سایت علمی و پژوهشی آسمان - مطالب ارسال شده توسط abedi

راهنمای سایت

سایت اقدام پژوهی -  گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان

1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819  -  صارمی

2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2  و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی  (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .

3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل http://up.asemankafinet.ir/view/2488784/email.png  را بنویسید.

http://up.asemankafinet.ir/view/2518890/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86.jpghttp://up.asemankafinet.ir/view/2518891/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%20%D8%A8%D9%87%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA.jpg

لیست گزارش تخصصی   لیست اقدام پژوهی     لیست کلیه طرح درس ها

پشتیبانی سایت

در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا  پیام بدهید
آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet

همگرایی و فروپاشی نهاد خانواده در قرآن

بازديد: 135
همگرایی و فروپاشی نهاد خانواده در قرآن

سید ابراهیم سجادی

چکیده: نويسنده در آغاز ديدگاه‏هاى متفاوت راجع به پيشينه تاريخى چگونگى شكل‏گيرى خانواده را مطرح مى‏كند، آن گاه سلامت خانواده مورد بررسى قرار داده نظریات متعددی از جمله دیدگاه قرآن را در این زمینه مطرح می کند. سپس از فروپاشى خانواده سخن گفته، علل و اسباب آن‏را نيز از منظر قرآن بحث مى‏كند و در اين راستا عوامل فروپاشى را به دو دسته برون خانوادگى و درون خانوادگى تقسيم كرده از قسم نخست به طرح و توسعه آزادى جنسى از سوى غير مسلمانان اشاره كرده و از قسم دوم به ناهمگونى شخصيتى، فقدان درك متقابل و احساس مشترك، بى‏توجهى به حريم عفاف، مى‏پردازد. 

كليد واژه‏ها: خانواده/ فروپاشى خانواده/ همگرايى خانواده/ سلامت / خانواده در تاریخ / سلامت خانواده / عوامل فروپاشی خانواده / آزادی جنسی / ناهمگونی شخصیتی / درک متقابل / حریم عفاف.

«هیچ عصری مانند عصر ما خطر انحلال كانون خانوادگی و عوارض سوء ناشی از آن را مورد توجه قرار نداده است و در هیچ عصری مانند این عصر عملاً بشر دچار این خطر و آثار سوء ناشی از آن نبوده است».1
خانواده در طول تاریخ و در جوامع گوناگون، تعریف ها، گونه ها و ویژگی های خاص خود را داشته است.
از منظر فمینیزم چپ، در گذرگاه تاریخ، سه گونه ازدواج و رابطه زناشویی وجود داشته است:
ازدواج گروهی برای عصر توحش، ازدواج یارگیری برای عصر بربریت و تك همسری برای عصر تمدّن.2
در ازدواج گروهی برای نزدیكی جنسی درهم آمیخته، محدودیتی نبوده و هر زن قبیله ای به طور مساوی به هر مردی و هر مردی به هر زنی از همان قبیله تعلق داشت.3
نخستین محدودیتی كه به وجود آمد، محرومیت برادران از ازدواج با خواهران بود،4 در اثر این دگردیسی، چند برادر به صورت جمعی با چند زن به صورت مشترك ازدواج می كردند و همدیگر را «پنالو» یعنی همراه و شریك خطاب می كردند.5
در خانواده های گروهی، پدر نامعلوم و مادر شناخته شده بود، بدین طریق تنها تبار مؤنث رسمیت داشت.6 چنین موقعیتی برای زن، خاستگاه پیدایش خانواده مادرسالار گردید.7
با گسترش ممنوعیت ازدواج میان خویشاوندان، ازدواج های گروهی جای خود را به ازدواج یارگیر داد كه در آن هر زن، مردی را به عنوان شوهر بر می گزید. مرد، فرمان بردار، ولی با وجود آن مجاز بود شوهر چند زن باشد، اما زن نمی توانست چند شوهر داشته باشد، طلاق به سهولت انجام می گرفت و فرزند متعلق به مادر بود.8
وقتی گله داری به وجود آمد، مرد به تناسب كار و فعالیتش دارای ملك خصوصی شد، افزایش قدرت مرد سبب جایگزینی ازدواج تك همسر به جای ازدواج یارگیر گردید كه در آن مرد، سالار و فرمانروا و زن برده او و ابزار تولید نسل به حساب می آمد.9
دیدگاه مخالف دیدگاه فمینیزم چپ، بر این باور است كه خانواده پدرسالار، گسترده و متكی بر تك همسری همیشه وجود داشته و در نهایت جای خود را به خانواده هسته ای داده است.10 البته هر دو گروه این را می پذیرند كه تاریخ مكتوب، فقط خانواده پدرسالار تك همسر را به یاد دارد كه فعلاً خانواده هسته ای جای آن را گرفته است.
به هر حال تا اواسط قرن نوزدهم از واژه خانواده، معنایی جز خانواده گسترده به ذهن نمی آمد كه افراد و اعضای آن عبارت بودند از پدر با همسر یا همسران خود، پسر با همسران و فرزندان شان و سایر خویشاوندان.11
شاخص های عمده خانواده گسترده عبارت بود از مسكن مشترك، اقتصاد مشترك، و سرپرستی مشترك.12 در خانواده گسترده، ازدواج محصول جبر اجتماعی بود و نه عشق و علاقه شخصی، طلاق در آن رواج نداشت، ولی ازدواج مجدّد فراوان دیده می شد.13
از نیمه دوم قرن نوزدهم، خانواده گسترده در غرب رو به انحلال گذاشت، ازدواج از سلطه خانواده نجات پیدا كرد، پسرو دختر زود هنگام تر از گذشته با هم ازدواج كرده زندگی مستقلی را تشكیل می دادند. خانواده هسته ای كه پس از شكل گیری با تولد نخستین فرزند رو به گسترش می نهد و با تولد آخرین فرزند گسترش كامل می یابد، با ازدواج اولین فرزند رو به انقباض می نهد و با فوت شوهر (معمولاً) انقباض كامل می گردد و با فوت مادر انحلال صورت می گیرد.14 خانواده هسته ای از میان اعضای خانواده گسترده تنها با والدین خود ارتباط دارد.15
در تحول دیگری، به بهانه توسعه دمكراسی و رواج همجنس گرایی در غرب، رابطه جنسی دو همجنس نیز ازدواج نامیده شده جزء هنجارهای جامعه به حساب آمد.16
درباره عامل انحلال خانواده گسترده و جایگزینی خانواده هسته ای، دو دیدگاه وجود دارد؛ «فردریك لوپلی» (از فرانسه) و «ویلهلم هاینریش ریل» (از آلمان) تحولات ایدئولوژیكی در غرب را مؤثر می شناسند، به این معنی كه با پیدایش افكار آزادی خواه و تساوی طلبانه كه در نهایت دگرگونی های قانونی و اولویت حقوق فردی را در پی آورده، زمینه فروپاشی خانواده گسترده فراهم آمد.17
«پارسونز» جامعه شناس آمریكایی، بر این باور است كه با پیدایش نظام پولی و بازار، اندك اندك نظام خویشاوندی و نظام مالكیت خویشاوندی از بین رفت و خانواده گسترده كه وسایل تولید را از دست داده بود، به خانواده هسته ای تبدیل شد.
«رنه گونیك» جامعه شناس آلمانی، ضمن پذیرش ریشه یابی یادشده می گوید: در اثر تكامل صنعتی، ساختار درونی خانواده از بین رفته و كاركردهای ثانوی مانند كاركرد اقتصادی، آموزشی، بهداشتی، نگهداری سالخوردگان و… به سازمان دولتی واگذار شده است و خانواده قادر شد كه به كاركرد اولیه خود كه عبارت است از رشد شخصیت اجتماعی و فرهنگی كودكان، بپردازد.18
قرآن پیشینه تاریخی خانواده را با نگاه تبارشناختی ویژه خود، به مطالعه می گیرد و بر این باور پای می فشارد كه نخستین بار در روی زمین خانواده هسته ای شكل گرفت و ازدواج آدم(ع) و حوّا زمینه پیدایش اقوام و تیره های مختلف را فراهم ساخت:
«یا أیها الناس إنّا خلقناكم من ذكر و أنثی و جعلناكم شعوباً و قبائل لتعارفوا إنّ أكرمكم عندالله أتقاكم» حجرات/13
ای مردم! ما شما را از زن و مردی آفریدیم و شما را ملت ملت و قبیله قبیله گردانیدیم تا با یكدیگر شناسایی متقابل حاصل كنید، همانا ارجمندترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست.
از نگاه قرآن، خانواده گسترده، مجموعه ای شكل یافته از خانواده های هسته ای و افراد مجرد است كه با عنوان خویشاوندان بایستی از یكدیگر حمایت داشته باشند، پیوسته خانواده های هسته ای به خانواده گسترده تبدیل شده، فرد و خانواده هسته ای شخصیت و بخشی از آسایش خود را وامدار خانواده گسترده می باشند. این دو نوع خانواده ملزم به رعایت تكالیف حقوقی و اخلاقی می باشند كه به استحكام و استواری روابط آنها می انجامد.
در خانواده گسترده مورد قبول قرآن، رئیس خانواده نسبت به دارایی و اداره زندگی افراد و خانواده های زیردست خود، حق تصرف مالكانه و سالارمآبانه ندارد و شكل گیری خانواده های كوچك بایستی با علاقه و انتخاب دختر و پسر جوان باشد؛ و نه بر اساس سنت های قبائلی و عشایری.
بدین ترتیب هر دو نوع خانواده از نگاه قرآن رسمیت دارد و كاوشگران روابط خانوادگی بایستی خانواده هسته ای را در بستر خانواده گسترده مورد مطالعه قرار دهند.
گویا با توجه به چنین تلقی از خانواده برخی از دانشمندان مسلمان از خانواده تعریفی ارائه داده اند كه خانواده هسته ای و گسترده را هم زمان در بر می گیرد. ابن اثیر كه معمولاً واژه ها را در چارچوب مفاهیم دینی تعریف می كند، می گوید:
«الأسرة عشیرة الرجل و أهل بیته».19
خانواده عبارت است از خویشان نزدیك مرد و اهل خانه او.
یكی از جامعه شناسان می نویسد:
«خانواده به معنای اعم آن كه در قدیم بیشتر مورد توجه بوده است، پدر، مادر، فرزندان و تمام افرادی را شامل می شود كه در قانون مدنی به ترتیب اولویت می توانند از ماترك دیگری سهم الارثی داشته باشند، اما خانواده به معنای اخص عبارت است از شوهر، زن و فرزندان آنها».20
تكالیف حقوقی مربوط به میراث، یكی از مبانی ضرورت توجه به خانواده گسترده است كه در كنار آن نقش «عاقله» در پرداخت دیه قتل غیر عمد و تأمین نفقه اجداد و فرزندزادگان نیز بر چنین الزامی تأكید دارد.


سلامت خانواده در چند نگاه

درخارج از جهان اسلام، وقتی از سلامت خانواده یاد می شود منظور خانواده هسته ای است، و امروزه هیچ فرد، مؤسسه و پژوهشكده ای این آمادگی را ندارد كه به احیای خانواده گسترده بیندیشد یا فروپاشی آن را از روی دغدغه به بررسی بنشیند.
سلامت خانواده در نگاه عام، سلامت روابط زن و مرد است و سلامت روابط آن دو، رعایت حقوق متقابل بین آنها می باشد و حقوق همسران در نظام خانواده ـ با دو تلقی متفاوتی كه از آن صورت گرفته ـ پرتنش ترین بحث فكری و اجتماعی را به خود اختصاص داده است.
اختلاف درباره چند و چون حقوق زن و مرد در زندگی زناشویی، ریشه در خاستگاه طبیعی حقوق، یعنی نیازها و گرایش های روحی دارد، كه در نگاه بعضی همچون تفاوت اندام جنسی، به صورت متفاوت در زن و مرد وجود دارند، و از نظر برخی دیگر، آن دو بایدها و نبایدهای رفتاری و كشش های روحی همسانی دارند و به همین جهت در صحنه كار و جامعه نیز باید همانند باشند.
شهید مطهری در این رابطه می گوید:
«فرضیه تشابه حقوق خانوادگی زن و مرد مبتنی بر این است كه اجتماع خانوادگی مانند اجتماع مدنی است… زن و مرد با استعدادها و احتیاجات متشابه در زندگی خانوادگی شركت می كنند و سندهای مشابهی از طبیعت در دست دارند، قانون خلقت به طور طبیعی برای آنها تشكیلاتی در نظر نگرفته و كارها و پست ها را میان آنها تقسیم نكرده است.
اما فرضیه عدم تشابه خانوادگی مبتنی بر این است كه… قانون خلقت آنها را در وضع نامشابهی قرار داده و برای هر یك از آنها مدار و وضع معینی در نظر گرفته است».21
جریان فمینیستی در جهان، از نظریه تشابه گرا حمایت می كند و ادعای تفاوت زن و مرد را در گرایش ها و كوشش ها، پنداری می داند كه ریشه در سلطه مردان و اقدامات تربیتی آنها دارد. آنچه كه به عنوان ویژگی ذهنی و اخلاقی زن و مرد شناخته شده و مبنای حقوق در روابط زناشویی قرار گرفته است، در شرایط فعلی كه مردان از قدرت بیشتر برخوردار می باشند، دیگر حجیت و سندیت نخواهد داشت.
جان استوارت میل از فمینیست های لیبرال می گوید:
«طبیعت این دو مادام كه مناسبات كنونی را با هم دارند قابل شناخت نیست، اگر مردان در جامعه بدون زن و زنان در جامعه بدون مرد به سر برده بودند و یا اگر جامعه ای شكل گرفته بود كه در آن زنان زیر سلطه مردان نبودند، آن گاه می توانستیم درباره تفاوت های ذهنی و اخلاقی زن و مرد سخن بگوییم كه احتمالاً از طبیعت آنان سرچشمه می گیرند. آنچه را امروز طبیعت زنان می نامند چیزی یكسره تصنعی است؛ زیرا محصول سركوب در برخی جهات و تشویق در جهات دیگر است».22
وقتی فمینیست ها در برابر این پرسش قرار می گیرند كه در مواردی بین زن و مرد رابطه دوستانه و دلبستگی دیده می شود و این نمی تواند نماد فرادستی مردان و فرودستی زنان باشد، پس ریشه چنین رضایتمندی را باید در تفاوت ذاتی بین آن دو جست وجو كرد؛ در پاسخ می گویند:
«دلبستگی هایی این چنین عمیق، تنها در سایه حاكمیت ظالمانه ترین نهادها پدید می آید، انسان سپاسگزار كسی است كه می تواند بی هیچ ترحمی زندگی اش را بگیرد، ولی به اراده خود چنین نمی كند، در چنین وضعیتی قوی ترین احساس وفاداری و محبت و سپاس در انسان بیدار می شود.»23
حامیان نهضت زنان، فرا دستی مردان و فرودستی زنان را روبنای وضعیت اقتصادی آنها می شناسند و معتقدند تا زمانی كه زن وابسته و نیازمند به مرد برخوردار و ثروتمند باشد و به استقلال اقتصادی نرسد، این نابرابری بر روابط خانوادگی حاكم خواهد بود.
طرفداران نهضت زنان در رابطه با ریشه اصلی نابرابری فعلی زن و مرد از نظر حقوق، دیدگاه های ناهمگونی دارند؛ فمینیست های كمونیست، مالكیت خصوصی را سبب اصلی قدرتمندی مرد و به استثمار كشیده شدن زن می شناسند كه هم زمان با رواج تك همسری به وجود آمد، 24 فمینیست های رادیكال، بچه زایی را عامل اصلی مشكلات و وابستگی زنان به مردان می دانند،25 فمینیست های لیبرال، شرایط غیرعادلانه و قراردادی را خاستگاه فرودستی زن معرفی می كند.26
گرایش های گوناگون فمینیستی هر یك با نگاه به ریشه یابی مورد پسند خود، خانواده سالم را به تصویر می كشد كه در آن امتیازهای سنتی مرد، به چشم نمی آید و جای آن را برابری همه جانبه یا نسبی گرفته است.
كمونیست های فمینیست، ازدواج آزادانه و عاشقانه،27 لغوبودن تفوق مرد،28 رعایت تك همسری توسط زن و مرد،29 تبعید كودكان به كودكستان30 و اجرای طلاق با خواست زن و مرد31 را شاخص سلامت روابط خانوادگی شناخته، و عینیت یافتن آنها را مشروط می دانستند به اینكه وسایل تولید به ملكیت جامعه درآمده باشد و مالكیت خصوصی از میان برود.32
فمینیست های رادیكال، برای رهایی زن از حقارت و وابستگی، یاری جستن از فنّاوری و جایگزینی بچه آزمایشگاهی و علمی را به جای بچه زایی زن پیشنهاد می كنند.33
فمینیست های لیبرال، تندروی كمونیست ها و رادیكال ها را ندارند، ولی ریاست تاریخی مرد را به باد انتقاد گرفته34 توافق ها و قراردادها را برای الغای نابرابری ها و ایجاد رابطه عادلانه بین زن و مرد كارساز می شناسند، ازاین منظر وقتی زن براساس قرارداد ازدواج، می تواند در رابطه با تداوم زندگی زناشویی و انتخاب هر نوع شغل، آزادانه تصمیم بگیرد؛ كار منزل و تربیت اولاد را به عنوان اولویت های شغلی برمی گزیند، تقسیم كار رایج در خانواده برای او پذیرفتنی می نماید و می خواهد به ایفای نقشی بپردازد كه از كس دیگری ساخته نیست. میل در این رابطه می نویسد:
«اگرازدواج قراردادی میان افرادی با حقوق برابر باشد… وهر زنی صلاحیت اخلاقی داشته باشد كه بتواند بر حسب شرایط عادلانه از شوهر خود جدا شود، و اگر ورود به همه مشاغل آبرومندانه برای زنان مثل مردان ممكن باشد، در این صورت زن لازم نخواهد دید كه برای دفاع از حقوق خود، در طول زندگی مشترك از قابلیت هایش برای كسب درآمد استفاده كند. زنی كه ازدواج می كند تصمیم می گیرد به اداره خانه و تربیت فرزندان بپردازد و همه توانش را دراین مسیر به كار گیرد…
به نظر من آنچه اكنون تداول دارد در مجموع مناسب ترین روش تقسیم كار میان زن و مرد است: مرد معاش خانواده را تأمین كند و زن بر هزینه ها و مخارج خانواده نظارت می كند. زنی كه علاوه بر تحمل رنج زایمان، مراقبت و تربیت كودكان را نیز به عهده دارد اگر در استفاده بهینه از درآمد مرد بكوشد و چنان عمل كند كه بر آسایش خانواده بیفزاید، نه تنها به اندازه سهم خود، بلكه بیش از سهم خود جسم و روح خویش را در زندگی مشترك به خدمت گرفته است. اگر زن علاوه بر همه اینها وظایف دیگری نیز به عهده بگیرد بعید است وظایفی كه در بالا آوردیم از دوشش برداشته شود… آنچه او در مراقبت از فرزندان و تنظیم امور خانه می كند كاری است كه از عهده كس دیگری بر نمی آید… از همین رو اگر شرایط عادلانه باشد به نظر من چندان مطلوب نیست كه زن با كار خویش بر درآمد خانواده بیفزاید».35
برتراند راسل نیز در راستای تأمین سلامت روابط خانواده نقش مادر را در تربیت فرزندان ستوده كودكان كودكستانی را كه توسط پرستاران حقوق بگیر تربیت می شوند از نظر روان شناسی، كودكان بی پدر و مادر می شناسد. وی با این حال پیشنهاد می كند:
«اگر زن متأهل [به قصد سرپرستی فرزند] با تكیه بر تأمین شوهر، شغلش را رها كند، ا ین حقارت است، راه دیگر این است كه دولت به زنان جوان مساعده بپردازد كه خودشان از اطفال نگهداری كنند؛ بدون اینكه برای این امر تحت تعلق حقارت آور مردی قرار گیرند».36
نگرش تفاوت گرا، روابط بایسته زناشویی را روی پایه كشش های طبیعی زن و مرد قابل بنیاد می بیند و نظام حقوقی و تعامل دو جانبه ای را برای استواری و ثبات خانواده پیشنهاد می كند كه با توجه هر چه دقیق تر به تفاوت ها و نیازهای طبیعی وجدایی ناپذیر از شخصیت زن ومرد سامان یابد، در پناه چنین نظامی عشق جوشان زن، مرد و فرزند، به گونه ای توأمان، فلسفه تشكیل خانواده را می نماید. ویل دورانت می گوید:
«طبیعت، خانواده را ساخته است تا مرد را به خدمت زن و زن را به خدمت كودك بپیوندد، مردان از روی طبع، خادم و بنده زنان، و زنان از روی طبع، خادم و بنده كودكان و نوع انسانند».37
«همه زندگی به دور عشق زن و مرد و عشق فرزند می چرخد».38
نمونه هایی از تفاوت های زن و مرد كه سبب تفاوت احساس ها، واكنش ها و رفتارها شده و آن دو را در دو مدار مختلف قرار می دهند تا یكدیگر را درك نموده و مكمل همدیگر باشند،39 عبارتند از:
«مردها خشن و زنان ملایمند… مردان سردند و زنان گیرایی دارند».40
«مردان از روی طبع خادم و بنده زنان هستند41 و زنان از سر خودخواهی به فرزندخواهی سقوط می كنند».42
«خانم ها تابع احساس، و آقایان تابع عقل هستند».43
«مرد دنبال هدف عینی، و توجه زن به امور خانواده است».44
«مرد با سكوت به آرامش می رسد و زن با حرف زدن».45
«زن به واسطه قطع ارتباطش با شخص دیگر افسرده می شود و مرد با از دست دادن هدف عینی».46
«مرد تمایل به استقلال دارد،47 زن بیشتر به وسیله غریزه انقیاد به مرد می پیوندد».48
«مرد را اتكا، اطمینان و قدردانی كوشاتر می كند، و زن را توجه و احترام به ایثار وا می دارد».49
این تفاوت ها سبب می شود كه زن و مرد در كنار هم احساس آرامش كنند هر كدام نیازهای روحی خویش را در دیگری بیابد و ازعملكرد برخاسته از ویژگی های یكدیگر لذت ببرند؛ البته در صورتی كه با احساسات همدیگر آشنا باشند و از شریك زندگی خویش به گونه ای حمایت به عمل آورند كه او خواسته هایش را تأمین كند. جان گری می نویسد:
«مرد با احساس ویژگی های مردانه و زن با احساس ویژگی های زنانه یكدیگر را جذب می كنند… اگر زن سبب شود كه مرد احساس مردانه داشته باشد، به او در جذب به همسرش كمك می كند، به همین شكل نیز زن زمانی بیشتر جذب شوهرش می شود كه شوهر به احساسات زنانه او بها بدهد. توجه به تفاوت های یكدیگر، راز پایدار نگاه داشتن شور و شوق در زندگی زناشویی است».50
چنین داد و ستدی، تعهد، اعتماد، صمیمیت و روحیه همكاری متقابل را به وجود می آورد كه عوامل پاسداری از روابط زناشویی شناخته شده اند.51
دیدگاه تفاوت گرا تأمین معیشت خانواده را وظیفه مرد، و تربیت فرزند و پخش عاطفه در كانون خانواده را رسالت زن می داند و كار زن را در خارج خانه مثبت ارزیابی نمی كند.52
علاوه بر تعدادی از دانشمندان همچون پارسونز امریكایی و شلسكی آلمانی، نظام هیتلری از حامیان جدی این تفكر بود.53 اعلامیه حقوق بشر كه تأمین معیشت خانواده را وظیفه مرد می داند (ماده 25 بند یك و ماده 23 بند 3) نیز به گونه ای با این نظریه همسویی دارد.

قرآن و سلامت خانواده

اسلام هم زمان، هم به سلامت خانواده گسترده می اندیشد وهم به استواری خانواده هسته ای. پرداخت دیه قتل غیرعمد، انفاق بر پدربزرگ ها و فرزندان فرزند، طبقات سه گانه در باب ارث، صله ارحام و تشكیل هیئت داوری از جمع خویشاوندان جهت حل اختلافات زناشویی كه به طورعمده ریشه قرآنی و ماهیت حقوقی دارند، راهكارهایی هستند برای حراست از خانواده گسترده و تحكیم روابط اعضای فامیل. ولی نگاه قرآن به سلامت خانواده هسته ای نگاه متمركز، موضوعی و همه جانبه است، شاید بدین دلیل كه هر خانواده هسته ای امروز، كانون خانواده گسترده فرداست، پس تأمین سلامت او بی تردید سلامت خانواده گسترده ای را در پی دارد، همان گونه كه خانواده گسترده هنجارها و ارزش ها را به خانواده هسته ای منتقل می كند.54 به عبارتی شیفتگی متقابل و محدودیت اعضای خانواده هسته ای و استعداد و آمادگی آن برای تبدیل شدن به خانواده گسترده كه ارزش ها را به خانواده نوبنیاد هسته ای اهدا می كند، اولویت دهی به سالم سازی خانواده هسته ای را منطقی می نمایاند. به همین دلیل ثبات بخشیدن به خانواده كوچك نگاه ویژه قرآن را به خود اختصاص داده است.
نگاه قرآن به زن و مرد نگاه تفاوت باورانه است.
اشاره قرآن به اینكه زن در میان زر و زیور به رشد و بالندگی می رسد و طبعی لطیف و حساس دارد و در موقع تخاصم و عصبانیت آشفته سخن می گوید: «أو من ینشّأ فی الحلیة و هو فی الخصام غیرمبین»(زخرف/18)، كه بنابر یك احتمال در مراد آیه، به معنای بازگویی احساساتی بودن اوست.
در جایی قرآن از ضعف و سستی متراكم زمان بارداری مادر و دو سال زحمت شیرخوارگی كودك به عنوان فلسفه سپاس والدین یاد می كند:
«و وصّینا الإنسان بوالدیه حملته أمّه وهناً علی وهن و فصاله فی عامین أن اشكر لی و لوالدیك إلی المصیر» لقمان/14
ما به انسان در حق پدر و مادرش سفارش كردیم؛ مادر كه به فرزندش باردار می شود و تا دو سال كه طفل را از شیر می گیرد هر روز بر رنج و ناتوانی اش افزوده می گردد ـ كه در مقابل من و پدر و مادرت سپاسگزار باش كه بازگشت به سوی من خواهد بود.
آیه یادشده در حقیقت از عشق و فداكاری مادر به فرزند و از نیاز او به حمایت، موقع بارداری و شیردهی سخن می گوید.
قرآن در وصف شرم و حیای دختر شعیب كه می گوید: «فجائته إحداهما تمشی علی استحیاء» ارزشمندی تمایل طبیعی زن را به عفت و حریم داشتن در برابر مرد گوشزد می كند، چنان كه در روایتی او ورا چون گل، دارای طبعی لطیف دانسته است.55
ویژگی های یادشده، هر كدام نقطه مخالف خود را در مرد می رساند، گویی آیات مزبور مرد را منطقی تر، دارای شانس سلامت جسمی و روحی بیشتر و در مقابل غریزه جنسی، خود باخته تر می شناسد. علاوه بر این بیان ضمنی قرآن به صورت صریح و بی پرده نیز درباره شدّت جوشش غریزه جنسی در مردان سخن گفته است:
«یا أیها النّبی قل لأزواجك و بناتك و نساء المؤمنین یدنین علیهنّ من جلابیبهنّ ذلك أدنی أن یعرفن فلایؤذین» احزاب/59
پیامبر! به زنان و دختران خود و زنان مؤمنان بگو كه بالاپوش های خویش را پیش تر گیرند تا عفیف شناخته شده از خطر آزار مردان در امان باشند.
قرآن در كنار نیاز جنسی، از نیاز روحی خاصی نام می برد كه مرد را ناگزیر می سازد تا خواستگار و خدمت گزار زن باشد و آن عبارت است از بازیافت آرامش روحی موقع بازگشتن به خانه و قرارگرفتن در كنار همسر قانونی خود.
«و خلق منها زوجها لیسكن إلیها» اعراف/189 و روم/21
از جنس خود او همسرش را آفرید تا در كنارش به آرامش و راحتی برسد.
در این خصوص جان گری می گوید:
«مسرّت و خوشحالی زن چونان دوش آبی است كه استرس تمام مدت روز شوهرش را می شوید و از بین می برد».56
بدین ترتیب زن با توقع حمایت و خدمت به مرد نگاه می كند و مرد را نیاز جنسی و انگیزه هایی از خستگی ها به سوی زن گسیل می دارد. این دو نوع چشم داشت برخاسته از كشش ها و نیازهای ناهمگون، زیربنای نظام حقوقی خانواده را در قرآن تشكیل می دهد كه با رعایت دقیق آن دوستی و مهرورزی دوسویه مورد نظر آیه «و جعل بینكم مودّة و رحمة»(روم/21) به وجود می آید و خلافكاری های جنسی و شهوانی در زندگی زن و مرد رو به كاهش می نهد:57
«هنّ لباس لكم و أنتم لباس لهنّ» بقره/187
چنین خانواده ای می تواند آرزوی داشتن فرزند شایسته را در سر بپروراند و به خوبی از عهده پرورش او برآید:
«فلمّا أثقلت دعوا الله ربّهما لئن آتیتنا صالحاً لنكوننّ من الشاكرین» اعراف/189
وقتی احساس سنگینی كرد هر دو [زن و شوهر] پروردگار خود را خواندند كه اگر به ما فرزند شایسته ای ارزانی داری جزء سپاسگزاران تو می شویم.
تربیت یافتگان كانون خانوادگی آكنده از محبت و دلسوزی و پیراسته از گناه و آلودگی همیشه به یاد مهرورزی های پدر و مادر بوده به خود اجازه نمی دهند كه در برابر آنها حتی كلمه «افّ» را بر زبان جاری كنند.(اسراء/22) و همواره دعای خیر و رحمت برای آنان بر زبان دارند: 
«و قل ربّ ارحمهما كما ربّیانی صغیراً» اسراء/24
و بگو پروردگارم؛ چنان كه پدر و مادرم در كودكی با مهربانی به تربیتم پرداختند تو نیز در حق آنها مهربانی فرما.
این است تصویر خانواده سالم در قرآن كه مؤثرترین راهكار برای جامعه پذیری هم زیستی و هم گرایی نیز به حساب می آید.
خانواده سالم كانون محبت و مهرورزی است و كلید آن در اختیار مرد قرار داده شده است، علاقه و محبت اصیل و پایدار زن، همان است كه به صورت واكنش علاقه و احترام یك مرد، به وجود می آید،58 مرد هر اندازه موجبات آرامش و آسودگی خاطر همسر خود را فراهم كند، غیرمستقیم به همان میزان به سعادت خود خدمت كرده است و كانون خانواده خود را رونق بخشیده است.59 زمانی كه زن احساس كند مورد توجه و احترام است، ارضا شده همچنان به ایثار خود ادامه می دهد،60 شهید مطهری در تعبیری تمثیلی نقش مرد را در گسترش محبت در فضای خانواده چنین ترسیم می كند:
«مرد مانند كوهساران است و زن به منزله چشم، و فرزندان به منزله گل ها، چشمه باید باران كوهساران را دریافت و جذب كند تا بتواند آن را به صورت آب صاف زلال بیرون دهد و گل ها و گیاهان و سبزه ها را شاداب و خرم كند».61
با توجه به چنین نقشی، قرآن در هنگام یادآوری خطر فروپاشی خانواده مرد را مخاطب اصلی خود می شناسد و با چندین عبارت، ولی دارای یك پیام، مسئولیت مرد را خطر نشان می كند، جملات «و لاتضارّوهنّ»(طلاق/6) «عاشروهنّ بالمعروف»(نساء/19) و «فإمساك بمعروف أو تسریح بإحسان»(بقره/229) برخورد بایسته مرد را با زن یادآوری می كند كه عبارت است از ادای حقوق، تأمین نیاز مادی، رعایت عدالت، گفتار نیك و رفتار نیك.62 مجموع این بایدها در قوامیت مرد نهفته است كه قرآن درباره آن می گوید:
«الرجال قوّامون علی النساء بما فضل الله بعضهم علی بعض و بما أنفقوا من أموالهم فالصالحات قانتات حافظات للغیب بما حفظ الله» نساء/3
مردان قوامیت دارند بر زنان؛ به دلیل آن كه خدا برخی از ایشان را بر برخی برتری داده و نیز به دلیل آن كه از اموال شان خرج می كنند. پس زنان صالح فرمان بردارند و به پاس آنچه خدا[برای آنان] حفظ كرده، اسرار [شوهران خود] را حفظ می كنند. 
اگر حرف «فا» در جمله «فالصالحات قانتات…» برای بیان نتیجه قوامیت باشد و سببیت را برساند (چونان كه در بیشتر موارد، فاء عاطفه سببیت را می رساند) شاید بتوان نقش مرد را در واداشتن زن به اطاعت به صورت روشن تر از آیه استفاد كرد.
روایاتی كه ناظر به قوامیت مرد یا در صدد بیان حقوق زن است نیز به اصالت نقش مرد در استواری و سلامت خانواده اشاره دارد.
پیامبر(ص) در پاسخ پرسش دربارهٌ حقوق زن فرمود:
«فإنّ لهنّ علیكم حقّاً واجباً لما استحللتم من أجسامهنّ، و بما واصلتم من أبدانهنّ، و یحملن أولادكم فی أحشائهنّ، حتّی أخذهنّ الطلق، فأشفقوا علیهنّ، و طیبوا قلوبهنّ، حتی یقفن معكم، و لاتكرهوا النساء و لاتسخطوا بهنّ، و لاتأخذوا ممّا آتیتموهنّ إلاّ برضاهنّ و إذنهنّ».63
زنان بر عهده شما حقوق واجبی دارند؛ به جهت آنكه تنشان را بر خود روا می دارید و با اندام آنها تماس دارید، و به دلیل آنكه فرزندان شما را در درون خود حمل می كنند تا موقع زایمان، پس نسبت به آنها مهربان باشید و دل آنها را شاد نگه دارید؛ تا با شما بمانند، بر خلاف میل شان آنها را به كاری وادار نكنید و خشم آنها را برمینگیزید و بدون رضایت و اجازه از مهریه شان چیزی نستانید.

فروپاشی خانواده

فروپاشی خانواده به عنوان آسیب اجتماعی به صورت فزاینده، نابهنگام و برخلاف انتظار، در اثر ناكامی برخی از عناصر تشكیل دهنده خانواده در ایفای نقش بایسته اجتماعی خود اتفاق می افتد، به همین جهت انحلال طبیعی كه به سبب مرگ طبیعی پدر یا مادر صورت می گیرد با نگاه آسیب شناختی به مطالعه گرفته نمی شود.
در تعریف فروپاشی خانواده آمده است:
«فروپاشی خانواده عبارت است از شكستن واحد خانوادگی و یا تجزیه تركیبی از نقش های اجتماعی، به علت آنكه یكی یا چند تن ازعهده انجام تكالیف ناشی از نقش خود، آن طور كه باید و شاید، برنیامده است».64
از هم گسیختگی نقش ها در خانواده، گونه های مختلفی دارد كه از عوامل چند گانه ای65 ـ چون جنگ مهاجرت، شهرنشینی… ـ منشأ می گیرد، از میان آنها ناسازگاری و طلاق، كانون مركزی توجه جامعه شناسان، روان شناسان و حقوق دانان به حساب می آید و از این دو بیشترین عنایت را طلاق به خود اختصاص داده است كه آمار و ارقام از رشد نگران كننده آن در عصر حاضر خبر می دهد، به عنوان نمونه:
میزان فروپاشی خانواده در امریكا از شش درصد در سال 1890 به چهل درصد در سال 1948رسیده و هم اكنون به 60٪ رسیده است.66
در سوئد67٪ از موارد پیوند زناشویی به جدایی می انجامد،67 در اسپانیا از دو ازدواج یكی منجر به طلاق می شود،68 به گزارش یونسكو در كشورهای صنعتی جهان از هر چهار مورد ازدواج سه مورد به طلاق می انجامد.69
طبق گزارش های آماری، طلاق در كشورهای اسلامی نیز سیر صعودی نگران كننده ای دارد؛ از باب نمونه:
در ایران از سال 1358 تا 1360 در برابر هر هزار ازدواج 75 فقره طلاق، از سال 1361 تا 1365 از هر هزار مورد ازدواج 92 فقره طلاق به ثبت رسیده است،و از 9/7 درصد در سال 1377 به 3/10٪ رسیده است. در عربستان سعودی 24٪ ازدواج ها به طلاق می انجامد، در كویت به ازای هر چهار ازدواج، یك مورد به طلاق می انجامد، و تهران سال 1380 شاهد یك مورد طلاق در برابر پنج ازدواج بوده است.70
با توجه به سنت پرهیز از طلاق و استبداد مردان در كشورهای اسلامی، آمار یادشده به هیچ وجه نمی تواند گویای واقعیت فروپاشی روابط زناشویی باشد، بی تردید واقعیت در این كشورها تلخ تر از گزارش های رسمی می باشد. البته در جهان غرب نیز آمارها، واقعیت ها را به طور كامل بازنمی تاباند. ویل دورانت در رابطه با وضعیت روابط زناشویی و ناسازگاری های خاموش در خانواده های غربی [كه در جهان اسلام نیز زمینه تطبیق دارد] می گوید:
«سال به سال ازدواج ها دیرتر و جدایی ها زودتر فرا می رسد و كم كسی پیدا می شود كه اخلاص و وفاداری را بستاید، به زودی زمانی خواهد رسید كه هیچ مردی نخواهد خواست با زنی كه با هم از تپه زندگی بالا رفته بودند پایین برود و ازدواج بی طلاق چنان نادر خواهد شد كه باكره در شب زفاف. تازه طلاق گیرندگان فقط بخشی از ازدواج های نافرجام هستند… چقدر زن و مرد می خواهند ازهم جدا شوند، ولی جرئت اظهار ندارند، یاچقدر اشخاص خواستار جدایی شده اند، ولی دادگاه ها موافقت نكرده اند. از درد دل دیگران مپرس، آنها چیزی كه تو می خواهی نخواهند گفت. آنجا به جای جدایی، ترس از نام و ننگ است، و به جای عشق، بی علاقگی است، و به جای اخلاص و وفا، حیله و فریب است. شاید بهتر باشد كه این دسته نیز از هم جدا شوند و از هم پاشیدن زناشویی امر مسلّم و محقق گردد؛ تا كسانی را كه به فكر نسل انسان هستند و عشّاقی را كه ستاینده عشقند، وادار به چاره جویی كند تا نگذارند عشق به این زودی و به این جوانی بمیرد».71
به همان میزان كه طلاق و ناهنجاری ها در زندگی خانوادگی رو به افزایش است آثار و پیامد اجتماعی آن نیز هر روز بیش از گذشته حیات جامعه را به تهدید می گیرد و به ناامنی ها دامن می زند، بر اساس تحقیقات به عمل آمده 96٪ مجرمین خطرناك در خانواده های خود تحت تأثیر مشكلات ناشی از جدایی های گوناگون والدین خود قرار گرفته اند، 4/60٪ نوجوانان بزهكار متعلق به خانواده هایی بوده اند كه در اثر مرگ و میر والدین یا طلاق از هم پاشیده اند، 44٪ معتادان از سرپرستی خوب والدین محروم بوده اند72،70٪ از افرادی كه گرفتار آسیب های اجتماعی می شوند، كودكان طلاق هستند،73 صدی هفتاد از بیماران روانی، افراد كژخوی و كسانی كه با جامعه و قانون در ستیز می افتند، عموماً از خانواده هایی آمده اند كه به نحوی دچار آسیب و لطمه شده اند.74 در امریكا هر سال یش از یك میلیون نوجوان از خانواده های خود فرار می كنند و نیمی از آنها را دختران جوان تشكیل می دهند كه در خدمت دزدی، معامله مواد مخدر، رواج فحشا درآمده یا به خودفروشی مشغول می گردند. كشیش «بروریتر» كه مؤسسه خیریه اش در خدمت این گونه كودكان بود می گوید:
«هشتاد درصد نوجوانان فراری برای زنده ماندن، خودفروشی می كنند، در امریكا پانصد هزار نوجوان زیر 17سال به كار فحشا اشتغال دارند، در تمام عمرم فاحشه ای را ندیدم كه خود فروشی او با فرار از خانه آغاز نشده باشد.»
این گریز اطفال همیشه مخصوص خانواده هایی است كه پدران و مادران، مهربان نبوده و با هم تفاهم ندارند.75

علل و اسباب

آمار و ارقام مربوط به فروپاشی خانواده كه پیش از این به مطالعه گرفته شد نرخ طلاق را در جهان اسلام و دنیای نامسلمان متفاوت نشان می دهد، فاصله 3/10٪ با 67٪ چشم گیر است، ممكن است نگاه مقایسه ای به پدیده طلاق در ایران و سوئد این توهم را در پی آورد كه نرخ طلاق در ایران (از باب مثال) هنوز به مرز آسیب اجتماعی نرسیده است!
ولی كمی دقت خلاف این توهم را می نمایاند، در جامعه ای كه طلاق حلال مورد خشم خدا شناخته شده و آهنگ انقلاب در آن هدف خود را میراندن تمام نارسایی ها معرفی می كند، رشد سه درصدی طلاق طی دو دهه شدت آشفتگی روابط زناشویی را نشان می دهد.
بنابراین فروپاشی خانواده در سطح جهان و كشورهای اسلامی خطری جدی است. رویارویی با این خطر نظرخواهی از قرآن را پیرامون علل و اسباب پیوستگی و گسستگی روابط زناشویی اجتناب ناپذیر می نماید. عواملی كه سلامت خانواده را تهدید می كند و قرآن نیز بدانها اشاره دارد به دو بخش برون خانوادگی و درون خانوادگی می تواند تقسیم شود كه هر یك تعریف خاص خود را دارد.

