سایت علمی و پژوهشی آسمان - مطالب ارسال شده توسط abedi

راهنمای سایت

سایت اقدام پژوهی -  گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان

1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819  -  صارمی

2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2  و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی  (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .

3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل http://up.asemankafinet.ir/view/2488784/email.png  را بنویسید.

http://up.asemankafinet.ir/view/2518890/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86.jpghttp://up.asemankafinet.ir/view/2518891/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%20%D8%A8%D9%87%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA.jpg

لیست گزارش تخصصی   لیست اقدام پژوهی     لیست کلیه طرح درس ها

پشتیبانی سایت

در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا  پیام بدهید
آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet

قرآن و گفت و گوی میان ادیان

بازديد: 117
قرآن و گفت و گوی میان ادیان

علی فصیحی

چکیده: نویسنده در این مقاله به بررسی دیدگاه قرآن در ارتباط با گفت و گوی پیروان ادیان یاد شده در قرآن با یکدیگر پرداخته است. نخست، استناد به علم، تلاش برای درک نقطه های اشتراک، حق گرایی، خشونت گریزی و آزاد اندیشی به عنوان پیش شرط های گفت و گو مطرح شده، و در این راستا چهار آیین یهود، مسیحیت، مجوس، صابئین به عنوان ادیان یاد شده در قرآن مطرح شده اند و فهرستی از مشترکات آنها ذکر شده است.
در ادامه سه نوع رابطه میان اهل اسلام با ادیان دیگر بر شمرده شده است که از قرار زیرند:
1- رابطه همزیستی مسالمت آمیز
2- رابطه سرد با بداندیشان 
3- رویارویی قهرآمیز با توطئه گران و مبارزه جویان.
این در حالی است که اهل دیگر ادیان، براساس توصیف قرآن، همواره با یکدیگر درگیری داشته اند. 

پیشرفت دانش، سرعت و شتاب را برای بشر به ارمغان آورده است به طوری كه در نتیجه ارتباطات سریع، مردم به سان ابزاری در دستان صاحبان قدرت و ثروت، آهنگ جنگ تمدن ها و ناهمسازی ادیان و ملتها را سر داده اند و البته این كاركرد برخاسته از ذات دانش و فن آوری نیست، بلكه نتیجه سوء استفاده سرمایه داران و سیاست پیشگان و غفلت مصلحان و انسانهای فرهیخته می باشد.
در این مقاله، سعی بر این است كه نحوه روابط میان ادیان و چگونگی و محورهای عمده گفت وگو میان آنها مورد بحث و بررسی قرار گیرد. پیش از وارد شدن به اصل موضوع، یادآوری چند نكته بایسته می نماید:
1. ادیان به عنوان مجموعه ای از اصول و قوانین تدوین یافته، گفت وگو میان آنها امكان پذیر نیست، این پیروان ادیانند كه می توانند با یكدیگر به گفت وشنود بپردازند.
عملی شدن گفت وگو میان ادیان به دو صورت امكان پذیر است:
الف. گفت وگوی مردم عادی
ممكن است این گفت وگوها میان مردم عادی و عامی كه از اصول و مبانی ادیان دیگر و حتی از اصول و مبانی دین خودشان شناخت و آگاهی چندانی ندارند صورت پذیرد. در این صورت طبیعی است كه چنین گفت وگو هایی بیشتر همراه با تعصب و لجاجت باشد و نتایج مطلوبی به همراه نداشته باشد.
ب. گفت وگوی متخصصان و دین شناسان.
نوع دیگر، گفت وگوی متخصصان و دین شناسان است، كه بدون تردید، در صورتی كه بر مبنای صداقت و به منظور رسیدن به تفاهم انجام گیرد، ثمر بخش و دارای آثار مثبت و نتایج مورد قبول بوده و زمینه های تفاهم و همگرایی پیروان ادیان را در برخواهد داشت.
2. چنان كه در عنوان مقاله «قرآن و گفت وگوی میان ادیان» آمده، سخن از ادیانی است كه قرآن كریم درباره آنها بیانی دارد؛ همانند مسیحیت، یهودیت، مجوس و صابئین.
3. با تأمّل و تدبّر در قرآن كریم، روشن خواهد شد كه این كتاب جامع و آسمانی، چگونه گفت وگوی میان ادیان را پی گرفته، دیدگاه و نگرش اسلام در قبال ادیان دیگر چگونه بوده است.


پیش شرط های گفت وگو

انسانها، ملتها، ادیان و فرهنگ ها برای فهم یكدیگر و رسیدن به تعامل مثبت و هم اندیشی نیازمند گفت وگو هستند، اما گفت وگو پیش شرط هایی دارد كه بی آن به نتیجه مطلوب نمی انجامد. مهم ترین پیش شرط هایی كه قرآن برای گفت وگوی سازنده و ثمربخش لازم دانسته عبارت است از:

1. استناد به علم و نه پندار

قرآن كریم در نكوهش از افراد ناآگاه كه بدون علم و دانش درباره مسائل فكری و اعتقادی گفت وگو می كنند چنین بیان می دارد:
«و من الناس من یجادل فی الله بغیر علم و یتّبع كلّ شیطان مرید» حج/3
بعضی از مردم، بی هیچ دانشی درباره خدا گفت وگو می كنند و از هر شیطان سركشی پیروی می كنند.
«و من الناس من یجادل فی الله بغیر علم و لا هدی و لا كتاب منیر» حج/8
و گروهی از مردم، بدون هیچ دانش و هیچ هدایت و كتاب روشنی بخش، درباره خدا گفت وگو می كنند.
علامه طباطبایی ذیل این دو آیه می فرماید: آیه نخست، درباره پیروان جاهل است و منظور از آیه دوم، پیشوایان و سردمداران ناآگاه اند كه بدون دلیل و برهان و بر اساس تعصّب، در این موارد به بحث و گفت وگو می پردازند.

2. تلاش برای درك نقطه های اشتراك

گفت وگو اگر بر محور تفاوتها و مخالفتها بنا شود، نتیجه ای جز خصومت و لجاج ندارد، بنابراین هرگاه گفت وگو در جهت یافتن نقطه های مشترك باشد به تعامل می انجامد.
«قل یا أهل الكتاب تعالوا الی كلمة سواء بیننا و بینكم ألاّ نعبد الاّ الله و لانشرك به شیئاً و لا یتّخذ بعضنا بعضاً أرباباً من دون الله فإن تولّوا فقولوا اشهدوا بأنا مسلمون» آل عمران/64
بگو: ای اهل كتاب! بیایید به سخنی كه میان ما و شما یكسان است تكیه كنیم كه: جز خدا را نپرستیم و چیزی را شریك او نگردانیم و برخی از ما بعض دیگر را به خدایی نگیرد؛ پس اگر از این پیشنهاد سرباز زدند و اعراض كردند، بگویید: شاهد باشید كه ما مسلمانیم [نه شما].

3. حق گرایی

حقیقت گریزی و لجاجت در برابر حق، مایه انحراف است، تا جایی كه در صورت ناتوانی و شكست در گفت وگوها از حربه هیاهو و جار و جنجال بهره جسته بدین سان سعی می كنند تا منطق و استدلال را نشنوند.
«و قال الذین كفروا لاتسمعوا لهذا القرآن و الغوا فیه لعلّكم تغلبون» فصلت/26
كافران گفتند: به این قرآن گوش فرا ندهید و به هنگام تلاوت آن جنجال كنید تا پیروز شوید.

4. پرهیز از خشونت

پیش شرط اساسی دیگری كه در گفت وگو می توان از آن یاد كرد، احترام گذاشتن به دیدگاه ها و نقطه نظرات دیگران است. خالی ساختن ذهنیت پیش ساخته خود و احترام به دیدگاه دیگران به گفت وگو جان بخشیده و آن را بارور می سازد. قرآن كریم دراین باره می فرماید:
«ولا تسبّوا الذین یدعون من دون الله فیسبّوا الله عدواً بغیر علم كذلك زینّا لكلّ أمّة عملهم ثمّ إلی ربّهم مرجعهم فینبّئهم بما كانوا یعملون» انعام/108
چیزهایی را كه آنان به جای خدا می خوانند دشنام ندهید، كه آنان نیز بی هیچ دانشی از روی كینه توزی به خداوند دشنام دهند. این چنین عمل هر قومی را در چشمانشان آراسته ایم. پس بازگشت همگان به سوی پروردگارشان است و او همه را از كارهایی كه كرده اند آگاه می سازد.

5. آزاد اندیشی

یكی دیگر از پیش شرط ها آزاد اندیشی است؛ قرآن كریم در این زمینه می فرماید:
«فبشّر عباد. الذین یستمعون القول فیتّبعون أحسنه أولئك الّذین هداهم الله و أولئك هم أولوا الألباب» زمر/17
خطاب به پیامبر[ص]؛ پس بندگان مرا بشارت ده، همان كسانی كه سخنان را می شنوند و از نیكوترین آنها پیروی می كنند. آنان، كسانی هستند كه خدا هدایتشان كرده و آنها خردمندانند.
قرآن كریم نه تنها انسانها را تشویق و ترغیب به گفت وگو می كند كه گوش دادن به سخنان دیگران و انتخاب و پیروی نمودن از بهترین آنها را از ویژگیهای انسانهای هدایت شده از سوی خداوند و خردمندان معرفی می كند.

جایگاه گفت وگو در قرآن

در قرآن كریم گفت وگو و مذاكره برای رسیدن به تفاهم، جایگاه خاص و ویژه ای دارد. بیشترین سوره ها و آیات قرآن كریم درباره نحوه مجادله و گفت وگوهای پیامبران الهی با مخالفان، گفت وگوهای پیروان ادیان با یكدیگر و پیامبر اكرم [ص] با پیروان سایر ادیان می باشد.
از میان آیات قرآنی چندین آیه در این زمینه صراحت بیشتری دارند كه پیامبر اسلام[ص] و مؤمنان به آن حضرت، مأمور گفت وگوی بایسته با اهل كتاب و پیروان سایر ادیان می شوند.
«ادع الی سبیل ربّك بالحكمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالتی هی أحسن إنّ ربّك هو أعلم بمن ضلّ عن سبیله و هو أعلم بالمهتدین» نحل/125
مردم را با حكمت و اندرز نیكو به راه پروردگارت فراخوان و با بهترین شیوه با آنان گفت وگو نما، زیرا پرودگارت به كسانی كه از راه او منحرف شده اند آگاه تر است و هدایت یافتگان را بهتر می شناسد.
علامه طباطبایی ذیل آیه مورد بحث چنین بیان می دارد:
«شكی نیست در اینكه از آیه استفاده می شود كه این سه قید، یعنی «حكمت» و «موعظه» و «مجادله» همه مربوط به طرز سخن گفتن است».1
در آیه دیگر، خداوند مؤمنان را از گفت وگوی همراه با خشونت بازداشته چنین بیان می دارد:
«و لاتجادلوا أهل الكتاب إلاّ بالتی هی أحسن إلاّ الذین ظلموا منهم و قولوا آمنا بالذی أنزل الینا و أنزل إلیكم و إلهنا و إلهكم واحد و نحن له مسلمون» عنكبوت/46
با اهل كتاب، جز به روشی كه از همه نیكوتر است گفت وگو نكنید؛ مگر كسانی از آنان كه ستم كردند، و [به آنها] بگویید: ما به تمام آنچه از سوی خدا بر ما و شما نازل شده ایمان آورده ایم و خدای ما و شما یكی است و ما در برابر او تسلیم هستیم.
خداوند پس از دستور مؤمنان به گفت وگوی نیكو، آنان را مكلّف می كند تا در گفت وگو در جست وجوی نقاط مشترك باشند:
«و قولوا آمنّا بالذی أنزل إلینا و أنزل إلیكم و إلهنا و إلهكم واحد».
طبیعی است كه در گفت وگوها، هر چه نقاط مشترك مورد بحث قرار گیرد، به همان میزان دیدگاه ها به هم نزدیك تر شده، زبان هم را بهتر فهمیده و به حقیقت زودتر می رسند.

پیشینه تفاهم و گفت وگوی ادیان

در قرآن كریم، سوره ها و آیات فراوانی به چشم می خورد كه اختصاص به ادیان گذشته دارد؛ همانند سوره های ابرهیم، یونس، نوح، مریم، بنی اسرائیل و….
خصومت و كشمكش های به وجود آمده در طول تاریخ، بین طرفداران ادیان بدین جهت صورت گرفته است كه پیروان ادیان از مبانی اولیه خود دور گشته و مبلغان و پیشوایان ادیان به خاطر منافع شخصی شان به این خصومتها دامن زده و از این راه به اهداف مادی شان رسیده اند.
قرآن كریم، رابطه ادیان با یكدیگر و رابطه اسلام با ادیان را در بسیاری از آیات، مورد بحث قرار داده است، از این نگاه می توان قرآن مجید را به عنوان بهترین كتاب برای تفاهم ادیان معرفی نمود.

ادیان مطرح شده در قرآن

قرآن كریم از پیامبران و امتهای زیادی یادكرده، اما ادیانی كه بیش از همه به آنها توجه كرده ادیان یهودیت، مسیحیت، مجوس و صابئین است. قرآن كریم از این ادیان به عنوان ادیان الهی نام برده است.
از میان ادیان آسمانی كه در قرآن مطرح شده اند، تنها درباره دین اسلام صراحت دارد كه این دین برای زمان و مكان خاصی فرستاده نشده، بلكه شامل همه ملتها و جاری در همه زمانهای آینده خواهد بود:
«و ما أرسلناك إلاّ كافّة للناس بشیراً و نذیراً و لكن أكثر الناس لایعلمون» سبأ/28
و ما تو را جز به سمت بشارتگر و هشدار دهنده برای تمام مردم نفرستادیم، ولی بیشتر مردم نمی دانند.
«و ما أرسلناك إلاّ رحمة للعالمین» انبیاء/107
و تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستادیم.
«قل یا أیها النّاس إنّی رسول الله الیكم جمیعاً الذی له ملك السّموات و الارض لا إله إلاّ هو یحیی و یمیت فآمنوا بالله و رسوله النبی الامّی الّذی یؤمن بالله و كلماته واتّبعوه لعلّكم تهتدون» اعراف/158
بگو: ای مردم! من فرستاده خدا به سوی همه شما هستم، همان خدایی كه حكومت آسمانها و زمین از آن اوست، معبودی جز او نیست، زنده می كند و می میراند. پس ایمان بیاورید به خدا و فرستاده اش، آن پیامبر درس نخوانده ای كه به خدا و كلماتش ایمان دارد، و از او پیروی كنید تا هدایت یابید.
برخی معتقدند كه دین پیامبران اولوا العزم همانند حضرت موسی[ع] و حضرت عیسی[ع] عمومیت داشته و محدود به یك منطقه و قوم خاص نبوده است. هر چند آیات زیادی در قرآن است كه دین حضرت موسی[ع] و حضرت عیسی [ع] را به قوم بنی اسرائیل منحصر دانسته است.
«و لقد أرسلنا موسی بآیاتنا أن أخرج قومك من الظلمات إلی النور» ابراهیم/5
همانا موسی را با آیات خود فرستادیم تا قوم خود [بنی اسرائیل] را از تاریكی به سوی روشنایی بیرون كشد.
«و إذ قال عیسی ابن مریم یا بنی إسرائیل إنّی رسول الله إلیكم» صف/6
هنگامی كه عیسی بن مریم گفت: ای بنی اسرائیل! من فرستاده خدا به سوی شما هستم.
در مقابل این دیدگاه، مرحوم علامه طباطبایی دیدگاه دیگری دارد؛ ایشان در این باره می فرماید:
«آیات و روایات و نیز سیره و روش رسول اكرم[ص] بیانگر این است كه شریعت حضرت موسی و عیسی[ع] عمومی بوده است. از جمله در قرآن كریم آمده است: «اذهبا إلی فرعون إنّه طغی» طه/43
حضرت موسی[ع] فرعون و قبطیان را كه ساكن مصر بودند، دعوت به پیروی از شریعت خود نمود و حال آن كه مسلماً آنها از بنی اسرائیل و قبطیان نبودند، بلكه درست در مقابل قبطیان و بنی اسرائیل هستند. و ازجمله آن كه رسول اكرم[ص] آیین یهود و مسیحیت را كه در بلاد عرب بود و اعراب در مكه و مدینه و حبشه و سایر نقاط بر این دو دین مسلماً از بنی اسرائیل نبودند آیین رسمی می شناخت و با آنها معامله اهل كتاب می نمود، در صورتی كه اگر شریعت حضرت موسی و عیسی[ع] اختصاص به بنی اسرائیل داشت، باید تدین اعراب قبل از اسلام به دین یهود و نصارا غلط باشد و مورد امضای رسول الله[ص] قرار نگیرد. و دیگر آن كه رسول اكرم[ص] با مسیحیان نجران آماده مباهله شد و اعلام مبارزه عرفانی نمود؛ حال آن كه نصارای نجران همگی عرب بودند. در پاسخ آیاتی كه به آنها استدلال شده است، می توان گفت كه فرستاده شدن به سوی بنی اسرائیل غیر از اختصاص داشتن به آنان است…»2
علامه طباطبایی حدیثی را كه صاحب روض الجنان و بیشتر مفسران ذكر نموده اند مورد نقد قرار داده چنین می نویسد:
«روایت مزبور معارض است با روایات بسیاری كه می گویند: نوح[ع] نیز مبعوث بود برای رسالت به سوی تمام بشر؛ كه در بعضی از آن روایات از ابراهیم[ع] و در بعض دیگر از پیامبران اولوا العزم نام برده شده. از سوی دیگر اینكه شفاعت را یكی از خصایص رسول[ص] دانست، با روایات زیادی كه برای دیگر پیامبران نیز شفاعت را اثبات می كند ناسازگار است ».3
علامه فضل الله در تفسیر آیه سوره ابراهیم می نویسد:
«رها ساختن مردم از تاریكی ها اختصاص به قرآن و پیامبر اسلام[ص] ندارد… بلكه این مهم هدف همه رسالت ها و همه رسولان است… بنابراین، حضرت موسی به سوی قومش آمده است تا آنان را از تاریكی ها به سوی روشنایی بكشاند، به خاطر پاسخ گفتن به فرمان الهی كه وی را مكلّف به حمل این رسالت نموده است، از قومش آغاز می نماید و به تمامی مردم جهان می رسد.»4.
اما صاحب نظران مسلمان و غیرمسلمان بسیاری بر این باورند كه بجز دین مقدس اسلام، همه ادیان گذشته محدود به زمان و مكان خاص بوده اند.5
«رابرت ا. هیوم» كه خود یك مسیحی متعصّب است، اسلام و مسیحیت را ادیان جهانی می داند:
«مسیحیت، تنها دین عالم است كه هر یك از افراد بشر را به صورت فرزند یك «خدای پدر» به حساب می آورد، و مسیحیت تنها دینی است كه به دنبال رستگاری فردی و اجتماعی از طریق خدمت اشتراكی است… از لحاظ جهانی بودن نیز، اسلام یكی از سه دین جهانی عالم است، كه دو دین دیگر، بودایی و مسیحیت می باشند… در میان یازده دین زنده جهان، اسلام نیز مانند مسیحیت، تنها ادیانی هستند كه هر سه خصوصیت جهانی بودن، توحیدی بودن و بنیانگذاری خاص را دارا می باشند».6
«برنارد لوئیس» نویسنده كتاب «برخورد تمدنها» اسلام را از لحاظ تمدنی مورد بحث قرار داده و آن را اولین دین و تمدنی به حساب می آورد كه جهانی می باشد.
«بر خلاف تمدن هایی كه از نظر قومی به حوزه خاص منحصر بودند، اسلام، چه از نظر معتقدات و چه ازنظر بینش و جاه طلبی، دین جهانی محسوب می شد… تمدن اسلامی بر خلاف تمدن های مشابه دیگر اولین تمدنی است كه می توان نام جهانی روی آن گذاشت؛ زیرا در سه قاره دنیا مردم مختلف و فرهنگها و نژادهای مختلف را دربرمی گرفت… تمدن اسلامی نژادهای مختلف را از سیاه و سفید، سرخ پوست و زردپوست را یكجا در بر می گرفت و از نظر جغرافیایی مرزهای آن از جنوب اروپا تا قلب آفریقا و در آسیا تا ماورای سرحدات هند و چین توسعه یافته بود.»7
وی درباره محدودیت دین مسیحیت با صراحت می نویسد:
«با اینكه اهداف و ادعاهای مسیحیت جهانی بود، اما اساساً یك دین اروپایی باقی مانده بود، و حتی جنگهای صلیبی نیز برای بازستاندن و دفاع از قلمرو مسیحیان درگرفت… مسیحیت خلاصه می شد به دینی متعلق به یك نقطه نسبتاً كوچك دنیا كه ساكنان آن از یك نژاد و یك فرهنگ بودند و به یك قوم به هم پیوسته تعلق داشتند».8

مشتركات ادیان الهی

ادیان الهی مطرح در قرآن كریم، اشتراكات فراوانی دارند كه عمده ترین آنها عبارتند از:
1. اعتقاد به مبدأ واحد كه آفریننده همه آفرینش و حاكم بر زمین و زمان است.
2. اعتقاد به اصالت وحی الهی و پیامبرانی كه ازسوی خداوند برای هدایت بشر آمده اند.
3. اعتقاد به روز واپسین و وجود بهشت و جهنم.
4. اعتقاد به بازخواست از انسان در روز رستاخیز.
علاوه بر آنچه ذكر شد، اسلام، یهود و مسیحیت، درباره حضرت ابراهیم[ع] نظر مشترك دارند و وی را «پدر مؤمنان» می شناسند. متون مقدس دین یهود و مسیحیت، حضرت ابراهیم را به عنوان «دوست خدا» معرفی می كنند».9
در قرآن كریم نیز این عناوین به حضرت ابراهیم[ع] اختصاص یافته است:
«و جاهدوا فی الله حقّ جهاده هو اجتبیكم و ما جعل علیكم فی الدین من حرج ملّة أبیكم ابراهیم هو سمّیكم المسلمین من قبل و فی هذا…» حج/78
و در راه خدا چنان كه باید جهاد كنید. او شما را برگزید و برایتان در دین هیچ تنگنایی پدید نیاورد. كیش پدرتان ابراهیم است. خداوند شما را در كتابهای پیشین و در این كتاب آسمانی مسلمان نامید.
مرحوم طبرسی و علامه طباطبایی، ذیل این آیه دلیل اختصاص عنوان «پدر» به حضرت ابراهیم[ع] را چنین بیان داشته اند:
«علت اینكه ابراهیم[ع] را پدر همه نامیده است این است كه احترامش بر همه مسلمانان واجب است… برخی گویند: عرب، فرزند اسماعیل، و بیشتر عجم، فرزند اسحاق و این دو فرزندان ابراهیم اند».
و اگر ابراهیم[ع] را پدرمسلمین خوانده بدین جهت است كه او نخستین كسی است كه به خدا اسلام آورد؛ همچنان كه فرموده:
«إذ قال له ربّه أسلم قال أسلمت لربّ العالمین»
«و اتخذ الله ابراهیم خلیلاً» نساء/125
و خداوند ابراهیم را به دوستی خود برگزید.

رابطه اسلام با پیروان ادیان

رابطه اسلام با ادیان دیگر را، با توجه به آیات قرآن كریم، می توان به صورت سه مرحله ای در نظر گرفت:

1. رابطه مسالمت آمیز و هم زیستی

اسلام تمامی پیروان ادیان گذشته را به مسالمت و پیروی از مبانی مشترك فراخوانده است و پیامبر اسلام[ص] به عنوان پیامبر رحمت برای جهانیان، مأموریت پیدا می كند تا با بهترین شیوه با پیروان ادیان دیگر به گفت وگو بپردازد.
قرآن رابطه صلح آمیز و آشتی جویانه اسلام با پیروان سایر ادیان را این گونه بیان می دارد.
«قل یا أهل الكتاب تعالوا إلی كلمة سواء بیننا و بینكم ألاّ نعبد إلاّ الله و لانشرك به شیئاً و لایتخذ بعضنا بعضاً أرباباً من دون الله فإنّ تولّوا فقولوا اشهدوا بأنّا مسلمون» آل عمران/64
بگو: ای اهل كتاب! بیایید به سخنی كه میان ما و شما یكسان است تكیه كنیم كه: جز خدا را نپرستیم و چیزی را شریك او نگردانیم و برخی از ما بعضی دیگر را به خدایی نگیرد؛ پس اگر از این پیشنهاد سر باز زدند و اعراض كردند، بگویید: شاهد باشید كه ما مسلمانیم، نه شما.
این آیه شریفه، علاوه بر دعوت صریح به تفاهم و مسالمت ادیان به این نكات توجه جدی دارد:
1. به دنبال نقاط مشترك رفتن و سعی و تلاش جهت رسیدن به تفاهم با پیروان ادیان.
2. پیشگامی اسلام در ایجاد وحدت و تفاهم با سایر ادیان.
3. بیان شفاف مواضع در گفت وگوها.
4. كوتاه نیامدن از مواضع اصولی و ارزشی خود، در عین تلاش برای یافتن نقاط مشترك.
5. تلاش برای دستیابی به بعضی از نقاط مشترك؛ در صورت دست نیافتن به همه اهداف.
6. ترك مجادله؛ در صورت اقامه برهان و دلیل و عدم دستیابی به كمترین هدف.
در این مرحله، یعنی مرحله تلاش برای رسیدن به نقاط مشترك، روی سخن با تمامی پیروان ادیان است. اسلام نه تنها با اهل كتاب این گونه برخورد دارد، كه حتی مشركان را نیز زیر پوششی از رحمت و عطوفت قرار داده به مسلمانان چنین سفارش می كند: اگر آنان تمایل به همسایگی شما پیدا كردند، شما نیز به این كار رضایت دهید؛ زیرا كه چه بسا در اثر روابط دوستانه، آنان به راه حق رهنمون شوند.
«و ان أحد من المشركین استجارك فأجره حتّی یسمع كلام الله» توبه/6
و اگر یكی از مشركان از تو پناهندگی بخواهد، به او پناه بده تا سخن خدا را بشنود.
در مرحله صلح جویی و رابطه مسالمت آمیز، اسلام پیروان دیگر ادیان را به توحید و تقواپیشگی دعوت نموده و آنان را در این راه تشویق و ترغیب می نماید.
«و لو أن أهل الكتاب آمنوا و اتّقوا لكفّرنا عنهم سیئاتهم» مائده/65
اگر اهل كتاب ایمان آورده پرهیزكاری پیشه سازند، حتماً گناهانشان را می بخشیم.
«و لو آمن أهل الكتاب لكان خیراً لهم» آل عمران/110
و اگر اهل كتاب ایمان آورند قطعاً برای آنان بهتر است.
روش پیامبراكرم[ص] در برخورد با مردم به این صورت بوده است كه به سخنان تمامی افراد با دقت گوش داده، اما درباره بی صداقتی آنان كه صادقانه سخن نمی گفتند، تنها سكوت می نموده و با اتخاذ چنین روشی، احترام افراد و اشخاص را حفظ می كرد و در عین حال، تنها به مؤمنان اعتماد داشته و سخنان آنان را مورد تصدیق قرار می داد[توبه/61].
در سیره ابن هشام، درباره رابطه صلح جویانه و مسالمت آمیز پیامبر[ص] با پیروان سایر ادیان، چنین می نویسد:
«حدود هشت سال پس از هجرت، رسول خدا[ص] عهد نامه ای بین مسلمانان و یهودیان نوشت و یهودیان را در دین و دارایی خویش آزاد گذاشت و شرایطی را برای ایشان قرار داد؛ این پیمان بر اساس نقل ابن اسحاق بدین قرار است:
1. مسلمانان و یهودیان، مانند یك ملت در مدینه زندگی خواهند كرد.
2. مسلمانان و یهودیان در انجام مراسم دینی خود آزاد خواهند بود.
3. در زمان جنگ، هر كدام ازاین دو، دیگری را در صورتی كه متجاوز نباشد علیه دشمن كمك خواهد كرد.
4. هرگاه مدینه مورد حمله و تاخت و تاز دشمن قرار گیرد، هر دو با هم در دفاع از آن تشریك مساعی خواهند كرد.
5. قرارداد صلح با دشمن، با مشورت هر دو انجام خواهد شد.
6. چون مدینه شهر مقدس است، از هر ناحیه مورد احترام است و هر نوع خونریزی در آن حرام خواهد بود.
7. در موقع بروز اختلاف و نزاع، آخرین داور برای رفع اختلاف، شخص رسول خدا[ص] خواهد بود.
8. امضا كنندگان پیمان فوق با یكدیگر به خیرخواهی و نیكوكاری رفتار خواهند كرد.»10
«ویل دورانت» مورخ و نویسنده كتاب «تاریخ تمدن» در باره چگونگی برخورد پیامبر اسلام با پیروان سایر ادیان چنین می نویسد:
«…در راه دعوت خود با مشكلات فراوان روبه رو شد؛ زیرا مردم اندیشه های تازه را اگر فایده مادی سریع الحصول از آن امید نداشته باشند، آسان نمی پذیرند. محمد[ص] با یك جامعه بازرگانی شكاك سر وكار داشت كه قسمتی از درآمد آن از زائرانی بود كه برای پرستش خدایان متعدد به سوی كعبه می آمدند، در مورد وعده نجات از آتش جهنم و بهره مندی از نعم بهشت، آنان را كه به استماع سخنانش رغبتی داشتند، اعم از ثروتمند، فقیر، برده، عرب، مسیحی و یهودی در خانه خود می پذیرفت».11
«استیون رانسیمان» یكی دیگر از نویسندگان غیرمسلمان در كتاب خود چنین نوشته است:
«هر آیینی كه بر اساس وحی صرف استوار باشد خواه ناخواه به ایمان نیاوردگان كم وبیش به دیده تحقیر می نگرد، لیكن در صدر اسلام با كفّار مدارا می شد و حضرت محمد[ص] خود، عیسی و موسی را بهره مند از وحی الهی می شمرد و آزار امت ایشان را روا نمی داشت. در عهد نخستین خلفا مسیحیان درجامعه مسلمانان در خور احترام بودند».12
«برنارد لوئیس» دركتاب «برخورد تمدنها» چنین می نویسد:
«اسلام و مسیحیت، گذشته از اینكه در مورد رسالت دینی و قلمرو حكومتی، خود را شریك می دانستند، یا بهتر بگویم بر سر آن اختلاف نظر داشتند، میراث فرهنگ مشتركی نیز داشتند كه از منابع علمی مشترك سرچشمه می گرفت، همچون: علم و فلسفه یونان، قانون وحكومت رم، یكتاپرستی دین یهود و فراتر از هر چیز، فرهنگهای ریشه دار كهن خاورمیانه مسیحیان و مسلمانان اطراف مدیترانه به مفهوم مجازی و حقیقی كلمه می توانستند به زبان مشتركی برای گفت وگو دست یابند، آنها قادر بودند با هم ارتباط برقرار كنند، با هم بحث كنند، حتی اگر قصد آنها مخالفت با یكدیگر بود. از این گذشته آنها قادر بودند متون یكدیگر را ترجمه كنند و این كار را هم كردند».13

2. رابطه سرد با بداندیشان

در این مرحله، اسلام با آن عده از پیروان ادیان كه حاضر به گفت وگو نشده و مشغول فتنه اندازی می شوند رابطه سرد و تهدیدآمیز اتخاذ می كند، كه در این باره آیات زیادی وجود دارد.
رابطه سرد همراه با تهدید، زمانی به وجود می آید كه برخی از پیروان ادیان به توطئه علیه اسلام و مسلمانان می پردازند. پیامبر اسلام[ص] برای جلوگیری از توطئه آنان، لحن تهدیدآمیز گرفته و آنان را با بیانهای مختلف و با خطاب مستقیم و غیرمستقیم، از این كار بازمی دارد:
«قل یا أهل الكتاب لم تصدّون عن سبیل الله» آل عمران/99
بگو: ای اهل كتاب! چرا كسی را كه ایمان آورده است، از راه خدا باز می دارید.
«إنّ الّذین كفروا و صدّوا عن سبیل الله قد ضلّوا ضلالاً بعیداً» نساء/167
بی تردید، كسانی كه كفر ورزیدند و [مردم را] از راه خدا باز داشتند، به گمراهی دور و درازی افتاده اند.
«إنّ الّذین كفروا و ظلموا لم یكن الله لیغفر لهم و لا لیهدیهم طریقاً» نساء/168
كسانی كه كفر ورزیدند و ستم كردند هرگز خدا آنها را نخواهد بخشید و آنان را به هیچ راهی هدایت نخواهد كرد.

3. مواجهه قهرآمیز

زمانی كه پیروان ادیان، راه گفت وگو و هم زیستی را كنار گذاشته و عملاً وارد توطئه و مبارزه می شوند، پیامبر اكرم[ص] مأموریت پیدا می كند تا با برخورد قهرآمیز ریشه های فتنه را خشكانده و از اصول و ارزشهای اسلامی به شدت دفاع نماید.

رابطه یهودیان و مسیحیان با یكدیگر

آن گونه كه از آیات قرآن كریم بر می آید، پیروان ادیان یهود و مسیحیت، همواره با هم اختلاف نظر داشته و در گفت وگوهای خود، یكدیگر را نفی كرده و مورد نكوهش قرار می داده اند. گفت وگوهای یهود و مسیحیت، بیشتر بر اساس برتری جویی و طرد و نفی طرف مقابل صورت می گرفته است.
«و قالت الیهود لیست النصاری علی شیء و قالت النصاری لیست الیهود علی شیء» بقره/139
یهودیان گفتند: مسیحیان هیچ پایه و موقعیتی ندارند و مسیحیان نیز گفتند: یهودیان هیچ موقعیتی ندارند.
گفت وگوهایی كه بر مبنای برتری طلبی و به منظور نفی و طرد صورت گیرد، طبیعی است كه هیچ گاه به نتیجه نرسیده و شكافها را عمیق تر خواهد ساخت. بدین رو در ادامه همان آیه، اختلاف و نزاع پیروان این دو دین را دائمی دانسته كه داوری بین آنان را خداوند در روز قیامت انجام خواهد داد:
«فالله یحكم بینهم یوم القیامة فیماكانوا فیه یختلفون»
خداوند در روز قیامت، در آنچه اختلاف ورزیدند، میان شان داوری خواهد كرد.
این امر نشانگر این واقعیت است كه اختلاف یهود و مسیحیت تا قیامت ادامه خواهد یافت و هیچ كدام از مواضع شان دست نخواهند كشید و در گفت وگوها از اصول و معیارهای صحیح سود نبرده و در نتیجه به تفاهم نمی رسند.
پیروان ادیان یهودیت و مسیحیت، در رویارویی با یكدیگر و گفت وگوهاشان، همواره در صدد برشمردن افتخارات و امتیازات موهوم و ساخته ذهن خودشان بودند. هر دو گروه خود را به پیامبران الهی و حضرت ابراهیم منتسب كرده و بدین فخر و مباهات می كردند. قرآن كریم آنان را در این باره نكوهش نموده و از گفت وگوهای بیهوده منع كرده است.
«یا أهل الكتاب لم تحاجّون فی إبراهیم و ما أنزلت التوریة و الإنجیل إلاّ من بعده أفلاتعقلون» آل عمران/65
ای اهل كتاب! چرا درباره ابراهیم، گفت وگو و نزاع می كنید [و هر كدام او را پیرو آیین خود معرفی می كنید] درحالی كه تورات و انجیل پس از او نازل شده است. آیا اندیشه نمی كنید؟
«ها أنتم هؤلاء حاججتم فیما لكم به علم فلم تحاجّون فیما لیس لكم به علم والله یعلم و أنتم لاتعلمون» آل عمران/66
شما كسانی هستید كه درباره آنچه نسبت به آن آگاه بودید نزاع و ستیز كردید. چرا درباره آنچه آگاهی ندارید با هم گفت وگو می كنید؟ و خداوند می داند و شما نمی دانید.
«أم تقولون إنّ إبراهیم و إسماعیل و إسحاق و یعقوب و الأسباط كانوا هوداً أو نصاری قل ءأنتم أعلم أم الله» بقره/140
آیا می گویید كه ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و فرزندان، یهودی یا نصرانی بودند؟ بگو: آیا شما آگاه ترید یا خدا؟
در ارتباط با گفت وگوهای پیروان ادیان یهود و مسیحیت، چند نكته به روشنی در قرآن كریم به چشم می خورد:
1. بیشتر گفت وگوهای آنان به صورت رو در رو و مستقیم نبوده،بلكه حالت تبلیغاتی داشته كه گفته ها و شنیده های همدیگر را نفی و بی پایه تلقی می كرده اند.
2. این گفت وگوها و ادعاها بیشتر بدون دلیل و برهان بوده و به منظور پاسخ دادن به طرف دیگر بوده است.
3. برتری طلبی، افتخار به میراث گذشته، داشتن مال و ثروت، قرابت به خداوند و… محورهای اصلی در این گفت وگوها می باشد كه به طور نمونه به چند مورد اشاره می گردد:

یك. انحصاری بودن بهشت

یهود و نصارا هر دو مدعی انحصاری بودن بهشت برای خودشان بوده اند.
«و قالوا لن یدخل الجنة إلاّ من كان هوداً أو نصاری» بقره/111
آنها گفتند: هیچ كسی، جز یهود و یا نصارا داخل بهشت نخواهد شد.
مفسّران ذیل این آیه می نویسند:
این تعبیر به نحو ایجاز است و تقدیر آن چنین است: یهود گفتند: داخل بهشت نمی شود جز یهودی، و نصارا گفتند: داخل بهشت نمی شود مگر نصرانی.
بدون تردید با توجه به اختلاف عمیق و شدید آنان با یكدیگر، هیچ گاه حاضر نبودند تا به نفع طرف مقابل سخن بگویند. در حقیقت، ادعاهای آنها به سود خودشان بوده است.

دو. هدایت ویژه یهود و نصارا

از دیگر ادعاهای آنان این است كه خودشان را هدایت یافته، سعادت و هدایت بشریت را در گرو پیروی از آیین خودشان می دانستند.
«و قالوا كونواً هوداً أو نصاری تهتدوا» بقره/135
گفتند: یهودی یا نصرانی شوید تا به راه راست افتید.
این آیه نیز به صورت ایجاز بیان شده است، در واقع ادعاهای جداگانه یهود و مسیحیت درباره آیین خودشان است.

سه. فرزندان و دوستان خدا

پیروان یهود و مسیحیت، به عنوان افتخار و امتیاز، خود را فرزندان و دوستان خدا می پنداشتند:
«و قالت الیهود و النصاری نحن أبناء الله و أحبّاؤه» مائده/18
یهود و نصارا گفتند: ما فرزندان و دوستان خداییم.
علامه طباطبایی ذیل این آیه می نویسد:
«شكی نیست كه یهودیان ادعای فرزندی حقیقی برای خداوند نكرده اند و به طور جدی خود را فرزند خدای تعالی نمی دانند؛ آن گونه كه بیشتر مسیحیان، مسیح را فرزند خدا می دانند. پس اینكه در این جمله حكایت كرده كه یهود و نصارا ادعا كرده اند ما فرزندان خدا و دوستان اوییم، منظور فرزندی حقیقی نیست، بلكه منظورشان این است كه با نوعی مجازگویی، شرافتی برای خود بتراشند».14

دیدگاه اسلام درباره سایر ادیان

اسلام به عنوان دین هدایت، و رسول اكرم[ص] به عنوان پیامبر رحمت، در نگاه به پیروان ادیان دیگر همواره مصمم بوده تا با مهر و عطوفت به ایشان بنگرد و شخصیت انسانی و اعتقادی آنان را محترم شمارد.
«قل یا أهل الكتاب لستم علی شیء حتّی تقیموا التوراة و الإنجیل و ما أنزل إلیكم من ربّكم و لیزیدنّ كثیراً منهم ماأنزل إلیك من ربّك طغیاناً و كفراً فلاتأس علی القوم الكافرین» مائده/68
بگو: ای اهل كتاب! شما هیچ آیین درستی ندارید، مگر اینكه تورات و انجیل و آنچه را كه از طرف پروردگارتان بر شما نازل شده است برپا دارید. ولی آنچه بر تو از سوی پروردگارت نازل شده [نه تنها مایه بیداری آنها نمی گردد، بلكه] به طغیان و كفر بسیاری از آنها می افزاید. بنابراین از این قوم كافر [و مخالفت آنها] غمگین و محزون مباش.
اینك به پاره ای از گفت وگوهای پیامبر اكرم[ص] با پیروان ادیان دیگر كه در قرآن كریم به آنها اشاره شده است می پردازیم.
در پاسخ گفتار مبتنی بر پندار غلط یهودیان و مسیحیت كه فرزندان و دوستان خداوند هستند، پیامبراكرم[ص] این آیه را برایشان می خواند:
«و قالت الیهود و النّصاری نحن أبناء الله و أحبّاؤه قل فلم یعذّبكم بذنوبكم بل أنتم بشر ممّن خلق یغفر لمن یشاء و یعذّب من یشاء و للّه ملك السّموات و الأرض و ما بینهما و الیه المصیر» مائده/18
یهود و نصارا گفتند: ما فرزندان خدا و دوستان او هستیم. بگو: پس چرا شما را در برابر گناهانتان مجازات می كند؟ بلكه شما هم بشری هستید ازمخلوقاتی كه آفریده، هر كس را بخواهد می بخشد و هركه را بخواهد مجازات می كند، و حكومت آسمانها و زمین و آنچه در میان آنهاست از آن اوست، و بازگشت همه موجودات به سوی اوست.
«و قالوا لن تمسّنا النّار إلاّ أیاماً معدودة قل أتخذتم عندالله عهداً فلن یخلف الله وعده أم تقولون علی اللّه مالاتعلمون» بقره/80
و گفتند: آتش جز چند روزی ما را نسوزاند. بگو آیا با خدا چنین پیمانی بسته اید، تا او خلاف پیمان خود نكند؟ یا آن كه از روی نادانی چنین نسبتی به خدا می دهید؟
«و إذا قیل لهم آمنوا بما أنزل اللّه قالوا نؤمن بما أنزل علینا و یكفرون بما وراءه و هو الحقّ مصدّقاً لما معهم قل فلم تقتلون أنبیاء الله من قبل إن كنتم مؤمنین» بقره/91
و چون به آنها گفته شود كه به آنچه خدا نازل كرده است ایمان بیاورید. می گویند: ما به آنچه بر خودمان نازل شده ایمان می آوریم، و به غیر آن هر چند با حقیقت همراه باشد و كتابشان را هم تصدیق كند ایمان نمی آورند. بگو: اگر شما ایمان آورده بودید، از چه رو پیامبر خدا را پیش از این می كشتید؟
«و قالوا لن یدخل الجنة إلاّ من كان هوداً أو نصاری تلك أمانیهم قل هاتوا برهانكم إن كنتم صادقین» بقره/111
گفتند: جز یهودیان و ترسایان كسی به بهشت نمی رود؛ این آرزوی آنهاست؛ بگو: اگر راست می گویید حجّت خویش را بیاورید.
«الذین قالوا إنّ الله عهد إلینا ألاّ نؤمن لرسول حتّی یأتینا بقربان تأكله النّار قل قد جائكم رسل من قبلی بالبینات و بالّذی قلتم فلم قتلتموهم إن كنتم صادقین» آل عمران/183
كسانی گفتند: ما را با خدا عهدی است كه به هیچ پیامبری ایمان نیاوریم مگر برای ما قربانی بیاورد كه آتش را بخورد. بگو: پیش از من پیامبرانی با معجزه ها و آنچه اكنون می خواهید آمدند، اگر راست می گویید چرا آنها را كشتید؟
«و قالوا نحن أكثر أموالاً و أولاداً و ما نحن بمعذّبین. قل إنّ ربّی یبسط الرّزق لمن یشاء و یقدر و لكن أكثر النّاس لایعلمون» سبأ/35 ـ 36
و گفتند: اموال و اولاد ما بیشتر است و ما هرگز مجازات نخواهیم شد. بگو: پروردگار من روزی را برای هر كس بخواهد فراوان و بر هر كس بخواهد تنگ می گیرد، ولی بیشتر مردم نمی دانند.
«قل إن كانت لكم الدّار الآخرة عند اللّه خالصة من دون النّاس فتمنّوا الموت إن كنتم صادقین. و لن یتمنّوه أبداً بما قدّمت أیدیهم و الله علیم بالظالمین» بقره/95ـ96
بگو: اگر راست می گویید كه سرای آخرت نزد خدا ویژه شماست، نه مردم دیگر، پس آرزوی مرگ كنید. ولی به سبب اعمالی كه مرتكب شده اند هرگز آرزوی مرگ نخواهند كرد. خدا ستمكاران را می شناسد.

محورهای گفت وگو

در گفت وگوهای پیروان ادیان با مسلمانان، موارد مختلف مورد بحث و مذاكره قرار می گرفته است، كه عمده ترین این محورها عبارتند از:

یك. توحید و یگانگی مبدأ هستی

با توجه به شرك و چندگانه پرستی پیروان ادیان دیگر، عمده ترین محور گفت وگوها بین آنان و مسلمانان، مسأله توحید و یگانگی مبدأ هستی بوده است. در آیات فراوانی این مجادله ها بیان شده است.

دو. نبوت و ایمان به پیامبران

از جمله موارد مطرح شده در گفت وگوهای آنان، مسأله ایمان آوردن به پیامبران الهی، به ویژه رسول مكرّم اسلام[ص] است، كه پیروان ادیان با گفتار بدون دلیل و برهان از این امر سرباز زده و دراین باره با پیامبر اكرم به مجادله می پرداخته اند.

سه. معاد و روز رستاخیز

با توجه به معتقد بودن پیروان ادیان دیگر به روز قیامت، و اینكه انسانها در آن روز مورد بازخواست قرار گرفته و به كیفر اعمال خود خواهند رسید، در این باره آنها خود را به خدا منتسب نموده و بدین سان ادعاهای بی دلیل را مطرح نموده و به پندارهای باطل دل خوش كرده در این زمینه ها به مجادله و گفت وگو می پرداختند.

چهار. امتیازات و ملاكهای فضیلت

یكی دیگر از محورهای گفت و گو، تكیه و تأكید پیروان ادیان دیگر بر امتیازات مادی و موقعیتهای اجتماعی بود؛ آنان داشتن مال و فرزند را مایه سعادت دنیایی و آخرتی خودشان می دانستند و از این رو تمامی ارزشهای معنوی و الهی را از این زاویه محاسبه كرده، ثروت و سرمایه دنیایی را وسیله نجات و سعادتمندی شان در آخرت می پنداشتند.

پنج. مسائل فقهی و كلامی

از جمله محورهای گفت وگوها مسائل فقهی و كلامی بوده است. در این زمینه آیات فراوانی در قرآن كریم وجود دارد كه در مجال بایسته ای قابل طرح و بررسی است.

پی نوشت‌ها:

1. طبـاطبـایی، محمد حسین، ترجمه تفسیر المیزان، قم، انتشـارات جـامعه مدرسین، 1363ش، 12/398.
2. حسینی تهرانی، محمد حسین، مهر تابان، انتشارات باقر العلوم، 267.
3. طباطبایی، محمد حسین، ترجمه تفسیر المیزان، 16/570.
4. فضل الله، محمد حسین، من وحی القرآن، بیروت، دار الزهراء، 1405 ق، 13/94.
5. مودودی، ابو الأعلی، مبادی اسلام و فلسفه احكام، ترجمه سید غلامرضا سعیدی، انتشارات شفق، 1342ش، 108.
6. رابرت ا. هیوم، ادیان زنده جهان، ترجمه دكتر عبدالكریم گواهی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1369ش، 294.
7. برنارد لوئیس، برخورد تمدنها، ترجمه بهمن دخت اویسی، نشر و پژوهش فرزان، 1380ش، 8.
8. همان، 9.
9. رابرت ا. هیوم، ادیان زنده جهان، 245.
10. آیتی، محمد، تاریخ پیامبر اسلام، 236؛ سیره ابن هشام، 2/2147.
11. ویل دورانت، تاریخ تمدن، جلد 4 ـ عصر ایمان، 260.
12. استیون رانسیمان، تاریخ جنگهای صلیبی، ترجمه منوچهر كاشف، 3/125.
13. برنارد لوئیس، برخورد تمدنها، 14.
14. طباطبایی، محمد حسین، ترجمه تفسیر المیزان، 5/405.
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 11 خرداد 1394 ساعت: 20:13 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

خاستگاه های خصومت میان اهل ادیان

بازديد: 147
خاستگاه های خصومت میان اهل ادیان

سید ابراهیم سجادی

چکیده: قرآن کریم، ضمن تأکید بر تأثیر تعالیم دینی در ایجاد روابط مسالمت آمیز و همگرایی میان متدینان ادیان گوناگون، از سر پیچی اهل کتاب از این پیام و تخاصمات آنها با یکدیگر بارها سخن گفته است و با یادآوری درگیری های یهود و مسیحیان با یکدیگر و خصومت های ایشان به مسلمانان هشدار می دهد. 
این نوشتار با نگاه تاریخی به درگیری های اهل ادیان گوناگون به ریشه یابی این خصومت ها از منظر قرآن می پردازد، و در ادامه با تأکید بر اینکه پیام اصلی مسیح، دعوت به محبت بوده است، دگرگونی و افول ارزشها در میان مسیحیان را بررسی کرده است و عوامل آن را موارد زیر می داند:
باور به الوهیت مسیح، انکار شریعت، اختیارات و اقدامات کلیسا و ...
در پایان یادآور شده که پیام قرآن به اهل کتاب برای پایان دادن به خصومتها و تنشها، بازگشت به عدالت در پرتو توحید و دوری از قوانین خود ساخته بشری است. 

قرآن كریم در آیه های بسیاری همسویی ادیان گوناگون الهی را یادآور شده و آیینهای آسمانی را دارای یك آبشخور و خاستگاه معرفی می كند كه در آموزه ها و گزاره ها نیز نقاط اشتراك فراوان دارد. این نكته را در نوشتاری پیش از این به بررسی نشستیم كه در شماره پیشین همین فصلنامه با عنوان «اصول و خاستگاه های مشترك ادیان» درج گردیده بود.
قرآن همچنین در كنار تأكید بركارآیی تعالیم دین در ایجاد روابط سالم و متكی بر روحیه عدالت خواهی و همگرایی بین متدینان، از نافرمانی آنان در برابر پیام آسمانی و تخاصم های درونی شان نیز بارها سخن گفته است. بر پایه گزارش قرآن، پیروان هر آیینی نه تنها با تابعان شریعت دیگر كه میان خود نیز به صورت جنگ سرد یا درگیری مسلحانه، دشمنی داشته اند. یهودیان، هم با مسیحیان رابطه خصمانه داشته و هم با یكدیگر، مسیحیان نیز هم به رویارویی با پیروان موسی(ع) ادامه می دادند و هم در آتش تفرقه داخلی می سوخته اند و در همین زمان هر دو گروه در جبهه نبرد با مسلمانان نیز حضور داشته اند. گویا قرآن از ناحیه مسلمانان نیز نگران است و آنان را از گرایش به خصومت با پیروان سایر ادیان و درگیری ها و خصومت های داخلی پرهیز می دهد. برخی از هشدارهای قرآن را در این زمینه می نگریم:
«و ما اختلف الذین أوتوا الكتاب إلاّ من بعد ما جاءهم العلم بغیاً بینهم» آل عمران/19
پس از دریافت علم، اهل كتابهای آسمانی با الهام از روحیه تجاوز و حسادت، اختلاف را پیشه نمودند.
«و قالت الیهود لیست النصاری علی شیء و قالت النصاری لیست الیهود علی شیء وهم یتلون الكتاب» بقره/113
یهودیان گفتند مسیحیان بر حق نیستند و ترسایان گفتند یهودیان بر حق نیستند؛ در صورتی كه آنان كتاب آسمانی را می خواندند.
«و قالت الیهود یدالله مغلولة… و ألقینا بینهم العداوة و البغضاء إلی یوم القیامة» مائده/64
و یهود گفتند: دست خدا بسته است… و تا روز قیامت میانشان دشمنی و كینه افكندیم.
«قتل أصحاب الأخدود. النار ذات الوقود. إذ هم علیها قعود. و هم علی ما یفعلون بالمؤمنین شهود» بروج/4ـ7
مرگ بر آدم سوزان خندق؛ همان آتش مایه دار و انبوه، آن گاه كه آنان (یهودیان) بالای آن [خندق به تماشا] نشسته بودند و خود بر آنچه برسر مؤمنان [مسیحی] می آوردند گواه بودند.
«و من الذین قالوا إنّا نصاری أخذنا میثاقهم فنسوا حظّاً ممّا ذكّروا به فأغرینا بینهم العداوة و البغضاء إلی یوم القیامة» مائده/14
ازكسانی كه گفتند ما نصرانی هستیم، پیمان گرفتیم، پس آنها بخشی از آنچه را كه بدان اندرز داده شده بودند فراموش كردند، ما هم میان ایشان تا روز قیامت دشمنی و كینه افكندیم.
«و قالوا لن یدخل الجنة إلاّ من كان هوداً أو نصاری» بقره/111
و گفتند هرگز كسی جز یهودی و مسیحی به بهشت نمی رود.
«لتجدنّ أشدّ الناس عداوة للذین آمنوا الیهود و الذین أشركوا و لتجدنّ أقربهم مودة للذین آمنوا الّذین قالوا إنّا نصاری» مائده/82
یقیناً یهودیان و مشركان را دشمن ترین مردم نسبت به مؤمنان خواهی یافت و قطعاً كسانی را كه گفتند: ما نصرانی هستیم، نزدیك ترین مردم در دوستی با مؤمنان خواهی یافت.
«یا أیها الذین آمنوا لاتتخذوا بطانة من دونكم لایألونكم خبالاً ودّوا ما عنتّم قد بدت البغضاء من أفواههم و ما تخفی صدورهم أكبر قد بینا الآیات إن كنتم تعقلون. ها أنتم أولاء تحبّونهم و لایحبّونكم و تؤمنون بالكتاب كلّه و إذا لقوكم قالوا آمنّا و إذا خلوا عضّوا علیكم الأنامل من الغیظ قل موتوا بغیظكم إنّ الله علیم بذات الصدور. إن تمسسكم حسنة تسؤهم و إن تصبكم سیئة یفرحوا بها و إن تصبروا و تتقوا لایضرّكم كیدهم شیئاً إنّ الله بما یعملون محیط» آل عمران/118ـ120
مؤمنان! از غیرخودتان همراز مگیرید، آنان از هیچ نابكاری در حق شما كوتاهی نمی ورزند، آرزو دارند كه در رنج افتید، دشمنی از لحن و سخنشان آشكار است و آنچه در سینه هاشان نهان می دارند بزرگ تر است، در حقیقت نشانه ها را برای شما بیان كردیم اگر تعقل كنید. هان شما كسانی هستید كه آنان را دوست دارید و آنان شما را دوست ندارند، و شما به همهٌ كتابها ایمان دارید، و چون با شما برخورد كنند، گویند: ایمان آوردیم، و وقتی با هم خلوت كنند از شدت خشم بر شما سرانگشتان خود را می گزند. بگو با خشم خود بمیرید كه خدا به راز درون سینه ها داناست.
اگر به شما خوشی رسد آنان ناخوشنود می شوند و اگر به شما گزندی رسد بدان شاد گردند، و اگر صبر كنید و پرهیزگاری پیشه كنید نیرنگ شان هیچ زیانی به شما نمی رساند، یقیناً خداوند به آنچه انجام می دهند احاطه دارد.
قرآن علاوه بر گزارش مواضع خصمانه پیروان ادیان پیشین كه یقیناً آمیخته با هشدار و بیدار باش به مسلمان است، با صراحت نیز خطاب به آنان می گوید:
«و لاتكونوا كالذین تفرقوا و اختلفوا من بعد ما جاءهم البینات و اولئك لهم عذاب عظیم» آل عمران/105
و چون كسانی مباشید كه پس از آمدن دلایل روشن برای شان، پراكنده شدند و با هم اختلاف پیدا كردند و برای آنان عذاب سهمگینی است.
«ولاتجادلوا أهل الكتاب إلاّ بالّتی هی أحسن إلاّ الذین ظلموا منهم» عنكبوت/46
با اهل كتاب جز با شیوه برتر و نیكوتر به مجادله نپردازید؛ مگر با آن دسته از آنان كه ستم كرده اند.
«و قاتلوا فی سبیل الله الذین یقاتلونكم و لاتعتدوا إن الله لایحبّ المعتدین» بقره/190
و در راه خدا، با كسانی كه با شما می جنگند بجنگید، و از اندازه فراتر نروید؛ زیرا خداوند تجاوزكاران را دوست نمی دارد.


نبرد متدینان، به روایت تاریخ

كتب تاریخ نیز همسو با قرآن به گزارش خصومت متدینان پرداخته و از درگیری های خونین یهودی با یهودی، مسیحی با مسیحی و مسیحی با مسلمان سخن می گوید:
پیش از میلاد مسیح، اختلافات دو فرقه معروف یهودی (صدوقیان و فریسیان) درگیری های خونین داخلی را در پی آورد و زمینه سلطه روم را بر فلسطین در سال 63پیش از میلاد فراهم ساخت.1 ذونواس پادشاه یهودی در یمن (قرن ششم میلادی) در واقعه نجران دوازده هزار و به قولی هفتاد هزار مسیحی را به جرم پایبندی به دین مسیح طعمه آتش نمود.2 تمام مسیحیان روم در سال 155میلادی در اثر دسایس خاخام یهودی و فرمان امپراطور قتل عام شدند و در سال 214میلادی دویست هزار مسیحی توسط یهود در روم و قبرس به قتل رسیدند.3
با اقتدار مسیحیت در پی مسیحی شدن امپراطور روم (قسطنطین) در سال 312میلادی جدال بین یهودیان و مسیحیان شدت یافت و نزاع آنها در طول قرون وسطی رو به افزونی و شدت نهاد و به خونریزی و زد و خوردهای شدید انجامید.4 در جنگهای صلیبی كه در اروپا بر ضد غیرمسیحیان قیام نموده بودند، به خصومت با یهود نیز برخاستند و آنها را طعمه هلاك و دمار ساختند، جنبش ضد یهودی از آلمان شروع شد و كشتارهای دستجمعی از آن كشور به دیگر ممالك اروپا سرایت كرد، غالباً پس از قتل عام ها بازماندگان را محكوم به تبعید از كشور خود می كردند و در سال 1290 از خاك انگلیس و بعد در سال 1295 در فرانسه، سپس در اسپانیا و سایر كشورها، آنها را از سرزمین های خود اخراج كردند.5
در سال 1182میلادی عوام الناس یونانی (مسیحی) قسمتی از نژاد لاتین را كه در قسطنطنیه سكونت داشتند به صورت دستجمعی كشتند و بیماران آنها را سربریدند و چندین هزار زن و بچه را به غلامی فروختند. این دو نژاد مسیحی دیانت، همدیگر را متهم به ارتداد می نمودند.6 طبق گزارش سفیر پاپ از جنگ با اهالی جنوب فرانسه به جرم ارتداد آمده است:
«شهر (بزیه) دو سه ساعته قبضه شد، كسان ما كه نه به مقام توجهی می كردند نه به سن، نه از مرد می گذشتند نه از زن، قریب بیست هزار نفر را كشتند و شهر را به تاراج و آتش سپردند.»7
كینه توزی های اهل كتاب با مسلمانان در مسیر تاریخ نیز وحشتناك و بسی تأسف بار است. لشگركشی دنیای مسیحیت بر ضد مسلمانان و تصاحب فلسطین تحت عنوان جنگ صلیبی كه دو قرن ادامه یافت مایه سرافكندگی اروپاست و عامل بیداری و اندرزگیری مسلمانان، تمام رخدادهای این جنگ خواندنی و عبرت آموز است و حاكی از دشمنی شدید اهل كتاب!
در جنگ سوم صلیبی، پادشاه انگلیس 2600 مسلمان را به دلیل سرموقع نرسیدن «فدیه» آنها سر برید.8
در گزارشی از خود جنگجویان مسیحی آمده است:
«كسان ما، در رواق سلیمان و در معبد در لجه ای از خون مسلمانان می تاختند و خون تا زانوی مركب می رسید… ده هزار مسلمان در معبد قتل عام شد و هر كس در آنجا تا بند پایش را خون می گرفت. از كفار هیچ كس جان نبرد و حتی زن و اطفال خردسال را هم معاف ننمودند».9
ماجرای مستشرقان و استعمار با گونه های مختلفش و نیز قصه ذبح فلسطین با حمایت جهان مسیحیت و قساوت صهیونیست ها، نمونه های تلخ دیگری است در راستای ریشه یابی خصومت پیروان ادیان.

ریشهٌ خصومتها از منظر قرآن

از منظر قرآن، رسالت تمام پیامبران جامه عمل پوشاندن به آیین و روش زندگی بوده است كه حلال خواری و نیك رفتاری را در حیات فردی و اجتماعی تأمین می نماید، چنین محصولی خمیرمایه اصلی و عمده شكل گیری جامعه پیراسته از كینه توزی و خصومت ورزی به حساب می آید. ولی دینداران و پیروان پیامبران نه به وحدت آیین آنها اهتمام قائل شدند و نه روش زندگی شان را الگوی زندگی خود قرار دادند، بلكه هر گروه برای خود آیین و روشی را تدارك دیده و دوستی ها و دشمنی ها را بر پایه آن تنظیم نمودند.
«یا أیها الرّسل كلوا من الطیبات واعملوا صالحاً إنّی بما تعملون علیم. و إنّ هذه أمّتكم أمّة واحدة و أنا ربّكم فاتّقون. فتقطّعوا أمرهم بینهم زبرا كلّ حزب بما لدیهم فرحون» مؤمنون/53
هان ای رسولان از خوردنی های دلپذیر بخورید و كار شایسته كنید، همانا من به آنچه می كنید آگاهم، و همانا این روش شما است، روش یگانه، و من پروردگار شمایم پس از من پروا كنید، پس [انسانها] كار دین خود را در میان خویش قطعه قطعه كردند [و دسته دسته شدند] در حالی كه هر گروهی به آنچه نزدشان بود شادمان بودند.
شكل گیری گروه های فكری ـ مذهبی در جامعه دینداران، از نگاه قرآن متكی بر انتخاب آگاهانه یا حسودانه دست اندركاران فهم دین، خوش باوری توده مردم، تفسیر ناروای كتب آسمانی و جاسازی دست نوشته ها به جای سخنان الهی در گذشته می باشد. در حقیقت سهل انگاری و خوشبینی بیش از حد افراد عادی و مسؤولیت ناشناسی متولیان دین بیشترین نقش را در انزوای دین انبیا و جایگزینی ادیان پنداری دارد. در قرآن می خوانیم:
«و ما اختلف الذین أوتوا الكتاب إلاّ من بعد ما جاءهم العلم بغیاً بینهم» آل عمران/19
كسانی كه كتاب در دسترس ایشان قرار گرفت، در اثر حسادت از دریافت علم به اختلاف پرداختند.
«و إذ أخذ الله میثاق الّذین أوتوا الكتاب لتبیننّه للناس و لاتكتمونه فنبذوه وراء ظهورهم و اشتروا به ثمناً قلیلاً» آل عمران/187
به یادآور، هنگامی را كه خداوند از كسانی كه به آنان كتاب داده شده پیمان گرفت كه حتماً باید آن را برای مردم به صورت واضح بیان كنید و كتمانش نكنید، پس آن كتاب را پشت سر انداختند و در برابر آن بهایی ناچیز به دست آوردند.
«فبما نقضهم میثاقهم لعنّاهم و جعلنا قلوبهم قاسیة یحرّفون الكلم عن مواضعه و نسوا حظّاً ممّا ذكّروا به» مائده/13
در اثر پیمان شكنی لعنت شان كردیم و دلهاشان را سخت گردانیدیم، به گونه ای كه به تحریف معنایی كلمه ها روی آوردند و بخشی از اندرزهای داده شده را فراموش نمودند.
«أفتطمعون أن یؤمنوا لكم و قدكان فریق منهم یسمعون كلام الله ثمّ یحرّفونه من بعد ما عقلوه و هم یعلمون» بقره/75
آیا طمع دارید كه آنان به شما ایمان بیاورند، با اینكه گروهی از آنان سخنان خدا را می شنیدند سپس آن را بعد از فهمیدنش تحریف می كردند و خودشان هم می دانستند.
«و إن منهم لفریقاً یلوون ألسنتهم بالكتاب لتحسبوه من الكتاب و ما هو من الكتاب و یقولون هو من عندالله و ما هو من عندالله و یقولون علی الله الكذب و هم یعلمون» آل عمران/78
گروهی از اهل كتاب زبان شان را به كتاب می پیچانند تا مطلب بر تافته شده را از كتاب آسمانی پندارید؛ در صورتی كه از كتاب نیست، و می گویند آن از جانب خداست؛ در حالی كه از جانب خدا نیست، و بر خدا دروغ می بندند، با اینكه خود آگاهند.
«فویل للّذین یكتبون الكتاب بأیدیهم ثم یقولون هذا من عندالله لیشتروا به ثمناً قلیلاً فویل لهم ممّا كتبت أیدیهم و ویل لهم ممّا یكسبون» بقره/79
پس وای بر كسانی كه كتاب [تحریف شده ای] با دستهای خود می نویسند سپس می گویند: این از جانب خداست تا بدان بهای ناچیز به دست آرند، پس وای بر آنان از آنچه دستهاشان نوشته و وای بر ایشان از آنچه [بدین وسیله] به دست می آورند.
«إتّخذوا أحبارهم و رهبانهم أرباباً من دون الله» توبه/31
آنان دانشمندان و راهبان خود را به جای خداوند پروردگار خواندند.
عدی بن حاتم می گوید خدمت پیامبر(ص) مشرف شدم در حالی كه مشغول تلاوت آیه «اتّخذوا أحبارهم و رهبانهم أرباباً من دون الله» بود، پس از پایان تلاوت این آیه عرض كردم: ما هیچ گاه احبار و راهبان را پرستش نمی كنیم؟ پیامبر(ص) فرمود:
«ألیس یحرّمون ما أحل الله فتحرّمونه، و یحلّون ما حرّم الله فتستحلّونه؟ فقلت بلی، قال فتلك عبادتهم.»10
آیا این گونه نبود كه آنان حلال خداوند را حرام قلمداد می كردند و شما نیز آن را حرام می پنداشتید، و آنها حرام خداوند را حلال اعلام می كردند و شما نیز آن را حلال می شمردید؟ گفتم آری همین گونه بود! فرمود: همین برخورد شما عبادت احبار و راهبان شمرده شده است.
در سایه این تعامل، تعدادی از بایدها به فراموشی سپرده شد و جای خود را به نبایدهایی داد كه مهم ترین آنها عبارتند از:
1. خدشه دار شدن یكتاپرستی و باور به معاد
«قاتلوا الذین لایؤمنون بالله و لا بالیوم الآخر… من الّذین أوتوا الكتاب… و قالت الیهود عزیربن الله و قالت النصاری المسیح ابن الله ذلك قولهم بأفواههم یضاهؤن قول الذین كفروا من قبل قاتلهم الله أنّی یؤفكون» توبه/29ـ30
با كسانی از اهل كتاب كه به خدا وروز قیامت ایمان نمی آورند… كارزار كنید. یهود گفتند: عزیر پسر خداست و نصارا گفتند مسیح پسر خداست؛ این سخن كه بر زبان می آورند به گفتار كسانی كه پیش از این كافر شده اند شباهت دارد، خدا آنان را بكشد چگونه از حق روی می گردانند. 
2. پیروی از طاغوت
«ألم تر الی الذین أوتوا نصیباً من الكتاب یؤمنون بالجبت و الطاغوت» نساء/51
آیا نمی بینی كسانی را كه از كتاب بهره ای داده شده، باز هم به «جبت و طاغوت» ایمان دارند.
3. تجاوز به حقوق دیگران تا مرز قتل و كشتار
«و إذ أخذنا میثاقكم لاتسفكون دماءكم و لاتخرجون أنفسكم من دیاركم ثمّ أقررتم و أنتم تشهدون. ثمّ أنتم هؤلاء تقتلون أنفسكم و تخرجون فریقاً منكم من دیارهم تظاهرون علیهم بالإثم و العدوان» بقره/84
و آن گاه از شما پیمان گرفتیم كه خون همدیگر را مریزید و یكدیگر را از سرزمین خود بیرون مكنید، آن گاه شما بر این پیمان اقرار كردید و خود گواهید، ولی همین شماها همدیگر را می كشید و گروهی از خودتان را از دیارشان بیرون می رانید و به گناه و تجاوز بر ضد آنان همدیگر را كمك می كنید.
4. دنیاپرستی و حرام خواری همگانی
«و إنّ كثیراً من الأحبار و الرهبان لیأكلون أموال الناس بالباطل و یصدّون عن سبیل الله» توبه/34
بسیاری از دانشمندان و راهبان اموال مردم را به ناروا می خورند و از راه خدا بازمی دارند.
«و تری كثیراً منهم یسارعون فی الإثم و العدوان و أكلهم السحت لبئس ما كانوا یعملون . لولا ینهاهم الربانیون و الأحبار عن قولهم الإثم و أكلهم السحت لبئس ماكانوا یصنعون» مائده/62ـ63
می بینی بسیاری از اهل كتاب را كه شتابان در پی گناه، تجاوز و حرام خواری هستند، واقعاً چه اعمال بدی انجام می دهند! چرا خداجویان و دانشمندان آنان را از سخن گناه آلود و حرام خواری بازنمی دارند؟ راستی چه بد است آنچه انجام می دادند.
«سمّاعون للكذب أكّالون للسحت» مائده/44
(یهودیان) بسیار دروغ نیوش هستند و به حرام خواری حریصند.
5. در كنار نارسایی های یادشده نوعی انحصارگرایی نیز بین اهل كتاب پدید آمده بود كه بر اساس آن هرگروهی رستگاری و سعادت را از آن خود می شمرد، این پندار می توانست زمینه ساز برخورد متكبرانه و تحقیرآمیز آنها با سایر گروه های جامعه بشری باشد.
«و قالوا لن یدخل الجنّة إلاّ من كان هوداً أو نصاری تلك أمانیهم» بقره/111
و گفتند: وارد بهشت نمی شود مگر یهودی و مسیحی؛ این آرزوی آنهاست.
«و قالت الیهود و النصاری نحن أبناء الله و أحبائه قل فلم یعذّبكم بذنوبكم بل أنتم بشر ممّن خلق» مائده/18
یهودیان و ترسایان گفتند: ما پسران خدا و دوستان او هستیم، بگو: پس چرا شما را در برابر گناهان تان عذاب می كند، بلكه شما بشر و از آفریده شده ها هستید.
در حقیقت ادعای بالا گزارش چكیده ای است از دو نگاه انحصارگرایانه كه هر یك دیگری را ناپذیرفتنی می داند، یهودیان می گفتند تنها یهودی وارد بهشت می شود و مسیحیان می گفتند تنها مسیحی به بهشت می رود،11 خود قرآن نیز بر ناسازگاری بین دیدگاه این دو فرقه كتابی تصریح دارد:
«و قالت الیهود لیست النصاری علی شیء و قالت النصاری لیست الیهود علی شیء» بقره/113
یهودیان گفتند مسیحیان بهره ای از حقیقت مداری ندارند و مسیحیان گفتند: یهود بر حق نمی باشند.
در نهایت پس از متهم نمودن اهل كتاب به پیمان شكنی، نادیده انگاری تذكرات آسمانی (مائده/13ـ14) و سنگدلی كه منشأ خصومتها و خشونتهاست(حدید/16 و مائده/13)، قرآن می فرماید: «و لایدینون دین الحقّ»(توبه/29) آنها دین حق را راهنمای زندگی خود نمی شناسند، این یعنی دین گریزی كه خصومتها را در پی دارد!

واگرایی دینداران از نگاه تاریخ

خصومتهای همواره متدینان در مسیر تاریخ، بی تردید از كنار گذاشته شدن ارزشهایی حكایت دارد كه مورد قبول تمام ادیان آسمانی بوده و تثبیت همگرایی بین تمام افراد جامعه بشری را دنبال می نماید، سؤال بایسته این است كه چرا و چگونه ارزشهای امت ساز به فراموشی سپرده شد و چه عواملی پیروان ادیان توحیدی را به دین گریزی وا داشت؟
پاسخ این سؤال را به دلیل دسترسی نداشتن به منابع دست اول برخی از ادیان، گستردگی عرصه كار و محدودیت فرصت و ظرفیت مقاله، ناگزیر با مطالعه در حوزه یهودیت و مسیحیت دنبال می نماییم؛ با این اذعان كه پاسخ دریافتی می تواند نسبت به روند ارزش گریزی در سایر ادیان نیز رهنمون باشد و به مسلمانان نیز نسبت به دین مداری شان هشدار دهد!

سیر تاریخی ستیزه جویی یهودیان

یهودیان در مسیر تاریخ پس از حضرت موسی(ع) با لغزشهای اعتقادی و عملی فراوانی روزگار را سپری نمودند؛ گوساله پرستی در عصر موسی و پرستش بت «بعل» و «عشتاروت» [خدایان آرامیان ساكن در مناطق شمالی سوریه]12 دو نمونه از این نوع بیراهه روی است.
در عرصه های دیگر نیز یهودیان پیام اصلی و بنیادین را نادیده می گرفتند، رسوم و سنتهای قومی به جا مانده از گذشته برای آنها ارزشمند تر از تعالیم دینی و آموزه های به جا مانده از الواح تورات بود، چنان كه حضرت عیسی در پاسخ اعتراض «فریسیان» و «كاتبان» كه می گفتند چرا شاگردان شما به تقلید از مشایخ سلوك نمی نمایند؟ فرمود:
«نیكو اخبار نموده اشعیا(740ق.م) درباره شما ای ریاكاران، چنان كه مكتوب است: این قوم به لبهای خود مرا حرمت می دارند، لیكن دلشان از من دور است، پس مرا به عبث عبادت می نمایند، زیرا كه رسوم انسانی را به جای فرایض تعلیم می دهند، زیرا حكم خدا را ترك كرده تقلید انسان را نگاه می دارند؛ چون شستن آفتابه ها و پیاله ها و چنین چیزهای دیگر بسیار كه به عمل می آورید، و به آنها فرمود كه حكم خدا را به خوبی باطل می نمایید تا آن كه سنت خویش را محكم دارید».13
با پیدایش فرقه های فكری ـ مذهبی، پس از زوال سلطه یونانیان بر فلسطین(165ق .م) كج روی ها نهادینه شد، هر گروهی به گونه ای در راستای دین گریزی نقش ایفا كرد، فرقه صدوقی كه منسوب به جد اعلای خاندان «احبار» و روحانیون بود و افرادش همه متمول، اشرافی منش و اهل دنیا بودند، وجود ملائكه را باور نداشته قیامت وزنده شدن دوباره مردگان را انكار می كردند،14 از منظر این گروه، تورات به طور مطلق و بدون استثنا قداست نداشت و كتاب تلمود نیز مردود شناخته می شد.15 فرقه «فریسیان» كه بستر تولد آن قرن اول و دوم پیش از میلاد است16 بیشتر به تبعیت از سنتها و برداشتهای دینی بزرگان یهود می اندیشید و «تلمود» را كه مجموعه ای است از روایتهای نقل شده و سخنرانی های علمای یهود در مسیر تاریخ و توسط تلاش جمعی تعدادی از علما طی چهار قرن و نیم(از سال 69میلادی تا اواخر قرن پنجم) گردآوری شده است17 برتر از تورات می داند. در یكی از كتابهای تلمود آمده است:
«هركه به تحقیر سخنان خاخامها بپردازد مستحق مرگ است، اما تحقیركننده تورات چنین محكومیتی ندارد. كسی كه تعالیم «تلمود» را رها نموده به تورات بسنده می كند راهی برای خلاص ندارد، زیرا سخنان عالمان «تلمود» از آنچه در شریعت موسی مطرح می باشد برتر است.»18
«اسینیان» گروه دیگری است كه پس از تسلط روم بر فلسطین به وجود آمد(63ق. م)؛ با این باور كه باید از فساد جهان و اهل آن دوری گزیده زهد و ترك دنیا را پیش گرفت و با عبادت، انزوا، صوم و نماز روز گذرانید و از درگیری و زد و خورد با دشمن پرهیز نمود، این گروه به صحرا و كوه ها پناه می برد.19
در سال 66 میلادی كه 133 سال از اشغال فلسطین توسط روم می گذشت، صدوقیان و دیگر فرقه ها از صفحه تاریخ محو شدند و تنها فریسیان باقی ماندند تا پرچمدار قوم یهود در آینده تاریخ باشد!20
بی تردید انكار معاد و كیفر اخروی كه جزء باورهای صدوقیان بود، ترك مخاصمه با تجاوزگران و گرایش به رهبانیت كه جزء معتقدات «اسینیان» به حساب می آمد، و برتر دانستن «تلمود» بر تورات كه فریسیان بدان باور داشتند، هر كدام به گونه ای در دین گریزی و تحكیم و توسعه مردم آزاری نقش داشت، ولی نقش اعتقاد به «تلمود» از همه برجسته تر بود، زیرا گروه حامی آن توانست به حیات خود ادامه دهد و به حراست از این كتاب بپردازد كه پر است از تعالیمی كه هم روحیه خودمحوری را تقویت می كند و هم به تخاصم با سایر جوامع دامن می زند به عنوان نمونه در تلمود می خوانیم:
«به بهشت جز یهود كسی راه ندارد.»21 
«جهنم جایگاه غیریهودیان است.»22
«انسان صالح غیر از اسرائیلی را به قتل برسان، بر یهودی حرام است از سایر امتها كسی را از هلاكت نجات دهد یا از چاه بیرون آورد.»23
«عادلانه است اگر یهودی هر كافری را بكشد».24
در تفسیر جمله «دزدی نكن» از سفارشهای دهگانه تورات آمده است:
دزدی از یهود نارواست اما از پیروان سایر ادیان دزدی جایز می باشد.25
عین همین تحریف در تفسیر توصیه «كسی را نكش» از سفارشهای تورات دیده می شود كه می گوید: «مقصود كشتن یهودی است».26
اندیشه هایی از این دست همان گونه كه پیداست در اثر دستبرد به كتاب مقدس و تحریف آیاتی از آن فراهم آمده است، انكار شمول و فراگیری سفارشهای «دزدی نكن»، «كسی را نكش» از باب نمونه توسط خاخامها، به جامعه دیندار یهود این اجازه را می دهد كه برای جان و مال پیروان سایر ادیان حرمتی قایل نباشند و به خود جرأت هر نوع تعدّی و تجاوز را بدهند.

زمینه های افول ارزشها در مسیحیت

نگاه مقایسه ای به دعوت به محبت كه پیام آشكار عهد جدید را تشكیل می دهد و عملكرد جهان مسیحیت كه در آن نمایش قساوت چشم گیرتر است، بی تردید این قضاوت را در پی دارد كه دین گریزی عامل اصلی این ناهمگونی است، آنچه پیچیده در ابهام می نماید راز و رمز گرایش به بی دینی در این مجموعه از اهل كتاب است كه دقت و تأمّل تاریخی پرحوصله ای را می طلبد.
دین گریزی انسان مسیحی سیر تاریخی در خور مطالعه ای دارد، عوامل و خاستگاه های متنوعی به صورت تدریجی در مسیر تاریخ تحقق یافته و در نهایت، گونه فعلی دینداری را بر او تحمیل نموده است.
تمام باورها، رفتارها و واكنش هایی كه در سستی یا زوال پایبندی مسیحیان به آموزه های اعتقادی و عملی دین شان مؤثر می نماید ریشه در آن دسته مبانی كلامی دارد كه منبع استنباطش كتاب مقدس است؛ بدین معنی كه آیات مبهم و متشابه با تفسیر و تصویبی به تجربه گرفته شده كه با خرد یا وجدان بشری كمال ناسازگاری را دارد و این ناسازگاری گرایشهایی را زاییده كه روحیه دینداری را در دنیای مسیحیت همچنان به ضعف و سستی روزافزون می كشاند.
رفتار دینی نكوهیده ارباب كلیسا، طغیان حكومتهای مسیحی زیرپرچم دین در قرون وسطی و عصر تفتیش عقاید، شكل گیری نهضتهای اصلاحی و گرایشهای ضد دینی و بی تفاوتی فعلی مسیحیان در برابر دین، به طور عمده ریشه در سه آموزه كلامی دارد كه همچنان از حمایت اصحاب كلیسا برخوردارند و عبارتند از:

الف. الوهیت مسیح

مسیح شناسی در حوزه كلامی مسیحیت سر منشأ بسیاری از تنشها و خصومتها است. اینكه عیسی كه بود و چه نوع موجودی بود، پرسشی است كه در آغاز مطرح بوده و با پاسخهای ضد و نقیضی كه داده شده تقریباً ریشه تمام بدعتهای مهم دنیای مسیحیت را تشكیل داده و می دهد.27
خاستگاه این مشكل، متن كتاب مقدس است كه به مسیح لقب «ابن الله» می دهد، بویژه تعبیر انجیل یوحنا: «در ابتدا كلمه بود و كلمه نزد خدا بود و كلمه خدا بود… و همه چیز به وسیله او آفریده شد» كه به صورت روشن تری، به شبهه الوهیت و ربوبیت عیسی دامن می زند.
پس از اناجیل، این سخنان پولس رسول بود كه هویت مسیح را در پرده تیره تری از ابهامات پیچید و زمینه اعتقاد به الوهیت آن بزرگوار را بیش از پیش فراهم ساخت، وی كه مدعی بود مسیح پس از شهادت به سراغ او آمده و مسؤولیت هدایت غیریهودیان را به عهده اش گذاشته است،28 می گفت:
«كه او تمثال خدا می بود، تساوی با خدا را تعدی ندانست، لیكن خود را پست نموده مثال بندگی را گرفت در صورت خلق پدیدار گشت و چون صورت انسانی را پذیرفته خود را حقیر ساخته مطیع گردید تا به مرگ، بلكه به مرگ با صلیب هم.»29
به رغم آموزه های كتاب مقدس در عهد جدید، برای یهودیانی كه دین مسیح را می پذیرفتند تصور پسر خدا بودن عیسی كفرآمیز به نظر می رسید، از این رو در عصر شاگردان مسیح، فرقه ای از مسیحیان اعتقاد داشتند كه مسیح بزرگ ترین پیامبر و همان «مسیح منتظر» و انسانی مانند انسانهای دیگر است. از درون این گروه فرقه «ابیونی ها» ظهور نمود كه تا قرن چهارم میلادی ادامه حیات داد.این گروه اعتقاد به طبیعت الهی مسیح را رد می كردند و پولس قدیس را به خاطر این تعلیم كه عیسی ـ یك انسان ـ پسرخداست كافر می دانستند.30
اصرار بر یگانگی خداوند در اواخر قرن دوم باعث پیدایش جریان فكری به نام «مونارشیزم» شد. مونارشیست ها كه بر تفكر حكومت فردی خدا تأكید داشتند به چند گروه تقسیم شدند و از میان آنها طرفداران معروف به «پسرخواندگی» معتقد شدند كه مسیح هر چند معجزه آسا متولد شد، اما او انسانی بود كه به میزان زیادی با قدرت الهی پر شده بود، این انسان به صورتی چنان كامل مطیع این قدرت بود كه تا مقام پسر خدا صعود كرد.31
از كسانی كه اعتقاد به الوهیت عیسی را سخت به انتقاد گرفت «آریوس» كشیشی از اسكندریه است كه در نیمه اول قرن چهارم به مبارزه برخاست و در سال 336میلادی در 80 سالگی چشم از جهان فروبست. «آریوس» بر آن بود كه عیسی مسیح به رغم اینكه كلمه حق است، مثل سایر موجودات وجود حادث دارد و عنصر او با عنصر الوهیت فرق می كند، «ابن» بر خلاف «اب» دارای آغاز و ابتداست در حالی كه «اب» یعنی خدای تعالی ازلیت داشته ابتدا و آغازی ندارد.32
میان گرایشهای مخالف الوهیت عیسی «آریانیزم» بازتاب چشمگیرتری را به جا گذاشت، حتی امپراتوران بعد از قسطنطین، بیشتر آنها آریوسی یا نیمه آریوسی قلمداد شده اند؛ یعنی آنها این فرمول را پذیرفتند كه پسر شبیه پدر بود «دارای جوهر شبیه، ولی نه همان جوهر» امپراتور «كنستانتینوس» یكی از این نیمه اریوسی ها، تعریف آریوسی ها را در سال 360میلادی به عنوان ایمان رسمی امپراتوری اعلام كرد.33
نزاعی كه در اسكندریه میان آریوس و اسقف آن شهر به نام «اتاناسیوس» درگرفته بود، به سرعت گسترش یافت و تمام كلیساهای مشرق را به كام خود برد.34
آشفتگی فكری ناشی از این نزاع به گونه ای بود كه هیچ مصوبه ای دوام نمی آورد و هیچ باوری در برابر تردید افكنی ها مصونیت نداشت، منشی قسطنطین در این رابطه می گوید:
«ما هر سال بلكه هر ماه اعتقاد نامه های جدیدی می سازیم تا رموز نامعلوم را تبیین كنیم، ما از آنچه انجام داده ایم توبه می كنیم، ما از آنانی كه توبه كرده اند دفاع می كنیم، ما آنهایی را كه از آنها دفاع كرده ایم لعنت می كنیم، ما عقیده دیگران را كه در عقیده خود ما هست یا عقیده خودمان را كه در دیگران است محكوم می كنیم، و به طور متقابل همدیگر را از به هم پیوستن باز می داریم، و سبب خراب شدن همدیگر هستیم».35
در سال 321میلادی نزاع درباره هویت عیسی میان متكلمان مسیحی به اوج خود رسید. قسطنطین به پایان دادن به این وضع در شهر نیقیه (نزدیك قسطنطنیه در ساحل بسفر) با جمع آوری نمایندگان كلیساهای ممالك مختلف در سال 325میلادی شورایی را تشكیل داد كه پس از جدال طولانی اعتقاد نامه معروف به اعتقادنامه «نیقیه» را به تصویب رساند:
«ما ایمان داریم به خدای واحد؛ پدر قادر مطلق، خالق همهٌ چیزهای مرئی و نامرئی، و به خداوند واحد عیسی مسیح پسر خدا كه از پدر بیرون آمده، فرزند یگانه و مولود از او كه از ذات پدر است كه به وسیله او همه چیز وجود یافت؛ آنچه در آسمان است و آنچه در زمین است، و برای خاطر ما آدمیان و برای نجات ما نزول كرد و مجسم شد و انسانی گردید و رنج برد و روز سوم برخاست و به آسمان صعود كرد و خواهد آمد تا زندگان و مردگان را داوری نماید».36
اعتقادنامه نیقیه ضمیمه ای نیز همراه داشت كه در آن آمده است:
«لعنت باد بر كسانی كه می گویند زمانی بود كه او، عیسی وجود نداشت، و یا اینكه پیش از آنكه وجود یابد نبود، یا آنكه از نیستی به هستی آمد، و بر كسانی كه اقرار می كنند پسر خدا از ذات یا جنس دیگری است، و یا آنكه پسر خدا مخلوق و یا قابل تغییر و تبدیل است».
در این گردهمایی از مجموع 2048 اسقف، تنها 318 اسقف از اعتقادنامه حمایت كردند، بیش از 700 اسقف از دیدگاه آریوس حمایت می نمودند؛ البته با این تصمیم كه قیصر را نباید رنجاند و باید او را به توحید كشاند و معتقدان به الوهیت عیسی را منزوی كرد.37
بدین ترتیب دیدگاه «اتاناسیوس» كه معتقد بود كلمه انسان گردید ـ نه اینكه داخل یك انسان آمده باشد چنان كه آریوس عقیده داشت38 با حمایت قسطنطین در نیقیه به پیروزی رسید. ولی آریانیست ها به تلاش خود ادامه دادند و پیروزیهایی را نیز كسب نمودند.
قسطنطین سه سال پس از پذیرش اعتقادنامه نیقیه پشیمان شد و آریوس را از تبعید فراخواند و تا پایان دوران خود از گروه مخالف شورای نیقیه حمایت كرد، امپراتوران بعدی نیز بیشترشان آریایوسی یا نیمه آریوسی بودند،39 همزمان با وفات آریوس(336م) آریانیزم به توسعه نفوذ خود می اندیشید، قسطنطنیه، انطاكیه، بابل، اسكندریه و اسیوط را تحت تأثیر خود قرار داده بود.40
با قوت گرفتن آریانیزم، روحانیون انطاكیه اعلام نمودند كه «عیسای تاریخی به طبیعت فردی است از افراد بشر كه مانند سایر آدمیان دارای عقل و قوه اختیار می باشد و كلمه الهی در پیكر او جای گزید، همان طور كه آن كلمه در هر معبدی جای دارد، و با آن پیكر وحدت كامل حاصل كرد به طوری كه كلمه و عیسی دو منشأ و دو مظهر ولی دارای یك اراده و یك هویت شدند».41
فردی به نام «سیریل» اسقف اسكندریه بر ضد عقاید «نسطوریوس» اسقف قسطنطنیه از متكلمان روحانیون انطاكیه برخاست و رویارویی به شدت پیش می رفت، تا آنكه سرانجام در سال 451 شورایی در آسیای صغیر (شهر كالسدون) تشكیل شد و كلیاتی در باب ماهیت عیسی تصویب گردید كه قاعده و مبنای كلامی كلیسای كاتولیك رومی قرار گرفت، در آن گفتند:
«ما اقرار می كنیم كه پسریگانه خداوند عیسی مسیح در آن واحد، كامل در الوهیت و كامل در بشریت است، هم به حقیقت خداست، هم به حقیقت انسان است و دارای عقل و روح و جسد است. از یك طرف با پدر در الوهیت از یك عنصر و یك گوهر است و از طرف دیگر با مادر در بشریت شریك می باشد و از هر جهت مانند ماست، ولی دارای عصمت صرف و فرزند یگانه مولود الهی است؛ قبل از زمان وجود داشته و در آخر الزمان او را مریم عذرا كه به خدا حامله بود زاییده، و اوست مسیح یگانه پسر و خداوند ما؛ زاییده شده ولی دارای دو ماهیت بدون تركیب و امتزاج، بدون تغییر و تبدیل، بدون انقسام و تجزیه. و این اختلاف دو ماهیت به هیچ وجه به واسطه اتحاد با یكدیگر قابل فنا و انهدام نیست، بلكه خصایص ذاتی هر یك از آن دو ابد الآباد محفوظ خواهد بود. پس عیسی یگانه مولود الهی كلمه اوست و مسیح است و مانند دیگر انبیای قدیم برای تعلیم بشر قیام كرد و این است اعتقادنامه آباء كلیسا كه اكنون به دست ما رسیده است».42
این قطعنامه از سوی غربیان بی درنگ پذیرفته شد، ولی شرقیان را راضی نساخت و مكتب اسكندریه با این اعتقاد كه عیسی مسیح یك طبیعت دارد (و هویت او در كلمه ظاهر می باشد) ادامه حیات داد، عقیده طبیعت واحد با دیدگاه «وجهی گری» كه مبتكر آن مونارشیستی به نام «سابلیموس» بود همخوانی دارد، بر اساس این اندیشه «پدر و پسر، دو نمود از یك جوهر؛ یعنی جوانب و كیفیات مختلف یك خدایند، خدا باید قبل از آفرینش جهان در جنبه پدر بودنش و در ارتباط با ظهورش در این جهان به عنوان پسر تصور شود».43
شورای «كالسدون» نسطوریوس و پیروانش را خطاكار و كافر اعلام كرد، ولی تفكر او نمرد و همچنان به گونه ای ادامه حیات داد. بسیاری از مسیحیان امروز به رغم اعتقادنامه كلیسا كه مسیح و خدا را دارای شأن یكسان می داند،44 پسر را واسطه متمایز از پدر و انسان الهام شده ای می شناسند كه نباید به عنوان خدا پرستش شود.45
برخی نیز نسبت به كاربرد واژه «ابن» در زمان مسیح در مورد آن بزرگوار تردید كرده، می گویند اگر استعمال هم شده باشد معنای فرزند خدا بودن این نیست كه او نیز خداست، بلكه فقط به این معنی است كه وظیفه ویژه ای به او واگذار شده و نماینده خاص خداوند به صورت انسان است.46
به هر حال، تلاشهای یكتاپرستان در بستر تاریخ مسیحیت، ایستادگی در برابر كلیسا، متون كتاب مقدس و باور سنتی جمهور بود كه دم از الوهیت عیسی می زدند؛ آموزه ای كه در حوزه تعقل جایگاهی نداشت و تداوم حیاتش با تعبد كوركورانه امكان پذیر بود، به همین دلیل ترتولین از متكلمان مخالف اعتقاد نامه نیقیه می گفت:
«باور نمی كنم؛ چون نامعقول است».47
نامبرده در نقد دیدگاه مونارشیست های وجهی گرا می گوید:
«نتیجه منطقی دیدگاه آنها این است كه پدر خودش رنج برد و بر روی صلیب جان داد».48
نسطوریوس از متكلمان روحانیون انطاكیه می گفت:
«جایز نیست مریم را مادر خدا بخوانیم و محال است زنی از افراد بشر نسبت به ذات الهی حالت مادری حاصل نماید، بلكه او بشری چون خود را زایید كه آلت و اسباب ظهور الوهیت بود.»49
بی تردید خدشه هایی از این دست كه اساسی ترین آموزه مسیحیت را به تهدید گرفته سایر تعالیم این دین را نیز تحت تأثیر قرار می دهد و تصمیم انسان مسیحی را در رابطه با رعایت بایدها و گریز از نبایدها متزلزل می سازد. این سخن كلیسا كه «طبیعت سه گانه خدا یك راز است و نمی توان آن را با تعابیر بشری بیان كرد»50 نیز در حل مشكل كمكی نمی رساند و نمی تواند پایبندی به فروع و بایدها را استحكام ببخشد.
قرآن باور به الوهیت عیسی و اعتقاد به تثلیث را زیاده روی در دین و موجب كفر شناخته و بر دست كشیدن از آن تأكید دارد:
«یا أهل الكتاب لاتغلوا فی دینكم و لاتقولوا علی الله إلاّ الحق إنّما المسیح عیسی بن مریم رسول الله و كلمته ألقاها إلی مریم و روح منه فآمنوا بالله و رسوله و لاتقولوا ثلاثة انتهوا خیرا لكم إنّما الله إله واحد سبحانه أن یكون له ولد» نساء/171
ای اهل كتاب در دین خود غلو مكنید و درباره خدا جز سخن درست مگویید، مسیح عیسی بن مریم فقط پیامبر خدا و كلمه اوست كه آن را به سوی مریم افكند، و روحی از جانب اوست؛ پس به خدا و پیامبرانش ایمان آورید و نگویید [خدا] سه گانه است، باز ایستید كه برای شما بهتر است، خدا تنها معبود یگانه است، منزه از آن است كه برای او فرزندی باشد.
«لقد كفر الذین قالوا إنّ الله هو المسیح بن مریم» مائده/72
كسانی كه گفتند: «خدا همان مسیح پسر مریم است، قطعاً كافر شده اند.
«لقد كفر الذین قالوا إن الله ثالث ثلاثة و ما من إله إلاّ إله واحد و إن لم ینتهوا عمّا یقولون لیمسّنّ الذین كفروا منهم عذاب ألیم» مائده/73
كسانی كه [به تثلیث قائل شده و] گفتند: «خدا سومین سه [اقنوم] است، قطعاً كافر شده اند و هیچ معبودی جز خدا وجود ندارد، اگر از آنچه می گویند دست نشكند، به كافران ایشان عذابی دردناك خواهد رسید.

ب. انكار شریعت

حضرت مسیح(ع) پای بندی به نظام حقوقی، نظام قضایی و نظام كیفری و به طور كلی عمل به شریعت موسی(ع) را لازم می دانست51.«نخستین مسیحیان یهودی بودند، در معبد عبادت می كردند، متون مقدس یهودی را می خواندند و شریعت یهودی را رعایت می كردند، آنها در همان زمان، عیسی را رهبر خود می دانستند و از او پیروی می كردند».52
نخستین بار پولس رسول، عمل به شریعت تورات را مورد انكار قرار داد؛ با این تحلیل كه شریعت كاربرد موقت داشته و پیش از آمدن عیسی موسویان وظیفه داشته اند كه به قوانین تورات عمل نمایند و بدین وسیله كسب عدالت كنند، ولی با آمدن عیسی تنها ایمان به آن بزرگوار وسیله رسیدن به عدالت است.
پولس در نامه به غلاطیان دیدگاه خود را این گونه توضیح می دهد:
«ملعون است هركه ثابت نماند در تمام نوشته های كتاب شریعت تا آنها را به جا آرد، اما واضح است كه هیچ كس در حضور خدا از شریعت عادل شمرده نمی شود، زیرا كه عادل به ایمان زیست خواهد نمود، اما شریعت از ایمان نیست».53
«اما قبل از آمدن ایمان، زیرشریعت نگاه داشته بودیم و برای آن ایمانی كه می بایست مكشوف شود بسته شده بودیم، پس شریعت، لالای ما شد تا به مسیح برساند، تا از ایمان عادل شمرده شدیم، لیكن چون ایمان آمد دیگر زیر دست لالا نیستیم، زیرا همگی شما به وسیله ایمان در مسیح عیسی پسران خدا می باشید».54
پولس تصمیم گرفت كه دیدگاهش را در رابطه با عمل به شریعت عمومی و همگانی سازد، بدین منظور به سراغ پطرس رفت كه سمت جانشینی عیسی را داشت و مسیحیان را به پایبندی به شریعت فرا می خواند، خود در این رابطه می گوید: 
«ولی چون دیدم كه به راستی انجیل به استقامت رفتار نمی كنند پیشِ روی همه پطرس را گفتم اگر تو كه یهود هستی به طریق امتها و نه به طریق یهود زیست می كنی چون است كه امتها را مجبور می سازی كه به طریق یهود رفتار كنند. ما كه طبعاً یهود هستیم و نه گناهكاران از امتها، اما چون كه یافتیم كه هیچ كس از اعمال شریعت عادل شمرده نمی شود بلكه به ایمان به عیسی مسیح، ما هم به مسیح عیسی ایمان آوردیم تا از ایمان به مسیح و نه از اعمال شریعت عادل شمرده شویم، زیرا كه از اعمال شریعت هیچ بشری عادل شمرده نخواهد شد… اگر عدالت به شریعت می بود هر آینه مسیح عبث مرد».55
تلاشهای پولس مؤثر افتاد و سرانجام در اورشلیم نشستی صورت گرفت و اظهاراتی به عمل آمد كه در بسیاری از آنها الغای شریعت پیشنهاد شده است. در پیشنهاد یعقوب آمده است «رأی من این است كه كسانی را كه از امتها به سوی خدا بازگشت می كنند زحمت نرسانیم، مگر اینكه ایشان را حكم كنیم كه از نجاست بتها و زنا و حیوانات خفه شده و خون بپرهیزند». پیشنهاد یعقوب پذیرفته شد و به صورت مصوبه ای در اختیار پولس و همراهانش قرار گرفت تا به مردم انطاكیه، سوریه و قیلیقیه ابلاغ گردد. در بخشی از آن نامه آمده است:
«روح القدس و ما صواب دیدیم كه باری بر شما ننهیم، جز این ضروریات كه از قربانیهای بتها و خون و حیوانات خفه شده و زنا بپرهیزید كه هرگاه از این امور خود را محفوظ دارید به نیكویی خواهید پرداخت».56
الغای قوانین و شریعت تورات، اقدام پرمخاطره و سنگینی بود، ولی وقتی همه رسولان و حواریون در مورد آن به توافق رسیدند، حمایت و صوابدید روح القدس نیز محرز گردید. براین اساس مشروعیت این تصویب در جوامع مسیح تردید ناپذیر شناخته شد.
پیام واضح و تردید ناپذیر این اقدام كلیسائیان این بود كه رعایت بایدها و نبایدهای كتاب مقدس در پهنه حیات اجتماعی وظیفه الزامی انسان مسیحی نیست و با عصیان آگاهانه در برابر قوانین مدنی عهد قدیم، تدین و رستگاری او در معرض خطر قرار نمی گیرد! این تلقی به تدریج در دنیای مسیحیت اعتقاد به جدایی سیاست از دیانت و دوگانگی قدرت را در پی آورد. زیرا عیسی مسیح همسو با دیگر پیامبران از شایسته سالاری سخن می گفت و از پیروی طاغوت و حاكمیتهای فاسد برحذر می داشت و گویا به حاكمیت رنگ گرفته از مسیحیت می اندیشید.
ولی كلیسا این سیاست را دنبال نكرد، تنها در زمان قسطنطین، وحدت مسیحیت و حاكمیت مطرح گردید.57 و پاپ «ژلاز» در قرن پنجم میلادی نیز بر نظارت كلیسا بر حكومت تأكید ورزید و گفت: «درباره اعمال پادشاهان در روز حشر، پیشوایان مذهبی به پرسشهایی كه از طرف پروردگار می شود باید جواب بدهند»58. در قرن نهم میلادی «هینكمار» رئیس اسقف های «رنس» نیز عقیده داشت كه در سلطنت مسیحی حتی قوانین دولت باید قوانین مسیحی باشد، یعنی با مسیحیت وفق دهد و شایسته آن باشد.59
اظهاراتی از این دست جنبه استثنایی دارد و نمی تواند به عنوان دیدگاه كلیسا مورد مطالعه قرار گیرد. كلیسا تنها خود مسیح را پادشاه حقیقی و فرستاده حقیقی خدا یعنی رهبر سیاسی و پیشوای روحانی می شناسد،60 اما در عصر غیبت آن بزرگوار به پیروی از پولس رسول و پاره ای از سخنان دو پهلو و مبهم اناجیل، معتقد به تفكیك حوزه نفوذ كلیسا و حوزه نفوذ حكومت می باشد61 و در عین حال فرمان برداری در برابر حاكم را بدون پیش شرط شایستگی اجتناب ناپذیر می شمارد، زیرا پولس گفته است:
«هر شخص مطیع قدرتهای برتر شود، زیرا قدرتی جز از خدا نیست و آنهایی كه هست از جانب خدا مترتب شده است. حتی هر كه با قدرت مقاومت كند مقاومت با ترتیب خدا نموده است.»62
فرمان برداری از حاكمان به گونه ای در فضای كلیسا حاكم بود كه قدیس آكویناس، از مجتهدان كاتولیك قرن یازده میلادی می گفت:
«لازم است كه پیروان آیین مسیح مطیع اوامر فرمانروایان دنیوی خود باشند».63 ومارتین لوتر (1483ـ1346م) روحانی پروتستانیست انقلابی و اصلاح طلب نیز حقوق الهی شاهان را به رسمیت می شناخت.64
این دیدگاه كلیسا به «اتن كبیر» اجازه داد كه بگوید: رسمیت مقام پاپ مشروط است به اینكه سوگند وفاداری و فدویت نسبت به امپراطور مقدس یاد كند، و بعد از بركناری «ژان دوازدهم» از مقام پاپی به اتهام مخالفت با امپراطور، از مردم تعهد بگیرد كه بدون اجازه وی پاپ انتخاب ننمایند.65
به هر حال كلیسا پس از الغای شریعت، چاره ای جز این نداشت كه به تفكیك سیاست از دیانت و جدایی حوزه نفوذ كلیسا از حوزه نفوذ پادشاه رأی دهد. «كلازیوس» پاپ سده پنجم، جدایی وظایف حكومت را از وظایف كلیسا جزء ابتكارهای خود مسیح می دانست.66 در اندیشه سیاسی قرون وسطی حكمرانان، قیم قانون انسانی و كلیسا قیم قانون یزدانی شمرده می شد.67 با آغاز قرن هفدهم، نفوذ مذهب محدود به زندگی خصوصی شد68 و لیبرالیزم و سكولاریزم اداره زندگی دنیوی و جامعه را به عهده گرفت، البته با استناد به دین و سیره مسیحیان متدین.
جان لاك (1704 ـ 1632م) متفكر انگلیسی با پذیرش وحدت دولت و مرجع دینی قوانین دینی و قوانین حكومت از منظر عهد عتیق،69 جدایی حوزه دین و سیاست را در مسیحیت اجتناب ناپذیر می شناسد:
«به نظر من بیش از هر چیز ضروری است كه امور مربوط به حكومت مدنی و امور مربوط به دین از یكدیگر تفكیك شود و قلمرو فعالیت هر یك دقیقاً معین و مشخص گردد…. دولت، اجتماعی از انسانهاست كه فقط برای تأمین حفظ و پیشبرد منافع مدنی تشكیل شده است. منافع مدنی را زندگی، آزادی، تندرستی، آسایش تن، تملك اشیاء خارجی همچون پول، زمین، مسكن، اثاثیه و لوازم زندگی و امثال آن می دانم.
وظیفه حاكم مدنی است كه… از مالكیت مشروع افراد نسبت به چیزهایی كه متعلق به زندگی دنیوی است حراست كند. اگر كسی خیال تجاوز به قوانین مربوط به عدالت اجتماعی و مساوات را كه برای تأمین زندگی دنیوی و حراست از آن به وجود آمده است در سر بپروراند، می بایست با تهدید او به مجازات یعنی محرومیت از منافع و مواهب مدنی، از این عمل او جلوگیری كرد».70
«كلیسا اجتماع داوطلبانه افرادی است كه بنابر توافق مشترك شان به هم می پیوندند تا به شیوه ای كه به اعتقاد ایشان در پیشگاه خداوند مقبول است و در سعادت ارواحشان مؤثر می افتد، به طور جمعی به عبادت خدا بپردازند… همهٌ مقررات كلیسایی باید رو به سوی این هدف داشته باشند و تمامی قوانین مذهبی، محدود و منحصر به آن [عبادت] گردند».71
جان لاك از استدلال پولس تبعیت نمی كند، بلكه به یك نوع سنت گرایی و متن مداری جهت از میان برداشتن شبهه لزوم عمل به قوانین تورات روی می آورد، و آن گاه سیره عملی عیسی و تمام مسیحیان را در مسیر تاریخ به گواهی می گیرد و بدین ترتیب دلیل وی خردپذیرتر از دلیل پولس می نماید:
«برای ما مسیحیان واجب نیست و هیچ كس ادعا نكرده است كه مسیحیان مكلفند همهٌ چیزهایی كه از سوی شریعت موسی وضع شده است انجام دهند… عبارت «گوش فرا دارید ای قوم بنی اسرائیل» كاملاً نشان می دهد كه الزامها و تكالیف شریعت موسی منحصر به قوم بنی اسرائیل است… شهرها و سرزمین های بسیاری وجود داشتند كه دین حضرت مسیح را پذیرفته بودند، اما اشكال گذشته و كهن حكومت خود را حفظ كردند و قوانین مسیحی به هیچ وجه در اشكال حكومت آنان مداخله نمی نمود. مسلماً مسیح به انسانها آموخته است كه چگونه از طریق ایمان و عمل صالح می توانند به حیات جاودانی دست یابند، اما او حكومت تشكیل نداد. او به پیروانش شكل خاص و جدیدی از حكومت تجویز نكرد».72
«ثانیاً بیگانگان و كسانی كه نسبت به جامعه بنی اسرائیل غریبه محسوب می شوند هیچ گاه به زور مجبور به رعایت آیین شریعت یهودی نبودند، اما به عكس، در همین سرزمین دستور اعدام یهودی كه كافر شده بود صادر می شد، در صورتی كه بر اساس فرامین كتاب تورات «بیگانگان نمی بایست مورد آزار و شكنجه قرار می گرفتند».73
بی تردید تمام بافته های جان لاك با این سخن معروف مسیح پنبه می شود: «گمان مكنید كه من آمده ام كه از هم بپاشم و برطرف كنم ناموس یا شریعت پیغمبران را، نیامده ام از برای از هم پاشیدن، بلكه آمده ام برای آن كه كامل كنم ناموس را… به درستی كه آسمان و زمین برطرف می شوند و متغیر می گردند و یك نقطه و یك خط برطرف نمی شود از ناموسی تا واقع شود همهٌ آن». خصوصیت مورد، قانون را تخصیص نمی زند، از كلمه «بیگانگان» همدینان غیراسرائیلی به ذهن نمی آید، تا دلیل اختصاصی بودن احكام تورات شمرده شود! ظاهر آیه این را می رساند كه رعایت عدالت و پرهیز از مردم آزاری حد ومرز نمی شناسد و بایستی در مورد غیر یهودیان نیز رعایت گردد.
بی تردید جان لاك به وصایای انقلابی مسیح، ارتحال زودهنگام وی و هم زمانی نفوذ و توسعه مسیحی با لغو شریعت از سوی كلیسا توجه نداشته است و گرنه به بی پایگی دلایلش پی می برد و متوجه می شد كه مسیح به دلیل نبود فرصت نتوانست به ایده های سیاسی خویش جامه عمل بپوشاند. پس از عروج او به آسمان و الغای شریعت، جامعه مسیحی تشكیل جامعه سیاسی را وظیفه خود نمی دانست.
به هر حال با پیروزی لیبرالیزم، حذف دین از قلمرو عمومی و خصوصی شدن حوزه نفوذ آن در دنیای مسیحیت، بستر مناسبی برای رویش و باروری پلورالیزم یا كثرت گرایی دینی فراهم گردید كه بر اساس آن رستگاری و ورود به بهشت برای هر كس بدون توجه به نژاد، رنگ و اعتقاد میسر است؛ به شرطی كه آن كس در درون یك سنت دینی از زندگی خود محوری به زندگی كه در آن محور حقیقت نهایی است معطوف شود؛ صرف نظر از اینكه آیا این حقیقت نهایی را خدا، برهما، نیروانا و یا تائو بنامند.74
مسیحی پلورالیست در پی القای این مطلب بود كه مسیحیت خلاصه شده در زندگی خصوصی، در ارائه حقیقت و رساندن به رستگاری بر سایر ادیان برتری ندارد. چنین آموزه ای نه تنها حقانیت و قدرت هدایتگری دیگر آیینها را گوشزد می نمود كه انگیزه پای بندی به مسیحیت را نیز تهدید به نابودی می كرد و مخالفت با انجیل را در زندگی خصوصی نیز روا می شمرد.
با توجه به شتاب و سرعت فزاینده شریعت گریزی اهل كتاب، قرآن عصر بعثت پیامبر(ص) را عصر بی دینی و طاغوت زدگی اهل كتاب می داند:
«قل یا أهل الكتاب لستم علی شیء حتّی تقیموا التوراة و الإنجیل و ما أنزل إلیكم من ربّكم و لیزیدنّ كثیراً منهم ما أنزل إلیك من ربّك طغیاناً و كفراً فلاتأس علی القوم الكافرین» مائده/68
بگو: ای اهل كتاب! تا به تورات، انجیل و آنچه از سوی پروردگارتان به سوی شما نازل شده است، عمل نكنید بر هیچ آیین بر حقی نیستید.
«و لو أنّهم أقاموا التوراة و الإنجیل و ما أنزل إلیهم من ربّهم لأكلوا من فوقهم و من تحت أرجلهم منهم أمة مقتصدة و كثیر منهم ساء ما یعملون» مائده/66
و اگر آنان به تورات و انجیل و آنچه از سوی پروردگارشان به سویشان نازل شده است؛ عمل می كردند، قطعاً از بالای سرشان [بركات آیمانی] و از زیرپاهاشان [بركات زمینی] برخوردار می شدند.
«ألم تر إلی الذین أوتوا نصیباً من الكتاب یؤمنون بالجبت و الطاغوت» نساء/51
آیا كسانی را كه از كتاب آسمانی نصیبی یافته اند، ندیده ای كه به جبت و طاغوت ایمان دارند!

اختیارات كلیسا

ارباب كلیسا و در رأس آنها پاپ، از موقعیت استثنایی و مقام عصمت برخوردار است و هدایتها و اقدامات آنان بدون استثنا همسو با خواست و رضایت خداوند و در خور اطاعت و پیروی می باشد. اقدامات ناشی از این حق، دلیل دیگری برای دین گریزی در غرب است. قدیس «اگوستینوتریونفو» می گفت:
«قدرت پاپ ها از جانب خداوند است، زیرا خلیفه و قائم مقام او بر زمین است، و اطاعت پاپ حتی اگر متفرق در گناه باشد واجب است، مقام پاپ برتر از مقام فرشتگان و در خور همان ستایش و تقدیس است كه مریم عذرا و دیگر قدیسان گزارده می شود.»75
قدیس آكویناس (1225ـ 1274م) از مفسران پرآوازه كتاب مقدس نیز باور داشت كه: روحانیون و بالاتر از همه پاپ اعظم، جانشین پطروس قدیس و قائم مقام عیسی در زمین است و تمام پیروان مسیح باید به همان سان كه امر و نهی خود مسیح را اجرا می كنند از اوامر او نیز اطاعت كنند.76
در مجمع واتیكان77 در سال 1849 و از سوی پاپ پیوس نهم در سال 1870 نیز عصمت و حق تشریع پاپ تصویب گردید78. قداست و موقعیت الهی ارباب كلیسا كه در زمینه های مختلف بدانان اجازه تصمیم گیری و اقدام می داد از حمایت و پشتیبانی دو مبنای دینی نیرومند برخوردار است:
اول: «بر اساس اعتقاد مسیحیان، روح القدس پیوسته كلیسا را ارشاد می كند.»79 بر اساس چنین باوری در مصوبه اورشلیم كه لغو شریعت را تشكیل می دهد رسولان و كشیشان نوشتند:
«روح القدس و ما صواب دیدیم كه باری بر شما ننهیم.»80
دوم: اظهارات منسوب به خود مسیح كه بر اساس آن پطرس و سایر رسولان از مقام عصمت برخوردارند و تصمیمات آنها از خطا و اشتباه مصون است. به اعتقاد كلیسا این مقام اختصاص به اصحاب عیسی ندارد و سایر ارباب كلیسا نیز از آن برخوردارند.
عیسی به شمعون، حواری بنام خود فرمود:
«و من می گویم به تو اینكه تو سنگی و بر آن سنگ بنا گذاشته ام معبد خود را و درهای جهنم بر آن سنگ راه ندارد و می دهدم به تو كلیدهای ملكوت آسمان را و آنچه تو بسته ای در زمین و آسمان نیز بسته شود و آنچه تو در زمین گشوده ای در آسمان نیز گشوده.»81
نیز مسیح خطاب به شاگردانش فرمود:
«هر آینه به شما می گویم آنچه بر زمین بندید در آسمان بسته شده باشد و آنچه بر زمین گشایید بر آسمان گشوده شده باشد. باز به شما می گویم هرگاه دو نفر از شما در زمین درباره هر چه كه بخواهند متفق شوند هرآینه از جانب پدر من كه در آسمان است برای ایشان كرده خواهد شد زیرا جایی كه دو یا سه نفر به اسم من جمع شوند آنجا در میان ایشان حاضرم».82
دو مبنای یاد شده به كلیسا اجازه می داد در رابطه با حراست از دین و دینداری به هر اقدامی دست بزند؛ بدون اینكه خود را در معرض خطر اشتباه بداند. به همین دلیل تاریخ مسیحیت خود زنی های وحشتناكی را به ثبت رسانده است كه ریشه در اختیارات نامحدود، مصوبه های نامعقول و عملكردهای نفرت زای كلیسا داشته و از عوامل مهم دین گریزی به حساب می آید، پدیده غفران و تفتیش عقاید دو نمونه ازاین نوع عملكرد كلیساست كه نقش اساسی را در انزوای آیین مسیح دارد.
گناه و غفران در اندیشه كلامی مسیحیت معنی و مفهوم ویژه خود را دارد، با گناه آدم همه گناهكار شمرده می شوند83 و با رفتن مسیح بر روی چوبه دار، همه از بند گناه رهایی می یابند.84
بدین ترتیب توبه گناهكار كه بدان سفارش شده است به معنای درخواست آمرزش نیست، بلكه به قصد اعتراف به منفور بودن گناه نزد خداوند، اعتراف به آمرزش گناه با مرگ و رنج مسیح و اعتراف به اینكه دیگر گناهی بر عهده او نمانده است؛ انجام می گیرد.85
البته انسان می تواند با مسیح دربازخرید و رهایی از قید و بند گناه سهیم شود و راه آن از نگاه پروتستان ها ایمان و پاسخ مثبت به ندای مسیح و از نظر كاتولیك ها مراسم آیین كلیسا می باشد كه مهم ترین آنها غسل تعمید است.86
به هر حال توبه و اعتراف به گناه، نزد ارباب كلیسا ریشه درآموزه عهد جدید دارد كه در آن مسیح به شاگردانش می فرماید:
«گناهان آنانی را كه آمرزیدید برای ایشان آمرزیده شد.»87
این مراسم در طول تاریخ با شكلها و گونه های مختلف اجرا می شده 88 و زیانبارترین آنها اعتراف و بازخرید پولی بود كه با عنوان كلی «سایمونی»89 یعنی فروش منصبهای روحانی و امتیازات كلیسایی در قرون میانه انجام می شد. «شماری از واعظان پرشور، مناطق مختلف اروپا را زیرپا گذاشتند و در همه جا اعلام كردند كه هر مؤمنی می تواند با پرداخت مقداری پول به كلیسا خود را از مجازات بازخرید كند و نجات دهد».90
نویسنده «تاریخ جامع ادیان» در رابطه با شكل اعتراف در قرن چهارده میلادی می گوید:
«كلیسا در آن زمان مقررات و تأسیسات خاصی برای جمع مال و اخذ وجوه بر پا كرده بود، مثلاً به عنوان حق فروش غفران و آزادی از كیفر حق تعالی و به عنوان حق اعتراف گناهان و حق مالیات تعمید و مالیات زواج و عزا و سایر مشاغل و تكالیف كلیسایی مالیاتهایی اجباراً از مؤمنان می گرفتند».91
در كنار آموزه كتاب مقدس برای اجرای مراسم اعتراف گناهكاران در كلیسا، عنوان گنج ثواب نیز جهت توجیه بخشش گناه گناهكاران افزوده شده بود، پاپ می توانست با بذل و بخشش از ثواب های ذخیره شده پرهیزكاران كلیسا زمینه نجات و رستگاری معصیت كاران زیادی را فراهم آورد. نویسنده كتاب «مارتین لوتر» در این رابطه می گوید:
«از اوایل قرن سیزدهم بعضی از روحانیون چنین آغاز تعلیم می كردند كه مسیح و قدیسان سخت نیك و پرهیزكارانه زیسته اند و همه آن نیكیها و پاكیها مانند گنجینه ای برهم انباشته شده است و خزانه ای پایان ناپذیر پدید آورده است. و می گفتند پاپ قدرت آن را دارد كه از گنج نیكی و ثواب برای كمك به گناهكاران استفاده كند… پاپ می گفت آنچه می گویم به جا آورید، از گناه نهراسید، زیرا گناهان شما هر چه باشد من با این گنج نیكی و ثواب كه در اختیار دارم از مكافات آن شما را رها خواهم كرد».92
جریان «بخشش نامه ها» مانند توپ صدا كرد و به ایجاد شكاف در كلیسای غربی و سپس قیام مارتین لوتر (1483ـ1546م) و راه اندازی نهضت پروتستانیزم انجامید.
«لوتر به این نتیجه رسیده بود كه نه تنها فروش غفران و معامله توبه به كلی بر خلاف حقایق تعالیم مطلق عیسی و مواعظ قدیسین می باشد، بلكه سراسر اعمالی كه در طول قرون وسطی، كشیشها تحت [عنوان] غفران كفاره و ثواب انجام می داده اند و در حقیقت باب معامله وجود داد و ستد با خدا باز كرده اند، باطل است و تمام كشیشان از اسقف تا پاپ همه بر خطا می روند. توبه حقیقی امر باطنی و وجدانی است كه انسان باید مستقیماً و بدون وساطت احدی، در دل خود با خدای مهربان و پدر آموزگار خود بپیوندد، و هر عیسوی پاك اعتقاد كه در دل از اعمال خود احساس شرمساری می كند می تواند و حق دارد كه به درگاه پرورگار بازگشت جوید و بدون اینكه غفران نامه از طرف كشیش به نام او صادر گردیده باشد از رنج و عقاب و بارگناه آزاد گردد».93
غفران، اعتراف و بخشش نامه فروشی برای كلیسا منبع درآمد قابل توجهی بود. بویژه با توجه به اینكه شاهان گناهكار نیز جزء مشتری ها بودند.94 درآمدهای زیاد، به جاه و جلال و رویكرد به معایب و گناه بین اصحاب كلیسا و حتی پاپ می انجامید.95
این روند از طرفی بازار گناه را رونق بخشیده بود؛ به گونه ای كه تامس گاسكوین، رئیس دانشگاه آكسفورد در سال 1450 می نویسد:
«امروز گناهاران می گویند: من پروایی ندارم كه در برابر خداوند چقدر گناه و كار زشت می كنم، زیرا با اعتراف و طلب آموزش در نزد كشیش و خرید آمرزش نامهٌ پاپ، كلاً از تمامی معاصی و كفاره ها، برائت حاصل می كنم. من آمرزش نامه پاپ را به چهار یا شش «پنس» خریده ام…»96
از سوی دیگر به بدبینی و فاصله گرفتن توده مسیحیان از كلیسا می افزود، جان بی ناس می نویسد:
«كلیسا در نظر مردم آن زمان به صورت دستگاه عریض و طویلی درآمد كه قصدی جز جمع آوری نقدینه و ذخایر مالی ندارد و از هر گوشهٌ اروپا سیل زر و سیم را به شهر روم جاری می سازد كه در آنجا ماده پرستی و عیش و نوش و اعمال ناپسند حتی فحشا در میان طبقه كشیشان و روحانیون بدون هیچ حایل و مانعی به حد كمال معمول است. و بالأخره تشخیص دادند كه دستگاه كلیسا نه تنها فاسد و تباه است، بلكه از قافله ترقی و تقدم زمان نیز مسافت طولانی عقب افتاده است».97
اصحاب كلیسا كه در اثر ثروت اندوزی و اقتدارگرایی حمایت مردمی و موقعیت اجتماعی خود را از دست می دادند، ناگزیر در صدد جلب حمایت حاكمیتها، اربابان و زمین داران بر می آمدند كه این نیز بدون حمایت كلیسا از آنها ناممكن بود.98 تعامل میان كلیسا و قدرتهای مادی ضد مردم، بی تردید به بی اعتمادی بیشتر مردم می انجامید.
گویا تفسیر دلخواه انجیل، فروش بهشت و زراندوزی اصحاب كلیسا در قرنهای اوایل دوره قرن وسطی (1409ـ409م) 99 و به طور مشخص در آغاز قرن هفتم میلادی، زمان نزول وحی بر پیامبر(ص) نیز جریان داشته است. به همین دلیل قرآن، هم به ملامت و نكوهش پیروی كوركورانه مسیحیان از اصحاب كلیسا می پردازد و هم به حرام خواری و زراندوزی كشیشان كه زمینه دین گریزی را در جامعه مسیحیت فراهم می ساخت اشاره دارد:
«إتّخذوا أحبارهم و رهبانهم أرباباً من دون الله و المسیح بن مریم» توبه/31
اینان دانشمندان و راهبان خود و مسیح بن مریم را پروردگار خود قرار دادند.
«یا أیها الذین آمنوا إنّ كثیراً من الأحبار و الرهبان لیأكلون أموال الناس بالباطل و یصدّون عن سبیل الله و الذین یكنزون الذهب و الفضّة و لاینفقونها فی سبیل الله فبشّرهم بعذاب ألیم» توبه/34
ای مؤمنان، همانا بسیاری از دانشمندان و راهبان، اموال مردم را به صورت ناروا می خورند و از راه خدا باز می دارند. و به كسانی كه طلا و نقره را گنجینه می كنند و در راه خدا هزینه نمی نمایند از عذاب دردناك خبرده.
همكاری پاپ و حاكمیتها در عرصه بین المللی در جنگ صلیبی (جنگ با مسلمانان طی دو قرن كه از 1905 میلادی آغاز گردید) و در جنگ برضد مرتدشدگان مسیحی جنوب فرانسه (كه از سال 1208تا 1226میلادی ادامه داشت و از نظر اهمیت همانند جنگ صلیبی قلمداد شده بود) توجه تاریخ را به خود جلب كرد.100
پس از جنگ داخلی جنوب فرانسه كه به جنگ صلیبی آلبی معروف است دیوان تفتیش عقاید ایجاد گردید101 كه نمود دیگری از همكاری كلیسا و حاكمیتهاست102 و از عوامل اساسی انزوای كلیسا و دین گریزی در غرب به حساب می آید.
سازمان مخوف تفتیش عقاید، تقریباً پنج قرن در بعضی ممالك اروپا بلای جان مردم بود. درنیمه دوم قرن شانزدهم به دستور پاپ «ادرین» ششم برای تشدید كار آن سازمان بر ضد مرتدان، شورایی از اسقفان تشكیل شد كه به نام «انجمن ترانست» معروف است.103 در نتیجه گروه غلاظ و شدادی به نام انجمن سربازان مسیح… مأمور رسیدگی به عقاید و افكار شدند.104 و تعداد قربانیان این اقدام را تنها در اسپانیا در سال 1480 تا 1»، 31912 نفر سوزانده شده و 291450 تن محكوم به مجازاتهای سنگین دانسته اند.
تنها در شهر مادرید هزاران نفر بر سر عقاید دینی به كوره آدم سوزی افتادند. گفته می شود صدهاهزار نفر زن را در اروپا به نام جادوگر به كام آتش انداختند.105
مبارزه خشن و وحشت آفرین كلیسا و امپراطوران با مخالفان اعتقاد سنتی كلیسای كاتولیك اعم از مسیحی، مسلمان و یهودی106 از اول قرن 13میلادی آغاز و تا سال 1» و سلطه ناپلئون بر اسپانیا تداوم یافت.107 طی این مدت در دادگاه های تفتیش عقاید، اهانت كنندگان به امپراطورها، دانشمندان108، اهانت كنندگان و مخالفان عقاید كلیسا و جادوگران همسان كیفر داده می شدند.
خشونت كلیسا اقشار مختلف جوامع اروپایی و غربی را به واكنش و به مقاومت وا داشت. در میان اقشار مختلف، واكنش دانشمندان جدی ترین تهدید را متوجه دین و دینداری ساخت.
در نتیجه اوج گیری نهضتها، سیاست و اقتصاد از مذهب جدا شد و در قرن هیجده میلادی تساهل و مدارا نسبت به عقاید شكل گرفت كه در حقیقت به معنای بی اعتنایی و بی قیدی نسبت به مذهب است.109
دانشمندان رشته های مختلف، دیدگاه هایی علمی را ارائه دادند كه هر یك می تواند در جهت زدایش دغدغه دین و بی قیدی در برابر آن، توجیه دین گریزی و امكان دستیابی به رستگاری با عبور از مسیر زندگی بی بند و بار نقش داشته باشد.
در دانشگاه ها و سپس در حوزه های علمیه [دینی] دانشمندان تحت عنوان «بررسی اسناد كهن» به پژوهش درباره اصالت كتاب مقدس پرداخته و به این نتیجه رسیدند كه:
«اینان (نویسندگان كتاب مقدس) انسانهای عادی هستند كه از مقبولات و مسلمات زمان خویش برخوردارند و آنها را همراه با مقدار معتنابهی افسانه و مطالب افسانه وار تركیب می كنند و به تحریر در می آورند… بسیاری از نوخواهان به این نتیجه رسیده بودند كه كتاب مقدس ارزش دینی اندكی دارد».110
بر اساس دیدگاه زیست شناختی داروینیزم (نظریه تكامل انواع) «روایت رایج برهان اتقان صنع خیل آسیب پذیر از كار درآمده بود، چه تكیه گاهش سازگاری ساختمان بدن و اندامهای موجودات زنده با وظایف مفیدشان بود؛ حال این سازگاری یا تطابق و انطباق با پیش كشیدن انتخاب طبیعی قابل تحلیل بود؛ بی آن كه وجود طرح یا تدبیر پیش اندیشیده ای را ایجاب كند. مفیدیت معلول بود نه علت؛ یعنی واپسین فراورد یك روند ناآگاهانه است».111
بر پایه این نظریه، حمایت از آسیب دیدگان و ناتوانان، عامل وقفه ترقی آینده شناخته شده رقابت آزادانه مورد تأكید قرار می گیرد تا توانمندان به دور از قید و بند قانون، آداب و رسوم بهترین را به بارآورند و بیشترین زاد و رود را پس افكنند.112
نیچه می گفت: نظریه «تكامل» فضایل مسیحی را بر نمی تابد و خویش اندیشی، خواهش قدرت و نیرومندی را فضیلت می داند. فروتنی، عشق و شفقت را خلق و خوی بردگان، و دلیری، خودخواهی بی رحمانه را اخلاق قهرمانان می شمارد. پس هر انسان قهرمان وشی باید خود را از شرّ وسواس زندگی اخلاقی برهاند و به مدد اراده خودمختار خویش، فردیت آفرینش گرانه خودمختار را تحقق بخشد.113
در اندیشه ماركسیسم، دین «افیون توده ها» معرفی شد. فرویدیزم، اخلاق دینی را خاستگاه عقده جنسی شناخت…
بدین ترتیب دانشمندان كه به دست ارباب كلیسا به جرم نوآوری درعرصه دانش، شلاق خورده بودند،با استفاده از فضای اصلاحات، آگاهانه یا ناآگاهانه به روند گریز از ارزشهای دینی سرعت بخشیدند.

هشداری به مسلمانان

روح گفته ها در باب «خاستگاه خصومتها» بین پیروان ادیان این است كه رویكرد اهل كتاب به حق كُشی و ستمگری، بازتابی است از بی توجهی به كلیت دین، جامه عمل نپوشاندن به اصول مشترك و جایگزین شدن آمیزه حق و باطل به جای تعالیم زلال دین. از این رو قرآن خطاب به اهل كتاب می گوید:
«یا أهل ا لكتاب لم تلبسون الحقّ بالباطل و تكتمون الحقّ و أنتم تعلمون» آل عمران/71
ای اهل كتاب چرا حق را به باطل در می آمیزید و حقیقت را كتمان می كنید.
در حقیقت این آیه و تمام آیاتی كه پیروان ادیان دیگر را متهم به بی توجهی به كتاب آسمانی می كنند. هشدار به مسلمانان را نیز در متن خود نهفته دارند و با صراحت نیز اعلام می دارند:
«واعتصموا بحبل الله جمیعاً و لاتفرّقوا… و لاتكونوا كالذین تفرّقوا و اختلفوا من بعد ما جاءهم البینات» آل عمران/105ـ103
و همگی به ریسمان (قرآن با دین) چنگ زنید و پراكنده مشوید و چون كسانی مباشید كه پس از دریافت و مشاهده دلایل آشكار پراكنده شدند و با هم اختلاف پیدا كردند.
سوكمندانه به رغم هشدارهای قرآن، تاریخ، تخاصمهای تلخ و ننگینی را به نام مسلمانان ثبت نموده است كه منشأی جز نادیده گرفتن اصول متعالی دین، تعصب خشك و گرایش به التقاط ندارد. اگر بی توجهی به قرآن تداوم یابد ممكن است تاریخ تكرار شود و اسلام نیز به سرنوشتی گرفتار گردد كه یهودیت و مسیحیت در آتش آن می سوزد.

سخن آخر

قرآن به منظور پایان یافتن تنشها و خصومتها به اهل كتاب پیشنهاد بازگشت به عدالت را می كند كه در پرتو توحید و دوری از قوانین عرفی ساخته خرد بشری و ناسازگار با قوانین آسمانی امكان پذیر می باشد.
«قل تعالوا إلی كلمة سواء بیننا و بینكم ألانعبد إلاّ الله و لانشرك به شیئاً و لایتخذ بعضنا بعضاً أرباباً من دون الله فإن تولّوا فقولوا اشهدوا بأنا مسلمون» آل عمران/64
بگو ای اهل كتاب بیایید بر سرسخنی عادلانه كه میان ما و شما یكسان است بایستیم یعنی جز خدا را بندگی نكنیم و چیزی را شریك او قرار ندهیم و بعضی ازما بعضی دیگر را به جای خدا به خدایی نگیرند. اگر آنها روبرتافتند بدانها بگویید: شاهد باشید كه ما مسلمانیم.
هنگام نزول این آیه وقتی عدی بن حاتم اعتقاد به ربوبیت انسان را نزد مسیحیان مورد انكار قرار داد، پیامبر(ص) این سؤال را مطرح كرد:
«أما كانوا یحلّون لكم و یحرّمون، فتأخذون بقولهم.»
آیا این گونه نبود كه آنها برای شما حلال و حرام تعیین می كردند و شما می پذیرفتید.
عدی بن حاتم جواب مثبت داد و پیامبر(ص) نیز فرمود مقصود از «لایتّخذ بعضنا…» همین واقعیت است.114
در كنار این پیشنهاد، قرآن این یادآوری را نیز دارد كه بیان مطالبی را به عهده دارد كه از سوی اهل كتاب به فراموشی سپرده شده است. فراموشی این مطالب در گذشته خصومت آفریده و اینك اگر به اجرا گذارده شود صلح و امنیت را به بار می آورد.
«یا أهل الكتاب قد جاءكم رسولنا یبین لكم كثیراً ممّا كنتم تخفون من الكتاب و یعفوا عن كثیر قد جاءكم من الله نور و كتاب مبین. یهدی به الله من اتبع رضوانه سبل السلام» مائده/ 16ـ 15
ای اهل كتاب! پیامبر ما به سوی شما آمده است كه بسیاری از چیزهایی از كتاب را كه پوشیده می داشتید برای شما بیان می كند و از بسیاری [خطاهای شما] در می گذرد. بی تردید برای شما از جانب خدا روشنایی و كتابی روشنگر آمده است كه به وسیله آن خداوند جویندگان خشنودی خود را به راه های سلامت (و امنیت) رهنمون می شود.
«فنسوا حظّاً ممّا ذكّروا به فأغرینا بینهم العداوة و البغضاء إلی یوم القیامة» مائده/14
پس آنها بخشی از اندرزهای مطرح شده را فراموش كردند، پس ما بین آنها تا قیامت كینه و دشمنی افكندیم.
رشید رضا نیز به منظور سفارش به بازگشت به اصول فراموش شده و زمینه سازی برای زیست مسالمت آمیز می گوید:
«تنها دلیل دشمنی موجود میان مسلمانان و مسیحیان، فراموشی اصول متعالی دین توسط یك و یا هر دو اینها و یا نادانی و عدم درك است كه توانسته است میان آنها گسترش یابد… و تنها یك ذهن ناآگاه و یا متكبر دلیل این دشمنی را در طبیعت این ادیان می جوید… صاحب منصبان بزرگ سیاسی در هر دو طرف رهبران دروغین بوده و دین را همچون بهانه ای برای راحت تر فریفتن مردم خود و وادار كردن ایشان به حمایت از سیاست هاشان از جمله مخالفت با همان دین و پیروان آن، به كار گرفته اند».115
مجمع علمای عالی رتبه مسیحی واتیكان در سال 1972میلادی در سندی كه به تصویب رساند یادآور شد:
«غرب كه تحت تربیت مسیحی است باید به بی عدالتی های گذشته كه نسبت به مسلمانان مرتكب شده اعتراف كند».116

پی نوشت‌ها:

1. جان بی ناس، تاریخ جامع ادیان، ترجمه علی اصغر حكمت، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی،550.
2. زمخشری، جارالله، تفسیر الكشاف، منشورات البلاغة، 4/731؛ مسعودی، مروج الذهب، دارالهجرة،80.
3. یوسف عید، الدیانة الیهودیة، دارالفكر اللبنانی،174.
4. جان بی ناس، تاریخ جامع ادیان،560.
5. همان،565.
6. البرماله و ژول ایزاك، تاریخ قرون وسطی، ترجمه میرزا عبدالحسین هژیر، تهران، انتشارات علمی، 1362،235.
7. همان،291.
8. همان،231.
9. همان،226.
10. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، انتشارات ناصرخسرو، 3/37.
11. همان، 1/356.
12. كتاب مقدس، عهد قدیم، سفر داوران، باب 2 : 12.
13. همان، عهد جدید، انجیل مرقس، باب 7 : 10 ـ 6.
14. جان بی ناس، تاریخ جامع ادیان،549؛ عهد جدید، كتاب اعمال رسولان، باب 23 : 8؛ انجیل مرقس، باب 13 : 18.
15. یوسف عید، الدیانة الیهودیة،80.
16. جان بی ناس، تاریخ جامع ادیان،541.
17. همان،556 و 559.
18. یوسف عید، الدیانة الیهودیة،74.
19. جان بی ناس، تاریخ جامع ادیان،553؛ نهی نجار، الدیانة المسیحیة، دارالفكر اللبنانی، 131.
20. جان بی ناس، تاریخ جامع ادیان،555.
21. یوسف عید، الدیانة الیهودیة،154.
22. عبدالواحد وافی، الیهودیة و الیهود، مصر، النهضة، 49.
23. همان،171.
24. همان، 172.
25. همان،163.
26. همان،172.
27. جوان اگریدی، مسیحیت و بدعتها، ترجمه عبدالرحیم سلیمانی اردستانی، مؤسسه فرهنگی طه،42.
28. كتاب مقدس، عهد جدید، كتاب اعمال رسولان باب 9 و نامه پولس به غلاطیان، باب 2 : 8ـ7.
29. عهد جدید، نامه پولس به فلیپیان، باب 2 : 9 ـ 6.
30. جوان اگریدی، مسیحیت و بدعتها،43.
31. همان،143.
32. جان بی ناس، تاریخ جامع ادیان،624.
33. جوان اگریدی، مسیحیت و بدعتها،153ـ152.
34. جان بی ناس، تاریخ جامع ادیان،634.
35. جوان اگریدی، مسیحیت و بدعتها،147.
36. جان بی ناس، تاریخ جامع ادیان،634.
37. احمد عمران، القرآن و المسیحیة فی المیزان، بیروت، الدار الاسلامیة،423.
38. جوان اگریدی، مسیحیت و بدعتها،152.
39. همان،151.
40. احمد عمران، القرآن و المسیحیة فی المیزان،423.
41. جان بی ناس، تاریخ جامع ادیان،636.
42. همان.
43. جوان اگریدی،مسیحیت و بدعتها،144؛ جان بی ناس،تاریخ جامع ادیان،637.
44. همان،157.
45. جان بی ناس، تاریخ جامع ادیان،637؛ جوان اگریدی، مسیحیت و بدعتها،155.
46. ویلیام مونتگمری وات، حقیقت دینی در عصرما، قم، دفترتبلیغات اسلامی، 78.
47. منوچهری، محمدعلی، مذهب و سیاست در عصرما، انتشارات هادی، 133.
48. جوان اگریدی،مسیحیت و بدعتها،143.
49. جان بی ناس، تاریخ جامع ادیان،636.
50. توماس میشل، كلام مسیحی، ترجمه حسین توفیقی، مركز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، 75.
51. عهد جدید، انجیل متی، باب 5 : 19 ـ 18.
52. جوان اگریدی،مسیحیت و بدعتها،42.
53. عهد جدید، نامه پولس به غلاطیان، باب 3: 13 ـ 10.
54. همان، باب 3: 27 ـ 23.
55. همان، نامه پولس به غلاطیان، باب 2: 21 ـ 15.
56. همان، كتاب اعمال رسولان، باب 15: 30 ـ 1.
57. جوان اگریدی،مسیحیت و بدعتها،131ـ129.
58. مذهب و سیاست در جهان،146.
59. همان،175.
60. مایكل فاستر، خداوندان اندیشه سیاسی، ترجمه جواد شیخ الاسلامی، انتشارات امیركبیر، 1358، قسمت2،406.
61. مراجعه شود به: محمدحسن قدردان قراملكی، سكولاریزم در مسیحیت واسلام، دفترتبلیغات اسلامی، ص35ـ33.
62. عهد جدید، نامه پولس به رومیان، باب 13 : 4ـ1.
63. مایكل فاستر، خداوندان اندیشه سیاسی، قسمت 2،459.
64. قدردان قراملكی، محمدحسن، سكولاریزم، در مسیحیت و اسلام،77.
65. مذهب و سیاست در جهان،181ـ180.
66. خداوندان اندیشه سیاسی، قسمت2،401.
67. همان،406.
68. ژیل كپل، اراده خداوند، ترجمه عباس آگاهی، دفترنشر فرهنگ اسلامی، 9.
69. جان لاك، نامه ای در باب تساهل،ترجمه شیرزاد گلشاهی كریم، نشرنی، 99.
70. همان،56.
71. همان،61 و 66.
72. كتاب مقدس، عهد قدیم، سفر خروج، باب 22 : 21.
73. جان لاك، نامه ای در باب تساهل، ص100ـ98.
74. محمد لگنهاوزن، اسلام و كثرت گرایی دینی، ترجمه نرجس جواندل، موسسه فرهنگی طه، 41ـ38.
75. ویل دورانت، تاریخ تمدن، 6/998 به نقل از: سكولاریزم در مسیحیت و اسلام،51.
76. خداوندان اندیشه سیاسی، قسمت2، 455.
77. قدردان قراملكی، محمدحسن، سكولاریزم در مسیحیت و اسلام،52.
78. جان بی ناس، تاریخ جامع ادیان،691.
79. كلام مسیحی،75.
80. عهد جدید، كتاب اعمال رسولان، باب 15 : 30.
81. همان، انجیل متی، باب 16.
82. همان، باب 18: 21ـ18.
83. همان، نامه پولس به رومیان، باب 3 : 24 و باب 143 : 2.
84. همان، انجیل متی، باب 26 : 28؛ كلام مسیحی،88؛ اسلام و كثرت گرایی دینی،29.
85. مجموعه ای از نویسندگان، اصول قابل انتقال، ترجمه خسروی، 11و37و38.
86. محمد لگنهاوزن، اسلام و كثرت گرایی دینی، 29و40.
87. عهد جدید، انجیل یوحنا، باب 20:23.
88. توماس میشل، كلام مسیحی،96.
89. همان، 107.
90. همان، 108.
91. جان بی ناس، تاریخ جامع ادیان،665.
92. هری امرسون فاسدیك، مارتین لوتر، ترجمه فریدون بدره ای، تهران، 1371،54 ؛ كلام مسیحی،108.
93. جان بی ناس، تاریخ جامع ادیان،670.
94. نوذری، عزت الله، اروپا در قرون وسطی، شیراز، انتشارات نوید، 1377،202.
95. البر ماله، تاریخ قرون جدید، ترجمه فخرالدین شادمان، 135ـ131.
96. ویل دورانت، تاریخ تمدن، 6/270، به نقل از: سكولاریزم در مسیحیت و اسلام، 48.
97. جان بی ناس، تاریخ جامع ادیان، 667.
98. البر ماله، تاریخ قرون وسطی، ق2/273، به نقل از یوسف فضائی، سیر تحول دینهای یهود و مسیح، تهران، مؤسسه مطبوعاتی عطائی،319.
99. فرانكو مارتینلی، تاریخ تفتیش عقاید، ترجمه ابراهیم صدقیان، جهان رایانه، 2.
100. البرماله، تاریخ قرون وسطی،290.
101. همان،291.
102. ویل دورانت، قصة الحضارة، دارالفكر، 1988م، 23/78؛ اروپا در قرون وسطی،204.
103. البر ماله، تاریخ قرون جدید،148.
104. گی تستاوژان تستا، تاریخ تفتیش عقاید، ترجمه علام رضا افشار نادری، جامعه ایرانیان، 17؛ ویل دورانت، قصة الحضارة، 23/90.
105. جواهر لعل نهرو، نگاهی به تاریخ جهان، ترجمه محمود تفضلی، انتشارات امیركبیر، 1361، 1/655.
106. گی تستاوژان تستا، تاریخ تفتیش عقاید،17.
107. جواهر لعل نهرو، نگاهی به تاریخ جهان، 2/751.
108. فرانكو مارتینلی، تاریخ تفتیش عقاید،13و126.
109. جواهر لعل نهرو، نگاهی به تاریخ جهان، 2/751.
110. ایان باربور، علم و دین، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، تهران، مركز دانشگاهی، 1362،130.
111. همان،111.
112. همان،118.
113. همان،136.
114. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، 2/767.
115. رشیدرضا، المنار، دارالمعرفة، 7/10.
116. بوكای، مقایسه ای میان تورات، انجیل، قرآن و علم، ترجمه مهندس دبیر، دفتر نشر فرهنگ اسلامی،6
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 11 خرداد 1394 ساعت: 20:11 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

معرفی توصیفی «شبهات و ردود حول القرآن الکریم»

بازديد: 165
معرفی توصیفی «شبهات و ردود حول القرآن الکریم»

حسن حکیم باشی
شبهات و ردود حول القرآن الكریم. محمدهادی معرفة، مؤسسة التمهید، قم المقدسة، الطبعة الاولي، 1423هـ، 2002 م، 608ص.
آیة الله محمدهادی معرفت از چهره های برجسته و شناخته شده در عرصه فقه و تفسیر و قرآن پژوهی است كه ده ها سال به تلاش علمی و تدریس و تألیف در این سه زمینه همت گماشته و از رهاورد این پویش علمی ده ها كتاب ومقاله به زبان عربی و فارسی به رشته تحریر درآورده است كه برخی از آنها مهم ترین منابع در زمینه مربوطه هستند. در عرصه قرآن پژوهی كتابهای «التمهید فی علوم القرآن» و «التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب» و دیگر كتابهای استاد را می توان برجسته ترین اثر عالمان شیعی در طول تاریخ متون اسلامی درباره علوم قرآنی به شمار آورد. سخن در توصیف شخصیت و شرح حال زندگی علمی استاد و معرفی آثار و تألیفات ایشان مجالی فراخ تر می طلبد.
اینك در این مجال كوتاه، در پی بررسی و معرفی اثر تازه قرآنی ایشان با عنوان «شبهات و ردود حول القرآن الكریم» هستیم. این كتاب كه به تازگی و پس از سالها تلاش سخت كوشانه استاد انتشار یافته موسوعه ای ازمهم ترین شبهات وارده بر ساحت قدسی قرآن كریم است كه در طول سده های تاریخ اسلامی از سوی قرآن پژوهان و مستشرقان عرضه شده است. در این میان به جای بررسی های پیرامونی همچون استقراء و استقصای شبهات و پارینه شناسی خاستگاه و آغاز پیدایش هر شبهه یا نخستین مطرح كنده آن، به اصل موضوع و گزیده ترین پاسخ با استوارترین روش پرداخته شده، چنان كه از میان انبوه شبهه ها و خرده گیری های خرد و كلانی كه در اینجا و آنجا دیده می شود، به بایسته ترین ها بسنده شده است.
كتاب یادشده به لحاظ پرداختن تخصصی و اختصاصی به شبهات پیرامون قرآن، نخستین كتاب از این دست در تاریخ شیعه بوده كه به حق باید انتشار آن را نقطه عطفی در تاریخ تحقیقات قرآنی و بشارتی عظیم برای ره پویان این رشته علمی به شمار آورد.
اینك پیش از معرفی این اثر، شایسته است نیم نگاهی به دیدگاه كلی استاد در زمینه شبهه و شبهه پردازی بیفكنیم.


شبهه و روش برخورد با آن

استاد معرفت، شبهه را امری پسندیده و بایسته می داند كه ضامن پیشرفت كاروان علم و دانش و روند تحقیق و پژوهش است:
«شبهه به طور مطلق، یكی از نعمتهای الهی است. اساساً اگر شبهه در كار نبود دانشی هم وجود نمی داشت. دانشمند پس از شك به دنبال تحقیق می رود. یك فقیه نیز فقط پس از شك در آراء فقهای پیشین به سراغ تحقیق می رود وگرنه مانند بسیاری از فقها تقلیدگونه عمل می كند… اساساً شبهه مایه پیشرفت است وكسی كه شبهه نمی كند یعنی حركت علمی در وجود او حالت ایستادگی دارد. ازامام صادق(ع) سؤال كردند كه اگر در برخی مسائل برای ما شبهاتی ایجاد شود، چه باید كرد؟ ایشان می فرماید شبهه اگر در حدّ شبهه باشد جایز است؛ اما اگر این شبهه ها ما را به جهل رهنمون شوند، اشكال دارد».
ایشان فرهنگ موجود در جامعه مبنی بر تلقی مخاصمه جویانه از شبهه را تصوری نادرست و برخوردی نابایسته می داند.

شبهات وارده در باب قرآن

استاد معرفت، شبهات را شامل دو قسم كهن، مانند آنچه در آثار فخررازی و عبدالجبار معتزلی دیده می شود و شبهات جدید، همچون تشكیك در وحیانی بودن ساختار قرآن و تركیب كلامی لفظ آن می داند كه آیا متعلق به خداست یا ساخته پیامبر(ص) است كه مفاهیم را دریافت می كرده و خود در قالبی می ریخته است.
ایشان همچنین زمینه های ایجاد شبهه را به دو گروه داخلی و خارجی تقسیم می كند: یك؛ زمینه های خارجی مانند دیدگاه های مستشرقان كه قرآن را اساساً به عنوان وحی آسمانی باور ندارند و آن را ساخته و پرداخته پیامبر و برخاسته از هوش و نبوغ و ذكاوت و روشن اندیشی وی می دانند، لذا تضادهای خیالی قرآن با تاریخ یا علم را به دلیل اشتباه پیامبر می دانند كه اگر وحی الهی می بود خالی از اشتباه بود. و دیگر زمینه های داخلی شبهات كه به دلیل همگام نبودن برداشتهای مفسران از قرآن با روند پیشرفت علوم پدید آمده است.

استاد معرفت از میان سه شیوه: «برخورد تكفیرآمیز و مرتدّ پنداری» و «مواجهه تحقیرآمیز» و «پاسخ به دور از دشمنی و با عطوفت و استدلال»، تنها شیوه سوم را درست می داند و می گوید:

«كسی كه سؤال دارد همانند فرد مریض است. آیا می توان به مردم گفت نباید مریض شوید. شبهه نیز یكی از درد و علت هاست. طبیب نباید فرد را به دلیل ابتلا به مرض شماتت كند؛ بلكه باید به دنبال درمان او باشد. به همین دلیل، كسی را كه شبهه دارد نباید معاند پنداشت».
ایشان این روش را شیوه معمول امامان اهل بیت(ع) در احتجاجات خود با دیگران دانسته و در این زمینه به اقدام امام حسن عسكری(ع) در برابر ابن اسحاق كندی فیلسوف مشهور مسلمان اشاره می كند كه تفكرات الحادی داشت و شش ماه درس خود را تعطیل كرده بود تا تناقضات قرآن را جمع آوری كند؛ امام توسط یكی از شاگردان به او پیغام داد كه: آن كسی كه قرآن، سخن اوست، اگر بگوید آنچه تو به عنوان اختلاف و تناقض می فهمی فقط برداشت تو است و من آن را قصد نكرده ام چه می كنی؟ كندی با شنیدن این سخن تكان دهنده همه كاغذهایی را كه در آن مدت گردآورده بود به آتش كشید.

كتاب «شبهات و ردود حول القرآن الكریم»

نویسنده در مقدمه این كتاب، شبهات وارده از سوی معارضان را پنج قسم می داند كه از این قرارند: 1. الهام گیری قرآن از منابع زمینی و تعلیمات محیط پیرامون پیامبر و نداهای درونی وی، به دلیل ممكن نبودن فراگیری وحی مستقیم آسمانی از روی بشر زمینی مادی؛ 2. تأثیرپذیری قرآن از فرهنگ زمان جاهلیت؛ 3. تناقض نمونی؛ 4. وجود اشتباهات تاریخی، ادبی و علمی؛ 5. احتمال راه یافتگی تحریف به قرآن.
بر همین اساس، مطالب كتاب در ضمن پنج باب تنظیم شده كه عبارتند از: هل للقرآن من مصادر، القرآن و ثقافات عصره، موهم الاختلاف و التناقض، هل هناك فی القرآن مخالفات، القصص القرآنی.
1. قرآن ومنابع زمینی: اشكال نخست، بیشتر از سوی مستشرقان و غالباً همراه با انگیزه های مغرضانه و از سر دشمنی و گاه انگیزه های سیاسی و استعماری ارائه شده و مستند ایشان نیز همگرایی ظاهری برخی از مطالب قرآن و عهدین بوده چنان كه از برخی آیات قرآن نیز بر می آید؛ مانند «إنّ هذا لفی الصحف الأولی» و «و إنّه لفی زبر الأولین» ، یا آیاتی كه آموزه های قرآن را یاد آشنای عالمان بنی اسرائیل معرفی می كند. كسانی چون تسدال، ماسیه، اندریه، لامنز، گلدزیهر، نولدكه و… قرآن را برگرفته از متون كهن و منابع دینی یهود همچون تلمود دیده اند. قرآن اما، دلیل این همگرایی و همگونی را تنها این حقیقت می داند كه آیینهای ابراهیمی همگی سرازیر از یك منبع هستند و همه آموزه های آنها در راستای كلمه توحید و اعمال صالح و مكارم اخلاق است. چنان كه شواهد تاریخی اتخاذ برخی از برخی دیگر را نفی می كند و از نظر عقل نیز احتمال اتفاقی بودن و تصادفی بودن این همگونی و همگرایی ناممكن است.(صفحه 3 تا 29)
نویسنده بر حقانیت پیامبر و وحیانی بودن قرآن، دلایل بسیاری اقامه كرده مستندات معارضان را پاسخ می گوید. و در ادامه با مقایسه تطبیقی معارف قرآن در عرصه های توحید، صفات خدا، انسان شناسی، ویژگیها و امتیازات انسان، منزلت و جایگاه والای وی، مقام پیامبران و سیره و تاریخ ایشان، با آنچه دركتب عهدین آمده، به این نتیجه می رسد كه هرگز نمی تواند منبع قرآن، تورات وانجیل تحریف شده موجود در دسترس پیامبر باشد.
نویسنده در فصل دیگری به تفصیل، داستان طوفان نوح در تورات و قرآن را به مقایسه می نشیند و فرضیه جهان شمول بودن آن را نقد می كند. (صفحه 29 تا 51)
در ادامه باب اول و در ادامه بررسی تاریخ انبیا در قرآن و انجیل و تورات، این موضوعات بررسی شده اند:
پدر واقعی ابراهیم، تارح یا آزر. فرزند قربانی ابراهیم؛ اسماعیل یا اسحاق. كشتی یعقوب با خدا. عبور بنی اسرائیل از دریا. داستان گوساله و سامری. هویت واقعی قارون. حركت كوه بر فراز سر بنی اسرائیل. داود و همسر اوریا(صفحه 51 تا 78)
در ادامه همین فصل، گزارشهای انجیلها و قرآن درباره مریم، خواهر هارون و دختر عمران، نسبیت الوهیت به او، ولادت عیسی(ع)، كودكی و كهولت او، بشارت وی به آمدن پیامبر اسلام، و به صلیب كشیدن عیسی(ع) با یكدیگر مقایسه شده است. (صفحه 79 تا 109)
2. قرآن و فرهنگ زمانه: در باب دوم كتاب، از اتهام دیگری كه بر قرآن وارد ساخته اند مبنی بر اینكه قرآن بازتاب فرهنگ زمانه بوده به تفصیل پاسخ داده شده و مبارزه برنامه ریزی شده و زمان بندی شده اسلام علیه مسائلی چون تبعیض علیه زنان و برده داری به عنوان شاهد نادرستی این باور مطرح شده است. ادعا شده كه دیدگاه اسلام درباره زن تحت تأثیر فرهنگ حكم فرما بر جاهلیت عصر نزول بوده است. مؤلف محترم ضمن تبیین كرامت انسانی و جایگاه بلندی كه قرآن برای زن ـ همسان و برابر با مرد ـ قائل است، فلسفه تفاوت هایی را كه قرآن در برخی عرصه ها میان زن و مرد گذاشته مورد تحلیل قرار داده است. از جمله دلیل تفاوت دیه و ارث و شهادت زن با مرد را حكمت شگرف آفریدگار جهان به عنوان یگانه مرجع قانون گذاری می داند كه بر اساس مقتضیات متفاوت طبیعی و آفرینش این دو جنس بوده است. نویسنده همچنین پرسشهای مطرح شده درباره قضاوت زن، حق طلاق وی، مسأله حجاب، ضرب زن و مسأله چند همسری را به تفصیل پاسخ گفته است. و حكمت تعدّد همسران پیامبر گرامی اسلام را نیز بیان كرده است.(صفحه 137تا 174)
پس از آن تلاش قرآن و اسلام در جهت آزادسازی بردگان و نسخ رسم برده داری تبیین شده است. (صفحه 174 تا 186)
در ادامه همین باب، تفاوت گزاره های ناب و روشن قرآن در باب جنّ، حورالعین و باغهای بهشت با خرافات پوسیده جاهلی تبیین شده و سپس اعتراف قرآن به تأثیر سحر و دیدگاه قرآن در باب حقیقت دانش سحر و چشم زخم مورد تحلیل قرار گرفته است.(صفحه 202 تا 237)
3. تناقض نمونی قرآن: در سومین باب از كتاب، توهم متناقض نما بودن قرآن را كه از سده های نخستین تاریخ اسلام برای بسیاری روی داده و امامان اهل بیت(ع) نیز در مواردی به توضیح و رفع چنین شبهاتی پرداخته اند. در فصل سوم از كتاب پس از تحلیل علل و عوامل پیدایش ذهنیت یادشده موارد و نمونه های چندی از متناقض نمایی آیات قرآن مطرح و سپس بدان پاسخ داده شده است. ازجمله: بارگناه هر كسی بر دوش خود اوست یا بر دوش كسی كه او را به گمراهی افكنده، روز قیامت هزار سال یا پنجاه هزار سال، آفرینش آسمانها و زمین در دو روز یا شش روز، وجود پرسش و پاسخ در قیامت یا عدم آن، و تنظیم مقدّرات انسانها و مسأله اختیار. (صفحه 244 تا 286)
استاد معرفت در ادامه این باب به موضوع اختلاف قراءات و تأثیر آن در پیدایش اختلاف در قرآن پرداخته و دیدگاه ابن قتیبه صاحب «تأویل مشكل القرآن » را در این باب مورد نقد قرارداده است و نیز موارد و نمونه های دیگری از سخن ابن قتیبه را بررسی كرده است و در پایان به اشكالاتی كه قطب الدین راوندی دركتاب «الخرائج و الجرائح» آورده اشاره كرده است. (صفحه 286 تا 310)
4. ناسازگاری باعلم و تاریخ: در این باب با ردّ مخالفت و ناسازگاری قرآن با علم، نمونه های چالش برانگیز عرضه شده از سوی دانشمندان و معارضان مورد تحلیل ادبی و علمی و تفسیری قرار گرفته است. از جمله اشارات قرآن به جفت بودن همه آفریده ها، كوری دل، سخن گفتن مورچه، مراحل تكون جنین، شهابهای آسمانی و طرد شیاطین، آسمانهای هفت گانه وجو زمین، زمینهای هفت گانه و لایه های زمین، ذوالقرنین و چشمه سرخ در مغرب زمین، هویت واقعی هامان وزیر فرعون و چگونگی ساخته شدن برج او ، ادعاهای یهود درباره بسته بودن دست خدا، ادعای یهود مبنی بر پسر خدا بودن عزیر، یوسف و خزانه داری مصر و… كه معركه مجادلات بسیار میان مفسران و مورخان و مستشرقان است. (صفحه 312 تا 367)
در ادامه باب پنجم كتاب، خرده های ادبی را كه بر قرآن گرفته شده می بینیم؛ از جمله وجود اشتباه در تعبیر، عدم رعایت قواعد نحوی، عدم تطابق ضمیرها و مرجع ها و وصف ها با موصوف ها از جهت افراد و تثنیه وجمع و تذكیر و تأنیث در برخی موارد و… (صفحه 368 تا 417)
5. بازنگری داستانهای قرآن: نویسنده در پنجمین و آخرین فصل كتاب، پس از ذكر مقدمه ای اندر باب فایده داستان و داستان سرایی و روایتهای تاریخی و روش قصه پردازی در قرآن و ویژگیهای قصص قرآنی، به بررسی اهداف قرآن از آوردن قصه ها و فلسفه تكرار قصص در قرآن پرداخته و هنر تصویرگری و مكتب آزاد هنری آن را نمایانده، همچنین دیدگاه های برخی قرآن پژوهان عرب مانند محمد احمد خلف الله، طه حسین، علی عبدالرزاق و خلیل عبدالكریم و دیگر نواندیشان مسلمان را كه زبان قرآن را در نقل داستانها زبان تمثیل دانسته اند مورد نقد و تحلیل قرار داده و در پی اثبات این حقیقت برآمده كه قرآن هر چند از زبان هنر به بهترین شكل بهره برده و مكتب هنری ویژه برای خود داشته، اما همواره بر عنصر واقعیت پای فشرده و اساساً به عنوان یك منشور هدایت، نیازی به بهره وری از خیال پردازی نداشته است. (صفحه 418 تا 451)
استاد در ادامه در راستای اثبات حقیقت یادشده موارد بسیاری از داستانهای قرآن را مورد ریزنگری تاریخی ـ تطبیقی قرار داد است؛ مانند داستان فرزندان آدم، قوم عاد و ثمود و ناقه صالح، و اصحاب كهف و رقیم و هویت آنان. (صفحه 452 تا 468)
استاد، در ادامه فصل پنجم، به تفصیل سخن از موضوع جنجال برانگیز ذوالقرنین یا كورش دارد كه محورهای این بحث عبارتند از: هویت واقعی ذوالقرنین، هجوم او به سرزمین فارس یا مغرب خورشید، توقف او در ساحل دریای اژه در كنار چشمه سرخ رنگ (عین حمئه)، لشكركشی او به دیگر سرزمینها و هویت و موقعیت تاریخی و جغرافیایی قوم یأجوج و مأجوج و سدّ معروف آنان، تمدن بشری در عصر ذوالقرنین و فن آوری مورد استفاده در ساختن سدّ یأجوج و مأجوج یا سدّ تاریخی كورش.
در ادامه این پرسشها مطرح شده كه: آیا دیواره «دربند»، همان سدّ یأجوج و مأجوج است كه بعدها از سوی انوشیران بازسازی شد؛ آیا ذوالقرنین همان كورش است، آیا عبد صالح خدا هموست كه منشور حقوق بشر را پس از فتح سرزمین بابل ابلاغ كرد و بر لوح سنگی نقش بست. سپس شواهد تاریخی بر اثبات و نفی این فرضیه مطرح شده است. (صفحه 468 تا 530)
در پایان، به مناسبت، سخن از سدّ بزرگ مآرب و سازنده آن و همچنین دیوار چین رفته و ارتباط نداشتن آن با سدّ ذوالقرنین و یا اسكندر مقدونی اثبات شده و با نگاهی به تاریخ بنی اسرائیل در سرزمین مصر به پایان رسیده است. در آخر كتاب نیز فهرست آیات و فهرست مصادر و فهرست موضوعات درج گردیده است.
استاد معرفت در اثر ارجمند و مهم خود كه به حق دائرة المعارفی در این زمینه است از منابع گوناگونی در علوم تفسیر، حدیث، تاریخ، فقه، ادبیات، لغت، علوم قرآن، فرق، كلام، تاریخ تمدن، متون ادیان، معاجم و دائرة المعارف ها بهره جسته است.
بی تردید، به دلیل اهمیت فراوان و گستره موضوع این اثر، مجال چند و چون و بررسیهای وسیع تر و ژرف تر در بسیاری از مقوله های آن همچنان گشوده است، به امید آن كه آنچه از سوی استاد عرضه و ارائه شده فتح بابی در این مجال و مقال باشد و زمینه ساز تحقیقات و بررسیهای عالمانه و متتبّعانه دانشمندان و اندیشمندان گردد.
آنچه در این مقال گفته آمد، گزارشی توصیفی در معرفی این كتاب بود و نه گزیده یا چكیده مطالب آن، كه خود نیازمند اختصاص ده ها صفحه خواهد بود.
این كتاب از سوی تنی چند از محققان، در حال ترجمه به زبان فارسی است و بزودی شاهد انتشار آن خواهیم بود. چنان كه تاكونن ترجمه بخشهایی از آن به قلم نگارنده این سطور، در همین فصلنامه درج شده است.٭

پی نوشت‌ها:

٭ ر.ك: مقاله زن در قرآن و در فرهنگ زمان نزول ، (در دو بخش) شماره 26 ـ 25، بهار و تابستان 1380و 28 ـ27، پاییز و زمستان 1380؛ و نیزمقاله قرآن و دیگر آیینها و فرهنگها (در دو بخش) شماره های 31، پاییز 1381 و 32، زمستان 1381.
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 11 خرداد 1394 ساعت: 20:09 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

نسخ از منظر روض الجنان

بازديد: 125
نسخ از منظر روض الجنان

علی رضوی

بحث نسخ يكى از دانش هاى مهم قرآنى است. رخداد نسخ در آيات قرآن بسيارى از تفسيرگران، اصول نويسان، فقه نگاران و ... را به بحث و بررسى اين پديده واداشته و شمارى را ناگزير از نگارش كتابهايى مستقل در موضوع نسخ گردانيده است.
مباحث زير مجموعه نسخ، چون تعريف نسخ ، شرايط نسخ، اقسام نسخ ، آيات ناسخ و منسوخ و... معركه آراء اصول شناسان و قرآن پژوهان قرار گرفته است تا آن جا كه ناسازگارى قرآن پژوهان در اين دانش بيش از ديگر علوم قرآنى به نظر مى رسد. 
در تعريف نسخ دست كم سه نحله متفاوت در خور رد گيرى است، در شرايط نسخ از جهت كميت و كيفيت ناسازگارى كاملا مشهود است و در تعداد آيات ناسخ و منسوخ ده‏ها ديدگاه وجود دارد به گونه اى كه ابن بارزى در كتاب "ناسخ القرآن و منسوخه" و ابن جوزى در كتاب "المصفى باكف اهل الرسوخ من علم الناسخ و المنسوخ" از قرآن پژوهان معاصر ابوالفتوح رازى، ده‏ها آيه به عنوان ناسخ و ده‏ها آيه به عنوان منسوخ معرفى كرده اند.
در اين ناسازگاريها نقش عالمان شيعه بسيار كم رنگ و يا بى رنگ است به گونه اى كه خواننده آثار قرآنى، عالمان شيعه را صاحب نظر نمى بيند و سهمى براى ايشان در شكل گيرى و غنى سازى بحث نسخ معتقد نيست. 
بنابر اين در اين نوشتار گزارش ديدگاه‏ها و نظريات ابوالفتوح تفسيرگر برجسته شيعه در قرن ششم هجرى بسيار شايسته است، چه اين كه: 
1.از رهگذر اين گزارش، قرآن پژوهان و تفسيرنويسان شيعه، صاحب‏نظر ديده مى‏شوند و توانايى ايشان در نظريه پردازى و نقد ديدگاه مخالفان آشكار مى گردد.
2. امكان بهره ورى از نظريات ابوالفتوح در كنار ديدگاه‏هاى ديگر قرآن پژوهان فراهم مى شود و دامنه بحث نسخ و كيفيت عرضه مباحث زير مجموعه نسخ در قرن ششم روشن مى گردد.
3. مقايسه نظريات قرآنى تفسير گران شيعه و اهل سنت امكان پذير مى گردد.

گزيده گويى بحث نسخ در روض الجنان

ابوالفتوح در جاى جاى روض الجنان نسخ را به بحث و برسى نشسته است او در اين بحث و بررسى گرفتار افراط و تفريط نمى گردد و در عرضه مطالب، گزيده گويى اختيار مى كند. در نگاه رازى پديده نسخ در دانش اصول فقه بايد دنبال شود و طرح آن در تفسير روض الجنان از باب ضرورت است:
"و استقصاى كلام در نسخ و احكام او و بسط مسايل او از جمله اصول الفقه بود، و نه از شرط اين كتاب است"1
بنابراين دانش نسخ در تفسير روض الجنان حجيم نيست و نبايد انتظار داشت نويسنده اين تفسير تمام باورها و نظريات خويش را در مباحث زير مجموعه نسخ به شرح نشيند.

گزيده گويى بحث نسخ در روض الجنان

نسخ در متون لغت، معانى گوناگونى به خود گرفته است. نقل، ابطال و ازاله شمارى از معانى واژه نسخ هستند. نويسنده روض الجنان در اين باره مى‏گويد: 
"نسخ در كلام عرب تغيير و تبديل را باشد، و " مسخ" هم چنين، مسخه الله قردا و غيره . و نسخ نيز تحويل باشد يقال: نسخت الكتاب نسخا و نسخه"2
صحابه و تابعين با الهام از معانى لغوى نسخ، فهم هاى متفاوتى از نسخ براى خويش ساخته‏اند. گروهى نسخ را هر گونه تغييرى در احكام دانسته و عده اى نسخ را برداشت يك حكم شرعى شناخته اند. 
جصاص (370 ه . ق) از قرآن پژوهان برجسته جهان اهل سنت نسخ را پايان زمان حكم معرفى مى كند و عده‏اى، نسخ را " انتهاء مدّة التعبد" ، " بيان انتهاء الحكم الشرعى" و ... معرفى مى‏كنند.
در عصر ابوالفتوح نيز تعاريف گوناگونى از نسخ عرضه شده است. شهاب الدين قرافى از معاصرين رازى ، نسخ را "بيان انتهاء مدى الحكم" مى خواند و قاضى بيضاوى (685ه . ق( "بيان انتهاء حكم شرعى" مى نامد. 
نويسنده روض الجنان اين تعاريف را برنمى تابد و نسخ را ازاله مثل حكم مى‏نامد: "ازالت مثل حكم ثابت باشد به دليل شرعى در مستقبل بر وجهى كه اگر آن دليل نبودى ثابت بودى به نص اول با تراخيش از او"3
ابوالفتوح با اين تعريف از نسخ خود را رودرروى دو نحله شناخته شده و معروف قرار مى دهد: نحله اى كه نسخ را " بيان پايان حكم شرعى" مى خواند و نحله اى كه نسخ را " خطابى براى رفع حكم..." مى نامد.
بر اساس اين تعريف، ناسخ و منسوخ تعريف ديگرى در روض الجنان مى يابد: 
ناسخ "هر دليلى باشد شرعى كه دليل كند بر زوال مثل حكم ثابت به نص اول در مستقبل روزگار بر وجهى كه اگر نه آن بودى ثابت بدى به نص اول با تراخيش از او"4 و منسوخ "آن بود كه حكمش بگردانند ، يا تلاوتش به تلاوت يا به دليل ناسخ".5

تفاوت نسخ و بداء

به باور ابوالفتوح رخداد نسخ در آيات قرآن در خور پذيرش است اما وقوع بداء در آيات امكان پذير نيست. رازى در تفاوت نسخ و بداء نخست هر يك را تعريف مى كند و آن گاه با توجه به شرايط بداء حكم به ناروا بودن نسبت بداء به خداوند مى‏دهد:
"فرق از ميان بداء و نسخ و تخصيص : نسخ اين است كه بيان كرديم و بداء در لغت ظهور باشد، يقال: بداله اذا ظهر له ، و بادى الراى-بى همز- آن راى باشد كه پديد آيد و آن عمل باشد يا ظن كه پيدا شود بر كارى.
و بداء را چهار شرط است: يكى آنكه فعل يكى باشد اعنى مامور به و منهى عنه، چنان كه يك چيزبفرمايد وهم از آن نهى كند، و مكلف ، و وجه ، و وقت يك باشد هر چه جامع بود اين چهار شرط را بداء بود ... و اين بر خداى تعالى روا نيست براى آن كه اين ، آن كس كند كه عالم نباشد به عواقب امور و عالم بود به علم محدث. چون كارى بفرمايد كه گمان چنان برد كه آن مصلحت است ، آنگه پيدا شود او را به علمى كه پديد آيد او را كه آن مصلحت نبود پشيمانش شود نهى كند از آن"6
همو در موردى ديگر نسخ شى پيش از وقت عمل به آن را بداء مى خواند و نسخ شى پيش از عمل را نسخ مصطلح مى نامد.7

رخداد نسخ

در نگاه پديد آورنده روض الجنان چنان كه نسخ در امور تكوينى رخ مى‏دهد و آفتاب سايه را نسخ مى‏كند.8 در اديان، شرايع و كتب آسمانى نيز رخداد نسخ مسلم است و آيه شريفه " و ما ننسخ من آية..." از نادرستى نظريه مخالفان نسخ حكايت دارد.9
بنابر اين نظريه هايى كه نسخ در ميان اديان را منكرند و در شريعت و كتب آسمانى رخداد نسخ را باور ندارند در خور پذيرش نيستند و ابوالفتوح درستى آنها را باور ندارد.

وقوع نسخ در قرآن

شمارى چون ابومسلم اصفهانى، ابن جنيد، حجازى سقا، عبدالمتعال جبرى، هبةالدين شهرستانى و ... رخداد نسخ در آيات قرآن را باور ندارند و گروهى بى شمار وقوع نسخ در آيات را مسلم مى دانند. 
در اين ميان ابوالفتوح، در شمار تفسير گرانى است كه رخداد نسخ در قرآن را مى پذيرد:
"در قرآن لفظ نسخ و آيات ناسخه و منسوخه هست"10 و در جاى جاى روض الجنان از برخى آيات به عنوان ناسخ و از شمارى ديگر به عنوان منسوخ نام مى‏برد.

شرايط نسخ

از مهمترين مباحث زير مجموعه نسخ ، بحث شرايط نسخ است با كاهش شرايط نسخ، تعداد آيات ناسخ و منسوخ فزونى مى گيرد و با افزايش شرايط، آيات ناسخ و منسوخ كاهش مى‏يابد.
قرآن پژوهان در شرايط نسخ با يگديگر اختلاف دارند تعدادى شرايط بسيار براى نسخ مى آورند و شمارى ديگر به حداقل شرايط قناعت مى كنند. 
در ميان اين تفسير گران ابوالفتوح رازى راه ميانه را برگزيده است و از افراط و تفريط دورى مى كند او در جاى جاى روض الجنان شرايط نسخ را به بحث و بررسى گرفته است و از شرايط زير به عنوان شرايط نسخ ياد مى كند:

1. شرعيت حكم

رابطه نسخ ميان دو حكم عقلى يا يك حكم عقلى و شرعى برقرار نمى شود و از ميان رفتن حكم ثابت پيشين به دليل عقلى پسين نسخ ناميده نمى شود:" اگر دليل عقلى پيدا شود بر زوال مثل حكم ثابت به نص در مستقبل آن را نسخ نخوانند. نبينى كه مكلف چون عاجز شود يا عقلش زايل شود، عبادات از او ساقط گردد به دليل عقل، و آن را ناسخ نخوانند". 
چنان كه از ميان رفتن حكم پيشين به دليل عقلى پسين نسخ ناميده نمى شود از ميان رفتن حكم عقلى پيشين نيز به دليل شرعى پسين نام نسخ را به خود نمى‏گيرد:
"حكم بايد ثابت بود به نص شرعى، كه آ نچه به دليل عقل ثابت شود، چون شرع آن را زايل كند، آن را نسخ نخوانند و نگويند حكم عقل را منسوخ بكرد" نبينى كه "نماز" و "طواف" و "سعى" و مانند اين در عقل نيكو نيست ، چون شرع آمد و تعبد كرد ما را به اين دليل شرعى حكم عقل را منسوخ كرد".11
به باور ابوالفتوح رابطه نسخ زمانى ميان دو حكم شرعى برقرار مى شود كه دليل ناسخ، آيه اى از آيات قرآن و يا سنت قطعى باشد. مقصود نويسنده روض الجنان از سنت قطعى اخبار متواتر و اجماع است چه اين كه اخبار متواتر و اجماع حكم قرآن را دارند و مى توانند مانند آيات، ناسخ قرار گيرند.12

2. دستورى بودن

شرط ديگر رخداد نسخ ميان دو حكم، دستورى بودن دو حكم است به گونه اى كه اگر يك دليل دستورى باشد و ديگرى خبرى يا هر دو دليل خبرى باشند ميان آنها رابطه نسخ برقرار نمى شود و يك دليل ناسخ دليل ديگر قرار نمى گيرد:
"نسخ در امر و نهى شود يا در خبرى كه متضمن بود معنى امر و نهى را ، فاما در خبر محض و ديگر اقسام كلام نباشد"13
"نسخ در امر و نهى شود و در خبرى كه تغير بروى روا بود يا متضمن بود معنى امر و نهى را".14

3. تراخى ناسخ از منسوخ

از ديگر شرايط نسخ، تراخى دليل ناسخ از منسوخ است. زمانى يك آيه ناسخ و ديگرى منسوخ خوانده مى شود كه فرود آيه ناسخ پس از زمان نزول آيه منسوخ باشد: 
"آن چه مقارن بود از ادله ، ناسخ نبود، و بود كه مخصص بود، نبينى كه اگر گويد:" اقتلوا المشركين الا اليهود" اين، تخصيص عموم باشد نسخ نباشد".15

4. زمان نسخ

نسخ حكم پيش از انجام آن جايز و پيش از وقت انجامش روا نيست:" اما نسخ الشى قبل فعله روا باشد، و لكن قبل وقت فعله روا نباشد".
به باور ابوالفتوح استناد مخالفان به قصه ذبح اسماعيل)ع) و حكم به جواز نسخ پيش از رسيدن زمان انجام فعل نادرست است چه اين كه: 
الف. در مورد ذبح اسماعيل، مقدمات ذبح از ابراهيم (ع) خواسته شد نه خود ذبح تا مخالف نسخ پيش از زمان انجام فعل را نتيجه گيرد. 
ب. نسخ شى پيش از زمان انجام آن بداء ناميده مى شود نه نسخ.
اگر امر به ذبح مراد باشد نسخ ذبح، نسخ پيش از زمان انجام ذبح نيست بلكه نسخ پيش از انجام فعل است.16

5. ناسازگارى دو حكم

ناسازگارى دو حكم و امكان ناپذيرى جمع ميان آنها شرط ديگر ابوالفتوح براى نسخ است. بر اين اساس نويسنده روض الجنان شمارى از نمونه هاى رخداد نسخ را به نقد مى گيرد و امكان جمع ميان آنها را نشانه نادرستى رخداد نسخ مى خواند.براى نمونه در ارزيابى نظريه اى كه آيه ارث را ناسخ آيه وصيت معرفى مى كند ، از اين شرط بهره مى گيرد.

گونه‏هاى نسخ در قرآن

شمارى از قرآن پژوهان، تفسير گران و اصول نويسان سه گونه نسخ براى آيات قرآن به شرح آورده‏اند. ابوالفتوح مانند اين گروه گونه هاى زير را به عنوان گونه هاى نسخ در قرآن مطرح مى كند:

1. نسخ در حكم، نه در تلاوت

نسخ عده يك ساله "و الذين يتوفون منكم و يذرون ازواجا وصية لازواجهم متاعا الى الحول غير اخراج" به عده چهار ماه و ده روز "و الذين يتوفون منكم و يذرون ازواجا يتربصن بانفسهن اربعة اشهر و عشرا" بقره 234/، و نسخ آيه نجوى از نمونه هاى روشن اين شكل نسخ در قرآن است.

2. نسخ در تلاوت، نه در حكم

به باور ابوالفتوح نسخ آيه "الشيخ و الشيخة اذا زنيا فارجموهما البتة فانهما قضيا الشهوة جزاء بما كسبا نكالا من الله و الله عزيز حكيم" نمونه روشن اين گونه نسخ است.

3. نسخ در تلاوت و حكم

آيه " ان عشر رضعات يحرمن" از آياتى است كه تلاوت و حكم آن نسخ گرديده است و پنج يا پانزده رضعه جايگزين آن شده است. 17
قرآن‏پژوهان در رودرويى با اين گونه ها به سه گروه تقسيم مى شوند:
گروه نخست به گزارش اين اقسام بسنده مى‏كنند. 
گروه دوم گونه هاى سه گانه را گزارش مى كنند و با بهره گيرى از برخى روايات در پى اثبات درستى اين اقسام هستند.
گروه سوم افرادى هستند كه گزارش و نقد و بررسى دارند، برخى گونه ها را برنمى تابند و آنها را با نظريه تحريف ناپذيرى قرآن ناسازگار مى دانند و بعضى ديگر را برنمى تابند. 
نويسنده روض الجنان در ميان اين قرآن پژوهان گاه گزارش گر جلوه مى دهد، گاه مخالف نسخ تلاوت و نسخ حكم و تلاوت و گاه موافق تمامى اقسام. 
براى نمونه در مقدمه روض الجنان تنها گزارش گر اين گونه هاست و هيچ گونه اظهار نظرى در رد يا قبول آنها ندارد. همو در موردى ديگر مستندات نسخ در تلاوت و حكم و نسخ در تلاوت نه حكم را از اخبار احاد مى خواند و اخبار احاد را نامفيد براى قطع معرفى مى كند و خود را مخالف با اين دو قسم از نسخ نشان مى دهد و در برخى موارد در مقام مقايسه به گونه اى سخن مى گويد كه موافق با تمام گونه هاى نسخ ديده مى شود براى نمونه
1. در تفسير آيه "و اذا بدلنا آية مكان آية" مى‏نويسد:
"چون ما بدل كنيم آيتى به آيتى ، يعنى آيتى منسوخ كنيم به آيتى ديگر، اما قرائة او حكما، اما از روى قراءت يا از روى حكم يا هر دو وجه"18
اين سخن ابوالفتوح نشان مى دهد دليل رخداد اين سه قسم نسخ در قرآن تنها روايات نيست بلكه آيات نيز از رخداد اين سه قسم نسخ حكايت دارد بنابر اين وقتى نويسنده روض الجنان مستندات روايى دو نوع از سه گونه را از اخبار آحاد معرفى مى كند و خبر واحد را مفيد علم نمى‏بيند ، خود را مخالف با دو نوع نسخ نشان نمى دهد چه اين كه اگر روايات نامفيد است آيه بر رخداد سه قسم دلالت مى كند.
2. آيه " و ما جعلنا القبلة التى كنت عليها..." را ناسخ مى داند و در پاسخ به اين پرسش كه كدام آيه منسوخ است مى‏نويسد:
"دگر آن كه بيان كرديم پيش از اين كه : اگر در تلاوت نباشد و در حكم شرع باشد شايد كه منسوخ شود يا به تلاوت يا به حكم".19

آيات ناسخ و منسوخ

رازى در جاى جاى روض الجنان، آيات ناسخ و منسوخ را به بحث و ارزيابى نشسته است. نوشته هاى او در باره آيات ناسخ و منسوخ به به چند گروه تقسيم مى شود:
1. در مواردى تنها گزارش گر يك نظريه است. براى نمونه ذيل آيه شريفه " و ان عاقبتم فعاقبوا.." نحل/126 نظريه عبدالله عباس و ضحاك را در مورد نسخ جمله " و لين صبرتم لهو خير للصابرين"گزارش مى دهد.20
2. در مواردى گزارش گر نظريه مخالفان و موافقان نسخ است. براى نمونه: 
الف. ذيل آيه " و لاتقاتلوهم عند المسجد الحرام" دو نظريه مى آورد: يك نظريه حكايت از نسخ اين آيه شريفه به آيه" و قاتلوهم حتى لاتكون فتنة و اقتلوا المشركين" دارد و نظريه ديگر ادعاى نسخ را نمى پذيرد. 
ب. دو نظريه در مورد نسخ و عدم نسخ آيه" و على الذين يطيقونه" به آيه " فمن شهد منكم الشهر فليصمه" مى‏آورد.
نويسنده در اين دو مورد و موارد ديگر هيچ گونه اظهار نظرى در باره اين نظريات نمى‏آورد.21
3. در مواردى ديگر، نظريات موافق يا مخالف را گزارش مى كند و ديدگاه خود را عرضه مى كند و در باره نظريه مخالف اظهار نظر نمى كند و از انتخاب خود نيز دفاع نمى كند. براى نمونه:
الف. نظريه نسخ " يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله حق تقاته " به آيه " فاتقوا الله ما استطعتم" را غير معتمد مى خواند: "و اين قول معتمد نيست".22
ب. ديدگاه ابن عباس در مورد نسخ آيه " و قد نزل عليكم فى الكتاب أن اذا سمعتم آيات الله يكفر بها..."نساء/140 به آيه" و ما على الذين يتقون من حسابهم من شى"23 انعام/69. 
4. درمواردى نظريات ناسازگار را گزارش مى كند و از ميان آنها يكى را برمى گزيند و نظريه مخالف را با معيارها و موازين زير به نقد و بررسى مى گيرد:

1. سازگارى دو حكم

رخداد نسخ زمانى است كه دو حكم با يگديگر ناسازگار باشند و امكان جمع آن دو وجود نداشته باشد. بر اين اساس ابوالفتوح از سازگارى دو حكم در نقد نظريات نسخ سود مى برد. براى نمونه
الف. در نقد نظريه‏اى كه آيه ارث را ناسخ آيه وصيت مى خواند از سازگارى دو حكم در بررسى آن نظريه بهره مى برد:
"ما بيان كرديم كه آيت ارث محكم است و منسوخ نيست و جمع از ميان اين آيت و آيت مواريث ممكن است و عمل كردن به هر دو . و اگر منسوخ بودى جمع از ميان ايشان درست نبودى".24
ب. آيه " و قاتلوا المشركين كافّة كما يقاتلونكم..." ناسخ آيه" و قاتلوا فى سبيل الله الذين يقاتلونكم" نيست چه اين كه عمل به هر دو حكم امكان‏پذير است:
"آيه‏اى كه مى گويد: كارزار كنى با آنان كه با شما كارزار كنند ، منع نكند از وجوب قتال آنان كه با ما قتال نكنند، براى اين كه دليل الخطاب باشد و آن معتمد نيست".25
ج. آيه ارث ناسخ آيه "و يسئلونك ما ذا ينفقون" بقره/215 نيست زيرا:
"وجوب نفقه بر آنان كه ذكر كرد از مادر و پدر و ديگران ، منع نكنند از آن كه چون مرده باشند تركه ايشان را مستحقانى باشند از روى شرع به حسب مصلحتى كه خداى ديده باشد ، پس اين منع نيست از آن ، و آن منع نيست از اين و جمع ميانشان ممكن است".26

2. اخبارى بودن حكم

معيار ديگر نويسنده روض الجنان در نقد نظريات مخالف، اخبارى بودن يكى از دو دليل است. براى نمونه:
الف. در نقد نظريه اى كه جمله " و قالوا سمعنا و اطعنا" بقره/285 را ناسخ " كتب عليكم القتال و هو كره لكم" معرفى مى كند ، مى نويسد:
"و اين درست نيست براى آن كه نسخ در اخبار نشود در اوامر و نواهى شود."27
ب. نظريه اى كه نسخ آيه " و ان تبدوا ما فى انفسكم او تخفوه يحاسبكم به الله " را به آيه "لايكلف الله نفساً الاّ وسعها" مدعى است نادرست است چه اين كه در اخبار نسخ رخ نمى‏دهد:
"نسخ در اخبار نشود مگر خبرى كه متضمن امر و نهى باشد ، اما چون خبر محض باشد، نسخ را در او مجال نبود."28
ج. نظريه حسن بصرى در مورد نسخ آيه " و ما كان الله ليعذبهم و انت فيهم ..." انفال/33 به آيه " و ما لهم ألاّ يعذّبهم الله و هم يصدون" انفال/34 در خور پذيرش نيست زيرا:
"نسخ در اوامر واحكام شود دون اخبار" و اين آيات خبر است نه امر يا حكم."29

3. ناسازگارى با اجماع

در نگاه ابوالفتوح هر گاه نظريه رخداد نسخ با اجماع ناسازگار باشد ، آن نظريه در خور پذيرش نيست براى نمونه:
الف. نسخ آيه " الا من تاب و آمن و عمل صالحا" فرقان/70 به آيه " و من يقتل مؤمنا متعمدا فجزاؤه جهنم خالدا فيها" نساء/93 به جهت ناسازگارى با اجماع پذيرفتنى نيست:
"چه اين قول خلاف اجماع است."30
ب. نظريه نسخ آيه "يا ايها الذين آمنوا اذا لقيتم الذين كفروا زحفا" انفال/15 به "الان خفف الله عنكم و علم ان فيكم ضعفا" ناسازگار با اجماع است و قابل پذيرش نيست.

4. تراخى ناسخ از منسوخ

معيار ديگر رازى در نقد نظريات مخالفان لزوم تراخى دليل ناسخ از دليل منسوخ است. براى نمونه:: 
الف. آيه "فاقتلوا المشركين .." توبه/5 ناسخ آيه "و ان جنحوا للسلم فاجنح لها" انفال/61 قرار نمى‏گيرد چه اين كه آيه "فاقتلوا ..." از نظر زمانى پيش از آيه " و ان جنحوا .." فرود آمده است.31
ب. آيه " و اقترب الوعد الحق..." انبياء/95 ناسخ آيه " و ان ادرى اقريب ام بعيد ما توعدون " انبياء/109 نيست زيرا زمان نزول آيه ناسخ و تاخر آن از آيه دوم روشن نيست:
"تاريخ منسوخ بايد تا مقدم بود بر تاريخ ناسخ و اين جا تاريخ معلوم نيست."32

پی نوشت‌ها:

1 - رازى، ابوالفتوح روزض الجنان و روح‏الجنان، 7/1.
2 - همان.
3 - همان، 10/2.
4 - همان، 5/1.
5 - همان، 7/1.
6 - همان، 101/1.
7 - همان، 220/16.
8 - همان، 308/18.
9 - همان، 98/2 و 12/418 8/311 4 و 214/116 9.
10 - همان، 7/1.
11 - همان، 6/1.
12 - همان، 83/6.
13 - همان، 100/2.
14 - همان، 6/12.
15 - همان، 6/1.
16 - همان، 221-220/16
17 - همان، 7 - 6/1 و 151/5.
ه18 - همان، 97/12.
19 - همان، 207/2.
20 - همان، 121/12 و 309/16.
21 - همان، 17 و 18-3.
22 - همان، 458/4.
23 - همان، 156-155/6 و 84/14 و 180.
24 - همان، 344/2.
25 - همان، 69/3.
26 - همان، 19/23.
27 - همان، 192/3.
28 - همان، 146/4.
29 - همان، 107/9.
30 - همان، 286/14.
31 - همان، 84/9.
32 - همان، 144/9.
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 11 خرداد 1394 ساعت: 20:02 منتشر شده است
برچسب ها : ,,
نظرات(0)

تأویل در تفسیر روض الجنان و روح الجنان

بازديد: 85
تأویل در تفسیر روض الجنان و روح الجنان

سید ابراهیم سجادی

تأويل و تأويل پذيرى آيات وحى، از موضوعات پيشينه دار و عمده علوم قرآنى قلمداد شده است. هر مفسرى به پيروى از نص قرآن و سنت، خود را ناگزير دانسته و مى‏داند از اينكه وجود لايه‏هاى معنايى ناپيدا و پشت پرده مفهوم ظاهر و آشكار گفته‏هاى خداوند را مورد تأكيد قرار دهد. 
در كنار اعتراف صريح و روشن همه مفسران به وجود چنين حقيقتى در رابطه با قرآن، اختلافى شديد و حيرت افكنى نيز در همين رابطه ميان ايشان به چشم مى‏خورد كه محور آن پاسخگويى به پرسشهايى از اين قبيل است:
آيا تأويل قابل دستيابى و در خدمت هدايت انسانهاست؟ تأويل پذيرى وصف تك تك آيات قرآن است يا به دسته معينى از آنها اختصاص دارد؟ چه كسانى، با چه ويژگيهايى و با استفاده از چه وسيله‏اى مجاز به تأويل مى‏باشند؟
پاسخها، مختلف و گوناگون است، تفاوت پاسخهاى ياد شده به دليل تعبيرات و تعريفهاى گوناگونى است كه ارائه شده است. از باب نمونه به تعريفهاى ذيل نگاهى مى‏اندازيم. 
"تأويل اشاره قدسى معارف سبحانى است كه از پرده عبارت براى سالكان آشكار مى‏شود و از چشمه سار غيب بر قلب عارفان فرو مى‏ريزد".
"معناى تأويل اين است كه مدلول الفاظ شرع از معانى حقيقى عدول داده شده و متوجه معانى مجازى مى‏گردد".
"تأويل عبارت است از منصرف ساختن آيه با روش استنباط، به سوى معناى احتمالى كه به آيه پيش از آن و بعد از آن و نيز كتاب و سنت سازگار باشد".
"تأويل قرآن، حقيقت با حقايقى است كه در ام الكتاب نزد خداوند است و از مختصات جهان غيب مى‏باشد"1
تضارب ديدگاه‏ها در باب تأويل و باز تاب آن در مطالعات قرآنى، به هل تحقيق انگيزه مى‏دهد كه موقع مطالعه هر تفسيرى، با ديدگاه تاويلى پذيرفته شده در آن آشنا باشد.
نوشته‏اى كه پيش رو داريد پاسخى است به چنين تقاضايى و مى‏كوشد اظهارات ابوالفتوح رازى را در مورد تأويل به ارزيابى نشسته و نظريه ايشان را در حد توان توضيح دهد.

نگاه معنى شناختى

ابوالفتوح رازى چونان هر مفسر ديگرى، تأويل را نقطه مقابل تفسير مى‏داند و معنى اصطلاحى هر كدام را در پرتو گفته‏هاى علماى لغت توضيح مى‏دهد و بر اين باور است كه: 
اظهارات عالمان لغت، گوياى اين مى‏باشد كه در معنى لغوى تفسير، كشف و آشكار كردن نهفته است و مفسر با مطالعه سبب نزول، داستان و روايات مربوطه، معناى آيه را كشف كرده گزارش مى‏كند.
ابوالفتوح در مقدمه تفسير خود پس از تصريح به اينكه در معناى لغوى تفسير، كشف نهفته است مى‏گويد: 
"تفسير علم سبب نزول باشد و علم به مراد خداى تعالى از لفظ تعاملى آن نتوان كرد الا از سماع و آثار." 2
در آغاز مقدمه تفسير نيز اظهار مى‏دارد: 
"و چاره نباشد از طرفى اخبار كه لايق باشد به آيت و معنى او و آياتى كه وارد باشد بر سببى، سبب نزول آن بگفتن و قصه‏اى كه متعلق باشد به آيت گفتن به مقدارى كه گزارش معنى آن بباشد".3
در يك نتيجه‏گيرى قطعى و قاطع ديگرى مى‏افزايد: 
"درست شده اس تبه روايات صحيحه كه تعاطى تفسير قرآن نشايد كرد و اقدام كردن بر بيان و شرح آن الا به اخبار و آثار از رسول (ص) و از ائمه حق، چه قول ايشان نيز مسند باشد به رسول (ص)"4
بنابراين، تفسير، ماهيت روايتگرى دارد و تأمل و انديشه را در آن محالى نخواهد بود مگر در حد ارزيابى روايات يا سنجش مقايسه‏اى آنها به قصد انتخاب متن برتر.
تأويل در لغت به معناى بازگشت، برگرداندن و تدبير نمودن است كه با واژه "رجع" و "ساس" در كتب فرهنگ بازگو مى‏شود. ابوالفتوح همين معنى را تكيه گاه معناى اصطلاحى تأويل شناخته مى‏گويد: 
"تأويل آن باشد كه معنى با او شود و اصل او از "اول" باشد 5 و "اول" "رجوع باشد"، "تأويل صرف آيت باشد با معنى كه محتمل باشد آن را موافق ادله و قرائن و اصل او از "اول" باشد و آن رجوع بود. يقال: أوّلته فآل أى صرفته فانصرف و گفته‏اند اصل او از ايالت بود و آن سياست باشد، يقول العرب "ألنا وايل علينا اى سسنا و ساسنا غيرنا" پس مأوّل آيت سائس او باشدو عالم به آن، كه به جاى خود بنهد".6
فراهم آوردن دلايل و قراين به قصد گزينش يك احتمال، نيازمند درنگ و تأمل جدى خواهد بود، مراجعه به منابع مختلف از قبيل قرآن، سنت، فرهنگ لغات، ديوان يا متون معتبر عرب و كتب كلامى، به منظور دستيابى به مواد استدلال و كشف رابطه آنها با آيه مورد مطالعه، تلاش فكرى در خور توجهى را مى‏طلبد، گويا ابوالفتوح با توجه به ماهيت تعقلى تأويل، انديشيدن فكر كردن را راهكارى براى موفقيت در آن معرفى ميكند.7
سؤال جدى كه پاسخ مى‏طلبد اين است كه حوزه كارايى تفسير و تأويل به معنايى كه مطرح شد در قرآن با چه معيارى قابل شناسايى است؟ پاسخ ابوالفتوح واضح و روشن است؛ وى زير عنوان تفاوت تفسير و تأويل مى‏نويسد: 
"در عرف اهل علم تفسير، فرقى هست ميان تفسير و تأويل كه بيان معناى آيات محكم را تفسير گويند و بيان معناى آيات متشابه و دگر وجوه و احتمالات او را تأويل گويند و حق تعالى لفظ تأويل در باب متشابه اطلاق كرد".8

حوزه تأويل

اين سخن ابوالفتوح: "حق تعالى لفظ تأويل در باب متشابه اطلاق كرد" گويى استدلالى مى‏نمايد براى اين دعوى كه آيات متشابه، حوزه تأويل را تشكيل مى‏دهد اما اينكه متشابه شامل چه گونه آياتى مى‏شود ابهام داردو كلام ابوالفتوح در اين رابطه نيز در نگاه نخست مبهم و آشفته مى‏نمايد: او زير عنوان: "در اقسام معانى قرآن..." كل قرآن را به چهار بخش تقسيم مى‏كند:
"يكى آن كه آياتى كه معانى آنها جز براى خدا معلوم نيست مثل آيه "ويسئلونك عن الروح قل الروح من أمر ربى" اسراء/85، و آيه "يسئلونك عن الساعة أيان مرسيعها قل انما علمها عندربّى" اعراف /187
قسمت دوم عبارت است از آياتى كه ظاهر لفظ آن مطابق معنى او بود. در لغت عرب و آن را محكم خوانند... و قرآن بيشتر از اين جنس است.
قسمت سه‏ام آن كه به ظاهر آيت مراد معلوم نشود مفصل، و آن را مجمل خوانند مثل قوله تعالى: "و أقيموا الصلوة و آتوا الزكوة" بقره /43، و قوله تعالى "و لله على الناس حج البيت" آل عمران /97، چه مراد خداى به ظاهر اين آيات مفهوم نمى‏شود از تفصيل نماز و كيفيت آن و احوال زكات و كميت آن و افعال حج و احكام آن، تا شارع بيان نكند و تفصيل ندهد ما را راه نباشد به آن و رخصت نباشد خوض كردن در آن جز به وحى از قِبَل خدا به شارع (ع) با چه شرايع، تبع مصالح بود و مصالح در اين باب جز خدا نداند.
قسمت چهارم آن بود كه لفظ مشترك بود از ميان دو معنى يا بيشتر و هر يكى از آن روا بود كه مراد بود اين قسمت را متشابه خواند حكم او آن بود كه حمل كنند آن را بر محتملات خود و آنچه ممكن بود كه در لغت آن وجه محتمل بود آن را و دليلى منع نكند از حملش بر آن وجه".9
در دسته بندى ديگرى آيات محكم و متشابه در برابر ناسخ و منسوخ و عام و خاص قرار داده شده است.10
با توجه به اين دسته بندى‏ها ممكن است اين ذهنيت به وجود آيد كه تمام آيات قرآن به سه بخش: محكم، متشابه و بخش ديگرى كه نه محكم است و نه متشابه تقسيم بيان معنى اين بخش چه نامى بايد انتخاب كرد مى‏شود؛ حال اين قسم سوم چه ناميده مى‏شود.
ولى مطالعه دقيق‏تر اظهارات ابوالفتوح، نشان مى‏دهد كه ملاك متشابه نزد وى ابهام، شبه زايى و ترديد افكنى است،11 آياتى كه چنين زمينه‏اى را دارد، نيازمند تأويل مى‏باشند. 
اين ملاك در آيات مختلف وجود دارد. به همين دليل در جاى ديگر ابوالفتوح آيات مجمل را كه پيش از اين توضيح داده شد جزء متشابهات قلمداد مى‏كند:
"قرآن بهرى محكم است كه مراد از او به ظاهر بدانند و بهرى متشابه است كه معنى از او به ظاهر ندانند، بل محتاج باشند به دليلى و مفسرى كه بيان مراد كند كاالصلوة و الزكوة و الصوم و الحج".12
نمونه ديگرى براى توضيح بيشتر آيات متشابه اين است كه ابوالفتوح پس از تعريفى از متشابه به دست داده با عبارت: "متشابه آن بود كه مراد از ظاهر لفظ ندانند بى دليل" مى‏افزايد: 
"و الفاظ مشترك و محتمل را هم اين بود و براى آتش متشابه خوانند كه مراد مشتبه باشد از آن، چنان كه خداى تعالى گفت: "ما فرطّت فى جنب اللّه" زمر /56 و قوله: "فثمّ وجه اللّه" بقره /115 و "وجاء ربك"13
عبارت "و الفاظ مشترك و محتمل" اشاره به گستره حوزه شمول متشابه دارد و عنوان مشترك و محتمل را از مصاديق آن معرفى مى‏كند و مراد از محتمل معنى غير از مشترك لفظى است چنان كه از مثالهاى ياد شده مى‏توان فهميد مقصود واژه‏ها و آياتى است كه بر اساس اصول گفتارى و قواعد دستورى زبان عربى، احتمال است چند گانه را بر مى‏تابد كه بر پايه مجاز، كنايه... استوار مى‏باشند، از باب نمونه در تأويل هدايت و ضلالت در آيه "من يضلل اللّه فماله من هاد" زمر /36 احتمالاتى را به عنوان تاويل مطرح مى‏كند كه بى ترديد از مصاديق اشتراك لفظى نيست. 
"يعنى آن را كه خدا خزلان كند، او را توفيق دهنده جز او نباشد. تأويل ديگر آنكه هر كه را خداى زره بهشت گرمده كند او را راهنمايى به بهشت نباشد تأويل سوم آنكه دگر خداى تعالى را روا بودى كه كسى را از ره دين اضلال كرديدى، كسى بر خلاف خداى، او را هدايت نتوانستى كرد" 
تأويل چهارم آنكه آن كس را كه خداى به ضلال حكم كند و او را ضال خواند، كس به هداى تاو حكم نكند و او را مهتدى نخواند" 14 
در نهايت ابوالفتوح به صورت روشن درباره تقسيم تمام آيات قرآن به محكم و متشابه سخن مى‏گويد كه وجود آيات جز آن دو غير قابل قبول مى‏نمايد:
"و آنكه وصف كرد اين كتاب، و آيات او را تفصيل داد و قسمت كرد بر دو نوع، گفت: "منه آيات محكمات هن أم الكتاب و أخر متشابهات"15
خلاصه سخن اينكه از نظر ابوالفتوح متشابهات و تأويل در بخش آيات الاحكام نيز قابل طرح است با اين تفاوت كه در اين حوزه ابهام زدايى و پاسخگويى با بيان شارع صورت مى‏گيرد نه با تأمل و تفكر مفسد چونان كه خود ابوالفتوح تحت عنوان اقسام معانى قرآن توضيح داد و در اين مقاله نيز تأويل آيات الاحكام را مورد مطالعه جداگانه قرار نمى‏دهيم، بلكه به پيروى از متن تفسير كه بيشتر به تأويل آيات معارف و مربوط به ذات صفات و افعال خداوند توجه دارد، به بيان ديدگاه ابوالفتوح در اين زمينه مى‏پردازيم. 
مى‏توان گفت ديدگاه ابوالفتوح در باب آيات محكم و متشابه و حوزه جريان تأويل تشابهى با ديدگاه شاطبى دارد كه مى‏گويد: 
حلال و حرام، آشكار محكم است و آنچه بين اين دو است، متشابه مى‏باشد، منسوخ ظاهر، مجمل، عام و مطلق،
قبل از آشنايى با بيانشان مشمول معناى متشابه‏اند و ناسخ، مسؤول، مبين، مخصص و مقيد مصاديق محكم به حساب مى‏آيد".16

حوزه تأويل

چنان كه ملاحظه شد ابوالفتوح از آياتى خبر مى‏دهد كه ابهام دارند و سؤال برانگيزند (يعنى مى‏توانند از مصاديق متشابهات باشند(ع) در عين حال خداوند به پيامبر (ص) مى‏گويد: به مردم پرسشگر بگو كه معنى و تأويل اين آيات را فقط خداوند مى‏داند و براى غير او دسترسى به مراد خداوند از اين گونه آيات عملى نمى‏باشد؛ از قبيل آيه: "يسئلونك عن الروح قل الروح من أمر ربى" و "يسئلونك عن الساعة أيان مريسها قل انما علمها عند ربى"
اين حكم يك استثنا داشته ذهن اهل تحقيق را به اين نكته مى‏كشاند كه در آيات متشابه مواردى به چشم مى‏خورد كه جز خداوند كى به مراد از آنها آگاهى ندارد؛ از قبيل مثالهاى مزبور و آيات الاحكام مجمل، ولى در غير اين دو مورد متشابهات براى غير خداوند نيز قابل فهم مى‏باشد. ايشان بر اين باور است كه متن آيه "و ما يعلم تأويله الاّ اللّه و الراسخون فى العلم يقولون آمنا به كلّ من عند ربنا" آل عمران /7، چيزى جز همين مطلب را يادآورى نمى‏كند يعنى "و او" براى عطف است و نه استئناف، و جمله "يقولون" در بيان حال دانشمندان با بصيرت است و يادآور مى‏شود كه اين گروه از عالمان كه روشن بينى در علم دارند به دو دليل قابل ستايشند. يكى قدرت فهم متشابه و ديگرى انقياد و استسلام در برابر خداوند. 
آنگاه براى اثبات حقانيت تلقى خود از آيه و اين كه جمله "يقولون..." براى بيان حال است و نه خبر مبتدا، به موارد مشابه از قرآن و شعر شعراى عرب مى‏آورد و ادعا دارد كه در آيات: للفقراء المهاجرين... و الذين تبؤوالدار و الايمان... و الذين جاؤا من بعدهم يقولون ربنا اغفرلنا..." حشر /8-10 و او در جمله: "و الذين جاؤا من بعدهم" براى عطف است و نزد همگان (= اجماع) فقراى مهاجران، انصار و مسلمانان آينده در "فى‏ء" سهيم مى‏باشند. بنابراين بى ترديد جمله "يقولون" براى بيان حال است و نه خبر مبتدا. در همين رابطه شاهد جستن به سخن شاعر در سوگ غلام خود ياد كردنى است:
الريح تبكى شجوها و البراق يلمع فى الغمامة.
يعنى باد و برق با هم براى او گريه دارد، پس "يلمع" حال است و نه خبر مبتدا. 
با توجه به اين نمونه‏ها نتيجه مى‏گيرد كه اگر بگوييم كه "واو" براى عطف است و اشاره دارد به امكان دستيابى دانشمندان به تأويل متشابه، بر خلاف روش گفتارى قرآن و سخن سرايان عرب سخن نگفته‏ايم ابوالفتوح پس از اثبات همخوانى قواعد دستورى زبان عربى با تلقى او از آيه هفتم سوره آل عمران براى اثبات حقانيت ادعاى خود و بطلان نظر مخالف، به سراغ قرآن، عقل و سيره مسلمين مى‏رود.
در مقام استدلال به قرآن مى‏گويد: 
"خداى، اين كتاب به لغت عربى فرستاد، "يلسان عربى مبين" شعرا/195. در او الغاز و تعميه نيست و گفت: "كتاب أنزلناه اليك مبارك ليدّ برّوا آياته و ليتذكرّ أولوالاباب" ص /29 و گفت: "تلك آيات الكتاب المبين" يوسف /1 و گفت: "كتاب فصّلناه على علم" اعراف /52. جمله قرآن به تفصيل و تبيين وصف كرد، جز آن است كه بعضى از او به تأمل و تدبر توان دانستن". 
و دگر آنكه گفت: "اتبعوا ما أنزل اليكم من ربكم" اعراف /3، مشابهت آنچه ندانند چگونه كنند.
در بخش گواهى جستن از عقل، ابوالفتوح با بهره‏گيرى از حكمت الهى و راز بر جسته شدن عنوان "والراسخون فى العلم" در آيه اين گونه استدلال مى‏كند: 
"دگر آن كه نشايد در حكمت كه با رسول خطابى كند كه او نداند و رسول از قبل او با ما آن خطاب كند و نه او داند كه چه مى‏گزارد و نه ما دانيم كه چه مى‏شنويم، پس رسول خدا بايد كه داند و بايد كه عالمان ربانى از اهل بيت و صحابه او بدانند".
"دگر آن كه راسخان علم تأويل متشابه ندانند و جز راسخان نيز ندانند، چه فرق باشد ميان راسخ و نا راسخ و چه قايده بود وصف ايشان در اين جايگاه به رسوخ و ثبوت قدم در علم، چه آنان كه جاهل باشند و در علم هيچ پايه ندارند در اين معنى با ايشان راست اند پس آيت آن معنى نشود".
در نهايت ابوالفتوح از سيره پيوسته مفسران در اعصار مختلف سود جسته و تبيين پذيرى متشابهات را توسط دانشمندان ثابت قدم در علم، قطعى قلمداد مى‏كند:
"دگر آنكه كه از عهد رسول (ص) الى يومنا هذا نديديم كه مفسران در آيتى از آيات قرآن در تفسير و تأويل و كلام در وجوه علوم و انواع آن رها كردند و گفتند به علم ماست و تفسير اين آيت جز خداى نداند، تا حروف مقطع را در او اقوال بسيار گفتند. و عبدالله عباس چون اين آيت خواندى، گفتى: أنا من الراسخين فى العلم الذين يعلمون تأويل المتشابه، گفت: من از راسخان علم كه تأويل متشابه دانند و مجاهد گفت: من از جمله آنانم كه تأويل متشابه دانم"17

توانمندى‏هاى بايسته تأويل

ابوالفتوح قرآن را "مجمع العلوم" مى‏شناسد و بر اين باور پاى مى‏فشارد كه دست اندر كاران تفسير و تفسيرنويسى بايستى با تمام دانشهاى مورد اشاره قرآن آشنايى داشته باشند و گرنه گرفتار اشتباه مى‏شوند يا از روى ناچارى نسبت به آياتى از قرآن بايد سكوت پيشه كنند و اين يعنى ناكامى و شكست. 
در اين ميان براى دانشهاى مربوط به زبان عربى از قبل سبك‏شناسى، لغت، نحو، صرف، علم نظم، بلاغت، صنعت شعر، علم كلام، فقه، اسباب نزول، تاريخ و سنت، آيات محكم و آيات متشابه نقش ويژه قابل است.18
بسيارى از اين دانشها كاربرد مشترك دارند و تفسير و تأويل به صورت يكسان نيازمند بدآنها مى‏باشد و برخى جنبه اختصاصى دارد مثلاً قصه و سبب نزول از ابزار تفسير است ولى علم كلام، شناخت آيات محكم و متشابه پيش زمينه‏هاى تأويل مى‏باشد. ابوالفتوح در اين رابطه مى‏نويسد: 
"و نيز بايد كه متقن بود علم اصول را تا اقوالى كه قادم بود در اصول بشناسد و اجتناب كند و تأويل آيات بر وفق اصول كند كه ادلّه عقل اقتضاى آن كند و مطابق بود آيات محكم را"19
بسيارى از دانشهاى ياد شده بستر طرح احتمال يا احتمالاتى را در رابطه با آيات متشابه فراهم مى‏آورد، مؤوّل پيش فرض‏ها را از آنها مى‏گيرد و آيات را بر آن حمل مى‏كند و آن گاه بايد دليل عقلى، نقلى يا قرآنى ارائه دهد، منبع پيش فرض ممكن است علم كلام يا علم اصول يا قواعد دستورى زبان عرب يا قرآن يا سنت باشد.
احتمالى كه تكيه بر منبعى از منابع فوق دارد تأويل است و طرح آن به عنوان احتمال از نظر ابوالفتوح مشروعيت دارد اگر مانع عقلى يا نقلى در كار نباشد.
"اين قسمت را متشابه خواند و حكم او آن بود كه حمل كنند آن را بر محتملات خود و آنچه ممكن بود كه رد لغت آن وجه محتمل بود آن را و دليلى منع نكند از حملش بر آن وجه" 20 
به همين دليل ممكن است يك آيه چند تأويل داشت باشد، ابوالفتوح ذيل آيه "ختم اللّه على قلوبهم" بقره /7، مى‏آورد.
"بدان كه اين آيت از جمله آيتهاى متشابه است و ظاهر آيت چنان مى‏نمايد كه خدا بندگان را از ايمان باز دارد به مهر كه بر دل ايشان نهد و در آيت وجوهى هست از تأويل كه آيت را از آن ببرد كه مجبره را به آن تمسكى باشد:
يكى آنكه ختم در كلام عرب به معنى گواى (گواهى) بود، عرب گويد: "اراك تختم على ما يقول فلان، تو را چنان مى‏بينم كه مهر به سخن فلان باز مى‏نهى يعنى گواهى مى‏دهدى بر صدق آن... معنى آيت آن بود كه خداى تعالى گواهى داد بر دلهاى ايشان او نظر نمى‏كنند و نمى‏دانند و قبول حق نمى‏كنند.
وجه دوم آن است كه ختم به معنى علامت بود چنان كه شاهد يكى از ما مهر براى علامت بر جاى نهد، خدا بر دلهاى كافران علامتى كند كه فرشتگان ايشان را به آن بشناسند..."
وجه ديگر آن است كه اين عبارت باشد از اصرار ايشان بر كفر و قطع طمع رسول از ايمان ايشان، گفت چون مهر بر دل نهاده‏اند. در اين باب چه عرب خواهد كه در تشبيه مبالغه كند حرف تشبيه بيفكنند. گويند: هو أسد او شير است يعنى به شجاعت چون شير است يعنى اينان چيزى نخواهند شنيدن و ديدن و دانستن چون كسى كه بر دل چشم و گوش مهر دارد" 21
انتخاب يك احتمال به طور قطع به عنوان مراد خداوند وقتى عملى است كه سنت ترديد در كار باشد يا يكى از دو احتمال را دليل قطعى از ميان بر دارد، در اين صورت احتمال ديگر به عنوان مراد خداوند پذيرفته خواهد شد:
"قطع نكنند بر مراد خداى تعالى الاّ به نصى از رسول يا از ائمه (ع) كه قول ايشان حجت باشد در دين و هر گه كه اين چنين بود كه محتمل بود دو وجه را و دليلى پيدا شود كه يك وجه نشايد كه مراد خداى تعالى باشد قطع توان كردن كه آن وجه ديگر مراد خداى تعالى بود".22
در موارد بسيارى دو احتمال در يك آيه وجود دارد و چون يكى از آن دو به مقتضاى دليلى، ناپذيرفتنى مى‏نمايد ابوالفتوح از احتمال ديگر به عنوان مراد خداوند ياد مى‏كند، به عنوان نمونه: 
ذيل آيه: "وجاء ربك" فجر/12 مى‏گويد: 
"أى امره و حكمه و قضائه، على حذف المضاف و اقامة المضاف اليه مقامه". براى دلالت عقل كه برخاسته است تو را بر آن كه خدا جسم نيست كه حركت و انتقال بر او بر آن روا باشد از جايى به جايى، چه اجسام محدث اس تو او قديم است".23
ابوالفتوح به منظور اثبات اين احتمال كه "ناظرة" در آيه "وجوه يومئذ ناظرة الى ربها ناظرة" قيامت /23 به معناى انتظار است و نه نگاه مى‏گويد: 
"دگر آن كه رؤيت چون از نظر باشد الا به انفصال شعاع نباشد و اتصال به مرئى و اين متأتى نبود الا با مقابله يا حكم مقابله محل و اين بر اجسام و الوان روا بود. بر خداى تعالى روا نبود كه او به صفات اجسام و اعراض نيست".24

تأمل روش شناختى

همان گونه كه اشارت رفت، ابوالفتوح احتمالى را تأويل مى‏نامد كه در منبع قابل اعتمادى زمينه قبولى داشته باشد، در اين رابطه اصول و قواعد مطرح شده در دانشهايى كه زير مجموعه ادبيات عرب، به حساب مى‏آيند، جايگاه خاصى دارد، خود قرآن، سنت، قرائت 25 و اظهارات صحابه نيز مورد استناد مى‏باشند.
وقتى احتمالى را بر مى‏گزيند يا مورد تأكيد قرار مى‏دهد ابوالفتوح ناگزير است دليلى ارائه دهد در اين باب دلايلى پذيرفتنى است كه بر گرفته شده از عقل، سنت، قواعد اصول و قرآن باشند.
براى هر كدام مثالى را به ترتيب مورد مطالعه قرار مى‏دهيم: 
در تأويل آيه "و اذا أردنا أن نهلك قرية أمرنا مترفيها قفسقوا فيها" اسراء/16 مى‏گويد: 
"مأمور به از كلام محذوف است و تقدير آن است كه "امرنا هم بالطاعة ففسقوا فيها" ما ايشان را اطاعت فرماييم ايشان نا فرمانى كنند و واجب نبود كه براى آن كه ذكر فسق عقيب امر باشد كه او مامور به باشد بلينى كه گويد: "امرته قصصى" اهلاك به مجرد خود ناخن باشد و نه قبيح بل اگر واق عشود بر وجهى كه ظلم باشد قبيح باشد و اگر بر وجه استحقاق يا امتحان بود. حصن باشد و اراده خدا تعلق ندارد الا با هلاكى مستحق نكو"26
در مورد آيه "بل يداه مبسوطتان" مائده /63، بر اساس قاعده ازدواج كه اصلى است در علم بديع و مطابق آن از دو لفظ همانند معانى متفاوت اراده مى‏شود، مى‏گويد: "قديم در اين باب طريقه ازدواج مراعات كرد چون ايشان (جهودان) وصف او كردند از ره عبارت دست كردند، حق تعالى هم به آن عبارت رد كرد بر ايشان نبينى كه در برابر مغلولة مبسوطه گفت! يعنى اگر بر مجاز شما وصف كردى، دست او را به آن كه مغلوله است خلاف آن است بل مبسوط است تا جواب مطابق اعتراض بود... ب همعنى جارحه نيست... از آنجا كه درست شده است بالادلة القاطعة كه او جسم نيست... در آيه جز نعمت نيست چون كنايه زا نعمت به يد كرد و دست دو باشد، يداه گفت" 27
در مورد آيه "فما بكت عليهم السماء و الارض" دخان /29 مى‏گويد: 
"اين كنايت است از آن كه ايشان را در زمين عملى صالحى نبود كه به آسمان بردند و اين تأويل از عبدالله عباس روايت كردند و از او پرسيدند كه آسمان و زمين بر ايشان نگريست. آسمان و زمين بگريد؟ گفت: آرى، مصلاه فى الارض و مصعد عمله فى السماء و مطابق اين خبر است كه انس روايت كرد كه رسول (ص) گفت: هيچ مومنى نباشد و الا براى او در آسمان دو در بود درى كه از او روزى‏اش فرود آيد و درى كه از او عمل بالا رود چون بميرد، آن درها بر او بگريند معنى آن باشد كه مختل مانده و بسته"28
در رابطه با آيه: "ألقيا فى جهنّم كل كفّار عنيد" ق /24 اين تأويل را مى‏پذيرد كه مخاطبان خداوند پيامبر (ص) و على (ع) است و پيامبر (ص) مقاسمه با دوزخ را به على (ع) واگذار خواهد كرد آن گاه مى‏افزايد: 
دليل اين تأويل حديث حارث همدانى است كه على (ع) او را گفت: 
يا حار همدان من يموت يرنى
من مؤمن او منافق قبلاً 
و أفت عند الصراط معترض
فلا تخف عشرة و لازللا
اقول للنار حين توقف
للعرض ذريه لا تقربى الرجلا29/1
ابوالفتوح آيه "و ليحملنّ أثقالهم و أثقالا مع اثقالهم" عنكبوت /13، را با آيه "ألاّ تزر و ارزة و زر أخرى" نجم/38، ناسازگار ديده و در رابطه با حل مشكل مى‏گويد:
"اين آيت محكم است و محمول بر ظاهر خود و آن آيت متأول است و آن آن است كه آن آيت در أئمه و دعاة ضلالت آمد و گفت ايشان بار گناه خود بر گيرند و... بار گناه آنان كه به دعاى ايشان صاّ شده باشند يعنى مثل آن و نه عين آن، چنان كه گفت: "من سنّ سنته سيئة فله وزرها و وزر من عمل بها الى يوم القيامة من غير أن ينقص من وزره شى‏ء" معنى آن است كه و مثل وزر من عمل بها" 29/2.
در آيه "أنهم ملاقوا ربهم" بقره /46 كه از متشابهات است، ابوالفتوح به قصد پيش‏گيرى از شبهه رؤيت خداوند، به تأويل آن پرداخته مى‏نويسد: 
"اصل ملاقات در لغت مقابله بود بر وجه مقاربت، تا حد ملاصفت نيز باشد... و حقيقت اين، در دو جسم بود و لقاء و ملاقات به معناى رؤيت نيست و در آيت، مضاف محذوف است و مضاف اليه به جاى او نهاده، چنان كه "وسئل القرية" يوسف /82 و "جاء ربك" فجر /22 و اين طريقتى است عرب را معروف و دليل بر آن كه لقاء به معناى رؤيت نيست قوله تعالى "فأعقبهم نفاقاً فى قلوبهم الى يوم يلقونه" توبه /77 و انفاق است كه كافران و منافقان خداى را ببينند... پس معنى آن است كه ملاقوا ثواب ربّهم، ايشان را به ثواب خداى وصول ثواب باشد"30
ابوالفتوح، كفر و ارتداد مؤمن را نمى‏پذيرد و رخدادهاى تاريخى و عينى كه حكاى تاز انحراف مومنى دارد بر اساس تقيه يا تظاهر به ايمان توجيه مى‏كند و اجماع و بطلان حبط اعمال را دو پايه اصلى دليل خود مى‏شناسد، ذيل آيه "كفروا بعد ايمانهم" آل عمران /89 و "من يرتدد منكم عن دينه" بقره /217 مى‏آورد: "بدان كه ارتداد مؤمن به نزديك ما درست نبود براى آنكه اجماع است كه بر ايمان، استحقاق ثواب ابد بود و بر كفر استحقاق عقاب ابد بود و جمع بين الاستحقاقين على سبيل التأبيه در حق يك شخص متعذّر بود، براى آن كه صحت استحقاق، تبع صحت وصول است و چون وصول صحيح نبود، استحقاق متصور نبود مگر آن كه احباط گويند كه كفر او ايمانش را محبط كرد يا عقاب كفرش ثواب را محبط كرد و چون احباط درست نيست، بنا كردن بر او درست نباشد پس آن را كه ببينند از مسلمانان كه مرتد شود، يا ايمانش درست نبوده باشد يا اظهار ارتداد و كفر كه كند بر سبيل تقيه يا غرض ديگر بود".
در بسيارى از موارد، در اين تفسير، به دليل اهتمام بيشتر به مضمون و محتواى آيات، قرآن، عقل و قواعد گفتارى يا دستورى ادبيات عرب در تعامل با هم تأويل پيشنهادى را به حمايت مى‏گيرد. به كارگيرى اين روش ضمن اطالعات گسترده ابوالفتحو، استوارى جايگاه تفسيرى وى را در ميان ديگر تلاشهاى معاصرش در عرصه تفسير نمودار مى‏سازد. از اين قبيل است تأويل آيه: "و لقد ذرأنا بجهنّم كثيرا من الجن و الانس" اعراف /179 كه درباره آن مى‏گويد: 
"ماضى به معناى مستقبل است و "ذرأ" به معنى "ستذرء" باشد، چنان كه "نادى اصحاب الجنة" "نادى أصحاب النار" و "نادى أصحاب الاعراف" اعراف /44 و 50 و 48، المعنى سينادى آنكه معنى آن باشد كه در نشأت اخرى، خداى تعالى اينان را باز آفريند. و براى آن باز آفريند ايشان را تا به دوزخ بردشان و عقوبت كند به جز اى كفر و معاصى كه در دنيا كرده باشند... استعمال ماضى به معناى مستقبل در كلام عرب شايع و جايز است و در قرآن و اشعار عرب بسيار است اما اين كه لام براى غرض باشد بر حقيقت چنان كه خدا ايشان را در اصل خلقت براى دوزخ آفريده باشد و براى آن كه معنى آن باشد كه در نشأت اخرى، خداى تعالى اينان را باز آفريند و براى آن باز آفريند ايشان را تا به دوزخ بردشان و عقوبت كند به جزاى كفر و معاصى كه در دنيا كرده باشند... استعمال ماضى به معناى مستقبل در كلام عرب شايع و جايز است و در قرآن و اشعار عرب بسيار است اما اين كه لام براى غرض باشد هر حقيقت چنان كه خدا ايشان را در اصل خلقت براى دوزخ آفريده باشد و براى آن تا كفر آرند و معصيت كنند تا ايشان را به دوزخ برد و از ايشان كفر و معاصى خواهد، اين نشايد براى آن كه اين قبيح باشد و قديم از فعل قبيح و ارادات قبيح متعالى است، براى آن كه عالم است به قبح قبيح و مستغنى است از فعل قبيح و عالم است به آن كه مستغنى است. دگر آن كه فاعل قبيح منقوص باشد و بر صفت نقص حاصل بود. دگر آن كه قرآن سراسر به خلاف اين است و هر جا كه لام غرض گفت، بر حقيقت تعليق كرد به ايمان و طاعت و گفت "و ما خلقت الجّن و الانس الا لبعبدون" ذاريات /56، "و ما أرسلنا من رسول الاّ ليطاع باذن اللّه" نسا/64، "و لقد صرّفنه بينهم ليذّكرّوا" فرقان /50، "و لقد أرسلنا رسلنا بالبينات و أنزلنا معهم الكتاب و الميزان بالقسط ليقوم الناس بالقسط" حديد /25، "انا ارسلناك شاهدا و مبشرا و نذيرا لتؤمنوا بالله و رسوله" فتح /8؛ اگر اين "لام"ها غرض را باشد و آن لام نيز غرض باشد، مناقص باشد و قرآن منزه است از آن كه در او تناقض باشد"32

نقش محكمات در تاويل متشابهات

در ميان ابزار مختلف تأويل، آيات محكم كه از نظر ابوالفتوح قسمت بيشتر قرآن را تشكيل مى‏دهد.33 از نظر ايشان كارايى و كار آمدى ويژه دارد چونان كه در توصيف آن مى‏گويد: 
"محكم آن باشد كه مراد از ظاهرش مفهوم شود و ام الكتاب است يعنى اصل كتاب است و امّ در كلام عرب اصل باشد چنان كه مكه را ام القرى گويند و رايت را كه لشكر را مفرع با او بود. آن را ام گويند و مادر را كه مفزع كودكان باشد و مرجع ايشان با او بود، ام از اين جا گويند و اين فعل باشد به معناى مفعول و اصل كلمه از امّ باشد و آن قصه بود پس هر مقصودى مرجوع را ام گويند و براى آن ام خوانند آن را كه رجوع متشابه به او باشد و حمل متشابه بر او كنند و مفزع در حل مشكل او باشد".34
چنين مرجعيتى مى‏طلبد كه نگاه جداگانه‏اى به نقش روشنگرى آيات محكم انداخته و چگونگى بهره‏گيرى ابوالفتوح را از قرآن براى فهم قرآن دوباره خوانى كنيم!
در متن تفسير روض الجنان مراجعه به قرآن در حوزه تأويل به سه گونه صورت مى‏گيرد:

يك. عرضه تأويل بر سياق و ظاهر

ابوالفتوح در مقام تأويل، پى جوى نگاه آيه مورد مطالعه و آيات پيرامونى آن، ديده مى‏شود و گويا مى‏خواهد رد قدم اول داورى ظاهر و سياق آيه متشابه را به گواهى بگيرد. در اين رابطه مطالعه چند نمونه خالى از فايده نمى‏نمايد:
نمونه نخست: ابوالفتوح اطلاق آيه "فمن يعمل مثقال ذرّة خيراً يره و من يعمل مثقال ذرّة شرّاً يره" زلزله /7 و 8، قابل قبول نمى‏داند به همين دليل در پى تاويل است. اول تأويل محمد بن كعب را نقل مى‏كند كه بر اساس آن، كافر پاداش كار نيكش را قبل از مرگ دريافت مى‏كند و مؤمن كيفر كارهاى شرش را در دنيا مى‏بيند و اين تأويل را مخالف ظاهر آيات مى‏داند كه درباره پاداش و جزاى اخروى سخن مى‏گويد، از اين رو پيشنهاد تخصيص سازگار با ظاهر را مى‏كند. 
"تأويل درست آيت آن است كه از ظاهر عدول نكنند و مراعات ظاهر كنند الا آنچه دليل از آن منع كند، گويند معنى آن است كه خداى تعالى مبالغت فرموده در وعد و وعيد، گفت: هر كه مثقال ذره‏اى خير كند در دنيا، جزاى آن ببيند از ثواب، و هر كه مثقال ذره‏اى بكند از شر، جزاى آن ببيند از عقاب، و الا آنچه خداى خواهد عفو كند او را از آن چون مؤمن باشد. اما كافر چون خيرى كند آن را موقعى نبود؛ براى آن كه ايمان ندارد، و خير نه بر وجه قربت و عبادت كند پس لفظ "من" را تخصيص بايد كردن به اجماع".35
نمونه دوم: در آيه "ولو شاء ربك يجعل الناس أمة واحدة و لا يزالون مختلفين الا من رحم ربك و لذلك خلقهم" هود /118 و 119، اين شبهه زمينه دارد كه با توجه به وجود اختلاف بين انسانها اسم اشاره "لذلك" به اختلاف باز خواهد گشت و نه رحمت؛ و گرنه از كلمه مؤنث "تلك" بايد استفاده مى‏شد، به دست مى‏آيد كه خداوند وحدت جامعه بشرى را نمى‏خواهد!
ابوالفتوح در مقام تأويل مى‏گويد:
"كنايت ]ذلك[ به لفظ رحمت نزديك‏تر است از آنكه به لفظ اختلاف و رد الكنايه الى اقرب المذكورين أولى... تأنيث رحمت نه حقيقى است، و چون تأنيث نه حقيقى باشد از او به لفظ تذكر و تأنيث كنايت كند و وصف كنند. ألاترى الى قوله تعالى "انّ رحمت الله قريب من المحسنين" اعراف /56 لم يقل قريبة"36
نمونه سوم: ظاهر آيه "انا فتحنا لك فتحا مبينا. ليغفرلك الله ما تقدم من ذنبك و ما تأخرّ ويتّم نعمته عليك" فتح /1-2، شبهه عدم عصمت پيامبر (ص) را مى‏نمايد، ابوالفتوح تأويل سازگار با ظاهر را اين مى‏داند كه خداوند به وسيله فتح، اذيت و آزار مخالفان پيامبر (ص) را زايل كرد.
"قول ديگر آن است... تا بيامرزد خداى آنچه متقدم است و در پيش افتاد از گناه امت تو كه با تو كردند و از گناه ايشان آنچه با تو متأخر است زمانش كه با تو كردند و ذنب مصدر است يك بار با فاعل اضافت كنند و يك بار با مفعول... يعنى گناهى كه امت با تو كردند از جفا و ايذاء و منع و صدّ و جز آن... معنى مغفرت بر اين تأويل فسخ و نسخ و ازالت احكام دشمنان باشد بر او... معنى آن است كه كارهايى كه دشمنان تو كردند باطل كنم از كيد و مكر كه در حق تو بعضى كردند و بعضى خواستند كردن. اين تأويلى است مطابق ظاهر و موافق ادلت عقل در تنزيه انبيا از ذنوب كباير و صغاير و تعلّق لام غرض فى قوله "ليغفرلك" بما تقدم من الكلام و الا چه تعلّقى باشد مغفرت گناه را به فتح مكه و حديبيه و چگونه غرض تواند بود در اين معنى و اتمام نعمت به اين تأويل لايق است."37
نمونه چهارم: ظاهر و اطلاق آيه "و ما تشاءؤن الا أن يشاء الله" انسان /30 و تكوير /29 گوياى اين است كه گناهان انسان نيز متعلق مشيّت خداوند است. ابوالفتوح تأويل آيه را اين مى‏داند كه با توجه به سياق اين آيه در دو سوره ياد شده متعلق مشيت انسانها و خداوند، راه به سوى خداوند و استقامت است كه در آيه پيش از اين آيه مطرح مى‏باشد و نه مطلق كارهاى مورد اراده انسان، تعلق مشيت خدا به اين دو مشكل نمى‏آفريند.
"مشيت در آيت از ما و از قديم تعالى مبهم است معلّق نيست به چيز معين لا بد آن را متعلقى باشد و تعليق آن كردن به آنچه در آيت است من قوله "فمن شاء اتخذ الى ربه سبيلا" اولى‏تر باشد از آنچه تعليق كنند به آنچه او دليل نباشد" 38
"مجبران به اين آيت تمسكى نيست براى آن كه مشيت هم از ما و هم از خدا متعلق نيست به چيزى لابد تعليق بايد كردن آن را به چيزى تا آيت معنى دار شود و كلام را فايده پديد آيد و اولى‏تر چيز كه تعليق كنند مشيت را به او استقامت است كه ياد شده است در آيت ]"ان هو الاذكر للعالمين لمن شاء منكم أن مستقيم"[... بر اين وجه معنى آن باشد كه شما استقامت نخواهى الا آنگه كه خداى خواهد و اين با مذهب عدل راست است".39

دو. عرضه تاويل بر آيات كنش گر

بعد از اهميت گواهى ظاهر و سياق آيه مورد مطالعه، ابوالفتوح براى استحكام و استوارى تأويلى، به كل قرآن نگاه نموده و درصدد دستيابى به آيتى است كه به گونه‏اى نسبت به آيه مورد مطالعه نظارت تبيين گرانه دارد، به عنوان نمونه: 
رد مقام شبهه زدايى از آيه "انا جعلنا فى أعناقهم أغلالا" يس /8 مى‏گويد: 
"كنايت است و عبارت بر طريق مبالغت از جهل و عناد و نفور ايشان از ايمان تا پندارى ممنوع اند از آن به غل و قيد كه به هيچ وجه تن در نمى‏دهند و اختيار نمى‏كنند...
تو پندارى كه اينان ايمان نمى‏توانند آوردن... در دگر آيت مصرّح گفت اين بر وجه تشبيه است فى قوله "كأنّه لم يسمعها كأنّ فى أذنيه و قراً" لقمان /407
جهت شبه زدايى از آيه 118 و 119 سوره هود و بيان اين مطلب كه "لذلك خلقهم" به وحدت اشاره دارد و نه اختلاف ؛ مى‏گويد: 
"ذلك راجع است الى كونهم امة واحدة مجتمعين على الايمان و اين وجه لايقى است براى آن كه اتفاق است كه خدا خلقان را براى ايمان و طاعت آفريد: "و ما خلقت الجّن و الانس الا ليعبدون" ذاريات/4156
براى رفع اشكال جبر از آيه "و ما تشاؤون الا أن يشاء الك" انسان/30، آيات ذيل را به گواهى مى‏طلبد.
"خداى تعالى گفت: "يريد الله بكم اليه و لا يريد بكم العسر" بقره /185، دگر آن كه گفت: "ما يريد الله ليجعل عليكم من حرج و لكن يريد ليطهركم" مائده /6، و هيچ عسر و حرجى نيست از كفر عظيم‏تر"42
در تأويل آيه "ختم اللّه على قلوبهم" بقره مى‏نويسد:
"وجه دگر آن است كه مراد به اين طبع و ختم نه چيز مانع باشد از ايمان، نبينى كه در دگر آيت گفت: بل طبع الله عليها بكفر هم فلا يؤمنون الا قليلاً" نساء /155، ايشان ايمان نياوردند با آن مهر الا اندكى، و اگر مانع بودى اندك و بسيار را مانع بودى".43

سه. عرصه تأويل بر آيات مشابه

سومين و آخرين نوع مراجعه به قرآن به قصد شناخت كه او خداوند از آيات متشابه در تفسير روض الجنان، مراجعه به آياتى است كه معناى صريح آنها با تأويل مورد نظر همخوانى دارد و نه كنش تفسيرى و تبينى بنابراين نتيجه مراجعه اين خواهد بود كه اين تأويل مخالف عرف قرآ ننيست، از باب نمونه: 
در آيه "فاليوم نفسيهم كما نسو القاء يومهم هذا" اعراف /51، به خداوند و گناهكاران به صورت يكسان نسبت نسيان و فراموشى داده شده است، ابوالفتوح مى‏گويد نسيان خدا به معناى حقيقى خود نيست، اين كه دو كلمه هم خانواده در دو معناى ناهمگون به كار مى‏رود، روش ازدواج ناميده شده و در برآن نمونه‏هايى دارد.
"نسيان از ايشان حقيقت باشد و از خدا مجاز بر سبيل ازدواج، چنان كه گفت: "و جزاء سيئة سيئة مثلها" شورى /40 و قوله "فمن اعتدى عليكم فاعتدو اعليه" بقره /194، "و ان عاقبتم فعاقبوا بمثل ماعوقبتم"44 نحل /126.
در اين آيات، سيّئه، اعتدا و عقوبت تكرار شده و يكى به معنى حقيقى و ديگرى به معنى مجازى مى‏باشد. 
نمونه دوم تأويل آيه ذيل است "و اذأخذ ربك من بنى آدم من ظهورهم ذريّتهم و أشهد هم على أنفسهم، ألست بربكم قالوا بلى شهدنا أن تقولوا يوم القيامة انا كنّا عن هذا عاقلين" اعراف /172؛ كه در آن آمده است:
"وجه دوم در تأويل آيت آن است كه چون خدا ايشان را از بديع فطرت و از كمال صنعت چنان آفريد و تركيب عجيب و آيات و دلايل و عبر در خلق ايشان كه دليل كند بر آن كه ايشان را خالق است قادر، عالم، حى، موجود، حكيم، سميع، بصير، مريد... حاصل بر صفات كمال در اين خلق بمنزلت كسى بود كه گواه بر ايشان گيرد تا انكار نتوانند كردن كه اين جمله را خالق و آفريدگارى و مقدرى و مدبرى بايد و ايشان در اين باب بمنزلت معترفى باشند و اگر چه آن جا اشهادى و اعترافى حقيقى نباشد چنان كه خداى تعالى گفت: "ثم استوى - الى السماء و هى دخان فقال لها و الارض أتينا طوى او كرها قالتا أتينا طائعين" فصلت /11 و بر حقيقت نه از خدا قولى بود و نه از آسمان و زمين"45
موارد زير نيز از نسخ همين گونه گواهى خواهيهات كه ابوالفتوح درباره آن مى‏گويد:
"استوى" در آيه "ثم استوى على العرش" حديد/4 به معنى قصد است چنان كه در آيه: "ثم استوى الى السماء" فصلت/11 به اين معنى آمده است. 46
از رؤيت در "ارنى انظر اليك" مثل آيات: "الم‏تر كيف فعل ربك باصحاب الفيل" فيل /1 "الم‏تر كيف عل ربك بعاد، حجر/5 و "الم‏تر كيف مد الظل" فرقان /45، علم بى شايبه و خالى از ترديد اراده شده است.47
تأويل "نظر" در آيه "وجوه يومئذ ناظرة الى ربها ناظرة" قيامت /23؛ انتظار است همانگونه كه در آيه "و انى مرسلة اليهم بهدية فناظرُ بهم يرجع المرسلون" نمل /35 اين معنى را مى‏رساند.48

نقد نگاه مخالف

نقد و بررسى ديدگاه مخالف در تفسير روض الجنان چشم گير است. ابوالفتوح در دو بخش تفسير و تأويل با حوصله‏مندى فهم و نقد افكار مخالفانش را مورد توجه قرار مى‏دهد.
در قسمت تأويل، به خصوص تاويل آيات ذات، صفات و افعال خداوند، حساسيت ابوالفتوح شدت بيشتر پيدا مى‏كند و احياناً بعد از نقد مبانى تأويل ديگران اين سوال را مطرح مى‏كند: "اگر گويند چون تأويل مخالفان باطل كردى تأويل درست چيست؟"49
اين نشانه عنايت ايشان به روش مقايسه‏اى و نفاد نه مى‏باشد.
نقد و سنجش در روض الجنان بر پايه همان مبانى صورت مى‏گيرد كه منبع مقبوليت تأويل در اين تفسير شناخته شده است و عمده‏ترين آنها عبارت است از قواعد و قوانين مربوط به ادبيات عرب، ظواهر آيات و عقل كه براى كاركرد هر كدام نمونه يا نمونه‏هايى به دقت و مطالعه مى‏نشينيم: 
در رابطه با تأويل آيه "ثم استوى على العرش" سخن بعضى متكلمان را نقل مى‏كند كه مى‏گويد ممكن است "استوى" نام و عنوان اختصاصى آفرينش عرش و آسمانها باشد، آنگاه مى‏گويد:
"اين معنى از لغت شاهدى ندارد و تخصيص شايد من غير دليل مخخصص"50
يكى از تأويلها در مورد آيه "بورك من فى النار" سخن مجاهد و ابن عباس مى‏باشد كه متكى بر زيادت "مَن" و تقدير "بورك فى النار و فيمن حولها" است و دليل آن قرائت "ابى" مى‏باشد كه "بوركت النار و من حولها" خوانده است. ابوالفتوح مى‏گويد: "اين تأويل ضعيف است براى آن كه زيادت "ما" معروف است و شايع در كلام عرب و زيادت "من" معروف نيست."51
نمونه ديگر تأويل آيه "وجوه يومئذ ناظرة الى ربها ناطرة" توسط مشبهه و اشاعره است كه بر اساس آن رؤيت خداوند را عملى مى‏داند، ابوالفتوح با استناد به لغت و ادبيات عرب به نقد آن پرداخته مى‏گويد:
"نظر در كلام عرب بر وجوه است از جمله وجوه و اقسام هيچ نيست كه فايده رؤيت مى‏دهد. نظر آيد به معنى تقليب حدقه درست به جهت مرئى طلب رويت او را مى‏آيد به معنى فكر و انديشه مى‏آيد به معنى انتظار مى‏آيد به معنى مقابله مى‏آيد به معنى رحمت و از اين وجوه هيچ رويت نيست و انما تقليب حدقه است كه مشتبه است برايشان براى آن كه در رأى به حاست سبب رويت است و دليل بر آن كه نظر به معنى رؤيت نيامده است آن است كه عرب اثبات نظر كنند و نفى رؤيت آن جا كه گويند نظرت الى الهلال فلم اره، نگريدم نديدم اگر نظر به معنى رؤيت بودى ابن كلام متناقض بودى به منزله آن بودى كه گفتى رأيت الهلال و لم اره و اين باطل است... دليل ديگر باشد كه موضوع اين لفظ دگر است و موضوع آن دگر"52
ذيل آيه "هل ينظرون الا أن يأتيهم الله فى ظلل من الغمام و الملائكة" بقره /210 چند احتمال را به عنوان تأويل نقل مى‏كند كه در يكى از آنها "فى" به معنى "با" است و مراد آوردن ابر، در ديگرى مراد آمدن امر خداوند است و در سومى اتبان به معنى قصد مى‏باشد آنگاه ابوالفتوح مى‏گويد اگر به ظاهر و سياق آيه نگاهى اندازيم پى مى‏بريم كه نياز به اين تاويلها نيست زيرا: 
"اينان بر حقيقت خود است، مورد ايست تهديد و وعيد است كافرانى را كه ايشان را عند نزول آيت و ظهور بينات "هيچ، ايمان نمى‏آورند. خداى تعالى گفت: آنچه ممكن است با اينان كرده شده از باب تسهيل سبيل تكليف، از اقدار و تمكين وعدّت و ساز و آلت و ازاحت علت و نصب ادلّت و بعثت انبيا و انزال كتب و اظهار معجزات و ترادف ادله چنانستى كه حق تعالى گفت: من اين همه بكردم ايمان نياوردند مگر انتظار محال مى‏كنند از آمدن من به نزديك ايشان در ظله‏هاى ابر با فرشتگان و اين بر سبيل استعباد و استحاله گفت و قطع طمع رسول از ايمان ايشان... در مثل اين موضع تأويل اين حديث از قراين او جويند و از معنى و فحواى خطاب"53
مقصود ابوالفتوح اين است كه اگر اين آيه همراه با آيه پيشين مطالعه مى‏شد، تاويلهاى ياد شده قابل طرح نمى‏نمود. در آيه قبل آمده است: "فان زللتم من بعد ما جاءتكم البينات فاعلموا أن الله عزيز حكيم" كه در آن از عدم تأثير ادله قناعت بخش سخن رفته است.
نمونه ديگر از نقد بر پايه ظاهر آيه نقد تأويل ابوعلى رودبارى مى‏باشد، ابوعلى مى‏گويد در آيه: "انا فتحنالك فتحا مبينا ليغفر لك ما تقدم من ذنبك..." است محقق نيست مقدر است يعنى "لو كان لك ذنب قديم او حديث لغفرناه لك". ابوالفتوح مى‏گويد: 
"اين قول نيك است جز آن است كه خلاف ظاهر است"54 بعضى نمى‏تواند عنايت و نتيجه فتح مكه شمرده شود، زيرا ظاهر لام غايت در "ليغفر لك" حكايت از چيز موجود و محقق خبر مى‏دهد تا نتيجه فتح به حساب آيد.
ابوالفتوح در رابطه با خبر واحد و ميزان اعتبار آن مى‏گويد:
"براى اخبار آحاد ظاهر قرآن و محكم را رها نكنند"55
"به هيچ حال مقتضى عقل براى خبر واحد رها نكنند"56
به همين دليل تأويل اخبارى‏ها را كه متكى بر خبر است و حكايت از بيرون كشيده شدن نسل آدم و گرفتن از آنها در عالم ذر، دارد به دليل ناسازگاريش با عقل و ظاهر قرآن، به نقد مى‏گيرد: "اما مخالفت او دليل عقل را از آن جاست كه حال اين فرزندان كه دعوى مى‏كنند كه خداى تعالى ايشان را بيرون آورد بر صورت ذر و با ايشان خطاب كرد. تقرير كرد ايشان را بقوله: "الست بربكم" از دو بيرون نبود يا كامل عقل بودند يا نبودند؟ اگر كامل عقل نبودند از حكيم نيكو نبود خطاب باايشان و تقرير با ايشان و اگر كامل عقل بودند، لا محال بايد تا آن حال ياد دارند و فراموش نكنند كه عاقل مثل اين حال و كمتر آن در شهرت و نادرگى با كمال عقل فراموش نكنند، چون هر دو قسمت باطل است دليل كند بر بطلان اين قول" 57
در رابطه با مخالفت اين تأويل با قرآن، مى‏گويد: 
"ايشان را شبهت از آن افتاد كه گمان كردند كه لفظ "ذريّه" متاول نباشد جز اطفال صغار را و پنداشتند كه اشتقاق آن از "ذر" است و اين انديشه خطا است براى آن كه جمله بشر را ذريت آدم خوانند از كوچك و بزرگ قال الله: "ربنا و أدخلهم جنات عدن التى وعدتهم و من صلح من ابائهم و ازوجاهم و ذرياتهم" غافر/8 و لفظ صالح واقع نباشد الا بر بالغان و عاقلان دون الاطفال"58

يادآورى و سخن پايانى

تمام ديدگاه‏هاى تأويلى در نهايت به دو گروه تقسيم مى‏شوند: گروهى كه تاويل را رد متن و قالب لفظ جست و جو كرده و دلالت وضعى و راهكارهاى عقلى لفظى را مسير دستيابى به آن مى‏شناسد و گروهى كه از به عنوان بطن يا بطلان و حقيقت دور از متن ياد كرده و دسترسى به آن را بيشتر مربوط به امدادهاى غيبى مى‏داند.
ابوالفتوح خود را وابسته به به گروه اول معرفى كرده و شايد تنها مفسر شيعى باشد هيچگاه از واژه ظهر و بطن نام نبرده است با اين كه اعتقاد به وجود بطن براى قرآن، از ويژگيهاى تفكر شيعى قلمداد شده است. 59 
راز اين پرهيز ناپيداست، قضاوت دقيق نيازمند مطالعه جداگانه‏اى مى‏باشد.

پی نوشت‌ها:

1 - براى مطالعه تفاوت ديدگاه‏ها در باب ناويل، مراجعه شود به همين فصلنامه شماره 21 و 22 مقاله "تاويل در منظر ديدگاه‏ها و انديشه‏ها 
2 - رازى، شيخ ابوالفتوح، روض الجنان و روح الجنان فى تفسير القرآن، مشهد، بنياد پژوهشهاى اسلامى، به كوشش و تصحيح دكتر محمد جعفر ياحقى و دكتر محمد مهدى ناصح، ط اول، 24/1
3 - همان، 2/1
4 - همان، 5/1
5 - همان، 179/4
6 - همان، 24/1
7 - همان، 150/10
8 - همان، 179/4
9 - همان، 3-4/1
10 - همان، 5/1
11 - همان، 86/2
12 - همان، 150/10
13 - همان، 5/1
14 - همان، 101/16 م 
15 - همان، 174/4
16 - شاطبى، ابراهيم، الموافقات فى اصول الشريعة، بيروت، دار الكتب العلميه، 63/3-4
17 - روض الجنان و روح الجنان، 183/4
18 - همان، 2/1
19 - همان، همان
20 - همان، 4/1
21 - همان، 113-114/1
22 - همان، 4/1
23 - همان، 273/20
24 - همان، 58/20
25 - همان، 323/18
26 - روض الجنان، 203/12
27 - روض الجنان، 53/7
28 - همان، 213/17
29/1 - همان، 72/18
192/18 - 29/2
30 - همان، 259/1 و 260
31 - همان، 201-202/3 و 420/4
32 - همان، 23/9 و 24
33 - همان، 4/1
34 - همان، 174/4
35 - همان، 367/20
36 - همان، 349-350/10
37 - همان، 324-326/17
38 - همان، 93/20
39 - همان، 169/20
40 - همان، 136/16
41 - همان، 350/10
42 - همان، 93/20
43 - همان، 114/1
44 - همان، 212/8
45 - همان، 8/9
46 - همان، 218/8
47 - همان، 386/8
48 - همان، 56/20
49 - همان، 56/20
50 - همان، 218/8
51 - همان، 8/15
52 - همان، 54/20
53 - همان، 168/3
54 - همان، 324/17
55 - روض الجنان، 214/1
56 - همان، 146/4
57 - همان، 7/9
58 - همان، 8/9
59 - جهت توضيح بيشتر مراجعه به فصلنامه پژوهشهاى قرآنى شماره 21-22 مقاله تاويل در منظر ديدگاهها و انديشه‏ها
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 11 خرداد 1394 ساعت: 20:00 منتشر شده است
برچسب ها : ,,
نظرات(0)

ليست صفحات

تعداد صفحات : 68

شبکه اجتماعی ما

   
     

موضوعات

پيوندهاي روزانه

تبلیغات در سایت

پیج اینستاگرام ما را دنبال کنید :

فرم های  ارزشیابی معلمان ۱۴۰۲

با اطمینان خرید کنید

پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست.

 سامانه خرید و امن این سایت از همه  لحاظ مطمئن می باشد . یکی از مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه   09159886819  در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما  فرستاده می شود .

درباره ما

آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس