سایت علمی و پژوهشی آسمان - مطالب ارسال شده توسط nevisandeh

راهنمای سایت

سایت اقدام پژوهی -  گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان

1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819  -  صارمی

2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2  و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی  (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .

3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل http://up.asemankafinet.ir/view/2488784/email.png  را بنویسید.

http://up.asemankafinet.ir/view/2518890/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86.jpghttp://up.asemankafinet.ir/view/2518891/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%20%D8%A8%D9%87%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA.jpg

لیست گزارش تخصصی   لیست اقدام پژوهی     لیست کلیه طرح درس ها

پشتیبانی سایت

در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا  پیام بدهید
آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet

تحقیق درباره نصوح

بازديد: 99

 

نصوح

نصوح از ماده نصح  بر وزن صلح) در اصل به معني خير خواهي خالصانه است و لذا به عمل خالص (ناصح) گفته مي شود و از آنجا كه خير خواهي واقعي بايد توام با محكم كاري باشد واژه (نصح) گاه به اين معني نيز آمده است به همين جهت به ؟ محكم (نصاح) (بروزن كتاب) و به خياط (ناصح) گفته مي شود و اين هر دو معني يعني خالص بودن و (محكم بودن) در توبه (نصوح) بايد جمع باشد.

در اينكه توبه نصوح چيست؟ تفسير هاي زيادي براي آن ذكر كرده ند تا آنجا كه بعضي شماره تفسير هاي آن را بالغ بر بيت و؟ تفسير دانسته اند ولي همه اين تفسير ها تقريبا به يك حقيقت باز مي گردد يا شاخ و برگها و شرايط مختلف توبه است.

از جمله اينكه «توبه نصوح» آن است كه واجد چهار شراط باشد پشيماني قلبي، استغفار زباني ترك گناه، و تصميم بر ترك در آينده.

بعضي ديگر گفته اند: «توبه نصوح» آن است كه واجد سه شرط باشد: ترس از اينكه پذيرفته نشود اميد به اينكه پذيرفته شود و ادامه اطاعت خدا.

با اينكه «توبه نصوح» آن است كه گناه خود را همواره در مقابل چشم خود ببيني و از آن شرمنده باشي!

يا اينكه «توبه نصوح» آن است كه مظالم را به صاحبانش بازگرداند، و از مظلومين حما؟ بطلبد و بر اطلاعات خدا اصرار ورزد.

(40) ان الذين يلحدون في اياتنا لا بخفون علينا افعن يلحي في النار خير ام من ياتي امنا يوم اقيمته اعملوا ماشئتم انه بما يعملون بفسر

(41) ان الذين كفرو ابا الذكر لما جاء هم و انه لكتاب عزير

42) لا ياتيه الباطل من بين يديد و لامن حليه تنزيل و من حكيم حمد ترجمه.

40- كساني كه آيات مار را تعريف مي كنند بر ما پوشيده نخواهند بود آيا كسي كه در آتش افكنده مي شود بهتر است يا كسي كه در نهايت امن وامان در قيامت به عرصه محشر مي آيد . هر چه مي خواهيم انجام دهيد او به آنچه مي دهيد بيناست.

41- كساني كه به اين (قرآن) هنگامي كه به سراغ آنها آمده كافر شدند و نيز به ما مخفي نخواهند و ن؟ و اين كتابي است قطعا شكست ناپذير.

42- كه هيچگونه باطلي، نه از پيش رو و نه از پشت سر به سراغ آن نمي آيد چرا كه از سوي خداوند حكيم و شايسته ستايشي نازل شده است.

اعوذ باالله من النار و من عضب الصار و من شر الكفار و الغزه لله الواحد القمار غرض سوره: ابتداي سوره در ارتباط با بيزاري و اعلام برائت از مشركين و قتار و با آنان و نيز قتال با اهل كتاب است و آنگاه به بيان احر ممنافقان مي پردازد و مسلمانان را به قتال تحريك مي نمايد و آنگاه احوال كساني را كه از جنگ تخلف نمايند بيان مي كند و همچنين درباره ولايت و دوستي با كفار بحث نموده و آيات راجع به زكات را ذكر مي نمايد.

1)  اين آيات بيزاري از جانب خدا و رسولش بسوي آن كساني از مشركين است كه شما به آنان پيمان بستند. (برائت) يعني بيزاري و كناره گيري از هر چيزي با مجاورت با آن مكروه باشد. خطاب آيد متوجه به موضين و رسول خدا (ص) است. اين ايه تشريع نيست بلكه عين انشا حكم بر برائت از مشركين زمان نزول آيه است و معناي ان برداشت امان از مشركان است و اين مطالب هم گزاف و بيجهت واقع نشده بلكه بدليل آنست كه مشركان هيچ پايبندي بهعهد و پيمانشان ندارند و به جز شيوه خيانت ونقص پيمان روش ديگري را نمي شناسند و اكثرا فاسق بوده و مراعات حدود و عهود را نمي نمايند. لذا مفاد آيه اين است كه عهد مشركين كه با مسلمانان پيمان بسته و آنگاه اكثرشان آن پيمان را نقص كردند، لغو و باطل است چون نسبت به ساير آنان هم اعتماد و وثوقي وجود ندارد و مسلمانان از شر و نيرنگ آنها ايمن نيستند.

2)  پس شما مشركان چهارماه آزادانه در زمين آمد و رفت كنيد و بدانيد كه شما ناتوان كننده خدا نيستيد و اينكه خدا خوار كننده كافران است. (سياحت) يعني راه رفتن و گشتن در زمين مي فرمايد در چهار ماه از سال ايمن هستيد. و هيچ كس معترض شما نمي شود و مي توانيد هر چه را كه به نفع خود تشخيص داديد انجام دهيد زندگي يا مرگ يعني تا چهار ماه پيمان آنها معتر است. و بدانيد كه شما نمي توانيد خدا را به عجز آوريد پس ترك شرك و روي آوردن و پذيرفتن توحيد به صلاح شماست و بدانيد كه خداوند كافران را خوار مي كند. و بر آنان تسلط دارد لذا پند بگيريد و با دست خود و با استكبار وتعرض، خودتان را به ورطه هلاكت و خذلان الهي نياندازيد. و اهل نقل اتفاق دارند كه اين آيات در سال نهم هجرت نازل شد و چهار ماه مذكور عبارتند از: روز دهم ذي الحجه تا آخر آن محرم، صفر، ربيع الاول و ده روز از ربيع الثاني و در تفسير كشاف در سبب نزول آيه آمده است كه رسول خدا (ص) به ابوبكر در موسم حج سال نهم هجري امر به ابلاغ اين آيه نمود اما به فاصله كمي علي (ع) را به دنبال او روانه كرد تا آيات را از وي بگيرد و آن را بر مردم بخواند. پس از رسول خدا (ص) پرسيدند: چرا ابوبكر آيات را نخواند ايشان فرمودند: خداوند دستور داد كه اين ماموريت را از ناحيه من به جز خودم و يا مردمي از خداندانم نبايد انجام دهد و عين اين روايت در تفسير ابن كثير هم آمده است.

3)  و اين آيات اعلامي است ازخدا و پيامبرش بسوي مردم در روز حج بزرگ كه خدا و رسولش از مشركين بيزارند حال اگر توبه كنيد پس آن براي شما بهتر است و اگر روي گردانيد بدانيد كه شما ناتوان كننده خدا نيستيد و تو اي پيامبر كساني را كه كفر ورزيدند به عذابي دردناك بشارت بده(ازان) به معناي اعلام است و منظور آنست كه بيزاري خدا و رسول را از مشركين براي همه مردم علني نمايد و تفاوت اين آيه با آيه اول در همين مطلب است چون در آن آيه اعلام برائت تنها متوجه خود مشركان بود اما در اينجا خطاب به همه مردم است تا اين مطالب را بدانند وهمه براي نفوذ دادن امر خدا (يعني كشتن مشركين) بعد از انقضا چهارماه آماده شوند ابن كثير روايت كرده كه حضرت رسول علي(ع) را به جاي ابوبكر فرستاد تا نزد اهل مكه رفته چهارمساله را به آنها اعلام كند . اول) اينكه بعد از اين سال با حالت شركت وارد مكه نشوند و دوم) اينكه گردخانه كعبه طواف نكنند سوم) اينكه جز فرد مسلمان كسي وارد بهشت نمي شود و چهارم) اينكه هر كس بين او و بين پيامبر (ص) عهدي باشد تا زمان سرآمد آن عهدش برقرار خواهد بود اما در روز حج اكبر مفسرين اختلاف كرده اند از احاديث ائمه اهل بيت استفاده مي شود كه مراد از آن روز عيد قربان سال نهم هجري است و اين سال آخرين سال بود كه در آن مسلمانان و مشركان با هم حج به جاي آوردند اما در روايات اهل سنت آمده است كه روز دهم ذي الحجه از هر سال روز حج اكبر است بعضي ديگر آن را روز عرفه يعني روز نهم ذي الحجه دانسته اند و ...

به هر جهت در اين روز به همه مردم اعلام شد كه از مشركين بيزاري بجويند و اين مطالب را به سايرين نيز اعلام نمايند. لذا طريق اسلام هدايت و حيات است نه غافلگير نمودن و خونريزي و كشتار همچنانكه در روابط بين دولتها حادث مي شود به همين جهت در ادامه مي فرمايند اگر توبه كرده ايمان آورديد البته اين پند گرفتن براي شما بهتر است و ايمان به صلاح شماست  اما اگر روي گردانديد و از اين دعوت اعراض كرديد پس بدانيد كه شما خدا را ناتوان نكرده ايد او قادر و بر هلاكت شماست و شما در قبضه قدرت و تحت قاهريت و مشيت او هستيد و او بر شما قدرت مطلق دارد.

و آنگاه با لحن استهزا آميزي به پيامبرش فرمان مي دهد كه كافران را به غذابي دردناك بشارت دهد و اين عذاب نتيجه رويگرداني و شرك آنهاست كه در دنيا دچار عذاب ذلت و خواري و عقوبت شده و در آخرت نيز غل و زنجير جهنم در انتظار آنان خواهد بود.

توجه به تنها سوره قرآن است كه بدون (بسم الله و الرحمان الرحيم آغاز مي شود و علت آن هم احتمالا عرض كلي سوره در ارتباط با برائت از مشركان است كه مناسبتي با مقام رحمانيت و رحيميت پروردگار ندارد الله يعلم

همانگونه كه روش قرآن مجيد است كه در آيه اي سخني را به اجمال برگذار مي كند و در آيه بعد با شرح و توضيح آن مي پردازد دومين آيه مورد بحث مومنان را كه فروشنده گان جان و مال به خدا هستند با صفت بارز معرفي مي كند.

1)     آنها توبه كارانند و دل جان خود را به وسيله آب توبه از آلودگي گناه شستشو مي دهند و(التابتون)

2)     (آنها توبه عبادت كارانند) و در پرتو راز و نياز با خدا و پرستش ذات پاك او خودسازي مي كنند (لعالودن)

3)     آنها در برابر نعمتهاي مادي و معنوي پروردگار سپاس مي گويند, (الحامدون)

4)     آنها از يك كانون عبادت و پرستش به كانون ديگري رفت و آمد دارند (المائعون)

و به اين ترتيب برنامه هاي خودسازي آنان در پرتو عبادت در محيط محدودي خلاصه نمي شود و به افق خاصي تعلق ندارند بلكه همه جا كانون عبوديت پروردگار و خودسازي و تربيت براي آنها است و همه كجا درسي در اين زمينه باشد طلاب آنند.

(مانع سائح در اصل از ماده (سيح) و در (سياحت) به معني جريان و استمرار گرفته شده.

و در اينك منظور از سائح درآيه فوق چه نوع سياحت و جريان و استمراري است در ميان مضران گفتگو است.

بعضي همانگونه كه در بالا گفتيم سير در ميان كانونهاي عبادت گرفته اند در حديثي از پيامبر (4) مي خوانيم (سياحه اضي من المساجد, سياحت امت من در مساجد است.

بعضي ديگر (سائح) را به معني (صائم) و روزه دار گرفته اند زيرا روزه كار مستمر در سراسر روز است در حديث ديگري مي خوانيم كه پيامبر (ع) فرموده ان اسائحين هم السانمون) بعضي ديگر از مفسران سياحت را به معني سير و گردش در روي زمين و مشاهده آثار عظمت خدا و شناخت جوامع بشري و آشنائي به عادات و رسوم و علوم و دانشهاي اقوام كه انديشه انسان را زنده و فكر او را پخته مي سازد, دانسته اند.

بعضي ديگر از مفسران سياحت را به معني سير و حركت به سوي ميدان جهاد و مبارزه با دشمن مي دانند و حديث نبوي معروف را (ان سياحه امتي الجهاد في سبيل الله) سياحت امت في جهاد در راه خداست  مشاهده آن گرفته اند.

بعضي ديگر از مفسران سياحت را به معني سير و حركت به سوي ميدان جهاد و مبارزه با دشمن مي دانند و حديث نبوي معروف را (ان سياحه امتي الجهادنا سبيل الله) سياحت امتي من در راه خداست(2). شاهد آن گرفته اند.

و سرانجام بعضي آنرا به معني سير قول و فكر در مسائل مختلف مربوط به جهان هستي و عوامل سعادت و پيروزي و اسباب شكست و ناكامي دانسته اند. ولي با توجه به اوصافي كه قبل و بعد از آن شمرده شده معني اول ضابتي از همه به نظر مي رسد هر چند اراده تمام اين معاني از اين كلمه نيز كاملا ممكن است زيرا همه اين مفاهيم در مفهوم سير و سياحت جمع است.

5-      آنها كه در برابر عظمت خدا ركوع مي كنند (الله الكعون)

6-      آنها كه سر بر آستانش مي سايند و سجده مي آورند. (الساجدون)

7-      آنها كه مردم را به نيكيها دعوت مي كنند (الامرون بالمعروف)

8-   آنها كه تنها به وظيفه دعوت به نيكي قناعت نمي كنند بلكه با هر گونه فساد و منكري مي جنگند (و الناهون من المنكر).

19- و در آنها كه پس از اداي رسالت امر به معروف و نهي از منكر به آخرين و مهمترين وظيفه اجتماعي خود يعني حفظ حدود الهي و اجراي قوانين او و اقامه حق و عدالت قيام كنند. (و الهافظون الحدود الله)

پس از ذكر اين صفات نه گانه خداوند بار ديگر چنين مومنان راستين و اين مومنان را بشارت ده (و بشر المومنين)

و از آنجا كه متعلق بشارت ذكر نشده و يا به تعبير ديگر بشارت بطور مطلق آمده است مفهوم وسيعي را مي فهماند كه هر خير و سعادتي را در بر مي گيرد, يعني آنها را به هر خير و هر سعادت و هر گونه افتخار بشارت ده!

توجه به اين نيز لازم است كه قسمتي از اين صفات نه گانه (شش صفت اول) مربوط به جنبه هاي خودسازي و تربيتي افراد است و قسمت ديگري (دو صفت هفتم و هشتم) به وظائف حساس اجتماعي و يا كسازي محيط جامع اشاره مي كند و آخرين صفت حكايت از مسئوليتهاي همگاني در مورد تشكيل حكومت صالح و شركت فعالان در مسائل مثبت سياسي دارد.



منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 04 اسفند 1393 ساعت: 11:07 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

تحقیق در مورد مسیحیت

بازديد: 217

 

مسيحيت و کتاب مقدس

 

مسيحيت يکی از اديان الهی است که خداوند  توسط عيسی مسيح به بشريت عطا نمود .مسيحيان را بدين دليل بدين نام می خوانند که همواره از عيسی مسيح سخن می گوينــد .تولد عيسی منحصر به فرد بود و شايد عجيب ترين تولد تاريخ بشريت .فرشته خداوند بر مريم ظاهر شده گفت :«ای مريم ، ترسان مباش ، زيرا که نزد خدا نعمت يافته و اينــک حامله شده پسری خواهی زاييدو او را عيسی خواهی ناميد» (لوقا باب يک آيه سی و يک)

عيسی از اين جهت فرزند خــــدا خوانده شد زيرا توسط روح خـــدا حامله گشت و پدر انسانی نداشـــت .عيسی از نظر شخصيتی کاملا شبيه خداست و دارای شخصيت کاملی است، زيرا که او  هرگز گناه نکرد و مطيع پدر آسمانی خود بود

کتاب آسمانی عيسی همان انجيل،  بمعنای خبر خوب  می باشد.

مسلمانان مدعی هستند که کتاب مقدس مسيحيان تحريف شده است و در کتاب انجيل واقعی وعده آمدن پيامبر ديگری به نام محمد داده شده است وبرخی از آنان می گويند که کتاب انجيل برنابا، انجيل واقعی است .

اين موضوع از چند نظر قابل بررسی است .اول اينکه فرض کنيم کتاب مقدس تحريف شده باشد اين تحريف چگونه و در چه زمانی صورت گرفته و چه آياتی از اين کتاب آسمانی مورد تحريف قرار گرفته است .همانطور که می دانيــــم مسيحيت بسرعت در قرن اول ميلادی گسترش يافت،و دامنه جغرافيــايی آن بحدی وسيع گشته بود که چندين ماه طول می کشيد تا بتوان به نقاط دور افتاده ای که مسيحيان در آن زندگی می کردند مسافرت نمود.و طبيعتــــــاً مسيحيان اوليه نسبت به کتاب آسمانی خود و حفظ آن بسيار حساس بودند .حال تصور کنيد گروهی تمامی کتـــاب های مقدس را در زمانی مشخص جمع آوری کند آن را تحريف نموده و دوباره در اختيار پيروان مسيح قرار دهد بدون آن که کســــی از مومنين واقعی مقاومتـــــــی نمايد. در هيج کجای تاريخ از وجود چنين واقعه ای سخنی بميان نيامده است و چنين کاری اساساً غير ممکن و محال است.چرا که کتاب آسـمانی هر دينی برای پيروان آن دين بسـيار مقدس است و در مقابل حتی توهين به کتاب مقدس خود شديداً واکنش نشان می دهند  ، حال تصور کنيد کتاب مقدس آنها مورد تحريف قرار گيرد بدون آنکه کسی حتی اعتراضي کند .

مورد دوم که در مورد تحريف کتاب مقدس ما مسيحيان می گويند اين است که   انجيل واقعی مسيح وعده آمدن پيامبر ديگری به نام محمد را داده است که اين موضوع در کتاب مقدس ما مسيحيان مورد تحريف قرار گرفتــــه است و حذف شده است وبرخی کتابی ساختگی بنام انجيل برنابا  را انجيل واقعی معرفی می کنند.

حال به بررسی اين موضوع  می پردازيم :تقريباًدر تمامی اديان وعده آمدن يک موعود که جهان را  از گنــــــــاه نجات خواهد داد ، داده شده است .و پيروان اين اديان هميشه مشتاقانه منتظر آمدن اين موعود هستنــــد .حال فرض کنيد کسی مدعی شود آن موعود مورد نظر است ،واکنش پيروان آن دين  چگونه خواهد بود ؟دو حالت متصـــور است ، برخی او را بعنوان موعود مورد نظر قبول می کنند و برخی اين ادعا را رد می کنند .و اين منطقی نيست که که اساساً نام آن موعود را حذف کنند و اگر عده ای بخواهند مرتکب چنين عملی شوند شديدا ًمورد اعتراض مومنين واقعی قرار ميگيرند ، و منطقاٌ آمدن يک موعود، جزء اصول مهم آن دين گرفته و  حذف آن غير ممکن می گردد .

اگر در انجيل واقعی آمدن پيامبر ديگری وعده داده شده بود مسيحيــان مشتاقانه منتظر آمدن آن پيامبر می بودند و هرگز نام آن پيامبر را از کتب خود حذف نمی کردند .و اگر عده ای قصد چنين کار قبيحــــی را داشته بودند ،مسيحيان واقعی شديداً واکنش نشان می داده ، و در نهايت مسيحيت به دو شاخه تقسيــم می گشت  ،که چنين واقعه ای در هيچ جايی از تاريخ ثبت نشده است .همچنان که اين اتفاق برای يهوديان معاصر مسيح  اتفاق  افتــــاد .در کتاب مقدس يهوديان وعده آمدن  مسيح داده شده است و وقتی عيسی ظهــــــور کرد يهوديان نام مسيح را از کتاب خود حذف نکردند بلکه مدعی شدند که عيسی مسيح نيست و آنها همچنان منتظر ظهور  مسيح موعود هستند .

و اما در مورد انجيل برنابا که در آن آمدن محمد وعده داده شده است.اين کتاب بحدی ساختــــگی است که با خواندن آن هر فرد بی طرفی نسبت به درستی آن شک می کند .فقط برای رد درستی اين کتـــاب به مقايسه ای ساده می پردازيم

فرض کنيد که کتاب برنابا کتابی درست باشد ،در اين کتاب آمده است که عيسی می گويد مسيحی که در کتب عهـــد عتيق وعده آمدن او داده شده من  نيستم بلکه پيامبری بعد از من خواهد آمد بنام محمد که او مسيح موعــــود است.

و اما در قرآن بارها و بارها آمده است که که عيسی همــان مسيح بود .پس يا قرآن درست کفته و يا اين کتاب .و اگر از ديدگاه يک مسلمان به اين موضوع نگاه کنيم پس برنابا کتاب نادرستـــــی است و قرآن اشتباه نگفته است .با همين يک استدلال ساده به تمام دوستان مسلمانی که انجيل برنابا را انجيل صحيح می دانند می توان نادرستی اين کتاب ساختـگی را ثابت نمود.

و اما شواهد تاريخی زيادی وجود دارد که صحت و حقيقت  کتاب مقدس را ثابت می کند.

 شواهد  باستان شناسی که توسط کسانی چون راليسون و ليارد , اولی,کنيون در مصر ,بابل ,اور ,سوريه و لبنان و اسرائيل کشف شده است قوياً حقيقت تاريخی کتاب مقدس را تاييــــــــــــد می کند .دست نوشته های اقوامی که عليه اسرائيل می جنگيده اند ,حوادث و رسم و رسومات کهن آنهــــا که در کتاب مقدس ذکر شده را تائيد می کند با کشف  دست نوشته هـــــای اصلی و قديمی , تعداد منتقدين کتاب مقدس روز به روز در حال کاهش است .

مهمترين کشف در سال 1974 در دريای سياه انجام گرفت که مدرکی بسيار ارزشمند برای اثبات درستی کتاب مقدس است .اين کشف عبارت از کتاب مقدسی است که قدمت آن به قرن دوم ميلادی می رسد . علارغـــــــم قدمت آن , با کتاب مقدس موجود اختلافی ندارد وجز در موارد جزئی که به ترجمه برخی کلمات بر می گردد همان کتــاب مقدسی است که ما در دستان خود داريم و اصول تعاليم انبيا و حقايق تاريخــــــی بدون هيچ تفاوتی تا به امروز بدون تغيير مانده است . حال اگر به درستی کتاب مقدس يقين داريم پس بايد به آنچه در آن گفته شده نيز ايمان آوريم .

در يک کلام عصاره کتاب مقدس مسيح است در سراسر کتــــاب مقدس وعده آمدن مسيح و اينکه اوست که سرانجام باعث نجات انسانها می گردد و اوست که با فــــــــدا کردن خود بر صليب باعث بخشيده شدن  تمامی گناهان ما و همه کسانی که به او ايمان آورده و در نام او تعميد گرفته اند ، خواهد گرديد .


بسم الله الرحمن الرحيم

 

عنوان

مسيحيت وكتب مقدس

 

 

دبير محترم

سركار خام برزگر

 

گردآورنده

نازنين صفرپور

كلاس دوم 3

 

 

 

 

 

بهار 84

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 04 اسفند 1393 ساعت: 11:06 منتشر شده است
برچسب ها : ,,
نظرات(0)

تحقیق درمورد عیسی مسیح

بازديد: 361

 

مسيح در ايران

گفت وگوى شرق با دكتر حسنرضايى باغ بيدى در كنار به تصوير كشيدن چهره مسيح در كتب نصاراى ايرانى و مانويان،راه را براى شناخت زبان و ادبيات مسيحيان ايرانى در دوره ساسانى هموار مى كند. دكترحسن رضايى باغ بيدى، رئيس گروه زبان هاى باستانى دانشگاه تهران، رئيس بخشايران شناسى مركز دايره المعارف بزرگ اسلامى و معاون بخش گويش شناسى فرهنگستان زبانو ادب فارسى است.
هر چند كه از اوضاع مسيحيان در دوره اشكانى، اطلاعات چندانىوجود ندارد، شايد بتوان به برخى از ويژگى هاى سياسى _ اجتماعى آن روزگار اشاره كرد. روزگارى كه مقارن با ورود مسيحيت به ايران است.

در زمانى كه فرهاد چهارم، پادشاهاشكانى بر تخت سلطنت نشسته بود عيسى (ع) در بيت لحم متولد مى شود و به فاصله كمى ازتولد وى، مسيحيت به مرزهاى امپراتورى ايران راه مى يابد. اما از  آنجا كه در دورهاشكانيان، دينى رسمى وجود نداشت و سياست دينى آنها بر تسامح استوار بود مى تواننتيجه گرفت كه اقليت هاى مذهبى در آن روزگار از آزادى هاى اجتماعى، سياسى و مذهبىقابل توجهى برخوردار بوده  اند. در واقع، اشكانيان به آن دليل كه در گرما گرم جنگبا سلوكيان و روميان به سر مى بردند تبليغ اديان گوناگون در امپراتورى آنان به چشممى خورد.
البته اين تسامح تا زمانى ادامه مى يابد كه دين زرتشتى به عنوان دينرسمى ايران انتخاب مى شود.
درست است. در واقع در سال ۲۲۴ ميلادى، زمانى كهاردشير بابكان، سلسله ساسانى را بنا مى نهد دين زرتشتى، دين رسمى ايران شد. بدينمعنى كه پيروان اديان ديگر، حق تبليغ دين خود را نداشته و تنها مى توانستند دينخويش را به طور نسبى در ميان خانواده خود، گسترش دهند. با اين حال آزادى عملمسيحيان در اين دوران، بيشتر از اديان ديگر بوده است. البته در دوره هاى بعدىمى بينيم كه آزادى مسيحيان در اشاعه دين عيسى (ع) محدود شده است. چرا كه پادشاهانپس از اردشير بابكان بر اثر نفوذ موبدان زردشتى در دربار شاهان، به آزار و اذيتمسيحيان پرداختند. به عنوان نمونه، برخورد موبدان با دو فرد گرجى در آن روزگار،قابل استناد است. در آن زمان، اين دو فرد را به جرم گرويدن به دين مسيح، بازداشتمى كنند. پس از تحقيق، ثابت مى شود كه پدر و مادر يكى از اين افراد، مسيحى بودهاست. در واقع، آن فرد هم مسيحى زاده محسوب شده و راى به آزادى او مى دهند. اما فردديگر را به آن دليل كه از دين زردشتى، خروج كرده و به آيين عيسى گرديده است، اعداممى كنند.
گمان مى كنم كه مرگ مانى به همين دوران بازمى گردد.
بله. در زمانزمامدارى شاپور اول است كه بر قدرت و اختيار موبدان زردشتى افزوده مى شود. در آنروزگار، تنها قسمتى از قدرت در دست شاهان ايرانى بود و بخش قابل توجهى از اختياراتحكومتى را موبدان در اختيار داشتند. حتى گاهى قدرت موبدان بر قدرت پادشاهانمى چربيد. تا آنجا كه توان عزل پادشاه و انتساب فرد ديگرى را به عنوان شاه، دارابوده اند. در اين ميان، نام «كرتيو»، به عنوان موبد موبدان، بيش از زردشتيان ديگربه چشم مى خورد. در واقع، در دورانى كه او در اوج قدرت بود، علاوه بر آن كه مسيحياندر تنگناى بيشترى قرار گرفتند، مانى هم در مى گذرد. بايد گفت كه «كرتيو»، همان كسىاست كه به دليل بدگويى هايش، موجب زندانى شدن و در نهايت، مرگ مانى به سال ۲۷۶ميلادى مى شود. در وصف قدرت كرتيو، همين نكته كافى است كه وى از معدود افرادى استكه جدا از پادشاهان، صاحب كتيبه است. حتى وى در ۴ كتيبه خود، ادعاى معراج كرده است. معراجى كه بهشت و دوزخ را بر وى نمايانده است. از طرف ديگر در همين كتيبه هاست كهافتخاراتش را بر مى شمرد و يكى از آنها را راندن پيروان مذاهب ديگر از قلمروامپراتورى ساسانيان مى داند. در يكى از اين كتيبه ها در كنار رانده شدگان يهودى،مانوى و زنادقه، از مسيحيان طرد شده با نام «نصرانيان» ياد مى كند. با اين حال،رقابت دولت   هاى ساسانى و روم، از ديگر دلايل آزار و اذيت مسيحيان در عهد ساسانىاست. چرا كه در امپراتورى روم، دين مسيحى به عنوان دين رسمى، پذيرفته شده بود و درقلمرو ساسانيان، دين زردشتى، دين رسمى امپراتورى ايران بود. از همين رو، پادشاهانساسانى در مورد مسيحيت، تعصب ويژه اى داشتند و نصاراى ايران را به عنوان جاسوسانقياصره روم قلمداد مى كردند. البته رومى ها هم زردشتيان ساكن در قلمرو بيزانس رامورد آزار قرار مى دادند.
با نگاهى به تاريخ دوران ساسانى مى بينيم كه رفتارپادشاهان ايرانى در برابر مسيحيان با فراز و نشيب هاى فراوانى روبه رو بوده است. بهعنوان نمونه، برخورد «يزدگرد اول» و «شاپور دوم» با نصاراى ايرانى، بسيار متفاوتاست.

077649.jpg

 

همين طور است. در واقع،صفت هاى «اثيم» و «ذوالاكتاف» به همين خاطر بر روى اين شاهان ايرانى گذاشته شد. بدين معنى كه يزدگرد اول به دليل گرايشى كه به آيين مسيح داشت با صفت «اثيم» يا «گناهكار» خوانده شد. اما در مقابل، در دوره «شاپور دوم» كه به «ذوالاكتاف» معروفشد، آزار و شكنجه مسيحيان در امپراتورى ساسانى به اوج خود مى رسد. بسيارى ازمسيحيان در اين دوره به شهادت مى رسند و تذكره شهداى مسيحى دوره ساسانى به زبانسريانى نوشته شد. در اين تذكره، علاوه بر داستان شهادت مسيحيان، سرگذشت زردشتيانگرويده به آيين عيسى هم شرح داده شده است.
ابداع خط دين دبيره زردشتيان را همبه اين دوره نسبت داده اند. آ يا اين همزمانى درست است؟
به احتمال فراوان تاروزگار شاپور دوم كه مطابق با قرن چهارم ميلادى است، اوستا، سينه به سينه نقلمى شده است. اما در دوره زمامدارى اين پادشاه، خط اوستايى ابداع شد. در واقع، اوستارا كتابت كردند. چرا كه در آن زمان، ميزان نفوذ مسيحيان و ساير اديان صاحب كتاب،افزوده شده بود. بدين معنى كه مسيحيان، يهوديان و مانويان، صاحب كتاب بودند. زردشتيان هم براى نگارش آموزه هاى زردشت به ابداع خطى جديد، همت گماشتند. در واقع،سندى وجود دارد كه جمع آورى اين آموزه ها را به دوره زمامدارى «بلاش اول» نسبتمى دهد.
شواهد تاريخى نشان مى دهد كه سبقه ارامنه مسيحى هم به دوران ساسانىمى رسد. دورانى كه امپراتورى روم شرقى هم به دين عيسى (ع) گرويده بود.
البته يكىاز سرزمين هاى مورد مناقشه ميان ساسانيان و روميان، منطقه ارمنستان بود. مردمان اينمنطقه، به آن دليل كه مسيحى شده بودند گرايش بيشترى به سوى روميان نشان مى  دادند. اما از طرف ديگر، ارمنستان تحت سلطه ايران بود. در واقع، دليل زد و خوردهاى هميشگىدر اين منطقه و دست به دست شدن اين سرزمين، مسيحى شدن ارامنه و الحاق سرزمينشان بهامپراتورى ساسانى بود.
پادشاهى «خسرو انوشيروان» با گسترش علم و دانش در قلمروساسانيان مقارن است. اين موضوع، چگونه قابل تحليل است؟
بايد دانست كه در زماناين شاه ايرانى، مدارس علمى در مناطق مختلف امپراتورى ساسانى تاسيس مى شود. از طرفىمى بينيم كه فلسفه يونانى و هندى در مدارس «الرها»، «نصيبين» و «جندى شاپور» تدريسمى شود. از طرف ديگر، سختگيرى قيصر دوم موجب شد تا هفت تن از فلاسفه يونان به دربارخسرو انوشيروان پناه آورند. اين شاه ايرانى نه تنها به گرمى از آنها استقبال كردبلكه پاسخ هاى «پريسكيانوس» - يكى از فلاسفه پناه آورده به دربار ايران _ بهپرسش هاى فلسفى خسرو انوشيروان، به صورت كتابى نگاشته شد. هر چند كه امروزه، تنهابخش هايى از آن به زبان لاتين باقى مانده است. در هر حال در دوره زمامدارى برخى ازپادشاهان ساسانى و با بها دادن به علم و دانش، علماى متعددى از ميان اديان گوناگوندر قلمرو ساسانيان ظهور كرده اند.
با اين اوصاف مى بايست آثار مكتوبى هم ازمسيحيان ايرانى بر جاى مانده باشد.
همين طور است. آثار مكتوب مسيحيان ايرانى بهزبان «سريانى» نگاشته شده است. چرا كه آنان «نسطورى» بودند و زبان دينى مسيحيان درعهد ساسانى، «سريانى» بوده است. با اين حال نسطوريان، مجبور مى شدند كه آثار خود رابه زبان قابل فهم مردمان يعنى فارسى ميانه (پهلوى) ترجمه كنند. از اين رو، بخش هايىاز كتاب مقدس ترجمه مى شود. هر چند كه امروزه، تنها اثر باقى مانده مسيحيان ايرانىبه زبان پهلوى، ترجمه بخش هايى از «زبور داوود» است. اين اثر، خط ويژه اى به نام «پهلوى زبورى» دارد. بايد دانست كه در قرن چهارم ميلادى كه موبدان زردشتى، مصمم بهابداع خط اوستايى مى شوند، الگوبردارى از خط «زبورى پهلوى» و «پهلوى كتابى» مدنظربوده است. البته احتمال الگو گرفتن موبدان از خط يونانى هم مردود نيست. چرا كه براىمصوت ها، نشانه هاى دقيقى در خط اوستايى به چشم مى خورد. از طرفى، مسيحيان ايرانىبسيارى از آثار خود را به زبان «سغدى» ترجمه كرده بودند. سغدى ها قومى ايرانى بودندكه در سغد با مركز سمرقند مى زيسته اند. مردمانى پيرو اديان مختلف كه در طول جادهابريشم به تجارت مشغول بودند. در واقع دليل گوناگونى مذهب سغدى ها، سفرهاى فراواناين قوم و آشنايى آنان با مذاهب مختلف بود. از طرف ديگر، به آن دليل كه زبان سغدىبه عنوان «زبان ميانجى» ميان اقوام گوناگون به شمار مى رفته است، مردمان اين سرزمينروابط فرهنگى بسيارى را در ميان اقوام و اديان مختلف برقرار مى كردند. از همين روستكه بودائيان، مسيحيان و پيروان دين مانى در ميان بازرگانان سغدى به چشم مى خورند.
پس طبيعتاً مى توانيم آثار مكتوب مانويان، بودائيان و عيسويان را تفكيككنيم.
البته. اگر آثار غيردينى و نامه هاى بازرگانان سغدى را كه در ميان ديوارچين كشف شده است كنار بگذاريم، اين تفكيك امكان پذير است. در واقع آثار دينى مانوىبه وسيله مانويان سغدى و آثار دينى بودايى - كه بيشتر است - به وسيله بودائيان سغدىنوشته شده است. در اين ميان، آثار دينى مسيحى هم به چشم مى خورد كه به وسيلهمسيحيان سغدى به يادگار مانده است. البته بيشتر آثار به جامانده از مسيحيان سغدى،ترجمه هايى از زبان سريانى است. اين آثار در شمال واحه ترفان كه «بولاييق» ناميدهمى شود، كشف شد. در اين منطقه كه جزء تركستان چين است صومعه اى نسطورى بود كهدستنويس هاى سغدى مسيحى كه يكى از آنها به تنهايى داراى حدود ۷۰۰۰ جمله است در ميانخرابه هاى آن به دست آمد. هرچند كه در ميان تمام متن هاى به دست آمده جمله هايىافتاده است، اما به دليل در اختيار داشتن متن سريانى برخى از جمله ها، مى توانقسمت هايى از متون مسيحيان سغدى را تكميل نمود. به عنوان نمونه داستان «خفتگانافسوس» يا همان «اصحاب كهف» يكى از قطعات به جامانده است. دانستن اين نكته ضرورىاست كه هرچند در كتاب مقدس، بحثى از اين افراد مومن مسيحى به ميان نيامده است. ولىرواياتى از آنها در دست است كه يكى از آن روايات، روايتى به زبان سغدى است.
اشاره كرديد كه در دوره زمامدارى شاپور دوم، تذكره اى به زبان سريانى نگاشتهشد كه داستان شهداى مسيحى را روايت مى كرد. آيا اين تذكره هم به زبان سغدىبازگردانده شد؟
پيش از آن كه در مورد اين كتاب و محتوايش صحبت كنيم بايد بگويمكه از ديگر متن هاى سغدى به دست آمده مى توان به «اندرزنامه ها» اشاره كرد. اندرزنامه هايى كه به وسيله بزرگان مسيحى بيان شده اند و بر فروتنى و مهر، تاكيدمى كنند. چرا كه در مسيحيت، حلم، مهر و تواضع، به تكرار توصيه شده است. از آثارديگر مى توان به تفاسير كتاب مقدس اشاره كرد كه در آنها از رحمت خداوند بر بندگانش،سخن رفته است. اما در مورد «تذكره شهداى مسيحى» بايد گفت كه بخش هايى از اين كتاببه زبان سغدى موجود است. در قسمتى از اين كتاب با سرگذشت دخترى زردشتى به نام ناهيدبرمى خوريم. دخترى كه پدرش هم موبدى زردشتى است. زمانى كه ناهيد به آئين مسيحمى گرود، بحث هايى ميان او و پدرش در مى گيرد و در نهايت، پدر ناهيد هم مسيحىمى شود. اما آگاهى يافتن حكومت از اين واقعه منجر به دستگيرى آنها شده و با سر باززدن آن دو از بازگشت به دين زردشت، پدر را در پيش چشمان ناهيد به طرز فجيعىمى كشند. با اين حال دختر از دين مسيح باز نمى گردد و سرانجام ناهيد را هم شهيدمى كنند.
جدا از متونى كه سغديان مسيحى به تحرير در آورده اند آيا در كتبمانويان هم، چهره مسيح به تصوير كشيده شده است؟
مانويان هم حضرت مسيح رابه عنوان يكى از پيامبران مى شناختند. هرچند كه در دين مانوى، علاوه برعناصر مسيحى،عناصر ايرانى، زردشتى و بودايى هم به چشم مى خورد. به عنوان نمونه «تناسخ» در دينمانويان، احتمالاً از اديان هندى گرفته شده است و در اديان مسيحى و ايرانى ديدهنمى شود. بايد دانست كه مانى، پيامبرى است كه بودا، عيسى و زردشت را به عنوانپيامبران پيش از خود معرفى مى كند. حتى او، خود را «فارقليطى» مى دانست كه ظهورش راحضرت مسيح مژده داده بود. البته اين موضوع هنوز هم در انجيل به چشم مى خورد. مسيحكه در اواخر عمرش براى تسليم شدن يا به قول مسيحيان مصلوب شدن آماده مى شود رو بهاطرافيانش مى گويد: «من از ميان شما مى روم. اما از پدر (خداوند) خواهم خواست كهفارقليطه (تسلى دهنده) را به شما عطا كند. او كسى است كه سخنان مرا به ياد شماخواهد آورد.» البته مسيحيان معتقدند كه منظور حضرت مسيح، نزول روح القدس است. ازطرف ديگر، در متون مانوى در مورد مصلوب كردن حضرت مسيح به مواردى برخورد مى كنيم. در دين مانى، شخصيت هاى مختلفى به نام «عيسى» به چشم مى خورند. حتى مى بينيم كه يكىاز خدايان مانى، به همين نام معرفى مى شود. اما مسيح در دين مانوى، يكى از پيامبرانبزرگ الهى است. پيامبرى كه به زمين مى آيد و دين مسيحيت را تبليغ مى كند. متونمانوى هم مانند آن چه مسيحيان معتقدند از توطئه چينى يكى از حواريون خبر مى دهند. در اين متون كه به زبان پارتى (پهلوى اشكانى) به جامانده است، بخش هايى به چشممى خورد كه شيوه دستگيرى حضرت مسيح(ع)، انتقالش به نزد «پيلاطس» فرماندار رومى،چگونگى صدور فرمان قتل مسيح، به صليب كشيدن او و شهادتش را شرح مى دهند.
بااين حال شباهت ها و تفاوت هايى در روايت مندرج در متون مانوى و اناجيل به چشممى خورد. از نوشته بالاى صليب حضرت مسيح گرفته تا...
همين طور است. در انجيلمى خوانيم زمانى كه مسيح را به صليب كشيدند بربالاى صليب او و به فرمان فرماندارچنين نوشته شد: «عيسى ناصرى، پادشاه يهود.» در حالى كه در يكى از متون مانوى، نوشتهبالاى صليب اين گونه بيان شده است: «عيسى ناصرى، پادشاه يهود كه گناهى عليه او يافتنشد».
چرا كه والى رومى، در نتيجه بدگويى يهوديان، فرمان مصلوب كردن عيسى راصادر كرد. بدين معنى كه در گفت وگوى پيلاطس با عيسى دليلى براى به صليب كشيدن حضرتمسيح پيدا نشد. از اين تفاوت كه بگذريم، در بقيه موارد حكايت متون مانوى و اناجيل،يكسان است. به عنوان نمونه در اناجيل و متون مانوى مى خوانيم زمانى كه مسيح را بهحضور پيلاطس آوردند، فرماندار از او مى پرسد: «مى گويند تو ادعاى پادشاهى مى كنى؟» حضرت مسيح(ع) پاسخ مى دهد: «پادشاهى من از اين جهان نيست» نمونه هايى از اين دست كهنشان دهنده همسانى متون مذكور است، به چشم مى خورد. از اين رو مى توان نتيجه گرفتكه آن دسته از متون مانوى كه در رابطه با حضرت عيسى(ع) سخن گفته اند، الهام گرفتهاز متون مسيحى اند.
پس دليل اين تفاوت ها در روايات چه بوده است؟
دليل اينتفاوت ها استناد متون مانوى به برخى متون مسيحى است كه چندان مورد پذيرش مسيحياننبوده است. چرا كه مسيحيان از ميان اناجيل متعدد، تنها چهار انجيل را به رسميتمى شناختند و هنوز هم چنين است. اما با همه اين تفاوت ها، حضرت مسيح شخصيتبرجسته اى در متون مانوى است.

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 04 اسفند 1393 ساعت: 11:03 منتشر شده است
برچسب ها : ,,
نظرات(0)

تحقیق درباره عدل الهی

بازديد: 293

 

عدل الهى

مقدمه: عدل الهى يكى از مباحث مهم در اسلام است. در اين مقاله عدل در خلقت و عدل در قانونگذارى (تشريع) و رابطه عدل با حسن و قبح عقلى مورد بحث قرار گرفته است.

يكى از مسائلى كه درعلم كلام مورد بحث واقع شد مساله عدل الهى بود، كه آيا خداوند عادل‏است‏يا نه؟اين مساله خيلى اهميت پيدا كرد و شاخه‏ها و متفرعات زياد پيداكرد، دامنه‏اش قهرا به مساله اصل عدالت اجتماعى كه مورد بحث ماست نيز كشيده شد.اين مساله از مساله حادث بودن و قديم بودن كلام‏الله هم با آنكه آن مساله فتنه‏ها بپا كرد و خونها برايش ريخته شد بيشتر اهميت پيدا كرد به طورى كه به واسطه نفى‏و اثبات در اين مساله - يعنى مساله عدل - متكلمين دو نحله شدند: عدليه و غير عدليه.عدليه يعنى طرفداران‏اصل عدل الهى، و غير عدليه يعنى منكرين اصل عدل الهى.

متكلمين شيعه عمومااز عدليه هستند، و به همين جهت از همان زمان قديم معمول شد كه‏شيعه بگويد اصول دين اسلام پنج تاست: توحيد، عدل، نبوت، امامت،

صفحه : 952

معاد، يعنى از نظر اسلام‏شناسى‏شيعى اصول اسلام پنج تاست.

در مساله عدل الهى در دو قسمت بحث‏شد: يكى اينكه‏آيا خلقت و تكوين عالم از آسمان و زمين، از جماد و نبات و حيوان، از دنيا و آخرت، بر موازين عدالت و موافق عدالت است ودر خلقت و آفرينش به هيچ موجودى ظلم نمى‏شود و اين عالم به عدل برپاست؟آيا «بالعدل قامت السموات و الارض‏» (1) ؟يااينكه خداوند چون اراده و مشيتش مطلق است و هيچ چيز نمى‏تواند اراده او رامحدود كند، فعال ما يشاء است، يفعل ما يشاء (2) و يحكم مايريد (3) ، خلقتش تابع هيچ ميزان و هيچ قاعده و قانونى نمى‏تواند باشد،هر چه او بكند عدل است نه اينكه هر چه مقتضاى عدل است او مى‏كند.

لهذا در جواب اين سؤال كه آيا خداوند در قيامت‏بر وفق موازينى كه موازين عدل است رفتار مى‏كند و طبق حساب و قاعده‏اى يكى را به بهشت مى‏برد و ديگرى را به جهنم،يا اينطور نيست؟آنها گفتند اينطور نيست، هيچ قانون و ناموسى نمى‏تواند حاكم بر فعل حق باشد، هر قانون و ناموسى‏تابع فعل او و امر اوست، عدل و ظلم هم تابع فعل اوست.اگر او مطيع را به جهنم ببرد و عاصى را به بهشت، باز هم چون اوكرده عدل است.اراده او و فعل او تابع ميزانى و خاضع در برابر قانونى نيست، همه قوانين و موازين تابع اراده او هستند.

اين يك قسمت درباره اصل عدل كه راجع به اساس خلقت‏موجودات و نظام عالم بود كه آيا موافق با ميزان عدل است‏يا نه؟ قسمت ديگرى مربوط به نظام تشريع است، مربوط‏به دستورهاى دينى است، مربوط به اين است كه دستورهاى الهى كه به وسيله پيغمبراكرم(ص)رسيده و به نام شريعت و قانون اسلامى خوانده مى‏شود چطور؟ آيا نظام تشريع تابع ميزان عدل است‏يا نه؟آيا عادلانه‏وضع شده و هر حكمى تابع يك حقيقت و يك مصلحت و مفسده واقعى است، يا اينطور نيست؟ وقتى كه به قوانين شريعت اسلام نگاه مى‏كنيم مى‏بينيم‏يك سلسله چيزها تحليل و تجويز و بلكه واجب شده و يك عده امور ديگر بر عكس تحريم شده و ممنوع شناخته

1.تفسير صافى، ذيل آيه 7 از سوره الرحمن. 2.آل عمران/40. 3.مائده/1.

صفحه : 953

شده: به درستى و امانت امر شده و از دروغ‏و خيانت و ظلم نهى شده.

شك ندارد كه بالفعل بايد گفت آنچه امر كرده‏خوب است و آنچه نهى كرده بد است، اما آيا چون خوبها خوب بوده و بدها بد بوده‏اند اسلام به آن امر كرده و از اين نهى كرده؟ياآنكه چون اسلام به اين يكى امر كرده خوب شده و چون از آن يكى نهى كرده بد شده و اگر به عكس كرده بود، اگر به دروغ وخيانت و ظلم امر كرده بود اينها واقعا خوب مى‏شدند و اگر از راستى و امانت و عدالت نهى كرده بود اينها واقعا بد بودنديعنى بد مى‏شدند؟! شارع اسلام دستور داده كه بيع حلال است و ربا حرام، شك ندارد كه الآن بيع خوب است و ربا بد، حالا آيا بيع‏بالذات و به خودى خود چيز خوبى بوده و براى بشر نافع و مفيد بوده و چون خوب و مفيد بوده در اسلام حلال شمرده‏شده و اما ربا بالذات چيز بدى بوده و به حال جامعه بشر ضرر داشته و چون بد و مضر بوده اسلام آن را حرام شمرده و گفته: «الذين‏ياكلون الربوا لا يقومون الا كما يقوم الذى يتخبطه الشيطان من المس‏»(1) و يا بر عكس است، بيع‏را چون اسلام گفته حلال است‏خوب شده و چون ربا را گفته حرام است بد شده.

 

حسن و قبح عقلى

اين بود كه دو دسته در ميان علماى اسلامى‏به وجود آمدند، يك دسته طرفدار حسن و قبح عقلى شدند و گفتند فرمان شارع تابع حسن و قبح و صلاح و فساد واقعى اشياءاست، و دسته ديگر منكر حسن و قبح عقلى اشياء شدند و گفتند حسن و قبح اشياء تابع دستور شرعى است.

درباره عدل وظلم هم كه مربوط به حقوق و حدود مردم است و يك موضوع اجتماعى‏است اين حساب پيش آمد.مطابق نظر عدليه، در واقع و نفس الامر حقى هست‏و ذى حقى، و ذى حق بودن و ذى حق نبودن خودش يك واقعيتى است، قبل از آن هم كه دستور اسلام برسد حقى و ذى حقى بود،يكى به حق واقعى خود مى‏رسيد و يكى محروم مى‏ماند، اسلام آمد و دستورهاى خود را طورى تنظيم كرد كه هر حقى به

1.بقره/275.

صفحه : 954

ذى حق خودبرسد، اسلام دستورهاى خود را مطابق حق و عدالت تنظيم كرد.عدالت‏يعنى‏«اعطاء كل ذى حق حقه‏» .حق و عدالت امرى است كه اگراسلام هم دستور نمى‏داد باز حقيقتى بود و حقيقت بودنش طورى نمى‏شد.

و مطابق نظر دسته دوم حق و ذى حق بودن و ذى‏حق نبودن و همچنين عدل و ظلم حقيقت ندارد، تابع اين است كه شارع اسلام چگونه قانون وضع كند.

به عقيده اين دسته همان طورى‏كه نظام تكوين به موجب اينكه فعل حق و مولود اراده مطلقه‏و مشيت مطلقه خداوند است نسبت به هيچ قانونى و قاعده‏اى خاضع و تابع‏نيست، نظام تشريع هم به همين موجب تابع هيچ اصلى نيست و نسبت به هيچ قانونى خاضع نيست.هر چه قانون اسلام‏وضع كند حق است، يعنى حق مى‏شود، و هر طور كه او قرار دهد عدالت است.اگر دستور اسلام اينطور مى‏بود كه همه مردم‏هر چه زحمت مى‏كشند و رنج مى‏برند و توليد مى‏كنند هيچيك از آنها حق ندارند و ذى حق را يك نفر ديگر كه هيچ رنجى‏نبرده و زحمتى نكشيده معرفى كند واقعا هم اينطور خواهد بود، ذى حق واقعى آنها نيستند بلكه اين است.

اثرعملى و اجتماعى بحث‏حسن و قبح

ممكن است گفته شود كه اين بحث چه ثمره عملى‏دارد؟به هر حال هر دو دسته درباره قوانين موجود اسلامى معتقدند كه مقرون به صلاح و موافق حق و عدالت‏است، چيزى كه هست‏يك دسته معتقدند اول حسن و قبح و صلاح و فساد و حق و ناحقى بود و بعد شارع اسلام دستورهاى خود را طبق آنهاتنظيم كرده، و دسته ديگر مى‏گويند اينها از اول نبوده‏اند و به دنبال دستورهاى دين پيدا شده‏اند.يك عده‏اى مى‏گويندحسن و قبح و حق و ناحق و عدالت و ظلم مقياس دستورهاى دين است، يك عده مى‏گويند دين مقياس اينهاست،حالا چه خواجه على چه على خواجه، نتيجه يكى است.لهذا علماى هر دو دسته كه وارد مسائل فقه و اصول شده‏انددر اطراف مصلحت احكام و تقديم مصلحتى بر مصلحت ديگر بحث كرده‏اند.

در جواب عرض مى‏كنم‏خير اينطور نيست، اثر عملى مهمى دارد و آن مساله دخالت عقل‏و علم در استنباط احكام اسلامى است.اگر نظريه اول را بپذيريم كه حقى و عدالتى‏بوده و حسن و قبح واقعى بوده و شارع اسلام هميشه آن واقعيات

صفحه : 955

را منظور مى‏داشته، قهرا در مواردى كه برمى‏خوريم‏به حكم صريح عقل و علم كه مقتضاى حق چيست و مقتضاى عدالت چيست، صلاح كدام است و فساد كدام، ناچاريم اينجا توقف‏كنيم و عقل را به عنوان يك راهنما در مواردى كه مى‏تواند صلاح و فساد را درك كند بپذيريم و قاعده‏اى را كه عدليه گفته‏اندكه «كل ما حكم به العقل حكم به الشرع‏» يا گفته‏اند: «الواجبات الشرعية الطاف فى الواجبات العقلية‏» به كار ببنديم،گيرم ظاهر يك دليل نقلى خلاف آن باشد، زيرا روى آن مبنا ما براى احكام اسلامى روحى و غرضى و هدفى قائليم، يقين‏داريم كه اسلام هدفى دارد و از هدف خود هرگز منحرف نمى‏شود، ما به همراه همان هدف مى‏رويم، ديگر در قضايا تابع فرم‏و شكل و صورت نيستيم، همينكه مثلا فهميديم ربا حرام است و بى‏جهت هم حرام نيست، مى‏فهميم هر اندازه كه بخواهدتغيير شكل و فرم و صورت بدهد باز حرمتش جايى نمى‏رود، ماهيت ربا رباست، و ماهيت ظلم ظلم، و ماهيت دزدى دزدى، وماهيت گدايى و كل بر اجتماع بودن گدايى است، خواه آنكه شكل و فرم و صورتش همان شكل ربا و ظلم و سرقت و گدايى باشديا آنكه شكل و قيافه را عوض كند و جامه حق و عدالت بر تن نمايد.

اما بنابر نظريه دوم، عقل‏به هيچ وجه نمى‏تواند راهنما باشد، قوانين و مقررات اسلامى يك روحى‏و معنايى ندارد كه ما اين روح و معنى را اصل قرار دهيم، هر چه هست همان‏شكل و فرم و صورت است، با تغيير شكل و فرم و صورت همه چيز عوض مى‏شود.اصولا مطابق اين نظريه هر چند نام حق‏و عدل و نام مصلحت و تقديم مصلحتى بر مصلحت ديگر برده مى‏شود، اما يك مفهوم واقعى ندارد، نام همان‏شكل و فرم و صورت را مصلحت و عدالت و حق و امثال اينها گذاشته‏اند.

پس مطابق نظريه اول، ما به‏حق و عدالت و مصلحت به عنوان يك امر واقعى نگاه مى‏كنيم، امابنا بر نظريه دوم به عنوان يك فرض خيالى.

يك سبب گمراهى مردم جاهليت همين بودكه قوه درك خوبى و بدى از آنها سلب شده بود و هر قبيح و زشتى را تحت عنوان دين قبول مى‏كردند و نام امر دينى و شرعى‏روى آن مى‏گذاشتند.قرآن كريم اين جهت را از آنها انتقاد مى‏كند و مى‏گويد شما بايد اينقدر بفهميد كه كارهاى‏زشت در ذات خود زشتند و ممكن نيست‏خداوند كار زشتى را تجويز كند و به او دستور دهد.زشتى يك چيز كافى است براى اينكه شما بفهميدخداوند به آن امر نمى‏كند.مى‏فرمايد: «و اذا فعلوا فاحشة قالوا وجدنا عليها آبائنا و الله امرنا بها قل ان الله‏لا يامر بالفحشاء اتقولون على الله ما لا تعلمون، قل امر ربى

 

صفحه : 956

بالقسط‏» (1) يعنى‏وقتى كه مرتكب فحشاء شوند دو دليل براى كار خود ذكر مى‏كنند، يكى‏اينكه سنت آباء و اجدادى است، ديگر اينكه مى‏گويند دستور خدا همين است و خدااجازه داده.به آنها بگو خداوند هرگز فحشاء را اجازه نمى‏دهد، خود فحشاء و عفاف حقيقتهايى هستند، واقعيت دارند، با امرو نهى خدا فحشاء عفاف نمى‏شود و عفاف فحشاء نمى‏شود، خدا هرگز به فحشاء امر نمى‏كند و آن را اجازه نمى‏دهد، خداوند به‏عدل و اعتدال و ميانه‏روى امر مى‏كند.اين را خودتان بايد بفهميد و تشخيص دهيد و مقياس قرار دهيد.با اين‏مقياس تشخيص بدهيد كه خداوند به چه چيز امر مى‏كند و از چه چيز نهى مى‏كند.

.............................................................. 1.اعراف/28 و 29.

استاد شهيد مرتضى مطهرى مجموعه آثار جلد 4 صفحه 951

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 04 اسفند 1393 ساعت: 10:56 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

تحقیق درباره شیعه

بازديد: 177

 

شيعه

 شيعه كه در اصل لغت بمعني پيرو مي‌باشد به يكساني گفته مي‌شود كه جانشيني پيعمبر اكرم (ص) حق اختصاصي خانواده رسالت مي‌دانند و در معارف اسلام پيرو مكتب اهل بيت مي‌باشند

آغاز پيدايش شيعه را كه براي اولين باربشيعه علي (ع) (اولين پيشوا از پيشوايان اهل بيت (ع) معروف شدند همان زمان حيات پيغمبر اكرم بايد دانست و جريان ظهور و پيشرفت دعوت اسلام در بيست و سه سال زمان بعثت موجبات زيادي در برداشت كه طبعا پيدايش چنين جمعيتي را در ميان ياران پيغمبر اكرم (ص) ايجاب مي‌كرد.

1-       پيغمبر اكرم در اولين روزهاي بعثت كه بنص قرآن ماموريت كه خويشان نزديكتر خود را بدين دعوت كند صريحا بايشان فرمود كه هر يك از شما بايجابت دعوت سبقت گيرد وزير و جانشين ووصي من است. علي عليه السلام پيش از همه مبادرت نموده اسلام را پذيرفت و پيغمبر اكرم ايمان او را پذيرفت و وعده هاي خود را تقبل نمود و عادتا محال است كه رهبر نهضتي در اولين روز نهضت و قيام خود يكي از ياران نهضت را بسمت وزيري و جانشيني به بيگانگان معرفي كند ولي بياران و ودوستان سر تا پا فداكار خود نشناساند يا تنها او را با امتياز وزيري و جانشيني بشناسد و بشناساند ولي در تمام دوره زندگي و دعوت خود، او از وظائف وزيري معزول و احترام مقام جانشيني او را ناديده گرفته و هيچگونه فرقي ميان او و ديگران نگذارد.

2-       پيغمبر اكرم ص بموجب چندين روايت مستقيض و متواتر كه سني و شيعه روايت كرده‌اند تصريح فرموده كه علي عليه السلام در قول و فعل خود، از خطا و معصيت مصون است هر سخني كه گويد و هر كاري كه كند با دعوت ديني مطابقت كامل دارد و داناترين مردم است بمعارف و شرايع اسلام.

3-       علي عليه السلام خدمات گرانبهائي انجام داده و فداكاريهاي شگفت انگيزي كرده بود مانند خوابيدن در بستر پيغمبر اكرم در شب هجرت و فتوحاتي كه در جنگ هاي بدر و احد و خندق و خيبر بدست وي صورت گرفته بود كه اگر پاي وي در يكي از اين وقايع در ميان 

نبود اسلام و اسلاميان بدست دشمنان حق ريشه كن شده بودند.

4- جريان غدير خم كه پيغمبر اكرم (ص) در آنجا علي (ع) را بولايت عامه مردم نصب و معرفي كرده و او را مانند خود متولي قرار داده بود

بديهي است اين چنين امتيازات و فضائل اختصاصي ديگر كه مورد اتفاق همگان بود و علاقه مفرطي كه پيغمبر اكرم بعلي (ع) داشت طبعا عده اي از ياران پيغمبر اكرم را كه شيفتگان فضيلت و حقيقت بودند بر اين و اميداشت كه علي (ع) را دوست داشته بدورش گرد آيند و از وي پيروي كنند چنانكه عده اي را بر حسد و كينه آنحضرت واميداشت گذشته از همه اينها نام (شيعه علي) و (شيعه اهل بيت) در سخنان پيغمبر اكرم (ص) بسيار ديده مي‌شود.

(2)- سبب جدا شدن اقليت شيعه از اكثريت سني و بروز اختلاف

هواخواخواهان و پيروان علي (ع) نظريه مقام و منزلتي كه آنحضرت پيش پيغمبر اكرم (ص) ؟ بظهور پيسوست نظر آنان را تاييد مي‌كرد.

ولي بر خلاف انتظار آنان درست در حاليكه پيغمبر اكرم رحلت فرمود و هنوز جسد مطهرش دفن نشده بود و اهل بيت و عده اي از صحابه سرگم لوازم سوگواري و تجهيزاتي بودند كه خبر يافتند عده اي ديگر كه بعدا اكثريت را بردند با كمال عجله و بي آنكه با اهل بيت و خويشاوندان پيغمبر اكرم و هوادارانشان مشورت كنند و حتي كمترين اطلاعي بدهند از پيش خود در قيافه خير خواهي براي مسلمانان خليفه معين نموده‌اند و علي و يارانش را در برابر كاري انجام يافته قرار داده‌اند علي (ع) و هواداران او مانند عباس و زبير و سلمان و ابوذر و مقداد و عمار پس از فراغ از دفن پيغمبر اكرم (ص) و اطلاع از جريان امر در مقام انتقاد بر آمده بخلاف انتخابي و كارگردانان آن اعتراض نموده اجتماعاتي نيز كردند ولي پاسخ شنيدند كه صلاح مسلمانان در همين بود.

اين انتقاد و اعتراف بود كه اقليتي را از اكثريت جدا كرد و پيروان علي (ع) ره بهمين نام (شيعه علي) بجامعه شناسانيد و دستگاه خلاف نيز بمقتضاي سياست وقت مراقب بود كه اقليت نامبرده باين نام معروف شوند و جامعه به دو دسته اقليت و اكثريت منقسم نگردد بلكه خلافت را اجماعي مي‌شمردند و معترض را متخلف از بيعت و متخلف از جماعت مسلمانان مي‌ناميدند و گاهي با تعبيرات زشت ديگر ياد مي‌كردند.

البته شيعه همان روزهاي نخستين محكوم سياست وقت شده نتوانست با مجرد اعتراض از پيش ببرد و علي (ع) نيز بمنظور رعايت مصلحت اسلام و مسلمين و نداشتن نيرو كافي دست بيك قيام خونين نزد ولي جمعيت معترضين از جهت عقيده تسليم اكثريت نشدند و جانشيني پيغمبر اكرم (ص) و مرجعيت علمي را حق طلق علي (ع) مي‌دانستند و مراجعه علمي و معنوي را تنها به آن حضرت روا ميديدند و بسوي او دعوت مي‌كردند.چ

(3) دو مسئله جانشيني و مرجعيت علمي

شيعه طبق آنچه از تعاليم اسلامي بدست آورده بود معتقد بود كه آنچه براي جامعه در درجه اول اهميت است روشن شدن تعاليم اسلام و فرهنگ ديني است و در درجه تالي آن, جريان كامل آنها در ميان جامعه مي‌باشد.

و بعبارت ديگر اولا افراد جامعه بجهان و انسان با چشم واقع بيني نگاه كرده وظائف انساني خود را (بطوري كه صلاح واقعي است) بدانند و بجا آورند اگر چه مخالف دلخواهشان باشد.

ثانيا يك حكومت ديني نظم واقعي اسلامي را در جامعه حفظ و اجرا نمايد بطوريكه مردم كسي را حز خدا نپرستند و از آزادي كامل و عدالت فردي و اجتماعي برخوردار شوند. و اين دو مقصود بدست كسي بايد انجام يابد كه عصمت و مصونيت خدائي داشته باشد و گر نه ممكن است كساني مصدر حكم يا مرجع علم قرار گيرند كه در زمينه وظائف محوله خود از انحراف فكر يا خيانت سالم نباشند و تدريجا ولايت عادله آزادي بخش اسلامي بسلطنت استبدادي و ملك كسرائي و قيصري تبديل شود معارف پاك ديني مانند معارف اديان ديگر دستخوش تحريف و تغيير دانشمندان بوالهوس و خودخواه گردد و تنها كسي كه بتصديق پيغمبر اكرم (ص) در اعمال و اقوال خود مصيب و روش او با كتاب خدا و سنت پيغمبر مطابقت كامل داشت همان علي (ع) بود.

و اگر چنانكه اكثريت مي‌گفتند. قريش باخلاف حقه علي مخالف بودند لازم بود مخالفين را بحق وادارند و سركشان را بجاي خود بنشانند چنانكه باجماعتي كه در دادن زكات امتناع داشتند, جنگيدند و از گرفتن زكات صرفنظر نكردند نه اينك از ترس مخالف قريش حق را بكشند.

آري آنچه شيعه را از موافقت با خلاف انتخابي بازداشت ترس از دنباله ناگوار آن يعني فساد روش حكومت اسلامي و انهدام اساس تعليمات عاليه دين بود اتفاقا جريان بعدي حوادث نيز اين عقيده (يا پيش بيني ) را روز بروز روشن تر مي‌ساخت و در نتيجه شيعه نيز در عقيده خود استوار تر مي‌گشت و با اينكه در ظاهر با نفرات ابتدائي انگشت شمار خود بهضم اكثريت رفته بود و در باطن باخذ تعاليم اسلامي از اهل بيت و دعوت بطريقه خود اصرار مي‌ورزيدند در عين حال براي پيشرفت و حفظ قدرت اسلام مخالفت علني نمي كردند و حتي افراد شيعه دوش بدوش اكثريت بجهاد مي‌رفتند و در امور عامه دخالت مي‌كردند و شخص علي در موارد ضروري اكثريت را بنفع اسلام راهنمائي مي‌نمود.

4- روش سياسي خلافت انتخابي و مغايرت آن با نظر شيعه

شيعه معتقد بود كه شريعت آسماني اسلامي كه موارد آن در كتاب خدا و سنت پيغمبر اسلام روشن شده تا روز قيامت باعتبار خود باقي و هرگز قابل تغيير نيست.

و حكومت اسلامي با هيچ عذري نيمي تواند از اجر كامل آن سر پيچي نمايد تنها وظيفه حكومت اسلامي اينست كه با شوري در شعاع شريعت بحسب مصلحت وقت تصميماتي بگيرد ولي از جريان بيعت سياست آميز و همچنين از جريان حديث دوات و قرطاس كه در آخرين روزهاي بيماري پيغمبر اكرم اتفاق افتاد پيدا بود كه گردانندگان و طرفداران خلافت انتخابي معتقدند كه كتاب خدا مانند يك قانون اساسي محفوظ بماند ولي سنت و بيانات پيغمبر اكرم را در اعتبار خود ثابت نمي دانند بكله معتقدند كه حكومت مي‌تواند بسبب اقتضاي مصلحت از اجرا آنها صرفنظر نمايد. و اين نظر با روايتهاي بسياري كه بعدا در حق صحابه نقل شد (صحابه مجتهدند و در اجتهاد و مصلحت بيني خود اگر اصابت كنند ماجور و اگر خطا كنند معذور مي‌باشند) تاييد گرديد و نمونه بارز آن وقتي اتفاق افتاد كه خالدبن وليد يكي از سرداران خليفه شبانه در منزل يكي از معاريف مسلمانان (مالك بن نويره) مهمان شد و مالك را غافل گير نموده كشت و سرش را در اجاق گذاشت و سوزانيد و همان شب بازن مالك همبستر شد و بدنبال اين جنايتهاي شرم آور خليفه بعنوان اينكه حكومت بازن مالك همبستر شد و بدنبال اين جنايتهاي شرم آور خليفه بعنوان اينكه حكومت .وي بچنين سرداري نيازمند است مقررات شريعت را در حق خالد اجرا نكرد وهمچنين خمس را از اهل بيت و خويشان پيغمبر اكرم بريدند و نوشتن احاديث پيغمبر اكرم بكلي قدغن شد و اگر در جائي حديث مكتوب كشف يا از كسي گرفته مي‌شد آنرا ضبط كرده مي‌سوزانيدند و اين قدغن در تمام زمان خلفا راشدين تا زمان خلافت عمر بن عبدالعزيز خليفه اموي (99-102) استمرار داشت و در زمان خلافت خليفه دوم (1325 ق) اين سياست روشن تر شد و مقام خلاف عده اي از مواد شريعت را مانند حج تمتع و نكاح متعه و گفتن حي علي خير العمل در اذان نماز ممنوع ساخت و نقوذ سه طلاق را داير كرد و نظاير آنها در خلافت وي بود كه بيت المال درميان مردم با تفاوت تقسيم شد كه بعدا در ميان مسلمانان اختلاف طبقاتي عجيب و صحنه هاي خونين دهشتناكي بوجود آورد و در زمان وي معاويه درشام با رسوبات سلطنتي كسري و قيصر حكومت مي‌كرد و خليفه او را كسري عرب مي‌ناميد معترض حالش نمي شد.

خليفه دوم بسال 23 هجري قمري بدست غلامي ايراني كشته شد و طبق راي اكثريت شوراي شش نفري كه بدستور خليفه منعقد شد خليفه سوم زمام امور را بدست گرفت وي در عهد خلافت خود خويشاوندان اموي خود را بمردم مسلط ساخته در حجاز و عراق و مصر و ساير بلاد اسلامي زمام امور را بدست ايشان سپرد (4) ايشان بناي بي بندوباري گذاشته آشكارا بستم و بيداد و فسق و فجور و نقض قوانين جاريه اسلامي پرداختند, سيل شكايتها از هر سوي بدارالخلافه سرازير شد ولي خليفه كه تحت تاثير خويشاوندان اموي خود وخاصه مروان بن حكم (5) قرار داشت بشكايتهاي مردم ترتيب اثر نمي داد بلكه گاهي فهم دستور تشديد و تعقيب شاكيان را صادر مي‌كرد تا بلاخره بسال (35) هجري مردم بر وي شوريدند و پس از چند روز محاصره وزدو خورد وي را كشتند- خليفه سوم در عهد خلافت خود حكومت شام را كه در راس آن از خويشاوندهاي اموي او معاويه قرار داشت بيش از بيش تقويت مي‌كرد و در حقيقت سنگيني خلافت در شام متمركز بود و تشكيلات مدينه كه درالخلافه بود جز صورتي در برنداشت خلافت خليفه سوم با شوراي شش نفري كه اعضا و آئين نامه آنرا خليفه دوم تعيين و تنظيم كرده بود و مستقر شد. رويهمرفته سياست سه خليفه كه بيست و پنجسال خلافت كردند در اداره امور اين بود كه قوانين اسلامي بر طبق اجتهاد و مصلحت وقت كه مقام خلافت تشخيص دهد, در جامعه اجرا شود و در معارف اسلامي اين بود كه تنها قرآني بي اينكه تفسير شود يا مورد كنجنكاوري قرار گيرد خوانده شود و بيانات پيغمبر اكرم (ص) (حديث) بي اينكه روي كاغذ بيايد روايت شود و از حدود زبان و گوش تجاوز نكند. كتابت بقرآني كرمي انحصار داشت و در حديث ممنوع بود پس از جنگ يمامه كه در سال 12 هجري قمري خاتمه يافت و گروهي از صحابه كه قاري قرآن بودند در آن جنگ كشته شدند عمربن الخطاب به خليفه اول پيشنهاد مي‌كند. آيات قرآن در يك مصحف جمع آوري شود وي در پيشنهاد خود مي‌گويد اگر جنگي رخ دهد و بقيه حاملان قرآن كشته شوند قرآن از ميان ما خواهد رفت بنابراين لازمست آيات قرآني را در يك مصحف جمع آوري كرده بقيد كتابت در بياوريم . اين تصميم را در قرآن كريم گرفتند با اينكه حديث پيغمبر اكرم (ص) كه تالي قرآن بود نيز با همان خطر تهديد مي‌شد و از مفاسد نقل بمعني و زياده و نقيصه و جعل و فراموشي در امن نبود ولي توجهي به نگهداري حديث نمي شد بلكه كتابت آن ممنوع و هر چه بدست مي‌افتاد سوزانيده مي‌شد تا در اندك زماني كار بجائي كشيد كه در ضروريات اسلام مانند نماز روايات متضاد بوجود آمد و در ساير رشته هاي علوم در اين مدت قدمي برداشته نشد و آنهمه تقديس و تمجيد كه در قرآن و بيانات پيغمبر اكرم نسبت بعلم و تاكيد و ترغيب در توسعه علوم وارد شده بي اثر ماند و اكثريت مردم سرگرم فتوحات پي در پي اسلام ولخوش به غنائم فزون از حد كه از هر سو بجزيزه العرب سرازير مي‌شد بودند و ديگر عنايتي بعلوم خاندان رسالت كه سر سلسله شان علي عليه السلام بود و پيغمبر اكرم (ص) او را آشناترين مردم بعارف اسلام و مقاصد قرآني معرفي كرده بود نشد حتي در قضيه جمع آوري (با اينكه مي‌دانست پس از رحلت پيغمبر اكرم (ص) مدتي در كنج خانه نشسته و مصحف را جمع آوري وي را مداخله ندادند حتي نام او را نيز بزبان نياوردند اينها و نظاير اينها اموري بود كه پيروان علي (علي) را در عقيده خود راسخ تر و نسبت بجريان امور هشيار تر مي‌ساخت و روزبروز بر فعاليت خود مي‌افزودند. علي نيز كه دستش از تربيت عمومي مردم كوتاه بود به تربيت خصوصي افراد مي‌پرداخت.

در اين بيست و پنج سال سه تن از چهار نفر ياران علي (ع) كه در همه احوال در پيروي او ثابت قدم بودند (سلمان فارسي و ابوذر غفاري و مقداد) در گذشتند ولي جمعي از صحابه و گروه انبوهي از تابعين در حجاز و يمن و عراق و غيره آنها در سلك پيروان علي در آمدند و در نتيجه پس از كشته شدن خليفه سوم از هر سوي به آن حضرت روي نموده وبهرنجو بود باوي بيعت كردند و وي را براي خلافت برگزيدند.

5- انتها خلافت باميرالمومنين علي (ع) و روش آن حضرت

خلافت علي (ع) در اواخر سال سي و پنج هجري قمري شروع شد و تقريبا چهار سال و 9 ماه ادامه يافت. علي (ع) در خلافت رويه پيغمبر اكرم (ص) را معمول مي‌داشت و غالب تغييراتي را كه در زمان خلافت پيشينيان پيدا شده بود بحالت اولي برگردانيد و عمال نالايق را كه زمام امور را درست داشتند از كار بر كنار كرد و در حقيقت يك نهضت انقلابي بود و گرفتاريهاي بسياري در برداشت.

علي عليه السلام نخستين روز خلافت در سخنراني كه بمردم نمود چنين گفت " آگاه باشيد گرفتاري كه شما مردم هنگام بعثت پيغمبر خدا داشتيد امروز دوباره بسوي شما برگشته و دامن گيرتان شده است. بايد درست زيرو روي شويد و صاحبان فضيلت كه عقب افتاده‌اند پيش افتند و آنان كه بناروا پيشي مي‌گرفتند كه عقب افتند (حق است و باطل و هر كدام اهلي دارد بايد از حق پيروي كرد) اگر باطل بسيار است چيز تازه اي نيست و اگر حق كم است گاهي كم نيز پيش مي‌افتد و اميد پيشرفت نيز هست. البته كم اتفاق مي‌افتد كه چيز كه پشت بانسان كند دوباره برگشته و روي نمايد"

علي عليه السلام بحكومت انقلابي خود ادامه داد و چنانكه لازم طبيعت هر نهضت انقلابي است عناصر مخالف كه منافع شان بخطر مي‌افتد از هر گوشه و كنار سر بمخالفت بر افراشتند و بنام خونخواهي خليفه سوم جنگهاي داخلي خونيني بر پا كردند كه تقريبا در تمام مدت خلافت علي (ع) ادامه داشت بنظر شيعه مسببين اين جنگهاي داخلي جز منافع شخصي منظوري نداشتند و خون خواهي خليفه سوم دستاويز عوام فريبانه اي پيش نبود و حتي سو تفاهم نيز در كارنبود سبب جنگ اول كه جنگ جمل ناميده مي‌شود غائله اختلاف طبقاني بود كه از زمان خليفه دوم در تقسيم مختلف بيت المال پيدا شده بود علي (ع) پس از آنكه بخلافت شناخته شد مالي در ميان مردم بالسويه قسمت فرمود چنانكه سيرت پيغمبر اكرم نيز همان گونه بود و اين روش زبير و طلحه را سخت بر آشفت و بناي تمرد گذاشته و بنام زيارت كعبه از مدينه بمكه رفتند وام المومنين عائشه را كه در مكه بود و با علي (ع) ميانه خوبي نداشت با خود همراه ساخته بنام خونخواهي خليفه سوم نهضت و جنگ خونين جمل را بر پا كردند.

با اينكه همين طلحه و زبير هنگام محاصره و قتل خليفه سوم در مدينه بودند از وي دفاع نكردند و پس از كشته شدن وي اولين كسي بودند كه از طرف خود و مهاجرين بعلي بيعت كردند و همچنين ام المونين عايشه خود از كساني بود كه مردم را بقتل خليفه سوم تحريص مي‌كرد (5) و براي اولين بار كه قتل خليفه سوم را شنديد بوي دشنام داد و اظهار مسرت نمود. اساسا مسببين اصلي قتل خليفه صحابه بودند كه از مدينه باطراف نامه ها نوشته مردم را برخليفه مي‌شورانيدند.

سبب جنگ دوم كه جنگ صفين ناميده مي‌شود و يكسال و نيم طول كشيد طمعي بود كه معاويه در خلافت داشت و بعنوان خونخواهي خليفه سوم اين جنگ را بر پا كرد و بيشتر از صد هزار خون ناحق ريخت و البته معاويه در اين جنگ حمله مي‌كرد, نه دفاع زيرا خونخواهي هرگز بشكل دفاع صورت نمي گيرد.

عنوان اين جنگ خونخواهي خليفه سوم بود با اينكه خود خليفه سوم در آخرين روزهاي زندگي خود براي دفع آشوب از معاويه استمداد نمود وي با لشگري از شام بسوي مدينه حركت نموده آنقدر عمدا در راه توقف كرد تا خليفه را كشتند انگاه بشام برگشته بخونخواهي خليفه قيام كرد.

و همچنين پس از آنكه علي شهيد شد و معاويه خلافت را قبضه كرد ديگر خون خليفه سوم را فراموش كرده قتله خليفه را تعقيب نكرد.

پس از جنگ صفين جنگ نهروان در گرفت در اين جنگ جمعي از مردم كه در ميانشان صحابي نيز يافت مي‌شد در اثر تحريكات معاويه در جنگ صفين به‌علي شوريدند و در بلاد اسلامي با آشوبگري پرداخته هر جا از طرفداران علي عليه السلام مي‌يافتند مي‌كشتند حتي شكم زنان آبستن را پاره كرده جنين ها را بيرون مي‌آورده سر مي‌بريدند.

علي عليه السلام اين عائله را نيز خوابانيد ولي پس از چندي در مسجد كوفه در سر نماز بدست برخي از اين خوارج شهيد شد.

علي (ع) در خلافت چهار سال و نه ماهه خود اگر چه نتوانست اوضاع در هم ريخته اسلام را كاملا بحال اولي كه داشت برگرداند ولي از سه جهت عمده موفقيت حاصل كرد.

1-       به واسطه سيرت عادله خود قيافه جذاب سيرت پيغمبر اكرم را بمردم خاصه بنسل جديد نشان داد وي در برابر شوكت كسرائي و قيصري معاويه در زي فقرا و ماند يكي از بينواترين مردم زندگي مي‌كرد وي هرگز دوستان و خويشاوندان و خاندان خود را بر ديگران مقدم نداشت و توانگري را بگدائيت و نيرومندي را بناتواني ترجيح نداد.

2-       باآنهمه گرفتاريهاي طاقف فرسا و سرگرم كننده ذخاير گرانبهائي از معارف الهيه و علوم حقه اسلامي را ميان مردم بيادگار گذاشت.

مخالفين علي (ع) مي‌گويند: وي مرد شجاعت بود نه مرد سياست زيرا او ميتوانست در آغاز خلافت خود با عناصر مخالف موقتا از در آشتي و صفا در آمده آنان را با مداهنه راضي و خوشنود نگهدارد و بدين وسيله خلافت خود را تحكيم كند سپس به قلع و قمع شان بپردازد.

ولي اينان اين نكته را ناديده گرفته‌اند كه خلافت علي يك نهضت انقلابي بود و نهضت هاي انقلابي بايد از مداهنه و صورت سازي دور باشد مشابه اين وضع در زمان بعثت پيغمبر اكرم نيز پيش آمد و كفار و مشركين بارها بان حضرت پيشنهاد سازش دادند و اينكه آن حضرت بخدايانشان متعرض نشود ايشان نيز كاري با دعوت وي نداشته باشند ولي پيغمبر اكرم نپذيرفت بااينكه مي‌توانست در آن روزهاي سخت مداهنه و سازش كرده موقع خود را تحكيم نمايد سپس بمخالفت دشمنان قد علم كند, اساسا دعوت اسلامي هرگز اجازه نمي دهد كه در راه زنده كردن حقي حق ديگري كشته شود يا باطلي را با باطل ديگري رفع نمايند و ايات زيادي در قرآن كريم در اين باره موجود است.

گذشته از اينكه مخالفين علي در راه پيروزي و رسيدن بهدف خود از هيچ جرم وجنايت ونقض قوانين صريح اسلام فروگذار نمي كردند و هر لكه را بنام اينكه صحابه هستند و مجتهدند مي‌شستند ولي علي بقوانين اسلام پاي بند بود.

از علي (ع) در فنون متفرقه عقلي و ديني و اجتماعي نزديك به يازده هزار كلمات قصار ضبط شده و معارف اسلام را درسخنرانيهاي خود با بليغ ترين لهجه و روان ترين بيان ايراد نمود وي دستور زبان عربي را وضع كرد و اساس ادبيات عربي را بنياد نهاد وي اول كسي است در اسلام كه در فلسفه الهي غور كرده بسبك استدلال آزاد و برهان منطقي سخن گفت ومسائلي را كه تا آنروز در ميان فلاسفه جهان مورد توجه قرار نگرفته بود طرح كرده و در اين باب بحدي عنايت بخرج مي‌داد كه در بحبوحه جنگها به بحث علمي مي‌پرداخت.

3-       گروه انبوهي از رجال ديني و دانشمندان اسلامي را تربيت كرد كه در ميان ايشان جمعي از رهاد و اهل معرفت مانند اويس قرني و كميل بن زياد و ميثم تمار و رشيد هجري وجود دارند كه در ميان عرفا اسلامي مصادر عرفان شناخته شده‌اند و عده اي مصادر اوليه علم فقه و كلام وتفسير و قرائت وغير آنها مي‌باشند.

 

انتقال خلافت به معاويه و تبديل آن به سلطنت موروثي

پس از شهادت امير المومنين علي (ع) بموجب وصيت آنحضرت و بيعت مردم حضرت حسن بن علي (ع) كه پيش شيعه دوازه امامي امام دوم مي‌باشد متصدي خلافت شد ولي معاويه آرام ننشسته بسوي عراق كه مقر خلافت بود لشكر كشيده با حسن بن علي بجنگ پرداخت.

وي با دسيسه هاي مختلف و دادن پولهاي گزاف تدريجا ياران و سرداران حسن بن علي را فاسد كرده بالاخره حسن بن علي را مجبور نمود كه بعنوان صلح خلافت را بوي واگذار كند و حسن بن علي نيز خلافت را باين شرط كه پس از در گذشت معاويه بوي برگردد و بشيعيان وي تعرض نشود بمعاويه واگذار نمود.

در سال چهل هجري معاويه بر خلافت اسلامي استيلا يافت و بلافاصله بعراق آمده در سخنراني كه كرده بمردم اخطار نموده گفت من با شما سر نماز و روزه نمي جنگيدم بلكه ميخواستم بر شما حكومت كنم و بمقصود خود رسيدم و نيز گفت پيماني كه با حسن بستم لغو و زير پاي من است. معاويه با اين سخن اشاره مي‌كرد كه سياست را از ديانت جدا خواهد كرد و نسبت به مقررات ديني ضمانتي نخواهد داشت و همه نيروي خود را در زنده نگهداشتن حكومت خود بكار خواهد بست و البته روشن است كه چنين حكومتي سلطنت و پادشاهي است نه خلافت و جانشيني پيغمبر خدا. و از اينجا بود كه بعضي از كساني كه بحضور وي باريافتند بعنوان پادشاهي سلامش دادند. و خودش نيز در برخي از مجالس خصوصي از حكومت خود با ملك و پادشاهي تعبير مي‌كرد. اگر چه در ملا عام خود را خليفه معرفي مي‌نمود. و البته پادشاهي كه بر پايه زور استوار باشد وراثت را بدنبال خود دارد و بالاخره نيز به نيت خودجامه عمل پوشانيد و پسر خود يزيد را كه جواني بي بند و بار بود وكمترين شخصيت ديني نداشت ولايت عهد داده بجانشيني خود برگزيد و آن همه حادثه ننگين ببار آورد.

معاويه با بيان گذشته خود اشاره مي‌كرد كه نخواهد گذاشت حسن (غ) پس از وي بخلافت برسد يعني درخصوص خلافت بعد از خود فكري ديگر دارد و آن همان بود كه حسن را باسم شهيد كرد. و راه را براي فرزند خود يزيد هموار ساخت. معاويه با الغا‌ پيمان نامبرده مي‌فهمانيد كه هرگز نخواهد گذاشت شيعيان اهل بيت در محيط امن و اسايش بسر برند و كمافي السابق بفعاليت هاي ديني خود ادامه دهند و همين معني را نيز جامه عمل پوشانيد.

وي اعلام نمود كه هر كس در مناقب اهل بيت حديثي نقل كند هيچگونه مصونيتي در جان و مال و عرض خود نخواهد داشت و دستور داد هر كه در مدح و منقبت ساير صحابه و خلفا حديثي بياورد جايزه كافي بگيرد و در نتيجه اخبار بسياري در مناقب صحابه جعل شد و دستور داد در همه بلاد اسلامي در منابر به علي (ع) ناسزا گفته شود ( و اين دستور تا زمان عمربن عبدالعزيز خليفه اموي اجرا مي‌شد) وي بدستياري عمال و كارگردانان خود كه جمعي از ايشان صحابي بودند خواص شيعه علي را كشت و سر برخي از آنان را به نيزه زده در شهرها گردانيدند و عموم شيعيان را در هر جا بودند بناسزا و بيزاري از علي تكليف مي‌كرد و هر كه خودداري مي‌كرد بقتل مي‌رسيد.

 

سخت ترين روزگار براي شيعه

سخت ترين زمان براي شيعه در تاريخ تشيع همان زمان حكومت بيست ساله معاويه بود كه شيعه هيچگونه مصونيتي نداشت و اغلب شيعيان اشخاص شناخته شده و مارك دار بودند و دو تن از پيشوايان شيعه (امام دوم و امام سوم) كه در زمان معاويه بودندكمترين وسيله اي براي برگرداندن اوضاع ناگوار در اختيار نداشتند حتي امام سوم شيعه كه در ششماه اول سلطنت يزيد قيام كرد با همه ياران و فرزندان خود شهيد شد, در مدت ده سالي كه در خلافت معاويه ميزيست تمكن اين اقدام را نيز نداشت.

اكثريت تسنن اين همه كشتارهاي ناحق و بي بندوباريها را كه بدست صحابه و خاصه معاويه و كارگردانان وي انجام يافته است توجيه مي‌كنند كه آنان صحابه بودند و بمقتضاي احاديثي كه از پيغمبر اكرم رسيده صحابه مجتهدند و معذور و خداوند ازايشان راضي است و هر جرم و جنايتي كه ازايشان سربزند معفواست. ولي شيعه اين عذر را نمي پذيرد زيرا:

اولا معقول نيست يك رهبر اجتماعي مانند پيغبر اكرم براي احيا حق وعدالت و آزادي برپا خواسته و جمعي راهم عقيده خود گرداند كه همه هستي خود را در راه اين منظور مقدس گذاشته آنرا لباس تحقق بخشند و وقتي كه بمنظور خود نايل شد ياران خود رانسبت بمردم و قوانين مقدسه خود آزادي مطلق بخشد و هر گونه حق كشي و تبهكاري و بي بند و باري را از ايشان معفوداند يعني با دست وابزاري كه بنائي را بر پا كرده باهمان دست و ابزار آنرا خراب كند.

و ثانيا اين روايات كه صحابه را تقديس و اعمال ناروا و غير مشروع آنان را تصحيح مي‌كند و ايشان را آمرزيده و مصون معرفي مي‌نمايد از راه خود صحابه بما رسيده و به روايت ايشان نسبت داده شده است و خود صحابه بشهادت تاريخ قطعي با همديگر معامله مصونيت و معذوريت نمي كردند صحابه بودند كه دست به كشتار و سب و لعن و رسوا كردن همديگر گشودند و هرگز كمترين اغماض و مسامحه اي در حق همديگر روا نمي داشتند.

بنابر آنچه گذشت بشهادت عمل خود صحابه اين روايت صحيح نيستند و اگر صحيح باشند مقصود از آنها معناي ديگري است غير از مصونيت و تقديس قانوني صحابه.

واگر فرضا خداي متعال در كلام خود روزي از صحابه در برابر خدمتي كه در اجرا فرمان او كرده‌اند اظهار فرمايد معني آن تقدير از فرمانبرداري گذشته آنان است نه اينكه در آينده مي‌توانند هر گونه نافرماني كه دل شان مي‌خواهد بكنند.

 

استقرار سلطنت بني اميه

سال شصت هجري قمري معاويه در گذشت و پسرش يزيد طبق بيعتي كه پدرش از مردم براي وي گرفته بود زمام حكومت اسلامي را در دست گرفت.

يزيد به شهادت تاريخ هيچگونه شخصيت ديني نداشت. جواني بود حتي در زمان حيات پدر اعتنائي به اصول و قوانين اسلام نمي كرد و جز عياشي و بي بند و باري و شهوت راني سرش نمي شد و در سه سال حكومت خود فجايعي راه انداخت كه در تاريخ ظهور اسلام با آنهمه فتنه ها كه گذشته بود سابقه نداشت.

سال اول, حضرت حسين بين علي را كه سبط پيغمبر اكرم بود با فرزندان و خويشان و يارانش با فجيع ترين وضعي كشت و زنان و كودكان و اهل بيت پيغمبر را بهمراه سرهاي بريده شهدا در شهرها گردانيد و در سال دوم مدينه را قتل عام كرد و خون و مال و عرض مردم را سه روز بلشكريان خود مباح ساخت و سال سوم كعبه مقدسه را خراب كرده و آتش زد و پس از يزيد آل مروان از بني اميه زمام حكومت اسلامي را بتفصيلي كه در تواريخ ضبط شده در دست گرفتند حكومت اين دسته يازده نفري كه نزديك بهفتاد سال ادامه داشت روزگار تيره و شومي براي اسلام و مسلمين بوجود آورد كه در جامعه اسلامي جز يك امپراطوري عربي استبدادي كه نام خلافت اسلامي بر آن گذاشته شده بود حكومت نمي كرد و در دوره حكومت اينان كار بجائي كشيد كه خليفه وقت كه جانشين پيغمبر اكرم و يگانه حامي دين شمرده مي‌شد بي محابا تصميم گرفت بالاي خانه كعبه غرفه اي بسازد تا در موسم حج در آنجا مخصوصا بخوش گذراني بپردازد.

خليفه وقت قرآن كريم را آماج تير قرار داد و در شعري كه خطاب بقرآن انشا كرد گفت: روز قيامت كه پيش خداي خود حضور مي‌يابي بگوي خليفه مرا پاره كرد.

البته شيعه كه اساسا اختلاف نظر اساسي شان با اكثريت تسنن در سر دو مسئله خلافت اسلامي و مرجعيت ديني بود, در اين دوره تاريخ روزگاري تلخ و دشوار مي‌گذرانيدند ولي شيوه بيدادگري و بي بيند و باري حكومتهاي وقت و قيافه مظلوميت و تقوي و طهارت پيشوايان اهل بيت آنان را روز بروز در عقايدشان استوارتر مي‌ساخت و مخصوصا شهادت دلخراش حضورت حسين پيشواي سوم شيعه در توسعه يافتن تشيع و بويژه در مناطق دور از مركز خلافت مانند عراق و يمن وايران كمك بسزائي كرد.

گواه اين سخن اين است كه در زمان امامت پيشواي پنجم شيعه كه هنوز قرن اول هجري تمام نشده و چهل سال از شهادت امام سوم نگذشته بود بمناسبت ؟ اسلامي مانند سيل بدور پيشواي پنجم ريخته باخذ حديث و تعليم معارف ديني پرداختند. هنوز قرن اول هجري تمام نشده بود كه چند نفر از امرا دولت شهر قم را در ايران بنياد نهاده و شيعه نشين كردند. ولي درعين حال شيعه بحسب دستور پيشوايان خود در حال تقيه و بدون تظاهر به مذهب زندگي مي‌كردند. بارها در اثر كثرت فشار سادات علوي بر ضد بيدادگريهاي حكومت قيام كردند ولي شكشت خوردند و بالاخره جان خود را در اين راه گذاشتند و حكومت بي پرواي وقت در پايمال كردن شان فروگذاري نكرد جسد زيد را كه پيشواي شيعه زيديه بود از قبر بيرون آورده بدار آويختند و سه سال بر سر دار بود پس از آن پايين آورده و آتش زدند و خاكسترش را بباد دادند بنحوي كه اكثر شيعه معتقدند امام چهارم و پنجم نيز بدست بني اميه باسم در گذشته‌اند و در گذشته امام دوم و سوم نيز بدست آنان بود.

فجايع اعمال امويان بحدي فاش و بي پرده بود كه اكثريت اهل تسنن با اينكه خلفا را عموما مفترض الطاعه مي‌دانستند ناگزير شده خلفا را بدودسته تقسيم كردند. خلفا راشدين كه چهار خليفه اول پس از رحلت پيغمبر اكرم مي‌باشد (ابوبكر و عمر و عثمان و علي) و خلفا غير راشدين كه از معاويه شروع مي‌شود.

امويين در دوران حكومت خود در اثر بيداد گري و بي بند و باري باندازه اي نفرت عمومي را جلب كرده بودند كه پس از شكست قطعي و كشته شدن آخرين خليفه اموي دو پسروي با جمعي از خانواده خلافت از دارالخلافه گريختند و بهر جا روي آورند پناهشان ندادند بالاخره پس از سرگردانيها بسيار كه در بيابانهاي نوبه و حبشه بجاوه كشيدند و بسياري از ايشان از گرسنگي و تشنگي تلف شدند. بجنوب يمن در آمدند و بدوريوزگي خرج راهي از مردم تحصيل كرده در زي حمالان عازم مكه شدند و آنجا در ميان مردم ناپديد گرديدند.

 

شيعه در قرن دوم هجري

در اواخر ثلث اول قرن دوم هجري بدنبال انقلابات و جنگهاي خونينني كه در اثر بيدادگري و بدرفتاريهاي بني اميه در همه جاي كشورهاي اسلامي ادامه داشت دعوتي نيز بنام اهل بيت پيغمبر اكرم در ناحيه خراسان ايران پيدا شده متصدي دعوت ابومسلم مروزي سردار ايراني بود كه بضرر خلافت اموي قيام كرد و شروع به پيشرفت نمود تا دولت اموي را برانداخت. اين نهضت و انقلاب اگرچه از تبليغات عميق شيعه سرچشمه مي‌گرفت و كم و بيش عنوان خونخواهي شهدا اهل بيت را داشت و حتي از مردم براي يكمرد پسنديده از اهل بيت مي‌گرفتند با اينهمه بدستور مستقيم يا اشاره پيشوايان شيعه نبود. بگواهي اينكه وقتي كه ابومسلم بيعت خلافت را بامام ششم شيعه اماميه در مدينه عرضه داشت وي جدا رد كرد و فرمود "تو از مردان من نيستي و زمان نيز زمان من نيست".

بالاخره بين عباس بنام اهل بيت خلافت را ربودند و در آغاز كار روزي چند بمردم و علويين روي خوش نشان دادند حتي بنام انتقام شهدا علويين, بين اميه را قتل عام كردند و قبور خلفا بين اميه را شكافته هر چه يافتند در بيدادگري و بي بندو باري هيچگونه فروگذاري نكردند.

ابوحنيفه رئيس يكي از چهارمذهب اهل تسنن بزندان منصور رفت و شكنجه ها ديد و ابن حنبل رئيس يكي از چهار مذهب, تازيانه خورد و امام ششم شيعه اماميه پس از آزار و شكنجه بسيار باسم در گذشت و علويين را دسته دسته گردن مي‌زدند يا زنده زنده دفن مي‌كردند يالاي ديوار يا زير ابنيه دولتي مي‌گذاشتند.

هارون خليفه عباسي كه در زمان وي امپراطوري اسلامي باوج قدرت و وسعت خود رسيده بود و گاهي خليفه خورشيد نگاه مي‌كرد و آنرا مخاطب ساخته مي‌گفت بهركجا مي‌خواهي بتاب كه بجائي كه از ملك من بيرون است نخواهي تافت از طرفي لشكريان وي درخاور و باختر جهان پيش مي‌رفتند ولي از طرفي در جسر بغداد كه در چند قدمي قصر خليفه بود بي اطلاع واجازه خليفه مامور گذاشته از عابرين حق عبور مي‌گرفتند حتي روزي خود خليفه كه مي‌خواست از جسر عبور كند جلوش را گرفته حق العبور مطالبه كردند.

يك مغني باخواندن دو بيت شهوت انگيز امين خليفه عباسي را سر شهوت آورد امين سه ميليون در هم نقره بوي بخشيد معني از شادي خود را بقدم خليفه انداخته گفت: يا امير المومنين اينهمه پول را بمن ميبخشي؟ خليفه در پاسخ گفت اهميتي ندارد ما اين پول را از يك ناحيه ناشناخته كشور مي‌گيريم.

ثروت سرسام آوري كه همه ساله از اقطار كشورهاي اسلامي بعنوان بيت المال مسلمين بدارالخلافه سرازير ميشد بمصرف هوسراني و حق كشي خليفه وقت مي‌رسيد. شماره كنيزان پريوش و دختران و پسران زيبا در دربار خلفا عباسي بهزاران مي‌رسيد.

وضع شيعه از انقراض دولت اموي ورودي كار آمدن بني عباس كوچكترين تغييري پيدا نكرد جز اينكه دشمنان بيدادگري وي تغيير اسم دادند.

 

شيعه در قرن سوم هجري

با شروع قرن سوم شيعه نفس تازه اي كشيد و سبب آن اولاد اين بود كه كتب فلسفي و علمي بسياري از زبان يوناني و سرياني و غير آنها بزبان عربي ترجمه شد و مردم بتعليم علوم عقلي و استدلالي هجوم آوردند علاوه بر آن مامون خليفه عباسي (195-218) معتزلي مذهب باستدلال عقلي در مذهب علاقمند بود و در نتيجه بتكلم استدلالي در اديان و مذاهب رواج تام و آزادي كامل داده بود و علما و متكلمين شيعه از اين آزادي استفاده كرده در فعاليت علمي و در تبليغ مذهب اهل بيت فروگذاري نمي كردند.

و ثانيا مامون عباسي باقتضاي سياست خود بامام هشتم شيعه اماميه ولايت عهد داده بود و در اثر آن علويين و دوستان اهل بيت تااندازه اي از تعرض اوليا دولت مصون بوده و كم و بيش از آزادي بهره مند بودند ولي بازديري نگذشت كه دم برنده شمشير بسوي شيعه برگشت و شيوه فراموش شده گذشتتگان بسراغ شان آمد خاصه در زمان متوكل عباسي 232-247 هجري كه مخصوص باعلي و شيعيان وي دشمني خاصي داشت و هم بامروي بود كه مزار امام سوم شيعه اماميه را در كربلا با خاك يكسان كردند.

 

شيعه در قرن چهارم هجري

در قرن چهارم هجري عواملي بوجود آمد كه براي وسعت يافتن تشيع و نيرومند شدن كمك بسزائي مي‌كرد از آن جمله سستي اركان خلافت بني عباس و ظهور پادشاهان آل‌بويه‌بود.

پادشاهان آل بويه كه شيعه بودند كمال نفوذ را در مركز خلافت كه بغداد بود و همچنين در خود خليفه داشتند و اين قدرت قابل توجه به شيعه اجازه مي‌داد كه در برابر مدعيان مذهبي خود كه پيوسته با تكا قدرت خلافت آنان را خورد مي‌كردند, قد علم كرده آزادانه به تبليغ مذهب بپردازند.

چنانكه مورخين گفته‌اند در اين قرن همه جزيره العرب يا قسمت معظم آن باستثناي شهرهاي بزرگ شيعه بودند و با اين وصف برخي از شهرها نيز مانند هجر و عمان و صعده در عين حال شيعه بودند. در شهر بصره كه پيوسته مركز تسنن بود و با شهر كوفه كه مركز تشيع شمرده مي‌شد رقابت مذهبي داشت, عده اي قابل توجه شيعه بودند و همچنين در طرابلس و نابلس و طبريه و حلب و هرات شيعه بسيار بود و اهواز و سواحل خليج فارس از ايران مذهب شيعه داشت.

در آغاز اين قرن بود كه ناصر اطروش پس از سالها تبليغ كه در شمال ايران بعمل آورد بناحيه طبرستان استيلا يافت و سلطنت تاسيس كرد كه تا چند پشت ادامه داشت و پيش از اطروش نيز حسن بن زيد علوي سالها در طبرستان سلطنت كرده بود. در اين قرن فاطميين كه اسماعيلي بودند بمصر دست يافتند و سلطنت دامنه داري تشكيل دادند.

بسيار اتفاق مي‌افتاد كه در شهرهاي بزرگ مانند بغذاد و بصره و نيشابور كشمكش و زد و خورد و مهاجمه هائي ميان شيعه و سني در مي‌گرفت و در برخي از آنها شيعه غلبه مي‌كرد و از پيش مي‌برد.

 

شيعه در قرن پنجم تا نهم هجري

از قرن پنجم تا اواخر نهم شيعه بهمان افزايش كه در قرن چهارم داشت ادامه مي‌داد و پادشاهاني نيز كه مذهب شيعه داشتند بوجود آمده از تشيع ترويج مي‌نمودند.

در اواخر قرن پنجم هجري دعوت اسماعيليه در قلاع الموت ريشه انداخت و اسماعيليه نزديك بيك قرن و نيم در وسط ايران در حال استقلال كامل مي‌زيستند و سادات مرعشي در مازندران سالهاي متمادي سلطنت كردند.

شاه خدابنده از پادشاهان مغول مذهب شيعه را اختيار كرد و اعقاب او از پادشاهان مغول ساليان دراز در ايران سلطنت كردند و از تشيع ترويج مي‌كردند و همچنين سلاطين آق قويونلو و قويو كه در تبريز حكومت مي‌كردند.

و دامنه حكمراني شان تا فارس و كرمان كشيده مي‌شد و همچنين حكومت فاطميين نيز ساليان دراز در مصر بر پا بود.

البته قدرت مذهبي جماعت با پادشاهان وقت تفاوت مي‌كرد چنانكه پس از برچيده شدن بساط فاطميين روي كار آمدن سلاطين آل ايوب صفحه برگشت و شيعه مصر و شامات؛ آزادي مذهبي را بكلي از دست دادند و جمع كثيري از شيعه از دم شمشير گذشتند.

و از آنجمله شهيد اول محمد بن محمد مكي، يكي از نوابغ فقه شيعه سال 786 هجري در دمشق بجرم تشيع كشته شد و همچنين شيخ اشراق شهاب الدين سهروردي در حلب بجرم فلسفه بقتل رسيد.

رويهم رفته در اين پنج قرن شيعه از جهت جمعيت در افزايش و از جهت قدرت و آزادي مذهبي موافقت و مخالفت سلاطين وقت بوده‌اند و هرگز در  اين مدت مذهب تشيع در يكي از كشورهاي اسلامي؛ مذهب رسمي اعلام نشده بود.

 

شيعه در قرن 10-11 هجري

سال 906 هجري جوان سيزده ساله اي از خانواده شيخ صفي اردبيلي متوفاي (735) هجري كه از مشايخ طريقت در شيعه بود با سيصد نفر درويش از مريدان پدارانش بمنظور ايجاد يك كشور مستقل و مقتدر شيعه از اردبيل قيام كرده شروع به كشور گشائي و برانداختن آئين ملوك الطوايفي ايران نمود و پس از جنگهاي خونين كه با پادشاهان محلي و مخصوصا با پادشاهان آل عثمان كه زمام امپراطوري عثماني را در دست داشتند، موفق شد كه ايران قطعه قطعه را بشكل يك كشور درآورده و مذهب شيعه را  در قلمرو و حكومت خود رسميت دهد.

پس از در گذشت شاه اسمعيل صفوي پادشاهان ديگري از سلسله صفوي تا اواسط قرن دوازدهم هجري سلطنت كردند و يكي پس از ديگري رسميت مذهب شيعه اماميه را تائيد و تثبيت نمودند حتي در زماني كه در اوج قدرت بودند (زمان شاه عباس كبير) توانستند وسعت ارضي كشور و آمار جمعيت را به پيش از دو برابر ايران كنوني (سال هزار و سيصد و هشتاد و چهار هجري قمري) برسانند گروه شيعه در اين دو قرن و نيم تقريبا در ساير نقاط كشورهاي اسلامي بهمان حال سابق با افزايش طبيعي خود باقي بوده است.

شيعه در قرن 12-14 هجري

در سه قرن اخير پيشرفت مذهبي شيعه بهمان شكل طبيعي سابقش بوده است و فعلا كه اواخر قرن چهاردهم هجري است تشيع در ايران مذهب رسمي عمومي شناخته مي‌شود و همچنين در يمن و در عراق اكثريت جمعيت را شيعه تشكيل مي‌دهد و در همه ممالك مسلمان نشين جهان كم و بيش شيعه وجود دارد و رويهمرفته در كشورهاي مختلف جهان نزديك بصد ميليون شيعه زندگي مي‌كند.

 

انشعابات شيعه

1-       اصل انشعاب و انقراض برخي از شيعه.

2-       زيديه

3-       اسماعيليه و انشعابات شان

4-       نزاريه و مستعليه و دروزيه و مقنعه

5-       شيعه دوازده امامي و فرقشان بازيديه و اسماعيليه

6-       اشاره به تاريخچه شيعه دوازده امامي .

1- اصل انشعاب

هر مذهبي يك رشته مسائلي (كم يا زياد) دارد كه اصول اوليه آن مذهب را تشكيل مي‌دهند مسائلي ديگر كه در درجه دوم واقعند و اختلاف اهل مذهب در چگونگي مسائل اصلي و نوع آنها را حفظ اصل مشترك انشعابات ناميده مي‌شود

انشعاب در همه مذاهب و خاصه در چهار دين آسماني، كليمي و مسيحي و مجوسي و اسلام و حتي در شعب آن ها نيز وجود دارد.

مذهب شيعه در زمان سه پيشواي اول از پيشوايان اهل بيت (حضرت امير المومنين علي و حسن بن علي و حسين بن علي عليهم السلام) هيچگونه انشعابي نپذيرفت ولي و پس از شهادت امام سوم اكثريت شيع بامامت حضرت علي بن حسين سجاد قائل شدند و اقليتي معروف به كيسانيه پسر سوم علي ع محمد بن حنفيه را امام دانستند و معتقد شدند كه محمد بن حنيفه پيشواي چهارم وهمان مهدي موعود است كه در كوه رضوي غايب شده وروزي ظاهر خواهد شد.

پس از رحلت امام سجاد (ع) اكثريت شيعه بامامت فرزندش امام محمد باقر ع معتقد شدند و اقليتي به زيد شهيد كه پسر ديگر امام سجاد بود گرويدند و به زيديه موسوم شدند.

پس از رحلت امام محمد باقر شيعيان وي بفرزندش امام جعفر صادق (ع) ايمان آوردند و پس از درگذشت آن حضرت، اكثريت فرزندش امام موسي كاظم (ع) را امام هفتم دانستند و جمعي اسماعيل پسر بزرگ امام ششم را كه در حال حيات پدر بزرگوار خود در گذشته بود امام گرفتند و از اكثريت شيعه جدا شده بنام اسماعيليه معروف شدند و بعضي پسر ديگر آن حضرت عبدالله افطح و بعضي فرزند ديگرش محمد را پيشوا گرفتند و بعضي در خود آن حضرت توقف كرده آخرين امامش پنداشتند.

پس از شهادت امام موسي كاظم (ع) اكثريت شيعه فرزندش امام رضا (ع) را امام هشتم دانستند و برخي در امام هفتم توقف كردند كه به واقفيه معروفند.

ديگر پس از امام هشتم تا امام دوازدهم كه پيش اكثريت شيعه مهدي موعود است انشعاب قابل توجهي بوجود نيامد و اگر وقايعي نيز در شكل انشعاب پيش آمده چند روز بيش نپائيده و خود بخود منحل شده است مانند اينكه جعفر فرزند امام دهم پس از رحلت برادر خود (امام يازدهم) دعوي امامت كرد و گروهي بوي گرويدند ولي پس از روزي چند متفرق شدند و جعفر نيز دعوي خود را تعقيب نكرد و همچنين اختلافات ديگري در ميان رجال شيعه در مسائل علمي كلامي و فقهي وجود دارد كه آن ها را انشعاب مذهبي نبايد شمرد.

فرقه هاي نامبرده كه منشعب شده و در برابر اكثريت شيعه قرار گرفته‌اند در اندك زماني منقرض شدند جز دو فرقه زيديده و اسماعيليه كه پايدار مانده اند.

و هم اكنون گروهي از ايشان در مناطق مختلف زمين مانند يمن و هند و لبنان و جاهاي ديگر زندگي مي‌كنند. از اين روي تنها بذكراين دو طائفه با اكثريت شيعه كه دوازده امامي مي‌باشند اكتفا مي‌شود.

 

2- شيعه زيديه

زيديده پيروان زيد شهيد فرزند امام سجاد مي‌باشند.زيد سال (121) هجري بر خليفه اموي هشام ابن عبدالملك قيام كرد و گروهي باوي بيعت كردند و در جنگي كه در شهر كوفه ميان او و كسان خليفه در گرفت كشته شد.

وي پيش پيروان خود امام پنجم از امامان اهل بيت شمرده مي‌شود و پس از وي فرزندش يحيي بن زيد كه بر خليفه اموي وليدبن يزيد قيام كرده و كشته شد، بجاي وي نشست و پس از وي محمد بن عبدالله و ابراهيم بن عبدالله كه بر خليفه عباسي منصور دوانقي شوريده و كشته گرديدند، براي امامت برگزيده شدند.

پس از آن تا زماني زيديده غير منظم بود تا ناصر اطروش كه از عقاب برادر زيد بود در خراسان طهور كرد و در اثر تعقيب حكومت محل از آنجا فرار كرده بسوي مازندران كه هنوز اهالي آن اسلام نپذيرفته بودند رفت و پس از سيزده سال دعوت جمع كثيري را مسلمان كرده بمذهب زيديه درآورده سپس بدستياري آنان ناحيه طبرستان را مسخر ساخته و بامامت پرداخت و پس از وي اعقاب او تا مدتي در آن سامان امامت كردند.

بعقيده زيديه در ابتدا حال، مانند خود زيد دو خليفه اول را (ابوبكر وعمر) جزو ائمه مي‌شمردند ولي پس از چندي جمعي از ايشان نام دو خليفه را از فهرست ائمه برداشتند و از علي عليه السلام شروع كردند.

بنا بر آنچه گفته‌اند زيديه در اصول اسلام مذاق معتزله و در فروغ، فقه ابي خنيفه رئيس يكي از چهار مذهب اهل سنت را دارند. اختلافات مختصري نيز در پاره اي از مسائل در ميانشان هست.


3-شيعه اسماعيليه و انشعاباتشان

باطنيه: امام ششم شيعه فرزند پسري داشت بنام اسماعيل كه بزرگترين فرزندانش بود و در زمان حيات پدر وفات نمود و آن حضرت بمرگ اسماعيل استشهاد كرد حتي حاكم مدينه را نيز شاهد گرفتن در اين باره جمعي معتقد بودند كه اسماعيل نمرده بلكه غيبت اختيار كرده است و دو باره ظهور مي‌كند و همان مهدي موعود است و استشهاد امام ششم بمرگ او يك نوع تعمد بوده كه از ترس منصور خليفه عباسي بعمل آورده است و جمعي معتقد شدند كه امامت حق اسماعيل بود و با مرگ او به پسرش محمد منتقل شد و جمعي معتقد شدند اسماعيل با اينكه در حال حيات پدر در گذشته امام مي‌باشد و امامت پس از اسماعيل در محمد بن اسماعيل و اعقاب او است.

دو فرقه اولي پس از اندك زماني منقرض شدند ولي فرقه سوم تا كنون باقي هستند و انشعاباتي نيز پيدا كرده اند.

اسماعيليه بطور كلي فلسفه اي دارند شبيه بفلسفه ستاره پرستان كه با عرفان هندي آميخته مي‌باشد و در معارف و احكام اسلام براي هر ظاهري باطني و براي هر تنزيلي تاويلي قائلند اسماعيليه معتقدند كه زمين هرگز خالي از حجت نمي شود و حجت خدا بر دو گون است ناطق و صامت، ناطق پيغمبر و صامت ولي و امام است كه وصي پيغمبر مي‌باشد و در هر حال حجت مظهر تام ربوبيت است.

اساس حجت پيوسته روي عدد هفت ميچرخد بااين ترتيب كه يك نبي مبعوث مي‌شود كه داراي نبوت (شريعت) و ولايت است و پس از وي هفت وصي داراي وصايت بوده و همگي داراي يك مقام مي‌باشند جز اينكه وصي هفتمين داراي نبوت نيز هست و سه مقام دارد. نبوت و وصايت و ولايت باز پس از وي هفت وصي كه هفتمين داراي سه مقام مي‌باشد و بهمين ترتيب.

مي گويند: آدم عليه السلام مبعوث شد با نبوت و ولايت، و هفت وصي داشت كه هفتمين آنان نوح و. داراي نبوت و وصايت و ولايت بود و ابراهيم (ع) وصي هفتمين نوح و موسي وصي هفتمين عيسي و محمد بن اسماعيل وصي هفتمين محمد (ص) باين ترتيب محمد (ص) و علي و حسين و علي بن حسين سجاد و محمد باقر و جعفر صادق و اسماعيل و محمد بن اسماعيل (امام دوم حضرت حسن بن علي را امام نمي دانند) و پس از محمد بن اسماعيل هفت نفر از اعقاب محمد بن اسماعيل كه نام ايشان پوشيده و مستور است و پس از آن هفت نفر اولي از ملوك فاطميين مصر كه اولشان عبيدالله مهدي بيناي گذار سلطنت فاطمين مصر مي‌باشد.

اسماعيليه معتقدند كه علاوه بر حجت خدا، پيوسته در روي زمين دوازده نفر نقيب كه حواريين و خواص حجت‌اند و جود دارد ولي بعضي از شعب (دروزيه باطنيه شش نفر از انقباء را از ائمه مي‌گريدند و شش نفر از ديگران.

در سال 278 هجري( چند سال قبل از ظهور عبيدالله مهدي در آفريقا) شخصي خوزستاني ناشناسي كه هرگز نام و نشان خود را اظهار نمي كرد در حوالي كوفه پيدا شد شخص نامبرده روزها را روزه مي‌گرفت و شبها را بعبادت مي‌گذرانيد و از دسترنج خود ارتزاق مي‌كرد و مردم را بمذهب اسماعيليه دعوت نمود.

بدينوسيله مردم انبوهي را بخود گروانيد و دوازده نفر بنام نقباء از ميان پيروان خود انتخاب كرد و خود عزيمت شام كرده از كوفه بيرون رفت و ديگر از او خبري نشد.

پس از مردناشناس، احمد معروف بقرمط در عراق بجاي وي نشست و تعليمات باطنيه را منتشر ساخت و چنانكه مورخين مي‌گويند او نماز تازه اي را به جاي نمازهاي پنچگانه اسلام گذاشت و غسل جنابت را لغو و خمر را اباحه كرد و مقارن اين احوال سران ديگري از باطنيه بدعوت قيام كرده گروهي از مردم را بدور خود گرد آورد.

اينان براي جان و مال كساني كه از باطنيه كنار بودند هيچگونه احترامي قائل نبودند و از اين روي در شهرهائي از عراق و بحرين و يمن و شامات نهضت راه انداخته خون مردم را مي‌ريختند و مال شان را بيغما مي‌برند و بارها راه قافله حج را زده ده ها هزار نفر حجاج را كشتند وزادو راحله شان را بيغما بردند. ابوطاهر قومطي يكي از سران باطنيه كه در سال 311 بصره را مسخر ساخته و از كشتارو تا راج اموال مردم گذاري نكرد و در سال 317 با گروه انبوهي از باطنيه در موسم حج عازم مكه گرديد و پس از درهم شكستن مقاومت مختصر دولتيان, وارد شهر مكه شد و مردم شهر و حجاج تازه وارد را قتل عام نمود و حتي در مسجد الحرام و  داخل كعبه جوي خون روان ساخت پيراهن كعبه را در ميان ياران خود قسمت نمود و در كعبه را كند و حجراسودرا از جاي خود در آورده بيمن برد كه مدت بيست و دو سال پيش قرامطه بود.

در اثر اين اعمال بود كه عامه مسلمين از باطنيه برائت كرده أنان را خارج از أئين اسلام شمردند و حتي عبيد الله مهدي پادشاه فاطمي كه أن روزها در افريقا طلوع كرده خود را مهدي موعود و امام اسماعيليه معرفي مي‌كرد, از قرامطه بيزاري جست.

طبق اظهار مورخين, مشخص مذهبي باطنيه اين استكه احكام و مقررات ظاهري اسلام و را بمقامات باطني عرفاني تاويل مي‌كنند و ظاهر شريعت را مخصوص كساني مي‌دانند كه كم خرد و از كمال معنوي بي بهرهي بوده‌اند با اين وصف گاهي برخي از مقررات از مقام امامت شان صادر مي‌شود.

 

4- نزاريه و مستعليه و دروزيه و مقنعه

عبيد الله مهدي كه سال 296 هجري قمري در افريقا طلوع كرد بطريق اسماعيليه بامات خود دعوت كرد و سلطنت فاطمي را تاسيس نمود پس از وي اعقابش مصر را دارالخلافه قرار داده تا هفت پشت بدون انشعاب سلطنت و امامت اسماعيليه را داشتند پس از هفتمين كه مستنصر بالله سعدبن علي بود دو فرزندي نزارو مستعلي سر خلافت  و امامت منازعه كردند و پس ازكشمكش بسيار و جنگهاي خونين مستعلي غالب شد و برادر خود نزار را دستگير نموده زنداني ساخت تامرد.

در اثر اين كشمكش پيروان فاطمين دو دسته شدند "نزاريه و مستعليه" نزاريه گروندگان حسن صباح مي‌باشند كه از مقربان مستنصر بود و پس از مستنصر, براي طرفداري كه از نزار مي‌نمودند, بحكم مستعلي از مصر اخراج شد وي بايران آمده پس از چندي از قلعه الموت از توابع قزوين سردر أورد قلعه الموت و چند قلعه ديگر مجاور را تسخير كرد و بسلطنت پرداخت در أغاز كار بنزار دعوت كرد و پس از مرگ حسن سال 518 هجري قمري "بزرگ اميد رود باري" و پس از وي فرندش "كيا محمد" بشيوه و أئين حسن صباح سلطنت كردند و پس وي فرزندش "حسن علي ذكره السلام" پادشاه چهارم الموتي روش  حسن صباح را كه نزاري بود برگردانيده به باطنيه پيوست.

تا هلاكوخان مغول بايران حمله كرد, وي قلاع اسماعيليه را فتح نمود و همه اسماعيليان را از دم شمشير گذرانيد بناي قلعه ها را نيز با خاك يكسان ساخت و پس از أن در سال 1255 هجري أقا خان محلاتي كه از نزاريه بود در ايران بمحمد شاه قاجار ياغي شد و در قيامي كه در ناحيه كرمان نمود شكست خورده به بمبئي فرار كرد و دعوت باطني نزاري را با مامت خود متنشر ساخت و دعوتشان تاكنون باقي است و نزاريه فعلا أقا خانيه ناميده مي‌شوند.

مستعليه- پيروان مستعلي فاطمي بودند كه امامت شان در خلفا فاطمين مصر باقي ماند تا در سال 557 هجري قمري منقرض شدند و پس از چندي فرقه "بهره" در هند بهمان مذهب ظهور كردند و تا كنون نيز مي‌باشند.

دروزيه- طائفه دروزيه كه در جبال دروز شامات ساكنند در أغاز كار پيروان خلفا فاطميين مصر بودند تا در ايام خليفه ششم فاطمي بدعوت نشتگين دروزي بباطنيه ملحق شدند دروزيه در "الحاكم بالله" كه باعتقاد ديگران كشته شده متوقف گشته مي‌گويند وي غيبت كرد و به أسمان بالا رفته و دوباره بميان مردم خواهد برگشت.

مقنعه- در أغاز پيروان عطا مروي معروف به مقنع بودند كه طبق اظهار مورخين از اتباع ابومسلم خراساني بوده است و پس از ابومسلم مدعي شد كه روح ابومسلم در وي حلول نموده است و پس از ابومسلم مدعي شد كه روح ابومسلم در وي حلول نموده است و پس از چندي دعوي پيغمبري و سپس دعوي خدائي كرد و سرانجام در سال 162 در قلعه كيش از بلاد ماورا النهر بمحاصره افتاد و چون بدستگيري و كشته شدن خود يقين نمود أتش روشن كرده با چند تن از پيروان خود داخل أتش شده و سوخت پيروان عطا مقنع پس از چندي مذهب اسماعيليه را اختيار كرده و بفرقه باطنيه ملحق شدند.

 

شيعه دوازده امامي و فرق ايشان بازيديه و اسماعيليه

اكثريت شيعه كه اقليت هاي نامبرده از أن منشعت و جدا شده‌اند شيعه اماميه و دوازده امامي ناميده مي‌شوند و چنانكه گفتيم در أغاز پيدايش بعنوان انتقاد و اعتراض در دو مسئله اساسي از مسائل اسلامي پيدا شده اند.بي أنكه در أئيني كه طبق تعليم پيغمبر اكرم (ص) در ميان مسليمن معاصر أنحضرت بود سخني داشته باشند و أن دو مسئله "حكومت اسلامي و مرجعيت علمي" بود كه شيعه أن را حق اختصاصي اهل بيت مي‌دانسته.

شيعه مي‌گفتند: خلافت اسلامي كه البته ولايت باطني و پيشوائي معنوي لازم لاينفك أن است از أن علي و اولاد علي عليه السلام است كه بموجب تصريح خود پيغمبر اكرم (ص) و ساير ائمه اهل بيت, دوازده تن مي‌باشند و در عين حال كه بحيات معنوي كامل نيز مشتملند داراي اصالت و اعتبارند و تا قيامت فسخ بردار نيستند و اين احكام و قوانين را از راه اهل بيت بايد به دست أورد و بس و از اينجا روشن مي‌شود كه :

فرق كلي ميان شيعه دوازده امامي و شيعه زيدي اين است كه شيعه زيدي غالب امامت را مختص باهل بيت نمي داند و عدد ائمه را بدوازده منحصر نمي بيند و از فقه اهل بيت پيروي نمي كند بر خلاف شيعه دوازده امامي. و فرق كلي ميان شيعه دوازده امامي و شيعه اسماعيلي نيز اين است كه اسمعيليه معتقدند كه امامت بدور "هفت " گردش مي‌كند و نبوت در حضرت محمد (ص) ختم نشده است. و تغيير و تبديل در احكام شريعت بلكه ارتفاع اصل تكليف خاصه بقول باطنيه مانع ندارد بر خلاف شيعه دوازده امامي كه حضرت محمد (ص) را خاتم الانبيا مي‌دانند و براي وي دوازده وصي و جانشين قائلند و ظاهر شريعت را معتبر غير قابل نسخ مي‌بيند و براي قرأن كريم هم ظاهر و هم باطن اثبات مي‌كنند.

 

خاتمه فصل

دو طائفه شيخيه و كريمخانيه كه در دو قرن اخير در ميان شيعه دوازده امامي پيدا شده‌اند نظر باينكه اختلافشان با ديگران در توجيه پاره اي از مسائل نظري است نه در اثبات و نفي اصل مسائل, جدائي ايشان را انشعاب نشمرديم.

و همچنين فرقه "علي اللهي" از شيعه 12 امامي كه غلاه نيز ناميده مي‌شوند و مانند باطنيه شيعه اسماعيلي تنها بباطن قائلند از اين روي كه هيچگونه منطق منظمي ندارند بحساب نياوريم.

خلاصه تاريخچه شيعه دوازده امامي

چنانكه در فصول گذشته روشن شد اكثريت شيعه همان شيعه دوازده امامي بودند و همان عده از دوستان و هواداران علي عليه السلام بودند كه پس از رحلت پيغمبر اكرم (ص) براي احيا حقوق اهل بيت, در خصوص خلافت و مرجعيت علمي بانتقاد و اعتراض پرداختند و از اكثريت مردم جدا شدند.

شيعه درزمان خلفا راشدين (11-35 هقمري) پيوسته زير فشار قرار داشتند و پس از أن در مدت خلافت بني اميه (40-132) هر گونه امن و مصونيت از جان و مال شان برداشته شده بود ولي هر چه فشار ستم و بيداگري بر ايشان بيشتر مي‌شد, در عقيده بيشتر بهره مي‌بردند و از أن پس در اواسط قرن دوم كه خلفا عباسي زمام حكومت اسلامي را بدست گرفتند, شيعه از فتوري كه در اين ميان پيدا شد نفسي تازه كرد ولي با مهلت كمي باز عرصه بر ايشان تنگ شد تا اواخر قرن سوم هجري روز بروز تنگ تر مي‌شد.

در اوايل قرن چهارم كه سلاطين با نفوذ أل بويه كه شيعه بودند روي كار أمدند شيعه قدرتي كسب كرد و تا حدود زيادي أزادي عمل يافت و به مبارزه علني پرداخت و تا أخر قرن پنجم جريان كار بهمين ترتيب بود و اوايل قرن ششم كه حمله مغول أغاز شد در اثر گرفتاريهاي عمومي و هم در اثر ادامه يافتن جنگهاي صليبي حكومتهاي اسلامي چندان فشار بعالم تشيع وارد نمي ساختند. و مخصوصا شيعه شدن جمعي از سلاطين مغول در ايران, و حكومت سلاطين مرعشي از مازنداران در قدرت و وسعت جمعيت شيعه كمك بسزائي نمود و در هر گوشه از ممالك اسلامي و خاصه در ايران تراكم ميليون ها نفر شيعه را محسوس ساخت و اين وضع تا اواخر قرن نهم هجري ادامه داشت و از حدود افتتاح قرن دهم هجري در اثر ظهور سلطنت صفويه در ايران پهناور أن روز, مذهب شيعه رسميت يافت و تا كنون كه اواخر قرن 14 هجري مي‌باشد بر سميت خود باقي است و بعلاوه در همه نقاط جهان ده ها ميليون شيعه زندگي مي‌كنند


"بسمه الله الرحمن الرحيم"

 

عنوان تحقيق

شيعه

 

نام دبير

آقاي تركمني

 

تهيه كننده

محمد يزدي كلاس 4/1

 

 

سال تحصيلي 84-83


فهرست مطلب

شيعه. 1

انتقال خلافت به معاويه و تبديل آن به سلطنت موروثي.. 14

سخت ترين روزگار براي شيعه. 16

استقرار سلطنت بني اميه. 18

شيعه در قرن دوم هجري.. 21

شيعه در قرن سوم هجري.. 23

شيعه در قرن چهارم هجري.. 23

شيعه در قرن پنجم تا نهم هجري.. 25

شيعه در قرن 10-11 هجري.. 26

شيعه در قرن 12-14 هجري.. 27

انشعابات شيعه. 27

1- اصل انشعاب.. 27

2- شيعه زيديه. 29

3-شيعه اسماعيليه و انشعاباتشان. 31

4- نزاريه و مستعليه و دروزيه و مقنعه. 34

شيعه دوازده امامي و فرق ايشان بازيديه و اسماعيليه. 36

خاتمه فصل. 37

خلاصه تاريخچه شيعه دوازده امامي.. 38

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 04 اسفند 1393 ساعت: 10:54 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

ليست صفحات

تعداد صفحات : 158

شبکه اجتماعی ما

   
     

موضوعات

پيوندهاي روزانه

تبلیغات در سایت

پیج اینستاگرام ما را دنبال کنید :

فرم های  ارزشیابی معلمان ۱۴۰۲

با اطمینان خرید کنید

پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست.

 سامانه خرید و امن این سایت از همه  لحاظ مطمئن می باشد . یکی از مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه   09159886819  در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما  فرستاده می شود .

درباره ما

آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس