سایت اقدام پژوهی - گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان
1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819 - صارمی
2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2 و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .
3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل را بنویسید.
در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا پیام بدهید آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet
مقدمه: تلاش اين نوشتار بر اين است كهطرح مردم سالاري ديني را از نهج البلاغه امام علي (ع) عرضه دارد. بنابراين براي روشن شدن بحث سعي بر آن بوده با جواب به سوالات ذيل بهتبيين مسئله پرداخته شود: 1- دمكراسي و مردم سالاري ديني چيست؟ 2- مباني و اصول دمكراسي با مردم سالاري چيست؟ 3- نقاط اختلاف و اشتراكمردم سالاري ديني و غير ديني كدامند؟ 4- ديدگاه امام علي (ع) در نهجالبلاغه درباره مردم سالاري ديني چيست؟ 5- آيا حكومت امام (ع) نمونهاياز مردم سالاري ديني بوده است؟ براي پاسخ به سؤالات فوق ابتدا تعريفياز دمكراسي ارائه شده و پس از آن به دورهها و انواع دمكراسي اشاره رفتهاست. سپس تفاوتهاي موجود ميان دمكراسي و مردم سالاري ديني ذكر شدهاند و درادامه به اصول مشترك ميان دمكراسي و مردم سالاري ديني اشاره گرديده است. اين اصول مشترك عبارتند از: 1- قانون و قانونگذاري 2- برابري و مساوات دربرابر قانون 3- انتخابات آزادانه و عادلانه 4- مشاركت سياسي 5- حقوقسياسي - مدني 6- احزاب سياسي 7- جامعه مدني. در اين نوشتار، ابتدا هر يكاز اين اصول مشترك از ديدگاه انديشمندان غربي و پيرو دمكراسي مورد بررسيقرار گرفته و سپس با رجوع به نهج البلاغه، و از ميان خطبهها، نامهها وحكمتهاي امام علي، نظر ايشان به بحث گذاشته شده است. اما براي جلوگيري ازاطاله كلام، به حداقلي از مباحث حضرت اكتفا شده و واقعاً حق مطلب - آنگونهكه امام مردمسالاري ديني را در بستر اين كتاب مطرح كردهاند - كاملاً ادانگرديده است. در نهايت به اين جمعبندي رسيدهايم كه امام علي (ع) يكحكومت مردم سالار ديني طراحي و اجرا كرده كه در بسياري جهات ازدمكراسيهاي موجود پيشرفتهتر، جامعتر و مترقيتر بوده است. حتي ميتوان گفتكه دمكراسيهاي موجود غرب، بسياري مباني و اصول خود را از اسلام، خصوصاً علي (ع) اقتباس نمودهاند .
دمكراسي و مردم سالاريديني واژه دمكراسي، مانند بسياري از واژههاي علم سياست از قبيل آزادي،امنيت، انقلاب، حكومت و... دستخوش تحولاتي مفهومي گرديده است. دمكراسي دريونان باستان مطرح شد، افلاطون با دفاع از حكومت فيلسوفان، دمكراسي راحكومت اكثريت نادانان دانست، ارسطو با تمجيد از حكومت طبقه متوسط، دمكراسي راحكومت تهيدستان برشمرد. اين برداشت تا عصر رنسانس تداوم داشت. اما در عصرمدرن، دمكراسي بهترين شيوه حكومت شناخته شد، به گونهاي كه امروز غيردمكراتيكترين دولتها سعي دارند به نوعي خود را دمكراتيك معرفي نمايند.1 دريكصد سال اخير اين واژه مانند واژههاي آزادي- برابري- جمهوري به كشورهاياسلامي منتقل گرديد و متفكران اسلامي در حد قابل انطباق با اصول دين وشريعت از حيث علمي، آنرا پذيرفتند. طيف متفكران اسلامي در اين زمينه ازقبول صددرصد دمكراسي به شكل و محتواي غرب (قبول حداكثر) تا قبول قسمتهايبسيار محدود شكل و محتواي آن (قبول حداقل) قرار دارند ولي قبل از ورود بهاين بحث لازم است ابتدا واژه دمكراسي و برداشتهاي آن توضيح دادهشود. دمكراسي چيست؟ علي رغم برداشتهاي مختلف از اين واژه ميتوانتعريف كلي آن را حكومت به وسيله مردم دانست. اين واژه در قرن 16 ميلادياز لفظ فرانسويDemocratic وارد زبان انگليسي شد كه اصل آن ازواژهDemokratia يوناني ميباشد. اجزاي آنDemos "مردم" وKrate به معني حكومتيا فرماروائي هستند.2 اولين شكل حكومت دمكراسي در آتن تحقق يافت، ولي بينمردم تبعيض وجود داشت، مردم به شهروند و برده، زن و مرد تقسيم ميشدند ومردان نيز از لحاظ سني به طور يكسان نميتوانستند در حكومت شركت كنند.3 دراين جا براي تبيين بهتر اين مفهوم به چند تعريف اشاره ميكنيم: جان ديوئيآمريكايي دمكراسي را "شيوهاي از زندگي" تعريف ميكند: "كه براي مشاركت هرانسان رشد يافته و بالغ در شكلگيري ارزشها ضرورت دارد. اين ارزشها زندگيانسانها را در كنار هم سامان ميبخشد."4 به اعتقاد كارل كوهن(Karl Kohen) "دمكراسي حكومتي جمعي است كه در آن از بسياري جهات اعضاء اجتماع به طورمستقيم يا غيرمستقيم در گرفتن تصميماتي مربوط به خود شركت دارند ياميتوانند شركت داشته باشند."5 روشمير نيز ميگويد: "دمكراسي عبارت است ازمشاركت نه چندان شديد مردم در حكومت از طريق نمايندگان، مسئوليت دولت دربرابر پارلمان، برگزاري متناوب انتخابات آزاد و منصفانه، آزادي بيان و اجتماعو حق راي همگاني."6 همچنين از ديدگاه كارل ريمون پوپر "وجود دمكراسي مستلزمدو اصل كلي است: نظارت همگاني بر تصميمگيري جمعي و داشتن حق برابر دراعمال اين نظارت. هر اندازه كه اين دو اصل در تصميمگيريهاي يك اجتماعبيشتر تحقق يابد آن اجتماع دموكراتيكتر خواهد بود."7 با توجه به تعاريففوق ميتوان گفت دمكراسي شيوهاي از زندگي سياسي است و اصول و مباني آندر دراز مدت به دنبال تجربه مستمر شكل گرفتهاند. مباني اين نوع حكومتعبارت است از: 1- اصالت برابري انسانها 2- اصالت فرد 3- اصالت قانون 4- تأكيد بر حقوق طبيعي 5- تأكيد بر حقوق سياسي- مدني. در واقع دمكراسي شيوهبازي صلحآميز قدرت است كه بر اساس توازن قوا قرار دارد و بشر در پناه آنميتواند صلح و رفاه نسبی كسبنمايد.8
دورههاي دمكراسي تاريخ دمكراسي را ميتوان به طور كليبه دو دوره (الف) دمكراسي كهن و (ب) دمكراسي جديد تقسيم نمود. دمكراسي كهنبه دو هزار سال پيش و يونان و رم باز ميگردد. در ميان شهرهاي يونان، آتنبهترين دمكراسي را از سال 338 تا 508 قبل از ميلاد دارا بود. در اين دمكراسي،فقط مردان 20 سال به بالا شهروند تلقي ميشدند و از حق مشاركت در قدرتبهره ميبردند. زنان و بردگان و بيگانگان شهروند به حساب نميآمدند و حقمشاركت سياسي نداشتند. شهروندان به طور مستقيم در قانونگذاري شركت ميكردندولي براي احراز مناصب اجرائي و قضائي بختي برابر داشتند. احراز اين مناصببراساس قرعه كشي صورت ميگرفت. در رم نيز دمكراسي در قالب حكومت جمهوري (شبه جزيره ايتاليا) متولد شد. پوليپ(Polipe) نويسنده يوناني تاريخ رمميگويد نظام جمهوري آن كشور از سه عنصر شاهي (كنسولها)، اشرافي (سنا) ودمكراسي (مجالس مردم) تشكيل ميشد. در حوالي 1100 م، در ايتالياي شمالي حدوددو قرن حكومتهاي مردمي ظاهر شدند ولي در اواسط قرن 14 م اين حكومتها بهاستبداد انجاميدند. دمكراسي جديد با پروتستانيسم با رفرماسيون ديني آغازگرديد. با اين حركت، به فرد بها داده شد و او داور رفتارهاي خود در پيشگاه خداقرار گرفت."11 جان لاك(John Locke) در كتاب پدر سالاري و در مخالفت با رابرتفيلمر- (Rabbert philmer) كه از قدرت طبيعي پادشاهان دفاع ميكرد- اين وضعيترا آخرين مانع ورود به جامعه مدني دانست و با استناد به طرح مسئله حضرتنوح (ع) و پسران او يا حكومت داوود نظريه فيلمر را نفي كرد- فيلمر با استنادبه حضرت آدم (ع)، حق الهي سلطنت را مطرح نموده و آزادي و اختياراتانسانها را منكر شده بود. لاك معتقد بود كه هيچكس حق سلطه بر ديگري را نداردو نميتواند آزادي و رشد وي را سلب كند و حكومت امانت مردم در دست دولتاست، پس اگر دولت به اين امانت خيانت ورزد مردم حق دارند در برابر آنمقاومت كنند. حق وضع قانون از طرف مردم به دولت داده شده است و افرادبايد با رضايت از آن اطاعت و تبعيت نمايند. قدرت و قانون براي حفظ آزاديانسان است. دولت مجبور نبوده يك عقيده را قبول كند، پس اصل، تساهل در عقايدافراد است.12 دمكراسي قرن 20 برخلاف آنچه كه برخي ميانديشند، نتيجهليبراليسم قرن 19 است و نه دمكراسي دولت شهرهاي يونان.
انواعدمكراسي هدف از دمكراسي تأمين آزادي فرد و فضيلت مدني يا برابري سياسياست. اين هدف در اشكال مختلفي از مشاركت سياسي مستقيم و غير مستقيم مردمتجلي مييابد. به طور كلي، انواع دمكراسي را ميتوان به چهار دسته محصوردانست. 1- دمكراسي مستقيم: در اين نوع دمكراسي، مردم مستقيماً در امورقانونگذاري و قضائي مشاركت دارند و امور اجرائي به گروهي سپرده ميشود كهبه صورت قرعه كشي انتخاب گرديدهاند. اين مدل در دولت شهرهاي يونان اجراميگرديد. امروز، جنبههايي از اين نوع مثل رفراندوم باقي مانده است، گرچهبعضي مراجعه دائم به آراء عمومي را باعث حاكميت نادانان ميدانند.13 2- دمكراسي براساس نمايندگي: در اين نوع دمكراسي، نمايندگان منتخب مردم بهامور قانونگذاري قضايي و اجرائي ميپردازند و مردم، به طور غيرمستقيم در امورمشاركت ميورزند. عيب اين نوع دمكراسي اين است كه نمايندگان پس ازانتخاب اصولا خود را متعهد و پاسخگو به خواستههاي مردم نميبينند.14 3- دمكراسي نخبهگرائي رقابتي: اين نوع دمكراسي، مبتني بر انتخاب نخبگان سياسي و كاردان است كهاحزاب رقيب آنها را معرفي ميكنند و پس از انتخاب، قوه مجريه و مقننه را دراختيار ميگيرند. اين دمكراسي، نوعي نخبهگرائي رقابتي و حكومتيپارلماني است كه از قدرتمندي بيشتري نسبت به ديگر دمكراسيها بهره ميبرد. شهروندان شركت كننده در انتخابات از آگاهي كمي برخوردارند.15 4- دمكراسيتك حزبي: در اين دمكراسي، رقابت به جاي آنكه در احزاب مختلف صورت گيرد، دريك حزب، ميان افراد انجام ميپذيرد. ريشه اين نوع دمكراسي به انتقاد ماركساز ليبرال دمكراسي باز ميگردد. او ميگويد وجود طبقات مختلف اقتصادي- اجتماعيكه به شكلگيري احزاب منجر ميشود برابري سياسي به بار ميآورد اما بهبرابري اقتصادي نميانجامد. به اعتقاد ماركس، اگر همه در يك حزب جمع شوندبرابري سياسي و اقتصادي حاصل ميآيد كه ناشي از فرصتهاي سياسي - اقتصادييكسان است. در اين دمكراسي، افراد از بخش به شهر و از شهر به استان و ازاستان به مركز (مناطق بالاتر جغرافيايي) نماينده ميفرستند.16 با توجه بهمباحث فوق ميتوان نتيجه گرفت كه دمكراسي داراي يك شكل و محتواي مشخصدر دنيا نيست. شايد بتوان گفت با توجه به تفاوتهاي سياسي، اجتماعي، اقتصاديو فرهنگي ملتها و به تعداد دولتهاي موجود در جهان اشكال دمكراسي وجود دارد. ولي قدر متيقن و مشترك در اين زمينه، مباني و اصول دمكراسي است كه تقريباًدر تمام دمكراسيها به آنها بها داده ميشود. اين اصول عبارتند از: 1- قانونو قانونگرائي 2- برابري و مساوات، در برابر قانون 3- انتخابات آزادانه وعادلانه 4 - مشاركت سياسي 5- حقوق سياسي و مدني 6- احزاب سياسي 7- جامعهمدني. همانگونه كه قبلاً اشاره شد مسلمانان در دو قرن اخير انديشهدمكراسي و مباني آن را از غرب گرفته و با اختلافات در نحوه برخورد با ايننوع حكومت آن را كم و بيش پذيرفته و سعي نمودهاند اصول آن را تعديل و بامباني شريعت انطباق دهند اما تفاوتهاي دمكراسي ديني يا مردم سالارياسلامي با ديگر اشكال دمكراسي، در چند اصل خلاصه ميشود: 1- نظامهايدمكراسي غرب بر محوريت انسان تأكيد ميورزند، در حاليكه نظام اسلامي مردمسالار، خدا محور است ؛ به ديگر سخن در دمكراسيهاي غرب هدف حكومت اين استكه انسان از طريق وضع و اجراي قوانين تجربي - عقلي متغير بشري به حداكثرامنيت، رفاه و آسايش مادي و دنيوي دستي بايد.17 اما در نظام خدامحورِ مردمسالار، هدف حكومت رساندن انسان از طريق قوانين منبعث از وحي به كمال وقرب الهي است. پيامبر (ص) و حضرت علي (ع) اين غايت را هدف اصلي حكومتخواندهاند و رفاه و آسايش دنيوي را هدف فرعي ميدانند. آنها با تاييد نهادهاو نظام هايي مانند خانواده، مسجد، بيت المال، ديوانهاي اداري- نظامي و بيتالمال... حكومت را در اين مسير حركت ميدادند. 2- در نظامهاي دمكراتيكغرب، هدف و غايت معنا ندارد، اما در نظام مردم سالار ديني غايت و هدف نهايي،كمال انسان است. در نظامهاي غرب دولت بايد حداكثر تلاش خود را بنمايد تارفاه و آسايش حداكثري شكل گيرد و هدف و غايت كلي و مبهمي تحقق بيابد ماننداينكه انسانها آزادانه زندگي كنند، قرارداد ببندند، معامله كنند و تجارتنمايند. امروزه، منتقدان بسياري مانند اينتاير آمريكايي و مايكل آكشاتانگليسي به اين نكته اشاره كردهاند كه غرب از يك هدف غائي و نهائيحكومتي در عصر مدرنيته و پس از آن، دور افتاده و جوامع غربي به سوي نوعيانحطاط و ضداخلاقي شدن حركت كردهاند.18 3- نظامهاي دمكراتيك غرب، محدودبه قوانين انساني است كه از عقل و تجربه و عرف بشري نشأت ميگيرد. اينامور ممكن است دائماً تغيير كنند. ملاك اصالت فايده و لذتدر اين قوانيناست. اما نظام مردم سالار ديني، به موازين ديني و وحي محدود ميشود كه اصولآن ثابت و فروع آن مبتني بر عقل و براساس اجتهاد در زمان و مكان تحولمييابند. در نظام ديني ادعا ميشود كه چون خالق، صلاح و فساد مخلوق (انسان) را به طور ابدي و ازلي و در تمام زمانها و مكانها ميدانسته، اصول ديني راطرح كرده و از طريق وحي، كمال و سعادت دنيوي و اخروي انسان را برآوردهميسازد، اما غربيها براساس قوانين نشئت گرفته از عقل و تجربه محدود بشرينميتوانند چنين ادعائي داشته باشند.19 4- معيارها و ملاكهايي كه حاكمانو كارگزاران در حكومت مردم سالار ديني بايد واجد باشند، تقوا، اصالت خانواده،شهرت به اخلاق و اعمال نيك، تجربه، تخصص و نظاير آنست. اما ملاكهايدولتمردان در نظامهاي دمكراتيك غرب عمدتاً بر تخصص دنيوي تمركز دارد. بههمين دليل در غرب (توسط حكومتهاي اليگارشي و قدرتهاي اقتصادي) بسيار بيشترامكان فساد و سوء استفاده رهبران از حق اكثريت وجود دارد تا در اسلام. يكيديگر از انتقادات متفكران غرب به دمكراسيهاي خود، همين حاكميت چند گروهاقليت اقتصادي- صنعتي است كه با انحصار رسانههاي تبليغي و صرف هزينههايگزاف دايماً قدرت را دست به دست ميگردانند.20 با توجه به مباحث فوق،دمكراسي واژهاي غربي بوده كه در دو قرن اخير به كشورهاي اسلامي انتقاليافته و باعث عكس العملهاي افراطي و تفريطي از طرف انديشمندان و علماياسلامي گرديده، اما اكثريت متفكران اسلامي اصول و مباني دمكراسي را كه درمتن شريعت اسلام، يعني كتاب و سنت بوده تاييد نموده و با نظامهايديكتاتوري و استبدادي به مبارزه برخاستهاند. آنها تفاوتهاي فوق الذكر رابه اشكال مختلف مطرح كردهاند، ولي اصول دمكراسي را كه با شريعت تضادندارد، پذيرفتهاند و آن را شريعت قرار داده و به اصطلاح مبنائي براي مردمسالاري ديني گذاردهاند. يكي از مراجع مورد استناد متفكران شيعه، نهجالبلاغه است. در اين مقاله سعي ميشود كه اصول مورد توافق دمكراسي و حكومتديني در نهج البلاغه مورد بررسي قرار گيرد. اين اصول عبارتند از: 1- قانون وقانونگرائي 2- برابري و مساوات در برابر قانون. 3- انتخابات آزادانه وعادلانه 4- مشاركت سياسي 5- حقوق سياسي و مدني 6- احزاب سياسي 7- جامعهمدني. براين مبنا ميكوشيم كه تك تك اصول فوق را مطرح كنيم و نگرشدمكراسيهاي غرب و امام علي (ع) در نهج البلاغه را در اين زمينه موردبررسي قرار دهيم. 1- قانون و قانونگرائي: اصالت قانون، اصل مشتركي است كهدر دمكراسيهاي غرب و نهج البلاغه وجود دارد. قانون اساسي، لازمه حكومتمحدود و مشروط و از بنيادهاي دمكراسي است به علاوه، در هر دو ديدگاه امكاناصلاح در قانون اساسي نيز وجود دارد. در نهج البلاغه، تقيد حاكم و دولتمرداناو به چنين مبنائي مورد توجه قرار گرفته كه در آن زمان بيشتر قوانينشريعت در نظر بوده است. الف - قانون و قانونگرائي در دمكراسي: نظامهايليبرال دمكراسي غرب، "انسان محوري" را مورد تأكيد قرار ميدهد. يعني انسان راموجودي كامل و عاقل ميداند كه خود با رجوع به عقل و تجربه تمام نيازهايشرا تشخيص ميدهد، قانونگذاري در اين زمينهها را صورت ميبخشد و هيچ نيازيبه مسائل ماوراء الطبيعت و وحي ندارد چون از پيش چيزي براي او تعيين نشده،پس حق تشريع و قانونگذاري از آن اوست و هيچ استثنائي در اين زمينه وجودندارد. محور كليدي قانونگرائي در اين نظامها، قانون اساسي است كهمجموعهاي از اصول و قواعد را براي سامان بخشيدن به قدرت و حكومت شاملميشود. قانون اساسي در تاريخ فلسفه سياسي غرب براي پاسخ به دو سوالاساسي ذيل، شكل گرفته است: 1- چگونه بايد حكومت كرد؟ يعني چگونه بايد ازحقوق و تكاليف دوسويه حاكم و فرمانبران پاسداري شود. 2- چرا بايد از دولتاطاعت كرد؟ پاسخ پرسش اخير، قرارداد اجتماعي است، يعني فرد با چشم پوشي ازبرخي حقوق و آزاديهاي مطلق خود، به نفع دولت چشم ميپوشد و در عوض، دولت،امنيت، حقوق و آزاديهاي مشروط و توافقي او را نگهباني و تامينميكند.21 بنابراين، قانون اساسي دستاوردي ابزاري از مدرنيته است كهحكومت را محدود و مشروط ميكند. تقيد همزمان به قانون اساسي و دمكراسي (حقدائمي حكومت با مردم) باعث بروز تعارض ميگردد. براي رفع اين تعارض، غالباًامكان تغيير و تحول در قانون اساسي پيش بيني شده است. در قانون اساسيحقوق و آزاديهاي مردم وضع شده و قابل تجديدنظر است. مردم بوسيله قانوناساسي، بر حكام منتخب خود نظارت ميكنند و به روابط ميان خود و حكام منتخبشكل ميدهند.22
ب - قانون و قانونگرائي در نهج البلاغه: نگرش امامعلي (ع) به قانونگرائي در نهج البلاغه براصل خدامحوري مبتني است. براين اساس، خالق انسان و جهان خداست. خداوند ازخلق جهان، تكامل واقعي انسان را در نظر دارد و نظام تشريع و قانونگراي دينيرا فرستاده تا انسان در مسير تكامل تكويني، تكامل تشريعي را نيز طي نمايد وبه كمال واقعي در دنيا و آخرت دست يابد. زيرا خدا تمام رموز غيب و شهودخلقت انسان را ميداند و چنان قوانيني تشريع كرده كه انسان در اين مسيرمبتني بر فطرت به پيش رود و از هر نوع انحرافي حفظ شود. در نگاه امام علي (ع)، اصل حاكميت و قانونگذاري مختص خداست و تمام انسانها حتي پيامبر (ص) وائمه (ع) در طول اين مسير بوده و نميتوانند خلاف نظر خدا قانون وضع كنند. پس تمام انسانها، حتي معصومين، در نزد قانون برابر هستند. انسان، نميتواند باابزارهاي عقلي و حسي و تجربي كاملاً رموز خلقت خود و جهان را بشناسد درحاليكه خدا - خالق او- آن رموز را ميداند و ميتواند قانوني بهتر براي اووضع كند. اين قانون، مبتني بر قسط و عدل است و از طريق وحي، تكامل انسانرا تضمين ميكند. البته در مواردي كه شريعت سكوت كرده، مانند امور مستحدثه،انسان ميتواند قوانيني وضع كند، البته اين قوانين نبايد با اصول و مبانيشرع مغاير باشد. نمونه عملي قانونگرائي، در زمينه اطاعت در برابر قانون ازحضرت علي (ع)، برخورد وي در مواجهه با شكايت فردي يهودي است. حضرت بهقاضي ميگويد" مرا اباالحسن (كه يك كنيه و دال بر احترام و برتري شمردناست) صدا نزن، بگو يا علي" و در پايان راي قاضي را كه عليه اوست قبولميكند. يعني براساس قانونگرائي شخص اول مملكت بايك فرد عادي در برابر قانون يكسان است.23 نمونههاي ديگر محوريت حكومت براساس قانون در نهج البلاغه بدين شرح است. حضرت در خطبه 105 ميفرمايد "همانا بر امام واجب نيست جز... زنده نگهداشتن سنت پيامبر (ص)، جاري ساختنحدود الهي بر مجرمان (اشاره به لگاليسم- Legalism - اصالت قانون كه همهافراد جامعه در مرز قانون اداره ميشوند) و رساندن سهمهاي بيت المال بهطبقات مردم.24 در خطبه 147 ميفرمايد: "چونان ستم پيشگانِ جاهليت نباشيد كهنه از دين آگاهي داشتند و نه در خدا انديشه ميكردند."25 در نامه 25 بهكارگزاران مالياتي خود ميگويد" در سر راه، هيچ مسلماني را نترسان يا با زوراز زمين او نگذر و افزونتر از حقوق الهي از او مگير"26 موارد مشابه تاكيدحضرت در نهج البلاغه بر قانون مداري، اخلاق قانوني و شرعي متعدد است وبراي جلوگيري از اطاله كلام به چند مورد فوق بسنده ميگردد. 2- برابري ومساوات در برابر قانون: حق برابري و مساوات در برابر قانون، از اصول مشترك دردمكراسيهاي غرب و نهج البلاغه است، به ديگر سخن تمام آحاد جامعه از حاكمتا فرمانبر در استفاده از فرصتهاي اجتماعي - اقتصادي - سياسي، برابر تلقيميشوند. الف - برابري و مساوات در برابر قانون در دمكراسي: در دمكراسيهايغرب، اصالت برابري بدين معني است كه انسانها به حكم انسانيت برابرند و ازحقوق سياسي - اجتماعي يكساني در قانون برخوردار هستند. برابري از لحاظ حقوقمدني، آزادي بيان و آزادي ابراز عقيده را شامل ميشود. مصاديق برابري ازلحاظ حقوق سياسي، مثل برابري حق راءي، حق كسب است. برابري از لحاظاجتماعي يعني برابري در كسب فرصتها. برابري يكي ديگر از اصول دمكراسي است. در واقع حق برابر مشاركت در امور سياسي - اجتماعي همان برابري در دمكراسيتلقي ميگردد.27 ب - برابري و مساوات در برابر قانون در نهج البلاغه: حضرت علي (ع) معتقد بودند كه همگان از قبيل حاكمان و مردم، در برابر قانونيكسان و برابرند. اشرافيت و نژاد نبايد مايه برتري و زياده خواهي باشد. حاكمنبايد حق بيشتري براي خود فرض كند. ايشان در خطاب به مالك اشتر ميفرمايد: "بپرهيز از مقدم داشتن خود در اموري كه مردم در آن مساويند."28 يعني حاكمانو مردم بايد در برابر قانون و حقوق برابر باشند و قدرت حاكم نبايد مايه سوءاستفاده و برتري جويي قرار گيرد. حضرت به يكي از استاندارانش ميگويد:"پسبايد كار مردم در آنچه حق است نزد تو يكسان باشد."29 به اعتقاد امام (ع) زندگي مادي رهبران بايد همانند ضعيفترين مردم جامعه باشد و ايشان بايد بهرشد و توسعه و بسط عدالت اقتصادي اجتماعي بينديشند. ميفرمايد:"بر رهبران حقاست كه در خوراك و پوشاك، همانند ضعيفترين مردم رفتار نموده، از همه چيزاضافي كه آنان قادر به تهيه آن نباشند برخوردار نباشند تا فقرا با ديدنرهبران در آنچه هستند از خدا راضي باشند و ثروتمندان با ديدن آن شكر وتواضعشان بيشتر شود."30 چنين مسالهاي، باعث بالا رفتن رفاه و توزيععادلانه امكانات اقتصادي - اجتماعي ميشود، زيرا رهبر هميشه به افزايش سطحزندگي و درآمد مردم ميانديشد. در نهج البلاغه موارد متعددي وجود دارد كهدر آن برابري در مقابل قانون و حقوق سياسي اجتماعي مورد تاكيد قرار ميگيرد. از جمله حضرت در خطبه 185 ميفرمايد: "همه موجودات سنگين و سبك، بزرگ وكوچك، نيرومند و ضعيف، در اصول حيات و هستي يكسانند."31 ايشان در خطبه 53 بهمالك اشتر ميفرمايد: "مهرباني با مردم را پوشش دل خويش قرار ده و با همهدوست و مهربان باش... زيرا مردم دو دستهاند دستهاي برادر ديني تو و دستهديگر همانند تو در آفرينش [يكسان] ميباشند."32 اين توصيه، به منزله تاكيد برنفي نژادپرستي و آپارتايد و تأييد برابري مردم است. همچنين در نامه 53 بهمالك اشتر ميفرمايد: "دوست داشتنيترين چيزها در نزد تو، در حق ميانهترين ودر عدل فراگيرترين و جلب خشنودي مردم گستردهترين باشد."33 در خطبه 126 دربرقراري عدالت و برابري اقتصادي ميفرمايد: "آيا به من دستور ميدهيد برايپيروزي خود از جور و ستم درباره امت اسلامي كه بر آنها ولايت دارم، استفادهكنم... هرگز چنين كاري نخواهم كرد، اگر اين اموال از خودم بود به گونهايمساوي در ميان مردم تقسيم ميكردم تا چه رسد كه جزء اموال خداست."34 درهمين زمينه در خطبه 224 نهج البلاغه حضرت داستان "عدم اعطاي سهم بيشتر ازبيت المال به برادرش عقيل را جهت اجراي عدالت و برابري در توزيع بيتالمال مطرح مينمايد.35 در خطبه 15 ميفرمايد: "به خدا سوگند بيت المالتاراج شده (در زمان عثمان) را هر كجا بيابيم به صاحبان اصلي آن بازميگردانم... زيرا در عدالت، گشايش براي عموم مردم است...."36 حضرت علي (ع) بعد از اينكه به حكومت ميرسند- براي برقراري برابري و مساوات اقتصاديو اجتماعي - اقدام به برخورد با موارد زير ميفرمايند: "1- زراندوزي و تمركزثروت در دست عدهاي معدود 2- رباخواري 3- استثمار 4- تعدي در مبادلات 5- احتكار 6- انحصار 7- كم فروشي8- اسراف. حضرت بارها ميفرمود: "بدترين شهرهاشهري است كه در آن ايمني و ارزاني نباشد." و باعث فرار انسانها شود (حضرتبا بحث فرار مغزها و سرمايه كه اساس رشد يك جامعه است، مخالف بودهاند.)37موارد عملي - نظري فوق در نهج البلاغه نشانگر مهم بودن اصل برابري ويكساني مردم در برابر قانون و حقوق از ديدگاه ايشان ميباشد. 3- انتخاباتآزادانه و عادلانه: اصل انتخابات آزادانه و عادلانه، در دمكراسيهاي غرب و درنهج البلاغه، تحت عناوين بيعت و شورا، به صورت مشترك پذيرفته شده است،يعني هر دو ملاك اصلي و محوري حكومت را مشاركت سياسي ميدانند كه اساساكثريت مداري، در عين احترام به اقليت است. الف- انتخابات آزادانه وعادلانه در دمكراسي: رقابت آزاد در احراز مناصب دولتي و ايجاد نهادهاي سياسيو پاسخگو در برابر مردم، از ديگر مشخصههاي دمكراسي است. يعني قدرت سياسي ازمردم نشأت ميگيرد و هر شهروند حق مشاركت در تعين سرنوشت خود را دارد. درانتخابات، اكثريت پيروز با اقليت در اداره كشور همكاري ميكند.38 در انديشهليبرال دمكراسي، مسأله برابري و آزادي انسان مطرح است. ميزان تشخيص اينبرابري در راءي مردم تجلي ميكند. چون اتفاق آراء امكان ندارد، ملاك، راءياكثريت با احترام به اقليت است. بنابراين اكثريت، ايجاد حق ميكند - اگرچهبا مصلحت واقعي جامعه هماهنگ نبوده و از روي احساسات باشد. متفكران غرب، هركدام از منظري اكثريت را ميپذيرند. مثلاً ژان ژاك روسو "اراده عمومي" رااشتباهناپذير ميداند و يا جان لاك و كارل پوپر ضريب اطمينان را در تصميممبتني بر اكثريت با خرد جمعي، به مراتب بالاتر از خرد اقليت ميپندارند. البته امروزه، نظامهاي ليبرال دمكراسي غرب در اين زمينه مورد انتقاداتمختلفي قرار گرفتهاند. براي مثال، در پشت اين نظامها، منافع چند اقليت كهابزار مادي- تبليغي را در دست دارند، تامين ميشود منتقدان، اين نقيصه راناشي از نوعي "اليتيسم" يا نوعي "پوليارشي" ميدانند.39 مثلاً رابرت دال، نظامديكتاتوري و ليبرال دمكراسي را از اين حيث متفاوت به حساب ميآورد كه درحكومت نخست، يك دسته اقليت حاكمند و در نظام دوم چند دسته اقليت، در قالبانتخابات آزاد جابجا ميشوند. كارل پوپر نيز، نظام ليبرال دمكراسي را درنوسان ميان آزادي و برابري ميداند كه هر دو به خطر افتادهاند. به نظرمخالفان،نظام ليبرال دمكراسي با اصول آزادي و برابري در تعارض ذاتي است،اگر چه بعضي از مدافعان اين تفاوتها و يا مشاركت سياسي حداقلي را برايادامه ثبات دمكراسي ضروري ميدانند. به اعتقاد ايشان اين نابرابري اجتماعي- سياسي به گونهاي تنظيم گرديده كه بيشترين منفعت نصيب فقيرترين افرادجامعه شود و فاصله طبقاتي به صورت تدريجي كاهش يافته و فرصت برابر برايافراد، جهت نيل به مناصب سياسي - اجتماعي حاصل آيد.40 ب- انتخابآزادانه و عادلانه در نهج البلاغه: استاد شهيد مطهري، در تبيين مردم سالاريديني در نهج البلاغه ميگويد: "از كلمات و مواضع حضرت علي (ع) در نهجالبلاغه به اينجا ميرسيم كه منطق اين كتاب امام و حكمرانان را امين وپاسبان حقوق مردم و مسوول و برابر با آنها ميداند. از اين دو (حكمران ومردم) اگر بنا است يكي براي ديگري باشد اين حكمران است كه براي تودهمحكوم است نه توده محكوم براي حكمران"41 از ديد امام علي (ع)، راه خدا وانبياء از ميان مردم ميگذرد. آمدن حكومت ديني و غير ديني و رفتن آن باراءي مردم است. اگر چه ايشان، مشروعيت حكومت ديني را الهي و منصوب به خداميدانند، اما مقبوليت (آمد و رفت حكومت) را وابسته به راءي اكثريت محسوبميكنند. مردم سالاري ديني علي (ع)، در پنج سال حكومت وي، اينگونه آمد ورفت. امام (ع) راجع به نفي استبداد، در حكمت 161 ميفرمايند: "هر كس خودراي شد، به هلاكت رسيد و هر كس با ديگران مشورت كرد، در عقلهاي آنان شريكشد."42 در مورد حق انتخابات براي مردم و پايبندي خود، در خطبه 173 ميفرمايد: "اگر شرط انتخاب رهبر حضور تمامي مردم باشد هرگز راهي براي تحقق آن وجودنخواهد داشت بلكه آگاهان داراي صلاحيت و راي و اهل حل و عقد (خبرنگارانملت) رهبر و خليفه را انتخاب ميكنند كه عمل آنها نسبت به ديگر مسلماناننافذ است، آنگاه نه حاضران بيعت كننده حق تجديد و نه آنان كه در انتخابحضور نداشتند حق انتخاب ديگر خواهند داشت."43 ايشان در اينجا انتخاب غيرمستقيم مردم را تأييد كردهاند. در زمينه ارزش شورا و مشورت در حكمت 173ميگويند: "آنكس كه از افكار و آراء گوناگون استقبال كند، صحيح را از خطا خوبشناسد."44 در مورد به حكومت رسيدن خود با راي مردم در خطبه 3 نهج البلاغهميفرمايد: "روز بيعت فراوان مردم چون يالهاي پرپشت كفتار بودند، از هر طرفمرا احاطه كردند تا نزديك بود حسن و حسين لگدمال گردند. مردم چون گلههايانبوه گوسفند، مرا در ميان گرفتند."45 در مورد بيعت و راي آزادانه مردم بهحضرت در خطبه 54 چنين آمده است: "مردم همانند شتران تشنهاي كه به آبنزديك شده و ساربان رهاشان كرده و عقل از آنها گرفته و بر من هجوم آوردند،به يكديگر پهلو ميزدند فشار ميآورند، چنانكه گمان كردم مرا خواهند كشت."46 (وبا من بيعت عمومي نمودند). ايشان راجع به قانوني بودن بيعت و انتخاباتو پايبندي به راي اكثريت در نامه 6 نهج البلاغه ميفرمايد: "همان كساني بامن بيعت كردهاند كه با ابابكر و عثمان با همان شرايط بيعت كردند، پس آنكه در بيعت حضور داشت، نميتواند خليفهاي ديگر انتخاب كند و آنكس كه غائببود نميتواند بيعت مردم را نپذيرد [لزوم پايبندي را به راي اكثريت] هماناشوراي مسلمين از آن مهاجرين و انصار است."47 به اعتقاد حضرت، مردم بايد حسابشده و آگاهانه راي دهند. ايشان، اين نكته را در خطبه 136 و راجع به خودگوشزد ميكنند: "بيعت شما مردم با من بي مطالعه و ناگهاني نبود و كار من وشما يكسان نيست. من شما را براي خدا ميخواهم و شما مرا براي خود ميخواهيداي مردم براي اصلاح خودتان مرا ياري كنيد."48 موارد فوق حاكي از آن استكه امام علي در نهج البلاغه اصل مقبوليت حكومت را برمبناي انتخاباتآزادانه و آگاهانه ميپذيرد و حق حاكميت اكثريت را قبول ميكنند. 4- مشاركت سياسي: شركت آحاد مردم به عنوان شهروند يا فرمانبردار، برايبرنامه ريزي و اجرا در حوزههاي حكومتي، خصوصاً قوه مقننه و مجريه ازمشخصههاي دمكراسي است كه مورد توافق نهج البلاغه نيز قرار دارد. ميتواناز اين مشخصه، بعنوان اصل مشتركي ديگر، در مردم سالاري ديني نهج البلاغه ودمكراسي ياد كرد. الف- مشاركت سياسي در دمكراسي: به طور كلي مشاركت سياسيدر اداره امور در تصميم سازي، برنامه ريزي و مديريت از مشخصههايدمكراسيهاي غرب محسوب ميشود. نوع حداقل و عمومي اين مشخصه، شركت درانتخابات، براي برگزيدن نمايندگان از احزاب و افراد و... است. مشاركت سياسي،بدون رقابت سياسي، دمكراتيك نيست و دولتهاي استبدادي نيز حتي، از سر اجبار،بحث از شركت در انتخابات را حفظ ميكنند. در واقع، مشاركت شهروند در انتخاباتبه معني اعمال قدرت و نظارت بر آن بوده و مبناي دمكراسي است. از ديدگاهدمكراتيك، جامعه آزاد تنها در صورتي تحقق مييابد كه حق برابر همگان، برايمشاركت در تصميمگيري سياسي پذيرفته شود. اين حق از ارزش ذاتاً يكسان همهافراد در جامعه سياسي ناشي ميشود. براين اساس مردم حق دارند در گفت و شنودو بده و بستانهاي اجتماعي مشاركت داشته باشند.49 ب- مشاركت سياسي درنهج البلاغه: جامعه و حكومت مطلوب امام علي (ع)، همان ويژگيهاي يك جامعهپيشرفته و دمكراتيك امروزي را دارد. اين حكومت، با مشاركت همه جانبه مردماداره ميگردد. آن حضرت، براي مشاركت انتخاب رهبر جامعه ميفرمايد: "در حكمخداوند و دين اسلام بر مسلمانان واجب است پس از اينكه امام و رهبرشان مرديا كشته شد دست از روي دست و قدم از قدم برندارند و كاري آغاز نكنند، قبلاز اينكه براي خودشان رهبري دانشمند، خداترس و آگاه به قضا و سنت اختيارنمايند تا امور آنها را اداره كند."50 ايشان، براي شورا اهميت قايل است ودر اين راه، مشورت، قضاوت آراء و افكار و انديشههاي موافق و مخالف را جهتانتخاب بهترين راءي مهم ميداند. به اعتقاد حضرت، 1- مشورت شريك شدن درعقلهاي ديگران است. 2- هيچ پشتيبان و تكيهگاهي مطمئنتر از مشورت وجودندارد. 3- مشاوره هدايت است و كساني كه فقط به نظر خود عمل ميكنند، دچارخطا ميگردند. 4- هر كس از آراء و انديشههاي گوناگون استقبال كند، موارداشتباه فكر و انديشه خود را خواهد شناخت. امام معتقد است كه حاكم ودولتمرد نياز به مشاوران راستگو و متخصص دارد. ايشان در نامه 53 مي فرمايد: "با دانشمندان فراوان گفت و گو كن و با حكيمان فراوان بحث كن كه مايهآباداني و اصلاح شهرها و برقراري نظم و قانون است كه در گذشته نيز وجودداشت."51 امام، مشورت و مشاركت سياسي را در اداره امور حكومت حق مردمميداند و به حاكم توصيه ميكند كه به اين حق، احترام گذاشته و عمل نمايد. ايشان در نامه 50 ميفرمايد: "آگاه باشيد حق شما بر من آن است كه جز اسرارجنگي، هيچ رازي را از شما پنهان ندارم و كاري را جز حكم شرع و بدون مشورتبا شما انجام ندهم و در پرداخت حق كوتاهي نكرده و در وقت تعيين شدهِ آنبپردازم و با همه شما به گونهاي مساوي رفتار كنم."52 با ملاحظه مباحث فوق،به اين نتيجه ميرسيم كه يكي از اصول حكومتي امام علي (ع)، اداره حكومتبر حول محور مشاركت عمومي مردم، در تصميمگيري - برنامه ريزي و اجراءاست. 5- حقوق سياسي - مدني: (آزاديهاي بيان- عقيده - مطبوعات- اتحاديه...) ريشه حقوق سياسي - مدني در يك جامعه، به اصل برابري و مساوات باز ميگردد. مساوات جنبه نظري است و در انديشه ريشه دارد و اگر تحقق يابد، به آزاديتبديل ميگردد. در واقع ابعاد قدرت دمكراسي از آزاديها ريشه ميگيرد. حقوقسياسي - مدني (آزاديها) اصل مشترك ديگري است كه هم در دمكراسي و هم درنهج البلاغه بر آن تاكيد ميشود. الف - حقوق سياسي - مدني (آزاديها) دردمكراسي: حقوق سياسي مدني، در كنار مفهوم كلي حقوق بشر، امروزه در غرب بهكار ميرود. هر انسان به حكم انسانيت (انسان مدرن) از اين حقوق برخورداراست.53 اين آزاديها، شامل آزادي بيان، عقيده، مذهب و... اصلي در فرهنگ مدنياست كه در احترام به كرامت فرد به معناي عام آن ريشه دارد. حقوق فردباعث نظارت او بر خود، جهت احترام به حقوق ديگر افراد جامعه ميشود. بنابراين انسانها داراي ارزش ذاتي يكسان بوده و نميتوان از لحاظ حقوقميان آنها تبعيض قائل شد.54 در ديد انديشمندان غرب، از جمله دوتوكويل - متفكر فرانسوي - و آيزايابرلين، آزادي ناشي از اصل رابطه انسان با خدا درروي زمين است. اگر آزادي از حيث هدفي خارج از خود مطلوب باشد، به بردگيتبديل ميشود. دو توكويل، دمكراسي آمريكا را نوعي استبداد دمكراتيك ميداند. به اعتقاد وي، دمكراسي واقعي يعني آزادي هايي كه مهار آن در نفس افرادصورت ميگيرد و تحقق دمكراسي به روح ملت باز ميگردد. روح ملت آمريكا، بهجاي روحيه ديني صرف، تلفيق و تركيبي از روحيه آزادي و روحيه تجاري است درحاليكه روح ملت فرانسه، آزادي از اربابان قدرت و ثروت بود.55 به اعتقاد او،جامعهاي واقعاً آزاد و دمكراتيك است كه ريشه دروني مهار قوانين در آن، بهدين باز گردد. (در آمريكا دين را "ايمان ديني" ميگويند.) زيرا آزادي ودمكراسي واقعي، توسط انسان، از روي ترس و مجازات دنيوي در يك جامعه پديدنميآيد. پس آزاديهاي آمريكا و انگليس غيرواقعي هستند. زيرا اقليتي از مردممهار ديني در رفتار خود دارند. حتي در فرانسه كه روشنفكران دين ستيزي كردند،در واقع دين نجات دهنده بود. در واقع انقلاب فرانسه شكل تجديد حيات مذهبي (رفرم شده يا مذهب تحول يافته) را داشت. انقلاب فرانسه، به تبليغ يك انجيلنوين پرداخت و بر سراسر جهان تاثير گذاشت و دين اين جهاني را براي فهمبهتر دين آن جهاني شكل داد. از ديد دوتوكويل طبيعت انقلاب، خلق برابريآزادي است و پس از استقرار دمكراسي ديگر احتمال انقلاب از بين ميرود. گرچهدر اين جوامع افرادي ناراضي هستند، چون مردم مساوات طلبند در نتيجه حسود وبخيل نيز هستند. در جامعه دمكراتيك كه سطح زندگي همه رو به بهبود استمردم، در واقع ضد انقلاب هستند زيرا جامعه، به واسطه انقلاب بيش از آنكهچيزي به دست آورد، بسياري چيزها را از دست ميدهد. پس در اين جامعه، قانوندر خدمت انسان و كرامت اوست و آزادي مشيت الهي تلقي ميشود. بنابراين ازديد دوتوكويل، آزادي و مساوات براي كمال انسان است و دين دراين ميان، نقشيمحوري ايفا ميكند.56
اگر توجه كنيم، اين برداشت از آزادي به معنايخليفه الهي در مباحث اسلامي مانزديك است. انسان نماينده خدا در مديريت واداره زمين محسوب ميشود و كمال او به تبعيت از خدا باز ميگردد. اين كمال،حاصل آزادي او از غير خداست. در واقع، آزادي محصول نيك خليفه الهي به شمارميرود. آزادي حاصل از بنده خدا بودن، به معناي آزادي مثبت، از نگاه آيزايابرلين است. برلين، اين نوع آزادي را از آزادي منفي، يعني اختيار در انجام ياترك يك فعل جدا ميكند. بنابراين، برلين نيز، خليفه الهي را آزادي در زمينميداند. اين آزادي، همان حريت بشري است؛ خداوند انسان را در زمين رها كردهو بر گردن او تعهدي نگذارده است. آزادي در ديد دوتوكويل و آيزابرلين ريشهكاتوليك مسيحي (ديني) دارد ميتوان از طريق اين آزادي دروني به آزاديبيروني دست يافت.57 ب:حقوق سياسي - مدني (آزاديها و...) در نهجالبلاغه: يكي ديگر از ويژگيهاي جامعه سياسي مطلوب در نهجالبلاغه آنست كه آزاديهايسياسي - اجتماعي در آن برقرار باشد. آزادي از منظر امام (ع) امتيازي نيستكه رهبران سياسي به مردم بدهند معتقدند كه انسان آزاد آفريده شده و در تماممراحل زندگي خود آزاد است (در واقع، امام مباني حقوق بشر را حتي بسيار بهتراز شكل امروزي آن مطرح نموده است. نظريه دوتوكويل و آيزابرلين كه مطرحشد، در اين زمينه به نظريه امام نزديك ميشود). منظور امام(ع) از آزادي، آزادساختن شخصيت و روح افراد از قيد و بند و ضعف و زبوني است. در اين زمينه درنامه 31 ميفرمايد: "برده ديگري مباش كه خدا تو را آزاد آفريد."58 اين سخنتأييدي بر آزادي فكر و عمل انسان در جامعه است. حضرت راجع به آزادي مردمدر برابر حكومت در خطبه 208 ميفرمايد: "... من نميتوانم شما را به راهي كهدوست نداريد اجبار كنم."59 همچنين، ايشان، در زمينه حق آزادي بيان مردم درجامعه و برابري با حاكمان و لزوم پايبندي حكومت به اجراي اين حق، در خطبه 216 ميفرمايد: "پس با من چنانكه با پادشاهان سركش سخن ميگويند، حرف نزنيدو چنانكه از آدمهاي خشمگين كناره ميگيرند، دوري نجوئيد و با ظاهر سازي بامن رفتار نكنيد و گمان مبريد اگر حقي به من پيشنهاد دهيد بر من گران آيد يادر پي بزرگ نشان دادن خويشم، زيرا كسي كه شنيدن حق يا عرضه شدن عدالت براو مشكل باشد عمل كردن به آن براي او دشوارتر خواهد بود. پس، از گفتن حق يامشورت در عدالت خودداري نكنيد، زيرا خود را برتر از آن كه اشتباه كنم (نفيتفكر دگماتيسم براي حاكم) و از آن ايمن باشم نميدانم مگر آنكه خداوند مراحفظ فرمايد."60 امام (ع) ريشه حقوق سياسي - مدني را به حقوق الهي بازميگردانند و آن را به تلاش مردم و حاكم براي اصلاح يكديگر به معني عامكلمه راجع ميدانند كه اصلاح، رشد و توسعه همه جانبه جامعه را در پي دارد. ايشان در خطبه 216 ميگويند: "... و در ميان حقوق الهي بزرگترين حق، حق رهبربر مردم و حق مردم بر رهبر است. حق واجبي كه خداي سبحان بر هر دو گروهلازم شمرده و آن را عامل پايداري و پيوند ملت و رهبر و عزت دين قرارداد،پس رعيت اصلاح نميشود جز آنكه زمامداران اصلاح گرداند و زمامداران اصلاحنميشوند جز با درستكاري رعيت."62 راجع به حقوق سياسي- مدني متقابل مردمو دولتمردان، در خطبه 34 چنين آمده است "اي مردم مرا بر شما و شما را بر منحقي واجب شده است، حق شما بر من آن كه از خيرخواهي شما دريغ نورزم و بيتالمال را ميان شما عادلانه تقسيم كنم [حقوق اقتصادي برابر مردم] و شما راآموزش دهم [حقوق اجتماعي، فرهنگي مردم بر دولت] تا بي سواد و نادان نباشيد وشما را تربيت كنم كه راه و رسم زندگي را بدانيد. اما حق من بر شما ايناست كه به بيعت با من وفادار باشيد و در آشكار و نهان برايم خيرخواهي كنيد. هر گاه شما را فراخواندم اجابت نماييد و فرمان دادم اطاعت كنيد." از مجموعهمواضع امام (ع) در نهج البلاغه چنين استنباط ميشود كه امام به حداكثرحقوق سياسي - مدني معتقد بوده است. ايشان، ريشه اين امور را، حقوق وآزاديهاي الهي انسان و كرامت او ميداند و در اين مسير جامعه را هدايت ورهبري مينمايد. 6- احزاب سياسي: از اصول جامعه دمكراتيك و مردم سالاروجود احزاب سياسي است كه ميتوان آنرا مهمترين ركن دمكراسيهاي مدرنتلقي كرد، زيرا حزب، اساسيترين وسيله تبديل قدرت اجتماعي به قدرت سياسياست. اصل مشترك ديگري كه در دمكراسي و نهج البلاغه به چشم ميخورد، اهميتاحزاب سياسي است. البته امام (ع) اين اصل را نسبت به اصول ديگر دمكراسيكمتر تأييد ميكند. امام نيز احزاب را ميپذيرند ولي احزاب سياسي باطل وخلاف مصالح اسلام و مسلمانان را در جامعه طرد مينمايند. الف- احزابسياسي در دمكراسي: همانگونه كه اشاره شد، مهمترين ركن دمكراسي امروز، احزابسياسي هستند. اين احزاب، ميتوانند منافع خاص را به مصالح و منافع مليتبديل كنند. پس حزب دمكراسي را در قالب رقابت سياسي عملي ميكند. هدف حزبسياسي كسب قدرت است. احزاب كاركردهايي گوناگون دارند، از جمله آموزش نيرو،ارائه خط و مشي و برنامه توسط كانديداهاي خود و سهولت انتخابات برايجامعه و... . نقش احزاب، بسيج توده براي تحول سياسي جامعه و افزايش توانجامعه در حل بحرانها از طريق همگرايي، مشاركت و توزيع قدرت است. برخلافدولتهاي دمكراتيك، دولتهاي توتاليتر، احزاب سياسي را مخل وحدت و نوسازيكشور ميدانند. وقتي يك حزب حمايت اكثريت را كسب كند و بتواند استمرار بخشد،در كسب قدرت موفق شده است، در غير اين صورت، رقيب جاي او راميگيرد.63 ب - احزاب سياسي در نهج البلاغه: امام، به طور كلي اصل شورا ومشورت و استفاده از نظر فرهيختگان و انديشمندان را مي پذيرند و به اتحاد وائتلاف وحدت گونه ميان مردم، براي حمايت و كمك به اداره دولت و اصلاحآن اهميت ميدهند. بدينسان، ايشان اصل تشكل بر حول موازين شرعي - ديني راتأييد ميكنند. پيشتر و در بحث از حقوق سياسي - مدني اين نكته را توضيحداديم. البته امام همگان را به مبارزه با احزابي فرا ميخواند كه براساسباطل و مخالف با موازين شرع و مردم سالاري شكل گرفتهاند و در صدد براندازياين حكومت هستند. ايشان خود نيز در طول حكومت خود با سه حزب ناكثين، مارقينو قاسطين مبارزه كردند. حضرت در خطبه 3 و پس از بيان روز بيعت خود با انبوهمردم ميفرمايند: "مردم چون گلههاي انبوه گوسفند مرا در ميان گرفتند. اماآنگاه كه به پا خاستم و حكومت را در دست گرفتم، جمعي پيمان شكستند. [ناكثين، يعني اصحاب جمل، مانند طلحه و زبير] و گروهي از اطاعت من سرباز زدهاز دين خارج شدند [مارقين يا خوارج، به رهبري حر قوص پسر زهير كه جنگنهروان را شكل دادهاند] و برخي از اطاعت حق سر برتافتند [قاسطين، يعنيمعاويه و ياران او كه جنگ صفين را به امام تحميل كردند.]"64 حضرت، دربرخورد با اين احزاب سركش عليه حكومت منتخب مردم، در خطبه 75 ميفرمايد: "... من مارقين [از دين خارج شدگان] را با بحث وبرهان مغلوب ميكنم ودشمن ناكثين [پيمان شكنان] و ترديد دارندگان در اسلام ميباشم. شبهات را بايددر پرتو كتاب خدا، قرآن شناخت و بندگان خدا به آنچه در دل دارند، پاداشداده ميشوند."65 حضرت، اصل وجود احزاب را ميپذيرند و با احزابي كه از طريقمسالمتآميز در پي كسب قدرت هستند، از طريق مسالمتآميز برخورد ميكنند، امااحزابي را كه به صورت مسلحانه و قهرآميز (غيردمكراتيك) به دنبال قدرتميگردند، در سه جنگ جمل، نهروان و صفين سركوب مينمايند. 7- جامعهمدني: يكي ديگر از اصول دمكراسي، جامعه مدني، است كه نهادها و تشكلهايغيردولتي را شامل ميشود و نقش واسط ميان مردم و دولت را بازي ميكند. درواقع، خواستههاي حرفهاي، صنفي و گروهي مردم توسط اين نهاد، سازمانمييابد، به دولت منتقل ميشود و به صورت قانون در ميآيد از تعرض دولت بهحقوق شهروندان نيز جلوگيري ميشود. چنين نهادهايي در نهج البلاغه نيز موردتاييد قرار گرفته و به اهميت و حقوق آنها بها داده شده است. الف - جامعه مدني در دمكراسي: بعضي از انديشمندان سياسي، براين اعتقادند كهزمينههاي اجتماعي دمكراسي در صورت شكلگيري جامعه مدني است. جامعه مدنيمجموعهاي از سازمانها و نهادها و تشكيلات غيردولتي را شامل ميشود كه واسطهميان افراد و گروههاي اجتماعي از يكسو و حكومت از سوي ديگر است. به عبارتديگر ميتوان جامعه مدني را حوزهاي از روابط اجتماعي دانست كه فارغ ازدخالت قدرت سياسي دولت است و مجموعهاي از نهادها و موسسات و انجمنها،تشكلات خصوصي و مدني را شامل ميشود.66 جامعه داراي سه عرصه خصوصي، عموميو دولتي است. عرصه خصوصي، فرد و خانواده را در بر ميگيرد و عرصه عمومي بهگروههاي حرفهاي، شغلي، مذهبي، اجتماعي، سياسي و فرهنگي (مانند روزنامه، راديوو ديگر وسايل ارتباط جمعي و...) راجع است و عرصه دولتي نهادها و افراددولتي را شامل ميشود. جامعه مدني ميان اين سه عرصه، رابطه ايجاد ميكند. اما اهميت عرصه عمومي بيشتر است و بيش از سايرين با جامعه مدني قرابتدارد. جامعه بايد داراي تشكلهايي باشد كه بدون اتكا به دولت اداره ميشود. قدرت دولت تنها در اين صورت محدود ميشود.67 ب- جامعه معدني در نهجالبلاغه: حضرت علي در نهج البلاغه، از يك طرف با طرح مسئله لياقت و شايسته سالاريبراي اداره حكومت و نيز تخصصي و ضابطهمندي از طرف ديگر به جامعه مدنياشاره كردهاند. ايشان خود را لايقترين فرد براي حكومت به حساب ميآورد واز مردم نيز اعتراف ميگيرد و حتي بعد از حكومت از طرف دشمنان مطرح ميگرددكه شايستهترين و مناسبترين فرد براي تصدي حكومت، حضرت بودهاند. ايشان پساز رهبري مسأله را مطرح كرده و به تمام پستهاي مديريتي جامعه تسري داده. اين پستها، كارهاي تخصصي است و نياز به توان، خلاقيت، شايستگي و تخصص داردو نبايد به دست نااهل و يا فرد غير مربوط داده شود. منصب خلافت و حكومت رانيز بر اين معيار مبتني است. در نامه 59 ميفرمايد: "شگفتا آيا خلافت با رفاقتو خويشي هم ميشود." 68يعني رابطه خويشي نبايد جاي ضابطه قانون و صلاحيترا بگيرد. در زمينه تأييد و داراي حق بودن گروهها و تشكلهاي اجتماعي درنامه 53، خطاب به مالك اشتر چنين آمده است: "اي مالك بدان كه مردم ازگروههاي گوناگون ميباشند، از آن قشرها لشكريان خداو نويسندگان عمومي وخصوصي قضات دادگستر، كارگزاران عدل و نظم اجتماعي، جزيه دهندگان، پرداختكنندگان ماليات، تجار و بازرگانان، صاحبان صنعت و پيشه وران و نيز طبقهپايين جامعه يعني نيازمندان و مستمندان ميباشند كه براي هر يك خدا سهميمقرر داشته و مقدار واحب آن را در قرآن و سنت پيامبر (ص) تعيين كرده كهپيماني از طرف خداست و نگداري آن بر ما لازم است."69 بنابراين، با تأييدحضرت بر اين گروهها - كه امروزه در قالب اتحاديه و تشكلات به دفاع ازحقوق خود ميپردازند - امام(ع) در آن زمان جامعه مدني را نيز پذيرفته و ازحقوق مطرح در آن دفاع مينمودهاند.
نتيجهگيري با بررسي مبحثدمكراسي، كه همانا حكومت مردم بر مردم است، به جمع بندي ذيل ميرسيم: دمكراسي شكل و يا ظرف يك حكومت است كه به صورت قالب بدون رنگ، ميتواندمحتواهاي مختلفي براساس فرهنگها و تمدنها، در مناطق مختلف تاريخي - جغرافيايي بخود بگيرد. به عبارت ديگر، دمكراسي يا مردم سالاري، مباني واصولي دارد كه هر جامعه ميتواند با حفظ آنها، محتواي فرهنگي، سياسي،اجتماعي و مذهبي خاص خود را، در آن قالب درآورد. در نهج البلاغه امامعلي (ع)، مباني و اصول مردم سالاري، با محتواي ديني - الهي، در مواردي بهمراتب پيشرفتهتر و مترقيتر از دمكراسيهاي موجود غرب طرح شده است - اگرچهاين نظامها، در قرون اخير ظهور يافتهاند و بسياري از مباني خود را از همينمنبع و نمونه حكومتي مردم سالار ديني علوي اقتباس نمودهاند. اصول مردمسالاري، مانند قانونگرائي، برابري و مساوات دربرابر قانون، انتخابات آزادانه و عادلانه، مشاركت سياسي، حقوق سياسي مدني،احزاب سياسي و جامعه مدني در نهج البلاغه، به مراتب عميقتر و اصوليتر ازآنچه در دمكراسيهاي غرب مطرح است طرح شدهاند. در اين كتاب، با ظرافت ودقت بسيار بالا موارد آن اصول، تبيين و به صورت موشكافانه براي بقاء واستمرار يك حكومت خوب، به پيروان حضرتش توصيه گرديده است. امّا بيندمكراسيهاي غرب و حكومت مردم سالار ديني تفاوتهائي ريشهاي وجود دارد ازقبيل انسان محور يا خدا محور بودن، هدف و غايت نداشتن يا داشتن در حكومت،محدوديت در قالب قوانين انساني يا الهي... . حاصل كلام اينكه مردم سالاريديني مطرح در نهج البلاغه حداكثر مباني دمكراسي و مردم سالاري را دارابوده و در اصول نيز به مراتب پيشرفتهتر و توسعه سافتهتر است. نمونهعملي مردم سالاري امام علي (ع) به مدت پنج سال دوام يافته است. مبانياين حكومت، در نظرات الهي خلقت انسان ريشه داشت و با نيازهاي الهي - طبيعي خلقت مطابق بود، به همين دليل با بسياري از انتقادات و مشكلات وسوءاستفاده مردم سالاريهاي غير ديني امروز در جهان روبرو نبوده و نيست. هدفاز قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، ارايه مباني و اصول يك حكومت مردمسالار ديني است كه از الگوي عملي حكمت پيامبر (ص) و علي (ع) منبعث شدهباشد. البته تا پياده شدن دقيق اين اصول، هنوز راهي طولاني در پيشاست.
همان طور كه مي دانيد بخاطر زيبايي كه خداوند در زنان قرار داده است زن بايد در راه رفتن- سخن گفتن، نگاه كردن خود دقت كند زيرا همين نگاههاي به ظاهر ساده مرد به زن يا متقابلا زن به مرد باعث حوادث ناگواري مي شود. به عنوان مثال در سال 1962 در نيويورك بر اثر چشم چراني 2766 تصادف اتومبيل رخ داد در اثر چشم چراني 60 در صد از ازدواجها مبدل به طلاق و جدايي و 5000 پرونده به نزاع و قتل بسته شد در ايران خودمان نظير اين مسئله وجود دارد كه فقط به خاطر عدم رعايت حجاب كه اگر زن رعايت كن چنين اتفاقاتي هرگز رخ نخواهد داد. علت بالا رفتن طلاق و قتل فقط بخاطر عدم رعايت حجاب از سوي زنان ودختران ما مي باشد.
اگر زنان حجاب نداشته باشند باعث بوجود آمدن روابط نامشروع و آلوده شدن نسل و كورتاژ و سقط جنين و فرزندان نامشروع مي شود كه عدم رعايت عفت و پوشش اسلامي اين آثار شومي را در بر دارد و روز به روز در دنيا رو به افزايش است.
امام صادق (ع) فرموده اند: فرزنداني كه زا زنا بوجود مي آيند متمايل به گناه و تحقير نمودن به دين و بد رفتاري با مردم را دارند.
و هم چنين سخن قرآن در سوره بقره آيه 204 چنين استفاده مي شود كه بزرگترين فساد و در زمين كار منافقين است فساد در حو؟ و نسل است كه بايد شديدا جلوگيري كرد حجاب اسلامي نقش مهمي در حفظ نسل و تامين پاكي نسل آينده دارد.
زيدي نيست كه مقدس ترين پيوند زنا شوئي و تشكيل خانواده است براي پايداري و استواري اين كانون و پيوند اموري لازم است ك مهمترين آن موضوع عفت خانوادگي است كه اگ زن لذتهاي جنسي خود را از محيط خانواده بيرون نبرد و طبق دستورات دقيق اسلام در نگهداري خانه و شوهر كوشيد مسلما محيط خانه را به يك محيط سالم و پاك و آرام بخش در خواهد آورد ولي بانويي كه رعايت حجاب نكند و لذتهاي جنسي را به بيرون خانه بكشاند چنين زني توعا هوسي خواهد شده و بطور خود آگاه و ناخواه آگاه عاملي براي پاشيدگي وتيرگي كانون خانواده مي شود ناسازگاريهايي كه بين زن و شوهر بوجود مي آيد اكثرا به خاطر آن است كه زن حفظ حجاب و عفت نكرده و در بيرون خانه چشم كسي به او افتاده و او هم فريفته و دلباخته گشته و كم كم از شوهرش سرد شده و باعث آزار شوهر گرديده تا طلاقش دهد از اين رو براي حفظ و پايداري كانون خانواده و بوجود آوردن محيط سالم در خانوداه و فرزندان پاك لازم است عفت رعايت شود بايد اين مطالب را هيچگاه فراموش نكرد كه امنيت ناموسي بزرگترين و ضروري ترين امنيتي است كه در جهان بايد باشد و مسلما رعايت پوشش و حجاب عامل قوي و سازنده براي ايجاد و حفظ اين اينست خواهد بود.
از خانواده مي گذريم و به اجتماع مي نگريم مي بينيم پايداري واستحكام اجتماع نيز بستگي به حفظ عفت و حجاب دارد چه آنكه اجتماع از خانواده ها تشكيل مي شود مهم ترين گروه اجتماع را جوانان تشكيل مي دهند اگر در برابر ديده هاي جوانان متاظر شهت انگيز باشد ؟ ترديد همين متاظر عاملي قوي براي سوق دادن جوانان به سوي فساد خواهند بود كه نيروي فعال اجتماع وجوانان در راههاي باطل ولغو صرف گردد و سرانجام به كار و فعاليت و پيشرفت و اقتصاد و اخلات اجتماع ضربه سختي وارد خواهد آمد و لازمه اين ضربه فرورفتگي و پاشيدگي و تزلزل اجتماعي خواهد شد.
مساله مهمي كه در راستاي فلسفه حجاب نبايد آناز نظر دور داشت بلكه بايد به آن به عنوان يك اصل اساسي نگريست نقش موثر و حركت آخرين حجاب در ايجاد انقلابات است چرا كه بي حجابي زن و عدم رعايت موازين حجاب كه گاهي به سكس و بي بند و باري كشانده مي شود.
مهمترين ضربه را به نيروي مقاومت زن و جوانان و محيط وارد مي آورد و استعداد و نيروهيا معنوي مردم جامعه را به هدر مي دهد از اين رو در انقلابات جهان بخصوص در انقلاب عظيم اسلامي ايران به رهبري امام خميني به تجربه ثابت گرديد كه پوشش و ججاب زن چون خون شهيدان جوش و خروش خاص و به انقلاب داده بود و به خوبي روشن شد كه نه تنها حجاب دست و پاگير نيست بلكه يك نوع لباس رزم است و زن را كه بايد نقش اساسي در تكوين جامعه داشته باشد از عروسكي زيستن بيرون آورده و او را مدير و مدبر و آماده سازي بجاي اينكه مد پست و آر نيست و زندگي پوچ غربي داشته باشد. بر همين اساس شعارهاي زير سر زباها آمده و در تابلوهاي انقلاب به صورت برجسته نقش بست اي خواهر! حجاب تو هم چون خون شهيد است انقلاب را با حجاب خود هم چنين خون شهيد پاس دار
شما بانوان در ايران ثابت كرديد كه در پيشاپيش اين نهضت قدم برداشتيد شما همه بزرگي در نهضت اسلامي ما داريد شما در آتيه براي مملكت ما پشتوانه هستيد شمادر تحصيل كوشش كنيد كه براي فضائل اخلاقي و فضائل اعمالي مجهز شويد دامان شما يك مدرسه است كه در آن بايد جوانان بزرگ تربيت بشود.
علي (ع) در يكي از سخنان پرمغز خود در مورد حفظ كانون خانواده به امام حسن گويد: به زن خانواده بيشتر از اندازه شانش آزادي مده زيرا رعايت اندازه براي زن مفيدتر براي فكرش سالمتر براي زيبائيش بادوامتر خواهد بود چه آنكه زن ريحانه است نه قهرمانه و در عين حال مواظب باش كه به شخصيت او متر به ؟ يعني نهاو را محروم كن و نه اجازه آزادي بيش از حد به او بده از اين عبارت استفاده مي شود كه آزادي مي توان بيش از حدود و حصار عفاف به زن علاوه بر حفظ خانواده و اجتماعي براي خود زن نيز مفيد ولازم خواهد بود چه آنكه رعايت عفت و حجاب او را از مزاحمت افراد سبكسر حفظ كرده و از سقوط و انحراف نجات مي بخشد
اي پيامبر به زنان با ايمان بگو ديدگان خود را از گناه به نامحرم فرو خوابانند و دامن عفت خود را حفظ كنند زينت و آرايش خود را بر آنكه آشكار مي شود بر بيگانه آشكار سازند.
بايد دختران و زنان بوسيله چادر و مقنعه سينه و گردن خود را بپوشانند
اي پيامبر به زنان و دختران خود به زنان مومن بگو نه خويشتن را به چادر و غبار قرو پوشند كه اين كار بخاطر آنكه به عفت شناخته شوند و كسي متعرض آنها نشوند براي آنان بسيار بهتر است.
گاهي اوقات بعضي از بانوان بدون توجه به عاقبت موضوع، بطور شرم آوري در اجتماع ظاهر شده، و يك هشت مردم عفريت صفت از راه چشم چراني و عشق بازي با آنان بهوس داني مي پردازنده و در اين عمل ناشايست خود كلمه (آزادي) را برخ مي كشد در صورتيكه براي آزادي هم حدود معين است. نه اينكه آزادي وسيله براي نيل به هدفهاي ديگري باشد!!
ولي جوان عاقبت انديش هرگز نبايد چنين زناني را شريك زندگي خود قرار دهند اگر چه هم در اين كار پافشاري كنند…
زيرا ديگر همسري كه از هر نظر پاك و آلوده نباشد ؟
اين زنان همچون لقمه مبتذلي كه ؟ كه تهي از هر گونه شايستگي بوده و اطمينان مرد را نسبت به خود نشان متزلزل مي سازند چه اينكه اين زنان ديگر به خود جنبه همگاني گرفته اند!! آخر جوان نگون بخت چگونه مي تواند از صميم دلش از اين وصلت خشنود باشد براي اينكه دوست مي دارد همسرش فقط زن او باشد همانطوريكه زن دوست مي دارد كه مرد انحصارا در اختيار او باشد و از طرفي وجدان اخلاقي هم كه عامل ارزنده و حيات بخش در سرنوشت بشر مي باشد بر افكار وي فشار آورده و پيوسته از رنج وناراحتي بسر خواهد برد.
گاهي بنام آزادي وتمدن زنان را فريب مي دهند و گاهي هم به اين كلمات نامهائي از قبيل فرهنگ و علم و پيشرفت اضافه مي كنند… و با كمال تاسف زنان هم فريب چنين اسم ها را خورده و بدون تامل حجاب خود را كنار گذاشته و در اجتماع حاضر مي شوند همان اجتماعيكه مطلوب مردان است و از آن بزندگي اجتماعي تعبير مي كنند ولي با نظر دقيق كه نگاه كنيم جز عرصه شهوات چينه ديگري نيست، و گر نه كدام يك از مزاياي اجتماعي با مراعات حقوقي كه اسلام براي زن در نظر گرفته در زير حجاب از بين رفته است. غافل از اينكه اين هوس مردان بسيار زود گذر و تا وقتي است كه زنان طراوت و شادابي خود را از دست ندهند و با يك نگاه از مردان دلربائي نمايند و براي زنان هم همچون مردان احساس جنسي هست ولي امتيازي كه زنان دارند اين با پوشش از حيا آميخته شده كه همان حجاب فطري است آري، اين كلمات خوش آيند زنان است. .و آنان را فريب مي دهند ولي سرانجام چه خواهد شد معلوم نيست!؟
سپس پس از اينكه خوب زنان را فريختده همچون وحشي از او فرار مي كنند و يا مانند شيطان كه به انسان گفت كه كافر شود بدان تامل پذيرفت. وقتيكه كافر شد گفت من از تو بيزارم چون از پروردگار جهانيان مي ترسم[1]
از دير باز اجتماعات بشري درباره زن قضاوت عادلانه نداشته چه اينكه به اندازئيكه زنان را محكوم مي كنند مرادان را محكوم نكرده است.
آري اينست منطق غريزه جنسي، غريزه اينكه وجداني دارد نه وفائي، نه ثباتي دارد و نه دوامي چه اينكه فرديكه محكوم احساس جنسي است ناگزير خود را در دو حالت متضاد مي يابد حالت حيواني، كه انسان را به آزادي مطلق و اميد ؟ كه در نيل بهدفي از هر راه نامشروع و ناپسنده اي اقدام مي كند، و اين حالت انگيزه دست يافتن بزنان از راه مكرو خدعه مي باشد، و حالت رايدئولوژي، كه انسان موازين اخلاقي را وجدان مي كند ولي متاسفانه همواره اين حالت بعد از ارتكاب خلاف بانسان دست مي دهد.
و همچنين مشكلات كه جوانان را در امر ازدواج دچار ترديد نموده ؟! او آنچه گفته شد قسمتي از اين مشكلات را بازگو مي كند.
جوان تحصيل كرده ازدواج نمي كنند چون نوعا زنانيكه با حجاب هستند از نعمت سواد محرومند و او نمي خواهد همسرش بيسواد باشد و زنان بي حجاب هم شايسته ازدواج نيستند، پس بدينسان مي بينيم جوان دختري را كه از هر نظر جوابگوي خواسته هاي وي باشد پيدا نمي كند و در بن بست عجيبي قرار مي گيرد و اگر فردي بي ايمان، باشد نيروي جنسي خود را در راههاي غير مشروع مصرف مي نمايد.
و اگر فردي باشد كه باصول اخلاقي و ديني اعتقاد دارد همواره بايد خواسته هاي جنسي را در خود خفه نموده و دچار اعصابي دگرگون كه سلامتي وي را تهديد مي كند باشد و يا اينكه تن باازواجي مي دهد كه بر مبناي رضايت و محبت استوار نيست و همين اضطرابهاي رومي است كه بالاخره (بحكم نظام خلقت بعنوان ميراث!! به نوزادان مي رسد و اين همان جنايت بس بزرگي كه دانسته و يا نادانسته بر يك نسل معصوم و بيگناه انجام مي شود.
اي پيامبر گرامي بمومنان بگو كه چشمهاي) خود را به هنگام ملاقات با زنان، به پايين افكند) (و شرمگاه خودشان را ستر نمايند زيرا چنين عملي) (موجب پاكي بيشتر خواهد بود و همانا خداوند از آنچه) (عمل مي كنند آگاه است و نيز به زنان مي مومنه بگو (چشمهايشان را فرو افكنند و شرمگاه خود را محفوظ) داشته و زينت خود را ظاهر نگردانند مگر آن مقداري (صورت و دستها) ظاهر مي شود، و گردنهايشانرا) با پوسش سر بپوشانند و زينتهاي خود را ظاهر نكنند (مگر بر همسران و پدران و پدر همسر و پسرانشان و) (پسر شوهر و برادرها و پسر برادر و پسر خواهر و بر) (زنهاي مومنه و بر بنده هاي خود و ملازمان مرديكه (داراي احساس شهوت نيستند. (ماند پيران) و بچه هايي) ( كه قوه تميز ندارند.و زنان مومنه بايد آهسته قدم بردارند تا زينتهايشان (كه در اثر تند رفتن بهم مي خورد) و موجب توجه مردان مي شود) ظاهر نگردد ( و از لغزشهاي خود) همگي به خداي متعال توبه كنيد اي (گروه مومنان تا رستگار شويد.)
(سوره مومنون 30 و 31)
اين فرمان صريح قرآن درباره حجاب است و نبايد هيچ مسلماني در خضوع و پيروي كردن به اين كتاب آسماني ترديدي داشته باشد، و اين همان پاكيزگي روح و اجتماع و اصلاح روابط فردي و اجتماعي است كه ساحت قدس ربوبي تضمين فرموده، تضميني كه در هيچ وقت و در هيچ حالي تغيير پذير نيست.
آري! بموجب همين فرمان خداوند متعال هنگامي كه انسان را براي خلاف و جانشيني در زمين و بكرامت خود اختصاصا داد، اين چنين اجتماع پاك و پاكيزه كه در آيه شريفه ياد شده براي بشريت اراده فرموده، براي آنان دين مقرر داشته و به نعمت عقل و معرفت و علم بر ساير مخلوقات امتياز داده، اين صفات اجتماعي است كه خواسته الهي است، اجتماعي كه شالوده اش بر عدل و برادري و تساوي در حقوق استوار است، اجتماعيكه همواره آثار سعادت در سيماي آن مشهود و افراد آن جامعه در پيروزي حق و در ترغيب اعمال نيك يكدل و يك جان بپا خيزند، اجتماعيكه در آن ناله مظلومي و شكايت محرومي شنيده نمي شود، اجتماعي كه جديت و حقيقت و نيل بترقي هدف آن و پيوسته از هرزگي و خيال پردازي و خيال پردازي و پست گرائي گريزان هستند.
اجتماع سالم و پاك آن اجتماعي است كه همواره چشمهاي خائنانه و اسباب فتنه و شهوت در آن محكوم شود. و هدف از اين فرمان آسماني و روايات ديگري كه در اين باب است، جز احتياط و عاقبت انديشي نسبت به حدود اجتماع اسلامي كه از هر گونه فسادي مصون باشد چيز ديگري نيست..
دين الهي، با ترغيب صحيح فكر مرد و زن مسلمان را در سطحي قرار مي دهيد كه فقط هدف آنان رفع علاقه جنسي نباشد، و نميگذارد دلباختگي در امور جنسي آنرا بانحطاط اخلاقي بكشاند، و چنان افكار را آماده مي سازد كه حتي از خاطره شان اين هدف پست خطور نكند. نصف اجتماع بشريت را زنان تشكيل مي دهند، پس بنابراين مرگ بر ملتي! كه انگيزه همبستگي آنان چنين هدف كثيفي باشد و شهوت پرستي بر افراد آن جامعه رخنه كند، زيرا ديگري جنين ملتي از فرط بدبختي دچار دگرگوني و تكاپو در جهت بي هدفي! و اعصابي كوفته و سستي اراده، و از دست دادن تعادل فكري مي شود.
نخستين نگاه خائنانه انگيزه بر انگيختن شهوت و پايه فته را مي ريزد، زمينه براي انحراف فراهم مي شود پس ناگزير بايد اسلام در تربيت اجتماعي احتياط را مراعات كند زيرا تنها راه جلوگيري از فتنه همان است كه از سر چشمه بسته شود.
(قتل للمومنين يغضوا من ابصارهم… و قل للمومنات يغضضن من ابصارهن…
بمردان و زنان امر مي كند كه بايد از وسيله فتنه و فساد جلوگيري كرد، و نخست بمرد كه بيشتر تحت تاثير مسئله جنسي قرار مي گيرد آغاز مي كند. زيرا شدت شرم و حياي زن مانع مي شود كه در اين مسئله ابتدا كند و نيز اگر مردان به اراده خود تسلط داشته و چشم پوشي كنند ديگر موردي براي جلوه زنان باقي نمي ماند زيرا هدف زنان از آرايش و خودنمايي جلب توجه مردان است و بس.
نخست مردان را از نگاه حرام باز مي دارد، سپس زنان را هم با خطاب جديدي امر مي كند، با وصف اينكه با يك خطاب غرض ايفا مي شد همانطوريكه در غالب احكام مردان و زنان مشتركا مورد خطاب قرار مي گيرند ولي چون اين فرمان، مسئله حفظ و صيانت و موجب تنظيم علاقه هائي است كه در قلبها سايه مي افكند و بازتاب در اعمال فردي و اجتماعي و در نسل آينده ظاهر مي شود بدين رو بصراحت و تاكيد بيشتري نياز دارد تا از هر گونه تاويل و سهل انگاري محفوظ باشد، نخست هر دو دسته در جداگانه و بعد بظور اجتماع امر مي كند و از عواقب خطرناك آن بر حذر مي دارد.
اين قدم اول احتياط و ما فرض مي كنيم مردها و زنها مراعات اين قانون را نموده و از نگاه كردن چشم پوشي كردند، آيا همين در جلوگيري از فساد و تكامل شرافت مرد و زن كفايت مي كند؟
ولي در نگاه هائيكه از انسان بدون توجه و قصد انجام مي شود چه بايد كرد؟ زيرا خود اين نگاه مقدمه نگاههاي بعدي و فراهم نمودن مراحل پس از نگاه است و اين مشكل با مسئله چشم پوشي حل نمي شود، و از طرفي هم خود بروز زينت و دلربائي هم سهم بسزائي در جلب توجه و بيداري غريزه و بالاخره فساد دارد، و فطرت انسان هم همچنانكه بطرف فساد رانده مي شود بسوي سعادت و ترقي هم مي رود، به بدبختي مي گرايد همانطوريكه بهدايت گرايش پيدا مي كند، پس بنابراين چه چيزي بجز حجاب از لغزش جلوگيري مي تواند بكند؟ همان حجابيكه زنان مسلمان بدون آن در اجتماع ظاهر نمي شوند.
در آيه شريفه مقدار صورت و دستها را استثنا مي فرمايد، و آن در صورتي است كه با زينت توجه ديگران را جلب نكنند و اما اگر زينتي باشد كه مورد توجه گردد مانند ساير اعضا بايد پوشيده شود.
بعد مي فرمايد:
(ليضربن بخمرهن علي جيوبهن)
خمار در لغت عرب بمعناي پوششي است ه سر زن با آن پوشانده مي شود، و جيب هم چاك لباس سينه است و مفهوم آيه شريفه عبارت از اينست كه زنان سينه خود را با پوشش سر بپوشانند بطوريكه از نظر هر بيننده مستور شود، و حتي بگو مگوها و يا ايما و اشاره در صورتيكه موجب بر انگيختن شهوت باشد بايد جلوگيري گردد، و نيز بايد آهسته قدم بردارد تا زينت هايشان معلوم نشود، زيرا درست است كه اين مسائل نخست در نظر بي اهميت تلقي مي شود ولي خطر در مراحل بعدي است كه دائره ايما و اشاره توسعه پيدا نموده و اندك اندك بجائي ميرسد كه نمي توان كنترل كرد. به ويژه اين كه غريزه جنسي با و هم و پندار تقويت مي شود.
بدينسان جامعيت دين اسلام معلوم مي شود كه تا چه اندازه با نكته بيني اين فرمان را صادر فرموده و مسئله مورد هيچگونه كوتاهي نيست چه اينكه از سر تا پا فتنه ميافرينند، بدينرو با دقت تمام حجاب را براي زن قرار داد كه از عواقب بيمناك آن محفوظ باشد. و نيز تقاضا مي شود آيه شريفه را دوباره قرائت فرمايد به ببند چطور حكم حجاب از محرم ها و افرادي كه در پيرامون آنان فتنه توليد نمي شود رفع شده است.
طرفداران بي حجابي و اختلاط زنان با مردان دليل كه براي خود مي آورند بسيار خنده آور است مي گويند:
اختلاط بين دو جنس زن و مرد و در هم شكستن قيودي كه جز رنج و مشقت نتيجه اي ندارد موجب مي شود كه تحول سالمي!! ايجاد شود زيرا زن و مرد در سايه اين اصلاح از هر گونه لغزشي محفوظ خواند بود.
اين دليلي است كه بر گفته خود مي آوردند، ملاحظه فرمائيد كه چگونه با طرح خاصي دليل را مسلم جلوه مي دهند آيا مي توانيد درست اين دليل را تجزيه و تحليل نموده و رد نمائيد؟
اگر بخواهيد درست واقعيت اين دليل روشن شود با طرح مثالي ارزيابي مي كنيم: در مقابله يك فرد گرسنه و شكم پرستي سفره رنگين بگذاريد كه غذاهاي گوناگوني داشته و سپيس او را واگذاريد كه ساعتي يك يك بشقابها و عطر غذاهاي مطبوع را بابررسي انواع غذا و شماره ميوه ها بدون آنكه به آنها دست بزند فقط نگاه كند، پس از اينكه خوب نگاه كرد سوال كنيد باز احساس گرسنگي مي كني؟ مگر چشمها از ديدن و مشام از بوي عطر و مغز از تصوير غذاها سير نشد و چرا گرسنگي شما باقي است!؟
بديهي است چنين سوالي خنده آور است زيرا لذت چشم با نگاههاي شهوت انگيز، و لذت گوش از غنج و و دلال ها و لذات حواس ديگر با حركات ديگر همه اينها لهيب جنسي را در انسان اي سروران گرامي!! خاموش مي كند، و اين موضوع چنان روشن است كه نيازي باستدلال ندارد.
درست است كه راههاي نيل به لذت جنسي متنوع و اسلوبهاي مختلفي دارد و خود اجتماع بازن و نگاه شهوت انگيز و شنيدن سخنان دلنشين وي هم از راههائ كه از التهاب غريزه مي كاهد ولي بر خوانندگان محترم اين امر روشن است كه هدف اصلي غير از اين مقدمات است، و نيز خوانندگان محترم بهتر مي دانند كه تا وقتي كميابي نهائي جنسي حاصل نشود هر مقدمه بيمورد است و بطور كلي اين مقدمات كوچك جنبه تحريكي دارد كه هر قدر اجتماع تكرار و معاشقه تنوع داشته باشد بيشتر غريزه وي تحريك شده و بالاخره موضوع را به مرحله اي مي رساند كه پيوسته در رنج يك نوع حالت طلب بسر مي برد.
پس اين تحول سالم.. در چه وقتي است!؟
اين سروران! چنين مي پندارند كه نيروي جنسي در محدوديتي است كه با سخن گفتن و معاشقه از فشار آن كاسته مي شود ولي واقعيت غير از آن چيزيست كه آنان مي پندارند، زيرا غريزه جنسي بدون اندك سستي همواره در التهاب و انگيزه تراوش غده هاي جنسي است و هيچگونه آرامش پيدا نمي كند مگر در صورت اجابت كامل و اگر آرامش هم پيدا شود موقتي است و بزودي با هر چه نيروي تمامتر بروز مي كند و پس بر خلاف تصور آنان نيروي جنسي چنان قوي است كه انسان را از هر گونه جلوگيري عاجز و به اراده و اعصاب وي مسلط مي شود و اين واقعيتي است كه قابل هيچگونه ترديدي نيست.
در كتابي كه بعضي از استادها نوشته است، از دست ما شرقيها كه بموازين اخلاقي و ملي احترام خاصي قائل و در حفظ آن كوشا هستيم شكوه مي كند و بضعف و حالات غير عادي كه در نتيجه خود و داشتن باين قيود اخلاقي دامنگير فرد مي شود اشاره مي كند گويي فقط معنويات به ما شرقيها اختصاص دارد، و فقط ما هستيم كه در مقابل اين معنويات احساس مسئوليت مي كنيمو اين احساس وظيفه تمام بشريت نيست، و شايد نظر استاد بر اينست كه اصول با ارزش اخلاقي از اوهامي است كه شرقيها ابتكار كرده، و اينگونه مشقتها را بر خود هموار مي دارند!
در اين كتاب داستان كوتاهي خواندم كه استاد مي خواهد با طرح اين قصه آزادي وسيع و تحول سالمي كه خواسته آنها است اثبات كند،
قصه عبارت از مجلس رقصي است كه در امريكا و يا اروپا برگزار بوده (ناچار آقاي دكتر براي اخذ دكترا با آنجا مسافرت نموده بودند) مي گويد: ديدم رقاصه ها دفعتا بدون كوچكترين پوششي برهنه در صحنه نمايش ظاهر شدند، و اين برخورد عجيب! صدمه بزرگي بر وي وارد مي كند ولي مع الوصف استاد در مليت خود باقيو همچنان اصول اخلاقي را احترام و تقديس مي كند، و نيز اضافه مي كند: اين صدمه روحي بيشتر از چند لحظه اي طول نكشيد و از بين رفت، دقت فرماييد، كه اين جناب دكتر چقدر با شيوه ماهرانه اي كه مجهزتر از هر وسائل طبي است بنابودي روحهاي سالم مي پردازد، آخر چگونه صدمه روحي بيشتر از چند لحظه طول نكشيد و هر اثر سوي كه داشت از نفس استاد زايل شد!؟
و اصلا توضيح نداده چطور عمل اين تطهير سريع انجام شده، و چگونه در عرض چند دقيقه تحول سالم پديد گشت؟ و چرا جناب دكتر با قاطعيت بدون هيچ ملاحظه اي اين موضوع را روشن نكرده كه بچه علت چنين تطهير سريع و سالم را در اين سامان ميان خواهران وطني آرزو دارند؟
عده اي چنين مي پندارند اصول با ارزش اخلاقي و ملي جامعه اي عبارت از محصول عادت و صفات گروهي است كه در طول يك قرن و يا قرنهاي متمادي بروز كند مي باشد. روي همين جهت اصول اخلاقي و ملي را عبارت از يكدسته تقليدهاي اجتماعي مي دانند، و از طرفي هم بديهي است كه اساس تقليد اجتماعي ثبات و دوامي ندارد و با تغيير مسير زندگي اجتماعي ملتي همان اصول اخلاقي هم تغيير خواهد پذيرفت، و از بهترين وسائل تغيير جهت ديد اجتماع در نظر اين روشنفكران انتشار و سوق جامعه به شهوت پرستي است كه در اين موقع اصول اخلاقي محكوم بزوال و جاي خود را با اصولي كه هم آهنگ با هدف آنان است مبدل مي سازد.
در بي اساس بودن اين طرز تفكر همين بس كه تقليد و اصول اختلافي را بطور ننگ آميزي بهم آميخته اند زيرا اصول با ارزش اخلاقي عبارت از صفات پاكي است كه از موازين فطري سرچشمه مي گيرد و سپس با مرور تكامل يافته تا جائيكه بر محله يقين مي رسد،
روي همين جهت است اصول با ارزش اخلاقي تغيير ناپذير و يا همچون امور ثابتي دير به زوال مي گرايد گر چه در ريشه موازين اخلاق دانشمندان اختلاف دارند. ولي در نتيجه مخالف همديگر نبوده و با اصول اخلاقي اعتراف دارند مخصوصا صفات بارزي كه مورد ترديدي نيست، ولي تقليد عبارت از يك رشته اعمال و يا صفاتي است كه در ميان اجتماع پديد شده و به تمام افراد سرايت مي كند تا اندازه ئيكه جنبه همگاني پيدا نموده، و توده اجتماع در حفظ و حراست و اجراي آن مي كوشد، انگيزه تقليد گاهي جز خيال چيز ديگري نيست و گاهي انديشه صحيحي از انديشه ها است، و گاهي اصول اخلاقي و با دين حقي از اديان و يا مخلوطي از حق و باطل و يا درست و نادرست مي باشد.
در هر صورت مثلا دروغ از اصول اخلاقي نيست و هرگز نبايد چنين انتظاري داشت كه روزگاري دروغ از موازين اخلاق بشمار آيد، اگرچه در اجتماع دروغ شايع و قبح آن از بين برود و بلكه اگر چه در اجتماع پندار اين دسته هم شيوع پيدا كند كه: واداشتن انسان براستي انگيزه اش از ضعف سر چشمه مي گيرد، شهوت پرستي و شهوت راني هيچوقت از اصول اخلاقي انسان نيست و هرگز در محور آن داخل نمي شود اگر چه شهوت به رگ و ريشه اجتماع سرايت نمايد و وسائل آن را فراوان نموده و بنام فكر عالي و علم بر اجتماع را از اصول انسان بشمار آورد، اگر چه يك مشت افراد بي مايه تحسين نموده، و با زيور آزادي و تمدن و فلسفه بافي آنرا زينت دهند!
شعارهاي زير سر زباها آمده و در تابلوهاي انقلاب به صورت برجسته نقش بست اي خواهر! حجاب تو هم چون خون شهيد است انقلاب را با حجاب خود هم چنين خون شهيد پاس دار
( سخن رهبر كبير انقلاب امام خميني در مورد حجاب)
شما بانوان در ايران ثابت كرديد كه در پيشاپيش اين نهضت قدم برداشتيد شما همه بزرگي در نهضت اسلامي ما داريد شما در آتيه براي مملكت ما پشتوانه هستيد شمادر تحصيل كوشش كنيد كه براي فضائل اخلاقي و فضائل اعمالي مجهز شويد دامان شما يك مدرسه است كه در آن بايد جوانان بزرگ تربيت بشود.
(رعايت مرز آزاديزن)
علي (ع) در يكي از سخنان پرمغز خود در مورد حفظ كانون خانواده به امام حسن گويد: به زن خانواده بيشتر از اندازه شانش آزادي مده زيرا رعايت اندازه براي زن مفيدتر براي فكرش سالمتر براي زيبائيش بادوامتر خواهد بود چه آنكه زن ريحانه است نه قهرمانه و در عين حال مواظب باش كه به شخصيت او متر به ؟ يعني نهاو را محروم كن و نه اجازه آزادي بيش از حد به او بده از اين عبارت استفاده مي شود كه آزادي مي توان بيش از حدود و حصار عفاف به زن علاوه بر حفظ خانواده و اجتماعي براي خود زن نيز مفيد ولازم خواهد بود چه آنكه رعايت عفت و حجاب او را از مزاحمت افراد سبكسر حفظ كرده و از سقوط و انحراف نجات مي بخشد
(دشمن قرآن در مورد فلسفه وجوب حجاب آيه 30 سوره تور)
اي پيامبر به زنان با ايمان بگو ديدگان خود را از گناه به نامحرم فرو خوابانند و دامن عفت خود را حفظ كنند زينت و آرايش خود را بر آنكه آشكار مي شود بر بيگانه آشكار سازند.
بايد دختران و زنان بوسيله چادر و مقنعه سينه و گردن خود را بپوشانند
(سخن قرآن در مورد وجوب حجاب سوره احزاب آيه 58)
اي پيامبر به زنان و دختران خود به زنان مومن بگو نه خويشتن را به چادر و غبار قرو پوشند كه اين كار بخاطر آنكه به عفت شناخته شوند و كسي متعرض آنها نشوند براي آنان بسيار بهتر است.
(حديث از فاطمه زهرا (ع) در مورد وجوب حجاب)
صلاح زنان در آن است كه مردان بيگانه را نبينند و مردان بيگانه هم آنها را نبينند.
(وصيت اما حسين (ع) به خواهرش زينب (ع) در مورد حجاب)چ
حضرت امام حسين (ع) در لحظهشهادت به خواهرش زينب (ع) فرمودند خواهرم مبادا بعد از شهادت نامحرم تو را ببيند مواظب حجاب خود باش
(سخن قرآن در مورد فلسفه وجوب حجاب سوره قصص آيه 25)
دختران حضرت شعيب در كوچه با حيا راه مي رفتند.
خداوند سفارش مي كند كه زنان مومن بايد با ناز و كرشمه حرف نزنند تا بازيچه دست افراد هوس باز و مريض هستند نشوند
(حديث از پيامبر اكرم (ص) بدترين زنان به كساني هستند)
1-آن زني كه در ميان خاندانش ذليل و خوار است.
2-زني نسبت به شوهرش- سركش و مغرور است.
3-ناز است
4-از كار زشت باكي ندارد
5-هنگامي كه شوهرش غايب شود حجاب خود را حفظ نمي كند ولي در حضور شوهرش رعايت حجاب مي كند.
مشكل ازدواج
گاهي اوقات بعضي از بانوان بدون توجه به عاقبت موضوع, بطور شرم آوري در اجتماع ظاهر شده, و يك هشت مردم عفريت صفت از راه چشم چراني و عشق بازي با آنان بهوس داني مي پردازنده و در اين عمل ناشايست خود كلمه (آزادي) را برخ مي كشد در صورتيكه براي آزادي هم حدود معين است. نه اينكه آزادي وسيله براي نيل به هدفهاي ديگري باشد!!
ولي جوان عاقبت انديش هرگز نبايد چنين زناني را شريك زندگي خود قرار دهند اگر چه هم در اين كار پافشاري كنند…
زيرا ديگر همسري كه از هر نظر پاك و آلوده نباشد ؟
اين زنان همچون لقمه مبتذلي كه ؟ كه تهي از هر گونه شايستگي بوده و اطمينان مرد را نسبت به خود نشان متزلزل مي سازند چه اينكه اين زنان ديگر به خود جنبه همگاني گرفته اند!! آخر جوان نگون بخت چگونه مي تواند از صميم دلش از اين وصلت خشنود باشد براي اينكه دوست مي دارد همسرش فقط زن او باشد همانطوريكه زن دوست مي دارد كه مرد انحصارا در اختيار او باشد و از طرفي وجدان اخلاقي هم كه عامل ارزنده و حيات بخش در سرنوشت بشر مي باشد بر افكار وي فشار آورده و پيوسته از رنج وناراحتي بسر خواهد برد.
گاهي بنام آزادي وتمدن زنان را فريب مي دهند و گاهي هم به اين كلمات نامهائي از قبيل فرهنگ و علم و پيشرفت اضافه مي كنند… و با كمال تاسف زنان هم فريب چنين اسم ها را خورده و بدون تامل حجاب خود را كنار گذاشته و در اجتماع حاضر مي شوند همان اجتماعيكه مطلوب مردان است و از آن بزندگي اجتماعي تعبير مي كنند ولي با نظر دقيق كه نگاه كنيم جز عرصه شهوات چينه ديگري نيست, و گر نه كدام يك از مزاياي اجتماعي با مراعات حقوقي كه اسلام براي زن در نظر گرفته در زير حجاب از بين رفته است. غافل از اينكه اين هوس مردان بسيار زود گذر و تا وقتي است كه زنان طراوت و شادابي خود را از دست ندهند و با يك نگاه از مردان دلربائي نمايند و براي زنان هم همچون مردان احساس جنسي هست ولي امتيازي كه زنان دارند اين با پوشش از حيا آميخته شده كه همان حجاب فطري است آري, اين كلمات خوش آيند زنان است. .و آنان را فريب مي دهند ولي سرانجام چه خواهد شد معلوم نيست!؟
سپس پس از اينكه خوب زنان را فريختده همچون وحشي از او فرار مي كنند و يا مانند شيطان كه به انسان گفت كه كافر شود بدان تامل پذيرفت. وقتيكه كافر شد گفت من از تو بيزارم چون از پروردگار جهانيان مي ترسم[1]
از دير باز اجتماعات بشري درباره زن قضاوت عادلانه نداشته چه اينكه به اندازئيكه زنان را محكوم مي كنند مرادان را محكوم نكرده است.
آري اينست منطق غريزه جنسي, غريزه اينكه وجداني دارد نه وفائي, نه ثباتي دارد و نه دوامي چه اينكه فرديكه محكوم احساس جنسي است ناگزير خود را در دو حالت متضاد مي يابد حالت حيواني, كه انسان را به آزادي مطلق و اميد ؟ كه در نيل بهدفي از هر راه نامشروع و ناپسنده اي اقدام مي كند, و اين حالت انگيزه دست يافتن بزنان از راه مكرو خدعه مي باشد, و حالت رايدئولوژي, كه انسان موازين اخلاقي را وجدان مي كند ولي متاسفانه همواره اين حالت بعد از ارتكاب خلاف بانسان دست مي دهد.
و همچنين مشكلات كه جوانان را در امر ازدواج دچار ترديد نموده ؟! او آنچه گفته شد قسمتي از اين مشكلات را بازگو مي كند.
جوان تحصيل كرده ازدواج نمي كنند چون نوعا زنانيكه با حجاب هستند از نعمت سواد محرومند و او نمي خواهد همسرش بيسواد باشد و زنان بي حجاب هم شايسته ازدواج نيستند, پس بدينسان مي بينيم جوان دختري را كه از هر نظر جوابگوي خواسته هاي وي باشد پيدا نمي كند و در بن بست عجيبي قرار مي گيرد و اگر فردي بي ايمان, باشد نيروي جنسي خود را در راههاي غير مشروع مصرف مي نمايد.
و اگر فردي باشد كه باصول اخلاقي و ديني اعتقاد دارد همواره بايد خواسته هاي جنسي را در خود خفه نموده و دچار اعصابي دگرگون كه سلامتي وي را تهديد مي كند باشد و يا اينكه تن باازواجي مي دهد كه بر مبناي رضايت و محبت استوار نيست و همين اضطرابهاي رومي است كه بالاخره (بحكم نظام خلقت بعنوان ميراث!! به نوزادان مي رسد و اين همان جنايت بس بزرگي كه دانسته و يا نادانسته بر يك نسل معصوم و بيگناه انجام مي شود.
فرمان آسماني!
اي پيامبر گرامي بمومنان بگو كه چشمهاي) خود را به هنگام ملاقات با زنان, به پايين افكند) (و شرمگاه خودشان را ستر نمايند زيرا چنين عملي) (موجب پاكي بيشتر خواهد بود و همانا خداوند از آنچه) (عمل مي كنند آگاه است و نيز به زنان مي مومنه بگو (چشمهايشان را فرو افكنند و شرمگاه خود را محفوظ) داشته و زينت خود را ظاهر نگردانند مگر آن مقداري (صورت و دستها) ظاهر مي شود, و گردنهايشانرا) با پوسش سر بپوشانند و زينتهاي خود را ظاهر نكنند (مگر بر همسران و پدران و پدر همسر و پسرانشان و) (پسر شوهر و برادرها و پسر برادر و پسر خواهر و بر) (زنهاي مومنه و بر بنده هاي خود و ملازمان مرديكه (داراي احساس شهوت نيستند. (ماند پيران) و بچه هايي) ( كه قوه تميز ندارند.و زنان مومنه بايد آهسته قدم بردارند تا زينتهايشان (كه در اثر تند رفتن بهم مي خورد) و موجب توجه مردان مي شود) ظاهر نگردد ( و از لغزشهاي خود) همگي به خداي متعال توبه كنيد اي (گروه مومنان تا رستگار شويد.)
(سوره مومنون 30 و 31)
اين فرمان صريح قرآن درباره حجاب است و نبايد هيچ مسلماني در خضوع و پيروي كردن به اين كتاب آسماني ترديدي داشته باشد, و اين همان پاكيزگي روح و اجتماع و اصلاح روابط فردي و اجتماعي است كه ساحت قدس ربوبي تضمين فرموده, تضميني كه در هيچ وقت و در هيچ حالي تغيير پذير نيست.
آري! بموجب همين فرمان خداوند متعال هنگامي كه انسان را براي خلاف و جانشيني در زمين و بكرامت خود اختصاصا داد, اين چنين اجتماع پاك و پاكيزه كه در آيه شريفه ياد شده براي بشريت اراده فرموده, براي آنان دين مقرر داشته و به نعمت عقل و معرفت و علم بر ساير مخلوقات امتياز داده, اين صفات اجتماعي است كه خواسته الهي است, اجتماعي كه شالوده اش بر عدل و برادري و تساوي در حقوق استوار است, اجتماعيكه همواره آثار سعادت در سيماي آن مشهود و افراد آن جامعه در پيروزي حق و در ترغيب اعمال نيك يكدل و يك جان بپا خيزند, اجتماعيكه در آن ناله مظلومي و شكايت محرومي شنيده نمي شود, اجتماعي كه جديت و حقيقت و نيل بترقي هدف آن و پيوسته از هرزگي و خيال پردازي و خيال پردازي و پست گرائي گريزان هستند.
اجتماع سالم و پاك آن اجتماعي است كه همواره چشمهاي خائنانه و اسباب فتنه و شهوت در آن محكوم شود. و هدف از اين فرمان آسماني و روايات ديگري كه در اين باب است, جز احتياط و عاقبت انديشي نسبت به حدود اجتماع اسلامي كه از هر گونه فسادي مصون باشد چيز ديگري نيست..
دين الهي, با ترغيب صحيح فكر مرد و زن مسلمان را در سطحي قرار مي دهيد كه فقط هدف آنان رفع علاقه جنسي نباشد, و نميگذارد دلباختگي در امور جنسي آنرا بانحطاط اخلاقي بكشاند, و چنان افكار را آماده مي سازد كه حتي از خاطره شان اين هدف پست خطور نكند. نصف اجتماع بشريت را زنان تشكيل مي دهند, پس بنابراين مرگ بر ملتي! كه انگيزه همبستگي آنان چنين هدف كثيفي باشد و شهوت پرستي بر افراد آن جامعه رخنه كند, زيرا ديگري جنين ملتي از فرط بدبختي دچار دگرگوني و تكاپو در جهت بي هدفي! و اعصابي كوفته و سستي اراده, و از دست دادن تعادل فكري مي شود.
نخستين نگاه خائنانه انگيزه بر انگيختن شهوت و پايه فته را مي ريزد, زمينه براي انحراف فراهم مي شود پس ناگزير بايد اسلام در تربيت اجتماعي احتياط را مراعات كند زيرا تنها راه جلوگيري از فتنه همان است كه از سر چشمه بسته شود.
(قتل للمومنين يغضوا من ابصارهم… و قل للمومنات يغضضن من ابصارهن…
بمردان و زنان امر مي كند كه بايد از وسيله فتنه و فساد جلوگيري كرد, و نخست بمرد كه بيشتر تحت تاثير مسئله جنسي قرار مي گيرد آغاز مي كند. زيرا شدت شرم و حياي زن مانع مي شود كه در اين مسئله ابتدا كند و نيز اگر مردان به اراده خود تسلط داشته و چشم پوشي كنند ديگر موردي براي جلوه زنان باقي نمي ماند زيرا هدف زنان از آرايش و خودنمايي جلب توجه مردان است و بس.
نخست مردان را از نگاه حرام باز مي دارد, سپس زنان را هم با خطاب جديدي امر مي كند, با وصف اينكه با يك خطاب غرض ايفا مي شد همانطوريكه در غالب احكام مردان و زنان مشتركا مورد خطاب قرار مي گيرند ولي چون اين فرمان, مسئله حفظ و صيانت و موجب تنظيم علاقه هائي است كه در قلبها سايه مي افكند و بازتاب در اعمال فردي و اجتماعي و در نسل آينده ظاهر مي شود بدين رو بصراحت و تاكيد بيشتري نياز دارد تا از هر گونه تاويل و سهل انگاري محفوظ باشد, نخست هر دو دسته در جداگانه و بعد بظور اجتماع امر مي كند و از عواقب خطرناك آن بر حذر مي دارد.
اين قدم اول احتياط و ما فرض مي كنيم مردها و زنها مراعات اين قانون را نموده و از نگاه كردن چشم پوشي كردند, آيا همين در جلوگيري از فساد و تكامل شرافت مرد و زن كفايت مي كند؟
ولي در نگاه هائيكه از انسان بدون توجه و قصد انجام مي شود چه بايد كرد؟ زيرا خود اين نگاه مقدمه نگاههاي بعدي و فراهم نمودن مراحل پس از نگاه است و اين مشكل با مسئله چشم پوشي حل نمي شود, و از طرفي هم خود بروز زينت و دلربائي هم سهم بسزائي در جلب توجه و بيداري غريزه و بالاخره فساد دارد, و فطرت انسان هم همچنانكه بطرف فساد رانده مي شود بسوي سعادت و ترقي هم مي رود, به بدبختي مي گرايد همانطوريكه بهدايت گرايش پيدا مي كند, پس بنابراين چه چيزي بجز حجاب از لغزش جلوگيري مي تواند بكند؟ همان حجابيكه زنان مسلمان بدون آن در اجتماع ظاهر نمي شوند.
در آيه شريفه مقدار صورت و دستها را استثنا مي فرمايد, و آن در صورتي است كه با زينت توجه ديگران را جلب نكنند و اما اگر زينتي باشد كه مورد توجه گردد مانند ساير اعضا بايد پوشيده شود.
بعد مي فرمايد:
(ليضربن بخمرهن علي جيوبهن)
خمار در لغت عرب بمعناي پوششي است ه سر زن با آن پوشانده مي شود, و جيب هم چاك لباس سينه است و مفهوم آيه شريفه عبارت از اينست كه زنان سينه خود را با پوشش سر بپوشانند بطوريكه از نظر هر بيننده مستور شود, و حتي بگو مگوها و يا ايما و اشاره در صورتيكه موجب بر انگيختن شهوت باشد بايد جلوگيري گردد, و نيز بايد آهسته قدم بردارد تا زينت هايشان معلوم نشود, زيرا درست است كه اين مسائل نخست در نظر بي اهميت تلقي مي شود ولي خطر در مراحل بعدي است كه دائره ايما و اشاره توسعه پيدا نموده و اندك اندك بجائي ميرسد كه نمي توان كنترل كرد. به ويژه اين كه غريزه جنسي با و هم و پندار تقويت مي شود.
بدينسان جامعيت دين اسلام معلوم مي شود كه تا چه اندازه با نكته بيني اين فرمان را صادر فرموده و مسئله مورد هيچگونه كوتاهي نيست چه اينكه از سر تا پا فتنه ميافرينند, بدينرو با دقت تمام حجاب را براي زن قرار داد كه از عواقب بيمناك آن محفوظ باشد. و نيز تقاضا مي شود آيه شريفه را دوباره قرائت فرمايد به ببند چطور حكم حجاب از محرم ها و افرادي كه در پيرامون آنان فتنه توليد نمي شود رفع شده است.
تحول سالم
طرفداران بي حجابي و اختلاط زنان با مردان دليل كه براي خود مي آورند بسيار خنده آور است مي گويند:
اختلاط بين دو جنس زن و مرد و در هم شكستن قيودي كه جز رنج و مشقت نتيجه اي ندارد موجب مي شود كه تحول سالمي!! ايجاد شود زيرا زن و مرد در سايه اين اصلاح از هر گونه لغزشي محفوظ خواند بود.
اين دليلي است كه بر گفته خود مي آوردند, ملاحظه فرمائيد كه چگونه با طرح خاصي دليل را مسلم جلوه مي دهند آيا مي توانيد درست اين دليل را تجزيه و تحليل نموده و رد نمائيد؟
اگر بخواهيد درست واقعيت اين دليل روشن شود با طرح مثالي ارزيابي مي كنيم: در مقابله يك فرد گرسنه و شكم پرستي سفره رنگين بگذاريد كه غذاهاي گوناگوني داشته و سپيس او را واگذاريد كه ساعتي يك يك بشقابها و عطر غذاهاي مطبوع را بابررسي انواع غذا و شماره ميوه ها بدون آنكه به آنها دست بزند فقط نگاه كند, پس از اينكه خوب نگاه كرد سوال كنيد باز احساس گرسنگي مي كني؟ مگر چشمها از ديدن و مشام از بوي عطر و مغز از تصوير غذاها سير نشد و چرا گرسنگي شما باقي است!؟
بديهي است چنين سوالي خنده آور است زيرا لذت چشم با نگاههاي شهوت انگيز, و لذت گوش از غنج و و دلال ها و لذات حواس ديگر با حركات ديگر همه اينها لهيب جنسي را در انسان اي سروران گرامي!! خاموش مي كند, و اين موضوع چنان روشن است كه نيازي باستدلال ندارد.
درست است كه راههاي نيل به لذت جنسي متنوع و اسلوبهاي مختلفي دارد و خود اجتماع بازن و نگاه شهوت انگيز و شنيدن سخنان دلنشين وي هم از راههائ كه از التهاب غريزه مي كاهد ولي بر خوانندگان محترم اين امر روشن است كه هدف اصلي غير از اين مقدمات است, و نيز خوانندگان محترم بهتر مي دانند كه تا وقتي كميابي نهائي جنسي حاصل نشود هر مقدمه بيمورد است و بطور كلي اين مقدمات كوچك جنبه تحريكي دارد كه هر قدر اجتماع تكرار و معاشقه تنوع داشته باشد بيشتر غريزه وي تحريك شده و بالاخره موضوع را به مرحله اي مي رساند كه پيوسته در رنج يك نوع حالت طلب بسر مي برد.
پس اين تحول سالم.. در چه وقتي است!؟
اين سروران! چنين مي پندارند كه نيروي جنسي در محدوديتي است كه با سخن گفتن و معاشقه از فشار آن كاسته مي شود ولي واقعيت غير از آن چيزيست كه آنان مي پندارند, زيرا غريزه جنسي بدون اندك سستي همواره در التهاب و انگيزه تراوش غده هاي جنسي است و هيچگونه آرامش پيدا نمي كند مگر در صورت اجابت كامل و اگر آرامش هم پيدا شود موقتي است و بزودي با هر چه نيروي تمامتر بروز مي كند و پس بر خلاف تصور آنان نيروي جنسي چنان قوي است كه انسان را از هر گونه جلوگيري عاجز و به اراده و اعصاب وي مسلط مي شود و اين واقعيتي است كه قابل هيچگونه ترديدي نيست.
در كتابي كه بعضي از استادها نوشته است, از دست ما شرقيها كه بموازين اخلاقي و ملي احترام خاصي قائل و در حفظ آن كوشا هستيم شكوه مي كند و بضعف و حالات غير عادي كه در نتيجه خود و داشتن باين قيود اخلاقي دامنگير فرد مي شود اشاره مي كند گويي فقط معنويات به ما شرقيها اختصاص دارد, و فقط ما هستيم كه در مقابل اين معنويات احساس مسئوليت مي كنيمو اين احساس وظيفه تمام بشريت نيست, و شايد نظر استاد بر اينست كه اصول با ارزش اخلاقي از اوهامي است كه شرقيها ابتكار كرده, و اينگونه مشقتها را بر خود هموار مي دارند!
در اين كتاب داستان كوتاهي خواندم كه استاد مي خواهد با طرح اين قصه آزادي وسيع و تحول سالمي كه خواسته آنها است اثبات كند,
قصه عبارت از مجلس رقصي است كه در امريكا و يا اروپا برگزار بوده (ناچار آقاي دكتر براي اخذ دكترا با آنجا مسافرت نموده بودند) مي گويد: ديدم رقاصه ها دفعتا بدون كوچكترين پوششي برهنه در صحنه نمايش ظاهر شدند, و اين برخورد عجيب! صدمه بزرگي بر وي وارد مي كند ولي مع الوصف استاد در مليت خود باقيو همچنان اصول اخلاقي را احترام و تقديس مي كند, و نيز اضافه مي كند: اين صدمه روحي بيشتر از چند لحظه اي طول نكشيد و از بين رفت, دقت فرماييد, كه اين جناب دكتر چقدر با شيوه ماهرانه اي كه مجهزتر از هر وسائل طبي است بنابودي روحهاي سالم مي پردازد, آخر چگونه صدمه روحي بيشتر از چند لحظه طول نكشيد و هر اثر سوي كه داشت از نفس استاد زايل شد!؟
و اصلا توضيح نداده چطور عمل اين تطهير سريع انجام شده, و چگونه در عرض چند دقيقه تحول سالم پديد گشت؟ و چرا جناب دكتر با قاطعيت بدون هيچ ملاحظه اي اين موضوع را روشن نكرده كه بچه علت چنين تطهير سريع و سالم را در اين سامان ميان خواهران وطني آرزو دارند؟
عده اي چنين مي پندارند اصول با ارزش اخلاقي و ملي جامعه اي عبارت از محصول عادت و صفات گروهي است كه در طول يك قرن و يا قرنهاي متمادي بروز كند مي باشد. روي همين جهت اصول اخلاقي و ملي را عبارت از يكدسته تقليدهاي اجتماعي مي دانند, و از طرفي هم بديهي است كه اساس تقليد اجتماعي ثبات و دوامي ندارد و با تغيير مسير زندگي اجتماعي ملتي همان اصول اخلاقي هم تغيير خواهد پذيرفت, و از بهترين وسائل تغيير جهت ديد اجتماع در نظر اين روشنفكران انتشار و سوق جامعه به شهوت پرستي است كه در اين موقع اصول اخلاقي محكوم بزوال و جاي خود را با اصولي كه هم آهنگ با هدف آنان است مبدل مي سازد.
در بي اساس بودن اين طرز تفكر همين بس كه تقليد و اصول اختلافي را بطور ننگ آميزي بهم آميخته اند زيرا اصول با ارزش اخلاقي عبارت از صفات پاكي است كه از موازين فطري سرچشمه مي گيرد و سپس با مرور تكامل يافته تا جائيكه بر محله يقين مي رسد,
روي همين جهت است اصول با ارزش اخلاقي تغيير ناپذير و يا همچون امور ثابتي دير به زوال مي گرايد گر چه در ريشه موازين اخلاق دانشمندان اختلاف دارند. ولي در نتيجه مخالف همديگر نبوده و با اصول اخلاقي اعتراف دارند مخصوصا صفات بارزي كه مورد ترديدي نيست, ولي تقليد عبارت از يك رشته اعمال و يا صفاتي است كه در ميان اجتماع پديد شده و به تمام افراد سرايت مي كند تا اندازه ئيكه جنبه همگاني پيدا نموده, و توده اجتماع در حفظ و حراست و اجراي آن مي كوشد, انگيزه تقليد گاهي جز خيال چيز ديگري نيست و گاهي انديشه صحيحي از انديشه ها است, و گاهي اصول اخلاقي و با دين حقي از اديان و يا مخلوطي از حق و باطل و يا درست و نادرست مي باشد.
در هر صورت مثلا دروغ از اصول اخلاقي نيست و هرگز نبايد چنين انتظاري داشت كه روزگاري دروغ از موازين اخلاق بشمار آيد, اگرچه در اجتماع دروغ شايع و قبح آن از بين برود و بلكه اگر چه در اجتماع پندار اين دسته هم شيوع پيدا كند كه: واداشتن انسان براستي انگيزه اش از ضعف سر چشمه مي گيرد, شهوت پرستي و شهوت راني هيچوقت از اصول اخلاقي انسان نيست و هرگز در محور آن داخل نمي شود اگر چه شهوت به رگ و ريشه اجتماع سرايت نمايد و وسائل آن را فراوان نموده و بنام فكر عالي و علم بر اجتماع را از اصول انسان بشمار آورد, اگر چه يك مشت افراد بي مايه تحسين نموده, و با زيور آزادي و تمدن و فلسفه بافي آنرا زينت دهند!
جهان دگرگوني شده وبه حالي زشت و ناخوشايند در آمده خوبي از آن روي برتافته است.
ايها الناس پيمبر (صلي الله عليه و آله) فرمودند هر گاه كسي حكومت ظالم و جائري را ببيند كه قانون خدا را عوض مي كند، حلال را حرام و حرام را حلال مي كند بيت المال مسلمين را به ميل شخصي مصرف مي كند. حدود الهي را به هم مي زند خون مردم را محترم نمي شمارد و در چنين شرايطي سزوار است خدا چنين ساكتي را به جاي چنان جائزو جابري ببرد اينها كه امروز حكومت مي كنند همينطورند آيا نمي بينيد حلالها را حرام كردند و حرام ها را حلال بنابراين هر كس در اين شرايط ساكت بماند مانند آنهاست و من از تمام افراد ديگر براي اينكه اين دستور جدم را عملي كنم شايسته ترم.
مردم دنيا بدانيد كه هدف حضرت امام حسين عليه السلام جاه ومقام نبود طالب ثروت نبود اگر ؟ هم در كار نبود تقاضايي هم از او نمي كردند امام حسين عليه السلام به موجب قانون امر به معروف و نهي از منكر نهضت و قيام مي كردند و ساكت نمي نشستند.
امام بدون توجه به مسئله بيعت خواستن و امتناع از بيعت از اوضاع زمان و وضع حكومت وقت انتقاد مي كردند شيوع فساد را متذكر مي شوند تغيير ماهيت اسلام را ياد آور مي شوند. امام ارزش امر به معروف ونهي از منكر را بالا بردندو امر به معروف هم ارزش نهضت حسيني را بالا برد چون امام فهماندند كه انسان در راه امر به معروف ونهي از منكر به جابجايي مي رسد كه بايد مال و آبرويش را فدا كنند.
آيا نمي بينيد به حق عمل نمي شود آيا نمي بينيد قوانين الهي پايمال مي شود آيا نمي بينيد اين همه مفاسد، پيدا شده واحدي هم نهي نمي كند واحدي هم باز نمي گردد. در چنين شرايطي يك نفر مومن بايد از جان خود بگذرد. در چنين شرايط من مردن را جز سعادت نمي بينم من مردن را شهادت در راه حق مي بينم. من زندگي كردن با ستمگران را مايه ملامت مي بينم. روح من روحي نيست كه با ستمگر سازش كند خداوند به اوليا خود پند داده كه مانند علما يهود از امر به معروف و نهي از منكر سر باز نزنند. و مردم با ايمان كساني هستند كه امر به معروف ونهي از منكر مي كنند زيرا اگر در ميان مسلمانان اين امر رواج بيايد كارها به اصلاح مي پيوندد و بنيان ملك و ملت استحكام مي پذيرد. ستمكاران، مردم را زير پا، لگد مي كوبند و شما به جاي امر به معروف و نهي از منكر كار را با چاپلوسي و تملق مي گذارنيد.هر كس مرا از روي و راستي بپذيرد او به حق سزاوار تر است و هر كس دعوت مرا رد كند شكيبايي مي نمايم تا خداوند ميان من و اين گروه داوري كند و او بهترين داوران است. شما را به زنده ساختن آيات خداوند و از ميان بردن بدعت ها فرا مي خوانم اگر دعوت مرا بپذيريد به راه راست هدايت خداهيد شد.
اهل بيت، يك گروه آمر به معروف و ناهي از منكر بودند. روز يازدهم محرم جلادهاي ابن زياد اهل بيت را سوار شترهاي بي جهاز يكسره به سمت كوفه بردند. شب دوازدهم تا صبح در راه بودند. حضرت امام زين العابدين (عليه السلام) را به شتري كه پالان چوبي داشت سوار كردند و غل و زنجير به گردن مبارك امام انداختند.
حضرت زينب (س) در وسط عده اي از زنان وارد دارالاماره ابن زياد شدند ولي سلام نكردند و به ابن زياد اعتنا نكردند اين سلام نكردن يعني هنوز اراده ما زنده است. حضرت زينب (س) فرمودند: لااعطيكم بيدي اعطا الذليل و لا افر فراز العبيد خود را همچون شخص ذليل و درمانده به دست شما نمي سپاريم و چون بندگان نيز نخواهم گريخت ابن زياد ملعون پرسيد اين زن متكبر كيست؟ كسي اعتنا نكرد تا اينكه بار سوم پرسيد و پاسخ دادند هذه زينب علي بن ابيطالب ابن زياد شروع به زخم زبان زدن و اهانت كردن نمود و گفت: الحمد... الذي فضحكم واكذب اخدو ثتكم خدا را شكر مي كنم كه شما را رسوا و دروغتان را آشكار كرد.
حضرت زينب (سلام ا... عليها) فرمودند خدا را شكر مي كنيم كه افتخار شهادت را نصيب ما كرد. خدا را شكر مي كنيم كه اين تاج افتخار را بر سر برادر من گذاشت. خدا را شكر مي كنيم كه ما را از خاندان نبوت و طهارت قرار داد. رسوايي مال فاسقان است ما در عمرمان دروغ نگفتيم و حادثه دروغ هم بوجود نياورديم دروغ مال فاجر ها است و تو فاسق و فاجر و رسوا هستي.
باسمه تعالي قرآن كريم و تبيين اصل امر به معروف و نهي از منكر
آيه شريفه 9 سوره مباركه نحل ان الله يامر بالعدل و الاحسان و ايتاي ذي القربي و ينهي عن الفحشا و المنكر و البغي يعظكم لعلكم تذكرون/ و افو بعهد الله اذا عاهدتم و لا تنقضوا
خدا خلق را فرمان به عدل و احسان مي دهد و به بذل و عطا به خويشاوندان امر مي كند و از كارهاي زشت و ظلم نهي مي كند و به شما از روي مهرباني پند مي دهد باشد كه موعظه را بپذيريد. (تا سعادت و بهشت ابد يابيد.)
آيه شريفه 107 سوره مباركه آل عمران
آنان كه داناتر و با تقوا هستند امر به معروف و نهي از منكر مي كنند چه كسي از امام حسين عليه السلام با تقوا تر است ايشان خود را بيشتر به فرمان الهي نزديك مي بينند و قيام مي كنند.
سوره مباركه توبه آيه شريفه 112 بدانيد كه پشيمانان از گناهها، خداپرستان، حمد و شكر نعمت گزاران، روزه داران، نمازگذاران با خضوع، امر به معروف و نهي از منكر كنندگان و نگهبانان حدود الهي (همه اهل ايمان اند) و مومنان را اي رسول ما بشارت بده
راز و نياز حضرت عليه السلام با پروردگارجهانيان:
خداوندا، تو را سپاس مي گويم كه با فرستادن پيامبر خود درباره بزرگواري فرمودي و ما را قرآن آموختي و در دينداري هوشيار ساختي پس ما را نيز در رديف سپاسگزاران خود قرار ده.
خداوندا در هر سختي و اندوهي تو پشت و پناه من هستي. بسا دشواري كه در آن دل ناتوان مي شود و تدبير سودي نمي دهد دوست به خواري مي افتد و دشمن شاد مي گردد. من اين دشواري را پيش تو آوردم. از غير تو چشم پوشيدم و به تو دل بستم. تو گره از كارم گشودي و اندوهم را از ميان بردي.
گمان كرديد كه پس از كشتن من در دنيا متنعم خواهيد شد و كاخهاي خود را وسعت خواهيد بخشيد ول هيهات به زودي گرفتار سختي خواهيد شد كه شمار را به ترس و بي تابي خواهد انداخت و دلهاي شما را خواهد لرزاند تا حدي كه ديگر در جايي قرار نخواهيد گرفت و ايمني نخواهيد داشت.
منابع:
1.كتاب كلمات قصار حضرت امام حسين عليه السلامابوالقاسم حالت انتشارات كتابخانه هجت
2.تاريخ اسلام در آثار شهيد مطهري( علي ا... مقامه)
3.آموختني هايي از عاشورا بررسي سخنان امام حسين (ع) از مدينه تا شهادت مهدي احدي انتشارات وفايي
حجاب دژ امنيت زن در اجتماع براي حفظ هويت انساني اوست. حجاب براي محفوظ ماندن, عفيف ماندن و زيبا و پاكدامن بودن است.
حجاب احساس و نيازي فطري هر زني است و شرم و حيا و عشق و اشتياق به عفاف و پاكدامني با تار و پود زن سر شته شده است.
حجاب لباسي است متناسب با ارزشها و بينشهاي يك زن مسلمان. رابطه حجاب و پوشش, با فرهنگ اسلامي ما عجين است و براي ارزش دادن به زن است. و عكس آن هم صادق است يعني بي حجابي و برهنگي از بين بردن ارزش زن و او را تا حد يك كالا و يك جنس پست تنزل دادن است.
و بايد گفت: زن مظلومترين قرباني سرمايه داري غرب و در عين حال برنده ترين سلاح دست همين سرمايه داري است.
كسانيكه زن را به عنوان كالا و جنس در جهان مطرح و بعد عرضه نمودند, بزرگترين خيانت را كردند و او را از هويت واقعي و حقيقي و معنوي خويش تهي نمودند و همه وجود زن را در جسم او منحصر دانستند و آنگاه چشمان آزمند دنيا پرستان, زن را چونان طعمه اي براي گرمي بازار سرمايه برگزيدند و او را در مسلخ پول قرباني كردند.
دريغا! از تمدن و فرهنگي كه زن را به صورت حيواني در آورده است كه بايد از جنسيت او بهره گرفت بي هيچ قيد و شرط و حد ومرزي. اين حيوان كه خود افسارش به دست دنيا داران حريص است, به نوبه خود افسار مردان را در دست دارد و اين افسار همان نگاه مردان است كه آنان را غافل از همه چيز برده وار به دنبال زنان مي كشد و كار به جايي مي رسد كه اگر زندگي زن بسته به آن است كه او ر انگاه كنند, مرد نيز براي آن زنده است كه زن را نگاه كند و از (نگاه) تا (نگاه) راهي نيست و فاصله اين دو حتي از تفاوت اين دو كلمه نيز كمتر است, كه (نگاه) در حقيقت همان (نگاه)است.
آري بايد گفت كساني كه زن را به عنوان كالا مطرح مي كنند و با زبان آزادي حرف مي زنند, در قبال اعطاي آزادي به زن, آزادي انسان او را سلب كردند براي وصول به اهداف پليد سياسي و اقتصادي و فرهنگي كه داشتند!
براستي با زن چه كردند؟ زني كه سرچشمه خلقت انسان و منشا صفا و محبت وكمال است, با او چه كردنده اند؟ آيا آنطور كه (بايد باشد) هست يا آنطور كه (مي خواهند باشد)؟.
(انسان) است يا يك موجود متحركت بي خاصيت؟ (انسان) است يا عروسك كوكي؟ كه انديشه در او مرده است؟
و با زن چه كرده ايم؟ آيا تقصير ها از فرهنگ و تمدن غرب است؟ يا ما هم مقصريم؟
آيا ما به دختران پاك و عفيفي كه جاذبه سحر انگيز غرب آنها را فريب نداده و چه چيز آموختيم كه بتدريج در آن تجربه پيدا كنند؟ آيا ما به سمت و سوي دختراني كه رنگ فرهنگ غربي را گرفته و سر گردن و حيران و بي هدف و بي تفاوت, شب و روز را مي گذرانند, رفتيم و راه درست زيستن و انسان بودن را آموختيم!؟
آيا در نگرش و بينشمان نسبت به زن امروز, تجديد نظر كرديم!؟
بديهي و روشن است كه نگرش ما به زن داراي نوسان زيادي بوده, گاهي زن را به عنوان موجودي منحط و گاهي كالا و شئيي و گاهي فرمانروا و حاكم بر مقررات خود و گاهي بصورت كارگر دانسته ايم!؟ هيچيك از اينها شناخت فطري و انساني و بزرگوارانه درباره زن نيست, زن ابزار, حيوان, برده و …نيست!
زن (انسان) است و او را روي قصد و هدف آفريده اند و براي آفرينش او حكمتي منظور بوده است پس در پرتو هدايت و حكمت و مكتب به كمال جاودانگي مي رسد. و بناچار بايد چشم اندازها و ويژگيهاي ذاتي اين موجود را بگونه اي مي رسد. و بناچار بايد چشم اندازها و ويژگيهاي ذاتي اين موجود را بگونه اي كلي باز شناسيم و بناچار بايد شيوه روبروئي اين موجود را با فرهنگ و تمدن و پديده هاي جديد باز شناسيم.
يكي از پديده هاي شوم و استكباري كه درصد ساله اخير رواج و گسترش پيدا نموده, پديده بي حجابي و بد حجابي است كه توسط استعمار گران طراحي و برنامه ريزي شده است, براي سقوط انسانيت زن,! براي نابودي و برنامه ريزي شده است, براي سقوط انسانيت زن,! براي نابودي و تباهي نسل و به فساد كشاندن اجتماع,! با تمام ابزار و تجهيزات فرهنگي- تبليغي- تربيتي وارد شده اند, و با تمام توان هجوم آورده اند كه همان تهاجم فرهنگي با تمام ابعادش مي باشد! و وظيفه و مسئوليت خطير ما اينست كه با ابزار و تجهيزات خود آنها وارد ميدان شويم يعني اگر آنها از ابزار هنر استفاده مي كنند ما هم بايد براي حفاظت و حراست از ارزشهاي انقلاب اسلامي مان از همان ابزار بهره ببريم, البته با شيوه هاي جديد و استفاده از تكنيكهاي موجد اميد است مفيد و سازنده شود.
آدم عليه السلام پس از يك توقف كوتاه در بهشت كه نصف روز از روزهاي آخرت بود, به كوه نور در كشور هند و حوا به جده پياده شدند, پس از پايان هجران و مفارقت كه به وصال منتهي مي شد, برهنه و عريان بودند, خداوند امر كرد يكي از هشت جفت قوچي كه از بهشت به ايشان عطا كرده بود, ذبح كنند سپسحوا پشم آن را رشت, با دست ياري آدم (ع) از تابيده هاي آن يك جامعه بلند براي آدم و يك پيراهن و روسري جهت حوا بافته شد, بدين وسيله, بدن انسانهاي نخستين پوشيده گرديد و از برهنگي و شرمندگي آن نجات يافت.
روزش شخصي نابينائي اجازه خواست كه داخل خانه حضرت زهرا (سيستم) شود, ابتدا حضرت خود را پوشاند و در حجاب مستور كرد بعد اجاز ورود به آن نابينا داد. پدرش پيغمبر اكرم (ص) به فاطمه فرمود به چه علت خود را پوشاندي و در حجاب رفتي, در حاليكه اين مرد نابينا, نمي بيند. عرض كرد: اگر او مرا نمي بيند ولي من او را مي بينم, اگر در چادر نباشم., بو و رايحه مرا استشمام مي كند. پس حضرت فرمود: شهادت مي دهم كه تو پاره تن من مي باشي.
اي پيامبر! مردان مومن را بگو تا چشمها (از نگاه ناروا) بپوشند و دامن و اندامشان را (از عمل زشت و تماس ها نامشروع) محفوظ دارند اين دستور حافظ پاكي و عفت آنهاست و خداوند به آن چه انجام مي دهندآگاه است.
و زنان مومن را بگو تا چشمها (از نگاه ناروا) بپوشند و دامنشان را (از عمل زشت) محفوظ دارند و زينت و آرايش خود را جز آنچه قهرا ظاهر مي شود بر بيگانه آشكار نسازند. و بايد سينه و بر و دوش خود را به مقنعه بپوشانند و زينت و زيبايي خود را بر بيگانه آشكار نسازند…. (نور /30).
اي پيامبر! با زنان و دختران خود و زنان مومنان بگو كه خويشتن را با لباس خود (لباس مخصوصيكه در آن هنگام مرسوم بوده) فرو پوشنده كه اين كار براي اينكه آنها (به عفت و آزادگي) شناخته شوند تا از معرض و جسارت (هوس بازان) آزار نكشند بر آنان بسيار بهتر است (احزاب /59)
و اگر زنان در بازار, خريد و فروش مي كنند و شما درباره جنسي از آنان پرسش كرديد بايستي از پس حجاب و پوشش باشد. (احزاب /53)
روزي در مدينه زن جوان زيبائي در حاليكه دنباله روسري خود را طبق معمول آن زمان به پشت گوشهاي خود انداخته بود از كوچه عبور مي كرد.
جواني از انصار با وي روبرو شد چنان منظره زيبا و اندام او جوان را تحت تاثير قرار داد كه از خود بيخود و از اطرافش غافل گرديد در حاليكه جلو خود را نمي ديد آن زن واد كوچه اي شد چشم جوان فقط بدنبال او بود همان طور كه بي اختيار مي رفت ناگهان بر آمدگي استخوان يا شيشه اي كه در ديوار بود به صورتش اصابت كرد، چهره اش بر اثر آن ضربه شكافت و خون جاري شد سر و سينه و لباسش آلوده بخون شد.
با همين حال حضور رسول اكرم رفت و داستان خود را بعرض رسانيد در اين مورد جبرئيل با آيه مباركه نازل شد: قل للمومنين يغضوا من ابصارهم .( اي پيامبر به افراد با ايمان بگو ديدگانشان را بر هم نهند).
يكي از باستان شناسان، لباس مروم سومري را كه در حدود سه هزار سال قبل از ميلاد زندگي مي كرده اند، چنين ترسيم مي كند:
زنان روپوشي از روي شانه چپ بر بدن خود مي انداختند و مردان پوشش خود را به كمر مي بستند و نيمه بالاي بدنشان برهنه مي ماند، ولي با پيشرفت تمدن، لباس هم بلندتر شد تا جايي كه همه بدن خود را تا گردن مي پوشاندند.
بنابراين با توجه به شواهد مزبور مي توان گفت كه سرما و گرما علت اصلي اختيار پوشاك نبوده بلكه علت آن، حيا و پوشاندن شرمگاه بوده است حتي در زمان ايران باستان به تصاويري از بانوان ايراني بر مي خوريم كه علاوه بر لباس بدن، خود را با چادري كه شبيه به چادر زن امروز ايران است مي پوشاندند.5
تنها عامل سيستم خوش بختي در شكل زندگي زن پوشيدگي اوست فلسفه پوشش زن موجب تحكيم روابط زناشوئي در محيط خانوادگي و كادر ازدواج مشروع مي باشد: پوشيدگي زن جلوهر گونه معاشرت هاي بي بندبار و نكبت بار مي گيرد متقابلا محيط خانه مملو از مهر وفا باضافه پيوند زناشوئي بايد رفاقت و صميمت در زوجين بوجود مي آيد. آنكه اسلام مي خواهد همين است كه تمام علاقه و توجه زوجين بيكديگر باشد و همسر چشمش تنها بشوهر خويش دوخته باشد.
رسولخدا بدخترش فاطمه فرمود بهترين چيز (زينتها) براي زن كدام است عرضكرد او مردي را نبيند و مردي هم وي را نبيند [1]
ابوعلي سينا مي گويد فيلسوف شرق ابن سينا مي گويد بر مرد لازم است زن را به تربيت فرزندان و تدبير خانه داري مشغول نموده وسائل پوشش و آرامش او را مهيا نمايد اگر زن بيكار و بكارخانه خود مشغول نباشد قهرا ميل به نمايش و اسراف در زينت و لهو مي كند و با اين واسطه از وظفيه طبيعي خود خارج شده سرانجام مخالفت با حقوق وبزرگواري مرد مي كند. [2]
در حكم حجاب اسلامي از نظر مقدار و اندازه در مثل چهره و كفين بين برگان از علما اختلاف و ناسازگاري واقع شده اما در وجودب پوشش موي سرو تمام بدن جزوجه و كفين وقدمين همه فقها متفق الرايند. در اين محل مورد اختلاف سخناني بعنوان دليل و برهان و بدل شده در اين مسئله گامها لغزنده و قلمها تند روي كرده، انديشه ها از درك آن باز مانده سرانجام با ختلاف و دو دستگي در راي كشيده شده است.
آنچه الزمه محكمه وجدان و تتبع كامل در آيات در روايات مربوطه است ما را به اين نتيجه مي رساند كه: پوشش تمام بدن براي زن حتي چهره و دست ها تا مچ لازم است (ما اين مدعي را با خواست خدا با يك سلسله تحقيقات و برهان علمي بعد از اين به ثبوت مي رسانيم.
و نيز براي مردهاي بيگانه هم نگاه بچهره ودستهاي زنان مسلمان جايز نيست[3] جز در موارديكه از جانب شرع تجويز شده مانند ادا شهادت وازدواج و معالجه نزد طبيب.
بطور كلي اگر برهان ما را همراه باشد در مسئله ديني از تك روي خوف نداريم خوشبختانه طرفداران اين نظريه بسياري از دانشمندان و فقيهان قديم و جديد اسلام مي باشند.
واگذاردن كارها بخدا سبب پيشرفت و اميدواري باو، رمز و موفقيت است.
در تدوين اين كتاب استمداد مي كنيم از مادر امامان، خورشيدا آسمان حياو عفت، پاره تن بهترين مردم: فاطمه زهرا (ع) كه بر خودش و پدر و شوهر و فرزندان گرامش درود خداي توانا و دانا باد.
دو تن از دانشمندان عامه ترمذي و امام نبوي از قول پيغمبر اكرم (ص) نقل كرده انند كه فرمود: المرئه عوره فاذاخر خرجت استشرفها الشيطان [4]
زن همه ش عورت و شهوت انگيز است و رابطه با شهوتراني دارد زمانيكه از خانه خارج شود شيطان بر او تسلط كامل پيدا مي كند و در منطقه نفوذ وي قرار مي گيرد.
راستي زن تمام پيكرش شرمگاه وتحريك كننده است واينكه تمام بدن زن عورت است اصل پايه مسئله حجاب است. بازگشت از اين اصل اساسي جز با برهان قانع كننده جايز نيست: (چه گونه مي توان گفت نگاه بچهره زن جوان و زيبا شهوت انگيز نيست.
ما همه مي دانيم و مي بينيم تمام دوستي هاي عاشقانه و روابط نامشروع اجتماع كنوني نخست از راه نگاه بچهره هاي دوشيزگان و زنان جوان آغاز مي شود براي دومين و سومين بار كه تكرار مي شود نقشه ها براي رسيدن بهدف طرح مي گردد و دامنه همين نگاه آنقدر گسترش پيدا مي كند كه: غريزه جنسي بهيجان آمده يكباره پا از حريم تقوي و پاكي بيرون رفته گوهر گرانبهاي ايمان و دامن هاي پاك و عفت خانواده ها بباد همين نگاه و زناي چشم مي رود.
گروهي از جوانان قريش در بازار عكاظ كنار زني از بين عامر نشسته بودند، جواني كه بني كنانه دور آن زن مي چرخيد در حاليكه آن زن روپوشي به چهره و پيراهني بلند در برداشت.
جوانان از ديدن طرز و هيئت او شگفتي مي نمودند از وي تقاضا كردند كه نقاب ازچهره بردارد خود داري كرد. يكي از جوانها از پشت سرش آمد دنباله پيراهنش را بوسيله خاري به پشتش بست آن ملتفت نشد، چون از جاي برخواست پيراهن قهرا كوتاه شده بود در نتيجه پشت او پيدا گرديد، پس جوانان خنده كنان گفتند او ما را منع كرد از نگاه كردن بصورتش ما پشت او را ديديم، زن فرياد كنان آل عامر را صدا زد مردم در اطراف قضيه به گفتگو پرداختند سرانجام جنگي كه با خونريزي همراه واقع شد. اين داستان سي سال قبل از ظهور اسلام اتفاق افتاده و فهميده مي شود كه قبل از اسلام مسئله پوشش چهره زن مرسوم بوده است.
هنگاميكه سه تن از دختران كسري شاهنشاه ساساني با ثروت فراواني از اموال آنها را براي عمر آوردند. شاهزادگان ايراني را برابر عمر در حاليكه با پوشش و نقاب چهره خود را پوشانده بودند عمر دستور داد با آوازي بلند با آنان فرياد كشند كه پوشش از چهره برگيرند تا مسلمانان آنها را ببينند و خريداران بيشتر پول پاي آنها بريزند. دوشيزگان ايراني از برهنه كردن صورت خود داري كردند و مشت ب سينه نماينده عمر زدندو آنان ار از خود دور ساختند، عمر خشمناك شد و خواست با تازيانه آنان را بيازارد در آن حال شاهزادگان ايراني مي گريستند.
حضرت علي (ع) به عمر فرمود: در رفتارت مدارا كن از يغمبر خدا شنيدم كه مي فرمود: بزرگ و شريف هر قومي را كه خوار و فقير شد گرامي داريد. عمر پس از شنيدن فرمايش حضرت علي (ع) آتش خشمش فرو نشست سپس حضرت اضافه فرمود: با دختران ملوك نبايد معامله دختران بازاري كرد.
يوسف كوخ نشين، يوسف در بدر و اسير واز چاه بيرون آمده، اينك در كاخ بسر مي برد و روز بروز آثار رشد جسمي و روحي از او پرتو افكن است، كمال وجمال معرفت و عفت، مالحت وحسن و وقاري را كه دارد نه تنها دل عزير مصر را تصرف كرده بلكه در دل همسر عزيز مصر هم جاي گرفته است، بانوئي كه مي گويند فرزند نداشته و در بهترين وضع بسر مي برده و زندگيش را با تفريح و خوشگذاراني مي گذراند اينكه عاشق دلداده يوسف گشته و لحظه اي از فكر وي خارج نمي شود.
زليخا در خلوتگاه كاخ، رفت وآمد و قد و بالاي يوسف را مي بيند، هر چه در اين باره بيشتر فكر مي كند زيادتر بر شگفتيش مي افزايد، عجب جواني كه با آراستگيهاي ظاهري و معنوي قرين شده، يكدنيا حيا و عفت و پاكي است، اصلا در كارهاي او خيانت نيست.
زليخا شب و روز در فكر يوسف است ولي هر چه طفره مي زد نمي توانست از يوسف كام بگيرد، در تمام لحظات او را فرشته عفت مي ديد، تا آنكه در يكي ازفرصت هاي مناسب خود را چون عروس حجله با طرز خاصي آراست و با حركات عاشقانه در خلوتگاه قصر خواست يوسف را بطرف خود مايل كند. در حاليكه درهاي قصر را يكي پس از ديگري بسته بود، ولي هر چه اطوار ريخت يوسف تكان نخورد تهديدات و تطميعات زليخا، يوسف قهرمان را از پاي در نياورد، زليخا گفت: زود باش زود باش، يوسيف گفت: پناه به خدا من به سرپرست خود كه از من پرستاري خوبي كرده خيانت نمي كنم، هيچگاه ستمكار، راه رستگاري ندارد.
آري خداوند اينطور يوسف را مدد كرد، تا عمل خلاف عفت را از او دور كند، زيرا يوسف از بندگان خالص خداوند بود (انه من عبادنا المخلصين) براستي يوسف در اين بحران خطير، نيكو مجاهده كرد، چه مجاهده اي بزرگ كه بفرموده علي (ع): (مجاهدي كه در راه خدا شهيد شود پاداش او بيشتر از كسي نيست كه بتواند كار حرامي را انجام دهد ولي عفت بوروزد. حقا شخص عفيف و پاكدامن نزديك است فرشته اي از فرشتگان گردد.
يكي از صفات نيك اخلاقي، براي زن ومرد، (حيا و عفت) است، حيا يعني انسان در برابر حق، با كمال احترام، سر فرود آورد و تسليم آن باشد، عفت يعني خويشتن داري و پاكدامني و مراقبت
امام علي (ع) فرمود: الحيا مفتاح كل خير: (حيا شرم كليد همه نيكي ها است)[5]
نيز فرمود: اعقل الناس احياهم: (عاقلترين انسانها، باحياترين آنها است)[6]
و در مورد ديگر فرمود: سبب العفه الحياه: حيا، موجب حفظ عفت و پاكدامني است.
علي قدر الحيا تكون العفه: (عفت و پاكدامني، به اندازه حيا است)
امام صادق (ع) فرمود: لا ايمان لمن لا حيا له: (كسي كه حيا ندارد، ايمان ندارد[7]
رسول اكرم (ص) فرمود: الحياه عشره اجزا فتسعه في النسا و واحد في الرجال: (حيا، داراي ده قسمت است، نه قسمت آن در زنان و يك قسم آن در مردان است.)[8]
امام صادق (ع) نيز همين سخن را فرمود، ولي افزود:
(هر گاه زن، قاعده شد (خون حيض ديد) يك قسم از حيا او مي رود، وهنگامي كه عقد ازدواج او خوانده شد، يك قسم ديگر حياي او نيز مي رود، وهنگامني كه با شوهرش آميزش نمود، يك قسم ديگر حيا او نيز مي رود، و هنگامي كه زائيد، جز ديگر حيا او نيز مي رود، و براي او پنج قسم ديگر حيا مي ماند، اگر زنا كرد، همه حياي او مي رود، ولي اگر عفت خود را حفظ نمود، پنج قسم حياي او باقي مي ماند)[9]
امام باقر (ع) فرمود: ما عبد الله بشيي افضل من عفه بطن و فرج:( خداوند به چيزي عبادت نشده كه بهتر از نگهداشتن شكم از غذاي حرام، و پاكدامني باشد)[10]
امام سجاد (ع) فرمود: ما من شيئي احب الي الله بعد معرقته من عفه البطن و الفرج: (هيچ چيزي بعد از شناخت خدا، در پيشگاه او، بهتر از كنترل شكم (از غذاي حرام) و كنترل زير شكم نيست.
امام علي (ع) فرمود: همراه حضرت زهرا (س) به حضور پيامبر اكرم (ص) رفتيم، ديديم گريه شديد مي كند، عرض كردم: پدر و مادرم به فدايت، چرا گريه مي كني؟
فرمود: اي علي! در شب معراج زناني را در عذابهاي گوناگون ديدم، از اين رو گريه مي كنم (از جمله فرمود:
1-زني را ديدم به مويش آويزان است، و مغز سرش از شدت گرما مي جوشد.
2-و زني را ديدم كه به دو پايش، آويزان شده است.
3-و زني را ديدم كه گوشت بدن خود را مي خورد.
4-و زني را ديدم كه با قيچي ها، گوشت بدن خود را بريده بريده مي كند.
5-و زني را ديدم كه صورت و بدنش مي سوخت، و او روده هاي خود را مي خورد....
حضرت زهرا (س) عرض كرد: (اي حبيب و نور چشمم! به من بگو عمل آن زنها در دنيا چه بود كه اين گونه مجازات مي شدند.
پيامبر (ص) فرمود:
1-زني كه به مويش آويزان شده بود و مغز سرش از گرما مي جوشيد، به خاطر آن بود كه در دنيا، موي سرش را از نامحرمان نمي پوشيد.
2-زني كه به دو پايش آويزان بود، به خاطر آن بود كه در دنيا بدون اجازه شوهرش از خانه بيرون مي رفت.
3-زني كه گوشت بدنش را مي خورد، به خاطر آن بود كه در دنيا، اندام خود را براي نامحرم، آرايش مي كرد.
4-زني كه با قيچي ها، گوشت بدنش را مي بريد، به خاطر آن بود كه او در دنيا، خود فروشي مي كرد، و خود را براي كامجويي عياشان، در معرض تماشاي آنها مي گذاشت.
5-و زني كه صورت و بدنش مي سوخت، و روده هاي خود را مي خورد. به خاطر آن بود كه بين زن و مرد نامحرم، رابطه نامشروبرقرار مي نمود، و در اين جهت دلالي مي كرد...
در پايان فرمود: ويل لامراه اغضبت زوجها، و طوبي لامراه رضي عنها زوجها: ( و اي بر زني كه شوهرش را خشمگين كند، و خوشا به حال زني كه شوهرش از او خشنود باشد.
[3]در اينجا دو مسئله مطرح است : اول وجوب پوشش تمام بدن كه وظيفه زن است.
دوم مسئله حرمت نظر بزن كه مربوط بمرد است
اگر در وظيفه مربوط بزنها بوجوب پوشش تمام بدن حتي چهره ودستها تا مچ بشويم در مسئله حرمت نظر مي گوئيم براي مردها همانطور كه نگاه به پيكر عريان زن حرام است به چهره زيبا و دستهاي لطيف او هم حرام است چنانچه اگر قائل نشويم باز ممكن است حرمت نظر را بگوئيم در هر حال اين دو مسئله از همديگر جداست در مسئله اول ارباب فتوي از قدما و متاخرين مختلف الراي مي باشند بعضي قائل بوجوب پوشش وجه و كفين و برخي وجود نظر داده اند چنانچه حرمت نظر هم اختلافي است البته اين را بايد دانست كه نظر اگر بمنظور چشم چراني و لذت بردن باشد مطلقا حرام است چه بزنهاي بيگانه و غير بيگانه آري در مورديكه نظر براي خواستگاري باشد نظر جايز است كه بعدا در اين زمينه رواياتي نقل خواهيم كرد.
[4]سنن ترمذي ج 3 ص 27- امام نبوي ج 2 در مصابيح ص 17
[5]غرر الحكم، مطابق نقل ميزان الحكمه، ج 2ص 562 و 563
سامانه خرید و امن این
سایت از همهلحاظ مطمئن می باشد . یکی از
مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می
توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت
بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم
اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه 09159886819 در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما فرستاده می شود .
آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی
سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس
مطالب پربازديد
متن شعار برای تبلیغات شورای دانش اموزی تحقیق درباره اهن زنگ نزن انشا در مورد 22 بهمن