الف. عامل برون خانوادگی

منظور از «عامل برون خانوادگی» طرح و تدبیری است كه با اغراض واهداف معینی در فضایی غیر از فضای خانواده ها تهیه دیده می شود و بر ضد خانواده مشخص یا نظام خانوادگی در سطح یك كشور یا در سطح جهان مورد استفاده قرار می گیرد.
دسیسه هایی كه موارد جزئی را هدف می گیرد معمولاً با حربه نسبت فحشا به زنان، براندازی یك خانواده را دنبال می كند، نمونه بارز این نوع ویرانگری «داستان افك» است كه در قرآن آمده:
«إنّ الّذین جاؤوا بالإفك عصبة منكم لاتحسبوه شرّا لكم بل هو خیر لكم لكل امرئ منهم ما اكتسب من الإثم و الذی تولّی كبره منهم له عذاب عظیم» نور/11
در حقیقت كسانی كه آن بهتان [داستان إفك] را مطرح كردند دسته ای از شما بودند، آن تهمت را شرّی برای خود تصور می كنند، بلكه برای شما در آن مصلحتی بوده است. برای هر یك از آنها كه به این كار دست زدند، همان گناهی است كه مرتكب شده است و آن كسی از ایشان كه قسمت عمده آن را به گردن گرفته است، گرفتار عذاب سختی خواهد بود.
جریان إفك، خانواده پیامبر(ص) را به تهدید گرفته بود و رابطه پیامبر(ص) را با یكی از همسرانش تا مرز فروپاشی پیش برد.
قرآن به قصد رویارویی با این گونه حیله ها می گوید:
«و الّذین یرمون المحصنات ثمّ لم یأتوا بأربعة شهداء فاجلدوهم ثمانین جلدة و لاتقبلوا لهم شهادة أبداً و أولئك هم الفاسقون» نور/4
و كسانی كه نسبت زنا به زنان شوهردار می دهند سپس چهارگواه نمی آورند، هشتاد تازیانه به آنان بزنید و هیچ گاه شهادتی از آنها نپذیرید و اینان خود فاسقند.
قرآن در كنار اقدامات موردی خانمان سوز، خطر فراگیرتری را نیز پیش بینی می كند و آن عبارت است از تلاش سازمان یافته و هدفمند جهت گسترش فحشا و فساد جنسی در جامعه دینداران تا هم زمان شكل گیری و تداوم زندگی خانوادگی را در كلّ جامعه با مشكل رو به رو كند:
«إنّ الذین یحبّون أن تشیع الفاحشة فی الذین آمنوا لهم عذاب عظیم» نور/19
كسانی كه دوست دارند كه زشتكاری و فحشای زنا در میان اهل ایمان شیوع پیدا كند برای آنان در دنیا و آخرت عذابی دردناك خواهد بود.
متأسفانه این پیش بینی قرآن جامعه عمل پوشید، در غرب نهضت حمایت از برابری زن و مرد با پیشنهاد روابط و اخلاق جنسی جدیدی، به جنگ ازدواج و نظام زناشویی سنتی آمد، این نهضت كه در سطح جهان به پیروزی های بزرگی دست یافته است هم اكنون در صدد تسخیر جوامع اسلامی می باشد.
راز موفقیت جهشی نهضت زنان در غرب در این نهفته است كه نظام خانوادگی مردسالارانه و سیاهی در آن دیار حاكم بود و بر اساس آن تا حدود سال 1900 زنان از حقی برخوردار نبودند كه مردان ملزم به رعایت آن باشند،76 زنان حتی حق مالكیت هم نداشتند، تا اینكه در سال های 1882 ، 1900، 1907، 1919 و 1938 به ترتیب درانگلیس، آلمان، سوئیس، ایتالیا و فرانسه حق مالكیت زن تصویب و تأیید شد.77
در نظام زناشویی سنتی غرب، طلاق جز در فرض ارتكاب زنا مشروعیت نداشت، زن ناگزیر بود بار ستم مرد را تا آخر عمر بر دوش كشد.78 قانون منع طلاق در امریكا سبب تشكیل باندهایی شد كه در آنها وكلای دادگستری، پزشكان، قانون دانان و نویسندگان عضویت داشتند و تلاش می كردند برای زن و مرد متقاضی طلاق، زمینه زنا را فراهم كنند تا طلاق بستر قانونی پیدا كند.
حضور زن در صحنه فعالیت های اجتماعی و سیاسی پذیرفته نبود، در سال 1840 زنانی كه از امریكا برای شركت در نخستین كنفرانس ضد برده داری به لندن آمده بودند، به دلیل زن بودن، اجازه شركت در كنفرانس را دریافت نكردند.79
چنین سخت گیری وحشتناكی سبب راه اندازی نهضت فمینیستی توسط «مری ولستو گرافت» در نیمه دوم قرن هیجده میلادی گردید،80 در این تفكر كه در بستر رنسانس روبه رشد گذاشته بود، توسعه ازدواج آزاد، خانواده تك سرپرست، جست وجوی زندگی عاشقانه بدون ازدواج، به عنوان بدیل ازدواج سنّتی مردسالارانه پیشنهاد می شد.81
منادیان برابری زن با مرد به اندیشه سازی پرداختند تا زمینه بیرون آمدن زن و مرد را از چارچوب ازدواج سنتی كه از نگاه آنها محدودیت آفرینی می نمود فراهم آورند. برتراند راسل می گفت:
«اگر ضرورتی نیست كه مرد مجرد بكر باشد، در زمینه مساوات مرد و زن نیز این امر ادعا می شود كه باكره بودن زنِ شوی نرفته ضرورتی ندارد… اگرمرد مجاز باشد كه قبل از زناشویی روابط جنسی داشته باشد زنان نیز باید یك چنین اجازه ای داشته باشند».82
«… این دو نباید در آزادی یكدیگر مداخله كنند. اگر… زن یا شوهر به صورت پاسبانی برای دیگری جلوه كند و مزاحم آزادی دیگری باشد، هیچ گاه زناشویی با موفقیت و خوشبختی قرین نخواهد بود… آنها… باید در زندگی خصوصی برای دیگری قائل به آزادی باشد».83
معنای سخن راسل این است كه بذل و بخشش در مورد زن باید خوب و ستوده باشد! چرا كام دیگران را شیرین كردن در اخلاق جنسی مذموم باشد».84
شكل رادیكال تر فمینیزم، دم از ساختگی و غیرطبیعی بودن خانواده می زد85 و از بچه زایی به عنوان وسیله استثمار زن یاد می كرد.86
فرویدیزم نیز همسان راسل، ازاخلاقی بودن آزادی جنسی سخن گفت و بازیابی گوهر و ذات انسان را در گرو اشباع غریزه جنسی دانست و باطل بودن قید دین، اخلاق، اجتماع و سنت ها را كه محدودیت جنسی ایجاد می كند؛ فریاد كشید.87
با پیدایش و گسترش سریع انقلاب صنعتی، كارخانه ها و كارگاه ها، زن، در حالی كه گرفتار وسوسه آزادی جنسی بود، ازخانه بیرون آمد تا با كاركردن، به استقلال اقتصادی برسد. انقلاب صنعتی، هم كار در اختیار زن گذاشت و هم وسایل جلوگیری از بارداری را به او پیشكش كرد تا روابط جنسی از تولید مثل تفكیك پذیر باشد، هم زمان قوه مقننه نیز دست به كار شد و در انگلستان، امریكا، فرانسه و ایتالیا به ترتیب در سال های 1967 ، 1973، 1975 و 1978 مشروعیت سقط جنین را به تصویب رساندند.88
بدین ترتیب آمیزش آزاد جنسی بیشتر شد، دوره معاشقه طولانی تر گردید، سن ازدواج بالا رفت، تمایل به ازدواج كاهش یافت، زمینه بهره گیری جنسی به صورت آزاد فراهم آمد.89 در انگلستان از بیست میلیون جوان هفت میلیون از ازدواج سرباز زدند. ارتباطات و تجربیات جنسی پیش از ازدواج فراوان شد90، در سوئد هفتاد درصد دختران پیش از ازدواج به طور نامشروع باردار شده بچه سقط می كنند.91 در نروژ 90٪ دختران كمتر از 18سال پیش از ازدواج باردار می شوند،92 در امریكا 20٪ كودكان به صورت نامشروع به دنیا می آیند،93 در لندن تولدهای غیرقانونی از 33838 نفر در سال 1957 به 53433 در سال بعد افزایش یافت.94
فمینیزم چپ در چین و شوروی بر ساختار سنتی خانواده فشار بیشتری آوردند تا حركت به سوی یك نظم اجتماعی نوین را سرعت بخشند.95 ماركس و و انگلیس بر این باور پای می فشردند كه الغای اقتصاد فردی، قابل تفكیك از الغای خانواده نیست و خانواده بورژوازی یقیناً از میان خواهد رفت.96
لونا شاریسكی، كمیسر تعلیم و تربیت شوروی (سابق) در سال 1927 خانواده سنتی را واحد ایستا و بریده ازجامعه و نگهداری كودكان را توسط والدین بازی بورژوازی خواند و گفت:
كمونیست و پرولتر واقعی برای نابودی این بازی باید آماده باشد و باور داشته باشد كه سوسیالیزم روابط تازه ای را میان مرد و زن به ارمغان می آورد؛ یعنی عشق بی قید و بند، مرد و زن را به هم می پیوندد، تا زمانی كه یكدیگر را دوست دارند با هم زندگی می كنند و هنگامی كه یكدیگر را دوست نداشتند از هم جدا می شوند. این روش، انتقال جامعه باز عمومی را به وجود می آورد كه جانشین آن واحد ایستای خانواده كه خود را از جامعه جدا می ساخت خواهد شد.
«یك كمونیست واقعی… می بایست از ازدواج زوجی بپرهیزد و احتیاجات خود را از طریق به اصطلاح «آیا زنت را عوض می كنی» برطرف سازد، با جا به جا كردن مستقیم همسران، آزادی روابط متقابل شوهران، زنان، پدران و فرزندان تضمین می شود، چنان كه كسی نتواند بگوید: با چه كسی نسبت دارد… این راهِ بنا نهادن سازمان های اجتماعی است».97
نامبرده تا سال 1930 با همین باور زندگی می كرد و می گفت: باید كاشانه را به دوراندازیم و كودكان را به مراكز سازمان یافته بفرستیم تا زیر نظر متخصصین آموزش و پرورش، تربیت شوند، بدین وسیله واژه هایی مانند: والدین من و فرزندان من، به مرور از استفاده می افتد و جای خود را به لغاتی مانند پیران، بزرگسالان، كودكان و نوزادان خواهد داد.98
نگرش انحلال خانواده و آزادی جنسی یك دهه در شوروی حاكم بود و در اثر آن موج شهوت رانی، سیلی از كودكان بی سرپرست راهی خیابان ها گردیدند و تعداد این كودكان در شهرها به نُه میلیون رسید.99
ازدواج ساده، طلاق آسان، باردار شدن های بی رویه، رهایی نوزادان در كوچه و خیابان و…، جامعه شوروی را با بحران وحشتناكی روبه رو كرد و مسئولان را به چاره اندیشی و بازنگری نسبت به تلقی خود از خانواده وادار نمود.
حكومت ناچار شد در دهه 1930 قوانین را در جهت حمایت از استمرار خانواده تغییر دهد،100 در سال 1934 از والدین خواسته شد كه به تربیت فرزندان خود روی آورند، در قانون سال 1944 عنوان كودكان نامشروع مطرح گردید و برای زنای به عنف، جریمه تعیین شد.101 در سال 1935 مبارزه با به دلخواه بودن پیوستن و گسستن (زن و مرد) شروع شد و برای طلاق به این صورت جریمه تعیین گردید: «طلاق اول 50 روبل، طلاق دوم 150 روبل، و طلاق سوم 300 روبل».102
اقدامات شوروی در پیشگیری از یك فاجعه تأثیر داشت، ولی به استحكام خانواده در جامعه ای كه تمام مقدسات دینی و اخلاقی بر مبنای ماركسیسم سركوب شد نینجامید، هم اكنون كشورهای عضو شوروی سابق، هم میراث برِ اباحه گری های كمونیزم هستند و هم دنباله رو لیبرالیزم غرب.
باید نتیجه گرفت كه آزادی جنسی كه یكی از دستاوردهای نهضت حمایت از برابری زنان با مردان در دهكده جهانی است كنترل پذیر نمی نماید و تاكنون توانسته است در غرب ازدواج را بیهوده بنماید، صفا و وفا از خانواده ها را بزداید و پیوندهای زناشویی را متزلزل سازد.
شهید مطهری می نویسد:
«ازدواجی كه پایه اش از آزادی به محدودیت آمدن است استحكام ندارد، آن كسی كه تا حالا صدها دختر یا پسر را تجربه كرده است می شود حالا با یكی پای بند باشد؟! این علت سستی و تزلزل پایه كانون خانوادگی در دنیای اروپاست».103
غرب پس از ابتلا به ویروس آزادی جنسی حسدورزانه كوشید تا خانواده مسلمان را نیز آلوده سازد، با تلاش او نهضت حمایت از برابری زنان بامردان كه مدعی فراگیری گستره زمین است، 150 سال پیش به صورت سازمان یافته به جهان اسلام نفود كرد104 و روابط زن و مرد مسلمان را تحت تأثیر قرار داد؛ به گونه ای كه زویمیر رئیس تبلیغات تبشیری خاورمیانه، در اوایل قرن بیستم مبلغان زیر دست خود را به مأیوس نشدن توصیه كرد، با این تحلیل كه «در ضمیر مسلمانان انگیزه ای قوی برای فراگیری علوم اروپایی ها و آزادی زن پدید آمده است».105
این تأثیرگذاری با راه اندازی تشكّل های سیاسی ـ فرهنگی وابسته به كمونیزم و لیبرالیزم در كشورهای اسلامی به قصد تصاحب حكومت و نیز با فعال شدن رسانه های جمعی پیشرفته، با اهداف فرهنگی، سیاسی و استعماری به صورت روزافزون رو به افزایش و گسترش گذاشت.
شهید مطهری در تفسیر آیه «إنّ الذین یحبّون أن تشیع الفاحشة فی الذین آمنوا لهم عذاب عظیم»(نور/19) به مصداق و هدف اشاعه فحشا در جامعه اسلامی امروز اشاره نموده می نویسد:
«غالباً در عصر ما این اغراض، اغراض استعماری است؛ می خواهند فحشا در میان مردم زیاد شود برای اینكه هیچ چیزی برای سست كردن عزیمت و مردانگی به اندازه شیوع فحشا اثر ندارد».106
مشتری یا علاقمند به بازار پر رونق فحشا نمی تواند علاقمندی و دلسوزی خود را نسبت به همسر یا شوهرش حفظ كند، سردی روابط زناشویی، به كودك خانواده نیز درس بی وفایی یا خشونت خواهد آموخت و بدین ترتیب پاره ای از ناسازگاری ها و طلاق ها در جهان اسلام، خاستگاه برون مرزی دارد و با تأثیرپذیری از غرب و اندیشه غربی انجام می پذیرد و رو به گسترش است.

ب. عوامل درون خانوادگی

در كنار هنجارشكنی های برخاسته از وسوسه افكنی نهضت جهانی برابری زنان با مردان، نوعی دیگری از ناسازگاری نیز وجود دارد كه مستند به رفتار زن و شوهر است و نهاد استوار خانواده مسلمان را تهدید به فروپاشی می كند و هر یك از عناصر اصلی خانواده را برای دیگری تحمل ناپذیر می سازد. این نوع ناسازگاری به یكی از سه خاستگاه های زیر ارتباط می یابد:

یك. ناهمگونی شخصیتی

برآشفتگی، پرخاشگری و حرمت شكنی در محیط خانواده پدیدهٌ آنی نیست، بلكه نماد روحیه ای است كه به طور معمول طی گذشت زمانی شكل می گیرد، مبدأ شكل گیری حالت روحی یاد شده ممكن است زمان ازدواج یا مقطعی از عمر زندگی زناشویی یا زمان تولد زن، مرد یا هر دو باشد.
«گاهی اوقات نمی توان اصطكاك میان زن و مرد را… با رجوع به طرز تلقی های ماندگار شده آنها توضیح داد. دراین موارد لازم است كه به خصوصیات شخصیتی زن و شوهر توجه نمود».107
روحیه ناسازگاری كه مبدأ شكل گیری آن زمان تولد است بر شخصیت انسان استوار است كه به تدریج شكل نهایی خود را باز می یابد و در زندگی زناشویی به ثمر می نشیند، به همین دلیل اهتمام به اعتقادات و باورها یكی از اساسی ترین معیارهای انتخاب همسر شناخته شده،108 و بسیاری از محققان علل ناكامی در ازدواج را ناهمگونی فكری و اختلاف تربیتی می داند كه عشق جنسی در آغاز ازدواج، در بیشتر موارد مانع توجه به آن می شود.109
دانشمندان شناخت شخصیت همسر را از حقوق تردید ناپذیر جوانان آماده ازدواج می شناسند، ولی خود آنها را ـ به دلیل نداشتن تجربه و جوشش غریزه جنسی ـ قادر به ارزیابی شخصیت همدیگر نمی دانند و برای پایدار ماندن ازدواج ها دخالت خانواده دو طرف را پیشنهاد می كنند:
«درصد طلاق در میان كسانی كه بر مبنای خواست والدین یا گروه دیگری، ازدواج می كنند خیلی پایین تر از درصد طلاق در میان كسانی است كه به خاطر عشق ازدواج می كنند».110
در گذشته بسیاری از جوامع چنین دخالتی را قانونی می دانستند، در دوره ساسانی دخالت والدین در ازدواج دختر ضروری بود، زنی كه با رضایت پدر و مادر به خانه شوهر می رفت «پادشاه زن» نامیده می شد، زنی را كه بی رضایت پدر و مادر شوهر می كرد «خودسرای زن» یعنی زن خود سر، می خواندند.111
منتسكیو چنین دخالتی را به دلیل بی تجربگی و احساساتی بودن جوانان می ستاید و از قانونی بودن آن در فرانسه و انگلیس خبر می دهد و نبود چنین قانونی را در اسپانیا و ایتالیا به نكوهش می گیرد.112
قرآن ضمن تأكید بر تناسب و پیوند رفتار انسان با شخصیت روحی و اكتسابی او «كلّ یعمل علی شاكلته»(اسراء/84)؛ سازگاری شخصیت زن و مرد مسلمان خواهان ازدواج را ضروری خوانده و آن را مبنای زندگی زناشویی آمیخته با كرامت و احترام می شناسد:
«والطیبّات للطیبین و الطیبون للطیبات أولئك مبرّؤون ممّا یقولون لهم مغفرة و رزق كریم» نور/26
زنان پاكیزه و نیكو، لایق مردانی این چنینی، و مردان پاكیزه و نیكو، لایق زنان همین گونه اند، این پاكیزگان از سخنان تهمت آلودی كه بر زبان جاری می كنند پیراسته اند، برای آنها آمرزش و روزی آمیخته با كرامت خواهد بود.
علامه طباطبایی می فرماید:
«مقصود از «رزق كریم» كه به هم شأن های پاكیزه وعده داده شده است، زندگی دلپذیر در دنیا و پاداش نیكو در آخرت است».113
دلپذیری زندگی مشترك، تعبیر دیگری از استواری و پایداری خانواده است. بر اساس ضرورت احراز پاكیزگی شخصیت، قرآن به جمع مخاطبان خود (كه می تواند یك خانواده باشد یا دسته ای از مؤمنین یك فامیل) توصیه می كند كه میان شخصیت های با ایمان و شایسته پیوند زناشویی برقرار كنند و شخصیت های فاسد و زناكار را نه زن بدهند و نه به همسری مؤمنان برگزینند؛ بدان جهت كه پلیدان تنها با پلیدان می سازند، ولی وقتی در كنار مؤمنی قرار می گیرند با رفتار جهنمی خود او را به سوی جهت مخالف مؤمن كه رو به سوی خدا پیش می رود فرا می خوانند:
«ولاتنكحوا المشركات حتّی یؤمنّ و لأمة مؤمنة خیر من مشركة و لو أعجبتكم و لاتنكحوا المشركین حتّی یؤمنوا و لعبد مؤمن خیر من مشرك و لو أعجبكم أولئك یدعون إلی النار و الله یدعو الی الجنّة» بقره/221
با زنان مشرك ازدواج مكنید تا ایمان بیاورند، قطعاً كنیز با ایمان از زن مشرك بهتر است؛ هر چند [زیبایی او ] شما را به شگفت آورد، به مردان مشرك زن مدهید تا ایمان بیاورند، قطعاً برده با ایمان بهتر از مرد مشرك آزاده است؛ هر چند او شما را به شگفت آورد، آنان شما را به سوی آتش فرا می خوانند و خداوند به سوی بهشت دعوت می كند.
«وأنكحوا الأیامی منكم و الصالحین من عبادكم وإمائكم» نور/32
بین مردان بی زن و زنان بی شوهرتان و بردگان و كنیزان شایسته خود پیوند زناشویی ایجاد كنید.
«الخبیثات للخبیثین و الخبیثون للخبیثات» نور/26
زنان آلوده شده به پلیدی همساز با مردان پلیدند و مردان غرق شده در پلیدی، همتایان زنان پلیدند.
«الزانی لاینكح إلاّ زانیة أو مشركة و الزانیة لاینكحها إلاّ زان أو مشرك و حرّم ذلك علی المؤمنین» نور/3
مرد زناكار جز با زن زناكار یا مشرك، و زن زناكار، جز با مرد زناكار یا مشرك، ازدواج نمی كنند، و این بر اهل ایمان حرام است.
«فانكحوهنّ بإذن أهلهنّ و آتوهنّ أجورهنّ بالمعروف محصنات غیرمسافحات و لامتّخذات أخذان» نساء/25
كنیزان را با اجازه خانواده شان به زنی بگیرید و مهریه آنها را بر مبنای عرف بپردازید؛ اگر پاكدامن باشند؛ نه زنا كار و عاشق باز.
در سنت نیز توجه به شخصیت دختر و پسر آماده ازدواج، ضروری، و بر اساس آن ازدواج با دختر تربیت یافته در محیط خانوادگی فاسد، ناروا قلمداد شده است. در سخنانی از پیامبر(ص) ازدواج كردن یا به ازدواج دادن دختر با مرد ناشایست یا شرابخوار، سخت نكوهش شده است.114
فقه اسلامی نیز به پیروی از قرآن و سنت، «كفو» بودن را شرط قرار داده و آن را به ایمان و خوش اخلاقی تفسیر می كند كه عناصر شخصیت را تشكیل می دهند. تمام خطاب های دینی مربوط به احراز شخصیت متقاضی ازدواج، متوجه بزرگ ترهاست. هرچند كه در مورد دختران این دخالت پررنگ تر می باشد و بنابر نظر بیشتر فقها اجازه پدر و پدربزرگ او شرط صحّت عقد شمرده شده است تا آنكه زن «به دلیل خوش باوری» در دام شكارچی گرفتار نگردد.115 چنین دخالتی هم سازندگی دارد و هم از فروپاشی خانواده جلوگیری می كند، ولی:
عصر حاضر، عصر مهاجرت ها، جا به جایی ها، آزادی خواهی ها، اصالت عشق جنسی، روشنفكرمآبی، روگردانی از هدایت های دینی و… است، چنین واقعیت هایی سبب می شود تا دخالت بزرگ ترها كاهش یابد، مطالعه شخصیت به فراموشی سپرده شود و در بسیاری از موارد بنیاد ازدواج بر پایه دو شخصیت با هم ناسازگار پا گرفته باگذشت زمان با فروپاشی رو به رو گردد.

دو. نبود درك متقابل و احساس مشترك

ازدواج ها غالباً به قصد با هم بالا رفتن بر بام زندگی و با هم پایین آمدن از آن، صورت می گیرد. این تصور، چشم داشت ها، توقع ها و انتظارات فراوانی را در پی دارد، تمام رفتارها را نیز زیر ذره بین می برد و تلقی ها و نتیجه گیری های ناروا و متقابل را وارد ذهن زن و مرد می سازد.
«زندگی زناشویی بیش از هر رابطه صمیمانه ای در معرض سوء تفاهم قرار دارد».116
نگاه بدبینانه به رفتار همدیگر، توسط زن و مرد جریان دارد؛ با این تفاوت كه مرد، توان پنهان سازی احساسات را دارد ولی زبان و سیمای زنان صفحه نمود و تجلّی احساسات درونی آنهاست.
تفسیرهای بدبینانه (سوء تفاهم) غالباً به رفتاری مربوط می شود كه ناشی از احساس و گرایش های طبیعی زن و مرد است كه فلسفه خاص خود را دارد و ناظر به مصالح زندگی زناشویی می باشد.
مطالعات روان شناختی ویژه مردان و زنانی كه با هم ازدواج كرده اند از دو نوع احساسات و رفتار در آن دو، پرده بر می دارد، در پاره ای از كنش ها و واكنش ها انتخاب و اراده دخالت دارد و برخی از آنها با انتخاب صورت نمی گیرد، جان گری می گوید:
«مردی كه عاشق زنی است هر از گاهی نیاز به عقب نشینی دارد تا دوباره بتواند صمیمی شود، میل عقب نشینی در مردها غریزی است، این یك تصمیم و انتخاب نیست، فقط اتفاق می افتد، نه تقصیرمرد است و نه زن، فقط یك چرخه طبیعی است… مرد برای به كمال رساندن استقلال خود عقب نشینی می كند… وقتی كاملاً فاصله گرفت ناگهان نیاز شدیدی به عشق و صمیمیت پیدا می كند و ناخودآگاه انگیزه ای در او به وجود می آید تا عشق خود را تقدیم كرده و عشق را كه نیازمند آن است بگیرد… اگر مردی فرصت عقب نشینی پیدا نكند هرگز فرصت نخواهد یافت كه قویاً آرزوی نزدیكی نماید.»117
زن این بی مهری طبیعی مرد را مورد ارزیابی واقع بینانه قرار نمی دهد، ممكن است او را متهم كند، موقع بازگشت نپذیرد و سزاوار مجازات بشناسد.118
«زن نیز حتی زمانی كه احساس محبوبیت می كند نزد شوهرش، موج شخصیت او بالا و پایین می رود… زمانی كه امواج زن در اوج است عشق فراوانی برای عرضه كردن دارد… از هر احساس منفی جلوگیری می كند… وقتی زن به چاهش می رود مسأله ای ندارد كه نیاز به حلّش داشته باشد، نمی خواهد كسی به او بگوید كه چرا سقوط می كند… در چاه، عمیق ترین مشكلات ظاهر می شود… معمولاً آن مشكلات به گذشته زن مربوط می شود، وقتی زن به زمین خورد، حالش عوض می شود و دوباره نسبت به خودش احساس خوبی پیدا می كند، خود به خود اوج می گیرد.
زن در این حال نیاز به هم دردی و عشق بی قید و شرط دارد، نیاز به صحبت در مورد مشكلات و نیازهای برآورده نشده اش پیدا می كند، می خواهد به او گوش بدهد و دركش نماید، در چنین وضعی نمی تواند شریكش را قبول كند و از او قدردانی داشته باشد».119
مرد به این دلیل كه خودش با حرف نزدن یا در تنهایی به سربردن به آرامش می رسد،120 زن ناراحت را تنها می گذارد و اگر در كنارش بماند كار را خراب تر می كند چون سعی در حل مشكلات او دارد در صورتی كه زن موقع سقوط، نیاز به شنونده دارد و می خواهد كسی به مشكلاتش گوش دهد و دركش كند.121
در بیشتر رفتارها كه از سوی زن یا مرد با بدبینی مورد ارزیابی قرار می گیرد اراده و انتخاب دخالت دارد، از باب نمونه مرد به طور طبیعی علاقمند است كه نیاز همسرش را به گونه مطلوب تأمین كند و در رابطه با این نقش، قدردانی خانمش را ببیند.122 توجه زن به امور خانوادگی… به شوهرش یاد می دهد كه خود را به خانه محدود كند.123 ولی وقتی مردی به دلیل اضافه كاری دیرتر از معمول به خانه می رود، زن بر اساس میل طبیعی خود، دیرآمدن شوهرش را نشانه كاهش علاقمندی او به خانواده دانسته124 احساساتی برخورد می كند. مرد كه ناراحتی خود را با قدم زدن و سكوت درمان می كند،125 زن احساساتی را متهم به انعطاف ناپذیری كرده126 سكوت پیشه می كند (به عنوان بهترین گزینه)، اما زن سكوت او را بی اعتنایی تلقی می كند.127
بدین ترتیب از نگاه تحلیل گران روابط خانوادگی ناهمگونی هایی كه طبیعت و آفرینش برای آرمانی تر شدن زندگی زناشویی تدارك دیده است، می تواند خاستگاه و سرچشمه سوء تفاهم فزاینده در كانون خانواده و در نهایت فروپاشی آن گردد.
دین نیز به گونه ای زمینه های سوء تفاهم را در روابط زناشویی می پذیرد و تفاوت های طبیعی را خاستگاه تلقی های ناروا می داند. تمایل طبیعی مرد به قدردانی خانم از تلاش های او در جهت تأمین خانواده می تواند منظور این حدیث نبوی باشد:
«أیما امرأة قالت لزوجها مارأیت قطّ من وجهك خیراً فقد حبط عمله».128
زنی كه به شوهرش بگوید: از ناحیه تو خیری ندیدم بی تردید عملش بر باد می رود.
تمایل زن به تسخیر مرد و جذب محبت او توجیه گر این روایت است كه پیامبر(ص) فرمود:
«قول الرجل للمرأة إنّی أحبّك لایذهب من قلبها أبداً».129
این سخن مرد «من تو را دوست دارم» هیچ گاه از یاد زن نمی رود.
به مرد گفته شده است پیش از عمل زناشویی بایستی با سخنان عاشقانه و بوسیدن، در همسرش آمادگی جنسی ایجاد كند:
پیامبر(ص) فرمود:
«لایقع أحدكم علی أهله كما یقع البهیمة، لیكن بینهما رسول، فقیل: و ما الرسول یا رسول الله؟ فقال: القبلة و الكلام».130
نباید كسی از شما با همسرش همانند حیوانات عمل جنسی انجام دهد، باید بین آن دو پیام رسانی باشد!
گفته شد: ای پیامبر خدا! پیام رسانی و فرستاده چیست؟
فرمود: بوسیدن و صحبت كردن.
به زن نیز نسبت به آمادگی برای همبستری با شوهرش پیش از خواب توصیه شده است.131
بی تردید این دو روایت اشاره به طبیعت متفاوت زن و مرد دارد و اینكه شهوت مرد آماده و مهاجم است و شهوت زن نیاز به تحریك دارد، باید زن ومرد در این مورد یكدیگر را رعایت كرده و رفتار جنسی همدیگر را بر خلاف واقع تفسیر ننمایند.
اینكه مرد در هنگام ناراحتی سكوت می كند نباید از سوی زن بی اعتنایی تلقی شود، وقتی زن عصبانی آشفته سخن می گوید مرد نباید او را متهم به انعطاف ناپذیری كند و از ابراز احساسات او جلوگیری كند، وگرنه «وقتی زن نمی تواند با خیال راحت حرف بزند از خوشبختی و شادی طبیعی خود فاصله می گیرد»132 و شخصیتش می شكند.
در سخنی از پیامبر آمده است:
«إنّما مثل المرأة مثل الضلع المعوّج؛ إن تركته انتفعت به و إن أقمته كسرته».133
زن مانند دنده كج است، اگر به حال خودش بگذاری بهره می بری، و اگر راستش كردی او را می شكنی.
متون یادشده، هم زمان به زن و مرد، هم پیشنهاد مطالعات روان شناختی می كند و هم از گرفتار شدن به بدگمانی و بدفهمی پرهیزشان می دهد، به زن می آموزد كه سكوت مرد به عنوان نمونه درمان گر ناراحتی هایش خواهد بود؛ نه بی اعتنایی به احساسات او! مرد را توجیه می كند كه سخنان سامان نیافته زن در هنگام ناراحتی وسیله بازگشتنش به آرامش است؛ نه رویارویی با منطق و استدلال او.
دست اندازها و سرعت گیرهایی كه قرآن كریم در مسیر نهایی شدن طلاق و فروپاشی خانواده قرار داده است، همه و همه به گونه ای اشاره دارد به ایجاد فرصت برای بازنگری انگیزه طلاق، ریشه یابی ناسازگاری ها، توجه به بدگمانی ها و تلقی های غیرواقع بینانه، درك خواسته های برآورده نشده زندگی خانوادگی و بازگشت به صمیمیت گذشته، جمله «لعلّ الله یحدث بعد ذلك أمراً»(طلاق/1)، می تواند مؤید این برداشت باشد.
بازدارنده ها و سرعت گیرهای پیشنهادی قرآن عبارتند از:
1. اختیار طلاق در دست مرد قرار داده شده است كه آمادگی بیشتری برای ارزیابی و آینده نگری و دوراندیشی دارد. انتخابی جز این،یقیناً به افزایش بیشتر طلاق می انجامید. طبق گزارش در سراسر ایران سال 1380، 42049 فقره طلاق ثبت شده و در میان آنها تنها 2149 فقره طلاق رجعی به درخواست مرد بوده است.134
2. وقتی كه خطر جدایی بر محیط زندگی خانوادگی سایه می اندازد، باید دو داور شایسته از میان خانواده زن و مرد تعیین گردند تا در جهت بازگرداندن محبت و صمیمیت بین آن دو تلاش نمایند:
«و إن خفتم شقاق بینهما فابعثوا حكماً من أهله و حكماً من أهلها إن یریدا إصلاحاً یوفّق الله بینهما» نساء/35
و اگر از جدایی میان زن و شوهر بیم دارید، پس داوری از خانواده شوهر و داوری از خانواده زن تعیین كنید. اگر سرسازگاری داشته باشند خداوند بین آن دو سازگاری به وجود می آورد.
3. دو مردی كه واقعاً عادل باشند گواه طلاق گرفته شوند:
«وأشهدوا ذوی عدل منكم و أقیموا الشهادة لله» طلاق/2
4. طلاق در حال پاكی زن صورت می گیرد و تا پایان سه نوبت پاكی (عده) زن در خانه شوهر بماند و نفقه او همچون گذشته پرداخته شود.
«فطلقوهنّ لعدّتهنّ و أحصوا العدة… و لاتخرجوهنّ من بیوتهنّ… أسكنوهن من حیث سكنتم من وجدكم… و إن كنّ أولات حمل فأنفقوا علیهنّ حتی یضعن حملهنّ» طلاق/1و4و6
زنان را در پاكی عده طلاق دهید و حساب عده را نگه دارید… و آنان را از خانه شان بیرون مكنید… در همانجا كه سكونت دارید آنها را متناسب توان خود جای دهید… اگر باردار هستندتا زمان زایمان نفقه آنان را بپردازید.
5. پیش از پایان عده مرد می تواند طلاق را لغو نموده زندگی صلح آمیز خانوادگی را از سر گیرد.
«و بعولتهنّ أحقّ بردّهنّ فی ذلك إن أرادوا إصلاحاً» بقره/228
وشوهران شان اگر سرآشتی دارند، به بازآوردن آنان دراین مدت سزاوارترند.
در روایتی از امام صادق(ع) آمده است:
«فی المطلقة تعتدّ فی بیتها و تظهر له زینتها، لعلّ الله یحدث بعد ذلك أمراً».135
زن طلاق داده شده در خانه اش «عده» بگیرد و زینت و زیورش را به شوهرش نشان دهد «نمی دانی شاید خدا پس از این پیشامدی پدید آورد».
گرچه درك و شناخت روحیه ها و تفاوت های طبیعی به صورت متقابل توسط زن و مرد یك ضرورت است، ولی كمتر خانواده ای وجود دارد كه برای حفظ روابط حسنه میان خود تلاش كنند، بیشتر نمی دانند چه باید بكنند، هیچ كس نمی خواهد تمایلات و احساسات خود را به صورت واضح برای دیگری مطرح كند تا به نتیجه رضایت بخش روابط زناشویی بینجامد.136 چنین تغافلی واحد خانواده را در هم می شكند یا روحیه عشق ورزی و فداكاری را در آن می میراند.

سه. بی توجهی به حریم عفاف

در مواردی خاستگاه رفتار نبایسته درون خانوادگی كه به فروپاشی روابط زناشویی می انجامد، نادیده انگاری حریم های ناموسی است كه از نگاه دین فلسفه خاص خود را دارد.
دین، غریزه و روابط جنسی را خاستگاه بخش عمده خلافكاری ها در حیات اجتماعی می شناسد و تشكیل خانواده را عامل بازدارنده. قرآن زن و مرد را پوشش یكدیگر معرفی می كند: «هنّ لباس لكم و أنتم لباس لهنّ»(بقره/187) و پیامبر (ص) ازدواج را زمینه پای بندی به نیمی از تعالیم دین و مجرد زیستن را منشأ فساد گسترده اعلام می كند و بر ازدواج و تشكیل زندگی مشترك و همكاری در این زمینه تأكید بسیار دارد.137
قرآن به منظور تأمین سلامت روابط جنسی، رعایت «عفت» (به معنای كنترل غریزه جنسی و مصون ماندن از روابط نامشروع)138 را پیشنهاد می كند و زن سالخورده و جوان بی بهره از امكانات ازدواج را به طور یكسان مخاطب خود می شناسد:
«و أن یستعففن خیرلهنّ» نور/60
[زنان ناامید از زناشویی می توانند پوشش خود را كنار گذارند، ولی] عفت ورزیدن برای آنها بهتر است.
«و لیستعفف الذین لایجدون نكاحاً حتی یغنیهم الله» نور/33
و كسانی كه توان ازدواج ندارند عفت پیشه كنند تا خداوند بی نیازشان كند.
عفت زن بر حیا و آزرم استوار است كه برای او امری طبیعی و ستودنی است و وسیله بالا رفتن موقعیت به حساب می آید139 و عفت مرد را قرآن متكی بر حسّ امانت داری و غیرت مردانه می داند. قرآن درباره دختر شعیب كه به قصد دعوت موسی، به سوی او می آمد، می گوید:
وقتی موسی(ع) به سوی خانه شعیب راه افتاد، به دختر شعیب پیشنهاد كرد كه از پشت سر او حركت كند و راه را به او بنمایاند، با این توجیه كه دودمانش از پشت سر به زنان نمی نگرند، دختر شعیب این روش موسی(ع) را امانت داری قلمداد كرد140:
«قالت إحداهما یا أبت استأجره إنّ خیر من استأجرت القوی الأمین» قصص/26
یكی از آن دو گفت: پدر! او را استخدام كن كه بهترین كس برای استخدام است، نیرومند و امانت دار می باشد.
قرآن عفت و پاكدامنی را با پیشنهاد رعایت حریم و یك سلسله پیشگیری ها می داند. خطوط اصلی حریم ناموسی عبارتند از:
1. اجتناب مرد از نگاه متمركز، نشان دادن اندام جنسی (با برهنه كردن یا لباس تنگ و نازك پوشیدن)، بی پروا سخن گفتن و رو به رو شدن با زن.
2. پرهیز زن از نگاه متمركز، نشان دادن اندام جنسی (با برهنه كردن یا پوشیدن لباس تنگ و نازك)، نمایاندن سر، گردن، سینه و زیورآلات، پای بر زمین كوبیدن، برهنه ساختن نمادهای زنانگی(نور/31ـ29) و سخن گفتن با ناز و كرشمه(احزاب/32)و استفاده از بالاپوش جهت عفیف شناخته شدن و مصون ماندن از آزار [هوس رانان](احزاب/59)
حریم گزیدن درحوزه روابط زن و مرد الهام بخش این است كه لباس پوشیدن ها، راه رفتن ها، نگاه كردن ها و سخن گفتن ها در پاره ای از موارد، وسوسه كننده است، افراد لاابالی را به اقدامات ناروا و آزار دهنده دعوت می كند و افراد وارسته را به تشویش و تخیل آزار دهنده جنسی وا می دارد. در روایتی از امام علی(ع) آمده است:
«من غضّ طرفه أراح قلبه».141
كسی كه از چشم چرانی پرهیز كند به قلب و روانش آسایش می دهد.
حریم گزیدن به معنایی كه توضیح داده شد و محدودیت ناشی از آن راهكاری است برای استحكام خانواده و ایجاد علاقمندی فزاینده میان زن و شوهر، چه آنكه با این تدبیر، مرد شتاب زده تر به ازدواج تن می دهد و ازخارج خانه زود هنگام تر به خانه بر می گردد، زن نیز با موقعیت دلربا، عطش جنسی متراكم، آرایش هرچه ابتكاری تر و نمایش چشمگیرتر به استقبال او می شتابد، تا هر دو در فضایی آزاد و به دور از هرگونه تشویش، محرومیت ها و محدودیت های جنسی گذشته و روزانه را به خوبی جبران نمایند. قرآن به مردان می گوید:
«نساؤكم حرث لكم فأتوا حرثكم أنّی شئتم» بقره/223
زنان شما كشتزار شما هستند؛ هرگاه مباشرت خواستید به آنها نزدیك شوید.
در روایتی پیامبر(ص) زنان را به خوشبو كردن خود و پوشیدن بهترین لباس و بهترین زیورآلات و آمادگی برای عمل زناشویی توصیه فرموده است.142
آسایش روحی و لذت جسمی كه در همیاری جنسی آمیخته با عفت و پاسداشت حریم نهفته است میان تمام بهره وری ها جنبه استثنایی دارد و دلدادگی ناشی از آن نیز همین گونه خواهد بود. شهید مطهری با اشاره به این واقعیت می گوید:
«ازدواجی كه پایه و خاصیت روانی اش از محدودیت به آزادی آمدن است به دنبال خود استحكام می آورد».143
«جلوگیری از معاشرت های آزاد، ایجاد پاك ترین و صمیمی ترین عواطف بین زوجین است و برقرار ساختن یگانگی و اتحاد كامل در كانون خانواده است».144
ولی وقتی كه حریم های جنسی می شكند، انگیزه حریم داشتن به خاموشی می گراید، تماس و تجربه با جنس مخالف، همه جا و همه وقت امكان پذیر می گردد، آرزوی ازدواج و تشكیل خانواده رنگ می بازد، هرچه زودتر به یكدیگر رسیدن توجیه خود را از دست می دهد، تصور زود به خانه بازگشتن دیگر به مرد نهیب نمی زند، زن نیز چندان تب و تاب انتظار آمدن مرد را به خانه در خود احساس نمی كند و این روند ادامه می یابد. زمانی كه كام جویی جنسی به معنای اصلی كلمه نیز در خارج خانواده انجام می گیرد احساس لذت زندگی زناشویی به صورت نهایی فرو می ریزد… در روایتی از پیامبر(ص) می خوانیم:
«خود را به زنا نیالایید كه خداوند لذت همسران تان را از درون شما می زداید، عفت پیشه كنید كه این سبب عفت ورزی زنان تان می شود. فلان دودمان به زنا روی آوردند زنان شان نیز زناكار شدند».145
آنچه به تصویر كشیده شد، می تواند تصویر نه چندان دقیق روابط جنسی در كشورهای اسلامی باشد كه در آنها حریم داشتن كم كم معنای خود را از دست می دهد، در عرصه های آموزشی، هنری و خدماتی، در خیابان ها، فروشگاه ها و اماكن عمومی دیگر، زن و مرد به صورت پیراسته و آرایش كرده بدون دغدغه و پیروی از الگوی خاص رفتاری در كنار هم و با هم ایفای نقش می كنند.
بسیاری از پسران و دختران مسلمان پیش از ازدواج، دوستی با جنس مخالف را تجربه می كنند و با خاطرات متنوع دوستی های گذشته به خانه بخت قدم می نهند، تا تجربه ای را با تجربیات پیشین مقایسه نمایند.
دیگر آرایش و پیرایش از آداب ضروری زندگی زناشویی شمرده نمی شود، زن و مرد تنها ژولیدگی های آخر روز و خواب آلودگی های بامدادان را كنار هم هستند. بقیه ساعات روزانه را در خارج خانه می توانند از انواع آراستگی و كرشمه ها لذت ببرند. در خارج خانه محدودیت ها محدود شده است؛ و در داخل خانه نازها و نیازها، نتیجه این دو، كاهش الفت ها در زندگی زناشویی است.
شهید مطهری پس از بیان تفاوت ازدواج و زندگی زناشویی غربی با ازدواج و زندگی زناشویی بایسته اسلامی و تشابهی كه امروزه بین روابط جنسی در غرب و جهان اسلام به وجود آمده است، می نویسد:
«وقتی كه جامعه ما به دستور اسلام عمل می كرد؛ یعنی پسرها رفیق دختر نداشتند و دختر هم همین طور… آرزوی یك پسر این بود كه زن بگیرد، چون به وسیله ازدواج از محدودیت و ممنوعیت استفاده از زن خارج می شد و به مرز آزادی استفاده از زن می رسید، آن وقت شب زفاف كم از صبح پادشاهی نبود… برای دختر هم این پسر اولین كسی بود كه او را از محدودیت به آزادی رسانده است، این بود كه با همدیگر الفت می گرفتند».146

پی نوشت‌ها:

1. مطهری، مرتضی، نظام حقوق زن در اسلام، تهران، شركت افست، 299.
2. فریدریش انگلس، منشأ خانواده، ترجمه خسرو پارسا، تهران، نشر جامی، 106.
3. همان، 46.
4. همان، 56.
5. همان، 58.
6. همان، 60.
7. اعزازی، شهلا، جامعه شناسی خانواده، انتشارات روشنگران و مطالعات زنان،تهران،14.
8. فریدریش انگلس، منشأ خانواده، 68و 71.
9. همان، 78 و80 و 82.
10. اعزازی، شهلا، جامعه شناسی خانواده، 15.
11. همان، 10ـ9.
12. همان.
13. همان، 27و29.
14. همان، 111.
15. همان،65.
16. شورای فرهنگی اجتماعی زنان، فصلنامه كتاب زنان، شماره 13، صفحه63.
17. اعزازی، شهلا، جامعه شناسی خانواده، 13.
18. همان، 17.
19. ابن اثیر، النهایة، كلمه «اسر».
20. فرجاد، محمدحسین، آسیب شناسی اجتماعی خانواده و طلاق، تهران، انتشارات منصوری، 2.
21. مطهری، مرتضی، نظام حقوق زن در اسلام، 147.
22. جان استوارت میل، انقیاد زنان، ترجمه علاء الدین طباطبایی، تهران، انتشارات هرمس، 32و137.
23. همان، 52.
24. فریدریش انگلس، منشأ خانواده، 107.
25. ژانت، روان شناسی زنان، ترجمه بهزاد رحمتی، تهران، انتشارات لادن، 65.
26. جان استوارت میل، انقیاد زنان، 74.
27. فریدریش انگلس، منشأ خانواده، 116.
28. همان، 109.
29. همان، 107.
30. روحانی، شهریار، خانواده موعود ماركسیسم، تهران، انتشارات قلم، 89.
31. فریدریش انگلس، منشأ خانواده، 89.
32. همان، 108و107.
33. ژانت، روان شناسی زنان، 65، و پژوهشكده حوزه و دانشگاه، فصلنامه حوزه و دانشگاه، سال نهم، شماره 35، صفحه 5.
34. جان استوارت میل، انقیاد زنان، 130 ـ 128.
35. همان، 75 ـ 74.
36. زناشویی و اخلاق، بحث خانواده و دولت، به نقل از: نظام خانواده در اسلام، 213.
37. ویل دورانت، لذات فلسفه، ترجمه عباس زریاب، تهران، شركت انتشارات علمی و فرهنگی، 163و164.
38. همان، 162.
39. مطهری، مرتضی، نظام حقوق زن در اسلام، 165.
40. جان گری، مردان مریخی و زنان ونوسی، ترجمه لوئز عندلیب و اشرف عدیلی، تهران، نشر سیمرغ، 47.
41. ویل دورانت، لذات فلسفه، 103و164.
42. همان، 164.
43. مطهری، مرتضی، نظام حقوق زن در اسلام، 170.
44. ویل دورانت، لذات فلسفه، 142.
45.جان گری، با هم برای همیشه، ترجمه مهدی قراچه داغی، تهران، نشر البرز، 72.
46. روان شناسی افسردگی زنان، ترجمه بهزاد رحمتی، انتشارات زریاب، 13، به نقل از: محمد حكیمی، دفاع از حقوق زنان، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی، 98.
47. جان گری، مردان مریخی و زنان ونوسی، 108.
48. ویل دورانت، لذات فلسفه، 135.
49. جان گری، مردان مریخی زنان ونوسی، 65.
50. همو، با هم برای همیشه، 238.
51. پروفسور آرون تی بك، عشق هرگز كافی نیست، ترجمه مهدی قراچه داغی، نشر پیكان، 232.
52. سالوادور مینوچین، خانواده و خانواده درمانی، ترجمه باقر ثنایی، انتشارات امیركبیر، 76.
53. مراجعه شود به: جامعه شناسی خانواده، 76 و 120 و 143.
54. بررسی تطبیقی تغییرات ازدواج، ترجمه محمدصادق مهدوی، تهران، انتشارات دانشگاه شهید بهشتی، 29.
55. كلینی، محمدبن یعقوب، اصول كافی، دارالكتب الاسلامیة، 5/51.
56. جان گری، با هم برای همیشه، 41.
57. رفسنجانی، اكبر، تفسیر راهنما، ذیل آیه 187 سوره بقره.
58. مطهری، مرتضی، نظام حقوق زن در اسلام، 248.
59. همان، 210.
60. جان گری، مردان مریخی و زنان ونوسی، 45.
61. مطهری، مرتضی، نظام حقوق زن در اسلام، 257.
62. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ذیل آیه 19 سوره نساء.3
63. نوری، میرزاحسین، مستدرك الوسائل، قم، مؤسسه آل البیت، 14/252.
64. مساواتی آذر، مجید، جامعه شناسی انحرافات، تبریز، انتشارات نوبل، 316.
65. همان، 316 ؛ حسن الساعاتی، بحوث اسلامیة فی الأسرة، مصر، دارالفكر العربی، 41.
66. احمد فائز، دستور الأسرة فی ظلال القرآن، 222؛ جان گری، عشق هرگز كافی نیست، 9.
67. اطلاعات ضمیمه، 30خردادماه 1378، به نقل از: محمدعلی كرباسی، كتاب شناسی آسیب های اجتماعی، تهران، انتشارات امیركبیر، 1/52.
68. همان، 13مردادماه 1379 به نقل از: كتاب شناسی آسیب های اجتماعی،10/47.
69. روزنامه اطلاعات، شماره 18456، اردیبهشت1367، به نقل از: كتاب شناسی آسیب های اجتماعی، ج1/201.
70.مساواتی آذر، مجید، جامعه شناسی انحرافات، 170؛ كرباسی، محمد علی، كتاب شناسی آسیب های اجتماعی، 1/87 و 84 و 73.
71. ویل دورانت، لذات فلسفه، 170.
72. مساواتی آذر، مجید، جامعه شناسی انحرافات، 327 و 329 و 408.
73. روزنامه كارگر، 29/9/1379.
74. صاحب الزمانی، ناصرالدین، راز كرشمه ها، انتشارات زریاب، 2/30.
75. صبور اردوبادی، احمد، نگاه پاك زن و نگاه های آلوده به او، تهران، انتشارات امیركبیر، 250ـ247.
76. ویل دورانت، لذات فلسفه، 150.
77. شایگان، شرح قانون مدنی ایران، 362، به نقل از: مطهری، مرتضی، نظام حقوق زن در اسلام، 200.
78. جان استوارت میل، انقیاد زنان، 48.
79. جواهر لعل نهرو، نگاهی به تاریخ جهان، ترجمه محمود تفضلی، تهران، انتشارات امیركبیر، 3/1650.
80. سوزان الیس واتكینز، فمینیسم قدم اول، ترجمه زیبا جلالی نائینی، 17.
81. اندره میشل، جنبش اجتماعی زنان، ترجمه هما زنجانی زاده، مشهد، نشر نیكا، 1372، 126، به نقل از: مساواتی، مجید، جامعه شناسی انحرافات، 282.
82. برتراند راسل، زناشویی و اخلاق، ترجمه مهدی افشار، انتشارات كاویان، 104.
83. همان، 167 ـ 165.
84. مطهری، مرتضی، مسأله حجاب، انتشارات صدرا، 60.
85. هبه رئوف عزت، مشاركت سیاسی زنان، ترجمه محسن آرمین، تهران، نشر قطره، 158.
86. ژانت، روان شناسی زنان، 65.
87. قطب، سید، جاهلیت قرن بیستم، 226.
88. اندره میشل، جنبش اجتماعی زنان، نشر نیكا، 117 و 119.
89. ویل دورانت، لذات فلسفه، 177 و 95 و 172.
90. برتراند راسل، زناشویی و اخلاق، 182.
91. صبور اردوبادی، ا حمد، نگاه پاك زن و نگاه های آلوده به او، 277؛ فصلنامه كتاب زنان، شماره13،صفحه 8.
92. فصلنامه كتاب زنان، شماره13، صفحه8.
93. زهیرالأعرجی، النظام العائلی، قم، مطبعة الأمیر، 1415هـ ق ، 42.
94. مطهری، مرتضی، نظام حقوق زن در اسلام، 327.
95. سالوادور مینوچین، خانواده و خانواده درمانی، 78.
96. خانواده موعود ماركسیسم، 64.
97. همان، 115.
98. همان، 104.
99. همان، 124.
100. سالوادور مینوچین، خانواده و خانواده درمانی، 78.
101. خانواده موعود ماركسیسم، 140.
102. همان، 134.
103. مطهری، مرتضی، ، آشنایی با قرآن، انتشارات صدرا،4/14.
104. مدیریت حوزه های علمیه خواهران، مجموعه مقالات، 452.
105. احمد فائز، دستور الأسرة فی ظلال القرآن، مؤسسة الرسالة، 83.
106. مطهری، مرتضی، آشنایی با قرآن، 4/49.
107. جان گری، عشق هرگز كافی نیست، 68.
108. نجاتی، حسین، روان شناسی زناشویی، تهران، انتشارات بیكران، 1376، 46ـ45.
109. مساواتی آذر، مجید، جامعه شناسی انحرافات، 275.
110. هری. س. تری یاندیس، فرهنگ و رفتار اجتماعی، ترجمه نصرت فتی، تهران، نشر رسانش، 216.
111. مطهری، مرتضی، نظام حقوق زن در اسلام، 222.
112. منتسكیو، روح القوانین، ترجمه علی اكبر مهتدی، تهران، انتشارات امیركبیر، 1362، 634 و 632.
113. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن،15/96.
114. حرّ عاملی، وسائل الشیعه، قم، مؤسسة آل البیت لاحیاء التراث، 20/35؛ نوری، میرزا حسین، مستدرك الوسائل، قم، مؤسسة آل البیت،14/191؛ سنن دارمی، بیروت، دارالفكر، 2/137.
115. مطهری، مرتضی، نظام حقوق زن در اسلام، 72.
116. جان گری، عشق هرگز كافی نیست، 27.
117. همو، مردان مریخی و زنان ونوسی، 107 و 108 و 111.
118. همان، 126.
119. همان، 154 ـ132.
120. همان، 51 و با هم برای همیشه، 72.
121. همان، 51 و 79.
122. همان، 189 و 159.
123. ویل دورانت، لذات فلسفه، 142.
124. جان گری، عشق هرگز كافی نیست، 276 ـ 271.
125. همو، با هم برای همیشه، 41.
126. همان، 123.
127. همو، مردان مریخی و زنان ونوسی، 32.
128. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه،20/162.
129. همان، 93.
130. فیض كاشانی، محمد بن مرتضی، المحجة البیضاء، قم، جامعه مدرسین،3/110.
131. طبرسی، فضل بن حسن، مكارم الاخلاق، مؤسسه اعلمی، 238.
132. جان گری، با هم برای همیشه، 70.
133. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعة،20/173.
134. روزنامه انتخاب، 26/12/1380، به نقل از: فصلنامه كتاب زنان، شماره 15، صفحه 75.
135. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعة، ج21/217.
136. جان گری، عشق هرگز كافی نیست، 90و97 و 100 و 302.
137. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعة،20/17 و 77.
138. راغب اصفهانی، المفردات، واژه «عفف».
139. ویل دورانت، لذات فلسفه، 129؛ مطهری، مرتضی، مسأله حجاب، 69.
140. ر.ك: تفسیر مجمع البیان، ذیل آیه مزبور.
141. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعة،20/194.
142. ر.ك: عبدالواحد آمدی، غررالحكم؛ مجلسی، روضة المتقین،8/370، به نقل از: بهشتی، احمد، خانواده در قرآن، قم، انتشارات دفترتبلیغات اسلامی، 185.
143. مطهری، مرتضی، آشنایی با قرآن، 4/14؛ همو، نظام حقوق زن در اسلام، 247.
144. همو، مسئله حجاب، 9ـ88.
145. طبرسی، فضل بن حسن، مكارم الأخلاق، 238.
146. مطهری، مرتضی، آشنایی با قرآن، 4/14.
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 11 خرداد 1394 ساعت: 0:18 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

ایزوتسو و معنی‌شناسی در آیات قرآن

بازديد: 271
ایزوتسو و معنی‌شناسی در آیات قرآن

مسعود ربیعی آستانه

چکیده: نويسنده، پس از بيان رويكردهاى گوناگون قرآن پژوهان غير مسلمان نسبت به قرآن با عناوين: رويكرد تاريخى، زبان شناسانه، متنى، معنايى يا معنى شناسانه و اسطوره‏اى، به معرفى ايزوتسو به عنوان قرآن پژوهى كه با رويكرد زبان‏شناختى به مطالعه قرآن روى آورده پرداخته است. زندگى، مسافرتهاى علمى، عضويت در مجامع علمى، آثار و تأليفات ايزوتسو، عناوينى است كه در اين مقاله مطرح شده است. در پايان نويسنده به توضيح نوع كار ايزوتسو راجع به قرآن و منابع فكرى وى و فشرده ديدگاه او نسبت به نظام‏مندى مفاهيم قرآن مى‏پردازد. 

كليد واژه‏ها: ايزوتسو/ معنى‏شناسى قرآن/ رويكردهاى قرآن پژوهى/ زبان‏شناسى قرآن/ نظام‏مندى مفاهيم قرآن.

از شمار دو چشم یك تن كم
وز شمار خرد هزاران بیش
(رودكی)
رویكرد (approach) بیگانگان شرقی یا غربی به قرآن و علوم قرآنی و یا هر متن مقدس و رازناكی از چند روش كلی زیر خارج نیست:
الف. رویكرد تاریخی (Historical) كه به قرآن یا متن مورد نظر، به عنوان یك سند تاریخی می نگرد، مانند كاری كه «نولدكه» و همكاران او «فردریك شوالی»، «برگشتراسر» و «آلویس اشپرنگر» درباره قرآن انجام دادند.
ب. زبان شناسانه (Linguistic)؛ مانند كار آرثور جفری در كتاب واژگان بیگانه و دیگران. ترجمه قرآن به زبان های بیگانه را نیز باید از قبیل برخورد زبان شناسانه به حساب آورد.
ج. برخورد متنی (Textual)؛ مانند تحقیقاتی كه ایگناتس گلدزیهر درباره قرآن انجام داده است. كارهایی مانند تفسیر قرآن را نیز باید از قبیل نوعی برخورد متنی دانست.
د. رویكرد معنایی یا معنی شناسانه (Meaning). معنی شناسی (Semantic) یا علم دلالت لفظ بر معنی از شعب و شاخه های رشته زبان شناسی است.
هـ. نگاه و برخورد اسطوره ای (Mythology) كه این فكر نسب به اندیشه های اگوست كنت می برد و برخوردی اسطوره زدایانه دارد (Demythologizing) مانند كاری كه رودلف بولتمان در الهیات مسیحی انجام داده است.
در اینجا به شرح و توضیح بخش معنی شناسی بسنده خواهیم كرد:
دانش زبان شناسی (Linguistic) در بین علوم مانند مكنده ای است كه همه چیز را به دنبال خود می كشد و فراورده هایی ژرف و ریشه دار از زبان، فرهنگ، آداب و رسوم كهن را برای عصرها بعدی به ارمغان می برد. از شاخه های دانش زبان شناسی، سمانتیك یا دلالت لفظ بر یك یا چند معنی است كه خود به انواع گوناگون تقسیم می پذیرد. یكی از دانشمندان علوم قرآنی كه با استفاده از این رشته به كشفیات درخور توجهی نایل گردیده، پروفسور ایزوتسو است كه اینك درباره او نكاتی خواهد آمد:


الف. زندگی1

پروفسور توشیهیكو ایزوتسو اسلام شناس معروف ژاپنی در چهارم مه سال 1914 در توكیو از مادر بزاد. در سال 1937 از دانشگاه كیو (Keio) كه یكی از بهترین دانشگاه های غیردولتی ژاپن است فارغ التحصیل شد. وی در دانشكده ادبیات، در رشته زبان شناسی تحصیل كرد و بعد از گرفتن دكتری در همین دانشكده به تدریس زبان شناسی و فلسفه زبان پرداخت. از همان ابتدا به فلسفه علاقمند بود؛ بویژه به فلسفه زبان. علاوه بر فلسفه زبان به یونانی قدیم نیز تدریس می كرد. در بیست سالگی به فراگیری زبان عربی پرداخت و سپس با آمدن عالمی تاتاری به نام موسی جارالله (متولد 1878 میلادی /1295قمری) در روستوف دون روسیه، زبان عربی را به خوبی فراگرفت.
ایزوتسو به بیشتر زبان های زنده دنیا تسلط داشت. از جمله انگلیسی، فرانسه، آلمانی، لاتینی، ایتالیایی، اسپانیایی و روسی كه بعضی از آنها را در دبیرستان و پاره ای دیگر را در دوران دانشگاه یادگرفت. او علاوه بر این زبان ها، عبری، چینی قدیم، چینی جدید، سانسكریت، فارسی، تركی و ادبیات روسی را نیز می دانست.

ب. مسافرت های علمی

در سال 1959 او برای نخستین بار از ژاپن خارج شد. شش ماه در لبنان و یك سال در قاهره به سر برد. در مصر با محمد ابراهیم مدكور، مؤلف كتاب «فی الفلسفة الاسلامیة منهج و تطبیق» (چاپ شده در قاهره، 1947) آشنا گردید و در این سال ها عضو فرهنگستان زبان عربی (مجمع اللغة العربیة) قاهره شد.
در سال 1961 به مونترال كانادا رفت و سیر جدیدی از مطالعات اسلامی خود را آغاز كرد. پروفسور ایزوتسو تا سال 1969 شش ماه در ژاپن و شش ماه در مونترال به سر می برد، ولی بعد تصمیم گرفت به ایران بیاید و رابطه اش را با ژاپن قطع كند.
او درسال 1351 شمسی با حضور جمعی پنج نفره كتاب «فصوص الحكم» محیی الدین عربی را شرح می كرد.2

ج. عضویت در مجامع بین المللی

ایزوتسو در مجامع بین المللی زیر عضویت داشت:
1. فرهنگستان زبان و ادبیات عرب، قاهره (مصر)
2. مؤسسه بین المللی فلسفه، پاریس (فرانسه)
3. انجمن بین المللی فلسفه در قرون وسطی، لون (بلژیك)
4. انجمن كانادایی مطالعات تاریخ و فلسفه علوم، مونترال (كانادا)
5. مدرس كرسی ارانویس سوییس (Eranoslectur) از سال 1967 میلادی.

د. آثار و تألیفات

1. «تاریخ تفكر عربی». نخستین كتاب ایزوتسو است كه در 26 سالگی و به زبان ژاپنی نوشت.
2. «كتابی درباره فلسفه» كه جنبه عرفانی دارد. او در این كتاب، بر فلسفه نوافلاطونی و عرفان یونانی تأكید كرد. این دومین كتاب او بود و در 34 سالگی تألیف شد.
3. «محمد(ص)». این كتاب نخستین كتاب ایزوتسو در باب مطالعات اسلامی است و به زبان ژاپنی نوشته شده است.
4. ترجمه قرآن مجید به زبان ژاپنی از سال (1951 تا 1958) كه بنا به گفته ایزوتسو از بركت همین ترجمه موفق به نگارش دو كتاب دیگر درباره قرآن شد كه ذكر آنها خواهد آمد. [اولین ترجمه قرآن به زبان ژاپنی (از انگلیسی) در سال 1929 چاپ و منتشر شد. این ترجمه توسط «ساكاموتوكی چی» صورت گرفت. ترجمه ایزوتسو همراه با شرح عربی و با كمك سه تن از دانشمندان نامدار انجام گرفت. ترجمه دیگری از قرآن در ژاپن به دست یك مترجم مسلمان به نام «میتارا یوایچی» انجام شد].3
5. «خدا و انسان در قرآن» (God and Man in the koran)، كه در سال 1964 در توكیو انتشار یافت. قسمتی از این كتاب به وسیله احمد آرام،با عنوان «ارتباط غیرزبانی میان خدا و انسان» ترجمه و همراه با جمله شناسی قرآن از مهندس بازرگان از سوی انتشارات بعثت در سال 1356 چاپ شد و سپس چاپ اول كتاب به طور كامل توسط احمد آرام ترجمه و در سال 1361 هجری شمسی از سوی شركت سهامی انتشار منتشر گردید. چاپ دوم این اثر در زمستان 68 از سوی دفتر نشر فرهنگ اسلامی انجام شده است. این كتاب مشتمل بر 322 صفحه بوده و در 9 فصل نوشته شده است.
6. ساختمان معنایی مفاهیم اخلاقی ـ دینی در قرآن، كه به زبان انگلیسی نوشته شده است. دو كتاب اخیر حاصل یادداشت هایی است كه مؤلف در حین ترجمه قرآن برمی داشت. اولین ویرایش از این كتاب در ایران به سال 1360 و با ترجمه روان دكتر فریدون بدره ای صورت گرفت و انتشارات قلم آن را به گونه ای نازیبا و با حروف ماشین تحریری چاپ كرد و بعد در سال 1378 از سوی نشر فرزان روز به قلم مترجم یاد شده در 522 صفحه و 11فصل منتشر گردید.
مفاهیم اخلاقی ـ دینی در قرآن مجید، ترجمه ای است از:
the structure of meaning in Ethico Religious concepts in Quran - Tokyo, 1959)
عیب عمده ترجمه جدید این كتاب، نیاوردن كتابنامه فصل آخر است كه امید می رود در چاپهای بعدی جبران شود.4
7. «مفهوم ایمان در كلام اسلامی»، ترجمه زهرا پورسینا، چاپ اول، 1378، چاپ دوم 1380، انتشارات سروش، (316 صفحه و 11 فصل)
the consept of Belief in islamic theology, Tokoy 1965)
8. «زبان و جادو: مطالعاتی درباره نقش جادویی زبان»، (توكیو، دانشگاه كیو، 1956)
Language and Magic, Studies in the Magical Function of speech
9. «بررسی تطبیقی مفاهیم كلیدی فلسفی در تصوف و تائوئیسم»:
Sufism and Taoism: A comparative study of key philosophical consepts, Tokyo 1966-67)
مترجم: دكتر محمدجواد گوهری، چاپ اول 1378، چاپ دوم 1379، انتشارات روزنه، (540صفحه در سه بخش و 34فصل). در این كتاب بحث بسیار عمیق و مقایسه ای بین عرفان ابن عربی با عقاید لائوتسه و چوانك تسو شده است.
10. مجموعه مقالات درباره فلسفه ذن: Towards a philosophy of Zen .
11. مجموعه مقالات درباره مفهوم وجود، شامل مقدمه انگلیسی بر تصحیح شرح منظومه حكیم ملاهادی سبزواری و چند سخنرانی دیگر به نام مفهوم وجود: The consept and Reality of Existence. این كتاب در ژاپن منتشر شد و به زبان فرانسه نیز ترجمه گردید.
12. بنیاد حكمت سبزواری. این كتاب كه نخستین جلد از مجموعه سلسله دانش ایرانی است توسط دكتر سید جلال الدین مجتبوی، استاد فلسفه دانشگاه تهران ترجمه گردید و از سوی انتشارات مؤسسه مطالعات اسلامی دانشگاه مك گیل شعبه تهران به سال 1359شمسی منتشر شد.
13. تصحیح كتاب قبسات میرداماد؛ با همكاری دكتر مهدی محقق، دكتر موسوی بهبهانی و دكتر دیباجی. كتاب توسط بهاء الدین خرمشاهی با عنوان «فلسفه میرداماد» به فارسی ترجمه گردید و در كتاب «شیعه در حدیث دیگران» (تهران، بنیاد اسلامی طاهر،1362) چاپ شده است.
14. منشأ فلسفه اسلامی (سلسله سخنرانی های ایزوتسو در ژاپن درباره عرفان)
15. عمق فرهنگ اسلامی: The Depth Dimension of Islam. این كتاب دومین اثر او به زبان ژاپنی است كه دارای سه بخش می باشد: 1.جنبه ظاهری اسلام 2. شریعت 3. جنبه معنوی و باطنی اسلام.
16. تولد اسلام، كه درباره پیدایش و چگونگی رشد و گسترش اسلام در جهان بحث می كند.
17. تاریخ تفكر اسلامی.
18. ترجمه كتاب مشاعر ملاصدرا (در دست چاپ و ترجمه).
19. ترجمه كتاب فیه ما فیه مولوی (در دست چاپ و ترجمه).
20. سلسله كتاب های «میراث اسلام» زیر نظر ایزوتسو، ناشر مجموعه ایوانامی (iwanami)
21. ترجمه كتاب طوق الحمامة.
22. ترجمه مقدمه ابن خلدون.
23. ترجمه كتاب معالم الاصول.
24و 25. مقاله «ابن عربی» و مقاله «اشراقیه» در دائرة المعارف دین به انگلیسی زیر نظر میرچا الیاده، دین شناس معروف رومانیایی، كه در 16 جلد منتشر گردید (1987م).
26. ترجمه كامل امور عامه و جوهر و عرض شرح منظومه حكمت سبزواری به انگلیسی با همكاری دكتر مهدی محقق، نیویورك (1976م).
The Metaphysics of sabzavari
27. تصحیح شرح منظومه حكمت به انضمام فرهنگ تفصیلی اصطلاحات فلسفی، با همكاری دكتر مهدی محقق، (تهران، 1348ش).
28. منطق و مبحث الفاظ، مجموعه متون و مقالات با همكاری دكتر مهدی محقق (تهران،1353ش).
29. نور و ظلمت در گلشن راز شبستری (پنسیلوانیا، 1971م).
30. تصوف و مسأله تشكیك در زبان، در اندیشه های عین القضاة همدانی(پاریس،1970م).
31. مسأله خلق جدید در عین القضاة (بوستون،1973م).
خلاصه ای از این مقاله به وسیله دكتر بهرام جمال پور ترجمه و در همایی نامه، مجموعه مقالات تقدیم شده به استاد جلال الدین همایی، زیرنظر دكتر مهدی محقق، به سال 1356 چاپ شده است.
32. ماهیت و كلی طبیعی در فلسفه اسلامی ایران، (تهران، 1973م).
33. ماهیت لابشرط در فلسفه اسلامی ایران، (تهران، 1973م).
این مقاله در مجموعه منطق و مباحث الفاظ به اهتمام دكتر مهدی محقق و توشیهیكو ایزوتسو (سلسله دانش ایرانی، شماره 8) چاپ شده است.
34. اساس اندیشه های مابعدالطبیعی در فلسفه اسلامی ایران (تهران،1971م).
این مقاله در مجموعه سخنرانی ها و مقاله ها درباره فلسفه و عرفان اسلامی به اهتمام دكتر مهدی محقق و هرمان لندلت (سلسله دانش ایرانی شماره 4) چاپ شده است.
35. رساله خلق مُدام، ترجمه منصوره (شیوا) كاویانی، تهران، شركت انتشارات علمی و فرهنگی 1381ش، در100 صفحه. به انضمام مقوله حركت و تغییر لحظه ای در فلسفه یونان و ایران از مترجم.
Perpetual creation in Iranian Mysticism and Zen Buddhism
پروفسور توشیهیكو ایزوتسو در هفتم ژانویه 1993 میلادی مصادف با هفدهم دیماه 1371 در 79 سالگی در شهر كاماكاری ژاپن درگذشت.5
همان گونه كه ملاحظه گردید، تحقیقات ایزوتسو در سه قلمرو عرفان، فلسفه و قرآن پژوهی بوده است.6 ایزوتسو، همان گونه كه خود درمقدمه كتاب ساختمان مفاهیم اخلاقی ـ دینی در قرآن می گوید، روش خود را بر پایه قرآن گذاشته است و این روش یكی از روش های متداول در تفسیر قرآن كریم است كه بر مبنای روایت مشهور «القرآن یفسّر بعضه بعضاً» انجام می پذیرد و كمتر كسی توفیق انجام چنین روشی را می یابد، زیرا احاطه و تسلط بر آیات را می طلبد و از مشهورترین آثاری كه با این روش عرضه شده باید از تفسیر «المیزان» علامه فقید محمدحسین طباطبایی نام برد.
بسیاری از موضوعاتی را كه در معنی شناسی مجال طرح و بررسی یافته، می توان در مبحث الفاظ در علم اصول فقه و همچنین مسائل منطق یافت، اما نتایج حاصل از طریق معنی شناسی تفاوت بسیار اساسی با علم اصول و همچنین علم منطق دارد. كلیت فلسفی قرآن پژوهی ایزوتسو بر پدیدارشناسی Phenomenology است كه در قرن بیستم با ادموند هوسرل مطرح شد و پیش از او كانت، فیلسوف آلمانی تبار، موجودات را به دو نوع پدیدار Phenomenon و ناپدیدار (ذوات معقول) Nomenon تقسیم بندی كرده بود و ایزوتسو با توجه به این دیدگاه، چاشنی از مسائل و موضوعات دانش فقه اللغة Philology را نیز مبنای كار قرآن پژوهی خود قرار داد.
هسته اصلی پژوهش ایزوتسو در تحقیقات قرآن پژوهی، بیرون كشیدن نظام جهان بینی قرآن از دل آیات باهرات وحی است. از دیدگاه او همه چیز در قرآن به یك تأویل اخلاقی یا الهی می انجامد. آنجا كه از امت های گذشته و به شكل داستان سخن می گوید تا زمانی كه به مسلمان اختیار می دهد كه یك حكم یا فرضیه دینی را اجرا كند، در واقع همه اینها قابل تأویل به یك نتیجه اخلاقی است.

تأثیرپذیری ایزوتسو از دیگران

محققانی كه درباره ایزوتسو مطلب نگاشته اند، رهیافت او را به قرآن، حاكی از رفتار محتاط كسی دانسته اند كه می خواهد الفبای زبان قرآن را فراگیرد،7 و او در این رهیافت از كسانی تأثیر پذیرفت كه آشنایی با بعضی از آنان در فهم پاره ای از آرای قرآن شناسی ایزوتسو بی تأثیر نخواهد بود.
1. ادوارد ساپیر Edward Sapir (1939ـ 1884م) مردم شناس و زبان شناس آلمانی الاصل آمریكایی.
2. بنجامین لی ورف Bengamin lee whorf (1939-1884م) زبان شناس و مردم شناس آمریكایی شاگرد ادوارد سایپر كه نظریه معروف خود را در سال 1920میلادی مبنی بر زبان شناسی قومی عرضه كرد و شاگردش بنجامین لی ورف كه زبان شناس و مردم نگار بود و در سال 1930م مطالعات خود را مصروف شناخت زبان هوپی كرد، نظریه این دو به عنوان نظریه «سایپر - ورف» معروف شد.8
3. لودویك ویتگنشتاین Ludwig Wittgenshtein (1951-1889م) فیلسوف اتریشی و جزء اعضای برجسته حلقه انتقادی وین كه نظریه فهم متعارف از اوست. او شاگرد راسل بود و بعد از دو سال درس خواندن در كمبریج، خود را از آن دانشگاه بی نیاز دید و در سال 1929 میلادی پس از طی مراحل قانونی استاد دانشگاه كمبریج شد. تحقیقات فلسفی او پس از مرگش چاپ و رساله منطقی ـ فلسفی او در سال 1921 متن آلمانی و در سال 1922 ترجمه انگلیسی آن منتشر شد. او كه بر خصلت غیرشناختی زبان دینی تأكید داشت، اگر چه به ظاهر یهودی بود، ولی به سنت های یهودیت نیز وفادار نماند. او به ارتباط بین تفكر و زبان تأكید دارد.9
4. نوام آورام چامسكی (متولد فیلادلفیا) و با نفوذترین و مطرح ترین چهره زبان شناس در قرن بیستم كه انقلاب فرهنگی او در موضوع زبان و زبان شناسی شهره خاص و عام است.10
علاوه بر اندیشمندان یادشده كه به نحو خاص بر ایزوتسو تأثیر گذار بودند، تأثیرپذیری او به طور عام از متفكران ذیل نیز انكارناپذیر است:
استیفن اولمان مؤلف كتاب «معنی شناسی مدخلی بر علم معنی»، لئووایزگر بر نویسنده كتاب «شیوه های بنیادی صورت بندی جهان از راه زبان» ارنست لیزی مؤلف كتاب «محتوای كلمه و ساخت آن در انگلیسی و آلمانی» برونر وگودنو مؤلفان كتاب «تحقیقی درباره اندیشیدن»11 و همچنین فردیناندو سوسور (1913ـ1857م) زبان شناس سوییسی.

نوآوری های ایزوتسو

ایزوتسو از میان این متفكران و آثارشان مؤلفه ای به وجود آورد و یا به تعبیری دیگر به نوعی از تركیب التقاطی به معنای مثبت آن دست زد.12 این اندیشه ها با توجه به توانمندی موجود در ایزوتسو و به دست او با هم تركیب یافتند و در یك بستر معنی شناختی عمیق، نتایج بسیار درخور توجهی بروز دادند. اما فراموش نكنیم كه قرآن یك متن مقدس رازناك است كه لایه های درونی و بیرونی آن قابل تأمل و بررسی ویژه است و از همین رو مفاهیم آن نیز دارای وجوه زیرین و زَبَرین است و برای اینكه قرآن در سطح ادراك مردم قابل فهم باشد، عبارات آن تا سطح زبان مردم تنزل داده شده است؛ یعنی پایین آمده و مردمی شده و به زبانی كه مردم سخن می گفتند قابل فهم شد. بدین رو وقتی كه از زبان قرآن سخن می گوییم، مراد همین زبان رایج درحدّ سطح است. نه كلام، چون كلام بستر اندیشه است، ولی زبان راه تلاقی اندیشه ها است نه خود اندیشه.
هنوز این سخن ایزوتسو جای ابهام دارد كه می گوید: «وحی اساساً مفهومی زبان شناختی است».13 البته ایزوتسو خود میان لسان به معنای متعارف كلمه یعنی Langue و كلام یا Parole تفاوت قائل است، اما اینكه اساساً وحی را منحصر به سطوح زبان شناسی به معنای عام آن دانستن، در خور و سزای كلام الهی نبوده و نیست.
قرآن از دیدگاه و منظر ایزوتسو به عنوان یك معنی شناس، به سان یك دستگاه چندلایه است كه بر روی تعدادی از تقابل های تصوری اساسی قرار گرفته كه هر یك از این تقابل های تصوری یك میدان معنی شناختی خاص را می سازد. او از آیات وحی، پرده ای از نمایش را تصویر می كند كه بر روی آن پرده، درام شدید روحانی در حال صورت گرفتن می باشد.14 به همین سبب است كه او در عرصه عریان سازی كلمات قرآنی، واژگان را به گونه جفت قرینه یا زوج پارودی طرح می كند، چنان كه ایمان در برابر كفر و دیگر بار كفر در تقابل با شكر، مجال و قابلیت طرح و بررسی یافته اند.
از نظرگاه ایزوتسو جهان قرآن، همچون دایره ای است با دو نقطه قابل استناد به مبدأ، یكی در بالا؛ یعنی خدای هستی و دیگری در پایین؛ یعنی انسان. نقطه بالایی كه نماینده جهان هستی است، بنابر آنچه تصور می شود به عنوان صحنه عمده ای است كه بر روی آن تمام درام های بشری باز می شود كه جهان اندیشه جاهلیت چنین دایره ای را فاقد بود؛ زیرا در آن جهان، انسان، مركز ثقل همه جریانات تلقی می گشت. بنابراین نزول قرآن، پیام اندیشه خدا مركزی به جای انسان محوری Godman را نیز همراه داشت. به همین سبب است كه كلمه جلاله «الله» در قرآن كریم از پربسامدترین واژگان كلیدی می باشد كه رأس هرم جهان بینی قرآن را تشكیل می دهد.
اما با این همه می خواهیم بدانیم كه ایزوتسو با چه دید و نگاهی پیرامون اسلام تحقیق كرده است، آیا او گرایش مندانه به اسلام نگریسته؟ نگاه او تعلق آمیز بوده و یا اینكه حالت تعلیقی داشته است؟ آنچه كه مسلم است ایزوتسو و هر پدیدارشناس دیگری تا آنجا كه روش پدیدارشناسی را در ارزیابی های منطقی خود روا بداند، در واقع نگاهی تعلیق آمیز خواهد داشت؛ زیرا در پدیدارشناسی معمولاً حكم به تعلیق حكم می دهند؛ یعنی گرایش های احتمالی را اپوخه 15Epoche كرده و به طور موقت رهایش می كنند تا شناخت ها آمیخته با وابستگی های قبلی و بعدی نشود.
وقتی از او پرسیده شد كه به چه علت به افكار فلسفی و عرفانی اسلام روی آورده است؟ در پاسخ گفت:
«درست نمی دانم، دیگران هم این سؤال را از من كرده اند و من جواب منطقی Rational به این سؤال ندارم. علاقه من به اسلام چیز مرموزی است كه نمی توانم آن را توضیح دهم. همین قدر می گویم كه اسلام مرا مسحور خود كرده است.»16
پروفسور هرمان لندلت دانشمند سوییسی در بزرگداشتی كه در كانادا برای پروفسور هانری كربن و همچنین پرفسور توشیهیكو ایزوتسو گرفته بودند، چنین گفت: «ایزوتسو بالذات بودایی ذن بود و بالعرض مسلمان و كربن بالذات شیعی بود و بالعرض مسیحی».17
به هر حال در دنیایی كه اندیشمندانی چون ایگناتس گلدزیهر و هنری لامنس بلژیكی و همچنین نولدكه آلمانی و دیگران با غرض و بدبینی فراوان درباره اسلام قلم فرسایی كردند، جا دارد كه آثار مستشرقانی چون ایزوتسو كه در نهایت انصاف و بی طرفی مطلب نوشتند، مورد تأمل و بررسی جدی قرار گیرد.
ایزوتسو متفكری بود كه روح تعالیم شیعی و فرهنگ حاكم بر آن را درك می كرد و سزاست كه در حق او گفته شود:
«وقتی بود ندیدیم، وقتی گفت نشنیدیم، وقتی دیدیم كه نبود، وقتی شنیدیم كه نگفت».

پی نوشت‌ها:

1. برای اطلاع از زندگی ایزوتسو بنگرید به:
الف. خدا و انسان در قرآن، مقدمه احمد آرام.
ب. مفهوم ایمان در كلام اسلامی (معرفی مؤلف و آثاری از مترجم).
ج. اساس فلسفه حاج ملا هادی سبزواری (مقدمه دكتر مهدی محقق).
د.مفاهیم اخلاقی ـ دینی در قرآن (مقدمه مترجم) و…
2. برای نوشتن زندگی ایزوتسو از مقاله «نصرالله پورجوادی» با عنوان آخرین دیدار با پروفسور ایزوتسو، مندرج در كتاب مفهوم ایمان در كلام اسلامی، با تلخیص و اندكی تصرف بهره گرفته ام.
3. برای مزید اطلاع بنگرید به:
ـ اسلام در ژاپن، مسیح مهاجری، دفترنشر فرهنگ اسلامی، تهران، آذر 1358.
ـ مقاله «معنی شناسی و فهم متن» حیدر علوی نژاد، پژوهشهای قرآنی، شماره 28ـ27.
ـ تاریخ ترجمه قرآن در جهان، دكتر جواد سلماسی زاده، تهران، امیركبیر 1369ش.
4. برای اطلاع بیشتر از این دو كتاب بنگرید به: «معرفی چند اثر برجسته مستشرقان»، مسعود ربیعی آستانه، بینات شماره 30، سال هشتم، شماره 2، تابستان80.
5. ر.ك: مقاله آخرین دیدار با پروفسور ایزوتسو، از دكتر پورجوادی.
6. برای اطلاع بیشتر از نقدهایی كه درباره ایزوتسو شده، بنگرید به مقالات زیر:
ـ معنی شناسی و فهم متن، سید حیدر علوی نژاد، پژوهشهای قرآنی شماره 28ـ27، ویژه زن در قرآن2، پاییز و زمستان 1380، صفحه 278 تا 321.
ـ قرآن و ایزوتسو «سخنرانی بهاءالدین خرمشاهی درباره دیدگاه های قرآنی ایزوتسو، جام جم، شماره 473، سال دوم، چهارشنبه 28آذر1380.
ـ مثلث فكری ایزوتسو، امیرنصری، جام جم، همان صفحه، همان شماره. در این مقاله ایزوتسو با دارا شكوه حكیم هندی مقایسه شده است.
ـ نقد عالمانه دكتر حسین معصومی همدانی در نشر دانش، سال دوم، شماره سوم، فروردین و اردیبهشت(1361). این نقد با عنوان «بحثی در زبان اخلاقی قرآن» در 38 صفحه زینت بخش مقدمه كتاب «مفاهیم اخلاقی ـ دینی در قرآن مجید» شده است. این نقد را بهترین نقد موجود درباره ایزوتسو دانسته اند.
ـ «معرفی چند اثر برجسته مستشرقان» مسعود ربیعی آستانه، بینات شماره 30 سال هشتم، شماره 2، تابستان 80، صفحات 125ـ116.
ـ آخرین دیدار با پروفسور ایزوتسو به قلم نصرالله پورجوادی، مجله دانش سال سیزدهم، شماره دوم، بهمن و اسفند71.
ـ درگذشت پروفسور ایزوتسو، (مجله كیان، سال دوم، آذر و اسفند71، شماره 10، صفحه61) به قلم بهاء الدین خرمشاهی.
ـ معرفی مؤلف و آثار وی، بخشی از كتاب مفهوم ایمان در كلام اسلامی، تهیه و تدوین از مترجم، زهرا پورسینا.
7. ر.ك: نقد دكتر حسین معصومی همدانی بر همان كتاب.
8. برای آگاهی بیشتر از این دو بنگرید به مقاله «زبان ، اندیشه و فرهنگ» به قلم پل هنله، ترجمه و تألیف یدالله موقن، تهران انتشارات هرمس، 1378ش، (این مقاله بسیار مورد استناد و استفاده ایزوتسو بوده است:
Paul Henle: Languag, thought and culture (1958)
9. برای اطلاع بیشتر از او، ر.ك:
ـ ویتگنشتاین، نورمن مَلكُم «شاگرد او» ترجمه رضا بخشایش، مجله پژوهشهای فلسفی ـ كلام، سال سوم، شماره2و1، 1380، صفحه100 تا 135.
ـ لودویك ویتگنشتاین، ویلیام دانالدهادسون، ترجمه مصطفی ملكیان، انتشارات گروس، 1378، صفحه 11 تا 16.
ـ دریای ایمان، دان كیوپیت، ترجمه حسن كامشاد، طرح نو، 1376، صفحه266تا 288.
ـ ایمان گرایی ویتگنشتاین، دكتر محسن جوادی، قبسات، سال هفتم، زمستان 81، شماره 4، شماره پیاپی26.
ـ بزرگان فلسفه، مجموعه مصاحبه برایان مگی با فیلسوفان غرب، ترجمه دكتر عزت الله فولادوند.
10. برای اطلاع از او بنگرید به: «چامسكی» تألیف جان لاینز، ترجمه احمد سمیعی، تهران، خوارزمی، 1357، صفحات 134 ـ 118، كه ویژه دیدگاه های زبان شناسی اوست. و همچنین كتاب «زبان و ذهن» اثر چامسكی، ترجمه كوروش صفوی، تهران، هرمس (فصل ماهیت صوری زبان) صفحه 122تا 163.
11. برای اطلاع از فهرست كتابشناسی این آثار، بنگرید به: قسمت منابع كتاب «خدا و انسان در قرآن» تألیف ایزوتسو.
12. تعبیر از بهاء الدین خرمشاهی است.
13. ر.ك: خدا و انسان در قرآن، صفحه 193.
14. ر.ك: همان منبع، صفحه های 91ـ90.
15. اپوخه واژه ای است یونانی؛ یعنی از كفش به درآمدن.
16. ر.ك: مفهوم ایمان در كلام اسلامی، توشیهیكو ایزوتسو، صفحه 25.
17. نقل به مضمون از سخنان لندلت در بزرگداشت كربن و ایزوتسو در كانادا.
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 11 خرداد 1394 ساعت: 0:16 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

چگونگی تأویل در قرآن از دیدگاه قرآن

بازديد: 89
چگونگی تأویل در قرآن از دیدگاه قرآن

عباس اسماعیلی‌زاده

چکیده: نويسنده پس از بيان تفاوت ديدگاه‏ها، راجع به مفهوم تأويل، به بررسى معناى آن از ديدگاه قرآن پرداخته در اين راستا آياتى را كه واژه تأويل در آن به كار رفته يك به يك مورد بحث قرار داده است و از مجموعه بررسى‏ها به اين نتيجه مى‏رسد كه ديدگاه علامه طباطبايى راجع به تأويل با مدلول آيات قرآن سازگارتر از ساير نظريات است. بنابراین تأویل عبارت است از آن حقیقتی حقيقتى كه مرجع و اصل شى‏ء است و نسبش با آن نسبت طولی قوس صعودى یا نزولی است. در پايان به نقد استاد معرفت بر نظريه علامه طباطبايى راجع به تأویل پرداخته و از آن پاسخ داده است. 

كليد واژه‏ها: تأويل/ علامه طباطبايى/ تأويل غايى/ تأويل مبدئى/ ذى التأويل/ استاد معرفت.

تأویل قرآن همواره در كنار تفسیر آن مطرح بوده است، تا آنجا كه در نظر مفسران پیشین، تأویل همان تفسیر قلمداد شده است.1 و بر اساس همین پندار بوده است كه طبری تفسیر خود را «جامع البیان عن تأویل آی القرآن» نام نهاده و در ابتدای تفسیر آیات، با بیان «الكلام فی تأویل الآی» به تفسیر آنها پرداخته است. ولی بیشتر مفسران و قرآن پژوهان و به ویژه معاصران، تأویل را غیر از تفسیر دانسته و تفاوت هایی میان این دو قائل شده اند. برخی چون علامه طباطبایی حدود یازده نظریه را در این باب ذكر كرده اند.2
درباره اینكه تأویل چیست و تأویل قرآن چگونه است، سخن ها رفته و مقاله ها نوشته شده است. در این میان آنچه بیشتر باید مورد توجه قرار گیرد این است كه تا چه اندازه این گفته ها و نوشته ها مورد تأیید قرآن بوده، و تا چه میزان در طرح این بحث، قرآن و دیدگاه آن مورد توجه قرار داشته است؟
در میان صاحب نظران علوم قرآنی و مفسران قرآن، علامه سید محمدحسین طباطبایی از عهده این كار برآمده و تأویل را از دیدگاه خود قرآن به نیكویی بیان نموده است كه در این نوشتار ضمن تبیین نظرگاه علامه در تأویل،3 تأویل قرآن را از دیدگاه خود قرآن بیان خواهیم نمود. در پایان نیز برخی از اشكالات وارد شده بر این نظریه را پاسخ خواهیم گفت.
نخست باید یادآوری كرد كه تأویل در لغت از مادهٌ «أول» به معنای رجوع و بازگشت به اصل گرفته شده است4؛ از این رو «تأویل» كه مصدر باب تفعیل است به معنای ارجاع و بازگرداندن به اصل می باشد.


واژه «تأویل» در قرآن

این واژه در قرآن تنها به همین صورت مصدری آن در پانزده آیه از هفت سوره، هفده بار آمده است5 كه در ادامه هر یك از این موارد را بررسی می نماییم.
٭ سوره آل عمران آیه 7:
«هو الّذی أنزل علیك الكتاب منه آیات محكمات هنّ أمّ الكتاب و أخر متشابهات فأمّا الّذین فی قلوبهم زیغ فیتّبعون مـا تشـابه منه ابتغاء الفتنة و ابتغاء تأویله و ما یعلم تأویله إلاّ الله و الراسخون فی العلم یقولون آمنّا به كلّ من عند ربّنا وما یذّكّر إلاّ أولوا الألباب»
در این آیه واژه تأویل دوبار به كار رفته است و با تعبیر «تأویله» آمده كه نسبت به مرجع ضمیر هاء در آنها دو احتمال مطرح است:
1. ظاهر آیه این است كه در «وابتغاء تأویله و ما یعلم تأویله إلاّ الله» هر دو ضمیر به «ماتشابه» باز می گردد. بر این اساس معنای این عبارت چنین خواهد شد:
«بیمار دلان به قصد فتنه انگیزی و رسیدن به تأویل متشابهات در پی آنها هستند؛ حال آنكه تأویل متشابهات را جز خدا نمی داند.»
البته چنان كه در ادامه خواهد آمد این بازگشت ضمیرها به «ماتشابه» موجب نمی شود كه بگوییم تأویل تنها مختص به آیات متشابه می باشد.
2. احتمال دوم این است كه ضمیر هاء در هر دو مورد به مانند «ماتشابه منه» به «الكتاب» یعنی قرآن باز گردد كه در این صورت معنی چنین می شود:
«بیماردلان با دو هدف به دنبال متشابهات هستند: نخست آنكه می خواهند با پیروی از آنها مردم را نسبت به آیات خدا گمراه كنند، و دوم آنكه به تأویل قرآن و مأخذ حلال و حرام دست یابند تا از پیروزی محكمات دین بی نیاز شوند و در نتیجه دین خدا از اساس از بین برود و حال آنكه تأویل قرآن را تنها خداوند می داند.»
به هر حال با توجه به معنای لغوی تأویل، كه رجوع و ارجاع به اصل است، باید گفت كه تأویل متشابه، آن اصل و مرجعی است كه به آن رجوع می كند كه البته این اصل و مرجع، آیات محكم نمی باشد؛ چرا كه در این صورت به دنبال تأویل متشابه رفتن نباید نكوهیده باشد و تأویل قرآن نیز آن مأخذی است كه معارف قرآن از آنجا گرفته شده است.
٭ آیه های 59 سوره نساء و 35 سوره اسراء بیانی شبیه به هم دارند:
«یا أیها الذین آمنوا أطیعوا الله و أطیعوا الرسول و أولی الأمر منكم فإن تنازعتم فی شیء فردّوه إلی الله و الرسول إن كنتم تؤمنون بالله و الیوم الآخر ذلك خیر و أحسن تأویلاً»
«و أوفوا الكیل إذا كنتم وزنوا بالقسطاس المستقیم ذلك خیر و أحسن تأویلاً»
ظاهر این دو كریمه این است كه تأویل امری خارجی و اثری عینی است كه بر فعل خارجی مخاطبان، یعنی مراجعه و ردّ امور به خدا و رسول، ایفای كیل و اقامه وزن، مترتب می باشد، نه بر امری تشریعی كه فعلهای «ردّوا»، «أوفوا» و «زِنوا» متضمّن آن هستند. به عبارت دیگر عمل به امرهای یادشده تأویل آنها به شمار نمی رود، بلكه تأویلشان آن اثر خارجی است كه بر عمل به این امرها مترتب می باشد.
بدین رو باید گفت كه تأویل امری خارجی است كه مرجع و مآل امر خارجی دیگری می باشد؛ یعنی هم تأویل و هم ذی التأویل هر دو امری خارجی هستند، جز اینكه دو مرتبه وجودی اند كه یك رابطه طولی میانشان برقرار می باشد؛ ازاین رو وقتی كه می گوییم آیات قرآن دارای تأویل هستند؛ یا از این جهت است كه از یك دسته معانی خارجی حكایت دارند كه آن معانی خارجی تأویل دارند؛ چنان كه در آیاتی كه مضمونی اِخباری دارند این گونه است ـ یا از این جهت كه به یك سلسله افعال و امور خارجی تعلق دارند كه آن افعال و امور خارجی دارای تأویل می باشند. ـ چنان كه در انشاء است ـ در این حال این توصیف، وصف متعلق شیء است نه وصف خود شیء، پس در واقع خود آیه تأویل ندارد، بلكه متعلق آیه تأویل دارد.
٭ آیه 52 و 53 سوره اعراف:
«و لقد جئناهم بكتاب فصّلناه علی علم هدی و رحمة لقوم یؤمنون. هل ینظرون إلاّ تأویله یوم یأتی تأویله یقول الذین نسوه من قبل قد جاءت رسل ربّنا بالحقّ»
و آیه 38 و 39 سوره یونس:
«أم یقولون افتراه قل فأتوا بسورة مثله و ادعوا من استطعتم من دون الله إن كنتم صادقین. بل كذّبوا بما لم یحیطوا بعلمه و لما یأتهم تأویله»
در این دو آیه تأویل به قرآن اضافه شده است، نه بخش خاصی از آیات آن، مانند آیات محكم یا متشابه، پس به حكم این دو كریمه تمام قرآن تأویل دارد.
همچنین نمی توان گفت كه تأویل در این دو آیه آن امر خارجی است كه خبر صادق بر آن مطابقت می كند. مثل اینكه گفته شود تأویل اخبار انبیا و رسل و كتاب های آسمانی آن اموری هستند كه در روز قیامت مشاهده خواهند شد؛ زیرا در این صورت تأویل مختص به آیاتی خواهد بود كه از قیامت خبر می دهند، ولی آیاتی كه تشریع احكام می كنند، آیات مربوط به قصص پیامبران و امت های گذشته و برخی دیگر از آیات، تأویل نخواهند داشت؛ در حالی كه در این دو آیه تأویل به تمام قرآن اضافه شده است.
نكته دیگر نسبت به خود آیات خبردهنده از احوال قیامت این است كه رجوع گزارش های قرآن و پیامبر(ص) از مضامین آنچه در قیامت ظهور می كند به تحقق در قیامت، مانند رجوع اخبار از امور آینده به تحقق مضامین آنها در آینده نیست؛ یعنی چنین نیست كه عین آنچه در این قبیل آیات آمده در قیامت بروز و ظهور یابد، بلكه آیاتی مانند «لقد كنت فی غفلة من هذا فكشفنا عنك غطاءك فبصرك الیوم حدید»(قاف/22) نشان می دهند كه دیدن آنچه پیامبران و كتاب های آسمانی از آن خبر داده اند در روز قیامت از سنخ مشاهده حسی و یادآشنای ما در دنیا نیست، چنان كه نظام حاكم در آن جهان نیز غیر از نظام حاكم در دنیا می باشد. بنابراین آنچه در قیامت ظهور می یابد نمودی از رویدادهای یادشده در آیات است نه خود آن وقایع، و اینكه در قالب الفاظ درآمده است جهت تقریب به ذهن و تفهیم چگونگی وقوع آنها در قیامت است.
از آنچه گفتیم روشن می شود كه هر چند تأویل عبارت است از مرجعی كه به آن رجوع می شود، ولی این رجوع، نوعی بازگشت خاص می باشد. مثلاً مرئوس به رئیسش رجوع می كند، ولی رئیس هیچ گاه تأویل مرئوس نیست. پس باید پذیرفت كه تأویل گونه ای از رجوع خاص است نه مطلق رجوع و بازگشت.
این مطلب مورد تأیید دیگر استعمالات تأویل در قرآن نیز می باشد. از جمله در داستان حضرت موسی و خضر ـ علیهما السلام ـ در آیات 71 تا 82 سوره كهف كه حضرت خضر از آنچه انجام داده بود صورت ها و عناوینی را به حضرت موسی ارائه می كند كه وی نسبت به آنها غافل بوده و به جای آنها، صورت ها و عناوین دیگری را تصور كرده بود و همین مسأله موجب اعتراض ایشان شده بود. یعنی آنچه را كه حضرت موسی(ع) به عنوان تأویل آن كارها تصور كرده بود، جز تأویلی بود كه حضرت خضر(ع) از آنها خبر داد.
در مورد اول: «حتّی إذا ركبا فی السفینة خرقها»؛ تا آنكه سوار كشتی شدند، (خضر) كشتی را سوراخ كرد.6 تلقی حضرت موسی(ع) این بود:
«أخرقتها لتغرق أهلها لقد جئت شیئاً إمراً»
آیا آن را سوراخ كردی كه اهلش را غرق كنی؟! راستی كه چه كار بدی انجام دادی!
ولی تأویلی كه حضرت خضر(ع) بیان می كند این است:
«أمّا السفینة فكانت لمساكین یعملون فی البحر فأردت أن أعیبها و كان وراءهم ملك یأخذ كلّ سفینة غصباً»
اما آن كشتی از آنِ گروهی از مستمندان بود كه با آن در دریا كار می كردند و من خواستم آن را معیوب كنم، (چرا كه) پشت سرشان پادشاهی (ستمگر) بود كه هر كشتی (سالمی) را به زور می گرفت!
در مورد دوم: «حتی إذا لقیا غلاماً فقتله»؛ تا اینكه نوجوانی را دیدند و او (خضر) آن نوجوان را كشت، برداشت حضرت موسی(ع) این بود :
«أقتلت نفساً زكیة بغیر نفس لقد جئت شیئاً نكراً»
آیا انسان پاكی را بی آنكه قتلی كرده باشد كشتی؟! براستی كار زشتی انجام دادی!
ولی تأویل آن به گزارش حضرت خضر چیز دیگری است:
«و أما الغلام فكان أبواه مؤمنین فخشینا أن یرهقهما طغیاناً و كفراً فأردنا أن یبدّلهما ربّهما خیراً منه زكاةً و أقرب رحماً»
و أمّا آن نوجوان، پدر و مادرش با ایمان بودند و بیم داشتیم كه آنان را به طغیان و كفر وادارد! از این رو خواستیم كه پروردگارشان به جای او، فرزندی پاك تر و با محبت تر به آن دو بدهد!
در مورد سوم آمده است:
«حتّی إذا أتیا أهل قریة استطعما أهلها فأبوا أن یضیفوهما فوجدا فیها جداراً یرید أن ینقضّ فأقامه»
تا به مردم قریه ای رسیدند، از آنان خواستند كه به ایشان غذا دهند، ولی آنان از مهمان كردن شان خودداری نمودند (با این حال) در آنجا دیواری یافتند كه می خواست فرو ریزد، و آن را بر پا داشت.
در اینجا تصور حضرت موسی چنین بود: «لو شئت لتخذت علیه أجراً»؛ (لااقل) می خواستی در مقابل این كار مزدی بگیری!
ولی حضرت خضر غیر از آن می گوید:
«و أمّا الجدار فكان لغلامین یتیمین فی المدینة و كان تحته كنز لهما و كان أبوهما صالحاً فأراد ربّك أن یبلغا أشدّهما و یستخرجا كنزهما رحمة من ربّك»
و امّا آن دیوار، از آن دو نوجوان یتیم در آن شهر بود و زیر آن، گنجی متعلق به آن دو وجود داشت، و پدرشان مرد صالحی بود، و پروردگار تو می خواست آنها به حدّ بلوغ برسند و گنجشان را استخراج كنند، این رحمتی از پروردگارت بود.
نتیجه آنكه مراد از تأویل در این آیات، بازگشت چیزی به صورت و عنوان خاص خود خواهد بود، همانند بازگشت به تأدیب یا رگ زدن به درمان است، نه مانند رجوع «جاء زید» به آمدن زید در خارج.
به كاررفتن هشت مورد واژه تأویل در سوره یوسف كه بیشترین كاربرد آن در یك سوره است نیز نزدیك به معنای گذشته است. مثلاً در داستان حضرت یوسف(ع) و جریان رؤیای وی:
«إذ قال یوسف لأبیه یا أبت إنّی رأیت أحد عشر كوكباً و الشمس و القمر رأیتهم لی ساجدین» (آیه 4)
(به خاطر بیاور) هنگامی را كه یوسف به پدرش گفت: پدرم! من درخواب دیدم كه یازده ستاره، و خورشید و ماه در برابرم سجده می كنند!
در خاتمه داستان، حضرت یوسف پس از مشاهده سجده اعضای خانواده اش عرضه می دارد:
«یا أبت هذا تأویل رؤیای من قبل قد جعلها ربّی حقّاً»(آیه100)
پدر! این تأویل و تعبیر خوابی است كه پیش از این دیدم، پروردگارم آن را حق قرار داد!
این عبارت نشانگر آن است كه رجوع آنچه حضرت یوسف در خواب دیده بود به آنچه در خارج واقع شد، رجوع خاصی است، مانند رجوع مثال به ممثل كه میان شان رابطه طولی برقرار است ـ توضیح بیشتر پس از این خواهد آمد ـ .
یا در داستان زندان حضرت یوسف؛ آنجا كه مصاحبان ایشان در زندان خواب خود را به او عرضه كردند:
«و دخل معه السجن فتیان قال أحدهما إنّی أرانی أعصر خمراً و قال الآخر إنّی أرانی أحمل فوق رأسی خبزاً تأكل الطیر منه»(آیه36)
و دو جوان، همراه او وارد زندان شدند؛ یكی از آن دو گفت: من در خواب دیدم كه (انگور برای) شراب می فشارم! و دیگری گفت: من در خواب دیدم كه نان بر سرم حمل می كنم و پرندگان از آن می خورند و تقاضای تأویل آن را می كنند.
«نبّئنا بتأویله إنّا نراك من المحسنین»
و حضرت نیز آن را چنین تأویل می كند: 
«یا صاحبی السجن أما أحدكما فیسقی ربّه خمراً و أما الآخر فیصلب فتأكل الطیر من رأسه قضی الأمر الذی فیه تستفتیان»(آیه41)
ای دوستان زندانی من؛ اما یكی از شما (دو نفر آزاد می شود و) ساقی شراب برای صاحب خود خواهد شد، و اما دیگری به دارآویخته می شود و پرندگان از سر او می خورند! و مطلبی كه درباره آن (از من) نظر خواستید قطعی و حتمی است!
در قصه خواب دیدن عزیز مصر نیز همین گونه است:
«و قال الملك إنّی أری سبع بقرات سمان یأكلهنّ سبع عجاف و سبع سنبلات خضر و أخر یابسات» (آیه43)
پادشاه گفت: من در خواب دیدم هفت گاو چاق را كه هفت گاو لاغر آنها را می خورند و هفت خوشه سبز و هفت خوشه خشكیده (كه خشكیده ها بر سبزه ها پیچیدند و آنها را از بین بردند).
درباریان پس از ناتوانی از بیان تأویل آن گفتند:
«قالوا أضغاث أحلام و ما نحن بتأویل الأحلام بعالمین»
خواب های پریشان و پراكنده ای است و ما از تأویل و تعبیر این گونه خواب ها آگاه نیستیم. برای دانستن تأویل آن به سراغ حضرت یوسف می روند.
«و قال الّذی نجا منهما و ادّكر بعد امّة أنا أنبّئكم بتأویله فأرسلون. یوسف أیها الصدیق أفتنا»(آیه45 و 46)
و یكی از آن دو كه نجات یافته بود ـ و بعد از مدتی به خاطرش آمد ـ گفت: من تأویل آن را به شما خبر می دهم، مرا (به سراغ آن جوان زندانی) بفرستید! او به زندان آمد و چنین گفت: یوسف، ای مرد بسیار راستگو! درباره این خواب اظهار نظر كن.
تا آنجا كه حضرت یوسف (ع) تأویل آن را چنین بازگو می كند:
«قال تزرعون سبع سنین دأباً فما حصدتم فذروه فی سنبله إلاّ قلیلاً ممّا تأكلون»(آیه47)
گفت: هفت سال با جدیت زراعت می كنید، و آنچه را درو كردید، جز كمی كه می خورید، در خوشه های خود باقی بگذارید (و ذخیره نمایید).
در دیگر موارد استعمال واژه «تأویل» در این سوره نیز سخن از تعبیر خواب است: «و یعلّمك من تأویل الأحادیث»، آیه6، «و لنعلّمه من تأویل الأحادیث»(آیه21) و «علّمتنی من تأویل الأحادیث»(آیه101)
بنابراین واژه تأویل در تمام مواردی كه در سوره یوسف به كار رفته مربوط به رویدادهایی است كه رؤیا به آن بازگشت می كند، و آنچه در خارج اتفاق می افتد همان چیزی است كه شخص خوابیده در صورت مثالی متناسب با آن در خواب دیده است؛ یعنی چنین نیست كه درخارج عین همان چیزی واقع شود كه وی در خواب می بیند؛ مثل سجده خورشید و ماه و ستارگان برای حضرت یوسف، بلكه آنچه كه در خواب دیده است صورت مثالی آن چیزی است كه در خارج تحقق یافته یا محقق خواهد شد، و این بیانگر آن است كه نسبت تأویل به ذی التأویل مانند نسبت معنی به آن صورتی كه با آن در خارج ظاهر می شود و نسبت حقیقت متمثل در خارج به آن مثالی كه با آن تمثل یافته می باشد ـ چنان كه در جریان خواب ذكر شد ـ و یا مانند نسبت مثل است به ممثل.
مانند اینكه به كسی كه اسباب و زمینه كاری را خودش قبلاً در فرصت مناسب آن از بین برده و اكنون در پی تحقق آن است، گفته می شود: «فی الصیف ضیعت اللبن». در این مَثَل مفهومی كه الفاظ بر آن دلالت دارد ـ اینكه زنی شیر را در تابستان از بین برده و تلف كرده است ـ هیچ چیز از آن به مسأله مورد نظر انطباق ندارد، ولی به هر حال بیان كننده حالت مخاطب است.و در ذهن شنونده تصویری ازحالت مخاطب ارائه می دهد كه شنونده به خوبی می تواند با مقایسه میان مثال و مطلب گوینده مقصود وی را دریابد.
از آنچه گذشت روشن می شود كه تأویل قرآن یك حقیقت واقعی است كه بیانات قرآن از حكم و حكمت و موعظه مستند بدان می باشد و برای تمام آیات قرآن، چه محكم و چه متشابه، وجود دارد. از سنخ مفاهیم مدلول الفاظ نیز نیست، بلكه از امور عینی بوده كه فراتر از احاطه شبكه الفاظ هستند و خداوند متعال تنها برای تقریب به ذهن آن را به قید و بند الفاظ درآورده است مانند مثالهایی كه برای تقریب مقصود به ذهن شنونده زده می شود.
نكته دیگری كه نسبت به مسأله تأویل از آیه 7 سوره آل عمران به دست می آید این است كه دراین كریمه پس از ذكر این مطلب كه اهل زیغ به قصد فتنه جویی در پی آیات متشابه هستند، بیان می كند كه با این كار در فكر رسیدن به تأویل آیات متشابه یا قرآن ـ به بیانی كه گذشت ـ هستند و بدیهی است در صورتی كه آنچه آنان به آن رسیده اند تأویل حقیقی باشد دیگر مذموم نخواهد بود، حال آنكه این كار آنها نكوهش شده است؛ یعنی آنها می خواهند با رسیدن به تأویل حقیقی آیات، تغییر آن و ارائه مطلبی باطل به عنوان تأویل آنها مرادشان را تغییر دهند، و این مسئله بیانگر آن است كه در صورت بروز تغییر در تأویل آیات ـ آن حقایق خارجی كه آیات مستند به آنها هستند ـ مضامین آیات نیز دگرگون خواهد شد.
مثلاً وقتی كسی به دیگری می گوید به من آب بنوشان این دستور از طبیعت انسانی او كه جویای كمال است نشأت گرفته است و این حقیقت خارجی ـ طبیعت جویایی كمال ـ همان است كه اقتضای حفظ وجود و بقا دارد. این اقتضا درخواست جایگزین برای آنچه كه از بدن به تحلیل رفته است دارد. این درخواست جایگزینی، اقتضای غذا و این اقتضای غذا نیاز به نوشیدن دارد و در نتیجه دستور نوشانیدن آب را می دهد. بنابر این تأویل «اسقنی» همان طبیعت خارجی انسانی است كه اقتضای كمال در وجود و بقا دارد. حال اگر مثلاً این حقیقت خارجی به چیز دیگری تبدیل شود امر به آب دادن نیز به حكم دیگری تبدیل خواهد شد. تأویل قرآن نیز به همین صورت است.
آنچه گفته شد، همه با آیات ابتدایی سوره زخرف هماهنگ است:
«حم. و الكتاب المبین. إنّا جعلناه قرآناً عربیاً لعلّكم تعقلون. و إنّه فی أمّ الكتاب لدینا لعلی حكیم»
این آیات دلالت دارند كه قرآن فرودآمده از سوی خدا فراتر و استواتر از آن است كه عقل ها به آن نائل آیند یا تقطیع ـ یعنی آیه آیه، سوره سوره و فصل فصل شدن ـ بر آن عارض شود. ولی خداوند متعال از روی لطف و عنایت بر بندگان آن را به صورت كتابی قابل خواندن درآورده و لباس عربیت بر آن پوشانده است تا مردم آنچه كه توان فهمش را تا زمانی كه در امّ الكتاب است ندارند درك كرده و بفهمند. امّ الكتاب نیز همان است كه در آیه 29 سوره رعد: «یمحو الله ما یشاء و یثبت و عنده أمّ الكتاب» و نیز دو آیه آخر سوره بروج: «بل هو قرآن مجید. فی لوح محفوظ» به آن اشاره شده است. آیه 106 سوره اسراء نیز به این مرتبه دومی كه مستند به آن مرتبه اول است دلالت دارد:
«و قرآناً فرقناه لتقرأه علی الناس علی مكث و نزّلناه تنزیلاً»
یعنی قرآن به صورت غیرمنقطع و به هم پیوسته بوده و بعد به صورت مفرّق و قطعه قطعه شده درآمده و آن گاه به تدریج نازل شده است.

نتیجه بحث

از دقت در كاربردهای قرآنی واژه «تأویل» به دست می آید كه جامع بین آنها این است كه تأویل هر چیز، آن اصل و حقیقتی است كه بدان بازمی گردد. حال این رجوع، یا رجوع به مبدأ و ریشه مثالی ذی التأویل است كه در خارج محقق می باشد، یا به غایت و منتهای آن در آینده محقق خواهد شد. و این بسته به این است كه رابطه بین تأویل و ذی التأویل در قوس نزول باشد یا در قوس صعود. مثلاً تأویل مبدئی قرآن عبارت است از آن حقیقتی كه آیات قرآن مستند به آن بوده و معارفش از آنجا سرچشمه گرفته است و تأویل غایی آن عبارت است از آن حقیقت واقعی و اثر عینی و خارجی قرآن كه در قیامت ظهور خواهد یافت؛ از این رو بین تأویل و ذی التأویل رابطه ای طولی برقرار می باشد. برای شناخت اینكه كدام یك تأویل و كدام ذی التأویل است نیز باید دید كه كدام راجع و كدام مرجع است؟ آن كه راجع است ذی التأویل و آن كه مرجع است تأویل می باشد.
در مثال خواب از آنجا كه بین آن صورت مثالی كه در خواب دیده می شود و بین آن حقیقت عینی كه در خارج تحقق می یابد رابطه ای نزولی برقرار است؛ آن وجود خارجی و عینی تأویل مبدئی صورت مثالی می باشد. در قصه موسی و خضر(علیهما السلام) نیز از آنجا كه بین خرق سفینه، قتل نفس و اقامه دیوار و آن حقایق خارجی كه حضرت خضر از آنها خبر داد، رابطهٌ نزولی برقرار است آن حقیقت خارجی تأویل مبدئی كارهای حضرت خضر می باشد.
آنچه نسبت به تأویل غایی قرآن گفتیم همان است كه در كریمه 53 سوره اعراف «و لقد جئناهم بكتاب فصلناه علی علم هدی و رحمة لقوم یؤمنون. هل ینظرون إلاّ تأویله یوم یأتی تأویله یقول الذین نسوه من قبل قد جائت رسل ربّنا بالحقّ»و آیه 39 سوره یونس «أم یقولون افتراه قل فأتوا بسورة مثله و ادعوا من استطعتم من دون الله إن كنتم صادقین. بل كذّبوا بما لم یحیطوا بعلمه و لما یأتهم تأویله» به آن اشاره شده است.
همچنین باید گفت كه در تأویل غایی لازم نیست كه تمام آیات قرآن تأویل داشته باشند، چنان كه در دو كریمه یادشده نیز تنها اشاره شده به اینكه قرآن تأویل دارد.
تأویل مبدئی قرآن نیز در كریمه 7 سوره آل عمران مطرح شده است:
«هو الذی أنزل علیك الكتاب منه آیات محكمات هنّ أمّ الكتاب و أخر متشابهات فأمّا الذین فی قلوبهم زیغ فیتّبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتة و ابتغاء تأویله و ما یعلم تأویله إلاّ الله و الراسخون فی العلم یقولون آمنا به كلّ من عند ربّنا و ما یذّكّر إلا أولوا الألباب» و همان است كه علامه طباطبایی از آن به مأخذ آیات قرآن و حقیقت واقعی كه بیانات قرآن، از حكم، حكمت و موعظه، مستند به آن می باشد، یاد نموده است.
البته اگر بپذیریم كه ضمیر در «تأویله» به «الكتاب» باز می گردد مطلوب ما ثابت است. و اگر بگوییم كه ضمیر به «ماتشابه»، یعنی آیات متشابه، برمی گردد توجیه آن این است كه چون تنها در تأویل آیات متشابه، بیمار دلان امكان فتنه جویی دارند، به آنها اشاره شده است، و این منافاتی با تأویل داشتن آیات محكم ندارد كه به خاطر عدم امكان فتنه جویی در دست یافتن به تأویل آنها در این كریمه سخنی از آن به میان نیامده باشد.
نكته دیگر اینكه بدیهی است كه تنها در دست یافتن به تأویل مبدئی و ریشه ای امكان فتنه انگیزی و گمراه كردن دیگران وجود دارد، ولی در تأویل غایی قرآن كه قیامت عرصه ظهور آن است چنین امری میسر نمی باشد.
همچنین آن تغییری كه به فرموده علامه طباطبایی موجب انقلاب ذی التأویل می شود تنها در تأویل مبدئی می باشد كه ریشه ذی التأویل است، ولی در تأویل غایی چنین چیزی متصور نمی باشد.
نكته پایانی كه با توجه به آنچه درباره ارتباط تأویل و ذی التأویل در قوس نزول، تأویل مبدئی، و قوس صعود، تأویل غایی، گفتیم، باید گفت كه ذی التأویل اثر تأویل مبدئی و تأویل غایی اثر ذی التأویل می باشد، به قرار زیر:
تأویل مبدئی قوس نزول ذی التأویل قوس صعود تأویل غایی

نقد یك اشكال

از جمله كسانی كه دیدگاه علامه طباطبایی را در باب تأویل نپذیرفته و آن را به نقد كشیده اند حضرت استاد آیت الله معرفت هستند كه در مقاله ای گسترده ضمن تبیین دیدگاه علامه به نقد آن پرداخته اند.7 در پایان این نوشتار با توجه به تبیینی كه از دیدگاه علامه طباطبایی ارائه شد اشكالات ایشان آورده و پاسخ داده می شود:
در ابتدا ادعا شده است كه «دیدگاه علامه در تأویل مورد قبول مشهور نیست».8 اگر مراد این باشد كه دیگران به چنین تبیینی از تأویل دست نیافته اند پذیرفته است، ولی اگر مراد این باشد كه دیگران این تبیین علامه را دیده و آن را رد كرده اند باید گفت كه مؤیدی برای آن نمی توان یافت؛ چنان كه خود ایشان نمونه ای نیاورده اند. البته خود ایشان در جای دیگری اشاره كرده اند كه «آیات مورد استناد علامه هر یك از نظر مشهور معنی و تفسیری دارد، جدا از آنچه علامه تفسیر نموده است».9 و پر واضح است كه این مسأله نمی تواند دلیلی بر نپذیرفتن نظرعلامه از سوی مشهور باشد.
حضرت استاد معتقدند كه تأویل در قرآن به سه معنی به كار رفته است:
1. توجیه كردن متشابهات؛ 2. تعبیر رؤیا؛ 3. عاقبت امر.10 و ذكر می كنند كه در تمام موارد كاربرد این واژه در قرآن، جز معانی یاد شده چیز دیگری نمی تواند مقصود باشد. ولی به نظر می رسد كه این معانی یاد شده معنای تأویل نیستند، بلكه مستعمل فیه های تأویل درقرآن هستند. هر چند كه معنای اول مناقشه پذیر می باشد.
معنای اول چنین تبیین شده است:
«تأویل متشابه، آن گاه است كه بیننده را از حیرت درآورده نظر او را به وجه درست آن معطوف دارد، و در واقع چهره لفظ را به آن سوی كه تنها حق خودنمایی می كند بازگرداند. واژه تأویل در آیه 7 سوره آل عمران به همین معنی می باشد».11
ولی باید گفت این جز تفسیر متشابه چیزی نمی باشد؛ زیرا در تفسیر نیز مفسر در صدد آن است كه لفظ را به سوی حق و مراد متكلم بازگرداند. خود ایشان نیز در ردّ نظر ابن تیمیه كه تأویل را مصداق خارجی آیه می داند همین را فرموده اند؛ آنجا كه می نویسند:
«آیا فتنه جویان به دنبال مصداق خارجی متشابهاتند؟ یا در پی آنند تا متشابهات را طبق خواسته خویش، تفسیر و تأویل نمایند؟! یعنی آیه را آن گونه كه می خواهند توجیه كرده به آن سو برند، و نیز خداوند، آیا مصداق متشابه را می داند، یا تفسیر صحیح آن را؟»12
در ادامه، ایشان با توجه به اینكه سه معنای یاد شده از سنخ مفاهیم می باشند، وجود خارجی بودن تأویل را نپذیرفته و پس از ذكر تمامی كاربردهای واژه تأویل در قرآن و تبیین دیدگاه علامه نظر ایشان را نقد كرده اند، و از آیه 6 و 21 سوره یوسف و «یعلّمك من تأویل الأحادیث»، «و لنعلّمه من تأویل الأحادیث» نتیجه گرفته اند كه تأویل از امور آموختنی و مربوط به ذهن است؛ نه یك امر خارجی.13
ولی این فرمایش صحیح به نظر نمی رسد؛ زیرا در آیاتی ازمسأله وحی و نزول قرآن بر پیامبر(ص) نیز با واژه «تعلیم» یاد شده است؛ مانند «علّمه شدید القوی» (نجم/5) یا «الرحمن. علّم القرآن»(الرحمان/1و2) اكنون آیا می توان گفت كه وحی و نزول قرآن از سنخ امور آموختنی می باشد؟!
از داستان خواب دو زندانی همراه حضرت یوسف(ع)، پادشاه مصر و حضرت یوسف كه عباراتی چون «أنا أنبّئكم بتأویله»، «نبّئنا بتأویله»، «یا أبت هذا تأویل رؤیای» و «نبّأتكما بتأویله» آمده است نتیجه گرفته شده كه تأویل رؤیا چیزی جز گزارش از تعبیر خواب نیست؛ زیرا «نبأ» خبر است و خبردادن از تأویل، گزارش تأویل است. انباء و گزارش نیز ازمقوله علم و آگاهی می باشد؛ یعنی از سنخ معانی و مفاهیم ذهنی هستند نه امور خارجی.14
ولی باید گفت كه انباء و گزارش از تأویل چیزی جز تأویل است و از سنخ مفهوم و معنی بودن گزارش، ربطی به تأویل ندارد؛ زیرا انباء از تأویل عبارت است از گزارش دادن از یك حقیقت خارجی، چنان كه تعبیر خواب نیز عبارت است از به عبارت درآوردن متمثل خارجی آن صورت مثالی كه شخص در خواب دیده است. یعنی در تعبیر خواب نیز تعبیرگزار از آن حقیقت عینی كه در خارج واقع خواهد شد گزارش می دهد.
نكته دیگراینكه در هر سه مورد، تأویلی كه برای خواب بیان شده است یك حقیقت عینی وخارجی می باشد. البته اگر گفته شود كه خود عبارات «أما أحدكما فیسقی ربّه خمراً و أما الآخر فیصلب فتأكل الطیر من رأسه»، «تزرعون سبع سنین دأباً فما حصدتم فذروه فی سنبله» و «هذا تأویل رؤیای من قبل» تأویل آن رؤیاها هستند، می توان گفت كه تأویل از سنخ مفاهیم و مقوله معانی می باشد.
ولی بر هیچ خردمندی پوشیده نیست كه این پندار كاملاً ناروا می باشد؛ زیرا هر یك از این عبارات، بیان از یك حقیقت خارجی می باشند، به ویژه در رؤیای حضرت یوسف(ع) به روشنی دیده می شود كه حضرت پس از مشاهده سجده پدر، مادر و برادرانش كه یك وجود خارجی عینی می باشد. می گوید: «هذا تأویل رؤیای»؛ یعنی آنچه در خارج اتفاق افتاده است تأویل آن خواب من می باشد.
نسبت به داستان موسی و خضر(علیهما السلام) نیز حضرت استاد فرموده اند:
«واژه تأویل دراین داستان، چیزی از قبیل آگاهی و تفسیر و توضیح است؛ زیرا عبارت «نبأ» را به كار برده سپس به گفته های خود اشاره كرده و آن را تأویل دانسته است».15
اینكه انباء از تأویل غیر از تأویل است بیان آن گذشت. گفته های حضرت خضر نیز همان اخبار از تأویل است نه خود تأویل؛ در حالی كه حضرت استاد خودِ عبارات را تأویل گرفته اند؛ یعنی آن واقعیت عینی و خارجی كه در عبارات «أمّا السفینة فكانت لغلامین یتیمین…» گزارش آن آمده است تأویل كارهای حضرت خضر می باشد، نه خود این عبارات.
در سایر موارد، استاد معرفت تنها به نقل نظر برخی ازمفسران در معنای آیه در كنار نظر علامه بسنده كرده اند و بر درستی مطالب دیگران و نادرستی دیدگاه علامه برهانی اقامه نكرده اند.16
در خاتمه این سخن ارزشمند ایشان را یادآور می شویم كه در جای دیگری فرموده اند:
«به عقیده من بسیاری از اشكالاتی كه بر ایشان (علامه طباطبایی) وارد شده بر اثر این است كه به حق مطلب ایشان پی برده نشده است. نمی خواهیم بگوییم ایشان ازهرگونه اشكال مبرّاست، ولی بسیاری از اشكالات از این قبیل است».17

پی نوشت‌ها:

1. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، 1417ق،3/51.
2. همان، 3/51 تا 54.
3. همان، 26 به بعد.
4. حسین بن محمد راغب اصفهانی، مفردات الالفاظ القرآن، تحقیق: صفوان عدنان داودی، دارالعلم دمشق و الدار الشامیة بیروت، 1416ق ـ 1996م، 99.
5. محمد فؤاد عبدالباقی، المعجم المفهرس لألفاظ القرآن الكریم.
6. ترجمه های این نوشتار از ترجمه قرآن آیت الله مكارم شیرازی می باشد.
7. معرفت، محمد هادی، «تأویل از دیدگاه علامه طباطبایی»، پژوهشهای قرآنی، شماره 9ـ10، بهار و تابستان 1376،صفحه 54 تا 94.
8. همان، 80.
9. پیشین.
10. همان، 64.
11. همان، 55.
12. همان، 65.
13. همان، 81.
14. همان، 82.
15. همان، 87.
16. همان، 81 به بعد.
17. «گفت وگو با استاد محمدهادی معرفت»، پژوهشهای قرآنی، شماره 9ـ10، بهار و تابستان 1376، صفحه 281.
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 11 خرداد 1394 ساعت: 0:13 منتشر شده است
برچسب ها : ,,
نظرات(0)

قرآن و خرافه باوری

بازديد: 125
قرآن و خرافه باوری

سید حیدر علوی‌نژاد

چکیده: در این مقاله پس پیشنهاد تعریفی برای خرافات، به گستردگی آن در میان کشورها و اقشار تحصیل کرده و بی سواد و نیز برخی از نظریات درباره منشأ خرافات اشاره شده است . سپس برداشتی قرآنی درباره منشأ خرافات مطرح گرديده است. آن گاه نمونه‏هاى خرافات از قبيل: طيره، شانس، طالع بينى مورد بررسى قرار گرفته و بر اين نكته تأكيد شده است كه طيره (فال بد زدن) و نحس دانستن برخى از اشياء و اعداد و يا زمان‏ها و تحريم برخى از طيبات الهى جزء خرافات است و از نظر شرع تحريم و تقبيح شده است. در پايان، در سخنی کوتاه آگاهى، تعقل، ايمان و توكّل بر خداوند به عنوان راه حل‏هاى برون رفت از خرافه گرايى و خرافه باورى معرفى شده است. 

كليد واژه‏ها: خرافه/ طيره/ فال بد زدن / طالع بينى/ شرع / عقل.

خرافه چیست و چه كسی خرافاتی است؟

پاسخ آحاد انسان ها به این پرسش بر اساس گرایش دینی، سطح سواد و نوع فرهنگ و برخی از جزئیات دیگر متفاوت خواهد بود؛ هیچ تعریفی نمی توان برای این مفهوم یافت كه مورد وفاق تمام مردم، با ادیان و فرهنگ های متفاوت باشد. بی دینان، دینداران را خرافاتی می دانند؛ در حالی كه دینداران یقین دارند كه بی دینان با كوته فكری كه دارند از دیدن حقایق بسیار مهمی در جهان هستی ناتوان مانده اند. در میان خود دینداران و بی دینان نیز اتهام به خرافی بودن گروه های رقیب مسأله ای بی سابقه نیست. دلیل اینكه از تعبیرهای خرافه و خرافاتی برضدّ دیگران استفاده می شود نامعقول جلوه دادن آنهاست؛ برای بر كرسی نشاندن سخن خود.
«تعیین مرز خرافات كار دشواری است. مسافر فرانسوی در ایتالیا همه چیز را خرافی می یابد و حق هم دارد. اسقف كانتربری مدعی است كه اسقف پاریس یك فرد خرافاتی است، پیروان كلیسای پرسبیتر نیز همان بر چسب را به عالیجناب اسقف كانتربری می زنند، در حالی كه خود آنها را كویكرها افرادی خرافی می دانند، و كویكرها هم به نوبه خود از نظر مسیحیان خرافی ترین آدم ها به حساب می آیند».1
این سخن می رساند كه تعیین مرز خرافات یا تعریف آن كاری چندان آسان نیست، و در واقع یكی از مهم ترین نقاط اختلاف مذاهب و ادیان در همین زمینه است.
«در تعریف دیگری از كلمه «خرافات» كه در واژه نامه ها آمده چنین می خوانیم: «هر نوع عقیده یا عمل دینی نامعقول». همین جا فوراً این سؤال پیش می آید كه چه كسی تعیین می كند یك عقیده بخصوص، نامعقول است یا معقول. مشكل اینجاست كه دین این یكی، از دیدگاه آن یكی، «خرافات» محسوب می شود…».2
در واقع این تعریف لغوی خرافه چندان راه گشا نیست، و اگر خرافه را به این معنی بگیریم در نهایت به این نتیجه می رسیم كه این دین یا مذهب آن دین یا مذهب را باطل و تمام یا قسمتی از معارف و احكام آن را غیر منطقی می داند. با این وصف، بر می گردیم به همان حق و باطل قملداد كردن مذاهب از سوی یكدیگر. با این نگاه، به جای بحث خرافه، كه به گونه ای در میان تمام و ملل وجود دارد، ناگزیر از بررسی مكاتب و مذاهب خواهیم بود، اما این آن چیزی نیست كه ما به دنبال آن هستیم.
آنچه در اینجا باید در پی آن باشیم، تعریفی از خرافه است كه به گونه ای مورد قبول تمام ادیان، مكاتب و انسان های تحصیل كرده و عاقل باشد. اما می دانیم كه چنان تعریفی دست نیافتنی است. اما به هر حال می شود گام هایی برای رسیدن به این مقصود برداشت.
مثلاً این تعریف خرافه را ممكن است تمامی ادیان بپذیرند كه: «خرافه ترس بیهوده از عوامل و مرتبط دانستن پدیده های نامربوط به یكدیگر است كه رابطه بین آنها نه از نظر علم و عقل ثابت شده و نه از سوی دین تأیید شده است».
با این تعریف، یك فرد مسلمان می تواند موافق باشد؛ همان گونه كه یك مسیحی یا زرتشتی؛ زیرا اگر نه عقل و نه خود این دین چیزی را تأیید نكرد خرافه بودن آن به یقین از سوی این دین امضا شده است.
مثلاً با این دید، یك مسلمان، شیعه یا سنی، می تواند بگوید نحوست عدد سیزده یك خرافه است، زیرا نه عقل و دانش و نه دین چنین مطلبی را تأیید نكرده است.
در تعریف دیگری خرافه این گونه معرفی شده است:
«وحشت غیرمنطقی یا ترس از یك چیز ناشناخته، مرموز، و خیالی؛ یك عقیده، تردید، یا عادت و امثال آن كه پایه آن ترس یا جهل است».3
گوستاو جاهودا پس از آوردن این تعریف می نویسد:
«به نظر می رسد كه در اینجا به اصل مطلب نزدیك تر شده ایم و نخستین چیزی كه توجه ما را به خود جلب می كند اشاره به عنصرهیجان است. این یكی از ویژگی های اساسی هر آن چیزی است كه خرافات می نامیم، و الا اثری در رفتار ما نخواهد داشت و چیز چندان جالبی هم نخواهد بود. باورهای بسیار زیادی هستند كه مردم آنها را به طور اتفاقی و بدون كوچك ترین پیوند هیجانی فرا می گیرند، مثلاً بعضی ها ممكن است بر این باور باشند كه «بلادر» (آكاژر) یك میوه درختی است كه (تصادفاً درست است)، و برخی ممكن است از طریق بی بی سی یاد گرفته باشند كه اسپاگتی یك میوه بوته ای است (كه تصادفاً درست نیست) هیچ یك از اینها احتمالاً اثر قابل توجهی در رفتار ندارد. منظور این نیست كه عنصر هیجانی باید شدید و قوی باشد، بلكه باید قابل مشاهده باشد و یا بتوان به نحوی استنباط كرد كه به میزان خاصی وجود دارد».4
جاهودا كه تلاش می كند تعریفی پذیرفتنی از خرافه ارائه كند اعتراف می كند در واقع دست یابی به چنان تعریفی ناممكن است؛ اما به هر حال وقتی كه از موضوعی بحث می كنیم باید تصویری كلی از آن داشته باشیم. در هنگام بحث ازخرافه نیز، اگر بتوانیم تعریفی برای خرافه پیدا كنیم كه این مفهوم را روشن كند و از ابهام آن بكاهد، اظهار نظر درباره خرافی بودن یا نبودن برخی از باورها و رفتارها آسان تر خواهد شد.
به نظر می رسد تعیین هدف در بررسی خرافات، كار شناخت خرافات را آسان تر خواهد كرد. مثلاً، اگر ما به عنوان مسلمان، برای پیدایش عقاید، فرهنگ و اجتماع خویش از خرافات درباره خرافات تحقیق كنیم، برای ما بسیار آسان خواهد بود كه خرافی بودن یك عقیده مانند باور به قربانی شدن مسیح، یا یك سنت یا یك عنصر فرهنگی را شناسایی كنیم و درباره آن اظهار نظر كنیم. تعریف خرافه نیز با این نقطه نظر آسان تر خواهد بود، با اینكه همان باور ممكن است در مسیحیت خرافه پنداشته نشود. در اینجا منظور از خرافی بودن آن این است كه چنین باوری نه در فرهنگ تشیع جا دارد، و نه معقول است كه كسی كه بی گناه است قربانی جنایات دیگران شود، او رنج و عذاب ببیند كه دیگران بخشوده شوند. «ولاتزر وازرة وزر أخری» درچنین بررسی در واقع هدف این خواهد بود كه این باور در مذهب تشیع و منطق قرآنی نمی گنجد.
با این نگاه به راحتی می توان گفت چه چیزی خرافی است و چه چیزی خرافی نیست.
جاهودا كه در پی تحلیل روان شناختی خرافه است، و قصد دارد منشأ خرافه، علل گسترش آن و راه های جلوگیری از آن را بررسی كند، می تواند به یك تعریف اجتمالی از خرافه بسنده كرده آن گاه ماهیت كلی آن را بیان نماید و سپس به بررسی روان شناختی،جامعه شناختی و تاریخی آن بپردازد. به همین دلیل او پس از بحث های فراوان می گوید: اما پذیرش آن برای كسانی كه به آن خرافات خو كرده و دل بسته اند بسیار دشوار خواهد بود؛ واكنش تند و شدید در این زمینه چندان شگفت نیست.
بنابراین خرافه به چیزی گفته می شود كه توجیهی عقلانی نداشته باشد؛ روابط علِّی معلولی بین دو چیزی برقرار كند كه هیچ گونه ربطی به هم ندارند، مثلاً ساختن خانه نو با شكستن كلنگ، بد یمن نمی شود، بلكه سفتی زمین یا وجود سنگ و عدم مقاومت لازم كلنگ را می توان علت شكستن آن دانست. چرا؟ برای اینكه نه عقلاً و نه شرعاً چنین حادثه ای به معنای بدیمن بودن آن خانه نیست، اما اگر كسی آمد و برای شما حكایت كرد:
«این خانه نو، سایه شومی بر زندگی من انداخت كه تمام زندگی ام را از من گرفت، با آمدن در این خانه پدر، برادر، همسر و عمویم در طول سه سال فوت كردند، مغازه ام نیز از دستم رفت و ورشكست شدم. البته تقصیر خود من است؛ زیرا در همان آغاز كار، در همان روزاول كار، كلنگ در هنگام كندن زمین شكست، اما من غافل به آن توجه نداشتم، حالا چششم باز شده است».
واكنش و تحلیل شما چه خواهد بود؟ آیا در پاسخ با او همدردی كرده و تأسف می خورید كه او نشانه ای به این روشنی را نادیده گرفته است و از ساختن آن خانه صرف نظر نكرده، یا بر خرافی بودن او تأسف می خورید كه چرا چیزهایی را كه با هم ربط ندارند به هم ربط داده؟ عامل مرگ پدر، سرطان بوده، عامل مرگ برادر بی احتیاطی در موتورسواری بوده، همسرش نیز در یك تصادف جان باخته، و عموی هشتاد ساله اش نیز به دلیل كهولت و از دست دادن كلیه ها درگذشته است، از دست دادن مغازه نیز به علت سرمایه گذاری نادرست درباره كالایی بوده كه تقاضای اندك و رقابت فراوان داشته، و دیگران در زمینه مربوطه تخصص و بازاریابی بیشتری داشته اند. از نظر شرعی نیز این خانه مشكلی نداشته، نه بر روی قبرستان مسلمانان ساخته شده و نه غصبی است، و نه مال یتیم و نه موقوفه ای كه به نا حق تصرف شده باشد، پس چرا باید ساختن این خانه برای آن شخص ممنوع بوده باشد و كیفری چنین سنگین برای آن تعیین شده باشد؟
بنابر این هر چیزی كه علت برای چیز دیگری دانسته می شود، برای فرد مسلمان باید از یكی از دو راه ثابت شده باشد؛ عقل (دانش، تجربه و استدلال) و شرع.
عقل می گوید خود را از بام نیندازید كه گردن شما خواهد شكست.
شرع می گوید انفاق، سبب گشایش در روزی و طول عمر می شود، دروغ گویی حرام و دارای كیفر اخروی و آثار منفی اجتماعی است. این مطالب برای ما پذیرفتنی است، زیرا اگر حكم عقل و شرع ثابت شود، ما روابط علّی و معلولی را بین دو چیزی برقرار كرده ایم كه عقل یا شرع رابطه آنها را پذیرفته است.
بنابر آنچه گذشت شاید بتوانیم خرافه را این گونه تعریف كنیم:
«هر چیزی كه علم، عقل و دین آن را تأیید نكند، و مردم به آن معتقد بوده و طبق آن عمل كنند و از مخالفت با آن هراس داشته باشند، خرافه است».
اساس تعریف خرافه به نظر می رسد در همین نكته است: رابطه علّی و معلولی برقرار كردن میان چیزهایی كه با هم ربط ندارند، حكم به موجود بودن چیزی كه وجود ندارد و یا نفی چیزی كه وجود دارد، همراه با ترس از مخالفت با آن.

گستره خرافه

برخی بر این نظرند كه خرافات مربوط به قشر یا طبقه خاصی نیست، چنان كه به نژاد خاصی محدود نمی شود. همه به گونه ای گرفتار خرافات هستند.
«مردمان جهان را نمی توان به دو گروه خرافاتی و روشنفكر تقسیم كرد، بلكه می توان گفت كه آنها به طور كلی بیشتر یا كمتر خرافاتی هستند. نظری به تاریخ گذشته نیز مؤید همین نكته است».5
همان گونه كه خرافه فقط در سرزمین های خاص نیست، تمام كشورهای امروز با پدیده های خرافی سروكار دارند. كشورهای پیشرفته در صنعت و كشورهای عقب نگه داشته شده در این زمینه ها، همه به نوعی آلوده به خرافات هستند، جالب اینجاست كه بیشتر خرافات با آنكه شكل و ساختاری خاص و متفاوت با بقیه دارند اما واقعیت این است كه محتوا و حتی شكل مشابهی دارند.
مردم اروپا نیز مانند آسیا و افریقا از آسیب خرافات در امان نیستند، و گسترش آن نیز در این كشورها بسیار در خور توجه است. در اروپای امروز در عصر كامپیوتر و فضا، شاهد رونق چشمگیر طالع بینی و فالگیری هستیم. برآوردی حاكی است كه امروزه در بریتانیا شاید حدود دوهزار نفر فالگیر حرفه ای وجود دارند كه همه درآمد كلانی دارند؛ بگذریم از «ستاره ها» كه درآمدشان سر به میلیون ها می زند. شمار مشتریان دایمی اینان را حدود یك میلیون نفر تخمین زده اند. روش ها متنوع است؛ از فال ورق و فال فنجان چایی تا بلوربینی و طالع بینی. در این حرفه اخیر هر چیزی، از كارت های چاپی (كه مورد تأیید طالع بینان جدی نیست) گرفته تا محاسبه طالع فردی به مراجعان عرضه می شود. طالع بینان و غیبگوهای مشهور، مورد توجه مطبوعات قرار می گیرند و بر صفحه تلویزیون ظاهر می شوند.
در آمریكا در اوایل دهه 60 بیش از هزارنشریه، با نزدیك به بیست میلیون خواننده، ستون های طالع بینی داشتند. در انگلستان چندین مجله پاسخگوی سلیقه های مختلف در حوزه پیشگویی و غیب دانی هستند. یكی از این نشریه ها هر ماه در 50000نسخه منتشر می شود و تیراژ بقیه جزو اسرار است. ناشران كتاب های جلد كاغذی نیز سراغ ستاره ها رفته اند و گفته می شود كه یكی از آنها چاپ اول مجموعه ای از كتاب های طالع بینی را در 750000 نسخه انتشار داده است.
نوع دیگری از خرافات كه در اروپا رواج دارد، اعتقاد به افسونگری و جادوگری است كه گاه در آلمان، فرانسه، و بویژه در جنوب ایتالیا به نمونه هایی از آن بر می خوریم.6
شاید این ادعا كه هیچ قشر و طبقه ای پیراسته از خرافات نیست، و هیچ كشوری نیز وجود ندارد كه خرافات در آن راه نیافته باشد، مبالغه آمیز باشد، اما گوستاو جاهودا برای این مطلب دلایلی می آورد، از جمله اینكه خرافه علاوه بر اقشار و اصناف و نژادها، تمام سرزمین ها را نیز در بر گرفته است. دلیل چنین داوری یی تعریف خاص او از خرافات است. اما اگر در تعریف خرافات دقت بیشتری كنیم می توان مدعی شد همه خرافاتی نیستند، بلكه برخی با منطق خرد و دین، زندگی خویش را به گونه ای سامان بخشیده اند كه خرافه ای در آن راه نمی یابد. وجود اشتباه غیر از وجود خرافه در برنامه زندگی انسان ها است. مگر آنكه مقصود این باشد كه در همه ادیان، فرهنگ ها و آیین ها و نیز در همه كشورها اموری راه یافته اند كه اصالت ندارند و جزو خرافات هستند.

خاستگاه خرافات

درباره سرچشمه و خاستگاه خرافات، دیدگاه های بسیار متنوعی وجود دارد؛ دیدگاه هایی كه هر یك می تواند موضوع كتابی جداگانه باشد، از جمله كسانی كه بسیار درباره خرافات سخن گفته اند روان شناسان هستند، برخی از آنها براین نظرند كه منشأ خرافات اشتباهات است، و برخی دیگر ناهشیار یا ناخودآگاه را منشأ خرافات می پندارند، و برخی دیگر پاسخ های شرطی را خاستگاه آن می دانند. اما تحلیل های جامعه شناختی نیز جایگاه خاص خود را دارد، برخی خرافات را پدیده های اجتماعی می دانند. نرسیدن به تصمیم قاطع از راه های معمولی، در زمان های حساس، یا در امور مهم یا نسبتاً مهم نیز زمینه می شود كه برای رسیدن به «قطعیت» به خرافات پناهنده شوند.
البته شكی نیست كه شیوه تفكر نیز می تواند خاستگاه مهمی برای پدیدآیی خرافات باشد.
«قوم شناس بزرگ، سرادوارد تایلور… اصولاً خرافات را نوعی كاستی فكری می داند. در بحث از دلایل روان شناختی این پدیده نیز (كودنی و محافظه كاری غیرعملی) را از ویژگی های آدمی به طور اعم و (انسان وحشی) به طور اخص قلمداد می كند».7
فیلسوف سرشناس، ارنست هگل، درخصوص پیدایش خرافات و افسانه ها نزد اقوام اولیه بشر معتقد است كه مبدأ و اصول آنها هم از یك نیاز طبیعی ناشی می شود كه به صورت اصل علت و معلول در قوانین عقلانی بروز كرده و به خصوص این خرافات در اثر حوادث طبیعی مانند زمین لرزه، خسوف و كسوف و دیگر پدیده ها كه تولید ترس یا تهدید خطری را می نماید، ایجاد می شود….8
یكی از نمادهای ناآگاهی از علل در پدیدآیی خرافات، نداشتن درك درستی از علیت است؛ ویلهلم وونت می نویسد:
«علیت به معنایی كه ما در نظر داریم برای انسان ابتدایی مطرح نیست، اما اگر در هر حال بخواهیم از علیت در محدوده تجارب او گفت وگو كنیم تنها چیزی كه می توان گفت این است كه وی زیر سلطه جادویی قرار دارد، و این نیز خود بر نیروهای عاطفی استوار است نه بر قوانین حاكم بر ارتباط اندیشه ها. علیت اساطیری و جادوی عاطفی را همان قدر می توان بی تغییر و ثابت فرض كرد كه علیت منطقی متكی بر توالی نظام دار ادراك ها و اندیشه ها را پرنوسان و بی نظم بدانیم».9
لیمان نیز بر آن است كه خرافات، گونه ای از اشتباه است:
«تمام باورهای خرافی كه در این نوشته سعی كردیم بافت طبیعی آنها را توضیح دهیم، در آغاز فقط تفسیرهای غلطی از پدیده هایی بودند كه با دقت كافی مورد مشاهده قرار نگرفته بودند».10
لرد چسترفیلد، در یكی از نامه های خود به فرزند خویش یادآور می شود كه این خرافات ناشی از نادانی یا سفاهت است.11
پرداختن به هر یك از نظریات و نقد و بررسی آنها در مجال یك مقاله نیست، بویژه كه برخی از دیدگاه ها از اساس قابل نقد هستند و برخی دیگر بر پیش فرض های نادرست بنا شده اند، و برخی از این نظریات نیز اگر چه در كلیات می توانند بخشی از حقیقت باشند، اما در مثال ها و بیان نمونه ها به بیراهه رفته اند. اما واقعیت این است كه هر كدام از این تلاش ها مسئله را از زاویه ای خاص نگریسته و درباره آن سخن گفته اند، و به همین دلیل نمی توان گفت یكی از این نظریات، درست ترین و جامع ترین است و بقیه نادرست، اما شاید به جرأت عكس قضیه را بتوان گفت؛ یعنی اینكه هیچ كدام از این نظریات كامل نیستند، مانند داستان فیل در تاریكی كه مولانا جلال الدین بلخی آن را در مثنوی آورده است.
خرافات در روان افراد جوانه می زنند، در جامعه شكل می گیرند و گسترش می یابند و به صورت عناصری از فرهنگ، رفتار اجتماعی را شكل می دهند و روان و تفكر انسان با آنها درگیر می شود. آسان كردن كار تفكر و تحلیل عامیانه پدیده ها و علت تراشی ها به جای علت یابی درباره پدیده های طبیعی و فوق طبیعی، سبب اعتقاد به اموری می شود كه برتمام گستره باورها و برنامه های زندگی برخی انسان ها سایه می افكند. از نظر قرآن، جهل، تقلید كوركورانه، تفكر نكردن، و پیروی از خواسته های نفس از عوامل جدی خرافات است.
اما باید پذیرفت كه هیچ بذری در زمین نامساعد نخواهد رویید. فطرت، طبیعت و امور شبه غریزی در انسان، زمینه اصلی ظهور خرافات است. شاید خواننده عزیز چهره درهم كشد كه فطرت چرا؟ فطرت به عنوان سرچشمه ناب ترین و اصیل ترین باورها، نمی تواند و نباید زمینه رشد آلایش ها و ویروس های خرافات باشد.
اما همین سرچشمه نیز ممكن است گل آلوده شده جان انسان را به آلودگی شرك آمیزترین و خرافی ترین باورها مبتلا كند. مثلاً فطرت انسان او را به سمت پرستش نیرویی برتر راهنمایی می كند كه یكتا و مدیر و مدبّر است، و قدرتی فراتر از آن وجود ندارد. اگر همین سرچشمه نیاز به پرستش نبود، در طول تاریخ یك انسان پرستش گر نیز پیدا نمی شد، ولی همین احساس نیاز جدی به پرستش زمینه آن شد كه برخی از انسان هاو اجتماعات، ماه، خورشید، دریا و یا انسان های فانی یا برخی از پدیده های مصنوع دست خود انسان را به عنوان معبود جا بزنند. مانند كودكی كه به طور غریزی پستان پرشیر را می مكد، اما نیاز به مكیدن، او را دچار فریبی به نام پستانك می سازد. فطرت خداجویی انسان نیز او را به سوی پرستش بر می انگیزاند، اما انحراف اجتماعی و راهنمایان نادان یا متجاهل، به جای اینكه پستان حقیقت را به دهان او بگذارند، پستانك خرافات را در دهان او نهاده او را «ساكت» می كنند.
این باورهای غلط نیز از نسلی به نسل دیگر منتقل می شود، همان گونه كه اعتقادات درست نیز می تواند از نسلی به نسل دیگر منتقل شود.
قرآن گرفتن باورهای خرافی را از نسل گذشته تقبیح می كند. یكی از نمونه های آشكار خرافات این است كه چیزهایی را كه نه در عقل و نه شرع، منعی از خوردن و استفاده كردن از آن وجود ندارد، بر خویش تحریم كنیم، خداوند در این زمینه هشدار می دهد كه حلال ها را بر خویش تحریم نكنید. بدی و بدكاری نیز از چیزهایی است كه شیطان انسان را به آن فرا می خواند، تا انسان چیزهایی را كه دستور خدا نیست، به عنوان سخن خدا و فرمان دین بپذیرد؛ چیزهایی كه هیچ دلیل و علمی برای شرعی بودن آن وجود ندارد.
هنگامی كه پیامبران و عالمان ربانی با چنین خرافاتی به رویارویی برخیزند و مردم را از این خرافات برحذر بدارند، پاسخ جاهلانه ای دریافت می كنند: پدران ما چنین كردند، ما نیز همان را انجام می دهیم! آیا این توجیه منطقی است؟ حتی اگر پدران آنان از ترازوی خرد استفاده نكرده و راه راست را نیافته باشند:
«یا أیها الناس كلوا ممّا فی الأرض حلالاً طیباً و لاتتّبعوا خطوات الشیطان إنّه لكم عدوّ مبین. إنّما یأمركم بالسوء و الفحشاء و أن تقولوا علی الله مالاتعلمون… و إذا قیل لهم اتّبعوا ما أنزل الله قالوا بل نتّبع ما ألفینا علیه آباءنا أولوكان آباؤهم لایعقلون شیئاً و لایهتدون. و مثل الّذین كفروا كمثل الّذی ینعق بما لایسمع إلاّ دعاء و نداء صمّ بكم عمی فهم لایعقلون» بقره/168ـ171
«و إذا فعلوا فاحشة قالوا وجدنا علیها آباءنا و الله أمرنا بها قل إنّ الله لایأمر بالفحشاء أتقولون علی الله ما لاتعلمون. قل أمر ربّی بالقسط و أقیموا وجوهكم عند كلّ مسجد و ادعوه مخلصین له الدین كما بدأكم تعودون» اعراف/28و29
آنچه در این آیات قابل توجه است این است كه قرآ ن این باورها را تنها به این دلیل كه از پدران آنها برای ایشان به میراث مانده نقد و نفی نمی كند، بلكه آن دسته از باورهایی را كه پدران شان بدون خردورزی داشته اند و به ارث گذاشته اند مورد نقد قرار می دهد، به بیان دیگر قرآن سنت های فرهنگی را تنها به این دلیل كه سنت و امری فرهنگی به جا مانده از نسل گذشته است ناپسند و ناروا نمی شمارد، زیرا نسل امروز می تواند از خوبی ها و روشن بینی های نسل گذشته بهره برده كجی و كاستی های آن را راست و تكیمل كند. آنجا كه میراث فرهنگی گذشته معقول، پذیرفتنی و خردمندانه و فطرت پسندی باشد، هیچ نكوهشی بر آن نیست:
«أم كنتم شهداء إذ حضر یعقوب الموت إذ قال لبنیه ما تعبدون من بعدی قالوا نعبد إلهك و إله آبائك إبراهیم و إسماعیل و إسحاق إلهاً واحداً و نحن له مسلمون» بقره/133
اعتقاد توحیدی نیز می تواند از پدران موحد به فرزندان منتقل شود، با این فرق كه چنین اعتقادی هم خود بر اساس خرد و فطرت استوار است و هم پدران موحّد این باورها را بر اساس تعقل و فطرت پذیرفته و به فرزندان خویش آموزش داده اند؛ همان كاری كه همه پیامبران انجام می دادند، یعنی پیروی از خودشان را فقط با وجود بصیرت روا می شمردند؛ زیرا ملاك درستی باورها و برنامه ها این است كه بر اساس آگاهی و بصیرت باشد، و گرنه از شرك در امان نخواهد ماند:
«قل هذه سبیلی أدعو إلی الله علی بصیرة أنا و من اتّبعنی و سبحان الله و ما أنا من المشركین» یوسف/108

طالع بینی

بازار طالع بینی امروزه بسیار گرم است، چاپ ده ها كتاب تازه و كهن با عناوین طالع بینی چینی، هندی، ژاپنی و كتاب های فراوان تعویذ نویسی، نشان از وجود علاقه فراوان مردم دارد. با اینكه این چیزها هیچ انسان فرهیخته و تحصیل كرده ای را نمی تواند قانع كند، اما تعداد فراوان افراد باسواد، بویژه زنان، كه به این امور رو می آورند تأسف آور است. در فرهنگ اسلامی نیز كهانت، سحر و طیره (فال بد زدن) به شدت ممنوع شده است. جادو بی تردید حرام، و ساحر و كاهن كافر خوانده شده است.
برخی از مردم نیز برای درمان بیماران شان یا یافتن گمشدگان یا جلب محبت دیگران و… به جای مراجعه به پزشك و دعا به درگاه خداوند، به طالع بینی و تعویذ رو می آورند كه هیچ منطق و آگاهی در این مراجعات به چشم نمی خورد و مراجعه به فال بین، تعویذ نویس و یا جادوگر، هنوز، اگر چه نه به شدت گذشته، امری رایج و معمول است.
فال بینی، از نظر روان شناسی دست كم دو نكته را در بردارد:
1. احساس نیاز به اطلاع از پشت پرده؛ پشت پرده زمان یا مكان! بویژه برای كسانی كه «حال» مطمئن ندارند، و گذشته هاشان با امید و آرامش لازم سپری نشده است، می خواهند بدانند فردا چه می شود؟ شغل همسر، فرزند، یا موقعیت اجتماعی شان چگونه خواهد بود؟ نیاز به آرامش كه فقط در سایه مبهم و اجمالی از آینده میسر است.
2. انسان كه فال می بیند، یعنی به فال بین مراجعه می كند، تلویحاً پذیرفته است كه اطلاع از پس پرده زمان و مكان برای برخی ممكن است، و نه تنها ممكن، بلكه واقعیتی است كه اتفاق نیز می افتد. هر یك از انواع فال ها، از ابزاری استفاده می كند، اما گاه ابزار ملموس و محسوس است، مانند قهوه و یا كتاب حافظ یا كف دست و قیافه، و گاه نامحسوس است، اما قابل شناخت اعتباری، مانند ایام و شهور. متولد كدام روز از كدام ماه هستید؟ و در كدام سال متولد شده اید؟ سال مار؟ نهنگ؟ سگ، یا موش؟ شما در این زمینه به من اطلاعاتی بدهید تا من به شما بگویم كه شما كه هستید، چه هستید، و رشد و ترقی شما در چه كاری است، خطرات برای شما در كدام سال عمر و در چه كارهایی است؟
برای روشن شدن اینكه هر روش چه اندازه به حقیقت نزدیك است باید هر یك را جداگانه بررسی كرد:
در مقدمه كتاب خزائن الاسرار (علوم غریبه) آمده است:
«اما بعد چون كافه ما از خواص و عوام در تحصیل عزت و سعادت و دولت و حصول مراد و قضاء حوائج و انجام مطالب و ادای قرض و شفای مرضی و رفع هموم و غموم و پریشانی و برآمدن حاجات كلیه و حصول مرادات مهمه و سایر مطالب مشروعه، محتاج بودند به علم و اطلاع بر بعضی از مجربه از آیات متواتره قرآنی و اسماء جلاله سبحانی و برخی از اوراد و اذكار و ختوم دعوات مستجابه ربانی و آگاهی به رمل (علم پیش گویی) و اسطرلاب (كشف بعضی از مسائل و احكام مربوط به نجوم) و … اسم اعظم و بر چند اقوال و انجام دادن آن و علوم جفر جامع كه علم حروف و اعداد است تسخیر ارواح و ملائكه و اجنه و بعضی ازعلوم غرائب كثیر الفوائد می باشد.
لذا بنده… برخود لازم دانسته كه این مجموعه كه به نام خزائن الأسرار، تألیف از كتب معتبره و نفیسه با كمال دقت و با ملاحظه اسانید نموده ام، الحق، اعظم اند و بعضی از آنها را به حقیر به تجربه رسانیده ام».12
نیازمند بودن مردم از یك سو و… یك كتاب و این همه كارگشایی! عزت، سعادت، دولت، حصول مراد، قضاء حوائج، انجام مطالب، ادای قروض و شفای مرضی و… در خور توجه است. و چنین كتابی طبعاً بسیار ارزشمند خواهد بود!
دراین كتاب برای هر بیماری و هر مشكل فردی و اجتماعی راه حلی وجود دارد. مثلاً برای خوب زندگی كردن در خانواده برای زن یا شوهر مهم نیست كه چقدر یكدیگر را دوست داشته باشند یا درك كنند، مهم آن لوحی است كه باید تهیه شود و برای ایجاد دوستی یا دشمنی از آن استفاده شود… برای رونق اقتصادی لازم نیست كاری صورت پذیرد، یا توسل و دعایی در نزد خداوند انجام شود، كافی است طلسمی را كه این كتاب پیشنهاد می كند مورد استفاده قرار گیرد. و گاه چنان مراجعه كننده با زیركی خام می شود كه گویی این طلسم دعا است و شرع هم آن را تأیید كرده است.

بیماری و شفا

بیماری دوگونه است؛ بیماری جسم، و بیماری روح، كه هر دو نیاز به درمان دارد. شفا در قرآن به هر دو معنای بازیافتن سلامتی جسمی و روحی به كار رفته است. در مورد شفای جسمی، از قول حضرت ابراهیم(ع) نقل شده است كه فرمود:
«و إذا مرضت فهو یشفین» شعراء/80
و هنگامی كه بیمار شوم، (او) شفایم می دهد.
و درباره زنبور عسل می فرماید:
«یخرج من بطونها شراب مختلف ألوانه فیه شفاء للناس» نحل/69
از درون شكم آنها (زنبور عسل) نوشیدنی (عسل) با رنگ های مختلف خارج می شود كه در آن برای مردم شفاست.
در مورد شفای معنوی و روحی نیز فرموده است:
«یا أیها الناس قد جائكم موعظة من ربّكم و شفاء لما فی الصدور» یونس/57
ای مردم! بی تردید موعظه و اندرزی از سوی پروردگارتان برای شما رسیده كه در آن شفای (بیماری هایی است كه) در سینه های شما است.
و درمورد دیگر می فرماید:
«و لوجعلناه قرآناً أعجمیاً لقالوا لولا فصّلت آیاته ءأعجمی و عربی قل هو للّذین آمنوا هدی و شفاء و الذین لایؤمنون فی آذانهم وقر و هو علیهم عمی أولئك ینادون من مكان بعید» فصلت/44
اگر آن را قرآن عجمی قرار می دادیم حتماً می گفتند: چرا آیاتش روشن نیست؟! قرآن، عجمی از پیامبری عربی؟! بگو: این (كتاب) برای كسانی كه ایمان آورده اند هدایت و شفاء است، ولی كسانی كه ایمان نمی آورند، در گوش هاشان سنگینی است و گویی نابینا هستند، و آن را نمی بینند؛ آنها (گویی) از راه دور صدا را می شنوند!
در این آیه اگر چه «شفاء» مطلق است و می تواند شامل شفای جسمی نیز باشد، اما به دلیل قرینه هدایت، مراد از آن شفای روحی است، بویژه كه در مقابل، دل های بیمار كسانی مطرح است كه ایمان نمی آورند، كه در مورد كفار، بیماری دل و روح مطرح است، و گرنه از نظر جسمی ممكن است بیماری نداشته باشند.
«و ننزّل من القرآن ما هو شفاء و رحمة للمؤمنین و لایزید الظالمین إلاّ خساراً» اسراء/82
از قرآن آنچه شفا و رحمت است برای مؤمنان نازل می كنیم، و ستمگران را جز زیان نمی افزاید.
در اینجا نیز، به قرینه ایمان، منظور از شفا، شفای روحی و معنوی است، اگر چه ممكن است شفای جسمی نیز منظور باشد، اما برای حمل این واژه بر شفای جسمی دلیل لازم است. شفای روحی و معنوی، هم رسالت قرآن است و هم قرآن برای آن آمده است، اما آیا قرآن برای این نیز آمده كه به جای دارو عمل كند و سرما خوردگی ما را شفا بدهد؟
بی هیچ تردیدی قرآن مقدس است و متبرّك، و بی هیچ شكی دعا و توسل به مقدسات برای برآورده شدن نیازها مورد تأیید و تأكید دین است، اما آیا قرآن برای این نازل شده است كه آیات آن را تعویذ درست كنند؟ شفای جسمی دانستن بركت قرآن، نوعی محدود كردن هدف اصلی قرآن نیز هست.
علاوه، به فرض آنكه شفای جسمی منظور باشد، باید چند و چون استشفا نیز از خود قرآن، پیامبرگرامی اسلام، یا امامان معصوم برسد، اما آنچه به عنوان دعانویسی انجام می شود هیچ سند معتبری ندارد.

درمان بیماران و فال بینی

بیماری برای اشخاص و بستگان آنان نگران كننده است، گاه بیماران یا كسان آنها نزد فال بین می روند. فال بین از «روش های احوال مرضی و تجارب حكما» استفاده می كند و به جای اینكه بپرسد مریض زن است یا مرد، چند سال دارد، عوارض بیماری و آثار آن چیست؛ از او می پرسد: نام مادر مریض چیست؟ در كدام روز هفته بیمار شده؟ نام مادر مریض را به حساب جمل حساب می كند، سه تا سه تا طرح می كند (یعنی كنار می گذارد) تا در آخر چند عدد بماند. اگر چنانچه در روز شنبه بیمار شده، اگر یكی بماند، می میرد، دو بماند، طول كشد، سه ماند، به شود. اگر روز یكشنبه بیمار شده، اگر یكی بماند زود به شود، دو ماند طول كشد، سه ماند بمیرد و…
این مهم نیست كه بیمار چه بیماری دارد، بلكه مهم این است كه در چه روزی مریض شده و نام مادرش چیست. مثلاً اگر دو نفر در روز سه شنبه مریض شده باشند و به طور اتفاقی، نام مادر هر دو زهره باشد، هر دو در یك زمان مشخصی شفا خواهند یافت یا خواهند مرد، مهم این نیست كه سرطان دارد یا سرما خورده، مهم نام مادرشان و روزی است كه در آن بیمار شده اند.
این روش حكما است. اما از كدام دسته از این حكیمان نقل شده است؟ طبیبان كه در گذشته نیز به جای نام و نام مادر مریض، نبض او را گرفته و زبان و چشمان و… بیمار را نگاه كرده و درد او را تشخیص می دادند. پس این روش از كجاست؟
حكیم به معنای فیلسوف كه اصلاً كارش این نیست، بلكه درباره وجود، ماهیت، جوهر و عرض و امثال آن بحث می كند. پس این روش، روش حكما نیست، و آوردن نام حكیم برای معتبر جلوه دادن این مطالب نامربوط است.

طیره (فال بدزدن)

«طیرة» مصدر است، از ریشه طیر، مانند خیرة، و به نظر سید شریف جرجانی كه در دانش صرف زبان عربی از بزرگ ترین صاحب نظران است، بر این وزن غیر از همین دو مصدر، یعنی طیره و خیره نیامده است.13
علامه تهانوی درباره طیره نوشته است:
«طیره، فال بد است. سید شریف در شرح مشكاة نوشته است: گفته شده كه فال عام است، در هر چیزی كه خوب باشد و سبب شادی، یا بد باشد، اما طیره خاص است و فقط در آنچه كه بد است استعمال می شود. در اصل، طیره به انواع پرندگان و حیوانات بوده، گویا آنان می پنداشته اند كه این امور در جلب منفعت یا دفع شرور و زیان ها مؤثر هستند؛ اما پیامبر آنان را از این كار باز داشت.
قاضی گفته است: عیافه به معنای زجر است، و آن تفأّل به نام پرندگان است، مثلاً درباره عقاب به عقوبت، و درباره غراب (كلاغ) به غربت، و درباره هدهد به هدی (هدایت) تفأل می زدند. تفاوت عیافه و طیره در این است كه اولی گاه در مورد فال بد است و گاه در مورد فال نیك، اما طیره فقط در فال بد به كار می رود. طیره در مورد نحس پنداشتن پرندگان است، كه گاهی برای تشاؤم در غیرپرندگان نیز به كار می رود.14
در زبان فارسی كهن، طیره را به معنای آزردگی و شرمندگی و آزرده و شرمسار نیز گفته اند،15 كه آن معانی در اینجا مورد نظر نیست.
علامه ابن منظور نوشته است:
عرب ها طیور (پرندگان) را نگه می داشتند و با آنان تطیر (تفأل) می زدند، و به همین جهت شومی و نحوست را طیر، طائر و طیره می گفتند. چون به انواع طیور فال بد می زدند. خداوند به زبان پیامبر خویش(ص) به آنان اطلاع داد كه این گونه كارها بیهوده و باطل است. و به همین دلیل رسول خدا فرمود: «لاعدوی و لاطیرة و لاهامة».
تطیر، به فال بد گرفتن و نحس دانستن چیزی است. در اصل به معنای سخن، فعل یا چیزی دیدنی است كه مورد پسند نباشد، عرب ها با به پرواز درآوردن برخی از انواع پرندگان یا برخی حیوانات دیگر، فال می زدند، اگر پرندگانی كه به پرواز در می آوردند به سمت راست می رفتند، آن را مبارك تلقی می كردند، به سفر مورد نظر خویش می رفتند و كارهای مورد نظر خویش را انجام می دادند، اما اگر آن پرنده یا حیوان به سمت چپ می رفت، از آن سفر صرف نظر می كردند و كار مورد نظر را انجام نمی دادند و آن را شوم می پنداشتند.
این عمل در بیشتر اوقات، آنان را از كارها و برنامه های مهم زندگی شان باز می داشت، به همین سبب شرع آن را ابطال كرده و از آن نهی كرد و طیره را ممنوع قرار داد؛ و گفت این چیزها هیچ سود یا زیانی ایجاد نمی رساند. و این منظور سخن پیامبر(ص) است كه فرمود: لاطیرة، یعنی نحوست و شوم گرفتن (فال بد زدن) واقعیت ندارد.
و در حدیث دیگر فرمود: الطیرة شرك، یعنی اعتقاد به سود و زیان رساندن طیره و عمل به مقتضای آن شرك است، زیرا برای آن در جهان فعل و ایجاد اثر قائل شده است.16

طیره در قرآن

پیش از هر چیز باید دانست كه پدیده طیره دیرینه بسیار دارد و یادگار روزگاران كهن است؛ روزگارانی كه درك روابط علّی ـ معلولی بین پدیده ها به شكل واضحی شناخته نشده بود، و یا به دلیل باورهای نادرست جهان شناختی، پدیده های اجتماعی و طبیعی را به عوامل موهوم نسبت می دادند.
امروز كه هم شناخت ما از روابط طبیعی بین پدیده های اثر گذار و اثرپذیر بهتر شده وهم پا به پای تكامل درك بشر، آیین توحیدی نیز دقیق ترین آموزه های خویش را درباره جهان، انسان و روابط بین پدیده های هستی در اختیار بشریت گذاشته است، واقعاً وجود خرافاتی از این دست هرگز توجیه پذیر نیست.
«راست آمد و نیامد» دانستن برخی از كارها برای افراد یا خانواده ها یكی از عجیب ترین سنت های خرافی است كه در میان ملل و اقوام گوناگون وجود دارد، همان گونه كه شومی و نحوست برخی از اشیاء، اعداد و روزها نیز چنین است.
اگرچه طیره یا فال بد زدن، یكی از صورت های خرافات است، اما برخی خرافه را طوری تعریف كرده اند كه مهم ترین مصداق آن طیره خواهد بود. مثلاً آنان كه در تعریف خرافه ترس ازعوامل موهوم را عمده می دانند، در واقع باید مهم ترین مصادیق آن را همین فال بد زدن بدانند.
تاریخ پیدایش این پدیده نیز، هم قدیمی است و هم شرك آمیز، چرا كه قرآن این پدیده را به اقوام گذشته در رویایی با انبیا(ع) نسبت می دهد. آنان به انبیا فال بد می زدند و بسیاری از مصائبی را كه به هر دلیلی دچار آن بودند، به علت حضور و شومی پیامبران الهی درمیان شان می پنداشتند، یا دست كم برخی از دشمنان زیرك رسولان الهی كه نان و نامشان به خطر می افتاد این عقیده را بر سر زبان ها می انداختند:
«قالوا إنّا تطیرنا بكم لئن لم تنتهوا لنرجمنّكم و لیمسّنّكم منّا عذاب ألیم. قالوا طائركم معكم أئن ذكرتم بل أنتم قوم مسرقون» یس/19ـ18
كافران در رویارویی با حضرت صالح (ع) می گفتند:
«قالوا اطیرنا بك و بمن معك قال طائركم عندالله بل أنتم قوم تفتنون» نمل/47
و در مواجهه با حضرت موسی(ع) نیز چنین بودند:
«فإذا جاءتهم الحسنة قالوا لنا هذه و إن تصبهم سیئة یطّیروا بموسی و من معه ألا إنّما طائرهم عندالله و لكن أكثرهم لایعلمون» اعراف/131
دشمنان پیامبران یا نمی دانستند و شومی حوادث را به پیامبران الهی نسبت می دادند و یا آگاهانه و برای تحریك افكار عمومی. اما ازنظر قرآن «طائر» هر شخصی همان نامه اعمال اوست:
«و كلّ إنسان ألزمناه طائره فی عنقه و نخرج له یوم القیامة كتاباً یلقاه منشوراً. اقرأ كتابك كفی بنفسك الیوم علیك حسیباً» اسراء/14ـ13
معنای این سخن این است كه هر كس شومی عمل خویش را به گردن دارد، این اعمال شخص است كه یا شوم است و یا برعكس، سبب خوشبختی و سعادت.
این آیات از سویی قدمت طیره را می رساند، كه یكی از شایع ترین انواع خرافات است و از سویی می رساند كه پیامبران در برابر خرافه و خرافه پرستی ایستاده بودند.

طیره در روایات

در روایت معروفی از رسول اكرم(ص) طیرة نفی شده، اما فال، به معنای فال نیك زدن نهی نشده است، زیرا اسلام نمی خواهد مردم به بهانه های سست ازانجام كارها، سفرهای ضروری و مصالح و منافع خویش محروم شوند، بلكه دوست دارد آنچه كه به مردم روحیه داده و آنان را به انجام تلاش و رسیدن به مصالح شان تشویق می كند مورد توجه مردم قرار گیرد، به همین سبب فال بد كه مانع كار و تلاش است، ناروا، حرام و نكوهیده است، اما فال نیك، كه شوق برانگیز و سبب تلاش و امیدواری است، ستایش شده است. این روایت در منابع روایی و فقهی شیعه وسنی نقل شده و برای تمام مسلمانان حجت و سند است و لازم الاتباع:
ابوهریره از پیامبر روایت كرده كه آن حضرت فرمود:
«لاطیرة و خیرها الفال، قالوا یا رسول الله و ما الفال، قال الكلمة الصالحة یسمعها أحدكم».17
انس از پیامبرنقل كرده كه فرمود:
«لاعدوی و لا طیرة و یعجبنی الفال الكلمة الطیبة و الكلمة الصالحة.»18
سرایت و فال بد حقیقت ندارد، اما فال نیك، یعنی سخن زیبا و دل انگیز و سخن شایسته مرا شگفت زده و خوشحال می كند.
در روایت دیگری كسی طیره را نزد پیامبر مطرح می كند. حضرت در پاسخ می فرماید:
«أحسنها الفال، و لاتردّ مسلماً، فإذا رأی أحدكم ما یكره فلیقل: ا للّهمّ لایأتی بالحسنات إلا أنت، و لایدفع السیئات إلاّ أنت، و لا حول و لا قوّة إلاّ بك».19
روایات بسیار دیگری نیز در این زمینه مطرح است كه نزدیك به همین مضامین در آنها دیده می شود.20

طیره شرك است!

شاید این تعبیر شدید ترین تعبیری باشد كه ما را به دوری و خودداری از طیره فرا می خواند، زیرا دوری از طیره مساوی توحید است و گرایش به طیره از مصادیق شرك.
از رسول خدا روایت شده كه فرموده:
«الطیرة شرك».21
فال بد زدن با پرندگان (و امثال آن) شرك است.
«من ردته الطیرة عن حاجته فقد أشرك».22
كسی كه فال بد زدن او را از رفتن به دنبال نیازهایش باز بدارد، شرك ورزیده است.
«من خرج یرید سفراً فرجع من طیر فقد كفر بما أنزل علی محمّد».23
كسی كه از منزل خویش به قصد سفر بیرون برود، و به سبب طیره (از سفر منصرف شده و) برگردد، به آنچه كه بر محمد نازل شده(یعنی به قرآ) كفر ورزیده است.
در روایات اهل بیت(ع) نیز بر نكوهش طیره و مخالفت با آن تأكید شده و بابی از روایات با این عنوان گشوده شده است:
«باب استحباب ترك التطیر و الخروج یوم الأربعاء و نحوه خلافاً علی أهل الطیرة، و توكّلاً علی الله».24
در تحف العقول از پیامبر(ص) نقل شده كه فرمود: هنگامی كه فال بد زدی (آن را نادیده انگاشته و) بگذر، و هنگامی كه گمان كردی، بر اساس آن داوری مكن.
از موسی بن جعفر(ع) روایت شده كه فرمود: آنچه كه (به زعم عرب جاهلی و اهل طیره) برای مسافر شوم می باشد، پنج چیز است: كلاغی كه از سمت راست قار قار كند، و سگی كه دم خویش را تكان دهد، گرگی كه بر روی دم نشسته و به سمت مسافر زوزه كشد و سپس از جایش بلند شود و دوباره بنشیند و سه مرتبه این كار را تكرار كند. و آهویی كه از سمت راست به سمت چپ برود، و جغدی كه فریاد بزند… كسی كه از این امور چیزی به دل خویش راه بدهد، باید بگوید: «ای پروردگار من از شرّ آنچه كه در ذهن خویش می یابم به تو پناه می برم، پس مرا نگاهدار!» پس از شرّ این امور مصون خواهد ماند.25

توكّل؛ راه حل مسأله

عقل و شرع به بی اثربودن طیره حكم می كند، اما عده ای با فال بد زدن ها چیزهای حلال و پاكیزه را برای خویش حرام می كنند كه به شدت در شرع منع شده است، اما چنان كه در روایات آمده، مردم به هر حال آسوده از فال بد نیستند، برخی ازامور به اصطلاح دل آنها را می لرزاند:
از پیامبر (ص) روایت شده:
«ثلاثة لایسلم منهنّ أحد: الطیرة و الظنّ و الحسد. فإذا تطیرت فلاترجع، و إذا حسدت فلاتبغ، و إذا ظننت فلاتحقق».26
هیچ كس از طیره، گمان، وحسد خالی نیست، هرگاه فال بد زدی برای فال بد از سفر (و كاری كه داری) بازمگرد، هنگامی كه حسد ورزیدی ستم مكن، و هنگامی كه گمان كردی بر اساس گمان عمل مكن.
از سویی، به دلیل حكم شرع می خواهند به این فال بد توجه نكنند، راه جمع بین این حالت روانی و حكم شرع، توكل به خدا است كه همه امور در دست قدرت اوست:
بر اساس روایت دیگری پیامبر (ص) فرمود:
«كفاره طیره توكل است».27
در حدیثی دیگر آمده است كه خداوند اثر آن را با توكل از میان می برد. 28
طیره یا فال بد زدن و كلاً خرافات، جدا از فشار فرهنگی، نوعی حالت روانی نیز هست؛ یعنی هر قدر كه شخص بیشتر به فال بد زدن ها و نحوست ها توجه و اعتقاد داشته باشد، بیشتر منتظر عواقب آن است، یا دست كم، از امور زیادی پرهیز می كند و برای خویش محرومیت به بار می آورد. بنابراین، خود شخص است كه با جدی گرفتن فال بدها، زندگی را بر خویش دشوار كند، یا بر عكس، با بی توجهی به آن زندگی آسان و مورد پسند خدا و پیامبر داشته باشد. شاید منظور امام صادق(ع) كه به نقل از پیامبر فرمود: كفاره طیره توكل است، همین معنی باشد.
در روایت دیگری می خوانیم كه امام صادق(ع) فرمود:
«الطیرة علی ما تجعلها، إن هوّنتها تهوّنت، و إن شدّدتها تشدّدت، و إن لم تجعلها شیئاً لم تكن شیئاً».29
اثر فال بد به دست شما است؛ اگر آن را سست گرفتی سست است، و اگر سخت گرفتی سخت است و اگر كاملاً بی توجهی كرده و برای آن اثری قائل نشدی كاملاً بی اثر است.
شاید معنای این حدیث نبوی هم همین باشد:
«لاطیرة، و الطیرة علی من تطیر».30
فال بد واقعیت ندارد، فال بد بر كسی است كه فال بد بزند.

شانس

در موارد بسیاری رویدادهای شگفت رخ می دهد كه از آنها با عنوان خوش شانسی یا بد شانسی یاد می شود. مثلاً در یك خانواده سفره پهن است، همه اعضای خانواده بر سر سفره نشسته اند، پسر كوچك خانواده از جای خود برمی خیزد، برادر بزرگ تر به دنبال او، پدر كنجكاو نگران می شود كه چرا این دو پسر از سر سفره بلند شدند؟ او هم بیرون می رود، مادر نگران می شود، مبادا پدر عصبانی شده و بچه ها را تنبیه كند؟ او نیز بیرون می رود، دختر خانواده نیز نگران و كنجكاو بیرون می رود، درست هنگامی كه همه اعضای خانواده بیرون رفته اند، سقف اتاق فرو می ریزد. 
این یك حادثه واقعی است، اما چگونه قابل توجیه است؟ هیچ یك از اعضای خانواده آسیب ندیده، و جالب اینجاست كه بیرون رفتن پسر كوچك خانواده در آن زمان، هیچ دلیل خاصی نداشته است…
اولین كلمه كه به ذهن مردم عادی برای توجیه این كار می رسد این است كه آن را شانس و طالع خوب بنامند.طبیعی این بودكه در این حادثه همه یا بیشتر اعضای خانواده كشته یا زخمی شوند، اما گویی دستی ازغیب آمده و تمامی آنها را نجات داده است.
عكس این نیز در كتاب های تاریخی آمده است، داستان های واقعی و شگفتی كه خواننده را به تعجب و تأثر اما همراه با خنده فرو می برد:
مردی از راه می گذشت، شخصی از بام فرو افتاد، از قضا درست روی سر راهگذر! گردن راهگذر شكست؛ اما مردی كه از بام فرو افتاده بود صدمه جدی ندید.
این داستان دو رو دارد، برای كسی كه از بام افتاده طالع سعد و شانس به حساب آورده می شود و برای راهگذر، بدشانسی یا طالع نحس.
گاه در اثر یك حادثه یا یك برخورد، زندگی یك فرد زیر و رو شده سبب پیشرفت یا بدبختی او می شود. مثلاً شخصی در سفر به طور اتفاقی با كسی روبرو می شود و همین دیدار نقطه آغاز موفقیت های بسیار و پیداكردن شغل، شكوفا شدن زندگی و تشكیل خانواده و به دست آوردن ثروت و امكانات و… می شود.
یا مثلاً كسی كه كالایی خاص تولید می كند، در اثر یك سوء تفاهم، اجناس فروخته شده اش پس داده می شود، و سپس در آستانه ورشكستگی و نگرانی و مشكلات بعدی، به دلیل نایابی و چند برابر شدن قیمت كالای انبار شده او، ناگهان سرمایه اش چند برابر می شود.
آیا این گونه رویدادها را می توان طالع سعد و نحس شمرد، یا باید همانند فلاسفه طالع سعد و نحس را موهوم دانست و منكر شد.31
واقعیت این است كه در مواردی حوادث چنان پیش نمی روند كه ما می خواهیم. یعنی ما را به سویی می برند كه نمی خواهیم برویم. اما در نهایت متوجه می شویم كه خوب آمده ایم. گاه برعكس حوادث به دلخواه و اراده ما می چرخد، كاری را با ابرام و اصرار به انجام می رسانیم، اما ناگهان متوجه می شویم كه به بیراهه رفته ایم و از آنچه به صلاح ماست فاصله گرفته ایم.
علت این مطلب نیز به خوبی روشن است، پیش بینی حوادث آینده گاهی دشوار، بیشتر محال است. و از سوی دیگر در هنگام برنامه ریزی ما غالباً عناصر بسیار مهمی را فراموش می كنیم. برای همین حوادث در ظاهر به دلخواه ما می توانند به شدت به ما آسیب برسانند، یا بر عكس:
«عسی أن تكرهوا شیئاً و هو خیر لكم» بقره/216
«فعسی أن تكرهوا شیئاً و یجعل الله فیه خیراً كثیراً» نساء/19
علاوه بر اینكه اراده و تلاش های ما برای انجام یك كار ثمرات طبیعی خویش را دارند، زمان، مكان و سایر عملكردهای ما نیز می تواند بر روند فعالیت های ما اثر بگذارند، از همه مهم تر، اراده ای هست كه فوق همه اراده هاست:
«و ما تشاؤون إلاّ أن یشاء الله ربّ العالمین» تكویر/29
جهان بر اساس اندازه گیری معینی اداره می شود. خداوند برای هر معلول، علّتی، و برای هر علّتی معلولی قرار داده است. هر قدر اعتقاد و شناخت ما نسبت به این عوامل كامل تر باشد، در تدبیر زندگی و كنار آمدن با دشواری های آن موفق تر خواهیم بود. اما نگاه روزمرگی به مسائل اساسی زندگی نگاه از بالا را برای ما دشوار یا گاه ناممكن می سازد. ما حتّی مسائل بسیار روشن را نادیده می گیریم، مانند اینكه فسق و فجور سبب بی بركتی مال می شود، . دانسته ها و یا تلاش های ما به تنهایی تمام آنچه را كه اتفاق می افتد نمی سازند، چیزهای بسیاری هستند كه اراده الهی آن را رقم می زند، اما بی تردید خود ما نیز در مقدمات آن اثر گذاریم. صله رحم از چیزهایی است كه عمر را دراز و قطع رحم عمر را كوتاه می كند.
تلاش های ارادی و آگاهانه، فراهم كردن زمینه های لازم، مدیریت صحیح، استفاده از منابع مالی و نیروهای انسانی، كسب مهارت های علمی و تجربی در موفقیت و پیروزی تأثیرگذار است كه نباید به حساب شانس گذاشته شود. اما همان گونه كه گذشت درعین حال اموری هستند كه از جهان فرامادی برنامه ریزی می شوند؛ دراین گونه امور، اعمال، نیات و شخصیت ما مؤثر است، اما تأثیرگذار و برنامه ریز اصلی دیگری است:
«و ما تشاؤون إلاّ أن یشاء الله ربّ العالمین» تكویر/29
درك نكردن واقعیت و افتادن در دام این باور كه «هر چه بدبختی است از بخت بد من است» می تواند فرد را چنان در كام انحطاط فرو برد كه نجات او ممكن نباشد. جدی گرفتن زیاد این مسأله و بدگمانی و بدباوری موجب از دست دادن فرصت ها و تیره و تار شدن فضای زندگی می شود و به تعبیر یكی از روان شناسان، «وقتی بترسیم كه چیزی را از دست بدهیم، اشیایی كه ما مالك آن هستیم، مالك ما می شوند…»32

پی نوشت‌ها:

1. ولتر، فرهنگ فلسفی، به نقل: روان شناسی خرافات، ص1فحه.
2. همان،4.
3. همان، 5.
4. همان.
5. همان، 60.
6. همان، 37. در فصل دوم این كتاب آمار و اطلاعات دیگری درباره رواج و گسترش خرافات در اروپا وجود دارد.
7. همان، 63.
8. هدایت، صادق، فرهنگ عامیانه مردم ایران، تهران، نشر چشمه، 1378، 22.
9. روان شناسی خرافات، 67.
10. همان، 72.
11. همان، 4.
12. صادقی نژاد، میرزا ایوب، خزائن الأسرار، میراث ماندگار، قم، 1381.
13. جرجانی، میر سید شریف، التعریفات، مصر، المطبعة الخیریة، 1306ق، 61.
14. تهـانوی، محمدعلی، كشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، لبنـان، مكتبة نـاشرون، 1996م، 2/1143.
15. ابن منظور، لسان العرب، 4/512.
16. نووی، شرح صحیح مسلم، 14/219ـ218.
17. مسند احمد بن حنبل، 2/406.
18. همان، 2/420.
19. همان، 3/251؛ صحیح بخاری، 7/16 و 27؛ سنن ابن ماجه، 1/34.
20. ازجمله ر.ك: عسقلانی، ابن حجر، فتح الباری، 10/180.
21. متقی هندی، كنز العمال، حدیث 28556.
22. همان.
23. همان، حدیث 28570.
24. حرّ عاملی، وسائل الشیعة، 8/262 ـ 263.
25. همان.
26. عسقلانی، ابن حجر، فتح الباری، 10/180.
27. حرّ عاملی، وسائل الشیعة، 15/584، باب 35.
28. سجستانی، ابی داود، سنن ابی داود، 2/231.
29. طباطبایی، محمد حسین، المیزان، 19/79؛ حرّ عاملی، وسائل الشیعة، 8/262 و 263 و 15/584.
30. عسقلانی، ابن حجر، فتح الباری، 10/180.
31. طباطبایی، محمدحسین، بدایة الحكمة، 120؛ نهایة الحكمة، 240.
32. راشل نائومی ریمن، سخت خوب، ترجمه مهدی مجرد زاده كرمانی، مجله روان شناسی جامعه، شماره 4 و 5.
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 11 خرداد 1394 ساعت: 0:07 منتشر شده است
برچسب ها : ,,
نظرات(0)

دین گریزی، عوامل و راه حل‌ها در پرتو قرآن

بازديد: 243
دین گریزی، عوامل و راه حل‌ها در پرتو قرآن

محمد بهرامی

چکیده: تبيين پيشينه، عوامل و راهكارهاى مبارزه و كاهش دين گريزى از نگاه قرآن است.
نويسنده، دين را از نگاه قرآن، مجموعه‏اى از باورها و رفتارها با محوريت يك موجود برتر تعريف كرده و پس از اشاره به بيشينه دين گريزى، عوامل دين گريزى را مانند: محيط، دوستان و مربيان، فشار و خشونت، ناكار آمد ديدن دين، شك و ترديد، ناسازگارى با عقل، ناسازگارى با علم، فقر، روان پريشى، سخنگويان دين، خواسته‏هاى نفسانى، تهاجم دينى و گستردگى شريعت با استناد به آيات قرآن به تفصيل مورد بررسى قرار داده است. سپس به راه حل‏هاى دين گريزى پرداخته و مرحله اول را پيشگيرى معرفى كرده و در اين مرحله سه راهكار زیر را پیشنهاد کرده است:
1- معرفى شايسته و بايسته دين - طرح خردمندانه دين، آرامش بخشى دين و طرح سازگارى دين و علم
2- پياده سازى و عملياتى كردن دين
توجيه‏هاى اقتصادى، توصيه‏هاى سياسى و اجتماعى
3- انسان سازى
راهكارهاى مرحله درمانِ دين گريزى را بسته به عوامل آن متفاوت دانسته و بر درمان خاص براى هر شكل دين گريزى تأكيد كرده و در ادامه، براى تك تك عوامل دين‏گريزى، راهكارهاى درمانى متناسب با آن پيشنهاد كرده است است. 

كليد واژه‏ها: دين گريزى/ دين گريزى در قرآن/ معناشناسى «دين»/ پيشينه دين گريزى/ عوامل دين گريزى/ پيشگيرى از دين گريزى/ درمان دين گريزى/ آسيب‏هاى اجتماعى/ جامعه‏شناسى قرآن/ دين‏شناسى قرآن/ مبارزه با دين

مقایسه دین گریزی به مثابه یك آسیب اجتماعی با دیگر آسیب های اجتماعی اهمیت درخور توجه این آسیب و نقش ویژه آن در پدیداری دیگر آسیب های اجتماعی را به اثبات می رساند؛ به گونه ای كه فزونی و كاستی دین گریزی، افزایش و كاهش آسیب های اجتماعی را در پی دارد. افزایش دین گریزی، بالا رفتن آمار طلاق، اعتیاد، فساد و بزه كاری را در پی دارد و كاهش آن از آمار این گونه آسیب ها می كاهد.
نقش دینداری و دین گریزی در دیگر آسیب های اجتماعی از دید جامعه شناسان و روان شناسان نیز پنهان نمانده است؛ آنها به قدرت بازدارندگی دین در برابر هنجار شكنی و آسیب رسانی اعتراف دارند و دین را عامل مهمی در برقراری زندگی سالم اجتماعی می دانند. گوستاو یونگ دین را مانند گرسنگی و ترس از مرگ، واقعی می خواند و نبود روحیه دینی در انسان را عامل بروز اختلالات و تشویش های روانی معرفی می كند،1 و كابریل تارد از سرنوشت انسان ها در جامعه ای كه دین در آن حضور ندارد و توان ایستادگی آنها در برابر خواسته های مخرب بدون حضور دین احساس نگرانی می كند.2
افزون بر این، تجربه و پژوهش های جدید نیز نشان از گرفتاری كمتر دینداران به هنجارشكنی و بزهكاری دارد:
«جوانان كاتولیك كه از دامن مادران مستغرق در مذهب برخاسته اند نسبت كوچكی را در میان بزهكاران حائز بوده اند؛ در صورتی كه جوانانی كه در دامن مادرانی تربیت شده اند كه به طور نامنظم به كلیسا می رفتند یا اصولاً به كلیسا نمی رفتند نسبت بالاتری را دارا بودند.»3
بنابراین دین گریزی به عنوان یك آسیب اجتماعی شایسته بحث و بررسی است. در این بررسی نخست معنی شناسی دین انجام می شود، و آن گاه پیشینه، عوامل و راهكارهای رودر رویی با این آسیب اجتماعی بیان گردد.


معنی شناسی دین در قرآن

در مجموعه آیاتی كه دین و مشتقات آن را در خود جای داده است، جزا، طاعت، باور، اسلام، آخرت و… در شمار معانی دین قرار گرفته است.
این معانی چند گانه با ارجاع برخی به بعضی و ادغام تعدادی در یكدیگر، به دو معنی تقلیل می یابد:

1. قیامت یا آخرت؛ مانند:

«و إنّ علیك لعنتی إلی یوم الدین» ص/78
«وقالوا یا ویلنا هذا یوم الدین» صافات/20
«والذین یصدّقون بیوم الدین» معارج/26

2. مجموعه ای از باورها، رفتارها و مناسك

این مفهوم از دین به گروه، ملت، باورها و رفتارهایی ویژه وابسته نیست. در نگاه قرآن، مشركان در شمار دینداران هستند؛ چنان كه یهودیان نیز با باورها و رفتارهایی متفاوت دیندار شناخته می شوند و هر دو گروه حساسیت های خاص خود را دارند، از سرنوشت دین خود می هراسند و به سختی از آن دفاع می كنند:
«لكم دینكم و لی دین» كافرون/6
«إنّ الذین فرّقوا دینهم» انعام/159
«إنّی أخاف أن یبدّل دینكم» مؤمن/26
«لاتؤمنوا إلاّ لمن تبع دینكم» آل عمران/73
قابلیت اطلاق دین بر باورها و رفتارهای گوناگون، ادیان را به الهی و غیرالهی تقسیم می كند:
«أفغیر دین الله یبغون» آل عمران/83
همچنین نظر داشت این باورها و مناسك گوناگون «وابستگی به یك موجود برتر» را هستهٌ اصلی دین نشان می دهد. مشركان با وجود تفاوت های بسیار رفتاری و اعتقادی با دیگر دینداران به یك موجود برتر وابستگی نشان می دهند.
هرچند در آیات قرآن دین به الهی و غیرالهی تقسیم می شود؛ اما دینی كه به حق و قِیم توصیف شده و خواست ابراهیم، یعقوب، یوسف، نوح و محمّد(ص) دانسته شده تنها دین اسلام است و دیگر ادیان چنین ویژگی هایی ندارند.
نتیجه: دین به معنای مجموعه ای از باورها و رفتارها با محوریت یك موجود برتر است و دین گریزی به معنای فرار برخی دینداران از دین خویش. بنابراین می توان مطلق دین گریزی را به بحث و بررسی نشست؛ چنان كه می توان یك دین خاص مانند اسلام را محور بحث قرار داد و از گریز عده ای از مسلمانان از اسلام و عوامل این گریز و راه حل های رودر رویی با این گریز بحث كرد.

پیشینه دین گریزی

دین گریزی به بلندای عمر دین پیشینه دارد. از زمان پیدایش نخستین دین، برخی دین را برنتافتند و گروهی سر بر آستان آن نهادند، اما پس از چندی از آن گریختند. این گریز و عوامل آن در گذشته تاریخ بسیار محدود و انگشت شمار بود، هم دین گریزان در اقلیت بودند و هم عوامل دین گریزی در شمار قرار نمی گرفت. نگاهی به تاریخ پر از فراز و نشیب به دین نشان می دهد دین باوری به تقلیل می رود و دین گریزی رشد می كند، تا آنجا كه در چند سده اخیر دین گریزی سرعت چشمگیری یافته، اروپای مسیحی غیرمسیحی می نماید، دین بر شئون زندگی اروپاییان حاكم نیست، دین تافته ای جدا بافته از دیگر نهادهای اجتماعی لحاظ نمی شود، و بسیاری از دول اروپایی تاب تحمل وجود واژه دین را در قانون اساسی اروپای متحد ندارند و خواهان حذف این واژه هستند.
دین گریزی در آیات قرآن نیز پیشینه ای بلند و واقعیتی انكارناپذیر دارد. برای نمونه شماری از یهودیان از دین موسی می گریزند و گوساله پرستی پیشه می كنند (طه/85ـ88). برخی از اهل كتاب باعلم به درستی آیات خدا كافر می شوند (آل عمران/70). و چند نفر از مسلمانان از دین خویش می گریزند و به اهل مكه پناه می برند(آل عمران/86).

عوامل دین گریزی

در پرتو مطالعات تطبیقی میان قرآن كریم و دانش جامعه شناسی عوامل بسیاری را می توان برای دین گریزی جست وجو كرد. ما در این میان سیزده مورد را برشمرده ایم كه از قرار زیرند:

1. محیط

یكی از عوامل مهم دین گریزی، محیط خانوادگی، كاری، اجتماعی و فرهنگی می تواند باشد. نشانگر این تأثیر و تأثر، پیدایش و رشد دین گریزی در برخی محیط ها و كاهش آن در دیگر محیط ها است. دین گریزان بیشتر به خانواده ها، دانشكده ها و… خاصی وابسته هستند؛ به گونه ای كه شماری ازآنها اگر در محیط های متفاوتی قرار گیرند در شمار دین گریزان قرار نمی گیرند.
چنان كه محیط ناسالم در این دین گریزی تأثیرگذار است؛ در برنتافتن دین نیز بسیار نقش آفرین است. برای نمونه در برخی از آیات، وابستگی به باورها و عادات پیشینیان عامل اصلی نپذیرفتن دین شمرده شده است.
در تعدادی از این آیات، نقش محیط در گریز از رفتارها و مناسك مطلوب دین دیده می شود. كافران كه در محیط فرهنگی و اجتماعی خاصی زیسته اند و آداب و رسوم خاصی یافته اند در برابر فراخوان پیامبران از باورها و عادت های پیشینیان خود سخن می گویند:
«و إذا قیل لهم اتّبعوا ماأنزل الله قالوا بل نتّبع ما ألفینا علیه آباءنا» انبیاء/53
«و إذا قیل لهم تعالوا إلی ما أنزل الله و إلی الرسول قالوا حسبنا ما وجدنا علیه آباءنا» مائده/104
«وإذا فعلوا فاحشة قالوا وجدنا علیها آباءنا» اعراف/28
این آیه قرینه است كه دیگر آیات نیز از تأثیر محیط بر رفتارها می گویند.
در دسته ای دیگر از آیات، تأثیر محیط بر گریز از باورها و عقاید دینی آمده است:
«قالوا أجئتنا لتلفتنا عمّا وجدنا علیه آباءنا» یونس/78
«فقال الملأ الذین كفروا من قومه ما هذا إلاّ بشر مثلكم یرید أن یتفضّل علیكم و لوشاء الله لأنزل ملائكة ما سمعنا بهذا فی آباءنا الأوّلین» مؤمنون/24

2. دوستان و مربیان

عامل دیگر دین گریزی، دوستان، مربیان و احبار هستند. نظر سنجی ها از تأثیر شگرف دوستان بر یكدیگر، مربیان بر دانش آموزان و كاهش اعتماد فرزندان به والدین و حرف شنوی از ایشان حكایت دارد. از سویی حدود 80٪ از والدین به نوعی فرزندان خویش را ناسازگار می خوانند. و از سویی دیگر نوجوانان به رفتارها و باورهای والدین خرده می گیرند و حاضر به پیروی از ایشان نیستند.4
قوم موسی بیشتر تحت تأثیر سامری قرار گرفتند و از دین موسی گریختند(طه/85ـ88). در آخرت نیز دوزخیان عذر به درگاه خدا می برند و دوستان ناشایست را عامل دین گریزی خود معرفی می كنند:
«یا ویلتی لیتنی لم أتّخذ فلاناً خلیلاً» فرقان/28
«و كنّا نخوض مع الخائضین» مدثر/45
چنان كه دوستان و مربیان در گریزان ساختن دینداران از دین خویش سهم دارند در پذیرا نشدن ایشان دین حق را نیز نقش آفرین هستند. برای نمونه فرزند نوح(ع) تحت تأثیر محیط و دوستان از دین گریخت و از شمار خاندان و نجات یافتگان بیرون رفت(هود/46). شماری از كافران با الگوگیری از بزرگان خود به دین گریزی كشانده شدند: 
«اتّخذوا أحبارهم و رهبانهم أرباباً من دون الله» توبه/31
«وقالوا ربّنا إنّا أطعنا سادتنا و كبرائنا فأضلّونا السبیلا» احزاب/67

3. فشار و خشونت

یكی از عوامل مهم آسیب های اجتماعی اجبار و اكراه بر انجام برخی رفتارها و كردارها بوده و هست. اجبار، خشونت و سخت گیری پیامدهای بسیار ناگواری دارد كه لج بازی، پنهان كاری، دروغ و انتقام، تنها بخشی از نتایج سوء این عامل هستند5. خشونت دیدگان بیشتر از دیگران دگرآزاری می كنند، بیشتر انتقام می گیرند و با رغبت بیشتری هنجار شكنی می كنند6. گری گوری می گوید: كتك خورده ها در آینده یا افرادی بی اراده و شل و ول بار می آیند و یا آدم های قلدری كه با نگاه به گذشته در پی انتقام گیری هستند.7
جامعه شناسان نیز اجبار و لزوم نهفته در هنجارهای آتی را زمینه ساز ناسازگاری و هنجارشكنی عده ای می دانند.8 دین گریزی نیز چونان دیگر آسیب های اجتماعی از این عامل بی بهره نمانده است. خشونت هایی كه به نام دین انجام می گیرد و الزام هایی كه در جهت دین آوری صورت می پذیرد گروهی را در صف دین گریزان آورده است و در نگاه ایشان تصویر دین، تصویری خشن و همراه با فشار، تهدید و ارعاب می گردد. بسیاری از كودكان در دوران نوجوانی وجوانی، تهدید و گاه تنبیه والدین به انجام فرائض و ترك برخی رفتارها را شاهد بوده اند، و در محیط تحصیلی كاستن از نمره انضباط، تحقیر و تهدید را تحمل كرده و به اجبار در نماز جماعت و دیگر مراسم دینی شركت كرده اند، و سپس در محیط كار و فعالیت به نام دین، بست و بندهای بسیار را تجربه می كنند.
در نظرگاه قرآن نیز مهربانی، خویشتن داری و آسان گیری بر مردم، عامل جذب آنان، و سخت گیری و فشار، عامل گریز از دین معرفی شده است:
«فبما رحمة من الله لنت لهم و لو كنت فظّاً غلیظ القلب لانفضّوا من حولك فاعف عنهم و استغفر لهم» آل عمران/159
با این نگاه، قرآن از پیامبران، نرم گویی با سردمداران كفر و فساد را می طلبد و ایشان را از درشت گویی باز می دارد:
«فقولا له قولاً لیناً لعلّه یتذكّر أو یخشی» طه/44
و احكام را به گونه ای تشریع می كند كه دینداران در سختی گرفتار نیایند: «لایكلّف الله نفساً إلاّ وسعها».

4. ناكارآمد دیدن دین

یكی از عوامل دین گریزی ناكارآمدی دین است. انسان عصر جدید از تنهایی، انزوا، اضطراب و… بسیار آزار می بیند.
هری استاك سالیوان می گوید:
در عصر فروید دغدغه اصلی سركوب جنسی بود و در عصر جدید مشكل اصلی انسان تنهایی است.9
گوستاو یونگ می نویسد:
«ما در عصر بزرگ ترین آشوب ها و بی قراری ها به سر می بریم؛ در عصر كشمكش های عصبی، اغتشاش های ذهنی و سردرگمی دیدگاه ها و باورها».10
فروم می گوید:
زندگی ما توأم با آشفتگی و سرگردانی روحی است كه به گونه ای خطرناك به حالت دیوانگی نزدیك شده است.11
فشارهای روانی بر انسان معاصر به اندازه ای است كه 80٪ بیماری های جدید از فشارهای روانی ناشی می شود.
این انسان با این دغدغه ها و مشكلات روحی و روانی، دین را عاملی برای نجات خویش می بیند و به سمت دین می رود. براین اساس یونگ برای دین خصلتی روان درمان گرانه قائل است و دین را معنی بخش وجود انسان و رهایی بخش او از مشكلات می شناساند.12 و مالینوفسكی نیز چونان یونگ می اندیشد.13 و با همین تصور مشركان بت پرستی می كردند و از بت های خود انتظار یاری داشتند:
«واتّخذوا من دون الله آلهة لعلّهم ینصرون» یس/74
این نیاز انسان را برخی از طراحان دین، شناسایی كرده با طرح ادیان جدید، خود را رهایی بخش انسان از مشكلات روحی و روانی معرفی می كنند. نورمن ویت سنت پیل طرّاح یكی ازاین ادیان می گوید:
با اطمینان به نفس و حرارت و نگرش مثبت و به كمك پروردگار می توانی مشكلات شخصی خویش را حل كنی و قادر متعال علاج نگرانی است.14
در ژاپن نیز ادیان جدید، مهاجرین به شهرها را كه نسبت به سایر ژاپنی ها از تنهایی، غم و اندوه بیشتری رنج می برند نشانه می گیرند و در جذب و پذیرش آنها بسیار موفق جلوه می كنند، آنها این اطمینان را به پیروان خویش می دهند كه دین پذیرفته شده رهایی بخش و آرامش آفرین است.
وقتی انسان با این رویكرد به سمت دین می رود و در شمار دینداران قرار می گیرد از دین آرامش و سعادت و رهایی از تنهایی را می طلبد. اگر دین نتواند این خواسته را برآورده سازد گریز از چنین دینی طبیعی است.
برخی دین گریزی ها در دوران معاصر از آن جهت است كه دین گریزان دین را فاقد راهكارهای مناسب برای برون رفت ازغم، غصه، اندوه و اضطراب می دانند، آنها تصویر می كنند دین نه تنها ایشان را از تنهایی و اضطراب نمی رهاند، بلكه با توصیه به گریه، بر سر و سینه كوفتن و خویشتن آزاری، غم و غصه و اندوه آنها را تشدید می كند.

5. شك و تردید

یكی دیگر از عوامل دین گریزی شك و تردید نسبت به آموزه ها و سنت های دینی است. این عامل در عصر جدید كه دوران گرداب های سهمگین شك و تردید است بسیار بیشتر از گذشته جلوه می كند. گرداب شك و تردید چنان گسترده و فراگیر است كه هیچ آموزه ای از آن بی نصیب نمانده است. 
كارل گوستاو یونگ می گوید:
«من در مجموع خیال می كنم اغراق نیست وقتی كه می گویم انسان امروزین از لحاظ روان شناختی دچار شكی كم و بیش مرگبار شده و در نتیجه غریق شك و تردید گشته است».15
انسان امروز به تمامی باورها و اعتقادات و مناسك پیشینیان به دیده شك و تردید می نگرد، او تفاوتی میان معارف مقدس و نامقدس نمی بیند و شك و تردید خویش را در تمام حوزه ها می گستراند.
این شك و تردیدها وقتی در قالب پرسش درآیند و جواب شایسته گیرند بسیار خجسته و ارزشمند می نمایند و دینداری را مستحكم می سازند، اما وقتی پرسشی نشوند یا پاسخ بایسته نگیرند بسیار ویرانگر می شوند؛ به ویژه آن گاه كه پرسشگر، دین را نابردبار در برابر پرسش های خود ببیند. پیامبر امّی می ماند؛ مبادا برخی از مسلمانان در وحیانی بودن قرآن شك و تردید كنند و دین گریز شوند:
«و ما كنت تتلوا من قبله من كتاب و لاتخطّه بیمینك إذاً لارتاب المبطلون» عنكبوت/48
و شك و تردید شماری از مسلمانان، آنها را به دین گریزی می كشاند، تا جایی كه به خدا و روز واپسین به دیده تردید می نگرند:
«إنّما یستئذنك الذین لایؤمنون بالله و الیوم الآخر وارتابت قلوبهم فهم فی ریبهم یتردّدون» توبه/45
چنان كه شك و تردید عامل مهمی در گریز دینداران از دین است؛ این شك و تردید عامل مهم در عدم پذیرش دین حق است. بنی اسرائیل به جهت شك و تردید دین موسی را برنتافتند و گفتند: 
«یا موسی لن نؤمن لك حتی نری الله جهرة» بقره/55
و درباره ایشان می خوانیم:
«إنّهم لفی شكّ منه مریب» هود/110
قوم عاد در حقانیت دین هود شك و تردید داشتند و خواستار نشانه بودند و بدون نشانه پذیرای دین نمی شدند و از خدایان خویش دست برنمی داشتند:
«یا هود ما جئتنا ببینة و ما نحن بتاركی آلهتنا عن قولك و ما نحن لك بمؤمنین» هود/53
قوم صالح خود را در شك و تردید می دیدند و از اینكه صالح(ع) با این شك، آنها را به دین خویش می خواند شگفت زده بودند:
«أتنهانا أن نعبد ما یعبد آباؤنا و إنّنا لفی شكّ ممّا تدعونا إلیه مریب» هود/62
یوسف(ع) نیز نشانه ها می آورد، اما گروهی گرفتار شك و تردید یا به بهانه شك و تردید دین او را بر نمی تابند:
«و لقد جاءكم یوسف من قبل بالبینات فما زلتم فی شكّ ممّا جاءكم به» مؤمن/34
قوم نوح، عاد، ثمود و… نیز به فراخوان پیامبران به دیده شك می نگرند:
«و قالوا إنّا كفرنا بما أرسلتم به و إنّا لفی شك ممّا تدعوننا إلیه مریب» ابراهیم/9
و از ایشان معجزه می خواهند:
«فأتونا بسلطان مبین» ابراهیم/10
فرعون نیز به موسی شك داشت و او را دروغگو می خواند:
«إنّی لأظنّه كاذباً» مؤمن/37
از این جهت به هامان گفت برای من برجی بلند بساز تا از فراز آن به خدای موسی كه دربارهٌ او شك دارم دست یابم:
«و قال فرعون یا هامان ابن لی صرحاً لعلّی أبلغ الأسباب أسباب السموات فأطّلع إلی إله موسی» مؤمن/36ـ37
و همین شك و تردید عامل نپذیرفتن اسلام از سوی عده ای است:
«أم یقولون افتراه» سجده/2
«و ماكنت تتلوا من قبله من كتاب و لاتخطّه بیمینك إذًا لارتاب المبطلون» عنكبوت/38
كافران، اسلام را ساختگی می دیدند و نسبت به وحی تردید داشتند:
«ء أنزل علیه الذكر من بیننا بل هم فی شكّ من ذكری» ص/8
چنان كه نسبت به آخرت و دین پیامبر اسلام نیز در تردید بودند:
«بل هم فی شكّ منها» نمل/66
«قل یا أیها الناس إن كنتم فی شكّ من دینی» یونس/104
«یا أیها الناس إن كنتم فی ریب من البعث» حج/5
این شك و تردیدها نسبت به وحی، پیامبر، آخرت و… عامل اصلی گریز عده ای از اسلام و فرارشان از جهاد است:
«إنّما یستئذنك الّذین لایؤمنون بالله و الیوم الآخر و ارتابت قلوبهم فهم فی ریبهم یتردّدون» توبه/45

6. ناسازگارنمایی با عقل

نیازهای انسان به دو گروه تقسیم می شود: 1. نیازهای فطری، 2. نیازهای غیرفطری.
نیازهای فیزیولوژیك، ایمنی خواهی، تعلق پذیری و عشق، احترام و خودشكوفایی در شمار فطریات هستند.
آبراهام مزلو نیازهای شناختی را نیز از شناخت های فطری می خواند:
«شواهد تاریخی قابل ملاحظه ای نشان می دهد كه مردم با به خطر انداختن زندگی شان به دنبال دانش بوده اند. از این رو این نیاز را بالاتر و برتر از نیازهای ایمنی خود قرار داده اند.»16
در نگاه عده ای این نیازهای شناختی خاستگاه دین است. برای نمونه اگوست كنت، هربرت اسپنسر، ادوارد تایلی و جیمز فریزر، خاستگاه دین را عواطف نمی دانند؛ به باور آنها انسان های اولیه دانش خواه بودند و ذهن آنها بسیار عقلایی. این گروه ریشه فعالیت های دینی و مناسك را در باور داشت ها و اندیشه ها جست وجو می كنند و ریشه دین را در خرد بشری می جویند.
بنابراین وقتی گروهی دینی را پذیرا می شوند انتظار ناسازگاری آن دین با خرد را ندارند كه اگر چنین تنشی میان عقل و دین رخ نماید آنها از دین به سود عقل چشم می پوشند.
برخی از دین گریزی ها در میان جوانان و دیگر اقشار جامعه از سر ناسازگار دیدن دین با عقل است. عده ای در جهان اسلام، شبیه خوانی، تعزیه خوانی، معجزات، شیطان، جنّ، تفاوت مرد و زن در دیه، ارث و… را بر نمی تابند و آنها را با عقل ناسازگار می خوانند، چنان كه در میان مسیحیان نیز شماری تثلیث، رخدادهای زمان تولد مسیح، عشاء ربّانی و تأثیر قطعه نانی تبرّك شده و جرعه ای شراب در خوشبختی را كه از باورهای مسیحیان است با عقل ناسازگار می شناسند و برخی یهودیان نیز بی بندوباری سلیمان، كشتی گرفتن یعقوب با خدا، فریاد و فغان ایوب و هوسرانی داود را ـ آن گونه كه تورات می گوید ـ با خرد ناسازگار می شناسند.

7. ناسازگارنمایی با علم

در نگاه عده ای علم و دین ناسازگار با یكدیگرند و تلاش های فراوانی كه در راستای آشتی این دو انجام شده ناكام است. دین نظریات نوآمد علمی را بر نمی تابد. چنان كه تصور اینكه یك نفر هم دیندار باشد وهم دانشمند، امكان پذیر نیست. استیون وینبرگ، فیزیك دان، به عنوان نماینده برجسته این گروه می گوید:
«هر چه علم، عمیق تر به سرشت اشیاء نگاه كند كمتر به نظر می رسد جهان نشانی از یك خدای «علاقه مند» را در برداشته باشد».17
اینشتین، همفكر وینبرگ نیز خدای شخصی اسلام، مسیحیت و یهودیت را پذیرفتنی نمی داند.
یكی از نمونه های برجسته ناسازگاری علم و دین، نظریه تكامل داروین است. این نظریه با آنچه ادیان به عنوان هدفداری جهان مطرح می كنند كاملاً در ناسازگاری است. وینبرگ می گوید:
«ناسازگاریی كه نظریه تكامل با دین می آفریند از فیزیك بیشتر است؛ چه اینكه این نظریه، عقیده به یك خدای ذوالعنایه را به چالش می كشد. برداشت وینبرگ به باور پیروان داروین نیز صحیح می نماید؛ چنان كه هائیكل، كارل ماركس، نیچه، فروید و… نیز با الحاد سازگار است».18 
همچنان كه ناسازگار دیدن دین با علم از عوامل مهم دین گریزی است؛ تهی دیدن دین از علم و بی ثمر بودن آن نیز از عوامل دین گریزی شناخته می شود. برای نمونه كافران از آن جهت از اسلام می گریختند كه قرآن را اساطیر می شناختند، و از علم تهی می دانستند. درنگاه آنها اساطیر از واقعیت تهی است و ثمره ای جز سرگرمی ندارد، اما علم فواید بسیار دارد و انسان را در رسیدن به خواسته ها و آرزوها یاری می كند:
«إن هذا إلاّ اساطیر الأوّلین» انعام/25
رشید رضا در تفسیر این آیه می نویسد:
«یعنی أنّهم لایعقلون ممّا فی القرآن من أنباء الغیب فی قصص الأمم مع رسلهم، إلا أنّها حكایات و خرافات تستطر و تكتب كغیرها، فلا علم فیها و لا فائدة منها».19
این نمونه و نمونه های دیگر با فرض بهانه بودن نیز حكایت از آن دارد كه كافران اسطوره را بر نمی تابند و آن را با علم ناسازگار می شناسند.
امروزه نیز برخی از اهل كتاب به جهت ناسازگاری كتاب مقدس با یافته های علمی از آن می گریزند. موریس بوكای می نویسد:
«در مورد عهد عتیق نیـازی بود از كتاب نخست آن یعنی سفر پیدایش پا فراتر نهم، تا به تأكیداتی آشتی ناپذیر و غیرقـابل توجیه با معلومات قطعی علمی روبرو شوم».20
ییاتی گورسگی می گوید:
«در انجیل ها چه از جهت تاریخی و چه از لحاظ جغرافیایی مطالب نادرست فراوان به چشم می خورد».21
نمونه هایی از دین گریزی در جهان اسلام نیز دیده می شود. برای نمونه كسروی برخی از آیات را با علم ناسازگار می بیند و از اسلام می گریزد و برخی از جامعه شناسان و روان شناسان نیز از آن جهت كه وحی، شیطان، جن و فرشته را در خور آزمایش و تحلیل و بررسی علمی نمی دانند از دین می گریزند و یا به تحلیل علمی وحی و شیطان و موضوعاتی از این دست می پردازند؛ تحلیلی كه در نظرگاه دینداران عین دین گریزی است.

8. فقر

یكی از عوامل مهم و كلیدی در بروز ناهنجاری های اجتماعی، فقر است. برای نمونه 85 تا 90٪ جرایم در ایتالیا توسط افراد خانواده های فقیر انجام می شود در صورتی كه این خانواده ها 60٪ كل جمعیت را تشكیل می دهند. تحقیقات دكتر سیریل برت در كتاب بزهكار جوان نیز جرایم فقرای لندن را 19٪ وجمعیت آنها را 8٪ كل جمعیت لندن می خواند.22
نقش فقر در پدیداری آسیب های اجتماعی در دین گریزی نیز دیده می شود؛ به گونه ای كه بخشی از دین گریزی ها در خانواده های ضعیف یا بسیار ضعیف است. تأثیرگذاری فقر بر پدیداری آسیب های اجتماعی و هنجارشكنی در جایی است كه فقر منفی انگاشته شود، اما اگر مثبت دیده شود و امتحان الهی قلمداد گردد به دین گریزی و هنجارشكنی و آسیب رسانی نمی انجامد.
افزون براین نقش فرد در پدیداری فقر نیز بسیار مهم جلوه می كند. فقری كه از تنبلی و سستی فرد پدید می آید در مقایسه با فقری كه در یك حكومت دینی پدید می آید بسیار كمتر به دین گریزی می انجامد. فقری كه در یك حكومت دینی پدیدار می شود به حساب دین گذاشته می شود و زمینه های گریز از دین را فراهم می سازد، اما اگر همین فقر در یك حكومت سكولار رخ دهد، دین گریزی نمی آورد.
تأثیر فقر بر دین گریزی در آیات قرآن نیز دیده می شود:
«الشیطان یعدكم الفقر» بقره/268
شیطان مسلمانان را از فقر می ترساند، شاید ایشان از فقهر بهراسند و دین گریزی پیشه كنند. در برابر، خداوند وعده آمرزش و فزونی می دهد:
«و الله یعدكم مغفرة منه و فضلاً» بقره/268
و تهی دستان را از فضل خویش بهره مند می سازد:
«إن یكونوا فقراء یغنهم الله من فضله» نور/32
و بر این اساس در روایات می خوانیم:
«كاد الفقر أن یكون كفراً».

9. روان پریشی

یافته های جدید علمی نشان از بیماری شمار زیادی از آسیب رسانان و هنجارشكنان دارد. این یافته ها، دستگاه ها و نهادهای مسئول را ناگزیر از فراخوان روان پزشكان و مددكاران اجتماعی ساخته است، تا آنجا كه امروزه بیشتر زندان ها و ندامتگاه ها از خدمات این گروه ها بهره می گیرند و در اصلاح زندانیان و درمان آنها می كوشند.
دین گریزی نیز مانند بسیاری از آسیب های اجتماعی متأثر از این بیماری ها می باشد. خاستگاه شناسی دین گریزی گروهی از دین گریزان، نشان از بیماری شدید آنها دارد؛ به گونه ای كه ایشان در برابر دین، مانند سنگ یا شدیدتر از سنگ می نمایند:
«ثمّ قست قلوبكم من بعد ذلك فهی كالحجارة أو أشدّ قسوة» بقره/74
«و أما الذین فی قلوبهم مرض فزادتهم رجساً إلی رجسهم» توبه/125
«فتری الّذین فی قلوبهم مرض یسارعون فیهم» مائده/52
عناد، دشمنی، تكبر، حسد و… برخی از بیماری های دین گریزان است. شماری از بنی اسرائیل خودبزرگ بینی داشتند، خویش را برتر از طالوت می دانستند، رهبری او را بر نمی تافتند، از جهاد سرباز می زدند:
«و قال لهم نبیهم إنّ الله قد بعث لكم طالوت ملكاً قالوا أنّی یكون له الملك علینا و نحن أحقّ بالملك منه» بقره/247

10. سخنگویان دین

كنش های رفتاری و گفتاری ناشایست برخی سخنگویان دین و مسئولین حكومتی یكی دیگر از عوامل دین گریزی است. برخی سخنگویان دینی وضعیت فرهنگی و اجتماعی رضایت بخشی ندارند، این عده در مواجهه با دیگران نفرت آفرینی می كنند و ایشان را دین گریز می سازند، دین را در قالب پوسیده و فرهنگی و اجتماعی و خاص خود می برند و با خرافه سازی و جعل و تحریف دین، چهره ای نامطلوب و زننده از دین ترسیم می كنند و با انگشت نهادن روی برخی روایات كه بیشتر ساختگی می نمایند تاب تحمل مخاطب را می ربایند.
برای نمونه برخی از دین گریزی ها در غرب، نتیجه نفرت مردم از كشیشان بود. مردم امتیازات این گروه و تنگ نظری و قدرت طلبی و ثروت برخی از اسقف ها را بر نمی تافتند و با دین گریزی در برابر ایشان واكنش نشان می دادند. در آیات قرآن نیز برخی از نشانه های نقش دانشمندان اهل كتاب در دین گریزی آمده است:
«یا أیها الذین آمنوا إنّ كثیراً من الأحبار و الرهبان لیأكلون أموال الناس بالباطل و یصدّون عن سبیل الله» توبه/34
گروهی از علمای اهل كتاب با در هم آمیختن ساخته های خویش با دین، با هدف مادی دین را با زندگی و خرد ناسازگار نشان می دهند و زمینه های دین گریزی را فراهم می سازند:
«فویل للذین یكتبون الكتاب بأیدیهم ثم یقولون هذا من عند الله لیشتروا به ثمناً قلیلاً» بقره/79
«یا أهل الكتاب لاتغلوا فی دینكم» نساء/171
در جهان اسلام نیز برخی سخنگویان چنین نقشی دارند؛ آنها با رفتار زشت، دنیاطلبی، گناه، خشونت و باورهای خویش مردم را به اصل دین بدین می كنند و ایشان را به وادی دین گریزی می برند؛ در صورتی كه آیات یاد شده به علمای اهل كتاب محدود نمی شود، بلكه سخنگویان اسلام نیز مشمول این آیه هستند و باید از سوق دادن مردم به دین گریزی بپرهیزند.

11. خواسته های نفسانی

عده ای دین را بر نمی تابند؛ از آن جهت كه آموزه های پیامبران با بی بند وباری و ولنگاری ایشان ناهمخوان است و بر زیاده خواهی ها و آزادی های جنسی ایشان قید و بند می زند:
«و لقد آتینا موسی الكتاب و قفّینا من بعده بالرسل و آتینا عیسی بن المریم البینات و أیدناه بروح القدس أفكلّما جاءكم رسول بما لاتهوی أنفسكم استكبرتم ففریقاً كذّبتم و فریقاً تقتلون» بقره/78
این گروه دین را بر نمی تابند و هوای نفس را معبود خود قرار می دهند:
«أرأیت من اتّخذ إلهه هواه» فرقان/43
شیطان را الگو می گیرند، هنجارشكن می شوند، فساد و تباهی می كنند و از گمراه ترین مردم هستند:
«و من یتّبع خطوات الشیطان فإنّه یأمر بالفحشاء و المنكر» نور/21
«و من أضلّ ممّن اتّبع هواه» قصص/50
پیروی از این اسیران هوی و هوس نامطلوب و ناپسند است و خطر دین گریزی را در پی دارد:
«و لاتتّبع أهواءهم عمّا جاءك من الحقّ» مائده/48
و پیروان این عده از سوی خدا سرپرستی و یاری نخواهند شد:
«و لئن اتّبعت أهواءهم بعد الذی جاءك من العلم مالك من الله من ولی و لانصیر» بقره/120

12. تهاجم دینی

هجوم رسانه ای شدید بر ضد دین و متولیان دین، یكی دیگر از عوامل دین گریزی است. دین ستیزان با امكانات گستردهٌ اقتصادی، رسانه ای و اطلاع رسانی، به طرح ایسم هایی می پردازند كه دین را بر نمی تابند. آنها با ناكارآمد نشان دادن دین و به چالش كشیدن باورها، رفتارها و مناسك دینی و پخش شایعات درباره شخصیت های دینی سهم زیادی در دین گریزی دارند. برنامه های تلویزیونی و ماهواره ای جذاب و در عین حال هدفمند این گروه، دین را افیون ملت ها، عامل عقب ماندگی، انحطاط و استبداد معرفی می كند.
تهاجم را نیز می توان به عنوان یك عامل دین گریزی در آیات قرآن ردیابی كرد. برخی از شیوه های دین ستیزان در قرآن عبارتند از:

یك. تخریب شخصیت ها

دین ستیزان برای راندن مردم از دین، پیامبران را نابردبار، قدرت طلب، تمامیت خواه، مجنون، ساحر، گمراه و… معرفی می كنند:
«قالوا یا شعیب أصلوتك تأمرك أن نترك ما یعبد آباؤنا أو أن نفعل فی أموالنا ما نشاء إنّك لأنت الحلیم الرشید»
«قالوا أ جئتنا لتلفتنا عمّا وجدنا علیه آباءنا و تكون لكما الكبریاء فی الأرض» یونس/78
«قالوا سحران تظاهرا» قصص/48
«ما هذا إلاّ بشر مثلكم یرید أن یتفضّل علیكم» مؤمنون/24
«و یقولون أئنّا لتاركوا آلهتنا لشاعر مجنون» صافات/36
«و قال الكافرون هذا ساحر كذّاب» ص/4

دو. تخریب كتاب آسمانی

روش دیگر دین ستیزان زیر سؤال بردن قرآن بود:
«یقول الذین كفروا إنّ هذا إلاّ اساطیر الأولین» انعام/25
«أم یقولون افتراه قل فأتوا بعشر سور مثله مفتریات» هود/13

13. گستردگی بی ضابطه شریعت

یكی دیگر از عوامل دین ستیزی نشان دادن اسلام به عنوان دینی پرشریعت است. عده ای اصرار دارند دین اسلام را پرشریعت ترین دین معرفی كنند و با تنگ نظری و سخت گیری برخی از مباحات را تحریم كنند و هر روز قید و بندی جدید به نام دین بر انسان تحمیل كنند؛ در صورتی كه این گسترش نه تنها امتیازی برای مسلمانان و اسلام نیست، بلكه برخی از مسلمانان را به رودر رویی با شریعت می كشاند. از سوی دیگر جمعیت قابل توجهی موسیقی گوش می دهند، پوشش كامل اسلامی ندارند، ظواهر دینی را رعایت نمی كنند و… این عده وقتی بسیاری از رفتارها و گفتارهای خود را با دین در ناسازگاری می بینند و با برخی از سخت گیری های فرادینی نیز روبرو می شوند، به سمت دین گریزی و رهایی از دغدغه های دینداری می روند.

راه حل های دین گریزی

دین گریزی مانند دیگر آسیب های اجتماعی قابل پیشگیری و درمان است. با راهكارهایی می توان از دین گریزی پیشگیری كرد و در صورت رخداد به درمان آن پرداخت.

مرحله پیشگیری

در این مرحله سه راهكار اساسی وجود دارد:

1. معرفی شایسته و بایسته دین

معرفی درست دین یكی از راه های مهم جلوگیری از دین گریزی است. اگر دین باوران دین را خرد گریز نشان ندهند، آموزه ها و باورهای دینی را با شواهد و نشانه های بسیار عرضه كنند و شك و تردید را از مخاطبان بگیرند، نوید بخشی دین را فریاد كنند و از سعادت آفرینی دین سخن گویند و دین را ناسازگار با علم نشان ندهند، از ناحیه اصل دین، شاهد دین گریزی مردم نخواهیم بود.
در این رهگذر، چهار محور بایسته تر به نظر می رسد كه عبارتند از:

الف. طرح خردمندانه دین

بخشی از دین گریزی ها از ناسازگار دیدن دین با خرد آدمی پدید می آید. برای پیشگیری از این تصور، باید از آیات قرآن در طرح دین الگو گرفت و دین را همان گونه كه قرآن معرفی می كند طرح و عرضه داشت. وقتی به آیات قرآن مراجعه می كنیم خردمندان و صاحبان فكر و اندیشه را بسیار مقرّب و پرمنزلت می بینیم:
«قل هل یستوی الذین یعلمون و الذین لایعلمون» زمر/9
دین را با تعقل و تدبر در آمیخته می یابیم و نشانه هایی چونان زنده شدن گاو بنی اسرائیل را در جهت واداشتن انسان به اندیشه می بینیم:
«كذلك نفصّل الآیات لقوم یعقلون» روم/28
«كذلك یبین الله لكم آیاته لعلّكم تعقلون» بقره/242
«كذلك یحی الله الموتی و یریكم آیاته لعلّكم تعقلون» بقره/73
«إنّا أنزلناه قرآناً عربیاً لعلّكم تعقلون» یوسف/2
«كتاب أنزلناه إلیك مبارك لیدّبّروا آیاته و لیتذّكر أولوا الألباب» ص/29
در این راستا پدیداری دین با نشانه های بسیاری همراه است و تصور تعقل گریزی از ساحت دین برچیده شده، پیامبران معجزه می آورند، باورها در قالب عقلی ریخته می شود، شكل منطقی می یابد و پیامبر اسلام صاحب برهان معرفی می شود:
«أ فی الله شكّ فاطر السموات و الأرض» ابراهیم/10
«لوكان فیهما آلهة إلاّ الله لفسدتا» انبیاء/22
«فلمّا جنّ علیه اللیل رأی كوكباً قال هذا ربّی فلمّا أفل قال لاأحبّ الآفلین. فلمّا رأی القمر بازغاً قال هذا ربّی فلمّا أفل قال لئن لم یهدنی ربّی لأكوننّ من القوم الضالّین. فلمّا رأی الشمس بازغة قال هذا ربّی هذا أكبر فلمّا أفلت قال یا قوم إنّی بریء ممّا تشركون» انعام/76ـ77
«قال إنّی علی بینة من ربّی» انعام/57
در تشریع احكام نیز سازگاری میان عقل و تشریع به روشنی دیده می شود و احكام بر پایه مصالح و مفاسد و نیازها شكل می گیرد، به گونه ای كه اگر عقل قادر بر فهم تمام این مصالح و مفاسد باشد هیچ گونه ناسازگاری از خود بروز نمی دهد و تسلیم بی قید و شرط این احكام و مقررات اجتماعی اسلام خواهد شد.
در برابر این دین، صاحبان خرد و اندیشه، تسلیم، و نابخردان نابردبارند. آنها دین را به هیچ روی بر نمی تابند و آن را به سخره می گیرند:
«صمّ بكم عمی فهم لایعقلون» بقره/171
«و إذا قیل لهم اتّبعوا ما أنزل الله قالوا بل نتّبع ما ألفینا علیه آباءنا أو لوكان آباءهم لایعقلون شیئاً و لایهتدون» بقره/170
«و إذا نادیتم الی الصلوة اتّخذوها هزواً و لعباً ذلك بأنّهم قوم لایعقلون»(مائده/58)
قرآن از این نابخردان برهان می خواهد: «قولوا قولاً سدیداً»(احزاب/70) و آنها ناتوان نشان می دهد.

ب. اطمینان سازی دین

شماری از دین گریزی ها از تردید و شك در باورها و رفتارهای دینی بر می خیزد. دراین موارد طرح دین همراه با نشانه ها و دلایل اطمینان آور، بهترین راهكار شناخته می شود.
مخاطبان پیامبران الهی با شك و تردید در آورده های پیامبر می نگریستند:
«و إنّا لفی شكّ ممّا تدعوننا إلیك مریب» ابراهیم/9
آنها خواهان معجزه بودند:
«فأتوا بسلطان مبین» ابراهیم/10
و قوم هود به وی می گویند:
«یا هود ما جئتنا ببینة و ما نحن بتاركی آلهتنا عن قولك و ما نحن لك بمؤمنین» هود/53
پیامبران در برابر این عده با معجزات و دلایل و براهین روشن، آورده های خویش را اثبات می كردند و شك و تردید را از اذهان مخالفان می زدودند. و اگر می بینیم عده ای هم چنان از شك و تردید خود سخن می گفته اند به دلیل آن بوده كه علاقه ای به رهایی از شك و تردید نداشتند.

ج. آرامش بخشی دین

آرامش بخشی و سعادت آفرینی دین در مقایسه با دیگر كاركردهای دین بسیار كم رنگ جلوه می كند. این كاستی عده ای را به این توهم كشانده كه دین سعادت آفرین نیست یا آرامش بخشی آن از ایسم های جدید كمتراست.
رودررویی با این توهم، طرح فلسفه دین به خصوص با این رویكرد را بایسته می سازد. از این رهگذر، دین در آیات قرآن آرامش آفرین است:
«ألابذكر الله تطمئنّ القلوب» رعد/28
انسان ها را از تاریكی به سوی نور رهنمون می كند:
«الله ولی الّذین آمنوا یخرجهم من الظلمات إلی النور» بقره/257
ترس، اضطراب، دلهره و اندوه را از فضای زندگی دینداران دور می كند و ایشان را در امنیت و آرامش قرار می دهد:
«فمن تبع هدای فلاخوف علیهم و لاهم یحزنون» بقره/38
در راستای سعادت آفرینی دین، كتاب های آسمانی هدایتگرند و سعادت را به ارمغان می آورند:
«و أنزل التوراة و الإنجیل من قبل هدی للناس» آل عمران/4
«یا أیها الناس قد جاءكم موعظة من ربّكم و شفاء لما فی الصدور و هدی و رحمة للمؤمنین» یونس/57
آرامش آفرینی دین به باورهای دینی محدود نمی ماند، بلكه عبادات، مناسك و تمامی شریعت اسلام نیز تولید آرامش می كند:
«من آمن بالله و الیوم الآخر و عمل صالح فلاخوف علیهم و لا هم یحزنون» مائده/69
«من عمل صالحاً من ذكر أو انثی و هو مؤمن فلنحیینّه حیاة طیبة» نحل/97
نتیجه: الهام گیری از این گونه آیات و بهره وری از یافته ها و دانش های جدید در توضیح و تبیین كاركرد باورها و رفتارهای دینی، چهره ای جدید برای دین می سازد؛ تصویری كه در میان نسل پر دغدغه و پر اضطراب امروز طرفداران بسیاری دارد. اگر نقش دین به صورت كلی و كاركرد بخش های گوناگون آن به صورت جزئی برای نسل امروز تبیین گردد و تأثیر دین در جهت زدودن ترس، دلهره و اضطراب گفته شود شاهد دین گریزی دست كم از این ناحیه نخواهیم بود.

د. طرح سازگاری دین و علم

در مرحله پیشگیری از تصور ناسازگاری علم و دین، نخست باید اهمیت علم و دانش در نگاه دین را به بحث نشست. و در مرحله دوم قلمرو علم و دین را از یكدیگر باز شناخت. فهمی از دین كه گسترهٌ قلمرو آن تمامی دانش ها و علوم باشد با علم بسیار ناسازگار می افتد. فهمی كه فیزیك، شیمی، زیست شناسی، نجوم، زمین شناسی و… را در قلمرو دین بیاورد چندان مورد رضایت نیست. دانشمندان این فهم را بر نمی تابند و از ناسازگاری گسترده آن با یافته ها و دانسته های جدید سخن خواهند گفت.
برای نمونه وقتی طنطاوی قرآن را دریای معارف و دانش های بشری می بیند و با این نگاه به تفسیر می نشیند ناگزیر از طرح و عرضه نظریات و تئوری هایی خواهد شد كه به هیچ روی با یافته های جدید علمی سازگار نمی افتد. وقتی او از نظریه انفجار بزرگ می گوید و سدیم را منشأ جهان هستی می خواند بسیاری از دانشمندان را به رودر رویی با خود می كشاند و آنها را به دین گریزی رهنمون می سازد. این دانشمندان تصویری از عالم سدیم ندارند و آن را در هاله ای از ابهام می دانند و قرآن را ناسازگار با علم می بینند.

2. پیاده سازی و عملیاتی كردن دین

عملیاتی كردن رهنمودهای اقتصادی، سیاسی اجتماعی قرآن و سالم سازی جامعه و افراد بر اساس الگوی ارائه شده در قرآن یكی از راهكارهای پراهمیت در راستای پیشگیری از دین گریزی است كه خود در چند محور می گنجد:

٭ توصیه های اقتصادی

این پیاده سازی، دین گریزی برخاسته از فقر و تهاجم را ازمیان می برد. در این رهنمودها از سویی كار، تلاش و تولید بسیار پراهمیت نشان داده شده است:
«و أن لیس للانسان إلاّ ما سعی» نجم/39
و از سویی دیگر دینداران باید بخشی از درآمد خود را به عنوان زكات، صدقه و انفاق به مستمندان و نیازمندان بپردازند:
«وأنفقوا فی سبیل الله» بقره/195
«إن تقرضوا الله قرضاً حسناً یضاعفه لكم» تغابن/17
«من ذا الذی یقرض الله قرضاً حسناً فیضاعفه له» حدید/11
«للفقراء الذین أحصروا فی سبیل الله» بقره/272

٭ توصیه های سیاسی اجتماعی

خشونت، اجبار و سخت گیری در اسلام ناپسند است. در توصیه های اسلام، اكراهی در پذیرش دین نیست:
«لا إكراه فی الدین» بقره/258
پیامبر تنها بشیر و نذیر است:
«و ما أرسلناك إلاّ مبشّراً و نذیراً» اسراء/105
آن حضرت وظیفه یا حق فشار و اكراه ندارد:
«فإن تولیتم فإنّما علی رسولنا البلاغ المبین» تغابن/12
رسول اسلام نباید سخت گیری كند. سخت گیری مردم را از ایشان می گریزاند:
«فبما رحمة من الله لنت لهم و لوكنت فظّاً غلیظ القلب لانفضّوا من حولك فاعف عنهم و استغفر لهم» آل عمران/159
بر اساس این رهنمودها سخت گیری بر شهروندان، تحمیل خواسته ها و ایجاد محدویت های فراگیر با روح حاكم بر آیات قرآن سازگار نیست. به قیاس اولویت، در خانواده نیز سخت گیری و فشار بر اعضای خانواده مطلوب نیست. وظیفه پدر و مادر، معرفی دین و بیان واجبات و محرمات و فلسفه آنهاست، نه واداشتن فرزندان به نماز، روزه، یا بازداشتن آنها از شنیدن موسیقی، یا حرام های دیگر.
فرزندانی كه همواره در باید و نباید و امر و نهی زیسته اند پس از رهایی از سلطه پدر و مادر یكسره سركش می نمایند و به واجبات و محرمات وقعی نمی نهند و بسیار بیشتر از دیگران، دین گریزی دارند.

3. انسان سازی

بیماری های روحی و روانی گروهی از دینداران، انحراف عده ای از سخنگویان دین و آلودگی محیط، در شمار عوامل دین گریزی قرار دارند. برای پیشگیری از این شكل دین گریزی ناگزیر از زدودن زمینه های بیماری، انحراف و آلودگی هستیم.
در نگاه قرآن، باورها و عبادات، در فرایند پیشگیری بسیار موفق جلوه می كند:
«إنّ الصلوة تنهی عن الفحشاء و المنكر»
«كتب علیكم الصیام كما كتب علی الذین من قبلكم لعلّكم تتّقون» بقره/183
افزون بر این، فساد، بغی، حسد، تكبر و… از صفات رذیله خوانده شده و انسان ازگرفتاری به این صفات پرهیز داده شده است.
در این راستا سخنگویان دین نیز از تحریف دین، سرپوش نهادن بر حقایق، دنیامداری، كج روی، ناشایست رفتاری و گفتاری باز داشته شده اند، سازگاری گفتار و رفتار از آنها خواسته شده، از غلو در دین و خرافه سازی نهی شده اند و حق اجبار و اكراه از آنها گرفته شده است:
«فویل للذین یكتبون الكتاب بأیدیهم ثمّ یقولون هذا من عندالله لیشتروا به ثمناً قلیلاً» بقره/79
«یا أهل الكتاب لاتغلو فی دینكم» نساء/171
«یا أیها الذین آمنوا لم تقولون ما لاتفعلون» صف/2
«لا إكراه فی الدین»
«فبما رحمة من الله لنت لهم و لوكنت فظّاً غلیظ القلب لانفضّوا من حولك» آل عمران/159
افزون بر این در مرحله پذیرش نیز باید سخت گیری ها بیشتر باشد. شایسته نیست هر نازیباروی از همه جا رانده ای بر مسند آموزگاران دینی نشیند و سخن از دین بگوید. معلمان دینی باید از میان بهترین ها انتخاب شوند، چنان كه سخنگویانی كه خدا بر می گزیند از بهترین ها هستند. پیامبران الهی همگی نیك رفتار و خوش گفتار و از عیوب و آفت های آفرینشی به دور بوده اند.

مرحله درمان

اگر در مرحله پیشگیری راهكارها ناموفق جلوه كند و دین گریزی شكل گیرد باید با راهكارهایی به درمان دین گریزی نشست. راهكارهای درمان دین گریزی بسته به عوامل دین گریزی متفاوت است. درمان دین گریزی ناشی از فقر، متفاوت با دین گریزی ناشی ازخشونت و فشار است، چنان كه در انواع دیگر دین گریزی راهكارها بسیار متفاوت می نماید، بنابراین هرشكل دین گریزی درمان خاصی را می طلبد و ناگزیر از بحث و بررسی انواع دین گریزی هستیم.

دین گریزی برخاسته از ناسازگار دیدن عقل و دین

این شكل از دین گریزی با روشهایی قابل درمان است:

1. سازگار ساختن دین و عقل

دراین شیوه ناگزیر از ارزش گذاری هر یك از دین و عقل هستیم. آیا یك دریافت عقلی از آن چنان ارزش و منزلتی برخوردار است كه یك فهم از دین را به نفع آن كنار نهیم و در موارد ناسازگاری، حكم عقل را مقدم داریم و فهم از دین را توجیه كنیم؛ یا دریافت های عقلی شایسته چنین عزت واحترامی نیستند و باید فدای فهم های دینی گردند؟!
پیشینه فهم دین، نشان از قربانی شدن برخی فهم های دینی در مواردی و شماری از دریافت های عقلی در مواردی دیگر دارد. در قسمت متافیزیك و مقولات فرامادّی، عقل قدرت یكه تاز است و فهم دین را در موارد ناسازگاری از صحنه بیرون می كند، و در مقولات دیگر فهم دین حاكم می گردد و عقل ناتوان معرفی می شود! در بحث خداشناسی و نبوت و… عقل حاكم می گردد و به نفع حكم عقل، فهم، اصلاح و توجیه می شود، اما در بخش رفتارها، زندگی، حكومت داری و… فهم دینی حاكم می شود و عقل ناتوان از دریافت مصالح و مفاسد معرفی می شود. عقلی كه در متافیزیك پرقدرت می نماید و در فهم دین نیز كارآ است به ناگهان در سایر موضوعات و زمینه ها زمین می خورد و از ناتوانی و ضعف آن سخن گفته می شود. در صورتی كه اگر عقل ضعیف است در فهم دین نیز ضعیف خواهد بود، در نتیجه فهم ما از دین نیز استواری لازم را نخواهد داشت و معیاری برای جلوگیری از نابایسته گویی و كج روی برخی از تفسیرگران نمی شود.
افزون بر این اگر عقل ناتوان است این عجز در متافیزیك بیشتر از جهان فیزیك است؛ چه آنكه در این محدوده انجام پروسه آزمون و خطا امكان پذیر است و می توان در جریان این پروسه از درستی یا نادرستی شماری از دریافت های عقلی اطمینان یافت و در صورتی نادرستی به سوی دریافت های دیگری حركت كرد، اما در متافیزیك چنین امكانی نیست.
بنابراین باید در حد امكان از گسترهٌ قلمرو ناسازگاری كاست و احكام عقلی آزمون شده و مثبت را مقدم بر فهم های خاص از دین داشت. وقتی یك فهم نتیجه نمی دهد و پیامدهای ناگواری با خود به همراه می آورد، باید دوباره فهمی دیگر به كار زد، باید فهمی ساخت كه با عقل درگیر نشود و خشم همگان را با خود نیاورد. چنان كه حكم عقل در مورد عصمت پیامبران بر فهمی خاص از دین مقدم می شود، حكم عقل در سیاست، اقتصاد، حكومت داری، حقوق و… نیز باید مقدم گردد.
با این رویكرد، زن از زمین ارث می برد، دیه اهل كتاب برابر با مسلمانان می گردد، بسیاری از دیدگاه های فقهی تغییر می كنند و…
در تمام این موارد بازیگر اصلی عقل است، اما وقتی این نقش را بر نمی تابند با عناوین دیگری بازنگری و نواندیشی و دوباره فهمی را انجام می دهند.
بر این اساس در آیات قرآن دین خرافه زدایی می شود و باورهای خرد گریز از ساحت دین پاك می شود. خطاب به عیسی(ع) می خوانیم:
«أ أنت قلت للناس اتّخذونی و أمّی إلهین من دون الله»
و عیسی(ع) در پاسخ می گوید:
«سبحانك ما یكون لی أن أقول ما لیس لی بحقّ» مائده/116
و در راستای مبارزه با خردگریزی، دین یهود و مسیحیت پالایش می شوند و اعتقاد به اینكه عزیر و مسیح پسران خدا هستند، از ساحت دین پاك می شود و فرزندخواندن برای خداوند باور بی دینان معرفی می شود:
«و قالت الیهود عزیر ابن الله و قالت النصاری المسیح ابن الله ذلك قولهم بأفواههم یضاهئون قول الذین كفروا من قبل قاتلهم الله أنّی یؤفكون» توبه/30

دین گریزی برخاسته از شك و تردید

در درمان این شكل از دین گریزی راهكار نخست قرآن تشویق افراد به بیرون ریختن شك و تردید در قالب پرسش است:
«فإن كنت فی شكّ ممّا أنزلنا إلیك فسئل الذین یقرؤون الكتاب من قبلك» یونس/94
«فاسئلوا أهل الذكر إن كنتم لاتعلمون»
وقتی شك و تردید در قالب پرسش درآید امكان پاسخ گویی صاحب نظران فراهم می شود، اما وقتی برون ریزی نشود و پاسخ نیابد رسوب می گیرد و بستر مناسبی برای دین گریزی می گردد.
برون ریزی شك و تردید در عصر جدید نسبت به اعصار گذشته بسیار آسان تر و كم خطرتر است. در گذشته هراس از انگ و بد نام شدن و… اجازه برون ریزی را به افراد نمی داد، اما امروزه رایانه و دیگر ابزارهای ارتباطی و اطلاعاتی، نگرانی را از افراد گرفته است. افراد به آسانی تمامی شك و تردیدهای خویش را در سایت ها و وبلاگ ها رها می سازند، خود را یكسره تخلیه می كنند و هیچ نگرانی به خود راه نمی دهند.
راهكار دوم پاسخ گویی، مستند سازی دوباره و بهینه سازی مستندات و بازگویی پیرایش شده باورها است.
پیامبر اسلام به كسانی كه نسبت به دین آن حضرت شك و تردید دارند درس خداشناسی می دهد:
«قل یا أیها الناس إن كنتم فی شكّ من دینی فلاأعبد الذین تعبدون من دون الله و لكن أعبد الله الّذی یتوفّاكم و أمرت أن أكون من المؤمنین و أن أقم وجهك للدین حنیفاً و لاتكوننّ من المشركین. و لاتدع من دون الله ما لاینفعك و لایضرّك فإن فعلت فإنّك إذاً من الظالمین» یونس/104ـ106
همچنین آنان كه در وحیانی بودن قرآن شك و تردید دارند مورد توجه قرار می گیرند و پاسخی كوبنده دریافت می كنند:
«و إن كنتم فی ریب ممّا نزّلنا علی عبدنا فأتوا بسورة من مثله» بقره/23
«قل فأتوا بسورة مثله و ادعوا من استطعتم من دون الله» یونس/38
«قل فأتوا بعشر سور مثله مفتریات» هود/13
آفرینش انسان و مراحل زندگی پاسخ كسانی می شود كه در آخرت شك دارند:
«یا أیها الناس إن كنتم فی ریب من البعث فإنّا خلقناكم من تراب ثمّ من نطفة ثمّ من علقة ثمّ من مضغة مخلّقة و غیرمخلّقة…» حج/5
حضرت صالح(ع) به كمك معجزه شك زدایی و تردید شكنی می كند:
«و إنّنا لفی شك ممّا تدعونا إلیه مریب. قال یا قوم أرأیتم إن كنت علی بینة من ربّی و آتانی منه رحمة فمن ینصرنی من الله إن عصیته فما تزیدوننی غیرتخسیر. و یا قوم هذه ناقة الله لكم آیة فذروها تأكل فی أرض الله» هود/62ـ64
در مرحله پاسخ گویی، انتخاب وسیله مناسب بسیار تأثیرگذار است. كتاب نویسی و مقاله نویسی هر چند شیوه های مناسبی برای انتقال پاسخ هستند، اما در مقایسه با روش های اطلاع رسانی نوین مانند وبلاگ نویسی چندان سودمند نیستند. مراجعه به اینترنت بیشتر از كتاب و مطبوعات است و رساندن پاسخ به شخص پرسشگر، آسان تر.
افزون بر این وبلاگ نویسی مشكلات و دردسرهای چاپ و انتشار كتاب و مجله را ندارد و امكان تعامل و گفت وگو را بیشتر فراهم می آورد.

احساس آرامش بخش نبودن دین

برای مقابله با احساس آرامش بخش نبودن دین، در مرحله نخست باید نگاه یك بعدی به دین شكسته شود و دین به عنوان یك مجموعه سازوار درآید و تمام ابعاد آن برجسته گردد. نگاه یك سویه به دین و طرح یك سویه باید و نبایدها، بكن و نكن ها، كیفر، تازیانه، سنگسار، تبعید و… دین را ناكارآمد و ناسازگار با امید و عشق و سعادت نشان می دهد. دینی كه تنها سنگسار، شلاق، و امر و نهی آن به گوش برسد و نمود یابد جز گریزاندن پیروان نتیجه ای نمی دهد. با كمك دین می توان عشق را در دینداران حیات بخشید، به آنها امید داد، سعادت بخشی دین را برجسته ساخت و آرامش بخشی آن را نشان داد و بایدها و نبایدها و امر و نهی ها را در راستای آرامش بخشی و سعادت آفرینی دین به بحث گرفت.
شروع حركت در طرح دین بسیار مهم است، آنچه اكنون گاه در عرصه طرح دین دیده می شود نتیجه ای جز گریز ندارد. در طرح دین الگوبرداری از قرآن بسیار ارزشمند و راهگشاست. در قرآن نخست باور سازی می شود و پس از فراهم آمدن بستر مناسب، تكالیف و امر و نهی آغاز می شود و سخن از مجازات گفته می شود.
در مرحله دوم باید دین را در برابر ایسم ها و ادیان نوپیدا تقویت كرد، آرامش بخشی و سعادت آفرینی دین را در مقایسه با دیگر مدعیان بالا برد و روش های نوآمد سعادت آفرینی را مستند سازی كرد و با آن یافته ها نگاهی دوباره و چندباره به دین داشت، و در هر رفت و برگشت می توان چیزهایی از دین آموخت و بر آموزه ها و راهكارها افزود و هدف مهم و اساسی دین را تحقق بخشید؛ چنان كه در مورد سایر دانش ها نیز نگاه دوباره دریچه های جدیدی فرا روی ما می گشاید.

ناسازگار دیدن علم و دین

بهترین درمان دین گریزی برخاسته از ناسازگار پنداری علم و دین، پاسخ ازموارد ناسازگار است. در موارد ناسازگار، گاه یافته علمی در سطحی نیست كه بتواند در برابر دین ایستادگی كند و ناسازگاری به وجود آورد، و گاه فهم از دین به گونه ای نیست كه ناسازگاری رخ نماید. در این گونه موارد تصور ناسازگاری باطل می نماید. اما اگر یافته های قطعی و علمی نماید و فهمی از دین نیز استوار جلوه كند در این صورت آن فهم خاص از دین را به كمك یافته علمی می توان اصلاح كرد یا ناتمام خواند؛ چه اینكه در نگاه قرآن، تمامی موجودات و مخلوقات كلمه خدا هستند و كلمات الهی تنها واژگان قرآن نیستند.
«و جعلها كلمة باقیة فی عقبه» زخرف/28
«إذ قالت الملائكة یا مریم إن الله یبشّرك بكلمة منه اسمه المسیح بن مریم» آل عمران/45
«فنادته الملائكة و هو قائم یصلّی فی المحراب أنّ الله یبشّرك بیحیی مصدّقاً بكلمة من الله» آل عمران/39
«إنّما المسیح عیسی بن مریم رسول الله و كلمته»
«و یرید الله أن یحقّ الحقّ بكلماته» انفال/7
«و اذ ابتلی ابراهیم ربّه بكلماته» بقره/124
افزون بر این در نگاه قرآن، آیات الهی تنها به آیات قرآن محدود نمی شود، بلكه چنان كه بخشهایی از قرآن آیه نامیده می شود (بقره/106و آل عمران/7) تمامی موجودات و مخلوقات وهستی نیز از آیات الهی به شمار می آیند.
بنابراین وقتی ناسازگاری رخ می دهد این ناسازگاری میان فهم ما از یك دسته واژه ها و دریافت و شناخت ما از دیگر آفریدگان (كلمات و آیات الهی) رخ می دهد. با این فرض باید آیه های قرآن ناسازگار با علم را به كمك این آیات و كلمات دوباره فهمی كرد.
به عبارت دیگر نقش این مخلوقات در تفسیر كلمات قرآن مانند نقش آیات محكم در تفسیر آیات متشابه است؛ با این نگاه، آیات محكم بخشی از آیات قرآن و تمامی موجودات و مخلوقات خدا خواهد بود و در این صورت آیات و كلمات محكمی كه در بیرون قرآن قرار دارد در هر نوع ناسازگاری قوی تر از آیات و كلمات قرآن هستند، چه اینكه ابزار وآلات ما در دریافت و شناخت موجودات هستی از روش ها و ابزار فهم آیات توان بیشتری دارد. فهم ما از آیات ظنی است، ولی ابزار و آلات علم و روش های آن نتیجه قطعی یا دست كم نتیجه مطمئن تری با خود می آورد.
بنابراین وقتی نشانه ها و قرائن بسیاری از درستی اصل تكامل حكایت دارد، به كمك این اصل می توان به تفسیر و توجیه آیاتی پرداخت كه ناسازگار با تكامل می نماید. اگر برخی آیات به ظاهر حركت زمین را بر نمی تابد و خورشید مركزی را نتیجه می دهد، می توان با آیه و كلمه خدا (حركت زمین) كه محكم می نماید و یك یافته علمی است به توجیه آیات ناسازگار نشست. و اگر از آیه شریفه «الذی جعل لكم الأرض فراشاً»(بقره/22) عده ای مسطح بودن زمین را نتیجه گرفته اند، می توان با آیه و كلمه خدا «كروی بودن زمین» به تفسیر دوباره آیات ناسازگار نشست و كروی بودن زمین را نتیجه گرفت.
تقدم یك یافته بر فهمی خاص از دین هرچند ممكن است تزلزل شدیدی در خداشناسی ایجاد كند و تصور ما در مورد خداوند را مخدوش سازد، اما با بازسازی و بهینه سازی باورها می توان هم چنان دیندار ماند؛ چنان كه در میان دینداران اختلافات شدیدی در مورد خدا و صفات اوست و این اختلافات آنها را از شمار دینداران بیرون نمی سازد. افزون بر این، چنان كه عقل در مواردی لزوم پالایش اعتقادات را به وجود آورده و می آورد، علم نیز می تواند چنین نقشی داشته باشد و برخی باورها را نادرست نشان دهد و ما را ناگزیر از تجدید نظر در فهماندن نماید. اگر نظریه تكامل، نظم مورد نظر دینداران را زیر سؤال می برد، می توان هم چنان دینداری را ادامه داد و از روش های دیگری خدا را اثبات كرد.

دین گریزی برخاسته از خشونت

در درمان این دین گریزی نخست باید چهره خشن دین را از ذهن دین گریزان پاك كرد و دین را آیین مهر و محبت نشان داد. اگر شخص دین گریز، خشونت، فشار، تهدید و ارعاب را خود سری والدین، متولیان تعلیم و تربیت و مسئولان ببیند؛ و نه خواست دین، گریز او از افراد و برخی جریانات خواهد بود، نه دین.

دین گریزی برخاسته از فقر

اگر رهنمودهای اقتصادی قرآن عملیاتی نشود، بیكاری گسترده شود و درصد بالایی از نیروی كار در شمار بیكاران قرار گیرند و در نتیجه راهكارهای فقرزدایی با انبوه مستمندان و نیازمندان نتیجه ندهد، در این صورت حكومت برای جلوگیری از دین گریزی و دیگر آسیب های اجتماعی ناگزیر از ایجاد اشتغال، پرداخت مستمری به بیكاران و بهینه سازی و نوسازی اقتصاد است؛ چنان كه پیامبران در برابر مردم چنین احساسی داشتند و خواستار امنیت جانی و اقتصادی مردم بودند و دراین مسیر سختی ها و مشكلات را با جان و دل می خریدند:
«و إذ قال ابراهیم ربّ اجعل هذا بلداً آمناً و ارزق أهله من الثمرات» بقره/126
افزون بر این، حكومت در برابر مستمندان مسئول است و باید با پرداخت مستمری و دیگر پرداخت ها و یارانه ها از تأثیر فقر بر دین گریزی بكاهد.

دین گریزی برخاسته از محیط و دوستان

زیستن در محیط هایی كه محصول مهم آن دین گریزی است به آسانی امكان پذیر نیست. این محیط ها ناخودآگاه افراد را تحت تأثیر شدید قرار می دهد و آنها را ناخواسته به سمت دین گریزی می برد. در چنین مواردی نخستین مرحله درمان، جداسازی دین گریزان از محیط است؛ چه اینكه زیست در این محیط ها درمان را ناموفق می سازد و همیشه دور و تسلسل درمانی به وجود می آورد، از درمان فرد به بهسازی محیط، و از بهسازی و درمان محیط به درمان فرد. وقتی فرد درمان شود زیست او در محیط آلوده گرفتاری دوباره در دام دین گریزی می آورد و درمان محیط و بهسازی محیط با زیست دین گریزان در این محیط امكان پذیر نیست.
مرحله جداسازی فرد از محیط در آیات قرآن نیز دیده می شود؛ مسلمانان از محیط ناسالم مكه هجرت می كنند و دین گریزان در آخرت به دلیل هجرت نكردن محاكمه می شوند و كیفر می بینند:
«قالوا ألم تكن ارض الله واسعة فتهاجروا فیها» نساء/97
حضرت نوح(ع) نیز برای رهایی فرزند خویش از دین گریزی در پی جداسازی او از دوستان ناباب و دین ستیز بود:
«و نادی نوح ابنه و كان فی معزل یا بنی اركب معنا و لاتكن من الكافرین» هود/42
مرحله دوم درمان، پاك سازی محیط است؛ دراین مرحله نیز جداسازی دین گریزانی كه آگاهانه به این وادی رفته اند از دین گریزانی كه ناخودآگاه در این آسیب گرفتار آمده اند ضروری است. دسته نخست با راه حل هایی كه در مرحله پیش گیری و درمان گفته شد درمان پذیرند؛ اما دین گریزان دسته دوم با جداسازی از محیط به دین باوری بر می گردند.

پی نوشت‌ها:

1. مورنو، آنتونیو، یونگ، خدایان و انسان مدرن، ترجمه داریوش مهرجویی، 99.
2. كی نیا، مهدی، مبانی جرم شناسی، 2/243.
3. همان، 2/250.
4. احمدی، احمد، روان شناسی نوجوانان و جوانان، 35.
5. آیزنبرگ، نانسی، رفتارهای اجتماعی كودكان، ترجمه بهار ملكی، 111.
6. همان، 152.
7. گری گوری، روان شناسی نوجوانان و جوانان، ترجمه مهدی تقی زاده، 263.
8. فرجاد، آسیب شناسی اجتماعی، 14.
9. بولتون، رابرت، روان شناسی روابط انسانی ترجمه حمیدرضا سهرابی، 25.
10. مورنو، آنتونیك، یونگ، خدایان و انسان مدرن، 100.
11. همان.
12. همیلتون، جامعه شناسی دین، 117.
13. همان، 86.
14. دین و چشم اندازهای نو، مقاله دین و نیازهای فرد، 122.
15. یونگ، انسان امروزین در جستجوی روح فرد، 182.
16. مزلو، ابراهام، 347.
17. جان اف هات، علم و دین، ترجمه بتول نجفی، 59.
18. همان، 91.
19.محمد رشید رضا، تفسیر المنار، 7/348.
20. گورسكی، ل. پیاتی، مبانی مسیحیت، 181.
21. بوكای، موریس، قرآن و عهدین، 34.
22. شیخاوندی، داور، جامعه شناسی انحرافات، 199.
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 11 خرداد 1394 ساعت: 0:05 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,
نظرات(0)

ليست صفحات

تعداد صفحات : 68

شبکه اجتماعی ما

   
     

موضوعات

پيوندهاي روزانه

تبلیغات در سایت

پیج اینستاگرام ما را دنبال کنید :

فرم های  ارزشیابی معلمان ۱۴۰۲

با اطمینان خرید کنید

پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست.

 سامانه خرید و امن این سایت از همه  لحاظ مطمئن می باشد . یکی از مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه   09159886819  در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما  فرستاده می شود .

درباره ما

آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس