سایت علمی و پژوهشی آسمان - مطالب ارسال شده توسط nevisandeh

راهنمای سایت

سایت اقدام پژوهی -  گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان

1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819  -  صارمی

2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2  و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی  (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .

3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل http://up.asemankafinet.ir/view/2488784/email.png  را بنویسید.

http://up.asemankafinet.ir/view/2518890/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86.jpghttp://up.asemankafinet.ir/view/2518891/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%20%D8%A8%D9%87%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA.jpg

لیست گزارش تخصصی   لیست اقدام پژوهی     لیست کلیه طرح درس ها

پشتیبانی سایت

در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا  پیام بدهید
آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet

تحقیق درباره بعثت پیامبر

بازديد: 19493


بسمه تعالی

 

بعثت پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم)

 

بعثت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) یا برانگیخته شدن آن حضرت به مقام رسالت، مهمترین فراز از تاریخ اسلام بوده و نزول قرآن کریم نیز از این زمان آغاز می‌گردد. کلمه بعثت به معنای «برانگیخته شدن» بوده و در اصطلاح به مفهوم فرستاده شدن انسانی از سوی خداوند متعال برای هدایت دیگران می‌باشد.

همانطور که از روایات اسلامی و مطالعات تاریخی برمی‌آید، مسأله بعثت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در ادیان الهی با برخی از خصوصیات و نشانه‌ها، قبل از ظهور آن حضرت، مطرح بوده و بسیاری از اهل کتاب و پاره‌ای از اعراب مشرک نیز با آن آشنایی قبلی داشته‌اند. نوید و بشارت ظهور پیامبر خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم)، به تصریح قرآن در تورات و انجیل ذکر گردیده و حضرت عیسی (علیه السلام) نیز پس از تصدیق توراتی که به حضرت موسی (علیه السلام) نازل شده بود، به برانگیخته شدن رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بشارت داده است. همچنین در این کتب، حتی به خصوصیات رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و یارانشان نیز اشاره شده است.

بنابراین (و همانگونه که قرآن نیز ذکر می‌نماید) دانشمندان اهل کتاب، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را همچون نزدیکترین کسان خود می‌شناخته اند. با مراجعه به تاریخ می‌توان افراد زیادی را یافت که در انتظار ظهور و بعثت پیامبر خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم) بوده‌اند و افرادی از میان آنها، حتی به امید دیدار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به محل سکونت، مکان هجرت و یا حتی گذرگاه عبور و مرور آینده پیامبر هجرت کرده بودند که به عنوان نمونه، می‌توان به "بحیرای راهب" اشاره نمود.

بنابر این بعثت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم)، حادثه‌ای بس بزرگ در سرنوشت هدایت بشری بوده و عظمت این امر سبب می‌شد که خداوند متعال به عنوان مقدمه این امر بزرگ، تربیت و پرورش آن حضرت را به عهده داشته و ایشان را برای آینده دشواری که در پیش رو داشتند، آماده سازد. به دنبال همین تربیت الهی بود که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در سالهای قبل از بعثت نیز حالات فوق العاده معنوی و مشاهدات روحانی داشته و نتیجتاً ایشان تمام این دوران را با پاکی و طهارت و معنویت سپری کرده‌اند. حضرت علی (علیه السلام) می‌فرمایند: "خداوند بزرگترین فرشته خود را از خردسالی پیامبر، همدم و همراه ایشان ساخت. این فرشته در تمام لحظات شبانه روز با آن حضرت همراه بود و او را به راههای بزرگواری و اخلاق پسندیده و شایسته رهبری می‌کرد."

پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به خاطر همین حالات معنوی و طهارت روحی، ناگزیر از وضع نابسامان مردم و از جهل و فسادی که بر جامعه آن روز و بویژه در شهر مکه حاکم بود، رنج می‌بردند. همچنین به منظور تفکر و عبادت در مکانی خلوت، مدتی محدود در سال را از آنها کناره می‌گرفتند و به کوه حرا (که در شمال شرقی مکه واقع است) می‌رفتند. این کناره‌گیری برای حُنَفا و برخی یکتاپرستان قبل از پیامبر نیز وجود داشته است. گویند عبدالمطلب، جد بزرگوار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پایه‌گذار این رسم بوده است. او به هنگام ماه رمضان برای خلوت و عبادت به کوه می‌رفت و مستمندانی را که از آنجا می‌گذشتند، اطعام می‌نمود.

در واقع می‌توان گفت که این خلوت‌گزینی، زمینه‌ای برای تقویت هرچه بیشتر حیات روحانی رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و مقدمه‌ای برای بعثت و نزول وحی به آن حضرت به شمار می‌رفته است.

در دوران این خلوت‌گزینی‌ها نیز همچون سایر مراحل گوناگون زندگی رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، حضرت علی (علیه السلام) (که پرورش یافته در خانه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و در دامان ایشان است)، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را همراهی می‌نمود و گاهی اوقات برای ایشان آذوقه و آب و غذا می‌برد.

پس از سپری شدن ایام عبادت، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به مکه برگشته و پیش از اینکه به خانه خویش بازگردند، خانه خدا را طواف می‌نمودند.

این حالات همچنان ادامه یافت تا اینکه سن آن حضرت به چهل سالگی رسید و خداوند که دل ایشان را برترین و مطیع‌ترین و خاضع و خاشع‌ترین دلها در برابر خویش یافت، ایشان را مبعوث کرد و به پیامبری گرامی داشت، تا به وسیله قرآنی که آن را روشن و استوار گردانیده، بندگانش را از پرستش بر بتان خارج ساخته و به پرستش خویش هدایت کند.

نزول اولین وحی

به عقیده اکثر علمای شیعه، بعثت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در روز 27 ماه رجب، پنج سال پس از تجدید بنای کعبه، اتفاق افتاد و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در این هنگام، چهل سال داشتند.

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، طبق رسم خویش چند روزی بود که برای عبادت و تفکر به غار حرا آمده بودند. در روز بیست و هفتم ماه رجب بود که جبرئیل (یکی از چهار فرشته مقرب الهی و مأمور ابلاغ وحی از جانب پروردگار به پیامبران) به سوی ایشان نازل شد. او بازوی پیامبر را گرفت و تکان داد و گفت: ای محمد بخوان. پیامبر فرمود: چه بخوانم؟ جبرئیل آیات آغازین سوره علق را از جانب خداوند نازل نمود:

"بسم الله الرحمن الرحیم. اقرأ باسم ربک الذی خلق. خلق الانسان من علق. اقرأ و ربک الاکرم. الذی علم بالقلم. علم الانسان مالم یعلم.

 به نام خداوند بخشنده مهربان. بخوان به نام پروردگارت که بیافرید. آدمی را از علق بیافرید. بخوان و پروردگار تو ارجمندترین است. خدایی که به‌وسیله قلم آموزش داد و به آدمی آنچه را که نمی‌دانست، آموخت."

همراه اولین نزول وحی و در لحظه بعثت، حوادثی بزرگ اتفاق افتاد که از آن جمله می‌توان به شنیده شدن صدای ناله‌ای اشاره نمود. حضرت علی (علیه السلام) در این باره می‌گوید: "صدای ناله شیطان را در هنگام نزول اولین وحی به آن حضرت شنیدم. عرضه داشتم: "یا رسول الله این ناله چیست؟" فرمود: "این شیطان است که از اطاعت شدن مأیوس و ناامید شده و چنین به ناله در آمده است." سپس رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) اضافه فرمود: "تو می‌شنوی آنچه را من می‌شنوم و می‌بینی آنچه را که من می‌بینم الا اینکه تو مقام نبوت نداری و فقط وزیر و کمک کار من هستی و از راه خیر جدا نمی‌شوی."

همانطور که قبلاً نیز بیان شد، حضرت علی (علیه السلام) در مواقع مختلف از جمله در دوران خلوت‌گزینی‌های پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) همراه حضرت بوده‌اند و این سخن امام علی (علیه السلام) در نهج البلاغه نیز به طور خاصی بیان می‌دارد که ایشان در لحظه نزول اولین وحی، در کنار پیامبر حضور داشته‌اند. البته مطالعات تاریخی بیان می‌نماید که تنها شخصی که در آن لحظات، پیامبر را همراهی نموده، امام علی (علیه السلام) بود و احدی جز ایشان، ادعای همراهی رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در آن لحظات را ننموده است. جبرئیل پس از انجام وظیفه خود و ابلاغ آیات الهی، بار دیگر به آسمان بازگشت.

پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پس از نزول اولین وحی

همانطور که در قسمتهای پیشین اشاره شد، قبل از بعثت، به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) الهاماتی می‌شد و ایشان حالات فوق العاده‌ای داشتند. اما کیفیت نزول اولین وحی بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و موضوع آن، به‌طور کلی با الهامات قبل از بعثت ایشان متفاوت بود. و این امر سبب شد تا حالات روحی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و در نتیجه حالات جسمانی ایشان تغییر نماید. برای این تغییر حالت دو دلیل را می‌توان برشمرد:

اولاً ایشان در هنگام نزول اولین آیات قرآن، عظمت و جلال خداوند را هرچه بیشتر احساس کردند.

ثانیاً در هنگام بعثت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بار بزرگ رسالت به عهده ایشان نهاده شد و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در شرایطی موظف به ابلاغ رسالت الهی خویش به مردم گشتند که جزیرة العرب را اوضاع نابسامان اجتماعی فراگرفته بود و در چنین شرایطی واضح بود که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) پس از ابلاغ دعوت خویش نه تنها مورد تکذیب و تهمتهای ناروا و آزار و اذیت مشرکین قرار می‌گرفتند، بلکه آنان در مسیر رسیدن پیام پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به سایر مردم موانع بسیاری را ایجاد خواهند نمود. مجموعه این عوامل باعث دگرگونی حالت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شد. اما خداوند نیز در این شرایط پیامبرش را تقویت نمود و ایشان را برای به انجام رساندن مسئولیت عظیم رسالتش، بیش از پیش آماده ساخت.

بازگشت از کوه حرا

پس از این پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از کوه پایین آمدند و به سمت مکه و خانه خویش عازم شدند. هنگامیکه به خانه رسیدند ماجرای بعثت خویش را برای همسر گرامیشان حضرت خدیجه (سلام الله علیها) بازگو نمودند. خدیجه (سلام الله علیها) نیز که در سالهای همسری با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آثار بزرگی و پیامبری در ایشان را دیده بود، گفت:

"به خدا دیرزمانی است که من در انتظار چنین روزی، بسر برده‌ام، و امیدوار بودم که روزی تو رهبر خلق و پیغمبر این مردم شوی."

 

نزول سوره مدثر

در همین روزهای آغازین بعثت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بود که در هنگام استراحت ایشان، جبرئیل برای بار دیگر بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شد و آیات نخستین سوره مدثر را بر ایشان خواند که:

"بسم الله الرحمن الرحیم، یا ایها المدثر، قم فأنذر، و ربک فکبر و ثیابک فطهر و الرجز فاهجر و لاتمنن تستکثر و لربک فاصبر

به نام خداوند بخشنده مهربان،ای کسی که جامه به خود پیچیده ای، برخیز و قوم خود را از عذاب خدا بیم ده و خدا را به بزرگی یاد کن و لباست را پاکیزه دار و از ناپاکی دوری گزین و بر هرکس احسان کنی ابداً منت نگذار و برای خدا صبر پیش گیر"

می‌توان گفت مفاد این سوره این است که از این پس، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) باید پیوسته به فکر بیم دادن مردم از نافرمانی خداوند بوده و لحظه‌ای از آن غافل نباشد و بدین گونه بود که اولین آیه‌های کتاب آسمانی دین اسلام به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شد و ایشان از جانب خداوند به مقام رسالت برگزیده شدند.

نخستین مسلمانان

همانطور که قبلاً به آن اشاره شد، حضرت علی (علیه السلام) به دلیل نزدیکی با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در غار حرا، همراه ایشان بوده‌اند که لحظه نزول اولین وحی هم یکی از آن مواقع بوده است. پس بسیار طبیعی به نظر می‌رسد که حضرت علی (علیه السلام) که از نزدیک این وقایع عظیم و مبعوث شدن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در غار حرا، از جانب خداوند متعال را نظاره‌گر بوده‌اند، در آنجا به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ایمان آورده و به عنوان اولین مسلمانان، چه در میان زنان و چه در میان مردان یاد شوند.

خود ایشان نیز در چندین خطبه (در نهج البلاغه) که در حضور عموم مسلمانان و بیشتر اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ایراد می‌شد، می‌فرمایند: "من بر فطرت یکتاپرستی متولد شدم و از دیگران به ایمان و هجرت سبقت گرفتم."

همچنین می‌فرمایند: "هیچکس قبل از من به دعوت حق روی نیاورده است."

در مورد اولین زن مسلمان نیز باید گفت که به اتفاق عموم مورخان اسلام، حضرت خدیجه (سلام الله علیها) اولین زن مسلمان بوده‌اند، چون پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پس از مبعوث شدن با اولین کسی که برخورد داشته‌اند، حضرت خدیجه (سلام الله علیها) بوده، ضمناً، همانطور که در قسمتهای قبل نیز بدان اشاره شد، ایشان در گفتار خویش تلویحاً پیامبری پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را تصدیق نموده اند.

بعد از این دو بزرگوار می‌توان به ابوذر غفاری که جزو اولین مسلمانان بوده نیز اشاره کرد.

بعد از بعثت

پس از بعثت رسول خدا، جبرئیل از آسمان فرود آمد، آبی از آسمان آورد و طریقه وضو گرفتن و رکوع و سجود را به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آموخت. همچنین سایر احکام و مسائل شرعی نیز توسط جبرئیل بتدریج بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل می‌شد. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز این احکام را به نخستین مسلمانان آموزش داده و آنها هم این اعمال را انجام می‌دادند. به عنوان مثال در مورد نماز باید گفت که حضرت علی (علیه السلام) و حضرت خدیجه (سلام الله علیها) که اولین نمازگزاران بودند پشت سر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به جماعت ایستاده و نماز را اقامه می‌کردند. گفته می‌شود آنها نماز ظهر را در کنار کعبه می‌خواندند ولی در مواقع دیگر در جاهای دیگر این فریضه را بجای می‌آوردند تا قریشیان متوجه آنها نشوند.

در این مدت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بتدریج کار دعوت پنهانی خویش را آغاز کردند که مشروح آن در قسمتهای آینده خواهد آمد.


 

فهرست مطالب

بسمه تعالی.. 1

بعثت پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم)1

نزول اولین وحی.. 5

پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پس از نزول اولین وحی.. 7

بازگشت از کوه حرا8

نزول سوره مدثر9

نخستین مسلمانان. 10

بعد از بعثت.. 11

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: پنجشنبه 07 اسفند 1393 ساعت: 15:04 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(5)

تحقیق درباره اسلام و خاتمیت

بازديد: 253

 

اسلامي و خاتميت

الحمد لله رب العالمين . . . اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

كتاب انزلناه اليك مبارك ليدبروا آياته و ليتذكروا اولوا الالباب

 در قسمت چهارم بحث مربوط به ختم نبوت وارد بوديم . بحثى كرديم راجع به انسان و اجتماع از اين نظر كه در انسان و اجتماع چه جنبه هاى ثابت و چه جنبه هاى متغيرى وجود دارد . بحثى هم كرديم درباره قوانين اسلامى و وضع اين قوانين كه چگونه قواعد و اصولى است و چگونه يك سلسله قوانين فرعى هم دارد . بحث ديگرى راجع به علم و عالم و اجتهاد و تخصص علمى در مسائل دين و وظايفى كه در دوره خاتميت به عهده اين طبقه است ايراد كرديم . موضوع چهارم كه بحث فعلى ما است مسأله منابع اسلامى است يعنى قابليت عظيم و پايان ناپذيرى كه منابع اسلامى و در درجه اول قرآن كريم براى تحقيق و مطالعه دارد به طورى كه هيچ دوره اى از دوره ها را نمى توان آخرين دوره مطالعه در قرآن به شمار آورد به گونه اى كه بشر بتواند ادعا بكند كه آنچه كه در اين كتاب بزرگ آسمانى هست همه را كشف كرده و مجهولى از اين جهت باقى نگذاشته است .

در جلسه گذشته مقدارى در اين باره بحث كرديم كه اساسا در صدر اسلام و از زمان پيغمبر اكرم اين مطلب مورد توجه بوده است كه هر چه بر بشر بگذرد به حقايق اسلام و حقايق دين آشناتر مى شود , يعنى كسى گمان نكند مردمى كه در زمان پيغمبر بوده اند قرآن و سخن پيغمبر را يعنى معنى و عمق سخن پيغمبر و قرآن كريم را از مردمان بعدى بهتر مى فهميده اند و بيشتر به عمق آن پى مى برده اند . بر عكس , رسول اكرم صريحا مى فرمود كسانى كه بعدها خواهند آمد ممكن است معنى و مقصودى را كه من از جمله هاى خودم دارم بهتر بفهمند , و لهذا تشويق مى كرد تحت همين عنوان كه شما هر چه از من مى شنويد صحيح و درست ضبط بكنيد و براى آيندگان نقل بكنيد , اى بسا كه آن كسى كه شما براى او نقل مى كنيد او از خود شما كه ناقل هستيد بهتر مقصود مرا بفهمد .

داستان اعمش و ابوحنيفه

حكايت معروفى است , مى گويند : سليمان اعمش كه يكى از محدثين اهل تسنن است , يك وقت مسأله اى را از يكى از فقهاء زمان خويش پرسيد . او جواب داد . از او پرسيد به چه دليل تو اين جواب را مى دهى و از كجا مى دانى كه پاسخ مسأله چنين است ؟ گفت به خاطر روايتى كه تو خودت نقل كرده اى از پيغمبر اكرم . از آن روايت اين مسأله نتيجه مى شود . وقتى استدلال كرد , اعمش ديد درست مى گويد . باز اعمش يك مسأله ديگرى از او پرسيد و او جواب داد . گفت اين را ديگر به چه دليل مى گوئى ؟ گفت به دليل روايت ديگرى كه باز خود تو از پيغمبر اكرم روايت كردى , از آن هم اين مطلب استنباط مى شود . اعمش وقتى فكر كرد و به استدلال او گوش كرد ديد اين را هم درست مى گويد . بعد اين جمله را گفت : انتم الاطباء و نحن الصيادله ( 2 ) . گفت : مثل ما محدثين و شما اهل نظر مثل دوا فروش است با طبيب , ما فقط مى توانيم داروها را تهيه كنيم و در اختيار شما بگذاريم اما طبابت و تشخيص اينكه اين دوا براى چه بيمارى مفيد است و به چه مريضى بايد نسخه كرد كار شما است و من اعتراف مى كنم كه خودم كه ناقل اين احاديث هستم مثل تو نمى توانم معنى و مفهوم اين احاديث را بفهمم و به موارد خودش تطبيق دهم ولى حالا كه تو توضيح مى دهى خوب مى فهمم .

به هر حال وعده داديم كه امشب كه آخرين شبى است كه ما درباره اين موضوع بحث مى كنيم و اين بحث را ختم مى نمائيم , درباره اين جهت صحبت بكنيم كه جريان تاريخى چه نشان مى دهد ؟ اين قرآن چهارده قرن است كه در دست دانشمندان , علماء , محققين از هر علم و فنى بوده است و روى آن مطالعه و فكر و تدبر مى كرده اند چون خودش مردم را به تدبر دعوت كرده است :افزايش تدريجى نفوذ قرآن در علوم و فلسفه

قرنى نيست و قرنى نبوده است كه در آن قرن دهها بلكه صدها تفسير درباره اين كتاب كريم نوشته نشود . تازه اين غير از موضوعات خصوصى ئى است كه از اين كتاب در كتابهاى غير تفسيرى هميشه مورد تتبع و مطالعه و تحقيق بوده است . به هر جهت , شما اگر فقه را مطالعه كنيد , در سراسر فقه قسمتى از آيات قرآنى را مى بينيد , اگر اخلاق را مطالعه بفرمائيد , اينهمه كتابهاى اخلاقى كه نوشته شده است , در خلال اين كتابها آيات قرآنى را مى بينيد كه مورد استناد و استشهاد واقع شده است , حكمت الهى را اگر ملاحظه كنيد مى بينيد كه از صدر اسلام هر چه كه گذشته است دوره به دوره قرآن نفوذ بيشترى در حكمت الهى داشته است , يعنى بيشتر براى خود جا باز كرده است , كه اينهم خودش تاريخچه اى دارد , كلام به جاى خودش , عرفان به جاى خودش , حتى شعر و ادب نيز قرن به قرن بيشتر تحت تأثير و نفوذ اسلام قرار گرفته است .

قسمتى از مضامين شعر و ادب عربى و فارسى را قرآن تشكيل داده . يكى از اساتيد فعلى ادب فارسى ايران در يك كتابى كه نوشته است مى گويد : وقتى كه شما تاريخ ادب فارسى را مطالعه مى كنيد مى بينيد در ابتدا از تعاليم و دستورها و اخلاقيات قرآن چيزى پيدا نمى كنيد و هر چه كه زمان بيشترى گذشته است نفوذ قرآن بر ادب فارسى ( تا چه رسد به ادب عربى ) بيشتر شده است . مثلا شما رودكى را كه در اوائل قرن چهارم است در نظر بگيريد , و سعدى كه در قرن هفتم بوده است ( تا چه رسد به كسانى كه در قرون بعد بوده اند مثل جامى و هاتف اصفهانى ) , مى بينيد نفوذ قرآن در آثار سعدى بيش از رودكى است و به طور كلى هر چه زمان مى گذرد بر نفوذ قرآن بر شعر و ادب فارسى افزوده مى شود .

غرضم بيان اين مطلب است كه در تمام اين ادوار , اين كتاب مورد تعمق و مطالعه بوده است . آنوقت شما حساب مى كنيد در تمام اين قسمتها و رشته هاى مختلف مى بينيد هر چه بر معلومات اهل هر فنى افزوده شده است معانى قرآن بهتر تشريح شده و بهتر كشف گرديده است .

 توحيد و قرآن

شما فرض كنيد مسأله توحيد و مسائل مربوط به آن را , مسائل مربوط به صفات خدا , صفات ثبوتى و صفات سلبى , مسائل مربوط به قضا و قدر , مسائل مربوط به جبر و اختيار . شما نگاه مى كنيد به كتابهاى مردمان فوق العاده هزار سال پيش مثلا شيخ صدوق , بعد قدرى جلوتر مىآييد و جلوتر مىآييد تا مى رسيد به اين قرنهاى نزديك به خودمان كه علم توحيد پيشرفت بسيار بيشترى كرده است , مى بينيد توجيه و تفسيرهاى شيخ صدوق در مقابل علم تكامل يافته توحيد بچه گانه به نظر مى رسد . آدم تعجب مى كند كه اين مرد چطور نمى توانسته است آيات قرآن درباره توحيد را توجيه و تفسير كند ؟ ! مثلا مى رسد به صفات خدا , حتى صفات ثبوتيه را بر مى گرداند به صفات سلبيه . در قرآن دارد :حقوق زن و قرآن

در فقه و مسائل فقهى اگر وارد شويد عينا جريان همين است . من در چند موضوع بالخصوصى كه مورد مطالعه خودم بود , اين را از نزديك احساس كردم و به قول امروزيها لمس كردم . يكى موضوع حقوق زن بود . وقتى كه انسان دقيق در اين مسأله مطالعه مى كند و مدت زيادى وقت خودش را صرف اين موضوع مى كند مى بيند قرآن يك منطق مخصوصى دارد , از هيچ منطقى پيروى نكرده است , زن در قرآن همان زن در خلقت است , هيچ افراط و تفريط در قرآن نيست , نه آن منطقهاى تفريطى قديمى كه يك افكار خاصى درباره زن داشتند ( از آن حرفها اساسا در قرآن خبرى نيست , در ميان ما مسلمانها هست ولى در قرآن نيست , در قرآن يك منطق ديگرى است ) و نه آن افراط كاريها كه امروز مى گويند و كأنه مى خواهند خلقت را فراموش بكنند ( اين هم در قرآن نيست ) . اگر از ما بخواهند كتابى درباره زن به دانشمندان عرضه بداريم كه همه مطالبش قابل عرضه شدن و دفاع باشد از خود قرآن كتابى بهتر نداريم . از هزار سال پيش و بيش از هزار سال پيش تمام كتابهاى سنى و شيعه را بياوريد هيچ كتابى به اندازه خود قرآن صلاحيت عرضه داشتن به محققين امروز را ندارد . در كتابهاى شيخ طوسى نمى توانيد همه مسائلى را كه فتوا داده است عرضه كنيد . ( جواهر ( , همه اش را نمى توانيد عرضه بداريد . يگانه كتابى كه همه اش صلاحيت عرضه داشتن را دارد قرآن است . از اينجا آدم مى فهمد كه اين كتاب چقدر در هر زمانى از عصر خودش جلو است و تقدم دارد .

وقتى انسان قرآن را ملاحظه مى كند , مى بيند يك منطق مخصوصى است , بعد مراجعه مى كند به احاديث , مى بيند كه اين احاديث به اصطلاح يك شباهتى با قرآن دارند اما يك درجه پائين تر , رنگ بشرى به خود گرفته اند ( 5 ) , مىآيد در فقه مى بيند فقه حتى با حديث هم چندان وفق نمى دهد , يك درجه پائين تر آمده است , مىآيد در ميان مردم و عمل مردم , مى بيند عمل مردم حتى با فقه هم تطبيق نمى كند .

اين نشان مى دهد زنده بودن اين كتاب را كه مى گويد در هر زمانى هر چه عملتان جلو برود من آمادگى بيشترى براى تحقيق و مطالعه دارم , گذشتگان را ملامت مكن .

يكى ديگر موضوع ربا بود كه وقت توضيح دادن ندارم , فقط اشاره مى كنم و مى گذرم ( 6 ) .

 قصص و تاريخ گذشتگان و قرآن

 اما موضوعات تاريخى . قرآن كتاب تاريخ نيست ولى موضوعاتى را ذكر كرده است به مناسبت اينكه عبرتى و درسى را مى خواسته است بيان بكند , مثل داستان قوم عاد , داستان قوم ثمود , داستان قوم سبا , داستان ذوالقرنين . براى گذشتگان ما اين داستانها غيراز قرآن مدرك ديگرى نداشته است . آيا اين عجيب نيست كه آدم مى بيند در قرن بيستم كه آمده اند و تحقيقاتى مثلا راجع به قوم سبا و تمدنى كه در يمن وجود داشته است كرده اند مى بينند آنچه كه كشف مى شود مطابق در مىآيد با آنچه كه قرآن بيان كرده است ؟ همين طور درباره قوم عاد و قوم ثمود كه به واسطه يك سلسله تحقيقات تاريخى مبتنى بر حفريات خيلى عميقى كه اخيرا اروپائيها كرده اند مسائلى به دست آمده است . يكى از محققين ايرانى كه حقيقه هم محقق است و اروپائى ها نيز از اين جهت براى او ارزش زيادى قائل هستند و در اين جور مسائل اطلاعات دست اخير هميشه در دست او هست چند سال پيش يك سلسله كنفرانسها داده بود . در آنجا مى گويد : آخرين تحقيقاتى كه در اين زمينه ها شده است همين ها است كه در قرآن آمده است .

 اخلاق و قرآن

اگر ما موضوع اخلاق را در نظر بگيريم , اين هم يك داستان مفصلى دارد . در جهان اسلامى دو مكتب اخلاقى بيشتر وجود نداشته است , يكى اخلاق سقراطى كه بر يك اساس خاصى تدوين و تنظيم شده است , و يكى هم اخلاق عرفانى يعنى اخلاق صوفيانه كه اين دومى بيشتر بر ادبيات ما تسلط و نفوذ داشته است . اخلاق سقراطى دارد اصلش منسوخ مى شود . در اخلاق عارفانه و صوفيانه يك نقاط ضعف بزرگى وجود دارد كه قابل توجيه و تفسير نيست . در قرآن كريم احيانا بيانهائى در زمينه اخلاق آمده است كه براى مردم آن زمان قابل توجيه نبوده است , يعنى نمى توانسته اند آن را حل بكنند , ولى در قرآن هست . مثلا در قرآن راجع به تهذيب نفس و اينكه بشر نبايد خودخواه و خودپرست باشد مطالبى هست . پيروى از هواى نفس در قرآن كريم مذموم است :

نهج البلاغه و تقدم آن بر زمان خودش

حتى نهج البلاغه كه يكى از بچه هاى قرآن است همين طور است . نهج البلاغه كتابى است كه از زمانى كه جمع آورى شده است بيش از هزار سال , و از زمانى كه خطبه هاى آن انشاء شده است در حدود هزار و سيصد و پنجاه سال مى گذرد . اول نگاهى بكنيم به خطبا و وعاظى كه در طول اين مدت از نهج البلاغه استفاده مى كرده اند , بعد نگاهى به محتويات خود اين كتاب مى كنيم . اگر نگاه بكنيد به منطق خطبا , وعاظ و شارحين , از همان هزار سال پيش به اين طرف , تا مى رسيم به همين سى سال پيش خودمان , خواهيد ديد كه فقط قسمتى از تعليمات نهج البلاغه بوده كه توجه آنها را جلب مى كرده كرده و با روحيه آنها هماهنگى داشته است , قسمتهاى ديگر مسكوت عنه بوده است . در سى سال پيش انسان پاى خطابه هر خطيبى كه زبردست تر از او نبوده مى نشست و او مى خواست از نهج البلاغه صحبت بكند , جز خطبه هاى زهدى نهج البلاغه چيزى نمى شنيد كأنه مجموع خطبه هاى نهج البلاغه محدود است به همان خطبه هاى زهدى :ادله توحيد و قرآن

همين اواخر خودم به يك موضوعى برخورد كردم و متوجه شدم . درباره ادله توحيد فكر و مطالعه مى كردم . قبلا در تفسير فخر رازى به مطلبى برخورد كرده بودم كه نظرم را جلب كرده بود , زيرا چنين بيانى در كتب متكلمين و حكما نديده بودم و خود فخر رازى نيز در كتب كلامى و فلسفى خود چنين بيانى ندارد .


 

پي نوشت :

 1-سوره , ص , آيه 29 .

2- عيون اخبار الرضا , چاپ سنگى ص 239 .

3-سوره محمد , آيه 24 .

4- سوره ص , آيه 29 .

5-احاديث درست است كه گفته پيغمبر و امام است , و گفته پيغمبر و امام با گفته خدا دوتا نيست , اما يك تفاوت در كار هست , گفته خدا را ما مستقيم داريم مى بينيم , ديگر آيات قرآن همان آيات قرآن است , اما احاديث , فلان كس روايت كرده است از فلان كس , و فلان كس روايت كرده است از فلان كس , و همين طور , بالاخره هفت هشت دست گشته است , مثل آب زلالى است كه در يك جويبار و بسترى روان شده است , نمى شود مخلوط نداشته باشد . فلان كس از فلان كس , فلان كس از فلان كس , آخرش يك رنگى از سليقه راويان دارد .

6- شهيد مرتضي مطهري(ره)

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: پنجشنبه 07 اسفند 1393 ساعت: 14:57 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

تحقیق درباره انسان کامل

بازديد: 839

 

مقدمه

موضوع بحث، انسان کامل و عیوب روحی و روانی انسان از دیدگاه اسلام است. انسان کامل یعنی انسان نمونه، انسان اعلی یا انسان والا. انسان مانند بسیاری از چیزهای دیگر، کامل و غیر کامل دارد و بلکه معیوب و سالم دارد وا سالم هم دو قسمت است: انسان سالم کامل و انسان سالم غیر کامل. شناختن انسان کامل یا انسان نمونه از دیدگاه اسلام، از آن نظر برای ما مسلمین واجب است که حکم مدل والگو و حکم سرمشق را دارد. یعنی اگر بخواهیم یک مسلمان کامل باشیم چون اسلام می خواهد انسان کامل بسازد- و تحت تربیت و تعلیم اسلامی  به کمال انسانی خود برسیم، باید بدانیم که انسان کامل چگونه است، چهره انسان کامل- چهره روحی و معنوی اش- چگونه چهره ای است، سیمای معنوی انسان کامل چگونه سیمائی است و مشخصات انسان کامل چگونه مشخصاتی است، تا بتوانیم خود و جامعه خود را آنگونه بسازیم. اگر ما انسان کامل اسلام را نشناسیم، قطعا نمی توانیم یک مسلمان تمام و یا کامل باشیم و به تعبیر دیگر، یک انسان ولو کامل نسبی – از نظر اسلام- باشیم.

 

راههای شناخت انسان کامل از نظر اسلام

شناخت انسان کامل از نظر اسلام دو راه دارد: یک راه این است که ببنیم قران – در درجه اول- و سنت – در درجه دوم- انسان کامل را – اگر چه در قرآن و سنت تعبیر انسان کامل نیست و تعبیر مسلمان کامل و مومن کامل است – چگونه توصیف کرده اند. ولی به هر حال معلوم است که مسلمان کامل، یعنی انسانی که در اسلام به کمال رسیده است، و مومن کامل یعنی انسانی که در پرتو ایمان به کمال رسیده است. باید ببینیم قرآن یا سنت، انسان کامل را با چه مشخصاتی بیان کرده اند و چه خطوطی برای سیمای انسان کامل کشیه اند. از قضا در این زمینه، چه در قرآن و چه در سنت یانات زیادی آمده است.

راه دوم شناخت انسان کامل، از راه بیانها نیست که ببینیم در قرآن و سنت چه آمده است، بلکه از این راه است که افرادی عینی را بشناسیم که مطمئن هستیم آنها آنچنان که اسلام و قرآن می خواهد، ساخته شده اند و وجود عینی انسانهای کامل اسلامی هستند، چون انسان کامل اسلامی فقط یک انسان ایده آلی و خیالی و ذهنی نیست که هیچوقت در خارج وجود پیدا نکرده باشد، انسان کامل، هم در حد اعلا و هم در درجات پایینتر در خارج وجود پیدا کرده است.

خود پیغمبر اکرم نمونه انسان کامل اسلام است. علی (ع) نمونه دیگری از انسان کامل اسلام است. شناخت علی شناخت انسان کامل اسلام است.

پس دو راه شناخت انسان کامل و همچنین فائده بحث از آن را دانستیم. بنابر این مسئله انسان کامل یک بحث فلسفی و علمی نیست که اثر علمی داشته باشد. اگر انسان کامل اسلام را از راه بیان قرآن و سنت و از راه شناخت پرورده های کامل قرآن نشناسیم، نمی توانیم راهی را که اسلام معین کرده برویم ویک مسلمان واقعی و درست باشیم و همچنین جامعه ما نمی تواند یک جامعه اسلامی باشد. پس ضرورت دارد انسان کامل و عالی و متعالی اسلام را بشناسیم.

 

فرق کامل وتمام

اینجا یک سوال مطرح است که اصلا معنی «کامل» چیست؟ انسان کامل یعنی چه؟

در زبان عربی دو کلمه نزدیک به یکدیگر –نه عین یکدیگر- داریم و ضد این دو کلمه یک کلمه است، یعنی آن کلمه گاهی در ضد این به کار می رود و گاهی در ضد آن. در فارسی حتی خود آن دو کلمه را هم نداریم، یعنی به جای آن دو کلمه فقط یک کلمه داریم. آن دو کلمه عربی یکی کمال است و دیگری تمام. گاهی در عربی کامل گفته می شود و گاهی تام و در مقابل هر دو ناقص گفته می شود. چناننکه در فارسی اینچنین می گوییم. این کامل است و آن ناقص. این تام است تمام است و آن دیگری ناقص.

کمال را در جهت عمودی بیان می کنند و تمام را در جهت افقی. وقتی شی در جهت افقی به نهایت وحد آخر خود برسد، می گوییم تما شد، و زمانی که شی در جهت عمودی می گویند کمال. اگر می گویند: عقل فلان کس کامل شده است یعنی قبلا هم عقل داشته اما عقلش یک درجه بالاتر آمده است، علم فلان کس کامل شده است یعنی قبلا هم علم داشت واز آن استفاده می کرد ولی علمش یک درجه کمالی را پیموده است. پس یک انسان تمام داریم که در مقابل انسانی است که از نظر افقی ناتمام است، یعنی اصلا نیمه انسان است کسر انسان است مثلا ثلث یا دو ثلث انسان است و به هر حال انسان تمام نیست وانسان دیگری هم داریم که انسان تمام هست ولی انسان تمام می تواند کامل باشد، کاملتر باشد و از آن هم کاملتر باشد، تا به آن حد نهایی نهایی که حد اعلای انسان است برسد.

 

تعبیر «انسان کامل»

تعبیر انسان کامل در ادبیان اسلامی تا قرن هفتم هجری وجود نداشته است. امروز در اروپا هم این تعبیر خیلی زیاد مطرح است ولی برای اولین بار در دنیای اسلام این تعبیر در مورد انسان به کار برده شده است. اولین کسی که در مورد انسان تعبیر انسان کامل را مطرح کرد عارف معروف محی الدین عربی اندلسی طائی است. محی الدین عربی پدر عرفان اسلامی است.

دیگران هم انسان کامر را – هر کسی از دید خود – به شکلی بیان کرده اند. ما می خواهیم ببینیم که انسان کامل از دید قرآن چگونه انسانی است. ابتدا از انسان تمام و انسان ناقص شروع می کنیم.

 

عیبهای جسمی و روانی

آیا انسان سالم و انسان معیوب هم داریم؟ سلامت و عیب گاهی مربوط به تن انسان است. شکی نیست که بعضی انسانها از نظر جسمی سالمند و بعضی معیوب و مریض. مثلا نقص عضوی دارند: نابینا، کر و یا افلیج هستند وامثال اینها. ولی اینها مربوط به شخص انسان است. هیچ توجه دارید که اگر انسانی کور باشد کر باشد افلیج باشد، بد شکل باشد کوتاه قد باشد، شما اینها را برای او از نظر فضیلت و شخصیت وانسانیت، نقصی نمی شمارید.

مثلا «ابوالعلاءمعری» و «طه حسین» کور بوده اند، آیا این کوری که نقصی درجسم و شخص این افراد بود به عنوان یک نقص در شخصیت این افراد شمرده می شود؟ نه، اینچنین نیست. این مطلب دلیل بر این است که انسان دو چیز دارد: شخصی دارد و شخصیتی تنی دارد و روحی. جسمی دارد و روانی. حساب وران از حساب جسم جدا است. این کسانی که خیال می کنند روان انسان، صددرصد تابعی از جسم اوست اشتباهشان همین جاست. اساسا آیا روان انسان می تواند بیمار باشد، در حالیکه جسم او سالم است، این خودش یک مسئله ای است. بنابر این نظر کسانی که منکر اصالت روح هستند وتمام خواص روحی را اثر مستقیم و بلاواسطه سلسله اعصاب انسان می دانند، اساسا روان، حکمی ندارند، همهچیز تابع جسم است. از نظر ایشان اگر روان بیمار باشد، حتما جسم بیمار شده که روان بیمار است و بیماری روانی همان بیماری جسمی است.

مثل کسی که دارای عقده روانی «تکبر» است. امروز ثابت شده است که تکبر واقعا بیمار است. واقعا اختلال روحی و روانی است، ولی آیا می شود یک دارو برای تکبر در داروخانه پیدا کرد؟ آیا می شود انسان یک قرص بخورد و تکبرش از بین برود و تبدیل به یک انسان متواضع شود؟ آیا می شود به یک انسان قسی القلب وجلاد مثل شمر بن ذی الجوشن یک آمپول بزنند و یا یک قرص به او بدهند تا تبدیل به یک انسان عطوف، مهربان و با شفقت ورحمت شود؟ نه، معالجه برای او هست ولی معالجه او راه دیگری دارد.

حتی گاهی بیماری جسمی از راه روانی معالجه می شود، همچنانکه گاهی بیماری روانی از راه جسم معالجه می شود. مثلا یک بیماری واقعا جسمی است ولی با یک سلسله تلقینها و تقویتهای روحی- که اینهم خودش داستانی دارد و یک مساله عجیبی است- جز دلایل قاطع بر این است که واقعا انسان، موجودی است مرکب از تن و روان، و روان انسان از تن استقلال دارد ویک تابع مطلق از تن نیست، همچنانکه تن تابع مطلق از روان نیست این دو در یکدیگر اثر دارند.

ما در صحبت از انسان کامل مقصودمان عیب و سلامت مربوط به جسم نیست، نمی خواهیم بحث پزشکی کنیم که انسانی صددرصد سالم است که اگر برود چکاپ کند، معلوم می شود همه جهازات بدنش سالم است، این بحث به ما مربوط نیست، ما اساسا به بدن کاری نداریم.

پس واقعا ممکن است انسان از نظر روانی بیمار ومعیوب باشد، همچانکه ممکن است از این نظر سالم باشد. قرآن این اصل را پذیرفته است، می فرماید: فی قلوبهم مرض فزادهم الله مرضا در دل و روحشان بیماری است. نمی فرماید مثلا چشمشان بیمار است. قلبی که قرآن می گوید غیر از قلب پزشکی ای است که لازم است به طبیبی قلب مراجعه کنیم. قلب در قرآن یعنی همان روح و روان انسان.

یکی از برنامه های قرآن، ساختن انسان سالم است و ماقبل از آنکه بخواهیم توقع این را داشته باشیم که انسان کامل باشیم  یا به انسان کامل نزدیک باشیم، باید خود را از این نظر که اساسا «انسان سالم» یا «انسان معیوب» هستیم به خوبی بشناسیم.

 

آفات روح انسان

به طور اجمال ریشه های اصلی آنچه که روح انسان را آفت زده می کند برایتان عرض می کنیم. از نظر روانشناسی، محرومیتها منشا بیماریهای روانی می شود یعنی منشا بسیاری از عقده های روانی و بیماریهای روانی انسان، احساس مغبونیتها و محرومیتهاست.

این کینه چیست که وقتی انسان احساس می کند نسبت به کسی حقد و کینه دارد، دلش می خواهد از او انتقام بگیرد و تا او را به خاک و خون نکشد نمی تواند آرام گیرد؟ این حس انتقامجویی در انسان چیست؟

آدم حسود وقتی خیر و نعمتی را در دیگران می بیند، همه آرزویش این است که از او سلب نعمت شود درباره خودش فکر نمی کند. انسان سالم غبطه دارد نه حسد. او همیشه درباره خود فکر می کند که جلو بیفتد. اگر یک انسان همیشه در فکر این باشد که خودش جلو بیفتد، سالم است این دلیل بر عیب نیست اما اگر کسی همیشه در این اندیشه است که دیگری عقب بیفتد بیمار است، مریض است. حتی شما می بینید که گاهی آدمهای حسود به مرحله ای می رسند که حاضرند به خودشان صد درجه صدمه بزنند بلکه به دیگری پنجاه درجه صدمه وارد شود.

اولین برنامه قرآن تعهذیب نفس است تزکیه نفس است پاکیزه کردن روان از بیماریها عقده ها، تاریکیها، ناراحتیها، انحرافها و بلکه از مسخ شدنهاست.

هر صاحب مکتبی که مکتبی برای بشریت آورده است نظریه ای درباره کمال انسان و یا انسان کامل دارد.

مکتب عقل

یک نظر، نظر عقلیون یا اصحاب عقل است یعنی نظر کسانی که به انسان بیشتر از زاویه عقل می نگریسته اند وگوهر انسان را همان عقل او می دانسته اند ونه چیز دیگر. عقل هم یعنی قوه تفکر و قوه اندیشیدن.

انسان کامل به عقیده فلاسفه، انسانی است که عقلش به کمال رسیده است، به این معنا که نقش اندام هستی در ذهنش پیدا شده است. ولی با چه وسیله به اینجا رسیده است با قدم فکرف با قدم استدلال و برهان و با قدم منطق حرکت کرده تا به اینجا رسیده است.

مکتب عشق

مکتب دیگر در باب انسان کامل مکتب عشق است. مکتب عشق که همان مکتب عرفان است کمان انسان را در عشق که مقصود عشق به ذات حق است و در انچه که عشق انسان را به آن می رساند می داند.

در این مکتب انسان کامل در آخر عین خدا می شود. اصلا انسان کامل حقیقی خود خداست وهر انسانی که انسان کامل می شود، از خودش فانی می شود و به خدا می رسد.

 

مکتب قدرت

مکتب دیگری در باب انسان کامل موجود دارد که نه بر عقل تکیه دارد و نه بر عشق فقط بر قدرت تکیه دارد و نه بر عشق فقط بر قدرت تکیه دارد. انسان کامل یعنی انسان مقدتر و کمال یعنی قدرت- بههر معنی ای که قدرت را در نظر بگیرید – یعنی اقتدار، زور.

این مکتب در جواب ادیان گفته اند: تساوی حقوق زن و مرد، می گوید این هم حرف مزخرفی است، مرد، جنس برتر و قوی تر است و زن برای خدمت به مرد خلق شده و هیچ هدف دیگری در کار نیست، تساوی حقوق زنو مرد هم غلط است.

این مکتب اساسا انسان برتر و والا و انسان کامل را مساوی با انسان مقتدر وانسان زورمند می داند و کمال را مساوی با قوت و قدرت.

 

مکتب ضعف

همانطور که مکتب عقل نقطه مقابلی داشت که منکر آن بود مکتب عشق هم نقطه مقابلی داشت که یک عده اساسا این حرفها را از خیالات و اوهام می دانستند، مکتب قدرت هم نقطه مقابل دارد، بعضی در حد افراط، قدرت راتحقیر کرده اند واساسا کمال انسان را در ضعف او دانسته اند. از نظر اینها انسان کامل، یعنی انسانی که قدرت ندارد، زیرا اگر قدرت داشته باشد تجاوز می کند. سعدی خودمان در یک رباعی چنین اشتباه بزرگی کرده است، می گوید:

می آن مورم که در پایم بمالند               نه زنبورم کهاز نیشم بنالند

می گوید من آن مورچه ای هستم که زیر پا، لگدم می کنند، زنبور نیست که نیش بزنم و از نیشم ناله کنند.

کجا خود شکر این نعمت گزارم                       که زور مردم آزاری ندارم

نه آقای سعدی! مگر امر دائر است که انسان یا باید مور باشد و یا زنبور که می گوئی من از میان مور بودن یا زنبور بودن، مور بودن را انتخاب می کنم. تو نه مور باش که زیر دست و پا له شوی، و نه زنبور باش که به کسی نیش بزنی. سعدی اینطور باید می گفت:

نه آن مورد که در پایم بمالند                                    نه زنبور که از نیشم بنالند

چگونه شکر این نعمت گزارم                                    که دارم زور و آزاری ندارم

اگر آدم زور داشته باشد و آزاری نداشته باشد، جای شکر دارد و الا اگر زور نداشته باشد وآزار هم نداشته باشد، مثل این می شود که شاخ ندارد و شاخ هم نمی زند اگر شاخ داشتی و شاخ نزدی، آنوقت هنر کرده ای.

مکتب محبت (مکتب معرفت)

مکتب دیگری در مورد انسان کامل وجود دارد که آن را، هم می توان مکتب محبت نامید و هم مکتب معرفت به معنای «معرفه النفس»

انسان کامل در این مکتب یعنی انسانی که خود را بشناسد که اگر خود را شناخت ، بر خود مسلط می شود و بعد که بر خود مسلط شد نسبت به دیگران محبت پیدا می کند. حال می خواهید اسم این مکتب را مکتب معرفت بگذارید و یا مکتب محبت. اسمش را هر چه می خواهید بگذارید.

مکتب سوسیالیزم انسان تا وقتی من است ناقص می داند و آنوقت انسان کامل می شود که من تبدیل به ما شود.

 

دو مکتب دیگر

در دو سه قرن اخیر یک سلسله مکتبهای دیگر پیدا شده است که اینها بیشتر به جنبه های اجتماعی گرایش پیدا کرده اند، نه به جنبه های فردی. مکتب سوسیالیزم انسان کامل را انسان بی طبقه می داند. معتقد است که اگر انسانی در طبقه ای باشد – مخصوصا در طبقه های عالیتر- همیشه یک انسان معیوب است و بلکه در جامعه طبقاتی، هیچوقت انسان درست و سالم وجود ندارد. این مکتب به انسان کامل ایده آل هم چندان معتقد نیست، چون برای انسان مقام زیادی قائل نیست. انسان کامل از نظر این مکتب، یعنی انسان بی طبقه، انسانی که همیشه با انسان های دیگر در وضعی مساوی زندگی کند.

مکتب اگزیستانسیالیسم بیشتر روی مسئله آزادی و آگاهی انسان که منظورشان از آگاهی، بیشتر آگاهیهای اجتماعی است تکیه کرده اند. مکتب اگزیستانسیالیسم تکیه اش بیشتر روی آزادی و آگاهی و مسئولیتهای اجتماعی است. از دیدگاه این مکتب انسان کامل یعنی انسان آزاد، انسان آگاه، انسان متعهد، انسان مسئول، و لازمه آزادی، حالت پرخاشگری و عصیانگری است که این هم خودش یک مکتب دیگری است.


منابع

1- شهيد مطهري، انسان كامل، چاپ هفتم، 1371


فهرست مطالب

مقدمه. 1

راههای شناخت انسان کامل از نظر اسلام. 1

فرق کامل وتمام. 2

تعبیر «انسان کامل». 4

عیبهای جسمی و روانی.. 4

آفات روح انسان. 6

مکتب عقل. 7

مکتب عشق.. 8

مکتب قدرت.. 8

مکتب ضعف.. 9

مکتب محبت (مکتب معرفت)10

دو مکتب دیگر10

منابع. 12

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: پنجشنبه 07 اسفند 1393 ساعت: 14:54 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

تحقیق درباره جوان از منظر پیامبر

بازديد: 221

 

 

 

مقدمه

آموزش ، پرورش و تربیت جوان که موضوع این تحقیق است از مسائل مهم و مورد توجه روانشناسان و مربیان می‌باشد. اسلام نیز به این امر توجه کامل داشته و در چهارده قرن پیش در روزگاری که بشریت در تاریک جهل و نادانی به سر می‌برد، پیشوایی گرانقدر به اسلام به ارزش و اهمیت جوان توجه کامل داشته است.

بهترین الگوها برای مسلمانان، پیشوای گرانقدر اسلام حضرت  محمد (ص) و جانشینان به حق ایشانند که ما به گونه کاملا اطمینان بخش در تمام زوایای زندگی می‌توانیم از آنان سرمشق بگیریم. این نوشتار از 4 فصل تشکیل شده و هر فصل دارای چندین عنوان می‌باشد. امید است که بشریت آگاه شود و از الگوهای حقیقی پیروی کند زیرا که هیچ گونه خلافی در پیروی از آن انسانهای کامل وجود نداشته است.


 

نیروی جوانی

در بخش نخست با رفتار رسول گرانقدر اسلام با جوانان آشنا می‌شویم باشد تا راهگشای جامعه و مسلمانان قرار گیرد، زیرا یکی از بزرگترین سرمایه‌های هر کشور، نیروی انسانی آن مملکت است و مهمترین نیروی انسانی هر کشور را می‌توان در نسل جوان آن جامعه دانست چون قدرت و نیروی جوانی است که می‌تواند بر مشکلات زندگی پیروز شود و راه‌های سخت و ناهموار را به آسانی پشت سر گذارد. اگر مزارع سر سبز و خرم است و چرخهای بزرگ و عظیم صنایع سنگین در حرکتند، اگر منابع زیرزمینی از اعماق زمین بیرون می‌آید، اگر کاخهای مجلل و با شکوه، آسمانها را می‌شکافد و به بالا می‌رود، اگر شهر ما آباد می‌گردد و پایه‌های اقتصادی کشورها رونق می گیرد، اگر مرزهای کشورها از هجوم بیگانگان حفظ می‌شود و امنیت کامل به آن حکفرماست، همه و همه، آثار فعالیت‌های گرانقدر نسل جوان است زیرا این نیروی خستگی‌ناپذیر، مایه امیدواری تمام ملتها می باشند. بدین جهت است که با فرا رسیدن ایام جوانی، دوران  که با فرا رسیدن ایام جوانی، دوران کودکی  پایان می‌یابد و انسان به محیط مسولیتهای شخصی گام می‌نهد و به انجام وظایف اجتماعی و همگانی مکلف می‌شود. از این رو، دنیای امروز، جوانان را مورد توجه مخصوص قرار داده است و در همه امور اعم از سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، صنعتی، اخلاقی سهم بزرگی به دست آورده‌اند. دین مقدس اسلام نیز در چهارده قرن پیش، ضمن برنامه‌های جامع، روح بخش و سعادت آفرین خود به نسل جوان توجه خاصی داشته است به طوری که هیچ جامعه، فرهنگ، دین، و برنامه بشری نتوانسته همانند آن را بیاورد. اسلام جوانان را از نظر مادی، معنوی، روانی، تربیتی، اخلاقی، اجتماعی، دنیای و آخرتی و در همه جهات تحت مراقبت خود قرار داده است، حال این که دیگر مذهبها و فرهنگها به بخشی از دنیای جوانان توجه می شود.

 

ارزش جوانی

همان گونه که یادآور شدیم، در دنیای کنونی موضوع جوان و ارزش آنان زبانزد همه ملت‌ها و اقوام گوناگون بشری بوده و همه جا سخن از نسل جوان است. از این رو محققان، اندیشمندان و نویسندگان درباره آنان از جهات گوناگون علمی صحبت کرده‌اند. در این میان افرادی بسیار تند روی شده و جوانان را از مقام و ارزشی که شایسته آن هستند بالاتر برده و برخی دیگر نیز در برابر آنها دچار تفریط شده و جوانان را به علت خامی و نداشتن تجربه‌های علمی و عملی از مقام واقعی خود پایین‌تر آورده‌اند. گروه سومی نیز وجود دارند که راه میانه‌وری و اعتدال را پیش گرفته‌اند. رهبران دین، جوانی را یکی از نعمتهای گرانقدر خدواند و سرمایه بزرگ سعادت از زندگی بشر دانسته‌اند و این موضوع را با عبارتهای گوناگونی به مسلمانان یادآور شده‌اند-

رسول خدا فرموده‌اند: من شما را سفارش می‌کنم که به نوبالغان و جوانان نیکی کنید، زیرا آنان دلی رقیقتر و قلبی فضیلت‌پذیرتر دارند. خداوند مرا به پیامبری برانگیخت تا مردم را به رحمت الهی بشارت دهم و از عذابش بترسانم. جوانان سخن مرا پذیرفتند  با من پیمان بستند، ولی پیران از قبول دعوتم سرباز زدند و به مخالفت من برخاستند. هنگامی که محمد بن عبدا... بن حسین قیام کرد و از مردم برای خود بیعت گرفت، نزد امام صادق (ع) آمد و از وی تقاضای بیعت کردو ولی امام نپذیرفت و مطالبی را به وی یادآوری کرد که یکی از آنها سفارش درباره جوانان بود. امام چنین فرمود: بر تو باد که جوانان را با خود همراهی سازی و پیران را از خود دور نمایی.

 

توجه به جوانان

رهبران اسلام در زمانهای پیشین، ضمن سخنان ارزشمند خود به روح پاک جوانان و علاقه آنان به اصول اخلاقی و انسانی سفارش کرده‌اند و بهره‌برداری از آن سرمایه گرانقدر را در راه تربیت درست نسل جوان به مربیان، همواره یادآور شده‌اند. مردی به نام «ابی جعفر احول» که از دوستان اما صادق (ع) بود مدتی به تبلیغ شیعیان و آموزش اندیشه‌های خاندان رسول خدا پرداخت. روزی نزد امام صادق آمد. امام از او پرسید: مردم بصره را در قبول پذیرش روش اهل بیت و سرعت پذیرش اعتقاد شیعیان چگونه یافتی؟ عرض کرد: تعداد اندکی از آنان تعالیم اهل بیت را پذیرفتند. امام به وی فرمود: توجه تبلیغی خود را به نسل جوان متمرکز نما و نیروی خود را در راه هدایت آنان به کار گیر. زیرا جوانان زودتر حق را می‌پذیریند و سریعتر به سوی خیر و صلاحی گرایش پیدا می‌کنند. [1]اسماعیل فرزند هاشمی از امام صادق پرسید: چرا حضرت یعقوب {پس از آن که یوسف را در چاه انداختند و برادران یوسف نزد پدر آمدند و تقاضای عفو و بخشش کردند عفو فرزندان خود را با تاخیر انداخت ولی حضرت یوسف خود فورا برادران خود را بخشید و برای آمرزش آنان دعا کرد. امام صادق فرمود: به جهت این که قلب جوانان زودتر از قلب پیران حق را می‌پذیرد . [2]

رسول خدا فرمود: در قیامت هیچ بنده‌ای قدم از قدم برنمی دارد، مگر آن که به این پرسشها پاسخ دهد.

اول: آن که عمرش را در چه کاری فانی کرده است؟

دوم: جوانی خود را چگونه و در  چه راهی تمام کرده است؟[3]

این گفتار پیامبر به خوبی می‌نمایاند که اسلام تا چه اندازه به نیرو جوانی ارزش داده و به آن توجه کرده است، زیرا هدر دادن این سرمایه گرانقدر بدان اندازه مهم است که در روز قیامت از صاحب آن پرسش مخصوص خواهد شد. آری، ارزش جوانانی که دارای ارزشهای اخلاقی و صفات انسانی هستند، تا همانند شاخه گلی است که دارای عطر دل‌انگیز است و علاوه بر طراوات، زیبایی و جمال طبیعی خود دارای بوی دل‌افزا و شا‌مه نواز است. اما اگر جوانی دارای ارزشهای الهی نباشد همانند خاری است که هرگز مورد محبت دیگران قرار نخواهد گرفت.

رسول خدا فرمود: بر مرد با ایمان لازم است که از نیروی خود به نفع خویشتن استفاده کند و از دنیا برای آخرت خود و از جوانی پیش از فرارسیدن پیری و از زندگی پیش از رسیدن مرگ بهره‌مند شود.[4] و نیز فرموده است: فرشته الهی، هر شب به جوانان بیست ساله ندا می‌دهد کوش و جدیت کنید و برای رسیدن به کمال و سعادت خویش تلاش نمایید.[5]بنابراین دوران جوانی، روزگار مسئولیت فردی و هنگام بیداری و به خود آمدن و زمان کار و تلاش و کوشش است و کسانی که از این نیروی الهی استفاده نکنند مورد سرزنش قرار خواهند گرفت. خداوند می‌فرماید: (اولم نعمرکم ما یتذکر فیه من تذکر)[6] «‌آیا آن قدر شما را عمر نداده بودیم که پند گیرندگان پند گیرند؟[7]

احساسات مذهبی

علاقه به مذهب و دین یکی از تمایلات فطری بشریت است که با فرارسیدن بلوغ، مانند دیگر تمایلات طبیعی در درون جوانان بیدار می‌شود و در نتیجه آنان را به کار و تلاش وادار می سازد. در آیین مقدس اسلام، برنامه تربیت نسل جوان بر اساس احیای تمام تمایلات فطری و هدایت همه خواهش‌های طبیعی استوار است. پیشوای عالی‌قدر اسلام، کلیه تمایلات مادی و معنوی جوانان را مورد توجه دقیق قرار داده است و در ضمن تعالیم اعتقادی و اخلاقی و عملی خود، همه آنها را با هم موزون و هم‌آهنگ ساخته و هر یک را با اندازه‌گیری صحیح  در جای خود ارضا کرده است. جوانی که در مکتب آسمانی اسلام تربیت می‌شود و در رحم و جانش با تعالیم رسول اکرم پرورش می‌یابد، یک انسان واقعی است و در زندگی از تمام مزایای سعادت و خوشبختی برخوردار است او دارای سرمایه ایمان و اخلاق است و جز به پاکی و نیکی، فکر نمی‌کند. او با اتکای به خداوند بزرگ روحی مطمئن و آرام دارد و در مقابل پیش آمدهای زندگی، خود را نمی بازد و شخصیت معنوی خویش را از دست نمی‌دهد. او مرد کار و فعالیت است و هرگز از انجام وظایف خویش شانه خالی نمی‌کند. او از تمام لذایذ زندگی، به طور مشروع و به قدر مصلحت برخوردار است و در خویش احساس محرومیت نمی‌نماید. قدرت و اختیار جوانان در انتخاب صفات پسندیده یا ناپسند یکسان است و می‌توانند عملا نادرستی را برگزینند و به انحراف و ناپاکی بگرایند. ولی انگیزده‌های فطری و کشش‌های درونی که در اعماق جانشان وجود دارد، آنان را به راه فضائل اخلاقی و سجایای انسانی سوق می دهد و از نادرستی و سئیات اخلاقی برحذرشان می‌دارد. جوانان از ضمیر باطن خود، که کانون تمیلات فطری است، تنها یک ندا را می شوند و آن ندای درستی و راستی است. ندای پاکی و فصیلت است آن ندایی است که با سرشت آدمیان آمیخته شده و به نام الهام الهی و وجدان اخلاقی خوانده می‌شود. تمایل فطری جوانان به مذهب آن قدر شدید است که همه روان‌شناسان می‌گویند: بین بحران تکلیف و جنبش‌های  مذهبی ارتباط غیر قابل انکار وجود دارد. حتی کودکان که در خانواده‌های دور از مذهب و ایمان پرورش یافته‌‌اند، در دوران بلوغ  علاقه بیشتری از خود نسبت به مسائل مذهبی نشان می‌دهند. موقعی که رسول اکرم در مکه قیام کرد و دعوت  خود را بین مردم آشکار نمود، شور و هیجان عظیمی در نسل جوان پدید آمد. آنان روی تمایل فطری مذهب، در اطراف حضرت محمد (ص) اجتماع کردند و به شدت سخت تاثیر گفتارش قرار گرفتند. این امر سبب بروز اختلاف در خانواده‌ها، بین جوانان و سالمندان گردید و مشرکین آن را در ردیف اعترافات خود به رسول اکرم قرار دادند. سخن پیامبر را همه طبقات از زن  مرد و پیر و جوان می‌شنیدند ولی جوانان بیش از سایر مردم ابراز علاقه می‌کردند. زیرا جهش تمایل فطری در دوران بلوغ، آنان را شیفته فرا گرفتن ایمان و اخلاق نموده و سخنان رسول اکرم جوابگوی تمایلات مذهبی جوانان و غذای روحانی آنان بود. به همین جهت بیش از بزرگسالان و پیران به تعالیم آن حضرت ابراز علاقه کردند. زمانی که مصعب‌بن عمیر، نماینده مخصوص رسول اکرم (ص) برای تعالیم قرآن مجید و نشر معارف اسلامی به مدینه آمد، جوانان بیش از بزرگسالان دعوتش را اجابت کردند و در راه فراگرفتن، اسلام رغبت بیشتری از خود نشان دادند آموزش تعالیم دینی و پرورش عواطف ایمانی و اخلاقی، در وجود اثری بزرگ دارد آن که احساسات مذهبی جوانان، که خود یکی از خواهش‌های فطری آنان است، بدین وسیله ارضا می‌گردد و دیگر آن که نیروی مذهب، سایر تمایلات طبیعی و خواهش‌های غریزی جوانان را مهار می‌کند و از تندروی و طغیانشان باز می‌دارد و آنان را از تیره‌روزی و سقوط محافظت می‌نماید. رسول اکرم فرموده است: خداوند هفت گروه را در ظل رحمت خود جای می‌دهد. روزی که لایه‌ای جز سایه او نیست. اول زمامداران دادگر، دوم جوانانی که در عبادت خداوند پرورش یافته باشند. اولیای نوجوانان نیز مکلف‌اند فرزندان خود را به  تعلم فرایض دینی و فراگرفتن وظایف مذهبی تشویق کنند و آنان را افرادی با ایمان و درستکار بار بیاورند. پدرانی که از این وظیفه بزرگ تربیتی تخلف می‌کنند و به پرورش تمایل ایمانی فرزندان خود توجه ندارند، مورد بدبینی و سوء نظر پیشوای عالی‌قدر اسلام‌اند رسول اکرم بعضی از بکودکان را دید و فرمود: وای بر فرزندان آخر زمان از پدرانشان. عرض شد یا رسول ا...، از پدران مشرک آنها؟ فرمود: نه، بلکه از پدران مسلمانشان که هیچ چیز از فرایض مذهبی را به آنان نمی‌آموزند و اگر خود فرزندان پاره‌ای از مسائل دینی را فرا گیرند، آنها را از ادای این وظیفه مقدس باز می‌دارند و تنها به این قانع هستند که فرزندانشان متاع ناچیزی از دنیا به دست آورند. من از این قبیل پدران مربی هستم و آنان نیز از من بیزارند. برای آن که تعالیم دینی در ضمیر نوجوانان اثر عمیق بگذارد و روح آنان با آموزش‌های مذهبی پرورش یابد و لازم است از اولین فرصت استفاده شود و در مواقعی که احساسات مذهبی در نهادشان بیدار می‌گردد. تعالیم دینی آغاز گردد.

جمال جوانی

جمال طبیعی و طراوت مطبوع دوران شباب، یکی از مزایای دل‌پسند و از سرمایه‌های پر ارزش نسل جوان است. با فرا رسیدن دوران جوانی، نه تنها بدن نیرومند و قوی می‌گردد و عواطف و احساسات شکفته می شوند، بلکه فر و شکوه جوانی، به منزله زینت گران‌بها و پرفروغی است که به صاحبش زیبایی و جمال می‌بخشد و او را در نظر مردم عزیز و محبوب می‌کند. طراوت و شادابی دوران جوانی یکی از مظاهر مهم جمال طبیعی و از امتیازات اختصاص نسل جوان است. برای شناسایی همه  زیبایی‌ها و درک جمال طبیعی و هنری، تنها حس فطری جمال‌دوستی کافی نیست، بلکه باید  آن نیروی طبیعی تربیت شود و در پرتو پرورش‌های صحیح بسط و توسعه پیدا کند تا بتواند جمال موجودات زیبا را آن چنان که هست درک نماید، و ار آن محفوظ و بهره‌مند گردد. استعداد درک زیبایی‌ها مانند قابلیت تفکر و سجایای اخلاقی یا قوه سخن گفتن و خط نوشتن، در نهاد فزرندان بشر نهفته است. پرورش صحیح می‌تواند آن استعداد را آشکار کند، و از سر حد قوه به فعلیت بیاورد. اگر استعداد درک زیبایی مورد حمایت و پرورش قرار نگیرد، اگر آن احساس لطیف به طرز شایسته‌ای تربیت نشود، خفه و خاموش مانده و هرگز در ضمیرها صاحبش شکفته نمی‌شود.درک زیبایی‌ها وابسته به تکامل احساس و پرورش عواطف مردم است به هر نسبتی که عواطف مردم شکفته‌تر شود،  زیبایی‌های طبیعی و مصنوعی را بهتر درک می‌کنند و لطف و ظرافت موجودات زیبا را بیشتر احساس می‌نمایند. بدون تردید، در هر کشوری ترقی فرهنگ عمومی و بالا رفتن درجه فهم جامعه، عامل موثری در پرورش تشخیص زیبایی و تربیت حس جمال دوستی است، ولی نباید فراموش کرد که ذوق لطیف و قریحه موشکاف و حساس نویسندگان توانا و شعرای دانا، در پرورش عواطف جمال‌دوستی مردم، نقشی فوق‌العاده‌ای داشته است اینان بوده‌اند که با نگاه‌های نافذ و ذوق سرشار خود، زیبایی‌های گوناگون طبیعت را شناخته و آن چه را که سایر مردم بدان توجه نداشتند، با عواطف حساس خود درک کردند و سپس مدرکات خود را در قالب اشعار و ترکیب عبارات ریختند، یا آن که به صورت نقاشی‌های ظریف ظاهر می‌ساختند و به جامعه عرضه نمودند و از این راه حس جمال‌را در مردم پرورش دادند و آنان را در شناخت زیبایی‌ها با خود شریک نمودند. آیین مقدس اسلام که برنامه جامع سعادت و کامیابی بشر است، به موضوع جمال و زیبایی توجه مخصوص دارد. اسلام در ضمن پرورش کلیه تمایلات فطری بشر عاطفه جمال دوستی مردم را نیز مورد حمایت و تربیت قرار داده و استفاده از زیبایی های طبیعی و مصنوعی  را به پیروان خود اکیدا توصیه کرده است. اسلام با حمایت از زیبایی و جمال، یکی از خواهش‌های طبیعی مردم را ارضا نموده است. به علاوه از این راه عاطفه جمال دوستی و زیبا پسندی را که نشانه تکامل احساسات و رشد عواطف لطیف آدمی است، در امت خود بیدار کرده و به راه‌های صحیح و بی‌خطر هدایت نموده است. اسلام از زیبایی آسمان و ستارگان از زیبایی موجودات روی زمین از جمال طبیعی و مصنوعی بشر سخن گفته و آیات و روایات بسیاری به موضوع جمال و تجمل کرده است. رسول اکرم در محیطی مبعوث شد که مردم فاقد علم و فرهنگ بودند و افکارشان در سطح بسیار پستی قرار داشت. آنان مانند سایر اقوام عقب‌افتاده، کم و بیش جمال موجودات را درک می‌کردند ولی احساسات ناشکفته و عواطف پرورش نایافته آن‌ها هرگز قادر نبود زیبایی های لطیف کیهان را که مردم حساس و فهمیده درک می کنند، بفهمند، و جلوه جمال موجودات قشنگ طبیعت را آن طوری هست تشخیص دهند. عرب قبل از اسلام با عواطف خفته و احساسات خفته خویش نمی‌فهمید که ستارگان ریز و درشت مانند مروارید درخشان، کره زمین را آرایش کرده است. این درس عاطفی را قرآن شریف به مردم داد و از این راه احساسات خفته آنان را بیدار کرد و عاطفه زیباپسندی را در ضمیرشان پرورش داد. موضوع زیبایی و جمال طبیعی انسان نیز یکی از مسائل است که در روایات مذهبی مورد تمایل توجه قرار گرفته و اولیای گرامی اسلام درباره ارزش آن سخن گفته‌اند. رسول اکرم  فرموده است: بر شما باد که با خوبرویان نمکین صورت و مشکین چشم معاشرت نمایید. [8]زیبایی رخسار و صورت قشنگ یکی از عوامل محبوبیت اجتماعی، و رمز نفوذ در دیگران است. زیبارویان با نیروی جذب جمال، همه جا نزد مردم عزیز و دلپذیرند. صورت زیبا و جذاب یوسف صدیق، یکی از امتیازات آن پیغمبر محبوب بود. پیشواری عالیقدر اسلام، حضرت محمد علاوه برا زیبایی رخسار، یکرنگی و صلابت مخصوص داشت که بیننده را مجذوب می کرد و تا اعماق جان مردم نفوذ می‌نمود. زیبایی های مصنوعی و تجمل و خودآرایی نیز مانند جمال طبیعی مورد عنایت مخصوص قرآن شریف و روایات مذهبی است، و اولیای گرامی اسلامی، استفاده از آن را به پیروان خود اکیدا توصیه نموده‌اند.

«یا بنی آدم خذو رتیتکم عند کل مسجد» [9]موقعی که برای عبادت در مسجد حاضر می شود، پوشیدن جامه زیبا با شانه کردن مو و عطر زدن خود را زینت کنید و با تجمل و آراستگی در جامعه شرکت نمایید. از آیات و احادیث چنین برمی‌آید که اولیای اسلام به پرورش حس زیبایی و بیدار کردن عاطفه جمال دوستی مردم، علاقه کامل داشتند. ضمنا این نکته استفاده می شود که تزیین و تجمل در نظر اسلام نه تنها یک کار پسندیده اجتماعی است بلکه این عمل محبوب خداوند و دارای ارزش عبادت است. پیروان اسلام می‌توانند با به کار بستن این دستور موجبات خشنودی خداوند بزرگ را فراهم آورند. رسول اکرم درباره رنگ کردن مو فرموده است: خضاب کنید که بر جوانی و زیبایی شما می‌افزاید. نکته مهمی که لازم است اذهان همه مردم، به خصوص جوانان به آن معطوف گردد این است که در نظر اولیا گرامی اسلام زیبایی بشر منحصر به جمال طبیعی و تجمل مصنوعی نیست، بلکه جمال معنوی و اخلاقی نیز یکی از مهمترین ارکان اساسی زیبایی بشر است. به عبارت دیگر زیبایی جامع و کامل برای انسان عبارت از این است که سیمای جسم و جان و شکل صورت و معنی هر دو زیبا و جمیل باشند. جمال طبیعی و تجمل مصنوعی ظاهر مردم را زیبا می‌کند ولی جمال علم و اخلاق که عالی‌ترین زینت درخشان‌ترین زیور اختصاصی انسان است، به آدمی زیبایی روحانی و جمال معنوی عطا می‌نماید. گرچه جمال و تجمل ظاهری آدمی را محبوب و دلخواه مردم می‌کند، ولی بهترین جمالی که شایسته مقام بشر است و به انسان کامل حقیقتی و عزت واقعی می‌بخشد، جمال علم و اخلاق و زیبایی صفات حمیده و سجایای انسانی است. امام علی (ع) فرموده است: امتیاز مرد به عقل و جمال و زیبایی‌اش به مردانگی و صفات اخلاقی اوست.

امام صادق از جد گرامی‌اش علی (ع) روایت کرده است که فرمود: خداوند جمیل است و جمال و زیبایی را دوست دارد، و همچنین دوست دارد که اثر نعمت های خود را در مردم مشاهده فرماید. بدون تردید، جمال در مورد خداوند بزرگ به معنی زیبایی طبیعی و یا تجمل مصنوعی نیست. بلکه مراد از جمال الهی  صفات جمالیه و کمالات معنوی است که در ذات لایزال الهی به نحو اکمل موجود است. خدا دوست دارد که جان مردم از زیور صفات جمالیه زیبا گردد و جسم مردم از تجمل‌ ظاهری و  نعمت‌هایی که عطا فرموده، جمیل و زیبا باشد. خوشبختانه در دوران جوانی به جمال روحانی و سجایای اخلاقی خود به خود در باطن جوانان بیدار می‌گردد و علاقه به زیبایی معنوی، مانند عشق به خود آرایی و تجمل ظاهری، در ضمیرشان شکفته می شود.

مربیان لایق باید از این سرمایه طبیعی استفاده کنند و خواهش فطری سجایای اخلاقی را در ضمیر جوانان پرورش دهند. مربیان باید میل به خلقیات پاک انسانی را که مایه جمال‌ روحانی و زیبایی معنوی است، در نسل جوان تقویت نمایند و آنان را شایسته و لایق بار آورند. گل‌های گوناگون با رنگ‌های مختلف  و جمال طبیعی خود محبوب زیبا پسندان و مورد علاقه مردم‌اند. گل فروشان آنها را از شاخه‌ها جدا می‌کنند و از اقسام مختلف‌شان دسته گل می‌سازند و سپس دوستداران جمال و زیبایی آن را با قیمت قابل ملاحظه ای می‌خرند و در سالن پذیرایی و یا روی میز غذا می‌گذارند تا از جمال طبیعی گل و تجمل مصنوعی‌اش  بهره‌مند گردند. گل زیبایی که علاوه بر جمال طبیعی و تجمل ظاهری دارای بوی مطبوع و عطر دلخواه است ماست. محبوب عبیرش دارد و مردم رغبت و علاقه زیادتری نسبت به آن نشان می‌دهند. زیرا از یک طرف روی زیبایش چشم را محفوظ می کند و از طرف دیگر بوی مطبوعش شامه را بهره‌مند می‌سازد. جوانان در بوستان بشریت به منزله گل‌های نو شکفته و زیبایی هستند که به علت طراوات و جمال طبیعی در نظر مردم عزیز و محبوب‌اند و صفات خوب و بد  و خلقیات پسندیده و ناپسند برای جوانان به منزله‌های مطبوع و نامطبوع گل‌های مختلف است. پدران و مادران و مربیان نیز باید همواره طبع حساس و زودرنج جوانان را در نظر داشته باشند و با آنان بر اساس تکریم و احترام برخورد نمایند. باید متوجه باشند که بی‌احترامی به جوانان و تحقیر آنان یکی  از عوامل تجاوز کاری و طغیان نسل جوان است. پداران و مادرانی که مراعات عواطف فرزندان جوان خود را نمی‌نمایند و با کلمات تند و رفتار خشن باعث آزردگی و رنجش خاطرشان می گردند، باید بدانند که با این رفتار ناپسند، آنان را به راه سیئات اخلاقی و انتقام‌جویی سوق می‌دهند و عملا فکر نادرستی و احیانا جنایتکاری را در مغزشان می‌پرورانند. رسول اکرم به علی فرمود: از رحمت خدا دور باد آن پدر و مادری که با رفتار و گفتار نادرستشان موجبات بدکاری فرزندان خود و نارضایتی خویشتن را از روی فراهم آورند. جوانان با دارا بودن جمال جوانی و تجمل ظاهری، از زیبایی روحانی و جمال معنوی نیز بهره کافی دارند. اینان همواره مورد احترام و تکریم جامعه هستند و مانند گلهای زیبا و معطر محبوب و عزیزند. به علاوه بر اثر پاک دلی و سجایای اخلاقی، خداوند بزرگ از آنها‌ راضی و خشنود است. و از آن حضرت نیز نقل گردیده است که: مردی به خانه رسول خدا  مد و در خواست دیدار نمود، هنگامی که پیامبر خواست از خانه‌ خارج شود به دیدار آن مرد برود، جلو آینه یا طرف بزرگی از آب داخل اتاق ایستاد و سر و صورت خود را مرتب کرد. عایشه از دیدن این کار تعجب کرد. حین بازگشت از آن حضرت پرسید: یا رسول الله چرا هنگام رفتن در برابر ظرف آب ایستادی و موها و سر و صورت  خود را مرتب کردی؟ فرمود: ای عایشه خداوند دوست دارد هنگامی که مسلمانی برای دیدار برادرش می‌رود، خود را برای دیدار او بیاراید. پیشوایان اسلام در مورد تجمل نیز مطالبی را یادآور شده‌اند که نشانه‌ اهمیت  این موضوع در زندگی انسان است و عملا آن را تایید کرده‌اند.

 

استفاده از جوانان در کارهای مملکت

 

در کشورهای پیشرفته موضوع احترام و شایستگی نسل جوان و استفاده از نیروهای عظیم آنان مورد توجه کامل قرار گرفته است و در موارد گوناگونی کارهای مهم و حساس مملکتی را به آنان می سپارد و از نیروهای جوان و لایق به نفع کشور و ملت خود استفاده می‌کنند. پیشوای گرانقدر اسلام نیز در چهارده قرن پیش به این نکته مهم اجتماعی توجه خاصی داشت و در کشور کوچک و نو بنیاد خود از نسل جوان برای کارهای حساس مملکت بهره می‌جست. در موارد گوناگونی مشاغل مهم مملکتی را به جوانان شایسته و سزاوار واگذار می‌کرد و آشکارا هم در گفتار و هم در عمل از آنان حمایت می‌فرمود. اگر همچنین انجام چنین رفتاری در محیط سراسر جهل و نادانی و پس از تعصب به سادگی قابل پذیرش نبود. چرا که سالخوردگان حاضر نبودند زیر بار نسل جوان بروند و از آنان پیروی کنند. هنگامی که پیامبر جوانی را انتخاب می‌کرد و او را عهده دار مقام بزرگی می‌ساخت، پیران سالخورده آزرده خاطر می شدند و آشکارا از آن حضرت گله می کردند. همان گونه که در ماجرای نخستین دعوت خویشاوندانش به خوبی می‌توان این حقیقت را درک کرد. [10]رسول خدا همواره برای تثبیت روش خود پا فشاری می‌کرد و در برابر افکار ناروا و تعصبهای  بی‌شمار خویش مردم، جوانان شایسته را مورد ستایش و پشتیبانی خود قرار می‌داد بدین وسیله آنان را در مقامات  عالی کشوری مستقر می‌ساخت. ناگفته نماند که شرط اصلی برگزیدن جوانان، صلاحیت و شایستگی آنان است. این واقعیت از بررسی سخنان آن بزرگوار به خوبی استفاده می‌شود. جوانانی که را پیامبر برگزیده و به کارهای اساسی مملکت گمارده است از نظر عقل، هوش، فکر، ایمان، اخلاق و تدبیر، شایستگی و لیاقت داشتند. اکنون چند  نمونه از جوانانی که رسول خدا برای کارهای اجرایی مملکت برگزیده معرفی می‌کنیم، تا در تشخیص حق واقعی جوانان اشتباهی صورت نگیرد و با قضاوتهای نابجای خود دچار افراط و تفریط  نشویم و خود جوانان و مردم نیز در این باره اشتباه نکنند، زیرا ملاک ارزش این انتخاب جوانان، همان ایمان و ارزشهای معنوی بوده است. علی بن ابیطالب یکی از جوانانی که از آغاز تا پایان عمر خود همواره در کنار رسول خدا مشغول به خدمت بود، عالی می باشد. وی در همه صحنه‌ها حضوری فعال داشت و محبوب رسول خدا بود و از آغاز اسلام یکی از سربازان جان بر کف به شمار می‌آمد پس از ان که جبرئیل در غار حرا به رسول خدا نازل شد و آن حضرت به پیامبری برگزیده شد هنگامی که پیامبر به خانه آمد و موضوع وحی را به علی اطلاع داد. علی که کودکی 9 ساله بود دعوت پیامبر را پذیرفت و او نخستیم مسلمان از مردان می‌باشد. [11]

علی که جوان 25 ساله بود در جنگ بدر نخستین نبرد حق و باطل در تاریخ اسلام بود شرکت داشت. در جنگ احد نیز همچنان علی 26 سال داشت و به سختی از پیامبر دفاع کرد و در همین نبرد بود که از آسمان صدایی شنیده شد که: جوانی غیر از علی و شمشیری جز ذوالفقار نیست[12]همچنان علی در جنگ خندق پا به پای پیامبر جنگید و او فقط 27 سال داشت. در سال هفتم هجری که 30 سال بود که فتح خیبر به دست او انجام گرفت آری این قهرمان بزرگ اسلام در تمام صحنه‌هایی که دشمنان و کفار برای از بین بردن اسلام و مسلمانان می‌آمدند حاضر بود و با دل و جان از آن دفاع می‌کرد و افتخاراتش نصیب این قهمرمان دلاور شد که دیگران از آن محروم بودند. علی تمام دوران جوانی خود را به مبارزه با کفار می‌پردازد و اینگونه تمام دوران شیرین جوانی خود را صرف پیامبر گرامی می‌کند.

جعفر فرزند ابوطالب: از صحابه رسول خدا و برادر علی می‌باشد که ده سال از آن حضرت بزرگتر بود وی مردی دلاور و از پیشگامان مسلمانان بود او را جعفر طیار می‌نامند، چرا که در جنگ هر دو دست خود را فدا کرده بود و رسول خدا درباره او فرمود: و شنیدن آیات قرآن را صمیمانه پذیرفت. در محیط مکه پذیرفتن اسلام بزرگترین جرم به شمار می‌رفت. پدر و مادرش که متوجه مسلمان شدن او شدند و او را زندانی کردند. اما وی می‌گریخت و به همراه دیگر مهاجران به حبشه رفت و پس از زمانی با همراهان خود بازگشت. در عقبه اولی در یک شب مهتابی تعداد دوازده تن از شخصیت‌های مهم مدینه بارسول خدا ملاقات کردند و مسلمان  شدند. هنگامی که این گروه خواستند به مدینه بازگردند از پیامبر خواستند کسی را به نمایندگی خود با آنان به مدینه بفرستد که قرآن را به مردم بیاموزد و آنان را به اسلام دعوت کند. پیامبر از میان همه مسلمانان مصعب بن عمیر را انتخاب نمود مصعب عمیر، این نیروی جوان و برومند در سفر خود به مدینه ماموریت خویش را به بهترین وجه انجام داد. او نخستین کسی بود که در مدینه نماز جمعه و جماعت را برگزار کرد و افتخارات درخشانی را نصیب خود ساخت.

فعالیت موثر و تبلیغات نافذ مصعب، زمینه را برای ورود رسول خدا به شهر مدینه آماده ساخته بود و مردم با آغوش باز آماده  پذیرایی پیشوای اسلام و پیروان آن حضرت بودند. این کار نبود مگر با دوراندیشی، تقوا، فضیلت، دانش و بصیرت مصعب، پس از  ورود رسول خدا به مدینه در جنگ‌های بدر و احد شرکت کرد. در جنگ احد بود که به عنوان پرچمدار پیامبر اسلام انجام وظیفه کرد و سرانجام به شهادت رسید.

 

عتاب‌ابن سعید

درسال هشتم هجری، مکه بدون خونریزی توسط سپاهیان اسلام سقوط کرد. پس از فتح مکه رسول خدا و یارانش ناچار بودند مکه را ترک کنند و به جبهه نبرد بروند. از سوی دیگر می بایست برای اداره کردن شهر مکه که به تازگی از دست کفار و مشرکان خارج شده بود، فرمانداری لایق و شایسته، و مدیر با کفایتی برگزیده شود. پیامبر اسلام تمام مسلمانان جوان بیست و یک ساله‌ای به نام عتاب ابن اسید رابرای این کار مهم برگزید و به نام وی فرمانی صادر کرد. انتخاب آن جوان از سوی پیامبر به چنین مقامی بزرگ باعث رنجشی خاطر و آزردگی شدید بزرگان عرب و سران مکه شد. در نتیجه زبان به اعتراض و شکایت گشودند و گفتند: رسول خدا دوست دارد که ما همواره حقیر و پست باشیم. بدین جهت جوان نورسی را بر ما پیران عرب و بزرگان مکه، امیر و فرمانروا کرده است. این سخنان به گوش رسول خدا رسید. با جمله کوتاهی اعتراض نابجای مردم را چنین پاسخ داد: هیچ یک از شما نباید جوانی عتاب بن اسید را اساس اعتراض خود قرار دهند زیرا ملاک برتری و ارزش انسان، بزرگی سن  نیست، بلکه بر عکس میزان ارزش انسان فضیلت و کمال معنوی او می‌باشد. رسول خدا با رفتار و حمایت شدیدی و آشکاری که از عتاب بن اسید کرد نه تنها همه پیروان خود را متوجه این واقعیت ساخت که باید، نابخردیها و تعصب‌های جاهلانه را رها کرد، بلکه باید با آن اندیشه‌های غیر اسلامی مبارزه برخاست و اگر جوانان شایسته و لایقی وجود داشته باشد باید در قسمتی از کارهای مملکتی از آنان بهره‌جست و از نیروی ثمر بخش نسل جوان به نفع کشور و ملت استفاده کرد.

اسامه بن زید

 

اسامه بن زید کودکی مسیحی و عرب نژاد از سوریه بود و یکی از یاران جلیل القدر رسول خدا به شمار می‌رفت. رسول خدا تصمیم گرفت اسامه را که هیجده سال بیش نداشت برای جنگ با رومیان به فرماندهی سپاه اسلام برگزید و روان آن سرزمین کند. در حالی که تمام افسران بلند پایه و فرماندهان ارتش اسلام و تمام بزرگان مهاجر و انصار و افراد برجسته عرب در این سپاه عظیم حضور داشتند. انتخاب فرمانده هیجده ساله از سوی پیامبر بسیاری از افراد را دچار تحیر و شگفتی کرد و این شیوه رهبر اسلام باعث شد که آنها با نگاه‌های حیرت‌زده به یکدیگر بنگرند و سخنان طعن‌آمیز برخی از افسران به سختی پیامبر را ناراحت کرد و رسول خدا فرمود: به خدای بزرگ، سوگند یاد می‌کنم که دیروز پدرش شایسته فرماندهی بود و امروز نیز فرزندش اسامه شایستگی دارد و باید همه شما از وی پیروی کنید. [13]این پافشاری و اصرار پیامبر اکرم در پشتیبانی از جوانان لایق و شایسته اثر ژرف در افکار عمومی مسلمانان گذارد و آنان که درباره نسل جوان به اشتباه فکر می کردند رفته رفته به خطای خود پی بردند. انتخاب جوانی هیجده ساله از نظر تاریخ نظامی در جهان کم نظیر است. بنابراین از این نمونه‌های تاریخی به خوبی  استفاده می‌شود که ارزش جوانان در مکتب گرانقدر و آسمانی اسلام، سخت مورد توجه و عنایت بوده است.


نتیجه گیری

تمام مسلمانان خصوصا جوانان که گروه بی‌شماری از جامعه ما را تشکیل می‌دهند از جامعیت برنامه‌ و دستوارات دین مقدس اسلام و ارزشهای عملی این آیین آسمانی آگاه شوند و با ایمان و اعتقادات استوارتر از آن پیروی کنند و فریب برنامه‌های دیگران را نخورند.

پدران و مادران مربیان به مسئولیت مذهبی و ملی خود در تربیت جوانان خوبش آگاه شوند تا بهتر بتوانند به انجام این وظیفه سنگین و حیاتی اقدام کنند زیرا بدون تردید بخش مهمی از گرفتاریهای اجتماعی و اخلاقی از جهل و بی‌اطلاعی درباره انجام وظیفه به وجود می‌آید. یک طرف دیگر هم هست که بدون گفتنش دوست ندارم این نتیجه‌گیری را به پایان برسانم. در طول 8سال دفاع مقدس چگونه جوانان را باور کردیم و امروزه همه آنان را فراموش کرده‌ایم آن روز که میهن خود را به دستان این دلاوران به دست آوردیم و امروز جوانان را کوچک می‌دانیم آیا فراموش نکرده‌اید؟ و این شیوه رهبر اسلام، باعث شد  که آنها با نگاه‌های حیرت‌زده به یکدیگر بنگرند و سخنان طعن‌‌آمیز برخی از افسران به سختی پیامبر را ناراحت کرد و رسول خدا فرمود به خدای بزرگ سوگندها یاد می کنم که دیروز پدرش شایسته فرماندهی و امروز نیز فرزندش اسامه شایستگی دارد .و باید همه شما از وی پیوری کنید. این پافشاری و اصرار پیامبر اکرم در پشتیبانی از جوانان لایق و شایسته اثری ژرف در افکار عمومی مسلمانان گذارد و آنان که درباره نسل جوان به اشتباه فکر می‌کردند، رفته رفته به خطای خود پی بردند. انتخاب جوانی هیجده ساله از نظر تاریخ نظامی در جهان کم‌نظیر است بنابراین از این نمونه‌های تاریخی به خوبی استفاده می‌شود که ارزش جوانان در مکتب گرانقدر اسلام، سخت مورد توجه و عنایت بوده است.


 

منابع

منابع اصلی

1-     جوان از نظر عقل و احساسات، محمد تقی، فلسفی

2-     رفتار پیامبر با کودکان و جوانان، محمد علی چنارانی

منابع فرعی

3-     بحار الانوار

4-     الاعلام زرکلی

5-     حلیه الاولیا

6-     شرح نهج‌البلاغه ابن ابی الحدید

7-     تاریخ طبری

8-     وسائل الشیعه

9-     مستدرک الوسائل

10-کافی

11-با تربیت مکتبی آشنا شویم.

 


 

فهرست مطالب

مقدمه. 2

نیروی جوانی.. 3

احساسات مذهبی.. 7

جمال جوانی.. 10

با استفاده از جوانان در کارهای مملکت

منابع. 24

منابع فرعی.. 24

 



[1] روضه کافی /93

[2] سفیه الجار، ماده قلب، 2/442

[3] بحار الانوار 1827، اهالی صدوق 35

[4] وسائل الشیعه

[5] مستدرک الوسائل

[6] فاطر 37

[7] تفسیر البرهان ذیل که به فوق

[8] سفینه ص 546

[9] سوره 7 آیه 31

[10] تاریخ طبری

[11] تاریخ طبری

[12] شرح نهج‌البلاغه ابن ابن الحدید

[13] بحار الانوار

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: پنجشنبه 07 اسفند 1393 ساعت: 13:50 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

تحقیق درباره طول عمر مهدی (عج)

بازديد: 251

 

 

طول عمر حضرت مهدي (ع)

 

لازمه ي غيبت طولاني حضرت مهدي (ع) برخورداري ايشان از عمر طولاني است. همچنين به انجام رسيدن قيام جهاني آن حضرت ايجاب مي كندكه از نيرو و نشاط جواني بهره مند باشند و از اين رو است كه روايات بسياري از اين حقيقت ياد كرده اند كه مهدي عليه سلام در سن پيران و سيماي جوانان قيام مي كند و ما برخي از آنان را پيشتر آورديم و مواردي را نيز بيان مي كنيم:

1-  امام سجاد (ع) فرمودند :

 در قائم سنتي از نوح پيغمبراست و آن درازي عمر مي باشد .

2- حضرت رضا (ع) در بيان علائم مهدي (ع) به هنگام خروج فرمودند :

 يك نشانه او اين است كه در سن پيري رخسار جواني دارد . تا جائي كه بيننده گمان مي برد كه او چهل ساله يا كمتر است و نشانه ديگرش اينكه تا پايان عمر به سبب مرور زمان پير و فرسوده نمي گردد .

3-     حافظ محمد بن يوسف گنجي شافعي در كتاب البيان في اخبار صاحب زمان و شيخ جمال الدين دمشقي در كتاب عقد الدررو خاجه كلان قندوزي در كتاب ينابيع المودة از امام حسن مجتبي (ع) روابت كردند كه فرمود :

چون مهدي بپا خيزد مردم او را انكار مي كنند زيرا كه بصورت جواني شاداب به سويشان برگشته در حالي كه آنان مي پندارند كه وي پيرمردي كهنسال است .

پس دوام جواني و عمر طولاني حضرت حجت از ويژگي هاي عمده او و مايه ي امتيازش از مدعيان و متهمديان مي باشد. و محكي است كه اهل دغل را سيه رو مي كند.

عموم مخالفان شيعه اين ويژگي را دستاويز نموده و با انكار آن ما را به باد سرزنش و استهزاء گرفته اند و خلاصه يافته هاي آنان اينست كه كهنسالي و جوان زيستي مهدي منافي با موازين عقلي و قوانين طبيعي و نواميس آسماني مي باشد و ما اينك به مدد بينش و دانش ، گام به گام گفتارشان را نقد نموده و پاسخ مي گوييم تا منصفين چه داوري كنند؟

الف)منطق عقل:

 

گويند :

به شهادت عقل و خرد انساني ، هر موجود حادث مركب، محكوم به نابودي و فناء مي باشد .

بنابراين زندگاني ابدي براي هيچ بشري ممكن نخواهد بود . چگونه شما مهدي اسلام را خالد و پاينده مي دانيد ؟ و برايش عمر جاويد قائليد؟

گوئيم :

ما هرگز براي مهدي منتقم، خلود و جاودانگي معتقد نيستيم، بلكه ايشان را مانند ديگر آدميزادگان، محكوم به مرگ و زوال مي دانيم با اين تفاوت كه وي از عمري دراز و تواني بسيار برخوردار مي باشد و بر خردمندان تفاوت فاحش ميان پايندگي و ديرزيستي به خوبي پيداست و هرگز ناموس خرد براي جاودانگي . كهنسالي حكم يكساني       نمي نمايد.

 

گويند :

عقيده شما در مورد عمر بسيار زياد مهدي و دوام جواني او امري خلاف عادت و غير معمول و بي سابقه مي باشد كه عقل هر انسان آنرا بعيد مي شمارد . با ديده اعجاب و شگفتي بدان مي نگرد و همين استبعاد شديد براي انكار و يا لااقل تزلزل اين اعتقاد كافيست .

 

گوئيم :

1-      به گفته اهل خرد، هر آنچه از عجايب و غرايب شنيدي آنرا ممكن و شدني بشمار، مگرآن كه برهاني  استوار بر نبود آن بيابي (از ابن سينا) پس، بدين مبنا دير زيستي حضرت حجت موعود غيرممكن و ممتنع نبوده ؛ داراي امكان عقلي خواهد بود .

2-     هيچ منطق و برهان عقلي براي مدت حيات يك انسان مرز زماني اي (جز حد بينهايت) معين نمي تواند بكند. چنان كه هيچ گاه منكر جوان مرگي كسي به علت نرسيدنش به حد نصاب!! نشده ايم و نيز به هيچ شخص كهنسالي فرمان نمي دهيم كه به خاطر گذشتن از حد نصاب !! خود را هلاك يا زنده بگور نمايد!! بعكس، احساس فطري و درك وجداني همه ي بشر، نسبت به دوام و بقاء حياتشان ، خود بهترين و روشن ترين گواه خرد پسند بر نبود حد مشخص عقلي براي آنان است ، زيرا عموم مردم ، در هر سن و سال و حتي در بدترين حالات و حادترين لحظات به اميد حيات دلخوشند و تا آخرين دم عمر در خود شوق و اشتياق زندگي مي يابند و چنين كيفيت طبيعي گوياي آن است كه در نهاد و سرشت انساني آنچه اصالت طبيعي دارد زيستن است نه مردن .

3-     به فرض كه طول عمر و دوام جواني قائم موعود بي سابقه و كم نظير و نادر باشد، مگر به قانون خرد، كميابي و ندرت، برهان امتناع وجود مي باشد؟ آيا مي توان منكر نبوغ خارق العاده بعضي از انسان ها گرديد ؟ مگر نوابغ فكري و علمي و فني و نظامي و هنري و ورزشي ..... بي نظير و بي سابقه نيستند؟ پس عقيده ما در مورد مهدي استبعادي ندارد .

4-     كهنسالي حضرت حجت پديده خلاف عادت عمومي نيست، بلكه در تاريخ بشر از اين قبيل بسيار ديده شده، تا جائيكه مكتب ويژه اي بدين موضوع اختصاص يافته است و بنابراين جاي هيچ گونه ايرادي نسبت به اعتقاد شيعه باقي نمي ماند.

 

گويند :

پذيرش امكان دراز عمري انسان ها اثبات وجود امام شيعه را نمي كند، زيرا شيعيان نمي توانند وي را ارائه دهند شما چگونه پيشوايتان را ثابت مي كنيد؟

 

 

 

گوئيم :

بنا به موازين عقلي، هر كيفيتي تا زماني كه علل . اسباب سازنده آن باقي است،    هم چنان به جا خواهد ماند. في المثل تا وقتي كه عوامل حيات يك موجود زنده نابود نشده او به زندگي ادامه خواهد داد و بنابراين به هنگام گفت وگو در مورد بود و نبود چيزي، اگر یک طرف بحث، پیدایش آن پدیده را در زمانی ثابت نماید نیازی ندارد که وجود آنرا در زمان های بعد نیز اثبات کند بلکه به عهده طرف دیگر است که برای آن پدیده اقامهء دلیل و برهان نماید و از این روی چون ما تولد قائم را ثابت کرده ایم، بر عهده مخالفین است که وفات و هلاکت ایشان را، با شواهد روشن مسلم سازند، و پیداست بر این مدعا برهانی ندارند.

 

ب) قانون طبیعی:

 

گویند :

فضل و دانش بشری پیری و مرگ را سرنوشت هر آدمیزاده ای شناخته و بر این اساس نظر شما درباره حجت موعود مباین با علوم انسانی و در نتیجه منافی قوانین طبیعی خواهد بود.

 

گوئیم :

1-      اظهار نظر موکد و قطعی، پیرامون قوانین واقعی طبیعی، به اتکا دانش ناقص و محدود و ناچیز بشری، کاری جاهلانه و بی خردانه است. زیرا هیچ کس نمی تواند مدعی شود که آگاهی تام و تمام به نوامیس جهانی دارد، در حالیکه قهرمانان و پیشتازان عرصه ی فرهنگ انسانی، به فرو تنی کامل به کمی معلومات و فزونی مجهولات خویش معترفند و ناتوانی و زبونی خود را در شناخت کامل قوانین شگفت انگیز طبیعت و نوامیس اسرارامیز ماوراء طبیعت ابراز می دارند. هنگامی که ستارگان فروزان آسمان علم بشر هنوز از درک و فهم و حتی بررسی دقیق حیات و ممات عاجزند، چگونه توقع می رود تا از راز امتداد حیات و تاخیر ممات (طول عمر) پرده برداشته شود و حد مشخص عمر تعیین گردد؟ پس کس را نرسد که کوتاهی و کمبود دانش انسان را ملاک انکار حقایق قرار دهد.

2 – نگاه عمیقی به هدف و مقصد علوم پزشکی، نادرستی تصورات مخالفین شیعه را  می نمایاند زیرا که بنیان علوم فوق بر این است که انسان ها در صورت مراعات نکات بهداشتی از تندرستی و سلامت همیشگی برخوردار بوده با اندامی شاداب و با نشاط سالیانی دراز بسر خواهند برد و اگر جز این بود، این دانش ها بی حاصل می نمود. حقیقت بالا در مورد عموم سلول ها مصداق دارد. بدین معنی که هرگاه گروهی یاخته های زنده از گزند حوادث ناگوار و عوامل کشنده ومرگبار مصون بمانند، سالیان متمادی زیست خواهند نمود، چنان چه دکتر الکسیس کارل،    زیست شناس و جراح و فیزیولوژیست شهیر قرن اخیر در کتاب "انسان موجود ناشناخته" در فصل پنجم به تفصیل در این باره سخن گفته، منجمله می نویسد:

اگر ترکیبات محیط غذایی را ثابت نگه دارند، اجتماعات سلولی الی غیرالنهایه به فعالیت خود ادامه می دهند... و اگر از افزایش حجم آنها جلوگیری نمایند هیچ گاه پیر نخواهند شد.

امثال این عبارت در کتب زیست شناسی بسیار است و نشان می دهد که طول عمر و جوان زیستی مهدی به هیچ وجه ایراد علمی ندارد.

3- دانش کنونی بشر در زمینه علوم زیستی و پزشکی، دیرزیشتی و شادابی را اصیل و طبیعی می داند و پیری و مرگ را عاض و غیرطبیعی می شمارد. چنانچه در فصل سوم کتاب راه رسم زندگی نوشته دکتر کارل تحت عنوان " قوانین اصلی زندگی " پیرامون فطری بودن دراز عمری اين گونه آمده است:

بدن تقریبا خود را در مقابل هر حادثه ای می ریزد و در برابر هر موقعیت تازه وسائلی برای مواجه با آن بر می انگیزد، این وسیله هدفی جزء تامین حداکثر عمر ندارد. در مقابل هر خطر کیفیات قیزیولوژیکی در جهتی متوجه می شوند که بزرگترین مدت حیات را تامین کنند.

پس بدن انسان طبیعتا به عمر طولانی و سلامت جسمانی متمایل است و فطرتا می کوشد تا هر چه بیشتر بر میزان عمر بیفزاید.

4-     علوم امروزی بشر تقریبا تمام کوشش خود را در شناخت طبیعت بی جان مادی متمرکز و مصروف نموده در حالیکه نوع انسان از حقیقتی ماوراء ماده ی بی شعور فیزیکی یعنی روح و جان بر خوردار است که نقش مهمی در حیات وی دارد و بنابراین کمبود تحقیق و پژوهش در این زمینه از درستی قضاوت علمی ما در باره ی قوانین زیستی بشر می کاهد، زیرا چه بسا که عظمت روحی و سلامت روانی و قدرت معنوی، ادمیزاد را فرسودگی و نابودی باز دارد و به  عمر طولانی و نیروی دائمی بخشد.

 

گویند :

بنا بر آمارهای رسمی، عمر متوسط بشر روی زمین کمتر از 60 سال می باشد و این نشان می دهد که هنوز رویاهای علمی بتحقق نپیوسته و نمی توان به اتکا آن اثبات عمرهای طولانی را نمود.

 

گوئیم :

1-     آمار متوسط عمر مردم حهان نمی تواند گویای میزان حیات معمولی بشر باشد، زیرا که در دنیا امروز، بسبب شیوه غلط زندگی که ناشی از تمدن مادی کنونی است، انسان ها به طور مرتب از عمر یکدیگر می کاهند و یک ربع نیروی انسانی و توان مالی و انرژی فکری بشر صرف نابودی هم نوعانش می گردد، جنگ کشتار و جنایت و خونریزی و فقر و گرسنگی و بیماری و اعتیاد و بدی تغذیه و.... هزاران عامل مصنوعی دیگر مانع رسیدن افراد به حد مناسب عمر می گردد. در حالیکه دوری از این عوامل می تواند به میزان زیاد بر عمر ما بیفزاید. چنانچه در سرزمین قفقاز دوری مردم از این موجودات کشنده باعث شده که سطح متوسط سن در آنجا خیلی بالاتر از دیگر نقاط باشد و قریب شش هزار نفر از مردم آنجا بیش از صد سال عمر داشته باشند. با توجه به این که مهدی اسلام دور از غوغاها و برخوردهای اجتماعی امروز سر شار از عظمت معنوی و قدرت روحی، به مقتضای امور فطری زیست می کند، درازی عمر او به هیچ وجه تعجبی ندارد.

2-     علم برای رسیدن به هدف خود کوشش زیادی نموده و پیشرفت هایی هم داشته است، فی المثل اخیرا داروهایی ساخته شده که می تواند بر عمر موجود زنده بیفزاید. مانند داروی لیوسترول (livestrol) که تا دو برابر بر عمر موجود زنده اضافه      می کند .حتی آمارهای رسمی نیز پیشرفت علم را در زمینه تطویل حیات تائید      می نماید، زیرا بررسی تطبیقی آمار متوسط عمر بشر در سال های قرن بیستم نشان می دهد که میزان متوسط سن در سال ها بالا رفته و ترقی داشته است.

 

ج) ناموس الهی:

 

گویند :

سنت جاریه الهی بر این مقرر گشته که انسان ها فانی و مردنی باشند و باگذشت زمان پیر و فرسوده گردند چناچه که در آیات 57سورهء عنکبوت و 68 سورهء یس    می فرماید: پس هر خصیصه ای که برای مهدی به عنوان کهنسالی و جاویدی عمر قائلید مخالف سنت ربانی بوده و مردود خواهد بود.

 

گوئیم :

1- دیر زیستي حضرت مهدی هیچ منافاتی با سنت خدا بر مرگ همگان و آیهء ‌‌‹کل نفس ذائقه الموت› ندارد و مادر نخستین فراز بحث عقلی پیش،  پوچی این دستاویز را مبرهن ساختیم.

2- در هیچ جای قرآن عمر طولانی خلاف سنت الهی قلمداد نشده در شش موضوع که سخن از زمان سنت الله به میان آمده بحثی از زمان مشخص حیات نیست.

3- به تعبیر عقیده شناسان و صاحب نظران، سنن الهیه بر دو نوع است :

 

الف) سنن نوعی

ب‌)     سنن اقلی

سنت های نوعی شیوه ی عمومی طبیعی امور می باشند که در جهان جاری است مانند تولد فرزند از امیزش پدر و مادر، اما سنت های اقلی شیوه ممکن ولی بسیار نادر می باشد. مانند تولد فرزند از باکره و چه ایرادی دارد که ما دراز عمری و جوان زیستی مهدی را از سنن اقلی به شمار آوریم. موافق اراده خدا دانیم؟

4- هر کس خدای یکتای بی نیاز را معتقد باشد و اورا آفرینندهء جهان و بخشندهء حیات بشناسد، هرگز بخشش عمر طولانی و جوانی دائمی را خارج از قدرت و اقتدار او نمی شمارد بلکه با قرآن کریم هم آواز می شود که:

(آیه 44 سوره فاطر) ترجمه: هیچ چیز در آسمان ها و زمین نمی تواند خدا را عاجز سازد، همانا او دانا و توانا است.

5-      بنابراین آیات قرآنی، حیات و ممات هر کس به دست خداست، او زندگی         می بخشد و او می میراند و لذا تا هر زمان که مشیتش تعلق گیرد دوام حیات انسان تامین خواهد شد چنانکه می فرماید:

(آیه 145 سوره آل عمران) ترجمه: و هیچ نفسی نمی میرد مگر به اراده و اجازه خداوند.

ونیز می فرماید:

(آیه 11 سوره فاطر) ترجمه: و هیچ مسنی کهنسال نشود و نیز از عمرش کاسته نگردد مگر آنکه در لوح الهی ثبت شده باشد همانا چنین اموری بر خداوند آسان است .

6-     بر خلاف تصور مخالفین، قرآن کریم تصریح دارد که خدا به انسان ها عمر دراز عطا می کند. فی المثل درباره گروهی از کافران می فرماید:

بلکه ما ایشان و پدرانشان را از متاع دنیوی بهره مند کردیم، تا آنکه مدت دراز زندگانی نمودند.

و باز می فرماید:

ولکن ما روزگارانی بیافریدیم که در آن مردمان عمر دراز نمودند.

هنگامی که خداوند مهربان به کافران و منکران، طول عمر بخشد آیا اگر به حجت خود بر زمین، این موهبت را عطا نماید خلاف سنت خود عمل کرده است؟

7-     خدای متعال در مورد یونس پیغمبر که به دریا افکنده شد و طعمه نهنگی گشته بود، می فرماید:

پس هر آینه یونس از تسبیح کنندگان ذات اقدس الهی نمی بود البته تا روز رستاخيز در شكم ماهي مي ماند .

اين آيه حكايت از قدرت نامحدود و بينهايت رباني بر نگهداري موجودي در مدت زمان بسيار بسيار طولاني مي نمايد.

8-     قرآن مجيد در داستان عزيز پيغمبر كه خدت يكصد سال او ميراند و سپس زنده گردانيد، نكته اي شايان تامل را متذكر است:

ترجمه: به خوراك و نوشابه ات بنگر كه هنوز كهنه و فاسد نگشته است.

بنا بر روايات، خوراك عزيز انجير يا انگور و نوشيدني او شير بوده است. آيا خداوندي كه اين مواد سريع الفساد را صد سال يكنواخت نگه مي دارد نمي تواند   خليفه ي خود را چند برابر عمر معمولي ديگران زندگي دهد؟

9-     گوياترين مورد، سرگذشت نوح پيغمبر در قرآن است:

ترجمه: و هر آينه نوح را به سوي قومش فرستاديم و او نهصد و پنجاه سال در ميانشان درنگ نمود پس طوفان آنها را در بر گرفت.

اين نهصد و پنجاه سال فاصله ي ميان بعثت نوح تا وقوع طوفان است. اما تمام عمر نوح را روايات اسلامي بالغ بر دو هزار سال گفته اند و گمان نمي رود كسي با قبول چنين عمري براي نوح، در كهنسالي مهدي – عليه السلام – ترديدي به خود راه دهد، بويژه كه شباهت مهدي - عليه السلام - با نوح در همين دراز عمري است.

10 – چه الزامي دارد كه ما كهن سالي و جوان زيستي مهدي را امري ساده و عادي تلقي و قلمداد كنيم. در حالي كه اين ويژگي، وجه امتياز موعود حقيقي از مدعيان قلابي بشمار مي آيد و البته خداپرستاني كه بينات پيامبران همچون نسوختن ابراهيم در آتش و اژدها شدن عصاي موسي و زنده شدن مردگان از دم عيسي را اعتقاد دارند، خيلي آسان مي بايست طول عمر و بقاي جواني قائم منتظر را بپذيرند.

11 – و اما آيه ‹ و من نعمره ننكسه في الخلق› فقط حكايت از اين دارد كه در مسير حيات هر انسان، انقلاب دگرگوني بر وجود او حاكم است و هر چند گاه او را واژگونه مي سازد تا نپندارد كه خودش قيوم خويشتن است، لكن در اين آيه وقت دقيق و سن مشخصي را براي اين تنكيس تعيين نمي نمايد تا به استناد آن بتوان با جوان زيستي حضرت حجت مخالفت كرد. به عبارت ديگر، امام زمان نيز مشمول اين قانون مي باشد، با اين تفاوت كه تا وقت رسيدن اجلش جهت منفي اين تنكيس (يعني پيري و شكستگي و فرسودگي و ناتواني) در او به تاخير مي افتد.

از مجموع فرازهاي پيشين نتيجه مي گيريم كه عقيده ي شيعه پيرامون مهدي هيچ مباينتي با موازين عقلي و قوانين طبيعي و نواميس آسماني ندارد. با وجود اين قراين و مدارك روشن، اميد است كه ديگر منكران، طول عمر و كهنسالي حضرت      مهدي (ع) را دستاويز انكار آن حضرت قرار ندهند و خود را از پذيرش حق و حقيقت به دور ندارند.

 

 

منابع

كتاب كمال الدين       كتاب منتخب الاثر               كتاب المعمرون (نوشته ابو حاتم سيستاني

 

 

 

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: پنجشنبه 07 اسفند 1393 ساعت: 13:48 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

ليست صفحات

تعداد صفحات : 158

شبکه اجتماعی ما

   
     

موضوعات

پيوندهاي روزانه

تبلیغات در سایت

پیج اینستاگرام ما را دنبال کنید :

فرم های  ارزشیابی معلمان ۱۴۰۲

با اطمینان خرید کنید

پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست.

 سامانه خرید و امن این سایت از همه  لحاظ مطمئن می باشد . یکی از مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه   09159886819  در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما  فرستاده می شود .

درباره ما

آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس