سایت علمی و پژوهشی آسمان - مطالب ارسال شده توسط nevisandeh

راهنمای سایت

سایت اقدام پژوهی -  گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان

1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819  -  صارمی

2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2  و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی  (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .

3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل http://up.asemankafinet.ir/view/2488784/email.png  را بنویسید.

http://up.asemankafinet.ir/view/2518890/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86.jpghttp://up.asemankafinet.ir/view/2518891/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%20%D8%A8%D9%87%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA.jpg

لیست گزارش تخصصی   لیست اقدام پژوهی     لیست کلیه طرح درس ها

پشتیبانی سایت

در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا  پیام بدهید
آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet

تحقیق درباره انسان شناسی

بازديد: 375

 

حفظ تعادل شخصیت در دارائی و تنگدستی:

دیدگاه اسلامی با تآکید بر عوامل حفظ کرامت انسانی با رهنمودهای خود انسان را در جهت فراهم شدن تعادل شخصیت هدایت نموده است، بگونه ای که نه ثروت و نه تهیدستی نتواند انسان را دچار سرکشی و از هم گسیختگی شخصیتی نماید. امام علی (ع) در این باره می فرمایند: "به ثروت و رفاه دل شاد مکن و از تهیدستی و گرفتاری اندوه به دل راه مده؛ زیرا طلا با آتش گداخته و ناب شود و مؤمن با بلا و گرفتاری."

 

شخصیّت و کرامت انسانی

زندگی و دنیا:

دنیا دارای ابعاد متفاوتی باشد، یک روز خوب است وبه نفع انسان و یک روز هم آنطور که انسان می خواهد نیست. این نوع تجربه و نگرش از ابعاد دنیا می تواند انسان را واقع بین و صبور نماید، زیرا همیشه منتظر این نیست که به نفعش باشد، می داند که دنیا صورت دیگری هم دارد، و این مسئله موجب می شود که او نسبت به ناملایمات زندگی مقاومت بیشتری از خود نشان دهد زیرا او فقط نیست که وجه ضرر دیگران را می بیند، بلکه دنیا چنین است که همبشه آنطور که انسان انتظار دارد و به نفع اوست رقم نمی خورد، وجه دیگر این نگاه و تجربه وجه اجتکاعی آن هست که انسانها خود را با روشهای مختلف برای مقابله برای روزی که امکان دارد متضرر شوند آماده می نمایند، بیمه ها، خیریه ها، برخورداری انسانها از پشتوانه معنوی و مادی و همچنین تعاون و یاری و برادری و توکل به خداوند و تمسک جستن ازیاری خدا و استفاده بهینه از فرصتها و سپاسگزاری نیز از جمله مواردی و راهبردهائیست که انسان با درایت با کیاست و تدبیر خود از آن بهره مند می شود، و این موجب می شود که انسان معتدل و میانه رو در وقت دارائی به خود قره نگردد و وقت ضرر خود را نبازد و روحیه خود را از دست ندهد، در این رابطه امیر مؤمنان حضرت علی (ع) می فرماید:

"دنيا براي تودو روز است. يك روز به نفع تو و طبق تمايلات تو است ويك روز به ضرر تو و بر خلاف خواهشهاي تو است. روزی كه به نفع تو است و نعم الهي را در اختيار داري طغيان و سر كشی منما، و روزی كه به ضرر تو است و گرفتار ناملائماتی، صابر و برد بار باش."

نهج البلاغه، كلمه 390

 

توصیه های بزرگان دین در رابطه با شخصیت

حضرت علي ( ع ) :

نفس خويش را عزيز شمار و به هيچ پستي و دنائتي تن مده گر چه عمل پست، تو را به تمنيياتت برساند زيرا هيچ چيز با شرافت نفس برابري نمي كند و هرگز به جاي عزت از دست داده، عوضي همانند آن نصيبت نخواهد شد. فرزند عزيز آزادگي را از كف مده و بنده و برده دگران مباش كه خداوند تو را آزاد قرار داده است.

نهج البلاغه، نامه 31

حضرت علي (‌ ع ):

هيچ كس حيا نكند وقتي از او بپرسند چيزي را كه نمي داند صريحاً بگويد نمي دانم. اولياء اسلام در موارد بسياری مردم را از حياء احمقانه و خجالت كشيدنهاي بي مورد بر حذر داشته اند.

نهج البلاغه ، فيض ، ص 1113

حضرت علي ( ع ) فرمودند :

امور نا چيز و پست را ناديده انگاريد و بدين وسيله قدر و منزلت خود را در جامعه، بزرگ و پر ارزش كنيد.

تحف العقول، ص 366

حضرت علي ( ع ) :

كساني كه خود گرفتار عيوبي هستند دوست دارند معايب دگران شايع شود و زبان زد مردم گردد تا براي آنها ميدان عذرآوردن، وسعت پيدا كند.

((نهج البلاغه ، ملا فتح الله ، ص 105 ))

حضرت علي ( ع ) فرمودند :

صفت ناپسند از خود رضائي، وسيله آشكار شدن زشتيها و عيوب آدمي است.

غرر الحكم، ص 338

حضرت علي ( ع ) فرمودند :

تمنّاي تمجيد نابجا

از مردم داشتن ابلهي و حماقت است.

غرر الحكم ، ص 470

امام حسن ( ع ) :

عادات، در وجود آدميان با قهر وغلبه حكومت می كنند. كسی كه در پنهانیبه چيزی عادت كند آشكارا و در محضر مردم مفتضحش خواهد ساخت.

مجموعه ورام، ج 2 ، ص 113

 

شخصیّت و کرامت انسانی 2

از جمله عواملی که موجب بزرگ نمودن شخصیّت و حفظ کرامت انسانی انسان می گردد، خویشتن داری از انجام گناه می باشد، آنقدر این مسئله در بزرگ نمودن انسان مؤثر است که می توان گفت، توجّه به این مسئله می تواند انسان را از اسفل سافلین به اعلی علیین برساند و مانع این است که مرتبه بزرگی انسان به پست ترین درجه برسد و موجب بزرگی انسان در دنیا و آخرت است ، حتی به گونه ای که با وجود نداشتن ثروت و اقوام و مقام اجتماعی ؛

با عظمت و ابهت زندگی خود را سپری نمایند. این موضوع می تواند تأکید به این مسئله حیاتی داشته باشد که عوامل دیگری غیر از خویشاوند و ثروت و پست و مقام نیز با عث بزرگی انسانها و جامعه انسانی شود که توجّه به آنها

می تواند افراد و جامعه را از ذلت و خواری به عزت و بزرگی برساند. در این مورد حضرت امام جعفر صادق(ع) می فرماید:

"كسي كه مي خواهد با نداشتن اقوام، عزيز و محترم باشد، با نداشتن ثروت، غنی و بی نياز باشد، با نداشتن مقام شامخ اجتماعی دارای ابهت و عظمت باشد، بايد خويشتن را از ذلت گناه و ناپاكی به محيط با عزت اطاعت الهي منتقل نمايد."

بحار 15، قسمت 2، ص 164

شخصیّت و کرامت انسانی1

دوری جستن از عادات بد در پنهان موجب حفظ شخصیّت انسان در آشکاراست.

از عوامل دیگر خودسازی انسان در رابطه با عادات، رفتار بدی است که بی اهمیّتی به آن او را دچار مشکل می نماید،

حتّی اگر پنهانی آن عادات را انجام دهد. در این باره امام حسن ( ع ) می فرماید: عادات، در وجود آدميان با قهر وغلبه حكومت می كنند. كسی كه در پنهانی به چيزی عادت كند آشكارا و در محضر مردم مفتضحش خواهد ساخت.

مجموعه ورام، ج 2 ، ص 113

وبلاگ شخصیت و کرامت انسانی فرا رسیدن ماه محرم را تسلیت می گوید.

امام حسين ( ع ):

خدايا! تو می دانی آن چه اتفاق افتاد، برای مسابقه در قدرت يا خواستن چيزی از متاع فانی اين جهان نبود، بلكه همه بدان جهت بود كه نشانه های دينت را بنمايانيم و در شهرهای تو دست به اصلاحات زنيم، تا بندگان ستمديده ات ايمن شوند و احكام متروك دين تو دوباره به جريان افتد.

 

تعریف انسان شناسی

هر منظومه معرفتی را که به بررسی انسان یا بعد یا ابعادی از وجود او، یا گروه و قشر خاصی از انسان ها می پردازد می توان انسان شناسی نامید .

انسان شناسی و انواع مختلف و متنوعی دارد که به لحاظ روش یا نوع نگرش از یکدیگر متمایز می شوند.

 

انواع انسان شناسی

این مقوله را می توان بر اساس روش به انسان شناسی تجربی ،عرفانی ،فلسفی و دینی تقسیم نمود.

اما با توجه به نوع نگرش به انسان شناسی کلان یا کل نگر و انسان شناسی خرد یا جزء نگر تقسیم کرد.

اندیشمندان برای حل معماها و پرسش های مطرح شده درباره انسان در طول تاریخ بشر راههای مختلفی را در پیش گرفته اند. و انسان شناسی در مکاتب نتیجه بررسیهای آنان می باشد.

 

برخی به بررسی مسأله با روش تجربی پرداخته و انسان شناسی تجربی را بنیان نهاده اند که دربرگیرنده همه رشته های علوم انسانی است .

گروهی راه درست شناخت انسان را سیر وسلوک عرفانی و دریافت شهودی دانسته و با تلاش هایی که از طریق انجام داده اند به نوعی شناخت از انسان که می توان آن را انسان شناسی عرفانی نامید دست یافته اند.

جمعی دیگر از راه تعقل و اندیشه فلسفی به بررسی زوایای وجود انسان دست یازیده و او را از این منظر مورد تحقیق قرار داده و نتیجه تلاش فکری خود را انسان شناسی فلسفی نامیده اند .

سرانجام گروهی با استمداد از متون دینی و روش نقلی درصدد شناخت انسان برآمده و انسان شناسی دینی را پایه گذاری کرده اند .

 

انسان در اسلام

انسان در جهان بینی اسلامی داستانی شگفت دارد . انسان اسلام تنها یک‏ حیوان مستقیم القامه که ناخنی پهن دارد و با دو پا راه می‏رود و سخن‏ می‏گوید نیست . انسان و حیوان یکی نیستند.

این موجود از نظر قرآن ژرف‏تر و مرموزتر از این است که‏ بتوان آن را با این چند کلمه تعریف کرد .

 

قرآن انسان را مدحها و ستایشها کرده و هم مذمتها و نکوهشها نموده است‏ .

عالی‏ترین مدحها و بزرگترین مذمتهای قرآن درباره‏ء انسان است ، او را از آسمان و زمین و از فرشته برتر و در همان حال از دیو و جار پایان پست‏تر شمرده است . از نظر قرآن انسان موجودی است که توانایی دارد جهان را مسخر خویش سازد و فرشتگان را به خدمت خویش بگمارد ، و هم می‏تواند به‏ " اسفل سافلین " سقوط کند . این خود انسان است که باید در باره‏ء خود تصمیم بگیرد و سرنوشت نهایی خویش را تعیین نماید .

سخن خویش را از ستایشهای انسان در قرآن تحت عنوان " ارزشهای انسان‏ " آغاز می‏کنیم .

 

ارزشهای انسان

. 1 انسان خلیفه‏ء خدا در زمین است .

" روزی که خواست او را بیافریند ، اراده خویش را به فرشتگان اعلام‏ کرد . آنها گفتند :

آیا موجودی می‏آفرینی که در زمین تباهی خواهد کرد و خون خواهد ریخت ؟

او گفت : من چیزی می‏دانم که شما نمی‏دانید " بقره / . 30 ) .

" اوست که شما انسانها را جانشینهای خود در زمین قرار داده تا شما را در مورد سرمایه‏هایی که داده است در معرض آزمایش قرار دهد " انعام / . 165 .

. 2 ظرفیت علمی انسان بزرگترین ظرفیتهایی است که یک مخلوق ممکن است‏ داشته باشد .

" تمام اسماء را به آدم آموخت ( او را به همه‏ء حقایق آشنا ساخت ) .

آنگاه از فرشتگان ( موجودات ملکوتی ) پرسید : نامهای اینها را بگویید چیست .

گفتند : ما جز آنچه تو مستقیما به ما آموخته‏ای نمی‏دانیم ( آنچه‏ را تو مستقیما به ما نیاموخته باشی ما از راه کسب نتوانیم آموخت ) .

خدا به آدم گفت : ای آدم ! تو به اینها بیاموز و اینها را آگاهی ده .

همینکه آدم فرشتگان را آموزانید و آگاهی داد ، خدا به فرشتگان گفت :

نگفتم که من از نهانهای آسمانها و زمین آگاهم ( می‏دانم چیزی را که حتمانمی‏دانید ) و هم می‏دانم آنچه را شما اظهار می‏کنید و آنچه را پنهان‏ می‏دارید ؟ " (بقره / 31 - . 33 ) . 3 او فطرتی خدا آشنا دارد .

به خدای خویش در عمق وجدان خویش آگاهی‏ دارد . همه‏ء انکارها و تردیدها ، بیماریها و انحرافهایی است از سرشت‏ اصلی انسان یا همان فطرت انسان .

" هنوز که فرزندان آدم در پشت پدران خویش بوده ( و هستند و خواهند بود ) خداوند ( با زبان آفرینش ) آنها را بر وجود خودش گواه گرفت و آنها گواهی دادند " (اعراف / . 172 ).

 

" چهره‏ء خود را به سوی دین نگه‏دار ، همان که سرشت خدایی است و همه‏ء مردم را بر آن سرشته است " (روم / . 43 ).

. 4 در سرشت انسان علاوه بر عناصر مادی که در جماد و گیاه و حیوان وجود دارد ، عنصری ملکوتی و الهی وجود دارد .

انسان ترکیبی است از طبیعت و ماورای طبیعت ، ماده و معنی ، جسم و جان . به عبارت دیگر روح بعد غیر مادی انسان انسان است.

" آن که هر چه را آفرید نیکو آفرید و آفرینش انسان را از گل آغاز کرد ، سپس نسل او را از شیره‏ء کشیده‏ای که آبی پست است قرارداد ، آنگاه او را بیاراست و از روح خویش در او دمید " (سجده / 7 - . 9 ) .

. 5 آفرینش انسان، آفرینشی حساب شده است ، تصادفی نیست . انسان‏ موجودی انتخاب شده و برگزیده است .

" خداوند آدم را بر گزید و توبه‏اش را پذیرفت و او را هدایت کرد " (طه / . 121 ) .

. 6 او شخصیتی مستقل و آزاد دارد ، امانتدار خداست ، رسالت و مسؤولیت دارد ، از او خواسته شده است با کار و ابتکار خود زمین را آباد سازد و با انتخاب خود یکی از دو راه سعادت و شقاوت را اختیار کند .

 

آزادی و اختیار انسان لازمه مسئولیت اوست.

" همانا امانت خویش را بر آسمان و زمین و کوه‏ها عرضه کردیم ، همه از پذیرش آن امتناع ورزیدند و از قبول آن ترسیدند ، اما انسان بار امانت‏ را به دوش کشید و آن را پذیرفت . همانا او ستمگر و نادان بود " (احزاب / . 72 ) .

" ما انسان را از نطفه‏ای مرکب و ممزوج آفریدیم تا او را مورد آزمایش‏ قرار دهیم ، پس او را شنوا و بینا قرار دادیم . همانا راه را به او نمودیم ، او خود یا سپاسگزار است و یا کافر نعمت . ( یا راه راست را که نمودیم خواهد رفت و به سعادت خواهد رسید و یا کفران نعمت کرده ، منحرف می‏گردد " (دهر / . 3 ) .

. 7 او ازیک کرامت ذاتی و شرافت ذاتی بر خوردار است ، خدا او را بر بسیاری از مخلوقات خویش برتری داده است .

او آنگاه خویشتن واقعی خود را درک و احساس‏می‏کند و به خودشناسی میرسد که این کرامت و شرافت را در خود درک کند و خود را برتر از پستیها و دنائتها و اسارتها و شهوترانیها بشمارد . ارزش واقعی انسان درمکتب اسلام متبلور می شود.

" همانا ما بنی آدم را کرامت بخشیدیم و آنان را بر صحرا و دریا ( خشک و تر ) مسلط کردیم و بر بسیاری از مخلوقات خویش برتری دادیم( اسراء / . 70 )

. 8 او از وجدانی اخلاقی برخوردار است ، به حکم الهامی فطری زشت و زیبا را درک می‏کند .

" سوگند به نفس انسان و اعتدال آن ، که ناپاکیها و پاکیها را به او الهام کرد( شمس / 8 و . 9 " ) .

. 9 او جز با یاد خدا با چیز دیگر آرام نمی‏گیرد . خواستهای او بی‏ نهایت است ، به هر چه برسد از آن سیر و دلزده می‏شود مگر آنکه به ذات‏ بی حد و نهایت خدا بپیوندد .

" هماناتنها بایاد او دلها آرام می‏گیرد " (رعد / . 28 )

" ای انسان ! توبه سوی پرورد گار خویش بسیار کوشنده هستی و عاقبت او را دیدار خواهی کرد " (انشقاق / . 6 ).

. 10 نعمتهای زمین برای انسان آفریده شده است . رابطه انسان و دنیا دراسلام به درستی تعریف شده است.

" همانا اوست که آنچه در زمین است برای شما آفرید " (جاثیة / . 13 ) .

" آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است مسخر او قرار داده است ( پس‏ او حق بهره‏گیری مشروع همه‏ء اینها را دارد " .

. 11 او را برای این آفرید که تنها خدای خویش را پرستش کند و فرمان‏ او را بپذیرد . پس او وظیفه‏اش اطاعت امر خداست .

" همانا جن و انس را نیافریدیم مگر برای اینکه مرا پرستش کنند " ( ذاریات / . 56 )

. 12 او جز در راه پرستش خدای خویش و جزبا یاد او خود را نمی‏یابد ،و اگر خدای خویش را فراموش کند خود را فراموش می‏کند و نمی‏داند که‏ کیست و برای چیست و چه باید کند و کجا باید برود .

" همانا از آنان مباشید که خدا را فراموش کردند و خداوند خودشان را ازیاد خودشان برد " (حشر / . 18 ).

. 13 او همینکه از این جهان برود و پرده‏ء تن که حجاب چهره‏ء جان است‏ دور افکنده شود ، بسی حقایق پوشیده که امروز بر او نهان است بروی آشکار گردد .

" همانا پرده را کنار زدیم ، اکنون دیده‏ات تیز است " (ق / . 22 ) .

. 14 او تنها برای مسائل مادی کار نمی‏کند ، یگانه محرک او حوایج مادی‏ زندگی نیست .

او احیانا برای هدفها و آرمانهایی بس علی می‏جنبد و می‏جوشد . او ممکن است که از حرکت و تلاش خود جز رضای آفریننده ، مطلوبی دیگر نداشته باشد . نیازهای مادی و معنوی انسان مجموعاً موجب حرکت انسانها می شوند .

" ای نفس آرامش یافته ! همانا به سوی پرورد گارت باز گرد با خشنودی‏ متقابل : تو از او و او از تو خشنود " فجر / . 28 .

" خداوند به مردان و زنان با ایمان باغها وعده کرده است که در آنها نهرها جاری است ، جاویدان در آنجا خواهند بود و هم مسکنهای پاکیزه ، اما خشنودی خدا از همه‏ء اینها برتر و بالاتر است . آن است رستگاری بزرگ " توبه / . 72 .

بنابر آنچه گفته شد از نظر قرآن انسان موجودی است برگزیده از طرف‏ خداوند ، خلیفه و جانشین او در زمین ، نیمه ملکوتی و نیمه مادی ، دارای فطرتی خدا آشنا ، آزاد ، مستقل ، امانتدار خدا و مسؤول خویشتن و جهان ، مسلط بر طبیعت و زمین و آسمان ، ملهم به خیر و شر ، و جودش از ضعف و ناتوانی آغاز می‏شود و به سوی قوت و کمال سیر می‏کند و بالا می‏رود اما جز در بارگاه الهی و جز با یاد او آرام نمی‏گیرد ، ظرفیت‏ علمی و عملی‏اش نا محدود است ، از شرافت و کرامتی ذاتی بر خوردار است‏ ، احیانا انگیزه هایش هیچ گونه رنگ مادی و طبیعی ندارد ، حق بهره گیری‏ مشروع از نعمتهای خدا به او داده شده است ولی در برابر خدای خودش و ظیفه دار است .

 

ضد ارزشها

در عین حال ، همین موجود در قرآن مورد بزرگترین نکوهشها و ملامتها قرار گرفته است .

" او بسیار ستمگر و بسیار نادان است " احزاب / . 72 .

" او نسبت به پروردگارش بسیار ناسپاس است " حج / 66

" او آنگاه که خود را مستغنی می‏بیند طغیان می‏کند " علق / . 7 .

" او عجول و شتابگر است " اسراء / . 11 .

" او هرگاه به سختی بیفتد و خود را گرفتار ببیند ، ما را در هر حال ( به یک پهلو افتاده و یا نشسته و یا ایستاده ) می‏خواند . همینکه گرفتاری‏ را از او بر طرف کنیم گویی چنین حادثه‏ای پیش نیامده است " یونس / . 12 .

 

انسان زشت است یا زیبا ؟

چگونه است ؟ آیا انسان از نظر قرآن یک موجود زشت و زیباست ، آن هم‏ زشت زشت و زیبای زیبا ؟

آیا انسان یک موجود دو سرشتی است : نیمی از سرشتش نور است و نیمی‏ ظلمت ؟ چگونه است که قرآن ، هم او را منتها درجه مدح می‏کند و هم منتها درجه مذمت ؟ !

حقیقت این است که این مدح و ذم ، از آن نیست که انسان یک موجود دو سرشتی است : نیمی از سرشتش ستودنی است و نیم دیگر نکوهیدنی ، نظر قرآن‏ به این است که انسان همه‏ء کمالات را بالقوه دارد و باید آنها را به‏ فعلیت برساند ، و این خود اوست که باید سازنده و معمار خویشتن باشد .

شرط اصلی وصول انسان به کمالاتی که بالقوه دارد " ایمان " است . از ایمان ، تقوا و عمل صالح و کوشش در راه خدا بر می‏خیزد ، به وسیله‏ء ایمان‏ است که علم از صورت یک ابزار ناروا در دست نفس اماره خارج می‏شود و به صورت یک ابزار مفید در می‏آید . و علم و ایمان لازم و ملزوم یکدیگرند.

پس انسان حقیقی که خلیفة الله است ، مسجود ملائکه است ، همه چیز برای‏ اوست و بالاخرش دارنده‏ء همه‏ء کمالات انسانی است ، انسان بعلاوه‏ء ایمان‏ است ، نه انسان منهای ایمان . انسان منهای ایمان ، کاستی گرفته و ناقص‏ است . چنین انسانی حریص است ، خونریز است ، بخیل و ممسک است ، کافر است ، از حیوان پست‏تر است .

 

در قرآن آیاتی آمده است که روشن می‏کند انسان ممدوح چه انسانی است و انسان مذموم چه انسانی است . از این آیات استنباط می‏شود که انسان فاقد ایمان وجدا از خدا انسان واقعی نیست .

انسان اگر به یگانه حقیقتی که با ایمان به او ویاد او آرام می‏گیرد بپیوندد ، دارنده‏ء همه‏ء کمالات است و اگر از آن حقیقت - یعنی خدا - جدا بماند ، درختی را ماند که از ریشه‏ء خویشتن جدا شده است . ما به عنوان نمونه دو آیه را ذکر می‏کنیم :

« و العصر إن الانسان لفی خسر إلا الذین آمنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر » (سوره‏ء عصر) .

سوگند به عصر ، همانا انسان در زیان است ، مگر آنان که ایمان آورده و شایسته عمل کرده و یکدیگر را به حق و صبر و مقاومت توصیه کرده‏اند .

²ولقد ذرأنا لجهنم کثیرا من الجن و الانس ، لهم قلوب لا یفقهون بها و لهم‏ أعین لا یبصرون بها و لهم آذان لا یسمعون بها أولئک کالانعام بل هم أضل اعراف / . 179 .

" همانا بسیاری از جنیان و آدمیان را برای جهنم آفریده‏ایم ( پایان‏ کارشان جهنم است ) ، زیرا دلها دارند و با آنها فهم نمی‏کنند ، چشمها دارند و با آنها نمی‏بینند ، گوشها دارند و با آنها نمی‏شنوند . اینها مانند چهار پایان بلکه راه گم کرده‏ترند " .

 

گستره ی رسالت پیامبر(ص)

1- با یک استدلال ثابت کنید که چرا ولایت و رهبری جامعه (ولایت ظاهری) از پایه های دین اسلام است .

2- این سخن امام علی (ع) که فرمودند"رسول خدا بابی از علم به روی من گشود که از آن هزار باب دیگر گشوده می شد."، بیان گر کدام قلمرو رسالت پیامبر اکرم است؟ چگونه؟

3- بنابر سخن امام باقر (ع) که برای اسلام پنج پایه برشمرد ، کدام پایه را مهم- ترین برشمردند؟

4- این جمله ی امام خمینی (ره) که می فرماید" مجموعه ی قانون برای اصلاح جامعه کافی نیست. برای این که قانون مایه ی اصلاح بشر بشود، به قوه ی اجرائیه و مجری احتیاج دارد."چگونه ضرورت حکومت اسلامی را ثابت می کند؟

5- مطابق با کدام ولایت وجود پیامبر اکرم(ص)واسطه ی همه ی خیرات و برکات مادی ومعنوی انسان هاست؟

6- به ترجمه ی آیات زیر دقت کنید و توضیح دهید که این آیات بر کدام یک از قلمرو های رسالت پیامبر اکرم (ص)دلالت دارد؟

  1- بدین گونه تو را در میان امتی که پیش از ایشان مردمان

دیگری بودند فرستادیم تا آنچه را به تو وحی  می کردیم بر آنان

بخوانی ... (رعد،13)

2- بگو از خدا و رسول اطاعت کنید, پس اگر روی بگردانید،

      همانا که خداوند کافران را دوست ندارد. (آل عمران،32)

3- به یقین خدا بر مؤمنان منت نهاد که رسولی از خودشان در

       میانشان بر انگیخت تا آیات خود را برایشان بخواند و پاکشان

       گرداند و کتاب وحکمت به آنان بیاموزد،قطعاً پیش از آن دو

      گمراهی آشکار ی بودند (آل عمران ،164)

7- چگونه می توان از "ضرورت پذیرش ولایت الهی و دوری از حکومت طاغوت" برای اثبات ولایت وسرپرستی پیامبر اکرم(ص) استفاده کرد ؟

8- "طاغوت" چه کسی است ؟ چرا پذیرش ولایت طاغوت در اسلام منع شده است؟

9- دلایل ضرورت تشکیل حکومت اسلامی را بنویسید.

 

 تداوم رسالت

1- کدام یک از قلمروهای رسالت پیامبراکرم(ص) پس از ایشان ادامه  نمی یابد ؟ چرا؟

2- نکات مهمی را که از آیه ی تطهیر به دست می آید,بنویسید. (3مورد)

3- با استفاده از حدیث غدیر  ولایت و جانشینی حضرت علی (ع) را ثابت کنید.

4- چرا انتخاب پیامبر بر عهده مردم نیست و از جانب خدا انجام می شود؟

5- تداوم کدام یک از قلمروهای مربوط به رسالت پیامبر اکرم(ص) ضروری است ؟ این تداوم در چه شکلی انجام می گیرد؟

6- چرا تعیین امام باید از جانب خداوند و با اعلام پیامبرصورت گیرد و مردم نمی توانند امام را تعیین کنند؟

7- چگونه از آیه ولایت برای تعیین امامت حضرت علی (ع) استفاده می شود؟

8-  پیامبر اکرم (ص) در اولین دعوت خویشان به اسلام جانشین خود را معین فرمود. انجام این کار در ابتدای دعوت در بردارنده ی چه پیامی است؟

9- ترجمه حدیث ثقلین را بنویسید و سه پیام درباره قران وعترت ازآن استخراج کنید.

10- الف: این سخن پیامبر را تکمیل کنید و ترجمه آن را در مقابل آن بنویسید:                 

                  من کنت مولاه                           ................................

                  ..............................                       ..........................

   ب: پیامبر اکرم (ص) این عبارت را در چه واقعه ای بیان کرد؟

   ج: آیا می توان گفت کلمه "مولا" در این عبارت به معنی دوست است؟ چرا؟

**************************************************************************************** درس هفتم : مبارزه ی مستمر (قسمت اول)

 

1- چه عاملی باعث شد که احادیث پیامبر اکرم (ص) پس از رحلت ایشان به درستی حفظ و نگهداری نشود ؟ آیااین مشکل برای پیروان ائمه (ع) نیز پیش آمد؟

2- چگونه حکومت عدل نبوی به سلطنت کسرایی تبدیل شد ؟

3- ترجمه ی آیه 144 سوره آل عمران چنین است :

 " ومحمد (ص) نیست مگر رسولی که بیش ازاو رسولان دیگـری بودند. پس اگر او بمـیرد یا کشته شود ، آیا شـما به عـقب برخواهید گشت ؟  هرکس به عقب باز گردد به خدا هیچ گزندی  نرساند وخداوند به زودی پاداش سپاسگزاران را می دهد ."   

 

با توجه به این آیه تو ضیح دهید :

الف- مهم ترین خطری که پس از رحلت رسول خدا (ص) مسلمانا ن را تهدید می کرد چه بود؟

   ب-سپا سگزاران واقعی نعمت وجود رسول خدا (ص) پس از رحلت ایشان چه کسانی هستند؟

4-مهم ترین مسا یل و مشکلات اجتماعی و فرهنگی  عصر پس از پیا مبر چه چیز-هایی بود؟

5-چرا قر ان کریم مردم رابه مطا لعه ی سر گذشت ملتها دعوت کرده است؟

6-تفا وت اساسی حکو مت بنی امیه  و بنی عباس و با رهبری رسول خدا (ص) در چه چیزی بود؟

 

مبارزه ی مستمر (قسمت دوم)

1- الف- ترجمه آیات را تکمیل کنید.

ذلک الذی یبشر الله                   این است آنچه خداوند مژده می دهد

عباده الذین امنوا                      بندگان خود را که ایمان آورد ند

و عملوا الصا لحا ت                 ................................................

قل لا اسا لکم علیه اجرا            بگو برای این از شما مزدی نمی خوا هم

الا المودّه فی القربی                 ..................................................

              

                                           (شوری . 23)

قل ما سالتکم من اجر                   بگو هر مزدی که از شما خواستم

فهو لکم                                     برای خود شماست

ان اجری الا علی الله                      مزد من نیست .مگر بر خدا

و هو علی کل شئ شهید                   و او بر هر چیزی گواه هست

                                                              

                                      (سبا ء.47)                                             

ب-3پیام در ارتباط با مزد رسالت رسول خدا (ص) که از این ایات به دست می اید. بنویسید.

2-ائمه اطهار (ع ) در حوزه مرجعیت علمی خود چه اقداماتی را انجام می دادند؟

3-چرا ائمه اطهار (ع ) در حوزه ی زندگی سیاسی و اجتماعی خود از برخی روشهای متفاوت بهره می برند؟

4-ائمه ی اطهاردرمبارزه علیه حاکمان جورچه اصولی رامراعات می کردند؟

5- ائمه ی اطهارازدوجهت مبارزه ی باحاکمان جور رابرخوردلازم می دانستند.آن دوجهت راتوضیح دهید.

6-اصل تقیه چیست وچرا ائمه اطهار(ع)ازاین اصل بهره می برند؟

7- یکی ازدرسهای مهّمی که می توان ازروشهای متفاوت ایمه اطهار(ع)درمواجهه ی بامسایل گرفت،چیست؟آن راتوضیح دهید.

8-کدامیک ازقلمروهای مربوط به رسالت پیامبراکرم(ص)نیازمندبه پیگیری پس ازایشان است؟چرا؟

 

خورشید پنهان

1- آیا تحقق انتظاردرجامعه،بدون حضورانسانهای منتظرامکان پذیراست؟چرا؟

2- چه کسانی می تواننددرهنگام ظهورامام عصر(عج)ویژگی های لازم برای یاری وهمراهی آن حضرت راداشته باشند؟

3- بنابرسخن امام صادق(ع)یکی ازویژگیهای یاران حضرت مهدی(عج)محکم ترازصخره هابودن است.چه کسی می توانداین خصوصیت رادرهنگام ظهورداشته باشد؟

4- آیاکسی که درنبردحق وباطل زمان خود درعرصه ی حق علیه باطل حضورفعال نداشته باشد،می تواند دررکاب امام عصر(عج)باشدواورا یاری کند؟چرا؟

5- علت غیبت امام عصر(عج)چیست؟

6- چراامام عصر(عج)بهره مندی مردم ازایشان درعصرغیبت رابه بهره مندی ازخورشیدپشت ابرتشبیه کرده اند؟ سه موردازاین شباهتها راذکرکنید.

7- دوران غیبت درچه زمانی پایان می یابد؟

8- غیبت درمقابل ظهوراست یا حضور؟ تفاوت این دودرچیست؟

9- چه تفاوتی میان انتظار مثبت وسازنده با انتظارمنفی ومخرب وجود دارد؟

10- بنابرآیه ی11سوره ی رعدکه می فرماید"خداوندوضع هیچ گروهی راتغییرنمی دهد،مگرآن که آنها خودوضع خویش رادگرگون سازند"علت اصلی غیبت امام زمان(عج)چیست؟

11- چگونگی رهبری وامامت حضرت ولیعصر(عج)درقلمرو ولایت معنوی راتوضیح دهید.

: در انتظار طلوع

1- آیا می توان گفت که آینده ی تاریخ انسان به چه سرنوشتی خواهد انجامید؟ چگونه؟

2- خداوند در آیه ی17 سوره ی رعد می فرماید "همو از آسمان آبی فرو فرستاد. پس رودخانه هایی به اندازه ی گنجایش خودشان روان شدند, و سیل, کفی بلند روی خود برداشت، و از آنچه برای به دست آوردن زینتی یا کالایی، در آتش گدازند هم نظیر آن کفی برآید . خداوند حق و باطل را چنین مثل می زند.اما کف, بیرون افتاده از میان می رود.ولی آنچه به مردم سود می رساند در زمین باقی می ماند. خداوند مثل ها را چنین می زند."

الف – چه شباهت هایی میان آب رودخانه و کف با حق و باطل وجود دارد؟

ب- آیا می توان از این مثال, آینده ی تاریخ انسان ها را مشخص کرد؟

3- آیا موضوع موعود و منجی, خاص دین اسلام است؟ توضیح دهید.

4- امتیاز دیدگاه شیعه درباره ی موعود با دیگران در چیست؟(ذکر دو مورد)

5- جواب مبنایی درباره ی مسأله ی طول عمر امام زمان چیست؟

6- انتظار ظهور امام زمان (عج) چه تأثیری در شخص منتظر می گذارد؟

7- پویایی جامعه ی شیعه ناشی از چه عامل هایی است؟

8- معنای آیه ی زیر را تکمیل کنیدو پیام آن درباره ی آینده ی تاریخ را بنویسید.

و لقد کتبنا فی الزبور                      همانا در زبور نوشتیم

من بعد الذکر                               پس از ذکر(تورات)

ان الارض یرثهما                          ................................

عبادی الصالحون                          ...................................

 

ولایت فقیه

1- جدول زیر را تکمیل کنید:

 

مرجع تقلید

ولی فقیه

نوع انتخاب

شخصی

عمومی

تعداد اشخاص

 

 

شرایط عمومی

 

 

 

2- فقیهی می تواند رهبری جامعه اسلامی را بر عهده گیرد که مشروعیت و مقبولیت داشته باشد. این دو اصطلاح را تعریف کنید.

3- تفاوت اساسی نظام اسلامی با سایر حکومت های دمکراتیک چیست؟

4- آیا مسئولیت مردم در نظام اسلامی با انتخاب رهبر و سایر مسئولان جامعه خاتمه می یابد؟

5- نقش زمینه سازی حکومت اسلامی برای حکومت جهانی حضرت مهدی (عج) را توضیح دهید.

6- انتخاب ولی فقیه، بنا بر قانون اساسی، در کشور ما به چه صورت انجام می گیرد؟

7- با توجه به نامه ی حضرت علی (ع) به مالک اشتر توضیح دهید که :

الف- چرا نباید سخن افراد سخن چین را با شتاب پذیرفت؟

ب- چرا نباید با افراد ترسو مشورت کرد؟

ج- چرا نباید افراد نیکوکار و بد کار در نظر رهبر یکسان باشد؟

د- چه کسی در حکومت اسلامی بیش از دیگران به عدالت نیازمندند؟

ه- چرا مهربانی و محبت رهبر باید شامل حال همه ی افراد جامعه باشد؟

و- چرا رهبر باید عیب جویان را از خود دور کند؟

 

کرامت نفس

1- برخی شرایط اجتماعی یا اقتصادی را عامل گناه و خطای خود معرفی می کنند. چنین نظری تا چه اندازه می تواند درست باشد؟

2- چرا انسان کریم از انجام گناه پروا دارد؟

3- عامل اصلی ناتوانی برخی انسانها در کنترل شهوت و تحریکات بیرونی چیست؟

4- برخی از آثار کرامت نفس را توضیح دهید (سه مورد) .

5-جملات زیر را تکمیل کنید :

کسی که در بیرون تن به ذلت میدهد ، ابتدا  …………

قدر و منزلت هر کس به میزان   ……………..

6- چگونه میتوان کرامت نفس  را پرورش داد و تقویت کرد ؟

7- الف) ترجمه ی آیه شریفه زیر را کامل کنید :

ولله العزه جمیعاً      …………….

و لرسوله                ……..……..

وللمومنین               ……………

ولکن المنافقین لایعلمون …………

ب) از اینکه عزت را ابتدا برای خدا و سپس برای رسول و بعد از آن برای مؤمنین اعلام می کند

چه نتیجه ای می توان گرفت؟

ج) آیا منافقین میتوانند به میزانی هرچند اندک ، بهره مند از عزت باشند ؟

8- بنا بر سخن حضرت علی (ع) اگر خداوند در نظر کسی بزرگ شد ، ثمره و نتیجه ی آن چیست؟

9- بنا بر سخن امام  سجاد (ع) ،از همه ی مردم گرامی تر چه کسی  است؟

10- بنا بر سخن امام علی (ع) در چه صورتی شهوت ها نزد انسان پست و حقیر می  شود؟

11- امام صادق (ع) قیمت و بهای نفس خود را چه چیزی میدانند؟

12- خود عالی و اصیل با خود دانی و غیر اصیل چه تفاوتی دارد؟

13-سه مثال از تقابل و رویارویی میان خودعالی و خود دانی ذکر کنید .

14- چرا انسان صاحب کرامت اهل پیمان شکنی نیست؟

 

کرامت نفس

1- برخی شرایط اجتماعی یا اقتصادی را عامل گناه و خطای خود معرفی می کنند. چنین نظری تا چه اندازه می تواند درست باشد؟

2- چرا انسان کریم از انجام گناه پروا دارد؟

3- عامل اصلی ناتوانی برخی انسانها در کنترل شهوت و تحریکات بیرونی چیست؟

4- برخی از آثار کرامت نفس را توضیح دهید (سه مورد) .

5-جملات زیر را تکمیل کنید :

کسی که در بیرون تن به ذلت میدهد ، ابتدا  …………

قدر و منزلت هر کس به میزان   ……………..

6- چگونه میتوان کرامت نفس  را پرورش داد و تقویت کرد ؟

7- الف) ترجمه ی آیه شریفه زیر را کامل کنید :

ولله العزه جمیعاً      …………….

و لرسوله                ……..……..

وللمومنین               ……………

ولکن المنافقین لایعلمون …………

ب) از اینکه عزت را ابتدا برای خدا و سپس برای رسول و بعد از آن برای مؤمنین اعلام می کند

 چه نتیجه ای می توان گرفت؟

ج) آیا منافقین میتوانند به میزانی هرچند اندک ، بهره مند از عزت باشند ؟

8- بنا بر سخن حضرت علی (ع) اگر خداوند در نظر کسی بزرگ شد ، ثمره و نتیجه ی آن چیست؟

9- بنا بر سخن امام  سجاد (ع) ،از همه ی مردم گرامی تر چه کسی  است؟

10- بنا بر سخن امام علی (ع) در چه صورتی شهوت ها نزد انسان پست و حقیر می  شود؟

11- امام صادق (ع) قیمت و بهای نفس خود را چه چیزی میدانند؟

12- خود عالی و اصیل با خود دانی و غیر اصیل چه تفاوتی دارد؟

13-سه مثال از تقابل و رویارویی میان خودعالی و خود دانی ذکر کنید .

14- چرا انسان صاحب کرامت اهل پیمان شکنی نیست؟


منابع

1-     بحار 15، قسمت 2، ص 164

2-    مجموعه ورام، ج 2 ، ص 113

3-    :کتاب انسان در قرآن نویسنده : شهید مطهری صفحه 8-15

4-     کتاب: انسان شناسی نویسنده: محمود رجبی صفحه: 21


 

: کرامت وارزش های انسان


فهرست مطالب

حفظ تعادل شخصیت در دارائی و تنگدستی:1

شخصیّت و کرامت انسانی.. 1

توصیه های بزرگان دین در رابطه با شخصیت.. 2

شخصیّت و کرامت انسانی 2. 4

تعریف انسان شناسی.. 6

انواع انسان شناسی.. 6

انسان در اسلام. 7

ارزشهای انسان. 8

ضد ارزشها14

انسان زشت است یا زیبا ؟. 15

گستره ی رسالت پیامبر(ص)17

تداوم رسالت.. 18

مبارزه ی مستمر (قسمت دوم)21

خورشید پنهان. 22

: در انتظار طلوع. 24

ولایت فقیه. 25

کرامت نفس... 26

کرامت نفس... 28

منابع. 30

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 04 اسفند 1393 ساعت: 11:45 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

تحقیق درباره عدل

بازديد: 1493

 

مسئله عدم

بحث جبر و اختيار خود به بحث (عدل) را به بيان آورد. زيرا رابطه مستقيمي‌است ميان اخيار و عدل از يك طرف و نفي عدل از طرف ديگر يعني تنها در صورت اختيار است كه تكليف و پاداش و كيفر عادلانه و مفهوم و معني پيدا مي‌كند اگر انسان آزادي و اختيار نداشته باشد و در مقابل اراده الهي و يا عوامل طبيعي دست بسته و مجبور باشد ديگر تكليف و پاداش وكيفر مهفوم خود را از دست مي‌دهد.

متكلمين اسلامي‌دو دسته شدند: دسته اي كه از همان ابتدا معقوله ناميده شدند طرفدار عدل و اختيار و دسته ديگر يعني گروه اهل حديث كه بعدها شاعره ناميده شدند طرفدار جبر و افسر؟ گرديدند. البته منكران عدل, صريحا نگفتند كه منكر عدل الهي هستيم زيرا قرآن كريم كه هر دو دسته خود را حامي‌مي‌دانستند با شدت, ظلم را از خداوند نفي و عدل را اثبات مي‌كند. آغاز عدل الهي را به گونه اي خاص تفسير كردند گفتند عدل خود حقيقتي نيست كه قبلا بتوان آنرا توصيف كرد و مقياس و معياري براي كار پروردگار قرار دارد. اساسا معيار و مقياس براي كار الهي قرار دادن نوعي تعيين تكليف و وظيفه وتحديد و تقدير نسبت داده براي ذات حق محسوب مي‌شود. مگر ممكن است براي كار حق قانوني فرض كرد و آن قانون را حاكم بر او و كار او قرار داد. همه قوانين مخلوق او و محكوم او است و او حاكم مطلق است. هر نوع محكوميت و تبعيت, برند علو و قاهريت مطلق ذات اقدس الهي است. معني عادل بودن ذات حق اين نيست كه او از قوانين قبلي به نام قوانين عدل پيروي مي‌كند بلكه اين اينست كه او سر منشا عدل و ظلم متاخر و متنوع از كار پروردگار است عدل مقياس كار پروردگار نيست. كار پروردگار مقياس عدل  است. آنچه آن خسرو كند شيرين بود) معقوله كه طرفدار عدل بودند گفتند: عدل خود حقيقتي است و پروردگار به حكم اينكه حكيم و عادل است كارهاي خود را با معيار و مقياس عدل انجام مي‌دهد. ما آنگاه كه به ذات افعال نظر مي‌افكنيم قطع نظر از اينكه آن كار مورد تعلق اراده تكوين با تشريعي ذات حق قرار دارد يا ندارد مي‌بينيم كه برخي افعال و ذات خود با برخي ديگر متفاوت است. برخي افعال در ذات خود عدل است مانند پاداش به نيكوكاران, و برخي در ذات خود ظلم است مانند كيفر دادن به نيكوكاران و چون افعال در  ذات خود با يكديگر متفاوتند و ذات مقدس با وي تعالي خير مطلق و كامل مطلق و حكيم مطلق وعادل مطلق است كارهاي خود را با معيار و مقياس عدل انتخاب مي‌كند.

عدل چيست

اولين مسئله اي كه بايد روشن شود اينست كه عدل چيست؟ ظلم چيست؟ تا مفهوم اصلي ودقيق عدل روشن نشود هر كوششي بيهوده است و از اشتباهات مصون نخواهيم ماند مجموعا چهار معني و يا چهار مورد استعمال براي اين كلمه هست:

الف: موزون بودن اگر مجموعه اي را در نظر بگيريم كه در آن اجزا و ابعاد مختلفي بكار رفته است وهدف خاصي از آن منظور است. بايد شرايط معيني در آن از حيث مقدار لازم هر جز و از لحاظ كيفيت ارتباط اجزا با يكديگر رعايت شود, و تنها در اين صورت است كه آن مجموعه مي‌تواند باقي بماند و اثر مطلق خود را بدهد و نقش منظور را ايفا نمايد. مثلا يك اجتماع اگر بخواهد باقي و برقرار بماند بايد متعادل باشد. يعني هر چيزي در آن به قدر لازم نه به قدي مساوي وجود داشته باشد. يك اجتماع متعادل به كارهاي فراوان: اقتصادي, سياسي, فرهنگي, قضايي, تربيتي احتياج دارد و اين كارها بايد ميان افراد تقسيم شود و براي هر كدام از آن كارها به آن اندازه كه لازم و ضروري است افراد گماشته شوند از جهت تعادل اجتماعي آنچه ضروري است اين است كه ميزان احتياجات در نظر گرفته شود و متناسب با آن احتياجات بودجه و نيرو مصرف گردد. اين جاست كه پاي (مصلحت) به ميان مي‌آيد يعني مصلح كل مصلحتي كه در آن بقا و دوام ( كل) و هدف هاي كه از كل منظور است در نظر گرفته مي‌شود.

همچنين است تعادل فيزيكي, يعني مثلا يك ماشين كه براي منظوري ساخته مي‌شود و انواع نيازمنديها براي ساختمان اين ماشين هست, اگر بخواهد يك مصنوع متعادل باشد بايد از هر ماده اي به قدري كه لازم و ضروري است و احتياج ايجاب مي‌كند در آن به كار برده شود.

تعادل شيميائي نيز چنين است: هر مركب شيميائي فرمول خاصي داده و نسبت خاصي ميان عناصر تركيب كننده آن هست, تنها با رعايت آن فرمول و آن نسبتها كه متفاوت است تعادل برقرار و آن مركب بوجود مي‌آيد.

جهان موزون و متعادل است اگر موزون و متعادل نبود بر پا نبود نظم و حساب و جريان معين و مشخص نبود, در قرآن كريم آمده است.

و السما دفعها و وضع الميزان

همانطور كه مفسران گفته اند مقصود اينست كه در ساختمان جهان رعايت تعادل شده است, در هر چيز از هر ماده اي به قدر لازم استفاده شده است, فاصله ها اندازه گيري شده است, در حديث نبوي آمده است: بالعدل قامت السموات و الارض) همانا آسمان و زمين بموجب عدل بر پاست نقطه مقابل عدل به اين معني بي تناسبي است نه ظلم لهذا عدل به اين معني از موضوع بحث ما خارج است.

بسياري از كساني كه خواسته اند به اشكالات مربوط به عدل الهي از نظر تبعيضها, تفاوتها و بديها جواب بدهند, به جاي آنكه مسئله را از نظر عدل و ظلم طرح كنند از نظر تناسب و عدم تناسب طرح كرده اند به اين جهت قناعت كرده اند كه همه اين تبعيضها و تفاوتها و بديها از نظر نظام كلي عالم لازم و ضروري است شك نيست كه از نظر نظام عالم و از نظر تناسب ضروري در مجموعه ساختمان جهان وجود آنچه هست ضروري است ولي اين مطلب جواب شبهه ظلم را نميدهد.

بحث عدل به معني تناسب در مقابل بي تناسبي از نظر كل, و مجموع نظام عالم است, ولي بحث عدل, در مقابل ظلم, از نظر هر فرد و هر جز مجزا از اجزا ديگر است. در عدل به مفهوم اول (مصلحت) كل مطرح است و در عدل به مفهوم دوم. مسئله حق فرد مطرح است لهذا اشكال كننده بر مي‌گردد و مي‌گويد من منكر اصل تناسب در كل جهان نيستم. ولي مي‌گويم رعايت اين تناسب خواه ناخواه مستلزم برخي تبعيضها مي‌گردد, آن تبعيض ها از نظر كل روا است و از نظر جز ناروا است. عدل به معني تناسب و توازن از شئون حكيم بودن و عليم بودن خداوند است و خداوند عليم و حكيم بمقتضاي علم شامل و حكمت عام خود مي‌داند كه براي ساختمان هر چيزي از هر چيزي چه اندازه لازم و ضروري است و همان اندازه در آن قرار مي‌دهد.

ب: معني دوم عدل تساوي و نفي هر گونه تبعيض است گاهي كه  ميي گويند فلاني عادل است, منظور اينست كه هيچگونه تفاوتي ميان افراد قائل نمي‌شود بنابراين عدل عين مساوات

اين تعريف نيازمند به توضيح است: اگر مقصود اين باشد كه عدالت ايجاب مي‌كند كه هيچگونه استحقاقي رعايت نگردد و با همه چيز و همه كس به يك چشم نظر شود. اين عدالت عين ظلم است. اگر عطا بالسويه عدل باشد, منع بالسيوه هم عدل خواهد بود. جمله ي ميانه معروف: ظلم بالسويه عدل است از چنين نظري پيدا شده است.

و اما اگر مقصود اين باشد كه عدالت يعني رعايت تساوي در زمينه استحقاق هاي تساوي البته معني دوستي است, عدل ايجاب مي‌كند اينچنين مساواتي را البته معني درستي است, عدل ايجاب مي‌كند اينچنين مساواتي را, در اين چنين مساواتي از لوازم عدل است, ولي در اين صورت بازگشت اين معني به معني سوي است كه ذكر خواهد شد.

ج: رعايت حقوق افراد وعظا كردن به هر ذي حق, حق او را و ظلم عبارت است, از پا مال كردن حقوق و تجاوز تصرف در حقوق ديگران معني حقيقي عدالت اجتماعي بيشتري, يعني عدالتي كه در قانون بشري بايد رعايت شود و افراد  بشر بايد آنرا محترم بشمارند همين معني است اين عدالت متكي بر دو چيز است:

يكي حقوق و اولويتها يعني افراد بشر نسبت به يكديگر و مقايسه با يكديگر نوعي حقوق و اولويت پيدا مي‌كنند. مثلا كسي كه با كار خود محصولي توليد مي‌كند طبعا نوعي اولويت به آن محصول پيدا مي‌كند و ضمنا اين اولويت, كار و فعاليت نسبت به آن محصول پيدا مي‌كند و منشا اين اولويت كار و فعاليت اوست, همچنين كودكي كه از مادر متولد مي‌شود نسبت به شير مادر حق اولويت پيدا مي‌كند. و منشا اين اولويت دستگاه هدفدار خلقت است كه آن شير را براي كودك به وجود آورده است.

يكي ديگر خصوصيت ذاتي بشر است كه طوري آفريده شده است كه در كارهاي خود الزاما نوعي انديشه يك سلسله انديشه هاي (انشائي) است كه با (بايد) ها مشخص مي‌شود. از آن جمله اين است كه براي اينكه افراد جامعه بهتر به سعادت خود برسند (بايد) حقوق و اولويت ها رعايت شود. و اينست مفهوم عدالت بشري كه وجدان هر فرد آن را تاييد مي‌كند و نقطه مقابلش را كه ظلم ناميده مي‌شود. محكوم مي‌سازد.

مولوي در اشعار معروف خود مي‌گويد:

عدل چه بود؟ وضع اندر موقعش                          ظلم چه بود؟ وضع در ناموقعش

عدل چه بود؟ آب و اشجار را                               ظلم چه بود؟. آب دادن خار را

موضوع رخ, شه نهي, ويراني است                    موضوع شه؟ پيل هاي ناداني است.

اين معني از عدل و ظلم به حكم اينكه از يك طرف بر اساس اولويتها است و از طرف ديگر از يك خصوصيت ذاتي بشر ناشي مي‌شود كه ناچار است كه يك سلسله انديشه هاي اعتباري استخدام نمايد و (بايد) ها و (نبايد) ها بسازد و (حسن و قبح) انتزالي كند, از مختصات بشري است و در ساحت كبريايي راه ندارد. زيرا همچنانكه قبلا اشاره شد او مالك علي الافلان است و هيچ موجودي نسبت به هيچ چيزي در مقايسه با اولويت ندارد. او همچنان كه مالك علي الاطلاق است (ولي روي. علي الاطلق است. او در هر چه هر گونه تصرف كند در چيزي تصرف كرده كه مكه به تمام هستي به او تعلق دارد و ملك مطلق اوست. از اينرو ظلم به اين معني يعني به معني تجاوز به اولويت ديگري و تصرف در حق ديگري و پاگذاشتن در حريم ديگري درباره اول محال است و از آن جهت محال است كه مورد و مصداق نمي‌تواند پيدا كند.

د- رعايت استهقاق ها در افاظه وجود و امتناع نكردن از افاظه و رحمت به آنچه امكان وجود يا كمال وجود دارد بعدا خواهيم گفت كه موجودات در نظام هستي از نظر قابليتها و امكان فيض گيري ازمبدا هستي با يكديگر متفاوتند. هر موجودي در هر مرتبه اي هست  از نظر قابليت استقاضه, استحقاقي خاص به خود دارد. ذات مقدس حق كه كمال مطلق و خير مطلق نو فياض علي الاطلاق است بهر موجودي آنچه را كه براي او ممك است از وجود و كمال وجوده اعطا مي‌كند و امساك نمي‌نمايد. عدل الهي در نظام تكويني طبق اين نظريه يعني هر موجودي هر درجه از وجود و كمال وجود كه استحقاق و امكان آنرا دارد دريافت مي‌كند. ظلم يعني منع فيض و امساك جود از وجودي كه استحقاق دارد.

از نظر حكما الهي صفت عدل آنچنانكه كه لايق ذات پروردگار است و بعنوان يك صفت كمال براي ذات احويت انبات مي‌شود به اين معني است وصف ظلم كه نقص است و از او سلب مي‌گردد نيز به همين معني است كه اشاره شد.

حكما معتقدند كه هيچ موجودي (بر خدا) حق پيدا نمي‌كند كه دادن آن حق (انجام وظيفه) و رد (ادا دين) شمرده شود و خداوند از آن جهت عدل شمرده شود كه به دقت تمام, وظائف خود را در برابر ديگران انجام مي‌دهد. عدل خداوند عين فضل وعين جود اوست. يعني عدل خداوند عبارتست از اينكه خداوند فضلش را از هيچ موجودي در هر حدي كه امكان تفضل براي آن موجود باشد. دريغ نمي‌دارد و اينست معني سخن علي عليه السلام در خطبه 214 نهج البلاغه كه مي‌فرمايد: (حق يكطرفي نيست هر كس كه بر عهده ديگري حق پيدا مي‌كند. ديگري هم بر عهده ي او حق پيدا مي‌كند. تنها ذات احديت است كه بر موجودات حق پيدا مي‌كند و موجودات در برابر او وظيفه و مسئوليت پيدا مي‌كنند اما هيچ موجودي (بر او) حق پيدا نمي‌كند).

اگر با اين مقياس كه تنها مقياس صحيح است بخواهيم بررسي كنيم بايد ببينيم در ميان همه آن چيزهائيكه (شر) (تبعيض) (ظلم) و غيره پنداشته شده  است, آيا واقعا موجودي از موجودات, امكان وجود در نظام كل هستي داشته و وجود نيافته است و يا امكان يك كمال وجودي در نظام كلي داشته و از او دريغ شده است؟ آيا به يك موجودي چيزي داده  شده كه (نبايست) داده شود. يعني آيا از ناحيه ذات حق به جاي آنكه خير و رحمت اضافه شود چيزي داده شده كه نه خير و رحمت بلكه شر و نعمت است و نه كمال بلكه عين نقص است.[1]

عدل از اصول دين

مسئله (عدالت) داراي اهميتي خاص و موقعيتي بر نظير است و همين جهت را مي‌توان توجيهي فرض كرد براي اينكه علما اسلامي‌(شيعه و معتزله, نه اشاعره) عدل را در رديف (ريشه هاي دين) قرار دهد و دومين اصل از اصول پنجگانه دين بشناسند و گر نه (عدل) يكي از صفات خدا است و اگر بنا باشد صفات خدا را جز اصلو دين بشمار آوريم لازم است علم و قدرت و اراده و .را نيز در اين شمار بياوريم ولي علت اصلي اينكه عدل در شيعه از اصول دين شمرده شد امر ديگر است و آن اينكه شيعه با اهل سنت در ساير صفات خداوند اختلافي نداشتند و اگر هم داشتند. مطرح نبوده ولي در مسائله عدل اختلاف شديد داشتند و شديدا هم مطرح بود. به طوري كه اعتقاد و عدم اعتقاد به عدل علامت (مذاهب) شمرده مي‌شود كه مثلا شخص شيعه است يا سني و اگر سني است معنزله است با اشعري عدل به تنهايي علامت اشعري نبودن شمرده مي‌شد, عدل و امامت توام علامت تشيع بود اينست كه گفته مي‌شد اصول دين اسلام سه چيز است و اصول مذهب شيعه همان سه چيز است به علاوه اصل عدل و اصل امامت [2]

عدل و حكمت

در ميان صفات پرودگار دو صفت است كه ازنظر شبهات و ايرادهاي وارده بر آنها متقارب و نزديك به يكديگرند: عدالت, حكمت.

منظور از عادل بودن خدا اينست كه استحقاق و شايستگي هيچ موجودي را حمل نمي‌گذارد و به هر كسي هر چه را استحقاق دارد مي‌دهد و منظور از حكيم بودن او اينست كه نظام آفرينش نظام احسن و اصلح يعني نيكوترين نظام ممكن است خواجه نصير الدين طوسي مي‌گويد:

جز حكم حقي كه حكم را شايد نيست

                                                حكمي‌كه ز حكم حق خزون آيد نيست

هر چيز كه هست آن چنان مي‌بايد

                                                آن چيز كه آن چنان نمي‌بايد, نيست.

لازمه حكمت وعنايت حق اينست كه جهان و هستي غايت و معني داشته باشد. آنچه موجود مي‌شود يا خود خير است و يا براي وصل به خير است.

(حكمت) از شوون عليم بودن و مريد بودن است و مبين اصل (علت غائي) براي جهان مي‌باشد و آن (عدالت) ارتباطي به صفت هاي علم و اراده ندارد, عدالت به مفهومي‌كه گفته شد از شوون فاعليت خداوند يعني از صفات فعل است ته از صفات ذات.

اشكال مشترك در مورد (عدل) و (حكمت) پرودگار, وجود بدبختي ها و تيزه روزي ها و بعبارت جامع تر (مسئله شرو) است (مسئله شرور) را مي‌توان تحت عنوان (ظلم) ايراد بر عدل الهي بشمار آورد و مي‌توان تحت عنموان (پديده هاي بي هدف) نفشي بر حكمت بالغه پروردگار تلقي كرد و از اينرو است كه يكي از موجبات گرايش به ما ديگري نيز محسوب مي‌گردد. مثلا وقتي تجهيزات (دفاعي) و (حفاظتي) موجودات زنده را در برابر ظلم ها, مشاهدي بر نظم و حكمت الهي مي‌گيريم فورا اين سوال مطرح مي‌شود كه اساسا چرا بايد خطر وجود داشته باشد تا نيازي بر سيستم هاي دفاعي و حفاظتي باشد؟ چرا ميكروب هاي آسيب رسان وجود دارند تا لازم شود بوسيله گلبولهاي سفيد با آنها مبارزه شود؟ اين پرسشها و اشكالات كه حل آنها نيازمد به تجزيه و تحليل هاي دقيق و عميقي است مانند ي گرداب مهيب گروههاي را در خود فرو برده است. به راستي در اينجا بايد گفت:

در اين ورطه كششي فروشد هزار                      كه نامه از او تخته اي در كنار [3]

طرح اصل عدل در حوزه فقه

ريشه طرح مسئله (عدل) را در جهان اسلام تنها در كلان در ميان متكلمان نبايد جستجو كرد. ريشه اي هم در جهاني ديگر دارد و آن فقه اسلامي‌است.

جامعه اسلامي‌از بدو تشكيل بر محور كتاب و سنت تاسيس شد. اين جامعه مقررات و قوانين خود را اعم از عبادي يا تجاري يا مدتي يا جزائي يا سياسي از منبع وحي الهي مي‌خواست. آنجا كه متكلمين يك حادث در قرآن بطور صريح بيان شده است. و يا سنت قطعي در ميان است و يا دسترسي به شخص رسول خدا و يا ائمه معصومين (از نظر شيعه) ممكن بود تكليف روشن بود. اما آنجا كه آيه صريح يا سنت قطعي وجود نداشت دسترسي به معصوم هم نبود طبعا پاي اجتهاد و استنباط به ميان مي‌آيد اينكه اجتهاد از كي آغاز شد و چه تحولاتي در ميان اهل سنت و چه شيعه پيدا كرد دامنه داري است كه اينجا محل طرح آن نيست. ترديدي نيست كه از زمان رسول خدا و حداقل از وقايع وفات آن حضرت اين كار آغاز شد. اما اينكه آيا از اول بطور صحيح انجام گرفت يا بطور ناصحيح مطلوب ديگري است.

در ميان اهل تسنن دو نيستم  فقيهي به وجود آمده ؟ اهل حديث كه بيشتر ميان فقها مدينه معمول بود و ؟ راس قياس كه بيشتر ميان فقها عراق معمول بود. روش اهل حديث اين بود كه در مسائل در درجه اول به قرآن رجوع مي‌كردند اگر حكم مسئله را در قرآن نمي‌يافتند به حديث پيغمبر مراجعه مي‌كردند, اگر احاديث مختلف بودجه ترجيح احاديث از نظر راديان شد مي‌پرداختند اگر در حديث نمي‌يافتند و يا ترجيحي در ميان احاديث مختلفي به دست نمي‌آورند به اقوال فتواي صحابه رجوع مي‌كردند و اگر از اين راه هم طرفي نمي‌بستند كوشش مي‌كردند به بخشي از اشاراتي كه در خصوص هست چيزي استفاده كنند و به ندرت اتفاق مي‌افتاد كه به راي و قياس متوسل شوند.

روشي اهل قياس غير اين بوده آنها اگر حكمي‌را در قرآن با سنت قطعي نمي‌يافتند به احاديث منقوله چندان اعتماد نمي‌كردند زير آنها را غالبا مجهول با تعريف شده مي‌دانستند. معتقد بودند كه يك نفر فقيه در اثر ممارست در مقررات قطعي اسلامي‌به روح قوانين اسلامي‌آشنا مي‌شود و از روي مشابهت مي‌تواند حكم مسئله مورد نظر را كتشاف كند.

اهل راي و قياس معتقد بودند كه (عدالت) و (مصلحت) مي‌تواند راهنماي خوبي براي فقيه باشد. اينجا بود كه فقيه خود را موظف مي‌ديد كه درباره ي آنچه (متقضاي عدالت) است و آنچه مصلحت اقتضا مي‌كند بينديشيد. اصطلاحاتي از قبيل (استحسان) يا (اسقلام) از هيمن جا پيدا شد. [4]

ابعاد گوناگون عدالت:

 

عدالت در داوري [5]     

2) عدالت در زمينه عدل به قانون[6]   

3) عدالت در زمينه اقتصاد[7]   

4) عدالت در زمينه روابط اجتماعي[8]

چند نمونه از آيات قرآن كريم درباره ي عدالت اجتماعي

ان الله يامولكم ان تودوا الامانات الي اماما و اذا حكمنم بين الناس ان تحكموا بالعدل ان الله نما يعظكم به ان الله كان سيمعا بصيرا (سورده نسا آيه 57)

خوابه نما فرمان مي‌دهد كه اما تنها را بصاحبانش پس دهيد و چون ميان مردم حكم كرديد بعدالت حكم كند. چه نيك است اين چيزها كه خدا شما را بدان پند مي‌دهد. خداوند شنوا و داناست.

يا ايها الذين آمنوا قوانين بالقسط شهدا لله و لو علي انفسكم او لوااوين و الا قربين:

ان يكن عينا او فقيرا فالله اولي بها ولا تبعوا المهدي ان تعدلوا و ان تلوا او تعرضوا فان الله كان بما تعملون خبيرا (سوره نسا آيه 147)

شما كه ايمان داريد با عدل و انصاف رفتار كنيد. و براي خدا گواهي دهيد اگر چه به ضرر خودتان يا پدر و مادر و خويشان و توانگر يا فقير باشد خدا بر عايت آنها شايسته است. پيرو هوس مي‌شويد كه از عدالت بازمانيد  اگر بازمانيد اگر رخ بتابيد يارو بگردانيد خدا از اعمالي كه مي‌كنيد آگاه است.

يا ايها الذين آمنوا كونو اقوامين لله شهدا بالقسط و لا بجو منكم شنان قوم علي الاتعدلوا: اعدلوا هو اقرب للتقوي و اتقوا الله ان الل فبير بما تعلمون (سوره مائده آيه 8)

شما كه ايمان داديد براي خدا قيام كنيد و با انصاف گواهي دهيد دشمني قومي‌وادارتان نكند كه عدالت نكنيد. عدالت كنيد كه به پرهيز كاري نزديكتر است و از خدا بترسيد كه خدا از اعماليكه مي‌كنيد خبر دارد.

پايه واساس عدالت اجتماعي در اسلام

اسلام اين عدالت اجتماعي را كه اجمالا از آن برده برداشتيم بر پايه هاي استوار و ثابتي بنا مي‌نهد و براي رسيدن به هدفهاي آن و سائل معيني را بيان مي‌كند و آنرا بصورت يك قضيه مشكل و يا دعوت مجملي وا نمي‌گذارد. زيرا اسلام طبعا يك و بين اجرا و عمل در واقعيات زندگي است نه دين دعوت و ارشاد محض در عالم خيال و تصور.

اجمالا ديديم كه اسلام درباره جهان و زندگي وانسان يك طرز اساسي دارد و فهميديم كه مسئله (عدالت اجتماعي) تحت تاثير آن طرز فكر اساسي بوده و در ضمن كادر وسيع آن مي‌باشد. باز ديديم كه طرز نظر اسلام به حيات انساني باعث مي‌شود كه عدالت اجتماعي بصورت يك عدالت انساني در آيد و فقط به ماديات و اقتصاديات نمي‌نگرد. و همچنين ديديم كه در اين زنديگ هم ارزشهاي مادي و هم ارزشهاي معنوي هر دو يكجاست و جدائي بين آثار متحد آندو امكان پذير نيست و انسان وحدتي است كه جزا آن هر يك معادن و همكار ديگرند نه دسته هاي متعارض و بدون ارتباط گاهي بفكر مي‌رسد كه واقعيت با اين طرز فكر اساسي اسلام مخالفت دارد. بنابراين لازم است نخست واقع مطلب را بشناسيم واقعيت حقيقي در نظر اسلام مسئله يكنفر يا يك ملت و يا نسلي بخصوص نيست چرا كه اين واقعيت كوچك و محدود و موقتي است كه فهم و ادراك افراد فاني انسان همانجا توقف مي‌كند. همانجا كه دير خود را از نگريستن چيزي بزرگتر و همگاني حيات بزرگ بشري بلكه سر تاسر جهان باز مي‌دارند.

ولي اسلام نظر خود را بهمه افق ها گسترش مي‌دهد و براي تمام مصالح يك حساب باز مي‌كند و هدفش تحقق يافتن غرض است كه تمام انسانيت را از اول تا آخر شامل شود. و چه بسا كه در يك واقع محدود و كوچك تعارض است ولي در واقع وسيع و بزرگ تعارض نيست ! كه همان واقع انسانيت بطور عمومي‌نه واقع يك فرد و يك ملت و يك نسل مي‌باشد.

و همين نظريه كلي درباره عدالت اجتماعي كه هدفهاي بلند دارد, همان است كه بعدا نظامات اسلامي‌چندي را برابر ما روشن مي‌كند كه اگر آنها را هم جدا گردد و در جماعتي حساب فردي رسيدگي شود و در ملتي بزرگ حساب جماعي و در نسلي مشترك حساب ملتي و يا در نسلهاي زيادي حساب نسلي بخصوص: در نظر گرفته شود درست مفهوم نمي‌گردد. و آن همان است كه قانون مالكيت فردي و قانون ارث و قانون زكات و قانون فرائض و سهام تركه و مباني حكومت ومعاملات يا قوانين ديگر اسلامي‌كه همه افراد و اجتماعات و ملل و نسلها را شامل است . برابر ما تفسير مي‌كند. [9]

پايه حكومت در اسلام

سيستم حكومت در اسلام بر پايه عدالت زمانروايان و فرمانبرداري افراد و مشورت بين آندو بنا شده و اينها خطوط اساسي بزرگتر است كه ساير رشته ها از آنها متفرق شده است.

الف: عدالت فرمانروايان:

ان الله يامر بالعدل = خداوند امر به عدالت مي‌كند (سوره نحل آيه 90)

و اذا حكمتم بين الناس ان تحكموا بالعدل و چون مردم بحكومت خاستيد به عدل حكومت كنيد (سوره نسا آيه 58)

و اذا قلتم فاعداواو لو كان ذافربي= هنگام سخن عدالت را منظور كنيد گر چه خويشاوند باشد.

(سوره انعام آيه 152)

و لا يجر منك شنان قوم علي الا تعدلوا اعدلو اعدلوا هو اقرب للتقوي= (سوره مائده آيه 8) دشمني و كينه عده اي باعث نشود كه عدالت نكنيد با دل عمل كنيد كه بپرهيز كاري نزديكتر است. محبوبترين مردم نزد خداوند در روز قيامت و از همه نزديكتر به خدا در مقام و رتبه, پيشواي عدل است و از همه مردم بدتر نزد خداوند در روز قيامت و سخت ترين آنها عذاب, پيشواي ظالم است اين عدل مطلق است كه ترازوي آن با حب و بغض كج نمي‌شود و هيچ دوستي و دشمني قواعد آنرا تغيير نمي‌دهد. و تحت تاثير خويشاوندي افراد و دشمني اقوام قرار نمي‌گيرد و افراد ملت اسلامي‌همگي از آن بهره مي‌برند و هيچ حسب و نسبت و مال و مقامي‌باعث جدائي بين آنان نمي‌شود چنانچه ملتهاي ديگر نيز از آن بهره مي‌برند, گر چه بين آنان و مسلمانان دشمن باشد و اين در قسمت عدالت يك روش است كه هيچ قانون داخلي و بين المللي تا كنون به پايه آن نرسيده است.

كسانيكه در اين گفته شكي دارند لازم است كه سري به عدالت توانگران و ناتوانان ملتها, و عدالت جنگجويان ميدانهاي جنگي بزنند سپس برگردند و نظري به عدالت سفيد پوستان با سرخ و سياه پوستان در ايالات متحده امريكا, و عدالت سفيد پوستان با سياهان در جنوب آفريقا نمايند و عدالت كمونيستها و بت پرستها را با مسلمانان در روسيه و چين و هند بنگرند. اينها حالات و اوضاع زمان ما است كه همه مي‌دانند و اشاره بدان, شايد كافي باشد!

مسئله چهارم در (عدالت اجتماعي) آن است كه عدالت اسلامي‌فقط جنبه تئوريكي نداشته بلكه راه خود را بسوي واقعيت زندگي پيش گرفته است.

ب: فرمانبرداري افراد:

يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الا مرمنكم)

از خدا و رسول و صاحبان امر خود اطلاعات كنيد سوره نسا آيه 59

جمع بين خدا و رسول و صاحبان امر در آيه مزبور شامل نكته اي درباره واقع اين اطلاعات و حدود آن مي‌باشد: اطلاعت ولي امر از اطلاعات خدا و رسول كمك مي‌گيرد زيرا كه رسول امر اسلامي‌ذاتا مورد اطلاعات نيست بلكه بخاطر اينكه قيام بر شريعت و قوانين خدا و رسول نموده اطلاعات مي‌شود و اطلاعت او فقط منوط با جرا شروع است و اگر از اجرا اين شريعت منحرف شد اطلاعتش هم سقوط مي‌كند و اجرا اوامرش واجب نخواهد بود.

صاحب اين دين پيامبر مي‌فرمايد: بر مردم مسلمان است كه در آنچه مي‌خواهد و يا نمي‌خواهد بشنود و اطلاعات كند, مگر اينكه مامور به معصيت و گناه شود در اين هنگام نه بشود و نه اطلاعت نمايد) و مي‌فرمايد: (بشنويد و اطلاعات كنيد گر چه برده اي حبشي بر شما گماشته شود كه سرش همچون نقطه سياه بالاي چشم مار باشد! تا زمانيكه در ميان شما كتاب خدا را بپا دارد.

خوب روشن است كه در اين حديث شنيدن و اطلاعت كردن منوط به اقامه كتاب و احكام خدا شده بنابراين اطلاعت از حاكم يك اطلاعت همه جانبه و بر قيد نبوده و يك فرمانبرداري هميشگي,. گر چه شروع خدا و رسول را هم كنار گذارد نيست.

لازم است بين قيام حاكم به اجرا قوانين دين و آيين قدرت جوئي و كسب سلطنت از دين فرق بگذاريم, حاكم اسلامي‌يك سلطنت مطلقه اي همچون برخي از احكام در قديم ندارد, بلكه با اختيار كامل و آزادي مطلق مسلمانان حاكم مي‌شويد كه گردنگير آنهاست و نه وراثت خانوادگي وهمين مقدار تسلط خود را از قيام به اجرا شرع مي‌گيرد و هر وقت مسلمانان راضي به حكومت او نبودند حكومتش سقوط خواهد كرد و اگر نخست راضي شوند و او خود دست از متابعت قوانين دين برداشت اطلاعتش لازم نخواهد بود.

اسلام هيئتي دين چون (هيئت اكلسيروس) در كليساي مسيح را بر سميت نمي‌شناسد و حكومت اسلامي‌آن نيست كه هيئتي معين بدان قيام كنند بلكه هر حكومتي كه شريعت اسلامي‌در آن اجرا شود حكومت دين است اگر در اديان ديگر معني حكومت دين همانست كه دسته معين رشته كار را در دست گيرند در اسلام اين معنا بطور روشني منتقي است و هيچ عبارت نداريم كه كسي از آن بتواند بفهمد كه حكومت اسلامي‌به بيشتر از اجرا قانون اسلامي‌به چيزي محتاج است. هر حكومتي بهر صورت و عنوان كه باشد و شرع اسلام در آن اجرا شود. حكومت اسلامي‌است و هر حكومتي كه اين شريعت در آن اجرا نشود مورد پذيرش اسلام نيست. گر چه بيشتر دين بر آن باشد يا عنوان اسلام با خود بردارد.

فرمان برداري افراد تنها منوط به اجرا قوانين اسلامي‌بدست حاكم است بدون هيچ شرطي جز همان عدالت در حكومت و اطلاعت از خداوند

عدل و امامت از اصول بنيادي اسلام اند و يا از اصول بنيادي تشيع

بنابر ضابطه اي كه براي تشخيص اصول بنيادي اسلام بيان كرديم بطور قطع بايد اصل عدالت و امانت را بعنوان دو اصل بنيادي و حساس اسلام پذيرفت. چه اينكه عقيده به عدالت خدا زير بناي عدالت اجتماعي و عقيده به امامت چنانكه در بحث شناخت امامت و امام اثبات خواهيم كرد يگانه عامل حيات و حركت اسلام در جامعه است و اگر اين دو اصل تمام روشنفكران و متفكرين كه به نجات و سعادت و تكامل انسان مي‌انديشيد در واقع آرمان جز (عدل) و (امامت) ندارند.

نام كتاب: عدل در جهان بيني توحيد

تاليف: محمدي ري شهري

چاپ سوم

با بررسي متون اصيل اسلامي‌به اين نتيجه مي‌رسيم كه در نظام حكومت اسلامي‌كه بواقع ايدئولوژي توحيد بر جامعه حاكم باشد امكان كوچكترين ظلم حتي نسبت به ناتوان ترين افراد جامعه نيست و هر نظام كه كمترين حق كشي و ستم در آن مجاز باشند نظام اسلامي‌نيست

عدالت خدا توجيه شد

زمينه فكري و آمادگي ذهني براي توجيه اصل عدالت بوسيله مزدوران دربار فراهم مي‌شد, حديث هاي جعلي كه اسلام را طرفدار ظلم معرفي كرد, و مردم را وادار به سكوت در برابر ظلم, شايع گرديد, و اين احاديث با كمك اصل كلامي‌(انكار حسن و قبح عقلي) به خورد مردم بي فرهنگ آن روز داده مي‌شود, اكنون نوبت آن است كه با استمداد از اصل مذكور به نتيجه نهايي نزديك مي‌شوند, و عدالت خدا را بر خلاف آنچه همه عقلا جهان از كلمه عدالت مي‌فهمند تفسير نمايند. اين بود كه دانشمندان مذكور عدالت خدا را اين طول تفسير كردند كه معناي عدالت خدا اينستكه, هر چه خدا مي‌كند عين عدالت است. نه اينكه هر چه به تشخيص عقل عدالت است, خداوند انجام مي‌دهد (بنابر مذهب اهل سنت, خداوند در كارهايش عادل است به اين معني كه هر كار بخواهد در آفريده هاي خود انجام مي‌دهد و به آنچه كه اراده نمايد حكم مي‌كند, بنابراين عدل به معناي اين است كه هر چه در جاي خودش نهاده شود و اين همان تصرف در ملك است بر اساس آنچه مشيت و دانش او اقتضا مي‌كند, بنابراين اساسا جور و ستم در حكم تصرف, درباره خدا تصور ندارد بلكه هر چه انجام دهد عين عدل است.

ولي مطلب به اينجا تمام تمام نشد. بلكه اصل ديگري در علم كلام ابداع شد كه جنايت هاي ستمگران تاريخ را, واقعا تبديل به عدل كرد. و آن اصل جبر بود.

اصل جبر و نقش آن در نقش اصل عدالت:

واژه جبر وقتي در اصول عقائد مطرح مي‌شود, به معناي اينستكه انسان در كارهائي كه انجام مي‌دهد فاقد اراده و آزادي است نه مي‌تواند خوب را انتخاب كند و نه بد را بلكه هر چه انجام مي‌دهد. به اراده و انتخاب خواست جبر به عنوان يك اصل علمي‌از طرف همان كساني مطرح شد كه عدالت خدا را توجيه كردند: و حسن و قبح عقلي را انكار. آنها به اين اكتفا نكردند كه با فرمولهاي علمي‌شعور و آگاهي را از جامعه سلب كنند, وعدالت خدا كه زير بناي عدالت اجتماعي است از آفريدگار هستي ؟ نمايند بلكه با مطرح كردن اصل (جبر) خواستند كه اولا اراده و انتخاب را كه هويت انسان وابسته آنست از انسان بگيرند و او را چشم و گوش بسته به عنوان اطلاعت خدا براي بهره كشي تسليم خداوند زور و زر كنند و ثانيا اراده جنايتكاران حاكم را اراده خدا معرفي نمايند كه آنها اين همه جنايت نمي‌كنند بلكه خدا! و خدا هم كه هر چه كرد عين عدل است و عقل هاي حق فضولي در كارهاي خداوند !!

جامعه تشيع در برابر تحريف اصل عدالت چه كرد؟

اكنون مكتب تشيع كه جلوه گاه اسلام راستين است در برابر تحريف يكي از اساسي ترين مباني اعتقادي و ايدئولوژيكي اسلام قرار گرفته. و مشاهده مي‌كند كه به دست جمعي از مزدوران دربار كه بنام راويان حديث و علما مذهب در جامعه معرفي مي‌شوند (عدالت خدا) كه زير بناي عدالت اجتماعي است بر خلاف موازين علمي‌به صورت خطرناكي توجيح مي‌شود جنايت دربار بوسيله اصل (جبر) خدا گذاشته مي‌شود و به اين ترتيب تبديل به عدالت مي‌گردد و بالاخره مي‌بيند كه اسلام و سيله اي شده براي توجيه بيدادگرهاي مسجد و محراب نقابي گرديده براي پوشاندن چهره كريه دشمنان انسان در اينجا اين سوال پيش مي‌آيد كه شيعه و رهبران متعهد و مسئول آنم كه در طول تاريخ يگانه شكر حق و عدالت بوده اند برابر اين تحريف ناجوانمردانه چه كردند.

مكتب آگاهي آفرين تشيع در برابر اين تحريف كه اسلام را به نابودي مي‌كشد, بر اساس ظابطه اي كه اصول بنيادي اسلام بيان كرديم (عدالت خدا) را بعنوان يك از اصول بنيادي اسلام اعلام كرده به اين معنا.

اسلام منهاي عدل مساوي است با اسلام منهاي اسلام, انكار عدل در واقع با انكار اسلام يكي است.

بلكه از يكي از بعضي روايات استنباط مي‌شود كه در ذهن شيعه در زمان ائمه اطهار اعتقادي بجز (توحيد) مهمتر بوده هم وزن توحيد براي اعتقاد به عدل ارزش قائل بوده اند و اين دو اصل و حساس ترين اركان اسلام مي‌دانستند.

ان اساس الدين التوحيد والعدل اساس اسلام و اصول دين, توحيد و عدل است.

در ذهن شيعه اصل (عدل) هموزون اصل توحيد (توحيد) اهميت دانسته است.

معتزله نيز به اصل عدل معتقد بود

مسئله اينستكه آيا تنها شيعه به اصل عدل معتقد است, يا در ميان فرق سلمين مكتب ديگري جز شيعه وجود داشته يا دارد كه به اين اصل معتقد باشد؟

براي پاسخ دادن به اين سوال بايد دو مكتب عمده اي كه بجز شيعه در اسلام وجود داشته اجمالا مورد بررسي قرار گيرد يكي مكتب اشاره و ديگري مكتب معتزله.

اشاره مكتب كساني است كه حسن و قبح عقلي را منكر كند و مدعي هستند كه تابع سنت و حديث اند و عقل نبايد در امور مذهبي دخالت كند, وعدالت خدا را جز آنچه همه از مفهوم عدالت مي‌فهمند توجيه كنند, اين مكتب مورد پذيرش رژيم هاي ظالم حاكم در تاريخ اسلام بود, و بجز مدت كوتاهي رژيم حاكم از آن جابنداري مي‌كرد, و تاكيد نكردن رژيم در آن مدت كوتاه هم تاكتيكي بيش نبود.

معتزله مكتب يك اقليت انقلابي در اسلام بود كه اوائل قرن دون هجري به وجود آمد, آنان معتقد به حسن و قبح عقلي بودند و مي‌گفتند اگر در مسائل مذهبي چيزي بر خلاف عقل باشد معلوم مي‌شود كه آنرا بد خواهان به دروغ داخل مسائل مذهبي نموده اند و عدالت خدا را طبق آنچه از مفهوم عدالت مي‌فهمند تفسير مي‌كردند, اين مكتب جز در مدت كوتاهي به خاطر مسائل ويژه مورد تاييد نظام هاي حاكم نبود, و به همين جهت در قرن چهارم شكست خورد.

فلسفه مصائب:

يكي از مسائلي كه از قديم مورد توجه بوده و مكرر مورد پرسش قرار مي‌گيرد اين است كه اگر خداوند عادل است و به هيچ كس در هيچ شرايطي ستم نمي‌كند. خالق ناكامي‌ها و شرور مشكلات در جهان كيست؟

چرا گروهي را زيبا آفريده, وگروهي را زشت؟

مرگ و نيستي, ناداني و ناتواني, فقر و محروميت, طوفان و سيل زلزله, ستم تبعيض, عوامل گمراهي و ضلالت و افراد ستمگر چرا بايد و جهان وجود داشته باشند, و چرا خداوند از اين امور پيشگيري نمي‌كند؟

حتي عده اي وجود اين امور را دليل بر عدم تدبير, و بي شعور بودن جهان هستي مي‌گيرند.

براي پاسخ به اين اعتقادات در كتب كلام و فلسفه پاسخ هاي مبسوطي ذكر شده ولي اين نكته قابل توجه است كه تا كنون آنطور كه شايسته است در پاسخ هائي كه خود خدا جلت عطمته در پاسخ اين اعتقادات فرموده تعمق و دقت كافي نشده و حتي بصورت كامل مورد بحث و تاليف قرار نگرفته, لذا ما تنها به ذكر پاسخ هائي كه از قرآن كريم و روايات اسلام درباره فلسفه (سرور) و ناكامي‌ها استنباط مي‌شود. اكتفا مي‌كنيم.

نياز مردم به خداوند و دين

انسان چنان آفريده شد كه همواره بايد در اين زندگي ميان دو نيرو قرار گيرد اين اقتضاي فلسفه عالي آفرينش است كه آفريننده ي جهان بر اساس علمي‌كه به سرشت مخلوقات و بندگانش دارد و همچنين بر مبناي آنچه كه سنن زندگي شناخته, آن را براي بشر قرار داده است. يكي از اين دو نيروي بشر را با توشه ي شهوت و غضب به سوي بدي مي‌كشد و در اين وادي گاهي چنان افراط مي‌كند كه هتك ناموس در بودن حقوق ديگران و آدمكشي به نظر از كارهاي مباح جلوه مي‌كند. اما نيروي ديگر را كه با توشه ي عقل هدايت و پايداري از گمراهي و لغزش باز مي‌شناسد آدمي‌را به نيكي سوق مي‌دهد يعني او را به جانب دادگري و مساوات مي‌راند, مهر, بخشش, دستگيري از ناتوان و فريادرسي درماندگان و بالاخره گردانيدن چرخ اجتماع به سوي موجبات رستگاري فرا مي‌خواند.

سپاس خدايي را كه ما را با اين راه ارشاد و راهنمائي فرموده و زبان را نيروي تقرير و قلم را وسيله تحرير مقرر داشته تا بشر منويات و مقاصد خود را به وسيله ي اين دو بفهماند و آن دو نيرو را طوري به هم نزديك كرده كه بشر با؟  التفاوت نادانيهاي خود را مرتفع و حقايق اشيا را نزد خود منكشف سازد. و ثنا يزداني را رواست كه دنيا را به مثابه آينه عبرت خلق كرد و بشر را در برابر آن قرار داد تا انسان به پليديهاي خود پي برده  زنگ كدورت را آينه صاف دل بر طرف سازد چنانكه وسيله  اي بر طرف نمودن آن را كسب معرفت و محيط انوار حق را كسب علم قرار داده تا از خواندن تاريخ و مطالعه ي سرگذشت پيشنيان و كلمات اوليا خصوصا از فرمايشات يزدان پاك در قرآن مجيد عبرت گيرد از اين رو كه انسان بالفطره به حيات عشق دارد و به همين منظور با عوامل نيستي در صدد مبارزه بر مي‌آيد موهبت درخشاني حيات است حتي قوانين الهيه منظوري جز يكي از اين سه ندارد پس اساس تمام مواهب حيات است و بقيه خدتمگذاران آن باشند حتي قوانين الهيه خارج از اين سه مورد نمي‌باشد. روي اين اصل است كه نويسندگان جهان با مرگ و نيستي مبارزه نموده و حيات خود را در صفحات دفاتر تا دير زماني ادامه مي‌دهند. و با يادگار گذاشتن آثار خود با عوامل نيستي در مقام نبرد بر مي‌آيند با اينكه مسلم دارند كه براي دفاتر آنها نيز آفتي است و آن تصور و تكامل افكار است پس سير تكامل افكار روشن كننده صفات و دفاتر است چنانكه بسياري از كتب و دفاتر پشتيبان را افكار گذشتگان از بين برده و در معرض فنا گذارده است بطوري كه از آنها نام و نشاني باقي نيست. از اين رو كه قلم نويسندگان ترجمان عقائد و افكار بوده و افكار و عقائد همه روزه در تبديل و تغير است به نحوي كه ترقيات فكري امروه صفحات مسطوره گذشتگان را شسته و افكار نويني را جاي آنها جلوه گر مي‌سازد. بنابراين بطور مسلم مي‌توان گفت امر ؟ در سراسر جهان وجود نداشته و تمام موجودات عنصري هم نيز محكوم تغيير و تجديد, پس به شرط آن كه روح خود را به فنا گرفتن دفتري كه از تغيير محفوظ است مهيا سازد و آن قرآن است كه افكار آسماني آميخته و ظنون و اوهام و عادات در آن خطي نباشد گذشته از اين هر اندازه افكار دنياي آينده پيش رود هرگز قدم از محيط قرآن خارج نتواند گذاشت لذا يك قسمت مهم از اين كتاب در پيرامون يكي از ضروريات دين اسلام است و آن آيات و اخباري است كه استدلال اصول عقايد قرار خواهيم داد. [10]

قال الله تعالي: ان الله يامر بالعدل والاحسان- عدل ثابت است و براي حضرت ايزد تعالي شانه كه مدلول عليه قائما بالقسط است زيرا كه قسط در لغت به معناي عدل و داد است و ايستادن به عدل اشارت است به دوام و ثبات اين صفت كامل و اينكه صفت ازلي و ابدي است و سلبش از حق به هيچ وجهي از وجوه روا نيست پس از صفات ذات است.

عدل در لغت به معني اقتصاد و اعتدلال و تساوي است و در اصطلاح فقها ملكه اي است كه باز مي‌دارد شخص را از ارتكاب و اصرار بر صغيره و در اصطلاح متكلمين عبارتست از ممنزه و تقدس حضرت باري تعالي از قبيح و ترك مقتضاي صواب و حكمت و به همين مطلب راجع است تفسير آن به اين كه خدا ظالم نيست زيرا كه عدل خلاف جور است پس راجع مي‌شود به صفات سليبه مانند ساير صفات ثوتيه زيرا كه دانسته شده است كه ادراك نمي‌نمائيم مثلا از عالميت تحقق مگر آن كه جاهل نيست و از قادريت او مگر عاجز نيست و هكذا ساير صفات و دليل بر عدل حق آن است كه او از افراط وتفريط قبدي است و ظلم جز اين دو نيست وايضا از هر نقص مبدي است و قبيح و ظلم و نقص آن در نزد هر عاملي هويدا است و نيز خود به عدل امر فرمود: ان الله يامر بالعدل و الاحسان خدا امر مي‌كند به عدالت و نيكوئي) و ظالم مذمت و ؟ پس چگونه خود ظلم مي‌نمايد چنانكه فرمود: لم تقولون ما لا تفعلون) چرا چيزي را مي‌گوييد كه عمل نمي‌كنيد.

و نيز فرموده: اتامرون الناس بالبر و تنسيون انفسكم

امر مي‌كنيد مردم را به نيكوئي و از خودتان فراموش مي‌كنيد و نيز فرموده: و ما ربك بظلم للعبيد نيست پروردگار تو ظالم كننده نسبت به بندگانش.

چگونه ستم مي‌كند و حال آن كه دروغ به اتفاق همه ملل بر حق قبيح است و ايضا چون خدا ظالم باشد حكومت نتواند بنمايد و حال آن كه او نسبت حاكم حقيقي.

و اگر او ظالم باشد چگونه مي‌تواند از ظالمان انتقام كنند و چگونه حجتش بر ظلم تمام باشد و حل آن كه او بلاريب منتقم است و اوست حجه بالغه. و اگر او ستمكار باشد جميع شريعتها باطل است و تمام عبادتها بي حاصل خواهد بود زيرا كه اطمينان به عدل او نباشد رحمت عبادت و مشقت اطلاعت متحمل شدن ؟ سفاهت خواهد بود و كمال عقل با ظالمان و عاصيان خواهد بود پس هرج و مرج لازم متحمل آيد و حال آن كه چنين نيست. در قرآن شريف فرموده بالعدل قامت السماوات و الارض عدالت يك؟قانوني است كه قوام تمام آسمانها و زمينها به واسطه ي اوست. و از اسما حسني خدا يكي عدل است و در هيچ حكمتي جور نمي‌كند و حق هيچ صاحب حقي را باز نمي‌گيرد بلكه عطا مي‌فرمايد و به هر مستحقي حق او را و بر يان اصل متفرق مي‌شود. نبوت و معاد و اين كه خدا تكليف بما لايطاق نمي‌كند و تكليف به امر قبيح نمي‌فرمايد واحدي را در هيچ فعلي مجبور نمي‌كند و افعال او بي فايده و غرض نيست تا آن كه عبث و بيهوده باشند مانند محانين و سفها چنانكه در قرآن مي‌فرمايد افحبستم انما خلقناكم عبثا: آيا گمان مي‌كنيد ما شما را بيهوده خلق كرديم.

و واجب است بر او انتقام كشيدن براي مظلوم و جايز نيست تمكين ظالم را از ظلم بدون عوض براي مظلوم والا- العياد بالله- از هر ظالمي‌ظالمتر است با اينكه خود مي‌فرمايد:

و لا تحسن الله غافا عما يعمل الظالمون گمان نكنيد خدا غافل است از ظلم ظالمان و واجب است بر خدا لطف و آن چيزي است كه نزديك مي‌نمايد عبد را به سوي اطلاعت خدا و دوري دهد او را از مصيبت و عذاب نمي‌فرمايد احدي را مگر بعد از اتمام حجت

رسم كتاب: مسيري در عقايد

تاليف آيت الله احمد علي احمد علي احمدي شاهرودي مدرس حوزه و دانشگاه تهران چاپ پليكان چاپ اول نشر 1374 قطره

اعتضاد معتزله و اشاعره در عدل خدا

معتزله در اين مطالب با اماميه موافقند واعتقاد اشاعره آن است كه هيچ چيزي را خدا واجب نكرده و هيچ چيز از او قبيح نمي‌شود اگر چه ظلم و كذب باشد و فساد اين مذهب احتياج به برهان ندارد و از اين جا معلوم مي‌شود بر اين كه بعضي عدل را از اصول دين قرار نداده اند حق آن است كه از اصول دين است زيرا كه هركس خداي را ظالم بدان محكوم عليه بر كفر است و از زمره مسلمانان خارج است, چيزي كه ضرورتش كه كتاب خدا ثابت شده است.

انكار آن انكار قرآن است و انكار قرآن منكر پيغمبر است ومنكر خدا است و فكر خدا كافر است حتما مگر آن كه بگوئيم اشاعره مي‌گويند:

هر چه از خدا صادر شود اگر چه ظلم باشد ظلم نسبت بلكه عدل محض است پس در اين صورت تكفيرشان مشكل است و حق آن است كه خدا قادر است بر افعال قبيحه و ترك واجبات حكيمه ولكن هرگز از او صادر نمي‌شود زيرا كه نسبت قدرت حق به همه ممكنات علي السوا است چنانكه مي‌فرمايد:

ان الله علي كل شي قدير: خدا بر تمام اشيا قادر است و قبائح نيز از ممكنات

بلي استحاله صدور قبايح از خدا به جهت حكمت و عدل منافي با قدرت نيست و از اين جا معلوم مي‌شود فساد مذهب (نظام) كه مي‌گويد قادر نيست بر فعل قبيح زيرا كه اين مطلب دليل بر جهل يا حاجت است و هر دو بر خدا محال است پس فعل قبيح بر محال است پاسخ: فعل ممكن لنفسه ومحال لغيره است و استحاله بالغير ضافي با قدرت نيست.

عقايد حقه درباره عدل الهي: خلاصه از جمله عقايد حقه كه اعتقاد به آن لازم است اعتقاد به عدل حضورت حق است در جميع افعال او حتي در خلقت آن چه را كه آفريده است و معني عدل در خلقت آن است كه هر چيزي كه چنان كه بايد و شايد و به همان اندازه كه مقتضاي حكمت است آفريده است و به هيچ وجه افراط وتفريطي نشده است نه در كميتش و نه در كيفيتش چنانكه خود خدا در قرآنش فرموده:

افلاينظرون الي الابل كيف خلقت و الي السما كيف رفعت و الي الجبال كيف نسبت والي الارض كيف سطحت) آيا نظر نمي‌كنيد به سوي شتر چگونه خلق شده است و بسوي آسمان چگونه بلند نموده و بسوي كوهها چگونه نصب كرده است و بسوي زمين چگونه مسطح قرار داده است پس اگر شتر به غير اين خلقت خلق مي‌شد و آسمان به غير اين رفعت و كوهها بر غير ؟ و زمين بر غير اين كيفيت آفريده شده بود از حد اعتدال خارج بودند بلكه حقشان داده نشده بود و اگر آنچه خلق شده بود بر غير اين مي‌شد از دره تا ذره نظام ممكنات بر هم مي‌خورد و فساد در اركان خلقت پيدا مي‌شد و از اين جا است كه گفته شده كه به عدل نگاه داشته است آسمان ها و زمين ها را, عدل را عدل تكوين گويند و اعتقاد به آن مانند اعتقاد به عدل تكليفي است كه لازم است و هر يك از موجودات حق سبحانه بر ثبوت اين عدل برهاني است واضح و انسان را در ثبوت اين مطلب حاجتي به خارج خود نيست. زيرا چون اعضا و جوارح و كيفيت خلقت آن ها تامل نمايد مي‌داند كه هيچ عنصري بي فايده و بي قاعده خلق نشده و همه بر طبق عدل و اعتدال نه بلند تر و نه كوتاه تر و نه بزرگتر و نه كوچكتر از آن چه مقتضاي حكمت است و خاصيت او بوده ترتيب داده شده و تمام بر احسن نظام و اثقن قوام آفريده شده است چنانكه ايزد يكتا در قرآن مبين مي‌فرمايد:

فتبارك الله احسن الخالقين از اين جاست كه حضرت صادق (ع) مي‌فرمايد:

الصوره الانسانيه اكبر حجح الله علي خلقه و هي الكتاب الذي كتبه بيده و هي الهيكل الذي بناه به حكته وهي مجموع صور العالمين وهي مختصر من اللوح المحفوظ وهي الشاهد علي كل غايب وهي الحجه علي كل جا حدوهي الطريق المستقيم الي كلي خير وهي الطراط المهدود بين الجته والنار.

صورت انساني بزرگترين دليل خدا است بر خلقتش و آن كتاب آن چناني است كه بنا كرده است و نوشته است به دستش و آن هيكل آن چناني است كه ساخته است به حكمتش و آن مجموع صورتهاي عالم است و آن مختصري است از لوح محفوظ و آن شاهد است و تمام غائيبين و آن حجت است بر تمام منكرين و آن طريقي است مستقيم به سوي هر چيزي و آن صراط است كه كشيده شده بين بهشت و جهنم و حديث معروف (من عرف نفسه فقد عرف ربه) اشاره به همين مطلب است هر كسي خودش را بشناسد خدا را شناخته نرسيدن عقول ناقصه به معناي عدل نفي عدل خدا نمي‌كند بلكه شهادت عقول به عدل او اجمالا كافي است در حكم به اين كه آنچه او كرده است درست و بر وفق عدل و حكمت بود چنانكه از امام علي (ع) دردعاي كميل رسيده است. فلك الحجه علي في جميع ذلك و لاحجه لي فيما جرحي قضائك و الزميني فيه حكمت و بلائك.

پس از براي توست حجت بر من در جميع امور نيست حجتي بر من در چيزي كه جاري مي‌شود از ناحيه تو بر من حكم و قضاي تو ملزم مي‌كند مرا در حكم وبلاي تو پس چون و چرا در كار حق فضولي است بلكه گفته است گدا را در بساط پادشاه راه ندهند و قواعد سلطنت را بر رعيت آشكار نكنند و از اين جاست كه چون عزيز (ع) از سر قضا و قدر پرسيد در جواب شنيد.

لكن لم تصر ذالك لامحون اسمك من ديوان النبوه

اگر بر نگردي از اين عقيده و سنخيت هر أينه محو مي‌كنم اسم تو را از ديوان انبيا و چون داود (ع) سوال كرد و جواب پايس به گوشش رسيد و چون ابليس بعد از تسليم عدل و حكمت خدا شش اعتراض بر حكمتش كرد خداوند به سوي ملائكه خود وحي فرستاد به او بگوئيد: اگر سخن اولت را اذعان داري پس چرا در كار من چون و چرا مي‌كني

سوال از قضا و قدر اهلي:

در بعضي از كتب مسطور است كسي كه در قضا و قدر سخن گفت عزيز من شد ؟  (ع) بود عرض كرد يا رب من در عجبم از آن كه اهل شرك را بر عباد مومنين و و اولاد بنيين مسلط كردي تا ايشان را كشند و اسير نمودند و مسجد تو را خراب كردند و كتاب تو را پاره نمودند. خطاب آمد مرا نمي‌شناختند عرض كرد اگر تو نمي‌خواستي ايشان نافرماني نمي‌كردند خطاب آمد كه اي عزيز قصه قدر از اسرار من است و واي بر آن كسي كه از اسرار من سوال كند عزيز مدتي خاموش شد و پس از آن بر سر سوال آمد وحي رسيد كه اي عزيز بني اسرائيل محرمات را حلال پنداشتند وانبيا مرا كشتند لاجرم مسلط گردانيدم بر آنها كساني را كه طمع به ثواب و خوف از غذاب من نداشتند و اين ابلغ است در عقوبت از آن كه دوستان خود را بر آنها مي‌كاشتم عرض كرد كه يارب تو حاكم عادلي چه خلقت بود كه عامله را به جرم خاصه و مطيع را به خطاي عاصي عقوبت فرمودي خطاب رسيد برو به فلان بيابان تا جواب بشنوي. چون به آن مكان آمد ملكي بر وي ظاهر شد و به او گفت: آيا مي‌تواني روز گذشته را برگرداني گفت نه محال است گفت چنان كه از اين عاجزي از اطلاع بر اسرار الهي نيز عاجزي پس از مدتي از اين سوال لب فرو بست و باز بر سر سوال رفت مامور شد كه به گوشه اي رود چون به آغاز رسيد قدري زير درخت استراحت كرد چون به خواب رفت موري از موران او را گزيد از خواب برجسته غضبناك برخاست و همه موران را پامال نمود نداي عيني رسيد كه اي عزيز چرا موران را كشتي گفت براي آن كه يكي از آن ها مرا گزيد. خطاب رسيد كه يكي گزيد چرا همه را كشتي عزيز ساكت شد و مدتي خاموش بود. پس از آن باز بر سر سوال رفت و چون سوالش از قضا و قدر تكرار يافت به كلمات سابقه خطاب شد او اگر از اين سوال نكني و از سر قضا و بپرسي نام تو را از رديف انبيا سلب مي‌نمايم پس اگر نفس اماره كه رشحه اي از رشحات ابليس است در كار حكيم چون و چرا كند ملاك حق به الهام حق بر او بانگ مي‌زند اگر تو خدا را حكيم مي‌داني از اين فضوليها لب فرو ببند و زبان اعتراض را قطع نما مسئله اختيار و اداره انسان و قضا و قدر موضوعي است كه از قديم فكر حكما و فلاسفه را  مشغول داشته و درباره آن تعمق و بررسي نموده اند پيش از آن كه وارد بحث شويم بايد متذكر شد كه نظام طبيعي جهان آفرينش كه به امر خداوند توانا و خالق كائنات برقرار و پايدار است و سازش دادن جريان آن با ميل و دلخواه آدمي‌موجودي غير قابل اجتناب است نيز وجود دارد و آدمي‌نتوانسته حكمت و مصلحت آن را به درستي درك نمايد براي آن موضوع تا حدي واضح و روشن شود در اين جا به مطلبي كه مربوط به قضا و قدر است اشاره مي‌كنيم. همانطور كه يكي از موارد اختلاف قرآن با فلسفه جبر و تفويض مي‌باشد. مبحث قضا و قدر هم نيز از موارد اختلاف معارف قرآن با معارف بشري است.

معني قضا و قدر از نظر قرآن:

 

1-     فعما قضا و لوالي قومهم به معين فراغت

2-     وقضي ربك اسلا تبعدوا الا اياه= به معني عهد و پيمان

3-     وقضينا الي بني اسرائيل= به معني اعلام اخبار

4-     فاقض مالنت قاض= به معني فعل و بجا آوردن

5-     و قال الشيطان لما قضي الامر= به معني ايجاب و لزوم

6-     و كان امر مقضيا= يعني مكوتبا و نوشته شده

7-     فلما قضي موسي الاجل= يعني به اتمام رساند موسي عمل خودش را

8-     و الله يقضي بينهم بالحق= به معني حكيم.

9-     فقضهن سبع سموات= به معني خلقت.

10-قالوا يا مالك يتقض لناربك= يعني نازل شد بر ما مرگ

سيري در عقايد

چاپ پنجم 1374

تاليف آيت الله احمد علي احمدي شاهرودي

مدرس حوزه و دانشگاه تهران 1374

چاپ پليكان چاپ اول قطره

در برنامه آفريننده عدل و عدالت و به نام خالق عصاره عدالت امير المومنين امام علي (ع)

تفسير نمونه و موضوع عدل و عدالت به صورت اختصار:

1-  عدل به معني واقعي كلمه:  جلد 11 صفحه 366 آيه 90 سوره مباركه نحل: خداوند فرمان به عدل و احسان و بخشش به نزديكان مي‌دهد و از فحشا و منكر و ظلم و ستم نهي مي‌كند خداوند به شما اندرز مي‌دهد شايد متذكر شويد.

تفسير در ابتداي آيه 6 اصل مهم ديده مي‌شود كه سه اصل آن اعمال مثبت و سه اصل آن اعمال منفي است در آغاز خداوند مي‌گويد به عدل و احسان و همچنين بخشش به نزديكان مي‌دهد و چه قانوني از عدل وسيعتر و گيراتر و جامعتر تصور مي‌شود؟ عدل همان قانوني است كه تمام نظام هستي بر محور  آن مي‌گردد آسمانها و زمين و همه موجودات با عدالت بر پا هستند. (بالعدل قامت السماوات والارض)

جامعه انساني كه توشه كوچكي از اين عالم پهناور است نيز نمي‌تواند از اين قانون عالم شمول بر كنار باشد  بر وزن عدل به حيات سالم خود ادامه دهد.

عدل: به معني واقعي كلمه آن است كه هر چيزي در جاي خود باشد بنابراين هر گونه انحراف, افراط, تفريط تجاوز به حقوق ديگران بر خلاف اصل عدل است.

يك انسان سالم كسي است كه تمام دستگاههاي بدن او هر يك كار خودش را بدون كم و زياد انجام دهد اما به محض اينكه يك يا چند دستگاه در انجام وظيفه كوتاهي كرد يا در مسير تجاوز گام نهاد فورا آثار اختلال در تمام بدن نمايان مي‌شود و بيماري حتمي‌است. كل جامعه انساني نيز همانند بدن انسان است كه بدون رعايت اصل عدالت بيمار خواهد بود.

عدل ميزان است: جلد 73 صفحه 107 آيه 7 سوره مباركه الرحمن: ميزان به معني هر گونه وسيله سنجش است سنجش حق از باطل, سنجش عدالت از ظلم و ستم و سنجش ارزشها و سنجش حقوق انسانها در مراحل و مسيرهاي مختلف اجتماعي.

عدل ترازوي سنجش است: جلد 27 صفحه 264 آيه 8 سوره مباركه قارعه:

در حديثي از امام صادق (ع) آمده است كه وقتي از ميزان سوال كردند در پاسخ فرمودند:الميزان العدل! [11]

ترازوي سنجش همان عدل است. به اين ترتيب وجود اولياا يا قوانين عدل الهي مقياسهايي هستند كه انسانها و اعمالشان را بر آنها عرضه مي‌كنند و به همان اندازه كه با آنها شباهت و مطابقت دارند وزنشان است

4- عدالت يك ركن مهم اسلام- جلد 4 صفحه 301- سوره مباركه مائده آيه 8: مهمترين مسئله اي در اسلام است كه به اهميت عدالت باشد زيرا مسئله عدل همانند مسئله توحيد در تمام اصول و فروع اسلام ريه دوانده يعني همانطور كه هيچيك از مسائل عقيده اي و عملي, فردي و اجتماعي, اخلاقي و حقوقي از حقيقت توحيد و يگانگي جدا نيست همچنين هيچيك از آنها را خالي از روح عدالت و عدل نخواهيم يافت.

بنابراين جاي تعجب نيست كه عدل به عنوان يكي از اصول مذهب و يكي از زير بناهاي فكري مسلمانان شناخته شود گر  چه عدالتي كه جز اصول مذهب است يكي از صفات خداست و در اصل خداشناسي كه نخستين اصل از اصول دين است مندرج مي‌باشد ولي ممتاز ساختن آن بسيار پر معني است و به همين دليل در مباحث اجتماعي اسلام روي هيچ اصلي به اندازه عدالت تكيه نشده است.

مبحث پنجم از عدل الهي در تفسير موضوعي- اختيار و عدالت جلد 20 صفحه 308 آيه 46 سوره مباركه فصلت: جمله و ما ربك بظالم للعبيد دليل روشني است بر مسئله اختيار و آزادي اراده و بيانگر اين حقيقت است كه خداوند نه بي جهت كسي را كيفر مي‌دهد و نه بر مجازات كسي بدون دليل مي‌افزايد برنامه او عدالت محض است چرا كه سر چشمه ظلم كمبودها و نقصانها, جهل و ناآگاهي و يا هواي نفس است و ذات پاك او از همه اين امور منزه مي‌باشد.

6 عدالت الهي در مجازات: ج 20 صفحه 107 آيه 40 سوره مباركه مومنم- ترجمه: هر كسي عمل بدي انجام دهد فقط به اندازه آن به او كيفر داده مي‌شود اما كسي كه عمل صالحي انجام دهد خواه مرد باشد يا زن در حاليكه مومن باشد وارد بهشت مي‌شود و روزي بي حسابي به او داده خواهد شد.

اين سخنان اشاره به عدالت خداوند دارد در مورد مجرمان كه تنها به مقدار جرمشان جريمه مي‌شوند.

7- عدالت الهي در مجازات- جلد 21 صفحه 261- آيه 22 سوره مباركه جاثيه- خداوند آسمانها و زمين به حق آفريده است (و خلق ا السموات و الارض بالحق) سراسر عالم نشان مي‌دهد كه آفريننده اين جهان آن را بر محور حق قرار داده و در همه جا حق و عدالت حاكم است و طبيعي است آنها كه هماهنگ با اين قانون حق و عدالت حركت مي‌كنند بايد از بركات عالم هستي و الطاف الهي بهره مند شوند و آنها كه بر ضد آن گام بر مي‌دارند بايد طعمه آتش سوزان قهر و غضب خدا شوند و عدالت همين را ايجاب مي‌كند و از اينجا روشن مي‌شود كه عدالت به معني مساوات و برابري نيست بلكه عدالت آن است كه هر كسي بر طبق شايستگيهايش از مواهب بيشتري بهره مي‌گيرد.

8- عدالت ايجاب مي‌كند كه انسانها بيش از گناهانشان كيفر ببينند. آيه 22 سوره مباركه جاثيه (ولتجزي كل نفس بما كسب وهم لايظلمون) هر كسي در برابر اعمالي كه انجام داده است جزا داده شود و به آنها ظلم و ستمي‌نخواهد شد.

عدل و عدالت در كلام گوهربار امام علي (ع) حكمتها

1-     ارزش و تعريف عدالت:

2-   كشور داري- حكمت 476: عدالت را بگستران و از ستمكاري پرهيز كند كه ستم رعيت را به آواز مي‌كشاند و بيدادگري به مبارزه و شمشير مي‌انجامد.

3-  شناخت عدل و بخشش- حكمت 437: از امام علي پرسيدند عدل يا بخشش كدام بهتر است؟ حضرت فرمودند عدالت هر چيزي را در جاي خود مي‌نهد در حاليكه بخش آن را از جاي خود خارج مي‌سازد عدالت تدبير عمومي‌مردم است در حاليكه بخشش گروه خاصي را شامل مي‌شود پس عدالت شريفتر و برتر است.

4-  توصيف توحيد و عدل- حكمت 470: توحيد آن است كه خدا در وهم نيازي و عدل آن است كه او را متهم نسازي.

5-  حكمت 31 و عدل نيز بر چهار پايه برقرار است فكري ژرف انديش, دانشي عميق و به حقيقت رسيده, نيكو داوري كردن و استوار بودن در شكيبايي:

6-     توصيف عدل و احسان- حكمت 231 عدل همان انصاف و احسان همان بخشش است.

7-     عدالت در قضاوت- حكمت 220: داروي با گمان, بر افراد مورد اعتماد دور از انحراف است.

نامه ها:

1-عدالت فراگير- بهترين چشم روشني رهبران برقراري عدالت فراگير است. نامه 53

2- عدالت در رفتار با حيوانات- در سوار شدن بر حيوانات بايد رعايت عدالت شود حيوان خسته را استراحت دهد و آسيب ديده را آرام بداند. نامه25.


منابع:

 

1-     عدالت اجتماعي در اسلام

2-     عدل الهي

3-     سيري در عقايد

4-     مباني حكومت اسلامي

5-     تفسير نمونه

6-     نهج البلاغه


فهرست مطالب:

مسئله عدم. 1

عدل چيست.. 2

عدل از اصول دين. 9

عدل و حكمت.. 9

طرح اصل عدل در حوزه فقه. 11

ابعاد گوناگون عدالت:13

چند نمونه از آيات قرآن كريم درباره ي عدالت اجتماعي.. 13

پايه هاي عدالت اجتماعي در اسلام. 14

پايه حكومت در اسلام. 16

عدل و امامت از اصول بنيادي اسلام اند و يا از اصول بنيادي تشيع. 19

عدالت خدا توجيه شد. 20

اصل جبر و نقش آن در نقش اصل عدالت:21

جامعه تشيع در برابر تحريف اصل عدالت چه كرد؟. 22

معتزله نيز به اصل عدل معتقد بود. 23

فلسفه مصائب:24

نياز مردم به خداوند و دين. 24

اعتضاد معتزله و اشاعره در عدل خدا29

سوال از قضا و قدر اهلي:32

معني قضا و قدر از نظر قرآن:34

نامه ها:39

منابع:40

 

 

 



[1]از صفحه 59 تا 64 از همان كتاب

[2]صفحه 10 از همان كتاب

[3]صفحه 60 تا 71 از همان كتاب

[4]صفحه 29 تا 31 از همان كتاب

[5]صفحه 388

[6]صفحه 388

[7]صفحه 289

[8][8]صفحه 390

[9] نام نويسنده: سيد قطب ترجمه: سيد هادي خسرو شاهي و محمد علي گرامي‌چاپ هشتم نام كتاب: عدالت اجتماعي در اسلام, چاپ اول 1340 چاپ پانزدهم 1358

[10]صفحه 99

[11] حديثي از پيغمبر (ص) تفسير صافي ذيل آيه 7 سوره مباركه الرحمن- ترجمه آسمانها و زمين بر اساس عدل استوارند.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 04 اسفند 1393 ساعت: 11:41 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

تحقیق درباره زندگینامه امام ششم

بازديد: 281

 

مروري كوتاه در احوال امام ششم

نامش (جعفر) و كنيه اش (ابوعبدالله) و لقبش (صادق)، پدر گراميش امام محمد باقر عليه السلام، وي ششمين امام و پيشواي شيعيان است.

در هفدهم ربيع الاول سال 83 هجري قمري در مدينه منوره بدنيا آمده، بانوي گرامي‌(ام فروه) مادر آنحضرت است، امام خود درباره مادرش فرموده است: (مادرم از بانوان پرهيزگار و با ايمان و نيكوكار بود).

مدت زندگاني آنحضرت: 65 سال، مدت امامتش از سنه 114 تا 148 هجري (34 سال) بود، و زمامداران عصر امامت او: هشام بن عبدالملك، وليد بن يزيد بن عبدالملك، يزد بن وليد، ابراهيم بن وليد و مروان حمار از بني اميه و سفاح ومنصور دوانيقي از بني عباس بودند كه لعنت خدا بر آنها باد.

فرزندانش : امام كاظم عليه السلام اسماعيل، عبدالله، محمد ديباج، اسحاق، علي عريضي، عباس، ام فروه، و اسماء و فاطمه كه هفت پسر و سه دختر است

اخلاق امام: امامان پاك ما، هر يك از در زمان خود نمونه اخلاق و عمل اسلامي‌بودند، و همچنان كه خود به پيروان مي‌فرمودند (كونو دعاه الناس بغير السنتكم) سراسر زندگيشان درسهاي روشني از روشهاي اصيل اسلام در همه ابعاد زندگي مي‌بود، هيچكس از آنان به دستورات اسلام پاي بند نبود، و بر هيچ (معرفتي امر نمي‌كردند جز آنكه خود بيشتر و پيشتر از ديگران به آن مقيد بودند وعمل مي‌كردند و از هيچ منكري نهي نمي‌نمودند جز آنكه خود هميشه از آن اجتناب داشتند. بدين گونه بود كه پرورش يافتگان مكتب آنان از هر گوشه زندگي آن بزرگواران درس ايمان وعمل مي‌گرفتند، و با پيروي از روش ‌آنان مسلمانان راستين و برومندي مي‌شدند كه خود در هر عصري نمونه و آموزگار ديگران بودند.

تاريخ پر بار تشيع كه تاريخ پر حادثه اسلام واقعي است، در هر برگ خود نمايشگر چهره اي راستين از انسانهايي است كه هر يك در زمان خودكشتي نجات جامعه و چراغ راه گمراهان بودند.

مولاي مكرم ما، ششمين خورشيد آسمان امامت، به متقضاي وقت و موقعيت از درخشنده ترين اين سلاله شد، و تابش علومش اسلام را چنان در نور احياء كرد كه پيشتر درخشش شرف و شجاعت حسيني، اسلام را درخون تعميد داد...

ما جعفري مذهبيم، و به اين نسبت افتخار مي‌كنيم، چراكه اگر اسلام، اسلام حضرت محمد عليه السلام است، پيام آن را در خود حسين عليه السلام و بيان آنرا در آموزش جعفر صادق عليه السلام بايد ديد، و اگر اسلام، اسلام سردمداران زور و توطئه عليه خاندان رسالت است. ما افتخار مي‌كنيم كه مسلمان نباشيم!

مولاي مكرم ما، صادق آل محمد عليه السلام،  بر ايمان و عقيده ما همان حق را دارد كه جهاد علي عليه السلام، كه صلح حسن عليه السلام، كه خون حسين عليه السلام، كه اشك زهرا و زينب عليه السلام، و اگر اسلام همان است كه زهرا بر آن مي‌گريست، پس مذهب ما بايد جعفري باشد،  و اگر اسلام چيزي است كه بر كرسي غصب نشاندند و زهرا عليه السلام را با آن به خشم آوردند، پس ما اعتراف مي‌كنيم كه هرگز مسلمان نبوده ايم، و خدا را به گواهي مي‌گيريم كه هرگز به چنين اسلامي‌سر فرود نخواهيم آورد، زيرا اسلامي‌كه خاندان پيامبرش از آن بر كنار باشند و تجليگاهش كرسي غاصبان و دربار خليفگان و متوليانش معاويه ها و يزيدها و هارونها و متوكلها باشند، هرگز اسلام جعفر صادق عليه السلام نيست، پس اسلام ما نيز نخواهد بود...

امام بزرگوار حضرت جعفر بن محمد عليه السلام با نهضت علمي‌خود افق معارف اسلام را چنان گشترش داد كه ديگر توطئه هاي دربار خليفگان نتواند جلوي فوران انوار معرفت را سد كند، و مي‌بينيم كه يك نسل بعد هنگامي‌كه هشتمين پيشوا و امام علي بن موسي عليه السلام به نيشابور وارد مي‌شود، هزاران هزار  جان مشتاق با تمام وجود سراپا گوشند تا سخني از پيشواي اسلام بنيوشند، و اگر اين توفيق را مقايسه كنيم با زماني امام بزرگوار حضرت زين العادين عليه السلام عليه السلام همراه اسراي خاندان نبوت به شام وارد مي‌شد و شاميان به تبليغ دربار خلافت آنان را بيگانگاني مي‌پنداشتند كه عليه السلام قيام كرده اند، و بعد مكاني نيشابور و دمشق را نيز در نظر بگيريم، در مي‌يابيم كه نهضت عليم امام صادق عليه السلام تا كجا پيشرفته و تا چه حد موثر بوده است.

سفره گسترده فيض امام چنان همه گير وعام بود كه نه تنها پيروان كه حتي مخالفان نيز از آن بهره ور شدند، و همه مي‌دانيم كه اوين امام فقه تسنن (ابوحنيفه) افتخار آن را دارد كه در مكتب پر بار امام صادق عليه السلام دو سال آموزش ديده است وخود اين دو سال را ريشه آگاهيهاي فقهي خود مي‌شمارد و معترف است كه: (لولا السنتان لهلك النعمان) اگر آْن دو سال نمي‌بود، نعمان (ابوحنيفه) هلاك بود.

در مكتب صادق آل محمد (ص) مردان نام آوري در علوم  گوناگون تربيت شدند كه هر يك در تاريخ معارف اسلامي‌چهره اي درخشان بشمار مي‌روند: زراره و محمد بن مسلم در فقيه، هشام و مومن الطاق در فلسفه و كلام، مفضل و صفوان در معارف وعرفان، جابربن حيان در رياضي و علوم تجربي.... و بسياري مردان افتخار آفرين ديگر كه هر يك از پايه گذاران علوم وفنون اسلامي‌بشمار مي‌روند.

فيضان علوم خدائي امام صادق عليه السلام چنان خيره كننده و چشمگير است كه پس از 13 قرن دانشمندان اروپا به تفكر و تعمق در تعليمات علمي‌او پرداخته اند، و كتابها نگاشته اند و اينها همه از نظر ما گوشه اي از فضايل امام است، چرا كه هيچ خردمند نمي‌تواند با ستايش فيضي كه برگي از نور آْفتاب مي‌برد، مدعي شود آفتاب را توصيف كرده است.

مادح خورشيد مداح خود است                            كه دو چشم روشن و نامرمد است.

در اين نوشتار كه پيش روي شماست، ما نخواسته ايم تمام ابعاد زندگي پربركت امام صادق عليه السلام را چنانكه شايسته آن گرامي‌است، بررسي كنيم. زيرا چنين كاري در توان ما نيست، ما فقط ترسيم گر برخي خطوط تابناك زندگاني آن اما بزرگواريم، و اميد است با همه كوتاهيها براي برادران و خواهران مسلمان بويژه جوانان برومند، جالب و سودمند باشد. و من الله التوفيق.

چند گفتار از امام عليه السلام

اي ابوبصير! اگر به هنگام وفات امام مي‌بودي، تعجب مي‌كردي زيرا امام چشمان خويش گشود و فرمود: همه خويشاوندانم را نزد من آوريد، وچون گرد آمدند، امام به همه آنان نگاه كرد و فرمود (ان شفاعتنا لا تنال مستخفا بالصلوه) شفاعت ما ائمه شامل كسي كه نماز را سبك بشمارد، نمي‌شود (اما صدوق ص 190، وسائل الشيعه، ج 3 ص 17)

(ان المسلم اذا جاء اخوه المسلم فقام معه في حاجته كان كالمجاهد في سبيل الله عزوجل) هر مسلماني كه بهنگام مراجعه برادر مسلمانش، در انجام خواسته او بكوشد چون كسي است كه در راه خدا جهاد نمايد

(مستدرك ج 2، ص 407)

(قال الله عزوجل الخلق عيالي فاحبهم الي الطفهم بهم و اسعيهم في حوائجهم) خدا فرموده است مردم مانند عائلنه منند، كسي نزد من محبوبتر است كه به مردم ببيشتر لطف دارد و در رفع نيازمنديهايشان كوشاتر است. (كافي ج 2 ص 199)

(وجدت علم الناس كلها في اربع: اولها ان تعرف ربك و الثاني ان تعرف ما صنع بك و الثالث ان تعرف ما اراد منك و الرابع ان تعرف ما يخرجك من دينك) تمام دانشها و آگاهيهاي- سودمند- مردم را در چهار چيز بافتيم: الف- آنكه پروردگار را بشناسي ب- بداني خدا با توجه كرده و چه نعمتهايي به تو داده است ج- بدانيكه خداي تو چه مي‌خواهد و وظيفه تو چيست د- بداني كه چه چيزي تو را از دينت بيرون مي‌برد. (ارشاد مفيد ص 265)

(اربعه من اخلاق الانبيا: البر و السخاء و الصبر علي النائبه و القيام بحق المومن) چهار خصلت از اخلاق پيامبران است.: نيكي كردن- سخاوت- صبر و مقاومت در برابر گرفتاريها- رعايت حقوق مومنان: (تحف ص 375)

مشمول دعاي خيرتان باشم: سيد رضا رفائي

مشهد مقدس: بلوار خيام، مسجد قبا

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 04 اسفند 1393 ساعت: 11:39 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

تحقیق درباره توبه

بازديد: 2077

 

اي خدايي كه خالق البشري                                       مهربانتر ز مادر و پدري

دوستان را كجا كني محروم                               تو كه با دشمنان نظر داري

 

يارب با خجالتي كه دارم چه كنم                                  با اشك ندامتي كه دارم چه كنم

اين بار گناه من و اين عشق علي                                 با ظرف محبتي كه دارم چه كنم

من آمده ام گداي اين در گردم                                      در بحر عنايتت شناور گردم

با دست تهي آمده ام يا الله                               مپسند كه با دست تهي برگردم

 

 

الهي بي پناهان را پناهي                                           بسوي بي پناهان كن نگاهي

رحيمي، چاره سازي، بي نيازي                                   كريمي، دلنوازي، دادخواهي

الهي تكه بر لطف تو كردم                                 كه جز لطفت ندارم تكيه گاهي

نهاده سر به خاك آستانت                                 گدائي درد مندي عذر خواهي

مران از آستانت اين گدا را                                  پناه آورده سويت بي پناهي

گرفتم دامن بخشنده اي را                                كه بخشد از كرم كوهي بد كاهي

تهي دستي كه با اشك ندامت                                    ز پا افتاده از بار گناهي

اميد لطف و بخشش از تو دارد                                      اسيري شرمساري رو سياهي

 

اگر نبخشي اي خدا                                         ز مرحمت گناه من

شود سياه روي من                                          زنامه سياه من

كريم من غفور من                                            رحيم من الله من

ببين گناه و اين خطا                                         تو را تو را زنم صدا

خدا خدا خدا خدا                                             خدا خدا خدا خدا

كجا روم كجا روم                                              اگر مرا كني رها

نه لايتم نه قابلم                                                       كه تو مرا كني صدا

هميشه من خطا كنم                                                 حماره تو عطا كني

هر آنچه مي كني نكن                                               مرا از درگهت جدا

خدا خدا خدا خدا                                             خدا خدا خدا خدا

 

چه سان بري به دورخم                                    بدين اميد و اين رجا

چگونه  رد شود كسي                                               كه با تو دارد التجا

گرفتم آنكه رد كني                                          كجا روم كجا كجا

كه بودهن روي عجز من                                              به درگهت ز ابتدا

خدا  خدا خدا خدا                                            خدا خدا خدا خدا

مولاي خوب و مهربان                                        با صوت رحماني عيان

گويد به جمع بندگان                                         عبدي فاين تذهبون[1]

من كه تو را دادم پناه                                        ناديده بگرفتم گناه

كردم سفيد روي سياه                                               عبدي فاين تذهبون

از دست من جائي مرو                                               مشغول غير من مشو

تا اينكه باشم يار تو                                          عبدي فاين تذهبون

با ذكر من دل زنده باش                                              برگرد و بر من بنده باشد

از كار خود شرمنده باش                                             عبدي فاين تذهبون

آخر چرا دست نياز                                                     بر غير من كردي دراز

گفتني به نامحرم تو راز                                               عبدي فاين تذهبون

آه تو را من مي خرم                                         اشك تو را من مي برم

ساكن شو اندر اين حرم                                              عبدي فاين تذهبون

حيدر تو را رهبر بود                                          زهرا تو را مادر بود

مهدي تو را بر سر بود                                                عبدي فاين تذهبون

از من گرفتي فاصله                                          ماندي به جا از قافله

از كار تو دارم گله                                             عبدي فاين تذهبون

قرآن فراموشت شده                                        عصيان هم آغوشت شده

آخر چه در گوشت شده                                              عبدي فاين تذهبون

همرنگ دشمنها شدي                                              هم سفره اعدا شدي

غصه خور دينا شدي                                         عبدي فاين تذهبون

تو رحمتم را ديده اي                                        اما ز من ببريده اي

از من جدا گرديده اي                                        عبدي فاين تذهبون

مقدمه

(اللهم صل علي محمد و اله و ميرنا الي محبوبك من التوبه واز الناعن مكروهك من الاصرار، اللهم مرمتي و فقنا بين نقصين في دين او دنيا فاوقع النقص با سرعهما فنا واجعل التو به في اطولها بقا)[2]

(باز خدايا بر محمد وخاندان او درود فرست و ما را از نافرماني به بازگشت از آن و توبه كه پسنديده توست بازگران و از اصرار بر گناه كه آنرا نمي پسندي دور گردان بار خدايا هر گاه بين دو زيان قرار گرفتيم يكي در دين و ديگري در دنيا پس زيان را در آنكه زود مي گذرد (دنيا) و تو به را در آنكه مدتش طولاني تر است قرار بده)

توبه در آيات و روايات از منزلت خاص برخوردار بوده چرا كه نجات و رهايي انسانها از امواج خطرناك و سهمگين گناهان در گرو آنست و ده ها آيه از قرآن بر اين مسئله اشاره دارد.[3] توبه يكي از ابواب بهشت است نبودن آن مساوي با هلاكت عامه اهل معصيت است توبه تنها راه نجات گناهكاران، وسيله تقرب و دوستي با خدا، تبديل كننده سيات به خسات و مايه اميد نا اميدان ونخستين مقام عارفان است.

توبه در علم كلام از جايگاه بلندي برخوردار است زيرا از موضوعات مهم كلام، عقاب و كيفر الهي است ويكي از عوامل بي چون وچرايي است كه موجب بخشيدن گناه و ساقط شدن كيفر الهي مي گردد توبه در فقه نيز از جايگاه خاصي برخوردار است. و مي تواند در تغيير سرنوشت شخص گناهكار نقش بسزائي ايفا نمايد.

انسان با آميختگي دو بعد خود يعني ملكوتي و ناسوتي هميشه در معرض انواع و اقسام آلام، خطرات و لغزشها مي باشد توبه از اموري است كه سهم بسزايي را در سازندگي و رهايي انسان از قيود مادي وارد بطوريكه فيض كاشاني و غزالي توبه را يكي از اركان چهار گانه منجيات قرار داده اند.[4]

هنگامي كه انسان در مبارزه با هواي نفس شكست مي خورد ياس و نا اميدي بر او چيره مي شود و براي هميشه از رستگاري و رسيدن به هدف نااميد مي گردد. انسانها هر چند گناهكار باشند از رحمت خداوند نبايد نا اميد گردند بايد راه نجات را جستجو كنند. راه نجات توبه است توبه با الابواب، رحمت الهي است. اگر اين باب رحمت بسته مي شد آيا هيچگاه افرادي مانند فضيل بن عياض و حربن زيد رياحي كه پس از سالها پرده دري ها او بي حرمتي ها خود را به آن مقام رفيع نائل آيند[5]

يكي از امتيازات اسلام اينست كه هيچ گاه به بن بست نمي رسد و هيچ وقت به تا بعيين خود نمي گويد، تو را نمي پذيرم خداوند سريع الرضا است و زود آشتي مي كند. خداوند منان، بارها و بارها در قرآن كريم بندگان گناهكارش را مورد لطف و محبت قرار داده و آنان را از نااميدي برحذر داشته است. و در سوره زمر مي فرمايد: (بگو اي بندگان من كه بر خود ستم كرده ايد، از رحمت خدا نا اميد نشويد كه همه گناهان را مي آمرزد. بدرستي كه خداوند بسيار آمرزنده و مهربان است[6] و در آيه ديگر ياس و نااميدي از رحمت خداوند به منزله كفر تلقي شده است: (از رحمت خدا نا اميد نشويد، چرا كه جز قوم كافر از رحمت خدا مايوس نمي گردد.[7] بحث توبه در جهت نظارت برخود وبازسازي خويشتن است و بر مبناي معيارهاي الهي است و چون توبه از گناه واجب است بايد فورا انجام شود. در اين فصل قبل از پرداختن به مبحث توبه ابتدا مطالبي در مورد گناه مي خوانيد.

اميد است اين تحقيق مايه تحرك و بيداري جوانان وافرادي گردد كه تا بحال به عواقب اعمال بدشان نانديشيد اند و گناهان چشم ودل آنها را گور نموده را از حقيقت بدور مانده اند اميد است خداوند نور اميدش را بر دلمان بتاباند و گناهنمان را با آب توبه شستشو دهد.

مرتض آرمند

دي ماه 84

معني گناه و گوناگون آن

گناه به معني خلاف است و در اسلام هر گونه كاري كه بر خلاف فرمان خدا باشد، گناه است، گناه هر چند كوچك باشد چون نافرماني خداست بزرگ است رسول اكرم در سخني به ابوذر فرمود: (كوچكي گناه را ننگر بلكه آنرا بنگر كه از چه كسي نافرماني مي كني).

واژه هاي بيانگر گناه در قرآن

در زبان قرآن و پيامبر و امامان به واژه هاي مختلف از گناه ياد شده است كه هر كدام گويي بخشي از آثار شوم گناه پرده بر مي دارد و بيانگر گوناگون بودن گناه است واژه هايي كه در قرآن در مورد گناه آمده عبارتند از:

1)  ذنب: بر معني دنباله است چون هر عمل اخلاقي يك نوع پيامد و دنباله به عنوان مجازات اخروي يا دنيوي دارد (تكرار 35 بار)

2)  معصيت: به معني سر پيچي و خروج از فرمان خدا است و بيانگر آن است كه انسان را مرز بندگي خدا بيرون رفته است (تكرار 33 مرتبه).

3)  اثم: به معناي سستي و كندي و واماندن و محروم شدن از پاداشهاست و بيانگر آن است كه در حقيقت گناه كار خود يك فرد وامانده است، مبادا خود را زرنگ پندارد. اين واژه در قرآن 48 بار تكرار شده است.

4)  سيئه: به معني كار قبيح و زشت است كه موجب اندرد و نكبت گردد، در برابر حسد كه به معناي سعادت و خوشبختي است اين واژه 165 بار در قرآن آمده است، و كلمه سو نيز از اين واژه گرفته شده كه 44 بار تكرار شده است.

5)  جرم: در اصل به معني جدا شدن ميوه از درخت و يا به معني پست است جريمه و جرائم از همين ماده مي باشد. جرم عملي است كه انسان را از حقيقت سعادت تكامل وهدف جدا سازد كه اين واژه 61 بار در قرآن آمده است.

6)  حرام: به معني منع و ممنوعيت است لباس احرام لباسي است كه انسان در حج و عمره مي پوشد و از يكسري كارها ممنوع مي شود (تكرار 75).

7)  خطيئه: غالبا به معني گناه غير عمومي است و گاهي گناه بزرگ نيز استعمال شده است چنانكه در آيه 8 سوره بقره و 37 سوره الحاقه بر اين مطلب گواه است (تكرار 22)

8)  فسق: در اصل به معني خروج هسته خرما از پوست خود مي باشد و بيانگر خروج گناهكار از مدار اطلاعات و بندگي خدا است كه او با گناه خود حريم وحصار فرمان الهي را شكستد و در نتيجه بدون قلعه و حفاظ مانده است(تكرار 53).

9)     فساد: به معني خروج از حد اعتدال است كه نتيجه اش تباهي و به هدر رفتن استعدادهاست (تكرار 50)

10)فجور: به معني دريدگي و پاره شدن پرده حيا و آبرو و دين است كه باعث رسوائي خواهد گرديد (تكرار 6).

11)منكر:در اصل از انكار به معني ناآشناست چرا كه گناه به فطرت و عقل سالم هماهنگ ومانوس نيست و عقل و فطرت سالم آنرا زشت و بيگانه مي شمرد (تكرار16)

12)فاحشه: سخن وكار زشتي است كه در زشتي آن ترديدي نيست و به معني كار بسيار زشت و ننگين و نفرت آور به كار مي رود اين واژه 24 بار در قرآن آمده است.

13)خبط: به معني عدم تعادل در نشست و برخاست است گوئي گناهكار يكنوع حركت نامتعادل همراه با سستي و سقوط دارد.

14)شر: به معني هر زشتي است كه نوع مردم از آن نفرت دارند و بر عكس واژه خير به معني كاري است كه نوع مردم آنرا دوست دارند.

15)لمم: به معني نزديك شدن به گناه و به معني اشيا و اندك است و در گناهان صغيره بكار مي رود. (تكرار يك بار در نجم آيه 32).

16)وزر: به معني سنگين است و بيشتر در مورد حمل گناه ديگران به كار مي رود. (تكرار 36).

17)حنس بر وزن جنس در اصل به معني تمايل به باطل و بازخواست آمده است و بيشتر در مورد گناه پيمان شكني ومختلف بعد از تعهد كه از گناهان بزرگ است آمده است.

اين واژه هاي هفده گانه هر كدام بيانگر بخشي از آثار شوم گناه و حاكي از گوناگوني گناه مي باشند و هر يك با پيام مخصوص و هشدار ويژه اي انسانها را از ارتكاب گناه بر حذر مي دارد[8]

اقسام گناه :

علماي اسلام از قديم گناه را به دو گونه تقسيم نموده اند.

1-     گناه كبيره

2-  گناهان صغيره اين تقسيم بندي از قرآن در روايات سرچشمه گرفته است براي مثال چند آيه را ذكر مي كنيم.

(اگر از گناهان كبيره اي كه نهي شده ايد اجتناب كنيد گناهان صغيره شما را مي پوشانيم و شما را در جايگاه خوبي قرار مي دهيم. (نسا- 31).

(و نامه اعمال در آنجا گذارده شود گناهكاران را مي بيني كه از آنچه در آنست ترسان و هراسانند و مي گويند اي واي بر ما اين چه كتابي است كه هيچ عمل كوچك بزرگ نيست مگر اينكه آنرا شماره كرده است؟ (كهف-49)

(نيكو كاران كساني هستند كه از گناهان بزرگ و زشتيها جز گناهان كوچك پرهيز مي كنند بي گمان آمرزش پروردگارت وسيع است) (نجم- 32).

(مواهب آخرت جاودانه است براي آنكه از گناهان بزرگ و كارهاي زشت پرهيز مي كنند) (شوري- 37)[9]

ضرورت شناخت گناه

در مقدمه خوانديم كه توبه از گناه واجب است و بايد فورا انجام شود. همانطور كه شناخت بيماري اولين گام در پيشگيري و درمان آنست، شناخت (بيماري گناه) كه از تمام بيماريها هلاك كننده تر است براي همه ضرورت دارد. شناخت براي پيشگيري از ابتلاء خود را اطرافيان و جامعه شناخت، براي تشخيص وجود آن در خود و ديگران و شناخت براي درمان آن.

بيماري گناه در مقايسه با انواع بيماريها، از تمام آنها خطرناك تر است اگر ساير بيماريها تب و درد بر انسان عارض مي شود و برخي اعضاي جسم انسان را تهديد مي كند، بيماري گناه سلامت جسم و جان، هستي جامعه واجتماع و سرانجام زندگي مادي ومعنوي ما را تباه مي كند و سرنوشت و دنيا و آخريت ما را براي هميشه تيره و تار مي سازد. [10]

گناه چيست؟

گناه ومعصيت، نا فرماني خداوند حكيم است مخالفت بااموري است كه پروردگار از انسان مي خواهد مخالفت با او امر و نواهي است. بنابراين ترك هر واجب و انجام هر حرام يك معصيت و گناه است در مقابل معصيت و گناه طاعت است كه به معناي فرمانبرداري است فرمانبرداري جهان آفرين بي نياز و مهربان و اين طاعت انسان را به سر منزل مقصود مي رساند اين اطلاعات نه براي رفع نياز از خداست كه او بي نياز مطلق است، بلكه طريقه رسيدن به سعادت نهايي خود انسان است در اين ارتباط هر گناه و معصيت خروج از راه سقوط در پرنگاهها و دره هاست.

علل گناهان چيست؟

مرحوم فيص كاشاني در اين رابطه مي گويد: سر چشمه همه گناهان يكي از صفات چهار گانه است

تشبيه به خدا 2 تشبه به شيطان 3 تشبه به حيوانات و 4 تشبه به درندگان است

بنابراين علل گناهان يكي از صفات چهار گانه مي باشد:

1-     صفت ربوبيت 2 و يا صفت شيطانيت 3- و يا صفت بهيميت 4 و يا صفت سبعيت

از گناهان مربوط به صفت شيطانيت مي توان به ظلم و حسد و حيله گري، امر بر فاسد و منكرات وگمراهي ها و از گناهان مربوط به صفت بهيميت و حيوانيت مي توان به زنا، لواط، سرقت و حرام خواري و از گناهان مربوط به صفت سبعيت و درندگي مي توان به قتل و غضب و ... اشاره نمود.

اينها ريشه گناهان ومنبع آنها مي باشند كه بعضي مربوط به قلب و بعضي مربوط به اعضا و جوارح و عمده گناهان مربوط به زبان و گوش و چشم ودست و پاها است.[11] بطوريكه امام سجاد در اين رابطه مي فرمايند: (زبان بني آدم هر روز صبح به بقيه اعضا و جوارح مي گويد چگونه صبح كرديد؟ در جواب مي گويند ما خواب هستيم اگر تو ما را رها كني و مي گويند بترس از خدا درباره ما، و او را قسم مي دهند و مي گويند ثواب و عقاب ما به تو بستگي دارد)[12]

علت اصلي گناهان چيست؟

اما در اين ارتباط كه علت اصلي گناهان چيست نظرات متفاوتي وجود دارد. بعضي معتقدند كه جهل و بي سوادي علت اصلي گناهانند و برخي علت اصلي گناهان را فقر وتنگدستي مي دانند وعده اي علت اصلي آنرا غريزه شهوت و يا غرايز ديگر مي دانند.اما تمام اينها نمي توانند علت اصلي گناهان باشند زيرا كه افراد دانشمند و ثروتمند و حتي افراد كه غريزه شهوتشان تامين است نيز گناه مي كنند پيامبر اكرم حب وعلاقه دنيا را سر منشا اصلي تمام خطاها و گناهان دانسته اند و مي فرمايند: (حب الدنيا راس كل خطيبه)

از مجموعه احاديث، روايات و آيات قرآني چنين به نظر مي رسد كه اولين چيزي كه به واسطه آن معصيتي انجام شد تكبر و خودبيني است كه شيطان انجام داد[13] و دومين آن حرص بود كه آدم و حوا بوسيله آن نافرماني كردند موقعي كه خداوند به آنها فرمود بخوريد هر آنچه را كه دوست مي داريد ولي نزديك اين درخت نرويد كه از ظالمين مي شويد[14] وسومين آن حسد بود كه پسر آدم نسبت به برادرش انجام داد و او را به قتل رساند از مجموعه اين سه گناه راه هايي براي گناه بوجود مي آيد مانند حب زن، دنيا، ريا، راحتي، ثروت، برتري كه جامع همه آنها حب دنياست. فلذا انبياء وعلماء گفته ان:( دنيا دو قسم است، دنيايي كه انسان را به هدف مي رساند و دنيايي كه مورد لعن و مزمت است[15]

آثار ويرانگر گناه:

گناه اثرات بسيار بدي بر روح و روان انسان مي گذارد يكي از مهمترين زيانهايي كه گناه باعث آن مي شود تباهي دل است. گناه دل را ويران مي كند. ولي كه حرم وخانه خداست دلي كه تنها مجراي ارتباط مستقيم با حضرت حق است. دلي كه كانون معنويت و پايگاه رشد وتقويت نيروهاي روحاني انسان است. گناه دل را نابود مي كند و قواي معنوي آن را تضعيف و ريشه هاي درخت ايمان را مي سوزاند دلي كه با معاصي آلوده گردد، ديگر حرم الهي نيست آنجا مركز فرماندهي شيطان است، دل حرم خداست. در حرم خدا جز خدا و آنچه به نحوي به او وابسته است نبايد داخل شود. امام صادق در اين رابط مي فرمايند: (قلب حرم خداست و در حرم خدا، كسي غير از خدا نبايد ساكن شود).

هر حرمي حريمي دارد. حرم الهي هم حريمي دارد. گناهان، معاصي، عشق بدنيا، و... حق ورود به اين حرم را ندارند. آغشته نمودن دل به معاصي يعني حريم خدا را شكستن گناه كردن در واقع به منزله روي گرداني از خداست، سرپيچي از فرامين الهي و آلوده شدن به گناهان، سياهي و تباهي و غلفت دل را در پي دارد. قرآن مي فرمايد: (نه چنين نيست، علت اصلي تكذيبشان اين است كه در اثر اعمال زشتشان دلهايشان زنگار بسته است.[16]

گناه آثار زيانباري دارد كه بعضي از اثرات آنرا بصورت فهرست وار در زير مي خوانيد.

1)  گناهان زايل كننده ايمان هستند و هر كسي ايمانش زايل گردد عاقبت بخير نمي گردد و در آخرت در آتش قهر الهي گرفتار خواهد شد.[17]

2)  گناهان باعث فراموشي علم مي شود. در اين رابطه شايد برخي افراد خود را با يهوديان و يا مسيحيان مقايسه كنند و بگويند آنها بيشتر از ما گناه مي كنند پس چرا به لحاظ علمي از ما جلوتر هستند؟ كه در اين نظريه اي كاملا غلط است زيرا تكليف ما مسلمانها سخت تر و سنگين است زيرا كه ما مكلف به انجام و يا پرهيز از اعمال زيادي هستيم در حاليكه دين آنها، آنان را مكلف ننموده است و نيز علم بدون تزكيه و آميخته با گناه حجاب اكبر است پيامبر اكرم نيز فراموشي علم را يكي از مضرات گناه معرفي مي كنند و مي فرمايند:

(هر گاه بنده گناهي را مرتكب شود گناه باعث فراموشي علمي مي شود كه آنرا آموخته است)[18]

3)  يكي ديگر از مضرات گناه كم كردن، حبس كردن و محروم كردن انسان از روزي خداوند است امام صادق مي فرمايند همانا به درستي كه انسان گناهي را مرتكب مي شود و با آن گناه رزق و روزي از او دفع مي گردد.[19]

4)  يكي ديگر از زيانهاي گناه محروم شدن از نماز شب است رسول اكرم مي فرمايند: ( هر گاه بنده اي  گناهي را مرتكب شود توسط آن گناه از نماز شب محروم مي شود.

5)     يكي ديگر از زيانهاي گناه سلب نعمتهاي الهي است[20]

6)     زيان ديگر اين است كه انسان از لذت مناجات با خداوند محروم مي شود.

7)  از ديگر اثرات گناه تخريب خانه هاست. به تعبير ساده تر علت بعضي از زلزله هاي زياد شدن گناه بين مردم است.[21]در روايتي از امام موسي كاظم داريم كه: بر خداوند ست كه در هر خانه اي معصيت او شود آنرا ويران سازد تا آفتاب بر زمين آن بتابد وآنرا پاك سازد.[22]

8)  از ديگر آيات گناه اين است كه باعث بعضي مريضيها سردردها و... مي شود و اين آثار در افرادي كه در گرداب گناهان جنسي افتاده اند بيشتر است امام صادق مي فرمايند:( هيچ رگي در بدن آدمي نمي جهد و هيچ معصيتي و سردرد و مرضي دامنگير انسان نمي شود، مگر بواسطه گناهي كه او سرزده است.

9)     از ديگر تبعات گناه در قيامت اين است كه باعث زنداني شدن خود انسان مي گردد.[23]

گناهان علاوه بر آنچه ذكر شد آثار زيانبار ديگري نيز دارند و تنها راه نجات از اين همه آثار و زيانبار دنيوي و اخروي گناهان، توبه مي باشد. اگر گناه باعث مي شود، قلب بميرد، تنها راه احيايي قلب، توبه است امام سجاد (ع) مي فرمايند(الهي... جنايت بزرگم باعث شده است قلبم بميرد پس با توبه اي از جانب خودت آنرا زنده كن)[24]

آثار ذكر شده فقط مختص دنيا بودند و دراين زمينه آيات بسياري نيز وجود دارد كه در زير به چندي از آنها بسنده مي كنيم. (پس بر ستمكاران بخاطر فسق ونافرماني عذاب از آسمان فرستاديم) (بقره 59)

خداوند مي خواهد آنها را بر پايه اي از گناهانشان مجازات كند( مائده- 49)

(آنها را بخاطر گناهانشان نابود ساختيم) (انعام- 6)

آنها را به كيفر اعمالشان مجازات كرديم) (اعراف -96)

(اين خانه هاي آنهاست كه بخاطر ظلم و ستمشان خالي مانده است) (نحل- 52)

(آنها بخاطر گناهانشان غرق شدند) (نوح- 35)

(آنها (قوم ثمود) را به خاطر گناهانشان درهم كوبيد و سرزمينشان را صاف و مسطح كرد) (شمس- 14)

(و هر گرفتاري كه به شما رسد بخاطر اعمالي است كه انجام داده ايد و بسياري را نيز عفو مي كند) (شوري -30)

و پيامبر نيز در مودر آثار گناه به حضرت علي چنين مي گويد: (اي علي! هر خراشي كه از چوبي بر انسان رسد و هر لغزشي قدمي بر اثر گناهي است كه از او سر زده است.[25]

آثار شوم معنوي گناه:

تكرار گناه و مداومت آن موجب تيرگي و واژگوني قلب و مسخ انسان از حالت انسانيت به حالت درنده خوئي و حيواني صفتي مي گردد و نيز باعث گناهان بزرگتر مي شود به عنوان مثال: گناهكاري كه براي اولين بار لب به شراب مي زند چون مسلمان است آشاميدن چند قطره از شراب براي او بسيار سخت است ولي بار دوم كمي آسان مي شود و وقتي زياد تكرار شد آشاميدن چند ليوان از آن براي او از خوردن آب آسانتر است.

بله تداوم گناه، گناه كردن را براي انسان آسان مي سازد در قرآن آيات متعددي در اين رابطه وجود دارد از جمله در آيه 108 سوره نحل مي خوانيم (كافران كساني هستند كه خدا بر قلب وگوش و چشمانشان مهر نهاده (بهمين دليل چيزي نمي فهمند) و غافل واقعي آنانند (ويا در آيه 5 سوره صف داريم: (هنگامي كه آنان از حق متصرف شدند خداوند قلوبشان را منحرف ساخت).

در تاريخ بسيار ديده شده كه طاغيان بر اثر تداوم گناه و طغيان كارشان به كفر انكار حق و به مسخره گرفتن آن رسيده است اينها از آثار شوم معنوي گناه است كه دامنگير گناهنكار مي گردد چنانكه بر عكس مداومت بر كارهاي نيك و عبادات، موجب صفاي دل و نورانيت بيشتر روح و جان مي شود  به روايتي از امام صادق توجه كنيد.

پدرم مي فرمود: چيزي بيشتر از گناه قلب را فاسد نمي كند قلب گناه مي كند و بر آن اسرار مي ورزد، و در نتيجه سرنگون و وارونه مي گردد) يعني بگونه اي مسخ مي گردد كه موعظه در آن اثر نمي كند.[26] و همچنين آيات زير نيز اشاره بر آثار گناه در آخرت دارند.

(آنانكه عمل بدي انجام دهند، بر روي آتش افكنده مي شوند آيا جزائي جز آنكه عمل مي كرديد خواهيد داشت) (نحل -90)

(و هر كسي نا فرماني خدا و رسولش كند، آتش دوزخ از آن اوست، جاودانه در آن مي ماند.) (؟ 23)

(و گناهكار دوست مي دارد كه فرزندان خود را در برابر عذاب آن روز فدا كند و نيز همسر و بردارش را و قبيله اش را كه هميشه از او حمايت مي كردند، اما هرگز چنين نيست، شعله هاي سوزان آتش است كه دست و پا و پوست را مي كند و مي برد. (معجراح- 11 تا 16)

(شعله هاي سوزان آتش همچون شمشير به صورت آنها نواخته مي شود و آنها در دوزخ چهره اي در هم كشيده دارند. (مومنون 104) [27]

توبه

معناي توبه

فال الله الحكيم: (فمن جائد موعظه من بربه فانتهي فله ما سلف وامره الي الله

توبه در لغت به معناي رجوع است. ارباب معاجم  ذيل اين واژه به معناي مذكور توجه خاصي نموده اند هر چند معاني ديگري را هم ذكر كرده اند ولي بازگشت همه آنها به همين معنايي است كه گفته شد.[28]

امام باقر در تفسير آيه فوق فرمود: خداوند متعال مي فرمايد: كسي كه موعظه اي از جانب پروردگارش به او برسد و دست بكشد از كارهاي گذشته پس به نفع او تمام مي شود گذشته هايش و كارهايش با خدا مي شود. و فرمود: موعظه يعني توبه و پشيماني از گناه توبه است.[29]

توب (كه عبارت ديگر توبه است) به معناي ترك گناه به زيباترين صورت است و آن رساترين و بليغ ترين و وجه از وجوه معذرت خواهي است. زيرا عذر خواهي 3 نوع است. آنكس كه عذر مي خواهد و مي گويد فلان كار را نكرده ام. يا مي گويي: آن كار را كرده ام ولي منظوم از اين كار چنين بوده است. و اينكه مي گويد آن كار را كرده ام ولي بد كردم و ديگر بار تكرار نخواهم كرد و از آن دست خواهم كشيد و اين قسم آخر همان توبه است. اصل توبه اوبه بوده است. اوبه به معناي رجوع از مكروه به سوي محبوب پس توبه رجوع بنده است از آنچه محبوبش آنرا مكروه دانسته است.

ولي عده اي بين اين دو واژه ( توبه و اوبه) فرق قائل شده اند (كسي كه از خوف عقاب خدا توبه كند صاحب توبه است و اگر توبه به طمع ثواب باشد انابه است و اگر صرفا بخاطر رضاي خدا و بدون طمع ثواب و خوف عقاب صورت گيرد اوبه است)

علامه طباطبائي توبه را به دو قسم تقسيم كرده است يكي توبه خدا كه عبارتست از برگشتن خدا به سوي عبد به رحمت و ديگر توبه عبد، كه عبارتست از برگشتن بنده به سوي خدا (با استعفار و دست برداشتن از معصيت[30]

البته پشيماني قبل از مرگ، و قبل از نزول عذاب مورد قبول است. و بديهي است  كه بعد از مرگ توبه فائده اي ندارد و پشيماني بعد ازآن عذاب هم سودي ندارد مانند پشيمان شدن فرعون و پشيماني اهل جهنم[31]

فيومي توبه را به كناره گيري و تكرار گناه معني كرده و به نظر مي رسد كه اين يكي از شرايط توبه باشد نه معناي آن زيرا كه عموم لغت شناسان رجوع وندامت را معناي اصلي توبه ذكر كرده اند.

كلمه توبه به بصورت نام اشخاص نيز بكار مي رفته چنانكه نام يكي از تابعين توبه الباهلي العنبري بوده است تل توبه، نام قريه اي در نزديكي در سرزمين نينوا است. وجه نام گذاري آن بدين صورت بوده كه: آن زمان كه حضرت يونس به مردم نينوا وعده عذاب داد،به سوي آن محل حركت كردند و در آنجا به توبه پرداختند.

مصطفوي تنها معنايي را كه براي اين واژه مناسب ديده رجوع بسوي خداوند و پشيماني از گناهان است او معتقد است اين معنا به عبد نسبت داده مي شود. ولي وقتي اين واژه را به خدا نسبت مي دهيم با حرف علي مي آيد و لازمه آن رحمت عطوفت و مغفرت است.[32]

بطور كلي توبه گاهي به بنده وگاهي به خداوند سبحان نسبت داده مي شود هنگامي كه به بنده نسبت داده مي شود به معناي بازگشت بنده است بسوي پروردگار خويش از نافرماني و معصيت به طاعت، در حالي كه بنده پشيمان از كردار خويش است واز خدا چشم پوشي و بخشايش مي طلبد. اما اگر به خدا نسبت داده شود به معناي بازگشت خدا به بنده خويش است از عقوبت و كيفر، به آمرزش و لطف وتفعل بر او، با قبول توبه اش و چشم پوشي از لغزش وخطايش در قرآن، توبه به هر دو معنا بسيار آمده است از آنجمله است:

آنه من عمل منكم سوا بجهاله ثم تاب من بعده و اصلح فانه غفور رحيم (انعام، 54)

يقينا هر آنكس از شما كه از روي جهالت و ناداني بدي كند، پس از گناه خويش باز گردد و اصلاح و جبران كند، پس بي ترديد خداونند آمرزنده و مهربان است.

من لم ينب فاولئك هم الظاليون (حجرات 11) .

آنكه توبه بكند، پس آنان يقينا ظالمان و ستمكارانند.

و الله يريد ان يتوب عليكم (نسا و 27)

و خدا مي خواهد با قبول توبه شما و چشم پوشي از كيفر شما و آمرزش و لطف خود) به سوي شما باز گردد.

فمن تاب من بعد ظلمه و اصلح فان الله يتوب عليه ان الله غفور رحيم (مائده، 39)

پس هر كس پس از ستمي كه كرده است. توبه كرد و كار خود را اصلاح كرد و پس يقينا خدا بسوي او باز مي گردد (با قبول توبه اش و از عقوبت و كيفر او چشم پوشي مي كند) بي ترديد خداوند آمرزنده و مهربان است. [33]

حقيقت توبه

توبه در لغت به معناي عودت وبرگشت را گويند، اما در اصطلاح شرع مقدس اسلام عبارتست از برگشت عبد عاصي از معاصي و رذائل نفساني بسوي خير و فضائل انساني كه اين معني به دنبال خود ندامت را به همراه دارد وتائب بايد قصد اعراض و انصراف از گناه را هم داشته باشد كه امير المومنين درباره آن چنين مي فرمايد:

(ندامت داشتن ا زكارهاي ناپسند موجب ترك آنها خواهد شد)

و اما اينكه توبه عبد عاصي تحقق يابد نيازمند به سه امر خواهد بود:

1) اينكه علم به ضرر گناه داشته باشد

2) اينكه حال توبه در او بوجود آيد.

3) فعل و انجام بر اعمالي كه براي توبه لازم است را بتواند در خود بوجود آورد.

تاريخچه توبه

يك از كهن ترين تكاليف الهي، كه براي بشر جعل شده است تا به وسيله آن بشر به سعادت برسد واز عذاب دنيا و آخرت رها شود توبه است. زيرا از زمان حضرت آدم، كه اولين فرد از افراد نوع بشر بوده است. و بعد از خلقت انسانها فزوني يافت. توبه هم با خلقت آدم خلق شد، پس قدمت توبه به همان قدمت نوع بشر خواهيد رسيد و كمتر احكامي از احكام الزامي الهي است كه به اين مقدار داراي قدمت باشد. در نتيجه توبه را مي توان جز اولين رحمتهاي الهي براي بشر دانست و حضرت آدم اين عمل نيك را به همه فرزندان خود تعليم داد.

دايره وسعت توبه تا قبل از اسلام بدين صورت كه قرآن بيان مي فرمايد نبوده است كه موجب آمرزش مطلق گناه شود. بعنوان مثال در اديان موسي وعيسي توبه عبارت بوده است از انصراف از كفر و شرك يعني توبه موجب ايمن ماندن از پليدهايي كفر و شرك خواهد بود نه تمام گناهان و معاصي، تا اينكه در اصول دين مسيحيت وارد شده است كه توبه هيچ منفعتي براي آدمي و گناهكار نخواهد داشت و از امور محال و غير ممكن مي دانستند كه انسان از طريق توبه ره آورد و بهره اي را نصيب خود كند اما بعد از چند قرن نظر مسيحيت درباره توبه چنان تغيير پيدا كرد كه تبدل به افراط شد يعني توبه در بين آنها چنان حرمتي يافت كه به آنجا منجر شد كه فرد گناهكار نزد روحاني مي رود و اعتراف به گناهان و تقصيرات خود مي كند و از كشيش خود توبه نامه دريافت مي كند و اين طريق را براي آمرزش گناهان خود اتخاذ مي كند در حاليكه رجوع اينچنيني خود گناه ديگر از نوع شرك خفي است در حاليكه قرآن حل عقده انسان گناهكار را به دست حضرت حق باز شده مي داند نه بدست بندگان او، كه سراسر وجودشان فقر است و سعادت براي انسان تائب فقط از طريق توبه و بدست خداوند است.[34]

مراقب توبه

توبه مانند اعمال ديگر كه از انسان صادر مي شود داراي مراتبي است زيرا گناهان كه موضوع توبه هستند داراي مراتب مختلف هستند پس مي توان مراتب را در سه رتبه دسته بندي كرد.

1)  اينكه انسان گناهكار از معاصي خود پشيمان شود عزم راسخ بر ترك كل معاصي را داشته باشد تا خود را متخلق به صفات حميده و فضائل انساني كند تا قلب او از اتصاف به سقيم به سليم بودن، دگرگون شود كه در هنگام ملاقات با خداوند كه هيچ مقامي بالاتر از قلب سليم داشتن كارگر نخواهد بود و اين مرحله همان است كه تعبير به نفس مطمئنه مي شود. واين مرتبه اعلي و كامله توبه است و خصوص وصول به اين مرحله ميسر نيست مگر با اداي حق هر صاحب حقي تا با اداي آن خود را كاملا از گناهان نجات دهد حضرت علي در اين ارتباط مي فرمايند: (توبه همان ندامتي قلبي است از معاصي و عزم بر ترك آن)

2)  در اين رتبه گناهكار، نادم از گناهان بوده و عزم بر ترك آنها در آينده دارد اما بعد از توبه باز مركتب گناهان شده و از راه تساهل و تسامح در حفظ نفس و مراقبه ازآن، و لذا با هيمن تساهل از راه سعادت و صراط مستقيم خارج مي شود ممكن است بعد از مدتي دوباره نادم خواهد شد. و نفس لوامه دائما او را براي ارتكاب به معاصي، مورد سرزنش قرار مي دهد و اين مرتبه متوسط از توبه است كه از آن در قرآن كريم تعبير به نفس لوامه مي كند.

3)  بعد از مرحله اول و دوم، نفس عماره عاصي را مشتاق به اتيان معاصي مي كند و دسايس شيطاني بر او غلبه پيدا مي كند و اين كاشف از آن است كه شيريني و لذت گناه بكام او مانده است و توبه نتوانسته آن لذات كاذب را زائل كند و از اين مرتبه تعبير به نفس اماره بالسوء مي شود.

شيطان مراحل وسوسه خود را در انسان بدين شرح اعلام كرد كه من اول گناه را براي انسان زينت مي دهم از اين مرحله تعبير به نفس مسوله مي شود بعد از اين مرحله مرحله گمراهي انسان فرا خواهد رسيد كه شيطان او را گمراه مي كند كه قرآن مي فرمايد:

(بعد از اين مرحله آمريت شيطان بر انسان حاكم مي شود) و قرآن از زبان شيطان چنين نقل مي كند (تا اينكه در نهايت كار انسان بجايي مي رسد كه انسان خويش را بدست شيطان مي دهد و انسان مركب شيطان مي شود)[35]

شرايط تماميت توبه

1)  علم: علم به معاصي و اثرات سوء آن اولين قدمي است كه موجب ندامت عاصي نائب خواهد شد و آن عبارتست از اينكه تائب تعيين پيدا كند كه گناه عامل دوري او از خدا خواهد شد.

2)  ندامت و انانه: بر تائب لازم است كه ندامت خود را به حسرت و حزن از گناه سابق خود همراه كند و اعتراف به گناهان خود نزد خدا كند و بعد از اين مرحله بايد اهل انابه و تضرع باشد.

3)  رقت قلب: اثر سوء گناه بر قلب انسان موجب ندامت قلب نائب خواهد شد و ندامت قلبي رقت قلب را به همراه دارد لذا در روايتي از رسول اكرم وارد شد: (با تائبين مجالست كن زيرا رقيق ترين قلوب را دارا هستند.

4)  تنفر از گناه: انزجار از معاصي با اجتناب و تنفر از آن در آينده جلوه گر شود يعني هر گاه لذت معاصي به كام او نشست بايد با تنفر دروني آنرا از خود دور كند تا مانوس با حلاوت رابطه خود با رب العالمين شود.

5)  استمرار تنفر از معاصي تا هنگام مرگ: بايد انزجار و تنفر اواز تمام گناهان از زمان شروع ندامت و  توبه تا زمانيكه در قيد حيات است استمرار داشته باشد.

6)     عدم اصرار بر گناه:

7)     قبل از رسيدن مرگ باشد: توبه بايد تا زمانيكه انسان در قيد حيات است موفق به آن شود[36]

موارد عدم پذيرش و قبول توبه:

همانطور كه قرآن در آيات بسياري، انسان مذنب و گناهكار را تشويق و ترغيب به توبه كرده است از طرفي هم اشاره دارد به اينكه براي توبه زمان خاصي است و در بعضي از مواقع توبه قابل قبول نيست كه عبارتند از:

هنگام مرگ

در آيات قرآن خداوند مي فرمايد: براي كساني كه مرتكب گناهان زيادي شده اند و تا هنگام مرگ از گناهان خود نادم پشيمان نشده اند و در هنگام مرگ توبه كرده اند خداوند توبه آنها را نخواهد پذيرفت.

از اين آيه استفاده مي شود كه گناه هر چند زياد باشد تا قبل از فرا رسيدن مرگ قابل بخشش و غفران مي تواند باشد اما اگر با رسيدن مرگ گويد هم اكنون از گناهم توبه كرده ام اين توبه نمي تواند توبه مصطلح باشد لذا قرآن كريم مي فرمايد:

(نيست توبه اي براي اين چنين گناهكاران)، يعني اگر توبه هم كنند، آن عمل اسمش توبه نخواهد بود.

از جمله عللي كه اين نوع گناهكاران توفيق توبه را تا قبل از مرگ پيدا نمي كنند مي تواند از اين قرار باشد

1)     كثرت گناه و عناد به حضرت احديت

2)     سهل انگاري در معاصي

3)     سهل انگاري در توبه وامروز فردا كردن در توبه

مرگ با كفر

دسته ديگري كه توبه آنها مورد قبول خداوند واقع نمي شود گناه كساني است كه كافر بودند و تا هنگام مرگ كفر آنها مستدام بوده است مانند فرعون لذا خداوند درباره اين دسته از گناهكاران مي فرمايد:

(و همچين توبه كساني كه با حالت كفر خدا را ملاقات كنند قبول نيست زيرا آنان كساني هستند كه خداوند بر آنان عذاب دردناك را مهيا كرده است.

اما بعد از مشاهده عذاب دردناك چنين ابزار مي دارند(خدا ما را به دنيا باز گردان تا ما اعمال صالح انجام دهيم بجاي اعمال ناشايسته كه در دنيا انجام داده بوديم)

و آنچه از آيات قرآني استفاده مي شود آنست كه كساني كه با حالت كفر مرگ را ملاقات كنند علاوه بر عذاب دردناك الهي كه عذاب اخروي آنها است داراي عذاب دنيايي هم خواهند بود و آن مورد لغت واقع شدن ملائكه و خدا و انسانها خواهد بود اين سه طايفه انسانها كافر را كه به حالت كفر بميرند لعنت مي كنند.

3 توبه در قيامت

يكي ديگر در مواردي كه توبه قابل قبول نخواهد بود توبه كساني است كه در روز قيامت توبه مي كنند ودر اين باره آيات زيادي هم وارد شده است.

(قيامت روزي است كه عذر گناهكاران پذيرفته نخواهد شد و براي آنان در آن روز، لعنت و بديجايگاه خواهد بود)

و درباره عدم قبول عذر و توبه كفار در قيامت مي فرمايد:

(اي كساني كه كافر شديد امروز عذر و ندامت شما قبول نخواهد شد وامروز روزي است كه طبق آنچه كه در دنيا انجام داده ايد جزا داده مي شويد)

لذا عده اي در قيامت با ديدن عذاب دو درخواست دارند.

اول اينكه خداوند توبه آنها را قبول كند و ديگر آنكه آنان را برگشت دهد به دنيا تا بتواند اعمال صالح انجام دهند و در اين باره چنين مي فرمايد:

(چون روز قيامت آتش دوزخ را مشاهده كنند گويند اي كاش ما برگشت بدنيا مي كرديم و تكذيب آيات الهي را هم مرتكب نمي شديم خدايا ما را از مومنين قرار ده)

(خدايا ما را برگشت قرار ده بدنيا تا بتوانيم اعمالي را كه انجام نداديم از خير انجام دهيم)

توبه مرتد

قرآن كريم مي فرمايد: مرتد كسي است كه بعد از قبول اسلام كافر شده باشد و اين نوعي استخاف براي دين و استهزا گرفتن آن است لذا در اين باره مي فرمايد.

(كساني كه بعد از ايمان آوردن و اسلام آوردن كفر ورزيده اند هرگز توبه آنها مورد قبول نخواهد بود واينان اهل گمراهي هستند)

اما لازم به ذكر است كه توبه مرتدي قابل قبول نيست كه بعد از قبول اسلام كافر شده باشد و ازدياد در كفر هم داشته باشد و مراد ازدياد در كفر آن است كه كفر او به مرحله عناد همراه با عمل باشد كه اين نوع كفر قابل اغماض نخواهد بود و در بسياري از آيات و روايات استفاده مي شود كه مطلق گناهان قابل بخشش و عفو به وسيله توبه خواهد بود كه در اين باره قرآن مي فرمايد: (خداوند همه گناهان را خواهد بخشيد).

و رسول خدا مي فرمايد: (كسي كه يكسال قبل از مرگش توبه كند خدا مي پذيرد سپس فرمود يكسال زياد است بلكه يك ماه قبل از مرگش توبه كند قبول خواهد شد و بلكه اين هم زياد است تا اينكه فرمود مهلت براي توبه تا زماني است كه نفس آدمي به حلقوم برسد توبه او قبول است.[37]

فوايد و ثمرات توبه

1-     حفظ از عذاب

يكي از ضروريات آن است كه اعمال انسانها در روز قيامت كه ظرف ظهور حقايق همه موجودات است كه در خطاب الهي وارد شده است براي انسانها مجسم خواهد بود و تجسم اعمال صرف نشان دادن حقيقت عمل به معني دست يابي به نتيجه آن عمل است چه اينكه عقاب باشد و يا ثواب و در قيامت هنگامي گناهكاران حقيقت تمام اعمال خود را به طور كامل مي بيند خود را در داخل جهنم مي بيند و قرآن در مورد آنها چنين مي فرمايد: (كساني كه كفر را پيشه خود كردند بزودي آنان را در جهنم خواهيم افكند و هر زمان كه پوست بدن آنها سوخته شود پوست ديگري بر آن بدن خواهيم پوشاند تا عذاب را به معني واقعي درك كنند)

لذا رهايي از اين عذاب دردناك از راه توبه ميسر خواهد بود كه درباره ثمره توبه چنين مي فرمايد: (و ما آنان (تاتئبين) از عذاب جهنم رهايي خواهيم داد بوسيله طلب غفران) و بعد از طلب توبه تائب مشمول اين كلام الهي مي شود كه مي فرمايد: بزودي به حساب مومنين حسابرسي مختصري خواهد شد و با خوشحالي بسوي اهلش خواهد رفت.

2-     توبه موجب پوشانيدن سيا مي شود.

گناه و ذ؟ پيكره اعمال بد را گويند و سوء و سيات كيفر اعمال و يا آثار بد گناهان را گويند و آثار گناهان را سيات گويند زيرا كيفر بدي و آثار آن از خود بدي جدا نيست بدليل اين آيه قرآن كه  مي فرمايد:( جزاء كيفر اعمال زشت و بد با گناه يقينا بد و ناپسند خواهد بود) و در اين بخش آيات قرآن مي فرمايند: (خداي سيئات آنان را نگه دار يعني عفو كن و هر كسيكه خدا سئيات آنان را نگه دارد مشمول رحمت او در روز قيامت مي شود)

3-     توبه موجب تمتع از حيات طيب است

اگر طلب مغفرت و آمرزش كنيد و از پروردگار خويشتن توبه كند خداوند استفاده از متاع دنيا را تا هنگام مرگ نصيب شما خواهد كرد و خداوند فضل و زيادي هر صاحب زيادي را خواهد داد.

توبه موجب نزول بركات الهي خواهد شد

شكي نيست كه بين اعمال انسان و حوادثي كه رخ مي دهد ارتباط خواهد بود چنانكه قرآن مي فرمايد: (هر چيزي كه از مصائب و رنجها به شما مي رسد بواسطه آنست كه خودتان انجام داده ايد و خداوند از كارهاي شما خواهد گذشت) و درباره رابطه انسانها با تغيير نعمتها چنين مي فرمايد:

(خداوند نعمتي را كه به يك قوم داده است سلب نخواهد كرد تا زمانيكه آن قوم خودشان اعمالي را انجام مي دهند و آن نعمت از دست آنان خواهد رفت)

و توبه موجب نزول بارانهاي مفيد و ياري شدن از طرف خداوند و كثرت قوي وامنيت در جامعه خواهد شد.

توبه موجب وورد به بهشت مي شود

از جمله دعائي كه ملائكه براي تائب نزد خدا مي كنند اينست كه خدايا تائبين را داخل بهشتي كه به آنان وعده دادي كن يكي از آثار اخروي توبه كه بي ارتباط با آثار دنيوي آن نيست مسئله ورود به بهشت است كه آثار ظاهري و دنيوي توبه عبارتست از حيات طيب ونزول نعمات و بركات الهي است كه : الدنيا مزرعه الاخره

6- توبه مانع تمايل به انحراف خواهد شد

توبه باعث مي شود كه انسان از هر نوع باطل و انحرافي برائت جويد زيرا شرط اول در توبه كه ندامت از اعمال سوء سابق بود و عزم بر ترك معاصي در آينده كه همه اينها مانع از انحرافات سابق خواهد شد.

7- توبه موجب تدارك ماسبق مي شود

توبه هر صنفي بطريق همان صنف خاص بايد انجام شود نظير آنچه كه در توبه منافقين ومسلمين فاسق و فاجر بود وچنين است توبه از كفر كه طبق آيات در روايات طريق خاصي دارد و آنچه در آيات قرآن آمده بشارتي است براي كفار و ارفاقي است به حال آنان كه اگر توبه كنند نياز به جبران وتدارك نيست در ناحيه حق الله مثل احكام شرعي، عبادي شخص مانند نماز و روزه، اما حق الناص با اسلام آوردن كافر از او ساقط نخواهد شد و بعد از اسلام آوردن بايد حقوق آنها را تامين كند پس توبه حتي مي تواند بزرگترين گناهان كه شرك و كفر است را از دامن انسان بزدايد لذا امير المومنين مي فرمايد (توبه از بين نمي ورد بخاطر بزرگي گناه، يعني بگويم چون شرك و كفر گناهي است بسيار بزرگ توبه قدرت آمرزش آن را ندارد) و از آيات و روايات نيز چنين استفاده مي شود كه تمام گناهان بواسطه توبه قابل آمرزش مي شوند.[38]


منابع:

1- توبه در قرآن و سنت

عليرضا حسني

1378

2- گناه شناسي

محمد اشتهاردي

1370

3- توبه زيباترين پوزش

محمد حسين جعفري

1375

4- بازگشت به  خويشتن يا توبه نصوح

رضوان علي حسيني

1380

 

 


 

 

تقديم به:

ايزد منان

كه هر چه داشتم و دارم از اوست...

 

تقديم به:

بارگاه مقدس

امام هشتم، امام رضا (ع)

 


 

 

 

 

تقديم به استاد ارجمند

جناب آقاي فاضل

و با تشكر فراوان از ايشان كه

زحمت راهنمايي، تعليم و

تربيت مرا پذيرفتند


 

 

 

با سپاس از پدر و مادر گراميم

و به پاس از زحمات بي دريغ ايشان

 

 

 

 

 

 

 

و با تشكر از همكاري كتابخانه آستان قدس (رضوي)

 


فهرست مطالب

مقدمه. 4

معني گناه و گوناگون آن. 6

واژه هاي بيانگر گناه در قرآن. 7

اقسام گناه :9

ضرورت شناخت گناه. 10

گناه چيست؟. 11

علل گناهان چيست؟. 11

علت اصلي گناهان چيست؟. 12

آثار ويرانگر گناه:13

آثار شوم معنوي گناه:16

توبه. 18

معناي توبه. 18

حقيقت توبه. 21

تاريخچه توبه. 22

مراقب توبه. 23

شرايط تماميت توبه. 24

موارد عدم پذيرش و قبول توبه:25

هنگام مرگ.. 26

مرگ با كفر27

3 توبه در قيامت.. 27

توبه مرتد. 28

فوايد و ثمرات توبه. 29

توبه موجب نزول بركات الهي خواهد شد. 30

توبه موجب وورد به بهشت مي شود. 31

6- توبه مانع تمايل به انحراف خواهد شد. 31

 


گناه و توبه

 



[1] يعني اي بنده من كجا بي روي چرا فرار مي كني. 5

[2] صحيفه سجاديه ترجمه فيض الاسلام صفحه 86

[3] حسني، عليرضا،توبه در قرآن و سنت، انتشارات رايزن، 1378، صفحه 5

[4] توبه در قرآن و سنت صفحه 6

[5] توبه در قرآن و سنت صفحه 9

[6]زمر/ 53

[7] يوسف 87

[8] اشتهاردي- محمد-گناه شناسي- انتشارات پيام آزادي 1370 صص 21 تا 25

[9] همان صص 25 تا 27

[10] جعفري، محمد، توبه زيبا ترين پوزش، موسسه نشر قائز، قم، 1375، صفحه 39 و صفحه 40

.

[11] راه بازگشت صفحه 27

[12] بحار،ج 73؛ صفحه 19.

[13] ابي و استكبر و كان من الكافرين يعني شيطان ابا كرد و تكبر ورزيد از سجده بر آدم واز كافرين شد (بقره، 34).

[14] كلا من حيث شئتي و لا تقر با هذه الشجره فتكونا من الظالمين (اعراف، 19)

[15] بحار، ج73، ص 19، كافي ج 2، ص 216

[16] توبه در قرآن و سنت، ص 242

[17] همان ص 245

[18] همان، ص 246

[19] همان، ص 247

 

 

[22] كافي، ج2، ص 273، روايت 18

[23] توبه در قرآن وسنت ص 248

[24] توبه در قرآن و سنت، ص 249

[25] گناه شناسي- صص 285 و 286

[26] همان- صص 289-290

[27] گناه شناسي صص 272 و 278

[28] بقره، 275

[29] توبه در قرآن و سنت، ص 15

[30] توبه در قرآن وسنت، ص 18

[31] راه بازگشت ص 105

[32] توبه در قرآن و سنت ص 19 و 18

[33] توبه در قرآن و سنت ص 20 و 21

[34] بازگشت به خويشتن يا توبه نصوح- صص 24 و 25 و 26

[35] بازگشت به خويشتن با توبه نصوح-صص 93 و 94 و 95

[36] همان- صص 99 و 100و 101

[37] همان- صص 180 تا 193

[38] بازگشت به خويشتن با توبه نصوح-0 قم صص 197 تا 214

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 04 اسفند 1393 ساعت: 11:37 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(3)

تحقیق درباره نماز

بازديد: 229

 

 نماز، خانواده و تعلیم و تربیت

مقدمه:

روش ها و شیوه های آموزش نماز به کودکان و نوجوانان، بر اصولی استوار است که مهم‌ترین آن ها در این نوشتار بیان می شود.

(اصل) به معنای بن، ریشه، زیر بنا و اساس است. کلمه ی اصل را عرف عامه در مقابل (بدل) و در مقابل (فرع) استعمال می کند: اما مقصود از این واژه در این جا، مفهوم فلسفی آن است که با معنای (منشاء) و (مصدر) برابر می شود. علمای تعلیم وتربیت نیز از اصول و مبانی تعلیم و تربیت چنین برداشتی دارند.

در آموزش و تعلیم هر موضوع، اصول و مبانی ساختار آن موضوع از اهمیت ویژه و اساس برخوردار است.

اصول و مبانی هر علم به منزله ی ستون و پایه ی ساختمان است که در استحکام و عمر آن نقش اساسی دارد. در علوم گوناگون مانند جامعه شناسی، روان شناسی، تعلیم و تربیت و راهنمایی و مشاوره، اصول و مبانی این علوم نقش اساسی بر عهده دارند و در واقع فعالیت ها و روش ها مبتنی بر اصول هر علم است. برای مثال در راهنمایی و مشاوره، اصول و مبانی این علم به فعالیت ها، روش ها و فنون مشاوره جهت می دهد و نقش بنیادی و اساسی در فعالیت های مشاور ایفا می کند. در این مقاله سعی شده است اصول و مبانی آموزش مسائل دینی، از جمله نماز، به کودکان و نوجوانان، از دیدگاه دینی، با استفاده از قرآن، احادیث و روایات ائمه- علیهم السلام- و نظریات علمای تعلیم و تربیت، به صورت تطبیقی، تبیین و تشریح شود.

 

1- فطری بودن مسائل دینی (نماز)

نیاز به پرستش و نیایش یکی از نیازهای اساسی و عمیقی است که در عمق روان بشر وجود دارد. استاد شهید مطهری (ره) در این باره می فرماید: (یکی از پایدارترین و قدیمی ترین تجلیات روح آدمی و یکی از اصیل ترین ابعاد وجود انسان ها حس نیایش و پرستش است. مطالعه ی آثار زندگی بشر نشان می دهد هر زمان و هر جا که بشر وجود داشته است، نیایش و پرستش هم وجود داشته است. چیزی که هست شکل کار و شخص معبود متفاوت شده است: از نظر شکل، از رقص ها و حرکات دسته جمعی موزون همراه با یک سلسله اذکار و اوراد گرفته، تا عالی ترین خضوع ها و خشوع ها.) (رضوان طلب، ص 51)

همه ی کودکان به طور فطری کنجکاو و کاوشگر بوده، به دنبال پاسخ به سوالات و چراها هستند و میل به پرستش و نیایش در وجودشان موج می زند. تجربیات و مشاهدات نیز موید این مطلب است که کودکان در تقلید و یادگیری مفاهیم و مسائل دینی مثل نماز و روزه آمادگی بیش تری در مقایسه با دیگر رفتارها و موضوعات از خود نشان می دهند و این موضوع موید فطری بودن خدا جویی در کودکان است.

خداوند تبارک و تعالی در قرآن مجید می فرماید: فاقم وجهک للدین حنیفا فطرت الله التی فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله ذلک القیم و لکن اکثر الناس لا تعلمون..) پس روی خود به سوی دین حنیف کن که مطابق فطرت خداست، فطری که خدا بشر را بر آن فطرت آفریده و در آفرینش خدا دگرگونی نیست، این است دین مستقیم ولی بیش تر مردم نمی دانند. (سوره ی روم، آیه 30)

اگر مشاهده می شود که گاهی از کودکان و نوجوانان نسبت به مسائل دینی از جمله نماز، رغبت و تمایلی از خود نشان نمی ده، این امر مربوط به عوامل محیطی است که فطرت کودک  را از مسیر خود منحرف کرده است.

با کمال تاسف باید گفت که بعضی از والدین حساسیت و دقتی که درباره ی امور دنیوی (تغذیه، لباس، تحصیل و مانند آن) فرزندانشان را خود نشان می دهند، در مورد مسائل معنوی و دینی آن ها نشان نمی دهند. به راستی این گروه از والدین مصداق کلام نورانی رسول خدا- صل الله علیه و آله – اند که می فرماید: ( وای بر فرزندان آخر الزمان، از دست پدرانشان!) گفتند یا رسول الله منظور شما پدران مشترک اند؟

فرمود: (خیر، بلکه پدران مومنی که واجبات دینی را به فرزندان خود نمی آموزند و اگر آنان خود بخواهند احکام دین را فرا گیرند، ایشان جلوگیری می کنند( و حال آن که ) اگر کالایی به دست آوردند از آن راضی و خوشحال خواهند شد. من از ایشان بیزار و آنان نیز از من بیزارند.) (مستدرک الوسایل، ج 2، ص 625)

بنابراین خداجویی امری فطری و درونی است. علمای تعلیم و تربیت اسلامی باید به فکر تهیه و تدوین کتبی باشند که شیوه های صحیح رشد و پرورش این حس را بر مبنای فطری بودن آن به والدین آموزش دهند تا آنان به شیوه های نادرست متوسل نشوند.

2- اختیاری بودن مسائل دینی (نماز)

انسان به اقتضای فطرت الهی خود و به دلیل آن که موجودی است چند بعدی و به اعتبار کرامتی که خداوند برای او مقرر نموده، موجودی است مختار و کرامت خویش را می تواند به اختیار خود کسب کند. در واقع، از دیدگاه اسلام، انسان موجودی است که دارای میل ها و جاذبه های معنوی است که سایر موجودات فاقد آن اند.

بنابراین در دعوت کودکان و نوجوانان به دین، باید به گونه ای عمل کنیم که آن ها احساس آزادی کنند، یعنی نباید هیچ گاه آن ها را مجبور به دین داری کنیم، یا برای این که مثلا دیندار شوند، نباید به آن ها مزایای زیادی بدهیم. اگر بدون استفاده از این دو حربه ی تهدید وتطمیع، بتوانیم کودکان و نوجوانان را به عقیده ای معتقد کنیم، آن اعتقاد درونی خواهد بود، یعنی اعتقادی که نه برای جلب منفعت است و نه به دلیل ترس از قدرت. (ارونسون، ص 34).دکتر زهرا مصطفوی نقل می کند: (همسرم به دلیل عادت خانوادگی، دخترم را از خواب صبحگاهی بیدار می کرد و به نماز وار می داشت. امام (ره) وقتی از این ماجرا خبردار شدند، برایش پیغام فرستادند که (چهره ی شیرین اسلام را به مذاق بچه تلخ نکن) این کلام آن چنان موثر افتاد و اثر عمیقی بر روح و جان دخترم به جای گذاشت که بعد از آن خودش سفارش کرد که برای نماز صبح به موقع بیدارش کنم)

(ستوده، ص 123)

در این اسلام، تاکید فراوان بر این مطلب می شود که اصول دین تقلیدی نیست، بلکه فرد باید با آگاهی و آزادی آن را بپذیرد، بنابراین باید تلاش کنیم که کودک و نوجوان را به طریق مثبت و ترغیب کننده به دین دعوت نماییم و از افرادی که دارای مبناهای اعتقادی و فکری قوی اند در این زمینه کمک بگیریم. باید توجه داشته باشیم که کودک، به ویژه نوجوانان، در مقابل برخوردهای آمیانه، مقاومت می کنند. (کاظمی، ص 87).

 

3- آموزش تدریجی مسائل دینی( نماز)

آموزش معارف و مسائل دینی دارای مراتب و درجاتی است و هر مرتبه و درجه ای از آن، اصول و مقتضیاتی دارد که باید رعایت شود. تفاوت این مراتب و درجات به دلیل تفاوت های فردی در رشد استعدادهای ذهنی و روحی و نیز تفاوت در معلومات و تجربیات و شرایط گوناگون اجتماعی و فرهنگی در متعلمان است. (سادات، ص 27)

بدین روی، باید مطالب و مفاهیم آموزشی و دینی متناسب با سطح درک وقوای ذهنی و روانی متعلمان باشد. والدین و بزرگسالان نباید توقع داشته باشند که کودک آن ها به سرعت اهل عبادت و نماز شود. برنامه ی آموزش و عادت دادن آن ها به نماز باید بر اصل تدریج مبتنی باشد. کودک نباید یک باره بار سنگینی از وظایف بداند. تکالیف سنگین و زود هنگام وخارج از طاقت و توان کودک ممکن است صدمه ای جبران ناپذیر بر اعتقادات دینی و مذهبی او وارد آورد.

در تعالیم اسلامی، توصیه های فراوانی در زمینه ی آموزش تدریجی مسائل دینی آمده است. امام جعفر صادق- علیه السلام- در مورد روزه گرفته می فرماید: (ما اهل بیت هنگامی که کودکانمان به پنج سالگی رسیدند، دستور می دهیم نماز بخوانند. پس شما کودکان خود را از هفت سالگی به نماز امر کنید و ما در هفت سالگ امر می کنیم به اندازه ی توانایی شان، نصف روز، بیش تر یا کم تر روزه بگیرند و دستور می دهیم هنگامی که تشنگی و گرسنگی بر آنان غالب شد، افطار کنند. این کار برای آن است که به روزه گرفتن عادت کنند. پس شما کودکان خود را نه سالگی (در مورد پسران) به اندازه ی توانایی شان امر به روزه گرفتن کنید و چون تشنگی و گرسنگی بر آنان غالب گردید، افطار کنند.) (سنن النبی، ص 157).

بنابراین بعضی از والدین و مربیان- متاسفانه- قصد دارند در فرصتی کوتاه و سریع فراگیران خود را به سر منزل مقصودی که در ذهن خود دارند، برسانند، بدون این که آنان خود فرصت دست یابی خویش را فراهم کنند.

 

4-تکرار و مداومت در آموزش مسائل دینی (نماز)

تکرار و استمرار، سبب یادگیری درست، سرعت عمل و کسب مهارت در هر زمینه ای می شود. (کار نیکو کردن از پر کردن است.) هیچ کس نمی تواند منکر این باشد که اگر مفاهیم و لغات آموخته شده از زبان بیگانه، تمرین و تکرار نشود، دیر یا زود به فراموشی سپرده می شود. (شعبانی، ص 23).

دکتر قائمی می نویسد: (برای تقویت و ایجاد رفتاری ثابت و عادتی استوار در کودک و نوجوانان، باید از مجرای (تکرار) وارد شد. بسیار از افکار و اعمال در سایه ی تمرین و عمل مکرر در  انسان تثبیت می شوند.حتی ایمان آدمی هم نوعی تثبیت در سایه ی عمل است (لا یثبت الایمان الا بالعمل، اصول کافی) و هر قدر عمل مکررتر باشد امکان تثبیت آن بیش است. هم چنین در  تربیت دینی، این اصول وجود دارد که از راه ظاهر وعمل ظاهری، می توان در باطن نفوذ داشت و بر عکس کودک را باید به مظاهر عمل و تکرار در این ظاهر انس دهیم تا باطن او شکل گیرد. تجارب و تعالیم عالمی نشان داده اند که حتی عمل ریایی، در صورت تکرار، در فردی تثبیت می شود و پس از تثبیت، می توان یک عمل ریایی را به صورت واقعی و بی ریا در آورد، به این شرط که نیت عمل را تغییر دهند. این روش مخصوصا در مورد کودک موثر است، مثلا ممکن است کودک یا نوجوانی از طرف امام جماعت و ... تشویق شود و خاطره ی خوشی در ذهنش شکل گیرد و مدتی به خاطر همین تشویق به مسجد برود، ولی پس از مدتی جاذبه های معنوی مسجد و حالات نمازگزاران به هنگام نماز، کودک و نوجوانان را مجذوب خود نماید و فردی مذهبی بار آید.

بدین سان ما کودک را به تکرار ظاهر در عبادت سوق می دهیم  تا زمینه برای انس او به عبادت، تثبت عمل و ایجاد عادت در او را فراهم آید. (قائمی، ص ص 36-37).

طبیعت کودک با تکرار سازگار است. از این رو هنر بزرگ والدین و مربیان در این است که دنیای کودک را درک کنند و بدانند که برخی از مسائلی که ممکن است برا بزرگسالان خسته کننده باشد، برای کودکان لذت بخش  است. کودک از تکرار مکرارت آزرده نمی شود؛ بیان مکرر قصه ها و داستان ها کودکان را اصلا خسته نمی کند، به خصوص اگر بیان این داستان‌ها با صوت خوش و آهنگ مطلوب همراه باشد، آنان را کاملا مجذوب وعلاقمند می سازد. به همین علت، توصیه می شود که والدین نماز را به حال و با صوت و آهنگی موزون قرائت کنند تا کودکان بیش تر مجذوب کلام الهی شوند. برای این کار، والدین می توانند به قرائت نمازهای علمای ربانی گوش فرا می دهند و از آن بهره بگریند.

در پایان این مبحث متذکر می شود که والدین باید صبورانه در مقابل رفتارهای کودک عمل کنند و بدانند که سرنوشت و آینده ی کودک به دست آنان رقم می خورد. به تعبیر دیگر، کودکان آیینه ی تمام نمای والدین اند. اگر آنان با حال و حوصله و توجه وعشق نماز را اقامه کنند و بهترین حالات آنان زمانی باشد که به نماز می ایستند، مسلما فرزندانشان نیز چنین شیوه ای را پیشه ی خود خواهند کرد.

 

5- آسان گیری در آموزش مسائل دینی (نماز)

رسول خدا صلی الله علیه و آله- در مناسبت های مختلف، به دفعات و با تاکید می فرمودند: (اسلام دین آسانی است و دین داری مشکل نیست. مبادا فردا نادان بر خود سخت بگیرند و مبادا متولیان امور دینی کاری انجام دهند که مردم تصور کنند دین داری مشکل است وبا سخت گیری های بیجا مردم را از دین فراری می دهند.) (محمدی ری شهری، ص 86).

روزی از پیامبر مسئله ای را پرسیدند وچند بار سوال را تکرار کردند: آیا فلان کار اشکار دارد؟ آن حضرت فرمودند: نه، اشکال ندارد. (ای مردم، دین خدا در آسانی است.) این سخن را پیامبر سه بار تکرار کردند. (ابن حنبل، ج 5، ص 69)

قرآن به صراحت اعلام کرده است که تکالیف دینی سخت نیست. در این باره آیات ذیل قابل توجه است:

(خداوند آسانی را برای شما می خواهند و سختی و مشقت برایتان نمی خواهد.) (سوره بقره، آیه ی 185)

(خداوند در دین اسلام، تکلیف سختی را بر شما تحمیل نکرده است.) (سوره ی حج، آیه ی 78)

آسان گیری در مسائل دینی کودکان، از اهمیت بسزایی برخودار است در دوران خرسالی، در نماز به گونه ای عمل کنیم که کودک احساس خستگی نکند. نباید نماز را برای او سنگین و کسل کننده بسازیم. به مصلحت اوست که نمازها را با ذکرهای طولانی و رکوع و سجودهای خسته کننده، طولان نکنیم، حتی سفارش شده است به خطر چند کودکی کحه با شما به نماز ایستاده اند آن را سریعت باشید که او کودک است و حال و روحیه ی شما را ندارد، به ویژه که از حالات و رفتار شما سردر نمی آورد و معنای عبارات شما را نمی فهمد. (قائمی، ص 35).

مرحوم میرزای نوری در مستدرک الوسائل می نویسد:

(امام سجاد- علیه السلام- کودکانی را که نزد ایشان بودند، وا می داشتند تا نماز ظهر و عصر و مغرب و عشاء را باهم بخوانند. به آن حضرت اعتراض شد. فرمودند: (این کار برای آن ها سبک تر و بهتر است و سبب می شود به خواندن نماز پیشی بجویند و برای خوابیدن یا سرگرمی با کار دیگری نماز واجب دستور نمی دانند و می فرمودند: (اگر قدرت و طاقت برخواندن نمازهای واجب داشتند، آنان را محروم نسازید.) (مستدرک الوسایل، ص 160)

متاسفانه بعضی از والدین و مربیان اصرار دارند که حتی از روی جبر و اکراه، بدون توجه به حال روحیه کودک، او را نماز خوان بار آورند، اما نا خود آگاه افرادی لا مذهب و عقده ای می پرورانند چنین افرادی در نخستین فرصتی که به قدرت و استقلالی دست یابند، ترک دین و عبادت خواهند گفت. روشن است که مسئولیت چنین کاری بر عهده ی کسانی است که چنین زمینه ای را فراهم ساخته اند. (قائمی، ص 36)

بدین ترتیب آموزش مسائل مذهبی به کودکان و نوجوانان، آگاهی، بصریت و فنون تربیتی را مطلبد. والدین باید بدانند که شیوه های سنتی و منسوخ که هیچ سنخیتی با تعالیم آسمانی اسلام و علوم جدید ندارند، جوابگوی نیازهای گوناگون نوجوانان نیست و با این روش ها نمی توانند کودکان و نوجوانان خود را مذهبی بار آورند. بدین روی، توصیه می شود که با مطالعه و بررسی سیره ی ائمه اطهار- علیهم السلام- و سفارش های آنان، به ترتیب مذهبی کودکان و نوجوانان اقدام کنند.

 

6- نتیجه گیری:

نتایجی که از مباحث گذشته می توان گرفت این است که برا رسیدن به اهداف تربیت دینی و ترویج فرهنگ نماز، همکاری همه ی نهادها، به خصوص نهادهای فرهنگی و تربیتی، ضرورت تام دارد. به بیان دیگر، خانه، مدرسه و جامعه در انجام وظایف تربیت و پرورش دینی که مکمل یکدیگرند.

پیوند و ارتباط نزدیک خانه، مدرسه و جامعه در واقع، پیوند استوانه های تربیت صحیح و منطقی است. امروزه لازم است مدارس علاقه ای واقعی و باطنی برای حضور مستمر و ارتباط نزدیک دانش آموزان با مساجد، در آنان ایجاد کنند. در این زمینه، مدارس نباید تنها به ساختن نمازخانه ها اکتفا کنند. با وجود آن که ساخت و توسعه ی نمازخانه ها اقدامی مثبت و ارزنده برای رسیدن به ارزش ها و مقدسات والای دین است، اما هیچ گاه جای مساجد و تاثیرت سازنده ی آن ها را نمی گیرد.

فرهنگ انس با مسجد و نماز، به عنوان یک حرکت اداری، آگاهانه و مستمر، باید از آغاز دوران کودکی در نظام تربیتی خانه، مدرسه و جامعه به عنوان یک اصل مهم تربیتی مد نظر قرار گیرد تا فطرت خداجویی کودک به گونه ای رشد و پرورش باید که هیچ عامل و شرایطی نتواند موجبات انحرافات او را فراهم سازد. (محمد رضا مطهری)

در پایان باید این مطلب را بپذیریم که بعضی از خانواده ها اطلاعت لازم را از دین ندارند و از سوی دیگر، مدرسه تکالیف سختی بر بچه ها تحمیل می کند، مانند سخت گیری در مورد حجاب برای دختران، پیش از سن بلوغ یا اجبار برای شرکت در نماز جماعت.

حال بايد دانست كه رمز و رازهاي موفقيت چيستند. به عبارت ديگر، بايد ديد كه انسان پيروز داراي چه ويژگي هايي است، تا اگر پدران و مادران نشانه اي از آن ها را در جوانانشان ديدند، پرورش دهند و اگر نديدند با پيام ها و همكاري مربيان و مشاوران ايجادشان كنند.

اكنون سعي كنيد ويژگي ها را پيدا كنيد. براي يافتن ويژگي ها مي توانيد به زندگي عملي و واقعي خودتان بنگريد و معدودي از عمده ترين كسان يا چيزهايي را كه در طول زندگي تان مهم ترين نقش ها را داشته و دارند، به ياد آوريد. شايد نياز به جست و جوي زيادي نباشد تا دريابيد انسان، مهم ترين نقش ها را در زندگي شما دارد، چرا كه به وسيله دو انسان پا به عرصه وجود  گذاشته ايد، با مهر و توجه آن ها و پزشكان و پرستارها زنده زنده مانده ايد، به كمك ايشان و معلمان، دبيران و استادان آموخته و فرهيخته شده ايد، از كارگران و مهندسان ساختماني و شهرداري براي داشتن سر پناه و بهداشت سود برده ايد، هنگامي استفاده كردن از اتوبوس و تاكسي نه تنها از كمك راننده، بلكه از كار و كوشش و ابداعات هزاران انساني بهره برده ايد كه قرن ها پيش چرخ را، جاده را، و مقدمات وسايل آسايش بخش امروزتان را فراهم كرده اند. تازه وقتي هم كه بزرگ و قهرمان يا هنرمند بسيار مشهوري مي شويد
و نظرتان كم پيدا مي شود، نيازمند آن هستيد كه انسان ها شما را
تشويق كرده، شكوهتان را تاييد كنند. با اين مقدمه و كمي تجسم مي پذيرد كه ويژگي اين كار صحيح نيست .و سوزنده مي باشد. رقابت صحيح آن است كه انسان ضمن تقدير و بزرگداشت صاحب موفقيت، براي بدست آوردن نمونه هاي موفق وي، تلاش خود را بكار گيرد تا همچون او موفق شود، نه اينكه او را در ميدان مسابقه به زمين بزند. پدران و مادران و مربيان مي توانند با ايجاد رقابت صحيح، فرزندان و افراد تحت تربيت خود را به صحنه جديت بكشانند.

نقش تمثيل و تنبيه در تعليم و تربيت

يكي از شيوه هاي موثر و جذاب در زمينه مسائل تعليم و تربيت استفاده از تمثيل و تشبيه، و استعاره و است. گاهي از اوقات گوينده، يك مطلب عقلاني و غير قابل هضم را با يك تشبيه و تمثيل بسيار ساده بصورت يك مطلب محسوس ارائه مي دهد و مخاطب براحتي پيام را دريافت مي كند و به آن پي مي برند.

قرآن كريم فراوان از اين شيوه استفاده كرده است تا آنجا كه در آيه 89 از سوره اسرا مي فرمايد: (و لقد صرفنا للناس في هذا القرآن من كل مثل)، (ما براي مردم در اين قرآن از هر مثلي بكاره برده ايم) و نيز همين ادعا را در آيات 54 سوره كهف، 58 روم، 27 سوره زمرد مطرح كرده است. قرآن كريم در آياتي نيز اهداف خويش را از كاربرد تمثيلات، ياد آوري، انديشه و تفكر و تعقل مردمان معرفي مي‌كند. در زمينه استفاده از همين شيوه، نامهاي حيوانات گوناگوني در قرآن كريم در مورد موضوعات فراواني بكار رفته است همانند (عنكبوت، سگ، الاغ، پشه، و )

7- تنبيه:

 در مرحله آخر چنانكه مراحل قبلي كارگر نيفتد, از تنبيه استفاده مي كنيم, در اينجا باز هم اين نكته را ياد آوري مي كنيم كه منظور از تبيه نيز با توجه به ريشه آن (نبه) آگاه ساختن كودك يا نوجوان مي باشد, نه آزار رساندن به او كه چنانچه والدين و مربيان بادلسوزي مبادرت به انجام آن ورزند با عنايت حق تعالي, اثرات سودمند خود را با برجاي خواهد گذاشت.

در ضمن بايد اضافه كرد كه تنبيه همه گاه به صورت تنبيه بدني نيست, ممكن است گاهي تنبيه به صورت محروم كردن از شي مورد علاقه طفل, سلب آزادي موقتي كودك, اخطار كتبي يا شفاهي, عدم اجازه برا ورزش, تفريح يا مسافرت يا شركت در مهماني و از اين قبيل باشد.

گاهي نيز مي توان بگونه اي پيش رفت كه كودك حساب كند قصد تنبيه او را داريد ولي تنبيه را معلق گذاشت و ديد كه پس رفت كه كودك حساب كند قصد تنبيه او را داريد ولي تنبيه را معلق گذاشت و ديد كه پس از آن كودك چگونه عمل خواهد كرد. در همه حال تنبيهي كه براي كودك بكار مي رود, بايد بگونه اي باشد كه احساس نكند اين امر عكس العمل شخصي عليه اوست. بلكه دريابد نتيجه عمل اوست.


منابع و ماخذ:

·           نشریه ماهانه آموزشی – تربیتی پیوند دکتر علی کاظمی 1381

·           نشریه ماهانه آموزشی- تربیتی پیوند  دکتر داریوش (رازهاي جاودانه پيروزي تهران 1383)

·           صدیق سروستائی- رحمت الله: آسیب شناسی اجتماعی 1383

·     دکتر دان دینک میرو دکتر گری-د- مکی: مترجم رئیس دانا مجید والدین موثر فرزند مسئول انتشارات رشد 1382

·     دکتر نوابي نژاد- شکوه- سه گفتار درباره راهنمایی و تربیت فرزندان انتشارات انجمن اولیا مربیان 1373

·           رضوان طلب، محمد رضا: پرسش آگاهانه.

·           قرآن کریم

·           ارونسون، الیور: روان شناسی اجتماعی، ترجمه ی حسین شکر کن

·           ستوده، امير رضا: پابه پاي آفتاب. جلد ا.

·           كاظمي، يحيي آموزش و پرورش از خردسالي تا جواني.

·           سادات، محمد علي: راهنماي آموزش تعليمات ديني در مدارس.

·           طباطبايي، سيد محمد حسين: سنن النبي، به نقل از اصول كافي، جلد 3.

·           شعباني، حسن: مهارت هاي آموزشي و پرورشي.

·           اصول كافي، جلد 1، كتاب الكفر و الايمان، ج 3 و ج 4.

·           قائمي، علي: اقامه ي نماز در دوران كودكي. ابن حنبل: مسند، ج 5،

·           محمدي ري شهري، محمد: جشن تكليف.

·           مستدرك الوسايل، ج 15.

·     مطهري، محمد رضا: مجله ي علمي و تخصصي معرفت، شماره ي 44، موسسه‌ي آموزشي و پژوهشي امام خميني

 


 

 

فهرست مطالب

نماز، خانواده و تعلیم و تربیت.. 1

نماز، خانواده و تعلیم و تربیت.. 2

مقدمه:2

1- فطری بودن مسائل دینی (نماز)3

2- اختیاری بودن مسائل دینی (نماز)5

3- آموزش تدریجی مسائل دینی( نماز)6

4-تکرار و مداومت در آموزش مسائل دینی (نماز)7

5- آسان گیری در آموزش مسائل دینی (نماز)9

6- نتیجه گیری:11

نقش تمثيل و تنبيه در تعليم و تربيت.. 13

7- تنبيه:14

منابع و ماخذ:16

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 04 اسفند 1393 ساعت: 11:25 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

ليست صفحات

تعداد صفحات : 158

شبکه اجتماعی ما

   
     

موضوعات

پيوندهاي روزانه

تبلیغات در سایت

پیج اینستاگرام ما را دنبال کنید :

فرم های  ارزشیابی معلمان ۱۴۰۲

با اطمینان خرید کنید

پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست.

 سامانه خرید و امن این سایت از همه  لحاظ مطمئن می باشد . یکی از مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه   09159886819  در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما  فرستاده می شود .

درباره ما

آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس