سایت علمی و پژوهشی آسمان - مطالب ارسال شده توسط abedi

راهنمای سایت

سایت اقدام پژوهی -  گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان

1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819  -  صارمی

2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2  و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی  (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .

3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل http://up.asemankafinet.ir/view/2488784/email.png  را بنویسید.

http://up.asemankafinet.ir/view/2518890/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86.jpghttp://up.asemankafinet.ir/view/2518891/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%20%D8%A8%D9%87%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA.jpg

لیست گزارش تخصصی   لیست اقدام پژوهی     لیست کلیه طرح درس ها

پشتیبانی سایت

در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا  پیام بدهید
آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet

عوامل استحكام خانواده در فرهنگ قرآنى

بازديد: 215
عوامل استحكام خانواده در فرهنگ قرآنى

سيد حيدر علوي نژاد

چکیده: در اين مقاله از عوامل اصلى و فرعى، داخلى و خارجى استحكام خانواده بحث شده است. نويسنده از محبت و عشق واقعى، احساس نياز عاطفى، نياز جنسى، و داشتن فرزند، به عنوان مهمترين عوامل استحكام خانواده ياد كرده است، كه عوامل بيرونى و قوانين كشورها و فرهنگ جامعه مى‏تواند اين عوامل را تشديد يا تضعيف كند. سپس از تأثير منفى منافع و اغراض ديگران، دخالت‏هاى جاهلانه، حتى از روى دوستى و به اصطلاح محبت و عوامل درشت و ريز ديگرى كه در حاشيه خانواده هستند در فروپاشى خانواده سخن گفته است. 

كليد واژه‏ها: خانواده، عوامل استحكام، عوامل درونى، محبت، نياز جنسى، نياز عاطفى، فرزند.

«يا أيُّهَا الَّذينَ آمَنوُا قُوا أنفُسَكُمْ وَ أهْلِيكُمْ ناراً وَ قُودُهَا النَّاسُ وَ الحِجَارَةُ عَلَيْهَا مَلاَئِكَةٌ غِلاَظٌ شِدَادٌ لاَ يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أمَرَهُمْ وَ يَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَروُنَ» (تحريم/ 6)
«وَ اذْكُرْ فِى الْكِتَابِ إِسْمَاعِيلَ إِنَّهُ كَانَ صَادقَ الْوَعْدِ وَ كَانَ رَسُولاً نَبِيّاً. وَ كَانَ يَأْمُرُ أهْلَهُ بِالصَّلاَةِ وَ الزَّكَاةِ وَ كَانَ عِنْدَ رَبِّهِ مَرْضِيّاً» (مريم/ 54-55)
براى شناخت عوامل استحكام و پايدارى خانواده لازم است بدانيم چه انگيزه‏ها، نياز و كشش هايى سبب تشكيل خانواده مى‏شود، و چه حكمتى در تشكيل خانواده و ازدواج وجود دارد. عوامل استحكام و پايدارى را مى‏توان در همان عواملى كه سبب تشكيل آن مى‏شود يافت.
انگيزه‏هاى تشكيل خانواده خود اساسى‏ترين عوامل استحكام و پايدارى آن نيز هستند. مثلاً انگيزه جنسى و عاطفى اصلى‏ترين عامل جفت‏طلبى براى موجودات زنده از جمله انسان است. پس تداوم اين انگيزه مى‏تواند سبب استحكام و پايدارى آن نيز باشد. در انسان داشتن فرزند نيز از عوامل اساسى ميل به ازدواج به حساب مى‏آيد. بخصوص در ميان خانواده هايى كه نياز به نيروى كار و حمايت و دفاع خانواده فرزندان داشته‏اند.
براى انسان‏ها مهم است جايى كه پس از كار و تلاش روزانه بتوان در آن آرامش يافت، و احساس تنهايى و سرگردانى نكرد. تأمين امنيت، غذا و نيازهاى مادى خويش را نيز در آن جا يافت. امّا نيازهاى ديگرى نيز هستند كه در مرتبه بعد قرار دارند، مثل شرايط آداب، رسوم و باورهاى خاص اجتماعى كه هر كدام از اين‏ها در جوامع مختلف كاركرد و تأثير و انگيزش خاص خود را دارد و افراد را به تشكيل خانواده، همسر گزينى و داشتن فرزند تشويق مى‏كنند.
پس مى‏توان نياز جنسى، داشتن فرزند، داشتن جايگاه متناسب در جامعه را از عوامل مؤثر در تشكيل و استحكام خانواده دانست.
علاوه بر اين عوامل طبيعى و اجتماعى، از عوامل ديگرى هم مى‏توان ياد كرد كه در پاسخگويى به اين نيازهاى طبيعى و اجتماعى تأثير دارد و آن عبارت است از باورها و اعتقادات مردم و پايبندى آن‏ها به احكام شرعى و رضاى خداوند.
اين عوامل در تشكيل و استحكام خانواده نيز بسيار مهم هستند، مانند توصيه به ازدواج، كراهت يا حرمت طلاق، يا توصيه دين به تحمل مشكلات خانواده و وعده پاداش به اين افراد، و پاداش براى اصل ازدواج. با همين ديدگاه است كه جهان بينى و باورهاى يك ملت، بطور عام، و زن و شوهر بطور خاص در تشكيل و پايدارى خانواده نقش مهمى دارد.
در برخى جوامع و فرهنگ‏ها، عوامل مادّى و انگيزه‏هاى اقتصادى، عامل تشكيل خانواده، هر چند به صورت ظاهرى بوده است، مانند برخى ازدواجها در شوروى سابق كه سبب مى‏شد زن و مرد بتوانند از خانه‏هاى دولتى استفاده كنند؛ دوام آن خانواده‏ها مربوط به همان نياز خاص بود. معروف بود كه گاهى جوانان شهرستانى با زنان مسن مسكو يا شهرهاى بزرگ محل تحصيل يا كار خود ازدواج مى‏كردند.1
طبيعى بود كه آن زنان و مردان به ازدواج خويش به عنوان يك زندگى كه بايد ادامه يابد نگاه نمى‏كردند. نياز متقابل بيرونى آنها را به ازدواج وا مى‏داشت، و اين عمل صورى با ازدواج حقيقى تفاوت داشت. گاهى ممكن است رويه دولت كاركردى برعكس داشته باشد؛ مانند قانون مربوط به مستمرى و حمايت از زنان مطلّقه در آمريكا، كه سبب شده است برخى از زنان با برنامه قبلى، با اظهار عشق و محبت مردى را به دام ازدواج خويش بيندازند، و پس از ثبت ازدواج، درخواست طلاق كنند، تا از آن حمايت‏هاى دولت بهره‏مند شوند؛ آزادانه، بدون قيد و بند شوهر داشتن، ممرى براى زندگى داشته باشند و نيازهاى جنسى خود را نيز با استفاده از آزادى‏هاى بى‏بندبارانه جامعه خويش برآورده سازند. به يقين اين قانون و حمايت دولت با هدف خدمت رسانى بوده و اهداف خيرخواهانه‏اى داشته، امّا اين پيامد را نيز داشته است.
با توجه به اين مطالب، محبت و عشق واقعى، احساس نياز عاطفى، نياز جنسى، و داشتن فرزند، كه هدف آفريدگار از ازدواج و زوج آفريدن است از مهمترين عوامل استحكام خانواده است، و عوامل بيرونى و قوانين كشورها و فرهنگ جامعه مى‏تواند اين عوامل را تشديد يا تضعيف كند. منافع و غرض و مرضهاى ديگران نيز گاه بر خانواده‏ها تأثير منفى مى‏گذارند. دخالتهاى جاهلانه، حتى از روى دوستى و به اصطلاح محبت نيز مى‏تواند خانواده‏ها را از هم بپاشانند. بنابراين عوامل درشت و ريز ديگرى در حاشيه خانواده هستند كه مى‏توانند در استحكام يا فروپاشى آن اثر بگذارند. مجال پرداختن به همه مسائل ريز و درشت، در يك مقاله نيست، لذا ما برخى از مهمترين عوامل را از ديدگاه قرآن بررسى مى‏كنيم.


عوامل پايدارى و استحكام خانواده

اين عوامل يا مربوط به اصل ماهيت خانواده است، و يا مربوط به عوامل زمينه‏اى. و يا مربوط به مسائلى در جامعه كه خانواده با آن رو به روست. و يا در نهايت مربوط به عوامل كاملاً فردى بين زن و شوهر يا هر كدام آنها است.

الف - تمايل و كشش طبيعى

اگر در موجودات زنده عاملى طبيعى و درونى وجود نمى‏داشت كه آنها را به سوى جنس ميل دهد و اگر عمل توليد مثل براى آن‏ها لذت بخش نمى‏بود با سرعت هر چه بيشتر نسل موجودات زنده منقرض مى‏شد و اين حكمت الهى است كه موجودات زنده، بخصوص حيوانات را كه حركت ارادى دارند، داراى كشش درونى براى توليد مثل قرار داده و قانون زوجيّت را بر سيستم حيات جارى ساخته است.
«أَوَلَمْ يَرَوْا إِلَى الْأَرْضِ كَمْ أَنْبَتْنَا فِيهَا مِنْ كُلِّ زَوْجٍ كَرِيمٍ» (شعراء/ 7)
«مگر در زمين ننگريسته‏اند كه چقدر در آن از هر گونه جفتهاى زيبا رويانيديم؟»
اين نياز به صورت تماس جنسى در حيوانات، و گرده افشانى و تلقيح در گياهان، سبب توليد مثل و به بارنشستن مى‏شود.
در انسان مانند ديگر موجودات زنده، جفت‏يابى نيازى جدى است. نه تنها براى ادامه نسل كه براى تأمين بخشهاى عاطفى و اجتماعى زندگى .
«وَ اللَّهُ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجاً وَ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَزْوَاجِكُمْ بَنيِنَ وَ حَفَدةً وَ رَزَقَكُمْ مِنْ الطَّيِّباتِ أفَبِالْبَاطِلِ يُؤْمِنُونَ وَ بِنِعْمَةِ اللَّهِ هُمْ يَكْفُرُونَ» (نحل/ 72)
«و خدا براى شما از خودتان همسرانى قرار داد، و از همسرانتان براى شما پسران و نوادگانى نهاد و از چيزهايى پاكيزه به شما روزى بخشيد. آيا (باز هم) به باطل ايمان مى‏آورند و به نعمت خدا كفر مى‏ورزند؟»
«نِسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأتُوا حَرْثَكُمْ أنَّى شِئْتُمْ وَ قَدَّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ مُلاَقُوهُ وَ بَشِّرْ الْمُؤْمِنيِنَ» (بقره/ 223)
«زنان شما كشتزار شما هستند، پس از هر جا (هر گونه) كه خواهيد به كشتزار خود (در) آيد، و براى (آخرت) خودتان (توشه) از پيش بفرستيد. و تقواى الهى پيشه كنيد، و بدانيد كه شما خدا را ملاقات خواهيد كرد، و مؤمنان را بشارت بده.»
اين نياز آن قدر در انسان شديد است كه اگر مانعى بر سر راه ارضاى طبيعى آن قرار بگيرد انسان به هر قيمت ممكن تلاش مى‏كند آن مانع رابرطرف كند، و حتى اگر بطور موقت هم مانعى وجود داشته باشد براى انسان سنگين تمام مى‏شود.
«اُحِلَّ لَكُمْ ليلةَ الصِّيَّامِ الرَّفَثُ إِلَى نِسَائِكُمْ هُنَّ لِبَاسٌ لَكُمْ وَ أَنْتُمْ لِبَاسٌ لَهُنَّ عَلِمَ اللَّهُ أَنَّكُمْ كُنتُمْ تَخْتَانُونَ أنفُسَكُمْ فَتَابَ عَلَيْكُمْ وَ عَفَا عَنْكُمْ فَالآنَ بَاشروُهُنَّ وَابْتَغُوا مَا كَتَبَ اللَّهُ لكم...» (بقره/187)
«در شبهاى روزه همخوابگى با زنانتان بر شما حلال گرديده است. آنان براى شما لباسى هستند و شما براى آنان لباسى هستيد. خدا مى‏دانست كه شما با خودتان ناراستى مى‏كرديد، پس توبه شما را پذيرفت و از شما درگذشت. پس اكنون (در شبهاى ماه رمضان مى‏توانيد) با آنان همخوابگى كنيد، و آنچه را خدا براى شما مقرر داشته طلب كنيد.»
در آغاز مسلمان حق غذا خوردن در شبهاى ماه رمضان را نداشتند، اگر قبل از افطار خوابشان مى‏برد تا شب ديگر گرسنه مى‏ماندند، و نيز حق همبستر شدن در شبهاى ماه رمضان نداشتند. اين آيه با به رسميت شناختن اين نياز اين ممنوعيت را بر مى‏دارد، زيرا ممكن بود تعداد بسيارى از مسلمانان به خود خيانت كرده و مرتكب كار حرام شوند. تنها موردى كه لحن قوانين حقوقى قرآن شدّت يافته، مواردى است كه زن، بدون دليل موجّه از اين تعهّد شانه خالى كرده و به نياز طبيعى مرد پاسخ ندهد. نشوز و تمرّد از پاسخگويى به نياز جنسى فقط در مورد زنان نيست، شوهران هم اگر ناشز باشند، مورد بازخواست قرار مى‏گيرند، و بايد به توافقى منطقى برسند.
«وَ إِنْ امْرَأَةٌ خَافَتْ مِنْ بَعْلِهَا نُشُوزاً أَوْ إِعْرَاضاً فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِمَا أَنْ يُصْلِحَا بَيْبنَهُمَا صُلْحاً وَ الصُّلْحُ خَيْرٌ وَ أُحْضِرَتْ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ وَ إِنْ تُحْسِنوُا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ اللَّهَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيراً» (نساء/ 128)
«و اگر زنى از شوهر خويش بيم ناسازگارى يا رويگردانى داشته باشد، بر آن دو گناهى نيست كه از راه صلح با يكديگر، به آشتى گرايند؛ كه سازش بهتر است. و (لى) بخل (و بى گذشت بودن)، در نفوس، حضور (و غلبه) دارد؛ و اگر نيكى كند و پرهيزگارى پيشه نماييد، قطعاً خدا به آنچه انجام مى‏دهيد آگاه است.»
دين كه بر اساس كتاب تشريع است، مطابق با كتاب تكوين اين نياز را به رسميت شناخته است، امّا از آنجايى كه كششهاى انسان صرفاً غريزى نيست، شبه غريزى است، دين كيفيت ارضا و محدوديتهاى آن را بيان كرده است تا انسان را از ميان حيوانات بيرون بياورد.

ب - نياز عاطفى و روحى

علاوه بر گرايش جنسى و غريزى مرد به زن و زن به مرد، بايد از عامل ديگرى ياد كرد كه فراتر از تمايل جنسى است و مى‏توان از آن به عنوان نياز عاطفى و روحى ياد كرد.
انسان كه جوياى انس و الفت است و در سايه محيط جمعى احساس آرامش روانى دارد، اين احساس را به شكل كاملترى در محيط خانواده و در پرتو حضور و الفت همسر تجربه مى‏كند.
«هُوَ الَّذِى خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَ جَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا ليَسْكُنَ إِلَيْهَا» (اعراف/ 189)
«وَ مِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُم أَزْوَاجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ فِى ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّروُنَ» (روم/ 21)
از اين كاربردها به خوبى به دست مى‏آيد كه معناى آرامش همان چيزى است كه انسان پس از اضطراب، خستگى و نگرانى و يا امنيت پس از خوف و ترس به دست بياورد. انسان پس از روزى پركار، دلهره و صرف انرژى، شب را دارد كه در آن استراحت مى‏كند و اين تاريكى آرامش شبانه، بار ديگر نيرو مى‏يابد تا روزى ديگر را با اميد و نيرو آغاز كند. انسان در ميان تلاش و تنهايى، نگرانى و نياز، خشونت و دلهره‏هاى زندگى، كسى را با عواطفى زيبا و ژرف دارد كه مانند آبى بر آتش، خستگى، دلهره، نگرانى و اضطرابهاى او را فرو مى‏نشاند. هر گاه همسران اين نقش خود را به ياد داشته باشند، خانواده مستحكم باقى خواهد ماند و راه خويش را به سعادت و خوشبختى ادامه خواهد داد.
شايان توجه است كه قرآن آرامش روانى را براى مردان بيان مى‏كند. مخاطب ظاهراً مردان هستند - هر چند در قرآن وقتى مخاطب هم زنان و هم مردانند، باز هم فعل به لفظ مذكر مى‏آيد - امّا در اين مورد ممكن است كه مذكّر آمدن واژه به اين دليل باشد كه:
1- خطاب اين مطالب به مردان است تا توجه كنند كه زنانشان امانت الهى هستند و سبب آرامش روانى ايشانند، و شفقت با آنها نجات از عذاب خداوند و رسيدن به بهشت الهى را در پى دارد.
2- ممكن است آيه اشعار به اين معنا داشته باشد كه زنان بيشتر از مردان از اين هنر برخوردار هستند كه همسرانشان را به آرامش روحى برسانند.
«برخى از دلايل نشان مى‏دهد مردان ازدواج نكرده نسبت به زنان ازدواج نكرده كمتر احساس خوشبختى مى‏كنند، و اين مى‏رساند كه فائده ازدواج براى مردان بيشتر است تا براى زنان.»2
آرامش روانى سبب مى‏شود كه شخص از بيمارى روانى رنج نبرد، و اين در افراد ازدواج كرده بيشتر وجود دارد:
«درصد احتمال اين كه افراد ازدواج كرده به بيمارى عقلى و روانى مبتلا شوند كمتر است، به نسبت افراد ازدواج نكرده، مردانى كه از زنانشان جدا شده يا زنانى كه طلاق گرفته‏اند يا شوهرشان فوت كرده است. (درصد اين احتمال ابتلاى مجردان را به نسبت به متأهلين در جدول زير ببينيد)3
عزب
با طلاق جدا شده
بيوه (شوهر مرده)
مردان
1/13
5/09
2/53
زنان
1/74
2/80
1/43

ج - كنترل تمايلات جنسى و جهت دهى آن به سمت نظام همسرى

نگاه نداشتن چشم و دل از نامحرم، كمترين اثرش اين است كه هر روز هوس تازه‏اى به سر بيننده راه مى‏يابد ؛ دلدادن به صورتهاى زيباتر از همسر، همسر را در نظر مرد تكرارى و نازيبا جلوه مى‏دهد، از يكسو زمينه روابط آزاد و نامشروع را فراهم مى‏آورد و از سوى ديگر بنيان خانواده را متزلزل مى‏سازد. همين مسأله خانواده را در غرب تهديد كرده است؛ آزادى جنسى در اثر آزادى روابط، نه تنها تماس جنسى پيش از ازدواج را ترويج كرده و سبب به عقب افتادن ازدواج يا بى ميلى به آن مى‏شود، بلكه زنان و مردان متأهل را نيز تشويق به بى بند و بارى مى‏كند؛ و سبب گسترش هوس بازى و در نتيجه طلاق مى‏شود.
گسترش تماس جنسى پيش از ازدواج يكى از عوامل ويرانى بنياد اصل خانواده است. اگر مردم پيش از ازدواج به آسانى بتوانند با جنس مقابل تماس جنسى داشته باشند، ديگر انگيزه تشكيل خانواده به عنوان نيازى ضرورى و عاجل او را به سوى تشكيل خانواده نخواهد كشاند. متأسفانه يكى از آثار شوم فرهنگ الحادى و جامعه سكولار تماس جنسى بدون ازدواج است كه خانواده را از ريشه تهديد مى‏كند.
اين اظهارات يك مورّخ اجتماعى است:
«كاهش نفوذ مذهب و شايد آزاديهاى جنسى منجر به افزايش تعداد زوجهايى شد كه با هم زندگى مى‏كردند و حتى داراى فرزند مى‏شدند، بدون اين كه به عقد قانونى يكديگر درآيند. خانواده، مانند جامعه بورژوازى گذشته، ديگر يك واحد كارى كه بر مبناى تقسيم كار بين شوهر نان آور و همسر خانه دار ايجاد شده باشد نبود. اين امر بويژه در كشورهايى كه به سبب شرايط اقتصادى يا نفوذ مذهب، خانواده همچنان مركز زندگى بود، سرآغاز تجديد ساختارى اساسى در جامعه اروپا به شمار مى‏رفت. البته در ساير مناطق اروپا چنين وضعيتى كمتر وجود داشت.»4
اسلام به عنوان دينى كه ابعاد مادى و معنوى، فردى و اجتماعى زندگى انسان را مورد توجه جدّى خود قرار داده است، به اين مسأله نيز عنايت داشته كه مى‏بايست با تدابيرى راه تحكيم بنياد خانواده و اساساً تشكيل خانواده را تسهيل و هموار كرده و راه‏هاى انحرافى را سدّ كند. اسلام اين ايده و ارزش را از دو راه دنبال كرده است:
1- وضع قوانين خاص اجتماعى براى روابط زن و مرد
2- هشدارهاى اخلاقى اعتقادى و تربيت نفوس و تقويت نيروى شناخت و اراده و تقوا در آنان.
اين دو عامل كه به صورت قوى و نيرومند در آموزه‏ها و دستورهاى اسلام آمده است، سبب مى‏شود كه شخص براى تأمين صحيح و سالم نيازهاى شبه غريزى خويش تلاش كند و مقدمات تشكيل خانواده را فراهم كند. چه اين كه تخلف از مرزهاى عفاف كيفر شديد الهى را در پى خواهد داشت.
در قرآن اين موضوع تحت عناوين و رهنمودها و توصيه‏هاى خاصّى ارائه شده است كه با وجود تفاوت لحن و بيان، در مجموع ايده و هدف مشتركى را دنبال مى‏كند، از آن جمله:

1- ضرورت حفظ عفاف و پرهيز از حريم شكنى

«قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ.... وَ الَّذينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظوُنَ. إِلاَّ عَلَى أَزْوَاجِهِمْ أوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ. فَمَنْ ابْتَغَى وَرَاءَ ذَلِكَ فَاُوْلَئِكَ هُمْ الْعَادُونَ» (مؤمنون/ 1 و 5-7)
«براستى كه مؤمنان رستگار شدند، و همانان كه پاكدامنند، مگر در مورد همسرانشان يا كنيزانى كه به دست آورده‏اند، كه در اين صورت بر آنان نكوهشى نيست. پس هر كه فراتر از اين جويد، آنان از حد در گذرندگانند.»

2- بهره‏گيرى از حجاب و عفاف براى حفظ تعادل و تمايل سالم

«قُلْ لِلْمُؤْمِنيِنَ يَغُضُّوا مِنْ أبْصَارِهِمْ وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذَلِكَ أَزْكَى لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبيِرٌ بِمَا يَصْنَعُونَ. وَ قُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَ يَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لاَ يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلاَّ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُيُوبِهِنَّ وَ لاَ يُبْدِيِنَ زِينَتَهُنَّ إِلاَّ لِبُعُو لَتِهِنَّ أوْ آبائهنّ اَو آباءِ بُعُولَتِهِنَّ أوْ أبْنَائِهِنَّ أوْ أبْنَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أوْ إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِى إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِى أخَوَاتِهِنَّ أَوْ نِسَائِهِنَّ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُنَّ أَوْ التَّابِعينَ غَيْرِ اُوْلِى الْأَرْبَةُ مِنْ الرِّجَآلِ أَوْ الطِّفْلِ الَّذينَ لَمْ يَظْهَروُا عَلَى عَوْرَاتِ النِّسَاءِ وَ لاَ يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ مَا يُخْفِينَ مِنْ زِينَتِهِنَّ وَ تُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَميعَاً أَيُّهَا الْمُؤْمِنوُنَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحوُنَ.» (نور/ 30-31)
«و به زنان با ايمان بگو: «ديدگان خود را (از هر نامحرمى) فرو ببندند و پاكدامنى ورزند و زيورهاى خود را برگردن خود آشكار نگردانند مگر آنچه كه طبعاً از آن پيداست. و بايد روسرى خود را بر گردنِ خويش (فرو) اندازند، و زيورهايشان را جز براى شوهرانشان يا پدرانشان يا پدران شوهرانشان يا پسرانشان يا پسران شوهرانشان يا برادرانشان يا پسران برادرانشان يا پسران خواهرانشان يا زنان (همكيش) خود يا كنيزانشان يا خدمتكاران مرد كه (از زن) بى‏نيازند يا كودكانى كه بر عورتهاى زنان وقوف حاصل نكرده‏اند، آشكار نكنند؛ و پاهاى خود را (به گونه‏اى به زمين) نكوبند تا آن‏چه از زينتشان نهفته مى‏دارند معلوم گردد. اى مؤمنان، همگى (از مرد و زن) به درگاه خدا توبه كنيد، تا رستگار شويد.»
مسأله عفاف آنقدر در اسلام مهم است كه رسول گرامى اسلام‏صلى الله عليه وآله وسلم هنگام بيعت‏گرفتن از زنان‏مسلمان، مسأله‏عفت را به‏عنوان يكى‏از مواد بيعت قرار مى‏داد.

3- پاكدامنى از تعهّدات اصلى و مهم پيمان دينى

«يَا أَيُّهَا النَّبِىُ إِذْ جَاءَكَ الْمُؤْمِنَاتُ يُبَايِعْنَكَ عَلَى أَنْ لاَ يُشْرِكْنَ بِاللَّهِ شَيْئاً وَ لاَ يَسْرِقْنَ وَ لاَ يَزنِينَ وَ لاَ يَقْتُلْنَ أَوْلاَدَهُنَّ وَ لاَ يَأْتينَ بِبُهْتَان يَفْتَرِينَهُ بَيْنَ أيْدِيهِنَّ وَ أَرْجُلِهِنَّ وَ لاَ يَعْصِينَكَ فِى مَعْروُفٍ فَبَايِعْهُنَّ وَاسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيِمٌ» (ممتحنه/ 12)
«اى پيامبر، چون زنان با ايمان نزد تو آيند كه (با اين شرط) با تو بيعت كنند كه چيزى را با خدا شريك نسازند، و دزدى نكنند، و زنا نكنند، و فرزندان خود را نكشند، و بچه‏هاى حرامزاده پيش دست و پاى خود را با بهتان (و حيله) به شوهر نبندند، و در (كار) نيك از تو نافرمانى نكنند، با آنان بيعت كن و از خدا براى آنان آمرزش بخواه، زيرا خداوند آمرزنده مهربان است.»
از آنجايى كه مؤمنان، بايد خانواده‏اى پاك و طاهر داشته باشند، و زنان و مردان پاك، با پاكان ازدواج مى‏كنند.

4- اهميّت انتخاب همسر پاكدامن

«الْخبيثَاتُ لِلْخَبِيثينَ وَالْخَبيثُونَ لِلْخَبيِثَاتِ وَ الطَّيِّباتُ لِلطَّيِّبينَ وَ الطَّيِّبوُنَ لِلطَّيِّباتِ اُوْلَئِكَ مُبَرَّءُونَ مِمَّا يَقُولُونَ لَهُمْ مَغْفرَةٌ وَ رِزْقٌ كَريمٌ» (نور/ 26)
«زنان پليد براى مردان پليدند، و مردان پليد براى زنان پليد. و زنان پاك براى مردان پاكند و مردان پاك براى زنان پاك، اينان از آنچه درباره شان مى‏گويند بر كنارند، براى آنان آمرزش و روزى نيكو خواهد بود.»

5- ممنوعيّت همسرى با روسپيان و آلوده دامنان

«الزَّانِى لاَ يَنكِحُ إلاَّ زَانِيَةً أَوْ مُشْرِكَةً وَالزَّانِيَةُ لاَ يَنكِحُهَآ إِلاَّ زَانٍ أَوٌْ مُشْرِكٌ وَ حُرِّمَ ذَلِكَ عَلَى الْمُؤْمِنينَ» (نور/ 3)
«مرد زناكار، جز زن زناكار يا مشرك را به همسرى نگيرد، و زن زناكار، جز مرد زناكار يا مشرك را به همسرى نگيرد، و بر مؤمنان اين (گونه ازدواج) حرام گرديده است.»

د- گرمابخشى به روابط همسران از طريق اعطاى محبّت و مودّت ويژه به آنان

قرآن از مودّت به عنوان نعمت الهى ياد مى‏كند كه بين زن و مرد برقرار مى‏شود: «و جعل بينكم مودة» (روم/ 21) محبت مى‏تواند خانواده را از خطر اضمحلال حفظ كند، دوستى به اين معنى است كه طرفين نمى‏خواهند محبوب خود را از دست بدهند، دورى محبوب دشوار و تلخ است. خداوند مى‏فرمايد دوستى را در اساس خلقت زن و مرد قرار داده‏ايم. پس هر چيزى كه محبت را كم كند، خانواده را تهديد مى‏كند، بخصوص با آسان‏تر شدن طلاق.
محبت يكى از اساسى‏ترين نيازهاى انسان است، بدون محبت انسان نمى‏تواند شخصيت سالم و متعادلى داشته باشد. درست در زمانى كه زن مانند كالايى خريد و فروش مى‏شد، به ارث گذاشته يا تعويض مى‏شد قرآن آمد و مهمترين مسأله را در خانواده محبت قرار داد. به زن شخصيت انسانى بخشيد، و سپس ازدواج را از شكل تصاحب زن به قالب ازدواج درآورد؛ يعنى زوجيت، فردى دو تا مى‏شود. و محبت در اين ميان به عنوان يك فاكتور مهم در زندگى زناشويى مطرح شد.
در روان‏شناسى جديد محبت جايگاه ويژه‏اى دارد؛ در نظريه مزلو، محبت در سلسله نيازهاى اساسى قرار دارد.

ه - تشويق به مهرورزى و تقويت آن از طريق پاداش اخروى

انسان بلكه موجود زنده به طور طبيعى و غريزى نسبت به همسر و جفت خويش احساس لطفى دارد كه در مورد انسان اوج آن و آگاهانه آن را تحت عنوان محبت، شفقت و رحمت مى‏توان مشاهده كرد.
امّا اسلام علاوه بر تأييد اين روحيه، از طريق ظرفيّت‏هاى اعتقادى و ايمانى، در صدد تقويت آن برآمده است. قرآن شفقت نسبت به خانواده را از خصوصيات اهل بهشت مى‏داند. اين تصوير زيبا را ببينيد، بهشتيان غرق نعمات الهى و لذتهاى جاودانه و بى نقص بهشتى با هم گفت و گو مى‏كنند، از اين كه چطور شد به بهشت آمدند، مى‏گويند، ما پيش از اين در دنيا با خانواده خويش مشفق بوديم:
«قَالُوا إِنَّا كُنَّا قَبْلُ فِى أَهْلِنَآ مُشْفِقيِنَ. فَمَنَّ اللَّهَ عَلَيْنَا وَ وَقَانَا عَذَابَ السَّمُومِ. إِنَّا كُنَّا مِنْ قَبْلُ نَدْعُوهُ إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحيِمُ» (طور/ 26-28)
«ما پيش از اين در ميان خانواده خودمان با شفقت بوديم. پس خداوند بر ما منت نهاد و ما را از عذاب جهنم نگاهداشت.»

و- تحكيم تكوينى خانواده از طريق فرزند و تحكيم مضاعف آن از طريق حقوق و قوانين الهى

فرزند چون وجود مشترك پدر و مادر را در خود دارد، و سرنوشت او براى هر دو مهم است، سبب مى‏شود كه پدر و مادر با توجه به وجود او، برخى از ناملايمات را تحمل كرده و زود تصميم به جدايى و فروپاشى خانواده خويش نشوند.
در قرآن كريم به اين نياز انسان بارها و بارها اشاره شده است. گاه به صورت عادى و گاه به صورت ذكر نعمت الهى. يكى از اين موارد، آن جا است كه زكرياعليه السلام دعا مى‏كند:
«هُنالِكَ دَعا زَكَرِيّا رَبَّهُ، قالَ رَبِّ هَبْ لى مِنْ لَدُنْكَ ذُرِّيّةً طَيّبةً اِنّكَ سَميعُ الدُّعاء» (آل عمران/ 38)
«آن جا بود كه زكريا پروردگارش را خواند (و) گفت: «پروردگارا! از جانب خود، فرزندى پاك و پسنديده به من عطا كن، كه تو شنونده دعايى.»
و حضرت ابراهيم‏عليه السلام، كه الگوى انسان‏هاى سالم و كامل قرآنى است، از اين كه خداوند در پيرى، اسحاق و اسماعيل‏عليهما السلام را بدو عنايت كرده است شكرگزارى مى‏كند:
«الحمدُللَّهِِ الّذى وَهَبَ لى عَلَى الكِبَر إِسماعيل و إسحاق إنّ ربّى لَسَميعُ الدُّعاء» (ابراهيم/ 39)
«سپاس خداى را كه با وجود سال خوردگى، اسماعيل و اسحاق را به من بخشيد، به راستى پروردگار من شنونده دعا است.»
در مواردى هم خداوند، اين پديده ارزشمند را نعمت بزرگ معرفى مى‏كند. (نمل/ 72)
خداوند در قبال اين كه والدين را به گونه‏اى آفريده كه زحمت به دنيا آوردن، بزرگ كردن و مراقبت فرزندان را بر دوش بگيرند، به آنان لذّت را عطا كرده است اين لذّت با بسيارى از لذّت‏هاى ديگر قابل مقايسه و جا به جايى نيست.
ابراهام هارولد مزلو، از پيشگامان روانشناسى انسان گرا (يا به تعبير خود او نيروى سوم) كه با تولد اولين فرزندش، ديدگاه روانشناختى خود را عوض مى‏كند، مى‏گويد رفتار گرايى (بيهاوريسم) نمى‏تواند اين عواطف را تفسير كند5، يا فرانكل كه مى‏گويد از ميان كسانى كه از بازداشتگاههاى نازى رهايى يافته بودند، آنهايى كه كسى داشتند كه به آن دلخوش باشند راحت‏تر با زندگى كنار آمدند و رنجها را فراموش كردند، اما آنهايى كه در بيرون كسى منتظر آنان نبود، غالباً به زانو در آمدند، معناى داشتن كسى را كه به او دل ببنديم بهتر مى‏فهمد.6
علاقه به فرزند به عنوان يك نياز عاطفى در انسان بسيار شديد است، و قرآن در مورد حضرت ابراهيم و حضرت زكرياعليهما السلام دعاهاى پراحساسى را نسبت به درخواست فرزند مطرح مى‏كند و تجلى اوج دوستى فرزند در داستان يعقوب و يوسف‏عليهما السلام خودش را نشان مى‏دهد. در قرآن كريم ترتيب بيان مطالب معنى دار است، به تلويح اين مطلب مورد اشاره قرار گرفته است كه علاقه به فرزند، مى‏تواند پررنگتر از علاقه به خواهر و برادر، حتى والدين باشد. در سوره عبس آمده است:
«فَإِذَا جَاءَتْ الصَّاخَّةُ. يَوْمَ يَفرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيِه. وَ أُمِّهِ وَ أَبِيِهِ. وَ صَاحِبَتِهِ وَ بَنِيِهِ. لِكُلِّ امْرِى‏ءٍ مِنْهُمْ يَوْمَئِذٍ شَأْنٌ يُغْنِيِهِ» (عبس/ 33-37)
در اين آيات از هول عظيم روز قيامت سخن به ميان آمده است كه در آن روز شخص از برادر خويش (كه دست و بازوى اوست) فرار مى‏كند، و از مادر و پدرش (كه او را به دنيا آورده، با عشق و محبت و مراقبت بزرگ كرده‏اند) و از همسر و فرزندان خويش (كه در دنيا دلبستگى اصلى او بودند) فرار مى‏كند.
اينكه قرآن از برادر آغاز مى‏كند، سپس به پدر و مادر و سپس به همسر و فرزندان مى‏رسد، به اين معنا است كه مطابق قاعده ادبى قدم به قدم درجه وابستگى بيشتر شود و تا ترقى از پايين به بالا باشد. اين واقعيت در زندگى ملموس است. يعنى اين كه توجه پدران و مادران به فرزندان خويش بيشتر از توجه به هر كس ديگرى است... لذا داشتن فرزند در زندگى مى‏تواند عامل استحكام خانواده و رابطه محكم‏ترى بين پدر و مادرش باشد، به خصوص در دنيايى كه تكيه بر محسوس است، فرزند موجودى است كه وجود خارجى و ملموس دارد، مى‏تواند خاطر والدين را به خويش معطوف كند و سبب شود كه والدين، احساس كنند يك موجود واقعى و محسوس وملموس آن دو را به هم پيوند مى‏دهد. لذا وجود فرزند، به طور طبيعى وبراى انسانهاى سالم از عوامل مهمى است كه شخص را به سوى ازدواج مى‏كشاند:
«يك نظريه جالب درباره علل ازدواج از طرف جامعه‏شناسى آلمانى مولر لير در كتاب تحول ازدواج در دوران معاصر اظهار شده است. وى خاطر نشان مى‏كند سه عامل افراد را به طرف ازدواج كشانيده است كه عبارتند از: نياز اقتصادى،ميل به فرزند و عشق»7
«در خانواده امروز امريكا طلاق نسبتاً فراوان است. قسمت اعظم طلاقها بين زوجهايى صورت مى‏گيرد كه تنها مدت كمى است ازدواج كرده‏اند. گذشته از اين در امريكا بيش از نيمى از زنان و شوهرانى كه طلاق مى‏گيرند و يا طلاق مى‏دهند از داشتن فرزند محروم هستند. بر طبق آمارى كه اداره بيمه زندگى متروپوليتن منتشر ساخته است حد متوسط طلاق بين زوجهاى بى فرزند 15/3 در هزار خانواده است. در ميان خانواده هايى كه يك فرزند دارند 11/6 در هزار و در ميان خانواده‏هايى كه دو فرزند دارند 7/6 در هزار و در ميان‏خانواده هايى كه بيش از سه فرزند دارند 4/6 در هزار است و بطور كلى 85 درصدطلاقها براى زوجهايى جارى مى‏شود كه فرزندان ندارند و يااين كه‏فقط صاحب يك فرزند هستند.»8

ز - مسدود ساختن راه‏هاى انحراف جنسى، به منظور تحكيم روابط همسرى

همجنس گرايى يا لواط، كه در نظام طبيعت - جز انسان - ديده نشده است و اين حكايت از غيرطبيعى بودن اين روشها دارد. اين عمل در هر دو طرف انحراف است و كيفر شديد الهى را در پى دارد. قرآن كريم درباره قوم لوط عذاب شديدى را در دنيا اعمال كرد و در آخرت وعده داده است.
خداوند خطاب به قوم لوط، كه آلوده به زشت‏ترين گناه در روابط جنسى بودند، تذكر مى‏دهد كه زنان براى شما آفريده شده است، چرا زنان را رها كرده و دنبال مردان مى‏رويد، آنان اين تذكر را ناشنيده گرفتند. از اين آيات بر مى‏آيد كه همجنس بازان دوره حضرت لوط نيز از تشكيل خانواده با يك زن سرباز مى‏زدند، و اين يعنى تأثير مخرب همجنس بازى بر اساس خانواده. در نهايت هم خداوند آنان را به كيفر سختى دچار مى‏كند.
«أتَأتُونَ الذُّكْرَانَ مِنْ الْعَالَمينَ. وَ تَذَروُنَ مَا خَلَقَ لَكُمْ رَبُّكُمْ مِنْ أَزْوَاجِكُمْ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ عَادوُنَ. قَالوُا لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ يَا لوُطُ لَتَكُونَنَّ مِنْ الُْمخْرِجيِنَ.... ثُمَّ دَمَّرْنَا الْآخَرينَ. وَأمْطَرْنَا عَلَيْهِمْ مَطَراً فَسَاءَ مَطَرُ الْمُنذَريِنَ.» (شعراء/ 165-173)
در اين آيات همجنس بازى آنان سبب فروگذارى همسرانشان شمرده شده كه سبب شده است خانواده از هم بپاشد. و همين گناه بزرگ و عمل خلاف فطرت و مخالفت حكمت زوجيت، سبب فرود آمدن عذاب الهى مى‏شود.
در تاريخ اروپا بخصوص پس از جنگ جهانى، فرهنگ ليبراليستى در نهايت به قانونى شدن همجنس بازى منتهى شد و اثر آن نيز بر كيان خانواده از نظر تاريخ‏دانان و جامعه شناسان بدور نماند:
«عامل فرهنگى نيز به شكل كاملاً آشكار بر نرخ ازدواج تأثير مى‏گذاشت. بر روى هم، احتمال ازدواج كردن اروپاييان نسبت به دو قرن پيش بيشتر شده بود، - زيرا لازم نبود منتظر بمانند كارگاه پيشه ورى يا مزرعه‏اى خالى شود - و فرصت اشتغال مناسبى فراهم آيد. هر چند علنى‏تر شدن همجنس بازى به تدريج بر تعداد ازدواجها تأثير مى‏گذاشت.9

ح - تقسيم وظايف حقوقى و اجتماعى ميان زن و مرد بر اساس اقتضائات طبيعى

كار زنان در بيرون از خانه چند جنبه دارد:
كوچك و حقير شدن خانه دارى، فرزند دارى و شوهر دارى از نظر زن.
متكى شدن به خود، استقلال اقتصادى زن، و جرأت اقدام به درخواست طلاق.
بى حوصله شدن در كارهاى ضرورى مادرانه و همسران در منزل و حتى در صورتى كه به اين كارها بخواهد تن بدهد، و در نتيجه از عهده دادن محبت مادرانه به فرزند و محبت كافى متقابل بين زن و شوهر بر نخواهد آمد.
كار زنان در بيرون از خانه سبب خواهد شد كه زنان و مردان اجنبى در بيرون از خانه با زنان و مردان فراوان ديگر برخورد داشته و همسران خود را با آنان مقايسه كنند و درموارد فراوانى آرزو كنند كه كاش اين زن يا مرد به جاى همسر من بود.... و مواردى كه گفتگوها و شوخى‏هاى جنسى كشيده شود نيز كم نخواهد بود، بخصوص اگر حضور زنان بدون رعايت ضوابط اخلاقى و دينى، همراه با جلوه گرى و آرايشهاى زنانه باشد. اگر به خيانت نيانجامد، سبب نارضايتى از وضعيت خانوادگى خود خواهد شد، كه خود عامل مهمى در سردى روابط و يا فروپاشى آن خواهد شد.
«نسبت طلاق در ميان زنان شاغل و حرفه‏اى تقريباً دو برابر اين نسبت در ميان جمعيت زنان به طور كلى، بالغ مى‏شود. با توجه به گروه بندى اجتماعى - شغلى شوهرها، هر چه كه باشد، معلوم مى‏شود كه نرخ طلاق براى زوجهايى كه زن نيز شاغل است به مراتب از آنهايى كه زن داراى شغل نيست فراتر مى‏رود. نسبت (نرخ طلاق در گروه) اول به طور متوسط به چهار برابر (اين نرخ در گروه) دوم بالغ مى‏گردد»10
«امروزه افزايش زنان شاغل در طبقه متوسط (همان طبقه‏اى كه در گذشته زنان آن به طور سنتى فاقد «شغل رسمى و درآمدى مستقل» تلقى مى‏شدند) پديده‏اى عمده و نوين است كه به بروز تغييراتى مهم در نقشهاى زناشويى وفرزند دارى منجر شده است. زنان در تمام سطوح، و به ويژه از نظر اقتصادى، استقلال بيشترى‏يافته‏اند؛نتيجه‏اين كه‏درصورت جدايى زن و شوهر، زن مطلقه از استقلال نسبى برخوردارخواهد بود. پى‏آمد چنين وضعى همانا افزايش در تعداد زنان متقاضى طلاق بوده است.»11
خداوند حكيم كه وظيفه مادرى را به طور تكوينى و تشريعى بر عهده زن گذاشته است اين حق راهم به او داده است كه به فكر معاش نباشد، مخارج خوراك و پوشاك و نيازهاى زندگى او را برعهده مرد گذاشته است:
«وَالْوَالِدَاتُ يُرْضِعْنَ أَوْلاَدَهُنَّ حَوْلَيْنِ كَامِلَيْنِ لِمَنْ أَرَادَ أَنْ يُتُمَّ الرِّضَاعَةَ وَ عَلَى الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَ كِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْروُفِ لاَ تُكَلِّفُ نَفْسٌ إِلاَّ وُسْعَهَا لاَ تُضَارَّ وَالِدَةٌ بِوَلَدِهَا وَلاَ مَوْلوُدٌ لَهُ بِوَلَدِهِ وَ عَلَى الْوَارِثِ مِثْلُ ذَلِكَ فَإِنْ أَرَادَ فِصَالاً عَنْ تَرَاضَ مِنْهُمَا وَ تَشَاوُرٍ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِمَا وَ إِنْ أرَدْتُمْ أَنْ تَسْتَرْضِعوُا أَوْلاَدَكُمْ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْكُمْ إِذَا سَلَّمْتُمْ مَا آتَيْتُمْ بِالْمَعْروُفِ وَ اتَّقوا اللَّهَ وَاعْلَموُا أنَّ اللَّهَ بِمَا تَعْمَلوُنَ بَصيرٌ» (بقره/ 233)
اسلام با كار زن در بيرون از خانه در صورت نياز، مخالفتى ندارد، در شرايطى حتى كار زن در بيرون از خانه مى‏تواند سبب استحكام يك خانواده شود. اما در اروپا مسايل فرهنگى، مانند آزادى جنسى، همجنس بازى، مسأله مد و لباس و... نيز دست به دست هم دادند و سبب شدند كه كار زنان عاملى براى طلاق و شكست ازدواجها شود.

پی نوشت‌ها:

1- در سفرنامه جلال آل احمد به شوروى نيز به اين مسأله اشاره شده است.
2- مايكل ارجايل (Mishael argyle) سيكولوجية السعادة (روان‏شناسى خوشبختى)، ترجمه د. فيصل عبدالقادر يونس، (سلسله كتابهاى عالم المعرفة شماره 1414 )175 ق، يوليو 30/ 1993.
3- سيكلو لوجية السعادة،/ 42
4- فرانك ب. تاپسون و رابرت آلدريج، تاريخ اقتصادى و اجتماعى اروپا، ترجمه كريم پيرحياتى، چاپ اوّل، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 230 / 1375
5- دوآن شولتس، روان‏شناسى كمال، ترجمه گيتى خوشدل، چاپ پنجم، تهران، انتشارات نشر نو، 109 / 1369.
«سرانجام رويدادى كاملاً شخصى، يعنى تولد نخستين فرزندش، باعث شد اعتقادش به رفتارگرايى كاملاً واژگون شود، مزلو اين تجربه را اين چنين توصيف مى‏كند: «صاعقه‏اى كه هر چيزى را در جاى خود نهاد»، «مى‏گويم كسى كه فرزند داشته باشد، نمى‏تواند رفتارگرا باشد.» او از راز زندگى و همچنين از نداشتن تسلط موعود رفتارگرايى بر زندگى، بيمناك بود.»
6- ويكتور فرانكل، انسان در جستجوى معنى، ترجمه دكتر على اكبر معارفى، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، فصل اول.
7- ساموئيل كنيگ، جامعه‏شناسى، ترجمه مشفق همدانى، چاپ ششم، تهران، كتابهاى سيمرغ، 151 / 1355.
8- همان،/ 166.
9- تاريخ اقتصادى و اجتماعى اروپا،/ 211.
10- مارتين سگالن، جامعه‏شناسى خانواده، ترجمه حميد الياسى، چاپ اول، تهران، نشر مركز، 181 / 1370.
11- همان.
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: سه شنبه 12 خرداد 1394 ساعت: 22:28 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

نقش خويشاوندان در تحكيم خانواده

بازديد: 187
نقش خويشاوندان در تحكيم خانواده

سيد ابراهيم سجادي

چکیده: اين مقاله نخست به پيشينه تاريخى خانواده، خويشاوندان و گونه تعامل آن دو، از منظر برون دينى و قرآنى اشاره مى‏كند. سپس به توضيح ديدگاه قرآن راجع به نقش خويشاوندان در تحكيم پايه‏هاى خانواده مى‏پردازد. در اين راستا از راهكار حقوقى و اخلاقى سخن مى‏گويد و زمينه‏هايى چون يافتن همسر همسان، پايدارى، استقلال و اصلاح روابط تنش آلود را مورد بررسى قرار مى‏دهد. 

كليد واژه‏ها: خانواده، خانواده گسترده، خويشاوندان، ارحام، پيوند خويشاوندى، تحكيم خانواده، همسان گزينى، صله رحم.

سخن نخست

از آغاز خلقت تا كنون، تمام انسانها، زندگى اجتماعى خويش را با عضويت در كانون خانواده و جمعى به نام خويشاوندان، آغاز نموده و خود نيز در پايه‏گذارى اين دو واحد اجتماعى، سهم گرفته و يا با چنين استعداد و آرزويى چشم از جهان فرو بسته‏اند. بدين ترتيب تقريباً هر انسانى در مسير طبيعى زندگى در كنار تجربه عضويت خانواده و خويشاوندان رسالت تشكيل خانواده و جمع خويشاوندى را نيز به عهده داشته است، تا از طريق تعدد و گسترش مجموعه‏هاى خانوادگى و خويشاوندى، زمينه پيدايش واحدهاى بزرگتر، به نام تيره و قبيله فراهم آيد.
قرآن با اشاره به ارزشى بودن شكل‏گيرى واحدهاى اجتماعى فوق و منشأ طبيعى پيدايش آنها يعنى ازدواج و حفظ سلسله نسب، مى‏گويد:
«هُوَ الَّذى خَلَقَ مِنَ المآءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهْراً وَ كَانَ رَبُّكَ قَدِيراً» (فرقان/54)
«و اوست كسى كه از آب، آدمى را آفريد پس او را نژاد - پيوستگى نسبى - و پيوند زناشويى - پيوستگى سببى - قرار داد و پروردگار تو تواناست.»
«وَاللَّهُ جَعَلَ لَكُم مِنْ أنْفُسِكُمْ أزْوَاجاً وَ جَعَلَ مِنْ أزْوَاجِكُمْ بِنِينَ وَ حَفَدَة.» (نحل/72)
«خداوند براى شما از جنس خودتان، همسران و از همسرانتان براى شما فرزندان و نوادگان پديد آورد.»
«يَا أيُّهَا النَّاسُ اِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرِ وَ أُنثَى وَجَعَلَنَاكُمْ شُعُوباً وَ قَبَائِلَ لِتَعارَفُوا» (حجرات/13)
«اى مردم! ما شما را از يك زن و مرد آفريديم و شما را تيره‏ها و قبيله‏ها قرار داديم تا يكديگر را بشناسيد.»
قرآن با به كارگيرى واژه‏هاى: «ازواجكم»، «بنين»، «حفدة»، «نسبا»، «صهرا» و «لتعارفوا» از اهميت و ارزشى بودن شناخت پيوندها و نسبتها، در خانواده و خويشاوندان، پرده بر مى‏دارد تا در سايه تأمين چنين شفافيتى جامه عمل پوشاندن به نظام حقوقى و اخلاقى پيشنهادى، در رابطه با اين دو حوزه حيات جمعى، امكان‏پذير گردد.
پيام ضمنى آيات فوق اين است كه ثبت دقيق ازدواجها به قصد نماياندن شفاف انتسابهاى ابوينى و خانوادگى، خواسته تمام اديان توحيدى را تشكيل مى‏دهد و بر همين اساس، ازدواج‏هاى كه با نامهاى: ازدواج ضمد، ازدواج اشتراكى، ازدواج جمعى، ازدواج اختلاطى1 و...، در تاريخ تشكيل خانواده آمده است و در آنهاانتساب واقع‏بينانه فرزندان به پدر ناممكن مى‏نمايد، جزء بدعتهاى جاهلانه بشرى و مخالف مشيت الهى، شمرده مى‏شود.
به هر حال، گرايش غالب، در مطالعات تبار شناختى و جامعه شناختى، با پيشينه نگرى و پيشنهاد قرآن، همخوانى، نشان مى‏دهد. اغلب انسان‏ها، تمايل دارند كه با نيروى نامرئى پيوند فاميلى و ازدواج، به نوعى سازمان يافتگى، تن در دهند و آگاهانه يا ناخودآگاه، آرزو دارند كه وصلتها بايد در دامن شبكه‏هاى خويشاوندى جوانه زده، پيوند خويشاوندى جديدى را بين دو خانواده پديد آورند و با شكوفايى و زاد و ولد، زمينه پيوندهاى جديد و شكل‏گيرى فاميل تازه‏اى را فراهم نمايند! به همين دليل در پژوهش جامعه شناختى آمده است:
«خويشاوندى و خانواده... دو واقعيت مكمل يكديگرند كه هر كدام بايد به اعتبار ديگرى درك شود. دستگاه خويشاوندى يب نسب و دستگاه وصلت يا سبب در تمام جوامع وجود دارند و بايد به نحوى با هم توافق داشته باشند. اينها دو نوع منطق سازمانى هستند و هر دو به هم وابسته‏اند و رابطه آنها با يكديگر يكى از بنيادهاى اصلى دستگاه اجتماعى كلى هر جامعه است.»2
حديث نبوى نيز در مقام يادآورى نقش ازدواج در ايجاد رابطه عاطفى ميان فاميلها و پيدايش گروه خويشاوندى جديد مى‏گويد:
«إنّ اللَّه جعل المصاهرة نسباً لاحقاً و امراً مفترضاً و شجّ بها الارحام»3
«همانا خداوند ازدواج را امر لازم و نسب ضميمه شده قرار داد و به وسيله آن بين ارحام تداخل و اختلاط پديد آورد.»

خويشاوندان و خانواده در دو نگاه

اديان توحيدى در اين امر تبار شناختى، ترديدى ندارند كه حضرت آدم و حواعليهما السلام پس از آفرينش معجزه‏آسا، تشكيل خانواده دادند و فرزندان و نوادگان آن دو نيز با پاى بندى به سنت ازدواج تك همسرى، شفافيت نسبت زناشويى و انتساب فاميلى را پاس مى‏داشتند. تا جايى كه حافظه تاريخ مكتوب نشان مى‏دهد، ساير انسانها نيز بيگانه با نام خانواده و خويشاوند، نزيسته‏اند، در عين حال اختلاف ريشه‏اى بين نگاه قرآن و ديدگاه آلوده به توهم‏هاى هوس‏آلود بشرى نسبت به معنا و رابطه معنايى - حقوقى، اين دو عنوان به چشم مى‏آيد كه مطالعه دقيق آن مى‏تواند كمكى باشد، به پاسدارى از نظام خانوادگى در اسلام.

1 - نگاه برون دينى

جامعه‏شناسان بر اين باورند كه در غرب تا اواسط قرن نوزدهم، از واژه خانواده معنايى جز خانواده گسترده و پدر سالار به ذهن نمى‏آمد كه افراد و اعضاى آن عبارت بودند از پدر با همسر يا همسران خود، پسر با همسران و فرزندانشان و ساير خويشاوندان4 ، مثل خواهران و شوهرانشان، عمه‏ها، خاله‏ها، عموها، داييها، خواهرزاده‏ها و برادرد زاده‏ها.5 
در خانواده گسترده اعضا در زمينه‏هاى مختلف، از نظام خانوادگى الهام مى‏گرفتند و «در حقيقت گروه خويشاوند بنيادى‏ترين نيروى ادغام كننده و يك پارچه ساز، در زندگى اجتماعى به عنوان يك سازمان همه كاره در سياست، اقتصاد، آموزش، مذهب و نيازهاى روانى تمام اعضايش تأثير به سزا، داشت.»6 «ثروت خانوادگى به شكل مشاع و مشترك مورد بهره بردارى قرار مى‏گرفت و كسى جز رئيس خانواده نمى‏توانست تصميم اقتصادى بگيرد.»7
در دل چنين گروه اجتماعى، ازدواجها صورت مى‏گرفت اما بدون قدرت انتخاب و استقلال اقتصادى و اجازه زندگى مستقل.8
صلابت خانواده گسترده يا گروه خويشاوندى، از نيمه دوم قرن 19 در غرب فرهنگى - فكرى رو به شكست و انحلال گذاشت و كم كم جاى خود را به واقعيتى سپرد كه از آن به عنوان خانواده تك همسر، خانواده زن و شوهرى و خانواده هسته‏اى ياد مى‏شود. عناصر اصلى خانواده جديد، به دور از سلطه فاميل، تشكيل خانواده مى‏دهند9 كه با تولد نخستين فرزند رو به گسترش مى‏نهد، با تولد آخرين فرزند، گسترش كامل مى‏گردد، با ازدواج اولين فرزند، رو به انقباض مى‏گذارد، با فوت شوهر، انقباض كامل مى‏گردد و با فوت مادر انحلال صورت مى‏گيرد.
عمر يك خانواده هسته‏اى حدود (50) تا (55) سال است كه به مراحل: شكل‏گيرى، گسترش، گسترش كامل، انقباض، انقباض كامل و انحلال تقسيم مى‏شود10 .
در غياب پوشش حمايتى خانواده گسترده (و خويشاوندان) و اوجگيرى نهضت فمينيستى در غرب، خانواده هسته‏اى نيز با فشارهاى ويرانگر و جديدترى روبه‏رو گرديد11 كه عمده‏ترين آنها را فعاليت‏ها و اقدامات فمينيست‏هاى راديكال و چپ تشكيل مى‏دهد. فمينيست‏هاى راديكال، براى رهايى زنان از حقارت و وابستگى، يارى جستن از فناورى و جايگزينى بچه آزمايشگاهى و علمى را به‏جاى بچه‏زايى زن پيشنهاد مى‏كنند12 . كمونيزم در چين و شوروى، خانواده را تحت فشار قرار داد. در دهه اول انقلاب كمونيستى در شوروى بر خانواده هسته‏اى نيز آسيب جدى وارد گرديد13. از سوى كمونيست‏ها خانواده سنتى واحد ايستا و بريده از جامعه و نگهدارى كودك توسط والدين، باز بورژوازى، خوانده شد. خانواده پيشنهادى و تحوّل‏پذير از نظر آنها عبارت بود از پيوستن متكى بر عشق و تمايل متقابل كه فرزند ناشى از آن به پرورشگاه فرستاده مى‏شد و زن و مرد با كاهش يا انهدام عشق متقابل، از هم جدا مى‏گرديد. بر اين اساس در جامعه‏اى آرمانى و پيشنهادى كمونيست‏ها واژه والدين من و فرزندان من، جايى نداشت و در عوض استفاده از واژه‏هاى پيران، بزرگسالان، كودكان و نوزادان، بايسته قلمداد مى‏شد14 ، و توارث هم در آن غير قانونى مى‏نمود15. در حقيقت، اين تفكر، عنصر سوم خانواده هسته‏اى را از آن مى‏گرفت. خانواده، خانواده زن و شوهرى مى‏شد كه با خانواده هم جنس گرايان برابرى مى‏كرد، البته با قطع نظر از تفاوت جنسيت در اين دو نوع ازدواج.
به هر حال، سرنوشتى كه براى خانواده و خويشاوند در غرب(جهان صنعتى با زيست شهرى) رقم خورده است، برگشت‏ناپذير مى‏نمايد. حتى «مارتين سگالن» كه از مبتكران و مخالفان ديدگاه «عمر خويشاوند به عنوان مبناى ايجاد و استمرار رابطه‏ها تقريباً پايان يافته است»16 مى‏باشد، خود نيز به صورت ضمنى، تحول ياد شده را قبول دارد و مى‏گويد:
«آنچه كه جامعه صنعتى ما را از جوامع ابتدايى متمايز مى‏سازد فقدان مفهوم دودمان نيست بلكه اين واقعيت كه گروه‏هاى اجتماعى ما تا آن حد كه بر مبناى ديگرى (چون گروه سنى، طبقه اجتماعى، رفاقت، شغل ادارى، يا كار در كارخانه، فعاليتهاى تفريحى و مانند اين‏ها) اتكا دارد، بر خويشاوندى مبتنى نيست»17
اين بى اعتنايى چرا به وجود آمده است؟ جوابهاى مختلفى ارائه شده18 و عاملى كه از نظر خود مارتين، قابل قبول مى‏نمايد، اصل آزادى است كه مى‏تواند موقع انتخاب همسر و نيز انتخاب كسى (از بين خويشاوندان) كه بايد با او، ارتباط برقرار كند، به عنوان تكيه گاه ايدئولوژيكى مورد بهره بردارى قرار بگيرد19! يعنى سر دوراهى رعايت اصل آزادى و رعايت خويشاوندى، اولويت با آزادى است! اين، يعنى بى اعتنايى به برقرارى ارتباط با خويشاوندان. وقتى مى‏گويم: آزادم كه از مجموعه خويشاوندان با كه رابطه مستحكم برقرار كنم، معنايش اين است كه خويشاوندى را معيار ارتباط نمى‏شناسم!
خلاصه سخن اين كه به گفته «تالكوت پارسونز» جامعه شناس آمريكايى، خانواده هسته‏اى «اين گروه خانگى، منزوى و جدا از خويشاوندان، براساس ازدواج بين والدين بنا شده است كه آزادانه يكديگر را برگزيده‏اند»20 پس نه در ايجاد آن خويشاوندان نقش دارند و نه در تحكيم روابط آن.

2 - نگاه قرآنى

واژه‏ها و كلماتى كه قرآن از آنها براى بيان روابط خويشاوندى و مسائل مربوط به آن، سود مى‏برد، عبارتند از: اهل(تحريم/6)، ارحام(نساء/1، انفال/72، احزاب/6، محمد/22 و ممتحنه/3)، ذى‏القربى (بقره/83 و 177 و 215، نساء/36 و نحل/90)، عشيره (توبه/24، شعراء/214 و مجادله/22) و فصيله (معارج/13).
همانگونه كه لغت شناسان و محققان حوزه زبان و فرهنگ، واژه‏هاى: ارحام، اقربا، عشيره، اهل و خويشاوند را هم معنى مى‏شناسند؛21 قرآن پژوهان و مفسّران نيز واژه‏هاى اهل، ارحام، اقارب22، فصيله و عشيره23 را داراى معناى مشترك مى‏دانند كه عبارت است از منسوبين نزديك.
بنابر اين مى‏توان عنوان خويشاوند را ترجمه ارحام دانست و تمام بايدها و نبايدهاى مربوط به يكى از عناوين ياد شده را، گزاره‏هاى مربوط به آن قلمداد كرد.

گستره حوزه خويشاوندى

گروه خويشاوندان از چه گستره‏اى برخوردار است و چه نوع منسوبين را شامل مى‏شود؟ سؤال اساسى است كه هم در حوزه تفسير جلب توجه مى‏كند و هم در حوزه فقه. آيا والدين و اولاد از ارحام‏اند؟24 منسوبين سببى مى‏توانند جزء خويشاوندان باشند؟25 چه تعداد از افراد هميشه در دايره ارحام مى‏گنجد؟26 ريز پرسشهاى عمده دايره خويشاوندان را تشكيل مى‏دهد.
در جامعه‏شناسى27 و نزد برخى از شارحان متون28 دينى، علاوه بر منسوبين نسبى، منسوبين سببى نيز جزء گروه خويشاوندى، قرار گرفته و تحت عنوان صله رحم، درباره رسيدگى به زن پدر و زن برادر (با اين كه از ارحام نسبى نمى‏باشند) سخن رفته است29. بر اين اساس، زن پدر و زن برادر به دليل پيوند نسبى مورد حمايت خويشاوندان نسبى خود و به دليل پيوند سببى مورد حمايت خويشاوندان شوهرشان قرار مى‏گيرند.
آيت الله جوادى آملى با استفاه از روايت: «انّ اللَّه جعل المصاهرة نسباً لاحقاً امراً مفترضاً و شجّ بها الارحام» مى‏گويد:
«پس انسان موظف است ارتباط خود را با ارحام سببى نيز قطع نكند.»30
شهيد دستغيب بر اين باور است كه ارحام، مطلق اقارب را، شامل مى‏شود كه عبارتند از خويشاوندان پدرى، مادرى و خويشاوندى از طريق اولاد31 از قبيل اقارب شوهر دختر و همسر پسر انسان.
آلوسى، پس از نقل ديدگاه‏هاى مختلف و دلايل آنها، بر اين نظر پاى مى‏فشارد كه والدين و اولاد نيز در حوزه ارحام قرار دارند و اگر احسان به اقارب در قرآن:(بقره/180 و 215 و نساء/135) جداگانه و پس از تذكر احسان به والدين، با حرف (واو) آمده، از باب عطف عام بر خاص است32.
در روايتى از امام صادق‏عليه السلام، دختر از ارحام شناخته شده است:
«من زوّج كريمته من شارب خمر فقد قطع رحمه.»33
«كسى كه دخترش را به عقد شرابخوار در آورد، در مورد او قطع صله رحم كرده است.»
در روايت مشابه، پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم نيز مى‏فرمايد:
«من زوّج كريمته من فاسق فقد قطع رحمه»34
«كسى كه دخترش را به عقد فاسقى در آورد در مورد او قطع صله رحم كرده است.»
آيه «و آت ذالقربى حقّه» (اسراء/26)، نازل شد و پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم فرمان يافت كه حق خويشاوند خود را بدهد، آن حضرت فدك را به فاطمه‏عليها السلام واگذار نمود.35 برخى از فقها،36 همانند بعضى از جامعه شناسان،37 گروه خويشاوند را عبارت مى‏داند از كسانى كه همه اولاد پدر چهارم يعنى پدر پدر پدر بزرگ به حساب مى‏آيند.
بر اساس ديدگاه علماى شيعه، موقع نزول آيه تشريع خمس، جهت تأمين نيازمندى فقراى خويشاوندان پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم، تمام كسانى كه سلسله نسب‏شان به هاشم38 مى‏رسيدند به شمول آل على39 در قلمرو ذوى‏القربا قرار گرفتند.
زمانى كه پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم موظف گرديد كه دعوت به اسلام را آشكار كند و آيه: «و انذر عشيرتك الاقربين» (شعراء/214)، نازل شد، تمام بنى هاشم40 را جمع كرد و خطاب به آنان فرمود:
«خداوند به من فرمان داده است كه خويشاوندان نزديكم را بيم دهم. شما عشيره و گروهم هستيند. خداوند پيامبرى را مبعوث نكرده مگر اين كه از اهل او برادر، وزير و وارث، وصى و خليفه برايش برگزيده است. كدام يك از شما آماده است با من بيعت كند تا برادر، وارث، وزير و وصى من باشد.»41
متونى كه مورد مطالعه قرار گرفت، مؤيد ديدگاهى است كه مى‏گويد، تمام افراد گروهى كه در پدر چهارم اشتراك دارند، هم ريشه و هم‏خويشاوند شمرده مى‏شوند و از نظر دين رابطه حقوقى خاصى بين آنها حاكم است و هر فردى نسبت به ديگر اعضاى گروه ملزم به اداى وظيفه و مسئوليت تعريف شده‏اى مى‏باشد كه در همين نوشته به مطالعه گرفته خواهد شد.
در دل شبكه خويشاوندى با قلمرو فوق، واحدهاى كوچكتر خانواده وجود دارد كه نام و عنوان خاصى براى آن در قرآن به چشم نمى‏خورد ولى براى بيان گفتنى‏هاى مربوطه از عناوين عناصر اصلى اين نهاد، از قبيل: بعل، ازواج، زوج، والدين والد، والده، ولد و اولاد، استفاده به عمل مى‏آيد.
عنوان «صله رحم» كه در لغت به معناى اتحاد، انجمن ملاقات و ديدار افراد هم‏خويشاوند است42 شبكه تعاملى عاطفى را پيشنهاد مى‏كند كه عملى شدن آن به بهبودى زندگى مادى و معنوى تمام آنان مى‏انجامد و در پناه آن بايد خانواده‏ها شكل بگيرد. البته با رابطه عاطفى و حقوقى ممتازتر و چشم گيرتر كه قرآن در مقام ترسيم ابعاد آن مى‏گويد:
«وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً» (روم/21)
«و در ميان شما دوستى و دلسوزى قرار داد»
«هُنَّ لِبَاسٌ لَهُنَّ» (بقره/187) 
«همسران تان لباس شما و شما لباس آنان هستيد»
«فَلَمَّا أَثْقَلَتْ دَعَوَا اللَّهَ رَبَّهُمَا لَئِنْ ءَاتَيْنَا صَالِحاً لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَاكرينَ» (اعراف/189)
«پس وقتى كه مادر سنگين شد، همراه با شوهرش از خداوند پروردگارشان خواستند: اگر فرزند صالح به ما دهى از شاكران خواهيم بود»
الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَبِمَا أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوَالِهِمْ...» (نساء /34)
«مردان نگهبان زنانند به خاطر فضيلتى كه خدا بعضى از آنها را نسبت به برخى ديگر داده است و به دليل انفاق كه از اموال‏شان مى‏كنند.»
وَقَضَى رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَاناً إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِندَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ كِلاَهُمَا فَلَا تَقُل لَهُمَا أُفٍّ وَلاَ تَنْهَرْهُمَا وَقُل لَهُمَا قَوْلاً كَرِيماً. وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَقُل رَّبِّ ارْحَمْهُمَا كَمَا رَبَّيَانِى صَغِيراً» (اسراء 23 - 24)
«پروردگارت، فرمان داده كه جز او را نپرستيد! و به پدر و مادر نيكى كنيد! هر گاه يكى از آن دو يا هر دوى آنها، نزد تو به سن پيرى رسند، كمترين اهانتى به آنها روا مدار! و بر آنها فرياد مزن! با گفتار لطيف، سنجيده و بزرگوارانه، با آنها سخن بگو و بالهاى تواضع خويش را از سر محبت و لطف، در برابر آنان فرود آر و بگو: پروردگارا! همان‏گونه كه آنها مرا در كوچكى تربيت كردند، مشمول رحمت‏شان قرار بده.»
روابط عاطفى كه آيات فوق بدان اشاره دارد و خاستگاه رفتار حقوقى و اخلاقى ويژه‏اى مى‏باشد، با همّت و عنايت خويشاوندان قابل تأمين، تثبيت و افزايش است و بازتاب آن به صورت عكس‏العمل و در قالب تحكيم بيشتر روابط خويشاوندى، خود آنها را نيز در برمى‏گيرد. به عبارتى خانواده به نهالى مى‏ماند كه اگر توسط خويشاوندان آبيارى شود و شاخ و برگ پيدا كند و به بار بنشيند، سايه و ميوه‏اش در خدمت خويشاوندان قرار مى‏گيرد! بدين صورت كه هم باران محبت و مهرورزى، از زندگى مشترك عروس و داماد بر زمين زندگى خويشاوندان آن دو، مى‏بارد و هم فرزند پرورش يافته در اين كانون كه از خويشاوندان هر دو فاميل است، در آينده تحت عنوان صله رحم به حمايت از همه آنان خواهد پرداخت.

حراست از پيوند خويشاوندى و راهكارها

قرآن در پى تحكيم انسجام خويشاوندى و استفاده از آن جهت تأمين رفاه، آرامش و آبادانى در حيات اجتماعى است. دستيابى به چنين اهدافى يقيناً به حمايت آگاهانه از خانواده هسته‏اى نيز مى‏انجامد:
«تعاليم اسلام با تأكيد بر روابط خويشاوندى به دنبال حمايت از اين خانواده كوچك و كمك به رشد و حل مشكلات آن است. با تقويت روابط خويشاوندى، در مراتب متعدد آن، مى‏توان در جهت حل مشكل خانواده يا دست‏كم كاهش آن گام‏هاى جدى برداشت».43
آموزه‏هاى دينى كه در رابطه با تحكيم پايه‏هاى انجمن خويشاوندى كارآمدى دارد، متنوع است و در تمامى آنها نفع‏رسانى متقابل مطرح مى‏باشد. در يك جمع‏بندى مى‏توان تمام آنها را به دو بخش تقسيم كرد و تحت دو عنوان به مطالعه و دقت گرفت.

راهكار حقوقى

پاره‏اى از آموزه‏هاى كارآمد در جهت تحكيم روابط و انسجام گروه خويشاوندى، ماهيت حقوقى دارد؛ يعنى در پيشنهاد و تطبيق آنها اراده قانون‏گذار و شارع بيشتر از اراده فرد نفع‏رسان، نقش دارد. در مواردى، مخالفت يا اقدامات منفى نفع‏رسان، وى را تحت پى‏گرد قانونى قرار مى‏دهد.
تأمين نفقه و هزينه زندگى نيازمندان، توزيع ميراث و پرداخت ديه قتل ناآگاهانه، در جمع خويشاوندان، از مصادق بارز اين نوع راهكار مى‏باشد.
نفقه بچه كوچك يا ناتوان بر پدر، مادر، اجداد و مادربزرگ‏هاى پدرى يا اجداد و مادربزرگهاى مادرى، با رعايت ترتيبى، واجب مى‏باشد. بر فرزند واجب است نفقه پدر و مادر و پدربزرگ‏ها و مادربزرگ‏هايش را بپردازد.44
ديه قتل از روى خطا، به عهده عاقله است كه شامل اقارب ذكور پدرى مى‏باشند. از قبيل برادران قاتل و پسران‏شان، عموها و پسران‏شان و عموهاى پدر و فرزندان‏شان.45
قرآن، خويشاوندان نسبى و سببى را در دارايى كسى كه مى‏ميرد، شريك مى‏داند. پدر و مادر و پدربزرگ‏ها و مادربزرگ‏ها، در سطوح مختلف، فرزند و فرزندان فرزند، در هر فاصله‏اى كه قرار داشته باشند، برادران، خواهران، عموها، عمه‏ها، داييها، خاله‏ها و فرزندان آنها، زن و شوهر، كه دايره وسيعى را تشكيل مى‏دهند، به گونه‏اى از مال ميت، ارث مى‏برند. قرآن در اين رابطه، با بيان فشرده‏اى، مى‏گويد:
«لِلْرِجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ وَلِلْنِسَاءِ نَصِيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ مِمَّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ كَثُرَ نَصِيباً مَفْرُوضاً» (نساء /7)
«براى مردان، از آنچه پدر و مادر و خويشاوندان او از خود برجاى مى‏گذارند سهمى است و براى زنان نيز، از آنچه پدر ومادر و خويشاوندان به جاى مى‏گذارند، سهمى؛ خواه آن مال كم باشد يا زياد، اين سهمى است تعيين شده و پرداختنى».
«وَلِكُلٍّ جَعَلْنَا مَوَالِىَ مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ وَالَّذِينَ عَقَدَتْ أَيْمَانُكُمْ فَآتُوهُمْ نَصِيبَهُمْ إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلَى كُلِّ شَىْ‏ءٍ شَهِيداً» (نساء /33)
«براى هر كس، وارثانى قرار داديم كه از ميراث پدر و مادر و نزديكان ارث ببرند.»
بى‏ترديد اجراى مقررات باب انفاق، ديه عاقله و باب ارث، همزمان هم در جمع خويشاوندان آرامش روحى به وجود مى‏آورد و هم پيوستگى فاميلى را استحكام مى‏بخشد. اگر اين مباحث، زيرمجموعه صله رحم، شمرده نشده است ناشى از ماهيت حقوقى آنها مى‏باشد.

راهكار اخلاقى

در كنار راهكارِ حقوقى، قرآن در راستاى حراست از روابط خويشاوندى، از ضرورت پيوستگى تمام اعضاى فاميل، تحت عنوان «صله رحم» سخن مى‏گويد. به دليل نبود الزام قانونى در تطبيق اين نوع همكارى نام «راهكار اخلاقى» را براى آن برگزيده‏ايم.
البته اين روش، از الزام اعتقادى و اخلاقى بس جدى، برخوردار است. در قرآن كمتر آموزه‏اى وجود دارد كه، پى‏آمد اعتقادى و اخلاقى ناديده انگاشتن آن، به زيانبارى ناديده گرفتن «صله رحم»، مطرح شده باشد! 
امام زين‏العابدين‏عليه السلام خطاب به امام باقرعليه السلام مى‏فرمايد: 
«ايّاك و مصاحبة القاطع لرحمه! فانّى وجدته ملعوناً فى كتاب اللَّه فى ثلاثة مواضع: قال اللَّه: «فَهَلْ عَسَيْتُمُ إِنْ تَوَلَّيْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِى الْأَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحامَكُمْ. اُولئِكَ الَّذينَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمُ وَ أَعْمَى أَبْصارَهُمْ» (محمد /22 و 23) و قال: «وَالَّذِينَ يَنقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِيثَاقِهِ وَيَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَن يُوصَلَ وَيُفْسِدُونَ فِى الْأَرْضِ أُولئِكَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَلَهُمْ سُوءُ الدَّارِ» (رعد /25) و قال فى البقرة: «الَّذِينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللّهِ مِنْ بَعْدِ مِيثَاقِهِ وَيَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَيُفْسِدُونَ فِى الْأَرْضِ أُوْلئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ» (بقره /46¬)27
«از رفاقت با كسى كه به صله رحم، پشت پا زده است، پرهيز كن؛ زيرا در سه جاى قرآن، او را ملعون و محروم از رحمت خداوند يافته‏ام: خداوند فرموده است: «اگر (از اين دستورها) روى‏گردان شويد، جز اين انتظار مى‏رود كه در زمين فساد و قطع پيوند خويشاوندى كنيد. آنها كسانى هستند كه خدا لعنت‏شان كرده و گوشهايشان را كر و چشمهاى‏شان را كور كرده است» و فرموده است: «آنها كه عهد الهى را پس از بستن استوار آن، مى‏شكنند و پيوندهايى را كه خدا دستور به برقرارى آن داده، قطع مى‏كنند و در روى زمين فساد مى‏نمايند، براى آنهاست، لعنت و بدى سراى آخرت» و در سوره بقره مى‏گويد: «فاسقان كسانى هستند كه پيمان خدا را پس از بستن محكم آن، مى‏شكنند و پيوندهايى را كه خدا دستور داده برقرار سازند مى‏گسلند و در روى زمين فساد راه مى‏اندازند، اينها زيانكارانند».
در كنار كاركرد و آثار مربوط به مارواءالطبيعه و عالم غيب كه با عبارتهاى گوناگون در روايات قابل مطالعه مى‏باشد و ترس و اميد جدى را به ارمغان مى‏آورد، در متون دينى، پيرامون آثار و پيامدهاى دنيوى برخورد مثبت يا منفى، با مسأله صله رحم، نيز سخن رفته است؛ به گونه‏اى كه براى هر عاقلى قابل درك مى‏باشد. همان‏گونه كه بازتاب ماورايى پيوستن و گسستن از انجمن خويشاوندان، حيرت‏زا و تكان‏دهنده است. كاركردهاى اين جهانى، ناديده‏گرفتن اين گونه از روابط اجتماعى، نيز بسيار قابل توجّه و انگيزه‏بخش مى‏باشد:
قال رسول‏اللَّه‏صلى الله عليه وآله وسلم: «من ضمن لى واحدة ضمنت له اربعة! يصل رحمه فيحبّه اللَّه و يوسع عليه رزقه و يزيد فى عمره و يدخله الجنة التى وعده».47
«هر كس يك چيز را برايم تضمين كند، من چهار چيز را براى او تضمين مى‏كنم: با ارحامش رابطه برقرار كند كه در پى آن خداوند دوستش مى‏دارد، بر رزق و روزيش مى‏افزايد، بر طول عمرش مى‏افزايد و او را وارد بهشتى كه وعده داده، مى‏كند.»
قال رسول‏اللَّه‏صلى الله عليه وآله وسلم: «صلة الرحم تعمر الديار و تزيد فى الاعمار».48
«صله رحم خانه‏ها را آباد و عمرها را طولانى مى‏كند.»
قال رسول‏اللَّه‏صلى الله عليه وآله وسلم: «صلة الرحم تهوّن الحساب و تقى ميتة السوء».49
«صله رحم حساب را آسان مى‏كند و از مرگ ناگوار پيش‏گيرى مى‏نمايد.
قال رسول‏اللَّه‏صلى الله عليه وآله وسلم: «انّ صلة الرحم مثراة فى المال و محبّة فى الاهل و منسأة فى الاجل».50
«همانا صله رحم، سبب افزايش مال، محبّت بين خويشاوندان و تأخير مرگ مى‏گردد.»
امام صادق‏عليه السلام فرمود: 
«صلة الرحم تحسّن الخلق و تسمّح الكف و تطيّب النفس و تزيد فى الرزق».51
«صله رحم سبب نيكى اخلاق، سخاوتمندى، پاكى روح و افزايش روزى مى‏شود.»
على‏صلى الله عليه وآله وسلم: «ليس مع قطيعة الرحم نماء».52
«با قطع صله رحم هيچ‏گونه توسعه‏اى حاصل نمى‏آيد.»
در تعاليم شعيب‏عليه السلام آمده است: 
«و قطيعة الرحم تورث الهمّ... لا راحة لقاطع القرابة».53
«قطع صله رحم غم و اندوه را در پى مى‏آورد... كسى كه از نزديكانش فاصله مى‏گيرد راحتى ندارد.»
افزايش عمر، رفاه كه معيشتى، آبادى خانه‏ها (كه احتمالاً تحكيم روابط خانوادگى و زناشويى را هم شامل است)، جلوگيرى از مرگهاى سياه و زودهنگام، محبوبيت نزد فاميل، طهارت و پاكى ضمير و آسايش روحى و... به عنوان دستاورد ايجاد نظام خويشاوندى و تقويت روحيه مهرورزى بين افراد همخويشاوند تحت عنوان صله رحم، يادآور اين است كه بدين‏وسيله مى‏توان به توسعه و پيشرفت همه جانبه دست يافت.
قرآن نيز سازندگى حمايت خويشاوندى را مورد تأييد قرار مى‏دهد و «فصيله» و انجمن خويشاوندان را پناهگاه مى‏شناسد: «و فصيلته التى تؤيه» (معارج /13). انسان وقتى در اين پناهگاه قرار دارد، مطابق با نيازهايش حمايت دريافت مى‏كند و در مسير پيشرفت قرار مى‏گيرد. و سخن امام على‏عليه السلام در رابطه با توضيح پوشش حمايت خويشاوندان شايان مطالعه است كه مى‏فرمايد:
«ايها النّاس انه لايستغنى الرجل - و ان كان ذا مال - عن عترته و دفاعهم عنه بايديهم و السنتهم و هم اعظم الناس حيطة ورائه و المهم لشعثه و اعطفهم عليه عند نازلة اذا نزلت به... و من يقبض يده عن عشيرته فانّما تقبض منه عنهم يد واحدة و تقبض منهم عنه ايد كثيرة و من تلن حاشيته يستدم من قومه المودة.»54
«اى مردم هيچ كس از ارتباط با خويشاوندان و از دفاع آنان با دست و زبان‏شان بى‏نياز نيست - اگر چه مالدار باشد - خويشاوندان، بزرگترين حمايت‏كنندگان در دنبال او هستند، هيچكس چون خويشاوندان آدمى، پريشانى‏هاى او را مبدّل به آسايش نمى‏كند. خويشاوندان آدمى، مهربان‏ترين مردم در هنگام فرود آمدن حوادث سخت و ناگوار است. كسى كه دست كرامت خود را از خويشاوندانش برمى‏دارد، يك دست از آنان برداشته مى‏شود. و در مقابل دستهاى فراوانى از او برداشته خواهد شد، هر كه خوى نرم دارد، از محبّت دائمى خويشاوندانش، برخوردار خواهد بود.»
جالب اين كه در جامعه‏شناسى نيز از خويشاوندان به عنوان پناهگاه و عامل دستيابى به ثبات ياد شده است:
«به محض اين كه فرد در زنجيره نسلهاى متوالى جايى را براى خود بيابد، به شبكه خويشاوندى همبر ]: افرادى كه پهلوى هم قرار گرفته[ تعلق پيدامى كند و از طريق منشأ خانوادگى خود و مكان خويش در ارتباط با آن، چنين مى‏انگارد كه به يك «مهرابه» مناسب دست يافته است. شبكه‏هاى خويشاوندى ايجاد كننده ثبات و احساس تعلق بوده و كاركرد خود را به عنوان نظامهاى كسب هويت ايفا مى‏كنند.»55
در صحنه زندگى كه صحنه جنگ با مشكلات است، وقتى فرد چنين پشتوانه و پناهگاهى را از دست مى‏دهد، نمى‏تواند از گزند نگرانى‏ها، درامان باشد. اين نگرانى‏ها، در تمام صحنه‏ها، او را آزار مى‏دهد و حتى اصل حيات او را نيز تهديد مى‏كند و ممكن است مرگ سياه را به سراغ او بفرستد! در اين رابطه تحليل زنده‏ياد علامه جعفرى خواندنى است كه در آن از نگرانى‏ها، غصه‏ها و احياناً خودكشى، به عنوان بازتاب پيدايش گسستگى در روابط خويشاوندى ياد مى‏شود:
«به طور طبيعى بريده شدن و گسيخته شدن افرادى از انسانها كه شاخه‏ها و شكوفه‏هاى يك درخت را تشكيل مى‏دهند، يك جريان روانى تيره و مزاحم را - اگر چه بدون آگاهى - در سطوح روان افراد به وجود مى‏آورد. اين جريان مخفى مانند عقده‏هاى روانى، بدون اين كه خود را نشان بدهند، مشغول فعاليت مى‏باشند. آيا احتمال نمى‏رود كه اندوه‏ها و غمهاى متناوبى كه فضاى درون آدميان را بدون علت روشن فرامى‏گيرند، ناشى از بيگانگى شاخه‏هاى درخت دودمان از يك ديگر باشند؟ به هر حال، بيگانگى از ديگر افرادى كه در ريشه و ساقه و آبيارى و تغذيه شركت مستقيم يا غيرمستقيم دارند، آدمى را در معرض گرفتارى‏ها قرار خواهد داد! آيا احتمال نمى‏دهيد بعضى از ريشه‏هاى روانى خودكشى‏ها در برخى از كشورهاى پيشرفته از نظر آسايش مادى كه خودشان اين پيشرفتگى را تمدن ناميده‏اند، مستند به اين نوع بيگانگى بيرحمانه باشد».56
«مقدار فراوانى از اختلالات حياتى ما ناشى از اضطرابات و اختلالاتى است كه در روان ما، به وجود مى‏آيند و دمار از حيات ما درمى‏آورند. غصه‏ها و اندوه‏ها، همانند تيشه‏هاى مخفى، بر بريدن ريشه‏هاى حيات، ما مشغولند... هيچ عاملى براى از بين بردن غصه‏ها و اندوه‏ها، مانند احساس اشتراك با ديگر انسانها در ناملايمات و ناگوارى‏ها و لذت بردن از رفاه و آسايش آنان وجود ندارد.»57

حدود حمايتهاى خويشاوندى

يارى‏رسانى يا رواج حمايت در جمع خويشاوندان به اين پيش‏زمينه بستگى دارد كه افراد، همديگر را بشناسند و به تعبيرى نوعى از تبارشناسى، در جامعه اسلامى بايد شكل قانونى پيدا كند تا عملياتى شدن هر دو نوع راهكار، امكان‏پذير گردد. به همين دليل در سخنى از پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم كه با متن مختلف نقل شده است مى‏خوانيم:
«اعرفوا انسابكم تصلوا ارحامكم».58
«نسبت‏تان را بشناسيد تا به خويشاوندانتان رسيدگى كنيد.»
«تعلموا من انسابكم ما تصلون به ارحامكم».59
«سلسله نسبت خود را به اندازه‏اى كه زمينه رسيدگى به ارحامتان فراهم آيد، بشناسيد.»
با شناخت ارتباطها و انتسابهاى فاميلى، به صورت غريزى و طبيعى انگيزه يارى‏رسانى به خويشاوند، به وجود مى‏آيد. «عضو هر خاندانى وقتى ببيند به يكى از نزديكان وى ستمى رسيده يا نسبت به او دشمنى و كينه‏توزى شده است، در خود يك زبونى و خوارى احساس مى‏كند و آن را به خود توهين مى‏شمارد و آرزومند مى‏شود كه كاش مى‏توانست مانع پيش‏آمدهاى اندوه‏بار و مهلكه‏هاى وى شود. اين امر، در بشر يك عاطفه طبيعى است.»60
اگر عكس‏العملى جز اين داشته باشد، سلامت روانى او مشكوك خواهد بود.
براساس همين زمينه طبيعى، قرآن اولويت اين نوع تعاون را مورد تأكيد قرار مى‏دهد. همان‏گونه كه در باب ميراث اين اولويت رعايت مى‏شود، در باب صله رحم نيز بايد جامه عمل بپوشد.
« وأُولُوا الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِى كِتَابِ اللّهِ...» (انفال /75) و احزاب /6)
«خويشاوندان در كتاب خدا به يكديگر سزاوارترند.»
اين آيه در سوره انفال در ذيل آياتى قرار دارد كه پيرامون يارى‏رسانى متقابل در جامعه اهل ايمان سخن مى‏گويند، مفسّرانى براساس چنين سياقى، از آن مطلق مددرسانى در جمع خويشاوندان را فهميده‏اند61 كه شامل صله رحم نيز مى‏شود.
در هر صورت طبيعى بودن انگيزه يارى‏رسانى با خطر طغيان همراه است. از اين‏رو، قرآن با برشمردن مصاديق چند، از مواردى خويشاوندگرايى نبايسته، ضرورت كنترل اين نوع همگرايى را در خط ارزشها، گوشزد مى‏كند. آن مصاديق عبارتند از: فزونى علاقه‏مندى به خويشاوندان، در مقايسه با علاقه به خدا، پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم و جهاد در راه خدا، يارى‏رسانى به دشمن، با انگيزه حمايت از خويشاوندان و خطر سرباز زدن از گواهى دادن براى جلوگيرى از ضرر و زيان خويشاوندان. قرآن مى‏گويد:
«قُلْ إِن كَانَ آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ وَإِخْوَانُكُمْ وَأَزْوَاجُكُمْ وَعَشِيرَتُكُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسَادَهَا وَمَسَاكِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَيْكُم مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِى سَبِيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللّهُ بِأَمْرِهِ وَاللّهُ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ» (توبه /24)
«بگو اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و خويشاوندان و اموالى كه به دست آورده‏ايد و تجارتى كه از كساد شدنش مى‏ترسيد و خانه‏هايى كه به آن علاقه داريد، در نظرتان از خداوند و پيامبرش و جهاد در راهش، محبوب‏تر است، در انتظار اين باشيد كه خدا، عذابش را بر شما نازل كند و خداوند گروه فاسق را هدايت نمى‏كند.
قرآن پس از منع مددرسانى دوستانه به دشمنان، به بهانه حمايت از خويشاوندان مى‏گويد:
«لَن تَنفَعَكُمْ أَرْحَامُكُمْ وَلاَ أَوْلاَدُكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يَفْصِلُ بَيْنَكُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ» (ممتحنه /3)
«هرگز بستگان و فرزندانتان، روز قيامت، سودى به حالتان نخواهند داشت و ميان شما جدايى مى‏افكند».
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلّهِ وَلَوْ عَلَى أَنْفُسِكُمْ أَوِ الْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ» (نساء /135)
«اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! به صورت درست و كامل قيام به عدالت كنيد! براى خدا شهادت دهيد اگر چه به زيان شما يا پدر و مادر و خويشاوندان شما باشد».
اين هشدار قرآن ضرورت تعيين معيار در باب حمايتهاى خويشاوندى را الزامى مى‏نمايد تا به بهانه صله رحم ارزش‏ستيزى صورت نگيرد و در حمايت‏هاى مثبت نيز همه جانبه نگرى كه خواست دين مى‏باشد، رعايت شود.
عيار بايستگى مددرسانى مثبت به خويشاوندان، در كلام دانشمندان و تأمّلهاى عالمانه آنان پيرامون صله رحم، تأمين آسايش روحى و نيازهاى معيشتى در همين دنياست و در آنها اشاره و تصريحى به اين كه تلاش جهت تأمين سعادت و تعالى خويشاوند نيز در قلمرو صله رحم، مى‏گنجد، به چشم نمى‏آيد. در تعبير نراقى كه جامع‏ترين تعريف براى صله رحم مى‏نمايد، آمده است:
«قطع رحمى كه حرام است، اين است كه: به گفتار، يا كردار، ايذاء به او برسانى و با او رفتار ناشايست كنى، يا سخن ناخوش نسبت به او بگويى كه دل او شكسته گردد، يا او را احتياجى و ضرورتى باشد به سكنايى يا لباسى يا خوراكى يا نحو آن و تو قدرت بر رفع احتياج او داشته باشى و زيادتر از قدر ضرورت خود را متمكن باشى و از او مضايقه كنى يا ظالمى نيست به او ظلمى كند و تو بتوانى آن دفع كنى و كوتاهى نمايى، يا از راه كينه و حسد از او كناره كنى و دورى جويى و بدون عذر مسموع، در وقت مرض عيادت او نكنى و چون از سفر آيد، به ديدن او نروى و چون او را مصيبتى روى دهد، به تعزيه او حاضر نشوى، و امثال اين هاو جميع اين‏ها، قطع رحم است و صله رحم ضد آنهاست».62
ترديدى نيست در اين كه تأمين آسايش روحى و جسمى با كنشهاى ياد شده از مصاديق صله رحم است و مورد تأييد متون دينى اين باب قرار مى‏گيرد. در قرآن به صورت مكرر از احسان به والدين و خويشاوندان (بقره 83 و 180 و 177 و 215 و نساء /36 و نحل /90) سخن رفته است كه اشاره به حمايتهاى مادّى دارد، ولى كاركردهايى كه در روايات براى صله رحم ذكر شده است، انجمن خويشاوندان را با مسؤوليت گسترده‏تر از اين‏ها روبه‏رو مى‏كند:
آبادانى خانه‏ها، طولانى شدن عمرها، نيكويى اخلاق كه در همين نوشته مورد مطالعه قرار گرفت و استوارى دين كه در روايت زير (از على‏عليه السلام) مطرح شده است، نمى‏تواند تنها با حمايت‏هاى معيشت‏گرايانه، عينيت پيدا كند!
«عباداللَّه افزعوا الى قوام دينكم باقامة الصلوة لوقتها و ايتاء الزكوة فى حينها و التضرّع و الخشوع و صلة الرحم».63
«بندگان خدا با ترس و نگرانى به وسيله اقامه نماز در وقت آن، اداى زكات به هنگام وجوب، تضرع و خشوع و صله رحم، به استحكام و استوارى دينتان روى آوريد.»
اين آثار و نتايج، نيازمند تعامل ويژه، در حوزه خويشاوندى مى‏باشد، تعاملى كه منتهى به رشد معنويت و انسانيت گردد.
در سه آيه‏اى كه گسستن از خويشاوندان به نكوهش گرفته شده است، از قطع صله رحم به عنوان مصداقى از فساد در زمين ياد مى‏شود64 كه مفهوم آن، تحقق صله رحم با اصلاح و نيكوسازى روابط خويشاوندى، خواهد بود. صلاح روابط، از اصلاح انسان جدا نمى‏باشد. پس اين خويشاوندان است كه زمينه دستيابى به اهداف فوق را فراهم مى‏سازد. على‏عليه السلام با اشاره به نقش خويشاوندان در هموار كردن راه رسيدن به تمامى اهداف بايسته مى‏فرمايد:
«اكرم عشيرتك فانّهم جناحك الّذى به تطير و اصلك الّذى اليه تصير و يدك التى بها تصول»65
«خويشاوندانت را گرامى بدار كه آنان چون بال تواند كه بدان پرواز مى‏كنى و ريشه تواند كه به آن بازمى‏گردى و دست تواند كه با آن پيكار مى‏كنى.»
تلقى اصلاح همخويشاوند، به عنوان مصداق صله رحم، بيشترين همخوانى را با آياتى دارد كه در آنها بخشودگى گناهان والدين و وارستگى دودمان، خواسته و آرمان جدى مؤمن، قلمداد شده است:
قرآن با عبارتهاى: «رَبَّنَا اغْفِرلِى وَ لِوالِدَىَّ» (ابراهيم /41 و نوح /28) و «قُلْ رَبِّ ارْحَمْهَا كَمَا رَبَّيَانِى صَغِيراً» (اسراء /24) طلب بخشودگى والدين را به عنوان آرمان بايسته معرفى مى‏كند و در آيات زير دغدغه صالح و شايسته بودن دودمان را:
«وَ مِنْ ذُرِّيَتَنَا اُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ» (بقره /128)
«و از دودمان ما، امتى كه تسليم فرمانت باشند به وجود آور».
«قَالَ إِنِّى جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَاماً قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَتِى» (بقره /124)
فرمود: «من تو را امام و پيشواى مردم قرار دادم! ابراهيم عرض كرد: از دودمانم نيز (امامانى قرار بده)».
«وَإِنِّى أُعِيذُهَا بِكَ وَذُرِّيَّتَهَا مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ» (آل عمران/ 36)
«و او فرزندانش را از شرّ شيطان رانده شده، در پناه تو قرار مى‏دهم».
«قال رَبِّ هَبْ لِى مِنْ لَدُنْكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً» (آل عمران /38)
«گفت: پروردگارا! از جانب خود، برايم دودمان وارسته، عطا فرما».
«رَبِّ اجْعَلْنِى مُقِيمَ الصَّلَوةِ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِى» (ابراهيم /40)
«پروردگارا! دودمانم را برپا دارنده نماز قرار بده».
«هَب لَنا مِنْ اَزْواجَنَا وَ ذَرِّيَّاتِنَا قَرَّهَ أَعْيُنٍ» (فرقان /74)
«پروردگارا از زنان و دودمان ما براى ما روشنايى چشم قرار ده.»
«وَ أَصْلِح لِى فِى ذُرِّيَّتى» (احقاف /15)
«برايم دودمانم را شايسته قرار بده».
طرح بايستگى وجود دغدغه وارستگى و رستگارى والدين و دودمان كه دو عنصر اصلى در حوزه خويشاوندى، مى‏باشد، نماد نگاه كلى است كه تلاش در جهت وارستگى تمام افراد همخويشاوند را الزامى مى‏نمايد و منبع قرآنى آن، اين آيه شريفه است كه مى‏گويد: 
«يَا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا قُوا اَنْفُسِكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ ناراً» (تحريم /6)
«اى اهل ايمان ]زمينه[ درامان ماندن خود و منسوبين‏تان را از خطر سقوط در آتش جهنّم، فراهم سازيد».

خويشاوندان و خانواده هسته‏اى

با شكل‏گيرى خانواده هسته‏اى، ساحت محرميت براى عروس و داماد توسعه پيدا مى‏كند. نخستين فرزند خانواده، نقطه تلاقى سلسله انساب داماد و عروس است، بدين ترتيب حوزه اقارب آن دو و فرزندشان گسترش مى‏يابد و بر پايه آن، بايد پوشش حمايتى دو حوزه خويشاوندى نيز آنان را در برگيرد و در مبارزه با نگرانيها و دغدغه‏هاى زندگى زناشويى، به ايشان به عنوان واحد اجتماعى تازه شكل گرفته، يارى رساند.
ازدواج، بنيادى است كه حقيقت آن را پيوند و رابطه دو جنس مخالف تشكيل مى‏دهد. استحكام و آسيب‏ناپذيرى اين پيوند، به عنايت بايسته خويشاوندان، - به خصوص بزرگان آنها كه تجربه بيشتر دارند - نيازمند است كه بايد در شرايط مختلف شكل‏گيرى، ادامه حيات و تهديد آسيب‏ها، با آن، همراهى كند:

1. كمك به همسان گزينى

ازدواج به عنوان محبوب‏ترين سازه، در نزد خداوند، معرفى شده است.66 ولى اين محبوبيت وقتى زمينه پيدامى كند كه اين بنياد از كيفيت و شايستگى‏هاى لازم برخوردار باشد. يعنى كانونى باشد براى تجلى دلسوزى و دوستى متقابل و زايش دودمان پاكيزه «ذرية طيبة». كاركردى از اين دست، در گروه هميارى خويشاوندان دلسوز و با تجربه، با اين نهاد است و گرنه اقدام مستقلانه دختر و پسر جوان آميخته با كم‏دقتى خواهد بود. چنين ساده‏انگارى، پيمان زناشويى را در معرض خطر انحلال و گسست نابه‏هنگام قرار خواهد داد!
دنياى جوان، دنياى بى‏تجربگى و خوشبينى است، در عين حال، حس استقلال‏طلبى وى را به تك‏روى فرامى‏خواند. در كنار غليان غريزه جنسى كه ناسازگارى آن با تيزبينى و آينده‏نگرى، بر كسى پوشيده نيست، بى‏حوصلگى مرد، براى دستيابى به اشباع غريزه جنسى و علاقه‏مندى دختران به يافتن شيفته، فرصت گزينش و انتخاب شريك زندگى را از آنان مى‏گيرد.67
از طرفى، برخلاف ازدواج آرمانى جهانى صنعتى، كه مى‏گويد: «انتخاب همسر كاملاً برحسب تصادف باشد يعنى جز قانون تصادف هيچ چيز ديگرى در انتخاب زن و مرد دخالت نداشته باشد»68، قرآن از اصل همسان گزينى - كه در گذشته مقبوليت همگانى داشته و اينك نيز در جهان بى‏طرفدار نيست69 - حمايت مى‏كند، البته با تفسير مخصوص به خود. قرآن مى‏گويد: 
«الْخَبِيثَاتُ لِلْخَبِيثِينَ وَالْخَبِيثُونَ لِلْخَبِيثَاتِ وَالطَّيِّبَاتُ لِلطَّيِّبِينَ وَالطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّبَاتِ...» (نور /26)
«زنان ناپاك با مردان ناپاك سازگارند و مردان ناپاك با زنان ناپاك، و زنان پاك از آنِ مردان پاك و مردان پاك از آنِ زنان پاكند».
«الزَّانِى لاَ يَنكِحُ إِلَّا زَانِيَةً أَوْ مُشْرِكَةً وَالزَّانِيَةُ لاَ يَنكِحُهَا إِلَّا زَانٍ أَوْ مُشْرِكٌ وَحُرِّمَ ذلِكَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ» (نور /3)
«مرد زناكار، جز با زن زناكار يا مشرك، ازدواج نمى‏كند و زن زناكار را، جز مرد زناكار يا مشرك، به زنى نمى‏گيرد و اين كار بر مؤمنين حرام است».
اصل همسان گزينى (: يافتن كفو و همتا) كه عمدتاً به حوزه اخلاق و فكر، نظر دارد، در سنت نيز به صورت مشروح بازتاب يافته و براى تأمين آن حتى شناخت محيط خانوادگى عروس و داماد ضرورى وانمود مى‏شود. در سخنان منسوب به پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم آمده است: 
«ايها الناس ايّاكم و خضراء الدمن! قيل يا رسول‏اللَّه! و ما خضراء الدمن قال المرأة الحسناء فى منبت السوء»70
«مردم! از گياه سبزى كه در كنار مزبله (جايگاه زباله) مى‏رويد، بپرهيزيد. گفت: اى رسول خدا! مراد از سبزى كنار مزبله چيست؟ فرمود: منظور از آن، دختر زيبايى است كه در خانواده بد پرورش يافته باشد.»
«تزوّجوا فى حجز الصالح فان العرق دساس»71
«با خاندان صالح وصلت كنيد، زيرا نژاد انتقال دهنده اخلاق به بچه‏هاست».
«تخيّروا نطفكم فان النساء يلدن اشباه اخوانهنّ و اخواتهنّ».72
«براى نطفه‏هاى‏تان انتخاب كنيد كه زنان شبيه برادران و خواهرانشان بچه مى‏زايند».
همسان گزينى با معيارهاى دينى، هم براى زن سرنوشت‏ساز است و هم براى مرد. زيرا «هر فردى از والدين و محيط خانوادگى چيزهايى را فرامى‏گيرد. تحت تأثير جو حاكم بر آن محيط قرار دارد. اگر اعضايى كه در محيط فوق‏الذكر هستند داراى ضعف اخلاقى يا فكرى و روحى باشند، در فرد هم تأثيرات زيادى مى‏گذارند.»73 پس مطالعه پيشينه خانوادگى هر كدام براى ديگر، بايد با اهميّت تلقى گردد و پرداختن بدان، گامى شمرده شود، براى تضمين سلامت و تداوم حيات خانوادگى آن دو.
با توجه به گرايش‏ها و كشش‏هاى مقطع جوانى كه قبلاً بدان اشاره شد، دشوارى و پيچيدگى كار همسان‏گزينى، پيشينه دلسوزى و تجربه والدين يا بزرگان فاميل و ضرورت كنترل خطر فروپاشى خانواده، پيشنهاد دخالت يا كمك اولياء و بزرگان فاميل، در امر ازدواج جوانان، پيشنهاد منطقى و ضرورى مى‏نمايد.
بر اين اساس، بسيارى از جوامع درگذشته، چنين دخالتى را قانونى مى‏دانستند. در دوره ساسانى، دخالت والدين در ازدواج دختر، ضرورى بود. زنى كه با رضايت پدر و مادر، به خانه شوهر مى‏رفت، پادشاه زن، ناميده مى‏شد. زنى را كه بى‏رضايت پدر و مادر، شوهر مى‏كرد، «خودسراى زن» يعنى زن خودسر مى‏خواندند.74
در كلام منتسكيو، اين دخالت، به دليل بى‏تجربگى و احساساتى بودن جوانان، مورد ستايش قرار گرفته و از قانونى بودن آن در فرانسه و انگليس گزارش داده است.75 طبق قانون مدنى فرانسه سال 1804 م، در نبود والدين براى ازدواج پسر و دختر جوان، بايد از جد و مادربزرگ، اجازه گرفته مى‏شد و در غياب آن دو، تصويب انجمن خانوادگى مركب از خويشان پدرى و مادرى، تعيين كننده بود.76
درباره كاركرد اين دخالت، جامعه‏شناسان مى‏گويند:
«درصد طلاق در ميان كسانى كه بر مبناى خواست والدين يا گروه ديگر ازدواج مى‏كنند، خيلى پايين‏تر از درصد طلاق در ميان كسانى است كه به خاطر - عشق - ازدواج مى‏كنند.»77
قرآن نيز نيازمندى‏هاى مختلف دختر و پسر مجرد و آماده براى ازدواج را در نظر دارد و مددرسانى به آنها را در رابطه با حل مشكل اقتصادى و رعايت اصل همسان‏گزينى دينى، ضرورى مى‏شناسد. به همين دليل خطاب به بزرگان هر فاميل78 و حوزه خويشاوندى مى‏گويد:
«وَأَنكِحُوا الْأَيَامَى مِنكُمْ وَالصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَإِمَائِكُمْ إِن يَكُونُوا فُقَرَاءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وليستعفف الذين لايجدون نكاحاً حتى يغنهم اللَّه مِن فَضْلِهِ» (نور /33و34)
«مردان و زنان مجردتان را همسر دهيد. همچنين غلامان و كنيزان صالح و درستكارتان را؛ اگر فقير و تنگدست باشند، خداوند از فضل خود، آنان را بى‏نياز مى‏سازد، و كسانى كه توان ازدواج ندارند، پاكدامنى پيشه كنند، تا خداوند با فضل خود آنان را به بى‏نيازى برساند».
در روايت نبوى نيز آمده است:
«زوّجوا ابناءكم و بناتكم».79
«زمينه ازدواج پسران و دختران‏تان را فراهم سازيد.»
استفاده قرآن از واژه‏هاى: «وانكحوا الايامى» كه يادآور نقش خويشاوندان در امر ازدواج جوانان است، «الفقر» به عنوان عامل بازدارنده و دغدغه در امر ازدواج و «الصالحين» به عنوان يادآور اصل همسان‏گزينى دينى، يادآور نيازهاى اساسىِ جوانان در زمينه ازدواج است. همگانى شدن نيازشناسى از اين نوع، در جمع خويشاوندان، مى‏تواند دغدغه جوانان را كاهش دهد، انگيزه درستكارى را تقويت كند و از خريد جهيزيه رقابتى، وليمه رقابتى و پيش‏شرطهاى ديگر متّكى بر همچشمى كه اهريمن فقر را فراروى داماد، عروس و خانواده آن دو، قرار مى‏دهد، جلوگيرى كند!
در يك دايره محدودتر، يارى‏رسانى خويشاوند، شكل جدى‏ترى به خود مى‏گيرد و آن عبارت است از كمك به دختران جوان و كم سن و سالى كه تازه مى‏خواهند ازدواج كنند. در چنين موردى، براى اين كه دختر بى‏تجربه و خوش‏باور، فريب زمزمه محبت و عشق مردان شكارچى و شهوت‏پرست را نخورند، كرامت انسانى آنها آسيبى نبيند و اصل همسان گزينى رعايت گردد، مشورت با پدر و پدربزرگ و يارى رسانى آنها با تأكيد بيشتر،80 رنگ قانونى به خود گرفته است.
بسيارى از مفسّران،81 آيه زير را بازگو كننده دخالت قانونى پدران در امر ازدواج دختران، مى‏دانند: 
«إِلاَّ أَن يَعْفُونَ أَوْ يَعْفُوَا الَّذِى بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكَاحِ...» (بقره /237)
]در طلاق پيش از آميزش، نصف مهر زنان بدانها داده مى‏شود[ «مگر اين كه آنها آن را ببخشند يا آن كس كه گره ازدواج به دست اوست، آن را ببخشد».

2. پاس استقلال خانواده

«وقتى دو شريك زندگى به قصد تشكيل خانواده به هم ملحق مى‏شوند، اين آغاز رسمى يك واحد جديد خانواده است. اما بين شروع رسمى يك خانواده و خلق يك واحد زنده، مراحل بسيارى وجود دارد».82
اظهارنظر فوق، با دقت و واقع‏بينى قابل قبولى همراه است و در حوزه تفكر دينى، در بخش تشكيل خانواده، نيز زمينه پذيرش دارد و قابل تأييد مى‏نمايد.
از منظر دين، با ازدواج رسمى - به رغم تحقق آن با دقت و دل‏مشغولى عميق دختر و پسر جوان و تعدادى از اعضاى فاميل آن دو، نسبت به رعايت اصل همسان گزينىِ پيشنهادىِ قرآن - تنها بخشى از زمينه‏سازى‏هاى لازم جهت تضمين بهداشت روانى، در محيط زندگى خانواده هسته‏اى، فراهم مى‏گردد، فاصله باقى‏مانده تا تشكيل زندگى آرمانى را خود عروس و داماد در سايه حمايت خويشاوندان با دقت‏ها و تلاش‏هاى ايثارگرايانه خود، بايد بپيمايند. 
در روايت نبوى آمده است:
«من تزوّج فقد احرز نصف دينه فليتّق اللَّه فى نصف الباقى»83 
«هر كسى ازدواج كند به نگهدارى نصف دينش موفّق شده است پس در رابطه با نصف باقيمانده خداترسى پيشه كند.»
در نخستين روزهاى زندگى زناشويى، نسيم آرامش روح، دوستى و دلسوزى، واحد خانواده تازه شكل گرفته را، نوازش مى‏دهد، ولى گسترش و ريشه‏دارى اين سه حالت روحى در آن، به گونه‏اى كه تجليگاه نشانه حضور خداوند، به حساب آيد و تربيت‏يافتگان در آن، اين سه موهبت را با خود به جامعه منتقل كنند، به آگاهى، تصميم‏گيرى و رفتارزن و شوهر و خويشاوندان آن دو، بستگى دارد. 
قرآن با توجه به شكل تكامل يافته خانواده، مى‏گويد:
«وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُم مِنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُم مَوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِى ذلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ» (روم /21)
«و از نشانه‏هاى او اين است كه همسرانى از جنس خودتان براى شما آفريد تا در كنار آنان آرامش يابيد و در ميانتان دوستى و دلسوزى قرار داد. در اين، نشانه‏هايى است براى گروه انديشه‏ورز».
مخاطب ضمير جمع مذكر (لكم) كه در اين بخش از سوره چند بار تكرار شده است، برمبناى «تغليب»، عموميت دارد و شامل زنها نيز مى‏شود، با اين بار معنايى كه زن و مرد به صورت متقابل آرامش را همچونان مودت و رحمت به همديگر هديه مى‏دهد و هر كدام براى ديگرى تكيه‏گاه كارآمد و اطمينانى به حساب مى‏آيد، مبادله پيوسته، مكرر و دائمى آرامش، دوستى و دلسوزى، تحكيم فزاينده روابط بين آنها را در پى دارد. 
پيشنهاد بايسته دين و تحليل روان‏شناختى خانواده، براى تحقق هر چه بيشتر و بهتر ايده فوق، اين است كه زن و مرد به مطالعه گرايش‏ها و تقاضاهاى ويژه همديگر، همت گمارند. آگاهى در اين رابطه سبب مى‏شود كه در موارد مشاهده رفتار به ظاهر خلاف انتظار، به جاى سوءتفاهم، صميميت افزايش يابد.
از باب نمونه زن دنبال خصوصى شدن است، همه چيز را براى خانواده و خانه مى‏خواهد،84 براساس اين تمايل، مرد بايد سر ساعت بعداز انجام كار روزانه، به خانه برگردد، ولى مرد براساس غريزه تأمين خانواده،85 اگر كار اضافى پيدا شود بى‏درنگ مى‏پذيرد، هر چند به مراجعه ديروقت به خانه منجر گردد. برپايه اين دو كشش غريزى موقع ورود به خانه، مرد با اتهام بى‏تفاوتى از سوى زن، روبه‏رو مى‏گردد، كه وى را وادار مى‏كند تا همسرش را متهم به ناسپاسى كند!
نمونه ديگر اين است كه مرد با سكوت در خلوت از خستگى86 بيرون مى‏آيدو زن با درميان گذاشتن آن، با كسى كه درك كند،87 اين دو خواسته زن و مرد، ناآگاه را به رويارويى منفى وامى‏دارد.88
در نمونه‏هاى فوق، آشنايى مرد با ويژگيهاى روحى زن و برعكس، به آن دو فرمان بردبارى و توجه به فداكارى مى‏دهد. بردبارى و توجه هر يك به فداكارى طرف مقابل، آرامش روحى را به او هديه مى‏كند. 
دين ضمن توصيه به بردبارى زن و مرد در مقابل رفتار همديگر، مرد را كه عنوان «قيّم» و نگهبان دارد، مسئول اصلى بهسازى روابط خانوادگى مى‏شناسد، قرآن هجده بار او را مخاطب قرار داده مى‏گويد: 
«و عاشروهن بالمعروف» (نساء /19)
«زندگى‏تان را با زنان براساس معروف سامان دهيد.»
يعنى رفتارتان با طبع و درك زن )اگر با شرع و مروت، سازگارى دارد( همخوانى داشته باشد.89
ابن عباس ذيل آيه: «وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِى عَلَيْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَلِلرِّجَالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَةٌ...» (بقره /228) در رابطه با «درجه» اى كه براى مرد اثبات شده، مى‏گويد: 
«مقصود اين است كه مرد بخشى از حقوق خود را ببخشد ولى تمام حقوق همسرش را رعايت نمايد، زيرا خداوند، اول فرموده زن و مرد حقوق همانند دارند و سپس مردان را دعوت نموده كه فضيلت خود را با چشم‏پوشى از بعضى حقوق خود، بر زنان اثبات كند.»90
برخى از مفسّران، بر همين مبنا، حتى خوش‏رويى و خوش‏زبانى را نيز از مصاديق معروف قلمداد نموده‏اند.91
بر اين اساس كليد سلامت خانواده در دست مرد است، علاقه و محبت اصيل و پايدار زن همان است كه به صورت واكنش علاقه و احترام مرد، به وجود مى‏آيد.92 مرد هر اندازه موجبات آرامش و آسودگى خاطر همسر خود را فراهم كند، غيرمستقيم، به همان ميزان به سعادت خود، خدمت كرده است و كانون خانواده خود را، رونق بخشيده است.93 زمانى كه زن احساس كند مورد توجّه و احترام است، ارضا شده همچنان به ايثار خود ادامه مى‏دهد.94
با درك متقابل زن و مرد از همديگر و مسئوليت‏پذيرى بيشتر مرد، الگوى پيشنهادى روان‏شناسان در رابطه با خانواده درمانى، تحقق پيدامى كند كه براساس آن «زن و شوهر بايد الگوهايى به وجود آورند كه در آن هر كدام، عملكرد ديگرى را در بسيارى زمينه‏ها حمايت كند، بايد الگوى تكميلى به وجود آورند كه به هر يك از آنها، اين امكان را بدهد كه تسليم شود، بى‏آن كه احساس كند تسليم شده است. هم زن و هم شوهر بايد بخشى از مجزا بودن خود را براى كسب تعلق از دست بدهند. پافشارى زن و شوهر در حفظ حقوق مستقل خود ممكن است زير بار «بهم وابستگى» رفتن را در يك رابطه قرينه مختل كند.»95
بهم وابستگى كه الگوى قرآن، پديد مى‏آورد، بهم‏تنيدگى نهايت مستحكمى است كه تعبير لباس بودن هر كدام از زن و مرد براى ديگرى، بدان اشاره دارد، يعنى هر كدام مانع آشكار شدن معايب ديگرى است، هر كدام ديگرى را زيبا جلوه مى‏دهد و هر كدام آسايش ديگرى را تأمين مى‏كند و مانع آسيب به او مى‏شود.
«هُنَّ لِباسٌ لَكُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ» (بقره /187)
«زنان جامه شما و شما نيز لباس آنها هستيد.»
تعبير قرآن مى‏تواند شكل كاملتر «خط و مرزبندى ذهنى باشد» كه روان‏شناسان در حوزه خانواده درمانى، تأكيد بر ضرورت آن دارند. اين حدود ذهنى كه زندگى زن و شوهر را از زندگى دو خانواده اصلى جدا مى‏سازد، نه سفت باشد كه سبب انزواى آن دو شود و نه سست كه به خويشاوندان اجازه نفوذ و دخالت در عملكرد آن دو را بدهد.96 خويشاوندان بايد اين انفصال را97 پذيرفته، مورد حمايت قرار دهند و گرنه واحد خانواده در معرض تهديد قرار مى‏گيرد.98
براساس تعبير قرآن، هر يك از زن و شوهر، جسم و جان ديگرى و سبب زيبا و خوشايند جلوه‏گر شدن او به حساب مى‏آيد. بهم وابستگى با اين ويژگى، هم حافظ استقلال خانواده است و هم صميميت رابطه آن را با خويشاوندان تأمين مى‏كند. چنين زن و شوهرى، سعادتشان را مستند به خانواده همديگر مى‏دانند و خانواده‏هاى اصلى نيز، خودشان را ممنون آن دو مى‏شناسند.
در روايتى آمده است:
«الآباء ثلاثة اب زوّجك و اب ولّدك و اب علّمك».99
«پدران سه تا هستند: پدرى كه به تو همسر داده، پدرى كه تو را به دنيا آورده و پدرى كه به تو دانش آموخته است.»
وقتى شوهر خواهر، يا شوهر دختر امام سجادعليه السلام، بر آن حضرت وارد مى‏شد، او را روى عبايش مى‏نشاند و مى‏فرمود: «مرحبا بمن كفى المؤنة و ستر العورة»100.
«خوش آمد مى‏گويم به كسى كه بخشى از مؤنه زندگيم را تقبّل كرده و ناموسم را پوشانده است.»
حمايت خويشاوندان، از خانواده‏اى هسته‏اى، مصاديق مختلف دارد و بهترين آنها توصيه به درك متقابل و پوشش بودن براى همديگر، است كه اعتراف و تأكيد بر استقلال آن نيز شمرده مى‏شود، تا بدين‏وسيله از خطر دريدگى در لباس زندگى زناشويى و درز معايبى، از آن به بيرون، پيش‏گيرى به عمل آيد.
معمولاً وابستگى شديد به خانواده‏هاى اصلى و ناآشنايى با راز و رمز ايجاد محوطه خانوادگى و پذيرفته نشدن حيات زناشويى، نزد خويشاوندان، زمينه‏ساز جهيدن اسرار زناشويى، به بيرون از حريم آن، مى‏شود و تمايلات غريزى مادر شوهر و مادرزن را شعله‏ور مى‏سازد كه اولى به قصد براى خود نگهداشتن پسرش، با عروس كه او نيز چنين هدفى101 را پيگير است، به طور طبيعى سر ستيز دارد و دومى در پى ساختن داماد ايده‏آلش مى‏باشد. واويلاى اين دو مادر، ممكن است، دو فاميل را به صف‏آرايى دعوت كند، حمايتهاى جانبدارانه‏اى را راه‏اندازى نمايد و بهم‏تنيدگى زناشويى را به نابودى كشاند!
مطالعات آسيب‏شناختى خانواده وجود چنين فرايند را در پهنه تعامل خويشاوندان و خانواده‏ها تأييد مى‏كند. براساس آمار داده شده در ايران، 27% زنان و مردان متقاضى طلاق عامل اقدامشان را، دخالت بيجاى خويشاوندان و آشنايان اعلام نموده‏اند كه از نظر فراوانى، در رتبه دوم قرار دارد.102

3. رسالت درمان خانواده

خانواده يك سيستم باز و ملزم به برون سازى و انس‏گيرى با دو خانواده اصلى، خويشاوندان و جامعه است. با اين ويژگى كه موفقيت خود را، در گرو بهم وابستگى درونى متعادل مى‏داند. اين بهم وابستگى بر دو تكيه گاه حقوقى و اخلاقى استوار مى‏باشد. رعايت حقوق متقابل زن و شوهر و تعامل اخلاقى آن دو كه نماد دلسوزى و مهربانى است، وقتى تحقق مى‏يابد كه نوعى خودسازى در حوزه روابط زناشويى هميشه مطرح باشد و فلسفه بهم‏تنيدگى بايسته، در خانواده را يادآورى كند و گرنه دنياى بيرون، آسيب‏هاى خود را از كانال برون‏گرايى اعضاى خانواده، به درون آن گسيل مى‏دارد و روابط بين زن و شوهر را به تهديد مى‏گيرد. زمانى كه در بيرون فعاليت‏هاى سازمان يافته‏اى مثل نهضت برابرى زن و مرد، اصالت مدپرستى، رقابت در مصرف و رواج سكس، جريان داشته باشد، وسوسه تعارض با شدت بيشتر، به سراغ شوهر و خانم مى‏رود و زمينه تخاصم و احياناً روان‏پريشى را فراهم مى‏آورد.
قرآن با واقع‏بينى ويژه خود،آسيب‏پذيرى خانواده را با گونه‏هاى مختلفش پيش‏بينى كرده و براى كنترل و درمان به موقع آن راهكارى ارائه داده است كه با خانواده درمانى جديد، تفاوت اساسى دارد.
طبق نظريه «خانواده درمانى» جديد، درمانگر، وقتى به سراغ خانواده مى‏رود كه آسيب و اختلال روانى در يك عضو يا دو عضو و يا... ، به عنوان مرض و عارضه پابرجا، جلب توجه كند. باور درمانگر اين است كه فرد در چارچوب محيط اجتماعى‏اش در نظر گرفته شود. فرد نمى‏تواند جدا از ساير اعضاى خانواده باشد. پس بايد ساخت گروه خانواده تغيير كند تا اعضاى آن هم تغيير كند.103 خانواده درمانگر، به گونه مردم‏شناس بايد به فرهنگى كه با آن كارمى كند ملحق شود و در داخل سيستم خانواده، فشار آن را تجربه كند و برخلاف مردم‏شناس كه به شناخت بسنده دارد، بايد آن فرهنگ را تغيير دهد. وارد سيستم خانواده شدن يعنى شبيه شدن با اعضاى خانواده و تقليد كردن از آنها، كار دشوارى است ولى بدون اين نوع برون‏سازى، درمانگر نمى‏تواند، موفق به بازسازى خانواده شود.104
نظريه خانواده درمانى قرآن با واگذارى مسؤوليت درمان به اعضاى خانواده و خويشاوندان، از اقدام زودهنگام و پيش از ريشه‏دار شدن آسيب، حمايت مى‏كند. به همين دليل از واژه «خوف نشوز» استفاده مى‏كند كه اشاره دارد به آغاز نمايش علائم هنجارشكنى توسط زن، شوهر يا هر دو.
به تعبير ديگر، قرآن از اين ايده حمايت مى‏كند كه اسرار خانواده نبايد به بيرون از خانواده درز كند. در جامعه تنها بعض اعضاى خويشاوندان مى‏تواند در بعض شرايط، در جريان مشكلات خانواده به صورت تفصيلى قرار بگيرند و آن، زمانى است كه زن و شوهر هر دو روابطشان را گل‏آلود ببينند.
مرد و زن هر دو موظف است كه همديگر را زير ذره‏بين قرار دهد. هر گاه نشانه‏هاى انگيزه آسيب‏زنى به روابط زناشويى را، در رفتار همديگر مشاهده كرد، بى درنگ دست به كار شده، از توسعه و رشد آن جلوگيرى نمايد.
بدين ترتيب در نظريه قرآن مشكل ورود درمانگر در سيستم خانواده و خود را عضو آن قلمداد كردن، به گونه‏اى كه ساير اعضا بپذيرند، وجود ندارد؛ چه آن كه درمانگر از پيش در خانواده يا خويشاوندان عضويت حقيقى دارد، و مى‏تواند زودهنگام متوجه آسيب شده و آهنگ درمان كند.
قرآن در رابطه با نقش و راهكارهاى مورد استفاده زن و مرد در امر خانواده درمانى و كنترل اختلال رؤيت شده در خانواده، مى‏گويد: 
«وَالَّتِيْ تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِى الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلاَ تَبْغَوا عَلَيْهِنَّ سَبِيلاً...» (نساء /34)
«زنانى را كه از سركشى شان بيم داريد، پند دهيد، در رختخواب تنها گذاريد و تنبيه كنيد. پس اگر از شما فرمان بردند، دنبال راهى بيدادگرى بر ضد آنها نباشيد.»
«وَإِنِ امْرَأَةٌ خَافَتْ مِن بَعْلِهَا نُشُوزاً أَوْ إِعْرَاضاً فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِمَا أَن يُصْلِحَا بَيْنَهُمَا صُلْحاً وَالصُّلْحُ خَيْرٌ...» (نساء /128)
«اگر زنى از شوى خويش بيم سركشى و رويگردانى داشته باشد، مانعى ندارد با هم صلح كنند و صلح بهتر است».
كارآمدترين سرفصل نظريه خانواده درمانى، در قرآن، درمان خانواده توسط خويشاوندان است كه ابن‏عربى از آن به عنوان يكى از اصول قرآنى ياد مى‏كند كه بنيان شريعت را تشكيل مى‏دهد و با اظهار تأسف از اين كه در عصر وى در تمام شهرهاى كشورش، اثرى از اجراى اين طرح قرآنى به چشم نمى‏آيد مى‏گويد:
«وقتى كه تمام قضات را به اجرا و احياى اين اصل، فراخواندم، جز يك قاضى، كسى جواب مثبت ندادند».105
رشيد رضا نيز با سوگمندى، مى‏گويد: 
«در حالى كه فساد در خانواده‏ها، در حال گسترش است و از والدين به بچه‏ها سرايت مى‏كند كسى وجود ندارد كه به اين سفارش گرانمايه، به عنوان واجب يا مستحب عمل كند.»106
قرآن نقش درمانگرى را وقتى به خويشاوندان واگذار مى‏كند كه روابط زناشويى از سوى زن و شوهر، به تهديد گرفته شود و نشانه‏هاى حق‏كشى در رفتار هر دو به چشم آيد. در چنين شرايطى قرآن مى‏گويد: 
«وَإِنْ خِفْتُمْ شِقَاقَ بَيْنِهِمَا فَابْعَثُوا حَكَماً مِنْ أَهْلِهِ وَحَكَماً مِنْ أَهْلِهَا إِن يُرِيدَا إِصْلاَحاً يُوَفِّقِ اللّهُ بَيْنَهُمَا إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلِيماً خَبِيراً» (نساء /35)
«اگر از ناسازگارى ميان زن و مرد بيم داشتيد، داورى از خويشاوندان شوهر و داورى از خويشاوندان زن، برانگيزيد، اگر آن دو طالب اصلاح باشند، خداوند ميانشان سازگارى پديد مى‏آورد. همانا خداوند دانا و آگاه است.»
مفسّران و فقيهان، پرسشهايى از اين دست را در رابطه با آيه، مهم ديده و طرح كرده‏اند كه چه كسى مخاطب آيه است؛ و كسى كه برانگيخته مى‏شود داور است يا وكيل؟، دو نفرى كه براى حل مشكل خانواده تعيين مى‏گردند، مى‏توانند تصميم بر طلاق و جدايى زن و شوهر بگيرند، يا نه؟، جز خويشاوندان كس ديگرى اجازه دارد كه به ايفاى چنين نقشى همت گمارد يا نه؟ 
در كنار ديدگاه‏هايى كه خود زن و مرد، فرمان‏روايان و مؤمنين را مسئول مى‏شناسد، برخى اين احتمال را نيز مطرح مى‏كند كه مخاطب آيه خويشاوندان دو طرف است.107 اين احتمال طرفدار چندان جدى ندارد ولى با ظاهر قرآن، قضاوت عقل و سنت سازگارى بيشتر، نشان مى‏دهد، زيرا براساس بيان صريح قرآن، كار خانواده درمانى، بايد توسط خويشاوندان، صورت گيرد. واگذارى يا مشروط كردن، اين كار، به دستور حكومت، دليلى ندارد، مخصوصاً با توجّه به اين واقعيت‏ها كه خويشاوندان به صورت طبيعى در جريان مشكل قرار مى‏گيرند و انگيزه ذاتى براى اقدام و زمينه عاطفى براى اجرا هم دارند.
سرشت دين و بناى زن و مرد بر افشا نشدن اسرار خانواده است و دولتى شدن اين نوع تنش‏زدايى به معناى بازارى شدن ماجراى درون خانوادگى مى‏باشد. بسيارى از اوقات خانواده و خويشاوندانش، در سايه حكومت طاغوت‏منش يا كافر، زندگى مى‏كنند كه دين مراجعه و دادخواهى از آن را، ناروا مى‏داند. گستردگى آشفتگى خانوادگى در اين سطح، به قدرى وسعت دارد كه در حوصله حكومت نمى‏گنجد.
در روايتى كه تمام مفسّران و فقها، به نقل آن پرداخته‏اند، نيزهمراهان زن و مرد كه يقيناً خويشاوندان ايشان بوده‏اند مسئول تعيين داور شناخته شده است و نه خود على‏عليه السلام:
«انه جاءه رجل و امرأة و مع كل واحد منهما فئام من الناس - فقال علام شأن هذين؟ قالوا وقع بينهما شقاق قال على‏عليه السلام فابعثوا حكماً من اهله و حكماً من اهلها ثمّ قال للحكمين تدريان ما عليكما! أن رأيتما ان تجمعا جمعتما و ان رايتما ان تفرقا فرقتما فقالت المرأة - رضيت بكتاب اللَّه بما علىّ فيه ولى. قال الرجل اما الفرقة فلا. قال على‏عليه السلام كذبت و اللَّه حتى تقر بمثل ما اقرت به»108.
«زن و مردى - كه هر كدام را جمعى از مردم همراهى مى‏كردند - به امام على‏عليه السلام مراجعه كردند. امام‏عليه السلام فرمود: «اين دو را چه ماجرايى است؟ گفتند: بين آنها، ناسازگارى پديد آمده است! امام فرمود: از خويشاوندان هر كدام داورى را برگزينيد. سپس به دو داور فرمود: مى‏دانيد چه مسؤوليتى داريد؟ اگر نظرتان اين بود كه آنها را هم بمانند، حكم به با هم ماندن آنها مى‏كنيد و اگر نظرتان بر اين قرار گرفت كه از هم جدا شوند، حكم به جدايى آنها مى‏كنيد. پس زن گفت راضى هستم به حكم كتاب خدا! چه بر ضررم باشد و چه بر نفعم! مرد گفت: به جدايى رضايت نمى‏دهم؟ امام فرمود: به خدا سوگند، تن دادنت، به داورى، دروغين است، مگر اين كه اقرار كنى به گونه‏اى كه زن اقرار كرد.»
قسمت پايانى روايت از صلاحيت و اختيارات گسترده داوران پرده برمى‏دارد (و گويا اين نكته را مورد تأكيد قرار مى‏دهد كه تعيين پيش‏شرط در حقيقت دعوت به طرفدارى از يك طرف دعوا مى‏باشد كه يادآورى عادلانه سازگارى ندارد) و گرنه همان‏گونه كه تلقى وكالت از آيه، مخالف نص آن مى‏باشد109، انتخاب گزينه طلاق - با استناد به آيه - توسط داوران نيز مخالف صراحت قرآن است كه تأكيد بر آسيب‏زدايى و كارآمدى قطعى اين گونه از خانواده درمانى دارد. بنابراين اگر درمانى صورت نمى‏گيرد، راز آن را بايد در ناكارآمدى و ناتوانى درمانگر، جستجو كرد و دنبال داور ديگرى بود، به همين دليل، شهيد ثانى مى‏گويد:
«شايسته داوران است كه در تلاششان، خلوص نيت و قصد اصلاح داشته باشند. پس كسى كه در تلاش شايسته‏اش، حسن نيت دارد، خداوند تلاشش را نيكو قرار مى‏دهد و اين سبب تحقق خواسته او مى‏گردد، چنان كه قرآن بدان اشاره دارد: «اگر دو داور اراده اصلاح داشته باشند، خداوند، وفاق بين زوجين را مقدر مى‏كند». مفهوم شرط اين است كه ناكامى داوران و تداوم ناسازگارى بين زن و شوهر، بازتاب دهنده فساد نيت دو داور است و اين كه آن دو با همدلى و توافق در پى اصلاح نبوده‏اند؛ بلكه در نيك يكى يا هر دو فساد وجود داشته، به همين دليل به مرادشان نرسيده‏اند.»110
رشيد رضا نيز از آيه همين مطلب را مى‏فهمد و تأكيد مى‏كند كه براساس آيه، اگر اراده داوران درست باشد وفاق حتماً حاصل مى‏آيد. اين نشانه اهتمام خداوند نسبت به تحكيم نظام خانواده‏هاست. كه در مقابل سازگارى، از جدايى، يادى نمى‏كند، تا بدين‏وسيله بفهماند كه جدايى نبايد به وجود آيد.111
عادلانه بودن داورى، مورد تأكيد قرآن است. (نساء /58). در خصوص خانواده علاوه بر رعايت عدالت، احياى مجدد صميميت در محيط خانواده، نيز هدف داورى قلمداد شده است، بر اين اساس، شايستگى داور در اين باب، معنى خاص دارد. علاوه بر زمينه‏هاى طبيعى از قبيل آشنايى بيشتر داوران با وضعيت درون خانوادگى، علاقمندى شديد آنها با بازگشت صلح و دوستى در خانواده، آرامش خاطر زن و شوهر در مقام بيان آنچه كه در ضميرشان دارند، از دوستى، كينه، اراده با هم ماندن، از هم جدا شدن و دلايل هر كدام كه بازگويى آنها با بيگانه، از نظر آنان، ناخوشايند مى‏باشد. فضايل اكتسابى همچونان: مهرورزى، مهارت قناعت دهى112 و صالح بودن،113 نيز جزء شرايط داورى داوران فاميلى، قلمداد شده است كه به روزرسانى آنها مستلزم آشنايى با روان‏شناسى خانواده و فن روان‏درمانى خانواده خواهد بود.
روش كارى داوران در تفاسير و كتب فقهى اين گونه توضيح داده شده است كه هر كدام از دو داور، با خويشاوند خود، به تنهايى مى‏نشيند تا در جريان گفتنى‏ها و تمايلات او قرار گيرد114 و ظالم و مظلوم را بشناسد، سپس دو داور، طى نشستى، عوامل ناسازگارى را در پرتو دانستنيها و شنيدنى‏هايى كه به دست آورده است، به مطالعه مى‏گيرند تا مقصر اصلى و راههاى درمان آشفتگى روابط زناشويى را، مشخص نمايند. در نهايت هر كدام به سراغ فاميل خود مى‏رود تا مسؤوليت و وظيفه او را در رابطه با پديده ناسازگارى و درمان آن، به وى گوشزد كند.115
ولى ظاهر قرآن و چارجوب نهفته در آن، شمول دارد و تمام گونه‏هاى آشفتگى خانوادگى و اقدامات و فعاليت‏هايى را كه در جهت بازگشت صميميت و بهم وابستگى به خانواده مؤثر است، در برمى‏گيرد. براساس اين معيار، نشستهاى مشترك و مركب از دو داور و اعضاى خانواده، اگر مفيد تشخيص داده شود، نيز مشروعيت و مطلوبيت پيدا مى‏كند و...
به هر حال فيصله‏هاى داوران، نافذ است. دستگاه قضايى حق ندارد، چيزى بر آن بيفزايد يا كم كند،116 شروط پيشنهادى آنها در صورت سازگارى با شرع، لازم‏الاجرا مى‏باشد.117 جلوگيرى از تخلف، با نظارت مشترك حاكم و خويشاوند، قابل تأمين است.

آخرين سخن

يارى رسانى به خانواده توسط خويشاوندان، با هر سه گونه‏اش، فعلاً در جامعه دينى وجود خارجى ندارد. ازدواجها رو به تصادفى شدن است و همسان‏گزينى دينى با كمك خويشاوندان رو به فراموشى پيش مى‏رود. پيوندهاى خويشاوندى، تنها زمينه‏ساز حضور اعضاى فاميل در تالار عروسى براى صرف وليمه است. زندگى مشترك زناشويى با زورآزمايى و انگيزه چيره شدن، آغاز مى‏شود. آسيبهاى خانوادگى، زودهنگام به سراغ زن و شوهر مى‏آيد. نوزاد بينوا، در ميدان نبرد، چشم به جهان مى‏گشايد و زندگى را به تجربه مى‏گيرد. بسيارى از اين آشفتگيها ريشه در فراموشى طرح صله رحم و غفلت از احياى پيوند خويشاوندى دارد كه اينك على‏رغم داشتن جايگاه والا در متن دين، فاقد دانش، آموزش و كارشناس مى‏باشد. بايد اذعان داشت كه «صلة الرحم تعمر الديار و تزيد فى الاعمار»، با صله رحم آبادانى و شادابى را مى‏شود به جامعه و خانواده برگرداند.

پی نوشت‌ها:

1 - صدر، حسن، حقوق زن در اسلام و اروپا، تهران، چاپخانه بانك ملى، 81/ 1319.
2 - هانرى مندراس و ژرژ گورويچ، مبانى جامعه‏شناسى، ترجمه باقر پرهام، چاپ پنجم، تهران، انتشارات اميركبير، 228/ 1369.
3 - مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، الطبعة الثانية، بيروت، مؤسسة الوفاء، 1403 ه ، 119/43.
4 - اعزازى، شهلا، جامعه‏شناسى خانواده، چاپ اول، تهران، انتشارات روشنگران و مطالعات زنان، 10/ 1376.
5 - آنتونى گيدنز، جامعه‏شناسى، ترجمه منوچهر صبورى، چاپ چهاردهم، تهران، نشر نى، 426/ 1384.
6 - گرهارولنسكى و جين لنسكى، سير جوامع بشرى، ترجمه ناصر موفقيان، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، 467/1369. به نقل از: شرف‏الدين، حسين، تحليل اجتماعى صله رحم، چاپ اول، قم، دفتر تبليغات اسلامى، 375/ 1378.
7 - حقوق زن در اسلام و اروپا، /155.
8 - جامعه‏شناسى خانواده، /27 و 28.
9 - همان، /96.
10 - همان، /111 - 105.
11 - ر.ك: سجادى، سيد ابراهيم، همگرايى و فروپاشى نهاد خانواده در نگاه قرآن، فصلنامه پژوهشهاى قرآنى، شماره37-38، مشهد، دفترتبليغات‏اسلامى، خراسان، 152-167/ 1383.
12 - ژانت هايد، روانشناسى زنان، ترجمه بهزاد رحمتى، چاپ اول، انتشارات لادن، 65/ 1377.
13 - سالوادور مينوچين، خانواده و خانواده درمانى، ترجمه باقر ثنائى، چاپ اول، تهران، انتشارات اميركبير، 79/ 1373.
14 - روحانى، شهريار، خانواده موعود ماركسيسم، چاپ اول، انتشارات قلم، 104/ 1364 و 115.
15 - همان، /99؛ رنه داويد، نظامهاى بزرگ حقوقى معاصر، ترجمه محمد آشورى و عزت‏اللَّه عراقى، چاپ اول، تهران، مركز نشر دانشگاهى، 177/ 1364.
16 - مارتين سگالن، جامعه‏شناسى تاريخى خانواده، ترجمه حميد الياسى، چاپ اول، تهران، نشر مركز، 54/ 1370.
17 - همان، /58.
18 - ر.ك: همگرايى و فروپاشى خانواده در قرآن، فصلنامه پژوهشهاى قرآنى، /148.
19 - جامعه‏شناسى تاريخى خانواده، /108 - 109 و 122.
20 - همان، /88.
21 - دهخدا، على اكبر، لغت‏نامه، واژه‏هاى خويشاوند و رحم؛ و الخورى، سعيد، - اقرب الموارد، واژه اهل.
22 - الاصفهانى، الراغب، مفردات الفاظ القرآن، دمشق، دارالقلم، واژه اهل و رحم.
23 - الزمخشرى، محمود، الكشاف، چاپ اول، رياض، مكتبة العبيكان، 207/6 1418.
24 - آلوسى، محمود، روح المعانى، چاپ چهارم، بيروت، دار احياء التراث العربى، 70/26 1405.
25 - ابن الاثير، النهاية فى غريب الحديث و الاثر، چاپ چهارم، قم، مؤسسه مطبوعاتى اسماعيليان، 191/5 1364.
26 - مجلسى، محمد باقر، بحارالانوار، چاپ سوم، بيروت، مؤسسة الوفاء، 109/71 1403.
27 - جامعه‏شناسى تاريخى خانواده، /53.
28 - النهاية فى غريب الحديث و الاثر، 191/5.
29 - العاملى، محمد، القواعد و الفوائد، قم، مكتبة المفيد، 53/2.
30 - جوادى آملى، تسنيم، چاپ اول، قم، مركز نشر اسراء، 559/2 1378.
31 - دستغيب، عبدالحسين، گناهان كبيره، چاپ هفتم، چاپ هما، 159/1 1360.
32 - روح المعانى، 70/26.
33 - حر عاملى، محمد، وسائل الشيعه، بيروت، دار احياء التراث العربى، 53/14.
34 - الطبرسى، حسن، مكارم الاخلاق، چاپ ششم، بيروت، مؤسسة الاعلمى، 1392 ه ، /204.
35 - الطبرسى، فضل، مجمع البيان، بيروت، دار احياء التراث العربى، 410/3 1339.
36 - بحارالانوار، 110/71.
37 - آنتونى گيدنز، جامعه‏شناسى، /426.
38 - مجمع البيان، 544/2.
39 - السيوطى، جلال الدين، الدر المنثور، چاپ اول، بيروت، دارالفكر، 69/4 1403.
40 - ذكر بنى هاشم و بنى عبدالمطلب در روايات سبب نزول آيه انذار بازگوكننده دو مطلب مختلف نيست؛ زيرا عبدالمطلب تك فرزند هاشم بود. بنابراين بنى هاشم مصداقى جز بنى عبدالمطلّب ندارد. رجوع شود به: ابن الاثير، الكامل فى التاريخ، چاپ اول، بيروت، دارالكتب العلمية، 549/1 1407.
41 - مجمع البيان، 206/4.
42 - لغت‏نامه دهخدا، جلد 8، واژه رحم.
43 - سالارى فر، محمد رضا، درآمدى بر نظام خانواده در اسلام، چاپ اول، قم، مركز نشر هاجر، 181/ 1385.
44 - الطوسى، محمد، المبسوط فى فقه الاماميه، المكتبة المرتضوية، 31/6 .
45 - ابن ادريس حلى، كتاب السرائر، چاپ دوم، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، 332/3 1411.
46 - بحارالانوار، 197/71.
47 - همان، /92.
48 - همان، /94.
49 - همان.
50 - همان، /102.
51 - همان، /114.
52 - همان، 237/74.
53 - همان، 263/51.
54 - نهج‏البلاغه، خطبه 23.
55 - جامعه‏شناسى تاريخى خانواده، /109 - 110.
56 - جعفرى، محمد تقى، ترجمه و شرح نهج‏البلاغه، چاپ اول،؛ تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 86/5 1359.
57 - همان، /87.
58 - نيشابورى، الحاكم، المستدرك على الصحيحين، بيروت، دارالمعرفة، 89/1.
59 - الترمذى، محمد، الجامع الكبير، چاپ دوم، بيروت، دارالغرب الاسلامى، 521/3 1998.
60 - ابن الخدون، عبدالرحمن، مقدمه ابن خلدون، ترجمه محمد پروين گنابادى، چاپ هفتم، شركت انتشارات علمى و فرهنگى، 242/1 1369.
61 - ر.ك: المراغى، احمد مصطفى، تفسير المراغى، چاپ دوم، بيروت، دار احياء التراث العربى، 45/10 - 12؛ مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه، چاپ نوزدهم، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 259/7 1376.
62 - نراقى، ملا احمد، معراج السعادة، چاپ اول، قم، مؤسسه انتشارات هجرت، 530/ 1371.
63 - بحارالانوار، 294/74.
64 - تفسير الكشاف، 525/5.
65 - نهج‏البلاغه، نامه 31.
66 - پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم فرمود: «ما بنى فى الاسلام بناء احب الى اللَّه من التزويج»، بحارالانوار، 222/100.
67 - جهت مطالعه حالات روحى و غريزه جوانان اعم از زن و مرد مراجعه شود به: موريس دبس، بلوغ، ترجمه حسن صفارى، تهران، چاپخانه على اكبر علمى، 1328؛ سجادى، سيد ابراهيم، همگرايى و فروپاشى نهاد خانواده در نگاه قرآن، پژوهشهاى قرآنى، مشهد، 170/ 1383.
68 - مبانى جامعه‏شناسى، ترجمه باقر پرهام، /237.
69 - ساروخى، باقر، مقدمه‏اى بر جامعه‏شناسى خانواده، چاپ ششم، تهران، سروش، 1382، بخش دوم.
70 - وسائل الشيعه، 229/14.
71 - الهندى، على، كنزالعمال، چاپ پنجم، بيروت، مؤسسة الرسالة، 295/16 1405 و 296.
72 - همان.
73 - نجاتى، حسين، روان‏شناسى زناشويى، چاپ اول، تهران، انتشارات بيكران، 50/ 1376.
74 - مطهرى، مرتضى، نظام حقوق زن در اسلام، چاپ نهم، تهران، شركت افست، 222/ 1359.
75 - منتسكيو، روح القوانين، ترجمه على اكبر مهتدى، چاپ هشتم، تهران، انتشارات اميركبير، 634/ 1362 و 632.
76 - حقوق زن در اسلام و اروپا، /101.
77 - هرى. س.ترى يانديس، فرهنگ و رفتار اجتماعى، ترجمه نصرت فتى، چاپ اول، تهران، نشر رسانش، 216/ 1378.
78 - مأخذ مخاطب‏شناسى در آيه تفاسير زير مى‏باشد:
- الصادقى، محمد، الفرقان فى تفسير القرآن، چاپ دوم، انتشارات فرهنگ اسلامى، 134/19 - 18 1406.
- البرسوى، اسماعيل، تفسير روح البيان، چاپ هفتم، بيروت، دار احياء التراث العربى، 146/6 1405.
- تفسير المراغى، 103/ 16 - 18.
79 - كنزالعمال، 290/16.
80 - نظام حقوق زن در اسلام، /73.
81 - زمخشرى ضمن اين كه خود، شش دليل اقامه مى‏كند بر اين كه مراد از آيه مورد بحث ولى و سرپرست دختر جوان و شوهرناكرده است، اين تلقى را ديدگاه مالك نيز معرفى مى‏كند. مرحوم طبرسى اين نظر را نظر جمعى از علماى شيعه و نظر شافعى مى‏داند: مراجعه شود به: تفسير كشاف، 463/1 و مجمع‏البيان، 341/1.
82 - خانواده و خانواده درمانى، /46.
83 - بحارالانوار، 219/100.
84 - سجادى، ابراهيم، قواميت مردان بر زنان در خانواده، پژوهشهاى قرآنى، شماره 149/ 35-36.
85 - همان، مشاركت اجتماعى زنان، پژوهشهاى قرآنى، شماره 172/ 37-38.
86 - جان گرى، مردان مريخى و زنان ونوسى، ترجمه لوئيز عندليب و اشرف عديلى، چاپ اول، تهران، نشر سيمرغ، 51/ 1374.
87 - همان.
88 - جهت مطالعه بيشتر موضوع ويژگى‏هاى گرايشى زن و مرد، مراجعه شود به:
- جان گرى، مردان مريخى و زنان ونوسى، ترجمه لوئيز عندليب و اشرف عديلى، چاپ اول، تهران، نشر سيمرغ.
- سجادى، سيد ابراهيم، همگرايى و فروپاشى خانواده، /170 - 175.
- همان، قواميت مردان بر زنان در خانواده، پژوهشهاى قرآنى، شماره 143-150/ 35-36.
- ويل دورانت، لذات فلسفه، ترجمه عباس زرياب، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، /135-137.
89 - رشيد رضا، تفسير المنار، چاپ دوم، بيروت، دارالمعرفة، 456/4.
90 - الطبرى، ابن جرير، جامع البيان فى تأويل القرآن، چاپ اول، بيروت، دارالكتب العلمية، 467/2 1412.
91 - مجمع البيان، 24/2.
92 - نظام حقوق زن در اسلام، /148.
93 - همان، /210.
94 - مردان مريخى و زنان ونوسى، /45.
95 - خانواده و خانواده درمانى /87.
96 - همان، /88.
97 - همان، /40.
98 - همان /47.
99 - امينى، عبدالحسين، الغدير فى الكتاب و السنة و الادب، تهران، دارالكتب الاسلامية، 369/1 1366. به نقل از: درآمدى بر نظام خانواده در اسلام، /185.
100 - وسائل الشيعه، 42/14.
101 - وقتى ويژگى روحى خصوصى سازى مشترك بين تمام زنان را بدانيم، مادرشوهر و عروس هر دو اين ويژگى را دارند و در فكر اختصاصى كردن داماد هستند.
102 - فرجاد، محمد حسين، آسيب‏شناسى اجمتاعى ستيزه‏هاى خانواده و طلاق، چاپ اول، انتشارات منصورى، 108/ 1372.
103 - خانواده و خانواده درمانى، /22.
104 - همان، /168 - 169.
105 - ابن عربى، محمد، احكام القرآن، بيروت، دارالمعرفة، 421/1 1407.
106 - تفسير المنار، 79/5.
107 - زيدان، عبدالكريم، المفصل فى احكام المرأة و البيت المسلم، چاپ سوم، بيروت، مؤسسة الرسالة، 417/8 1417؛ تفسير المراغى، 31/5؛ السيورى، مقداد، كنز العرفان فى فقه القرآن، چاپ اول، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، 272/2 1380؛ القرطبى، محمد، الجامع لاحكام القرآن، بيروت، دار احياء التراث العربى، 174/51 1405.
108 - الشافعى، محمد، الام، بيروت، دارالمعرفة، 195/5؛ العياشى، محمد، تفسير العياشى، چاپ اول، بيروت، مؤسسة الاعلمى، 1411 ه ، 267/1؛ تفسير الكشاف، 73/2.
109 - ابن القيم الجوزيه، زاد المعاد فى هدى خير العباد، چاپ بيست و هفتم، بيروت، مؤسسة الرسالة، 190/5 1415.
110 - عاملى، زين الدين (شهيد ثانى)، مسالك الافهام، چاپ اول، قم، مؤسسة المعارف الاسلامية، 369/8 1416.
111 - تفسير المنار، 79/5.
112 - تفسير الكشّاف، 72/2.
113 - ابن كثير، اسماعيل، تفسير القرآن العظيم، چاپ سوم، بيروت، دارالمعرفة، 505/1 1409.
114 - مسالك الافهام، 369/8.
115 - المفصل فى احكام المرأة و البيت المسلم، 424/8.
116 - همان، /433.
117 - مسالك الافهام، 371/8.
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: سه شنبه 12 خرداد 1394 ساعت: 22:26 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

بايسته‏هاى پژوهشى در موضوع قرآن و جهان معاصر

بازديد: 115
بايسته‏هاى پژوهشى در موضوع قرآن و جهان معاصر

حسينعلي رحمتي

چکیده: قرآن، كتاب آسمانى و حبل المتين هويت بخش مسلمانان در طول تاريخ است. در باور پيروان دين اسلام، اين كتاب، دستورنامه‏اى غنى و ارزشمند براى تربيت همه جانبه انسان در عرصه‏هاى فردى و اجتماعى و در همه زمان‏ها و مكان‏ها، و از جمله در دوران معاصر، است. لكن اثبات اين امر و دفاع از آن نيازمند توجه به نكته‏ها و مباحثى است كه نوشتار حاضر عهده‏دار بررسى برخى از آنهاست. مفروض و مدعاى اين مقاله آن است كه بدون توجه به اين نكته‏هاى كليدى، فرايند پژوهش درباره توانايى قرآن براى پاسخگويى به نيازهاى جامعه معاصر، و دفاع از اين امر، با سختى‏ها و اشكال‏هاى فراوان روبرو خواهد شد. در نوشتار حاضر، با رويكردى نظرى - كاربردى، پس از تبيين ضرورت‏هاى بحث، برخى از نكته هايى كه در بررسى و تحقيق پيرامون موضوع زندگى و زايندگى قرآن در دنياى امروز توجه به آنها لازم است بيان خواهد شد. اين بايسته‏ها در ذيل عنوان‏هايى چون موضوع‏شناسى، قرآن‏شناسى، مخاطب‏شناسى، روش‏شناسى، و آسيب‏شناسى صورت بندى شده است. 

كليد واژه‏ها: قرآن، قرآن و دنياى معاصر، قرآن و انسان امروز، ضرورت‏ها و بايسته‏ها، دفاع از قرآن، بايسته‏هاى قرآن پژوهى.

پيش درآمد

تاريخ زندگى بشر همواره شاهد بروز و ظهور اديان و مذاهبى بوده كه هر يك داعيه نجات انسان و رستگارى او را داشته‏اند. همان گونه كه ژان ژاك روسو، فيلسوف و متفكر معروف فرانسوى (1778-1712 م( گفته، جامعه‏اى تاكنون وجود نداشته يا پايدار نمانده كه مذهب اساس آن نباشد.1
آموزه‏هاى برخى اديان به صورت مكتوب ارائه شده و به كتاب دينى پيروان ايشان تبديل گشته است. در اسلام، قرآن كريم، كتاب آسمانى مسلمانان و منشور ذوى الابعادى است كه در سلوك علمى و عملى آنان نقشى به سزا و غيرقابل انكار داشته است. اين كتاب در باور مسلمانان، معجزه‏اى است جاويد، خالى از نقص و عيب، كه بين ماده و روح سازگارى افكنده و هم به دنيا توجه داشته هم آخرت؛ هم در زمان خود توانسته و هم در زمان ديگر مى‏تواند انسان هايى بزرگ را در دامان خويش پرورش دهد.2
يكى از مهم‏ترين موضوع هايى كه توجه به آن براى همه علاقمندان به قرآن در عصر حاضر، ضرورى است، مسئله نسبت اين كتاب آسمانى با انسان معاصر و بهره‏گيرى از آن در جهان كنونى است. با توجه به اهميت اين موضوع، نوشتار حاضر با رويكردى نظرى - كاربردى، به دنبال واكاوى برخى از مباحثى است كه در اين زمينه مى‏تواند راه گشا باشد. مدعاى اين مقاله آن است كه هر گونه تلاش علمى و عملى درباره قرآن و جامعه امروز به شرطى قرين موفقيت خواهد بود كه برخى نكته‏هاى مهم مورد توجه قرار گيرد؛ نكته هايى كه مى‏توان آنها را در ذيل دو عنوان ضرورت‏ها و بايسته‏ها صورت بندى نمود:

ضرورت‏هاى بحث

چه ضرورت هايى ما را وا مى‏دارد كه از موضوع «قرآن و جهان معاصر» سخن به ميان آوريم؟ به نظر مى‏رسد در پاسخ به اين پرسش بتوان موارد زير را مطرح كرد:
1- دفاع آگاهانه از قرآن
ادعاى حيات و زايندگى قرآن و داشتن پيام براى جامعه معاصر وقتى مورد قبول واقع مى‏شود كه بتواند از پشتيبانى استدلال‏هاى منطقى و عقلانى و شواهد تاريخى بهره گيرد. كوتاهى در چنين امرى موجب قوت گرفتن ابهام‏ها، سؤال‏ها و شبهه‏هايى مى‏شود كه درباره قرآن و توانايى آن براى انسان امروز مطرح شده و مى‏شود و از طرف ديگر زمينه دفاع آگاهانه و قابل قبول از قرآن را كم رنگ مى‏نمايد.

2- آگاهى بخشى و تعميق عقايد قرآن باوران

گر چه مسلمانان به طور معمول به كتاب دينى خود ايمان دارند ولى از آنجا كه آگاهى‏هاى دينى همه آنها در يك سطح نيست، هم در بهره بردن از آموزه‏هاى اين كتاب، و هم در ايمان به آن و دفاع از كاربردهايش گاه با ضعف‏هاى جدى دست به گريبان اند. تبيين جايگاه قرآن در دنياى امروز و كاويدن سويه‏هاى مختلف آن، مى‏تواند عقبه اعتقادى مسلمانان را تقويت كرده و ضمن استحكام بخشيدن به مبانى باورهاى آنان، ايشان را در دفاع از كتاب دينى شان يارى گر باشد.

3- دفاع از كيان و توان دين در دنياى معاصر

به خاطر ارتباط اسلام با قرآن، طبيعتاً بخشى از توان مدافعان دين در عصر حاضر بايد مصروف دفاع از قرآن شود. دفاع از قرآن در واقع دفاع از اصل دين و باورهاى دينى نيز هست.

4- ايفاى مسئوليت الهى و انسانى به قرآن

انديشمندان دلسوز و آگاه، به حكم عقل و دستور شرع، نه تنها موظف به نجات خويشتن، كه مسئول كمك به رهايى انسان‏هاى ديگر از دام زندان‏هاى فكرى و اسارت‏هاى عقيدتى نيز هستند. بخشى از اين مسئوليت، از منظر بحث حاضر، مسئول بودن ايشان در برابر قرآن است. حفاظت از اين كتاب در برابر تحريف و خرافه، همچنين تلاش براى احياى هر چه بيشتر جايگاه آن و كوشش جهت صيد گوهرى‏هاى هدايت و بهروزى جامعه معاصر از درياى مواج قرآن، افزون بر آنكه گام برداشتن براى ايفاى اين مسئوليت است، زنده نگاه داشتن كتابى است كه پيشوايان دينى آن را جلوه گاه خدا، راه نجات، شفاى تن و جان، عميق و زيبا و كتاب انس دانسته‏اند.3

بايسته‏هاى پژوهشىِ بحث

آنچه گفته شد بيان گر اهميت موضوع و «چرايى» توجه به آن بود، ولى سويه ديگر بحث، مسئله «چگونگى» تبيين زندگى و زايندگى قرآن در دنياى امروز است. در اين قسمت بايسته‏ها و ساحت هايى كه براى وصول به مقصود بايد مورد توجه قرآن باوران و قرآن پژوهان قرار گيرد در ذيل عنوان‏هاى زير صورت بندى مى‏شود:

موضوع شناسى

برخى از نكته هايى كه در ذيل بحث موضوع‏شناسى قرار مى‏گيرد عبارت است از:

1- تعريف جامعه و جهان معاصر

وقتى سخن از قرآن و جامعه يا انسان معاصر به ميان مى‏آيد پرسش هايى از اين دست را بايد مورد توجه و بررسى قرار داد: مقصود از «جامعه» چيست؟ يك جامعه خاص يا جوامع اسلامى، يا همه جوامع؟ وجه تمايز دنياى امروز با دوره‏هاى پيشين كدام است؟ مفهوم «معاصرت» چيست؟ شروع دوران معاصر از چه زمانى است؟ چه عواملى باعث اين مرزبندى زمانى شده است؟ همچنين از آنجا كه موضوع قرآن و جهان معاصر با بحث نسبت قرآن با «زمان» نيز پيوند دارد. از اين رو، بررسى اين موضوع هم داراى اهميت است. در اين راستا پرسش‏هاى فراوانى مطرح است از جمله آنكه:
1- بازتاب فرهنگ زمانه عصر نزول، در قرآن به چه اندازه بوده و امروزه با توجه به تحولات عظيم فرهنگى كه در جهان معاصر پديد آمده چگونه مى‏توان از اين كتاب استفاده نمود؟
2- مفهوم فرا زمانى و فرا مكانى بودن قرآن چيست و اين امر را چگونه مى‏توان تبيين كرد؟
3- براى اثبات جاودانه بودن آموزه‏هاى قرآنى، آيا علاوه بر استدلال‏هاى درون دينى، مى‏توان از ادله برون دينى هم كمك گرفت؟ آنها كدامند؟
4- از آنجا كه قرآن از سوى پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم به زبان عربى بيان شده و طبيعتاً الفاظ آن مى‏تواند بار معنايى و حدود واژگانى آن زبان را داشته باشد، امروزه چگونه مى‏توان از روزن اين زبان به محتوا و مدلول هايى كه بر پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم وحى شده پى برد؟

2- توجه به مباحث و موضوع‏هاى همگن

در تحقيق‏هاى علمى و اجتماعى همواره بايد به جايگاه هر بحث در بين بحث‏ها و موضوع‏هاى مرتبط با آن توجهى تام داشت. بحث از قرآن و جامعه معاصر نيز از اين قاعده بيرون نيست. در اينجا هم بايد به موضوع هايى چون اسلام و جهان معاصر و از آن بالاتر و عام‏تر، دين و جهان معاصر، دين و مدرنيسم/ مدرنيته يا پست مدرنيسم/ پست مدرنيته توجه كرد. در واقع اين موضوع‏ها با يكديگر در ارتباط بوده و نسبت به يكديگر همپوشانى دارند و هر كدام مى‏تواند ديگرى را يارى نموده و راه را براى اثبات آن باز نمايند. البته در زمينه نسبت و جايگاه دين و كاركردهاى آن در عصر حاضر نيز نكته هايى فراوان وجود دارد كه بايستى در جاى خود به خوبى مورد كاوش قرار گيرد.4
نكته ديگر در موضوع‏شناسى، توجه به مباحث نو پيداست. تغيير و تحول‏هاى انجام گرفته در عرصه‏هاى مختلف فرهنگى، علمى و اجتماعى در دوران جديد و معاصر، باعث گسترش حوزه‏هاى علوم و معرفت و پيدايش رشته‏ها و شاخه‏هاى نوين در عرصه انديشه ورزى انسان معاصر شده است. اين امر، هر روز پرسش هايى نوين را فرا روى آدميان قرار مى‏دهد كه بخشى از آنها درباره متون به طور عام، و متون دينى به طور خاص مى‏باشد. پيدايى و پايانى دانش‏هايى چون هرمنوتيك و زبان‏شناسى، با توجه به انديشه كسانى چون پل ريكور، هانس گئورگ گادامر و فرديناند دو سوسور، و شكل‏گيرى نظريه هايى چون افعال گفتارى، بازى‏هاى زبانى و فرا روايت‏ها از سوى فيلسوفانى چون جان سرل، لودويگ ويتگنشتاين و ژان فرانسوا ليوتار تنها بخشى هايى از حوزه‏هاى نو پيدا در مورد تفسير و فهم متون است. عمده اين موضوع‏ها درباره قرآن هم مى‏تواند مطرح شود. روشن است با ورود هر ديدگاه يا نظريه‏اى جديد در اين زمينه، دين داران و انديشوران دينى با سؤال‏ها، موضوع‏ها و مسائلى جديد مواجه مى‏شوند كه براى دفاع از پويايى كتاب خود، در اينجا قرآن، چاره‏اى از توجه به آنها ندارند. هر گونه مواجهى منطقى و معقول با اين مباحث و بهره‏گيرى از نظريه‏ها و بحث‏هاى جديد جهت تبيين هر چه بهتر آموزه‏هاى قرآنى، پيش و بيش از از هر چيز مبتنى است بر آشنايى كامل با اين موضوع‏ها و مباحث با استفاده از منابع اصلى آنها. يكى از امتيازهاى اين آشنايى آن است كه مى‏تواند به غنى شدن حوزه‏هاى همگن در انديشه اسلامى كمك فراوان نمايد و راه را براى نقد و بررسى نظريه‏هاى غير اسلامى در اين زمينه‏ها و ارائه نظريه‏هاى برگرفته از منابع و انديشه‏هاى اسلامى باز نمايد.

3- همگرايى و تعامل فكرى

چه بررسى خود موضوع قرآن و جامعه معاصر و چه تبيين موضوع‏ها و مباحث مرتبط با آن، بدون همراهى و همفكرى همه انديشمندان و قرآن پژوهان جامعه ما و ديگر جوامع اسلامى، از اتقان و استحكام و شمول لازم برخوردار نخواهد بود. با توجه به فراوانى افراد، مؤسسه‏ها و مراكز مختلف در سطح جهان كه در زمينه‏هاى مربوط به قرآن فعاليت مى‏كنند، و امكانات مادى و معنوى كه در اختيار دارند، يكى از بايسته‏هاى عرصه قرآن پژوهى در عصر حاضر، تدوين راهكارهايى عملى براى شناسايى اين افراد و مراكز، و ايجاد همراهى، همدلى و همكارى بين آنها، همچنين استفاده از امكانات يكديگر و انجام پشتيبانى‏هاى لازم است.5 تشكيل يك مؤسسه بين المللى اسلامى براى اين كار، يا تقويت يكى از مؤسسه‏هاى فعلاً موجود، برگزارى نشست‏هاى آگاهى بخش و ايجاد و تقويت همكارى‏هاى مشترك، از نخستين كارهايى است كه اين مؤسسه مى‏تواند انجام دهد.
جنبه ديگر اين بحث بهره‏گيرى از همه سرمايه‏هاى علمى جامعه است. از آنجا كه وجود انديشه‏هاى مختلف كه در عمل و نظر به چارچوب‏ها و ضوابط علمى پايبند باشند موجب رونق بازار علم و انجام پژوهش‏هاى كلان‏نگر مى‏شود، بسيار به جاست كه در تدوين انديشه‏ها و آموزه‏هاى قرآنى براى جامعه معاصر از همه ديدگاه‏ها و سليقه‏هاى فكرى چه در ايران و چه در ديگر كشورهاى جهان استفاده شود. در اين ميان، به طور خاص، دانشگاه‏ها و حوزه‏هاى علميه جايگاهى ويژه دارند. در ايران معاصر، اين دو مركز علمى همواره در تحول‏هاى علمى، فرهنگى، سياسى و اجتماعى نقشى چشمگير و به سزا داشته‏اند. بنابراين، براى ژرفا و پهنا بخشى هر چه بيشتر به قرآن پژوهى و قرآن باورى در عصر حاضر، بايستى از سرمايه‏هاى معنوى و مادى همه اين مراكز استفاده نمود.

4- موضوع‏شناسى هميشگى

تغيير و تحول زمانه و اهل زمانه، و پيدايش سؤال‏ها، نيازها و موضوع‏هاى جديد، محدود به يك مقطع زمانى خاص نيست، لذا، از منظر بحث ما، پى‏گيرى موضوع قرآن و انسان يا عصر جديد هم نبايد به يك مقطع زمانى خاص محدود شود. انجام كارهايى چون برگزارى همايش و انتشار كتاب در يك دوره زمانى و سپس رها كردن كارها به امان خدا، زيبنده و مناسب موضوعى با اين اهميت، نيست. از اين رو برنامه ريزى براى پيگيرى مداوم اين موضوع، امرى است لازم و ضرورى. از جمله كارهايى كه به عنوان مثال در اين باره مى‏توان انجام داد تأسيس يك مؤسسه بين المللى براى پيگيرى بحث قرآن و مسائل عصر و متمركز كردن امور در اين مركز است.

5- تبارشناسى و درس آموزى

بى‏ترديد بحث از نسبت قرآن با زمان، موضوعى است كه از گذشته تا به حال دغدغه بسيارى از انديشمندان ايران و ديگر ملت‏هاى اسلامى بوده است. از اين رو اگر امروز در صدد بررسى نسبت قرآن و جامعه معاصر هستيم هنگام شناسايى موضوع‏ها و مباحث مرتبط با بحث، گريزى از اين نداريم كه از پيشينه آن آگاهى داشته باشيم. به عنوان مثال، مى‏توانيم حداقل تاريخ يك صد ساله اخير ايران را از اين منظر مورد بازخوانى قرار داده و ضمن آشنايى با ديدگاه‏هاى موافق يا مخالف و سنتى يا مدرن كه در اين زمينه مطرح شده به نقد و بررسى آنها پرداخته و از نقاط قوت و ضعف آنها براى تدوين راهكارهاى جديد، و اتقان و شمول بخشيدن به بحث از قرآن و انسان معاصر بهره بگيريم. همچنين با تطبيق اين ديدگاه‏ها با نظاير خود در ديگر جوامع، داشته‏ها و ناداشته‏هاى انديشه اسلامى، شيعى و ايرانى را در اين زمينه به خوبى مشخص نماييم. در بررسى نگرش اسلامى و ايرانى به موضوع قرآن، مى‏توان به موضوع هايى چون نقش انقلاب اسلامى ايران، به عنوان نهضتى برخاسته از انديشه‏هاى اسلامى، بر توجه جامعه ايران و جهان به مسئله قرآن، و دين در عصر حاضر پرداخت. اين تبارشناسى را مى‏توان با بررسى ديدگاه‏ها و تلاش‏هاى كسانى چون امام خمينى، شهيد مرتضى مطهرى، آية اللَّه سيد محمود طالقانى و مهندس مهدى بازرگان و مرحوم محمد رشيد رضا در اهل سنت شروع كرده و دست كم، تا سيد جمال الدين اسدآبادى، كه برخى او را سلسله جنبان نهضت بازگشت به قرآن دانسته اند6 پى گرفت.
سويه ديگر اين بحث، تبارشناسى آن در جهان اسلام است. مسئله توجه به قرآن براى رفع مشكلات و پاسخ گويى به نيازهاى جامعه معاصر، يا مراجعه به قرآن با توجه به تجربه‏هاى انسان امروز در عرصه‏هاى مختلف علمى، نه تنها براى انديشه‏هاى ايرانى كه براى بسيارى ديگر از انديشمندان جهان اسلام هم مطرح بوده و هست.7 با تبارشناسى و نقد و بررسى اين ديدگاه‏ها مى‏توان به تجربه‏هايى جديد و ديدگاه هايى كامل‏تر دست يافت و از تكرار خطاها و ضعف‏هاى گذشته پرهيز نمود. از جمله معاصرانى كه انديشه‏هاى ايشان در اين زمينه قابل بررسى است مى‏توان به فضل الرحمن، عبدالاعلى مودودى و نصر حامد ابوزيد8 اشاره كرد. در اين باره تلاش‏هايى در كشورهاى عربى انجام گرفته است كه از آن جمله است گزارش نيفر از نگرش‏هاى و رويكردهاى تفسيرى برخى انديشمندان سنى و شيعى معاصر9.
مى‏توان بحث را فراتر از جهان اسلام برد و به ديگر اديان نيز تسرّى داد. به طور معمول همه اديان و شرايع ادعاى پاسخ گويى به نيازهاى انسان معاصر را دارند. در اين ميان آنانى كه داراى كتاب دينى يا مانيفستى مشخص هستند سعى مى‏كنند بر اساس آن به نيازهاى انسان امروز پاسخ دهند. آشنايى با آنچه اديان و انديشه‏هاى ديگر در اين زمينه انجام داده‏اند و درس آموزى و تجربه اندوزى از آنها مى‏تواند براى جوامع اسلامى و انديشمندانى كه موضوع قرآن و انسان معاصر دغدغه فكرى و دينى آنان است، بسيار راه‏گشا باشد. در ذيل اين بررسى است كه مى‏توان برترى‏ها و مزيت‏هاى قرآن كريم را نسبت به آنها مشخص كرد.

قرآن شناسى

حقيقت آن است كه قرآن مداران جوامع اسلامى حتى اگر در شناخت واقع بينانه و منصفانه جامعه معاصر هم كامياب شوند تا وقتى كه از كتاب آسمانى خود شناخت كافى نداشته باشند باز هم نمى‏توانند در قرآنى كردن عصر حاضر شاهد موفقيت را در آغوش بگيرند. از اين رو مى‏توان گفت بخشى از موضوع‏هاى قابل توجه در بررسى قرآن و دنياى امروز ناظر به شناخت خود قرآن است. در اين زمينه موارد ذيل را مى‏تون برشمرد:

1- تبيين نقش سازنده قرآن

اگر امروزه قصد آن هست كه از قرآن كريم در راستاى سعات انسان معاصر كمك گرفته و حيات و زايندگى و كاربرد آن حتى در دوران مدرن و پست مدرن اثبات شود، يكى از مهم‏ترين كارها آن است كه بر اساس يك بررسى تاريخى، تأثيرى كه قرآن در طول تاريخ تابه امروز بر ذهن و ضمير مسلمانان و بر ابعاد مختلف حيات فردى و اجتماعى آنها داشته به دنياى امروز معرفى شود. يك نمونه آشكار تأثير اين كتاب، در صدر اسلام و عصر نزول به چشم مى‏خورد كه قرآن توانست انسان‏هاى يك جامعه بدوى را به جايى برساند كه طليعه داران يك فرهنگ بزرگ در طول تاريخ شوند. تأثير اين كتاب بر زايندگى و بالندگى شاخه‏هاى مختلف علوم (از جمله: تاريخ، جغرافيا، نجوم، تفسير، فقه، فلسفه و كلام، حديث، عرفان، زبان و ادب و هنر)، همچنين فرهنگ سازى و نفوذ در فرهنگ عمومى، برخى از جلوه‏هاى اين تأثير قرآن است.10 اين امر منحصر به عصر نزول نيست، بلكه امروز هم قرآن در زندگى روزمره مسلمانان به شيوه‏هاى گوناگون حضور دارد11. البته از بيان اين نكته نيز گريزى نيست كه بگوييم، با تأسف، يكى از عواملى كه باعث شده به ويژه در دهه‏هاى اخير چهره‏اى نادرست و مغشوش از اسلام و مسلمانان ارائه شود سوء استفاده هايى است كه از اين كتاب شده و كوتاهى هايى است كه خود مسلمانان در معرفى آيين خويش و كتاب آسمانى خود داشته‏اند.

2- تبيين جامعيت و همه جانبه نگرى قرآن

قرآن كريم، همانطور كه در منابع دينى هم آمده، بحرى است ناپيدا كرانه و داراى بطون گوناگون. ظاهرى نيكو و باطنى عميق دارد.12 از اين رو بدون شناخت عميق و همه جانبه آن، با استفاده از شيوه‏هاى علمى و معيارهاى پسنديده، نمى‏توان از آن درس‏هاى لازم را براى راهبردى و راهنمايى انسان در جامعه امروز فرا گرفت. 
يكى از باورهاى مسلمانان آن است كه كتاب آسمانى آنها توان پاسخ گويى به نيازهاى انسان در هر عصر و زمانى را دارد و از آنجا كه در اسلام، دين خاتم و قرآن، آخرين پيام هايى است كه از سوى خداوند براى انسان فرستاده شده، لاجرم آنچه در قرآن آمده آخرين دستورهاى آسماى براى اهل زمين است. در خود قرآن هم آيه هايى هست كه به جامعيت و همه جانبه‏نگرى قرآن اشاره دارد.13 از اين رو، در بحث از قرآن و انسان معاصر، يكى از نكته‏هاى بايسته توجه آن است كه اين مطلب به خوبى تبيين و به سؤال‏ها و شبهه هايى كه در اين زمينه مطرح است جواب داده شود. نكته ديگر آنكه بايد مشخص كرد آيا وظيفه قرآن ارائه خطوط كلى و راه‏هاى اصلى براى رسيدن به سعادت است، آنگونه كه برخى ادعا مى‏كنند، يا، افزون بر آن، از قرآن مى‏توان همه چيز را در همه زمينه‏ها استخراج نمود. در اين صورت نسبتِ داده‏هاى قرآنى با يافته‏هاى انسانى و بشرى چه مى‏شود؟

3- ترسيم سيماى جامعه ايده آل قرآنى

يكى از خطاهاى برخى مسلمانان منتقد جامعه مدرن، به ويژه منتقدان فرهنگ و تمدن غربى، آن است كه گمان كرده‏اند با نقد اخلاقى يا سياسى و اجتماعى جامعه مدرن و طرد و لعن وضعيت موجود و يا مخالفت با مظاهر و دستاوردهاى آن، رسالت شان خاتمه يافته است؛ در حالى كه اينگونه نيست و تا وقتى در برابر اين نقد و جنبه سلبى، يك وجه ايجابى ارائه نشود كار به سامان خود نخواهد رسيد. وجه ايجابى آن است كه اگر متدينان و قرآن باوران مسلمان، جامعه امروز و انسان معاصر را در همه يا بخشى از راهى كه مى‏رود بر خطا مى‏دانند، جداى از نقد آن، به ترسيم سيماى جامعه و انسان مطلوب خويش از ديدگاه قرآن بپردازند.

4- تفكيك پيام‏هاى دائم از موقت

برخى آيه‏هاى قرآن و پيام‏هاى آن مخصوص يك واقعه يا مورد خاص، و برخى از آنها عام‏تر و كلى‏تر بوده است. بعلاوه كه آيه‏هاى قرآن از جهت‏هاى ديگرى چون محكم و متشابه بودن نيز با يكديگر متفاوت هستند. اين رو به هنگام استفاده از آموزه‏هاى مطرح در اين كتاب، بايستى به اين گونه تفاوت در آيات و شأن نزول آنها توجه نموده و مشخص كرد كه در عصر حاضر و براى جوامع امروزى از هر دسته از آيات چه استفاده هايى مى‏توان نمود.

5- استفاده از ديگر منابع اسلامى

انديشه اسلامى و ساختار معرفت شناختى آن از چندين سرچشمه ارتزاق مى‏كند كه يكى از آنها قرآن است. در كنار آن سيره و سنت و عقل نيز قرار دارد. براى فهم هر چه بهتر و آگاهانه‏تر آموزه‏هاى اسلامى بايستى از همه اين منابع بهره گرفت؛ چرا كه هر يك از اينها به ديگرى كمك كرده و ديگرى را تفسير و تبيين نموده يا آن را توضيح مى‏دهد. خوشبختانه منابع روايى و سيره عملى پيامبر بزگوار اسلام‏صلى الله عليه وآله وسلم و ائمه طاهرين‏عليهم السلام، در زمينه ترسيم چهره فرد و جامعه مطلوب و كمك به رشد همه جانبه انسان در هر زمان، از غنا و قوتى فراوان برخوردار است. بهره‏گيرى از اين منابع، آشنايى با علوم روز و استفاده از ساز و كارهايى مانند «اجتهاد» است كه قرآن را در راهبردى انسان معاصر به سوى زندگى بهتر و كاستن از رنج‏ها و ناراحتى‏ها و مشكلات او يارى مى‏نمايد.14
نكته مهمى كه به مناسبت بحث بايد به آن اشاره كرد توجه جدى‏تر به مسئله نسبت قرآن و عقلانيت است. يكى از ادعاهاى مخالفان يا منتقدان دين و به تبع آن، متون دينى چون قرآن، در عصر حاضر آن است كه اديان و كتاب‏هاى آسمانى با عقل بشرى و دستاوردهاى آن سر مخالفت و ناسازگارى دارند.15
اين امر هر چند در طول تاريخ اديان بى سابقه نيست ولى به طور خاص از اواخر سده‏هاى ميانه و آغاز دوره رنسانس در غرب با جلوه و جمال بيشترى مطرح شد. عواملى گوناگون، به اين ذهنيت دامن زد كه براى رسيدن به سعادت و رفاه، بايستى دين و آموزه‏هاى دينى را كنار نهاد يا لااقل آن را به عرصه خصوصى زندگى افراد محدود كرد. اين گونه بود كه خرد خود بينانه بشر، به عنوان گوهر مدرنيته، تا حدود زيادى راه خود را از دين و دين دارى جدا نمود. اين امر هر چند در مورد دين مسيحيت اتفاق افتاد ولى طبيعتاً تأثير خود را بر قضاوت نادرست نسبت به اديان ديگر، از جمله اسلام، نيز از خود باقى گذاشت. از اين رو، يكى از وظيفه‏هاى كسى كه به دنبال دفاع از نقش و جايگاه دين به طور عام و اسلام و قرآن به طور خاص باشد، تبيين نگاه اسلام اولا به عقل و عقلانيت وثانياً به‏دستاوردها ومحصولات علم‏وعقل‏بشرى، مثل صنعت و تكنولوژى، است.

مخاطب شناسى

در عرصه ابلاغ پيام‏هاى دينى، اگر بين پيام رسان و پيام گير ارتباط مناسبى برقرار نشود، فرايند تبليغ به درستى انجام نخواهد شد. يكى از بايسته‏هاى وصول به اين مقصود، شناخت مخاطب است. اين شناخت ابعاد و سويه‏هاى مختلفى دارد. به عنوان مثال، لازم است مخاطبان را از جهت‏هاى فرهنگى، جغرافيايى، زبانى، جنسيتى، سطح معلومات، موقعيت‏هاى اجتماعى و مواردى از اين قبيل مورد شناسايى قرار داد. مهم آن است كه چه در بررسى و چه در ابلاغ پيام‏ها و آموزه‏هاى قرآنى به انسان امروز، اولاً مسئله مخاطب‏شناسى مورد توجه قرار گيرد، ثانياً اين شناخت همه جانبه باشد، ثالثاً با روش‏ها و ابزارهاى علمى و به طور دقيق انجام پذيرد، رابعاً ضمن تفكيك و دسته بندى درست مخاطبان، براى هر گروه از آنها با توجه به ويژگى‏ها و شرايط متنوعى كه دارند، برنامه هايى خاص تدوين شده و براى هر كدام به زبان خودشان سخن به ميان آيد. بى توجهى به اين امر، راه را براى تبليغ صحيح، بسته و گاه مى‏تواند موجب تبليغ منفى شود. 
برخى از نكته‏هاى ديگرى كه در زمينه مخاطب‏شناسى بايد مورد توجه قرار گيرد را مى‏توان اين گونه برشمرد:

1- كلان نگرى

هم در مراجعه به قرآن و هم در توجه به مخاطب آن بايد ديد كلان و همه جانبه نگر داشت. به عنوان مثال بايد هم به فرد توجه داشت و هم به جامعه؛ هم به موضوع‏ها و مسائل و نيازهاى فرهنگى توجه داشت، هم اجتماعى، اخلاقى، حقوقى، اقتصادى و سياسى.

2- نيازشناسى مخاطب

واقعيت آن است كه جامعه معاصر به رغم پيشرفت هايى كه داشته، از معضلاتى چون بحران هويت، تهديد صلح و امنيت جهانى، ناديده گرفتن كرامت انسان، نقض حقوق بشر و حقوق بشر دوستانه، سوء استفاده از تكنولوژى، بحران محيط زيست، بحران‏هاى مختلف روحى و روانى، اخلاقى، علمى و فلسفى در رنج است و حتى اگر اين همه يا برخى از اين موارد به حد «بحران» نرسيده باشد بارى اين هست كه به عنوان يك معضل و مشكل جدى مطرح شده است. نكته آن است كه براى يافتن راه حل‏هايى دينى و برگرفته از قرآن براى اين مشكلات، ابتدا بايد اين مشكلات با شيوه‏هاى علمى و بر اساس معيارهاى پذيرفته شده پژوهشى به طور دقيق و همه جانبه مورد ارزيابى و بررسى قرار گيرد. پس از اين مرحله است كه مى‏توان به سراغ قرآن رفت و از آن براى رفع يا كاهش اين مشكلات كمك خواست. در مرحله بعد بايستى اين ديدگاه‏هاى قرآنى را به زبان امروز دنيا و با توجه به فرهنگ گفتمانى حاكم بر آن ترجمه و آنها را در قالب‏هاى اجرايى و عملياتى ريخته و به مجامع و افراد منشأ اثر در جهان امروز معرفى كرد. بايد توجه داشت كه مسئله نيازشناسى بايد امرى مداوم باشد نه مقطعى و گذرا. هم قرآن، منبعى سرشار از آموزه‏هاى مختلف در زمينه‏هاى متنوع است و هم نيازها و موضوع‏ها و نيازهاى نوپيداى انسان معاصر بسيار زياد است. از طرف ديگر، از آنجا كه بين «انسان» و «زمان» و «نياز» همواره ارتباطى مستقيم وجود دارد، در هر مقطع زمانى، موضوع يا موضوع هايى خاص مى‏تواند براى انسان و جامعه از اولويتى ويژه برخوردار باشد.
از اين رو قرآنيانى كه در صدد پاسخ گويى به اين نيازها و پرسش‏ها هستند بايستى همواره آنها را رصد كرده و پاسخ‏هاى لازم را بر اساس رهنمودهاى قرآنى فراهم نمايند. به عنوان مثال، امرزوه موضوع هايى چون حقوق بشر، مسائل مربوط به زنان، آزادى، معنا و مفهوم زندگى، دين و خشونت، و محيط زيست از جمله مباحثى است كه به جد در عرصه اجتماعى و فرهنگى جهان مطرح است و مى‏طلبد كه انديشوران اسلامى و قرآن پژوهان آگاه به تبيين ديدگاه اين كتاب آسمانى درباره آنها بپردازند. بايسته يادآورى است كه همان گونه كه گفته شد رصد نمودن موضوع‏ها، نيازها و پرسش‏هاى نو پيدا و اولويت سنجى آنها بايستى امرى مداوم و هميشگى باشد. در اين زمينه بايستى به گونه‏اى عمل كرد كه جهان اسلام نه تنها در برابر وضعيت موجود موضع‏گيرى درستى داشته باشد بلكه بتواند حوادث و شرايط آينده را نيز پيش بينى كرده و از هم اكنون خود را براى مواجهه فعال با آن آماده نمايد. البته در اين زمينه بايستى فرصت‏ها و تهديدهايى كه بر سر راه است نيز شناسايى كرد. توضيح آن كه روند كلى امور در عصر حاضر، گر چه تهديدهايى را متوجه انسان امروز، و از منظر بحث ما، دين داران و قرآن مداران نموده است ولى از طرف ديگر فرصت هايى را نيز در اختيار ايشان گذاشته است. مهم آن است كه قرآن باوران نه مدهوش شرايط جديد شوند و نه مرعوب آن؛ بلكه با آگاهى، درايت و تدبير به مديريت اين شرايط پرداخته، با تهديدها مقابله نموده و از فرصت‏ها و امكانات به خوبى استفاده نمايند. بدون شناخت همه جانبه اين فرصت‏ها و تهديدها امر معرفى اسلام و تبيين جايگاه قرآن در جامعه معاصر به سامان لازم نخواهد رسيد.

3- شبهه شناسى

مطلب ديگرى كه از منظر بحث مخاطب‏شناسى بايد مورد توجه قرار گيرد، آگاهى قرآن باوران و قرآن پژوهان از سؤال‏ها و شبهه هايى است كه درباره موضوع جايگاه قرآن در دنياى امروز مطرح مى‏شود. ذهن آدمى براى پرسش گرى خود حد و مرزى را نمى‏شناسد. امروزه با توجه به افزايش معلومات عمومى و به ويژه به خاطر گسترش ابزارهاى اطلاع رسانى، سؤال‏ها و ترديدهايى كه درباره كتابى چون قرآن مطرح مى‏شود به سرعت در دايره‏اى وسيع منتشر شده و در دسترس همگان قرار مى‏گيرد. اين پرسش‏ها چه براى تعميق باروهاى دينى و قرآنى باشد، و چه از روى جستجوى صادقانه حقيقت و چه از سر عناد و لجاجت، پاسخ‏هاى منطقى و در خور را مى‏طلبد. ارائه پاسخ پيش از هر چيز مبتنى بر شناخت سؤال است. از اين رو به نظر مى‏رسد يكى از بايسته‏هاى بحث از قرآن و جامعه معاصر، اولاً شناخت اين سؤال‏ها و تدوين و تبويب آنها، و سپس يافتن جواب، و انتشار آنها با شيوه‏هاى مناسب است. در اين راه بايستى اولا از توان علمى و امكانات افراد و سازمان‏هاى مختلف كمك گرفت، ثانياً كار را حتى المقدور به صورت گروهى انجام داد، ثالثاً در ارائه پاسخ، شرايط فكرى، اجتماعى، فرهنگى و دينى مخاطب را در نظر گرفت، رابعاً از ابزارهاى نوين و مؤثرى كه امروزه در اختيار هست، از جمله اينترنت، هم براى آشنايى با سؤال‏ها و هم براى ارائه پاسخ‏ها كمك گرفت.

4- توجه به تنوع‏ها و گونه گونى ها

هر چند همه انسان‏ها مخلوق يك خدا هستند، ولى تنوع و گونه گونى، چه در افراد و چه در جوامع، در ذات آفرينش است.16 اين تفاوت‏ها نه فقط شكل و قيافه افراد، بلكه شيوه‏هاى زندگى،17 آداب و رسوم، فرهنگ و باورهاى عقيدتى و نگرش‏هاى سياسى و اجتماعى آنها را نيز در بر مى‏گيرد. از اين رو، هنگام مراجعه به قرآن براى گرفتن راهكارها و دستورالعمل هايى براى دنياى امروز، بايد به اين نكته توجه نمود كه از كتابى مقدس چون قرآن چگونه مى‏توان براى همه جوامع رهنمودهايى را استخراج كرد.

5- آينده نگرى در نگرش به قرآن، انسان و جامعه

جريان زمان و انسان، همواره جارى است. بشر گذشته‏اى دارد و آينده‏اى نيز هم. اينكه قرآن از پيشوايان دينى با عنوان «امام» ياد مى‏كند،18 و از معناى لغوى لفظ هم فهميده مى‏شود، نشان گر آن است كه دين، رهبران و انديشه دينى همواره نسبت به جامعه بايد حالتى «پيشرو» داشته باشند نه «پيرو».
به نظر مى‏رسد تحقق اين حالت در گرو روشن بينى و آينده نگرى است. بر اين اساس مى‏توان گفت در ترسيم سيماى جامعه مطلوب قرآنى و هنگام تبيين نيازها و سؤال‏هاى انسان معاصر، بايستى افق‏ها، شرايط، نيازها و مسائل آينده را نيز در نظر گرفت. گر چه در اين موارد «پيشگويى» ممكن نيست، اما مى‏توان با بهره‏گيرى از خرد جمعى و با استفاده از دستاوردهاى علمى، مسير آينده جامعه و انسان معاصر را «پيش‏بينى» كرده و از هم اكنون براى آن از قرآن كمك گرفت.

روش شناسى

توجه به مسئله روش و جايگاه روش‏شناسى در امر تحقيق و پژوهش از امورى است كه امروزه به طور جدى مورد توجه مجامع علمى قرار گرفته است. در بررسى و تبيين قرآن و انسان معاصر نيز بايد همچون هر پژوهش ديگر به اين مسئله توجه كرد. برخى از مواردى كه در ذيل مباحث روش شناختى بحث قرار مى‏گيرد عبارت است از:

1- مشخص كرن منظر نگاه به قرآن

در باب مراجعه به قرآن و فهم و تفسير آن در بين مذاهب مختلف اسلامى، و حتى در بين انديشمندان يك مذهب، ديدگاه هايى متفاوت، و گاه متضاد، وجود دارد و اين برداشت‏ها مى‏تواند در عرصه عمل موجب اختلاف و تضاد شود. اين امر هر چند در مورد همه آيه‏هاى قرآن صادق نيست ولى به هر حال وجود آن را هم نمى‏توان ناديده گرفت. لذا در بحث از قرآن و كارايى آن براى جامعه معاصر بايد مشخص كرد كه مقصود كدام نگاه يا برداشت از قرآن است. در اين زمينه، مسئله تعدد قرائت‏ها در باب قرآن، يكى از موضوع‏هايى است كه بايد به طور جدى و دقيق مورد بررسى قرار گيرد.

2- بهره‏گيرى از نگرش تطبيقى

انسان امروز در برابر خود انبوهى از آيين‏ها، انديشه‏ها، و آثار را مى‏بيند كه همگى مدعى نجات و رهبرى او هستند. از اين رو براى آنكه بتواند يكى را بر ديگرى برترى داده و به آن التزام پيدا كند، بايستى شرايط انتخاب را براى وى فراهم كرد. او، به طور معمول، ادعاى برترى و پهلوانى را تنها از آيين مى‏پذيرد كه وارد معركه رقابت با حريفان شده و در عرصه عمل و نظر از آن سربلند بيرون آيد. از اين رو، در بررسى ديدگاه‏ها و نظريه‏هاى قرآنى براى مسائل جامعه معاصر بايستى در هر مورد اين ديدگاه‏ها را با انديشه‏ها و نظريه‏هاى ديگر به طور تطبيقى در كنار هم نهاد تا هم به گسترش دامنه بحث كمك كند و هم با گشودن افق‏هاى جديد، زمينه را براى انتخاب آگاهانه مخاطب فراهم نمايد. انجام بررسى‏هاى تطبيقى نه تنها براى غير مسلمانان كه براى خود مسلمانان نيز كارآمد است؛ چرا كه باعث مى‏شود ايمان و اعتقاد آنان به كتاب آسمانى خود از پشتوانه محكم‏ترى برخوردار شود. البته نگرش تطبيقى لازم نيست فقط بين انديشه‏ها و ديدگاه‏هاى اسلامى و غيراسلامى باشد بلكه حتى در بررسى يك موضوع از ديدگاه انديشمندان اسلامى هم مى‏توان از اين شيوه بهره گرفت.19
انجام پژوهش‏هاى تطبيقى فوايدى ديگر نيز دارد، كه از آن جمله است: شناخت برترى‏ها و كاستى‏هاى هر يك از نظريه‏هاى مطرح درباره قرآن و موضوع‏هاى قرآنى، كشف اختلاف نظرها، و تمايز يافتن داورى‏هاى آگاهانه از متعصبانه.20

3- استفاده از پژوهش‏هاى ميان رشته‏اى

از آنجا كه هم قرآن كتابى است چند بعدى و شامل موضوع هايى در زمينه‏هايى مختلف اخلاقى، سياسى، اجتماعى، علمى و فرهنگى و فقهى مى‏شود، و هم نيازها و مسائل انسان در دوران معاصر، سويه‏ها و جنبه‏هاى مختلف دارد، براى تبيين ديدگاه‏هاى اين كتاب بايد از علوم مختلف كمك گرفت. به تعبير امروزى آن مى‏توان گفت امروزه مسئله قرآن و قرآن پژوهى بايد حالت «بين رشته‏اى»21 پيدا كند. در اين رابه بايد از دانش‏ها و حوزه هايى چون روانشناسى، جامعه‏شناسى، مردم‏شناسى، فلسفه، كلام، علوم سياسى، تاريخ و فلسفه تاريخ، هرمنوتيك و تأويل، تفسير و ادبيات و هنر، علوم تربيتى، معرفت‏شناسى و جهان‏شناسى بهره گرفت.

4- توجه به جنبه‏هاى اجرايى و كاربردى

انسان موجودى است مأنوس با محسوسات و امور عينى. از اين رو آنچه قالبى انضمامى و ملموس پيدا كند برايش باورپذيرتر است. از منظر بحث ما نيز هر نظريه قرآنى تا هنگامى كه جنبه اجرايى و كاربردى به خود نگيرد، براى مخاطب امكان بهره‏گيرى از آن به راحتى امكان‏پذير نيست. به عنوان مثال، وقتى از جنبه‏هاى نظرى اثبات شود كه قرآن با اقتصاد و تجارت موافق ولى با ربا مخالف است،22 بايد مشخص شود كه براى وصول به اقتصاد غير ربوى چه بايد كرد. بديهى است كه نمى‏توان انتظار داشت تمامى اين امور در قرآن آمده باشد بلكه اين عرصه‏اى است كه در آن مى‏توان از عقل بشرى و تجربه جوامع مختلف نيز بهره گرفت. اين امر در مورد ديدگاه‏هاى سياسى، فرهنگى و اجتماعى قرآن نيز صادق است.

5- ابلاغ صحيح و مؤثر

جنبه‏اى ديگر از مسئله روش‏شناسى را مى‏توان توجه به روش تبليغ صحيح و «ابلاغ درست پيام» دانست. جهان امروز هر چند به تعبير برخى تبديل به يك «دهكده» شده23 و به مدد ايجاد شبكه‏اى از داده‏ها و ابزارها، دنيايى نوين را به وجود آورده24 و مرزهاى بين افراد يا جوامع را كم رنگ نموده است؛ ولى در همين دهكده هم تنها كسانى مى‏توانند سخن و پيام خود را به گوش ديگران برسانند كه اولاً نسبت به فضاى حاكم بر آن آگاهى داشته باشند و ثانياً زبان بيان مطالب و شيوه‏ها و ابزارهاى ارائه پيام خود را نيز بشناسند. 
دنياى امروز به گونه‏اى رقابتى و بى رحمانه به هيچ فرد، جامعه يا آيينى اجازه نمى‏دهد كه در امر تبليغ و ارائه پيام، به شيوه‏ها و ابزارهاى پيشين بسنده نمايد. از اين رو، مبلغان و مدافعان قرآن نمى‏توانند از شناخت و به كارگيرى «شيوه‏ها، ابزارها و امكانات» متنوعى كه دنياى جديد در اختيارشان مى‏گذارد غافل شوند. آنان، نه تنها بايد با بايسته‏هاى امر تبليغ آشنا باشند بلكه لازم است موضوع‏ها و مباحثى را كه ارائه مى‏دهند از استحكام و اتقان علمى و محتوايى لازم نيز برخوردار باشد. براى وصول به اين مقصود بايد از گروه‏ها و مراكز پژوهشى و كارشناسان صلاحيت دار بهره گرفت تا مبادا ضعف‏هاى ارائه كنندگان مباحث، به حساب ضعف خود قرآن و اسلام گذاشته شود.
نكته ديگرى كه به مناسبت بحث مى‏توان در اينجا مطرح كرد توجه به فعاليت‏هاى جمعى، مدون و برنامه ريزى شده است. اثبات حيات و زايندگى قرآن در دنياى امروز، جزء موضوع‏هاى كلان و حياتى براى جهان اسلام به شمار مى‏رود. بخشى عمده از اعتبار و عزت جامعه اسلامى نيز مبتنى بر موفقيت اين فرايند است. از اين رو موضوعى با اين اهميت را بايستى با ديد كلان نگر مورد توجه قرار داد. انجام فعاليت‏هاى فردى و غيرمنسجم هر چند بى فايده و تأثير نيست، ولى به طور قطع از اتقان، استحكام، شمول و تأثير كارهاى گروهى و برنامه ريزى شده كه برآيند كارشناسى‏هاى فراوان و تأمين منابع انسانى و مالى باشد برخوردار نخواهد بود. از اين رو براى كسب موفقيت هر چه بيشتر در اين راه، بايستى توجه اصلى به كارهاى جمعى، برنامه ريزى‏هاى كوتاه و بلندمدت، و مهندسى ساختارهايى باشد كه در عين پويايى و همه جانبه نگرى، امكان پوشش‏دهى به فعاليت‏هاى در حال انجام در جوامع مختلف را داشته باشد.

آسيب شناسى

شناخت ونقد آسيب‏ها يكى از نكته‏هاى بنيادين در عرصه پژوهش پيرامون قرآن و جهان معاصر است. برخى از عرصه هايى كه بايد مورد آسيب‏شناسى قرار گيرد از اين قرار است:

1- فعاليت‏هاى قرآنى

غفلت از آسيب‏شناسى فعاليت‏هاى قرآنى جهان اسلام، و حتى كارهاى انجام شده در غير جهان اسلام، مى‏تواند ثمره و تأثير تلاش‏هاى انجام شده را كم رنگ نمايد. اين آسيب‏شناسى مى‏تواند گستره‏اى وسيع، از جمله: مؤسسه‏ها و مراكز مربوط به قرآن پژوهى يا كارهاى انجام شده در راه ايجاد و گسترش فرهنگ قرآنى را در برگيرد. بخشى از امر آسيب‏شناسى نيز مى‏تواند مربوط به موضوع هايى چون مواجهه مستشرقان با قرآن و موضوع‏ها و مسائل مربوط به آن شود.
رويكرد غربيان به قرآن مى‏تواند با انگيزه‏هاى تبشيرى، استعمارى يا علمى باشد25 ولى به هر حال، از بررسى و نقد آنها و چاره جويى براى تكميل يا تصحيح اين ديدگاه‏ها گريزى نيست. بعلاوه كه اين امر انگيزه مسلمانان را براى معرفى هر چه بيشتر و بهتر كتاب آسمانى شان تقويت مى‏كند.

2- نوع كنشگرى مسلمانان

در تطبيق قرآن با نيازهاى زمان، بايد مواظب افراط و تفريطها بود و به آسيب‏شناسى آنها پرداخت. در اين عرصه «عقل پرستى» به همان اندازه خطرآفرين است كه جمود ورزيدن و عقل گريزى. در اين راه همچنين بايستى از مد زدگى، جو زدگى و تفسير و تبيين قرآن بر طبق سلايق روز اجتناب نمود. البته تفاوت اين امر با اينكه چگونه مى‏توان در حالتى فعال، زمان و عصر را دينى كرد در يك مرزبندى دقيق نهفته است كه بايد در جاى خود به دقت بررسى شود.

3- عملكرد مدعيان

به خاطر تأثير جدى اعمال و رفتار مسلمانان در جذب يا دفع ديگران به اسلام و كتاب آسمانى آن، پيشوايان دينى به پيروان خود سفارش كرده‏اند كه مردمان را با عمل خود به سوى حق دعوت نماييد26 و تأكيد داشته‏اند كه مايه آبروى ما باشيد نه آبروريزى براى ما.27 در همين راستاست كه اعمال و رفتار مبلغان و مدافعان قرآن از اهميت و تأثيرى فراوان برخوردار مى‏شود. اين امر به ويژه در عصر حاضر كه كوچكترين گفتار يا رفتارى مى‏تواند به سرعت در سراسر جهان منتشر شود حساسيت، و تأثير بيشترى پيدا كرده است. متأسفانه يكى از بزرگ‏ترين دستاويزهاى مخالفان اسلام و قرآن، رفتارهاى غيرعقلانى و يا غيرشرعى است كه برخى مدعيان پيروى از اين كتاب آسمانى، و با برداشت‏هاى ناصواب از آيه‏هاى آن، انجام مى‏دهند. اين امر داراى پيامدهايى ناگوار است؛ به گونه‏اى كه مى‏توان گفت از بين بردن آثار سوء اين رفتارها و اصلاح نگاه بدبينانه به قرآن و قرآنيان، نيازمند تلاش و زمان فراوان و گاه شايد غيرممكن است. بنابراين يكى از بايسته‏هاى امر تبيين و تبليغ آموزه‏هاى قرآنى براى انسان معاصر تلاش براى تفكيك و مرزبندى عملكرد مدعيان پيروى قرآن از آموزه‏هاى خود قرآن و سيره و سلوك عملى و نظرى پيشوايان اسلامى مى‏باشد. وصول به اين مقصود البته نيازمند ارائه معيارهاى معقول و برگرفته از كتاب و سنت است.

4- مهجوريت قرآن

بخشى از تلاش‏ها در بحث از قرآن و انسان معاصر مى‏تواند معطوف به آسيب‏شناسى غربت و مهجوريت قرآن در جوامع اسلامى و در ذهن و ضمير مسلمانان باشد. بى ترديد وجود برخى نارسايى‏ها و معضلات در جوامع اسلامى، ناشى از مهجوريت اين كتاب در بين پيروان و طرفداران خويش، يا نزول جايگاه آن از «كتاب زندگى و انسان سازى» به كتابى صرفاً براى كسب ثواب يا آمرزش اموات است.28 در سخنان ائمه‏عليهم السلام هم در موارد زيادى ديده شده كه از غربت قرآن گلايه كرده و براى رفع آن راه حل هايى را نيز ارائه نموده‏اند.29 وقتى علاقمندان و پيروان اين كتاب در حق آن جفا مى‏كنند از ديگران نمى‏توان انتظار داشت. از اين رو بهره‏گيرى از اين كتاب براى جامعه معاصر بدون شناخت علل، عوامل و زمينه هايى مهجوريت اين كتاب و راه‏هاى رفع آن، به سامان لازم خود نمى‏رسد.

5- بديل‏هاى مطرح شده براى قرآن

در جامعه معاصر، ديدگاه‏ها و نگرش‏هاى ديگرى هم وجود دارد كه داعيه نجات و هدايت انسان را دارند. از اين جهت مى‏توان اينان را نوعى رقيب يا بى بديل براى قرآن دانست. به عنوان مثال برخى ممكن است مدعى شوند با وجود قانون‏هاى بشرى و تأسيس مراكز و نهادهاى قانونگذارى در دنياى امروز، انسان معاصر مى‏تواند به مدد عقلانيت خود و با استفاده از خرد جمعى و ابزارهايى كه در اختيار دارد قانون‏هاى مورد نياز خود را متناسب با نيازها و مشكلاتش طراحى نموده و ديگر به قوانين و آموزه‏هاى كتاب‏هاى آسمانى نيازى نيست. از اين رو بايد گفت مسئله تبيين جايگاه قرآن و كارآيى نگرش‏هاى قرآنى براى جامعه معاصر وقتى كامل مى‏شود كه بديل‏هايى كه در مقابل اين كتاب مطرح شده به خوبى مورد بررسى و نقد قرار گرفته و برترى‏هاى نگرش قرآنى نسبت به آنها بيان شود.

6- انتشارات قرآنى

در زمينه قرآن و جامعه معاصر همچنين لازم است انتشار آثار قرآنى به جد مورد توجه قرار گيرد. اين امر از يك طرف معطوف به اتقان محتوايى آثار منتشر شده درباره قرآن يا از ديدگاه قرآن است و از طرف ديگر ناظر به امور فنى و هنرى مثل صفحه آرايى، چاپ، توزيع و ديگر مسائل زيباشناختى در سطح معيارهاى جهانى.
البته نقد و بررسى و آسيب‏شناسى آثار، نبايد موجب غفلت از نكته مهم ديگر، يعنى تجليل و تحليل از قرآنيان و قرآن پژوهان باشد. اگر امروزه ما بر خوان گسترده معانى و معاريف قرآنى نشسته‏ايم و از جهان شمولى و كارايى آن سخن مى‏گوييم، بى‏ترديد بخشى عمده از اين امر، مرهون تلاش‏ها و مجاهدت‏هاى خالصانه افرادى بى شمار است كه از نخستين روزگاران نزول اين آيات بر پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله وسلم تا عصر حاضر با بذل بى‏دريغ جان، مال و توانايى علمى خود به حراست از اين گنجينه ارزشمند پرداخته‏اند. اين امر به ويژه در زمان هايى كه ايام به كام و امكانات علمى و مادى مثل امروز نبوده ارزش و اهميتى دوچندان مى‏يابد. به نظر مى‏رسد در طول تاريخ درباره هيچ كتاب دينى به اندازه قرآن شرح و تفسير نوشته نشده و كتابى به اين اندازه از زواياى گوناگون مورد كاوش قرار نگرفته است.30 از اين رو يكى از بايسته‏هاى گسترش حيات قرآنى در عصر حاضر، و يكى از راه‏هاى اداى دين و حق‏شناسى به محضر خادمان قرآن در طول زمان، آن است كه با معرفى احوال و انديشه‏ها و انتشار آثار آنان، به زنده نگاه داشتن انديشه و ياد ايشان اقدام نموده و نسل جديد را با تراث علمى و عقيدتى خويش بيش از پيش آشنا نماييم. اين آشنايى مى‏تواند علاوه بر كمك به بازاريابى هويت نسل نوخاسته، آنان را به ادامه راه پيشينيان ترغيب نمايد.

7- منتقدان و مخالفان

به طور قطع در عصر حاضر افرادى هستند كه اعتقادى به امكان بهره‏گيرى از كتابى چون قرآن براى انسان دوران مدرن و پست مدرن ندارند. قرآن باورانى كه در صدد پى‏گيرى پروژه «قرآن و انسان معاصر» هستند بايستى بخشى از توان خود را صرف شناخت و نقد ديدگاه اين مخالفان يا منتقدان نمايند.

8- موانع و مشكلات

همچون هر كار مهم و گسترده ديگر، مسئله نظريه‏پردازى در زمينه استفاده از آموزه‏هاى قرآن براى انسان امروز نيز چه از جنبه نظرى و چه در حوزه عمل و اجرا با موانع و دشوارى هايى رو به روست. به برخى از اين مشكلات در طى بندهاى مقاله‏هاى حاضر اشاره شد. به عنوان مثال، وجود تنوع‏ها و تكثر شديد فرهنگى و اجتماعى در عصر حاضر يا عدم همگرايى و همراهى مسلمانان در زمينه قرآن پژوهى نمونه هايى از موانع موجود بر سر راه استخراج و تبليغ پاسخ‏هاى قرآنى به نيازهاى انسان معاصر است. يكى از شرطهاى موفقيت در اين راه آن است كه مشكلات و موانع موجود با نگاهى آسيب شناختى شناسايى شده و براى مواجهه درست با آنها چاره انديشى شود.

سخن فرجامين

آنچه آمد نه تمام كلام بود نه كلام تمام. بى ترديد موضوعى با اين اهميت وقتى به سامان لازم خود مى‏رسد كه بيش از پيش در معرض بحث و بررسى انديشوران جهان اسلام قرار گرفته و سويه‏هاى گوناگون آن مورد كاوش قرار گيرد. اميد كه چنين شود.

پی نوشت‌ها:

1- روسو، ژان ژاك، قرارداد اجتماعى: متن و زمينه متن، مرتضى كلانتريان، اوّل، تهران، آگاه، 496 / 1379.
2- راشد، محمّد، القرآن و تحديدات العصر: رحله الشك و الايمان و فرشات حول المصباح الالهى، چاپ دوّم، دمشق، الاوائل، 2002 م،/ 32-31.
3- بابايى، رضا، ترنم قرآن در سيره معصومان‏عليهم السلام، اوّل، تهران، نشر هستى نما، 46-25 / 1380
4- براى آگاهى از برخى نكته‏ها نك: رحمتى، حسينعلى، «دين در دنياى معاصر: ضرورت‏ها و بايسته‏ها» مجموعه مقالات انسان معاصر، دين و كاركردهاى آن، اوّل، بابلسر، انتشارات دانشگاه مازندران،244-209 / 1385
5- به عنوان مثال وقف و موقوفات يكى از امكاناتى است كه در جهان اسلام وجود دارد و مى‏توان آنها را براى تبليغ و پژوهشهاى قرآنى، و جذب افراد و جوامع به سوى اين كتاب آسمانى به كار گرفت.
6- خرمشاهى، بهاءالدين، قرآن شناخت؛ مباحثى در فرهنگ آفرينى قرآن، دوّم، تهران، طرح نو، 158 / 1375
7. Bangura, Abdul Karim, The Holy Quran and ContemporaryIssues, New York,Iuniverse 2003
8- ابوزيد، نصر حامد، مفهوم النص: دراسة فى العلوم القرآن، چاپ سوّم، بيروت، المركز الثقافى العربى، 1996 م.
9- نيفر، احميده، الانسان و القرآن وجها لوجه؛ التفاسير القرآنية المعاصرة، اوّل، دمشق، دارالفكر، 2000 م.
10- قرآن شناخت،/ 44-15.
11- همان،/ 180-143.
12- قال على‏عليه السلام: «إنّ القرآن، ظاهره انيق و باطنه عميق. لاتفنى عجائبه و لاتنقضى غرائبه و لا تكشف الظلمات الا به» نهج البلاغه، به كوشش صبحى صالح، قم، دارالهجرة،/ 61.
13- از جمله آيه «و يوم نبعث فى كل اُمّة شهيداً عليهم من انفسهم و جئنابك شهيداً على هولاء و نزّلنا عليك الكتاب تبياناً لكلّ شى‏ءٍ و هدىً و رحمةً و بشرى للمسلمين» (نحل،/ 89). برخى معتقدند اين آيه، از صريح‏ترين آيه‏هاى مربوط به جامعيت قرآن است (نك: عابدينى، احمد، ژرفايى قرآن و شيوه‏هاى برداشت از آن، اوّل، اصفهان، مبارك، 59 / 1382).
14- براى پيگيرى اين بحث به گونه‏اى گسترده‏تر، بنگريد به: كلانترى، ابراهيم، قرآن و چگونگى پاسخگويى به نيازهاى زمان، اوّل، قم، نشر معارف، 344-269 / 1382.
15- به عنوان مثال اين موضوع در سخنان اخير پاپ بنديكت شانزدهم، هر چند به نقل از يك امپراطور چند قرن پيش، مطرح شد كه آموزه‏هاى اسلامى و قرآن خلاف عقل و عقلانيت است )اين سخن پاپ از سوى افراد مختلف مورد نقد واقع شد. به عنوان نمونه نك: رحمتى، حسينعلى، «رو در روى حقيقت و مصلحت: به بهانه سخنان اخير پاپ»، روزنامه اطلاعات، شنبه 8 مهر 6 / 1385.
16- «يا ايّها النّاس إنّا خلقناكم من ذكرٍ و أنثى و جعلناكم شعوباً و قبائل لتعارفوا» (حجرات،/ 13)
71. Life styles
18- «انى جاعلك للنّاس إماماً» (بقره،/ 124).
19- مثل كار دكتر نجارزادگان در كتاب تفسير تطبيقى. نك: نجارزادگان، فتح اللَّه، تفسير تطبيقى: بررسى تطبيقى مبانى تفسير قرآن و معارفى از آيات در ديدگاه فريقين، اوّل، قم، مركز جهانى علوم اسلامى، 1383.
20- همان،/ 14.
12. Interdisciplinary
22- «احلّ اللَّه البيع و حرّم الربا» (بقره،/ 275).
32. Mcluhan, Marshall, Gutenberg Galaxy: The Making of Typographic Man, Toronto, University of Toronto Press, 1962
24- كاستلز، مانوئل، عصر اطلاعات: اقتصاد، جامعه و فرهنگ، احد عليقليان و افشين پاكباز، چهارم، تهران، طرح نو، 1384.
25- صغير، محمدحسين على، المستشرقون و الدراسات القرآنية، اوّل، بيروت، دارالمورخ العربى، 1420 ه،/ 18-13.
26- قال ابوعبداللَّه‏عليه السلام: «كونوا دعاة للنّاس بغير السنتكم» كلينى، محمد بن يعقوب، الكافى، چهارم، تهران، دارالكتب الاسلامية، 78/2 1365.
27- قال الصادق‏عليه السلام: «معاشر الشيعه! كونوا لنا زيناً و لا تكونوا علينا شيناً» حر عاملى، محمد بن حسن، وسائل الشيعه، اوّل، قم، مؤسسة آل البيت لاحياء التراث، 1409 ه، 194/12.
28- به گفته قرآن، يكى از حسرت‏هاى آدميان در قيامت، غفلت از كتاب خدا و يكى از شكوايه‏هاى پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم هم، شكايت از مهجوريت قرآن است (فرقان،/ 30-29).
29- براى برخى از اين موارد نك: مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، بيروت، مؤسسة الوفاء، 1404 ه، 151/7 و 55/82.
30- بخشى از تأليف‏هاى قرآنى البته در زمينه علوم مربوط به قرآن است (براى آگاهى از سير تحول و تطورهاى انجام گرفته در حوزه تأليفات مرتبط با علوم قرآنى، نك: اقبال، ابراهيم، فرهنگ‏نامه علوم قرآن، اوّل، تهران، چاپ و تكثير بين‏الملل، 1385).
براى آشنايى با برخى از آثار نگاشته شده درباره قرآن، بنگريد به يكى از بزرگ‏ترين مأخذشناسى‏هاى قرآنى يعنى كتابنامه بزرگ قرآن كريم، نك: بكايى، محمدحسن، كتابنامه بزرگ قرآن كريم، اوّل، تهران، نشر قبله و تراوش قلم، 1374. )تا كنون بيش از هفده جلد از اين مأخذشناسى منتشر شده است).
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: سه شنبه 12 خرداد 1394 ساعت: 22:25 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

درآمدى بر موضوع حجيّت قراءات قرآن

بازديد: 107
درآمدى بر موضوع حجيّت قراءات قرآن

محمد اخوان

چکیده: اين نوشتار در پى بيان ارزش تعدد و اختلافات قرائات در قرآن است. نويسنده در آغاز به تعريف واژه هايى چون قرائت، علم قرائت، حجيت قرائات مى پردازد سپس از اهميت دانش قرائت سخن مى گويد. آنگاه تاريخچه قرائات را به بحث مى گيرد و راز اختلاف قرائات را توضيح مى دهد در ادامه نسبت ميان قرآن و قرائات را بيان كرده، ضوابط حجيت قرائات را بررسى مى كند. نويسنده در اين بخش از ديدگاه هاى گوناگون نسبت به حجيت قرائات سخن گفته و دلايل آنها را مطرح مى كند. ويژگى هاى قرائت ايده آل و جمع بندى از مباحث، بخش هاى ديگرى است كه در اين نوشتار بدان پرداخته شده است. 

كليد واژه‏ها: قرآن، قرائات، حجيت قرائات، اختلاف قرائات، دانش قرائت.

هدف اين نوشتار، بررسى كوتاهى درباره «حجيت قراءات قرآن» است تا از اين طريق ارزش قراءات روشن گردد. امّا پيش از ورود به بحث، پرداختن به تعريف برخى واژه‏ها، بيان اهميت دانش قرائت، تاريخچه قراءات و منشأ و راز اختلاف قراءات، به عنوان مقدمه بحث، ضرورى مى‏نمايد. بنابراين به ترتيب به بررسى مسائل زير مى‏پردازيم:


1. تعاريف

در اين بخش، تعريف واژه‏ها و اصطلاحات زير انجام مى‏گيرد:

مفهوم قرائت

مفهوم رايج قرائت، خواندن است.1 اما به طور اساسى، قرائت به معناى گردهم آمدن و آشكار شدن است.2 از اين رو فعل «قرء» مهموز، با «قرى» ناقص، نزديك به يكديگر و هم معنى دانسته شده‏اند.3 اگر اين ديدگاه پذيرفته شود، آشكار شدن و آشكار كردن حروف و كلمات و به هم پيوستن و اجتماع كلمات، قرائت خواهد بود.
نتيجه‏اى كه در آغاز تعريف ياد شده مى‏گيريم اين است كه در مورد قرآن، اظهار متن و پيوند دادن به كلمات وحى، قرائت خواهد بود. اما اگر در شيوه اداى كلمات و تلفظ كلام خدا كمترين دخالتى از سوى ما انجام گيرد، ديگر قرائت حقيقى نيست.

تعريف علم قرائت

درباره دانش قرائت، تعريف دو تن از دانايان اين فن را بازگو مى‏كنيم:
- «زركشى» مى‏گويد: «قراءات عبارت از اختلاف مربوط به الفاظ و عبارات وحى است كه اين اختلاف، در مورد حروف و كلمات قرآن و كيفيت آنها از قبيل تخفيف و تشديد و مانند آن از سوى قراء نقل شده است».4
- «ابن الجزرى» چنين آورده است: «قراءات، عبارت از علم به كيفيت اداء كلمات قرآن و اختلاف اين كيفيت مى‏باشد، اختلافى كه به ناقل و راوى آن منسوب است».5 چنانكه مشاهده مى‏شود ميان اين دو تعريف همانندى كامل هست. 
از پيشينه ديرين دانش قرائت در اسلام و بهاى فوق العاده‏اى كه از سوى مسلمانان به آن داده مى‏شده است، مى‏توان به اين واقعيت رسيد كه حفظ متن وحى براى مسلمانان تا چه اندازه مهم و با ارزش بوده است كه به تدوين آثار علمى فراوان و اقدامات عملى مربوط به اين رشته علمى روى آورده‏اند.6

حجيت قراءات

مراد از حجيت، قابليت احتجاج داشتن يا حجّت بودن است. حجّت نيز به معنى برهانى است كه بتوان به آن استدلال كرده، چيزى را اثبات كرد.7
اگر قرائت را حجت بدانيم، مفهومش پذيرش نوعى قرائت و ترتيب اثر دادن به آن است. امّا اگر قرائت حجت نباشد، فاقد نقش و كارآيى دانسته مى‏شود و در اين صورت اين پرسش جدى مطرح خواهد شد كه چرا به امر قرائت بهاى بسيارى داده شده است؟ و آيا مى‏توان تمام كوششى را كه در اين زمينه انجام گرفته است بيهوده دانست؟

2 - اهميت دانش قرائت

مسئله قرائت و شكل‏گيرى علم قرائت از نظر ما ارزش و اهميت بسيارى دارد. شايد بتوان گفت مهمترين عامل صيانت قرآن از تحريف، همين مسئله بوده، هست و خواهد بود. زيرا ممارست بر خواندن قرآن و پى‏گيرى اين امر از آغاز نزول وحى تاكنون و از اين پس، آن را به صورت متن متواتر و تغيير ناپذيرى در آورده كه تغيير آن به گونه عادى يا حتى از نظر عقل، محال است.
حال اگر مسلمانان به قرائت اهتمامى نداشته و بدان مبادرت نمى‏كردند آيا قرآن به اين صورت حفظ شده و به دست ما رسيده بود؟
سفارش‏هاى فراوان پيامبر اسلام و پيشوايان دين درباره ارزش و ثواب قرائت قرآن،8 جاى انكار ندارد. حتى قرائتى كه كمترين فهمى به همراهش نباشد، نيز فضيلت دارد.9 بايد ديد اين همه تأكيد در مورد قرائت قرآن به چه منظور بوده است؟ آيا جز اين بوده كه صيانت قرآن به عنوان والاترين هدف، منظور است؟ و آيا دست يابى به اين هدف جز از راه سامان دادن امر قرائت، قانونمند كردن آن و شكل دادن آن در قالب «علم قرائت»، امكان‏پذير بوده است؟
حتّى در زمينه اختلاف قرائت‏ها نيز ارزيابى مثبت انجام گرفته و براى آن فوايدى بيان شده است.10 نتايج مثبتى مانند آسان كردن كار بر امت مسلمان براى تلفظ كلمات قرآن با لهجه‏هاى خويش كه طبعاً داراى زبان‏هاى متعدد و گويشهاى فراوان بوده و هستند؛ آشكار شدن حكم فقهى مورد اجماع و اتفاق فقهأ؛ ترجيح حكم فقهى بر حكم فقهى ديگر؛ جمع كردن ميان دو حكم مختلف فقهى؛ مهم‏تر از همه آشكار شدن اوج بلاغت، اعجاز و ايجاز قرآن كه به رغم حفظ ماده و شكل كلماتش، هيأت‏ها و حالات و تلفظهاى گوناگون در مورد آن امكان‏پذير است. 
بنابر احتمالى قوى مى‏توان گفت كه: قراءات گوناگون كه از زمان شخص پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله پديد آمده است، ناپسند ايشان نبوده و مصداقى براى «اختلاف امّتى رحمة»11، مى‏تواند باشد.
البته جاى ترديد نيست كه اختلاف نيز بايد روشمند و قانونمند باشد، تا پيامدهاى نامطلوبى نداشته باشد. و بايد پذيرفت كه چون قرائت امرى است صد در صد متكى به سماع و اصطلاحاً «توقيفى»، يا بخشى است از سنّت نبوى صلى الله عليه وآله، پديده اختلاف قراءات نيز تنها در همين چارچوب پذيرفتنى و پذيرش كمترين اجتهاد شخصى در امر قرائت ناممكن است؛ چنانچه در تاريخ اسلام نيز پذيرفته نشده و با اين «بدعت گزارى»، به شدت مخالفت شده است.

3. تاريخچه قراءات

درك ارزش علم قرائت در گرو آگاهى با تاريخچه قراءات و شناخت مراحل آن است.
براى قرائت شانزده مرحله تاريخى مهم بيان شده است12، كه اكنون نيازى به شرح آنها نيست. امّا به اجمال بايد دانست كه روند تطور قرائت از فرشته وحى آغاز شده است كه فرستاده خدا و امين وحى بوده و به پيامبر گرامى اسلام‏صلى الله عليه وآله فرمان داده است كه: «اقرأ باسم ربّك الذى خلق...» (علق/1). در حقيقت نخستين مقرى، جبرئيل امين بوده است و پس از او دومين كس، پيغمبر اسلام‏صلى الله عليه وآله كه فرمان «و قرآناً فرقناه لتقرأه على النّاس على مُكثٍ و نزّلناه تنزيلاً»، (إسراء /106) را امتثال كرده است.
مخاطبان وحى و شنوندگان قرائت پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله نيز، همزمان به دو كار مهم پرداخته‏اند: نخست كتابت دقيق و گسترده وحى و ديگر گسترش فوق العاده قرائت قرآن و نيز به خاطر سپردن آن، كه ويژگى عمده آنها نيز همين تكيه بر كار حفظ بوده كه تا اندازه زيادى جاى كتابت و برخوردارى از سواد خواندن و نوشتن را مى‏گرفته است.
بررسى مراحل گوناگون شكل‏گيرى و رشد علم قرائت، پيدايش قراءات و فراز و نشيب‏هاى آن، ما را به اين حقيقت مى‏رساند كه نبايد مسئله قرائت را ساده پنداشت؛ و مسئله اجتهاد قاريان را عمده كرده و به دليل اختلاف قراءات يك باره از حجيت آنها دست شست.

4. راز اختلاف قراءات

پديده اختلاف قراءات از سويى جاى انكار ندارد و از سوى ديگر توجّه به عوامل آن مى‏تواند راهگشا باشد.
براى اختلاف قراءات، عوامل گوناگونى بر شمرده‏اند،13 كه بررسى آنها در بحث كنونى ضرورى نيست، اما بيان فهرست آنها زيانى ندارد:
1 - اختلاف و تعدد قرائت شخص پيغمبر اسلام‏صلى الله عليه وآله 
2 - تنوع و اختلاف تقرير و تأييد پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله
3 - اختلاف و تعدد نزول قرآن.
4 - اختلاف روايت و نقل از صحابه.
5 - اختلاف و تعدّد لهجه‏ها. 
6 - تهى بودن مصاحف عثمانى از نقطه و اعراب.
7 - اجتهاد قاريان.
8 - تهى بودن مصاحف عثمانى از حرف «الف»
9 - زياده روى برخى از قاريان در بكارگيرى قواعد ادبيات عرب.
10 - ويژگى‏هاى اخلاقى ناپسند برخى قاريان.
11 - عوامل گوناگونى مانند گمان اشتباه در نسخه قرآن، اهداف سياسى، آميخته شدن شرح و تفسير با نص مصحف، كم سوادى قارى و مواضع اعتقادى قارى.
بررسى نقش هر يك از اين عوامل به صورت مستند و آمارى، مى‏تواند سهم هر كدام را در رشد اختلاف قراءات نشان دهد. اما ناديده گرفتن برخى از آنها و يا پر رنگ كردن نقش برخى ديگر از آنها، مى‏تواند مشكلاتى را پديد آورد. در ادامه بحث خواهيم ديد كه مقتضاى تحقيق و واقع بينى، توجّه بيشتر به كدام يك از عوامل بالا است.

5. نسبت ميان قرآن و قراءات

در مورد يكى بودن قرآن و قراءات ديدگاه‏هاى متفاوتى ابراز شده است.14 برخى ديدگاه‏ها، اين دو را يكى دانسته و برخى دگر، كاملاً اين دو را جداى از يكديگر شمرده‏اند. و ديدگاه سوّم به افراط قراءات شاذه را نيز قرآن انگاشته است.
چكيده استدلال نظريه دوم، اين است كه قرآن متواتر است، بر خلاف قراءات كه نه تنها متواتر نيستند، بلكه محصول اجتهاد قاريانند. پس ميان قرآن و قراءات، تباين و دو گانگى وجود دارد.15
گرچه ادعاى تواتر قراءات، نادرست است، ليكن تخطئه قراءات و جدا كردن كامل آنها از قرآن نيز، به راحتى قابل قبول نيست. توضيح اين مطلب را در بخش ديگرى خواهيم آورد.

6. ضوابط حجيت قراءات

پس از بيان مقدّمه بحث مى‏توان به بررسى مسئله حجيّت قراءات پرداخت. در اين باره مطالب زير را مورد توجّه قرار مى‏دهيم:

تفاوت احتجاج و حجيت

نخست بايد توجّه كرد كه احتجاج بر يك قرائت با حجّيت آن تفاوت دارد. احتجاج در مورد يك قرائت بدين معناست كه براى نشان دادن برترى آن بر ساير قراءات، استدلال شود. اما مفهوم حجيت قرائت برهانى بودن و امكان پذيرش عملى آن است. 
همين جا بايد يادآورى كرد كه احتجاج بر قرائت، لزوماً اجتهادى بودن آن را نتيجه نمى‏دهد، چه اينكه اصل سماعى بودن قرائت، خدشه‏ناپذير بوده هرگونه احتجاجى در قرائت بايد مبتنى بر اين اصل باشد. حجيت قرائت نيز بر اين اصل استوار و از باب حجيت سنّت نبوى‏صلى الله عليه وآله است. گو اينكه سماع در قرائت اشراب شده باشد، زيرا بر فرض اجتهاد در مورد يك متن، ديگر قرائت آن، صورت نگرفته است چه اين كه قرائت متن آن است كه همراه آن از صاحب آن دريافت شده باشد.

نگاهى به ضوابط سه گانه مشهور

در زمينه اعتبار قرائت و شرايط حجيت آن، سه شرط مورد پذيرش قرار گرفته است.16 
1. صحّت سند.
2. موافقت با رسم الخط عثمانى.
3. تطابق با وجوه عربيت.
عمده‏ترين شرط، «صحّت سند»، يعنى منتسب بودن قرائت به پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله است. كه به هيچ روى اخلال به آن روا نبوده، بى آن، قرائت اجتهادى و بى ارزش است. بديهى است بدون احراز اين شرط، طرح و درميان آورى يك قرائت روا نيست، چه رسد به اينكه پذيرفتنى باشد. در حقيقت، با نبود اين شرط، نيازى به تخطئه قرائت نيست چه اينكه خود به خود بى ارزش است.
در صورت فقدان شرط نخست، نوبت به شرط دوم و سوم نيز نمى‏رسد. در واقع شرطهاى دوم و سوم، راه‏هايى براى كشف صحّت سند و تأكيدى بر آن به شمار مى‏آيند و بى آن قابل طرح نيستند.
اما در صورت احراز شرط نخست در مورد هر قرائتى، بايد آن را پذيرفت و هيچ راهى براى انكار آن باقى نمى‏ماند. مسئله حجيّت قرائت نيز دقيقاً همين جا مطرح مى‏شود.

پاسخ به استدلال‏هاى منكران حجيّت قراءات

در ردّ حجيت قراءات و جدا دانستن آنها از قرآن، ادلّه‏اى اقامه شده يا ديدگاه‏هاى خاصى ابراز گرديده كه پاسخ گويى به آنها لازم است:

بى نقش بودن قاريان

گفته شده است: «آنچه توسط قاريان به دست ما رسيده ويژگى‏هاى قراءات آنهاست. اما اصل قرآن از راه تواتر به ما رسيده و قاريان در اين مورد نقشى نداشته‏اند».17
در پاسخ مى‏گوييم: با توجّه به شرطِ صحّت سند در اعتبار قرائت و با فرض اتصال سند به پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله، با فرض عدم تواتر سند - كه هيچ نيازى به آن نيست - چگونه مى‏توان قراءات را تنها مربوط به قراء و بريده از سنّت نبوى‏صلى الله عليه وآله دانست؟ 
گر چه در تواتر قرآن هيچ ترديدى نيست، ليكن پرسش اين است كه تواتر قراءات - مانند هر تواتر ديگر - چگونه فراهم آمده است. اگر قرائت قرآن به هنگام نزول قرآن و روزگار زندگانى پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله، در سطحى بسيار گسترده انجام نگرفته بود، آيا تواتر مورد نظر حاصل شده بود؟ و مگر آنچه قاريان براى ما بازگو كرده‏اند چيزى جز همان قرائت‏هاى ايجادگر تواتر است؟ بنابراين، ناديده گرفتن نقش قاريان در ايجاد تواتر پذيرفتنى نيست و بدون پذيرش نقش قرائت‏هاى عصر نزول وحى در ايجاد تواتر، تصور وجود تواتر امرى نادرست خواهد بود.

نقش منفى اختلاف قراءات.

«اختلاف قراءات سبب آميخته شدن قرآن به غير قرآن است. امّا اين امر آسيبى به تواتر قرآن نمى‏رساند، زيرا ماده قرآن متواتر است؛ گرچه در مورد هيأت و اعراب كلمات قرآن اختلاف نظر باشد».18
افزون بر آنچه پيش‏تر به عنوان نتايج مثبت اختلاف قراءات بيان شد، گوييم: چگونه به رغم حفظ ماده و كلمات قرآن، امكان اشتباه قرآن با غيرش - به خاطر اختلاف در هيأت و تلفظ كلمات - پيش مى‏آيد؟ با يقين به نيفزودن چيزى بر قرآن و نكاستن از آن، چه جاى اين نگرانى هست؟ 
دو ديگر اينكه، غير مستند بودن قرائت، اجتهادى بودن آن و شذوذش آن را از اعتبار ساقط مى‏كند و نوبت به منظور كردن نقشى منفى براى آن نمى‏رسد. 
حقيقت نيز اين است كه به رغم وجود قراءات گوناگون، حتى شاذ و مجعول، بر دامن كبريايى قرآن گردى ننشسته و سبب اشتباه آن به غيرش نشده است.

اجتهاد در قرائت و روايت نبودن قراءات

در پاسخ به اين نظر كه حتى با فرض عدم تواتر قراءات، آنها خبر واحد بوده و مشمول ادلّه حجيت خبر واحداند گفته شده است:
«روايت بودن قراءات معلوم نيست تا به عنوان خبر واحد حجت باشند و شايد قراءات اجتهاد قاريان بوده است».19
پاسخ سخن ياد شده اين است كه: ادّعاى عدم وضوح روايت بودن قراءات دليلى ندارد. آنچه كه ظاهر امر است، قراءات روايت‏اند و شرايط روايت و خبر واحد را دارا هستند، چنانكه ديدگاه خود اشكال كننده نيز همين بوده كه چون از قاريان مشهور ياد كرده، راويانِ آنها را هم نام برده است.20 تنها نكته قابل تأمّل و درنگ، خدشه كردن در وثاقت برخى راويان است كه اين هم ضررى به اصل مدّعا نمى‏زند. 
تكيه بر احتمال اجتهادى بودن قراءات نيز، در برابر امرى محقق و مسلم، يعنى سماعى بودن و روايى بودن آنها ارزشى ندارد.

بى دليلى پيروى از قاريان و احتمال اشتباه آنان

«حجت نبودن قراءات مشهور است و نمى‏توان از آنها حكم شرعى را استفاده كرد، چون درباره هر يك از قاريان، احتمال غلط و اشتباه وجود دارد و دليل عقلى يا شرعى بر لزوم پيروى از يكى از اينان وارد نشده است. بلكه عقل و دين از پيروى غير علم منع كرده‏اند».21
در پاسخ به اين استدلال مى‏توان گفت: احتمال اشتباه قارى مانند احتمال اجتهاد اوست و در صورتى پذيرفتنى است كه اصل در قرائت نقل و سماع نباشد. امّا اگر اين اصل و روايت بودن قرائت پذيرفته شد، تنها مشكل، عدم وثاقت راوى است، كه با فرض وثاقت او، ديگر احتمال اشتباه او - كه نظر خودش را نمى‏گويد - قابل طرح نيست.
دليل عقلى و شرعى پيروى از قراء نيز، همان ادله حجيت خبر واحد است. ادله منع كننده پيروى از گمان و غير علم نيز مربوط به جايى است كه صرف گمان مطرح باشد نه اخبار آحاد كه به نقل قراءات مى‏پردازند.
استفاده حكم شرعى نيز اگر از هر خبر واحد ثقه‏اى روا باشد، قراءات نيز به عنوان صغراى آن قياس تلقى شده و مورد استفاده قرار خواهند گرفت.

مشكل علم اجمالى

استدلال ديگرى كه در مورد ناروا بودن پذيرش قراءات شده، اين است كه: 
«اگر بپذيريم تمام قراءات مستند به روايت‏اند و تمام راويان آنها نيز ثقه‏اند، باز هم علم اجمالى داريم كه برخى از اين قراءات از پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله، صادر نشده است و چنين علمى به تعارض ميان روايات مى‏انجامد و همه آنها از حجيت ساقط خواهند شد. اعتبار بخشيدن به برخى از آنها نيز ترجيح بدون مرجح است و ناچار بايد به مرجّحات باب تعارض مراجعه كرد».22
آنچه در اين‏جا اهميت زيادى دارد، پى بردن به منشأ علم اجمالى ادعا شده و اثبات وجود آن است. 
عامل پيدايش علم اجمالى در درون قرائت نهفته است يا بيرون از آن؟ عامل بيرونى فرضى چه ربطى به قرائت داشته و كدام است؟ 
اگر عامل ياد شده درونى باشد، يا به متن قرائت مربوط مى‏شود و يا به سند آن.
آيا وثاقت تمام رجال سند قرائت سبب پيدايش علم اجمالى شده است؟ اين دو كه به هم ربطى ندارند، چه اينكه منطقى نيست به خاطر وثاقت رجال سند، متنى را به نا استوارى متهم كنيم! يعنى وقتى دستمان به سند نمى‏رسد، مدعى علم اجمالى به عدم صدور برخى قراءات شويم! اصولاً مفهوم وثاقت تمام رجال سند، صدور يقينى قراءات است و ديگر جايى براى علم اجمالى ادعايى نيست.
و اگر عامل درونى ياد شده مربوط به سند نيست و مربوط به خود متن است؛ يعنى اشكالى در دلالت يك حديث از ميان احاديث هست كه موجب ادعاى وجود علم اجمالى شده است؛ در اين صورت، بايد به همان حديث بپردازيم نه از تمام روايات دست برداريم.
بارى اگر بر وجود علم اجمالى اصرار شود، بايد بدانيم پس از مراجعه به مرجّحات، قرائتى اعتبار خواهد يافت كه مرجّح يا مرجّحاتى داشته باشد. در اين حالت نيز گزينش يك قرائت بى دليل نخواهد بود. و طبيعى است كه رها كردن متن بدون قرائت نا ممكن است و هر قرائتى كه انتخاب شود بايد واجد تمام شرايط از جمله صحت سند باشد و قراءات مرجوح نيز با دليل كنار گذاشته شوند.

تخطئه قراءات به خاطر اجتهادِ قاريان

گفته شده بزرگترين عامل اختلاف قراءات، اجتهاد قاريان بوده است. بر اجتهاد، استبداد به رأى نيز افزوده شده است.
همين اجتهاد و استبداد به رأى سبب بروز مخالفت‏هايى با قاريان شده است.
موضع‏گيرى در برابر كسايى به خاطر «نبر»؛ يعنى تلفظ كلمات با همزه، تخطئه شدن حمزة بن حبيب زيات، تعقيب و تنبيه و توبه داده شدن به خاطر ديدگاه وى درباره ديدگاه ابن شنبوذ، حذف شرط تطابق با رسم الخط عثمانى از شرايط اعتبار قرائت و محاكمه شدن ابن مقسم بغدادى به دليل تكيه بر موافقت با وجوه عربيت به عنوان تنها شرط اعتبار قرائت و ناديده گرفتن دو شرط ديگر، گوياى اجتهادى بودن قراءات است.23
درباره ابوبكر عطار، شاگرد ابن شنبوذ نيز در تاريخ ثبت است كه به خاطر زياده روى در ادب عربى در امر قرائت، مورد اعتراض شديد فقهاء قرار گرفت، و چون از دفاع خويش در محاكمه ناتوان گشت به ناچار توبه كرده و تسليم شد.24
ابو عثمان مازنى، قرائت اهل مدينه و نافع بن ابى نعيم را تخطئه مى‏كرده است. 
ابوعباس مبرّد نيز قرائت اهل مدينه را لحن فاحش مى‏دانسته است.
فارسى، ابن مجاهد، حوفى و ابن عطية در مواردى قرائت ابن عامر، قارى اهل شام را، نادرست مى‏دانسته‏اند و نحاسّ، اخفش، ابوحاتم و ابن جنى نيز، در مواردى به تخطئه قاريان پرداخته‏اند.25
امام احمد بن حنبل بسيارى از قراءات حمزه را انكار مى‏كرده است. ابوبكر بن عياش، يكى از دو راوى عاصم، قرائت حمزه را بدعت مى‏شمرده است. و ابن دريد مى‏گفته، دوست دارم قرائت حمزه از كوفه بيرون رود. اين قبيل مخالفت‏ها، مهم‏ترين رهبردى است كه ائمه سلف منكر تواتر قراءات بوده‏اند.26
كتاب‏هاى مستقلى نيز نگاشته شده كه در آنها لغزش‏ها و خطاهاى قاريان مشهور، جمع آورى شده است.27
در مورد بزى، يكى از دو راوى ابن كثير، نقل شده كه در يك مورد از قرائت خود دست برداشته است و اين گواه اجتهادى بودن آن بوده است و گرنه اين كار را نمى‏كرد.28
پاره‏اى از قراءات قاريان هفتگانه نيز شاذ دانسته شده است كه اين گواه اجتهادى بودن آنها و مرفوض واقع شدن آنهاست.29
مكى بن ابيطالب نيز نمونه‏هايى از قراءات اجتهادى را در كتاب مهمّش، «الكشف عن وجوه القراءات السبع» گرد آورده است.30 در پاسخ به اين استدلال بازگويى موارد زير سودمند به نظر مى‏رسد.
نخست آن كه، مخالفت‏ها و تخطئه كردن‏ها در مورد قراءات اجتهادى گوياى اين حقيقت نيز هست كه حساسيت زيادى در مورد اين گونه قراءات وجود داشته است. اما طرح مخالفت‏ها و نتيجه دادن آنها، گواه اجتهادى نبودن قراءات نزد بيشتر قاريان بوده است. 
دوم: كسانى چون ابن مقسم و ابن شنبوذ، اندك شمار بوده‏اند و به همين دليل مواضع و ديدگاه‏هاى آنان، حتى در زمان خودشان شكست خورده است. پس نبايد همه قاريان را مانند نامبردگان دانست و گرنه بايد تاريخ قراءات آكنده از ماجراهاى تلخى مانند ماجراى ابن شنبوذ باشد.
سوّم: در مورد مخالفت‏ها بايد بررسى‏هاى دقيق موردى انجام گيرد، تا ماهيت آنها آشكار گردد. با قاطعيت تمام نمى‏توان هر مخالفتى را به حق و برخاسته از حسن نيت دانست. اين احتمال نيز كه برخى تخطئه كردن‏ها، از هواهاى نفسانى و رقابت‏هاى ناسالم سرچشمه مى‏گرفته است، ما را به تأمل وا داشته، و تا كشف حقيقت همراهى مى‏كند.
چهارم: برگشتن قارى از قرائتى پس از آگاهى بر خطايش، دليل بر اجتهادى بودن قرائت نيست. قارى ثقه، معصوم نيست كه از خطا مصون باشد. خطاى او نيز به وثاقتش آسيب نمى‏رساند. و پس از كشف اشتباه، كه ممكن است مربوط به شتابزدگى، حواس پرتى و مانند اينها باشد، قارى مى‏تواند به خطايش اقرار كرده به قرائت مستند و درست روى آورد. آرى در صورت اجتهادى بودن قرائت است كه قارى حاضر نيست به راحتى از نظر نادرستش دست بر دارد و مانند ابن مقسم و ابن شنبوذ بر آن اصرار مى‏ورزد.
پنجم: در نظر گرفتن اندك قرائت‏هاى اجتهادى برخاسته از شذوذ نفسى پاره‏اى قاريان، بسيار با اهميت است. طرد اين موارد مطلوب است و در اين حالت است كه ما بر شرط صحت سند پاى فشرده و آن را رعايت كرده‏ايم. 
بنابراين، شمار اندك قرائت‏هاى شاذ كه در مقايسه با موارد اختلاف قراءات، كه آنها نيز نسبت به حجم كل قرآن اندك است،31 نمى‏تواند به توقيفى بودن قراءات آسيبى برساند.

ويژگى‏هاى قرائت ايده آل

به دنبال مناقشه در شرايط سه گانه مشهور براى اعتبار قرائت32، شرايط ديگرى براى اعتبار قرائت پيشنهاد شده است از جمله: «قرائتى موافق با نص قرآن است كه ميان مردم مشهور و معروف بوده در طول تاريخ آن را تلقى به قبول كرده باشند»33
قرائت ايده‏آل و قابل قبول، همانند خود قرآن كه از سوى خداى يگانه نازل شده است، بيش از يك قرائت، نيست. قرائتى پذيرفتنى است كه تمام قاريان يا بيشترشان بر آن اتفاق نظر داشته باشند و ساير شرايط لازم را هم داشته باشد».34
«قرائتى كه حفص از عاصم روايت كرده، به دو دليل مورد قبول جامعه اسلامى قرار گرفته است: نخست آن كه قرائت حفض قرائت همه مسلمانها بوده است. و ديگر اينكه عاصم در ميان قاريان، برجسته بوده ويژگى‏هاى منحصر به فردى داشته كه او را زبانزد كرده است و از نيروى ضبط و حافظه قوى برخوردار بوده است. او قرائتش را از ابوعبدالرحمن سلمى گرفته و او نيز از اميرالمؤمنين على‏عليه السلام.»35
«ملاك صحت قرائت سه چيز است: موافقت در ماده و صورت و نظم كلمات با ثبت مصحف معروف ميان عموم مسلمانان، موافق بودن با فصيح‏ترين لغت و رايج‏ترين متون عربى و نبودن دليل قطعى عقلى و شرعى بر خلاف آن».36
درباره اين ديدگاه توجّه به نكات زير لازم است: 
يك. چگونه، قرائتى شهرت و معروفيت يافته است؟ اگر مسلمانان صدر اسلام و قاريان آن دوره به قرائت اهتمام نمى‏داشتند و نيز مسلمانان و قاريان دوره‏هاى پس از آن كار آنها را دنبال نكرده بودند، آيا اكنون امكان دسترسى به قرائتى مشهور وجود داشت؟ 
بنابراين، شهرت يك قرائت نيز ريشه در تلاش مسلمانان و قاريان دارد. و سهم قراءات را در اين باره نبايد از ياد برد.
دو. اينكه به دليل يگانگى خدا، قرائت قرآن نيز يگانه دانسته شود، جاى تأمل و دقت دارد. زيرا در پاره‏اى از روايات،37 مسئله تعدد نزول قرآن مطرح شده و آن را يكى از عوامل اختلاف قراءات دانسته‏اند. اگر سند اين روايات صحيح باشد، ديدگاه وحدت قرائت نادرست خواهد بود.
سه. در اينكه قرائت عاصم، قرائتى صحيح و واجد شرايط است، سخنى نيست، امّا بحث بر سر اين است كه اگر قرائتى مانند قرائت عاصم و واجد شرايط آن وجود داشته باشد، چه راهى براى ناديده گرفتن آن وجود دارد؟ 
چهار. اكنون در مغرب جهان اسلام، در سطحى گسترده قرائت، نافع به روايت ورش، رواج دارد. و سالهاى اخير، دولت سعودى، قرآنى بر اساس قرائت ياد شده، براى مسلمانان آن منطقه، چاپ و منتشر كرده است.
حال چگونه مى‏توان گفت همه مسلمانان از قرائت «عاصم»، پيروى مى‏كنند و جز اين قرائت، قرائت مشهور و معروف ديگرى وجود ندارد؟
پنج. تفاوت چندانى ميان شرايطى كه براى قرائت ايده‏آل بيان شد و شرايط مشهور وجود ندارد. زيرا شرط اول كه مطابقت با رسم الخط مصحف معروف ميان عموم مسلمانان است، جايگزين شرط موافقت با رسم الخط مصحف عثمانى شده است. گو اينكه مصاحف عثمانى از ميان رفته‏اند ليكن مى‏توان مصاحف كنونى را به كلى غير از آنها و داراى رسم الخطى جز آنها دانست. يا اينكه تفاوت ميان مصاحف فعلى و مصاحف عثمانى، تهى بودن آنها از نقطه، شكل و اعراب و برخوردارى اينها از اين ويژگى‏هاست. 
بر اين نكته بيفزاييم چيزى كه مورد قبول صاحب اين ديدگاه - ديدگاه وحدت قرائت - نيز هست، اينكه نص موجود، همان نص متواتر و بر جاى مانده از صدر اسلام است كه كمترين تغييرى نكرده است. پس مصاحف كنونى نيز مغاير با مصاحف عثمانى نيستند.
شرط دوم در مورد هماهنگى با برجسته‏ترين متون عربى، چندان فرقى با شرط مطابقت با وجوه عربيت ندارد، جز اينكه در شرط مشهور بر ادبيت بيشتر تكيه شده است.
و شرط سوم نيز گونه تغيير نام يافته شرط اصلى مشهور، يعنى صحت سند است. زيرا فرقى نيست كه نقلى بودن و مستند بودن براى قرائت شرط شود، يا اينكه گفته شود قرائت نبايد در مقابل خود دليلى از سنّت متواتر يا عقل داشته باشد. چه اينكه دين و عقل نبايد با هم ناسازگار باشند.

آخرين اشكال بر حجيّت قراءات

پذيرش مستند بودن قراءات و انتساب آنها به پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله، با وصف اختلاف قراءات و اختلاف شيوه‏هاى قاريان، از نظر عقلى ناممكن است، چه رسد به اينكه بتوان آن را اثبات كرد.38
از نظر عقلى چه امتناعى دارد كه در مورد يك متن، دست كم شيوه نگارش به گونه‏اى باشد كه قرائت‏هاى مختلف را پذيرا باشد؟ آيا درباره رسم الخط مصاحف عثمانى عامدانه چنين وضعيتى پيش آورده نشده است؟ اگر مسئله تعدد نزول و تعدد تقرير پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله نيز پذيرفته شود، باز از نظر عقلى با امتناعى روبرو نيستيم.
كسانى كه اثباتاً در اين باره ديدگاهى موافق دارند، به امورى مانند تعدد نزول قرآن، تعدد تقرير پيامبرصلى الله عليه وآله و اختلاف نقل صحابه از ايشان، استدلال كرده‏اند و طبيعى است كه بر فرض صحت امور ياد شده، مسئله اختلاف قراءات و مستند بودن تمام يا بخشى از آنها به پيامبرصلى الله عليه وآله، قابل قبول باشد.

جمع بندى و نتيجه‏گيرى

پس از طى مراحل گوناگون بحث و آشنايى با ديدگاه مشهور درباره معيارهاى قرائت صحيح و پاسخ گويى به استدلالهاى مخالفان حجيت قراءات، نوبت به جمع بندى اين بحث و نتيجه‏گيرى از آن رسيده است.

پيام علم قرائت

وجود «علم قرائت»، به عنوان يكى از علوم قرآنى و تقدم زمانى آن بر ديگر علوم قرآنى و از جمله بر تفسير قرآن، نشانه مشروع و مطلوب بودن آن است. اگر اختلاف قراءات امرى ناپسند بوده و بالقوه مى‏توانست پيامدهاى نامطلوبى داشته باشد، خود قرآن، يا شخص پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله، از آن جلوگيرى مى‏كردند. به گواهى تاريخ نه تنها كوچكترين اقدامى در اين مورد انجام نگرفت بلكه تشويق‏هاى بسيارى در زمينه قرائت و تعليم و تعلم قرآن صورت گرفته است.
با پيدايش و شكل‏گيرى علم قرائت نيز طبيعى بود كه براى قرائت به عنوان موضوع اين دانش، قوانين مقرر گرديده و به بررسى قراءات و وجوه مختلف آن، پرداخته شود. كه به تقسيم آنها به انواع گوناگون از جمله معتبر، شاذ و مانند آن بينجامد.
بنابراين موضع‏گيرى در مقابل تعدد قرائت‏ها و تأكيد بر وحدت آنها، نوعى رويارويى با پديده‏اى طبيعى و مخالفت با روندى تاريخى است، كه ضرورتى ندارد، چه اينكه اگر ضرورتى مى‏نمود اين كار انجام گرفته بود.

تسلسل تاريخى سماع

چنانكه پيشتر گفتيم، سماع و نقل، محور قرائت بوده و بدان اهتمام كامل مى‏شده است. اين مسئله به صورت سلسله وار و از آغاز تا امروز ادامه يافته است. مانند همان تسلسلى كه در مورد نقل حديث به چشم مى‏خورد و به اجازه نقل حديث مشهور گرديده است.
نتيجه‏اى كه مى‏توان گرفت، اين است كه در صورت اجتهادى بودن قرائت، آيا نيازى بدين كار بوده است؟ به ويژه آن كه مى‏دانيم ارتباطات با دشواريهاى فراوانى در گذشته روبرو بوده است و عالمان قرائت با تحمل رنجهاى بسيار به اين كار اقدام مى‏كرده‏اند كه كوچ كردن «سيبويه» از ايران به بغداد براى سماع قرائت نمونه‏اى از آن است.39

نخستين عوامل اختلاف قراءات

شايسته است كه به نخستين عوامل اختلاف قراآت، توجّه بيشترى شود. زيرا اجتهاد قارى - به ويژه قاريان هفتگانه - در صورتى كه واقعيت هم داشته باشد، امرى است كه در سده دوم هجرى رخ داده و در طول عوامل ديگر قرار مى‏گيرد.
بى شك نمى‏توان مدعى وجود چنين اجتهادى در عصر نزول وحى و در مورد صحابه شد در حالى كه وجوه مختلف قرائت در آن دوره پديد آمده است و در روزگار عثمان نيز به عمد، مصاحف امام به گونه‏اى نگارش يافته كه وجوه قراءات را برتابد. پس بايد سراغ عوامل ديرين رفت، تا دليل اختلاف قراءات آشكار شود. 
يكى از آن عوامل را اختلاف در نزول وحى، يا جواز قرائت خود پيامبرصلى الله عليه وآله به وجوه مختلف دانسته‏اند. به دو روايت در اين زمينه توجّه فرماييد:
1. ابن وليد از صفار و او از ابن معروف، وى از محمد بن يحيى صيرفى و او از حمّاد بن عثمان و وى از امام صادق‏عليه السلام نقل كرده است كه به ايشان گفتم چرا روايات شما گوناگون است؟
ايشان پاسخ دادند: قرآن بر هفت حرف نازل شده و كمترين حقى كه امام دارد، اين است كه به هفت گونه فتوى دهد. سپس فرمود: اين نعمت ماست پس بى حساب بخشيده يا امساك كن.40
2. جاجيلويه از محمد عطار، او از اشعرى و او از احمد بن هلال و وى از عيسى بن عبداللَّه هاشمى و او از پدرش و او از پدرانش نقل كرده كه پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: فرستاده‏اى از سوى خدا نزد من آمده و گفت: خدا به تو دستور مى‏دهد قرآن را بر يك حرف بخوانى. من گفتم خداىِ من بر من وسعت ده. پس فرمود: خدايت فرمان مى‏دهد قرآن را بر يك حرف بخوانى. باز گفتم برامت من توسعه ده. 
پس فرمود: خدا به تو فرمان مى‏دهد قرآن را بر هفت حرف بخوانى.41
در منابع اهل سنّت نيز رواياتى به همين مضمون به چشم مى‏خورد.42
صحابه پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله نيز، وجوه مختلف قرائت را از ايشان فرا مى‏گرفته‏اند و براى مردم نيز، گونه گون نقل كرده‏اند. پس از اين راه اختلاف قرائت پيش آمده است.43
پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله، قرائت‏هاى گوناگون صحابه را نيز تقرير و تأييد مى‏كرده است.44
وجود اين ويژگى‏ها عصر نزول وحى، مجالى براى اجتهاد قارى به عنوان عاملى براى اختلاف قراءات، باقى نمى‏گذارد و موجب مى‏شود تا باب اجتهاد در قرائت مسدود گردد.

مجوز حجيت قرائت

يادآور مى‏شويم كه حجيت قرائت تنها به سنّت نبوى‏صلى الله عليه وآله است و تا به گونه‏اى منتسب به ايشان نباشد، اعتبارى ندارد. قرائت، در حقيقت گونه‏اى از نقل حديث است. حديثى كه در آن، گونه و وجه خاصى از تلفظ برخى از كلمات قرآن، از زبان پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله براى ما نقل شده است. و حجيت سنّت نيز قولى است كه جملگى بر آنند.

امكان عقلى تعدد قراءات

نكته‏اى كه شايان توجّه بيشتر است اينكه در مقام ثبوت، اختلاف قراءات مانعى ندارد. زيرا قرآن معجزه جاويد اسلام است و اعجاز لفظى آن چيزى نيست كه در پرده مانده باشد. و عجز مخالفان آن در طول تاريخ، بدين صورت كه نتوانسته‏اند الفاظ و تركيبى مانند قرآن عرضه كنند، بهترين گواه اعجاز لفظى قرآن است.
بر اين اساس، در پاره‏اى موارد، الفاظ قرآن به گونه‏اى هستند كه امكان قرائت‏هاى گوناگون را دارند.اما اين امر، آسيبى به محتوا و معانى آن نرسانده، و با هر قرائتى، - البته قرائت واجد شرايط صحت -، معناى كاملاً درستى نيز به دست مى‏آيد.
امكان عقلى تعدد قراءات در مقام ثبوت، راه را براى پذيرش آن در مقام اثبات هموار مى‏كند.

تنوع لهجه‏ها و وحدت نص

چنانكه از بحث‏هاى گذشته بر آمد، مسئله اختلاف قراءات بيشتر به تنوع لهجه‏ها بر مى‏گردد. تنوع لهجه‏ها نيز امرى كاملاً طبيعى است، به همان اندازه كه تعدد زبان‏ها طبيعى است. اسلام نيز دينى است كه از مشقت و حرج تهى است، «و ما جعل عليكم فى الدّين من هرج» (حج /78) چنين دينى نمى‏تواند پيروانش را به تلفظ بر خلاف لهجه طبيعى‏شان مجبور كند.
اختلاف قراءات بر اساس تعدد لهجه‏ها، به وحدت نصّ قرآن نيز آسيبى نمى‏زند و بهترين گواه آن، اينكه نصّ قرآن، تاكنون در ميان ملل گوناگون مسلمان استوار مانده است.
موارد اندك اختلاف قراءات در سراسر قرآن نيز نگران كننده نيست.

طريقه احتياط

با توجّه به برخى روايات و اقوال بزرگان، جمود بر قرائت مشهور، شرط احتياط نيست. بلكه فراتر شدن از آن و فراهم آوردن مجال براى برخى ديگر از قراءات پيمودن راه احتياط است.
و امّا چند روايت در اين باره:
ابوبكر حضرمى از امام صادق‏عليه السلام نقل كرده كه پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله فرمود: اگر مردم قرآن را چنان كه نازل شده است مى‏خواندند حتى دو كس نيز اختلاف نمى‏داشتند.45
اگر قرائت مشهور كنونى تمام عيار و همانند قرائت نازل شده مى‏بود، چه جايى براى اين تعبير پيامبرصلى الله عليه وآله و اشاره ايشان به قرائتى ديگر بود؟
ابوبصير از امام صادق‏صلى الله عليه وآله نقل كرده كه فرمود: مراد از آيه: اين كتاب ماست كه به حق با شما سخن مى‏گويد: (جاثيه /29) اين نيست كه كتاب خودش سخن مى‏گويد بلكه رسول خداست كه ناطق است و خدا فرموده: اين كتاب ماست كه به حق بر شما تلاوت مى‏شود. من گفتم ما اين آيه را چنين قرائت نمى‏كنيم. پس فرمود: به خدا قسم جبرئيل آن را اين چنين نازل كرد، ليكن تحريف شده است.46
بى ترديد مراد از تحريف در اين حديث، تحريف به زياده و نقصان نيست. اما صرف معلوم و مجهول خواندن فعل «ينطق» كه دو جور قرائت است، تغيير اساسى ايجاد مى‏كند و فرض اين است كه قرائت مشهور به صورت فعل معلوم است.
زراره از امام باقر نقل مى‏كند كه فرمود: «تفسير القرآن على سبعة احرف منه ما كان و منه مالم يكن بعد ذلك تعرفه الائمة».47
اگر چه در اين حديث به تفسير قرآن عنايت شده، ليكن شيوه راهيابى به مراد قرآن و بطون آن، از طريق قرائت و تغيير آن نيز، يكى از راه‏هاى احتمالى است.
ابو عبدالرحمن سلمى گويد: على‏عليه السلام به يك قاضى فرمود: آيا ناسخ را از منسوخ باز مى‏شناسى؟ او پاسخ داد: خير. پس امام‏عليه السلام فرمود هلاك شدى و هلاك ساختى، تفسير هر حرفى از قرآن وجوهى دارد.48 
در اين حديث نيز، چون روايت پيشين به راه‏هاى پى بردن به تأويل قرآن، اشاره شده است كه قراءات گوناگون، خود راه‏هايى براى اين منظور است.
عبدالرحمن بن حجّاج گويد: از امام صادق‏عليه السلام شنيدم كه فرمود: از عقول دانشمندان چيزى دورتر به قرآن وجود ندارد.49
بر پايه معناى روايت ياد شده، دور دست‏ترين حقيقت براى انسان، فهم قرآن است كه بايد براى دست يابى به آن راه‏هاى متنوع و پر رنجى را پيمود و قراءات نيز بخشى از كوشش در اين رهگذر است. اما بسنده كردن به يك قرائت، مى‏تواند تا حدودى ما را از حقايق قرآن دور نگهدارد.
گفتار برخى از بزرگان در اين موضوع نيز شايسته توجّه است.
مرحوم شيخ مفيد در اين باره گفته است:
«چنانچه از روايات رسيده از سوى امامان معصوم‏عليهم السلام فهميده مى‏شود، آنها به قرائت ميان دو جلد قرآن فرمان داده‏اند و از ما خواسته‏اند از آن تجاوز نكنيم و آن را بدون كم و زياد بخوانيم تا آنگاه كه امام عصرعليه السلام ظهور كند و قرآن را آن گونه كه نازل شده است بر مردم بخواند. و آن گونه كه اميرالمؤمنين عليه السلام جمع آورى كرده است تلاوت كند. آنان ما را نهى كرده‏اند كه افزون بر آنچه در قرآن ثبت شده قرائت كنيم، زيرا مقدار زايد، متواتر نيست و از راه روايات واحد به ما رسيده است كه گاهى دچار اشتباه‏اند. و اگر بر خلاف نص موجود قرآن قرائت كنيم دچار لغزش مى‏شويم، طعمه ستمگران شده خود را به هلاكت مى‏اندازيم. پس از اين رو امامان‏عليهم السلام ، ما را از قرائت بر خلاف نصّ موجود قرآن منع كرده‏اند.
...گر چه انكار نشده كه دو گونه قرائت در كار باشد: يكى آن كه در مصحف وجود دارد و ديگرى آنچه مفاد روايت است. چنانكه اهل سنّت نيز گويند قرآن به وجوه مختلفى نازل شده است. بدين ترتيب است كه قرآن فرموده: «و ما هو على الغيب بظنين.» (تكوير /24) او نسبت به غيب بد گمان نيست، يعنى متهم نيست و بنابر قرائت ديگر «و ما هو على الغيب بضنين» يعنى نسبت به غيب بخيل نيست».50
مرحوم علامه مجلسى «ره» نيز سخنى بدين شرح دارد:
«درباره بسيارى از آيات قرآنى، رواياتى وارد شده است كه بر خلاف قراءات مشهوراند، مانند آية الكرسى و آيه: «و كذلك جعلناكم امةً وسطاً» (بقره /143) بدين سان شما را امتى معتدل قرار داديم و آيات ديگر».51


پی نوشت‌ها:

1 - ابن منظور، لسان العرب چاپ اوّل، داراحياء التراث العربى، بيروت 78 /11.
2 - همان، 80/11؛ ابن الاثير، النهاية چاپ چهارم، مطبوعاتى اسماعيليان، قم 30 /4.
3 - المنجد، /626.
4 - زركشى، البرهان فى علوم القرآن مكتبة دارالتراث، قاهره 318 /1.
5 - فضلى، عبدالهادى، القراءات القرآنيه چاپ دوم، دارالقلم، بيروت /55.
6 - رك: همان، فصل اول كتاب.
7 - ابن منظور، لسان العرب 54 - 53 /3 ؛ فيومى، المصباح المنير، مطبوعاتى محمد على صبيح، مصر/149.
8 - مجلسى، محمد باقر، بحار الانوار چاپ دوم، مؤسسة الوفاء، بيروت / 89 باب 23، فضل قرائة القرآن.
9 - رك: امام خمينى، استفتاءات انتشارات جامعه مدرسين، قم 337 /1.
10 - حجتى، محمد باقر، پژوهشى در تاريخ قرآن كريم چاپ هفتم، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، تهران / 268 - 266.
11 - رك: علامه هندى، كنزا لعمال، مؤسسة الرسالة، بيروت 136 /10، ح شماره 28686.
12 - فضلى، عبدالهادى، القراءات القرآنية،/ 52 - 13.
13 - همان، 91، معرفت، محمد هادى، تلخيص التمهيد چاپ دوم، انتشارات جامعه مدرسين، قم 217 /1.
14 - همان، 62 - 61؛ نيز تلخيص التمهيد، 270 /1.
15 - تلخيص التمهيد، 271 /1 ؛ خوئى، ابوالقاسم، البيان فى تفسير القرآن چاپ سوم، المطبعة العلمية، قم / 174 - 173.
16 - الفضلى، عبدالهادى، القراءات القرآنية،/ 112.
17 - خوئى، ابوالقاسم، البيان فى تفسير القرآن،/ 173.
18 - همان، /174.
19 - همان، /180.
20 - همان، /161 - 140.
21 - همان، /180.
22 - همان، /182 - 181.
23 - معرفت، محمد هادى، تلخيص التمهيد، 229 - 228 /1.
24 - همان، /234 - 230.
25 - همان، /232 - 231.
26 - همان، /257.
27 - همان، /259 - 258.
28 - همان، /260.
29 - همان، /262.
30 - همان، /267 - 265.
31 - دانى، عثمان بن سعيد، التيسير فى القراءات السبع، چاپ اول، دارالكتب العلمية، بيروت 62 و بعد.
32 - معرفت، محمد هادى، تلخيص التمهيد، 349 /1 و بعد.
33 - همان، /275.
34 - همان، /322.
35 - همان، /332 - 328.
36 - همان، /376.
37 - نسائى، احمد بن شعيب ،سنن النسائى، چاپ اول، دارالفكر، بيروت 154 - 150 /2، باب جامع ماجاء فى القرآن،؛ سجستانى، سليمان بن اشعث، سنن ابى‏داود، دارالفكر، بيروت 76 - 75 /2، ح 1478 - 1475.
38 - تلخيص التمهيد، 355 /1.
39 - اين‏جانب اين مطلب را در كلاس درس از استاد محترم جناب آقاى دكتر سيد محمد باقر حجتى شنيدم ليكن پس از تتبّع فراوان براى آن مسندى مكتوب نيافتم.
40 - صدوق، محمد بن على، الخصال، چاپ اول، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، بيروت، تحقيق شده، 1410 ق 358 /2.
41 - همان.
42 - نسائى، احمد بن شعيب، 154 - 150/2؛ سجستانى، سليمان بن اشعث، سنن ابى‏داود، 76 - 75 /2؛ احمد بن حنبل،مسند احمد، 300 /2 405 /1؛ بخارى، محمد بن اسماعيل،صحيح بخارى، خصومات /4، فضائل للقرآن /5 و توحيد /53.
43 - الفضلى، عبدالهادى، القراءات القرآنية،/ 94.
44 - همان، /92.
45 - مجلسى، محمد باقر، بحار الانوار چاپ دوم، مؤسسة الوفاء، بيروت 48 /89.
46 - همان، 49 - 48 /89.
47 - همان، 98 /89.
48 - همان، 110/89.
49 - همان، 111/89.
50 - همان، 75 - 74/89.
51 - همان، 48/89.
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: سه شنبه 12 خرداد 1394 ساعت: 22:14 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

نقد ترجمه استاد فولادوند

بازديد: 171
نقد ترجمه استاد فولادوند

مهدي سلطاني رناني

چکیده: ترجمه فارسى استاد محمد مهدى فولادوند از قرآن كريم در حال حاضر در شمار يكى از بهترين و موفق ترين ترجمه ها قرار داد كه به دور از گرايش هاى خاص و رويكردهاى افراطى به انجام رسيده است. مترجم محترم در اين ترجمه اصل را بر روانى و خوشخوانى نهاده و ترجمه اى شايسته و در خور تقدير ارائه داده است. اين اثر، ترجمه اى مبسوط و گاه تفسيرآميز از قرآن كريم است كه سطح علمى و تحقيقى آن در خور اعتناست. ولى با وجود همه محاسن و ارزش هايش همانند ساير ترجمه ها در خور نقد و بررسى و داراى نقاط قوت و ضعف علمى است. در اين نوشتار ترجمه ياد شده از ابعاد مختلف صرفى، نحوى و ادبى مورد بررسى قرار مى گيرد. 

كليد واژه‏ها: ترجه قرآن، ويژگى هاى ترجمه دكتر فولادوند، ويژگى هاى صرفى، ويژگى هاى نحوى، ويژگى هاى ادبى.

مقدمه

ترجمه قرآن از دير باز معركه آراى فقهاى اسلام بويژه فقيهان اهل سنّت بوده است. اين بحث براى نخستين بار از مسأله جواز قرائت حمد و سوره به زبان‏هاى غير عربى آغاز شد.1 در قرون معاصر نيز به سبب ضرورت تبليغ دين، مسأله ترجمه قرآن و لزوم آن را شيخ مصطفى مراغى مطرح نمود كه با مخالفت شديد برخى علماى الأزهر مصر مواجه شد و اينان پس از جلسات و شوراهاى مكررّ، رأى به جواز ترجمه قرآن دادند و حتّى ترجمه تفسيرى قرآن را نيز پذيرفتند.2 در هر حال ترجمه قرآن كريم براى درك و فهم معانى لغوى آيات و براى كسانى كه آشنايى با زبان عربى ندارند يا چندان بر آن مسلّط نيستند، امرى سودمند و انگيزه‏اى خاص براى خواندن قرآن و تدبّر در عمق معانى و جنبه‏هاى عملى آيات شريفه آن است. امّا يادكرد اين نكته مهم ضرورى به نظر مى‏رسد كه مترجم قرآن بايد در برخورد با قرآن و ترجمه آن بر زبان مبدأ و مقصد مسلّط بوده و نكات و دقايق آنها را كاملاً بداند و با آگاهى صحيح از فنّ وجوه و نظاير قرآنى، بهترين واژه‏ها و تركيب‏ها را براى رساندن معانى كلمات برگزيند و از كاربرد لغات نامأنوس و دشوار بپرهيزد، همچنين اصول فصاحت و بلاغت را در نظر گرفته و توان و استعداد نويسندگى داشته باشد3 و در ضمن با مراجعه به منابع ارزشمند و رعايت نظم و آگاهى از پيوستگى آيات از اطاله كلام خوددارى كند.
حقيقت سخن اين كه، مترجم بايد مأنوس اصلى و هميشگى خود را قرآن دانسته و با رعايت امانت در ترجمه كلام خداوند، نهايت كوشش خود را به كار گيرد و در اين تلاش پيگير اصل تقوى و پاكدلى را پاس بدارد؛ زيرا درك و دريافت عالمانه و عارفانه حقايق و دقايق والاى قرآنى جز در دسترس پاكدلان و پاك انديشان اهل توحيد نيست.4 ترجمه قرآن استاد فولادوند از شيوايى، سادگى، استوارى و نيز صحّت و دقّت فراوان برخوردار است و متضمّن نثر فارسى امروزى و بدون سبك و پيچيدگى است و از همه اساسى‏تر اينكه قابل فهم و درك مى‏باشد. 
استاد دكتر محمّد مهدى فولادوند ترجمه قرآن را در سال 1331 ه.ش آغاز كرد و در دومين گام، 22 سوره از آن را با عنوان «گل‏هايى از قرآن كريم» منتشر نمود و مقارن پيروزى انقلاب شكوهمند اسلامى، ترجمه همه قرآن را به پايان رسانيد. درستى و دقّت موجود در آن، مرهون سخت‏گيرى‏ها و مديريت علمى ناشر (دفتر مطالعات تاريخ و معارف اسلامى قم) مى‏باشد. استاد بهاءالدين خرّمشاهى معتقد است: «ترجمه قرآن آقاى فولادوند مهذّب و متين و سر راست و فاقد گرايش‏هاى خاص و افراطى است.5 همچنين كمال مطابقت با متن مقدس قرآن كريم را دارد.»6
در نخستين نگاه به اين ترجمه، درمى‏يابيم كه مترجم مقدمه خود را درباره چگونگى ترجمه، آخر قرآن آورده است كه مسلّم است منظورش هر چه باشد يكى از آنها اين است كه نهايت تواضع و فروتنى خود را در برابر قرآن نشان دهد، كلك فولادوند در اين مقدمه، آفرينش هنرى خاصى را به نمايش گذاشته و خودش اين همه را، الهاماتى از درگاه حمايت حق مى‏داند.7 مترجم، اين برگردان خود را با ديگر ترجمه‏هاى قرآنى به زبان‏هاى فرانسه، انگليسى، هندى و اروپايى مطابقت داده است و لغات، ضمائر، حروف مؤكّده و مقدّره و روابط تركيبى كلمات را در نظر داشته و مساوى با اصل متن، در ترجمه آورده است و الحق والانصاف معنى و مقصود بلند اين كتاب آسمانى را باز نموده و منتقل كرده است.
وى هر جا كه در برگردان فارسى نياز به توضيح، لازم و ضرورى مى‏نمايد، اشاراتى را داخل [] آورده است.8
در برخى موارد نيز مجبور به پا نوشت درباره توضيح و ترجمه آيه و واژه‏هاى آن شده و گويى با اين كار ترجمه را از تفسير جدا ساخته است. در برخى پانوشت‏ها به وجوه قراءات و معانى آيات بر طبق آن وجوه، و بر اساس تخصصّ زبان‏شناسى خويش به معادل لاتين برخى واژه‏ها نيز اشاره نموده است.9

نگاهى به ترجمه واژه‏هاى قرآنى

مترجم در برخى موارد، يك واژه را كه در آيات متعدّد به يك صورت آمده است، به چند شكل ترجمه كرده است، هر چند كه مى‏توانسته از يك واژه مشخص در برگردان فارسى سود بگيرد. البتّه اين روش در مورد كلماتى كه صفات خدا را بازگو مى‏كند و معانى آنها ثابت است چندان توجيهى ندارد.10 مثلاً كلمه «عزيز» را در جايى به «ارجمند» و در جايى ديگر به «نيرومند» و در مواردى به «توانا» ترجمه كرده است.11
از موارد ديگر اين موضوع مى‏توان به نمونه‏هاى ذيل اشاره كرد:
- لفظ «اُمّى» و «اُميّين» را به چهار معناى مختلف آورده است: 
الف( مشركان: «به كسانى كه اهل كتابند و به مشركان بگو...»12
ب( درس نخوانده: «همانان كه از اين فرستاده، پيامبر درس نخوانده... پيروى مى‏كنند.»13
ج( بى سوادان: «اوست كه در ميان بى سوادان فرستاده‏اى از خودشان بر انگيخت.»14
د( آنان كه كتاب آسمانى ندارد: «آنان ]به پندار خود[ گفتند: در مورد كسانى كه كتاب آسمانى ندارند بر زيان ما راهى نيست...»15
«ذلك بما قدّمت يداك»: «اين ]كيفر[ به سزايى چيزهايى است كه دست‏هاى تو پيش فرستاده است.16«ما قدّمت يداك» اصطلاحى است كه در ظاهر «آنچه دست‏هاى تو پيش فرستاد» معنى مى‏دهد؛ امّا منظور از اين عبارت همه اعمال آدمى در دنياست، خواه با دست انجام شده باشد خواه با ديگر اعضاء و جوارح. به همين دليل اين اصطلاح در ترجمه‏هاى روان به صورت تحت اللّفظى ترجمه نمى‏شود.17
مسأله ديگر در موضوع ياد شده اين است كه بسيارى از واژه‏هاى عربى به همان صورت اصلى در ترجمه آمده است. به عنوان نمونه: 
الف) خدا ]چيزهاى ممنوعى از قبيل:[ بحيره و سائبه و وصيله و حام قرار نداده است.»18
ب) «و بر ما تصديق كن.»19
از نمونه‏هاى فوق در ترجمه استاد فولادوند فراوان به چشم مى‏خورد، امّا اين ايراد در واقع بر كار مترجم وارد نيست؛ بلكه از آن رو لفظ عربى آورده شده است كه معادل فارسى آن يافت نمى‏شده و اگر مترجم مى‏خواست به صورت توضيحى ترجمه كند، از حالت ترجمه خارج مى‏شد و رنگ تفسير به خود مى‏گرفت و يا اينكه واژه‏هاى فارسى معادل كلمات عربى، چندان مأنوس نبوده و توان رساندن معناى آيه يا واژه قرآنى را نداشته است.20 اين گونه موارد در همه ترجمه‏هاى قرآن يافت مى‏شود و بيانگر اين نكته مهم است كه «در حقيقت قرآن كريم ترجمه‏پذير نيست.»

نثر فارسى ترجمه استاد فولادوند

بزرگ‏ترين هنر هر مترجمى آن است كه بتواند در ترجمه و برگردان از زبان اصلى به زبان فارسى (مثلاً) در عين حفظ امانت، نثر روان و همه فهمى ارائه دهد و تا حد ممكن از واژه‏هاى خشك و ادبياتى محض يا غريب دورى كند. اكنون به نمونه‏هايى از اين نثر در ترجمه استاد فولادوند اشاره مى‏نماييم:21
- ... رهنمونيتان كرده است...22
- ... پروردگارت فراخ آمرزش است...
- ... در درخت سبزه فام اخگر نهاد...23
- ... گفته شد با ماندگان بمانيد...24
از اين دست در ترجمه استاد بسيار است كه مترجم در اين موارد يا ديگر عبارت‏هاى مشابه، از واژه‏هايى كه جنبه ادبياتى آن بيشتر مدّ نظر است و تا حدى سنگين و نزديك به ترجمه‏هاى تحت اللفظى استفاده كرده است.
از جمله روش‏هايى كه به عنوان نقد در ترجمه قرآن استاد فولادوند مورد توجّه است، ترجمه نادرست و ناپذيرفتنى برخى واژه‏ها در آيات است.
«و قالوا أساطير الاوّلين اكتتبها فهى تُملى عليه بكرةً و اصيلاً» (فرقان / 5). گفتند: فسانه‏هاى پيشينيان است كه آنها را براى خود نوشته و صبح و شام بر او املا مى‏شود.
عبارت «تملى عليه» در اين‏جا «املا مى‏شود» برگردان شده كه مناسب نيست و بايد «خوانده مى‏شود» معنى شود. استاد خرّمشاهى در ذيل اين آيه نوشته است: معناى «تملى عليه» هم ظاهراً اين است كه بر او املا مى‏كردند كه بنويسد، امّا ميبدى و امام فخر رازى هوشمندانه برآنند كه در اين‏جا املا به معناى معهود مراد نيست. بلكه اين است كه نوشته‏ها را با تأنىّ و تكرار براى او مى‏خواندند كه به تلقين و تكرار فرا گيرد.25 در تأييد سخن استاد خرّمشاهى بايد اضافه كنيم كه در مجاز القرآن نيز ذيل اين آيه آمده است: «تملى عليه أى تقرأ عليه».26
«اسلك يدك فى جيبك تخرج...» (قصص /32).
دست خود را به گريبانت ببر..
فعل امر «اسلك» به اشتباه «ببر» معنى شده است، در صورتى كه معناى صحيح آن در اين‏جا «فرو بر، داخل كن» است؛ بهترين شاهد براى اثبات اين گفته آيه 12 سوره نمل است.
«و ادخل يدك فى جيبك...».27
«فقد استمسك بالعروة الوثقى...». (لقمان /22).
واژه «عروه» را استاد فولادوند «ريسمان» معنى كرده است، در صورتى كه اين واژه به معناى «دستاويز» است.28

نظرى به نكات صرفى و نحوى

از جمله مهم‏ترين شرايط و اصولى كه يك مترجم در ترجمه قرآن بايد مورد توجّه قرار دهد، آگاهى لازم و كافى وى به اسلوب و ويژگى‏هاى زبان متن است كه شامل معنى و شكل و صيغه اسماء و افعال و حروف در عين حفظ نقش آنهاست. اين بدان دليل است كه معنى و مقصود وحى الهى را بدون ابهام و اشكال منتقل كند. امّا در مواردى از ترجمه استاد فولادوند برخى نكات صرفى و نحوى چندان رعايت نشده است. اينك نمونه‏هايى از اين قبيل: 
يك. در ترجمه «ثم جاء كم رسول...»29 چنين آورده است: «... سپس شما را فرستاده‏اى آمد...»؛ جاء از فعل‏هاى لازم است، «شما را» چندان روا نيست؛ زيرا فعل را به متعدى شباهت مى‏دهد و اگر چنين ترجمه مى‏شد. بهتر بود: «... سپس سوى شما فرستاده‏اى آمد...»، زيرا «كُم» منصوب به نزع خافض» است ]در اصل جاء اليكم بوده است[ و اگر در ترجمه، حروف جرّ محذوف آشكار شود بهتر است. 
دو. هر جا كه همزه استفهام با «فاء» يا «واو» عاطفه آمده است، اين دو حرف (واو، فاء) در ترجمه نيامده است و در مواردى كه «فاء» جزء به جاى جملات شرطيه ذكر شده در ترجمه به آن توجّهى نشده است: «أو عجبتم أن جاء كم...»: «آيا تعجب كرديد كه...».30
«فتنازعوا أمرهم بينهم...» «]سامران[ ميان خود درباره كارشان به نزاع پرداختند...»31
ولى در اين ترجمه هر گاه اگر واو و فاء با «هل» استفهاميه آمده باشد، آن را در ترجمه به فارسى ذكر كرده و برگردانده است.32
سه. در آيه 40 سوره مريم در ترجمه عبارت «إنّا نحن نرث الأرض و من عليها...» نوشته است: «ماييم كه زمين را با هر كه در آن است به ميراث مى‏بريم». 
حرف جرّ على در اين‏جا «در» معنى شده كه نادرست است.
ابن هشام مى‏نويسد: اين حرف بيشتر براى استعلاء به كار مى‏رود؛ سپس نُه معنى براى آن ذكر مى‏كند كه در هيچ يك از اين موارد نُه گانه، به معناى ظرفيّت مكانى نيامده است.33
چهار. در سوره شعراء، آيه 102 در ترجمه عبارت «فَلو أنّ لنا كرَّةً فنكون من المؤمنين» نوشته است: «اى كاش كه بازگشتى براى ما بود و ما از مؤمنان مى‏شديم».
حرف «فاء» در اين جا عاطفه معنى شده كه نادرست است. «او» در اين جا حرف تمنّا و حرف «فاء» براى سببيّت است و دليل آن، اين است كه بعد از فاء سببيّه، أن مقدّره فعل مضارع «نكون» را منصوب كرده است؛ زيرا يكى از موارد منصوب شدن فعل مضارع اين است كه فاء سببيّت مسبوق به طلب، قبل از آن بيايد.34
پنج. «... و ما هم بِمؤمنين» «بقره /8«
ولى گروندگان ]راستين[ نيستند.
استاد فولادند حرف عطف «و» را به معناى «ولى» گرفته است، امّا بسيارى از اديبان و مفسّران، از جمله محى الدين درويش در «اعراب القرآن» «واو حاليه» گرفته‏اند.35 همچنين ايشان ضمير «هم» را كه جمع مذكّر غايب است، اصلاً معنى نكرده است.
شش. «وَ نُريد أنْ نَمُنَّ على الّذينَ...» «سوره /5«.
«و خواستيم بر كسانى كه... منّت نهيم...». «نُريدُ» فعل مضارع است و به «مى‏خواهيم» ترجمه شود بهتر است. ممكن است گفته شود مترجم از زمينه فعل ماضى در آيه قبل بهره جسته و به «خواستيم» ترجمه كرده است. امّا چون اين آيه اشاره به يك سنّت جارى الهى دارد كه تحققّ نهايى آن مايه اميد مستضعفان است، پس به همان شكل مضارع آن در ترجمه بيايد بهتر و زنده‏تر است.
هفت. «... «ذلكم خير لكم إن كنتم تعملون...» «اگر بدانيد اين براى شما بهتر است».
مترجم محترم در اين آيه و بسيارى موارد مشابه آن، اسم اشاره «ذلك» را به «اين» ترجمه كرده است كه با اصل آن سازگار نيست و «آن» ترجمه شود بهتر است.
اشكال ديگر در اين ترجمه آن است كه مترجم گرامى «كنتم تعلمون» را، در اين آيه و موارد مشابه آن كه بايد به شكل ماضى استمرارى ترجمه شود، به صورت مضارع مؤكد ترجمه كرده است و گويا چندان توجّهى به اين قاعده كه «فعل كان + فعل مضارع = ماضى استمرارى» نكرده است و يا اصلاً در نظر نداشته است.36

سخن پايانى

يكى از دريچه‏هاى اعجاز قرآن كريم، تركيب حيرت‏انگيز بيانى و تلفيق دقيق معانى و تطبيق آن با حالات گوناگون نفسانى انسان است كه به راستى عالى‏ترين جلوه گفتار خداست. قرآن در عين معجزه جاويد و وحيانى بودن، اثرى در اوج كمالات هنرى است. كلمات قرآن چنان خوب و شايسته به هم پيوسته است كه نواى آن از لحاظ هماهنگى و روانى، گويى نغمه فرشتگان است و جان را به شور مى‏آورد و اين وجد و طرب كه مستمعان قرآن از آن مى‏يابند نتيجه همين تركيب عجيب است. 
جمال معانى و جلال بيانى قرآن حالتى است دريافتنى نه گفتنى. ريختن اين جمال و كمال واقعى در قالب كلمات عادى در طاقت بشر نيست. به همين سبب ترجمه‏اى بى غلط از قرآن آرزويى است بس دور دست و ديرياب و شايد دست نايافتنى. 
بس نكته غير حسن ببايد كه تا كسى
مقبول طبع مردم صاحب نظر شود
امّا اگر با بيان انسانى وصف جمال اين اعجوبه خلقت يزدانى نتوان كرد، ناگزير چيزى گفتن از هيچ نگفتن بهتر است و هدف اساسى در ترجمه قرآن مجيد آن است كه آدمى با خواندن آن، به خواندن متن اصلى قرآن بيشتر راغب شود تا از آن نهر عظيم جان بخش الهى كفى بر گيرد و تهى دست باز نگردد. با اين نگاه درايت‏انگيز، ترجمه استاد گرانقدر آقاى محمّد مهدى فولادوند اثرى ارزشمند مى‏نمايد و همچون همتّش بلند و حاصل كارش پر رونق‏تر شده است.
در پايان ذكر اين نكته بايسته مى‏نمايد كه حفظ حرمت مترجمان قرآن، كه سال‏هاى بسيارى از عمر خويش را صرف قرآن پژوهى كرده و در اين راه مغز و جان فرسوده‏اند از جمله آقاى فولادوند «زيد عزّه» از اهمّ واجبات است و نمى‏توان در نقد اثر مترجم قرآن، روشى مانند نقد رمان و شعر برگزيد و احياناً به ناسزاگويى و جدل متمسّك شد. هدف ما در اين نوشتار تحليلى، آن بوده است كه با دقّت و درايت عميق خويش راه را براى خود و ديگران جهت فهم بهتر پيام وحى الهى در آيات شريفه قرآنى به مدد خداوندى بگشاييم و قدمى در اين انگيزه نيك برداريم.


پی نوشت‌ها:

1 - به عنوان نمونه ر.ك: «فصلنامه بيّنات، شماره 5، بهار 1374 ه.ش؛ همان، ش 11، پاييز 1375؛ فصلنامه حوزه و دانشگاه، ش 3، تابستان 1374 ه.ش».
2 - فصلنامه مترجم، شماره 89/10.
3 - همان، 100-101.
4 - يعنى غير از ترجمه، صاحب اثر نيز باشد نه اينكه چون نمى‏تواند نويسندگى كند به ترجمه روى آورده باشد.
5 - «إنَّهُ لقُرآنٌ كريم . في كتابٍ مكنون . لا يَمَسُّهُ إلاّ المطهّرون» « واقعه / 77-79«.
6 - يعنى نه فارسى گرايى مفرط دارد و نه عرب گرايى بسيار نامفهوم.
7 - فصلنامه مترجم، شماره 131-132/10.
8 - ر. ك: ترجمه قرآن؛ محمّد مهدى فولادوند، انتهاى ترجمه، ص 2-3.
9 - به عنوان نمونه: «سوگند به اختر ]= قرآن[ چون فرود مى‏آيد». نكته: مطالب داخل كروشه براى رساندن معنى واژه‏ها و جملات قرآنى است.
10 - به عنوان نمونه ذيل آيه «و لَهُ الجوار المنشآت» (ص 532) آورده است: «در آيه 24 اگر منشآت را به «كسر شين» بخوانيم معنى چنين است: «و جريان‏هاى كوه آسايى كه در دريا پديد مى‏آيد از آن اوست.»
مثلاً «راعنا...» قرار گفته: از ريشه رَع = شر. عبرى برابر با واژه «بد» و در انگليسى به معنى ourbadone است.
11 - فصلنامه تحقيقات علوم قرآن و حديث، شماره 163/1.
12 - ر.ك: ترجمه قرآن استاد فولادوند؛ از باب نمونه ترجمه «عزيز» به توانا: ص 44 (ذيل آيه 260 سوره بقره) و به نيرومند: صفحه 513 (ذيل آيه 19 سوره فتح) و همچنين ترجمه آن كلمه به «ارجمند»: صفحه 553 (سوره حشر). 
13 - همان، 52.
14 - همان، 170.
15 - همان، 553.
16 - همان، 59.
17 - همان، 333.
18 - فصلنامه تحقيقات علوم قرآن و حديث، شماره 164/1؛ اين لفظ در قرآن 14 مرتبه به كار رفته است. ن. ك: المعجم المفهرس لألفاظ القرآن الكريم، 538.
19 - ترجمه قرآن، استاد فولادوند، 124.
20 - همان، 246.
21 - مانند واژه «علقه» كه مترجم در برگردان از واژه «آويزك» ياد كرده است. ترجمه قرآن؛ استاد فولادوند، 597.
22 - همان، 28.
23 - همان، 527.
24 - همان، 445.
25 - همان، 194.
26 - قرآن كريم، ترجمه و توضيحات و واژه نامه از بهاء الدين خرّمشاهى، 360؛ انتشارات جامى، چاپ اوّل، 1374 ه.ش.
27 - ابوعبيده معمّر بن مثنّى، مجاز القرآن، 70/2.
28 - فصلنامه بيّنات، ش 27، ص 169.
29 - قرشى، سيد على اكبر؛ قاموس قرآن، 259/6.
30 - ترجمه قرآن، استاد فولادوند، 60.
31 - همان، 158.
32 - همان، 315.
33 - همان، 312.
34 - انصارى، ابن هشام مغنى اللبيب عن كتب الأعاريب، 190-193/1.
35 - زجّاج رشيد الشرتونى؛ مبادى العربيّه 172/4.
36 - اعراب القرآن، 32/1.
37 - ترجمه قرآن، استاد فولادوند، صفحه 554؛ در اين ترجمه از نمونه‏هاى ديگر اين مسأله مى‏توان موارد ذيل را اشاره كرد. 9، آيه 59 سوره بقره / 554، آيه 2 سوره منافقون / 551؛ آيه 11 سوره صف.
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: سه شنبه 12 خرداد 1394 ساعت: 22:09 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

ليست صفحات

تعداد صفحات : 68

شبکه اجتماعی ما

   
     

موضوعات

پيوندهاي روزانه

تبلیغات در سایت

پیج اینستاگرام ما را دنبال کنید :

فرم های  ارزشیابی معلمان ۱۴۰۲

با اطمینان خرید کنید

پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست.

 سامانه خرید و امن این سایت از همه  لحاظ مطمئن می باشد . یکی از مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه   09159886819  در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما  فرستاده می شود .

درباره ما

آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس