيريم.
بنابراين, بهتر آن است كه ذره را به شىء سبك وزن هستى معنا كنيم, تا در هر عصر و زمانى ناچار نگرديم معناى جديدى براى آن بيافرينيم!

 كيهان زايى, آفرينش جهان

گروهى از مفسران و پژوهشگران قرآن در تلاش براى برابرسازى آيات قرآن با يافته ها و فرضيه هاى جديد علمى مى كوشند ازآياتى در برابرسازى با فرضيه انفجار بزرگ استفاده كنند وازجمله:
(ثمّ استوى الى السّماء وهى دخان) فصلت/ 11
سپس به آفرينش آسمان پرداخت, درحالى كه به صورت دود بود.
طنطاوى مفسر علم گراى اهل سنّت در تفسير آيه شريفه مى نويسد:
((درحالى كه به صورت دخان بود) يعنى ماده اى گازى و آتش زا بود مانند دود يا ابر يا سديم كه امروزه در علم جديد عالم سديم ناميده مى شود.) 44
اين ديدگاه از زاويه هاى گوناگون, شايسته نقد و بررسى است:
1. آيه شريفه تصريح دارد كه آسمان پيش از آفرينش (دخان) بود. (دخان) در لغت يعنى گرد و غبار و دود آتش, در صورتى كه طنطاوى آن را به ماده اى گازى و آتش زا معنا مى كند.
2. آنچه اكنون, هرچند به صورت فرضيه, مطرح است, اين است كه (پس از انفجار بزرگ حركت دورانى پديد آمد و توده اى ازگازهاى عناصر گوناگون به صورت (دودى عظيم) به چرخش درآمد) ,45 نه اين كه آسمان پيش از اين خود گاز آتش زا بود.
وگويا به جهت همين تفسيرهاى علم گرايانه است كه برخى (دخان) درآيه دهم سوره دخان را به گازهاى سمى و خفه كننده تفسير مى كنند 46 در صورتى كه آيه (فارتقب يوم تأتى السّماء بدخان مبين) (دخان/ 10) به قرينه آيه يازدهم (ربّنا اكشف عنّا العذاب انّا مؤمنون) مربوط به قيامت نيست; زيرا قيامت محل ايمان آوردن نيست, تاعذاب شدگان از خدا چنين درخواستى نمايند.
وافزون بر اين, دخان دودآتش است و آيه (يرسل عليكما شواظ من نار) الرحمن/ 35 (بر شما فرستاده مى شود شعله هايى از آتش بى دود) دلالت براين دارد كه ازآتش قيامت دود بر نمى خيزد.

 ديدگاه آسمانهاى هفت گانه

مسلمانان در اواخر حكومت امويان با ترجمه كتاب بطلميوس كه نام آن در عربى (مجسطى) است با ديدگاههاى نجومى يونانيان آشنا شدند و هيئت بطلميوس راحق مطلق پنداشته, آيات قرآن را برآن برابر مى كردند. براساس هيئت بطلميوس كه 1500 سال حاكميت مطلق داشت, نُه فلك وجود داشت:
1. فلك قمر 2. عطارد 3. زهره 4. شمس 5. مريخ 6. مشترى 7. زحل 8.فلك بروج 9. فلك اطلس. در صورتى كه در قرآن نامى از افلاك نه گانه ديده نمى شود وآنچه هست آسمانهاى هفتگانه است.
مسلمانان در توجيه شمار افلاك در قرآن و هيئت بطلميوس گفتند: (شمار افلاك هفت است و دو فلك ديگر فلك بروج و فلك اطلس خارج از هفت آسمان قرار دارد و فلك بروج همان كرسى است و فلك اطلس همان عرش) اينان به آيات ذيل استشهاد مى كردند:
(وسع كرسيه السّموات والأرض) بقره/ 255
(ألم تروا كيف خلق اللّه سبع سموات طباقاً) نوح / 15
(وجعلنا السّماء سقفاً محفوظاً) أنبياء/ 32
پس از آن كه ديدگاه بطلميوس در سال 1514 از سوى يك كشيش لهستانى, به نام نيكولاى كوپرنيكوس (كوپرنيك) ردّ شد و درسال 1609 گاليله نيز باطل بودن نظريه ارسطو و بطلميوس را آشكار ساخت, مسلمانان ديدگاه جديدى را فرا روى خويش ديدند كه به هيچ روى با ديدگاه بطلميوس سازگار نبود به همين جهت كوشش كردند براساس يافته هاى جديد آيات وحى را تفسير كنند! برخى ادّعا كردند كه عدد هفت (سبع سماوات) دلالت بر انحصار ندارد وخصوصيتى ندارد و مراد از عدد هفت افاده كثرت است.
وگروهى مانند هبه الدين شهرستانى گفتند:
(مراد از هفت آسمان جو سيارات هفت گانه منظومه شمسى است كه هريك از اين سيّارات, خود يك زمين به شمار مى آيد و در نتيجه هفت زمين و هفت آسمان داريم.)
در توجيه اين كه در قرآن شمار سبع سموات آمده است, ولى در هيئت جديد , نُه سياره و نُه آسمان ثبت شده است مى گويد:
(تصور مى رود كه شرع مطهر درمقام بيان عدد سيارات براى عامه مردم, فقط نظر به سيارات قابل رؤيت داشته, نه سياراتى كه درآن قرون قابل رؤيت نبوده است. پس چون فقط اين زمينهاى هفت گانه درآن زمان صلاحيت رؤيت داشته, شارع مقدّس هم در كلمات خود فقط آن را بيان كرده است.)48
به هرحال, تفسير پيشينيان به جهت ناسازگارى با يافته هاى جديد وعلمى نبودن هيئت بطلميوسى باطل است و ديدگاه شهرستانى كه مراد از (سماء) راكره محيط بر زمين يعنى جو كره زمين مى داند وبه ناچار دخان درآيه شريفه (ثمّ استوى الى السّماء وهى دخان) را به بخار آب تفسير مى كند 49 نيز با يافته هاى جديد علمى ناسازگار است; زيرا:
(زمين در آغاز بسيار داغ و فاقد جو بود. در طول زمان سرد شد و ازگازهاى متصاعد از صخره ها, جو به وجود آمد. اين آتمسفر نخستين, چيزى كه به درد زندگى ما بخورد نبود و به جاى اكسيژن از گازهاى سمى بسيار مثل سولفيد هيدروژن آكنده بود.) 50
و بر فرض پذيرش اين كه بخار آب يكى از اجزاء تشكيل دهنده جو باشد, نمى توان آن را تنها عنصر تشكيل دهنده جو خواند; زيرا گازهاى ديگرى نيز در شكل گرفتن جو تأثير داشته اند.

 زيست شناسى و پيدايش انسان

مسأله تكامل و بويژه تكامل زيستى انسان ازمسائل پراهميت و جنجال برانگيز در حوزه معرفت دينى است و بسيارى از پژوهشگران مسلمان در اثبات و نفى آن از ديدگاه قرآن سخن گفته اند.
از ديرباز در مسأله حيات دو ديدگاه اساسى وجود داشته است:

1. ديدگاه خلقت يا آفرينش:

براساس اين ديدگاه, خداوند مى آفريند وهموست كه مى ميراند وحيات هميشه و درهمه حال وهمه جا از آغاز تا فرجام آفرينش به اراده وخواست خداوند صورت مى گيرد.
كارل لينه (1778 ـ 1707) از دانشمندان قرن هجدهم سوئيس, معتقد است گونه هاى جانداران و روييدنيهاى گوناگون كه در آغاز آفرينش از طرف (نيروى ماوراء الطبيعه) آفريده شده, تا به امروز هيچ گونه تغييرى نكرده و همچنان لايتغير مانده اند. نظريه تغيير ناپذير بودن انواع, مدتهاى مديدى بر علوم زيست شناسى فرمانروا بود. 51

2. ديدگاه تكامل:

اين نظريه هرچند پيش از لامارك نيز مطرح بود, ولى با تلاش خستگى ناپذير ژان لامارك, به صورت علمى مطرح شد و او دركتاب (فلسفه حيوان شناسى) براى نخستين بار به ردّ نظريات لينه پرداخت ونشان داد موجودات زنده تغيير پذيرند و از ساده به پيچيده تكامل مى يابند وهمچنين او معتقد به (خلق السّاعة) بود; يعنى اعتقاد داشت موجودات زنده خود به خود ازمواردى بى جان ساخته مى شوند. 52 ازنگاه لامارك اين پديده ترانسفورميشن نام دارد.
وپس از چند دهه كه از ديدگاه لامارك گذشت چارلز داروين, ديدگاه جديدى ابراز داشت. او در كتاب اصل انواع نشان داد كه گياهان وحيوانات كنونى زمين كه شمار گونه هاى آنها از يك ميليون فزون تر است از آغاز داراى صورت كنونى نبوده اند, بلكه از دگرگونى گياهان, حيوانات ديگرى كه هيئتى ديگر داشته اند و ساده تر بوده اند به وجود آمده و تحت تأثير عوامل گوناگونى كم كم زياد شده اند و تنوع يافته اند. 53
داروين در برابر لامارك, شايستگى تغيير موجود زنده را تحت تأثير شرايط محيط زمين دانسته و معتقد بود كه صفات مفيد و مضر هر دو ظاهر مى شوند, امّا انتخاب طبيعى در ميدان تنازع بقاء مناسب ترين افراد را برمى گزيند و سپس ويژگيهاى اكتسابى اين افراد تحت تأثير محيط ارثى مى گردد. 54
داروينيسم نيز عمرى دراز نداشت و با پيدايش علم وراثت بر آزمايشهايى كه مندل انجام داد, به زودى ضعف نظريه داروين و لامارك روشن شد و زيست شناسان و دانشمندان ژنتيك فهميدند كه (نقطه ضعف بزرگ نظريه يا تئورى داروين, نشناختن ماهيت مكانيسم وراثت بوده است. 55
ييكى ازمقالات بحث تكامل, پيوستگى نسلى موجودات زنده است و طرفداران اين ديدگاه, بايستى پيوستگى موجودات زنده را از ديدگاه و نگاه آيات قرآن اثبات مى كردند! به همين جهت برخى نويسندگان تحت عنوان (احوال جنينى انسانى در بيان قرآن) مى نويسد:
(يكى از مواردى كه قرآن به دفعات, توجه مردم با فكر را نسبت به آن جلب نموده است دقت دراحوال جنينى انسانى است بيش تر اين آيات در تأييد و توضيح پيوستگى نسلى موجودات زنده با انسان مى باشند مانند: آيه 98 از سوره انعام, آيه 5 از سوره حجّ, آيات 13 و 14 از سوره مؤمنون وآيات 1 و 2 سوره دهر.) 56
سعى در تفسير آيات جاودان الهى براساس آراى ناپايدار زيست شناسان, حركتى ناروا مى نمايد!
نويسنده ياد شده ضميرمفرد مذكر در آيه (ثمّ جعلناه نطفة) را به (سلالة من طين) باز مى گرداند و در ترجمه آيه مى نويسد:
(سپس آن را (چكيده و عصاره از گل را) نطفه اى ساخته و در قرارگاه شايسته اى قرار داديم.)
براساس اين برداشت, دو نكته را يادآور مى شود:
1. عطف ترتيبى (ثمّ) كه در ابتداى آيه آمده است, نشان مى دهد كه مدلول آيه 13 در زمانى پس از مفهوم آيه پيش از آن صورت گرفته است; يعنى پس از آن كه دگرگونى بايسته در تركيب خاك صورت گرفت و به بيان آيه (سلاله) اى از آن فراهم شد, سلاله مزبور آمادگى مى يابد تا به آفرينش خدا دريافت (حيات) كند وبه صورت نطفه كه نمودار زنده بودن واز ويژگيهاى موجودات زنده است, دگرگونى يابد.
2. واژه نطفه كه دراين آيه آمده است, نكره استعمال شده و شامل نطفه هر موجود زنده مى شود. بنابراين كلمه مزبور نمى تواند ناظر به نطفه انسان (چنان كه بعضى از مفسران گمان برده اند) باشد. چنانكه مى بينيم هر دوبرداشت برپايه اشتباه ايشان در ضمير (جعلناه) مى باشد. ضمير مذكر درآيه ياد شده , نه به (سلالة من طين) بلكه به (انسان) كه در آيه 12 آمده است, بازمى گردد.
و در نتيجه آيه به تداوم نسل انسان از راه آميختگى نطفه نر وماده و قرار گرفتن در قرارگاه رحم توجه مى دهد.

روان شناسى اسپريتيسم

ييكى از علوم غريبه كه ازنظر علمى در شاخه روان شناسى قرار مى گيرد, اسپريتيسم (احضار ارواح) نام دارد كه بيش از يك سده از عمر آن نگذشته است و در بسيارى ازكشورها موافقان و مخالفانى دارد.
اسپريتيسم نظريه اى است مبتنى بر وجود, ظهور و بروز و نمايش و آموزش و دستور ارواح57 و تعريف آن بر سه بنياد استوار است:
1. اسپريتيسم نظريه اى است درباره حقيقت جوهرى روح.
2. ارواح خود را به ما نشان مى دهند.
3. ارواح ما را آموزش مى دهند.58
اين دانش نخستين بار توسط دكتر خليل ثقفى (اعلم الدوله) به ايران آورده شد او كه براى تكميل تحصيلات پزشكى به پاريس رفته بود از دانشمندان علم ارواح سود جسته و پس از بازگشت به ايران مركز روح شناسى تجربى (مجمع معرفة الروح تجربتى) را بنياد نهاد و در گسترش آن علم كوشيد و آثارى ازخود بر جاى گذاشت. 59
طنطاوى مفسر علمگراى اهل سنت در تفسير آيه شريفه زير مى كوشد علم احضار ارواح رااز آن استفاده كند و در حقيقت او مى خواهد به گمان خود معجزه انبياء را توجيه علمى كرده و با اسپريتيسم تطبيق كند. 60
(فقلنا اضربوه ببعضها كذلك يحى اللّه الموتى)
سپس گفتيم قسمتى ازگاو را به كشته بزنيد (تا زنده شود و قاتل رامعرفى كند), خداوند اين چنين مردگان را زنده مى كند.
طنطاوى و برخى ديگر از مفسران تلاش كرده اند كه زنده شدن مرده را دراين آيه به معناى حاضر كردن روح تفسيركنند تا ازنظر دانشمندان تجربى, موضوعى درخور پذيرش باشد, بى خبرازاين كه تفسير آنان به دلايل مختلف داراى خدشه است:
1. درآيه شريفه, تعبير(كذلك يحى اللّه الموتى) (خداوند اين گونه مردگان را زنده مى كند), دليل آن است كه موضوع حاضر كردن ارواح نبوده, بلكه به راستى زنده كردن مرده و حيات بخشيدن به آن بوده است; زيرا خداوند مردگان را زنده مى كند نه اين كه فقط روحشان را حاضر كند.
2. بسيارى از عالمان, اصولاً احضار ارواح را منكرند.
مصطفى الطير الحديدى مى نويسد:
(دانش ارواح علمى است دروغين وبا دين سازگار نيست, چه برسد به اين كه بتواند مفسر آيه اى از قرآن قرار گيرد; زيرا وقتى روحى مشخص و معين بخواهد احضار شود ممكن است جن به صورت روح آن فرد درآيد ومطالب خلاف واقع ابراز كند و با اين احتمال چگونه ممكن است حكم قتل را بر شخص باركرد.) 62

تطبيق برنظريه هاى پزشكى

پزشكان مسلمانى كه كوشش داشته اند اعجاز علمى قرآن را نشان دهند, ازآيات قرآنى درجهت نشان دادن تصويرى علمى سود برده اند كه برخى ازآن آيات به هيچ روى با انتظار آنها همخوانى و سازگارى ندارد. براى نمونه:
عدنان الشريف نويسنده (من علم الطب القرآنى) در تفسير آيه هاى: (ان كلّ نفس لمّا عليها حافظ) طارق/ 4 (هركس مراقب ومحافظى دارد.) و (له معقبات من بين يديه ومن خلفه يحفظونه من امراللّه) رعد/ 11 (براى انسان مأمورانى است كه پى درپى, از پيش رو و از پشت سرش او را از فرمان خدا حفظ مى كنند.) مى نويسد:
(آيا مى شود در قرن بيستم اين آيه ها رابه همان معانى كه از سوى پيامبر براى آن آمده است تفسير كرد؟ واز وجوهى ديگرى كه به كمك علم روشن شده است, چشم پوشيد؟)63
سپس او مى افرايد:
(مراد ازنفس درآيه , همه حيوانات وگياهان و انسانها و به ديگر سخن, آفريده هاى زنده است ومراد از حافظ و معقّبات نيز سيستم دفاعى حيوانات و گياهان وانسانهاست.) 64
استدلال عدنان به آيه (له معقبات من بين يديه ومن خلفه يحفظونه من أمر الله…) درست نمى نمايد, چه اين كه درآيه ضميرهاى (له) , (يديه) , (خلفه) و (يحفظونه) به همان موصول در آيه پيشين (آيه 10) باز مى گردد. آن آيه چنين است:
(سواء منكم من اسر القول ومن جهر به ومن هو مستخف باللّيل و سارب بالنّهار)
رعد / 10
براى او يكسان است كسانى ازشما كه پنهانى سخن بگويند يا آن را آشكار سازند و كسانى كه شبانگاه مخفيانه حركت مى كنند يا در روشنايى روز.
كلمه (من) در اين آيه, بى گمان به انسان باز مى گردد و آنچه نگاه داشته مى شود, انسان است نه تمام حيوانات وگياهان, چنانكه عدنان الشريف پنداشته است.


پی نوشت‌ها:

1. غزالى, ابوحامد, احياء علوم الدين (بيروت, دارالمعرفة) 1/ 289.
2. زركشى, محمد, البرهان فى علوم القرآن (بيروت, دارالمعرفة) 1/ 102.
3. طنطاوى, الجواهر فى تفسير القرآن (دارالفكر) 1/ 2 ـ 3.
4. مروه, يوسف, العلوم الطبيعة فى القرآن (بيروت, مطابع الوفا)/ 83.
5. طنطاوى, الجواهر فى تفسير القرآن, 2/ 89.
6. مروه, يوسف, العلوم الطبيعية فى القرآن, 76 ـ 77.
7. رشيد رضا, محمد, المنار, (بيروت, دارالمعرفة) مقدمه.
8. طباطبايى, محمد حسين, الميزان (بيروت, مؤسسة اعلمى) 12/ 325.
9. نيازمند, رضا, بيّنات, شماره دهم / 21.
10. همان.
11. همان.
12. طنطاوى, الجواهر فى تفسير القرآن, 1/ 139.
13. پلاتك, ماكس, تصوير جهان در فيزيك جديد, ترجمه: مرتضى صابر (كتابهاى جيبى)/ 124
14. پاتريك مور و ديگران, سرگذشت زمين, ترجمه, عباس جعفرى (مؤسسه گيتا شناسى)/ 32 ـ 33
15. قطب, محمد, انسان بين ماديگرى و اسلام, (دارالعلم), 50.
16. مونتگمرى وات, ويليام, برخورد آراء مسيحيان و مسلمانان, ترجمه, محمد حسين آريا (فرهنگ اسلامى)/ 212
17. مطهرى, مرتضى, علل گرايش به ماديگرى (قم, صدرا)/ 34.
18. عدالتى, تقى, مقدمه اى برشناخت نجوم در جغرافياى رياضى/ 38.
19. العجوز, احمد محيى الدين, معالم القرآن فى عوالم الاكوان (بيروت, دارالندوة الجديدة)/ 60.
20. طنطاوى, الجواهر, 7/ 166.
21. طباطبايى, محمد حسين, الميزان, 11/ 378.
22. قطب, سيد, فى ظلال القرآن (بيروت, احياء التراث) 5/ 102.
23. حنفى, احمد, التفسير العلمى للآيات الكونية (مصر, دارالمعارف)/ 393.
24. راشد عبداللّه, تفسير مشكل القرآن / 103.
25. نيازمند, رضا, بيّنات, شماره 10, صفحه 36.
26. هافمن, ويليام حى, ستاره و سحابى, ترجمه: محمد تقى عدالتى وبهزاد قهرمان (گستره)/ 166.
27. عدالتى, تقى, مقدمه اى بر شناخت نجوم در جغرافياى رياضى / 12.
28. محجوب, محمود و ياورى, فرامرز, گيتاشناسى كشورها (گيتاشناسى), 18; اطلس نوين (سحاب), 140; اطلس الصحيح للعالم, (بيروت, الحياة)/ 57 ـ 58.
29. زمخشرى, جاراللّه, الكشاف عن غوامض آى القرآن (بيروت, دارالكتاب العربى) 30/ 466.
30. معين, محمد, فرهنگ فارسى, (اعلام) (اميركبير) 5/ 1081.
31. زرين كوب, عبدالحسين, تاريخ مردم ايران قبل از اسلام (اميركبير)/ 513.
32. شهرستانى, هبة الدين, اسلام و هيئت, (وفاء)/ 187 ـ 188.
33. مراغى, احمدمصطفى, تفسير المراغى (بيروت, داراحياء التراث العربى) 24 / 112; طنطاوى, الجواهر, 19/ 91.
34. فخررازى, تفسير كبير, 27 / 106.
35. پاتريك مور و ديگران, سرگذشت زمين/ 17.
36. عدنان الشريف, علم الفلك فى القرآن (بيروت, دار العلم للملايين) 1/ 28.
37. پاتريك مور, سرگذشت زمين/ 33.
38. طنطاوى, الجواهر, 10/ 198.
39. بحرانى, سيد هاشم, البرهان فى تفسير القرآن (اسماعيليان) 3/ 58.
40. مروه, يوسف, العلوم الطّبيعية/ 167 ـ 168.
41. طباطبايى, محمد حسين, الميزان, 19 / 107.
42. هفت آسمان/ 104 ـ 105.
43. ابوحجر, احمد عمر, التفسير العلمى للقرآن فى الميزان (بيروت, دار القتيبة)/ 435 ـ 436.
44. طنطاوى, الجواهر, 19/ 89.
45. نيازمند, رضا, بيّنات, شماره 10 ص 36.
46. مصطفى الطير, اتجاهات التفسير فى العصر الحديث / 304.
47. طباطبايى, محمد حسين, الميزان, 16/ 347.
48. شهرستانى, هبة الدين, اسلام و هيئت/ 238.
49. همان/ 187 ـ 188 و 239.
50. هاوكينگ, تاريخچه زمان/ 155.
51. قارايوين, آ. اى, پيدايش انسان, ترجمه عزيز محسنى (تهران, سپهر)/ 113.
52. احمد زاده هروى, محمود, بررسى نظريات حيات و تكامل (تهران, فجر)/ 55.
53. بهزاد, محمود, داروينيسم و تكامل, (كتابهاى جيبى)/ 5.
54. احمد زاده, هروى, محمود, بررسى نظريات حيات و تكامل/ 79.
55. بهزاد, محمود, داروينيسم و تكامل/ 221.
56. سحابى, يداللّه, خلقت انسان (شركت سهامى انتشار)/ 134 ـ 135.
57. كاستلان, ايوون, اسپريتيسم, ترجمه: محمد حسين سروى, (اشكان)/ 23.
58. همان/ 25 ـ 27.
59. چهاردهى, نورالدين, ارتباط با ارواح (آفرينش)/ 408.
60. طنطاوى, الجواهر/ 1/ 83.
61. قاسمى, محمد, محاسن التأويل (دارالفكر) 1/ 157.
62. مصطفى الطير, اتجاهات التفسير فى العصر الحديث/ 75, به نقل از: التفسير العلمى للقرآن فى الميزان/ 183.
63. عدنان الشريف, من علم الطب القرآنى (بيروت, دارالعلم للملايين)/ 326.
64. همان/ 326 ـ 327.
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: شنبه 16 خرداد 1394 ساعت: 8:39 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

بازتاب تفكر اصلاحى در تفاسير جديد

بازديد: 112
بازتاب تفكر اصلاحى در تفاسير جديد

سيد حسين هاشمى

چگونگى سير تفسير در هر عصرى نمايانگر سطح دانش و بينش و دامنه نيازهاى فكرى واجتماعى مردم, به طور كلى, نشانگر سمت و سوى حركت انديشوران مسلمان آن عصر به شمار مى رود; زيرا قرآن در نگاه اسلاميان ارائه دهنده بينش صحيح درباره هستى و كنش برتر اجتماعى و اخلاقى است ومى بايست هرنياز فكرى و عملى را در زمينه هاى ارزشى و بنيادى, به ساحت بى نياز وحى عرضه داشت و زلال هدايت و روشنى طريقت را از چشمه هاى هميشه جارى آن جست.
پس از دوره شكوفايى تمدّن اسلامى و حركت نزولى دانش, بينش و منش جوامع اسلامى, تاريخ اسلام شاهد سايه هاى سنگين سلطه هاى اقتصادى و فرهنگى كفر بر جغرافياى انسانى و منابع و ذخاير مسلمانان بود
و بى صبرانه انتظار ظهور مصلحانى استعمار ستيز را برجان خود هموار مى ساخت, تا اين كه در قرن چهارده طليعه هاى نويد بخش حركتهاى اصلاحى و نهضتهاى بيدارگر آشكار گرديد.
اين بار نيز مصلحان مسلمان, درمان درد خود باختگى, خود فراموشى, رخوت, گسستگى, بى دانشى و استبدادپذيرى جوامع اسلامى را در شفاى بازگشت به قرآن جست وجو كردند. البته اين روى كرد بدان معنا نبود كه به نوشتن تفسير بپردازند, بلكه با نگاه و نيازى جديد به آستان بلند قرآن و آيات احكام الهام بخش آن روى آوردند. واين روى كرد, شالوده تفسيرهاى جديدى را براساس نيازنگرى و پاسخ گويى به پرسشهاى مسلمان معاصر, پى ريخت.
مصلحان يكى از مهم ترين عوامل پريشانى وانحطاط جوامع اسلامى را دورماندن از قرآن و ناآگاهى از تفسير وفهم صحيح آن اعلام داشتند.
سيد جمال الدين, پيش قراول اصلاح و بيدارگرى معتقد بود:
(هرمسلمانى بيمار است و درمانش قرآن مى باشد, كسانى كه دوستدار دانش هستند بايد در معانى واحكام قرآن تدبّر و دقت نمايند.) 1
بدين سان قرن چهارده, درست به همان دليل كه عصر جنبش اصلاحى و نوزايى تفكر سياسى اسلامى است, عصر بازگشت به قرآن ونهضت بزرگ تفسيرنگارى نيز هست ومباحثى چون: انتظار از قرآن, نقد و بررسى شيوه هاى تفسيرى, ابزار ومنابع تفسير و روش صحيح تفسير نويسى در فراديد قرآن پژوهان قرار گرفت وآثار ارزنده اى برجا نهاد.
دراين تحقيق, هدف اصلى بررسى آثار نهضت اصلاحى بر تفسيرنگارى اين قرن است ولى ازآن جا كه پيش نياز اين داورى, توجه به اصل انديشه اصلاحى وماهيت و بنيادهاى آن است, نخست نگاهى به اين پيش نياز خواهيم داشت.

زمينه هاى جنبش اصلاحى

جنبش اصلاحى در قرن چهارده مانند هرپديده تاريخى و اجتماعى ديگر, تحت شرايط و زمينه هايى تولد يافت كه در شكل گيرى هدفها, ايده آلها و ايدئولوژى مصلحان مؤثر بود, شناخت اين شرايط و زمينه ها هرچند گذرا, ما را در شناخت اصول فكرى جنبش اصلاحى ورهبران آن كمك مى كند و ره آورد قرآن پژوهى آن را به گونه اى روشن مى نماياند.
ناگفته پيداست كه هر دگرگونى فكرى زائيده گذر خزنده تاريخ است. چنين نيست كه زمينه هاى يك نهضت فكرى را دريك دهه يا يك قرن بتوان جست وجو و پيدا كرد, دراين موارد, تنها به شرايط و زمينه هاى برجسته وشاخص بسنده مى شود.

1. زمينه هاى اجتماعى

1/1. فرسايش نيروها وانديشه ها
قرن شانزدهم ميلادى سرآغاز سلطه جويى اروپا بر سرزمينها وملل اسلامى است. از اين پس, تاريخ و سرنوشت مسلمانان به دست سلطه جويان و استعمارگران اروپا لگدكوب مى شود. سالها اروپا راه تكامل دانش تجربى و توسعه اقتصادى را مى پيمود و درهمين زمان, جامعه هاى اسلامى از پس چند قرن درخشندگى و دانش پژوهى وعلم گسترى, دست در گريبان استبداد سياسى و فقر اقتصادى و ركود علمى بودند!
آن رشد واين ركود, سبب گرديد تا مسلمانان پس از قرنها سرورى علمى, احساس ناخودباورى كنند و غناى خود را در روى آوردى به نيازمندان ديروز خود ببينند!
اين است كه اقبال لاهورى مى گويد:
(درظرف پانصد سال اخير, فكر دينى عملاً حالت ركود داشته است. زمانى بود كه فكر اروپايى از جهان اسلام الهام مى گرفت, ولى برجسته ترين نمود تاريخ جديد, روند پرشتابى است كه جهان اسلام با آن سرعت از لحاظ روحى درحال حركت به سوى مغرب زمين است.) 2

2/1. تهاجم فرهنگى و نظامى غرب

دولتهاى اروپايى با الهام از خاطره جنگهاى صليبى وحرص وآز كشورگشايى ,با استفاده ازاين فرصت سعى كردند تا براى ثابت كردن و استمرار سلطه اقتصادى و سياسى خود, فرهنگ ملّتهاى مسلمان را درجهت مورد نظر خود رهبرى كنند و براى دستيابى به اين هدف, مى بايست در تضعيف و تجزيه سياسى و نظامى و اقتصادى و علمى ملل مسلمان بكوشند.
مهم ترين اصول طرح عملى و زمان بندى شده استعمار عليه اسلام ومسلمانان را مى توان بدين گونه برشمرد:
الف. واژگون كردن دولت يك پارچه مسلمانان وجايگزينى دولتهاى كوچك و نفوذ پذير به جاى آن.
ب. دورساختن تدريجى زندگى اجتماعى, سياسى و اخلاقى مسلمانان از مدار اسلام با تكيه بر ناتوانى اسلام ازحلّ مشكلات اجتماعى, علمى, اقتصادى و… واظهار اين مطلب كه:
(اديان فقط براى آن, به جهان آمده اند كه امر به معروف ونهى ازمنكر كنند, آسايش ملى و پيشرفت انسانى مى تواند جاى دين را بگيرد.) 3
ج. تأسيس مراكز آموزشى (دانشگاهها و دانشكده ها) برابر با سيستم آموزش اروپايى و بى اعتبارساختن برنامه ها و تحصيلات سنّتى جوامع اسلامى.4
د. تحريف تاريخ سياسى اسلام بامطرح ساختن پادشاهان ستمگر و ناشايست و همچنين ناديده گرفتن عدالت جويى ها و عدل گستريهاى اسلام.
هـ . مسخ هويت و شخصيت اسلامى مسلمانان از راه زنده كردن هويت ناسيوناليستى, زبانى, قومى و قبيله اى دوره جاهلى و پيش از اسلام.
و. استفاده از اختلاف برداشتها و بينشهايى كه در داخل جوامع اسلامى ازمتون فقهى, كلامى ومذهبى وجود دارد, مانند اين نظريه كه اسلام يك مذهب عبادى محض است, كارى به سياست ندارد (جدايى دين از سياست). 5

3/1. استبداد داخلى

حاكمان وفرمانروايان, درحكومت عثمانى بى آن كه چاره اى اساسى براى سامان بخشيدن به اوضاع نكبت بار اقتصادى, فرهنگى ونظامى مسلمانان بينديشند, تنها با توسل به استبداد و سركوب, ادامه حيات مى دادند وبه گفته سيد ابوالحسن ندوى:
(حكومت تركها روز به روز به انحطاط و پستى و ابتذال مى گراييد و آفتهاى امّتهاى پيشين برآنان عارض مى گشت: روحيه حسدورزى, دشمنى, كدورت, خودكامگى, ستم پيشگى پادشاهان, فساد اخلاقى, خيانتهاى پى درپى, توسل به تقلّب, دسيسه بازى و رها ساختن ملّت در تن پرورى و راحت طلبى. همپاى پديده هاى يادشده, جمود علمى, انحطاط فكرى, عقب ماندگى صنعتى درحكومت تركها روبه افزايش مى نهاد واين در زمانى بود كه اروپا (مهد جاهليت و عقب ماندگى) ازخواب بيدار مى شد وبا گامهاى تندى به سمت پيشرفتهاى چشمگير خود در علوم طبيعى و رشد صنايع حركت مى كرد.) 6

2. زمينه هاى درون دينى
1/2. احساس هويت اسلامى

مسلمانان با آن كه در بسيارى از اصول فكرى و نظام اجتماعى, سياسى و زندگى آسيب ديده بودند, پيوند احساسى و عاطفى با اسلام را همچنان در وجود خود داشتند.
ويليام مونتگمرى وات يكى از دانشمندان غربى در اين باره مى نويسد:
(به نظر مى رسد يكى از عوامل مهم و نهفته در شالوده احياى اسلامى, رواج اين احساس درميان مسلمانان عادى بود كه فكر مى كردند هويت اسلامى شان به مخاطره افتاده است…. )

2/2. واكنش روشنفكران و عالمان دينى

واكنش روشنفكران وعالمان دينى در برابر توسعه طلبى فرهنگى نظامى غرب و دفاع از انديشه اسلامى به دو شيوه صورت گرفت كه نمود طبيعى دوديدگاه بود: نوگرايى و سنت گرايى.
گروه اوّل به نزديك كردن اسلام و مسيحيت و يا توجيه مادى مسائل اسلامى همت گماشت.
گروه دوم كه هدف نخستين آنان حفظ اسلام و ساختارهاى نهادى آن بود, به نوسازى انديشه اسلامى با توجه به نيازهاى زمان و با نگهداشت ارزشها و سنّتهاى اصيل اسلامى پرداخت. 8

3. زمينه هاى برون دينى
1/3 گسترش امكانات اطلاع رسانى

احيـاى آثار فرهنگ سنتى واسلام ومتون كهن دينى ونماياندن پيشينه روشن دانش و اقتدار مسلمانان و سپس مشخص شدن ميزان دشمنى استعمارگران اروپايى با فرهنگ و تمدن اسلامى, از جمله مسائلى است كه در پرتو چاپ و نشر روزنامه ها و مجلّه ها وكتـابها صورت گرفت و خواه ناخواه, در بيدارى مسلمانان و قيام مصلحان مؤثر افتاد.9

الهام از جنبش اصلاح دينى اروپا

جنبش اصلاح دينى در اروپا (جنبش پروتستانيسم) را يكى از منابع الهام بخش در شكل گيرى انديشه مصلحان دينى مسلمان بر شمرده اند. اين قضاوت برآيند هماننديهايى است كه بين اين دو انديشه به چشم مى خورد: فردگرايى ودخالت دادن بيش از پيش عقل در سنجش افكار دينى, بازگشت به سرچشمه هاى نخستين دين, تلاش درهمسوسازى دين وزندگى.
گفتار سيد جمال الدين در (رساله نيچريه) اين اثرگذارى و اثرپذيرى را تقويت مى كند. او دراين رساله سه شرط اساسى را در بالابردن و كامل كردن و سعادت امّتها بيان مى كند:
نخست: ضرورت پاك بودن انديشه ها از كدورت خرافات.
دوّم: ضرورت بزرگداشت شخصيت انسان, تا آن كه هركس خود را به جز رتبه نبوت كه رتبه الهى است, سزاوار همه پايه ها و رتبه هاى افراد انسانى بداند.
سوّم: ضرورت استوار كردن ايمان دينى بر پايه عقل و دليل و پرهيز از عقائد تقليدى.
او, در شرح اصل دوم, يعنى احترام و بزرگداشت شخصيت انسان مى نويسد:
(تا هنگامى كه اروپائيان به پيروى از تعاليم (كاتوليكها) شخصيت انسان را قدر نمى نهادند و كشيشان را ميانجى عبادات او به درگاه الهى مى كردند, هيچ گونه ترقياتى براى آن امت حاصل نشد, ولى (لوتر) رئيس پروتستان كه اين حكم را بر خلاف انجيل رفع نموده است و به مسلمانان اقتدا كرده است.)
درباره شرط سوّم, يعنى ضرورت توجيه عقلانى دين مى نويسد:
(يكى از اعظم اسباب تمدّن اروپا اين بود كه طائفه اى ظهور كرده گفتند, اگر چه ديانت ما عيسويه است ما را رسد كه براهين اصول عقائد خود را جويا شويم.) 10
(لوتر) پيشواى جنبش پروتستانيسم, سه اصل اساسى را در تفسير كتاب مقدّس لازم مى شمارد:
1. بازگشت و تكيه به نصّ كتاب مقدّس و ناديده گرفتن ديدگاه شارحان و مفسران و رواياتى كه در تفسير نص وارد شده است واين كه مفسر افزون برداشتن ايمان و تقوى, قواعد و ملاكهايى را كه در فهم هرزبانى از زبانهاى بشرى دخالت دارد, نبايد در تفسير كتاب مقدّس فرو گذار كند.
2. نگرش جامع به مطالب كتاب مقدّس وجزءنگر نبودن در فهم آن.
3. كتاب مقدّس خود مفسر خويش است و اين نوع تفسير (تفسير كتاب با خود كتاب) از استوارترين گونه هاى تفسير به شمار مى آيد.
4. هر شخصى مى تواند رأى خود را در مفهوم كلمات كتاب مقدّس ابراز دارد, تفسير كتاب مقدّس ويژه گروه ومجمع خاصى نيست.
دواصل اخيرمورد اتفاق همه متفكران جنبش اصلاح دينى اروپاست. 11
ما , بسان همين حركت را در بيان مصلحان مسلمان نيز مى بينيم واين مى تواند پديده اى طبيعى و معلول نياز و شرايط باشد و مى تواند به گونه اى اثرپذيرفته از حركتهاى پيشين قلمداد شود.
مصلحان مسلمان در تفسير قرآن, اصولى را به كار گرفتند كه عبارت است از:
1. اصل بايستگى مراجعه به منابع نخستين اسلام و اعتمادنكردن به نقل اقوال ديگران.
2. توجه به يگانگى موضوعى كلّ قرآن, سوره ها و آيات و اهميت سياق در تفسير قرآن.
3. كاهش ارزش تفسير به مأثور و روى كرد بيش از پيش مفسران به تفسير قرآن با قرآن.
4. بازبودن باب اجتهاد وحقّ اظهارنظر دانشمندان هر عصر, درباره قوانين ومعارف شريعت برابر نيازهاى آن زمان.

ابعاد اثرگذارى انديشه اصلاحى بر تفسيرنگارى

دريك نگاه, تأثير انديشه اصلاحى بر پژوهشهاى تفسيرى را مى توانيم در سه زمينه شاهد باشيم:
1. اثرگذارى تفكر اصلاحى بر روشهاى تفسيرى,
2. اثرگذارى تفكر اصلاحى بر شيوه تفسيرنگارى,
3. اثرگذارى تفكر اصلاحى بر گزينش موضوعهاى تفسيرى.

يك. تفسير عقلى ـ اجتماعى

شاخص ترين ره آورد تفسيرى تفكر اصلاحى, به وجود آمدن روش (عقلى ـ اجتماعى) است. عقلى, ازآن سبب كه خردگرايى و ارزش گذارى مصلحان به عقل, سبب شد تا در فهم قرآن نقش مهمّى را به عقل واگذار كنند.
واجتماعى, ازآن روى كه برداشت و تفسير آنان از قرآن در جست وجوى پاسخ گويى به نيازها و اصلاح امور جامعه اسلامى بود و رنگ اجتماعى داشت, به گونه اى كه حتى از آيات به ظاهر اخلاقى, تاريخى, عبادى و… مسائل اجتماعى را استنباط مى كردند.
آميختگى اين دو ويژگى كه فرايند دو اصل مهم انديشه اصلاحى (عقل گرايى و جامعه نگرى) بود منتهى به پديد آمدن مكتب عقلى ـ اجتماعى شد و پيروان بسيارى يافت.

جامعه نگرى

قرآن پژوهان دوره اصلاحگرى, همواره در جست وجوى دريچه اى قرآنى براى اصلاح امور جامعه اسلامى بوده اند.
طرح مباحثى چون: آزادى اعتقادى, سياسى, سيستم اقتصاد اسلامى در مقايسه با ديگر سيستمهاى موجود جهانى, روشن كردن ويژگيهاى عدالت وحكومت اسلامي… از شايع ترين مباحث تفسيرى قرن چهارده است كه به پيروى از اصول فكرى پيشگامان جنبش اصلاحى وارد حوزه معارف تفسيرى شده است.
شيخ محمد عبده در تفسير آيه: (لااكراه فى الدين قد تبيّن الرشد من الغيّ…) (بقره / 256) مى نويسد:
(لااكراه فى الدين) قاعده اى بزرگ از قواعد اسلام و ركن عظيمى از اركان سياست اين دين است.
اسلام هرگز اجازه نمى دهد كه كسى را وادار كنند تا اسلام بياورد و يا از اسلام خارج شود.
ما مسلمانان در صورتى مى توانيم اين ركن را بر پا داريم واين قاعده را حفظ كنيم كه توان و نيرو داشته باشيم, تا به وسيله آن از دين وجان خويش در برابر تجاوزگران حمايت كنيم, نه اين كه بر كسى يورش بريم; زيرا كه نخستين راه دعوت در اسلام, حكمت و قول احسن است.) 12
همو در تفسير آيات: (فلااقتحم العقبة. وماادريك ما العقبة. فكّ رقبة) (بلد / 11 ـ 13) مى نويسد:
(فك رقبه, آزادى برده, تعاون وكوشش در رهايى بردگان است. در ارزش آزاد ساختن بردگان اضافه بر آنچه در قرآن است, روايات بسيارى, كه به حدّ تواتر معنوى مى رسد, وارد شده است واين نشانگر ميل اسلام به آزادى و دشمنى آن با اسارت و بردگى است.) 13
در برخى موارد, ذهنيت اجتماعى (عبده) سبب تك رويهاى تفسيرى نيز شده است, مثل اين كه در تفسير واژه (ضلالت) و (وزر) در دوآيه (و وجدك ضالاًّ فهدى) (ضحى / 7) و (و وضعنا عنك وزرك) (انشراح / 2) ضلالت را به معناى حيرت و سرگردانى پيامبر(ص) پيش از زمان بعثت دراين كه چگونه امت عرب را هدايت كند, تفسيركرده است وكلمه (وزر) را به سنگينى و ثقل اهتمام امور قوم بر پيامبر(ص) حمل كرده است.
غلبه گرايش اجتماعى دراين دو نوع تفسير , ديده مى شود. 14

عقل گرايى

عقل در مكتب اصلاحى از اساسى ترين وسائل شناخت معارف دينى و شرعى ازجمله در تفسير قرآن به شمار مى رود. عبده مى نويسد:
(نخستين اصل در تحصيل علم از نظر اسلام, انديشه و تعقّل است, اولين اساسى كه اسلام بر آن بنا شده عقل است. تفكر وسيله ايمان صحيح است. اسلام خود عقل انسانها را حجّت و داور قرار داده است واين به معناى پذيرش سلطنت عقل است. دراين صورت چگونه ممكن است كه بر عقل ستم كند و عليه او برخيزد.)15
وى در تعيين مصداق كوثر مى نويسد:
(درهر صورت, برماست كه حقيقت امر را بر عهده خود حديث بگذاريم وآن را جزء عقيده خويش قرار ندهيم و به نصّ كتاب و دليل عقل عمل كنيم.) 16
براين اساس, اصحاب اين مدرسه (و تا اندازه اى مفسران پس از ايشان) درموارد بسيارى از عقل در تفسير قرآن مدد جسته اند وازاين ناحيه تحت تأثير انديشه اصلاحى قرار گرفته اند.
او, با تكيه بر معيار عقلانى, تفسير جلال الدين سيوطى از آيه: (او كصيّب من السّماء فيه ظلمات و رعد و برق) را مردود مى شمارد و مى نويسد:
(جلال گفته است رعد, فرشته يا صداى فرشته اى است و برق تازيانه اوست كه به وسيله آن ابرها را مى راند. گوئى ملك جسم مادى است ويا ابر درازگوش سنگين پايى است كه جز با فريادهاى سخت و شلاق زدن پى درپى گام برنمى دارد!) 18
شيخ عبدالقادر مغربى از پيروان اين مدرسه در تفسير آيه:(أ أمنتم من فى السّماء ان يخسف بكم الأرض فاذا هى تمور) (ملك / 16) مى نويسد:
(مراد از (من فى السّماء) خداوند است, لكن برهان عقلى دلالت مى كند كه براى خداوند ازلى آفريدگار و حافظ كلّ, مكان تصور نمى شود كه درآن جا مستقر باشد, ازاين روى ظاهر آيه بايد به معنايى حمل شود كه با برهان و مقتضاى عقل سازگار باشد… پس به ناگزير معناى آيه نفوذ حاكميت و مشيت او برآسمان و زمين است.) 19

دو. تنزل جايگاه تفسير نقلى

اگر براى تفسير قرآن, چهار روش در نظر بگيريم: تفسير قرآن با قرآن, تفسير قرآن با سنّت, تفسير قرآن با روايات اصحاب, تفسير قرآن با اقوال تابعان, اصحاب مدرسه عقلى ـ اجتماعى جز تفسير قرآن با قرآن هيچ يك از اقسام سه گانه ديگر را كه تحت عنوان تفسير نقلى يا تفسير مأثور مى گنجد, ارج نمى نهند و از نظر سندى مطمئن نمى شمارند, مگر در مواردى اندك. چنانكه رشيد رضا اقوال صحابه و تابعان را در صورتى كه صحيح و مرفوع به صحابه و تابعان باشد, تنها در شناخت معانى لغوى كلمات قرآن و متفاهم عرفى و عمل مسلمانان صدر اسلام, حجت مى داند و بس و روايت مرفوع به پيامبر(ص) را گرچه در تمام زمينه هاى تفسيرى معتبر مى شمارد, ولى معتقد است كه نقل صحيح دراين موارد اندك است و روايات بسيارى از راويان زنديق يهود, مجوس ومسلمانان اهل كتاب در بين روايات سرايت كرده است.20 ونيز ثابت شده كه بعضى از صحابه و تابعين از كسانى چون كعب الاحبار روايت كرده اند. 21
شيخ محمد مصطفى مراغى, حجت بودن را به رواياتى كه از نظر دلالت و سند, قطعى باشند اختصاص مى دهد و مى نويسد:
(پيروى از پيامبر(ص) در دوران حيات و پس از وفات او بر مردمان واجب است, البته درآنچه كه مربوط به دعوت همگانى آن حضرت مى شود, مانند سنتهاى عملى كه در تفسيركتاب وارد شده يا سنتهاى قولى كه ازنظر دلالت و سند, قطعى باشند.)22
بد گمانى شديد طرفداران تفسير عقلى ـ اجتماعى به روايات, سبب شده است كه دراين باره ديدگاههايى را ابراز دارند كه چه بسا با قواعد واصول مسلم حديثى و فقهى در نزد اهل سنت, ناسازگار باشند, مانند: ترديد در عدالت صحابه.
بيش تر علماى اهل سنت, همه اصحاب را عادل مى دانند, ولى رشيد رضا بر اين باور است كه بى گمان درميان اصحاب, افراد منافق نيز بوده اند. 23
اين درحالى است كه على بن محمد آمدى, در (الاحكام فى اصول الاحكام) مى نويسد:
(اتفق الجمهور من الائمة على عدالة الصحابة.) 24

حجت نبودن خبر واحد در عقائد

عبده در پايان تفسير سوره فلق, به روايت وارد شده در جادو شدن پيامبر(ص) اشاره كرده و آن را مردود شمرده است:
(روايت بر فرض آن كه صحيح باشد خبر واحد است وخبر واحد درباب عقائد حجّت نيست و عصمت و مصونيت پيامبر(ص) عقيده اى از عقائد است. بنابراين چيزى كه ناسازگار با اين عقيده باشد پذيرفتنى نيست, مگر آن كه يقين آور باشد.)25
اين درحالى است كه گروهى از بزرگان اهل سنت و فرقه ظاهريه وهمچنين ابن حنبل (بنابر نقلى) خبر واحد را مايه اطمينان و يقين دانسته اند. 26

3/3. تضعيف كاربرد تفسيرى اسباب نزول

رشيد رضا در تفسير المنار, ذيل تفسير آيه: (سيقول السّفهاء من النّاس ما ولّيهم عن قبلتهم…) (بقره / 143) مى نويسد:
(كار راويان اسباب نزول مايه شگفتى است, آنان مجموعه اى به هم پيوسته از آيات كلام الهى را گسسته و قرآن را قطعه قطعه وآيه ها را جدا كرده اند و براى هر جمله, سبب نزول جداگانه قائل شده اند…. آيا لغت و دين به ما اجازه مى دهد كه قرآن را قطعه قطعه كنيم, آن هم به سبب رواياتى كه وارد شده است!) 27
او نيز درباره آيه: (فما لكم فى المنافقين فئتين) مى نويسد:
(اين آيه از جمله آياتى است كه بعضى از رواياتى كه سند صحيح دارند, بازدارنده فهميدن معناى راستين آن شده اند. معناى صحيحى كه بدون هيچ تكلّفى ازخود آيه به دست مى آيد.) 28
از اين عبارت استفاده مى شود كه (المنار) اصولاً روايات شأن نزول را مخدوش مى بيند, هرچند از نظر سند صحيح باشند.

سه. پرهيز از تفسير مبهمات قرآن

كلمات وآياتى درقرآن وجود دارد كه در علوم قرآن ازآنها به نام (مبهمات) ياد شده است, مانند:
(… اوكالّذى مرّ على قرية وهى خاوية على عروشها…) بقره / 259
كه مراد از قريه خراب شده و شخصى كه برآن قريه گذشت, مبهم ونامعين است.
(يا آدم اسكن أنت و زوجك الجنّة) بقره/ 35
دراين آيه معلوم نيست بهشتى كه آدم و همسرش درآن جا سكنى گزيدند كدام بهشت وكجا وچگونه بوده است.
دانستن واژه ها و جمله هاى ناروشن, تنها در گرو نقل است و چنانچه مفسّرى به نقل خوشبين نباشد, طبيعى است كه در تفسير مبهمات از شرح و به درازا كشاندن سخن بپرهيزد و مكتب عقلى ـ اجتماعى, براين اساس, ازكنار مبهمات قرآنى بدون هيچ اظهارنظرى گذشته است.
شيخ شلتوت درباره (كلمات آغازين سوره ها) كه از جمله مبهمات قرآن بشمارند, مى نويسد:
(براى مردمان بهتر آن است كه دشوارى بحث از معانى و اسرار تربيتى اين واژگان را برخود تحميل نكنند, بلكه بدان گونه كه هست بپذيرند واز فرورفتن در امورى كه راهى براى دانستن آن نيست وخداوند نيز دانستن آن را تكليف نكرده و هيچ يك از احكام و تكاليف خود را بدان مرتبط نكرده است, بپرهيزند.) 29
محمد عبده در تفسير آيه: (وفاكهة و اباً) (عبس / 31) مى نويسد:
(آنچه از تو درباره اين آيات خواسته شده آن است كه بدانى خداوند بر تو منّت نهاده و نعمتهايى در وجود و زندگى تو ارزانى داشته وآن را متاع تو وچهارپايان تو قرار داده است, پس اگر در رديف اين آيات, واژه اى آمده بود كه نفهميدى, ضرورتى ندارد كه براى دانستن آن بكوشى, پس ازآن كه اصل مراد بر تو روشن است… اما پس از اصحاب, كسانى پيدا شدند كه در پاى واژگان ايستادند و آن را مشغله خود قرار دادند وبه تصريف, تأويل و تحميل آن به معانى گوناگونى كه در اصل قابل حمل نيست, همت گماردند, درحالى كه همانان دلهاى خود را از ذكر و فكر و اعضاى شان را از شكر وعمل صالح تهى مى ساختند.) 30
عبدالاعلى مودوى از رهبران اصلاح طلب در شبهه قاره هند و پاكستان درباره درخت مورد آزمون آدم و همسرش مى نويسد:
(براى اين آزمون درختى انتخاب شد و دستور داده شد كه نزديك آن نروند وفرجام آن نيز گفته شد كه اگر چنان كنند ازنظر ما ستمگر خواهند بود.
اين سخن يك بحث غير ضرورى است كه بگوييم آن درخت چه بود و مطلب خاص درآن چه بود كه ايشان منع شدند, اين نبود كه خاصيت آن درخت بد و خطرناك بود واز جانب آن احتمال زيان و نقصان به آدم و حوّا مى رفت. اصل منظور آزمون اين امر بود كه آن دو در برابر ترغيب و تشويق شيطان تا چه اندازه مقاومت داشته و دستور پروردگار خود را تا چه حدّى دنبال مى كنند. به خاطر برآوردن اين مقصد, چيزى بايد انتخاب مى شد ازاين روى خداوند تعالى ذكرى از نام و ويژگى آن را ضرورى ندانست وآن را يادآورى نكرد.)31
محمد عبده در آيه (قتل اصحاب الاخدود) (بروج /4) مى نويسد:
(وامّا تعيين اصحاب اخدود واين كه در كدام سرزمين بودند وآن كه مؤمنان چه كسانى بودند و درچه نقطه از زمين سكونت داشتند ازمواردى است كه روايات بسيارى در باره آن وارد شده است… ولى مؤمن براى پندآموزى, به دانستن منطقه جغرافيايى و ويژگيهاى قومى و نژادى آن مردم نياز ندارد, تا مجبور شود در فضاى اين داستانها به گزافه گوييها و اساطير آميخته با خرافات بپردازد. آنچه بر انسان مؤمن لازم است همان است كه گفتيم. اگرخداوند در دانستن اين امور خيرى مى ديد, خود براى ما بيان مى كرد.) 32

چهار. دگرگونى نگاه تاريخى به قرآن

دل مشغولى مصلحان اجتماعى به كشف قانونهاى حاكم برتكامل وانحطاط امّتها از متن آيات قرآنى وسرانجام جست وجوى راههاى شكوفايى جامعه هاى اسلامى و عوامل بازدارنده آن, افق تازه اى را نسبت به آيات قصص (داستان پيامبران وامتهاى پيشين )كه يكى از موضوعهاى مهم قرآنى است فراديد آنان گشود. در اين چشم انداز, آيات قصص, ژرفايى بيش از نقل داستانها و رخدادهاى مربوط به گذشته را دارا هستند و رسالتى همسو و همپاى ديگرمعارف قرآنى دارند.
اين نگرش بر دوپايه استوار گرديد:
1. جامعه هاى انسانى در پوشش مسير تكامل ويا انحطاط, تحت سلسله قوانينى قرار دارند كه جداى از قوانين حاكم بر زندگى فردى انسانهاست.
(ولكلّ امّة اجل فاذا جاء أجلهم لايستأخرون ساعة و لايستقدمون) اعراف/ 34
2. اين قانونها كليت دارند وبرهمه جامعه هاى بشرى وهمه ادوار تاريخ, بدون استثنا جاريند.
(فلن تجد لسنّة اللّه تبديلاً ولن تجد لسنّة اللّه تحويلاً) فاطر / 43
محمد عبده براين باور بود كه پيشينيان از مسلمانان به ضبط و نقل تاريخ اهتمام فراوان داشتند وكسانى چون ابن خلدون قواعد و اصول حاكم بر جامعه هاى بشرى و راههاى رسيدن به عمران و آبادانى را از لابه لاى تاريخ استنباط مى كردند, ولى پس از دوره ابن خلدون علم تاريخ (كه مقصود اصلى آن شناخت فلسفه تاريخ بود) در ميان مسلمانان متروك شد و در عوض ديگران اين مسير را پيمودند و به تمدن رسيدند.
او مى نويسد:
(نخستين راهنما براى مسلمانان در ارج نهادن به تاريخ و فلسفه تاريخ, قرآن بود. ولى مسلمانان دين خود را از غير قرآن و سنت سراغ گرفتند ونه تنها گرايشى به حفظ و ثبت تاريخ از خود نشان ندادند كه بسيارى از عالمان دينى با علم به تاريخ سر ستيز و دشمنى در پيش گرفتند و نتيجه چنان شد كه:
نادانى به تاريخ گذشته, سرگردانى را براى امت اسلامى به وجود آورده است كه نمى دانند دليل وضعيت آشفته آنان درحال حاضر چيست و راه خلاصى ازآن كدام است!)33
به پيروى از همين اصل عبده در پايان آيات مربوط به داستان طالوت و جالوت (بقره/ 252 ـ 248) سنتها و قانونهاى كلى را استخراج مى كند و آيات يادشده را از سطور نقلهاى تاريخى به عرصه حيات و زندگى بشرى مى كشاند و پيام تازه و جديدى كه فراتر از اندرز و موعظه تنها باشد نتيجه مى گيرد.
عبده اين اصول را تا چهارده اصل برشمرده كه برخى از آنها بدين قرار است:
1. ملتى كه مورد تهاجم قرار گيرد, بيدار مى شود و بيدارى و تفكر درآن ملت پديدار مى شود, درمى يابد كه راه چاره در گرو يگانگى و پيروى از رهبر عادل است, چنانكه بنى اسرائيل پس از هجوم فلسطينيان به ايشان به چنين نتيجه اى رسيدند.
2. بيدارى و شعور يك ملّت در گرو نخبگان آن ملّت است.
3. شعور وآگاهى نخبگان وخواص ملت كارآيى ندارد, مگر آن زمان كه از مرحله فكر و انديشه به مرحله عمل بروز پيدا كند و مورد پذيرش همگان واقع شود.
4. تعيين رهبرى ازامورى است كه مايه درگيرى, اختلاف و جدايى ملّتها مى گردد دراين هنگام بايد مرجع مورد اعتماد و پذيرش همگان وجود داشته باشد تا رفع اين اختلاف بكند, همان گونه كه بنى اسرائيل پس از اختلاف بر سر تعيين فرمانروا به پيامبرشان مراجعه كردند. 34
اگر به شيوه كار كواكبى در (طبايع الاستبداد) بنگريم درخواهيم يافت كه تكيه بر اصل قانون مندى جامعه ها و كشف وبه كارگيرى آن قانونها و سنتها در شناسايى علل واماندگى جوامع اسلامى و دستيابى به امور پيشرفت, حتى در شيوه حكومت ادارى, از اصول مشترك پيشگامان اصلاح طلبى به شمار مى آيد. وى ازمجموع حدود چهل آيه از قرآن كه در (طبايع) آورده است, يك چهارم آن را از آياتى برگزيده است كه رنگ تاريخى دارند و كوشيده است كه ازمتن آنها اصولى اجتماعى و معيارهايى را استخراج كند كه فراگير و پايدار باشند. 35

پنج. ژرف نگرى به آيات قصص

ره آورد طبيعى و نگرش تاريخى ـ اجتماعى به قرآن ,نه تنها پاسخ اصولى براين اعتراض بود كه: قرآن در نقل قصص و داستانها, بسيارى از عناصر داستان همچون تعيين زمان, مكان, اوضاع طبيعى محل حادثه و ا وصاف دقيق وجزئى شخصيتهاى داستان را فرو گذار كرده است, كه سمت و سوى جهت گيرى قصه هاى قرآن را به كلّى عوض كرد و راه ورود مفسران به يكى از لغزشگاههاى خطير را بست و زمينه روى آورى به روايات اسرائيلى را برچيد, زيرا آيات داستانى قرآن يكى ازحوزه هاى اصلى ورود اسرائيليات در تفسير قرآن بوده است و بيش تر مفسران پيشين در كامل كردن داستانها و وصل قسمتهاى محذوف قصه ها در قرآن, به روايات ضعيف و اسرائيلى روى مى آورده اند.
علامه طباطبائى(ره) در تفسير الميزان پس از نقل روايات گوناگون و ناسازگار در باره قصه اصحاب كهف مى نويسد:
(اين قصه از داستانهايى است كه مورد عنايت اهل كتاب بوده و كافران قريش اين قصه را از اهل كتاب فراگرفته واز پيامبر(ص) درباره آن پرسيده اند, شاهد براين مدّعا روايات وارده دراين قصه است.
مسلمانان نيز در فراگيرى ونقل روايت دراين زمينه زياده روى كردند و اخبار وارده از ديگران [اهل كتاب] را نيز چون روايات خودى نقل كردند, بويژه آن كه شمارى از علماى اهل كتاب مانند وهب بن منبه وكعب الاحبار كه اسلام آورده بودند در ميان مسلمانان بودند, اصحاب و تابعان, اخبار گذشتگان را ازآنان فرا مى گرفتند و با روايات منقول از پيامبر(ص) دريك رديف قرار مى دادند.) 36
ورود نگرش اصلاحى واجتماعى در تفسير و نگريستن ازاين زاويه به آيات تاريخى و قصص قرآنى, برخورد مفسران با اين آيات راكاملاً دگرگون ساخت; زيرا برابر اين بينش, ما را نمى رسد كه وقتى قصص انبياء را مى نويسيم, در صدد برآييم كه اين قصه ها را كامل كنيم و اگر نتوانستيم به واسطه روايات خلأهاى آنها را پر كنيم, با اساطير, خرافات, حدسيات, تخيلات وسرانجام بينشهاى شخصى خودمان جبران كنيم! بلكه بايد ببينيم كه اسلام و قرآن, ازاين داستانها چه هدفى را دنبال كرده اند واين مهم ترين كارى است كه بايد انجام دهيم تا جامعه كنونى و جامعه هاى گذشته و نيز مسير آينده را بتوانيم بشناسيم و راه را از چاه تشخيص دهيم.37
براى آگاهى بيش تر برآنچه گفته شد, نگاهى مى افكنيم به تفسير آيه ذيل:
(ألم تر الى الذين خرجوا من ديارهم وهم الوف حذرالموت فقال لهم اللّه موتوا ثمّ احياهم انّ اللّه لذو فضل على الناس ولكن أكثر النّاس لايشكرون) بقره / 244
آيا نديدى جمعيتى را كه از ترس مرگ از خانه هاى خود فرار كردند؟ وآنان هزارها نفر بودند , خداوند به آنها گفت: بميريد, سپس خداوند آنان را زنده كرد, خداوند نسبت به بندگان خود احسان مى كند, ولى بيشتر مردم شكر او را به جا نمى آورند.
در تعيين اين گروه كه به خاطر گريز ازمرگ ديارشان را ترك كردند, روايات گوناگونى در تفسيرها آمده است ازجمله:
1. قريه اى دچار طاعون شده بود, بيش تر اهالى گريختند. طاعون بيش تر باقيمانده ها را كشت, شمارى هم كه زنده مانده بودند دچار آفت و مرض بودند, پس از برطرف شدن طاعون, فراريان به آبادى بازگشتند, زندگان معلول ومريض گفتند: اگر ما نيز فرار مى كرديم به اين روز وحال گرفتار نمى شديم. اگر دوباره طاعون آمد ما نيز فرار خواهيم كرد, چنان شد, طاعون دوباره به آن جا بازگشت. تمام مردم رو به فرار گذاشتند, شمار آنها به سى هزار مى رسيد, وقتى از باديه گذشتند, ملكى از بالا و ملكى از پايين باديه فرياد برآوردند كه: (بميريد) همه مردند و بدنهايشان پوسيد و… 
2. يكى از پادشاهان بنى اسرائيل با لشكرى براى جنگ مهيا مى شد, لشكريان از جنگ سر باز زدند. خداوند جان همه را گرفت, هشتاد روز گذشت, بدنها بو گرفته بود. دوباره زنده شان كرد, ولى بوى تعفن درآنان باقى بود. اين بوى بد, همچنان در تمام نسلهاى بعدى ايشان برجاى ماند!
رشيد رضا در تفسير المنار پس از نقل اين دو روايت و روايت ديگرى دراين زمينه, مى نويسد:
(مفسران با حرص و ولع, روايات اسرائيلى را نقل و در برابرسازى آنها با كتاب خدا كوشيده اند. با اين كه مشهورترين اين روايات [روايت اول] دورترين آنها از سياق آيه است.)38
سپس مى افزايد:
(حال كه اين روايات را شنيدى گوش بسپار به تفسير اين آيه از زبان (استاذ الامام) تا بدانى كه در هر عصرى بخشى از حقايق هدايت كتاب خداوند توسط مردان خدا آشكار مى شود كه براى ديگران پوشيده بوده است. وبدانى كه قرآن كتاب هدايت است, نه هدايتش را پايان ونه معارفش را نابودى است.
اى كسى كه سخن مرا مى شنوى! داستان گروهى را كه هزاران بودند, ولى ازترس مرگ فرار كردند شنيده اى؟ داستان عجيبى است, نشايد كه بدان جاهل باشى. آنان جمعيت بسيارى بودند كه مى بايد شجاعت مى داشتند و از ترس مرگ وطن خود را ترك نمى گفتند.
خداوند دراين آيه مطلق سخن گفته, از شمار دقيق, نام شهر واين كه ايشان كدامين قوم بوده اند, سخنى نگفته است. اگر چيزى از نفع و خير در دانستن اين امور بود, بى گمان براى ما بازگو مى كرد. سپس ما قرآن را چنان كه هست فرا مى گيريم و روايات اسرائيلى را كه ديگران آورده اند در تفسير قرآن وارد نمى كنيم. چه اين كه اين روايات جز جلوگيرى از عبرت آموزى اثرى ندارند.
… سخن خداوند دراين آيه نظر به جمع خاصى ندارد, بلكه بيان حال يك قوم و بيان سنّت مستمر الهى است.) 39

6. دورى از تعصبات مذهبى

رهبران جنبش اصلاحى, قرآن را كتاب وحدت و محور همدلى وهم آرايى فرق و مذاهب اسلامى دانسته اند وباور داشتند كه قرآن مى بايست اساسى ثابت و محكم براى بنياد والاى وحدت امت اسلامى قرار گيرد. ازاين سبب به هنگام تفسير قرآن از پرداختن به درگيريهاى كلامى و فقهى كه در طول تاريخ تفسير قرآن وجود داشته است, پرهيز داشته اند.
از نظر يك مصلح اجتماعى, اين حركت, حركتى شايسته و پسنديده است هرچند درگذشته وچه بسا در زمان حال, كسانى چون مؤلف (اتجاهات التفسير فى العصر الحديث) آن را شايسته نشمارند و بر اين باور باشند كه بايد تفسير قرآن را معركه درگيريهاى مذهبى قرار داد, چنانكه مى نويسد:
(همه مفسران پيشين يا بيش تر ايشان به هنگام تفسير قرآن به شرح عقيده اهل سنت وجماعت اهتمام داشتند و پاسخ ايرادهاى ملل ونحل مختلف و تفسيرهاى منحرف را مى دادند, تا آن جا كه بر آراى باطل چيره مى شدند و آن ها را نابود مى كردند و سخن درست و تفسير ناب را به گوش تو مى رساندند, به گونه اى كه در ذهن تو جز مذهب حق, جاى نمى گرفت. امّا بيش تر مفسران عصر جديد, در بسيارى از مسائل اخلاقى, به بيان تفاسير باطل و ردّ آن نپرداخته اند و انحراف مذهبهاى باطل را آشكار نساخته اند….)40

7. توجه بيش تر به فلسفه دنيوى تعاليم دين

تلاش مصلحان اجتماعى ـ دينى براى ثابت كردن توانايى اسلام و واقع نگرى آن, سبب شد كه آنها دركنار روشن گرى مفاهيم دينى, به فلسفه دنيوى واجتماعى احكام فقهى و ارزشهاى اخلاقى مانند: نماز, روزه, حجّ, زكات, انفاق نيز توجه جدى و روى كرد اساسى داشته باشند و آن را يكى از وظايف عمده تفسير نويسان قرآن بدانند.
محمد عبده روشهاى تفسيرى را بر دو نوع تقسيم مى كند وآنچه را خود مى پسندد, تفسيرى است كه از جمله ويژگيهاى آن, پرداختن به حكمت تعاليم دين است, او مى نويسد:
(قسم نخست, تفسير خشك و بى روحى است كه انسان را ازخدا و كتاب وى دور مى كند. دراين نوع تفسير, مراد تحليل الفاظ واعراب جمله ها وبيان به دست آمده از آن عبارات و اشارات ونكات فنى است.
چنين تفسيرى را نمى توان تفسير ناميد كه نوعى تمرين در فنون بلاغت, نحو و مانند آن به شمار مى آيد.
قسم دوّم, تفسير آن است كه مفسر به سراغ قول خدا و حكمت تشريع عقائد واحكام مى رود, به گونه اى كه دلها را جذب مى كند وبه عمل وهدايتى كه دركلام الهى است, رهنمون مى شود…
واين, همان چيزى است كه من در پى آن هستم.) 41

8. پيوسته ديدن معارف قرآن

باور به كمال قرآن و تمام بودن آن درهدايت فرد و جامعه, براى مصلحان اين باور را مطرح ساخت كه مى بايد معرفت دينى ازحالت باورهاى گسسته و پراكنده و فردى خارج شود وبه صورت مجموعه اى از شناختها و باورهايى كه نقش وجايگاه هريك در مجموعه نظام انديشه اسلامى و چگونگى ارتباط آنها با يكديگر به طور كامل نمايان باشد, تدوين و تفسير شود.
رشيد رضا در سازوارى و پيوستگى موضوعى سوره هاى: بقره, آل عمران, نساء, مائده, اعراف وانعام مى نويسد:
(سوره بقره جامع ترين سوره هاى قرآن است دربيان اصول و فروع اسلام, زيرا كه درآن از توحيد, بعثت, رسالت عامه وخاصه, اركان عملى اسلام, آفرينش و تكوين هستى, احكام معاملات مالى, احكام جنگ, احكام خانوادگى, سرگذشت اهل كتاب, مشركان, منافقان در دعوت قرآن و احتجاج با هريك ازاين دو گروه, صحبت شده است. سوره هاى بلندى كه پس ازاين سوره قرار گرفته در واقع باقى مانده همان چيزى است كه در سوره بقره ياد شده است. سه سوره نخست ازاين سوره ها: (آل عمران, نساء و مائده) تفصيل امور مربوط به اهل كتاب است, جز آن كه در سوره بقره احتجاج با يهوديان بيش تر ازاين سه سوره است و در سوره آل عمران احتجاج با نصارا بيش تر است كه در نيمه نخست آن واقع شده و در سوره نساء بحث از نصارا در قسمت آخر آن مطرح شده است و در وسط آن بيان شؤون منافقان و شرح اجمال مباحث سوره بقره درباره آنها است, سپس در سوره مائده باقى مانده احتجاج با يهود و نصارا آمده است… وآن گونه كه بحث از عقائد در سوره انعام مطرح شده, در هيچ سوره اى مطرح نشده است. پس اين سوره متمم مباحث سوره بقره درباره عقائد است… بعد ازآن سوره اعراف تكميل كننده سنتهاى الهى درباره پيامبران و شؤون امتهاى ايشان است….) 42
شيخ محمود شلتوت از پيروان اين مكتب تفسيرى مى نويسد:
(هرآنچه درقرآن است هرچند در مكانهاى مختلف نازل شده و سوره ها واحكام آن بسيار است, ولى وحدت و پيوستگى فراگيرى بر مجموع آن حاكم است كه روانيست ازهم جدا شود, نه درمقام عمل ونه درمقام فهم.) 43
درباره روش تفسيرى محمد عبده گفته اند:
(وى به گونه اى آيات را تفسير كرده كه درآنها تناسق آيات, معانى ومقصود ازآنها با يكديگر آشكار است. آغاز آيات با آخر آنها وآخر آيات با آغاز آنها پيوسته اند, ازاين روى عبده درآغاز تفسيرش براى هر سوره اين حقيقت را به دست مى دهد وما را براين سرّ آگاه مى سازد. تا آن جا كه از سوره تابلوى شگفت انگيز ارائه مى دهد كه رنگهاى آن متناسب, نشانه هاى آن هماهنگ و طرح و ساختار آن پيوستگى كامل دارد….) 44

9. روى كرد به تفسيرموضوعى

ژرف پويى درمفاهيم ومعارف اعتقادى واجتماعى اسلام و بازنگرى برخى مفاهيم دينى با تكيه بر قرآن, ايجاب مى كرد كه روى كرد قرآنى اصلاح طلبان, سبكى جداى از روش پيشينيان را پديد آورد; زيرا تفسير تجزيه اى و ترتيبى آيات بدون اين كه به صورت موضوعى مورد تحقيق قرار گيرد, نياز آنان را پاسخ گو نبوده است.
اين است كه اصلاحگران اجتماعى, بدين نكته تصريح داشتند :
(تفسيرهاى بسيارى كه بعضى ازآنها جبران كمبودهاى ديگرى را كرده است, براى قرآن نوشته شده است ولكن نياز شديد به تفسير بعضى ازآيات قرآن وجود دارد.) 45
مقصود از بعضى آيات, همان آيه هايى است كه كاربرد اجتماعى ورسالت تاريخى و سازنده آن براى اداره شؤون زندگى و تكامل صفات معنوى, اخلاقى و… ازنظر مفسران پيشين به دورمانده است.
مجله (عروة الوثقى) كه ميراث فرهنگى سيد جمال الدين و عبده است, خود نمونه بارز از اين گونه گرايش است. سيد جمال و عبده دراين مجله حدود پنجاه واندى از آيات قرآن را تفسير و يا به آنها استشهاد كرده اند و به مسائلى پرداخته اند كه هيچ يك از مفسران پيشين بدانها نپرداخته اند و يا خيلى كمرنگ و ضعيف اشاره كرده و ازكنار آنها گذشته اند.
بدين ترتيب, يكى از فرايندهاى طبيعى انديشه اصلاحى در تفسير قرآن, پديدآوردن روش گزينه اى بود كه نخستين نمودهاى آن دركار تفسيرى پيشگامان اصلاح طلبى ظاهر شد; آنها مسائل وموضوعهايى راكه داراى اهميت و مورد نياز زمان وجوامع اسلامى تشخيص مى دادند, طرح مى كردند و سپس آياتى از قرآن را كه پيوند به آن مسأله و موضوع داشت به بحث و بررسى مى گذاشتند, با اين انگيزه كه نظر همه جانبه قرآن را درباره آن مسأله به دست آورند.
گذشت زمان توجه ونياز فزاينده ترى نسبت به اين روش تفسيرى را به وجود آورد, به گونه اى كه تك نگاريهاى قرآن در زمينه ها و موضوعهاى مختلف در يك قرن اخير از صدها رساله وكتاب فراتر رفت واين روند بى گمان به سير صعودى خود ادامه خواهدداد.

10. همه نگرى ونظر به گروههاى گوناگون امّت

در تاريخ دگرگونى شيوه هاى تفسير نگارى, يكى از تفاوتهايى كه ميان تفسيرنگارى عصر جديد و قديم رخ مى نمايد, اختلاف اسلوب نگارش تفسير است. به اين معنا كه تفسيرنگاران پيشين به اسلوب علمى واصطلاحات فنى مى نوشتند, به گونه اى كه بعضى عبارات ايشان نيازمند شرح و بيان بود, ولى مفسران اصلاح طلب به منظور گسترش پيام قرآن در ميان توده هاى مسلمان و گروههاى مختلف مردم به روشن نويسى وجاذبه آفرينى وآسان گويى روى آورند.
مفسران پيشين باور نداشتند كه مردم نيز مى توانند به طور مستقيم از تفاسير ومعارف قرآن بهره بگيرند, بلكه هماره عالمان و دانشوران مى بايست انتقال دهنده معارف از متون مختلف دينى از جمله كتابهاى تفسيرى به مردم باشند وهرگز در صدد اين نبودند كه طورى بنويسند تا به فراخور درك و فهم تمام مردم باشد.
ازاين روى مفسرانى كه تخصص فقهى داشتند, به سبك و اصطلاح فقه و مفسران متكلم با سبك و سياق كتابهاى كلامى ومفسران فلسفى مشرب با اسلوب واصطلاحهاى رايج در فلسفه وحكمت, تفسير مى نگاشتند.
ولى در جنبش جديد تفسيرى, مخاطب مفسران, حوزه گسترده ترى ازمردم بود. همين مطلب را محمد عبده درمقدمه تفسير خود ازجزء عمّ بيان مى كند و هدف خويش را از ساده نويسى حفظ و يادگيرى معارف اين جزء قرآن به وسيله شاگردان مدارس مى داند. 44

11. پرداختن به موضوعات و مسائل كارآمد

چنانكه اشارت رفت, تفكر اصلاحى در تفسير, ضرورت موضوعهاى بسيارى را كه در تفاسير پيشينيان ازمباحث ضرورى شمرده مى شد, مورد انكار قرار داد. مانند تمام مسائل لفظى (اعراب, لغت, اشتقاق, نحو, صرف و… ), نقل قولهاى تاريخى به مناسبت آيات قصص, نقل اقوال مذهبى در دفاع از آرا و ديدگاههاى فقهى و كلامى و…. از جمله در المنار آمده است:
(از زيانهايى كه بر مسلمانان وارد شد, يكى اين است كه بيش تر كتابهاى تفسير خواننده را از هدفهاى بلند و هدايت بالنده قرآن بازمى دارد. برخى از تفاسير خواننده را به جاى قرآن به مباحث اعراب, قواعد نحوى, نكته هاى علم معانى و اصطلاحات بيانى مشغول مى كند. دسته ديگر ازتفاسير, خواننده را به جدلهاى متلكمان, كشفيات اصوليان, استنباطات فقيهان مقلّد, تأويلات صوفيان و تعصّب فرقه ها ومذاهب عليه يكديگر مشغول مى سازد… ) 45
والبته اين تنها كار تفكر اصلاحى نبود, بلكه همپا با اين انتقاد به شيوه پيشينيان, خود قدم جلو نهاد و مسائل جديدى را وارد حوزه مباحث تفسيرى ساخت. مسائلى كه بعضى از آنها در مباحث تفسيرى پيشينيان اصلاً مطرح نبود وبرخى ازآنها بسيار كمرنگ و ضعيف به بحث گرفته شده بود.
اين مسائل, گروه گسترده اى از موضوعها را دربرمى گيرد كه سه ويژگى مشترك توانسته است آنها را پيوند دهد:
1. مسائلى درجهت نماياندن توان نظرى و عملى قرآن در تأمين حيات مادى ومعنوى انسانها.
2. آنچه در ترقى ويا انحطاط جوامع اسلامى داراى اثر مثبت ويا منفى بوده است همچون بحث: قضا و قدر الهى, جبر واختيار, زهد, توكل, صبر, قناعت, رضا, تسليم, اسلام و علم, اسلام و صنعت, اسلام و اقتصاد, اسلام و حكمت.
3.مسائل ومفاهيمى كه به طور مستقيم يا غيرمستقيم مورد ايراد و نقد نويسندگان, مستشرقان ومكتبهاى غربى قرار گرفته بودند, مانند: قوانين جزائى وكيفرى اسلام, جهاد, وحى و چگونگى ارتباط پيامبر با خدا, عصمت انبياء, خاتميت اسلام, آسمانى بودن قرآن, تحريف قرآن, نظم و سياق قرآن و…
نمود روشن مسائل دسته نخست را در تلاشهاى تفسيرى ابوالاعلى مودودى براى ترسيم ويژگيهاى نظام اسلامى مى بينيم, كه چگونه از چهارده آيه قرآنى طرح نظام اسلامى را بيرون مى كشد وخاطرنشان مى كند كه اين آيات مدنى اند, يعنى دوره اى كه احكام مربوط به نهادهاى اخلاقى, اجتماعى, اقتصادى و فرهنگى حكومت وجامعه نوپاى اسلامى نازل شده است. 46 
برخى ديگر از مصلحان اجتماعى ـ دينى دراين باره گفته اند:
(حركت دينى (دينى كه گرفتار كژ فهمى و كتمان حقايق شده است) به اين است كه همّت دانشمندان مصروف اصلاح كژفهمى عوام و خواص شده, آنچه را از عقايد دينى و حقايق قرآنى ومتن اساسنامه شرعى برخلاف واقع فهميده و در نتيجه ضربه سختى به پيشرفت مسلمين وارد آورده اند, ازمغز آنها خارج نمايند. چه اين كه عوام و خواص معناى (قضا و قدر) را اين گونه فهميده اند كه بايد انسان واجتماع در راه هم آغوش شدن با فرشته مجد و بزرگوارى هيچ گونه تلاشى نداشته باشند و براى رهايى از بردگى و اسارت هيچ جنبشى از خود نشان ندهد ومانند اين كه پاره اى از احاديث را كه از فساد آخرالزمان خبر مى دهد, بدين معنا گرفته اند كه هيچ كس نبايد براى اصلاح جامعه كوچك ترين حركتى بنمايد.) 47

پی نوشت‌ها:

1. مدرسى چهاردهى, مرتضى, سيد جمال الدين وانديشه هاى او, (پنجم, تهران, پرستو, بى تا )/319.
2. لاهورى, محمد اقبال, احياى فكر دينى در اسلام, ترجمه: احمد آرام (تهران, رسالت قلم, بى تا)/ 10.
3. عنايت, حميد, سيرى در انديشه سياسى عرب, (تهران, اميركبير, 1363 هـ.ش)/ 32
4. همان/ 26.
5. منير شفيق, اسلام رودرروى انحطاط معاصر, ترجمه سيد غلام حسين موسوى, (قلم, مركز بررسيهاى اسلامى, 1363 هـ.ش)/ 130.
6. ندوى, سيد ابوالحسن, ماذا خسر العالم بانحطاط المسلمين/ 172 ـ 159.
7. ويليام مونتگمرى وات, برخورد آراء مسلمانان و مسيحيان, ترجمه: محمد حسين آريا (اوّل, تهران, دفتر نشر فرهنگ اسلامى, 1373 )/ 220 ـ 200.
8. روشنفكران عرب و غرب / 13.
9. نقوى, على محمد, جامعه شناسى غرب گرائى, (اوّل, تهران, سپهر, 1361 هـ.ش) 1/ 102.
10. عنايت, حميد, سيرى در انديشه سياسى عرب/ 94.
11. دكتر فهيم عزيز القس, تاريخ علم التفسير, (قاهره, دارالثقافة المسيحيّة)/ 81.
12.محمد رشيد, رضا, تفسير القرآن الحكيم(المنار) (دوّم, بيروت, دارالفكر, بى تا) 3/ 73.
13. عبده, محمد, تفسير القرآن الكريم, جزء عمّ (سوّم, مصر, مطبعة مصر, 1341 افست, نشر ادب الحوزة).
14. همان / 110 تا 114.
15. عبده, محمد, الاسلام والنصرانيّة / 72.
16. عبده, محمد, تفسير القرآن الكريم,جزء عمّ/ 180.
17. همان.
18. همان.
19. مغربى, عبدالقادر, تفسيرجزء تبارك / 9.
20. محمد رشيد, رضا, تفسير القرآن الكريم (المنار) 1/ 8 ـ 7.
21. همان , 9/ 467 ـ 465.
22. محمد مصطفى الداعى, الدروس للسنة/ 24.
23. تفسير القرآن الحكيم (المنار) 9/ 465.
24. آمدى, على بن محمد, الاحكام فى اصول الاحكام, تحقيق: سيد الجميلى (بيروت, دارالكتاب العربى, 1406 هـ 1968 م ) 1 ـ 2 / 102.
25. عبده, محمد, تفسيرالقرآن الكريم, جزء عمّ /182.
26. آمدى, على بن محمد, الاحكام فى اصول الاحكام 1 ـ 2 / 48.
27. محمد رشيد, رضا, تفسير القرآن الحكيم (المنار) 2/ 11.
28. همان, 5/ 321.
29. شلتوت, محمد, تفسير القرآن الكريم, الأجزاء العشرة الاولى (يازدهم, بيروت, دارالشروق, 1408 هـ. ق 1988 م).
30. عبده, محمد, تفسير القرآن الكريم, جزء عمّ/21.
31. مودودى, سيد ابوالاعلى, تفهيم القرآن, ترجمه 1/63.
32. عبده, محمد, تفسير القرآن الكريم, جزء عمّ /36.
33. محمد رشيد, رضا, تفسير القرآن الكريم (المنار) 1/ .
34. همان /492.
35. كواكبى, طبايع الاستبداد /183.
36. طباطبائى, سيدمحمدحسين, الميزان فى تفسير القرآن, (قم, اسماعيليان) 13/ 291.
37. صدر, سيد محمد باقر, سنتهاى تاريخ در قرآن, ترجمه, سيد جمال موسوى اصفهانى(قم, انتشارات اسلامى, بى تا)/ 11.
38. سيوطى, عبدالرحمن جلال الدين, الدرالمنثور فى تفسير المأثور, (اوّل, بيروت, دارالفكر, 1403 هـ ـ 1983 م) 1/ 743 ـ 741.
39. محمد رشيد, رضا, تفسير القرآن الحكيم (المنار) 2/ 454.
40. اتجاهات التفسير فى القرن الرابع عشر 1/ 181.
41. محمد رشيد, رضا, تفسير القرآن الحكيم (المنار) 1/ 24 ـ 16.
42. همان, 7/ 288 ـ 289.
43. شلتوت, محمد, الاسلام عقيدة و شريعة, 487, به نقل از اتجاهات التفسير فى القرن الرابع عشر 2/ 720.
44. غفار, محمد, الامام محمد عبده ومنهجه فى التفسير, (اوّل, بيروت, مركز العربى للثقافة, بى تا)/ 204.
45. محمد رشيد, رضا, تفسير القرآن الحكيم (المنار) 1/ 12.
46.عنايت, حميد, انديشه سياسى در اسلام معاصر/ 190 ـ 188.
47. مغربى, عبدالقادر, تشكيل جبهه آزاد/ 21 به نقل از انديشه اصلاحى در نهضتهاى اسلامى / 94.
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: شنبه 16 خرداد 1394 ساعت: 8:36 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

شكوفايى تفسير موضوعى در بستر قرن اخير

بازديد: 100
شكوفايى تفسير موضوعى در بستر قرن اخير

سيد ابراهيم سجادى

قرن 14 بستر رشد انديشه هاى نوين و حركتهاى جديد در روش و بينش دانشوران ومصلحان جوامع اسلامى است.
احساس شديد فرهيختگان وعالمان اسلامى نسبت به بايستگى دگرديسى فرهنگى و اجتماعى, و زدودن غبار ركود و عقب ماندگى علمى و عملى از چهره امّت اسلامى, فروزش فرخنده اى بود كه نمودهاى آن بيش از هر دوره ديگر در قرن 14 آشكار گرديد.
آنچه در پرتو اين احساس شكل گرفت, در دو منظر درخور مطالعه است:
الف. دگرگونى در فهم دينى و تفسير مفاهيم اخلاقى و اعتقادى
ب. دگرگونى در ساختار تنظيم و شيوه ارائه دريافتها و معارف دينى به جامعه.
حركت نخست, محتوايى و زيربنايى بوده و حركت دوّم, صورى و ساختارى و درخدمت شتاب بخشيدن به دگرگونى محتوايى و هموارساختن مسير آن.
نگاه جديد و برداشت نو از معارف دينى , خواه ناخواه نيازمند اتّخاذ زاويه اى جديد و شيوه اى نوين بود, چه اين كه روش ثابت و زاويه بسته نگاه, به طور معمول دستاوردهايى همسان و همانند را به همراه دارد. وآنان كه نگران بسته ذهنى, وكم انديشى, جزءنگرى, سطح پيمايى و فقر فهم دينى جامعه بودند, همپاى بررسى راههاى عملى براى گشودن آفاق گسترده پويايى و پيشرفت در برابر چشمان نگران نسل خويش, به جستار شيوه هايى پرداختند كه پاسخ گوى اين نياز باشد.
پرهيز از جزءنگرى و ساده انديشى, نگرشى جامع و چند بعدى را مى طلبد. اين آرمانى بود كه در گستردگى و فراگيرى تفسير موضوعى مى توانست تحقق يابد.
بدين گونه تفسير موضوعى بر شاخه هاى انديشه پويندگى و اصلاح جويى و تكامل طلبى عالمان دين در قرن چهارده, جوانه زد و به ثمر نشست.
برخى براين باورند كه نخستين نمودهاى اين روش جديد در (الأزهر) شكل گرفت, ولى آنچه ترديد ندارد اين است كه در مجموع محافل وجوامع پيشرو اسلامى, فصل رويش فرا رسيده بود و زمينه براى رشد نگرش همه سويه و سيستمى به دين ومعارف آسمانى قرآن, هموار مى شد واز اين روى در يك فضاى فرهنگى, بلكه در فضاهاى مختلف, تفسير موضوعى مورد توجه قرار گرفت و به رسميّت شناخته شد.

دو مبنا در بنياد تفسير موضوعى

درميان مفسرانى كه به تفسير موضوعى اهتمام ورزيده اند, دو مبنا ديده مى شود: گروهى از مفسران از آغاز در پى عناوين و سرفصلهايى هستند كه در متن قرآن مطرح شده و بايستى با تلاش مفسر, آيات مرتبط با آن دريك سوره و يا دركلّ قرآن شناسايى شود ومورد سنجش قرار گيرد. براساس اين باور تعريفى كه از تفسيرموضوعى صورت مى گيرد اين خواهد بود: 2
(تفسير موضوعى دانشى است كه قضاياى قرآنى را كه هدف يكسانى دارند, به بحث مى گيرد, از راه گردآورى آيات پراكنده و وابسته به آن قضايا و مطالعه آنها به گونه خاص و براساس شرايط معين, به قصد فهم معانى آيات و شناخت عناصر قضايا و پيوند بين آنها.) 3
دسته ديگرى از مفسران تفسير موضوعى, بر اين باورند كه موضوع محورى را مى توان از مسائل عينى و نيازهاى فكرى و اجتماعى, خارج از متن قرآن برگرفت و در پهنه آيات وحى به بررسى شناختها و پيامهاى قرآن, پرداخت:
(بررسى موضوعى عبارت است ازطرح مسأله اى ازمسائل اعتقادى, اجتماعى يا مسائل مربوط به هستى كه در زندگى مطرح است وپرداختن به بررسى و ارزشيابى آن مسأله از ديدگاه قرآنى تا نقطه نظر و رهنمود قرآن در خصوص آن مسأله آشكار گردد.)
شهيد صدر دو تعبير در تعريف تفسير موضوعى دارد كه يكى ازآن دو, همسوست با مطلب مورد نظر. وى مى نويسد:
(نظرخواهى از قرآن, درباره يافته هاى بشرى, بيانى از تفسير موضوعى است.) 4
اين دو نگرش, در مواردى هم با يكديگر ناهمخوانى داشته اند, زيرا:
1. در بينش نخست, موضوعات قرآنى از قبل معين ومحدود است و مفسر هم موضوع را از قرآن مى گيرد وهم بررسى و ارزشيابى آن را در پرتو قرآن انجام مى دهد. ولى درنگاه دوم, قرآن ناظر بر مسائل فكرى زندگى است و براى هر مسأله اى رهنمودى دارد وبراين اساس, پا به پاى تجربه هاى بشرى به بازدهى و رهنمائيهايش ادامه مى دهد و مى تواند تا بى نهايت اظهار نظر كند. 5
2. گروه نخست مباحثى چون تفسير قرآن به قرآن و بحث جامع درباره ناسخ و منسوخهاى قرآن و يا بررسى مجازات قرآن را تفسير موضوعى مى داند. 6 ولى گروه دوم اين مباحث را پژوهشهاى تفسير يا قرآنى مى شمارند, امّا نام تفسير موضوعى بدان نمى دهند. 7

پيشينه تفسير موضوعى

هرچند تفسير موضوعى در قرن چهارده به شكوفايى رسيد و آوازه يافت, ولى مى توان ريشه هاى آن را در تفسير معصومين(ع) رديابى كرد.
پى جويى ريشه هاى اين نگرش تفسيرى, مى تواند در اعتبار آن بيفزايد وبه آن پشتوانه شرعى و حجيّت ببخشد.
گروهى از قرآن پژوهان, با استفاده از مفهوم كلمه (مثانى) در آيه 23 سوره زمر (الله نزل احسن الحديث كتاباً متشابها مثانى) استفاده كرده اند كه: مثانى صفت قرآن است, يعنى بعضى از آيات قرآن بر بعض ديگر نظاره گرند و پاره اى پاره ديگر را روشن مى كنند. 8
بنابراين, تفسير موضوعى كه اساس آن بر جمع بين آيات و نتيجه گيرى ازآنهاست, تأييد قرآنى دارد. پيامبر(ص) مى فرمايد:
(القرآن يفسر بعضه بعضاً.) 9
پاره اى از قرآن, بخش ديگر آن را تفسير مى كند.
حضرت على(ع) فرموده است:
(ينطق بعضه ببعض.) 10
بعضى از آيات قرآن, در پرتو برخى ديگر از آيات لب مى گشايند و سخن مى گويند.
پيامبر اكرم(ص) در كار تفسير آيات, عملاً از نگرش موضوعى بهره جسته برخى آيات را در تبيين معناى برخى ديگر از آيات به كار گرفته است. 11
چنانكه على(ع) نيز در ثابت كردن اين واقعيت خارجى كه ممكن است فرزندى شش ماهه تولد يابد, ازكنار هم نهادن آيات و تفسيرموضوعى بهره جسته است. 12
شهيد صدر مى نويسد:
(شايد اين پرسش مطرح شود كه دست يافتن به ديدگاههاى زيربنايى و تئوريهاى اساسى قرآن چه ضرورتى دارد! در صورتى كه مى بينيم خود پيامبر(ص) اين ديدگاهها را به صورت يك سلسله تئوريهاى مشخص و كلى ابراز نكرده است.
حقيقت اين است كه پيامبر(ص) نظريات قرآن را ارائه مى داد, ولى از راه برابرساختن و عملى كردن آنها درميدان زندگى. وهر مسلمانى كه درآن فضا قرار مى گرفت, هرچند به گونه اجمال به آن نظريّات پى مى برد.) 13
دراين ميان هستند كسانى كه معتقدند براى نخستين بار عمروبن بحر جاحظ (م 255هـ) با اين روش قرآن را تفسير كرد و عناوينى چون: ( العذاب فى القرآن), (الملائكة فى القرآن) و… را به بحث گذاشت. 14 و بعضى هم عقيده دارند كه نخستين مفسير تفسير موضوعى قتادة بن دعامه (م: 118 هـ) است.
وبه طور كلى آنچه را كه تحت عنوان تفسير موضوعى در آثار قرآن پژوهان پيش از قرن چهارده نيز مى توان رد يابى كرد, در چهار نوع خلاصه مى شود:
1. تفسير قرآن به قرآن كه مفيدترين نوع تفسير موضوعى است.
2. تفسير آيات الاحكام.
3. تحقيقاتى كه تحت عنوان (الاشباه والنّظائر فى القرآن) انجام يافته است, به گونه اى كه يك واژه قرآنى در كلّ آيات, معنى شناسى مى شود. نخستين مفسرى كه به اين كار دست زد, مقاتل بن سليمان (ت 150 هـ) است.
4. جمع آورى آيات مربوط به يك موضوع ومطالعه آنها از قبيل آيات ناسخ و منسوخ و… 16
كارعملى تفسير موضوعى, يكى از مباحث نظرى و تئوريهاى بنيادى آن, ثابت كردن تناسب در قرآن است كه تئورى يك موضوع بودن قرآن و نيز يگانگى موضوع در سوره ها برآن استوار است و علماى قرن 14 نيز رابطه مستحكم بين تفسير موضوعى و دانش تناسب را مورد تأكيد قرار داده اند. 17
نخستين دانشمندى كه از علم تناسب سخن گفت, شيخ ابوبكر نيشابورى (م 324هـ) است وفخررازى.

زمينه هاى توجه به تفسير موضوعى

به هرحال, درقرن 14 روش تفسيرى كه صدها سال بدان توجه لازم نشده بود, مفسران را به خود خواند.
آنچه حوزه هاى تفسيرى را آماده ساخت كه به اين روش روى آورند, عوامل و زمينه هاى چندى است كه به برخى از آنها, كه اهميت بيش ترى دارند, اشاره خواهيم داشت.
1. سبك ويژه قرآن در بيان تدريجى معارف
گروهى از مفسران وكارشناسان مباحث قرآنى براين نكته اصرار دارند كه قرآن هر موضوعى را به گونه پراكنده و در سوره هاى گوناگون و درهرجا, بعدى از ابعاد آن موضوع را بيان كرده است وهر موضوعى تنها با جمع آورى وجمع بندى تمام آيات مربوط به آن, به گونه كامل, درخور شناخت است. 18 واين نگاه جامع وجمع بندى آيات در زمينه يك موضوع قرآنى, خود شكلى از تفسيرموضوعى است.
2. رشد علوم بشرى
اگر چنين سبك تفسيرى درگذشته به گونه لازم رشد نيافته است, يكى از سببهاى آن نبود تخصصهاى لازم براى شكافتن مسائل علمى واجتماعى قرآن است… وبا فراهم شدن اين مهارتها, كار تفسيرموضوعى رونق گرفت وحقايقى از قرآن به دست آمد كه بر ذهن متفكران پيشين (به دليل دراختيار نداشتن راههاى جديد) نگذشته بود.
3. تلاش براى نماياندن ديدگاههاى علمى ـ اجتماعى اسلام
برخى محققان مسأله روآورى به تفسير موضوعى را نتيجه اهتمام مصلحان به رويارويى با فرهنگ مهاجم استعمار دانسته ومى گويند:
(اين تهاجم دانشمندان دينى را بر آن داشت كه ديدگاههاى علمى واجتماعى اسلام را درمتون دينى به مطالعه گرفته و مسأله همخوانى ديدگاههاى قرآن را با تمدّن وعلم, به اثبات رسانند و رهنمودها و ديدگاههاى اسلامى ـ قرآنى را براى حلّ مشكلات زندگى در عصر حاضر, آشكار سازند.) 20
4. ردّ اتّهام مستشرقان
گروهى از خاورشناسان قرآن را دربردارنده مطالب پراكنده و بدون يگانگى در موضوع و نظم و پيوند دانسته اند. 21 در برابر چنين اتهامى دانشمندان مسلمان در صدد برآمدند كه تفسير قرآن را به گونه موضوعى مورد بررسى قرار دهند. 22
5. پيشرفت تكنيك و امكانات تحقيق
برآورده ساختن پيش نيازهاى علمى و مطالعات تفسيرموضوعى نياز به معجمهاى دقيق و جامعى دارد كه بتوان هرآيه را به آسانى در ارتباط با آيات ديگر مورد مطالعه قرار داد واين ابزار و زمينه ها در قرون اخير بيش از گذشته فراهم آمده بود. 23

سه تصوير از پيوستگى مفاهيم قرآنى

انديشه نظام دار بودن معارف قرآن, يكى از پايه هاى قديم تحقيق موضوعى در تفسير را شكل داده است. هنگامى كه مجموعه آراى قرآن پژوهان را در زمينه پيوستگى معارف قرآن مورد مطالعه قرار دهيم, سه نظريه اصلى رخ مى نمايد كه هريك در درون, آراى بسيارى راجاى داده است.
سه نظريه اصلى عبارتند از:
1. نظريه ارتباط سيستمى مفاهيم قرآن.
2. نظريه يگانگى موضوعى هر سوره.
3. ارتباط و همسويى بيانهاى گسسته قرآن درباره يك موضوع.

ديدگاه نخست

اين باور كه مجموع معارف قرآن, داراى ساختار منسجم و ارتباط و نظم منطقى است, دقتها و ژرفكاويهايى را سبب گرديده كه در سه ديدگاه خلاصه مى شود:

الف. بيان اجمالى سرفصلها

بعضى كوشيده اند كه سرفصلهاى اصلى موضوعات معارف قرآن را معرفى كنند. و با اشاره به اين كه تمام مباحث قرآن, جزء زير مجموعه اين فصلها قرار مى گيرند و نيز به دليل پيوند منطقى كه بين اين عنوانها وجود دارد, كل قرآن, داراى يك واحد سازمان يافته است.
علامه طباطبائى مى نويسد:
(قرآن با وجود اين كه گستردگى معرفتى شگفت انگيزى دارد, بازگشت همه معارف و پيامهاى فراوان و گونه گون آن از اخلاق گرفته تا احكام, عبادات, معاملات, مسائل سياسى واجتماعى, وعد و وعيد, قصه ها واندرزها, همه وهمه به چند اصل است كه عبارتند از:
توحيد, نبوت, معاد و شاخه هاى آنها و آنچه به هدايت بندگان و اصلاح دنيا وآخرت آنان نظر دارد.) 24
هم ايشان درباره چگونگى پيوستگى توحيد با اخلاق وكردار از نگاه قرآن مى نويسد:
(توحيد درمقام اعتقاد مثلاً, به صورت اثبات اسماء و صفات حسناى الهى و اعتقاد داشتن به آنها درمى آيد و درمقام اخلاق, آدمى را متخلق به اخلاق شايسته اى چون: رضا, تسليم, شجاعت, عفت, سخاوت و… و پاك شده از صفات پست مى سازد و درمرحله عمل, وادار به اعمال صالح و پرهيز از حرامهاى الهى مى كند.) 25
محمد عبده مطالب محورى و اصولى معارف قرآن را به امور زير خلاصه مى كند:
1. توحيد.
2. بشارت به يكتاپرستان وهشدار به مخالفان آنان.
3. عبادت كه سبب زنده شدن و استوارى توحيد در دلهاست.
4. بيان راهى كه منتهى به نعمتهاى دنيوى و اخروى مى شود وچگونگى پيمودن آن.
5. داستانهاى مربوط به موافقان ومخالفان دين خدا به قصد اندرز و شناساندن سنتهاى الهى درمورد بشر. 26
برخى محققان بر اين باورند:
(قرآن براى اين جهان, آغاز و انجامى قائل است و تعيين مسيرى, كه ازآنها به توحيد, معاد و رسالت تعبير شده است وتمام معارف دين به همين سه بخش بر مى گردد.) 27
و گروهى براين باورند كه مباحث قرآن به چهار دسته تقسيم مى شود:
1. توحيد كه غرض اساسى در قرآن را تشكيل مى دهد.
2. قصص و سرگذشت امّتها و پيامبران… به منظور آشكار شدن عظمت و قدرت الهى.
3. تشريع قوانين فردى واجتماعى به قصد سامان دادن زندگى دنيوى انسانها و تضمين مصالح آنان.
4. نظام اخلاقى قرآن كه از دستاوردهاى ايمان است و ضامن اجراى تشريع به شمار مى آيد. 28
رشيد رضا, وارد شرح بيش ترى شده است و هدفهاى ده گانه اى را براى معارف قرآن برشمرده است:
1. پايه هاى دين (ايمان به خدا ومعاد وعمل صالح).
2. پيامبر و وظائف پيامبرى.
3. ويژگيهاى اسلام.
4. اصلاح اجتماعى و سياسى براساس مبانى ويژه.
5. تكليفها و وظيفه هاى فردى.
6. نظام سياسى اسلام.
7. رهنمودها و نظام اقتصادى.
8. جنگ وجهاد.
9. حقوق انسانى, دينى و اجتماعى زن.
10. مبارزه با نظام برده دارى. 29
از متفكران معاصر امامى, استاد مصباح يزدى مجموع داده هاى معرفتى قرآن را عبارت مى داند از: خداشناسى, جهان شناسى, انسان شناسى, راه شناسى, راهنما شناسى, انسان سازى, برنامه هاى عبادى, احكام فردى و احكام اجتماعى كه هركدام با ديگرى پيوند منطقى دارد ومحور دراين مجموعه مباحث خدا شناسى است.30
درميان محققان غير مسلمان, مستشرق فرانسوى (ژول لابوم) نظرى درخور مطالعه دارد. وى تمام آيات قرآن را به هجده فصل تفسيم كرده و براى هر فصل فرعهايى برشمرده كه مجموع آنها به 350 فرع مى رسد. سرفصلهاى قرآن از نظر او عبارتند از:
تاريخ, محمد, تبليغ, بنى اسرائيل, تورات, نصرانيها, ماوراء الطبيعة, توحيد, قرآن, دين, عقائد, عبادات, شريعت, نظام اجتماعى, علوم و فنون, تجارت, تهذيب اخلاق و رستگارى. 31
هدف محققانى كه ديدگاههاى آنان مورد مطالعه قرار گرفت دو چيز است: شناسايى مباحث كليدى و كشف پيوند بين آنها كه هر دو هدف در راستاى يگانگى مطالب و نظام دارى معارف قرآن است.

ب. يگانگى مفهومى سوره ها درمجموع سوره بقره

اين دريافت, از پيوستگى مطالب قرآن, در كلام مفسران پيشين زمينه مطالعه ندارد و در ميان مفسران قرن 14, صاحب المنار, به يادآورى كوتاهى دراين باره آن هم در مورد بعضى سوره ها بسنده كرده است . 32
مفسرى كه به عنوان نخستين طراح اين تصوير شناخته شده (سعيد حوّى) است كه اثرش را به نام (الاساس فى التّفسير) در 11 مجلد و 6799 صفحه, در سال 1398 آماده كرده و در 1405 به زيور چاپ آراست. نام برده سوره حمد را مقدمه قرآن مى داند 33 و سوره بقره را واحدى مى شمارد كه ازيك مقدمه, سه بخش ويك خاتمه تشكيل شده 34 وتمام موضوعات قرآنى را درخود دارد و ديگر سوره هاى قرآن, هركدام موضوعى را كه جزء مضامين سوره بقره است به بحث مى گيرد وممكن است يك محور چندين بار دركلّ قرآن به هدف خاصى, تكرار شود. وى در نتيجه گيرى نهايى مى نويسد: سوره بقره 24 بار درقرآن توضيح داده شده است. 35
مثلاً پنج آيه اول سوره بقره در باره تقوا سخن مى گويد و سوره آل عمران همين موضوع را شرح مى دهد. 36
سوره مائده, فسق و آثار آن را شرح مى دهد كه مضمون آيه 26 و 27 سوره بقره را تشكيل مى دهد. 37
سوره انعام موضوعش احتجاج با كافران درباره عبوديت خلق به درگاه خداوند است كه درآيه 28 و 29 سوره بقره بدان اشاره شده است. 38
موضوع سوره اعراف, هدايت است كه مضمون آيه 38 بقره است. 39
سوره انفال و توبه درباره جنگ وجهاد سخن مى گويد كه محتواى آيات 216 و 217 و 218 سوره بقره را تشكيل مى دهد. 40
سوره يونس, ترديد ناپذيرى قرآن را موضوع خود مى شناسد كه در نخستين آيه سوره بقره تذكر داده شده است. 41
موضوع سوره يوسف نزول قرآن از سوى خداوند است كه آيات 21 ـ 25 سوره بقره, از آن سخن مى گويد. 42 و…
سوره كهف, شرح ديگرى است بر مسائل مربوط به متقين, منافقين وكافران كه در مقدمه سوره بقره درباره آن سخن رفته است. 43
سوره هاى كوچك قرآن نيز هركدام ناظر به موضوعى ازموضوعات سوره بقره است; مثلاً موضوع دو سوره (فلق) و (ناس) استعاذه است و ارتباط دارد با آيات 30 ـ 38 سوره بقره كه داستان آدم واغواى شيطان درآنها به بحث گذاشته شده است. 44
ديدگاه سعيد حوّى با اين كه سالهاست دراختيار مفسّران وپژوهشگران قرار گرفته است, ولى گويا هنوز ارزشيابى واظهار نظر جدّى درباره آن صورت نگرفته است.

ج. پيوستگى معارف قرآن بر اساس معنا شناسى

اين نظريه, سومين تصويرى است كه از سيستم معارف قرآن, ارائه شده. اين تصوير, مبتنى بر دانش معنا شناسى است 45 كه دانشمند ژاپنى (توشيهيكو ايزوتسو) آن را طرح كرده است. نام برده, گرچه هدف اصلى خود را دراين تحقيق, ارائه جهان بينى وجهان شناسى قرآنى از راه مطالعه كلمات كليدى قرآن, مى داند, 46 ولى در ضمن كار تحقيق به پيوند ميان مفاهيم واژه هاى كليدى قرآن, اشاره كرده و مى نويسد:
(ممكن است كسى چنان بينديشد كه هر كارى كه بايد صورت بگيرد, عبارت ازآن است كه ازكلّ قرآن, همه كلمات مهمى كه به تصورات ومفاهيم مهمى چون اللّه, اسلام, نبى, امام وكافر و… ارتباط دارد, جدا كنند ومعناى قرآنى هريك ازاين كلمات را, مورد تحقيق وملاحظه قرار دهند, ولى اين كار در واقع, چندان ساده نيست; چه اين كه اين كلمات يا مفاهيم درقرآن, هريك تنها و جداى از كلمات ديگر به كار نرفته, بلكه ارتباطى تنگاتنگ با يكديگر دارند ومعنى محسوس و ملموس خود را دقيقاً از مجموع دستگاه ارتباطات متقابل, به دست مى دهند. به عبارت ديگر, اين كلمات ميان خود گروههاى گوناگون بزرگ وكوچك مى سازند كه اين گروهها نيز بار ديگر از راههاى مختلف با هم پيوند, پيدا مى كنند و سرانجام يك كل نظام مند و سامان دار و يك شبكه بسيار پيچيده را شكل مى دهند. آنچه در حقيقت براى منظور خاص ما اهميت دارد همين نوع نظام و دستگاه تصورى است كه بيش از مفاهيم و تصورات منفرد وجدا از يكديگر, در قرآن به كار مى رود.) 47
مؤلف در فصل اول كتاب خود, به تشريح پيوند بين واژه هاى كليدى قرآن مى پردازد و بر سه واژه (كليد) , (كانون) و (ميدان معنا شناسى) تكيه فراوان دارد.
به عقيده وى, واژه هاى كليدى قرآن مجموعه هاى بسيارى را تشكيل مى دهند كه آن مجموعه ها ميدانهاى معنى شناسى قرآن هستند ودر هر ميدانى يك كانون ومركز وجود دارد كه ديگر كلمات كليدى آن ميدان را پيرامون خود نگه مى دارد; مثلاً:
ايمان, اللّه, تصديق, اسلام, شكر, تكذيب, عصيان, كفر و… يك ميدان معنى شناسى را تشكيل مى دهند ودرآن ايمان به عنوان كانون مطرح است و واژگان: كفر, اللّه, شرك, عصيان, تكذيب, استكبار, ظلم, ضلال وفسق, ميدان ديگرى را شكل مى دهند وكانون, كلمه كفر است و واژه هاى: صراط مستقيم, تيه, ضلال, غوايه, عوج, رشاد, اهتداء وهدا, ميدان سومى را تشكيل مى دهند ومركزيت آن را واژه صراط, بر عهده دارد.
بدين ترتيب, كفر, درميدان دوم, كانون است و درميدان اول واژه, معمولى است و واژه هاى: تكذيب, عصيان, اللّه و كفر از اعضاى مشترك كانون اول و دوم به شمار مى آيند وكلمه ضلال كانون دوم را با سوم پيوند مى دهد. 48
ايزوتسو تئورى خود را با نگرشها و استدلالهاى دلپذير و حوصله درخور تحسينى پى گرفته است و در يك جمله, تحقيقى كه ارائه داده از استحكام درخور توجهى برخوردار است.

نظريه يگانگى موضوعى هر سوره

دومين تصويرى كه از معارف قرآن در قرن 14 ارائه شده, يگانگى موضوع در سوره هاى قرآن است.
البته اين كه ديدگاه يادشده به قرن 14 مربوط باشد, چندان قطعى نيست و بعضى براين باورند كه نخستين بار اين تفكر به وسيله (ابن قيّم جوزيه) مطرح گرديده 49 و بعضى فخر رازى را نخستين منادى اين باور مى شناسد. 50 شاطبى 51 و بقاعى 52 نيز درباره يگانگى موضوعى سوره هاى قرآن سخن گفته اند.
به هرحال در قرن 14 مفسران توانمندى چون علامه طباطبائى, 53 محمد عبده, 54 سعيد حوّى, سيد قطب 55, ودانشمندانى چون عبداللّه دراز, 56 محمد عبداللّه شحاته, محمد البهى, محمود شلتوت, يگانگى موضوعى سوره ها را به شكلى پذيرفته اند و در عمل هم به تفسير سوره ها براساس اين باور پرداخته اند. مثلاً شلتوت در (الى القرآن الكريم) هدفهاى هر سوره را مورد توجه قرار داده و به تصوير كشيده است. عبداللّه محمود شحاته در (اهداف كلّ سورة ومقاصدها) اساس نوشته خود را همين موضوع قرار داده است. محمد باقر حجّتى دركتاب (درآمدى به تحقيق دراهداف ومقاصد سوره هاى قرآن) سعى بايسته اى دراين ميدان به كار بسته است. 
محمد بهى 24 سوره قرآن را تحت عنوان (التفسير الموضوعى للقرآن الكريم) مورد تحقيق قرار داده است.
با اين همه, انديشه پيوند مفاهيم قرآنى هر سوره هنوز به صورت كامل وهمه جانبه بر كرسى عمل ننشسته است وهنوز طرفداران اين تفكر دركشف موضوع هر سوره در تلاشند وآراى آنان هنوز سامان نهايى نيافته است; چه اين كه درمورد سوره نساء, سعيد حوّى تأكيد دارد كه موضوع اصلى آن (تقوا) است, 57 ولى محمد بهى و سيد قطب مى گويند موضوع آن جامعه است كه شامل خانواده نيز مى شود و دراين سوره ازعوامل استحكام, خطرات داخلى و تهديدهاى خارجى كه ساختمان به هم پيوسته جامعه را تهديد مى كند, سخن رفته است.58
نمونه ديگر اختلاف نظر طرفداران اين تفكر, درباره موضوع سوره بقره است كه به گونه هاى مختلف به تصوير كشيده اند:
نويسنده (النبأ العظيم) درباره سوره بقره اين باور را دارد كه اين سوره ازيك مقدمه و چهار مقصد ويك خاتمه تشكيل شده است:
مقدمه, شأن هدايتى قرآن را بحث مى كند.
مقصد اوّل: عموم مردم را به اسلام فرا مى خواند.
مقصد دوّم: عهده دار دعوت از اهل كتاب به اسلام است.
مقصد سوّم: به شرح قوانينى از اسلام مى پردازد.
مقصد چهارم: از انگيزه پاى بندى دينداران به دستورات دينى سخن گفته است.
خاتمه درمقام بيان و معرفى كسانى است كه دين را پذيرفته اند. 59
علامه طباطبائى درباره موضوع سوره بقره, اظهار داشته است:
(پذيرش بندگى خداوند, مقتضى اين است كه مؤمن به كلام او كه به وسيله انبياء ابلاغ مى گردد, ايمان داشته و بين پيامبران فرق قائل نشود.)60
سعيد حوّى مى نويسد:
سوره بقره دربردارنده يك مقدمه, سه قسمت و يك خاتمه است. درمقدمه كه 20آيه اوّل سوره را دربرمى گيرد, سه گروه از مردم; يعنى متقيان, كافران و منافقان, سخن به ميان آمده است:
در قسمت اول; يعنى ازآيه 21 تا 167, محور بحث, دعوت مردم به تقواست.
در قسمت دوم كه ازآيه 168 شروع و با آيه 207 پايان مى گيرد, تقوا, شرطها واركان آن, مورد بحث است.
قسمت سوم يعنى آيات 208 ـ 284 , عهده دار بيان قوانين اسلامى است.
خاتمه كه از دوآيه آخر سوره تشكيل يافته, فشرده اى ازتمام مطالب سوره است. 61
بنابراين, تعيين موضوع محورى هر سوره, هنوز نيازمند تحقيق و بررسى است وهنوز هستند كسانى كه در اصل اين ديدگاه ترديد دارند 62 و يا مانند امين الخولى و عفت شرقاوى منكر آن هستند. 63

ارتباط وهمسويى بيانهاى گسسته قرآن درباره يك موضوع

سومين دريافت, از پيوستگى معارف قرآنى كه به عنوان واقعيتى ترديد ناپذير, درمحافل پژوهشى شناخته شده است, يگانگى مطالب وابسته به يك موضوع است. چنانكه پيداست سبك بيانى قرآن به گونه اى است كه يك موضوع بارها و بارها به صورت گسسته در سوره هاى مختلف و به مناسبتهاى گوناگون و از زاويه هاى متفاوت مورد بررسى قرار گرفته است.به شكلى كه در نگاه سطحى, ممكن است ارتباطى ميان آنها ديده نشود, در حالى كه اين بيانهاى گسسته درباره يك موضوع, نه تنها با يكديگر پيوند استوار دارند كه كامل كننده و روشن گر هم نيز هستند.
واين پژوهشگر توان مند است كه مى تواند به آسانى ازاين اجزاى به ظاهر دور افتاده, واحدهاى سازمان يافته را به نمايش بگذارد.
مفسران مسلمان, بلكه محققان غير مسلمان نيز, محتواى قرآن را مطالب تجزيه شده و در عين حال منسجم و پيوسته اى يافته اند كه نياز, به جستن و كنار هم نهادن جديد دارد.
(بوكاى) از قرآن پژوهان غيرمسلمان مى نويسد:
(ديدگاه قرآن را در هر زمينه, بايستى با يافتن وجمع آورى آيات مربوط آن, از سراسر قرآن بازيافت) 64
مستشرقان, از سال 1837 م به كار تفسير موضوعى قرآن علاقه نشان داده اند و مستشرق هلندى (فت) تحقيقى را در پنج قسمت, تحت عنوان: (محمد والقرآن) در مجله هلندى (والدليل) در سال 1845 م به چاپ رسانده است. 65

گستردگى موضوعات قرآنى در نگاه مفسران قرن 14

شگفتى محققان حوزه معارف قرآنى در قرن 14 تنها بدين دليل نبود كه مطالب قرآن را در قالب موضوعهاى بسيارى به صورت نامرئى سازمان يافته مى ديدند, بلكه دركنار آن جامع بودن و چشم اندازهاى گسترده موضوعهاى قرآنى نيز برايشان اعجازآميز مى نمود.
افزون بر محققان مسلمان, پژوهشگرانى چون (بوكاى) اعتراف كرده اند: خدشه ناپذيرترين ديدگاههاى علمى, ديدگاههاى قرآن است و اين كتاب آسمانى درباره آفرينش ستارگان, زمين, طبقه حيوان, طبقه گياهان و توالد انسانها, مسائلى را مطرح كرده است كه اثرى ازخطا درآنها ديده نمى شود. 66
دانشمندان دراين قرن دريافتند كه قرآن در شاخه هاى گوناگون دانش طبيعى ديدگاههايى دارد و در زمينه هاى مختلف علوم انسانى, روان شناسى, قانون گذارى, جامعه شناسى, عقائد, اقتصاد, نظام تربيتى و… سخن نهايى را مى گويد. 67
بدين ترتيب, جامع بودن قرآن به معنى بالا پذيرفته شد, 68 منتهى با افزودن اين مطلب:
(اگر قرآن از پديده جوّى ومسائل زيستى وحياتى سخن مى گويد, با نگاه يك دانشمند زيست شناس تفاوت دارد و قرآن از همه اينها مى خواهد نتيجه توحيدى ومعنوى به بشر ارائه دهد.) 69
مفسران با چنين چشم داشتى از قرآن, به كار تفسير موضوعى همّت گماشتند و با اين اعتقاد به تحقيق درموضوعات مختلف علوم انسانى و طبيعى پرداختند, چنانكه با همين ايده كتاب (دستور الاخلاق فى القرآن), (من علم الطب القرآنى), (روان شناسى در قرآن) , (باد و باران در قرآن) , (عدالت اجتماعى در اسلام) و دهها كتاب ديگر به رشته تحرير درآمد و صدها موضوع علمى از ديدگاه قرآن, مورد مطالعه و بررسى قرار گرفت.

شرايط تفسير موضوعى

مفسران و قرآن پژوهان قرن 14 افزون بر شرايط عامى كه براى كار تفسير قرآن لازم دانسته اند, شرايط خاصى را نيز درخصوص تفسيرموضوعى مورد تأكيد قرار داده اند.

شرايط عام تفسير

از آن جا كه كه شرح اين شرايط, نوشته را ازموضوع اصلى تحقيق باز مى دارد, به بيان فهرست اين شرايط بسنده مى شود.
1. پاكى روح و آمادگى و شوق معنوى براى درك معارف وحى. 70
2. آگاهى از قواعد دستورى و مبانى لغوى و ظرايف ادبى و بيانى زبان عرب. 71
3. آشنايى با تاريخ اسلام واسباب نزول. 72
4. آشنايى با تفسير و آراى مفسران .73
5. آشنايى با روايات و سنّت پيامبر(ص) واهل بيت(ع) و در ارتباط دانستن آنها با آيات قرآن. 74
6. توجه به سياق ويژه و تناسب وجايگاه آيه, نسبت با آيات پيش و پس از آن. 75

* نگاه سيستمى به مفاهيم قرآن, شرط تفسير موضوعى

شناخت سياق عام و توجه به پيوند سيستمى يك آيه با آيه هاى ديگر قرآن در همان موضوع و نيز موضوعات همسو وهمانند, از شرايط ويژه تفسيرموضوعى است, تا آن جا كه مى توان گفت:
نگاه به كلّ قرآن, يكى ازاصول بنيادين مفسران موضوعى در عصر جديد است. 76
محمد عبده دراين باره مى نويسد:
(گفته شده است كه برخى آيات قرآن, برخى ديگر را تفسير مى كند و بهترين نشانه بر حق بودن معنى لفظ, همخوانى آن با سياق سخن و سازگارى آن با هدف قرآن, است.) 77
استاد ناصر مكارم اظهار مى دارد:
(همه اجزاى هستى يك واحد به هم پيوسته را تشكيل مى دهد وطرز مطالعه صحيح آنها اين است كه همه را در ارتباط با هم مورد بررسى قرار دهيم.
دركتاب تدوين; يعنى قرآن مجيد, نيز مطلب همين گونه است و روابط دقيق و ظريفى درميان تمام موضوعات قرآنى وجود دارد وبايد آنها را در ارتباط با يكديگر مورد تفسير قرار داد.) 78
استاد جوادى آملى مى نويسد:
(سراسر قرآن مثانى است; يعنى به هم منعطفند وگرايش دارند و يكديگر را روشن مى كنند, به يكديگر تكيه مى كنند و به يكديگر پناهنده مى شوند واين نشانه انجام كامل قرآن است.) 79
علامه طباطبايى, 80 استاد جوادى آملى 81 و عدنان شريف82 ريشه اين بينش را درخود قرآن جسته اند, آن جا كه فرموده است.
(اللّه نزل أحسن الحديث كتاباً متشابهاً مثانى تقشعر منه جلود الذين يخشون ربّهم)
زمر / 23
زيرا صفت مثانى براى قرآن بدين معنى است كه رابطه بين آيات آن, از گونه رابطه و نظارت متقابل است.
علامه طباطبايى مى نويسد:
(اين از شگفتيهاى قرآن است كه آيه اى از آيات آن, امكان ندارد كه به تنهايى به مطلبى راهنمايى نكند و معنايى را نتيجه ندهد. هرگاه آيه اى ضميمه آيه مناسبى شود, حقيقتى از حقايق تازه را ارائه مى دهد وآن گاه آيه سوم آن حقيقت (كشف شده) را, مورد تصديق وگواهى قرار مى دهد. اين, از شؤون قرآن و ويژگيهاى آن است… اين راهى است كه كسى آن را فرا روى خود قرار نمى دهد. اگر مفسران اين راه را مى پيمودند, امروز چشمه سارهاى زلال قرآن و گنجينه هاى عظيم آن بيش از گذشته وآنچه اكنون هست, در دسترس ما قرار مى گرفت.) 83
براين اساس نگريستن همراه با تفكر در همه قرآن براى پژوهشگران موضوعى از اهميت ويژه اى برخوردار است و ناديده گرفتن و يا كم بها دادن به سياق عام, ارزش كار آنان را به شدّت مى كاهد.

* موضوع شناسى علمى, دومين شرط تفسير موضوعى

درنگاه شهيد صدر, حركت تفسيرى, در بررسيهاى موضوعى قرآن از متن زندگى بشر و واقعيتهاى فكرى موجود درآن, آغاز مى شود و نه با انتخاب موضوعى از قرآن و آيات وابسته به آن:
(تفسيرموضوعى كار خود را با آشنايى و فراگيرى محصول تجربه فكرى بشر و دريافت افكار و محتواى آن آغاز مى كند و آن گاه به سراغ قرآن مى رود. البته نه با اين تصميم كه تجربه بشرى بر قرآن تحميل شود, يا انگيزه هاى تسليم وكرنش قرآن در برابر دانشهاى بشرى فراهم آيد! بلكه هدف اين است كه تجربه بشرى با مطالب قرآن در يك بستر پژوهشى قرار گيرد, تا نظر قرآن به گونه روشن در برابر موضوع مورد تجربه انسان آشكار گردد.) 84
(رسالت تفسير موضوعى درهر مرحله و درهر عصرى اين است كه تمام ميراث فرهنگى بشرى و افكار و مقوله هايى كه خود مفسر فرا گرفته است, با خود داشته و در پيشگاه قرآن قرار دهد تا قرآن درباره مجموعه اين دست آوردهاى بشرى داورى كند.) 85
بدين ترتيب, قرآن مرجع است و درباره تجربه بشرى نظر مى دهد و پا به پاى افزايش تجربيات بشرى تا بى نهايت ابراز نظر قرآن نيز تا بى نهايت, تداوم پيدا مى كند. و براساس تجربه انسانى, غنا, بارورى وفهم صحيح قرآن ميسر مى گردد.) 86
گروهى ديگر از مفسران نخواسته اند تا بدين پايه موضوع شناسى علمى و آشنايى با علوم بشرى و تجربى را درفهم قرآن دخالت دهند, ولى به ارزش آن تصريح كرده و نوشته اند:
(ليكن اين معنا (غناى محتوايى قرآن و بى نيازى آن از غير) مستلزم آن نيست كه انسان با قرآن برخورد جاهلانه نمايد و آنچه از علوم ومعارف كه اندوخته است, آنها را نديده بگيرد و همانند يك فرد بسيط تحصيل نكرده در حضور اين كتاب الهى قرار گيرد, زيرا بين تحميل و بين تحمّل نمودن فرق است… هرچه انسان درمدرسه جهان آفرينش از آيات كتاب تكوينى خداوند, بهره مى برد وآگاهى مى يابد, قدرت تحمّل او نسبت به آيات كتاب تدوين افزون تر مى شود.) 87
درميان دانشوران اهل سنت كسانى چون نويسنده (منهجية البحث فى التّفسير الموضوعى للقرآن الكريم)88 و نويسنده (دستور الاخلاق فى القرآن) به اين ديدگاه گرايش پيدا كرده اند.89

* دخالت ندادن ذهنيّتها, سوّمين شرط تفسير موضوعى

همه كسانى كه صادقانه در صدد راهيابى به ديدگاه قرآن, در زمينه هاى عقيدتى, اجتماعى, علمى بوده وهستند, ازكجرويها و نگرشهاى متعصبانه و پيشداوريها شكايت داشته اند. براين اساس, زدايش علاقه ها و دلبستگيهاى تصورى را براى مفسران موضوعى, ضرورى شمرده اند تا دستاوردهاى آنان به غبار تفسير به رأى و گرايشهاى مذهبى, فلسفى, اجتماعى, دلبستگى به مكتبهاى بشرى, دانش طبيعى وايده وآرمانهاى مقطعى آلايش نيابد.90

* بهره گيرى صحيح از روايات اهل بيت(ع) در تفسير موضوعى

تلاش براى دريافت معارف موضوعى از قرآن, همپاى همه آثار ارزشمند و افقهاى روشن, گذرگاههاى خطر خيزى نيزدارد كه ازآن جمله فرو غلتيدن در تفسير به رأى بود كه ياد كرديم واز آن دست, بيگانه ماندن ازمعارف ناب اهل بيت است كه اكنون بدان اشاره داريم.
بررسى و كندوكاو در متن آيات و سوره هاى قرآن و دريافت نكته هاى جديد و پرجاذبه از آيات, ممكن است اين پندار را پديد آورد كه نيازى به درنگ در سنّت, روايات پيامبر واهل بيت نيست! ولى حقّ اين است كه حتى مشروع بودن اين حركت تفسيرى را ما بايد از مفسران واقعى آن كه پيامبر و عترت اويند, فرا گيريم. چنانكه گروهى از دانشوران بدين نكته تصريح كرده و برابرى و هماهنگى دريافتهاى تفسيرى موضوعى را بامعارف اهل بيت, لازم و مايه اطمينان شمرده اند. 91


پی نوشت‌ها:

1. مصطفى مسلم, مباحث التفسير الموضوعى (دمشق, دارالقلم, 1410) / 17.
2. ازاين گونه است تعريفهايى كه در كتابهاى زير آمده است:
مصطفى مسلم, مباحث التفسير الموضوعى / 16; مكارم شيرازى (پيام قرآن, مدرسه أميرالمؤمنين, 1367) 1/ 20; بيومى, محمد رجب, التفسير القرآنى (مصر, المؤسسة العربية الحديثة) / 91; رومى, محمد بن عبدالرحمن, بحوث فى اصول التفسير ومناهجه (مكتبة التوبة , 1413) / 62.
3. زاهر عواض, دراسات فى التفسير الموضوعى /7 به نقل از: مباحث فى التفسير الموضوعى / 16.
4. مصطفى مسلم, مباحث فى التفسير الموضوعى / 16 و 17; صدر, محمد باقر, المدرسة القرآنيّة / 17.
5. صدر, محمد باقر, المدرسة القرآنية /23.
6. مصطفى مسلم, مباحث فى التفسير الموضوعى/ 18; رومى, محمد بن عبدالرحمان, بحوث فى اصول التفسير و مناهجه / 65 و 67.
7. صدر, محمد باقر, المدرسة القرآنية / 17.
8. جوادى آملى, تفسير موضوعى قرآن مجيد (مركز فرهنگى رجاء, 365 ) 1/ 15.
9. شهرستانى, سيد هبة الدين, تنزيه التنزيل, به نقل از : خرمشاهى, بهاء الدين, قرآن پژوهى (نشر مشرق, تهران) / 323.
10. نهج البلاغه, خطبه 133.
11. صدر, محمد باقر, المدرسة القرآنية / 30.
12. العمرى, احمد جمال, دراسات فى التفسير الموضوعى للقصص القرآنى (مصر, مكتبة الخانجى, 1406) / 50.
13. صدر, محمد باقر, المدرسة القرآنية / 34.
14. دغامين, زياد خليل محمد, منهجية البحث فى التفسير الموضوعى للقرآن الكريم (عمان, دارالبشير, 1416) / 17 ـ 18.
15. همان/ 19.
16. رومى, محمد بن عبدالرحمان, بحوث فى اصول التفسير و مناهجه / 62.
17. دغامين, زياد خليل محمد, منهجية البحث فى التّفسير الموضوعى للقرآن الكريم / 106; رومى, محمد بن عبدالرحمان, مباحث فى التفسير الموضوعى / 57.
18. جوادى آملى, تفسير موضوعى قرآن مجيد, 1/ 36; ناصر مكارم, پيام قرآن, 1/ 22; بوكاى, مقايسه اى ميان تورات, انجيل, قرآن وعلم, ترجمه دبير, (دفتر نشر فرهنگ اسلامى)/ 269; سبحانى, مفاهيم القرآن; شرقاوى, عفت, قضايا انسانية فى اعمال المفسرين (دارالنهضة العربية, بيروت, 1980) / 7.
19. دغامين, زياد خليل محمّد, منهجية البحث فى التفسير الموضوعى للقرآن الكريم / 19; سبحانى, جعفر, مفاهيم القرآن (قم, انتشارات توحيد, 1404) 1/ 16.
20. شرقاوى, عفت, قضايا انسانية فى اعمال المفسرين (بيروت, دارالنهضة, 1980) 81/ 82; صدر محمد باقر, المدرسة القرآنية / 37.
21. اجنتس جولد تسهير, مذاهب التفسير الاسلامى, ترجمه عبدالحليم نجار (مصر, مكتبة خانجى, 1314 هـ) / 4.
22. رومى, فهد بن سليمان, منهج المدرسة العقلية الحديثة (ط 3, مؤسسة الرّسالة, 1407) / 222; دغامين, زياد خليل محمّد, منهجية البحث فى التفسير الموضوعى للقرآن الكريم / 104.
23. مكارم شيرازى, ناصر, پيام قرآن, 1/ 32.
24. طباطبايى, محمد حسين,الميزان فى تفسير القرآن (مؤسسة مطبوعاتى اسماعيليان) 1/ 40.
25. طباطبايى, محمد حسين, الميزان, ترجمه محمد باقر همدانى موسوى, (دفتر انتشارات اسلامى) 10/ 203.
26. رشيد رضا, المنار (بيروت, دارالمعرفة) 1/ 36.
27. جوادى آملى, عبدالله, تفسير موضوعى قرآن مجيد, 1/ 41.
28. بوطى, محمد سعيد رمضان, روائع القرآن (دمشق, مكتبة فارابى) / 165.
29. رشيد رضا, وحى محمدى, ترجمه محمد على خليلى (تهران, بنياد علوم اسلامى, 1361); رشيد رضا, المنار, 11/ 206 ـ 293.
30. مصباح يزدى, محمدتقى, معارف قرآن (قم, دفتر انتشارات اسلامى, 1374) / 5 ـ 20.
31.مصطفى مسلم, مباحث فى التفسير الموضوعى/ 22.
32. رشيد رضا, المنار 288 ـ 289.
33. سعيد حوّى, الاساس فى التفسير (مصر, دارالاسلام, 1412) 1/ .
34. همان, 1/ 61.
35. همان, 11/ 6770.
36. همان, 2/ 685.
37. همان, 3/ 1295.
38. همان, 3/ 1557.
39. همان, 4/ 3518.
40. همان, 4/ 2101.
41. همان, 5/ 2413.
42. همان, 5/ 2525.
43. همان, 8/ 4163.
44. همان, 11/ 6760.
45. ايزوتسو در تعريف معنى شناسى مى نويسد:
(معنى شناسى بدان صورت كه من آن را مى فهمم, تحقيق و مطالعه اى تحليلى درباره كلمات كليدى زبان است به منظور آن كه سرانجام جهانبينى قومى شناخته شود كه آن زبان را نه تنها همچون وسيله سخن گفتن و انديشيدن بلكه مهمتر ازآن همچون وسيله اى براى تصور كردن و تفسير كردن جهانى كه آن قوم را احاطه كرده است, به كار مى برد.) توشيهيكو ايزوتسو, خدا و انســان در قرآن, ترجمه احمد آرام (شركت سهامى انتشار, تهـران, 1361) /4.
46. همان / 4.
47, همان /5.
48. همان / 51 ـ 52.
49. دغامين, زياد خليل محمد, منهجية البحث فى التفسير الموضوعى للقرآن الكريم/ 98.
50. همان/ 99.
51. همان/ 100.
52. همان/ 102.
53. طباطبايى, محمد حسين, الميزان فى تفسير القرآن, 1/ 16 و 15/ 78.
54. عبداللّه محمود شحاته, درآمدى بر تحقيق در اهداف, مقاصد سوره هاى قرآن, ترجمه محمدباقر حجتى (دفتر نشر فرهنگ اسلام, 1369) / 27.
55. حوى, سعيد, الاساس فى التفسير, 2/ 687.
56. دراز, محمد عبداللّه, النبأ العظيم (كويت, دارالقلم) / 142.
57. حوى, سعيد, الاساس فى التفسير, 2/ 977 و 980 و 1270.
58. التفسير الموضوعى للقرآن الكريم ـ تفسير سوره نساء (مصر , مكتبة وهب, 1400) / 3 و 10; سيد قطب, فى ظلال القرآن (دار احياء التراث العربى, بيروت, 1391 ) 2/ 205.
59. دراز, محمد عبداللّه, النّبأ العظيم / 163.
60. طباطبايى, محمد حسين, الميزان فى تفسير القرآن, 1/ 43 و 2/ 440.
61. حوى, سعيد, الاساس فى التفسير, 1/ 61 و 1/ 673.
62. منهجية البحث فى التفسير الموضوعى للقرآن الكريم / 120.
63. همان / 111.
64. بوكاى, مقايسه اى ميان تورات, انجيل, قرآن و علم, ترجمه مهندس دبير / 253 و 269
65. الصغير, محمد حسين على, المستشرقون و الدراسات القرآنية (مكتب الاعلام الاسلامى, 1413 هـ)/ 72.
66. بوكاى, مقايسه اى ميان تورات, انجيل, قرآن و علم, ترجمه مهندس دبير (دفتر نشر فرهنگ اسلامى) / 73.
67. عدنان شريف, من علم الطب القرآنى (بيروت, دارالعلم للملايين) / 10.
68. جوادى آملى, عبدالله, تفسير موضوعى قرآن مجيد, 1/ 73.
69. شهيد مطهرى, آشنايى با قرآن, ( صدرا, 1372) 4/ 197.
70. عدنان شريف, من علم الطب القرآنى / 24; جوادى آملى, تفسير موضوعى قرآن مجيد.
71. قاسمى, جمال الدين, محاسن التأويل (دارالفكر, بيروت, ط 2 1398) 1/ 325
72. سبحانى, جعفر, منشور جاويد قرآن (كتابخانه عمومى امام أميرالمؤمنين, 1360) 3/303; رومى, محمدبن عبدالرحمن, اتجاهات التفسير فى القرن الرابع عشر, 3/ 891; دغامين, زياد خليل محمد, منهجية البحث فى التفسير الموضوعى للقرآن الكريم / 43.
73. مصطفى مسلم, مباحث فى التفسير الموضوعى / 53.
74. جوادى آملى, عبدالله, زن در آيينه جلال وجمال (مركز نشر فرهنگى رجاء, 1371) / 51.
75. عائشة, عبدالرحمن, التفسير البيانى للقرآن الكريم (دار المعارف, مصر, 1388) 1/7.
76. رومى, فهد بن سليمان, منهج المدرسة العقلية الحديثة فى التّفسير /231; التفسير البيانى للقرآن الكريم, 1/ 7.
77. همان /240.
78. مكارم شيرازى, ناصر, پيام قرآن, 1/ 19.
79. جوادى آملى, عبدالله, تفسير موضوعى قرآن مجيد, 1/ 129.
80. طباطبايى, محمد حسين, الميزان فى تفسير القرآن 1/ 3 ـ 12 , 12 / 190.
81. جوادى آملى, عبداللّه, تفسير موضوعى قرآن مجيد, 1/ 29.
82. عدنان الشريف, من علم الطب القرآنى / 24.
83. طباطبايى, محمد حسين, الميزان, 2/ 314.
84. صدر, محمدباقر, المدرسة القرآنية, 25 و 28.
85. همان / 22.
86. همان / 22 ـ 24.
87. جوادى آملى, عبداللّه, تفسيرموضوعى قرآن مجيد, 1/ 74.
88. دغامين, زياد خليل محمد, منهجيّة البحث فى التفسير الموضوعى / 44.
89. دراز, محمد عبداللّه, دستور الاخلاق فى القرآن / 17.
90. دغامين, زياد خليل محمد, منهجيّة البحث فى التفسير الموضوعى / 44; حكيم, محمدباقر, علوم القرآن / 83; صغير, محمد حسين على, دراسات قرآنية / 36; دراز, محمد عبداللّه, دستور الاخلاق فى القرآن / 18.
91. جوادى آملى, عبداللّه, زن در آينه جلال و جمال / 52.
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: شنبه 16 خرداد 1394 ساعت: 8:33 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

اصول و مبانى تفسير (الفرقان)

بازديد: 135
اصول و مبانى تفسير (الفرقان)

محمدرضا امين

تفسيرالفرقان كه نام كامل آن (الفرقان فى تفسيرالقرآن بالقرآن والسّنة) است, به وسيله مفسّر معاصر دكتر شيخ محمد صادقى تدوين يافته است. اين تفسير كه در 30 مجلّد تنظيم شده است, دوره كامل تفسيرقرآن كريم مى باشد كه از آغاز تا انتهاى قرآن به تفسير آيه به آيه آن پرداخته است. مفسّر درآغاز چنانكه خود مى گويد از تفسير چند جزء آخر قرآن شروع كرده است و درادامه از ابتداى قرآن اقدام به تفسير كرده وتا انتها ادامه داده است.
اين تفسير هم از نظر محتوا وهم ازجهت سبك, يكى از تفاسير بديع اماميه به شمار مى آيد, چه اين كه ازنظر محتوا ـ برخلاف بيشتر تفاسير كه غالب محتواى آنها تكرار حرفهاى گذشتگان است ـ داراى مطالب ونكات بكر و تازه است كه خواننده را درفهم قرآن و استدلال به آن درفضاى تازه اى ازمفاهيم و معانى قرار مى دهد. ازنظر سبك و شيوه تفسيرى نيز, ويژگيها وبرجستگيهايى درآن وجود دارد كه تفاسير موجود كم تر ازآن برخوردارند.
دراين مقاله مى كوشيم با تبيين محورهايى چند در زمينه خصوصيات اين تفسير, گامى هرچند كوتاه در شناساندن آن به جامعه فرهنگى برداريم. اين محورها عبارتند از:
1. سبك تفسير 2. ويژگيهاى سبك; كه دراين بخش با خطوط كلى حركت مفسّر آشنا مى شويم 3. مبانى و ديدگاههــاى مفسر نسبت به قرآن وعناصر مؤثر در فهم آن.

سبك تفسير

عنوان تفسير چنين مى نمايد كه مفسّر از دو سبك تفسير قرآن با قرآن و تفسير قرآن با سنّت, سود برده است. امّا درمقدمه تفسير اظهار مى دارد كه بايسته ترين روش تفسيرى, شيوه تفسير قرآن با قرآن است.
وى مى نويسد:
(همه شيوه هاى تفسيرى نادرست است, جز شيوه تفسير قرآن با قرآن واين همان شيوه تفسير پيامبر(ص) و امامان (ع) است. بر مفسّران لازم است كه اين روش تفسيرى را از معلمان معصوم فراگيرند و در تفسير آيات به كار بندند.)
درمجالى ديگر مى نويسد:
(روشهاى تفسيرى از دوحالت بيرون نيستند: يا تفسير قرآن با قرآن هستند ويا تفسير قرآن با رأى.)
مفسّر در تحليل و تأييد اين شيوه پيشنهادى, به آيه هايى استدلال مى كند كه قرآن را نور و برهان و بيان وهدايت معرفى مى كند و مى گويد:
(چيزى كه خود, بيان وهدايت است ومرجع و تكيه گاه غيرخود به شمار مى آيد, پيش ازاين كه روشن گر غير باشد, بايد خود مبيّن و روشن گر خود باشد.)
اين سخنان چنان مى نمايد كه نوعى تناقض و ناهمسازى درگفتار و رفتار تفسيرى مفسّر ونيز عنوان كتاب وجود دارد! آيا به واقع چنين است؟
ظاهر سخن گرچه نوعى ناسازگارى بين شيوه پيشنهادى و شيوه به كار رفته را نشان مى دهد, ولى با مطالعه تصوّرات و برداشتهاى مفسر از دو سبك ياد شده ونمونه هاى عملى تفسير, پاسخ چيزى ديگرى است.
مفسّر براين باور است كه برايند تفسير قرآن با قرآن, دستيابى به نخستين مفاهيم ومعارف قرآنى است, مرتبه اى ازمعنا كه درچارچوب دلالت مطابقى آيه قرار دارد. درحالى كه روايات تفسيرى بيشتر درصدد نشان دادن نمونه ها ومعانى پنهان آيات است و چنانكه خود مى گويد نگاه روايات تفسيرى به معانى ژرفتر كلام وحى است, با اين ويژگى كه مفاهيم ژرف, ريشه در معانى ومنطوق دارد و در پرتو آن شكل مى گيرد به گونه اى كه درستى و نادرستى آن ها در گرو برابرى و نابرابرى با منطوق آيات است. چه اين كه به مقتضاى محوريت قرآن در ارزشيابى روايات و درستى و نادرستى آنها, منطوق آيات, معيار سازگارى و ناسازگارى روايات با قرآن است. ودرنتيجه تفسير مأثور چيزى جدا از آيه نيست, بلكه برخى ازمراتب معنايى آن است كه درپرتو سطح ظاهر آيه با يارى جستن از آيات ديگر به دست آمده است. بنابراين تفسير قرآن با سنّت گونه اى از تفسير قرآن با قرآن است. دكتر صادقى در مقدمه تفسير خود مى نويسد:
(كم ترين چيزى كه بايد نسبت به آن اقدام كرد, فهم عبارت است كه همان معناى مطابقى وظاهر آيه مى باشد. پس اين معناى مطابقى, پايه واساس كشف زواياى ديگر ازمعنا قرار مى گيرد, چه اين كه تفسير داراى چهار مرتبه است: تفسير عبارت. تفسير اشارت. تفسير لطائف و تفسير حقايق; پس همين معناى ظاهر, معيار عرضه حديث بر قرآن است.)
نمونه هاى عملى تفسير نيز گوياى همين واقعيت است كه مفسّر در پذيرش تفسير مأثور, پيش از هرچيز به سازگارى آن با مراتب مختلف معنايى آيه مى انديشد و دستيابى به هرمعناى تازه را در پرتو مفهوم ظاهر آيه و سازگارى با آن جست وجو مى كند.
به اين ترتيب شيوه مفسّر درحقيقت همان شيوه پيشنهادى تفسير قرآن با قرآن است. هرچند از سنّت نيز بهره برده است.

شاخصهاى ويژه سبك
1. شيوه نگارش

نويسنده با بهره گيرى از صناعت تضمين, سجع و با استفاده گسترده از مصدرهاى صناعى, شيوه جديدى را در پيش گرفته است كه در تفاسير موجود, مانند آن ديده نمى شود.
اين سبك نو و ناآشنا در آغاز, خواننده را در فهم عبارات و مقصود مفسّر دچار مشكل مى كند وبه نظر مى رسد نوعى تكلّف و تصنّع در تعبير وبيان صورت گرفته است, ولى پس ازمدّتى كه ذهن با سبك نوشتارى مؤلّف انس گرفت, ظرافتها و دقّتهايى كه مفسّر در انتخاب وبه كارگيرى واژه ها و تعبيرات مورد توجه قرار داده است, پديدار مى شود وخواننده را در فهم معانى ومقاصد يارى مى دهند. بنابراين استفاده از تفسير الفرقان, اندكى بردبارى مى طلبد.

2. بهره گيرى از ظرفيت مفهومى واژه ها

پديده ديگرى كه در سبك مفسّر به صورت كاملاً برجسته رخ مى نمايد ومى توان گفت از ويژگيهاى اين تفسير به شمار مى آيد. بهره گيرى از ظرفيت مفهومى واژه هاست. نخستين چيزى كه مفسّر در تفسير يك آيه بدان توجه نشان مى دهد حدود و گستردگى مفهومى كلمات است, سعى او برآن است كه مفاهيم واژه ها را بدون هرگونه محدوديتى وبا همان گستردگى طبيعى كه در خود كلمه وبا توجه به موقعيت كاربردى آن درآيه وجود دارد, به عنوان پايه و سرآغاز تفسير قرار دهد, وتا اندازه اى كه توانايى ذهنى وفكرى مفسر اجازه مى دهد به گستردن مفهوم آيه و شناخت مصداقها وواقعيتهاى قابل انطباق درآن بپردازد وهرگونه محدودسازى را تا آن جا كه ازخود آيه در پرتو آيات تفسيرى ديگر پديد نيامده باشد به كنار گذارد. ازهمين رو حجم مواردى كه تفسيرهاى روايى تحديدگرا, دراين تفسير حمل بر جرى و تطبيق شده است, به مراتب بيش تر از ديگر تفاسير است. 1
بخشى ازنكته هاى تازه اى كه دراين تفسير ديده مى شود برخاسته از همين خصوصيت است .ازآن جا كه اين ويژگى تقريباً در تفسير تمام آيات وجود دارد, نيازى به نمونه آوردن احساس نمى شود و تنها براى آن كه ويژگيهاى ياد شده تبيين شود به چند نمونه اشاره مى كنيم.
درباره توبه مرتد فطرى پس از طرح اين سؤال كه آيا توبه او همان گونه كه در باطن پذيرفته مى شود درظاهر نيز مانند توبه مرتد ملى, پذيرفتنى است يا نه, مى نويسد:
(اطلاق آيه: (فان اللّه غفور رحيم) اقتضا دارد كه توبه مطلقاً در هر دو زمينه پذيرفته شود.) (تفسير فرقان 5/ 242)
ذيل آيه : (إنّ أوّل بيت وضع للنّاس) (آل عمران/96) مى نويسد:
(نخستين بودن دراين جا مطلق است, هم اول بودن در زمان را در برمى گيرد وهم در مكان وهم در رتبه را.) (تفسير فرقان 5/ 256)
درآيه: (فان خفتم ألّاتعدلوا فواحدة) (نساء/3) مى نويسد:
(اين عدالت, تنها عدالت فردى و در زمينه تأمين حقوق همسران نيست, بلكه عدالت اجتماعى را نيز شامل مى شود; بنابر اين, اگر درجامعه شمار زنان و مردان مساوى بود, ازدواج متعدد براى يك مرد جايز نيست, زيرا موجب ظلم و رعايت نكردن عدالت مى شود.) (تفسير فرقان 6/ 172)
ذيل آيه: (قل يا أهل الكتاب لم تصدّون عن سبيل اللّه) (آل عمران/99) درابعاد مفهوم (صدّ) مى نويسد:
(صدّاً بكفركم وآخر بايمانكم ثمّ كفركم ـ وثالثاً بدعاياتكم الباطلة الخواء يعنى: جلوگيرى ومانع تراشى در راه حركت مردم به سوى خدا, زمينه هاى گوناگونى دارد كه درمفهوم (صدّ) نهفته است, كفرورزيدن, ايمان آوردن و سپس اظهار كفر كردن ونيز ادعاهاى نادرست, همه وهمه مصاديق (صدّ) است.)
درآيه : (انّ يوم الفصل كان ميقاتاً) (النباء/17) مى نويسد:
(اين جدايى, فيصله يافتن اختلافات, فاصله افتادن بين اختلاف كنندگان, جدا شدن دوستان و نزديكان و بريدن از آرزوها واعمال, جدا شدن حقّ از باطل و حقّ گرا از باطل گرا و بالآخره آشكار شدن هرگونه امر مبهم و ناشناخته را شامل مى شود.) (تفسير فرقان 30/32)
به عنوان آخرين نمونه به تفسير (نبأ) درآيه: (عمّ يتسائلون. عن النّبأ العظيم) (النبأ/1ـ 2) اشاره مى كنيم كه بيش تر مفسران آن را به مورد مشخصى تفسير كرده اند, ولى (الفرقان) براساس سبك ويژه خود مفهوم آن را جنس خبر مى داند وواقعيتهايى چون توحيد, نبوت, معاد, قرآن, پيامبر و ولايت اهل بيت(ع) را از نمونه هاى آن به شمار مى آورد. 2 يعنى همه اينها آن خبر بزرگى هستند كه مورد پرسشند.
اين نمونه ها به روشنى تمايل شديد مفسّر را در بهره جويى از اطلاق و ملاحظه مفهوم طبيعى كلمات نشان مى دهد. بلكه مفسّر بر اين باور است كه محدود كردن مفاهيم آيات در محدوده فكرى مردم يك زمان, آيات را متشابه مى كند كه بايد ازآن پرهيز كرد. (تفسير فرقان1/50)
ازآن جا كه بنابر اختصار است, از مقايسه نمونه هاى فوق دراين تفسير با تفاسير ديگر صرف نظر مى كنيم, خواننده خود مى تواند اين ويژگى سبك مفسّر را در مقايسه با تفاسير ديگر به خوبى دريابد.

3. به كاربردن واژه هاى مشترك در چند معنا

ويژگى ديگر اين سبك, حمل واژه هاى مشترك بر چند معنا و اراده مفاهيم متقابل ازيك واژه است, تفاسير ديگر بيش تر در زمينه واژه هاى مشترك, يكى ازمعانى را انتخاب كرده و بقيه را ناديده مى گيرند, ولى سبك الفرقان جزاين است.
هرجا كلمه اى از نظر لغوى چند معناى گونه گون و دگرگون داشته باشد وبا دستورهاى ادبى و جايگاه كاربردى آن درآيه سازگار باشد, الفرقان, آن واژه را برهمه آن معانى حمل مى كند وهمه آنها را جزء تفسير آيه مى داند ودر عرض هم مى پذيرد.
الفرقان درمعرفى اين خصوصيت سبك تفسيرى مى نويسد:
(اگر آيه اى معنى هاى چندى را برتابد كه همه آنها صحيح باشد و ناسازى بين آنها نباشد, اشكال ندارد كه همه آنها مقصود باشد, چنانكه درشيوه ما دراين تفسير ديده مى شود.) (تفسير فرقان 27/ 118 و 30 / 30)

4. درنگ در تعبيرها و دقّت در واژه ها

مفسّر, نسبت به شكل تعبير وكاربرد كلمات بسيارحسّاس است, بلى همه تفاسير به دقّتها و ظرافتهاى تعبير قرآنى عنايت دارند, امّا اين رويكرد و التفات در تفسير الفرقان تا اندازه اى نمايانتر است. شايد بتوان گفت نقطه آغاز تفسير هرآيه, تأمّل در واژه وكيفيت كاربرد آن درآيه است, مفسّر ازاين راه دركشف زواياى جديد مفهوم آيه و نشان دادن تصوّر نو از محتواى آن بهره زياد برده است. به عنوان نمونه ذيل آيه: (واذا قيل لهم آمنوا كما آمن النّاس) (بقره/ 13) با طرح اين سؤال كه چرا فرمود: (كما آمن النّاس) و نفرمود (كما آمن المؤمنون) در پاسخ مى نويسد:
(شايد علّت اين باشد كه آنچه اكنون از آن ها خواسته مى شود, كمترين درجه ايمان است به اندازه اى كه آن ها را از كفر و نفاق خارج كند و در رديف ساير مردم كه داراى عقل و درك هستند قرار دهد.) (تفسير فرقان 1/200)
ييا در رابطه با آيه: (يا ايّها النّاس اعبدوا ربّكم) (بقره/21) هريك از كلمات : (يا ايّها) و (النّاس) را توضيح مى دهد و فلسفه انتخاب آنها را بيان مى كند, ازجمله آن كه :
كلمه (يا) كه براى نداى دور است, از آن رو به كار رفته است كه مردم پيش ازعبادت خدا ازمحضر ربوبى دورند. (تفسير فرقان 1/ 214)
درباره جمله (لما بين يديه) درآيه: (نزّل عليك الكتاب بالحقّ مصدّقاً لما بين يديه) (آل عمران/3) مى نويسد:
اين كه فرمود قرآن تصديق گر كتابهايى است كه پيش روى او قرار دارند, با اين كه پيامبران وكتابهاى الهى همه پشت سرقرآن و پيامبر اسلام قرار داشته اند, ازآن روست كه پيامبر اسلام و قرآن, استمرار پيامبران گذشته وكتابهاى پيشين هستند و تكميل كننده آن ها و به لحاظ همين تقدّم قرآن وپيامبر اسلام در رتبه, همه كتابهاى پيشين و پيامبران گذشته در پيش روى آن دو قرار دارند ودر رتبه اى پس ازآن دو ونه در مرتبه اى جلوتر.
ازاين گونه موارد كه مفسّر با تكيه بر نوع تعبير و گزينش كلمات, به نكته ها و زواياى تازه آيه توجه كرده است, بسيار است و گستردگى اين امر, شيوه تفسير را مشخص وممتاز مى كند. 4

5. اعتماد برملاكها و اصول خود و محور قرار ندادن آراى تفسير مفسّران

پديده ديگردر سبك نويسنده تكيه بر فهم و برداشت شخصى و بى اعتمادى به گفته ها و ديدگاههاى ديگران است. مفسّر با دقّت و درنگ درمفردات و تركيبات آيه به صورت مستقيم و با استمداد از آيات يا روايات راهگشا به سراغ تفسير مى رود وازهرگونه درگير شدن با گفته ها و نظريه ها خوددارى مى كند. البته اين بدان معنى نيست كه هيچ گونه نقل و نقدى نسبت به نظريات ندارد, بلكه مقصود آن است كه: درفهم آيه و برداشت تفسيرى ازآن, بر ديدگاههاى ديگران تكيه ندارد و براين باور است كه تفسير قرآن براساس آراى مفسران, به هرشكل كه باشد, گونه ى از تفسير به رأى است.
ودرجاى ديگر به صراحت براين واقعيت تأكيد دارد كه شيوه تفسير الفرقان, نپرداختن به آراء و نظريه هاى تفسيرى ديگران است. (تفسير فرقان 1/309 و 30/6)

6. استفاده گسترده از روايات

سبك تفسير گرچه تفسير قرآن با قرآن است وبه همين لحاظ اگر از روايات استفاده نمى كرد, بر خلاف انتظار نبود امّا ويژگى اين تفسير آن است كه همراه با سبك يادشده از روايات نيز, به صورت گسترده بهره برده است به گونه اى كه مى توان گفت افزون بر تفسير قرآن, يك دوره تفسير روايى را نيز دربردارد و كمتر صفحه اى را مى توان يافت كه به گونه اى استشهاد به روايت و استناد به منبع روايى درآن ديده نشود.
مهم ترين محورهايى كه استفاده از روايات درآن صورت گرفته است, يكى تأييد تفسير آيه وديگر گسترش ابعاد آيه است, گرچه درمواردى ديگر, مانند شأن نزول يا مباحث علمى نيز به روايات استناد شده است. (تفسير فرقان 30/21,25)
امّا اين موارد اندك هستند و بيش تر زمينه هاى استفاده از روايات همان دو زمينه يادشده هستند كه مفسّر پس از تفسير يك آيه باملاحظه آيات ديگر, براى تأييد يا توسعه دامنه معنايى آن از روايات يارى مى جويد.5
اين روش همان گونه كه پيش تر اشاره شد, منافاتى با سبك تفسير قرآن با قرآن ندارد, زيرا درهرحال معيار تفسير و فهم يك آيه خود قرآن است ونقش روايات درحقيقت, تأييد منطوق ومفهوم ظاهر آيه و يا گسترش دادن همان معناست, فراتر ازآنچه تنها ازمنطوق آيه استفاده مى شود. به اين ترتيب جمع بين تفسير قرآن با قرآن وبهره گيرى گسترده از روايات به گونه اى كه در غير تفسير روايى مانند آن ديده نمى شود, يكى از برجستگيهاى تفسيرالفرقان به شمار مى آيد.

7. بحث فقهى استدلالى

اين تفسير به فقه الاحكام به صورت مبسوط و استدلالى پرداخته است. درتاريخ تفسير كم نيستند تفاسيرى كه به آيات الاحكام ومباحث فقهى روى داشته اند; مانند تفسير قرطبى و اضواء البيان, امّا طرح مباحث فقهى دراين تفاسير بيش تر به صورت بيان مسائل وبه گونه غير استدلالى بوده است. ويژگى تفسيرالفرقان دراين است كه با حفظ گستردگى بحث, به صورت استدلالى واجتهادى وارد مباحث فقه آيات الاحكام شده است. كنجكاوى در تعبيرات, درنظر داشتن نكته هاى ادبى و بلاغى, جرح و تعديل روايات مطرح شده و نقد و ارزيابى آراى فقهى و در همه اين احوال تكيه بر محوريت قرآن در تبيين احكام, تفسيرالفرقان را موقعيتى چونان كتب فقهى بخشيده است, چه اين كه زمينه فقه قرآنى را به گونه گسترده فراهم آورده است.
مفسّرخود در مقدمه تفسير, بر ضرورت بحث و تحليل آيات الاحكام تأكيد كرده ويادآور شده است كه اگر آيات الاحكام در تفسير مورد بحث قرار نگيرد, ازآن جا كه در فقه نيز به گونه اى بايسته ازآن بحث نمى شود, در نتيجه آيات الاحكام, هميشه تفسير ناشده باقى مى ماند واين كار نتايج زيانبارى را در فقه به وجود مى آورد, چنانكه گاه نمودهاى آن ديده مى شود.
به هرحال, تلاشهاى مفسر در پرداختن به آيات الاحكام به صورت كم سابقه, يكى از عوامل پيدايش آراء و ديدگاههاى جديد از ناحيه مفسّر در فقه است كه دربخش ديگر به نمونه هايى ازآن اشاره خواهد شد.

8. گستردگى منابع

مشخصه ديگر تفسيرالفرقان, تعدد و تنوع منابع مورد استفاده است. در تفاسير موجود, كمتر تفسيرى را مى توان يافت كه ازنظر مراجعه و استناد به منابع, به پايه الفرقان برسد.
دريك بررسى اجمالى وآمارى در جلدهاى تفسير نتايج زير به دست آمد:
منابع روايى: حدود 80 مأخذ روايى مورد استفاده قرار گرفته است كه درميان آن از صحاح ومسانيد اهل سنت گرفته تا ادعيه ائمه(ع) ديده مى شود.
ازآن جا كه مفسّر درگزينش روايات, براساس صحت متن حديث وسازگارى آن با محتواى آيات عمل كرده است ونه صحّت سند آنها, از استناد به مراجع گوناگون و گاه سست و بدون سند, خوددارى نكرده است.
منابع تفسيرى: بيش از 25 تفسير مورد مراجعه الفرقان بوده است كه بيشتر آن ها براى نقل روايت وبرخى ديگر براى نقل ويا نقد نظريه مفسّر مورد استناد قرار گرفته است. تفسير نور الثقلين, درالمنثور, قمى و البرهان بيشترين تكيه گاه مفسر در نقل روايت است. و تفسير فخررازى, المنار, صدرالمتألهين, الميزان و طنطاوى از تفاسيرى است كه مفسّر به نقل ويا نقد نظريات آنها پرداخته است. 6
منابع لغوى: كتابهاى لغوى استفاده شده, عبارتند از: لسان العرب, قاموس, مصباح, تاج العروس, مفردات راغب, نهايه ابن اثير. اين منابع همان گونه كه ديده مى شود متعدد است, امّا از آن جا كه مفسّر به بحث لغت بيش تر به صورت آزاد و بدون استناد به منابع لغوى مى پردازد, چنانكه پس از اين خواهيم گفت, مراجعه به منابع لغت و نقل گفته هاى اهل لغت, كم تر به چشم مى خورد.
منابع پراكنده: بالغ بر 60 كتاب ومقاله در زمينه هاى مختلف مورد مراجعه بوده است, كه درميان آن ها كتابهاى علمى, اجتماعى, تاريخى, دائرة المعارفها و گاه مجلاّت و روزنامه ديده مى شوند, بيش تر آنها براى نقل نظريه و در تأييد يك مطلب تفسيرى استفاده شده است, ولى برخى در جهت نقد نظريه نويسنده در پرتو آيات ومفاهيم قرآن نيز مورد استفاده قرار گرفته است.

9. استفاده از عهدين با زبان عبرى

ييكى از ويژگيهاى تفسير الفرقان, كه چه بسا در هيچ تفسير ديگرى همانند نداشته باشد, استفاده از متون عبرى عهدين يعنى تورات و انجيل است. البته نقل ترجمه فرازهاى آن در تفاسير ديگر مانند المنار نيز ديده مى شود, امّا استفاده از زبان اصلى عبرى گويا ويژه اين تفسير است.
نقل متون عهدين در راستاى دو هدف كلى صورت گرفته است, يكى تأييد مفاهيم وگزارشهاى قرآنى مانند بشارتهاى پيامبر و داستانهاى بنى اسرائيل 7 وديگر نقل ناهمگونى ها و تحريفهاى موجود در عهدين. 8

10. ابتكار ونوآورى

الفرقان در زمينه هاى گوناگون بويژه فقه الاحكام, به نظريات جديد يا نادرى رسيده است كه با قطع نظر ازصحّت و سقم آن در بازكردن افقهاى جديد فرا روى خواننده وايجاد توانايى بيش تر در گزينش نظريات و احتمالات, نقش زيادى ايفا مى كند.
به عنوان نمونه, مفسّر ,تمام آياتى كه علم را در بستر زمان به خدا نسبت مى دهد, مانند علم اللّه, يعلم اللّه و…, به معنى آگاهى نمى داند, بلكه از ريشه علامت وبه معنى علامت زدن مى گيرد ومعتقد است كه اگر به معنى علم وآگاهى بود بايد به دومفعول متعدّى مى شد, درحالى كه در تمام آياتى كه اين واژه بكار رفته, فعل به يك مفعول متعدّى شده است.
اين نشان مى دهد كه واژه هاى يادشده از مصدر علم نيست, بلكه ازمصدر علامت است. (تفسير فرقان 27/ 129)
در بحث عصمت پيامبران, نظريه سومى را در قبال دو نظريه معصوم بودن ومعصوم نبودن پيامبران, انتخاب كرده است كه در خور درنگ است. وى معتقد است كه نبوت به عنوان عهد الهى در انبياى اولوالعزم, مستلزم عصمت آنان است, امّا در ديگر پيامبران, مانند آدم(ع) مستلزم عصمت نيست, بنابراين انجام معصيت ازآنان خلاف انتظار نمى باشد. (تفسير فرقان 1/324)
مفسّر, در اصل تفاوت درجات انبيا به آيه: (تلك الرّسل فضّلنا بعضهم على بعض) استدلال مى كند كه واقعيتى انكارناپذير است, امّا درگسترش اين تفاضل حتى در زمينه عصمت كه نقش عمده در اثبات صدق دعوى وحقانيت سخنان وهدايتهاى آنان دارد, به دليل ديگرى جز نسبت عصيان به آدم(ع) درآيه كريمه استناد نمى كند, كه اين امر قابل نقد است.
درموضوع خلق و امر وماده و تجرّد, معتقد است كه موجود مجرّد تنها خداست وهيچ موجود ديگر جز او حتّى ملائكه مجرد نيستند, بلكه يا ماده اند ويا نيروى مادى. وى دراين زمينه به آيه كريمه: (انّ ربّكم اللّه الّذى خلق السّماوات والأرض فى ستّة أيّام…) (اعراف/54) استناد مى كند و مى نويسد:
(سماوات وارض به معنى همه عالم هستى است, پس همه عالم در دايره خلق است وموجودى كه بيرون ازاين حيثيت باشد به عنوان موجود, چيزى نداريم.) (تفسير فرقان 1/29)
درجاى ديگر مى گويد اعتقاد به موجود مجرد, غير از خدا خلاف حكم عقل است, زيرا عقل, حكم به حدوث ماده و نيروهاى مادى مى كند وآنچه مجرد از ماده است, نياز به خالق ندارد چون از حدوث كه منشأ نياز است, مبرّاست. 
(تفسير فرقان 11/175)
در زمينه مبطلات روزه, مصرف دخانيات را باطل كننده روزه نمى داند, چون عنوان اكل و شرب كه در قرآن مطرح شده است, برآن صادق نيست.
(تفسير فرقان 3/69 ـ 70)
در رابطه با مستحقان خمس, نه تنها خمس را مخصوص سادات منتسب از راه پدر نمى داند, بلكه معتقد است كه به سادات ديگر هم مى توان داد.
(تفسير فرقان 5/174 و 12/245)
درمورد همسر و فرزند رضاعى, قائل به جواز ازدواج است ومى گويد نظريه حرام بودن ازدواج با همسر [طلاق داده شده] فرزند رضاعى دليل قرآنى ندارد, بلكه قرآن با تعبير (الذين من اصلابكم) 1/ 30. برخلاف اين حرمت نظر دارد وحرمت را مخصوص فرزندان صلبى مى داند.
ازاين گونه آرا ونظريات كه برخى بى سابقه و يا شاذّ ونادر است, در سراسر تفسير به چشم مى خورد. شك نيست كه برخى ازاين آرا, مجال نقد واشكال دارد كه چون درمقام آن نيستيم تنها به نقل وگزارش بسنده مى كنيم.

شاخصهاى مشترك تفسير

دراين بخش به امورى مى پردازيم كه اگرچه از ويژگيهاى تفسيرالفرقان به شمار نمى آيد, امّا نوع نگاه مفسّر به آنها تعيين كننده مشخصات تفسير و سبك نويسنده به حساب مى آيد.

1. سياق وتناسب

مفسّر نسبت به سياق آيات توجه چندانى ندارد, در هرآيه يا مجموعه ازآياتى كه مورد بررسى قرار مى گيرد, از سياق قبل وبعد آن به عنوان يك قرينه يا عنصر دخيل در فهم آيه استفاده نمى شود و كم تر مواردى را مى توان يافت كه به لحاظ پيوستگى شديد آيه به زمينه هاى پيش از آن و پس از آن, ازارتباط موجود يا وحدت فضاى حاكم برآيات درجهت تفسير آن بهره برده باشد. ازاين جهت تفسير (الفرقان) كاملاً در برابر (الميزان) قرار دارد كه به صورت گسترده از سياق, براى تفسير وفهم آيات استفاده كرده است.
مانند همين موضع را نسبت به ارتباط و تناسب آيات و سوره ها نيز دارد. در بيشتر موارد بدون مقدمه وارد بحث مى شود واز پيوستگى آيات مورد بحث با آيات ديگر ويا ترتيب و نظم سوره ها هيچ سخن نمى گويد, گو اين كه ارتباط آيات و يا فلسفه ترتيب خاص سوره ها براى او روشن ومفهوم نيست ويا نقشى در تفسير وفهم آيات براى آنها قائل نمى باشد. ديدگاهى كه مفسر نسبت به چگونگى ترتيب و تنظيم سوره ها وآيات دارد و درآينده به آن اشاره خواهد شد, احتمال نخست را تأييد مى كند.

2. قراءت

ازآن جا كه مفسّر قراءت مرسوم را قراءت متواتر و معتبر مى داند و ساير قراءتها را نادرست مى شمارد, از پرداختن به مباحث قراءت خوددارى مى كند وبا نقد كوتاه و بسيارگذرا نسبت به مواردى كه ديگران اختلاف قراءت را مطرح كرده اند, ازآن مى گذرد و اگرچنانچه رواياتى درآن زمينه باشد كه قراءتى خلاف قراءت مرسوم را توصيه كرده است به شدّت آن را ردّ مى كند. 9 با اين همه دريك مورد ازاين ديدگاه در عمل, سرباز زده است وآن قراءت (آل ياسين) درسوره مباركه صافّات است كه با اعتراف به اين كه قراءت متواتر ومرسوم با كسر همزه (إل ياسين) است, امّا توجه به رواياتى چند, قراءت با مدّ همزه (آل ياسين) را نيز صحيح شمرده است. با آن كه معنى در دو قراءت متفاوت است وخود درجايى به اين نكته تصريح دارد كه قراءت مخالف با قراءت مرسوم بويژه اگر موجب تغيير معنى گردد, يكسره ناپذيرفتنى است. (تفسير فرقان 1/ 49)

3. لغت

مفسّر, در تعريف واژه ها و تبيين مفاهيم لغوى آنها جز در مواردى كه مورد اختلاف و گفت وگو بوده است, به منابع لغوى استناد نكرده است, بلكه به صورت آزاد و بدون بازگرداندن به منبع مشخصى, به تعريف مى پردازد, سعى مفسر برآن است كه به مفاهيم اوليه و زمان نزول آيات دست يابد و ازاين روى گاه ازخود قرآن براى فهم معناى يك واژه يارى مى جويد. از لحاظ نظرى و تئوريك نيز خود بر اين نكته تصريح دارد كه تفسير قرآن بايد براساس مفاهيم زمان نزول باشد ونه مفاهيمى كه در بستر زمان براى لغات پديد آمده است. به عنوان نمونه به كلمه (ذنب) مثال مى زند كه بيش تر به معناى گناه تعريف مى شود, درحالى كه معناى اولى آن چنانكه دربرخى آيات نيز مطرح شده است, دنباله يا پيامد است. (تفسير فرقان 27/154)

4. مباحث ادبى

درمباحث ادبى, بناى مفسّر بر رعايت اعتدال است. از اين رو نه خيلى گسترده بحث مى كند ونه بدون طرح مسأله ازآن مى گذرد. درمواردى كه فهم آيه متوقف برنكته اى ادبى و نحوى باشد به آن اشاره دارد وگاه ازاين رهگذر نكته هاى علمى و معرفتى را نيز به دست مى آورد, چنانكه ذيل آيه (الم نجعل الأرض مهاداً) مى نويسد:
(تعدّى فعل (جعل) به دو مفعول, جعل مركّب را مى رساند, يعنى آن كه چيزى را چيز ديگر قرار داد, نه اين كه او را چنان آفريد, پس (جعل لكم الأرض ذلولاً) يعنى حالت تذلّل و رام بودن را براى زمين قرار داد, پس ازآن كه ناآرام و سركش بود.) (تفسير فرقان 30/15)
مفسّر در ادامه بحث مى نويسد:
(ازاين تعبير قرآن استفاده مى شود كه زمين در آغاز متحرك بوده است, امّا با حركت نامنظّم و ديوانه وار; آن گاه با قرار دادن كوهها درآن, حركتش منظم شده و براى حيات آماده گشته است.) (تفسير فرقان 30/16)
ازاين گونه بحثهاى ادبى در تفسير كم وبيش وجود دارد. ازآن جمله مفسّر دربرخى جلدها به كشف وبيان اعجاز بيانى و ظرافتهاى نهفته دركاربرد واژه ها پرداخته است. مثلاً ازاين كه كلمه موعظه و لسان در قرآن به صورت برابر آمده است, استفاده كرده است كه: زبان فقط براى موعظه است. (تفسير فرقان 8/384)
ييا برابرى كلمه (دنيا) و (آخرت) نشان دهنده امورى دنيوى و اخروى درنگاه شريعت است.10

5. تاريخ داستانهاى پيامبران و اسرائيليات

درزمينه داستانهاى تاريخى و قصص پيامبران, مفسّربراين باور است كه نبايد پا را فراتر ازآنچه آيات مطرح كرده است گذاشت و نبايد وارد جزئيات شد. تعبيرى كه همواره دراين زمينه بكار مى برد اين است: (فلنسكت عمّا سكت اللّه). براين اساس, از امورى چون: مكان احقاف, نام شجره ممنوعه, نامهاى اشخاص و گروههاى بنى اسرائيل و ديگران با بى توجهى مى گذرد وبه همان اجمال و كليّت كه در قرآن آمده است بسنده مى كند و رواياتى را هم كه در اين زمينه ها رسيده است بى اعتبار مى داند و گاه از روايات اسرائيلى مى شمرد. 11
الفرقان نسبت به روايات اسرائيلى (اسرائيليات) كه محور عمده اش داستانها هستند, نظر منفى دارد وبا آوردن آنها در تفسير ودخالت دادن آنها در فهم آيات, سخت مخالف است و در مقدمه تفسير, يكى از دلايل رويگردانى از تفسير مبتنى بر روايات و روآورى به سبك تفسير قرآن با قرآن را وجود روايات اسرائيلى و مسيحى درمجموعه حديثى مسلمانان مى داند ومعتقد است كه چنين رواياتى حتّى اگر سند صحيح نيز داشته باشد, تا آن جا كه قرآن تأييد نكند, نمى تواند معيار تفسير قرار گيرد. 
(تفسير فرقان 1/20 ـ 21)

6. مباحث اجتماعى

تفسيرالفرقان نسبت به طرح مباحث اجتماعى و واقعيتهاى موجود و مورد ابتلاى جامعه اهتمامى فراوان دارد و درجاى جاى تفسير به مناسبت, گاه به صورت فصلى مستقل وگاه درضمن تفسير يك آيه به صورت مبسوط, متعرّض مسايلى همچون نظام حكومت, اقتصاد, حقوق و جايگاه زن, شورا, وحدت مسلمانان, طبقه هاى اجتماعى, چند همسرى, تاريخ سه گانه پرستى و… شده است وبا استفاده از آيات به اظهار نظر ويا نقد و ردّ ديدگاهها پرداخته است. 12
با اين همه درطرح اين گونه مباحث, ميانه روى را حفظ كرده ودرپرداختن به اين گونه مباحث, نه جمود به خرج داده و نه راه افراط را پيموده است, بلكه به اقتضاى روح حاكم برآيات, گاه ازمسايل نظرى و عقيدتى محض سخن گفته وگاه در پرتو آيات به بيان ضرورتهاى عينى دست زده است.

7. گرايش علمى

گرايش علمى به معنى اصل قرار دادن فرضيه ها ونظريه هاى علمى و تفسير آيات براساس آنها, چيزى است كه در تفسير مورد اجتناب بوده و به روشنى در مقدمه الفرقان تفسير به رأى شمرده شده كه بايد ازآن اجتناب كرد. (تفسير فرقان 1/31)
بلى در چند مورد از دستاوردهاى علم, براى تأييد محتواى يك آيه يا تفسيرى كه ارائه كرده است, بهره جسته است, چنانكه درمورد امكان معجزه (تفسير فرقان11/246) ويا ضرورت خواب براى موجودات زنده, ذيل آيه: (وجعل النوم سباتاً) (تفسير فرقان30/21) گرفتگى خورشيد در سوره تكوير (تفسير فرقان 3/139), چگونگى پيدايش جنين (تفسير فرقان27/33), انفصال زمين ازخورشيد 13, حركت زمين, كروى بودن زمين و… از مباحث علوم تجربى تأييد جسته است, درعين آن كه محوريت قرآن را هميشه مدّ نظر داشته ونظريات علمى را برآن تحميل نكرده است.
مفسّر بر اين باور است كه قرآن برخلاف نظام طبيعت سخن نمى گويد, امّـا بيـانـات قرآن در چنين زمينه هايى به صورت اشاره است ونه تصريح; زيرا شرايط زمان نزول, اجازه نمى داده است كه به واقعيتهاى علمى تصريح شود.
(تفسير فرقان11/170)
اين چنين برخوردى با نظريه هاى علمى به يك معنى تفسيرالفرقان را در گروه تفسيرهاى علمى اعتدالى قرار داده كه هم از علم سود برده وهم محوريت آن را درمقابل قرآن ردّ كرده است.

8. گرايش شيعى

تفسيرالفرقان, تفسيرى شيعى است وگرايش شيعى مفسّر درجاى جاى تفسير آشكار است. 14 امّا بدان معنى نيست كه تفسير برمبناى تعصّب مذهبى بنيان يافته باشد. مفسّر درمقدمه تفسير خود براين اصل تأكيد دارد كه تفسير قرآن براساس رأى شخصى يا مذهبى يا تقليد از ديگران, تفسير قرآن نيست, بلكه تفسير رأى شخص است كه به آتش دوزخ منتهى مى شود (كان مصيره الى النّار) و (فليتبوّء مقعده من النّار) (تفسير فرقان1/31) ازاين رو معيار اصلى در فهم آيات را, خود آيات و روايات موافق با آن قرار داده ودر گزينش روايات و يا نقد نظريات, هيچ گونه تفاوتى بين شيعه و سنى نگذاشته است وبه همان ميزان ازمنابع اهل سنّت استفاده كرده كه ازمنابع شيعه و همان اندازه به نقد آراى عالمان و فقيهان شيعه پرداخته كه به ديدگاههاى اهل سنّت پرداخته است.

ديدگاه مفسّر نسبت به قرآن
1. محوريت قرآن

پيش از هرچيز بايد به اين باور مهم اشاره كرد كه قرآن ازنظر مفسّر محور همه چيز است, محور در فهم و تفسير آيات, محور در ارزيابى روايات ومحور در نقد وگزينش آرا ونظريات. الفرقان, درمقدمه تفسير, فصل مبسوطى را به اين جهت اختصاص داده است كه ويژگيهاى محتوايى و بيانى قرآن, آن گونه كه ازخود قرآن ومنابع روايى برمى آيد, اقتضا دارد كه همه فهمها و برداشتها وهمه انديشه ها و نظريات, ازهرمنبع ومأخذى كه باشد بايد برپايه سازگارى وناسازگارى با قرآن محك زده شود; زيرا قرآن نور است و برهان: (قد جائكم برهان من ربّكم وأنزلنا اليكم نوراً مبيناً. نساء/ 174) بيان است و هدايت: (هذا بيان للنّاس و هدى و موعظة للمتّقين. آل عمران/138) بنابر اين, اعتبار و اصالت هرفهم و انديشه در گرو آن است كه با اين نور وهدايت هماهنگ باشد وگرنه تاريكى و گمراهى خواهد بود.
تكيه شديد برمحوريت قرآن در ابعاد گوناگون معرفتى و تفسيرى, چند پيامد مهم در سبك تفسير داشته است, كه خطوط برجسته تفسير را رقم زده است.
ييكى: گزينش شيوه تفسير قرآن با قرآن به عنوان تنها شيوه معتبر و ردّ تمام سبكها و شيوه هاى غيرازآن.
ديگر: بى اعتنايى به سند روايات درمقام نقد آنها! واين مهم ترين عامل در پيدايش برخى نظريات جديد مفسّر به حساب مى آيد
سوّم: اصالت يافتن بيان و تعبير قرآن در تبيين مفاهيم, بدان معنى كه عمومها و تخصيصهاى قرآن ويا بسط و ايجاز رويدادها دربيان قرآن, شكل نهايى سخن تلقى مى شود وهرگونه توسعه و تضييق يا بسط و تفصيل ناسازگار با آن مردود شمرده مى شود; ازهمين رو گاه يك قاعده فقهى برگرفته از روايات براساس يك خاص قرآنى تخصيص زده مى شود, مانند تخصيص قاعده (يحرم من الرّضاع مايحرم من النّسب) درمورد دختر رضاعى كه در پرتو آيه: (حرمت عليكم امّهاتكم و بناتكم) ويا براساس بيان فراگير قرآنى, روايات حمل بر جرى و تطبيق مى شود. (تفسير فرقان 6/380)

2. اعتمادنداشتن قرآن بر باطل

مفسّر براين باور است كه قرآن در بيان خود بر باطل تكيه نمى كند, بنا بر اين اگر حادثه يا سخنى را از كسى نقل كند و از نادرستى آن سخن نگويد يا نسبت به آن سكوت كند, اين رويداد يا سخن, بر حقيقت حمل مى شود ومى توان ازآن در زمينه هاى گوناگون بهره گرفت. مثلاً در رابطه بامسّ شيطان كه درآيه ربا آمده است, اين نظريه را كه مسّ شيطان واقعيت ندارد و قرآن با تخيّلات مردم همراهى كرده است به شدّت ردّ مى كند و مى نويسد:
خود اين نظريه, نظريه اى نادرست است; زيرا چگونه ممكن است قرآن كه خود مى گويد: (إنه لقول فصل. وما هو بالهزل) يا (لايأتيه الباطل) بريك سخن بى حقيقت تكيه كند, بدون اين كه كذب آن را بر ملا سازد. (تفسير فرقان4 /321 ـ 322)
ويا در رابطه با آيه: (احلّ اللّه البيع وحرّم الرّبا) پس از طرح اين پرسش كه آيا اين جمله ازسخنان خداوند است يا از رباخواران, مى نويسد:
(درهردوحالت مى توان ازآن به عنوان يك قاعده راجع به حليّت بيع وحرمت ربا استفاده كرد; چه اين كه اگر اين جمله از رباخواران هم باشد, با توجه به اين كه آنها از خدا نقل كرده اند وخداوند نيز آنها را دراين سخن تكذيب نكرده است, معلوم مى شود حقيقت دارد; زيرا رد نكردن, دليل بر تصديق است, چنانكه در بسيارى از سخنان كفّار و شياطين, همين گونه است.) (تفسير فرقان 4/322)
نيز ذيل آيه: (وآتيتم احديهنّ قنطاراً) (نساء/20) در ردّ اين عقيده كه مقدار مهريه نبايد به اندازه بار شتر (قنطار) باشد مى نويسد:
(اگر اين مقدار ممنوع بود, در قرآن به عنوان يك مثال براى حكم شرعى بيان نمى شد. اكنون كه بيان شده واز ممنوع بودن آن سخن نگفته است, اين دليل برجواز مى باشد; زيرا مقتضاى كتاب هدايت بودن اين است كه امر باطلى را بدون بيان بطلان آن مطرح نكند وگرنه نقل ضلالت, ضلالت خواهد بود.) (تفسير فرقان 6/ 368)

3. ترتيب و تناسب آيات و سوره هاى قرآن

چنانكه گفتيم, الفرقان نسبت به كشف وبيان ارتباط آيات اهتمام زيادى نشان نمى دهد گرچه دربرخى موارد به آن پرداخته است, امّا سبك وى, به طور معمول خوددارى ازآن است.
نويسنده الفرقان معتقد است كه ترتيب آيات و سوره ها مانند تنزيل آن وحيانى است, هيچ كس حتّى خود پيامبراكرم(ص) دراين زمينه نقش نداشته است. (تفسير فرقان 1/151, 229) همان گونه كه آيات, وحى مى شد, جايگاه آنها در سوره ها وجايگاه سوره ها در قرآن به وسيله وحى به پيامبر ابلاغ مى گرديد. براين اساس پيوند آيات با يكديگر يك پيوند الهى و واقعيت انكارناپذير است; زيرا تأليف الهى نمى تواند بدون هدف صورت گرفته باشد, امّا ازآن جا كه اين پيوستگى و ارتباط عميق وژرف است دسترسى به آن هميشه ميسّر نمى باشد, گاهى با تدبّر وتأمّل مى توان دريافت و زمانى هم اين چنين نيست.
دكتر صادقى دراين باره مى نويسد:
(براى شناخت ارتباطها و پيوندهاى آيات, تدبّر كامل درآنها وانس يافتن با آنها لازم است. وهرگاه به رغم اين تلاش به آن دست نيافتيم بايد بگوييم, نمى دانيم.) (تفسير فرقان 8/12)
اين تصور نسبت به ترتيب آيات و سوره ها و باور به ارتباط واقعى بين سوره ها و آيات ازيك سو وامكان دست يافتن به آن از سوى ديگر, در سبك مفسّر تأثير زيادى داشته است. وى عملاً براين باور وفادار مانده و هرجا كه توانسته است ارتباط آيات را كشف كند, ازآن سخن گفته وهرجا هم كه نتوانسته است بدون آن كه خود را به تكلّف بيندازد وبه استحسان گرايد, از كنار آن گذشته است. از جمله مواردى كه درفهم آيات از ترتيب آنها سود برده است, مسأله نفى ناسخيت آيه متقدّم نسبت به آيه متأخّر مى باشد, با اين باور كه تأليف الهى اقتضا دارد كه حكم متأخّر, سخن نهايى باشد.
(تفسير فرقان 6/252)

4. مصونيت قرآن از تحريف

در تحريف لفظى قرآن, مؤلف براين باور است كه قرآن موجود, به طور دقيق همان قرآن نازل شده برپيامبر است وهيچ گونه كاستى و افزونى درآيات, كلمات, ترتيب و حتّى نقطه واعراب آن, راه نداشته است. آياتى همچون: (انّا نحن نزّلنا الذّكر وانّا له لحافظون) واحاديث عرض را بهترين گواه اين حقيقت دانسته است.
(تفسير فرقان 1/26)
امّا تحريف معنوى وتفسير نادرست را امرى ممكن دانسته كه دربرخى موارد به وقوع پيوسته است, ولى اين موضوع ديگرى است كه آسيبى به مصونيت قرآن از تحريف نمى زند. 17
تا اين جا نظر مفسّر هماهنگ با ديگران است ونكته تازه اى ندارد; امّا او معتقد است كه نه از قرآن چيزى كاسته شده و نه درقرآن چيزى وجود دارد كه افزون باشد وبود ونبودش يكسان, بلكه حتّى يك واو از نظر معنا, دخالت درساختار مفهومى وپيامى آيه دارد ومعناى خاص خود را دارد و نبايد گمان كرد كه برخى الفاظ تنها براى رعايت سجع و قافيه آيات آمده است و بارمفهومى ندارد, زيرا كلام الهى بسى بالاتر ازآن است كه به ضرورت و تنگى قافيه دچار آيد.18

5. نسخ قرآن

نسخ قرآن به دو صورت قابل تصور است: نسخ قرآن با قرآن ونسخ قرآن با سنّت. الفرقان, نسخ قرآن با قرآن را دربرخى موارد مثل حكم نجوى, حدّ زنا وكيفيت جنگ با كافران مى پذيرد, امّا نسخ قرآن با سنّت را به هرشكل كه باشد, ردّ مى كند. وى معتقد است كه حكم ناسخ, باطل كننده حكم منسوخ است وازآن جا كه عزّت و سلطه قرآن بطلان ناپذير است, هيچ گونه نسخى از بيرون برآن وارد نمى شود. (تفسير فرقان1/39 ـ 40) مفسّر ازاين نيز فراتر مى رود, آن گاه كه سنّت موافق با قرآن باشد نسخ آن را با سنتى ديگر نيز انكار مى كند; زيرا در اين صورت, پذيرفتن نسخ سنّت به پذيرفتن نسخ قرآن خواهد انجاميد. (تفسير فرقان 1/40)
نكته مهم درديدگاه مفسّر توسعه اى است كه وى درمفهوم نسخ قايل است و تخصيص و تقييد عمومات و اطلاقات قرآن را نيز نوعى نسخ مى داند و براساس ديدگاهى كه در رابطه با نسخ ناپذيرى قرآن با سنت دارد, تقييد و تخصيص عمومات قرآن به وسيله سنت را ردّ مى كند.
نويسنده الفرقان معتقد است: همچنان كه نسخ قرآن با سنّت در ازبين بردن حكمى از احكام آن پذيرفته نيست, در تقييد اطلاقات وعمومات آن, آن گاه كه آيه نصّ در عموم يا اطلاق باشد, درحمل معناى ظاهرى پايدار آن بر معناى غير ظاهرى ودرتوسعه آيه مطلق وخاص آن نيز مردود است; زيرا ظاهر قرآنى از ظاهر سنّت بلكه نصّ سنت قوى تر است. بلى درصورتى كه عام يا خاص قرآنى درمقام بيان نباشد, مى توان تخصيص يا تعميم آن را به وسيله سنّت پذيرفت. (تفسير فرقان 1/41 و 6/350)
اين باور مفسّر باعث شده است, تا وى به صورت گسترده به نقد و ردّ روايات نسخ و همچنين روايات معارض با عموم يا خصوص قرآن بپردازد ودراين راستا ازنصّ بودن روايات نيز باكى نداشته باشد.

6. ظهر وبطن قرآن و تعريف آن

مفسّر الفرقان همانند ساير مفسران, به اين حقيقت قرآنى اعتراف دارد كه قرآن داراى ظهر و بطن است; زيرا رواياتى كه دراين زمينه رسيده در حدّ تواتر است, علاوه براين كه ازنظر مفسّر, جاودانگى قرآن ايجاب مى كند كه داراى بطون باشد, امّا تصورى كه مفسّر ازاين مسأله دارد تعريف نسبتاً تازه اى از ظهر وبطن ارائه مى دهد.
وى با استناد به روايتى از امام على(ع) كه مى فرمايد: (كتاب اللّه على أربعة أشياء على العبارة والاشارة واللطائف والحقايق, فالعبارة للعوام والاشارة للخواص واللطائف للاولياء والحقايق للأنبياء), معتقد است كه درجات بيان قرآن, داراى چهارسطح است; يك سطح آن ظاهر وسه سطح ديگر جزء بطون قرآن شمرده مى شود.
ازاين سه سطح باطنى كه عبارت هستند از اشارات, لطائف وحقائق, سطح اخير آن ,همان تأويل آيات است كه اختصاص به اهل وحى دارد. (تفسير فرقان 1/51)
امّا در دو سطح ديگر, خود داراى لايه هاى مختلف معنايى است كه مجموع آنها همان بطون چند گانه اى است كه دراحاديث مطرح شده وهدف تفسير نيز درحقيقت, ابهام زدايى ازهمين درجات مفهومى آيات است.
مثالى كه دراين زمينه ارائه كرده است مطلب ياده شده را توضيح مى دهد. الفرقان مى نويسد:
(رهاساختن آيه از تنگناى شأن نزول, بطن نخستين به شمار مى آيد, آزاد كردن آن از قيد مفهوم يادآشناى عامه, بطن دوّم است و توسعه و تعميق و توضيح آن با آيه هاى همانند, بطن سوّم مى باشد. برهنه سازى آن از قبل وبعد و آويزه هاى غيراصلى, بطن چهارم به شمار مى آيد. وهمين گونه تا بطون ديگر, با رعايت دلالت لفظى ـ به عنوان سرآغاز ـ وحجّتها و دلالتهاى قرآنى ـ به عنوان وسايل و ابزارهاى تجريد و توسعه.) (تفسير فرقان 1/54)
از مجموع سخنان مفسّرين دراين زمينه مى توان فهميد كه بطون يادشده, در واقع همان مراتب ودرجات فهمها و برداشتهايى هستند كه به نوعى ازمعنى ظاهر و سطوح ميانى مفاهيم آيه به دست مى آيند.
اگر به اين نظريه, نظريه مفسّر را نسبت به تأويل اضافه كنيم كه مى گويد: تأويل درعرف قرآن, يك واقعيت بيرونى است كه مبدأ پيامهاى آيه به شمار مى آيد; يعنى حقيقت آيه ازآن نشأت گرفته يا به آن منتهى مى شود,19 دراين صورت نتيجه آن مى شود كه بطون قرآن از دو سنخ باشد: يكى واقعيت عينى كه همان تأويل آيه است وديگر, فهمها و برداشتهاى ناشى از متن آيه كه از سنخ مفهوم و علم است. اين تصور نسبت به بطون قرآن, زمينه مساعدى را براى استفاده از روايات كه به نظر مفسّر بيش تر به سطحهاى گوناگون معنايى آيه نظر دارند, فراهم كرده است. وهمان گونه كه پيش تر اشاره شد, با توجه به پيوستگى اين سطوح با سطح ظاهر و مدلول مطابقى آيه, تفسير روايى در واقع نوعى تفسير قرآن با قرآن شمرده مى شود و ناهمگونى با سبك يادشده ندارد.

7. محكم و متشابه قرآن

مفسّر براساس روايتى از امام رضا(ع) كه فرمود: (المتشابه مااشتبه علمه على جاهله), بر اين باور است كه محكم بودن يا متشابه بودن ازمقوله دلالت نيست; بنابراين, واژه هاى آيه ازنظر دلالت, كوتاهى يا ابهام ندارند, چه اين كه قرآن فصيح ترين بيان و رساترين تبيان است, بلكه از مقوله معناست; يعنى والايى معانى در برخى آيات چنان است كه فهم خواننده به حقيقت آن نمى رسد و درنتيجه مراد واقعى آيات بر او مشتبه مى شود, كه البته دربرخى آيات تشابه لفظى نيز بدان افزوده مى شود, مانند تشابه واژه عالم درمورد انسان وخدا. 20
براين اساس محكم يا متشابه بودن ازنظر مفسّر, امرى نسبى است, يعنى برخى آيات نسبت به بعضى افراد يا زمانها ممكن است متشابه باشند ونسبت به افراد ديگر يا زمانهاى ديگر, همان آيات جزء محكمات قرار گيرند. (تفسير فرقان 1/32 ـ 33)
بااين بينش, نويسنده الفرقان, وجود تشابه در قرآن را يك ضرورت مى داند كه جاودانگى, جامعيت و فراگيرى قرآن, نسبت به همه نيازها و براى همه نسلها و عصرها با تواناييهاى فكرى مختلف آن را ايجاب كرده است واين بشر است كه با پيشرفت دانش و رشد انديشه خود به درك اسرار فزونترى از كلام وحى پى مى برد.21

8. شأن نزول آيات

تفسيرالفرقان درمقدمه, ديدگاه روشنى نسبت به نقش واهميت شأن نزول ارائه كرده است:
(شأن نزول اگر چه گاه درفهم آيات كمك ومساعدت مى كند, امّا هيچ گاه به عنوان معيار وملاك تفسير و شرط فهم ودريافت مفاهيم آيات, مطرح نيست ونبايد حدود معانى براساس آن تعيين شود. آيات در دلالت وگستردگى مفهومى خود مستقل هستند, چه شأن نزول فهميده شود يا نه .) (تفسير فرقان 1/50)
اين باور مفسّر درباره شأن نزول, علاوه بر اين كه بر ديدگاه وى نسبت به محوريت آيات در تفسير استوار است, به دو عنصر ديگر نيز مستند شده است, يكى تعارض روايات شأن نزول وديگر تطبيقى بودن آنها. دوعنصرى كه نقش شأن نزول را درمورد فهم آيات به شدّت سست مى سازد. (تفسير فرقان 9/27)

ديدگاه مفسّر نسبت به سنّت

الفرقان سنّت را از روايت كه حكايتگر سنّت است به لحاظ حجيت و اعتبار, تفكيك مى كند. سنّت را به عنوان قول, فعل و تقرير معصوم, مانند آيات قرآن امرى وحيانى ومعتبر وحجّت مى داند. (تفسير فرقان 11/18) كه بسان آيات, مى تواند مفسّر وبيانگر قرآن باشد (تفسير فرقان 30/15) وهيچ گاه درتعارض و ناسازگارى با آيات قرآن نبوده است, چه آن كه اجزاء وحى همواره با هم هماهنگ و ناظر به يكديگرند, همان گونه كه آيات قرآن نسبت به يكديگر نظر مفسّر دارند ونه معارض.
وى دراين زمينه مى نويسد:
(قرآن ومحمدّ(ص) وهمچنين امامان معصوم(ع), وحدت معنوى دارند. حقيقت قرآن, همان روح پيامبر و امامان است, چنانكه روح پيامبر و ائمه واقعيت پوشيده اى از حقيقت قرآن است وازهمين رو هرگز با هم سرستيز وناسازگارى ندارند.) (تفسير فرقان 5/296 ـ 299)
امّا روايت وحديث كه حكايت گر سنت است, ازآن جا كه درمعرض آفات بسيارى مانند ضعف سند, نقل به معنى و… قرار دارد, نمى تواند خود حجّت باشد, بلكه اعتبار وحجيّت آن را بايد از راه موافقت و مخالفت با قرآن به دست آورد (تفسير فرقان 1/20 ـ 21) زيرا فقط دراين صورت است كه سنت بودن آن به اثبات مى رسد.
الفرقان براى سنّت منقول ـ روايات ـ نقش جانبى وحاشيه اى نسبت قرآن قايل است و بر اين باور است كه سنّت همچون حاشيه توضيح گر نسبت به آيات وحى است ونه در عرض آن وازهمين رو توضيح گرى آن نسبت به ابعاد وسطوح آيات است كه با مدلول مطابقى وظاهر آن مطابق باشد; زيرا سنّت همانند يك تبصره درقانون, بيان گر زواياى پنهان آن است; زوايايى كه درقانون وجود دارند, امّا آشكار نيستند. بنابراين هرگونه تحديد يا توسعه به صورت تخصيص يا تقييد يا نسخ آيات, از صلاحيت سنت خارج است. 22
اين ديدگاه از يك سو عمل مفسّر در تمسّك به عمومات و اطلاقات قرآن درمقابل مخصصات ومقيدات روايى را كه به صورت وسيع صورت گرفته است توجيه مى كند و ازسوى ديگر نقش وجايگاه تفسيرى سنت را آشكار مى سازد و نشان مى دهد كه سنّت از ديدگاه مفسّر, تبيين و توضيح سطوح ژرف تر آيات يا همان بطون قرآن است كه يا به صورت بيان نمونه هاى عينى يك مفهوم يا مؤلفه هاى مفهومى ناپيداى آيات, صورت گرفته است. 23
نكته سوّم نسبت به ديدگاه مفسّر كه درحقيقت دستاورد دونكته پيشين است, اين است كه درستى سند درمورد روايات, نقش چندانى ندارد يا بهتر بگوييم هرگز نقشى ندارد; زيرا معيار اصلى, موافقت محتواى روايات با آيات است ونه درستى سند. ازاين رو مفسّر درنقل روايات ازمنابع گوناگون وگاه ضعيف, هيچ گونه محدوديتى نمى بيند واين سبب اصلى گستردگى منابع روايى تفسير به شمار مى آيد.
آنچه تا اين جا برشمرديم, بخشى از امتيازها و ويژگيها و ديدگاههاى عمده الفرقان, درباره قرآن پژوهى و تفسير بود. اميد آن كه درشناخت اين نكته ها ونماياندن آنها, راه دقّت وتحقيق را پيموده باشيم.


پی نوشت‌ها:

1. براى نمونه رك: الفرقان, ج1/252 , ج25/24, 273, 299. ج26/55, 300. ج27/305, 462. ج28/32, 378, 438. ج30/66, 163, 182, 260, 280. ج29/115,65
2. درهمين زمينه رك: الفرقان, ج27/119, 194. ج 4/279, 319. ج30/69,208,250,305,322 . ج2/104 . ج3/24.
3. الفرقان, ج1/223 . ج4/25,234. ج5/37,51,135,196,366 . ج6/372 . ج25/46 . ج26/372 . ج27/247 . ج28/105 . ج30/63,66.
3. رك: ج1/184,279 . ج2/87,114,122 . ج5/114,235 . ج30/96,237.
4. الفرقان, ج5/275 . ج26/34,200, 116 . ج27/67, 207,394 . ج28/38,91, 117,118,119,127,167,179 . ج30/88, 135, 146, 187,12,37,248,317,322,377.
6. الفرقان, ج6/367 . ج10/194 . ج25/20 . ج6/285 . ج26/203 . ج30/27.
7. الفرقان, ج1/295,361 . ج2/8 . ج27/215 . ج30/144,172,525.
8. الفرقان, ج1/343 . ج25/259.
9. الفرقان, ج1/98 . ج5/103,230,329,374 . ج8/148 . ج25/54 . ج30/314.
10. همان/ 359 درهمين زمينه رك: ج8/372,369 . ج9/14,21,218,43 . ج10/199,333.
11. الفرقان, ج1/315 . ج4/160,239 . ج11/360 . ج27/52.
12. الفرقان, ج4/163. ج10/298 . ج25/226 . ج26/227,224 . ج27/235,240. ج30/207,80,152 . ج26/224,307 . ج9/160 . ج6/176.
13. الفرقان, ج4/207. ج26/27 . ج27/335,418 . ج28/29 . ج30/275,364.
14. الفرقان, ج30/15.
15. الفرقان, ج11/170 . ج25/289 . ج30/28.
16. الفرقان, ج1/146 . ج4/54. ج5/170,299,330 ,142,437 . ج6/27,287, 310, 367 . ج9/203, 106. ج24/115, 106 . ج26/176. ج27/34,144,160,190,225. ج30/112,130,164,352, 386
17. الفرقان, ج1/26,49 براى ردّ روايات تحريف رك: ج28/72 . ج30/405
18. الفرقان , ج5/243 . ج6/79 ـ 136.
19. الفرقان , ج1/56 . ج5/34 . ج11/162.
20. الفرقان , ج1/33 ـ 32 . ج5/28 ـ 24.
21. الفرقان , ج1/32 براى تبيين متشابهات به كمك پيشرفتهاى علمى رك: به شماره هاى 44 ـ 48.
22. الفرقان , ج1/26 ـ 25 . ج5/ 370 . ج12/12 ـ 11.
23. الفرقان , ج1/49 وهمچنين رجوع كنيد به پاورقى شماره 1.
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: شنبه 16 خرداد 1394 ساعت: 8:24 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

نبايسته ها در تفاسير يكصد ساله اخير

بازديد: 165
نبايسته ها در تفاسير يكصد ساله اخير

 

محمد فرجاد

چنانكه در بخش نخست اين تحقيق يادآور شديم, دستاوردهاى دانش بشرى در زواياى گوناگون, براى رشد معارف انسانى ودرك ژرف تر مفاهيم دينى ومنابع معرفتى, مؤثر ومفيد بوده است, امّا دركنار اين نوش و در گذرگاه دستيابى به عطر معرفت, نيشها و آفتهايى نيز رخ نموده است.
مطلق پندارى دريافتهاى تجربى و پايدار شمردن آنها و اعتماد بيش ازحدّ به فرضيه ها و… از جمله اين آفات است. چنانكه دلبستگى و فريفتگى برخى مفسران نسبت به بخشى از ديدگاههاى علوم تجربى و طبيعى, باعث يك سونگرى و توجيه گرى آنان در تفسير و تبيين آياتى ازقرآن شده است.
ما دراين نوشته برآنيم تا گوشه هاى ديگرى ازاين لغزشهاى نبايسته را درنظر درنگ و تدبّر قرآن پژوهان و رهپويان شناخت وحى قرار دهيم.
نقد آراى مفسران سده اخير, درمباحث اقتصادى
اقتصاد به معناى آنچه به تأمين معاش ومواد, منابع, ابزار و شيوه هاى توليد, توزيع ومصرف باز مى گردد, هرچند در قرون اخير به شكل دانشى درازدامن و پرمسأله و پرمشغله درآمده است, امّا به لحاظ اين كه اصولاً معاش, ضرورت زندگى فردى واجتماعى انسان است و ناگزير تأمين آن هرگز از فكر وياد آدمى بيرون نبوده است, مى توان اظهار داشت كه موضوع اقتصاد, منابع, ابزار, توليد ومصرف از ديرزمان براى انسانها مطرح بوده و بخشى از زندگى جدّى آنان را به خود اختصاص داده و به تبع, دين نمى توانسته است هيچ نگاهى بدان نداشته باشد.
موضوعات و مسائل زندگى انسان هرچه گسترده تر وجدّى تر و ضرورى تر باشد, نظر و نگاه دين به آن نيز حساس تر و شديدتر خواهد بود وبى گمان مباحث مربوط به اقتصاد و تأمين معاش و تدارك امكانات بنيادين توليد, توزيع ومصرف, ازآن جمله است. با اين ويژگى انسان به دليل محدوديتهاى علمى خود, در گذشته تاريخ كم تر به اهميت آن توجه كرده و در قرون اخير به دليل كند و كاوهاى علمى و تجربى فراوان, كاوشها و دريافتها و آراى خود را در قالب دانشى وسيع تدوين كرده و به مرحله اجرا درآورده است.
صاحب نظران مباحث اقتصادى واجتماعى براين باورند كه آنچه درجهان غرب, تحوّل ديدگاهها را درباره سرمايه, مواد, ابزار و… پديد آورد نظريات(آدام اسميت) بود. نظرياتى كه سيستم سرمايه دارى را پى ريخت وآن را بر شبكه عظيمى از بانكهاى دولتى وخصوصى و كارتلهاى مالى بنا نهاد.
گسترش سيستم سرمايه دارى, همزمان با سياستهاى توسعه طلبانه واستعمارى كشورهاى غربى درچنگ اندازى به منابع اقتصادى كشورهاى توسعه نيافته, اقتدار اقتصادى عظيمى را براى آنان پديد آورد كه فرهنگ وباور ومنش آنان را در زمينه هاى مختلف علمى واخلاقى واجتماعى ونيز اقتصادى به سايرملّتها رسوخ داد و ازآن جمله, كشورهاى اسلامى را مى توان نام برد.
ازآن جا كه بنيان اقتصاد سرمايه دارى بر بهره هاى كلان بانكى تكيه دارد, موضوع بهره بانكى به سيستم بانكدارى غربى, به كشورهاى اسلامى راه يافت و بر خلاف اعتقاد آنان به حرام بودن ربا, در عمل آن را پذيرفتند.
كسانى كه سيستم سرمايه دارى وبانكدارى ربوى را, لازمه انكار ناپذير رشد اقتصادى و صنعتى مى شمردند واز سوى ديگر دلبستگى و تعلّق عقيدتى به مبانى دينى نداشتند, بى اعتنا به آراى دين, بانكدارى ربوى را پذيرفتند, ولى گروه ديگرى كه پايبند شريعت و معتقد به مبانى دينى بودند, دو راه مختلف را اتّخاذ كردند, برخى به تجديد نظر در فهم آراى دين و ارائه تعريف جديد از عناوين دينى مانند (ربا) روى آورده وبا اين كار سعى كردند تا بهره بانكى را, از قلمرو (رباى حرام) بيرون شمارند وگروهى هم با اعتراف به ضرورت اصل بانكدارى و ممكن نبودن حذف آن از سيستم اقتصادى كشورها, در تلاش برآمدند تا به جاى بهره ربوى, نوع ديگرى از سود را (كه محكوم به حرمت نباشد) جاى گزين آن كنند.
پژوهشى در سير رويارويى مسلمانان با بانكدارى غربى نشان مى دهد كه, نخست عالمان و مصلحان اجتماعى به تجديد نظر درفهم و تعريف عناوين قرآنى در زمينه (ربا) پرداختند و درمرحله بعد نظريه هايى در زمينه جايگزينى بهره مجاز به جاى ربا, ارائه داشتند.
برخى حرام بودن ربا را ازجهت مقدار تخصيص زدند و بعضى قرض توليدى را از محدوده ربا بيرون شمردند و اظهار داشتند كه هرگاه براى توليد, وام دريافت شود, سودى كه برآن وام تعلّق گيرد, ربا به شمار نمى آيد.
به سيدجمال الدين اسد آبادى, نسبت داده اند كه وى گفته است:
(بهره پول, آن گاه كه از اصل پول و قرض بيش تر نباشد, جايز است ومحكوم به حرمت نيست.) 1
سنهورى, زكى الدين بدوى و نيز رشيدرضا, نويسنده تفسيرالمنار اظهار داشته اند كه رباى تحريم شده درقرآن, رباى عصر جاهلى است ونه هرگونه سودى كه به پول تعلّق گيرد.
رباى جاهلى عبارت بود ازاين كه وام گيرنده متعهد مى شد تا زمان معينى وام را برگرداند و بهره هم بدهد و وقتى درآن زمان نمى توانست پرداخت كند, وام دهنده كلّ مبلغ را (اصل وام و بهره آن را) ملاك قرار مى داد و بر همه آنها بهره جديدى قرار مى داد.
رشيدرضا, ذيل آيات 275 تا 281 سوره بقره مى نويسد:
(اين آيات درباره تحريم ربايى است كه در جاهليت معروف ومرسوم بوده است و يهود و مشركان براساس آن قرض مى داده اند.) 2
ذيل آيه (احلّ اللّه البيع وحرّم الربا) مى نويسد:
(الف و لام (الرّبا) عهد است ومراد ازآن رباى جاهلى است ودر حقيقت اين آيه شريفه نيز مانند آيه (لاتأكلوا الرّبا اضعافاً مضاعفة) دلالت بر حرمت رباى جاهلى دارد.) 3
او درادامه بحث, آن جا كه ديدگاه خود را درباره ربا مطرح مى كند, مى نويسد:
(آيات قرآن دلالت بر حرام بودن رباى جاهلى دارد و از اقسام ديگر ربا ساكت اند, چنانكه آيه 130 آل عمران كه مى فرمايد: ( اى كسانى كه ايمان آورده ايد ربا (و سود پول) را چند برابر نخوريد.) به عنوان نخستين آيه اى كه درتحريم ربا نازل شده است, دلالت بر حرام بودن ربا جاهلى دارد و (اضعافاً مضاعفة) قيد ربا است و غيرآن را شامل نمى شود.)
بنابراين رباى در آيات 275 تا 281 سوره بقره هم حمل بر رباى جاهلى مى شود; زيرا الف ولام در (الرّبا) عهد است ونظر به رباى معهود دارد و مؤيّد آن, اين است كه درآيه 130 آل عمران, قطعاً موضوع ربا, رباى جاهلى است وازنظر نزول, آيه 130 آل عمران مقدّم بر آيات 275 تا 281 بقره است.
وافزون براين, ربا در آيه 130 آل عمران مقيد است و ربا درآيه (حرّم الرّبا) مطلق و قاعده اقتضاء دارد كه مطلق را برمقيد حمل كنيم و بگوييم مراد از (الرّبا) در (حرّم الرّبا) نيز همان رباى جاهلى است يعنى همان (اضعافاً مضاعفة). 4
براين اساس ازنظر رشيدرضا و برخى نويسندگان مصرى, تا وقتى ربا (اضعافاً مضاعفة) نباشد وميزان بهره به اندازه اصل وام نرسد, دادن وگرفتن ربا اشكالى ندارد! امّا اين ديدگاه نقد پذير است.
1. اضعافاً جمع (ضعف) است و ضعف در لغت به معناى برابر با شئ يا مثل شئ است. 5 واز نگاه زهرى (ضعف) حداقلى دارد كه عبارت است از (برابر با شئ) و حداكثر آن محدود نيست. 6
فقها نيز معتقدند كه ضعف شئ يعنى دوبرابر شئ.7 بنابراين (اضعاف) يعنى چندين برابر شئ و چون اقل جمع سه است, اگر بخواهيم كم ترين احتمال را بپذيريم بايد بگوييم كه خداوند از ربايى نهى كرده است كه سه برابر اصل وام باشد وامّا اگر كم تر باشد محكوم به حرمت نيست!
آيا رشيدرضا و زكى الدين بدوى, مى توانند اين نظر را بپذيرند! يا بطلان آن روشن است وآنان ناگزيرند از واژه (اضعاف) صرف نظر كنند و آن را ملاك توجيه نظر خود قرار ندهند!
2. استدلال رشيدرضا درآيه, مبتنى بر آن است كه وصف (اضعافاً) داراى مفهوم باشد. درحالى كه عالمان اصولى تبيين كرده اند كه هرگاه وصف ناظر به موارد اكثرى باشد, نمى توان از آن مفهوم گرفت. 8 مانند وصف (اللائى فى حجوركم) درآيه 23 نساء كه قطعاً نظر به اكثر موارد دارد ونمى توان ازآن نتيجه گرفت كه اگر دختر همسر يك مرد درخانه ديگرى بزرگ شده يا سكونت گزيده باشد مى تواند به ازدواج آن مرد درآيد.
از اين آيه نيز نمى توان نتيجه گرفت كه اگر ربا كم تر از (اضعاف) وكم تر از اصل مال باشد حرمت ندارد. 9
3. عالمان اصولى به طور كلّى, مفهوم وصف را مورد انكار قرار داده اند. 10 كه بررسى تفصيلى آن بايد در خود علم اصول جست وجو شود.

ربا در قرض مصرفى و قرض توليدى

گروه ديگرى از محققان اهل سنت, حرام بودن ربا را منحصر در قرض مصرفى دانسته اند واظهار داشته اند كه هرگاه قرضى براى توليد باشد, ربا درآن حرام نيست وآيه بدان نظر ندارد.
ازنظر اين گروه هرگاه قرضى به منظور مصرف در ضرورتهاى زندگى باشد واز روى اضطرار و ناگزيرى صورت گيرد, قرضى مصرفى است ورباگرفتن و ربادادن در چنين موردى به حكم آيه حرام است, ولى چنانچه فرد قرض گيرنده, براى گسترش دادن به كار و تجارت وفعاليت اقتصادى خود, وامى را دريافت كند, اين گونه موارد, قرضى توليدى ناميده مى شود و رباى آن بى اشكال است.
رفيق يونس المصرى مى نويسد:
(حكمت تحريم ربا, اين است كه مردم به نيازمندان قرض دهند وگشايش دركار محتاجان پديد آيد, بنابراين اگر ثروتمندى براى مصارف غيرضرورى ويا توسعه درتجارت و توليد, پولى را وام گيرد, وام دادن به چنين شخصى, بدون دريافت سود از وى, ناسازگار با عقل است.) 11
اين گونه تفسير و تجزيه و تحليل, از جهات مختلف نقد پذير است.
1. تنها حكمت و فلسفه حرام بودن ربا, آن نيست كه نيازمندان از وام بدون بهره, برخوردار شوند واز روى اضطرار به ربا تن ندهند, بلكه افزون بر اين ممكن است حكمتهاى ديگرى مانند جلوگيرى از ركود اقتصادى, قطع رابطه بين ثروت وكار, فاصله طبقاتى و… دركار باشد واينها اختصاص به قرض مصرفى ندارد, بلكه در قرض توليدى هم مطرح است وچه بسا حكمتهاى ديگرى نيز در كارباشد كه اكنون بشر به دريافت آنها نائل نيامده ودرآينده بدانها پى برد.
2. چنانكه استاد شهيد مطهرى ياد آور شده است:
(حقّ اين است كه ربا شامل هر دوقسم مى شود, زيرا درآيه شريفه (احلّ اللّه البيع وحرّم الرّبا) بيع و ربا دربرابر يكديگر آمده اند. واگر حرمت ربا اختصاص به قرض مصرفى داشته باشد و بر پايه اخلاقى اصطناع بنا شده باشد. نقض مشركان (انّما البيع مثل الرّبا) و جواب (احّل اللّه البيع و حرّم الرّبا) درست نبود; زيرا حرمت ربا در قرض مصرفى كه به منظور ترحم بر ضعفا است مناسبتى با حليّت بيع ندارد به خلاف حرمت ربا در قرض توليدى كه شبيه تجارت است از لحاظ به كار انداختن سرمايه) 12
3. هنگام تحريم ربا ونهى خداوند از آن, قرض توليدى ميان عرب رايج بوده و خداوند ازآن نيز نهى كرده است. در برخى روايات براى حرام بودن ربا سخنانى مى يابيم كه مربوط به قرض توليدى است مانند روايت امام رضا(ع) (ولما فيه من ترك التّجارات) يعنى; به كارگيرى پول در مسير ربا, باعث ترك تجارت و ركود اقتصادى مى شود. 13

لغزشها در تحليل حقوق زن (تعدد زوجات)

تعدد زوجات از جمله مسائل اجتماعى و حقوقى است كه هميشه از سوى مخالفان اسلام مغاير با حقوق زن معرفى شده است.
برخى محققان ومفسران مسلمان, به منظور مقابله با سمپاشيهاى مخالفان, اظهار داشته اند:
(آيه شريفه اى كه به ظاهر دلالت بر اباحه تعدد زوجات دارد, در واقع حرام بودن تعدد زوجات را اثبات مى كند, زيرا دريك آيه (عدالت) شرط تعدد زوجات بيان شده, درآيه اى ديگر رعايت عدالت ميان همسران ناممكن شمرده شده است:
(فانكحوا ماطاب لكم من النّساء مثنى و ثلاث و رباع فان خفتم الا تعدلوا فواحدة…) نساء /3
وبا زنان پاك ازدواج كنيد دو يا سه يا چهار همسر واگر مى ترسيد عدالت را رعايت نكنيد, تنها يك همسر بگيرد.
(ولن تستطيعوا ان تعدلوا بين النّساء ولو حرصتم فلاتميلوا كل الميل فتذروها كالمعلقة… ) نساء /129
شما هرگز نمى توانيد ميان زنان, به عدالت رفتار كنيد هرچند كوشش كنيد, ولى تمايل خود را به كلى متوجه يك طرف نسازيد كه ديگرى را به صورت زنى كه شوهرش را از دست داده درآوريد.
بنابراين درمى يابيم كه خداوند به وسيله آيه سوّم سوره نساء حلال بودن تعدد زوجات را از بين برده است ويا دست كم تعدد زوجات را كارى مخدوش معرفى كرده است; زيرا درآن شرطى ذكر شده كه هيچ گاه تأمين نخواهد شد.) 14
آن چه اين نويسندگان را به اين گونه اظهار نظرها وتفسيرها كشانده, بى توجهى به مفهوم ومصداق عدالت در دوآيه است; زيرا درآيه سوم از سوره نساء مراد از عدالت ميان همسران عدالت مربوط به امور زندگى و به اصطلاح عدالت در جنبه هاى عملى ومادى مانند پرداخت نيازهاى مادى و برآوردن نيازهاى جنسى است كه امكان پذير است.
ولى درآيه 129 سوره نساء مراد از عدالت, علاقه درونى است; زيرا چنان كه قرآن مى فرمايد: عدالت در محبتهاى قلبى خارج از قدرت انسان است و تاوقتى اين محبتها موجب برترى بعضى ازهمسران بر بعض ديگر از جنبه هاى عملى نشود اشكالى ندارد.
چنانكه امام صادق(ع) در پاسخ هشام بن حكم فرمود:
(مراد از عدالت درآيه سوّم نساء عدالت در نفقه است ومراد از عدالت درآيه 129 نساء كه امرى ناممكن خوانده شده, عدالت درتمايلات قلبى است.)15
امام(ع) اين پاسخ را براى رفع ايراد ابن ابى العوجاء فرمودند; زيرا او نيز مانند برخى از نويسندگان امروزى معتقد بود تعدد زوجات مشروط به عدالت است و عدالت نيزناممكن است, پس تعدد زوجات ممنوع است.
عجيب است كه فردى چون رشيدرضا نوشته است:
(اگر كسى دراين زمان درباره تعدد زوجات درنگ كند درمى يابد كه مفاسد بسيارى برآن مترتّب است. وقتى درخانه اى دو زن با يكديگر زندگى كنند نه درآن خانه روحيه اى است ونه نظامى, بلكه مردخانه هم با كمك همسران خود در خرابى محيط خانواده مى كوشد و مفسده تعدد زوجات به خانواده سرايت مى كند و از خانواده به محيط مدرسه و كار سرايت مى كند و تنشها درجامعه رو به فزونى مى نهد.) 16
استاد شهيد در پاسخ اين گونه داوريها مى نويسد:
(به عقيده ما همه اين ناراحتيها معلول طبيعت تعدد زوجات نيست, بلكه بيش تر معلول طرز اجراى آن است.) 17

در فلسفه سياسى و تحليل دمكراسى

ييكى ديگر از ره آوردهاى تمدن غرب براى قرن چهارده, دمكراسى يا حكومت مردم برمردم بود.
اين ره آورد غرب همانند بسيارى از دستاوردهاى آن ظاهرى بس فريبنده و دلنواز و باطنى ناهنجار ودگرگونه داشت.
در تعريف دمكراسى, معمولاً حكومت مردم برمردم ويا حكومت اكثريت آورده مى شود, درحالى كه اين عنوان دربسيارى ازموارد تحقق واقعى نيافته وسرانجام به حكومت عواملى سياسى واقتصادى ونظامى (البته به صورت پنهان وغيرمستقيم) منتهى شده است.
به هرحال اين شعار سياسى, همراه با برترى صنعتى ورفاه اقتصادى غرب, خواه ناخواه تأثير خود را برانديشه ملل جهان برجا نهاد.
عالمان و متفكران مسلمان دو رويكرد ناهمگن در برابر اين شعار و باور سياسى ازخود نشان دادند, برخى درصدد تحميل پندارهاى دمكراسى غربى بر باورهاى سياسى ـ اجتماعى دين برآمدند وگروهى ازبيم حركت نخست وازترس درغلتيدن در دامان بى بند وبارى وانكار حاكميت الهى, براى باطل كردن پندار دمكراسى, به ردّ آراى مردم و بى اعتبارى رأى أكثريت وبى اساس بودن شورا در همه زمينه ها پرداختند! 18
اينان براى بى اساس نمودن رأى اكثريت به آياتى از قرآن تمسّك كردند كه درآن آيات, تعابيرى اين چنين وجود دارد: (اكثرالنّاس لايشكرون) (بقره/ 243) (اكثرهم الفاسقون) (آل عمران/ 110) , (اكثرهم لايعقلون) (مائده/ 103) , (وان تطع أكثر من فى الأرض يضلّوك عن سبيل اللّه) (انعام/ 116) و…
دراين آيات, اكثر مردم ناسپاس, فاسق, بى انديشه وگمراه كننده معرفى شده اند.
اشتباه ولغزش اين نويسندگان در تمسّك به اين آيات, براى باطل كردن رأى اكثريت در همه زمينه ها, معلول بى توجهى آنان به مورد آيات است!
چه اين كه در بسيارى ازاين آيات, مرجع ضمير (هم) به قرينه سياق آيات و گاه صريح آيات, مربوط به كافران واهل كتاب است ودرمواردى هم كه آيه شمول دارد وهمه انسانها يا مسلمانان را دربرمى گيرد, مراد نفى رأى أكثر در همه زمينه ها نيست, بلكه نظر به ناآگاهى مردمان به جهان غيب و صفات وافعال الهى دارد. 19

در قوانين جزائى و كيفرى

مشكل انسان علم گرا وتجربه گرا اين است كه با ابزار ناپايدار وتجربيات لرزان خود در صدد ارائه بينش نهايى درباره هستى و روابط و بايسته هاى آن است, روزى دين را يكسره نفى مى كند و زمانى آن را در زندگى فردى انسانها مى پذيرد و گاه بى ايمانى را بزرگ ترين خلأ زندگى انسان در عصر تكنيك مى داند!
مانند اين داوريهاى زودهنگام و نسنجيده, درباره احكام جزايى و كيفرى اسلامى نيز صورت گرفته است ونا آشنايان با اسلام, از سرناسازگارى برخى احكام را زير سؤال برده اند وبه تبع آنان برخى مدعيان مسلمان نيز, سخنان ايشان را تكرار كرده اند!
براى نمونه احمد خان هندى ذيل آيه حدّ سرقت مى نويسد:
(حدّ دزدى وقطع كردن دست دزدان در اسلام با توجه به زمان وامكانات جامعه بوده است ودرجايى درخور اجراست كه وضع كشور طورى نباشد كه بتوان مجرم را در زندان نگه داشت يا او را به جزيره اى تبعيد كرد.) 20
وى در بخشى ديگر مى نويسد:
(درقرآن نيامده است كه اگر فردى براى بار دوّم دزدى كرد, اعضاى ديگر او را ببريم چه اين كه اگر بنا باشد با هر دزدى عضوى بريده شود, پس از چند بار دزدى, موجودى بى دست و پا خواهيم داشت واين مخالف حكمت خداست كه انسان را به صورت مضغه درآوريم. بنابراين كسانى كه حكم به قطع دست دزد مى كنند در اجتهاد خود خطا كرده اند.) 21
درجاى ديگر مى نويسد:
(اين كيفر, كيفرى است وحشيانه.) 22
نويسنده ديگرى درآيات مربوط به حدّ دزد وحدّ زانى تلاش كرده است تامسأله قطع دست دزد يا شلاق زدن فرد زناكار را حمل بر اباحه كند ونه وجوب. اين درحالى است كه هيچ كدام ازاين توجيه ها مبناى علمى ومستند معتبر شرعى ندارند, زيرا آيه درمورد حدّ دزد مطلق است ونسبت به امكان زندانى كردن, يا تبعيد كردن دزد اطلاق دارد و ازخود آيات و روايات دليل بروجوب اجراى اين حدود, وجود دارد ونمى توان آنها را حمل بر اباحه كرد.
بلى اين گونه نويسندگان گاه تحت تأثير انديشه هاى غربى گاه براى نشان دادن عكس العمل در برابر اشكالهاى مستشرقان و منتقدان از موضع دفاع و توجيه وهماهنگ ساختن دين با دريافتها و پندارهاى بشرى, گام دراين وادى نهاده اند. درحالى كه دقت در واقعيت زندگى بشر وتجزيه وتحليل افكار كسانى كه قطع دست دزد ويا اجراى حدّ بر زناكار را كارى خشن جلوه مى دهند, خود نشان مى دهد كه اين سخنان, تنها ظاهر كارى است كه همانان براى حفظ منافع سلطه گرانه خود در دنيا از هيچ قتل عامى دريغ نكرده اند وچه بسا با انفجار يك بمب هزاران انسان رامعلول وناتوان كرده اند واز سوى ديگر با زندانى كردن جنايتكاران و متهمان به قتل امروز با مشكل جديدى روبه رو شده اند وچه بسا درآينده اى نه چندان دور, براساس ضرورتها, خود همان راهى را تجويز كنند كه اسلام در گذشته تجويز كرده است. چنانكه گه گاه, شاهد چنين بازگشتهايى از سوى آنان هستيم.
جا داشت كه مدافعان انديشه اسلامى, به جاى تحميل پندارهاى خود بر قرآن به فهم صحيح آن همّت مى گماشتند وتوجه مى كردند كه در اسلام, دست هر دزدى قطع نمى شود, بلكه با شرايط بسيارى اين كار صورت مى گيرد كه توجه به آن شرايط, در توجيه علمى و عقلى اجراى اين حدّ تأثير فراوان دارد وهمچنين درساير مسايل مورد انتقاد.

لغزشهاى تفسيرى در فلسفه تاريخ

در فلسفه علم تاريخ سخن از علم شناسى علم است و درآن ازمقولاتى چون روش شناسى پژوهش تاريخى, تفسير تاريخى, تجربه در تاريخ, تفاوت علم تاريخ با ديگر علوم و… بحث مى شود.
در نيمه اوّل قرن نوزدهم بود كه فلسفه تاريخ از طريق نوشته هاى هگل و سن سيمون به صورت عامل فكرى مؤثر ومهمى درآمد. 23
دراصل وجود علمى به نام فلسفه تاريخ ديدگاههاى گوناگون وجود دارد.
بعضى معتقدند فلسفه تاريخ جدا از فلسفه جامعه شناسى و مسائل مربوط به آن نيست ونمى توان آن را يك دانش مستقل دانست. 24
از سوى ديگر, اگر كسى دربحث اصالت فرد وجامعه معتقد به اصالت فرد باشد, دراين صورت تاريخ جوامع نمى تواند فلسفه داشته باشد چون دراين صورت زندگى فقط ازآن افراد است, نه ازآن جامعه واگر چنين فردى با استفاده از آيات قرآن اصالت فرد را اثبات كند, دراين صورت, بين برداشتهاى فلسفه تاريخ از قرآن با آياتى كه اصالت فرد را ثابت مى كنند ناسازگارى پيش خواهد آمد!
گروهى به تكامل تاريخ مى انديشند وآن را باور دارند و در برابر آنان عده اى معتقدند: تاريخ رو به انحطاط ونابودى است ونويسنده كتاب (برداشتهايى درباره فلسفه تاريخ) و (حيات ومرگ تمدّنها) معتقد به ادوارى بودن فلسفه تاريخ است; يعنى ترقيها وانحطاطها هميشه يك حركت چرخشى را مى پيمايد, ازيك نقطه شروع مى شوند, اوج مى گيرند و سپس به افول مى گرايند.
اين نويسنده دربحث (ستمگرى عامل اول نابودى تمدّنها و نظامهاى اجتماعى) تحت عنوان (تجاوز به حق مالكيت الهى يا بعد اقتصادى ظلم) انحراف از اصل مالكيت الهى بر نعمتها و ثروتهاى زمينى را به نظر قرآن, ظلم مى خواند و گويا با استدلال به آيه شريفه (الا انّ للّه ما فى السّموات والأرض) (يونس / 55) درصدد است تا با اصل مالكيت الهى, مالكيت خصوصى را نفى كند. 25
همچنين دركتاب (فلسفه تاريخ از ديدگاه قرآن) با عنوان (پيدايش مالكيت خصوصى وآغاز استثمار) استثمار را نتيجه پذيرش مالكيت خصوصى مى داند, غافل ازاين كه مالكيت الهى با مالكيت ديگران مقايسه نمى شود, زيرا مالكيت درمباحث اقتصادى امرى قراردادى و اعتبارى است, ولى مالكيت خدا حقيقى و تكوينى است. و اثبات مالكيت مطلقه خداوند, به معناى نفى ديگر مالكيتها نيست. چنان كه در قرآن هم آياتى وجود دارد كه بر مالكيت خداوند دلالت دارد. وهم آياتى مانند, آيات زكات وانفاق كه نشانگر مالكيت انسان است.
(كلوا من ثمره اذا اثمر وآتوا حقّه يوم حصاده) انعام/ 141
ازميوه آن باغها به هنگامى كه به ثمر مى نشيند بخوريد وحقّ آن را به هنگام درو بپردازيد.
چگونگى دلالت آيه اين گونه است كه غيرازحقّ زكات بقيه ازآن مالك باغ شمرده شده است.
آيه هاى توبه/ 41, سبأ/ 37, حشر/8 , بقره/ 188 و… نيز برهمين نكته دلالت دارند, چنانكه مالكيت خصوصى را بپذيريم و تفاوت استعدادها را در زمينه هاى اقتصادى پذيرا شويم دراين صورت ممكن است افرادى با استعدادها ونبوغ اقتصادى كه خداوند به آنان اعطا كرده است به ثروت هنگفتى دست يابند.
به هرحال, تب داغ شعارهاى ماركسيستى درمقطعى از قرن چهارده, سبب شد كه كسانى چون نويسنده (فلسفه تاريخ ازديدگاه قرآن) و (حيات ومرگ تمدّنها) بينش مكتبهاى اصالت اقتصاد را پذيرفته وبه همين جهت درسراسر هر دو كتاب خويش زيربناى فعاليتهاى اجتماعى وحركت تاريخ را اصالت اقتصاد معرفى كند!

استفاده هاى نادرست از روشهاى علمى در كار تفسير

رشد روز افزون وسريع علم در قرن هفدهم و هيجدهم و پيدايش فاصله علمى ميان مسلمانان و دنياى غرب مصلحان و متفكران مسلمان رابه ريشه يابى وشناخت علّتها واداشت.
تا آن جا كه برخى اظهار داشتند كه يكى از عوامل عمده اين ركود فقدان روش مناسبى براى استفاده مؤثر و بهينه از قرآن است. اينان روش پيشينيان در تفسير قرآن را اشتباه شمرده و درمواردى موجب بروز تناقض وناسازگارى بين آيات دانستند.
برخى بهترين روش را اصالت عقل وگروهى اصالت عمل و شمارى پوزيتويسم و بعضى روش تحليلى را بهترين راه تفسير بايسته از قرآن معرفى كردند و نويسنده اى نيز با ردّ روش تحليلى بهترين روش علمى در تفسير قرآن را روش سيستمها معرفى مى كند و روش تحليلى را به علّت پيچيدگى آن نمى پذيرد و ساير روشها را نيز باطل مى خواند.
طرفداران مكتب پوزيتويسم و اصالت تجربه, تحت عنوان (بازنگرشى اساسى به اسلام) يادآور شده اند:
(ما دراين شرايط مصمم تر از هميشه به انتشار اين چنين دستاوردهاى اسلام پرداختيم تا بارديگر ثابت كنيم آيات قرآن درباره طبيعت, علمى و دقيقاً ناظر به حقايق تجربى است وديدگاه تحققى (پوزيتويستى) تنها ديدگاه مورد قبول قرآن است آرى ما عميقاً اعتقاد داريم كه تمامى نظريات قرآن در زمينه شناخت طبيعت, انسان شناسى, جامعه شناسى وتاريخ برپايه اين ديدگاه (يعنى پوزيتويستى) قابل بررسى است واز بوته آزمايش سخت آن سربلند و پيروز بيرون خواهد آمد.) 26
و سپس در ردّ روش تفسيرى پيشينيان مى نويسند:
(مى خواهيم نشان دهيم كه سخن پردازى و كلى گويى وحرفهاى دور از تجربه ونامربوط به قرآن زدن گرچه براى بازارگرمى چند روزه مفيد مى افتد, امّا در فهم آيات عين گراى قرآن پشيزى ارزش نخواهد داشت واين گونه برخورد تنها گواه جهل كامل نسبت به قرآن است.) 27
ودرپايان پس از تفسير آياتى از قرآن براساس روش پوزيتويستى مى نويسند:
(درتمامى طول كتاب, خود شاهد بوديد كه از توجيه فلسفى يك كلمه و لفظ بازى با آن در تفسير قرآن استفاده نشد وجز بر موارد صد درصد تجربى تكيه نداشتيم. به عبارت ديگر در بررسى مسأله مورد نظر قرآن كاملاً پاى بند ديدگاه تحققى بوديم و قدمى ازاين ديدگاه كه مورد وثوق تمامى دانشمندان علوم دقيقه است پافراتر ننهاديم.) 28
صاحبان اين بينش تنها راه دستيابى به خزائن علمى قرآن را استفاده از روش پوزيتويستى و تجربى وتحققى و تحصّلى مى دانند درحالى كه ناپايدارى دريافتهاى تجربى, بارها و بارها تجربه شده است, چنانكه اصل قطعى نبودن هايزنبرگ در فيزيك مدرن, پايه هاى بسيارى از فرضيه هاى پيشين را سست كرد و عدم امكان تعيين همزمان مكان و سرعت جسم تأييدى بود بر توانا نبودن دانش بشرى براى رسيدن به دانش مطلق عينى كه مورد نظر طرفداران پوزيتويسم بود.
افزون براين بسيارى از فيزيكدانان در ردّ مكتب پوزيتويستها سخن گفتند ومقاله وكتاب نوشتند. ماكس پلانك دركتاب (علم به كجا مى رود) وتحت عنوان (آيا جهان خارجى واقعيت دارد) به مكتب پوزيتويسم اشاره مى كند و ايرادهايى برآن وارد مى كند ودركتاب ديگرى به نام (تصوير جهان در فيزيك جديد) با عنوان (فلسفه تحصلى (پوزيتويسم) و جهان حقيقى خارجى) به بحث درباره مكتب تحصّلى مى نشيند و آن را با دلايلى چند باطل مى خواند.
اينك براى نمونه به برخى لغزشگاههايى كه مفسّران پوزيتويسم دچار شده اند, اشاره خواهيم داشت:
تفسير شيطان به خطرات جو زمين
نويسندگان بازنگرشى اساسى به اسلام كه نگرشى پوزيتويستى به قرآن دارند وهر آن چه را درخور ديدن وتجربه نباشد غيرعلمى و كاذب مى خوانند.
شيطان را به خطراتى كه جو زمين را تهديد مى كنند تفسير كرده اند ومى نويسند:
(خطرات جوى زمين عبارتند از: اشعه الكترومغناطيسى, اشعه كيهانى (كهكشانى وخورشيدى) ذرات غبار و سنگهاى آسمانى و اطلاق نام شيطان براين خطرات سه گانه اى كه جوزمين راتهديد مى كند كاملاً بجاست.) 29
در تفسير آيه شريفه (وزيّنا السّماء الدّنيا بمصابيح وحفظا) (فصلّت/ 12) مى نويسند:
(پس كار چراغها در طى روز جلوگيرى از نفوذ شياطين يعنى اشعه هاى مخرب ماوراء بنفش و راندن آنهاست.) ومراد از چراغها را اكسيژن و ازت در اتمسفر مى دانند كه با جذب مقدار زيادى ازاشعه ماوراء بنفش از درون آن به سطح زمين ونابودى موجودات زنده جلوگيرى مى كند و شيطان مارد درآيه (وحفظاً من كلّ شيطان مارد) (صافات/ 7) را به خطرات جوى تفسير كرده اند كه در برخورد با صفوف اوليه ميدان مغناطيسى زمين رانده نمى شوند و از صفوف مى گريزند, ولى با وجود اين نمى توانند به آسمان پايين يا به طور كلى حيات بر روى كره خاك دست يابند.
در تفسير اين آيات برخى ابراز داشته اند كه انسان قادر بر فهم و درك اين آيات نيست و وظيفه دارد به ظواهر آن متعبّد باشد و گروهى ديگر اظهار كرده ند كه اين آيات از قبيل تمثيل وكنايه است و مراد از آسمانهايى كه فرشتگان ساكن آن هستند عالم ملكوت است ومنظور از استراق سمع شياطين و شهاب اين است كه هرگاه شياطين بخواهند به عالم ملكوت نزديك شوند واز اسرار آفرينش وحوادث با خبرشوند نور ملكوت آنها را مى راند.) 30
آنچه مى توان گفت اين است كه به هرحال تفسير پوزتيويستى وتجربى كه براى اين آيات شده است, به دلايل مختلف درخور پذيرش نيست, زيرا:
اوّلاً: (والسّماء) درآيه ششم الصّافات به جو زمين تفسير شده است, درصورتى كه (والسّماء) درآيه شريفه به قرينه (ما آسمان نزديك را با ستارگان آراستيم) فضا به طور مطلق است چه اين كه ستارگان درجو زمين قرار ندارند.
ثانياً: آنچه از ظاهر آيات فهميده مى شود اين است كه شياطين از پايين براى پى بردن حقايق آفرينش وخبرها و رخدادهاى آينده به سمت آسمان مى روند, ولى برابر با ديدگاه نويسندگان يادشده, شياطين از بالا به پايين براى دست يابى به كره خاكى فرود مى آيند.
بنابراين هرچند ديدگاه نويسندگان محترم را درباره (سماء) بپذيريم وآن را به جو زمين معنى كنيم باز مشكل حل نخواهد شد; زيرا براساس ديدگاه آنان شياطين به جو زمين (سماء) وارد مى شوند ودرآن جا از بين مى روند يا وادار به عقب نشينى مى گردند در صورتى كه ظاهر آيات شريفه اين است كه شياطين نمى توانند به آسمان نزديك شوند وآن گروه هم كه نزديك مى شوند نابود مى گردند.
ثالثاً: آياتى وجود دارد كه صفات وحالاتى را براى شياطين اثبات مى كند كه با وجود و شعور وادراك و اراده استقلالى ملازمند و روشن است كه خطرات جوى از پديده هاى طبيعى به شمار مى آيند و شعور و ادراك ندارند.

نمونه اى ديگر

برخى مفسران در تفسير آيه(كما يقوم الّذى يتخبطه الشيطان من المس) (بقره/275) به پيروى از بيضاوى نوشته اند:
(درزمان نزول قرآن, اعراب گمان داشتند كه شيطان انسان را ديوانه مى كند و به اصطلاح فرد جن زده مى شود و قرآن تنها اين باور عرب را يادكرده است, نه اين كه واقعاً شيطان در ديوانگى افراد نقش داشته باشد.)31
برخى ديگر از مفسران مانند رشيدرضا در واكنش نسبت به اين ديدگاه, در واژه شيطان تصرف كرده, مى نويسد:
(ما بارها درالمنار گفته ايم كه موجودات زنده كوچكى كه به كمك ميكروسكوپها شناسايى مى شوند وميكرب ناميده مى شوند, از جنّيان به شمار مى آيند.) 32
بنابراين شيطان دراين گونه آيات عوامل نامرئى هستند كه ميكربها نيز در شمار آن عوامل به شمار مى آيند.
علامه طباطبايى دراين باره مى نويسد:
(اين گونه برداشتها از قرآن برداشتهاى مادى است. اينان پنداشته اند كه اگر برخى حوادث به روح يا ملائكه يا شياطين نسبت داده مى شود, معناى آن نفى علل طبيعى است, درحالى كه اين علل در طول علتهاى طبيعى هستند نه در عرض آنها.) 33

سومين نمونه

احمد حنفى در تفسير سوره فيل مى نويسد:
(مراد از (طيراً ابابيل) مجموعه اى از سنگهاى سختى است كه بر سپاه ابرهه فرو ريخته اند نه پرندگان واقعى.) 34
شيخ محمد عبده مى نويسد:
(اعتقاد به اين كه پرنده مورد نظر درآيه از جنس پشه و مگس بوده وحامل ميكروب برخى از امراض بوده اند ويا مراد اين است كه سنگهايى سمى به وسيله باد به پاى پشه و مگس چسبيده وبا نشستن اين حيوانات بر روى افراد, آنان مسموم مى شده اند وگوشتهاى بدنشان مى ريخته است, امرى بعيد نيست.) 35
اين گونه تفسيرها با ظاهر آيات ناسازگارند وتا زمانى كه قرينه اى قطعى برخلاف ظاهر آيات اقامه نشود نمى توان دست از ظهور آيات برداشت.
وافزون براين, اگر ابابيل را به سنگهاى سخت يا به تعبير احمد حنفى به (حجارة من سجيل) معنى كنيم, پرتاب كننده و پرتاب شده يك چيز مى باشد واين امرى نامفهوم خواهد بود.
نظريه عبده نيز, متين نمى نمايد; زيرا بنابر نظر وى, پشه و مگس بايستى بر بدن اصحاب فيل بنشينند در صورتى كه درآيه تعبير (پرتاب) به كار رفته است.
علاوه براين اگر هلاكت سپاه ابرهه با بيمارى حصبه و آبله بوده است, بايد هلاكت آنان را تدريجى دانست و نه هلاكتى ناگهانى و سريع, با اين كه ازآيات موضوع نزول عذاب وهلاكت سريع استفاده مى شود واگر براستى موضوع شيوع بيمارى واقعيت داشت, درمنابع تاريخى عرب دست كم به اجمال ثبت شده بود.

توجيه مادى معجزات انبيا!

معجزه به عنوان امرى فراتر از توان وامكانات و دانش بشرى, يكى از دليلهاى نبوت خاصه به شمار مى آيد. امّا برخى تسليم شدگان در برابر منطق مادى تجربه گرايان به جاى درنگ و ترديد در فراگيرى منطق ايشان, به توجيه مادى معجزات ويا انكار آنها رو آورده اند.
احمد خان هندى به روشنى مى نويسد:
(در قرآن مجيد, امرى كه برخلاف قانون فطرت باشد وجود ندارد ومسأله معجزات نيز چنانكه از قرآن استفاده مى شود, پيامبر هيچ گاه ادعاى معجزه نكرده است.)
(قل انّما أنا بشر مثلكم يوحى اليّ انّما الهكم اله واحد) كهف / 110
بگو: من فقط بشرى هستم مثل شما; [امتيازم اين است كه] به من وحى مى شود كه تنها معبودتان معبود يگانه است.
(قل لااملك لنفسى نفعاً ولاضرّاً الاّ ما شاء اللّه ولوكنت اعلم الغيب لاستكثرت من الخير وما مسّنى السّوء ان أنا الاّ نذير و بشير لقوم يؤمنون) اعراف/ 188
بگو: من مالك سود وزيان خويش نيستم, مگر آن چه را خدا بخواهد واگر از غيب باخبر بودم سود فراوانى براى خود فراهم مى كردم وهيچ بدى و زيانى به من نمى رسيد. من فقط بيم دهنده و بشارت دهنده ام براى گروهى كه ايمان مى آورند.36
وى درباره معجزه حضرت موسى وشكافتن دريا مى نويسد:
(راجع به گشوده شدن دريا, در قرآن مجيد سه نوبت يادى به ميان آمده است:
اوّل در سوره بقره, آن جا كه فرمود: (وهنگامى كه دريا را براى شما شكافتيم) بقره/ 50
دوّم در سوره شعراء كه فرمود: (… به موسى وحى كرديم عصايت را به دريا بزن و دريا از هم شكافته شد وهربخشى همچون كوه عظيمى بود!) شعراء/ 63
سوّم: در سوره طه (ما به موسى وحى فرستاديم كه شبانه بندگانم را با خود ببر و براى آنان راهى خشك در دريا بگشا كه نه از تعقيب خواهى ترسيد ونه از غرق شدن در دريا, فرعون با لشگريانش آنان را دنبال كردند و دريا آنان را به طور كامل دركام خود فرو برد!) (طه/ 77 ـ 78)37
وازنگاه احمد خان هيچ يك ازاين سه آيه بر شكافتن دريا دلالت ندارد و گفته ها و نوشته هاى مفسران دراين باره از اسرائيليات شكل گرفته است!38
برخلاف اين توجيهات و اظهارنظرها معجزه درقرآن به عنوان دليل قاطع وحجّت مسلم عقلى ومنطقى بر راستى ادعاى پيامبران شناخته شده ومعجزات بعضى از انبياء را بيان كرده است. افزون براين, در معجزه عصاى موسى(ع) و شكافته شدن دريا, اين تعبير قرآن (وهربخشى همچون كوه عظيمى بود) به روشنى دلالت دارد كه آب شكافته شده به گونه اى كه دوطرف خشكى آبهاى انباشته شده, چونان دوكوه ايستاده بود واين پديده درجزر و مدّ دريا مشهور نيست تا پيدايش خشكى در رود نيل را معلول جزر و مدّ طبيعى آن بدانيم.
احمد خان, درباره ولادت عيسى(ع) مى نويسد:
(ولادت عيسى بدون داشتن پدر وبه طريق اعجاز نيز امرى است كه نمى شود آن را معجزه ناميد چه اين كه معجزه در برابر منكران نبوت آورده مى شود و قبل از ولادت مسيح, بلكه قبل از دعوى نبوت يا الوهيت منكرى وجود نداشته است تا نياز به معجزه باشد.) 39
ودر توجيه پدر نداشتن حضرت عيسى(ع) مى نويسد:
(چنان كه در كتابهاى انجيل هم آمده عيسى از ذريه داود است حال اگر پدر نداشته باشد چگونه نسبت او به داود مى رسد…)) 40
(بايد دانست كه خود حوارى حضرت عيسى وتمام عيسويان اين را قبول دارند كه مريم براى يوسف خواستگارى شده بود…) 41
(البته پس از اداى اين رسم يعنى رسمى كه يهوديان داشتند مرد وزن با هم حكم زوج و زوجه را پيدا مى كردند وازآن پس به جز رفتن زن به خانه شوهر كه آن هم در موعد معين صورت مى گرفت, رسم ديگرى كه وقوع نكاح يا جواز تزويج محصور برآن باشد اجرا نمى شد, تا اين كه بعد از رسم مزبور و قبل ازمرخصى و رفتن به خانه شوهر, اولادى ازآن مرد پيدا مى شد آن اولاد غيرمشروع به شمار نمى آمد… منتها… باعث خجالت و شرمندگى مرد و زن مى شد.) 42
وسپس در توجيه و تأويل آيه شريفه (فارسلنا اليها روحنا) مى نويسد:
(اين امر درعالم رويا براى حضرت مريم واقع شده است, چه اين كه همه بنى اسرائيل مى دانستند كه مولودى دنيا خواهد آمد كه پادشاهى و قدرت يهود را احيا مى كند, بدين جهت همه زنها آرزو مى كردند كه آن شخص فرزند آنها باشد وحضرت مريم دراين افكار بود واين قضيه درخواب برايش پيش آمد واز انجيل متى هم همين امر را مى توان استنباط كرد.) 43
ودر تفسير آيه شريفه (قالوا كيف نكلم من كان فى المهد صبيّاً قال انّى عبداللّه آتانى الكتاب وجعلنى نبيّاً) (مريم / 29 ـ 30) مى نويسد:
(بايد دانست كه مراد از مهد, روزگار خردسالى است, نه زمانى كه هيچ طفلى به مقتضاى فطرت انسانى نمى تواند درآن زمان تكلّم كند.) 44
وى درموردى ديگر مى نويسد:
(تكلّم عيسى(ع) در دوازده سالگى رخ داده است, چنان كه در انجيل لوقا باب دوّم آمده است. دراين سنين بود كه يك عالم يهودى به مريم پرخاش كرد وگفت كه پدر ومادرت هر دو نيك بودند, اين چه بچه عجيب (يعنى بى دينى است) كه به عمل آورده اى! سپس حضرت عيسى درجواب گفت: (انّى عبداللّه آتانى الكتاب وجعلنى نبيّاً) 45
مطالعه ظاهر آيات قرآن دراين زمينه نشان مى دهد كه تا چه اندازه, سعى احمد خان براى توجيه مادّى رخدادهاى اعجازى انبيا, غيرمستدل وناهماهنگ با قرآن است, چه اين كه اگر براستى مريم همسرى داشت و نطفه عيسى(ع) از طريق وى منعقد شده بود, دليلى نداشت كه قرآن يادى از پدر نكند وصرفاً عيسى را به مادرش نسبت دهد.
ونيز دليلى نداشت كه قرآن يك مسأله قراردادى و ساده اجتماعى را (قباحت همبسترى در دوران نامزدى) با اين آب وتاب ياد كند و بخشهايى از قرآن و كلام جاودان رابه ذكر آن اختصاص دهد.
افزون بر اين, در قرآن عبارات و قراين ديگرى وجود دارد كه هركدام گوشه اى از مسأله را روشن مى سازد ونادرستى هر توجيه مادّى را آشكار مى كند, مانند ترسيم مقدمات باردارى مريم (فتمثّل لها بشراً سويّاً) ويا تعبير (اعوذ بالرحمن منك) ونيز تعبير (لم اك بغياً) و از همه روشن تر (ولم يمسسنى بشر) زيرا مريم تصريح دارد كه مرا بشرى مسّ نكرده است وازاين رو اظهار شگفتى مى كند كه چطور ممكن است دخترى بدون داشتن شوهر و نزديكى جنس مخالف, باردار شده باشد.
اينها همه نشان مى دهد كه تلاشهاى مادى گرايانه در توجيه معجزات انبياء كارى ناموفق وناموزون است.

نمونه اى از لغزشهاى تفسيرى پلوراليستها

پلوراليسم را به دو قسم مى توان تقسيم نمود:
1. پلوراليسم دينى
2. پلوراليسم مذهبى
درقسم اوّل هدف اين است كه دين داران با توافق و اشتراك مساعى به ديدگاه واحدى درموضوعات اختلافى بين اديان دست يابند و در نتيجه بتوانند با حقوق مساوى همزيستى مسالمت آميز داشته باشند. براى نمونه درمورد مسائلى چون خاتميت پيامبر(ص), عروج عيسى(ع), تحريف انجيل و… بايستى نخست توافقى دراين مبانى كه شاخصه اصلى بينش هريك از مسيحيان ومسلمانان است, صورت گيرد.
درپلوراليسم مذهبى نيز وضع همين گونه است وهريك ازمذاهب اسلامى براى دست يابى به اين منظور بايستى دراصول ومبانى به ديدگاه واحدى برسند.
هر دوقسم پلوراليسم دركتابهاى تفسيرى وآثار نويسندگان كه وجهه قرآنى دارند يافت مى شود.
برخى ازآنها هرچند با اين اصطلاح ناآشنا بوده اند, ولى در مسيرى حركت كرده اند كه نشان از گرايش به پلوراليسم و پذيرش آن از سوى ايشان دارد.

تفسير پلوراليستى عروج عيسى(ع)

درباره فوت عيسى(ع) ويا عروج او سخن بسيار گفته اند. مسيحيان با استفاده از روش تحليل تاريخى مرگ عيسى(ع) را باور دارند و ديدگاه عروج عيسى(ع) را نمى پذيرند. و گروهى از مسلمانان نيز به پيروى از آنان آيات قرآن را به گونه اى تأويل و تفسير مى كنند كه همسو با نظر مسيحيان باشد.
پروفسور محمود ايوب نويسنده لبنانى درمقاله اى با عنوان (مرگ عيسى واقعيت يا پندار) ذيل آيه شريفه: (وقولهم انّا قتلنا المسيح عيسى بن مريم رسول اللّه وما قتلوه وما صلبوه ولكن شبّه لهم وان الذين اختلفوا فيه لفى شكّ منه مالهم به من علم الاّ اتّباع الظّن و ماقتلوه يقيناً) (نساء/ 157) وگفتارشان كه : ما مسيح عيسى بن مريم پيامبر خدا را كشتيم) درحالى كه نه او را كشتند ونه بردار آويختند لكن امر برآنها مشتبه شد وكسانى كه درمورد قتل او اختلاف كردند ازآن در شك هستند و علم به آن ندارند وتنها از گمان پيروى مى كنند و قطعاً او را نكشتند.
مى نويسد:
(قرآن… منكر مرگ مسيح نسيت درعوض انسانهايى را به معارضه طلبيد. كه با كار جاهلانه خود را فريب داده و باور كرده اند كه كلمه خدا, عيسى و مسيح پيامبر خدا را از بين برده اند. گمراهى يهوديان كه گفتند:
ما مسيح عيسى بن مريم رسول خدا را گشتيم كه درآيه 157 با آن شروع مى شود متوجه بيان يك دروغ تاريخى نسيت و يا نمى خواهد خبر كذبى بدهد.) 46
واحمد خان نيز دراين زمينه مى نويسد:
(حضرت مسيح پس از چند ساعت كه بردار بود, حالتى به او عارض شد كه گمان كردند مرده است درحالى كه او نمرده بود, بدين جهت اجازه دفن او را دادند وكسانى هم كه او را دفن كردند معلوم نبود كه آيا فهميدند زنده است وبه خاطر پنهان داشتن از دشمن او را در قبرگذاشتند و يا اين كه نمى فهميدند!
به هرحال شبانگاه او دراين قبر نبوده است…) 47
(حضرت عيسى پس از گذشت زمانى به اجل خودش از دنيا رفت وبه خاطر عداوت يهوديان بايد قبر او مخفى مى ماند, چنانكه تا به امروز نامعلوم است.) 48
وى در توجيه آياتى كه درباره عيسى(ع) رسيده است مى نويسد:
(ازآيات زير چنين فهميده مى شود كه عيسى(ع) به اجل طبيعى از دنيا رفته است:
(اذ قال اللّه يا عيسى انّى متوفيك و رافعك الى و مطهرك من الذين كفروا… ) آل عمران /55
هنگامى را كه خدا به عيسى فرمود: (من تو را برمى گيرم وبه سوى خود بالا مى برم و تو را ازكسانى كه كافر شدند پاك مى سازم… )
(وكنت عليهم شهيداً مادمت فيهم فلمّا توفيتنى كنت أنت الرّقيب عليهم وأنت على كلّ شئ شهيد) مائده/ 117
وتا زمانى كه ميان آنها بودم مراقب و گواهشان بودم, ولى هنگامى كه مرا از ايشان برگرفتى تو خود مراقب آنها بودى و تو برهرچيز گواهى.
(والسّلام عليّ يوم ولدت ويوم اموت ويوم ابعث حيّاً) مريم/ 33
وسلام خدا برمن درآن روز كه متولد شدم ودرآن روز كه مى ميرم وآن روز كه زنده برانگيخته خواهم شد!
آنچه دراين گونه تفسيرها قابل توجه است, مخالفت آنها با ظاهر و صريح آيات است; زيرا قرآن تصريح دارد كه (عيسى را به صليب نكشيدند) ولى احمد خان مى نويسد:
(عيسى را به صليب كشيدند وبه گمان آن كه او جان سپرده او را به خود وانهادند وجان سالم به دربرد و بعدها در نتيجه مرگ طبيعى درگذشت.) 49

لغزشهاى تفسيرى سكولاريستى

دنيويگرى و يا علمانيت مكتبى است كه به جدايى دين از شؤون دنيوى واجتماعى و سياسى معتقد است.
اين تفكر كه رگه هايى ازآن درمنابع كهن به چشم مى خورد در دهه هاى اخير شكل كاملاً جديدى به خود گرفته وبه صورت مكتب درآمده است و بسيارى از روشنفكران غربى و مسيحى به جهت اين كه مسيحيت تحريف شده براحكام ومقررات و دستورهاى دنيوى نظر ندارد وبعضى دربرگيرنده احكام و دستوراتى برخلاف امور دنيوى است, واز سوى ديگر اصل دين را براى زندگى انسان ضرورى ومثبت شناخته اند, براى جمع بين اين دو ويژگى, سكولاريزم را پذيرفته و دين را در قلمرو زندگى فردى وانسانى تجويز كرده وحضور آن را در صحنه هاى اجتماعى نفى كرده اند.
نفوذ فرهنگ غرب در سرزمين وفرهنگ ملّتهاى شرق, سبب شد تا اين انديشه به برخى تحصيل كردگان غرب سرايت كند و آنان بى آن كه فرق ماهوى و اساسى اسلام ومسيحيت را مورد توجه قرار دهند, براسلام همان حكم كردند كه غربيان بر مسيحيت روا داشتند!
براى نمونه نويسنده اى كه سالها دربرابر جريانهاى سكولاريستى وگرايشات لائيكى موضعى ناسازگار گرفته بود و فرياد دين براى آخرت را مردود مى خواند به يك باره ديدگاه وانديشه جديدى مطرح ساخت و مدّعى شد (قرآن كه ثمره وخلاصه دعوت وزبان رسالت است, نه تنها سفارش و دستورى براى دنياى ما نمى دهد, بلكه ما را ملامت مى كند كه چرا اين اندازه به دنيا مى پردازيد وآخرت راكه بهتر است وماندگارتر فراموش و رها مى كنيد (بل تؤثرون الحياة الدّنيا والآخرة خير وأبقى (در سوره اعلى), كلاّ بل تحبّون العاجلة و تذرون الآخرة.) 50
وسپس در راستاى استفاده از قرآن براى اثبات انديشه خود تحت عنوان (دستورهاى عملى واجتماعى يا احكام و حدود و تعزيرات كه در قرآن آمده است حكايت از چه چيز دارد) مى كوشد منظور وهدف قرآن ازاين دستورهايى كه با زندگى روزمره افراد واجتماعات ومصالح امور دنيايى بشريت سروكار دارد, صرفاً اخروى معرفى كند! او مى نويسد:
(مثلاً درحرمت شراب هيچ كجا (قرآن) نمى گويد: چون شراب به معده وكليه يا اعصاب شما وبه عقل شما زيان رسانده وسلامتى و سعادتتان را مخدوش مى سازد از نوشيدن آن احتراز نماييد.
در نخستين آيه نازل شده دراين زمينه كه مى فرمايد: (يا ايّها الذين آمنوا لاتقربوا الصّلاة وانتم سكارى حتّى تعلموا ما تقولون) نوشيدن شراب و مست بودن را مانع درك نماز و نزديك شدن به خدا دانسته است.
پس از نزول دوآيه يا دو دستور تكميلى درباره شراب (وبازى قمار) پاى شيطان را كه دشمن خدا و سعادت ابدى انسان است به ميان آورده وهدف شيطان را ايجاد دشمنى بين مؤمنان و بويژه جلوگيرى از ياد خداوند ونماز اعلام مى دارد:
(انّما يريد الشيطان أن يوقع بينكم العداوة والبغضاء فى الخمر والميسر ويصدّكم عن ذكراللّه وعن الصّلوة فهل أنتم منتهون) 51
تأمّل در استدلالهاى اين نويسنده, به خوبى نشان مى دهد كه وى همواره در صدد جهت دادن به آيه و تفسير و تأويل آن به نفع پيش فهمهاى سياسى ـ اجتماعى خويش است چه اين كه اگر در جست وجوى فهم همه جانبه قرآن بود از تعبير (حتّى تعلموا ما تقولون) به آسانى نمى گذشت ويادآور مى شد كه مخدوش شدن فهم و درك آدمى در نتيجه استفاده از شراب تا بدان جا مورد خشم الهى است كه به بندگان اجازه نداده است درآن حال با او هم سخن شوند و ياد او را بر زبان جارى كنند!
اگر براستى اين نويسنده در صدد حمل قرآن با باورهاى خود نبود, از تعبير (انّما يريد الشّيطان ليوقع بينكم العداوة والبغضاء فى الخمر والميسر) به روشنى نتيجه مى گرفت كه يكى از حكمتهاى حرمت شراب, پيشگيرى از مشاجرات و ناهنجاريهاى اخلاقى ـ اجتماعى است.
واگر قدرى با درنگ و تدبّر و انصاف به فهم قرآن روى مى كرد مى دانست كه حتّى (تعبير لايصدّكم عن ذكراللّه وعن الصّلاة) نيز صرفاً داراى ملاك عبادى واخروى نيست; چرا كه درقرآن, نماز عامل دورى از فحشا ومنكر دانسته شده است و دورى از نماز, مساوى با فروغلتيدن در فحشا منكر است كه هم جنبه فردى دارد وهم جنبه اجتماعى والبته جنبه اجتماعى آن بيش تر است.
شگفت اين است كه صاحبان اين ديدگاه, هرجا كه مصالح اجتماعى و دنيوى احكام الهى نيز در قرآن ياد شده و به خاطر صراحت آن آيات نتوانسته اند آن را يكسره انكار كنند, سعى كرده اند تامصالح دنيوى احكام را فرعى وغيرضرورى جلوه دهند و ابعاد فردى وعبادى را اصيل معرفى كنند!
اين نوع برخورد با آيات الهى, مصداق قابل تفسير به رأى و تحميل پيش فهمهاى خويش برآيات وحى است.
بدان اميد كه يادكرد اين نمونه ها مايه عبرت و تذكار قرآن پژوهان وجويندگان زلال مفاهيم وحى باشد وخويش را از لغزش دراين ميدانها برحذر دارند.

 

پی نوشت‌ها:

1. ابوريه, محمود, سيد جمال الدين اسد آبادى/ 98.
2. رشيد رضا, محمد, المنار, (بيروت, دارالمعرفة) , 3/93.
3. همان, 3/ 94.
4. همان, 3/113 ـ 114.
5. احمد بن فارسى بن زكريا, معجم مقاييس اللغة (الاعلام الاسلامى) 3/ 362.
6. تهذيب اللغة, 1/ 480 وابن منظور, لسان العرب, 9/ 204.
7. شهيد ثانى, مسالك الافهام, (معارف اسلاميه) 6/290 ـ 291.
8. مظفر, محمد رضا, اصول الفقه, (نشر دانش) 1/ 113.
9. طباطبايى, محمد حسين, الميزان, (اسماعيليان) 4/ 27.
10. مظفر, محمد رضا, اصول الفقه, 1/ 175.
11. يونس المصرى, رفيق, الجامع فى الاصول الرّبا, (دارالقلم, دارالشاميه)/ 11.
12. مطهرى, مرتضى, ربا, بانك, بيمه (صدرا)/ 161.
13. همان/ 162.
14. شريف, محمود, القرآن ودنيا المراة (الهلال)/ 135 ـ 136.
15. بحرانى, سيدهاشم, البرهان, ( ) 1/ 420.
16. رشيد رضا, محمد, المنار, 4/ 349.
17. مطهرى, مرتضى, نظام حقوق زن در اسلام/ 436 ـ 437.
18. قرضاوى, يوسف, المرجعية العليا فى الاسلام للقرآن والسّنة, (الرسالة)/ 286 ـ 287.
19. طبرسى, فضل, مجمع البيان, (ناصرخسرو) 1ـ 2/ 604.
طباطبايى, محمد حسين, الميزان, 6/ 158.
20. هندى, سراحمد خانى, تفسيرالقرآن وهوالهدى والفرقان, 3/ 182.
21. همان, 3/185.
22. همان, 3/183.
23. باتومور, تى بى, جامعه شناسى, ترجمه: سيد حسن منصور و سيد حسن حسينى (كتابهاى جيبى)/ 4 ـ 5.
24. اچ والش, دبليو, مقدمه اى بر فلسفه تاريخ, ترجمه, ضياء الدين علايى (اميركبير)/ 11.
25. پايدار, حبيب اللّه, حيات ومرگ تمدّنها, از ديدگاه قرآن, (قلم)/ 67.
26. بازنگرى اساسى به اسلام دفتر دوم (هفت آسمان) / 15.
27. همان/ 16.
28. همان/ 145 ـ 146.
29. همان/ 10.
30. طباطبايى, محمد حسين, الميزان, 17/ 124 - 125.
32. رشيدرضا, محمد, المنار, 3/ 95 ـ 96.
33. طباطبايى, محمد حسين,الميزان, 2/ 413.
34. حنفى, احمد, التفسيرالعلمى للآيات الكونية/ 193.
35. عبده, محمد, تفسير جزء عم/ 161.
36. هندى, احمد خان, تفسير القرآن وهوالهدى والفرقان, 1/12.
37. همان, 1/ 110 ـ 111.
38. همان, 1/ 114 ـ 117.
39. همان, 3/ 20.
40. همان, 3/ 22.
41. همان, 3/ 25.
42. همان, 3/27.
43. همان, 3/35.
44. همان, 3/194.
45. همان, 3/42.
46. مونتمگرى, ويليام, برخورد آراء مسيحيان و مسلمانان, ترجمه محمد حسين آريا (فرهنگ اسلامى) /215.
47. هندى, سراحمد خان, تفسيرالقرآن وهوالهدى والفرقان, 3/ 53 ـ 54.
48. همان, 3/ 56.
49. همان, 3/ 62.
50. كيان, آخرت وخدا هدف بعثت انبياء, شماره 28/ 52.
51. همان.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: جمعه 15 خرداد 1394 ساعت: 16:39 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

ليست صفحات

تعداد صفحات : 68

شبکه اجتماعی ما

   
     

موضوعات

پيوندهاي روزانه

تبلیغات در سایت

پیج اینستاگرام ما را دنبال کنید :

فرم های  ارزشیابی معلمان ۱۴۰۲

با اطمینان خرید کنید

پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست.

 سامانه خرید و امن این سایت از همه  لحاظ مطمئن می باشد . یکی از مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه   09159886819  در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما  فرستاده می شود .

درباره ما

آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس