سایت علمی و پژوهشی آسمان - مطالب ارسال شده توسط abedi

راهنمای سایت

سایت اقدام پژوهی -  گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان

1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819  -  صارمی

2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2  و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی  (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .

3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل http://up.asemankafinet.ir/view/2488784/email.png  را بنویسید.

http://up.asemankafinet.ir/view/2518890/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86.jpghttp://up.asemankafinet.ir/view/2518891/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%20%D8%A8%D9%87%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA.jpg

لیست گزارش تخصصی   لیست اقدام پژوهی     لیست کلیه طرح درس ها

پشتیبانی سایت

در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا  پیام بدهید
آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet

مروری بر معانی القرآن

بازديد: 219
مروری بر معانی القرآن

مسعود مهدوی

آنچه در پیش رو دارید نگاهی است گذرا و نه چندان موشکافانه برترجمه ای که مترجم محترم، سعی برآن دارد تا نام «تفسیر » برآن بگذارد ؛ تفسیری که در جهت احتباجات و نیازمندیهای فکری توده مردم و پاسخگویی به مراجعات قرآنی ایشان باشد.
امّا واقعیّت نیز چنین است و می‌توان ادّعا کرد ترجمه ای چنین، چون در دسترس عوام قرار گیرد، از نابسامانیها و کمبودهای فکری ایشان در حوزه پیام و محتوای آیات قرآن دردی دوا خواهد کرد؟ یا این که چه بسا در مواردی این ترجمه نیازمند ترجمه و تفسیر مجدّد است و یا احیاناً گاه سطح معارف بلند قرآن را در حدّ سخنانی عامیانه و کوچه بازاری تنزّل داده است که تلاوت گران مبتدی را گرفتار این پندار می‌کند که کلام خالق هم، کلامی است در حدّ سخنان روزمرّه آدمیان و نه چیزی فراتر از آن!
داوری در این باره را به اهل دقّت و نظر وا می‌نهیم و به تأمل در متن ترجمه «معانی القرآن» و اشاره به برخی نکات اکتفا می‌کنیم.

ترجمه یا تفسیر

آنچه در نخستین نگاه توجّه هر خواننده آشنا با ترجمه و تفسیر را به خود جلب می‌کند، این نکته است که محصول قلم ایشان آیا ترجمه است ویا تفسیر؟
به طور قطع می‌توان ادعا کرد( با وجود اصرارنویسنده محترم در تفسیر بودن آن) 80 درصد کتاب خالی از ابعاد و نکات و اشارات تفسیری است و در بخش عمده ای از آیات، تنها به ترجمه ای ظاهری و تحت اللفظی اکتفا شده است ونویسنده محترم شیوه مشخصی را در پردازش ابعاد تفسیر آیات برنگزیده است،بلکه بیشتر براساس اجتهاد وسلیقه شخصی خویش در مواردی چند، توضیحات و اشاراتی تفسیری را متذکّر شده است ومواردی بیشتر وچه بسا گاه مهمتر را نادیده انگاشته و از بیان ابعاد تفسیری آیات لب فرو بسته است.
از دیگر سو، موارد تفسیری نیز آمیزه ای است از ترجمه و تفسیر، همراه با ابهاماتی چند!
آنچه اکثر قریب به اتفاق قرآن پژوهان برآن متفقّند، ضرورت تفکیک میان ترجمه و تفسیر وجداسازی مرز میان این دوست. ضرورت این امر بر این اساس نیست که در جهت انتقال مفاهیم و معانی بلند آیات وحی، زبان ترجمه رساتر و گویاتر است یا زبان تفسیر؟ وآیا در جهت اطلاع رسانی به جویندگان پیام قرآنی، ترجمه ابزاری کارآمدتر است یا تفسیر ؟ بلکه لزوم تفکیک و تمایز میام کلام بی بدیل وحی را در همنشینی حتّی با زیباترین و فنّی ترین کلمات تفسیری، مشخص و متمایز گرداند و باروی آوری به ترجمه ای رسا و گویا، امانت را در انتقال کلام الهی رعایت کند. البته ما نیز به این واقعیت معترفیم که دخالت عنصر تفسیردربرخی آیات چون آیات احکام ومعارف و گزارش وقایع احساس شود، بایسته تر این است که این امر در قالب نشانه ها وعلایم نگارش و یادر ضمن پانویسها صورت پذیرد، تا از خلط و به هم آمیختگی آن با متن پرهیز شود لیکن در آمیختن قرآن با سخنان بشری و احیاناً درست ونادرست ( از خود و یا دیگرمفسّران حتّی به انگیزه تبیین دقیق محتوای آن) در مقام ترجمه توجیهی ندارد و چندان قابل اعتماد هم نخواهد بود .کاری چنین، درواقع نه ترجمه است ونه تفسیر.
امّا چنانچه تلاش «معانی القرآن» را کاری تفسیر بدانیم، ویژگیها وضرورتهای کار تفسیر نیز درآن مشهود نیست، چه این که هر برداشت وتفسیری از قرآن، باید متکی به دلیلی مفهوم و معتبر باشد و هرگاه مفسّرآرای خود را بدون استناد و استدلال یاد کند و قرینه ای بر صحّت آن از مفردات، ترکیبات، سیاق آیات، دلایل عقلی و نقلی و نکات ادبی و بلاغی ارائه ندهد، آن تفسیر از اعتبار لازم برخوردار نخواهد بود ودرنگاه قرآن پژوهان، تحمیل آرای شخصی بر قرآن تلّقی خواهد شد ونه تبیین مفاهیم وحی! سوگمندانه چنین مشکلی در ترجمه و یا تفسیر جناب آقای بهبودی مشهود است.
البتّه بعید نیست که شخص ایشان درمقام دفاع از آرای تفسیری خود، دلایلی در کمون ذهن و خاطر خویش داشته باشد، ولی دلایل ناگفته ایشان تا زمانی که در کنار آرای تفسیر ثبت نشود و گفته نیاید، نیازی را در فرایند تفسیر برآورده نمی‌سازد و گرهی را نمی‌گشاید و خلاصه این که خواننده تفسیر ایشان از کجا می‌تواند به دلایل آن جناب پی ببرد و چگونه می‌تواند با عدم آگاهی از دلایل مفسّر یا مترجم، مهر صحّت و تأیید برتمام آرای وی نهد!
آشنایی با پیام آیه و زوایای پنهان آن، در پرتو اطلاع و دستیابی به گفته ها و محتویات تفاسیر، برای مترجم قرآن کافی نیست، هنر و ظرافت دراین است که وی بر این مهم، توانا باشد که آن رموز ونکات و اشارات را ( که به هر صورت در امر ترجمه اجتناب ناپذیر است) به گونه ای طرح و بیان نماید که به حقیقت ترجمه خدشه ای وارد نیاید وکلام مفسّر با اتکا به دلیل و مدرک در کنار کلام خالق، بازشناخته شود.
مهمتر از آنچه گذشت، این نکته است که بخشها و فرازهایی را از این اشارات تفسیری، آرا و انظاری برگزیده شده است که از دیدگاه صاحب نظران ودانشوران علم تفسیر، مطرود و ناپذیرفتنی است واین عدم پذیرش، نه فقط از آن روست که این برداشتها تفسیری صحیح و مطابق برای آن موارد نیست، بلکه چون اعتقاد به انطباق آیات قرآن برچنین مطالبی زمینه های انحراف و کجروی درحوزه معارف دین رافراهم می‌آورد . اعتقاد به شگفت زدگی پیامبر(ص) از زیبایی بنت جحش، که مبتنی بر روایتی ضعیف است ویا حکم به حواز مزه مزه کردن شراب برای معتادان به آن، که اساساً تفسیری غلط از آیه شریفة است و نیز چشم پوشی سلیمان نبی از نافله نیمروز به عشق مشاهده جمال اسبهای نجیب عربی! گمان نمی‌رود اعتقادی بصواب وبایسته و دفاع از « خط پیامبران» باشد.
آیا براستی طرح آرای تفسیری غیرمستند در زمینه برخی آیات متشابه و پیچیده، به گونه ای که زمینه نشر و ترویج اسرائیلیات و جعل ودسّ درحوزه معارف و حی رافراهم آورد، خدمت به ساحت مقدّس قرآن است؟ وآیا با ذکر نکاتی چون« پرکشیدن خدای تعالی به سوی آسمان»و « خطاکاری فرشتگان »، «احیای اندیشه برتری جنسی» و « پرداختن خداوند به رتق و فتق امور و مطالعه فرمان پس از استقرار برعرش اقتدار خویش» و یا مطالبی چون: « جذام زدگی ایوّب پیامبر» و دیگر موارد مشابه، که احیاگر اندیشه های ناصواب قرون وسطایی و مسیحی درباره خدا، پیامبران، معاد و دیگر باورهای دینی و اعتقادی است، گرهی از مشکلات و نابسامانیهای اعتقادی و فکری نسل دین باور و دین شکاّک عصر حاضر، خواهدگشود؟ یا همان گونه که ذکر شد، این گونه پرداختن به تفسیر قرآن تنها زمینه ومجالی مناسب را فراهم می‌آورد که افکار مادّی و تجسیمی چونان خرافات و بافته های اهل کتاب در زمینه وحی وقرآن، رسوخ و پرورش یافته و برسر قرآن آن بیاید که بر عهد قدیم آمد.

خلط کلام خدا با خلق به بهانه تفسیر

یکی از نکات مهم و اساسی درامر ترجمه وبرگردان متنی چنین مقدّس که بنیان و شالوه نظام دنیا ومعاد بشر را در گستره حیات وی پی ریزی می‌کند، مسأله حفظ ارزشها، ظرافتها و اصالت پیام قرآن است. به تعبیری:
« ترجمه قرآن باید چنان باشد که درعین روانی، از فخامت تعابیر آن نکاهد و مضامین آن را در سطح نازلی فرود نیاورد، بلکه کلمه علیای الهی را برفرازد و قلوب مردم را به سوی این کتاب چاره ساز و درمانگر دردها و رفاه آفرین و سعادت پرداز و شقاوت سوز جلب کند.» 1 
بنابراین، روا نخواهد بود که به انگیزه تفسیر کلام خدا، آن را به گونه ای با کلام عادّی خلق( ونه حتّی با کاربردهای تفسیری و فنّی) در آمیزیم که از هم ممتاز نباشد و هر ساده انگاری بیندیشد که کلام حقّ و برخاسته از منبع غیب، کلامی عادی و عوامانه چونان سخنان مردم کوچه و بازار است و برای فهم راز وحی باید به سراغ فرهنگ محاورات عامیانه رفت، چرا که کمترین نتیجه و بازتاب چنین اقدامی، محو ابعاد، ظرافتها و نمودهای اعجازین قرآن در پرتو الفاظ، عبارات و کاربردهای نابسامان است.
ما نیز مانند نویسنده محترم « معانی القرآن» قبول داریم که کار ترجمه قرآن بیشتر در جهت تفهیم مطالب وحی به کسانی است که آشنای عمیق با زبان عربی و دقایق فنّی و تخصّصی زبان فارسی ندارند و بدین جهت مترجم باید سادگی وروانی را در ترجمه خویش ملحوظ بدارد، لیکن ساده انگاری وروان نویسی نباید اصالت و عمق اسلوب ویژه واژگان و گزاره های قرآنی را مخدوش سازد. تسامح در مقام ترجمه به بهانه تفسیر و اقدام به برگردان پیام و مضامین قرآن در قالبهای گاه فراروشنفکرانه و گاه فروعامیانه، این خطر را در درازمدّت در پی خواهد داشت که ترجمه و تفسیر چنین، بتدریج حکم واقع ومتن را به خود گیرد و زواید و اضافات، به عنوان کلام خدا تلّقی شود و قرآن نیز چونان کتابهای آسمانی محرّف موجود ترجمه و تفسیر گردد و این تسامحی است توجیه ناپذیر!
اکنون به جای تفصیل درباره هر موضوع ومقدمه چینی برای آن، به متن« معانی القرآن» می‌پردازیم و مسائل مورد نظر را باارائه نمونه ها به نقد وبررسی می‌نشینیم و به منظور پیشگیری از خلط مباحث، مسائل مورد بحث را در نُه عنوان مطرح می‌کنیم:

1. آمیختگی ترجمه و تفسیر

* بقره /29: « وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلاَئِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً ...»
به مردم خاطر نشان ساز که پروردگارت به فرشته های سنا گفت: می‌خواهم در روی زمین نسلی دیگر جایگزین سازم، آماده فرمان باشید، فرشته ها گفتند آیا باز هم نسلی دیگر درکره خاکی جایگزین خواهی ساخت که چون پیشینیان در عوض تسبیح و تقدیست تباهی بینگیزند و خون بریزند با آن که ما در پهنه زمین از دشت و دریا و کوهستان و صحرا تورا ستایش و تسبیح می‌کنیم و به تقدیست زبان گشاده‌ایم.
* بقره/143:« وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِّتَكُونُواْ شُهَدَاء عَلَى النَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدًا »
ما با این قبله جدید که نقطه ثابتی در روی زمین باشد شما مسلمین را امّتی ساخته‌ایم که در حدّ اعتدال است.یهود ونصاری هرجا که باشند دو جبهه مخالف تشکیل می‌دهند ودرنماز خود به هم پشت می‌کنند یک جبهه روبه شرق ویک جبهه روبه غرب و شما با این قبله ثابت با هیچ امّتی جبهه بندی ندارید اگر قبله شما درشرق شما باشد با نصرانیان همگام می‌شوید و اگر قبله شما در غرب شما باشد با یهودیان در یک جهت می‌شوید و درعین حال و درهر حالت استقلال خود راتثبیت کرده اید ما این قبله را مقرّر کردیم تا امّت شما برسایر امّتها سند و گواه اعتدال باشد و این رسول ما هم بر شما سند و گواه اعتدال باشد.
*بقره/238:« حَافِظُواْ عَلَى الصَّلَوَاتِ والصَّلاَةِ الْوُسْطَى وَقُومُواْ لِلّهِ قَانِتِينَ »
زندگی انسانها به خاطر آزمون دچار مشکلات است و زیر و بم آن نه تنها معاشرتها را مختل می‌سازد که چهره عبادتها را نیز دچار نوسان می‌سازد. اینک در سه نمازی که بر شما فرض است بر مراقبت خود بیفزایید و تعداد رکعات و ارکان و فرایض و شرایط آن را بدون خلل انجام دهید خصوصاً نماز مغرب که بعد از نماز صبح و قبل از نماز عشاء ادا می‌شود و از هر جهت میانگین است... .
*نساء/123:« لَّيْسَ بِأَمَانِيِّكُمْ وَلا أَمَانِيِّ أَهْلِ الْكِتَابِ مَن يَعْمَلْ سُوءًا يُجْزَ بِهِ وَلاَ يَجِدْ لَهُ مِن دُونِ اللّهِ وَلِيًّا وَلاَ نَصِيرًا ...»
داوری قیامت بر اساس مسطورات شما نیست و نه بر اساس مسطورات بهود و نصاری که آرزوهای خود را در قالب دعا و روایت منعکس ساخته‌اند: هر کس کار بدی مرتکب شود باید مکافات آن را ببیند. خواه شیعه باشد و خواه اهل سنّت. خواه یهودی باشد خواه نصاری و گرچه نماز بخواند و روزه بگیرد و زیارت کند و یا از نسل انبیا باشد... .
*توبه/49:« وَمِنْهُم مَّن يَقُولُ ائْذَن لِّي وَلاَ تَفْتِنِّي أَلاَ فِي الْفِتْنَةِ سَقَطُواْ ...»
یک تن از آنان می‌گفت: به من رخصت بدهید تا از این بسیج عمومی خودداری کنم، مرا با زنان رومی به آزمون نگذلرید که اگر من زنان رومی را اسیر کنم قبل از موعد مقرّر تاب و طاقت خود را از دست می‌دهم... .
*انعام/137:« وَكَذَلِكَ زَيَّنَ لِكَثِيرٍ مِّنَ الْمُشْرِكِينَ قَتْلَ أَوْلاَدِهِمْ شُرَكَآؤُهُمْ لِيُرْدُوهُمْ وَلِيَلْبِسُواْ عَلَيْهِمْ دِينَهُمْ وَلَوْ شَاء اللّهُ مَا فَعَلُوهُ ...»
به همین صورت که ارواح خبیثه شیطانها آراء خرافه را در مورد دامها و دانه‌ها زیب و زیور بستند و به گوش مشرکین فرا خواندند تا به مراحل اجرا در آمد این خرافه را نیز به گوش آنان زمزمه کردند که : «هر کس بخواهد به مقام خلّت برسد باید مانند ابراهیم، نخست زادة خود را به قربانگاه ببرد تا اگر خدا خواسته باشد و فرزند او را بپذیرد قربانی او را قبول کند و اگر نخواسته باشد فرزند او را به پدر ببخشد آن چنانکه اسماعیل را به ابراهیم بخشید» ارواح خبیثه این گناه عظیم را در انظار مشرکین آذین بستند... .
*اعراف/32:« قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللّهِ الَّتِيَ أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالْطَّيِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ ...»
می‌گویند: به هنگام ورود به معبد سر و صورت رت با شانه و عطر نیارایید و لباس نپوشید که معبد جای انکسار خاکساری است، نه جای جلوه فروشی. می‌گویند که روز عبادت و حضور در معبد بیش از قوت لا یموت تناول نکنید و فراوان نپوشید که با گند و بوی خود فضای معبد را بیالایید بگو زینتهای طبیعی ... . 
*نحل/124:« إِنَّمَا جُعِلَ السَّبْتُ عَلَى الَّذِينَ اخْتَلَفُواْ فِيهِ وَإِنَّ رَبَّكَ لَيَحْكُمُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ...»
تعطیل شنبه برای آن بود که هر کس شغل خود را وانهد و به خود و خانواده خود و ارحام خود بپردازد تا همگان هفته‌ای یک روز در کنار هم به شادمانی و استراحت بپردازند. این دستور تورات تکلیفی نیست که بر دوش مردم سنگینی کند. سنگینی این تعطیل فقط بر دوش کسانی قرار دارد که با تقلید از فقیهان خامشان در تفسیر مشاغل اختلاف کردند و در اثر افراط و تفریط از سی و نه کار زندگی حتّی از افروختن آتش و خاموش کردن آتش و پختن غذا محروم شدند و روز تعطیل خود را با تناول غذای فاسد و یا نیمه فاسد روزهای قبلی گذرانند. به یقین پروردگارت روز قیامت میان همه آنان در همه اختلافاتشان داوری خواهد کرد. 
*قصص/27:« قَالَ إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أُنكِحَكَ إِحْدَى ابْنَتَيَّ هَاتَيْنِ عَلَى أَن تَأْجُرَنِي ثَمَانِيَ حِجَجٍ فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْرًا فَمِنْ عِندِكَ ...»
پیر مدین به موسی گفت: من میل دارم که یکی از این دو دختر را با تو تزویج کنم با این شرط که هشت سال اجیر من باشی و به کار شبانی و مراقبت از احشام من بپردازی. برای من حضور هشت ساله تو ضروری است تا پسرم هجده ساله شود و بتواند از گوسفندان ما مراقبت به عمل آورده و اگر تو ده سال را کامل کنی تا پسر خرد سالم بیست ساله شود به میل خودت کرم کرده‌ای و خاطر من آسوده تر می‌شود، من نمی‌خواهم که در گذران زندگی و معاش روزانه به تو سخت بگیرم ... .

2. اشتباهات و تسامخهای تفسیری

*بقره/191:« وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَأَخْرِجُوهُم مِّنْ حَيْثُ أَخْرَجُوكُمْ وَالْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ ...»
در راه آنان کمین کنید و هر جا که بر آنان دست بیابید آنان را بکشید و از شهر و دیاری که شما را بیرون راندند بیرونشان برانید. ما به شما حقّ کشتن داده‌ایم، ولی شکنجه سخت تر و بالاتر از قتل است از این رو شما حقّ شکنجه ندارید گر چه آنان شکنجه گر باشند ... .
*مائده/94:« لَيْسَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ جُنَاحٌ فِيمَا طَعِمُواْ إِذَا مَا اتَّقَواْ وَّآمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ ثُمَّ اتَّقَواْ وَّآمَنُواْ ...»
برای آن کسانی که ایمان آورده‌اند و دستاورد صالحی دارند و در عین حال معتاد به شرابند گناهی نیست که برای رفع اعتیاد و خماری یک جرعه شراب حرام را به دهان کنند و بچرخانند در صورتی که تقوا پیشه کنند و از فرو رفتن شراب در حلقوم خود بپرهیزند و با ایمان و عمل صالح شراب را از دهان برون ریزند و سپس یک جرعه دیگر بدهان کنند و بپرهیزند که شراب به پائین رود و با ایمان به این عمل شراب را از دهان بیرون ریزند و در نوبت سوّم یک جرعه دیگر از شراب حرام را در دهان بچرخانند و باز هم بپرهیزند که شراب را فرو ندهند ... . 
*احزاب/52:« لَا يَحِلُّ لَكَ النِّسَاء مِن بَعْدُ وَلَا أَن تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْوَاجٍ وَلَوْ أَعْجَبَكَ حُسْنُهُنَّ إِلَّا مَا مَلَكَتْ يَمِينُكَ ...»
بعد از این تاریخ که خانمهایت خدا و رسول را اختیار نمودند و از اعتصاب خود دست کشیدند بر تو روا نخواهند برد که بر تعداد خانمهایت بیفزایی و نه آنکه خانمهایت را بدل کنی و با طلاق یک تن از آن خانمها، خانم دیگری را به نکاح خود درآوری گرچه مانند زینب از زیبایی او به شگفت آیی مگر آنکه کنیزی باشد که او را به تملّک در آوری ... . 
*ص/16:« وَقَالُوا رَبَّنَا عَجِّل لَّنَا قِطَّنَا قَبْلَ يَوْمِ الْحِسَابِ »
گفته‌اند که پروردگارا ما جایزه آخرت نمی‌خواهیم، جایزه ما را از حورالعین، نعمتهای بهشتی قبل از برپایی روز حساب به ما پرداخت کن که تاب انتظار نداریم ...
*ص/32:« إِذْ عُرِضَ عَلَيْهِ بِالْعَشِيِّ الصَّافِنَاتُ الْجِيَادُ فَقَالَ إِنِّي أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَيْرِ عَن ذِكْرِ رَبِّي حَتَّى تَوَارَتْ بِالْحِجَابِ ...»
آن روز به هنگام عصر اسبهای نجیب عربی بر او عرضه می‌شد که برای خود و سپاهیان خود انتخاب نماید سلیمان این اعتراض را در چهره حاضران خواند که چگونه مانند فرعونیان با شیفتگی به سان اسبها پرداخته است و نافله نیمروز خود را فراموش کرده است، لذا در پاسخ آنان گفت: من امروز به فرمان خدا وارسی اسبها را که بهترین یار مجاهدین است بر یاد خدا ترجیح دادم ... . 
*معارج/1:« سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ »
روان شد مایعی سیّال با عذابی که سقوط خواهد کرد ... .
*قیامت/35:« ثُمَّ ذَهَبَ إِلَى أَهْلِهِ يَتَمَطَّى أَوْلَى لَكَ فَأَوْلَى... »
سپس با خمیازه به سوی خاندانش راه بر گرفت – تو را چه تناسب که با قرآن آشنا گردی. شایسته‌ات همان خواب ناز است و آغوش باز زنان – بعد از آن هم شایسته‌ات همان خواب نازاست و آغوش زنان ... .
*فیل/3:« وَأَرْسَلَ عَلَيْهِمْ طَيْرًا أَبَابِيلَ »
و چند دسته از سنگهای پرّان بر سر آنان نفرستائ؟

3. ارائه مطالبی موهم نظریاتی تجسیمی و خلاف اعتقادات

*بقره/36:« فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا كَانَا فِيهِ ...»
ابلیس بداندیش آن دو را از بوستان بهشت فرو لغزانید و از آن نعمت بی کران بیرون راند و مت به همگان از آدم و حوّا و ابلیس و فرشته‌ها و همه نسل بشر گفتیم: به زمین فرود شوید با آن ستیزه و دشمنی که همراه خود می‌برید.
*بقره/29:« هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُم مَّا فِي الأَرْضِ جَمِيعاً ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاء ...»
او همان خدایی است که نعمتهای زمین را برای مهمانی شما مردم آفرید سپس به سوی آسمان پر کشید و گازهای آسمانی را در قالب هفت پیکر آسمانی پیراست... .
*نساء/34:« الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاء بِمَا فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَبِمَا أَنفَقُواْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ ...»
مردها بر سر خانمهایشان ناظر و قیومّند از این رو که مردها بر زنها از حیث خرد و رشد اجتماعی فزونی دارند: یک دکتر مرد بر دکتر زن برتری دارد و یک حمّال مرد بر حمّال زن ترجیح دارد ... .
*اعراف/46:« وَبَيْنَهُمَا حِجَابٌ وَعَلَى الأَعْرَافِ رِجَالٌ يَعْرِفُونَ كُلاًّ بِسِيمَاهُمْ ....»
میان بهشتیان و دوزخیان تیغه دیواری از خاک و شن حائل است و بر تیغه‌های این دیوار مردانی درمانده بر جا مانده‌اند که بهشتیان و دوزخیان را در طرفین دیوار با نشانه‌هایشان می‌شناساند ... .
*یونس/3:« إِنَّ رَبَّكُمُ اللّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ يُدَبِّرُ الأَمْرَ ...»
به یقین پروردگار شما همان خدایی است که آسمانها و زمین را ظرف شش روز آفرید و سپس بر عرش اقتدار خود قرار گرفت و به رتق و فتق کارها و مطالعه فرمانها پرداخت ... . 
*ص/44:« ِنَّا وَجَدْنَاهُ صَابِرًا نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ»
ما ابّوب را بر صفت جذام، صبور و شکیبا یافتیم، ایوّب بنده خوبی بود ... . 
*زمر/73:« وَسِيقَ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ زُمَرًا ...»
آنان که از خشم پروردگارشان در هراس بوده‌ا‌ند، دسته دسته به سوی بهشت برین رانده خواهند شد و در فضا می‌روند تا چون به سیاره بهشت در آیند درهای بهشت به روی آنان گشوده می‌شود ... .

4. خط کلام خدا با خلق

بقره/155:« وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِّنَ الْخَوفْ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِّنَ الأَمَوَالِ وَالأنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ ...»
ما با انواع ترس، گرسنگی، زیان مالی و جانی و آفات سر درختی و پا درختی شما مردم را در بوته آزمون می‌گذاریم... .
*آل عمران/41:« قَالَ رَبِّ اجْعَل لِّيَ آيَةً قَالَ آيَتُكَ أَلاَّ تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلاَثَةَ أَيَّامٍ إِلاَّ رَمْزًا ...»
رکریّا گفت: پروردگارا برای من نشانه‌ای مقرّر کن که من وقت مباشرت را بشناسم و بدون طائل با همسرم در نیامیزم سروش الهی به او گفت ...
*آل عمران/97:« فِيهِ آيَاتٌ بَيِّـنَاتٌ مَّقَامُ إِبْرَاهِيمَ وَمَن دَخَلَهُ كَانَ آمِنًا ...»
در آن درّه نشانه‌های روشن خدایی برقرار است و از جمله مقام ابراهیم که بر آن ایستاد و دیوار کعبه را تا نه ذراع سنگچین بالا برد ... .
*نساء/2:« وَآتُواْ الْيَتَامَى أَمْوَالَهُمْ وَلاَ تَتَبَدَّلُواْ الْخَبِيثَ بِالطَّيِّبِ وَلاَ تَأْكُلُواْ أَمْوَالَهُمْ إِلَى أَمْوَالِكُمْ إِنَّهُ كَانَ حُوبًا كَبِيرًا »
مال ایتامی را که در کفالت خود گرفته‌اید به آنان ردّ کنید خرمای فاسد خود را عوض خرمای مرغوب مطبوع آنان بر سفره آنان نگذارید نان مرغوب آنان را با نان نامرغوب خود یکجا کنار هم بر سفره نگذارید، با هم تناول نکنید که احیاناً نان و خرمای مرغوب آنان به مصرف دیگران برسد.
*مائده/77:« قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لاَ تَغْلُواْ فِي دِينِكُمْ غَيْرَ الْحَقِّ وَلاَ تَتَّبِعُواْ أَهْوَاء قَوْمٍ قَدْ ضَلُّواْ مِن قَبْلُ وَأَضَلُّواْ كَثِيرًا ...»
ای صاحبان کتاب آسمانی در دین خود گزافه مگویید و از حقّ تجاوز مکنید شما افکار آن مردمی را دنبال نکنید که پیش از شما کافر شدند و جمع کثیری از مردم هند را گمراه کردند... . 
*مائده/89:« لاَ يُؤَاخِذُكُمُ اللّهُ بِاللَّغْوِ فِي أَيْمَانِكُمْ وَلَـكِن يُؤَاخِذُكُم بِمَا عَقَّدتُّمُ الأَيْمَانَ ...»
... خداوند رحمان شما را در برابر سوگندهایی که بیهوده و بی هدف بر زبان جاری می‌کنید و می‌گویید: به خدا نمی‌خورم، به خدا نمی‌پوشم به خدا نمی‌شنوم مؤاخذه نخواهد کرد، بلکه شما را در برابر آن سوگندها که با هدف معین و از روی فکر و اندیشه بر زبان جاری می‌کنید و تعهدّی را پذیرا می‌شوید مؤاخذه خواهد کرد، اگر بگویید به خدا قسم دیگر سیگار نمی‌کشم ولی بعداً قسم خود را بشکنید و سیگار بکشید گناه بزرگی مرتکب شده‌اید... .
*توبه/30:« وَقَالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللّهِ وَقَالَتْ النَّصَارَى الْمَسِيحُ ابْنُ اللّهِ ذَلِكَ قَوْلُهُم بِأَفْوَاهِهِمْ يُضَاهِؤُونَ قَوْلَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن قَبْلُ ...»
درست است که یهودیان گفتند: عزیر پسر خداست و نصاری گفتند: مسیح پسر خداست ... آنان سخن کافران پیشین را تقلید کردند که چون فلاسفه هند می‌گفتند: کرشنا پسر خدا بود که نام خدا را در زمین زنده کرد خداوند شان بکشد ... .
*توبه/73:« يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ ...»
ای پیامبر با کافران و منافقان جهاد کن ... و در هر حال بر آنان سخت بگیر و خشونت کن از این پس حنایشان را رنگی نیست و در دنیا خوار و ذلیلند. 
*هود/82:« فَلَمَّا جَاء أَمْرُنَا جَعَلْنَا عَالِيَهَا سَافِلَهَا وَأَمْطَرْنَا عَلَيْهَا حِجَارَةً مِّن سِجِّيلٍ مَّنضُودٍ ...»
چون فرمان ما رسید و آن سنگ عظیم آسمانی در کنار شهر آنان فرود آمد، خانه‌ها را زیر و زبر کردیم و سنگریزهای سیمانی را به صورت رگبار بر سر آنان باراندیم رگباری با نظم و ترتیب از قلوه سنگها و از پی آن سنگپاره‌ها و تگرگها و ماسه‌ها ... .
*یوسف/59:« وَلَمَّا جَهَّزَهُم بِجَهَازِهِمْ قَالَ ائْتُونِي بِأَخٍ لَّكُم مِّنْ أَبِيكُمْ ...»
یوسف آنان را به مهمانخانه عمومی دعوت کرد و از حال و روز آنان جویا شد. برادران یوسف از پدر خود یعقوب و برادر گمشده خود یوسف و برادر دیگرش بنیامین سخن بسیار گفتند و برای بنیامین و پدر که در وطن مانده بود تقاضای جیره گندم کردند. یوسف به آنان گفت اتفاقاً در همین مصر یک برده کنعانی بود که می‌گفت: برادران ناتنی من با حیله مرا از پدر جدا کردند و برای گشت و گذار به صحرا بردند، ولی در چاه کنعان رهایم کردند و رفتند. برادران یوسف از ترس آن که یوسف در آن شهر باشد و آنان را بشناسد هر چه زودتر عازم مراجعت گشتند و یوسف چهار حواله به نام آنان صادر کرد و به آنان تذکّر داد در نوبت بعدی آن برادر ناتنی خود را همراه بیاورید... .
*نحل/74:« فَلاَ تَضْرِبُواْ لِلّهِ الأَمْثَالَ إِنَّ اللّهَ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ ...»
پس شما برای خداوند رحمان از این جا و آن جا مثل نزنید و نگویید: مثل خداوند جهان مثل آن مالک کلّ است که اداره املاک خود را به مباشرانش واگذار کرده باشد و یا مانند بانکداری است که حساب اموالش را به محاسبانش سپرده باشد و یا مانند سلطانی است که اداره کشورش را به وزیرش سپرده باشد و تنها از تنایج کار آنها با خبر می‌شود، خداوند جهان مثل خود را می‌داند و شما نمی‌دانید ... .
*ص/6:« وَانطَلَقَ الْمَلَأُ مِنْهُمْ أَنِ امْشُوا وَاصْبِرُوا عَلَى آلِهَتِكُمْ إِنَّ هَذَا لَشَيْءٌ يُرَادُ مَا سَمِعْنَا بِهَذَا فِي الْمِلَّةِ الْآخِرَةِ ...»
سران مردم به راه افتادند که ای مردم، از گرد او پراکنده شوید و به راه خود بروید، به سخن او گوش مدارید و بر عبادت بتهای خود پا بر جا بمانید. مکتب یک خدایی یک طرح سیاسی است که برای وحدت ریخته‌اند و می‌خواهند قدتهای محلّی را در هم بریزند و یک قدرت کلّی به وجود آورند که خود پرچمدار آن باشند، اما این طرح و برنامه را در ملّت مجوس هم که امروز یک ابر قدرت جهانی است از کسی نشنیده‌ام این یک فلسفه ساختگی است که از یک خدا هم کار جنگ بیاید و هم کار صلح، هم عشق و شیدایی را هدیه کند هم نفرت و جدایی، هم خدای خیر باشد و هم خدای شر ... .
*شوری/27:« وَلَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبَادِهِ لَبَغَوْا فِي الْأَرْضِ وَلَكِن يُنَزِّلُ بِقَدَرٍ مَّا يَشَاء ...»
خداوند رحمان روزی بندگانش را بر اساس اقتصاد سالم تقسیم می‌کند و اگر روزی خود را بر بندگانش گسترده می‌ساخت ... .

5. تعبیرهای موهن و بیگانه

*آل عمران/109:« وَلِلّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الأَرْضِ وَإِلَى اللّهِ تُرْجَعُ الأُمُورُ »
آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است ملک خدا است و هر کاری به سوی او حوالت می‌شود.
*آل عمران/191:« رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذا بَاطِلاً سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ ...»
تو این آسمانهای افراشته چرخان و این زمین گسترده بیجان را بیهوده و باطل نیافریدی تو از بازی و سرگرمی و توپ بازی منزّه و بر کناری ... .
*نساء/8:« وَإِذَا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُوْلُواْ الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينُ فَارْزُقُوهُم مِّنْهُ وَقُولُواْ لَهُمْ قَوْلاً مَّعْرُوفًا ...»
و هر گاه خویشان آن مرحوم و ایتامی که در کفالت او به سر می‌برده‌اند و کارگران کارگاه و مزرعه و کارخانه آن مرحوم بر سر قسمت حاضر شوند، آنان را از میراث مرحوم اربابشان روزی بدهید ... .
*نساء/16:« وَاللَّذَانَ يَأْتِيَانِهَا مِنكُمْ فَآذُوهُمَا فَإِن تَابَا وَأَصْلَحَا فَأَعْرِضُواْ عَنْهُمَا ...»
و آن دو تن از مردان خود را که با رفتن به خلوت مرتکب فحشا و همخوابگی شوند بعد از گواه چهار تن شاهد، هر دو را پس گردنی و چوب ترکه و لنگه کفش آزار دهید و تعزیر کنید ... . 
مائده/3:« حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَالْدَّمُ ... وَأَن تَسْتَقْسِمُواْ بِالأَزْلاَمِ ...»
حرام است که گوشت حلال را با قرعه و لاتاری میان صاحبان آن تقسیم کنید که این فسق و پلید است ... .
*مائده/97:« جَعَلَ اللّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ قِيَامًا لِّلنَّاسِ وَالشَّهْرَ الْحَرَامَ وَالْهَدْيَ وَالْقَلاَئِدَ ...»
خداوند رحمان خانه کعبه را بلکه تمام خانه حرم را بارگاه مردمان ساخت که برای شرفیابی حضور یابند و جوائز خود را دریافت دارند ... دامهای قربانی را به منظور ضیافت الهی و تغذیه کامل و تجدید قوای بدن تا حدّ سور چرانی مقرر کرد ... .
*انعام/96:« ذَلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيم»
هندسه خداوند عزتّمند دانا این چنین است.
* اعراف/22:« فَدَلاَّهُمَا بِغُرُورٍ فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُمَا سَوْءَاتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ ...»
شیطان آدم و همسرش را با نیرنگ و فریب خام کرد و به سوی بوته گندم برد و چون از بوته گندم چشیدند تنبانشان بر تنشان درید و شرمگاهشان از داخل تنبان بیرون افتاد و شیطان با ریشخند شادی، آن دو را ترک کرد. آدم و همسرش با اضطراب و وحشت که چرا چنین شد و چه وضع رسوایی برایشان رخ داد به رفوگری پرداختند و برگهای درختان را بر تنبان خود وصله می‌زدند تا شرمگاه خود را از دید پریان و فرشتگان بهشتی نهان بدارند ... .
*اعراف/104:« وَقَالَ مُوسَى يَا فِرْعَوْنُ إِنِّي رَسُولٌ مِّن رَّبِّ الْعَالَمِينَ ...»
موسی در سنای مصر حاضر شد و گفت: ای فرعون ... .
*انفال/44:« وَإِذْ يُرِيكُمُوهُمْ إِذِ الْتَقَيْتُمْ فِي أَعْيُنِكُمْ قَلِيلاً وَيُقَلِّلُكُمْ فِي أَعْيُنِهِمْ ....»
آن روز که شما با مشرکان روبرو گشتید خداوند عوض نزول فرشتگان طرح دیگری به کار برد: آنان را در چشم شما اندک نمود تا تشجیع شوید و ثابت قدم بمانید و شما را در چشم آنان کم و اندک نمود تا خام شوند و شما را یک لقمه چپ بشمارند ... . 
*توبه/64:« يَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ أَن تُنَزَّلَ عَلَيْهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُمْ بِمَا فِي قُلُوبِهِم ...»
منافقان بعد از یک شب نشینی و چوک پراکنی به خود آمدند که مبادا باز هم سوره‌ای نازل شود و نیات شوم و پلید آنان را برملا سازد ... .
*یوسف/43:« وَقَالَ الْمَلِكُ إِنِّي أَرَى سَبْعَ بَقَرَاتٍ سِمَانٍ ...»
حکومت فرعون سپری شد و سنّت پادشاهی در مصر برقرار گردید. آن روز پادشاه مصر در برابر سنای حکومتی گفت: من در خواب دیدم ... آقایان نمایندگان: اگر در گزاره خواب و رؤیا سابقه دارید فتوا بدهید که رؤیای من چه گزاره‌ای دارد؟
نمایندگان سنا در پاسخ پادشاه خود گفتند: 
* ابراهیم/9:« جَاءتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَيِّنَاتِ فَرَدُّواْ أَيْدِيَهُمْ فِي أَفْوَاهِهِمْ وَقَالُواْ إِنَّا كَفَرْنَا بِمَا أُرْسِلْتُم ...»
رسولانشان با دلایل ورش به رسالت آمدند و آنان دستها را در دهان نهاده سوت کشیدند و شیشکی بستند که ما به دعوت شما کافریم ... .
*حجر/18:« إِلاَّ مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ مُّبِينٌ ...»
مگر آن شیطانی که در فرصت مناسب به چابکی از برجها بگذرد و کنکاش سنای فرشتگان را بشنود که سنگپاره آتشینی ... .
*مریم/28:« يَا أُخْتَ هَارُونَ مَا كَانَ أَبُوكِ امْرَأَ سَوْءٍ وَمَا كَانَتْ أُمُّكِ بَغِيّا...»
ای خواهر روحانی، پدرت عمران مردی فاجر و بدکاره بنود تا این دروغ و فریب را از وی به ارث برده باشی. مادرت بازاری و سوداگر نبود تا در حال خستگی یا حالت بیهوشی مورد تجاوز قرار گیرد و ندانسته نطفه فاجران را نذر معبد نماید ... .
*طه/60:« فَتَوَلَّى فِرْعَوْنُ فَجَمَعَ كَيْدَهُ »
با این قرار و مدار فرعون مجلس سنا را ترک کرد بعد از آن حیله خود را سامان داد ... .
*انبیا/70:« وَأَرَادُوا بِهِ كَيْدًا فَجَعَلْنَاهُمُ الْأَخْسَرِينَ ...»
مشرکان خواستند که با این ایجاد بلوا و غوغای عمومی ابراهیم را نابود کنند و ما رجّاله‌های غوغایی را شکست خورده تر از قضات محکمه از به در کردیم.
*نور/29:« لَّيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَن تَدْخُلُوا بُيُوتًا غَيْرَ مَسْكُونَةٍ فِيهَا مَتَاعٌ ...»
به خانه‌های غیر مسکونی مانند طویله و انبار که توشه خود را در آن جا نهاده‌اید بر شما حرجی نسیت ... .
*نور/30:« قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَيَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذَلِكَ أَزْكَى لَهُمْ ....»
به مردان مؤمن بگو که چشمهای خود را از نظر دوختن به زیر دامن دیگران فرو بخوابانند و از دامنهای خود نیز مراقبت به عمل آورند که چشم دیگران به زیر دامن آنان نیفتد ... .
*روم/39:« وَمَا آتَيْتُم مِّن رِّبًا لِّيَرْبُوَ فِي أَمْوَالِ النَّاسِ فَلَا يَرْبُو عِندَ اللَّهِ ...»
شما مردم آنچه را به کاروانهای تجارتی و یا به شرکتها و بانکها بسپارید تا در میان سرمایه‌های دیگران سودی حاصل کند و افزون گردد ... . در نزد خداوند رحمان سودی عاید نمی‌کند و روزی شما را افزون نمی‌سازد ... .
*سجده/20:« فَمَأْوَاهُمُ النَّارُ كُلَّمَا أَرَادُوا أَن يَخْرُجُوا مِنْهَا أُعِيدُوا فِيهَا ...»
جایگاهشان دوزخ است و هر چند که با محاسبات ریاضی در صدد برآیند که از دوزخ آتش دور شوند ... .
*احزاب/40:« مَّا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِّن رِّجَالِكُمْ وَلَكِن رَّسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ ...»
محمّد ابوالقاسم نیست، ابو ابراهیم نیست، ابو هیچ یک از مردان شما نیست که با نام و عنوان «پدر فلانی» توقیر و تکریم شود، محمّد رسول خداست ... .
*احزاب/50:« يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَحْلَلْنَا لَكَ أَزْوَاجَكَ اللَّاتِي آتَيْتَ أُجُورَهُنَّ .... وَمَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ لِكَيْلَا يَكُونَ عَلَيْكَ حَرَجٌ وَكَانَ اللَّهُ ...»
ای پیامبر ما آن دسته از همسرانت را که قبلاً عقد موقّت تزویج کرده‌ای و کابین آنان را هم پرداخت کرده‌ای بر تو حلال و روا کردیم ... این احکام ویژه برای آن است که تو با اعتصاب همسرانت در تنگنا نمانی و کسی را بر تو ایرادی نباشد خداوند رحمان ... .
*ص/5:« إِنَّ هَذَا لَشَيْءٌ عُجَابٌ »
.. واقعاً طرحی است شگفت و سخنی شاخدار .
*زمر/4:« لَوْ أَرَادَ اللَّهُ أَنْ يَتَّخِذَ وَلَدًا لَّاصْطَفَى مِمَّا يَخْلُقُ مَا يَشَاء ...»
... نه آن که اجازه دهد مردم کسی را انتخاب کنند و او را به خدا بچسبانند.
*فصلت/12:«» وَزَيَّنَّا السَّمَاء الدُّنْيَا بِمَصَابِيحَ وَحِفْظًا ذَلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ
و ما آسمان نزدیکتر شما را که مریخ باشد با چراغهای آسمان دوم که در هم ریخته است مزیّن کردیم. این چراغهای سنگین وسیله‌ای است برای تهدید و در هم کوبیدن کافران و هم برای حصار بندی و نگهبانی سنای بالاتر از نفوذ پریان. هندسه عزّتمند دانا چنین است. 
*محمد/38:« هَاأَنتُمْ هَؤُلَاء تُدْعَوْنَ لِتُنفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ ...»
اینک این شما هستید که دعوت می‌شوید تا در راه خدا انفاق کنید و کسری بودجه را تأمین نمایید ... .
*رحمن/56:« فِيهِنَّ قَاصِرَاتُ الطَّرْفِ لَمْ يَطْمِثْهُنَّ إِنسٌ قَبْلَهُمْ وَلَا جَانٌّ »
این جا حوران بهشتی را گاو چشم و نزدیک بین آفریده که خانه‌های همسایه را نبینند ... .
*جمعه/11:«... قُلْ مَا عِندَ اللَّهِ خَيْرٌ مِّنَ اللَّهْوِ وَمِنَ التِّجَارَةِ ...»
بگو آن پادشاهی که نزد خدا حاضر است بهتر از سرگرمی ساز و سرناست و بهتر از مالای تجارت دنیا ...‌.
تحریم/3:« وَإِذْ أَسَرَّ النَّبِيُّ إِلَى بَعْضِ أَزْوَاجِهِ حَدِيثًا فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ »
به خاطر بسپارید که یک تن از همسران جوانش [پیامبر ] (ص) به او گفت: وای بر ما که بیچاره ترین زنان دنیا هستیم : نه فرزندی از شوهرمان داریم که فردا مخارج ما را به عهده بگیرد و نه حقّ داریم که شوهر انتخاب نماییم و نه از شوهرمان ارثی به جا می‌ماند که زندگی ما را اداره کند و رسول ما با نفرت به او نگریست و گفت: ولی من به عیان می‌بینم که بعد از مرگ من، حال و روز شما خوب می‌شود، خصوصاً تو ! که بر همگان سر می‌شوی و پدرت بعد از مرگ من رئیس خواهد شد رسول، بعد از آرامش روحی به او سفارش کرد که سرّ او را فاش نسازد ... . 
*مرسلات/1-4:« وَالْمُرْسَلَاتِ عُرْفًا فَالْعَاصِفَاتِ عَصْفًا وَالنَّاشِرَاتِ نَشْرًا فَالْفَارِقَاتِ فَرْقًا... »
سوگند به آن فرشتگان که مانند نسیم از برج نگهبانی فرستاده شوند، پس از لحظاتی شتاب گیرند و چون تند بادی راهی پایگاه زمین گردند، و به پخش امواج بپردازند، سپس موجهای آسمانی را از موجهای شیطانی جدا سازند ... .

6. ترجمه‌های نارسا و مبهم و چه بسا نادرست

*انعام/98:« وَهُوَ الَّذِيَ أَنشَأَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ فَمُسْتَقَرٌّ وَمُسْتَوْدَعٌ ...»
اوخداوندی است که همه شما را از یک جان پدید آورد از آن پس شما را توقفگاه ثابتی است در بدن و توقفگاه سیّاری است در قبضه عزرائیل و مأمورین عالم برزخ ... . 
*یونس/34:« فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ »
پی مردمان مشرک به کجا واژگون می‌شوید؟
*یونس/59:« قُلْ أَرَأَيْتُم مَّا أَنزَلَ اللّهُ لَكُم مِّن رِّزْقٍ فَجَعَلْتُم مِّنْهُ حَرَامًا وَحَلاَلاً قُلْ آللّهُ أَذِنَ لَكُمْ أَمْ عَلَى اللّهِ تَفْتَرُونَ ....»
... این نسل دام را که خداوند رحمان برای خوراک شما نازل کرده است و شما قسمتی را حرام می‌شمارید و قسمتی را حلال می‌دانید ... .
*یونس/39:« كَذَلِكَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الظَّالِمِينَ ...»
... امتهای پیشین هم که رسالت انبیا را تکذیب می‌کردند به خاطر همین بود که روز قیامت را قابل قبول نمی‌دانستند و با فلسفه بافی منطق انبیا را سیاه می‌کردند و توبنگر که فرجام سیهکاران به کجا انجامیده است؟
*هود/5:« أَلا إِنَّهُمْ يَثْنُونَ صُدُورَهُمْ لِيَسْتَخْفُواْ مِنْهُ ...»
چون رسول ما پیام قرآن را بر مردم تلاوت کند مشرکان سینه‌های خود را دو تا می‌کنند تا سر و دوش خود را از دید رسول نهان سازند ... .
*یوسف/25:« وَاسُتَبَقَا الْبَابَ وَقَدَّتْ قَمِيصَهُ مِن دُبُرٍ وَأَلْفَيَا سَيِّدَهَا لَدَى الْبَابِ ....»
... پیراهن یوسف از پشت سر درید و یوسف درب خروجی را باز کرد و ناگهان هر دو تن با آقای خود روبرو شدند که در آستانه در ظاهر گشت.
*یوسف/37:« قَالَ لاَ يَأْتِيكُمَا طَعَامٌ تُرْزَقَانِهِ إِلاَّ نَبَّأْتُكُمَا بِتَأْوِيلِهِ قَبْلَ أَن يَأْتِيكُمَا ...»
یوسف به آنان گفت: من نه تنها از بازگرداندن رؤیا آگاهم، بلکه می‌توانم رؤیا ایجاد کنم و آنچه لازم باشد بدانم: اینک وقت نهار است هر غذایی که از خانه برای شما بیاورند پیش از آوردن غذا من به شما خبر می‌دهم چه غذایی می‌آورند ... . 
*اسراء/13:« وَكُلَّ إِنسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَآئِرَهُ فِي عُنُقِهِ وَنُخْرِجُ لَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ كِتَابًا يَلْقَاهُ مَنشُورًا ...»
هر انسانی که در این جهان زندگی می‌کند پرنده او را به گردنش الصاق کردیم و روز قیامت آن را به صورت طوماری باز و گشاده می‌بینید. 
*بقره/223:« نِسَآؤُكُمْ حَرْثٌ لَّكُمْ فَأْتُواْ حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ وَقَدِّمُواْ لأَنفُسِكُمْ وَاتَّقُواْ اللّهَ وَاعْلَمُواْ أَنَّكُم مُّلاَقُوهُ ...»
همسران شما برای شما کشتزارند هر جا که مایل باشید به کشتزار خود درآیید شبها فقط به فکر آبیاری کشتزار خود نباشید برخیزید و با نافله شب برای خود توشه‌ای برای آخرت بفرستید.
*آل عمران/58:« ذَلِكَ نَتْلُوهُ عَلَيْكَ مِنَ الآيَاتِ وَالذِّكْرِ الْحَكِيمِ ...»
این آیاتی را که بر تو می‌خوانیم آیات الهی است و یادواره‌ای از قرآن کاردان است. 
*آل عمران/131-130:« يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَأْكُلُواْ الرِّبَا أَضْعَافًا مُّضَاعَفَةً وَاتَّقُواْ اللّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ وَاتَّقُواْ النَّارَ الَّتِي أُعِدَّتْ لِلْكَافِرِينَ »
شما ای اهل ایمان به جنگ با خدا اقدام نکنید و ربا مخورید چند برابر و چند برابر که سود و اصل و فرع را به حساب آورید از خشم خدا بترسید و ربا را وابگذارید که رستگار شوید. از آتش دوزخ بپرهیزید که برای شما کافران مهیّا شده است.
*نساء/25:« وَمَن لَّمْ يَسْتَطِعْ مِنكُمْ طَوْلاً أَن يَنكِحَ الْمُحْصَنَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ فَمِن مِّا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُم ...»
و هر کس از مردان شما استطاعت مالی نداشته باشد که با خانمهای خانه دار مؤمن ازدواج کند می‌تواند با کنیزان زر خرید مؤمن ازدواج کند.
*مائده/6:« وَإِن كُنتُم مَّرْضَى أَوْ عَلَى سَفَرٍ أَوْ جَاء أَحَدٌ مَّنكُم مِّنَ الْغَائِطِ أَوْ لاَمَسْتُمُ النِّسَاء ...»
اگر بیمار باشید که غسل کردن مایه خطر و یا ضرر باشد و یا در حال شفر باشید که فرصت پیاده شدن و امکان غسل نباشد یا آن که جنب نباشید بلکه یک تن از شما مؤمنان از گودال مستراح بیاید یا ... .
*مائده/18:«... وَإِلَيْهِ الْمَصِيرُ »
همگان به سوی او می‌شوند.
*مائده/106:« يِا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ شَهَادَةُ بَيْنِكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ حِينَ الْوَصِيَّةِ اثْنَانِ ذَوَا عَدْلٍ مِّنكُمْ أَوْ آخَرَانِ مِنْ غَيْرِكُمْ ...»
ای اهل ایمان در آن هنگام که یک تن از شما مؤمنان را مرگ فرا رسد، باید مراتب وصیت او در حضور دو تن از مردان عادل شما برگزار شود در صورتی که مسافر باشید و در غربت و یا دیار کافران اجل گریبان شما را بگیرد باید دو تن از مردان یهود و نصاری مراسم وصیت را گواه باشند. شما باید بعد از نماز عصر که هنگام فراغت از کار است و همگان برای کنکاش مسائل در مسجد حاصرند آن دو شاهد یهودی یا نصرانی را بر سر پا نگه دارید تا شهادت بدهند ... .
*اسراء/110:«... وَلاَ تَجْهَرْ بِصَلاَتِكَ وَلاَ تُخَافِتْ بِهَا وَابْتَغِ بَيْنَ ذَلِكَ سَبِيلاً »
نماز صبح و شب را در مسجد الحرام هنگام خلوت اغیار اداکن، نماز نیمروزت را هم علنی و در برابر آنان مخوان، در خانه‌ات نیز پنهان مشو که نماز را تنها و بی حضور دیگران بخوانی، بلکه راهی میان این و آن جست و جو کن و در دامنه کوه صفا، مرکزی برای تبلیغ و تلاوت دایر کن.
*انبیا/45:« ...وَلَا يَسْمَعُ الصُّمُّ الدُّعَاء إِذَا مَا يُنذَرُونَ »
... ولی کافران گوشی برای شنیدن ندارند. هر کسی ناشنوا باشد فریاد جارچی را هم نخواهد شنید که صدا به الحذر الحذر برآرد.
*فرقان/23:« وَقَدِمْنَا إِلَى مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاء مَّنثُورًا »
در آن روز ما گامی به جلو نهیم و ساخته‌ها و پرداخته‌های آنان را از کاخها و بوستانها و جاده‌ها و دانشکده‌ها با همه مظاهر تمدّن و جلوه‌های زندگی در هم بکوبیم و چون خاک و خاکستر بر باد دهیم. 
*فرقان/34:« الَّذِينَ يُحْشَرُونَ عَلَى وُجُوهِهِمْ إِلَى جَهَنَّمَ أُوْلَئِكَ شَرٌّ مَّكَانًا ...»
آن کسانی که در روز قیامت با قوز خمیده سوار بر سنگپاره‌ها به سوی دوزخ محشور می‌شوند موقعیّت شومتری دارند ... .
*نمل/88:« وَتَرَى الْجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَةً وَهِيَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ ...»
کوهپاره‌های آسمان و زمین را در آفاق خواهی دید که گویا در فضا یخ زده‌اند با آن که همچون ابر در حال عبورند ... .
*احزاب/32:« يَا نِسَاء النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِّنَ النِّسَاء إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ ...»
ای خانمهای پیامبر اگر شما تقوا را از دست ندهید با هیچ یک از خانمهای دیگر یکسان و برابر نخواهید بود. پس به خاطر حفظ تقوا آوای خود را در برابر بیگانگان نرم و هموار نکنید که آن مهاجر بیمار دل طمع ورزد و بر بیماری خود بیفزاید. شما در رابطه با حفظ تقوا باید هماره سخنان عادی و متداول بر زبان برانید و در برابر اجنبی از مسائل جنسی سخن به جدّ و شوخی بر زبان نرانید.
*ص/24:« قَالَ لَقَدْ ظَلَمَكَ بِسُؤَالِ نَعْجَتِكَ إِلَى نِعَاجِهِ وَإِنَّ كَثِيرًا مِّنْ الْخُلَطَاء لَيَبْغِي بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ ...»
داود گفت بی شکّ برادرت می‌خواهد تو را سیاه کند که میش تو را می‌طلبد تا با میشهای خود یکجا کند. بسیاری از مردم که با هم خلط و آمیزش دارند و در یک خانه به سر می‌برند از خود خواهی، به حقّ خود قناعت ندارند.
*ص/71-69:« مَا كَانَ لِي مِنْ عِلْمٍ بِالْمَلَإِ الْأَعْلَى إِذْ يَخْتَصِمُونَ إِن يُوحَى إِلَيَّ إِلَّا أَنَّمَا أَنَا نَذِيرٌ مُّبِينٌ إِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ... »
من اطلاعی از سنای بالاتر نداشتم که چرا در کنکاش و جدل بوده‌اند. اشارتی که من دریافت می‌کنم فقط همین است که من اخطار کننده‌ام و مسؤولیتی ندارم جز این که پیام خود را آشکارا اعلام کنم. خاطر نشان ساز که آن روز در سنای بالا پروردگارت به فرشتگان گفت ... .
*احقاف/29:« وَإِذْ صَرَفْنَا إِلَيْكَ نَفَرًا مِّنَ الْجِنِّ ...»
خاطر نشان کن آن روزی که چند تن از پریان را به سوی تو چرخاندیم ... .
*محمد/15:«... وَسُقُوا مَاء حَمِيمًا فَقَطَّعَ أَمْعَاءهُمْ ...»
... همانند مردم بی تقوایند که در آتش دوزخ جاودانه بمانند و آب کبریت بشوند که آب کبریت روده‌هایشان را چاک چاک سازد.
*محمد/29:« أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ ...»
آیا این مهاجران بیمار دل پنداشته‌اند ... .
*ق/17:« إِذْ يَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّيَانِ عَنِ الْيَمِينِ وَعَنِ الشِّمَالِ قَعِيدٌ ...»
دو گیرنده از راست و چپ در دوشهای آدمی جا گرفته‌اند که تصویر اعمال آنان را ضبط می‌نمایند.
*رحمن/37:« فَإِذَا انشَقَّتِ السَّمَاء فَكَانَتْ وَرْدَةً كَالدِّهَانِ ...»
ولی آن گاه که آسمان مریخ پاره پاره شود و چون گلی سرخ رنگ روشن در فضا پاشان گردد ... .

7. ترجمه‌های بدون مدرک و استناد (اعمال سلیقه)

*بقره/31:« وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ ...»
بدین منظور که فرشتگان راز خلقت نو را دریابند و با اهداف آن آشنا گردند پروردگارت نان آدمیان را به آدم آموخت سپس چند تن از اشباح آنان را بر فرشتگان جلوه گر ساخت و گفت: «اگر شما به راستی از راز آفرینش نو آگاهید شخصیت این چند تن را مکشوف نمایید.
*بقره/48:« وَاتَّقُواْ يَوْماً لاَّ تَجْزِي نَفْسٌ عَن نَّفْسٍ شَيْئاً ... وَلاَ هُمْ يُنصَرُونَ »
از آن روزی بترسید که هیچ کس نتواند به دیگری سزا و پاداش دهد آن روز از کسی شفاعت و همکاری نپذیرند و از مجرمان کفیل و جانفدا نگیرند و نه از جانب ارواح عالیه نصرت شوند.
*بقره/49:« يُذَبِّحُونَ أَبْنَاءكُمْ وَيَسْتَحْيُونَ نِسَاءكُمْ ...»
پسرانتان را سر می‌بریدند که آمار مبارزان بالا نرود و زنانتان را زنده می‌گذاشتند تا مشکلات خانوادگی افزون شود ... .
*بقره/57:« وَأَنزَلْنَا عَلَيْكُمُ الْمَنَّ وَالسَّلْوَى كُلُواْ مِن طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ ...»
و از ابرها برایتان ماهی من و سلوی فرو ریختیم و گفتیم: فقط از نعمتهای پاک ما که ماهی با فلس باشد تناول کنید، ولی آنان با حرص و ولع ماهی بی فلس را هم تناول کردند و حلال شمردند ... .
*بقره/233:« وَالْوَالِدَاتُ يُرْضِعْنَ أَوْلاَدَهُنَّ حَوْلَيْنِ كَامِلَيْنِ لِمَنْ أَرَادَ أَن يُتِمَّ الرَّضَاعَةَ ...»
مادرانی که طلاق گرفته‌اند با وجود طلاق جدایی حقّ دارند که فرزندان خود را تا دو سال کامل شیر بدهند و این فرمان برای آن مادر و یا پدری است که می‌خواهد دوره شیر خوارگی فرزندش را کامل نماید.
*نساء/4:« وَآتُواْ النَّسَاء صَدُقَاتِهِنَّ نِحْلَةً فَإِن طِبْنَ لَكُمْ عَن شَيْءٍ مِّنْهُ نَفْسًا فَكُلُوهُ هَنِيئًا مَّرِيئًا ...»
شما باید کابین خانمها را قبل از آمیزش عروسی به صورت پیشکش تقدیم کنید اگر خانمها با طیب خاطر و رضایت دل ... .
*نساء/159:« وَإِن مِّنْ أَهْلِ الْكِتَابِ إِلاَّ لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ يَكُونُ عَلَيْهِمْ شَهِيدًا ...»
مسیح در آسمان مشتری باقی خواهد ماند تا آن روز که از آسمان نازل شود و هیچ یهودی برجا نباشد جز آن که تحقیقاً قبل از فرا رسیدن مرگ مسیح به او ایمان آورد و روز قیامت گواه اعمال آنان باشد.
*انعام/128:« وَيَوْمَ يِحْشُرُهُمْ جَمِيعًا يَا مَعْشَرَ الْجِنِّ قَدِ اسْتَكْثَرْتُم مِّنَ الإِنسِ ...»
روزی که همه آنان را از آدمی و پری برای حسابرسی در صحرای محشر گرد آوریم به آنان خطاب کرده، می‌گوییم: ای پریان که برای نوبت دوم راهی دوزخ می‌شوید به یقین دوستان فراوانی از بشر به دنبال خود آورده‌اید... .
*انفال/59:« وَلاَ يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ سَبَقُواْ إِنَّهُمْ لاَ يُعْجِزُونَ »
کافران تصوّر نکنند که بر ما پیشی گرفتند و با نقض پیمان و قتل و عام معلّمان قرآن بر ما پیروز شدند ... .
*هود/78:« وَجَاءهُ قَوْمُهُ يُهْرَعُونَ إِلَيْهِ وَمِن قَبْلُ كَانُواْ يَعْمَلُونَ السَّيِّئَاتِ قَالَ يَا قَوْمِ هَـؤُلاء بَنَاتِي هُنَّ أَطْهَرُ لَكُمْ ...»
مردم لوط با خبر گشتند و یکسر به سوی خانه لوط هجوم آوردند و از دیر باز و پیشین زمان دستاورد بدی ارائه می‌کردند. لوط خدمتکاران زن را در لباس پسران آراست و به آن مردم گفت: «ای مردم من این پسران که می‌بینید دختران منند ... .
*یوسف/24:« وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلا أَن رَّأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاء ...»
خانم که علاوه بر عشق جوانی شیفته پاکی و عصمت یوسف شده بود با علاقمندی مسأله ازدواج را مطرح کرد که بعد از طلاق گرفتن از شوهر، یوسف را خریداری کند و سپس با او ازدواج کند و اگر نه آن بود که یوسف با چشم خود برهان پروردگارش را مشاهده کرد به خانم خود قول مساعد می‌داد و تعهد می‌کرد. ما در یک لحظه خانم را در سیمای بوزینه به او نشان دادیم و به این صورت باطن او را برملا کردیم تا هر گونه بدی و فحشاء را از ساحت او دور سازیم ... یوسف که باطن خانم را باطن یک روسپی دید به سوی درب خروجی دوید ... . 
*یوسف/45:« وَقَالَ الَّذِي نَجَا مِنْهُمَا وَادَّكَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ أَنَاْ أُنَبِّئُكُم بِتَأْوِيلِهِ فَأَرْسِلُونِ ....»
آن برده‌ای که با یوسف در زندان بود گفت: ... مرا با اجازه رسمی به زندان سقاره بفرستید که داناترین خوابگزار ما در زندان است.
*یوسف/77:« قَالُواْ إِن يَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَّهُ مِن قَبْلُ قَالَ أَنتُمْ شَرٌّ مَّكَانًا... »
برادران یوسف ... باطنز و کین به حاضران گفتند: اگر این جوان دزدی کرده باشد استبعادی ندارد برادر دیگری هم داشت که سالهای کودکی از خانه عمّه‌اش دزدی کرد و مدّتها در خانه عمّه‌اش به بردگی پرداخت. یوسف سخن را در دل گرفت... و به روی آنان نیاورد که آن دزدی یک صحنه سازی بوده که از جانب عمّه‌اش برای نگه داری او صورت گرفته بود. 
*مریم/62:« وَلَهُمْ رِزْقُهُمْ فِيهَا بُكْرَةً وَعَشِيّاً »
و در آن بوستانها که شبانه روز آن یازده ساعت است خوراک بهشتیان در دو وعده صبح و شام گواراست.
*طه/20:« فَأَلْقَاهَا فَإِذَا هِيَ حَيَّةٌ تَسْعَى ...»
... با این فرمان موسی عصای خود را کنار پا افزارش افکند، ولی ناگهان عصا ماری شد که می‌پیچید ... . 
*فرقان/46:« ثُمَّ قَبَضْنَاهُ إِلَيْنَا قَبْضًا يَسِيرً»
... ما فرشتگان توقّف خورشید را برای مردم آن نیمه دیگر که روز دائم دارند گواه آن ساختیم که تاریکی و سرما هم توقّف مانده است و دیگر استراحت شب و سایه خنک به سراغ آنان نمی‌آید. فقط با حرکت انتقالی نرمک نرمک و ظرف یک سال سایه زمین را به دنبال خود می‌کشاندیم و جابجا می‌نمودیم که شبانه روز بیست و چهار ساعتی را به شبانه روز 8766 ساعتی بدل نماییم.
*فرقان/68:«... وَلَا يَزْنُونَ ...»
... و با زنان همسایه نیامیزند ... .
*نمل/19:« رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَعَلَى وَالِدَيَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ ...»
بار پروردگارا چندان مرا در دنیا نگه دار تا این نعمتی را که بر من و بر پدر و مادرم موهبت کرده‌ای سپاس بگزارم و به شکرانه این قدرت و شوکت، مسجدی شایسته برپا کنم که پسند خاطرت بوده باشد ... . 
*قصص/23:«... قَالَتَا لَا نَسْقِي حَتَّى يُصْدِرَ الرِّعَاء وَأَبُونَا شَيْخٌ كَبِيرٌ ...»
ما گوسفندان خود را آب نمی‌دهیم تا شبانها گوسفندان خود را از گرد آب باز گردانند و ما با آب باقیمانده در حوض گوسفندان خود را آب بدهیم و تنها برادر ما خردسال است و پدر ما پیری کهن سال است.
*شوری/45:« وَتَرَاهُمْ يُعْرَضُونَ عَلَيْهَا خَاشِعِينَ مِنَ الذُّلِّ يَنظُرُونَ مِن طَرْفٍ خَفِيّ...»
و خواهی دید که سوار کوهپاره‌های زمین گرد زهره می‌چرخند و بر آتش سوزان عرضه می‌شوند تا کی به درون آن افکنده شوند ... . 
*دخان/43-45:« إِنَّ شَجَرَةَ الزَّقُّومِ طَعَامُ الْأَثِيمِ كَالْمُهْلِ يَغْلِي فِي الْبُطُونِ ...»
بی شکّ درخت انجیر هندی، غذای زورگویان است، مانند آتش جوشان از شکمها می‌جوشد ... .
*یوسف/93:« اذْهَبُواْ بِقَمِيصِي هَـذَا فَأَلْقُوهُ عَلَى وَجْهِ أَبِي يَأْتِ بَصِيرًا ...»
اینک پیراهن مرا با خود ببرید و بر صورت پدر بیفکنید اگر پیراهن مرا بر روی صورتش بیندازید و بوی زنبق را بشنود چشمان او ... 
*یوسف/100:« ...وَقَدْ أَحْسَنَ بَي إِذْ أَخْرَجَنِي مِنَ السِّجْنِ وَجَاء بِكُم مِّنَ الْبَدْوِ مِن بَعْدِ أَن نَّزغَ الشَّيْطَانُ بَيْنِي وَبَيْنَ إِخْوَتِي ...»
پروردگار من نسبت به من نیکخواهی کرد ... این همه شیرینی و تلخی و آن همه راحت و محنت از آغاز تا انتها و از قریه سیلون تا کاخ عزّت همه از خواست پروردگار من بود... .
*ابراهیم/16:« مِّن وَرَآئِهِ جَهَنَّمُ وَيُسْقَى مِن مَّاء صَدِيدٍ ...»
و بعد از هلاک درزخ آتش در پی است و از زردابه قیر و نفت می‌آشامند.
*اسراء/72:« وَإِن كَادُواْ لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ لِتفْتَرِيَ عَلَيْنَا غَيْرَهُ وَإِذًا لاَّتَّخَذُوكَ خَلِيلاً ...»
مشرکان برای تثبیت موقعیّت خود به انواع حیله‌ها دست می‌زنند نزدیک بود که با تهدید و شکنجه تو را از فرمانی که به سویت وحی کرده‌ایم بگردانند که از نماز در مسجد دست برداری و در خانه‌ات نماز بخوانی که تکلیف ثانوی من همین است در آن صورت تو را دوست و همدل خود می‌گرفتند.
*اسراء/80:«... وَاجْعَل لِّي مِن لَّدُنكَ سُلْطَانًا نَّصِيرًا »
و از پیشگاه خودت برای من سلطه‌ای برقرار کن که یاور من باشد و چون حمزه شرّ مزاحمان را از من بگرداند.
*کهف/29:«... إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِينَ نَارًا أَحَاطَ بِهِمْ سُرَادِقُهَا ...»
ما برای سهیکاران که حقیقت را پرده پوشی می‌نمایند آتش ناهید را مهیّا کرده‌ایم که چون سرا پرده بر سر آنان احاطه دارد ... .
*مریم/16:« وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ مَرْيَمَ إِذِ انتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِهَا مَكَاناً شَرْقِيّاً فَاتَّخَذَتْ مِن دُونِهِمْ حِجَاباً فَأَرْسَلْنَا إِلَيْهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَراً سَوِيّاً »
... آن روز که از خانواده خود جدا شد و در سمت مشرق آنان جایی خلوت برگزید تا در برابر آفتاب تن را صفا بخشد، از دید خانواده خود در پشت شاخ و برگ بوته‌ها و گندمها در حجاب شد تا بتواند لباس را از تن برکند و ما روح قدسی خود را به سویش گسیل کردیم و روح قدسی با قد و بالای بشر در برابر او ظاهر گشت، مریم که لخت و عریان بود با وحشت گفت: من از تو به خدای رحمان پناه می‌برم. اگر تو مردی با تقوا بوده باشی ... مریم در صدد بود که اگر آن مرد مزاحم تعرّض کند با همان سر و وضع نا هنجار لخت و عریان و آشفته مو از دست او بگریزد و خانواده خود را به کمک بخواهد که روح قدسی گفت: من از جنس بشر نیستم ... !
*احقاف/16:« أُوْلَئِكَ الَّذِينَ نَتَقَبَّلُ عَنْهُمْ أَحْسَنَ مَا عَمِلُوا ... وَالَّذِي قَالَ لِوَالِدَيْهِ أُفٍّ لَّكُمَا ...»
اینهایند که در جمع بهشتیان بهترین دستاوردشان را که شهادت عاشورا است از آنان می‌پذیرم و از بدیهایشان می‌گذرم ... و آن پسر دیگر که با پدرش زبیر و مادرش أسماء گفت: افّ بر شما باد ... .
*قلم/19:« فَطَافَ عَلَيْهَا طَائِفٌ مِّن رَّبِّكَ وَهُمْ نَائِمُونَ فَأَصْبَحَتْ كَالصَّرِيمِ ...»
... آن شبی که با هم سوگند خوردند که فردا اول صبح ذرتّهای خود را بچینند. جای تردید و شک باقی نگذاشتند و ان شاء الله نگفتند. پس صاعقه‌ای از فرمان پروردگارت بر سر بوستان چرخید و آنان در خواب بودند. شاخ و برگ ذرتّها یکسر سوخت گویا ذرتّها را قلم کرده‌اند... . 
*نبأء/25:« إِلَّا حَمِيمًا وَغَسَّاقًا ...»
فقط طعم آب کبریت و آب نفت را باید بچشند ... .
*غاشیه/5:« لَّيْسَ لَهُمْ طَعَامٌ إِلَّا مِن ضَرِيعٍ »
برای آنان خوراکی یافت نشود جز انجیر هندی .

8. کاستیهای ویرایشی و نگارشی

* بقره / 182 : ذیحقّ ... و میان وارثان ذیحقّی صلحی برقرار سازد ... .
* مائده / 11 : شما باید از خدا بترسید و در مخاطر به خدا توکّل کنید ... .
* مائده / 17 : ... پادشاهی آسمانها و زمین و پادشاهی فضای فیما بین آسمانها و زمین خداست ... .
* مائده / 53 : در آن روز مؤمنان با لحنی ملامت بار می‌گویند ... .
* مائده / 64 : ... بی شک همین آیاتی که بر تو نازل می‌شود و عقائد کفر آمیز و کردار ملعنت بار آنان را افشا می‌کند ... .
* مائده / 89 : می‌گویند: بخدا نمی‌پوشم، بخدا نمی‌نوشم، ... اگر بگویید به خدا سیگار نمی‌کشم ... .
مائده / 94 : سپس یک جرعه دیگر بدهان کنند و بپرهیزند ... .
* اعراف / 89 : اگر ما به کیش شما باز گردیم و بتهای شما را بپذیریم آنهم بعد از از این لطف الهی ... .
* توبه / 59 : ... چشم داشت ما تنها از پیشگاه خداوند است .
* توبه / 95 : ... جایگاهشان دوزخ است به سزای گناهانی که به جان میخریدند.
* یونس / 35 : ... یا آن خدائی که خود را بجایی نمی‌برد ... .
* هود / 18 : کیست که سیه کارتر باشد از کسی که بر خدا افتراببندد ... .
* یوسف / 45 : ... داناترین معبّر خواب گزار ما در زندان است.
* یوسف / 77 : ... آن دزدی یک صحنه سازی بود که از جانب عمّه‌اش برای نگه داری او صورت گرفته بود.
* نحل / 115 : ... و نه با قصه آدمکشی و تجاوز و انتقام کشی گناهی بر او بار نمی‌شود.
* اسراء / 18 : ... نکوهیده و ملامت بار مطرود از نعمت پروردگار.
* طه / 28 : گره از زبان من بگشا تا طاقت زبان داشته باشم ... .
* مؤمنون / 104 : ... آنان با چهره‌ای تکیده و چشمانی به هم چقیده و لبهایی در هم کشیده رو ترش کرده‌اند ... .
* فرقان / 5 : ... تا در نماز صبح و عصر خود انشاء کند و با طنطنه بر مردم تلاوت کند ... .
* نحل / 81 : ... برای شما از کوهستانها غارها و کنامها بر قرار نمود تا از سورت سرما و برف و باران و تگرگ و صاعقه محفوظ بمتنید.
* قصص / 59 : پروردگارت هرگز شهر و دیار مردم را درهم نخواهد ریخت مگر بعد از آنکه در عاصمه مرکزی رسولی بینگیزد ... .
* عنکبوت / 60 : چه بسیارند جنبدگان ذیحیاتی که نمی‌توانند مسؤولیت روزی را ... .
* روم / 48 : ... شادمانه به هم بشارت می‌دهند که امساله مزارع خرّمی داریم ... .
* صافّات / 9 : ... با این سنگپاره‌ها برای شیطانها عذابی است لازم و مزمن.
* زمر / 17 : ... آن کسانی که ایمان آورند و از عبادت طاغوت سرکش که بر علیه خداوند رحمان ساختاری شده است ... .
* واقعه / 9 : ... و یاران شئامت که چپروانند.

9. نامگذاری سوره‌ها

* سوره نساء : خانمها – بشریّت. ساختاری جامعه.
*سوره مائده : میز ناهار ! حلال و حرام – تعهّدات الهی. کیفر جانی. رهبری جامعه.
* سوره انبیا : خطّ پیامبران.
* سوره عنکبوت : خانه شرک. خانه توحید.
* روم : اعجاز طبیعت.
* زمر : پرواز به سوی بهشت – پرتاب به سوی دوزخ.
* زخرف : سفال زریّن.
* دخان : شبهای قدر.
* احقاف : یادی از عاشورا و جمل.
* عبس : مرگ بر آدمیزاده پر تکبّر.
* تکویر : آرم قیامت.
* مطفّفین : ارجاع پرونده‌ها به علّیین و سجّین.
* انشقاق : آویخته به پشت سر.
* طارق : شهاب شیپوری.
* علق : پیشانی خطاکار.

پی نوشت‌ها:

1. سید محمد باقر حجتی ، فصلنامه ، مترجم ، شماره100،ص54.
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: شنبه 16 خرداد 1394 ساعت: 12:57 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

اسباب نزول در تفسیر طبری

بازديد: 209
اسباب نزول در تفسیر طبری

سید محمد حسین موسوی

تفسیر جامع البیان فی تفسیر القرآن، به قلم ابو حمزه محمد بن جریر طبری (244 – 310 ھ ) در اواخر قرن سوم، سالهای (273 – 290 ھ ) نگارش یافته است.
این تفسیر، در میان اهل تحقیق به نام تفسیر طبری شهرت دارد و نیز تحت عنوان: «جامع البیان فی تفسیر القرآن» شناخته می‌شود. در حالی که خود نویسنده، نام دیگری را برای آن در نظر گرفته که عبارت است از: «جامع البیان عن تأویل آی القرآن».
چه بسا آنچه سبب شده است عنوان برگزیده مؤلف مهجور بماند، واژه «تأویل» باشد، زیرا نزد اهل تحقیق میان «تأویل» و «تفسیر» فرق است در حالی که طبری در جای جای کتابش واژه «تأویل» را به معنای تفسیر گرفته است و ما نیز در ترجمه عبارتهای وی، آن جا که سخن از تأویل به میان آمده است لفظ تفسیر را استخدام کرده‌ایم.
آنچه از مطالعه متن این تفسیر و اظهار نظر دیگر پژوهشگران در مورد طبری و تفسیر وی به دست می‌آید، این است که روش طبری در تفسیر یاد شده دارای این ویژگیهاست:
1.اعتماد وی در تفسیر آیات، به روایات نبوی و اقوال صحابه و تابعین است.
2.سلسله اسناد روایات را کاملاً ذکر می‌کند.
3.از تفسیر به رأی پرهیز دارد و به این جهت در مقدمه کتابش فصلی تحت عنوان: «نهی از تفسیر قرآن به رأی» باز کرده و روایاتی را در این باره یاد آور شده است.
4.برای رسیدن به معنای کلمه، در صورت لزوم، از علم لغت یاری می‌جوید. در آیه شریفه: « تَبَارَكَ الَّذِي جَعَلَ فِي السَّمَاء بُرُوجًا » (فرقان / 25 ) برای توضیح واژه «بروجاً» نخست اقوال مختلفی را می‌آورد و سپس به یکی از اقوال را ترجیح داده، می‌نویسد:
«بهترین سخن در معنای بروج سخن کسی است که می‌گوید بروج قصرهایی در آسمان است. زیرا در کلام عرب از بروجاً همین معنا مراد است.» 1
5.در توضیح کلمات و جملات، به اشعار شعرای عرب استشهاد می‌کند، نهایت گاهی اسم شاعر را یاد کرده و زمانی از آن خودداری نموده است، چنانکه در توضیح کلمه «همزه» در آیه شریفه: «وَيْلٌ لِّكُلِّ هُمَزَةٍ لُّمَزَةٍ» (همزه / 2) از قول زیاد اعجم، شاعر عرب می‌نویسد:
تدلی بودی اذا لاقیتنی کذبا و ان اغیب فانت الهامز اللمزة2
6. قراءت قاریان را بررسی و ضبط کرده و قراءت مورد قبول خویش را برگزیده است، چنانکه در قراءت « لِإِيلَافِ قُرَيْشٍ إِيلَافِهِمْ ...» (قریش / 1-2) اختلاف قاریان را مطرح ساخته، می‌نویسد:
«قاریان در قراءت « لِإِيلَافِ قُرَيْشٍ إِيلَافِهِمْ ...» اختلاف کرده‌اند. برخی «ایلافهم» قراءت کرده‌اند و بعضی «الافهم» خوانده‌اند.» 3 
سپس در ترجیح یکی از دو نظریه بر آمده، می‌نویسد:
«قول نیکو نزد من، قول اول (ایلافهم) است. زیرا همه قاریان بر این قراءت اجماع دارند.» 4
7.به ادبیات عرب توسل می‌جوید، چنانکه در تفسیر آیه شریفه: « وَالسَّمَاء ذَاتِ الْبُرُوجِ » (بروج /1) اختلاف نجویان را درباره «جواب قسم» بیان می‌کند و آن گاه قول منتخب خویش را ذکر می‌کند و می‌نویسد:
«قول بهتر این است که جواب قسم، ترک شده است.» 5
8.در آیات احکام آرای فقها را متعرّض گردیده، به نقد و تحلیل آنها می‌پردازد.
9.در صورت لزوم به مباحث کلامی پرداخته است و آرای معنزله را بیان می‌کند. 6
10.طبری تفسیر و تأویل را یک چیز می‌داند، چنانکه این مطلب را یادآور شدیم.
11.تفسیر طبری تفسیری نقلی – روایی است و در جهت خاص اجتماعی، تاریخی، فقهی و کلامی و ... بتنهایی سیر نکرده است، ولی از هیچ یک از جهات یاد شده، خالی هم نیست. شیخ خلیل محی الدین می‌نویسد:
«مفسر از نحو، لغت و شعر، آنچه که در زمان خود شناخته بود، بر روایات نبوی در تفسیر آیات افزود. به قراءتها باز گشت، آنچه را که برگزید، انتخاب کرد. از کتابهای فقه یاری جست و آرای بسیاری از فقها را به مناسبت آیه مورد بحث عرضه کرد و به کتابهای تاریخ رو آورد. پس ار ابن اسحاق و غیرش چون دیگر مورخان نقل تاریخ کرد. نظریات بعضی از متکلمیّن مخصوصاً معتزله را عرضه کرد ...» 7
12.به نقل اسباب نزول اهتمام دارد و در بسیاری موارد آیات را در پرتو اسباب نزول تفسیر می‌کند، چنانکه بحث آن بتفصیل خواهد آمد.

شیوه ترتیب مباحث تفسیر

ابن جریر طبری در تفسیر همه آیات، ترتیب معیّنی را دنبال نکرده است، ولی می‌توان گفت در بیشتر موارد این گونه عمل کرده است:
1. نخست یک یا چند آیه را یاد کرده است و گاهی پیام کوتاهی از آن را که در واقع مرکز بحث تفسیری قرار می‌گیرد، به خواننده منتقل می‌کند.
2. در بعضی از موارد انواع قراءتها را متعرض گردیده و قراءت مورد نظر خویش را برگزیده است.
3. اگر برای آیه سبب نزول نقل شده باشد به طرح آن می‌پردازد.
4. قسمتهای مختلف آیه را مورد بحث تفسیری قرار داده، برای تفسیر هر قسمت، روایاتی می‌آورد.
5. در بیشتر موارد برای توضیح «کلمه» یا «جمله» به بحثهای لغوی و ادبی متوسل می‌شود و در برخی موارد بحثهای لغوی و ادبی را قبل از بحث تفسیری مطرح می‌کند.
6. در صورت لزوم و اقتضا، مباحث فقهی یا کلامی را به میان آورده است.
بر این اساس، اسباب نزول در مرحله سوم، مورد بحث قرار گرفته است8 .

میزان اهتمام به اسباب نزول

ابن جریر طبری به اهمیّت اسباب نزول در تفسیر آیات، تصریح نکرده است؛ مثلاً در مقدّمه کتاب، بابی به عنوان اهمیت اسباب نزول، نقش اسباب نزول در تفسیر آیات قرآن، موارد کاربرد اسباب نزول و ... باز نکرده است، ولی در عمل، اهتمام قابل توجهی به نقل اسباب نزول و استفاده از آنها از خود نشان داده است، تا آن جا که گاه در تفسیر یک آیه تنها به بیان سبب نزول اکتفا کرده و از نقل سایر آرای تفسیری اجتناب ورزیده است.

علّت اهتمام طبری به اسباب نزول

1.نقلی بودن تفسیر طبری: اعتماد و اتکای طبری در تفسیر آیات قرآن بر نقلها و احادیث، بی تردید از عوامل اصلی توجه وی به «اسباب نزول» است.
هر چنهد مطالعه متن این تفسیر خود می‌نمایاند که تا چه اندازه، طبری نقل گراست، ولی بی مناسبت نیست که در این خصوص، به پاره‌ای از نظرهای دیگر محققان که در مورد طبری و تفسیرش پژوهش و داوری داشته‌اند، اشاره کنیم.
شیخ خلیل محی الدین المیس، مدیر «ازهر» لبنان مطلب کوتاهی در شناساندن طبری و تفسیرش دارد و می‌نویسد:
«برجسته ترین مشخّصه تفسیر طبری (در مقایسه با دیگر تفاسیر) اعتماد او به روایات نقل شده از پیامبر 12 و آرای صحابه و تابعین است.» 9
دکتر محمد بکر اسماعیل می‌نویسد:
«امام طبری برای تفسیر آیات قرآن در نقل روایات نبوی و صحابه و تابعین آنها، از میان دیگر مفسران اهتمام بیشتری داشت. روایات نقل شده توسط او تفسیر قرآن را از هر چیز دیگر بی نیاز می‌کند.» 10
دکتر محمد زحیلی نیز می‌نویسد:
«تفسیر طبری، تفسیر مأثور نام گرفته، زیرا در بردارنده تمامی آثار پیشینیان است و طبری در مراحل تفسیری به آنچه همه مسلمانان اتفاق نظر دارند، ملتزم بود. پس در تفسیر قرآن، نخست به خود قرآن پناه می‌برد. سپس به سنّت و آنچه از رسول الله(ص) ثابت شده است و آن گاه (در صورت کوتاه ماندن دستش از آن دو) به آثار وارده از صحابه و تابعین می‌پردازد. طبری در تفسیر آیاتی که فهم و معنای آنها ممکن نیست، مگر با کمک گرفتن از وحی و بیان شخص پیامبر، بر استفاده از سنّت تأکید دارد.» 11
اینها پاره‌ای از اظهار نظرهای دیگر پژوهشگران درباره اعتماد طبری به روایات نبوی است. اما خود ابن جریر طبری در مقدمه کتاب، در بحث: «نهی از تأویل قرآن به رأی» هفت روایت را درباره نهی از تأویل قرآن به رأی نقل کرده و نتیجه گرفته است:
«این اخبار گواه کفته ماست که گفتیم: درک علم تفسیر قرآن ممکن نیست مگر به وسیله بیان شخص پیامبر یا دلالت نصّ قرآن.» 12
ابن جریر در بخشی دیگر از مقدّمه‌اش می‌نویسد:
«تأویل تمامی قرآن بر سه وجه است13.
1.توضیح و تفسیر برخی آیات تنها در حیطه توان و علم خداست؛ مانند: وقت قیامت، وقت نزول عیسی بن مریم، وقت طلوع آفتاب از مغرب، وقت دمیدن صور و ...
2.برخی آیات به گونه‌ای است که خداوند علم تأویل آنها را مختص پیامبر خویش قرار داده است و دیگران را در آن راهی نیست.
3.بعضی از آیات قرآن علم تأویلش نزد اهل زبان عرب است. پس مفسر شایسته و به حق دست یافته، آن کسی است که دلیل واضح در تأویل و تفسیرش داشته باشد و آن دلیل را یا شخصاً از پیامبر شنیده باشد (مانند صحابه) یا از راه نقل مشهور و متواتر به دست آورده باشد (مانند تابعین صحابه) یا از خبر عادل به دست آورده باشد؛ (مانند مفسران بعد از تابعین). »14

اعتبار عقل در تفسیر طبری

با این که تفسیر طبری بعد از خود قرآن، متکی به روایات نقل شده از پیامبر است، اما هر گاه آیه‌ای فاقد دلیل قرآنی و تفسیر روایی باشد یا روایات با هم تعارض داشته باشند، او از به کار گیری عقل و ملاکهای عقلی برای فهم آیه یا ترجیح یکی از احادیث پرهیز ندارد. وی در سبب نزول آیه: «أوفوا بعهد الله ...» (نحل / 91) بعد از ذکر دو قول متعرض و عدم ترجیح یکی از آن دو، چنین می‌نویسد:
«دلالتی در قرآن نیست و حجت عقلی که مقصود آیه را روشن کند، نیز وجود ندارد ... . »15
از آنچه گفته شد، به دست می‌آید که با نبود خبر و نص، عقل از دیدگاه طبری، حجت و قابل اعتماد است.
نتیجه بحث این شد که تفسیر طبری، تفسیری است نقلی و پرواضح است که نقلی بودن آن در اهتمام مفسّر به اسباب نزول، تأثیر بسزایی دارد، زیرا بحث اسباب نزول بیشتر جهت نقلی دارد و یک تفسیر نقلی، بخش زیادی از نقلهایش مربوط به مباحث اسباب نزول می‌شود.
2.حجّیت قول صحابه وتابعین در تفسیر: طبری علاوه بر این که روایات نبوی را با «حفظ سلسله سند» از طریق صحابه و تابعین دریافت می‌کند، روایات و اقوال تفسیری خود آنان را نیز معتبر می‌داند. دکتر محمد زجیلی در این باره می‌نویسد:
«طبری همان طوری که به نقل اخبار نبوی ملتزم است، مجموهع گسترده‌ای از اقوال صحابه و تابعین را بر دیگر مطالب تفسیری مقدم می‌دارد، زیرا صحابه در مهد نزول قرآن زیسته‌اند و اسباب نزول قرآن را بخوبی شناخته و به افتخار مصاحبت با پیامبر نایل آمده‌اند ... به این دلیل آنان در فهم کتاب الهی از غیرشان شایسته‌ترند.» 16
به عنوان نمونه و گواه بر مطلب فوق، به تفسیر طبری درباره آیه شریفه: « مَا وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَمَا قَلَى » (ضحی / 3) می‌نگریم:
« ... جندب بن عبدالله بجلی گفته است: چون نزول جبرئیل بر پیامبر به تأخیر افتاد، زنی از خانواده یا بستگان رسول الله گفت: شیطان، محمد را ترک کرد! پس از آن، اول سوره ضحی تا آیه «ماودّعک ...» نازل شد ...
عبدالله بن شداد گفته است: خدیجه به پیامبر گفت: ظاهراً خداوند بر تو خشم گرفته که نزول وحی قطع گردیده است! پس از آن، اول سوره ضحی تا این آیه نازل شد ...
قتاده گفته است: چون نزول جبرئیل بر پیامبر به تأخیر افتاد، جمعی از مردم مکه به نزدش آمده، گفتند: خدایت را نمی‌بینیم جز این که بر تو خشم گرفته و نو را ترک گفته است! پس از این جریان آیه نازل شد ... .
ضحّاک گفته است: چون نزول جبرئیل به تأخیر افتاد، مشرکان گفتند: محمد را خدایش ترک کرده و بر او خشم گرفته است! پس این آیه نازل شد ... .
ابن عباس گفته است: چون جبرئیل بر پیامبر نازل شد مدّتی نزولش به تأخیر افتاد. این بر پیامبر گران آمد، مشرکان گفتند: محمد را خدایش ترک کرده و بر او خشم گرفته است! پس از سخنان ایشان این آیه نازل شد ... .
هشام بن عروة از پدرانش نقل کرده است: نزول جبرئیل کند شد، پیامبر فریادی از دل کشید. خدیجه گفت: از فریادت پی می‌برم که خدایت تو را ترک گفته، بر تو خشمگین است. آن گاه اول سوره ضحی تا این آیه نازل شد.» 17 
این نمونه و صدها مورد دیگر از اتکای ابن جریر طبری به سخنان صحابه و تابعین در بحث اسباب نزول و تفسیر، بیانگر اهتمام خاص وی به روایات و گفته‌های آنان است.

اعتبار عمومیت نصّ با وجود سبب نزول

از دیدگاه طبری هر گاه برای یک آیه‌ای قرآن، مراد خاص و یا سبب نزول معیّن و مورد قبول مفسّر وجود داشته باشد، حمل آیه بر مفهوم عام نیز معتبر خواهد بود.
در این باره به سه مورد از متن تفسیر، استشهاد می‌کنیم.
1.طبری در بیان مراد و سبب نزول آیه شریفه: « وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ لاَ تُفْسِدُواْ فِي الأَرْضِ ...» (بقره / 11) دو نظر را مطرح کرده است:
« * مراد، منافقان بعد از پیامبر باشد.» 18
« * آیه نظر به منافقان مدینه داشته باشد که در زمان حیات پیامبر حضور داشته‌اند.» 19
طبری پس از نقل این دو نظر، در صدد ترجیح یکی بر آمده، می‌نویسد:
«قول شایسته این است که این آیه درباره منافقان زمان پیامبر نازل شده باشد.» 20
طبری با این که قول دوم را ترجیح داده، اعتبار عمومیت آیه را بیان کرده است و می‌نویسد:
«این آیه شامل تمام کسانی است که اوصاف منافقان زمان پیامبر را داشته باشند تا روز قیامت.» 21
2.طبری در معنای آیه شریفه: « الَّذِينَ يَنقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ ...» (بقره / 37) چهار نظریه را ذکر می‌کند:
« * مراد از عهد الله، وصیت الهی به خلق و امر و نهی او به بندگانش باشد.
* آیه درباره کفار و منافقان اهل کتاب نازل شده باشد.
* خداوند در این آیه، جمیع کفار و اهل نفاق را هدف قرار داده باشد.
* مراد از عهد مذکور در آیه، عهدی است که خدا در وقت خروج انسان از صلب آدم از آنان گرفته است.» 22
سپس ابن جریر در صدد ترجیح یکی از اقوال برمی‌آید و می‌نویسد:
«نظر درست این است که آیات یاد شده درباره کفار احبار یهود در زمان پیامبر و نزدیکان آنها از بقایای بنی اسرائیل نازل گردیده است.» 23
آن گاه می‌نویسد:
«به نظر من گرچه این آیات درباره احبار یهود نازل شده است، ولی تمام گمراهان و منافقان متّصف به صفت آنان و کفار سرسخت و لجوج نظیر ایشان را در هر عصر و زمانی که باشند در بر می‌گیرد.» 24 
3.طبری در معنا و سبب نزول آیه: «وَأَوْفُواْ بِعَهْدِ اللّهِ ...» (نحل/91) دو قول یاد می‌کند.
« * آیه درباره کسانی است که با پیامبر بیعت کرده‌اند.
« * آیه درباره پیمانی است که اهل شرک در زمان جاهلیت می‌بسته‌اند.» 25
پس از نقل آرا، طبری می‌نویسد:
«قول درست این است که خداوند با این بیان همه بندگانش را به وفاداری به پیمانهای منعقد شده میان ایشان فرا خوانده است، زیرا دلیلی در دست نیست که آیه منحصر به موارد یاد شده در نقلهای سبب نزول باشد.
پس بهتر این است که آیه بر عموم خود حمل شود، زیرا اولاً ظاهر آیه بر آن دلالت می‌کند و ثانیاً گر چه آیه به خاطر سببی از اسباب نازل شده باشد، اما حکم آن شامل تمام مواردی خواهد بود که ملاک سبب نزول را داراست.» 26

کیفیت نقل اسباب نزول

1.تعبیر طبری از بحث اسباب نزول: ابن جریر طبری در ذکر اسباب نزول و تعبیرهایی که در ذکر آن دارد، سبک معیّنی در پیش نگرفته است، بلکه با عبارات گوناگون به این بحث پرداخته است؛ مثلاً گاهی در مقام «اجمال» مقصود آیه را عنوان می‌کند، ولی در مقام «تفصیل» به بحث «سبب نزول» می‌پردازد؛ مانند آنچه در تفسیر و بیان مقصود آیه شریفه: « وَيْلٌ لِّكُلِّ هُمَزَةٍ لُّمَزَةٍ » (همزه/1) آورده است:
مفسران در معنای این آیه اختلاف دارند:
* «مقصود به این آیه، مردی از اهل شرک است.» این عدّه در نام وی نیز اختلاف کردند.
* او جمیل بن عامر جمحی بود.
* اخنس بن شریق بود ...
* ابن عباس گفت: مقصود مرد مشرکی بود که مسلمانان را مسخره می‌کرد ... .
* ابن ابی نجیح از مردی از اهل کوفه رقّه گفت: این آیه در شأن جمیل بن عامر جمحی نازل شد.
* رقاء گفت: آیه در شأن جمیل بن عامر نازل شد.
بعضی دیگر از مفسران گفتند:
مقصود به این آیه هر فردی است که دارای صفت خبیثه همز و لمز باشد.» 27
در این جا بخوبی می‌بینیم که بحث اسباب نزول را در ضمن مباحث تفسیر و در راستای تفسیر آیات عنوان کرده است.
گرچه برخی از پژوهشگران دست و دل بازی که رأی و سلیقه خویش را اعمال می‌کنند، ممکن است چنین مواردی را در ردیف مباحث اسباب نزول قرار ندهند، ولی تردیدی نیست که با ذکر سبب نزول آیه و یا ذکر فردی که آیه در شأن او نازل شده است (عنوان هر چه باشد) بحث، بحث سبب نزول خواهد بود.
در برخی موارد دیگر بحث سبب نزول را صریحاً با تعبیر سبب نزول آغاز می‌کند؛ مثل این که بگوید: «سبب نزول آیه این است: ... » از باب نمونه به مورد زیر، نظر می‌افکنیم:
طبری در تفسیر آیه شریفه «عَمَّ يَتَسَاءلُونَ » (نبأ/1) بحث سبب نزول را چنین عنوان می‌کند:
«ابو کریب به طریق خود از حسن روایت می‌کند: چون پیامبر مبعوث به رسالت شد مشرکان در امر نبوّت زیاد سؤال می‌کردند. پس این آیه شریفه نازل شد.» 28
پس در هر صورت، تعبیر ابن جریر طبری در پرداختن اسباب نزول مختلف است.
و همچنانکه گفته شد در بعضی از موارد (که بیشترین موارد را تشکیل می‌دهد) اگر به عنوان اجمالی بحث نگاه کنیم، نمی‌توانیم برای بحث عنوان سبب نزول دهیم و در این صورت آیاتی که در تفسیر طبری برای آنها سبب نزول ذکر شده است محدود و اندک خواهد بود ولی واقع آن است که در آن گونه موارد از سبب نزول بحث شده و برای آن مورد، ما سبب نزول قائلیم.
2. شیوه گزارشی طبری در نقل اسباب نزول: آیا سبک طبری در بحث اسباب نزول گزارشی است یا تحلیلی؟ به عبارت دیگر طبری به صرف نقل سبب نزول اکتفا می‌کند یا به تحلیل آن نیز می‌پردازد؟
بر اساس تتبع به عمل آمده در تفسیر طبری و آماری که چه بسا در همین مجله در اختیار محققان قرار خواهد گرفت، وی برای 259 آیه و سه سوره (تبت، کافرون، اخلاص) به نقل سبب نزول پرداخته است. از مجموع موارد یاد شده فقط در هفده مورد بعد از گزارش به نقد و تحلیل سبب نزول همت گمارده است که در قسمتهای بعدی بحث، نمونه‌هایی از آن ارائه خواهد شد و در بقیّه موارد (245 مورد)، به صرف گزارش اکتفا کرده است.
بنابر این، می‌توان گفت: سبک ابن جریر طبری در بحث اسباب نزول، بیشتر گزارشی و کمتر تحلیلی است.
3.روش طبری در اجمال و تفصیل نقل اسباب نزول: طبری در تفسیر آیات از مجموع 262 مورد مقل سبب نزول، در 244 مورد به تفصیل، اسباب نزول را نقل کرده و تنها در 18 مورد به گزارش اجمالی اکتفا کرده است.
مقصود از گزارش تفصیلی این است که داستان سبب نزول را به طور تمام و کمال ذکر کند؛ مثلاً بگوید: «چون فلان حادثه یا سؤال صورت گرفت، این آیه نازل شد» ؛ مانند موارد زیر:
* درتفسیر آیه شریفه « عَمَّ يَتَسَاءلُونَ »(نبأ/1) بحث سبب نزول را چنین مطرح می‌کند:
«حسن گفت:
چون پیامبر(ص) مبعوث به رسالت شد، مشرکان در مسائل گوناگون سؤال می‌کردند. پس این آیه شریفه نازل شد.» 29
در این مورد با این که مطلب به صورت کوتاه آمده است، ولی چون خصوصیات حادثه (سؤالهای کفار از پیامبر(ص) ) ذکر شده، این گزارش تفصیلی نامیده می‌شود.
* در سبب نزول آیه شریفه « فَلْيَدْعُ نَادِيَه »(علق/17) چنین می‌نویسد:
«عکرمه از ابن عباس روایت می‌کند: روزی پیامبر(ص) نزدیک مقام ابراهیم نماز می‌خواند. ابوجهل بر آن حضرت گذشت و گفت: ای محمد! مگر تو را از این کار نهی نکردم! پیامبر(ص) به وی نگاه تندی کرد و جواب تهدید آمیزی به وی داد.
ابوجهل گفت: ای محمد! به چه دلیل مرا تهدید می‌کنی با این که در این سر زمین من نسبت به تو یاران بیشتری دارم و اگر صدا زنم همه به فریادم می‌رسند؟ آن گاه این آیه شریفه نازل شد.» 30
روشن است که در این مورد نیز گزارش تفصیلی است نه اجمالی، اگر چه باختصار، بیان شده است.
اما گزارش اجمالی آن است که مفسر داستان سبب نزول را نقل نمی‌کند و فقط می‌گوید: آیه درباره فلان کس یا فلان حادثه یا در مورد فلان سؤال نازل شده است؛ مانند نمونه‌های زیر:
* در سبب نزول آیه شریفه « إِنَّ الْمُنَافِقِينَ يُخَادِعُونَ اللّهَ... »(نساء/142) چنین می‌نویسد:
«ابن جریح گفت: این آیه در شأن عبدالله ابی و ابو عامر بن نعمان و منافقان خدعه کننده با پیامبر(ص) نازل شده است.» 31
* در تفسیر آیه شریفه « إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ سَوَاءٌ... »(بقره/6) سبب نزول را چنین گزارش می‌کند:
«آیه شریفه در شأن یهودیانی که در زمان پیامبر(ص) در نواحی مدینه می‌زیستند نازل شد تا آنان را توبیخ کند که علی رغم عملشان به جهانی بودن رسالت پیامبر(ص) ، چگونه او را تکذیب می‌کنند! 
ابن عباس گفته است: آیات آغازین سوره بقره تا آیه 100، در شأن مردانی از احبار یهود و نیز در شأن منافقان اوس و خزرج نازل شده است.» 32
می‌بیبنیم که در دو مورد یاد شده (نساء / 142 و بقره / 6) مفسر سبب نزول آیه را ذکر می‌کند، ولی داستان سبب نزول را به طور تمام و کمال بیان نمی‌کند. پس در این دو مورد می‌توان گفت: گزارش سبب نزول، اجمالی است نه تفصیلی.
نتیجه این می‌شود که با وجود 244 مورد گزارش تفصیلی اسباب نزول و 18 مورد گزارش اجمالی در تفسیر طبری، سبک این مفسر در گزارش اسباب نزول، تفصیلی است نه اجمالی.
4. میزان اهتمام طبری به نقل سلسله سند: او رد نقل روایات (چه در سبب نزول و چه در تفسیر آیات) تقریباً در تمام موارد، سلسله سند روایات را ذکر می‌کند. گرچه از نظر اعتبار و عدم اعتبار راوی در سلسله سند روایات دقت و حساسیّت ندارد، ولی ذکر سلسله سند از سوی او در تمام موارد عملی می‌شود. به عنوان نمونه در تفسیر سوره اخلاص در بحث سبب نزول چنین می‌نویسد:
«احمد بن منیع مروزی و محمود بن خداش طالقانی از ابو سعید صنعانی از ابو جعفر رازی از ربیع بن ابوالعالیه از ابی بن کعب روایت کردند: مشرکان به پیامبر 12 گفتند: نسبت خدایت را بیان کن! پس سوره اخلاص نازل شد.» 33
و نیز در سبب نزول سوره اخلاص در ذکر طریق دیگر، چنین می‌نویسد:
«ابن حمید از یحیی بن واضح، از حسین، از یزید، از عکرمه روایت کرده، چون مشرکان به پیامبر 12 گفتند: ای رسول خدا، از خدایت به ما خبر بده، اوصاف او را برای ما بازگو کن و بگو از چه آفریده شده است؟ این سوره نازل شد.» 34
امّا این که طبری در سلسله سند روایات دقیق بوده است یا خیر؟ مطلبی است که اکنون مورد بررسی قرار می‌گیرد. دکتر خوفی در این باره، چنین می‌نویسد:
«طبری در ذکر سند و تسجیل نام راویان، امین و دقیق بود. وی با بسیاری از دانشمندان و راویان معاشرت داشت و از آنان دریافت حدیث می‌کرد. پس اگر در فرا گرفتن روایت همراه با دیگر راویان بود، می‌گفت: (حدّثنا ...) و اگر تنها بود می‌گفت: (حدّثنی ...) و اگر یکی از راویان را در سلسله سند فراموش می‌کرد به فراموشی خویش تصریح می‌نمود.» 35
خلیل محی الدین المیس، مدیر «ازهر» لبنان در مقدّمه‌ای که بر تفسیر طبری نوشته است، از دقت وی در ثبت راویان روایت چنین تعریف می‌کند:
«طبری طریقه سندهای دقیق را در سلسله روایات پیروی کرده است، به این جهت تفسیرش از تأثیر پذیری از آرای مردم (بدون روایات نبوی) مصون مانده است ... .
طبری از کلبی و مقاتل و واقدی چیزی در تفسیرش نقل نکرده است، زیرا آنان به نظر وی، متهم بوده‌اند.» 36

نقدی بر شیوه طبری

طبق این اظهار نظرها، ابن جریر طبری در نقل سلسله سند روایات و اسباب نزول حساس بوده ودر نقد آن دقت داشته است، ولی آیا این گفته ها واقعاً درست است ؟ آیا طبری در سلسله سند دقیق بوده است؟
تحقیق نشان می‌دهد که اظهار نظر کسانی چون دکتر خوفی وشیخ خلیل محی الدین، خالی از غلّو نیست؛ غلّوی که ناشی از علاقه مفرط آنان به ابن جریر طبری بوده است و دقت وی را (احیاناً) در برخی از موارد حمل برهمه موارد کرده اند. این که دکتر خوفی می‌نویسد :« اگر در فرا گرفتن روایت همراه با دیگران بود، می‌گفت: حدّثنا ...» این صحیح است و درکتاب وی زیاد به چشم می‌خورد، ولی این که می‌نویسد :« اگر یکی از راویان را در سلسله سند فراموش می‌کرد، به فراموشی خویش تصریح می‌کرد» نه تنها اساسی ندارد، بلکه در بسیاری از موارد در کتاب وی، عکس آن به چشم می‌خورد. وی در تفسیرش روایات مرسله و مجهولة السند فراوان آورده و در هیچ مورد، از سند آن صحبت نکرده است. برای نمونه به موارد زیر توجه کنید:
* در تفسیر جملة« المَغضُوبِ عَلَيهِمْ »(فاتحه/7) می‌نویسد:
« حسن بن یحیی از عبدالرزاق ازمعمر از بدیل عقیل از عبدالله بن شفیق از کسی که از پیامبر(ص) شنیده و به او خبر داده است ( انه من اخبره من سمع النبی) روایت کند که گفت: پیامبر(ص) در وادی القری بر اسب خود سوار بود مردی از بنی قین از پیامبر(ص) پرسید : یا رسول الله ( المغضوب علیهم) کیست ؟ پیامبر(ص) بادست خود به یهود اشاره کرد وفرمود آنهایند.» 37
بخوبی می‌بینیم که دراین جا به فردی که از پیامبر(ص) شنیده است، هیچ اشاره ای نکرده است . پس اگر طبری نسبت به سلسله سند روایت حساس است وسند روایت را نقل می‌کند، یا چنین روایتی را ذکر نمی‌کرد ویا به مجهول بودن راوی، اشاره نقد گونه ای داشت!
* در تفسیر آیه « وَاهْدِنَا إِلَى سَوَاء الصِّرَاطِ »(ص/22) می‌نویسد:
« ابن حمید از سلمه از ابن اسحاق، از برخی اهل علم، از وهب بن منبه روایت کند که گفت: معنی آیه این است که یکی از دو خصم مراجعه کننده به داوود گفتند: ای داوود، راهنمایی کن ما را به راه حق.» 38
* در تفسیر آیه: « وَعَزَّنِي فِي الْخِطَابِ »(ص/23) می‌نویسد:
« ابن حمید از سلمه از ابن اسحاق، از برخی اهل علم، از وهب بن منبه روایت کند که گفت: معنی آیه این است که یکی از دو خصم (مراجعه کننده برای قضاوت نزد داودد) گفت : خصم من در خطاب مرا مقهور می‌سازد و او قویتر از من است.» 39
پس در این روایت بخوبی می‌بینیم طبری به بعضی اهل علم که در سلسله سند ورایتش آمده است، هیچ اشاره ایی نکرده است که کیست؟ وعلی رغم مجهول بودن، سخن آنان را به عنوان تفسیر یاد کرده است.
امّا این که شیخ خلیل محی الدین می‌نویسد: « چون طبری طریقه سندهای دقیق را در سلسله روایات پیروی کرده است تفسیرش از تأثیرپذیری از آرای مردم مصون مانده است.» متأسفانه باید گفت : این تفسیر نه تنها از اختلاط آرای مصون نمانده است، بلکه پر از روایات اسرائیلی است؛ از آن جمله:
وی در تفسیر آیة شریفه : « فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ »(ص/24) در سبب ابتلای داوود(ع) که برای رهایی از آن استغفار نمود، مبنی برعشق حضرت داوود(ع) به همسر اوریا، که یکی از یاران وی بود، واعزام او به جنگ از سوی داوود(ع) به قصد کشته شدن وی و کشته شدن اوریا و ازدواج داوود(ع) با همسراو، با داشتن 99 همسر و آمدن دو فرشته به نزد وی، به بهانة قضاوت، به قصد آشنا ساختن داوود(ع) به اشتباه خویش، در طی پنج صفحه و اندی، هفت روایت قریب به یک مضمون ذکر می‌کند40. در حالی که این هفت روایت که بعضی آنها به اصطلاح روایات نبوی است به عنوان تفسیر آیه بیان می‌شود و هیچ ردّی و توجیهی و یا نقد وتحلیلی از سوی مفسر در مورد آنها صورت نگرفته است.
این گونه روایات و داستانهای اسرائیلی هرچند در دیگر کتابهای تفسیری، گاه مشاهده می‌شود، ولی مفسران دیگر، لااقل درصدد توجیه برآمده اند، امّا طبری حتی این مقدار هم به خود زحمت نداده است. به هر حال، باکمال تأسف، باید اذعان کنیم که تفسیر طبری از افسانه ها و خرافات وروایات اسرائیلی، بشدّت تأثیر پذیرفته است.
امّا این که شیخ خلیل محی الدین گفته است: « طبری از کلبی و مقاتل و واقدی نقل حدیث نمی‌کند، چون آنان به نظر اومتهم می‌باشند»، ممکن است از اینها خبری نقل نکرده باشد، ولی از سدی، نقل حدیث کرده، با این که برای سدی نیز مذمتهایی رانقل کرده و می‌نویسد:
« سلیمان بن عبدالجبار از علی بن حکیم اوردی از عبدالله بن بکیر از صالح بن مسلم روایت کند که گفت: روزی شعبی بر سدی گذشت، در حالی که او قرآن تفسیر می‌کرد. شعبی گفت: تفسیر سدی، چکش برآهن سرد کوفتن است.» 41
با این که طبری در مورد سدی چنین روایاتی دارد و توجهی هم در مورد این روایات از سوی وی صورت نگرفته است، باز هم تفسیرش پر از قول سدی است.
بنابر این، اگر به نظر ابن جریر طبری، کلبی و مقاتل ضعیف می‌باشند، سدی نیز ضعیف است. پس چگونه است که از سدی تفسیر و حدیث نقل کند، ولی از کلبی و مقاتل و واقدی نقل نکند! بنابر این، روشن می‌شودکه برای انتخاب راوی ملاک مشخصی نداشته و حساسیت و نقد و تحلیلی هم در کار نبوده است.
بحث در این مورد را با اظهار نظر دکتر زحیلی، به پایان می‌بریم:
«طبری راههای نقد کامل سندهای روایت را در تمام موارد تفسیر نپیموده است، بلکه فقط در اندک موارد سندهای روایت را نقد کرده و در بیشتر موارد از نقد آن خودداری کرده است با این که در روایات وی سندهای ضعیف فراوان است و شایسته بود که بر آنها آگاهی می‌داد و پرده از روی آنها برمی‌داشت. روایات اسرائیلی و نصرانی و افسانه‌ها و انحرافات و داستانهای وعظ خیالی در تفسیر وی فراوان وجود دارد، در حالی که لازم بود از حقیقت روایات آگاهی می‌داد و از اشاعه آنها خود داری می‌کرد.» 42
5.میزان سعی طبری در استقصای اسباب نزول: گرچه نمی‌توان گفت طبری تمام اقوال موجود در سبب نزول را ذکر می‌کند، زیرا دعوی چنین مطلبی مستلزم احاطه کلی طبری بر تمامی اقوال در اسباب نزول است و این امری است دشوار، ولی می‌توان گفت: طبری تمامی اقوالی را که به آنها دست یافته گزارش کرده است. وی نه تنها به نقل آرای منتخب اکتفا نکرده است، بلکه در بسیاری موارد اصولاً نظریه خاصی را برنگزیده است . در موارد اندکی هم که یکی از نقلهای اسباب نزول را بر سایر نقلها، به دلالت ظاهر آیه یا سیاق آیه و یا برای وجود روایات متواتر نبوی و یا خبر قاطع، ترجیح داده، بعد از گزارش همه اقوال بوده است؛ مثلاً در تفسیر آیه: « لَا تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ »(قیامت/16) در بحث سبب نزول چنین می‌نویسد:
«مفسران در سبب نزول آیه اختلاف کرده‌اند: بعضی گفته‌اند چون مقداری قرآن بر پیامبر(ص) نازل می‌شد، به دلیل اشتیاق زیاد در حفظ آن عجله می‌کرد. پس این آیه شریفه نازل شد.» 43
سپس روایتهای متعددی را در تءیید قول یاد ذکر می‌کند که از نقل آنها خودداری می‌شود44 .آن گاه به ذکر قول دوم پرداخته، می‌نویسد:
«بعضی دیگر گفته‌اند: سبب نزول آیه این بود که پیامبر(ص) از ترس فراموشی، آیات قرآن را زیاد تلاوت می‌کرد.» 45 
پس از آن طرق متعددی را در تأیید این قول به دست آورده بیان می‌کند که خلاصه آن ذکر می‌شود:
«محمد بن سعد به طریق خود از ابن عباس، محمد بن عمرو، به طریق خود از مجاهد، ابن عبدالاعلی به طریق خود از قتاده، یعقوب بن ابراهیم به طریق خود از حسن، بشر به طریق خود از قتاده روایت کرده‌اند: چون پیامبر(ص) به ترس از فراموشی، قرآن زیاد می‌خواند این آیه نازل شد.» 46
پس از قول این دو نظر، ابن جریر طبری یکی از اقوال را با دلیلی که برای آن ذکر می‌کند، ترجیح داده، می‌نویسد:
«قول بهتر که ظاهر قرآن بر آن دلالت می‌کند، قول اول است، زیرا آیه « إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ » (قیامت/17) دلالت بر نهی از تحریک عاجلانه زبان در قراءت قرآن، قبل از جمع آن می‌کند و پر واضح است که دراست قرآن، برای تربیت مردم توسط پیامبر(ص) ، بعد از جمع آن توسط خداست.»
6. نقل طرق مختلف در یک سبب نزول: گذشته از این که طبری اقوال مختلف را در سبب نزول یک آیه ذکر می‌کند، هر گاه یک نقل از طرق مختلف نیز رسیده باشد، در ثبت آن طرق هم اهتمام می‌ورزد، چنانکه در آیه شریفه « يَسْأَلُونَكَ عَنِ الأهِلَّةِ »(بقره/189) نخست سبب نزول را با این بیان ذکر می‌کند:
«درباره زیاده و نقصان «اهله» و اختلاف احوال آن از پیامبر(ص) سؤال می‌شد. پس این آیه شریفه نازل شد.» 47
سپس طرق مختلفی را که در این سبب نزول وارد شده است به این شرح نقل می‌کند و می‌نویسد:
«بشربن معاذ به طرق خود از قتاده، مثنی به طریق خود از ربیع، حسن بن یحیی به طریق خود از قتاده، قاسم به طریق خود از ابن جریح، موسی بن هارون به طریق خود از سدی، محمد بن سعد بن طریق خود از ابن عباس، احمد بن اسحاق به طریق خود از جابر این سبب نزول را نقل می‌کنند.» 48

منابع طبری در نقل اسباب نزول

طبری در تفسیر آیات قرآن، از روایات نبوی که به وسیله صحابه و تابعین نقل شده و نیز از آرای خود صحابه و تابعین استفاده بسیاری کرده است. وی از اشخاص زیادی که ممکن است جزو صحابه یا تابعین باشند، ولی در علم راوی شناسی در بین امت اسلامی شهرتی ندارند، بلکه کاملاً مجهول و گمنامند و شهرت علمی – تفسیری در حوزه علوم قرآنی ندارند، نقل حدیث کرده است! با این همه، می‌توان گفت که بیشترین روایت طبری در اسباب نزول از ابن مسعود، ابن عباس، سعید بن جبیر، ابو هریره، جابر بن عبدالله انصاری، عایشه، ابن جریح، ابن زید، عروه همدانی، قتاده، مجاهد، ابن اسحاق، عطا و ... است.

ملاکهای نقد سبب نزول و ترجیح یک نقل بر نقلهای دیگر

در مواردی که در سبب نزول یک آیه اقوال متعارض را بیان کرده، در بسیاری از آنها از ترجیح و عدم ترجیح یک قول بر دیگر اقوال صحبتی به میان نیاورده است و در موارد اندکی به نقد یک نقل پرداخته و یا یک قول را بر دیگر اقوال ترجیح داده است. طبری در همین موارد اندک، برای ترجیح یک نقل بر سایر نقلها ملاکهایی را در نظر دارد که می‌توان آنها در موارد ذیل خلاصه کرد:
1.ظاهر آیه: در بعضی از موارد یک سبب نزول را با اتکا به ظاهر آیه، بر سایر نقلها ترجیح می‌دهد. چنانکه در سبب نزول آیه شریفه « لَا تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ »(قیامت/16) یاد آور شدیم که برای ترجیح یک نظر به ظاهر قرآن تکیه کرده و با استدلال به ظاهر قرآن چنین می‌نویسد:
«قول بهتر که ظاهر قرآن بر آن دلالت دارد، قول اول است.» 49
بنابر این، ظاهر آیه از دیدگاه طبری یکی از مرجحات اسباب نزول خواهد بود.
2.سیاق آیه: در مواردی هم یک سبب نزول را با سیاق آیه ترجیح میدهد. وی در تفسیر و سبب نزول آیه شریفه « لَّيْسَ الْبِرَّ أَن تُوَلُّواْ وُجُوهَكُمْ ...»(بقره/177) دو قول یاد کرده است و می‌نویسد:
«مفسران در تفسیر این آیه اختلاف کرده‌اند. بعضی گفته‌اند: «برّ» تنها نماز نیست، بلکه خصلتهایی است که در این آیه بیان شده است ... بعضی دیگر چون قتاده و ربیع بن انس گفته‌اند: مقصود در این آیه یهود و نصاری هستند. به این بیان که یهود به سمت مغرب و نصاری به سمت مشرق نماز می‌گزارند. پس این آیه در شأن ایشان نازل شده است.» 50 
سپس طبری در صدد ترجیح قول دوم برآمده، می‌نویسد:
«بهترین قول، قول قتاده و ربیع بن انس است؛ یعنی مقصود آیه، یهود و نصاری آست، زیرا آیات قبل در توبیخ، ملامت و سرزنش آنان می‌باشد و این آیه در سیاق آیات قبل است. پس مقصود این آیه، یهود و نصاری هستند.» 51 
3.خبر قاطع: در نگاه طبری، خبر قاطع، یا اخبار متواتر است که از شخص رسول الله(ص) شنیده شده باشد و یا خبر صحیح است که توسط راویان عادل از پیامبر(ص) رسیده باشد. وی خبر قاطع را نیز یکی از مرجحات سبب نزول می‌داند. چنانکه در سبب نزول آیه شریفه « كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصَاصُ ...» (بقره/178) نخست اقوال متعارض در سبب نزول را با این بیان ذکر می‌کنند:
«اهل تفسیر در سبب نزول این آیه اختلاف کرده‌اند. بعضی گفته‌اند: آیه در شأن قومی نازل شده که اگر بنده‌ای از آنان انسان آزادی را می‌کشت، اولیای مقتول در مقام قصاص تنها به کشتن قاتل راضی نمی‌شدند، بلکه مصمم بودند انسان آزادی را از اولیای قاتل به قصاص بکشند و اگر زنی، مردی را می‌کشت، اولیای مقتول همچنان به قصاص آن زن راضی نمی‌شدند، بلکه به جای او مردی را به قصاص می‌کشتند. 
پس این آیه نازل شد ...
بعضی گفته‌اند: آیه درباره دو قبیله اوس و خزرج نازل شده که در زمان پیامبر(ص) میان آنان جنگ سختی جریان داشت و هر کدام از دیگری، زنان و مردان زیادی را کشتند و پیامبر(ص) مأمور به برقرار کردن صلح میان آن دو گردید و مأمور شد که دیه هر یک از مرد، زن و برده را از دو قبیله همانند قرار دهد ... .
بعضی دیگر گفته‌اند: این فرمانی است از سوی خدا مبنی بر قصاص در مورد هر یک از آزاد، بنده، مرد و زن از شخص قاتل ... .
برخی گفته‌اند: آیه در حالی نازل شد که مردم در مقابل مردان و زنان و بنده و آزاد، قصاص عادلانه و متقابل نمی‌کردند. خداوند حکم قصاص را به شیوه عادلانه اعلام فرمود ...» 52
آن گاه طبری قول چهارم را به دلیل خبر قاطع ترجیح داده، می‌نویسد:
«چون اقوال در سبب نزول آیه مختلف است، پس بر ما واجب است که آیه را در قولی به کار گیریم که خبر قاطع (روایتی که راه هر عذری را می‌بندد) بر او ذلالت کند و اخبار فراوان با نقل متواتر از پیامبر(ص) رسیده است که مرد آزاد در مقابل زن آزاد قصاص می‌شود ... پس قول چهارم صحیحتر است.» 53
4. عقل: در صورت نبودن دلالت قرآنی و خبر قاطع، عقل را نیز به عنوان مرجّع یک سبب نزول قبول دارد. چنانکه در سبب نزول آیه: « وَأَوْفُواْ بِعَهْدِ اللّهِ ...»(نحل/91) دو قول ذکر کرده است:
«مفسران در مقصود آیه و سبب نزول آن اختلاف کرده‌اند. بعضی گفته‌اند: آیه در شأن کسانی نازل شده که نخست با پیامبر(ص) بیعت نمودند. پس آن گاه به دلیل کمی عدّه مسلمانان، بیعت خویش را شکستند.
بعضی گفته‌اند: این آیه در پیمانی که اهل شرک در جاهلیت با هم می‌بستند و بعد به دلیل کمی عدّه هم پیمانشان، نقض بیعت می‌کردند، نازل شده است.» 54
طبری پس از نقل این انظار، یاد آور می‌شود که دلیل خاصّی از دلایل نقلی و لفظی در دست نیست، تا یکی از نقلها را بر دیگری ترجیح دهد. او می‌نویسد:
«قول بهتر این است که گفته شود خداوند در این آیه بندگانش را به وفای به عهد امر کرده و از نقض پیمان نهی فرموده است. هم می‌توان گفت که آیه در شأن بیعت کنندگان با پیامبر(ص) نازل شده، هم می‌توان پذیرفت که آیه در پیمان بستن اهل شرک نازل گشته باشد. چنانکه بعید نیست آیه در غیر این دو ناظر باشد، زیرا نه در قرآن دلیلی بر ترجیح یکی از این دو قول داریم و نه حجت عقلی معتبر بر ترجیح یکی از آنها وجود دارد و نه دلیل نقلی (خبر قاطع) تا بگوییم کدام قول حق است ... .» 55
از بیان اخیر طبری دانسته می‌شود که با دلیل عقلی می‌شود یک نقل سبب نزول را بر سایر نقلها ترجیح داد.

تأثیر گرایشهای فکری، مذهبی در نقل اسباب نزول

طبری بر آرا و نظریات همه مذاهب آگاهی داشت و در سال 256 در مصر، برای ربیه ابن سلیمان مرادی و جمعی دیگر، مذهب شافعی را تدریس می‌کرد و آرای مزنی را در این مورد، نقد می‌کرد56 و بنا به قول خطیب بغدادی، طبری به دلیل فضل بی نظیر و احاطه علمی که در زمان خود داشت، صاحب فتوا بود و به رأی خویش، حکم صادر می‌کرد57 و بعداً به رئیس مذهب جریریه معروف شد.
گرایشهای فکری وتعصبات مذهبی ابن جریر طبری، در گزارش اسباب نزول تأثیر گذاشت. مطالعه چند مورد از آیات معروف قرآن که عامه مفسران شیعه و سنّی نزول آن آیات را در شأن اهل بیت پیامبر(ص) می‌دانند، گواه این حقیقت است: 
1. طبری در سبب نزول آیه شریفه :« وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ ...»(بقره/207)می‌نویسد:
مفسران در سبب نزول این آیه اختلاف کرده اند.
« بعضی گفته اند: مقصود به این مهاجرین وانصار و مجاهدان راه خدایند.
بعضی گفته اند: آیه در شأن مردانی از مهاجرین نازل شده است.
بعضی دیگر گفته اند: مقصود تمام کسانی است که نفس خویش را و طاعت الهی و جهاد در راه او و امر به معروف و نهی از منکر دعوت کرده‌اند ... .» 58 
سپس قول اخیر را ترجیح داده، می‌نویسد:
«قول بهتر و موافق با ظاهر آیه، قول اخیر است؛ یعنی مقصود به این آیه امر کنندگان به معروف و نهی کنندگان از منکر می‌باشد ... .» 59
با این که بسیاری از مفسران می‌نویسند: آیه در شأن علی ابن ابی طالب(ع) در شبی که در بستر پیامبر(ص) خوابید و شمشیر کفار قریش را به جان خرید، نازل شد. ولی طبری هیچ قولی را در این زمینه ذکر نکرده است.
2. در سبب نزول آیه شریفه « إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ ...»(مائده/55) می‌نویسد:
«گفته شده است که این آیه در شأن عباده بن صامت نازل شده ... .»
سپس سه روایت در تأیید این قول ذکر کرده است. آن گاه در مقصود از: « وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ ...» می‌نویسد:
«مفسران در مقصود این آیه اختلاف کرده‌اند.
بعضی گفته اند: مقصود علی ابن ابی طالب(ع) است.
بعضی گفته اند: مقصود تمام مسلمانان است.» 60
سپس چند روایت به تأیید هر دو قول ذکر نموده و خود هیچ نظری نداده است. با این که اکثریت قریب به اتّفاق مفسران می‌گویند: چون علی ابن أبی طالب(ع) در حال رکوع، انگشتری را به سائلی بخشید، این آیه شریفه نازل شد.
3. در سبب نزول آیه شریفه: « يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ...» (مائده/67) می‌نویسد:
«مفسران در سبب نزول این آیه اختلاف کرده‌اند.
بعضی گفته اند: این آیه آن گاه نازل شد که که مرد عربی کمر به قتل پیامبر(ص) بسته بود و خداوند پیامبرش را از شر او حفظ کرد ... .
عدّه‌ای گفته‌اند: چون پیامبر(ص) از کفار قریش بیم داشت، خداوند به او اطمینان داد.» 61
با این که جمعی از مفسران اهل سنّت و عامّه مفسّران شیعه می‌گویند: این آیه برای مأمور ساختن پیامبر(ص) به ابلاغ ولایت علی بن ابی طالب(ع) نازل شد که پیامبر(ص) مدتها از بیم اعتراض مردم در دل نگه داشته بود، ولی طبری هیچ اشاره‌ای به این موضوع نکرده است.
4. برای سوره مبارکه «هل اتی» سبب نزولی ذکر نکرده است. با این که اکثریت قریب به اتفاق مسلمانان می‌گویند: آیاتی از این سوره در شأن علی(ع) و فاطمه(س) در جریان نذر برای شفای حسنین(ع) و اعطای غذای افطاریشان بر یتیم و فقیر و مسکین به مدّت سه شب پیاپی، نازل شد.
5..برای سوره مبارکه کوثر (جز آیه سوم) سبب نزول ذکر نکرده است. با این که بیشتر مفسّران می‌نویسند: سوره در شأن فاطمه و فرزندان وی نازل شده است.
6.در آیه شریفه «تطهیر» (احزاب /33) شخصیّت بارز علی(ع) و اهل بیت پیامبر(ص) که مصداق بارز این آیه است، کاملاً از قلم این مفسر افتاده است.
پس از این موارد و دهها مورد دیگر به دست می‌آید که تعصبات مذهبی طبری به نقل اسباب نزول آیات تأثیر گذاشته است.

پی نوشت‌ها:

1 . ابی جعفر محمد بن جریر طبری، جامع البیان عن تأویل آی القرآن ، (بیروت، دارالفکر، 1408 ھ ، 1988 م) ، 11 / 19.
2 . همان، 15/291.
3 .همان، 15/305.
4 .همان.
5 .همان، 15/135.
6 .شیخ خلیل محی الدین، مقدمه تفسیر / 5، نقل به مضمون.
7 . همان.
8 .ترتیب یاد شده از موارد مختلف کتاب به دست آمده است. از جمله در جلد یک به صفحه‌های 108 و 177 و 182 و ... مراجعه شود. 
9 . شیخ خلیل محی الدین، مقدمه تفسیر طبری / 5 .
10 . محمد بکر اسماعیل، الطبری و منهجه فی التفسیر، (چاپ اول: قاهره، دارالمنار، 1991 م) / 48 .
11 .محمد زحیلی، الامام الطبری، (چاپ اول: دمشق، دارالعلم، 1410 ھ ) / 126 – 125 .
12 . طبری، جامع البیان، 1/33 .
13 . همان، 1/45، (خلاصه شده مطالب) .
14 .همان، 8/163 .
15 . محمد زحیلی، الامام الطبری / 138 .
16 .طبری، جامع البیان، 15/231 .
17 . همان، 1/125 .
18 . همان .
19 . همان .
20 . همان .
21 . همان ، 1/182 .
22 . همان .
23 . همان .
24 . همان ، 8/164 .
25 . همان .
26 . همان ، 15/293 .
27 . همان ، 15/1 .
28 . همان .
29 . همان ، 15/256 .
30 . همان ، 4/334 .
31 . همان ، 1/108 .
32 . همان ، 14/187 .
33 . همان .
34 . شیخ خلیل محی الدین، مقدمه تفسیر طبری /5، به نقل از: خوفی، کتاب الطبری، 1/27 از سلسله اعلام عرب، رقم 13،
35 . همان / 5 .
36 . طبری، جامع البیان، 1/80 .
37 . همان ، 12/133 .
38 . همان ، 12/144 .
39 . تفصیل این داستانها در جامع البیان، 12/146 – 151 مطالعه شود.
40 . همان ، 1/41 .
41 . محمد زحیلی، الامام الطبری / 138 .
42 . طبری، جامع البیان، 14/187 .
43 . همان (خلاصه شده) .
44 . همان .
45 . همان ، 14/188 (خلاصه شده) .
46 . همان .
47 . همان ، 2/185 .
48 . همان .
49 . همان ، 14/187 .
50 . همان ، 2/94 .
51 . همان .
52 . همان ، 1/103 .
53 . همان .
54 . همان ، 8/164 .
55 . همان .
56 . مقدمه کتاب / 2 .
57 . خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، 2/163 .
58 . طبری، جامع البیان، 2/186 .
59 . همان .
60 . همان ، 4/287 .
61 . همان ، 4/199 .
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: شنبه 16 خرداد 1394 ساعت: 12:55 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

بازگشت به قرآن

بازديد: 143
بازگشت به قرآن

سيدعباس صالحي

اللهم اجعل لقلوبنا ذكاءً عند عجائبه التي لاتنقضي
امام صادق (ع)
نهضت اسلامي ايران، وامدار قرآن است. رهبران فكري جنبش، با تجمعات و دروس تفسير قرآن، روح حيات را در باغستان خشكيده دميدند و موج و خروش زندگي را در «بحرالميت» برآوردند و نواي «بازگشت» را در قبيلة «اهل قبله» سردادند.
قائد راحل نهضت، بانگ هشدار برمي‌آورد:
«شما اي فرزندان برومند اسلام ... تدريس قرآن در هر رشته‌اي از آن را محطّ نظر و مقصد اعلاي خود قرار دهيد. مبادا خداي ناخواسته در آخر عمر كه ضف پيري بر شما هجوم كرد، از كرده‌ها پشيمان و تأسف بر ايام جواني بخوريد.»
امام، از تاخت و تاز اغيار بر ساحت «قرآن» در رنج بود. او امت اسلامي را نيازمند بسيجي فراگير مي‌ديد تا غلظت حجاب غفلت را، درهم ريزند و خوابِ خفتگان آسوده خاطر را برهم زنند. او، به فرزندان خود هشدار مي‌داد:
«اي حوزه‌هاي علميه و دانشگاههاي اهل تحقيق بپاخيزند و قرآن كريم را از شرّ جاهلان متنسك و عالمان متهتك كه از سوي علم و عمد به سوي قرآن تاخته و مي‌تازند، نجات دهيد.»
بدين‌گونه نواي قرآن پژوهي در اين مرز بوم، وزيدن گرفت و در شيوه‌ها و اشكال گوناگون، تعلق خاطر به قرآن نمايان گرديد. اين موج، ارجمند است و مقدس. بايستي قدر آن را شناخت، به استمرار آن دل بست و در تعميق و تكميل آن كوشيد.

فعاليتهاي قرآني

امروزه، در ميهن اسلامي، رونق فعاليتهاي قرآني را مي‌توان مشاهده كرد. رواج اين‌گونه فعاليتها، در كشور شيعي ايران، تأثيري مضاعف دارد. گسترش ارتباط با كتاب وحي در ابعاد گونه‌گون آن، موجب شده است كه ايرانِ شيعي و تشيع، اتهام قرنهاي متوالي را در دوري از قرآن به كنار نهد و به جهان اسلامي بنماياند كه شيعيان ايراني، در دلدادگي به «عروه الوثقا»ي الهي پيشتاز و پيشگامند.
آنان كه از موج تهاجم اهل غرض مطلعند، به خوبي مي‌دانند كه چگونه مفسران و مغرضان، سالها و قرنها كوشيده‌اند تا اين شايعه تلخ را، در اذهان مسلمانان بگنجانند كه شيعه با قرآن پيوندي ندارد، بدان بي‌اعتقاد است و ديگر تيرهاي زهرآگين. اينك فضاي قرآني كه در كشور انقلاب رخ داده، خود روز به روز موج شايعات مهاجم را مي‌شكند و ابرهاي غفلت‌زا را به كنار مي‌نهد، آفتاب حقيقت را بر ساده‌دلان ناآگاه مي‌نماياند و مفسده جويان را رسوا مي‌سازد. به ويژه در اين ميان، بر خود فرض مي‌داند كه از بذل توجه مقام معظم رهبري يادآرد و حضور ايشان را در مجالس انس و تدريس قرآن و نيز سهم حضرتش را در اشاعة روح و فضاي قرآني در كشور، شكر گزارد.
در يك جمع بندي كوتاه و مختصر، مي‌توان محورهاي زير را، كه نمودهايي از گسترة فضاي قرآني پس از انقلاب است، يادآورد:
1. حفظ و قراءت: گسترش محافل قراءت، مقامهاي بين‌المللي قاريان قرآني، موج روزافزون حافظان قرآن به ويژه در ميان نسل نوخاسته انقلاب و ... تماماً نشانگر اقبال به قرآن است. اين شيفتگي، رو به تزايد مي‌نمايد و جمع كاروان قرآني همبسته تر و پرشكوه‌تر، ره مي‌پويد و اميد مي‌رود كه جبين ميهن اسلامي را به جمال قرآن، چنان بيارايد كه طاعنان نتوانند لب بگشايند و تشيع مظلوم را، به صدها اتهام بيالايند.
2. تأسيس مراكز قرآني: در كشور، مراكز مختلفي پديد آمدند كه يا به گونه ويژه به كار تحقيق و فعاليت قرآني مي‌پردازند و يا فعاليتهاي قرآني را در اهداف جدّي خويش قرار داده‌اند. اين مراكز، كه به واسطه كثرت و تنوع آن، يادكرد آن به سادگي ممكن نيست، تا حدودي توانسته‌اند كم‌كاريها و تسامحهاي گذشته را در مورد «قرآن» جبران كنند و آينده‌اي روشن را، فراديد نهند.
3. تأليفات و مقالات قرآني: صدها تأليف و رساله قرآني در اين ايام، نگاشته شده‌اند و نشر يافته‌اند. شايد در چندي و چگونگي آن، نقدهايي هم باشد، اما در مجموع اين موج متزايد، مي‌تواند اين اميد را برآورد كه تأملات قرآني در كشور، راه دريافت اسرار كتاب حق را باز كند و زمينه معرفت را براي مشتاقان بگشايد. تهيه و تنظيم موسوعه‌هاي قرآني، تحقيق منابع كهن تفسير و علوم قرآن، پژوهشهاي آماري، مطالعات ويژه قرآني و ... در اين زمره‌اند. دستاوردهايي كه هنوز از نتايج سحرند و در آينده، خود را بيش از گذشته، خواهند نماياند.
4. ترجمه‌هاي قرآن: ترجمه و بازگردان قرآن به زبان پارسي، سابقه‌اي كهن دارد و آشنايان به تاريخ فرهنگ ايران، با آن ترجمه‌ها و چگونگي آن آشنايند. در دوره معاصر، ترجمه‌هايي به زبان فارسي ره يافتند؛ از جمله، ترجمه‌هاي الهي قمشه‌اي، معزّي و پاينده، شهرت بيشتري دارند.
پس از پيروزي انقلاب اسلامي، ترجمه‌هاي نوي، به بازار پژوهش و نشر عرضه شده‌اند و برخي ديگر، در حال تحقيق و نشرند. اين مجموعه در كميت و كيفيت، تحوّلي را در عرصه «ترجمه قرآن» سامان داده‌اند. علي‌رغم چند و چوني كه منتقدان در ترجمه‌هاي نشر يافته داشته و دارند، اما از اين واقعيت نمي‌توان چشم پوشيد كه ترجمه‌هاي نو در جهت انتقال معارف قرآني به زبان پارسي، و اعتلاي معرفت جامعه در مورد قرآن و نيز غناي بيشتر زبان فارسي در بازفهمي كلام وحي، گامي بلند و درخور توجه هستند. همچنين نقدها و پاسخها در مورد ترجمه‌ها نيز، قدمي مثبت در جهت تبادل و تضارب آراء در فهم و بازخواني پيام قرآن بوده‌اند.
موج ترجمه در كشور و نيز پيامدهاي آن در نقد و پاسخ، بي‌ترديد رويدادي مبارك و از خاطر نابردني است. اين موج، اگر ره به بيراهه نبرد و همچنان در اختيار ناخدايان آشنا قرار گيرد، مي‌تواند صفحه‌اي زرّين در تاريخ ادب پارسي و فرهنگ قرآني بازگشايد و آيندگان را، به اين فصل تابناك تاريخ كشور شاكر سازد.
5. برنامه‌هاي كامپيوتري: بيش از بيست سال است كه اولين اخبار مربوط به فعاليتهاي قرآن‌شناسي از طريق كامپيوتر مطرح گرديده، «رشاد خليفه» نظريات خود را در مورد نظم آماري حروف قرآن منتشر ساخت. «عبدالرزاق نوفل» كتابي تحت عنوان «اعجاز عددي قرآن» نگاشت. در ايران نيز تأملاتي آغاز گرديد.
در ساليان اخير در كشورمان، «مطالعات كامپيوتري» رونق مضاعف يافته‌اند. مراكز متعدد پژوهشي ـ كامپيوتري، در زمينه قرآن، به تحقيق رو آورده‌اند و نتايج قابل توجه را به قرآن پژوهان عرضه كرده‌اند. نرم‌افزارهاي متعدد چون: تبيان، كوثر، نور، قدر، و ... به بازار محصولات كامپيوتري ره يافته‌اند و اين، خود مقدمه‌ راهي بلند و ارجمند است. تركيب معارف بي‌پايان قرآني با قابليت پردازش و ذخيره كامپيوتر، مي‌توانند دستاوردي مبارك را نويد دهند. پژوهندگان قرآني مراكز كامپيوتري، گامهاي اوليه را به نيكي برداشته‌اند، اميد مي‌رود كه بر اين شالوده، بناي رفيع و ارجمندي بنيان نهند و آوازه‌اي جاودان و سترگ از ايران اسلامي براي جهان اسلام و تاريخ، باقي بگذارند.
6. نشريات قرآني: مجلات و روزنامه‌هاي كشور، به قرآن و مطالعات قرآني، بذل توجه كرده‌اند. در بسياري از نشريات، صفحه و يا فصل مستقل، در اختيار «قرآن‌پژوهي» قرار گرفته است و نسل مخاطب را به درك و پژوهش در معارف قرآن، فرامي‌خوانند. همچنين در ساليان اخير، چند نشريه قرآني پاي به ميدان تحقيق نهاده‌اند. اين نشريات در قلمروهاي مختلف، حضور يافته‌اند و ايفاي تكليف كرده‌اند.
***
محورهاي فوق، گوشه‌هايي از فعاليتهاي قرآني‌اند. اين مجموعه، به خوبي مي‌نماياند كه انقلاب اسلامي در قرآن‌پژوهي و گستره فضاي قرآني، گامهاي بلند و ارجمندي برداشته است. البته هنوز راه‌نارفته، بسيار است. در هر يك از محورهاي يادشده كارهاي ناشده بسيارند. تساهل و تسامحهاي گذشته در مورد قرآن، چنان بوده است كه اين تلاشها ـ با تمام عظمت ـ حقير و خرد مي‌نمايد. به اين نكته، ابعاد ناپيدا و ژرف قرآن را بيفزاييد كه تمامي كَند و كاوهاي انساني در حوزه آن، تنها و تنها غوطه‌وري كودكانه در اقيانوس قرآن است و بس!
از اين روي، گمان نرود كه كارهاي انجام شده، مُهر پايان است و مسؤوليت، به انجام رسيده است؛ بلكه فراديد، راهي دراز و صعب است كه پژوهشگران را فرامي‌خواند و همت روزافزون را، طلب مي‌كند.

دفتر تبليغات و قرآن

دفتر تبليغات اسلامي، از جمله مراكزي است كه ساليان سال در «قرآن پژوهي» فعاليت داشته و دارد. تأسيس مركز مستقلّ با عنوان «مركز فرهنگ و معارف قرآن» از نمودهاي اهتمام اين نهاد به فعاليتهاي قرآني است. پژوهشگران مركز فرهنگ و معارف قرآن، تاكنون تلاشهاي متعددي را، انجام داده‌اند و به جامعه فرهنگي كشور عرضه كرده‌اند. همچنين تلاشهايي ديگر در كار است كه به مرور خود را مي‌نماياند.
از جمله تحقيقات و پژوهشهاي مركز، موارد زير را مي‌توان برشمرد:
1. تكميل و عرضة «تفسير راهنما»: حدود سالهاي 1350 به بعد، جناب حجت الاسلام و المسلمين هاشمي رفسنجاني در دوران زندان، با مطالعه‌اي گسترده روي قرآن، مجموعه‌اي با 3000 عنوان موضوعي فراهم آوردند كه در 22 دفتر دويست برگ به صورت فيش به يادگار مانده است.
آقاي هاشمي رفسنجاني پس از شرحي از مقدمات كار، برنامه روزانه خود را در زندان چنين يادآوري كرده‌اند:
«بعد از نماز صبح ـ كه معمولاً پس از طلوع فجر بود ـ مشغول مي‌شدم و تا نزديك ظهر فقط به اين كار مي‌پرداختم. فقط براي صرف صبحانه و ورزش مختصر صبحگاهي و انجام نيازهاي ضروري از كارم منفك مي‌شدم (به جز روزهايي كه مسؤول كار زندان بودم كه نظافت و ظرفشويي و ساير كارها وقت مي‌گرفت و در وقت ديگر جبران مي‌كردم). همه مي‌دانستند كه در اين ساعات، نبايد مرا به كار ديگري مشغول كنند. گاهي هم براي فهم مطلب، نياز به مذاكره و مباحثه با ديگران پيش مي‌آمد كه بحمدالله از اين جهت در محيط زندان، دستمان پر بود.»
تلاش حضرت ايشان در آن روزگاران، بنيادي اساسي و جدي بود. اشتغالات ايام انقلاب و پس از آن، بديشان مجال آن را نمي‌داد تا كار انجام گرفته را، سامان نهايي بخشند. از اين روي، در سال 1366 واحد فرهنگ و معارف قرآن دفتر تبليغات حوزه علميه قم، تأسيس شد تا با پذيرفتن تكميل طرح، پروژه‌هاي تكميلي را نيز در مطالعات قرآني، پيگيري كند و به انجام رساند. از همان سال، گروههاي پژوهشي شكل گرفتند و با مراجعه به تفاسير گوناگون ـ كه در اختيار آقاي هاشمي رفسنجاني نبودند ـ و نيز برداشتهاي جديد، كار را تكميل كنند. از اين مجموعه با عنوان «تفسير راهنما» تاكنون 3 جلد آن نشر يافته است و مجلدات بعدي در آيندة نزديك، نشر خواهند يافت. ضمناً يادكردني مي‌نمايد كه مجموعه برداشتهاي جناب آقاي هاشمي رفسنجاني، در نرم‌افزار «تبيان 3» در اختيار دانش‌پژوهان قرآني قرار گرفته است و با تكميل و اتمام تفسير راهنما، كار كامپيوتري آن نيز انجام، و به محافل قرآن‌پژوه، عرضه خواهد گشت.

2. فرهنگ موضوعي تفاسير: تفاسير، يكي از منابع اصلي قرآن‌پژوهي است. متأسفانه، بخش عظيمي از اين مجموعه، حتي فاقد فهرستهاي فنّي هستند. از اين روي، دانش‌پژوه قرآني در اين فراخناي ناپيدا، از مقصود بازمي‌ماند يا فرصت و زمان فراوان از او مي‌ربايد و به خستگي و اتلافِ وقت مي‌انجامد.
نكات فوق، موجب شد كه طرح فرهنگ موضوعي تفاسير پي‌ريزي شود. تاكنون بيش از پنجاه تفسير، موضوع نگاري شده‌اند و همراه با كنترل و نمايه‌سازي، كار آماده‌سازي آن انجام مي‌گيرد و در آينده‌اي نزديك، اولين مجموعه نرم‌افزاري آن، عرضه خواهد گشت.
3. تهيه و موضوع نگاري مدارك غيرتفسيري: بانك اطلاعاتي قرآن، نيازمند به جمع‌آوري و موضوع نگاري مدارك غيرتفسيري (كتابهاي قرآني، مقالات و ...) است تا محقق قرآني، بتواند به سهولت منابع را دريابد و ره پژوهش را بپيمايد. در اين مسير، كتابخانه غنيّ مركز فرهنگ قرآن شكل گرفت و كار موضوع نگاري آن در حال انجام است. همچنين كار جمع‌آوري مقالات قرآني و موضوع نگاري آن، مدتي است كه آغاز گرديده، اميد مي‌رود با گردآوري اين مجموعه اطلاعات قرآني، پژوهشها و مطالعات قرآني، سرعت و اتقان لازم را بيابند.
4. پروژه‌هاي تك نگاري قرآني: تاكنون برخي از تأليفات مستقل قرآني از سوي مركز نشر يافته‌اند و يا در حال انتشارند. از جمله: معجم الدراسات القرآنيه، تفسير شيخ مفيد و ...
مجموعه فوق، نگاهي سريع به برنامه‌هاي «مركز فرهنگ و معارف قرآن» بود. در فرصتهاي آينده، به تفصيل از پروژه‌هاي گذشته و جاري و آيندة آن، سخن خواهيم گفت و اطلاعات تفصيلي و مناسب را، عرضه خواهيم داشت.

اهداف انتشار

نشريه حاضر، مجموعة تلاش پژوهشگران قرآني است كه در كار «تفسير راهنما»، فرهنگ موضوعي تفاسير، تهيه مدارك قرآني غيرتفسيري و ... با مركز فرهنگ و معارف قرآن، همكاري و همراهي داشته‌اند. با رو به اتمام نهادن برخي از پروژه‌هاي يادشده، به كارگيري استعدادهاي رشديافته و توانهاي تجربه شده، در انتشار «نشريه‌اي قرآني» ضروري و بايسته نمود.
دفتر تبليغات اسلامي خراسان، بخش فرهنگ و معارف قرآن، اين مهم را برعهده گرفت. پژوهشگران اين بخش، از ساليان گذشته در خدمت تحقيقات قرآني قرار داشته و همان گونه كه اشاره شد، در پروژه‌هاي مركز، همكاري كرده‌اند. از همان ابتدا، بر محورهاي زير تأكيد شد:
1. هويت پژوهشي نشريّه: باتوجه به روند رو به گسترش مطالعات قرآني، مؤكّداً اين نكته در نظر بود و هست كه در اين مجموعه، به كاري روزمرّه و صوري بسنده نشود، بلكه تتبع و تحقيق گسترده و قابل توجه، صورت پذيرد تا به عنوان منبع تحقيقي در خدمت پژوهشگران معارف قرآني قرار گيرد. اين مهم، همواره موردنظر بوده است. البته خوانندگان، قضاوت نهايي را خواهند داشت، اما اجمالاً اين نكته را يادآور مي‌شويم كه در هر موضوع و مقاله مطرح شده، سعي شده است تا اجتهاد به معناي «تلاش گسترده» صورت پذيرد و از تساهل و تسامح، در حد امكان، خودداري شود.
2. اتّكا به استعداد ذخيرة حوزويان: در اين مجموعه، خواهيم كوشيد استعدادهاي نهفته حوزه را در عرصة قرآن نشان دهيم. همچنين مجالي براي چنان استعدادها و توانها پديد آوريم تا حاصل پژوهشهاي خود را عرضه كنند و باور دارند كه صحيفة گشودة حاضر، عرصه‌اي است كه مي‌توانند با آن ارتباط برقرار كنند و دستاوردهاي محققانه و متتبعانه خود را، به مخاطبان قرآن جوي، ارائه كنند و با نشريه قرآني خود، ارتباطي متقابل برقرار سازند.
3. پرهيز از كارهاي تكراري و مشابه: نشريه، خواهد كوشيد تا در حضيض دوباره كاري‌ها سقوط نكند و تلاش خواهد كرد تا فاصله خود را با نشريات مشابه، حفظ كند. از اين روي، چون در قلمرو اطلاع‌رساني، مطالب عمومي و نيمه تخصصي قرآني و ... برخي از مجلات، ميدان حضور دارند، اين مجموعه تلاش خواهد كرد كه حجم مطالب خود را در اين زمينه‌ها، به حداقل رساند و عمدتاً در سطح نشريه‌اي پژوهشي و تخصصي قرآني عمل كند.
4. نوگرايي و تحول‌آفريني: سامان‌دهندگان اين نشريه، تلاش خواهند داشت تا نگاهي نو را، پيگيري كنند. يا به موضوعي كهن، نگاهي نو بيفكنند و يا در موضوعي نو، نظاره‌اي داشته باشند و در هر دو حالت، براي خواننده اين احساس را پديد آورند كه گامي در موضوعات و علوم قرآني، پيش نهاده‌اند. خواهيم كوشيد به اين هدف، پايبندي نشان دهيم و در همين فرصت، از خوانندگان شيفته قرآني، تمنّاي آن داريم كه در ارائه موضوعات و راههاي نو، به ياريمان بشتابند و با آرا و انظار خويش، اين راه صعب را هموار سازند.

محورهاي نشريه

نشرية «پژوهشهاي قرآني» با تأكيد بر اهداف و محورهاي يادشده، بنياد كار را پي‌ريزي كرده است و در موضوعات زير، گام خواهد نهاد:
1. مباحث علوم قرآن: در قلمرو علوم قرآن، گرچه كتابها و رساله‌هاي فراوان نوشته شده‌اند، و ظاهراً حجم وسيعي از اطلاعات و مطالعات قرآني را تشكيل مي‌دهند، اما مي‌توان اين دعوي را داشت كه غالب اين نوشته‌ها، در سطح و حدّ نگاشته‌هاي پيشينيان عرضه شده‌اند. افزوده‌هايي اندك و تحشيه‌هايي خُرد كه شايد نتواند گامي را فراديد نهد و يا دستاوردي جديد را براي خوانندة خويش، به ارمغان آورد.
همچنين در قلمرو «علوم قرآن»، موضوعات و محورهاي نو رخ نموده‌اند؛ موضوعاتي كه در گذشته، ديرينه نداشته‌اند و اينك از موضوعات اساسي و جدّي روزگار ما شده‌اند.
دست‌اندركاران اين نشريه خواهند كوشيد در موضوعات «علوم قرآن» از تكرار گذشته‌ها فاصله گيرند و با تكيه به ذخاير كهن، به نتايج جديد و يا جمع‌بندي نو، دست يابند و گامي در پيشرفت دانشهاي قرآني بردارند. به عنوان نمونه در اولين سال نشريه، دو موضوع «اسباب نزول» و «قرآن و فقه» برگزيده شده‌اند و موضوعات متعدد در محور هر يك، تعيين و تحقيق گرديده‌اند. اولين موضوع، گرچه سابقه‌اي ديرينه دارد، اما با مطالعه اين مجموعه، مي‌توان اين دعوي را پذيرفت كه با كتابها و رساله‌هاي متعارف در دانش اسباب نزول، فاصله‌اي متمايزيافته است. محور دوم، «قرآن و فقه»، از سلسله مباحث ارتباط دانشهاي شرعي است كه در فهم ديگري دخالت پيدا مي‌كند و بر افق ديد و تحليل مي‌افزايد و ...؛ موضوعي نو، كه كاري پردامنه را برمي‌تابد.
2. موضوعات قرآني: قرآن، اقيانوس بيكران معاني و راهنماي زندگي و عمل است. در هر عصر و قرن، نگاهي تازه مي‌تواند دستاورد نوي را نيز به ارمغان آورد. با اين باور، مسلماً راه تحقيق و كاوش در «قرآن» مفتوح است و تا انتهاي حيات بشري در كره خاكي از اني گنج معاني، درّ و گهر برخواهد خاست.
اطمينان به حقيقت فوق، معتقدان وحي و كتاب الهي را، بر آن وامي‌دارد كه در تلاش براي فهم موضوعات قرآني برآيند و با ارتباط با كتابنامه وحي، تعالي وجودي خود را به دست آرند. امروزه، صدها موضوع كهن، طرح مجدد يافته‌اند. همچنين دهها و صدها موضوع نو رخ نموده‌اند. اين دامنه وسيع، اين مجال را پديد مي‌آورد كه محققان ره تحقيق و كنكاش برگيرند و از قرآن، راه انديشه و عمل را جستجو كنند.
اكنون موضوعاتي چون: نظام حكومت، حقوق زن، اقتصاد و روابط اقتصادي، روابط اجتماعي، فلسفه تاريخ، حقوق انسان و دهها موضوع ديگر، مقولاتي هستند كه نگاه نو را برمي‌تابند؛ نظاره‌اي كه بتواند ميان قرآن وعينيت ارتباط بخشد و رابطه وثيق دين و زندگي را، بنماياند.
3. متدها و روشهاي فهم: در دوره معاصر، شأن و مكانت «روش‌شناسي» بيش از پيش نمايان است. تكامل و اعتلاي دانشها، تنها در پرتو ميزان و كميت تحقيق و محققان برآورد نمي‌شود، بلكه اين روشها و شيوه‌هاست كه سرعت و تكامل علوم را رقم مي‌زنند. اين دعوي كه عصر جديد، دوره انقلاب متدها و روشهاست ادّعايي گزاف نمي‌نمايد. در تمامي قلمروها اعم از علوم تجربي، رياضي، تكنولوژي و فنون، هنر و ... صدق اين مدعا رؤيت مي‌گردد.
با اين توج، بايستي بازنگري مجدد به شيوه‌هاي برداشت و فهم قرآني داشت. اين بازنگري، ضرورتاً به معناي تغيير همه جانبه نبوده و نيست، بلكه دفاع از اين واقعيت است كه فهم قرآن چون ديگر دانشهاي بشري، مي‌تواند با روشهاي جديد، بياميزد و از صحت و اتقان مضاعفي برخوردار گردد.
با اين تلقي، در اين نشريه خواهيم كوشيد براي ارائه متدها و شيوه‌هاي نو و طرح نقادانه شيوه‌هاي كهن، ميدان عرضه و ظهور، پديد آيد تا پژوهشگران قرآني، با انتقال ديدگاهها و تجارب خويش و اطلاع از ديگر تجربيات، راه اعتلاي معرفت قرآني را بازگشايند.

4. شيوه‌هاي ارائه و انتقال: مفاهيم و مقولات قرآني، در امتداد 14 قرن حضور كتاب وحي، به گونه‌هاي مختلف عرضه و ارائه گرديده‌اند و جان آشنايانِ صحيفة الهي، از راههاي گوناگون، به شعاع وحي راه يافته‌اند.
با تحليل و تدقيق شيوه‌هاي ارائه، درمي‌يابيم كه روشها، يك گونه اعمال نشده‌اند و تحول و تكامل آنها، اندك نبوده‌اند. به عنوان نمونه، در «ترجمه قرآن» ـ به عنوان يكي از راههاي ارائه مفاهيم وحي ـ از ديرزمان تا كنون، اين پرسش مطرح بوده كه آيا ترجمه، روشي مجاز است و يا خير؟ و در فرض جواز، با چه حدود و قيودي مواجه است؟
اين چند و چوني تنها در مقوله «ترجمه» مطرح نيست، مي‌توان روا دانست كه شيوه‌هاي موجود، با انجام اصلاحات و نقاديها، به روشهاي مؤثرتر مبدل گردد. همچنين شيوه‌ها و روشهاي جديدي به دست آيد. بر قرآن‌پژوهان است كهعلاوه بر تأمل در ظرافتها و ژرفاي معارف قرآني، در شيوه‌هاي انتقال نيز بينديشند و عرضه مؤثرتر و كارآتر آن را، جستجو كنند و اين نشريه، تلاش خواهد داشت تا بستري براي اين تأملات، پديد آيد و راه تعاطي و تضارب آراء انديشه‌وران و محققان را بجويد.
5. قرآن و حوزه: نشريه حاضر، خود را فرزند «حوزه» مي‌داند. به آوازه و عزت آن مي‌انديشد و اعتلاي آن را، آرمان خود مي‌شناسد. از ديرباز، مصلحان حوزه، اين نقيصه را يادآور شده‌اند كه قرآن در حوزه‌ها، جايگاه و مكانت خويش را نيافته است. از اين درد، امام راحل و مقام معظم رهبري، و ديگر مصلحان، بارها و بارها ياد كرده‌اند و رفع اين نقيصه را، از مسؤولان و دست‌اندركاران حوزه، خواسته‌اند.
سوگمندانه، بايستي اظهار داشت كه اين معضل هنوز پابرجاست. نظام آموزشي حوزه، با «قرآن» الفت مناسب نيافته و پيوندي درخور، با آن پيدا نكرده است. هنوز دانش و فضيلت، در توغّل در فقه و اصول، شناخته مي‌شود و تأمّل و تفكّر در قرآن و دانشهاي وابسته آن، جدّي گرفته نمي‌شود. اين نشريه، به سهم خود، خواهيد كوشيد تا نواي قرآني در فضاي حوزوي طنين بيفكند و تعلق به قرآن، در صدر دانشهاي حوزوي بنشيند.

شيوة اجرا

اين مجموعه، همان گونه كه اشارت شد، حاصل كار دانش پژوهان قرآني است كه سالياني چند، از فيضِ حضور قرآن برخوردار بوده‌اند و اينك در گام جديد، به نشر اين مجموعه، اقدام ورزيده‌اند و صد البته با تمامي صاحب‌نظران و شيفتگان مفاهيم و موضوعات قرآني، ره ارتباط مي‌جويند و از آن بزرگواران، عنايت و همدلي را مي‌طلبند.
در هر شماره، چونان شمارة حاضر، فصل ويژه‌اي به موضوع خاص، اختصاص خواهد يافت تا ابعاد گوناگون يك مقوله قرآني (در محورهاي يادشده در فصل پيشين)، جايگاه خويش را بيابد و براي مخاطب، حالت اقناع و ارضا را پيدا كند و بتواند منبعي مستقل و مرجعي مورد اعتماد، در آن موضوع به حساب آيد. و اينك در اين شماره و شمارة آينده، به بحث اسباب نزول خواهيم پرداخت.
رابطة اسباب نزول و دانش تفسير، بي‌نياز از توضيح مي‌نمايد. غالب آشنايان معارف قرآني، دانش اسباب نزول را در كنار علومي چون صرف، نحو، علوم بلاغي و ... قرار داده‌اند و آن را براي مفسّر، جزو ضروريات تلقي كرده‌اند.
در اين مجموعه، علاوه بر انتقال اطلاعات كهن، موضوعات و نگاههاي نوي تعقيب شده است كه دانش‌پژوه قرآني، آن را درخواهد يافت.
در شماره‌هاي آينده، موضوعاتي چون: قرآن و فقه، اهل بيت و تفسير، برگزيده شده‌اند، كه اميد مي‌رود چندين شماره را به خود اختصاص دهد.
بخش ديگر از نشريه، پژوهشهاي آزاد قرآني را دربر خواهد داشت و بدون تقيد به موضوع ويژه، مقالات پژوهشي را عرضه خواهد كرد. اين بخش، علاوه بر انتقال تحقيقات و مطالعات قرآني، راهي براي ارتباط ميان نشريه و مخاطبان خواهد بود. محققان و شيفتگان مباحث قرآني در موضوعات مورد علاقة خويش، مي‌توانند با اين نشريه ارتباط برقرار كنند و دستاورد كاوش خويش را، در معرض ديد دانش‌پژوهان قرار دهند.

ختام كلام

در پايان نامة سخن نخست، تأكيد مي‌كنيم كه اين مجموعه، تلاشي در برخورداري از مائدة فيض قرآني است. قلت توان را، گسترة سفرة الهي مي‌پوشاند و ارج عطيه، چندان مي‌نمايد كه ضعف و فتور خويش به چشم نمي‌آيد.
همچنين از شيفتگان مخلص قرآن، مي‌طلبد كه همياري نشان دهند و در تحقق اهداف و آمال، پشتوانه‌اي همدل براي جمع حاضر باشند. اين همياري، از وجوه متعدد، منظور است؛ از نقد و انتقاد عالمانه تا تحقيق و پژوهش نو در موضوعات و مقولات قرآني.
و در نهايت، بدان اميد كه اين گام مقبول افتد و راهي به معارف قرآني بازگشايد.
و عليه المستعان

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: شنبه 16 خرداد 1394 ساعت: 12:49 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

جعل و تحریف در روایات اسباب نزول بخش اول

بازديد: 163
جعل و تحریف در روایات اسباب نزول
بخش اول

سید موسی صدر

ز مسائل جدی واساس مبحث اسباب نزول، مقوله جعل وتحریف در روایات واحادیث اسباب نزول است. گرچه تشخیص احادیث وروایات مستند و صحیح از مرسل وسقیم، بحثی گسترده، دراز دامن و پراهمیت را درطول تاریخ حدیث داشته و دارد، اما اهمیت این مقوله در روایات مربوط به تفسیر قرآن، به ویژه احادیث مرتبط به اسباب نزول بیشتر است، زیرا این گونه احادیث، تنها از حکم عملی و یا اخلاقی محض سخن نمی‌گویند، بلکه نوع نگاه به کتاب الهی را تبیین و ترسیم می‌کنند ودر نتیجه این گونه روایات، می‌تواند ما را به درک کلام حقّ نزدیک و یا از آن دور سازد.
براساس ضرورت فوق، اساسی می‌نماید که با بحث جعل و تحریف، در مورد روایات اسباب نزول، با تأمل و تعمّق بيشتر نگریسته شود و این امر مهم، از زوایای گوناگون مورد تأمل وبررسی قرار گیرد، از جمله این که: آیا جعل و تحریف در روایات اسباب نزول صورت گرفته است یا نه؟ واگر صورت گرفته است در چه زمان و زمینه‌ها و با کدام عوامل وانگیزه‌ها بوده است؟ آثار و پیامدهای آن در مسائل اعتقادی و اجتماعی و فرهنگی چیست؟ و با کدام معیارها و موازین می‌توان جعل وتحریف را تشخیص داد؟ و سرانجام نمونه‌های آن کدام است؟
اینها مسائل شایان تأمل و تحقیق در قلمرو اسباب نزول است و انتظار می‌رود که در پرتو بررسی این مسائل، جایگاه صحیح اسباب نزول ونقش آن در تفسیر وفقه وسایر علوم اسلامی مشخص گردد واز افراط و تفریط در استفاده از آن پرهیز شود.

مفهوم جعل وتحریف در اسباب نزول

1. جعل در اسباب نزول، عبارت است از نسبت دادن آیه یا آیاتی از قرآن کریم به شخص یا جریانی، که نقشی در نزول آن نداشته‌اند و به تعبیر دیگر، ایجاد ارتباط بین آیات وجریانها یا اشخاصی که هیچ پیوندی بین آنها نبوده است. 
2. تحریف در اسباب نزول، گونه‌ای تغییر و ایجاد دگرگونی در مورد واقعه یا شخصی است که منشأ نزول آیه‌ای از آیات شده است. حال فرقی نمی‌کند که این تبدیل و دگرگونی، درنفس حادثه باشد یا در جوانب مربوط به آن؛ مثلاً ممکن است برخی از کلمات روشن و پیامدار از متن روایتی حذف شود و واژه مجمل و مبهم به جای آن گذاشته شود، تا نتایج بایسته از روایت دریافت نگردد؛ مانند تغییرهایی که در برخی از روایات مربوط به آیه «انذار عشیره» صورت گرفته است، تا پیام سیاسی آن بی رنگ شود.

عیارها و موازین تشخیص جعل و تحریف

از آن جا که مسائل مربوط به اسباب نزول در قالب روایات واخبار ثبت گردیده و به ما رسیده‌ است، طبیعی می‌نماید که معیارهای تشخیص صحّت و سقم این گونه روایات و نقلها، همان موازینی باشد که دانشمندان حدیث شناس در تشخیص درستی و نادرستی سایر روایات تعیین کرده و به کار گرفته‌اند. بنابراین، برای تشخیص سلامت یا جعل و تحریف روایات اسباب نزول می‌بایست از معیارهای حدیث شناسی استفاده کرد، اگر چه درکنار آن از ملاکهای دیگری نیز می‌توان کمک گرفت و تأیید یافت. ملاکهای عام تشخیص سلامت و یا آسیب دیدگی و نادرستی یک حدیث را این چنین یاد کرده اند:
1. عقل: همان گونه که عقل در مباحث کلامی و اعتقادی و نیز فقهی، حجیت و نقش تعیین کننده دارد، در زمینه شناخت درستی و نادرستی روایات اسباب نزول نیز معتبر است. بنابراین، اگر در روایتی از روایات اسباب نزول، نکته‌ای خلاف عقل دیده شود، آن روایت نمی‌تواند مورد قبول و پذیرش قرار گیرد، مگر این که راهی برای توجیه آن و خارج شدن آن از تعارض با حکم عقل پیدا کنیم.
2. قرآن : ارزش قرآن در تعین اعتبار وحجیت روایات به حکم مصونیت آن از تحریف و به حکم روایاتی که عرضه هر نقل دینی را برقرآن ضروری دانسته است، مورد اتفاق همه مسلمانان است. اما این نکته شایان یاد است که آیات قرآن گاهی به لحاظ متن و محتوای آن، معیار سنجش روایات قرار می‌گیرد و گاهی از جهت سیاق پیوسته آن.
ممکن است یک روایت با متن آیه منافاتی نداشته باشد، اما با سیاق آیات مربوط به آن سازگار نباشد. نمونه این گونه موارد را در روایات ناظر به «ابوطالب» می‌توان جست. این روایات، آیه‌ای را از ارتباط با قبل و بعد از آن که راجع به کافران است جدا می‌کند و بر ابوطالب تطبیق می‌سازد وچنین می‌نمایاند که مصداق آیه ابوطالب است، درحالی که اگر مجموع آیات که ارتباطی با هم دارند مورد توجه قرار گیرند، نادرستی روایات مذکور آشکار می‌گردد.
نمونه دیگر این روایات را ذیل آیه: « ونزعنا ما فی صدورهم من غلّ...» 1 که راجع به خلفا وارد شده است، می‌توان مشاهده کرد. در این روایات، آیات مربوط به بهشت و بهشتیان برخلفا منطبق گردیده است، درحالی که سیاق آیات با آن سازگار است. تحقیق مبسوط درباره این گونه روایات در ادامه نوشتار خواهد آمد.
3. اجماع: اتفاق دانشوران، چه در مذاهب اهل سنت وچه در مذهب شیعه، نسبت به مجعول و محرّف بودن یک روایت، یا بخشی از روایات، یکی دیگر از دلایل بی اعتباری و عدم حجیت آن روایات شمرده می‌شود. بدیهی است که مقصود از اجماع دراین بخش، مفهوم اصول آن نیست تا بحث از حجیت وعدم حجیّت آن مطرح گردد، بلکه منظور، توافق صاحب نظران بر بطلان یک روایت است، به گونه‌ای که موجب اطمینان شود.
4. ضعف سندی: وجود افراد متّهم یا مشکوک در طریق روایت، باعث ضعف سندی آن روایت شده، آن را از اعتبار لازم ساقط می‌کند.
5. قراین معنوی: تناقص های موجود در جملات یک روایت یا تناقص های یک روایت با روایات صحیح که زمینه مشترک دارند، دلیل موجهّی برای اعراض از آن روایت خواهد بود. در همین نوشتار، به نمونه‌های مکرّری در این مورد، اشاره خواهد شد.

ملاکهای مخصوص به اسباب نزول

درکنار این معیارها و موازین، به دو ملاک دیگر نیز می‌توان اشاره کرد که در خصوص روایات اسباب نزول نقش موثّر دارد:

الف. واقعیتهای تاریخی

روایات اسباب نزول در یک تقسیم بندی کلی، بخشی از روایات تاریخی به حساب می‌آید و روایات تاریخی در مقایسه با روایات فقهی، این مزیّت را دارد که از واقعیتهای مسلّم تاریخی نیز می‌توان برای ارزیابی صحّت و سقم آن استفاده کرد. در بخش ارائه نمونه ها خواهیم دید که برخی روایتهای اسباب نزول، دچار ناسازگاری با نقلهای مسلّم و قطعی تاریخی هستند.

ب. هماهنگی با جریانهای حاکم و سلطه ها

بخش عظیمی از روایات، به گواهی تاریخ، مجعول و محرّف وساخته و پرداخته اشخاص وجریانهاي زور مدار و در جهت تأمین اهداف آنان بوده است.
از آن جا که موضوع نزول آیه در مورد یک شخص یا جریان، اهمیّت زیادی در ارج نهادن یا افشای چهره آن شخص و یا جریان، داشته و در نتیجه دارای پیامدهای سیاسی و اجتماعی بوده است، روایات مربوط به او ا‌ز دستبرد مصون نمانده و مورد جعل و تحریف قراگرفته است. بنابراین، اگر در مجموعه روایات اسباب نزول به روایاتی برخوردیم که با اهداف و امیان سلطه گران و یا جریانهای فکری انحرافی مسلّط هماهنگ است، می‌یابد آنها را به عنوان روایات مجعول شناخت و از اعتماد کردن برآنها در تعیین سبب نزول یک آیه پرهیز کرد2 .

آغاز جعل و تحریف در اسباب نزول

آغاز جعل و تحریف در اسباب نزول از چه زمانی آغاز شده، نکته‌ای است که نمی‌توان به طور قطع از آن سخن گفت، زیرا مدارک موجود، دلیلی قطعی و یا قراینی حتمی در این باره ارائه نمی‌کنند، ولی این احتمال که جعل و تحریف در اسباب نزول همزمان با حرکت جعل و تحریف در احادیث پیامبر(ص) شروع شده باشد، احتمال دور از واقعیت به نظر نمی‌رسد، چه این که از برخی روایات استفاده می‌شود جریان تحریفگری نقلها واحادیث در زمان پیامبر(ص) ، علیه آن حضرت به کار افتاد و آن گرامی، بشدّت علیه این جریان موضع گرفته است3.
البته ممکن است گفته شود که جعل در اسباب نزول نمی‌تواند از آن زمان آغاز شده باشد، زیرا زمان حضور پیامبر اکرم(ص) ، زمان وحی بوده و در زمان وحی و نزول آیات به واسطه حضور ذهن مردم نسبت به اسباب و موارد نزول آیه، زمینه جعل ویا تحریف وجود نداشته است، چه این که تحریف، همواره در غیاب یک حقیقت از اذهان، صورت‌پذیر است. علاوه براین، بسیاری از جعل و تحریفها در اسباب نزول ناشی از انگیزه های سیاسی و گروهی بوده و این انگیزه‌ها پس از رحلت پیامبر(ص) رخ نموده و قبل از وفات پیامبر(ص) زمینه این جعل و تحریفها نبوده است.
در پاسخ این پندار بایستی گفت که هر چند بسیاری از انگیزه‌ها و زمینه‌های جعل و تحریف در اسباب نزول پس از رحلت پیامبر(ص) و رخ نمودن مسائل سیاسی و قبیله‌ای پدیدآمده است و هرچند با حضور پیامبر(ص) و با وجود نزدیک بودن عصر نزول، کار جعل و تغییر در اسباب نزول کارآسانی نبوده‌ است، ولی این همه، دلیلی قطعی بر انکار وجود دستهای تحریفگر، حتی درعصر نزول، نیست؛ چه این که پیامبر(ص) خود در میان مردم حضور داشت و دسیسه گران و منافقان و دشمنان، سخنانی را به دروغ، به آن حضرت نسبت می‌دادند، تا آن جا که پیامبر(ص) برآشفت و رسماً پرده از وجود این جریان تحریفگر و دروغ پرداز برداشت. بلی انکار نمی‌توان کرد که جریان تحریفگری به گونه گسترده‌تر پس از رحلت رسول خدا(ص) و پیدایش بحران سیاسی ـ اجتماعی در جامعه اسلامی، وارد میدان شده است.

اهداف تحریفگران، از تحریف اسباب نزول

اهدافی که درجعل وتحریف اسباب نزول تعقیب شده و انگیزه‌هایی که درآن مؤثر بوده، همان اهداف و انگیزه‌هایی است که در جعل اسباب نزول پررنگ‌تر از سایر اهداف و انگیزه‌ها می‌نماید! و این نکته‌ای است که با مطالعه نمونه‌ها به دست می‌آید.
همگونی میان دو موضوع (اسباب نزول واحادیث نبوی) می‌طلبد که نخست مروری اجمالی و گذرا به اهداف و انگیزه‌های جعل و تحریف در احادیث داشته باشیم، تا در پرتو آن به اهداف و انگیزه‌های جعل و تحریف در اسباب نزول، که موجی از جریان جعل و تحریف در تاریخ اسلام است، پی ببریم.
مهمترین انگیزه‌های جعل و تحریف دراحادیث را می‌توان در محورهای زیر خلاصه کرد:

1.انگیزه‌های سیاسی

اهداف واغراض سیاسی که در پس ماجرای جعل و تحریف احادیث وجود داشته است عبارتنداز :

الف. توجیه خلاقیت و حکومت

با توجه به جریان تنش آفرین شکل گیری خلافت در صدر اسلام و تفاوت اساسی دیدگاهها در باره آن، دستگاه حاکمه و مدافعان آن، به گونه‌ طبیعی نیازمند تحکیم پایه‌های مشروعیت و اقتدار خود بودند و درآن روزگار که هر امر مشروعی می‌بایست به سنت پیامبر(ص) یا قرآن مستند باشد، آنان می‌بایست دلایلی از روایات پیامبر، یا آنچه مربوط به قرآن می‌شود، ارائه دهند تا مخالفان را مغلوب و توده ها را به پذیرش حکومت متقاعد سازند. البته شایان یادآوری آست که دراین جا دو نظریه متفاوت وجود دارد؛ یعنی کسانی که امروز آن خلافت و حکومت را صددرصد اسلامی و بحق می‌دانند؛ قهراً به خود اجازه نمی‌دهند که سخن و احتمال فوق را بپذیرند وکسانی که آن حکومت را قبول ندارند، بی تأمل سخن فوق را می‌پذیرند! ولی ما در مقام تحقیق، سعی داریم تا پیش داوریها را کنار زده و به واقعیت بیندیشم. از این رو، در امکان جعل حدیث برای تحکیم پایه خلافت، از جریانهای عمومی حاکم بر جوامع و توده‌های بشری کمک می‌گیریم.
تجربه و تاریخ نشان داده‌است که انسانها، چه مذهبی و چه غیرمذهبی، در توجیه کارهای خود سعی می‌کنند دستاویزی، بحق یا به هر حال ساکت کنندة خصم، جست وجو کنند. از این رو، روی آوری برخی عناصر درصدر اسلام برای توجیه روند خلافت، امری دور از ذهن نمی‌نماید. اگر عمربن خطّاب پس از رحلت ییامبر(ص) ، شمشیر به دست می‌گیرد و برای جلوگیری از ارتداد مردم می‌گوید هرکس بگوید، پیامبر مرده است، با این شمشیر او را می‌کشم4 و در تصّور خویش با این روش می‌خواهد جلوی انحراف مردم را بگیرد! هیچ دلیلی ندارد که فرادی همچون وی برای تحکیم خلافت و به گمان خویش، برای حفظ قدرت و یا وحدت سیاسی و اقتدار اجتماعی مسلمانان، حدیثی را به مصلحت، جعل نکنند. نمونه بارز این احادیث، روایاتی است که می‌گوید اطاعت ازحاکمان، به طور مطلق (حتی اگر فاسق و فاجر باشند)، واجب است و قیام علیه آنان حرام! یا احادیثی که توجیه گر رفتار و بدعتهای برجای مانده از خلفای پیشین، یا خلق شده توسّط دستگاه حاکمه معاویه است؛ چونان احادیث تحریم متعه توسّط پیامبر(ص) ... .

ب. فضلیت‌سازی ومنقبت‌پردازی برای خلفا و صحابه

یکی از محورهای عمده‌ای که تعداد زیادی از روایات مجعول را به خود اختصاص داده است، فضلیت تراشی برای خلفا و حکّام است. بسیاری از فضائل و مناقب که اینکه در روایات اهل سنّت به عنوان واقعیتهای مسلّم، به صحابه و خلفا نسبت داده می‌شود، نتیجه یک سلسله روایات مجعول است که دستگاه معاویه برای مقابله با مناقب وارزشهای اهل بیت(ع) ، ساخته وپرداخته است. این حقیقتی است که بعضی از نویسندگان اهل سنت صراحتاً به ان اعتراف کرده‌اند. ابن ابی الحدید، فرمان معاویه به کارگزاران وعاملانش را، راجع به جعل روایت در فضایل خلفا صحابه، به منظور مقابله با مناقب علي(ع) و اهل بیت(ع) ، به صورت مفصّل نقل می‌کند5. 
از این متن تاریخی و نظایر آن برمی‌آید که ایجاد شخصیّت و قداست برای خلفا و صحابه از طریق جعل حدیث، فصل مهّمی ازتلاشهای حکومت معاویه را تشکیل می‌داده‌است6.

ج. بدنام کردن بنی هاشم واهل بیت(ع)

کینه وعداوت برخی قبایل نسبت به بنی هاشم، که برخاسته از تعصبات قبیله‌ای بود، از ابتدای بعثت پیامبر اکرم(ص) به شکلهای مختلف بروز می‌کرد. گاهی به صورت مقابله با دعوت توحیدی پیامبر و زمانی با سرپیچی از رهنمودهای پیامبر(ص) راجع به اهل بیت(ع) . وازجمله، داستان سقیفه وکنار زدن خاندان رسالت از خلافت به گواهی عمر از نمونه‌های آن است7.
با روی کار آمدن معاویه، اظهار کینه و عداوت نسبت به بنی هاشم به اوج خود رسید. لعن علی(ع) برفراز منبرهای اموی، قتل و آزار شیعیان در شهرهای تحت نفوذ امویان و کتمان فضایل اهل بیت(ع) ، نمونه‌های بارز آن است. این کینه ورزی علیه بنی هاشم و بخصوص علی بن ابی طالب، با جعل روایت علیه آن حضرت عملی گردید! و کار به جایی رسید که دستهای آلوده واندیشه های بیمار حتّی قلمرو قداست پیامبر(ص) را مورد هجوم قرار دادند و با جعل روایاتی که او را تابع هوی وهوس وگرفتار ضعفهای روحی و اخلاقی معرّفی می‌کرد، انگیزه‌های خائنانه خود را پی گرفتند؛ مثلاً گفتند: هرگاه پیامبر(ص) از کسی ناراحت می‌شد، براو خشم می‌گرفت و لعن می‌کرد ولی سپس از خدا می‌خواست که لعنهایش را به رحمت و مسرت، مبدّل سازد! از دیگر تحریفها و دروغهاي این جریان، استناد دادن آیات سرزنش آمیز به پیامبر(ص) است. 
گفت وگوی معاویه و مغیرة بن شعبه درباره بنی هاشم، که ابن ابی الحدید آن را نقل می‌کند، قابل تأمل است. در این داستان، عمق کینه وحسادت بنی امیه نسبت به بنی هاشم وحتّی شخص پیامبر اکرم(ص) کاملاً مشهود است8.
این انگیزه‌های سه گانه سیاسی، نقش بسیار زیادی در پدید آمدن روایات مجعول در زمینه‌های مختلف و از جمله اسباب نزول، بازی کرده‌است، به گونه‌ای که شاید بتوان گفت بیشتر روایات مجعول و یا تحریف شده، زاییده یکی از این انگیزه‌هاست، و اگر درباره همه روایات جعل شده این سخن تطبیق نکند، دست کم نسبت به روایات اسباب نزول صحیح است ونمونه هایی که بعداً می‌آوریم، گواه درستی این ادّعاست.

2. انگیزه‌های مذهبی

در جریان جعل و تحریف احادیث، اختلافات فکری و مذهبی مسلمانان نیز نقش مهمی داشته است.
تفاوت دیدگاهها درمسائل کلامی و فقهی، گاه پیروان یک فرقه راوا می‌داشت تا به وسیله جعل حدیث به تأیید و تثبیت معتقدات خود بپردازند، تا آن جا که پیروان هر خط فکر وعقیده‌ای احادیثی را جعل می‌کردند و مدّعی می‌شدند که پیامبر(ص) مذهب آنان را با نام ونشان تأیید کرده‌است9.

3. دنیا طلبی

یکی دیگر از انگیزه‌های جعل و تحریف احادیث، دنیاطلبی ورفاه جویی بود. این انگیزه در چهره‌های مختلفی خودنمایی می‌کرد، گاهی به صورت تقرّب به دستگاه حاکمه و کسب موقعیّت10، گاهی به شکل اندوختن ثروت و جمع اموال، وگاهی هم به صورت مشروعیت بخشیدن به گفتار و کردار خویش.

4.دوستیهای جاهلانه و دشمنیهای مرموزانه

در بررسی علل و عوامل جعل وتحریف احادیث، به دو جریان دیگر برمی‌خوریم که هریک با انگیزه‌ای مغایر و متضاد با دیگری، به جعل و تحریف حدیث دست زده اند. یکی از آن دو، متصّوفه و افراد زاهد مسلک بوده‌اند که به منظور ترغیب وتشویق مردم به آخرت و کارهای نیک، به خیال خدمت به اسلام، سخنانی را جعل کرده به اسلام نسبت می‌داده‌اند و دیگری، دین ناباوران و اسلام ستیزانی بوده‌اند که گاه در پوشش اسلام و زمانی بی پرده ، دست به هرکاری می‌زده‌اند. از جمله اقدامهای آنان، جعل و تحریف حدیث یا وارد کردن اسرائیلیات در حوزه معارف اسلامی بوده‌است.
سیف، ابن ابی العوجاء و کعب الاحبار، از افراد سرشناس این طیفند. ابن اثیر در تاریخش می‌نویسد:
« وقتی که می‌خواستند ابن ابی العوجاء را بکشند، گفت : من چهار هزار حدیث جعل کرده‌ام و درمیان احادیث شما پراکنده‌ام. 11»
شهرت کعب الاحبار ووهب بن منبه و افرادی از این قبیل در وارد کردن اسرائیلیات، در حوزه تفسیر و مفاهیم قرآن، نیاز به ذکر ندارد12.
در بخش اسباب نزول، روایاتی چون افسانه غرانیق وازدواج پیامبر با زینت، به وسیله همین جریان جعل شده، تا با لکه دار کردن قداست پیامبر اکرم(ص) ، به اهدافشان دست یابند.

موارد جعل و تحریف در اسباب نزول

در قلمرو روایات اسباب نزول، موارد متعددی جعل و یا تحریف رخ است. در برخی از این موارد، تسالم و توافق نسبی مفسران و یا محدثان وجود داشته و دارد. در مواردی دیگر، با توجه به نکات و قراینی که در ابتدای نوشتار از آن سخن به میان آمد، به جعل و یا تحریف آن رویات، می‌توان پی برد.
در مجموع ، موارد برجسته و یاد کردنی‌تر، ذکر شده و در هر بخش تلاش گردیده است که در حدّایجاز ( والبته با رعایت اصل اقناع و ارضای مخاطب) مطالب ارائه و عرضه گردند.

* افسانه غرانیق

« وما ارسلنا من قلبک من رسولولانبیّ الاّ اذا اتمنیّ القی الشیطان فی امنیّته فینسخ الله ما یلقی الشیطان ثم یحکم الله آیاته علیم حکیم» 13
کتابهای اسباب نزول، همچون اسباب النزول واحدی14 ولباب النقول سیوطی15 و بعضی از کتابهای تاریخ، مثل تاریخ طبری16 وبیشتر تفاسیری که به نقل روایات می‌پردازند، همانند تفسیر طبری17 ودر المنثور18 بیضاوی 19، راجع به نزول آیه فوق، روایاتی را آورده‌اند که امروزه به عنوان روایات غرانیق از آنها یاد می‌شود.
مضمون آن روایات چنین است: هنگامی که پیامبر(ص) مشغول تلاوت سوره نجم بود و به این آیات رسید:« أَفَرَأَيْتُمُ اللَّاتَ وَالْعُزَّى وَمَنَاةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرَى» شیطان بر زبانش این جمله را القا کرد: « تلک الغرانیق العلی و ان شفاعتهن لترتجی» . و این سخن،موجب شادی مشرکان گردید وموجب شد که آنان سجده کنند، زیرا پنداشتند که رسول خدا، بتهای آنان را ارج نهاده‌است، ولی بعد از این جریان، جبرئیل نازل شد و پیامبر را از واقعیت امر مطلع ساخت و اعلان داشت که این جمله از القاءات شیطان است.
در پی این حادثه، پیامبر اندوهگین وناراحت گردید و تأثّرش نسبت به این جریان به حدّی رسید که آیه فوق به عنوان دلداری ایشان نازل گردید.
مفسران و دانشوران مسلمان در رابطه با قبول و یا ردّ این روایات، دیدگاههای مختلف دارند. برخی با نقل این روایات وخودداری کردن از هرگونه نقد یا توجیهی نسبت به آن، چنین می‌نمایانند که آنها را پذیرفته‌اند وبعضی مثل ابن حجر و شهاب الدین قسطلانی20 حتی ادعای صحت بعض آنها را کرده‌اند. از این گروه می‌توان به طبری21 در تفسیر وتاریخش و سیوطی22 در درالمنثور و زمخشری23 درکشاف و بیضاوی را نام برد. برخی دیگر روایات مذکور را توجیه و تأویل کرده‌اند؛ همانند جبایی وبلخی 24 و بعضی هم با ذکر این روایات و توجیه های موجود در مسأله ، با سکوت از کنار آن گذاشته‌اند؛ همانند شیخ طوسی 25. در مقابل این افراد ، تعداد زیادی از شخصیتهای بزرگ مسلمان( شیعه وسنّی) نسبت به روایات یاد شده، دید انتقادی داشته وآنها را عاری از حقیقت می‌دانند. این گروه دلایل متعددی برای بطلان این روایات ذکر کرده‌اند؛ از جمله:
1. سند روایات یادشده فاقد اعتبار وحجیت است، زیرا اکثرشان به تابعین ختم می‌شود و بعضی هم که به ابن عباس می‌رسد، با طرق ضعیف نقل گردیده، حتی ابن حجر که مدعی صحت بعضی از این روایات است، خود اعتراف کرده‌است که درمیان روایات مذکور فقط یک روایت مسند است26. 
برای توضیح بیشتر به ذکر تمامی طریقهای روایات غرانیق می‌پردازیم، سپس با بررسی آنها بحث را پی می‌گیریم و روایات غرانیق (بنابرنقل سیوطی دردرّالمنثور) از این قرار است27 . ( ضمناً برای وضوح مطلب، تاریخ وفات آخرین راوی رانیز ضبط می‌کنیم تامدعای یاد شده، که سلسله راویان به شاهدان مستقیم منتهی نمی‌شود، روشنی بیشتر بیابد) 
1. عبد بن حمید، سدّی، ابوصالح(م101)
2. بزاز و طبرانی و ابن مردویه و ضیاء، سعید بن جبیر، ابن عباس. ( او ، سه سال قبل از هجرت به دنیا آمد و در زمان رحلت پیامبر(ص) ، 13 ساله بود) 
3. ابن جریر و ابن منذر و ابن ابی حاتم و ابن مردویه، سعید بن جبیر ( مقتول به فرمان حجاج در سال 95 ﮬ ـ)
4. ابن جریر و ابن مردویه، عوفی، ابن عباس.
5. ابن مردویه، کلبی، ابن صالح، ابوبکر هذّی، ایوب، عکرمه، سلیمان تمیمی، راوی ناشناس، ابن عباس.
6. عبدبن حمید، ابن جریر، یونس، ابن شهابف ابوبکر ابن عبدالرحمان بن حارث(م94ﮬ ـ)
7. ابن ابی حاتم، موسی بن عقبه، ابن شهاب( ت50،م124).
8. بیهقی، موسی بن عقبه(م141 ﮬ ـ).
9. طبرانی، عروة.
10. سعید بن منصور، ابن جریر، محمدبن کعب قرظی(م 177 ﮬ ـ)و محمدبن قیس( م126 ﮬ ـ).
11. ابن جریر، ضحاک بن مزاحم هلالی( م پس از 100 ﮬ ـ).
12. ابن جریر، ابن منذر، ابن ابی حاتم ( م93 ﮬ ـ).
13. ابن ابی حاتم، قتاده( م188 ﮬ ـ).
14. عبد بن حمید، مجاهد( م 103 ﮬ ـ).
15. عبد بن حمید، عکرمه( م 107).
16. ابن ابی حاتم، سدّی( م127یا128 ﮬ ـ).
همان گونه که اسناد نشان می‌دهد، بجز روایات2،4،5 که به ابن عباس منتهی می‌شود، بقیه روایات یا به تابعین ختم می‌شوند و یا به کسانی که متأخراز آنان بوده‌اند.
منابع تاریخ وفات، عبارتند از:
تذکرة الحفاظ، میزان الاعتدال، الخرج والتعدیل، طبقات المفسرین، طبقات ابن سعد و... .
ابن حجر، که ادعای صحت بعضی از این روایات را دارد، برای اثبات مدعای خویش به سه روایت شماره2، 6 و 12 استشهاد می‌کند و بقیه را تضعیف می‌کند28. در حالی که از سه روایت مذکور دو تای آن ( روایت6و12) مرسله است، زیرا در روایت 6 آخرین حلقه سند، ابوبکربن عبدالرحمان بن الحارث است که از تابعین و به تصریح ابن حجر در تهذیب التهذیب29 و ذهبی در تذکرة الحفاظ 30 در سال 94 فوت کرده‌است. در روایت 12 آخرین نفر، ابوالعالیه است که بنا به گفته ابن حجر در الاصابة، ابوالعالیه همان رفیع بن مهران است که در خلافت ابوبکر، دوسال بعد از رحلت پیامبر، اسلام آورد و زمان فوت او رابعضی سال90 و بعضی 96 و بعضی هم 98 هجری می‌دانند31 و درهر حال پیامبر را درک نکرده است. بنابراین، از همه روایات غرانیق فقط یک روایت است که بنا به ادعای ابن حجر، می‌توان آن را مستند قرار داد و آن روایت 2 است و این روایت هم استحکامی چندان ندارد، زیرا اولاً خبر واحد است و خبر واحد نمی‌تواند با نصوص آیات قرآن و ادلّه عصمت پیامبر معارضه کند و ثانیاً ابن عباس خود سه سال قبل از هجرت متولد شده وبه احتمال قوی درزمان وقوع حادثه نبوده و یا بسیار خردسال بوده، در نتیجه چگونه می‌تواند آن را بدون واسطه نقل کند؟
نیجه نهایی این می‌شود که روایات غرانیق ، هیچ سند معتبر و قابل اعتمادی ندارد وهمگی یا ضعیفند و یا مرسل و منقطع و از همین رو جمع کثیری چون قاضی عیاض و بیهقی و قرطبی ابن کثیر، ابوبکر ابن العربی و سید مرتضی به ضعف این روایات تصریح کرده‌اند و هیچ کدام را قابل توجه ندانسته‌اند32.
2. روایات غرانیق از نظر مضمون و محتوا با تعدادی از آیات قرآن در تعارض قرار دارند، زیرا قرآن می‌گوید:
« وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى»33
یا آیه دیگر که مصونیت الهی قرآن را اثبات می‌کند:
« إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ »34
وهمچنین آیاتی که هرگونه سلطه شیطان را بر انبیا نفی می‌کنند؛ از جمله:
« إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ إِلاَّ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغَاوِينَ »35
آیات فوق براین حقیقت تأکید دارند که وحی الهی در جریان نزول و تحقق آن در قلب پیامبر و همچنین در روند زمان، از هرگونه نقص و زیادی و تغییری مصون بود و خواهد بود وهیچ عامل انسانی یا غیر انسانی نمی‌تواند درآن دخالت کند. در حالی که براساس این روایات، پیامبر در جریان تلاوت قرآن ، تحت شیطان قرار گرفته و القاءات شیطان با وحی آمیخته است ودامنه القا و تأثیر تا بدان حد بوده که حتی خود پیامبر نیز قبل از اطلاع جبرئیل به وی، از آن بی‌خبر بوده‌است!
علاوه بر اشکال یاد شده، در خود سوره نجم، آیاتی وجود دارد که بصراحت بر بتها تاخته و آنها را اوهام و پندار می‌داند:
« إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْمَاء سَمَّيْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُكُم مَّا أَنزَلَ اللَّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ »
چگونه ممکن است با وجود این گونه آیات، پیامبر گرفتار وسوسه و القاءات شیطانی شده و با جمله : ( تلک الغرانیق العلی وان شفاعتهن لترنجی) به تمجید و تأیید آنها پرداخته باشد.
3. روایات غرانیق با معیارهای عقلی ناسازگار است. علامه طباطبایی در تبیین این نقد اظهار می‌دارند:
« اگر چه این روایات از طرق متعدد نقل شده است، امّا ادلّه عصمت پیامبر آنها را مردود و بی اعتبار می‌کند ... . علاوه بر آن، این روایات بدترین و زشت ترین جهل و نادانی را به پیامبر نسبت می‌دهد، زیرا براساس آنها پیامبر (ص) جمله (تلک الغرانیق العلی وان شفاعتهن لترنجی) را تلاوت می‌کند در حالی که نمی‌داند کلام الهی نیست و جبرئیل آن رانیاورده است. همچنین نمی‌داند که گفتن آن، کفر صریح است وموجب ارتداد می‌شود و براین جهل و نادانی خویش ادامه می‌دهد تا آن که خود ودیگران سجده می‌کنند و بعد ازمدتی جبرئیل نازل می‌شود و از او می خواهد که سوره را بر او عرضه کند. پیامبر دوباره جمله یاد شده را در ضمن قراءت سوره می‌خواهد و برآن اصرار می‌ورزد تا آن که جبرئیل آن را انکار می‌کند.
و سپس آیه دیگری را می‌آورد که نظیر چنین جهالت قبیح و خطای فاحش را برای همه پیامبران(ص) ثابت می‌کند:« وما ارسلنا من رسول و لانبی الاّ اذا تمنّی القی الشیطان فی امنیته» 36
این مضامین با هیچ یک از معیارهای عقلی و مبادی معرفتی نسبت به انبیا سازگاری ندارد.
بنابراین، آنچه عقل اقتضا می‌کند وآنچه آیات قرآن به ما می‌گوید، این است که پیامبر(ص) در تلقّی و تلاوت قرآن و در تبلیغ آن از مصونیت الهی برخوردار است واین روایات که اورا متأثر از القاء ات شیطان می‌داند، برخلاف ضرورت عقل و مفاهیم قرآن است. علاوه برآن که از نظر سند نیز پایه و اساسی نداشت، چنانکه سابقا اشارت شد.» 37

*ازدواج پیامبر با زینب

«وَإِذْ تَقُولُ لِلَّذِي أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَأَنْعَمْتَ عَلَيْهِ أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَاتَّقِ اللَّهَ وَتُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِيهِ وَتَخْشَى النَّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَاهُ فَلَمَّا قَضَى زَيْدٌ مِّنْهَا وَطَرًا زَوَّجْنَاكَهَا لِكَيْ لَا يَكُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ حَرَجٌ فِي أَزْوَاجِ أَدْعِيَائِهِمْ إِذَا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَرًا وَكَانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولًا»38
معروفترین نظریه در میان مفسران و محققان اسلامی، اعم از شیعه وسنّی، در رابطه با سبب نزول آیه فوق، سخنی است که از امام زین العابدین(ع) ، رسیده است و از حضرت رضا(ع) ، نیز در پاسخ به پرسش علی بن جهم از آیه فوق ، نقل گردیده است.
« انّ الّذین أخفاه فی نفسه هو أنّ الله سبحانه أعلمه أنها ستکون من أزواجه،وأن زیداً سیطلّقهما، فلما جاء زید وقال له : أریدأن أطلق زینب. قال له: أمسک علیک زوجک. فقال سبحانه: لم قلت أمسک علیک زوجک و قد أعلمتک أنها ستکون من أزواجک؟»39.
«وأمّا محمد(ص) ، و قول الله تعالی: « تخفی فی نفسک ما الله مبدیه و تخشی الناس و الله أحق أن تخشاه».
فانّ الله عرّف نبیّه أسماء أزواجه فی دار الدنیا و أسماء أزواجه فی دار الآخرة وأنهنّ امّهات المؤمنین واحداهنّ من سمیّ له زینت بنت جحش و هی یومئذ تحت زیدبن حارثه فأخفی رسول الله(ص) اسمها فی نفسه و لم یبده لکیلا یقول أحد من المنافقین أنه قال فی امرأة فی بیت رجل انّها احدی أزواجه من امهات المؤمنین و خشی قول المنافین . قال الله :« و تخشی الناّس و الله أحق أن تخشاه»؛ یعنی فی نفسک و أن الله عزّ وجلّ ما تولّی تزویح أحد من خلقه الاتزویج حواء من آدم و زینب من رسول الله بقوله: « فلما قضی زید منها و طراً زوجناکها» آلآیة. و فاطمة من علی(ع) .
قال (ابولصلة) قال فبکی علی بن محمد بن جهم و قال: یا ابن رسول الله، انا تائب الی الله عزّو جلۀ من أن أنطق فی أنبیائه بعد یومی هذا الا بما ذکرته.» 40
ایشان در تبیین آیه کریمه فرموده‌اند : جبرئیل به پیامبر اکرم خبر داده بود که زید همسر خویش زینب را طلاق خواهد داد و زینب جزء همسران او خواهد شد، ولی هنگامی که زید برای شکایت از همسرش نزد پیامبر(ص) ، رسید و ناسازگاری خویش را با همسرش بیان داشت ، پیامبر(ص) به واسطه مصالحی که وجود داشت ، خبر جبرئیل را کتمان کرد و به زید توصیه نمود که با همسرش مدارا کند. در این هنگام آیه شریفه نازل شد و پیامبر را راجع به کتمان واقعیت مورد خطاب قرارداد.
برمبنای این تفسیر از آیه کریمه، پیامبراکرم(ص) از هرگونه پنداری که موجب لکه دار شدن شخصیت الهی او شود، مبرا بوده و این دقیقا همان چیزی است که آیات و روایات در مورد انبیا به طور کلی و نسبت به پیامبر(ص) بالخصوص تأکید دارد. به تعبیر دیگر این تفسیر از آیه فوق ، هماهنگ با بینش کلّی قرآن در مورد انبیاست و به همین خاطر، علمای اسلامی آن را بهترین تفسیر آیه شریفه می‌دانند41.
در برابر این نظریه، گروه اندکی وجود دارند که با استناد به روایات تاریخی42 و تفسیری43 و اسباب نزول، جریان سبب نزول را به گونه دیگری ذکر کرده‌اند. خلاصه ماجرا از دیدگاه این روایات بدین قرار است که پیامبر جهت انجام کاری وارد منزل زید بن حارثه گردید و ناگاه چشمش به زینب ، همسر زید، که در حال غسل بود، افتاد و فرمود: تبارک الله خالق النور، تبارک أحسن الخالقین. زینب احساس پیامبر را درک کرد و با همسرش در میان گذاشت. زید تصمیم گرفت همسرش را طلاق دهد تا راه برای ازدواج پیامبر با زینب هموارگردد، اما پیامبر علاقه و محبت خود را نسبت به زینب مخفی نگاه داشت و درظاهر به زید توصیه کرد تا با همسرش مدارا کند. پس از این جریان، آیه شریفه نازل شد و پیامبر را نسبت به کتمان احساس خود مورد عقاب قرارداد.
بعضی از فقها با همین تلقّی از این روایت، احکام فقهی نیز استنباط کرده‌اند . علامه حلّی در تذکرة الفقها ، در کتاب نکاح، مبحث مفصلی را در بارة خصائص پیامبر(ص) مطرح کرده است؛ از آن جمله :
« کان اذا رغب (ص)من نکاح امرأة فان کانت خلیّة فعلیها الاجابة و یحرم علی غیره خطبنها و للشافعیة وجه انه لایحرم و ان کانت ذات زوج وجب علی الزوج طلاقها لینکحها لقضیة زیدو»
مرحوم شهید ثانی در مسالک، کتاب نکاح ، ( باب خصائص النبی) عبارت علامه را نقل می‌کند وآن را می‌پذیرد.
مرحوم شریف لاهیجی در تفسیر خود، می‌نویسد:
« کلام علامه و شهید، خالی از اشکال نیست.» 44
روایاتی که این ماجرا را با کیفیت مذکور نقل می‌کند مورد سوء استفاده دشمنان اسلام، بخصوص مستشرقان قرار گرفته است و آن را وسیله برای توهین به شخصیت پیامبر(ص) قرارداده‌اند45.
در بررسی این روایات، می‌توان به این نتیجه رسید که نقل یاد شده، از جهات متعدد به گونه‌ای است که به هیچ وجه نمی‌توان آن را حاکی از واقعیت دانست و به همین سبب مفسرانی که درباره آیه مذکور بحث کرده‌اند این روایات را با دلایل مختلف مورد نقد قرار داده‌اند. اینک به برخی از این دلایل اشاره می‌کنیم:
1.روایات یاد شده از نظر سند، فاقد اعتبار و حجیت است، زیرا این روایات در کتابهای شیعی از عیون اخبار الرضا(ع) و تفسیر قمّی نقل شده است که در هر دو منبع، سند قابل اعتمادی ندارد و درکتابهای اهل سنّت اگر چه در منابع مهمی همچون تاریخ و تفسیر طبری ودرّالمنثور سیوطی و تفسیر بغوی، آمده‌است ، ولی به اعتراف بزرگان اهل سنت، مثل ابن کثیر، این روایات از نظر سند ضعیفند، بویژه روایت بغوی که به صورت مرسل و مقطوع السنّد بیان شده‌است.
2.این روایات با واقعیتهای مسلّم تاریخی ناسازگار است، زیرا آن گونه که از این روایات برمی‌آید ، پیامبر(ص) اولین بار بود که به زیبایی زینب آگاهی پیداکرد. وقبل از آن هیچ گونه اطلاعی نداشت، در حالی که زینب دختر عمه پیامبر بود واز کودکی در معرض دید ونگاه پیامبر(ص) قرارداشت. بعد از دوران طفولیت وهنگام بلوغ، پیامبر(ص) خود به خواستگاری اوبرای زید رفت و با رأی و نظر مبارکش زینب با زید ازدواج کرد. بنابراین، چگونه ممکن است که در این دوران طولانی از کودکی تا ازدواج، پیامبر(ص) هیچ گاه اورا ندیده باشد تا این که پس از ازدواج با زید این جریان اتفاق بیفتد؟
علاوه برآن ، زینب بنابر نقل مورخان، قبل از ازدواج با زید، نسبت به ازدواج با پیامبر(ص) تمایل نشان می‌دهد، اما پیامبر(ص) بدان اعتنا نمی‌کند و زینب را به عقد زیدبن حارثه درآورد و بعد از طلاق زید و ازدواج با او نیز هیچگونه توجه خاصی نسبت به او در بین همسرانش نشان نداد. آیا ممکن است که با وجود رابطه خانوادگی زینب با پیامبر(ص) و احساسش نسبت به آن حضرت، پیامبر(ص) از زیبایی زینب بی اطلاع باشد و بعد از ازدواج با زید و... ، از آن اطلاع یابد و سپس احساس خاصی نسبت به او پیدا کند؟
1.روایات مذکور با دستورات اسلام در رابطه با آداب معاشرت و ارتباط با دیگران که پیامبر(ص) سخت بدان پایبند بود و در زندگی خویش ذره‌ای از آن تخطی نمی‌کرد، در تضاد است: 
« يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَدْخُلُوا بُيُوتًا غَيْرَ بُيُوتِكُمْ حَتَّى تَسْتَأْنِسُوا وَتُسَلِّمُوا عَلَى أَهْلِهَا ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ»46 
براساس آیه فوق، هر مسلمانی موظف است که هنگام ورود به خانه غیر اجازه بگیرد وپس از آن، وارد خانه شود. پیامبر(ص) خود را نسبت به این حکم بسیار مقیّد بود، به گونه‌ای که حتی وقتی می‌خواست وارد منزل دخترش فاطمه(س) ، شود ابتدا با صدایی بلند اجازه ورود می‌خواست. با توجه با این حکم اسلام و سیره قطعی پیامبر(ص) ، آیا می‌توان ادعا کرد که پیامبر(ص) بدون اذن وارد منزل زید شود و با چنان صحنه‌ای مواجه شود؟
1.در خود آیه مبارکه قراینی وجود دارد که نشان می‌دهد آنچه را پیامبر(ص) مخفی کرده بود، آگاهی او توسط جبرئیل از جریان طلاق زینب توسط زید و ازدواج او با پیامبر(ص) بود نه چیز دیگر. یکی از آن قرینه‌ها این است که خداوند وعده داد که آنچه را پیامبر(ص) مخفی می‌کند، او آشکار خواهد کرد وسپس آنچه توسط وحی آشکار شد قضیه ازدواج پیامبر(ص) با زینب بود که برای فرو ریختن پایه‌های یک سنت به جا مانده از دوران جاهلیت، صورت گرفت . اگر آنچه را پیامبر(ص) مخفی کرده بود چیز دیگری غیر از این قضیه بود، می‌باید خداوند آشکار می‌کرد ، زیرا معقول نیست که خداوند وعده آشکار کردن آن را بدهد و سپس به وقوع نپیوندد.
بنابراین ، با توجه به این دلایل و شواهد می‌توان نتیجه گرفت که جریان نزول آیه شریفه نه آنچنان است که این روایات می‌گوید، بلکه و اقعیت همان است که درتفسیر امام سجاد وامام رضا(ع) ، منعکس شده‌است و بامعیارها ودیدگاههای اسلامی نیز کمال توافق را دارد.
شایان یادآوری است که در دوران جاهلیت، پسرخوانده را به منزلة پسر دانسته، وازدواج با همسر او راجایز نمی‌شمردند. این سنت در ابتدا میان مسلمانان نیز وجود داشت و بعد از نزول آیات فوق ، درهم شکسته شد.
در پایان کلام، قابل ذکر است که قصّه زینب در مدارک شیعه در تفسیر علی بن ابراهیم قمّی در دومورد نقل شده و همین طور در عیون اخبارالرضا.
روایات تفسیر قمّی، یکی حسنه است به واسطه ابراهیم بن هاشم وحدیث دوم تفسیر قمّی از ابوالجارود زیادبن المنذر است.
این روایت، اولاً مرسله است و ثانیاً ابوالجارود همان مؤسس فرقه جارودیه در میان زیدیه است که علمای علم رجال، به ضعف او تصریح کرده‌اند. مرحوم مامقانی او را بشدت تضعیف کرده47. کشی نیز روایاتی در ضعف او آورده، و همین طور علامه در خلاصه، او را جزء ضعفا شمرده‌است48 ومرحوم شیخ بهایی در وجیزه نیز حکم به ضعف او کرده‌است49.
روایت دیگری که این جریان درآن اشاره شده، روایت صدوق در عیون اخبار الرضاست، با این سند:
« ابن بابویه قال حدثنا تمیم بن عبدالله بن تمیم القرش قال حدّثنی ابن حمدان بن سلیمان النیسابوری عن علی بن محمد جهم».
باید توجه داشت که ضعف تمیم بن عبدالله قرشی، از خلاصه علامه و رجال ابن داود و وجیزه شیخ بهائی، نقل شده ‌است50.
اگر چه مرحوم مامقانی نکاتی مثل: شیخ صدوق بودن، و کثرت روایت صدوق از او موجب تقویت او دانسته ، ولی واضح است که این جهات ، موجب توثیق راوی نمی‌شود51.
آخرین راوی حدیث، علی بن جهم است که مرحوم صدوق پس از نقل حدیث فرموده‌است:
« نقل این حدیث از علی بن جهم با تعصب و عداوتی که نسبت به اهل بیت دارد، غریب است.» 52
مرحوم مامقانی با تأکید برسخن فوق، می‌گوید: به نکته‌ای که با تضعیف فوق منافات داشته باشد، ظفر نیافته است.
در مقابل این روایت، شیخ صدوق در همان کتاب « عیون اخبارالرضا» حدیثی را از حضرت رضا(ع) ، نقل می‌کند که مطابق تفسیر حضرت سجاد(ع) از آیه شریفه است و سند این روایت معتبر است.
متن سند عبارت است از: ابن بابویه قال حدّثنا احمدبن زیاد بن جعفر الهمدانی و الحسین بن احمد بن هشام المکتب وعلی بن عبدالله الوراق رضی الله عنهم قالوا حدّثنا علی بن ابراهیم بن هاشم قال حدّثنا قاسم بن محمد البرمکی قال حدّثنا ابوالصلت الهروی.»
راوی اول را اردبیلی موثق شمرده53. مرحوم مامقانی توثیق اورا از رجال ابن داود ووجیزه وبلغه وخلاصه علامه و مشترکات طریحی و کاظمی نقل کرده‌است54.
علی بن عبدالله بن ورّاق از مشایخ صدوق بوده و صدوق نسبت به او ترحّم و ترضی داشته است55.
و قاسم بن محمد برمکی نیز از مشایخ علی بن ابراهیم است56.
اکنون از مقایسه روایت دوم حضرت رضا(ع) ، و روایت اول می‌توان به دست آورد که روایت اول، مطابق روایات و تاریخ عامه، وروایت دوم، شرح همان کلام امام سجاد(ع) ، است.
سائلی که امام(ع) ، در روایت دوم، آیه شریفه را برای او تفسیر کرده، همان علی بن جهم، راوی روایت اول است.
و درآخر روایت دوم موجود است که علی بن جهم درمجلس مأمون گریه کرد و گفت:یا ابن رسول الله ، من توبه می‌کنم که پس از این در بارة انبیا سخنی غیر از آنچه فرمودید، بگویم.
از مقایسه این دو روایت می‌توان حدس زد که امام رضا(ع) ، درحدیثی که علی بن جهم نقل می‌کند، همان سخنی را فرموده باشد که اباصلت نقل می‌کند (موافق کلام امام سجاد) ، ولی ابن جهم همان اشتباهی که در خاتمه حدیث دوم به آن اعتراف کرده، مرتکب شده باشد و هنگام نقل روایت، ذهنیات خویش را که از احادیث و تاریخ عاّمه برگرفته بود، برکلام امام(ع) ، افزوده باشد.
نکته دیگری که می‌توان استفاده کرد این است که روایات تفسیر قمّی و روایت علی ابن جهم ، موافق عامه و مخالف آیات شریفه قرآنی است، ولی روایت اباصلت، موافق آیات شریفه و از نظر سند نیز معتبر است. پس گروه اول را حمل برتقیه می‌توان کرد.

*سبب نزول سوره والضحی

« بسم الله الرحمن الرحيم وَالضُّحَى وَاللَّيْلِ إِذَا سَجَى مَا وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَمَا قَلَى ... »
برخی از کتابهای اسباب نزول57 ونیز پاره‌ای از تفاسیر 58 درمورد سبب نزول آیات یاد شده ، روایتی را از زیدبن أسلم نقل می‌کند بدین مضمون که بعضی از همسران رسول خدا، سگی را به قصد تربیت به یکی از خانه‌های پیامبر(ص) برده بودند، بدون این که پیامبر از آن اطلاع داشته باشد و پس از مدتی سگ در زیر تخت می‌میرد و کسی از آن آگاه نمی‌گردد . در پیامد این حادثه، وحی قطع می‌گردد و پیامبر از انقطاع وحی و تأخیر جبرئیل نگران می‌شود. پس از مدتی که جبرئیل نازل می‌گردد، پیامبر(ص) از علّت تأخیر سؤال می‌کند. جبرئیل در پاسخ می‌گوید که ما در سرایی که درآن سگ یا تصویر باشد، داخل نمی‌شویم . سپس این سوره را بر پیامبر(ص) قراءت کرد.
بعضی از روایات، داستان را از زنی به نام خوله، که گویا خدمتکار رسول خدا بوده است، این چنین نقل می‌کنند که سگی وارد خانه رسول خدا می‌شود و زیر تخت می‌میرد. در اثر این حادثه، وحی بر پیامبر نازل نمی‌شود. پیامبر(ص) از قطع وحی نگران می‌گردد و این نگرانی را با خدمتکار خویش درمیان می‌گذارد. وی اظهار می‌دارد: اجازه دهید خانه را تمیز کنم. هنگام نظافت به جسد سگی مرده بر می‌خورد و آن را از خانه بیرون می‌اندازد. پس از گذشت مدتی، پیامبر(ص) وارد منزل می‌شود، در حالی که محاسن شریفش در اثر نزول وحی می‌لرزید و فرمود که من علت تأخیر وحی را از جبرئیل پرسیدم. او در پاسخ اظهار داشت که ما در خانه‌ای که در آن سگ و تصویر باشد، وارد نمی‌شویم.
روایتهایی از این گونه بدون تردید عاری از حقیقت بوده و نشانه‌های جعل و وضع از هر گوشه و کنار آن هویداست، زیرا با عقل و خرد سازگار نیست که لاشه سگ مرده‌ای در خانه باشد و کسی از آن مطلع نگردد. دیگر آن که اگر از وجود سگ در خانه بی اطلاع بوده‌اند، معقولتر می‌نماید که جبرئیل پیامبر را به گونه‌ای از آن مطلع گرداند، نه آن که وحی قطع شود و پیامبر در حیرت و نگرانی از علت انقطاع آن باقی بماند. اگر این حادثه همچنان پوشیده می‌ماند، آیا وحی همچنان نازل نمی‌شد؟
سومین سخن آن که با شأن و منزلت پیامبر أکرم(ص) ، مناسب نیست که همسران وی (چنانکه در بعضی روایات آمده بود) به تربیت سگ مشغول باشند و پیامبر(ص) نیز به آنان اجازه چنین کاری را که توءم با نجاست و آلودگی است، بدهد.
آخرین نکته آن که حتی اگر لاشه سگی در خانه بود، مگر پیامبر همیشه در خانه اعتکاف داشت که زمان و مکان مناسبی برای تلقی وحی فراهم نمی‌شد؟ با این که آیات فراوانی در خارج از منزل بر پیامبر نازل شده است و روایت اخیر نیز خود گواه آن است که نزول وحی پس از این جریان، در خارج منزل صورت گرفته است.
سازندگان این روایت می‌خواسته‌اند از یک سو به سگ بازیها و سرگرمیهای نا مشروع دستگاههای حاکم مشروعیت بخشند و از سوی دیگر، مقام رسالت پیامبر اکرم را همسان انسانهای معمولی، بلکه پایین تر از آن نشان دهند که ایشان حتی از وجود لاشه سگ در خانه خویش بی خبر می‌مانده‌اند.
علاوه بر این روایات، روایات دیگری وجود دارد که سبب نزول آیات فوق را به گونه‌ای دیگر غیر از آنچه در این رو.ایت آمده است، بیان می‌کند.
بر خلاف روایت پیشین سند روایت اخیر، معتبر و قابل استناد است.
بنا به رواین جندب ( و قریب به آن روایت ابن عباس) چند روزی وحی بر پیامبر نازل نشد، زنی از مشرکان که گویا همسر ابولهب بوده است، به پیامبر(ص) گفت می‌بینم که صاحبت (شیطانت) تو را ترک گفته است. سپس آیات فوق نازل گردید.

* سحر پیامبر

دو سوره آخر قرآن کریم، از نظر مضمون و محتوا، مشتمل بر استعاذ به خدا و استعانت از او در برابر شرارتها و تصرّفات شیاطین جن و انس است. در این سوره‌ها خداوند به پیامبر(ص) فرمان می‌دهد که از شر ساحران و جادوگران و حسودان، به خدای عالمیان پناه برد، اما آیه نزول این سوره‌ها معلول حادثه خاصی بوده که به وقوع پیوسته است، یا به عنوان یک دستور کلی است که بدون هیچ گونه سبب خاصی بر پیامبر نازل گردیده است؟
بعضی بر این بتورند که سبب نزول سوره‌های یاد شده، جریان سحر پیامبر(ص) توسط برخی از کاهنان یهود است، ولی عده‌ای دیگر این نظریه را ردّ می‌کنند و آن را از بنیاد، بی اساس می‌دانند. اینان اعتقاد دارند که سوره‌های فوق سبب نزول خاصی ندارد، بلکه به عنوان دستور کلی و عام بر پیامبر نازل گردیده است.
هر یک از این دو نظریه، در میان دانشوران مسلمان (شیعه و سنی) طرفدارانی دارد59 و هر دو گروه به دلایلی استناد کرده‌اند. اینک به خلاصه استدلال آنها اشاره می‌کنیم:
کسانی که نظریه اول را به عنوان سبب نزول سوره‌های فوق پذیرفته‌اند، به روایتی استناد کرده‌اند که در بعضی از کتابهای حدیث و اسباب نزول آمده است60.
بر اساس این روایات که در مدرک اهل سنت و بعضاً در کتابهای غیر معتبر شیعه نیز نقل شده است، پیامبر(ص) توسط شخصی یهودی به نام لبیدبن اعصم، مورد سحر قرار می‌گیرد و در اثر آن، دچار بیماری می‌شود به گونه‌ای که از حالت عادی و طبیعی خارج می‌شود. سپس پیامبر(ص) توسط جبرئیل از جریان سحر آگاه شده، آن را خنثی می‌کند.
طرفداران این نظریه با تکیه بر این روایات، جریان سحر شدن پیامبر(ص) را واقعیت پنداشته، آن را سبب نزول سوره‌های فوق می‌دانند. امّا در برابر این گروه، تعداد دیگری از دانشوران قرار دارند که روایت یاد شده را مورد نقد قرار داده، آنها را مجهول یا محرّف می‌دانند. اینان برای اثبات دعوای خویش، به امور ذیل استناد می‌کنند:
1.این سوره‌ها طبق نظر مشهور مکی است، چنانکه از لحن و کوتاهی آیات آن نیز که شاخصهای غالب سوره‌های مکی است، استفاده می‌شود، در حالی که برخورد یهود با پیامبر در مدینه بوده است نه در مکه، در نتیجه، روایات مذکور با تاریخ نزول سوره‌ها سازگار نیست. این که بعضی گفته‌اند سوره‌های فوق در مدینه نازل شده، دلیلی جز همین روایات اسباب نزول ندارد و از آن جا که خود این روایات مورد بحث و شک و تردید است، پس نمی‌توان برای تعیین زمان نزول سوره‌ها بدان استناد کرد.
2. روایاتی که جریان سحر پیامبر را نقل می‌کند، چنان می‌رساند که پیامبر در هر دو بعد جسمی و روحی مورد تأثیر سحر قرار گرفته بود، زیرا روایات می‌گوید پیامبر قوه ادراک و اراده خویش را از دست داده بود، به گونه‌ای که کاری را که انجام نداده بود، تصور می‌کرد انجام داده است و یا کاری را که اراده می‌کرد، از انجام دادن آن عاجز بود61.
در حالی که به نص صریح قرآن، پیامبر(ص) از تأثیر سحر با چنین کیفیتی مصون و محفوظ است:
«و قال الظالمون ان تتبّعون الاّ رجلاً مسحوراً انظر کیف ضربوالک الامثال فضلوا فلایستطیعون سبیلا»62
ممکن است تصور شود که مصونیت پیامبر از تأثیر سحر، تنها در بعد روحی و تلقی وحی است، امّا راجع به مصونیت او در بعد جسمی دلیلی وجود ندارد. پس مضمون روایات می‌تواند درست باشد63.
پاسخ، این است که آیه فوق، خود دلیل واضح بر نفی هر گونه تأثیر سحر بر پیامبر است، زیرا در صورت تأثیر سحر، عنوان مسحور به هر حال صادق است، چه تأثیر در جسم باشد یا در روان. در صورتی که آیه، صدق چنین عنوانی را بر پیامبر(ص) ردّ می‌کند و اصولاً چرا باید به خاطر چند روایت مشکوک، آیه را توجیه کرد و آن را به مورد خاصی، محدود کرد؟
علاوه بر آن سحر معمولاً در روان تأثیر می‌کند، نه در جسم و آیات قرآن آن جا که از تأثیر سحر صحبت می‌کند، نیز بر این مطلب اشاره دارد؛ به عنوان نمونه: 
« وَاتَّبَعُواْ مَا تَتْلُواْ الشَّيَاطِينُ عَلَى مُلْكِ سُلَيْمَانَ وَمَا كَفَرَ سُلَيْمَانُ وَلَـكِنَّ الشَّيْاطِينَ كَفَرُواْ يُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَمَا أُنزِلَ عَلَى الْمَلَكَيْنِ بِبَابِلَ هَارُوتَ وَمَارُوتَ ... فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ وَمَا هُم بِضَآرِّينَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ ... »64
پس این سخن که تأثیر سحر فقط در جسم پیامبر(ص) بوده، نه در روح او، با جریان معمول سحر مغایرت دارد.
3.تردیدی نیست که سحر از نمونه‌های بارز سلطه شیطان بر انسان است و از همین روی در آیات قرآن همواره در تقابل با آیات و افعال خدا قرار داده شده است:
«واوحینا الی موسی ان الق عصاک فاذا هی تلقف ما یأفکون»65
از سوی دیگر، هر گونه سلطه شیطانی بر حسّ و عقل و اراده پیامبر(ص) منتفی است:
«ان عبادی لیس لک علیهم سلطان الاّ من اتبعک من الغاوین»66
از این روی، می‌توان نتیجه گرفت که تأثر و انفعال پیامبر(ص) از سحر، آن چنان که روایات فوق می‌گوید، با واقعیت شخصیت پیامبر و ویژگیهای او ناسازگار است و نمی‌تواند حقیقت داشته باشد.
4. گر کافران و دشمنان پیامبر(ص) این قدرت رت می‌داشتند که با استفاده از سحر، جسم پیامبر(ص) را مورد اذیت و آزار قرار دهند و موجب بیماری او گردند، می‌بایست از این وسیله به گونه‌ای گسترده برای ایجاد مزاحمت نسبت به پیامبر(ص) و پیروانش استفاده می‌کردند، در حالی که در تاریخ با موردی که دشمنان اسلام از سحر به عنوان یک اهرم علیه پیامبر و مسلمانان استفاده کرده باشد، برخورد نمی‌کنیم. 
5. جای شگفتی استکه برخی از عالمان و مفسران شیعه نسبت به پذیرش چنین روایاتی تمایل نشان داده‌اند، در حالی که اولاً این روایات، در هیچ مدرک معتبر شیعی نقل نشده، تنها کتابی که این روایات را آورده کتاب طب الائمه است که بنا به گفته علامه مجلسی، مؤلفش مجهول است67 و بنا به گفته بعضی دیگر، مؤلف این کتاب حسین بن بسطام و برادرش، عبدالله بن بسطام است که هر دو توثیق نشده‌اند68.
ثانیاً این روایت در مجموع سه روایت است که هر سه از نظر سند ضعیفند، زیرا یکی از آن دو مرسله است و دو تای دیگر اشخاصی چون حسن بن بسطام و محمد بن سنان و ابراهیم بیطار و مفضل بن عمر در طریقش واقع شده‌اند69 که یا مجهولند و یا ضعیف.
ثانیاً بر اساس روایتی که از امام صادق(ص) در مورد ویژگیهای امام نقل شده است، امام از هر گونه تأثر و انفعال نسبت به سحر و امثال آن، محفوظ و مصون است70. اگر امام از چنین خصوصیتی برخوردار باشد، پیامبر اکرم(ص) به طریق اولی از آن بهرمند است، زیرا کسی که با عالم غیب در ارتباط و قلبش مهبط وحی است، می‌بایست از هر حالتی که موجب سوء ظن و سلب اعتماد مردم می‌شود، برکنار باشد.
با توجه به این واقعیتها و دلایلی که ارائه شد، به این نتیجه می‌رسیم که جریان سحر شدن پیامبر اکرم هیچ گونه واقعیتی نداشته و روایات یاد شده مجهول و ساختگی است و اگر خیلی خوشبین باشیم و نپذیریم که این روایات از ریشه و اساس مجهول هستند، دست کم می‌توان گفت که این روایات محرّفند. شاید بعضی سعی کردند که پیامبر را سحر کنند امّا قبل از این اقدام، پیامبر مطلع می‌شود و آن را خنثی می‌کند، ولی بعداً دشمنان اسلام، این جریان را واقع شده، در قالب روایت مطرح کردند تا نقطه ضعفی برای پیامبر، نشان داده باشند.

پی نوشت‌ها:

1 .اعراف/43.
2. بحث تفضیلی درباره ملاکهای اعتبار وبی اعتباری روایات و نقلها را باید درکتابهای رجال و علم الحدیث جستجوکرد؛ ازآن جمله :صبحی صالح، علوم الحدیث/ 282؛ احمد محمد علی داود، علوم القرآن والحدیث/ 239؛ زین العابدین قربانی، علم الحدیث/ 76؛ دکتر یوسف خلیف، دراسات فی القرآن والحدیث/63.
3 . درحدیث معروفی که از طریق شیعه وسنی نقل گردیده است پیامبر اکرم (ص) فرمود: « یا ایها الناس قد کثرت علّی الکذّابة فمن کذب علّی متعمداً فلیتبوء مقعده من النار» (کلینی ، اصول کافی، 1/62.
از این حدیث استفاده می‌شود که جعل حدیث در زمان حیات آن حضرت به وسیله معاندان، وجود داشته است، به گونه ای که پیامبر مجبور می‌شود چنین اخطاری رابکند. پس این که بعضی از نویسندگان اهل سنت ( صبحی صالح ، علوم الحدیث/287 و اثر التطور الفکری فی العصر العباسی/109) زمان آغاز جعل حدیث را دوران پس از قتل عثمان و به سال 41هجری دانسته‌اند، سخنی دوراز تحقیق وتأمل است. قراین دیگری نیز وجود دارد که پیشینه جعل حدیث را دورتر از سالهای 41هجری می‌داند. به عنوان نمونه برخورد خلیفه دوم با ابوهریره و کعب الاحبار راجع به کثرت روایت آنان ازپیامبر که نشانده دروغ برآن حضرت بود و انکار بعضی از روایات ابو هریره توسط عایشه، همه نشان می‌دهد که درزمان خلیفه دوم نیز حرکت جعل وتحریف وجود داشته و شدّت نیز یافته است. الموضوعات فی الاثار و الأخبار /97.
4 . شرح ابن ابی الحدید، 1/178.
5 .همان، 11/44.
6 .علامه امینی ، الغدیر، 5/297.
7 .برای اطلاع بیشتر از داستان گفتگوی عمر با ابن عباس ، ر.ک: تاریخ طبری، ( داراکتب الاسلامیّه ) ، 2/577، حوادث سال 23؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، 2/458.
8 . نهح البلاغه ابن ابی الحدید، 4/43.
9 .علامه امینی، الغدیر ،5/277.
10 . داستان جعل حدیث برای توجیه کبوتر بازی مهدی عباسی توسط غیاث بن ابراهیم نخعی کوفی.به نقل از: صبحی صالح، علوم الحدیث/287.
11 . ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، 5/207، حوادث سال 155.
12 . دکتر محمد حسین ذهبی، التفسیر والمفسرون، 1/183.
13 . حج/52.
14 . واحدی، اسباب النزول/208.
15 . سیوطی، لباب النقول فی اسباب النزول/150.
16 . طبری، تاریخ الامم والملوک، (8جلدی)، 2/75؛ همان، ( دارالکتب العلمیة) ، 1/551.
17 .طبری، جامع البیان،( دارالفکر) ،10/186.
18 . سیوطی، درالمنثور،( چاپ جدید) ، 8/65.
19 . تفسیر البیضاوی ،( بیروت، أعلمی)، 3/149.
20 . ابن حجر، فتح الباری، 8/439.
21 . رک:پاورقی16، 17، 18.
22 . همان.
23 . زمخشری، کشاف، 3/164.
24 . شیخ طوسی، التبیان، 7/329.
25 . همان، 7/329.
26 .ابن حجر، فتح الباری، 8/439.
27 . سیوطی، درالمنثور، 8/65.
28 . ابن حجر، فتح الباری، 8/439. 
29 . ابن حجر، تهذیب التهذیب، 12/30.
30 . ذهبی، تذکرة الحفاظ، 1/64.
31 . ابن حجر، الاصابة، 4/144.
32 . قرطبی، الجامع لأحکام القرآن، 12/80؛ ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، 3/367؛ قاضی عیاض، الشفا، به نقل از: روح المعانی، 17/177؛ بیهقی، به نقل از: روح المعانی، 17/177؛ و تفسیر الکبیر 23/50؛ ابوبکر ابی العربی، به نقل از: فتح الباری، 8/439؛ سید مرتضی، تنزیه الانبیاء / 107. 
33 . نجم / 3-4 .
34 . حجر / 9.
35 . حجر / 42. 
36 . طباطبائی، المیزان، 14/96.
37 . راجع به نقد روایات غرانیق و دلایلی که در این زمینه اقامه شده است، مراجعه شود به کتابهای ذیل:
1. سید مرتضی، تنزیه الانبیاء / 106.
2. علامه حلّی، نهج الحق / 143.
3. علامه مجلسی، بحار الانوار، 17/56.
4. ابو الفتوح رازی، تفسیر ابوالفتوح، (چاپ، 5 جلدی)، 3/605.
5. روح المهانی، 17 /177.
6. شوشتری، قاضی نورالله، احقاق الحق ، 2/214.
7. مظفّر، محمد حسین، دلائل الصدق، 1/214.
8. بلاغی، الهدی الی دین المصطفی، 1/123.
9. عسکری، نقش أئمه در احیاء دین، 4/48.
10. معرفت، محمد هادی، التمهیذ فی علوم القرآن 1/59.
11. عاملی، جعفر مرتضی، الصحیح من سیرة النبی، 2/71.
12. رامیار، تاریخ قرآن.
13. دکتر عبد الغفار عبدالرحیم، الامام عبده و منهجه فی التفسیر / 260.
14. دکتر محمد بن محمد ابو شهبة، السیرة النبویة فی ضوء القرآن الکریم، 1/363. الودخل لدراسة القرآن الکریم، چاپ بیروت / 187.
15. دکتر محمد بکر اسماعیل، ابن جریر الطبری و منهجه فی التفسیر، (انتشارات مهر ) / 190.
16. دکتر فضل حسن عباس، قضایا قرآنیة فی الموسوعة البریطانیة / 120.
17. دکتر حسین هیکل، حیاة محمد، (چاپ بیروت) ، / 129.
38 . احزاب / 37.
39 . طبرسی، مجمع البیان، 5/30، ذیل آیه شریفه.
40 . صدوق، عیون أخبار الرضا، 1/155.
41 . از جمله کسانی که در تبیین آیه شریفه به کلام امام سجاد 11 تمسک جسته‌اند، عبارتند از:
قرطبی، الجامع لأحکام، 14/189؛ فخر رازی، تفسیر کبیر، 25/212؛ ابن کثیر ، تفسیر القرآن العظیم، 3/781؛ آلوسی، روح المعانی، 22/24؛ میبدی، کشف الاسرار، 8/49؛ طبرسی، مجمع البیان ، 8/30؛ فیض کاشانی، صافی، 4/191؛ خازن، به نقل از: حاشیه کنز الدقائق، 8/174؛ سید مرتضی، تنزیه الانبیاء /111.
42 . طبری، تاریخ الامم و الملکوک، (دارالکتب العلمیه)، 2/89.
43 . علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، 2/172؛ سیوطی، درّ المثور، ( چاپ 8 جلدی)، 6/612؛ طبری، جامع البیان، 22/10؛ بغوی، تفسیر بغوی، 3/531.
44 . تفسیر لاهیجی، 3/637.
45 . دائرة المعارف البریطانیه، 11/28.
46 . نور / 43 .
47 . مامقانی، تنقیح المقال، 1/56.
48 . قهپائی، مجمع الرجال، 3/73.
49 . مامقانی، تنقیح المقال، 1/56.
50 . همان، 1/.
51 . در این زمینه، ر ک : خوئی، سید ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، 1/76؛ مامقانی، تنقیح المقال، 1/143، 70؛ اردبیلی، مجمع الفائده، 5/71.
52 . صدوق، عیون اخبار الرضا، 1/161، باب 15.
53 . اردبیلی، جامع الرواة، 1/50.
54 . مامقانی، تنقیح المقال، 1/62.
55 . همان، 2/297؛ خوئی، معجم رجال الحدیث، 12/85.
56 . بحار الانوار، مقدمه / 96.
57 . واحدی ، اسباب نزول، / 302؛ دکتر غازی غایة، اسباب النزول القرآنی /414؛ ابن خلیفه علیوی، جامع النقول فی اسباب النزول، 2/332.
58 . قرطبی، الجامع للاحکام، 20/93؛ بغوی، تفسیر بغوی، 5/498؛ خازن، تفسیر خازن، 4/385؛ آلوسی، روح المعانی، 30/200؛ طبری، جامع البیان، 30/148؛ میبدی، کشف الاسرار، 10/522؛ کاشانی، منهج الصادقین، 10/271؛ تفسیر گازر، 10/385؛ مقنیات الدرر، 12/164؛ ابوالفتوح رازی، روض الجنان، (چاپ 5 جلدی)، 5/543.
59 . از گروه اول می‌توان به افراد ذیل اشاره کرد:
1. آلوسی، روح المعانی، 30/384.
2. قرطبی، الجامع للاحکام، 30/2563.
3. ابن جریر طبری، جامع البیان، ذیل آیه 102 بقره.
4. علامه طباطبائی، المیزان، 20/393.
5. شهید ثانی، مسالک، 2/362، کتب الحدود، حدّ ساحر.
6. قاضی عیاض ، شرح نووی بر صحیح مسلم، 14/175.
و از گروه دوم به افراد ذیل :
1. شیخ طوسی، التبیان، 10/434. و خلاف به نقل از : حدایق، 178/179.
2. ابن شهر آشوب، مناقب، 1/395.
3. طبرسی، مجمع البیان، (چاپ جدید) ، 10/864.
4. ابو الفتوح رازی، تفسیر ابوالفتوح، (چاپ، 5 جلدی)، 5/612.
5. علامه حلّی، منتهی المطلب، کتاب بیع، به نقل از: حدائق، 18/178.
6. علامه مجلسی، بحار الانوار، 18/70.
7. محدث بحرانی، حدائق، 18/181.
8. فخر المحققین، ایضاح الفوتئد، 3/534.
9. ابن ادریس حلی، السرائر، 3/534.
10. فتح الله کاشانی، خلاصة المنهج، ج 6، ذیل معوذتین.
11. جرجانی، جلاء الأذهان، 10/489.
12. عسکری، نقش ائمه در احیاء دین، 3/73.
13. معرفت، التمهید فی علوم القرآن، 1/132.
14. حسن زاده آملی، هزار و یک نکته، / 768، نکته 928.
15. دکتر محمد بکر اسماعیل، ابن جریر الطبری و منهجه فی التفسیر، 2/159.
60 . بخاری، صحیح بخاری، (دارالقلم)، 8-7 / 256؛ مسلم، صحیح مسلم، (همراه شرح نووی)، 14/174.
61 . واحدی ، اسباب نزول / 310
62 . فرقان / 9-8.
63 . علامه طباطبائی، المیزان، 20/393.
64 . بقره / 102.
65 . اعراف / 117.
66 . حجر / 42.
67 . مجلسی، بحار الانوار، 1/30.
68 . مامقانی، تنقیح المقال، 1/321، 2/170. 
69 . طریقهای روایات ازین قرار است:
1. یروی ...
2. حسن بن بسطام، محمد بن البرسی، محمد بن یحیی الارمنی، محمد بن سنان، مفضل بن عمر، ابی عبدالله 11 
3. حسن بن بسطام، ابراهیم البیطار ، محمد بن عیسی، یونس بن عبدالرحمان، ابن مسکان، زرارة.
* مفضل بن عمر: اردبیلی در جامع الرواة، 2/258 او را تضعیف کرده و تضعیف علامه و نجاشی را نیز نقل کرده است.
* محمد بن سنان: بحر العلوم در فوائد الرجالیه، 3/249 ، تضعیف او را از بسیاری از علمای رجال و فقها نقل کرده است.
* ابراهیم البیطار: ظاهراً همان ابراهیم بن عبدالرحمان است که از رجال عامّه می باشد و ابن جعفر در لسان المیزان 1/41 او را ضعیف شمرده است: نیز رک: تنقیح المقال و قاموس الرجال 1/ 226.
مرحوم شیخ طوسی در خلاف و علامه حلّی در منتهی و علامه مجلسی در بحار الانوار ، احادیث فوق را ضعیف شمرده‌اند و صاحب حدائق سخنان آنان را نقل و تقویت کرده است؛ حدائق ، 18/179 .
علامه مجلسی نیز در مواضع متعدد بحار ، موضوع را مطرح کرده ، آن را رد می کند ؛ بحار الانوار 18/70، 25/155، 38/302، 60/20.
در بحار دو حدیث از تفسی الفرات و دعائم السلام آورده که دومی مرسله و اولی نیز کتاب معتبری نیست.
70 . «لم یزل مرعیّاً بعین الله و یکلأه بستره مطروداً عنه حبائل إبلیس و جنوده مدفوعاً عنه وقوف الغواسق و نفوث کل فاسق». کلینی، اصول کافی، 1/204؛ علاّمه مجلسی، بحار الانوار، 25/154.
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: شنبه 16 خرداد 1394 ساعت: 12:40 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

اهل بیت و اسباب نزول بخش اول

بازديد: 233
اهل بیت و اسباب نزول
بخش اول

حسن حکیم باشی
مقدمه

اهل بیت(ع) از جمله محورهای عمده و نظرگاههای بارزند در احادیث اسباب نزول و جایگاه ایشان به عنوان مهمترین محورهای مطرح در اسباب نزول، شایان نگاه و تامّل و تعمّقی ویژه است.
گذشته از این که اهل بیت(ع) در متن آیات قرآن، بصراحت، مخاطب خداوند قرار گرفته‌اند و به نصّ آیات تطهیر به افتخار طهارت و پاکیزگی نایل آمده‌اند و نیز در احادیث نبوی بارها مورد تکریم و تجلیل بوده و امّت به رعایت حقوق ایشان توصیه و تشویق شده‌اند. چنانکه در قرآن کریم، مودّت و دوستی ایشان پاداش زحماتی که پیامبر در ایفای رسالت خود متحمّل شده، قرار گرفته است. 1
سخن در جایگاه و منزلت اهل بیت(ع) و رابطه و نسبت آنان با قرآن و نقش ایشان در تفسیر و تبیین معارف وحی و موضوعاتی از این دست، سخنی دیرپا و گسترده و دراز دامن است و ما در این نگرش کوتاه و تلاش عاجزانه، هرگز نمی‌توانیم مدّعی نمایاندن آن همه جلالت و فضیلت و منزلت باشیم. بلی می‌توانیم تنها به زاویه‌ای از این افق دو دست و برکه‌ای از این دریای کران ناپیدا، نگاهی در حدّ وسع خویش داشته باشیم.
هدف ما، در این تحقیق تنها پرداختن به بخشی از اسباب نزول است که در شأن اهل بیت(ع) عموماً، یا علی(ع) خصوصاً نقل شده است و ختی در این زمینه نمی‌توانیم مدّعی استقصا یا تحقیقی همه جانبه باشیم.
مجال محدود این صفحات، تنها امکان ارائه نمونه‌هایی از اسباب نزول خواهد داشت و سعی ما بر این است که در نمودن این نمونه‌ها بهترین‌ها و لازمترین‌ها را مطرح کنیم.

پیوند قرآن و اهل بیت(ع)

قبل از پرداختن به موضوع اسباب نزول وارده دربارة اهل بیت(ع) شایسته است که از دیدگاهی عام، نگاهی به رابطه قرآن و اهل بیت داشته باشیم؛ چه این که چنین نگاهی می‌تواند در شناخت صحیح و سقیم روایات اسباب نزول، ملاکی در اختیار گذارد. یعنی اگر رابطه نزدیک و جدایی ناپذیر قرآن و اهل بیت(ع) به صورت اصلی مسلّم نزد عالمان شیعه و اهل سنّت شناخته شود، زمینه برای پذیرش آن دسته از نقلها که ارزشی ویژه برای اهل بیت(ع) بیان می‌کند، هموارتر خواهد بود.
باید دانست رابطه اهل بیت (ع) با قرآن، رابطه‌ای بسیار نزدیک و تنگاتنگ و ناگسستنی است که حقیقت آن در فهم نیاید و در وصف نگنجد و دستیابی بر آن از توان ما بیرون و از حوزه علم و ادراک ما به دور است؛ چه این که رسیدن به این فهم، موقوف بر آگاهی و معرفت به مقام و مرتبت و منزلت قرآن از سویی و احاطه بر عظمت و شخصیّت اهل بیت(ع) از سوی دیگر است که این از دسترس هر کسی جز معصوم، خارج است.
به هر حال، پرداختن به این موضوع، در حدّ مقدور نیز نیازمند رساله‌ای مجزّا بلکه کتابی مستقل است و طرح آن در این نوشتار، صرفاً به منظور یاد آوری اصالت این پیوند و اهمیّت آن در بررسی اسباب نزول وارده در شأن اهل بیت(ع) است.
شایان توجّه است که منابع ما در این تحقیق صرفاً منابع شیعی نیست، بلکه بسیاری از آنها برگرفته از کتابها و مجموعه‌های معتبر حدیثی عالمان عامّه و مورد پذیرش آنان است.
پیش از آغار سخن، یاد آور می‌شویم که از دیدگاه ما، امام علی(ع) و دیگر امامان معصوم نور واحدند و آنچه بر اوّل آنان رواست بر آخر آنان نیز چنین است.
امام جعفر بن محمد صادق(ع) فرمود:
«ان الله علّم نبیّه التنزیل و التأویل فعلّم رسول الله صلی الله علیه و آله علیّاً و علّمنا.» 2 
بدرستی که خداوند علم تنزیل و تأویل را به پیامبر آموخت، پس از رسول خدا آن را به علی(ع) آموخت و علی نیز به ما آموخت.
علامه طباطبایی می‌نویسد:
«نسبت دادن آنچه درباره علی(ع) نازل شده است به دیگر امامان اهل بیت(ع) ، بدان جهت است که همه آنان یکی بوده و امر آنان یکی است.» 3
بنابر این، آنچه از این پس درباره آن امام همام گفته می‌شود بر امامان دیگر نیز صادق است.
سخن در رابطه قرآن و عترت است که از سویی در کنار یکدیگر به گونه‌ای غیر قابل افتراق و انفکاک‌اند که پیامبر(ص) در حدیث مشهور ثقلین می‌فرماید:
«انّی تارک فیکم خلیفتین [الثقلین] کتاب الله حبل ممدود ما بین السماء و الارض و عترتی اهل بیتی و انّهما لن یفترقا حتّی یردا علیّ الحوض.» 4
من دو جانشین و دو چیز گرانبها در میان شما به یادگار خواهم گذارد: کتاب خدا (قرآن) که ریسمانی است که از آسمان تا زمین کشیده شده است و خاندانم (اهل بیتم) و این دو هرگز از یکدیگر جدا نخواهند شد تا آن که کنار حوض کوثر بر من درآیند.
و جای دیگر می‌فرماید:
«علیّ مع القرآن و القرآن مع علیّ لن یفترقا حتّی یراد علیّ الحوض.» 5 
علی با قرآن و قرآن با علی است، هرگز جدا نخواهد شد تا بر سر حوض کوثر بر من وارد شوند.
و نیز خطاب به علی(ع) می‌فرماید: 
«سر فی حفظ الله و فی کنفه والله انّک مع الحق و الحق معک.» 6
برو، در حفظ و حمایت خدا که به خدا سوگند همانا تو با حق هستی و حق با تو همراه است.
این همراهی و عدم افتراق، بدان معناست که هدایت جستن از یکی بدون دیگری ناممکن بوده و جایگاه این دو (قرآن و اهل بیت) در ایفای نقش هدایت یکی است و اهل بیت همواره چونان پیامبر به بیان و تفصیل اصول تشریع شده از سوی قرآن می‌پردازند.
از سوی دیگر، رابطه امام علی(ع) با پیامبر(ص) قابل نگرش است. پیامبر(ص) که قرآن بر قلب مبارک او نازل شد7 و کتاب از سوی حق تعالی به او تعلیم گردید8 و تنها عارف به قرآن بود، زیرا مخاطب آن بود9، علی(ع) را برادر و وصیّ و خلیفه و وارث و شاهد و وزیر و ولیّ پس از خویش خواند و نفس خویشش شمرد و او را هم گوشت و هم خون و هم ریشه خود دانست و درِ شهر علم و خانه حکمتش خواند10 و منزلت او را نسبت به خود همانند منزلت هارون نسبت به موسی اعلام فرمود.11
از اوان ولایت، در آغوش خویشش پرورید و همیشه و در همه حال و همه جا همراه خویشش گردانید و در خانه و مسجد و منزلگاه وحی با او بود. هم در این زمینه، علی(ع) در خطبه قاصعه نهج البلاغه می‌فرماید:
«و قد علمتم موضعی من رسول الله- صلی الله علیه و آله- بالقرابة القریبة و المنزلة الخصیصة، وضعنی فی حجره و أنا ولد یضمّنی إلی صدره و یکنفنی فی فراشه و یمسّنی جسده و یشمّنی عرفه... و لقد کنت أتّبعه اتّباع الفصیل أثر أمّه یرفع لی فی کل یوم من أخلاقه علما و یأمرنی بالاقتداء به ولقد کان یجاور رسول الله صلی الله علیه وآله فی کل سنة بحراء فأراه و لایراه غیری... أری نور الوحی و الرسالة و أشمّ ریح النّبوة. و لقد سمعت رنّة الشیطان حین نزل الوحی علیه- صلی الله علیه و آله- فقلت: یا رسول الله! ما هذه الرّنة؟ فقال:
هذا الشیطان أیس من عبادته. أنک تسمع أسمع و تری ما أری إلا انّک لست بنبی و لکنّک وزیر و إنک لعلی خیر...» 12
شما می‌دانید مرا نزد رسول خدا چه رتبت است و خویشاوندیم با او در چه نسبت است.
آن گاه که کودک بودم مرا در کنار خود نهاد و بر سینه خویش جا داد و مرا در بستر خود می‌خوابانید، چنانکه تنم را به تن خویش می‌سود و بوی خوش خود را به من می‌بویانید. و من در پی او بودم در- سفر و حضر- چنانکه شتربچّه در پی مادر. هر روز برای من از اخلاق خود نشانه‌ای بر پا می‌داشت و مرا به پيروی آن می‌گماشت. هر سال در حراء خلوت می‌گزید، من او را می‌دیدم و جز من کسی وی را نمی‌دید... آن هنگام روشنایی وحی و پیامبری را می‌دیدم و بوی نبوّت را می‌شنیدم. من هنگامی که وحی بر او(ص) فرود آمد آوای شیطان را شنیدم. 
گفتم: ای فرستاده خدا این آوا چیست؟ گفت:
«این شیطان است که از آن که او را نپرستند نومید و نگران است. همانا تو می‌شنوی آنچه من می‌شنوم، و می‌بینی آنچه را من می‌بینم، جز این که تو پیامبر نیستی و وزیری و بر راه خیر می‌روی- و مؤمنان را امیری-.»
گاه پیامبر سر بر دامن علی(ع) نهاده، آیات وحی را فرا می‌گرفت13. و هر آنچه خدایش تعلیم فرموده بود به او نیز می‌آموخت و هزار باب در هزار باب از علم و دانش بر او گشود14. آیه‌ای از قرآن بر او فرود نیامد، جز آنکه بر علی(ع) خواند و املا کرد و تأویل و تفسیر و ناسخ و منسوخ و محکم و متشابهش را به او تعلیم داد. 15و چنین بود که امام(ع) بر فراز منبر خطابه می‌فرمود:
«سلونی فوالله لاتسألونی عن شیء الا أخبرتکم، سلونی عن کتاب الله فوالله ما من آیة الاّ و انا أعلم بلیل نزلت ام بنهار ام فی سهل ام فی جبل.» 16 
بپرسید مرا پس سوگند به خدا نمی‌پرسید از چیزی جز آن که شما را خبر دهم. بپرسید از کتاب خدا، پس به خدا قسم آیه‌ای نیست جز آن که می‌دانم در شب نازل شده است یا در روز، در دشت فرود آمده است یا در کوه.
یا در جای دیگر، قسم یاد می‌کرد:
«والله ما نزلت آیة الاّ و قد علمت فیم أنزلت و أین أنزلت إن ربی وهب لی قلباً عقولاً و لساناً سؤولاً.» 17 
سوگند به خدا که آیه‌ای فرود نیامد جز این که دانستم درباره چه و کجا نازل شده است. همانا خدای من دلی اندیشور و زبانی پرسش گر به من بخشیده است.
روزی در مسجد کوفه خطاب به مردم فرمود:
«بپرسید از من، پیش از آن که مرا از دست دهید. بپرسید درباره کتاب خدا که سوگند به خدا آیه‌ای از قرآن نازل نشده جز آن که پیامبر(ص) بر من خواند و تأویلش را به من آموخت.»
ابن کوّا از آن میان پرسید: آیاتی را که در نبود شما نازل می‌شد چگونه؟ فرمود:
«بلی، آنچه را که در غیاب من نازل می‌شد نگاه می‌داشت، پس چون بر او وارد می‌شدم می‌فرمود: ای علی، خدا این چنین و این چنین نازل فرمود. پس بر من می‌خواند و تاویل آن چنین و چنان است. پس آن را به من می‌آموخت.» 18
از عایشه نیز روایت شده است که گفت: علی داناترین اصحاب پیامبر است نسبت به آنچه بر پیامبر نازل شده است19.
آری علی(ع) با پیامبر بود و صحابت و قرابت با حضرتش را به نهایت حدّ کمال رسانید و با قرآن بود، زیرا حامل و حافظ قرآن و عالم و عارف به قرآن بود.
«همانا قرآن بر هفت وجه (حرف) نازل شده است و هر حرفی پشت و رویی دارد (ظهروبطن) و علی بن ابی طالب، علم ظاهر و باطن نزد اوست.» 20
ابن عبّاس، این دانشمند امّت و مفسّر قرآن و داناترین مردم به کتاب خدا (به تعبیر قوم) علم خود و صحابه را در برابر علم علی(ع) چونان قطره‌ای از هفت دریا می‌داند21.
امام محمّد باقر(ع) می‌فرماید:
«هیچ کس جز علی بن ابی طالب و امامان پس از او قرآن را آن گونه که خداوند نازل فرموده، جمع نکرده و حفظ ننموده است.» 22
ابوالفتح محمد بن عبدالکریم شهرستانی، مؤلّف الملل و النحل می‌نویسد:
«صحابه پیامبر اتفاق نظر داشتند بر آن که علم قرآن مختصّ اهل بیت است. از علی(ع) می‌پرسیدند: آیا شما اهل بیت پیامبر به چیزی اختصاص داده شده‌اید که برای ما نباشد بجز قرآن؟ پس امام فرمود: «نه، سوگند به آن که دانه را شکافت و جان را آفرید، جز به آنچه در پوشش شمشیر من است.» [اشاره به کتابی است که در آن جای داده بود.]»
آن گاه شهرستانی می‌افزاید:
«این که صحابه، قرآن را بخصوص استثنا می‌کرند و نا آگاهی خود را از آن اقرار داشتند، دلیل بر این است که بر این اجماع و اتفاق داشته‌اند که قرآن و علم آن و تنزیل و تأویل آن، ویژه اهل بیت(ع) است.» 23
آری، براستی ایشان وارثان پیامبراند و قرآن، میراث پیامبر است. و هم ایشان اهل ذکر و اهل قرآن‌اند که دیگران را خدای تعالی به سؤال از ایشان مأمور کرده است و به اقتدار و تمسّک به آنان دستور داده است24.
علی(ع) با قرآن بود و همان گونه که پیامبر فرموده بود هرگز از قرآن جدا نشد. جلوه این معیّت و جدایی ناپذیری، آن گاه نمودار شد که پس از فرمان پیامبر با همه توش و توان و با تمام جسم و جان خویش در کنار قرآن ایستاد و به دفاع از کیان آن پرداخت و از حدودش پاسداری کرد.
در آغاز ردا بر دوش نیفکند تا آن که گردآوری و تدوین آن را به انجام رسانید25. و سپس بر تبیین آن همّت گمارد و بدین سان راه را بر تحریف دست اندازان و بازیگری باطل پردازان بست و در راه برپایی حدود و احکام وسنن و آداب قرآن کوشید و در جهت دفع فتنه‌ها و شبه‌ها و تحریفات غالیان و تأویلات مبطلان و انتحالات جاهلان تا پای جان ایستاد و آن گونه که پیامبر فرموده بود بر اساس تأویل قرآن به قتال پرداخت26.
گاه در صف صفیّن تیغ دودم به روی مصحف دروغین آخته و بر جبهه دروغ پردازان تاخته و دیگر زمان در مسجد پیامبر به تبیین معالم قرآن می‌نشست. او بود که همساز و همنوا با قرآن به هدایت مؤمنان همّت گمارد و امّت پیامبر را امامت کرد.
قرآن بیان بود و علی(ع) مبیّن. قرآن هدایت بود و علی(ع) هادی. او قرآن صامت بود و این قرآن ناطق. او کتاب مبین بود و این اما مبین. و این چنین‌اند قرآن و اهل بیت، دو یادگار و خلیفه پیامبر، دوشادوش یکدیگر و پهلو به پهلو، تا آن گاه که در میعادگاه کوثر بر پیامبر درآیند27.

جایگاه اهل بیت در قرآن

دومین جهت و محور در تخصیص اهل بیت(ع) به عنوان مهمترین سر فصل اسباب نزول، جایگاه ایشان در قرآن است.
قرآن مجید، با آیات صریح وکنایات لطیف خود به جایگاه بلند امام علی(ع) و اهل بیت پیامبر(ع) ، اشارت دارد.
قرآن در جای جای خود، ندای حقّانیّت علی(ع)را سر داده و فضل او را اعلام داشته و در آیه آیه‌اش به صراحت یا کنایت، اوصاف او را بازگو می‌کند.
گاه او را «نبأعظیم»، «صراط مستقیم»، «سابق بالخیرات»، «من عنده علم الکتاب»، «مؤمن بالله»، «مجاهد فی سبیل الله»، «حبل الله»، «عروة الوثقی»، «آورنده راستی»، «تصدیق گر حق»، «نور نازل به همراه پیامبر»، «شاهد» و «تالی او»، «اذن واعیه»، «کسی که سینه او را خدا برای اسلام گسترش داده»، و «کسی که جان خویش را در برابر مرضات خدا می‌فروشد» و ... می‌نامد.
گاه از او و فرزندانش با عنوانهایی چون: «صادقون»، «مطهرون»، «فائزون»، «متوسّمین»، »راسخون فی العلم»، «سابقون»، «مقرّبون»، «متقون»، «خاشعون»، «مصطفون»، «ابرار»، «اولوالامر»، «اهل الذکر»، «وارثان کتاب»، «آیات»، «نذر»، «امّت هادی به حقّ»، «بیوت اذن الله ان ترفع و یذکر فیها اسمه»، «خیر البریّة» و «اولوالالباب» یاد می‌کند28 .
ابن عباس می‌گوید: 
«خدا در قرآن آیه‌ای نازل نفرمود که خطاب آن «یا ایّها الّذین آمنوا» باشد، جز آن که علی(ع)، امیر و شریف آن آیه است.» 29
نیز عکرمه از ابن عباس نقل می‌کند:
«در قرآن آیه‌ای نیست که «الّذین آمنوا و عملو الصالحات» داشته باشد، جز آن که علی(ع)، امیر و شریف آن آیه است و کسی از اصحاب پیامبر نیست جز آن که خدا او را (در قرآن) مورد عتاب خویش قرار داده است. ولی علی(ع)را جز به نیکی یاد نفرموده است.» 30
ابن عباس می‌گوید: 
«آنچه درباره علی(ع)از کتاب خدا نازل شده است، درباره هیچ کس نازل نشده است.» 31
و همو گفته است:
«درباره علی(ع)سیصد آیه نازل شده است.» 32
مجاهد می‌گوید:
«نزل فی علیّ سبعون آیة لم یشرکه فیها احد.» 33 
درباره علی(ع) هفتاد آیه نازل شده است که هیچ کس در آنها با او شریک نیست.
امام علی(ع)خود (بنابر روایت عامّه و خاصّه) فرمود:
«نزل القرآن ارباعاً، ربع فینا و ربع فی عدونّا و ربع سنن و امثال و ربع فرائض و احکام و لنا کرائم القرآن.» 34
قرآن، بر چهار گونه نازل شده است (آیات قرآن به چهار دسته تقسیم می‌شود): ربع آن درباره ما، ربعی درباره دشمنان ما و ربعی آداب و مثلها و ربعی و اجبات و احکام است و فرازهای بلند قرآن (کرائم القرآن) از آن ماست.
و روایتی نزدیک به این مضمون از امام علی(ع)و دیگر امامان معصوم رسیده است.
از این روست که اسباب نزول وارده درباره اهل بیت(ع) و آیات نازل درباره ایشان، مورد توجّه و نظر ویژه مصنّفان و مفسّران و محدّثان (اعمّ از شیعه و سنّی) قرار گرفته و جایگاه مهمّی نزد ایشان داشته است. در این گونه تألیفات ( خصوصاً در قرون اولیه اسلام) دهها کتاب با عنوانهایی چون: «ما نزل فی علیّ(ع)» یا «ما نزل فی اهل البیت(ع) » به چشم می‌خورد که بزرگانی چون: ثقفی (م: 283)، حبری (م: 286)، ابن شمّون (قرن 4)، فرات کوفی (قرن 4)، ابن ابی الثلج بغدادی (م: 325)، ابن ماهیار (م: 328)، جلودی بصری (م: 332)، ابوالفرج اصفهانی (م: 356)، خیبری (م: 376)، مرزبانی (م: 378)، جوهری (م: 401)، شیخ مفید (م: 413)، حافظ ابو نعیم اصفهانی (م: 430)، حاکم حسکانی (قرن 5) ابن فحام نیشابوری (م: 458)، ابن بطریق ( م: 600) و دیگران به تصنیف آنها همّت گمارده‌اند.
صدها مورّخ و محدّث و مفسّر نیز در موسوعه‌های تفسیری و روایی و تاریخی خود ( شیعی و سنّی)، به نقل روایت اسباب نزول وارده درباره علی و اهل بیتکم(ع) و بیش پرداخته‌اند.

آیات نازل شده درباره اهل بیت

تعبیر نزول آیه درباره اهل بیت و خصوصاً علی(ع)و آیات نازله درباره ایشان، تعبیری بسیار رایج و شایع است که در روایات اهل بیت(ع)و سخنان اهل تفسیر و حدیث در موترد فراوان و در ذیل دهها، بلکه صدها آیه قرآن به چشم می‌خورد. بررسی دقیق این مقوله نیازمند تحلیل و تحقیق در چندین زمینه است؛ از جمله:
الف. مقصود از نزول آیه درباره اهل بیت(ع) . 
ب. تاریخچه و سابقه تعبیر یاد شده در متون روایی و تفسیری.
ج. شمار آیات نازله درباره اهل بیت(ع).
د. دسته بندی آیات نازله درباره اهل بیت(ع) به دسته‌های ذیل:
1. آیاتی که درباره ایشان نازل شده است.
2. آیاتی که بر ایشان تأویل شده است.
3. آیاتی که از باب جری و تطبیق بر ایشان منطبق شده است.
4. آیاتی که شامل اهل بیت(ع) نیز بوده است.
ﻫ . تفکیک میان آچه درباره ایشان و غیر ایشان به طور مشترک نازل شده و آنچه در خصوص آنان است.
و. شمار هر یک از دسته‌های فوق آیات.
ز. علّت عدم تصریح به نام علی(ع)در این آیات. و... 
ما در این جا قصد پرداختن به هیچ یک از زمینه‌های یاد شده را نداریم، تنها آنچه باختصار می‌توان گفت این است که همه آیات نازله درباره علی(ع)و فرزندان او که در شأن ایشان سخن گفته و بر حق و منزلتشان تأکید و تصریح دارد، از چهار گونه خارج نیست.
1. آیاتی که به مناسبت صدور عملی یا رویکرد واقعه‌ای نازل شده است؛ همچون آیه:
«وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ ...» بقره / 207
که در لیلة المبیت و به مناسبت خوابیدن علی(ع)در رختخواب پیامبر(ص) نازل شده است. و نیز مانند:
« أَجَعَلْتُمْ سِقَايَةَ الْحَاجِّ وَعِمَارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ كَمَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ ...» توبه / 19
که در جریان مفاخره و مناظره علی(ع)با عبّای و شیبه و ... فرود آمده است. گفته‌اند این گونه آیات بر دیگران نیز قابل صدق است، زیرا ملاک، عموم لفظ و اطلاق آیه است و نه خصوص مورد سبب نزول.
1. آیاتی که تنها علی(ع)یا ائمّه(ع) بدان مقصودند و مصداقی جز ایشان نداشته و ندارد؛ همانند آیه ولایت که در واقعه بخشش انگشتری از سوی علی(ع)در رکوع نماز نازل شده و نیز مانند آیه تطهیر و مبادله و ... روشن است که این دسته از آیات، قابل انطباق بر دیگران نیستند.
2. پاره‌ای از آیات که علی یا اهل بیت(ع) ، کاملترین و بارزترین مصادیق آن هستند؛ گرچه مصادیقی جز ایشان نیز داشته باشد.
تمامی آیاتی که با خطاب «یا ایّها الّذین آمنوا» نیامده است، جز این که علی(ع)امیر و شریف آن است.» 35
3. آیاتی که جز علی(ع)کسی بدان عمل نکرده است؛ مانند آیه نجوی.
4. اینک آنچه مورد نظر ما در این نوشتار است، تنها آن دسته از آیات است که دارای سبب نزول به معنای اصطلاحی آن بوده باشد. به این معنا که در زمینه وقوع واقعه‌ای و یا در پاسخ سؤال مطرح شده‌ای از سوی مردم، بر پیامبر نازل شده باشد و این گونه آیات در هر یک از دسته‌های چهارگانه فوق وجود دارد.
1. این که باید توجّه داشت بسیاری از آیات، درباره علی(ع)نازل شده و دارای سبب نزول نیز بوده است، ولی اکنون به علل گوناگون، سبب نزول آن به دست ما نرسیده و از میان رفته است. و چه بسا بسیاری از آیاتی که اکنون در عدد آیات بدون سبب نزول به شمار می‌آید و اصطلاحاً تأویل بر اهل بیت(ع) می‌شود، از این دسته باشد. بنابر این، نمی‌توان آیات دارای سبب نزول را منحصر در آنچه در دست است، دانست.
2. از جهتی هدف اصلی علم اسباب نزول، به دست آوردن این مهم است که منظور از اشارات و کنایات فراوانی که در جای جای قرآن به چشم می‌خورد چه کسانی هستند و از سوی دیگر، در روایات پرشماری که از پیامبر(ص)رسیده است، بر مقصود بودن علی(ع)در بسیاری از آیات تصریح شده است.
مانند این آیه:
« إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُوْلَئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ » بیّنه / 6 
که آن حضرت پس از تلاوت، رو به علی(ع)کرده، فرمود: «آنان (خیر البریّة) تو و شیعیان تو هستید.» 36 
بنابر این، آیاتی از این دست را (گر چه در شمار آیات دارای سبب نزول نیستند) با اطمینان بیشتر می‌توان نازل شده درباره اهل بیت(ع) دانست. اساساً همین که قرآن کریم به بهانه‌ای گوناگون از ایشان تجلیل کرده است، خود با اهمیّت‌تر از نزول آیه به طور مستقیم درباره ایشان است. اکنون به موضوع اصلی بحث پرداخته و در حدّ مجال، آیات نازله درباره اهل بیت(ع) را که دارای سبب نزول اند می‌آوریم.
نخستین آیه از آیات مورد نظر، آیه «مباهله» است.

نزول آیه مباهله در شأن اهل بیت(ع)

«فمن حاجّک فیه من بعد ما جائک من العلم فقل تعالوا ندع أبنائنا و أبنائکم و نسائنا و نسائکم و أنفسنا و أنفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنت الله علی الکاذبین»37
پس هر که در این امر (عیسی) با تو به بحث و مجادله برخیزد، با وجود این که آگاهی به این مسأله [از جانب خدا] بر تو رسیده است، [راه بحث و مناظره فروگذار و به مباهله برخیز] پس بگو: بیایید، ما فرزندان خود را و شما فرزندان خود را، ما زنان خود را و شما زنان خود را، ما خود و شما خودتان را فرا خوانیم، آن گاه دعا و تضّرع کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم. 
درباره آیه مباهله نیز چون آیه ولایت، از زوایای گوناگونی بحث شده است، ولی از آنجا که در این تحقیق، تنها از زاویه سبب نزول به این آیه نگریسته می‌شود، طبعاً بسیاری از گفته‌ها، نوشته‌ها و تحلیلهایی که درباره آیه مطرح است از غرض ما بیرون خواهد بود.
بنابر این، از مباحثی از مسأله امامت، اثبات ولایت علی(ع)، جایگاه مباهله در فرهنگ اسلامی، کیفیتّ مباهله، وقت مباهله، آداب مباهله و جز اینها، که در روایات معصومین(ع) آمده است و دانشمندان اسلامی نیز به طور مستقل و یا به مناسبتی در تألیفات و مقالاتشان آورده‌اند، صرف نظر می‌کنیم و جز به قدر ضرورت، این مقوله‌ها را مطرح نخواهیم ساخت.
در مقدمه، نخست ارتباط این آیه با مسأله ولایت و فضیلت اهل بیت(ع) را با جمال یادآور می‌شویم.

ارتباط آیه مباهله با منزلت اهل بیت(ع)

بسیاری از دانشمندان عامّه و نیز تمامی علمای امامیّه، میان آیه مباهله، اهل بیت(ع) و منزلت آنان، ارتباطی وثیق و آشکار قائل شده‌اند. چنانکه در روایات ائمه معصومین(ع) بر این واقعیت تأکید شده است.
علی بن موسی الرضا(ع) در مجلس مأمون برای اثبات فضیلت عترت(ع) بر سایر امّت، به این آیه استدلال فرموده است:
از امام علی(ع) سؤال می‌شود: «آیا خداوند «إصطفا» را در کتابش تفسیر کرده و توضیح داده است؟
امام(ع)پاسخ می‌دهد: آری، به طور صرسح و روشن در دوازده مورد تفسیر کرده است.
آن گاه امام(ع)مواردی را یاد می‌کند و چنین ادامه می‌دهد:
امّا مورد سوم: هنگامی است که خداوند پاکان را از میان خلقش برگزیده و پیامبرش را امر کرده که همراه با آن برگزیدگان، برای مباهله با اهل نجران، اظهار آمادگی کند و فرموده است:
«فمن حاجّک فیه بعد ما جائک من العلم ...»
عالمان حاضر در آن مجلس می‌گویند: مراد از «أنفس» در آیه، خود پیامبر(ص)است و نه شخص دیگری.
امام (ع)می‌فرماید:
«مقصود علی ابن ابی طالب است، به دلیل سخن پیامبر(ص)که در جریان بنوولیعه فرمود:
به سوی ایشان مردی را خواهم فرستاد مانند خودم و در آن جا مقصود پیامبر(ص)، علی ابن أبی طالب(ع)بود.
بنابر این، در آیه نیز مراد از نفس پیامبر(ص)، علی(ع)و مقصود از «ابناء» در آیه، حسنین، و مقصود از «نساء»، فاطمه(س) است. زیرا خصوصیات در آیه منطبق بر آنان است و این فضلی است که هرگز برای بشریت بعد از آنان نیامده و شرف بزرگی است که کسی در آن بر ایشان پیشی نگرفته است، چه این که علی (ع)، نفس پیامبر(ص)معرّفی شده است.» 38

نظر مفسّران اهل سنّت درباره آیه مباهله

1. علاّمه سید محمود آلوسی، در تفسیر روح المعانی می‌نویسد:
«هیچ مؤمنی در دلالت آیه بر فضل خاندان پیامبر(ص)تردید نمی‌کند و پندار ناصبیها که این آیه دلالت بر فضل اهل بیت(ع) ندارد، هذیان و نشانه‌ای از تماسّ با شیطان است.» 39
2. جار الله زمخشری:
«قویترین دلیل بر فضیلت اصحاب کساء، آیه مباهله است.» 40
3. فخر رازی:
«در درستی روایت آمدن پیامبر(ص)همراه علی و حسن و حسین و فاطمه(س) برای مباهله بین اهل تفسیر و حدیث، شبه اتفاق است.»
سپس روایتی را نقل می‌کند به این مضمون:
«پیامبر(ص)بعد از اجتماع آن افراد (اهل بیت)، آیه تطهیر را تلاوت کرده است.» 41
جز این مفسّران، دیگران نیز به دلالت آیه مباهله بر فضیلت اهل بیت(ع) تصریح کرده‌اند، که از مطرح ساختن همه آنها به دلیل مقدّمی بودن این نگاه، می‌گذریم.

مفهوم مباهله

مباهله مصدر باب مفاعله است که نوعاً برای انجام گرفتن کاری بین دو یا چند نفر به کار می‌رود.
مباهله در لغت، معانی مختلفی دارد که از آن جمله «نفرین فرستادن» است. در این صورت، مباهله به معنای دور کردن از خود و خواستن هلاکت، برای طرف مقابل است. امّا واژه «ابتهال» که در متن آیه آمده است، از ماده «بهل» به معنای دعا و اصرار در آن است که انسان به هنگام اضطرار، بدان روی می‌آورد و دعا در چنین حالتی مستجاب است، زیرا خداوند وعده اجابت را به مضطرّان داده است.
به هر حال، مراد ما از مباهله در این جا، همان وعده و قرار پیامبر اسلام(ص)برای اثبات حقانیت عقیده مقدس خویش، با نصارای نجران است که ایشان به دعا برخیزند و آنان نیز دعا کنند، هر کس بر حق نباشد مورد لعن خدای قرار گیرد و هلاک شود 42.

داستان مباهله

محققّانی که ماجرای مباهله را بررسی کرده‌اند، به طور مبسوط از موقعیّت جغرافیایی، نوع حکومت، مذهب مردم نجران، بناهای تاریخی آن دیار، انگیزه‌های اعزام گروه، شخصیّت سیاسی و اجتماعی و مذهبی سران گروه اعزامی، کیفیّت ورود آنان به مدینه، واکنش مردم مدینه، تاریخ مباهله و حتّی درباره روزی که مباهله در آن واقع شده، بحث کرده‌اند. ما نیز گر چه به نقل تمام آنها نمی‌پردازیم لکن اشاره به برخی نکات، راهگشاست.
جریان مباهله، در کتابهای تفسیر و حدیث و تاریخ به گونه‌ای همسان نقل شده است. بعد از فتح مکّه که نور اسلام در همه جا پرتو افکن شد و قدرت و منطق اسلام بر کافران آشکار گشت، مردم آن دیار گروه گروه نزد پیامبر(ص)آمدند، بعضی اسلام آورده و برخی مهلت اندیشه بیشتر طلبیدند. از جمله آنان، مسیحیان نجران بودند که رئیس ایشان اسقفی به نام «ابو حارثه» بود و او همراه با سی مرد، که همگی از احبار و پیشوایان قوم خود بودند، در حالی که جامه‌های زیبا بر تن و چلیپهایی در گردن آویخته داشتند. به هنگام نماز وارد مدینه شدند، پس از این که نماز پیامبر(ص)پایان یافت، آنان رو به رسول خدا(ص)کرده، پرسیدند: نظر شما درباره عیسی چیست؟ 
پیامبر فرمود: عیسی بنده‌ای است که خداوند او را به پیامبری برگزید.
پرسیدند: ای محمّد! آیا او پدری دارد؟
فرمود: او از نکاح زاده نشده است تا او را پدری باشد.
گفتند: هیچ مخلوقی را دیده‌ای که از نکاح نباشد و پدر نداشته باشد!
در پاسخ این سؤال، خداوند آیه فرستاد:
«انّ عیسی عند الله کمثل آدم ... فنجعل لعنة الله علی الکاذبین»
پیامبر فرمود: چون شما حجّت قبول نمی‌کنید و گفته ما را باور نمی‌دارید، بیایید تا مباهله کنیم، که خدای مرا خبر داده است عذابش را بر دروغگویان فرود می‌آورد.
پس از آن، نجرانیان به یکدیگر نگریسته، تصمیم گرفتند تا فردا را مهلت بخواهند و در آن مورد، اندیشه کنند. چون نظر اسقف را جویا شدند به آنان گفت: باید کیفیّت آمدن پیامبر(ص)را در نظر بگیریم، اگر فردا بیاید و عامّه صحابه پشت سر او باشند، از مباهله نهراسید و هیچ اندیشه نکنید، ولی اگر با خاصّه فرزندان و خویشان خود آمد از مباهله با او پرهیز کنید.
چون بامداد برآمد، صحابه در مسجد گرد آمدند و هر کسی انتظار داشت که رسول خدا او را صدا زند و همراه برد، امّا آن حضرت فرمود: من از جانب خدا مأموریت دارم تا فقط خاصّان خویش را از زنان، مردان و کودکان بدان جا برم؛ همانا که خدا به دعای ایشان عذاب فرستد. آن گاه علی و حسنین و فاطمه را فرا خواند و همراه برد تا به مکان مباهله رسیدند.
این منظره در نظر اسقف بسیار مهم آمد و گفت: به خدا قسم، من در چهره آنان، حقانیّت و ایمانی می‌بینم که اگر بخواهند می‌توانند با دعایشان کوهها را از جا برکنند. پیشوایان مردم مسیحی نجران، با این رخداد در برابر پیامبر(ص)با خشوع عرض کردند: ما برای مباهله حاضر نیستیم. پیامبر(ص)از آنان دعوت به اسلام کرد، اما آنان نپذیرفتند و سر انجام حاضر به قرار داد صلح شدند و پیمان بستند که هر سال دو هزار حلّه بپردازند. پیامبر(ص)با پیشنهاد آنان موافقت کرد و دستور داد صلحنامه را نوشتند و مهر و امضا کردند و به این وسیله، داستان مباهله پایان پذیرفت43.

دیدگاه عالمان شیعی و سنّی در سبب نزول آیه مباهله

چنانکه در داستان مباهله و سبب نزول آیه آوردیم، پیامبر(ص)از علی و فاطمه و فرزندانش حسنین(ع) برای همراهی با خود در امر مباهله دعوت به عمل آورد.
همه بزرگان از فریقین، جز اندکی از اهل سنّت در این امر اتّفاق نظر دارند که به برخی از دیدگاهها اشاره خواهیم داشت. برخی مفسّران چون: آلوسی، زمخشری و فخر رازی ادعای اتّفاق کرده‌اند که کسی جز این چهار نفر همراه پیامبر(ص)نبوده است.
1.آلوسی به نقل لز سعدبن ابی وقاص می‌نویسد:
«پس از نزول آیه، پیامبر(ص)، علی و فاطمه و حسنین(ع) را خواند و سپس گفت: خدایا اینانند اهل بیت من ... و در نزد محدّثان، حدیث مشهور و مورد اعتماد همین نقل است و روایت ابن عساکر از جعفربن محمد که (همراهیان پیامبر(ص)ابوبکر و عثمان و علی و فرزندان آنان بوده‌اند) خلاف روایت جمهور است.» 44
2.حافظ محمّد بدخشانی، این روایت را با استناد به صحیح مسلم و صحیح ترمذی و سنن بیهقی نقل کرده است45.
3. ابن اثیر در اُسد الغابه و سیّد شریف مرتضی و علاّمه بهبهانی در کتابهای خود نقل اتفاق کرده‌اند و در کتاب النص و الاجتهاد و نیز ملحقات احقاق الحق، بخش مهمّی به این مطلب اختصاص یافته، که بزرگان از علمای اسلام، مصداق «انفس، زنان و فرزندان» را علی، فاطمه و حسنین(ع) دانسته‌اند و بس.
نورالابصار، العمده، اسباب نزول واحدی و بحار الأنوار، حدیث را با همین بیان، نقل کرده‌اند.
در احتجاج علی(ع)با اصحاب شورا آمده است:
«شما را به خدا ! آیا در میان شما کسی است که پیامبر‌‌‌‌‌‌‌‌(ص)دست او و همسرش و دو پسرش را گرفته باشد به هنگام مباهله با نصارا به همراه برده باشد؟ گفتند: نه.» 46
4. ابن حجر در الصواعق المحرقه به نقل از دار قطنی آورده است: امیر مؤمنان(ع)در روز شورا فرمود:
«شما را به خدا سوگند بین شما کسی نزدیکتر از من به پیامبر(ص)هست که او را به منزله خود و فرزندان او را پسران خود و همسر او را نزدیکترین زن خاندانش به خویش خوانده باشد؟»
گفتند: هیچ کس به پیامبر(ص)نزدیکتر از تو نیست. 47 
مفسّران شیعه به اتّفاق نظر مفسّران عامّه چون بیضاوی، نیشابوری، بروسوی حقی، سیوطی، فخر رازی، ابن کثیر و ... در کتابهای خود اعتراف کرده‌اند که همین چهار نفر همراه پیامبر(ص)و اصحاب مباهله بوده‌اند48.
5. سید شریف مرتضی(ره) در کتاب الشّافی می‌گوید: بعضی ادعا کرده‌اند علی(ع)در مباهله حضور نداشته است، ولی این ادّعا بسشیار بی اساس است، زیرا روایات متواتر وجود دارد که پیامبر(ص)از علی و فاطمه(س) دعوت کرده است. و اهل نقل و تفسیر بر این مطلب اتفاق دارند. معقول نیست کسی به خود امر کند و یا از خود دعوت نماید. پس در آیه «و أنفسنا»، مقصود فرد دیگری غیر از پیامبر(ص)است و آن فرد، کسی جز علی(ع) نبوده است، چنانکه مراد از «نسائنا» و «أبنائنا» فاطمه و حسنین(ع) است49.
6.در صحیح مسلم آمده است: بعد از نزول آیه، پیامبر(ص)علی و فاطمه و حسنین را خواند و فرمود: بار خدایا ! اینان اهل بیت من هستند50.
ابن اثیر از تفسیر ثعلبی شبیه این روایت را آورده است.
7.علاّمه بهبهانی در مصباح الهدایه برای این جهت که چگونه «أنفسنا» با این که صیغه جمع است، بر علی(ع)منطبق گردیده، می‌نویسد:
«آوردن جمع و اراده یک نفر در مقام تعظیم، امر رایج و شایعی است و در این مورد، برای فهماندن و معرّفی خاصترین اهل بیت و نزدیکترین و با فضیلت ترین آنان است و آوردن واژه جمع در آیه مباهله، بر این اساس است.
و اطلاق نفس پیامبر(ص)بر علی(ع)، نشانگر نزدیک بودن شخصیّت علی(ع)آن حضرت است. مقصود از «أنفسنا» خود پیامبر(ص)نیست، زیرا اتّحاد داعی و مدعو نادرست است، و امر کننده باید کسی غیر از امر شونده باشد.» 51
8. بیضاوی می‌نویسد:
«پیامبر(ص)با حسنین که پیشاپیش او راه می‌رفتند و فاطمه و علی که پشت سر آن حضرت قدم بر می‌داشتند، برای مباهله آمدند.» 52
9. نیشابوری، روایتی را از عایشه نقل می‌کند و بعد از نقل کیفیت آمدن پیامبر(ص)برای مباهله و نقل جریان آیه تطهیر می‌نویسد:
«این روایت مورد اتّفاق اهل تفسیر است.» 53 
10. سید شریف الدین در النص و الاجتهاد می‌نویسد:
«همه مسلمانان می‌دانند که خداوند از میان تمام زنان، فاطمه(س) و از تمام پسران، حسنین(ع) و از میان نفوس، علی(ع)را انتخاب کرد و همانان بودند که در آیه مباهله یادشان آمده است.» 54
ابومجتبی در پاورقی النص والجتهاد، نزدیک به پنجاه و هفت منبع از منابع تفسیری و روایی را با ذکر آدرس و جزئیات آورده است که همگی تطبیق آیه مباهله بر اهل بیت(ع) را مورد اذعان قرار داده‌اند55. از میان نقلها و روایات، برای حسن ختام به روایتی از الفصول المختاره اکتفا می‌کنیم.
شیخ مفید روایت را این گونه نقل می‌کند:
«مأمون از علی بن موسی الرضا(ع)تقاضا کرد تا بزرگترین فضیلتی را که در قرآن برای علی(ع)آمده است، مطرح کند. امام(ع)بعد از تلاوت آیه مباهله ادامه می‌دهد: 
پیامبر(ص)، حسن و حسین(ع) را که دو پسر پیامبرند و فاطمه (س) را و امیرالمؤمنین(ع)را که به منزله نفس ایشان بود دعوت کرد، چون کسی در پیشگاه خدا، با فضیلت تر از پیامبر(ص)نیست و پیامبر(ص)علی(ع)را به منزله نفس خویش شمرده است، پس علی(ع)نیز از چنان فضیلتی برخوردار است.
مأمون پرسید: «أنباء» جمع است و پیامبر(ص)دو پسرش را آورده و «نسائنا» جمع است، فاطمه را آورده است. چه مانعی دارد پیامبر خودش را دعوت کرده باشد و مراد از «أنفس» علی نباشد که فضیلتی هم نخواهد بود؟
این سخن درست نیست، زیرا دعوت کننده همیشه غیر از دعوت شونده است، چنانکه امر کننده باید غیر از امر شونده باشد. معنا ندارد کسی دعوت کننده خود باشد و زمانی که پیامبر(ص)برای میاهله کسی جز علی(ع)را دعوت نکرده باشد معلوم می‌شود مقصود از «أنفسنا» در آیه مباهله، علی(ع)است.» 56

راویان حدیث مباهله

در میان راویان حدیث مباهله از صحابه چهره‌هایی چون: جابربن عبدالله انصاری، براءبن عازب، انس بن مالک، عثمان بن عفّان، عبدالرحمان بن عوف، طلحه، زبیر، سعد بن ابی وقّاص، عبدالله بن عباس و ابی رافع مولی النبی(ص)دیده می‌شوند.
و از تابعان چون: سدّی، شعبی، کابی، و ابی صالح و از محدّثان و مورخّان و مفسّران: سملم، ترمذی، ابوالفداء، سیوطی، زمخشری و فخر رازی ... حضور دارند.
شیخ در امالی و علاّمه طباطبائی از کتاب سعد السعود، تألیف سید بن طاووس، اسناد روایات را آورده است که در میان آنها از طریق عامر بن سعد و عبدالرّحمان بن کثیر به امام صادق(ع)و از طریق سالم بن ابی جعد به أبی ذر و ربیعه به امام علی(ع)منتهی شده است57.»
شیخ مفید در الاختصاص، سبب نزول آیه مباهله را از محمد بن زرقان به موسی بن جعفر(ع)و از محمد بن منکدر، به امام صادق(ع)منتهی دانسته است، و تفسیر فرات از احوال که او از امام صادق(ع)... نقل حدیث کرده است58.
متأسفانه در میان مفسران اهل سنّت کسانی دیده می‌شوند که با وجود این نقلهای متعدّد، هیچ اشاره‌ای به همراهان پیامبر(ص)در داستان مباهله نکرده و یا سعی در بی اعتبار نشان دادن این نقلها داشته‌اند59.

تبیین برخی نکات سؤال برانگیز حدیث مباهله

گر چه تحقق ما در آیه مباهله از زاویه سبب نزول آن است، امّا نپرداختن به برخی نکات این روایت، می‌تواند صحت حدیث را زیر سؤال ببرد!
یکی از سؤالهای مطرح در حدیث مباهله این است که: حسن و حسین(ع) پسران دختر پیامبر(ص)هستند، به چه دلیل آنان را پسران پیامبر(ص)گفته‌اند، با این که پسر، منتسب به پدر و جدّ پدری است؟
پاسخ: اگر ما حدیث مباهله را از نظر سند و محتوا صحیح بدانیم، نفس عمل پیامبر(ص)خود، بهترین دلیل بر این است که در فرهنگ دینی و در بینش پیامبر(ص)و مکتب وی، فرزندان دختری نیز فرزندان جدّ به شمار می‌آیند. علاوه بر این، در آیه: 
«و من ذرّیته داود و سلیمان و ایّوب و یوسف و موسی و هارون ... و زکریا و یحیی و عیسی ... »60
عیسی(ع)از فرزندان ابراهیم(ع)به حساب آمده با این که عیسی(ع)از ناحیه مادر، منتسب به ابراهیم(ع)است61.
در حدیثی، هارون از موسی بن جعفر(ع)می‌پرسد: به چه دلیل شما خود را ذرّه پیامبر(ص)می‌دانید و حال این که فرزند دختر ایشان هستید؟ امام(ع)در پاسخ به آیه مباهله استدلال می‌کند و می‌فرماید:
تأویل «أبنائنا» حسن و حسین(ع) و «نسائنا» فاطمه(س) و «أنفسنا» علی بن ابی طالب(ع)است62.
و در احتجاج علی(ع)با ابوبکر آمده که علی(ع)فرموده:
سوگند به خدا، ای ابی بکر! پیامبر(ص)من و اهل من و فرزندانم را برای مباهله همراه بر یا تو و اهل و فرزندان تو را؟ 
گفت: شما و اهل و فرزندان تو را 63 .

اشکالهای تفسیر المنار به حدیث مباهله

المنار برای مخدوش ساختن حدیث مباهله می‌نویسد:
«روایاتی که داستان مباهله را بیان می‌کنند، همگی همراه بودن علی و فاطمه و حسنین(ع) با پیامبر(ص)را نیز نقل می‌کنند و مستند به شیعه است و مقصود شیعه از طرح این روایات مشخص است و آنان چنان از این روایات ترویج کرده‌اند، که در نوشته‌های اهل سنّت نیز رایج شده است!»
تأمّل در لحن گفتار و استدلال المنار، نشانه‌های تعصّب و پیشداوری و خروج از سخنش صحیح باشد و چه نباشد! او می‌نویسد: «مقصود شیعه مشخص است»؛ یعنی شیعه در صدد است که با این حدیث، منزلت علی(ع)را اثبات کند. بنابر این، حرفش را نباید پذیرفت! اگر بنا باشد که ما در مسائل علمی و عقیدتی این گونه داوری کنیم، پس باید به اهل کتاب حق بدهیم که دلایل پیامبر اسلام(ص)را نپذیرند، زیرا پیامبر هر دلیلی که می‌آورد برای اثبات حقانیّت رسالت خود است. در نظر اهل کتاب، پیامبر متّهم است که همه تلاشهایش ساختگی و در جهت تثبیت فکر و ایده خود است! از نویسنده المنار باید پرسید که آیا براستی این گونه داوری را در سایر موارد می‌تواند بپذیرد! 
علاوه بر این، نقل کنندگان روایات، از محدّثان و صاحبان جوامع روایی چون مسلم و ترمذی بوده و برخی از آنان بعد از نقل، آن را تلقّی به قبول کرده‌اند و موّرخان بسیاری آن را پذیرفته و تأیید نموده‌اند و مفسّران بزرگی بدون هیچ گونه ردّ و یا اعتراض و تشکیکی آن را آورده‌اند.
باید دید که منظور المنار از شیعیانی که در مصدر حدیث مباهله قرار دارند، چه کسانی هستند؟ آیا منظور ایشان کسی چون: سعد بن ابی وقاص، جابر بن عبدالله، عبدالله بن عباس و دیگران از صحابه، یا تابعین‌اند که از اشخاصی چون: ابو صالح، کابی، سدّی و شعبی نقل کرده‌اند؟
در این صورت، به المنار گفته می‌شود: اگر بنا شود این گونه راویان از سلسله سند احادیث حذف شوند، دیگر سیره و سنّتی قابل قبول بر جا نمی‌ماند. تنها وجهی که برای ادّعای المنار می‌توان تصویر کرد این است که چون محتوای حدیث مطابق ذوق نویسنده نبوده، راویان آن را شیعه شمرده است و البتّه به نظر ایشان، شیعه بودن راوی برای ردّ حدیث کافی است!

اشکال دوم المنار

المنار می‌گوید: شیعه معتقد است که از لفظ «نسائنا» فاطمه و از «انفسنا» علی اراده شده است، ولی هیچ عرب زبانی چنین استعمالی را نمی‌پذیرد، خصوصاً با وجود این که پیامبر(ص)چندین همسر داشته، چگونه ممکن است از «نسائنا» دختر ایشان اراده شده باشد!
احتمال می‌رود منشأ این اشکال المنار بعضی از روایات چون روایت جابر باشد، که گفته است: «نسائنا» فاطمه و «انفسنا» علی(ع)است. در حالی که معنای «نسائنا» و «انفسنا» فاطمه و علی نیستند و شیعه هم چنین نمی‌گوید، بلکه روح استدلال به حدیث مباهله بر منزلت اهل بیت این است که پیامبر(ص)«نسائنا» فرمود و کسی جز فاطمه(س) را نیاورد. پس روشن می‌شود که مصداق «نسائنا» فاطمه(س) است و همچنین «انفسنا» فرمود و کسی جز علی(ع)را نیاورد، معلوم می‌شود مصداق «انفسنا» علی(ع)است.
به عبارتی می‌توان گفت پیامبر(ص)جز علی و فاطمه و حسنین(ع) ، مصداقی برای «انفسنا، نسائنا و ابنائنا» سراغ نداشت تا به مباهله دعوت کند. علاوه بر این، پس از دعوت فرموده: با خدایا اینان اهل بیت من هستند.
امّا این که المنار مدّعی است: «هیچ عرب زبانی چنین استعمالی ندارد»، این کلام موجب ردّ روایات فراوانی است که در این زمینه وارد شده است و باعث ردّ راویان بسیاری است که ائمه علم بلاغت و اساتید علم بیان در میان آنان به چشم می‌خورند. از جمله آنان زمخشری است که می‌نویسد:
«این حدیث قویترین دلیل بر فضیلت اصحاب کساء و برهانی روشن بر درستی نبوّت پیامبر(ص)است.» 64
او بدون هیچ گونه تأمل و اعتراضی این روایت را نقل کرده است.
از سوی دیگر، اگر همراهان پیامبر(ص)در ماجرای مباهله، از مصادیق «أبنائنا» و «نسائنا» و «أنفسنا» نباشند، معنایش این است که فرمان خدا مورد عمل پیامبر(ص)قرار نگرفته و او به جای اطاعت از دستور خدا، کسان دیگری را به میل خویش برای مباهله دعوت کرده است! 
اشکالات بی اساس و بی پایه دیگری نیز در المنار ذکر شده که نیازی به آوردن آنها نیست و هر خواننده‌ای در می‌یابد که این سخنان برخاسته از تعصّب و تلاشی در جهت ایستادگی در برابر حقیقتی بزرگ است، که همان دلالت آیه مباهله بر افضلیّت اهل بیت(ع) باشد.
در پایان، صاحب المنار چون کوشش خود را بیهوده دیده، به روایتی نادر و شاذ استناد کرده است، تا نزول آیه نباهله را درباره اهل بیت(ع) ، مورد تشکیک قرار دهد 65.

روایت ساختگی، در مقابله با حدیث مباهله

روایتی که المنار به آن اشاره دارد، روایتی است که ابن عساکر در تاریخ دمشق از ابو عبدالله محمّد بن ابراهیم، او از ابوالفضل بن کریدی، او از ابوالحسن عتیقی، او از ابوالحسن دار قطنی، او از ابو الحسین احمد بن قاج، او از محمد بن جریر طبری نقل کرده است که او گفت: سعید بن عنبسه رازی، بر ما املا کرد که هیثم بن عدی برای ما گفت: شنیدم از جعفر بن محمّد از پدرش درباره این آیه (آیه مباهله) که پیامبر ابوبکر و فرزندانش، عمر و فرزندانش، عثمان و فرزندانش و علی و فرزندانش را برای مباهله آورد66.
همین روایت را سیوطی نیز در تفسیر آیه مباهله به نقل از ابن عساکر آورده است.
این حدیث از نظر سند و متن، غیر قابل اعتماد است و به شکلی روشن می‌نماید که از سوی توجیه گران خلاف خلفا، ساخته شده است تا فضیلت مخصوص اهل بیت(ع) و دلیل شایستگی علی(ع)را به سایر خلفا تعمیم دهند.
در سند حدیث یاد شده، دو راوی غیر موثق واقع شده‌اند. نخست سعد بن عنبسه رازی و دوم هیثم بن عدی است. در مورد نفر اول، ابن ابی حاتم رازی، مؤلف الجرح و التعدیل گفته است:
«پدرم از او شنید، ولی حدیث نکرد و گفت درباره او نظر است (فیه نظر) و نیز عبدالرّحمان گفت: از علی بن الحسین شنیدم که او گفت: از یحیی بن معین شنیدم که درباره او گفت: او را نمی‌شناسم. سپس گفته شد او از ابی عبیده حدّاد حدیث «والان» را نقل کرده است، گفت: این یکی کذّاب است. و نیز عبدالرّحمان حدیث کرد از علی بن الحسین شنیدم که می‌گفت: «سعید بن عنسبه» کذّاب است و نیز از پدرم شنیدم که گفت او راست نمی‌گفت.» 67
امّا هیثم بن عدی به اتّفاق علمای رجال، کذّاب است.
ابن ابی حاتم می‌گوید:
«از یحیی بن معین درباره او سؤال شد، او گفت: از اهل کوفه است وثقه نبوده و کذّاب است! از پدرم نیز درباره او پرسیدم گفت: متروک الحدیث است».68 
ابن حجر عسقلانی، رجال شناس بزرگ نیز در مورد او از بخاری، یحیی بن معین، ابو داوود، نسائی، ابن مدین، ابو زرعه، عجلی، ساجی، احمد، حاکم و نقاش نقل کرده که او را غیر موثّق یا کذّاب یا متروک الحدیث یا تدلیس گر در اخبار، یا روایت کننده احادیثی منکر، دانسته‌اند.
محمود بن غیلان نیز گفته است:
«احمد، یحیی بن معین، ابو خیثمه، ابن سکنی، ابن شاهین، ابی جارود، و دارقطنی او را در عداد ضعفا به شمار آورده‌اند.» 69
بنابر این، روایت ابن عساکر، اوّلاً شاذ و مخالف با همه روایات معتبری است که در این زمینه وارد شده و در سند آن، دو راوی ضعیف و غیر موثّق وجود دارد و به همین جهت، مورد اعراض مفسّران واقع گردیده است و متکلّمان شیعی و سنّی نیز اشاره‌ای به این حدیث ندارند.
عجیب این که روایت یاد شده از امام جعفر صادق(ع)از پدرش امام محمّد باقر نقل شده است. شگفتا! چگونه این حدیث را امام صادق یا امام باقر(ع)فرموده، ولی هیچ یک از محدّثان و محققان شیعی آن را روایت نکرده‌اند. با این که برخی از آن محدّثان تمام روایتی را که بر معصومین(ع) نسبت داده شده است در کتابهای خود نقل کرده‌اند و تنها به نقل روایاتی که اطمینان به صحّت آن داشته‌اند بسنده نمی‌کرند و چه بسا در مواردی نسبت به صحّت روایتی توقف کرده و از تأیید و تکذیب آن خودداری نموده‌اند و یا آن را حمل بر تقیه کرده‌اند.
اکنون چگونه این حدیث در هیچ موسوعه روایی شیعی وجود ندارد.
امّا محتوا و مدلول این روایت:
اولاً، این دسته بندی و ترتیب (ابوبکر و فرزندان، عمر و فرزندان، عثمان و فرزندان، علی و فرزندان) بسیار شگفت می‌نماید، چه این که این ترتیب دقیقاً مطابق با اوضاع سیاسی است که پس از پیامبر(ص)شکل گرفت، و از سوی حکومتهای اموی و عباسی مورد ترویج واقع گردید.
براستی چگونه همین ترتیب در همه رویدادها در زمان پیامبر(ص)به طور اتّفاق رعایت شده و هیچ گاه عثمان بر ابوبکر یا عمر در کلام و نوشته، پیشی نگرفته است و همین طور در مورد سه نفر دیگر؟ آیا این ترتیب مورد نظر پیامبر(ص)بوده است و یا بر حسب اتفاق و تصادف؟ آیا چنین تصادف و اتفاقهای ادّعایی برای یک فرد محقّق منصف و تحلیلگر، شک برانگیز نیست؟
بی تردید باید گفت این ترتیب و شماره گذاری از سوی جریانهای سیاسی ترسیم شده و پس از آن، وقایع نگاران و روایت پردازان و تاریخ سازان به عنوان مأموریت و یا گرایشهای درونی بر این سیاست گردن نهاده و به ثبت آن کمک کرده‌اند.
ثانیاً، چگونه ممکن است پیامبر(ص)ابوبکر و فرزندان ... را برای مباهله فراخوانده باشد، و بزرگان صحابه را که دارای جایگاهی بلند و سابقه‌ای درخشان در جهاد در راه خدا و نصرت پیامبر(ص)بوده‌اند، نادیده انگارد ! آیا این تنقیص و نادیده گرفتن خدمات و مجاهدات آنان نیست؟
حال آن که در آن میان، بزرگانی چون: عبّاس عموی پیامبر(ص)، سلمان، ابوذر، عمار، مقداد و سعد بزرگ قبیله خزرج، حذیفه، ابو عبیده و از زنان، چون صفیّه عمّه پیامبر(ص)و امّ هانی دختر عموی پیامبر(ص)نیز بوده‌اند، که پیامبر آنان را دعوت به مباهله نکرد. علاوه بر این که این سه نفر برترین اصحاب پیامبر(ص)نیز نبوده‌اند.
نشانه‌های ذکر شده و قراین دیگری که وجود دارد، نشانه‌ای روشن بر ساختگی بودن روایت نقل شده از سوی ابن عساکر است70.
نتیجه: آیه مباهله درباره پیامبر(ص)، علی، فاطمه و حسنین(ع) ، همان گونه که مورد اتفاق شیعه است، مورد پذیرش قریب به اتفاق اعلام اهل سنت نیز می‌باشد. 

پی نوشت‌ها:

1 . اشاره است به آیه: «قل لا اسألکم علیه أجراً اولاً المودةّ فی القربی ...» شوری / 23.
2 . فتونی عاملی، مرآة الانوار، (مقدّمة تفسیر برهان) / 51. 
3 . علامه طباطبایی، المیزان، 6 /20.
4 . مسند احمد بن حنبل، 3/14، 17، 26، 59، 4/367، 371؛ ترمذی، الجامع الصحیح (سنن ترمذی)، کتاب المناقب / 546، باب 31؛ ابن مغازلی، المناقب / 234- 236. طبع مطبعه حلبی.
5 . حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، 3/124؛ طبرانی، المعجم الصغیر، 1/255؛ متقی هندی، کنز العمّال، (طبع حلب)، 11/ 603؛ هیثمی، مجمع الزوائد، 9/134؛ ابن حجر هیتمی، الصواعق المحرقة /72.
6 . حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، 3/119. 
7 . اشاره است به آیه: «نزل به الروح الامین علی قلبک لتکون من المنذرین». شعراء /193/194. 
8 . اشاره است به آیه: «ان هو الاّ وحی یوحی علّمه شدید القوی» نجم / 4-5. 
9 . انّما یعرف القرآن من خوطب به.
10 . اوصاف یاد شده در روایات فریقین موجود است؛ از جمله: تاریخ طبری، 2/ 63 ؛ مسند احمد، 1/159. برای تفصیل بیشتر رجوع کنید به: سید مرتضی حسینی فیروز آبادی، فضائل الخمسة من الصحاح الستّة.
11 . اشاره به حدیث معروف منزلت است که پیامبر فرمود: «الاترضی ان تکون منی بمنزلة هارون من موسی». صحیح بخاری، کتاب بدء الخلق، باب مناقب علی بن ابی طالب(ع)؛ صحیح مسلم، کتاب فضائل الصحابة؛ سنن ابن ماجه / 12؛ مسند احمد، 1/174؛ حلیة الاولیاء، 7/194؛ خصائص نسائی / 15 و 16؛ صحیح ترمذی، 2/301 و ... .
12 . سید رضی نهج البلاغه، گرد آوری صبحی صالح، خطبه «قاصعه» / 301- 302.
13 . اشاره به حدیث ردّ شمس است که از جمعی از صحابه پیامبر روایت شده است که روزی پیامبر در منزلی از منازل سر بر دامن علی(ع)نهاده بود و آیات وحی را فرا می‌گرفت و همچنان بود تا آفتاب پنهان شد و این در حالی بود که نماز عصر را نگزارده بود. پس پیامبر سر برداشت و از علی(ع)پرسید آیا نماز عصر را خوانده‌ای ؟ گفت: نه، پیامبر دعا کرد و خورشید باز گشت تا محاذی آن مکان قرار گرفت و علی(ع)نماز عصر را خواند. ابن مغازلی، مناقب / 96- 98؛ قندوزی حنفی، ینابیع المودّة / 137- 138 به نقل از ابن مغازلی و حموینی و خوارزمی و طحاوی و ابن حجر در الصواعق المحرقة و دیگران.
14 . فخر رازی، تفسیر کبیر، 8/23؛ متقی هندی، کنز العمال، 6 /392؛ ابن حجر عسقلانی، فتح الباری فی شرح صحیح البخاری، 16 /165.
15 . حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، (مجمع احیاء الثقافة الاسلامیه)، 1/48؛ سیّد هاشم بحرانی، تفسیر البرهان، 1/16.
16 حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، 1/42؛ابن عبد البّر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، 2 / 501؛ ابن عمر، جامع بیان العلم، 1/114؛ ابن حجر عسقلانی، تهذیب التهذیب، 7/7 و 338؛ ابن حجر عسقلانی، فتح الباری فی شرح صحیح البخاری، 8/485؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، 2/101. 
17 . ابن سعد، الطبقات الکبری، 2/338؛ حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، 1/45؛ المناقب، خوارزمی / 46؛ حافظ ابی نعیم اصفهانی، حلیة الاولیاء، 1/67- 68؛ ابن حجر هیتمی، الصواعق المحرقة / 76. 
18 . کتاب سلیم بن قیس/213.
19 .حاکم حسکانی، شواهد التنزیل،1/47.
20 . حافظ ابونعیم اصفهانی، حلیة الاولیاء،1/65.
21 .قندوزی حنفی، ینابیع المودّة/80،باب 14؛ سید بن طاوس، سعدالسعود/285.
22 . عن جابر، قال سمعت اباجعفر(ع)یقول:« ما ادّعی احد من الناس انه جمع القرآن کلّه کما انزل الاّ کذّاب، و ما جمعه و حفظه کما انزل الله الاعلی بن ابی طالب و الأئمة من بعده» . کلبنی، اصول کافی،1/228.
23 . مقدمه تفسیر مفاتیح الاسرار ومصابیح الابرار، مخطوط.
24 . اشاره است به آیه :« فاسئلوا اهل الذکر ان کنتم لاتعلمون». وحدیث ثقلین«... ما ان تمسکّتم بهما لن تضلّوا ابداً ...» ؛ هرگاه که به ایشان تمسّک کنید هرگز گمراه نخواهیدشد.
25 . ابن سعد، الطبقات الکبری، 2/338؛ ابن عساکر، تاریخ دمشق، حدیث1041؛ حافظ ابونعیم اصفهانی، حلیة الاولیاء،1/67؛ شواهد التنزیل، حاکم حسکانی ،1/36و38؛ خوارزمی، المناقب،/49.
26 . قال رسول الله (ص) :« انّ فیکم من یقاتل علی تأویل القرآن کما قاتلت علی تنزیله و هو علیّ بن ابی طالب». حاکم نیشابوری ، المستدرک علی الصحیحین،3/123؛ حافظ ابونعیم اصفهانی، حلیة الاولیاء،1/67؛ خصائص نسائی/131؛ مسند احمد، 3/33؛ ابن اثیر ، اسدالغابة، 3/283و4/33.
27 .اشاره به حدیث معروف ثقلین است که منابع آن در پاورقی شماره 4 گذشت.
28 . رجوع کنید به: حاکم حسکانی، شواهد التنزیل ؛ فیزوزآبادی، فضائل الخمسة من الصحاح الستّة؛ بحرانی، غایة المرام؛ استرآبادی، تأویل الآیات الظّاهرة ، و... .
29 . حاکم حسکانی، شواهد التنزیل ،1/64.
30 . حاکم حسکانی، شواهد التنزیل ،1/30؛ متقی هندی، کنز العمّال ، 15/94؛ قندوزی حنفی، ینابیع المودّة/126.
31 . حاکم حسکانی، شواهد التنزیل ،1/52.
32 . حاکم حسکانی، شواهد التنزیل ،1/52؛ قندوزی حنفی ،ینابیع المودّة /126.
33 حاکم حسکانی، شواهد التنزیل ،/57و62.
34 . محمد باقر مجلسی، بحارالانوار ، 24/305 به نقل از: کراجکی، کنز الفوائد؛ قندوزی حنفی، ینابیع المودّة /126.
35 .رجوع کنید به پاورقی شماره 29.
36 . حاکم حسکانی، شواهد التنزیل ،2/459،473، حدیث 125تا 1148.
37 .آل عمران/61.
38 . شیخ صدوق، عیون اخبارالرضا، 1/231-232؛ سید شریف رضی، حقائق التأویل، (مؤسسه بعثت) /230-237.
39 . سید محمد آلوسی، روح المعانی ، (بیروت) ، 3/190.
40 . جارالله زمخشری، الکشاف، 1/370.
41 . فخر رازی، تفسیر کبیر، 8/85.
42 . حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن،( بنگاه ترجمه و نشر) ،1/330؛ جارالله زمخشری، الکشاف1/368؛ علامه طباطبایی، المیزان 3/224؛ طبرسی ، مجمع البیان ، ذیل آیه.
43 .ابوالفتوح رازی، روض الجنان (قطع رحی) /1، ذیل آیه؛ حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، 1/155؛ واحدس ، اسباب النزول ، (انتشارات رضی) /68؛ دکتر غازی عنایت، اسباب نزول قرآن، (بیروت، دارالجیل) /132؛ عبدالله السبیتی، المباهله، (تهران ، مکتبه النجاج) /28.
44 . سید محمد آلوسی، روح المعانی ،3/190.
45 .بدخشانی، نزل الابرار.104؛ ترمذی، الجامع الصحیح ، 5/225ح2999.
46 . ابن اثیر، اسدا الغابه، (داراحیاء التراث) ، 4/26؛ سید مرتضی ، الشافی، (مؤسسه الصادق)، 2/253ـ255؛ سید علی موسوی بهبهانی، مصباح الهدایه ( قاهره ، النجاح) /165؛ عبدالحسین شرف الدین، النص والاجتهاد، (قم، سیدالشهداء) /75؛ ملحقات احقاق الحاق، (کتابخانه آیة الله مرعشی) 2/84 و پاورقی، احقاق الحق3/47ـ47ـ76و14 المحلقات احقاق 144ـ 147؛ بان البطریق، العمده/231ـ188؛ شبلنجی، نورالابصار، ( بیروت، دارالجبل) /223؛ واحدی، اسباب نزول/68؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار ، 35/267؛ طبرسی، الاحتجاج، 1/139.
47 . ابن حجر هیتمی، الصّواعق المحرقة /124، به نقل از: پاورقی بحارالانوار، ج35 وکتاب المباهله سبیتی/92.
48 . عمربن محمد شیرازی بیضاوی، (مؤسسه اعلمی) ،1/261؛ نیشابوری ، غرائب القرآن ،3/214؛ حقی بروسوی، روح البیان،2/44ـ45؛ سیوطی ، الدر المنثور ،(مکتبه آیة الله نجفی مرعشی) ، 2/39؛ فخر رازی ، تفسیر کبیر ،8/85.
49 . سید مرتضی ، الشافی، 2/253ـ255.
50 . صحیح مسلم، 5/24.
51 . بهبهانی ، مصباح الهدایه/165.
52 بیضاوی ، تفسیر بیضاوی،1/261.
53 . نیشابوری ، غرائب القرآن ،3/214.
54 . شرف الدین، النص والاجتهاد، /75.
55 .همان.
56 .شیخ مفید، الفصول المختاره، (قم ، انتشارات کنگره شیخ مفید) /38؛ مجلسی، بحارالانوار ، 35/257.
57 . شیخ صدوق، امالی، ترجمه کمره ای/525؛ حاکم حسکانی، شواهد التنزیل ،2/167ـ155؛ علامه طباطبایی ، المیزان 3/235.
58 . شیخ مفید، الاختصاص، ( قم، مکتبة الزهراء) 116،112،94،56.
59 .سیّد قطب، فی ظلال القرآن ، ( دارالشروق) ، 1/405؛ المنار، رشید رضا، (بیروت دارالمعرفة) ، 3/322.
60 . انعام /85.
61 . علی بن جمعه حویزی، نورالثقلین، ( قم ، اعلمیه)، 1/349. 
62 . شیخ مفید، الاختصاص،/65؛ تفسیر فرقان، 5/17ـ 63؛ شیخ صدوق،عیون اخبار الرضا، 1/84ـ85.
63 . طبرسی، الاحتجاج، 1/118.
64 . جارالله زمخشری، الکشاف، 1/370.
65 .رشید رضا، المنار3/322.
66 . ابن عساکر، تاریخ دمشق ذیل ترجمه عثمان/169ـ168.
67 . ابن ابی حاتم رازی، الجرح والتعدیل، 4/52.
68 . همان 9/85.
69 . لسان المیزان ،6/209.
70 . السبیتی، المباهله/109ـ111.
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: شنبه 16 خرداد 1394 ساعت: 12:30 منتشر شده است
برچسب ها : ,,
نظرات(0)

ليست صفحات

تعداد صفحات : 68

شبکه اجتماعی ما

   
     

موضوعات

پيوندهاي روزانه

تبلیغات در سایت

پیج اینستاگرام ما را دنبال کنید :

فرم های  ارزشیابی معلمان ۱۴۰۲

با اطمینان خرید کنید

پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست.

 سامانه خرید و امن این سایت از همه  لحاظ مطمئن می باشد . یکی از مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه   09159886819  در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما  فرستاده می شود .

درباره ما

آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس