سایت اقدام پژوهی - گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان
1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819 - صارمی
2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2 و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .
3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل را بنویسید.
در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا پیام بدهید آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet
چکیده: در اين مقاله از عوامل اصلى و فرعى، داخلى و خارجى استحكام خانواده بحث شده است. نويسنده از محبت و عشق واقعى، احساس نياز عاطفى، نياز جنسى، و داشتن فرزند، به عنوان مهمترين عوامل استحكام خانواده ياد كرده است، كه عوامل بيرونى و قوانين كشورها و فرهنگ جامعه مىتواند اين عوامل را تشديد يا تضعيف كند. سپس از تأثير منفى منافع و اغراض ديگران، دخالتهاى جاهلانه، حتى از روى دوستى و به اصطلاح محبت و عوامل درشت و ريز ديگرى كه در حاشيه خانواده هستند در فروپاشى خانواده سخن گفته است.
كليد واژهها:خانواده، عوامل استحكام، عوامل درونى، محبت، نياز جنسى، نياز عاطفى، فرزند.
براى شناخت عوامل استحكام و پايدارى خانواده لازم است بدانيم چه انگيزهها، نياز و كشش هايى سبب تشكيل خانواده مىشود، و چه حكمتى در تشكيل خانواده و ازدواج وجود دارد. عوامل استحكام و پايدارى را مىتوان در همان عواملى كه سبب تشكيل آن مىشود يافت.
انگيزههاى تشكيل خانواده خود اساسىترين عوامل استحكام و پايدارى آن نيز هستند. مثلاً انگيزه جنسى و عاطفى اصلىترين عامل جفتطلبى براى موجودات زنده از جمله انسان است. پس تداوم اين انگيزه مىتواند سبب استحكام و پايدارى آن نيز باشد. در انسان داشتن فرزند نيز از عوامل اساسى ميل به ازدواج به حساب مىآيد. بخصوص در ميان خانواده هايى كه نياز به نيروى كار و حمايت و دفاع خانواده فرزندان داشتهاند.
براى انسانها مهم است جايى كه پس از كار و تلاش روزانه بتوان در آن آرامش يافت، و احساس تنهايى و سرگردانى نكرد. تأمين امنيت، غذا و نيازهاى مادى خويش را نيز در آن جا يافت. امّا نيازهاى ديگرى نيز هستند كه در مرتبه بعد قرار دارند، مثل شرايط آداب، رسوم و باورهاى خاص اجتماعى كه هر كدام از اينها در جوامع مختلف كاركرد و تأثير و انگيزش خاص خود را دارد و افراد را به تشكيل خانواده، همسر گزينى و داشتن فرزند تشويق مىكنند.
پس مىتوان نياز جنسى، داشتن فرزند، داشتن جايگاه متناسب در جامعه را از عوامل مؤثر در تشكيل و استحكام خانواده دانست.
علاوه بر اين عوامل طبيعى و اجتماعى، از عوامل ديگرى هم مىتوان ياد كرد كه در پاسخگويى به اين نيازهاى طبيعى و اجتماعى تأثير دارد و آن عبارت است از باورها و اعتقادات مردم و پايبندى آنها به احكام شرعى و رضاى خداوند.
اين عوامل در تشكيل و استحكام خانواده نيز بسيار مهم هستند، مانند توصيه به ازدواج، كراهت يا حرمت طلاق، يا توصيه دين به تحمل مشكلات خانواده و وعده پاداش به اين افراد، و پاداش براى اصل ازدواج. با همين ديدگاه است كه جهان بينى و باورهاى يك ملت، بطور عام، و زن و شوهر بطور خاص در تشكيل و پايدارى خانواده نقش مهمى دارد.
در برخى جوامع و فرهنگها، عوامل مادّى و انگيزههاى اقتصادى، عامل تشكيل خانواده، هر چند به صورت ظاهرى بوده است، مانند برخى ازدواجها در شوروى سابق كه سبب مىشد زن و مرد بتوانند از خانههاى دولتى استفاده كنند؛ دوام آن خانوادهها مربوط به همان نياز خاص بود. معروف بود كه گاهى جوانان شهرستانى با زنان مسن مسكو يا شهرهاى بزرگ محل تحصيل يا كار خود ازدواج مىكردند.1
طبيعى بود كه آن زنان و مردان به ازدواج خويش به عنوان يك زندگى كه بايد ادامه يابد نگاه نمىكردند. نياز متقابل بيرونى آنها را به ازدواج وا مىداشت، و اين عمل صورى با ازدواج حقيقى تفاوت داشت. گاهى ممكن است رويه دولت كاركردى برعكس داشته باشد؛ مانند قانون مربوط به مستمرى و حمايت از زنان مطلّقه در آمريكا، كه سبب شده است برخى از زنان با برنامه قبلى، با اظهار عشق و محبت مردى را به دام ازدواج خويش بيندازند، و پس از ثبت ازدواج، درخواست طلاق كنند، تا از آن حمايتهاى دولت بهرهمند شوند؛ آزادانه، بدون قيد و بند شوهر داشتن، ممرى براى زندگى داشته باشند و نيازهاى جنسى خود را نيز با استفاده از آزادىهاى بىبندبارانه جامعه خويش برآورده سازند. به يقين اين قانون و حمايت دولت با هدف خدمت رسانى بوده و اهداف خيرخواهانهاى داشته، امّا اين پيامد را نيز داشته است.
با توجه به اين مطالب، محبت و عشق واقعى، احساس نياز عاطفى، نياز جنسى، و داشتن فرزند، كه هدف آفريدگار از ازدواج و زوج آفريدن است از مهمترين عوامل استحكام خانواده است، و عوامل بيرونى و قوانين كشورها و فرهنگ جامعه مىتواند اين عوامل را تشديد يا تضعيف كند. منافع و غرض و مرضهاى ديگران نيز گاه بر خانوادهها تأثير منفى مىگذارند. دخالتهاى جاهلانه، حتى از روى دوستى و به اصطلاح محبت نيز مىتواند خانوادهها را از هم بپاشانند. بنابراين عوامل درشت و ريز ديگرى در حاشيه خانواده هستند كه مىتوانند در استحكام يا فروپاشى آن اثر بگذارند. مجال پرداختن به همه مسائل ريز و درشت، در يك مقاله نيست، لذا ما برخى از مهمترين عوامل را از ديدگاه قرآن بررسى مىكنيم.
عوامل پايدارى و استحكام خانواده
اين عوامل يا مربوط به اصل ماهيت خانواده است، و يا مربوط به عوامل زمينهاى. و يا مربوط به مسائلى در جامعه كه خانواده با آن رو به روست. و يا در نهايت مربوط به عوامل كاملاً فردى بين زن و شوهر يا هر كدام آنها است.
الف - تمايل و كشش طبيعى
اگر در موجودات زنده عاملى طبيعى و درونى وجود نمىداشت كه آنها را به سوى جنس ميل دهد و اگر عمل توليد مثل براى آنها لذت بخش نمىبود با سرعت هر چه بيشتر نسل موجودات زنده منقرض مىشد و اين حكمت الهى است كه موجودات زنده، بخصوص حيوانات را كه حركت ارادى دارند، داراى كشش درونى براى توليد مثل قرار داده و قانون زوجيّت را بر سيستم حيات جارى ساخته است.
«و خدا براى شما از خودتان همسرانى قرار داد، و از همسرانتان براى شما پسران و نوادگانى نهاد و از چيزهايى پاكيزه به شما روزى بخشيد. آيا (باز هم) به باطل ايمان مىآورند و به نعمت خدا كفر مىورزند؟»
«زنان شما كشتزار شما هستند، پس از هر جا (هر گونه) كه خواهيد به كشتزار خود (در) آيد، و براى (آخرت) خودتان (توشه) از پيش بفرستيد. و تقواى الهى پيشه كنيد، و بدانيد كه شما خدا را ملاقات خواهيد كرد، و مؤمنان را بشارت بده.»
اين نياز آن قدر در انسان شديد است كه اگر مانعى بر سر راه ارضاى طبيعى آن قرار بگيرد انسان به هر قيمت ممكن تلاش مىكند آن مانع رابرطرف كند، و حتى اگر بطور موقت هم مانعى وجود داشته باشد براى انسان سنگين تمام مىشود.
«در شبهاى روزه همخوابگى با زنانتان بر شما حلال گرديده است. آنان براى شما لباسى هستند و شما براى آنان لباسى هستيد. خدا مىدانست كه شما با خودتان ناراستى مىكرديد، پس توبه شما را پذيرفت و از شما درگذشت. پس اكنون (در شبهاى ماه رمضان مىتوانيد) با آنان همخوابگى كنيد، و آنچه را خدا براى شما مقرر داشته طلب كنيد.»
در آغاز مسلمان حق غذا خوردن در شبهاى ماه رمضان را نداشتند، اگر قبل از افطار خوابشان مىبرد تا شب ديگر گرسنه مىماندند، و نيز حق همبستر شدن در شبهاى ماه رمضان نداشتند. اين آيه با به رسميت شناختن اين نياز اين ممنوعيت را بر مىدارد، زيرا ممكن بود تعداد بسيارى از مسلمانان به خود خيانت كرده و مرتكب كار حرام شوند. تنها موردى كه لحن قوانين حقوقى قرآن شدّت يافته، مواردى است كه زن، بدون دليل موجّه از اين تعهّد شانه خالى كرده و به نياز طبيعى مرد پاسخ ندهد. نشوز و تمرّد از پاسخگويى به نياز جنسى فقط در مورد زنان نيست، شوهران هم اگر ناشز باشند، مورد بازخواست قرار مىگيرند، و بايد به توافقى منطقى برسند.
«و اگر زنى از شوهر خويش بيم ناسازگارى يا رويگردانى داشته باشد، بر آن دو گناهى نيست كه از راه صلح با يكديگر، به آشتى گرايند؛ كه سازش بهتر است. و (لى) بخل (و بى گذشت بودن)، در نفوس، حضور (و غلبه) دارد؛ و اگر نيكى كند و پرهيزگارى پيشه نماييد، قطعاً خدا به آنچه انجام مىدهيد آگاه است.»
دين كه بر اساس كتاب تشريع است، مطابق با كتاب تكوين اين نياز را به رسميت شناخته است، امّا از آنجايى كه كششهاى انسان صرفاً غريزى نيست، شبه غريزى است، دين كيفيت ارضا و محدوديتهاى آن را بيان كرده است تا انسان را از ميان حيوانات بيرون بياورد.
ب - نياز عاطفى و روحى
علاوه بر گرايش جنسى و غريزى مرد به زن و زن به مرد، بايد از عامل ديگرى ياد كرد كه فراتر از تمايل جنسى است و مىتوان از آن به عنوان نياز عاطفى و روحى ياد كرد.
انسان كه جوياى انس و الفت است و در سايه محيط جمعى احساس آرامش روانى دارد، اين احساس را به شكل كاملترى در محيط خانواده و در پرتو حضور و الفت همسر تجربه مىكند.
از اين كاربردها به خوبى به دست مىآيد كه معناى آرامش همان چيزى است كه انسان پس از اضطراب، خستگى و نگرانى و يا امنيت پس از خوف و ترس به دست بياورد. انسان پس از روزى پركار، دلهره و صرف انرژى، شب را دارد كه در آن استراحت مىكند و اين تاريكى آرامش شبانه، بار ديگر نيرو مىيابد تا روزى ديگر را با اميد و نيرو آغاز كند. انسان در ميان تلاش و تنهايى، نگرانى و نياز، خشونت و دلهرههاى زندگى، كسى را با عواطفى زيبا و ژرف دارد كه مانند آبى بر آتش، خستگى، دلهره، نگرانى و اضطرابهاى او را فرو مىنشاند. هر گاه همسران اين نقش خود را به ياد داشته باشند، خانواده مستحكم باقى خواهد ماند و راه خويش را به سعادت و خوشبختى ادامه خواهد داد.
شايان توجه است كه قرآن آرامش روانى را براى مردان بيان مىكند. مخاطب ظاهراً مردان هستند - هر چند در قرآن وقتى مخاطب هم زنان و هم مردانند، باز هم فعل به لفظ مذكر مىآيد - امّا در اين مورد ممكن است كه مذكّر آمدن واژه به اين دليل باشد كه:
1- خطاب اين مطالب به مردان است تا توجه كنند كه زنانشان امانت الهى هستند و سبب آرامش روانى ايشانند، و شفقت با آنها نجات از عذاب خداوند و رسيدن به بهشت الهى را در پى دارد.
2- ممكن است آيه اشعار به اين معنا داشته باشد كه زنان بيشتر از مردان از اين هنر برخوردار هستند كه همسرانشان را به آرامش روحى برسانند.
«برخى از دلايل نشان مىدهد مردان ازدواج نكرده نسبت به زنان ازدواج نكرده كمتر احساس خوشبختى مىكنند، و اين مىرساند كه فائده ازدواج براى مردان بيشتر است تا براى زنان.»2
آرامش روانى سبب مىشود كه شخص از بيمارى روانى رنج نبرد، و اين در افراد ازدواج كرده بيشتر وجود دارد:
«درصد احتمال اين كه افراد ازدواج كرده به بيمارى عقلى و روانى مبتلا شوند كمتر است، به نسبت افراد ازدواج نكرده، مردانى كه از زنانشان جدا شده يا زنانى كه طلاق گرفتهاند يا شوهرشان فوت كرده است. (درصد اين احتمال ابتلاى مجردان را به نسبت به متأهلين در جدول زير ببينيد)3
عزب
با طلاق جدا شده
بيوه (شوهر مرده)
مردان
1/13
5/09
2/53
زنان
1/74
2/80
1/43
ج - كنترل تمايلات جنسى و جهت دهى آن به سمت نظام همسرى
نگاه نداشتن چشم و دل از نامحرم، كمترين اثرش اين است كه هر روز هوس تازهاى به سر بيننده راه مىيابد ؛ دلدادن به صورتهاى زيباتر از همسر، همسر را در نظر مرد تكرارى و نازيبا جلوه مىدهد، از يكسو زمينه روابط آزاد و نامشروع را فراهم مىآورد و از سوى ديگر بنيان خانواده را متزلزل مىسازد. همين مسأله خانواده را در غرب تهديد كرده است؛ آزادى جنسى در اثر آزادى روابط، نه تنها تماس جنسى پيش از ازدواج را ترويج كرده و سبب به عقب افتادن ازدواج يا بى ميلى به آن مىشود، بلكه زنان و مردان متأهل را نيز تشويق به بى بند و بارى مىكند؛ و سبب گسترش هوس بازى و در نتيجه طلاق مىشود.
گسترش تماس جنسى پيش از ازدواج يكى از عوامل ويرانى بنياد اصل خانواده است. اگر مردم پيش از ازدواج به آسانى بتوانند با جنس مقابل تماس جنسى داشته باشند، ديگر انگيزه تشكيل خانواده به عنوان نيازى ضرورى و عاجل او را به سوى تشكيل خانواده نخواهد كشاند. متأسفانه يكى از آثار شوم فرهنگ الحادى و جامعه سكولار تماس جنسى بدون ازدواج است كه خانواده را از ريشه تهديد مىكند.
اين اظهارات يك مورّخ اجتماعى است:
«كاهش نفوذ مذهب و شايد آزاديهاى جنسى منجر به افزايش تعداد زوجهايى شد كه با هم زندگى مىكردند و حتى داراى فرزند مىشدند، بدون اين كه به عقد قانونى يكديگر درآيند. خانواده، مانند جامعه بورژوازى گذشته، ديگر يك واحد كارى كه بر مبناى تقسيم كار بين شوهر نان آور و همسر خانه دار ايجاد شده باشد نبود. اين امر بويژه در كشورهايى كه به سبب شرايط اقتصادى يا نفوذ مذهب، خانواده همچنان مركز زندگى بود، سرآغاز تجديد ساختارى اساسى در جامعه اروپا به شمار مىرفت. البته در ساير مناطق اروپا چنين وضعيتى كمتر وجود داشت.»4
اسلام به عنوان دينى كه ابعاد مادى و معنوى، فردى و اجتماعى زندگى انسان را مورد توجه جدّى خود قرار داده است، به اين مسأله نيز عنايت داشته كه مىبايست با تدابيرى راه تحكيم بنياد خانواده و اساساً تشكيل خانواده را تسهيل و هموار كرده و راههاى انحرافى را سدّ كند. اسلام اين ايده و ارزش را از دو راه دنبال كرده است:
1- وضع قوانين خاص اجتماعى براى روابط زن و مرد
2- هشدارهاى اخلاقى اعتقادى و تربيت نفوس و تقويت نيروى شناخت و اراده و تقوا در آنان.
اين دو عامل كه به صورت قوى و نيرومند در آموزهها و دستورهاى اسلام آمده است، سبب مىشود كه شخص براى تأمين صحيح و سالم نيازهاى شبه غريزى خويش تلاش كند و مقدمات تشكيل خانواده را فراهم كند. چه اين كه تخلف از مرزهاى عفاف كيفر شديد الهى را در پى خواهد داشت.
در قرآن اين موضوع تحت عناوين و رهنمودها و توصيههاى خاصّى ارائه شده است كه با وجود تفاوت لحن و بيان، در مجموع ايده و هدف مشتركى را دنبال مىكند، از آن جمله:
«براستى كه مؤمنان رستگار شدند، و همانان كه پاكدامنند، مگر در مورد همسرانشان يا كنيزانى كه به دست آوردهاند، كه در اين صورت بر آنان نكوهشى نيست. پس هر كه فراتر از اين جويد، آنان از حد در گذرندگانند.»
2- بهرهگيرى از حجاب و عفاف براى حفظ تعادل و تمايل سالم
«و به زنان با ايمان بگو: «ديدگان خود را (از هر نامحرمى) فرو ببندند و پاكدامنى ورزند و زيورهاى خود را برگردن خود آشكار نگردانند مگر آنچه كه طبعاً از آن پيداست. و بايد روسرى خود را بر گردنِ خويش (فرو) اندازند، و زيورهايشان را جز براى شوهرانشان يا پدرانشان يا پدران شوهرانشان يا پسرانشان يا پسران شوهرانشان يا برادرانشان يا پسران برادرانشان يا پسران خواهرانشان يا زنان (همكيش) خود يا كنيزانشان يا خدمتكاران مرد كه (از زن) بىنيازند يا كودكانى كه بر عورتهاى زنان وقوف حاصل نكردهاند، آشكار نكنند؛ و پاهاى خود را (به گونهاى به زمين) نكوبند تا آنچه از زينتشان نهفته مىدارند معلوم گردد. اى مؤمنان، همگى (از مرد و زن) به درگاه خدا توبه كنيد، تا رستگار شويد.»
مسأله عفاف آنقدر در اسلام مهم است كه رسول گرامى اسلامصلى الله عليه وآله وسلم هنگام بيعتگرفتن از زنانمسلمان، مسألهعفت را بهعنوان يكىاز مواد بيعت قرار مىداد.
«اى پيامبر، چون زنان با ايمان نزد تو آيند كه (با اين شرط) با تو بيعت كنند كه چيزى را با خدا شريك نسازند، و دزدى نكنند، و زنا نكنند، و فرزندان خود را نكشند، و بچههاى حرامزاده پيش دست و پاى خود را با بهتان (و حيله) به شوهر نبندند، و در (كار) نيك از تو نافرمانى نكنند، با آنان بيعت كن و از خدا براى آنان آمرزش بخواه، زيرا خداوند آمرزنده مهربان است.»
از آنجايى كه مؤمنان، بايد خانوادهاى پاك و طاهر داشته باشند، و زنان و مردان پاك، با پاكان ازدواج مىكنند.
«زنان پليد براى مردان پليدند، و مردان پليد براى زنان پليد. و زنان پاك براى مردان پاكند و مردان پاك براى زنان پاك، اينان از آنچه درباره شان مىگويند بر كنارند، براى آنان آمرزش و روزى نيكو خواهد بود.»
«مرد زناكار، جز زن زناكار يا مشرك را به همسرى نگيرد، و زن زناكار، جز مرد زناكار يا مشرك را به همسرى نگيرد، و بر مؤمنان اين (گونه ازدواج) حرام گرديده است.»
د- گرمابخشى به روابط همسران از طريق اعطاى محبّت و مودّت ويژه به آنان
قرآن از مودّت به عنوان نعمت الهى ياد مىكند كه بين زن و مرد برقرار مىشود: «و جعل بينكم مودة» (روم/ 21) محبت مىتواند خانواده را از خطر اضمحلال حفظ كند، دوستى به اين معنى است كه طرفين نمىخواهند محبوب خود را از دست بدهند، دورى محبوب دشوار و تلخ است. خداوند مىفرمايد دوستى را در اساس خلقت زن و مرد قرار دادهايم. پس هر چيزى كه محبت را كم كند، خانواده را تهديد مىكند، بخصوص با آسانتر شدن طلاق.
محبت يكى از اساسىترين نيازهاى انسان است، بدون محبت انسان نمىتواند شخصيت سالم و متعادلى داشته باشد. درست در زمانى كه زن مانند كالايى خريد و فروش مىشد، به ارث گذاشته يا تعويض مىشد قرآن آمد و مهمترين مسأله را در خانواده محبت قرار داد. به زن شخصيت انسانى بخشيد، و سپس ازدواج را از شكل تصاحب زن به قالب ازدواج درآورد؛ يعنى زوجيت، فردى دو تا مىشود. و محبت در اين ميان به عنوان يك فاكتور مهم در زندگى زناشويى مطرح شد.
در روانشناسى جديد محبت جايگاه ويژهاى دارد؛ در نظريه مزلو، محبت در سلسله نيازهاى اساسى قرار دارد.
ه - تشويق به مهرورزى و تقويت آن از طريق پاداش اخروى
انسان بلكه موجود زنده به طور طبيعى و غريزى نسبت به همسر و جفت خويش احساس لطفى دارد كه در مورد انسان اوج آن و آگاهانه آن را تحت عنوان محبت، شفقت و رحمت مىتوان مشاهده كرد.
امّا اسلام علاوه بر تأييد اين روحيه، از طريق ظرفيّتهاى اعتقادى و ايمانى، در صدد تقويت آن برآمده است. قرآن شفقت نسبت به خانواده را از خصوصيات اهل بهشت مىداند. اين تصوير زيبا را ببينيد، بهشتيان غرق نعمات الهى و لذتهاى جاودانه و بى نقص بهشتى با هم گفت و گو مىكنند، از اين كه چطور شد به بهشت آمدند، مىگويند، ما پيش از اين در دنيا با خانواده خويش مشفق بوديم:
«ما پيش از اين در ميان خانواده خودمان با شفقت بوديم. پس خداوند بر ما منت نهاد و ما را از عذاب جهنم نگاهداشت.»
و- تحكيم تكوينى خانواده از طريق فرزند و تحكيم مضاعف آن از طريق حقوق و قوانين الهى
فرزند چون وجود مشترك پدر و مادر را در خود دارد، و سرنوشت او براى هر دو مهم است، سبب مىشود كه پدر و مادر با توجه به وجود او، برخى از ناملايمات را تحمل كرده و زود تصميم به جدايى و فروپاشى خانواده خويش نشوند.
در قرآن كريم به اين نياز انسان بارها و بارها اشاره شده است. گاه به صورت عادى و گاه به صورت ذكر نعمت الهى. يكى از اين موارد، آن جا است كه زكرياعليه السلام دعا مىكند:
«آن جا بود كه زكريا پروردگارش را خواند (و) گفت: «پروردگارا! از جانب خود، فرزندى پاك و پسنديده به من عطا كن، كه تو شنونده دعايى.»
و حضرت ابراهيمعليه السلام، كه الگوى انسانهاى سالم و كامل قرآنى است، از اين كه خداوند در پيرى، اسحاق و اسماعيلعليهما السلام را بدو عنايت كرده است شكرگزارى مىكند:
«سپاس خداى را كه با وجود سال خوردگى، اسماعيل و اسحاق را به من بخشيد، به راستى پروردگار من شنونده دعا است.»
در مواردى هم خداوند، اين پديده ارزشمند را نعمت بزرگ معرفى مىكند. (نمل/ 72)
خداوند در قبال اين كه والدين را به گونهاى آفريده كه زحمت به دنيا آوردن، بزرگ كردن و مراقبت فرزندان را بر دوش بگيرند، به آنان لذّت را عطا كرده است اين لذّت با بسيارى از لذّتهاى ديگر قابل مقايسه و جا به جايى نيست.
ابراهام هارولد مزلو، از پيشگامان روانشناسى انسان گرا (يا به تعبير خود او نيروى سوم) كه با تولد اولين فرزندش، ديدگاه روانشناختى خود را عوض مىكند، مىگويد رفتار گرايى (بيهاوريسم) نمىتواند اين عواطف را تفسير كند5، يا فرانكل كه مىگويد از ميان كسانى كه از بازداشتگاههاى نازى رهايى يافته بودند، آنهايى كه كسى داشتند كه به آن دلخوش باشند راحتتر با زندگى كنار آمدند و رنجها را فراموش كردند، اما آنهايى كه در بيرون كسى منتظر آنان نبود، غالباً به زانو در آمدند، معناى داشتن كسى را كه به او دل ببنديم بهتر مىفهمد.6
علاقه به فرزند به عنوان يك نياز عاطفى در انسان بسيار شديد است، و قرآن در مورد حضرت ابراهيم و حضرت زكرياعليهما السلام دعاهاى پراحساسى را نسبت به درخواست فرزند مطرح مىكند و تجلى اوج دوستى فرزند در داستان يعقوب و يوسفعليهما السلام خودش را نشان مىدهد. در قرآن كريم ترتيب بيان مطالب معنى دار است، به تلويح اين مطلب مورد اشاره قرار گرفته است كه علاقه به فرزند، مىتواند پررنگتر از علاقه به خواهر و برادر، حتى والدين باشد. در سوره عبس آمده است:
در اين آيات از هول عظيم روز قيامت سخن به ميان آمده است كه در آن روز شخص از برادر خويش (كه دست و بازوى اوست) فرار مىكند، و از مادر و پدرش (كه او را به دنيا آورده، با عشق و محبت و مراقبت بزرگ كردهاند) و از همسر و فرزندان خويش (كه در دنيا دلبستگى اصلى او بودند) فرار مىكند.
اينكه قرآن از برادر آغاز مىكند، سپس به پدر و مادر و سپس به همسر و فرزندان مىرسد، به اين معنا است كه مطابق قاعده ادبى قدم به قدم درجه وابستگى بيشتر شود و تا ترقى از پايين به بالا باشد. اين واقعيت در زندگى ملموس است. يعنى اين كه توجه پدران و مادران به فرزندان خويش بيشتر از توجه به هر كس ديگرى است... لذا داشتن فرزند در زندگى مىتواند عامل استحكام خانواده و رابطه محكمترى بين پدر و مادرش باشد، به خصوص در دنيايى كه تكيه بر محسوس است، فرزند موجودى است كه وجود خارجى و ملموس دارد، مىتواند خاطر والدين را به خويش معطوف كند و سبب شود كه والدين، احساس كنند يك موجود واقعى و محسوس وملموس آن دو را به هم پيوند مىدهد. لذا وجود فرزند، به طور طبيعى وبراى انسانهاى سالم از عوامل مهمى است كه شخص را به سوى ازدواج مىكشاند:
«يك نظريه جالب درباره علل ازدواج از طرف جامعهشناسى آلمانى مولر لير در كتاب تحول ازدواج در دوران معاصر اظهار شده است. وى خاطر نشان مىكند سه عامل افراد را به طرف ازدواج كشانيده است كه عبارتند از: نياز اقتصادى،ميل به فرزند و عشق»7
«در خانواده امروز امريكا طلاق نسبتاً فراوان است. قسمت اعظم طلاقها بين زوجهايى صورت مىگيرد كه تنها مدت كمى است ازدواج كردهاند. گذشته از اين در امريكا بيش از نيمى از زنان و شوهرانى كه طلاق مىگيرند و يا طلاق مىدهند از داشتن فرزند محروم هستند. بر طبق آمارى كه اداره بيمه زندگى متروپوليتن منتشر ساخته است حد متوسط طلاق بين زوجهاى بى فرزند 15/3 در هزار خانواده است. در ميان خانواده هايى كه يك فرزند دارند 11/6 در هزار و در ميان خانوادههايى كه دو فرزند دارند 7/6 در هزار و در ميانخانواده هايى كه بيش از سه فرزند دارند 4/6 در هزار است و بطور كلى 85 درصدطلاقها براى زوجهايى جارى مىشود كه فرزندان ندارند و يااين كهفقط صاحب يك فرزند هستند.»8
همجنس گرايى يا لواط، كه در نظام طبيعت - جز انسان - ديده نشده است و اين حكايت از غيرطبيعى بودن اين روشها دارد. اين عمل در هر دو طرف انحراف است و كيفر شديد الهى را در پى دارد. قرآن كريم درباره قوم لوط عذاب شديدى را در دنيا اعمال كرد و در آخرت وعده داده است.
خداوند خطاب به قوم لوط، كه آلوده به زشتترين گناه در روابط جنسى بودند، تذكر مىدهد كه زنان براى شما آفريده شده است، چرا زنان را رها كرده و دنبال مردان مىرويد، آنان اين تذكر را ناشنيده گرفتند. از اين آيات بر مىآيد كه همجنس بازان دوره حضرت لوط نيز از تشكيل خانواده با يك زن سرباز مىزدند، و اين يعنى تأثير مخرب همجنس بازى بر اساس خانواده. در نهايت هم خداوند آنان را به كيفر سختى دچار مىكند.
در اين آيات همجنس بازى آنان سبب فروگذارى همسرانشان شمرده شده كه سبب شده است خانواده از هم بپاشد. و همين گناه بزرگ و عمل خلاف فطرت و مخالفت حكمت زوجيت، سبب فرود آمدن عذاب الهى مىشود.
در تاريخ اروپا بخصوص پس از جنگ جهانى، فرهنگ ليبراليستى در نهايت به قانونى شدن همجنس بازى منتهى شد و اثر آن نيز بر كيان خانواده از نظر تاريخدانان و جامعه شناسان بدور نماند:
«عامل فرهنگى نيز به شكل كاملاً آشكار بر نرخ ازدواج تأثير مىگذاشت. بر روى هم، احتمال ازدواج كردن اروپاييان نسبت به دو قرن پيش بيشتر شده بود، - زيرا لازم نبود منتظر بمانند كارگاه پيشه ورى يا مزرعهاى خالى شود - و فرصت اشتغال مناسبى فراهم آيد. هر چند علنىتر شدن همجنس بازى به تدريج بر تعداد ازدواجها تأثير مىگذاشت.9
ح - تقسيم وظايف حقوقى و اجتماعى ميان زن و مرد بر اساس اقتضائات طبيعى
كار زنان در بيرون از خانه چند جنبه دارد:
كوچك و حقير شدن خانه دارى، فرزند دارى و شوهر دارى از نظر زن.
متكى شدن به خود، استقلال اقتصادى زن، و جرأت اقدام به درخواست طلاق.
بى حوصله شدن در كارهاى ضرورى مادرانه و همسران در منزل و حتى در صورتى كه به اين كارها بخواهد تن بدهد، و در نتيجه از عهده دادن محبت مادرانه به فرزند و محبت كافى متقابل بين زن و شوهر بر نخواهد آمد.
كار زنان در بيرون از خانه سبب خواهد شد كه زنان و مردان اجنبى در بيرون از خانه با زنان و مردان فراوان ديگر برخورد داشته و همسران خود را با آنان مقايسه كنند و درموارد فراوانى آرزو كنند كه كاش اين زن يا مرد به جاى همسر من بود.... و مواردى كه گفتگوها و شوخىهاى جنسى كشيده شود نيز كم نخواهد بود، بخصوص اگر حضور زنان بدون رعايت ضوابط اخلاقى و دينى، همراه با جلوه گرى و آرايشهاى زنانه باشد. اگر به خيانت نيانجامد، سبب نارضايتى از وضعيت خانوادگى خود خواهد شد، كه خود عامل مهمى در سردى روابط و يا فروپاشى آن خواهد شد.
«نسبت طلاق در ميان زنان شاغل و حرفهاى تقريباً دو برابر اين نسبت در ميان جمعيت زنان به طور كلى، بالغ مىشود. با توجه به گروه بندى اجتماعى - شغلى شوهرها، هر چه كه باشد، معلوم مىشود كه نرخ طلاق براى زوجهايى كه زن نيز شاغل است به مراتب از آنهايى كه زن داراى شغل نيست فراتر مىرود. نسبت (نرخ طلاق در گروه) اول به طور متوسط به چهار برابر (اين نرخ در گروه) دوم بالغ مىگردد»10
«امروزه افزايش زنان شاغل در طبقه متوسط (همان طبقهاى كه در گذشته زنان آن به طور سنتى فاقد «شغل رسمى و درآمدى مستقل» تلقى مىشدند) پديدهاى عمده و نوين است كه به بروز تغييراتى مهم در نقشهاى زناشويى وفرزند دارى منجر شده است. زنان در تمام سطوح، و به ويژه از نظر اقتصادى، استقلال بيشترىيافتهاند؛نتيجهاين كهدرصورت جدايى زن و شوهر، زن مطلقه از استقلال نسبى برخوردارخواهد بود. پىآمد چنين وضعى همانا افزايش در تعداد زنان متقاضى طلاق بوده است.»11
خداوند حكيم كه وظيفه مادرى را به طور تكوينى و تشريعى بر عهده زن گذاشته است اين حق راهم به او داده است كه به فكر معاش نباشد، مخارج خوراك و پوشاك و نيازهاى زندگى او را برعهده مرد گذاشته است:
اسلام با كار زن در بيرون از خانه در صورت نياز، مخالفتى ندارد، در شرايطى حتى كار زن در بيرون از خانه مىتواند سبب استحكام يك خانواده شود. اما در اروپا مسايل فرهنگى، مانند آزادى جنسى، همجنس بازى، مسأله مد و لباس و... نيز دست به دست هم دادند و سبب شدند كه كار زنان عاملى براى طلاق و شكست ازدواجها شود.
پی نوشتها:
1- در سفرنامه جلال آل احمد به شوروى نيز به اين مسأله اشاره شده است.
2- مايكل ارجايل (Mishael argyle) سيكولوجية السعادة (روانشناسى خوشبختى)، ترجمه د. فيصل عبدالقادر يونس، (سلسله كتابهاى عالم المعرفة شماره 1414 )175 ق، يوليو 30/ 1993.
3- سيكلو لوجية السعادة،/ 42
4- فرانك ب. تاپسون و رابرت آلدريج، تاريخ اقتصادى و اجتماعى اروپا، ترجمه كريم پيرحياتى، چاپ اوّل، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 230 / 1375
5- دوآن شولتس، روانشناسى كمال، ترجمه گيتى خوشدل، چاپ پنجم، تهران، انتشارات نشر نو، 109 / 1369.
«سرانجام رويدادى كاملاً شخصى، يعنى تولد نخستين فرزندش، باعث شد اعتقادش به رفتارگرايى كاملاً واژگون شود، مزلو اين تجربه را اين چنين توصيف مىكند: «صاعقهاى كه هر چيزى را در جاى خود نهاد»، «مىگويم كسى كه فرزند داشته باشد، نمىتواند رفتارگرا باشد.» او از راز زندگى و همچنين از نداشتن تسلط موعود رفتارگرايى بر زندگى، بيمناك بود.»
6- ويكتور فرانكل، انسان در جستجوى معنى، ترجمه دكتر على اكبر معارفى، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، فصل اول.
چکیده: اين مقاله نخست به پيشينه تاريخى خانواده، خويشاوندان و گونه تعامل آن دو، از منظر برون دينى و قرآنى اشاره مىكند. سپس به توضيح ديدگاه قرآن راجع به نقش خويشاوندان در تحكيم پايههاى خانواده مىپردازد. در اين راستا از راهكار حقوقى و اخلاقى سخن مىگويد و زمينههايى چون يافتن همسر همسان، پايدارى، استقلال و اصلاح روابط تنش آلود را مورد بررسى قرار مىدهد.
از آغاز خلقت تا كنون، تمام انسانها، زندگى اجتماعى خويش را با عضويت در كانون خانواده و جمعى به نام خويشاوندان، آغاز نموده و خود نيز در پايهگذارى اين دو واحد اجتماعى، سهم گرفته و يا با چنين استعداد و آرزويى چشم از جهان فرو بستهاند. بدين ترتيب تقريباً هر انسانى در مسير طبيعى زندگى در كنار تجربه عضويت خانواده و خويشاوندان رسالت تشكيل خانواده و جمع خويشاوندى را نيز به عهده داشته است، تا از طريق تعدد و گسترش مجموعههاى خانوادگى و خويشاوندى، زمينه پيدايش واحدهاى بزرگتر، به نام تيره و قبيله فراهم آيد.
قرآن با اشاره به ارزشى بودن شكلگيرى واحدهاى اجتماعى فوق و منشأ طبيعى پيدايش آنها يعنى ازدواج و حفظ سلسله نسب، مىگويد:
«اى مردم! ما شما را از يك زن و مرد آفريديم و شما را تيرهها و قبيلهها قرار داديم تا يكديگر را بشناسيد.»
قرآن با به كارگيرى واژههاى: «ازواجكم»، «بنين»، «حفدة»، «نسبا»، «صهرا» و «لتعارفوا» از اهميت و ارزشى بودن شناخت پيوندها و نسبتها، در خانواده و خويشاوندان، پرده بر مىدارد تا در سايه تأمين چنين شفافيتى جامه عمل پوشاندن به نظام حقوقى و اخلاقى پيشنهادى، در رابطه با اين دو حوزه حيات جمعى، امكانپذير گردد.
پيام ضمنى آيات فوق اين است كه ثبت دقيق ازدواجها به قصد نماياندن شفاف انتسابهاى ابوينى و خانوادگى، خواسته تمام اديان توحيدى را تشكيل مىدهد و بر همين اساس، ازدواجهاى كه با نامهاى: ازدواج ضمد، ازدواج اشتراكى، ازدواج جمعى، ازدواج اختلاطى1 و...، در تاريخ تشكيل خانواده آمده است و در آنهاانتساب واقعبينانه فرزندان به پدر ناممكن مىنمايد، جزء بدعتهاى جاهلانه بشرى و مخالف مشيت الهى، شمرده مىشود.
به هر حال، گرايش غالب، در مطالعات تبار شناختى و جامعه شناختى، با پيشينه نگرى و پيشنهاد قرآن، همخوانى، نشان مىدهد. اغلب انسانها، تمايل دارند كه با نيروى نامرئى پيوند فاميلى و ازدواج، به نوعى سازمان يافتگى، تن در دهند و آگاهانه يا ناخودآگاه، آرزو دارند كه وصلتها بايد در دامن شبكههاى خويشاوندى جوانه زده، پيوند خويشاوندى جديدى را بين دو خانواده پديد آورند و با شكوفايى و زاد و ولد، زمينه پيوندهاى جديد و شكلگيرى فاميل تازهاى را فراهم نمايند! به همين دليل در پژوهش جامعه شناختى آمده است:
«خويشاوندى و خانواده... دو واقعيت مكمل يكديگرند كه هر كدام بايد به اعتبار ديگرى درك شود. دستگاه خويشاوندى يب نسب و دستگاه وصلت يا سبب در تمام جوامع وجود دارند و بايد به نحوى با هم توافق داشته باشند. اينها دو نوع منطق سازمانى هستند و هر دو به هم وابستهاند و رابطه آنها با يكديگر يكى از بنيادهاى اصلى دستگاه اجتماعى كلى هر جامعه است.»2
حديث نبوى نيز در مقام يادآورى نقش ازدواج در ايجاد رابطه عاطفى ميان فاميلها و پيدايش گروه خويشاوندى جديد مىگويد:
«إنّ اللَّه جعل المصاهرة نسباً لاحقاً و امراً مفترضاً و شجّ بها الارحام»3
«همانا خداوند ازدواج را امر لازم و نسب ضميمه شده قرار داد و به وسيله آن بين ارحام تداخل و اختلاط پديد آورد.»
خويشاوندان و خانواده در دو نگاه
اديان توحيدى در اين امر تبار شناختى، ترديدى ندارند كه حضرت آدم و حواعليهما السلام پس از آفرينش معجزهآسا، تشكيل خانواده دادند و فرزندان و نوادگان آن دو نيز با پاى بندى به سنت ازدواج تك همسرى، شفافيت نسبت زناشويى و انتساب فاميلى را پاس مىداشتند. تا جايى كه حافظه تاريخ مكتوب نشان مىدهد، ساير انسانها نيز بيگانه با نام خانواده و خويشاوند، نزيستهاند، در عين حال اختلاف ريشهاى بين نگاه قرآن و ديدگاه آلوده به توهمهاى هوسآلود بشرى نسبت به معنا و رابطه معنايى - حقوقى، اين دو عنوان به چشم مىآيد كه مطالعه دقيق آن مىتواند كمكى باشد، به پاسدارى از نظام خانوادگى در اسلام.
1 - نگاه برون دينى
جامعهشناسان بر اين باورند كه در غرب تا اواسط قرن نوزدهم، از واژه خانواده معنايى جز خانواده گسترده و پدر سالار به ذهن نمىآمد كه افراد و اعضاى آن عبارت بودند از پدر با همسر يا همسران خود، پسر با همسران و فرزندانشان و ساير خويشاوندان4 ، مثل خواهران و شوهرانشان، عمهها، خالهها، عموها، داييها، خواهرزادهها و برادرد زادهها.5
در خانواده گسترده اعضا در زمينههاى مختلف، از نظام خانوادگى الهام مىگرفتند و «در حقيقت گروه خويشاوند بنيادىترين نيروى ادغام كننده و يك پارچه ساز، در زندگى اجتماعى به عنوان يك سازمان همه كاره در سياست، اقتصاد، آموزش، مذهب و نيازهاى روانى تمام اعضايش تأثير به سزا، داشت.»6 «ثروت خانوادگى به شكل مشاع و مشترك مورد بهره بردارى قرار مىگرفت و كسى جز رئيس خانواده نمىتوانست تصميم اقتصادى بگيرد.»7
در دل چنين گروه اجتماعى، ازدواجها صورت مىگرفت اما بدون قدرت انتخاب و استقلال اقتصادى و اجازه زندگى مستقل.8
صلابت خانواده گسترده يا گروه خويشاوندى، از نيمه دوم قرن 19 در غرب فرهنگى - فكرى رو به شكست و انحلال گذاشت و كم كم جاى خود را به واقعيتى سپرد كه از آن به عنوان خانواده تك همسر، خانواده زن و شوهرى و خانواده هستهاى ياد مىشود. عناصر اصلى خانواده جديد، به دور از سلطه فاميل، تشكيل خانواده مىدهند9 كه با تولد نخستين فرزند رو به گسترش مىنهد، با تولد آخرين فرزند، گسترش كامل مىگردد، با ازدواج اولين فرزند، رو به انقباض مىگذارد، با فوت شوهر، انقباض كامل مىگردد و با فوت مادر انحلال صورت مىگيرد.
عمر يك خانواده هستهاى حدود (50) تا (55) سال است كه به مراحل: شكلگيرى، گسترش، گسترش كامل، انقباض، انقباض كامل و انحلال تقسيم مىشود10 .
در غياب پوشش حمايتى خانواده گسترده (و خويشاوندان) و اوجگيرى نهضت فمينيستى در غرب، خانواده هستهاى نيز با فشارهاى ويرانگر و جديدترى روبهرو گرديد11 كه عمدهترين آنها را فعاليتها و اقدامات فمينيستهاى راديكال و چپ تشكيل مىدهد. فمينيستهاى راديكال، براى رهايى زنان از حقارت و وابستگى، يارى جستن از فناورى و جايگزينى بچه آزمايشگاهى و علمى را بهجاى بچهزايى زن پيشنهاد مىكنند12 . كمونيزم در چين و شوروى، خانواده را تحت فشار قرار داد. در دهه اول انقلاب كمونيستى در شوروى بر خانواده هستهاى نيز آسيب جدى وارد گرديد13. از سوى كمونيستها خانواده سنتى واحد ايستا و بريده از جامعه و نگهدارى كودك توسط والدين، باز بورژوازى، خوانده شد. خانواده پيشنهادى و تحوّلپذير از نظر آنها عبارت بود از پيوستن متكى بر عشق و تمايل متقابل كه فرزند ناشى از آن به پرورشگاه فرستاده مىشد و زن و مرد با كاهش يا انهدام عشق متقابل، از هم جدا مىگرديد. بر اين اساس در جامعهاى آرمانى و پيشنهادى كمونيستها واژه والدين من و فرزندان من، جايى نداشت و در عوض استفاده از واژههاى پيران، بزرگسالان، كودكان و نوزادان، بايسته قلمداد مىشد14 ، و توارث هم در آن غير قانونى مىنمود15. در حقيقت، اين تفكر، عنصر سوم خانواده هستهاى را از آن مىگرفت. خانواده، خانواده زن و شوهرى مىشد كه با خانواده هم جنس گرايان برابرى مىكرد، البته با قطع نظر از تفاوت جنسيت در اين دو نوع ازدواج.
به هر حال، سرنوشتى كه براى خانواده و خويشاوند در غرب(جهان صنعتى با زيست شهرى) رقم خورده است، برگشتناپذير مىنمايد. حتى «مارتين سگالن» كه از مبتكران و مخالفان ديدگاه «عمر خويشاوند به عنوان مبناى ايجاد و استمرار رابطهها تقريباً پايان يافته است»16 مىباشد، خود نيز به صورت ضمنى، تحول ياد شده را قبول دارد و مىگويد:
«آنچه كه جامعه صنعتى ما را از جوامع ابتدايى متمايز مىسازد فقدان مفهوم دودمان نيست بلكه اين واقعيت كه گروههاى اجتماعى ما تا آن حد كه بر مبناى ديگرى (چون گروه سنى، طبقه اجتماعى، رفاقت، شغل ادارى، يا كار در كارخانه، فعاليتهاى تفريحى و مانند اينها) اتكا دارد، بر خويشاوندى مبتنى نيست»17
اين بى اعتنايى چرا به وجود آمده است؟ جوابهاى مختلفى ارائه شده18 و عاملى كه از نظر خود مارتين، قابل قبول مىنمايد، اصل آزادى است كه مىتواند موقع انتخاب همسر و نيز انتخاب كسى (از بين خويشاوندان) كه بايد با او، ارتباط برقرار كند، به عنوان تكيه گاه ايدئولوژيكى مورد بهره بردارى قرار بگيرد19! يعنى سر دوراهى رعايت اصل آزادى و رعايت خويشاوندى، اولويت با آزادى است! اين، يعنى بى اعتنايى به برقرارى ارتباط با خويشاوندان. وقتى مىگويم: آزادم كه از مجموعه خويشاوندان با كه رابطه مستحكم برقرار كنم، معنايش اين است كه خويشاوندى را معيار ارتباط نمىشناسم!
خلاصه سخن اين كه به گفته «تالكوت پارسونز» جامعه شناس آمريكايى، خانواده هستهاى «اين گروه خانگى، منزوى و جدا از خويشاوندان، براساس ازدواج بين والدين بنا شده است كه آزادانه يكديگر را برگزيدهاند»20 پس نه در ايجاد آن خويشاوندان نقش دارند و نه در تحكيم روابط آن.
2 - نگاه قرآنى
واژهها و كلماتى كه قرآن از آنها براى بيان روابط خويشاوندى و مسائل مربوط به آن، سود مىبرد، عبارتند از: اهل(تحريم/6)، ارحام(نساء/1، انفال/72، احزاب/6، محمد/22 و ممتحنه/3)، ذىالقربى (بقره/83 و 177 و 215، نساء/36 و نحل/90)، عشيره (توبه/24، شعراء/214 و مجادله/22) و فصيله (معارج/13).
همانگونه كه لغت شناسان و محققان حوزه زبان و فرهنگ، واژههاى: ارحام، اقربا، عشيره، اهل و خويشاوند را هم معنى مىشناسند؛21 قرآن پژوهان و مفسّران نيز واژههاى اهل، ارحام، اقارب22، فصيله و عشيره23 را داراى معناى مشترك مىدانند كه عبارت است از منسوبين نزديك.
بنابر اين مىتوان عنوان خويشاوند را ترجمه ارحام دانست و تمام بايدها و نبايدهاى مربوط به يكى از عناوين ياد شده را، گزارههاى مربوط به آن قلمداد كرد.
گستره حوزه خويشاوندى
گروه خويشاوندان از چه گسترهاى برخوردار است و چه نوع منسوبين را شامل مىشود؟ سؤال اساسى است كه هم در حوزه تفسير جلب توجه مىكند و هم در حوزه فقه. آيا والدين و اولاد از ارحاماند؟24 منسوبين سببى مىتوانند جزء خويشاوندان باشند؟25 چه تعداد از افراد هميشه در دايره ارحام مىگنجد؟26 ريز پرسشهاى عمده دايره خويشاوندان را تشكيل مىدهد.
در جامعهشناسى27 و نزد برخى از شارحان متون28 دينى، علاوه بر منسوبين نسبى، منسوبين سببى نيز جزء گروه خويشاوندى، قرار گرفته و تحت عنوان صله رحم، درباره رسيدگى به زن پدر و زن برادر (با اين كه از ارحام نسبى نمىباشند) سخن رفته است29. بر اين اساس، زن پدر و زن برادر به دليل پيوند نسبى مورد حمايت خويشاوندان نسبى خود و به دليل پيوند سببى مورد حمايت خويشاوندان شوهرشان قرار مىگيرند.
آيت الله جوادى آملى با استفاه از روايت: «انّ اللَّه جعل المصاهرة نسباً لاحقاً امراً مفترضاً و شجّ بها الارحام» مىگويد:
«پس انسان موظف است ارتباط خود را با ارحام سببى نيز قطع نكند.»30
شهيد دستغيب بر اين باور است كه ارحام، مطلق اقارب را، شامل مىشود كه عبارتند از خويشاوندان پدرى، مادرى و خويشاوندى از طريق اولاد31 از قبيل اقارب شوهر دختر و همسر پسر انسان.
آلوسى، پس از نقل ديدگاههاى مختلف و دلايل آنها، بر اين نظر پاى مىفشارد كه والدين و اولاد نيز در حوزه ارحام قرار دارند و اگر احسان به اقارب در قرآن:(بقره/180 و 215 و نساء/135) جداگانه و پس از تذكر احسان به والدين، با حرف (واو) آمده، از باب عطف عام بر خاص است32.
در روايتى از امام صادقعليه السلام، دختر از ارحام شناخته شده است:
«من زوّج كريمته من شارب خمر فقد قطع رحمه.»33
«كسى كه دخترش را به عقد شرابخوار در آورد، در مورد او قطع صله رحم كرده است.»
در روايت مشابه، پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم نيز مىفرمايد:
«من زوّج كريمته من فاسق فقد قطع رحمه»34
«كسى كه دخترش را به عقد فاسقى در آورد در مورد او قطع صله رحم كرده است.»
آيه «و آت ذالقربى حقّه» (اسراء/26)، نازل شد و پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم فرمان يافت كه حق خويشاوند خود را بدهد، آن حضرت فدك را به فاطمهعليها السلام واگذار نمود.35 برخى از فقها،36 همانند بعضى از جامعه شناسان،37 گروه خويشاوند را عبارت مىداند از كسانى كه همه اولاد پدر چهارم يعنى پدر پدر پدر بزرگ به حساب مىآيند.
بر اساس ديدگاه علماى شيعه، موقع نزول آيه تشريع خمس، جهت تأمين نيازمندى فقراى خويشاوندان پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم، تمام كسانى كه سلسله نسبشان به هاشم38 مىرسيدند به شمول آل على39 در قلمرو ذوىالقربا قرار گرفتند.
زمانى كه پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم موظف گرديد كه دعوت به اسلام را آشكار كند و آيه: «و انذر عشيرتك الاقربين» (شعراء/214)، نازل شد، تمام بنى هاشم40 را جمع كرد و خطاب به آنان فرمود:
«خداوند به من فرمان داده است كه خويشاوندان نزديكم را بيم دهم. شما عشيره و گروهم هستيند. خداوند پيامبرى را مبعوث نكرده مگر اين كه از اهل او برادر، وزير و وارث، وصى و خليفه برايش برگزيده است. كدام يك از شما آماده است با من بيعت كند تا برادر، وارث، وزير و وصى من باشد.»41
متونى كه مورد مطالعه قرار گرفت، مؤيد ديدگاهى است كه مىگويد، تمام افراد گروهى كه در پدر چهارم اشتراك دارند، هم ريشه و همخويشاوند شمرده مىشوند و از نظر دين رابطه حقوقى خاصى بين آنها حاكم است و هر فردى نسبت به ديگر اعضاى گروه ملزم به اداى وظيفه و مسئوليت تعريف شدهاى مىباشد كه در همين نوشته به مطالعه گرفته خواهد شد.
در دل شبكه خويشاوندى با قلمرو فوق، واحدهاى كوچكتر خانواده وجود دارد كه نام و عنوان خاصى براى آن در قرآن به چشم نمىخورد ولى براى بيان گفتنىهاى مربوطه از عناوين عناصر اصلى اين نهاد، از قبيل: بعل، ازواج، زوج، والدين والد، والده، ولد و اولاد، استفاده به عمل مىآيد.
عنوان «صله رحم» كه در لغت به معناى اتحاد، انجمن ملاقات و ديدار افراد همخويشاوند است42 شبكه تعاملى عاطفى را پيشنهاد مىكند كه عملى شدن آن به بهبودى زندگى مادى و معنوى تمام آنان مىانجامد و در پناه آن بايد خانوادهها شكل بگيرد. البته با رابطه عاطفى و حقوقى ممتازتر و چشم گيرتر كه قرآن در مقام ترسيم ابعاد آن مىگويد:
«پروردگارت، فرمان داده كه جز او را نپرستيد! و به پدر و مادر نيكى كنيد! هر گاه يكى از آن دو يا هر دوى آنها، نزد تو به سن پيرى رسند، كمترين اهانتى به آنها روا مدار! و بر آنها فرياد مزن! با گفتار لطيف، سنجيده و بزرگوارانه، با آنها سخن بگو و بالهاى تواضع خويش را از سر محبت و لطف، در برابر آنان فرود آر و بگو: پروردگارا! همانگونه كه آنها مرا در كوچكى تربيت كردند، مشمول رحمتشان قرار بده.»
روابط عاطفى كه آيات فوق بدان اشاره دارد و خاستگاه رفتار حقوقى و اخلاقى ويژهاى مىباشد، با همّت و عنايت خويشاوندان قابل تأمين، تثبيت و افزايش است و بازتاب آن به صورت عكسالعمل و در قالب تحكيم بيشتر روابط خويشاوندى، خود آنها را نيز در برمىگيرد. به عبارتى خانواده به نهالى مىماند كه اگر توسط خويشاوندان آبيارى شود و شاخ و برگ پيدا كند و به بار بنشيند، سايه و ميوهاش در خدمت خويشاوندان قرار مىگيرد! بدين صورت كه هم باران محبت و مهرورزى، از زندگى مشترك عروس و داماد بر زمين زندگى خويشاوندان آن دو، مىبارد و هم فرزند پرورش يافته در اين كانون كه از خويشاوندان هر دو فاميل است، در آينده تحت عنوان صله رحم به حمايت از همه آنان خواهد پرداخت.
حراست از پيوند خويشاوندى و راهكارها
قرآن در پى تحكيم انسجام خويشاوندى و استفاده از آن جهت تأمين رفاه، آرامش و آبادانى در حيات اجتماعى است. دستيابى به چنين اهدافى يقيناً به حمايت آگاهانه از خانواده هستهاى نيز مىانجامد:
«تعاليم اسلام با تأكيد بر روابط خويشاوندى به دنبال حمايت از اين خانواده كوچك و كمك به رشد و حل مشكلات آن است. با تقويت روابط خويشاوندى، در مراتب متعدد آن، مىتوان در جهت حل مشكل خانواده يا دستكم كاهش آن گامهاى جدى برداشت».43
آموزههاى دينى كه در رابطه با تحكيم پايههاى انجمن خويشاوندى كارآمدى دارد، متنوع است و در تمامى آنها نفعرسانى متقابل مطرح مىباشد. در يك جمعبندى مىتوان تمام آنها را به دو بخش تقسيم كرد و تحت دو عنوان به مطالعه و دقت گرفت.
راهكار حقوقى
پارهاى از آموزههاى كارآمد در جهت تحكيم روابط و انسجام گروه خويشاوندى، ماهيت حقوقى دارد؛ يعنى در پيشنهاد و تطبيق آنها اراده قانونگذار و شارع بيشتر از اراده فرد نفعرسان، نقش دارد. در مواردى، مخالفت يا اقدامات منفى نفعرسان، وى را تحت پىگرد قانونى قرار مىدهد.
تأمين نفقه و هزينه زندگى نيازمندان، توزيع ميراث و پرداخت ديه قتل ناآگاهانه، در جمع خويشاوندان، از مصادق بارز اين نوع راهكار مىباشد.
نفقه بچه كوچك يا ناتوان بر پدر، مادر، اجداد و مادربزرگهاى پدرى يا اجداد و مادربزرگهاى مادرى، با رعايت ترتيبى، واجب مىباشد. بر فرزند واجب است نفقه پدر و مادر و پدربزرگها و مادربزرگهايش را بپردازد.44
ديه قتل از روى خطا، به عهده عاقله است كه شامل اقارب ذكور پدرى مىباشند. از قبيل برادران قاتل و پسرانشان، عموها و پسرانشان و عموهاى پدر و فرزندانشان.45
قرآن، خويشاوندان نسبى و سببى را در دارايى كسى كه مىميرد، شريك مىداند. پدر و مادر و پدربزرگها و مادربزرگها، در سطوح مختلف، فرزند و فرزندان فرزند، در هر فاصلهاى كه قرار داشته باشند، برادران، خواهران، عموها، عمهها، داييها، خالهها و فرزندان آنها، زن و شوهر، كه دايره وسيعى را تشكيل مىدهند، به گونهاى از مال ميت، ارث مىبرند. قرآن در اين رابطه، با بيان فشردهاى، مىگويد:
«براى مردان، از آنچه پدر و مادر و خويشاوندان او از خود برجاى مىگذارند سهمى است و براى زنان نيز، از آنچه پدر ومادر و خويشاوندان به جاى مىگذارند، سهمى؛ خواه آن مال كم باشد يا زياد، اين سهمى است تعيين شده و پرداختنى».
«براى هر كس، وارثانى قرار داديم كه از ميراث پدر و مادر و نزديكان ارث ببرند.»
بىترديد اجراى مقررات باب انفاق، ديه عاقله و باب ارث، همزمان هم در جمع خويشاوندان آرامش روحى به وجود مىآورد و هم پيوستگى فاميلى را استحكام مىبخشد. اگر اين مباحث، زيرمجموعه صله رحم، شمرده نشده است ناشى از ماهيت حقوقى آنها مىباشد.
راهكار اخلاقى
در كنار راهكارِ حقوقى، قرآن در راستاى حراست از روابط خويشاوندى، از ضرورت پيوستگى تمام اعضاى فاميل، تحت عنوان «صله رحم» سخن مىگويد. به دليل نبود الزام قانونى در تطبيق اين نوع همكارى نام «راهكار اخلاقى» را براى آن برگزيدهايم.
البته اين روش، از الزام اعتقادى و اخلاقى بس جدى، برخوردار است. در قرآن كمتر آموزهاى وجود دارد كه، پىآمد اعتقادى و اخلاقى ناديده انگاشتن آن، به زيانبارى ناديده گرفتن «صله رحم»، مطرح شده باشد!
امام زينالعابدينعليه السلام خطاب به امام باقرعليه السلام مىفرمايد:
«ايّاك و مصاحبة القاطع لرحمه! فانّى وجدته ملعوناً فى كتاب اللَّه فى ثلاثة مواضع: قال اللَّه: «فَهَلْ عَسَيْتُمُ إِنْ تَوَلَّيْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِى الْأَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحامَكُمْ. اُولئِكَ الَّذينَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمُ وَ أَعْمَى أَبْصارَهُمْ» (محمد /22 و 23) و قال: «وَالَّذِينَ يَنقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِيثَاقِهِ وَيَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَن يُوصَلَ وَيُفْسِدُونَ فِى الْأَرْضِ أُولئِكَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَلَهُمْ سُوءُ الدَّارِ» (رعد /25) و قال فى البقرة: «الَّذِينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللّهِ مِنْ بَعْدِ مِيثَاقِهِ وَيَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَيُفْسِدُونَ فِى الْأَرْضِ أُوْلئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ» (بقره /46¬)27
«از رفاقت با كسى كه به صله رحم، پشت پا زده است، پرهيز كن؛ زيرا در سه جاى قرآن، او را ملعون و محروم از رحمت خداوند يافتهام: خداوند فرموده است: «اگر (از اين دستورها) روىگردان شويد، جز اين انتظار مىرود كه در زمين فساد و قطع پيوند خويشاوندى كنيد. آنها كسانى هستند كه خدا لعنتشان كرده و گوشهايشان را كر و چشمهاىشان را كور كرده است» و فرموده است: «آنها كه عهد الهى را پس از بستن استوار آن، مىشكنند و پيوندهايى را كه خدا دستور به برقرارى آن داده، قطع مىكنند و در روى زمين فساد مىنمايند، براى آنهاست، لعنت و بدى سراى آخرت» و در سوره بقره مىگويد: «فاسقان كسانى هستند كه پيمان خدا را پس از بستن محكم آن، مىشكنند و پيوندهايى را كه خدا دستور داده برقرار سازند مىگسلند و در روى زمين فساد راه مىاندازند، اينها زيانكارانند».
در كنار كاركرد و آثار مربوط به مارواءالطبيعه و عالم غيب كه با عبارتهاى گوناگون در روايات قابل مطالعه مىباشد و ترس و اميد جدى را به ارمغان مىآورد، در متون دينى، پيرامون آثار و پيامدهاى دنيوى برخورد مثبت يا منفى، با مسأله صله رحم، نيز سخن رفته است؛ به گونهاى كه براى هر عاقلى قابل درك مىباشد. همانگونه كه بازتاب ماورايى پيوستن و گسستن از انجمن خويشاوندان، حيرتزا و تكاندهنده است. كاركردهاى اين جهانى، ناديدهگرفتن اين گونه از روابط اجتماعى، نيز بسيار قابل توجّه و انگيزهبخش مىباشد:
قال رسولاللَّهصلى الله عليه وآله وسلم: «من ضمن لى واحدة ضمنت له اربعة! يصل رحمه فيحبّه اللَّه و يوسع عليه رزقه و يزيد فى عمره و يدخله الجنة التى وعده».47
«هر كس يك چيز را برايم تضمين كند، من چهار چيز را براى او تضمين مىكنم: با ارحامش رابطه برقرار كند كه در پى آن خداوند دوستش مىدارد، بر رزق و روزيش مىافزايد، بر طول عمرش مىافزايد و او را وارد بهشتى كه وعده داده، مىكند.»
قال رسولاللَّهصلى الله عليه وآله وسلم: «صلة الرحم تعمر الديار و تزيد فى الاعمار».48
«صله رحم خانهها را آباد و عمرها را طولانى مىكند.»
قال رسولاللَّهصلى الله عليه وآله وسلم: «صلة الرحم تهوّن الحساب و تقى ميتة السوء».49
«صله رحم حساب را آسان مىكند و از مرگ ناگوار پيشگيرى مىنمايد.
قال رسولاللَّهصلى الله عليه وآله وسلم: «انّ صلة الرحم مثراة فى المال و محبّة فى الاهل و منسأة فى الاجل».50
«همانا صله رحم، سبب افزايش مال، محبّت بين خويشاوندان و تأخير مرگ مىگردد.»
امام صادقعليه السلام فرمود:
«صلة الرحم تحسّن الخلق و تسمّح الكف و تطيّب النفس و تزيد فى الرزق».51
«صله رحم سبب نيكى اخلاق، سخاوتمندى، پاكى روح و افزايش روزى مىشود.»
علىصلى الله عليه وآله وسلم: «ليس مع قطيعة الرحم نماء».52
«با قطع صله رحم هيچگونه توسعهاى حاصل نمىآيد.»
در تعاليم شعيبعليه السلام آمده است:
«و قطيعة الرحم تورث الهمّ... لا راحة لقاطع القرابة».53
«قطع صله رحم غم و اندوه را در پى مىآورد... كسى كه از نزديكانش فاصله مىگيرد راحتى ندارد.»
افزايش عمر، رفاه كه معيشتى، آبادى خانهها (كه احتمالاً تحكيم روابط خانوادگى و زناشويى را هم شامل است)، جلوگيرى از مرگهاى سياه و زودهنگام، محبوبيت نزد فاميل، طهارت و پاكى ضمير و آسايش روحى و... به عنوان دستاورد ايجاد نظام خويشاوندى و تقويت روحيه مهرورزى بين افراد همخويشاوند تحت عنوان صله رحم، يادآور اين است كه بدينوسيله مىتوان به توسعه و پيشرفت همه جانبه دست يافت.
قرآن نيز سازندگى حمايت خويشاوندى را مورد تأييد قرار مىدهد و «فصيله» و انجمن خويشاوندان را پناهگاه مىشناسد: «و فصيلته التى تؤيه» (معارج /13). انسان وقتى در اين پناهگاه قرار دارد، مطابق با نيازهايش حمايت دريافت مىكند و در مسير پيشرفت قرار مىگيرد. و سخن امام علىعليه السلام در رابطه با توضيح پوشش حمايت خويشاوندان شايان مطالعه است كه مىفرمايد:
«ايها النّاس انه لايستغنى الرجل - و ان كان ذا مال - عن عترته و دفاعهم عنه بايديهم و السنتهم و هم اعظم الناس حيطة ورائه و المهم لشعثه و اعطفهم عليه عند نازلة اذا نزلت به... و من يقبض يده عن عشيرته فانّما تقبض منه عنهم يد واحدة و تقبض منهم عنه ايد كثيرة و من تلن حاشيته يستدم من قومه المودة.»54
«اى مردم هيچ كس از ارتباط با خويشاوندان و از دفاع آنان با دست و زبانشان بىنياز نيست - اگر چه مالدار باشد - خويشاوندان، بزرگترين حمايتكنندگان در دنبال او هستند، هيچكس چون خويشاوندان آدمى، پريشانىهاى او را مبدّل به آسايش نمىكند. خويشاوندان آدمى، مهربانترين مردم در هنگام فرود آمدن حوادث سخت و ناگوار است. كسى كه دست كرامت خود را از خويشاوندانش برمىدارد، يك دست از آنان برداشته مىشود. و در مقابل دستهاى فراوانى از او برداشته خواهد شد، هر كه خوى نرم دارد، از محبّت دائمى خويشاوندانش، برخوردار خواهد بود.»
جالب اين كه در جامعهشناسى نيز از خويشاوندان به عنوان پناهگاه و عامل دستيابى به ثبات ياد شده است:
«به محض اين كه فرد در زنجيره نسلهاى متوالى جايى را براى خود بيابد، به شبكه خويشاوندى همبر ]: افرادى كه پهلوى هم قرار گرفته[ تعلق پيدامى كند و از طريق منشأ خانوادگى خود و مكان خويش در ارتباط با آن، چنين مىانگارد كه به يك «مهرابه» مناسب دست يافته است. شبكههاى خويشاوندى ايجاد كننده ثبات و احساس تعلق بوده و كاركرد خود را به عنوان نظامهاى كسب هويت ايفا مىكنند.»55
در صحنه زندگى كه صحنه جنگ با مشكلات است، وقتى فرد چنين پشتوانه و پناهگاهى را از دست مىدهد، نمىتواند از گزند نگرانىها، درامان باشد. اين نگرانىها، در تمام صحنهها، او را آزار مىدهد و حتى اصل حيات او را نيز تهديد مىكند و ممكن است مرگ سياه را به سراغ او بفرستد! در اين رابطه تحليل زندهياد علامه جعفرى خواندنى است كه در آن از نگرانىها، غصهها و احياناً خودكشى، به عنوان بازتاب پيدايش گسستگى در روابط خويشاوندى ياد مىشود:
«به طور طبيعى بريده شدن و گسيخته شدن افرادى از انسانها كه شاخهها و شكوفههاى يك درخت را تشكيل مىدهند، يك جريان روانى تيره و مزاحم را - اگر چه بدون آگاهى - در سطوح روان افراد به وجود مىآورد. اين جريان مخفى مانند عقدههاى روانى، بدون اين كه خود را نشان بدهند، مشغول فعاليت مىباشند. آيا احتمال نمىرود كه اندوهها و غمهاى متناوبى كه فضاى درون آدميان را بدون علت روشن فرامىگيرند، ناشى از بيگانگى شاخههاى درخت دودمان از يك ديگر باشند؟ به هر حال، بيگانگى از ديگر افرادى كه در ريشه و ساقه و آبيارى و تغذيه شركت مستقيم يا غيرمستقيم دارند، آدمى را در معرض گرفتارىها قرار خواهد داد! آيا احتمال نمىدهيد بعضى از ريشههاى روانى خودكشىها در برخى از كشورهاى پيشرفته از نظر آسايش مادى كه خودشان اين پيشرفتگى را تمدن ناميدهاند، مستند به اين نوع بيگانگى بيرحمانه باشد».56
«مقدار فراوانى از اختلالات حياتى ما ناشى از اضطرابات و اختلالاتى است كه در روان ما، به وجود مىآيند و دمار از حيات ما درمىآورند. غصهها و اندوهها، همانند تيشههاى مخفى، بر بريدن ريشههاى حيات، ما مشغولند... هيچ عاملى براى از بين بردن غصهها و اندوهها، مانند احساس اشتراك با ديگر انسانها در ناملايمات و ناگوارىها و لذت بردن از رفاه و آسايش آنان وجود ندارد.»57
حدود حمايتهاى خويشاوندى
يارىرسانى يا رواج حمايت در جمع خويشاوندان به اين پيشزمينه بستگى دارد كه افراد، همديگر را بشناسند و به تعبيرى نوعى از تبارشناسى، در جامعه اسلامى بايد شكل قانونى پيدا كند تا عملياتى شدن هر دو نوع راهكار، امكانپذير گردد. به همين دليل در سخنى از پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم كه با متن مختلف نقل شده است مىخوانيم:
«اعرفوا انسابكم تصلوا ارحامكم».58
«نسبتتان را بشناسيد تا به خويشاوندانتان رسيدگى كنيد.»
«تعلموا من انسابكم ما تصلون به ارحامكم».59
«سلسله نسبت خود را به اندازهاى كه زمينه رسيدگى به ارحامتان فراهم آيد، بشناسيد.»
با شناخت ارتباطها و انتسابهاى فاميلى، به صورت غريزى و طبيعى انگيزه يارىرسانى به خويشاوند، به وجود مىآيد. «عضو هر خاندانى وقتى ببيند به يكى از نزديكان وى ستمى رسيده يا نسبت به او دشمنى و كينهتوزى شده است، در خود يك زبونى و خوارى احساس مىكند و آن را به خود توهين مىشمارد و آرزومند مىشود كه كاش مىتوانست مانع پيشآمدهاى اندوهبار و مهلكههاى وى شود. اين امر، در بشر يك عاطفه طبيعى است.»60
اگر عكسالعملى جز اين داشته باشد، سلامت روانى او مشكوك خواهد بود.
براساس همين زمينه طبيعى، قرآن اولويت اين نوع تعاون را مورد تأكيد قرار مىدهد. همانگونه كه در باب ميراث اين اولويت رعايت مىشود، در باب صله رحم نيز بايد جامه عمل بپوشد.
اين آيه در سوره انفال در ذيل آياتى قرار دارد كه پيرامون يارىرسانى متقابل در جامعه اهل ايمان سخن مىگويند، مفسّرانى براساس چنين سياقى، از آن مطلق مددرسانى در جمع خويشاوندان را فهميدهاند61 كه شامل صله رحم نيز مىشود.
در هر صورت طبيعى بودن انگيزه يارىرسانى با خطر طغيان همراه است. از اينرو، قرآن با برشمردن مصاديق چند، از مواردى خويشاوندگرايى نبايسته، ضرورت كنترل اين نوع همگرايى را در خط ارزشها، گوشزد مىكند. آن مصاديق عبارتند از: فزونى علاقهمندى به خويشاوندان، در مقايسه با علاقه به خدا، پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم و جهاد در راه خدا، يارىرسانى به دشمن، با انگيزه حمايت از خويشاوندان و خطر سرباز زدن از گواهى دادن براى جلوگيرى از ضرر و زيان خويشاوندان. قرآن مىگويد:
«بگو اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و خويشاوندان و اموالى كه به دست آوردهايد و تجارتى كه از كساد شدنش مىترسيد و خانههايى كه به آن علاقه داريد، در نظرتان از خداوند و پيامبرش و جهاد در راهش، محبوبتر است، در انتظار اين باشيد كه خدا، عذابش را بر شما نازل كند و خداوند گروه فاسق را هدايت نمىكند.
قرآن پس از منع مددرسانى دوستانه به دشمنان، به بهانه حمايت از خويشاوندان مىگويد:
«اى كسانى كه ايمان آوردهايد! به صورت درست و كامل قيام به عدالت كنيد! براى خدا شهادت دهيد اگر چه به زيان شما يا پدر و مادر و خويشاوندان شما باشد».
اين هشدار قرآن ضرورت تعيين معيار در باب حمايتهاى خويشاوندى را الزامى مىنمايد تا به بهانه صله رحم ارزشستيزى صورت نگيرد و در حمايتهاى مثبت نيز همه جانبه نگرى كه خواست دين مىباشد، رعايت شود.
عيار بايستگى مددرسانى مثبت به خويشاوندان، در كلام دانشمندان و تأمّلهاى عالمانه آنان پيرامون صله رحم، تأمين آسايش روحى و نيازهاى معيشتى در همين دنياست و در آنها اشاره و تصريحى به اين كه تلاش جهت تأمين سعادت و تعالى خويشاوند نيز در قلمرو صله رحم، مىگنجد، به چشم نمىآيد. در تعبير نراقى كه جامعترين تعريف براى صله رحم مىنمايد، آمده است:
«قطع رحمى كه حرام است، اين است كه: به گفتار، يا كردار، ايذاء به او برسانى و با او رفتار ناشايست كنى، يا سخن ناخوش نسبت به او بگويى كه دل او شكسته گردد، يا او را احتياجى و ضرورتى باشد به سكنايى يا لباسى يا خوراكى يا نحو آن و تو قدرت بر رفع احتياج او داشته باشى و زيادتر از قدر ضرورت خود را متمكن باشى و از او مضايقه كنى يا ظالمى نيست به او ظلمى كند و تو بتوانى آن دفع كنى و كوتاهى نمايى، يا از راه كينه و حسد از او كناره كنى و دورى جويى و بدون عذر مسموع، در وقت مرض عيادت او نكنى و چون از سفر آيد، به ديدن او نروى و چون او را مصيبتى روى دهد، به تعزيه او حاضر نشوى، و امثال اين هاو جميع اينها، قطع رحم است و صله رحم ضد آنهاست».62
ترديدى نيست در اين كه تأمين آسايش روحى و جسمى با كنشهاى ياد شده از مصاديق صله رحم است و مورد تأييد متون دينى اين باب قرار مىگيرد. در قرآن به صورت مكرر از احسان به والدين و خويشاوندان (بقره 83 و 180 و 177 و 215 و نساء /36 و نحل /90) سخن رفته است كه اشاره به حمايتهاى مادّى دارد، ولى كاركردهايى كه در روايات براى صله رحم ذكر شده است، انجمن خويشاوندان را با مسؤوليت گستردهتر از اينها روبهرو مىكند:
آبادانى خانهها، طولانى شدن عمرها، نيكويى اخلاق كه در همين نوشته مورد مطالعه قرار گرفت و استوارى دين كه در روايت زير (از علىعليه السلام) مطرح شده است، نمىتواند تنها با حمايتهاى معيشتگرايانه، عينيت پيدا كند!
«عباداللَّه افزعوا الى قوام دينكم باقامة الصلوة لوقتها و ايتاء الزكوة فى حينها و التضرّع و الخشوع و صلة الرحم».63
«بندگان خدا با ترس و نگرانى به وسيله اقامه نماز در وقت آن، اداى زكات به هنگام وجوب، تضرع و خشوع و صله رحم، به استحكام و استوارى دينتان روى آوريد.»
اين آثار و نتايج، نيازمند تعامل ويژه، در حوزه خويشاوندى مىباشد، تعاملى كه منتهى به رشد معنويت و انسانيت گردد.
در سه آيهاى كه گسستن از خويشاوندان به نكوهش گرفته شده است، از قطع صله رحم به عنوان مصداقى از فساد در زمين ياد مىشود64 كه مفهوم آن، تحقق صله رحم با اصلاح و نيكوسازى روابط خويشاوندى، خواهد بود. صلاح روابط، از اصلاح انسان جدا نمىباشد. پس اين خويشاوندان است كه زمينه دستيابى به اهداف فوق را فراهم مىسازد. علىعليه السلام با اشاره به نقش خويشاوندان در هموار كردن راه رسيدن به تمامى اهداف بايسته مىفرمايد:
«اكرم عشيرتك فانّهم جناحك الّذى به تطير و اصلك الّذى اليه تصير و يدك التى بها تصول»65
«خويشاوندانت را گرامى بدار كه آنان چون بال تواند كه بدان پرواز مىكنى و ريشه تواند كه به آن بازمىگردى و دست تواند كه با آن پيكار مىكنى.»
تلقى اصلاح همخويشاوند، به عنوان مصداق صله رحم، بيشترين همخوانى را با آياتى دارد كه در آنها بخشودگى گناهان والدين و وارستگى دودمان، خواسته و آرمان جدى مؤمن، قلمداد شده است:
قرآن با عبارتهاى: «رَبَّنَا اغْفِرلِى وَ لِوالِدَىَّ» (ابراهيم /41 و نوح /28) و «قُلْ رَبِّ ارْحَمْهَا كَمَا رَبَّيَانِى صَغِيراً» (اسراء /24) طلب بخشودگى والدين را به عنوان آرمان بايسته معرفى مىكند و در آيات زير دغدغه صالح و شايسته بودن دودمان را:
«پروردگارا از زنان و دودمان ما براى ما روشنايى چشم قرار ده.»
«وَ أَصْلِح لِى فِى ذُرِّيَّتى» (احقاف /15)
«برايم دودمانم را شايسته قرار بده».
طرح بايستگى وجود دغدغه وارستگى و رستگارى والدين و دودمان كه دو عنصر اصلى در حوزه خويشاوندى، مىباشد، نماد نگاه كلى است كه تلاش در جهت وارستگى تمام افراد همخويشاوند را الزامى مىنمايد و منبع قرآنى آن، اين آيه شريفه است كه مىگويد:
«اى اهل ايمان ]زمينه[ درامان ماندن خود و منسوبينتان را از خطر سقوط در آتش جهنّم، فراهم سازيد».
خويشاوندان و خانواده هستهاى
با شكلگيرى خانواده هستهاى، ساحت محرميت براى عروس و داماد توسعه پيدا مىكند. نخستين فرزند خانواده، نقطه تلاقى سلسله انساب داماد و عروس است، بدين ترتيب حوزه اقارب آن دو و فرزندشان گسترش مىيابد و بر پايه آن، بايد پوشش حمايتى دو حوزه خويشاوندى نيز آنان را در برگيرد و در مبارزه با نگرانيها و دغدغههاى زندگى زناشويى، به ايشان به عنوان واحد اجتماعى تازه شكل گرفته، يارى رساند.
ازدواج، بنيادى است كه حقيقت آن را پيوند و رابطه دو جنس مخالف تشكيل مىدهد. استحكام و آسيبناپذيرى اين پيوند، به عنايت بايسته خويشاوندان، - به خصوص بزرگان آنها كه تجربه بيشتر دارند - نيازمند است كه بايد در شرايط مختلف شكلگيرى، ادامه حيات و تهديد آسيبها، با آن، همراهى كند:
1. كمك به همسان گزينى
ازدواج به عنوان محبوبترين سازه، در نزد خداوند، معرفى شده است.66 ولى اين محبوبيت وقتى زمينه پيدامى كند كه اين بنياد از كيفيت و شايستگىهاى لازم برخوردار باشد. يعنى كانونى باشد براى تجلى دلسوزى و دوستى متقابل و زايش دودمان پاكيزه «ذرية طيبة». كاركردى از اين دست، در گروه هميارى خويشاوندان دلسوز و با تجربه، با اين نهاد است و گرنه اقدام مستقلانه دختر و پسر جوان آميخته با كمدقتى خواهد بود. چنين سادهانگارى، پيمان زناشويى را در معرض خطر انحلال و گسست نابههنگام قرار خواهد داد!
دنياى جوان، دنياى بىتجربگى و خوشبينى است، در عين حال، حس استقلالطلبى وى را به تكروى فرامىخواند. در كنار غليان غريزه جنسى كه ناسازگارى آن با تيزبينى و آيندهنگرى، بر كسى پوشيده نيست، بىحوصلگى مرد، براى دستيابى به اشباع غريزه جنسى و علاقهمندى دختران به يافتن شيفته، فرصت گزينش و انتخاب شريك زندگى را از آنان مىگيرد.67
از طرفى، برخلاف ازدواج آرمانى جهانى صنعتى، كه مىگويد: «انتخاب همسر كاملاً برحسب تصادف باشد يعنى جز قانون تصادف هيچ چيز ديگرى در انتخاب زن و مرد دخالت نداشته باشد»68، قرآن از اصل همسان گزينى - كه در گذشته مقبوليت همگانى داشته و اينك نيز در جهان بىطرفدار نيست69 - حمايت مىكند، البته با تفسير مخصوص به خود. قرآن مىگويد:
«مرد زناكار، جز با زن زناكار يا مشرك، ازدواج نمىكند و زن زناكار را، جز مرد زناكار يا مشرك، به زنى نمىگيرد و اين كار بر مؤمنين حرام است».
اصل همسان گزينى (: يافتن كفو و همتا) كه عمدتاً به حوزه اخلاق و فكر، نظر دارد، در سنت نيز به صورت مشروح بازتاب يافته و براى تأمين آن حتى شناخت محيط خانوادگى عروس و داماد ضرورى وانمود مىشود. در سخنان منسوب به پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم آمده است:
«ايها الناس ايّاكم و خضراء الدمن! قيل يا رسولاللَّه! و ما خضراء الدمن قال المرأة الحسناء فى منبت السوء»70
«مردم! از گياه سبزى كه در كنار مزبله (جايگاه زباله) مىرويد، بپرهيزيد. گفت: اى رسول خدا! مراد از سبزى كنار مزبله چيست؟ فرمود: منظور از آن، دختر زيبايى است كه در خانواده بد پرورش يافته باشد.»
«تزوّجوا فى حجز الصالح فان العرق دساس»71
«با خاندان صالح وصلت كنيد، زيرا نژاد انتقال دهنده اخلاق به بچههاست».
«تخيّروا نطفكم فان النساء يلدن اشباه اخوانهنّ و اخواتهنّ».72
«براى نطفههاىتان انتخاب كنيد كه زنان شبيه برادران و خواهرانشان بچه مىزايند».
همسان گزينى با معيارهاى دينى، هم براى زن سرنوشتساز است و هم براى مرد. زيرا «هر فردى از والدين و محيط خانوادگى چيزهايى را فرامىگيرد. تحت تأثير جو حاكم بر آن محيط قرار دارد. اگر اعضايى كه در محيط فوقالذكر هستند داراى ضعف اخلاقى يا فكرى و روحى باشند، در فرد هم تأثيرات زيادى مىگذارند.»73 پس مطالعه پيشينه خانوادگى هر كدام براى ديگر، بايد با اهميّت تلقى گردد و پرداختن بدان، گامى شمرده شود، براى تضمين سلامت و تداوم حيات خانوادگى آن دو.
با توجه به گرايشها و كششهاى مقطع جوانى كه قبلاً بدان اشاره شد، دشوارى و پيچيدگى كار همسانگزينى، پيشينه دلسوزى و تجربه والدين يا بزرگان فاميل و ضرورت كنترل خطر فروپاشى خانواده، پيشنهاد دخالت يا كمك اولياء و بزرگان فاميل، در امر ازدواج جوانان، پيشنهاد منطقى و ضرورى مىنمايد.
بر اين اساس، بسيارى از جوامع درگذشته، چنين دخالتى را قانونى مىدانستند. در دوره ساسانى، دخالت والدين در ازدواج دختر، ضرورى بود. زنى كه با رضايت پدر و مادر، به خانه شوهر مىرفت، پادشاه زن، ناميده مىشد. زنى را كه بىرضايت پدر و مادر، شوهر مىكرد، «خودسراى زن» يعنى زن خودسر مىخواندند.74
در كلام منتسكيو، اين دخالت، به دليل بىتجربگى و احساساتى بودن جوانان، مورد ستايش قرار گرفته و از قانونى بودن آن در فرانسه و انگليس گزارش داده است.75 طبق قانون مدنى فرانسه سال 1804 م، در نبود والدين براى ازدواج پسر و دختر جوان، بايد از جد و مادربزرگ، اجازه گرفته مىشد و در غياب آن دو، تصويب انجمن خانوادگى مركب از خويشان پدرى و مادرى، تعيين كننده بود.76
درباره كاركرد اين دخالت، جامعهشناسان مىگويند:
«درصد طلاق در ميان كسانى كه بر مبناى خواست والدين يا گروه ديگر ازدواج مىكنند، خيلى پايينتر از درصد طلاق در ميان كسانى است كه به خاطر - عشق - ازدواج مىكنند.»77
قرآن نيز نيازمندىهاى مختلف دختر و پسر مجرد و آماده براى ازدواج را در نظر دارد و مددرسانى به آنها را در رابطه با حل مشكل اقتصادى و رعايت اصل همسانگزينى دينى، ضرورى مىشناسد. به همين دليل خطاب به بزرگان هر فاميل78 و حوزه خويشاوندى مىگويد:
«مردان و زنان مجردتان را همسر دهيد. همچنين غلامان و كنيزان صالح و درستكارتان را؛ اگر فقير و تنگدست باشند، خداوند از فضل خود، آنان را بىنياز مىسازد، و كسانى كه توان ازدواج ندارند، پاكدامنى پيشه كنند، تا خداوند با فضل خود آنان را به بىنيازى برساند».
در روايت نبوى نيز آمده است:
«زوّجوا ابناءكم و بناتكم».79
«زمينه ازدواج پسران و دخترانتان را فراهم سازيد.»
استفاده قرآن از واژههاى: «وانكحوا الايامى» كه يادآور نقش خويشاوندان در امر ازدواج جوانان است، «الفقر» به عنوان عامل بازدارنده و دغدغه در امر ازدواج و «الصالحين» به عنوان يادآور اصل همسانگزينى دينى، يادآور نيازهاى اساسىِ جوانان در زمينه ازدواج است. همگانى شدن نيازشناسى از اين نوع، در جمع خويشاوندان، مىتواند دغدغه جوانان را كاهش دهد، انگيزه درستكارى را تقويت كند و از خريد جهيزيه رقابتى، وليمه رقابتى و پيششرطهاى ديگر متّكى بر همچشمى كه اهريمن فقر را فراروى داماد، عروس و خانواده آن دو، قرار مىدهد، جلوگيرى كند!
در يك دايره محدودتر، يارىرسانى خويشاوند، شكل جدىترى به خود مىگيرد و آن عبارت است از كمك به دختران جوان و كم سن و سالى كه تازه مىخواهند ازدواج كنند. در چنين موردى، براى اين كه دختر بىتجربه و خوشباور، فريب زمزمه محبت و عشق مردان شكارچى و شهوتپرست را نخورند، كرامت انسانى آنها آسيبى نبيند و اصل همسان گزينى رعايت گردد، مشورت با پدر و پدربزرگ و يارى رسانى آنها با تأكيد بيشتر،80 رنگ قانونى به خود گرفته است.
بسيارى از مفسّران،81 آيه زير را بازگو كننده دخالت قانونى پدران در امر ازدواج دختران، مىدانند:
]در طلاق پيش از آميزش، نصف مهر زنان بدانها داده مىشود[ «مگر اين كه آنها آن را ببخشند يا آن كس كه گره ازدواج به دست اوست، آن را ببخشد».
2. پاس استقلال خانواده
«وقتى دو شريك زندگى به قصد تشكيل خانواده به هم ملحق مىشوند، اين آغاز رسمى يك واحد جديد خانواده است. اما بين شروع رسمى يك خانواده و خلق يك واحد زنده، مراحل بسيارى وجود دارد».82
اظهارنظر فوق، با دقت و واقعبينى قابل قبولى همراه است و در حوزه تفكر دينى، در بخش تشكيل خانواده، نيز زمينه پذيرش دارد و قابل تأييد مىنمايد.
از منظر دين، با ازدواج رسمى - به رغم تحقق آن با دقت و دلمشغولى عميق دختر و پسر جوان و تعدادى از اعضاى فاميل آن دو، نسبت به رعايت اصل همسان گزينىِ پيشنهادىِ قرآن - تنها بخشى از زمينهسازىهاى لازم جهت تضمين بهداشت روانى، در محيط زندگى خانواده هستهاى، فراهم مىگردد، فاصله باقىمانده تا تشكيل زندگى آرمانى را خود عروس و داماد در سايه حمايت خويشاوندان با دقتها و تلاشهاى ايثارگرايانه خود، بايد بپيمايند.
در روايت نبوى آمده است:
«من تزوّج فقد احرز نصف دينه فليتّق اللَّه فى نصف الباقى»83
«هر كسى ازدواج كند به نگهدارى نصف دينش موفّق شده است پس در رابطه با نصف باقيمانده خداترسى پيشه كند.»
در نخستين روزهاى زندگى زناشويى، نسيم آرامش روح، دوستى و دلسوزى، واحد خانواده تازه شكل گرفته را، نوازش مىدهد، ولى گسترش و ريشهدارى اين سه حالت روحى در آن، به گونهاى كه تجليگاه نشانه حضور خداوند، به حساب آيد و تربيتيافتگان در آن، اين سه موهبت را با خود به جامعه منتقل كنند، به آگاهى، تصميمگيرى و رفتارزن و شوهر و خويشاوندان آن دو، بستگى دارد.
«و از نشانههاى او اين است كه همسرانى از جنس خودتان براى شما آفريد تا در كنار آنان آرامش يابيد و در ميانتان دوستى و دلسوزى قرار داد. در اين، نشانههايى است براى گروه انديشهورز».
مخاطب ضمير جمع مذكر (لكم) كه در اين بخش از سوره چند بار تكرار شده است، برمبناى «تغليب»، عموميت دارد و شامل زنها نيز مىشود، با اين بار معنايى كه زن و مرد به صورت متقابل آرامش را همچونان مودت و رحمت به همديگر هديه مىدهد و هر كدام براى ديگرى تكيهگاه كارآمد و اطمينانى به حساب مىآيد، مبادله پيوسته، مكرر و دائمى آرامش، دوستى و دلسوزى، تحكيم فزاينده روابط بين آنها را در پى دارد.
پيشنهاد بايسته دين و تحليل روانشناختى خانواده، براى تحقق هر چه بيشتر و بهتر ايده فوق، اين است كه زن و مرد به مطالعه گرايشها و تقاضاهاى ويژه همديگر، همت گمارند. آگاهى در اين رابطه سبب مىشود كه در موارد مشاهده رفتار به ظاهر خلاف انتظار، به جاى سوءتفاهم، صميميت افزايش يابد.
از باب نمونه زن دنبال خصوصى شدن است، همه چيز را براى خانواده و خانه مىخواهد،84 براساس اين تمايل، مرد بايد سر ساعت بعداز انجام كار روزانه، به خانه برگردد، ولى مرد براساس غريزه تأمين خانواده،85 اگر كار اضافى پيدا شود بىدرنگ مىپذيرد، هر چند به مراجعه ديروقت به خانه منجر گردد. برپايه اين دو كشش غريزى موقع ورود به خانه، مرد با اتهام بىتفاوتى از سوى زن، روبهرو مىگردد، كه وى را وادار مىكند تا همسرش را متهم به ناسپاسى كند!
نمونه ديگر اين است كه مرد با سكوت در خلوت از خستگى86 بيرون مىآيدو زن با درميان گذاشتن آن، با كسى كه درك كند،87 اين دو خواسته زن و مرد، ناآگاه را به رويارويى منفى وامىدارد.88
در نمونههاى فوق، آشنايى مرد با ويژگيهاى روحى زن و برعكس، به آن دو فرمان بردبارى و توجه به فداكارى مىدهد. بردبارى و توجه هر يك به فداكارى طرف مقابل، آرامش روحى را به او هديه مىكند.
دين ضمن توصيه به بردبارى زن و مرد در مقابل رفتار همديگر، مرد را كه عنوان «قيّم» و نگهبان دارد، مسئول اصلى بهسازى روابط خانوادگى مىشناسد، قرآن هجده بار او را مخاطب قرار داده مىگويد:
«و عاشروهن بالمعروف» (نساء /19)
«زندگىتان را با زنان براساس معروف سامان دهيد.»
يعنى رفتارتان با طبع و درك زن )اگر با شرع و مروت، سازگارى دارد( همخوانى داشته باشد.89
ابن عباس ذيل آيه: «وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِى عَلَيْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَلِلرِّجَالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَةٌ...» (بقره /228) در رابطه با «درجه» اى كه براى مرد اثبات شده، مىگويد:
«مقصود اين است كه مرد بخشى از حقوق خود را ببخشد ولى تمام حقوق همسرش را رعايت نمايد، زيرا خداوند، اول فرموده زن و مرد حقوق همانند دارند و سپس مردان را دعوت نموده كه فضيلت خود را با چشمپوشى از بعضى حقوق خود، بر زنان اثبات كند.»90
برخى از مفسّران، بر همين مبنا، حتى خوشرويى و خوشزبانى را نيز از مصاديق معروف قلمداد نمودهاند.91
بر اين اساس كليد سلامت خانواده در دست مرد است، علاقه و محبت اصيل و پايدار زن همان است كه به صورت واكنش علاقه و احترام مرد، به وجود مىآيد.92 مرد هر اندازه موجبات آرامش و آسودگى خاطر همسر خود را فراهم كند، غيرمستقيم، به همان ميزان به سعادت خود، خدمت كرده است و كانون خانواده خود را، رونق بخشيده است.93 زمانى كه زن احساس كند مورد توجّه و احترام است، ارضا شده همچنان به ايثار خود ادامه مىدهد.94
با درك متقابل زن و مرد از همديگر و مسئوليتپذيرى بيشتر مرد، الگوى پيشنهادى روانشناسان در رابطه با خانواده درمانى، تحقق پيدامى كند كه براساس آن «زن و شوهر بايد الگوهايى به وجود آورند كه در آن هر كدام، عملكرد ديگرى را در بسيارى زمينهها حمايت كند، بايد الگوى تكميلى به وجود آورند كه به هر يك از آنها، اين امكان را بدهد كه تسليم شود، بىآن كه احساس كند تسليم شده است. هم زن و هم شوهر بايد بخشى از مجزا بودن خود را براى كسب تعلق از دست بدهند. پافشارى زن و شوهر در حفظ حقوق مستقل خود ممكن است زير بار «بهم وابستگى» رفتن را در يك رابطه قرينه مختل كند.»95
بهم وابستگى كه الگوى قرآن، پديد مىآورد، بهمتنيدگى نهايت مستحكمى است كه تعبير لباس بودن هر كدام از زن و مرد براى ديگرى، بدان اشاره دارد، يعنى هر كدام مانع آشكار شدن معايب ديگرى است، هر كدام ديگرى را زيبا جلوه مىدهد و هر كدام آسايش ديگرى را تأمين مىكند و مانع آسيب به او مىشود.
تعبير قرآن مىتواند شكل كاملتر «خط و مرزبندى ذهنى باشد» كه روانشناسان در حوزه خانواده درمانى، تأكيد بر ضرورت آن دارند. اين حدود ذهنى كه زندگى زن و شوهر را از زندگى دو خانواده اصلى جدا مىسازد، نه سفت باشد كه سبب انزواى آن دو شود و نه سست كه به خويشاوندان اجازه نفوذ و دخالت در عملكرد آن دو را بدهد.96 خويشاوندان بايد اين انفصال را97 پذيرفته، مورد حمايت قرار دهند و گرنه واحد خانواده در معرض تهديد قرار مىگيرد.98
براساس تعبير قرآن، هر يك از زن و شوهر، جسم و جان ديگرى و سبب زيبا و خوشايند جلوهگر شدن او به حساب مىآيد. بهم وابستگى با اين ويژگى، هم حافظ استقلال خانواده است و هم صميميت رابطه آن را با خويشاوندان تأمين مىكند. چنين زن و شوهرى، سعادتشان را مستند به خانواده همديگر مىدانند و خانوادههاى اصلى نيز، خودشان را ممنون آن دو مىشناسند.
در روايتى آمده است:
«الآباء ثلاثة اب زوّجك و اب ولّدك و اب علّمك».99
«پدران سه تا هستند: پدرى كه به تو همسر داده، پدرى كه تو را به دنيا آورده و پدرى كه به تو دانش آموخته است.»
وقتى شوهر خواهر، يا شوهر دختر امام سجادعليه السلام، بر آن حضرت وارد مىشد، او را روى عبايش مىنشاند و مىفرمود: «مرحبا بمن كفى المؤنة و ستر العورة»100.
«خوش آمد مىگويم به كسى كه بخشى از مؤنه زندگيم را تقبّل كرده و ناموسم را پوشانده است.»
حمايت خويشاوندان، از خانوادهاى هستهاى، مصاديق مختلف دارد و بهترين آنها توصيه به درك متقابل و پوشش بودن براى همديگر، است كه اعتراف و تأكيد بر استقلال آن نيز شمرده مىشود، تا بدينوسيله از خطر دريدگى در لباس زندگى زناشويى و درز معايبى، از آن به بيرون، پيشگيرى به عمل آيد.
معمولاً وابستگى شديد به خانوادههاى اصلى و ناآشنايى با راز و رمز ايجاد محوطه خانوادگى و پذيرفته نشدن حيات زناشويى، نزد خويشاوندان، زمينهساز جهيدن اسرار زناشويى، به بيرون از حريم آن، مىشود و تمايلات غريزى مادر شوهر و مادرزن را شعلهور مىسازد كه اولى به قصد براى خود نگهداشتن پسرش، با عروس كه او نيز چنين هدفى101 را پيگير است، به طور طبيعى سر ستيز دارد و دومى در پى ساختن داماد ايدهآلش مىباشد. واويلاى اين دو مادر، ممكن است، دو فاميل را به صفآرايى دعوت كند، حمايتهاى جانبدارانهاى را راهاندازى نمايد و بهمتنيدگى زناشويى را به نابودى كشاند!
مطالعات آسيبشناختى خانواده وجود چنين فرايند را در پهنه تعامل خويشاوندان و خانوادهها تأييد مىكند. براساس آمار داده شده در ايران، 27% زنان و مردان متقاضى طلاق عامل اقدامشان را، دخالت بيجاى خويشاوندان و آشنايان اعلام نمودهاند كه از نظر فراوانى، در رتبه دوم قرار دارد.102
3. رسالت درمان خانواده
خانواده يك سيستم باز و ملزم به برون سازى و انسگيرى با دو خانواده اصلى، خويشاوندان و جامعه است. با اين ويژگى كه موفقيت خود را، در گرو بهم وابستگى درونى متعادل مىداند. اين بهم وابستگى بر دو تكيه گاه حقوقى و اخلاقى استوار مىباشد. رعايت حقوق متقابل زن و شوهر و تعامل اخلاقى آن دو كه نماد دلسوزى و مهربانى است، وقتى تحقق مىيابد كه نوعى خودسازى در حوزه روابط زناشويى هميشه مطرح باشد و فلسفه بهمتنيدگى بايسته، در خانواده را يادآورى كند و گرنه دنياى بيرون، آسيبهاى خود را از كانال برونگرايى اعضاى خانواده، به درون آن گسيل مىدارد و روابط بين زن و شوهر را به تهديد مىگيرد. زمانى كه در بيرون فعاليتهاى سازمان يافتهاى مثل نهضت برابرى زن و مرد، اصالت مدپرستى، رقابت در مصرف و رواج سكس، جريان داشته باشد، وسوسه تعارض با شدت بيشتر، به سراغ شوهر و خانم مىرود و زمينه تخاصم و احياناً روانپريشى را فراهم مىآورد.
قرآن با واقعبينى ويژه خود،آسيبپذيرى خانواده را با گونههاى مختلفش پيشبينى كرده و براى كنترل و درمان به موقع آن راهكارى ارائه داده است كه با خانواده درمانى جديد، تفاوت اساسى دارد.
طبق نظريه «خانواده درمانى» جديد، درمانگر، وقتى به سراغ خانواده مىرود كه آسيب و اختلال روانى در يك عضو يا دو عضو و يا... ، به عنوان مرض و عارضه پابرجا، جلب توجه كند. باور درمانگر اين است كه فرد در چارچوب محيط اجتماعىاش در نظر گرفته شود. فرد نمىتواند جدا از ساير اعضاى خانواده باشد. پس بايد ساخت گروه خانواده تغيير كند تا اعضاى آن هم تغيير كند.103 خانواده درمانگر، به گونه مردمشناس بايد به فرهنگى كه با آن كارمى كند ملحق شود و در داخل سيستم خانواده، فشار آن را تجربه كند و برخلاف مردمشناس كه به شناخت بسنده دارد، بايد آن فرهنگ را تغيير دهد. وارد سيستم خانواده شدن يعنى شبيه شدن با اعضاى خانواده و تقليد كردن از آنها، كار دشوارى است ولى بدون اين نوع برونسازى، درمانگر نمىتواند، موفق به بازسازى خانواده شود.104
نظريه خانواده درمانى قرآن با واگذارى مسؤوليت درمان به اعضاى خانواده و خويشاوندان، از اقدام زودهنگام و پيش از ريشهدار شدن آسيب، حمايت مىكند. به همين دليل از واژه «خوف نشوز» استفاده مىكند كه اشاره دارد به آغاز نمايش علائم هنجارشكنى توسط زن، شوهر يا هر دو.
به تعبير ديگر، قرآن از اين ايده حمايت مىكند كه اسرار خانواده نبايد به بيرون از خانواده درز كند. در جامعه تنها بعض اعضاى خويشاوندان مىتواند در بعض شرايط، در جريان مشكلات خانواده به صورت تفصيلى قرار بگيرند و آن، زمانى است كه زن و شوهر هر دو روابطشان را گلآلود ببينند.
مرد و زن هر دو موظف است كه همديگر را زير ذرهبين قرار دهد. هر گاه نشانههاى انگيزه آسيبزنى به روابط زناشويى را، در رفتار همديگر مشاهده كرد، بى درنگ دست به كار شده، از توسعه و رشد آن جلوگيرى نمايد.
بدين ترتيب در نظريه قرآن مشكل ورود درمانگر در سيستم خانواده و خود را عضو آن قلمداد كردن، به گونهاى كه ساير اعضا بپذيرند، وجود ندارد؛ چه آن كه درمانگر از پيش در خانواده يا خويشاوندان عضويت حقيقى دارد، و مىتواند زودهنگام متوجه آسيب شده و آهنگ درمان كند.
قرآن در رابطه با نقش و راهكارهاى مورد استفاده زن و مرد در امر خانواده درمانى و كنترل اختلال رؤيت شده در خانواده، مىگويد:
«اگر زنى از شوى خويش بيم سركشى و رويگردانى داشته باشد، مانعى ندارد با هم صلح كنند و صلح بهتر است».
كارآمدترين سرفصل نظريه خانواده درمانى، در قرآن، درمان خانواده توسط خويشاوندان است كه ابنعربى از آن به عنوان يكى از اصول قرآنى ياد مىكند كه بنيان شريعت را تشكيل مىدهد و با اظهار تأسف از اين كه در عصر وى در تمام شهرهاى كشورش، اثرى از اجراى اين طرح قرآنى به چشم نمىآيد مىگويد:
«وقتى كه تمام قضات را به اجرا و احياى اين اصل، فراخواندم، جز يك قاضى، كسى جواب مثبت ندادند».105
رشيد رضا نيز با سوگمندى، مىگويد:
«در حالى كه فساد در خانوادهها، در حال گسترش است و از والدين به بچهها سرايت مىكند كسى وجود ندارد كه به اين سفارش گرانمايه، به عنوان واجب يا مستحب عمل كند.»106
قرآن نقش درمانگرى را وقتى به خويشاوندان واگذار مىكند كه روابط زناشويى از سوى زن و شوهر، به تهديد گرفته شود و نشانههاى حقكشى در رفتار هر دو به چشم آيد. در چنين شرايطى قرآن مىگويد:
«اگر از ناسازگارى ميان زن و مرد بيم داشتيد، داورى از خويشاوندان شوهر و داورى از خويشاوندان زن، برانگيزيد، اگر آن دو طالب اصلاح باشند، خداوند ميانشان سازگارى پديد مىآورد. همانا خداوند دانا و آگاه است.»
مفسّران و فقيهان، پرسشهايى از اين دست را در رابطه با آيه، مهم ديده و طرح كردهاند كه چه كسى مخاطب آيه است؛ و كسى كه برانگيخته مىشود داور است يا وكيل؟، دو نفرى كه براى حل مشكل خانواده تعيين مىگردند، مىتوانند تصميم بر طلاق و جدايى زن و شوهر بگيرند، يا نه؟، جز خويشاوندان كس ديگرى اجازه دارد كه به ايفاى چنين نقشى همت گمارد يا نه؟
در كنار ديدگاههايى كه خود زن و مرد، فرمانروايان و مؤمنين را مسئول مىشناسد، برخى اين احتمال را نيز مطرح مىكند كه مخاطب آيه خويشاوندان دو طرف است.107 اين احتمال طرفدار چندان جدى ندارد ولى با ظاهر قرآن، قضاوت عقل و سنت سازگارى بيشتر، نشان مىدهد، زيرا براساس بيان صريح قرآن، كار خانواده درمانى، بايد توسط خويشاوندان، صورت گيرد. واگذارى يا مشروط كردن، اين كار، به دستور حكومت، دليلى ندارد، مخصوصاً با توجّه به اين واقعيتها كه خويشاوندان به صورت طبيعى در جريان مشكل قرار مىگيرند و انگيزه ذاتى براى اقدام و زمينه عاطفى براى اجرا هم دارند.
سرشت دين و بناى زن و مرد بر افشا نشدن اسرار خانواده است و دولتى شدن اين نوع تنشزدايى به معناى بازارى شدن ماجراى درون خانوادگى مىباشد. بسيارى از اوقات خانواده و خويشاوندانش، در سايه حكومت طاغوتمنش يا كافر، زندگى مىكنند كه دين مراجعه و دادخواهى از آن را، ناروا مىداند. گستردگى آشفتگى خانوادگى در اين سطح، به قدرى وسعت دارد كه در حوصله حكومت نمىگنجد.
در روايتى كه تمام مفسّران و فقها، به نقل آن پرداختهاند، نيزهمراهان زن و مرد كه يقيناً خويشاوندان ايشان بودهاند مسئول تعيين داور شناخته شده است و نه خود علىعليه السلام:
«انه جاءه رجل و امرأة و مع كل واحد منهما فئام من الناس - فقال علام شأن هذين؟ قالوا وقع بينهما شقاق قال علىعليه السلام فابعثوا حكماً من اهله و حكماً من اهلها ثمّ قال للحكمين تدريان ما عليكما! أن رأيتما ان تجمعا جمعتما و ان رايتما ان تفرقا فرقتما فقالت المرأة - رضيت بكتاب اللَّه بما علىّ فيه ولى. قال الرجل اما الفرقة فلا. قال علىعليه السلام كذبت و اللَّه حتى تقر بمثل ما اقرت به»108.
«زن و مردى - كه هر كدام را جمعى از مردم همراهى مىكردند - به امام علىعليه السلام مراجعه كردند. امامعليه السلام فرمود: «اين دو را چه ماجرايى است؟ گفتند: بين آنها، ناسازگارى پديد آمده است! امام فرمود: از خويشاوندان هر كدام داورى را برگزينيد. سپس به دو داور فرمود: مىدانيد چه مسؤوليتى داريد؟ اگر نظرتان اين بود كه آنها را هم بمانند، حكم به با هم ماندن آنها مىكنيد و اگر نظرتان بر اين قرار گرفت كه از هم جدا شوند، حكم به جدايى آنها مىكنيد. پس زن گفت راضى هستم به حكم كتاب خدا! چه بر ضررم باشد و چه بر نفعم! مرد گفت: به جدايى رضايت نمىدهم؟ امام فرمود: به خدا سوگند، تن دادنت، به داورى، دروغين است، مگر اين كه اقرار كنى به گونهاى كه زن اقرار كرد.»
قسمت پايانى روايت از صلاحيت و اختيارات گسترده داوران پرده برمىدارد (و گويا اين نكته را مورد تأكيد قرار مىدهد كه تعيين پيششرط در حقيقت دعوت به طرفدارى از يك طرف دعوا مىباشد كه يادآورى عادلانه سازگارى ندارد) و گرنه همانگونه كه تلقى وكالت از آيه، مخالف نص آن مىباشد109، انتخاب گزينه طلاق - با استناد به آيه - توسط داوران نيز مخالف صراحت قرآن است كه تأكيد بر آسيبزدايى و كارآمدى قطعى اين گونه از خانواده درمانى دارد. بنابراين اگر درمانى صورت نمىگيرد، راز آن را بايد در ناكارآمدى و ناتوانى درمانگر، جستجو كرد و دنبال داور ديگرى بود، به همين دليل، شهيد ثانى مىگويد:
«شايسته داوران است كه در تلاششان، خلوص نيت و قصد اصلاح داشته باشند. پس كسى كه در تلاش شايستهاش، حسن نيت دارد، خداوند تلاشش را نيكو قرار مىدهد و اين سبب تحقق خواسته او مىگردد، چنان كه قرآن بدان اشاره دارد: «اگر دو داور اراده اصلاح داشته باشند، خداوند، وفاق بين زوجين را مقدر مىكند». مفهوم شرط اين است كه ناكامى داوران و تداوم ناسازگارى بين زن و شوهر، بازتاب دهنده فساد نيت دو داور است و اين كه آن دو با همدلى و توافق در پى اصلاح نبودهاند؛ بلكه در نيك يكى يا هر دو فساد وجود داشته، به همين دليل به مرادشان نرسيدهاند.»110
رشيد رضا نيز از آيه همين مطلب را مىفهمد و تأكيد مىكند كه براساس آيه، اگر اراده داوران درست باشد وفاق حتماً حاصل مىآيد. اين نشانه اهتمام خداوند نسبت به تحكيم نظام خانوادههاست. كه در مقابل سازگارى، از جدايى، يادى نمىكند، تا بدينوسيله بفهماند كه جدايى نبايد به وجود آيد.111
عادلانه بودن داورى، مورد تأكيد قرآن است. (نساء /58). در خصوص خانواده علاوه بر رعايت عدالت، احياى مجدد صميميت در محيط خانواده، نيز هدف داورى قلمداد شده است، بر اين اساس، شايستگى داور در اين باب، معنى خاص دارد. علاوه بر زمينههاى طبيعى از قبيل آشنايى بيشتر داوران با وضعيت درون خانوادگى، علاقمندى شديد آنها با بازگشت صلح و دوستى در خانواده، آرامش خاطر زن و شوهر در مقام بيان آنچه كه در ضميرشان دارند، از دوستى، كينه، اراده با هم ماندن، از هم جدا شدن و دلايل هر كدام كه بازگويى آنها با بيگانه، از نظر آنان، ناخوشايند مىباشد. فضايل اكتسابى همچونان: مهرورزى، مهارت قناعت دهى112 و صالح بودن،113 نيز جزء شرايط داورى داوران فاميلى، قلمداد شده است كه به روزرسانى آنها مستلزم آشنايى با روانشناسى خانواده و فن رواندرمانى خانواده خواهد بود.
روش كارى داوران در تفاسير و كتب فقهى اين گونه توضيح داده شده است كه هر كدام از دو داور، با خويشاوند خود، به تنهايى مىنشيند تا در جريان گفتنىها و تمايلات او قرار گيرد114 و ظالم و مظلوم را بشناسد، سپس دو داور، طى نشستى، عوامل ناسازگارى را در پرتو دانستنيها و شنيدنىهايى كه به دست آورده است، به مطالعه مىگيرند تا مقصر اصلى و راههاى درمان آشفتگى روابط زناشويى را، مشخص نمايند. در نهايت هر كدام به سراغ فاميل خود مىرود تا مسؤوليت و وظيفه او را در رابطه با پديده ناسازگارى و درمان آن، به وى گوشزد كند.115
ولى ظاهر قرآن و چارجوب نهفته در آن، شمول دارد و تمام گونههاى آشفتگى خانوادگى و اقدامات و فعاليتهايى را كه در جهت بازگشت صميميت و بهم وابستگى به خانواده مؤثر است، در برمىگيرد. براساس اين معيار، نشستهاى مشترك و مركب از دو داور و اعضاى خانواده، اگر مفيد تشخيص داده شود، نيز مشروعيت و مطلوبيت پيدا مىكند و...
به هر حال فيصلههاى داوران، نافذ است. دستگاه قضايى حق ندارد، چيزى بر آن بيفزايد يا كم كند،116 شروط پيشنهادى آنها در صورت سازگارى با شرع، لازمالاجرا مىباشد.117 جلوگيرى از تخلف، با نظارت مشترك حاكم و خويشاوند، قابل تأمين است.
آخرين سخن
يارى رسانى به خانواده توسط خويشاوندان، با هر سه گونهاش، فعلاً در جامعه دينى وجود خارجى ندارد. ازدواجها رو به تصادفى شدن است و همسانگزينى دينى با كمك خويشاوندان رو به فراموشى پيش مىرود. پيوندهاى خويشاوندى، تنها زمينهساز حضور اعضاى فاميل در تالار عروسى براى صرف وليمه است. زندگى مشترك زناشويى با زورآزمايى و انگيزه چيره شدن، آغاز مىشود. آسيبهاى خانوادگى، زودهنگام به سراغ زن و شوهر مىآيد. نوزاد بينوا، در ميدان نبرد، چشم به جهان مىگشايد و زندگى را به تجربه مىگيرد. بسيارى از اين آشفتگيها ريشه در فراموشى طرح صله رحم و غفلت از احياى پيوند خويشاوندى دارد كه اينك علىرغم داشتن جايگاه والا در متن دين، فاقد دانش، آموزش و كارشناس مىباشد. بايد اذعان داشت كه «صلة الرحم تعمر الديار و تزيد فى الاعمار»، با صله رحم آبادانى و شادابى را مىشود به جامعه و خانواده برگرداند.
پی نوشتها:
1 - صدر، حسن، حقوق زن در اسلام و اروپا، تهران، چاپخانه بانك ملى، 81/ 1319.
2 - هانرى مندراس و ژرژ گورويچ، مبانى جامعهشناسى، ترجمه باقر پرهام، چاپ پنجم، تهران، انتشارات اميركبير، 228/ 1369.
3 - مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، الطبعة الثانية، بيروت، مؤسسة الوفاء، 1403 ه ، 119/43.
4 - اعزازى، شهلا، جامعهشناسى خانواده، چاپ اول، تهران، انتشارات روشنگران و مطالعات زنان، 10/ 1376.
5 - آنتونى گيدنز، جامعهشناسى، ترجمه منوچهر صبورى، چاپ چهاردهم، تهران، نشر نى، 426/ 1384.
6 - گرهارولنسكى و جين لنسكى، سير جوامع بشرى، ترجمه ناصر موفقيان، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، 467/1369. به نقل از: شرفالدين، حسين، تحليل اجتماعى صله رحم، چاپ اول، قم، دفتر تبليغات اسلامى، 375/ 1378.
7 - حقوق زن در اسلام و اروپا، /155.
8 - جامعهشناسى خانواده، /27 و 28.
9 - همان، /96.
10 - همان، /111 - 105.
11 - ر.ك: سجادى، سيد ابراهيم، همگرايى و فروپاشى نهاد خانواده در نگاه قرآن، فصلنامه پژوهشهاى قرآنى، شماره37-38، مشهد، دفترتبليغاتاسلامى، خراسان، 152-167/ 1383.
40 - ذكر بنى هاشم و بنى عبدالمطلب در روايات سبب نزول آيه انذار بازگوكننده دو مطلب مختلف نيست؛ زيرا عبدالمطلب تك فرزند هاشم بود. بنابراين بنى هاشم مصداقى جز بنى عبدالمطلّب ندارد. رجوع شود به: ابن الاثير، الكامل فى التاريخ، چاپ اول، بيروت، دارالكتب العلمية، 549/1 1407.
41 - مجمع البيان، 206/4.
42 - لغتنامه دهخدا، جلد 8، واژه رحم.
43 - سالارى فر، محمد رضا، درآمدى بر نظام خانواده در اسلام، چاپ اول، قم، مركز نشر هاجر، 181/ 1385.
44 - الطوسى، محمد، المبسوط فى فقه الاماميه، المكتبة المرتضوية، 31/6 .
45 - ابن ادريس حلى، كتاب السرائر، چاپ دوم، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، 332/3 1411.
46 - بحارالانوار، 197/71.
47 - همان، /92.
48 - همان، /94.
49 - همان.
50 - همان، /102.
51 - همان، /114.
52 - همان، 237/74.
53 - همان، 263/51.
54 - نهجالبلاغه، خطبه 23.
55 - جامعهشناسى تاريخى خانواده، /109 - 110.
56 - جعفرى، محمد تقى، ترجمه و شرح نهجالبلاغه، چاپ اول،؛ تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 86/5 1359.
57 - همان، /87.
58 - نيشابورى، الحاكم، المستدرك على الصحيحين، بيروت، دارالمعرفة، 89/1.
59 - الترمذى، محمد، الجامع الكبير، چاپ دوم، بيروت، دارالغرب الاسلامى، 521/3 1998.
60 - ابن الخدون، عبدالرحمن، مقدمه ابن خلدون، ترجمه محمد پروين گنابادى، چاپ هفتم، شركت انتشارات علمى و فرهنگى، 242/1 1369.
61 - ر.ك: المراغى، احمد مصطفى، تفسير المراغى، چاپ دوم، بيروت، دار احياء التراث العربى، 45/10 - 12؛ مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه، چاپ نوزدهم، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 259/7 1376.
66 - پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم فرمود: «ما بنى فى الاسلام بناء احب الى اللَّه من التزويج»، بحارالانوار، 222/100.
67 - جهت مطالعه حالات روحى و غريزه جوانان اعم از زن و مرد مراجعه شود به: موريس دبس، بلوغ، ترجمه حسن صفارى، تهران، چاپخانه على اكبر علمى، 1328؛ سجادى، سيد ابراهيم، همگرايى و فروپاشى نهاد خانواده در نگاه قرآن، پژوهشهاى قرآنى، مشهد، 170/ 1383.
68 - مبانى جامعهشناسى، ترجمه باقر پرهام، /237.
69 - ساروخى، باقر، مقدمهاى بر جامعهشناسى خانواده، چاپ ششم، تهران، سروش، 1382، بخش دوم.
70 - وسائل الشيعه، 229/14.
71 - الهندى، على، كنزالعمال، چاپ پنجم، بيروت، مؤسسة الرسالة، 295/16 1405 و 296.
74 - مطهرى، مرتضى، نظام حقوق زن در اسلام، چاپ نهم، تهران، شركت افست، 222/ 1359.
75 - منتسكيو، روح القوانين، ترجمه على اكبر مهتدى، چاپ هشتم، تهران، انتشارات اميركبير، 634/ 1362 و 632.
76 - حقوق زن در اسلام و اروپا، /101.
77 - هرى. س.ترى يانديس، فرهنگ و رفتار اجتماعى، ترجمه نصرت فتى، چاپ اول، تهران، نشر رسانش، 216/ 1378.
78 - مأخذ مخاطبشناسى در آيه تفاسير زير مىباشد:
- الصادقى، محمد، الفرقان فى تفسير القرآن، چاپ دوم، انتشارات فرهنگ اسلامى، 134/19 - 18 1406.
- البرسوى، اسماعيل، تفسير روح البيان، چاپ هفتم، بيروت، دار احياء التراث العربى، 146/6 1405.
- تفسير المراغى، 103/ 16 - 18.
79 - كنزالعمال، 290/16.
80 - نظام حقوق زن در اسلام، /73.
81 - زمخشرى ضمن اين كه خود، شش دليل اقامه مىكند بر اين كه مراد از آيه مورد بحث ولى و سرپرست دختر جوان و شوهرناكرده است، اين تلقى را ديدگاه مالك نيز معرفى مىكند. مرحوم طبرسى اين نظر را نظر جمعى از علماى شيعه و نظر شافعى مىداند: مراجعه شود به: تفسير كشاف، 463/1 و مجمعالبيان، 341/1.
82 - خانواده و خانواده درمانى، /46.
83 - بحارالانوار، 219/100.
84 - سجادى، ابراهيم، قواميت مردان بر زنان در خانواده، پژوهشهاى قرآنى، شماره 149/ 35-36.
107 - زيدان، عبدالكريم، المفصل فى احكام المرأة و البيت المسلم، چاپ سوم، بيروت، مؤسسة الرسالة، 417/8 1417؛ تفسير المراغى، 31/5؛ السيورى، مقداد، كنز العرفان فى فقه القرآن، چاپ اول، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، 272/2 1380؛ القرطبى، محمد، الجامع لاحكام القرآن، بيروت، دار احياء التراث العربى، 174/51 1405.
108 - الشافعى، محمد، الام، بيروت، دارالمعرفة، 195/5؛ العياشى، محمد، تفسير العياشى، چاپ اول، بيروت، مؤسسة الاعلمى، 1411 ه ، 267/1؛ تفسير الكشاف، 73/2.
109 - ابن القيم الجوزيه، زاد المعاد فى هدى خير العباد، چاپ بيست و هفتم، بيروت، مؤسسة الرسالة، 190/5 1415.
110 - عاملى، زين الدين (شهيد ثانى)، مسالك الافهام، چاپ اول، قم، مؤسسة المعارف الاسلامية، 369/8 1416.
111 - تفسير المنار، 79/5.
112 - تفسير الكشّاف، 72/2.
113 - ابن كثير، اسماعيل، تفسير القرآن العظيم، چاپ سوم، بيروت، دارالمعرفة، 505/1 1409.
114 - مسالك الافهام، 369/8.
115 - المفصل فى احكام المرأة و البيت المسلم، 424/8.
چکیده: قرآن، كتاب آسمانى و حبل المتين هويت بخش مسلمانان در طول تاريخ است. در باور پيروان دين اسلام، اين كتاب، دستورنامهاى غنى و ارزشمند براى تربيت همه جانبه انسان در عرصههاى فردى و اجتماعى و در همه زمانها و مكانها، و از جمله در دوران معاصر، است. لكن اثبات اين امر و دفاع از آن نيازمند توجه به نكتهها و مباحثى است كه نوشتار حاضر عهدهدار بررسى برخى از آنهاست. مفروض و مدعاى اين مقاله آن است كه بدون توجه به اين نكتههاى كليدى، فرايند پژوهش درباره توانايى قرآن براى پاسخگويى به نيازهاى جامعه معاصر، و دفاع از اين امر، با سختىها و اشكالهاى فراوان روبرو خواهد شد. در نوشتار حاضر، با رويكردى نظرى - كاربردى، پس از تبيين ضرورتهاى بحث، برخى از نكته هايى كه در بررسى و تحقيق پيرامون موضوع زندگى و زايندگى قرآن در دنياى امروز توجه به آنها لازم است بيان خواهد شد. اين بايستهها در ذيل عنوانهايى چون موضوعشناسى، قرآنشناسى، مخاطبشناسى، روششناسى، و آسيبشناسى صورت بندى شده است.
كليد واژهها:قرآن، قرآن و دنياى معاصر، قرآن و انسان امروز، ضرورتها و بايستهها، دفاع از قرآن، بايستههاى قرآن پژوهى.
پيش درآمد
تاريخ زندگى بشر همواره شاهد بروز و ظهور اديان و مذاهبى بوده كه هر يك داعيه نجات انسان و رستگارى او را داشتهاند. همان گونه كه ژان ژاك روسو، فيلسوف و متفكر معروف فرانسوى (1778-1712 م( گفته، جامعهاى تاكنون وجود نداشته يا پايدار نمانده كه مذهب اساس آن نباشد.1
آموزههاى برخى اديان به صورت مكتوب ارائه شده و به كتاب دينى پيروان ايشان تبديل گشته است. در اسلام، قرآن كريم، كتاب آسمانى مسلمانان و منشور ذوى الابعادى است كه در سلوك علمى و عملى آنان نقشى به سزا و غيرقابل انكار داشته است. اين كتاب در باور مسلمانان، معجزهاى است جاويد، خالى از نقص و عيب، كه بين ماده و روح سازگارى افكنده و هم به دنيا توجه داشته هم آخرت؛ هم در زمان خود توانسته و هم در زمان ديگر مىتواند انسان هايى بزرگ را در دامان خويش پرورش دهد.2
يكى از مهمترين موضوع هايى كه توجه به آن براى همه علاقمندان به قرآن در عصر حاضر، ضرورى است، مسئله نسبت اين كتاب آسمانى با انسان معاصر و بهرهگيرى از آن در جهان كنونى است. با توجه به اهميت اين موضوع، نوشتار حاضر با رويكردى نظرى - كاربردى، به دنبال واكاوى برخى از مباحثى است كه در اين زمينه مىتواند راه گشا باشد. مدعاى اين مقاله آن است كه هر گونه تلاش علمى و عملى درباره قرآن و جامعه امروز به شرطى قرين موفقيت خواهد بود كه برخى نكتههاى مهم مورد توجه قرار گيرد؛ نكته هايى كه مىتوان آنها را در ذيل دو عنوان ضرورتها و بايستهها صورت بندى نمود:
ضرورتهاى بحث
چه ضرورت هايى ما را وا مىدارد كه از موضوع «قرآن و جهان معاصر» سخن به ميان آوريم؟ به نظر مىرسد در پاسخ به اين پرسش بتوان موارد زير را مطرح كرد:
1- دفاع آگاهانه از قرآن
ادعاى حيات و زايندگى قرآن و داشتن پيام براى جامعه معاصر وقتى مورد قبول واقع مىشود كه بتواند از پشتيبانى استدلالهاى منطقى و عقلانى و شواهد تاريخى بهره گيرد. كوتاهى در چنين امرى موجب قوت گرفتن ابهامها، سؤالها و شبهههايى مىشود كه درباره قرآن و توانايى آن براى انسان امروز مطرح شده و مىشود و از طرف ديگر زمينه دفاع آگاهانه و قابل قبول از قرآن را كم رنگ مىنمايد.
2- آگاهى بخشى و تعميق عقايد قرآن باوران
گر چه مسلمانان به طور معمول به كتاب دينى خود ايمان دارند ولى از آنجا كه آگاهىهاى دينى همه آنها در يك سطح نيست، هم در بهره بردن از آموزههاى اين كتاب، و هم در ايمان به آن و دفاع از كاربردهايش گاه با ضعفهاى جدى دست به گريبان اند. تبيين جايگاه قرآن در دنياى امروز و كاويدن سويههاى مختلف آن، مىتواند عقبه اعتقادى مسلمانان را تقويت كرده و ضمن استحكام بخشيدن به مبانى باورهاى آنان، ايشان را در دفاع از كتاب دينى شان يارى گر باشد.
3- دفاع از كيان و توان دين در دنياى معاصر
به خاطر ارتباط اسلام با قرآن، طبيعتاً بخشى از توان مدافعان دين در عصر حاضر بايد مصروف دفاع از قرآن شود. دفاع از قرآن در واقع دفاع از اصل دين و باورهاى دينى نيز هست.
4- ايفاى مسئوليت الهى و انسانى به قرآن
انديشمندان دلسوز و آگاه، به حكم عقل و دستور شرع، نه تنها موظف به نجات خويشتن، كه مسئول كمك به رهايى انسانهاى ديگر از دام زندانهاى فكرى و اسارتهاى عقيدتى نيز هستند. بخشى از اين مسئوليت، از منظر بحث حاضر، مسئول بودن ايشان در برابر قرآن است. حفاظت از اين كتاب در برابر تحريف و خرافه، همچنين تلاش براى احياى هر چه بيشتر جايگاه آن و كوشش جهت صيد گوهرىهاى هدايت و بهروزى جامعه معاصر از درياى مواج قرآن، افزون بر آنكه گام برداشتن براى ايفاى اين مسئوليت است، زنده نگاه داشتن كتابى است كه پيشوايان دينى آن را جلوه گاه خدا، راه نجات، شفاى تن و جان، عميق و زيبا و كتاب انس دانستهاند.3
بايستههاى پژوهشىِ بحث
آنچه گفته شد بيان گر اهميت موضوع و «چرايى» توجه به آن بود، ولى سويه ديگر بحث، مسئله «چگونگى» تبيين زندگى و زايندگى قرآن در دنياى امروز است. در اين قسمت بايستهها و ساحت هايى كه براى وصول به مقصود بايد مورد توجه قرآن باوران و قرآن پژوهان قرار گيرد در ذيل عنوانهاى زير صورت بندى مىشود:
موضوع شناسى
برخى از نكته هايى كه در ذيل بحث موضوعشناسى قرار مىگيرد عبارت است از:
1- تعريف جامعه و جهان معاصر
وقتى سخن از قرآن و جامعه يا انسان معاصر به ميان مىآيد پرسش هايى از اين دست را بايد مورد توجه و بررسى قرار داد: مقصود از «جامعه» چيست؟ يك جامعه خاص يا جوامع اسلامى، يا همه جوامع؟ وجه تمايز دنياى امروز با دورههاى پيشين كدام است؟ مفهوم «معاصرت» چيست؟ شروع دوران معاصر از چه زمانى است؟ چه عواملى باعث اين مرزبندى زمانى شده است؟ همچنين از آنجا كه موضوع قرآن و جهان معاصر با بحث نسبت قرآن با «زمان» نيز پيوند دارد. از اين رو، بررسى اين موضوع هم داراى اهميت است. در اين راستا پرسشهاى فراوانى مطرح است از جمله آنكه:
1- بازتاب فرهنگ زمانه عصر نزول، در قرآن به چه اندازه بوده و امروزه با توجه به تحولات عظيم فرهنگى كه در جهان معاصر پديد آمده چگونه مىتوان از اين كتاب استفاده نمود؟
2- مفهوم فرا زمانى و فرا مكانى بودن قرآن چيست و اين امر را چگونه مىتوان تبيين كرد؟
3- براى اثبات جاودانه بودن آموزههاى قرآنى، آيا علاوه بر استدلالهاى درون دينى، مىتوان از ادله برون دينى هم كمك گرفت؟ آنها كدامند؟
4- از آنجا كه قرآن از سوى پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم به زبان عربى بيان شده و طبيعتاً الفاظ آن مىتواند بار معنايى و حدود واژگانى آن زبان را داشته باشد، امروزه چگونه مىتوان از روزن اين زبان به محتوا و مدلول هايى كه بر پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم وحى شده پى برد؟
2- توجه به مباحث و موضوعهاى همگن
در تحقيقهاى علمى و اجتماعى همواره بايد به جايگاه هر بحث در بين بحثها و موضوعهاى مرتبط با آن توجهى تام داشت. بحث از قرآن و جامعه معاصر نيز از اين قاعده بيرون نيست. در اينجا هم بايد به موضوع هايى چون اسلام و جهان معاصر و از آن بالاتر و عامتر، دين و جهان معاصر، دين و مدرنيسم/ مدرنيته يا پست مدرنيسم/ پست مدرنيته توجه كرد. در واقع اين موضوعها با يكديگر در ارتباط بوده و نسبت به يكديگر همپوشانى دارند و هر كدام مىتواند ديگرى را يارى نموده و راه را براى اثبات آن باز نمايند. البته در زمينه نسبت و جايگاه دين و كاركردهاى آن در عصر حاضر نيز نكته هايى فراوان وجود دارد كه بايستى در جاى خود به خوبى مورد كاوش قرار گيرد.4
نكته ديگر در موضوعشناسى، توجه به مباحث نو پيداست. تغيير و تحولهاى انجام گرفته در عرصههاى مختلف فرهنگى، علمى و اجتماعى در دوران جديد و معاصر، باعث گسترش حوزههاى علوم و معرفت و پيدايش رشتهها و شاخههاى نوين در عرصه انديشه ورزى انسان معاصر شده است. اين امر، هر روز پرسش هايى نوين را فرا روى آدميان قرار مىدهد كه بخشى از آنها درباره متون به طور عام، و متون دينى به طور خاص مىباشد. پيدايى و پايانى دانشهايى چون هرمنوتيك و زبانشناسى، با توجه به انديشه كسانى چون پل ريكور، هانس گئورگ گادامر و فرديناند دو سوسور، و شكلگيرى نظريه هايى چون افعال گفتارى، بازىهاى زبانى و فرا روايتها از سوى فيلسوفانى چون جان سرل، لودويگ ويتگنشتاين و ژان فرانسوا ليوتار تنها بخشى هايى از حوزههاى نو پيدا در مورد تفسير و فهم متون است. عمده اين موضوعها درباره قرآن هم مىتواند مطرح شود. روشن است با ورود هر ديدگاه يا نظريهاى جديد در اين زمينه، دين داران و انديشوران دينى با سؤالها، موضوعها و مسائلى جديد مواجه مىشوند كه براى دفاع از پويايى كتاب خود، در اينجا قرآن، چارهاى از توجه به آنها ندارند. هر گونه مواجهى منطقى و معقول با اين مباحث و بهرهگيرى از نظريهها و بحثهاى جديد جهت تبيين هر چه بهتر آموزههاى قرآنى، پيش و بيش از از هر چيز مبتنى است بر آشنايى كامل با اين موضوعها و مباحث با استفاده از منابع اصلى آنها. يكى از امتيازهاى اين آشنايى آن است كه مىتواند به غنى شدن حوزههاى همگن در انديشه اسلامى كمك فراوان نمايد و راه را براى نقد و بررسى نظريههاى غير اسلامى در اين زمينهها و ارائه نظريههاى برگرفته از منابع و انديشههاى اسلامى باز نمايد.
3- همگرايى و تعامل فكرى
چه بررسى خود موضوع قرآن و جامعه معاصر و چه تبيين موضوعها و مباحث مرتبط با آن، بدون همراهى و همفكرى همه انديشمندان و قرآن پژوهان جامعه ما و ديگر جوامع اسلامى، از اتقان و استحكام و شمول لازم برخوردار نخواهد بود. با توجه به فراوانى افراد، مؤسسهها و مراكز مختلف در سطح جهان كه در زمينههاى مربوط به قرآن فعاليت مىكنند، و امكانات مادى و معنوى كه در اختيار دارند، يكى از بايستههاى عرصه قرآن پژوهى در عصر حاضر، تدوين راهكارهايى عملى براى شناسايى اين افراد و مراكز، و ايجاد همراهى، همدلى و همكارى بين آنها، همچنين استفاده از امكانات يكديگر و انجام پشتيبانىهاى لازم است.5 تشكيل يك مؤسسه بين المللى اسلامى براى اين كار، يا تقويت يكى از مؤسسههاى فعلاً موجود، برگزارى نشستهاى آگاهى بخش و ايجاد و تقويت همكارىهاى مشترك، از نخستين كارهايى است كه اين مؤسسه مىتواند انجام دهد.
جنبه ديگر اين بحث بهرهگيرى از همه سرمايههاى علمى جامعه است. از آنجا كه وجود انديشههاى مختلف كه در عمل و نظر به چارچوبها و ضوابط علمى پايبند باشند موجب رونق بازار علم و انجام پژوهشهاى كلاننگر مىشود، بسيار به جاست كه در تدوين انديشهها و آموزههاى قرآنى براى جامعه معاصر از همه ديدگاهها و سليقههاى فكرى چه در ايران و چه در ديگر كشورهاى جهان استفاده شود. در اين ميان، به طور خاص، دانشگاهها و حوزههاى علميه جايگاهى ويژه دارند. در ايران معاصر، اين دو مركز علمى همواره در تحولهاى علمى، فرهنگى، سياسى و اجتماعى نقشى چشمگير و به سزا داشتهاند. بنابراين، براى ژرفا و پهنا بخشى هر چه بيشتر به قرآن پژوهى و قرآن باورى در عصر حاضر، بايستى از سرمايههاى معنوى و مادى همه اين مراكز استفاده نمود.
4- موضوعشناسى هميشگى
تغيير و تحول زمانه و اهل زمانه، و پيدايش سؤالها، نيازها و موضوعهاى جديد، محدود به يك مقطع زمانى خاص نيست، لذا، از منظر بحث ما، پىگيرى موضوع قرآن و انسان يا عصر جديد هم نبايد به يك مقطع زمانى خاص محدود شود. انجام كارهايى چون برگزارى همايش و انتشار كتاب در يك دوره زمانى و سپس رها كردن كارها به امان خدا، زيبنده و مناسب موضوعى با اين اهميت، نيست. از اين رو برنامه ريزى براى پيگيرى مداوم اين موضوع، امرى است لازم و ضرورى. از جمله كارهايى كه به عنوان مثال در اين باره مىتوان انجام داد تأسيس يك مؤسسه بين المللى براى پيگيرى بحث قرآن و مسائل عصر و متمركز كردن امور در اين مركز است.
5- تبارشناسى و درس آموزى
بىترديد بحث از نسبت قرآن با زمان، موضوعى است كه از گذشته تا به حال دغدغه بسيارى از انديشمندان ايران و ديگر ملتهاى اسلامى بوده است. از اين رو اگر امروز در صدد بررسى نسبت قرآن و جامعه معاصر هستيم هنگام شناسايى موضوعها و مباحث مرتبط با بحث، گريزى از اين نداريم كه از پيشينه آن آگاهى داشته باشيم. به عنوان مثال، مىتوانيم حداقل تاريخ يك صد ساله اخير ايران را از اين منظر مورد بازخوانى قرار داده و ضمن آشنايى با ديدگاههاى موافق يا مخالف و سنتى يا مدرن كه در اين زمينه مطرح شده به نقد و بررسى آنها پرداخته و از نقاط قوت و ضعف آنها براى تدوين راهكارهاى جديد، و اتقان و شمول بخشيدن به بحث از قرآن و انسان معاصر بهره بگيريم. همچنين با تطبيق اين ديدگاهها با نظاير خود در ديگر جوامع، داشتهها و ناداشتههاى انديشه اسلامى، شيعى و ايرانى را در اين زمينه به خوبى مشخص نماييم. در بررسى نگرش اسلامى و ايرانى به موضوع قرآن، مىتوان به موضوع هايى چون نقش انقلاب اسلامى ايران، به عنوان نهضتى برخاسته از انديشههاى اسلامى، بر توجه جامعه ايران و جهان به مسئله قرآن، و دين در عصر حاضر پرداخت. اين تبارشناسى را مىتوان با بررسى ديدگاهها و تلاشهاى كسانى چون امام خمينى، شهيد مرتضى مطهرى، آية اللَّه سيد محمود طالقانى و مهندس مهدى بازرگان و مرحوم محمد رشيد رضا در اهل سنت شروع كرده و دست كم، تا سيد جمال الدين اسدآبادى، كه برخى او را سلسله جنبان نهضت بازگشت به قرآن دانسته اند6 پى گرفت.
سويه ديگر اين بحث، تبارشناسى آن در جهان اسلام است. مسئله توجه به قرآن براى رفع مشكلات و پاسخ گويى به نيازهاى جامعه معاصر، يا مراجعه به قرآن با توجه به تجربههاى انسان امروز در عرصههاى مختلف علمى، نه تنها براى انديشههاى ايرانى كه براى بسيارى ديگر از انديشمندان جهان اسلام هم مطرح بوده و هست.7 با تبارشناسى و نقد و بررسى اين ديدگاهها مىتوان به تجربههايى جديد و ديدگاه هايى كاملتر دست يافت و از تكرار خطاها و ضعفهاى گذشته پرهيز نمود. از جمله معاصرانى كه انديشههاى ايشان در اين زمينه قابل بررسى است مىتوان به فضل الرحمن، عبدالاعلى مودودى و نصر حامد ابوزيد8 اشاره كرد. در اين باره تلاشهايى در كشورهاى عربى انجام گرفته است كه از آن جمله است گزارش نيفر از نگرشهاى و رويكردهاى تفسيرى برخى انديشمندان سنى و شيعى معاصر9.
مىتوان بحث را فراتر از جهان اسلام برد و به ديگر اديان نيز تسرّى داد. به طور معمول همه اديان و شرايع ادعاى پاسخ گويى به نيازهاى انسان معاصر را دارند. در اين ميان آنانى كه داراى كتاب دينى يا مانيفستى مشخص هستند سعى مىكنند بر اساس آن به نيازهاى انسان امروز پاسخ دهند. آشنايى با آنچه اديان و انديشههاى ديگر در اين زمينه انجام دادهاند و درس آموزى و تجربه اندوزى از آنها مىتواند براى جوامع اسلامى و انديشمندانى كه موضوع قرآن و انسان معاصر دغدغه فكرى و دينى آنان است، بسيار راهگشا باشد. در ذيل اين بررسى است كه مىتوان برترىها و مزيتهاى قرآن كريم را نسبت به آنها مشخص كرد.
قرآن شناسى
حقيقت آن است كه قرآن مداران جوامع اسلامى حتى اگر در شناخت واقع بينانه و منصفانه جامعه معاصر هم كامياب شوند تا وقتى كه از كتاب آسمانى خود شناخت كافى نداشته باشند باز هم نمىتوانند در قرآنى كردن عصر حاضر شاهد موفقيت را در آغوش بگيرند. از اين رو مىتوان گفت بخشى از موضوعهاى قابل توجه در بررسى قرآن و دنياى امروز ناظر به شناخت خود قرآن است. در اين زمينه موارد ذيل را مىتون برشمرد:
1- تبيين نقش سازنده قرآن
اگر امروزه قصد آن هست كه از قرآن كريم در راستاى سعات انسان معاصر كمك گرفته و حيات و زايندگى و كاربرد آن حتى در دوران مدرن و پست مدرن اثبات شود، يكى از مهمترين كارها آن است كه بر اساس يك بررسى تاريخى، تأثيرى كه قرآن در طول تاريخ تابه امروز بر ذهن و ضمير مسلمانان و بر ابعاد مختلف حيات فردى و اجتماعى آنها داشته به دنياى امروز معرفى شود. يك نمونه آشكار تأثير اين كتاب، در صدر اسلام و عصر نزول به چشم مىخورد كه قرآن توانست انسانهاى يك جامعه بدوى را به جايى برساند كه طليعه داران يك فرهنگ بزرگ در طول تاريخ شوند. تأثير اين كتاب بر زايندگى و بالندگى شاخههاى مختلف علوم (از جمله: تاريخ، جغرافيا، نجوم، تفسير، فقه، فلسفه و كلام، حديث، عرفان، زبان و ادب و هنر)، همچنين فرهنگ سازى و نفوذ در فرهنگ عمومى، برخى از جلوههاى اين تأثير قرآن است.10 اين امر منحصر به عصر نزول نيست، بلكه امروز هم قرآن در زندگى روزمره مسلمانان به شيوههاى گوناگون حضور دارد11. البته از بيان اين نكته نيز گريزى نيست كه بگوييم، با تأسف، يكى از عواملى كه باعث شده به ويژه در دهههاى اخير چهرهاى نادرست و مغشوش از اسلام و مسلمانان ارائه شود سوء استفاده هايى است كه از اين كتاب شده و كوتاهى هايى است كه خود مسلمانان در معرفى آيين خويش و كتاب آسمانى خود داشتهاند.
2- تبيين جامعيت و همه جانبه نگرى قرآن
قرآن كريم، همانطور كه در منابع دينى هم آمده، بحرى است ناپيدا كرانه و داراى بطون گوناگون. ظاهرى نيكو و باطنى عميق دارد.12 از اين رو بدون شناخت عميق و همه جانبه آن، با استفاده از شيوههاى علمى و معيارهاى پسنديده، نمىتوان از آن درسهاى لازم را براى راهبردى و راهنمايى انسان در جامعه امروز فرا گرفت.
يكى از باورهاى مسلمانان آن است كه كتاب آسمانى آنها توان پاسخ گويى به نيازهاى انسان در هر عصر و زمانى را دارد و از آنجا كه در اسلام، دين خاتم و قرآن، آخرين پيام هايى است كه از سوى خداوند براى انسان فرستاده شده، لاجرم آنچه در قرآن آمده آخرين دستورهاى آسماى براى اهل زمين است. در خود قرآن هم آيه هايى هست كه به جامعيت و همه جانبهنگرى قرآن اشاره دارد.13 از اين رو، در بحث از قرآن و انسان معاصر، يكى از نكتههاى بايسته توجه آن است كه اين مطلب به خوبى تبيين و به سؤالها و شبهه هايى كه در اين زمينه مطرح است جواب داده شود. نكته ديگر آنكه بايد مشخص كرد آيا وظيفه قرآن ارائه خطوط كلى و راههاى اصلى براى رسيدن به سعادت است، آنگونه كه برخى ادعا مىكنند، يا، افزون بر آن، از قرآن مىتوان همه چيز را در همه زمينهها استخراج نمود. در اين صورت نسبتِ دادههاى قرآنى با يافتههاى انسانى و بشرى چه مىشود؟
3- ترسيم سيماى جامعه ايده آل قرآنى
يكى از خطاهاى برخى مسلمانان منتقد جامعه مدرن، به ويژه منتقدان فرهنگ و تمدن غربى، آن است كه گمان كردهاند با نقد اخلاقى يا سياسى و اجتماعى جامعه مدرن و طرد و لعن وضعيت موجود و يا مخالفت با مظاهر و دستاوردهاى آن، رسالت شان خاتمه يافته است؛ در حالى كه اينگونه نيست و تا وقتى در برابر اين نقد و جنبه سلبى، يك وجه ايجابى ارائه نشود كار به سامان خود نخواهد رسيد. وجه ايجابى آن است كه اگر متدينان و قرآن باوران مسلمان، جامعه امروز و انسان معاصر را در همه يا بخشى از راهى كه مىرود بر خطا مىدانند، جداى از نقد آن، به ترسيم سيماى جامعه و انسان مطلوب خويش از ديدگاه قرآن بپردازند.
4- تفكيك پيامهاى دائم از موقت
برخى آيههاى قرآن و پيامهاى آن مخصوص يك واقعه يا مورد خاص، و برخى از آنها عامتر و كلىتر بوده است. بعلاوه كه آيههاى قرآن از جهتهاى ديگرى چون محكم و متشابه بودن نيز با يكديگر متفاوت هستند. اين رو به هنگام استفاده از آموزههاى مطرح در اين كتاب، بايستى به اين گونه تفاوت در آيات و شأن نزول آنها توجه نموده و مشخص كرد كه در عصر حاضر و براى جوامع امروزى از هر دسته از آيات چه استفاده هايى مىتوان نمود.
5- استفاده از ديگر منابع اسلامى
انديشه اسلامى و ساختار معرفت شناختى آن از چندين سرچشمه ارتزاق مىكند كه يكى از آنها قرآن است. در كنار آن سيره و سنت و عقل نيز قرار دارد. براى فهم هر چه بهتر و آگاهانهتر آموزههاى اسلامى بايستى از همه اين منابع بهره گرفت؛ چرا كه هر يك از اينها به ديگرى كمك كرده و ديگرى را تفسير و تبيين نموده يا آن را توضيح مىدهد. خوشبختانه منابع روايى و سيره عملى پيامبر بزگوار اسلامصلى الله عليه وآله وسلم و ائمه طاهرينعليهم السلام، در زمينه ترسيم چهره فرد و جامعه مطلوب و كمك به رشد همه جانبه انسان در هر زمان، از غنا و قوتى فراوان برخوردار است. بهرهگيرى از اين منابع، آشنايى با علوم روز و استفاده از ساز و كارهايى مانند «اجتهاد» است كه قرآن را در راهبردى انسان معاصر به سوى زندگى بهتر و كاستن از رنجها و ناراحتىها و مشكلات او يارى مىنمايد.14
نكته مهمى كه به مناسبت بحث بايد به آن اشاره كرد توجه جدىتر به مسئله نسبت قرآن و عقلانيت است. يكى از ادعاهاى مخالفان يا منتقدان دين و به تبع آن، متون دينى چون قرآن، در عصر حاضر آن است كه اديان و كتابهاى آسمانى با عقل بشرى و دستاوردهاى آن سر مخالفت و ناسازگارى دارند.15
اين امر هر چند در طول تاريخ اديان بى سابقه نيست ولى به طور خاص از اواخر سدههاى ميانه و آغاز دوره رنسانس در غرب با جلوه و جمال بيشترى مطرح شد. عواملى گوناگون، به اين ذهنيت دامن زد كه براى رسيدن به سعادت و رفاه، بايستى دين و آموزههاى دينى را كنار نهاد يا لااقل آن را به عرصه خصوصى زندگى افراد محدود كرد. اين گونه بود كه خرد خود بينانه بشر، به عنوان گوهر مدرنيته، تا حدود زيادى راه خود را از دين و دين دارى جدا نمود. اين امر هر چند در مورد دين مسيحيت اتفاق افتاد ولى طبيعتاً تأثير خود را بر قضاوت نادرست نسبت به اديان ديگر، از جمله اسلام، نيز از خود باقى گذاشت. از اين رو، يكى از وظيفههاى كسى كه به دنبال دفاع از نقش و جايگاه دين به طور عام و اسلام و قرآن به طور خاص باشد، تبيين نگاه اسلام اولا به عقل و عقلانيت وثانياً بهدستاوردها ومحصولات علموعقلبشرى، مثل صنعت و تكنولوژى، است.
مخاطب شناسى
در عرصه ابلاغ پيامهاى دينى، اگر بين پيام رسان و پيام گير ارتباط مناسبى برقرار نشود، فرايند تبليغ به درستى انجام نخواهد شد. يكى از بايستههاى وصول به اين مقصود، شناخت مخاطب است. اين شناخت ابعاد و سويههاى مختلفى دارد. به عنوان مثال، لازم است مخاطبان را از جهتهاى فرهنگى، جغرافيايى، زبانى، جنسيتى، سطح معلومات، موقعيتهاى اجتماعى و مواردى از اين قبيل مورد شناسايى قرار داد. مهم آن است كه چه در بررسى و چه در ابلاغ پيامها و آموزههاى قرآنى به انسان امروز، اولاً مسئله مخاطبشناسى مورد توجه قرار گيرد، ثانياً اين شناخت همه جانبه باشد، ثالثاً با روشها و ابزارهاى علمى و به طور دقيق انجام پذيرد، رابعاً ضمن تفكيك و دسته بندى درست مخاطبان، براى هر گروه از آنها با توجه به ويژگىها و شرايط متنوعى كه دارند، برنامه هايى خاص تدوين شده و براى هر كدام به زبان خودشان سخن به ميان آيد. بى توجهى به اين امر، راه را براى تبليغ صحيح، بسته و گاه مىتواند موجب تبليغ منفى شود.
برخى از نكتههاى ديگرى كه در زمينه مخاطبشناسى بايد مورد توجه قرار گيرد را مىتوان اين گونه برشمرد:
1- كلان نگرى
هم در مراجعه به قرآن و هم در توجه به مخاطب آن بايد ديد كلان و همه جانبه نگر داشت. به عنوان مثال بايد هم به فرد توجه داشت و هم به جامعه؛ هم به موضوعها و مسائل و نيازهاى فرهنگى توجه داشت، هم اجتماعى، اخلاقى، حقوقى، اقتصادى و سياسى.
2- نيازشناسى مخاطب
واقعيت آن است كه جامعه معاصر به رغم پيشرفت هايى كه داشته، از معضلاتى چون بحران هويت، تهديد صلح و امنيت جهانى، ناديده گرفتن كرامت انسان، نقض حقوق بشر و حقوق بشر دوستانه، سوء استفاده از تكنولوژى، بحران محيط زيست، بحرانهاى مختلف روحى و روانى، اخلاقى، علمى و فلسفى در رنج است و حتى اگر اين همه يا برخى از اين موارد به حد «بحران» نرسيده باشد بارى اين هست كه به عنوان يك معضل و مشكل جدى مطرح شده است. نكته آن است كه براى يافتن راه حلهايى دينى و برگرفته از قرآن براى اين مشكلات، ابتدا بايد اين مشكلات با شيوههاى علمى و بر اساس معيارهاى پذيرفته شده پژوهشى به طور دقيق و همه جانبه مورد ارزيابى و بررسى قرار گيرد. پس از اين مرحله است كه مىتوان به سراغ قرآن رفت و از آن براى رفع يا كاهش اين مشكلات كمك خواست. در مرحله بعد بايستى اين ديدگاههاى قرآنى را به زبان امروز دنيا و با توجه به فرهنگ گفتمانى حاكم بر آن ترجمه و آنها را در قالبهاى اجرايى و عملياتى ريخته و به مجامع و افراد منشأ اثر در جهان امروز معرفى كرد. بايد توجه داشت كه مسئله نيازشناسى بايد امرى مداوم باشد نه مقطعى و گذرا. هم قرآن، منبعى سرشار از آموزههاى مختلف در زمينههاى متنوع است و هم نيازها و موضوعها و نيازهاى نوپيداى انسان معاصر بسيار زياد است. از طرف ديگر، از آنجا كه بين «انسان» و «زمان» و «نياز» همواره ارتباطى مستقيم وجود دارد، در هر مقطع زمانى، موضوع يا موضوع هايى خاص مىتواند براى انسان و جامعه از اولويتى ويژه برخوردار باشد.
از اين رو قرآنيانى كه در صدد پاسخ گويى به اين نيازها و پرسشها هستند بايستى همواره آنها را رصد كرده و پاسخهاى لازم را بر اساس رهنمودهاى قرآنى فراهم نمايند. به عنوان مثال، امرزوه موضوع هايى چون حقوق بشر، مسائل مربوط به زنان، آزادى، معنا و مفهوم زندگى، دين و خشونت، و محيط زيست از جمله مباحثى است كه به جد در عرصه اجتماعى و فرهنگى جهان مطرح است و مىطلبد كه انديشوران اسلامى و قرآن پژوهان آگاه به تبيين ديدگاه اين كتاب آسمانى درباره آنها بپردازند. بايسته يادآورى است كه همان گونه كه گفته شد رصد نمودن موضوعها، نيازها و پرسشهاى نو پيدا و اولويت سنجى آنها بايستى امرى مداوم و هميشگى باشد. در اين زمينه بايستى به گونهاى عمل كرد كه جهان اسلام نه تنها در برابر وضعيت موجود موضعگيرى درستى داشته باشد بلكه بتواند حوادث و شرايط آينده را نيز پيش بينى كرده و از هم اكنون خود را براى مواجهه فعال با آن آماده نمايد. البته در اين زمينه بايستى فرصتها و تهديدهايى كه بر سر راه است نيز شناسايى كرد. توضيح آن كه روند كلى امور در عصر حاضر، گر چه تهديدهايى را متوجه انسان امروز، و از منظر بحث ما، دين داران و قرآن مداران نموده است ولى از طرف ديگر فرصت هايى را نيز در اختيار ايشان گذاشته است. مهم آن است كه قرآن باوران نه مدهوش شرايط جديد شوند و نه مرعوب آن؛ بلكه با آگاهى، درايت و تدبير به مديريت اين شرايط پرداخته، با تهديدها مقابله نموده و از فرصتها و امكانات به خوبى استفاده نمايند. بدون شناخت همه جانبه اين فرصتها و تهديدها امر معرفى اسلام و تبيين جايگاه قرآن در جامعه معاصر به سامان لازم نخواهد رسيد.
3- شبهه شناسى
مطلب ديگرى كه از منظر بحث مخاطبشناسى بايد مورد توجه قرار گيرد، آگاهى قرآن باوران و قرآن پژوهان از سؤالها و شبهه هايى است كه درباره موضوع جايگاه قرآن در دنياى امروز مطرح مىشود. ذهن آدمى براى پرسش گرى خود حد و مرزى را نمىشناسد. امروزه با توجه به افزايش معلومات عمومى و به ويژه به خاطر گسترش ابزارهاى اطلاع رسانى، سؤالها و ترديدهايى كه درباره كتابى چون قرآن مطرح مىشود به سرعت در دايرهاى وسيع منتشر شده و در دسترس همگان قرار مىگيرد. اين پرسشها چه براى تعميق باروهاى دينى و قرآنى باشد، و چه از روى جستجوى صادقانه حقيقت و چه از سر عناد و لجاجت، پاسخهاى منطقى و در خور را مىطلبد. ارائه پاسخ پيش از هر چيز مبتنى بر شناخت سؤال است. از اين رو به نظر مىرسد يكى از بايستههاى بحث از قرآن و جامعه معاصر، اولاً شناخت اين سؤالها و تدوين و تبويب آنها، و سپس يافتن جواب، و انتشار آنها با شيوههاى مناسب است. در اين راه بايستى اولا از توان علمى و امكانات افراد و سازمانهاى مختلف كمك گرفت، ثانياً كار را حتى المقدور به صورت گروهى انجام داد، ثالثاً در ارائه پاسخ، شرايط فكرى، اجتماعى، فرهنگى و دينى مخاطب را در نظر گرفت، رابعاً از ابزارهاى نوين و مؤثرى كه امروزه در اختيار هست، از جمله اينترنت، هم براى آشنايى با سؤالها و هم براى ارائه پاسخها كمك گرفت.
4- توجه به تنوعها و گونه گونى ها
هر چند همه انسانها مخلوق يك خدا هستند، ولى تنوع و گونه گونى، چه در افراد و چه در جوامع، در ذات آفرينش است.16 اين تفاوتها نه فقط شكل و قيافه افراد، بلكه شيوههاى زندگى،17 آداب و رسوم، فرهنگ و باورهاى عقيدتى و نگرشهاى سياسى و اجتماعى آنها را نيز در بر مىگيرد. از اين رو، هنگام مراجعه به قرآن براى گرفتن راهكارها و دستورالعمل هايى براى دنياى امروز، بايد به اين نكته توجه نمود كه از كتابى مقدس چون قرآن چگونه مىتوان براى همه جوامع رهنمودهايى را استخراج كرد.
5- آينده نگرى در نگرش به قرآن، انسان و جامعه
جريان زمان و انسان، همواره جارى است. بشر گذشتهاى دارد و آيندهاى نيز هم. اينكه قرآن از پيشوايان دينى با عنوان «امام» ياد مىكند،18 و از معناى لغوى لفظ هم فهميده مىشود، نشان گر آن است كه دين، رهبران و انديشه دينى همواره نسبت به جامعه بايد حالتى «پيشرو» داشته باشند نه «پيرو».
به نظر مىرسد تحقق اين حالت در گرو روشن بينى و آينده نگرى است. بر اين اساس مىتوان گفت در ترسيم سيماى جامعه مطلوب قرآنى و هنگام تبيين نيازها و سؤالهاى انسان معاصر، بايستى افقها، شرايط، نيازها و مسائل آينده را نيز در نظر گرفت. گر چه در اين موارد «پيشگويى» ممكن نيست، اما مىتوان با بهرهگيرى از خرد جمعى و با استفاده از دستاوردهاى علمى، مسير آينده جامعه و انسان معاصر را «پيشبينى» كرده و از هم اكنون براى آن از قرآن كمك گرفت.
روش شناسى
توجه به مسئله روش و جايگاه روششناسى در امر تحقيق و پژوهش از امورى است كه امروزه به طور جدى مورد توجه مجامع علمى قرار گرفته است. در بررسى و تبيين قرآن و انسان معاصر نيز بايد همچون هر پژوهش ديگر به اين مسئله توجه كرد. برخى از مواردى كه در ذيل مباحث روش شناختى بحث قرار مىگيرد عبارت است از:
1- مشخص كرن منظر نگاه به قرآن
در باب مراجعه به قرآن و فهم و تفسير آن در بين مذاهب مختلف اسلامى، و حتى در بين انديشمندان يك مذهب، ديدگاه هايى متفاوت، و گاه متضاد، وجود دارد و اين برداشتها مىتواند در عرصه عمل موجب اختلاف و تضاد شود. اين امر هر چند در مورد همه آيههاى قرآن صادق نيست ولى به هر حال وجود آن را هم نمىتوان ناديده گرفت. لذا در بحث از قرآن و كارايى آن براى جامعه معاصر بايد مشخص كرد كه مقصود كدام نگاه يا برداشت از قرآن است. در اين زمينه، مسئله تعدد قرائتها در باب قرآن، يكى از موضوعهايى است كه بايد به طور جدى و دقيق مورد بررسى قرار گيرد.
2- بهرهگيرى از نگرش تطبيقى
انسان امروز در برابر خود انبوهى از آيينها، انديشهها، و آثار را مىبيند كه همگى مدعى نجات و رهبرى او هستند. از اين رو براى آنكه بتواند يكى را بر ديگرى برترى داده و به آن التزام پيدا كند، بايستى شرايط انتخاب را براى وى فراهم كرد. او، به طور معمول، ادعاى برترى و پهلوانى را تنها از آيين مىپذيرد كه وارد معركه رقابت با حريفان شده و در عرصه عمل و نظر از آن سربلند بيرون آيد. از اين رو، در بررسى ديدگاهها و نظريههاى قرآنى براى مسائل جامعه معاصر بايستى در هر مورد اين ديدگاهها را با انديشهها و نظريههاى ديگر به طور تطبيقى در كنار هم نهاد تا هم به گسترش دامنه بحث كمك كند و هم با گشودن افقهاى جديد، زمينه را براى انتخاب آگاهانه مخاطب فراهم نمايد. انجام بررسىهاى تطبيقى نه تنها براى غير مسلمانان كه براى خود مسلمانان نيز كارآمد است؛ چرا كه باعث مىشود ايمان و اعتقاد آنان به كتاب آسمانى خود از پشتوانه محكمترى برخوردار شود. البته نگرش تطبيقى لازم نيست فقط بين انديشهها و ديدگاههاى اسلامى و غيراسلامى باشد بلكه حتى در بررسى يك موضوع از ديدگاه انديشمندان اسلامى هم مىتوان از اين شيوه بهره گرفت.19
انجام پژوهشهاى تطبيقى فوايدى ديگر نيز دارد، كه از آن جمله است: شناخت برترىها و كاستىهاى هر يك از نظريههاى مطرح درباره قرآن و موضوعهاى قرآنى، كشف اختلاف نظرها، و تمايز يافتن داورىهاى آگاهانه از متعصبانه.20
3- استفاده از پژوهشهاى ميان رشتهاى
از آنجا كه هم قرآن كتابى است چند بعدى و شامل موضوع هايى در زمينههايى مختلف اخلاقى، سياسى، اجتماعى، علمى و فرهنگى و فقهى مىشود، و هم نيازها و مسائل انسان در دوران معاصر، سويهها و جنبههاى مختلف دارد، براى تبيين ديدگاههاى اين كتاب بايد از علوم مختلف كمك گرفت. به تعبير امروزى آن مىتوان گفت امروزه مسئله قرآن و قرآن پژوهى بايد حالت «بين رشتهاى»21 پيدا كند. در اين رابه بايد از دانشها و حوزه هايى چون روانشناسى، جامعهشناسى، مردمشناسى، فلسفه، كلام، علوم سياسى، تاريخ و فلسفه تاريخ، هرمنوتيك و تأويل، تفسير و ادبيات و هنر، علوم تربيتى، معرفتشناسى و جهانشناسى بهره گرفت.
4- توجه به جنبههاى اجرايى و كاربردى
انسان موجودى است مأنوس با محسوسات و امور عينى. از اين رو آنچه قالبى انضمامى و ملموس پيدا كند برايش باورپذيرتر است. از منظر بحث ما نيز هر نظريه قرآنى تا هنگامى كه جنبه اجرايى و كاربردى به خود نگيرد، براى مخاطب امكان بهرهگيرى از آن به راحتى امكانپذير نيست. به عنوان مثال، وقتى از جنبههاى نظرى اثبات شود كه قرآن با اقتصاد و تجارت موافق ولى با ربا مخالف است،22 بايد مشخص شود كه براى وصول به اقتصاد غير ربوى چه بايد كرد. بديهى است كه نمىتوان انتظار داشت تمامى اين امور در قرآن آمده باشد بلكه اين عرصهاى است كه در آن مىتوان از عقل بشرى و تجربه جوامع مختلف نيز بهره گرفت. اين امر در مورد ديدگاههاى سياسى، فرهنگى و اجتماعى قرآن نيز صادق است.
5- ابلاغ صحيح و مؤثر
جنبهاى ديگر از مسئله روششناسى را مىتوان توجه به روش تبليغ صحيح و «ابلاغ درست پيام» دانست. جهان امروز هر چند به تعبير برخى تبديل به يك «دهكده» شده23 و به مدد ايجاد شبكهاى از دادهها و ابزارها، دنيايى نوين را به وجود آورده24 و مرزهاى بين افراد يا جوامع را كم رنگ نموده است؛ ولى در همين دهكده هم تنها كسانى مىتوانند سخن و پيام خود را به گوش ديگران برسانند كه اولاً نسبت به فضاى حاكم بر آن آگاهى داشته باشند و ثانياً زبان بيان مطالب و شيوهها و ابزارهاى ارائه پيام خود را نيز بشناسند.
دنياى امروز به گونهاى رقابتى و بى رحمانه به هيچ فرد، جامعه يا آيينى اجازه نمىدهد كه در امر تبليغ و ارائه پيام، به شيوهها و ابزارهاى پيشين بسنده نمايد. از اين رو، مبلغان و مدافعان قرآن نمىتوانند از شناخت و به كارگيرى «شيوهها، ابزارها و امكانات» متنوعى كه دنياى جديد در اختيارشان مىگذارد غافل شوند. آنان، نه تنها بايد با بايستههاى امر تبليغ آشنا باشند بلكه لازم است موضوعها و مباحثى را كه ارائه مىدهند از استحكام و اتقان علمى و محتوايى لازم نيز برخوردار باشد. براى وصول به اين مقصود بايد از گروهها و مراكز پژوهشى و كارشناسان صلاحيت دار بهره گرفت تا مبادا ضعفهاى ارائه كنندگان مباحث، به حساب ضعف خود قرآن و اسلام گذاشته شود.
نكته ديگرى كه به مناسبت بحث مىتوان در اينجا مطرح كرد توجه به فعاليتهاى جمعى، مدون و برنامه ريزى شده است. اثبات حيات و زايندگى قرآن در دنياى امروز، جزء موضوعهاى كلان و حياتى براى جهان اسلام به شمار مىرود. بخشى عمده از اعتبار و عزت جامعه اسلامى نيز مبتنى بر موفقيت اين فرايند است. از اين رو موضوعى با اين اهميت را بايستى با ديد كلان نگر مورد توجه قرار داد. انجام فعاليتهاى فردى و غيرمنسجم هر چند بى فايده و تأثير نيست، ولى به طور قطع از اتقان، استحكام، شمول و تأثير كارهاى گروهى و برنامه ريزى شده كه برآيند كارشناسىهاى فراوان و تأمين منابع انسانى و مالى باشد برخوردار نخواهد بود. از اين رو براى كسب موفقيت هر چه بيشتر در اين راه، بايستى توجه اصلى به كارهاى جمعى، برنامه ريزىهاى كوتاه و بلندمدت، و مهندسى ساختارهايى باشد كه در عين پويايى و همه جانبه نگرى، امكان پوششدهى به فعاليتهاى در حال انجام در جوامع مختلف را داشته باشد.
آسيب شناسى
شناخت ونقد آسيبها يكى از نكتههاى بنيادين در عرصه پژوهش پيرامون قرآن و جهان معاصر است. برخى از عرصه هايى كه بايد مورد آسيبشناسى قرار گيرد از اين قرار است:
1- فعاليتهاى قرآنى
غفلت از آسيبشناسى فعاليتهاى قرآنى جهان اسلام، و حتى كارهاى انجام شده در غير جهان اسلام، مىتواند ثمره و تأثير تلاشهاى انجام شده را كم رنگ نمايد. اين آسيبشناسى مىتواند گسترهاى وسيع، از جمله: مؤسسهها و مراكز مربوط به قرآن پژوهى يا كارهاى انجام شده در راه ايجاد و گسترش فرهنگ قرآنى را در برگيرد. بخشى از امر آسيبشناسى نيز مىتواند مربوط به موضوع هايى چون مواجهه مستشرقان با قرآن و موضوعها و مسائل مربوط به آن شود.
رويكرد غربيان به قرآن مىتواند با انگيزههاى تبشيرى، استعمارى يا علمى باشد25 ولى به هر حال، از بررسى و نقد آنها و چاره جويى براى تكميل يا تصحيح اين ديدگاهها گريزى نيست. بعلاوه كه اين امر انگيزه مسلمانان را براى معرفى هر چه بيشتر و بهتر كتاب آسمانى شان تقويت مىكند.
2- نوع كنشگرى مسلمانان
در تطبيق قرآن با نيازهاى زمان، بايد مواظب افراط و تفريطها بود و به آسيبشناسى آنها پرداخت. در اين عرصه «عقل پرستى» به همان اندازه خطرآفرين است كه جمود ورزيدن و عقل گريزى. در اين راه همچنين بايستى از مد زدگى، جو زدگى و تفسير و تبيين قرآن بر طبق سلايق روز اجتناب نمود. البته تفاوت اين امر با اينكه چگونه مىتوان در حالتى فعال، زمان و عصر را دينى كرد در يك مرزبندى دقيق نهفته است كه بايد در جاى خود به دقت بررسى شود.
3- عملكرد مدعيان
به خاطر تأثير جدى اعمال و رفتار مسلمانان در جذب يا دفع ديگران به اسلام و كتاب آسمانى آن، پيشوايان دينى به پيروان خود سفارش كردهاند كه مردمان را با عمل خود به سوى حق دعوت نماييد26 و تأكيد داشتهاند كه مايه آبروى ما باشيد نه آبروريزى براى ما.27 در همين راستاست كه اعمال و رفتار مبلغان و مدافعان قرآن از اهميت و تأثيرى فراوان برخوردار مىشود. اين امر به ويژه در عصر حاضر كه كوچكترين گفتار يا رفتارى مىتواند به سرعت در سراسر جهان منتشر شود حساسيت، و تأثير بيشترى پيدا كرده است. متأسفانه يكى از بزرگترين دستاويزهاى مخالفان اسلام و قرآن، رفتارهاى غيرعقلانى و يا غيرشرعى است كه برخى مدعيان پيروى از اين كتاب آسمانى، و با برداشتهاى ناصواب از آيههاى آن، انجام مىدهند. اين امر داراى پيامدهايى ناگوار است؛ به گونهاى كه مىتوان گفت از بين بردن آثار سوء اين رفتارها و اصلاح نگاه بدبينانه به قرآن و قرآنيان، نيازمند تلاش و زمان فراوان و گاه شايد غيرممكن است. بنابراين يكى از بايستههاى امر تبيين و تبليغ آموزههاى قرآنى براى انسان معاصر تلاش براى تفكيك و مرزبندى عملكرد مدعيان پيروى قرآن از آموزههاى خود قرآن و سيره و سلوك عملى و نظرى پيشوايان اسلامى مىباشد. وصول به اين مقصود البته نيازمند ارائه معيارهاى معقول و برگرفته از كتاب و سنت است.
4- مهجوريت قرآن
بخشى از تلاشها در بحث از قرآن و انسان معاصر مىتواند معطوف به آسيبشناسى غربت و مهجوريت قرآن در جوامع اسلامى و در ذهن و ضمير مسلمانان باشد. بى ترديد وجود برخى نارسايىها و معضلات در جوامع اسلامى، ناشى از مهجوريت اين كتاب در بين پيروان و طرفداران خويش، يا نزول جايگاه آن از «كتاب زندگى و انسان سازى» به كتابى صرفاً براى كسب ثواب يا آمرزش اموات است.28 در سخنان ائمهعليهم السلام هم در موارد زيادى ديده شده كه از غربت قرآن گلايه كرده و براى رفع آن راه حل هايى را نيز ارائه نمودهاند.29 وقتى علاقمندان و پيروان اين كتاب در حق آن جفا مىكنند از ديگران نمىتوان انتظار داشت. از اين رو بهرهگيرى از اين كتاب براى جامعه معاصر بدون شناخت علل، عوامل و زمينه هايى مهجوريت اين كتاب و راههاى رفع آن، به سامان لازم خود نمىرسد.
5- بديلهاى مطرح شده براى قرآن
در جامعه معاصر، ديدگاهها و نگرشهاى ديگرى هم وجود دارد كه داعيه نجات و هدايت انسان را دارند. از اين جهت مىتوان اينان را نوعى رقيب يا بى بديل براى قرآن دانست. به عنوان مثال برخى ممكن است مدعى شوند با وجود قانونهاى بشرى و تأسيس مراكز و نهادهاى قانونگذارى در دنياى امروز، انسان معاصر مىتواند به مدد عقلانيت خود و با استفاده از خرد جمعى و ابزارهايى كه در اختيار دارد قانونهاى مورد نياز خود را متناسب با نيازها و مشكلاتش طراحى نموده و ديگر به قوانين و آموزههاى كتابهاى آسمانى نيازى نيست. از اين رو بايد گفت مسئله تبيين جايگاه قرآن و كارآيى نگرشهاى قرآنى براى جامعه معاصر وقتى كامل مىشود كه بديلهايى كه در مقابل اين كتاب مطرح شده به خوبى مورد بررسى و نقد قرار گرفته و برترىهاى نگرش قرآنى نسبت به آنها بيان شود.
6- انتشارات قرآنى
در زمينه قرآن و جامعه معاصر همچنين لازم است انتشار آثار قرآنى به جد مورد توجه قرار گيرد. اين امر از يك طرف معطوف به اتقان محتوايى آثار منتشر شده درباره قرآن يا از ديدگاه قرآن است و از طرف ديگر ناظر به امور فنى و هنرى مثل صفحه آرايى، چاپ، توزيع و ديگر مسائل زيباشناختى در سطح معيارهاى جهانى.
البته نقد و بررسى و آسيبشناسى آثار، نبايد موجب غفلت از نكته مهم ديگر، يعنى تجليل و تحليل از قرآنيان و قرآن پژوهان باشد. اگر امروزه ما بر خوان گسترده معانى و معاريف قرآنى نشستهايم و از جهان شمولى و كارايى آن سخن مىگوييم، بىترديد بخشى عمده از اين امر، مرهون تلاشها و مجاهدتهاى خالصانه افرادى بى شمار است كه از نخستين روزگاران نزول اين آيات بر پيامبر اسلامصلى الله عليه وآله وسلم تا عصر حاضر با بذل بىدريغ جان، مال و توانايى علمى خود به حراست از اين گنجينه ارزشمند پرداختهاند. اين امر به ويژه در زمان هايى كه ايام به كام و امكانات علمى و مادى مثل امروز نبوده ارزش و اهميتى دوچندان مىيابد. به نظر مىرسد در طول تاريخ درباره هيچ كتاب دينى به اندازه قرآن شرح و تفسير نوشته نشده و كتابى به اين اندازه از زواياى گوناگون مورد كاوش قرار نگرفته است.30 از اين رو يكى از بايستههاى گسترش حيات قرآنى در عصر حاضر، و يكى از راههاى اداى دين و حقشناسى به محضر خادمان قرآن در طول زمان، آن است كه با معرفى احوال و انديشهها و انتشار آثار آنان، به زنده نگاه داشتن انديشه و ياد ايشان اقدام نموده و نسل جديد را با تراث علمى و عقيدتى خويش بيش از پيش آشنا نماييم. اين آشنايى مىتواند علاوه بر كمك به بازاريابى هويت نسل نوخاسته، آنان را به ادامه راه پيشينيان ترغيب نمايد.
7- منتقدان و مخالفان
به طور قطع در عصر حاضر افرادى هستند كه اعتقادى به امكان بهرهگيرى از كتابى چون قرآن براى انسان دوران مدرن و پست مدرن ندارند. قرآن باورانى كه در صدد پىگيرى پروژه «قرآن و انسان معاصر» هستند بايستى بخشى از توان خود را صرف شناخت و نقد ديدگاه اين مخالفان يا منتقدان نمايند.
8- موانع و مشكلات
همچون هر كار مهم و گسترده ديگر، مسئله نظريهپردازى در زمينه استفاده از آموزههاى قرآن براى انسان امروز نيز چه از جنبه نظرى و چه در حوزه عمل و اجرا با موانع و دشوارى هايى رو به روست. به برخى از اين مشكلات در طى بندهاى مقالههاى حاضر اشاره شد. به عنوان مثال، وجود تنوعها و تكثر شديد فرهنگى و اجتماعى در عصر حاضر يا عدم همگرايى و همراهى مسلمانان در زمينه قرآن پژوهى نمونه هايى از موانع موجود بر سر راه استخراج و تبليغ پاسخهاى قرآنى به نيازهاى انسان معاصر است. يكى از شرطهاى موفقيت در اين راه آن است كه مشكلات و موانع موجود با نگاهى آسيب شناختى شناسايى شده و براى مواجهه درست با آنها چاره انديشى شود.
سخن فرجامين
آنچه آمد نه تمام كلام بود نه كلام تمام. بى ترديد موضوعى با اين اهميت وقتى به سامان لازم خود مىرسد كه بيش از پيش در معرض بحث و بررسى انديشوران جهان اسلام قرار گرفته و سويههاى گوناگون آن مورد كاوش قرار گيرد. اميد كه چنين شود.
2- راشد، محمّد، القرآن و تحديدات العصر: رحله الشك و الايمان و فرشات حول المصباح الالهى، چاپ دوّم، دمشق، الاوائل، 2002 م،/ 32-31.
3- بابايى، رضا، ترنم قرآن در سيره معصومانعليهم السلام، اوّل، تهران، نشر هستى نما، 46-25 / 1380
4- براى آگاهى از برخى نكتهها نك: رحمتى، حسينعلى، «دين در دنياى معاصر: ضرورتها و بايستهها» مجموعه مقالات انسان معاصر، دين و كاركردهاى آن، اوّل، بابلسر، انتشارات دانشگاه مازندران،244-209 / 1385
5- به عنوان مثال وقف و موقوفات يكى از امكاناتى است كه در جهان اسلام وجود دارد و مىتوان آنها را براى تبليغ و پژوهشهاى قرآنى، و جذب افراد و جوامع به سوى اين كتاب آسمانى به كار گرفت.
6- خرمشاهى، بهاءالدين، قرآن شناخت؛ مباحثى در فرهنگ آفرينى قرآن، دوّم، تهران، طرح نو، 158 / 1375
7. Bangura, Abdul Karim, The Holy Quran and ContemporaryIssues, New York,Iuniverse 2003
8- ابوزيد، نصر حامد، مفهوم النص: دراسة فى العلوم القرآن، چاپ سوّم، بيروت، المركز الثقافى العربى، 1996 م.
9- نيفر، احميده، الانسان و القرآن وجها لوجه؛ التفاسير القرآنية المعاصرة، اوّل، دمشق، دارالفكر، 2000 م.
10- قرآن شناخت،/ 44-15.
11- همان،/ 180-143.
12- قال علىعليه السلام: «إنّ القرآن، ظاهره انيق و باطنه عميق. لاتفنى عجائبه و لاتنقضى غرائبه و لا تكشف الظلمات الا به» نهج البلاغه، به كوشش صبحى صالح، قم، دارالهجرة،/ 61.
13- از جمله آيه «و يوم نبعث فى كل اُمّة شهيداً عليهم من انفسهم و جئنابك شهيداً على هولاء و نزّلنا عليك الكتاب تبياناً لكلّ شىءٍ و هدىً و رحمةً و بشرى للمسلمين» (نحل،/ 89). برخى معتقدند اين آيه، از صريحترين آيههاى مربوط به جامعيت قرآن است (نك: عابدينى، احمد، ژرفايى قرآن و شيوههاى برداشت از آن، اوّل، اصفهان، مبارك، 59 / 1382).
14- براى پيگيرى اين بحث به گونهاى گستردهتر، بنگريد به: كلانترى، ابراهيم، قرآن و چگونگى پاسخگويى به نيازهاى زمان، اوّل، قم، نشر معارف، 344-269 / 1382.
15- به عنوان مثال اين موضوع در سخنان اخير پاپ بنديكت شانزدهم، هر چند به نقل از يك امپراطور چند قرن پيش، مطرح شد كه آموزههاى اسلامى و قرآن خلاف عقل و عقلانيت است )اين سخن پاپ از سوى افراد مختلف مورد نقد واقع شد. به عنوان نمونه نك: رحمتى، حسينعلى، «رو در روى حقيقت و مصلحت: به بهانه سخنان اخير پاپ»، روزنامه اطلاعات، شنبه 8 مهر 6 / 1385.
16- «يا ايّها النّاس إنّا خلقناكم من ذكرٍ و أنثى و جعلناكم شعوباً و قبائل لتعارفوا» (حجرات،/ 13)
71. Life styles
18- «انى جاعلك للنّاس إماماً» (بقره،/ 124).
19- مثل كار دكتر نجارزادگان در كتاب تفسير تطبيقى. نك: نجارزادگان، فتح اللَّه، تفسير تطبيقى: بررسى تطبيقى مبانى تفسير قرآن و معارفى از آيات در ديدگاه فريقين، اوّل، قم، مركز جهانى علوم اسلامى، 1383.
20- همان،/ 14.
12. Interdisciplinary
22- «احلّ اللَّه البيع و حرّم الربا» (بقره،/ 275).
32. Mcluhan, Marshall, Gutenberg Galaxy: The Making of Typographic Man, Toronto, University of Toronto Press, 1962
24- كاستلز، مانوئل، عصر اطلاعات: اقتصاد، جامعه و فرهنگ، احد عليقليان و افشين پاكباز، چهارم، تهران، طرح نو، 1384.
25- صغير، محمدحسين على، المستشرقون و الدراسات القرآنية، اوّل، بيروت، دارالمورخ العربى، 1420 ه،/ 18-13.
26- قال ابوعبداللَّهعليه السلام: «كونوا دعاة للنّاس بغير السنتكم» كلينى، محمد بن يعقوب، الكافى، چهارم، تهران، دارالكتب الاسلامية، 78/2 1365.
27- قال الصادقعليه السلام: «معاشر الشيعه! كونوا لنا زيناً و لا تكونوا علينا شيناً» حر عاملى، محمد بن حسن، وسائل الشيعه، اوّل، قم، مؤسسة آل البيت لاحياء التراث، 1409 ه، 194/12.
28- به گفته قرآن، يكى از حسرتهاى آدميان در قيامت، غفلت از كتاب خدا و يكى از شكوايههاى پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم هم، شكايت از مهجوريت قرآن است (فرقان،/ 30-29).
29- براى برخى از اين موارد نك: مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، بيروت، مؤسسة الوفاء، 1404 ه، 151/7 و 55/82.
30- بخشى از تأليفهاى قرآنى البته در زمينه علوم مربوط به قرآن است (براى آگاهى از سير تحول و تطورهاى انجام گرفته در حوزه تأليفات مرتبط با علوم قرآنى، نك: اقبال، ابراهيم، فرهنگنامه علوم قرآن، اوّل، تهران، چاپ و تكثير بينالملل، 1385).
براى آشنايى با برخى از آثار نگاشته شده درباره قرآن، بنگريد به يكى از بزرگترين مأخذشناسىهاى قرآنى يعنى كتابنامه بزرگ قرآن كريم، نك: بكايى، محمدحسن، كتابنامه بزرگ قرآن كريم، اوّل، تهران، نشر قبله و تراوش قلم، 1374. )تا كنون بيش از هفده جلد از اين مأخذشناسى منتشر شده است).
چکیده: اين نوشتار در پى بيان ارزش تعدد و اختلافات قرائات در قرآن است. نويسنده در آغاز به تعريف واژه هايى چون قرائت، علم قرائت، حجيت قرائات مى پردازد سپس از اهميت دانش قرائت سخن مى گويد. آنگاه تاريخچه قرائات را به بحث مى گيرد و راز اختلاف قرائات را توضيح مى دهد در ادامه نسبت ميان قرآن و قرائات را بيان كرده، ضوابط حجيت قرائات را بررسى مى كند. نويسنده در اين بخش از ديدگاه هاى گوناگون نسبت به حجيت قرائات سخن گفته و دلايل آنها را مطرح مى كند. ويژگى هاى قرائت ايده آل و جمع بندى از مباحث، بخش هاى ديگرى است كه در اين نوشتار بدان پرداخته شده است.
هدف اين نوشتار، بررسى كوتاهى درباره «حجيت قراءات قرآن» است تا از اين طريق ارزش قراءات روشن گردد. امّا پيش از ورود به بحث، پرداختن به تعريف برخى واژهها، بيان اهميت دانش قرائت، تاريخچه قراءات و منشأ و راز اختلاف قراءات، به عنوان مقدمه بحث، ضرورى مىنمايد. بنابراين به ترتيب به بررسى مسائل زير مىپردازيم:
1. تعاريف
در اين بخش، تعريف واژهها و اصطلاحات زير انجام مىگيرد:
مفهوم قرائت
مفهوم رايج قرائت، خواندن است.1 اما به طور اساسى، قرائت به معناى گردهم آمدن و آشكار شدن است.2 از اين رو فعل «قرء» مهموز، با «قرى» ناقص، نزديك به يكديگر و هم معنى دانسته شدهاند.3 اگر اين ديدگاه پذيرفته شود، آشكار شدن و آشكار كردن حروف و كلمات و به هم پيوستن و اجتماع كلمات، قرائت خواهد بود.
نتيجهاى كه در آغاز تعريف ياد شده مىگيريم اين است كه در مورد قرآن، اظهار متن و پيوند دادن به كلمات وحى، قرائت خواهد بود. اما اگر در شيوه اداى كلمات و تلفظ كلام خدا كمترين دخالتى از سوى ما انجام گيرد، ديگر قرائت حقيقى نيست.
تعريف علم قرائت
درباره دانش قرائت، تعريف دو تن از دانايان اين فن را بازگو مىكنيم:
- «زركشى» مىگويد: «قراءات عبارت از اختلاف مربوط به الفاظ و عبارات وحى است كه اين اختلاف، در مورد حروف و كلمات قرآن و كيفيت آنها از قبيل تخفيف و تشديد و مانند آن از سوى قراء نقل شده است».4
- «ابن الجزرى» چنين آورده است: «قراءات، عبارت از علم به كيفيت اداء كلمات قرآن و اختلاف اين كيفيت مىباشد، اختلافى كه به ناقل و راوى آن منسوب است».5 چنانكه مشاهده مىشود ميان اين دو تعريف همانندى كامل هست.
از پيشينه ديرين دانش قرائت در اسلام و بهاى فوق العادهاى كه از سوى مسلمانان به آن داده مىشده است، مىتوان به اين واقعيت رسيد كه حفظ متن وحى براى مسلمانان تا چه اندازه مهم و با ارزش بوده است كه به تدوين آثار علمى فراوان و اقدامات عملى مربوط به اين رشته علمى روى آوردهاند.6
حجيت قراءات
مراد از حجيت، قابليت احتجاج داشتن يا حجّت بودن است. حجّت نيز به معنى برهانى است كه بتوان به آن استدلال كرده، چيزى را اثبات كرد.7
اگر قرائت را حجت بدانيم، مفهومش پذيرش نوعى قرائت و ترتيب اثر دادن به آن است. امّا اگر قرائت حجت نباشد، فاقد نقش و كارآيى دانسته مىشود و در اين صورت اين پرسش جدى مطرح خواهد شد كه چرا به امر قرائت بهاى بسيارى داده شده است؟ و آيا مىتوان تمام كوششى را كه در اين زمينه انجام گرفته است بيهوده دانست؟
2 - اهميت دانش قرائت
مسئله قرائت و شكلگيرى علم قرائت از نظر ما ارزش و اهميت بسيارى دارد. شايد بتوان گفت مهمترين عامل صيانت قرآن از تحريف، همين مسئله بوده، هست و خواهد بود. زيرا ممارست بر خواندن قرآن و پىگيرى اين امر از آغاز نزول وحى تاكنون و از اين پس، آن را به صورت متن متواتر و تغيير ناپذيرى در آورده كه تغيير آن به گونه عادى يا حتى از نظر عقل، محال است.
حال اگر مسلمانان به قرائت اهتمامى نداشته و بدان مبادرت نمىكردند آيا قرآن به اين صورت حفظ شده و به دست ما رسيده بود؟
سفارشهاى فراوان پيامبر اسلام و پيشوايان دين درباره ارزش و ثواب قرائت قرآن،8 جاى انكار ندارد. حتى قرائتى كه كمترين فهمى به همراهش نباشد، نيز فضيلت دارد.9 بايد ديد اين همه تأكيد در مورد قرائت قرآن به چه منظور بوده است؟ آيا جز اين بوده كه صيانت قرآن به عنوان والاترين هدف، منظور است؟ و آيا دست يابى به اين هدف جز از راه سامان دادن امر قرائت، قانونمند كردن آن و شكل دادن آن در قالب «علم قرائت»، امكانپذير بوده است؟
حتّى در زمينه اختلاف قرائتها نيز ارزيابى مثبت انجام گرفته و براى آن فوايدى بيان شده است.10 نتايج مثبتى مانند آسان كردن كار بر امت مسلمان براى تلفظ كلمات قرآن با لهجههاى خويش كه طبعاً داراى زبانهاى متعدد و گويشهاى فراوان بوده و هستند؛ آشكار شدن حكم فقهى مورد اجماع و اتفاق فقهأ؛ ترجيح حكم فقهى بر حكم فقهى ديگر؛ جمع كردن ميان دو حكم مختلف فقهى؛ مهمتر از همه آشكار شدن اوج بلاغت، اعجاز و ايجاز قرآن كه به رغم حفظ ماده و شكل كلماتش، هيأتها و حالات و تلفظهاى گوناگون در مورد آن امكانپذير است.
بنابر احتمالى قوى مىتوان گفت كه: قراءات گوناگون كه از زمان شخص پيامبر اسلامصلى الله عليه وآله پديد آمده است، ناپسند ايشان نبوده و مصداقى براى «اختلاف امّتى رحمة»11، مىتواند باشد.
البته جاى ترديد نيست كه اختلاف نيز بايد روشمند و قانونمند باشد، تا پيامدهاى نامطلوبى نداشته باشد. و بايد پذيرفت كه چون قرائت امرى است صد در صد متكى به سماع و اصطلاحاً «توقيفى»، يا بخشى است از سنّت نبوى صلى الله عليه وآله، پديده اختلاف قراءات نيز تنها در همين چارچوب پذيرفتنى و پذيرش كمترين اجتهاد شخصى در امر قرائت ناممكن است؛ چنانچه در تاريخ اسلام نيز پذيرفته نشده و با اين «بدعت گزارى»، به شدت مخالفت شده است.
3. تاريخچه قراءات
درك ارزش علم قرائت در گرو آگاهى با تاريخچه قراءات و شناخت مراحل آن است.
براى قرائت شانزده مرحله تاريخى مهم بيان شده است12، كه اكنون نيازى به شرح آنها نيست. امّا به اجمال بايد دانست كه روند تطور قرائت از فرشته وحى آغاز شده است كه فرستاده خدا و امين وحى بوده و به پيامبر گرامى اسلامصلى الله عليه وآله فرمان داده است كه: «اقرأ باسم ربّك الذى خلق...» (علق/1). در حقيقت نخستين مقرى، جبرئيل امين بوده است و پس از او دومين كس، پيغمبر اسلامصلى الله عليه وآله كه فرمان «و قرآناً فرقناه لتقرأه على النّاس على مُكثٍ و نزّلناه تنزيلاً»، (إسراء /106) را امتثال كرده است.
مخاطبان وحى و شنوندگان قرائت پيامبر اسلامصلى الله عليه وآله نيز، همزمان به دو كار مهم پرداختهاند: نخست كتابت دقيق و گسترده وحى و ديگر گسترش فوق العاده قرائت قرآن و نيز به خاطر سپردن آن، كه ويژگى عمده آنها نيز همين تكيه بر كار حفظ بوده كه تا اندازه زيادى جاى كتابت و برخوردارى از سواد خواندن و نوشتن را مىگرفته است.
بررسى مراحل گوناگون شكلگيرى و رشد علم قرائت، پيدايش قراءات و فراز و نشيبهاى آن، ما را به اين حقيقت مىرساند كه نبايد مسئله قرائت را ساده پنداشت؛ و مسئله اجتهاد قاريان را عمده كرده و به دليل اختلاف قراءات يك باره از حجيت آنها دست شست.
4. راز اختلاف قراءات
پديده اختلاف قراءات از سويى جاى انكار ندارد و از سوى ديگر توجّه به عوامل آن مىتواند راهگشا باشد.
براى اختلاف قراءات، عوامل گوناگونى بر شمردهاند،13 كه بررسى آنها در بحث كنونى ضرورى نيست، اما بيان فهرست آنها زيانى ندارد:
1 - اختلاف و تعدد قرائت شخص پيغمبر اسلامصلى الله عليه وآله
2 - تنوع و اختلاف تقرير و تأييد پيامبر اسلامصلى الله عليه وآله
3 - اختلاف و تعدد نزول قرآن.
4 - اختلاف روايت و نقل از صحابه.
5 - اختلاف و تعدّد لهجهها.
6 - تهى بودن مصاحف عثمانى از نقطه و اعراب.
7 - اجتهاد قاريان.
8 - تهى بودن مصاحف عثمانى از حرف «الف»
9 - زياده روى برخى از قاريان در بكارگيرى قواعد ادبيات عرب.
10 - ويژگىهاى اخلاقى ناپسند برخى قاريان.
11 - عوامل گوناگونى مانند گمان اشتباه در نسخه قرآن، اهداف سياسى، آميخته شدن شرح و تفسير با نص مصحف، كم سوادى قارى و مواضع اعتقادى قارى.
بررسى نقش هر يك از اين عوامل به صورت مستند و آمارى، مىتواند سهم هر كدام را در رشد اختلاف قراءات نشان دهد. اما ناديده گرفتن برخى از آنها و يا پر رنگ كردن نقش برخى ديگر از آنها، مىتواند مشكلاتى را پديد آورد. در ادامه بحث خواهيم ديد كه مقتضاى تحقيق و واقع بينى، توجّه بيشتر به كدام يك از عوامل بالا است.
5. نسبت ميان قرآن و قراءات
در مورد يكى بودن قرآن و قراءات ديدگاههاى متفاوتى ابراز شده است.14 برخى ديدگاهها، اين دو را يكى دانسته و برخى دگر، كاملاً اين دو را جداى از يكديگر شمردهاند. و ديدگاه سوّم به افراط قراءات شاذه را نيز قرآن انگاشته است.
چكيده استدلال نظريه دوم، اين است كه قرآن متواتر است، بر خلاف قراءات كه نه تنها متواتر نيستند، بلكه محصول اجتهاد قاريانند. پس ميان قرآن و قراءات، تباين و دو گانگى وجود دارد.15
گرچه ادعاى تواتر قراءات، نادرست است، ليكن تخطئه قراءات و جدا كردن كامل آنها از قرآن نيز، به راحتى قابل قبول نيست. توضيح اين مطلب را در بخش ديگرى خواهيم آورد.
6. ضوابط حجيت قراءات
پس از بيان مقدّمه بحث مىتوان به بررسى مسئله حجيّت قراءات پرداخت. در اين باره مطالب زير را مورد توجّه قرار مىدهيم:
تفاوت احتجاج و حجيت
نخست بايد توجّه كرد كه احتجاج بر يك قرائت با حجّيت آن تفاوت دارد. احتجاج در مورد يك قرائت بدين معناست كه براى نشان دادن برترى آن بر ساير قراءات، استدلال شود. اما مفهوم حجيت قرائت برهانى بودن و امكان پذيرش عملى آن است.
همين جا بايد يادآورى كرد كه احتجاج بر قرائت، لزوماً اجتهادى بودن آن را نتيجه نمىدهد، چه اينكه اصل سماعى بودن قرائت، خدشهناپذير بوده هرگونه احتجاجى در قرائت بايد مبتنى بر اين اصل باشد. حجيت قرائت نيز بر اين اصل استوار و از باب حجيت سنّت نبوىصلى الله عليه وآله است. گو اينكه سماع در قرائت اشراب شده باشد، زيرا بر فرض اجتهاد در مورد يك متن، ديگر قرائت آن، صورت نگرفته است چه اين كه قرائت متن آن است كه همراه آن از صاحب آن دريافت شده باشد.
نگاهى به ضوابط سه گانه مشهور
در زمينه اعتبار قرائت و شرايط حجيت آن، سه شرط مورد پذيرش قرار گرفته است.16
1. صحّت سند.
2. موافقت با رسم الخط عثمانى.
3. تطابق با وجوه عربيت.
عمدهترين شرط، «صحّت سند»، يعنى منتسب بودن قرائت به پيامبر اسلامصلى الله عليه وآله است. كه به هيچ روى اخلال به آن روا نبوده، بى آن، قرائت اجتهادى و بى ارزش است. بديهى است بدون احراز اين شرط، طرح و درميان آورى يك قرائت روا نيست، چه رسد به اينكه پذيرفتنى باشد. در حقيقت، با نبود اين شرط، نيازى به تخطئه قرائت نيست چه اينكه خود به خود بى ارزش است.
در صورت فقدان شرط نخست، نوبت به شرط دوم و سوم نيز نمىرسد. در واقع شرطهاى دوم و سوم، راههايى براى كشف صحّت سند و تأكيدى بر آن به شمار مىآيند و بى آن قابل طرح نيستند.
اما در صورت احراز شرط نخست در مورد هر قرائتى، بايد آن را پذيرفت و هيچ راهى براى انكار آن باقى نمىماند. مسئله حجيّت قرائت نيز دقيقاً همين جا مطرح مىشود.
در ردّ حجيت قراءات و جدا دانستن آنها از قرآن، ادلّهاى اقامه شده يا ديدگاههاى خاصى ابراز گرديده كه پاسخ گويى به آنها لازم است:
بى نقش بودن قاريان
گفته شده است: «آنچه توسط قاريان به دست ما رسيده ويژگىهاى قراءات آنهاست. اما اصل قرآن از راه تواتر به ما رسيده و قاريان در اين مورد نقشى نداشتهاند».17
در پاسخ مىگوييم: با توجّه به شرطِ صحّت سند در اعتبار قرائت و با فرض اتصال سند به پيامبر اسلامصلى الله عليه وآله، با فرض عدم تواتر سند - كه هيچ نيازى به آن نيست - چگونه مىتوان قراءات را تنها مربوط به قراء و بريده از سنّت نبوىصلى الله عليه وآله دانست؟
گر چه در تواتر قرآن هيچ ترديدى نيست، ليكن پرسش اين است كه تواتر قراءات - مانند هر تواتر ديگر - چگونه فراهم آمده است. اگر قرائت قرآن به هنگام نزول قرآن و روزگار زندگانى پيامبر اسلامصلى الله عليه وآله، در سطحى بسيار گسترده انجام نگرفته بود، آيا تواتر مورد نظر حاصل شده بود؟ و مگر آنچه قاريان براى ما بازگو كردهاند چيزى جز همان قرائتهاى ايجادگر تواتر است؟ بنابراين، ناديده گرفتن نقش قاريان در ايجاد تواتر پذيرفتنى نيست و بدون پذيرش نقش قرائتهاى عصر نزول وحى در ايجاد تواتر، تصور وجود تواتر امرى نادرست خواهد بود.
نقش منفى اختلاف قراءات.
«اختلاف قراءات سبب آميخته شدن قرآن به غير قرآن است. امّا اين امر آسيبى به تواتر قرآن نمىرساند، زيرا ماده قرآن متواتر است؛ گرچه در مورد هيأت و اعراب كلمات قرآن اختلاف نظر باشد».18
افزون بر آنچه پيشتر به عنوان نتايج مثبت اختلاف قراءات بيان شد، گوييم: چگونه به رغم حفظ ماده و كلمات قرآن، امكان اشتباه قرآن با غيرش - به خاطر اختلاف در هيأت و تلفظ كلمات - پيش مىآيد؟ با يقين به نيفزودن چيزى بر قرآن و نكاستن از آن، چه جاى اين نگرانى هست؟
دو ديگر اينكه، غير مستند بودن قرائت، اجتهادى بودن آن و شذوذش آن را از اعتبار ساقط مىكند و نوبت به منظور كردن نقشى منفى براى آن نمىرسد.
حقيقت نيز اين است كه به رغم وجود قراءات گوناگون، حتى شاذ و مجعول، بر دامن كبريايى قرآن گردى ننشسته و سبب اشتباه آن به غيرش نشده است.
اجتهاد در قرائت و روايت نبودن قراءات
در پاسخ به اين نظر كه حتى با فرض عدم تواتر قراءات، آنها خبر واحد بوده و مشمول ادلّه حجيت خبر واحداند گفته شده است:
«روايت بودن قراءات معلوم نيست تا به عنوان خبر واحد حجت باشند و شايد قراءات اجتهاد قاريان بوده است».19 پاسخ سخن ياد شده اين است كه: ادّعاى عدم وضوح روايت بودن قراءات دليلى ندارد. آنچه كه ظاهر امر است، قراءات روايتاند و شرايط روايت و خبر واحد را دارا هستند، چنانكه ديدگاه خود اشكال كننده نيز همين بوده كه چون از قاريان مشهور ياد كرده، راويانِ آنها را هم نام برده است.20 تنها نكته قابل تأمّل و درنگ، خدشه كردن در وثاقت برخى راويان است كه اين هم ضررى به اصل مدّعا نمىزند.
تكيه بر احتمال اجتهادى بودن قراءات نيز، در برابر امرى محقق و مسلم، يعنى سماعى بودن و روايى بودن آنها ارزشى ندارد.
بى دليلى پيروى از قاريان و احتمال اشتباه آنان
«حجت نبودن قراءات مشهور است و نمىتوان از آنها حكم شرعى را استفاده كرد، چون درباره هر يك از قاريان، احتمال غلط و اشتباه وجود دارد و دليل عقلى يا شرعى بر لزوم پيروى از يكى از اينان وارد نشده است. بلكه عقل و دين از پيروى غير علم منع كردهاند».21
در پاسخ به اين استدلال مىتوان گفت: احتمال اشتباه قارى مانند احتمال اجتهاد اوست و در صورتى پذيرفتنى است كه اصل در قرائت نقل و سماع نباشد. امّا اگر اين اصل و روايت بودن قرائت پذيرفته شد، تنها مشكل، عدم وثاقت راوى است، كه با فرض وثاقت او، ديگر احتمال اشتباه او - كه نظر خودش را نمىگويد - قابل طرح نيست.
دليل عقلى و شرعى پيروى از قراء نيز، همان ادله حجيت خبر واحد است. ادله منع كننده پيروى از گمان و غير علم نيز مربوط به جايى است كه صرف گمان مطرح باشد نه اخبار آحاد كه به نقل قراءات مىپردازند.
استفاده حكم شرعى نيز اگر از هر خبر واحد ثقهاى روا باشد، قراءات نيز به عنوان صغراى آن قياس تلقى شده و مورد استفاده قرار خواهند گرفت.
مشكل علم اجمالى
استدلال ديگرى كه در مورد ناروا بودن پذيرش قراءات شده، اين است كه:
«اگر بپذيريم تمام قراءات مستند به روايتاند و تمام راويان آنها نيز ثقهاند، باز هم علم اجمالى داريم كه برخى از اين قراءات از پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله، صادر نشده است و چنين علمى به تعارض ميان روايات مىانجامد و همه آنها از حجيت ساقط خواهند شد. اعتبار بخشيدن به برخى از آنها نيز ترجيح بدون مرجح است و ناچار بايد به مرجّحات باب تعارض مراجعه كرد».22
آنچه در اينجا اهميت زيادى دارد، پى بردن به منشأ علم اجمالى ادعا شده و اثبات وجود آن است.
عامل پيدايش علم اجمالى در درون قرائت نهفته است يا بيرون از آن؟ عامل بيرونى فرضى چه ربطى به قرائت داشته و كدام است؟
اگر عامل ياد شده درونى باشد، يا به متن قرائت مربوط مىشود و يا به سند آن.
آيا وثاقت تمام رجال سند قرائت سبب پيدايش علم اجمالى شده است؟ اين دو كه به هم ربطى ندارند، چه اينكه منطقى نيست به خاطر وثاقت رجال سند، متنى را به نا استوارى متهم كنيم! يعنى وقتى دستمان به سند نمىرسد، مدعى علم اجمالى به عدم صدور برخى قراءات شويم! اصولاً مفهوم وثاقت تمام رجال سند، صدور يقينى قراءات است و ديگر جايى براى علم اجمالى ادعايى نيست.
و اگر عامل درونى ياد شده مربوط به سند نيست و مربوط به خود متن است؛ يعنى اشكالى در دلالت يك حديث از ميان احاديث هست كه موجب ادعاى وجود علم اجمالى شده است؛ در اين صورت، بايد به همان حديث بپردازيم نه از تمام روايات دست برداريم.
بارى اگر بر وجود علم اجمالى اصرار شود، بايد بدانيم پس از مراجعه به مرجّحات، قرائتى اعتبار خواهد يافت كه مرجّح يا مرجّحاتى داشته باشد. در اين حالت نيز گزينش يك قرائت بى دليل نخواهد بود. و طبيعى است كه رها كردن متن بدون قرائت نا ممكن است و هر قرائتى كه انتخاب شود بايد واجد تمام شرايط از جمله صحت سند باشد و قراءات مرجوح نيز با دليل كنار گذاشته شوند.
تخطئه قراءات به خاطر اجتهادِ قاريان
گفته شده بزرگترين عامل اختلاف قراءات، اجتهاد قاريان بوده است. بر اجتهاد، استبداد به رأى نيز افزوده شده است.
همين اجتهاد و استبداد به رأى سبب بروز مخالفتهايى با قاريان شده است.
موضعگيرى در برابر كسايى به خاطر «نبر»؛ يعنى تلفظ كلمات با همزه، تخطئه شدن حمزة بن حبيب زيات، تعقيب و تنبيه و توبه داده شدن به خاطر ديدگاه وى درباره ديدگاه ابن شنبوذ، حذف شرط تطابق با رسم الخط عثمانى از شرايط اعتبار قرائت و محاكمه شدن ابن مقسم بغدادى به دليل تكيه بر موافقت با وجوه عربيت به عنوان تنها شرط اعتبار قرائت و ناديده گرفتن دو شرط ديگر، گوياى اجتهادى بودن قراءات است.23
درباره ابوبكر عطار، شاگرد ابن شنبوذ نيز در تاريخ ثبت است كه به خاطر زياده روى در ادب عربى در امر قرائت، مورد اعتراض شديد فقهاء قرار گرفت، و چون از دفاع خويش در محاكمه ناتوان گشت به ناچار توبه كرده و تسليم شد.24
ابو عثمان مازنى، قرائت اهل مدينه و نافع بن ابى نعيم را تخطئه مىكرده است.
ابوعباس مبرّد نيز قرائت اهل مدينه را لحن فاحش مىدانسته است.
فارسى، ابن مجاهد، حوفى و ابن عطية در مواردى قرائت ابن عامر، قارى اهل شام را، نادرست مىدانستهاند و نحاسّ، اخفش، ابوحاتم و ابن جنى نيز، در مواردى به تخطئه قاريان پرداختهاند.25
امام احمد بن حنبل بسيارى از قراءات حمزه را انكار مىكرده است. ابوبكر بن عياش، يكى از دو راوى عاصم، قرائت حمزه را بدعت مىشمرده است. و ابن دريد مىگفته، دوست دارم قرائت حمزه از كوفه بيرون رود. اين قبيل مخالفتها، مهمترين رهبردى است كه ائمه سلف منكر تواتر قراءات بودهاند.26
كتابهاى مستقلى نيز نگاشته شده كه در آنها لغزشها و خطاهاى قاريان مشهور، جمع آورى شده است.27
در مورد بزى، يكى از دو راوى ابن كثير، نقل شده كه در يك مورد از قرائت خود دست برداشته است و اين گواه اجتهادى بودن آن بوده است و گرنه اين كار را نمىكرد.28
پارهاى از قراءات قاريان هفتگانه نيز شاذ دانسته شده است كه اين گواه اجتهادى بودن آنها و مرفوض واقع شدن آنهاست.29
مكى بن ابيطالب نيز نمونههايى از قراءات اجتهادى را در كتاب مهمّش، «الكشف عن وجوه القراءات السبع» گرد آورده است.30 در پاسخ به اين استدلال بازگويى موارد زير سودمند به نظر مىرسد.
نخست آن كه، مخالفتها و تخطئه كردنها در مورد قراءات اجتهادى گوياى اين حقيقت نيز هست كه حساسيت زيادى در مورد اين گونه قراءات وجود داشته است. اما طرح مخالفتها و نتيجه دادن آنها، گواه اجتهادى نبودن قراءات نزد بيشتر قاريان بوده است.
دوم: كسانى چون ابن مقسم و ابن شنبوذ، اندك شمار بودهاند و به همين دليل مواضع و ديدگاههاى آنان، حتى در زمان خودشان شكست خورده است. پس نبايد همه قاريان را مانند نامبردگان دانست و گرنه بايد تاريخ قراءات آكنده از ماجراهاى تلخى مانند ماجراى ابن شنبوذ باشد.
سوّم: در مورد مخالفتها بايد بررسىهاى دقيق موردى انجام گيرد، تا ماهيت آنها آشكار گردد. با قاطعيت تمام نمىتوان هر مخالفتى را به حق و برخاسته از حسن نيت دانست. اين احتمال نيز كه برخى تخطئه كردنها، از هواهاى نفسانى و رقابتهاى ناسالم سرچشمه مىگرفته است، ما را به تأمل وا داشته، و تا كشف حقيقت همراهى مىكند.
چهارم: برگشتن قارى از قرائتى پس از آگاهى بر خطايش، دليل بر اجتهادى بودن قرائت نيست. قارى ثقه، معصوم نيست كه از خطا مصون باشد. خطاى او نيز به وثاقتش آسيب نمىرساند. و پس از كشف اشتباه، كه ممكن است مربوط به شتابزدگى، حواس پرتى و مانند اينها باشد، قارى مىتواند به خطايش اقرار كرده به قرائت مستند و درست روى آورد. آرى در صورت اجتهادى بودن قرائت است كه قارى حاضر نيست به راحتى از نظر نادرستش دست بر دارد و مانند ابن مقسم و ابن شنبوذ بر آن اصرار مىورزد.
پنجم: در نظر گرفتن اندك قرائتهاى اجتهادى برخاسته از شذوذ نفسى پارهاى قاريان، بسيار با اهميت است. طرد اين موارد مطلوب است و در اين حالت است كه ما بر شرط صحت سند پاى فشرده و آن را رعايت كردهايم.
بنابراين، شمار اندك قرائتهاى شاذ كه در مقايسه با موارد اختلاف قراءات، كه آنها نيز نسبت به حجم كل قرآن اندك است،31 نمىتواند به توقيفى بودن قراءات آسيبى برساند.
ويژگىهاى قرائت ايده آل
به دنبال مناقشه در شرايط سه گانه مشهور براى اعتبار قرائت32، شرايط ديگرى براى اعتبار قرائت پيشنهاد شده است از جمله: «قرائتى موافق با نص قرآن است كه ميان مردم مشهور و معروف بوده در طول تاريخ آن را تلقى به قبول كرده باشند»33
قرائت ايدهآل و قابل قبول، همانند خود قرآن كه از سوى خداى يگانه نازل شده است، بيش از يك قرائت، نيست. قرائتى پذيرفتنى است كه تمام قاريان يا بيشترشان بر آن اتفاق نظر داشته باشند و ساير شرايط لازم را هم داشته باشد».34
«قرائتى كه حفص از عاصم روايت كرده، به دو دليل مورد قبول جامعه اسلامى قرار گرفته است: نخست آن كه قرائت حفض قرائت همه مسلمانها بوده است. و ديگر اينكه عاصم در ميان قاريان، برجسته بوده ويژگىهاى منحصر به فردى داشته كه او را زبانزد كرده است و از نيروى ضبط و حافظه قوى برخوردار بوده است. او قرائتش را از ابوعبدالرحمن سلمى گرفته و او نيز از اميرالمؤمنين علىعليه السلام.»35
«ملاك صحت قرائت سه چيز است: موافقت در ماده و صورت و نظم كلمات با ثبت مصحف معروف ميان عموم مسلمانان، موافق بودن با فصيحترين لغت و رايجترين متون عربى و نبودن دليل قطعى عقلى و شرعى بر خلاف آن».36
درباره اين ديدگاه توجّه به نكات زير لازم است:
يك. چگونه، قرائتى شهرت و معروفيت يافته است؟ اگر مسلمانان صدر اسلام و قاريان آن دوره به قرائت اهتمام نمىداشتند و نيز مسلمانان و قاريان دورههاى پس از آن كار آنها را دنبال نكرده بودند، آيا اكنون امكان دسترسى به قرائتى مشهور وجود داشت؟
بنابراين، شهرت يك قرائت نيز ريشه در تلاش مسلمانان و قاريان دارد. و سهم قراءات را در اين باره نبايد از ياد برد.
دو. اينكه به دليل يگانگى خدا، قرائت قرآن نيز يگانه دانسته شود، جاى تأمل و دقت دارد. زيرا در پارهاى از روايات،37 مسئله تعدد نزول قرآن مطرح شده و آن را يكى از عوامل اختلاف قراءات دانستهاند. اگر سند اين روايات صحيح باشد، ديدگاه وحدت قرائت نادرست خواهد بود.
سه. در اينكه قرائت عاصم، قرائتى صحيح و واجد شرايط است، سخنى نيست، امّا بحث بر سر اين است كه اگر قرائتى مانند قرائت عاصم و واجد شرايط آن وجود داشته باشد، چه راهى براى ناديده گرفتن آن وجود دارد؟
چهار. اكنون در مغرب جهان اسلام، در سطحى گسترده قرائت، نافع به روايت ورش، رواج دارد. و سالهاى اخير، دولت سعودى، قرآنى بر اساس قرائت ياد شده، براى مسلمانان آن منطقه، چاپ و منتشر كرده است.
حال چگونه مىتوان گفت همه مسلمانان از قرائت «عاصم»، پيروى مىكنند و جز اين قرائت، قرائت مشهور و معروف ديگرى وجود ندارد؟
پنج. تفاوت چندانى ميان شرايطى كه براى قرائت ايدهآل بيان شد و شرايط مشهور وجود ندارد. زيرا شرط اول كه مطابقت با رسم الخط مصحف معروف ميان عموم مسلمانان است، جايگزين شرط موافقت با رسم الخط مصحف عثمانى شده است. گو اينكه مصاحف عثمانى از ميان رفتهاند ليكن مىتوان مصاحف كنونى را به كلى غير از آنها و داراى رسم الخطى جز آنها دانست. يا اينكه تفاوت ميان مصاحف فعلى و مصاحف عثمانى، تهى بودن آنها از نقطه، شكل و اعراب و برخوردارى اينها از اين ويژگىهاست.
بر اين نكته بيفزاييم چيزى كه مورد قبول صاحب اين ديدگاه - ديدگاه وحدت قرائت - نيز هست، اينكه نص موجود، همان نص متواتر و بر جاى مانده از صدر اسلام است كه كمترين تغييرى نكرده است. پس مصاحف كنونى نيز مغاير با مصاحف عثمانى نيستند.
شرط دوم در مورد هماهنگى با برجستهترين متون عربى، چندان فرقى با شرط مطابقت با وجوه عربيت ندارد، جز اينكه در شرط مشهور بر ادبيت بيشتر تكيه شده است.
و شرط سوم نيز گونه تغيير نام يافته شرط اصلى مشهور، يعنى صحت سند است. زيرا فرقى نيست كه نقلى بودن و مستند بودن براى قرائت شرط شود، يا اينكه گفته شود قرائت نبايد در مقابل خود دليلى از سنّت متواتر يا عقل داشته باشد. چه اينكه دين و عقل نبايد با هم ناسازگار باشند.
آخرين اشكال بر حجيّت قراءات
پذيرش مستند بودن قراءات و انتساب آنها به پيامبر اسلامصلى الله عليه وآله، با وصف اختلاف قراءات و اختلاف شيوههاى قاريان، از نظر عقلى ناممكن است، چه رسد به اينكه بتوان آن را اثبات كرد.38
از نظر عقلى چه امتناعى دارد كه در مورد يك متن، دست كم شيوه نگارش به گونهاى باشد كه قرائتهاى مختلف را پذيرا باشد؟ آيا درباره رسم الخط مصاحف عثمانى عامدانه چنين وضعيتى پيش آورده نشده است؟ اگر مسئله تعدد نزول و تعدد تقرير پيامبر اسلامصلى الله عليه وآله نيز پذيرفته شود، باز از نظر عقلى با امتناعى روبرو نيستيم.
كسانى كه اثباتاً در اين باره ديدگاهى موافق دارند، به امورى مانند تعدد نزول قرآن، تعدد تقرير پيامبرصلى الله عليه وآله و اختلاف نقل صحابه از ايشان، استدلال كردهاند و طبيعى است كه بر فرض صحت امور ياد شده، مسئله اختلاف قراءات و مستند بودن تمام يا بخشى از آنها به پيامبرصلى الله عليه وآله، قابل قبول باشد.
جمع بندى و نتيجهگيرى
پس از طى مراحل گوناگون بحث و آشنايى با ديدگاه مشهور درباره معيارهاى قرائت صحيح و پاسخ گويى به استدلالهاى مخالفان حجيت قراءات، نوبت به جمع بندى اين بحث و نتيجهگيرى از آن رسيده است.
پيام علم قرائت
وجود «علم قرائت»، به عنوان يكى از علوم قرآنى و تقدم زمانى آن بر ديگر علوم قرآنى و از جمله بر تفسير قرآن، نشانه مشروع و مطلوب بودن آن است. اگر اختلاف قراءات امرى ناپسند بوده و بالقوه مىتوانست پيامدهاى نامطلوبى داشته باشد، خود قرآن، يا شخص پيامبر اسلامصلى الله عليه وآله، از آن جلوگيرى مىكردند. به گواهى تاريخ نه تنها كوچكترين اقدامى در اين مورد انجام نگرفت بلكه تشويقهاى بسيارى در زمينه قرائت و تعليم و تعلم قرآن صورت گرفته است.
با پيدايش و شكلگيرى علم قرائت نيز طبيعى بود كه براى قرائت به عنوان موضوع اين دانش، قوانين مقرر گرديده و به بررسى قراءات و وجوه مختلف آن، پرداخته شود. كه به تقسيم آنها به انواع گوناگون از جمله معتبر، شاذ و مانند آن بينجامد.
بنابراين موضعگيرى در مقابل تعدد قرائتها و تأكيد بر وحدت آنها، نوعى رويارويى با پديدهاى طبيعى و مخالفت با روندى تاريخى است، كه ضرورتى ندارد، چه اينكه اگر ضرورتى مىنمود اين كار انجام گرفته بود.
تسلسل تاريخى سماع
چنانكه پيشتر گفتيم، سماع و نقل، محور قرائت بوده و بدان اهتمام كامل مىشده است. اين مسئله به صورت سلسله وار و از آغاز تا امروز ادامه يافته است. مانند همان تسلسلى كه در مورد نقل حديث به چشم مىخورد و به اجازه نقل حديث مشهور گرديده است.
نتيجهاى كه مىتوان گرفت، اين است كه در صورت اجتهادى بودن قرائت، آيا نيازى بدين كار بوده است؟ به ويژه آن كه مىدانيم ارتباطات با دشواريهاى فراوانى در گذشته روبرو بوده است و عالمان قرائت با تحمل رنجهاى بسيار به اين كار اقدام مىكردهاند كه كوچ كردن «سيبويه» از ايران به بغداد براى سماع قرائت نمونهاى از آن است.39
نخستين عوامل اختلاف قراءات
شايسته است كه به نخستين عوامل اختلاف قراآت، توجّه بيشترى شود. زيرا اجتهاد قارى - به ويژه قاريان هفتگانه - در صورتى كه واقعيت هم داشته باشد، امرى است كه در سده دوم هجرى رخ داده و در طول عوامل ديگر قرار مىگيرد.
بى شك نمىتوان مدعى وجود چنين اجتهادى در عصر نزول وحى و در مورد صحابه شد در حالى كه وجوه مختلف قرائت در آن دوره پديد آمده است و در روزگار عثمان نيز به عمد، مصاحف امام به گونهاى نگارش يافته كه وجوه قراءات را برتابد. پس بايد سراغ عوامل ديرين رفت، تا دليل اختلاف قراءات آشكار شود.
يكى از آن عوامل را اختلاف در نزول وحى، يا جواز قرائت خود پيامبرصلى الله عليه وآله به وجوه مختلف دانستهاند. به دو روايت در اين زمينه توجّه فرماييد:
1. ابن وليد از صفار و او از ابن معروف، وى از محمد بن يحيى صيرفى و او از حمّاد بن عثمان و وى از امام صادقعليه السلام نقل كرده است كه به ايشان گفتم چرا روايات شما گوناگون است؟
ايشان پاسخ دادند: قرآن بر هفت حرف نازل شده و كمترين حقى كه امام دارد، اين است كه به هفت گونه فتوى دهد. سپس فرمود: اين نعمت ماست پس بى حساب بخشيده يا امساك كن.40
2. جاجيلويه از محمد عطار، او از اشعرى و او از احمد بن هلال و وى از عيسى بن عبداللَّه هاشمى و او از پدرش و او از پدرانش نقل كرده كه پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: فرستادهاى از سوى خدا نزد من آمده و گفت: خدا به تو دستور مىدهد قرآن را بر يك حرف بخوانى. من گفتم خداىِ من بر من وسعت ده. پس فرمود: خدايت فرمان مىدهد قرآن را بر يك حرف بخوانى. باز گفتم برامت من توسعه ده.
پس فرمود: خدا به تو فرمان مىدهد قرآن را بر هفت حرف بخوانى.41
در منابع اهل سنّت نيز رواياتى به همين مضمون به چشم مىخورد.42
صحابه پيامبر اسلامصلى الله عليه وآله نيز، وجوه مختلف قرائت را از ايشان فرا مىگرفتهاند و براى مردم نيز، گونه گون نقل كردهاند. پس از اين راه اختلاف قرائت پيش آمده است.43
پيامبر اسلامصلى الله عليه وآله، قرائتهاى گوناگون صحابه را نيز تقرير و تأييد مىكرده است.44
وجود اين ويژگىها عصر نزول وحى، مجالى براى اجتهاد قارى به عنوان عاملى براى اختلاف قراءات، باقى نمىگذارد و موجب مىشود تا باب اجتهاد در قرائت مسدود گردد.
مجوز حجيت قرائت
يادآور مىشويم كه حجيت قرائت تنها به سنّت نبوىصلى الله عليه وآله است و تا به گونهاى منتسب به ايشان نباشد، اعتبارى ندارد. قرائت، در حقيقت گونهاى از نقل حديث است. حديثى كه در آن، گونه و وجه خاصى از تلفظ برخى از كلمات قرآن، از زبان پيامبر اسلامصلى الله عليه وآله براى ما نقل شده است. و حجيت سنّت نيز قولى است كه جملگى بر آنند.
امكان عقلى تعدد قراءات
نكتهاى كه شايان توجّه بيشتر است اينكه در مقام ثبوت، اختلاف قراءات مانعى ندارد. زيرا قرآن معجزه جاويد اسلام است و اعجاز لفظى آن چيزى نيست كه در پرده مانده باشد. و عجز مخالفان آن در طول تاريخ، بدين صورت كه نتوانستهاند الفاظ و تركيبى مانند قرآن عرضه كنند، بهترين گواه اعجاز لفظى قرآن است.
بر اين اساس، در پارهاى موارد، الفاظ قرآن به گونهاى هستند كه امكان قرائتهاى گوناگون را دارند.اما اين امر، آسيبى به محتوا و معانى آن نرسانده، و با هر قرائتى، - البته قرائت واجد شرايط صحت -، معناى كاملاً درستى نيز به دست مىآيد.
امكان عقلى تعدد قراءات در مقام ثبوت، راه را براى پذيرش آن در مقام اثبات هموار مىكند.
تنوع لهجهها و وحدت نص
چنانكه از بحثهاى گذشته بر آمد، مسئله اختلاف قراءات بيشتر به تنوع لهجهها بر مىگردد. تنوع لهجهها نيز امرى كاملاً طبيعى است، به همان اندازه كه تعدد زبانها طبيعى است. اسلام نيز دينى است كه از مشقت و حرج تهى است، «و ما جعل عليكم فى الدّين من هرج» (حج /78) چنين دينى نمىتواند پيروانش را به تلفظ بر خلاف لهجه طبيعىشان مجبور كند.
اختلاف قراءات بر اساس تعدد لهجهها، به وحدت نصّ قرآن نيز آسيبى نمىزند و بهترين گواه آن، اينكه نصّ قرآن، تاكنون در ميان ملل گوناگون مسلمان استوار مانده است.
موارد اندك اختلاف قراءات در سراسر قرآن نيز نگران كننده نيست.
طريقه احتياط
با توجّه به برخى روايات و اقوال بزرگان، جمود بر قرائت مشهور، شرط احتياط نيست. بلكه فراتر شدن از آن و فراهم آوردن مجال براى برخى ديگر از قراءات پيمودن راه احتياط است.
و امّا چند روايت در اين باره:
ابوبكر حضرمى از امام صادقعليه السلام نقل كرده كه پيامبر اسلامصلى الله عليه وآله فرمود: اگر مردم قرآن را چنان كه نازل شده است مىخواندند حتى دو كس نيز اختلاف نمىداشتند.45
اگر قرائت مشهور كنونى تمام عيار و همانند قرائت نازل شده مىبود، چه جايى براى اين تعبير پيامبرصلى الله عليه وآله و اشاره ايشان به قرائتى ديگر بود؟
ابوبصير از امام صادقصلى الله عليه وآله نقل كرده كه فرمود: مراد از آيه: اين كتاب ماست كه به حق با شما سخن مىگويد: (جاثيه /29) اين نيست كه كتاب خودش سخن مىگويد بلكه رسول خداست كه ناطق است و خدا فرموده: اين كتاب ماست كه به حق بر شما تلاوت مىشود. من گفتم ما اين آيه را چنين قرائت نمىكنيم. پس فرمود: به خدا قسم جبرئيل آن را اين چنين نازل كرد، ليكن تحريف شده است.46
بى ترديد مراد از تحريف در اين حديث، تحريف به زياده و نقصان نيست. اما صرف معلوم و مجهول خواندن فعل «ينطق» كه دو جور قرائت است، تغيير اساسى ايجاد مىكند و فرض اين است كه قرائت مشهور به صورت فعل معلوم است.
زراره از امام باقر نقل مىكند كه فرمود: «تفسير القرآن على سبعة احرف منه ما كان و منه مالم يكن بعد ذلك تعرفه الائمة».47
اگر چه در اين حديث به تفسير قرآن عنايت شده، ليكن شيوه راهيابى به مراد قرآن و بطون آن، از طريق قرائت و تغيير آن نيز، يكى از راههاى احتمالى است.
ابو عبدالرحمن سلمى گويد: علىعليه السلام به يك قاضى فرمود: آيا ناسخ را از منسوخ باز مىشناسى؟ او پاسخ داد: خير. پس امامعليه السلام فرمود هلاك شدى و هلاك ساختى، تفسير هر حرفى از قرآن وجوهى دارد.48
در اين حديث نيز، چون روايت پيشين به راههاى پى بردن به تأويل قرآن، اشاره شده است كه قراءات گوناگون، خود راههايى براى اين منظور است.
عبدالرحمن بن حجّاج گويد: از امام صادقعليه السلام شنيدم كه فرمود: از عقول دانشمندان چيزى دورتر به قرآن وجود ندارد.49
بر پايه معناى روايت ياد شده، دور دستترين حقيقت براى انسان، فهم قرآن است كه بايد براى دست يابى به آن راههاى متنوع و پر رنجى را پيمود و قراءات نيز بخشى از كوشش در اين رهگذر است. اما بسنده كردن به يك قرائت، مىتواند تا حدودى ما را از حقايق قرآن دور نگهدارد.
گفتار برخى از بزرگان در اين موضوع نيز شايسته توجّه است.
مرحوم شيخ مفيد در اين باره گفته است:
«چنانچه از روايات رسيده از سوى امامان معصومعليهم السلام فهميده مىشود، آنها به قرائت ميان دو جلد قرآن فرمان دادهاند و از ما خواستهاند از آن تجاوز نكنيم و آن را بدون كم و زياد بخوانيم تا آنگاه كه امام عصرعليه السلام ظهور كند و قرآن را آن گونه كه نازل شده است بر مردم بخواند. و آن گونه كه اميرالمؤمنين عليه السلام جمع آورى كرده است تلاوت كند. آنان ما را نهى كردهاند كه افزون بر آنچه در قرآن ثبت شده قرائت كنيم، زيرا مقدار زايد، متواتر نيست و از راه روايات واحد به ما رسيده است كه گاهى دچار اشتباهاند. و اگر بر خلاف نص موجود قرآن قرائت كنيم دچار لغزش مىشويم، طعمه ستمگران شده خود را به هلاكت مىاندازيم. پس از اين رو امامانعليهم السلام ، ما را از قرائت بر خلاف نصّ موجود قرآن منع كردهاند.
...گر چه انكار نشده كه دو گونه قرائت در كار باشد: يكى آن كه در مصحف وجود دارد و ديگرى آنچه مفاد روايت است. چنانكه اهل سنّت نيز گويند قرآن به وجوه مختلفى نازل شده است. بدين ترتيب است كه قرآن فرموده: «و ما هو على الغيب بظنين.» (تكوير /24) او نسبت به غيب بد گمان نيست، يعنى متهم نيست و بنابر قرائت ديگر «و ما هو على الغيب بضنين» يعنى نسبت به غيب بخيل نيست».50
مرحوم علامه مجلسى «ره» نيز سخنى بدين شرح دارد:
«درباره بسيارى از آيات قرآنى، رواياتى وارد شده است كه بر خلاف قراءات مشهوراند، مانند آية الكرسى و آيه: «و كذلك جعلناكم امةً وسطاً» (بقره /143) بدين سان شما را امتى معتدل قرار داديم و آيات ديگر».51
پی نوشتها:
1 - ابن منظور، لسان العرب چاپ اوّل، داراحياء التراث العربى، بيروت 78 /11.
2 - همان، 80/11؛ ابن الاثير، النهاية چاپ چهارم، مطبوعاتى اسماعيليان، قم 30 /4.
3 - المنجد، /626.
4 - زركشى، البرهان فى علوم القرآن مكتبة دارالتراث، قاهره 318 /1.
5 - فضلى، عبدالهادى، القراءات القرآنيه چاپ دوم، دارالقلم، بيروت /55.
6 - رك: همان، فصل اول كتاب.
7 - ابن منظور، لسان العرب 54 - 53 /3 ؛ فيومى، المصباح المنير، مطبوعاتى محمد على صبيح، مصر/149.
8 - مجلسى، محمد باقر، بحار الانوار چاپ دوم، مؤسسة الوفاء، بيروت / 89 باب 23، فضل قرائة القرآن.
9 - رك: امام خمينى، استفتاءات انتشارات جامعه مدرسين، قم 337 /1.
10 - حجتى، محمد باقر، پژوهشى در تاريخ قرآن كريم چاپ هفتم، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، تهران / 268 - 266.
11 - رك: علامه هندى، كنزا لعمال، مؤسسة الرسالة، بيروت 136 /10، ح شماره 28686.
12 - فضلى، عبدالهادى، القراءات القرآنية،/ 52 - 13.
13 - همان، 91، معرفت، محمد هادى، تلخيص التمهيد چاپ دوم، انتشارات جامعه مدرسين، قم 217 /1.
14 - همان، 62 - 61؛ نيز تلخيص التمهيد، 270 /1.
15 - تلخيص التمهيد، 271 /1 ؛ خوئى، ابوالقاسم، البيان فى تفسير القرآن چاپ سوم، المطبعة العلمية، قم / 174 - 173.
16 - الفضلى، عبدالهادى، القراءات القرآنية،/ 112.
17 - خوئى، ابوالقاسم، البيان فى تفسير القرآن،/ 173.
18 - همان، /174.
19 - همان، /180.
20 - همان، /161 - 140.
21 - همان، /180.
22 - همان، /182 - 181.
23 - معرفت، محمد هادى، تلخيص التمهيد، 229 - 228 /1.
24 - همان، /234 - 230.
25 - همان، /232 - 231.
26 - همان، /257.
27 - همان، /259 - 258.
28 - همان، /260.
29 - همان، /262.
30 - همان، /267 - 265.
31 - دانى، عثمان بن سعيد، التيسير فى القراءات السبع، چاپ اول، دارالكتب العلمية، بيروت 62 و بعد.
32 - معرفت، محمد هادى، تلخيص التمهيد، 349 /1 و بعد.
33 - همان، /275.
34 - همان، /322.
35 - همان، /332 - 328.
36 - همان، /376.
37 - نسائى، احمد بن شعيب ،سنن النسائى، چاپ اول، دارالفكر، بيروت 154 - 150 /2، باب جامع ماجاء فى القرآن،؛ سجستانى، سليمان بن اشعث، سنن ابىداود، دارالفكر، بيروت 76 - 75 /2، ح 1478 - 1475.
38 - تلخيص التمهيد، 355 /1.
39 - اينجانب اين مطلب را در كلاس درس از استاد محترم جناب آقاى دكتر سيد محمد باقر حجتى شنيدم ليكن پس از تتبّع فراوان براى آن مسندى مكتوب نيافتم.
40 - صدوق، محمد بن على، الخصال، چاپ اول، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، بيروت، تحقيق شده، 1410 ق 358 /2.
41 - همان.
42 - نسائى، احمد بن شعيب، 154 - 150/2؛ سجستانى، سليمان بن اشعث، سنن ابىداود، 76 - 75 /2؛ احمد بن حنبل،مسند احمد، 300 /2 405 /1؛ بخارى، محمد بن اسماعيل،صحيح بخارى، خصومات /4، فضائل للقرآن /5 و توحيد /53.
43 - الفضلى، عبدالهادى، القراءات القرآنية،/ 94.
44 - همان، /92.
45 - مجلسى، محمد باقر، بحار الانوار چاپ دوم، مؤسسة الوفاء، بيروت 48 /89.
46 - همان، 49 - 48 /89.
47 - همان، 98 /89.
48 - همان، 110/89.
49 - همان، 111/89.
50 - همان، 75 - 74/89.
51 - همان، 48/89.منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
چکیده: ترجمه فارسى استاد محمد مهدى فولادوند از قرآن كريم در حال حاضر در شمار يكى از بهترين و موفق ترين ترجمه ها قرار داد كه به دور از گرايش هاى خاص و رويكردهاى افراطى به انجام رسيده است. مترجم محترم در اين ترجمه اصل را بر روانى و خوشخوانى نهاده و ترجمه اى شايسته و در خور تقدير ارائه داده است. اين اثر، ترجمه اى مبسوط و گاه تفسيرآميز از قرآن كريم است كه سطح علمى و تحقيقى آن در خور اعتناست. ولى با وجود همه محاسن و ارزش هايش همانند ساير ترجمه ها در خور نقد و بررسى و داراى نقاط قوت و ضعف علمى است. در اين نوشتار ترجمه ياد شده از ابعاد مختلف صرفى، نحوى و ادبى مورد بررسى قرار مى گيرد.
ترجمه قرآن از دير باز معركه آراى فقهاى اسلام بويژه فقيهان اهل سنّت بوده است. اين بحث براى نخستين بار از مسأله جواز قرائت حمد و سوره به زبانهاى غير عربى آغاز شد.1 در قرون معاصر نيز به سبب ضرورت تبليغ دين، مسأله ترجمه قرآن و لزوم آن را شيخ مصطفى مراغى مطرح نمود كه با مخالفت شديد برخى علماى الأزهر مصر مواجه شد و اينان پس از جلسات و شوراهاى مكررّ، رأى به جواز ترجمه قرآن دادند و حتّى ترجمه تفسيرى قرآن را نيز پذيرفتند.2 در هر حال ترجمه قرآن كريم براى درك و فهم معانى لغوى آيات و براى كسانى كه آشنايى با زبان عربى ندارند يا چندان بر آن مسلّط نيستند، امرى سودمند و انگيزهاى خاص براى خواندن قرآن و تدبّر در عمق معانى و جنبههاى عملى آيات شريفه آن است. امّا يادكرد اين نكته مهم ضرورى به نظر مىرسد كه مترجم قرآن بايد در برخورد با قرآن و ترجمه آن بر زبان مبدأ و مقصد مسلّط بوده و نكات و دقايق آنها را كاملاً بداند و با آگاهى صحيح از فنّ وجوه و نظاير قرآنى، بهترين واژهها و تركيبها را براى رساندن معانى كلمات برگزيند و از كاربرد لغات نامأنوس و دشوار بپرهيزد، همچنين اصول فصاحت و بلاغت را در نظر گرفته و توان و استعداد نويسندگى داشته باشد3 و در ضمن با مراجعه به منابع ارزشمند و رعايت نظم و آگاهى از پيوستگى آيات از اطاله كلام خوددارى كند.
حقيقت سخن اين كه، مترجم بايد مأنوس اصلى و هميشگى خود را قرآن دانسته و با رعايت امانت در ترجمه كلام خداوند، نهايت كوشش خود را به كار گيرد و در اين تلاش پيگير اصل تقوى و پاكدلى را پاس بدارد؛ زيرا درك و دريافت عالمانه و عارفانه حقايق و دقايق والاى قرآنى جز در دسترس پاكدلان و پاك انديشان اهل توحيد نيست.4 ترجمه قرآن استاد فولادوند از شيوايى، سادگى، استوارى و نيز صحّت و دقّت فراوان برخوردار است و متضمّن نثر فارسى امروزى و بدون سبك و پيچيدگى است و از همه اساسىتر اينكه قابل فهم و درك مىباشد.
استاد دكتر محمّد مهدى فولادوند ترجمه قرآن را در سال 1331 ه.ش آغاز كرد و در دومين گام، 22 سوره از آن را با عنوان «گلهايى از قرآن كريم» منتشر نمود و مقارن پيروزى انقلاب شكوهمند اسلامى، ترجمه همه قرآن را به پايان رسانيد. درستى و دقّت موجود در آن، مرهون سختگيرىها و مديريت علمى ناشر (دفتر مطالعات تاريخ و معارف اسلامى قم) مىباشد. استاد بهاءالدين خرّمشاهى معتقد است: «ترجمه قرآن آقاى فولادوند مهذّب و متين و سر راست و فاقد گرايشهاى خاص و افراطى است.5 همچنين كمال مطابقت با متن مقدس قرآن كريم را دارد.»6
در نخستين نگاه به اين ترجمه، درمىيابيم كه مترجم مقدمه خود را درباره چگونگى ترجمه، آخر قرآن آورده است كه مسلّم است منظورش هر چه باشد يكى از آنها اين است كه نهايت تواضع و فروتنى خود را در برابر قرآن نشان دهد، كلك فولادوند در اين مقدمه، آفرينش هنرى خاصى را به نمايش گذاشته و خودش اين همه را، الهاماتى از درگاه حمايت حق مىداند.7 مترجم، اين برگردان خود را با ديگر ترجمههاى قرآنى به زبانهاى فرانسه، انگليسى، هندى و اروپايى مطابقت داده است و لغات، ضمائر، حروف مؤكّده و مقدّره و روابط تركيبى كلمات را در نظر داشته و مساوى با اصل متن، در ترجمه آورده است و الحق والانصاف معنى و مقصود بلند اين كتاب آسمانى را باز نموده و منتقل كرده است.
وى هر جا كه در برگردان فارسى نياز به توضيح، لازم و ضرورى مىنمايد، اشاراتى را داخل [] آورده است.8
در برخى موارد نيز مجبور به پا نوشت درباره توضيح و ترجمه آيه و واژههاى آن شده و گويى با اين كار ترجمه را از تفسير جدا ساخته است. در برخى پانوشتها به وجوه قراءات و معانى آيات بر طبق آن وجوه، و بر اساس تخصصّ زبانشناسى خويش به معادل لاتين برخى واژهها نيز اشاره نموده است.9
نگاهى به ترجمه واژههاى قرآنى
مترجم در برخى موارد، يك واژه را كه در آيات متعدّد به يك صورت آمده است، به چند شكل ترجمه كرده است، هر چند كه مىتوانسته از يك واژه مشخص در برگردان فارسى سود بگيرد. البتّه اين روش در مورد كلماتى كه صفات خدا را بازگو مىكند و معانى آنها ثابت است چندان توجيهى ندارد.10 مثلاً كلمه «عزيز» را در جايى به «ارجمند» و در جايى ديگر به «نيرومند» و در مواردى به «توانا» ترجمه كرده است.11
از موارد ديگر اين موضوع مىتوان به نمونههاى ذيل اشاره كرد:
- لفظ «اُمّى» و «اُميّين» را به چهار معناى مختلف آورده است:
الف( مشركان: «به كسانى كه اهل كتابند و به مشركان بگو...»12
ب( درس نخوانده: «همانان كه از اين فرستاده، پيامبر درس نخوانده... پيروى مىكنند.»13
ج( بى سوادان: «اوست كه در ميان بى سوادان فرستادهاى از خودشان بر انگيخت.»14
د( آنان كه كتاب آسمانى ندارد: «آنان ]به پندار خود[ گفتند: در مورد كسانى كه كتاب آسمانى ندارند بر زيان ما راهى نيست...»15
«ذلك بما قدّمت يداك»: «اين ]كيفر[ به سزايى چيزهايى است كه دستهاى تو پيش فرستاده است.16«ما قدّمت يداك» اصطلاحى است كه در ظاهر «آنچه دستهاى تو پيش فرستاد» معنى مىدهد؛ امّا منظور از اين عبارت همه اعمال آدمى در دنياست، خواه با دست انجام شده باشد خواه با ديگر اعضاء و جوارح. به همين دليل اين اصطلاح در ترجمههاى روان به صورت تحت اللّفظى ترجمه نمىشود.17
مسأله ديگر در موضوع ياد شده اين است كه بسيارى از واژههاى عربى به همان صورت اصلى در ترجمه آمده است. به عنوان نمونه:
الف) خدا ]چيزهاى ممنوعى از قبيل:[ بحيره و سائبه و وصيله و حام قرار نداده است.»18
ب) «و بر ما تصديق كن.»19
از نمونههاى فوق در ترجمه استاد فولادوند فراوان به چشم مىخورد، امّا اين ايراد در واقع بر كار مترجم وارد نيست؛ بلكه از آن رو لفظ عربى آورده شده است كه معادل فارسى آن يافت نمىشده و اگر مترجم مىخواست به صورت توضيحى ترجمه كند، از حالت ترجمه خارج مىشد و رنگ تفسير به خود مىگرفت و يا اينكه واژههاى فارسى معادل كلمات عربى، چندان مأنوس نبوده و توان رساندن معناى آيه يا واژه قرآنى را نداشته است.20 اين گونه موارد در همه ترجمههاى قرآن يافت مىشود و بيانگر اين نكته مهم است كه «در حقيقت قرآن كريم ترجمهپذير نيست.»
نثر فارسى ترجمه استاد فولادوند
بزرگترين هنر هر مترجمى آن است كه بتواند در ترجمه و برگردان از زبان اصلى به زبان فارسى (مثلاً) در عين حفظ امانت، نثر روان و همه فهمى ارائه دهد و تا حد ممكن از واژههاى خشك و ادبياتى محض يا غريب دورى كند. اكنون به نمونههايى از اين نثر در ترجمه استاد فولادوند اشاره مىنماييم:21
- ... رهنمونيتان كرده است...22
- ... پروردگارت فراخ آمرزش است...
- ... در درخت سبزه فام اخگر نهاد...23
- ... گفته شد با ماندگان بمانيد...24
از اين دست در ترجمه استاد بسيار است كه مترجم در اين موارد يا ديگر عبارتهاى مشابه، از واژههايى كه جنبه ادبياتى آن بيشتر مدّ نظر است و تا حدى سنگين و نزديك به ترجمههاى تحت اللفظى استفاده كرده است.
از جمله روشهايى كه به عنوان نقد در ترجمه قرآن استاد فولادوند مورد توجّه است، ترجمه نادرست و ناپذيرفتنى برخى واژهها در آيات است.
«و قالوا أساطير الاوّلين اكتتبها فهى تُملى عليه بكرةً و اصيلاً» (فرقان / 5). گفتند: فسانههاى پيشينيان است كه آنها را براى خود نوشته و صبح و شام بر او املا مىشود.
عبارت «تملى عليه» در اينجا «املا مىشود» برگردان شده كه مناسب نيست و بايد «خوانده مىشود» معنى شود. استاد خرّمشاهى در ذيل اين آيه نوشته است: معناى «تملى عليه» هم ظاهراً اين است كه بر او املا مىكردند كه بنويسد، امّا ميبدى و امام فخر رازى هوشمندانه برآنند كه در اينجا املا به معناى معهود مراد نيست. بلكه اين است كه نوشتهها را با تأنىّ و تكرار براى او مىخواندند كه به تلقين و تكرار فرا گيرد.25 در تأييد سخن استاد خرّمشاهى بايد اضافه كنيم كه در مجاز القرآن نيز ذيل اين آيه آمده است: «تملى عليه أى تقرأ عليه».26
«اسلك يدك فى جيبك تخرج...» (قصص /32).
دست خود را به گريبانت ببر..
فعل امر «اسلك» به اشتباه «ببر» معنى شده است، در صورتى كه معناى صحيح آن در اينجا «فرو بر، داخل كن» است؛ بهترين شاهد براى اثبات اين گفته آيه 12 سوره نمل است.
«و ادخل يدك فى جيبك...».27
«فقد استمسك بالعروة الوثقى...». (لقمان /22).
واژه «عروه» را استاد فولادوند «ريسمان» معنى كرده است، در صورتى كه اين واژه به معناى «دستاويز» است.28
نظرى به نكات صرفى و نحوى
از جمله مهمترين شرايط و اصولى كه يك مترجم در ترجمه قرآن بايد مورد توجّه قرار دهد، آگاهى لازم و كافى وى به اسلوب و ويژگىهاى زبان متن است كه شامل معنى و شكل و صيغه اسماء و افعال و حروف در عين حفظ نقش آنهاست. اين بدان دليل است كه معنى و مقصود وحى الهى را بدون ابهام و اشكال منتقل كند. امّا در مواردى از ترجمه استاد فولادوند برخى نكات صرفى و نحوى چندان رعايت نشده است. اينك نمونههايى از اين قبيل:
يك. در ترجمه «ثم جاء كم رسول...»29 چنين آورده است: «... سپس شما را فرستادهاى آمد...»؛ جاء از فعلهاى لازم است، «شما را» چندان روا نيست؛ زيرا فعل را به متعدى شباهت مىدهد و اگر چنين ترجمه مىشد. بهتر بود: «... سپس سوى شما فرستادهاى آمد...»، زيرا «كُم» منصوب به نزع خافض» است ]در اصل جاء اليكم بوده است[ و اگر در ترجمه، حروف جرّ محذوف آشكار شود بهتر است.
دو. هر جا كه همزه استفهام با «فاء» يا «واو» عاطفه آمده است، اين دو حرف (واو، فاء) در ترجمه نيامده است و در مواردى كه «فاء» جزء به جاى جملات شرطيه ذكر شده در ترجمه به آن توجّهى نشده است: «أو عجبتم أن جاء كم...»: «آيا تعجب كرديد كه...».30
«فتنازعوا أمرهم بينهم...» «]سامران[ ميان خود درباره كارشان به نزاع پرداختند...»31
ولى در اين ترجمه هر گاه اگر واو و فاء با «هل» استفهاميه آمده باشد، آن را در ترجمه به فارسى ذكر كرده و برگردانده است.32
سه. در آيه 40 سوره مريم در ترجمه عبارت «إنّا نحن نرث الأرض و من عليها...» نوشته است: «ماييم كه زمين را با هر كه در آن است به ميراث مىبريم».
حرف جرّ على در اينجا «در» معنى شده كه نادرست است.
ابن هشام مىنويسد: اين حرف بيشتر براى استعلاء به كار مىرود؛ سپس نُه معنى براى آن ذكر مىكند كه در هيچ يك از اين موارد نُه گانه، به معناى ظرفيّت مكانى نيامده است.33
چهار. در سوره شعراء، آيه 102 در ترجمه عبارت «فَلو أنّ لنا كرَّةً فنكون من المؤمنين» نوشته است: «اى كاش كه بازگشتى براى ما بود و ما از مؤمنان مىشديم».
حرف «فاء» در اين جا عاطفه معنى شده كه نادرست است. «او» در اين جا حرف تمنّا و حرف «فاء» براى سببيّت است و دليل آن، اين است كه بعد از فاء سببيّه، أن مقدّره فعل مضارع «نكون» را منصوب كرده است؛ زيرا يكى از موارد منصوب شدن فعل مضارع اين است كه فاء سببيّت مسبوق به طلب، قبل از آن بيايد.34
پنج. «... و ما هم بِمؤمنين» «بقره /8«
ولى گروندگان ]راستين[ نيستند.
استاد فولادند حرف عطف «و» را به معناى «ولى» گرفته است، امّا بسيارى از اديبان و مفسّران، از جمله محى الدين درويش در «اعراب القرآن» «واو حاليه» گرفتهاند.35 همچنين ايشان ضمير «هم» را كه جمع مذكّر غايب است، اصلاً معنى نكرده است.
شش. «وَ نُريد أنْ نَمُنَّ على الّذينَ...» «سوره /5«.
«و خواستيم بر كسانى كه... منّت نهيم...». «نُريدُ» فعل مضارع است و به «مىخواهيم» ترجمه شود بهتر است. ممكن است گفته شود مترجم از زمينه فعل ماضى در آيه قبل بهره جسته و به «خواستيم» ترجمه كرده است. امّا چون اين آيه اشاره به يك سنّت جارى الهى دارد كه تحققّ نهايى آن مايه اميد مستضعفان است، پس به همان شكل مضارع آن در ترجمه بيايد بهتر و زندهتر است.
هفت. «... «ذلكم خير لكم إن كنتم تعملون...» «اگر بدانيد اين براى شما بهتر است».
مترجم محترم در اين آيه و بسيارى موارد مشابه آن، اسم اشاره «ذلك» را به «اين» ترجمه كرده است كه با اصل آن سازگار نيست و «آن» ترجمه شود بهتر است.
اشكال ديگر در اين ترجمه آن است كه مترجم گرامى «كنتم تعلمون» را، در اين آيه و موارد مشابه آن كه بايد به شكل ماضى استمرارى ترجمه شود، به صورت مضارع مؤكد ترجمه كرده است و گويا چندان توجّهى به اين قاعده كه «فعل كان + فعل مضارع = ماضى استمرارى» نكرده است و يا اصلاً در نظر نداشته است.36
سخن پايانى
يكى از دريچههاى اعجاز قرآن كريم، تركيب حيرتانگيز بيانى و تلفيق دقيق معانى و تطبيق آن با حالات گوناگون نفسانى انسان است كه به راستى عالىترين جلوه گفتار خداست. قرآن در عين معجزه جاويد و وحيانى بودن، اثرى در اوج كمالات هنرى است. كلمات قرآن چنان خوب و شايسته به هم پيوسته است كه نواى آن از لحاظ هماهنگى و روانى، گويى نغمه فرشتگان است و جان را به شور مىآورد و اين وجد و طرب كه مستمعان قرآن از آن مىيابند نتيجه همين تركيب عجيب است.
جمال معانى و جلال بيانى قرآن حالتى است دريافتنى نه گفتنى. ريختن اين جمال و كمال واقعى در قالب كلمات عادى در طاقت بشر نيست. به همين سبب ترجمهاى بى غلط از قرآن آرزويى است بس دور دست و ديرياب و شايد دست نايافتنى.
بس نكته غير حسن ببايد كه تا كسى
مقبول طبع مردم صاحب نظر شود
امّا اگر با بيان انسانى وصف جمال اين اعجوبه خلقت يزدانى نتوان كرد، ناگزير چيزى گفتن از هيچ نگفتن بهتر است و هدف اساسى در ترجمه قرآن مجيد آن است كه آدمى با خواندن آن، به خواندن متن اصلى قرآن بيشتر راغب شود تا از آن نهر عظيم جان بخش الهى كفى بر گيرد و تهى دست باز نگردد. با اين نگاه درايتانگيز، ترجمه استاد گرانقدر آقاى محمّد مهدى فولادوند اثرى ارزشمند مىنمايد و همچون همتّش بلند و حاصل كارش پر رونقتر شده است.
در پايان ذكر اين نكته بايسته مىنمايد كه حفظ حرمت مترجمان قرآن، كه سالهاى بسيارى از عمر خويش را صرف قرآن پژوهى كرده و در اين راه مغز و جان فرسودهاند از جمله آقاى فولادوند «زيد عزّه» از اهمّ واجبات است و نمىتوان در نقد اثر مترجم قرآن، روشى مانند نقد رمان و شعر برگزيد و احياناً به ناسزاگويى و جدل متمسّك شد. هدف ما در اين نوشتار تحليلى، آن بوده است كه با دقّت و درايت عميق خويش راه را براى خود و ديگران جهت فهم بهتر پيام وحى الهى در آيات شريفه قرآنى به مدد خداوندى بگشاييم و قدمى در اين انگيزه نيك برداريم.
پی نوشتها:
1 - به عنوان نمونه ر.ك: «فصلنامه بيّنات، شماره 5، بهار 1374 ه.ش؛ همان، ش 11، پاييز 1375؛ فصلنامه حوزه و دانشگاه، ش 3، تابستان 1374 ه.ش».
2 - فصلنامه مترجم، شماره 89/10.
3 - همان، 100-101.
4 - يعنى غير از ترجمه، صاحب اثر نيز باشد نه اينكه چون نمىتواند نويسندگى كند به ترجمه روى آورده باشد.
5 - «إنَّهُ لقُرآنٌ كريم . في كتابٍ مكنون . لا يَمَسُّهُ إلاّ المطهّرون» « واقعه / 77-79«.
6 - يعنى نه فارسى گرايى مفرط دارد و نه عرب گرايى بسيار نامفهوم.
9 - به عنوان نمونه: «سوگند به اختر ]= قرآن[ چون فرود مىآيد». نكته: مطالب داخل كروشه براى رساندن معنى واژهها و جملات قرآنى است.
10 - به عنوان نمونه ذيل آيه «و لَهُ الجوار المنشآت» (ص 532) آورده است: «در آيه 24 اگر منشآت را به «كسر شين» بخوانيم معنى چنين است: «و جريانهاى كوه آسايى كه در دريا پديد مىآيد از آن اوست.»
مثلاً «راعنا...» قرار گفته: از ريشه رَع = شر. عبرى برابر با واژه «بد» و در انگليسى به معنى ourbadone است.
11 - فصلنامه تحقيقات علوم قرآن و حديث، شماره 163/1.
12 - ر.ك: ترجمه قرآن استاد فولادوند؛ از باب نمونه ترجمه «عزيز» به توانا: ص 44 (ذيل آيه 260 سوره بقره) و به نيرومند: صفحه 513 (ذيل آيه 19 سوره فتح) و همچنين ترجمه آن كلمه به «ارجمند»: صفحه 553 (سوره حشر).
13 - همان، 52.
14 - همان، 170.
15 - همان، 553.
16 - همان، 59.
17 - همان، 333.
18 - فصلنامه تحقيقات علوم قرآن و حديث، شماره 164/1؛ اين لفظ در قرآن 14 مرتبه به كار رفته است. ن. ك: المعجم المفهرس لألفاظ القرآن الكريم، 538.
19 - ترجمه قرآن، استاد فولادوند، 124.
20 - همان، 246.
21 - مانند واژه «علقه» كه مترجم در برگردان از واژه «آويزك» ياد كرده است. ترجمه قرآن؛ استاد فولادوند، 597.
22 - همان، 28.
23 - همان، 527.
24 - همان، 445.
25 - همان، 194.
26 - قرآن كريم، ترجمه و توضيحات و واژه نامه از بهاء الدين خرّمشاهى، 360؛ انتشارات جامى، چاپ اوّل، 1374 ه.ش.
27 - ابوعبيده معمّر بن مثنّى، مجاز القرآن، 70/2.
28 - فصلنامه بيّنات، ش 27، ص 169.
29 - قرشى، سيد على اكبر؛ قاموس قرآن، 259/6.
30 - ترجمه قرآن، استاد فولادوند، 60.
31 - همان، 158.
32 - همان، 315.
33 - همان، 312.
34 - انصارى، ابن هشام مغنى اللبيب عن كتب الأعاريب، 190-193/1.
35 - زجّاج رشيد الشرتونى؛ مبادى العربيّه 172/4.
36 - اعراب القرآن، 32/1.
37 - ترجمه قرآن، استاد فولادوند، صفحه 554؛ در اين ترجمه از نمونههاى ديگر اين مسأله مىتوان موارد ذيل را اشاره كرد. 9، آيه 59 سوره بقره / 554، آيه 2 سوره منافقون / 551؛ آيه 11 سوره صف.
سامانه خرید و امن این
سایت از همهلحاظ مطمئن می باشد . یکی از
مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می
توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت
بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم
اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه 09159886819 در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما فرستاده می شود .
آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی
سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس
مطالب پربازديد
متن شعار برای تبلیغات شورای دانش اموزی تحقیق درباره اهن زنگ نزن انشا در مورد 22 بهمن