سایت علمی و پژوهشی آسمان - مطالب ارسال شده توسط abedi

راهنمای سایت

سایت اقدام پژوهی -  گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان

1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819  -  صارمی

2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2  و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی  (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .

3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل http://up.asemankafinet.ir/view/2488784/email.png  را بنویسید.

http://up.asemankafinet.ir/view/2518890/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86.jpghttp://up.asemankafinet.ir/view/2518891/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%20%D8%A8%D9%87%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA.jpg

لیست گزارش تخصصی   لیست اقدام پژوهی     لیست کلیه طرح درس ها

پشتیبانی سایت

در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا  پیام بدهید
آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet

درآمدى بر جامعه‏شناسى خانواده در قرآن

بازديد: 163
درآمدى بر جامعه‏شناسى خانواده در قرآن

 

محمد بهرامي

چکیده: اين نوشتار نگاهى گذرا به برخى از مباحث جامعه‏شناسى خانواده دارد. موضوعات در اين مقاله عبارتند از: تعريف خانواده، شكل‏گيرى خانواده، انواع خانواده، انواع ازدواج، مقام زن، والدين، فرزندان حفظ كيان خانواده و معيارهاى انتخاب خانواده. 
در تعريف خانواده، نويسنده به خانواده گسترده متمايل است و در بحث شكل‏گيرى خانواده، هرج و مرج جنسى را باور ندارد. خانواده چند همسرى، مركب، زن سالار، گسترده از شكل‏هاى خانواده خوانده شده است و ازدواج ربايشى، اسارتى، معامله‏اى، موقت، شغار، مبادله‏اى، امانى، گروهى، معاوضى و ارثى ذيل عنوان انواع ازدواج آمده است. معيارهاى انتخاب همسر ايمان، پاكدامنى، شايستگى، آرامش‏بخشى، خوش زبانى، تناسب سنى و تواضع معرفى شده است. 


كليد واژه‏ها: خانواده، ازدواج، ايمان، پاكدامنى، خوش زبانى، تناسب سنى، طلاق.

جامعه‏شناسى خانواده، گرايشى از جامعه‏شناسى است كه خانواده را به عنوان يكى از نهادهاى اجتماعى مورد بحث و بررسى قرار مى‏دهد. در اين گرايش، انواع خانواده، نقش و جايگاه هر يك از اعضاى خانواده، ازدواج و... در شمار موضوعاتى است كه مورد توجه جامعه شناسان خانواده قرار مى‏گيرد.
بخش عمده‏اى از مباحث و موضوعات ياد شده، بر مطالعات ميدانى استوار است، تعدادى برگرفته از اسناد و مدارك تاريخى است، شمارى بر اساس آثار بر جاى مانده از پيشينيان است و برخى نظريه‏پردازى صاحب‏نظران اين حوزه خوانده مى‏شود.
در اين ميان كتاب‏هاى آسمانى در شمار منابع و مأخذ خانواده‏شناسى قرار نگرفته و نقش آنها در اتقان و استوارى مباحث ناديده گرفته شده است. در صورتى كه اين كتاب‏ها به خصوص قرآن گزارش‏هاى خوبى از خانواده دارد و نقش و جايگاه افراد خانواده را به روشنى بيان مى‏كند.
در اين نوشتار نگاهى گذرا به موضوعات و مباحث جامعه‏شناسى داريم و مى‏كوشيم آنها را با توجه به آيات وحى به بررسى و ارزيابى بگيريم.

تعريف خانواده

يكى از دغدغه‏هاى مهم و اساسى جامعه‏شناسان خانواده، ارائه تعريفى در خور قبول از خانواده است.
بر اين اساس جامعه‏شناسان بسيارى، به تعريف خانواده نشسته و هر يك از منظره‏ى ويژه به تعريف خانواده پرداخته‏اند.
برگس ولاك مى‏نويسد:
«خانواده گروهى است متشكل از افرادى كه از طريق پيوند زناشويى، همخونى، و يا پذيرش )به عنوان فرزند( با يكديگر به عنوان شوهر، زن، مادر، پدر، برادر و خواهر در ارتباط متقابلند و فرهنگ مشتركى پديد آورده و در واحد خاصى زندگى مى‏كنند.»1
مك آيور از ديگر جامعه‏شناسان خانواده مى‏گويد:
«خانواده گروهى است داراى روابط جنسى چنان پايا و مشخص كه به توليدمثل و تربيت فرزندان منجر گردد.»2
لوى خانواده را اين گونه تعريف مى‏كند:
«خانواده واحدى اجتماعى است كه بر اساس ازدواج پديد مى‏آيد.»3
همو در اثر ديگر خويش مى‏نويسد:
«خانواده پيوندى است كه با نهاد ازدواج يعنى صورتى از روابط جنسى كه مورد تصويب جامع قرار گرفته است مرتبط است.»4
مفهوم خانواده با وجود تعريف‏هاى بسيارى كه از آن ارائه شده و شمارى از آنها گفته آمد، هنوز هم در هاله‏اى از ابهام قرار گرفته و پرابهام‏ترين مفهوم، جامعه‏شناسى خانواده شناخته مى‏شود.

تعريف خانواده در قرآن

واژه «الاسرة» كه برابر آن در زبان فارسى خانواده قرار دارد، در آيات وحى ديده نمى‏شود. بنابراين براى دريافت تعريف خانواده بايد در پى واژه‏هايى رفت كه از همان بار معنايى «الاسرة» برخوردارند و در آيات قرآن نيز به كار رفته‏اند. يكى از واژه‏هايى كه در آيات قرآن بسيار به كار رفته است و در مواردى بار معنايى خانواده را در خود دارد واژه «اهل» است.
اين واژه گاه به «الكتاب» نسبت داده شده است «اهل الكتاب» و در مواردى به «القرى» مانند «اهل القرى» و در مواردى به «المدينه» و... در اين كاربردها، معناى اهل بسته به مضاف اليه آن است.
هر گاه واژه «اهل» در قرآن به نام افراد نسبت داده شود و يا به ضميرى اضافه گردد كه به اشخاص باز مى‏گردد، بار معنايى خانواده را خواهد داشت، هر چند در برخى از اين موارد مراد از «اهل» و مضاف اليه آن خاندان است. بنابراين با نظرداشت كاربرد «اهل» در آيات قرآن مى‏توان به تعريف خانواده در قرآن دست يافت.
نظرداشت آيات وحى نشاان مى‏دهد كه:
1. همسر يكى از اعضاى خانواده است و عنوان خانواده براى مردى كه به تنهايى زندگى مى‏كند به كار نمى‏رود؛ چه اين كه در برخى از آيات، همسر از حكمى كه درباره خانواده آمده استثناء شده است:
«انّا منجّوك و اهلك الا امرأتك» (عنكبوت/ 33)
«ما تو و خانواده‏ات را نجات خواهيم داد.»
در اين آيه شريفه همسر نوح‏عليه السلام از شمار خانواده نجات يافته ايشان استثناء شده است، بنابراين آيه شريفه حكايت از آن دارد كه همسر نيز يكى از اعضاء خانواده است.
«قال انّ فيها لوطاً قالوا نحن اعلم بمن فيها لننجينّه و اهله الا امرأته كانت من الغابرين» (عنكبوت/ 32)
«ابراهيم گفت: در اين آبادى لوط است. گفتند: ما به كسانى كه در آن هستند آگاهتريم. او و خانواده‏اش را نجات مى‏دهيم جز همسرش كه در ميان قوم باقى خواهد ماند.»
در اين آيه شريفه نيز خانواه لوط از نجات‏يافتگان معرفى شده است. اما همسر لوط از شمار خانواده نجات‏يافته لوط، استثناء شده است.
«احمل فيها من كل زوجين اثنين و اهلك الا من سبق عليه القول» (هود/ 40)
«از هر جفتى از حيوانات يك زوج در آن حمل كن. هم‏چنين خاندانت را مگر آنان كه قبلاً وعده هلاكت آنان داده شده.»
استثناء در اين آيه نشان مى‏دهد كه همسر و فرزند جزء اهل‏ند. به همين جهت اين دو نفر از اهل نوح استثناء شده‏اند.
2. بر زن و مردى كه با يكديگر زندگى مى‏كنند، اما شرعاً زن و شوهر نيستند خانواده گفته نمى‏شود: 
«و اهلك الا امرأتك» (عنكبوت/ 33)
«و اهله الا امرأته» (عنكبوت/ 32)
در آيات قرآن أمرأه به زنى گفته مى‏شود كه شرعاً به عقد مرد درآمده باشد و به هر زنى امراه اطلاق نمى‏گردد.
3. فرزندان خانواده نيز در شمار افراد خانواده قرار مى‏گيرند چه اين كه نوح‏عليه السلام پسر خويش را اهل خويش خواند:
«ان ابنى من اهلى» (هود/ 45)
مفسران قرآن، كنعان را اهل نوح مى‏خوانند. در تفسير آيه شريفه «يا نوح انه ليس من اهلك» (هود/ 46) مى‏گويند: مراد خداوند آن است كه كنعان از اهل دين نوح نيست يا اين كه مراد آن است كه كنعان از اهلى نيست كه من وعده به نجات ايشان دادم.
البته اين قيد به اين معنا نيست كه بر اساس آيات قرآن خانواده بر مرد و زنى كه شرعاً پيمان زناشوئى بسته‏اند و داراى فرزندان نيستند اطلاق نمى‏گردد؛ چه اين كه شمارى از تفسيرگران، مراد از اهل در آيه شريفه «و اذ غدوت من اهلك» (آل عمران/121) را عايشه مى‏دانند. فخر رازى در تفسير اين آيه مى‏نويسد: «فدّل هذا النص على ان عائشه رضى اللَّه عنه كانت اهلا للنبى»5
نه تنها فرزند پسرى در شمار افراد خانواده قرار مى‏گيرد، بلكه دختران نيز از اعضاى خانواده هستند. بر اين اساس در آيات قرآن گفته شده كه مريم‏عليها السلام از خانواده خويش جدا شد:
«واذكر فى الكتاب مريم اذ انتبذت من اهلها مكانا شرقيا» (مريم/ 16)
«و در اين كتاب (آسمانى( مريم را ياد كن آن هنگامى كه از خانواده‏اش جدا شد و در ناحيه شرقى قرار گرفت.»
4. افزون بر فرزندان، همسران فرزندان نيز در شمار خانواده هستند. چون حضرت نوح سه عروس خود را سوار بر كشتى كرد.
«احمل فيها من كل زوجين اثنين و اهلك» (هود/ 40)
و در قصه يوسف‏عليه السلام برادران آن حضرت خود را يك خانواده مى‏خوانند:
«و نمير اهلنا» (يوسف/ 65)
5. برادران و خواهران نيز در شمار افراد خانواده قرار دارند. زيرا موسى‏عليه السلام خواهان تعيين وزيرى از خانواده خويش مى‏شود و آفريدگار نيز هارون را كه برادر موسى است به عنوان وزير موسى معرفى مى‏كند: 
«و اجعل لى وزيرا من اهلى هارون اخى» (طه/ 30-29)
«و وزيرى از خاندانم براى من قرار ده برادرم هارون را.»

شكل‏گيرى خانواده

شمارى از جامعه‏شناسان خانواده، از اختلاط جنسى در مراحل اوليه زيست بشر سخن مى‏گويند. براى نمونه باخ اوفن bachofen مى‏گويد:
«در ابتدا انسان به شكل گروهى گله‏وار، با اختلاط جنسى (هرج و مرج( زندگى مى‏كرد.»6
در نگاه اين گروه خانواده پس از دوره اختلاط جنسى شكل گرفت و پيش از آن روابط فرد گرفتار هرج و مرج بود. هيچ مرد و زنى همسر يكديگر شناخته نمى‏شدند.
در برابر اين گروه، شمار ديگرى از جامعه‏شناسان دوره اختلاط جنسى را باور ندارند. براى نمونه ادوارد وستر مارك از مخالفان سرسخت نظريه تكامل خانواده مى‏گويد:
«خانواده هميشه وجود داشته است و بشريت هرگز در مرحله گله‏وار زندگى نكرده است.»7
ظاهر داستان آدم‏عليه السلام در قرآن نشان از نادرستى نظريه نخست دارد. در اين داستان آدم و حوا در قالب خانواه زن و شوهرى زندگى مى‏كنند و هابيل و قابيل نيز به زندگى خانوادگى پايبند هستند و اختلاط جنسى ندارند. به اين جهت قابيل از اين كه همسر برادرش زيبا است و او نمى‏تواند از همسر او بهره گيرد بر هابيل حسد مى‏كند و كينه او را به دل مى‏گيرد و پس از آن كه قربانى او مورد قبول حق تعالى قرار نمى‏گيرد، هابيل را مى‏كشد.
مفسّران قرآن در تفسير آيه شريفه «و اتل عليهم نبأ ابنى آدم بالحق اذ قربّا قربانا فتقبّل من احدهما و لم يتقبّل من الآخر قال لاقتلنّك قال انما يتقبّل اللَّه من المتقين» (مائده/ 27)
«و داستان دو فرزند آدم را به حق بر آنها بخوان. هنگامى كه هر كدام، كارى براى تقرب انجام دادند اما از يكى پذيرفته شد و از ديگرى پذيرفته نشد. گفت: به خدا سوگند تو را خواهم كشت. گفت: خدا تنها از پرهيزگاران مى‏پذيرد.»
دو عامل براى دشمنى قابيل با هابيل ذكر مى‏كنند. در رابطه با عامل دوم گفته‏اند:
«ما روى ان آدم‏عليه السلام كان يولد له فى كل بطن غلام و جارية و كان يزوج البنت من بطن بالغلام من بطن آخر، فولد له قابيل و توأمته، و بعدهما هابيل و توأمته و كانت توأمة قابيل أحسن الناس وجها، فاراد آدم اَن يزوجها من هابيل، فأبى قابيل ذلك و قال انا احق بها، و هو احق باخته و ليس هذا من اللَّه تعالى و انما هو رأيك فقال آدم‏عليه السلام لهما: قربا قربانا، فايّكما قبل قربانه زوجتها منه، فقبل اللَّه تعالى قربان هابيل بان انزل اللَّه تعالى على قربانه نارا فقتله قابيل حسدا له.»8
«حواعليه السلام در هر بار زايمان يك پسر و يك دختر به دنيا مى‏آورد. همسر آدم دو زايمان داشت: در يك زايمان قابيل و خواهرش به دنيا آمد و در زايمان دوم هابيل و خواهرش ديده به جهان گشود. دختر يك زايمان با پسر زايمان ديگر ازدواج مى‏كرد. همزاد قابيل زيباتر از همزاد هابيل بود و وقتى آدم‏عليه السلام خواست همزاد قابيل را به عقد هابيل درآورد، قابيل مخالفت كرد و خود را سزاوارتر از هابيل خواند و به پدرش گفت ازدواج هابيل با همزاد من خواست خدا نيست بلكه خواست تو مى‏باشد. آدم‏عليه السلام پاسخ داد: هر يك از شما دو نفر قربانى كند. هر كس قربانى او مورد قبول قرار گرفت با همزاد تو ازدواج كند. خداوند قربانى هابيل را پذيرفت و قربانى او آتش گرفت و قابيل از روى حسد هابيل را كشت.»
افزون بر آيات وحى، فطرت انسانى نيز اختلاط جنسى را بر نمى‏تابد و اخلاق انسانى به هرج و مرج جنسى تن نمى‏دهد.

انواع خانواده

جامعه‏شناسان خانواده با نگاه به گذشته و تحليل و بررسى اسناد تاريخى و آثار بر جاى مانده از پيشينيان، شكل‏هاى گوناگونى براى خانواده ياد كرده‏اند. خانواده زن و شوهرى، خانواده گسترده، خانواده مركب، خانواده چند شوهرى، خانواده چند زنى و...
چنان كه آثار و مدارك تاريخى و شواهد باستانى برجاى مانده از پيشينيان در دريافت شكل خانواده در اعصار گذشته ياريگر جامعه‏شناس است. آيات قرآن نيز به خصوص آياتى كه داستان پيامبران را گزارش مى‏كند، مى‏تواند نشان دهنده شكل خانواده در گذر زمان باشد، بنابراين شايسته است نگاهى به آيات داشته باشيم و با استمداد از وحى به اشكال مختلف خانواده در گذشته دست يابيم.

خانواده چندهمسرى

خانواده‏اى كه چند همسر را در خود جاى داده است خانواده چند همسرى ناميده مى‏شود. اين شكل خانواده، تاريخى بس بلند دارد و نشانه‏هايى از وجود آن در داستان برخى از پيامبران ديده مى‏شود. براى نمونه خانواده حضرت ابراهيم‏عليه السلام يك خانواده چندهمسرى است. همسر نخست ايشان ساره و همسر دوم ايشان هاجر نام دارد.
خانواده سليمان‏عليه السلام نيز خانواده چند همسرى است چنان كه خانواده پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله وسلم نيز در قالب خانواده چند همسرى قرار مى‏گيرد:
«يا نساء النبى من يأت منكن بفاحشة مبيّنة يضاعف لها الذاب ضعفين» (احزاب/ 30)
«اى همسران پيامبر هر كدام از شما گناه آشكار و فاحشى مرتكب شود، عذاب او دو چندان خواهد بود و اين براى خدا آسان است.»
«يا ايها النبى قل لازواجك و بناتك و نساءالمؤمنين يدنين عليهن من جلابيبهنّ» (احزاب/ 59)
«اى پيامبر به همسران و دخترانت و زنان مؤمنان بگو: جلبابهاى خود را بر خويش فرو افكنند.»
خانواده چندهمسرى در عصر نزول قرآن نيز وجودى پررنگ داشت و مردان علاقه بسيار به ازدواج مجدد و تشكيل خانواده چندهمسرى داشتند. به ويژه با توجه به اين حقيقت كه زنان موجوداتى ضعيف و ناتوان تصور مى‏شدند، حق و حقوق چندانى نداشتند و به يك زندگى ساده و بخور و نمير دل مى‏بستند.
اسلام با اين كه اصل چند همسرى مردان را مردود ندانست، با گذاشتن شرايط و حدودى، آن را از حريم بى‏عدالتى و سوءاستفاده مردان از زنان دور داشت.
«فانكحوا ما طاب لكم من النساء مثنى و ثلاث و رباع فان خفتم الاتعدلوا فواحدة او ما ملكت ايمانكم ذلك ادنى الا تعولوا» (نساء/ 3)
«با زنان پاك ازدواج نمائيد. دو يا سه يا چهار همسر و اگر مى‏ترسيد عدالت را رعايت نكنيد تنها يك همسر بگيريد و يا از زنانى كه مالك آنهائيد استفاده كنيد. اين كار از ظلم و ستم بهتر جلوگيرى مى‏كند.»
اين محدوديت‏ها و مشروط ساختن ازدواج مجدد به رعايت عدالت و... بسيارى از تازه مسلمانان را از تجديد فراش بازداشت و آنان كه توانايى اجراى عدالت داشتند تنها به چهار زن بسنده كردند.

خانواده مركب

يكى ديگر از شكل‏هاى خانواده كه در گذشته تاريخ فراوان وجود داشته است، خانواده مركب است. براى نمونه خانواده حضرت ابراهيم‏عليه السلام پس از ازدواج دوم و زندگى مشترك با دو همسر به شكل خانواده مركب در آمد. خانواده ابراهيم‏عليه السلام در آغاز زندگى مشترك با ساره در قالب خانواده زن و شوهرى قرار داشت، اما پس از ازدواج ابراهيم‏عليه السلام با هاجر خانواده آن حضرت از خانواده زن و شوهرى به خانواده مركب تغيير شكل داد و ابراهيم و ساره و هاجر در كنار يكديگر زندگى مى‏كردند.
اما اين شكل از خانواده دوام چندانى نداشت و پس از تولد اسماعيل ابراهيم ناگزير از تن دادن به خانواده زن و شوهرى شد و هاجر و اسماعيل را به سرزمينى برد كه بعدها مكه خوانده شد.

خانواده زن سالار

اسناد و مدارك تاريخى بسيارى نشان از وجود خانواده زن سالار در گذشته دارد. براى نمونه در مصر باستان شكل خانواده زن سالار بود. در اين سرزمين زنان حق كار داشتند و مردان خانه‏دارى و بافندگى مى‏كردند و درآمد خويش را در اختيار زن قرار مى‏دادند. اين تمركز قدرت مالى زمينه‏ساز قدرت بيش از حد زن را فراهم مى‏ساخت؛ به گونه‏اى كه در قباله ازدواج، فرمان‏پذيرى مرد از زن به عنوان يك شرط اساسى شناخته مى‏شد.9
در آيات قرآن نيز نشانه‏هايى از خانواده زن سالار در مصر باستان وجود دارد. براى نمونه خانواده فرعون يك خانواده زن سالار بود. در اين خانواده آسيه حرف اول را مى‏زد و فرعون ناگزير از تسليم در برابر خواسته‏هاى او بود. بر اين اساس آسيه فرعون را از كشتن موسى‏عليه السلام باز داشت و موسى را به عنوان فرزند خوانده به جمع خانواده افزود.
«و قالت امرأت فرعون قرت عين لى و لك لاتقتلوه عسى ان ينفعنا او نتخذه ولدا» (قصص/ 9)
«همسر فرعون گفت: نور چشم من و توست! او را نكشيد شايد براى ما مفيد باشد يا او را به عنوان پسر خود برگزينيم.»
در قصه يوسف‏عليه السلام نيز نشانه‏هايى از قدرت زن و يا دست كم استقلال زن وجود دارد. براى نمونه زليخا با وجود اطمينان همسر او به گناهكارى وى مجازات نمى‏گردد و عزيز مصر تنها خواهان استغفار وى مى‏شود:
«يوسف اعرض عن هذا و استغفرى لذنبك انك كنت من الخاطئين» (يوسف/ 29)
«يوسف! از اين موضوع صرف‏نظر كن! و تو اى زن نيز از گناهت استغفار كن كه از خطاكاران بودى.»
و همين نفوذ و قدرت فوق‏العاده زن در عصر يوسف‏عليه السلام عزيز مصر را ناگزير از تن دادن به خواسته زليخا مى‏كند و دستور حبس يوسف را صادر مى‏كند:
«ثم بدا لهم من بعد ما رأوا الآيات ليسجننّه حتى حين» (يوسف/ 35)
«و بعد از آن كه نشانه‏هايى را ديدند تصميم گرفتند او را تا مدتى زندانى كنند.»
در داستان عمران نيز شواهدى از قدرت و نفوذ زن در آن برهه تاريخ وجود دارد براى نمونه همسر عمران درباره سرنوشت و آينده فرزند خويش تصميم مى‏گيرد و او را نذر خدمت خانه خدا مى‏كند و نام مريم را براى او انتخاب مى‏كند:10
«اذ قالت امرات عمران رب انى نذرت لك ما فى بطنى محررا فتقبل منى انك انت السميع العليم» (آل عمران/ 35)
«هنگامى را كه همسر عمران گفت: خداوندا آن چه را در رحم دارم، براى تو نذر كردم، كه محرّر باشد از من بپذير كه تو شنوا و دانايى.»
«انى سميتها مريم» (آل عمران/ 36)
در داستان حضرت سليمان‏عليه السلام نيز نشانه‏هايى از مقام و منزلت زن وجود دارد. در اين دوره بلقيس فرمانروا است و در حمايت او زنان قدرت و منزلت ويژه يافته‏اند و شكل خانواده در آن عصر زن سالارانه است و يا دست كم زنان نقش بسيار برجسته‏اى در مديريت خانواده بر عهده داشته‏اند.

خانواده گسترده

در اين خانواده دست كم سه نسل شامل پدر، پسر و فرزند با يكديگر زندگى مى‏كنند و پدر قدرت مطلق دارد.
اين شكل خانواده تا نيمه قرن نوزدهم تنها شكل مطلوب و ايده‏آل خانواده بود.11
اين نوع از خانواده تا پيش از انقلاب صنعتى از ديگر شكل‏هاى خانواده رواج بيشترى داشت و در برخى مناطق تنها شكل خانواده بود.
در آيات قرآن شواهدى بر وجود اين شكل خانواده در گذشته وجود دارد. براى نمونه در داستان يعقوب‏عليه السلام نشانه‏هايى از شكل خانواده يعقوب‏عليه السلام كه بيشتر گسترده مى‏نمايد وجود دارد. در اين داستان فرزندان يعقوب پيشه دامدارى دارند و هر روز براى چراى دامهاى خويش بيرون مى‏روند و شبانگاه به منزل باز مى‏گردند. بر اين اساس وقتى گروهى عزم چراى گوسفندان مى‏كنند و خواهان همراهى يوسف‏عليه السلام مى‏شوند:
«ارسله معنا عذا يرتع و يلعب و انا له لحافظون» (يوسف/ 12)
«فردا او را با ما بفرست، تا غذاى كافى بخورد و تفريح كند و ما نگهبان او هستيم.»
يعقوب‏عليه السلام مى‏فرمايد:
«انى ليحزننى ان تذهبوا به و اخاف ان يأكله الذئب و انتم عنه غافلون» (يوسف/ 13)
«من از بردن او غمگين مى‏شوم و از اين مى‏ترسم كه گرگ او را بخورد و شما از او غافل باشيد.»
اين خروج دسته‏جمعى براى كار و تأمين هزينه‏هاى زندگى يكى از نشانه‏هاى اساسى شكل خانواده حضرت يعقوب‏عليه السلام است.
افزون بر اين، سفر گروهى ايشان به مصر براى دريافت آذوقه نيز نشان از وجود خانواده گسترده حضرت يعقوب‏عليه السلام دارد.
«و جاء اخوة يوسف فدخلوا عليه فعرفهم و هم له منكرون» (يوسف/ 58)
«برادران يوسف آمدند و بر او وارد شدند. او آنها را شناخت ولى آنها او را نشناختند.»
خانواده نوح‏عليه السلام نيز در قالب خانواده گسترده قرار داشت. آن حضرت با فرزندان و همسران ايشان زندگى مى‏كرد و با كمك ايشان آن كشتى عظيم را ساخت.

ازدواج

واژه «ازدواج» و مشتقات آن از شمار واژه‏هاى پركاربرد قرآن است. اين واژه در آيات قرآن معانى بسيارى به خود گرفته است. در شمارى از آيات «زواج» به معانى مطلق تقارن و نزديكى، در تعدادى به معناى همانندى و در برخى، بار معنايى ازدواج را دارد.
«و زوّجناهم بحور عين» (دخان/ 54)
«و آنان را با حورالعين تزويج مى‏كنيم.»
«او يزوّجهم ذكرانا و اناثا و يجعل من يشأء عقيما» (شورى/ 50)
«يا پسر و دختر را براى آنان جمع مى‏كند و هر كس را بخواهد عقيم مى‏گذارد. زيرا كه او دانا و حكيم است.»
«فلما قضى زيد منها وطرا زوجناكها لكى لايكون على المومنين حرج فى ازواج ادعيآئهم اذا قضوا منهن وطرا...» (احزاب/ 37)
«هنگامى كه زيد نيازش را از آن زن به سر آورد ما او را به همبسترى در آورديم تا مشكلى براى مؤمنان در ازدواج با همسران پسرخوانده‏هايشان - هنگامى كه طلاق گيرند - نباشد.»
در آيات ياد شده «زواج» به معناى ازدواج است.

انواع ازدواج

نظرداشت آيات قرآن، توجه به اسباب نزول شمارى از آيات و نگاهى گذرا به اسناد و مدارك بر جاى مانده از پيشينان نشان از وجود انواع ازدواج در گذشته تاريخ دارد. برخى از اين انواع عبارتند از:

ازدواج ربايشى

ربودن دختر دلخواه همراه با مقاومت او در برابر خواهان و زناشويى ايشان ازدواج ربايشى نام دارد. اين شيوه ازدواج در گذشته رواج داشته و اكنون نيز در برخى مناطق و در ميان شمارى از قبايل يكى از انواع ازدواج است.

ازدواج اسارتى

اين نوع از ازدواج بيشتر نتيجه جنگ و مغلوب شدن دشمن و به اسارت گرفتن زنان ايشان بود. در آيات قرآن نشانه‏هايى از وجود اين ازدواج در صدر اسلام وجود دارد: «و المحصنات من النساء الا ما ملكت ايمانكم» (نساء/ 24) در سبب نزول آيه شريفه مى‏خوانيم: 
«ان رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و سلم يوم حنين بعث جيشا الى اوطاس و لقى عدوا فقاتلوهم، فظهروا عليهم و اصابوا لهم سبايا، و كان ناس من اصحاب رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و سلم تحرجوا من غشيانهن من اجل ازواجهن من المشركين».12
«پيامبر روز جنگ حنين لشكرى به اوطاس فرستاد. مسلمانان در جنگ با دشمنان پيروز شدند و از ايشان بردگانى گرفت كه در ميان ايشان تعدادى زن بود. مسلمانان از ازدواج با ايشان سرباز مى‏زدند چون آنان شوهر داشتند و شوهران ايشان مشرك بودند.»

ازدواج معامله‏اى

در اين نوع ازدواج، مرد همسر دلخواه خويش را از طريق معامله به دست مى‏آورد.
هند، اروپا، شمال آمريكا و شبه جزيره عربستان در شمار مناطقى است كه اين شيوه ازدواج در آنجا وجود داشته است. اين نوع ازدواج پس از ظهور اسلام نيز ادامه يافت و به زنانى كه به اين شكل، ازدواج مى‏كردند «ام ولد» مى‏گفتند.
«و احل لكم ماورآء ذالكم أن تبتغوا باموالكم محصنين غير مسافحين» (نساء/ 24)
«اما زنانى ديگر غير از اينها براى شما حلال است كه با اموال خود آنان را اختيار كنيد، در حالى كه پاكدامن باشيد و از زنا خوددارى نماييد.»
«و من لم يستطع منكم طولا ان ينكح المحصنات المؤمنات فمن ما ملكت ايمانكم من فتياتكم المؤمنات« (نساء/ 25)
«و آنان كه توانايى ازدواج با زنان پاكدامن باايمان را ندارند، مى‏توانند با زنانى پاكدامن از بردگان باايمانى كه در اختيار دارد. ازدواج كنند.»

ازدواج موقت

در اين شكل از ازدواج زن نفقه ندارد و از مرد ارث نمى‏برد. اما مهريه دارد و بايد مهريه او پرداخت شود:
«فما استمتعتم به منهن فاتوهن اجورهن فريضة و لاجناح عليكم فيما تراضيتم به من بعد الفريضه» (نساء/ 24)
«و زنانى كه متعه مى‏كنيد واجب است مهر آنها را بپردازيد و گناهى بر شما نيست در آن چه بعد از تعيين مهر با يكديگر توافق كرده‏ايد.»
اين نوع از ازدواج در صدر اسلام رواج داشته و سخن عمر نشان از مشروعيت آن دارد: «متعتان كانتا على عصر الرسول انهى عنهما و اعاقب عليهما: متعة النساء و متعة الحج.»13

ازدواج مبادله‏اى

در اين نوع ازدواج مرد براى ازدواج با دختر دلخواه خويش ناگزير از دادن خواهر يا دختر يا برادر خويش به خانواده طرف مقابل بود. در بلوچستان و كشمير نشانه‏هاى از وجود اين نوع ازدواج هنوز نيز وجود دارد.

ازدواج امانى

در اين نوع ازدواج سرپرست خانواده كه خواهان فرزندى با صفات و شكل و شمايلى خاص بود، همسر خود را در اختيار مردى قرار مى‏داد كه اين صفات را دارا باشد و بتواند براى او بچه‏اى درست كند كه آن صفات و ظاهر را در خود داشته باشد.

ازدواج گروهى

در اين شكل ازدواج كه در برخى از مناطق جريان داشت چند مرد با چند زن زندگى مى‏كردند و در اين ميان يك زن يك شوهر اصلى داشت و بچه خود را بچه او معرفى مى‏كرد چنان كه يك مرد يك زن اصلى داشت. در عصر نزول قرآن اين شكل از ازدواج نيز وجود داشت. شمارى از مردان با يك زن زندگى مى‏كردند و نفقه آن زن را به صورت گروهى تأمين مى‏كردند.

ازدواج معاوضى

اين نوع ازدواج از گذشته‏اى دور در ميان مردم رواج داشته است. در اين نوع ازدواج مرد همسر خويش را در اختيار مرد ديگر قرار مى‏داد و در برابر، همسر آن مرد را در اختيار خود مى‏گرفت.

ازدواج ارثى

پيش از اسلام زنان خريد و فروش مى‏شدند و مانند اموال و كالا جزء ماترك ميت قرار مى‏گرفتند. در نتيجه وارثان با محارم خويش زناشويى مى‏كردند يا ايشان را به ازدواج ديگران در مى‏آوردند: 
«كان اهل المدينه فى الجاهلية و فى اول الاسلام اذا مات الرجل و له امرأة جاء ابنه من غيرها او قرابته من عصبته فالقى ثوبه على تلك المرأة فصار احق بها من نفسها و من غيره فان شاء ان يتزوّجها تزوّجها بغير صداق الا الصداق الذى اصدقها الميت و ان شاء زوجها غيره و اخذ صداقها و لم يعطها شيئا»14
بر اساس اين رسم عرب جاهلى حصن ابن ابى قيس، اسود بن خلف و صفوان بن اميه پس از مرگ پدران خويش با همسر پدر و خواهر خويش ازدواج كردند.
اين شكل از ازدواج با ظهور اسلام ممنوع گرديد و در شمار محرمات قرار گرفت:
«يا ايها الذين آمنوا لايحل لكم ان ترثوا النساء كرهاً» (نساء/ 19)
«اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد براى شما حلال نيست كه از زنان از روى اكراه ارث ببريد.»
«و لا تنكحوا ما نكح آباؤكم من النساء الا ما قد سلف انه كان فاحشة و مقتا و سآء سبيلا» (نساء/ 22)
«با زنانى كه پدران شما با آنها ازدواج كرده‏اند هرگز ازدواج نكنيد مگر آن چه در گذشته انجام شده است. زيرا اين كار عمل زشت و تنفرآور و راه نادرستى است.»
«حرمت عليكم امهاتكم و بناتكم و اخواتكم و عماتكم و خالاتكم و بنات الاخ و بنات الاخت و امهاتكم التى ارضعنكم و اخواتكم من الرضاعة و امهات نسآئكم...» (نساء/ 23)
«حرام شده است بر شما، مادرانتان و دختران و خواهران و عمه‏ها و خاله‏ها و دختران برادر و دختران خواهر شما و مادرانى كه شما را شير داده‏اند و خواهران رضاعى شما و مادران هسمرانتان.»

ازدواج شغار

يكى از انواع ازدواج در عصر جاهلى ازدواج شغار است. در اين نوع ازدواج مرد به جاى مهريه، خواهر يا دختر را به خانواده دختر مى‏بخشيد.15 اين ازدواج در فقه شيعه باطل و حرام خوانده مى‏شود و روايات بسيارى بر نادرستى آن دلالت دارد.

مقام زن در خانواده

در عصر جاهلى زن موجودى سربار و هزينه‏بر شناخته مى‏شد. از اين رو مردان عرب دختران را ننگ خويش مى‏دانستند و هر گاه خبر دختردار شدن خويش را مى‏شنيدند از شدت خشم و غضب سياه مى‏شدند:
«و اذا بشّر احدهم بالانثى ظل وجه مسودا و هو كظيم. يتوارى من القوم من سوء ما بشّر به ايمسكه على هون ام يدسه فى التراب الا سآء ما يحكمون» (نحل/ 58-59)
«در حالى كه هر گاه به يكى از ايشان بشارت دهند دختر نصيب تو شده صورتش سياه مى‏شود و به شدت خشمگين مى‏گردد به خاطر بشارت بدى كه به او داده شده از قوم و قبيله خود متوارى مى‏گردد. آيا او را با قبول ننگ نگهدارد يا در خاك پنهانش كند چه بد حكم مى‏كنند.»
دختران بى‏درنگ به خاك سپرده مى‏شدند و دختركشى سنت عرب جاهلى شده بود. عايشه مى‏گويد:
«كانت المرأة فى الجاهلية اذا حملت حفرت حفره و تمخضت على رأسها فان ولدت جارية رمت بها فى الحفره وردت التراب عليها»16
با ظهور اسلام و تعاليم و قوانين اسلام درباره منزلت زن و حقوق وى، باور عرب تغيير يافت و زنان به مقام و منزلت خويش دست يافتند.
زن حق حيات يافت، از كرامت و آزادى بهره‏مند شد، از يوغ و سيطره مردان رهايى يافت، چون مردان در شمار ورثه قرار گرفت، حق ازدواج مجدد يافت و عامل گناه نخستين و بدبختى آدميان معرفى نشد و...
زنى كه تا ديروز عامل بدبختى و مايه ننگ مردان شناخته مى‏شد، پس از ظهور اسلام آرامش‏بخش مردان خوانده شد و مودت و دوستى ميان زن و شوهر دائر مدار آرامش‏بخشى هر يك از ايشان نسبت به ديگرى قرار گرفت:
«و من آياته ان خلق لكم من انفسكم ازواجا لتسكنوا اليها و جعل بينكم مودة و رحمة ان فى ذلك لايات لقوم يتفكرون» (روم/ 21)
«و از نشانه‏هاى او اين كه همسرانى از جنس خودتان براى شما آفريد تا در كنار آنان آرامش يابيد و در ميانتان مودت و رحمت قرار داد. در اين نشانه‏هايى است براى گروهى كه تفكر مى‏كنند.»
زن در خانواده قرآنى نقش برجسته خود را به دست آورد و چون مردان پوشش همسر خويش خوانده شد و بر باور عرب جاهلى مهر بطلان خورد.
«احلّ لكم ليلة الصيام الرفث الى نسائكم هن لباس لكم و انتم لباس لهن» (بقره/ 187)
«آميزش جنسى با همسرانتان در شب روزهايى كه روزه مى‏گيريد حلال است. آنها لباس شما هستند و شما لباس آنها.»
حق آزار و اذيت زنان از مردان گرفته شد و نيكورفتارى با زن جايگزين سنت جاهلى گرديد:
«و عاشروهن بالمعروف» (نساء/ 19)
در نظام خانوادگى جديد نيكورفتارى با زنان به گروهى از زنان اختصاص ندارد؛ بلكه تمامى زنان از آن برخوردارند. بر اين اساس قرآن كريم سركشى برخى از زنان را مجوز اذيت و آزار ايشان نمى‏خواند و مردان را به پند و اندرز اين گونه زنان، اجتناب از همبسترى با ايشان و تنبيه بدنى آنها دعوت مى‏كند:
«و التى تخافون نشوزهن فعظوهن و اهجرو هنّ فى المضاجع و اضربوهن فان اطعنكم فلاتبتغوا عليهن سبيلا» (نساء/ 34)
«و آن دسته از زنانى را كه از سركشى و مخالفتشان بيم داريد پند و اندرز دهيد و در بستر از آنها دورى كنيد و آنها را تنبيه كنيد و اگر از شما پيروى كردند راهى براى تعدى بر آنها نجوييد.»
هر چند در آيه شريفه تنبيه زنان سركش، آمده است، اما اين تنبيه به قرينه آيه شريفه «وخذ بيدك ضغثا فاضرب به» (ص/ 44) ]«و بسته‏اى ساقه‏هاى گندم را برگير و با آن همسرت را بزن»[ خشن و سخت نيست و اذيت و آزار زن نخواهد بود.
در نگاه آيات وحى نيكورفتارى با همسر در تمام مراحل زندگى مطلوب است و به دوره خاصى محدود نمى‏شود. بر اين اساس نگهدارى همسر با هدف آزار و اذيت وى حرام است:
«و اذا طلقتم النساء فبلغن اجلهن فامسكوهن بمعروف او سرّحون بمعروف و لاتمسكوهن ضرارا لتعتدوا و من يفعل ذلك فقد ظلم لنفسه و لاتتخذوا آيات اللَّه هزوا» (بقره/ 231)
«و هنگامى كه زنان را طلاق داديد و به آخرين روزهاى عده رسيدند يا به طرز صحيحى آنها را نگاه داريد يا به طرز پسنديده‏اى آنها را رها سازيد و هيچ گاه به خاطر زيان رساندن و تعدى كردن آنها را نگه نداريد و كسى كه چنين كند به خويشتن ستم كرده است. آيات خدا را به استهزاء نگيريد.»
پرداخت نفقه در زمان نگهدارى عدّه، واجب، اخراج همسر از منزل ناروا و پرداخت مبلغى به عنوان پاداش شير دادن ضرورى و جدايى به شكلى نيكو همراه با دادن هديه‏اى مناسب سفارش شده است:
«يا ايها الذين آمنوا اذا نكحتم المؤمنات ثم طلّقتموهنّ من قبل ان تمسوهنّ فما لكم عليهنّ من عدة تعتدونها فمتّعوهنّ و سرّحوهنّ سراحا جميلا» (احزاب/ 49)
«اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد هنگامى كه با زنان باايمان ازدواج كرديد و قبل از همبسترشدن طلاق داديد، عده‏اى براى شما نيست كه بخواهيد حساب آن را نگاه داريد. آنها را با هديه مناسبى بهره‏مند سازيد و بطرز شايسته‏اى رهايشان كنيد.»
«لا تخرجوهن من بيوتهن و لايخرجن الا ان يأتين بفاحشة مبينة» (طلاق/ 1)
«نه شما آنها را از خانه‏هايشان بيرون كنيد و نه آنها بيرون روند. مگر آن كه كار زشت آشكارى انجام دهند.»
«و ان كن اولات حمل فانفقوا عليهن حتى يضعن حملهن فان ارضعن لكم فاتوهن اجورهن» (طلاق/ 6)
«و اگر باردار باشند نفقه آنها را بپردازيد و مشاوره شايسته انجام دهيد و اگر به توافق نرسيديد زن ديگرى شير دادن آن بچه را برعهده گيرد.»
در نظام خانوادگى اسلام زن مهريه دارد و مرد ناگزير از پرداخت مهريه است مگر آن كه زن مهريه خود را ببخشد:
«و اتو النساء صدقاتهن نحلة فان طبن لكم عن شى منه نفسا فكلوه هنيئا مريا» (نساء/ 4)
«و مهر زنانى را به عنوان يك بدهى به آنان بپردازيد. اگر آنها چيزى از آن را با رضايت خاطر به شما ببخشند حلال و گوارا مصرف كنيد.»
زن مسلمان برخلاف زن عصر جاهلى در شمار ورثه قرار مى‏گيرد و تفاوت سهم ارث زن و مرد از تفاوت نقش ايشان در اقتصاد خانواده نشأت مى‏گيرد نه آن كه اين تفاوت از جهت فرومايه‏تر بودن زن و جنس دوم بودن وى باشد.
در نظام خانوادگى اسلام چند همسرى مشروط به عدالت است و اگر مردى نتواند ميان همسران خود به عدالت رفتار كند حق ازدواج مجدد نخواهد داشت:
«فانكحوا ما طاب لكم من النساء مثنى و ثلاث و رباع فان خفتم الا تعدلوا فواحدة او ما ملكت ايمانكم ذلك ادنى الا تعولوا» (نساء/ 3)
«و با زنانى پاك ازدواج نمائيد دو يا سه يا چهار همسر و اگر مى‏ترسيد عدالت را رعايت نكنيد تنها يك همسر بگيريد يا از زنانى كه مالك آنهائيد استفاده كنيد. اين كار از ظلم و ستم بهتر جلوگيرى مى‏كند.»
ارتباط مرد مسلمان با همسران خويش بايد به گونه‏اى باشد كه هيچ يك از زنان او احساس بى‏شوهرى نداشته باشد.
«لن تستطيوا ان تعدلوا بين النساء و لو حرصتم فلا تميلوا كل الميل فتذروها كالمعلقة و ان تصلحوا و تتقوا فان اللَّه كان غفورا رحيما» (نساء/ 129)
«شما هرگز نمى‏توانيد در ميان زنان، عدالت برقرار كنيد هر چند كوشش نماييد ولى تمايل خود را به كلى متوجه يك طرف نسازيد كه ديگرى را به صورت زنى كه شوهرش را از دست داده درآوريد! و اگر راه اصلاح و پرهيزگارى پيش گيريد خداوند آمرزنده و مهربان است.»

مقام مرد در خانواده

در نظام خانوادگى اسلام سرپرست خانواده مرد است. در اين نظام تقسيم كار بر اساس توانايى جسمى و روحى افراد انجام مى‏گيرد. مردان كه توان بيشترى براى كارهاى سخت و طاقت‏فرسا دارند و در تمام طول سال از توان كار برخوردارند، سرپرست خانواده شناخته مى‏شوند و زنان كه از توانايى جسمى مردان برخوردار نيستند و در ايامى از سال توان كار ندارند يا كار براى ايشان بسيار سخت و طاقت‏فرسا است، عهده‏دار امور منزل و تربيت فرزندان هستند:
«الرجال قوامون على النساء بما فضّل اللَّه بعضهم على بعض و بما انفقوا من اموالهم» 
(نساء/ 34)
«مردان سرپرست و نگهبان زنانند به خاطر برتريهايى كه خداوند براى بعضى نسبت به بعضى ديگر قرار داده است و به خاطر انفاق‏هايى كه از اموالشان مى‏كنند.»
در اين نظام سرپرستى مرد فرودستى زن نيست و زن مسلمان از اين كه همسرش هزينه‏هاى زندگى او را تأمين مى‏كند احساس خوارى و ذلت ندارد. چه اين كه در اين سيستم مرد مكلف است و زن صاحب حق و هيچ صاحب حقى به هنگام دريافت حق خود فرودست خوانده نمى‏شود و خويشتن را خوار و ذليل نمى‏بيند.
سرپرستى مرد در نظام خانوادگى اسلام به قرينه جمله «بما فضل اللَّه بعضهم على بعض» و عبارت «بما انفقوا من اموالهم» مطلق نيست و تمام حوزه‏هاى گوناگون خانواده را پوشش نمى‏دهد؛ بلكه تمام حوزه‏هايى در سرپرستى مرد قرار مى‏گيرند كه اقتصادى يا جسمى باشد.

مقام والدين در خانواده

والدين در آيات وحى مقامى بس بلند و پرمنزلت يافته‏اند:

نيكى به والدين

در شمارى از آيات نيكى به پدر و مادر پس از دستور به يكتاپرستى و عبادت آفريدگار آمده است:
«و اذا اخذنا ميثاق بنى‏اسرائيل لاتعبدون الا اللَّه و بالوالدين احسانا» (بقره/ 83)
«زمانى را كه از بنى‏اسرائيل پيمان گرفتيم كه جز خداوند يگانه را پرستش نكنيد و به پدر و مادر نيكى كنيد.»
«و اعبدواللَّه و لاتشركوا به شيئا و بالوالدين احسانا و بذى القربى و اليتامى و المساكين و الجار اذى القربى و الجار الجنب و الصاحب بالجنب و ابن السبيل و ما ملكت ايمانكم» (نساء/ 36)
«خداى را بپرستيد و هيچ چيز را همتاى او قرار ندهيد و به پدر و مادر نيكى كنيد. هم چنين به خويشاوندان و يتيمان و مسكينان همسايه نزديك و همسايه دوردست و هم‏نشين و واماندگان در سفر و بردگان كه مالك آنها هستيد.»
«قل تعالوا اتل ما حرم ربكم عليكم الا تشركوا به شيئا و بالوالدين احسانا» (انعام/ 151)
«بگو: بياييد آن چه را پروردگارتان بر شما حرام كرده است برايتان بخوانم اينكه چيزى را شريك خدا قرار ندهيد و به پدر و مادر نيكى كنيد.»
در برخى ديگر از آيات سپاس والدين پس از سپاس آفريدگار هستى آمده است:
«ان اشكرلى ولوالديك الىّ المصير» (لقمان/ 14)
«براى من و براى پدر و مادرت شكر بجا آور كه بازگشت به سوى من است.»
در تعدادى ديگر، فرزندان به نيكى فراخوانده شده و والدين در صدر دريافت كنندگان قرار گرفته‏اند:
«قل ما انفقتم من خير فللوالدين و الاقربين و اليتامى و المساكين و ابن السبيل» (بقره/ 215)
«بگو هر خير و نيكى كه انفاق مى‏كنيد بايد براى پدر و مادر و نزديكان و يتيمان و مستمندان و در راه‏ماندگان باشد.»
«كتب عليكم اذا حضر احدكم الموت ان ترك خير الوصية للوالدين» (بقره/ 180)
«بر شما نوشته شده هنگامى كه يكى از شما را مرگ فرا رسد اگر چيز خوبى از خود به جاى گذارده براى پدر و مادر به طور شايسته وصيت كند.»
و در برخى آيات، پيامبران به گونه‏اى دعا مى‏كنند كه پيروان خويش را به ارزش و منزلت مقام والدين رهنمون سازند. براى نمونه حضرت ابراهيم‏عليه السلام و نوح‏عليه السلام وقتى با آفريدگار هستى به راز و نياز مى‏پردازند و دست به دعا برمى‏دارند، نخست براى والدين خويش دعا مى‏كنند.
ابراهيم‏عليه السلام پس از ساخت كعبه مى‏گويد:
«ربنا اغفرلى و لوالدى و للمومنين يوم يقوم الحساب» (ابراهيم/ 41)
«پروردگارا! من و پدر و مادر و همه مؤمنانى را در آن روز كه حساب بر پا مى‏شود بيامرز.»
و حضرت نوح‏عليه السلام مى‏گويد:
«رب اغفرلى و لوالدى و لمن دخل بيتى مؤمنا» (نوح/ 28)
«پروردگارا! مرا و پدر و مادرم و تمام كسانى را كه با ايمان وارد خانه من شدند بيامرز.»
آيات وحى در راستاى منزلت بخشى به مقام والدين خواهان نيكى فرزندان به والدين شده است و فروتنى و تواضع ايشان را در برابر پدر و مادر مى‏طلبد:
«و بالوالدين احسانا إمّا يبلغنّ عنك الكبر احدهما او كلاهما فلاتقل لهما اف و لاتنهرهما و قل لهما قولا كريما و اخفض لهما جناح الذل من الرحمة و قل ربّ ارحمهما كما ربّيانى صغيرا» (اسراء/ 23-24)
«و پروردگارت فرمان داده: جز او را نپرستيد! و به پدر و مادر نيكى كنيد؛ هر گاه يكى از آن دو يا هر دوى آنها، نزد تو به سن پيرى رسند، كمترين اهانت به آنها روا مدار! و بر آنها فرياد مزن! و گفتار لطيف و سنجيده و بزرگوارانه به آنها بگو! و بالهاى تواضع خويش را از محبت و لطف، در برابر آنان فرود آر! و بگو: «پروردگارا! همان گونه كه آنها مرا در كوچكى تربيت كردند، مشمول رحمتشان قرار ده!»
بر اين اساس يوسف‏عليه السلام جايگاه خويش را به پدر و مادرش داد:
«و رفع ابويه على العرش» (يوسف/ 100)
«و پدر و مادر خود را بر تخت نشاند.» 
و يحيى نسبت به والدين خويش نيكوكار بود:
«و برّاً بوالديه و لم يكن جباراً عصياً» (مريم/ 14)
«او نسبت به پدر و مادرش نيكوكار بود و جبار و عصيانگر نبود.»
و برادران يوسف‏عليه السلام نيز كه اندوه و ناراحتى پدر را بر نمى‏تافتند، پيشنهاد معاوضه بنيامين با يك نفر از خود را دادند:
«قالوا يا ايها العزيز ان له ابا شيخا كبيرا فخذ احدنا مكانه انا نراك من المحسنين» (يوسف/ 78)
«گفتند: اى عزيز او پدر پيرى دارد يكى از ما را به جاى او بگير ما تو را از نيكوكاران مى‏بينيم.»
در آيات وحى پيوند فرزندان با پدر و مادر به گونه‏اى ريشه‏دار و عميق است كه خداوند عيسى‏عليه السلام را به ياد نعمت‏هايى كه بر او و مادرش ارزانى داشته مى‏اندازد:
«اذكر نعمتى عليك و على والدتك» (مائده/ 110)
«ياد كن نعمتى را كه به تو و مادرت بخشيدم.»
و بر اين اساس فرزندان نعمت الهى بر والدين را نعمت الهى بر خويش مى‏شناسند و توفيق بر شكر آن را خواهانند:
«رب اوزعنى ان اشكر نعمتك التى انعمت علىّ و على والدىّ» (نمل/ 19)
«سليمان گفت: پروردگارا شكر نعمت‏هايى كه بر من و پدر و مادرم ارزانى داشته‏اى به من الهام كن.»
فرزندان بايد به سخنان والدين خويش گوش فرا دهند و از ايشان پيروى كنند اسماعيل‏عليه السلام در برابر خواست پدر خويش كاملا تسليم شد و خود را از صابران خواند:
«فلمّا بلغ معه السعى قال يا بنى انّى ارى فى المنام انّى اذبحك فانظر ماذا ترى قال يا ابت افعل ما تومر ستجدنى ان شاءاللَّه من الصابرين» (صافات/ 102)
«هنگامى كه با او به مقام و سعى و كوشش رسيد، گفت: پسرم من در خواب ديدم كه تو را ذبح مى‏كنم، نظر تو چيست؟ گفت: پدرم هر چه دستور دارى اجرا كن به خواست خدا مرا از صابران خواهى يافت.»
هر چند در آيات وحى والدين مقام بلندى دارند و فرزندان ناگزير از پيروى ايشان هستند، اما اين منزلت و فرمانبردارى به گونه‏اى نيست كه فرزندان از حق، به نفع والدين خويش در گذرند:
«يا ايها الذين آمنوا كونوا قوامين بالقسط شهداءللَّه ولو على انفسكم او الوالدين و الاقربين» (نساء/ 135)
«اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! كاملا قيام به عدالت كنيد! براى خدا شهادت دهيد اگر چه به زيان خود شما يا پدر و مادر و نزديكان شما بوده باشد.»
اگر والدين فرزندان خويش را به شرك و بت‏پرستى و گناه دعوت كنند بر فرزندان پيروى از ايشان لازم نيست:
«و ان جاهداك على ان تشرك بى ما ليس لك به علم فلاتطعهما» (لقمان/ 15)
«و هر گاه آن دو تلاش كنند كه تو چيزى را همتاى من قرار دهى كه از آگاهى ندارى از ايشان اطاعت مكن.»
«و وصيناالانسان بالوالديه حسنا وان جاهداك لتشرك بى ما ليس لك به علم فلاتطعهما» (عنكبوت/ 8)
«ما به انسان توصيه كرديم كه به پدر و مادرش نيكى كند و اگر آن دو تلاش كنند كه براى من همتايى قائل شويد كه به آن علم ندارى از آنها پيروى مكن.»
فرزندانى كه به فساد و فحشا كشيده مى‏شوند و پيروى والدين خويش را بهانه مى‏كنند كيفر مى‏بينند:
«و اذا فعلوا فاحشة قالوا وجدنا عليها آباءنا و اللَّه امرنا بها» (اعراف/ 28)
«و هنگامى كه كار زشتى انجام مى‏دهند مى‏گويند: پدران خود را بر اين عمل يافتيم و خداوند آن را به ما دستور داده است.»
و بهانه ايشان پذيرفته نيست:
«او تقولوا انما اشرك آباؤنا من قبل و كنّا ذرية من بعدهم» (اعراف/ 173)
«يا بگوييد: پدرانمان پيش از ما مشرك بودند ما هم فرزندانى بعد از آنها بوديم.»
چنان كه بهانه مردم عصر ابراهيم‏عليه السلام كه خود را پيروى پدران خويش مى‏خواندند پذيرفته نيست: 
«قالوا وجدنا آبائنا لها عابدين» (انبياء/ 53)
«گفتند: ما پدران خود را ديديم كه آنها را عبادت مى‏كنند.»
در اسلام مقام و منزلت مادر بيش از پدر است، تا آن جا كه به فرموده پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم بهشت زير پاى مادران است. در آيات قرآن نيز هر چند از اولويت مادر به صراحت سخن گفته نشده اما از اين كه پس از سفارش به سپاس والدين، به زحمات و مشكلات مادر اشاره شده و احساسات مخاطب قرآن برانگيخته مى‏شود و از پدر نامى برده نشده، مى‏توان به مقام بالاتر مادر پى برد.
«و وصّيناالانسان بوالديه احسانا حملته امه كرها و وضعته كرها و حمله و فصاله ثلاثون شهرا» (احقاف/ 15)
«ما به انسان توصيه كرديم كه به پدر و مادرش نيكى كند. مادرش او را با ناراحتى حمل مى‏كند و باناراحتى بر زمين مى‏گذارد و دوران حمل او و از شير گرفتنش سى ماه است.»
«و وصينا الانسان بوالديه حملته امه وهنا على وهن و فصاله فى عامين ان اشكرلى و لوالديك الى المصير» (لقمان/ 14)
«و ما به انسان درباره پدر و مادرش سفارش كرديم. مادرش او را با ناتوانى روى ناتوانى حمل كرد و دوران شيرخوارگى او در دو سال پايان مى‏يابد. كه براى من و براى پدر و مادرت شكر بجا آور كه بازگشت به سوى من است.»
در آيات ياد شده پس از سفارش مخاطب به سپاس والدين از ضعف و سستى مادر در دوران حاملگى و مشكلات و سختيهاى او در زمان زايمان و دروان شير دادن سخن گفته شده و در حقيقت به گونه‏اى بر حق مادر نسبت به فرزندان اشاره شده و اين حق بيش از حق پدر خوانده شده است.
مقام وارزش مادر در اسلام تا آن جا است كه وقتى ميان خواسته مادر و يك مستحب و يا واجب كفائى ناسازگارى رخ دهد، خواست مادر مقدم خواهد بود. اگر مادر خواهان ترك يك عمل مستحبى از سوى فرزند خويش است و يا مانع شركت فرزند خود در جهاد مى‏شود، فرزند مى‏تواند مستحب را انجام ندهد و در جهاد شركت نكند.
البته اين فرمانبردارى تا آن جا است كه اطاعت از والدين به انجام گناه ختم نشود و فرزندان را در شمار گناهكاران قرار ندهد.
درنظام خانوادگى اسلام نيكى به والدين بسته به ايمان و كفر ايشان نيست؛ به گونه‏اى كه اگر والدين مشرك فرزندان خويش را به كفر دعوت كنند باز هم سزاوار نيكى هستند:
«و ان جاهداك على ان تشرك بى ما ليس لك به علم فلاتطعهما و صاحبهما فى الدنيا معروفا» (لقمان/ 15)
«و هر گاه آن دو تلاش كنند كه تو چيزى را همتاى من قرار دهى كه از آن آگاهى ندارى از ايشان اطاعت مكن ولى با آن دو در دنيا به طرز شايسته‏اى رفتار كن.»
والدين بايد در تربيت فرزند به گونه‏اى رفتار كنند كه فرزندان ايشان مايه روشنى چشم ايشان باشند:
«و الذين يقولون ربنا هب لنا من ازواجنا و ذرياتنا قرة اعين و اجعلنا للمتقين اماما» (فرقان/ 74)
«و كسانى كه مى‏گويند: پروردگارا! از همسران وفرزندانمان مايه روشنى چشم ما قرار ده و ما را براى پرهيزكاران پيشوا گردان.»

مقام فرزند

والدين حق ندارند فرزندان را قربانى باورهاى نادرست و ناشايست خويش كنند:
«و كذلك زين لكثير من المشركين قتل اولادهم شركاؤهم» (انعام/ 137)
«همين گونه شركاى آنها قتل فرزندانشان را در نظرشان جلوده دادند.»
پدر و مادر مسؤول سعادت و تكامل فرزندان خويش هستند و كوتاهى ايشان در اين زمينه شايسته نيست. بر اين اساس ابراهيم‏عليه السلام پس از آن كه خداوند آن حضرت را امام و پيشوا قرار داد، خواهان رسيدن اين مقام به فرزندان خويش شد:
«قال و من ذريتى» (بقره/ 124)
و يعقوب‏عليه السلام به عنوان پدر خانواده نسبت به سرنوشت فرزندان خويش نگران بود و ايشان را به سعادت رهنمون مى‏ساخت:
«يا بنىّ ان اللَّه اصطفى لكم الدين فلاتموتنّ الا و انتم مسلمون» (بقره/ 132)
«پسران من خداوند اين آيين پاك را براى شما برگزيده است و شما جز به آيين اسلام از دنيا نرويد.»
حضرت يعقوب‏عليه السلام نگران آينده فرزندان خويش است و از ايشان مى‏پرسد:
«ما تعبدون من بعدى قالوا نعبد الهك و اله آبائك ابراهيم و اسماعيل و اسحاق الها واحدا و نحن له مسلمون» (بقره/ 133)
«پس از من چه چيز را مى‏پرستيد؟ گفتند: خداى تو و خداى پدرانت ابراهيم و اسماعيل و اسحاق، خداوند يكتار را، و ما در برابر او تسليم هستيم.»
حضرت ابراهيم‏عليه السلام از خدا نگهدارى فرزندان خويش را از گرويدن و پرستيدن بت مى‏طلبد:
«و اجنبى و بنى ان نعبد الاصنام» (ابراهيم/ 35)
«و من و فرزندانم را از پرستش بتها دور نگه دار.»
و حضرت لوطعليه السلام خواهان نجات خانواده خويش از عذاب الهى شد:
«رب نجّنى و اهلى مما يعملون فنجّيناه و اهله اجمعين» (شعراء/ 169-170)
«خداوندا من و خاندانم را از آن چه اينها انجام مى‏دهند رهايى بخش. ما او و تمامى خاندانش را نجات داديم.»
حضرت لقمان فرزند خويش را موعظه مى‏كرد و شرك را ظلم مى‏خواند و فرزند خود را از شرك بر حذر مى‏داشت. آن حضرت فرزندان خود را به امر به معروف و نهى از منكر دعوت مى‏كرد و آنها را به تحمل سختيها و مشكلات فرا مى‏خواند:
«و اذا قال لقمان لابنه و هو يعظه يا بنى لاتشرك باللَّه ان الشرك لظلم عظيم» (لقمان/ 13)
«هنگامى را كه لقمان به فرزندش گفت: پسرم چيزى را همتاى خدا قرار مده كه شرك، ظلم بزرگى است.»
«يا بنى اقم الصلاة وامر بالمعروف و انه عن المنكر و اصبر على ما اصابك» (لقمان/ 17)
«پسرم نماز را بر پاى دار و امر به معروف و نهى از منكر كن و در برابر مصايبى كه به تو مى‏رسد، شكيبا باش.»
مؤمنان توجه ويژه‏اى به تربيت فرزندان دارند و در دعا سعادت و رستگارى ايشان را طلب مى‏كنند:
«و الذين يقولون ربنا هب لنا من ازواجنا و ذرّياتنا قرة اعين و اجعلنا للمتقين اماما» (فرقان/ 74)
«و كسانى كه مى‏گويند: پروردگارا از همسران و فرزندانمان مايه روشنى چشم ما قرار ده و ما را براى پرهيزگاران پيشوا قرار ده.»
در نظام خانوادگى اسلام دختران مانند پسران حق حيات دارند و والدين نمى‏توانند ايشان را به جهت تنگدستى از ميان ببرند:
«و لاتقتلوا اولادكم من املاق نحن نرزقكم و ايّاهم» (انعام/ 151)
«و فرزندانتان را از فقر نكشيد، ما شما و آنها را روزى مى‏دهيم.»
در اين سيستم دختران مانند پسران ارث مى‏برند و ماده آفرينش ايشان يكى است.
در نگاه قرآن مقام فرزند به گونه‏اى است كه والدين حق ضرر و زيان رساندن به ايشان را ندارند و از اين رو مادر يا پدر به جهت اختلاف با يكديگر نمى‏توانند به فرزند خويش ضرر بزنند:
«لا تضار والدة بولدها و لا مولود له بولده» (بقره/ 233)
«نه مادر حق ضرر زدن به كودك را دارد و نه پدر.»
والدين بايد فرزندان را امتحان الهى بدانند و از اين امتحان سربلند بيرون آيند و پاداش عظيم الهى را دريافت كنند:
«و اعلموا انما اموالكم و اولادكم فتنه و ان اللَّه عنده اجر عظيم» (انفال/ 28)
«و بدانيد اموال و اولاد شما وسيله آزمايش است و پاداش عظيمى نزد خداست.»
«انما اموالكم و اولادكم فتنه» (تغابن/ 15) و (اسراء/ 6)
فرزندان كافران عذاب دنيوى ايشان هستند:
«فلا تعجيك اموالهم و لا اولادهم انما يريد اللَّه ليعذّبهم بها فى الحياة الدنيا و تزهق انفسهم و هم كافرون» (توبه/ 55)
«و فزونى اموال و اولاد آنها تو را در شگفتى فرو نبرد. خدا مى‏خواهد آنان را به وسيله آن در زندگى دنيا عذاب كند و در حال كفر بميرند.»
اهميت فرزندان و لزوم تربيت و آموزش ايشان نبايد والدين را از ياد خدا باز دارد:
«يا ايها الذين آمنوا لاتلهكم اموالكم و لا اوالدكم عن ذكراللَّه» (منافقين/ 9)
«اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! اموال و فرزندان، شما را از ياد خدا غافل نكند.»
والدين ناگزير از توجه به وضعيت فرزند خويش و رهايى ايشان از زشتى‏ها و رهنمون‏سازى ايشان به نجات و رستگارى هستند؛ چنان كه نوح‏عليه السلام در برابر فرزند خويش احساس مسؤوليت مى‏كرد و در پى رستگارى او بود:
«يا بنى اركب معنا» (هود/ 42)
«پسرم همراه ما سوار شو.»
و اسماعيل‏عليه السلام خانواده خود رابه حق رهنمون مى‏سازد و ايشان را به انجام نماز و پرداخت زكات فرا مى‏خواند:
«و كان يأمر اهله بالصلوة و الزكاه و كان عند ربه مرضيّا» (مريم/ 55)
«او همواره خانواده‏اش را به نماز و زكات فرمان مى‏داد و همواره مورد رضايت پروردگارش بود.»
خانواده هميشه يك جماعت همگون و دوست نيستند و ممكن است در ميان ايشان دشمنى حاكم باشد. در قصه يوسف‏عليه السلام نشانه‏هايى از اين دشمنى و خصومت ديده مى‏شود. براى نمونه وقتى يوسف‏عليه السلام خواب خويش را براى پدرش تعريف مى‏كند يعقوب او را از تعريف خواب براى برادرانش باز مى‏دارد تا زمينه‏ساز دشمنى ايشان با يوسف نگردد:
«قال يا بنىّ لاتقصص رؤياك على اخوتك فيكيدوا لك كيدا ان الشيطان للانسان عدوّ مبين» (يوسف/ 5)
«گفت: فرزندم خواب خود را براى برادرانت بازگو مكن كه براى تو نقشه مى‏كشند. چرا كه شيطان دشمن آشكار انسان است.»
و سرانجام اين دشمنى آن شد كه يوسف‏عليه السلام توسط برادران به چاه افكنده شد:
«اقتلوا يوسف او اطرحوه ارضا يخل لكم وجه ابيكم و تكونوا من بعده قوما صالحين قال قائل منهم لاتقتلوا يوسف و القوه فى غيابت الجبّ» (يوسف/ 9-10)
«يوسف را بكشيد يا او را به سرزمين دوردستى بيفكنيد تا توجه پدر فقط به شما باشد و بعد از آن افراد صالحى خواهيد بود. يكى از آنها گفت: يوسف را نكشيد و اگر مى‏خواهيد كارى انجام دهيد، او را در نهانگاه چاه بيفكنيد.»
اما اين ناسازگارى نبايد ادامه يابد و روابط ميان اعضاى خانواده را تيره سازد. موسى‏عليه السلام از كوتاهى برادر خويش آزرده شد و با او برخورد كرد. اما به سرعت از كوتاهى او گذشت:
«قال يا هارون ما منعك اذ رأيتهم ضلّوا. الا تتّبعن افعصيت امرى. قال يبنئومّ لا تأخذ بلحيتى و لا برأسى انى خشيت ان تقول فرقت بين بنى‏اسرائيل و لم ترقب قولى» (طه/92-94)
«موسى گفت اى هارون چرا هنگامى كه ديدى آنها گمراه شدند، از من پيروى نكردى؟ آيا فرمان مرا عصيان نمودى؟ هارون گفت: اى فرزند مادرم ريش و سر مرا مگير! من ترسيدم بگويى تو ميان بنى‏اسرائيل تفرقه انداختى و سفارش مرا به كار نبستى.»
اين احتمال وجود دارد كه برخى از فرزندان دشمن والدين باشند. چنان كه احتمال مى‏رود كه يكى از پدر و مادر دشمن ديگرى باشد:
«يا ايها الذين آمنوا ان من ازواجكم و اولادكم عدوا لكم فاحذروهم» (تغابن/ 14)
«اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد بعضى از همسران و فرزندانتان دشمنان شما هستند از آنها برحذر باشيد.»
در قصه يوسف‏عليه السلام مى‏خوانيم:
«ان ابانا لفى ضلال مبين» (يوسف/ 8)
«مسلماً پدر ما در گمراهى آشكارى است.»
و يعقوب‏عليه السلام نيز به برادران يوسف اعتماد و اطمينان نداشت و برخى را محبوبتر از ديگران مى‏داشت. تا آن جا كه حضرت در فراق يوسف بينايى خود را از دست داد:
«قالوا يا ابانا ما لك لاتأمنا على يوسف و انا له لناصحون» (يوسف/ 11)
«گفتند: پدر جان چرا تو درباره يوسف به ما اطمينان نمى‏كنى در حالى كه ما خيرخواه او هستيم.»
«اذ قالوا ليوسف و اخوه احب الى ابينا منا» (يوسف/ 8)
«هنگامى كه گفتند: يوسف و برادرش نزد پدر از ما محبوبترند.»
«و ابيضت عيناه من الحزن» (يوسف/ 84)
«و چشمان او از اندوه سفيد شد.»
دختران لوطعليه السلام تسليم خواست پدر بودند و به همين جهت آن حضرت به قوم خويش گفت:
«قال هولاء بناتى ان كنتم فاعلين» (حجر/ 71)
«گفت: دختران من حاضرند اگر مى‏خواهيد كار صحيحى انجام دهيد.»
والدين بايد به نيكى با فرزندان خويش سخن گويند و در صورت عدم اعتماد به ايشان نيز بايد از سخن گفتن نيكو با ايشان امتناع نورزند. يعقوب‏عليه السلام كه به پسران خود اعتماد نداشت وقتى تقاضاى ايشان را براى بردن يوسف‏عليه السلام به خارج شهر شنيد گفت:
«انى ليحزننى ان تذهبوا به و اخاف ان يأكله الذئب و انتم عنه غافلون» (يوسف/ 13)
«من از بردن او غمگين مى‏شوم و از اين مى‏ترسم كه گرگ او را او بخورد و شما از او غافل باشيد.»
و همان پدر با وجود دشمنى فرزندان براى ايشان طلب مغفرت كرد:
«قال سوف استغفر لكم ربى» (يوسف/ 98)
«گفت: بزودى براى شما از پروردگارم آمرزش مى‏طلبم.»
ارزش و مقام فرزندان به گونه است كه خداوند با يادآورى وضعيت ايشان از ظلم بر يتيمان هشدار مى‏دهد:
«و ليخش الذين لو تركوا من خلفهم ذرّية ضعافاً خافوا عليهم فليتقوا اللَّه» (نساء/9)
«كسانى كه اگر فرزندان ناتوانى از خود بيادگار بگذارند از آينده آنان مى‏ترسند بايد بترسند؛ از خدا بپرهيزند.»
نه تنها والدين در برابر فرزندان مسؤول هستند و ناگزير از رهنمون‏سازى ايشان به هدايت و رستگارى مى‏باشند؛ بلكه فرزندان نيز بايد چنين مسئوليتى در برابر والدين داشته باشند:
«با ابت لاتعبد الشيطان ان الشيطان كان للرحمن عصيّا» (مريم/ 44)
«اى پدر شيطان را پرستش مكن كه شيطان نسبت به خداوند رحمان عصيانگر بود.»
اما والدين هميشه پذيراى حق نيستند و در مواردى فرزندان خويش را تهديد مى‏كنند و ايشان را طرد مى‏نمايند:
«قال اراغب انت عن آلهتى يا ابراهيم لئن لم تنته لارجمنك و اهجرنى مليّا» (مريم/46)
«گفت: اى ابراهيم آيا تو از معبودهاى من روى گردانى؟ اگر دست برندارى تو را سنگسار مى‏كنم و براى مدتى طولانى از من دور شو.»
در اين موارد فرزندان، حق سركشى و برخورد ناروا با والدين ندارند و بايد به نيكوترين شكل با ايشان رفتار كنند. براى نمونه ابراهيم‏عليه السلام در برابر آزر و تهديات او، حق وى را كاملا به جاى آورد و از خدا براى آزر آمرزش مى‏خواهد:
«قال سلام عليك ساستغفر لك ربى انه كان بى‏حفيّا» (مريم/ 47)
«ابراهيم گفت: سلام بر تو! من بزودى از پروردگارم برايت تقاضاى عفو مى‏كنم چرا كه او همواره نسبت به من مهربان بوده است.»

حفظ كيان خانواده

يكى از آسيب‏هاى مهم اجتماعى افزايش طلاق است. طلاق در چند دهه گذشته رشد روزافزونى يافته است؛ به گونه‏اى كه بر اساس آمار در سال 1972 ميلادى، 8% طلاق رخ داده است و در سال 1986 ميزان طلاق به 13% افزايش يافته است.
رشد سرسام‏آور طلاق در نگاه بسيارى از مردم، نشانه فروپاشى نهاد خانواده است. در آيات وحى طلاق ناپسند معرفى شده و حفظ خانواده اهميت بسيار يافته است. تا آن جا كه هاروت و ماروت از آن جهت كه در پى جدايى و ايجاد اختلاف ميان زن و شوهر هستند و يهوديان آنها را الگوى خويش ساخته‏اند، نكوهش مى‏شوند:
«فيتعلّمون منهما ما يفرّقون به بين المرء و زوجه» (بقره/ 102)
«از آن دو فرشته مطالبى را آموختند كه بتوانند به وسيله آن، ميان مرد و همسرش جدايى بيفكنند.»
اهميت بنيان خانواده و ناپسندى طلاق در نگره قرآن، تا آن جا است كه كراهت داشتن زن و شوهر از يكديگر نيز باعث جواز طلاق نيست؛ چه اين كه زن و شوهر در تشخيص مصالح خويش توانا نيستند و گاه آن چه را خير مى‏بينند شر است و آن چه را شر مى‏شناسند خير است.
«فان كرهتموهن فعسى ان تكرهوا شيئا و يجعل اللَّه فيه خيرا كثيرا» (نساء/ 19)
«و اگر از آنها كراهت داشتيد چه بسا چيزى خوشايند شما نباشد و خداوند خير فراوانى در آن قرار مى‏دهد.»
در نگاه قرآن زن و شوهر مى‏توانند با كمى گذشت از بروز طلاق جلوگيرى كنند. اگر زن از بخشى از حقوق خود چشم‏پوشى كند و مرد نيز تمام حقوق خود را مطالبه نكند، احتمال كنار آمدن زن و شوهر و دوام زندگى مشترك به وجود خواهد آمد و اگر زن و شوهر توافق نكردند و تمامى حقوق خود را خواستار شدند، در اين صورت به پيشنهاد قرآن هر يك از زن و شوهر وكيلى انتخاب كند و به نتيجه قضاوت پايبند باشند:
«و ان خفتم شقاق بينهما فابعثوا حكما من اهله و حكما من اهلها ان يريدا اصلاحا يوفق اللَّه بينهما» (نساء/ 35)
«و اگر از جدايى ميان آنها دو بيم داشته باشيد، يك داور از خانواده شوهر و يك داور از خانواده زن انتخاب كنيد اگر اين دو داور تصميم به اصلاح داشته باشند خداوند به توافق آنها كمك مى‏كند.»
افزون بر آيات ياد شده قوانين و مقررات سخت طلاق نيز نشانه ديگرى از ناپسندى طلاق است براى نمونه اگر مردى سه باز زن خويش را طلاق دهد، ديگر حق ازدواج با او را نخواهد داشت؛ مگر آن كه زن سابق او با مرد ديگرى ازدواج كند و پس از طلاق به عقد شوهر سابق خويش در آيد:
«فان طلّقها فلا تحلّ له من بعد حتى تنكح زوجاً غيره» (بقره/ 230)
«اگر او را طلاق داد، از آن به بعد زن بر او حلال نخواهد بود؛ مگر اين كه همسر ديگرى انتخاب كند.»
و آنان كه همسران خود را ظهار مى‏كنند بايد پس از بازگشت برده‏اى آزاد كنند:
«و الذين يظاهرون من نسآئهم ثم يعودون لما قالوا فتحرير رقبة من قبل ان يتماسا ذلكم توعظون به و اللَّه بما تعملون خبير» (مجادله/ 3)
«كسانى كه همسران خود را ظهار مى‏كنند. سپس از گفته خود باز مى‏گردند بايد پيش از آميزش جنسى با هم برده‏اى را آزاد كنند. اين دستورى است كه به آن اندرز داده مى‏شويد و خداوند به آن چه انجام مى‏دهيد آگاه است.»
در راستاى حفظ كيان خانواده، نگاه هوس‏آلود زن و مرد به يكديگر حرام است، فحشا حرمت دارد، تقوا مطلوب خوانده شده، زنان از نمايش دادن زينت و آلات خود منع شده‏اند، پوشش سر و سينه واجب گشته، راه رفتن به گونه‏اى كه ديگران را تحريك كند حرام خوانده شده است و حضور در ميان مردم آن گونه كه در عصر جاهليت صورت مى‏گرفت ناروا معرفى شده است:
«و قل للمؤمنات يغضضن من ابصارهن و يحفظن فروجهن و لايبدين زينتهن الا ما ظهر منها و ليضربن بخمرهن على جيوبهن و لايبدين زينتهنّ الا لبعولتهن او...» (نور/ 31)
«و به زنان باايمان بگو چشمهاى خود را فرو گيرند و دامان خويش را حفظ كنند و زينت خود را آشكار نكنند و روسرى‏هاى خود را بر سينه خود افكنند...»
«يا نساء النبى لستن كاحد من النساء ان اتقيتن فلا تخضعن بالقول فيطمع الذى فى قلبه مرض و قلن قولا معروفا و قرن فى بيوتكن و لا تبرّجن تبرّج الجاهلية الاولى» (احزاب/ 32-33)
«اى همسران پيامبر شما همچون يكى از زنان معمولى نيستيد اگر تقوا پيشه كنيد؛ پس به گونه‏اى هوس‏انگيز سخن نگوييد كه بيماردلان در شما طمع كنند و سخن شايسته بگوييد و در خانه‏هاى خود بمانيد و هم چون دوران جاهليت نخستين ظاهر نشويد.»
تعيين نقش افراد خانواده يكى ديگر از راه‏حل‏هاى قرآن براى زدودن تنش‏هاى خانوادگى است. بر اساس آيات وحى هر يك از زن و مرد نقش ويژه‏اى در خانه دارد و درك نادرست زوجين از نقش خويش به مشكلات شديد خانوادگى مى‏انجامد. مرد خانواده نقش بيرونى دارد و زن خانواده نقش درونى.
بر اساس اين نقش‏هاى متفاوت، مرد كارهاى بيرون از خانه را انجام مى‏دهد و وظايف اجتماعى را به دوش مى‏كشد و نيازمنديهاى خانواده را تأمين مى‏كند، و در برابر نقش زن در خانه، نگهدارى روابط خانواده و پاسخ به احساسات اعضاى خانواده است.

معيارهاى تشكيل خانواده

اسلام تأكيد بسيار بر تشكيل خانواده دارد و عزوبت را نامطلوب مى‏خواند. در نظرگاه قرآن زن و شوهر از اركان مهم خانواده هستند و دقت در انتخاب همسر مناسب بسيار شايسته است.
دختران و پسران دانسته يا ندانسته با كسانى ازدواج مى‏كنند كه با ايشان همگونى داشته باشند. باورمن در اين باره مى‏گويد:
«افراد در تمامى سنين در ميدانى فراخ‏تر از آن كه تصادف بتواند بر آن كارگر شود با كسانى وصلت مى‏كنند كه از نظر موقعيت زناشويى همانند ايشان باشد.»17
در ازدواج دختران و پسران هر چند عشق يكى از عوامل خوانده مى‏شود و آن گونه كه گفته شده عشق انسان را از ديدن واقعيت‏ها كور مى‏كند. اما با اين وجود در اين نوع ازدواج‏ها نيز همگونى ميان دختر و پسر وجود دارد. دختر و پسر وقتى عاشق يكديگر مى‏شوند كه پيش از ازدواج همگونيهايى ميان خود ديده باشند. بر اين اساس در بسيارى از ازدواج‏ها هم‏دينى، هم‏نژادى، هم‏فرهنگى و... از عوامل گرايش دختر و پسر به يكديگر است.
نظر داشت ويژگى‏هاى همسر در عصر نزول نيز مورد توجه مسلمانان قرار داشت و ايشان با توجه به معيارهايى كه در آيات و سخنان پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم آمده بود ازدواج مى‏كردند و تشكيل خانواده مى‏دادند. شمارى از معيارهاى قرآن براى انتخاب همسر عبارتند از:

الف. ايمان

امروزه بسيارى از اديان هم‏ايمانى را يكى از شرايط ازدواج مى‏خوانند. در نگاه اينان در ازدواج‏هايى كه هم‏ايمانى زن و شوهر وجود ندارد، تنش‏ها و ناسازگاريها بسيار بيشتر از ازدواج‏هايى است كه زوجين هم‏ايمانى دارند.
بر اين اساس زرتشتيان كه ديگران را بى‏ايمان مى‏شناسند تن به ازدواج با غير زرتشتى نمى‏دهند؛ چنان كه يهوديان و مسيحيان نيز هم‏دينى را شرط ازدواج مى‏دانند و به ندرت با غير هم‏كيش خود وصلت مى‏كنند. ارتدوكس‏ها نيز وحدت دين را شرط درستى ازدواج مى‏خوانند و ازدواج مسيحى با پيروان ديگر اديان را باطل مى‏خوانن.د اما ازدواج ارتدوكس با كاتوليك را درست اما حرام مى‏دانند.
افزون بر اديان، صاحب‏نظران خانواده نيز بر هم ايمانى تأكيد دارند و خاستگاه بسيارى از تنش‏هاى خانوادگى را در فقدان هم ايمانى زن و شوهر مى‏دانند. 
دكتر كنيزى در اين باره مى‏گويد:
«در امريكا و انگليس هيچ چيز به اندازه مذهب بر الگوهاى كنونى رفتار زوجيت موثر نيست.»18 
لوگال يكى ديگر از صاحب‏نظران مسايل خانوادگى مى‏نويسد:
«تا پيش از ازدواج مذهب بر رفتار جوانان موثر است، اما پس از زناشويى اختلافات دينى دشواريهاى فراوانى براى آنها ايجاد مى‏كند و زمينه‏ساز بگو مگوهاى دائمى مى‏شود و با پيشرفت زندگى زناشويى اين دشواريها فزونى مى‏يابد.»19
در اسلام نيز مانند ديگر اديان هم ايمانى يكى از معيارهاى انتخاب همسر خوانده شده است. بر اين اساس مسلمانان حق ندارند با مشركان هم ايمان ايشان نيستند ازدواج كنند:»20
«و لا تنكحوا المشركات حتى يؤمن و لامة مؤمنة خير من مشركة» (بقره/ 221)
«و با زنان مشرك و بت‏پرستى تا ايمان نياورده‏اند ازدواج نكنيد. كنيز باايمان از زن آزاد بت‏پرست بهتر است.»
«يا ايها الذين آمنوا اذا جاءكم المؤمنات مهاجرات فامتحنوهن اللَّه اعلم بايمانهن فان علمتموهن مؤمنات فلاترجعوهن الى الكفار لا هن حل لهم و لا هم يحلون لهن و آتوهم ما انفقوا و لاجناح عليكم ان تنكحوهن» (ممتحنه/ 10)
«اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! هنگامى كه زنان باايمان به عنوان هجرت نزد شما آيند آنها را آزمايش كنيد. هر گاه آنان را مؤمن يافتيد و آنها را به سوى كفار باز نگردانيد. نه آنها براى كفار حلالند و نه كفار براى آنها حلال و آن چه را همسران آنها پرداخته‏اند به آنان بپردازند و گناهى بر شما نيست كه با ايشان ازدواج كنيد.»

ب. پاكدامنى

ملاك ديگر قرآن در انتخاب همسر پاكدامنى است:
«الزانى لاينكح الا زانية او مشركة و الزانية لاينكحها الا زان او مشرك و حرّم ذلك على المؤمنين» (نور/ 3)
«مرد زناكار جز با زن زناكار يا مشرك ازدواج نمى‏كند و زن زناكار را جز مرد زناكار يا مشرك به ازدواج خود در نمى‏آورد و اين كار بر مومنان حرام شده است.»
پاكدامنى مورد نظر آيات، كلى است و تنها به پاكدامنى از زنا محدود نمى‏شود و زنان مسلمان بايد چشمهاى خود را از نگاه به نامحرمان فرو گيرند و عفاف داشته باشند و زينت خود را نمايان نسازند و به گونه‏اى راه نروند كه جلب توجه كنند:
«و قل للمؤمنات يغضضن من ابصارهن و يحفظن فروجهن و لايبدين زينتهن الا ما ظهر منها و...» (نور/ 31)
«و به زنانى باايمان بگو چشمهاى خود را فرو گيرند و دامان خويشى را حفظ كنند و زينت خود را - جز آن مقدار كه نمايان است - آشكار ننمايند...»

ج. شايستگى

يكى ديگر از معيارهاى ازدواج شايستگى همسر است:
«و الذين يقولون ربنا هب لنا من ازواجنا و ذرياتنا قرة اعين و اجعلنا للمتقين اماما» (فرقان/ 74)
«و كسانى كه مى‏گويند: پروردگارا از همسران و فرزندان مايه روشنى چشم ما قرار ده و ما را براى پرهيزگاران پيشوا گردان.»
بر اين اساس در آيات وحى همسر نوح‏عليه السلام و لوطعليه السلام در شمار همسران ناشايست قرار گرفته‏اند.

د. آرامش بخشى

در انتخاب همسر بايد صفات و ويژگى‏هاى او مد نظر قرار گيرد. همسرى مناسب زندگى مشترك است كه آرامش‏بخش باشد و رحمت و مودت در زندگى خانوادگى به وجود آورد:
«و من آياته ان خلق لكم من انفسهم ازواجا لتسكنوا اليها و جعل بينكم مودّة و رحمة» (روم/ 21)
«و از نشانه‏هاى او اين كه همسرانى از جنس خودتان براى شما آفريد تا در كنار آنان آرامش يابيد و در ميانتان مودت و رحمت قرار داد.»

ه . خوش‏زبانى

بخشى از مشكلات و تنش‏هاى خانوادگى ريشه در چگونگى سخن گفتن زن و شوهر با يكديگر دارد. بهره‏گيرى هر يك از زن و شوهر از كلمات زشت و ركيك و آزار رساندن گفتارى به يكديگر صميميت ميان ايشان را از بين مى‏برد و هر روز بر فاصله ميان ايشان مى‏افزايد تا آن جا كه زندگى مشترك براى زن و شوهر و در كنار يكديگر قرار گرفتن غيرقابل تحمل مى‏گردد. بر اين اساس در هنگام ازدواج توجه به خوش‏زبانى يا بدزبانى همسر بسيار پراهميت خوانده شده است:
«فجعلناهن ابكارا. عربا اترابا» (واقعه/36 و37)
«و همه را دوشيزه قرار داديم. زنانى كه تنها به همسرشان عشق مى‏ورزند و خوش‏زبان و فصيح و هم‏سن و سالند.»

و. تناسب سنى

يكى ديگر از معيارهاى ازدواج تناسب سنى ميان دختر و پسر است. زن و شوهرى كه فاصله سنى بسيار با يكديگر دارند بر درك يكديگر توانا نيستند، بيش از ديگران گرفتار ناسازگارى مى‏شوند و كانون خانوادگى ايشان بيش از ديگران در معرض فروپاشى قرار مى‏گيرد. بر اين اساس بهترين شكل ازدواج آن است كه مرد از زن بزرگتر باشد و فاصله سنى زن و شوهر بيش از شش سال نباشد:
«فجعلناهن ابكارا. عربا اترابا» (واقعه/ 36 و 37)

ز. تواضع

تواضع زن و شوهر يكى از عوامل مهم دوام مبحت و دوستى ميان ايشان است. بر اين اساس توجه به خصوصيات و ويژگى‏هاى همسر آينده اهميت بسيار دارد و ضامن دوام زندگى خانوادگى است: 
«مسلمات مؤمنات قانتات تائبات عابدات...» (تحريم/ 5)
«همسرانى مسلمان، مؤمن، متواضع، تو به كار، عابد»

پی نوشت‌ها:

1- ساروخانى، باقر،مقدمه‏اى بر جامعه‏شناسى خانواده، چاپ ششم، تهران، سروش، 1382،/135.
2- همان/ 135.
3 - همان/ 136.
4 - همان/ 136.
5 - فخر رازى، الكبير، چاپ سوم، دار احياء الثراث العربى، 206/8.
6 - اعزازى، شهلا، جامعه‏شناسى خانواده، چاپ اول، تهران، روشنگران و مطالعات زنان، 1376،/14.
7- همان/ 15.
8- فخر رازى، الكبير 204/11.
9- مكنون، ثريا و صانع‏پور، مريم، بررسى تاريخى منزلت زن از ديدگاه اسلام، تهران، مركز چاپ و نشر،1374، /27.
10- قرطبى، محمدبن احمد، الجامع لاحكام القرآن، قاهره، دارالكاتب العربى، 1387، 4/66.
11- اعزازى، شهلا، جامعه‏شناسى خانواده/ 10.
12- واحدى نيشابورى، على بن احمد، اسباب النزول، بيروت، المكتبة التقافية،1410، /85.
13- ذهبى، محمد بن احمد، تاريخ الاسلام، بيروت، دارالكتب العربى،1407 ، 15/416.
14- واحدى نيشابورى، اسباب النزول/ 84.
15- شيخ مفيد، المقنعه قم، النشر الاسلامى، 1410، /508.
16- طبرى، محمدبن جرير، جامع البيان، بيروت، درالمعرفة،1406، 2/695.
17- ساروخانى، باقر، جامعه‏شناسى خانواده/ 40.
18- همان/ 64.
19- همان.
20- شافعى، محمدبن ادريس، الام، بيروت، دارالمعرفة، 264/4؛ سرخسى، ابوبكر محمد، المبسوط، بيروت، دارالفكر،1421، 5/22.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: پنجشنبه 14 خرداد 1394 ساعت: 7:32 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

پژوهشى در نظريه «اعجاز عددى و رياضى قرآن»

بازديد: 227
پژوهشى در نظريه «اعجاز عددى و رياضى قرآن»

 

مجتبی نوروزی

چکیده: قرآن كريم برخوردار از وجوه مختلف اعجاز بيانى، تشريعى، علمى اخبار غيبى، آفرينش‏هاى هنرى و... مى‏باشد. اما در عين حال عالمان و انديشمندان قرآنى بر اين باورند كه وجوه اعجاز قرآن تنها منحصر به اين وجوه نمى‏باشد و اين راه به روى همه انسان‏ها گشوده است تا با تدبر و تأمل بيشتر در قرآن وجوه ديگرى از اعجاز آن را آشكار سازند. يكى از مباحثى كه در قرن اخير از سوى بعضى قرآن پژوهان مطرح شده است، نظريه «اعجاز عددى و نظم رياضى» است. اين نظريه كه بيانگر نظم اعجاز گونه عددى و رياضى قرآن است، براى اولين بار توسط دكتر رشاد خليفه در سال 1972 (1351 ش) مطرح گرديد. طرح اين نظريه مورد توجه و استقبال قرآن پژوهان قرار گرفت. به گونه‏اى كه موارد بسيارى بر تحقيقات او افزوده شد. تا جايى كه امروزه دهها كتاب و مقاله در اين زمينه نوشته شده است. 
در اين نوشتار بر آنيم تا اين نظريه را در سه بخش: اعجاز عدد 19، حروف مقطعه و ارتباط با عدد 19 و تناسب در تكرار الفاظ قرآن مورد بررسى قرار داده و ديدگاه موافقان و مخالفان و نظر نهايى در اين زمينه را بيان نماييم. 


كليد واژه‏ها: كليد واژه: اعجاز قرآن، اعجاز عددى، نظم رياضى قرآن، عدد 19، حروف مقطعه، تناسب در تكرار الفاظ قرآن.

پيش درآمد

قرآن كريم آخرين كتاب آسمانى است كه بر آخرين پيامبر الهى حضرت محمد مصطفى‏صلى الله عليه وآله وسلم فرود آمد و جهان و جهانيان را به نور كمال و هدايت زينت بخشيد. اين كتاب گرانسنگ علاوه بر اينكه معجزه جاويد پيامبر گرامى اسلام‏صلى الله عليه وآله وسلم بود، نشان صدق و راستى نبوت آن حضرت نيز به شمار مى‏آمد. از اينرو اعجاز قرآن از همان اوايل ظهور اسلام مورد توجه و اهتمام مسلمانان قرار گرفت. و علما و دانشمندان زيادى در طول تاريخ براى دفاع از ساحت قرآن كريم و اثبات اعجاز آن، كتابها و مقالات زيادى در اين زمينه نوشتند كه مراجعه به آنها اين مدعى را اثبات مى‏نمايد.
اين بزرگان، نظرى همه جانبه به اعجاز قرآن داشتند و وجوه مختلفى را براى آن ذكر كرده‏اند و خاطرنشان ساخته‏اند كه كلام الهى علاوه بر فصاحت و بلاغت (اعجاز بيانى) برخوردار از جنبه‏هايى از اعجاز است كه در هيچ كتاب ديگرى نظير ندارد مثل:آموزه‏ها و معارف عالى (اعجاز معانى)، هماهنگى و عدم وجود اختلاف، اخبار غيبى، طرح مسائل دقيق علمى (اعجاز علمى)، آفرينش‏هاى هنرى و...
يادكرد اين نكته ضرورى است كه هيچ كس نمى‏تواند مدعى بررسى همه جانبه ابعاد اعجاز قرآن باشد؛ زيرا بسيارى از رمزها و شگفتى‏هاى قرآن هنوز بر ما پوشيده مانده است و اين مجال براى تمامى محققان و پژوهشگران گشوده است تا با تدبر و تعمق بيشتر در قرآن كريم پرده از اين رموز برگيرند.
يكى از جنبه‏هاى نوظهور اعجاز قرآن كه در قرن اخير مورد توجه قرآن‏پژوهان قرار گرفته و كتابهاى زيادى در رد و اثبات آن نوشته شده است، اعجاز عددى و نظم رياضى قرآن كريم است كه در صدد اثبات نظم اعجاز گونه عددى و رياضى اين كتاب الهى است. در اين نوشتار برآنيم تا پژوهشى پيرامون اين جنبه اعجاز قرآن داشته باشيم و ضمن بيان بضعى موارد آن، ديدگاه موافقان و مخالفان را يادآورى نموده و در نهايت نظرنهايى را پيرامون اعجاز عددى قرآن بيان نماييم.

نظريه اعجاز عددى و رياضى قرآن

اين نظريه كه بيانگر نظم اعجاز گونه عددى و رياضى قرآن كريم است، نخستين بار توسط دكتر رشاد خليفه مطرح گرديد و باعث حيرت و شگفتى مردم شد.
رشاد خليفه تحصيلات جديد خود را تا مقطع كارشناسى در دانشكده كشاورزى «عين الشمس» قاهره گذراند، سپس در دانشگاه آريزونا آمريكا در سال‏هاى 1959 تا 1961 ميلادى مقطع كارشناسى ارشد را پشت سر گذاشت و سپس دكتراى خود را در رشته بيوشيمى گياهى در سال 1964 ميلادى از دانشگاه كاليفرنيا دريافت كرد.1
او به مدت سه سال كار مداوم در مورد قرآن با استفاده از رايانه تحقيق كرد و نتايج تحقيقات خود را در سال 1351 شمسى (1972 م( به رسانه‏هاى گروهى و روزنامه‏ها داد.2 كتاب وى نيز تحت عنوان «معجزة القرآن‏الكريم» در سال 1983 ميلادى در بيروت چاپ شد3 و به زبان انگليسى نيز در آمريكا چاپ شد.4
رشاد خليفه همچنين صاحب ترجمه قرآن به زبان انگليسى در 12 جلد و بنام «ترجمه استاندارد انگليسى از قرآن كريم» است كه ده سال براى بدست آوردن يك متن انگليسى بهتر و نزديكتر به اصل آن تلاش كرد و انگيزه خود را از اين ترجمه وجود نارساييها و غلطهاى فاحشى مى‏داند كه در ترجمه‏هاى موجود در زبان انگليسى وجود دارد و گاه عمدى است.5
اما آنچه باعث شهرت دكتر رشاد خليفه در جهان گشت، همين نظريه اعجاز عددى قرآن و موضوع عدد نوزده و مفتاح حروف مقطعه در قرآن است كه وى در كتابش «معجزة القرآن‏الكريم» به طرح آن پرداخت. وى معتقد بود كه كليد رمز اعجاز قرآن عدد نوزده مى‏باشد كه برابر تعداد حرف «بسم اللَّه الرحمن الرحيم» است و اين آيه را كليد معجزه جاويد قرآن مى‏دانست كه بر سينه پاك پيامبر گرامى اسلام‏صلى الله عليه وآله وسلم توسط فرشته وحى نازل شده است. از اينرو به دنبال مصاديق عدد نوزده يا مضربى از اين عدد در قرآن بود و نمونه‏هاى قرآنى بسيارى بيان كرد. وى همچنين در پى اثبات اعجاز قرآن به سراغ حروف مقطعه قرآن رفت و براى كشف معانى و اسرار حروف مقطعه از رايانه كمك گرفت و به نتايجى در اين زمينه رسيد كه به برخى از آنها اشاره مى‏كنيم:
نسبت حرف «ق» در سوره «ق» از تمام سوره‏هاى قرآن بدون استثناء بيشتر است.
مقدار تكرار حرف «ص» در سوره «ص» به تناسب مجموع حروف سوره از هر سوره ديگر بيشتر است و نيز حرف «ن» در سوره «قلم» بيشترين تكرار را در 114 سوره قرآن دارد و...6
اين كار رشاد خليفه مورد اقبال و ادبار قرآن‏پژوهان قرار گرفت؛ به طورى كه همواره بحثهايى در تأييد يا رد نظريه اعجاز عددى وى وجود داشته و دارد و امروزه كتابهاى بسيارى در اين زمينه به رشته تحرير در آمده است.
يكى از كسانى كه راه رشاد خليفه را ادامه داد، قرآن‏پژوه معاصر مصرى، عبدالرزاق نوفل است كه در كتاب خود «الاعجاز العددى فى القرآن الكريم» و «معجزة الارقام و الترقيم» به طرح، بسط و توسعه نظريه اعجاز عددى قرآن پرداخت و با ذكر پاره‏اى از كلمات كليدى قرآن و تكرار آنها در قرآن، عجايب و غرايبى را در اين باره استخراج كرد كه باعث حيرت و تعجب همگان شد. كه به برخى از آنها اشاره مى‏شود:
كلمات «دنيا» و «آخرت» به صورت مفرد در آيات قرآنى به طور مساوى هر كدام 115 مرتبه به كار رفته است.
دو كلمه «شيطان» و «ملائكه» در قرآن 68 مرتبه به صورت جداگانه به كار رفته است.
لفظ «حيات» و مشتقات آن به تعداد لفظ «موت» و مشتقات آنها به تعداد 145 مرتبه در قرآن به كار رفته است...7
همچنين ابوزهراء النجدى قرآن‏پژوه شيعى در ادامه كار آقاى نوفل به مواردى ديگر از اعجاز عددى قرآن دست يافت و در كتاب خود به نام «من الاعجاز البلاغى و العددى للقرآن الكريم» مطرح ساخت كه به نمونه‏اى از آنها اشاره مى‏شود:
كلمه «ساعة» 24 مرتبه و به تعداد شبانه روز در قرآن به كار رفته است. همچنين «سماوات السبع» 7 مرتبه، «سجده» و مشتقات آن 34 مرتبه (به تعداد سجده‏هاى نمازهاى شبانه‏روز) لفظ «شيعه» و مشتقات آن 12 مرتبه و مشتقات «فرقه» 72 بار مطابق با حديث نبوى‏صلى الله عليه وآله وسلم8و... در قرآن كريم به كار رفته است.9
افراد ديگرى نيز در اين زمينه كتاب نوشته‏اند كه به تفصيل در قسمت ديدگاه موافقان و مخالفان اعجاز عددى قرآن بدان خواهيم پرداخت.
نكته‏اى كه مؤلفان اين كتاب‏ها به آن اشاره كرده‏اند اين است كه اعجاز عددى و نظم رياضى قرآن چيزى نيست كه به طور تصادفى و قهرى پديد آمده باشد؛ بلكه ارتباط موضوعى كلمات و تناسب در تكرار الفاظ قرآن و همچنين اعجاز عدد 19 و رموز حروف مقطعه از روى حكمت و هدف بوده است كه امروزه با تدبّر و تفّكر در آيات قرآنى و همچنين استفاده از رايانه بدست آمده است كه همه اين موارد دلالت بر اعجاز قرآن دارد.
البته اينها در حد توان محدود صورت گرفته است و چه بسا با تأمل و دقت بيشتر رموز بيشترى از قرآن كشف شود. همان‏طورى كه اين اتفاق افتاده است. حال با وجود چنين اعجازى در قرآن كه از توان همه انسانها خارج است، چگونه ممكن است كه اين آيات از فرد امى و درس نخوانده‏اى مثل پيامبر گرامى اسلام‏صلى الله عليه وآله وسلم صادر شده باشد؟! بنابراين قرآن كتابى الهى و آسمانى است كه به عنوان معجزه جاويد آخرين پيامبر آسمانى، براى همه جهانيان نازل شده است.
نكته ديگر اينكه فهم و درك اعجاز عددى و رياضى قرآن نيازى به دانستن علوم و فنون مشكل و پيچيده قرآنى ندارد، حتى آشنايى عميق به زبان عربى نيز ضرورت ندارد. همه انسانها مى‏توانند به اين شمارش اقدام نمايند و حقايق نهفته در آن را تجربه كنند. از سوى ديگر چون اين مباحث با زبان اعداد و رياضى بيان شده است، ديگر جايى براى اختلاف نظر در مورد ارقام و اعداد وجود نخواهد داشت و مباحثى مستند است كه هر كسى آن را تصديق مى‏كند.
ما در اين نوشتار برآنيم تا به معرفى بخشى از اين جنبه اعجاز قرآن بپردازيم (چرا كه پرداختن به همه موارد آن به جهت كثرت، كارى مشكل و غيرممكن است) و ديدگاه موافقان و مخالفان اين نظريه و در نهايت نظرنهايى را در اين زمينه بيان نماييم.

مواردى از اعجاز عددى و رياضى قرآن

تعداد كتاب‏ها و مقالاتى كه پيرامون اعجاز عددى و رياضى قرآن نوشته شده است، بسيار زياد است و هر كدام از اين كتاب‏ها به نوبه خود به موارد متعدد از اين اعجاز اشاره نموده‏اند؛ به گونه‏اى كه شمارش و يادكرد همه اين موارد كارى بس مشكل و بيرون از حوصله اين گفتار است. بنابراين ما فقط به ذكر مواردى از اين اعجاز بسنده مى‏كنيم.
با بررسى و تأمّل در اين كتاب‏ها به اين نتيجه رسيديم كه تقريباً موارد مطرح شده در اعجاز عددى و رياضى قرآن را مى‏توان در سه بخش كلى زير تقسيم‏بندى نمود:

بخش اول: اعجاز عدد 19
بخش دوم: حروف مقطعه و ارتباط با عدد 19
بخش سوم: تناسب در تكرار الفاظ قرآن

البته شايان ياد است كه علاوه بر اعجاز عدد 19 در كتاب‏هاى مربوط به اعجاز عددى، به اعجاز اعدادى مانند: 99 ،13 11، 9 ،1 و... نيز پرداخته شده است كه به جهت رعايت اختصار در اين نوشتار از ذكر آنها خوددارى مى‏كنيم.10
اعجاز عدد 19
صاحبان نظريه اعجاز عدد 19 در قرآن كريم به آياتى از سوره مدّثّر استناد كرده‏اند كه اين عدد براى موكلان آتش ذكر شده است:
«... فَقالَ إِن هذا إلاّ سِحرٌ يُؤثَرُ. إِن هذا إِلاّ قَولُ البَشَرِ. سَاُصليهِ سَقَرَ. وَ ما أدراكَ ماسَقَرُ. لاتُبقى وَ لا تَذَرُ. لَوّاحَةٌ لِلبَشَرِ. عَلَيها تسعَةَ عَشَرَ. وَ ما جَعَلنا اصحابَ النّارِ إِلاّ مَلائِكَةً وَ ما جَعَلنا عِدَّتَهُم إِلاّ فِتنَةً لِلَّذينَ كَفَروُا لِيَستَيقِنَ الَّذينَ اوتوُا الكِتابَ وَ يَزدادَالَّذينَ آمَنوُا إيماناً وَ لايَرتابَ الَّذينَ اوتوُا الكِتابَ وَ المؤمِنوُنَ وَ لِيَقولَ الَّذينَ فى قُلُوبِهِم مَرَضٌ وَ الكافِرونَ ماذا ارادَاللَّهُ بِهذا مَثَلاً كَذلكَ يُضِلُّ اللَّهُ مَن يَشاءُ وَ يَهدى مَن يَشاءُ وَ ما يَعلَمُ جُنوُدَ ربِّكَ إلاّ هُوَ وَ ما هِىَ إلاّ ذِكرى لِلبَشَرِ.» (مدثر/ 24-31)
«و سرانجام گفت: «اين (قرآن) جز افسون و سحرى همچون سحرهاى پيشينيان نيست! اين فقط سخن انسان است (نه گفتار خدا)!» (امّا) به زودى او را وارد سقر ]= دوزخ[ مى‏كنم! و تو نمى‏دانى «سقر» چيست! (آتشى است كه) نه چيزى را باقى مى‏گذارد و نه چيزى را رها مى‏سازد! پوست تن را به كلى دگرگون مى‏كند! نوزده نفر (از فرشتگان عذاب) بر آن گمارده شده‏اند! مأموران دوزخ را فقط فرشتگان (عذاب) قرار داديم، و تعداد آنها را جز براى آزمايش كافران معين نكرديم تا اهل كتاب ]= يهود و نصارى[ يقين پيدا كنند و بر ايمان مؤمنان بيفزايد، و اهل كتاب و مؤمنان (در حقانيت اين كتاب آسمانى) ترديد به خود راه ندهند، و بيماردلان و كافران بگويند: «خدا از اين توصيف چه منظورى دارد؟!» (آرى) اين گونه خداوند هر كس را بخواهد گمراه مى‏سازد و هر كس را بخواهد هدايت مى‏كند! و لشگريان پروردگارت را جز او كسى نمى‏داند، و اين جز هشدار و تذكرى براى انسانها نيست!»
در سوره مدّثّر تمامى آيات بسيار كوتاه هستند جز آيه 31 كه در بردارنده حكمت عدد نوزده است. خداوند در اين آيه مى‏فرمايد: شماره آنها را آزمايشى براى كافران قرار داديم تا اهل كتاب (يهود و نصارى) يقين پيدا كنند و ايمان مؤمنان افزوده شود و اهل كتاب و مؤمنان ترديد به خود راه ندهند و كافران بگويند: خدا از اين توصيف چه منظورى دارد؟
حال با توجه به معناى آيه، چگونه عدد 19 مايه آزمايش و ابتلا و وسيله‏اى براى يقين و افزايش ايمان و حفظ از شك و ترديد مى‏باشد؟! حكمت به كار رفتن عدد 19 در آيه چه مى‏باشد؟
گر چه مفسران پيرامون آيه مطالبى را بيان كرده‏اند. اما آيا نمى‏توان احتمال داد كه آيه اشاره به اعجاز جديدى از قرآن دارد كه همان عدد 19 باشد؟ و اين اعجاز وسيله‏اى است براى آزمايش كافران، افزايش ايمان مؤمنان و عدم شك و ترديد اهل كتاب؟ به يقين چنين اعجازى صلاحيت دارد تا وسيله آزمايش كافران و افزايش ايمان و باعث عدم شك و ترديد در مؤمنان و اهل كتاب باشد.11

مواردى از اعجاز عدد 19

اينك به ذكر پاره‏اى از موارد و مصاديق اعجاز عدد 19 در قرآن مى‏پردازيم:

الف( آيه بسمله

1- مهمترين و كليدى‏ترين آيه قرآن يعنى «بسم اللَّه الرحمن الرحيم» طبق رسم‏الخط عثمانى داراى 19 حرف است.
2- قرآن داراى 114 بسمله مى‏باشد كه اين عدد مضربى از عدد 19 است: (6*19) 
با اين توضيح كه در سوره توبه بسمله وجود ندارد و به جاى آن در سوره نمل علاوه بر ابتداى سوره در آيه 30 يك بسمله ديگر وجود دارد.
3- سوره توبه كه بسمله ندارد، نهمين سوره قرآن است و اگر از ابتداى اين سوره شمارش را آغاز كنيم، سوره نمل كه دو بسمله دارد، نوزدهمين سوره خواهد شد:

توبه یونس هود یوسف رعد ابراهیم حجر ... نمل
1 2 3 4 5 6 7 ... 19


4- ترتيب سوره توبه در قرآن 9 و ترتيب سوره نمل 27 است. حال اگر ارقام سوره از توبه تا نمل را با همديگر جمع كنيم، عدد 342 بدست مى‏آيد كه مضربى از عدد 19 است: (18*19)

توبه یونس هود یوسف رعد ابراهیم حجر نحل اسراء ... نمل
+9 +10 +11 +12 +13 +14 +15 +16 +17 ... 27 =342

 

ب: سوره حمد

5- مهمترين آيه قرآن يعنى «بسم اللَّه الرحمن الرحيم» در ابتداى اين سوره مى‏باشد كه داراى 19 حرف است كه كليد قرآن محسوب مى‏شود و در قرآن 114 مرتبه به كار رفته است: (6*19)
6- كلمه «اسم» در قرآن كريم 19 بار تكرار شده است.
7- كلمه «بسم» در قرآن كريم در سه موضع به كار رفته است:

ردیف نام سوره شماره سوره در مصحف تعداد (بسم) به کار رفته
1 فاتحه 1 1
2 هود 11 41
3 نمل 27 30
جمع 3 سوره 39 72


حال اگر اين اعداد را با هم جمع نماييم، عدد حاصل، مضربى از عدد 19 مى‏باشد: (72+39+3=114 (6*19
8- لفظ جلاله «اللَّه» در قرآن كريم 2698 بار به كار رفته است12 كه اين مضربى از عدد 19 است: (142*19)
9- كلمه «الرحمن» در قرآن 57 مرتبه به كار رفته است كه مضربى از عدد 19 است: (3*19)
10- كلمه «الرحيم» در قرآن 114 مرتبه به كار رفته است13 كه مضربى از عدد 19 است: (6*19)
11- سوره فاتحه داراى 7 آيه مى‏باشد و اگر ارقام آيه را به طور پشت سرهم از راست به چپ بنويسيم عدد حاصله از مضربهاى عدد 19 است:
1 2 3 4 5 6 7 ( 19 × 402859) 
12- اگر تعداد حروف هر آيه را بنويسيم و در كنار هم قرار دهيم، عددى بدست مى‏آيد كه مضربى از عدد 19 است: 

آیات 1 2 3 4 5 6 7
تعداد حروف 19 17 12 11 19 18 43


19 17 12 11 19 18 43 -> (19×2272732164301)

 

ج: سوره علق

13- اولين آيات نازله بر پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم يعنى آيات 1-5 سوره علق داراى 19 كلمه است.
14- عدد آيات سوره علق 19 آيه مى‏باشد.
15- تعداد حروف سوره علق 285 حرف مى‏باشد كه مضربى از عدد 19 است. (15*19)
16- اولين آيات نازله بر پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم (آيات 1-5) داراى 76 حرف است كه مضربى از عدد 19 است (4*19)
17- اگر از آخرين سوره قرآن به طرف اول قرآن بشماريم، سوره علق نوزدهمين سوره خواهد بود.

ناس فلق اخلاص مسد نصر کافرون کوثر ماعون قریش ... علق
1 2 3 4 5 6 7 8 9 ... 19

 

د: سوره مدّثّر

18- اين سوره همراه با بسم اللَّه 57 آيه است كه مضربى از عدد 19 مى‏باشد: (3*19)
19 -19 آيه اول اين سوره داراى 57 كلمه است كه مضربى از عدد 19 است: (3*19)
20- آيه 31 كه دربردارنده حكمت عدد 19 است، نيز از 57 كلمه تشكيل شده است: (3*19)
21- آيه 31 كه 57 كلمه است، 19 برابر عدد كلمات آيه «عليها تسعة عشر» (57=19*3)
22- از آيه 1-30 يعنى تا آخر آيه «عليها تسعة عشر» 95 كلمه است كه اين عدد مضربى از 19 است: (5*19)

ه: اعداد در قرآن

23- اعداد صحيح به كار رفته در قرآن عبارتند از:
100000-50000-5000-3000-2000-1000-300-200-100-99-80-70-60-50-40-30-20-19-12-11-10-9-8-7-6-5-4-3-2-1
حال اگر اين اعداد را كه 30 عدد است، با هم جمع كنيم عددى بدست مى‏آيد كه مضربى از عدد 19 است: (162146=8534*19)
24- تعداد اعدادى كه در قرآن ذكر شده است (چه صحيح و چه كسرى) بدون تكرار، برابر با 38 عدد است كه اين مضربى از 19 است: (2*19)
25- اگر تعداد دفعاتى كه اعداد صحيح در قرآن به كار است را با هم جمع كنيم، عددى از مضربهاى 19 بدست مى‏آيد:

عدد 1 2 3 4 ... 100000
تکرار در قرآن +145 +15 +17 +12 ... 1->جمع=285(15×19)


عدد: 1 2 3 4 ... 100000 
تکرار در قرآن 145+ 15+ 17+ 12 ... 1  جمع = 285 (19×15)

 

و: ترتيب سوره‏هاى قرآن

26- تعداد سوره‏هاى قرآن 114 سوره مى‏باشد كه اين عدد مضربى از 19 است: (6*19)
27- اگر اعداد فرد سوره‏هاى قرآن را با هم جمع كنيم عدد حاصله مضربى از 19 است:
(171*19) 3249=113+ ... +17+15+13+11+9+7+5+3+1 
28- اگر اعداد زوج سوره‏هاى قرآن را نيز جمع كنيم، عددى با مضرب 19 بدست مى‏آيد:
(174*19)3306=114+ ... +18+16+14+12+10+8+6+4+2 
29- سوره‏هايى كه شماره آنها در مصحف از مضربهاى عدد 19 است عبارتند از : 
1. سورة مریم 19 (19×1) 
2. سوره ص 38 (19×2)
3. سوره حدید 57 (19×3) 
4. سورة انسان 76 (19×4)
5. سورة تین 95 (19×5) 
6. سورة ناس 114 (19× 6)
حال با توجه به اين سوره هانتايج زير بدست مى‏آيد:
الف( حاصل جمع اين اعداد برابر با 399 مى‏باشد كه مضربى از 19 است:
19 × 21 399 = 114+ 95+ 76 + 57+ 38+ 19
ب( ترتيب نزول اين سوره به ترتيب عبارت است از: 21-28-98-94-38-44 كه جمع اين عدد برابر است با 323 كه اين عدد مضربى از 19 است: (17*19)
ج( حاصل جمع مجموع ترتيب در مصحف و ترتيب نزول برابر است با 722 كه اين عدد مضربى از 19 است: 
(19× 38 ) 722 = 323 + 399
مواردى كه در مورد اعجاز عدد 19 در قرآن ذكر گرديد، تنها گوشه‏اى از انبوه موارد و مصاديقى است كه در كتب مختلف پيرامون اين عدد آمده است.14
آيا ممكن است تمامى اين موارد از روى اتفاق و تصادف باشد و هيچ حكمتى در آن نهفته نباشد؟!

حروف مقطعه و ارتباط با عدد 19

قبل از وارد شدن در بحث اعجاز عدد 19 در حروف مقطعه نكاتى در مورد حروف مقطعه يادآورى مى‏شود:
1. سوره‏هايى كه داراى حروف مقطعه هستند، 29 سوره مى‏باشند كه اين عدد مساوى با حروف هجائيه در زبان عربى است كه سوره‏هاى قرآن از آنها تشكيل شده است.
2. از 29 سوره كه داراى حروف مقعطه هستند، 10 سوره از آنها حروف مقعطه آيه مستقل نيستند كه آنها عبارتند از: «الر، الر، الر، المر، الر، الر، طس، ق، ص، ن» ولى 19 سوره باقيمانده از سوره‏هايى هستند كه حروف مقطعه آنها آيه محسوب مى‏شود.
3. حروف فواتح سوره‏ها و مقطعه بدون تكرار، 14 حرف مى‏باشند: «ا، ل، م، ر، ص، ك، ه، ى، ع، ط، س، ح، ق، ن»
4. تعداد حروف مقطعه بدون تكرار 14 كلمه مى‏باشد: «بقره (الم)، اعراف (المص)، يونس (الر)، رعد (المر)، مريم (كهيعص)، طه، شعراء (طسم)، نمل (طس)، يس، ص، غافر (حم)، شورى (حم عسق)، ق، ن»
5. فقط سوره‏هاى «حواميم»در ترتيب مصحف پشت سرهم هستند: 40، 41، 42، 43، 44، 45، 46
6. اولين سوره نازله از سور مقعطه، سوره قلم (ن)، سپس سوره ق و سپس سوره ص مى‏باشد.
7. محاسبات در اين نوشتار بر اساس رسم الخط عثمانى است.
در مورد اعجاز عدد 19 در حروف مقطعه مطالب زيادى در كتب مختلف بيان شده است كه به برخى از آنها اشاره مى‏شود:

الف( ترتيب سوره‏ها:

1- اگر از سوره بقره (الم) شمارش را آغاز كنيم، سوره طه نوزدهمين سوره خواهد بود.

بقره آل عمران نساء مائده ... طه
1 2 3 4 ... 19


2- همچنين اگر از سوره طه شمارش را آغاز كنيم به سوره ص مى‏رسيم كه نوزدهمين سوره خواهد بود.
3- همچنين اگر از سوره سجده (الم) شمارش را آغاز كنيم، سوره ق نوزدهمين سوره خواهد بود.
4- همچنين اگر از سوره ق شمارش را آغاز كنيم، سوره قلم (ن) نوزدهمين سوره خواهد بود.
5- سوره «مريم» (كهيعص) در قرآن نوزدهمين سوره مى‏باشد.
6- اگر از سوره مريم (كهيعص) شمارش را آغاز كنيم، سوره صافات نوزدهمين سوره خواهد بود كه قبل و بعد از اين سوره دو سوره يس و ص قرار دارند كه از حروف مقطعه هستند.
7- تعداد سوره‏ها از سوره بقره (الم) تا سوره قلم (ن) 67 سوره مى‏باشد كه اگر تعداد سوره‏هاى داراى حروف مقطعه را از آن كم كنيم، عدد حاصل از مضربهاى عدد 19 است: 67-29=38 (2*19( 
8- اگر عدد حروف مقعطه (بدون تكرار) را كه 14 حرف مى‏باشد، با تعداد كلمات حروف مقطعه (بدون تكرار) كه آن نيز 14 كلمه مى‏باشد و تعداد سوره‏هاى داراى حروف مقطعه (29 سوره( جمع نماييم، عدد حاصله مضربى از عدد 19 خواهد بود:
(19×3) 57 = 29 +14+ 14
9- از 29 سوره كه داراى حروف مقطعه هستند، 10 سوره از آنها حروف مقطعه آيه مستقل نيستند كه عبارتند از: يونس (الر) يوسف (الر) - هود (الر) - رعد (المر)- ابراهيم (الر) - حجر (الر) - نمل (طس) - ص - ق - قلم (ن). ولى در 19 سوره باقيمانده، حروف مقطعه آيه مستقلى مى‏باشد.
10- تعداد حروف مقعطه 38 حرف مى‏باشد كه اين مضربى از عدد 19 است: (2*19)
11- تعداد حروف مقطعه تا سوره مريم (كهيعص) كه نوزدهمين سوره در ترتيب مصحف است، 19 حرف مى‏باشد و همچنين تعداد حروف مقطعه از سوره مريم تا سوره قلم (ن) كه آخرين سوره داراى حروف مقطعه است، نيز 19 حرف مى‏باشد.
12- سوره‏هايى كه حروف مقعطه آنها «الر» و «المر» است، در ترتيب مصحف به اين صورت است: يونس (الر) - هود (الر) - يوسف (الر) - رعد (المر) - ابراهيم (الر) - حجر (الر). مجموع حروف اين سوره‏ها برابر با 19 حرف مى‏باشد.
13- سوره ص در ترتيب مصحف، 38 است كه مضربى از عدد 19 مى‏باشد: (2*19)

 

ب( تكرار حروف مقعطه

14- سوره ق داراى 57 «ق» مى‏باشد كه اين عدد مضربى از عدد 19 است: (3*19)
15- حرف «ق» در سورى شورى (حم عسق) 57 مرتبه به كار رفته است كه مضربى از عدد 19 است: (3*19)
16- مجموع حرف «ق» در اين سوره 114 است كه مضربى از عدد 19 است: (6*19)
17- تعداد حرف «ن» 133 مى‏باشد كه مضربى از عدد 19 است: (7*19)
18- تعداد حرف «ص» در سه سوره ذيل عبارتند از:
1. سوره اعراف (المص): 97
2. سوره مريم (كهيعص): 26
3. سوره ص: 29
مجموع : 152 (19×8)
19- مجموع تكرار دو حرف «ى» و «س» در سوره «يس» 285 مى‏باشد: (15*19)
20- مجموع تكرار حروف «ك»، «ه»، «ى»، «ع»، «ص» در سوره مريم (كهيعص) برابر با 798 مى‏باشد: (42*19)15

تناسب در تكرار الفاظ قرآن

1- كلمات «دنيا» و «آخرت» به صورت مفرد در قرآن هر كدام 115 مرتبه به كار رفته است.
2- دو كلمه «شيطان» و «فرشته» (ملائكه) در قرآن 68 مرتبه به صورت جداگانه به كار رفته است.
همچنين مشتقات هر يك از اين دو كلمه 20 مرتبه در قرآن به كار رفته است كه جمعاً 88 مرتبه و به طور مساوى در قرآن آمده است.
3- دو لفظ زندگى «الحياة» و مرگ «الموت» به طور مساوى در قرآن 145 مرتبه به كار رفته است.
4- كلمه‏هاى سود و زيان «نفع و ضرر» با مشتقاتشان هر كدام در قرآن 50 مرتبه تكرار شده است.
5- تابستان و گرما «الصيف و الحر» برابر با زمستان و سرما «الشتاء و البرد» به تعداد مساوى 5 مرتبه در قرآن به كار رفته است:
لفظ تابستان و زمستان در قرآن يك مرتبه و گرما و سرما هر كدام 4 مرتبه ذكر گرديده است.
6- خوبى‏ها «صالحات» و بدى‏ها «سيئات» در قرآن به يك اندازه و به تعداد 167 مرتبه به كار رفته است.
7- كلمه «الرحمن» در قرآن 57 مرتبه و كلمه «الرحيم» دو برابر آن يعنى 114 مرتبه در قرآن به كار رفته است.
8- كلمه «فجّار» 3 مرتبه و كلمه «ابرار» 6 مرتبه در قرآن به كار رفته است.
9- «سماوات السبع» در قرآن 7 مرتبه به كار رفته است.
10- كلمات «الجهر» و «العلانيه» همراه با مشتقات به طور جداگانه 13 مرتبه در قرآن به كار رفته است.
11- كلمه «الشهر» در قرآن به تعداد ماههاى سال يعنى 12 مرتبه به كار رفته است.
12- كلمه «يوم» در قرآن به تعداد روزهاى سال يعنى 365 مرتبه به كار رفته است.
13- كلمه «الساعة» در قرآن به تعداد ساعات شبانه‏روز يعنى 24 مرتبه به كار رفته است.
14- «سجده» و مشتقات آن 34 مرتبه به تعداد سجده‏هاى نمازهاى يوميه، در قرآن به كار رفته است.
15- «شيعه» و مشتقات آن 12 مرتبه به تعداد امامان شيعه در قرآن به كار رفته است.
16- لفظ «فرقه» همراه با مشتقات به تعداد فرقه‏هاى امت پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم و 72 مرتبه به كار رفته است.
17- واژه «جزاء» در قرآن 117 مرتبه به كار رفته است. و واژه «المغفرة» دو برابر آن يعنى 234 مرتبه به كار رفته است.16

موافقان و مخالفان اعجاز عددى قرآن

پس از طرح بحث اعجاز عددى قرآن توسط دكتر رشاد خليفه، عكس العملهاى متفاوتى از سوى قرآن‏پژوهان نسبت به اين بحث صورت گرفت. افراد زيادى از اين موضوع استقبال كردند و كوشيدند تا موارد ديگرى از اين اعجاز را كشف نمايند و كتابهاى زيادى نيز در اين زمينه نوشتند. در مقابل نيز عده كمى به مخالفت با اين مسئله پرداختند و كوشيدند تا اثبات نمايند كه هيچگونه اعجازى در زمينه اعداد و رياضى در قرآن قابل اثبات نيست. آنان نيز به نوبه خود مقالات و كتابهايى در رد نظريه اعجاز عددى نوشتند و با ذكر اشتباهات قائلين به اعجاز عددى قرآن پايه‏هاى اين نظريه را متزلزل ساختند.
عده‏اى هم در اين مسئله راه احتياط را در پيش گرفته و هيچگونه اظهار نظرى در رد يا تأييد آن نكردند، بلكه به عنوان احتمال، مواردى از اين اعجاز را بيان نمودند.
اينك براى آشنايى بيشتر با اين نويسندگان و كتاب‏هاى آنان در دو قسمت موافقان و مخالفان به معرفى آنها مى‏پردازيم:

موافقان اعجاز عددى قرآن
1- معجزة القرآن‏الكريم، دكتر رشاد خليفه

دكتر رشاد خليفه را مى‏توان مبتكر و نظريه‏پرداز بحث اعجاز عددى قرآن دانست. وى اولين كسى بود كه نظريه اعجاز عددى قرآن را مطرح كرد. و پس از بررسى و كار روى قرآن با استفاده از پايانه به نتايجى رسيد.
وى موفق به كشف رموز قرآن در رابطه با عدد نوزده و مفتاح حروف مقطعه شد كه بعضى از موارد آن ذكر گرديد. وى پس از ذكر مواردى از اعجاز قرآن به نتايجى رسيد كه به برخى از آنها اشاره مى‏شود:
1. قرآن كلام خدا و معجزه الهى است و هيچ كس نمى‏تواند ادعا كند كه اين نظم رياضى و دقيق قرآن توسط انسان صورت گرفته است.
2. ترتيب موجود سوره‏هاى قرآن، و همچنين ترتيب نزول آنها ترتيبى الهى است.
3. محل نزول سوره‏هاى قرآن اعم از مكى يا مدنى مورد تأييد است.
4. تقسيم آيات در هر سوره به امر الهى صورت گرفته است.
5. شيوه كتابت رسم‏الخط قرآن به دستور خداوند صورت گرفته است.
6. آيه «بسم اللَّه الرحمن الرحيم» جزء تمام سوره‏ها به جز سوره «توبه» مى‏باشد كه اين مسئله با توجه به نظم رياضى قرآن قابل اثبات است.17

2- الاعجاز العددى للقرآن الكريم، عبدالرزاق نوفل

پس از دكتر رشاد خليفه نظريه اعجاز عددى قرآن توسط عبدالرزاق نوفل، قرآن‏پژوه معاصر مصرى بسط و گسترش پيدا كرد. وى در اين كتاب كه در سه بخش تنظيم شده است به ذكر پاره‏اى از كلمات كليدى قرآن پرداخته كه داراى ارتباط و تناسب با هم مى‏باشند.
ايشان در مقدمه كتابش بيان مى‏كند كه اين‏جانب در سال 1959 ميلادى در خلال تأليف كتاب «الاسلام دين و دنيا» متوجه شدم كه تعداد لفظ «دنيا» در قرآن مساوى با لفظ «آخرت» است. همچنين در سال 1968 ميلادى در هنگام تأليف كتاب «عالم جن و ملائكه» متوجه شدم كه كلمه «شيطان» به اندازه كلمه «ملائكه» در قرآن به كار رفته است. همين مسئله باعث تعجب من شد.
نوفل پس از پژوهش در قرآن مواردى ديگر از اعجاز قرآن را در سه بخش زير سامان داد:
1- موضوعاتى كه مثل و مانند يكديگرند.
2- موضوعاتى كه در تقابل و تضاد يكديگرند.
3- موضوعاتى كه با يكديگر مرتبط هستند.
وى در پايان كتاب خود چنين نتيجه مى‏گيرد:
1- قرآن معجزه است و امكان ندارد كه نظم رياضى قرآن تصادفى و اتفاقى باشد.
2- مواردى كه ياد شد تنها گوشه‏اى از اين اعجاز است. و اگر در قرآن تدبّر و تأمّل شود، موارد بيشترى از اين نوع اعجاز كشف خواهد شد.
3- اعجاز عددى قرآن اعجاز حقيقى و ملموس است نه اعجاز ادعايى و اين نوع اعجاز قابل مناقشه نيست؛ چون زبان اعداد و رياضى قابل قبول براى همه مى‏باشد.18
شايان ياد است كه اين كتاب دو بار به فارسى ترجمه شده است:
1. ترجمه توسط آقاى مصطفى حسينى طباطبايى بنام اعجاز عددى در قرآن كريم سال 1362
2. ترجمه توسط آقاى سعيد همايون بنام معجزه اعداد در قرآن كريم سال 1383

3- معجزة الارقام و الترقيم فى القرآن‏الكريم، عبدالرزاق نوفل19

اين كتاب صورت تكميل شده كتاب قبلى نوفل است و حاوى مطالبى است كه در كتاب قبلى نيامده است. وى همچنين در اين كتاب به پاره‏اى از نقدها و مخالفت‏هايى كه درباره اين نظريه مطرح شده است، پاسخ داده است.

4- من الاعجاز البلاغى و العددى للقرآن‏الكريم، دكتر ابوزهراء النجدى20

دكتر نجدى كه از قرآن‏پژوهان شيعى و اهل مصر مى‏باشد، در ادامه كار آقاى نوفل موارد ديگرى را به تحقيقات قبلى افزوده است: مثل: «ساعه» در قرآن 24 مرتبه به تعداد شبانه‏روز، «مساوات البسع» هفت مرتبه، «سجده» و مشتقات آن 34 مرتبه به تعداد سجده‏هاى نمازهاى شبانه‏روز و...

5- اعجاز الرقم 19 فى القرآن‏الكريم، بسام نهاد جرار

ايشان پس از بيان توضيحاتى در مورد تحقيقات دكتر رشاد خليفه در مورد اعجاز عدد 19، مواردى از اشتباهات وى را متذكر مى‏شود و در ادامه در طى 4 فصل و يك خاتمه به اثبات اعجاز عددى قرآن خصوصاً عدد 19 مى‏پردازد. وى در فصل اول كتاب (كه عمده حجم كتاب را تشكيل مى‏دهد) به موارد زيادى از اعجاز عدد 19 در حروف مقطعه مى‏پردازد كه مرتبط با عدد 19 يا مضربهاى اين عدد مى‏باشند. در فصل دوم نيز به مواردى از اعجاز عدد 19 پيرامون ماه و خورشيد و روابط بين آنها و بعضى اصطلاحات بشرى مى‏پردازد.21
ايشان در مباحث مقدماتى كتاب خود در پاسخ به كسانى كه به جهت قداست عدد 19 در بعضى فرقه‏هاى ضالّه به مخالفت با اين اعجاز برخاسته‏اند، مى‏نويسد:
«درست است كه طائفه منحرفه بهائيت عدد 19 را مقدس مى‏شمارند و سال و ماه خود را تقسيم بر 19 مى‏كنند، اما اين مسئله مانع از تحقيق و بررسى در رابطه با عدد 19 نمى‏باشد؛ چرا كه بد استفاده كردن از چيزى ناسازگار با استفاده صحيح ديگران نيست... چرا كه ما مى‏دانيم، قبل از اسلام و در دوران جاهليت، اعراب در مراسم حج شركت نموده و آن را همراه با انواع انحرافات و بدعتها بجا مى‏آوردند. در حالى كه اسلام به خاطر اعمال خرافى عرب جاهليت، هيچگاه حج را ملغى نكرد؛ بلكه به مخالفت با انحرافات در حج پرداخت و حج ابراهيمى را تأييد فرمود.
بنابراين تقدس اعداد در اسلام هيچ جايى ندارد و موضع مسلمانان نيز كاملاً روشن و واضح است. آنان هيچ عددى را مقدس نمى‏شمارند، در حالى كه مى‏دانند خداى واحد يكى است و خداوند هفت آسمان را خلق كرد و مسلمانان هفت دور به دور كعبه طواف مى‏كنند و مى‏دانند كه هفته هفت روز است و مسلمانان در سجده بر هفت عضو از اعضاى بدن تكيه مى‏كنند و.... آيا اين مسئله باعث مى‏شود كه مسلمانان عدد يك يا هفت را مقدس بشمارند؟! آيا اعجاز عدد 19 مبتنى بر قداست اين عدد است؟! كدام حكم نقلى و منطق عقلى آن را تأييد مى‏كند؟»22
اين كتاب داراى 175 صفحه مى‏باشد.

6- ارهاضات الاعجاز العددى فى القرآن‏الكريم، بسام نهاد جرار23

اين كتاب داراى يك مقدمه، 6 فصل و يك خاتمه است. نويسنده در فصل اول پيرامون مدخل بحث اعجاز عددى قرآن در سوره مدثر مى‏پردازد و بحث عدد 19 را مطرح مى‏كند. در فصل دوم به اعجاز قرآن در ترتيب سوره‏ها مى‏پردازد و در آخر نتيجه مى‏گيرد كه ترتيب آيات و سوره‏هاى قرآن توقيفى است. در فصل سوم اعجاز عدد 19 در حروف مقعطه را بررسى مى‏كند. فصل چهارم را به بحث حروف ابجد و اعجاز عددى در رابطه با آنها اختصاص داده است. در فصل چهارم اعجاز رياضى در عالم ستارگان و فلك را مطرح مى‏كند. در فصل پنجم نيز به اعجاز عدد 285 در سوره جن و ارتباط با عدد 19 مى‏پردازد و در خاتمه اعجاز قرآن را از اين طريق اثبات مى‏كند.
شايان ياد است كه اين نويسنده كتابها و مقالات زيادى در مورد اعجاز عددى قرآن دارد.24

7- الصدفة المنظمة؛ الاعجاز العددى فى القرآن، فريد قبطنى 25

اصل اين كتاب به زبان فرانسه مى‏باشد كه نويسنده در مقام احتجاج با همه اهل كتاب (چه علماى دين و چه علماى رياضى، فيزيك، بيولوژى، مورخين و...) و دفاع از ساحت قرآن كريم آن را به رشته تحرير درآورده است. تا با توجه به علمى بودن اين كتاب سندى باشد براى حقانيت قرآن كريم.
نويسنده در اين كتاب به توجه با مسائل علم رياضى (كه مورد اتفاق همه علماست) به مواردى از اعجاز عدد 19 در سوره‏هاى علق، مدثر و ارتباط بين آنها پرداخته است. در ادامه نيز مواردى از اعجاز عدد 19 در ترتيب سوره‏هاى قرآن، حروف مقطعه و تناسب و ارتباط آنها با يكديگر اشاره نموده است. در پايان نيز اعجاز عدد 19 در سوره‏هاى زوج مصحف را مطرح نموده است.
شايان ياد است كه اين كتاب پس از انتشار در سال 1998 ميلادى مورد استقبال غيرمسلمانان قرار گرفت و در سال بعد نيز چاپ دوم آن وارد بازار گرديد.

8- اعجازات حديثة علمية و رقمية فى القرآن، الدكتور رفيق ابوالسعود26

ايشان در كتاب خود مطالبى شبيه مطالب عبدالرزاق نوفل دارد و به ذكر پاره‏اى از موضوعات مرتبط با هم و ارقام مربوط به آنها مى‏پردازد. و از اين طريق اعجاز قرآن را ثابت مى‏كند. مثل:
الرحمن 57 مرتبه الرحيم 114 مرتبه
الجزاء 117 مرتبه المغفره 234 مرتبه
العسر 12 مرتبه اليسر 36 مرتبه
الفجار 3 مرتبه الابرار 6 مرتبه
لازم به ذكر است كه اين كتاب مورد استقبال مسلمانان قرار گرفت و چندين مرتبه چاپ شد. چاپ اول اين كتاب در سال 1991 ميلادى در دمشق مى‏باشد و چاپ پنجم اين كتاب نيز در سال 1418 ه وارد بازار گرديد.

9- اسرع الحاسبين؛ ملامح جديدة للاعجاز العددى فى القرآن‏الكريم، عاطف على صليبى27

نويسنده در اين كتاب كه داراى هجده مبحث است به صورت بسيار دقيق و پيچيده حروف مقطعه را مورد بررسى قرار داده و آنها را كه داراى حروف مشترك هستند در يك گروه دسته‏بندى نموده، و ارتباط آنها با آيه بسمله و ترتيب نزول قرآن را با استفاده از اعداد و ارقام بيان نموده است.
در پايان كتاب نيز حروف سوره‏هاى قرآن كريم را به صورت جدول به تفكيك سوره آورده است. اين كتاب در 329 صفحه و چاپ اول آن مربوط به تاريخ 2001 ميلادى مى‏باشد.

10- معجزة القرن العشرين من كشف سباعية و ثلاثية اوامر القرآن‏الكريم، ابن خليفه عليوى28

ايشان در كتاب خود آورده است كه 90 درصد اوامر قرآن، هفتگانه يا سه‏گانه يا يگانه است و پس از ذكر موارد اوامر قرآن و اعداد منظم در ارتباط با آنها، اعجاز قرآن را نتيجه مى‏گيرد.
به عنوان مثال: امر «اعبدوا» را سه بار به همه مردم خطاب كرده است؛ سه بار نسبت به اهل مكه كه در قرآن آمده و سه بار نسبت به پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله وسلم آمده است. پيامبران الهى مثل شعيب، نوح، هود، صالح و حضرت عيسى‏عليهم السلام هر كدام سه بار به قوم خود گفته‏اند و اين از عجايب است!
اين كتاب داراى 110 صفحه مى‏باشد كه در سال 1983 ميلادى براى نخستين بار چاپ شده است.

11- المنظومات العددية فى القرآن‏العظيم، مهندس مصطفى ابوسيف بدران29

نويسنده در اين كتاب روابط رياضى در حروف مقطعه و لفظ جلاله «اللَّه» را مورد بررسى قرار داده است و نظم اعجاز گونه قرآن را از اين طريق ثابت نموده است.
اين كتاب در 88 صفحه چاپ شده است.

12- الاعجاز العددى فى سوره الفاتحة، طلحة جوهر30

ايشان محور بحث در كتابش را عدد 19 قرار داده است و به بحث در رابطه با ارتباط ميان آيه بسمله، سوره فاتحه و عدد 19 پرداخته است. همچنين به اعجاز در كلمات فرد و و زوج سوره فاتحه پرداخته است. در نهايت از تمام اين موارد اعجاز عددى و نظم رياضى قرآن را نتيجه گرفته است.

13- موسوعة الاعجاز الرقمى، المهندس عبدالدائم الكحيل

نويسنده اين كتاب براى اثبات اعجاز عدد هفت به موارد زيادى از اين اعجاز در قرآن پرداخته است. وى اين كتاب را در يك مقدمه و 11 بحث سامان داده است و به مباحثى چون اعجاز رقم 7، ضوابط اعجاز رقمى، اولين آيه سوره حمد، اسرار حروف مقعطه، تكرار آيات در قرآن، ترتيب سوره‏هاى قرآن، اسرار قصه‏هاى قرآنى و... و ارتباط آنها با عدد 7 پرداخته و به مصاديق زيادى از اين اعجاز اشاره نموده است.
اين كتاب مشتمل بر 713 صفحه مى‏باشد.
شايان ياد است كه اين نويسنده بيش از 30 كتاب و مقاله در مورد اعجاز عددى قرآن دارد.31

14- شبكه رياضى قرآن، احمد ديدات32

نويسنده در اين كتاب بر اساس يافته‏هاى علمى دكتر رشاد خليفه به بيان شبكه دقيق رياضى قرآن پرداخته و به مباحثى از قبيل: دورنمايى از گذشته، اعجاز علمى قرآن، اعتراف بزرگان ادب، اعجاز عدد 19، محاسبه و شانس، غير بشرى بودن قرآن، معجزه رياضى و... پرداخته است.
ايشان در فصل هشتم كه اختصاص به معجزه رياضى قرآن دارد به نكته جالبى در مورد حرف «ق» و «ص» اشاره كرده و مى‏نويسد:
«تعداد تكرار حرف «ق» در دو سوره ق و شورى (حم عسق) كه داراى حروف مقعطه «ق» مى‏باشد برابر با 6*19(114) مى‏باشد. از طرفى هم خداوند در قرآن به صراحت 12 مرتبه تعبير «قوم لوط» را به كار برده است ولى در اين مورد فقط يك استثناء مشاهده مى‏شود و آن هم آيه 13 سوره ق مى‏باشد كه از تعبير «اخوان لوط» استفاده نموده است. اگر در اين آيه هم مانند موارد قبلى تعبير به «قوم لوط» مى‏كرد، در اين صورت تعداد حرف ق در اين دو سوره 115 مرتبه مى‏شد كه ديگر اين عدد مضربى از عدد 19 نبود! بنابراين به اين صورت با كاربرد تعبير «اخوان لوط» اين مسئله حل شده است.»33
شبيه همين مطلب را در مورد حرف «ص» در «بصطه» در آيه 247 سوره بقره دارد.
اين كتاب در 143 صفحه توسط آقاى ساسان حبيب‏وند به فارسى ترجمه شده است.

15- معجزة القرآن العددية، صدقى البيك34

نويسنده در اين كتاب به موارد از اعجاز عدد 19 در حروف مقطعه مى‏پردازد. همچنين اعجاز در اعداد صحيح و كسرى به كار گرفته در قرآن، و ارتباط آن با عدد 19 را نيز بيان مى‏كند.

16- ماوراء احتمال، عبداللَّه اريك

اين كتاب در چهار فصل تنظيم شده است. نويسنده در مقدمه كتاب پيرامون سيستم رياضى قرآن كريم سخن گفته و در ادامه به منحصر به فرد بودن قرآن كريم اشاره مى‏كند. وى در فصل سوم به كشف سيستم رياضى قرآن و اعجاز عدد 19 اشاره مى‏پردازد و در فصل چهارم موارد و مصاديقى از اعجاز عدد 19 مربوط به آيه بسمله و كلمات آن را بيان مى‏كند. و در پايان نيز چنين مى‏گيرد كه مطالب بيان شده در اين كتاب فقط ذره كوچكى از اين سيستم رياضى قرآن است كه در سطحى وسيع‏تر در قرآن وجود دارد.35
لازم به ذكر است كه پيچيده‏ترين محاسبات در اعجاز عددى قرآن مربوط به همين كتاب است.

17- المعجزة؛ نظرية قرآنية فى الاعجاز القرآنى، مهندس عدنان الرفاعى36

مهندس رفاعى در اين كتاب سخنانى شبيه سخنان آقاى عبدالرزاق نوفل دارد. ايشان معتقد است كه تمام كلماتى كه در قرآن آمده است ارتباط تامّ و حقيقى با آن چيزى دارد كه آن را وصف مى‏كند و به‏نام آن ناميده شده است.
به عنوان مثال: يك سال كامل 365 روز مى‏باشد و زمين 365 بار به دور خود مى‏چرخد. بنابراين خداوند نيز كه خالق اين جهان است، اين مسئله را در كتاب خود به تصوير كشيده است، تصويرى كه دقيقاً مطابق با واقعيت فلكى آن است. از اين رو، مشاهده مى‏كنيم كه واژه «يوم» به صورت مفرد در قرآن كيريم 365 مرتبه به كار رفته است.
مانند اين مسئله، دَوَران ماه به دور زمين است كه ماهها از آن بوجود مى‏آيند و خداوند نيز كه خالق اين مسئله است، كلمه «شهر» را در قرآن 12 مرتبه به كار برده است كه اشاره به همين قضيه دارد.
ايشان در ادامه به موارد زيادى از اينگونه موارد مى‏پردازد و چنين نتيجه مى‏گيرد كه چون زبان استدلال در اين كتاب رياضى و اعداد است، بنابراين به جهت عدم اختلاف انسانها در اين گونه مسائل، اعجاز قرآن ثابت مى‏شود.
نويسنده در پايان كتاب به نقدهايى كه توسط ديگران بر اين نظريه وارد شده است به صورت مستدل در 56 صفحه جواب داده است.
اين كتاب در 304 صفحه (بدون ضميمه) نوشته شده است.

18- آيت كبرى؛ معجزه جاويد قرآن كريم، دكتر سيدمحمد فاطمى37

نويسنده در اين كتاب با توجه به عدد 19 و نوزده حرف بودن «بسم اللَّه الرحمن الرحيم» به صورت گسترده و مستدل به ذكر اعجاز عددى قرآن پرداخته است. 
نويسنده در اين باره مى‏نويسد:
«اساس اين معجزه مسلم جاودانى بر يك نظام عجيب رياضى مبتنى است كه شمار حروف مقطعه سرآغاز سوره‏ها در هر كدام از آنها به تنهايى يا به صورت گسترده در بين سور، مضرب صحيحى از تعداد حروف نوزده‏گانه «بسم اللَّه الرحمن الرحيم»، اولين آيه قرآن كريم مى‏باشد. بررسى اين حجت قاطع با توجه به حالات و شرايط زمانى و مكانى نزول وحى نشان مى‏دهد كه طرح و ابداع يك چنين شبكه پيچيده و رابطه خارق العاده حروف و كلمات كه نظير آن در سرتاسر تمدن بشرى، در هيچ كتاب ديگرى ديده نشده است، خارج از قدرت و فكر و هوش انسان است و احتمال وقوع آن نيز بر حسب تصادف، غيرممكن و كاملاً مردود است.»38
اين كتاب در 16 بخش و 152 صفحه سامان يافته است كه بدون حروفچينى و به صورت دست نوشت اصلى به چاپ رسيده است.

19- اعجاز رياضى زوج و فرد در قرآن كريم، كورش جم نشان39

نويسنده اين مقاله با توجه به آيه 89 سوره فجر «والشفع و الوتر» كه خداوند به «زوج و فرد» سوگند ياد كرده است، به اين فكر افتاده است كه شايد يك نظام عددى بر مبناى زوج و فرد در قرآن وجود داشته باشد.
بنابراين به دنبال اين فرضيه، شروع به تحقيق كرده و به نتايج جالبى رسيده است. ايشان به اين حقيقت پى برده است كه تعداد سوره‏ها و ترتيب قرار گرفتن آنها و تعداد آيات هر سوره دقيقاً بايد همين سان باشد كه هست و اگر تغيير و يا جابجائى در آنها صورت گيرد، كد رياضى زوج و فردى كه در آن جاى داده شده، چنين جواب نمى‏دهد.
وى پس از طرح جدول اعداد زوج و فرد قرآن به اين نتايج رسيده است:
1- جمع كل اعداد زوج (كه از حاصل جمع شماره و تعداد آيات سوره به دست آمده) دقيقاً برابر با تعداد آيات قرآن يعنى 6236 است!
2- جمع كل اعداد فرد (كه از حاصل جمع شماره و تعداد آيات سوره به دست آمده) دقيقاً مساوى با 6555 است كه اين عدد معادل مجموع شماره‏هاى سوره‏هاى قرآن است!
3- در جدول زوج و فرد قرآن كه هر يك از 57 سوره تشكيل شده‏اند، درست 30 سوره با تعداد آيات زوج و 27 سوره با تعداد آيات فرد شركت شده‏اند!

20- تفسير نمونه، آيةاللَّه مكارم شيرازى40

نويسنده اين تفسير ذيل عنوان «تفسير حروف مقطعه با مغزهاى الكترونيكى» پيرامون كشفيات دكتر رشاد خليفه سخن به ميان آورده و پس از ذكر بيوگرافى و خلاصه كار و تحقيقات آقاى خليفه به نتايج ايشان در رابطه با حروف مقطعه و فراوانى هر يك از اين حروف (ق، ص، ن، المص، المر، كهيعص، الم، و...) در اينگونه سوره‏ها اشاره نموده است.
وى در انتها چنين نتيجه مى‏گيرد كه حروف قرآن مجيد كه در طى 23 سال بر پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم نازل شده، حساب بسيار دقيق و منظمى دارد و هر يك از حروف الفبا با مجموع حروف هر سوره داراى يك نسبت رياضى كاملاً دقيق است كه حفظ و نگهدارى چنين نسبتى براى بشر - بدون استفاده از مغزهاى الكترونيكى - امكان‏پذير نيست.
نويسنده در عين حال اضافه مى‏كند كه شكى نيست كه بررسى‏هاى دانشمند مزبور چون در آغاز راه است، خالى از نقايص نيست كه بايد با حوصله تمام، به وسيله او و دانشمندان ديگر تكميل گردد.
با توجه به اينكه كتاب‏ها و مقالات در رابطه با اعجاز عددى قرآن بسيار زياد است و يادكرد همه آنها بيرون از حوصله اين گفتار مى‏باشد به همين اندازه در بيان ديدگاه موافقان اين اعجاز بسنده نموده و ذكر موارد بيشتر را به فرصتى ديگر مولكول مى‏كنيم.

مخالفان اعجاز عددى قرآن

پس از تحقيق و تتبع فراوان متوجه شديم كه فقط عده كمى از قرآن‏پژوهان به مخالفت با اعجاز عددى قرآن برخاسته‏اند. اين گروه با رد دلايل و بيان اشتباهات قائلين به اعجاز عددى قرآن، كتابها و مقالاتى نوشته‏اند كه به آنها اشاره مى‏شود:
1- تسعة عشر ملكاً، بيان ان فرية الاعجاز العددى للقرآن خدعة بهائية، حسين ناجى محمد محى‏الدين41
همان‏گونه كه از نام كتاب پيداست، نويسنده به شدت به كسانى كه عدد 19 را يكى از اسرار قرآن مى‏دانند حمله مى‏كند و آن را نقشه و نيرنگ بهائيت مى‏داند.
وى متذكر مى‏شود كه عدد 19 از شعارهاى بهائيان است كه در نظر مسلمانان اين فرقه مرتد و كافر هستند؛ و شواهدى مى‏آورد كه سال در نظر آنان 19 ماه است؛ هر ماهى نيز 19 روز است؛ كتاب «البيان» آنان 19 قسمت است و هر قسم آن 19 باب است؛ و عدد نمازهاى يوميه آنها 19 ركعت است و...
در بخش ديگر بيان مى‏كند كه عدد 19 ويژه قرآن نيست و جملاتى را بيان مى‏كند كه بدون استفاده از رايانه بر اساس عدد 19 شكل گرفته است در حالى كه مطالب آن باطل است. مثل: «لابعث و لاحساب و لاجهنم»، «لاصراط و لاجنة و لانعيم» و...
سپس بيان مى‏كند كه رابطه‏اى ميان «بسم اللَّه الرحمن الرحيم» و حروف مقعطه سوره‏ها و جهنم (نوزده ملك جهنم) وجود ندارد.
در بخش ديگرى خطاهاى عددى قائلين به اعجاز عددى را توضيح مى‏دهد.42
2- المعجزة القرآنية؛ الاعجاز العلمى و الغيبى، دكتر محمد حسن هيتو43
ايشان تقريباً همان مطالب حسين ناجى محمد را تأييد و تكرار مى‏كند.44
3- اعجاز عددى و نظم رياضى قرآن، عباس يزدانى45
نويسنده از كسانى است كه شديداً با اعجاز عددى قرآن به مخالفت برخاسته و تلاش زياد دارد كه اثبات نمايد، هيچگونه اعجاز عددى و رياضى در قرآن وجود ندارد. ايشان در آغاز مقاله نسبتاً طولانى خود پس از بيان كشف دكتر رشاد خليفه در رابطه با اعجاز عدد 19 به معرفى قرآن از طريق خود قرآن و احاديث مى‏پردازد و آيات و روايات گوناگونى را در توصيف قرآن بيان نموده و چنين جمع‏بندى مى‏كند كه در هيچ جاى قرآن حتى به طور ضمنى ما به اينگونه كاوش‏ها دعوت نشده‏ايم. و در بيانات امامان و سيره عملى آنها نيز مشاهده نشده است كه قرآن را از اين منظر بنگرند و مطالبى هر چند به صورت ضمنى و تلويحى، در مورد تعداد حروف و كلمات قرآن و روابط رياضى بين آنها گفته باشند و لااقل سرنخى در اين مقوله به دست داده باشند تا با اطمينان خاطر در اين رشته وقت صرف كنيم و دلخوش باشيم كه اگر تا كنون به نتيجه نرسيده‏ايم، اميد است كه در آينده به نتايجى جالب دست يابيم.
از علماى بزرگ، حتى رياضى‏دانان نظير: خواجه نصير طوسى و شيخ بهائى نيز نقل نشده است كه چنين سير و سياحتى را در قرآن نشان داده باشند.
ايشان پس از بيان اين مقدمه نقدهايى بر كتابها و مقالات ذيل مطرح مى‏كند:
«معجزة القرآن‏الكريم» دكتر رشاد خليفه؛ المعجزه مهندس عدنان رفاعى؛ آيت كبرى، دكتر سيدمحمد فاطمى؛ مقاله اعجاز رياضى قرآن در خصوص اعداد زوج و فرد؛ ماوراء احتمال عبداللَّه اريك؛ الاعجاز العددى فى القرآن‏الكريم عبدالرزاق نوفل؛ من الاعجاز البلاغى و العددى للقرآن‏الكريم دكتر ابو زهراء النجدى
نويسنده در پايان نيز مطالب خود را در يازده مورد خلاصه و جمع‏بندى مى‏كند. وى اعجاز عددى و رياضى قرآن را يك جريان انحرافى و نامبارك مى‏داند كه هيچ خدمتى به نشر فرهنگ قرآنى نكرده است و به جهت غير صحيح بودن آمار و ارقام مطرح شده، نبود روش واحد در محاسبات، عدم نتيجه منطقى از اينگونه تناسبات در الفاظ قرآن و عدم اشاره به اعجاز عددى در قرآن و سنت، نظريه اعجاز عددى قرآن را به كلى رد مى‏كند و علاقمندان به كشف اعجاز قرآن را دعوت به فراگيرى زبان عربى و تدبّر و تأمّل در قرآن مى‏كند.

جمع‏بندى و نتيجه‏گيرى

اينك پس از بيان مواردى از اعجاز قرآن و ديدگاه موافقان و مخالفان در اين زمينه توجه به چند نكته پيرامون اين نظريه ضرورى است:
1- قرآن كريم كه معجزه جاويدان پيامبر گرامى اسلام‏صلى الله عليه وآله وسلم است، براى هدايت و ارشاد انسانها نازل شده است، بنابراين قرآن كتاب رياضى و يا هر علم ديگرى نيست كه بخواهيم تمام مسائل و نظريات جديد علمى را از آن استخراج نماييم؛ و جملاتى مانند «لارَطبٍ و لايابسٍ الاّ فى كتابٍ مُبين» (انعام/ 59) دلالت بر وجود هر چيزى است كه مربوط به سعادت و هدايت انسانها، در قرآن مى‏باشد. بنابراين اگر مطالبى از علوم ديگر در قرآن مطرح مى‏شود، به صورت تراوشى و اشارى مى‏باشد كه مقصود اصلى كلام نمى‏باشد.46
2- همان‏گونه كه بيان گرديد تعداد كثيرى از قرآن‏پژوهان و دانشمندان مسلمان به بحث و تحقيق در زمينه اعجاز عددى و نظم رياضى قرآن پرداخته‏اند و كتابها و مقالات زيادى خصوصاً در قرن حاضر در اين مورد نوشته و به نتايج قابل توجه و جالبى رسيده‏اند؛ بنابراين مى‏توان گفت كه اعجاز عددى و نظم رياضى قرآن به طور اجمالى و به صورت موجبه جزئيه ثابت است و اين مسئله چيزى نيست كه كسى بتواند آنرا انكار كند، بلكه اين مسئله حتى مورد قبول مخالفان اين نظريه نيز مى‏باشد. 
البته اين سخن بدان معنا نيست كه هر چه در مورد اعجاز عددى و نظم رياضى قرآن در اين گونه كتاب‏ها گفته شده است صحيح مى‏باشد.
3- پذيرش نظريه اعجاز عددى و نظم رياضى قرآن به گونه اجمالى دليلى بر صحت تمام مطالبى كه در اين زمينه گفته‏اند، نمى‏باشد. بنابراين همان گونه كه بعضى اشكالات مخالفان قابل خدشه است، همچنين بعضى از مطالب و موارد موافقان نيز خالى از خطا و اشتباه و حساب‏سازى نيست. چنانچه بعضى از موافقان اين نظريه، به بعضى از اشتباهات ديگران اعتراف كرده‏اند.47
4- نظم رياضى قرآن، مطلبى عجيب، شگفت‏انگيز و قابل توجه است؛ زيرا اين كتاب در مدت 23 سال و در زمانها، مكانها و حالات گوناگون بر فردى امّى و درس ناخوانده نازل شده است و در عين برخوردارى از وجوه اعجاز مختلف و فراوان داراى نظم رياضى دقيق نيز مى‏باشد، بنابراين مقايسه اين كتاب با كتابهاى بشرى با فرض امكان عقلى وجود چنين نظم رياضى به هيچ وجه، صحيح نمى‏باشد؛ زيرا بر فرضى كه كتابى به اين وسعت داراى نظم عددى و رياضى باشد، در عين حال اولاً: تنها داشتن نظم رياضى و عددى در يك كتاب كافى نيست، ثانياً: شرايط نوشتن يك كتاب در زمان ما با زمان پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم به هيچ وجه يكسان نيست و ثالثاً: محتواى عميق و استوار قرآن در هيچ كتاب بشرى نظير ندارد. بنابراين اين سخن كه «عادتاً محال نيست كه كسى كتابى تدوين كند و در عين حال چنين معادلاتى در آن بگنجاند. چنانچه نوابغى پيدا مى‏شوند و كتابهايى مى‏نويسند كه اين‏گونه هنرنمائى‏ها در آن به چشم مى‏خورد»48 صحيح نيست.
چون قياس نمودن قرآن با كتاب‏هاى بشرى است. غافل از اينكه اعجاز قرآن تنها محدود به همين اعجاز عددى نمى‏باشد تا بتوان آن را با كتاب‏هاى ديگر كه احياناً امكان عقلى دارد، در اين مورد شبيه قرآن باشند، مقايسه كرد.
5- با توجه به اينكه نظريه اعجاز عددى و رياضى قرآن بر اساس احاطه كامل بر الفاظ، كلمات و حروف قرآن و محاسبه دقيق استوار است، بنابراين پذيرش و رد قطعى تمامى موارد يادشده در نظريه اعجاز عددى قرآن، نياز به بررسى بيشتر، دقيقتر و صرف زمان بيشترى براى بررسى تمام موارد مذكور مى‏باشد. بنابراين نظر قطعى دادن بدون بررسى همه جانبه در قرآن كارى غيرعلمى است كه نمى‏تواند مورد قبول واقع شود.
6- افراط و تفريط در هيچ كارى جايز نيست. بنابراين همان‏گونه كه نبايد در طرح مسئله اعجاز عددى قرآن دچار افراط شويم و بخواهيم فرضيات خودمان را بر قرآن تطبيق كنيم، همچين نبايد در نفى آن دچار افراط شويم و همه چيز را انكار نماييم.
7- شايد يكى از دلايل عدم استقبال از نظريه اعجاز عددى و مخالفت با آن (در ابتداى امر)، طرح اعجاز عدد 19 توسط دكتر رشاد خليفه مى‏باشد. چون از سوئى عدد 19، عدد مقدس نزد فرقه ضالّه بهائيت است و همين مسئله باعث مخالفت بعضى49 با اين نظريه شده است. و از سوى ديگر، رشاد خليفه كه مبتكر اين اعجاز در قرآن است، كسى است كه در اواخر عمر ادعاى نبوت كرد و همين مسئله باعث شد تا جان خود را از دست بدهد.50
ولى بايد توجه داشت كه به صرف اينكه اين عدد نزد بهائيان مقدس است، نمى‏تواند دليلى باشد بر اينكه پرداختن به اين عدد و تحقيق در رابطه با آن در قرآن تأييد ديدگاه بهائيت است! چون هيچگاه استفاه نادرست و تفسير غير صحيح مانع از استفاده درست و تفسير صحيح نمى‏باشد.
همان‏طورى كه آميختن مراسم حج در جاهليت با خرافات و امور شرك‏آميز، باعث نشد تا اسلام، حج را به طور كلى تعطيل نمايد؛ بلكه اسلام حج ابراهيمى را بنيان نهاد و خرافات را از اين مراسم عبادى و معنوى زدود. بنابراين نفس مطرح شدن اعجاز عدد 19 از شخصى مثل رشاد خليفه نمى‏تواند دليلى بر بطلان اين نظريه باشد.
8- پرداختن به عددى و ذكر مواردى از آن هيچگاه دليلى بر قداست آن عدد نمى‏باشد، بنابراين در نظر قائلين به اعجاز قرآن در اعدادى مثل 99 7 19 و...، اين اعداد هيچ تقدسى ندارند و چنين مطلبى هم از هيچكدام از قائلين گزارش نشده است. همان‏گونه كه در روايات ما نسبت به عدد چهل توجّه خاصى شده است ولى اين به معناى قداست اين عدد در نزد ائمه‏عليهم السلام و مسلمانان نمى‏باشد.
9- با توجه به اينكه اين وجه از اعجاز قرآن، با زبان اعداد و رياضى بيان مى‏شود. بنابراين اگر در موارد و مصاديق آن دقت شود و شمارش به درستى صورت گيرد، قابل خدشه و مناقشه نمى‏باشد. و موردپذير همه انسانها حتى غيرمسلمانان با زبانها و عقايد مختلف مى‏باشد.
10- بيان وجوه اعجاز قرآن راهى گشوده براى تمام انسانهاست كه با تدبّر و تأمّل در قرآن به موارد ديگرى از اعجاز قرآن كه از پيشينيان مخفى مانده است، پى ببرند. بنابراين رد مواردى از وجوه اعجاز كه در قرون معاصر به آن پرداخته شده است مثل اعجاز عددى قرآن، به صرف اينكه در قرآن و سنت و ديدگاه بزرگان درگذشته مطرح نشده است، و آنان نسبت به اين مسئله دستورى نداشته‏اند، سخنى بى‏پايه و اساس است.

پی نوشت‌ها:

1 - خليفه، رشاد، اعجاز قرآن، تحليل آمارى حروف مقطعه، سيد محمدتقى آيت اللهى، دانشگاه شيراز، مقدمه/ الف. 
2 - همان، مقدمه/ ج 
3 - خليفه، رشاد، معجزةالقرآن‏الكريم، الطبقه الاولى، بيروت دارالعلم للملايين، 1983 م.
4- QURAN VISUAL PRESEN TATION OF THE MIRACLE
5 - خرمشاهى، بهاءالدين، دانشنامه قرآن و قرآن‏پژوهى، دوستان و ناهيد، تهران، چاپ اول، 1377 ش، 1109/1
6 - رك: خليفه، رشاد، معجزة القرآن‏الكريم و اعجاز قرآن، قرآن تحليل آمارى حروف مقطعه.
7 - رك: نوفل، عبدالرزاق، اعجاز عددى در قرآن كريم،ترجمه مصطفى حسينى طباطبايى، تهران، نشر ناشر،1362 ش.
8 - قال رسول اللَّه‏صلى الله عليه وآله وسلم: «ستفترق امتى على ثلاثة و سبعين فرقة، منها فرقةٌ ناجيةٌ و الباقون هالكون» (مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، الطبعة الثانية، مؤسسه الوفاء، بيروت، 1403 ه، 336/36)
9 - رك: النجدى، ابوزهراء، من الاعجاز البلاغى و العددى للقرآن‏الكريم، الوكالة العالمية، 1410 ه.
10 - براى اطلاع بيشتر رجوع كنيد به: كتب ذيل از آقاى مهندس عبدالدائم الكحيل:
موسوعة الاعجاز الرقمى، المنظومة السباعية فى القرآن‏الكريم، اسرار الرقم سبعة، معجزة القرآن فى عصر المعلوماتيه، «اللَّه يتجلى فى آياته»، موسوعه الاعجاز الرقمى 1، الاعجاز العددى للرقم 13 فى القرآن، (نقل از سايت WWW.Kaheel 7.com)؛ حسن عمر، السبع المثانى قراءه عدديه فى سور القرآن، 2005 م.
11 - رك: بسام نهاد جرار، اعجاز الرقم 19 فى القرآن‏الكريم،الطبعة الثانية، بيروت، دارالنفائس، 1414 ه،/50-55
12 - تعداد تكرار كلمه «اللَّه» در قرآن طبق شمارش المعجم المفهرس محمد فؤاد عبدالباقى 2698 مرتبه مى‏باشد، اما در كتاب المعجم الاحصائى دكتر روحانى 2699 بار ذكر شده است.
13 - لازم به ذكر است كه «رحيم» به عنوان صفت خدا 114 مرتبه به كار رفته است و «رحيم» در آية «لقد جاءكم رسول من انفسهم عزيز عليه ما عنتم حريص عليكم با المؤمنين رئوف‏رحيم» (توبه/ 128) محاسبه نشده است چون در مورد پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم است.
14 - براى اطلاع بيشتر رجوع كنيد به: بسام نهاد جرار، اعجاز الرقم 19 فى القرآن‏الكريم و ارهاضات الاعجاز العددى فى القرآن‏الكريم، نون للدراسات القرآنية، 1991 م؛ طلحة جوهر، اعجاز العددى فى سورة الفاتحة، الطبعة الاولى، دمشق الحكمة، 1418 ه.ق؛ رشاد خليفه، معجزة القرآن‏الكريم؛ فريد قبطنى، طلوع الشمس من مغربها علم للساعة، ترجمة الاستاذ احمد امين حجاج اول، بيروت، دارالبراق، 1999 م؛ حسين سليم، معجزات الارقام فى القرآن، الطبعة الاولى، عمان، دار اسامه، 1998 م؛ صدقى البيك، معجزة القرآن العددية، الطبعة الاولى، مؤسسة علوم القرآن، دمشق - بيروت.
15 - براى اطلاع بيشتر از جزئيات و موارد ديگر رجوع كنيد به: بسام نهاد جرار، اعجاز الرقم 19 فى القرآن‏الكريم و ارهاضات الاعجاز العددى فى القرآن‏الكريم؛ خليفه، رشاد، معجزة القرآن‏الكريم، صليبى، عاطف على، اسرع الحاسبيين ملامح جديدة للاعجاز العددى فى القرآن‏الكريم، الطبعة الاولى، دمشق، دارالشجرة، 2001 م؛ ابوسيف بدران، مصطفى، المنظومات العددية فى القرآن‏العظيم؛ الكحيل، عبدالدائم، موسوعة الاعجاز الرقمى.
16 - براى اطلاع بيشتر از جزئيات و موارد ديگر رجوع كنيد به: نوفل، عبدالرزاق، اعجاز العددى للقرآن‏الكريم؛ و معجزة الارقام و الترقيم، بيروت، دارالكتاب العربى، 1403 ه؛ النجدى، ابوزهراء، من الاعجاز البلاغى و العددى للقرآن‏الكريم؛ ابوالسعود، رفيق، اعجازات حديثة. علمية و رقمية فى القرآن، الطبعة الخامسة، دمشق دارالمعرفه، 2001 م؛ رفاعى، عدنان، المعجزة نظرية قرآنية فى الاعجاز القرآنى، الطبعة الثالثة، دمشق دارالفكر، 2000 م.
17 - رك: رشاد خليفه، معجزة القرآن‏الكريم،/ 269-275.
18 - رك: نوفل، عبدالرزاق، معجزه اعداد در قرآن كريم، مترجم: سعيد همايون، چاپ اول، قم، مؤلف با همكارى بوستان كتاب قم، 1383.
19 - نوفل، عبدالرزاق، معجزةالارقام و الترقيم، بيروت دارالكتاب العربى، 1403 ه.
20 - النجدى، ابوزهرا، من الاعجاز البلاغى و العددى للقرآن‏الكريم، الوكالةالعالمية، 1410 ه.
21 - بسام نهاد جرار، اعجاز الرقم 132-137/ / 19.
22 - همان/ 33-34.
23 - بسام نهاد جرار، ارهاضات الاعجاز العددى فى القرآن‏الكريم، نون للدراسات القرآنية، 1991 م.
24 - براى اطلاع از اين كتب به سايت WWW.islamnoon.com مراجعه فرماييد.
25 - عنوان فرانسه اين كتاب عبارت است از:
Farid Gabteni, Fredreice, "LeHosard Progrmme, le miracle scientifique du Qoran"
26 - ابوالسعود، رفيق، اعجازات حديثة علمية و رقمية فى القرآن، الطبعة الخامسه، دارالمعرفة، دمشق، 2001 م
27 - صليبى، عاطف على، اسرع الحاسبيين ملامح جديدة للاعجاز العددى فى القرآن‏الكريم، الطبعة الاولى، دمشق، دارالشجره، 2001 م.
28 - عليوى، ابن خليفه، معجزة القرن العشرين من كشف سباعية و ثلاثية اوامر القرآن‏الكريم، الطبعة الاولى، دمشق، دارالايمان، 1983 م.
29 - بدران، مصطفى ابوسيف، المنظومات العددية فى القرآن‏العظيم (برهان احصائى فى احكام البناء القرآن)، الطبعة الاولى، قاهره، مكتبة وهبة، 1418 ه.
30 - طلحة جوهر، اعجاز العددى فى سورة الفاتحة، الطبعة الاولى، دمشق، الحكمة، 1418 ه .ق.
31 - براى اطلاع از اين كتب به سابت WWW.Kaheel 7.com مراجعه فرماييد.
32 - ديدات، احمد، شبكه رياضى قرآن، ساسان حبيب‏وند، چاپ اول، قزوين، طه، 1381 ش.
33 - همان/ 110-122.
34 - صدقى البيك، معجزة القرآن العددية، الطبعة الاولى، دمشق - بيروت، مؤسسة علوم القرآن، .
35 - براى اطلاع بيشتر مراجعه كنيد به سايت: WWW.efarsi.org/Beyond.htm
36 - غازى الرفاعى، عدنان، المعجزة نظرية قرآنية فى الاعجاز القرآنى، الطبعة الثالثة، دمشق دارالفكر، ، 2000 م.
37 - فاطمى، سيدمحمد، آيت كبرى معجزه جاويد قرآن كريم، چاپ اول، تهران مؤلف.
38 - معرفى اجمالى، مجله بينات، شماره 9، بهار 184 / 1375.
39 - جم نشان، كورش، «اعجاز رياضى زوج و فرد در قرآن كريم» مجله بينات، شماره 99 / 1375 9.
40 - مكارم شيرازى، ناصر و جمعى از محققان، تفسير نمونه، چاپ بيست و ششم، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 303-309 /2 1373.
41 - ناجى محمد محى‏الدين، حسين، تسعة عشر ملكاً، بيان ان فرية الاعجاز العددى للقرآن خدعة بهائية، قاهره، الزهراء للاعلام العربى، 1405 ه.
42 - رضايى اصفهانى، محمدعلى، پژوهشى در اعجاز علمى قرآن، چاپ سوم، رشت، كتاب مبين، 226 / 1381.
43 - هيتو، محمدحسن، المعجزة القرآنية (الاعجاز العلمى و الغيبى(، الطبعة الاولى، بيروت، مؤسسة الرسالة، 1989 م.
44 - يزدانى، عباس، «اعجاز عددى و نظم رياضى قرآن»، كيهان انديشه، شماره 67-68 / 1375 67.
45 - همان/ 62-84.
46 - معرفت، محمدهادى، علوم قرآنى، چاپ اول، قم، التمهيد، 414 / 1378.
47 - رك: بسام نهاد جرار، اعجاز الرقم 27-31 / 19.
48 - يزدانى، عباس، اعجاز عددى و نظم رياضى قرآن، /78
49 - ناجى محمد محى‏الدين، حسين، تسعة عشر ملكاً، بيان ان فرية الاعجاز العددى للقرآن خدعة بهائية.
50 - بسام نهاد جرار، اعجاز الرقم 21 / 19.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: چهارشنبه 13 خرداد 1394 ساعت: 22:41 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

روشى نو در پژوهش‏هاى جامعه‏شناختى در قرآن

بازديد: 147
روشى نو در پژوهش‏هاى جامعه‏شناختى در قرآن

 

محمد باقر آخوندی

چکیده: پروژه «پژوهشى* جامعه‏شناسانه در قرآن» در سه مرحله اجرايى، استخراج گزاره‏هاى جامعه‏شناسى و طبقه‏بندى موضوعى و تبيين تفسير نظرى موضوعات سامان يافته است كه مرحله نخست آن در مدت هفت سال در دفتر تبليغات اسلامى خراسان اجرا گرديده است. 
روش تحقيق اين پژوهش در مراحل زير ساماندهى گرديده است: 
1- تشخيص آيات شريفه‏اى كه به مباحث اجتماعى مى‏پردازد. 
2- تجزيه و تفكيك مباحث تفسرى ذيل هر آيه شريفه (در چهار تفسير راهنما، الميزان، نمونه و مجمع البيان) به عناصر و مفاهيم اصلى و فرعى و نيز عرصه‏ها، موقعيت‏ها، شرايط و نوع و چگونگى روابط بين مفاهيم. 
3- تطبيق و معادل سازى عناصر و مفاهيم و روابط مشخص شده به زبان جامعه‏شناسى. 
4- تنظيم و ارائه مطالب به دست آمده (در نتيجه تطبيق و ترجمه) در قالب گزاره‏هاى منطقى (آگزيوماتيزه كرده مطالب به دست آمده). 
5- مباحثه گروهى و نظارت و تأييد نهايى. 
پس از طى مراحل ياد شده گزاره‏هاى به دست آمده در قالب طرحى ديگر، طبقه بندى موضوعى و سپس هر طبقه به صورت نظرى تبيين و تفسير خواهد شد. 
*. طرح مورد نظر تحت عنوان «مفاهيم اجتماعى در تفسير راهنما» تعريف و اجرا گرديده است.

پيش درآمد

«اِنَّ هذاالقرآن يهدى للّتى هى اقوم و يبشرّالمؤمنينَ الّذين يَعمَلون الصّالحاتِ اَنَّ لَهم اَجراً كَبيراً» )الاسراء/ 9)
«اين قرآن، به راهى كه استوارترين راههاست، هدايت مى‏كند؛ و به مؤمنانى كه اعمال صالح انجام مى‏دهند، بشارت مى‏دهد كه براى آنها پاداش بزرگى است.»
اين كه آيا مى‏توان آموزه‏هاى اجتماعى قرآن را به زبان جامعه‏شناسى ترجمه و مبتنى بر آن نظريه‏پردازى كرد؟ سؤال اساسى گروه علوم اجتماعى در معاونت پژوهشى دفتر تبليغات اسلامى خراسان در سال‏هاى 1376 و 1377 بود كه توسط حجةالاسلام دكتر اورعى ارائه و با عرضه نمونه‏اى اجرائى، زمينه تصويب مرحله نخست پاسخگويى به اين سؤال، در قالب طرحى با عنوان «بررسى تطبيقى مفاهيم اجتماعى در تفسير راهنما» فراهم گرديد.
در آغاز كار با دست‏كم دو گروه متشكل از طلاب علوم دينى و با تخصص جامعه‏شناسى و نظارت و راهنمايى استاد حجةالاسلام دكتر اورعى آغاز گرديد. به دليل فقدان هر گونه پيشينه ذهنى و پژوهشى در اين زمينه، به تدريج سختى كار نمايان و تداوم آن از چند جهت با مشكل مواجه گرديد؛ از يك سو تشكيك‏ها و پرسش‏هاى زيادى در ماهيت چنين مباحثى در قرآن صورت مى‏گرفت، و از سوى ديگر اعضاى تيم تحقيق، خود را در پارادوكسى غيرقابل انكار گرفتار مى‏ديدند.
اين شرايط سخت باعث تحليل رفتن بعضى از اعضاى گروه گرديد؛ امّا شايد توسلات به ساحت قدس ائمه اطهارعليهم السلام ترديدهاى باقى مانده را زدود و كار، طى هفت سال به سامان رسيد و مفاهيم اجتماعى تفسير راهنما در قالب گزاره‏هايى منطقى آماده و جهت ادامه دو فاز بعد، آماده گرديد.

پيش‏فرض‏ها و مبانى آغازين اجراى طرح

1- در اين پژوهش آيات شريفه قرآن مستقيماً مبناى تحقيق قرار نگرفته است؛ بلكه تفسير «راهنما» به دليل ويژگى‏هاى بديع و منحصر به فردش اساس كار قرار گرفت و به تناسب هر آيه شريفه، از مباحث سه تفسير گرانسنگ و ارزشمند «الميزان»، «نمونه» و «مجمع البيان» نيز بهره‏هاى فراوان گرفته شد.
2- اگر چه در استخراج، تطبيق و ارائه مطالب، امكان توضيح وجود داشت، لكن مجموعه استنباطها به صورت گزاره‏هاى منطقى به سبك تفسير راهنما پى‏گيرى و ارائه گرديد.
3- در اين پژوهش سعى شده آياتى مورد توجه قرار گيرند كه به نوعى به مباحث مربوط به موضوع علم جامعه‏شناسى يا روانشناسى اجتماعى مى‏پرداختند و يا موضوعاتى را طرح مى‏كردند كه آثار و پيامدهاى اجتماعى داشتند.
4- اين پژوهش در حقيقت يك تحقيق بين رشته‏اى بود و هيچ گاه سعى نشد نظريه‏هاى علم جامعه‏شناسى بر مباحث قرآنى تحميل گردد، بلكه به گونه‏اى عمل گرديد كه بدون توجه به تئورى‏هاى جامعه‏شناسان در موضوعات مختلف، مباحث و نتيجه‏گيرى‏هاى قرآنى در قالب اصطلاحات جامعه‏شناسى و به صورت گزاره‏هاى منطقى با محتواى قرآنى ارائه گردد.
5- در نخستين مرحله، استخراج و ارائه گزاره‏ها و مفاهيم اجتماعى، طبق سنت تفسيرى از اولين آيه شريفه قرآن شروع و به آخرين آيه ختم گرديد و كار طبقه‏بندى و تئورى‏پردازى به مراحل دوم و سوم اين پژوهش موكول شد.

مراحل استخراج و ارائه گزاره‏ها و مفاهيم اجتماعى

 

1- تشخيص

از ابتدائى‏ترين كارهايى كه بايد صورت مى‏گرفت مشخص كردن آيات شريفه‏اى بود كه راجع به موضوعات اجتماعى بحث مى‏كردند. اين مهم در نخسين گام از طريق فهم دقيق آيات شريفه و برداشت‏هاى پيرامون آن در «تفسير راهنما»، نمايه آخر هر آيه و رجوع اوليه به مباحث طرح شده در سه تفسير «الميزان»، «نمونه» و «مجمع‏البيان» امكان‏پذير مى‏گرديد. در فرآيندى كه براى تشخيص آيات شريفه مربوط به مباحث اجتماعى در نظر گرفته شده بود، نكات زير قابل طرح مى‏باشد:
1- بررسى‏ها نشان مى‏داد بعضى از آيات شريفه به مباحث اجتماعى نمى‏پردازند و پيامدها و آثار اجتماعى را طرح نمى‏كنند؛ بنابراين اين دسته از آيات شريفه موضوع بحث قرار نگرفت و هيچ اقدام پژوهشى پيرامون آنها انجام نشد. در اين رابطه مى‏توان به آياتى كه به صفات خداوند مى‏پردازند همانند آيات 1 تا 6 سوره «حديد» و يا آيات 22 تا آخر سوره مباركه «حشر» اشاره كرد:
«سبّح للَّه ما فى السماوات و الارض و هو العزيز الحكيم» )حديد/ 1)
«آنچه در آسمان‏ها و زمين است، خدا را به پاكى مى‏ستايند و اوست ارجمند حكيم.»
«له ملك السماوات و الارض يحيى و يميت و هو على كل شى‏ء قدير» )حديد/ 2)
«فرمانروايى آسمان‏ها و زمين از آن اوست: زنده مى‏كند و مى‏ميراند و او بر هر چيزى تواناست.»
«هوالاوّل و الاخر و الظاهر و الباطن و هو بكل شى‏ء عليم» )حديد/ 3) و...
«اوست اول و آخر و ظاهر و باطن و او به هر چيزى داناست.»
2- در بعضى از آيات، امكان واكاوى و استخراج مباحث اجتماعى وجود نداشت، لكن محققان تفسير راهنما ضمن مراجعه به منابع تفسيرى و روايى گوناگون، برداشت‏هايى را ارائه كرده بودند كه به مباحث اجتماعى مى‏پرداخت. در اين موارد همان برداشت‏هاى اجتماعى مطرح شده در تفسير راهنما مورد توجه قرار مى‏گرفت و تحقيق پيرامون آنها ادامه مى‏يافت. 
نكته‏اى كه در اين مورد شايسته توجه است آن كه، اين دسته از آيات شريفه قرآن به صورت صريح به گزاره‏هاى جامعه‏شناختى استخراج شده اشاره ندارند و لازم است خواننده گزاره‏هاى مزبور را با توجه به برداشت‏هاى تفسير راهنما در نظر گيرد.
براى نمونه مى‏توان به آيه شريفه 281 سوره «بقره» اشاره كرد:1
«و اتقوا يوماً ترجعون فيه الى اللَّه ثم توفّى كل نفس ما كسبت و هم لايظلمون»
«و بترسيد از روزى كه در آن، به سوى خدا بازگردانده مى‏شويد، سپس به هر كسى ]پاداش [آنچه به دست آورده، تمام داده شود و آنان مورد ستم قرار نمى‏گيرند.»
كه از برداشت هشت ذيل اين آيه شريفه مى‏توان گزاره زير را استخراج و ارائه كرد:
«درونى شدن باورها و استمرار پايبندى و توجه به آن سبب كاهش كج رفتارى و افزايش پايبندى به هنجارها مى‏شود.»
3- دسته‏اى آيات چه از نظر ظاهر و چه با عنايت به برداشت‏هاى پيرامون آيه در تفسير راهنما، به مباحث اجتماعى مى‏پرداختند. در چنين آياتى - كه بيشترين حجم فعاليت پژوهشى اين طرح را تشكيل مى‏دادند - مورد به مورد برداشت‏هاى تفسير راهنما، تجزيه و كار استخراج گزاره‏هاى جامعه‏شناسانه از آنها پى‏گيرى شده است. جهت اتقان و استحكام مطالب استخراج شده علاوه بر تكيه بر برداشت‏هاى تفسير راهنما به سه تفسير يادشده نيز مراجعه گرديده است.
براى نمونه مى‏توان آيه شريفه 213 سوره «بقره» و بسيارى ديگر از آيات شريفه را مثال زد.2
«كان الناس امةً واحدةً فبعث اللَّه النبيين مبشّرين و منذرين و انزل معهم الكتاب بالحق ليحكم بين‏الناس فيما اختلفوا فيه و مااختلف فيه الا الذين اوتوه من بعد ما جاءتهم البينات بغياً بينهم فهدى اللَّه الذين ءامنوا لما اختلفوا فيه من الحق باذنه و اللَّه يهدى من يشاء الى صراط مستقيم»
«مردم، امتى يگانه بودند، پس خداوند پيامبران را نويدآور و بيم‏دهنده برانگيخت، و با آنان، كتاب ]خود[ را بحق فرو فرستاد، تا ميان مردم در آنچه با هم اختلاف داشتند داورى كند و جز كسانى كه ]كتاب[ به آنان داده شد - پس از آن كه دلايل روشن براى آنان آمد - به خاطر ستم ]و حسدى[ كه ميانشان بود،]هيچ كس[ در آن اختلاف نكرد. پس خداوند آنان را كه ايمان آورده بودند، به توفيق خويش، به حقيقت آنچه كه در آن اختلاف داشتند، هدايت كرد و خدا هر كه را بخواهد به راه راست هدايت مى‏كند.»
ذيل اين آيه شريفه 42 برداشت در تفسير راهنما آمده است كه از هر كدام به صورت جداگانه گزاره‏اى جامعه‏شناسى استخراج و ذيل همان برداشت آمده است.
4- دسته چهارم از آيات قرآن، آياتى بودند كه شايد از هيچ يك از آنها به تنهايى نتوان مباحث اجتماعى را استخراج كرد، لكن اگر چند آيه را كه شرايط خاصى را طرح و مورد بررسى قرار مى‏دهند در كنار همديگر در نظر گيريم، مى‏توان مباحث اجتماعى را از آنها استخراج و ارائه كرد.
نكته قابل توجه اين كه اين كار در تفسير راهنما ناديده گرفته شده و تنها به تجزيه تك تك آيات شريفه به تنهايى پرداخته شده است. امّا در تفاسير سه گانه «الميزان»، «نمونه» و «مجمع البيان» اين موضوع به خوبى قابل استفاده مى‏باشد. 
در اين پژوهش نيز با مراجعه به سه تفسير يادشده گزاره‏هاى جامعه شناسانه استخراج و در ذيل چند آيه پشت سر هم ارائه گرديده كه از مشى معمول تحقيق )كه پس از هر برداشت تفسير راهنما يك گزاره اجتماعى ارائه مى‏شد) فاصله گرفته شده است. براى نمونه مى‏توان به آيات شريفه 60 و 82 سوره «اسراء» اشاره كرد كه اگر با همديگر در نظر گرفته شوند مباحث اجتماعى از آنها قابل استنباط مى‏باشد.3
«و اذ قلنا لك إنّ ربّك احاط بالناس و ما جعلنا الرُّءيا التى اريناك الا فنتةً للناس والشجرة الملعونة فى القرآن و نخّوفهم فما يزيدهم الا طغياناً كبيراً» (اسراء/ 60)
«و ]ياد كن[ هنگامى را كه به تو گفتيم: «به راستى پروردگارت بر مردم احاطه دارد.» آن رويايى را كه به تو نمايانديم و ]نيز[ آن درخت لعنت شده در قرآن را جز براى آزمايش مردم قرار نداديم و ما آنان را بيم مى‏دهيم، ولى جز بر طغيان بيشتر آنها نمى‏افزايد.»
«و ننزّل من القرآن ما هو شفاء و رحمة للمؤمنين و لايزيد الظالمين الا خسارا» (اسراء/ 82)
«و ما آنچه را براى مؤمنان مايه درمان و رحمت است از قرآن نازل مى‏كنيم، و ]لى [ستمگران را جز زيان نمى‏افزايد.»
از اين دو آيه شريفه با توجه به سه تفسير معهود گزاره‏هاى زير را مى‏توان استخراج و ارائه كرد:
1- علاقمندى افراطى به يك ارزش، باور و عقيده، باعث پيروى و تبعيت افراطى از آن ارزش، باور و عقيده مى‏شود.
2- علاقمندى افراطى به يك ارزش و باور، زمينه قوم‏گرائى افراد آن جامعه را فراهم مى‏كند.
3- قوم‏گرائى زمينه پيروى كوركورانه از فرهنگ و ارزشهاى قومى را فراهم مى‏كند.
4- در جامعه‏اى كه قوم‏گرائى اصل و اساس قرار گرفت، تصور غالب بر اين قرار مى‏گيرد كه هر آنچه در آن فرهنگ وجود دارد صحيح و آنچه سايرين مى‏گويند غلط و ناصحيح است. 
5- در جامعه‏اى كه قوم‏گرائى اساس و پايه آن جامعه قرار گرفت، فرهنگ قومى به عنوان سنت لازم الاجراء براى همه مطرح مى‏شود.
6- پايبندى به سنت‏هاى قومى باعث تشديد قوم‏گرائى و قومدارى در آن جامعه مى‏شود.
7- پايبندى به سنت‏هاى قومى زمينه يكپارچگى، و انسجام قومى را افزايش مى‏دهد.
8- عواطف و احساسات قوم‏گرايانه زمينه افزايش گرايشات قوم‏گرايانه را فراهم مى‏كند.
9- روابط عاطفى با ديگران زمينه تأثيرپذيرى از باورها و عقايدشان را فراهم مى‏كند.
10- احساسات و عواطف بر تعيين نوع باور و ارزشهاى فرد تأثير دارد.
از مجموع آيات 106-109 سوره شعراء نيز مى‏توان راهبردهاى آغاز فرايند تبليغ را استنباط كرد:
«اذ قال لهم اخوهم نوح الا تتقون. انّى لكم رسول امين. فاتقوااللَّه و اطيعون. و ما اسئلكم عليه من اجر إن اجرى الاّ على ربّ العالمين.» 
«چون برادرشان نوح به آنان گفت: آيا پروا نداريد؟ من براى شما فرستاده در خور اعتمادم. از خدا پروا كنيد و فرمانم بريد و بر اين رسالت اجرى از شما طلب نمى‏كنم اجر من جز بر عهده پروردگار جهانيان نيست.»
1- برقرارى روابط عاطفى و مبتنى بر صميميت با مخاطبين
2- شناخت وضعيت و شرايط اجتماعى و فرهنگى جامعه‏اى كه قرار است تبليغ در آنجا صورت گيرد.
3- تكيه بر موضوعات عام و آنچه كه به هنجار اجتماعى تبديل شده‏اند.
4- شروع با طرح سؤال در عقايد و باورهايى كه قرار است رد شده يا چيز ديگرى جايگزين آنها گردد.
5- طرح سؤال به گونه‏اى كه مخاطبين به نحوى ملايم براى داشتن عقايد و باورها مورد سرزنش قرار گيرند.
6- جلب اعتماد مخاطبين و طرح پيام به صورت جدى
7- نشان دادن خود به عنوان خيرخواه تعميم يافته بدون در نظر گرفتن منافع شخصى و گروهى
8- نداشتن انتظار پاداش از مخاطبين در قبال ارائه پيام مورد نظر
5- دسته پنجم از آيات، آياتى بودند كه اگر خود آيه شريفه را به طور كلى و عام در نظر گيريم به مباحث اجتماعى مى‏پردازد. لكن روش خاصى كه در تفسير راهنما به كار گرفته شده، با تجزيه و ريز شدن آيه هيچ برداشت اجتماعى را در ذيل آن آيه ثبت نشده است. در اين موارد نيز اصل بر مراجعه به هر سه تفسير «الميزان»، «نمونه» و «مجمع البيان» قرار گرفته و چنانچه در اين سه تفسير، مباحث اجتماعى پيرامون اين گونه آيات طرح شده بود، مورد بررسى بعدى قرار مى‏گرفتند.
براى نمونه مى‏توان به آيه شريفه 25 سوره «عنكبوت» اشاره كرد كه با مراجعه به تفسير نمونه و الميزان مى‏توان گزاره‏هاى اجتماعى را از آن استنباط و ارائه كرد.4
«و قال انّما اتخذتم من دون اللَّه اوثاناً مودة بينكم فى الحيوة الدنيا ثم يوم القيامة يكفر بعضكم ببعض و يلعن بعضكم بعضاً و مأواكم النار و مالكم من ناصرين»
«و ]ابراهيم[ گفت: «جز خدا، فقط بت‏هايى را اختيار كرده‏ايد كه آن هم براى دوستى ميان شما در زندگى دنياست، آن گاه روز قيامت بعضى از شما بعضى ديگر را انكار و برخى از شما برخى ديگر را لعنت مى‏كنند و جايتان در آتش است و براى شما ياورانى نخواهد بود.»
با مراجعه به تفسير الميزان و نمونه مى‏توان گزاره‏هاى اجتماعى زير را استخراج و ارائه كرد:
1- براى تبليغ هر پيام لازم است قبل از هر چيز زمينه ارزشى مناسب آن پيام در جامعه بوجود آيد.
2- يكى از شرايط تأثيرگذار بودن يك پيام آنست كه گرايش و تمايل نسبت به آن پيام در جامعه وجود داشته باشد.
3- تبليغ و ارائه ارزشها، باورها و هنجارهائى كه افراد جامعه به آنها پايبند بوده، گرايش و تمايل مثبت دارند، زمينه تقويت پايبندى بيشتر آنها را به آن ارزشها، باورها و هنجارها فراهم و سبب از ميان رفتن انحرافات و كجرويهاى اجتماعى مى‏شود.
4- تبليغ و ارائه ارزشها، باورها و هنجارهائى كه افراد جامعه به آنها پايبند نبوده، گرايش و تمايل منفى دارند، زمينه دورى و تنفّر بيشتر آنها از آن ارزشها، باورها و هنجارها را فراهم مى‏كند.
5- قرآن مجيد به عنوان فرهنگ مكتوب اسلام در جامعه دينى زمينه اصلاح انحرافات و كجروى‏هاى اجتماعى و شخصيتى افراد جامعه را فراهم مى‏كند.
6- پايبندى و گرايش به نظام فرهنگى اسلام (قرآن مجيد) سبب كاهش جرم و انحراف و ناپايبندى به آن سبب افزايش جرم و انحراف در جامعه مى‏شود.
توضيح: در برداشت‏هاى ذيل آيه شريفه در تفسير راهنما به جنبه اجتماعى آيه شريفه كمتر توجه شده است. در صورتى كه هم از سياق ظاهر آيه اين موضوع برداشت مى‏شود و هم در تفاسير الميزان و نمونه نيز پيرامون آيه شريفه موضوع اثرات اجتماعى طرح گرديده است.
7- يكى از عواملى كه نوع و ميزان تأثير پيام را بر افراد جامعه تعيين مى‏كند، ساخت ذهنى آنها است.
8- تأثير تبليغ يك پيام در جامعه متفاوت و داراى پيوستارى متشكل از درجات مثبت و منفى است.
9- يك پيام هر چند مثبت و بسيار مفيد در جامعه تأثير يكسانى نداشته، بسته به عوامل مختلف داراى تأثيرات مثبت و منفى است.
6- آخرين نكته در بحث «تشخيص» آنست كه نظر و سليقه محقق كمترين نقش را در استخراج و ارائه گزاره‏هاى جامعه شناسانه داشته است. به عبارت روشن‏تر آنچه مهم بود و مورد توجه قرار گرفت، ارائه برداشت‏هاى اجتماعى در تفسير راهنما و مباحث اجتماعى سه تفسير «الميزان»، «نمونه» و «مجمع البيان» در قالب گزاره‏هاى جامعه شناختى پيرامون آياتى بود كه با تشخيص نويسندگان چهار تفسير يادشده به مباحث اجتماعى پرداخته بودند.

2- تجزيه و تفكيك

پس از تشخيص آياتى كه به مباحث اجتماعى مى‏پردازند، گام دوم تجزيه و تفكيك برداشت‏هاى تفسير راهنما پيرامون آيات و نيز مباحث مطرح شده در سه تفسير مورد نظر به عناصر تشكيل دهنده، بود. اين گام نتايج زير را در برداشت:
1- مفاهيم و عناصر اصلى تشكيل دهنده آيه و به دنبال آن برداشت‏هاى پيرامون آيه و نيز مباحث تفسيرى مشخص مى‏شد.
2- مفاهيم و عناصر فرعى و حاشيه‏اى مربوط به آيه از دو طريق به دست مى‏آمد: برداشت‏هايى كه در تفسير راهنما از روايات و تفاسير ديگر به دست آمده بود، و مباحث حاشيه‏اى كه در سه تفسير مورد نظر پيرامون آيه شريفه مطرح گرديده بود.
3- با توجه به مشخص شدن عناصر و مفاهيم اصلى و فرعى، تلاش شد تا جائى كه ممكن است حوزه يا عرصه‏هايى كه اين دو دسته مفهوم در آن شرايط و موقعيت جديدى را شكل مى‏دهند و نيز چگونگى و نوع ارتباط بين آنها مشخص گردد.
مشخص كردن عناصر و مفاهيم اصلى و تا حدودى عناصر و مفاهيم فرعى چندان مشكل نبود، امّا گاه به دست آوردن عرصه‏هايى كه اين مفاهيم در آن، زمينه شكل‏گيرى موقعيت‏هاى جديدى را فراهم مى‏كنند، مشكل بود. 
گرچه چگونگى و نوع روابط اين عناصر از طريق مباحث تفسيرى به دست مى‏آمد، امّا تشخيص نوع شرايط و موقعيت‏هاى جديدى كه به وجود مى‏آمد، باز هم دشوار و سخت بود.
در مواردى كه معلوم نبود آيا عرصه يا حوزه‏ها و نيز شرايط و موقعيت‏هاى حاصل شده، اجتماعى‏اند يا فرهنگى، ساختارى‏اند يا در سطح كنش‏ها، ذهنى‏اند يا عينى، اگر به صورت مستقيم مطلبى از برداشت‏هاى تفسيرى به دست نمى‏آمد، مجموعه شرايط آيه و آيات قبل و بعد آن و نيز رجوع به سه تفسير «الميزان» و «نمونه» و «مجمع البيان» مبناى كار قرار مى‏گرفت.

3- تطبيق و معادل سازى عناصر و مفاهيم تجزيه شده به زبان جامعه‏شناسى

در نتيجه تجزيه و تفكيكى كه صورت گرفت، يك مجموعه مفاهيم اصلى، فرعى و نيز شرايط، موقعيت‏ها و روابط مفاهيم با همديگر به دست آمد كه تطبيق‏سازى و معادل‏سازى به زبان جامعه‏شناسى در مورد آنها صورت گرفت.
شايد اين مرحله از دشوارترين و پيچيده‏ترين مراحل تحقق بود كه توان و وقت زيادى به خود اختصاص داد. پيچيدگى آن بدان جهت بود كه محدوديت فراوان جامعه‏شناسى باعث گرديده بود تطبيق‏سازى و معادل‏سازى بسيارى از مفاهيم و عناصر بلند و غنى دين به زبان اين علم ميسر نگردد و يا با دشوارى و سختى امكان‏پذير گردد. در اين رابطه مجموعه عناصر تجزيه شده تفسير را مى‏توان به چند بخش زير تقسيم كرد:
1- بخشى از مفاهيم عناصر به روشنى قابل تطبيق و معادل‏سازى به زبان جامعه‏شناسى بودند و هيچ مشكلى در اين رابطه وجود نداشت همانند: امر به معروف و نهى از منكر، تبليغ، فروع دين پايبندى به آنها و... اين بخشى از مفاهيم را تنها از طريق مراجعه‏اى مختصر به كتاب‏هاى مبانى جامعه‏شناسى و در نظر گرفتن تعريف‏هاى مربوط، مى‏توان تطبيق‏سازى و معادل‏سازى نمود.
2- بخش دوم از مفاهيم و عناصر دينى، مواردى بودند كه به دليل محدوديت پيش گفته جامعه‏شناسى امكان تطبيق‏سازى و معادل‏سازى به سختى امكان‏پذير مى‏باشد. همانند انفاق و تأثيرات آن، نفاق و شرايط آن، امّت، قرية، قوم، ايمان، تقوا و.... در اين مورد با مطالعه وسيع منابع جامعه‏شناسى و به ويژه نظريه‏هاى جامعه‏شناسى در حوزه‏هاى گوناگون، سرانجام با اندكى اغماض، تطبيق‏سازى و معادل‏سازى صورت گرفته است.
3- بخش سوم از مفاهيم و عناصر دينى، شامل مواردى بودند كه تقريباً امكان معادل‏سازى آنها به زبان جامعه‏شناسى با تمام مطالعه و تلاشى كه صورت گرفت فراهم نشد، همانند: نقاط عطف در زندگى اجتماعى و تأثيرات اجتماعى و شخصيتى آن، نظام يكپارچه دين و... در اين موارد سعى شده بدون معادل‏سازى همان مفهوم دينى با روشى جامعه‏شناسانه، تبديل به گزاره شده و ارائه گردد.
4- تطبيق و معادل‏سازى شرايط، موقعيت‏ها و روابط بين مفاهيم دينى نيز با سختى و پيچيدگى همراه بود، اما نه به اندازه مفاهيم و عناصر اصلى به دست آمده. براى نمونه در تفسير آياتى از قرآن مجيد، شرايطى توضيح داده شده بود كه به روشنى و بدون ابهام و با توجه به تعريف ساختارهاى اجتماعى، مى‏توان آن شرايط را ساخت اجتماعى معادل‏سازى كرد.
5- يكى از نكات مهم در اين تحقيق آن است كه به دليل مبنا قرار گرفتن چهار تفسير و به ويژه تفسير «راهنما» - كه خود از منابع متعدد بهره گرفته است - بعضى از مفاهيم و شرايط معادل‏سازى شده به زبان جامعه‏شناسى در طول تحقيق با همديگر تطبيق كامل ندارند. براى نمونه گزاره‏هايى كه در مورد تضاد اجتماعى به دست آمده در بعضى موارد با همديگر منطبق و همراه نيست كه اين امر ناشى از تفاوت در تفاسير مى‏باشد و در مرحله دوم تحقيق (طبقه‏بندى موضوعى) سعى شده برطرف گردد.

4- آگزيوماتيزه كردن مفاهيم تطبيق‏سازى شده به زبان جامعه‏شناسى

يكى از مهمترين مراحل تحقيق اين بود كه پس از تطبيق‏سازى مفاهيم و به دست آوردن معادل جامعه‏شناسى آنها، اين مفاهيم به صورت توضيح و تفسير ارائه نگرديدند؛ بلكه به صورت آگزيوم‏هايى استنتاج و ارائه شدند. شايان ياد اين كه در اين مرحله «صغرى» و «كبرى» قياس و نيز جهت و نوع رابطه بين آن دو به طور كامل از تفسير اخذ شده است.
گر چه ممكن است استنتاج‏هاى منطقى از يك تفسير به دست نيامده باشند، امّا هنگامى كه مجموعه چهار تفسير يادشده در نظر گرفته شده‏اند، جهت و نوع رابطه «صغرى» و «كبرى» قياس را نشان داده‏اند. در هر حال مهم آن بود كه تلاش شد مطالب تفسيرى در ذيل آيات شريفه قرآن به زبان جامعه‏شناسى ترجمه گردد نه آن كه محقق برداشت‏ها و تفاسير خود از آيات شريفه را مدنظر قرار دهد.

5- مباحثه گروهى و تأييد و نظارت

پس از به دست آمدن آگزيوم‏هاى مورد نظر با زبان جامعه‏شناسى، در گروهى دو نفره مباحثه، اصلاح و يكپارچه‏سازى مطالب اعضاى گروه صورت مى‏گرفت و در نهايت جهت تأييد و اصلاح در اختيار استاد محترم ناظر قرار مى‏گرفت. پس از تأييد استاد محترم ناظر، كار تدوين گزاره‏هاى به دست آمده آغاز مى‏شد.
تدوين اين مطالب بدين صورت بود كه در آغاز آيه شريفه و ترجمه آن مطرح و سپس برداشت تفسير راهنما و گزاره جامعه‏شناسى ذيل آن بيان گرديده است. در مواردى هم كه برداشت از چند آيه شريفه و يا از يك آيه و مربوط به ساير تفاسير بوده، پس از آيه شريفه و ترجمه آن و گزاره‏هاى جامعه‏شناسى، تفاسيرى كه از آنها اين گزاره‏ها استنتاج شده‏اند، به روشنى ذكر گرديده‏اند.

6- طبقه‏بندى موضوعى آگزيوم‏هاى به دست آمده

در راستاى تحقق زمينه‏هاى لازم براى نظريه‏پردازى در حوزه جامعه‏شناسى مبتنى بر قرآن مجيد، لازم بود در ادامه مرحله اول يعنى، بحث استخراج گزاره‏هاى جامعه‏شناسى در تفاسير، مرحله دومى با عنوان «طبقه‏بندى موضوعى آگزيوم‏هاى به دست آمده» تعريف و اجرا گردد كه به لطف و عنايت الهى اين پروژه در سال جارى در حال انجام مى‏باشد. در اين راستا تمام گزاره‏هاى به دست آمده مجدداً شمارش گرديده و از نظر موضوعى طبقه‏بندى خواهند شد كه بخشى از كار تحت عنوان «شيوه‏هاى مؤثر تبليغ در قرآن» انجام شده است. 
بعضى از موضوعات ديگر كه در طبقه‏بندى موضوعى مشخص شده‏اند عبارتند از:
عوامل انحطاط و انقراض فرهنگ و جامعه 
روابط و مناسبات اجتماعى
دنياگرائى و آثار آن
جامعه‏شناسى اديان الهى
جامعه‏شناسى قومى
جامعه‏شناسى نفاق
تغيير و تحولات اجتماعى
امنيت اجتماعى و فرهنگى
نظام خويشاوندى و خانواده
كنش‏هاى اجتماعى
ارزش‏ها و هنجارهاى اجتماعى
مشاركت اجتماعى
نظارت و كنترل اجتماعى
آسيب‏ها و ناهنجارى‏هاى اجتماعى
ساخت روابط جنسى
نيازهاى دينى
ساختارهاى ذهنى و تأثيرات آنها 
اجتماعى شدن و جامعه‏پذيرى
جامعه‏شناسى گفتگو
جامعه‏شناسى جنگ
انسجام و همبستگى اجتماعى و دهها موضوع ديگر كه گاه بعضى از اين موضوعات خود به ده‏ها خرده موضوع تقسيم شده‏اند.

7- تبيين وتفسير موضوعى طبقات به‏دست آمده

به لطف و عنايت الهى و توجه خاص ولى نعمت‏مان حضرت امام هشتم على‏بن موسى الرضاعليه السلام پس از اتمام طبقه‏بندى موضوعى و روشن شدن فضاى مفهومى موضوعات، آخرين مرحله اين پروژه، تبيين و تفسير موضوعى طبقات به‏دست آمده، خواهد بود كه حتى الامكان زمينه‏هاى نظريه‏پردازى در حوزه جامعه‏شناسى را فراهم خواهد كرد.

پی نوشت‌ها:

1- هاشمى رفسنجانى، اكبر و جمعى از محققان، تفسير راهنما، چاپ اوّل، قم، دفتر تبليغات اسلامى، 286/ 2 1373، برداشت 8.
2- همان، 65-69 /2.
3- همان، 162-165 /10 و 20-221.
4- مكارم شيرازى، ناصر و جمعى از محققان، تفسير نمونه، چاپ چهاردهم، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 246 /16 1376؛ طباطبايى، محمدحسين، الميزان فى تفسيرالقرآن، ترجمه محمّدباقر موسوى همدانى، چاپ اوّل، قم، دفتر انتشارات اسلامى، 178/6 1376.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: چهارشنبه 13 خرداد 1394 ساعت: 22:40 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

قرآن و كاركردهاى نهاد خانواده

بازديد: 119
قرآن و كاركردهاى نهاد خانواده

 

سيد حسين هاشمي

چکیده: اين پژوهش به كاركردهاى خانواده و نقش آن در استحكام نهاد خانواده پرداخته است. 
ياد كرد زيست اجتماعى انسان، نهاد كوچك اجتماعى خانواده، پيشينه و امروز خانواده بحث‏هاى درآمدى نوشتار را صورت داده است. كاركردهاى روانى كه خود بر دو شاخه روانى - جنسى و روانى - عاطفى تقسيم مى‏شود و نيز كاركردهاى اجتماعى، شامل فرزندزايى، مفهوم تربيت، تربيت مذهبى، شيوه‏ها و برآيندهاى تربيت خانواده در ماندگارى و ثبات بخشى خانواده و همچنين كاركردهاى اقتصادى خانواده، مطالب محورى و مهم تحقيق به شمار مى‏روند. 


كليد واژه‏ها: خانواده، كاركردهاى خانواده، كاركرد روانى، كاركرد جنسى، تربيت خانوادگى، شيوه‏هاى تربيت، تربيت نمادين، تربيت دستورى، گسست خانواده، تربيت.

1- زندگى اجتماعى انسان

انسان جاندارى اجتماعى و «گروه زى» است كه از ميان تمامى جانوران گروه زى، پيچيده‏ترين نوع زندگى اجتماعى را دارد. زندگى دسته جمعى انسان، برآيند يك سلسله نيازهاى طبيعى يا ارادى است كه شمارى از انسان‏ها را به يكديگر پيوند مى‏دهد و به صورت يك گروه به هم پيوسته در مى‏آورد. اين گروه به هم‏پيوسته را «جامعه» مى‏نامند.

2- گذشته و امروز نهاد خانواده

ساده‏ترين، كوچك‏ترين و قديمى‏ترين شكل جامعه انسانى كه تاريخ روايت مى‏كند، خانواده است كه دست كم از زن، شوهر و فرزندان به وجود آمده و كشش‏ها و پيوندهاى متعددى اعضاى آن را گرد هم آورده است.
زن و مرد به دنبال احساس و تمايل قلبى به ايجاد پيوند ميان خود، با يكديگر پيمان همسرى و زندگى مشترك(با تمام گونه‏ها و اشكال مختلف آن( مى‏بندند. اين پيمان در زندگى و حيات فردى و اجتماعى انسان از مكانت و اهميت ويژه‏اى برخوردار است؛ چه نه تنها موجوديت دو انسان را از جنبه‏هاى بسيارى به هم مى‏پيوندد، كه نخستين محيط و بستر زندگى، پيداى و گسترش نسل انسانى با تشكيل خانواده را فراهم مى‏سازد و شالوده سازواره‏ى جسم و جان نسل‏هاى بعدى در همين كانون و با تأثيرپذيرى از خصلت‏ها و رفتارهاى زن و شوهر، شكل و سمت و سو، مى‏يابد؛ از همين رهگذر ازدواج و پيوند زناشويى در نگاه تمامى اديان و ميان همه ملت‏ها امرى مقدس شمرده شده و در نظام‏هاى حقوقى مختلف به خانواده و مسائل مربوط به آن توجه و اهتمام ويژه‏اى صورت پذيرفته است. چندان كه در متون روايى اسلامى آمده است:
«ما بنى بناء فى الاسلام احبّ الى اللَّه من التزويج»1
«هيچ بنايى در اسلام محبوب‏تر از ازدواج بنا نهاده نشده است.»
اين در حالى است كه بشر مدرن - كه از بارزترين شاخصه‏هاى آن پشت كردن به گذشته و سنت‏ها و ارزشهاى پيشينيان است - شاهد دگر شدن پرشتاب تمامى سطوح و لايه‏هاى زندگى از جمله نهاد خانواده است؛ ارزشها و هنجارهاى خانواده سنتى به سرعت در حال شكستن و فروپاشى است و فرايندهاى تلخ و ناگوار اين گسست و فروپاشى، دغدغه جدى همه متفكران و انديشه ورزانى است كه نسبت به سرنوشت انسان‏ها و جوامع انسانى مى‏انديشند. «آنتونى گيدنز» نماى دردآلود فروريختن بناى رفيع خانواده در دنياى غرب امروزى را در قالب داستان واقعى و نه خيالى، چنين به تصوير مى‏كشد:
««اچ» ]نام مستعار يكى از دوستان آنتونى[ تا سن حدود 30-32 سالگى زندگى خانوادگى عادى داشت، وى داراى دو فرزند بود و يك انسان معمولى اهل خانواده به نظر مى‏آمد، تا اين كه براى تعطيلات به يونان رفت و در آن جا فاجعه‏اى رخ داد و هسمرش در يك سانحه رانندگى كشته شد. پس از آن به هر دليلى تمايلات جنسى او تغيير كرد و همجنس باز شد - از اين رو به بعد، زوج جنسى او را «جى» مى‏ناميم -.
جى، زوج هم‏جنس‏باز اچ، خواهرى داشت كه او نيز هم‏جنس‏باز بود و با چنين رابطه‏اى زندگى مى‏كرد، خواهر هم‏جنس‏باز جى، تصميم گرفت كه بچه‏دار شود، لذا زوج جنسى اچ، از وى خواست كه خواهرش را از طريق لقاح مصنوعى باردار كند تا بتواند صاحب فرزند شود؛ به اين ترتيب او حامله شد و شايد باور نكنيد كه صاحب دو فرزند دوقلوى پسر شد. در حال حاضر، آن دو زن هم‏جنس‏باز، از اين دو پسر نگهدارى مى‏كنند ولى هم‏زمان، توسط آن دو مرد هم تربيت و نگهدارى مى‏شوند، چون به هر حال يكى از آن دو، پدر بيولوژيكى بچه‏هاست.»
وى سپس پرسش‏ها و هدف خويش از نقل اين داستان را چنين مى‏گويد:
«آيا اين بچه‏ها پدر دارند؟ بله. يك پدر بيولوژيكى، اما چنين پدرى چه حقى بر فرزندان خود دارد؟ واقعا نمى‏دانم، حتى از لحاظ قانونى مشخص نيست كه وظايف اين پدر بيولوژيكى نسبت به فرزندانش چيست؟ بچه‏ها به يك معنا داراى چهار سرپرست هستند كه با آن‏ها روابط عاطفى نزديك دارند، ولى نه از نوعى كه به طور سنتى به خانواده‏ها نسبت مى‏دهيم.
هدف من از نقل اين حكايت، صرفاً بيان پاره‏اى از تغييرات چشم‏گير كه در اطراف ما و روابط شخصى خانواده‏ها ايجاد مى‏شود، نبود بلكه مى‏خواستم به واكنش‏ها در برابر اين پديده فكر كنيد.»2

3- اسباب گسست خانواده

مهمترين اسباب و عواملى كه در سست شدن بنياد خانواده تأثير منفى و ويرانگر بر جاى نهاده و پيوندهاى خانوادگى را دچار گسست كرده و مى‏كند، فراموشى، يا دست كم، فرو كاستن كاركردهاى خانواده و به بيان ديگر، جداشدن دو عنصر اصلى كانون خانواده )كه قوام و دوام نهاد خانواده به آن دو بستگى دارد( يعنى پدر و مادر از نقش و كاركردهاى خود، كه نمى‏توانند و يا نمى‏خواهند مسئوليت خويش را چنان كه بايد انجام دهند، خانواده را در سراشيب سقوط قرار داده است. بخش بزرگ اين كاركردها، در دانش تجربى و آموزه‏هاى دينى، قلمرو مشترك دارند.

4- كاركردهاى خانواده

جامعه‏شناس نام آشناى معاصر «تى بى باتو مور» كاركردهاى خانواده را به چهار حوزه: «كاركرد جنسى، كاركرد اقتصادى، كاركرد توليدمثل، و كاركرد تعليم و تربيت» تقسيم كرده و از منظر ديگر، مجموع آن‏ها را به دو نوع روانى و اجتماعى بخش‏پذير دانسته است.3 برخى ديگر از جامعه‏شناسان، چهار كاركرد عمده اجتماعى براى خانواده تشخيص داده‏اند: «توليدمثل، نگهدارى(كودكان نابالغ)، كاريابى، جامعه‏پذير كردن.»4
«ويل دورانت» در كتاب «لذات فلسفه» مى‏نويسد:
«كار خاص زن، خدمت به بقاء نوع است و كار خاص مرد، خدمت به زن و كودك. ممكن است كارهاى ديگرى هم داشته باشد ولى همه از روى حكمت و تربيت تابع اين دو كار اساسى است.»5
آموزه‏هاى دينى و از جمله، آيات قرآنى - با ادبيات و زبان خاص خود - بر كاركرد خانواده به ويژه والدين به عنوان دو عنصر اصلى شكل دهنده، صيانت‏گر و تداوم‏بخش نهاد خانواده اهتمام افزون ورزيده و كاركرد پدر و مادر را در حراست از كيان خانواده بسى مهم و تعيين كننده قلمداد كرده است.
بخشى از مهمترين كاركردهاى خانواده را كه بر گسست و پيوست آن، تأثير جدى بر جاى مى‏گذارد، با الهام از متون دينى به ويژه قرآن كريم، چنين مى‏توان برشمرد.

كاركردهاى روحى و روانى

زن و مرد، بر اساس سرشت و خلقت، خواهان و دلداده يكديگرند، زن بدون پيوستن به مرد و مرد بدون وصال زن، خود را تنها، ناقص و سرخورده احساس مى‏كند، چنان كه گويى نيمى از خويشتن را ندارد. همين علاقه و دلدادگى است كه در ادبيات و فرهنگ انسانى، شاهكارهاى ادبى آفريده و احياناً جنگ‏ها و ويرانى‏هاى نيز به بار آورده است. اين علاقه و دلدادگى، داراى دو منشأ و يا چهره است:

الف: كاركرد روانى جنسى

نوعى علاقه و تمايلى كه منشأ آن نياز جنسى و كشش غريزى است، زنان و مردان را به سوى جنس مخالف مى‏كشاند. دستگاه آفرينش اين جذبه و تمايل را در دو جنس مخالف قرار داده است تا به وسيله آن، نسل آدمى امتداد يابد و تلخى‏هاى زندگى مشترك، باردارى، زايمان، تربيت و پرورش اولاد و تأمين معيشت فرزندان و خانواده بر والدين سخت و گران نيايد.
قرآن كريم كاركرد خانواده در برآوردن نياز جنسى يك ديگر را چنين بيان مى‏كند:
«نساءكم حرث لكم فأتوا حرثكم انّى شئتم...»(بقره/ 223)
«زنان شما محل بذرافشانى شما هستند؛ پس هر زمان كه بخواهيد، مى‏توانيد با آن‏هاآميزش كنيد.»
لحن ترغيب‏گرانه آيه شريفه بر تأمين نياز جنسى و كامروايى از رهگذر آميزش با همسران، اهتمام كلام وحيانى الهى، بر كاركرد اثباتى اشباع جنسى زن و شوهر به وسيله يكديگر در استحكام خانواده و به بيان ديگر اهميت و جايگاه تعيين كننده عمل جنسى در خانواده را مى‏رساند.
متون‏روايى به صورت آشكارتر، برآورده شدن نياز جنسى زن و شوهر از سوى يكديگر را عامل پايدارى و استحكام بنيان خانواده برشمرده است. سنت اسلامى با شيوه‏هاى بيانى گوناگون تأكيد دارد كه زن و شوهر بايد نياز و خواسته‏هاى غريزى و جنسى يكديگر را برآورده سازد.
در روايت نبوى به نقل امام صادق‏عليه السلام آمده است:
«عن ابى عبداللَّه‏عليه السلام قال: قال رسول اللَّه‏صلى الله عليه وآله وسلم: خير نسائكم العفيفة الغلمة»
«بهترين زنان شما آن است كه پاكدامن و پرشهوت باشد.»6
در روايت ديگر از آن حضرت نقل شده است:
«برخى از اصحاب امام‏عليه السلام از او پرسيدند: لذيذترين چيزها كدامند؟(خودشان هر كدام چيزى را معرفى كردند.) امام فرمود: لذيذترين چيزها آميزش با زنان است.»7
اگر كاركرد جنسى و توليدمثل خانواده به خطر بيفتد، چه كاستى از جانب مرد باشد يا زن، ثبات و استحكام خانواده متزلزل مى‏شود. بر پاى‏بست چنين احساس خطر و امكان افتادن در ورطه فروپاشى و طلاق است كه اسلام براى زنى كه نيازهاى جنسى شوهر خود را از سرعمد و غرور، برآورده نسازد نام «ناشزه» مى‏نهد و او را سزاوار كيفر و مجازات مى‏شناسد:
«و اللاتى تخافون نشوزهن فعظوهن و اهجروهن فى المضاجع و اضربوهن فان اطعنكم فلا تبغوا عليهن سبيلا ان اللَّه كان عليّا كبيرا»(نساء/ 34)
«آن دسته از زنان را كه از سركشى و مخالفت‏شان بيم داريد، پند و اندرز دهيد؛ و (اگر مؤثر واقع نشد)، در بستر از آنها دورى نماييد و (اگر هيچ راهى جز شدت عمل، براى وادار كردن آنها به انجام وظايف‏شان نبود،) آنان را تنبيه كنيد و اگر از شما پيروى كردند، راهى براى تعدى بر آنها نجوييد (بدانيد خداوند بلندمرتبه و بزرگ است.»
چنان كه اگر زن از ناحيه شوهر خويش احساس نشوز و خوددارى از آميزش جنسى و عمل زناشوى كند، قرآن براى جلوگيرى از فروپاشى خانواده راهكار صلح را پيشنهاد مى‏كند كه مفهوم وسيع و دامن‏گستر نسبت به هر نوع تلاش آشتى‏جويانه و از جمله واداشتن مرد براى برآوردن نيازهاى غريزى همسرش مى‏باشد.
«و ان امرأة خافت من بعلها نشوزاً او اعراضاً فلا جناح عليهما ان يصلحا بينهما صلحاً و الصلح خير...»)نساء/ 128)
«و اگر زنى از طغيان و سركشى و يا اعراض شوهرش، بيم داشته باشد، مانعى ندارد، با هم صلح كنند و صلح بهتر است.»
نشوز، از ماده نشز(= فلس) آن گونه كه زبان‏شناسان مى‏گويند، در لغت به معناى مكان مرتفع است. در اصطلاح فقيهان، نشوز، به معناى عصيان كردن زن بر مرد و مرد بر زن است. در قاموس قرآن با در نظرداشت همين معناى اصطلاحى آمده است:
«نشوز برترى و عصيان كردن مرد بر زن و زن بر مرد است.»8
فقيهان و قرآن‏پژوهان، بارزترين مصداق‏هاى نشوز و برترى جويى را امتناع و خوددارى زن و يا شوهر از كامروايى ديگرى بر شمرده‏اند.
در معاشرت خانوادگى اين تنها موردى است كه قرآن كريم، راهبردهاى مختلف ارايه داده و از جمله زدن همسر را روا شمرده است، اصل رواشمارى زدن (به هر معناى كه باشد) نشان‏گر اهميت حالت نشوز از رهگذر متزلزل ساختن كيان خانواده است.
در علت‏يابى اين نكته كه چرا خداوند در مورد نشوز و امتناع زن از تمكين در برابر شوهر خويش، كيفر و مجازات تعيين كرده اما در مورد نشوز مرد، پيشنهاد مصالحه و كوشش براى صلح و آشتى ميان زن و مرد داده است؛ شايد بتوان به خصوصيات روحى و روانى هر يك از زن و مرد اشاره كرد؛ چه اين كه بر اساس يافته‏هاى روان‏شناسان، نياز جنسى مردان، ابتدايى و تهاجمى است؛ به گونه‏اى كه او خود را يكسر نياز، طلب، عشق و تمنا مى‏شناسد. 
همين سرعت جوشش و غليان شهوت در مرد است كه براى مردان پرواپيشه و خداترس، عامل گريز و پرهيز از اماكن حضور زنان زيباروى و به ديگر سخن، عفت مردانه، و در مردان فاقد حيا و عفت مايه سقوط در ورطه هولناك آلودگى و فحشاء مى‏شود. در حالى كه زنان، تحمل و صبر بيشترى در خودنگهدارى در برابر فشارهاى جنسى را دارند.
اسحاق‏بن عمار از امام صادق‏عليه السلام روايت كرده است:
«خداى عزوجل براى زنان ده برابر مردان صبر و تحمل در برابر غرايز جنسى، قرار داده است. اما اگر به هيجان بيايند؛ ده برابر يك مرداند.»9
بدين ترتيب چون احتمال فروپاشى كانون خانواده در صورت ناكامى جنسى مرد از سوى همسرش بيشتر مى‏رود، اسلام از يك سوى براى جلوگيرى از چنين فرايند شومى، نسبت به نشوز زنان، سختگيرى بيشترى نشان داده و از ديگر سوى، به زنان سفارش كرده است كه شوهران خويش را اشباع جنسى كنند و كامروايى شوهرشان را به عنوان اولويت وظايف و بايستگى‏هاى همسرى خويش قرار دهند. 
در روايت نبوى آمده است:
«بر هيچ زنى روا نيست بخوابد مگر آن كه خود را به شوهر عرضه كند، لباس خود را از تن بيرون كند و با او در زير يك لحاف داخل شود و بدن خود را به بدن او بچسباند، اگر چنين كند خود را به شوهر عرضه كرده است...»10
با اين حال، اسلام، نيازهاى جنسى زن را نيز ناديده نينگاشته و حق هم‏خوابى و آميزش جنسى، در فواصل زمانى معينى را از جمله حقوق زنان بر مردان شمرده است. كه هر گاه مردان از انجام آن سرپيچى كنند، بسان ضايع كردن ساير حقوق زن، مورد نكوهش و سرزنش قرار مى‏گيرند.
امام على‏عليه السلام روايت مى‏كند:
«گروهى از اصحاب پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم زنان را بر خود حرام قرار داده بودند، روزها روزه مى‏گرفتند و شب‏ها را به نماز مى‏ايستادند. ام سلمه اين قضيه را به رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم رسانيد. آن حضرت به سوى اصحاب رفت و به آنان چنين فرمود: «آيا شما از زنان اعراض مى‏كنيد، در حالى كه من با آنان معاشرت مى‏كنم، در روز غذا مى‏خورم و در شب مى‏خوابم هر كس از شيوه من پيروى نكند از آن من نيست.
در اين هنگام، خداوند فرو فرستاد: « لا تحرّموا طيّبات ما احلّ اللَّه لكم و لا تعتدوا انّ اللَّه لايحبّ المعتدين. وكلوا مما رزقكم اللَّه حلالاً طيباً و اتقوااللَّه الذى انتم به مؤمنون...» (مائده/ 11)87-88
از حضرت رضاعليه السلام پرسيدند:
«مردى زن جوانى دارد و در اثر مصيبتى كه بر او وارد شده چند ماه بلكه، يكسال است كه با او نزديكى نكرده است، آيا در اين كار گناهى كرده است؟ فرمود: آرى، بعد از چهار ماه گناه‏كار است.»12
تحقيقات جامعه‏شناختى نيز ناكامى‏هاى جنسى زنان و مردان را از همسران خويش در شمار عوامل طلاق، جاى داده‏اند. 
دكتر «فرانك.س.كايريود» مى‏گويد:
«بر اساس آمار دقيق جديد، ثابت شده كه اكثر طلاق‏ها در زمان حاضر بر اثر عدم ارضاى جنسى زن و شوهر است.»13
كاركرد روانى و روحى به معناى پيش گفته را از منظر ديگر نيز مى‏توان در استحكام و ثبات و يا گسست و يا ناكامى خانواده تأثيرگذار دانست؛ بدين بيان كه ازدواج رابطه و راهكار قانونمند، شرعى و عقلانى براى رفع نياز دو همسر از سوى ديگرى و مانع و بازدارنده آلودگى، فحشا و هرزگى زنان و مردان است. اگر اين نياز در درون خانه و از جانب همسر، برآورده نشود، راه براى ارتباطهاى نامشروع باز مى‏شود و اين خود به طور قطع و يقين، بنياد خانواده را فرو مى‏ريزد. 
يكى از پژوهشگران مسايل خانواده مى‏گويد:
«بى‏اعتنايى به توافق و تطبيق جنسى، سبب بروز بسيارى از اختلافات و اختلالات زناشويى مخصوصا بيمارى‏هاى روحى در زن از قبيل بى‏خوابى، بى‏اشتهايى، لاغرى، حملات صرعى، بى‏حوصلگى، بداخلاقى، انحراف، فساد اخلاق و بالاخره منجر به طلاق خواهد شد.»14
رهيافت به بخشى از معنا و مفهوم و روايات بسيارى كه ازدواج را وسيله حفظ نيم و يا دو سوم دين و بازيابى نيمى از سعادت و عبادت دانسته از همين منظر ميسر است.15

ب: كاركرد روانى عاطفى

منشأ و خاستگاه ديگر پيوند و دلدادگى دو همسر را بايد در امر فراتر از كشش جنسى سراغ گرفت، گو اين كه برخى از روان كاوان، چون «فرويد» كوشيده‏اند، تمامى ميل‏ها و كششهاى زنان و مردان به جنس مخالف را در غرايز جنسى محدود و محصور كنند. اما در برابر اين تصور و انگاره، پاره‏اى ديگر از روان‏شناسان و نيز متون آسمانى و وحيانى قرآن، مرتبه و لايه‏اى از محبت و دلدادگى ميان همسران را باور دارند كه در دانش روان‏شناختى، گاه «عشق» و گاه «نوعى احساس» ناميده شده و در كاربرد قرآنى، به «مودت» و «رحمت» تعبير شده است.
دكتر «ژ.آ.هدفيلد» از روان‏كاوان نام آشناى معاصر در كتاب «روان‏شناسى و اخلاق» تفسير فرويد از واژه عشق را چنين بيان مى‏كند:
«فرويد عقيده دارد كه معنا و مفهوم كامل عشق، در غريزه جنسى خلاصه شده است و در حقيقت كلمه عشق را از بين مى‏برد و به جاى آن غريزه تناسلى مى‏گذارد، و به ندرت فرقى بين غريزه مرد و زن مى‏گذارد؛ بلكه فقط مى‏گويد: مرد از راه غريزى تحريك مى‏شود و زن از راه عشق.»16
سپس نظر خود را در اين باره مى‏آورد:
«نظر من اين است كه عشق يك غريزه ساده مثل غريزه تناسلى يا خشم، غضب و يا ترس نمى‏تواند باشد، بلكه احساسى و در حقيقت مجموعه هيجاناتى است كه نسبت به يك چيز يا شخص در وجود آدمى به وجود مى‏آيد؛ مثلا وطن‏پرستى همانطور كه از اسمش پيداست احساسى است كه در آن تمام هيجانات‏مان در اطراف كشورمان دور مى‏زند.
بدين طريق،عشق، عبارت از احساسى است كه در آن عده زيادى از هيجانات، مثل فداكارى، احترام، تهور در دفاع از معشوق، نرمى و ملاطفت بخصوص در عشق مادر به فرزندش، پذيرش خواهشها و تحسين معشوق، همگى همكارى نزديك دارند.»17
شهيد مرتضى مطهرى‏قدس سره نيز مى‏گويد:
«عجيب است كه بعضى از افراد نمى‏توانند ميان شهوت و رأفت فرق بگذارند، خيال كرده‏اند آن چيزى كه زوجين را به يكديگر پيوند مى‏دهد، منحصرا طمع و شهوت است، حس استخدام و بهره‏بردارى است، همان چيزى است كه انسان را با مأكولات و مشروبات و ملبوسات و مركوبات پيوند مى‏دهد، آنها نمى‏دانند كه در خلقت و طبيعت علاوه بر خودخواهى و منفعت‏طلبى علايق ديگرى هم هست، آن علايق ناشى از خودخواهى نيست، از علاقه مستقيم به غير ناشى مى‏شود.
اين افراد گمان كرده‏اند كه مرد به زن هميشه به آن چشم نگاه كرده و مى‏كند كه احيانا يك جوان عزب به يك زن هر جايى نگاه مى‏كند، يعنى فقط شهوت است كه آن دو را به يكديگر پيوند مى‏دهد. در صورتى كه پيوندى بالاتر از شهوت است كه پايه وحدت زوجين را تشكيل مى‏دهد.»18
در قرآن كريم چنان كه بيشتر گفتيم، بر محبت و پيوند زنان و مردان به يك ديگر، نام رحمت و مودت نهاده شده و در شمار آيات و نشانه‏هاى الهى، جاى گرفته است:
«و من آياته ان خلق لكم من انفسكم ازواجاً لتسكنوا اليها و جعل بينكم مودة و رحمة إنّ فى ذلك لايات لقوم يتفكرون»(روم/ 21)
«و از نشانه‏هاى او اين كه همسرانى از جنس خودتان براى شما آفريد تا در كنار آنان آرامش يابيد و در ميان‏تان مودت و رحمت قرار داد، در اين نشانه‏هايى است براى آنان كه گوش شنوا دارند.»
واژه مودت در زبان عرب به معناى دوست داشتن و رحمت، به معناى رقت قلب و مهربانى است؛ 
ابن منظور در لسان العرب مى‏گويد:
«رحمت به معناى رقت و مهربانى كردن است و به همين معناست، مرحمت.»19
كاربرد قرآنى رحمت نيز همين معنا را تأييد مى‏كند؛ راغب، در «المفردات فى غريب القرآن» مى‏گويد:
«رحمت، مهربانى و رقتى است كه تقاضاى احسان به فردى كه مورد رحمت قرار گرفته است دارد. از اين سبب گاه تنها در مهربانى ]ملزوم[ و گاه تنها در احسان]لازم[ به كار مى‏رود. مانند: خدا فلانى را رحمت كند.»20
جاراللَّه زمخشرى (467-528) نيز بر آن است كه اصل معنا و مفهوم رحمت، عاطفه و مهربانى است.21
علامه سيدمحمدحسين طباطبايى‏قدس سره توضيح بيشترى در مفهوم رحمت داده و گفته است:
«رحمت، تأثر و انفعال مخصوصى است كه در وقت ديدن محتاج، عارض قلب مى‏شود و شخص را به رفع نياز و كاستى‏هاى محتاج و نيازمند وادار مى‏كند. اين معنا به حسب تحليل، به عطا و فيض بر مى‏گردد و به همين معنا خداوند سبحان، به صفت رحمت، توصيف مى‏شود؛ يعنى، رحمت در خداوند به معناى عطا و احسان است نه تأثر و انفعال قلب؛ زيرا در ذات بارى، انفعال نيست.»22
در تعريف علامه طباطبايى از رحمت دو نكته شايان توجه است:
يك: ايشان منشأ رحمت (= احتياج و نياز شخص مرحوم) را بخشى از تعريف و مفهوم رحمت دانسته و در نتيجه مهربانى و رقّت قلب ويژه‏اى را كه به منظور رفع نياز نيازمند، بر شخص عطاكننده عراض مى‏گردد، رحمت ناميده است.
دو: در آيه شريفه مورد گفت و گو، چون مودت و رحمت ميان زن و شوهر دوطرفى دانسته شده و اين بدان معنا است كه هر يك از زن و مرد، در ژرفاى وجود خويش نياز به مهربانى و شقفت‏ورزى از جانب ديگرى را نهفته دارد و اين نياز، تنها با آميزش آن دو و تشكيل خانواده لبريز از عشق و محبت، برآورده مى‏شود. پس در تشكيل خانواده، تنها رفع نياز جنسى، مطلوب و مورد نظر نيست، بل افزون بر رفع نياز، نوعى نياز به احسان و عطوفت از هر دو جانب زوجين نسبت به ديگرى وجود دارد كه منت‏گذارى و تلخ‏كامى را، از همكارى، تعامل و رفع نياز دو طرف از سوى ديگرى، پيرايش مى‏كند و هر دو جانب از اين رفع نياز احساس شادمانى و خوشى مى‏كند، بى‏آنكه هر گونه تلاش و تحمل رنج در اين راه بتواند او را دچار ملال و خستگى كند.
كلام وحيانى الهى، در سوره مباركه نساء، شمارى از بايدهاى روابط خانوادگى را ياد كرده و پيوند زناشويى بين زن و مرد را «ميثاق غليظ» ناميده است:
«و كيف تأخذونه وقد افضى بعضكم الى بعض و اخذن منكم ميثاقاً غليظاً» (نساء/ 21)
«و چگونه آن(مهر) را باز پس مى‏گيريد، در حالى كه شما با يكديگر تماس و آميزش كامل داشته‏ايد؟ و (از اين گذشته) آن‏ها(هنگام ازدواج) از شما پيمان محكمى گرفته‏اند.»
علامه «محمد جواد مغنيه» در تفسير آيات نوزدهم تا بيست و يكم سوره مباركه نساء كه درباره شيوه معاشرت و رفتار خانوادگى است، باب بحثى را با عنوان: «ازدواج، مبادله روح با روح» مى‏گشايد و مى‏گويد:
«ازدواج مبادله روح با روح و عقد ازدواج، پيمان رحمت و مودت است نه پيمان مالك شدن جسم در بدل مال. از همين رهگذر فقيهان گفته‏اند كه عقد ازدواج به عبادات نزديك‏تر است تا داد و ستدهاى مالى و بر همين مبنا است كه عقد ازدواج را با نام خدا و بر پايه كتاب خدا و سنت رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم جارى مى‏كنند.»23
علامه «شيخ محمود شلتوت» نيز در تفسير آيات بيست و يكم همين سوره مباركه مى‏آورد:
«اگر بدانيم كه واژه «ميثاق» در قرآن كريم جز در تعبير از آن چه كه ميان خدا و انسان است از توحيدگرايى و نيز در مناسبات بين‏الدولى كه مربوط به امور مهم، خطير و سرنوشت ملت‏هاست، به كار نرفته است، به مكانت و جايگاه رفيع پيمان ازدواج، در نگاه قرآن، نايل مى‏آييم؛ چه قرآن، پيمان زناشوئى را ميثاق، ناميده است.
افزون بر اين، اگر توجه كنيم كه قرآن اين ميثاق را با وصف «غليظ» (در همين آيه شريفه) ستوده است. آن گاه به جايگاه فرازمند و واقعى اين پيمان در ميان تمامى پيمان‏هايى كه قرآن از آنها با عنوان ميثاق، ياد كرده و هيچ يك را با اين صفت توصيف نكرده است، واقف خواهيم شد.»24
بدين سان، كانون خانواده از آن روى كه بزم محبت و مودت است، اكسير آرام‏بخشى، اضطراب پيرايى و «سكن»بودن براى هر دو همسر را در خود دارد. رهيافتن به اين واقعيت كاركردى خانواده، آشكارا اعتراف به اين واقعيت نيز هست كه هر گاه خانواده از محبت و مودت، تهى گردد، شالوده آن سست و لغزنده مى‏شود و هر آن احتمال فروپاشى و گسست آن مى‏رود. و اين يكى از اسباب و عواملى است كه خانواده امروز غربى را در سراشيب سقوط و نابودى قرار داده است؛ چه كاركرد خانواده در غرب، با الهام از پندارهاى امثال فرويد، و عرف كامروايى‏هاى خيابانى و كاباره‏اى، منحصر به اشباع غريزه جنسى و تهى از مهر، شفقت و عاطفه ژرف و پايدار گرديده و روابط زن و شوهر و منزلت آن دو، به ويژه زنان، تا سر حد مزبله‏دان، تنزل يافته است.
شرط قرار دادن رضايت و خواست زن و شوهر در هنگام ازدواج، در آموزه‏هاى عرفى و شرعى اسلامى، گذشته از مصلحت‏سنجى‏هاى ديگر، گوئى به اين موضوع نظر داشته است، كه ازدواج بدون رضايت و دلدادگى دو طرف به همسر خويش، بنايى را مى‏ماند كه در مسير طوفان تند و بنياد برانداز پى‏ريزى شده باشد. بانيان چنان بنيادى روزى بر خرابه‏هاى آن، خواهند نگريست و دل‏هاى عارى از رضايت آغازين، مزرع رويش محبت و مودتى كه ماندگارى خانواده را تضمين مى‏كند، نخواهدشد.
پس بايد كه آغازين سنگ بناهاى اين بنياد، بر شالوده محبت و دوستى‏ها - و نه صد البته شور غرايز عشق‏نما و زود گذر شهوانى - گذاشته شود؛ چنان كه در فراز و فرود زندگى زناشويى نيز اين اكسير بقا و پايدارى، بايد نه تنها مصون و محفوظ بماند كه، بر اثر اخلاق كريمانه و آشناى دو همسر نسبت به يكديگر و تولد فرزندان، اين محبت و دوستى ريشه‏دار و راسخ‏تر گردد، تا بناى قدسى خانواده استحكام بيشتر بيابد.
تأكيد افزون و راه‏كردهاى متون دينى در تعامل و معاشرت كريمانه و صميمى زن و شوهر با يكديگر را مى‏توان، ناظر بر اين موضوع اساسى قلمداد كرد. سنت اسلامى، كمترين رفتار و سخنى را كه از آن بوى بى‏مهرى استشمام شود، از زن بر شوهر و از شوهر بر زن شايسته نمى‏داند و آن را نكوهش مى‏كند.
جميل‏بن دراج از امام صادق‏عليه السلام روايت مى‏كند كه فرمود:
«أيما أمرأة قالت لزوجها: ما رأيت من وجهك خيراً فقد حبط عملها»
«هر زنى كه به شوهرش بگويد: من از تو خيرى نديدم، اعمال نيك او باطل مى‏شود.»25
امام على‏عليه السلام در جمله وصيت‏هاى خود به فرزندش ابوحنيفه فرمود:
«فدارها على كل حال احسن الصحبة لها ليصفوا عيشك.»
«با همسر خود در هر شرايطى مدارا و خوش‏رفتارى كن، تا زندگى برايت گوارا گردد.»26

كاركردهاى اجتماعى
1- فرزندزايى

فرزند زايى و تداوم نسل انسانى از مجراى ازدواج، تشكيل خانواده و به هم پيوستن يك زن و مرد، نخستين عمل و كاركرد اجتماعى خانواده و از جمله مهمترين اهداف و حكمت‏هاى زوج آفرينى آدميان از سوى پروردگار حكيم و دانا و همچنين از نعمت‏هاى در خور سپاس الاهى به شمار مى‏رود:
«و اللَّه جعل لكم من انفسكم ازواجا و جعل لكم من ازواجكم بنين و حفدة و رزقكم من الطيبات...» (نحل/ 72)
«و خداوند از جنس خودتان همسرانى قرار داد و از همسرتان براى شما فرزندان و نوه‏هايى به وجود آورد و از پاكيزه‏ها به شما روزى داد...»
«فاطر السماوات و الارض جعل لكم من انفسكم ازواجاً و من الانعام ازواجاً يذرؤكم فيه ليس كمثله شى‏ء و هو السميع البصير» (شورى/ 11)
«او آفريننده آسمان‏ها و زمين است و از جنس شما همسرانى براى شما قرارداد و جفت‏هايى از چهارپايان آفريد و شما را به اين وسيله ]= به وسيله همسران[ زياد مى‏كند، هيچ چيز همانند او نيست و او شنوا و بينا است.»
نعمت‏انگارى آفرينش انسان‏ها به دو صورت مردان و زنانى داراى استعداد و ظرفيت فرزندآورى و نيز، لحن امتنانى و استدلال خداوند بر تكثير نسل آدميان از رهگذر اختلاف انسان‏ها در جنس (مرد و زن بودن) براى اثبات توحيد خالقيت و ربوبيت، همزمان، گوياى اين واقعيت نيز هست كه هر گاه كاركرد فرزند زايى از خانواده ستانده شود و يا خانواده‏اى در آغاز، فاقد تواناى اين كاركرد باشد، خانواده مطابق با الگوى طبيعت و آفرينش نيست و در ذات خود كاستى و نقصان را به همراه دارد؛ چندان كه ساير كاركردها چون آرامش‏بخشى، رفع نياز عاطفى و حتى جنسى را نيز نمى‏توان به صورت بايسته و كامل از آن سراغ گرفت.
آمارهايى كه از دادگاه‏هاى خانواده به دست مى‏آيد و بررسى علل و عوامل طلاق از سوى پژوهشگران آسيب‏هاى اجتماعى نيز حكايت از آن دارد كه ناتوانى در زاد و ولد و عقيم بودن يكى از دو همسر به ميزان زيادى بر جدايى، طلاق و فروپاشى خانواده‏ها تأثيرگذار است. بر پايه اين نگاه آسيب شناسانه دينى به ازدواج و زناشويى، مى‏توان به بخشى از اسرار احكام و آموزه‏هاى شرعى فقهى اسلامى، در حوزه مسايل جنسى و خانوادگى رهيافت؛ احكامى چون كراهت ازدواج با پيرزنان و عقيمان، تحريم و سزامند كيفردانستن لواط، زنا، عقيم كردن زن و يا مرد، خود ارضائى، سقط جنين، فرزندكشى و... چه همه اين گونه انحرافات جنسى و اخلاقى، با همه اختلاف ظاهرى، رفتارى و شكلى كه با هم دارند، در اين نقطه به هم مى‏رسند كه سلامتى افراد را با خطرهاى جدى و مرض‏هاى گوناگون و احياناً غيرقابل درمان (مانند ايدز و...) مواجه مى‏سازد، بنيان خانواده را از هم مى‏پاشد زيرا كه اينها اعمال و رفتارهايى است بر خلاف حكمت آفرينش، زوج آفرينى انسان و كاركردهاى اصلى و اساسى خانواده.
در روايتى از رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم آمده است:
«لا تزوّجن عجوزا و لا عاقرا فانّى مكاثر بكم الامم»27
«هرگز با پيرزن و زن نازا ازدواج نكنيد كه من به زيادى شما بر ساير امت‏ها، مباهات مى‏كنم.»
در روايتى ديگر به نقل از آن حضرت آمده است:
«بهترين زنان شما زنى است كه بچه‏آور، مهربان، پاكدامن، نزد فاميل عزيز، و محترم و در مقابل شوهر متواضع و فروتن باشد...»28
امام صادق‏عليه السلام نيز فرموده است:
«زنان سه گروه‏اند: يكى: دوشيزه، زايا و مهربان كه در گرفتارى‏ها به شوهر در امر دنيا و آخرت كمك مى‏كند و به هنگام سختى بى‏وفايى نمى‏كند. دوم: نازا كه نه زيبايى دارد و نه اخلاق و در هيچ كار خيرى به كمك شوهر بر نمى‏خيزد. سوم: پرخاشگر، پرتوقع و عيب‏جوى، كه زياد را كم مى‏شمارد و اندك را نمى‏پذيرد.»29
همين سان اسلام سزاوار زن مسلمان نمى‏داند كه با مرد خواجه و عقيم ازدواج كند؛ در روايتى امام موسى‏بن جعفرعليه السلام از ازدواج با مرد عقيم برحذر داشته است.30

2- تربيت اجتماعى

تربيت به مفهوم «فراهم آوردن زمينه براى پرورش استعدادهاى درونى هر موجود و به ظهور و فعليت رسانيدن امكانات بالقوه درون او»31 و حوزه وسيعى از آموزش و پرورش‏هاى گوناگون جسمى، فكرى، فرهنگى، علمى، اخلاقى، مذهبى و... را در بر مى‏گيرد و آن گاه كه با پسوند خانواده بيايد، بدين معنا است كه در اين نهاد كوچك ولى مهم اجتماعى افرادى به عنوان مربيان و كسانى نيز در جايگاه تربيت شوندگان وجود دارند.
پيش از آن كه دين و آموزه‏هاى وحيانى و يا پژوهش‏ها و تحقيقات روان‏شناختى و جامعه‏شناختى در اين باره اظهار نظر كند، واقعيت‏ها و عرف زندگى انسانى، مطابق با راهكارهاى پيشينى دين، نقش مربى‏گرى را به والدين به ويژه پدر و تربيت‏پذيرى را به فرزندان و احياناً همسر، داده است.
پدر در نقش مربى خانواده مى‏بايد موانع رشد و شكوفايى خانواده را شناسايى و برطرف كند و استعدادهاى خانواده را كه نمايان‏ترين و مهمترين آن‏ها ريشه‏دار شدن باورها، ارزش‏ها، محبت، دوستى، حرمت گذارى به همديگر و پروردن كودكان است به ثمر بنشاند.
گر چه امروز، مؤسسات تربيتى، به كاركرد ديرين تربيتى كودكان از سوى خانواده تجاوز كرده و كودك پرورى بوسيله كودكستانها رونق يافته است و اين مؤسسات تربيتى و آموزشى، هر چند مطابق اصول علمى در پرورش و تربيت نسل‏هاى نو، مى‏كوشند اما با اين همه، هرگز جاى پدر و مادر را پر نكرده و نخواهند كرد.
يكى از دلايل اين مطلب آن است كه، سازمان‏هاى تربيتى اگر چه بتوانند آداب، سنن و شيوه زندگى را به گونه نظرى، به كودك آموزش دهند، اما از ناحيه پرورش رفتارى و تزريق محبت و عواطف روحى كه بخشى از نياز كودك است، هرگز جانشين پدر و مادر نمى‏شوند و اين نياز همچنان بدون پاسخ مى‏ماند، مهرورزى و آغوش‏گشايى خالصانه مادر و بوسيدن‏هاى برخاسته از ژرفاى احساس و نهاد جان پدر است كه بذر محبت و دوستى واقعى و نه تصنعى را در دل كودك مى‏كارد و در گذر عمر، همين محبت‏ها است كه بر كناره جويبار زندگى كودك بزرگ مى‏شود و برگ و بر مى‏دهد. هيچ احسان و صميميتى مانند محبت پدر و لطف مادر براى فرزند نمى‏تواند ايثار، دگر دوستى و ضعيف‏نوازى را بياموزد. و اساس خانواده‏هاى بعدى را كه به وسيله كودكان و همسران فردا بنا مى‏گردد، استحكام بخشد. چه كودكان تربيت يافته در محيط صميمى و لبريز از احترام پدر و مادر به يكديگر، زياده بر آن كه تا زمان عضويت در خانواده پدر و مادر از عوامل مؤثر در ثبات و بقاى خانواده و نقطه پيوند والدين خويش به شمار مى‏روند، در آينده زندگى و تشكيل خانواده، همچون پدران و مادران خود، بانيان خانواده موفق، ماندگار و شكوفا خواهند بود.
ممكن است برخى استدلال كنند كه متغيرهاى زندگى، كاركرد تربيتى را از خانواده به بيرون منتقل كرده است، چه گرفتارى‏ها و مشاغل بيرون از منزل زن و شوهر، سبب شده است كه خانواده بخش مهمى از كاركردهاى تربيتى ديرين خود نسبت به كودكان را به سازمان‏هاى ديگرى چون پرورشگاه و آموزشگاه وانهد و تعامل تربيتى ميان زن و شوهر نيز به شدت كاهش يابد.
اما بر اساس آن چه آمد، بايد پذيرفت كه هنوز هم، پدر و مادر، وظيفه و مسئوليت خطير تربيت كودكان را هم چنان به عنوان نخستين اولويت كاركردى خود برعهده دارند، بلكه مى‏توان گفت؛ كودكان معاصر، بيش از كودكان گذشته از ميان الگوهاى متحرك محيطى، نزديك و همانند خود، به پدر و مادر اقتدا مى‏كنند و به گونه غيرارادى رفتار آنان را الگوى رفتارى و سرمشق زندگى خويش قرار مى‏دهند. افزايش ميزان الگوپذيرى فرزندان امروز از پدر و مادر را شايد بتوان در دو عامل سراغ گرفت؛ نخست اين كه خانواده امروزى به دلايل اقتصادى و تنگناهاى معيشتى از توليدمثل و فرزندزايى زياد، خوددارى مى‏كند درنتيجه كودك در محيط منزل و خانواده همبازى‏هاى همسان نمى‏يابد و ناگزير بيش از كودكان دوره‏هاى پيشين به پدر و مادر وابسته مى‏شوند و بيشتر وقت خويش را آن گاه كه پدر و مادر در منزل هستند با آنان سپرى مى‏كنند و رفتار خويش را با شيوه رفتارى آنان تطبيق مى‏دهند و هماهنگ مى‏كنند.
ديگر اين كه در جوامع صنعتى امروز، اقتضاءات شغلى باعث جابجايى و نقل و انتقال خانواده‏ها از يك نقطه به نقطه ديگر مى‏شود. كودكان در محل‏هاى جديد كمتر موفق به پيدا كردن همبازى و رفيقى كه با او انس پيدا كنند مى‏گردد، حس همبازى‏جويى آنان را به گرايش شديد به سوى پدر و مادر سوق مى‏دهد و تأثيرپذيرى از آنان را افزايش مى‏دهد.32

3- تربيت دينى

بر آن چه تا كنون درباره كاركرد تربيت خانواده، به گونه كلى بيان داشتيم، بايد افزود كه يكى از عالى‏ترين غرايز و احساس‏هاى انسانى كه از همان اوان زاده شدن و كودكى، در نهاد هر انسانى وجود دارد، حس مذهبى است. شكوفايى، پرورش و صيانت از اين حس، در حيطه خانواده و يكى از كار ويژه‏هاى آن است. چه «خانواده غالبا مركز عبادت مذهبى است كه در آن پدر نقش روحانى خانواده را بر عهده دارد.»33
از همين رهگذر، متون قرآنى و روايى، همان سان كه دين‏باوران را، مسئول تزكيه، رشد و پرورش دينى، اخلاقى و علمى شخص خويش معرفى كرده است، همان‏سان، در جايگاه سرپرست خانواده، نسبت به تربيت دينى تمام اعضاى خانواده، مسئول و مكلف شناخته است:
«يا ايها الذين آمنوا قوا انفسكم و اهليكم نارا وقودها الناس و الحجارة...» (تحريم/ 6)
«اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد؛ خود و خانواده خويش را از آتشى كه هيزم آن انسان‏ها و سنگ‏هاست، نگه داريد.»
نگه‏دارى خويشتن و خانواده از آتش، همان‏سان كه با ترك معاصى و تسليم نشدن در برابر شهوات سركش ميسور است، همچنين به وسيله تعليم و تربيت درست و فراهم ساختن محيط پاك و به دور از هر گونه آلودگى فكرى و عملى حاصل مى‏شود.
حضرت محمدصلى الله عليه وآله وسلم در پاسخ به سوالى در اين زمينه، كه چگونه انسان مى‏تواند اهل و فرزندانش را از آتش (آتش دنيا و آخرت) نجات دهد؛ فرمودند:
«آن‏ها را به آن چه خدا دستور داده، امر و از آن چه نهى كرده باز داريد. اگر از شما پذيرفتند آنان را از آتش جهنم حفظ كرده‏ايد و اگر قبول نكردند به وظيفه خود عمل نموده‏ايد.»34

شيوه‏هاى تربيت دينى

تربيت دينى در محيط خانواده با دو شيوه اساسى ميسر است:

1- شيوه كلامى.
2- شيوه نمادين.
1- شيوه كلامى

منظور از شيوه كلامى (دستورى – بيانى) امر و نهى‏هاى ارشادى دو همسر، به يكديگر و كودكان عضو خانواده است؛ يعنى به دستورها مشورت دهى همسران به يكديگر و پدر و مادر به فرزندان در انجام احكام و كارهاى دينى، اخلاقى و عبادى، شيوه «كلامى» تربيت گفته مى‏شود. اين نوع تربيت به نوبه خود، در رشد و شكوفايى حس دينى اعضاى خانواده به ويژه كودكان، تأثير فراوان دارد؛ زيرا صميميت و پيوند و اشتراك سرنوشت زن و شوهر بستر پذيرش و سخن شنوى از همديگر را فراهم مى‏آورد، چنان كه كودك در دوره كودكى وابستگى كامل به والدين دارد و با ديد مثبت به آن‏ها مى‏نگرد و هر چه از آنان دريافت كند، مى‏پذيرد.
گفتارهاى والدين، اعم از دستورى و غيردستورى، حتى سخنان معمولى آن‏ها در شكل‏گيرى رفتار و افكار كودك موثر است و چه بسا سخنان نامناسب و احيانا دروغ‏ها، سرزنش‏ها و تهديدهايى كه در محيط خانه رخ مى‏دهد و ارتباط مستقيم با كودك ندارد، در روح كودك اثر مى‏گذارد. از اين روى بر پدر و مادر لازم است كه در گفتار و سخنانى كه در محيط خانواده صورت مى‏پذيرد - چه آن دسته از گفتار و سخنانى كه يك سوى آن عضوى از اعضاى خانواده است و يا اين كه طرف سخن فردى بيرون از اعضاى خانواده است اما گفتگو در محيط خانه صورت مى‏پذيرد. - كمال دقت و راست گوى را رعايت كنند.

2- شيوه نمادين

به آن چه اعضاى خانواده از اعمال و رفتار يكديگر، مى‏بينند و مى‏آموزند بدون اين كه دعوتى از او شده باشد، شيوه «نمادين (عملى)» تربيت گفته مى‏شود. اين گونه يادگيرى و تربيت دو شاخصه بنيادين دارد، نخست اين كه دامنه تأثير اين روش بسيار گسترده است، گويى از همين رهگذر يكى از شيوه‏هاى تربيتى انبياعليه السلام تربيت از راه عمل بوده و آنان براى تربيت دينى مردم از اين روش استفاده كرده‏اند؛ تمامى رهبران آسمانى، پيش از آن كه به مردم دستورى بدهند، خود به آن عمل مى‏نمودند. حضرت ابراهيم‏عليه السلام براى هدايت بت‏پرستان از شيوه غيركلامى و نمادين بهره جست و به جاى موعظه و نصيحت با شكستن بتها به آن‏ها نشان داد كه چنان معبودهايى بى‏روح، نفع و ضررى به حالشان ندارد.
پيامبر گرامى‏عليهم السلام نيز در موارد متعددى، مانند تعليم نماز و حج، از اين شيوه استفاده كردند و فرمودند:
«صلوا كما رأيتمونى اُصلّى»
«نماز بگزاريد، آن گونه كه مى‏بينيد من نماز مى‏گزارم.»
تأثيرگذارى رفتارى خانواده بر يكديگر هر چند تمامى اعضاى همزيست را در بر مى‏گيرد، اما از ميان همه، آن كس كه بيشترين اثرپذيرى را دارد، كودكان و خوردسالان است.
چشمان ظريف و تيزبين كودك مانند دوربين حساس از تمام صحنه‏هاى زندگى خانواده به خصوص حركات و رفتار والدين و ديگر اعضاى آن، فيلم‏بردارى مى‏كند. از لبخندها، زمزمه‏ها و نوازش‏هاى والدين درس خوش‏بينى، اميدوارى، اعتماد و محبت مى‏آموزد و به عكس، از تنديها، بدرفتاريها و عصبانيت‏هاى آن‏ها درس تندى و بداخلاقى را مى‏گيرد. معمولاً كودك سخن گفتن، آداب معاشرت، رعايت نظم يا بى‏نظمى، امانت‏دارى يا خيانت، راست‏گويى يا دروغ‏گويى، خيرخواهى يا بدخواهى را در محيط خانه فرا مى‏گيرد.
اگر همسر و يا پدر و مادر به دستورات دينى اهميت دهند، اهل نماز و عبادت، دعا، تلاوت قرآن و توجه به معنويات باشند، بدون شك، و در اكثر موارد بر ابعاد روحى و دينى طرف مقابل و كودك خانواده تأثير مى‏گذارد. به همين دليل، كودك سه يا چهار ساله هنگام مشاهده نماز والدين به نماز ترغيب مى‏شود و مانند آنان به ركوع و سجود مى‏رود. فرزندان كوچكى كه به همراه والدين به نهادهاى مذهبى - مساجد، حسينيه‏ها... مى‏روند. سنت‏ها و شعاير مذهبى را با همان شيوه كه در والدين ديده است، در بازى‏هاى كودكانه با هم‏سالان خود، باز توليد مى‏كنند. 
اظهار اين گونه رفتارها از كودك، ناشى از تأثير عميق رفتار والدين بر روح اوست كه غالباً تبديل به ملكه مى‏شود و تا پايان عمر در او باقى مى‏ماند. چنان كه همانندى ميان رفتارهاى دينى، اخلاقى و اجتماعى دو همسر كه ساليانى با يكديگر زيسته‏اند، جاى انكار ندارد.
تأثيرگذارى تربيت نمادين و اثرپذيرى از آن هر گاه از منظر روابط والدين و فرزندان نگريسته شود، از ميان اعضاى خانواده، مادر نقش بيشترى در تربيت كودك مى‏يابد. چرا كه او نخستين كسى است كه رابطه مستقيم با كودك دارد. نيازهاى او را تأمين مى‏كند و به خواسته‏هايش پاسخ مى‏گويد. از اين رو، كودك از عواطف احساسات، نگرش‏ها و انديشه‏هاى مادر بيش‏تر متأثر مى‏شود. نگاه مثبت قرآن با اين تحليل و ارزيابى را مى‏توان از داستان همسر عمران در تربيت دخترش مريم به دست آورد. كه در آيات سى و پنجم، تا سى و هفتم سوره مباركه آل عمران بيان شده است.
بر اين اساس، وظيفه مادر در قبال تربيت دينى كودك سنگين‏تر و افزون‏تر از ديگران است. و اما اگر از منظر روابط زن و شوهرى بنگريم، به دليل سيال بودن و انعطاف‏پذيرى روحى و روانى زن، تأثير شخصيت رفتارى شوهران بر همسران برجسته‏تر مى‏شود و گويى از همين سبب است كه در آيه شريفه: «يا ايها الذين امنوا قوا انفسكم و اهليكم نارا...» روى سخن با مردان، آن هم با در نظر داشت حيثيت و شأن بودن شوهر (= قوا ...اهليكم) است. لكن اين تأثيرگذارى از شوهران بر همسران در سطح اصلاحات رويين و كم‏عمق تصور مى‏رود و چنان نيست كه تقابل و رودرويى فكرى بين زن و شوهر را بر طرف سازد، از اين روى، اگر سنگ بناى ازدواج بر شالوده‏اى پى‏ريزى شود كه هر دو طرف در باورهاى كلان هستى شناختى اختلاف‏نظر دارند و يا در مسير زندگى مشترك اين اختلاف روى دهد بى‏گمان اين بنا فرو مى‏ريزد.

تربيت دينى و تداوم خانواده

گذشته از هر اثر و ره‏آورد دنيوى و يا اخروى كه براى تربيت دينى خانواده به مفهوم و شيوه‏هاى يادشده مى‏توان سراغ گرفت، نقش تربيت دينى، در سالم‏سازى، تعامل زن و شوهر و تداوم و استحكام خانواده بسى برجسته و قابل توجه است. رهيافت كامل‏تر به اين نقش و اثر، آنگاه ميسر مى‏گردد كه به تربيت دينى از زوايا و در ساحت‏هاى زير نگريسته شد.

1- در حوزه باورها

قرآن كريم در آيات مختلف به اين موضوع اشاره دارد كه هر گاه زن و مرد، در مسايل اصلى و بنيادى اعتقادى و ارزش داورى، نگرش‏هاى متفاوت داشته باشند، كفو يكديگر به شمار نمى‏روند و اگر چه پيمان زندگى مشترك ببندند تداوم نمى‏يابد و با جدايى، بل دشمنى پايان مى‏پذيرد.
خداوند در آيات دهم و يازدهم سوره مباركه تحريم از دو خانواده‏اى ياد مى‏كند كه زنان و شوهران باورهاى متفاوت داشتند و اين تفاوت در باورها به تقابل، جدايى و دشمنى آنان انجاميد:
«ضرب اللَّه مثلا للذين كفرو إمرأت نوح و إمرأت لوطٍ كانتا تحت عبدين من عبادنا صالحين فخانتاهما فلم يغنيا عنهما من اللَّه شيئاً و قيل ادخلا النار مع الداخلين. و ضرب اللَّه مثلا للذين آمنوا امرأت فرعون اذ قالت رب ابن لى عندك بيتا فى الجنة و نجّنى من فرعون و عمله و نجّنى من القوم الظالمين» (تحريم/ 10-11)
«خداوند براى كسانى كه كافر شده‏اند به همسر نوح‏عليه السلام و همسر لوطعليه السلام مثل زده است، آن دو تحت سرپرستى دو بنده از بندگان صالح ما بودند، ولى به آن دو خيانت كردند و ارتباط با اين دو (پيامبر) سودى به حالشان (در برابر عذاب الهى) نداشت، و به آنها گفته شد: «وارد آتش شويد همراه كسانى كه وارد مى‏شوند!» و خداوند براى مؤمنان، به همسر فرعون مثل زده است، در آن هنگام كه گفت: «پروردگارا! خانه‏اى براى من نزد خودت در بهشت بساز، و مرا از فرعون و كار او نجات ده و مرا از گروه ستمگران رهايى بخش!»
از جمله دريافت‏هاى روشن اين دو آيه مباركه، نقش و تأثير تفاوت‏هاى فكرى در براندازى بنيان خانواده است. آيات شريفه از هر دو گروه زنان و مردان كه با همسران خود، ناهمسانى فكرى داشته و در اين ناهمسانى و اختلاف گاه زن و گاه مرد، بر طريق صواب و هدايت بوده نمونه‏آورده است تا گمان خصوصيت داشتن انحراف زنان و يا مردان را از ميان بردارد و نشان دهد كه ازدواج‏هاى پا گرفته بين دو شخصيتى كه افق‏هاى فكرى متفاوت دارند، فروخواهد پاشيد. بى‏آن كه حقانيت زن و يا مرد، در اين فرايند، مايه تفاوت گردد. چه اين كه از جمله انگاره‏هاى موجود و حتى رسوخ يافته در فقه آن است كه اگر در اختلاف‏هاى فكرى و اعتقادى، زن دچار انحراف باشد، مشكلى وجود ندارد؛ زيرا كه سيطره و تسلط مرد مانع از تأثيرگذارى زن بر مرد مى‏شود و زن، سرانجام به كيش مرد خويش در خواهد آمد.
در سوره مباركه احزاب، خداوند متعال به رسول خود فرمان مى‏دهد كه به همسران خويش اعلام كند كه هر گاه با پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم در ارزش داورى‏ها، همسوى و هم‏انديشى نداشته باشند، اين اختلاف، پيوند همسرى ميان آنان را مى‏گسلد و كار آنان به جدايى مى‏كشد:
«يا ايها النبى قل لازواجك ان كنتن تردن الحيوة الدنيا و زينتها فتعالين امتعكن و اسرحكن سراحا جميلا. و ان كنتن تردن اللَّه و رسوله و الدار الاخرة فان اللَّه اعد للمحسنات منكن اجرا عظيما» (احزاب/ 28-29)
«اى پيامبر، به همسرانت بگو: «اگر شما زندگى دنيا و زرق و برق آن را مى‏خواهيد بياييد؛ با هديه‏اى شما را بهره‏مند سازم و شما را به طرز نيكويى رها سازم. و اگر شما خدا و پيامبرش و سراى آخرت را مى‏خواهيد، خداوند براى نيكوكاران شما پاداش عظيمى آماده ساخته است.»
ممكن است است پنداشته شود، ياد كرد اين نمونه‏ها بيان موارد خاص است و نمى‏توان قاعده و قانون كلى از آن استخراج كرد و يا آن را ديدگاه و نظر قرآن و اسلام در آسيب‏شناسى خانوادگى قلمداد كرد. پاسخ آن است كه اين نگرش، در تعارض با جاودانگى پيام‏ها و آموزه‏هاى قرآنى است. افزون بر اين، در آيات سوره تحريم آشكارا بيان مى‏دارد كه بيان داستان نوح‏عليه السلام، لوطعليه السلام و فرعون نه روايت تاريخ و سرگذشت اين خانواده‏ها، بلكه مثل جارى و داراى كاربردى در همه زمان‏ها و مكان‏ها است.

2- در حوزه اخلاق

در نگرش قرآنى، عدم پيراستگى اخلاقى هر يك از زن و شوهر مى‏تواند تنازع و تنش در درون خانواده برانگيزد و خانواده را تا سرحد جدايى و فروپاشى به پيش برد. از ميان شواهد مختلف قرآنى براى اثبات اين نگره به يادكرد دو نمونه بسنده مى‏كنيم:
يك: آيات يكم تا پنجم سوره مباركه «تحريم» رويدادى را حكايت مى‏كند كه در زندگى خانوادگى پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم اتفاق افتاد و مايه رنجش شديد و آزردگى خاطر رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم از برخى همسرانش گرديد، چندان كه مى‏رفت تا كار به طلاق و جدايى بينجامد:
«يا ايها النبى لم تحرم ما احل اللَّه لك تبتغى مرضات ازواجك و اللَّه غفور رحيم. قد فرض اللَّه لكم تحلة ايمانكم و اللَّه مولاكم و هو العليم الحكيم. و اذ اسرّ النبى الى بعض ازواجه حديثا فلما نبأت به و اظهره اللَّه عليه عرف بعضه و اعرض عن بعض فلما نبأها به قالت من أنبأك هذا قال نبأنى العليم الخبير. ان تتوبا الى اللَّه فقد صغت قلوبكما و ان تظاهرا عليه فأن اللَّه هو مولاه و جبريل و صالح المؤمنين و الملائكة بعد ذلك ظهير. عسى ربّه ان طلقكن أن يبدله ازواجا خيرا منكن مسلمات مومنات قانتات تائبات عابدات سائحات ثيبات و ابكارا»
«اى پيامبر! چرا چيزى را كه خدا بر تو حلال كرده به خاطر جلب رضايت همسرانت بر خود حرام مى‏كنى؟ و خداوند آمرزنده و رحيم است. خداوند راه گشودن سوگندهايتان را (در اين گونه موارد) روشن ساخته و خداوند مولاى شماست و او دانا و حكيم است. (به خاطر بياوريد) هنگامى را كه پيامبر يكى از رازهاى خود را به بعضى از همسرانش گفت ولى هنگامى كه وى آن را افشا كرد و خداوند پيامبرش را از آن آگاه ساخت، قسمتى از آن را براى او بازگو كرد و از قسمت ديگر خوددارى نمود، هنگامى كه پيامبر همسرش را از آن خبر داد گفت: «چه كسى تو را از اين راز آگاه ساخت؟» فرمود: «خداوند عالم و آگاه مرا باخبر ساخت!» اگر شما (همسران پيامبر) از كار خود توبه كنيد (به نفع شماست زيرا) دلهايتان از حق منحرف گشته و اگر بر ضد او دست به دست هم دهيد (كارى از پيش نخواهيد برد) زيرا خداوند ياور اوست و همچنين جبرئيل و مؤمنان صالح و فرشتگان بعد از آنان پشتيبان اويند. اميد است كه اگر او شما را طلاق دهد، پروردگارش به جاى شما همسرانى بهتر براى او قرار دهد؛ همسرانى مسلمان، مؤمن، متواضع، توبه‏كار، عابد، هجرت كننده، زنانى غير باكره و باكره.»
از شأن نزول و همچين ظاهر آيات شريفه بر مى‏آيد كه عامل اصلى تصميم پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم و يا اعلام چنين تصميمى از سوى آن حضرت دو چيز بوده است:
1- افشاى اسرارى كه پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم بدانان گفته بود.
2- منشأ اين افشاى سر، حسادت برخى از همسران پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم بر بعضى ديگر بوده است.
بى‏گمان نقل اين داستان از زندگى پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم - بسان ساير حكايات و قصص قرآن - تنها جنبه حكايت‏گرى و نقل رويدادى از ماجراهاى زندگى خانوادگى پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم ندارد؛ بل اهداف تربيتى و اجتماعى فراتر از حادثه سبب نزول، مورد نظر است. از اين رو از آيات مباركه استفاده مى‏شود كه هر گاه روابط و تعامل اعضاى خانواده از رعايت هنجارهاى اخلاقى بركنار باشد، بنيان خانواده متزلزل مى‏شود و به ديگر سخن، در اين آيات كريمه، حسادت و افشاى اسرار درون خانوادگى، به عنوان نمونه از ميان ده‏ها خصيصه ناپسند اخلاقى و رفتارى، برجسته شده‏اند تا اثر ويران‏گر رذايل اخلاقى در فروپاشى خانواده را بنماياند. از همين رو خداوند در فراز پايانى آيات مباركه از مورد نزول، مى‏گذرد و شمارى از مهمترين بايستگى‏هاى همسران را يادآور مى‏شود. به حكم سياق و حفظ نظم كلام الهى و نيز شأن نزول آيات، از جمله پيام‏ها و دريافت‏هاى روشن يادكرد اين صفات، آن است كه آراستگى اعضاى خانواده به ويژه زن و شوهر به اين آرايه‏ها، از عوامل تحكيم پايه‏هاى خانواده و صيانت‏گر بقاى آن است.
دو: در سوره مباركه «قصص» در بخشى از نقل داستان حضرت موسى‏عليه السلام ماجراى ملاقات آن حضرت با دختران حضرت شعيب‏عليه السلام و كمك موسى‏عليه السلام، به آنان آمده است. در اين برخورد و ملاقات شيوه رفتار موسى، با دو دختر شعيب چنان بود، كه برخى از صفات برجسته او را به نمايش بگذارد و دختران در عالم ناشناسى او را شايسته عضويت در خانواده خود ببينند و در بازگشت به خانه، نيت‏شان درباره موسى‏عليه السلام را با پدر درميان بگذارند و براى درستى پيشنهاد خود از شخصيت موسى سخن بگويند و سيماى او را بدين گونه ترسيم كنند:
«قالت احديهما يا ابت استأجره ان خير من استأجرت القوى الامين» (قصص/ 26)
«يكى از آن دو (دختر) گفت: پدرم، او را استخدام كن؛ زيرا بهترين كسى را كه مى‏توانى استخدام كنى، آن كس است كه قوى و امين باشد. (و او همين مرد است.)»
روايت اين ماجرا از سوى قرآن، به ويژه يادكرد تكيه دختر شعيب - همان دخترى كه بر اساس روايات تفسيرى و متون تاريخى، بعدها همسر موسى، شد - بر فضيلت اخلاقى امانت، كه به گواهى شاهد و قراين داستان، مراد از آن، حيا و عفت موسى‏عليه السلام، مى‏باشد، نشانگر آن است كه عفت و پاكدامنى، نه تنها براى مردان و از ديد آنان - چنان كه برخى پنداشته‏اند - كه براى زنان و نوع نگرش آنان به مردان نيز بس مهم و قابل توجه است و از جمله مهمترين اسباب تحكيم روابط دوستانه ميان زن و شوهر و مايه دلگرمى و اعتماد هر چه بيشتر زن و مرد و مرد به زن، به شمار مى‏رود؛ چنان كه ناپاكى و دامن‏آلودگى زن و يا مرد، روابط مستحكم خانواده را از هم مى‏گسلد و سامان و نظم خانوادگى را فرو مى‏پاشد.
آمارها و بررسى‏هاى آسيب‏شناسانه اجتماعى و خانوادگى نيز مؤيد همين نگرش قرآنى و بيان‏گر آن است كه خيانت همسران به يكديگر و آلودگى اخلاقى نه تنها از عوامل فروپاشى خانواده‏ها در جوامع سنتى بلكه در ميان ملت‏هايى است كه به ارزش‏هاى سكولار پاى‏بندند؛ زيرا كه فطرت و طبع انسانى با خيانت زن و شوهر به يكديگر ناسازگار است و هيچ زن و مردى - گرچه به ظاهر تن دردهد - در عمق جان خويش، خيانت همسر خود را دوست ندارد و به همين دليل در بيشتر موارد، او نيز اقدام به مثل مى‏كند. بخشى از مصلحت و حكمت و آموزه‏هاى دينى در موضوع حجاب و پوشش مردان و زنان، با نگريستن از همين زاويه قابل فهم و دريافت است.

3- كاركردهاى اقتصادى

تمامى انسان‏شناسان و پژوهشگران جامعه‏شناختى، كاركرد اقتصادى خانواده را پذيرفته و گفته‏اند، علت پيوند پدر و مادر، تنها يا حتى غالباً، امتيازات و بهره‏هاى جنسى ارزانى شده بر همسران نيست؛ چه در بسيارى از جوامع ابتدايى و همچنين پاره‏اى از جوامع امروزى، روابط جنسى پيش از ازدواج و خارج از حدود زناشويى، وجود داشته و دارد، اما هر دو گروه، خود را بى‏نياز از تشكيل خانواده نمى‏ديده‏اند. در باور اينان «يكى از عوامل مهم حفظ بقاى خانواده هسته‏اى، تشريك مساعى اقتصادى بر اساس تقسيم كار بين زن و شوهر است.»35
متون دينى بر خلاف واقعيت و عرف زندگى بشر امروزى و حتى عرف پذيرفته نزد اكثر مسمانان، كه نداشتن مسكن، درآمد ثابت و شغل و كار مشخص را از بهانه‏هاى ترك ازدواج و عزب زيستن مى‏انگارند، بر آن است كه تشكيل خانواده خود يكى از عوامل رهايى از فقر و از جمله اسباب ثروتمندى و دسترسى به امكانات و رفاه بيشتر زندگى است:
«وانكحوا الايامى منكم و الصالحين من عبادكم و امائكم ان يكونوا فقراء يغنهم اللَّه من فضله ان اللَّه واسع عليم» (نور/ 32)
«مردان و زنان بى‏همسر خود را همسر دهيد، همچنين غلامان و كنيزان صالح و درستكارتان را؛ اگر فقير و تنگدست باشند، خداوند از فضل خود آنان را بى‏نياز مى‏سازد؛ خداوند گشايش دهنده و آگاه است.»
چنان كه پيداست، آيه شريفه، در پى برجسته نماياندن كاركرد اقتصادى خانواده است و تشكيل خانواده و ازدواج را در ثروت افزايى مؤثر مى‏شناسد و با دو بيان مؤكد «فسوف يغنيهم اللَّه» و «ان اللَّه واسع» برآورده شدن نيازهاى مالى خانواده را تضمين مى‏كند.
مطابق معناى اين آيه شريفه از رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم روايت شده است:
«اتخذوا اهل فانه ارزق لكم.»36
«تشكيل خانواده دهيد كه براى شما روزى‏رسان‏تر است.»
همچنين از امام صادق‏عليه السلام روايت شده است كه فرمود:
«فالرزق مع النساء و العيال»37
«رزق، در زن گرفتن و تشكيل خانواده است.»
گذشته از تحليل‏هاى دينى و باور به فضل و امداد الهى كه فقر و ثروت، سلب و اعطاى نعمت، در دست قدرت او است، نقش ازدواج و تشكيل خانواده در ثروت‏افزايى را شايد بتوان از منظر عقلى بدين گونه ارزيابى كرد كه شخص عزب، اميد و انگيزه براى كار، تلاش و جديت ندارد و احساس مسئوليت تأمين معاش نسبت به كسى نمى‏كند. او تنها مسئول خويشتن خويش است كه مى‏تواند، با گرسنگى كنار بيايد و رياضت پيشه كند و با اندك قوت لايموت، روزگار بگذراند و تن به زحمت و سختى كار و فعاليت ندهد. شواهد عينى زندگى افراد مجرد نيز همين مطلب را گواهى مى‏دهد. احساس و سيماى زندگى شخص عزب، در گزارش يكى از جامعه‏شناسان، از مرد مجرد اهل «برزيل» چنين تصوير شده است:
«ساعت‏هاى مداوم در گوشه‏اى از كلبه كز مى‏كرد. گرفته، محروم از توجه، و سخت نحيف و لاغر به نظر مى‏رسيد كه در حد اعلاى افسردگى است. به جز در مواردى كه تنها به شكار مى‏رفت، به ندرت پا از خانه بيرون مى‏گذاشت. در سر غذاى خانوادگى كه بر گرد آتش صرف مى‏شد، يكى از بستگان گهگاه سهم ناچيزى از غذا را در كنارش مى‏گذاشت و او با حالت سكوت مى‏خورد، در غير اين 7صورت معمولاً روزه‏دار مى‏ماند. وقتى به گمان اين كه سخت بيمار است، علت را جويا شدم، به پندارم خنديدند و پاسخم دادند: «مجرد است»38
با تشكيل خانواده و به ويژه با تولد فرزند، تكليف و احساس مسئوليت تازه‏اى براى هر يك از پدر و مادر پديد مى‏آيد و از آن جا كه هر دو همسر، پيشرفت و رشد اقتصادى خود را درگرو تلاش يكديگر مى‏دانند و توفيقات و خوش‏بختى كودك را نيز در گرو كار و فعاليت خود مى‏بينند، تحمل هر گونه تلخى و مشقت را بر خود هموار مى‏كنند و در پى برآوردن نيازهاى امروز و فرداى او بر مى‏آيند. چنين مسيرى به طور طبيعى به رفاه و ثروت افزايى مى‏انجامد. بر اساس آن چه آمد؛ نيازى به گفتن ندارد كه تشكيل خانواده الزاماً به معناى ثروتمندى نيست، چه كانون خانواده تنها بستر و زمينه رشد اقتصادى را فراهم مى‏آورد. اما شرايط و بايدهاى ديگرى همچون كار و تلاش پى‏گير فكرى، عقلى و جسمى هر دو همسر لازم است، تا آن بسترها و ظرفيت‏ها به فعليت بنشينند. حتى امدادهاى الهى نيز در هر زمينه‏اى كه باشد از معبر اسباب و وسايط فيضان مى‏يابد و نه جزاف و خارج از قانون‏مندى نظام هستى. زيرا كه: «ليس للانسان الا ما سعى» (نجم/ 39)
«براى انسان بهره‏اى جز سعى و كوشش او نيست.»

پی نوشت‌ها:

1- حر عاملى، محمد، وسايل الشيعه الى تحصيل مسايل الشريعة، تحقيق: عبدالرحيم ربانى شيرازى، بيروت، دار احياء التراث العربى، 14/3.
2- آنتونى، گيدنز، چشم‏انداز خانواده، ترجمه: محمدرضا جلايى‏پور، ماهنامه بازتاب انديشه در مطبوعات روز ايران، شماره مسلسل 44، آذر 1382 ش.
3- تى.بى. باتامور، جامعه‏شناسى، ترجمه سيدحسن منصور و سيدحسن حسينى كلجاهى، چاپ اول، تهران، انتشارات فرانكلين، 190/ 2535.
4- همان.
5- ويل دورانت، لذات فلسفه، ترجمه: عباس زرياب، تهران، شركت انتشارات علمى فرهنگى، 136 / 1373.
6- وسايل الشيعه، 14/15.
7- همان، 14/10.
8- قاموس قرآن، ماده نشز.
9- وسايل الشيعه، 40/14.
10- همان، 126/14.
11- همان، 9/14.
12- همان، 100/14.
13- شريف قريشى، باقر، نظام خانواده در اسلام، ترجمه: لطيف راشدى، چاپ دوم، سازمان تبليغات اسلامى، 133 / 1377.
14- صانعى، صفدر، بهداشت ازدواج از نظر اسلام، چاپ اول، مشهد، كتاب فروشى جعفرى، 40 / 1346.
15- مشكينى، على، ازدواج در اسلام، ترجمه: احمد جنتى، چاپ اول، قم، انتشارات ياسر، بى‏تا، /19-20.
16- ژ.آ.هدفيلد، اخلاق و روان‏شناسى، ترجمه: على پريور، چاپ دوم، تهران، شركت انتشارات علمى و فرهنگى، 163/ 1366.
17- همان.
18- مطهرى، مرتضى، نظام حقوق زن در اسلام، چاپ هشتم، تهران، انتشارات صدرا، 180/ 1357.
19- لسان العرب، ماده رحمت.
20- المفردات فى غريب القرآن، ماده رحمت.
21- زمخشرى، محمود، الكشاف عن حقايق غوامض التنزيل و عيون الاقاويل فى وجوه التأويل، قم، نشر ادب حوزه، بى‏تا،/ 1.
22- طباطبايى، سيدمحمد حسين، الميزان فى تفسيرالقرآن، چاپ دوم، قم، مؤسسه انتشارات اسماعيليان، 1/18.
23- مغنيه، محمدجواد، التفسير الكاشف، بيروت، دارالعلم للملابين، 283/2.
24- همان.
25- وسايل الشيعه، 114/14.
26- همان، 120/14.
27- شرح جامع صغير، 396/6.
28- وسايل الشيعه، 4 /14.
29- همان.
30- نظام خانواده در اسلام،/ 63.
31- سادات، محمدعلى، اخلاق اسلامى، تهران، شركت چاپ و نشر ايران، 1373.
32- جامعه‏شناسى، /190.
33- همان.
34- وسايل الشيعه، 127/14.
35- جامعه‏شناسى، /190.
36- وسايل الشيعه، 3/14.
37- همان، 122/14.
38- جامعه‏شناسى، /191.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: چهارشنبه 13 خرداد 1394 ساعت: 22:35 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

خانواده از منظر فمينيسم و قرآن

بازديد: 177
خانواده از منظر فمينيسم و قرآن

 

احمد آقايى زاده

چکیده: خانواده از ديرباز به عنوان اولين و مهم‏ترين نهاد اجتماعى تأثيرگذار در زندگى انسان مورد توجه صاحبنظران در رشته‏هاى مختلف علوم بشر بوده است و نظريات مختلفى پيرامون نقش، كاركرد و فلسفه تشكيل خانواده مطرح شده است. 
نويسنده در اين نوشتار پس از تعيين جايگاه نهاد خانواده در گذشته و امروز به برخى زمينه‏هاى فروپاشى نهاد خانواده مى‏پردازد. در ادامه نيز به فمينيسم و خاستگاه فرهنگى - اتماعى آن و نيز مهمترين اهداف، مطالبات و كاركردهاى فمينيسم و تأثير آن در نهاد خانواده اشاره مى‏نمايد. 
بخش ديگر مقاله به جايگاه خانواده در قرآن مى‏پردازد و از ديدگاه نويسنده نياز انسان به تشكيل خانواده نياز فوق غريزى و فراتر از ارضاى غريزه جنسى است. 
در پايان »آرامش« و دستيابى به »سكينت« را فلسفه زوجيت و تشكيل خانواده از ديدگاه قرآن دانسته و آن را مايه تمايز ميان زوجيت در حيوانات و انسان مى‏داند. 


كليد واژه‏ها: خانواده، فمينيسم، قرآن، غريزه جنسى، آرامش‏يابى، سكينت، زوجيت.

خانواده به عنوان يكى از مهمترين نهادهاى اجتماعى و زندگى جمعى بشرى، از ديرباز مورد توجّه و اهتمام فرهنگها، اقوام و اديان بوده است.
اين نهاد در طول تاريخ و در ميان اقوام و ملل و مناطق جغرافيايى داراى شكلها، قوانين، كاركردهاى مختلفى بوده است كه بررسى تنوّع آنها و نيز دلايل شكل‏گيرى قوانين، كاركردها، و انتظارهاى مربوط به هر جامعه و فرهنگ نياز به مطالعه‏اى جداگانه دارد.
آنچه در عصر حاضر، مطالعه مباحث مربوط به خانواده و بازنگرى آن‏ها را ضرورت بخشيده اين است كه بر اساس شواهد و گزاره‏هاى تاريخى و اجتماعى به نظر مى‏رسد كه كاركرد و جايگاه نهاد خانواده، گرفتار آسيبهاى مختلفى شده است كه به سستى، ناپايدارى و متلاشى شدن آن در بسيارى از جوامع منتهى شده و اين روند در جغرافياى فرهنگى جوامع رو به گسترش است و هر زمان چونان بيمارى مسرى هم ژرفاى بيشتر و هم گستره فزونترى را در مى‏نوردد.

نهاد خانواده، ديروز و امروز

چنان كه گفته آمد، ارائه تحليلى جامع و فراگير نسبت به همه جوامع و فرهنگ‏ها مجالى بسيار وسيع مى‏طلبد و اين نوشته نمى‏تواند ادّعاى آن را داشته باشد، امّا با نگاهى به جامعه خود و جوامعى كه از نظر تاريخى، فرهنگى و دينى قرابت‏هاى بيشترى با ما داشته و دارند، آشكارا مى‏يابيم كه نه تنها طى چند قرن كه حتّى در نيم قرن اخير، جايگاه نهاد خانواده دستخوش آسيب‏ها و ضعف‏هاى جدّى شده است و چنين مى‏نمايد كه اين آسيبها رو به فزونى است.
آنچه نگرانى مصلحان ومحققان مسايل اجتماعى، تربيتى و فرهنگى و دينى را سبب شده، اين است كه روند تغييرات منفى جايگاه نهاد خانواده در نيم قرن اخير - در كشور ما و الگوهاى مشابه آن - چنان شتاب يافته است كه در گذشته، اين مقدار تغيير و دگرگونى را در فاصله پنج قرن مى‏شد مطالعه و مشاهده كرد!
نهاد خانواده كه ديروز، مهد امنيّت، تربيت، انتقال آداب، اخلاق و فرهنگ اجتماعى و دينى بود و اعضاى يك خانواده بزرگ در پيوند و همدلى با يكديگر احساس قدرت و پشتوانه مى‏كردند و حضور در جمع خانواده، بهترين منبع تأمين و تلطيف عواطف و نيازهاى روحى بود، امروز آن امنيّت بخشى و تأثير تربيتى را تا حدّ زيادى از دست داده و فاصله ذهنى، سليقه‏اى، تحليلى و آرمانى هر نسل با نسل قبل چنان فزونى يافته كه نه تنها زبان مشترك ميان دو نسل متوالى را مخدوش كرده، كه زبان تفاهم و همدلى ميان همسران را به ادبياتى خصمانه، انتقام‏جويانه، و فرصت طلبانه منتهى ساخته است!
براستى چه اتّفاقى افتاده است و چه فرجامى، آينده نهاد خانواده را تهديد مى‏كند!

زمينه‏هاى فروپاشى نهاد خانواده

اين كه چه عواملى زمينه‏هاى تضعيف نهاد خانواده و در نهايت فروپاشى آن را رقم زده، موضوعى است كه بايد از زواياى مختلف فرهنگى، اجتماعى، اقتصادى و دينى مورد واكاوى قرار گيرد ولى با نگاهى گذرا و فهرست‏وار مى‏توان به برخى از آنها اشاره كرد.

الف - نقش صنعت و تكنولوژى در رشد فردگرايى

يكى از عوامل مهمّى كه نقش مهمّى در تضعيف جايگاه و كاركرد نهاد خانواده در سه قران اخير - در كشورهاى اروپايى و داراى رشد صنعتى - داشته است و به تدريج بر ديگر فرهنگ‏ها و جوامع تأثير گذاشته، توسعه فناورى و رشد تكنولوژى است؛ زيرا ابزار و امكانات فراهم آمده در پرتو رشد صنعت به فرد اين توان را داده است تا به تنهايى و بدون كمك گرفتن از ديگران هم نيازهاى مادّى خود را تأمين كند و هم با استفاده از تكنولوژى ارتباط جمعى خلأ روحى و فرصتهاى فراغت خود را پر نمايد. 
در چنين شرايطى افراد يك خانواده و يك جامعه براى تأمين زندگى و رفاه و آسايش خويش، كمترين نياز را به همكارى و همدردى و همگرايى فاميلى دارند و فرد مى‏تواند بدون ارتباط با خويشان و بستگان - حتى پدر و مادر و برادر و فرزند - زندگى به ظاهر آرام‏بخش و قانع كننده‏اى را براى خود فراهم آورد و براى حفظ امنيّت خود، نيازى به حمايت فاميل و خانواده نداشته باشد.

ب - تغيير روابط اقتصادى و تأثير آن بر مناسبات انسانى

يكى از رهاوردهاى مهّم رشد صنعت و تكنولوژى، تغيير روابط اقتصادى است؛ چه اين كه شرايط سخت تأمين معاش در گذشته سبب مى‏شد تا افراد قوى‏تر و به ويژه مردان بالغ نقش محورى در اقتصاد و تأمين معيشت و نيازهاى مادّى خانواده داشته باشند و اين امر به طور طبيعى براى آنان اقتدار و اعتبار و احترام را به دنبال داشت و اعضاى يك خانواده بر اساس اين نياز طبيعى بر محور مديريت پدر و مادر احساس امنيت و آسايش كرده و خود را بدان وابسته مى‏ديدند.
امّا زمانى كه كارها تنوّع يافت و انجام آنها كمتر نيازمند قدرت فيزيكى و بيشتر متّكى به تجربه و دانش شد و اعضاى خانواده هر يك بدون استمداد از ديگرى توانستند نيازهاى مادّى خود را تأمين نمايند، آن وابستگى‏ها و دلبستگى‏ها و مساعدتهاى جمعى رو به سستى نهاد و هر فرد از افراد خانواده لذّت استقلال و انفراد را بر زحمت مشاركت - كه معمولاً نيازمند همدردى و مساعدت و فداكارى و ايثار نيز بود - ترجيح داد.
اين پديده، قبل از اين كه بر روابط فرزندان با پدر و مادر تأثيرگذار باشد، بر روابط زن و شوهر تأثير گذاشت و چه بسيار زنان كه با داشتن شغل و درآمد، تن دادن به زندگى مشترك را، امرى غيرضرورى تشخيص داده و زحمتى بى‏ثمر يافتند و از اين رهگذر يا اساساً ازدواج نكرده و سنگ بناى خانواده را بنيان ننهادند و يا پس از تشكيل خانواده به سرعت و آسانى از آن دست كشيدند!

ج - فزون طلبى و آزمندى انسان معاصر و سهم آن در فروپاشى خانواده

رشد و توسعه اقتصادى همپاى گستردگى و سهولت ميدانهاى اشتغال و درآمد و توليد انبوه و متنوّع فرآورده‏هاى صنعتى و غذايى و امكانات زندگى، روحيه قناعت و كفاف‏خواهى را در جامعه از ميان برده و آرزوى دستيابى هر چه بيشتر به امكانات و تجمّل و تفاخر در نسل حاضر را تقويت نمود!
به ويژه آن زمان كه صاحبان صنعت و سرمايه دريافتند كه براى رقابت و رشد اقتصادى بيشتر بايد روح مصرف‏گرايى در مردم تقويت شود و با روش‏هاى مؤثّر تبليغى به آزمندى انسان معاصر افزودند.
تقويت روح مصرف‏گرايى و آزمندى در انسان معاصر سبب شد، على‏رغم بهره‏ورى بيشتر و آسانتر از امكانات مادّى، رضامندى و آرامش درونى او كمتر شود و سطح توقّع افراد از جامعه و خانواده بالا رود.
احساس نارضايتى اعضاى خانواده از آنچه دارند زمينه‏هاى اضطراب و ناآرامى و انتقاد فرزندان از پدر و مادر و همسران را از يكديگر فراهم آورد و در نهايت اين احساس را در زن و شوهر و فرزندان رقم زد كه عدم حضور در يك كانون پر تنش و پرتوقع و مسؤوليت آفرين و فاقد رضامندى و سپاس بر حضور در آن ترجيح دارد. اين است كه فرزندان هنوز به بلوغ و رشد لازم نرسيده از محيط خانواده گريزان شده و همسران با اندك اختلاف، بنا به ناسازگارى و جدايى مى‏گذارند!

د - آموزش و پرورش اجتماعى و دولتى جايگزين كاركرد خانواده

يكى از كاركردهاى مهّم خانواده، در روزگار اقتدار و اهميّت آن، كاركرد آموزشى و تربيتى بود و فرزندان درهر جامعه، فرهنگ و اخلاق و ادب و بينش و آرمان‏هاى خود را قبل از هر جا و بيش از هر چيز، از كانون خانواده دريافت مى‏كردند، امّا روابط جديد اجتماعى و اقتصادى و فرهنگى حاكم بر جوامع سبب شد تا اين نقش به صورت گسترده از خانواده گرفته شود و به نهادهاى اجتماعى و دولتى واگذار گردد. تا جايى كه امروز فرزندان از خردسالى در مهدكودكها، مدارس و... آموزش مى‏بينند، با فرهنگ مسلّط جامعه پرورش مى‏يابند و شباهتهاى اندكى، با نسل قبل از خود دارند. و حتى ساعتهايى را كه در محيط خانواده حضور مى‏يابند، با استفاده از تلويزيون، كامپيوتر و اينترنت فرصت داد و ستد فرهنگى و تربيتى با يكديگر را ندارند و باز هم مخاطب پيامهايى هستند كه از بنگاه‏ها و مراكز فرهنگى - سياسى - اقتصادى و... تدارك شده به آنها ارائه شده است.
البتّه نمى‏توان انكار كرد كه در برخى شرايط و برخى زمينه‏ها، اين نوع آموزش و پرورش مزايايى بر روش سنّتى و خانوادگى داشته و دارد. ولى به هر حال بايد در نظر داشت و كه همين مزيّت، به نوبه خود نقش خانواده در تعليم و تربيت و كارآيى آن را فرو كاسته است.

ه - حقوق‏طلبى و تكليف گريزى

همه آنچه تا كنون ياد شد، اين روحيه را در انسان معاصر تقويت كرده است كه قبل از هر چيز حقوق خود را مطالبه كند و تا جايى كه مى‏تواند از پذيرش مسؤوليت‏ها و وظايفى كه متوجّه او مى‏شود، پرهيزنمايد.
اين خصلت به صورت معمول در انسان‏ها بوده و هست ولى در برخى زمينه‏ها كه ريشه در فطرت و طبيعت انسان دارد، معمولاً انسانها مسؤوليت‏پذير بوده و تكليف را بر حقوق خود عملاً مقدّم مى‏داشته‏اند. از آن جمله شكل‏گيرى خانواده - به ترتيب - بر اساس نياز، مسؤوليت‏پذيرى و تكليف مدارى و در مرحله سوّم حقوق خواهى استوار بوده است.
ولى انسان معاصر از همان آغاز در تلاش است كه بداند از همسر يا پدر و مادر خود چه حقى را مى‏تواند وصول كند تا متناسب با آن نيازهاى خويش را سامان بخشد و ناگزير حداقل تكليف را بپذيرد!
ورود طلبكارانه به ساحت خانواده و جامعه، روابط عاطفى و انسانى را تحت الشعاع قرار داده و به عناصرى دست چندم تبديل كرده است، و بديهى است كه محيط طلبكاران، محيطى آكنده از گلايه، درگيرى، بدبينى، رقابت و بدخواهى است. محيطى تنگ و ناخوشايند كه هر كس تلاش مى‏كند از آن بگريزد.

و - جهانى شدن

از ميان رفتن مرزهاى فكرى و فرهنگى و تبادل اطلاعات، بينش‏ها، ايده‏ها، طرح‏ها و روش‏هاى زندگى از طريق ماهواره، اينترنت، ارتباطات علمى و دانشگاهى و مراكز فرهنگى و انتشاراتى و تبليغاتى همه و همه سبب شده است تا همه نهادهاى موجود در جوامع - به ويژه جوامع در حال توسعه - در مقايسه با معيارهاى ارائه شده مورد انتقاد و يورش قرار گرفته، دستخوش نوسانها و بى‏تعادلى شوند، چه اين كه هر نهاد در هر جامعه به طور طبيعى، تحت تأثير دهها عامل، انگيزه، باور و نياز اجتماعى - فرهنگى و... شكل مى‏گيرد و زمانى كه از طريق ارتباط جهانى، يك نهاد مورد انتقاد و ارزيابى و بازنگرى قرار گيرد، يا اعتبار و اهميّت خود را از دست بدهد، در واقع ميان آن نهاد و ساير نهادهاى اجتماعى ناهماهنگى پديد آمده و همين ناهماهنگى آغاز نابسامانى‏هاى بيشتر و كاستى‏هاى افزونتر خواهد بود، به طورى كه اگر يك نهاد على‏رغم كمبودها و كژيهاى گذشته از كارآمدى نسبى برخوردار بوده است، با رخداد اين انفصال درونى با ساير نهادهاى اجتماعى، كارآيى آن كاهش يافته و به شدّت آسيب مى‏بيند.
نهاد خانواده از جمله نهادهايى است كه آماج انتقادها، اصلاحگريهاى غيربومى و ارزيابى بر اساس تجربه‏ها و پيشنهادهاى منطبق با ساير فرهنگها بوده است.

آيا مى‏توان راه پيموده را بازگشت؟

اگر نتيجه آنچه آورديم اين باشد كه مجموع شرايط فرهنگى - اجتماعى - اقتصادى - علمى و سياسى حاكم بر جوامع توسعه يافته، دست به دست هم داده است تا براى نهادهاى اجتماعى، دينى و سياسى و از آن جمله نهاد خانواده اين دشواريها و پيچيدگى‏ها پديد آيد، آيا مى‏توان براى اصلاح كاستى‏ها و رهاوردهاى دشوارى آفرين تكنولوژى، راه پيموده شده را بازگشت!
آيا براستى مى‏توان در صنعت و صناعت، قناعت ورزيد! و براى كاستن از آفات تكنولوژى و عواقب سوء آن به حداقل‏ها اكتفا كرد!
آنچه مسلّم است، اين كه بازگشت كلى نه ممكن است و نه مطلوب، زيرا به هر حال صنعت و تكنولوژى و دستاوردهاى علمى و اقتصادى و فرهنگى آن، جنبه‏هاى سودمند - بلكه بسيار سودمندى - براى بشر داشته است و امّا اين كه آيا مى‏توان در استفاده از آن يا توسعه بخشيدن به آن قناعت ورزيد يا خير، نكته‏اى است كه به لحاظ ذهنى و نظرى، مطلوب مى‏نمايد؛ امّا از آنجا كه به هر حال مرزهاى فكرى و علمى و اجتماعى غيرقابل كنترل شده است، از طريق مرزبندى‏هاى سياسى و جغرافيايى نمى‏توان هيچ جامعه‏اى را به محدوديت و كنترل فراخواند و بر اين اساس طرحى غيرعملى خواهد بود و طرّاحان اين باور، در صورت پايبندى به نظريه خود، در گذار زمان تنها مانده و جامعه و نسل حاضر آنها را پشت سر خواهد گذاشت.
پس چه تدبيرى بايد انديشيد؟ آيا بايد اين جريان ويرانگر را به حال خود وانهاد تا چونان تندبادهاى همه نهادهاى فرهنگى و اجتماعى و دينى جوامع را يكى پس از ديگرى درنوردد، يا اين كه راهى ديگر هست؟
چنان كه اشارت رفت، رشد دانش و امكانات علمى بشر، همراه آفتهايى كه داشته است، توانمنديهاى شگرفى را نيز به ارمغان آورده است و همين توانمندى نهفته در دانش و ادراك و پژوهشهاى علمى است كه از متن همين آشفتگى‏ها، نگرانيها و دلواپسى‏ها جوانه مى‏زند و خود به اصلاح، خاستگاه خويش مى‏پردازد و از همان جا سلامت و صلاح مى‏رويد كه كژى‏ها رخ نموده است و با همان ابزار مى‏توان به آفت‏زدايى و اصلاح نهادها و جوامع پرداخت كه از بكارگيرى ناشيانه و غرورمندانه آن، آفتها پديد آمده است!

فمينيسم و خاستگاه فرهنگى - اجتماعى آن

يكى از جريان‏هاى مهّم و مطرح فرهنگى - اجتماعى - حقوقى كه در عصر مدرنيته، پس از رنسانس در اروپا شكل گرفت و به تدريج گسترش يافت و بر بخشى از قوانين بين‏المللى مربوط به حقوق زنان و جايگاه خانواده تأثير جدّى بر جاى گذاشت و در حال حاضر قوانين، آداب و باورهاى مربوط به زن و خانواده را در فرهنگ‏ها و اديان و ملّت‏ها، به چالش كشانده و مى‏كشاند، جريانى است كه تحت عنوان فمينيسم ظهور يافته و ادامه حيات مى‏دهد.
اصلى‏ترى پيام و هدف فمينيسم در مراحل اوليه شكل‏گيرى آن، دفاع از حقوق زنان و ارتقاء بخشيدن به نقش آنان در جامعه بوده است.
البته بايد يادآور شد كه تلاش در جهت دفاع از حقوق زن و مبارزه با محدوديت‏ها و قوانين تبعيض آميز عليه زنان، حركتى است دراز دامن كه به صورت پراكنده و نامنسجم در طى قرنها و در ميان ملتهاى مختلف سابقه داشته است، امّا آن حركتها كه معمولاً به صورت تلاشهاى فرهنگى و ادبى رخ مى‏نموده است، تحت عنوان حركتهاى فمينيسمى صورت نگرفته و شناخته نمى‏شود.
در اواخر قرن هيجدهم بود كه جريانى از بحث‏هاى فلسفى با هدف آزادى زنان به تدريج مطرح گرديد و دراواخر قرن نوزدهم بود كه واژه فمينيسم رسميّت يافت و در خلال دهه 1890 در فرانسه رواج پذيرفت و به دنبال آن با سرعت در بقيه اروپا و سپس آمريكا فراگير شد.
از آن پس بود كه به يك رشته از مبارزات گوناگون فكرى، ادبى، فلسفى، حقوقى و اجتماعى كه در جهت آزادى زن در سراسر قرن نوزدهم انجام گرفته بود، عنوان »فمينيست« داده شد.

مهم‏ترين ايده‏ها و اهداف فمينيسم

چنان كه به اجمال ياد شد، مهمترين هدف و آرمان »فمنيسم« رفع تبعيض و ستم از زنان در همه جنبه‏هاى حقوقى، اقتصادى، اجتماعى، فرهنگى و دينى است.
فمينيستها معتقدند كه زنان در طول تاريخ گذشته، به خاطر زن بودن از حقوقى منع شده‏اند كه موقعيّت و كاركرد آنان را در جامعه و خانواده تنزّل بخشيده است و از اين رهگذر بسيارى از زنان محروميّت‏هاى فراوان ديده و مورد ستم مردان و جامعه مرد سالار قرار گرفته‏اند.
از اين رو نهضتى علمى - اجتماعى - فرهنگى لازم است تا حقوق ناديه گرفته شده زنان را در جوامع انسانى احيا كرده و به زنان باز گرداند و اساساً تفاوتهايى كه ميان زنان و مردان به خاطر زن بودن و مرد بودن گذاشته شده، از ميان برداشته شود.
با اين همه نمى‏توان جريان فمينيسم را در طول سه قرن گذشته، يك جريان يكپارچه، منسجم، هماهنگ و كاملاً همسو تلقّى كرد، چه اين كه ديدگاهها و اهداف و شعارهاى فمينيستها با يكديگر متفاوت بوده است و مى‏توان آن‏ها را از جهتى به سه گروه تقسيم كرد:
1- فمينيستهاى اصلاح طلب، رفرميست و حداقلى كه خواهان اعطاى برخى حقوق آموزشى و اجتماعى به زنان بوده‏اند، بى‏آن‏كه بخواهند دگرگونى ژرفى در قوانين طبيعى و اجتماعى پديد آورند.
2- فمينيستهاى اصلاح طلب، با قدرى تندروى و با اين حال خواهان حفظ برخى تفاوتهاى طبيعى موجود ميان زن و مرد.
3- فمينيستهاى به غايت افراطى كه نه تنها خواهان حقوق زنان، برابر با مردان هستند كه تمام قواعد و ساختارهاى اجتماعى جارى در جوامع گذشته و كنونى را، قواعدى فاقد اعتدال و قوانينى مرد سالار و غيرقابل اعتماد مى‏دانند.

فهرست اجمالى مطالبات فمينيسم

بى‏آن كه ادّعاى بيان همه مطالبات فمينيسم را در چند قرن گذشته داشته باشيم، به مواردى از شاخص‏ترين و معروف‏ترين آن‏ها اشاره خواهيم داشت.
1- كسب حق رأى براى زنان همپاى مردان در مسايل سياسى و اجتماعى.
2- امكان تحصيل براى زنان چونان مردان بدون محدوديت.
3- حق اشتغال و دستيابى زنان به كار و كسب درآمد و انواع مشاغل اجتماعى مثل فرماندهى ارتش، قضاوت، كشيش شدن و...
4- دستيابى زنان متأهل به حق مالكيّت و قرار نگرفتن دارايى آنان تحت اشراف همسران.
5- اعطاى حق حضانت فرزندان - سرپرستى كودكان در صورت طلاق و جدايى از همسر - به زنان.
6- به شمار آوردن خانه‏دارى و رسيدگى به فرزندان به عنوان يك شغل براى زنان.
7- ملزم نبودن زنان به اطاعت از شوهران.
8- اعطاى حقوق بيشتر به زنان در خانواده و رفع هر گونه تبعيض و فشار عليه آنان در خانواده
9- آزادى سقط جنين براى زنان.
10- برخوردارى يكسان فرزندان مشروع و نامشروع از حقوق.
11- حق آزادى بيان براى زنان.
12- حقِ داشتن پارلمانى مستقل ويژه زنان
13- ضرورت تجديدنظر در نگرشها و قوانين دينى مربوط به زنان.
14- لغو قوانين سخت‏گيرانه نسبت به فاحشگى زنان.
15- ضرورت رهايى زنان از انقياد مردان چه در زندگى مدنى و چه در زندگى خصوصى به عنوان همسر يا مادر.
16- لزوم آزادى زنان از انقياء جنسى در برابر مردان و استفاده زنان از همجنس گرايى به جاى تشكيل خانواده سنّتى.
17- برترى جنس زن بر جنس مرد به دليل برخى ويژه‏هاى ممتاز روحى در زنان مانند تنفّر از جنگ.
18- تشكيل جامعه‏اى كاملاً زنانه و مختص زنان بدون حضور و دخالت مردان.
19- ضرورت بازنگرى و بازسازى قواعد اجتماعى و مطالعات و پژوهشهاى مختلف علمى بر اساس بينش و نگرش زنان، به دليل دخالت داشتن جنسيت مردان در همه مسايل، حتى در امر پژوهش‏هاى علمى و منتهى شدن آن به نتايج نظرى يا علمى.
20- مسؤوليت و اقدام دولت براى تأسيس مراكز نگهدارى از كودكان و برداشتن بار تربيت فرزند از دوش مادران.
اين‏ها بخشى از مطالبات و آرمانهاى فمينيستى است كه در مجموع از سوى حاميان و معتقدان به فمينيسم مطرح شده است و چنان كه ملاحظه مى‏شود شروع مطالبات از نقطه‏اى نرم‏تر و محافظه كارانه‏تر بوده است ولى به تدريج آهنگ مطالبات و مدعيّات تندتر شده است تا جايى كه به نظر مى‏رسد گام را از عينيّتها فراتر نهاده و به ديدگاههايى كاملاً افراطى، بدبينانه، ستيزه جويانه و ذهنى تحقق‏ناپذير منتهى شده است!
البته كسانى كه طرفدار ديدگاههاى افراطى در اين زمينه هستند، هر گونه داورى مردان درباره امكان‏پذير بودن يا نبودن آن را، معلول نگرش مرد سالارانه و تسلط طلبانه آنان مى‏دانند كه نبايد پذيرفته شود و چنانچه زمانى نيز اين نظر را داشته باشند كه ديدگاههاى افراطى نه عملى است و نه مفيد، بلكه در نهايت عليه جامعه زنان تمام مى‏شود، آنها نيز به القاپذيرى از مردان و انقياد فكرى در برابر ديدگاههاى مرد سالارانه متّهم خواهند بود!
و بدينسان راه هر گونه تعامل فكرى و مفاهمه از سوى آنان بسته خواهد بود!
امّا آنچه بايد دوباره مورد توجّه قرار گيرد، اين است كه همه اين پيشنهادها و ايده‏ها به همه فمينيستها و طرفداران آنان تعلق ندارند، بلكه چه بسا گروهى از فمينيستها تنها به چند پيشنهاد محدود معتقد باشند و ديدگاههاى افراطى و نيمه افراطى را نه تنها براى جامعه بشرى مفيد ندانند كه زيانبار بشناسند!
و به عكس گروهى ديگر كه طرفدار ديدگاههاى افراطى هستند، درخواست حق تحصيل، كار و حق رأى را اقداماتى ناكافى بلكه انحرافى به شمار آورند.
برخى از اين پيشنهادها و طرحها، اصلاحاتى است كه با داشتن انديشه دينى و پذيرش آن، قابل پيگيرى و تحقّق است. در حالى كه بخشى ديگر از طرحها اساساً با نگرشهاى دينى و پايبندى به جهان بينى الهى و شريعت به كلى ناسازگار است.
از اين رو برخى جريان‏هاى فمينيستى با روح ماترياليسم و نهليسم عجين است و برخى ديگر موضوع را از طريق راهكارها و پيامهاى دينى نيز دنبال كرده‏اند و خواهان اصلاحات و بازنگرى‏هاى درون دينى بوده‏اند.

فمينيسم افراطى و خانواده

گر چه منظر اصلى فمينيسم، جايگاه زن و حقوق زنان است امّا از آن جا كه يكى از اركان اصلى خانواده، شخصيّت زن به عنوان همسر يا مادر مى‏باشد، طبيعى است كه بينشهاى فمينيستى در صورت پذيرش يا ردّ، بيشترين تأثير را بر نهاد خانواده خواهد داشت.
از ديدگاه غيرفمينيستى و بر اساس يك داورى متعادل و غيرجانبدرانه نسبت به احزاب و تشكلّهاى سياسى و اجتماعى مى‏توان اظهار كرد كه برخى از پيشنهادها وطرحهاى يادشده مى‏تواند به ارتقاى موقعيت زنان و به دنبال آن ارتقاى سطح خانواده و بهبود شرايط آن بينجامد و برخى ديگر از طرحها، موقعيت زن و خانواده را از آنچه بوده، تنزّل مى‏دهد، و برخى ديگر كلاً به فروپاشى نهاد خانواده و مسخ شخصيّت زن منتهى مى‏گردد!
از جمله ديدگاههاى افراطى كه مستقيماً بر نهاد خانواده و اصل ازدواج و همسرى تأثير منفى داشته و خواهد داشت، ديدگاه »سيمون دوبوار« است كه در كتاب »جنس دوّم« در سال 1949 انتشار يافته است.
او در اين كتاب، كه در شمار يكى از پرنفوذترين آثار در موضوع فلسفه‏نوين شناخه شده است، مى‏نويسد:
»زنان در همه جوانب زندگى‏شان تحت سلطه‏اند، فقدان نسبى آزادى در مورد زنان صرفاً به حقوق مدنى يا سمت‏هاى خاص مادرى و همسرى محدود نيست، هر چند اين عوامل نيز به عدم آزادى آن‏ها كمك مى‏كند، بلكه آنها توسّط »همه مدنيّت« با مجموعه ارزش گذارى‏ها و رفتارهاى اجتماعى كه درك ما از زن و مرد و مذكّر و مؤنّت را به وجود مى‏آورد، در جايگاه پست‏ترى قرار مى‏گيرند!
دوبوار پيشنهاد مى‏كند كه زنان بايد نقش همسرى و مادرى را كه در اين نقش‏ها به سهولت به شى‏ء بى‏جانى تبديل مى‏شوند، رها كنند و با كاركردن با مردان رقابت نمايند. به محض آن كه آن‏ها شهامت و قاطعيت لازم براى آزادى را تجربه كنند، تصوّرها از آنچه زن بايد باشد عوض خواهد شد و زنان و مردان راه‏هاى رفتار يكسان با يكديگر را خواهند يافت.]1[
فمينيست‏هايى كه عقايد سياسى تندى دارند معتقدند كه منشأ ستم بر زنان فقدان حقوق سياسى نيست تا اصطلاحاتى مثل حق مالكيّت زنان متأهّل و حق تحصيلات عالى بتواند مشكل اساسى آنان را حل كند، بلكه ريشه انقياد زنان نه در زندگى مدنى بلكه در زندگى خصوصى آن‏ها به عنوان همسر يا مادر نهفته است. ]2[
انگلس در كتاب »منشأ خانواده، مالكيت خصوصى و دولت« كه در سال 1884 انتشار يافت گفته است:
»ستم وارد بر زنان اصولاً ستم جنسى است، هيچ چيزى در خانواده مرد سالار طبيعى نيست، بلكه چنين نهادى در يك برهه خاص تاريخى كه مالكيت خصوصى در آن رواج داشته، پا به عرصه وجود نهاده است، مردان براى آن كه بتوانند دارايى خود را براى پسرانشان به ارث بگذارند، نيازمند ستم كامل جنسى به مادران فرزندانشان بوده و براى اين هدف، زنان را تا حد كنيزان تنزّل مى‏دهند.
در جامعه سرمايه‏دارى زير دست بودن زنان نه به دليل فقدان حقوق قانونى بلكه به دليل موقعيّت ضعيف آن‏ها در بازار كار است كه به نوبه خود آن‏ها را وادار به ازدواج مى‏كند.«
گلدمن (1940- 1869) به عنوان يك فمينيست آمريكايى و الكساندر كُلنتا (1952-1872) به عنوان مسؤول رفاه اجتماعى در دولت كمونيستى روسيه، در اين قضيه هم رأى بودند كه چون نهاد ازدواج، زنان را از نظر جنسى تحت تسلّط جنسى شوهران قرار داده است واز جهت اقتصادى به آن‏ها وابسته مى‏كند، مانع آزادى زنان است.
آنها مدعى بودند اين مصيبت‏ها فقط با از بين رفتن تصورات رايج از ازدواج و خانواده، از ميان مى‏رود. ]3[
گلدمن، معتقد بود، عشق نزد زنان نسبت به مردان، اهميّت بيشترى دارد، و براى اين كه زن بتواند حالت خودنمايى جنسى - عشق آفرين - خود را تقويت كند بايد از تحت تصرفات جنسى شوهر رها شود و به جاى ازدواج همان چيزى را به رسميّت بشناسد كه گلدمن به عنوان فطرت زنانه ياد كرده است.
يكى ديگر از فمينيست‏ها به نام آدريان ريچ (1986) اظهار داشته است كه حتى ناهمجنس خواهى نيز »عرفى است كه به دست مردان وضع شده است« ناهمجنس خواهى به اجبار و ناآگاهانه بر زنان تحميل شده تا آنان را در قلمرو ميل جنسى مردان نگه دارند! ]4[
فرد ديگرى به نام سان تاى گريس اتكينسون (1974) مى‏گويد: »آميزش جنسى، ساختارى سياسى است كه به صورت يك عرف در آمده است«
از ديدگاه او مردم به آميزش جنسى پرداخته‏اند، نه بر اساس يك نياز فردى بلكه بر اساس يك نياز سياسى كه عبارت است از سرگرم شدن مردم به موضوع تداوم افزايش جمعيت، بنابراين زمانى كه تكنولوژى بارورى در دنياى متمدن پيشرفت حاصل كند نقش اجتماعى آميزش از بين خواهد رفت.! ]5[

ديدگاههاى متعادل‏تر در فمينيسم

در كنار ديدگاههاى افراطى، بلكه قبل از ديدگاه‏هاى افراطى، منظرى فمينيستى به زن و حقوق زن وجود داشته و دارد كه چه بسا تحقّق برخى از آن‏ها ضرورى باشد و آسيبى به نهاد خانواده و ازدواج نزند، بلكه بتواند زمينه‏هاى تعالى و ارتقاى خانواده را به دنبال داشته باشد.
جان استوارت ميل در كتاب »مقهوريت زنان« كه در سال 1869 منتشر شد چنين استدلال مى‏كند كه زنان سزاوار حقوقى متساوى با مردان‏اند و بايد بتوانند عهده‏دار مناصب عمومى شوند، كار كنند، مالك شوند و رأى دهند .
او معتقد است كه زنان تنفّر خاصى از جنگ دارند و به نوع دوستى متمايل‏اند، چيزى كه اگر آن‏ها بهتر آموزش ببينند مى‏توانند از آن بيشتر بهره ببرند.
و نيز او معتقد است كه گر چه زنان بايد حق كاركردن داشته باشند ولى وقتى ازدواج كردند آن‏ها اداره خانه و تربيت خانواده را به عنوان )اولويت( در تلاش خود انتخاب مى‏كنند. زنان مسن‏تر كه اين وظيفه )خانه‏دارى( را انجام داده‏اند، مى‏توانند براى صرف كردن انرژى خود در زندگى ملى تصميم بگيرند، مانند آن كه به مجلس راه يابند امّا باز بهترين مكان براى زنان متأهّل خانه است. ]6[
مارى ولستون كرافت در انگلستان به سال 1792 كتاب »استيفاى حقوق زنان« را منتشر كرد و در مخالفت با »روسو« اظهار داشت كه از شرايط يك جامعه واقعاً متمدن، آموزش زنان و آزادى آن‏هاست، خداوند به همه انسان‏ها عقل عطا كرده است تا بتوانند بر احساسات خود چيره شده و معرفت و فضيلت كسب نمايند.
محروم كردن زنان از اين كه بتوانند وجود خود را كمال بخشيده و توانايى خود را براى نيل به سعادت افزايش دهند، به اين معنا است كه آن‏ها را پست‏تر از انسان و همچون جانوارانى اهلى و آرام تلقى كرده باشيم. اين به معناى پايمال كردن حقوق آن‏ها و در حالت انقياد نگه داشتن آن‏هاست كه هم به زنان و هم به مردان لطمه خواهد زد.
وى معتقد است: اگر زنان را از آموزش محروم و تشويقشان كنيم كه فقط در فكر عشق و مُد باشند در آن صورت آن‏ها نمى‏توانند مكارم اخلاق را در خود بپرورانند و در واقع سبك مغزى و حماقتى را به نمايش مى‏گذارند كه به خاطر آن مورد انتقادند. ]7[

كاركردهاى فمينيسم

مباحثات و گفتگوهاى فمينيستى در چند قرن گذشته، نهايتاً تأثيرهاى مثبت و منفى خود را در سطح ملّتها و نيز در سطح حقوق بين‏المللى گذاشته است.
بررسى و گردآورى اين تأثيرها نياز به پژوهشى مستقل دارد، امّا به عنوان نمونه مى‏توان به مواردى اشاره داشت.
در بسيارى از كشورهاى اروپايى - مسيحى - بلكه در همه آنها - حق شركت در انتخابات براى زنان وجود نداشت!
در دهه 1850، اليزابت كدى استنتن بر اساس اين كه »حقوق همه انسان‏ها يكسان و مشابه است« از مجلس نيويورك خواهان تصويب حق رأى براى زنان شد.
تنها در سال 1893 در نيوزيلند، حق شركت در انتخابات به زنان داده شد.
در سال 1906 اين حق به زنان فنلاند اعطا گرديد.
به سال 1918 در انگلستان، حق زنان براى شركت در انتخابات تصويب شد.
بعد از انقلاب فرانسه »المف دگوگز« لايحه حقوق زنان را تسليم پارلمان فرانسه كرد كه مورد تصويب قرار نگرفت.
او در اين لايحه براى زنان حق كاركردن، حقوق قانونى در خانواده، حق آزادى بيان، حق داشتن پارلمان مستقل را درخواست كرده بود.
در سال 1917، الكساندر كلنتا به عنوان مسؤول رفاه اجتماعى دولت روسيه، به منظور ايجاد تغييرات اساسى در خانواده و روابط جنسى زن و مرد و سبك كردن بار سه جانبه كارگرى، خانه‏دارى و مادرى از دوش زنان، لايحه‏اى را تنظيم و ارائه كرد.
امروز در بسيارى از كشورها، محدوديت آموزش و اشتغال زنان از ميان رفته است و زنان توانسته‏اند تا هر سطح از آموزش عالى پيش روند و يا هر شغلى را براى خود برگزينند.
دادگاهها و نظامهاى حقوقى، امتيازها و حمايت‏هاى ويژه‏اى را براى زنان در نظر گرفته‏اند تا در صورت مواجهه آنان با دشوارى و خشونت و تضييع حقوق از آنان دفاع كنند.
زنان متأهّل چونان دختران مجرّد مى‏توانند - در كشورهاى مدرن - از انقياد همسران آزاد باشند و از روابط هر چه بارزتر بهره گيرند و در صورت تخطّى از قوانين عرفى، با خشونت و اعمال زور مواجه نشوند.
زنان روسى اجازه يافته‏اند بدون اين كه مورد مؤاخذه يا پيگرد قانونى و اجتماعى باشند، به صورت رسمى اجازه روسپى‏گرى داشته باشند - مشروط به رعايت قواعد بهداشتى - نظام همسرى منوط به رضامندى زن و مرد و نه فقط مرد - شناخته شود، هم در شروع و هم در تداوم و پايان.
در جهت رفع محدوديتهاى زنان براى بهره‏گيرى از روابط آزاد جنسى و يا در جهت حفظ آسايس زنان از تحمّل بار مادرى، در برخى كشورها سقط جنين مجاز شمرده شده است.

تغيير معنا و تفسير تجاوز به عنف

در برخى نظامهاى حقوق، به اين شكل كه به جاى ارتباط جنسى نامشروع و غيرعرفى يك مرد يا يك زن، ارتباط جنسى مشروع و قانونمند يك مرد با همسرش - در صورت عدم تمايل زن به آميزش - »تجاوز به عنف« دانسته شده است.
زنان به جاى بهره‏گيرى جنسى از جنس مخالف، در برخى جوامع و محيطها، به همجنس گرايى در آورده‏ند، بى‏آن كه در صدد پوشاندن آن باشند!
چه اين كه در يك ديدگاه فمينيستى شرط آزادى زنان و رهايى آنان از نظام مردسالار، بى‏نيازى زنان از مردان و ترجيح اكتفاى زنان به زنان معرّفى شده است.
طبيعى است كه وقتى تلقّى زنان در يك جامعه چنين باشد، مردان نيز به همجنس‏گرايى تشويق شوند و به طور متقابل، همجنس‏گرايى مردان نيز به صورت يك عرف پسنديده جلوه كند!
تمايل به تشكيل خانواده در بسيارى از جوامع كه بيشترين تأثير را از ره‏آوردهاى فمينيسم داشته‏اند كاهش يافته است.
نهاد خانواده در برابر كمترين اختلاف و ناهمسازى متزلزل شده و از هم فرو پاشيده است.
و اين هم زمانى از محيط تولّد فمينيسم - اروپا و غرب - پا را فراتر نهاده و به شكلى در كشورهاى در حال توسعه نيز سرايت كرده است كه باورهاى فمينيستى به اشكال گوناگون در اعلاميه حقوق بشر تأثير گذاشته است و نسبت به ساير ملّتها لازم الاجرا شناخته شده است.
در بند »ب« از ماده 16 كنوانسيون محو كليه اشكال تبعيض عليه زنان، چنين آمده است:
»حق يكسان در انتخاب آزاد همسر و صورت گرفتن ازدواج تنها با رضايت كامل و آزادانه دوطرف ازدواج«.
تعابير مهم و دوپهلوى اين‏بند نه از سر غفلت كه با توجّه انتخاب شده است تا ظرفيّت تفسيرى مورد انتظار را داشته باشد و ساير فرهنگها را به چالش فرا نخواند.
تعبير »دوطرف ازدواج« شامل ازدواجهاى همجنس گرايانه، ازدواج با محارم و ازدواج با كفّار نيز مى‏شود. ]8[
زمانى دانسته مى‏شود كه اين تعابير چندپهلو، با توجّه و دقّت لازم انتخاب شده است كه در مى‏يابيم، در كنفرانس پكن (1995) واژه خانواده را از كليه سخنرانى‏ها حذف كرده و به جاى آن از واژه »اصل خانه« يا "عHouse hold" استفاده كردند. ]9[زيرا عنوان »اصل خانه« شامل ازدواج‏ها و قراردادهاى همجنس گرايان نيز مى‏شود؛ چنانكه شامل خانواده نيز مى‏باشد.

قرآن و نهاد خانواده

عينيّت‏هاى جهان معاصر و آنچه به عنوان يك واقعيّت در بستر اين تاريخ جريان دارد، نشان مى‏دهد كه نهاد خانواده به شدّت آسيب ديده و همچنان دستخوش آفت‏هاى بيشتر است.
ذهنيّت‏هاى برآمده از اين شرايط كه خود جزئى از همان شرايط به حساب مى‏آيد و برون داد همان درون آشفته و مضطرب است خود را به دو صورت نمايانده است:
الف - نگرانى‏ها و دلواپسى‏هاى اصلاح طلبانه و دردمندانه براى برون رفت از شرايطى كه پديد آمده و آزادى انسان به نام آزادى به اسارت رفته و عزّت و شرافتى كه به اميد دست‏يابى به آن قربانى شده است.
ب - افراط گرى‏ها و راديكاليسمى كه به اميد رهيافت دست و پا مى‏زند و خود را به صورت فمينيسم راديكال نمايانده است!
اكنون بايد ديد قرآن به عنوان نهايى‏ترين پيام الهى، براى نسل حاضر چه رهنمودى دارد و طرحها و قواعد آن براى نهاد خانواده چيست؟

خانواده، شروع انسان

به روايت قرآن، وقتى خدا اراده كرد تا از عناصر گوناگون خاك كالبد موجودى را رقم زند كه داراى ظرفيّت‏ها و استعدادها و نمودهاى برترى - در مقايسه با بسيارى از موجودات ديگر - باشد]10[و خوش سيما و خوش‏اندام و راست قامت بر كره خاك گام بردارد، بشر]11[را آفريد و آدم نام نهاد.
آدم بر خلاف ديگر موجودات زمين كه هر يك در مدارى بسته از غرايز و گرايشهاى از پيش طرّاحى شده حركت مى‏كردند، آميزه‏اى از همه توانها و استعدادها و گرايشهايى بوده كه مى‏توانست در عالم خاك و نظام مادّه حضور پيدا كند و در مدارى وسيع‏تر از مدار بسته غرايز گام بردارد! ]12[
خداوند دستور داد تا فرشتگان از عناصر خاك ظرفيّت‏هاى گوناگون پيكر آدم را برگيرند و آن را با عناصر حياتى آب،]13[طراوت و تحرّك بخشند و منعطف سازند و بشرى]41[آراسته فراهم آورند.
كالبد آدم با تمام ويژگيهاى ظاهرى و ظرفيّتهاى طبيعى شكل يافت، امّا آدم هنوز در شمار جنبندگانى قرار داشت كه به حكم غريزه و ساختار مادّى وجودش مى‏توانست، بر كره خاك زيست كند و با اين كه فايلهاى استعدادى او بيش از همه موجودات خاك بود، امّا هنوز درون فايلهاى وجودى و ظرفيّتهاى گسترده او اطلاعاتى ثبت نشده و برنامه لازم - فراتر از برنامه‏هاى غريزى - نصب نشده بود.
در اين جا بود كه خداوند به فرشتگان اعلام كرد:
»فاذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخَتُ فيه من روحى فقعوا له ساجدين« )حجر/ 29)
پس آن گاه كه كالبد آدم را سامان دادم و در او از روح خويش دميدم، همگان براى او تعظيم كنيد و در برابرش به سجده فرو افتيد!
»ثمَّ سوّاهُ و نفخ فيه من روحه« )سجده/ 9)
سپس خداوند ساختار وجود انسان را سازمان داد و از روح خويش در او دميد. اين چنين بود كه اين آفريده ويژه الهى، آفرينشى ديگر و ممتاز يافت و از ديگر خاك‏زيان و جنبدگان زمين متمايز شد!
»ثم أنشأناه خَلْقاً آخر فتبارك اللَّه اَحْسَنُ الخالقين« )مؤمنون/ 14)
انسان در پرتو اين موهبت الهى، به عنوان بهترين نماد آفرينش و آفريدگارى خدا شناخته شد.
و انسان در نتيجه برخوردارى از اين امتياز بود كه به ساحت دانش و معرفت راه‏يافت: »وَ عَلَّمَ آدم الأسماء كلّها« )بقره/ 31)
قادر به تشخيص زيبايى از زشتى، پاكى از پليدى و حقيقت از باطل شد.
»وَ نَفْسٍ و ما سَوّاها، فالهمها فجورها و تقواها« )شمس/ 8)
آدم به مقام والايى دست يافته بود، امّا هنوز نگران و مضطرب و ناآرام مى‏نمود، چرا كه آدم شيفته الفت بود و تنهايى او را گرفتار يأس و احساس پوچى مى‏كرد!
وجود فرشتگان و كارگزاران اراده الهى در تنظيم جهان و محيط زندگى انسان نمى‏توانست به او آرامش دهد و خداوند كه اين نياز آدم را مى‏دانست، بار ديگر بر او منّت نهاد و با آفرينش همسرى از جان و نفس خود او، وى را از ناآرامى و اضطراب بيرون آورد و به سوى آرامش و تعادل رهنمون شد - و آدم، اينچنين انسان]15[ شد، با همسر خويش الفت يافت، انس گرفت و هر يك در پرتو وجود ديگرى شكوفا شد.
»وَ جَعَلَ منها زوجها لِيَسْكُنَ اليها« )اعراف/ 189)
آفريدگار هستى، نه تنها وجود همسر را مايه توازن روحى انسان - زن و مرد - در تلاطم امواج زندگى و كوران آزمون‏ها و مشكلات قرار داد، كه چنانش اهميّت داد تا نشانه‏اى از خداى براى خلق به شمار آيد و هر گاه كه گرفتار غفلت و سردرگمى شد، به اين نشانه بينديشد و راه را باز يابد.
»و مِنْ آياته اَنْ خَلَق لكم من انفسكم ازواجاً لتسكنوا اليها« )روم/ 21)
»و از نشانه‏هاى اوست كه از جان و نفس خودتان، همسرانى برايتان قرار داد تا در سايه وجود آنان و الفت با ايشان آرامش بيابيد.
و از آن پس بود كه نعمت الهى بر انسان تمام شد؛ وجودى كارآمد ظرفيّتى فراخ و گسترده، دانشى ژرف و پرداخته، شناخت و اراده‏اى نافذ و تعادل و آرامشى بايسته يافت و زمان آن فرا رسيد كه از اين همه بهره گيرد و شايستگى وجود خويش را بر فرشتگان به اثبات برساند!
انسان برخوردار از نعمتها و توانايى‏هاى فراوان، اكنون مى‏بايست بار مسؤوليّت را نيز بر دوش مى‏كشيد و البته او با داشتن توانمندى‏ها ويژه خود، عملاً مسؤوليت حفاظت و بهره‏گيرى صحيح از آن‏ها را پذيرفته بود.
و خوشبختانه آدم در مسير اين بهره‏گيرى و مسؤوليت پذيرى تنها نبود.
»و قلنا يا آدم اسكُنْ انت و زوجك الجنّة و كلا منها رغداً حيثُ شئتما و لاتقربا هذه الشجرة فتكونا مِنَ الظالمين« )بقره/ 35)
»و به آدم گفتيم، تو و همسرت در اين بهشت سكنى گيريد و هر چه مى‏خواهيد و هر جا مى‏خواهيد به شادكامى بخوريد ولى به اين درخت نزديك نشويد كه اگر نزديك شويد از سيه كاران خواهيد بود.«
سرخوشى‏ها وشادكامى‏ها و آرامش‏ها و آسايش‏هاى انسان، اين گونه، با هشدار و مسؤوليت آغاز شد و او مى‏بايست اكنون از همه ظرفيّت‏هاى وجودى درونى و بيرونى خود، براى استمرار شادكامى و كاميابى خود بهره گيرد و مواظب باشد با گام‏هاى خويش به سوى تيره‏گى و تيره روزى حركت نكند!

نياز انسان به همسر و تشكيل خانواده،نيازى فوق غريزى

از آيات گذشته اين معنا حاصل آمد كه حيات انسانى از نظر قرآن، در محيط جمعى خانواده سامان يافته است.
انسان منفرد، قادر به بهره‏گيرى از ظرفيّت‏هاى وجودى خود نيست و اين ظرفيّت‏ها بيش از آن كه مادّى، جسمانى و غريزى تعريف شود، از نظر قرآن، داراى بعد روحى و احساس مبتنى بر نوعى ادراك است. زيرا قرآن تنها بيانى را كه در فلسفه زوجيّت نسل انسان و تركيب خانواده از يك زن و يك مرد داشته است مسأله آرامش‏يابى و دستيابى به »سكينت« است.
اين كه مى‏گوئيم »تنها بيان قرآن در بيان فلسفه نظام همسرى، دستيابى انسان به آرامش بوده« بدين خاطر است كه هر چند خداوند بر مسأله زوجيت و همسرى نتايج ديگرى را نيز مترتب دانسته است - مانند تداوم نسل و گسترش آن و يا توجّه يافتن انسان از مسأله زوجيت و همسرى به يكى ديگر از آيات الهى - امّا تنها موردى كه با »لام تعليل« آمده است كه بيان كننده فلسفه همسرى و نتيجه دستاورد مهّم آن مى‏باشد، تعبير »لتسكنوا اليها« است.
از جمله آياتى كه نتايج ديگرى بر مسأله زوجيت مترتب شده است بى‏آن كه با »لام تعليل« آمده باشد اين آيات است:
»جعل لكم من انفسكم ازواجاً و من الانعام ازواجاً يذرؤكم فيه« )شورى/ 11)
»قرارداد براى شما از نفس خودتان همسرانى، و همچنين براى ديگر جانداران و چارپايان مسأله زوجيت را قرارداد تا از طريق آن نسل شما در زمين فزونى يابد.«
»و جعل لكم من ازواجكم بنين و حفدة« )نحل/ 72)
»و قرارداد براى شما از همسرانتان، فرزندان و نوادگان.«
علاوه بر اين حتّى آيات و نشانه خدا بودن موضوع همسر و زوجيت نسل انسان، وقتى ظهور مى‏يابد و براى انسان قابل فهم مى‏شود كه وى بتواند آثار و نتايج مهم و غيرقابل چشم‏پوشى اين نعمت الهى را دريابد. چه اين كه صرف وجود همسر، بدون نتابج قابل قبول، نمى‏تواند نشانه‏اى از لطف و رحمت و حكمت و علم و قدرت الهى باشد.
به همين دليل موضوع آيه و نشانه بودن »همسرى« با تعبير »لتسكنوا« ياد شده است، يعنى »زوجيت نسل انسان به ضميمه اثر مهم سكينت آفرينى آن« اگر مورد بررسى قرار گيرد، آيتى روشنگر و تأمل برانگيز خواهد بود.
بنابراين، يك مرتبه ديگر، آيه را با اين ويژگى مورد توجه قرار مى‏دهيم:
و من آياته: »أن خلق لكم من انفسكم ازواجاً لتسكنوا اليها« )روم/ 21)
نكته ديگرى كه بايد در اين مطالعه مورد توجّه قرار گيرد، اين است كه هر چند موضوع زوجيّت در كل زندگى جانداران بلكه مجموع گياهان بلكه همه نظام مادّه، از سوى خدا تدبير شده است.
چنان كه در آيات قرآن آمده است:
»و من كل شى‏ء خَلَقْنا زوجين لعلّكم تذكّرون« )ذاريات/ 49)
»و ما از هر چيز، زوج آفريديم تا مگر - از طريق توجّه به اهميّت آن - تذكّر يابيد.«
امّا در اين گونه موارد، مهمترين نتيجه‏اى كه خداوند، ما را بدان توجّه داده، موضوع تداوم و گسترش حيات حيوانى و گياهى و اسرار علمى و نهفته در زوجيّت نظام مادّه است كه هر گاه از اين زاويه مطالعه شود، آيات علم، قدرت و حكمت و تدبير الهى، بر انسان آشكار مى‏گردد.
مسأله زوجيّت در حيوانات، هر چند در برخى انواع آن به گونه‏اى است كه به نظر مى‏رسد، آن‏ها نيز مانند انسان، از تنهايى رنج مى‏برند و با قرار گرفتن در كنار زوج آرامش رفتارى پيدا مى‏كنند، امّا قرآن از اين حالت مشهود و در برخى انواع حيوانات، هرگز به عنوان، يك هدف و فلسفه ياد نكرده است و اصلاً به آن تصريح نداشته است.
زيرا از نظر قرآن محور اصلى موضوع و زوجيت در حيوانات و گياهان در درجه اوّل مسأله تداوم و گسترش بوده است و نه آرامش‏يابى روحى و احساسى و ادراكى. زيرا اگر اين نياز، در آن‏ها جدّى و حياتى بوده، بايد در همه آنان قرار داده مى‏شد، اين در حالى است كه بسيارى از انواع حيوانى، فقط در دوران جفت‏گيرى جنس نر و مادّه، يكديگر را تحمّل مى‏كنند و قبل و پس از آن، در حال نفرت يا بى‏تفاوتى نسبت به هم به سر مى‏برند.
و امّا در آن گروه از حيوانات كه زيستن جفتها در كنار هم و يا در زندگى جمعى ديده مى‏شود، اين حالت آن‏ها جزئى از حيات غريزى به حساب مى‏آيد و مقدّمه و تدبيرى است براى حفظ نسل آن‏ها و نه چيزى فراتر از آن. اين در حالى است كه در انسان، علاوه بر ملاحظه شدن اين تدبير، مقوله‏اى برتر نيز مورد عنايت بوده كه فراتر از حفظ و تكثير نسل مى‏باشد و خداوند از آن به عنوان »سكينت« و »آرامش« ياد كرده است.
موجود زنده - چه حيوان و چه انسان - تحت شرايطى ناآرام است، وقتى تشنه يا گرسنه است، وقتى نياز جنسى دارد، زمانى كه مى‏ترسد و در هراس است و نيز از برخى گونه‏ها وقتى كه تنها است.
براى بازگرداندن آرامش به اين موجودات، بسته به عامل نگرانى و اضطراب و هيجان آن‏ها، پاسخى متناسب لازم است.
موجودى كه در نتيجه هيجان جنسى، ناآرام شده است، در نتيجه جفت‏گيرى كه لازمه آن وجود جنس نر براى ماده و جنس ماده براى نر است، آرام مى‏يابد.
انسان هم به عنوا يك موجود جاندار از اين قاعده مستثنى نيست. با اين تفاوت كه در حيوانات عامل اصلى براى پذيرش جنس مخالف و احساس تمايل آن، هيجان جنسى است ولى در انسان از لفظ قرآن - اين الفت‏جويى و زيست جمعى و خانوادگى، معلول يك نياز فوق غريزى است و عاملِ »نياز جنسى« در درجه بعد قرار دارد.

نقش نياز جنسى، در شكل‏گيرى خانواده

انكار نمى‏توان كرد كه »نياز جنسى« نقش جدّى و مؤثّر در شكل‏گيرى خانواده داشته و خواهد داشت ولى مهمّ اين است كه بدانيم از نظر قرآن، اين نقش تا چه پايه مهم و اساسى شناخته شده است. آيا نقش اول را دارد يا خير؟
از نظر مكاتب مادّى و ديدگاههاى ماترياليستى كه براى هستى، تدبيرى فرامادّى قائل نيستند و معتقدند كه براى هر پديده، مى‏بايست در جستجوى علل مادّى و تك بعدى گشت، بديهى است كه ميان انسان و ساير حيوانات هيچ تمايز بنيادى وجود ندارد و نيازهاى مادّى انسان، عامل همه گرايشها و انتخاب‏ها و كاركردهاى اوست، چنان كه در حيوانات.
ماترياليست‏هاى روانشناس در جستجوى اهرم‏ها و محرّك‏هاى روانى - با تفسير مادّى - براى تمايلات و رفتار انسان بوده‏اند و در يكى از مشهورترين ديدگاههاى روانشناختى، موضوع »غريزه جنسى« محرّك اوّل و بنيادين معرّفى شده است.
كمونيست‏ها، همه چيز حتّى گرايشهاى غريزى - جنسى را تحت تأثير معيشت و روابط اقتصادى دانسته‏اند و معتقدند همه تصميم‏گيرى‏ها، تمايلات و ادراكات انسانى، در نهايت متأثر از نيازهاى اقتصادى او است و اگر زنان به زندگى خانوادگى تن مى‏دهند، نه به خاطر احساس نياز روحى و عاطفى به آن است؛ بلكه نياز مادى و وابستگى اقتصادى، آنان را ناگزير مى‏كند تا رنج و ذلّت زندگى خانوادگى را تحت مديريّت زورگويانه مردان بپذيرند.
و از سوى ديگر اگر مردان تمايل دارند تا خانواده تشكيل دهند، به دليل اين است كه زنان مى‏توانند منابع مالى ارزان قيمتى براى آنان به حساب آيند و در پرتو وجود آنان و فرزندانى كه به دنيا مى‏آوردند به ثروت و امكانات بيشترى دست يابند.
فمينيست‏هاى ماترياليست و راديكال، معتقدند كه روح سلطه‏طلبى جنس مرد، در طول تاريخ باعث شده است تا نهادى به عنوان نهاد خانواده شكل گيرد، زيرا مردان شيفته مرد سالارى هستند و از طريق خانواده و سلطه بر آن است كه اين حسّ منفور خود را پاسخ مى‏دهند و به زنان، زن بودن و حتى نياز به جنس مخالف را تلقين مى‏كنند.
حيا، پاكدامنى، وفادارى زن به خانواده و همسر، فداكارى براى خانواده، عشق به فرزند تا سرحدّ تحمل خانواده و سلطه مرد، همه و همه مفاهيمى است كه در طول تاريخ توسط مردان و فرهنگ مرد سالار و اخلاق مردانه ساخته و پرداخته شده و به عنوان يك ارزش به زنان تلقين و تحميل گشته است!
همه اين ديدگاه‏ها از آن جا نشأت يافته كه انسان، چيزى فراتر از يك جاندار نيست، و او مى‏تواند مانند همه جانداران، فارغ از هر بايد و نبايد، مطابق آنچه غرايزش مى‏خواهد زندگى كند.
امّا قرآن، در عين پذيرش غرايز انسان و جدّى دانستن آن، حاكميّت غرايز را، در انسان، حاكميّتى ثانوى و عارضى و جنبى و تبعى مى‏داند و معتقد است كه بنياد انسان روح و گرايش‏ها و طلب‏هاى روحى اوست و چون روح خدا زورق تن است، ناگزير است شرايط مادّى تن را نيز پاسخ دهد و گرنه اين ناخدا بى زورق شده و قادر به طى مسير وحى بر زورق حيات مادّى نخواهد بود.
از نظر قرآن، آن چيزى كه بنياد همسرى، زوجيّت و نهاد خانواده را در زندگى انسان از كاركرد زوجيّت در حيات حيوانى تمايز بخشيده، ماهيّت آن است كه تماماً غريزى نيست.
تعبير قرآن، براى بيان اين معنا چنين است:
»وَ من آياته ان خلق لكم من انفسكم ازواجاً لِتَسْكُنوا اليها و جَعَلَ بينكم مَوَدَّةً و رحمةً انّ فى ذلك لآياتِ لقوم يتفكّرون« )روم/ 21)
نقطه نظر ما،توجّه به ارتباط ميان سه بخش از آيه است:
1- خلق لكم من انفسكم ازواجاً
2- لتسكنوا اليها
3- جعل بينكم مودّة و رحمة.
قسمت سوّم، بخشى است كه تا اين حا به آن اشاره نداشته‏ايم و آن عبارت است از اين كه مفهوم و حقيقت »مودّت و رحمت« در رابطه انسان با همسرش، مفهومى است كه از آرامش يابى انسان در خانواده، طرحى جديد و متمايز با ارضاپذيرى حيوانات در جفتگيرى و جفت‏يابى ارائه مى‏كند.
»مودّت« و »رحمت« مفاهيمى فطرى و درونى است كه در فرهنگ انسانى جايگاه خود را داشته و دارد، اين مفاهيم در روابط انسانى معنا و مصداق مى‏يابد و محيط اوليه و طبيعى آن خانواده است.
يعنى، از نظر قرآن، خانواده و محيط خانواده است كه مى‏تواند اين مفاهيم را در نسلها يكى پس از ديگرى شكوفا و بالنده كند و به آن‏ها تمرين دهد و به اين مفاهيم عينيّت بخشد.

آيا نهاد خانواده و نظام همسرى جايگزين‏پذير است؟

در عصرى كه صنعت و تكنولوژى بشر را در ساختن برخى پديده‏هاى مصنوعى و حتّى رباطهاى پيشرفته يارى داده و توانمند ساخته، و در بسيارى از عرصه‏ها ماشين را جايگزين انسان كرده است، طبيعى بود و نيز طبيعى است كه اين انديشه به ذهن افراد ياگروه‏هايى راه يابد كه براى تأمين نيازهاى عاطفى، احساسى، روحى و معنوى انسان نيز، پاسخ‏هاى تكنولوژيك و داروهايى مشابه عرضه كنند!
ابعادى از اين ذهنيّت و رويكردها، متعلّق به عصر جديد است و وجوهى از آن، ديرينه طولانى در تاريخ بشر دارد.
استفاده از مشروبات الكلى براى آرام بخشى و ايجاد نشاط تصنعى و بهره‏گيرى از موادّ مخدّر براى ورود به عالم تخيّل و غفلت از عالم واقعيّتها و رويكرد به هم جنس گرايى براى ارضاى غريزه جنسى، روشهاى پرسابقه در تاريخ انسان است و استفاده از داورهاى روان‏گردان و موادّ شيميايى نيروزا و عرفان‏هاى ساختگى و بدون خدا و فلسفه‏هاى پوچ انديش و نسبيت‏گرا كه راه را براى جامعه‏گريزى و اخلاق ستيزى و هم جنس‏گرايى زنان و مردان هموار ساخته است، حلقه‏هاى به هم پيوسته‏اى است كه يكى پس از ديگرى در عرصه جوامع بشرى رخ نموده است.
يكى از نتايج اين مشابه سازى و ارضاى تصنعى نيازهاى درونى و عاطفى و انسانى، ساختن و پرداختن الگوها و روشهاى خاصى براى تأمين نيازهاى جنسى و عرفانى و معنوى و عاطفى انسان‏ها، فارغ از روشهاى طبيعى و سنّتى است و از آن جمله نهاد خانواده و روابط همسرى و نظام فرزنددارى و تربيت اولاد است.
از آن جا كه نياز انسان به همراهى، هم انديشى و آرامشى در زندگى امرى انكارناپذير مى‏باشد و انكار آن عملاً ميسّر نيست و از سوى بيشتر انسان‏ها پذيرفته نمى‏شود، كسانى به اين نتيجه رسيده‏اند كه مى‏شود اين نياز را از طريق هم‏جنس نيز تأمين كرد و خانواده‏اى بر اساس دو زن يا دو مرد تشكيل داد و زنان در صورت احساس نياز به فرزند، با استفاده از روشهاى جديد تلقيح و باردارى مى‏توانند بدون داشتن شوهر، باردار شوند و دست كم مى‏توانند در يك ارتباط آزاد و غيرسنّتى و بدون تن دادن به زندگى مشترك خانوادگى، صاحب فرزند شوند!
اين‏ها همه تلاش‏هايى است براى اين كه به جاى نظام همسرى و نهاد خانواده، نسخه ديگرى را براى انسان‏ها بپيچند، در حالى كه طبيعت و فطرت انسانى و همچنين تجربه‏هاى علمى حكايت از اين دارد كه اين گونه تدابير و توصيه‏ها و برنامه‏ها، چيزى جز يأس و آشفتگى و روان‏پريشى براى فرد و جامعه به همراه نداشته است.
شگفت اين كه قرآن در بيش از چهارده قرن قبل از جامعه‏اى خبر داده است كه همه شهروندانش به نوعى، هم‏جنس گرايى را به جاى نظام همسرى زن و مرد پذيرفته بودند، جز پيامبرى كه براى ارشاد آنان تلاش مى‏كرد! و نيز برخى از اعضاى خانواده او!
امروز كه در برخى از كشورها، اين نوع رفتار جنبه قانونى پيدا كرده و »اصل خانه« جاى خود را به »نهاد خانواده« داده است و مكتبها و فلسفه‏هايى بسيار پر سر و صدا و پرهوادار دم از بى‏ريشه بودن اخلاق و گرايشهاى اخلاقى مى‏زنند و مروّج پرهيز از ازدواج و اكتفاى مردان به مردان و زنان به زنان هستند، به سرّ نهفته در گزاره‏هاى تاريخى قرآن پى مى‏بريم و در مى‏يابيم كه آنچه در قرآن تحت عنوان قصص يا تاريخ امّت‏هاى پيشين ياد شده، در حقيقت پيشگويى از جوامع و نسلهاى آينده نيز هست.
و اگر كسى به دقّت و اهميّت اين سرّ، ايمان پيدا كند، باور خواهد كرد، همان سرنوشت كه قرآن براى امّت‏هاى پيشين ترسيم كرده است، در انتظار امّتهاى پسين نيز خواهد بود، چه اين كه قانون الهى در نظام جهان و زندگى انسان، تجزيه فضولات و اجساد متعفّن و انديشه‏هاى منحرف و بازيافت آنها است.
قرآن، كسانى را كه به جاى نظام همسرى و نهاد خانواده، در صدد ارضاى نيازهاى جنسى و عاطفى از طريق هم جنس‏گرايى بوده و هستند با اين تعبير ياد كرده است:
»بل انتم قوم تجهلون« )نمل/ 55)
»بل انتم قوم مسرفون« )اعراف/ 81)
»بل انتم قوم عادون« )شعراء/ 166)
»القوم المفسدين« )عنكبوت/ 30)
»كانوا ظالمين« )عنكبوت/ 31)
هر كدام از اين تعابير اشاره به وجهى از رويكرد طرفداران و عاملان اين رفتار و انتخاب ناصحيح دارد كه تأمّل و دقّت در آن به مجالى ديگر نيازمند است.

گزارش اجمالى از دستاوردهاى مدرنيته و نگاه آن به زن و خانواده

به جاى جمعبندى آنچه تا كنون گفته آمد و نيز به جاى بيان ارتباط ميان دو بخش اين نوشته »خانواده در نظرفمينيسم و قرآن« به عبارت كوتاهى اشاره خواهيم داشت كه از متن جوامع مدرن، صنعتى، مرفه و مغرور، برآماده و از سردرد و رنج و استيصال، گزارشهايى واقع بينانه، به همراه دارد و مطالعه بيشتر و پيگيرى موضوع را به جويندگان وا مى‏نهيم.
1- خانم وندى شليت متولّد 1975 در ايالت ويسكانسين آمريكا و فارغ التحصيل رشته فلسفه از دانشكده ويليامز در تحليلى از مسايل زنان در كشورهاى چون آمريكا در كتابى تحت عنوان »بازگشت به عفاف «ARETURN TO MODESTY» به واقعيت‏هايى اشاره كرده است كه گوشه‏اى از نتايج تجربه‏هاى غربى در زمينه نگاه به زن و خانواده و اخلاق و آزادى مى‏نماياند.
وى در فصل اوّل از كتاب خود به نقد آموزش زود هنگام مسايل جنسى به كودكان مدارس ابتدايى پرداخته و مى‏نويسد:
»پژوهشگران دانشكده ولسى دريافتند كه حدود 40 درصد دختران هر روز و 29 درصد به طور هفتگى مورد آزاد جنسى قرار مى‏گيرند، بيش از دو سوم اين مزاحمت‏ها در انظار عمومى صورت مى‏گيرد و حدود 90 درصد آنان مورد رفتار و گفتار تحريك‏آميز جنسى قرار دارند.« ]16[
او از يك روانشناس زن كه نويسنده »اوفلياى دوباره زنده شده« اين عبارت را ياد كرده است:
»اخيراً با تعداد زيادى از دخترانى مواجه مى‏شوم كه مى‏خواهند مدرسه را ترك كنند و مى‏گويند نمى‏توانند آنچه را كه در مدرسه به سرشان مى‏آيد نقل كنند.«
وى در فصل دوّم كتاب خود از پديده‏اى تحت عنوان »هوك آپ« «hook up» ياد كرده كه عبارت است از سطحى‏ترين و موقتى‏ترين رابطه جنسى دوطرف كه به سرعت از هم جدامى‏شوند.
شليت معتقد است كه وقتى برقرار كردن ارتباط براى جوانان تا اين اندازه سريع و متنوّع امكان‏پذير است آن‏ها حتّى زحمت قرار گذاشتن را هم به خود نمى‏دهند. 
نويسنده ديدگاه دختران مبنى بر لزوم ارتباط با تعداد زيادى از مردان را مورد انتقاد جدى قرار مى‏دهد و معتقد است بسيارى از دختران صرفاً به علّت فرار از قضاوت منفى ديگران به چنين كارى دست مى‏زنند؛ زيرا در غير اين صورت، جامعه آن‏ها را زشت، غيرطبيعى و نابالغ قلمداد مى‏نمايد. ]17[
او در فصل سوّم كتابش اظهار مى‏دارد: 
»بديهى است كه وقتى اجازه داديم هر كارى آزاد باشد آزار جنسى، مزاحمتها و تجاوز به عنف هم افزايش پيدا مى‏كند، جامعه‏اى كه عليه شرم و حيا اعلام جنگ كرده، دشمن زنان است.«
وى مى‏افزايد:
»آسان‏گيرى در مجازات انواع مزاحمت‏هاى جنسى پيامدهاى ناشى از آن را افزايش داده است و اين كه در گذشته، در آمريكا مجازات تجاوز به عنف، مرگ بوده است و امروز متجاوزان به عنف، حدوداً به 5 سال زندان محكوم مى‏شوند! بدان معنا است كه ما در آمريكا ترجيح مى‏دهيم نقطه نظرات متجاوزان را دريافت نماييم - و به حمايت از آنان بپردازيم - در يك جامعه تك جنسيتى - كه معتقد است دو جنس با دو مسؤوليت وجود ندارد و قوانين و ضوابط مربوط به هر جنس را باطل مى‏داند و براى زن و مرد وظايف و موقعيّت يكسانى را قايل است و - قدرت جسمانى بالاتر مردان نسبت به زنان را ناديده مى‏گيرد، افراد عياش و مست، با بى‏توجّهى كامل به زنان، فقط فرصت بيشترى براى بازيچه قرار دادن آنان پيدا مى‏كنند، فرصت براى تجاوز به عنف، مزاحمت‏هاى جنسى، كتك خوردن.« ]18[
او اظهار مى‏دارد:
»جامعه امروز آمريكا براى دخترانى كه به روابط ناخواسته نه مى‏گويند، شرايط دشوارى را به وجود آورده است، براى مثال امروزه دخترى كه مى‏خواهد قبل از ازدواج پاك بماند هيچ حامى و پشتيبانى ندارد.« ]19[
»برخى جريان‏هاى فيمينيستى زنان را به خيانت همسرانشان تشويق مى‏نمايند، زيرا اين امر از نظر آنان، نه تنها قابل قبول بوده، بلكه يك فرصت برابر است!« ]20[
شليت معتقد است پاكدامنى جنسى در مردان و زنان، تحقير شده و از بين رفته است. و شرافت مردانگى مفهومى ندارد. زن احترام اجتماعى گذشته خود را از دست داده است.
او به طعن مى‏نويسد:
»چه قدر خوشبختم كه در عصر آزادى زندگى مى‏كنم! اين روزها يك دختر مى‏تواند پزشك يا قاضى شود، در ارتش ثبت نام كند، به تيم بسكتبال بپوندد، مى‏تواند مدارج شغلى را طى كند، بچه‏هاى خودش را در مهدكودك‏ها رها كند و هر قدر دلش مى‏خواهد سقط جنين داشته باشد، گزينه‏هاى جنسى او نيز ديگر محدود نيستند، روابط جنسى نامشروع پيش از ازدواج و پس از ازدواج براى وى امكان‏پذير است. به طور خلاصه يك دختر مى‏تواند هر كارى كه دلش مى‏خواهد انجام دهد، هر چه مى‏خواهد بشود، تنها يك استثناء وجود دارد، او نمى‏تواند يك زن باشد!« ]21[
شليت مى‏گويد:
»امروزه شاهد روى آوردن زنان و مردان به مذهب هستيم. دليل روى آوردن بسيارى از افراد به مذهب تهى يافتن زندگى مدرن و پيدا كردن راهى براى زندگى است كه متعالى‏تر از فرهنگ ظالمانه حاكم در آمريكا و كشورهاى مشابه آن - باشد...
قرار بود دوران ما، دوران آزادى بزرگ باشد، در حالى كه اغلب مردم اكنون ناگزير هستند به فرهنگى كه در آن زندگى مى‏كنند اجازه دهند تا براى آنان انتخاب كنند بر خلاف آن چه مى‏پنداريم، گزينش‏هاى ما به ندرت از درون ما سرچشمه مى‏گيرد!« ]22[
نويسنده ديگرى به نام خانم »دايان پاسنو« نويسنده كتاب »فمينيسم: رمز و راز زنانگى يا اشتباه« به نقد فمينيسم پرداخته و مى‏نويسد:
»فمينيسم در آمريكا تلاش مى‏كند تا با تأكيد بر اهميت دورى نمودن زنان از نقش‏هاى سنتى خويش مانند ازدواج و مادر شدن، تعريف تازه‏اى از زن ارائه نمايد، نقش مادرى كه وظيفه‏اى طبيعى است، اكنون به صورت امرى نامشروع در آمده و زنان براى انتخاب تحت فشار زيادى هستند.
سردمداران فمينيسم ما را با دروغى آشكار فريب داده‏اند، اين دروغ را زنانى گفته‏اند كه با تكيه بر برابرى دستمزد در مقابل كار مساوى و برابر فرصت‏هاى شغلى براى زن و مرد، دورنماى شگفت‏انگيزى از موضوعى مسحور كننده را در مقابل چشمان ديگران قرار داده‏اند.
چه شده است كه زنانى كه در فمينيسم ثابت قدم بودند، اكنون از توهم بيرون آمده و نااميد شده‏اند! در مورد تمام چيزهايى كه به اين نهضت مربوط مى‏شود، براى آنان سؤال ايجاد شده است!
فمينيست‏ها با حمايت از آزادى جنسى و رواج بى‏بند و بارى، زمينه را براى باردارى‏هاى ناخواسته فراهم كرده‏اند و آن گاه از سقط جنين به عنوان روشى براى كنترل مواليد استفاده مى‏كنند.
آنان چنين استدلال مى‏كنند كه اگر زنان باردار دسترسى به سقط جنين آزادانه نداشته باشند، جامعه پر از كودكان ناخواسته كه مورد بدرفتارى واقع مى‏شوند، خواهد شد، اما آمارها نشان مى‏دهد كه على‏رغم ميزان بالاى سقط جنين، سوءرفتار با كودكان در بدترين وضع قرار دارد و قانونى كردن سقط جنين به هيچ وجه آن را ريشه كن نساخته است...
در سال 1993 قانونى به امضاى پرزيدنت كلينتون رسيد كه بر طبق آن فروش اعضاى بدن اين كودكان معصوم سقط شده نيز مجاز شناخته شد تا ظاهراً در پژوهش‏هاى مربوط به بافت جنينى از آن استفاده گردد.
مجله ولد نتايج يك پژوهش در پشت صحنه صنعت سقط جنين را چنين گزارش مى‏كند: 
»در بررسى‏ها، مداركى از يك شبكه سراسرى فروش اعضاى بدن كودكان به دست آمد كه شامل دستورالعمل مربوط به جدا كردن اعضاى بدن به طور تفصيلى، يك بروشور تبليغاتى كه در آن براى جلب مشترى نوشته شده بود: »تازه‏ترين بافت‏ها موجود است.« و نيز صورت قيمت‏هايى براى بچه كامل و اعضاى بدن آن بود. در يكى از صورت قيمت‏ها كه تاريخ آن 1999 و متعلّق به يك شركت بود و گويا براى آدم خواران تهيه شده است، چنين مى‏خوانيم: پوست 100 دلار، دست و پا 150 دلار، نخاع 325 دلار، مغز 999 دلار!« ]23[

سخن پايانى

فمينيسم كه در بستر مدرنيته تكوّن يافته است، مولود همه باورها و دستاوردهاى تجربى و نظرى آن است.
فرهنگها و كشورهايى كه در چند قرن گذشته با اين تجربه‏ها و دستاوردها آشنا شده‏اند، امروز به گوشه‏هايى از آفات و خسارت‏هاى آن وقوف يافته‏اند؛ ولى كشورهايى كه با فاصله و با تأخير دانش و منش غرب را دريافت مى‏كنند، هنوز در تب و تاب واژه‏ها، شعارها و ادّعهاى مدرينته به سر مى‏برند و همه لوازم آن را بى‏هيچ تأمّل دنبال مى‏كنند!
در حالى كه جديدترين تجربه‏ها و متعادل‏ترين داورى‏ها از متن جامعه غربى به نقد جدى رويكردهاى نظرى و علمى فرهنگ، دين، انسان و جامعه پرداخته است و در لابه لاى اين نقّادى‏ها - كه به بخش اندكى از آن اشاره كرديم - بازگشت به نگرش دينى مشهود است.
گويا نسل آخرالزمان، مى‏بايست پس از تجربه‏هاى سنگين و تلخ و پرآسيب، خسته از همه بافته‏ها و بافته‏هاى خود به آستان بلند پيام وحى و آموزه‏هاى آن رو آورد. و اين، چندان دور نخواهد بود.

پی نوشت‌ها:

1. فمينيسم و دانشهاى فمينيستى، مقاله فمينيسم از سوزان جيمز، ترجمه عباس يزدانى /94.
2. همان /89.
3. همان /91.
4. فمينيسم و دانشهاى فمينيستى، مقاله فلسفه جنسيت نوشته: آلن موبل، ترجمه بهروز جندقى/ 292.
5. همان.
6. فمينيسم و دانشهاى فمينيستى /88.
7. همان /87.
8. فمينيسم و دانشهاى فمينيستى، مقاله فمينيسم/ 136.
9. همان. 
10. و لقد كَرَّمنا بنى آدم... وَ فَضَّلناهم على كثير ممّن خَلَقنا تَفْضيلاً.« )اسراء/ 70). 
11. انى خالقٌ بشراً من طينٍ«، )ص/ 71).
و التحقيق ان الاصل الواحد فى هذه المادّه - بشر - هو الانبساط المخصوص الطبيعى و الطلاقه فى السيماء لوجوههم تكويناً... و بهذه الحالة يمتاز الانسان فى الظاهر عن سائرالحيوانات. )التحقيق فى كلمات القرآن، حسن مصطفوى 259/1) 
12. و قيل سمّى - آدم - بذلك لكونه من عناصر مختلفه - و قوىً متفرّقه، )امشاج نبتليه( مفردات راغب.
13. و جعلنا من الماء كل شى‏ء حى«، )انبياء/ 30).
14. و هو الذى خلق من الماء بشراً« )فرقان/ 54).
خصّ فى القرآن كل موضع اعتبر من الانسان جثته و ظاهره، بلفظ البشر )مفردات راغب( .
15. و الانسان قيل سمّى بذلك لانّه خُلقَ خِلْقة لاقوامَ له الاّ بانسِ بَعْضِهِم بِبَعْضٍ ولهذا قيلَ الانسانُ مدنىٌّ بالطّبع - )مفردات راغب( .
16. فمينيسم در آمريكا تا سال 2003، جلد اوّل، چاپ سوّم /20 .
17. همان /25 .
18. همان، /26 .
19. همان،/ 31 .
20. همان، /37 .
21. همان،/ 59 .
22. همان، /70 .
23. همان، /79-86 .

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: چهارشنبه 13 خرداد 1394 ساعت: 20:15 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

ليست صفحات

تعداد صفحات : 68

شبکه اجتماعی ما

   
     

موضوعات

پيوندهاي روزانه

تبلیغات در سایت

پیج اینستاگرام ما را دنبال کنید :

فرم های  ارزشیابی معلمان ۱۴۰۲

با اطمینان خرید کنید

پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست.

 سامانه خرید و امن این سایت از همه  لحاظ مطمئن می باشد . یکی از مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه   09159886819  در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما  فرستاده می شود .

درباره ما

آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس