سایت علمی و پژوهشی آسمان - مطالب ارسال شده توسط nevisandeh

راهنمای سایت

سایت اقدام پژوهی -  گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان

1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819  -  صارمی

2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2  و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی  (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .

3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل http://up.asemankafinet.ir/view/2488784/email.png  را بنویسید.

http://up.asemankafinet.ir/view/2518890/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86.jpghttp://up.asemankafinet.ir/view/2518891/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%20%D8%A8%D9%87%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA.jpg

لیست گزارش تخصصی   لیست اقدام پژوهی     لیست کلیه طرح درس ها

پشتیبانی سایت

در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا  پیام بدهید
آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet

تحقیق درباره پیامبر و حاکمیت سیاسی

بازديد: 141

 

مقدمه

با مطالعه‏اى اجمالى در سيره زندگانى پيامبر اكرم(ص) جاى ترديد باقى نمى‏ماند كه آن حضرت، پس از هجرت به مدينه، هم‏چون يك رهبر و حاكم در ميان مردم عمل مى‏كرد و آنان نيز تبعيت از او را بر خويش واجب مى‏دانستند و متخلفان نيز مجازات مى‏شدند، ايشان كارهايى انجام مى‏داد كه وظيفه يك حاكم و حكومت است: با دشمنان جهاد مى‏كرد، غنايم جنگى را در جاى خود مصرف مى‏كرد، زكات را پس از جمع‏آورى، به مستحقان مى‏رساند و... حاكميت آن حضرت، با نظام قبيله‏اى مرسوم در شبه جزيره عربستان تفاوت اساسى داشت؛ زيرا هر منطقه‏اى كه به تصرف مسلمانان در مى‏آمد، تابع آنان محسوب مى‏شد و همه امور بر گرد وجود مهاجران و انصار، كه در مدينه بودند و پيامبر اكرم(ص) كه رسالت و نبوت و رهبرى آنان را بر عهده داشت، مى‏چرخيد.اما در اين‏جا اين پرسش مطرح است كه آن حضرت، اين كارها را با چه عنوانى انجام مى‏داد؟ آيا بدين علت به اين امور اشتغال داشت كه مردم او را به رهبرى خويش برگزيده بودند؛ يعنى به عنوان حاكم منتخب مردم؟ يا از آن رو كه او فرستاده خداوند و رسول او در ميان مردم بود؛ يعنى به عنوان رسول و نبى به اين امور اقدام مى‏كرد؟

پرسش ديگر اين‏كه بر فرض نشأت گرفتن اين امور از جنبه رسالت آن حضرت، آيا ايشان به تشكيل حكومت نيز اقدام كرد يا اين كارها را صرفاً براى پيش‏برد اهداف دين انجام مى‏داد. به بيان ديگر، آيا آن‏حضرت اداره امور زندگى مادى مردم را نيز در دستور كار خويش داشت يا صرفاً بر اسلام آوردن آنان تأكيد مى‏كرد و اگر گروهى اسلام مى‏آوردند، با ديگر مسائل آنان كارى نداشت؟اين پرسش‏ها بدين علت مطرح شده است كه بعضى با اعتراف به حاكميت و سلطه پيامبر اكرم(ص) بر مؤمنان از جنبه رسالتش، به نفى تشكيل دولت و حكومت به دست ايشان پرداخته‏اند و از سوى ديگر، حاكميت آن حضرت داراى دو ويژگى مهم است: اول اين‏كه داراى پشتوانه الهى بود و احكام مورد نياز مردم يا به‏طور مستقيم از طريق وحى نازل مى‏گرديد و آن حضرت تنها واسطه نقل آن‏ها براى مردم بود يا اگر خود تصميمى مى‏گرفت و به مردم ابلاغ و آن را اجرا مى‏كرد، آن نيز به گونه‏اى رنگ الهى به خود مى‏گرفت؛ زيرا خداوند از مردم خواسته بود كه از آن حضرت اطاعت كنند. دوم اين‏كه با ميل و رغبت مردم به وجود آمده بود، نه با زور و سلطه فرد يا گروهى بر ديگران، كه ويژگى بيش‏تر حكومت‏هاى پادشاهى و استبدادى است. مردم مدينه كه در اين زمينه نقش كليدى داشتند، با ميل و رغبت، پذيراى رسول خدا(ص) شدند و با شور و اشتياق از ايشان استقبال كردند.اين دو ويژگى در حكومت رسول خدا(ص) موجب پيدايش دو نظريه شده است. بيش‏تر متفكران و عالمان دينى، در ميان شيعه و اهل سنت، حكومت نبوى را برخاسته از جنبه رسالت ايشان و جزئى از وظيفه رسالتش مى‏دانند؛ يعنى حكومتى الهى، كه خداوند و سپس رسولش در رأس آن قرار دارند و دستورهاى پيامبر اكرم(ص) همگى دستورهاى خداوند تلقى مى‏شود؛ چون خداوند از مردم خواسته است كه از او اطاعت كنند. عده‏اى نيز حكومت نبوى را حكومتى به انتخاب مردم مى‏دانند و ميل و رغبت و بيعت مردم با آن حضرت را دليل و شاهد اين مدعا مى‏دانند.
اين دو نظريه، داراى آثار متفاوتى است. يكى از آن‏ها اين است كه بنا بر نظريه اول، با وجود حضور پيامبر اكرم(ص) هيچ كس جز آن حضرت صلاحيت حكومت بر مردم را ندارد؛ اما در نظريه دوم، حاكم منتخب مردم، صلاحيت حكومت را دارد، هر چند شخصى غير از پيامبر اكرم(ص) باشد و پيامبر تنها وظيفه ابلاغ احكام الهى را به مردم دارد و آنان خود بايد با انتخاب‏حاكم جامعه، زمينه اجراى احكام اجتماعى اسلام را فراهم سازند، هر چند ممكن است خود پيامبر اكرم(ص) را نيز براى اين منظور برگزينند كه بنابراين نظريه، مردم در صدر اسلام چنين كردند.البته در اين ميان، نظريه‏اى در باره انتخابى بودن حكومت نبوى وجود دارد كه به‏طور كلى، دين را امرى جدا از امور اجتماعى و زندگى مردم تصوير مى‏كند و آن را منحصراً ويژه امورى فوق بشرى، مانند خداوند و آخرت مى‏داند كه بنابراين، هر نوع حكومت دينى، حتى حكومتى كه به انتخاب مردم، بر اساس قوانين اسلامى به وجود آمده باشد، را نفى مى‏كند؛ اما بحث در باره اين نظريه، مجال ديگرى مى‏طلبد؛ زيرا دراين بحث‏ها فرض ما بر اين است كه حكومتى اسلامى وجود دارد و ما مى‏خواهيم به اين پرسش پاسخ دهيم كه آيا در زمان حضور پيامبر اكرم(ص) حاكم جامعه اسلامى را مردم انتخاب كردند يا آن حضرت به واسطه رسالت الهى، حكومت بر جامعه اسلامى را نيز بر عهده داشت؟ البته بايد توجه داشت كه به هر حال، مردم در برپايى حكومت اسلامى نقش عمده‏اى بر عهده دارند و اگر آنان نخواهند، حتى اگر برپايى حكومت، شأنى از شؤون رسالت نيز باشد، باز پيامبر اكرم(ص) بدون پشتوانه مردمى نمى‏تواند به مقصود خويش برسد.در فصل‏هاى قبل، پاسخ اين پرسش را در آيات قرآن كريم و روايات بررسى كرديم. اينك مى‏خواهيم با سيرى در زندگى آن حضرت، از بعثت تا رحلت، شواهد و مطالبى را بيان كنيم كه مى‏تواند پاسخ مناسبى به اين پرسش بدهد. بدين منظور، مباحث اين فصل را در چهار محور ارائه مى‏كنيم:

1. اهداف دنيوى و حكومتى بعثت پيامبر اكرم(ص) .

2. وقايع مؤثر در تشكيل حكومت پيامبر اكرم(ص) در مدينه.

3. نقش رسالت و وحى در حكومت پيامبر اكرم(ص) .

4. حكومت پيامبر اكرم(ص) و نصب حاكمان پس از خود.

1. اهداف دنيوى و حكومتى بعثت پيامبر اكرم(ص)

در فصل‏هاى پيشين گذشت كه هر چند هدف اصلى و نهايى پيامبران(ع) دعوت به توحيد، نفى شرك و سعادت اخروى انسان‏ها است، ولى اين مسأله، نه تنها با وجود هدف‏هاى فرعى و مقدمى دنيوى ديگر منافاتى ندارد، بلكه رسيدن به سعادت اخروى نيازمند روش خاص در زندگى دنيوى است كه عمل بر طبق آن مى‏تواند سعادت اخروى را تضمين كند.آن چه گفته شد، در امور فردى وضوح بيش‏ترى دارد و واجبات و محرّمات و ديگر احكام در اديان مختلف، براين مبنا به وجود آمده است؛ اما آيا پيامبران و به‏ويژه پيامبر اكرم(ص) اهداف دنيوى اجتماعى نداشته‏اند؟ يعنى آيا آنان در پى فراهم كردن اجتماعى سالم نبوده‏اند كه بتواند زمينه رشد انسان‏ها را فراهم كند و آنها را يارى دهد تا با شناخت استعدادهاى خود و بهره‏بردارى بهتر از نعمت‏هاى الهى، زمينه سعادت اخروى خويش را فراهم كنند؟ قرآن كريم يكى از اهداف بعثت انبيا(ع) را برپايى قسط و عدالت معرفى مى‏كند كه والاترين مقصود انسان‏ها در زندگى دنيوى و بهترين وسيله براى نيل به سعادت اخروى است:(لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط و انزلنا الحديد فيه باس شديد و منافع للناس و ليعلهم اللّه من ينصره و رسله بالغيب انّ اللّه قوى‏عزيز).[1]
همانا رسولان خويش را با دلايل روشن فرستاديم و همراه آنان كتاب (آسمانى) و ميزان نازل كرديم تا مردم عدالت را بر پا دارند و آهن را كه در آن، سختى بسيار و منافعى براى مردم است، نازل كرديم تا خداوند بداند چه كسانى او و رسولانش را بى آن كه او را ببينند، يارى مى‏دهند . همانا خداوند قوى و شكست‏ناپذير است.در اين آيه شريفه، بر دو نكته مهم تأكيد شده است: اول نقش رهبرى انبيا و رسولان الهى در اجتماع انسانى، براى برپايى عدالت؛ زيرا خداوند آنان را با كتاب وميزان كه علامه طباطبايى مى‏فرمايد: مقصود از ميزان، دين است‏[2] فرستاده و از مردم يارى و نصرت آنان را خواسته است؛ يعنى قانون، ميزان، احكام و رهبرى از سوى خداوند فرستاده شده و از مردم طلب يارى شده است.دوم نقش مردم كه آنان بايد عدالت خواه شوند و به يارى پيامبران برخيزند و عدالت اجتماعى را به وجود آورند؛ يعنى وظيفه دارند رهبرى پيامبران را بپذيرند و از آنان در برقرارى جامعه‏اى الگو و نمونه، كه عدالت در همه اركان آن سارى است، حمايت كنند.حضرت على(ع) نيز در خطبه اول نهج البلاغه، ضمن برشمردن اهداف بعثت انبيا(ع) به مواردى اشاره مى‏كند كه از اهداف دنيوى بعثت به حساب مى‏آيد؛ يعنى اهدافى كه زمينه اهداف اخروى را فراهم مى‏كند. آن حضرت يكى از اهداف رسولان الهى را شكوفا كردن استعدادهاى عقلانى مردم و هدف ديگر آنان را نشان دادن وسايل معيشتى مى‏داند كه مردم را نگاه مى‏دارد:

فبعث فيهم رسله و واتر اليهم انبياء...و يثيروا لهم دفائن العقول و يروهم آيات مقدرة، من سقف فوقهم مرفوع و مهاد تحتهم موضوع و معايش تحييهم.
پس رسولانش را در ميان آنان مبعوث كرد و پى در پى انبيايش را به سوى آنان فرستاد تا...گنج‏هاى پنهانى عقل‏ها را آشكار كنند و نشانه‏هاى قدرت او را به آنان نشان دهند: آن سقف بلند پايه آسمان، كه بر فراز آن‏ها قرار گرفته، و اين گاهواره زمين كه در زيرپاى آنان گسترده شده و وسايل زندگانى، كه آنان را زنده نگاه مى‏دارد.

اين دو هدف كه يكى مربوط به نيروهاى درونى انسان‏ها و ديگرى مربوط به امور جهان و نيروهايى است كه انسان مى‏تواند به تسخير خويش درآورد تا زندگى بهترى داشته باشد و نيز علوم آسمان و زمين، كه همه اين‏ها انسان را به قدرت عظيم خداوند راهنمايى مى‏كند، نيازمند برنامه‏ريزى و تشكيل جامعه‏اى به رهبرى و حاكميت انبيا(ع) است.

اينك با توجه به اين مقدمه، به بررسى اهداف دنيوى و حكومتى پيامبر اكرم(ص) در ضمن دو عنوان مى‏پردازيم:

الف. اصلاح دنيا و آخرت، هدف بعثت پيامبر اكرم(ص)

ب. تشكيل حكومت، از اهداف پيامبر اكرم(ص)

الف. اصلاح دنيا و آخرت هدف بعثت پيامبر اكرم(ص)

پيامبر اكرم پس از چند سال تبليغ مخفيانه، مأموريت يافت تا رسالت خويش را آشكار كند و در مرحله اول، مأمور به دعوت اقوام نزديك خويش شد. او خاندان عبدالمطلب را در جلسه‏اى گرد هم آورد و بدين گونه، آنان را به اسلام دعوت كرد:

انّى قد جئتكم بخير الدنيا و الاخرة و قد امرنى اللّه تعالى ان ادعوكم اليه فايكم يؤازرنى على هذا الامر على ان يكون اخى و وصيّى و خليفتى فيكم.[3]
همانا من خير دنيا و آخرت را براى شما آورده‏ام و خداوند متعال به من فرمان داده تا شما را به آن دعوت كنم، پس كدام يك از شما مرا بر اين كار يارى مى‏دهد تا برادر و وصى و جانشين من در ميان شما باشد؟
آن حضرت با اين سخن خويش هدف از بعثت خود را اصلاح دنيا و آخرت، اعلام مى‏كند. او خيرات دنيا و آخرت را براى مردم آورده است؛ يعنى آمده است تا هم دنياى آنان را اصلاح كند و هم آخرت آنان را.زمانى ديگر، آن حضرت بر قله كوه صفا، مردم را از عذاب آخرت بر حذر مى‏دارد و سپس همه نصيب دنيوى و اخروى را، كه او براى آنان آورده، مشروط به پذيرش و گفتن كلمه «لا اله الّا اللّه» مى‏كند:انّى لا املك لكم من الدنيا منفعة و لا من الآخرة نصيبا الا ان تقولوا لا اله الّا اللّه.[4]همانا من هيچ منفعت دنيا و نه بهره‏اى از آخرت را به شما نمى‏توانم ارائه نمى‏كنم مگر اين‏كه لااله الّا اللّه‏بگوييد.

اين سخن آن حضرت نيز مانند كلام قبلى ايشان روشن مى‏سازد كه حضرت، هم براى اصلاح دنيا آمده است و هم براى اصلاح آخرت. حضرت على(ع) نيز در تشريح اهداف بعثت رسول خدا(ص) هم بركات اخروى بعثت آن‏حضرت و هم بركات دنيوى آن را بر مى‏شمارد. ايشان در خطبه‏اى وضعيت دين و دنيا را در عربستان در زمان بعثت رسول خدا(ص) بدترين نوع معرفى مى‏كند:

 انّ اللّه بعث محمداً نذيراً للعالمين و امينا على التنزيل و انتم معشر العرب على شرّ دين و فى شردار. منيخون بين حجارة خشن، و حيّات صمّ و تشربون الكدر و تأكلون الجشب و تسفكون دماءكم و تقطعون ارحامكم، الاصنام فيكم منصوبه و الآثام بكم معصوبه.[5]

 همانا خداوند محمد را برانگيخت كه جهانيان را بيم دهد و امين او بر نزول وحى باشد، در حالى كه شما ملت عرب، بدترين دين و جامعه را داشتيد، در ميان سنگ‏هاى خشن و مارهاى ناشنوا زندگى مى‏كرديد، آب آلوده مى‏نوشيديد و غذاى ناگوار مى‏خورديد و خون يكديگر را مى‏ريختيد و رابطه خويشاوندى را قطع مى‏كرديد. بت‏ها در ميان شما بر پا بود و گناهان سراسر وجود شما را فرا گرفته بود.

 امام در خطبه‏هاى ديگر، خيرات و بركات مادى و معنوى را، كه همگى ناشى از بعثت پيامبر اكرم(ص) و رهبرى ايشان است، بيان مى‏كند:

 اما بعد فانّ اللّه سبحانه بعث محمّداً و ليس احد من العرب يقرأ كتابا و لا يدَّعى نبوة و لا وحيا فقاتل بمن اطاعه من عصاه. يسوقهم الى منجاتهم و يبادر بهم الساعة ان تنزل بهم يحسر الحسير و يقف الكسير فيقيم عليه حتى يلحقه غايته الّا هالكا لا خير فيه حتّى اراهم منجاتهم و بوّاهم محلّتهم فاستدارت رحاهم و استقامت قناتهم.[6]

 اما بعد، خداوند متعال زمانى محمد را برانگيخت كه هيچ كس از عرب، كتاب آسمانى نداشت و ادعاى نبوت و وحى نمى‏كرد. پس با يارانش با مخالفان مبارزه كرد. او آنان را به سر منزل نجات سوق داد و پيش از آن كه مرگشان فرا رسد، به آمادگى آنان مبادرت مى‏ورزيد و اگر كسى ناتوان يا شكسته حال مى‏شد، او را تحت حمايت خويش در مى‏آورد تا به سر منزل مقصود برساند، مگر كسى كه هيچ خيرى در او نبود تا اين‏كه وسيله نجات مردم را به آنان شناساند و در محل مناسب، مكان داد. پس آسياى زندگى آنان به گردش درآمد و نيزه آنان صاف شد(وضعيت دينى و اقتصادى و نظامى آنان رو به راه شد).

 بدين ترتيب، حضرت على(ع) نه تنها پيامبر اكرم(ص) را نجات دهنده معنوى مردم ازآتش دوزخ به سوى بهشت مى‏داند، بلكه او را مصلح امور دنيوى آنان نيز معرفى مى‏كند.مردمى كه پيش از بعثت او در وضعيت اقتصادى و نظامى بسيار بدى به سر مى‏بردندودر شرف هلاكت بودند و ذليلانه در برابر حكومت‏هاى وقت خاضع بودند، به ملتى‏سرافراز و قوى با وضعيت اقتصادى مناسب تبديل شدند و اين‏ها همه از بركات بعثت‏رسول خدا(ص) و رهبرى او بود. همين مطلب را آن حضرت در خطبه ديگرى بدين گونه بيان مى‏كند:

 فانظروا الى مواقع نعم اللّه عليهم حين بعث اليهم رسولاً فعقد بملّته طاعتهم و جمع على دعوته الفتهم. كيف نشرت النعمة عليهم جناح كرامتها و اسالت لهم جداول نعيمها و التفّت الملّة بهم فى عوائد بركتها فاصبحوا فى نعمتها غرقين و فى خضرة عيشها فكهين.[7]

 پس به محل‏هاى نعمتهاى خداوند بر مردم، در هنگامى كه پيامبر اكرم را به سوى آنان فرستاد، بنگريد كه اطاعت آنان را با آيين خود پيوند داد و با دعوتش آنان را متحد كرد و چگونه نعمت، پر و بال كرامت خود را بر آنان گسترد و نهرهاى مواهب خود را به سوى آنان جارى ساخت و اين آيين با خيرات پر بركتش آنان را در بر گرفت. پس در ميان نعمت‏ها غرق شدند و در دل يك زندگانى خرم، شادمان گرویدند

 


منابع

 

1.     گزارشی از کتاب: «نواندیشان مسلمان»

2.     : حلقهملکوت

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: پنجشنبه 07 اسفند 1393 ساعت: 13:13 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

تحقیق درباره پیامبر از دیدگاه متفکران معاصر

بازديد: 185

 

مقدمه

پيغمبر اكرم حضرت محمدبن عبدالله(ص) كه نبوت به اوپايان يافت، در سال 570 بعد از ميلاد متولد شد. در چهل سالگى به نبوت مبعوث گشت; سيزده سال در مكه مردم را به اسلام دعوت كرد و سختى ها و مشكلات فراوان متحمل شد، ودر اين مدت گروهى زبده تربيت كرد و پس از آن به مدينه مهاجرت نمود و آن جا را مركزقرار داد. ده سال در مدينه آزادانه دعوت و تبليغ نمود و با سركشان عرب نبرد كرد وهمه را مقهور ساخت. پس از ده سال همه جزيره العرب مسلمان شدند. آيات كريمه قرآنتدريجا در مدت بيست و سه سال بر آن حضرت نازل شد، مسلمين شيفتگى عجيبى نسبت به قرآنو هم نسبت به شخصيت رسول اكرم نشان مى دادند. رسول اكرم در سال يازدهم هجرى يعنى،يازدهمين سال هجرت از مكه به مدينه، كه بيست و سومين سال پيامبرى او و شصت و سومينسال از عمرش بود، در گذشت، در حالى كه جامعه اى نوبنياد و مملو از نشاط روحى و مومنبه يك ايدئولوژى سازنده كه احساس مسئوليت جهانى مى كرد، تإسيس كرده و باقى گذاشتهبود.

آنچه به اين جامعه ى نو بنياد روح و وحدت و نشاط دادهبود، دو چيز بود: قرآن كريم كه همواره تلاوت مى شد و الهام مى بخشيد و ديگر شخصيتعظيم و نافذ رسول اكرم كه خاطرها را به خود مشغول و شيفته نگه مى داشت. اكنوندرباره ى شخصيت رسول اكرم اندكى بحث مى كنيم:

دوران كودكى

هنوز در رحم مادر بود كه پدرش در سفر بازرگانى شام درمدينه در گذشت. جدش عبدالمطلب كفالت او را بر عهده گرفت. از كودكى آثار عظمت و فوقالعادگى از چهره و رفتار و گفتارش پيدا بود. عبدالمطلب به فراست دريافته بود نوه اشآينده اى درخشان دارد.

هشت ساله بود كه جدش عبدالمطلب درگذشت و طبق وصيت او،ابوطالب عموى بزرگش عهده دار كفالت او شد. ابوطالب نيز از رفتار عجيب اين كودك كهبا ساير كودكان شباهت نداشت، در شگفت مى ماند.

هرگز ديده نشد مانند كودكان همسالش نسبت به غذا حرص وعلاقه نشان بدهد، به غذاى اندك اكتفا مى كرد و از زياده روى امتناع مى ورزيد.(1) برخلاف كودكان همسالش و برخلاف عادت و تربيت آن روز، موهاى خويش را مرتب مى كرد و سرو صورت خود را تميز نگه مى داشت .

ابوطالب روزى از او خواست كه در حضور او جامه هايش رابكند و به بستر رود، او اين دستور را با كراهت تلقى كرد و چون نمى خواست از دستورعموى خويش تمرد كند، به عمو گفت: روى خويش را برگردان تا بتوانم جامه ام را بكنم. ابوطالب از اين سخن كودك در شگفت شد، زيرا در عرب آن روز حتى مردان بزرگ از عريانكردن همه قسمت هاى بدن خود احتراز نداشتند. ابوطالب مى گويد:«من هرگز از او دروغنشنيدم، كار ناشايسته و خنده بى جا نديدم، به بازىهاى بچه ها رغبت نمى كرد، تنهايىو خلوت را دوست مى داشت و در همه حال، متواضع بود.»

تنفر از بيكارى و بطالت

از بيكارى و بطالت متنفر بود، مى گفت: «خدايا! ازكسالت و بى نشاطى، از سستى و تنبلى و از عجز و زبونى به تو پناه مى برم».

مسلمانان را به كار كردن تشويق مى كرد و مى گفت:«عبادتهفتاد جزء دارد و بهترين جزء آن، كسب حلال است».

امانت

پيش از بعثت، براى خديجه ـ كه بعد به همسرىاش درآمد ـيك سفر تجارتى به شام انجام داد، در آن سفر بيش از پيش لياقت و استعداد و امانت ودرستكارىاش روشن شد. او در ميان مردم آن چنان به درستى شهره شده بود كه لقب محمدامين يافته بود. امانت ها را به او مى سپردند. پس از بعثت نيز قريش با همه دشمنى اىكه با او پيدا كردند باز هم امانت هاى خود را به او مى سپردند. از همين رو پس ازهجرت به مدينه، على (ع) را چند روزى بعد از خود باقى گذاشت كه امانت ها را بهصاحبان اصلى برساند.

مبارزه با ظلم

در دوران جاهليت، با گروهى كه آن ها نيز از ظلم و ستمرنج مى بردند، براى دفاع از مظلومان و مقاومت در برابر ستمگران هم پيمان شد، اينپيمان در خانه عبدالله بن جدعان از شخصيت هاى مهم مكه بسته شد و به نام حلف الفضولناميده شد، او بعدها در دوره ى رسالت از آن پيمان ياد مى كرد و مى گفت:«حاضر نيستمآن پيمان بشكند و اكنون نيز حاضرم در چنين پيمانى شركت كنم.»

اخلاق خانوادگى

در خانواده مهربان بود، نسبت به همسران خود هيچ گونهخشونتى نمى كرد، و اين برخلاف خلق وخوى مكيان بود. بد زبانى برخى از همسران خويش راتحمل مى كرد تا آن جا كه ديگران از اين همه تحمل، رنج مى بردند. او به حسن معاشرتبا زنان توصيه و تإكيد مى كرد و مى گفت: همه ى مردم داراى خصلت هاى نيك و بد هستند،مرد نبايد تنها جنبه هاى ناپسند همسر خويش را در نظر بگيرد و همسر خود را ترك كند،چه هرگاه از يك خصلت او ناراحت شود خصلت ديگرش مايه ى خشنودى اوست و اين دو را بايدبا هم به حساب آورد. او با فرزندان و با فرزندزادگان خود فوق العاده عطوف و مهربانبود، به آن ها محبت مى كرد، روى دامن خويش مى نشاند، بر دوش خويش سوار مى كرد، آنها را مى بوسيد; و اين ها همه برخلاف خلق و خوى رايج آن زمان بود .روزى در حضور يكىاز اشراف يكى از فرزندزادگان خويش (حضرت مجتبى (ع)) را مى بوسيد، آن مرد گفت: من دوپسر دارم و هنوز حتى يك بار هيچ كدام از آن ها را نبوسيده ام! فرمود: «من لايرحملايرحم»; كسى كه مهربانى نكند، رحمت خدا شامل حالش نمى شود.

نسبت به فرزندان مسلمين نيز مهربانى مى كرد، آن ها راروى زانوى خويش نشانده دست بر سر آن ها مى كشيد. گاه مادران، كودكان خردسال خويش رابه او مى دادند كه براى آن ها دعا كند، اتفاق مى افتاد كه احيانا آن كودكان روىجامه اش ادرار مى كردند، مادران ناراحت شده و شرمنده مى شدند و مى خواستند مانعادامه ى ادرار بچه شوند، او آن ها را از اين كار به شدت منع مى كرد و مى گفت: مانعادامه ى ادرار بچه نشويد. اين كه جامه ى من نجس بشود اهميت ندارد، تطهير مى كنم.

با بردگان

نسبت به بردگان فوق العاده مهربان بود، به مردم مى گفت: اين ها برادران شمايند، از هر غذا كه مى خوريد به آن ها بخورانيد، و از هر نوع جامهكه مى پوشيد آن ها را بپوشانيد، كار طاقت فرسا به آن ها تحميل مكنيد، خودتان دركارها به آن ها كمك كنيد. مى گفت: آن ها را به عنوان ((بنده)) و يا ((كنيز)) (كهمملوكيت را مى رساند) خطاب نكنيد، زيرا همه مملوك خداييم و مالك حقيقى، خداست، بلكهآن ها را به عنوان ((فتى))(جوان مرد) يا ((فتاه)) (جوان زن) خطاب كنيد. در شريعتاسلام تمام تسهيلات ممكن را براى آزادى بردگان ـ كه منتهى به آزادى كلى آن ها مى شدـ فراهم شد. او شغل ((نخاسى)) يعنى برده فروشى را بدترين شغل ها مى دانست و مى گفت: بدترين مردم نزد خدا، آدم فروشانند.

نظافت و بوى خوش

به نظافت و بوى خوش علاقه ى شديد داشت، هم خودش رعايتمى كرد و هم به ديگران دستور مى داد. به ياران و پيروان خود تإكيد مى نمود كه تن وخانه ى خويش را پاكيزه و خوشبو نگه دارند. به خصوص روزهاى جمعه وادارشان مى كرد غسلكنند و خود را معطر سازند كه بوى بد از آن ها استشمام نشود، آن گاه در نماز جمعهحضور يابند.

برخورد و معاشرت

درمعاشرت با مردم، مهربان و گشاده رو بود، در سلام بههمه، حتى كودكان و بردگان، پيشى مى گرفت. پاى خود را جلو هيچ كس دراز نمى كرد ودرحضور كسى تكيه نمى نمود. غالبا دو زانو مى نشست، در مجالس دائره وار مى نشست تامجلس بالا و پائينى نداشته باشد و همه جايگاه مساوى داشته باشند. از اصحابش تفقد مىكرد، اگر سه روز يكى از اصحاب را نمى ديد سراغش را مى گرفت، اگر مريض بود عيادت مىكرد و اگر گرفتارى داشت كمكش مى نمود. در مجالس، تنهابه يك فرد نگاه نمى كرد و يكفرد را طرف خطاب قرار نمى داد بلكه نگاه هاى خود را در ميان جمع تقسيم مى كرد. ازاين كه بنشيند و ديگران خدمت كنند تنفر داشت، از جا برمى خاست و در كارها شركت مىكرد. مى گفت: خداوند كراهت دارد كه بنده را ببيند كه براى خود نسبت به ديگرانامتيازى قايل شده است.

نرمى در عين صلابت

در مسائل فردى و شخصى و آن چه مربوط به شخص خودش بود،نرم و ملايم و باگذشت بود، گذشت هاى بزرگ و تاريخى اش يكى از علل پيشرفتش بود. امادر مسائل اصولى و عمومى، آن جا كه حريم قانون بود، سختى و صلابت نشان مى داد و ديگرجاى گذشت نمى دانست. پس از فتح مكه و پيروزى بر قريش، تمام بدىهايى كه قريش در طولبيست سال نسبت به خود او مرتكب شده بودند ناديده گرفت و همه را يك جا بخشيد. توبهقاتل عموى محبوبش حمزه را پذيرفت. اما در همان فتح مكه، زنى از بنى مخزوم مرتكبسرقت شده بود و جرمش محرز گرديد، خاندان آن زن كه از اشراف قريش بودند و اجراى حدسرقت را توهينى به خود تلقى مى كردند، سخت به تكاپو افتادند كه رسول خدا از اجراىحد صرف نظر كند. بعضى از محترمين صحابه را به شفاعت برانگيختند، ولى رنگ رسول خدااز خشم برافروخته شد و گفت: چه جاى شفاعت است؟ مگر قانون خدا را مى توان به خاطرافراد تعطيل كرد؟ هنگام عصر آن روز در ميان جمع سخنرانى كرد و گفت:

اقوام و ملل پيشين از آن جهت سقوط كردند و منقرض شدندكه در اجراى قانون خدا تبعيض مى كردند، هر گاه يكى از اقويا و زبردستان مرتكب جرممى شد، معاف مى شد و اگر ضعيف و زيردستى مرتكب مى شد، مجازات مى گشت. سوگند بهخدايى كه جانم در دست اوست، در اجراى (عدل) درباره ى هيچ كس سستى نمى كنم هر چند ازنزديك ترين خويشاوندان خودم باشد.

عبادت

پاره اى از شب، گاهى نصف، گاهى ثلث و گاهى دو ثلث شب رابه عبادت مى پرداخت. با اين كه تمام روزش، خصوصا در اوقات توقف در مدينه، در تلاشبود از وقت عبادتش نمى كاست. او آرامش كامل خويش را در عبادت و راز و نياز با حق مىيافت. عبادتش به منظور طمع بهشت و يا ترس از جهنم نبود، عاشقانه و سپاسگزارانه بود. روزى يكى از همسرانش گفت: تو ديگر چرا آن همه عبادت مى كنى؟ تو كه آمرزيده اى! جوابداد: آيا يك بنده ى سپاسگزار نباشم ؟

بسيار روزه مى گرفت، علاوه بر ماه رمضان و قسمتى ازشعبان، يك روز درميان روزه مى گرفت. دهه ى آخر ماه رمضان بسترش به كلى جمع مى شد ودر مسجد معتكف مى گشت و يكسره به عبادت مى پرداخت، ولى به ديگران مى گفت: كافى استدر هر ماه سه روز روزه بگيريد. مى گفت: به اندازه ى طاقت عبادت كنيد، بيش از ظرفيتخود بر خود تحميل نكنيد كه اثر معكوس دارد. با رهبانيت و انزوا و گوشه گيرى و تركاهل و عيال، مخالف بود، بعضى از اصحاب كه چنين تصميمى گرفته بودند مورد انكار وملامت قرار گرفتند. مى فرمود: بدن شما، زن و فرزند شما، و ياران شما، همه حقوقى برشما دارند و مى بايد آن ها را رعايت كنيد.

در حال انفراد عبادت را طول مى داد، گاهى در حال تهجدساعت ها سرگرم بود. اما در جماعت به اختصار مى كوشيد، رعايت حال اضعف مإمومين رالازم مى شمرد و به آن توصيه مى كرد.

زهد و ساده زيستى

زهد و ساده زيستى از اصول زندگى او بود. ساده غذا مىخورد، ساده لباس مى پوشيد و ساده حركت مى كرد. زيراندازش غالبا حصير بود، بر روىزمين مى نشست، با دست خود از بز شير مى دوشيد، و بر مركب بى زين و پالان سوار مىشد، و از اين كه كسى در ركابش حركت كند به شدت جلوگيرى مى كرد. قوت غالبش نان جوينو خرما بود. كفش و جامه اش را با دست خويش وصله مى كرد. در عين سادگى، طرفدار فلسفهى فقر نبود، مال و ثروت را به سود جامعه و براى صرف در راه هاى مشروع، لازم مىشمرد، مى گفت: نعم المال الصالح للرجل الصالح; چه نيكو است ثروتى كه از راه مشروعبه دست آيد براى آدمى كه شايسته ى داشتن ثروت باشد و بداند چگونه صرف كند. و هم مىفرمود: نعم العون على تقوى الله الغنى; مال و ثروت كمك خوبى است براى تقوا.

اراده و استقامت

اراده و استقامتش بى نظير بود. از او به يارانش سرايتكرده بود. دوره بيست و سه ساله بعثتش يكسره درس اراده و استقامت است. او در تاريخزندگى اش مكرر در شرايطى قرار گرفت كه اميدها از همه جا قطع مى شد ولى او يك لحظهتصور شكست را در مخيله اش راه نداد. ايمان نيرومندش به موفقيت، يك لحظه متزلزل نشد. (2)

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد لله رب العالمين نحمده و نستعينه و نستغفره ونومن به و نتوكل عليه و نصلى و نسلم على حبيبه و نجيبه و خيرته فى خلقه حافظ سره ومبلغ رسالاته بشير رحمته و نذير نقمته سيدنا و نبينا و حبيب قلوبنا ابى القاسمالمصطفى محمد و على آله الاطيبين الاطهرين المنتجبين و صحبه المخلصين المجاهدين وصل على ائمه المسلمين و حماه المستضعفين و صل على بقيه الله فى الارضين.

اوصيكم عبادالله بتقوى الله.

(يا ايها الذين امنوااتقواالله و قولوا قولا سديدا)

همه ى شما برادران و خواهران و خودم را به رعايت تقواىالهى، مراقبت از رفتار و گفتار و نيات خود، و استمداد از خداوند براى پيمودن راه اوو راه حق، دعوت و توصيه مى كنم. امروز اگرچه روز ولادت موسى بن جعفر (عليه‌الصلاه والسلام) است و جاى اين بود كه ما در خطبه ى اول به آن بزرگوار اظهار ارادت و خلوصىعرض بكنيم، ليكن چون در مجموعه ى مطالبى كه ما در خطبه ها و صحبتها بيان مى كنيم،ذكر نام مقدس نبى اكرم(ص) و شرح گوشه هايى از زندگى آن بزرگوار انصافا كم است وچهره ى نورانى آن دره التاج آفرينش و آن گوهر يگانه ى عالم وجود براى بسيارى ازافراد، آن چنان كه شايسته است، روشن نيست; نه تاريخ زندگى آن بزرگوار، نه اخلاق آنبزرگوار، نه رفتار فردى و سياسى آن بزرگوار. بنده قصد داشتم كه در ايام آخر صفر، بهقدر گنجايش وقت و توفيق خود اين حقير، در يك خطبه نسبت به آن بزرگوار مطالبى عرضبكنم، اما ترسيدم كه تراكم مطالب باز موجب بشود كه اين ابراز ارادت لازم و واجب فوتبشود و به تإخير بيفتد. لذا امروز قصد دارم كه در اين خطبه راجع به آن وجود مقدسصحبت كنم.

نبى مكرم اسلام جداى از خصوصيات معنوى و نورانيت واتصال به غيب و آن مراتب و درجاتى كه امثال بنده از فهميدن آن ها هم حتى قاصرهستيم، از لحاظ شخصيت انسانى و بشرى، يك انسان فوق العاده طراز اول و بى نظير است. شما درباره اميرالمومنين مطالب زيادى شنيده ايد، همين قدرى كافى است عرض شود كه هنربزرگ اميرالمومنين اين بود كه شاگرد و دنباله رو پيامبر بود.

يك شخصيت عظيم، با ظرفيت بى نهايت و با خلق و رفتاروكردار بى نظير، در صدر سلسله ى انبيا و اوليا قرار گرفته است و ما مسلمانان موظفشده ايم كه به آن بزرگوار اقتدا كنيم، كه فرمود: (ولكم فى رسول الله اسوه حسنه) مابايد به پيامبر اقتدا و تإسى كنيم، نه فقط در چند ركعت نماز خواندن، در رفتارمان،در گفتارمان، در معاشرت و معامله مان هم بايد به او اقتدا كنيم، پس بايد او رابشناسيم.

خداى متعال شخصيت روحى و اخلاقى آن بزرگوار را در ظرفىتربيت كرد و به وجود آورد كه بتواند آن بار عظيم امانت را بر دوش حمل كند.

دوران كودكى

يك نگاه اجمالى به زندگى پيامبر اكرم در دوران كودكىبيندازيم.پدر آن بزرگوار، بنابر روايتى، قبل از ولادتش و بنابر روايتى ديگر، چندماه بعد از ولادتش از دنيا مى رود و آن حضرت پدر را نمى بيند. به رسم خاندان هاىشريف و اصيل آن روز عربستان كه فرزندان خودشان را به زنان پاكدامن و داراى اصالت ونجابت مى سپردند تا آنها را در صحرا و در ميان قبايل عربى پرورش بدهند، اين كودكعزيز چراغ خانواده را به يك زن اصيل نجيب به نام حليمه ى سعديه كه از قبيله ى بنىسعد بود، سپردند، او هم پيامبر را در ميان قبيله ى خود برد و در حدود شش سال اينكودك عزيز و اين در گران بها را نگهداشت و به او شير داد و او را تربيت كرد، لذاپيامبر در صحرا پرورش پيدا كرد. گاهى اين كودك را نزد مادرش جناب آمنه مىآورد وايشان او را مى ديد و سپس باز مى گرداند. بعد از شش سال كه اين كودك از لحاظ جسمى وروحى پرورش بسيار ممتازى پيدا كرده بود جسما قوى، زيبا، چالاك، كارآمد، از لحاظروحى هم متين، صبور، خوش اخلاق، خوش رفتار و با ديد باز، كه لازمه ى زندگى در همانشرايط است به مادر و به خانواده برگردانده شد. مادر اين كودك را برداشت و با خود بهيثرب برد، براى اين كه قبر جناب عبدالله را كه در آن جا از دنيا رفت و در همان جاهم دفن شد، زيارت كنند. بعدها كه پيامبر به مدينه تشريف آوردند و از آن جا كه عبوركردند: ((فرمودند قبر پدر من در اين خانه است و من يادم است كه براى زيارت قبرپدرم، با مادرم به اين جا آمديم.))

در برگشتن در محلى به نام ((ابوإ)) مادر هم از دنيا رفتو اين كودك از پدر و مادر، هر دو يتيم شد. به اين ترتيب، ظرفيت روحى اين كودك كه درآينده بايد دنيايى را در ظرفيت وجودى و اخلاقى خود تربيت كند و پيش ببرد، روز بهروز افزايش پيدا مى كند. ((ام ايمن)) او را به مدينه آورد و به دست عبدالمطلب داد. عبدالمطلب مثل جان شيرين از اين كودك پذيرايى و پرستارى مى كرد. در شعرى عبدالمطلبمى گويد كه من براى او مثل مادرم. اين پير مرد حدود صد ساله كه رئيس قريش و بسيارشريف و عزيز بود، آن چنان اين كودك را مورد مهر و محبت قرار داد كه عقده ى كم محبتىدر اين كودك مطلقابه وجود نيايد و نيامد. شگفتآور اين است كه اين نوجوان، سختى هاىدورى از پدر و مادر را تحمل مى كند، براى اين كه ظرفيت و آمادگى او افزايش پيداكند، امايك سر سوزن حقارتى كه احتمالا ممكن است براى بعضى از كودكان اين طورى پيشبيايد، براى او به وجود نمىآيد. عبدالمطلب آن چنان او را عزيز و گرامى مى داشت كهمايه ى تعجب همه مى شد. در كتاب هاى تاريخ و حديث آمده است كه در كنار كعبه براىعبدالمطلب فرش و مسندى پهن مى كردند و او آن جا مى نشست و پسران او و جوانان بنىهاشم با عزت و احترام دور او جمع مى شدند. وقتى كه عبدالمطلب نبود يا در داخل كعبهبود، اين كودك مى رفت روى اين مسند مى نشست، عبدالمطلب كه مىآمد، جوانان بنى هاشمبه اين كودك مى گفتند كه: بلند شو، جاى پدر است، اما عبدالمطلب مى گفت: نه، جاى اوهمان جاست و بايد آن جا بنشيند. خودش كنار مى نشست و اين كودك عزيز و شريف و گرامىرا در آن محل نگاه مى داشت. هشت ساله بود كه عبدالمطلب هم از دنيا رفت. روايت داردكه دم مرگ، عبدالمطلب از ابى طالب، پسر بسيار شريف و بزرگوار خودش بيعت گرفت و گفت: كه اين كودك را به تو مى سپارم، بايد مثل من از او حمايت كنى، ابوطالب هم قبول كردو او را به خانه ى خودش برد، و مثل جان گرامى او را مورد پذيرايى قرار داد . ابوطالب و همسرش شيرزن عرب، يعنى فاطمه ى بنت اسد، مادر اميرالمومنين تقريبا چهلسال مثل پدرو مادر، اين انسان والا را مورد حمايت و كمك خود قرار دادند. نبى اكرمدر چنين شرايطى دوران كودكى و نوجوانى خود را گذراند.

اخلاق نبوى(ص)

خصال اخلاقى والا، شخصيت انسانى عزيز، صبر و تحملفراوان و آشنا با دردها و رنجهايى كه ممكن است براى يك انسان در كودكى پيش بيايد،شخصيت در هم تنيده عظيم و عميقى را در اين كودك زمينه سازى كرد. در همان دورانكودكى به اختيار و انتخاب خود، شبانى گوسفندان ابوطالب را به عهده گرفت و مشغولشبانى شد، اين ها عوامل مكمل شخصيت است. به انتخاب خود او، در همان دوران كودكى باجناب ابى طالب به سفر تجارت رفت. به تدريج اين سفرهاى تجارت تكرار شد، تا به دورهجوانى و دوره ى ازدواج با جناب خديجه و به دوران چهل سالگى كه دوران پيامبرى است،رسيد.

تمام خصوصيات مثبت يك انسان والا در او جمع بود، كه منحالا بخشى از خصوصيات اخلاقى آن بزرگوار را خيلى مختصر عرض مى كنم، اما واقعا ساعتها وقت لازم است كه انسان درباره ى خصوصيات اخلاقى پيامبر حرف بزند. من فقط براىعرض ارادت و براى اين كه به گويندگان و نويسندگان، عملا عرض كرده باشم كه نسبت بهشخصيت پيامبر قدرى بيشتر كار بشود و ابعاد آن تبيين گردد، چون درياى عميقى است اينچند دقيقه را به اين مطالب صرف مى كنم. البته در كتاب هاى فراوانى راجع به نبى اكرمو به طور متفرق راجع به اخلاق آن بزرگوار مطالبى هست. آنچه كه من در اين جا ذكركردم، از مقاله يكى از علماى جديد، مرحوم آيه الله سيد ابوالفضل موسوى زنجانى استكه مقاله اى در همين خصوص نوشته اند و من از نوشته ى ايشان كه جمع بندى شده و مختصرو خوب است، استفاده كردم.

به طور خلاصه اخلاق پيامبر را به ((اخلاق شخصى)) و ((اخلاق حكومتى)) تقسيم مى كنيم; به عنوان يك انسان، خلقيات او، و به عنوان يكحاكم، خصوصيات و خلقيات و رفتار او. البته اينها گوشه اى از آن چيزهايى است كه دروجود آن بزرگوار بود، چندين برابر اين خصوصيات برجسته و زيبا در او وجود داشت كه منحالا بعضى از آن ها را عرض مى كنم.

اخلاق فردى

آن بزرگوار، امين، راستگو، صبور و بردبار بود. جوانمردبود; از ستمديدگان در همه ى شرايط دفاع مى كرد. درست كردار بود، رفتار او با مردم،بر مبناى صدق و صفا و درستى بود.

خوش سخن بود، تله زبان و گزنده گو نبود. پاكدامن بود; در آن محيط فاسد اخلاقى عربستان قبل از اسلام، در دوره جوانى، آن بزرگوار، معروف بهعفت و حيا بود و پاكدامنى او را همه قبول داشتند، آلوده نشد. اهل نظافت و تميزىظاهر بود، لباس، نظيف، سر و صورت، نظيف; رفتار، رفتار با نظافت. شجاع بود و هيچجبهه ى عظيمى از دشمن، او را متزلزل و ترسان نمى كرد. صريح بود; سخن خود را بهصراحت و صدق بيان مى كرد. در زندگى، زهد و پارسايى پيشه او بود. بخشنده بود; همبخشنده مال، هم بخشنده انتقام، يعنى انتقام نمى گرفت، گذشت و اغماض مى كرد. بسياربا ادب بود; هرگز پاى خود را پيش كسى دراز نكرد، هرگز به كسى اهانت نكرد. بسيار باحيا بود. وقتى كسى او را بر چيزى كه او بجا مى دانست، ملامت مى كرد ـ كه در تاريخنمونه هايى وجود دارد ـ از شرم و حيا سرش را به زير مى انداخت. بسيار مهربان و پرگذشت و فروتن و اهل عبادت بود. در تمام زندگى آن بزرگوار، از دوران نوجوانى تاهنگام وفات در شصت و سه سالگى، اين خصوصيات را در وجود آن حضرت مى شد ديد.

من بعضى از اين خصوصيات را مقدارى باز مى كنم:

امين بودن و امانتدارى او آن چنان بود كه در دورانجاهليت او را به ((امين)) نامگذارى كرده بودند و مردم هر امانتى كه برايش خيلىاهميت قايل بودند، دست او مى سپردند و خاطرجمع بودند كه اين امانت به آن ها سالم برخواهد گشت. حتى بعد از آن كه دعوت اسلام شروع شد و آتش دشمنى و نقار با قريش بالاگرفت، در همان احوال هم باز همان دشمن ها اگر مى خواستند چيزى را در جايى امانتبگذارند، مىآمدند و به پيامبر مى دادند! لذا شما شنيده ايد كه وقتى پيامبر اكرم بهمدينه هجرت كردند، اميرالمومنين را در مكه گذاشتند تا امانتهاى مردم را به آن هابرگرداند. معلوم مى شود كه در همان اوقات هم مبالغى امانت پيش آن بزرگوار بوده است،نه امانت مسلمانان بلكه امانت كفار و همان كسانى كه با او دشمنى مى كردند!

بردبارى او به اين اندازه بود كه چيزهايى كه ديگران ازشنيدنش بى تاب مى شدند، در آن بزرگوار بى تابى به وجود نمىآورد. گاهى دشمنان آنبزرگوار در مكه رفتارهايى با او مى كردند كه وقتى جناب ابى طالب در يك مورد شنيد،به قدرى خشمگين شد كه شمشيرش را كشيد و با خدمتكار خود به آن جا رفت و آن جسارتى كهآن ها با پيامبر كرده بودند، همان را با يكايك آن ها انجام داد; گفت: هر كداماعتراض كنيد، گردنتان را مى زنم، اما پيامبر همين منظره را با بردبارى تحمل كردهبود. در يك مورد ديگر با ابى جهل گفت گو شد; ابى جهل اهانت سختى به پيامبر كرد، اماآن حضرت سكوت كرد و بردبارى نشان داد. يك نفر رفت به حمزه خبر داد كه ابى جهل اينطور با برادرزاده ى تو رفتار كرد، حمزه بى تاب شد و رفت با كمان بر سر ابى جهل زد وسر او را خونين كرد، بعد هم آمد تحت تإثير اين حادثه، اسلام آورد.

بعد از اسلام، گاهى مسلمانان سر قضيه اى، از روى غفلت ويا جهالت، جمله ى اهانتآميزى به پيامبر مى گفتند. حتى يك وقت يك نفر از همسرانپيامبر، جناب زينب بنت جحش كه يكى از امهات مومنين است، به پيامبر عرض كرد كه توپيامبرى، اما عدالت نمى كنى! پيامبر لبخندى زدند و سكوت كردند. او توقع زنانه اىداشت كه پيامبر آن را برآورده نكرده بود. كه بعدا ممكن است به آن اشاره كنم. گاهىبعضى ها به مسجد مىآمدند و پاهاى خودشان را دراز مى كردند و به پيامبر مى گفتند كهناخن هاى ما را بگير! چون ناخن گرفتن وارد شده بود پيامبر هم با بردبارى تمام، اينجسارت و بى ادبى را تحمل مى كرد.

جوانمردى او طورى بود كه دشمنان شخصى خود را مورد عفو واغماض قرار مى داد. اگر در جايى ستمديده اى بود، تا وقتى به كمك او نمى شتافت، دستبر نمى داشت.

در جاهليت، پيمانى به نام ((حلف الفضول)) پيمان زيادى; غير از پيمان هايى كه مردم مكه بين خودشان داشتند، وجود داشت كه پيامبر در آن شريكبود. يك نفر غريب وارد مكه شد و جنسش را فروخت. كسى كه جنس را خريده بود، ((عاص بنوائل)) بود، او مرد گردن كلفت قلدرى از اشراف مكه بود. جنس را كه خريد، پولش رانداد. آن مرد غريب به هر كس هم كه مراجعه كرد، نتوانست كمكى دريافت كند، لذا بالاىكوه ابوقبيس رفت و فرياد زد: اى اولاد فهر! به من ظلم شده است. پيامبر و عمويش زبيربن عبدالمطلب آن فرياد را شنيدند، لذا دور هم جمع شدند و تصميم گرفتند كه از حق اودفاع كنند، بلند شدند پيش ((عاص بن وائل)) رفتند و گفتند: پولش را بده; او هم ترسيدو مجبور شد پولش را بدهد. اين پيمان بين اينها برقرار ماند و تصميم گرفتند كه هربيگانه اى كه وارد مكه شد كه مكى ها به او ظلم كردند ـ كه غالبا هم به بيگانه ها وغير مكى ها ظلم مى كردند ـ اين ها از او دفاع كنند. بعد از اسلام سال ها گذشته بود،پيامبر مى فرمود كه من هنوز هم خود را به آن پيمان متعهد مى دانم.

بارها با دشمنان مغلوب خود رفتارى كرد كه براى آن هاقابل فهم نبود. در سال هشتم هجرى، وقتى كه پيامبر مكه را با آن عظمت و شكوه فتحكرد، گفت: ((اليوم يوم المرحمه; امروز، روز گذشت و بخشش است.))لذا انتقام نگرفت; اين، جوانمردى آن بزرگوار بود.

او درست كردار بود. در دوران جاهليت ـ همان طور كهگفتيم ـ تجارت مى كرد، به شام و يمن مى رفت، در كاروان هاى تجارتى سهيم مى شد وشركايى داشت يكى از شركاى دوران جاهليت او بعدها مى گفت كه او بهترين شريكان بود،نه لجاجت مى كرد، نه جدال مى كرد، نه بار خود را بر دوش شريك مى گذاشت، نه با مشترىبدرفتارى مى كرد، نه به او زيادى مى فروخت، نه به او دروغ مى گفت، درستكردار بود. همين درستكردارى او بود كه جناب خديجه را شيفته ى او كرد. خديجه هم بانوى اول مكه واز لحاظ حسب و نسب و ثروت، شخصيت برجسته اى بود.

نظافت و پاكيزگى

از دوران كودكى، موجود نظيفى بود. بر خلاف بچه هاى مكه،بر خلاف بچه هاى قبايل عرب، نظيف و تميز و مرتب بود. در دوران نوجوانى، سرشانهكرده، بعد در دوران جوانى، محاسن و سرشانه كرده، بعد از اسلام، در دورانى كه ازجوانى هم گذشته بود و مرد مسنى بود پنجاه، شصت سال سن او بود كاملا مقيد به نظافتبود. گيسوان عزيزش كه تا بناگوش مى رسيد، تميز; محاسن زيبايش تميز و معطر بود. درروايتى ديدم كه در خانه ى خود خم آبى داشت; آن وقت چون آينه خيلى مرسوم و رايج نبود ((كان يسوى عمامته و لحيته اذا اراد ان يخرج الى اصحابه)); وقتى مى خواست نزدمسلمانان و رفقا و دوستانش بيايد، حتما عمامه و محاسن را مرتب و تميز مى كرد، بعدبيرون مىآمد. هميشه با عطر، خود را معطر و خوشبو مى كرد. در سفرها با وجود زندگىزاهدانه كه حالا خواهم گفت، زندگى پيامبر به شدت زاهدانه بود با خودش شانه و عطر مىبرد، سرمه دان بر مى داشت، براى اين كه چشمهايش را سرمه بكشد، كه آن روز معمول بودمردها چشم هايشان را سرمه مى كشيدند. هر روز چند مرتبه مسواك مى كرد; ديگران را همبه همين نظافت، به همين مسواك، به همين ظاهر مرتب دستور مى داد. اشتباه بعضى ايناست كه خيال مى كنند ظاهر مرتب بايد با اشرافى گرى و با اسراف توإم باشد; نه بالباس وصله زده و كهنه هم مى شود منظم و تميز بود. لباس پيامبر وصله زده و كهنه بود،اما لباس و سر و رويش تميز بود. اين ها در معاشرت، در رفتارها، در وضع خارجى و دربهداشت خيلى موثر است. اين چيزهاى به ظاهر كوچك، در باطن خيلى موثر است.

رفتارش با مردم، رفتار خوش بود. در جمع مردم، هميشهبشاش بود; تنها كه مى شد، آن وقت غم ها و حزن ها و همومى كه داشت، آن جا ظاهر مىشد. هموم و غم هاى خودش را در چهره ى خودش جلوى مردم آشكار نمى كرد، بشاش بود.

به همه سلام مى كرد. اگر كسى او را آزرده مى كرد، درچهره ى او آزردگى ديده مى شد، اما زبان به شكوه باز نمى كرد. اجازه نمى داد در حضوراو به كسى دشنام بدهند و از كسى بدگويى كنند، خود او هم به هيچ كس دشنام نمى داد واز كسى بدگويى نمى كرد. كودكان را مورد ملاطفت قرار مى داد; با زنان مهربانى مىكرد; با ضعفا كمال خوشرفتارى را داشت. با اصحاب خود شوخى مى كرد و با آنها مسابقهاسب سوارى مى گذاشت. زيراندازش يك حصير بود، بالش او از چرمى بود كه از ليف خرما پرشده بود. قوت غالب او نان جو و خرما بود.

ساده زيستى

نوشته اند كه هرگز سه روز پشت سر هم از نان گندم -نهغذاهاى رنگارنگ- شكم خود را سير نكرد. ام المومنين عايشه مى گويد كه: گاهى يك ماهاز مطبخ خانه ى ما دود بلند نمى شد. سوار مركب بى زين و برگ مى شد. آن روزى كه اسبهاى قيمتى را با زين و برگ هاى مجهز سوار مى شدند و تفاخر مى كردند، آن بزرگوار دربسيارى از جاها سوار بر درازگوش مى شد. حالت تواضع به خود مى گرفت. با دست خود، كفشخود را وصله مى زد; اين همان چيزى است كه شاگرد برجسته ى اين مكتب، اميرالمومنين(ع) بارها انجام داد و در روايات راجع به او، اين را خيلى شنيده ايد. در حالى كه تحصيلمال از راه حلال را جايز مى دانست و مى فرمود: ((نعم العون على تقوى الله الغنى)); برويد از طريق حلال نه از راه حرام، نه با تقلب، نه با دروغ و كلك كسب مال بكنيد،اما در عين حال خود او اگر مالى هم از طريقى به دستش مى رسيد صرف فقرا مى كرد.

عبادت او آن چنان عبادتى بود كه پاهاى اواز ايستادن درمحراب عبادت ورم مى كرد. بخش عمده اى از شبها را به بيدارى و عبادت و تضرع و گريهواستغفار و دعا مى گذرانيد. با خداى متعال راز و نياز و استغفار مى كرد.

غير از ماه رمضان، در ماه شعبان و ماه رجب و در بقيه يىاوقات سال هم آن طورى كه شنيدم در آن هواى گرم، روز درميان، روزه مى گرفت. اصحاب اوبه او عرض كردند: يا رسول الله! تو كه گناهى ندارى، ((غفرالله لك ما تقدم من ذنبك وما تإخر)) كه در سوره ى فتح هم آمده:(ليغفر لك الله ما تقدم من ذنبك و ما تإخر) اينهمه دعا و عبادت و استغفار چرا؟ مى فرمود: ((افلااكون عبدا شكورا)); آيا بندهسپاسگزار خدا نباشم كه اين همه به من نعمت داده است؟!

استقامت او، استقامتى بود كه در تاريخ بشرى نظير او رانمى شود نشان داد. آن چنان استقامتى به خرج داد كه توانست اين بناى مستحكم خدايى راكه ابدى است، پايه گذارى كند. مگر بدون استقامت، ممكن بود؟ با استقامت او ممكن شد. با استقامت او، ياران آن چنانى تربيت شدند.

با استقامت او، در آن جايى كه هيچ ذهنى گمان نمى برد،خيمه ى مدنيت ماندگار بشرى در وسط صحراهاى بى آب و علف عربستان برافراشته شد، (فلذلك فادع و استقم كما امرت). اين ها اخلاق شخصى پيامبر است.

اخلاق حكومتى

اخلاق حكومتى پيامبر اين ها بود: عادل و با تدبير بود. كسى كه تاريخ ورود پيامبر به مدينه را بخواند، آن جنگ هاى قبيله اى، آن حمله كردنها، آن كشاندن دشمن از مكه به وسط بيابان ها، آن ضربات متوالى، آن برخورد با دشمنعنود، انسان آن چنان تدبير قوى و حكمتآميز و همه جانبه اى در خلال اين تاريخ مشاهدهمى كند كه حيرتآور است و مجال نيست كه من حالا بخواهم آن را بيان كنم.

او حافظ و نگهدارنده ى ضابطه و قانون بود; نمى گذاشتقانون نقض بشود، چه توسط خودش و چه توسط ديگران. خودش هم محكوم قوانين بود، آياتقرآن هم بر اين نكته ناطق است. بر طبق همان قوانينى كه مردم بايد عمل مى كردند، خودآن بزرگوار هم دقيقا و به شدت برطبق آن قوانين عمل مى كرد و اجازه نمى داد تخلفىبشود. وقتى كه در جنگ بنى قريظه مردهاى آن طرف را گرفتند و خائن هاشان را به قتلرساندند و بقيه را اسير كردند و اموال و ثروت بنى قريظه را آوردند، چند نفر ازامهات مومنين كه يكى همان جناب ام المومنين زينب بنت جحش است، يكى ام المومنينعايشه است، يكى ام المومنين حفصه است، به پيامبر عرض كردند كه: يا رسول الله! اينهمه طلا و اين همه ثروت از يهود آمده، يك مقدار هم به ما بده. اما پيامبر اكرم بااين كه زن ها مورد علاقه اش بودند و به آن ها محبت داشت و نسبت به آن ها بسيار خوشرفتار بود، ولى حاضر نشد به خواسته ى آنها عمل كند. اگر پيامبر مى خواست از آن ثروتها به همسران خود بدهد، مسلمانان هم حرفى نداشتند، ليكن او حاضر نشد. بعد كه زياداصرار كردند، پيامبر با آن ها حالت كناره گيرى به خود گرفت; يك ماه از زنان خودشدورى كرد كه از او چنان توقعى كردند.

بعد آيات شريفه ى سوره ى احزاب نازل شد: (يا نسإ النبىلستن كاحد من النسإ)، (يا ايها النبى قل لازواجك ان كنتن تردن الحياه الدنيا وزينتها فتعالين امتعكن و اسرحكن سراحا جميلا. و ان كنتن تردن الله و رسوله والدارالاخره فان الله اعد للمحسنات منكن اجرا عظيما). پيامبر فرمود: اگر مى خواهيد با منزندگى كنيد، زندگى زاهدانه است و تخطى از قانون ممكن نيست.

از ديگر خلقيات حكومتى او اين بود كه عهد نگهدار بود. هيچ وقت عهد شكنى نكرد. قريش با او عهد شكنى كردند، اما او نكرد; يهود بارها عهدشكنى كردند، او نكرد .

او همچنين رازدار بود. وقتى براى فتح مكه حركت مى كرد،هيچ كس نفهميد پيامبر كجا مى خواهد برود. همه ى لشكر را بسيج كرد و گفت: بيرونبرويم. گفتند: كجا؟ گفت: بعد معلوم خواهد شد. به هيچ كس اجازه نداد كه بفهمد اودارد به سمت مكه مى رود، كارى كرد كه تا نزديك مكه قريش هنوز خبر نداشتند كه پيامبردارد به مكه مىآيد! دشمنان را يك طور نمى دانست، اين از نكات مهم زندگى پيامبر است.

بعضى از دشمنان، دشمنانى بودند كه دشمنى شان عميق بود،اما پيامبر اگر مى ديد كه اين ها خطر عمده اى ندارند، با اين ها كارى نداشت و نسبتبه آن ها آسان گير بود. بعضى ها هم بودند كه خطر داشتند، اما پيامبر آن ها رامراقبت مى كرد و زير نظر داشت، مثل عبدالله بن ابى. عبدالله بن ابى منافق درجه يكعليه پيامبر هم توطئه مى كرد. ليكن پيامبر چون او را زير نظر داشت، كارى به كار اونداشت و تا اواخر عمر پيامبر هم بود. اندكى قبل از وفات پيامبر، عبدالله ابى ازدنيا رفت، اما پيامبر او را تحمل مى كرد. اين ها دشمنانى بودند كه از ناحيه آن هاحكومت و نظام اسلامى و جامعه اسلامى مورد تهديد جدى واقع نمى شد، اما پيامبر بادشمنانى كه از ناحيه آنها خطر وجود داشت، به شدت سختگير بود. همان آدم مهربان، همانآدم دل رحم، همان آدم پرگذشت و با اغماض، دستور داد كه خائنان بنى قريظه را كه چندصد نفر مى شدند در يك روز به قتل رساندند و بنى نظير و بنى قينقاع را بيرون كردند وخيبر را فتح كردند; چون اين ها دشمنان خطرناكى بودند، پيامبر با آن ها اول ورود بهمكه كمال مهربانى را به خرج داده بود، اما اين ها در مقابل خيانت كردند و از پشتخنجر زدند و توطئه و تهديد كردند. پيامبر عبدالله بن ابى را تحمل مى كرد، يهودىداخل مدينه را تحمل مى كرد، قرشى پناه آورنده ى به او يا بى آزار را تحمل مى كرد،وقتى رفت مكه را فتح كرد، چون ديگر خطرى از ناحيه آن ها نبود، حتى امثال ابى سفيانو بعضى از بزرگان ديگر را نوازش هم كرد; اما اين دشمن غدار خطرناك غير قابل اطمينانرا به شدت سركوب كرد. اينها اخلاق حكومتى آن بزرگوار است. در مقابل وسوسه هاى دشمن،هوشيار; در مقابل مومنين، خاكسار; در مقابل دستور خدا، مطيع محض و عبد به معناىواقعى; درمقابل مصالح مسلمانان، بى تاب براى اقدام و انجام. اين، خلاصه اى از شخصيتآن بزرگوار است.

پروردگارا! از تو درخواست مى كنيم كه مارا از امتپيامبر قرار بده. خود مى دانى كه دلهاى ما لبالب از محبت پيامبر است، ما را با اينمحبت نورانى و آسمانى زنده بدار و با همين عشق بى پايان، ما را از اين دنيا ببر.

پروردگارا! زيارت چهره ى پيامبر را در قيامت نصيب مابفرما; عمل به احكام پيامبر و تشبه به اخلاق آن بزرگوار را نصيب ما بگردان; او رابه معناى واقعى كلمه اسوه ما قرار بده و مسلمانان را قدردان آن بزرگوار قراربده

صلى الله عليه و آله، آب وضو و مسواك خود را[ زير] بالين سرمبارك مى گذاشتند در شبها، و سر ظرف آب وضو را با چيزى مى پوشاندند ; و وقتى از خواب بيدار مى شدند، مسواكمى كردند و وضو مى گرفتند و چهار ركعت نماز مى خواندند و مى خوابيدند ; و پس از آنبيدار مى شدند و مسواك مى كردند، وضو مى گرفتند و نماز مى خواندند.

از بعضى از زن هاى رسول خدا، صلى الله عليه و آله، نقلشده كه: رسول خدا، صلى الله عليه و آله، با ما صحبت مى كرد و ما با او صحبت مىكرديم ; چون وقت نماز حاضر مى شد، گويى او ما را نمى شناخت و ما او را نمى شناختيم،براى اشتغالى كه به خدا پيدا مى كرد از هر چيز.(9)

رسول خدا كه على مرتضى و جميع ما سوى الله بنده درگاهاويند و ذره خور خوان نعمت معارفش هستند و متعلم به تعليم او هستند، آن طورقيام بهامر مى كند. پس از خلعت نبوت ختميه، كه تمام سير دايره كمال و لبنه اخراى معرفت وتوحيد است، ده سال در كوه حرا برپا مى ايستد و قيام به اطاعت مى كند تا آن كه قدمهاى مباركش ورم مى كند و خداى تعالى بر او آيه فرو مى فرستد: ((طه، ما انزلنا عليكالقرآن لتشقى)); اى طاهر هادى! ما قرآن بر تو فرو نفرستاديم كه به مشقت بيفتى، توپاكيزه و هادى هستى، اگر مردم اطاعت تو نكنند، از نقص و شقاوت آن ها است نه نقصانسلوك يا هدايت تو. مع ذلك، عجز و قصور خود را اعلان مى فرمايد.

استغفار

پيغمبراكرم در عين حالى كه يك موجود الهى بود، به اونسبت مى دهند كه فرمود: ((ليغان على قلبى و انى لإستغفرالله فى كل يوم سبعينمره(10))). همين معاشرت كردن با اشخاصى كه ناباب بودند، موجب كدورت مى شود. يك كسىكه دايم الحضور بايد باشد پيش محبوبش، اگر يك نفر كه خيلى آدم صحيح و خوبى است، پيشاو برود و مثلا بخواهد مسئله بپرسد، لكن اين، باز مى دارد او را به همين مقدار، ازآن مرتبه اى كه مى خواهد باشد. در عين حال كه اين هم حضور است، اين آدمى كه با اوصحبت مى كند در نظر او از مظاهر است ; لكن از آن مرتبه اى كه او مى خواهد دايمالحضور باشد در آن مرتبه، بازش مى دارد. ((ليغان على قلبى و انى لإ ستغفرالله فى كليوم سبعين مره)). يك چنين چيزى از پيغمبر نقل شده است ، كه اشتغال به اين طورمسائل، حجاب است براى ما ; و ما بايد از اين حجاب بيرون بياييم.

رسول خدا كه فرمود: ((ليغان على قلبى فانى لإستغفراللهفى كل يوم سبعين مره)) او غير از اين مسائلى بوده است كه پيش ماهاست. آن ها درضيافت بوده اند، در مافوق ضيافت هم بوده اند، در ضيافت بوده اند و از اين كه حضوردر مقابل حق تعالى دارند و مع ذلك، دارند مردم را دعوت مى كنند، از همين، كدورتحاصل مى شده. توجه به مظاهر الهى، از غيب متوجه شدن به شهادت و به مظاهر الهى ولوهمه اش الهى است براى آن ها، همه الهى است لكن مع ذلك از آن جايى كه، از آن غيبى كهآن ها مى خواهند كه كمال ((انقطاع)) اليك است وقتى كه توجه مى كنند به مظاهر، اينگناه بزرگ است، اين گناه نابخشودنى است.

خير خواهى

فرموده حضرت رسالت پناه، صلى الله عليه و آله و سلم، كهفرمود: ((ما اوذى نبى مثل ما إوذيت(11))). يعنى ((اذيت نشد پيغمبرى مثل اذيتى كه منشدم.)). نيز به اين معنى(12) بر گردد.زيرا كه هر كس عظمت و جلالت ربوبيت را بيشترادراك كند و مقام مقدس حق ـ جل و علا ـ را زيادتر بشناسد، از عصيان بندگان و هتكحرمت آن ها بيشتر متإثر و متإلم گردد; و نيز هر كس رحمتش و عنايت و لطفش به بندگانخدا بيشتر باشد، از اعوجاج و شقاوت آن ها بيشتر اذيت مى شود ; و البته خاتمالنبيين، صلى الله عليه و آله، در اين مقامات و ساير مدارج كماليه از انبيا و اولياو ساير بنى الانسان كامل تر بوده، پس اذيتش بيشتر و تإثرش بالاتر بوده[ است].

مهربانى پيامبر(ص)

در شدت شفقت و رإفت آن بزرگوار بر همه عائله بشرى، بساست آيه شريفه اول سوره شعرإ كه فرمايد: (لعلك باخع نفسك الا يكونوا مومنين)(13) ودر اوايل سوره كهف كه فرمايد: (فلعلك باخع نفسك على آثارهم ان لم يومنوا بهذاالحديث اسفا)(14) سبحان الله! تإسف به حال كفار و جاحدين حق و علاقه مندى به سعادتبندگان خدا، كار را چقدر به رسول خدا(ص) تنگ نموده كه خداى تعالى او را تسليت دهد ودل لطيف او را نگهدارى كند كه مبادا از شدت هم و حزن به حال اين جاهلان بدبخت، دلآن بزرگوار پاره شود و قالب تهى كند.

پيغمبراكرم اين طور بوده است كه حتى كفار را هم وقتىملاحظه مى فرمود كه اين ها مسلم نمى شوند، غصه مى خورد بر آن ها، كه چرا اين هابايد مسلم نشوند و بعد به آن شقاوت ها و به آن عذاب ها برسند.

نقل است كه پيغمبر اسلام ديد يك عده اى را گرفتند، اسيركردند، دارند مىآورند; فرمود كه ما بايد با زنجير اين ها را به بهشت ببريم. آنقدرپيغمبر غصه مى خورد به اين كه اين مردم هدايت نمى شوند كه خدا به او تسليت مىفرمايد: (فلعلك باخع نفسك على آثارهم ان لم يومنوا بهذاالحديث اسفا)(15) قضيه، قضيهايمان است نه قضيه گرفتن يك جايى و سلطه پيدا كردن به يك كشور است. قضيه،اين است كهايمان بياورند.

تواضع

رسول خدا، صلى الله عليه و آله، كه علمش ازوحى الهىمإخوذ بود و روحش به قدرى بزرگ بود كه يك تنه غلبه بر روحيات ميليون ها بشر كرد،تمام عادات جاهليت و اديان باطله را زيرپا گذاشت و نسخ جميع كتب كرد و ختم دايرهنبوت به وجود شريفش شد، سلطان دنيا و آخرت و متصرف در تمام عوالم بود ـ باذن الله ـتواضعش با بندگان خدا از همه كس بيشتر بود.

كراهت داشت كه اصحاب براى احترام او به پا خيزند. وقتىوارد مجلس مى شد پايين مى نشست.روى زمين طعام ميل مى فرمود و روى زمين مى نشست و مىفرمود: ((من بنده اى هستم، مى خورم مثل خوردن بنده و مى نشينم مثل نشستنبنده(16))).

از حضرت صادق(ع)، نقل است كه پيغمبر(ص)، دوست داشت برالاغ بى پالان سوار شود و با بندگان خدا در جايگاه پست طعام ميل فرمايد، و به فقرابه دو دست خود عطا فرمايد. آن بزرگوار سوار الاغ مى شد و در رديف خود، بنده خود ياغير آن را مى نشاند. در سيره آن سرور است كه: ((با اهل خانه خود شركت در كار خانهمى فرمود، و به دست مبارك گوسفندان را مى دوشيد ; و جامه و كفش خود را مى دوخت; وبا خادم خود آسيا[ب] مى كرد و خمير مى نمود; و بضاعت خود را به دست مبارك مى برد; ومجالست با فقرا و مساكين مى كرد و هم غذا مى شد(17))). اين ها و بالاتر از اين ها،سيره آن سرور است و تواضع آن بزرگوار است. در صورتى كه علاوه بر مقامات معنوى،رياست و سلطنت ظاهرى آن بزرگوار نيز به كمال بود.

صورت ظاهر نبى اكرم، صلى الله عليه و آله، و ساير مردمفرقى نداشت، و لهذا بعضى از اعراب غريب كه به حضور مباركش مى رسيدند و آن حضرت باجمعى نشسته بودند، مى پرسيدند: كدام يك، پيغمبر هستيد؟(18) آنچه پيغمبر(ص) را ازغير ممتاز مى كند، روح بزرگ قوى لطيف آن سرور است، نه جسم مبارك و بدن شريفش.

وضع زندگى پيغمبر اكرم(ص) بسيار ساده بود. از مقام ومنصب خود به نفع زندگى مادى استفاده نكردند تا چيزى از خود به جاى گذارند. و آنچهرا كه باقى گذاشتند، علم است كه اشرف امور مى باشد; خصوصا علمى كه از ناحيه حقتعالى باشد.

حضرت رسول(ص) در آن اواخر عمرشان رفتند منبر، فرمودندكه: هر كس به من حقى دارد بگويد. خوب كسى حقى نداشته بود. يك عرب پا شد گفت: من يكحقى دارم. ((چى هست؟))، شما در جنگ كذا كه مى رفتيد يكى شلاقى به من زديد. ((به كجازدم؟))، به شانه ام. ((بيا عوضش بزن)). گفت: نه من آن وقت شانه ام باز بوده. شما همشانه تان را باز كنيد. ((بسيار خوب))، شانه را باز كرد. عرب رفت بوسيد. گفت: من مىخواستم ببوسم بدن رسول الله را. يعنى مسئله اين بوده و مطلب اين است كه يك رئيسمطلق حجاز آن وقت بوده است و جاهاى ديگر، او بيايد بالاى منبرو بگويد هر كس حقدارد بگويد، يك نفر نيايد بگويد به اين كه تو ده شاهى از من برداشتى.

صدر اسلام وضع حكومت چطور بود، پيغمبر اكرم(ص) با مردمچطور رفتار مى كرد؟ در عين حالى كه با كفار با خشونت (وقتى كه نمى شد هدايتشانبكنند و توطئه گرى مى كردند) با خشونت رفتار مى كرد، با ملت چطور رفتار مى كرد؟ يكپدر مهربان و بالاتر از يك پدر مهربان بود.

پيغمبر اكرم كه شخص اول بود و بنيانگذار اسلام وبنيانگذار هدايت مردم، سيره اش را برويد ببينيد چه جور بوده، آيا هيچ وقت سلطه جوبوده است؟ وقتى با همين اشخاصى كه رفقايش بودند، دوستانش بودند، ديگر سياه و سفيد واين ها مطرح نبود، نشسته بودند همه با هم، دور هم مى نشستند .يكى آن جا بنشيند، يكىپهلويش، يكى بالا يكى پايين باشد، اين هم نبود.

پيغمبر اكرم خدمتگزار مردم بود. با آن كه مقامش آن بود،ولى خدمتگزار بود، خدمت مى كرد.

در وقتى كه رسول الله آن وقت حكومت بود، آن وقت درمدينه بودند، در مدينه تشكيل حكومت بود وضعش اين طورى بود. از آن طرف در مقابل هيچقدرتى خاضع نبود ; براى اين كه او خدا را مى ديد. كسى كه توجه دارد به اين كه قدرتهر چه هست، مال خداى تبارك و تعالى است و ديگران هيچ نيستند، اين ديگر نمى تواندخاضع بشود در مقابل يك قدرتمندى.

ساده زيستى

پيغمبر اكرم را هركس كه سيره نوشته است از رسول اكرم،نوشته وضعش در زندگى كمتر بوده است از اين مردم عادى كه آن وقت در مدينه زندگى مىكردند. اتاق گلى اين ها داشتند، توى مسجد يك اتاق گلى داشتند، سوار الاغ مى شده استيك كسى هم دنبالش، پشت سرش مى نشسته و مى رفته، آن وقت هم براى او مسئله مى گفته،او را تربيت مى كرده. شما بياوريد يك حاكمى، يك رئيس ـ عرض مى كنم ـ كلانترى، يككدخداى يك شهرى، يك دهى، بياوريد كه اين طورى باشد، سلوكش با ملت اين باشد كه وقتىتوى مسجد ـ مسجد محل اداره حكومت، مىآمدند آن جا ـ وقتى كه پيغمبر توى مسجد نشستندو ـ عرض مى كنم كه ـ چند نفر هم همراهشان هستند، با هم نشسته اند و دارند صحبت مىكنند، اشخاصى كه نمى شناختند، از خارج مىآمدند; نقل شده است كه نمى شناختند اين هاكدام يكى عرض مى كنم ـ كه حاكم است و كدام يكى محكوم، كدام يكى پيغمبر است، كداميكى مردم ديگر.

پيغمبر وارد شد به يك آدم درجه سه اى[ابو ايوب انصارى] و اشخاصى كه دورش جمع شده بودند، يك اشخاص فقير بى بضاعتى و خودش هم يك منزل و اتاق (نه مثل اين اتاق) يك اتاقى با ساقه خرما، چند تا اتاق براى خودش و مسجدش هم آنطور.

حسن خلق

از طريق عامه منقول است كه پيغمبرخدا(ص) وقتى غضب مىفرمود، اگر ايستاده بود مى نشست، و اگر نشسته بود به پشت مى خوابيد، غضبش ساكن مىشد.(19)

در باب اخلاق رسول خدا، صلى الله عليه و آله، وارد استكه يارى نجست براى خود در هيچ مظلمه، تا آن كه هتك محارم الهيه مى شد. پس غضب مىنمود براى خداى تبارك و تعالى.


پى نوشت ها:

1. «طه (اى مشتاق حق و هادى خلق) اى رسول ما، قرآن رااز آن جهت براى تو نازل نكرديم كه (از كثرت عبادت خدا و جهد در هدايت خلق) خويشتنرا به رنج در افكنى.» (طه / 1 و 2)

2علل الشرايع، ج 2، ص 312، باب 1، حديث 1.

3. احمد بن على بن ابى طالب طبرسى; عالم و فقيه و محدثو مورخ شيعه در قرن ششم و اوايل قرن هفتم. وى در حدود سال 620ه ق درگذشت. از آثاراوست: الكافى فى الفقه، تاريخ الائمه، كتاب الصلوه.

4الاحتجاج، ج 1، ص 220 و 219، ((احتجاج اميرالمومنينعلى اليهود)).

5امالى صدوق، مجلس 69، حديث 2.

6. وسائل الشيعه، ص 321 ـ 303، باب 12-7 از ((ابواب صوممندوب)).

7. همان، ص 306-304، باب 7 از ((ابواب صوم مندوب)) احاديث 2، 5، 6 و 8.

8همان، ج 7، ص 303، باب 7 از ((ابواب صوم مندوب))،حديث 1.

9مستدرك الوسائل، «كتاب الصلوه» ،در ((ابواب افعالالصلوه))، باب 2، حديث 17.

10. «گاه دلم را كدورتى مى پوشاند و من به راستى هرروز هفتاد بار از خداوند درخواست آمرزش مى كنم.» مستدرك الوسائل، ج 5، ص 320،«كتاب الصلاه»، «ابواب الذكر»، باب 22، حديث 2.

11. الجامع الصغير، ج 2، ص 144، بدون كلمه ((مثل)).

12. شدت بليات روحيه، تابع شدت ادراك است.

13. «اى رسول ما! تو چنان در انديشه هدايت خلقى كهخواهى جان عزيزت را از غم اين كه ايمان نمىآورند هلاك سازى.» (شعرا / 3(.

14«اى رسول! نزديك است كه تو اگر امت به قرآن ايماننياورند جان عزيزت را از شدت حزن و تإسف بر آنان هلاك سازى.» (كهف / 6)

15كهف / 6.

16. مكارم الاخلاق، ص 12، فصل دوم

17. بحارالانوار، ج 16، ص 226.

18. بحارالانوار، ج 16، ص 229.

19مرآه العقول، ج 10 ،ص 146، ((باب الغضب...

 


 

فهرست مطالب

 

مقدمه. 1

دوران كودكى.. 2

تنفر از بيكارى و بطالت.. 3

امانت.. 4

مبارزه با ظلم. 4

اخلاق خانوادگى.. 5

با بردگان. 6

نظافت و بوى خوش... 7

برخورد و معاشرت.. 7

نرمى در عين صلابت.. 8

عبادت.. 9

زهد و ساده زيستى.. 10

اراده و استقامت.. 11

پى نوشت ها:Error! Bookmark not defined.

دفتر فصلنامه. Error! Bookmark not defined.

بسم الله الرحمن الرحيم. 12

دوران كودكى.. 14

اخلاق نبوى(ص)17

اخلاق فردى.. 18

نظافت و پاكيزگى.. 23

ساده زيستى.. 25

اخلاق حكومتى.. 27

استغفار33

خير خواهى.. 34

مهربانى پيامبر(ص)35

تواضع. 36

ساده زيستى.. 37

حسن خلق.. 37

پى نوشت ها:37

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: چهارشنبه 06 اسفند 1393 ساعت: 15:37 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

تحقیق درباره بررسي ميزان توجه جوانان به نقش وحضور امام زمان (عج) در زندگي

بازديد: 367

 

مقدمه:

خدايا نمي دانم با چه زباني تو را بستايم، چرا كه اگر د رعصر جاهليت چشم به اين جهان مي گشودم، چشمانم در زير تلي خاك بسته مي شود و اگر در عصر بعد از رحلت پيامبر اكرم متولد مي شوم، شايد من نيز در زمره ي طلحه و زبير ها قرار مي گرفتم.

اما چه بگويم از لطف بيكران تو!

چرا كه در عصري كه متعلق به امام زمان (عج) و نائب بر حقشان است.

زندگي مي كنم، عصر من، عصر ظهور مردي است از سلاله ي پيامبر خاتم (ص) امام خميني (ره) مردي كه آب و آينه و آبفتاب در دست داشت. امروزه بشريت منتظر آن جامعه آرماني و ايده آل است، زيرا كه هيچ يك از نظريه هاي سوسياليستي مارك سيستي، ليبراليستي و ...

نتوانسته است انسان را به آن مدينه فاضله اي كه آروز دارد، برساندو

امامت و خورشيد و حيات بخشي است كه شيعه با اعتقاد به آن گره خورده و راه خويش را در تاريخ آغاز كرده و از اسلام خلفا و كج راهه ها و بي راهه ها جدا نموده است.

و در اين راه رنج ها برده است، تا آنجا كه به اعتراف برخي محققان آن قدر كه در اين راه شمشير كشيده شده وجان فشاني شده، در هيچ برهه اي از زمان در مورد هيچ يك از ديگر آموزه معني ديدن، شمشير زده شده و جان فشاين نشده است.

اين جان فشاني و استمام از آن جا برخاسته كه به گفته قرآن، احكام مكمل دين و متم امر سفارش مي كرد به هيچ يك از امور ديگر سفارش نمي كرد و آن قدر كه براي اين مهم از اولين روزهاي دعوت علني تا ‌آخرين لحضات عمرش در بستر بيماري گام بر مي داشت و اقدام مي كرد، براي هيچ كار ديگري اقدام و زمينه سازي نمي كرد.

امروز و در اين نسل ما امامت را پذيرفته ايم، ولي هنوز براي بسياري از ما، طرح امامت و در شيعه بحث مام زمان (عج) گنگ .ومبهم است و به صورت ميراثي از آن پاسداري مي شود ميراثي كه هنوز عمق و ضرورتش را نچشيده ايم.

اگر ما جايگاه امامت را بشناسيم و ضروتش را لمس كنيم بر اساس همان ضرورت وجود امام زمان (عج) را احساس مي كنيم و از زير بار اشكال هاي بني اسرائيل آازد مي شويم و بر اساس همان ضرورت واحساس به عشقي از امام م رسيم.

آن هم نه عشق ساده و سطحي كه عشق شكل گرفته و جهت يافته و تبديل شود به حركت و به سازندگي در ميان امامان شيعته به امام دوازدهم از ويژگي ها و امتيازهاي خاصي برخوردار است.

او تنها كسي است كه تمامي جهان را از عدل و داد سرشار خواهد ساخت، همانگونه كه از ظلم و بيداد پر شده است. او كسي است كه پيامبر (ص) و همه امامان، از ساليان دور، آمدن او را بشارت مي دادند و با ياد او و دولت او شيعيان را آرامش مي بخشيد.

با وي بودن آثاري دارد و ؟ كرده به او غرامتي، كسي با امام ؟ نباشد، گرفتار امام نار مي شود و اين، سنتي است الهي.

اهميت متوله مهدويت و نقش آن در اعتقاد مردم و بررسي آثار روان شناختي، تربيتي و اخلاقي اعقتاد به امام زنده، مي طلبد تا از هر فرصتي براي پرداختن به اين مهم بهره بجويم.و صد مرتبه البته سينه هزار ساله در يكي دو كتاب هم خالي نمي شود، با يكي دو صفحه چه مي توان كرد؟!

همين اندازه بگويم كه:

خاك شهيدان دوست، گر بشكافي هنوز

آيد از آن كشتگان، زمزمه ي دوست، دوست

اقدامات انجام شده

اين تحقيق شامل دو بخش است:

1-جمع آوري اطلاعات از مباحث تئوري و نظري:

براي جمع آوري اطلاعات در اين مرحله از سه منبع استفاده كرده ايم:

الف) كتاب ها و منابع در دسترس

ب) مقالات و تحقيقات منتشره در مجلات و روزنامه ها

ج) سخنراني ها

2- تهيه پرسش نامه و استفاده از اطلاعات آماري:

در اين مرحله با راهنمايي اساتيد مشاور و همچنين مصاحبه با افرادي از اقشار مختلف اقدام به تهيه پرسش نامه اي براي بررسي م؟ مباحث تئوري و نظري كرده و اين پرسشنامه ها را كه نمونه اي از آن در پيوست خواهد آمد بين دانجشويان دانشگاه امام رضا (ع) و اساتيد آن و مراجعين كتابخانه مركزي آستان قدس رضوي واقع در حرم مطهر توزيع نموديم.

پرسش نامه بصورت بسته ارائه شد و سه سوال به صورت باز به آنها ضميمه گرديد.

براي اين تحقيق يك مصاحبه برنامه ريزي شده در نطر گرفته شد كه به دليل محدوديت زماني به مرحله اجرا نرسيد.

در نهايت اطلاعات كيفي به دست آمده از طريق پرسش نامه ها با استفاده از نرم افزار Excel به اطلاعات كمي تبديل و موضوع مذكور جمع بندي و مورد نتيجه گيري قرار گرفت.


فصل اول:

 

طرح تحقيق

شامل:

×موضوع و طرح مسئله ي علمي

× علت و اهداف انجام تحقيق

×فرضيه سازي

×تعريف مفاهيم و واژه ها

× انتخاب روش تحقيق

× مشكلات و موانع تحقيق

موضوع و طرح مساله علمي:

بررسي ميزان توجه جوانان به نقش وحضور امام زمان (عج) در زندگي روزمره

تعريف موضوع و بيان مسئله:

پيامبر (ص) فرموده اند: «مردم تازماني كه امر به معروف و نهي از منكر نمايند، خير و خوبي از آن ها زائل نمي شود.»

حال چه معروفي بالاتر از تعجيل درظهور امام عصر (عج) و آمادگي جهت استقبال از آن حضرت و چه منكري بدتر از فراموش و غفلت از امام زمان (عج) كه اين خود منشا تمام منكرات است.

مساله اي كه در اينجا مطرح است اين مي باشد كه:

1-     آيا معرفت صحيح نسبت به امام (عج) و جايگاه وي مي تواند در توجه ي بيشتر جوانان به حضور امام موثر باشد؟

2-     آيا درك صحيح از مقوله انتظار و شخص منتظر در توجه به امام موثر است؟

علت و اهداف انجام تحقيق

جمعه ها يكي پس از ديگري مي آيند و مي روند، باز هم غروب جمعه اي ديگر از راه مي رسد و هنوز مسافري در راه... چقدر ما بي انصافيم نمي دانم، انتخاب موضوع اين تحقيق هم نياز به تشريح علت دارد!

پس از شما مي پرسم، اگر امام واقعا هست و جهت و محبت خداست، آيا نبايد او را بشناسيم؟ آيا نبايد به او اظهار محبتي كنيم و با او همراهي نماييم.

با او حرف بزنيم و با او ارتباط روحي معنوي برقرار كنيم؟!

و ضرورت شناخت امام چيست؟

طبق آيه شريفه «اطيعوا.... و اطيعوا الرسول و اومي الامرمنكم»[1]

اطاعت از خدا، رسول و لومي الامر واجب است و منظور از اولي الامر در اين آيه بر اساس حديث نبوي حضرت علي (ع) و فرزندان اويند.

به راحتي مي توان دريافت كه شناخت امام زمان يك تكليف واجب است چرا كه شناخت مقدمه اطاعت است همچنين از اين حديث پيامبر (ص) كه فرموده اند «هر كس امام زمان (ع) خود را نشناسد و بميرد به مرگ جاهليت مرده است» نيز مي توان به ضرورت شناخت حضرت پي برد.

و البته شناختن درجات و مراتبي دارد، در مورد امام (عج) هم اولين قدم و حداقل شناخت[2] اين هست كه شخص او را بشناسيم كه كدام فرد است.

اما از اين حدقال شناخت كه بگذريم، هر چه بيشتر در مورد امام خود بدانيم، خير و سعادت و رستگاري نزديك تر مي شويم و بهره مندي ما از بركات وجودي ايشان بيشتر مي گردد.

بصورت كلي هدف خود را از ارائه اين تحقيق مي توانيم دستيابي به شناخت هر چه بيشتر و عميق تر از امام بيان نماييم و نيز بسط فرهنگ مهدويت كه اين رسالت، رسالتي همگاني است.

در جهان كنوني يكي از مهمترين دغدغه هاي بشر رسيدن به آرامش حيات و راحت ممات است كه در پرتو قرآن بتواند به اعتدال فكري،عقيدتي و روحي برسد.

در تعاليم انسان ساز و تكامل گراي اسلام و مذهب تشيع اين مهم محقق نمي گردد مگر با وصال به سرچشمه الاميزان الهي و تقرب به امامان معصوم (ص) و معرفت و شناخت آن بزرگواران كه به يقين تنها راه رسيدن به كمالات تلقي مي شود.

«اللهم عرفتي جهتك فانك ان لم تعرفني حجتك ضللتا عن ديني»

و حال شيعيان و پيروان ائمه ي معصومين (ع) به اميد و اشتياق به دولت كريمه كه موجب عزت و سرافرازي اسلام و مسلمين گردد به انتظار موعود نشسته كه فرموده اند «افضل الاعمال امتي انتظار الفرج»

فرضيه سازي:

1-  بي توجهي به حضور امام زمان (عج) در جامعه، به دليل اين است كه امام از نظر ها پنهان هستند.

2-  بين عاشورا و انتظار، امام حسين (ع) و حضرت مهدي (عج) رابطه اي وجود دارد.

3-  توجه به حضور امام زمان (عج) و مدد جويي از حضرت در موفقيت هاي شخصي جوانان موثر است.

4-  خصوصيات دوران جواني باعث مي شود كه فرد بهتر بتواند با امام زمان ‌آشنا شود.

5-  ضرورت شناخت امام و آشنايي با فرهنگ انتظار باعث افزايش توجه به امام زمان و (عج) مي شود.

6-  ملاقات حضوري با امام نقش امام را در زندگي موثر تر مي سازد.

فرضيه صفر آماري

7-  بين تعداد فرزندان خانواده و توجه به جوانان به حضور امام زمان (عج) رابطه اي وجود ندارد.

تعريف مفاهيم و واژه ها:

الشباب: ريشه «شب» است و الشين و الباء اصل واحدي است كه دلالت بر نمو و رشد چيزي همراه با قوت و حرارتي كه موجب آن رشد است، دارد.

الشباب: مرد جوان، جمع آن الشان، الشباب است.

الشابه: زن جوان، جمع آن، الشواب است.

الشبيه، معناي خلاف پيري را دارد و به معناي دوران جواني است و البته الشباب هم به معناي دوران جواني است.

الفتي: ريشه آن الفاد و التاء و الحرف المعتل است كه دلالت بر طراوت و شادابي و نيكويي مي كند.

الفتي: مرد جوان وجمع آن فتيه و فتيان است.

الفتيه: زن جوان، همچنين الفتاء، زن جوان و جمع ‌آن فتاه و فتيات است.

الحدث: به معناي جوان است.

الغلوم: به لغت عربي غلام، معناي نوجوان مي باشد.

ذريه: اسمي است ثلاثي كه شامل نسل انسان مي شود كه پسر و دختر مانند فرزندان فرزندان الي آخر

تجافي: از مثالي استفاده كنم تا معناي «انتظاري روشنتر شود، در نماز انساله اي فقهي داريم به نام ركوع، به امام جماعت اقتدا مي كند و هنگامي كه امام جماعت پس از ركعت دوم براي تشهد نشست، وظيفه فردي كه در ركعت دوم به اقتدا كرده بود، اين است كه نيم خيز بنشيند، و پس از اينكه تشهد امام جماعت تمامشد با او برخيزد، عرب از اين حالت نيم خيز نشستن با نام و تعبير « تجافي» ياري مي كند يعني «خالي كردن بدن از زمين»

دكترين مهدويت

مراد از دكترين مهدويت، آموزه اي اعتقادي، جهاني و بر محور مهدويت است كه تفسيري راهبردي از عرصه هاي اساسي حيات بشري ارائه مي دهد و در نگرش، انگيزش و كنش انسان ها و ساحت هاي مختلف زندگي اجتماعي آنها، تحولي بنيادين ايجاد مي كند.

دكترين مهدويت، يعني نگرش به مقوله مهدويت به عنوان يك آموزه جامع و فراگير و يك موضوع راهبردي و استراتژيك طبق پژوهش هاي مذكور در دائره المعارف دين و بيش تر فرهنگ هاي لغت، دو معنا براي كلمه دكترين بر شمرده شده است معناي نخست آن: تصديق نمودن يا اعتقاد داشتن به يك حقيقت و معناي دوم آن آموزه و مترادف با كلماتي همچون tenet< اعتقاد و آيين <dogme مي باشد.

مكفر: از كفر و تكفير گرفته شده، اسم مفعول از باب تفعيل و به معناي (كفران شده) و يا (پوشيده شده) است. مكفر در اصطلاح به كسي اطلاق مي شود كه از او قدر داني نشود و نعمت وجودش مورد كفران واقع شده باشد.

انتخاب روش تحقيق:

در اين تحقيق ما از دو نوع روش تحقيق بهره گرفته ايم:

I)    روش توصيفي

II)روش علي

كه در روش توصيفي به بيان و توصيف  عيني وقايع و حوادث كه در ارتباط با حضرت بوده مي پردازيم و همچنين كساني كه با امام ارتباط داشته اند و بهره هايي كه از اين ارتباط برده اند و در روش علي نيز به بيان علت ها و چگونگي نقش امام در زندگي روزمره خواهيم پرداخت.

مشكلات و موانع تحقيق

اين مشكلات و موانع عبارتند از:

1-  زمان بسيار زيادي براي جمع آوري اطلاعات، طبقه بندي و تجزيه و تحليل آنها مورد نياز بود كه متاسفانه به دليل تقارن با يكي از مشكلترين ترم هاي تحصيلي فشار بسياري را متحمل شديم.

2-  به دليل اينكه توزيع پرسشنامه ها همزان با تعطيلي ترم دانشجويان شد با مشكلات عديده اي در توزيع پرسش نامه ها رو برو گشتيم.

3-  پايان نامه ها و كارهاي تحقيقاتي مبسوط و در اين مورد بسيار اندك و در صورت وجود بسيار غير قابل دسترس بود.

4-  عدم دسترسي كافي به اساتيد كه در اين زمينه صاحبنظر بود و مد نظر ما هم باشند.

5-  تمامي مشكلات بالا را مي توان در يك عبارت كمبود زمان كافي خلاصه نمود كه وقت و انرژي زياد را از ما گرفت.


جواني فصل شور انگيز زندگي و مظهر نشاط و سازندگي است. روح لطيف و قلب ظريف جوان جلوه زيباي آفرينش و صحيفه مفاي هستي است. شور زندگي و آهنگ سازندگي در نگاه روشن و اميدوار جوان متجلي است. اگر شور و احساس جواني با شعور عميق ديني و سلاح توانايي ايمان الهي تجهيز شود، سعادت نسل جوان و سلامت جامعه تضمين خواهد شد.

بيان واژه جوان

«جوان يعني برنا، هر چيز كه از عمر آن چندان نگذشته باشد مقابل پير»

در لغت عربي «الشاب» و «الفتي» و «الحدث» به معناي جوان و «الشبيه» و «الشباب» و «الفتاء» و «الحداثه» به معناي ؟ جواني مي‌باشد.

تعريف جوان از ديدگاه علم روانشناسي

جواني، مدخل زندگي بزرگسالي است، مرحله اي است كه ديگر نشاني از صفات كودكي نمي‌باشد و فرداز نظر شكل ظاهر همچون بزرگسالان مي‌باشد و سعي دارد كه به كسب موقعيت اجتماعي بزرگسالي نيز دست يابد.

در حقيقت پس از سپري شدن تحولات بلوغ، در طول نوجواني، ايام جواني فرا مي‌رسد و جوانان به ميط وسيع جامعه قدم مي‌گذارند و مي‌خواهند كه فردي مفيد و فعال بوده و مورد پذيرش جامعه قرار بگيرند لذا درصد كسب شخصيت اجتماعي لازم بر مي‌آيند.

بيان واژه جواني در قرآن و روايات

در قرآن مشتقات «فقي» «فقيه» به كار رفته همچنين «غلامين» ولتي شباب و مشتقات آن در قرآن نيامده است.

در احاديث «شاب»، «شباب» و «شبيه» به كار رفته و همچنين «فتي» و مشتقات آن و «حديث» و الاحداث» هم در روايت آمده است.

جوان در اصطلاح قرآن

روايتي در ذيل تفسير آيه شريه «اذا اوي الفيته الي الكهف فقالو اربتناء اتنا من لدنك رحمه و هي لنا من امرنا رشدا، آمده است كه بدين قرار است. از سيمان بن جعفر النهري، روايت شده است از امام صادق (ع) كه امام از ايشان سواد فرموه كه مقصود از فتي كيست و ايشان پاسخ داده كه فدايتان گردم در نزد ما فتي يعني جوان «الشباب» و امام صادق (ع) به ايشان فرموده مگر نمي‌داني كه اصحاب كهف همگي نشان كامل مرداني بودن و مع ذلك خداي تعالي ايشان را جوانان ناميده است. به سبب ايمانشان اي سليمان كسي كه ايمان به خدا آورده و پرهيزگاري و تقوي پيشه ساز پس او «فتي» است.

بنابراين مي‌توان گفت: منطق دين به كسي كه ايمان و تقوي داشته باشد جوان گفته مي‌شود.

سنين جواني

در مطالعات روان شناسي مطرح مي‌گردد كه نوجواني و جواني مفاهيمي‌نسبي هستند و بنا بر افراد و جوامع متفاوت مي‌باشند با اين وجود شروع نوجواني را كه همراه با بلوغ جنسي است تبا قاطعيت بيشتري بيان مي‌كنند و به طور ميانگين آغاز آنرا از 12 سالگي تعيين مي‌كنند.

جواني دوره انسجام هويت و مدخل زندگي بزرگسالي است. نوجواني كه دوران بلوغ را سپري مي‌كنند به دنياي جواني مي‌پيوندند. به گونه اي بحران هويت به اسنجام هويت رسيده رشد و تكامل بدني دوران بلوغ به حد كامل خود مي‌رسد توانايي هاي شناختي در رشد اجتماعي از حالت هاي ساده به كفيفت برتر رسيده و با آغاز نقش آفريني هاي اجتماعي، فرهنگي، اقتصادي و … دوران جواني آغاز مي‌گردد.

و اذا بلغ الد طفال منكم الحلم فليستئذ نواكما استئذن الذين من قلبهم

بنا به اين نوجواني از اين زمان شروع مي‌شود و سپس انسان به مرحله جواني مي‌رسد كه به تعبير قرآن مرحله بلوغ اشد است.

و اما ؟ پايان اين دوره در قرآن اشاره به رسيدن به سن چهل سالگي شده است.

ارزش دوران جواني از ديدگاه قرآن بدينگونه سطوح مي‌شود كه جواني منزل قوت و نيرومند زندگي دنياست. و از دو طرف محفون به ضعف و ناتواني است از طرفي منفعت ايام كودكي و از طرف ديگر ناتواني دوران پيري.

پيامبر  گرامي‌مي‌فرمايد:

در روز قيامت بنده قدم از قدم بر نمي‌دارد مگر اينكه 5 چيز از او سوال شود از عمرش كه چگونه سپري كرده است و از دوران جوانيش كه چگونه تمام كرده است از ثروتش كه از كجا به دست ‌آمده است و در چه راهي مصرف كرده و از علمش كه در چه راهي به كار برده است.

از اين روايات به خوبي استفاده مي‌شود كه دين مبين اسلام تا چه پايه با جواني ارزش آن توجه مخصوصي دارد اين سرمايه در پيشگاه الهي به اندازه اي مهم است كه روز حساب از صاحب سوال مي‌شود كه چگونه آ‌ن را صرف كرده است.

اهميت استفاده از دوران جواني

علاوه بر پي بردن به ارزش دوران جواين استفاده و بهره برداري از اين فرصت نيز مورد توجه اولياي اسلام است.

اما علي (ع) مي‌فرمايند:

« بايد در شبايك قبل مك و ضحتك قبل ستمعك»

از جوانيت قبل از فرا رسيدن پيري بهره برداري كن همچنين از سلامت و توانمندي قبل از ناتواني و ضعف

پيامبر اكرم (ص) مي‌فرمايند:

«ان الله تعالي ملكا ينزل في كل ليله فيناري يا ابناء العشرين جدوا و اجتهدوا»

بدرستي كه خداوند متعال فرشتگاني دارد كه هر شب نزول مي‌كنند و ندا مي‌دهند اي جوانان بيست ساله كوشش و جديت كنيد و براي نيل به كمالات انساني مجهاهده نماييد.

نفوذ اسلام در نسل جوان

پيامبر اسلام مي‌فرمايد: «اوصيكم بالشبان خيرا فانهم ارق افئده. ان الله بعثني بشيرا و نذيرا مخالفتي الشبان و خالفتي الشيوخ ثم قرا خطال عليهم الا موفقست قلوبهم»

به شما درباره نوجوانان و جوانان به نيكي سفارش مي‌كنم كه آنها دلي رقيق تر و قلبي فضيلت پذير تر دارند خداوند مرا به پيامبري برانگيخت تا مردم را به رحمت الهي بشارت دهم .و از عذابش بترسانم جوانان سخنانم را پذيرفتند و با من پيمان محبت بستند. لوي پيران از قبول دعوتم سر باز زدند و به مخالفتم برخاستند، سپس به آيه اي از قرآن اشاره كرد و درباره مردم كهنسال كه مدت زندگي آنها به درازا كشيده و دچار قساوت سخت دلي شده اند سخن گفت:

پيامبر گرانقدر اسلام كه ابتداي بعثت براي آن كه از شر مشركين و بت پرستان مصون باشند، سه سال مردم را به طرز پنهاني به اسلام دعوت مي‌كردند.

در مدت دعوت پنهاني فقط چهل نفر از زن و مرد به آيين مقدس اسلام گرويدند كه اكثريت قريب به اتفاق آنها كودكان و نوبالغان و جوانان بودند و سنشان بين ده تا بيست و پنج سال بود».

فطرتهاي پاك و جوانهاي بيدار جوانان، سخنان حضرت را موافق طبع فضيلت دوست خود مي‌يافت و مجذوب مقام عاليه اسلام مي‌شوند. و هسته مركز اسلام را گروهي از جوانان تشكيل دادند و پيامبر اكرم (ص) همواره جوانان را حمايت كرده و دوباره آنان با پيروان خود به نيكي سفارش مي‌نمودند مخصوصا اصحابي كه براي سفرهاي تبليغي مي‌رفتند به طور كلي نسل جوان و نو بالغ اكثريت گروندگان به دين مبين اسلام بوده اند و نماينده سخنگوي آنان جعفر بن ابي طالب در محضر پادشاه حبشه با بيان قضاوتهاي عاقلانه و حرفهاي منطقي و تكيه بر وجدان فكري و اخلاقي پادشاه حبشه را به حقانيت دعوت اسلام معترف گردانيد. و اين خود نشان اين است كه جوانان استدلالهاي درست و منطقي را مي‌پذيرند و عقل سليم و شكوفائي آنان اگر با سخنان صحيح و جوابهاي درست و محكم قانع گردد و احكام و دستورات اگر با فطرت و وجودان خدايي آنان مانوس و همسو باشد آن شريعت را مي‌پذيرند و هرگز از ‌آنان دست بر نخواهند داشت.

دوران بلوغ و جواني دوران  بروز احساسات مذهبي و شكفته شدن تمايلات ايماني و اخلاقي است و جوانان به طبع انساني خود در جستجوي حق هستند و در راه پي بردن به حقيقت سعي و تلاش مي‌كنند تا تمايل فطري خود را با شناخت و معرفت ارضاء نمايند.

در همين راستا روايتي از امام صادق (ع) مي‌باشد كه تاكيد بر تسريع آموزش احاديث و احكام اسلامي‌به نوجوانان نموده است.

اما صادق (ع): «با دروا اداثكم با لحديث قبل ان تسبقكم اليهم المر حبئه»

در سخن گفتن با جوانانتان «در مورد موضوعات ديني» ترسيع نماييد قبل از آنكه مرجئه «گروهي كه در آن عصر ازابا حيون بودند و از انجام تكاليف شرعي شانه خالي مي‌كردند» بر شما پيشي بگيرند و سخنان نادرست خويش را در ضمير پاك آنان چا مي‌دهند  و گمراهشان سازند.

نمونه قرآني گرايش جوان به دعوت توحيدي

در قرآن، خداوند متعال گروهي از نوجوانان و جوانان را معرفي مي‌كند كه دعوت حق و راه توحيد را لبيك گفتند در حاليكه در شرايط بسيار سخت اجتماعي قرار داشتند.

«فما امن لموسي الا ذرله من قومه علي خوف من فرعون و ملايهم ان يفتنهم ...»

پس به موسي ايمان نياورد مگر زريه اي از قومش آنهم با ترس از فرعون و لشكرش كه مبادا غذابشان كنند نمونه ارائه شده در قرآن با توجه و دقت انسانها را به اين نكته معطوف مي‌كند كه در سنين نوجواني و جواني بالاترين درجه پذيرش دعوت حق وجود دارد- حتي در شرايط بسيار سخت اجتماعي- و بهره برداري از اين صفت بايد مورد توجه والدين و مربيان امور پرورشي و آموزشي قرار بگيرند و با استفاده از اين موقعيت راههاي سعادت و تعالي را در برابر آينده سازان بگشايند.

جوانان در قرآن

قرآن مجيد به داستان بعضي از پيامبران الهي اشاره كرده كه در دوران جواني به آزمايش هاي بزرگ الهي امتحان شده اند كه سبب عبرت و پند آموزي، ما مي‌گردند در قرآن به داستان حضرت ابراهيم و دعوت نمرود به يكتا پرستي، حضرت اسماعيل و آمادگي او براي قرباني شدن در راه رضاي حق تعالي و حضرت يوسف و شيفته شدن زليخا زن عزيز مصر و شعله ورشدنش در آتش عشق يوسف و سر بلند آمدن آن جوان پاك و زيبا از آن امتحان سخت و حضرت موسي دختران شعيب و همچنين لفياح لقمان حكيم به فرزند جوانش اشاره شده است.

جوانان و قرآن كريم

قال الصادق (ع) ين قرا القرآن و هوشاب مومن و اختلط القرآن بلمه و دمه ...

هر كه قرآن بخواند و در حالي كه جوان مومن باشد، قرآن با گوشت و خونش آغشته شود و خداي عزوجل او را با سفيران بزرگوار و نيكو رفتارش همراه كند و قرآن او را در روز قيامت از آتش دوزخ نگه دارد.

عبادت در جواني

رسول اكرم (ص) مي‌فرمايند:

«ان الله تعالي يباهي بالشاب العابد الملائكه يقول: انظر و الي عبدي ترك شهوته من اجلي»

به راستي كه خداي تعالي به وسيله جوان عابد به فرشتگان خود مباهات كند و گويد: به بنده من بنگريد كه شهوت خود را به خاط من ترك و رها كرده

در روايت ديگري كه رسول اكرم (ص) مي‌خواهيم برتري و فضيلت جوان عابدي كه در كودكي عبادت كرده و پيري ؟ كه پس از سالمندي عبادت كرده همانند فضيلت پيامبران مرسل است بر ديگر مردم.

در روايتي ديگر آن حضرت مي‌فرمايند:

هيچ جواني نيست كه دنيا و سرگرمي‌هاي آن را به خاطر خدا رها كند و جواني خود را در راه اطاعت خدا به پيروي رساند جز آن كه خداوند پاداش هفتاد دو صديق به او دهد.

چه زيبا و با شكوه است فصل جواني و جوان عابدي كه ذات باري تعالي به عبارت و نيايش او بر ملائكه الله مباهات نموده و طبق مفوره نبي خدا و حضرت دوست هفتاد دو صديق به او مي‌دهد. پس از عزيز بيدا باش و به گفته پروين

گهر دقت بدين خيرگي از دست مده         

                                                آخر اين در گرانمايه بهايي دارد.

بوته جوان

حضرت علي (ع) فرموده اند: « التوبه حسن و هو من الشاب احسن...

«شش چيز نيكو است ولي از هر 6 نفر نيكوتر است، عدل نيكوست ولي از ناحيه ا؟ نيكوتر، صبر نيكوست و از فقرا نيكوتر، ورع نيكوست و از علما نيكوتر، بخشش نيكوست ولي از ثروتمندان نيكوتر، توبه نيكوست ولي از جوانان نيكوترف حيا نيكوست ولي از زنان نيكوتر است و جواني كه توبه ندارد و همانند رودخانه اي است كه آب ندارد.

رسول اكرم (ص) فرموده اند: معا من شيء الي الله عزوجل من شاب نائب»

هيچ چيز نزد خداوند محبوبتر از جوان توبه كار نيست.

ارزش و اهميت دوران جواني از ديدگاه قرآن

از نظر قرآن مجموع فراز و نشيب دوران زندگي بشر در سه مرحله خلاصه مي‌شود به كودكي، جواني، پيري

«الله الذي خلقكم من ضعف ثم جعل من بعد ضعف قوه ثم جعل من بعد قوه ضعفا و شيبه يخلق مايشا و هو العلم القدير»

خدا همان كسي است كه شما را آفريد در حالي كه ضعيف بوديد، سپس بعد از اين ضعف و ناتواني قوت بخشيد و باز بعد از قوت ضعف و پيري قرار داد او هر چه بخواهد مي‌آفريند و اوست عالم و قادر.

ارزش دوران جواني از ديدگاه قرآن بدينگونه مطرح شده كه جواني منزل قوت و نيرومندي زندگي دنياست و از دو طرف محفوف به ضعف و ناتواني است، از طرفي ضعف ايام كودكي و از طرف ديگر ناتواني دوران پيري

قال امير المومنين عليه السلام: دشيئان لايعرف فضلها الا من فقدهمان الشاب و العافيه»

امام علي (ع) فرموده اند: دو چيز است كه قدر و قيمتشان را نمي‌شناسد مگر كسي كه آن دو را از دست داده باشد، يكي جواني و ديگري تندرستي و عافيت است.

در اين حديث حضرت علي (ع) نعمت جواني را در دين بزرگترين نعمت هاي الهي يعني صت و سلامت آورده است و به اندازه اي آن را مجهول القدر دانسته كه مي‌فرمايد تنها در موقع فقدان جواني مي‌توان به ارزش پي برد.

«از ديدگاه حضرت علي (ع) انسان در جزيره اي به نام فرصت قرار گرفته كه بين دو اقيانوس نيستي» گذشته و آينده قرار گرفته و بايد قدر زمان را بداند.

دوران جواني نيز نسبت به كودكي و پيري به تعبير قرآن دوران قوتي است كه بين دو دوران ضعف محصور است و فرصتي است كه بايد آن را غيبت شمرده و بهره برداري لازم را نمود.

پيامبر گرامي‌اسلام (ص) فرموده اند:

«ان العبد لاتزول قد ماه يوم القيامه حتي سيال عن خمس خصال، عن عمره فيما افناده و عن شبا به فيما ابلاه و عن ماله من اين اكتسبه و فيما انفقه و عن علمه معاذا عمل فيما علم»

در روز قيامت بنده قدم بر نمي‌دارد مگر اينكه پنج چيز از او سوال مي‌شود، از عمرش كه چگونه سپري كرده و از دوران جوانيش كه چگونه تمام كرده از ثروتش كه از كجا آورده و در چه راهي مصرف كرده واز علمش كه در چه راهي به كار برده است.

همچنين روايت شده كه پيامبر اكرم (ص) فرموده اند:

«لا نزول قدما عبد يوم القيامه حتي سيئال عن اربع، عن عمره فيما افناه، و عن شابه فيما ابدوه و عن ماليه من اين كسبه و فيما انفقه و عن جبنا اهل البيت»

در روز قيامت بنده قدم بر نمي‌دارد تا اينكه از او سوال از چهار چيز شود. از عمرش كه چگونه سپري كرده از جوانيش كه در چه راهي به پايان رسانده و از مالش كه از كجا به دست آورده و در چه راهي خرج كرده واز محبتش به ما اهل البيت.

از اين روايات به خوبي استفاده مي‌شود كه دين مبين اسلام تا چه پايه به چواني و ارزش آن توجه مخصوصي دارد. اين سرمايه در پيشگاه الهي به اندازه اي مهم است كه روز حساب از صاحبش سوال مي‌شود كه چگونه آن را صرف كرده است؟

پس براي ما به عنوان قشر جوان و به خصوص جوانان مسلمان شيعه جاي بي تامل دارد تا هنوز فرصت باقي است پاسخي مناسب براي اين سوال و فرآهم آوريم.

در مقدمه به اين حديث اشاره نموديم كه:

« افضل الاعمال امتي انتظار الفرج»

و نيز در روايات به اين مساله اشاره شده كه ياران اما عصر (عج) را جوانان تشكيل مي‌دهند و ميانسال و كهنسال در ميانشان- جز به ندرت- پيدا نمي‌شود.

حضرت امير مومنان (عليه السلام) فرموده است:

«ياران مهدي عليه السلام جوانند و ميانسال در ميانشان نيست مگر به مثل سرمه چشم و نمك در غذا و نمك هميشه كمتر از غذاست- كنايه از آنكه پيران بسيار كم هستند.[3]

همين دو مهم كافي است تا دريابيم زندگي خ0ود را بر چه اساسي برنامه ريزي نماييم و عمر خود را در چه راهي صرف كنيم.

لايق فيض حضورت نيم اما بگذار      

زندگي چند صباحي به خيالت بكنم

شكر خدا، لازمه اخلاص در بندگي او

پايه و اساس شكر خداوند اين است كه انسان، اخلاص در بندگي او داشته باشد و در هيچ شرايطي به خضوع در غير پيشگاه خدا راضي نشود. چنين كسي مي‌تواند به مرتبه شكر پروردگار نائل شود. در حقيقت، شكر، از اعتقاد عميق به توحيد بر مي‌خيزد. و هر مقدار اين اعتقاد در انسان سست مي‌باشد، كمتر شكر گذار خدا خواهد بود.

در قرآن كريم مي‌خوانيم:

و اشكروا لله ان كنتم اياه تعبدون[4]

شكر كنيد خدا را، اگر فقط او را بندگي مي‌كنيد.

يعني: لازمه اين كه انساني فقط خدا را عبادت كند، اين است كه او را شكر كند.«عبادت» منتهاي خضوع و اطلاعت محض از معبود است. نهايت خواري و تذلل در پيشگاه او، به خاطر خود او، نه به فرمان ديگري است. شكر نيز بر خاسته از همين بندگي خالصانه است. و هر قدر اين اخلاص در بندگي ناقص باشد. تحقق شكر هم ناقص مي‌شود. زيرا طبق بيان قرآن، لازمه بندگي كردن خدا، شكر گزاري از نعمت هاي او مي‌باشد.

و اشكروا نعمته الله ان كنتم اياه تعبدون[5]

شكر گزار نعمت خدا باشيد، اگر فقط او را عبادت مي‌كنيد.

پس اخلاص در بندگي خدا- كه حكمت آفرينش است- از شكر نسبت به نعمت هاي او بر مي‌خيزد و به شكر گزاري بيشتر در پيشگاه او مي‌انجامد.

رسيدن به مرز انسانيت به وسيه شكر

پيامبر اسلام و اهل بيت گرامي‌ايشان كه مربيان توحيد هستند- در ابتداي هر كاري لب به ثناي الهي گشوده و خدا را حمد نموده، و اهميت و راه شكر گزاري او را به ما آموزش داده اند. امام سجاد صحيفه سجاديه را با حمد و ستايش خداي يكتا آغاز نموده اند در عنوان اولين دعاي صحيفه آمده است.

كان من دعائه- عليه السلام- اذا ابتدا بالدعاء بدا بالتحميد لله عزوجل و الثناء عليه.

همه اين دعا[6] درباره حمد و ستايش خداست.

از بيان نوراني و روشن اما سجاد مي‌فهميم كه اگر خداي متعال، فهم و شناخت «حمد» خودش را به بندگان عطا نكرده بود، آنها از اين نعمت بزرگ محروم مي‌ماندند. پس اين كه انسان بفهمد و عقلش برسد كه بايد خدا را حمد كند، اكتسابي نيست و مانند همه معرف تهاي ديگر، صنع خود خداست و اگر خدا باب حمد خودش را بر بندگانش نمي‌گشود تا آنها بفهمند كه بايد او را شكر كنند، اين باب براي هميشه بسته مي‌ماند. البته حمد كردن، فعل اختياري ماست، ولي معرف حمدف صنع خداست. و تا اين معرفت براي ما حاصل نشود. زمينه اي براي حمد اختياري ما به وجود نمي‌آيد.

دو نعمت بزرگ خداوند

در ادامه دعا، امام سجاد دو نعمت بزرگ خدا را مطرح كرده و به خاطر آنها به درگاه الهي شكر مي‌گزارد:

الحمد الله علي ما عرفنا من نفسه و الهمنا من شكره

خدا را حمد كه خود را به ما شناسانده، و شكر خود را به ما الهام نموده است.

بدون شك، بزرگترين نعمت خدا بر بندگان، اين است كه خود را به آنها شناسانده است. و پس از آن، نعمت «الهام شكر» به آنهاست

اگر خدا معرفت حمد خود را به ما نداده بود و شكرش را به ما الهام نكرده بود، همين« معرفت خدا» را هم نعمت نمي‌دانستيم، و نمي‌فهميديم كه خداي سبحان، چه لطفي به ما كرده و چه منتي بر ما نهاده، كه معرفتش را به ما عطا كرده است. و در نتيجه، شكر اين نعمت بزرگ را به جا نمي‌آوريم. بنابراين بايد فهم و درك انسان به حدي برسد كه معرف خدا را پيدا كند. البته با تكلف و به صورت مصنوعي، نمي‌توان به اين معرفت حمد خدا را پيدا كند. البته با تكلف و به صورت مصنوعي، نمي‌توان به اين معرفت دست يافت، بلكه اين معرفت، ميوه درخت وجود انسان است كه ريشه اش همان فهم و عقل اوست، و ثمره اين درختف ارزش قائل شدن براي شكر خدا مي‌باشد. كسي كه معرفت حمد پروردگارش به او عطا شده، نعمت بودن نعمت را تشخيص مي‌دهد، و به لطف الهي در مرتبه از انسانيت قرار مي‌گيرد، چرا كه داراي فهم و عقلي مي‌شود كه حيوان فاقد آن است ولي براي ولي نعمت خود ارزش قائل شده و شكر او را بر خود، لازم و واجب مي‌شمارد.

امام عليه السلام نعمت مورد سوال خداوند

از آن چا كه شكر نعمت هاي الهي به حكم عقل و تاييد نقل واجب است، هر انسان عاقلي خود را موظف به اداي شكر در مقابل ولي نعمت اصلي خويش يعني خداي متعال مي‌داند. براي اين كه انسان بتواند در وادي شكر پروردگار قدم گذارد، در درجه اولي بايد نعمت شناس باشد، يعني بداند خداوند چه نعمت هايي را بر بندگانش ارزاني داشته است و از «نعمت» بودن آنها غافل نباشد. البته نعمت هاي الهي، سراسر وجود مخلوقات را فرا گرفته است. ولي خداي متعال، برخي از نعمت هاي خويش را نسبت به برخي ديگر، برتر داشته است و كوتاهي كردن از شكر آنها را به هيچ عنوان جايز نشمرده و تصري فرموده ك از انسان ها درباره آن سوال مي‌فرمايد.

لتسئلن يومئذ عن النعيم[7]

در آن روز (قيامت) از نعمت مورد سوال قرار مي‌گيرد.

نعمتي كه روز قيامت مورد پرسش پروردگار قرار مي‌گيرد، به تصري مفسران معصوم قرآن، نعمت وجود اهل بيت است امير المومنين عليه السلام در بيان اين نعمت مي‌فرمايند.

نحن النعيم[8]

ما نعمت هستيم.

و نيز امام صادق عليه السلام تصريح فرموده اند كه:

نحن اهل البيت النعيم الذي انعم الله بنا علي العباد...و هي النعمته التي لا تنقطع

ما اهل بيت عليه السلام آن نعمتي است كه خدا به سبب ما بندگان را نعمت داده است... و اين نعمتي است كه منقطع نمي‌شود.

و سپس فرمودند:

... و الله سائلهم عن حق النعيم الذي انعم به عليهم و هو النبي و عترته[9]

....و خداوند از حق اين نعمتي كه به ايشان ارزاني داشته- يعني پيامبر و عترت ايشان عليه اسلام از آنها سوال مي‌كند.

آيا ما به اين حقيقت كه نعمت اما عليه السلام مورد سوال قرار مي‌گيرد، توجه داريم، آيا براي اين كه خداي عزوجل ما را به امام زمان خود عليه السلام آشنا ساخته است، تا كنون سجده شكر به جا آورده ايم؟ آيا اصلا ايشان را به عنوان نعمت مي‌شناسيم؟

اگر خداي ناكرده پاسخ ما به اين پرسش ها منفي باشد، بيم آن مي‌رود كه مرتكب كفران نعمت شده باشيم.

انسان با كفران اين نعمت عظمي- يعني اهل بيت عليه السلام- استحاقق عقوبت پيدا مي‌كند و در قيامت بايد پاسخگوي پروردگار خويش باشد. نتيجه اين كه امام عليه السلام نعمتي است كه سعادت دنيا و آخرت همه انسان ها در گرو شكر نعمت ايشان است بنابراين بايد در درجه اول ايشان را به عنوان بزرگترين نعمت خدا شناخته و سپس به مراحل مختلف شكر اين نعمت اهتمام ورزيم و همواره به ياد داشته باشيم كه وجود امام عليه السلام در حال عيبت يا ظهور، نعمتي است كه مورد پرسش واقع مي‌شود.

اينك به تبيين نعمت وجودي اما عليه السلام از «جهت تكويني» و «جهت تشريعي» مي‌پردازيم:

الف- نعمت بود امام عليه السلام از جهت تكويني

اما غائب، نعمت باطني

«اصل وجود اما عليه السلام» نعمتي است كه منقطع نمي‌شود. پروردگار مهربان، «همواره» اين نعمت را بدون هيچ گونه استحقاقي به آفريدگانش عطا فرموده و مي‌فرمايدو البته اين نعمت، گاهي به صورت آشكار و گاه پنهان نصيب بندگان مي‌شود، ولي آشكار يا پنهان بودن آن، در نعمت بودنش اثر ندارد. خداوند متعال در قرآن كريم به اين مطلب توجه داده است:

اشبع عليكم نعمه ظاهره و باطنه[10]

خدا نعمت هاي ظاهري و باطني خود را بر شما كامل كرد.

اما كاظم عليه السلام در تفسير اين آيه، نعمت ظاهر و باطن را چنين معرفي فرموده اند:

النعمه الظاهر الامام الظاهر و الباطنه الامام الغائب[11]

نعمت آشكار، امام آشكار است و نعمت باطن، اما غائب است.

از آنجا كه امام ظاهر در بين مردم شناخته شده است، مردم از طريق مختلف مي‌توانند به ايشان رجوع كرده و از وجودشان بهره مند شوند. ولي چون مردم، شخص اما غائب و نشاني حضرتش را نمي‌شناسند، بنابراين از جنبه هاي بسياري، از اين نعمت الهي محروم مانده اند. البته غيبت امام و زندگي ايشان در خفا، از بعضي جهات، سلب نعمت از مردم است، اما نفس و جود امام عليه السلام از بسيار جهات، نعمت است و اين جهات، موكول به شناخته شد ن ايشان نيست. خداوند متعال بر همه خلايق منت گذاشته و در هر زمان امامي‌قرار داده كه آثار وجودي اين اما- چه ظاهر باشد و چه نعمت ظهور او از مردم سلب شده باشد- مورد استفاده همگان قرار مي‌گيرد، و همه مخلوقات- اعم از مومن و كافر و مستضعف- از آن بهره مند مي‌گردند.

فايده تكويني بودن اما عليه السلام بر روي زمين

خداوند متعال، نظام دنيا را به گونه اي قرار داده است كه بدون وجود امام عليه السلام امكان زندگي روي زمين وجود ندارد، چرا كه زمين به بركت امام عليه السلام قرار و آرامش پيدا كرده است. شواهد نقلي اين مطلب بسيار است به عنوان نمونه در اصول كافي- كه از مهمترين و معتبر ترين كتب روائي شيعه است- بابي تحت عنوان «ان الائمه هم اركان الارض» وجود دارد.

«اركان» جمع «ركن» است و به چيزهايي گفته مي‌شود كه باعث قوام و استواري باشند. ائمه عليه السلام اركان زمين هستند. يعني زمين به وجود ايشان استوار و قائم است. امام صادق عليه السلام وضعيت دنيا را بدون وجود حجت چنين ترسيم مي‌نمايند:

لو بقيت الارض بغير امام لساخت[12]

اگر زمين بدون اما بماند فرو مي‌ريزد.

«ساخ» يعني «غاص» كه از «غوص» مي‌آيد. وقتي چيزي در آّب فرو مي‌رود، به آن «عوص» گفته مي‌شود (غواص، ا زهمين خانواده است). اگر زمين فرو برود نمي‌تواند موجودات را روي خودش نگه دارد، يعني از انتفاع و بهره برداري به عنوان زمين و محل سكونت خارج مي‌گردد. پس اين يك واقعيت است كه بقاء زمين به وجود امام عليه السلام است. البته بايد بدانيم كه نه تنها زمين، بلكه آسمان هم به بركت امام عليه السلام نگه داشته شده است. پيامبر اكرم عليه السلام در روايتي كه يكايك امامان را به جابر معرفي فرمودند، تصري كرده اند كه:

بهم يمسك الله السماء ان تقع علي الارض الا باذنه يحفظ الله الارض ان تميد باهلها[13]

خدا به وسليه ايشان، آسمان را از اين كه بدون اجازه او بر زمين افتد، نگاهي مي‌دارد و به وسيله ايشان، زمين را حفظ مي‌كند كه اهل خود را به نزلزل در نياورد.

افتادن آسمان بر زمين، نشانه به هم خوردن نظام آفرينش است. خداي عزوجل به بركت وجود اهل بيت عليه السلام را مانند سقفي بر سر ما نگاه داشته و فاصله مناسبي ميان آن با زمين قرار داده است و اين كه نظام دنيا به حساب دقيق خود اداره مي‌گردد، به بركت« نعمت وجود امام» است.

علاوه بر اين كه نظام آسمان و زمين به بركت امام باقي است بقيه اموري كه براي «حيات» انسان ضرورت دارد نيز متوقف بر وجود امام عليه السلام است امام صادق عليه السلام فرموده اند:

....بنا اثمرت الاشجار و اينعت الثمار و جرت الانهار، و بنا ينزل غيث السماء و ينبت عشب الارض.. [14]

به سبب ما است كه درختان ميوه مي‌دهند و ميوه ها به ثمر مي‌رسند و رودها جاري مي‌شوند، و به سبب ما باران از آسمان مي‌بارد، و به سبب ما گياهان و سبزيجات زمين مي‌رويند.

همه نعمت هايي كه در اختيار انسان قرار گرفته به بركت امام عليه السلام است.

بنايراين بهره بردن از هر يك از نعمت هاي الهي، موكول به نعمت وجود امام عليه السلام است.

اين نوع انتفاع موجودات از امام عليه السلام فرع بر شناخته شدن ايشان نيست. افراد، چه امام را بشناسند و چه نشناسند، چه تسليم ايشان بشوند و يا هيچ اعتقادي به ايشان نداشته باشند، در هر حال به «بركت وجود امام» روي زمين سكونت داشته و از نعمت هاي مختلف آن بهره مند مي‌گردند.

بدين ترتيب هر انسان عاقلي برخورد واجب مي‌داند كه شركت اين واسطه هاي نعمت را به جاي آورد و كوتاهي در اين امر را جايز نمي‌شمارد. ناگفته نماندكه وساطت ائمه عليه السلام در رسيدن به نعمت هاي خداي سبحان به انسان، به صورتي نيست كه مشهود و محسوس همگان باشد، بلكه اصولا يك امر غيبي و خارج از حيطه حواس آدمي‌است. بنابراين تنها راه اثبات آن، دلايل نقلي (آيات و روايات) است، مگر آن كه استثناء براي بعضي به طور غير عادي مشهود شود كه نتيجه لطف و عنايت خاص الهي به ايشان است.

ب- نعمت بودن اما عليه السلام از جهت تشريعي

تفاوت جنبه تشريعي و تكويني نعمت امام عليه السلام

وجود مقدس امام عليه السلام از جنبه ديگري هم نعمت است و اين جهت از نعمت بودن اما عليه السلام موكول به معرفت و تسليم نسبت به ايشان است اين نحوه انتفاع از امام عليه السلام به خواست خود افراد بستگي دارد و هر كس بخواهد از اين نعمت استفاده كند، بايد در مرحله اول، امام را بشناسد و سپس تسليم شده و در امور خويش به ايشان رجوع نمايد به عبارتي جنبه تشريعي نعمت بودن امام عليه السلام بدون عمل اختياري افراد، تحقق نمي‌يابد.

در جنبه تكويني نعمت بودن امام عليه السلام بدون عمل اختياري افراد، تحقق نمي‌يابد. در جنبه تكويني نعمت بودن امام عليه السلام، شخص به هر حال از نعمت آب و هوا و زمين و ميوه و ... استفاده به «معرفت داشتن يا نداشتن» او مربوط است. به تعبير ديگر، حلال يا حرام بودن استفاده از نعمت هاي الهي، به شناخت يا عدم شناخت اما عليه السلام بستگي دارد.

هدف نهايي از انعام خدا به بندگان

هدف از اعطاي نعمت به مخلوقات را مي‌توان در اين آيه شريف جستجو كرد:

ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون[15]

جن و انس را نيافريده ام مگر اين كه مرا بندگي و عبادت كنند.

اگر انسان در مسير بندگي خدا گام بردارد، به آن هدفي كه خدا برايش قرار داده مي‌رسد و در غير اين صورت به بيراهه خواهد رفت. نخستين و اساسي ترين گام در بندگي خدا، معرفت اوست. اما رضا عليه السلام مي‌فرمايند:

اول عباده الله معرفته[16]

براي اين كه بتوانيم عبادت خدا را به جاي آوريم، در درجه اول بايد او را شناخته و تسليمش شويم. بنابراين بنگي خدا را معرفه الله شروع مي‌شود. براي ادامه حركت در اين مسير هم بايد از معرفت خدا كمك بگيريم. و در نهايت اگر حركت ما در مسير بندگي پروردگار موفقيت آميز باشد، اميد آن مي‌رود كه خداي عزوجل، ما را به درجه بالاتري از معرفت خود برساند.

شكر نعمت هاي الهي فقط با معرفت امام عليه السلام ادا مي‌شود

حق نعمت هاي الهي، تنها در صورتي ادا مي‌شود كه انسان از آنها در مسير معرفت خدا و بندگي او استفاده كند. و اگر چنين نشود، نعمت خدا مورد كفران قرار مي‌گيرد.

همچنين معرفت امام عليه السلام لامه و نشانه معرفت خداست و اين درخت بدون آن ميوه، ثمر بخش و مفيد نيست و توحيد بدون ولايت محقق نمي‌شود.

بنابراين اگر نعمت هاي خدا ما را به معرفت امام عليه السلام نرساند، كفران نعمت هاي خدا صورت پذيرفته است. يعني با استفاده از هر نعمتي بايد ارادت و تسليم ما نسبت به اهل بيت عليه السلام بيشتر شود و پس از منعم اصلي كه خداست، ولي نعمت خود را كه امام عليه السلام است، بشناسيم و به ايشان اعتقاد داشته باشيم.

با اين ترتيب روشن مي‌شود كه تنها راه اداي شكر نسبت به نعمت هاي الهي اين است كه از آنجا در جهت معرفت بيشتر امام عليه السلام استفاده كنيم. از دو نوع ارتباطي كه ميان معرفت خدا با معرفت امام عليه السلام وجود دارد، نتيجه مي‌شود كه شرك نعمت هاي الهي بدون معرفت امام عليه السلام امكان پذير نيست.

امام عليه السلام و معرفت ايشان« خير كثير» است

خداوند منان، نعمت ها و خيرات بسياري را نصيب بندگان خويش نموده است، ولي خود، بعضي از نعمت ها را بر بعضي ديگر برتري داده و آنها را بزرگتر شمرده است، تا جائي كه در قرآن، نعمتي را «خير كثير» ناميده است.

يوتي الحكمه من يشاء و من يوت الحكمه فقد اوتي خيرا كثيرا و ما يذكر الا اولو الالباب[17]

(خداوند) به هر كس كه بخواهد حكمت عطا مي‌نمايد. و هر كس به او حكمت داده شد، قطعا اخير كثير به او داده شده است. ولي فقط خردمندان (به اين حقيقت) متذكر هستند.

خداوند، حكمت را به هر كس كه بخواهد (من يشاء) عطا مي‌كند، چرا كه اعطاي پروردگار سبحان بر مبناي فضل اوست و هيچ استحقاقي از جانب مخلوقات در كار نيست. بنابراين خداوند كريم، به فضل خود، به هر فردي كه بخواهد حكمت مي‌بخشد. در ادامه آيه، حكمت را «خيز كثير» ناميده است. وصف اين نعمت به خير كثير، توسط خداوند نشان مي‌دهد كه اين نعمت، بسيار ارزشمند است.

خداي متعال در انتهاي آيه تاكيد فرموده كه ارزش و قدر اين خير كثير را فقط صاحبان خرد ناب مي‌يابند. پس اگر اين خير كثير به كسي داده شد، بايد قدر آن را بداند و حق شكر آن را به جا آورد و دانستيم كه اين حكمت ارزشمند و گرانقدر، چيزي جز معرفت امام عليه السلام نمي‌باشد.

پس به طور خلاصه، امام عليه السلام و معرفت ايشان، همان خيز كثيري است كه خداي جليل با اعطاي آن بر بندگان منت گذاشته و آن را از بقيه نعمت هاي عطا شده، بزرگتر و مهم تر خوانده است. چرا كه همه خيرات از اين سرچشمه ناشي مي‌شود و به همين جهت، «خير كثير» نام گرفته است.

خداوند متعال، عالم هستي را اين گونه قرار داده است كه هر خيري به هر كسي برسد، بايد از طريق امام عليه السلام باشد، يعني ايشان واسطه همه نعمت ها هستند. ولي متاسفانه مسيري كه بشر تا امروز پيموده به طور كامل مورد رضاي پروردگار نيست، زيرا انسان ها از كساني كه بيشترين حقوق را بر گردنشان دارند، كمترين قدر داني را كرده و آنها را مورد بي توجهي قرار داده اند.

واقعيت اين است كه بيشتر مردم- حتي شيعيان- با حقوق پيامبر (ص) و اهل بيت (ع): به طور كامل آشنا نيستند.

در بخش هاي آتي تحقيق مي‌خواهيم از اين واقعيت تلخ سخن بگوييم.

تا همگي باور كنيم در دنياي ما مولاي عزيزمان حضرت مهدي (عج) مكفر و غريب هستند.

امام غريب

امام زمان عليه السلام به پنج معنا غريب هستند: ناشناخته، از ياد رفته، فرو نهاده، دور از اهل و ديار، و بي يار و ياور. حضرت مهدي عجل الله تعالي شريف را به عنوان امام غريب معرفي فرموده اند. و شنيدين اين حديث، براي ما- كه ماموم اين امام هستيم- بسيار درد آور است.

داوود بن كثير رقي- از ياران بر جسته امام موسي كاظم عليه السلام مي‌گويد:

از امام ابوالحسن موسي بن جعفر عليه السلام درباره صاحب اين امر پرسيدم ايشان فرمودند: او طرد شده تنها، غريب، پنهان از نزديكانش و به خاطر كشته شدن پدرش مظلوم است.

«طريد» به كسي اطلاق مي‌شود كه طرد شده است. امام زمان عليه السلام به راستي در اين زمان طرد شده هستند، چرا كه موقعيت و منزلتي را كه در شان ايشان است، برايشان در نظر نمي‌گيرند، و حقوق ايشان، آن گونه كه بايد0 ادا نمي‌شود.

هيچ كدام از مراحل شكر در برابر اين نعمت عظيم الهي، به طور شايسته ادا نيم شود به عبارتي، در عين اين كه نعمت عام وجود امام زمان عليه السلام شامل حال همه هست، ولي شكر آن گزارده نمي‌شود. تا جائي كه مردم، ولي نعمت خو.يش را كنار گذاشته اند، و فهميده يا نفهميده ايشان را با قلب و زبان و عمل خويش طرد كرده اند.

«وحيد» - يعني تنها- به كسي گفته مي‌شودكه متناسب با شان و مقام خود، ياران همراه نداشته باشد، «كسي به او مراجعه نكند»، و «اعوان وانصار نداشته باشد» قبل از ادامه بحث به طرح چند پرسشنامه مي‌پردازيم كه هر كدام براي هر يك از ما مي‌تواند تلنگري باشد نسبت به اعمال و رفتارمان:

- امام رضا (ع) چه نقشي در زندگي فردي و اجتماعي ما شعيان دارند؟

- چرا به گونه اي زندگي مي‌كنيم كه گويا آن حضرت متعلق به اين زمان نيستند؟

- چگونه ممكن است ما متعقد باشيم كه حضرت بقيه الله در بين ما زندگي مي‌كنند و بر زندگي ما احاطه ي عملي دارند و افراد مختلفي هم به خدمتشان مشرف شده اند، اما ما هيچ تلاشي براي پيدا كردن او و اقدامي‌جدي و عملي براي ظهورش انجام ندهيم؟!

- چرا امام زمان (ارواناه فداه) كمترين حق و سهم را در زندگي فردي و اجتماعي ما دارند؟

- امام عصر (ع) كه سالهاست مورد بي مهري ما واقع شده و كمتر توجهي به ايشان نداريم، بر قلب مهر با نشان چه مي‌گذرد؟

- براي پيروزي يك تيم فوتبال يك شب همه يكدل شده و دعا مي‌كنيم، از خود سوال كرده ايم براي ظهور امام زمان (ارواناه فداه) حتي در شب نيمه شعبان، آيا چنين دعاي همكاني و خالصانه اي را كرده ايم؟ چرا؟

مصلحت ديد من آن است كه ياران همه كار بگذارند و خم طره ي ياري گيرند

برخي ائمه و امام زمان (عج) را صرفا براي دنيا و منافع آن و رسيدن به جاه و منصب مي‌خواهند. حتي اگر براي ظهورش دعا مي‌كنند، صرفا براي خويش و مطامع دنيوي است و اگر امام بنا به دلايلي به آنها توجه نكند، با امام به دشمني بر مي‌خيزند كه طلحه و زبير ها در طول تاريخ بسيار بوده و خواهند بود.

اما آنچه به عنوان آسيب در اين جا مطرح مي‌گردد و بيش تر حالت عمومي‌دارد، نگاهي است كه بسياري از نسبت به امام دارند.

درگاه پرودگار عظيم، امري است صحيح و مورد تاكيد روايات، اما امام را صرفا براي اين امور خواستن، نشانه، عدم در كسب درست از جايگاه امام در نظام هستي است و متاسفانه بايد گفت نشانه اين است كه هنوز عطش واقعي نيست به ظهور پيدا نشده است و آمادگي بشر هنوز تحقيق نيافته است.

آيات شريفه قرآن درس عبرتي است براي نسل كنوني، تا وعده هاي پروردگار را عميقا باور كنند.

يقين به ظهور امام عصر (ارواحناه فداه) كه از وعده هاي حتمي‌پروردگار مي‌باشد و نزديك دانستن آن، عامل بسيار مهمي‌است كه بر روي اعمال فردي و اجتماعي ما تاثير زيادي خواهد گذاشت و انگيزه ي مهمي‌است براي افراد كه با توبه و تزكيه نفس، خود را جهت استقبال و درك محضر بقيه ا... (عج) آماده كرده و به كشتي نجات امام (عج) مي‌رسانند.

بر دوست تكيه بايد، بر خويشتن نشايد

موسي صفت بيفكن، از دست خود عصار را

غرق شدن در ظواهر دنيا و آلوده شدن به زذائل اخلاقي از دلايل مهمي‌است كه باعث بي توجهي مردم به وعده هاي پروردگار شده است.

پوچ گرايي و سرگشتگي كه در ميان جوامع بشري و بين جوانان امروز جود دارد به اين دليل است كه آن ها از هدف اصلي خود كه استفاده از محضر امام معصوم عليه السلام و رسيدن به كمالات عالي معنوي است فاصله گرفته اند. ما در عالم در (قبل از اين دنيا) نععهد كرديم كه در دنيا از محضر ائمه معصومين عليهم السلام استفاده كنيم و ‌آن ها را تنها نگذاريم، بلكه با راهنمايي هاي آن ها به سعادت حقيقي دنيا و آخرت برسيم، اما نسل هاي گذشته پاسخ صحيحي به اين پرسش پروردگار ندادند و آن را به نسل حاضر حواله كردند.

پس به كجا مي‌رويم؟ آيا به سوي زندگي به دور از امام زمان (عج) نمي‌رويم؟!

آيا به سمت زندگي مي‌رويم كه در آن معضل بيكاري مان بر طرف شود، يا وضعيت اقتصادي خوبي در دنيا پيدا كنيم، يا احزاب و گروههاي سياسي، تشكيل داده و باهم به رقابت بپردازيم؟!

داشتن چنين اهدافي ما را در مسير جوامع غربي و سرمايه داري كه هدفي جز دنياي مادي ندارند، قرار مي‌دهد.

آيا ما شيعيان، در برنامه ريزي هايي كه براي آينده مان در نظر مي‌گيريم، جايي براي ظهور و حضور امام زمان (عج) قرار داده ايم؟

آيا حضرت ولي عصر (عج) را تنها به توسل در مسجد جمكران و يا به دعاي نده و گرفتن حاجات شخصي، محدود كرده ايم و يا العياذ با... آن وجود مقدس و زنده را كه در ميان ما زندگي مي‌كنند، ناديده گرفته و جز جريانات تاريخي قلمداد مي‌كنيم؟ يا تصميمات و برنامه ريزي ها، نشانگر اين است كه ما به سوي ظهور و استقبال از امام عصر (عج) پيش مي‌رويم؟

ااينك بر جوانان شيعه و غير قدرتمند عل ابن ابيطالب (ع) لازم است پاسخ صحيح اين پرسش پروردگار را با قول و عمل خود بدهند و بر همه جهانيان اعلام كنند كه ما نسل كنوني آمده ايم كه به سمت پياده كردن اهداف نا تمام مولايمان، امير المومنين (ع) پيش برويم.

ما آمده ايم كه امام زمان خود را جستجو كنيم و از او بخواهيم كه بر ما منت بگذارند و با تشريفات فرمايي، خود حياتي دوباره به ارواح خسته و پژمرده بشر عنايت فرمايند:

اامام صادق (ع) فرمودند: « اگر زمان امام عصر (عج) را درك مي‌كردم، تمام عمرم خدمتگذار او بودم».

اين سخن امام صادق (ع) عرق شرم بر پيشاني مي‌نشاند.

در حالي كه امام ششم ما شيعيان آروزي خدمت در جهت ظهور و ايجاد حكومت جهاني حضرت ولي عصر (ارواحناه فداه) را دارند و حاضرند تمام عمر شريفشان را به خدمتگزاري آن حضرت مشغول باشند، ما چه مي‌توانيم بگوييم، عمرمان كه بماند، آيا آماده ايم كه چند ساعت و يا چندن دقيقه در روز را براي خدمت و تبليغ امام عصر (عج) اختصاص دهيم و يا آن قدر سرو صداهاي دنيا، دست و پايمان را بسته و ما را مشغول به خود ساخته كه حتي وقت فكر كردن درباره ي امام زنده اي كه خداوند در دنيا و آخرت تمام امورمان را به ايشان واگذار كرده، نداريم.

مي‌خواهيد بيشتر بدانيد كجا اين امام مهربان مظلوم واقع شده است؟!

آنجايي كه يك شيعه به جاي اين كه صبح جمعه براي تعطيل در امر فرج مولايش دعاي ندبه بخواند، به سبب خستگي شب گذشته، چنان به خواب غفلت فرو رفته كه گويا فراموش كرده آن بزرگوار در انتظار دعاي شعيانشان مي‌باشند و يا آنجايي كه يك جوان به جاي اينكه با اشتياق به دنبال امام زمانش بگردد و از دوري او اشك فراق به پهناي صورتش بريزد، در كوچه و پس كوچه هاي محله به دنبال CD  هاي جديد مي‌گردد و انگار نه انگار كه گمشده اي دارد و گمشده اش در انتظار جستجوي او در كوه و بيابان به سر مي‌برد.

شناخته امام

با اين اوصاف اولين گام در ارتباط با حضرت مهدي (عج) شناخت آن عزيز الهي است چرا كه بدون معرفت نه عشقي و محبتي حال مي‌شود و نه توجه و يادي.

گر معرت دهندت بفروش كيميا را

گر كيميا دهندت بي معرفت گدايي

مراد از شناخت امام معصوم، شناخت نسبي است يعني در حد توان و استعداد و ظرفيت وجودي هر كس.

آب دريا را اگر نتوان كشيد

هم به قدر تشنگي بايد چشيد

و الا معرفت جامع كامل، براي غير معصومين ممكن نيست و هم اين گونه معرفت را از ما نخواسته اند.

مراد از معرفت، هم شناخت شخص او با تمام خصوصياتي كه در روايات براي آن بزرگورا ذكر كرده اند «چرا كه ما اعتقاد به مهدي شخص داريم، نه مهدي نوئعي كه پاره اي از فرق در اويش و صوفيه به آن معتقدند» و هم شناخت شخصيت اوست

حال اين معرفت نسبي از چند طريق حاصل مي‌شود:

1- از راه تدبر و تامل در آياتي كه مربوط به امام زمان (عج) است.[18]

2- تامل و تدبر در رواياتي كه از پيامبر و اهل بيت (ع) در معرفي شخصيت و موقعيت، آخرين وصي الهي به ما رسيده است.

3- مطالعه دقيق و عميق در دعاها و زياراتي كه درباره آن حضرت از اولياء الهي به ما رسيده است.

4- تامل و دقت در اسماء و القابي كه براي آن حضرت در روايات نقل شده است چرا كه هر يك از اسماء و القاب آن حضرت اشاره به بعدي از ابعاد وجودي آن عزيز الهي است.

او را مهدي خوانند به اعتبار آن كه امام هدايت است.

قائم گويند به اعتبار اين كه اقامه كننده توحيد و عدل است

فريد است به اعتبار اين كه يگانه اي دوران است واحدي نظير او نيست

وحيد است به اعتبار غربت و تنهايي او...

حكمت غيبت

در ارتباط با غيبت امام زمان (عج) سه حكمت مطرح گرديده است:

حكمت اول: امتحان و آزمايش

حكمت دوم: ترس بر جان

حكمت سوم: براي آنكه بر او بيعتي نباشد.

امام كاظم (ع) فرمود:« و همانا براي صاحب امري، غيبتي است تا اينكه كساني كه قائل به آن بوده اند، از اين امر، بر مي‌گردند. همانا آن محنتي از جانب خداست به سبب آن، بندگان و خلق خود را مي‌‌آزمايد در اين رابطه امام صادق (ع) نيز مي‌فرمايند: « به خدا قسم امامتان سال ها از روزگار شما غيبت مي‌كند و بدين جهت آزمايش خواهيد شد تا اينكه گفته مي‌شود: او مرده است و يا خدا مي‌داند به كدام بيابان سر نهاده است.» همچنين از امام باقر (عج) نقل گرديده كه فرمودند: «همانا براي صاحب اين امر دو غيبت است، حضرت قيام نمي‌كند در حالي كه بيعت كسي بر گردن او باشد.»

افراط و تفريط در تبيين مفهوم غيبت

نظريه تفريطي

برخي غيبت حضرت را به معناي عدم حضور معنا كرده اند. گروهي از اينان عالمي‌توهم كرده و ‌آن را «هورقليا» نام گذارده و حضرت را در آن جا مكان داده اند، برخي ديگر حضرت را در دو دسته ها (جزيره خضرا و ....» پنداشته اند. برخي هر گونه ديداري با حضرت را نفي كرده اند.

اين ديدگاه هها نادرست است و با روايات ما سازدگار نيست. مطابق روايات، حضرت بر خلاف عيساي پيامبر به آسمان نرفته، در ميان مردمان است، در شهرها و بازارها و ... قدم مي‌نهد:

....صاحب هدا لامر بتردد بينهم و يمشي في اسواقهم و يطا فرشهم و لايعرفونه...

صاحب الامر در ميان مردم رفت و آمد مي‌كند، به بازارهايشان مي‌رود و بر فرش هايشان قدم مي‌نهد، ولي او را نمي‌شناسند.

هر ساله در مراسم حج حاضر مي‌شود، مردم را مي‌بيند و مي‌شناسد و مردم هم او را مي‌بينند ولي نمي‌شناسند.

و الله ان صاحب هذا الامر ليحضر الموسم كل سنه فيري الناس و يعرفهم و يرونه و لايعرفونه.

به خدا سوگند كه صاحب الامر، هر سال در مراسم حج حاضر مي‌شود، مردم را مي‌بيند و آن ها را مي‌شناسد، ولي مردم او را با آن كه مي‌بينند نمي‌شناسند.

جزيره خضرا، عالم هورقليا و مانند اين ها توهم هايي هستند رشد شده و افسانه هايي هستند بي دليل.

پيامدها

1- دور از دسترس قرار دادن امام

2- كم رنگ جلوه كردن تاثير وجود امام، در اثر عدم اعتقاد به حضور ملموس ايشان.

خاستگاه

1- عدم درك دقيق مفهوم عيبت.

2- دوري از آيات و روايات.

3- هواي نفس.

4- اطمينان به برخي نقل هاي غير معتبر مثل جزيره خضرا.

5- عدم بصيرت كافي و تفقه در دين.

6- بدگماني و عدم اطمينان به نقل هاي معتبر. (كساني كه هر نوع ديداري را نفي مي‌كنند)

نظريه افراطي

در مقابل اين ديدگاه ديدگاه ديگر هيچ تفاوتي بين غيبت و حضور قائل نيست. توقع دارد حضرت در هر امري دخالت نمايد. اين ديدگاه نيز به خطا راه پيموده است اگر قرار بود حضرت مستقيما در هر كاري دخالت كنند با همه به محضرشان مشرف شوند، ديگر غيبت معنايي نداشت.

پيامد ها

1- رويكرد و توجه زياد مدعيان ارتباط و ملاقات.

2- توهم زدگي و خيال پردازي.

3- نااميدي و ياس در اثر عدم ملاقات.

خاستگاه

1- عدم درك دقيق مفهوم غيبت.

2- توهم و خيال پردازي.

3- عدم درك جايگاه معجزات، امدادهاي غيبي و اسباب و علل مادي.

4- عدم تفقه و تخصص در دين.

5- هواي نفس.

راه درمان افراط و تفريط

1- دوري از خيال پردازي و توهمات.

2- رويكرد به معارف ناب ديني وعلماي رباني

انتظار فرج

اي دل بشارت مي‌دهم، خوش روزگاري مي‌رسد

يا درد و غم طي مي‌شود، يا شهرياري مي‌رسد

اي منتظر غمگين مشو، قدري تحمل بيشتر

گردي بپاشد در افق، گويا سواري مي‌رسد

راستي! انتظار چيست؟ چرا اين قدر به آن سفارش و پيرامونش گفت و گو شده است؟ زماني مي‌توانيم معناي انتظار و حقيقت آن را درك كنيم كه بدانيم و لمس كنيم امام زمان (عج) را براي چه مي‌خواهيم قبل از اين كه معرفت به مهدي موعود پيدا كنيم، يك پيش فرض لازم و ضروري است و ‌آن اين است كه او را براي چه ميخواهيم و اصلا چه ضرورتي به وجود او مي‌باشد. در واقع تا نسبت به اين مساله تشنه نشويم، به حقايق آن دسترسي نخواهيم داشت. مادامي‌كه اين عطش انتظار و اين احساس نياز و به تعبير زيباي معصومين عليه السلام اضطرار و افتقار به حجت و امام عصر (عج) شكل نگيرد، به دنبال حضرتش نخواهيم رفت و در انتظار ظهورش حركتي نخواهيم داشت كه

آب كم جو، تشنگي آور به دست

تا بجوشد آ‌بت از بالا و پست

1-1 حقيقت انتظار

اگر مفاهيم صحيح واقعي واژه ها درك شود، اشتباهات و سوء تفاهماتي كه در شناخت مذهب و اهداف آن براي عده اي پيش آمده يا مي‌آيد، مرتفع و اهداف واقعي مكتب روشن مي‌شود از جمله مفاهيمي‌كه برداشت هاي مختلفي از آن شده، انتظار ظهور و فرج مهدي موعود (عج) است. به همين خاطر شايسته است با كمي‌تامل و درنگ، در اين زمينه، كنكاسي داشته باشيم انتظار از نظر ريشه ي لغوي، به معناي درنگ در امور، نگهباني، چشم ه راه بودن و نوعي اميد داشتن به آينده، تعبير شده است آن چه با مراجعه به كتب لغوي معلوم مي‌شود، اين است كه انتظار يك حالت رواني به همراه، درنگ و تامل است. اما از اين معنا مي‌توان دو نوع برداشت كرد. يكي اين كه، اين حالت رواني و چشم به راهي، انسان را به عزلت و اعتزال و انزوا بكشاند و منتظر، دست روي دست بگذارد، وضعيت فعلي را تحمل كند و به اميد آينده ي مطلوب، فقط انتظار بكشد.

برداشت ديگر، اين است كه اين چشم به راهي و انتظار باعث حركت، پويايي و اقدام و عامل و آ‌مادگي وسيع تر گردد. اينك سوال اين است كه كدام يك از اين دو معنا، مردا و مقصود بزرگان و رهبران ديني است؟ با مراجعه به متون روايي، مشاهده مي‌شود كه معصومين عليه السلام خيلي روشن و صريح با ارايه ي تصويري مناسب از انتظار، روي برداشت اول، خط بطلان كشيده و براي اين كه هرگز آن معنا به ذهن مخاطب خطور نكند، به قسمت مهم و اساسي مفهوم انتظار اشاره كرده اند كه انتظار، عمل است، آن هم افضل و بزرگ ترين اعمال اساسا يان يك قاعده ي عقلي و منطقي است، آن كسي كه وضعيت موجود در نمي‌پذيرد و تحمل نمي‌كند، در انتظار گشايش است.

بنابراين، بعضي كه انتظار را خاموشي و گوشه گيري و اعتزال و مذهب احتراز معرفي كرده اند و بدين وسيله، آن را مورد هجوم قرار داده اند، به خطار رفته اند، چون حقيقت انتظار را درك نكرده اند كما اين كه آن ها كه انتظار را مذهب اعتراض معرفي كرده اند، آن هم اعتراضي كه از سقيفه و از زبان علي عليه السلام آغاز شد، به بي راهه رفته اند، در برابر اين نگاه، دو پرسش مطرح است اول اين كه، دامنه ي اين اعتراض تا كجاست؟ تا رفاه، تا عدالت، تا عرفان، تا آزادي، تا شكوفايي و تكامل و يا... دوم اين كه، پي آمد اين اعتراض، چيست؟ چه باري بر دوش منتظر مي‌گذارند و اين نفي با چه اثباتي همراه مي‌شود، در مورد پرسش اول بايد بگوييم كه آرمان هاي ديني از تكامل و شكوفايي استعداد آدمي، بالاتر است چون زماني كه انسان به تكامل هم برسد، باز مساله اين است كه مي‌خواهد در چه جهتي مصرف شود؟ رشد يا خسر؟ اين دو مساله ي اساسي بعد از تكامل و شكوفايي است پيامبر اكرم عليه السلام فرموده اند:

الناس معادن كمعادن الذهب و الفضه.

مردم معدن هستند مثل معدن طلا و نقره

استفاده از معادن، سه مرحله دارد: اول، كشف، دوم، استخراج، سوم، شكل دادن تا اين جا مرحله ي كمال و شكوفائيي است، اما اين آهن شكل گرفته كه مثلا به شكل اتومبيل در مي‌آيد، جهت مي‌خواهد پس مرحله ي چهارم، جهت يابي اين معدن، اين انسان است جهت به سوي كيست؟ به سوي پايين تر از خود و رضايت به زندگي حيواني و همين حيات دنيوي؟ اين تنزل است انسان با كم ترين مقايسه در مي‌يابد كه از حيوانات بالاتر است در نتيجهف هدفي برتر مي‌يابد حركت به سوي بالاتر از خودمان اين تحريك است رشد است بالاتر از من كيست؟ لابد آفريننده ي انسان كه حاكم و خالق هستي است و امامت، هدايت گر اين حركت و مسير صعودي است كه بعد از مقام رسالت، به اين مهم مي‌پردازد و اكنون علم  اين حركت را بايد در دستان پر مهر مهدي موعود عليه السلام جست و جو كرد.

در مورد پرسش دوم هم بايد گفت منتظر مهدي، آماده است و براي سلطان و تسلط مهدي عليه السلام زمينه سازي مي‌كند، چنان چه در حديث آمده است و يوطئون للمهدي سلطانه.

اهميت اين آمادگي و زمينه سازي را در پيام صادقانه اي امام صادق عليه السلام مي‌توان جست و جو كرد كه در آن، به حداقل آمادگي، اشاره شده است.

«بايد هر كدام از شما براي خروج قائم، آمادگي پيدا كند، اگر چه با تهيه كردن يك تير باشد چون وقتي خداوند ببيند كسي به نيبت ياري مهدي عليه السلام اسلحه تهيه كرده است، اميد است كه عمر او را درا كند تا ظهور او را درك كند و از ياوران مهدي عليه السلام باشد.»

از طرفي مهم ترين لقب پيشواي منتظر، قائم است كه براي احترام هنگام شنيدن آن، قيام لازم است، ليكن حكمت اجتماعي اين احترام نيز ما را به معناي حقيقي انتظار رهنمون مي‌سازد و در واقع، انسان منتظر با اين حرلكت خود مي‌خواهد نشان دهد كه در حال آمادگي براي قيام و مبارزه و جهاد است. بعضي به اشتباه فكر مي‌كنند كه همه ي كارها خود به خود و بدون زمينه سازي و آمادگي درست مي‌شود. در حالي كه هيچ گاه بناي عالم براين استوار نبوده كه كارها خود به خود درست شود و بدون هيچ رنجي و جهادي، مشكلات بشريت حل شود جملات حيكمانه ي امام باقر عليه السلام در اين مورد، جالب توجه است.

....قلت لابي جعفر عليه السلام انهم يقولون: ان المهدي لو قام، لاستقامت له الامور عفوا و لايهريق محجه دم فقال: كلا،  والذي نفسي بيده، لو استقامت لاحد عفوا لاستقامت لرسول الله عليه السلام حين ادميت رباعيته و شبح في وجه كلا و الذي نفسي بيده حتي نسمح نحن و انتم العرق و العل. ثم مسح بجبهته.

... به خدمت امام محمد باقي عليه السلام عرض كردم: مردم مي‌گويند چون مهدي قيام كند، كارها خود به خود درست مي‌شود و به اندازه ي يك حجامت، خون نمي‌ريزد. فرمود:

هر گز چنين نيست به خداي جان آفرين سوگند! اگر قرار بود كار براي كسي خود به خود درست شود، براي پيامبر عليه السلام درست مي‌شد، هنگامي‌كه داندانش شكست و صورتش شكافت. هرگز چنين نيست كه كار خود به خود درست شود. به خداي جان آفرين سوگند! كار درست نخواهد شد تا اين كه ما و شما در عرق و خون غرق شويم». آن گاه به پيشاني خود دست كشيد.

اينك با توجه به معناي لغوي و روايات پيرامون انتظار و اقوال و انظار در اين زمينه، مي‌توان گفت كه انتظار نه احتراز است و گوشه نشيني و نه اعتراض و نفي طاغوت ها در وقاع، اين ها حالت روحي و رواني محض هستند، بلكه انتظار، عمل و محبوب ترين عمل معرفي شده است. حقيقت انتظار بسيار بالاتر از اين محدوده هاست. انتظار جنبه ي اثباتي دارد يعني آمادگي و اقدام هيچ گاه بهترين عمل نخواهد بود. و اين معاني حاكي، از حضور در صحنه و فعاليت هاي علمي‌و كار و كوشش و زمينه سازي عيني است نه نيت بدون عمل واميد ذهني بدون آثار عملي. پس انتظار به معني آينده نگري، دگرگوني است واين دگرگوني به زمينه سازي، احتياج دارد.

2- ضرورت انتظار

عقيده به ظهور مصلح و آمادگي براي يك انقلاب جهاني، آن قدر حياتي و لازم بوده است كه پيشوايان ديني انتظار را استراتژي مهم اين برهه ي تاريخي دانسته و حكم و دستور به آن در دوران غيبت داده اند اهميت و ضرورت دوره ي انتظار را مي‌توان از زواياي مختلف بررسي كرد.

الف- با توجه به معنا و حقيقت انتظار، دريچه اي است براي رسيدن به اين مهم سازي است و هر انقلاب و حركتي كه اين دوره را پشت سر نگذاشته باشد ؟ ناقص و بي ثمر خواهد بود. ما كساني را مي‌بينيم كه به پا ايستاده اند و راه افتاده اند ولي دوره انتظار نداشته اند. گويا چيزي نمي‌خواسته اند و تنها بر اساس جو محيط و جريان حاكم بر رفتن وادار شده بودند. اين ها بدون انتظار و بدون آماده باش در گام هاي اول گرفتار شده اند و به خودي خوري و فرار از خويشتن رسيده اند و آخر سر در زير فشار ابهام ها و اشكال ها، در مرحله فكر و اعتقاد، در مرحله ي ظرفيت و تحمل در مرحله ي طرح ريزي و در مرحله ي عمل، از كمبود امكانات گرفته تا نيازهاي اقتصادي و نيازهاي تخصصي و علمي‌و حتي آمادگي بدني و توانايي جسمي‌در زير بار اين فشارها و ابهام ها، به انزوا و فرار از كار و جدايي از عمل روي آورده اند، طبيعي است آن ها كه عمل زده بودند، بعدها با نفرت، عرفان زده، فلسفه زده، فلسفه زده و علم زده و كلاس زده هم بشوند و به دنبال پنها گاهي بگرند كه باز هم طبيعي است كه به پناهي نرسند و سرگردان بمانند.

اين خاصيت انتظار است كه تو را وادار مي‌كند تا كمبودها را حدس بزني و براي تامينش بكوشي و اين خاصيت انتظار است كه تو را به آمادگي و حضوري مي‌رساند كه ما نعم ها را بشناسي و براي رفع شان، برنامه بريزي.

ب- از طرفي، ضرورت و اهميت دوره انتظار را مي‌توان از لابه لاي صفحات تاريخ نيز به دست آورد.

پس از رحلت رسول اكرم عليه السلام و شهادت امير المومنين و سيد الشهدا عليه السلام تابه امروز، ريشه تمام حركت ها و نهضت هاي شيعي عليه باطله و استثمارگران، همين فلسفه ي اجتماعي انتظار و عقيده به ادامه ي مبارزه تا پيروي حق بوده است اين امر چنان مورد توجه بزرگان دين قرار گرفته تا آن جا كه يكي از معيارهاي پذيرش اعمال معرفي شده است.

ج- در اهميت دوران انتظار همين بس كه دشمنان آن را مانع تسلط خود بر مسلمان بر شمرده اند، «ميشل فوكو، كلر برير، در بحث مبارزه با تفكر مهدي باوري ابتدا امام حسين عليه السلام و بعد امام زمان (عج) را مطرح مي‌كنند و دو نكته را عامل پايداري شيعه معرفي مي‌كنند آن ها در تحليل انقلاب اسلامي، به «نگاه سرخ» شيعيان يعني عاشورا و « نگاه سبز» شان يعني انتظار مي‌رسند. جمله ي مشهوري دارند كه « اين ها به اسم امام حسين قيام مي‌كنند و به اسم امام زمان (عج)، قيام شان را حفظ مي‌كنند.» دشمنان به اهميت مديريت شيعه آن هم زماني كه رهبر آن غايب و از نظرها پنهان است، پي برده اند و به همين منظور اقداماتي در اين رابطه انجام داده اند و سناريوهاي متعددي را جهت تضعيف و نابودي اين انديشه ي مقدس طراحي كرده و متناوبا به اجرا گذارده اند.

در سال 1982 ميلادي، سريالي به نام «نوستر آداموس» به مدت سه ماه متوالي از شبكه ي تلويزيوني آمريكا پخش شد. اين فيلم سرگذشت ستار شناس و پزشك فرانسوي به نام «ميشل نوستر آداموس» بود كه نزديك به 500 سال قبل مي‌زيسته است اين سريال، پيشگويي هاي وي را درباره ي آينده ي جهان به تصوير كشيده بود كه مهم ترين آن ها پيش گويي وي درباره ي ظهور نواده ي پيامبر اسلام در مكه مكرمه و متحد ساختن مسلمانان و پيروزي بر اروپاييان و ويران كردن شهرهاي بزرگ ديگر سرزمين جديد(آمريكا) بود.

هدف از اين مانور تبليغاتي، به تصور كشيدن چهره اي خشن، بي رحم، ويران گر و گرفتار جنون قدرت از مهدي موعود و تحريك و بسيج عواطف ملل غربي عليه اسلام و منجي موعود آن و در كوتاه مدت بستر سازي رواني بود.

3- ابعاد انتظار

آن كس كه در انتظار است، آماده مي‌شود تا نقطه ضعف هاي خودش را پر كند و مانع ها را بشناسد حال اين پرسش مطرح است كه آمادگي و زمينه سازي در كجا؟ و به چه صورتي؟ براي توضيح اين مطلب بايد گفت آمادگي قلمرو و ابعادي دارد كه انسان منتظر بايد در همه ي آن ابعاد، آماده و سر پا باشد:

الف- آمادگي فكري

ب- آمادگي روحي

ج- طرح و برنامه ريزي

د- آمادگي در عمل

الف –آمادگي فكري

سقف هاي سنگين و رسالت هاي بزرگ، پايه هاي محكم مي‌خواهند، پايه هايي كه در شعر و احساس قرار گرفته باشند. به همين خاطر رسول مكرم عليه السلام مي‌فرمايد:

« براي هر چيز، اساس و پايه اي وجود دارد اساس و پايه ي اين دين اسلام، فهم عميق است و يك فقيه در برابر شيطان از هزار مسلمان عبادت گذار (بدون شناخت) محكم تر و موثرتر است.

بنابراين، دراين دوره انتظار، بايد بنيان هاي فكري عميقي پيدا كنيم تا در مقابل افكار و مكاتب مختلف از پا نيافتيم. اما چگونه، بعضي ها خيال مي‌كنند كه براي انتخاب صحيح بايد تمام مكاتب را شناخت ولي اين بررسي براي انتخاب كافي نيست بهتر را بايد يا اصلي سنجيد، اين اصل كدام است. علي عليه السلام مي‌گويد (براي جهالت تو همين بس كه با تمامي‌اطلاعات و مطالعات عظيم، اصل و معيار را نداشته باشي و اندازه ي خودت را نشناسي ) آن چه يك منتظر بايد در زمينه ي فكري به آن مسلح شده باشد، همين درك از خويش و شناخت قدر خويش است كه معيار انتخاب مكتب ها خواهد بود و انتخاب بهترين را ممكن مي‌سازد. لازم نيست همه ي مكاتب را مطالعه كرد بلكه همين قدر از مكاتب را بايد دانست كه اين ها انسان را در نهايت به كجا خواهند برد مثلا وقتي شما مي‌خواهيد يك جفت كفش بخريد، تمام كفش هاي يك فروشگاه را آزمايش نمي‌كنيد. اندازه و شماره ي پا، شما را در انتخاب بهترين كمك مي‌كند در رابطه با مكتب ها و گزينش آن ها نيز اين چنين است وقتي من اندازه ي واقعي انسان خودم را كشف كردم و شناختم، حالا در پي اين هستم كه مكاتب مختلف چه لباسي را براي اين انسان مي‌سازند. اين راه راه گشاي بن بست هاي حريت زا است. اين شروع در ما جرياني ايجاد مي‌كند كه مي‌توانيم از مطالعات و تفكرات ديگران هم بهره برداريم و اين جريان فكري است كه مي‌تواند در برابر فكرهاي گوناگون مقاوم باشد.

ب- آمادگي روحي

منتظر بايد در زمينه ي روحي نيز آمادگي بالايي داشته باشد تا در برابر حوادث و مصيبت ها از كوره در نرود و بتواند بار سنگين رسالت و آگاهي هاي عظيم را به دوش بگير. لذا مي‌بينيم وقتي منمتظر دعا مي‌كند، معرفت و شناخت را مي‌خواهد.

اللهم عرفني نفسك...

خدايا! خودت را به من بشناسان.

و ثبات قدم را مي‌خواهد: ثبتني علي دينك كم توقعي و صبر را مي‌خواهد: صبرني علي ذلك منتظر بايد از آن چنان روحيه اي برخوردار شود كه همراه رنج ها و سختي ها، راحتي ها را داشته باشد زيرا كه در زمان غيبت، مردم مورد سخت ترين امتحانات قرار مي‌گيرند و زير و رو مي‌شوند. چنان چه امام باقر عليه السلام در پاسخ يكي از ياران كه پرسيد فرج شما چه وقت است؟ فرمودند:

هيهات، هيهات لا تكون فرجنا حتي تغربلوا ثم تغر بلوا- يقولها ثلاثا حتي يذهب الكدر و يبقي الصفور.

هيهات فرج ما نرسد تا غربال شويد، باز هم غربال شويد و باز هم غربال شويد تا اين كه كدورت ها برود و صافي و صفا بماند.

ايجاد روحيه، امري مهمي‌است كه در دوره ي انتظار بايد حاصل شود، ولي مهم تر از آن، راه هاي ايجاد اين روحيه است كه چگونه؟ و با جه روشي؟ اين روحيه در منتظر ايجاد شود. اينك به مواردي اشاره مي‌كنيم.

1-در ك قدر

آدمي‌كه اندازه ي خودش را شناخته، ديگر به خاطر كمترها توفان نمي‌گيرند و از جا نمي‌كند. ظرفيت و وسعت روحي ما در رابطه با آن چه كه بر ما اثر مي‌گذارد، مشخص مي‌شود زيرا علي عليه السلام مي‌گويد:

«اندازه ي آدم به اندازه ي همان چيزي است كه براي او اهميت دارد»

2-رفعت ذكر

رفعت ذكر هم مي‌تواند عامل وسعت صدر باشد و قرآن چه زيبا به اين موضوع اشاره دارد: الم نشرح لك صدرك و وضعنا عنك وزرك و رفعنا لك ذكرك آن جا كه ذكر و ياد تو را، نه اسم و نام تو را بالا برديم، در تو وسعتي آورديم و بارهاي سنگين و كمر شكن را از تو برداشتيم، تا آن جا كه تو همراه هر رنج، دو راحتي مي‌ديدي.

3- شهادت و ديدن تمام راه

كسي كه تمامي‌راه را ديده و مانع ها را شناخته است، اين وجود شهيد واقف منتظر است و از ديدن حوادث و گرفتاري ها نمي‌لرزد زيرا از پيش آماده شده و به انتظار نشسته است آن هايي مي‌لرزند كه با روياها و توقع هاي بي حساب، راه افتاده اند و خيال مي‌كنند تا به راه افتادي، تمام دشمن ها برايت نقل و نبات مي‌آورند.

4- اطلاعات و تقوا

كسي كه حدود را مي‌شناسد و تكليفش را مي‌داند و مي‌خواهد به اين تكليف عمل كند، اين وجود ديگر فشاري ندارد، بلكه در جايگاه امن نشسته است اين المقين في مقام امين

آن ها كه روز را با خلق خدا به سر مي‌برند، بايد در شب به ياد خدا باشند و از قرب او رزق بگيرند، تا بتوانند بار برخوردهاي سنگين و درگيري هاي مستمر روزشان را به دوش بگيرند.

ج- طرح و برنامه ريزي

منتظر بايد طرح و نقشه داشته باشد و با توجه به طرح و نقشه ي سازندگي، خود دنبا مصالح و لوازمي‌باشد كه قبلا طرح و برنامه ي آن را كشيده است نكاتي كه در طرح و برنامه ريزي بايد مد نظر داشت، عبارتند از:

1- هدف مندي

2- ارزش مندي هدف

3- تجزيه هدف

4- ابتناء بر فقه و آگاهي

د- آمادگي در عمل

در مرحله ي عمل، به دو عامل ديگر نياز است. دو عملي كه در روش تربيتي انبيا در قرآن از آن سخن به ميان رفته است.

1- كتاب

منظور از كتاب، همين قرآن، تورات و انجيل نيست و اين پيداست كه همه ي انبيا، صاحب كتاب هايي مثل تورات و انجيل و زبور و قرآن نبوده اند. اين كتاب همان ضابطه ها و دستورهايي است كه مكتوب است و فرض است منتظر مومن كه خودش را در دنياي راطه ها مي‌بيند و در ميان نظامف عليتي و علمي‌مي‌شناسد، ديگر نمي‌تواند اين گونه اقدام كند، بلكه براي هر رابطه، به ضابطه و دستور نياز دارد، چون شما نه تنها از عبادالله و بلادالله، كه حتي از بيابان ها و چهار پايان هم بازخواست مي‌شويد و مسوول هستيد.

2- ميزان

به اندازه ي تمام پديده ها، تكليف و حكم هست. اين تكاليف خود باهم تعارضي ندارندف اما اگر در يك زمان محدود با تمامي‌اين دستورها، روبه رو شوي، چه كار مي‌كني؟ هنگامي‌كه به دو كار برخورد مي‌كني، نگاه كن كه خدا كدام يك را بهتر مي‌پسندد و كدام يك اهميت بيش تري دارد. اگر در نظر خدا برابر بودند، ببين كدام بر تو سخت تر است. آن چه سخت تر است، سازنده تر خواهد بود و آن جا كه در صعوبت و سختي باهم مساوي هستند. معيار مخالفت با هوس در ميان است. چون كاري كه بر تو فشار بيش تري مي‌آورد، به تو قدرت بيش تري خواهد داد و تو را به معراج بالاتري خواهد رساند. پس در مي‌يابيم كه با منتظر بايد عملش در زمان و مكان مناسب انجام گيرد، چون درست است كه توابين خو نهاي خود را در راه امام حسين عليه السلام دادند اما اگر اين خون ها در زو تاسوعا به حسين مي‌رسيد شايد عاشورايي پيش نمي‌آ‌مد.

4- منتظر بايد از افراط و تفريط بر حذر ماند و از سنت جدا نشود.

منتظر بايد جهت و هدف عملش را مشخص كند زيرا: من ابدي صفحته للحق هلك كسي كه رود روي حق حركت كند، هلاك مي‌شود.

و در نهايت منتظر بايد به ظاهر عمل مغرور نشود كه ارزش عمل متناسب با نيت هاست، زيرا: حاسبوها قبل ان تحاسبوا گفته اند، نه حاسبوا اعمالكم، يعني نيت هاي خود را محاسبه كنيد.

نشانه هاي ظهور

احاديثي كه از نشانه هاي ظهور مهدي سخن مي‌گويد چه در كتب شيعه و چه سني، غالبا درباره ي دو موضوع بحث مي‌كند.

نخست: حوادث مستقل و جداگانه اي كه رخ خواهد داد.

دوم: وضع اجتماعي و سياسي و تكنولوژي (فن آوري) كه جهان، پيش از ظهور دارد. به عبارت ديگر، وضع دنياي سياست و اجتماع و فن آوري پيش از ظهور را براي ما ترسيم مي‌كند.

در مورد رويكرد دوم، هر كه درباره ي نشانه هاي ظهور پژوهش كند، در مي‌يابد كه جهان كنوني، از هر وقت ديگري، به زمان ظهور نزديك تر است.

از جنبه هاي تكنولوژي، احاديث از جهاني سخن مي‌گويد كه در آن هواپيماهايي است كه مسافران را از كشوري به كشور ديگر مي‌برند و ايستگاه هاي راديويي به به تعداد مردم دنيا وجود دارد كه مي‌تواند خبر را در آن واحد، براي تمامي‌دنيا پخش كند و تلفن هاي تصويري هست و هر كه در مشرق است، صداي برادرش را در معرب مي‌شنود و چهره ي او را مي‌بيند و رايانه هاي دستي وجود دارد كه داراي برنامه هاي گوناگون است و دارنده اش را از همراه داشتن هزاران كتاب، بي نياز مي‌كند.

از جنبه ي اجتماعي، احاديث از وضع اجتماعي سخن مي‌گويد كه زنان، لباس مدي پوشيده يا برهنه اند كه گويا كشف حجاب يا آرايش هاي جاهلانه است و انوع منكرات به ظهور مي‌رسد كه پيش از پيدايش، آدمي‌تصورش را نمي‌كرد.

از جنبه هاي سياسي، سخن را كشف معبد هيكل سليمان مي‌گويد كه لازمه ي بر پا بي دولت اسراييل در دل جهان عرب و اسلام است. نيز وجود جنبش هاي اسلامي‌در جوامع مسلمان كه تلاش دارد حكومت اسلامي‌بر پا كند، اما بسياري از افراد مجاهد زنداني مسلمان مي‌شوند. هم چنين از تاسيس دولتي در مشرق سخن مي‌گويد كه زمينه ساز دولت مهدي است. نيز اختلاف كارگزاران شيعي و چند گانگي سخن شان كه با بيعت با مهدي، وحدت كلمه پيدا مي‌كنند. هم چنين مهديان دروغيني ظاهر مي‌شوند. تمامي‌آن چه بر شمرديم، در احاديث نشانه هاي ظهور آمده است پر و اضح است كه ما در عصر غيبت و در آخر الزمان به سر مي‌بريم و وظيفه ما منتظر حقيقي بودن است و اين انتظار سازنده زمان پر ثمرتين و استوارتر مي‌گردد كه بدانيم امامي‌كه در انتظارش هستيم چگونه حكومتي را برايمان به ارمغان مي‌آورد كه فرموده است:

«بسيار دعا كنيد براي تعجيل فرج كه آن فرج شماست»

وجود مهدي (عج) تسلاي زهرا (س)

مهدي (عج)، ادامه زهرا (س) و آينه تمام نماي اوست. اهداف مهدي (عج)، اهداف فاطمه (س) و راه او، راه فاطمه و سلوك او سلوك فاطمه است. فاطمه با نام مهدي (عج) شاد مي‌شد و با ياد او خود را تسليت مي‌داد بدون مهدي (عج) تحمل شهادت حسين (ع) بر فاطمه سنگين مي‌نمود. چون بي مژده او رسالت پدرش و تمامي‌انبياء سلف را نا تمام مي‌يافت.

مهدي باوري بدون شناخت، فاطمه ميسر نيست. فاطمه (س) به چنين فرزندي مي‌بالد و مهدي (عج) بر چنين مادري فخر مي‌فروشد.

پيامبر (ص) در بستر مرگ بودند كه حضرت زهرا (س) وارد شدند. حال پدر را كه ديدند، شروع به گريه كردند. كم كم صداي زهرا (ع) بلند شد پيامبر (ص) سرشان را بلند كردند و عبت را سوال نمودند، حضرت زهرا (ع) عرض كردند:

از تباهي و ضايع شدن دين وعترت بعد از شما مي‌ترسم. اينجا بود كه او را دلداري دادند به اينكه مهدي امت از نسل تو ظهور مي‌كند و ريشه ضلالت و گمراهي را از بين مي‌برد.

ويژگي هاي دولت مهدي (عج)

دولت مهدي (عج) كه انتظار آن مي‌رود- بدان معناست كه اسلام معطل بماند. تا پس از ظهور مهدي، دولت اسلامي‌بر پا شود، بلكه به معناي ايجاد دولت خاصي است كه نمونه ي كوچك آن، دولت و ملك سليمان بود. ملك و حكومت سليمان، با نيروي هاي جن و باد و حيوانات و نيز انسان هاي مومن، پشتيباني مي‌شد. مزيت دولت مهدي بر دولت سليمان، اين است كه بر تمامي‌زمين حكم مي‌راند و دولتي پس از آن نيست و به قيمات صغري متصل است، سپس زندگي بر كره ي خاكي پايان مي‌پذيرد.

يكي از اركان مهم دكترين مهدويت حكومت جهاني مهدوي است كه به اقتضاي قواعد عقلي، ايات قرآني و احاديث اسلامي، جهاني به شمار مي‌رود حكومت جهاني مهدوي داراي مباني و آرمان ها و دستاوردهاي بزرگ و جهاني است خدا پرستي، عدالت خواهي تعالي جويي، خا؟ و جهان شمولي اسلام، امامت معصوم، حكومت ديني و ولايي از مباني فلسفي و كلامي‌حكومت مهدوي به شمار مي‌روند. لذا تصديق حكومت جهاني مهدوي درگر و پذيرش اصول ياد شده است.

حكومت جهاني مهدوي آرمان ها و دست آوردهاي مهمي‌داد كه همگي از نيازها و خواسته هاي فطري بشري اند. از اين روي مورد و فاق جامعه جهاني بوده و همين امر مهم ترين عامل تحقق پذيري آن خواهد بود يكتا پرستي كه ريشه در فطرت انسان داردف نخستين محصول عقيدتي پذيري آن خواهد بود. يكتا پرستي كه ريشه در فطرت انسان دارد، نخستين محصول عقيدتي حكومت مهدوي است علاوه بر آن گسترش فضايل و ارزش هاي ديني و پرچيده شدن بساط محرومات و ناپاكي ها از فضاي زندگي بشر خواهد بود.

جهان شمولي عدالت و مساوات را مي‌توان محور اين حكومت در عرصه اجتماعي دانست فراگير شدن امنيت به صورت كامل، توسعه عمران و آباداني سر زمين ها و به دنبال آن تحقق رفاه عمومي، گسترش و تعميق صفا و صميميت و برقراري رابطه دوستي خالصانه از خصوصيات ديگر اين حكومت به شمار مي‌رود كه در پرتو آن زندگي، لذت بخش و بهشت آسا خواهد شد. گويي در پايان عصر دنيا جلوه اي از زندگي دل انگيز بهشتي كه در سراي قيامت نصيب پارسايان خواهد شد، در اين جهان به نمايش گذاشته مي‌شود. رهايي بشريت از آتش فتنه هاي شيطاني، نابودي بدعت ها و احياي سنت هاي نيك معصومان از ديگر دست آورده هاي اين حكومت الهي است و سرانجام عقول بشري تكامل مي‌يابد و علم و دانش به آخرين درجه كمال خود مي‌رسد.

بنابراين، دولت مهدي فقط براي اقامه عدل مطلق در جاتمعه بشري نيست، بلكه براي ايجاد فكري يكسان و مذهبي واحد است، مذهبي كه بر م تون درست و معتبر تاريخي استوار است از اين رو، دولت مهدي (عج)، پايان جنبش انبياء و رسولان و پيروزي عقل و دانش و توجيه بر ناداني و خرافه و شرك است.

ارتباطات با امام زمان (عج)

از جمله موضوعات مهم و جذاب در رابطه با حضرت ولي عصر (ع) موضوعي ارتباط و پيوند با آن حضرت است چرا كه هم در قران و روايات و هم در ادعيه درخواست ارتباط با آن بزرگوار مطرح شده است.

مي‌دانيد كه ارتباط زمينه ساز ملاقات حضوري است اما اصل ملاقات در اختيار ما نيست و به خواست و اراده خود حضرت تحقق مي‌يابد.

خداوند در قرآن مي‌فرمايد:

1- صبر كنيد، چرا كه صبر در مسير بندگي خدا و شكوفايي استعدادهاي آدمي‌بسيار مهم و سرنوش ساز است.

2- رابطوا، يعني دل هاي خود را به لطف خدا محكم ببنديد به طوري كه همواره اميدوار و مقاوم و صبور در مسير خداوند، زندگي سالم و با نشاط داشته باشيد.

3- معناي سوم، يعني پيوند با امامان دين، خصوصا با امام زمان پيوند بر قرار كردن است. از امام باقي (ع) از معناي « و رابطوا» سوال كردند حضرت فرمود

«و ارا بطوا مع امامكم المنتظر» يعني با امام منتظر رابطه داشته باشيد. از آيه شريفه و اين روايت استفاده مي‌شود. خواست و رضاي الهي رابطه داشتن با امام زمان (عج) است.

حال اين ارتباط تنها به معناي ملاقات حضوري و فيزيكي نيست، بلكه اعتقاد به ولايت و امامت او، منتظر او بودن، براي فرج او دعا كردن به جهت ياري او خود را تعليم و تربيت كردن، در حاجات و گرفتاري ها به او متوسل شدن او را پناه است دانستن، بينش واعتقاد صحيح ز؟ به آن بزرگوار داشتن مطيع او بودن، رضايت او را تحصيل كردن و ....

همه اينها از مصاديق ارتباط با امام زمان (عج) است و اين ارتباط نشانه ها دارد، مثل دوستي و محبت او را به هر كس و هر چيز ترجيح دادن يا در فراق او اشك ريختن و ...

و نشانه ديگر تشبه به آن حضرت است يعني كارهايي كه او انجام مي‌دهد واو مي‌پسندد، ما هم در حد توان دوست بدايم وانجام دهيم.

و چهارمين دستور الهي «و اتقوا ا...» است دستور به تقوا و مراقبت از خويش يعني خود را آنچه حرام و خلاف است حفظ كردن، يعني بر خود تسلط داشتن و مالك چشم و گوش، زبان و شهوت و شكم خود بودن ...

نكته ديگري كه قابل توجه است آن است كه عبارت «ورابطوا» ما بين دستور به صبر و تقوا قرار گرفته است شايد اشاره به اين نكته باشد، كه صبر و استقامت زمينه ساز رابطه و ارتباط با آن حضرت است و تقوي نگهدارنده و حافظ اين رابطه است.

نكته مهم اين كه آيا فاصله ما با امام زمان (عج) فاصله مكاني و زماني است يا اخلاقي و معنوي؟ جواب واضح است كه اين فاصله فاصله اخلاقي و معنوي است. يعني گناهان و زذائل اخلاقي، نمي‌گذارد با آن عزير حاضر غايب ارتباط و پيوند بر قرار كنيم و الا او در يك مكان خاص نيست تا بكوشيم به او برسيم اگر موانع را كنار بزنيم، او را مي‌بينيم.

چنان غبار معاصي گرفته چششم را

كه تو در كنار مني و من نمي‌بينم

و يا به تعبير حافظ: تو خود حجاب خودي از ميان برخيز

و شاهد اين مطلب سخنان آن حضرت با علي بن مهزيار است كه در آخرين سفر حج خود به خدمت راهنماي حضرت مي‌رسد، از او سوال مي‌كند چه مي‌خواهي؟ جناب مهزيار مي‌گويد: امام غايب از عالم را مي‌خواهم.

چه مي‌خواهي؟ جناب مهزيار مي‌گويد: امام غايب از عالم را مي‌خواهم

راهنماي حضرت مي‌گويد: او از شما غايب نيست و ليكن اعما بد شما او را محجوب كرده است خلاصه خدمت آقا مي‌رسد .

آقا فرمود: چه چيزي سبب شد تا الان به ما نرسي و در اين امر كندي كني ما شب و روز منتظر تو بوديم؟

و سپس حضرت مي‌فرمايند.

آنچه مانع رسيدن شما به ماست چند امر است:

1- فزون طلبي و تكاثر مال و ثروت

2- زور گويي و ستم شما بر شعيان ضعيف ما

3- پيوند هاي خويشاوندي را قطع كردن.

خلاصه همه بايد بدانيم كه فاصله ما با آن عزيز سفر كرده، بالافاصله اخلاقي و معنوي است نه زماني و مكاني لذا براي ايجاد ارتباط بايد اين فاصله را كم كرد و الا هرگز ارتباط ميسر نمي‌شود اگر ما صالح باشيم، سراغ ما مي‌آيد او مشتاق و منتظر ماست....

گفتم كه روي ماهت از ما چرا نهان است؟

گفتا: تو خود حجابي، ورنه رخم عيان است

گفتم كه از كه پرسم جانانشان كويت؟

گفتا: نشان چه پرسي، آن كوي بي نشان است.

ملاقات گرايي

از آسيب هايي كه در عصر غيبت براي منتظران اتفاق مي‌افتد، مدعياني هستند كه بي دليل يا به ساده ترين اتفاق، ادعاي ملاقات مي‌كنند، يا كساني كه تمام وظيفه خويش را رسيدن به ديدار حضرت مي‌پندارند و از باقي وظايف غافل شده و افراد را تنها به اين عمل، به عنوان برترين وظيفه، فرا مي‌خوانند.

پيامدها

1- ياس و نااميدي در اثر عدم توفيق ديدار

2- توهم گرايي و خيال پردازي

3- رويكرد به شيادان و مدعيان مهدويت، نيابت و مدعيان ملاقات.

4- دور ماندن از انجام وظايف اصلي، به دليل اهتمام بيش از اندازه و غير متعادل به ديدار.

5- بدبيني به امام عليه السلام به علت عدم ديدار.

خاستگاه

1- نبود بصيرت و آگاهي نسبت به دين و نشناختن وظايف اصلي و فرعي

2- توهم و خيال پردازي.

3- هواي نفس

درمان

مهم ترين راه درمان اين آسيب، توجه و رويكرد به منابع اصيل، معارف ناب دين در پرتو مراجعه به علماي راستين است كه در اين صورت، براي ما روشن مي‌شود كه بسياري امور مطلوب و خوب هستد، اما خداي متعال آن ها را به عنوان وظيفه بر دوش ما ننهاده (مانند ملاقات حضرت ولي عصر (عليه السلام) يا اين كه در ميان تكاليف و وظايف ديني رتبه وجود دارد و در مقام عمل، لازم است به درجه اهميت و ضرورت آن ها توجه شود. به راستي در ميان وظايفي مانند تقوا، خود سازي، تكاليف اجتماعي، انتظار و ... ملاقات چه جايگاهي دارد؟!

وظايف شيعه در عصر غيبت

ياري كنندگان حضرت مهدي (عج) دو گرو هستند كه در قيام آن حضرت مشاركت مي‌كنند، گروه نسخت زمينه سازان كه بستر ظهور و قيام را فراهم مي‌سازند و گروه دوم انصار امام زمان (عج) مي‌باشند. اگر مي‌گوييم شيعه در برابر امامش وظيفه داردف همه اين وظايف براي حفظ خود شيعه و براي محفوظ بودن مكتب تشيع است. در كتاب شريف مكيال المكارم تا هشتاد و دو وظيفه براي منتظران ذكر گرديده كه در اين مختصر به برخي از آنها مي‌پردازيم:

1- تحصيل شناخت صفات و آداب و ويژگي هاي آن جناب

2- رعايت ادب نسبت به ياد او

3- محبوب نمودن او در ميان مردم

4- انتظار فرج و ظهور آن حضرت

5- اندوهگين بودن مومن، از فراق آن حضرت

6- حضور در مجالس فضايل و مناقب آن حضرت

7- قيام، هنگام ياد شدن نام يا القاب آن حضرت

8- گريستن در فراق امام عصر(عج)

9- درخواست معرفت امام عصر (عج) از خداوند

10- شناخت علامتهاي ظهور آن حضرت

11- صدقه دادن به نيابت و به قصد سلامتي حضرت

12- سعي در خدمت كردن به آن حضرت

13- تصميم قلبي بر ياري كردن آن جناب در زمان ظهور و حضور او

14- خوشحال كردن مومنين

15- دعوت كردن مردم به آن حضرت

16- سفارش يكديگر به صبر در زمان غيبت حضرت

17- تهذيب نفس

18- مقدم داشتن خواسته آن حضرت بر خواسته خود

19- گريستن در مصيبت امام حسين (ع) و زيارت قبر آن عزيز

20- مهيا كردن سلاح و اسب «آماده باش بودن» در انتظار ظهور آن جناب و ...

روز و شب منتظرم تا كه ز دلبر خبر آيد

دلبرم از پس اين پرده غيبت به در آيد

خلق گويند كه آيد، تو مخور غصه ولكين

ترسم آخر كه به وصلش نرسم، عمر سر آيد

همچو يعقوب نشستم سر راهش من محزون

تا كه از يوسف گم گشته زهرا خبر آيد

چه نيكوست، نگاهي به عاشورا داشته باشيم چرا كه در روايتهاي متعددي اصحاب امام زمان (عج) را به اصحاب امام حسين (ع)، تشبيه كرده اند.

بياييد براي پيدا كردن را همان توسط وجه مشترك بين اصحاب امام حسين (ع) و حضرت بقيه ا... (عج) به ضميمه هاي آن بزرگوار در شب عاشورا برويم امام حسين (ع) همواره ياران خود را مورد آزمايش قرار مي‌داد.

اگر مي‌خواهيم در ضمه بمانيم، بايد از همين حالا به فكر آن روز باشيم، چرا كه بر اساس روايات، فرج يك دفعه تحقيق مي‌يابد و ما بايد از قبل خود را آماده كنيم.

ظهور، هنگام پاسخ به استغاثه مظلومانه اي امام حسين (ع) است و حضرت مهدي (عج) پاسخ دهنده آن.

به راستي، چه ارتباطي ميان اين دو كوكب درخشان آسمان ولايت وجود دارد كه هر كجا حسين (ع) است، مهدي (عج) است، حسين (ع) نيز مي‌باشد. ذكر و نام آن يكي، با ياد و نام ديگري قرين و عجين است. از امام زمان (عج)، سيد الشهدا (ع) را مطلبند و از سيد الشهدا،امام زمان را.

قائم و عاشورا

«قائم» از القاب خاصه حضرت حجت (عج) است كه در بيشتر روايات شيعه وارد شده و اطلاق آن بر هيچ يك از معصومين ديگر روا نيست.

ابوحمزه شمالي مي‌گويد: به امام محمد باقر (ع) عرض كردم: اي فرزند پيامبر!

آيا شما همه قائم نيستيد و حق را به پا نمي‌داريد؟ پس چرا تنها ولي عصر را قائم مي‌خوانند؟ فرمود: «چون جدم حسين (ع) كشته شده فرشتگان صدا به گريه و ناليه بلند نموده و عرض كردند: پرودگارا! آيا قاتلان بهترين بندگانت و زاده اشرف برگزيدگانت را به حال خود وا مي‌گذاري؟ خداوند به آنها وحي فرستاد: اي فرشتگان من! آرام گيريد. به عزت و جلالم سوگند، از آنان انتقام خواهم گرفت، هر چند بعد از گذشت زمان ها باشد. آن گاه پروردگار عالم پرده از جلو ديدگان آنان كنار زد و امامان از فرزندان حسين (ع) را يكي پس از ديگري به آنها نشان داد.

فرشتگان مسرور گرديدند و ديدند كه يكي از آن بزرگواران، ايستاده مشغول نماز است. خداوند فرمود: با اين قائم (شخص ايستاده) از آنان (قاتلان حسين(ع) انتقام خواهم گرفت».

عاشورا روز ظهور

درباره روز قيام و ظهور حضرت، روايات مختلفي وارد شده است كه در آنها روز نوروز، عاشورا، شنبه و يا جمعه، روز ظهور معرفي شده است.

اما آنچه مهم است اين كه قيام حضرت ولي عصر (عحج)، مصارف با روز شهادت سيد الشهداء (ع) است و اين مطلب ما را به ارتباط ويژه صاحبان اين دو قيام رهنمون سازد.

امام جعفر صادق (ع) مي‌فرمايد: « قائم كه درود خدا بر او باد، در شب بيست و سوم ماه رمضان به نام شريفش ندا مي‌شود، و در روز عاشورا، روزي كه حسين بن علي (ع) در آن كشته شد، قيام خواهد كرد.»

حضرت مهدي (عج) تكميل كننده سفر امام حسين (ع)

يكي از رابطه هاي دقيق بين اين دو امام همام (ع) و قيامشان، مركز حكومت آن دو است. امام حسين از مكه به جانب كوفه، رهسپار بود و شايد با رسيدن به كوفه، مانند پدر بزرگوار خود را مقر حكومت خويش قرار مي‌داد زماني كه خورشيد تابناك مكه، ظهور كند، كوفه را به عنوان مقر حكومت خود بر خواهد گزيد.

امام محمد باقر (ع) مي‌فرمايد« مهدي قيام مي‌كند وبه سوي كوفه مي‌رود و منزلش را آن جا قرار مي‌دهد.

امام صادق (ع) از مسجد سهله ياد كرد و فرمود:« آن خانه صاحب ما (مهدي موعود است، زماني كه با خاندانش در آن جا سكونت گزيند.»

از اين روايات فهميده مي‌شود كه شهر كوفه، پايگاه اصلي فعاليت ها و مركز فرمانروايي امام زمان (عج) خواهد بود.

ياري سيد الشهداء در زمان ما

امام حسين (ع) در سال 61 هجي قمري به شهادت رسيده اند. و اكنون كه حدود 1360 سال از آن تاريخ گذشته است. باز هم مي‌توان ايشان را ياري كرد، و از اين طريق در زمره ياري كنندگان امام زمان (عج) قرار گرفت.

امام حسين (ع) در اين زمينه در شب عاشورا به اصحاب خود فرمود:

«... همانا جدم رسول خدا (ص) فرمودند: فرزند من حسين در زمين كربلا غريب و تنها، عطشان و بي كس، كشته ميشود، كسي كه او را ياري كند مرا ياري نموده و فرزندش مهدي (عج) را ياري نموده است...»

يكي از راههاي ياري امام حسين (ع) را براي كساني كه در زمان ايشان در كربلا حاضر نبوده اند، اين است كه در دنيا قلب خويش را با آن امام گره بزنند و به وسيله محبت قلبي عميق به حضرتش به اين فوز اكبر دست يابند چرا كه از پيامبر (ص) نقل شده است كه فرمودند: «كسي كه گروهي را دوست بدار، با آنها محشور مي‌شود و كسي كه عمل گروهي را دوست بدارد، در عمل آنها شريك مي‌شود.»

پس هر كس نيست جدي و اساسي براي ياري امام حسين(ع) دارد، اجر آن را برده و همان فضيلت را در پيشگاه الهي خواهد داشت.

آرزوي بزرگان شيعه اين است كه در زمره ياران سيد الشهداء باشند اينان، تمناي ظهور امام زمان (عج) را دارند تا در ركابش به خونخواهي حضرت ابا عبدا... الحسين (ع) برخيزند. البته اين افراد، بايد از احوال ياران حضرتش مطلع باشند و بدانند كه آنها چه نسبتي داشته اند و چگونه در راه ياري امام زمان خويش، همه دارايي و هستي خود را فدا كردند.

هر كسي نمي‌تواند ادعا كند كه نيست اصحاب سيد الشهداء را دارد.

اصحاب امام حسين (ع) تا وقتي زنده بودند، اجازه ندادند كه هيچ يك از فرزندان پيامبر (ص) به ميدان بروند آنان همه چيز خود را فداي امام حسين (ع) و اولاد ايشان نمودند و در عمل محبت قلبي خويش را نشان دادند.

امام حسين (ع) پيروز مندترين انقلابي تاريخ است چون همچنان پس از قرن ها آن صدا و پژواك آن در گوش تاريخ مي‌پيچد و همچنان پيش مي‌رود كه آن صدا، صداي همان مرد غريب و مظلومي‌است كه در آخرين لحظات مي‌فرمايد: (هل من ناصر ينصرني؟)

حسين از چه كسي كمك مي‌خواهد و از چه كسي طلب ياري مي‌كند؟!

اين تقاضاي يك بنده صالح خداست. حسين (ع)، فطرت هاي فرزندان آدم را به ياري مي‌طلبد، باطن اين جمله معناي ديگري دارد و ترجمه آن عكس مي‌گردد: آيا كسي هست كه حسين او را زنده كند و ياري نمايد!!!

حادثه فردا هم حادثه اي پيروز و فاتح است. همزمان كه امام مي‌آيند، عده اي ديگر هم با شمشير هاي آخته مي‌آينده كه هيچ نقطه ي مشتركي باهم ندارند، اين دو گروه در يك نقطه باهم تلاقي پيدا مي‌كنند و تازه آغاز آزمايش بزرگ است، چه كساني در ضميمه مي‌مانند؟ خود را براي چه آماده كرده ايم؟

آيا حاضريم براي تحقق مدينه فاضله بعد از ظهور جان خويش را نثار كنيم؟! امروز هم كه به امام زمان (عج) مي‌گوييم بياييد، دوباره همان قصه تكرار مي‌شود و همه دنيا در برابر مهدي فاطمه (سيستم)، صفت آرايي مي‌كنند.

در بدايت ظهور جنگ ها و درگيري هاي عظيم و خونينيي بر پا خواهد شد، بايد خود را آماده كنيم تا مانند مردم كوفه نشويم و امام را تنها نگذاريم اما تفاوتي كه بين اين دو قيام است اين است كه قيام امام حسين (ع) مانند قيام هاي ديگر ائمه فقط براي انجام تكليف است و نتيجه در كوتاه مدت چندان مد نظر نيست و دخالتي در قيام ندارد ولي قيام زمان (عج) به گوهن اي است كه فتح ظاهري هم تحقق پيدا خواهد كرد و امام مامور رسيدن به نتيجه هستند.

به عنوان جوانان شيعه چه نقشي مي‌خواهيد در اين فتح داشته باشيد؟ براي رسيدن به اين مهم چه انديشيده ايد؟

از حادثه بزرگي كه در راه است غافل نباشيم، تكليف اين است كه بايد به قدم صدق بياييم جلو و صادقانه در ميدان قرار بگيريم، بايد نگاه واقعي به ظهور داشته باشيم و با الگوهاي مهدوي همانند سازي كنيم.

حسين خواستن مستلزم سرمايه گذاري است و خون مي‌خواهد، بخواهيم جزء كساني باشيم كه ما را سرمايه گذاري كنند در راه رسيدن به اهداف آرماني مهدي (عج)، پس با آرمان شهادت جلو برويم كه مومن يا شهيد است يا منتظر شهادت.

ناز پروده تنعم نبود راه به دوست


چكيده: .... و ما مي دانيم غربت چيست و غريب كيست؟ وسعت تنهايي و ابتلاء حضرتش را فقط حضرت حق، مي تواند احصاء نمايد ما هر چه شنيده ايم و آنچه كه راويان پرهيزگار برايمان گفته اند همه و همه قطره اي از آن همه اندوه و فراق و تنهايي و غربت اوست

مگر نه آن كه از جماد تا انسان، همه و امدار فيض وجود آن خورشيد فروزان ولايت اند؟

مگر نه آن كه هستي آينه اي است از جمال آن آيت بزرگ الهي، و او مس؟ زندگي، معناي بندگي، مفهوم حيات و ... است

با اين همه، بسياري از دوستداران و پيروان حضرتش و جوانان برومند شيعه معرفتي به علو درجات و مرتبت والاي آن عزيز ندارند و حتي در چشم بسياري از جوانان ما ناشناس باقي مانده است.

و اين مجموعه ديباچه اي است بر شناخت و چگونگي ياري آن بزرگ كه به مدد وجود مقدس فراهم آمده است.

نور اميد همواره درون جان بشر را روشن داشته و او را در برابر حوادث ناگوار پايدار مي سازد و از گردنه ها و فراز و نشيب هاي گوناگون گذرانده، گام به گام در مراحل تكامل و ترقي سير مي دهد. اگر اميد نبود، بشر هيچ قدمي را بر نمي داشت و هيچ رنجي را تحمل نمي كرد.

امام مهدي (عج) به عنوان ضامن اجراي و عده هاي الهي و تحقق عدالت گستري در جهان پناهگاه مومنين است « و اين اميد، بزرگ ترين هديه است كه جامعه بشري در اين دوران دريافت كرده است.

شناخت امام زمان با دو امر حاصل مي شود:

1-     شناخت امام به نام و نسبت

2-     شناخت صفات و ويژگي هاي او

بنابراين حق شناخت امام آن است كه تمامي ابعاد زندگي و صفات ويژگي هاي آن شخصيت رهايي بخش از جمله سيره عملي اجراي عدالت آن حضرت مورد كنكاش قرار گيرد و اين شناخت از اهم و اجبات است. با باور به عدالت گستري و سيره حكومتي و عمل امام زمان (عج) در عصر ظهور، شخصيت حقيقي اين شجره طبي، آن طور كه شايسته است، شناخته مي شود چرا كه دادورزي حضرت حجت عليه السلام بخشي از زندگي ايشان بوده و همان گونه كه شناخت حسب و نسب، زمان ولادت و ويژگي هاي فردي آن حضرت ضروري به نظر مي رسد، شناخت ابعاد اجتماعي و سيره عملي آن بزرگوار در اداره حكومت و اجراي احكام و حدود الهي و برقراري عدل و داد ضروري تر است.

عشق و محبت صميمانه به اهل بيت عليه السلام يك ضوررت است و « دوستي ايشان بخشي از ايمان و شرط قبولي ايمان است».

اما اين عاطه ارزشمند قابل پرورش بوده و همين موجب ازدياد صفاي دل به اهل بيت مي شود و مي تواند آن را شدت بخشيد به اين صورت كه باور داشته باشيم اين محبت ها يك جانبه نيست. جذبه محبت و عشق امام، جاذب دل هاي پريشان مومنان و جمع كننده قلوب پراكنده شيعيان است.

آري، باور به دادورزي عاشقانه آن حضرت و دل سوختگي و محبت ايشان به خلق در برقراري حركت عظيم عدالت گستر در جهان ما و نگرش حق طلبانه ايشان به اين كره خاكي، به گونه اي تكويني، محبت و عشق به حضرت را در دل هاي عاشقان شدت مي بخشد و بارور به غلبه رحمت حضرت بر غضبشان در حكومت عدل و ستاندن حق مظلومان از ظالمان و گردن كشان سبب مي گردد مومنين نيز در قبال نگراني ها و بارور با دغدغه هاي آن امام در ستم هاي روا داده شده به بشريت و مظلومين و تلاش ايشان براي رهايي آنان از دست ستمگران پيوند معنوي و عشق خود را با حضرت افزون و محكم تر كرده و سرود دلدادگي براي آن حضرت را سر دهند كه اين عشق و محبت ها در قالب دعاها و زيارتنامه ها تبلو مي يابد.

به ديگر سخن، اول محبوب است كه از محبت خويش ياد مي كند و اين ياد در قلب محب جلوه گر شده، او را به ياد محبوب مي اندازد و اين ماييم كه بايد به شراره عشق و جذبه محبت او لبيك گوييم.

فصل جواني بهترين فرصت براي پرداختن به اين مهم است چرا كه روح لطيف و قلب ظريف جوان جلوه ي زيباي آفرينش و صحيفه مصفاي هستي است.

اگر شور و احساس جواني با شعور عميق ديني و سلاح  تواناي ايمان الهي تجهيز شود، سعادت نسل جوان و سلامت جامعه تضمين خواهد شد.

نتيجه گيري

استقبال از امر مهم و عظيم ظهور امام عصر (ارواحناه فداه) احتياج به همتي بزرگ دارد. اكتفا كردن به مراسم و برنامه هاي محدود پيرامون امام زمان (عج) گر چه كاري بس ارزشمند و قابل توجه است، اما كافي نيست.

عده اي فكر مي كنند كه بايد دست روي دست گذاشت و مشغول كارهاي روزمره و بازي هاي سياسي گوناگون شد و يا حتي نمي توانند امكان ظهور امام عصر (عج) را در تصورات خود بگنجانند، اما واضح او روشن است كه فرمان ظهور به دست خداوند است و تلاس ما در تعجيل صدور اين فرمان خيلي موثر است تاباقي مانده عمرمان را تحت عنايات و الطاف آن حضرت به پايان برسانيم و از بركات ظهور آن وجود مقدس در دنيا و آخرت كمال بهره را ببريم و از بركات ظهور آن وجود مقدس در دنيا و آخرت كمال بهره را ببريم نتايج به دست آمده از اين تحقيق و بررسي، واقعيات ذيل را بيان مي دارد:

1-  انتظار كشيدن كه از وظايف ياران امام زمان (عج) است يك حالت وعمل قلبي و دروني است كه آثار و بركت هاي فراوان بيروني هم دارد. انسان منتظر يك حالت تجافي و بريدگي از اين عالم طبيعت و دنيا را دارد. يعني در دنيا به صورت نيم خيز نشسته است تا همين كه نداي آسمان به گوشش رسيد، از سر سفره ي جهان برخيزد و خود را به آقايش برساند. و منتظر را نشانه هايي است: اول، پرهيز از گناه – دوم، انجام واجبات- سوم، داشتن اخلاق الهي و چهارم، دعوت به دين خدا، بنابراين انسان منتظر مي بايست يك چنين انساني باشد كه خودش را آماده كرده است.

2-  اكنون زمان بيداري از خواب غفلت از ياد امام عصر (ارواحناه فداه) و لبيك گفتن به نداي امام عصر (عج) است. ما جوانان شيعه در سراسر جهان بايد بپاخيزيم و با تمام امكانات فرهنگي و تبليغي كه داريم زمينه را براي استقبال از امام عصر (عج) آماده نماييم اكنون با توجه به شواهد و علائم زيادي كه حكايت از نزديك بودن ظهور امام عصر (عج) مي كند، بايد آن چنان ظهور را نزديك بدانيم كه ظهور امام عصر(عج) مي كند، بايد آن چنان ظهور را نزديك بدانيم كه خود را آماده ي استقبال از آن حضرت نماييم.

3-  اگر چه گريه بر مصائب خاندان عصمت و طهارت داراي ارزش بسياري اما با ارزش ترين گريه آن است كه تاثير داشته باشد و ما را به فكر وادار كند. نه اينكه ما تنها بر فراق امام عصر (عج) و يا در دعاي ندبه اشك بريزم و اين گريه ها تنها به همان مجلس خلاصه شود. گريه ي خالصانه بايد انسان را حركت دهد. حركت به سوي محبوب و به سمت زمينه سازي براي ظهور محبوب شخص گريه كننده به سوي تزكيه ي نفس خود از تمام رذائل اخلاقي قدم بر مي دارد تا با روحي پاك آماده استقبال از امام عصر (عج) شود.

4-  تلاش براي زمينه سازي ظهور و ايجاد حكومت جهاني اهل بيت (ع) بر روي كره ي زمين، از مصاديق عالي احسان به خاندان عصمت و طهارت مي باشد كه انسان را به مقام محمود مي رساند و خداوند تلاش و حركت در راه آن هدف را با اجر بي حساب خود پاداش مي دهد.

با در نظر گرفتن پاسخ هاي حاصله از جامعه آماري بايد اعتراف و اقرار كنيم به اين كه قدر شناسي از آن امام عزيز بسيار كم و ناچيز بوده است.

راهكارهايي كه در اين ارتباط مي توان عنوان كرد عبارتند از اينكه:

˜ قدر نعمت وجود امام عصر (ع) و راههاي اداي شكر آن را بيش از گذشته بشناسيم وغريب بودن حضرت را به همه معناي آن وجدان و احساس كنيم.

˜ آگاهي از راههايي كه مي توان با اعتقاد و عمل صحيح خود، از غربت ايشان بكاهيم و از اين طريق قدمي در راه تعجيل فرج امام خود بر داريم.

˜ از طريق آشنايي و عمل به آنچه در وصف ياران امام زمان (عج) آمده است، بكوشيم تا لياقت ياري ايشان را در زمان غيبت و ظهورشان پيدا كنيم.

˜ با الگو قرار دادن شهداي كربلا، سعي كنيم خود را در زمره فدائيان سيد الشهدا عليه السلام قرار دهيم و از اين طريق به صف ياران مخلص حضرت بقيه ا... (عج) بپيونديم.

ما، در امروز واقع شده ايم و ديروز و فردايمان به ترتيب عاشوا و ظهور است. (عاشورا < ما< ظهور)، اگر بتوانيم به شايستگي ديروز و فردايمان را بشناسي، خواهيم دانست كه امروز بايد چه كنيم. اين هر دو حادثه (عاشورا وظهور) داراي يك هدف هستند و هيج تفاوتي از لحاظ اصول و استراتژيك ندارند. اگر مي خواهيم سرباز امام زمان (عج) باشيم بايد تلاش كنيم، بايد شب بيدار داشته باشيم و صبر و مشكلات و سختي هاي پيشه خود سازيم.

انصار المهدي بايد مخصتات انصار الحسين (ع) را داشته باشند.

يك جوان حسيني را در نظر بگيريد، خصوصيات آن را بيابيد و سعي كنيد كه آنها را در خود ايجاد كنيد، اگر دير حركت كنيم ديگر فايده اي نخواهد داشت، جواني در گذر است و اين سرمايه از كف مي رود.

*               *              *

در ارتباط با فرضيه هاي مطروحه، تمام آنها تائيد گرديدند، استثناي فرضيه اي كه ملاقات حضوري را سبب موثرتر شدن نقش امام در زندگي مي دانست كه مطلب ملاقات گرايي به آسيب هاي موجود در اين زمينه پرداخت و اهم فرضيه ها، فرضيه مربوط به ضرورت شناخت امام و آشنايي، فرهنگ انتظار، معرفي شد كه معرفت صحيح و درك صحيح از مقوله انتظار باعث حركت و پويايي افراد مي گردد.

انتظار مقدم دلدار مي بايد كشيد

در وفاداري،‌جفا بسيار مي بايد كشيد.

 

 

 


منابع و ماخذ:

1- سليماني فر- ثريا / برسي شخصيت جوان از ديدگاه قران ، حديث و علم روانشناسي / فرهنگ مكتوب / تهران / 1383 / چاپ اول / 238 ص

2- كريمي‌– رضا / جوان از منظر دين / ناشر مولف / قم / 1377 / چاپ اول / 128 ص

3- گنجي – حسين / آماده باش يا ياران امام زمان (عج) / موسسه فرهنگي انتشاراتي طوباي محبت / قم / 1384 / چاپ سوم / 207 ص

4- گردآوري جمعي از نويسندگان / مهدويت از منظر ولايت (بيانات مقام معظم رهبري درباره حضرت مهدي (عج)/ انتشارات حديث راه عشق / اصفهان / 1384 / چاپ دوم / 122 ص.

5- عدالتيان – مهدي/ گفتگويي كه به عشق انجاميد / ناشر شاملو/ مشهد / 1384/ چاپ پنجم / 146 ص

6- عباسي- علي/ داد مظلوميت آقا امام زمان (عج) / انتشارات منتظران ظهور/ مشهد/ 1381 چاپ اول / 93 ص

7- نويسنده موسوي اصفهاني- سيد محمد تقي / مترجم: حائري قزويني- سيد مهدي / ايران نگين/ قم / 1381/ چاپ دوم/ 575 ص

8- حكيمي- محمد رضا- خورشيد مغرب/ دفتر نشر و فرهنگ اسلامي/ تهران/ 1380 / چاپ بيستم/ 387 ص.

9- بني هاشمي- سيد محمد/ آفتاب در غربت/ شركت انتشارات ميقات/

10- فصلنامه ي علمي‌تخصصي انتظار، سال اول/ شماره دوم/ زمستان 1380/ 312 ص

11- همان/ سال سوم/ شماره هفتم/ بهار 1382

12- ماه 1377 نشريه سياسي، مذهبي، فرهنگي، اقتصادي و اجتماعي انتظار/ سال پنجم/ شماره 16 و 17 اسفند ماه 1377

13- قاسمي‌منفرد- مهدي/ ملكوت زمان در ارتباط با حضرت ولي عصر (عج)/ شركت تعاوني خدمات نشر سر مشق/ تهران/ 1384/ چاپ سوم/ 187 ص

14- دره گيرايي- محسن / چند پيشنهاد براي ظهور امام عصر (عج) / انتشارات خورشيد مكه / قم /1383/ چاپ دوم/ 88 ص

15-فصلنامه انتظار/ سال پنجم / شماره پانزدهم/ بهار 1384

16- همان/ سال اول/ شماره اول/ پاييز 1380

17-حاج آقاي حاج علي اكبري اتحاديه انجمن اسلامي‌دانش آموزي/ مشهد/ 15/12/82


 

فهرست مطالب:

بيان واژه جوان. 10

تعريف جوان از ديدگاه علم روانشناسي.. 10

بيان واژه جواني در قرآن و روايات.. 11

جوان در اصطلاح قرآن. 11

سنين جواني.. 11

اهميت استفاده از دوران جواني.. 13

نفوذ اسلام در نسل جوان. 13

نمونه قرآني گرايش جوان به دعوت توحيدي.. 12

جوانان در قرآن. 13

جوانان و قرآن كريم. 13

عبادت در جواني.. 13

بوته جوان. 14

ارزش و اهميت دوران جواني از ديدگاه قرآن. 15

شكر خدا، لازمه اخلاص در بندگي او18

رسيدن به مرز انسانيت به وسيه شكر19

دو نعمت بزرگ خداوند. 20

امام عليه السلام نعمت مورد سوال خداوند. 21

الف- نعمت بود امام عليه السلام از جهت تكويني.. 23

اما غائب، نعمت باطني.. 23

فايده تكويني بودن اما عليه السلام بر روي زمين. 24

ب- نعمت بودن اما عليه السلام از جهت تشريعي.. 27

تفاوت جنبه تشريعي و تكويني نعمت امام عليه السلام. 27

هدف نهايي از انعام خدا به بندگان. 27

شكر نعمت هاي الهي فقط با معرفت امام عليه السلام ادا مي‌شود. 28

امام عليه السلام و معرفت ايشان« خير كثير» است.. 29

امام غريب.. 31

شناخته امام. 35

حكمت غيبت.. 37

افراط و تفريط در تبيين مفهوم غيبت.. 37

پيامدها38

خاستگاه. 39

نظريه افراطي.. 39

پيامد ها39

خاستگاه. 39

راه درمان افراط و تفريط. 40

انتظار فرج. 40

1-1 حقيقت انتظار41

2- ضرورت انتظار45

3- ابعاد انتظار47

الف –آمادگي فكري.. 48

ب- آمادگي روحي.. 49

1-در ك قدر50

2-رفعت ذكر50

3- شهادت و ديدن تمام راه. 50

4- اطلاعات و تقوا50

ج- طرح و برنامه ريزي.. 51

د- آمادگي در عمل. 51

1- كتاب.. 51

2- ميزان. 52

نشانه هاي ظهور53

وجود مهدي (عج) تسلاي زهرا (س)54

ويژگي هاي دولت مهدي (عج)55

ارتباطات با امام زمان (عج)56

ملاقات گرايي.. 60

پيامدها60

خاستگاه. 60

درمان. 60

وظايف شيعه در عصر غيبت.. 61

قائم و عاشورا63

عاشورا روز ظهور64

حضرت مهدي (عج) تكميل كننده سفر امام حسين (ع)64

ياري سيد الشهداء در زمان ما65

 


بسمه تعالي

موضوع:

بررسي ميزان توجه ي جوانان به نقش و حضور امام زمان (عج) در زندگي روزمره

 

استاد راهنما:

جناب آقاي مهندس احمد يار احمدي

 

استاد مشاور:

حجت الاسلام و المسلمين جناب حاج آقاي گلستاني

 

گرد آورندگان:

فهيمه بهشي صفت (82153108)

مليحه فقفوري (82153156)

 

تابستان 85- دانشگاه امام رضا عليه السلام


تقديم به

اسوه صبر و مقاومتف شير زن كربلا، حضرت زينب كبري (س)

به

حضرت اباالفضل (ع) كه با شناخت امام زمان خويش يك لحظه او را تنها نگذاشت

به

غنچه نشكفته گلستان آل محمد (ص)، حضرت محسن بن علي بن ابي طالب (ع)

و تقديم به:

آفتاب عدالت، يگانه منجي بشريت كه مرتضي گونه خواهد آمد انتقام ما در مظلومه اش و جد غريبش را خواهد گرفت.

يا صاحب الزمان (عج) از ما بپذير.....

 

با تشكر از

 

استاد محترم جناب آقاي مهندس يار احمدي

كه با سعه صدر و راهنمايي هايشان را در اين راه ياري نمودند

و با سپاس فراوان از

معاونت محترم فرهنگي دانشگاه امام رضا (ع)، جناب حاج آقاي گلستاني


 

با تقدير و تشكر از

جناب آقاي مهدي مقدم

سر كار خانم فهيمه فقفوري

و همه كساني كه به هر طريقي با احساس مسئوليت نسبت به امام زمان خويش ما را در جمع آوي اين مجموعه ياري نموده اند.

پاداش لطف و احسانشان را از حضرت دوست و صاحب امر خواستاريم


 

 

 

 

با تقدير و سپاس

از پدر و مادر عزيزمان كه شمع وجودشان هماره روشني بخش مسيرمان بوده است.

 

 

 



[1]نسا آيه 59

[2] راك: محمد رضا حكيمي، خورشيد مغرب/ تهران دفتر نشر فرهنگ اسلامي 1380، چاپ بيستم، صفحات 8 الي 21

[3](1) بحار الانوار، ج 52، ص 333

[4]سوره بقره / آيه 172

[5]سوره نحل/ آيه 114

[6]صحيفه سجاديه- دعاي اول

[7]سوره تكاثر/ آيه 8

[8]بحال الانوار/ ج 24/ص 52/ح 5

[9]تفسير نور الثقلين/ ج 5/ص 663/ح 15

[10]سور لقمان/ آيه 20

[11]كمال الدين/ باب 35/ ح 7

[12]كافي/ كتاب الحجه/ باب الارض لاتخلو من حجه/ ح 10

[13]بحار الانوار/ ج 27/ ص 120

[14]اصول كافي/ كتاب الحجه/ باب النوادر/ ح

[15]سوره الذاريات/ آيه 56س

[16]توحيد صدوق/ باب التوحيد و نفي التشبيه/ ح 2

[17]سوره بقره/ آيه 269

[18]ر. ك مهدي قاسمي‌منفرد، ملكوت زمان در ارتباط با حضرت ولي عصر (عج)، تهران، شركت تعاوني خدمات نشر سر مشق، 1384، چاپ سوم، صفحات 14 الي 22

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: چهارشنبه 06 اسفند 1393 ساعت: 15:32 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,
نظرات(0)

تحقیق درباره زن و حجاب

بازديد: 361

 

      مقدمه

حجاب وپوشش براي بانوان ـ بويژه حجاب برتر ـ وتوجه به تحريم عفاف وحراست آن درزن از اصيل ترين سنگرزنان واز مهمترين وسودمند ترين قانون الزامي آفرينش براي آنها درجامعه است ، به عبارت روشنتر ،حجاب وپوشش ،سنگر سعادت وپيروزي ورستگاري زنان وجامعه است،که اگراين سنگر آسيب ببيند ويافرو ريزد ،عوامل سعادت ،پاکزيستي وشرافت آنها فرو مي ريزد.

لزوم پوشيدگي زن دربرابر مرد بيگانه يکي از مسائل مهم اسلامي است،درخود قرآن کريم درباره اين مطلب تصريح شده است ،پوشيدن زن ازمرد بيگانه يکي ازمظاهر لزوم حريم ميان مردان وزنان اجنبي است ،همانطورکه عدم جوازخلوت ميان اجنبي واجنبيه يکي از مظاهر آن است.

با کمال تأسف ديناي غرب ودنباله روهاي آنان اين مسئله بسيار مهم اسلامي واخلاقي را ناديده گرفته ،بلکه به عکس با کمال گستاخي برضد آن ،گام بر مي دارند وآنرا عامل تخدير ورکود وواپس گرايي دانسته،تا آنجا که دردانشگاههاي خود ،دختران داراي پوشش را اخراج مي کنند،با اينکه : حجاب ؛سنگر حفظ عفت ومعرف شخصيت زن وجامعه ،سنگر حفظ زيبايي وشکوه زن ،سنگرحفظ صحيح ارتباطها ورشته هاي اجتماعي ،سنگر حفظ اخلاق فردي واجتماعي ،سنگر ودژ

 خلل ناپذير،براي حفظ مرزها وشيرازه هاي روابط مختلف  بوده وکيان خانه وخانواده را از هرگونه انحراف وگمراهي ،حفظ مي کند.

براستي درچه دنياي جاهليتي قرار گرفته ايم که دنياي غرب والگو تراشان غربزده ،حتي در کشورهاي اسلامي شکستن چنين سنگر و دژي را علامت ترقي ،رشد وتمدن مي دانند ،وبه عکس حجاب وحفظ حريم عفاف را نشانه عقب گرد و واپس گرايي.

دزدان عفت وغارتگران استعمار،براي فريب اذهان ،و وسيله قرار دادن زنان به عنوان يک کالا ،مي خواهند زنان را که نيمي از جامعه انساني هستند از همين راه ،از درون تهي کنند،وبا اين کار به تهاجم فرهنگي خود ادامه دهند،آنها چنين القاء مي کنند که:

حجاب ؛سدي بر سرراه تکامل آنهاست.

حجاب؛زنان را در زندان زندگي حبس کرده وآنها را ا ز تعالي  و رشد باز مي  دارد.

حجاب ؛از توسعه علمي،فکري ،فرهنگي ،هنري زنان مي کاهدو...

درحاليکه حجاب اسلامي ،آنگونه پيامدهاي شوم راندارد،بلکه وسيله وسنگر محکمي برا ي استواری زندگي بانوان بوده وپشتوانه نيرومندي  براي آنها درراستاي توسعه علمي ،فکري ،فرهنگي و هنري است.

اي خواهرانم حجاب تيغ شما ست                 تيغ خود رااز کف نيندازيد.

ونيز شرف زن به يمن عصمت اوست              اين شرف را از تن نرنجانيد

و اين را بدانيد که:

هر شاخه ای که از باغ برون آرد سر             در ميوه آن طمع کند راهگذر

 

 

    بخش اول : حجاب از نظر قران

اشاره: اصل وجوب حجاب  براي زنان ازضروريات دين اسلام است،ومنکر آن در حکم منکر دستورات ضروري اسلام  است وکسي که ازروي عمدوآگاهي منکر ضروريات اسلام شود،درحکم کفراست ،مگر اينکه معلوم باشد که منکر خدا ويارسول خدا نيست.

ضروري ووجوب حجاب داشتن برای زنان ازنظر قرآن ،وگفتار پيامبر وامامان وبه حکم عقل واجماع واتفاق رأي علماي اسلام ثابت است.

درقرآن براي وجوب حجاب وحدود آن ،به چهارآيه که صراحت برآن دارند تمسک شده ولي درمورد حفظ عفت وپاسداري از حريم آن ،درقرآن بيش از ده آيه وجود دارد.

 (( تجزيه وتحليل آيه 30سوره نور ))

  درآيه 30سوره نور (به عنوان نخستين آيه اي که صراحت بر وجوب حجاب دارد) مي خوانيم:

«وقل للمومنات يغضضن من ابصارهن ويحفظن فروجهن ولا يبدين زينتهن الا ما ظهر منها وليضربن بخمرهن علی جيوبهن ولا يبدين زينتهن الا لبعولتهن ...»

اي پيامبر به زنان با ايمان بگو چشمهاي خودرا (از نگاه به نامحرمان ) فرو گيرند ،ودامان خويش را حفظ کنند ،وزينت خود را ـ جزآن مقدار که نمايان است ـ آشکار نسازند،و(اطراف ،روسريهاي خود را بر سينه خود افکنند (تا گردن وسينه با آن پوشيده شود.)وزينت خود را آشکا رنسازند مگر براي شوهرانشان وساير افراد محرمشان...

 

شرح کوتاه

دراين آيه به پنج موضوع در رابطه با حجاب وحفظ حريم عفت تصريح شده است:

 

1 .      زنان بايد ديدگان خود را از نگاه به نامحرم فرو بنندند.

2.      زنان بايد دامن خود را از هرگونه عوامل بي عفتي ،حفظ کنند.

3.      زنان بايد زينت خود را ،جز آن مقدار که بطور قهري آشکاراست ،آشکار نکنند.

4.      زنان بايد روسريهاي خود را بر سينه بيفکنند.

5 .      زنان بايد زينت خود را جز براي افراد محرم خود،آشکار نکنند.

ابن عباس عالم ومفسر بزرگ عصر پيامبر در تفسير جمله

 « وليضربن بخمرهن علی جيوبهن»

مي فرمايد: يعني زن بايد مو وسينه ودور گردن وزيرگلوي خود را بپوشاند.

منظور از زينت چيست؟

با بررسي گفتار اهل لغت چنين فهميده مي شود که زينت به معني زيبايي در مقابل زشتي است وشامل هر نوع زينت وآراستگي ،از طبيعي وعارضي ،از لباس وبدن وزيور آلات خواهدشد،وزينت در زن ،آن زيبايي هاي آشکاراست.

بنابراين واژه زينت وسيع است.زينت ،هم شامل زينت هاي طبيعي مثل صورت ،بازوان سينه ،گردن و....وهم شامل زينت هاي اکتسابي مثل آويختن زيور آلات است.

 

   بخش دوم :آيات هشدار گردر حفظ سنگر حجاب وعفت

 

                 1.  نهي از کوبيدن پا بر زمين

درذيل آيه 31سوره نور،پس از آنکه خداوند به پيامبرفرمان مي دهد که به زنان با ايمان بگو حجاب خود را رعايت کنند ،مي فرمايد «ولا يضربن بارجلهن ليعلم ما يخفين من زينتهن »

بايد زنان ،هنگام راه رفتن ،پاهاي خود را بر زمين نزنند تا زينت پنهانيشان دانسته شود .

                  2 .   نهي ازسخن گفتن زن با نازوکرشمه

درذيل آيه 32  سوره احزاب ،خداوند خطاب به همسران پيامبر ميفرمايد:«فلا تخضعن بالقول فيطمع الذي في قلبه مرض وقلن قولا معروفا »با صداي نرم ،به گونه هوس انگيز ،سخن نگوييد،که بيمار دلان در شما طمع کنند ،بلکه به خوبي سخن گوييد .

                  3.  اخطار شديد به آسيب رسانان به حريم عفت

درآيه  60 سوره احزاب (بدنبال فرمان حفظ حجاب درآيه 59همين سوره) با هشدار واخطارشديد به بيمار دلان وغارتگران حريم عفت ،خطاب به پيامبرمي فرمايد:

(لئن لم ينته المنافقون والذين في قلوبهم مرض والمرجفون في المدينه لنغرينک بهم)

 اگر منافقين وآنها که دردلهايشان بيماري است وآنها که اخباردروغ وشايعات بي اساس درمدينه پخش مي کنند،دست از کارخود برندارند،تو را برضد آنها مي شورانيم .

 

    بخش سوم :ايرادها واشکالات

 1.حجاب ومنطق

اولين ايراد اين است که حجاب دليل معقولي ندراد ومنطقي نيست . مي گويند: منشاء حجاب يا غارتگري ونا امني بوده که امروز وجود ندارد،يا فکر رهبانيت وترک لذت بوده است که فکر باطل ونادرستي است .

پاسخ اين ايراد اين است که حجاب ،از جنبه هاي مختلف رواني ،خانوادگي ،اجتماعي ،حتي از جنبه بالا رفتن ارزش زن ،منطق معقول دارد.

مرد بطور قطع از نظرجسماني بر زن تفوق دارد،از نظرمغز وفکر نيز تفوق مرد لااقل قابل بحث است ،زن دراين دو جبهه دربرابر مرد قدرت مقاومت ندارد ولي زن ازطريق عاطفي وقلبي هميشه تفوق خود را بر مرد ثابت کرده است .حريم نگه داشتن زن ميان خود ومرد يکي از وسايل مرموزي بوده است که زن براي حفظ مقام وموقع خود دربرابر مرد از آن استفاده کرده است.

اسلام زن را تشويق کرده است که ازاين وسيله استفاده کند وهر اندازه ،متين تر وبا وقارتر حرکت کند،بر احترامش افزوده مي شود.

درقرآن کريم نيز توصيه مي کند،زنان خود را بپوشانند،بعدمي فرمايد:

 «ذلک ادني ان يعر فن فلا يؤذ ين »

 يعني اين کار براي اينکه به عفاف شناخته شوندومعلوم شود وخود را دراختيار مردان قرار نمي دهند،بهتر است.

درنتيجه حشمت آنها مانع مزاحمت افراد سبکسر مي گردد.

 

2.حجاب واصل آزادي

مي گويند: حجاب موجب سلب حق آزادي مي شود که يک حق طبيعي بشري است ونوعي توهين به حيثيت انساني زن به شمار مي رود .

هر انساني شريف وآزاد است ،مرد باشد يا زن ،سفيد باشد يا سياه ،تابع هر کشور يا مذهبي که باشد.

پاسخ اين ايراد آن است که فرق است بين زنداني کردن درخانه وبين موظف دانستن زن به اينکه وقتي مي خواهد با مرد بيگانه مواجه شود پوشيده  باشد.

در کشورهاي متمدن جهان براي مردان نيز محدوديت هايي وجود دارد.اگر مردي برهنه يا درلباس خواب از خانه خارج شد ويا با پيژامه بيرون آيد،پليس ممانعت کرده به عنوان اينکه اين عمل بر خلاف حيثيت اجتماع است ،اورا جلب ميکند.

هنگامي که مصالح اخلاقي واجتماعي ،افراد اجتماع او را ملزم کند که درمعاشرت اسلوب خاصي را رعايت کند مثلا با لباس کامل بيرون آيند ،چنين چيزي نه بردگي نام دارد ونه زندان ،نه ضد آزادي وحيثيت انساني است ونه ظلم وضد حکم عقل.

برعکس ،پوشيده بودن زن ،درهمان حدودي که اسلام تعيين کرده،موجب کرامت واحترام بيشتر اوست؛زيرا اورا از تعرض افراد جلف وفاقد اخلاق مصون مي دارد.آري اگر کسي بگويد زن را بايد درخانه حبس کرد،اين با آزادي طبيعي وحيثيت انساني وحقوق خدا دادي زن منافات دارد.چنين چيزي درحجاب هاي غير اسلام بوده است ،ولي در اسلام نبوده ونيست.

 

 

  بخش چهارم :آثار وفوائد حجاب

 1.حجاب ونقش آن درسلامت اجتماع وآرامش رواني

رعايت حجاب درسلامت وپاکي اجتماع مؤثر است ،به علت تاثير زياد آن در استحکام خانواده به عنوان پايه واساس اجتماع ونيز تاثير آن در ساخته شدن فرزندان با تربيت صحيح وپاک نگه داشتن محيط اجتماع از عوامل تحريک آميز حيواني .

معلوم است وقتي کانون خانواده گرم وپر جاذبه باشد،اين گرمي واستحکام دربالا بردن روحيه عمومي مردم وجامعه تاثير بسزايي خواهد داشت ،وقتي کودکان چنين خانواده اي با تربيت صحيح وتعادل روحيه وافکار پرورش يافتند،درجامعه منشأ سازندگي ، ترقي وتعالي مي شوند.

اکثر دختران وپسراني که درسنين پايين به دام مفاسدمختلف مي افتند،کساني هستند که از تربيت حقيقي وصحيح محروم بوده اند اين ظلم را هيچ کس جز والدين به آنها نکرده اند.

از طرفي با رعايت حجاب ،ريشه بسياري از تفاخرها،تکاثرها ،اسرافها ،تحريک هاي بي موقع در اجتماع کنده خواهد شد وبذر فساد خشکيده خواهد شد.

چرا که ديگر زنان عمر خودرا به جاي مصرف دراينگونه ضد ارزشها درجهت هدف نهايي زندگي انساني وسعادت راستين صرف مي کنند ولذا ديگر ،گناه به فساد کشاندن ساير افراد جامعه واتلاف عمر آنان وايجاد زمينه براي انواع فساد در اجتماع صورت نمی گيرد.

گسترش بوتيک هاي کذايي ،تهيه وتوزيع لباسهاي مبتذل غربي با تصويرها، تکثير وتوزيع نوارهاي مبتذل ونوارهاي موسيقي و...ازمواردي هستند که جوانان بي گناه وکم تجربه را به سوي منجلاب فساد وتباهي سوق مي دهند.

براي اينکه جوانان از اين آفات در امان باشند،بايد درخانواده بطور صحيحي تربيت شوند،اما اگر مادر اسير انواع هوسها وتمايلات حيواني باشد،نمي تواند براي فرزندانش الگوي کاملي باشد.

 2.حجاب ونقش آن درمسئوليت هاي اجتماعي

هر انساني در برابر اجتماع خود وظايف ومسئوليتهايي دارد وزنان نيز هر چند با گرم نگه داشتن کانون خانواده وتربيت صحيح فرزندان ،بزرگترين خدمت ها را به جامعه مي کنند،اماانتظار از آنان به عنوان نيمي از پيکره جامعه بيش ازاين مي رود.اسلام عزيز خواسته است که آنان درجامعه نيز نقش داشته باشند.

حضور زنان درستادهاي پشتيباني ،درماني وغذايي،همدوش با رزمندگان اسلام ودر ديگر جاها در دوران پيامبر وحضور گسترده آنها درتاريخ انقلاب اسلامي ايران چه در پيروزي انقلاب اسلامي ايران وچه دردوام آن به خصوص دوران جنگ وساير مسايل زندگي خود نشانگر اين انتظار است .

امام خميني قدس سره ،درمورد نقش زنان درانقلاب اسلامي مطالب مهمي بيان کرده اند که،از آن جمله خطاب به آنان چنين مي فرمايند: «نقش شما زنان در اين نهضت از مردها بيشتر بوده »؛ونيز مي فرمايند : «همانطور که مردها وارد ميدان بودند،بانوان محترم هم وارد بودند،بلکه زحمات اينها بيشترازمردها بود.»

 3.خروج از لشکريان دشمن وايمني از عذاب الهي وکسب ثواب اخروي

شيطان از روابط زن ومرد براي به گناه انداختن ،استفاده مي کند لذا بد حجابي وبي حجابي ونيز عدم رعايت اصول شرعي در روابط با نا محرم ،شخص را در معرض خشم خدا قرار مي دهد .

چرا که وجود شخص ،هم آلوده به گناه مي شود وهم آلوده کننده ديگران واين چيزي نيست که خداوند براي بندگان دوست داشته باشد.

بزرگان دين وهمه انبياء وائمه حاضر بودندسخت ترين آزارها وشکنجه ها را تحمل کنند،ولي هرگزلحظه اي دچار خشم خداوند نشوند.

گيريم که ما محبوب هزاران وميليونها نفر ازبندگان خدا بشويم،چه فايده اگر محبوب خدا نباشيم واو راضي نباشد.

پيروزي هاي ظاهري نبايد ما را گول بزندوعقل وشعور را از ما بگيرد وما را دچار عذاب دردناک الهي کند که

 « ان ربک لشديد العقاب » (1)

خانمي که درحجاب مخالفت امر خدا را ميکند،پس از مرگ چه مي کند؟روزي که همه چيز وهمه کس اورا تنها مي گذراند ورها ميکنند،چرا بايد عشق ورضايتش را فداي خود خواهي هاي ديگران کند؟ او نبايد خود رااسير هوسها ودامهاي شيطاني کند.

از طرف ديگر خداوند،همان طور که براي نافرماني وگناه عذاب وعقاب قرارداده ،همانطورهم براي کساني که به فرمانهاي اوعمل مي کنندپاداش وثواب اخروي قرار داده است.

  4 - پوشش اسلامي  وحفظ نسل از خطر سقوط

شکي نيست که يکي از آثار بي حجابي ،بي بندوباري وروابط نامشروع در ابعاد وسيع است چنانکه دردنياي غرب ،به خوبي ديده ميشود،وآثارنکبت بار روابط نا مشروع برکسي پوشيده نيست،يکي از آثار ،آلوده شدن نسل ،وبه دنبال آن سقط جنين وتولد فرزندان نا مشروع وغير قانوني است که متأسفانه بر اثر عدم رعايت عفت وپوشش اسلامي  ،اين آثارروز بروز بيشتر ميشود وآمار نشان مي دهد که اين موضوع در کشورهايي که پوشش اسلامي رعايت نمي شود به مراتب بيشتر از جاهايي است که پوشش اسلامي رعايت مي شود.

طبق گزارشي که اخيراً از طرف اداره «تحقيقات اجتماعي امريکا» انتشار يافته ،تعداد نوزادان غير قانوني نسبت به ده سال قبل 47درصد افزايش يافته است (2)

بدون ترديد: يکي ازبزرگترين مشکلات اجتماعي ،وجود فرزندان بي سرپرست است که اصل خلقتشان بر اساس انحراف پايه گذاري شده است وبر اثر وجود زمينه نا مساعد معنوي درآنها ،خطرات آنها از نظر رواني بسيار قابل توجه وجدي است ،چنين فرزنداني مسلما طبيعي نيستند وچون پايه وجوديشان بر اساس قانون شکني پي ريزي شده ،تا حدود زيادي به گناه وقانون شکني متمايل هستندزيرا ميوه گناه هستند.

روشن است که حجاب اسلامي ،نقش اساسي درحفظ نسل وتأمين پاکي خلقت نسلهاي آينده دارد،چرا که زن مربي جامعه است وانسانها از دامن او پيدا مي شوند،اگر او دامن خود را در پناه پوشش حفظ کند سعادت انسانهاي آينده را پايه ريزي کرده است.

 

 5 - مبارزه با نفس

ميل به خود نمايي وجلوه گري به مصالحي در سرشت زن ،نهفته است که بايد درمسير درست وهدفي والا بکار گرفته شود.

چرا که هيچ گرايشي بدون جهت در جان انسان به وديعت نهاده نشده است . اما اگر اين گرايش ،مرزي نداشته باشد وهمه جا نمود داشته باشد،فساد آفرين است.

زيبايي براي زن دروجود او سرمايه است،اما بايد بجا مصرف شود وزکات جمال زن ،حفظ او وعفاف است.

جواز کشف حجاب در مقابل محارم از جمله شوهر ،اين غريزه را جهت مي دهد که خود آرائي زن مختص به شوهرباشد ومنع آن در برابر نا محرم ،اين غريزه را کنترل مي کند.

وقتي زن در جهت کنترل اين خواهش ،اقدام کرد آمادگي غلبه بر سايرخواهشها را بدست آورده ودرجهت رشد وتعالي خود حرکت مي کند وانساني مهذب مي شود که مي تواند جامعه خود را نيز بسازد.

بدون هيچ ترديدي ،اندام زن اگر آراسته گردد،هوس بازان را به هيجان مي آورد ونسبت به زن تعرض مي کنند.

در سايه رعايت عفاف ،زن با شهامت هر چه تمامتربه وظيفه خود در اجتماع مشغول شده وخطري نيز متوجه او نمي شود.

از طرف ديگر انسان هم درمبارزه با نفس اغواگر پيروزي را کسب مي کند.

 

 

   فصل پنجم:راههاي مبارزه با بد حجابي وبي حجابي

استعمارگران فرهنگ ستيز،درجوامع اسلامي براي زدودن ارزشهاي اسلامي تلاشي شگرف بکار گرفته اند تا در بينش افراد،دگرانديشي ايجاد کنند.

آنان به زنان القا مي کنند که ،شخصيت وارزش زن درعرضه وجودوزيبايي هاي به نمايش گذاشته اوست.

از طرفي بعضي از زنان ودختران که دچار کمبودهاي شخصيتي هستند ،خود آرايي را نوعي ايجاد شخصيت پنداري تلقي کرده وبا جلب نظرها عقده حقارت خود را جبران مي کنند.

در حاليکه عصمت وعفت زن حق خداست ،زن نمي تواند بگويد حجاب مربوط به خودم است ومي خواهم از آن صرف نظرکنم .علامه سيد شرف الدين عاملي مي فرمايد: آنچه را که دشمن انجام داده بايد ويران کرد وآنچه را انجام ميدهد بايد سدکرد وآبي را که بر جوي روان است بايد باز گرداند.

بنابراين از طرق زيربايد با پديده بدحجابي و بي حجابي مبارزه کرد:

 1.تقويت ايمان واعتقاد

درزن بايد باور استوار ،ايمان عميق ايجاد شود ،زني که دل به حق داده وانديشه به خدا سپرده وفرجام زندگي دنيوي اش را پذيرفته چطور حاضر مي شود خود آرايي وخود نمايي کند وخود را در معرض ديدهاي آلوده قرار دهد وزمينه هاي تلذذ ديگران ومآلاً فساد آفريني را بوجود آورد؟!

اين جمله بلند حضرت علي عليه السلام که فرموده «المرء بايمانه والمومن بعمله » ،نشانگر آن است که باورها وايمانهاي راسخ ،عالي ترين نقش را در کيفيت زندگاني انساني ،ايفا مي کنند.

 2.احياء فرهنگ اصيل اسلامي

I.       احياء ارزشهاي اصيل اسلامي وفرا خواني زن مسلمان به تعقل ودريافتن ارزشها وآفريدن روح تعبد وتعهد نسبت به اينها نقش مهمي در اين زمينه خواهد داشت وزن مومن بايد به آنچه اسلام به عنوان ارزش بدان مي نگرد ،باور داشته باشد وبداند که عظمت وشخصيت او درگرو روح بلند ،انديشه والا ،قلب پاک ،وجان پيراسته از آلودگي است که او را به روشي انساني ومنشي اسلامي فرا خواهد خواند وبداند تن آرايه بسته وظاهر فريبنده هرگز نمايشگر شخصيت او نيست.

اين کلام بيدار گر حضرت مسيح را توجه کنيم ،که فرمود:

 «بحق اقول لکم : ماذا يغني عن الجسد اذا کان ظاهر ه صحيحاًوباطنه فاسدا وما تغني عنکم اجسادکم اذا اعجبتکم وقد فسدت قلوبکم ،وما يغني عنکم ان تنقوا جلودکم وقلوبکم دنسة»

«به حق براي شما مي گويم : تن چه سودي دهد ،در صورتيکه ظاهرش درست باشد ودرونش تباه ،بدنهاي شما،چه سودتان دهد که خوشتان دارد ودلهايتان تباه باشد وسودي نبريد که پوست خود را پاک نگاه داريدودل هاي شما چرکين باشدوآلوده باشد.»

3.شناساندن الگوهای والا

امروز يکي از تأسفهاي جدي اين است که زن مسلمان آن چنان که بايد وشايد با چهره هاي بلند تاريخ اسلام آشنا نيست،زندگاني حضرت زهرا(س) وفرزند برومندش ،پيام آور عاشورا حضرت زينب(س) بايد براي زن مؤمنه نشان داده شودتا بنگرد با حفظ هويت وشخصيت ووقار مي تواند درجامعه حضور پيدا کند وايفاي نقش کند.

کلامي ازامام صادق عليه السلام تأمل بر انگيز وقابل توجه است:

«الهموهن حب علي عليه السلام وذروهن بلها »

«به زنان دوستي آل علي عليه السلام را الهام کنيد وبه همين مسائل اندک رهايشان کنيد .»

زن اگر حب علي را فراگرفت واو را راهبر شناخت وخاندان او را به عنوان الگو پذيرفت وبر راهي رفت که اهل بيت عليه السلام رفته اند وآنان را سر مشق قرار داد،رويين تن مي شود وحضورش درجامعه دلهره آفرين نخواهد بود.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 فصل دوم

((راز شاد زیستن زوجین در کانون گرم خانواده

        پرهیز از مقایسه همسر با دیگران

از مقایسه همسرتان با دیگران به شدت بپرهیزید.این رفتار به رابطه حسنه میان  شما آسیب وارد می کند . همسر شما انسانی منحصر به فرد و دارای ویژگی های شخصیتی (اعم از مثبت و منفی ) است که قابل مقایسه با هیچ فرد دیگری نیست. از این رو،در مواقع ضروری می توان او را با گذشته خودش مقایسه نمود وبر این اساس ، میزان پیشرفت ویا کاهش احتمالی میزان های اخلاقی ومعنوی و علمی وی را مورد تأیید و یا تذکر قرار داد. این عمل بر درجه تفاهم زن وشوهر خواهد افزود.

      هنر خوب شنیدن سخن همسر

در هنگام گفتگو با همسرتان با نهایت دقت به مطلب وی گوش فرا داده و آن گونه عمل نمایید که گویی جز به وی وسخنانش ، به موضوع دیگری توجه ندارید. و از انجام هر عملی که مغایر با حالت توجه باشد، خود داری کنید.

        حق همسر در تصمیم گیری ها

درتصمیم گیری ها وانتخاب راه حل ها و برنامه های زندگی مشترک ، لازم است هریک از زوجین ، حقی  برای همسرشان در نظر بگیرند و او را از صحنه تصمیمات ، دور و بر کنار نگه ندارند. مدیریت مطلوب در زندگی مشترک زمانی امکان پذیر خواهد بود که هر یک از طرفین از اهمیت نقش خود در پیشبرد امور خانواده ، اطمینان حاصل نماید.

          سکوی پرتاب

سعی کنید با اختصاص وقت بیشتر و کنار گذاشتن آرزوها وخواسته های صرفاً فردی، خالصانه درراه پیشرفت وتحول همسرتان بکوشید و در این راه از هیچ گونه فداکاری و از خود گذشتگی مضایقه نکنید.، تا زمانی که همسرتان بر قله بلند افتخار و موفقیت بایستد. در حقیقت به منزله (بال) برای «پرواز همسر» ویا به تعبیر دیگر «سکوی پرتاب» شریک زندگی تان باشید واین را بدانید که پشت سر هر مرد موفقی ، زن شایسته و لایقی وجود داشته و بالعکس.

           حضور در جمع خصوصی خانواده

بخشی از برنامه های روزانه خود را به همسرو فرزندان اختصاص دهید واین فرصت را صرف رشد وتعالی آنها کنید و از صمیم قلب خود را علاقه مند به سعادت و خوشبختی آنها نشان دهید.

          اعتدال درابراز محبت به همسر

به جای آن که در صدد تملک کامل قلب همسرتان باشید و هریک به دیگری شدیداً وابسته شوید، به محبت سالم و عواطف صحیح اکتفا کنید؛ زیرا عاطفه خیلی شدید سرخوردگی نیز به دنبال دارد.

 

      کردار هماهنگ با عمل

فقط به اظهار محبت نسبت به همسرتان اکتفا نکنید، بلکه کردار خود را نیز هماهنگ با گفتار خود، به گونه ای تنظیم و ارائه نمایید که مؤید اظهار مهر و عاطفه تان باشد.

 

     غنی سازی اوقات فراغت در منزل

بسیار نیکوست که خانمها درمنزل، برای خود سرگرمی های مفید و آموزنده ای نظیر مطالعه کتابهای سازنده، هنرهای سالم ، و... ترتیب بدهند و خود را از تنهایی ویکنواختی زندگی نجات داده و به فعالیت های سودمند بپردازند .

    درک همسر

همسرتان را مطمئن سازید که به طور کامل وضع او را درک می کنید و او می تواند روی همیاری شما در همه زمینه های زندگی حساب کند وبداند که یار ویاور و غمخوار و مونس او هستید.

     حمایت و پشتیبانی از شوهر

در حضور بستگان ونزدیکان ، از همسرتان و کارش حمایت و پشتیبانی کنید تا آنها نیز بدانند که شما با علاقه و اعتماد به او، بر مشکلات اجتماعی زندگی غلبه خواهید کرد و با همه وجود از زندگی مستقل خود وشوهر راضی وخشنود هستید.

      تعاون وهمکاری

برخی از مردها بر اساس یک باور غلط ، گمان می کنند که کارکردن در خانه،آنها را سبک می کند . در حالی که این امر بر نفوذ و محبوبیت آنها در دل همسرشان می افزاید ورضای خداوند را در پی دارد . اگر به دلیل مشغله زیاد ومسؤولیت سنگین، نمی توانید عملاً با همسرتان در کارهای منزل همیاری نمایید ، حداقل انگیزه ونیت خود را به اطلاع او برسانید تا از حمایت فکری شما احساس دلگرمی کند.

       صدا زدن

بسیار زیباست که هر یک از زن وشوهر ، همسر خود را با نامی صدا کند که او بیشتر دوست دارد، چه اسم کوچک باشد ویا نام خانوادگی ، یا القاب مذهبی و عناوین اجتماعی .

پیامبر اکرم (صلی الله علیه واله) می فرمایند:

 بهترین نامی که دوست دارد، او را صدا زن.

بهتراست پیش از آن که زن وشوهر در اجتماع لقب وعنوانی پیدا کنند یکدیگر را به اسم کوچک یا نام فامیل صدا بزنند و چاشنی محبتی هم بر آن بیفزایند ومثلاً مهدی، لیلا خانم ، علی آقا وزینب خانم صدا بزنند.

        نقش لحن کلام در گفتار

درگفتگو با همسرتان، لحن سخن را به جای تحکمی و آمرانه و با واژه های تند وخارج ازنزاکت به آهنگ ملایم و لحن پیشنهادی با واژها وجمله های لطیف و محترمانه تغییر دهید. زیرا سخن گفتن به صورت دستوری و آمرانه به غرور همسرتان لطمه وارد می کند واثرات منفی و یرانگری به بار می آورد.

 

  انتقاد سازنده به جای انتقاد مخرب

سعی کنید در زندگی مشترک نسبت به برخی از رفتارها وعیوب احتمالی همسرتان به جای انتقادهای مخرب، انتقادهای سازنده داشته باشید، زیرا همزمان با تکرار انتقاد مخرب در خانواده، روابط محبت آمیز جای خود را به ستیزه جویی وتلخکامی داده و روابط سالم ودوستانه به خصومت و دشمنی تبدیل می شود.

انتقاد اگر به جای خود و با روش صحیح و مناسب انجام گیرد، یک شیوه تربیتی کار آمد و مؤثر خواهد بود .

  راز داری دربرابر افشاگری

یکی از مهمترین عواملی که به نگهداری چارچوب حریم خانوادگی لطمه می زند و تعادل آن را درهم می ریزد، بازگو کردن اسرار و رازهای درون خانواده نزد دیگران است . ضروری است زن و شوهر در جهت حفظ حرمتها و احترامات اسرار یکدیگر را نزد دیگران فاش نکنند و آن را امانتی از جانب یکدیگر نزد خودشان تلقی نمایند.

   ارزش کارها

هرگز تصور نکنید که کار بیرون از منزل با ارزش و کار درون منزل بی ارزش است. ارزش کار را محیط آن تعیین نمی کند، بلکه انگیزه های انسانی و اخلاقی ، تلاش و مجاهدت ،عشق و ایثار و نتیجه عمل انسان است که بدان کار ارزش می دهد. بنابراین بهتر است به همسرتان بگویید که کار او در منزل برایتان فوق العاده با ارزش و مهم است. در این صورت خانه شما تبدیل به یک گلستان مملو از گلهای صمیمیت ، شادی ، نشاط ، عشق ، امید . پویایی ، سازندگی ، خوشبختی و سعادت خواهد شد .

 

  کسب تجارت

سعی کنید در زندگی خود، از تجارب وعملکرد دیگران درس وعبرت بگیرند. تجارب تلخ ونامطبوع دیگران، شما را متوجه ارزشهای موجود در زندگی خودتان و قدر شناسی از آنها خواهد نمود. تجارب مفید سایرین نیز در افزایش موفقیت شما بسیار مفید خواهد بود.

 

   پرهیز از خودکم بینی

از احساس یاس، افسردگی وبی اعتمادی نسبت به خودتان فاصله بگیرید اگر در گذشته زندگی مطابق دلخواهتان نبوده و یا احتمالاً با شکست مواجه بوده اید، آینده را فدای گذشته نکنید. می توان با بهتر زندگی کردن وبرخورد مثبت وعقلانی ،از رنجهای زیاد و استرس ها ی روانی کاست. اگر با خودتان کمی صادق و واقع بین باشید، شادکامی زندگی را بهتر احساس خواهید کرد. شما می توانید بهترین ، با صفا ترین ، با کحبت ترین ، با نشاطترین ، زیباترین و با معنویت ترین کانون گرم زندگی مشترک را داشته باشید .

مطمئن باشید اگر بخواهید می توانید وهیچ یک از خواسته های منطقی و آرمانهای خوب ومثبت دور از دسترس نخواهد بود.

   بدرقه واستقبال از همسر

زن وشوهر به خوبی می دانند که شریک زندگی شان همیشه به محبت صادقانه نیاز دارد وخریدار نگاههای پر از عشق و امید است . از این رو همواره خصوصاً هنگام خروج ازمنزل ، با چشمان پرمهر ونگاههای پر جاذبه ، امواجی از محبت ودوستی را به دل وجان همسر خود روانه می کنند، چه زیباست هنگام بیرون رفتن شوهر از خانه، زن چند قدمی پشت سروی حرکت نماید و او را  تا در منزل بدرقه کند.

 

 

((آشنا 114/ حجت الاسلام علی اصغر صرفه جو))

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ü      پی نوشته ها

ü      سوره رعد ،آيه 6

ü      اطلاعات شماره 100

ü      رك.مسعود آذربايجاني .مجله حديث زندگي. ش(1).

ü      مسعود آذربايجاني، مجله حديث زندگي، ش(1).

ü      سوره اعراف، آيه 31

ü      محمد مهدي ري شهري، ميزان الحكمه.ج5.ص2297

ü      وسائل الشيعه ، الحر العاملي، ج3ص343.

ü      -فطرت ، مرتضي مطهري، ص80.

 

فهرست منابع ومآخذ

1.محمدي اشتهاردي ؛محمد؛حجاب بيانگرشخصيت ،چاپ اول نشر معاونت مبارزه با مفاسداجتماعي ناجا، 160صفحه

2.رزاقي،احمد،عوامل فساد وبد حجابي وشيوه هاي مقابله با آن ،چاپ چهارم ،نشر سازمان تبليغات اسلامي ،1371ش،224صفحه

3.شجاعي ،محمد درّوصدف،چاپ سوم ،نشرــ 1378ش،197صفحه

4.مطهر ي،مرتضي ،مسئله حجاب ،نشر صدرا ،264صفحه

5.قرائتي ،محسن ،پوشش زن دراسلام ،چاپ نهم ،نشر ناصر ،1370ش118صفحه

6.جوادي آملي ،زن درآئينه جلال وجمال ،چاپ دوم ،نشر فرهنگي رجاء 1371ش،426صفحه .فتاحي زاده،فتحيه ،حجاب از ديدگاه قرآن وسنت ،چاپ دوم ،نشر دفتر تبليغات اسلامي ،1376ش،210صفحه

فهرست مندرجات:

              فصل اول :  زن وفلسفه حجاب

مقدمه

بخش اول : حجاب از نظر قران

بخش دوم :آيات هشدار گردر حفظ سنگر حجاب وعفت

بخش سوم :ايرادها واشکالات

بخش چهارم :آثار وفوائد حجاب

بخش پنجم:راههاي مبارزه با بد حجابي وبي حجابي

       فصل دوم: رازشاد زیستن زوجین درکانون گرم خانواده                

ü      پرهیز از مقایسه همسر با دیگران

ü      حق همسر در تصمیم گیری ها

ü      سکوی پرتاب

ü      حضور در جمع خصوصی خانواده

ü      اعتدال درابراز محبت به همسر

ü      کردار هماهنگ با عمل

ü      غنی سازی اوقات فراغت در

ü      حمایت و پشتیبانی از شوهر

 

ü      تعاون وهمکاری

ü      صدا زدن

ü      نقش لحن کلام در گفتار

ü      انتقاد سازنده به جای انتقاد مخرب

ü      راز داری دربرابر افشاگری

ü      ارزش کارها

ü      کسب تجارت

ü      پرهیز از خودکم بینی

ü      بدرقه واستقبال از همسر

               فهرست منابع ومآخذ

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

بنام آفریننده عشق

محققين: داريوش جمشيدي فر- جاويد آراسته

کلاس:        سوم متوسطه(تجربی)

نام استاد:     جناب آقاي دادخواه

دبیرستان :     جباریان

عناوین تحقیق

                  زن وفلسفه حجاب در خانواده

                                   و

                            راز شادزیستن درکانون خانواده

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: چهارشنبه 06 اسفند 1393 ساعت: 15:31 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

تحقیق درباره زندگی نامه امام علی (ع)

بازديد: 395

 

زندگی نامه حضرت علی (ع):

مقدمه
تمامانسانها در زندگی خويش از فراز و نشيب برخوردارند و با مشکلات
مختلفی مواجهند .افراد معمولا در برخورد با مشکل دچار ضعف و ناتوانی مي گردند
و سعی مي کنند باکمک و راهنمايی درد آشنايان خود را از مهلکه نجات
دهند و با يافتن " الگوها "در هر زمينه ای ، و سپس تبعيت از آن ، وظايف
خويشتن را بخوبی  انجام دهند ومشکلات و دردهای خويش را تسکين بخشند .
يکی از اين اسوه ها پيامبراکرم ( ص )است که قرآن مجيد هم اين حضرت را
( 1 )
به همين نام معرفی مي فرمايد .
بجز رسول خدا ( ص ) اگر به دنبال "الگوی " ديگر و جانشين برای آن حضرت
باشيم ، به پيشوای بزرگی  همچونمولای متقيان حضرت علی ( ع ) خواهيم رسيد ،
و چه زيباست که برای پذيرش اخلاق ورفتار حسنه ايشان ، زندگی پر فراز و
نشيب و سراسر شگفتی آن حضرت را مرور کنيم .

کيفيت ولادت
حضرت علی ( ع )نخستين فرزند خانواده هاشمی  است که پدر و مادر او هر دوفرزند هاشم اند . پدرشابوطالب فرزند عبدالمطلب فرزند هاشم بن عبدمنافاست و مادر او فاطمه دختر اسدفرزند هاشم بن عبدمناف مي باشد .
خاندان هاشمی از لحاظ فضائل اخلاقی و صفاتعاليه انسانی در قبيله قريش واين طايفه در طوايف عرب ، زبانزد خاص و عام بودهاست .
فتوت ، مروت ، شجاعت و بسياری از فضايل ديگر اختصاص به بني هاشم داشته
است . يک از اين فضيلتها در مرتبه عالی در وجود مبارک حضرت علی ( ع )
موجودبوده است .
فاطمه دختر اسد به هنگام درد زايمان راه مسجدالحرام را در پيش گرفتوخود را به ديوار کعبه نزديک ساخت و چنين گفت :
"
خداوندا ! به تو وپيامبران و کتابهايی که از طرف تو نازل شده اند
و نيز به سخن جدم ابراهيمسازنده اين خانه ايمان راسخ دارم .
پرودگارا ! به پاس احترام کسی که اين خانهرا ساخت ، و به حق
( 2 ) " کودکی که در رحم من است،تولد اين کودک را بر من آسان فرما !لحظه ای نگذشت که ديوار جنوبشرقی کعبه در برابر ديدگان عباس بن عبدالمطلب ويزيد بن تعف شکافته شد . فاطمهوارد کعبه شد ، و ديوار به هم پيوست .
فاطمه تا سه روز در شريفترين مکانگيتی مهمان خدا بود . و نوزاد خويش
سه روز پس از سيزدهم رجب سي ام عام الفيلفاطمه( 3 )را بهدنيا آورد .
دختر اسد از همان شکاف ديوار که دوباره گشوده شده بود بيرون آمد و گفت :
( 4 )" پيامی از غيب شنيدم که نامش را " علی "بگذار . "


دوران کودکي
حضرت علی ( ع ) تاسه سالگی نزد پدر و مادرش بسر برد و از آنجا که
خداوند مي خواست ايشان بهکمالات بيشتری نائل آيد ، پيامبر اکرم ( ص )
وی را از بدو تولد تحت تربيت غيرمستقيم خود قرار داد .
تا آنکه ، خشکسالی  عجيبی در مکه واقع شد . ابوطالبعموی پيامبر ، با چند
فرزند با هزينه سنگين زندگی روبرو شد . رسول اکرم ( ص )با مشورت عموی خود
عباس توافق کردند که هر يک از آنان فرزندی از ابوطالب را بهنزد خود
ببرند تا گشايشی  در کار ابوطالب باشد . عباس ، جعفر را و پيامبر ( ص )،
( 5 )علی ( ع ) را به خانه خود بردند .
به اين طريق حضرتعلی ( ع ) به طور کامل در کنار پيامبر قرار گرفت .
علی ( ع ) آنچنان با پيامبر ( ص ) همراه بود ، حتی هرگاه پيامبر از شهر
( 6 )خارجمي شد و به کوه و بيابان مي رفت او را نيز همراه خود مي برد .

بعثت پيامبر ( ص ) و حضرت علی ( ع )
شکی نيست که سبقت در کارهای خيرنوعی امتياز و فضيلت است . و خداوند
در آيات بسياری  بندگانش را به انجام آنها ،و سبقت گرفتن بر يکديگر
( 7 )دعوت فرموده است .
از فضايل حضرت علی ( ع ) است که او نخستين فردايمان آورنده به
پيامبر ( ص ) باشند . ابن ابي الحديد در اين باره مي گويد :
بدان که در ميان اکابر و بزرگان و متکلمين گروه " معتزله " اختلافی 
نيستکه علي بن ابيطالب نخستين فردی است که به اسلام ايمان آورده
و پيامبر خدا راتاييد کرده است .

حضرت علی ( ع ) نخستين ياور پيامبر ( ص )
پس از وحی خدا و برگزيده شدن حضرت محمد ( ص ) به پيامبری و سه سال
دعوت مخفيانه ، سرانجام پيک وحی فرا رسيد و فرمان دعوت همگانی داده شد .
در اين ميان تنها حضرت علی ( ع ) مجری طرحهای پيامبر ( ص ) در دعوت
الهيش و تنها همراه و دلسوز آن حضرت در ضيافتی بود که وی برای آشناکردن
خويشاوندانش با اسلام و دعوتشان به دين خدا ترتيب داد .
در همين ضيافت پيامبر ( ص ) از حاضران سؤوال کرد : چه کسی از شما مرا
در اين راه کمک مي کند تا برادر و وصی و نماينده من در ميان شما باشد ؟
فقط علی ( ع ) پاسخ داد : ای پيامبر خدا ! من تو را در اين راه ياری مي کنم
پيامبر ( ص ) بعد از سه بار تکرار سؤوال و شنيدن همان جواب فرمود :
ای خويشاوندان و بستگان من ، بدانيد که علی ( ع ) برادر و وصی و خليفه پس
از من در ميان شماست .
از افتخارات ديگر حضرت علی ( ع ) اين است که با شجاعت کامل برای خنثی 
کردن توطئه مشرکان مبنی بر قتل رسول خدا ( ص ) در بستر ايشان خوابيد و
زمينه هجرت پيامبر ( ص ) را آماده ساخت .


حضرت علی ( ع ) بعد از هجرت
بعد از هجرت حضرت علی ( ع ) و پيامبر ( ص ) به مدينه دو نمونه از
فضايل علی ( ع ) را بيان مي نمائيم :
1 - جانبازی و فداکاری در ميدان جهاد :
حضور وی در 26 غزوه از 27غزوه پيامبر ( ص ) و شرکت در سريه های مختلف
از افتخارات و فضايل آن حضرت است .
2 - ضبط و کتابت وحی ( قرآن )
کتابت وحی و تنظيم بسياری  از اسناد تاريخی و سياسی و نوشتن نامه های تبليغی 
و دعوتی  از کارهای حساس و پرارج امام ( ع ) بود . ايشان آيات قرآن چه
مکی و چه مدنی ، را ضبط مي کرد . به همين علت است که وی را از کاتبان وحی 
و حافظان قرآن به شمار مي آورند .
در اين دوران بود که پيامبر ( ص ) فرمان اخوت و برادری مسلمانان را صادر
فرمود و با حضرت علی  ( ع ) پيمان برادری و اخوت بست و به حضرت علی ( ع )
فرمود :
" تو برادر من در اين جهان و سرای ديگر هستی . به خدايی که مرا به حق
برانگيخته است ...
تو را به برادری خود انتخاب مي کنم ، اخوتی که دامنه آن هر دو جهان
( 8 )را فرا گيرد . "

حضرت علی ( ع ) داماد رسول اکرم ( ص )
عمر و ابوبکر با مشورت با سعد معاذ رئيس قبيله اوس دريافتند جز
علی ( ع ) کسی  شايستگی زهرا ( س ) را ندارد . لذا هنگامی که علی ( ع )
در ميان نخلهای  باغ يکی از انصار مشغول آبياری بود موضوع را با ايشان
در ميان نهادند و ايشان فرمود :
دختر پيامبر ( ص ) مورد ميل و علاقه من است . و به سوی خانه رسول به
راه افتاد .
وقتی به حضور رسول اکرم ( ص ) رسيد ، عظمت محضر پيامبر ( ص ) مانع از
آن شد که سخنی بگويد ، تا اينکه رسول اکرم ( ص ) علت رجوع ايشان را جويا
شد و حضرت علی ( ع ) با تکيه به فضايل و تقوا و سوابق درخشان خود در اسلام
فرمود :
" آيا صلاح مي دانيد که فاطمه را در عقد من درآوريد ؟ "
پس از موافقت حضرت زهرا ( س ) آن حضرت به دامادی رسول اکرم ( ص )
نائل آمدند .

غدير خم
پيامبر ( ص ) بعد از اتمام مراسم حج در آخرين سال عمر پربرکتش در
راه برگشت در محلی  به نام غديرخم در نزديکی جحفه دستور توقف داد ، زيرا
پيک وحی  فرمان داده بود که پيامبر ( ص ) بايد رسالتش را به اتمام
( 9 )برساند .
پس از نماز ظهر پيامبر ( ص ) بر بالای منبری از جهاز شتران رفت و
فرمود :
" ای مردم ! نزديک است که من دعوت حق را لبيک گويم و از ميان
شما بروم درباره من چه فکر مي کنيد ؟ "
مردم گفتند : " گواهی مي دهيم که تو آيين خدا را تبليغ مي کردی "
پيامبر فرمود : " آيا شما گواهی نمي دهيد که جز خدای يگانه ، خدايی نيست
و محمد بنده خدا و پيامبر اوست ؟ "
مردم گفتند : " آری ، گواهی مي دهيم . "
سپس پيامبر ( ص ) دست حضرت علی ( ع ) را بالا گرفت و فرمود :
" ای مردم ! در نزد مؤمنان سزاوارتر از خودشان کيست ؟ "
مردم گفتند : " خداوند و پيامبر او بهتر مي دانند . "
سپس پيامبر فرموند :
" ای مردم ! هر کس من مولا و رهبر او هستم ، علی هم مولا و رهبر اوست . "
و اين جمله را سه بار تکرار فرمودند .
بعد مردم اين انتخاب را به حضرت علی ( ع ) تبريک گفتند و با وی بيعت
نمودند .

حضرت علی ( ع ) بعد از رحلت رسول اکرم ( ص )
پس از رحلت رسول اکرم ( ص ) به علت شرايط خاصی که بوجود آمده بود ،
حضرت علی  ( ع ) از صحنه اجتماع کناره گرفت و سکوت اختيار کرد.
نه در جهادی شرکت مي کرد و نه در اجتماع به طور رسمی سخن مي گفت . شمشير
در نيام کرد و به وظايف فردی و سازندگی افراد مي پرداخت .
فعاليتهای  امام در اين دوران به طور خلاصه اينگونه است :
1 - عبادت خدا آنهم در شان حضرت علی ( ع )
2 - تفسير قرآن و حل مسائل دينی و فتوای حکم حوادثی که در طول 23سال
زندگی پيامبر ( ص ) مشابه نداشت .
3 - پاسخ به پرسشهای دانشمندان ملل و شهرهای ديگر .
4 - بيان حکم بسياری از رويدادهای نوظهور که در اسلام سابقه نداشت .
5 - حل مسائل هنگامی  که دستگاه خلافت در مسائل سياسی و پاره ای از مشکلات
با بن بست روبرو مي شد .
6 - تربيت و پرورش گروهی که از ضمير پاک و روح آماده ، برای سير و سلوک
برخوردار هستند .
7 - کار و کوشش برای  تامين زندگی بسياری از بينوايان و درماندگان تا آنجا
که با دست خويش باغ احداث مي کرد و قنات استخراج مي نمود و سپس آنها را
در راه خدا وقف مي نمود .

خلافت حضرت علی ( ع )
در زمان خلافت حضرت علی ( ع ) جنگهای فراوانی  رخ داد از جمله صفين ، جمل
و نهروان که هر يک پيامدهای خاصی به دنبال داشت .

شهادت امام علی ( ع )
بعد از جنگ نهروان و سرکوب خوارج برخی از خوارج از جمله عبدالرحمان بن ملجم
مرادی ، و برک بن عبدالله تميمی و عمروبن بکر تميمی در يکی از شبها
گرد هم آمدند و اوضاع آن روز و خونريزي ها و جنگهای داخلی را بررسی کردند
و از نهروان و کشتگان خود ياد کردند و سرانجام به اين نتيجه رسيدند که
باعث اين خونريزی  و برادرکشی حضرت علی ( ع ) و معاويه و عمروعاص
است . و اگر اين سه نفر از ميان برداشته شوند ، مسلمانان تکليف خود را
خواهنددانست . سپس با هم پيمان بستند که هر يک از آنان متعهد کشتن
يکی از سه نفر گردد .
ابن ملجم متعهد قتل امام علی ( ع ) شد و در شب نوزدهم ماه رمضان همراه
چند نفر در مسجد کوفه نشستند . آن شب حضرت علی ( ع ) در خانه دخترش
مهمان بودند و از واقعه صبح با خبر بودند ، وقتی موضوع را با دخترش در
ميان نهاد ، ام کلثوم گفت : فردا جعده را به مسجد بفرستيد .
حضرت علی ( ع ) فرمود : از قضای الهی نمي توان گريخت . آنگاه کمربند خود
را محکم بست و در حالی که اين دو بيت را زمزمه مي کرد عازم مسجد شد .
کمر خود را برای مرگ محکم ببند ،
زيرا مرگ تو را ملاقات خواهدکرد .
و از مرگ ، آنگاه که به سرای تو درآيد
( 10 ) . جزع و فرياد مکن
ابن ملجم ، در حالی  که حضرت علی ( ع ) در سجده بودند ، ضربتی بر فرق مبارک
خون از سر حضرتش در محراب جاری شد و محاسن
( 11 )آن حضرت وارد ساخت .
شريفش را رنگين کرد . در اين حال آن حضرت فرمود :
" فزت و رب الکعبه " به خدای کعبه سوگند که رستگار شدم سپس آيه 55سوره
طه را تلاوت فرمود :
" شما را از خاک آفريديم و در آن بازتان مي گردانيم و بار ديگر از آن
( 12 )بيرونتان مي آوريم .
حضرت علی ( ع ) در واپسين لحظات زندگی نيز به فکر صلاح و سعادت مردم بود و
به فرزندان و بستگان و تمام مسلمانان چنين وصيت فرمود :
" شما را به پرهيزکاری  سفارش مي کنم و به اينکه کارهای خود را منظم
کنيد و اينکه همواره در فکر اصلاح بين مسلمانان باشيد .
يتيمان را فراموش نکنيد ، حقوق همسايگان را مراعات کنيد .
قرآن را برنامه ی عملی خود قرار دهيد .
نماز را بسيار گرامی بداريد که ستون دين شماست .
حضرت علی  ( ع ) در 21ماه رمضان به شهادت رسيد و در نجف اشرف به خاک
سپرده شد ، و مزارش ميعادگاه عاشقان حق و حقيقت شد .

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

منابع:


- سوره احزاب ، آيه 21. ( 1 )
- فروغ ولايت ، ص 35( کشف الغمه ، ج 1 ، ص 90) . ( 2 )
- آفتاب ولايت ، ص 19( الخرائج و الجرائح ، ج 1 ، ص 171، ش 1 ) . ( 3 )
- آفتاب ولايت ، ص 19( بحارالانوار ، ج 35، ص 18) . ( 4 )
- فروغ ولايت ، ص 37( سيره ابن هشام ، ج 1 ، ص 236) . ( 5 )
- فروغ ولايت ، ص 38 ( 6 )
- آفتاب ولايت ، ص 131( سوره بقره ، آيه 148) . ( 7 )
- فروغ ولايت ، ص 86( مستدرک حاکم ، ج 3 ، ص 14، استيعاب ، ج 3 ، ( 8 )
ص 35)
- فروغ ولايت ، ص 141( سوره مائده ، آيه 67) ( 9 )
- فروغ ولايت ، ص 697 ( 10 )
- فروغ ولايت ، ص 697( بحارالانوار ، نقل از مالی ، ج 9 ، ص 650) ( 11)
- فروغ ولايت ، ص 697 ( 12 )

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: چهارشنبه 06 اسفند 1393 ساعت: 15:28 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

ليست صفحات

تعداد صفحات : 158

شبکه اجتماعی ما

   
     

موضوعات

پيوندهاي روزانه

تبلیغات در سایت

پیج اینستاگرام ما را دنبال کنید :

فرم های  ارزشیابی معلمان ۱۴۰۲

با اطمینان خرید کنید

پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست.

 سامانه خرید و امن این سایت از همه  لحاظ مطمئن می باشد . یکی از مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه   09159886819  در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما  فرستاده می شود .

درباره ما

آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس