سایت اقدام پژوهی - گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان
1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819 - صارمی
2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2 و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .
3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل را بنویسید.
در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا پیام بدهید آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet
به نام ایزد یکتا، با توجه به این که قصد داشتم تحقیقی را درباره موضوعی برای درس زبان فارسی تهیه کنم، بهتر دیدم موضوعی را که چند سالی ذهن مرا مشغول کرده و مطالعاتی درباره آن داشتم را به استاد گرامی، ارائه دهم متاسفانه در جامعه ما شناخت ازادیان قبل از اسلام در سرزمین ایران بسیار کم است و با ورود دین اسلام از عربستان به ایران تقریبا میتوان گفت که ادیان قبلی ما ایرانیان به ورطه به فراموشی سپرده شده است همان طور که میدانید ما ایرانیان از معدود جامعههایی بودیم که یکتا پرستی جزء محور افکارمان در قبل از اسلام بوده و این جای بسی افتخار برای ما ایرانیان است و شاید همین موضوع یکی از دلایل پذیرش سریع اسلام توسط ایرانیان باشد به هر حال آیینی که میخواهم درباره آن توضیحاتی دهم، آیین اهورایی زرتشت است که هنوز هم پیروانی در سرزمین کهن ایران دارد. آیینی که طلوع آن در سرزمین ایران بوده و نکات بسیار خواندنی در این آیین وجود دارد که میتوان روحیات بسیار معنوی و پاک ایرانیان باستان را در این آیین پیدا کرد همینطور میتوان گفت نشانی از تمدن کهن ایرانیان در دوران قبل از اسلام نیز میباشد.
زرتشت
زرتشت سپیتمان، فرزند پوروشسپ در شرق ایران زمین و در محلی به نام و نگهوتی دارتیا پای به عرصه هستی نهاد. ارومیه را نیز محل تولد او به حساب آوردهاند. نام مادر او، دغدو بود. زمان تولد زرتشت به درستی معلوم نیست، ولی بیشتر محققان بر این عقیده هستند که او در بین قرون دهم تا ششم پیش از میلاد مسیح، زندگی میکرده است. با این حال در تواریخ و تذکرهها سال 660 پیش از میلاد، بیشتر موردتوافق قرار گرفته است.
تولد زرتشت از پیش از اسلام اعلام شده بود. گاو یکتا آفریده، از موجودات مفید آن زمان، در برابر اهریمن فریاد زده بود که زرتشت خواهد آمد و انتقام او را خواهد گرفت.
جم، فریدون و تعدادی از انسانهای فرزانه نیز، زرتشت را پیشگویی کرده بودند. سه روز پیش از تولد زرتشت، همه خانه پوروشسپ، زرتشت را نور فرا گرفت. مردم که گمان میکردند خانه او آتش گرفته ترسیدند و قصد فرار داشتند، ولی خیلی زود دریافتند که آتشی در کار نیست.
در لحظه تولد زرتشت، نیروهای زندگیبخش و مرگآور با یکدیگر بهستیز برخاستند و در این نبرد، نیروهای زندگیبخش پیروز شدند و سینه نوزاد را لمس کردند، زرتشت به محض زاده شدن خندید.
هفت جادوگری که پیرامون زرتشت بودند از تولد او به وحشت افتادند. رهبر انان قصد داشت سر نرم زرتشت را در میان انگشتانش بفشارد و او را به کام مرگ بفرستد ولی نخستین معجزه در همان لحظه به وقوع پیوست و دست جادوگر خشک شد.
جادوگر که موفق به کشتن زرتشت نشده بود نزد پوروشسب پدر او رفت و ذهن آن مرد را آشفته ساخت. پدر برای رهایی از نحوست به دنیا آمدن فرزندش هیزم فراوانی گردآورد تا او را بسوزاند ولی معجزه دوم به وقوع پیوست و پدر هر چه کرد هیزمها آتش نگرفتند. مادر که از غیبت طولانی فرزندش نگران شده بود سراسیمه فرا رسید و فرزندش را نجات داد
زرتشت سپیت مان نیز همانند سایر ادمیان از سه عنصر تشکیل شده است: فره، فروهر و جوهر تن.
فره یا همان موهبت ایزدی که تجلی ظاهری آن نور است همراهی با آن موجب نیک بختی و جدایی از آن سبب بدبختی است.
فروهر روح پاسبان آدمی است پیش از تولد وجود دارد و بعد از مرگ نیز باقی ماند و در صورت نیایش آن از خانواده حمایت می کند.
جوهر تن صورت مادی یا جسم آدمی است. فره زرتشت از ازل جزیی از اورمزد بوده و نزد او قرار داشته است تا در هنگام مقدر با عناصر دیگر ترکیب شود.
فروهر زرتشت در پایان سه هزاره نخست از دوران دوازه هزار ساله جهان همراه با دیگر آفریدگان مینویی آفریده شد.
جوهر تن زرتشت هم در عالم مینو آفریده شد و بعد از طریق باد و ابر و باران به گیاهان منتقل شد تا توسط شیر گاوهایی که از آن گیاهان خورده اند وارد بدن پدر و مادر او شود.
زرتشت در هفت سالگی به تحصیل علم روی آورد و پس از هشت سال معلومات او در رشته های مختلف علمی و بویژه فلسفه و حکمت به حد اعلا رسید.
او هنوز پانزده ساله بود که یکی دیگر از سلسله جنگهای ایران و همسایه آن یعنی توران به وقوع پیوست. زرتشت برای خدمت به رزمندگان در جبهه و در شهر به پرستاری از آنان پرداخت و پس از آن نیز تلاش بسیاری برای رسیدگی به اوضاع درماندگان و بینوایان از خود نشان داد.
بی عدالتی و تبعیض موجود در آن زمان روح زرتشت را می آزرد و با اینکه خود از زندگی مرفهی برخوردار بود و به کمک مظلومان می شتافت ولی سرانجام طاقت از کف داد در سی سالگی به غاری در کوه سبلان پناه برد و مدت ده سال در آن کوه در انزوا به سر برد. پس از ده سال با کوله باری از تجربه و علم و به منظور تعلیم و تربیت مردم، کوه سبلان را ترک کرد و رهسپار شهر شد.
زرتشت علاوه بر فلسفه حکمت وجامعه شناسی در شاعری نیز مقامی شامخ داشت و می توان او را به عبارتی نخستین شاعر ایرانی به حساب آورد.
او در کتابی به نام گاتها بهترین اشعار جهان را سروده است و می توان در آن کتاب الهامات حکیمانه را به خوبی دریافت. کتاب گاتها به عنوان مرجع و سنگری برای مبارزه با اهریمن به شمار می رود و با پیروی از دستورات آن شر به راحتی مغلوب خواهد شد. در این کتاب انسانی شایسته و مصلح به ترویج نیکی می پردازد و از اخلاق فردی واجتماعی سخن می راند و اساس تعلیمات او پارسایی و پاکدامنی و عفاف است.
کتاب گاتها گفتگویی است میان اهورامزدا و زرتشت که از نظر شیوه و نوشتار کاملا با کتاب اوستا متفاوت است و واژه های به کار رفته در آن مفهومی فلسفی دارد که هر کسی نمی تواند به آسانی پی به معنای آنها ببرد یا آنها را تفسیر کند.
این کتاب از نظر ادبی نیز در جهان مقامی شامخ دارد و به دلیل دفاع از راستی و تاکید بر پرهیز از دروغ مورد توجه بسیاری از دانشمندان قرار گرفته است.
این کتاب قسمتی از کتاب یسنا به شمار می رود که خود یسنا نیز دفتری از اوستا به حساب می آید.
اوستا کتابی شگرف شامل پیامهایی از زرتشت پیامبر ایرانیان باستان است. آوازه این کتاب فراتر از مرزهای کشور راه خود را گشوده و به پیش رفته است.
اوستادارای هزار فصل و شامل بیست و یک جلد کتاب است. در این کتاب در حدود دو میلیون بیت وجود دارد. در طول زمان این ارقام لحظه به لحظه کاهش یافت.
در دوران هخامنشیان تعداد فصلهای اوستا به 815 و در دوران ساسانیان به 347 فصل رسید. در زمان حاضر نیز در حدود یک چهارم اوستای دوران ساسانیان در اختیار ایرانیان است.
اوستای حاضر شامل پنج دفتر و به قرار زیر است:
1- یسنا2- ویسپرد3- وندیداد4- یشت5- خرده اوستا.
بخشی اساسی اوستا، همان یسنا است. ویسپرد از ضمائیم یسنا به شمار می رود. وندیداد شامل قوانین مذهبی و بهداشتی است و یشت به مدح پروردگار و فرشتگان می پردازد. در خرده اوستا نیز دعاها و نماز به چشم می خورد. در کتاب اوستا آنچه بیشتر جلب نظر می کند سفارش به پاکی در همه زمینه های زندگی است.
به عقیده بسیاری از دانشمندان زرتشت پایه گزار تمدنهای درخشان هخامنشیان و ساسانیان و نجات دهنده ایرانیان از شر اهریمن و راهنمای آنها به آستان اهورایی بوده است.
در کتاب اوستا می خوانیم که در دنیا دو نیرو همراه به فعالیت مشغول هستند. و هر چه روی می دهد. به دلیل فعالیت آن دو نیرو است. یکی از این نیروها سپنتامینو ( روح افزایشی) و دیگری انگره مینو ( روح کاهشی) نام دارد.
سپنتامینو همان روح خیر و انگره مینو،همان روح شر است. درون انسان نیز این دو نیرو با تمام توان درجدال بسر می برند. زرتشت نه تنها سازش میان این نیروهای متضاد را توصیه نمی کند. و نمی پذیرد، بلکه به جدال با نیروی شر و بیرون راندن آن تاکید بسیار دارد. او متعقد است که تنها با این روش می توان به تکامل جسم و روح کمک کرد و برای جدال با نیروی شر باید اندیشه نیک تقویت شود.
اهورامزدا، خدای یگانه، یارانی دارد که به آنان امشا سپندان می گویند و تعداد آنها شش است.
1-وهومنه یا بهمن یا عقل سلیم
2-اشتاوهیشتا یا اردیبهشت یا بی آلایشی و پاکی
3-خشراویریه یا شهریور یا شاهنشاهی مطلوب
4-سپنتا ارمییتی یا اسپندارمذ یا فروتنی و تواضع
5-هیوروتات یا خرداد یا کمال
6-امرتات یا مرداد یا زندگی جاویدان
هر یک از این فرشتگان وظیفه ای را بر عهده دارند و مسئول نگهداری و حفاظت از چیزهایی هستند که پروردگار آنها را آفریده است.
اهریمن نیز دارای همدستانی است که آنها را کماریکان می نامند و تعداد آنان نیز شش است.
1)اکمنه یا مظهر شرارت و پستی
2)اندرا یا روح فریبکاری
3)سورو یا ایت بینظمی
4)نااونک هیی ثیا یا نشانه سرکشی
5)تیورو یا موجد اسراف
6)ژیی ریش یا بانی گرسنگی و تشنگی
کماریکان در همه لحظات و دقایق برای ایجاد اخلال در زندگی سعادتمندانه و شرافتمندانه به تلاش میپردازند، انسان با توسل به امشاسپندان، می تواند با پیروزی بر آنها، در مسیر اهورامزدا گام بردارد.
سه اصل مهم پایه و آیین زرتشت به شما میآیند که هومت، هوخت و خوروشت یا اندیشه نیک، کردار نیک و گفتار نیک نام دارند.
بد نیست اشاره شود که در برابر این سه اصل اخلاقی بسیار مهم سه اصل متضاد اهریمنی وجود دارد که دشمت، دژوخت و دژورشت نامیده می شود. معنای آن، اندیشه زشت، کردار زشت و گفتار زشت است.
زرتشت برای تحصیل علم و بالا بردن سطح دانش و آگاهی اهمیت زیادی قایل بود و شاید به همین دلیل، فرشتهای ویژه برای آن در نظر گرفت که چیستا نام دارد.
پس از دانش، مهمترین خصوصیت، راستی است و زرتشت، راستی را سرمایه همه نیکیها میداند. او معتقد است، تنها یک راه وجود دارد و آن هم راه راستی است.
زرتشت نشانه اصلی آیین خود را آتش انتخاب کرده است. جوهر این آیین، پاکی و آتش، بهترین پاک کننده و خود، پاک است. بنابراین نشانهای بسیار مناسب به شمار میرود. عدهای اعتقاد دارند که پیروان زرتشت آتش پرست هستند، در حالی که واقعیت این گونه نیست.
زرتشتیان آتش را مقدس و پاک میدانند و آن را عنصری اهدا شده توسط اهورامزدا به انسان به حساب میآورند.
زرتشت، هفت صفت را در آتش مشاهده و آن را برای پیروان خود، آشکار کرده است:
1)همچون آتش پاک و درخشان باشید.
2)همچون شعلههای آتش، پیوسته به سوی تعالی و به بالا بروید.
3)همچون شعلههای آتش، هرگز به پایین و به دنائت جذب نشوید.
4)همچون آتش ناپاکیها را از بین ببرید و در عین حال، خود، ناپاک نشوید و خو را به بدی آلوده نکنید.
5)روح خود را همچون آتش با جرقهای فروزان کنید.
6)همچون آتش دیگران را از فروغ خود، درخشان کنید.
7)همچون آتش که منبع زیبایی، اساس زندگی، فعال و دشمن خمودگی است، دست از کوشش و تلاش برندارید.
علاوه بر آتش، سه عنصر دیگر نیز در آیین زرشت دارای احترامی فوقالعاده است. آب، خاک و هوا، همراه با آتش، عناصر چهارگانه و مورد احترام پیروان زرتشت هستند. این گونه نقل میشود که حتی خادمان آتشکدهها که خود افرادی پاک و منزه بودهاند، هنگام نزدیک شدن به آتش فروزان، دهان و بینی خود را برای جلوگیری از آلوده ساختن آتش مقدس با دستمال میپوشانند.
به همین ترتیب، زرتشتیان معتقدند که چون بدن مردگان آلوده است، نباید آن را به خاک سپرد و به همین دلیل، آنها مردگان خود را دفن نمیکنند. بلکه آنها را درون غارها و یا برفراز صخرهها و کوهها میگذارند تا به تدریج از بین برود.
گوته، دانته، میلتون، نیچه، کانت و حتی هگل، تا اندازه بسیاری تحت تاثیر فلسفه زتشت بودهاند و آثاری را بر اساس نوشتههای او، به رشته تحریر درآوردهاند.
رابیند رانات تاگور در مورد زرتشت و تعالیم او، سخنان پر محتوایی را اظهار داشته است. از جمله
«زرتشت در تاریخ جهان، نخستین و یگانه کسی است که دین را با محتوای اخلاقی آن، پایهگذاری کرد. او بزرگترین پیامبر در آغاز تاریخ مدون بشری است و با فلسفهای ویژه، بشررا از زیر بار سنگین مراسم ظاهری و تشریفاتی آزاد کرد».
گلدنر نیز در مورد زرتشت و کتاب گاتها، چنین مینویسد:
«زرتشت در گاتها با شیوهای ویژه و عمیق سخن میگوید هر یک از قطعات او فکورانه، مطلبی خاص را ارائه میدهد، ولی در لحظات گوناگون، این تفکر به شکلی تازه خودنمایی:میکند. سخنان او خالی از پیرایش است و پریشانی و گسستگی در آن دیده نمیشود. زیاد سخن نمی گوید و آنچه ابراز میدارد به اندازه و کافی است.
زرتشت، مقام زن را هرگز کتمان نمی کند و در دورانی که کمتر کسی احترام و ارزش برای زنان قائل بود،او نظری تازه ارائه داد. در آیین زرتشت به طرز شایستهای با زن برخورد می شود و به او مقامی کاملا برابر با مرد داده شده است. زن در هیچ حالتی مورد توهین قرار نمی گیرد و تحقیر نمیشود. حتی در هنگام جنگ نیز، در حالی که مرد در جبههها به نبرد میپردازد، زن در پشت جبهه فعالیتهای پرثمری را بر عهده دارد.
اوج آیین زرتشت در زمان حکومت هخامنشیان بر ایران بود و پس از آن در زمان ساسانیان نیز، اقتداری کامل داشت. پس از انقراض ساسانیان، این آیین به تدریج پیروان انبوه خود را از دست داد، ولی هنوز هم در سراسر جهان به ویژه در ایران و هندوستان پیروانی دارد.
پیروان زرتشت در ایران، با تمدنی پر سابقه و درخشان، به عنوان اقلیتهای مذهبی، حق انتخاب نماینده در مجلس را دارا هستند و به اجرای مراسم مذهبی میپردازند.
آثار تاریخی زیادی از زمان زرتشت در ایران و هندوستان بر جای مانده که نشانگر تمدن بزرگ آن دوران است. از آن جمله میتوان به آتشکدههایی اشاره کرد که در این دوکشور وجود دارند.
از دیگر آثار تاریخی آن زمان، می توان از بنای با شکوهی در نقش رستم، در نزدیکی شیراز نام برد که به کعبه زرتشت معروف است. این بنا از آثار معماری دوران حکومت ساسانیان است که به منظور برگزاری مراسم مذهبی از آن استفاده میشد.
نگاره فروهر، نشانهای بر جای مانده از عظمت و شکوه آیین زرتشت است. در این نگاره، تصویر دو بال به چشم میخورد . این بالها نشانه این است که انسان باید همیشه از آن الهام بگیرد، پرواز کند و به بالا برود.
روی بالها، سه قسمت مجزا از هم دیده میشود که همان سه اصل معروف، یعنی هومت، هوخت، و هوروشت، یا اندیشه نیک، کردار نیک، و پندار نیک را تداعی می کند. حلقهای در میان نگاره وجود دارد که معنای آن، دایره وسیع و بیپایان روزگار و دورانی است که انسان در آن زندگی میکند در واقع انسان باید با استفاده از دو بال از حصاری که این حلقه برای او ایجاد کرده است پرواز کند، دنیای فانی را پشت سر بگذارد و به سوی جهان ابدی یا کمال به پرواز درآید. دو رشته در نگاره و در میان حلقه قرار دارد که نشانگر سپنت مینو و انگره مینو یا همان نیکی و بدی است. رشتهای دارای سه قسمت نیز در بخش دیگری قرار گرفته است که دشمت، دژوخت و دژورشت، یا همام اندیشه زشت، کردار زشت و گفتار زشت را نشان میدهد.
این نگاره نیز توصیه میکند که انسان باید برای فرار از زشتیها و پیوستن به نیکیها تلاش زیادی از خود نشان بدهد و سرنوشت خود را در همین جهان، به اراده خود تعیین کند تا در آخرت کامیاب شود.
سرودهای زرتشت درباره راستی و راستگویی، بسیار شیرین و دلچسب است. در این جا به تعدادی از آنها اشاره می شود.
«خدای من، توسط راستی ما را در پناه خود بگیر تاضمیر پاک و منش نیک، نصیب ما شود»
«ای اهورامزدا، ما را در زمره کسانی قرار بده که بشر را به راه راستی، هدایت می کنند».
«تا جان در بدن دارم، به مردم آموزش میدهم که به سوی راستی بروند.»
«ای راستی، شکوه منش پاک را نصیب من کن».
«ای مزدا چه وقت سپیده خواهد دمید و بشر به سوی راستی خواهد رفت؟»
«ای راستی مرا احاطه کن و پناهم باش».
« راستی فضیلتی است یگانه. راستی، شادمانی است. شادمانی از آن کسی باد که همیشه راستگو ودرست کردار است.»
«جاودانی در انتظار کسی است که در طول زندگانی خویش، با دروغ بجنگد، آن را اسیر کند و به دست راستی بسپارد.»
«میخواهم غفلتزدگان را خشنود و آنها را به سوی راستی هدایت کنم».
«سخنان راست را میستایم و به گویندهاش درورد می فرستیم که همواره پیروز است و از نفوذ دروغ جلوگیری میکند».
«پیروان راستی، باید از دروغ پرستان دوری گزینند».
فردوسی نیز درباره راستی و راستگویی بیت زیبایی سروده است:
به گیتی به از راستی پیشه نیست زرکژی بتر، هیچ اندیشه نیست
این هم شعری از دقیقی در مورد آیین زرتشت:
دقیقی دچار خصلت دوست دارد به گیتی از همه خوبی و زشتی
ذوب بودن سياست در دين و جداناپذيرى اين دو از همديگر, در نبوت هاپيوسته سير تكاملى داشته تا اين كه در كامل ترين نبوت ها, اين سير به اوج خود رسيد. دين اسلام كه وجه تمايز آن از ديگر اديان اكمل بودن آن است , طبيعى است اين كامل تربودن , بايد در همه امور و صحنه ها تجلى داشته باشد. از اين رو توحيد در اسلام , ازتوحيد در ديگر اديان كامل تر, و نيز مفهوم نبوت , پاك تر و منزه تر, و اصل امامت , مترقى تر و مفهوم معاد, روشن تر و دقيق تر مى باشد. همچنين شريعت اسلام , وسيع تر وعميق تر و تجربه نبوى پيامبر اسلام ) آن پر بارتر و ميدان آن وسيع تر و گسترده تراست .
طرح سياسى اسلام ـ جنبه اى كه بيشتر از ديگر جنبه ها, مدنظر در اينبحث مى باشد ـ وسيع تر و از شمول بيشترى نسبت به ديگر اديان برخوردار است و چنانچهبخواهيم آمارى از كتاب ها و تأليفاتى كه در اين زمينه نوشته شده است تهيه كنيم , يككار كتابشناسى (ببوگرافى > گسترده مشتمل بر هزاران اسم و عنوان كتاب و مقالهخواهد شد وما در اين جا درصد تشريح ابعاد برنامه سياسى اسلام در زمينه حكومت و دولتو تغيير و تحول اجتماعى و انقلاب و يا درگيرى و مواجهه سياسى نيستيم , و تنها مىخواهيم اشاره اى به اين نكته داشته باشيم كه خاتميت به اين معنا نيست كه نبوت ها ازوظايفى كه پيش از اين مد نظرشان بود, از اين پس ديگر صرف نظر كرده ];ك ك نا و يااين كه آن تأثير و كاركردى را كه داشته اند از دست دادند. بلكه خاتميت يك مفهوم ومعناى ديگر دارد كه همان اكمل بودن است . خاتميت يعنى اين كه خط انبيا با آمدنپيامبر اسلام به اوج خود رسيد و ديگر پس از اسلام , بشريت نياز به نبوت و دين جديدندارد چرا كه اسلام يك دين جاودانه است و اين توانايى را دارد كه پاسخ گوى تماممقتضيات زمان و مكان تا روز قيامت باشد.
به بيان ديگر خداوند تنها يك دين بيشتر ندارد و آن اسلام است , واين سلسله اديان و نبوت ها همگى به اين دين انتساب دارند نه دين ديگر. از اين روشايد تعبير از نبوت ها به اديان دقيق نباشد. چرا كه خداوند يك دين بيشتر ندارد و آناسلام است و نقش رسالت ها و نبوت ها بيان درجات و مرتبه هاى متفاوت از آن دين واحداست . رسالت حضرت نوح (ع ) و انبياى تابع آن براى بيان و تبليغ رتبه اول از آن دينبوده , و رسالت و آيين ابراهيم و نبوت هاى تابع آن براى بيان مرتبه اى بالاتر آنبوده است و در مورد حضرت موسى و حضرت عيسى نيز امر بر همين منوال است . تا اين كهنوبت به حضرت محمد (ص ) رسيد كه پيام رسان آخرين و بالاترين رتبه آن دين واحد بود ورتبه اى بالاتر از آن وجود نداشته تا سبب پيدايش نبوت جديدى شود. ين و سياست در يكنگاهى مقايسه اى بين اسلام و نبوت هاى پيش از آن رسالت اسلام در رابطه با دين وسياست نسبت به رسالت ها و نبوت هاى پيش از خود داراى ويژگى هاى منحصر به فردى استكه آن را متمايزتر و برجسته تر كرده است .
شرح تمام اين ويژگى ها از حوصله اين نوشتار خارج است , لذا به بيانبرخى از اين ويژگى ها اكتفا مى كنيم : ـ مطالب سياسى و اجتماعى : در عميق ترين لايههاى تكاليف و فرايض عبادى و دينى , بيان شده است . بطور مثال متون ادعيه همواره برفرم ها و قالب هاى جمعى تأكيد دارد و فرم فردى را مهمل گذشته است . و نمازهاى يوميهدر مراتب فضيلت با هم متفاوت است , و كمترين مرتبه نماز مربوط به نماز فرادا است , و حال آن كه مرتبه بالاتر آن نماز جماعت در مسجد جامع است و نماز جمعه كه از دوركعت و دو خطبهء اجتماعى تشكيل شده و همراه با اسلحه اى است كه امام جمعه بر آنتكيه مى زند و در سايه دولت شرعى اقامه مى شود. حج نيز يك فريضه دينى است كه همزمانبا بعد تعبد و تهجد به عميق ترين و حساس ترين مسايل مربوط به اجتماع و سياست مىپردازد و حتى در مورد روزه نيز مى توان گفت كه خداوند متعال آن را يك پديده اجتماعىقرار داده كه همه افراد امت اسلامى را شامل مى شود.
نماز عيد مظهر وحدت امت اسلام , اقتدار, پيروزى و عزت آن است وچنانچه مرورى دقيق بر قرآن كريم داشته باشيم , مى توانيم به ده ها مورد از اين قبيلبرخورد كنيم . به طور مثال آن جايى كه خداوند متعال مى فرمايد: <الذين ان مكناهمفى الارض أقاموا الصلاة و آتوا الزكاة و امروا بالمعروف و نهوا عن المنكر...> <آنان كسانى هستند كه اگر آن ها را در زمين مكنت و قدرت دهيم نماز را اقامه كنندو زكات را بجا آورند و امر به معروف و نهى از منكر نمايند>.
بنابراين نماز عمق و محتواى درونى نظام اسلامى را تشكيل مى دهد وهرگاه خداوند متعال اين فرصت را به مومنان بدهد كه اين نظام را تشكيل دهند, مومنانبه ترسيخ و تأكيد و عمق بخشيدن به اين محتوا در جامعه اسلامى خواهند پرداخت و حالآن كه شما با چنين نگرشى پيرامون فرائض دينى در هيچ يك از اديان گذشته برخورد نمىكنيد.
ـ ربط دادن مسايل ايمانى با مسايل اجتماعى : بارزترين شاهد بر اينمدعا ربط دادن مكرر قرآن كريم بين ايمان و عمل صالح در پيش از پنجاه مورد مى باشد واين دلالت دارد بر اين كه اسلام يك طرح و يك نظام اجتماعى است و حتى نماز كه انتظارمى رود فردى باشد در اسلام يك عنصر اجتماعى است چرا كه نماز: <تنهى عن الفحشاء والمنكر>.
ـ نظام سياسى : همچنين اسلام با داشتن يك نظام سياسى روشن و گستردهو متكامل از ديگر اديان سماوى ممتاز شناخته شده است . نظام سياسى اسلام با ديگربرنامه ها, نظام ها و عقايد آن , همگونى و انسجام كامل دارد. درگيرى شديد در امامتو خلافت كه تاريخ اسلام شاهد آن بوده , در واقع از جهت عدم شفافيت نظام سياسى اسلامنيست بلكه علت آن انحراف از اسلام , هواپرستى و تعصب قبيله اى و قومى بوده كه مانعشده است تا تعداد];ّّنا زيادى از صحابه رسول خدا از اعتراف كردن به حقانيت حضرت على (ع ) و تسليم در برابر فرمان رسول خدا امتناع كنند و افزون بر اين , تعصبات قبيلهاى آن ها را وا داشت كه هر كدام آب را به آسياب خود بريزند, تا جايى كه نزديك بودامت از دين پيامبر ارتداد پيدا كند وگرنه منابع تاريخى و روايى مسلمين همگى بر اينمسأله اتفاق نظر دارند كه پيامبر اسلام در جاهاى متعدد بر خلافت حضرت على (ع ) واين كه ايشان امام مسلمين بعد از پيامبر است تصريح فرمودند.
ـ تجربه سياسى كامل پيامبر اسلام : تجربه سياسى پيامبر اسلام بسيارپر بار و شامل مراحل گوناگونى بود. درگيرى و انقلاب , سپس حكومت و تجربه دولت دارى , پس از آن آغاز فتوحات و توسعه قلمرو سرزمين اسلامى و مطرح شدن اسلام در سطح جهانى , سرفصل هاى اصلى تجربهء سياسى پيامبر اسلام (ص ) بود كه هر كدام مى تواند در بيانسيرهء سياسى پيامبر و رابطهء اين سيره با سياست و حكومت , بسيار راهگشا و تعيينكنده باشد در سطور ذيل چند موضوع و مفهوم سياسى ديگر در اين رابطه بطور مختصر توضيحداده مى شود.
بيين پاره اى از مفاهيم سياسى در تجربهء سياسى پيامبر اسلام ـ قرآنكريم منصب حكومت را از شؤون پيامبر اكرم (ص ) مى داند
آيات متعدد قرآنى , بيانگر اين مطلب است كه مقام و منصب حكومت , يكىاز شؤون پيامبر گرامى اسلام (ع ) بوده است كه به برخى از آن ها, اشاره مى كنيم :
1 <انا انزلنا اليك الكتاب بالحق لتحكم بين الناس بما اراك اللهولا تكن للخائنين خصيماً> <ما كتاب را ـ به حق ـ بر تو فرو فرستاديم , تا بينمردم براساس آن چه خداوند به تو آموخته است حكم برانى ; پس مدافع خيانت كاران مباش >.
2 <يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولىالامر منكم فان تنازعتم فى شىء فردوه الى الله و الرسول ان كنتم تؤمنون بالله واليوم الاخر ذلك خير و احسن تاويلاً> .
<هان , اى مؤمنان ! از خدا, پيامبر و اولى الامر خود پيروى كنيد; و چون در چيزى نزاع كرديد, اگر به خدا و روز قيامت ايمان داريد, آن را به خدا وپيامبر ارجاع دهيد; اين كارى پسنديده است , و فرجام بهترى ـ هم ـ دارد>. 3 <فلا و ربك لا يؤمنون حتى يحكموك فيما شجر بينهم ثم لا يجدوا فى انفسهم حرجا مماقضيت و يسلِّمُوا تسليماً>. <نه , سوگند به پروردگارت كه آنان ايمان نمىآورند مگر اين كه در مشاجره هايى كه بين آن هاست تو را داور قرار دهند; و در درونخود, نسبت به قضاوت تو در تنگنا نباشند, و تسليم محض حكم تو شوند>. 4 <النبىاولى بالمؤمنين من انفسهم ...> .
<پيامبر نسبت به مؤمنان (در امور مربوط به زندگى شان ) از خود آنها, سزاوارتر است >. از آيات ياد شده ـ و نظاير آن ـ به دست مى آيد, كه مسأله ىحكومت و تصدى امور جامعه , يكى از شؤون نبوت و وظايف نبوت و وظايف پيامبران الهىاست . همان گونه كه ابلاغ پيام هاى الهى , تعليم و تزكيه , دعوت به توحيد, پند واندرز, هدايت و ارشاد نيز از شؤون و اهداف ديگر نبوت است با اين تفاوت كه رسالتپيام رسانى و وعظ و اندرز, و امر به معروف و نهى از منكر بدون حمايت و پشتيبانىمردم نيز انجام پذير است , به همين جهت است كه اين اهداف توسط همهء پيامبران و درهر شرايطى , تحقق مى يابد اما, وظيفهء حكومت , بدون حمايت و پشتيبانى مردمى انجامشدنى نيست از اين روى , چه بسا برخى يا بسيارى از پيامبران , موفق به تشكيل حكومتدينى نشده اند; ولى اين امر به تفكيك نبوت از حكومت و دين از سياست , دلالت نمىكند. همانطور كه دليلى بر اين كه اين گروه از پيامبران در جهت تأسيس حكومت , تلاشىنكرده اند ـ نيز ـ نيست . ـ تجربهء بيعت به عنوان يك اصل مهم سياسى و حكومتى درسيرهء پيامبر اسلام بيعت كه از آن به صفقه هم تعبير مى شود, در اصل عبارت است ازدست به دست هم زدن پس از انجام معامله براى ايجاب بيع و يا براى مبايعت و اطاعت واين دست به دست هم زدن در مورد معامله ى كالا و اجناس , نشانه ى لزوم و وجوب معاملهو بيع بوده است ,يعنى اين معامله قابل فسخ نمى باشد و سيره و شيوه ى عرب چنين بودكه وقتى چيزى را مى فروختند, به نشانه ى لزوم معامله دست به دست هم مى دادند. اينعمل در مورد تعيين حاكم نيز توسعه پيدا مى كند, و سيره و سنت اجتماعى چنين مى شودكه مردم توسط];ّّنا بيعت كردن , حاكم مورد نظر خود را تعيين مى نمودند.
راغب اصفهانى در مفردات القرآن بيعت را چنين معنا مى كند:
<و بايع السلطان اذا تضمن بذل الطاعة له بما رضخ له و يقال : لذلك : بيعة و مبايعة>. فلانى با سلطان بيعت كرد, وقتى گفته مى شود كه بيعتشمتضمن بذل اطاعت باشد, البته اطاعت بقدر مقدور و به اين عمل بيعت و مبايعه گفته مىشود .
در معناى بيع , بيعت و مبايعه , نقل و انتقال وجود دارد, چون نتيجهى نقل و انتقال كه همان تصرف است , با دست انجام مى گيرد, به همين جهت دست به دستزدن هنگام بذل اطاعت را مبايعه و بيعت خوانند, و حقيقت آن اين است كه بيعت كننده , دست خود را به بيعت كننده مى بخشد, يعنى اين دست مال تو است مى توانى به آن هرگونهتصرف نمايى , و من در برابر تو دست ندارم .
خليل ابن احمد گويد:
<البيعة: الصفقة على ايجاب البيع , و على المبايعة و الطاعة> .
بيعت , عبارت است از دست زدن بدست , براى لزوم بيع , و قرارداد ومبايعت و اطاعت . قيومى گويد: <و تطلق ايضاً على المبايعة و الطاعة>.
<بيعت اطلاق مى شود بر تعهد و اطاعت >.
بآيعوه بالخلافةِ و بويع له بالخلافة: او را به خلافت برگزيدند, ياحكومت او را بگردن نهادند. پس بيعت عبارت است از فرمانبردارى و پيمان بستن براىحكومت در اسلام نيز, اين عادت معروف و معمول , براى ميثاق و پيمان با امام (ع ) ووجوب اطاعت از او, مورد استفاده قرار گرفته است و بيعت همان طريقه و شيوه ى شرعىاست كه بوسيله آن , مردم سرنوشت سياسى خود را تعيين مى كنند, و حاكم دلخواه و موردنظر خود را بر مى گزينند, از اين رو بيعت ارتباط عميق و اساسى با رياست و حاكميت دردولت اسلامى وحيات سياسى مسلمين دارد.
در سيره ى پيامبر اسلام (ع ) مى خوانيم كه به منظور الزام اطاعت ازحاكميت خود, از مردم بيعت مى گرفت و اخذ بيعت در حيات سياسى آن حضرت چندين بارتكرار شد و بيعت اساسى ترين سنگ زير بناى نظام سياسى ,];ّّنا اجتماعى اسلام را شكلداده است . چنانكه پيامبر اسلام (ص ) با خصومت شديد مشركين مكه روبرو گرديد, سالىدر موسم حج در يك شب ماهتابى , شش نفر از قبيله ى <اوس > در عقبه كه محلى استدر نزديكى منا, به آن حضرت بيعت كردند.
در سال ديگر, دوازده نفر نمايندگان دو قبيله ى <اوس > و <خزرج > در همان محل با آن حضرت بيعت نمودند, و حضرت پيامبر اسلام (ص ) بموجباين قرار داد, رييس و فرمانده اقلاً دوازده نفر خانواده ى مدنى شناخته شد آنان ازپيامبر (ص ) تقاضاى معلم كردند تا به آنان قرآن بياموزد, حضرت , مصعب ابن عمير رابحيث معلم و نمايندهء خود با آن ها فرستاد. و او اين توفيق را يافت كه دو دسته ىمتخاصم <اوس > و <خزرج > را كه ساليان دراز با همديگر در حل جنگ بودند, با هم آشتى دهد.
در سال سوم , از ميان كاروان پانصد نفرى حجاج كه از مدينه به مكهآمده بودند, هفتاد و سه نفر مسلمان كه دو نفر زن نيز به همراه آنان بودند, به همراهمعلم خود در عقبه خدمت آن حضرت رسيدند. در اين جلسه ى سرى شبانه كه ديدگان مشركانعرب همه در خواب رفته بود, نخست عباس عموى پيامبر (ص ) گفت : اى خزرجيان ! شماپشتيبانى خود را نسبت به آئين محمد (ص ) ابراز داشته ايد بدانيد كه وى گرامى ترينافراد قبيله ى خود مى باشد, و تمام بنى هاشم اعم از مؤمن و غير مؤمن , دفاع از اورا بعهده دارند, ولى اكنون محمد (ص ) جانب شما را ترجيح داده و مايل است در ميانشما باشد, اگر تصميم داريد كه روى پيمان خود بايستيد و او را از گزند دشمنان حفظكنيد, او مى تواند در ميان شما زندگى كند, و اگر در لحظات سخت , قدرت دفاع از او رانداريد, هم اكنون دست از او برداريد و بگذاريد او در ميان عشيرهء خود با كمال عزت ومناعت و عظمت بسر ببرد. آنان گفتند: ما همانطور كه از خانواده ى خود دفاع مى كنيم , از تو دفاع مى كنيم . بدان ها گفته شد كه شايد اين دعوت بجنگ با همه ى دنيا منتهىشود, آن ها عزم راسخ خود را اعلام كردند كه هيچ گاه از عهد و پيمان خود دست برنخواهند داشت . آنگاه حضرت فرمود: از اين به بعد من نيز متعلق بشما هستم , خون شماخون من و عفو شما عفو من است . آنگاه از آن ها تقاضا كردند كه رؤساى طوايف شان راانتخاب كنند, و آنان دوازده نفر را بعنوان رؤساى دوازده قبيله برگزيدند.
اين پيمان ها و بيعت ها بطور قطع اولين سنگ بناى سياست اسلامى را باافراد و سرزمين ها و سازمان ها و قبايل ];ّّنا پى ريزى كرد و اين جمعيت اندك بابيعت و پيمان خود, حاكميت مطلقه ى حضرت رسول خدا را پذيرفتند, و زمينه ى براى تشكيلحكومت و دولت در مدينه را فراهم كردند.
همچنين قبل از فتح خيبر, حضرت پيامبر اسلام (ص ) اصحابش رافراخواند, تا بدون حمل سلاح در مكه براى انجام عمره شرفياب شوند, حضرت با همراهانكه هزار و سيصد و شصت نفر بودند, در ذوالحليفه احرام بستند و بحركت ادامه دادند تابه <حديبيه > رسيدند, اين خبر به اهل مكه رسيد و آنان از اين امر به وحشتافتادند و قبايل همدست و هم پيمانان خود را براى مقابله فرا خواندند پيامبر اسلام (ص ) نيز آمادگى گرفت و فرمود: خداوند به من دستور داده كه بيعت بگيرم , و مردم همبه آن حضرت بيعت كردند بر آن كه فرار نكنند يا آن كه تا دم مرگ از اسلام و پيامبردفاع نمايند. اهل مكه چون چنين ديدند, ترسيدند و با رسول خدا مصالحه كردند. داستاناين بيعت در قرآن آمده است و از آن بخوبى و اجلال يادكرده است : <ان الذينيبايعونك انما يبايعون الله يد الله فوق ايديهم فمن نكث فانما ينكث على نفسه و مناوفى بما عاهد عليه الله فسيوتيه اجراً عظيماً> .
<آنانى كه در حديبيه با تو بيعت كردند, در حقيقت با خدا بيعتكردند, دست خدا بالاى دست آن هاست , پس از آن هر كسى نقض بيعت كند, به زيان خويشكرده است و هر كه بعهدش وفا كند خدا پاداش بزرگى عطا نمايد>. <لقد رضى اللهعن المؤمنين اذ يبايعونك تحت الشجرة فعلم ما فى قلوبهم فانزل السكينة عليهم واثابهم فتحا قريباً>. <خداوند از مؤمنانى كه در زير درخت با تو بيعت كردند, خوشنود گشت و از خلوص قلب آن ها آگاه بود كه وقار و اطمينان كامل براى شان نازلفرمود و به فتحى نزديك پاداش داد>. اين بيعت به بيعت رضوان يا بيعت شجره معروفاست .
مورد ديگرى كه بيعت در حيات سياسى رسول الله تكرار شد, پس از فتحمكه بود كه تمامى مردها و زن هاى مكه به آن حضرت بيعت نمودند, و به نبوت و حاكميتآن حضرت ملتزم شدند, و حضرت پس از انجام بيعت شخصى را بنام <سدوم > بعنوانحاكم مكه مقرر فرمود. مردان به شيوه ى معمول بيعت مى كردند اما در مورد زنان حضرتفرمود: من با زنان مصافحه نمى كنم , امر كرد ظرف آبى بياوريد, حضرت دست خود را درميان ظرف فرو برد و بيرون كرد و فرمود: زن ها دست خود را در ظرف فرو ببرند و اينبيعت شان است و داستان اين بيعت را]; نا خداوند در قرآن آورده است :
<يا ايها النبى اذا جاءك المؤمنات يبايعنك على ان لا يشركن باللهشيئا ولا يسرقن ولا يزنين و لا يقتلن اولادهن و لا ياتين ببهتان يفترينه بين ايديهنو ارجلهن ولا يعصينك فى معروف فبايعهن و استغفر لهن الله ان الله غفور رحيم > .
<اى پيامبر! چون زنان مؤمن آيند تا با تو بيعت كنند, بر آن كهديگر هرگز شرك بخدا نورزند و سرقت و زنا نكنند, و اولاد خود را به قتل نرسانند, وبه كسى افتراء و بهتان ميان دست و پاى خود نبندند ـ فرزند خود را بدروغ بغير پدرشنسبت ندهند ـ و با تو در هيچ امر معروفى مخالفت نكنند, با اين شرايط با آنان بيعتكن و براى آنان از خداوند آمرزش بطلب كه خدا بسيار آمرزنده و مهربان است .>
از جمله ى <ولا يعصينك فى معروف > يعنى با تو در هيچ امرمعروفى مخالفت نكنند اولا اين نكته استفاده مى شود كه آن چه رسول خدا در مجتمعاسلامى , سنت و مرسوم مى كند, براى جامعه ى اسلامى عمل معروفو پسنديده مى شود, ومخالفت با آن , در حقيقت تخلف از سنت اجتماعى و بى اعتبار كردن آن است . ثانياً ازقيد <فى معروف > معلوم مى شود كه اطاعت از تمام اوامر پيامبر واجب است ,زيرافرمان هاى او همه اش معروف است و همچنين مقرر مى دارد كه اطاعت از حاكمى كه بهمعروف امر نكند, بر رعيت واجب نيست .
چنان چه رواياتى هم در اين زمينه هست كه براى كسى كه اطاعت خدا رانمكند اطاعتى نيست . براساس اين سيره , تعيين زمامدار به شيوه ى بيعت در ميانمسلمين امر قابل قبول و مورد اتفاق بوده است , اميرالمؤمنين (ع ) كه امامتش منصوصبود, گهگاه براى حقانيت و تأييد و تحكيم حاكميت خود به بيعت مردم استدلال كرده است , چنانچه امام (ع ) در نامه ى خود به معاويه نوشت : <انه بايعنى القوم الذينبايعوا ابابكر و عمرو عثمان على مابايعوهم عليه فلم يكن للشاهد ان يختار ولا للغائبان يرد>. <با من همان گروهى بيعت كرده اند كه با ابوبكر و عمرو عثمان بيعتكردند, پس حاضران حق انتخاب ديگرى و غائبان حق رد و مخالفت با اين بيعت راندارند.
در نامه ى ديگر به معاويه مى نويسد:
<اما بعد فان بيعتى لزمتك و انت بالشام لانه بايعنى القوم الذينبايعوا ابابكر و عمر و عثمان >. <بيعت من بر تو لازم شده در حالى كه تو درشام هستى , چون با من همان گروهى بيعت كرده اند كه با ابوبكر و];ّّنا عمر وعثمانبيعت كرده بودند>. نقض پيمان و نقض بيعت , از عمل هاى زشتى است كه درقرآن وروايات از آن تقبيح شده و اين عمل عاملى است براى بى ثباتى سياسى و تزلزل اركانجامعه و همچنين حضرت اميرالمؤمنين در نهج البلاغه از نقض كنندگان بيعت شديداً نكوهشكرده و آنان را از دسته هاى شيطان شمرده است .
ـ تحقق عدالت و امنيت , فلسفهء تشريع جهاد در اسلام فلسفهء تشريعجهاد در اسلام بدين جهت است كه بساط شركت , بت پرستى , فساد, تجاوز و بيدادگرى ازجامعه و زمين پرچيده شود و امت مسلمان در سايهء عدالت و آزادى و در محيط دور ازگمراهى , تباهى و تبعيض به زندگى توأم با مهر و محبت و خلوص به سر ببرند و نظامسياسى مبتنى بر قسط و عدالت را حاكم سازند.
قرآن مى فرمايد:
<و قاتلو هم حتى لا تكون فتنة و يكون الدين لله ...>
در آيه اى ديگر مى فرمايد:
<... ولو لا دفع الله الناس بعضهم ببعض لهدمت صوامع و بيع وصلوات و مساجد يذكر فيها اسم الله كثيراً...> <و اگر خداوند (با اذن جهاد) بعضى از انسان هارا به وسيلهء بعضى ديگر دفع نكند, ديرها ,صومعه ها, معابد يهود ونصارى و مساجدى كه نام خدا در آن بسيار برده مى شود ويران مى گردد>. اميرالمؤمنين (ع ) مى فرمايد:
<فو الله ما غزى قوم قط فى عقردارهم الا ذلوا>.
<به خدا سوگند! هر ملتى در درون خانه اش مورد هجوم دشمن قرارگيرد حتماً ذليل خواهد شد>. در جاى ديگر مى فرمايد:
<ولعمرى لوكنا نأتى ما أتيتم ما قام للدين عمود و لا اخضرللايمان عود> .
<به جانم سوگند, اگر ما در مبارزه مثل شما بوديم , هرگز پايه اىبراى دين برپا نمى شد و شاخه اى از درخت ايمان سبز نمى گرديد>.
و در نيايشى , هدف و فلسفهء توسل به جنگ و جهاد را چنين بازگو مىفرمايد: <اللهم انك تعلم انه لم يكن الذى كان منا منافسةً فى سلطان و لا التماسشىء من فضول الحطام ولكن لنرد المعالم من دينك و نظهر الاصلاح فى بلادك فيأمنالمظلومون من عبادك و تقام المعطلة من حدودك >. <پروردگارا! تو مى دانى آن چهما انجام داديم نه براى اين بود كه ملك و سلطنتى به دست آوريم و نه براى اين كه ازمتاع پست دنيا چيزى تهيه كنيم , بلكه به خاطر اين بود كه نشانه هاى از بين رفتهءدينت را باز گردانيم و صلح و مسالمت را در شهرهايت آشكار سازيم تا بندگان ستم ديدهات در ايمنى قرار گيرند و قوانين و مقرراتى كه به دست فراموشى سپرده شده , بار ديگرعملى گردد>.
پيامبر اكرم (ص ) در مورد اهميت جهاد در اسلام مى فرمايد:
<الخير كله فى السيف و تحت ظل السيف ولا يقيم الناس الا بالسيف والسيوف مقاليد الجنة و النار>. <تمام خير در شمشير است و هيچ چيز مايهء نظامو انضباط مردم نمى گردد, مگر شمشير و شميرها كليدهاى بهشت و دوزخند>.
از مفهوم اين كلمات گهربار فلسفهء جنگ و جهاد در اسلام مشخص مى شودو اسلام كه هدفش تعليم و تربيت انسان هاست و مى خواهد كه آن ها را از ظلمات به سوىنور هدايت كند,گاهى متوسل به جهاد با شرايط اسلامى آن مى شود.
پيامبر اكرم (ص ) و حضرت على (ع ) نيز در مدت حكومت خويش درگير جنگهاى فراوانى بوده اند پيامبر اكرم (ص ) در مدت ده سال حكومت حدود 80غزوه رافرماندهى كردو حضرت على در سه جنگ بزرگ با مارقين وقاسطين و ناكثين به نبرد پرداخت .
بعضى از احكام اسلام به گونه اى است كه بدون توسل به جهاد امكاناجراى آن ها وجود ندارد; لذا جهاد يكى از فروعات دينى شمرده شده است و بر هر شخصمكلفى واجب كفايى است كه در جهاد شركت كند و دين و آئينى كه حكم جهاد و فروعات آنرا در بر نداشته باشد, ناقص و ناپايدار است و در اثر هر گردبادى , بنيان آن افكندهمى شود.
ـ اقدام پيامبر (ص ) براى گسترش حكومت اسلامى و ارسال نامه و سفيربه سوى پادشاهان و سران قبايل همان طور كه در جاى خودش تبيين شده , پيامبر اسلام (ص ) رحمت للعالمين بوده و به سوى تمام بشريت مبعوث شده بود, همان طور كه قرآن مىفرمايد:
<و ما ارسلناك الا كافة للناس > .
و بر اين اساس به محض استقرار حكومت در مدينه , پيامبر (ص ) سفيرانخويش را به سوى پادشاهان و رؤساى قبايل ارسال كرد تا آنان را به دين اسلام دعوت كندكه در اين جا به برخى از آن ها اشاره مى شود: در نامه اى به نجاشى ثانى , پادشاهحبشه مى نويسد:
<اين نامه اى است از نبى به نجاشى , عظيم حبشه . سلام على مناتبع الهدى و آمن بالله و رسول و شهد ان الااله الا الله وحده لا شريك له ولم يتخذصاحبة ولا ولدا و ان محمد عبده و رسوله تو را به دعوت الهى دعوت مى كنم . همانا منرسول پروردگار هستم . پس اسلام بياور تا سالم باشى >.
<قل يا اهل الكتاب تعالوا الى كلمة سواء بيننا و بينكم الا نعبدالا الله و ر نشرك به شيئا ولا يتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله فان تولوافقولوا اشهدوا بانا مسلمون > <پس اگراز دعوتم روى گرداندى گناه نصارى برعهدهء تو مى باشد>. در نامه اى به هوذة بن على الحنفى پادشاه يمامه مى نويسد: <بسم الله الرحمن الرحيم . از محمد رسول خدا به هوذة بن على سلام على من اتبعالهدى . بدان كه دين من به زودى فراگير مى شود, پس اسلام بياور تا سالم باشى و تورا بر آن چه كه در سلطهء توست ابقاء مى كنم >. يا در نامه اى به رفاعة بن زيدالجذامى مى نويسد: <بسم الله الرحمن الرحيم . اين كتابى است از محمد رسول خدا بهرفاعة بن زيد و تمام قوم و عشيره اش كه آن ها را به سوى خدا و رسولش دعوت مى كند پسهر كس دعوتم را بپذيريد از حزب الله و حزب رسول خدا خواهد بود و هركس رويگردان شودتا دو ماه به وى مهلت داده مى شود>.
در نامه ى به جيفر و عبد از فرزندان جلندى مى نويسد:
<بسم الله الرحمن الرحيم . از محمد بن عبدالله به جيفر و عبد دوفرزند جلندى . السلام على من اتبع الهدى اما بعد. من شما را به سوى اسلام دعوت مىكنم اسلام بياوريد تا سالم بمانيد. من رسول خدا به سوى تمام مردم هستم تا همه راانذار كنم و به تحقيق كه وعدهء عذاب به كافران محقق خواهد شد. شما اگر اسلام آورديدبا شما هم پيمان هستم و اگررويگردان شديد پادشاهى شما زايل بوده و سپاهم به سوى شماخواهد آمد و نبوتم بر پادشاهى شما سيطره پيدا خواهد كرد>.
همچنين پيامبر اسلام در نامه هايى كه به واليان و فرستادگان خويشنوشته است , آن ها را به عدل و دادگرى و اقامهء حق دعوت نموده و در عين حالى كهتلاش آن حضرت براى توسعه و گسترش دين مبين اسلام را نشان مى دهد, هيچ نشانه اى ازسعى و تلاش وى براى برقرارى حكومتى پادشاهى و موروثى كه هدف آن گسترش تصرفاتوافزايش اموال و افراد باشد به چشم نمى خورد.
براى مثال در نامه اش به عمرو بن خرام كه وى را والى نجران كرده بودمى نويسد: <يا ايها الذين آمنوا اوفوا بالعقود. اين عهدنامه اى است از رسول اللهبه عمرو بن خرام هنگامى كه او را روانه ء يمن كرد. او را به تقواى الهى دعوت مى كنم ; زيرا خداوند با تقوى مى كنم ; زيرا خداوند با تقوى پيشگان و نيكوكاران است و اورا توصيه مى كنم كه مردم را به خير و نيكى بشارت داده و بدان امر كند و به مردمقرآن بياموزد و آن ها را نسبت بدان فقيه كند و مردم را در حالى كه طاهر و با طهارتنيستند از مس قرآن نهى كند و مردم را از حقوقى كه برايشان و بر عليه شان هست آگاهكند و در حق پرستى و صداقت با آن ها نرم و ملايم و در مقابل ظلم و ستم شديد و سختگير باشد; زيرا خداوند از ظلم كراهت دارد و آن را نهى كرده و گفته است : الا لعنةالله على القوم الظالمين . و مردم را به بهشت بشارت دهد و آن ها را در عمل براىرسيدن به بهشت تشويق كند و آن ها را ازآتش جهنم و اعمالى كه باعث سقوط در آن مى شودبترساند و با مردم مدارا كند تا در دين فقيه شوند و به آن ها دستورات حج و سنت ها وفرائض آن را بياموزد>.
همان طور كه ملاحظه مى شود, وى در نامه اش به هوذة بن على مى نويسدكه دين من به زودى فراگير مى شود و يا در نامه اش به جيفر و عبد مى نويسد كه منرسول خدا به سوى تمام مردم هستم تا همه را انذار كنم ; و همهء اين به علاوه نامههايش به قيصر روم و خسرو پرويز پادشاه ايران كه از دولت هاى قدرتمند آن زمان بودند; دال بر اين ];ّّنا است كه حكومت يكى از اهداف يا از لوازم مهم بعثت پيامبر اكرم (ص ) بوده و وى در انديشهء جهانى كردن رسالت خويش بوده است , چنان كه قرآن مى فرمايد:
<و ما ارسلناك الا كافة للناس ...> گسترش اسلام در اقصى نقاطجهان و دل سپردن بيش از يك ميليارد نفر به اين دين حنيف نشانهء صدق گفتار نبى مكرماست كه به پادشاه يمامه نوشته بود:
<بدان كه دين من به زودى فراگير مى شود>.
اگر پيامبر اسلام درصدد گسترش حكومت اسلامى و محكم كردن پايه هاى آننبود, در آخرين لحظات زندگى اش نگران سپاه اسلام به فرماندهى اسامة بن زيد نبود وآن همه رنج و مشقت را براى برپايى نظام اسلامى متحمل نمى شد.
ـ قوه قضائيه در حكومت مدينه
در زمان پيامبر اسلام محكمه و دادگاه بصورت كنونى وجود نداشت و قوهءقضائيه بصورت يك قوهء مستقل از قوهء مقننه و قوهء مجريه با تشكيلات گستردهء امروزسابقهء تاريخى اسلامى ندارد.
بلكه تفكيك قواى سه گانه در تاريخ اسلام سابقه اى نداشته و تقسيمبندى قواى كشور به قوهء مقننه و قوهء قضائيه و قوهء مجريه بعدها پيدا شده است .
تا قبل از هجرت پيامبر اسلام (ص ) چيزى به نام داد سرا يا دادگاهوجود نداشت ; چون تعداد مسلمانان كم بود و طبعاً مراجعات بسيار اندك بود و نيازى بهتشكيلات قضايى نبود; ولى پس از هجرت به مدينه و گسترش اسلام , به تدريج به نيازهاىقضايى جامعهء اسلامى افزوده مى شد به گونه اى كه كم كم پيامبر اسلام (ص ) فرصتقضاوت نمى يافت .
ظاهراً نخستين فردى كه از طرف پيامبر اسلام مأموريت قضا مى يافت . امام على (ع ) بود. او جريان مأموريت قضايى خود را براى يمن چنين تعريف مى كند:
<پيامبر اسلام به من مأموريت داد كه به عنوان قاضى به كشور يمنسفر كنم . گفتم : يا رسول الله : من جوانم و];ّّنا شما مرا به عنوان قاضى در ميانجمعى مى فرستى كه بزرگسال و با تجربه اند> .
پيامبر فرمود:
<خداوند دلت را در رابطه با شناخت حق راهنمايى مى كند و زبانت رابراى اداى آن چه حق تشخيص داده اى استوار مى دارد. وقتى دو طرف دعوا در برابر ت ؟نشستند, قضاوت نكن مگر پس از اين كه از ديگرى بشنوى همانطور كه از اولى شنيده اى كهاين گونه برخورد با مسايل قضايى براى تشخيص حكم مناسبت تر است > .
بدين ترتيب حضرت على (ع ) به سمت قضاوت منصوب شد و اين سمت در طولعمر مبارك رسول اكرم (ص ) تداوم يافت و حتى باگسترش حوزهء حكومتى اسلام , در مواردىضرورت ايجاد مى كرد كه افراد غير متخصص كه معلومات اندك قضايى داشتند با راهنمايىهاى لازم به قضاوت بپردازند و در اين مورد معقل بن يسار مى گويد:
<پيامبر اسلام (ص ) به من مأموريت داد كه ميان قوم خود قضاوت كنم . گفتم : يا رسول الله من خوب از عهده ء اين كار بر نمى آيم .>
پيامبر فرمود:
<مانعى ندارد, خداوند به قاضى كمك مى كند تا آن جا كه عمداً بهحقوق مردم تجاوز نكند> (و اين جمله را سه بار تكرار كرد).
و به تدريج كارها و مراجعات پيامبر اسلام به قدرى زياد شد كه او درمركز اسلام (مدينه ) هم نمى توانست به تمام كارهاى قضايى برسد و گاهى افرادى رامأمور مى كرد كه قضاوت كنند.
يكى از اين موارد جريانى است كه عقبة بن عامر نقل مى كند:
<او مى گويد كه روزى نزد پيامبر اسلام بودم تا اين كه دو نفربراى قضاوت به پيامبر مراجعه كردند. پيامبر به من فرمود كه ميان آن ها قضاوت كن . گفتم : يا رسول الله ! شما سزاوارتر هستيد كه قضاوت نمائيد. پيامبر دستور داد كهميان آن ها قضاوت كنم . گفتم : برچه اساسى يا رسول الله ؟ فرمود: تلاش كن كه به آنچه حق و حكم الهى است پس از اين تلاش اگر اشتباه نكرده باشى و حكم تو مطابق واقعباشد, ده پاداش نزد خدا دارى و اگر اشتباه كنى يك پاداش > .
به هر صورت تا زمانى كه پيامبر اسلام زنده بود زمينه براى تشكيل يكنظام قضايى منسجم فراهم نشد اما اصول و قواعد قضاوت پايه گذارى شد و اين جريان پساز پيامبر در زمان حكومت ابوبكر و تا اواسط حكومت عمر, به همين شكل ادامه داشت ...
ابن خلدون در اين رابطه مى نويسد:
<... منصب قضاء يكى از جايگاه هايى است كه جزء وظايف خليفه است ;زيرا جايگاه قضاء و داورى براى بر طرف كردن خصومت هاى مردم لازم است ...منتها اينداورى بايد براساس احكام شرعى باشد و از كتاب و سنت اخذ شده باشد و خلفا در صدراسلام به طور مستقيم عهده دار مقام قضاء مى شدند و هيچ قسمت از امور قضا را بهديگرى واگذار نمى كردند...>.
تا اين كه در اواسط حكومت عمر كه فتوحات عظيمى نصيب مسلمين شد وزندگى سادهء صدر اسلام به اشرافيت و تجاوز به حقوق همديگر تبديل شد; لذا به اين فكرافتاد كه يك سيستم قضايى رسمى ايجاد كند و سعيد بن مصيب نقل مى كند كه :
<نه پيامبر و نه ابوبكر به صورت رسمى قاضى انتخاب نكردند و تنهاعمر از يزيد بن اخت النمر به صورت رسمى دعوت كرد كه قسمتى از امور قضايى را بر عهدهبگيرد>.
و در هر حال منصب قضا مخصوص پيامبر و خليفه بوده است و قاضى مىبايست كه با اجازهء آن ها به قضاوت بپردازد.
اين خلدون هم در اين رابطه مى نويسد:
<نخستين خليفه اى كه قضاوت را به ديگران تفويض كرد, عمر بود كهابوالدرداء را در مدينه به كمك خواست و شريح قاضى را در بصره و ابوموسى اشعرى را دركوفه به منصب قضا برگماشت و آنان را در اين امر شريك خويش شناخت >.
به اين ترتيت اگر چه قضاوت ازوظايف مخصوص پيامبر اكرم (ص ) بوده استكه در جاى خود تبيين شده است ; ولى سيستم قضايى منظم و منسجمى را تشكيل نداد چوناحساس نياز نمى شد, اما اصول و قواعد اصلى آن را بيان فرمودند و خلفا هم براساس آناصول عمل كردند و به تدريج نهاد و تشكيلات قضا را بنيان نهادند تا آن جا];ّّنا كهمنصب قضاوت را به غير خود تفويض مى كردند .
ـ پيامبر اسلام و اقدام براى تعيين جانشين تشكيل حكومت براى اجراىاحكام و ايجاد زمينهء رشد و تعالى انسان ها لازم و حفظ آن واجب است . پيامبر (ص ) بعد از هجرت به مدينه اين حكومت را تشكيل داد و حالا بعد از گذشت يك دهه از عمر اينحكومت , زمان ارتحال آن وجود مقدس فرا رسيد و آن بزرگوار مى ديد كه حكومت نوپاىاسلامى با چند خطر و مسألهء مهم مواجه است :
افراد بسيارى بودند كه به تبع جوّ عمومى و مشاهدهء قدرت و شوكتمسلمان ها به خصوص بعد ازفتح مكه در سال هشتم , اسلام ظاهرى آورده بودند; ولى ايماندر قلب آن ها نفوذ نكرده بود و آمادگى كامل داشتند كه براى خلاصى از نماز و زكاتو... با كمترين بهانه اى از اسلام منحرف شوند و راه كفر و ارتداد و الحاد پيش گيرندو تعداد اينان هم كم نبود و در بعضى از مناطق جنوبى حجاز چنين واقعه اى رخ داد وخليفهء اول با مشكلات زياد توانست كه ريشهء ارتداد را بخشكانده .
گروهى ازدشمنان سرسخت نيز با توجه به شرايط, رنگ عوض كرده و بااظهار اسلام مترصد فرصت براى ضربه زدن بودند. اين منافقان زيرپوشش اسلام براى رسيدنبه آمال دنياى خودكار مى كردند و براى آيندهء بعد از پيامبر, نقشه ها و برنامه هاىداشتند. پيامبر (ص ) بيشترين خطر را از اين ناحيه احساس مى كرد و آيات بسيارى ازقرآن نيز در افشاى نقشه ها و دسيسه هاى آنان نازل شده بود; ولى با وجود مبارزهءشديد پيامبر (ص ), اين ها در جامعهء اسلامى ريشه دوانده و مايه گرفته بودند.
با توجه به اين كه تقريباً در سال دهم هجرى , اسلام همهء شبه جزيرهءرا فتح كرده بود و به صورت قدرتى در برابر قدرت هاى جهانى آن روز (روم ـ ايران ) نمود يافته بود, طبيعى بود كه از جانب آنان مورد هجوم قرار گيرد.
با توجه به موارد فوق و موارد مشابه , پيامبر (ص ) يقين داشت كهواگذاردن امرحكومت و تعيين نكردن جانشين به معناى رها كردن حكومت در لبهء پرتگاهاست و در آن صورت بعد از وفات وى قطعاً حكومت به دست ];ّّنا افراد ناشايسته و بىكفايت خواهد افتاد و هر آن ممكن است ساقط گردد و زحمات بيست و سه سالهء او به هدررود; بنابراين چاره اى نبود جز اين كه شايسته ترين , عالم ترين , مديرترين ومدبرترين فرد را براى تصدى حكومت بعد از خودتعيين نمايد و به امرخدا اين كار راسامان دهد و از مردم براى جانشينى خود بيعت بگيرد تا امر حكومت به دست نا اهلاننيفتد.
رسول خدا (ص ) همهء علوم خود را به پسر عمش على (ع ) آموخت و او وفرزندان معصومش را به عنوان ثقل كبير و قرين ثقل اكبر ; يعنى قرآن به جامعه اسلامىمعرفى كرد و اعلام نمود: <اى مردم ! من در ميان شما دو چيز گرانبها و وزين بهيادگار مى گذارم كه آن دو قرين و همراه يكديگرند و از هم جدايى نمى پذيرند تا اينكه در حوض كوثر بر من وارد شوند; آن دو, كتاب خدا قرآن و اهل بيتم هستند و تا زمانىكه به اين دو چنگ زنيد, هرگز گمراه نمى شويد> .
در اقدامى ديگر, بعد از بازگشت ازسفر حج , در محلى به نام غدير خم , به امر خدا همهء حاجيان را جمع كردو بعد از يك خطابهء مهم به امر پروردگار, برترينشخصيت جهان اسلام ; يعنى على بن ابيطالب را به جانشينى منصوب كرد. و از مردم براىايشان بيعت گرفت و با اين اقدام , رهبرى آيندهء نظام اسلامى را تعيين فرمود و آن رابه دست با كفايت ترين فرد بعد از خود سپرد اما با تمام تمهيدات لازم براى تضمينسلامت آيندهء نظام اسلامى , متأسفانه به وصاياى ايشان عمل نشد و عهد و پيمان ها بهفراموشى سپرده شد و خلافت به مسير ديگرى رفت و كسانى ديگر به عنوان مرجع علمى ومفسر قرآن شهرت يافتند و منشاء اختلاف ها و تفرقه ها گشتند. با اين حال حضرت على (ع ) و فرزندانش در تبليغ احكام و تفسير قرآن و جلوگيرى از تحريف دين سعى وكوشش فراوانكردند و براى به عهده گرفتن زعامت سياسى نيز اقداماتى را سامان دادند وهمگى در راهپياده كردن احكام قرآن كريم كه در سايهء تشكيل حكومت عدل اسلامى ممكن است محبوس ويا تبعيد گشته و سرانجام به شهادت رسيدند.
پى نوشتها:
1 حج 41 2 نساء 105 3 نساء 59 4 نساء 65 5 احزاب 6 6 لسان العرب : ابن منظور, جمال الدين محمد, ج 1 ص 26 دارصادر بيروت . 7 مفرداتراغب : اصفهانى , راغب , ص 155 چاپ اول , دارالساميه بيروت . 8 الميزان : طباطبايى , علامه محمد حسين , ج 18 ص 419 چاپ هشتم , قم , چاپخانهء دفتر انشاراتاسلامى وابسته به جامعه مدرسين , زمستان 1375; تفسر مفاتيح الغيب : فخرالدين , امام محمد رازى , ج 13 ص 88 چاپ دارالفكر لبنان , 1414قمرى . 9 كتاب العين : فراهيدى , خليل ابن احمد, ج 1 ص 208 چاپ اول , قم , چاپخانهء باقرى , 1414قمرى . 10 مصباح المنير: فيومى , احمد, ص 49 چاپ اول , نشر مؤسسه ى دارالهجرة, 1405قمرى . 11 منجد الطلاب : بندرريگى , محمد, ص 41 چاپ چهارم , انتشارات اسلامىتهران , ناصر خسرو پاساز مجيدى . 12 فرهنگ الرائد: مسعود, جبران , ترجمه : انزابى نژاد, رضا, ج 1 ص 408 چاپ اول , مشهد, انتشارات آستان قدس رضوى . 13 رسول اكرم در ميدان جنگ : حميد الله , محمد, ص 22 14 همان , ص 26 به نقل از سيرهى ابن هشام : ص 297 15 قرائت هاى معاصر از انديشه ى سياسى اسلام : آصفى , مهدى , ترجمهء دانش , سرور, ص 177ـ 178چاپ اول , چاپخانهء امير, انتشارات مؤسسه فرهنگىثقلين . 16 فتح 10 17 فتح 18 18 ممتحنه 12 19 پيشين , طباطبايى , ج 19ص 412ـ 411 تفسير فى ظلال القرآن , قطب , محمد, ج 8 ص 70 چاپ هفتم , 1391 داراحياء التراث العربى بيروت . 20 نهج البلاغه صحيحى صالحى , صالح , صبحى , ص 366 نامهء 6 21 پيشين , آصفى , ص 222به نقل از پيكار صفين : نصرابن مزاحم , ص 290 22 ر.ك : خطبه هاى 7و 8و 8و 22 23 بقره 193 24 حج 40 25 نهجالبلاغهء فيض الاسلام : خطبهء 27 ص 94 26 نهج البلاغهء فيض الاسلام : خطبهء 55 ص 145 27 نهج البلاغهء فيض الاسلام : خطبهء 131 ص 406 28 وسائل الشيعة: ج 11 ص 15 29 سبأ 28 30 آل عمران 64 31 ن . گ : مستدرك حاكم : 2632; بداية ونهايه : 833; سيرهء ذينى دحلان هامش الحلبيه : 693 32 ن .گ : مكاتيب الرسول : 136 السيرة الحلبيه . 33 ن .گ : مكاتيب الرسول : 144 34 ن .گ : مكاتيب الرسول : 147 السيرة الحلبية: 2843 اعيان الشيعة: 142 السيرة النبوية هامش الحلبية: 763 الجمهرة 461 صبح الاعشر: 3806 المواهب اللدنية: 4043 35 مكاتيب الرسول : 197تنوير الحوالك فى شرح موطأ مالك : 1571 الطبرى : 3882 البداية و النهاية:];نا 765 36 سبأ 28 37 كنز العمال : حسام الدين هندى . 38 سنن ابى داود: ج 3 ص 301 39 ميزان الحكمة: محمدى رى شهرى , واژهء القضاء باب 3368 حديث 16561 40 ميزان الحكمة: محمدى رى شهرى , واژهء القضاء باب 3396 حديث 16568 41 مقدمهء ابنخلدون : گنابادى , محمد پروين , ج 1 ص 423 42 همان . 43 تاريخ طبرى , ج 2 ص 490 550 قاهره , 1358ق . 44 تفسير نمونه : ج 24 ص 145 قم , 1366ش . 45 بحارالانوار: ج 6 ص 179و ج 22 ص 461 46 بحارالانوار: ج 6 ص 179و ج 22 ص 461
اين كتاب مرا باز در شور و حال حسرت آلود زيارت خانه خدا و حرم رسول خدا (ص)فرو برد؛ شور و حال «اشتياقي» كه ديگر اميدي هم به آن نيست. تا به ياد دارم سالهاي دوران جواني هرگز دل خود از آتش اين «اشتياق» رها نيافتيم اما حتي دوران سيله اختناق كه هر روحاني با معرفت و بيمعرفتي با رغبت و يا حت ياز سر سيري آسان ميتوانست در خط حج قرار بگيرد ...... و من نميتوانستم! بهتر بگويم: هيچ حمله دار و رئيس كارواني از تر ساواك و شاه نميتوانست و جرات نميكرد نام مرا در فهرست حاجيهاي خود- چه رسد به عنوان روحاني كاروان- بگذرد بله، حتي در آن دوران سخت هم دلم از اميد زيارت كعبه و بوسه زدن بر جاي پيامبر(ص) در مكه و مدينه، خالي نمانده بود و اين اميد اگر چه با حج ده روزه سال 58 كه به فصل شهيد محلاتي قسمتم شد، برآورده گشت، اما آتش آن « شوق»، «سوزنده تر» و « مشتعل تر» شد. در سالهاي رياست جمهوري، چشم اميد به پس از آن دوران دوخته بوده؛اما امروزه شور و «اشتياقي» بي سكون و اميدي تقريباً فرومرده...... تنها تسليبه خواندن اين گونه سفر نامهها يا شنيدن آنهاست كه خود افزايند «شوق» نيز هست. اين كتاب شيرين، موجز، با روح و هوشمندانه نوشته شده است. زيارت قبول
(سيد علي خامنهاي 10/12/70)
لزوم يادگيري مسائل حج
مردم بايد دنبال اين امر باشند كه مسئله ي حج را ياد بگيرند، نه اين كه ما فقط حج برويم و ديگرهر چه شد شد؛ نه ، اين جا غير از ساير جاهاست.
پيشگيري
لازم است حجاج، مسائل حج را...ياد گيرند تا خداي نخواسته، تخلفاتي حاصل نشود كه موجب هدر رفتن زحمات آنان گردد.
عواقب سهل انگاري
.... چه بسا باشد كه خداي نخواسته با سهل انگاري، عملتان باطل شود و جبران آن را تا آخر نتوانيد بكنيد و يا به احرام باقي بمانيد.
مراتب معنوي حج
مراتب معنوي حج .... حاصل نخواهد شد مگر آن كه به دستورات عبادي حج به طور صحيح و شايسته و مو به مو عمل شود. مراتب معنوي حج..... سرمايهي حيات جاودانه است و انسان را به افق توحيد و تنزيه، نزديك مينمايد.
تجارت و معصيت
مبادا اين سفر را سفر تجارت قرار بدهيد و امور تجاري در اين سفر مطرح باشد. اشخاصي كه حج مي روند هم بايد توجه بكنند كه خداي نخواسته حجشان مخلوط به معصيت نشود.
شما الگو هستيد
شما امروز در اين سفر، در بوته امتحان قرار داريد چون نمونه و الگويي از ملت ايران هستيد.
صعود يا سقوط
بدانيد كه با اين سفر، ممكن است كه شما يك آبروي بسيار زياد پيش خداي تبارك و تعالي پيدا كنيد و ممكن است كه خداي نخواسته سقوط پيدا كنيد.
آبروي اسلام
شما در اين حجي كه مشرف ميشويد ..... ممكن است كه آبروي اسلام رااز بين ببريد؛ و ممكن است كه انشاءا... حفظ كنيد.
رهنمودهاي مقام معظم رهبري
بعد سياسي حج
همين اجتماع ميلوني مسلمانان از هر گوشه جهانف د ريك نقطه، در يك زمان، داراي بزرگترين مضمون «سياسي» است.
وحدت مسلمانان
اين نمايش امت اسلامي است كه در آن اختلافات نژادي و زباني و جغرافياي و تاريخي همه رنگ باخته و از همه، يك«كل» پديد آمده است.
حج و هجرت
حج يك هجرت است. هجرت از خود ماست هجرت از نيتهاست هجرت زنداني است كه ما را احاطه كرده و گوهر يك دانه بينظيرانساني را در وجود ما مخفي و پنهان نگه داشته است. حج، هجرت از خود پرستيهاست كه از هوا و هوس ناشي ميشود. هجرت از خود پرستيهست كه از هوا و هوس ناشي ميشود. هجرت از خود خواهي هايي است كه مما را از خدا دور مي كند. هجرت از طبقه بنديها و مرزبنديهايي است كه زندگي انسان را از هم جدا ميكند و فقير و غن يشريف و وضيع، بزرگ و كوچك بر طبق معيارهاي عاميانه مردمي را به هم نزديك ميكند و در كنار هم قرار ميدهد و وجه مشترك همه انسانها يعني عبوديت را در همه زنده ميكند.
عناصر حج
حج در جوهر و ذات خود داراي دو عنصر اصلي است،«تقرب» به خدا درانديشه و عمل و «اجتناب» از طاغوت و شيطان با جسم و جان .... همه اعمال و تروك حج، براي اين دو و در جهت آن و تامين ابزارها و مقدمات آن است. و اين حقيقت، خلاصهاي ا زاسلام و همه دعوتهاي الي نيز هست....
كمال فرد و امت
اگر حج، ئچنانكه قرآن خواسته و پيا مبر(ص) فرموده و عمل كرده، به جاي آورده شود تامين كننده كمال فردو عزت امت است.
دوري از فلسفه حج
اگ رما ديديم كه حج جنبه مادي و ظاهر سازي و دوري از معنويت پيدا كرد، بايد بدانيم كه از فلسفه حج دور افتادهايم.
حج و دوري از خدا
اين كساني كه ايام حج را به ميزان زيادي صرف كارهايي ميكنند كه د رجهت مقابل معنويت است، خود را د رماديت غرق كردهاند و از خدا دور شدهاند.
وظيفهي همه
اين وظيفهي همهاست كه سعي كنند حج را مايهاي آبروي اسلام و به خصوص براي ما ايرانيها، مايه آبروي امام قرار بدهند.
ابعاد حج
همهيآحاد برادران و خواهران مومني كه به حج ميروند جا دارد كه حج را يك امر كاملاً شخصي به حساب نياورند.
حركت عظيم
هر كدام از حاجييان امسال ما كه از ايران حج مي كنند جزئي از يك حركت عظيم و از يك كار بزرگ جهاني و اسلام و انقلابي و سياسي و عبادي است.
متن پيام آيه الله محمد محمدي ري شهري نماينده محترم ولي فقيه د رامور حجو زيارت به زائران بيت الله الحرام در عمره مفرده
بسمه تعالي
صلوات خداوند بر خداوند بر پيامبران الهي به ويژه پيامبر اعظم و حضرت خاتم"محمد مصطفي(ص)"و خاندان پاكش و سلام به شما زائران حرم امن الهي و دياراهل بيت (ع)
ميدانيم كه ميان عبادات، زيارت بيت الله الحرام از موقعيت و ظرفيتهاي ويژهاي بر خوردار است. اگر چه نقطه اوج اين عبادت الهي، موسم حج تمتع است اما ايام عمره ني زفرصت مغتني است تا بتوانيم ا زنعمتهاي بي شمار اين مناسك آسماني بهره مند شويم. حج آموزشگاه خدايابي، خداشناسي، خدا باوريو خداپرستي است و هريك از مناسك عامل پيوندي بين عابد و معبود و عاشق و معشوق است. در سايه آنها ميتوان به خود يابي خود شناسي و خود سازي رسيد. اكنون كه شما توفيق يافتهايد به سرزمين توحيد، نبوت و امامت سفر كنيد قدر اين فرصت ارزنده را بدانيد و از تمام لحظات سر شاراز معنويت آن به بهترين وجه ممكن استفاده كنيد. آموزههايي كه در ايام حج ا زعبادات و زيارتها حاصل ميشود بايد ره توشهاي باشد براي پويايي و بالندگي و نشاط معنوي به گونهاي كه پس از بازگشت از اين سفر الهي، عطر عترترا همگان از ما استشمام و خلق محمدي را بستگان و همسايگان در رفتار و گفتار ما نظاره كنند.
حج و عمره هنگامه ارتباط نزديك با خداوند و زمان تعامل بين مسلماني است كه از اقصي نقاط عالم به كنون توحيد سرازير ميشوند. هر يك از شما نماينده ملتي هستيد كه امروزبر قله عزت و اقتدار ايستاده و ميخواهد در سايه قرآن و عترت راههاي تعالي را بپيمايد . شما هر يك سفير كشوري هستيد كه مفتخر است د رسايه اهل بيت عليهم السلام زندگي ميكند و امروزه سر مشق ملتهاي آزاديخواه شده است. بنابراين تلاش كنيد اعمل و رفتار شما، معرفت اين فرهنگ غني و الگويي براي ساير مسلمانان باشد. اميدوارم برنامهريزيها و تلاش بيديغ همكاران ما در امور اجرايي و فرهنگي حجو عمره، زمينه بهره برداري هر چه بهتر از اين ايام را براي شما عزيزان فراهم كند تا بتوانيد از اين فرصت خوب و نعمتهاي معنوي كمال استفاده راببريد و به سلامت به آغوش خانوادههاي محترمتان باز گرديد. از خداوند متعال براي همگي شما توفيق عبادت، زيارت و قبولي همه اعمال رامسئلت دارم.(محمد محمدي ريشهري)
نماينده ولي فقيهدر امور حج و زيارت
برخي از آداب سفر
حجاج عزيز قبل از حج بايستي با اهداف سفر و وظايف خويش آشنا شده با معرفت به زيارت خانه خدا و مرقد مظهر رسول خدا (ص) و ائمه معصومين بقيع «ع» مشرف شوند.
اخلاق و آداب سفر حج برگرفته از آموزههاي پيشوايان ديني ماست كه اميد است مورد استفاده واقع شود.
1- تعيين هدف
اگر حاجي با هدف خداجويي، تحول روحي و اخلاقي و پالايش جان خود در اين راه مقدس گام بردارد اعمال و رفتارش نيز با اين اهداف والا منطبق ميسازد و در نتيجه از لحظات سفر بهره ميگيرد.
2- استغفار
حاجي بايد روح را از تيرگيها پاك گرداند تا زمينه را براي راهيابي به محضر حق و حريم عشق فراهم سازد روا نيست، انسان با آلودگي به محضر حق وارد گردد. لازم است حاجي خانه دل را از گناه پاك نمايد، سپس به سوي كوي دوست رهسپار شود.
3- اخلاص در نيت
اخلاص شرط اصلي هر عبارتي است. پس بر سالك اين طريق است كه دل به غير خدا نبندد و در انجام اعمال جز قرب حق تعالي را نخواهد و در نظر نگيرد.
4- تامين توشه حلال
حاجي بايد قبل از سفر دارايي خود را تزكيه و تنزيه كند. حقوق شرع مردم را بپردازند وگرنه در ميقات پذيرفته نميشود و در حريم كبريايي حق ورود نخواهد يافت گرچه در ظاهر جسم وي در حال گردش باشد.
5- خداحافظي و حلاليت طلبي
شايسته است حاجي خبر سفرش را به اطلاع آشنايان برساند. يكي از بركات اين عمل رفع تيرگيها و كدورتها است. به مردم بگويد من راهي سفر هستم و نميخواهم با قلب آلوده به كينه و رنجش در محضر الهي حضور يابم. من براي شما در اين سفر دعا ميكنم شما نيز مرا حلال كنيد.
6- آگاهي كامل
حاجي سعي كند معلومات لازم را كسب نمايد و دانستنيهاي ضروري سفر را فرا گيرد و با شناخت وارد سفر شود. اطلاعات مورد نياز حاجي در زمنيههاي فلسفه و اسرار حج، مناسك و احكام، تاريخ، اماكن، اخلاق، سفر، معاشرت، سيره پيامبر(ص)، عقايد شيعه، مفهوم زيارت، مذاهب اسلامي، زبان عربي، مسائل بهداشتي، مقررات عربستان و ... ميباشد
7- احكام و مناسك
فراگيري مناسك حج از اهميت ويژهاي برخوردار است زيرا صحت عمل حج يكي از شروط قبولي آن است البته فراگيري مناسك حج نبايد موجب دلهره و اظطراب حاجي شود.
8- تامين مخارج خانواده
سفر حج نبايد به گونهاي باشد كه پس از آن خانوادهها دچار مشكلات شديد شوند فرد مستطيع پس از مراجع گرفتار فقر و تهيدستي نميشود.
9- انتخاب مدير
فردي را با اخلاق، مدبر و با حوصله و پركار براي مديريت كارها در طول سفر برگيزيند. اين فرد بايد خود را خدمتگزار مردم بداند و با تمام وجود در خدمت زائران باشد.
10- انتخاب همراه
پيشوايان ديني، مردم را از تنها سفر كردن منع و آنان را به مسافرت جمعي ترغيب نمودهاند.
11- همراهان شايسته و يكدست
انتخاب همسفران همشان يكي ديگر از آداب سفر است.
12- تشويق به خوبيها
در روايات توصيه شده تا دوستاني را براي خود برگزينند كه آنان را در انجام كارهاي اخروي يار و ياور باشند.
13- وصيت
سفر هميشه توام با خطر است. هيچكس از آينده خبر ندارد. از اين رو تنظيم وصيتنامه كاملاً مطلوب است و در صفر حج مطلوبتر و لازمتر است.
14- غسل
حاجي با غسل قبل از سفر، جسم خود را و با دعا و توبه جانش را شستشو ميدهد تا هنگام حضور در خانه خدا، از هر آلودگي پاك و پيراسته شود.
15- صدقه
مستحب است هنگام حركت، صدقه بدهد و با نيكي به مردم، سفر را آغاز كند. يكي از منافع صرقه جلوگيري از بد مردن است. گيرنده اصلي صدقه، خداست و در واقع صدقهدهنده با خدا معامله كرده است و چند برابر در دنيا و آخرت پاداش ميگيرد.
16- آغاز سفر با نماز
بايد قبل از سفر، خود را براي اين مهماني مهم آماده كند. لذا مستحب است سفر را با نماز كه ياد خداست، آغاز نمايد.
17- دعا هنگام خروج
رسول خدا (ص) هر زمان كه در مسيري بالا ميرفت «الله اكبر» و آن گاه كه فرود ميآمد «سبحانالله» ميگفت. ادعيه سفر به مناسبتهاي مختلف فراوان است كه بايد علاقهمندان به كتب مربوط مراجعه كنند.
18- همراه داشتن دارو
هر چند در كاروانهاي حج، پزشك همرا وجود دارد، ليكن لازم است حاجيان اگر بيماري داخلي دارند، ضمن آكاه ساختن پزشك كاروان، داروهاي ضروري و سوابق بيماري خود را همراه بردارند.
19- نيازمنديهاي سفر
وسايل انفرادي ضروري را همراه بردارد.
20- خوراكي
برداشتن برخي خوراكيهاي خشك و فاسد نشدني كه قابل نگهداري در شرايط آب و هوايي مختلف باشد، مناسب است.
21- ذكر نعمتها
مستحب است مسافر نعمتهاي الهي را به ياد آورد سپاس خداواند گويد.
22- عجله نكردن
كارها اگر بخواهدي صحيح انجام گيرد بايد همراه با بصيرت و معرفت و بدون شتاب باشد تا پشيماني به بار نياورد.
23- صبر و تحمل
هر حاجي بايد مراقب باشد تا بر كسي خشم نگيرد و خشم خود را فرو ببرد. زبانش را نگه دارد و با روي گشاده برخورد نمايد، سخن شيرين بگويد و نرمخود باشد.
24- احترام به سالخوردگان
در حديث است كه هر كس سالمندي را احترام كند، خداوند او را از هراس روز قيامت آسوده سازد.
25- سلام به همسفران
از جمله اموري كه انس و پيوند را زياد و استوار ميكند، سلام كردن به يكديگر است.
در آرزوي مدينه
مرا به خانهي زهراي مهربان ببريد
به خاك بوسي آن قبر بينشان ببريد
اگر نشاني شهر مدينه را بلديد.
كبوتر دل ما را به آشيان ببريد.
كجاست آن در آتش گرفته تا كه مرا
براي جامه دريدن به سوي آن ببريد
كجاست آن جگر شرحه شرحه تا كه مرا
به سوي سنگ مزارش كشان كشان ببريد
مرا كه مهر بقيع است در دلم چه شود
نه اشتياق به گل دارم و نه ميل به بهار
مرا به غربت آن هيجده خزان ببريد
كسي صداي مرا در زمين نميشنود
فرشتهها سخنم را به آسمان ببريد.
بالاخره كمك كم انتظار به سر ميآيد، و شبهايي كه به شوق حرم پيامبر و خانه خدا به سر برده بودي، به پايان ميرسد و اينك، توفيق زيارت همچون كبوتران حرم، دور و برت پر ميزند.
چه خوش باشد كه بعد از انتظاري
به اميدي رسد اميدواري!
آنچه سالها دل و جانت را گرم نگاه داشته بود، «اميد» بود.
اينك اين اميد ديرين، تحقق يافته است.آنچه را كه سالها در حسرتش بودي و با تعبير «آيا ميشود؟ ...» بر زبان ميآوردي، اينك «شده» و فراهم آمده است.
خوشا به سعادتت. التماس دعا كنندگان را از ياد مبر، آنها كه هنگام خداحافظي، اشك در چشمهايشان حلقه زده بود، آنها كه با نگاه حسرتبار، آخرين ديدار را با تو داشتند، آنها كه با دستهگل به بدرقهات، تا فرودگاه آمده بودند، بستگان و خويشاوندان، افراد خانواده، همسايهها، همكاران، اهل محل و ... همه آنها كه با خبر شده بودند امسال مشرف ميشود و با چه حالي و با چه نگاهي و زباني، «التماس دعا» داشتند.
اينك، در شهر پيامبري، گرچه از وطن خويش دوري، اما به محل زندگي پيامبر و علي و زهرا عليها السلام و اهل بيت پيامبر آمدهاي. شهري كه برايت بسيار خاطرهها و قصهها دارد.
آنچه ديدارش را يك روز در خواب، آرزو ميكردي، امروز در بيداري ميبيني. آري .. حرم حضرت رسول الله صلي الله عليه و آله، قبرستان بقيع و قبور ائمه چهارگانه، قبر گمشده فاطمه زهرا عليها السلام، مثل ماهي كه به آب برسد، مثل تشنهاي كه به سايه و چشمهاي برسد، مثل كسي كه گمشدهاش را پيدا كرده باشد، مثل عاشقي كه به معشوق خويش برسد، تو هم كه دلداده محبت «آل محمد» و دلباخته «عترت مصطفي» هستي، اينك به «مدينه» آمدهاي، به سفر حج تويق يافتهاي.
مبادا اين روزها و روزهاي آينده را به غفلت بگذراني. حيف است فرصتها را بازار و تماشا بگذرد. اهل بصيرت و معرفت، همه چيز را در «حرم» جستجو ميكنند. «زيارت» گرانبهاترين كالايي است كه در مدينه و مكه يافت ميشود. قيمتش هم «نيت» است و عشق و علاقه. پاداش آن هم بهشت و رضوان و قرب آل محمد. مدتها در «صف انتظار» بودهاي، اينكه در «محفل ديدار»ي، كمي با خودت خلوت كن،حالات روحي خود را مورد بررسي قرار ده. كجايي؟ كجا آمدهاي؟ چه ميكني؟ چه ميخواهي و چه به دست ميآوري؟
مبادا از «بازار معنويت» اين ديار كه سراسر عرفان است، دست خالي برگردي. به يادآر چه نعمت بزرگي خداوند پس از سالها نصيب كرده است. جا دارد سر به سجده شكر بگذاري و هزار بار «الحمدلله »بگويي چراكه: توفيق يار شد كه سوي اين درآمدي
شكر خدا زيارت پيغمبر آمدي
آغوش لطف حضرت رسول و معصومين خفته در بقيع، به روي جانت همواره گشوده باد. دعا كن، همه آرزومنداني كه دلشان به عشق ديدار اين حرمها و حريمهاي نوراني ميتپد، توفيق زيارت يابند و كام جان را از زمزم «روضهي نبوي» و «قبله توحيد» سيراب كنند.
«سلام مدينه، سلام شهر پر گوهر، سلام شهر نبوت، شهر امامت، سلام شهر شهادت، شهر بانوي اطهر». به مدينه كه ميرسي همراه با دلت آرام و سنگين قدم برميداري، پاهايت از چند پيچ و خم ميگذرت و دل با تو كه نه، توپچي با دلت همراه ميشوي پس به بقيع ميرسي. اينجا دلت در برابر اين همه غربت و غريبي زانو ميزند، به خاك ميافتد و زار ميزند. ديدن اين همه غربت از پس پنجرهها، دلت را سخت ميفشارد. پاهايت پشت شبكههاي بقيع ميماند و دستهايت به شبكهها گره ميخورد، دلت اذن دخول ميگيرد.
«السلام عليكم يا اهل بيت النبوه»
و ديدههاي بارانيات آن سوي شبكههاي گرم جستجو ميشود. اين بار تو ماندهاي و دل ميرود. وارد بقيع كه ميشوي زمين ميخورد، ميشكند. ويران ميشود، تكهتكه خود را به قبور غريب ائمه بقيع ميرساند. اين تكهسنگها گواه غربت پاك فرزندان رسول خدا هستند. حال ديگر ميداني كه چه اندازه رسول خدا در ابلاغ رسالتش تنها بوده و ميداني كه چرا خاك اين شهر اين همه داغ است و چرا خورشيد اينجا همه زار و زرد ميتابد.اين مزار حسن بن علي (ع) است. زينت دوش رسول. هم او كه تابوتش طعمه تيرها كنيه شد.
اين مزار زينت عبادت كنندگان زمين و زمان – زينالعابدين (ع) است. هم او كه طوفان خطبههايش طومار حكومت شبزدگان اموي را در هم پيچيده و اينها مزار امام باقر (ع) و امام صادق (ع) است. دو پيشوا و ناشر دين نبي اين روزها در هر گوشهي دنيا به پاس خدمات هر هنرور و دانشمندي پس از مرگ مزارش را حرمت مينهدند. اما توپچي اينجا نميتواني حتي قدمي به مزار غريب و بيسايبانشان نزديك شوي.
دل بيتاب، افتان و خيزان خود را به مزار امالبنين – مادر عباس – مربي مظهر ادب و وفا و خوب ميداني اينجا زيارتگاه مردي است كه سالهاست منتظر آمدنش هستي و آمدهاي تا در فاصلهاي كمتر بجويياش.
دل كه در صد رشته جادو نميگيرد قرار
تاري از گيسوي او آريد و زنجيرش كنيد
مزار فاطمه بنت اسد: مزار زني است كه ديوار كعبه در برابرش شكافت، او وارد حريم الهي گردد و نوزادش را كه سرالاسرار ظواف است متولد گرداند. حكايتي است حكايت غريبستان بقيع.
بهشت زيارت
مدينه شهري است زيارتي با كولهباري از خاطرهها كه تداعي كننده صدر اسلام و زمان پيامبر و علي «ع» و فاطمه دودمان عترت پاك عليهالسلام است. زيارت و عبادت رسالت دروني ما است. زيارت رسول گرامي اسلام، مزار مطهر ائمه بقيع، ديدار از مزار شهداي گرانقدر «احد»، «مسجد قبا» و «ذوقبلتين» منطقهي عملياتي نبرد «خندق» كه به مساجد سبعه معروف است، منطقه شيعهنشين مدينه كه در حصاري از بقاياي نخلستانهاي كهن قرار دارد. مسجد «مباهله»، مسجد « غمامه» و ديگر اماكن ديني.
گر چه يك بار به صورت گروهي، به ديدار اين اماكن ميروي، اما اگر بتواني، نبايد به يك بار قناعت كني. در هر يك از اينها، چشمههايي از معرفت و نشانههايي از خاطرات است كه بايد هر چه بهتر و بيشتر سيراب و بهرهمند شوي.
در نظر توپچي زيارت بايد رايجترين سكه باشد؛ يعني از هر فرصتي براي زيارت حرم پيامبر «ص» بقيع مظلوم، احد، قباء و ... بهره ببري.
زيارت، حضور در برابر آينه است. خودت را به محك و ميزان و الگو عرضه ميكني تا زمينههاي رشد معنوي و كمال را در خويش بيفزايي و از پاكي پيامبر و امامان، و معنويت الگو بگيري.
عبادت، بايد سكه رايج ديگر روزها و شبهاي تو در مدينه باشد آن هم در روضه مسجد نبي و مسجد النبي كه فضيلت آن بسيار است و بر كسي پوشيده نيست گرچه اهل سنت نمازهاي روزانه را در پنج نوبت ميخوانند، ولي تو برنامهريزي كن تا حتماً سه وعده را در حرم پيامبر حضور داشته باشي. شبها را زودتر استراحت كن تا ساعتي به اذان صبح مانده، توفيق حض.ر در مسجد النبي را داشته باشي.
وقتي سحرگاهان به سوي اين مرقد معشوق ميروي، ميبيني كه سيلي از انسانهاي عاشق، به سوي روضه نبي در جريان است. وقتي به حرم ميرسي، ميبيني جا پيدا نميكني. سعي كن از اين سيل معنوي جمعيت زائر، عقب نماني.
هم نماز جماعت فضيلت بسيار دارد، هم نماز در مسجد پيامبر و اگر اين دو را يك جا داشته باشي، افضل است.
مراقب باش حتي يك روز هم نماز جماعت صبح حرم پيامبر، از دست نرود، كه اين فيض گاهي تكرار ناشدني است. پس از نماز و عبادت، فوري از حرم بيرون نرو. در محضر آن محبوب، بيشتر بمان. زيارت، تلاوت، جلوس، انس، تفكر، ذكر، دعا و نيايش را در اين مكان مقدس سرشار كند.
وقتي خورشيد دميد. فرصت زيارت بقيع رامغتنم بشمار. هر روز براي عرض ادب به ساحت ائمه، به بقيع مشرف شو. هنگام ورود، با وضو باش، كفشهايت درآور در ميان انبوه. در جمع پروانههاي عاشق، قرار بگير. زيارت نقل شده را بخوان. به ويژه زيارت «جامعه كبير» را هر چند طولاني و مفصل است، ميتواني احساس كني كه در محضر اماماني و به خدمتشان رسيدهاي و براي عرض ادب آمدهاي.
بازگشت به محل اسكان و صبحانه و استراحت و مطالعه و گفت و گو و نوشتن خاطرات و ... ميتواند به برنامهاي هر روزه باشد. اما هنگام ظهر، مبادا شوق غذا و طعام، تو را غافلگير كند. ناگهان صداي «الله اكبر» در فضاي مدينه طنين مياندازد كه تو را به نماز ظهر فرا ميخواند. بكوش كه غافلگير نشوي. وقت نماز را به ياد داشته باش و قبل از اذان آماده شو. وضو بگير و خود را به «مسجد النبي» برسان. در صفوف نمازگزاران جا پيدا كن. به تلاوت و زيارت بپرداز.تا هنگام برپايي نماز. آنگاه اداي فريضه، سپس بازگشت به محل اقامت و ناهار و استراحت. تا عصر كه چه بهتر پيش از مغرب، با همان آمادگي به روضه نبوي بروي و جا پيدا كني و نماز اول وقت را به جماعت در كنار قبر منور حضرت رسول (ص) بخواني.
چه نعمتي بالاتر از اين؟ ميان نماز مغرب و عشا حدود يك ساعت و نيم فاصله است. اين فاصله را هم با تعقيبات، نماز مستحب، تلاوت قرآن، زيارت پيامبر و اعمال ديگر كه در كتابهاي دعا آمده است، پر كن. با برادران مسلمان ديگر ارتباط برقرار كن. با هموطنان خود انس بگير تا وقت نماز عشا برسد و اداي اين فريضه و بازگشت تدريجي به خانه و هتل.
البته در خلال فرصتها، به بازار هم سر ميزني، مغازهها و دستفروشيها سر راه را هم ميبيني و از اين ديار و مردم و فرهنگ و آدابشان هم كسب از اين ديار و مردم و فرهنگ و آدابشان هم كسب آگاهي ميكني. ولي از ياد مبر كه كجا آمدهاي و براي چه كار؟ مبادا فرصت هدر رود و از اين بازار معنويت و فيض، دست خالي برگردي. البته روز آخر و لحظه وداع يا مدينه را هم داري؛ با سوز و آهش و اشك و حسرتش و سختي دل كندن از اين شهر و كوچ به جاي ديگر و آرزوي بازگشت دوباره.
جواد محدثي
مستحبات مدينه منوره و مسجد النبي (ص)
1-غسل ورود به مدينه و مسجد النبي و زيارت پيامبر و ائمه بقيع، كه ميشود در يك غسل هم را نيت كرد.
2-اقامت در مدينه منوره
3-انسان سه روزه در مدينه منوره به قصد برآمدن حاجات روزه بگيرد، و سزاوار است روزهاي چهارشنبه، پنجشنبه و جمعه باشد.
4-مستحب است شب چهارشنبه نزد ستون ابولبابه، و شب و روز پنجشنبه نزد ستوني كه مقابل آن قرار گرفته نماز گزارد، و شب و روز جمعه نزد ستوني كه پهلوي محراب حضرت رسول (ص) واقع شده نماز بخواند، و حاجات خود را از پروردگار عالم بخواهد، و دعايي را كه بعد از زيارت رسول اكرم (ص) ذكر شده بخواند.
5-در مدت اقامت يك ختم قرآن يا بيشتر در مدينه و به خصوص در مسجدالنبي بخواند.
6-هر مقداري ميتواند در مدينه صدقه بدهد.
7-مواظب اعمال و رفتار خود باشد، و فرصت را غنيمت شمرد، و هر چه ميتواند نماز بخواند، به ويژه در مسجد النبي كه هر ركعت نماز در مسجدالنبي مساوي هزار ركعت نماز در غيز آن است مگر مسجدالحرام، و براي نماز افضل اماكن، روضهي رسولالله (ص) ميباشد.
8-در وقت ورود و خروج از مسجد آهسته صلوات بفرستد.
9-هنگام ورود در مسجد دو ركعت نماز تحيت مسجد به جا آورد.
10-از طرف والدين و برادران ديني و آشنايان به پيغمبر اكرم (ص) سلام كند.
11-پس از زيارت، دو ركعت نماز زيارت بخواند، و ثوابش را به پيامبر اكرم (ص) هديه كند.
12-نزديك مرقد مطهر رسول خدا بايستد، و حمد و ثناي الهي را به جاي آورد، و دعا كند.
انسان رد مسير زندگي همواره با دعا و نيايش مانوس و رفيق بوده است. نياز بشر به دعا آنچنان گسترده است كه اختصاص به مومنان نداشته و در طول تاريخ، كافران نيز به دعا و نيايش روآوردهاند؛ لكن آنان در اثر گمراهي، از اين يار ديرينه و موثر در غير جايگاه اصلي و حقيقي آن استفاده كردهاند. آنها به جاي اعتقاد به خداي يگانه و جستجوي رفع حاجت از او، به غير او رو آوردند؛ قرآن كريم ميفرمايد: «و ما دعاء الكافرين الا في ضلال»1 دعاي كافران كه غير خدا كه غير خدا ميخوانند، در گمراهي است و به جايي نميرسد. يكي از خدمات بزرگ اسلام به بشريت اين است كه فرزندان آدم را از اين انحراف بازداشته و آنان را در مسير صحيح و شايسته، هدايت كرده است. موضوع دعا، كه مورد توجه قرآن كريم و روايات اسلامي واقع شده، پرسشهاي زير در مورد آن مطرح است كه دعا چيست؟ چه نيازي به آن هست؟ چگونه بايد دعا كرد؟ به درگاه چه كسي بايد دعا كرد؟ دعا چه چيزي به انسان ميدهد؟ جايگاه دعا در ميان ساير كارها كجاست؟ و پرسشهايي از اين قبيل كه در اين نوشتار به طور مختصر به پاسخهاي آن ميپردازيم.
تعريف دعا
«دعا» به معناي خواستن و طلبيدن است. اصطلاحاً: «الدعا: الرغبه الي الله»2 يعني دعا همان ميل و توجه به سوي خدا است و به وسيله آن موجودي از خداوند چيزي را درخواست ميكند.
دليل اصلي روآوردن به دعا و راز و نياز با معبود توانا همانا نيازهاي مادي و معنوي انسان است. از آنجايي كه آگاهي ما و تواناييهاي ما بسيار كمتر از منتها امري ضروري است. مولايمان ميفرمايد: آن كس كه به شدت گرفتار دردي است نيازش به دعا بيشتر از تندرستي كه از بلا در امان است نميباشد.3 اكنون به اصل موضوع پرداخته و در طي چند گفتار مسئله را پي ميگيريم:
گفتار اول: اهميت و فضيلت دعا در اسلام
در قرآن كريم، به اهميت و مطلوبيت نيايش توجه ويژه شده است و در مورد دعا كردن سفارش و توصيههاي موكد انجام گرفته است. در اينجا به برخي از آيات در اين زمينه اشاره ميكنيم:
قالالله تعالي: «ادعو ربكم تضرعاً و خفيه انه لا يحب المعتدين»4 پرودگار خود را (آشكارا) از روي تضرع و در پنهاني، بخوانيد! و از (تجاوز دستبرداريد) كه او متجاوزين را دوست نميدارد!
«و اذ سالك عبادي عني فاني قريب اجيب دعوه الداع اذا دعان فليستجيبوا لي»5 و هنگامي كه بندگان من، از تو دربارهي من سوال كنند، (بگو) من نزديكم، دعاي دعا كننده را، به هنگامي كه مرا ميخواند؟، پاسخ ميگويم!...
بگو خدا را بخوانيد يا «رحمان» را، هر كدام را بخوانيد، (ذات پاكش يكي است) و براي او بهترين نامهاست!
پروردگار شما گفته است: «مرا بخوانيد تا دعاي شما را بپذيرم! كساني كه از عبادت من تكبر ميورزند به زودي با ذلت وارد دوزخ ميشوند!
اين آيات كه امر به دعا ميكند، همه نشاندهنده اهميت دعاست.
در روايات نيز به اهميت و فضيلت دعا توجه ويژه شده است: از رسول گرامي (ص) نقل شده است: دعا مغز عبادت است. امير المومنين، از رسول گرامي، (ص) نقل فرموده: دعا اسلحه و ابزار مومن و پايه دين و نور آسمان و زمين است. همچنين امام باقر فرموده است: در نزد خداوند هيچ چيز بهتر از اين نيست كه از او سوال شود و از آنچه نزد اوست درخواست گردد.
بدين ترتيب، ارزش و اهميت دعا در فرهنگ اسلامي، مسلم بوده و جاي ترديدي در آن نيست و تاكيد فراوان آيات و روايان نشاندهنده جايگاه ويژه دعا در اسلام است.
گفتار دوم دعا و شرايط آن
نيايش، برقراري ارتباط معنوي و توجه روح به ذات اقدس يگانه است. دعا، باعث تقويت ارتباط مستمر و مانوس شدن با مبدا هستيبخش است كه تمام شئون زندگي وابسته به فيض و عنايت او است. خواستن از او، سبب افزايش شناخت به عظمت مقام حسناي اوست تا هر چه بيشتر حجاب و گرد و غبار از دل برداشته شده و معبود محبوب را از نزديك مشاهده كند، صفات جمال و جلال او را بهتر و روشنتر دريافته و آثار معرفت را در خود احساس نمايد.
دعا نشانهي انس و الفت روح و جان با ذات يكتاست و موجب حصول آرامش و سكون نفس است، مانند مشتاق كه دوست خود را يافته، از ديدارش خوشحال و از گفتارش لذت ميبرد؛ نازها و مشكلات را با آرامي و از صميم دل در ميان گذارده و پرده از رازها برداشته و آرزوهايش را بازگو ميكند.
آري، اينگونه تماس مهربانه، روح روان آدميان را متاثر ساخته و تاثير ژرف ميبخشد. در دعاها، به كلماتي ميرسيم كه دعا كننده، گويا عزيزترين و مهربانترين دوست خود را ديده، با او سخن ميگويد، همانند، «يا شفيق، يا رفيق، يا ركني الوثيق ...» اي مهرورزم! اي دوست و اي رفيقم! اي پشتيبان مورد اعتمادم! اي همسايه وابسته به روحم!..
دعا همچون ساير عبادات، آداب و شرايط ويژه دارد كه در صورت انجام و رعايت آنها، نتايج بهتر و مطلوبتري به دست ميآيد. در اينجا به برخي از آن آداب و شرايط اشاره ميكنيم:
1-ايمان به عظمت و قدرت خداوند
دعا كننده بايد با تمام وجود متوجه قدرت خداوند باشد و باور راسخ داشته باشد كه او قادر و توانا بر همهي ممكنات است و از غير او دل كنده و اميدي به ديگران نداشته باشد. در قرآن كريم ميخوانيم: «و من يتوكل علي الله فهو حسبه» و هر كس به خدا توكل كند، امرش را كفايت ميكند. دعا آنگاه به اجابت ميرسد كه همراه با ايمان باشد. «فليومنوا بي»
2-توجه قلبي
دعا كننده بايد با توجه كامل و از دل و جان خداوند رابخواند و خواسته خود را در ميان بگذارد. دعا و درخواست بايد خالصانه باشد. «فادعوا الله مخلصين له الدين» امام علي (ع) ميفرمايد: خداوند بزرگ، دعاي دلي را كه غافل و مشغول باشد نميپذيرد. يا در قرآن ميخوانيم:
«و با حالت اميد و ترس،ما را ميخواندند و براي ما خاشع بودند. اجابت دعا بستگي به حالت دعا كننده دارد و چنانچه با قلب نوراني و توجه كامل نباشد، احتمال قبولي كاهي مييابد.
3-شناختن خير و شر
دعا كننده بايد راه نجات را از راه هلاكت بشناسد تا از خداوند امري را كه موجب هلاكت اوست، در حالي كه او ميپندارد، به نفع و به صلاح اوست طلب نكند؛ چنانچه خداوند ميفرمايد: «انسان (بر اثر شتابزدگي)، بديها را طلب ميكند آنگونه كه نيكيهارا ميطلبد و انسان، هميشه عجول بوده است {و نميداند آنچه را از خداوند ميخواهد، براي او شر است نه خير}
يكي از شرايط دعا، شناختن امر خير غير او است و چنانچه، اين شرط مراعات نشود، دعا مستجاب نخواهد شد و از آنجايي كه خداوند ارحمالراحمين هست، امر «شر» را نيز براي او اجابت خواهد كرد و اگر خواستهاي از خدا داشته باشيم و خير و شر آن را ندانيم، بايد از خدا بخواهيم كه هر طور خير و مصلحت ما ميداند، عمل كند.
4- مشروع بودن خواسته
بايد فكر و تامل كنيم كه آنچه را از خداوند ميخواهيم، مشروع و امر راجح باشد و نيز پس از مشروع بودن خواسته، بايد براي جهت مشروع خواسته شود.
صاحب مصباحالشريعه، در اين قسمت ميفرمايد: «... چنانچه شرايط دعا را رعايت نكنيم، اميد به اجابت دعا نيست؛ زيرا خداوند متعال، از نيت و اراده دروني ما آگاه است و ميداند كه ما، قابليت اضافه را نداريم و با نبود شرط، وجود مشروط معقول نيست.
چنانچه كسي از خداوند توسعه در رزق را بخواهد تا در كارهاي خلاف مصرف كند، اجابت نخواهد شد.
5-رعايت زمان دعا
هر چند درهاي رحمت الهي، همواره به طرف بندگاني كه صادقانه و خاشعانه او را ميخوانند، باز است و خداوند به آنها وعده پاسخ داده است، اما امامان معصوم (ع) به برخي از زمانها، عنايت بيشتري دارند و احتمال استجابت را در اين مواقع خاص، بيشتر دانستهاندو اين زمانهاي خاص از قرار ذيل است:
الف) در طول سال، روز عرفه مناسبترين روز براي دعاست، چنان كه در روايت آمده است كه حضرت حق در آن روز به ملائكه دستور ميدهد كه بندگاني كه از اطراف جهان براي بندگي و اطاعت من آمدهاند، خواست و حاجت آنان چيست؟ ملائكه جواب ميدهند؛ خواسته و حاجت آنان نيست جز آمرزش گناهان، خداوند ميفرمايد: شما شاهد باشيد كه گناهان بندگانم را بخشيدم؛
ب) در ميان روزهاي هفته، روز جمعه: امام باقر (ع) ميفرمايد: «خداوند بزرگ در هر شب جمعه از اول تا آخر شب از بلنداي عرش ندا ميدهد كه آيا بندهي مومني نيست كه مرا براي دين و دنياي خود بخواند، تا او را اجابت كنم. آيا بنده مومني نيست كه تا پيش از طلوع فجر، خواهان توبه شود، تا توفه او را بپذيرم...»
د) در ساعتهاي شب، آخر شب مناسبترين زمان است: در قرآن كريم در مورد صفت متقين آمده است: ميفرمايد: « در سحرگاهان استغفار ميكنند» از پيامبر گرامي اسلام (ص) نقل شده است: «... خداوند متعال در هر شب يك سوم مانده به پايان شب، ملكي را به آسمان زمين ميفرستد... تا ندا كند آيا سائل وجود دارد تا حاجتش برآورده شود، يا توبه وجود دارد تا توبه او قبول و مورد غفران حق واقع شود»
6- تاثير مكان در اجابت دعا
جاي دعا كردن نيز در چگونگي اجابت دعا نقش دارد- هر چند در هر مكان خدا را بخوانيم، او حاضر است- ليكن اسلام براي برخي مكانها مقام ويژه قايل شده است. مكان هر چه مقدستر باشد، دعا به اجابت نزديكتر است؛ مانند مكه معظمه،مدينه منوره، مشاهده مشرفه امامان (ع) و مساجد.
يكي از اين مكانها، مرقد شريف حضرت امام حسين(ع) است كه در روايت آمده است، خداوند متعال به پاس شهادت آن حضرت، چهار ويژگي را به او كرامت فرموده است:
الف) استشفا، از تربت مبارك كربلا.
ب) اجابت دعا در زير قبه و گنبد آن حضرت؛
ج) قرار دادن ائمه هدي (ع) را از ذريه او؛
د) به حساب نياوردن مدت زيارت آن حضرت را در جزو عمر زائر.
شرايط ديگري نيز براي دعا و اجابت آ» در كتابهاي معتبر ذكر كردهاند كه از يادآوري آن صرفنظر ميشود. همين اين اندازه بدانيم كه اجابت دعا شرايط ويژه ميطلبد و چنانچه ممكن است، دعا و نيايش او پذيرفته نشود و دليل پذيرش به عدم قابليت و عيب و نقص خود دعا كننده خواهد بود. اگر دعا همراه با شرايط دعا كننده ميفرمايد: «من به تو نزديكم و دعايت را اجابت ميكنم توپچي فقط به سراغ خودم بيا» اين حالت براي انسان مقام والا و بالايي است.
موانع جانب
همان طور كه عواملي موجب تسريع اجابت دعا ميشود، عللي نيز وجود دارد كه مانع اجابت دعا ميگردد، كه به برخي ار آنها اشاره ميشود:
الف) گناه
گناه دشمن ديرينه انسان و دور كنندهي او از نعمتهاي الهي و مانع بزرگ در مسير كمال او به شمار ميرود. دعاي فرد گنهكار به اجابت نميرسد و نالههايش شنوندهاي ندارد. امام باقر (ع) ميفرمايدك «انسان گاهي حاجتي دارد و از خدا طلب ميكند و خداوند ضمن قبول آن، انجامش را به وقت مناسبي واميگذارد، ولي بنده در اين مدت مرتكب گناه ميشود، خداوند به مامور اجابت دعا امر ميكند: خواستهاش را اجابت نكن و او را از اين لطف محروم نما كه خشم ما را برانگيخت و شايستهي بياعتنايي است».
ب) تقاضاي امر محال و يا غير مجاز
اجابت دعا از جانب خداوند پس از حصول شرايط در صورتي است كه آنچه از خدا خواستهايم شدني و ممكن باشد و در عين حال نامشروع نباشد. از حضرت علي (ع) سوال شد: «فاي دعوه اضل؟ قال: الداعي بما لا يكون» كدام دعا گمراهي است؟ فرمود: دعا كردن و خواستن كارهاي ناشدني و غير ممكن.
ج) مخالفت با مصلحت فرد.
در توانايي خداوند در انجام خواستهي بندگان، جاي شك نيست؛ ولي گاه بنده چيزي را ميخواهد كه به مصلحت او نيست، در حالي كه خود نميداند و خداوند به همه جوانب زندگياش آگاه است، به دليل لطفي كه به بندگانش دارد، آن دعا را مستجاب نميكند:
«چه بسا چيزي بر شما ناگوار و ناخوشايند باشد، در حالي كه خير و صلاح شما در آن است و همچنين شايد چيزي را دوست بداريد كه ضرر شما در آن باشد و خدا آگاه است و شما بيخبريد»
د) مهيا نبودن شرايط و زمان اجابت
مناسب نبودن زمان و شرايط از جمله موانع اجابت دعاست. چه بسا شخص دعا كننده، گمان كند كه خواستهاش رد شده و نااميد گردد، در حالي كه نبايد قطع اميد كند، امام صادق (ع) ميفرمايد: «ان المومن ليدعو فيوخر اجابه الي يوم الجمعه» مومن دعا ميكند و خداوند اجابت آن را تا روز جمعه به تاخير مياندازد.
بر اين اساس، براي اجابت دعا لازم است موانع اجابت آن شناسايي و در جهت رفع آنها اقدام كنيم.
گفتار سوم: آثار تربيتي دعا
بيشك دعد و نيايش يك نوع عبادت و خضوع انسان در برابر خداوند تواناست و همچون عبادات ديگر، از اثر تربيتي فراوان برخوردار است. با دقت در آيات و روايات مربوط به آن، درمييابيم كهدعا، انسان را به معرفت خدا رهنمون ميكند. دعا، سبب ميگردد تا بشر به نيازمنديهاي خويش پي برده و در برابر ذات پاك و بيهمتاي پرودگار متعال، خضوع كند. دعا انسان را با نعمتهاي الهي آشنا ساخته و رابطهاي عميق و استوار ميان بندهو خالقش ايجاد مينمايد. دعا، به كمك انسان شتافته و در دستيابي به خواستههايش، وي را مدد ميكند. دعا انسان را به مقامي ميرساند كه خويشتن را جز بنده خدا نميبيند و غير از فرمان او، اطاعت نميكند. دعا؛ خداشناسي، اعتماد به نفس، تقويت اراده و آرامش به انسان ميبخشد و ياس و نوميدي را از او دور كرده و وي را فردي بلند همت، تلاشگر، هوشمند، و اميدوار ميسازد. اينك به برخي آثار تربيتي آن اشاره ميكنيم:
1-دعا سبب آرامش قلب و تسكيندهنده دلهاست. «الا بذكر الله تطمئن القلوب»
2-دفع بلاهاي دنيوي و معنوي؛ اميرالمومنين (ع) ميفرمايد: «امواج بلا را با دعا از خود برانيد»
3-راهيابي به گنجينهها و نعمتهاي الهي» اميرالمومنين (ع) ميفرمايد: «خداوند كليدهاي گنجينههاي خود را در دست تو قرار داده كه به تو اجازه دعا كردن داد، پس هر گاه اراده كردي ميتواني با دعا، درهاي نعمت خدا را بگشايي.»
4-دعا از مصاديق روشن اعتماد به نفس، بينيازي از غير خدا و تقويت بينش يگانهپرستي است و دعاهاي شريف جوشنكبير، عشرات و افتتاح داراي چنين ويژگيهايي است.
5-برخي از دعاها باعث تحكيم باور به نبوت، امامت، لزوم رهبري معصومين (ع) و ايجاد اميد در جامعه بشري است و مژده حكومت عدل و صلح و صفا را به جهانيان ميدهد. دعاي ندبه از چنين ويژگي و تاثيري برخوردار است. دعا موجب پشيماني از نافرمانيها و وسيله شرمندگي در درون دعاكننده است؛ زيرا هر چه انسان با خداي خويش بيشتر انس و الفت گيرد و به او نزديك شود، بيشتر ميكوشد كه به وظايف بندگي و پيروي از فرمانهاي او گردن نهد و و رفتاري بر خلاف رضاي او انجام دهد. در نتيجه دعا و كوشش و تلاش دو بالي است براي پرواز انسان به سمت كمال و كاميابي دين و دنيا و اين دو، همااهنگ و همدوش وسيله رسيدن انسان به تعالي و ترقي است. انسان با تلاش اما بدون دعا و توجه به خدا، به سرانجام مطلوب و سعادتبخش نخواهد رسيد، چنانكه دعاي شبانهروزي، بدون كار و كوشش، هرگز به جايي قدم به پيش نخواهد برد و بايد اين دو آيهي شريفه هميشه آويزهي گوش دلمان باشد كه پروردگار گفته است: «مرا بخوانيد تا دعاي شما را بپذيرم» و «اينكه براي انسان بهرهاي جز تلاش و كوشش او نيست». بدين ترتيب، آيا صداي رسا و بلند «ادعوني استجب لكم» را شنيديم و فهميديم؟ آيا در هفته، ماه و سال چندبار او را به منزل خودد دعوت كردهايم؟
آيا صبح جمعه با زمزمه «دعاي ندبه» از صاحبخانهمان خواستيم كه هر چه زودتر تشريف بياورد؟
بقيع
چقدر زخم بر شانه داري كوچههايت چقدر دلتنگاند!
محله بنييهاشمت كجاست؟
بيت الحزان فاطمه كو؟
هر چه مميگردي پيدا نميكني، وقتي ميفهمي اثري از آنها باقي نگذاشتهاند و همه را با خاك يكسان كردهاند،گلويت پر ميشود و جانت را گويي در آتشي افكندهات. آتش شعلهور كه بيش از هر چيز به سينهي تو ميماند.
و تو آكندهاي از آب و آتش، آتشفشاني گدازهريز!
اندوهناك و بيشكيب، در خويش مويه ميكني. خلوتي يكدست ميخواهي تا به اندازه ابرهاي جهان بياري.... چون پروانهاي در آستانهي آتش گرفتن، مهياي سوختني. چشم در چشم آسمان دوختهاي تا ستارهاي در نگاهت بسوزد ... چه اندوه تازهاي ميبارد.
در مدينه فقط به يك چيز ميانديشي
غربت!
در بقيع ميخواني و ميروي زيارت ديگر قبور.
ديگر لحظات تو سرشار از هر چه ستاره است. ستارههاي مهرباني كه تا هميشهي جهان ميتابند.
فردا دوباره بيقرار و عاشق،پروندهوار به سوي مسجدالنبي بال ميگشايي.
نماز ميخواني به نيت همه.
آشنايي با امامان بقيع (عليهم السلام)
امام مجتبي (ع)
ريحانه رسول خدا (ص)، حسن بن علي (ع) در پانزدهم رمضان سال سوم هجرت به دنيا آمد. وي و برادرش امام حسين (ع) مورد علاقه شديد رسول خدا بودند و به عنوان فرزند آن حضرت شاخته ميشدند. اما مجتبي (ع) بعد از رسول خدا (ص) در كنار پدرش اميرالمومنان (ع) در جنگهاي جمل و صفين و نهروان شركت كرد. پس از شهادت اميرالمومنان (ع) با نصب پدرش مردم عراق با او بيعت كردند، اما به دلايل متعددي وي راهمچون پدرش در جنگ با معاويه تنها گذاشتند. او نيز به اجبار حكومت را رها كرد و عازم مدينه شد. اين رخداد در سال 41 هجري اتفاق افتاد. پس از آن، امام مجتبي (ع) به مدت ده سال در مدينه با شيعيان خود در ارتباط بود.
اما حسن (ع) داسوه كاملي براي اخلاق اسلامي بود و بارها اموال خويش را نصف كرد و نيمي از آن را در راه خدا بخشيد. عاقبت به توطئه معاويه و به دست همسر نابكارش جعده دختر اشعث بن قيث، مسموم شد و به شهادت رسيد. مردم مدينه در سوگ آن امام به ماتم نشستند.
امام حسن (ع) علاقهمند بود تا در كنار جدش رسول خدا (ص) به خاك سپرده شود؛ اما مروانيان با همكاري شخصي كه ادعاي مالكيت زميني را داشت كه رسول خدا (ص) در آنجا مدفون شده بود، مانع اين كار شدند. امام حسين (ع) به خاطر توصيه برادر به عدم ايجاد درگيري، برادرش را در بقيع به خاك سپرد.
امام سجاد (ع)
امام سجاد (ع) چهارمين امام شيعه، در سال 38 قمري متولد شد و دوران رشد خود را در عهد امامت امام مجتبي (ع) و پدر خود حسين بن علي عليهما السلام سپري كرد. آن حضرت در كربلا حضور داشت، اما به دليل بيماري در جنگ شركت نكرد. پس از آن نزديك به سي و چهار سال؛ يعني تا سال 94 قمري، رهبري شيعه را بر عهده داشت. اين دوره، دورهاي سخت بود و شيعيان به شدت تحت فشار امويان قرار داشتند. آن حضرت از راههاي گوناگوني توانست شيعيان خالص را در اطراف خويش گردآورد و راه را براي فرزندش امام باقر (ع) باز كند، از مهمترين يادگارهاي امام سجاد (ع) دعاهاي آن حضرت است كه سرشار از مفاهيم عالي اخلاقي و عبادي و سياسي است و بخشي از آنها در صحيفه سجاديه است كه پس از قرآن و نهجالبلاغه، يكي از مهمترين متون ديني ما به شمار ميآيد.
بنا به آنچه در برخي از منابع تاريخي آمده است، امام سجاد (ع) در سال 94 قمري به تحريك وليد بن عبدالملك مسموم گرديد و به شهادت رسيد و در كنار امام مجتبي (ع) در بقيع مدفون شد.
امام باقر (ع)
امام محمد باقر (ع) پنجمين امام شيعه، در سال 58 قمري به دنيا آمد و تا سال 94 قمري در كنار پدرش در مدينه زندگي ميكرد. پس از رحلت پدر، رهبري شيعه را در دست گرفت. آن امام مشغول حفظ عقايد ديني از تحريف شد و كوشيد تا با تربيت شاگردان فراوان، معارف اصيل اسلام را از تحريف امويان حفظ كند. امام باقر را به دليل علم و دانش فراوانش، باقرالعلوم؛ يعني شكافنده علوم لقب دادند. جابر انصاري، از آخرين صحابه بر جاي مانده، سلام رسول خدا (ص) را به او رساند و امام را بوسيد. امام در اوج نزاعهايي كه ميان عالمان مديته بر سر مسائل اعتقادي و احكام فقهي در گرفته بود، خطوط روشني را در فقه و تفسير و سيره نبوي تبيين كرد كه تكيهگاه شيعيان در مذهب اصيل شيعه است.
امام باقر (ع) در سال 114 يا 117 قمري به تحريك هشام بن عبدالملك به شهادت رسيد و در كنار پدرش حضرت سجاد (ع) رد بقيع مدفون شد.
امام صادق (ع)
امام صادق (ع) كه ششمين امام معصوم است و مذهب شيعه با نام او به عنوان مذهب جعفري شناخته ميشود، در سال 80 يا 83 قمري در مدينه به دنيا آمد و پس از رحلت پدر، رهبري فكري و سياسي شيعيان اصيل پيرو مذهب اماميه را بر عهده گرفت. آن حضرت تا سال 148 قمري در قيد حيات بود. در اين مدت نزديك به چهارهزار نفر شاگرد در محفل درسش حاضر شدند و از دانش آنحضرت بهره بردند. امام صادق (ع) مورد ستايش تمامي عالمان عصر خويش بود. در متون ديني شيعه، چندين هزار روايت از آن حضرت در تفسير، اخلاق به ويژه فقه، رسيده كه باعث عظمت حديث شيعه و موجب تقويت بنيه علمي آن است. امام صادق كوشيد تا شيعيان را در برابر ديگران مسلح به دانش حديث و فقه كند و با انحرافاتي كه ممكن بود در ميان شيعه به وجود آيد، به مبارزه برخيزد. در دوره اين امام نيز جز در چند سال نخست دولت عباسي، فشاري سخت بر شيعيان وجود داشت. منصور، دومين خليفه عباسي، نسبت به امام صادق (ع) سخت كينه داشت و عاقبت نيز به نوشته مورخان در 25 شوال سال 148 هجري، آن حضرت، به تحريك وي مسموم شد و به شهادت رسيد. امام صادق (ع) در كنار جد و پدرش در بقيع به خاك سپرده شد.
در گذشته، قبور اين چهار امام، با قبهاي كه بر فراز آن ساخته شده بود، به عنوان يكي از زيارتگاههاي مسلمانان، به ويژه شيعيان، شناخته ميشد؛ يكي از مشهورترين اين بناها از آن «مجدالملك قمي براوستاني» وزير بر كيارق سلجوقي است كه در قرن پنجم بر فراز قبور امامان ساخته شده بود. اما اين آثار در سالهاي اخير از ميان رفت و در حال حاضر، قبور ائمه در شكل بسيار ساده در بقيع بر جاي مانده است.(375)
قبر منسوب به حضرت فاطمه (س)
درباره محل دقيق قبر حضرت فاطمه زهرا و اينكه آيا در خانه خود مدفون شد يا در بقيع، نميتوان با قاطعيت اظهار نظر كرد. شواهدي وجود دارد كه نشان ميدهد، آن حضرت در بقيع مدفون گرديد، همانگونه كه شواهدي حكايت از آن ميكند كه در خانه خود كه اكنون در حجره شريفه قرار دارد، دفن شد.در حالي كه سنينان، از قديم الأيام محل دفن حضرت را در بقبيع دانستند و تنها احتمال وجود دفن حضرت را در خانهاش مطرح نمودهاند، در احاديث امامان شيعه بيشتر محل دفن، خانه خود حضرت معرفي شده است. درمحفلي كه امام جعفر صادق(ص) و نيز عيسي بن موسي عباسي حضور داشت، شخصي پرسيد كه حضرت فاطمه د ركجا دفن شده است. عيسي گفت: در بقيع. آن شخص از ا مام سؤال كرد. حضرت فرمود: عيسي پاسخ تو را داد. آن شخص گفت: از شما ميپرسم و ميخواهم عقيده پدرانتان را بدانم. حضرت فرمود: «دُفَنِتْ فِي بَيْتِها».
ابونصر بَزّنطي از امام رضا(ع) نقل كرده است كه از آن حضرت درباره محل دفن فاطمه زهرا(س) سؤال شد. حضرت فرمود: «دُفَنِتْ فِي بَيْتِها»
ابونصر بزنطي از امام رضا (ع) نقل كرده است كه از آن حضرت درباره محل دفن حضرت فاطمه سوال شد. حضرت فرمود: «دفنت فيبر بيتها فلما زادت بنو اميه فيآلمسجد صارت فيبر المسجد» (379) «حضرت در خانهاش دفن شد و زماني كه امويان مسجد را توسعه دادند، محل دفن در مسجد قرار گرفت» وجود همين روايات سبب شد تا علماي برجسته شيعه نظير شيخ صدوق، شيخ مفيد، شيخ طوسي، ابن طاووس و علامه مجلسي مدفن حضرت را خانه خودش بدانند؛ جايي كه در مسجد يا حاشيه مسجد قرار گرفته است.
شيخ صدوق مينويسد: روايات درباره مدفن حصرت فاطمه زهار (س) مختلف است. برخي از آنها مدفن را بقيع و برخي ديگر بين قبر و منبر ميدانند. برخي هم مدفن را خانه آن حضرت ميدانند كه وقتي امويان مسجد را بزرگ كردند، قبر آن حضرت داخل مسجد شد اين قول نزد من صحيح است. محلي مه به عنوان قبر آن حضرت در بقيع مشخص شده، پايينتر از قبور ائمه چهارگانه، در قسمت راست (شمال غرب) آنها فرار گرفته است و احتمال دارد كه اينجا محل قبر فاطمه بنت اسد باشد. حضرت فاطمه (س) يكي از زنان برگزيده عالم و مورد علاقه شديد رسول خدا بود. درباره آن گرامي، فرزندان و شويش امام علي 0ع)، فضلي بيشماري از رسول خدا نقل شده است. يكي از آنها همان رويات مشهوراست كه پيابر او را پاره تن خود خواند و آزار به او را آزار خود شمرد. حضرت فاطمه (س) وصيت كرد تا دور از چشم ديگران و شب هنگام دفن شود.
در محضر ائمه بقيع
سخنان امام حسن مجتبي (ع)
1-فاصله ميان حق و باطل چهار انگشت است؛ آنچه را كه با چشمت ميبيني، {معمولاً} درست است و آنچه را از ديگران ميشنوي؛ بسياري نادرست است.
2-كسي به انسان نزديك است كه با محبت باشد؛ گرچه از نظر خويشاوندي دور باشد؛ و كسي از انسان دور است كه بيمحنت باشد؛ و كسي از انسان دور است كه بيمحبت باشد. گرچه از بستگان باشد. هيچ چيز به اندازه دست به بدن نزديك نيست؛ اما {همين} دست، شل ميشود؛ در نتيجه قطع {و دور انداخته} ميشود!
3-ايشان درباره دوست شايستاي كه داشت مي فرمود:
·دنيا در چشمش كوچك بود.
·نادانياش بر او مسلط نبود؛
·بيشتر اوقات ساكت بود؛ ام اين سكوتش به خاطر لكنت زبان با بيسوادياش نبود؛ زيرا وقتي سخن ميگفت، بسيار سخنور بود.
·سخنان حضرت علي بن الحسن (ع)(آذين نيايشگران)
·چه كساني بيشترين حق را بر ما دارند؟
واجبتر از همه بر توپچي، حق مادر، سپس پدر، بعد فرزندان، آنگاه برادرانت و بعد به ترتيب نزديكي خويشاوندانت است.
·كار زبان
حق زبان آن است كه او را دشنام ارجمندتر بداني و به سخن نيكو عادتش دهي؛ تربيتش كني و جز هنگام نياز و سود اين جهان و آن جهان، از آن بهره نگيري؛
آن را از پرگويي و ياوهسرايي كه از زبانش ايمني نيست و بهرهاش اندك است- معاف داري؛ زبان، گواه خرد و دليل آن شمره ميشود.
·كار كوش
حق گوش، پاكيزه نگه داشتن آن {از آلودگي سخنان بيهوده و گناه آلود} است... زيار گوش، دروازه سخن به دل است و هر نوع معناي خوب يا بد را به دل ميرساند.
·كار چشم
و اما حق چشم توپچي آن است كه آن را از هر چه روا نيست فرو بندي و {با نگاه به حرامها} بيارزشش نسازي؛
مگر آن را عبر نگاهي قرار دهاي كه با آن {به ژرفاي حقيقتها} بينا شوي و دانشي فراچنگ آوري؛ همانا چشم، دروازه اندرزپذيري است.
·حق شكم
حق شكمات اين است كه آن را جايگاه حرام قرار ندهي؛ نه اندك و نه بسيار؛ و از حلال هم به اندازهش بدهي و او را از مرز تقويت و نيرومندي، به حد شكمخوارگي و ناجوانمردي نرساني.
·حق صدقه
و اما حق صدقه آن است كه بداني كه اين صدقه پسانداز توست نزد پروردگارت؛ صدقه خود را بر كسي منت منه، زيرا كه آن به سود توست؛ و اگر بدان منت نهي، در امان نيستي كه به روز همان كسي دچار شوي كه به او منت نهادي.
·حق برادر
اما حق برادرت، بدان كه او دست توست كه {براي انجام كارهايت} آن را ميگشايي؛ و پشت {و پناه} توست كه به او پناه ميبري؛ و غزت توس كه بدان تكيه مي كني؛ و پيروي توست كه با ياري او {به دشمنانت} يورش ميبري؛
او را به عنوان سلاحي بر نافرماني خدا و ابزار ستم به حق پروردگار به كار نگيري،يارش باش و در برابر دشمنش كمك كار؛
ميان و شياطينش {و دوستان بدكارش} مانع افكن؛ حق اندرزش را به جاي آور؛ به خاطر خرسندي خداوند { و نه چشمداشت } به او رو كن؛ اگر از آفريدگار فرمان بردف به خوبي از او پذيرا باش؛ در غير اين صورت خداوند توپچي {از او} برتر بدان و آفريدگار از برادرت نزد ارجمندتر باشد.
·حق نيكوكار
. اما حق نيكوكار بر تو، آن است كه از او سپاسگزار باشي و نيكياش را {به اين و آن} بگويي؛ سخن نيك درباره او بپراكني و ميان خود و خداي {سبحان} برايش دعاي مناسب كني، هر گاه اين كارها را انجام دادي سپاسگزار او در نهان و آشكار هستي. آنگاه، اگر ميتواني جبران كني، كار {نيك} او را، پاداشش دادهاي، وگرنه، مصمم باش آن را جبران كني.
سخنان امام باقر (ع)
قضاوت مردم
اي جابر!... بدان دوست ما نيستي مگر آنكه {سخصيتت چنان باشد كه} اگر همه شهروندانت بر ضد تو گرد هم آيند بگويند: «تو مرد بدي هستي» اندوهگين نشوي { زيرا واقعيت اين نيست}؛
و اگر {براي خوشامد تو} گفتند : « انسان شايستهاي» از سخنان {دروغين}شان شادمان نشوي؛ اما {انديشهها و رفتار} خود را بر قرآن عرضه كن {و آن را معيار شايستگي يا عدم شايستگي خويش به شمار آور.}
جوانمردي چيست؟
جوانمردي آن است كه: طمع نكني كه خوار شود؛ خواهش نكني كه تحقير شوي، بخل نورزي كه دشنام شنوي و ناداني نكني كه محكوم شوي.
هزينههاي بيپاداش
هيچ بندهاي نيشت كه دريغ ورزد از خرج كردن در راه خدا، جز آنكه گرفتار شود به هزينه كردن چند برابر آن مقدار در زمينهاي كه خشم خداست.
جايگاه دانشمندان
دانشمندي كه از دانشش بهره گيرند، بهتر از هفتاد هزار نيايشگر است.
به دوران رسيدگان
كسي كه نيازمند انسان نوكيسه شد، همانند فردي است كه نيازمند درهمي است كه در دهان افعي است؛ هم بدان محتاجي و هم خطر تو را تهديد ميكند.
فروتني چيست؟
فرتني آن است كه {آدمي} به نشستن در جايي كه {در ظاهر} فرو دستتر از موقعيت {اجتماعي} اوست خرسند باشد؛ و اينكه به هر كس برخوردي سلامش كني و بگو مگوهاي بيهوده را رها كني گرچه تو درست ميگويي.
ويژگيهاي دين باور
مومن، برادر مون است: نه دشمنامش دهد؛ نه {سودي و خيري} از او دريغ كند و نه به او {بيدليل} بدگمان باشد.
دين و دنيا
براستي كه اين دنيا را نيك و بد به دست آورند؛ اما اين دين {كامل و خوشبختي آفرين اسلام} را، خداوند جز به انسانهاي ويژه {كه با گفتار و رفتار نيكشان شايستگي خود را ثابت كردهاند} ندهد.
نشانههاي شيعه
همانا شيعه علي (ع) آنهايي هستند كه در راه دوستي ما {نه با داهدائي ناروا} به يكديگر ميبخشند، به خاطر دوستي ما، همديگر را دوست دارند، براي زنده كردن فرمان ما {و طرح مباحث ديني} به ديدن يكديگر ميروند؛ هر گاه خشمگين شوند، اسراف نورزند؛ {با رفتار مثبت خويش} بركت {براي} همسايهاند و آشتيجو با همنشينان خود.
خواري خواهش
اگر خواهشگر ميدانست، آنچه از خواري و ذلت در خواهش كردن چيست، كسي از كسي جز در صورت ضرورت خواهش نميكرد.
خدمات اجتماعي
اگر كسي همچنين از وي خواهش شده از ناكامي از ثواب در پاسخ منفي دادن آگاه بود، كسي از كسي انجام خواستهاش را دريغ نميكرد.
سخنان حضرت امام جعفر صادق (ع)
اي پسر «جندب» اگر شيعيان ما {پيرواني }راستين بودند، فرشتگان با آنان دست ميدادند و ابرهاي بارانزا بر سرشان سايه ميافكندند و {چهرههاشان از نور ايمان} در روز ميدرخشيد، و چنان حاصلخيزي و بركت رونق ميگرفت كه آنها از فراز سر و زير پاي خود روزي بر ميگرفتند و به خاطر دلها و زبانهاي پاكشان هر چه از خدا ميخواستند، به آنان ميداد!
آتش حسد
كسي كه بر مومني حسد برد، ايمان در دلش آب شود، و از بين رود بسان حل شدن نمك در آب.
خدمات اجتماعي
آن كه در راه برطرف كردن نياز دوستش گام بردارد، همانند كسي است كه ميان صفا و مروه سعي ميكند؛ و كسي كه موفق به اين كار مهم شود و نياز دوستش را برآورده سازد، بسان كسي است كه در راه خدا در روز جنگ «بدر« و «احد» در خون خود غلطيده است؛
و پروردگار، هيچ مردمي را عذاب نكرد، جز آنكه آنان به حقوق دوستان بينوايشان بياعتنايي كردند.
بيم و اميد
به خدا تا به آن اندازه اميدوار باش كه به سركشي از او دليرت نكند و تا آنجا بيمدار كه از رحمتش نوميدت نكند.
انواع مردم
مردم دو دستهاند: گرفتار و آسوده. با گرفتار مهربان باش و خداي را بر تندرستي ستايش كنيد.
بخشش در راه خدا
در چشم مردم صدقه مده به قصد اينكه تو را خوب شمارند؛ زيرا اگر چنين كني، مزدت همان است كه گرفتي؛ اما چنان باش كه اگر با دست راستت ميبخشي دست چپت نفهمد.
حسادت
به خداوند سوگند، اگر يكي از شماها كره زمين را انباشته از طلا كند و در راه خدا، سپس بر مومني حسادت ورزد، او را با آن طلا در آتش دوزخ داغ كنند.
تداوم دوستي
اگر ميخواهي دوستت با تو همدل باشد، نه با او شوخي كن و نه بگو مگوي بيهوده؛ نه خود را بر او برتري بده و نه ستيزهجو باش؛ دوستت را تر رازت آگاه مكن، مگر رازي كه اگر دشمنت هم از آن آگاه شود، زياني به تو نميرسد، زيرا چه بسا دوستت روزي دشمنت شود.
مقام بينوايان
بر شما باد كه مسلمانان بينوا را دوست بداريد، زيار هر كس كه آنان را كوچك شمار و بر آن فخر فروشد، از دين خدا لغزيده و خداوند خواركننده و دشمن اوست.
شخصيت
هر كسي از سه چيز دوري ورزيد، به سه چيز رسيد:
كسي كه از گفتار و رفتار بد بيزار است، به آبرو و احترام رسد، كسي كه از گردنفرازي بيزار است، به بزرگي رسد؛ و كسي كه از چشم تنگي بيزار است آبرو و بزرگواري رسد.
عوامل تحقير
سه چيز است كه آدمي را تحقير ميسازد، حسادت، سخنچيني، و سبكسري.
نشانههاي نادان
ناداني در سه چيز است: تعويض پي در پي و بيدليل دوست؛ دوري گزيدن بيدليل از دوستان و ديگران و كنجكاوي جستجو در چيزهاي بيفايده.
موانع رسيدن به اهداف بلند
سه چيز آدمي را از رسيدن به اهداف عالي باز ميدارد. تلاش اندك، كمچارهجويي و نيافتن راهحلهاي متفاوت و سستي انديشه و احساساتي بودن.
عوامل آرامش
آرامش در سه چيز است: همسر همدل، فرزند نيكو رفتار و دوست يكرنگ.
عوامل شكست و ناكامي
سه چيز عامل ناكامياند: پايفشاري در خواهش، بدگويي ديگران و مسخره كردن مردم.
نيازهاي اساسي شهروندان
مردم هر سرزميني از سه چيز بينياز نيستند؛ چيزهايي كه براي ساماندهي اين جهان و آن جهانشان به آنها پناه ميبرند، و اگر نياز ندارند، نابخردند: دينشناس دانشمند پارسا، فرمانرواي نيكوكاري كه از او فرمان برند و پزشك كاردان قابل اعتماد.
در گستره عصمت و امامت
تفاوت پيامبر با امام
تفاوت پيامبر با امام در چه مواردي است؟
«شان نبي» آناست كه راه ژرا بر مردم آشكار كند؛ اما بر امام است كه مردم را به پيمودن راه وادارد. بر اين اساس مقام امامت از نبوت بالاتر است و به همين دليل، ابراهيم، خليل، مدتها پس از آن كه به پيامبري رسيد و پس از پيروزي در امتحانهاي متعدد، به مقام امامت نايل آمد.
بايد توجه داشت كه برتر بودن مقام امامت از مقام نبوت، به معناي آن نيست كه شخص، «امام» از شخص «نبي» برتر و بالاتر است، زيرا بسياري از پيامبران –از جمله پيامبر اسلام – علاوه بر مقام نبوت داراي مقاما امامت نيز بودهاند.
امام كسي است كه از وجودي برتر، در عصر خود برخوردار بوده، در نقطه اوج و قلهي هرم هستي قرار دارد. به همين جهت باطن امام، همانند باطن پيامبر، با نور ولايت حق روشن بوده، با عالم حقايق باطن امام، همانند پيامبر واسطه فيض ميان خلق و حق، عامل ارتباط خلق با حق و حافظ حرم وحي و شريعت است. امام پيامبر نيست. يعني، مقام و شان ومسئوليت نبوت و رسالت را به او ندادهاند و به آن صورت كه بر پيامبران وحي ميشده است؛ با آنان آموزههاي غيب ابلاغ نشده است. بر اساس روايات، امامان دستاموز «الهام غيبي»اند. آنان صداي غيب را ميشنوند، اما فرشته را نميبينند، نه اين كه صدا را بشنود.
ويژگيهاي شناخت امام
با توجه به حديث معروف كه «هر كس امام زمان خود را نشناسد، چنانچه بميرد به مرگ جاهليت مرده است» چه ويژگيهايي دارد و چگونه حاصل ميشود تا مشمول اين حديث نباشيم؟
از آنجا كه رهبري مصون از خطا و لغزش منحصر به امام است: از اين رو پيروي كردن از مدعيان رهبريت در برابر رهبريت معصوم، بر خلاف عقل و منطق است؛ زيرا با وجود رهبر معصوم، از رهبران غير معصوم به هيچ وجه قابل توجيه نيست. تلاش براي شناختن و يافتن امام معصوم واجب و لازم است؛ چنان كه در رسول اكرم صلي الله عليه و آله فرمود: «من مات و هو لا يعرف امامه، مات ميته جاهليه» ويژگيهاي اين شناخت آن است كه: اولاًف از منابع معتبر و موثق و مستند اخذ شود. ثانياً، گسترهاش شامل آموزههاي اعتقادي، و اخلاقي و عبادي گردد. ثالثاً، از آنجا كه امام نيز ناظر باشد. اما اين شناخت از سه راه – كه مكمل يكديگر ميباشند – حاصل ميشود: مطالعه تاريخ زندگاني آنان، مطالعهي سرگذشت و سيره آنان، خصوصاً در باب فضايل، مناقب و خصوصيات آنان- از قبيل: شجاعت مردانگي، ايثار، تواضع، صبر، فرزانگي و ... انسان را متوجه مقام والاي آن بزرگواران ميكند و جذبه و كشش خاصي نسبت به آن فرزانگان در روح انسان، حاكم ميشود.
اشتباه و گناه در قلمرو عصمت
آيا پيامبران اشتباه ميكنند؟
اولاً مفهوم سهو، خطا و نسيان با «گناه» متفاوت است؛ زيرا، اولاً گناه با علم و اراده صورت ميگيرد؛ ولي سهو، خطا و نسيان چنين نيست. ثانياً گناه همواره مخالفت با اوامر الهي است، ولي سهو و خطا و نسيان، امكان دارد گاهي با امر خداوند مخالف باشد. (مثالاً سهو در به جا آوردن يكي از اجزا و اركان عمل عبادي) و گاه هيچ ارتباطي با اوامر خداوند ندارد (مثلاً خطا در يك عمل مباح فردي يا اجتماعي) ثالثاً بر اساس دلايل متقن، پيامبران هم از گناه مبرا هستند و هم از سهوف خطا و نسيان؛ آنان و حتي ائمه (عليهم السلام) از دو علم برخوردارند:
1-علم لدني (غير عادي) كه از خداوند متعال سرچشمه ميگيرد به واسطه آن بر تمامي حقايق عالم اشراف و آگاهي دارند.
2-علوم عادي كه همچون ساير افراد از طريق معمولي به دست ميآورند. بدون شك هيچگونه سهو، خطا و اشتباه واقعي را نميتوان به معصومين (عليهم السلام)نسبت داد. چون جهل و غفلت- كه منشا سهو و نسيان است- در آنان راه ندارد. علاوه بر آنكه آيات و روايات، سهو، خطا و اشتباه را از معصومان نفي ميكند.
به عنوان نمونه امام هادي (عليهم السلام) در مقام درود و تحيت بر پيامبر صليالله عليه و آله ميگويد:
«اللهم اجعل افضل صلواتك علي سيدنا محمد عبدك و رسولك .... المعصوم من كل خطا و زلل، المنزه من كل دنس و خطلغ بارالها! برترين درودهايت را بر سرور ما محمد، بنده و فرستادهات،نثار فرما... آنكه از هر خطا و لغزشي معصوم و از هر گونه آلودگي و ياوهگويي پيراسته بود»
گستره عصمت
طبق عقايد اسلامي؛ آيا كسي ميتواند به مقام ائمه (عليهم السلام) يا فوق آنان برسد؟
از آن جا كه منشا عصمت «اراده و اختيار» آدمي است هر انسان صاحب ارادهاي، ميتواند با رياضت شرعي و تهذيب نفس، به مقام عصمت دست يابد. عصمت منحصر به پيغمبران و امامان معصوم (عليهم السلام) نيست.
چنانكه حضرت مريم (عليها السلام)، حضرت فاطمه (عليها السلام) و مخلصين ديگر كه نه نبي بودند و نه امام به مقام شامخ عصمت دست يافتهاند. اما مقصود از عصمت از گناهان آن هم پس از سنين متعارف بلوغ و تكليف نيست بلكه عصمت از سهو و خطا و از زمان طفوليت را نيز در برميگيرد. روشن است كه چنين عصمتي در امت اسلام، منحصر در چهارده معصوم (عليهم السلام) است.
با «تهذيب نفس» ميتوان در آينده مصوم ماند و نيز ممكن است گذشته را با كفارات و ... جبران كرد؛ اما نميتوان آن را به گونهاي ترميم نمود كه نسبت به گذشته، عصمت تحصيل شود. چون نميتوان واضع شده را تغيير داد. بلي اگر انسان بتواند قبل از بلوغ نيز معصوم باشد- عصمتش فراگير خواهد بود. اگر افرادي در مقام وقوع نيز به چنين مقام ويژهاي نايل آيند: بر اساس روايات و ادعيه، باز با هدايت و ياري پيامبران و ائمه (عليهم السلام) به اين مرتبه نايل ميشوند: «بكم فتح الله و بكم يختم» از آن جا كه آنان منشا خير و سبب وصول آدمي به مراتب بالا و مقامات انسانياند، باز در اين جهت بر تمامي انسانهاي برتر، مقدماند.
زآن كه منبع او بدهست اين راي را
سر امام آيد هميشه پاي را
اي مقلد تو مجو پيشي بر آن
كاو بود منبع ز نور آسمان
عصمت معصومان در ظفوليت
آيا پيامبران در دورهي كودكي نيز از عصمت برخوردارند؟ چرا؟
عصمت پيامبران و ائمه (عليهم السلام)- در يك كلام معصومان (عليهم السلام)- از ابتداي تولد و حتي در رحم مادر است. خداوند متعال از آن جا كه ميدانست عدهاي از بندگانش به اختيار خويش – هر چند با استعدادي در سطح ساير افراد- بيش از ديگران و در بالاترين حد ممكن از استعداد خود بهرهبرداري ميكنند؛ تفضلاً اين پاداش موهبت ويژه را به آنان عطا فرمود و آنان را از علم و ارادهاي برخوردار ساخت كه به واسطه آن به «مصونيت كامل و مطلق» برسند. بايد توجه داشت كه اعظاي اين موهبت، معلول شايستگيهاي آنان است؛ نه محصول استعداد جبري ايشان. چنان كه در دعاي ندبه ميخوانيم: «اللهم لك الحمد علي ما جري و...لنفسك و دينك ... بعد آن شرطت عليهم الزهد في درجات هذه الدنيا الدنيه و زخرفها و زبرجها فشرطوا لك و علمن منهم اروفاء به فقلبتهم و قدمت لهم الذكر العلي و الثناء الجلي و اهبطت عليهم ملائكتك و كرمتخم و رفدتهم بعلمك و جعلتهم الذريعه اليك...؛ خدايا براي توست حمد تو... تو با آنان شرط نمودي كه نسبت به زينتها و منزلتهاي دنيوي بياعتنا باشند و {جز به مقام قرب تو نينديشند} و آنها نيز اين شرط را عمل خواهند كرد، آنان ا پذيرفتي و مقرب خويش ساختي و به جهت همين شايستگي ... فرشتگان را بر آنان نازل فرمودي و با وحي خود ايشان را گرامي داشتي و از خوان علم بيكران خويش بهرهها دادي»
با توجه به تحليل «اصل عصمت» ميتوان دليل و چرايي عصمت در دوران كودكي معصومان را به دو وجه تقرير كرد:
عصمت پاداشي : عصمت در طفوليت، به عنوان پاداشي براي عصمت اختياري در بزرگسالي است؛ يعني، وقتي خداوند متعال ميداند كه فردي در آينده زندگي خود، چه مسيري را انتخاب ميكند، به ميزان حسن انتخاب او و تلاش مداوم آيندهاش، وي را از نخستين روز زندگي، مورد لطف و عنايت قرار ميدهد و از لغزشها مصون ميدارد.
زمان تكليف معصومان (عليهمالسلام): ملاك عصمت «علم و اراده» است و نيز عصمت، متفرع بر شانيت و لياقت تكليف و مسئوليتپذيري است و اين هر دو در طفوليت وجود ندارد. اما اين مسئله عموميت ندارد؛ چرا كه علم و اراده هم در زمان طفوليت هست و هم در زمان بزرگسالي؛ هر چند از لحاظ شدت و ضعف متفاوت باشند. همچنين زمان تكليف و مسئوليتپذيري، نسبت به انسانهاي مختلف متفاوت است؛ چنانكه عيسي عليه السلام در زمان نوزادي ميفرمايد: (قال اني عبدالله اتاني الكتاب و جعلني نبيا) «كودك (حضرت عيسي) گفت: منم بنده خدا، به من كتاب داده و مرا پيامبر قرار داده است»
يا درباره يحيي عليه السلام ميفرمايد: (يا يحيي خذ الكتاب بقوه و اتيناه الحكم صبيا) «اي يحيي كتاب خدا را به جد و جهد واز كودكي به او نبوت داديم.» همچنين بر اساس نصوص ديني و شواهد مسلم تاريخي، عدهاي از ائمه عليه السلام در سنين كودكي و نوجواني به مقام والاي امامت نايل آمدند. امام جواد عليه السلام در هفت يا نه سالگيف امام هادي عليه السلام در هشت يا نه سالگي و امام زمان (عج) در چهار يا پنجسالگي.
بنابراين هر چند عصمت، متفرغ بر تكليف است، اما زمان خاصي نميتوان براي آن تعيين كرد. بلكه زمان تكليف در انسانهاف متفاوت است و آنگونه كه از ضواهد ياد شده به دست آمد، برخي از آدميان در سنين طفوليت، مكلف و عهدهدار مقامات و مسئوليتهايي ميشوند و چون ائمه عليه السلام و برخي، از ابتدا چنين بودند، از عصمت در ظفوليت نيز برخوردار بودند.
اين توصيهها را جدي بگيريد
توصيههاي امنيتي
1-براي نگهداري اشيا قيمتي از صندوق امانات استفاده كنيد.
2-كليد اتاق را صرفاً در قبال ارائه كارت شناسايي تحويل دهيد.
3-در حد امكان نظافت و آمادهسازي اتاقها با حضور زائر يا يكي از عوامل كاروان انجام گيرد.
4-در و پنجره اتاقها را هنگام خروج حتماً قفل كنيد.
5-وسايل خود را جهت نگهداري به افراد متفرقه نسپاريد.
6-دروبين و تفلن همراه با به افراد ناشناس و يا حتي اشخاص ملبس به لباس ماموران انتظامي عربستان تحويل ندهيد.
7-دوربين را براي عكسبرداري يا فيلمبرداري در اختيار عابران ايراني يا خارجي نگذاريد.
8-اگر نيازي به تردد با خودروهاي عمومي وجود داشته باشد حتماً از تاكسي استفاده كنيد و شماره پلاك آن را به خاطر بسپاريد.
9-وجه مربوط به خريد اجناس را فقط به مسئول مربوطه در فروشگاه تحويل دهيد و بقيه وجه پرداختي رابشماريد و اسكناسهاي سالم دريافت كنيد.
10-هنگام حركت براي زيارت چيزي به جز سجاده و كتب ادعيه همراه نبرديد و گرنه ناگريز به استفاده از صندوقهاي امانات در قبال پرداخت وجه هستيد.
11-هنگام عزيمت به مكه پول و اشياي قيمتي خود را داخل ساك نگذاريد.
12-همه پول خود را در يك محل نگاه نداريد.
13-هر گونه سرقت و موارد مفقود شدن وسايل را به دفتر حراست گزارش دهيد.
14-براي تبديل يا خرد كردن پول با فردي نسبتاً آشنا همراه شويد.
15-هنگام سوار شدن به سرويس آمد و شد و رد همه نقاط پر از ازدحام مراقب جيب و گوشي تلفن خود باشيد.
در مورد مواد مخدر
با توجه به اين كه جرم حمل و همراه داشتن مواد مخدر از نظر دولت عربستان سعودي بسيار سنگين است، لذا ضرورت دارد نظر معدود افرادي را كه مبادرت به چنين كاري ميكنند، نسبت به تبعات وقوع اين مساله جلب نماييم و يادآوري ميكنيم.
قوانين كشور عربستان در مورد قاچاق مواد مخدر به آن كشور
1- وارد كردن، نگهداري، حمل و مصرف و توزيع هر نوع مواد مخدر از مشتقات ترياك و حشيش، مجازاتهاي سنگيني را در پيامبران دارد كه حداقل آن 4 سال و حداكثر آن 15 سال حبس و اعدام خواهد بود.
2-كشف هر نوع داروهاي روانگردان نزد مسافران واتباع ورودي به كشور عربستان، جرم تلقي شده و به تناسب مقدار و نوع دارو، مشمول مجازات خواهد شد.
3- وارد و مخفي كردن مواد مخدر، به تناسب مقدار آن، جريمهاي معادل 20 هزار ريال سعودي (معادل 5/4 ميليون تومان) خواهد داشت.
4- اقدام كنندهبه معاونت و شركت در قاچاق مواد مخدر يا وارد كردن مواد به تناسب مقدار مواد، به 7 سال زندان محكوم خواهد شد.
5-جرم استعمال مواد مخدر، 2سال حبس ميباشد.
6-در مورد اتباع و ساير كشورها اخراج دائم از كشور عربستان و جلوگيري از ورود مجدد مواد به داخل آن كشور حتمي است.
در هواپيما
·در سوار هواپيما شدن عجله نكنيد، عجله كردن باعث اختلاف نظم و مزاحمت براي آنان كه نياز به كمك دارند ميشود. توجه داشته باشيد كه جا براي تمامي آنهايي كه بليطشان چك شده هست.
·با آرامش سر جاي خودتان بنشينيد و اگر در طول سفر به چيزي نياز داشتيد، منتظر مهماندار بمانيد.
·راه افتادن در راهروهاي هواپيما را فقط براي وقتي بگذاريد كه ميخواهيد از دستشويي هواپيما استفاده كنيد.
·شما ميتوانيد يك كيف دستي محتوي لوازم دم دست و ضرروي را همراه خودتان به داخل هواپيما ببريد.
·داروهاي مورد نياز خودتان را در كيف دستيتان قرار دهيد.
·مسافت ايران تا عربستان، فرصت بسيار خوبي است كه به سفر در پيشرو، اهداف و آرمانهاي آن و نحوهي اجراي اعمال فكر كنيم و اظطراب و نگرانيهاي پيشين خود را از خود برانيم.
·به توصيههاي مهماندار هواپيما كاملاً توجه كنيد تا مشكلي برايتان پيش نيايد.
·در پياده شدن از هواپيما عجله نكنيد. ممكن است هواي گرم و شرجي فرودگاه، در ابتدا كمي شما را اذيت كند كه البته زود به آن عادت ميكنيد.
در فرودگاه عربستان
·گذرنامههاي خود را آماده و به توصيههاي مسئولين كاروان توجه كنيد.
·از جمع كاروان خود پراكنده نشويد و در صورت لزوم (مثلاً براي استفاده از دستشويي) حتماً پيش از جدا شدن از جمع، به مسوول كاروان اطلاع دهيد.
·در صورت جدا شدن موقت از كاروان، محل تجمع اعضاي همكارواني خودتان را به خاطر بسپاريد تا هنگام مراجعت، راه خود را گم نكنيد و از كاروان جدا نيفتيد.
·در صورت گم شدن در فرودگاه، خودتان را به مركز اطلاعات فرودگاه اطلاعات فرودگاه يا واحد امداد مستقر در فرودگاه و يا دفتر ستاد حج ايران در فرودگاه برسانيد. در نبود اين مراكز، پليس فرودگاه ميتواند به شما كمك كند.
·معمولاً حركت از فرودگاه به سمت مدينه با تاخير چند ساعتي به خاطر هماهنگيهاي كاروان، صورت ميگيرد. آرامش خود را در اين واقع حفظ كنيد ميتوانيد از فرصت به دست آمده براي مطالعه بيشتر شرايط مدينه و مكه يا احكام عمره استفاده كنيد.
در مدينه و مكه
·به خاطر حفظ وحدت مسلمان و دوري از جنگ و جدال بر سر اختلاف عقايد، به بعضي مسائل زير توجه كنيد:
·از مهر براي سجده استفاده نكنيد. در صفوف نماز ميتوانيد در جايي بايستيد كه مفروش نيست و سجدهبر سنگهاي مرمر كف حرم كنيد.
·ضريح و درهاي حرم يا كف زمين را نبوسيد. اين مساله حساسيت اهل تسنن و وهابيان را برميانگيزد.
·با صداي بلند دعاي توسل و زيارت عاشورا نخوانيد.
·روضههاي حساسيت برانگيز و نوحهخواني بلند و سينهزني پرشور را براي اين دو هفته تعطيل كنيد.
·از جلوي نمازگزاران در حال نماز رد نشويد.
·قرآنها را از مسجد به هتل نياوريد و مواظب باشيد كه يكوقت كفشهاي خودتان را در جاقرآني نگذاريد.
·با صداي بلند صلوات نفرستيد.
·با دست بسته نماز نخوانيد و آمين (وسط نماز) نگوئيد. اينكار از عقايد سنيهاست و ما شيعه هستيم.
·صفوف نماز جماعت را با عبور و مرور بيجا به هم نزنيد و با صداي بلند همديگر را صدا نكنيد.
·حجاب و متانت خود را به عنوان نمايندگان مومن و مسلمان ايراني در مدينه و مكه حفظ كنيد.
·از جدل با مسلمانان كشورهاي ديگر يا با سنيهاي مدينه و مكه جداً پرهيز نماييد.
·زائران ايراني به ويژه بانوان زائر به تنهايي در ساعات خلوت، در شهر پرسه نزنند و سعي كنيد در دستههاي چند نفري براي خريد كردن يا گشتن در شهر برويد. البته برنامهي گردش در شهر، معمولاً جزو برنامههاي كاروانها هست.
·از برنامهي كاروانتان در مدت اقامت در مدينه و مكه خبردار باشيد.
·در برنامهي جمعي كاروان، مثل زيارتهاي دورهاي سر وقت حاضر شويد واز ايجاد بينظمي در كاروان جدا خودداري كنيد.
·عكسبرداري و فيلمبرداري در بيشتر مساجد به ويژه مكه و مدينه ممنوع است. مواظب باشيد كه اين نكته را رعايت كنيد، در غير اين صورت ممكن است با برخورد جدي از طرف شرطهها روبرو شويد و حتي دوربين خود را از دست بدهيد.
·از مواد غذايي و منابع آب بيرون هتل استفاده نكنيد.
·به زائران پير و سالخورده كمك كنيد.
·همراه كاروان، اعمال خود را انجام دهيد تا دچار مشكل و سردرگمي نشويد. از روحاني كاروان احكام مربوط را بپرسيد.
·هماهنگي كاروان شما كار آساني نيست و فقط با همكاري شما انجامپذير است. در موقع خروج از مدينه و ورود به مكه، به توصيههاي مدير و روحاني كاروان توجه كندي و از جمع پراكنده نشويد.
·ساك وسايل شما زودتر يا ديرتر از شما به مكه ميرسد. لوازم احرام و باقي وسايل مورد نياز و دم دستي خود را برداريد و بقيه را به مدير كاروان بسپارريد.
·نگران رسيدن يا نرسيدن وسايل خود نباشيد اگر نظم را همراه كاروان رعايت كرده باشيد، وسايل شما هم دير يا زود خواهد رسيد.
·طوري برنامهريزي كنيد كه وقت گرانبهايتان در بازار تلف نشود و خريدهايتان را به روزهاي آخر سفر در مدينه و روزهاي آخر در مكه موكول كنيد.
·شما با هماهنگي ميتوانيد در طول سفر و اقامت در مكه، چند بار محرم شويد. خرج رفت و آمدهايتان با خودتان، ولي با هماهنگي مسوول كاروان انجام ميشود.
·در زيارتهاي دورهاي مكه و مدينه، هماره خودتان يك بطري كوچك آب داشته باشيد.
·با رعايت مسائل بهداشتي، از سرويسهاي دستشويي هتل و مساجد كه عموماً توالت فرنگي هستند استفاده كنيد.
·معمولاً هتلها سرويسهاي حمل و نقل درون شهري براي حرم پيامبر و مسجدالحرام دارند، از ساعات رفت و برگشت سرويسهاي هتل خودتان خبر بگيريد و مكان سوار و پياده شدن در جلوي حرم را به خاطر بسپاريد.
·بابت رفت و آمد با سرويسهاي هتل، لازم نيست وجهي را پرداخت كنيد.
·به دليل ازدحام، آرامش خودتان را حفظ كنيد.
·در زيارتهاي دورهاي، كيف دستيتان را سنگين نكنيد.
هنگام اقامت در هتل
·وقتي در مدينه هستيد، لوازم احرام را كه به آن نياز نداريد در ساك خود در هتل نگهداري كنيد، نيازي به حمل آن دراين مدت نيست.
·حتماً كارت هتل را از پذيرش هتل بخواهيد تا در صورتي كه در شهر گم شديد، از آدرس و شماره تلفن كارت استفاده كنيد.
·براي تماس با ايران ميتوانيد با كارتهاي تلفن بينالمللي كه در فروشگاهها و سوپرماركتهاي بزرگ ميفروشند، استفاده كنيد. از تلفنهاي عمومي در سراسر شهر براي برقراري ارتباط ميتوان بهره گرفت.
·نام دربي از مسجدالنبي (و مسجد الحرام) را كه از آن براي اولين بار وارد حرم ميشويد به خاطر بسپاريد. حرم، دربهاي زيادي با نامهاي مختلف دارد كه ممكن است در صورت فراموش كردن نام درب حرم، گم شويد.
·در صورت گم كردن هتل، از افراد غريبه يا اعراب ساكن شهر كمك نخواهيد و دنبال پليس يا يك فرد مورد اعتماد بگرديد.
·آدرس درمانگاهها و مراكز امداد شهر را از مدير يا روحاني كاروان بپرسيد تا در مواقع اظطرار، مراجعه شما به سهولت انجام شود.
·از آسانسورهاي هتل با توجه به ظرفيت آنها استفاده كنيد و سالمندان و افراد ناتوان را مقدم بداريد. در صورت پر بودن آسانسور منتظر برگشت مجدد آن بمانيد.
·در جلساتي كه كاروان در محل هتل برگزار ميكند، فعالانه شركت كنيد و سوالات خود را در هر زمينهاي كه باشد، از مدير يا روحاني كاروان بپرسيد.
·كليد اتاقتان را هرگز به خدمتكارهاي هتل نسپاريد.
·يك برنامه منظم استراحت در هتل براي خودتان ترتيب دهيد كه با مشكلات كمخوابي و بيخوابي، بعدها رو به رو نشويدو توجه داشته باشيد كه در هنگام شركت در مراسم و حضور در اماكن مقدس، با انرژي و با نشاط باشيد تا حال دعا را از خودتان و ديگران نگيريد.
·غذاهاي مانده را به هتل نياوريد.
·با پزشك كاروان مستقر در هتل آشنا شويد و داروهاي مورد نياز را از او بخواهيد.
·برنامهي صبحانه، ناهار، و شام هتل را دقيقاً جويا شويد و فقط در ساعتهاي اعلام شده به رستوران هتل مراجعه كنيد.
·در صورتي كه براي روزهي مستحبي در مدينه به وعدهي سحري نياز داريد، شب قبل با مسوول رستوران هتل درميان بگذاريد.
·از ميوههايي كه سر سفره در اختيارتان قرار ميدهند حتماً استفاده كنيد. بدن شما در طول اين سفر به ويتامينها و مواد غذايي متنوعي نياز دارد كه برايتان تدارك ميبينند.
·با كاركنان رستوران همكاري لازم را داشته باشيد و سر جاي نشستن در رستوران، بحث نكنيد.
·مطالعات خود را در طول سفر داشته باشيد و احكام مربوط به اعمال عمره را براي خوددتان يادآوري كنيد.
·به محض ورود به اتاق با بدن عرق كرده، فوراً كولر را روشن نكنيد و آب يخ ننوشيد. تجربه نشان داده كه بيشتر سرماخوردگيهاي زائران به خاطر همين مسأله است.
·بطريهاي آب آشاميدني را از رستوران هتل كه برايتان تدارك ديدهاند بخواهيد.
·در راهروهاي هتل سر و صدا نكنيد. شايد ديگر زائران در حال استراحت و تجديد قوا باشند. لوازم گرانقيمت خود را جلوي چشم، در اتاق رها نكنيد و حتماً درر جاي مطمئني آنها را قرار دهيد.
·در و پنجرههاي اتاق را هنگام خروج، قفل كنيد و كليد در اتاق را به مسوول هتل ( در قبال ارائهي كارت شناسايي) بسپاريد.
عربي در سفر
وسايل نقليه : سيارات = با صات
پاركينگ: موقف السيارات
ايستگاه: موقف
راننده: سائق
پمپ بنزين: محطة بنزين
چراغ راهنما: اشارة المرور
انعام كارگر: اكرامية العامل
نگهبان هتل: حارس الفندق
سفر هوايي
گذرنامه (پاسپورت) جواز السفر
مرزهاي بينالمللي: الحدود الدوليه
فرودگاه: مطار
فرودگاه بينالمللي: مطار دولي
بليط: تذكره
ويزا: تاشيره دخول
مسافرت، جهانگردي: سياحه
اثاثيه يا بار مسافر: امتعة المسافر
ايام هفته و روزها
روز: يوم
شب: ليل
بامداد: سباح
پسفردا: بعد غد
فردا شب: ليله غد
ديشب: ليله امس البارحه
ديروز:أمس
امروز:اليوم
امسال: هذا العام
سال گذشته: العام الماضي
شنبه: السبت
يكشنبه: الاحد
دوشنبه: الاثنين
سهشنبه: الثلاثاء
چهارشنبه: الاربعاء
پنجشنبه: الخميس
جمعه: جمعه
هفته: السبوع
گفتو گوهاي اجتماعي
ظهر بخير: نهارك سعيد
ببخشيد: عفواً – عذرا
عصر بخير: طاب مساءكم
اشكالي ندارد: لا مانع
شب بخير: طابت ليلتكم
بالا بردن نرخها: رفع السعار
سفر بخير: سفرك سعيده
خسارت، زيان: خساره
خوبم: بخير
چه فرمايشي داريد؟ ماذا تامرون
از ديدن شما خوشحالم: انا مسرور لرويتكم
ارزاني: رخص
درود بر شما: مرحبا بكم
پول: نقود
خداحافظ:في اَمانِ الله
صبح بخير: صَباحَ الخير
به اميد ديدار: اِلي اِللّقاء
گراني سر سام آور: غَلاءَهُ فاحِش
به سلامت: مَعَ السّلامه
خيلي متشكرم: شُكراً جزيلاً
اسم شما چيست؟ مَا اسْمُك
خوش آمديد: أهلاً و سّهلاً
من خيلي خسته هستم: اَنّا مُتْعِب جدّاً
بفرماييد: تَفَضِّلُوا
حال شما چطور است؟ كَيف حالُكم
نام اماكن
آرايشگاه: صالون حَلاّقه
خيابان: شَارِع
حمام: حَمام
پياده رو : رَصيف.
كتابخانه: مكتبه
كوچه: زَقاق
سالن استراحت: صالة الاستراحه
ميدان: سَاحَه
بيمارستان: مُسْتَشْفي
پل: جِسْر
توالت، مستراح: مِرْحَاض
مهمانخانه: دارُاِستراحه
آشپزخانه: مَطْبخ
رستوران: مَطْعَم
دستشويي، روشويي: مَغْسله
اتاق: غُرْفه
پنجره: نافذه، شُباك
هتل و مسافر خانه: فُنْدُق
پشت بام: سَطح
دفتر...: مَكْتب...
خانه منزل: بَيْت، دار
دستشويي، توالت: دَوْرة مِيَاه
برق: كَهرُباء
بازار: سوُق
در خانه، در منزل: بابُ الْبيت
بازار زرگرها: سُوق الصَّاغة
سلماني: حَلاّق
بازار پارچه فروشها: سوقُ القُماش، سوقُ البزازين
در خانه، در منزل: بابُ البيت
خوراكيها و ميوهها
نان: خُبز
چاي: شايْ
شير: حَليب(لبن)
ميوه: فاكهه
پنير: جُبُن
سيب: تُفّاح
كره: زَبّد
گلابي: عَرْموط
سرشير: قَشْطه
ماست: لَبن
انگور: عَنِب
آب:ماء
هندوانه: بِطّيخ
تخم مرغ: بيض
خربزه: بِطيخَ اَصْفَر
مرغ: دَجّاج
نمك: مِلْح
پياز: بَصّل
گرسنگي: جُوع
سير: ثَوم
خوراك: طَعام
سيب زميني: بِطاطَه
ترش: حامِض
سبزي فروش: بائع الخضر
تلخ: مُرّ
كاهو: خَسْ
قيمت: ثَمَن
هويج: جُزر
مواد بسته بندي شده: المُعَلبات
خرما: تَمر
برخي از لولزم منزل
تسبيح: مِسْبَحه
شير آب: حَنْفيه
فنجان، ليوان:كُوب
دستمال: مِنْديل
قاشق: مِلْعَقه
ماهي تابه: مِفْلاه
آينه: مِرآه
پنكه،باد بزن: مِزوَحَه
جارو: مِكْنسه
قوري: اِبرْق الشّاي
فندك: قِداحه
راديو: مِذْياع(راديو)
تيغ: مُوسي
ضبط صوت: مُسَجلب صوت
شانه: مُشّط
پتو: بِطانيه= مَلْحَفه
نوار: شّريط
ليوان: قَدَح
مبل: أريكه
چتر: شَمْسيه- مطله
سوزن: اِبْره
ساعت ديواري: ساعه جِدارِيَه
چاقو: سِكّين
گوشي تلفن: سَماعه الهاتِف
چنگال: شّوْكه
خمير دندان: مَعْجُون الأسنان
اتو: مِكْواه
دوربين: كاميرا- مِنْظار- ناظور
نخ: خِيط
اعضاي بدن
دهان: فَم
لب: شَفَه
دندان: سِنّ
زبان: لِسان
بيني: اَنَف
چشم: عَين
ابرو: حاجِب
گوش: اُذُن
بدن: جِسْم
پوست: جِلد
استخوان: عَظْم
رودهها: اَمْعاء
شكم: بَطْن
جگر: كَبِد
سر: رَأس
مو: شَعْر
كاسه سر: جُمْجُمه
صورت: وُجْه
سينه: صَدْر
پهلو: جَنْب
دنده: ضِلْع
شانه: كَتِف
بازو: عَضُد
آرنج: مِرْفَق
انگشت: اِصْبَع
ناخن: ظُفَر
زانو: رَكْبه
ران: فَخَذ
پا: قَدم
برخي امراض و ناراحتيها
درم: اَلَم
آفتاب زدگي: ضَرْبةشَمس
سر كيجه: دَوّار
دل درد: اَلمُ المِعده
زخم: جَرْح
بيمارستان: مُسْتَشفي
در مانگاه: مُسْتَوصف
چشم درد: وَجَعُ العين
داروخانه: صَيْدليه
سرماخوردگي: اِصَابه بَرْد
سرفه: سُعال
تب: حَراره- حمي
بيهوشي: تَخْدير
سردرد: صُداع
بيهوش شد: اَعْمي عَليه
آشنايي با كلمات در مورد درنگها
رنگ روشن: لَوْن فاتح
رنگ سفيد: لَوْن آسود
رنگ آبي: لون اَزْرق
رنگ سبز: لون اَخضر
رنگ خاكستري: لون رِمادي
رنگ قهوهاي: لون بني
رنگ سير: لون غامِق
رنگ سرخ: لون اَحْمر
رنگ زرد: لون اَصْفر
كلماتي در مورد بازار
ارزان تر: اَرْخص
ارزان: رَخيص
گوشواره: قُرْط
گردن بند: عِقد
گران تر: اَعْلي
پيراهن: قَميص
اَستر: بطانه
گران: غالي
كيف زنانه: حَقيبه نِسائِيه
جوراب: جورب
پارچة خوب: قُماش جيِّد
روسري: خُمار
كوتاه: قَصير
پالتو باراني:مِعْطَف مُطري
دستكش: قُفَاز
خيلي گران است: غالي جداً
پارچه: قُماش
يكدست لباس مردانه: بَذْله رجاليه
يكدست لباس زنانه: بَذْله نسائيه
كفش: حِذاء
لباسهاي نخي: مَلابِس قَطْنيه
شلوار: سِروال
لباسهاي پشمي: مَلابس صوُفيَه
عينك: نظاره
لباسهاي زمستاني: ملابس شَتَويّه
كت: سَتْره
لباسهاي تابستاني: مَلابس صيفيه
دامن: تَنَوره
كلماتي در مورد پست
پست: بريد
اداره پست: اداره البريد
تلگراف: بَرْقيه
پست هوايي: بَريد جَوّي
پست زميني: بَريد عادي
صندوق پست: صندوق البريد
پاكت نامه: ظَرْف الرساله
آدرس فرستنده: عُنوان المُرسِل
آدرس گيرنده: عنوان الرسَل اليه
كلماتي در مورد تلفن
تلفن: هاتف(التليفون)
پيام تلفني: نِداء هاتفي
باجه تلفن: كشك الهاتف
شماره گير تلفن: قرص الهاتف
گوشي تلفن: سَماعه الهاتف
آشنايي با اعداد و ارقام
1.واحد
2.اثْنان
3.ثَلاثه
4.اَرْبعه
5.خَمْسه
6.سِتَه
7.سَبعه
8.ثَمانيه
9.تِسعه
10.عَشر
11.احد عشر
12.اثنا عشر
13.ثلاثة عشر
14.اربعة عشر
15.خمسة عشر
16.ستة عشر
17.سبعة عشر
18.ثمانية عشر
19.تسعة عشر
20.عشرين
21.ثلاثين
22.اربعين
23.خمسين
24.ستين
25.سبعين
26.ثمانين
27.تسعين
28.مأه
29.مأتان
30.ثلاث مأه
31.اربع مأه
32.خمسة مأه
33.ستة مأه
34.سبعة مأه
35.ثمانية مأه
36.تسعة مأه
37.الف
38.الفين
39.ثلائه آلاف
تاريخ مدينه
تاريخ مدينه
پيش از اسلام، دو گروه عرب و يهودي در يثرب و به عبارتي در حد فاصل حرهي شرقي، حرهي غربي، قبا و اُحد زندگي مي كردند. قبايل يهودي عبارت بودنداز: «بني قَيْنقُاع» «بني نضير» «بني قريظه» كه عمدتاً در جنوب و جنوب شرقي در منطقهي عواملي- كه امروزه به شارع علي بن اب طالب(ع) معروف است زندگي ميكردند.
ورود اسلام به يثرب
مردم يثرب به كعبه احترام ميگذاشتند و همه ساله براي طواف آن و عبادت بتها به مكه ميآمدند. بعلاوه بازارهاي مكه نيز انگيزهاي بود تا آنان به مكه بيايند و روابطي با قريش داشته باشند. از رماني كه پيامبر(ص) دعوت خويش را آشكار كرد و آيات قرآني در ميان مردم انتشار يافت، اهل يثرب به دليل همين رفت و آمدها كم و بيش باآن آشنا شده بودند. اما حرمتي كه براي قريش قائل بودند مانع از آن شده بود كه خود را به رسول خدا (ص) نزديك كند. نخستين بار دو نفر و در سال يازدهم شش نفر از مردم يثرب اسلام آوردند. آنها اين پيام جديد را به ديگران رساندند و در سال دوازدهم بعثت دوازده نفر از مردم يثرب كه مسلمان شده بودند در ايام حج به ديدار رسول خدا (ص) شتافتند.
پس از آن بود كه پيامبر(ص) يكي از بهترين اصحاب خود؛ يعني«مصعب بن عُمَير» را براي تبليغ اسلام به يثرب فرستاد و در سال سيزدهم بعثت قريب هفتاد تن از مردم يثرب براي بيعت با رسول خدا (ص) به مكه آمدند. آنان ضمن بيعت با رسول خدا (ص) از آن حضرت خواستند تا به يثرب بيايد؛ و تعهد كردند كه از آن حضرت دفاع خواهندكرد، همان گونه كه از زن و فرزند خويش دفاع مي كنند. اين دعوت سرآغازهجرت پيامبر (ص) و اصحاب آن حضرت بود. محل بيعت آنان با رسول خدا(ص) اندكي پايين تر از جمرهي عَقّبه، در راه آمدن به مكه، سمت راست، در داخل يك شعب بوده كه اكنون در محل آن «مسجد البيعه» قرار دارد. پيش از اين دربارة لين مسجد سخن گفته شد.
يثرب يا مدينه البني(ص)
پيامبر در ربيع و الاول سال622 ميلادي به يثرب و با آمدن آن حضرت نام اين شهر به مدينه النبي (ص) تبديل شد. رسول الله (ص) در همان آغاز، مدينه را چون مكه«حرم» دانست. بر اين اساس، مكه حرم خدا و مدينه حرم رسول الله(ص) است. اين بهترين شرافتي بود كه مدينه ميتوانست به آن دست يابد. پيامبر خدا(ص) براي زندگي مدينه برگزيد؛
طبيعي است آن حضرت پس از فتح مكه، در سال هشتم هجرت، ميتوانست به شهر خود بازگردد. اما ترجيحداد در مدينه زندگي كند و در آن شهر دفن گردد. آن حضرت در سخنان بيشماري مدينه را تمجيد كرده و مردم آن را بسيار ستوده است. همين تعريف و تمجيدها سبب شد تا اين شهر كوچك، بهترين و زيباترين نامها را كه نزديك به يكصد نام ميشود به خود اختصاص دهد: «المومنه»، «المحبوبه»، «المقدسه»، «الباره»، «ارض الله»، «طابه»، «طيب»، «سيده البلدان»، «دارالسلام»، «المحرمه»، «المباركه»، «المحرومه»، «الجباره»، «المختاره»، «المقاصه»، «حرم رسول الله»، الموفيه»، «قلب ايمان»، «قبه الاسلام»، «المعصومه»، «بيت رسول الله»، و نامهاي ديگر.
رسول خدا (ص) مدينه را اينگونه توصيف كردهاند؛ «مدينه محل هجرت من، محل قبر من و محلي است كه من از آنجا برانگيخته خواهم شد.»
پيامبر خدا (ص) در مدينه
پيش از هجرت پيامبر به مدينه، تني چند از اصحاب به يثرب رفته و در «قبا» سكونت كردند. سپس رسول خدا (ص) در آغاز ماه ربيعالاول راهي يثرب شد. مردم مسلمان شده يثرب، بيصبرانه انتظار ورود آن حضرت را داشتندد و از ايشان در «قبا» استقبال كردند. آنگاه مسلمان واقعي مدينه، طي ده سال با خلوص تمام از وي و آزمانهاي آن حضرت دفاع كردند. در اينجا خلاصهاي از حوادث اين ده سال را ميآوريم:
نخستين اقدام پيامبر (ص) در مدينه، ساختن مسجد بود، جايگاهي كه افزون بر مركزيت عبادي، مركزيت فرهنگي، سياسي و اداري نيز داشت؛ وي كه از تكيهگاههاي اصلي اسلام در ميان مسلمانان بود.
دومين اقدام آن حضرت ايجاد يك پيمان عمومي ميان مسلمانان مدينه بود. در اين معاهده كه همهي مسلمانان براي اجراي آن متعهد شدند و با رسول خدا (ص) بيعت كردند حاكميت براي خدا و رسولش شناخته شد و بخشي از قوانين حقوقي و جزايي اسلام به عنوان قانون تصويب گرديد.
سومين اقدام رسول خدا (ص) ايجاد پيمان برادري ميان مسلمانان بود. آن حضرت مسلمانان را با يكديگر برابر كرد تا نسبت به هم ارتباط و پيوند نزديكتري داشته باشند. از ميان مسلمانان، «علي بن ابيطالب» را به عنوان برادر خود برگزيد.
آشنايي با اماكن مقدس مدينه
مسجد النبي
مسجد رسول خدا كه در قسمت شرقي بنا شده، پس از «مسجد الحرام» مشهورترين مسجد در تاريخ اسلام است و يكي از مسجدهايي است كه در تاريخ اسلام است و يكي از مسجدهايي است كه به فرموده رسول خدا (ص) بايد به سوي آن كوچ كرد. اين مسجد در گذشته داراي درهايي به نامهاي «باب الاسلام» «باب الرحمه» در جهت «باب توسل» در جهت شمال و «باب النساء» و«باب جبرئيل» در جهت شرق بوده است كه در نوسازيهاي اخير، شمار درهاي آن نيز بيشتر شده است.
مسجدالنبي (ص) تاريخي طولاني دارد. بيش از آمدن پيامبر (ص) به مدينه، محل مسجد از آن دو يتيم بود و در آن خرما ميخشكاندند. هنگامي كه پيامبر خدا (ص) از مكه به مدينه رسيد، به امر خدا و براي پيشگيري از تكدر خاطر اصحاب، اين محل را براي سكونت و اقامه نماز و تبليغ دين برگزيد.
پيامبر اكرم (ص) آن زمين را از ولي آن دو طفلبه ده دينار خريد و اين مسجد را در آنجا ساختند. مساحت زمين مسجد در آن روز حدود هفتصد و پنجاه متر بوده است. صحن مسجد را با ريگ سياه فرش كردند و ديوارهايش را با خشت و گل بالا بردند. پيامبر خدا (ص) شخصاً در ساختن اين مسجد كمكميكرد. قسمتي از مسجد را با شاخ و برگ درخت خرما مسقف ساختند و اين سقف را بر روي پايههايي از تنه درخت خرما نهادند و سه در از جانب شرق و غرب و جنوب براي آن قرار دادند.
در داخل مسجد صفهاي (ايوانچهاي مانند) آماده كردند كه گروهي از مهاجران و مستمندان در آنجا به سر ميبردند. اينان دستهاي از مسلمانان بودند كه به «اصحاب صفه» معروف گشتند و در ميان آنان چهرههاي برجستهاي از اصحاب رسول خدا مانند ابوذر، مقداد، عمار و سلمان ديده ميشوند. خانههاي زنان پيامبر (ص) نيز در اطراف مسجد قرار داده شد. چون رسول خدا(ص) از جنگ خيبر بازگشت مسجد را از سه سوي شرق و غرب و شمال وسعت داد و به صورت مربعي درآورد كه هر ضلع آن صد ذراع بود.
اكنون مساحت مسجد به شصت و هفت هزار متر ميرسد و گنجايش دويست و پنجاه هزار نمازگزار را دارد.
روضه نبوي
پيامبر اكرم فرمود «ميان منبر و خانه من باغي است از باغهاي بهشت» روضه نبوي مسافت ميان قبر پيغمبر و منبر آن حضرت است. گويند مدفن زهرا مرضيه (س) در آن جا قرار دارد. طول آن بيست و دو متر و عرض آن پانزده متر. در سمت غربي محراب مسجد، منبري است از سنگ مرمر در نهايت زيبايي.
ستونهاي مسجد نبوي
در مسجد نبوي ستونهايي است كه هر يك نامي خاص دارد و نشانهي واقعي است. با اهتمامي كه رد گذشته به حفظ آثار متبرك ميكردهاند، جاي ستونها را محفوظ نگهداشتهاند. برخي از اين ستونها عبارتند از: «ستون مخلقه» خلوق به معناي عطر است و مخلقه به معناي معطر، ستون مخلقه ستوني بوده كه بر آن عود مينهادند تا فضاي مسجد معطر شود. «ستون توبه» كه آن را ستون «ابولبابه» نيز نامند. «ابولبابه» كسي است كه از طرف پيامبر اكرم مامور شد براي رساندن پيامي نزد «بنيقريظه» برود اما در انجام ماموريت، مرتكب خطا شد و چون دانست گناهي بزرگ كرده است، مستقيماً به مسجد رفت و خود را به اين ستون بست تا آنكه آيه پذيرفته شدن توبه او به رسول خدا نازل گرديد. از آن پس، آن ستون، ستون توبه نام گرفت و خطاكاران سجاده توبه به پاي آنپهن كنند و نماز ميگذارند. «ستون قرعه» درباره فضيلت نماز در نزديكي آن، روايتها نقل شده است. ستونهاي ديگري نيز به نام «سرير»، «محرس»، «وفود»، «تهجد»، و «حنانه» در اين مسجد وجود دارد كه هر يك يادآور خاطرهاي از تاريخ صدر اسلام و زيارت و نمازگذاردن در كنار آنها توصيه شده است.
مسجد هاي مدينه
مسجد قبا
«قبا» دهكدهاي است در نزديكي مدينه كه مقارن هجرت پيغمبر به مدينه، طائفه «بني عمر» و «بني عوف» در آن سكونت داشتند. پيامبر (ص) در مسير خود به مدينه، چند روزي را در اين دهكده به انتظار علي (ع) ماند و مسجد قبا را بنا نهاد كه اولين مسجد ساخته شده در اسلام است. پيامبر در سالهاي بعد نيز، هر از گاهي از مدينه به قبا ميآمد و در اين مسجد نماز ميخواند. روايت است كه نماز خواندن در مسجد قبا، ثواب عمره دارد. در فضل و تقدسس اين مسجد همان بس كه آيهاي از آيات وحي در شان آن نازل شده و مسلمانان را به اقامه نماز در آن سفارش نموده است. در حال حاضر آن را نوسازي كرده كه مساحت آن به 13500 متر مربع رسيده است.
مسجد ذوقبلتين
مسجدي است در شمال غربي مدينه كه به نام «بني سلمه» معروف بوده است. در ماه شعبان سال دوم از هجرت هنگامي كه رسول اكرم (ص) نماز ظهر را در محل اين مسجد ميخواند، آيه تغيير قبله بر وي نازل گشت و پيغمبر در بين نماز روي خود را از «بيت المقدس» به كعبه برگرداند. پس از آن اهالي محل، محل اين واقعه را وقف مسجد كرده و مسجدي ساختند كه «ذوقبلتين» نام گرفت. در اين مسجد، به يادبود اين تغيير، دو محراب به سوي قبله نخستين و قبله دوم ساخته بودند، ليكن در نوسازي اخير آن قبله را برداشتهاند و تنها نمايي از آن گذشتهاند. مساحت مسجد «ذوقبلتين» در بازسازي اخير به حدود سه هزار و نهصد و بيست متر مربع رسيده است.
مسجد جمعه
از نظر تاريخي، پس از مسجد «قبا» اين دومين مسجدي است كه در اسلام ساخته شده است و آن را مسجد «وادي» و مسجد «عاتكه» نيز ميگويند. چون حضرت رسول از «قبا» روانه مدينه شد، «عتبان بن مالك» رئيس خاندان «بني عمروبن عوف» نزد آن حضرت آمد و گفت: اي فرستاده خدا! شما چند روز در محل پسر عموهاي ما به سر برديد و اين براي آنان موجب فخر هميشگي بود. رسول خدا نزد آنها فرود آمد و آن روز جمعه بود. نمار جمعه را در آنجا خواند و جاي نماز را مسجد ساختند.
مسجد فضيخ
اين مسجد در انتهاي «شارع العوالي» طرف راست راهي است كه به سوي «مستشفي الوطني» ميرود. اين مسجد نيز از مسجدهاي تاريخي و معروف است. «فضيخ» شرابي است كه از خرما گيرند. در نامگذاري آن نوشتهاند كه جمعي از مسلمانان در خانهاي به بادهگساري مشغول بودند و بر اثر مستي به جان هم افتادند در اين هنگام بود كه آيه حرمت شراب نازل شد و چون خبر به آنان رسيد توبه كردند و كوزههاي شراب را شكستند، سپس آن خانه به مسجد تبديل گرديد.
مسجد فتح
اين مسجد در شمال غربي مدينه در دامنه «كوهسلع» بر بلندي قرار دارد. در اين مسجد بود كه رسول خدا در جنگ خندق بر مشركان نفرين كرد و آنان شكست خوردند. در روايتي آمده است كه سوره فتح در اين مكان به رسول خدا نازل شده است.
مسجد علي (ع)
اين مسجد در جنوب مسجد فتح و مشرف به «وادي بطحان» ات. گويند در مدت محاصره شهر مدينه در جنگ احزاب، گويند در مدت محاصره شهر مدينه در جنگ احزاب، امير المومنين علي (ع) در آن به عبادت ميپرداخته است. در نزديكي اين مسجد، مسجد ديگري است به نام مسجد «فاطمه (س)» كه در حال حاضر، آن را مسدود كردهاند. چند متر آن طرفتر، مسجد «سلمان فارسي» قرار دارد كه مسلمانان به پاسداشت مجاهدتهاي سلمان به ويژه در جنگ خندق، آن را بناگذاري كردند.
مسجد غمامه
«غمامه» به معناي ابر است. سبب نامگذاري آن به «غمامه» اين است كه، رسول خدا (ص)در آنجا براي باران دعا كرد و چون دعا خواند ابري پديد آمد و باران باريد. اين مسجد در مجاورت مسجد امام علي باران باريد. اين مسجد در مجاورت مسجد امام علي، عمر و ابوبكر قرار دارد كه در چند متري مسجدالنبي بنا شدهاند.
مسجد شجره
مسجدشجره يا مسجد «ذوالحليفه» در فاصله چند فرسنگي از مدينه قرار دارد و با گسترسش مدينه به آن نزديك شده است. رسول خدا در زيردرخت شجره نماز خواندند و محرم شدند. هماكنون حاجيان ايراني كه پيش از اعمال عمره به مدينه ميروند، در مسجد «شجره» احرام ميبندند. اين مسجد در سالهاي پيش بسيار محقر و خالي از نظافت بود. در نوسازي اخير بر مساحت مسجد افزودهاند چنانكه گنجايش پنجهزار نمازگزار دارد. بيرون مسجد بيش از پانصد دوش حمام و بيش از سيصد و پنجاه عدد دستشويي ساخته شده است.
مسجد مباهله
«ممسجد مباهله» يادآور رويداد تاريخي بزرگي است كه اهل سنت به آن «مسجد الجابه» ميگويند. «مباهله» در لغت «بر يكديگر نفرين و لعنت كردن» است. در سال دهم هجرت گروهي از مسيحيان و دانشمندان مسيحي نزد رسول اكرم آمدند و درباره عيسي (ع) با او گفتو و كررند. رسول خدا (ص) فرمود: عيسي بنده خدا و كلمه او بود كه آن را بر «مريم» القا فرمود. گفتند: چگونه ممكن است انساني بدون پدر به دنيا آيد؟ قرآن در اين باره نازل شد كه مثل عيسي، مثل آدم است. چون گفتو گو طولاني شد و مسيحيان در برابر همه حجتها و دليلهاي ارائه شده، لجاجت كردند، رسول اكرم(ص) به حكم خدا پيشنهاد كرد: بياييد هعمديگر را نفرين كنيم كه هر كس دروغ ميگويد مورد غضب و نفرين خداوند متعال قرار گيرد. يه اين اسم كه براي صدق دعاوي صورت ميگيرد، در "مباهله" ميگويند. بر مبناي همين پيشنهاد، رسول خدا(ص) با علي مرتضي و زهرا و حسن و حسين (ع) در روز بيست و چهارم و به قولي بيست و يكم ذوالحجه، براي مباهله با مسيحيان بيرون شدند. مسيحيان چون عظمت و جلال آن بزرگواران را ديدند، ترسيدند و از مباهله چشم پوشيدند و با رسول خدا مصالحه كردند و پرداختن جزيه را پذيرفتند. زمخشري – مفسر بزرگ اهل سنت – در تفسير آيات مباهله، اين واقع را نشانه حقانيت اسلام و عظمت و قداست بي نظير اهل بيت معرفي كرده است. مسجد مباهله در مدينه يادآوري اين واقعه بزرگ اسلامي و تاريخ است.
بقيع
قبرستان معروف و قديمي ترين و شناخته ترين قبرستان در اسلام است. اين قبرستان در ناحيه شرقي مسجد النبي قرا دارد. از سوي شمال به خيابان ملك عبدالعزيز و از شرق به خيابان ملك فيصل و از جنوب به خيابان امام علي و از غرب به خيابان ابوذر منتهي مي شود.
مرقد امام حسن مجتبي امام سجاد امام باقر و امام صادق در آنجا قرار دارد. همچنين ابراهيم فرزند پيامبر و برخي از دختران پيامبر و زنان حضرت و عده اي از بزرگان صحابه، كساني چون ام البنين، فاطمه بنت اسد حليمه سعديه، مالك اشتر ، عبدالله بن جعفر در اين قبرستان مدفونند. بين الاحزان نيز در اين منطقه قرار دارد.
احد
نام دره و كوهي در يك فرسنگي شمال مدينه است كه اكنون به خاطر گسترش شهر قسمت فراواني از اين فاصله را ساختمان ها پر كرده است.
در اين جا بود كه دومين جنگ ميان مسلمانان و مشركان ملكه در سال سوم هجرت رسول خدا در گرفت. هنگامي كه به پيامبر اكرم خبر دادند ابوسفيان با سپاهيانش به مدينه روي آورده اند آن حضرت شوراي جنگي تشكيل داد تا معلوم شود بايد صورت دفاع به خود بگيرد يا سپاهيان بيرون روند و آماده كارزار گردند. نظر سالخوردگان اين بود كه شهر حالت دفاعي داشته باشد ولي جوانان كه توان بيشتري داشتند گفتند به بيرون شهر مي رويم و بر دشمنان حلمه مي بريم. چون اينان در اكثريت بودند رسول خدا راي آنان را پذيرفت. لباس رزم پوشيد و آماده رفتن شد اما جوانان پشيمان شدند كه چرا راي خود را بر پيامبر خدا تحميل كردند.
پس نزد ايشان آمدندو گفتند ما از راي خود بازگشتيم. رسول خدا كه مي دانست قاطعيت در تصميم شرط رهبري است و فرمانده نبايد هر لحظه راي خود را دگرگون كند فرمود: براي پيغمبر سزاوار نيست هنگامي كه لباس رزم پوشيد آن را از تن در آورده مگر آنگاه كه جنگ كند.
سپاهيان مكه خود را ذوالحليفه رساندند و از آنجا به شمال يثرب رفتند و در كنار احد توقف كردند. شمار سپاهيان اسلام يك هزار تن بود و شمار كفار بيش از پنج هزار نفر. پيش از شروع جنگ عبد الله بن ابي كه سر دسته منافقان بود،به عنوان اعتراض با سيصد تن از مردم خود برگشت و گفت محمد از بچه ها پيروي كرد و راي مرا ناديده گرفت. مشهور است كه آيه 167 سوره آل عمران درباره او نازل شد. با جدا شدن عبدالله و پيروان او از پيامبر تنها هفتصد تن باقي ماندند. رسول خدا به عبدالله پسر جبير سردسته تير اندازان فرمود: « مواظب باش دشمن از پشت سر به ما حمله نكند جنگ به سود يا به زيان ما باشد تو نبايد جاي خود را ترك كني».
با نخستين حمله مسلمانان سپاه قريش عقب نشست و سربازان اسلام به گردآوري غنيمت پرداختند. دسته تيراندازن همه براي آنكه از جمع آوري غنيمت عقب نمانند موضع خود را رها كردند و هر چند عبدالله فرمانده گروه تيراندازان كوشيد مانع آنان شود نتوانست همين كه آنان ورودي دره را رها كردند سواره نظام دشمن به سركردگي خالد بن وليد ناگهان بر سپاه اسلايم حمله برد. مسلمانان شكست خوردند و حمزه سيدالشهداء عمي رسول خدا و نزديك به هفتاد تن از مسلمانان شهيد شدند كه مصعب بن عمير حفظله غسيل الملائيه از جمله آنانند.
در مدرسه مدينه
شهر بزرگي كه همه خانهها و محلههايش گرداگرد مسجدالنبي ساخته شده است. از هر جاي شهر كه به راه افتي گذرت از ميان مسجد است. و از ميان مسجد به هر جاي شهر كه بخواهي ميتواني بروي.
اين نقطه مركزي با درها و آستانههايش تو را به شش سوي مدينه راهنمايي ميكند.
در مسجدالنيژبي، محمد (ص) را زيارت ميكني و در هنگام ديدار از نبي، فاطمه و علي (عليهما السلام) را ميبيني و اينها همه از يك خانه و يك مسجد در بستر زمان جاري شدهاند.
مسلمان بودن
دانستيم كه «چگونه ميتوان مسلمان بود و خوي مسلماني را در همه وجوه نماياند. همه خوي را كه تو را محمدي و مسجدي ميكند» شايد كه در هنگام رجعت به شهر و ديار خود ملبس به لباس آنان شوي و گرد ذلت و زبوني ساليان دراز دوري از اين مسجد و خانه نبي خدا و وصي او و مسجدي كه در آن حكم خداي را بر پا ميدارد ارتباطي لاينفك و جدانشدني است. نزول وحي از آسمان به مكه، به صحن مسجدالحرام، از مسجد الحرام به مسجد النبي و از آنجا به خانه علي و فاطمه عليهماالسلام، مبدأ و مقصود معلوم است. باشد تا ره گم نكني و در بيراهه نيفتي.
همراهي پيامبر
اين سفر به زائر نشان ميدهد كه در طول تاريخ آنها كه اخلاق منتشر در صحن مسجدالنبي و ساكنان خانه همجوارش را يافتند، در احد، خندق و تبوك ماندند و ديگر كسان كه به خود رجعت كردند، شكست احد را نصيب دلاوران و سواران بيكار احد كردند. احد عبرتگاه بزرگ تاريخ مسلمين شد. تا همگان بدانند:
در تمامي عقبهها و جنگهاي سخت، حتي اگر نبي در ميان حاضر باشد و تو اخلاقت مسجدي نباشد، نتيجه بودنت تنها شكستي سخت است.
در مقابل اگر ولي و نبي غايب باشند، اما تو هواي مسجدالنبي را اسنژتنشاق كرده باشي و اخلاقت رنگ آنجا را گرفته باشد هر كه باشي؛ از هر كجا كه آمده باشي؛
هر چه كه ميكني و هر چه بر جا گذاري؛
براي همگان عبرتي است حسنه؛
و براي صاحبان خرد نشانهاي از ماندگاري ابدي.
تعليم وتربيت
دريافتيم كه زائر در اين سفر، ناخودآگاه با زمان، با تاريخ و با گذشته رودرو ميشود. همه دستمايه حاجي و تحفهاي كه از اين سفر به همراه ميآورد، از ميان همين مدرسه و كلاس جمعآوري ميشود تا چه اندازه استعداد داشته باشد. در اين سفر اين وجه، وجه تاريخي بيش از همه اعمال و مناسك خود را مينماياند هيهات كه جلوهي زندگي ماشيني و زنگ و لعاب مدنيت گسترده شده در پهنه زندگي چونان حجاب و مانعي حايل ميان اين دانشآموزان كلاس تاريخ بر تخته سياه، آنها را به خود ميآورد و ناگزير به شنيد ماجراها و درك حوادث ميكند. ديري نخواهد شد اما تا به آن روز او را فرصتي است تا از نزديك منافع نهفته در اين سفر را دريافته و ره توشه و تحفهاي در خور براي خويش و دوستانش گرد آورد.
خودباوري
فهميديم مسلمانان، به دليل سابقه تاريخي و منابع فرهنگي سرآمد همهي اقوام بودند اما در يك دوره به دليل بروز تضادها و تناقضات و بسياري دلايل ديگر لطمات زيادي را در حوزه فرهنگي، مدني تحمل كرده بودند و آن چه كه ميتوانست آنها را در خروج از ين بنبست ياري دهد همان منابع و سرمايههاي فرهنگي بود.
اما فقدان مطالعه جدي در حال و روشان و همچنين عدم تمسك مستمر به هويتهاي معنوي وضع آشفته و تعليقي مسلمين را طولاني و طولاني كرد.
شهري زنده
مدينه با همه مساجدش شهري است كه نشان ميدهد چگونه يك شهر ميتواند و اعتقاد، بينش و باور و بالاخره داعي بزرگ را در بستر زمان جاري سازد اگر چه اينك شهر مدينه در ميانهي معماري بيگانه با روح مسجدلانبي فرو رفته و به تبع آن اخلاق بيگانگان بر مردمان ساكن مدينه مستولي شده است. ليكن مدينه متاثر از فضاي عطرآگين مسجدالنبي، شور شهر پيامبر(ص)، شهر فاطمه (س)، شهر همه نيكان پرورده شده در كلاس درس نبي را ددر دل زائر زنده ميكند. همچنان كه كوه احد، كوهي از بهشت را در چشم و دل زائرتصوير ميكند.
گزيده، بخت خاك، شفيعي سروستاني
در فراق مدينه
روزهاي اقامت در مدينه سپري ميشود. چارهاي جز رفتن نسيت. ولي دل كندن از مدينه مشكل است.
چه ميدانيم؟ شايد ديگر، هرگز توفيق باز آمدن به «ديار يار» نباشد. چه شبهايي كه در «غربت بقيع» گريستي، و چه روزهايي كه كبوتر حرم پيامبر بودي، صداي «اذان» به سوي نماز و نياز ميخواندت، رواقهاي نوراني حرم پيامبر(ص) كهكشاني از معنويت و شوق را در سينه دارد. شبها همه شب، تلالو نو را در حريم حرم به تماشا مينشيني، و روزها همه روز گنبد سبز مرقد پيامبر، دلها را ميروياند و ميشكوفاند. و «بقيع» اين كانون اسرار پنهان، اين مجموعه كرامتهاي مدفون در خاك، اين سند مظلوميت حق، اين تجسم اشكها و دردها و داغهاي شيعه در طول تاريخ، اين خانه غم و ماتم، اين آشيان دلهاي سوخته و پرستوهاي پرشكسته، اين بقعه مقدس، ولي بيسايبان، براي ما معناي ديگري دارد.
شهداي احد، مسجد قبا، ذوقبلتين، بيتالحزان، بينشان و ويران، محله خراب شده «بنيهاشم»، خانه فاطمه، تهجد، منبر و محراب پيامبر، ستون توبه و حنانه، سفه و روضه، همهو همه را ميگذاري و ميروي. اما دل كندن بسي مشكل است.
روزهاي اقامت در مدينه ما را به تاريخ «صدر اسلام» ميبرد. گريههاي بقيع، رنجهاي «اهل بيت» را درخاطرهها تجديد ميكند. نخلهاي شكسته و خشكيده مدينه، نجواها و نيايشهاي علي (ع) را به ياد ميآورد. اما .... چارهاي نيست. بايد با مدينه و آثارش، مساجدش، مزارهايش، بقيع و حرمش، خداحافظي كرد و دعوت ابراهيم و خداي ابراهيم را «لبيك» گفت. ميروي، ولي دلت آكنده از غمهاي مدينه است، اشكها امان نميدهد، آيا باز هم مدينه را خواهي ديد؟
اي خدا!.... اميدمان را نااميد مكن. ما دلبستهي اين آب و خاكيم. ما، از اول هم، «اهل مدينه» بودهايم. دلمان گواهي ميدهد، احساسمان با اين سرزمين گره خورده است.
يافاطمهالزهرا ... ميرويم. اما دريغ كه مزار پنهانت را نيافتيم. ولي دل هر يك از ما مزار توست. تو در قلب سوخته مايي. از اين پس، ما هر جا كه برويم، آنجا را مدينه ميبينيم. اي مدينه! ... باز هم ما را بخوان، تا با اشتياقي بيشتر بهسويت بشتابيم. اتوبوس كه حركت ميكند همه عاشقانه گريه ميكنند و تو با خويش ميخواني:
بگذار تا بگريم چون ابر در بهاران
كز سنگ ناله خيزد روز وداع ياران
با ساربان بگوييد احوال آبچشمم
تا بر شتر نبندد محمل به روز باران
و بالاخره از مدينه خارج ميشود. با خودت فكر ميكني به بركت اين سرزمين. راستي كه اگر دعاي حضرت ابراهيم (ع) نبود «وارزقهم من الثمرات» اين سرزمين خشك لم يزرع، هيچ گاه چنين شكوهمند و از نعمت سرشار نميشد. پا به پاي ابراهيم- مجتبي تونهاي
سلام شهر خدا
شهر خدا شهر آدم و هابیل سلام شهر ابابیل شهر عام الفیل سلام خلوت معصوم ها جر و زمزم شکوه خا طره انگیز تیغ و اسماعیل سلام مسجد سلمان مناره های به باران رسیده یترتیل، سلام شهر غریب هزار اقیانوس زمین عاشق آیات محکم تنزیل سلام لحظه ی احرام لحظه ی لبیک دقیقه های قشنگ حراو جبرائیل سلام شهر بنا های مرمر و سنگی سلام شهر سیاه وسفید و یکرنگی.
****
سلام آمده ام باز در خودم با شم
و مثل لحظه آغاز در خودم با شم
منم که تشنه باران کوثرت هستم
هنوز عاشق احساس هاجرت هستم
تمام سعی من این است عاشقت باشم
در این معاشقه ی ناب لایقت باشم
خودم شوم، به خودم آیم و خودم باشم
کسی در این آیینه ی خویش، دست کم باشم
و غرق این همه امواج، بندگی بکنم
و زیر سقف بلندت پرندگی کنم
خوشم که آمده ام باز پشت د رباشم
و تا همیشه در این شهر رهگذر باشم
خوشم که محو د رآغاز هستی ام هستم
و خالی از شب د رخود پرستی ام هستم
نگاهم از سیلان ستاره لبریز است
چقدر منظره خانه ات دل انگیز است
پرستوی حریم یار
همه تن جان شدم ا ی جان که کنم جان به فدایت
سر سودایی خود را بکشانم به منا یت
من به جان می خرم این هروله ی سعی و صفا را
می کنم سعی د را ین ره که برم پی به صفایت
کی شود همچو پرستو به حریم تو کنم رو
نکنم روی بدان سو که نه آن است رضایت
همره خیل ملایک به لبم نغمه ی لبیک
پر حیرت بگشایم به گلستان لقایت
با د لی سوخته از غم، به لب چشمه ی زمزم
قدحی نوشم و آیم به سوی صحن و سرایت
چه مبارک بود آن دم که به یاد تو زنم دم
زتو د ردی بستانم نکنم میل دوایت
منم آن بنده ی مسکین که گنا هش شده سنگین
توی آن خسرو شیرین که چو در یا ست عطایت
همه کارم شده مشکل ، دگر از گریه چه حاصل
چه کنم با دل غافل که نکرده است هوایت
تویی آن سرور و مولا کرمت بر همه پیدا
تو ز بس خوبی و زیبا نکند دیده رهایت
نمن اگر هر چه که هستم، ز می عشق تو هستم
چه کنم گر نزنم این همه پیوسته صدا یت
که تقصیر شد اکنون بگذر زین دل مجنون
که به جز لغزش و تقصیر نیاورد برا یت
توشه بنده نوازی تو برازنده ی بی نازی
نگهی کن به گدایی که سر افکنده به پا یت
آن که شوید زِگُنَه دست به یکبار، کجاست؟
مُحرِم و مَحرّمِ حق باش ببین یا ر گجاست
بت نمرودی خود را بشکن همچو خلیل
تا توان دید گلستان به دل نار کجاست
کل هستی به طواف و همه د رسیر و سلوک
سعی کن تا نگری نقطه ی پر گا رکجا ست
دل هر ذره که بینی چو جهانی دگر ا ست
آنکه اعجا زخدا را کند ا نکار کجاست
یک شب میان حاله ا یا زعطر و عشق و نور
می آیی از غریب ترین جاده های دور
پا می نهی به کوچه ی متروک عشق من
آهسته می روی اما چه پر غرور
احساس می کنم که تنم سبز می شود
وقتی که ا زکنارم دلم می کنی عبور
اینجا تمام پنجره ها رو به غربتند
ای آشنای عاطفه کی میکنی ظهور؟
بی تونگاه ها همه پژمرد و خشک شد
بی تو ز لوح خاطه ها پاک شد سرور
میآیی از طلیعه خورشید، بی گمان
یک شب میان هاله ای ا زعطر و عشق و نور
همایون علیدوستی
د رآستانه حضور
پابه پای ابراهیم
(به سوی میقات)
حالا گریزان از حقارت زندگی روزمره باید به میقات بروی و شکوه قیامت را د ریکپارچگی جماعت سفید پوش نظاره کنی.
مدینه اولی هستی و میقات تو مسجد «شجره» است.
میقات یعنی جدا شدن و پیوستن، یعنی دل به زنجیره ی محرمان گره زدن، یعنی سکوی پرواز و آواز «لبیّک ا للهم لبیک ».....
اینجا باید احرام ببند ی.
اینجا باید غبار «من» را زا جان بزدایی.
اینجا آغاز محشر است.
اینجا«یوم یبعثون» است.
لباس ها را از تن بیرون غسل احرام می کنی و لباس تو فقط دو حوله سفید است، یکی به کمر و یکی بر دوش.
نیّت حج تمتّع می کنی . و اینجا چه قیامتی است، یکپارچه سفید. د رمیقات که می روی می فهمی پوچی و هیچی،و به قول جلال ، «خسی د رقیامت» هستی نه کسی د رمیعاد .
مثل ستاره ای که به خاک بیفتد سرت را میان زانوانت می گیری، صدای خودت را می شکنی ، مثل صدای باد د رنیزار، لَخت و غمگین. همه د رحال خودشان هستند.. از تیره و نژاد، فقیر و غنی خبری نیست، همه یکدست اند و یکرنگ. اینجا هیچ کس بر دیگری برتری ندارد. بازار دل است، و دل هر چه شکسته تر، قیمتی تر.
روحانی کاروان برای زایران محرم، صحبت می کند. باید تلبیه بگویی و عاشقانه خدایت را صدا بزنی:« لبیّک اللّهم لبیّک، لبیّک لا شریک لک لبیّک»،انّ الحمدَ و النعمۀَََ لَکَ و المُلک، لا شریک لک للبیک»لبیک و گریه به هم می آمیزد و انسان می سازد، انسان پاکو مصفاّ.عجب حال و هوایی است.........
کم کم «شجره» را ترک می کنی، به سمت مکه با ماشین های روباز.
همه محرم شده اند، محرم یعنی درآیینه نگاه نکن تا خودت را نبینی بلکه خدا را ببینی. آینه تو را به زمین، به خاک پیوند می دهد و تو باید رد آینگی خداوند یله باشی.
محرم شدن، حذیث د لدادگی و دلسپرد گی است. در انتهای اتوبوس رو باز نشسته ای و بند بند تلبیه را بلند می خوانی و زایران همراهی ات می کنند. می روی و می روی به اشتیاق دیدن مکه. و..... دیوار های مکه، دل بیقرارت را به گریه می اندازد. دیگه تلبیه بس است. حالا نوبت سکوت است. در سکوت، حرف های بسیاری است و به قول آن شاعر:
گاهی سکوت، معنی فریاد مید هد.
میان اشتیاق و انتظار، میان تبسم و گریه مانده ای. اینجا همان جاست که سالها با بوی او زنده ای. همان جاست که ماه هاست بی قراری اویی. سرزمین آیات منتشر وحی! سرزمین گام ها ی ابراهیم و محمد(ص)! سرزمینی که هفت آسمان به رویش آغوش گشوده اند. نه اینجا زمین نیست، آسمان است و رحمت. به مکه رسیده ای. شب است و نور باران، حالا حس می کنی همسایۀ خدا شده ای و زمزمه می کنی :
تو کریم مطلق و من گدا، چه کنی جز این که نخوانی ام؛ دَرِدیگرم بنما که من به کجا روم چو برانی ام؛ همه عمر هرزه دویده ام، خجلم کنون که خمیده ام؛ من اگر به حلقه تنیده ام، تو برون در نشانه ام ؛
*****
تو از عشیره ی اشکی، من از قبیله آهم
تو تز طوایف باران، من از تبار گیاهم
تو آبشار بلوری، تو آفتاب حضوری
طلوع روشن نوری، در آسمان پگاهم
به جسجوی نگاهت، هزار دشت عطش را
گذشته اند پریشان، قبیله های نگاهم
*****
قلندران تبسم، نشسته اند چه غمگین
کنا رخیمه سبز نگاه های تو با هم
کدام وادی شب را د رآرزوت گذ شتم
که دستهات گلی را نکاشت بر سر راهم
شکسته بال ترینم، مگر پرنده مهرت
به سوی کوچ بخواند، از این کرانه مرا هم
*****
اینجا همه یکی هستند
·من از حج چه فهمیدم؟...و اساساً از حج چه می توان فهمید ؟
حج در یک نگرشی کلی، سیر وجودی انسان است به سوی خدا، نمایش رمزی فلسفۀ خلقت بنی آدم است و تجسم عینی آنچه در ا ین فلسفه مطرح است و دراین فلسفه مطرح ا ست و در یک کلمه، حج «شبیه آفرینش» است و در همان حال «شبیه تاریخ»، و رد همان حال« شبیه توحید» و «شبیه مکتب» و «شبیه امت»و .... بالاخره حج، نمایش رمزی است ا ز«آفرینش انسان» و نیز ا ز«مکتب اسلام» که د رآن کار گردان خداستوزبان نمایش، حرکت و شخصیت های اصلی:آدم،ابراهیم، هاجر، ابلیس..... و صحنه ها: منطقه ی حرم و مسجدالحرام،
مسعی، عرفات، و مشعرومنا. و سمبل ها: کعبه و صفا و مروه و روز و شب و غروب و طلوع و بت قربانی. و جامعه و آرایش: ا حرام و حلق و تقصیر و ...... و نمایشگران؟-این عجیب تر است- : فقط یک تن، تو! هر که هستی، چه زن، چه مرد،چه پیر، چه جوان، چه سیاهف چه سفید، همین که در این صحنه شرکت کردی، نقش اول را داری. هم در شخصیت آدم و هم ابراهیم و هم هاجر، در تضاد"اللّه- ابلیس"! چه، اینجا سخن از تشخص نیست، حتی جنسیت مطرح نیست، فقط یک« قهرمان » هست و آن انسان! تئاتری که د رآن یک تن، همۀ نقش ها را به عهده دارد.... همۀ انسان های ابراهیمی روی زمین، به شرکت در این نمایششگفت دعوت می شوند!.... اینجاهمه، یکی هستند و آن یکی، همه!... حج، بودن تو را که چون کلافی، سردر خویش گم کرده است، باز می کند.
حج- علی شریعتی-ص24
بعضی وقت ها آدم دلش می خواهد......
سید زهرا برقعی
بعضی وقت ها آدم دلش می خواهد با خدا به طور خاصی صحبت کند. صادقانه، از سر نیاز، پر از التماس، صاف و پوست کنده، حرف های دلش را به خدا بگوید. انگار که دلش ا زدست دنیا گرفته با شد. انگار که خسته ازکارو بارو زندگی، خسته از آمد و شد های بی خودی، خسته از لبخند های کمرنگ الکی و تعارفات روزمره که پر از کلمات شیک و قشنگ اند، دنبال واژه هایی می گردد که همۀ ۀنچه در دلش هست را باز گو کند.
اینطور مواقع، ذهن آدم کلید می کند، هزار و یک درد یادش می آید که همه را نمی تواند یکجا و یک دفعه بگوید، اصلاً گیریم که می توانست همه را یکجا بگوید، با کدام زبان؟ با چه حالتی؟احساس آدم درآن لحظه، مثل احساس کسی است که در یک میدان و کارزار بزرگ، خودش را بی سلاح می یابد. نه شمشیری نه زره و سپری؛ یعن یتسلیم؟!.... نه، مطمئناً که نه، وقتی خسته ای و دنبال بهانه می گردیکه بال پروازت جان بگیرید و آماده پریدن شوی.... وقتی دنیا یک عالمه بار خاکستری سنگین روی دوشت گذاشته و زانو های تو دیگر طاقت محکم ایستادن ندارند، وقتی بعد از مدت ها می خواهی خاکی خاکی بروی دم در خانه ی خدا، و همۀ دلتنگی ها و گره هایت را پیش او باز کنی، وقتی دنبال یک قالب تازه که پر شور و شعورت بکند، چراغ پر نور معرفت و عرفان به دستت بدهد، توتنها نیستی، بی سلاح و ابزار نیستی ...... چرا که دعایی هست به اسم « مناجات شعبانیه» که به تو در کارزار خستگی ها و دلزدگی ها ، شمشیر معرفت و بیداری می دهی. مناجات شعبانیه از آن دعاها ست که فقط مختص ماه شعبان نیست و تمام امامان بر خواندن این دعا مداومت داشته اند.
این مهم نیست که عربی می خوانی یا فارسی، این دعا همان آرامش و نشاط ذاتی راکه یک بنده باید دم درگاه خدای خودش داشته باشد به تو می دهد. امروزه پشت پردۀ کلمات این دعا، انگار رازی نهفته است که تازه د رکنا ردیوار بقیع یا درست روبه روی کعبه،معنا ی آن فاش می شود و شیرینی مناجات ودعا زیر زبانت مزه می کند و تو به قدرت کلمات پی خواهی برد که همۀ عشقی که تو در گوشه و کنار وجودت نسبت به خدا داشته ای یکباره بروز و ظهور می کند. متن اصلی و عربی این دعای کوتاه اما جامع، انگار که آهنگ آسمان را در خودش جای داده ا ست و به راحتی می تواند تشنگی این همه سال ترا به خدا رفع کند و صد البته تو را برای خواندن و بیشتر خواندنش تشنه تر می کند و معانی فارسی آن، همۀ آن چیزی است که تو از یک دعای باحال و با صفا انتظار داری:
الهی!....
فَقَد هَرَبتُ اِلیک.... به سوی تو گریخته ام
وَوَفتُ بَینَ یَدَیک.... و در آغوش توآرام گرفته ام
الهی!
کانی به نفسی واقعۀ بین یدیک ..... فقط تو به همۀ نفس و درون من واقفی. انگار که بین دست های تو جای گرفته ام و قد اظلها حُسنُ توکلی علیک ..... و سایۀ اعتماد و توکلت برسرم سایه افکنده است. د رقسمت دیگری از دعا آمده است، خدایا! اگر مرا به خاطر جرم و گناهانم موءاخذه کنی من هم ا زتو در مورد بخشش ات می پرسم و اگر حتی مرا در آتش جهنم هم بیندازی، من به همه خواهم گفت که دوستت داشته ام.
مناجات شعبانیه، هدیۀ قشنگی است برای تمام آنهایی که می خواهند بندۀ خوب خدا باشند و با خدا، همیشه مشتاقانه گفت و گو کنند، پس خوشا به حال شما که اعجاز این دعا را در فضای معنوی مکه و مدینه تجربه می کنید. التماس دعا
من ، فقط در خانۀ تو آرامم!
کعبه، خانه ای امن و در امان از گزند حوادث طبیعی و قهر جباران و بد خواهان است که داستان اصحاب فیل از نمونه های روشن آن می باشد. امام با قر(ع)می فرماید معنای «وَ مَنَ دَخَله کان آمِناً....» این است که: « هر کس وارد آن بیت شود،در حالی که عارف به تمام واجبات ا لهی باشد، در عالم آخرت از عذاب همیشگی در امان خواهد بود.» و طبق روایات فراوان، اگر کسی در خارج حرم به سر می برد، کسی حق تعرضّبه او را ندارد و نمی توان در آنجا بر او حد جاری جاری کرد حتی اگر حیوانات وحشی هم، به حرم خدا پناهنده شوند، کسی حق تعرض به آنها را ندارد و نیز درختان خودروی حرم خدا، به اعتبار وجود کعبه است. در سوره ی بقره،آیه ی 125 آمده است: «وَاذ جَعلنا البیتّ مَثابۀ لِلناس و امناً.......»(و به خاطر آورید )هنگامی را که خانهی کعبه را محل بازگشت و مرکز امن و امان برای مردم قرار دادیم.»
کسانی که یکبار به زیارت خانه ی خدا مشرف شده اند، بر این باورند که آرامشی عجیب درفضای حرم، حاکم است که اجازه می دهد، زائران بی دغدغه و در کمال امنیت و سکون، به اجرای اعمال خود بپردازند. گویی که د رمیان مغناطیس قوی به دور کعبه قرار گرفته ا یم وهمین میدان مغناطیس، مارا جهت داده است. جهت ما به سمت حس حظور دائمی خدا درزندگی است و همین که خدا را دائماً احساس می کنیم، به یادش هستیم و صد البته که "الا به ذکراللّه تطمئن القلوب ". در این میدان چه به نماز و دعا مشغول باشی، چه این که تنها نشسته باشی به تماشا و حتی اینکه خوابیده باشی، آارمی؛ یعنی آرامش عجیبی، تمام نگرانی ها و دغدغه ها را از ذهنت بیرون می کند و "بودن" را به معنای واقعی به یا د آدم می اندازد.
سلسله اعمال حج و احکام احرام هم، به صورتی که انسان می بیند، حتی در اعمالی هم که انجام می دهد، به چیزی یا به کسی ضرری وارد نمی شود، نه خونی ریخته می شود، نه گیاهی نابود می شود و زائران د رکمال امنیت و آرام شفقط به اعمال حج می پردازند و اینکه نگاه کردن در آینه هم حرام شمرده می شود، برای این است که خدا می داند یکی از دغدغه ها ی همیشگی انسانها،صورت ظاهر بوده و این که همه چیز بر طبق آرایش مصنوعی پیش می رود. بویژه دردنیای امروز که انسان انگار بدون تماشای ظاهر خود و دیگران و تصور «این منم طاووس علیین شده »زندگی نمی توانند بکنند. حالا خدا نگاه کردن درآینه را غدغن کرده تا انسان طعم شیرین «خود ش بودن» را تجربه کند. طعم شیرین دغدغه ای بابت ظاهر و قیافه نداشتن را و اینکه انسان خیالش راحت است که همه ی آدم های دورو برش آینه ندارند، این خودش نوعی آرامش را به همراه می آورد.
انسان ها رد عصر پست مدرنیته، دربه در دنبال زمان و مکانی می گردند که معنای حقیقی امنیت روانی را در آن کشف کنند. آنها به هزار و یک شیوه متوسل می شوند تا احساس آرامش کنند و رضایت قلبی از زندگی داشته باشند. تجارت و سفرهای مختلف، غذاهای رنگارنگ، ویلاهای کوچک و بزرگ و مدرن ترین ابزار و وسایل، انسان را به خوشبختی نرسانده است، حال آنکه مسلمانان، خانه ای مقدس دارند که اولین خانه ای است که خدا به مبارکی رو ی زمین بنا کرد «انّ اوّل بیت وضع للّناس للّذی ببّۀ مبارکاً....» {آل عمران- 96}و آنها به راحتی می توانند از آرامش بی نهایتی که خدا برایشان مقدر کرده، استفاده کنند و غرق د ر"حضور"شوند. کعبه، در شهری که دانه دانه ی ریگ های آن وح یخدا بر پیامبر را حس کرده اند و کسانی که فکر و اندیشه و عملشان پلید و ناپاک است (کافران و مشرکان) نباید وارد آن و سرزمین اطرافش شوند و هیچ کس حق هیچ گونه هتک حرمت ، کیفر او مضاعف خواهد بود{حج-25} آرامش حرم اللّه ، ابدی و گوارای وجودتان...........
اسرار و معارف حج
آداب ورود به شهر مکه و مسجد الحرام
1-برای ورود به شهر مکه مستحب است غسل کند و با حال تواضع وارد شهر شود.
2-برای ورود به مسجد الحرام مستحب است غسل کند.
3-مستحب است با پای برهنه و با حالت سکینه و وقار وارد شود.
مستحبات و اعمال مکه مکرمه:
1-نماز ها ی واجب را رد مسجد الحرام بجا آورد.
2-ذکر خدا را بسیار بگوید، و حالت تذکر وتنبه را د رخود حفظ نماید.
3-قرآن را ختم نماید، تا نمیرد مگر این که جا یخود را در بهشت دیده، و حضرت رسول(ص)راببیند.
4-بسیار به کعبه معظمه نگاه کند، که موجب آمرزش گناهان می شود.
5-به هر ندازه گه بتواند برای خود و پدر و مادر و خویشاوندان طواف مستحبی انجام می دهد، و اگربتواند به تعداد ایام سال طواف نماید ثواب بسیار دارد.
6-از آب زمزم بنوشد.
7-طواف وداع انجام دهد.
کعبه باطن
بدان که خدای متعال د رظاهر، کعبه ای بنا کرده که از سنگ و گل است و در باطن کعبه ای ساخته که از جان و دل است؛ آن کعبه، ساخته ابراهیم خلیل است و این کعبه بنا کرده رب جلیل است و آن کعبه منظور نظر مؤمنان است و این کعبه، نظر گاه خداوند رحمان است. آن کعبه، حجاز است و این کعبه راز است. آن کعبه اصناف خلایق است و این کعبه عطای حضرت خالق است. آنجا چاه زمزم است و اینجا آه دمادم است. حضرت محمد مصطفی(ص) آن کعبه را از اصنام پاک کرد، تواین کعبه را از بتان هوای وهوس پاک گردان خواجه عبداله انصاری
اسرار عمره
حج تنها منا سک نیست. بلکه سیر و سلوک باطنی و طی منازل روحانی است. هر یک از منازل و مشاهده، رازهای عرفانی، اخلاقی،و تربیتی و ارشادی در بردارد و همین هاست که به حج معنا و روح می بخشد و دگرگونی اخلاقی و معنوی بر زائر پدید می آورد. شایسته است این اسرار و رموز، مورد توجه زائران قرار گیرد هر چند ا ین وادی بسیار گسترده استاما در این مختصر، تنها به ترجمۀ روایتی که مصباح الشریعه ا زامام صادق(ع)نقل کرده است با توضیح کوتاه می پردازیم و تفصیل بحث را به مجالی دیگر موکول می کنیم:
·قبل از عزیمت- آمادگی و انقطاع
امام صادق(ع) با اشاره به این مرحله؛ یعنی آمادگی و انقطاع، می فرماید: «هر گاه ارادۀ حج کردی، قبل از عزیمت، قلب خویش را از مشاغل و موانع تهی ساز و برای خدای بزرگ خالص گردان. همۀ امورات را به آفریدگارت واگذار و در تمام حرکات و سکنات به او توکل نما وتسلیم حکم و قضا و د ر ا لهی باش. دنیا و راحت و خلق را رها ساز و در ادای حقوق واجب مردم بکوش. بر زاد و راحله ات و یارانو همسفران و قدرت و ثروت و جوانی ات تکیه مکن. چه، بیم آن است که اینها دشمن و بال تو گردند تا معلوم شود که برای او برای هیچ کس تون و چاره ای جز در پناه خداوند متعال و توفیق اونیست و بدانگونه آمادگی پیدا کن که گویی امید باز گشت نداری.»
نکتۀ اساسی سخن امام توجه به روح حج است. حج یعنی قصد، زائر قصد خدا می کند نه چیز دیگر که هر چه جز او قصد کند شرک است. آن که با ما سر سودا سپرد نیست لایق که دگر جا نگرد هست آیین دوبینیز هوس قبلۀ عشق یکی باشد و بس نیست، قرب معنوی، شأنی و عرفانی است و این مستلزم فنای در حق و رهایی از قید خودی است.
قرب نی بالا و پستی جستن است
قرب حق از قید هست یرستن ا ست .
هر چند یان بنده و خدا حائلی وجود ندارد اما تقرب بعد اوعقبه ها دارد دطی منازل را می طلبد:
بعد مسافت اگر چه در ره او نیست
تا سر کویش هزار مرحله با شد
نی ز ملک جو نشان و نی فلک پوی
راه بسویش نفوس کامله باشد.
شرط تقرب به خدا، بیداری، تفکر، تذکر، مراقبه، محاسبه و مجاهده است تا نفس کامل شود و با کمال مطلق سنخیت پیدا کند. حج سفر از «خلق الی الحق» است یعنی خلق را پشت سر افکندن. خانه، خانواده، تجارت و مال، عنوان و مقام و همه تعلقات را رها کردن و حتی ازخود و جوانی و توانجسمانی و روحی قطع نظر کردن و عجب و کبر و شهوت و غضب را زیر پا نهادن. چون قصد خدا کرده ای، باید ابراهیم وار ا ززن و فرزند و ما لو جان بگذری تا ابراهیمی شو یو چون اسماعیل در کویر انقطاع، پای در زمین بسایی تا از زمزم فیض و عرفان سیراب گردی و چون هاجر آسیمه سر و برهنه پای در سنگلاخ حیرت وانقطاع از این سود بدان سوی، اشگبار و بی قرار، دوان دوان راه پویی و به خدا التجا کنی تا فیض رحمانی چاره سازت شود و در دامن مهرش جای گیرد.
باری این سفرف شبیه سفر آخرت است و احرام بر گرفتن رمز لباس آخرت پوشیدن. و بدینسان باید از عهدۀ حقوق خلق و خالق بد رآیی که شاید مجالی دیگر نبا شد.
حج وفود و ورود به محضر خداست- هرچند همۀ عالم محضر خداست- اما حج میعاد است برای عاشقان کویش و شیفتگان وصلش.
امام علی بن موسی الرضا(ع) می فرماید: «علیه الحج الوفادۀ الی اللّه عز و جل » ای زائر گرامی! توجه داشته باش به کجا می روی، و عظمت صاحبخانه را بیاد آور و این افتخاری را که به تو داده است شاکر باش و ادب را در حضور رب العالمین نگهدار.
·احرام
نخستین واجب ا زمناسک حج و عمره محرم شدن در میقات است که به طور معمول یا غسل مستحبی انجام می شود و بیرون شدن ا زلباس معمولی یعنی لباس تشخص و تعین ملی و نشان دار، و پوشیدن دو قطعه پارچۀ سادۀ بی نام و نشان با نیت و تلبیه، مانند همۀ زائران. این صورت احرام است، اما راز معنوی و باطن آن را زا امام صادق (ع) بشنویم:
« آنگاه با آب توجه خالصانه ا زگناهان غسل کن و جامۀ صدق و صفا بپوش و ازآنچه مانع ذکر خداوند بزرگ است و تو را ا ز طاعت او محجوب می گرداند، احرام بند.»
امام دراین سخن اشاره می فرماید که غسل تنها شستشوی تن و احرام فقط پوشیدن جامۀ مخصوص نیست که این آسان است، بلکه راز معنوی غسل، پیرایش درون و تصفیۀ قلب و روان از گناهانی استکه نفس را تیره می سازد و حجاب چهرۀ جان می شود و این به توبۀ خالص و انابه به خدا و پشیمانی ا زمعاصی و تصمیم بر ترک گناه د رآینده محقق می شود و ریاضت و مجاهده می خواهد.
ز منجلاب هوس گر وبرون نهی قدمی
نزول در حرم کبریا وانی کرد
اگر به آب ریاضت برآوری غسلی
همه کدورت دل را صفا توانی کرد
اگر زهستی خود بگذری یقین می دان
که عرش و فرش و فلک زیر پا توانی کرد
و زائر در این لحظه ها باید صدق و صفا و خضوع و خشوع را در درون تمرین کند. و چون احرام به مثابۀ تکبیره الاحرام در نماز است، مانند نماز گزار باید از همه چیز رخ بر تابد و تنها متوجه خدا شود و آنچه بر اوحرام است را مرتکب نشود و خانۀ دل را که حریم خلوت اوست، از اغیار تهی گرداند.
·تلبیه
احرام با تلبیه محق می شود:«لبیک اللهم لبیک، لبیک لا شریک یک لبیک، ان الحمد والنعمۀ لک و الملک، لا شریک لک لبیک »
امام صادق (ع) می فرماید:
«لبیک بگو، بدین معنا که خداوند بزرگ را در دعوتی که فرموده است اجابت نموده و با صفا و اخلاص و بدون غل و غش پاسخ دهی و به رشته او چنگ زنی.»
کسی که خدا را نه تنها به زبان بل با تمام وجود و درون و برون پاسخ داده، در همه چیز و همه حال تسلیم حق تعالی خواهد بود و حلال و حرام خدا را تسلیم خواهد گشت و رشتۀ استوار ایمان را از دست خواهد داد و هر گاه محرم این خانه و همراز با صاحبخانه شد سروش حق را به گوش جان خواهد شنید و به گفتۀ حافظ:
تا نگردی آشنا زین پرده راز نشنوی
گوش نامحرم نباشد جا ی پیغام و سروش
زارئ گرامی! می دانی که امامان و اولیای خدا د راین لحظه ها چه حالت زین العابدین (ع)آنگاه که می خواست تلبیه بگوید؛ هنگام لبیک گفتن بدنش میلرزید و زبانش می رفت؛ و اشک می ریخت. پرسیدند: این چه حالتی است؟ فرمود: می ترسم خداوندبگوید: «لا لبیک» یعنی:نه، واقعاً تو پاسخ نداده ای. ا زاین نکته ها درس بگیریم و حالت یک زائر واقعی را پیدا کنیم.
·طواف
کعبه ان سنگ نشانی است که ره گم نشود حاجی احرام دگر بند ببین یار کجاست.
هفت شوط طواف برگرد کعبه، دومین واجب از مناسک عمره و یکیاز مناسک های حج است اما حقیقت طواف همسویی است با جهان هستی ا زملک تا ملوک و بر محور وحید همچون پرگار گردیدن و حیات و ممات و ناسک و عبا دات را برای خدا خالص کردن و هماهنگ شدن با فرشتگان خدا مه لحظه ای ا زاطاعات حق غافل و فارغ نیستند.
امام صادق(ع) می فرماید:
«همانگونه که با دیگرزائران د رطواف کعبه ایبا قلب خود همپای فرشتگان که پیرامون عرش د رطوافند،طواف کن.» و زائر با ا لهام از این راز معنوی از فرش به عرش و از ملک به سوی ملکوت روی می نهاد و همراه با فرشتگان دائره ای را که نقطهآغاز و پایانش خداست می پیماید تا فرشته ی خوی شود و صفات حیوانی از وجودش رخت بر بندد. این طواف به قلب است که قبله گاهش جز در دل نیست. چنانکه در حدیث قدسی آمده است:
«آسمان و زمین گنجایش مرا ندارد اما دل بندۀ مؤمن من ظرفیت مرا دارد.»
و امام صادق (ع) د ربخش دیگری ا زحدیث با اشاره به طواف واتلام حجر می فرماید:
«به نشانۀ تعلیم صاحبخانه و معرفت جلال و سلطنت او برهنه پای، خانه را زیارت کن و حجرالا سود را با رمز رضا و تسلیم و خضوع استلام(لمس) نما.»
پس ای زائر گرامی! ا زاین تشریف و تکریمی که خدا برای تو قائل شده، غافل مشو و خود را برای چنین لحظه هایی آماده ساز.
به آب توبه ا ززمزم وضو کن
به چشم دل به صاحب خانه رو کن
مواظب باش اینجا کوی یار است
ز شوقش جان و دل ها بی قراراست
چو پروانه به گرد شمع جانان
به گاه طواف بگذر از سر و جان
بخواه از قاضی الحاجات حاجات
برون آور ز دل دست مناجات
در این جا مناسب است ا زمناجات امام سجاد(ع) در طواف کعبه یاد کنیم.طاوس یمانی گوید: شبی برگرد خانه کعبه طواف می کردم،حضرت زین العابدین (ع) را در حال طواف دیدم و آنگه که پردۀ خانه را گرفته بود و این اشعار را می خواند:
«ا یکسی که دعای بیچارگان را در تاریکی شب اجابت می کنی. ای آن که پریشانی و مصیبت و درمندی میکنی.» «مهمانهایت پیرامون خانه ات خفته اند و تنها توئی، ا یخداوند قیوم که به خواب نمی روی.» «ای پروردگار تو را م یخوانم چنان که فرمان داده ای، پس به حق خانه و حرم ب رگریه هایم ترحم کن.» «اگر به عفو تو گنهکارامید گذشت نداشته باشد، پس ارزانی می دارد.»
·صفا و مروه
زائر پس از طواف و نماز طواف، به کوه صفا می رود و از آنجا تا مروه را سعی می کند و باز به صفا بر می گردد تا هفت شوط و سعی را به مروه به پایان برد.پیمودن صفا و مروه تأسی به هاجر است آنگاه که تنها و سر گردان و تشنه کام د رطلب آب بود تا جرعه آبی بیابد و کودک تشنه اش رازا مرگ برهاند و چون در مانده و بیچاره شد یا نومیدی برگشت و جوشیدن آب زمزم را مشاهده کرد. توقف بر صفا و خواندن دعا مستحب است. امام صادق(ع) با توجه به واژۀ«صفا»، به تصفیۀ روح اشاره فرموده که در کلام حضرتش می خوانیم: «با توقف بر صفا، روح و ضمیرت را برای دیدار خدا د رقیامت تصفیه کن و با رسیدن به مروه، مروت و جوانمردی را برای خداوند پیش گیر و صفات بد خویش را اصلاح کن و بر شرایط حج ود و عهدی که با خداوند بسته ای وبدان گردن نهاده ای، تا قیامتثابت و استوار باش.»
امام در اینجا به زودودن آئینۀ جان ا زگرد و غبار معاصی برای لقاءاللّه در قیامت توصیه فرموده و به مروت و جوانمردی در پایبندی به عهد و میثاق الهی در موره هشدار داده اند د این روح حاکم بر حج است که در هر یکاز اعمال به چشم می خورد. همچنین به هروله اشاره فرمود وآن را رمزی از گریختن از معاصی دانسته اند و زیر پا نهادن غرور و قدرت که آدمی را زا خدا غافل می سازد؛
تاریخ مکه
تاریخ مکه
مدت زمانی پس از آدم، خانۀ کعبه جندان محل توجه نبوده تا آن حضرت براهیم(ع) بار دیگر آن را تجدید بنا کرد. در این صورت، د رنگاه تاریخی قرآن تاریخ مکه و کعبه با تاریخ قدمت انسان بر کرۀ خاکی برابری می کند. آنچه قرآن مجید بدان تصریح کرده،آن است که کعبه به دست ابراهیم(ع) باز سازی شد. در عین حال، قرآن این دیدگاه را نفی نمی کند که زمانی دراز پیش از آن، این خانه وجود داشته و سپس تخریب شده است.
در آیه ی 28 سوره ی حج و آیات 35 تا 37 سوره ی ابراهیم نیز از پیوند کعبه با ابراهیم (ع) سخن به میان آمده است. ابراهیم(ع) پس از بنای کعبه ا زخداوند خواست تا این مکان را حرم امن خود قرار داد دهد. خداوند هم دعای و یرا اجابت فرمود. همین امنیت و حرمت بود که طی قرن ها، مکه را از تجاوز قبایل بدوی حفظ کرد و آن را شهری امن و به تعبیر «البلد الامین» و «البلد الحرام» قرار داد.
چرا ابراهیم به مکه آمد؟ ابراهیم(ع) به دنبال مشکلی که با همسرش ساره بر سر ازدواج با هاجر و تولد اسماعیل پیدا کرد، همراه هاجر و فرزندش، به مکه آمد و آن مادر و فرزند جاه زمزم پدید آمد و اسماعیل (ع) و مادر وی هاجر امید زندگی یافتند، همانجا، د رکنار ساکنانی که د راطراف بودند و یا پدید آمدن آب به این سوی آمدند، به زندگی خود ادامه دادند. در واقع،همه ی ما جرا تقدیری خاصی بود که می بایست به احیای دین ابراهیمی د راین سرزمین بینجامد. وقتی اسماعیل(ع) بار دیگر به مکه آمد. د راین زمان، آنها با کمک یکدیگر خانۀ کعبه را تجدید بنا کرند.
به دنبال ساخته شدن خانه خدا، عرب های قبیله ی «جُرهُم» که در آن نواحی زندگی می کردند و اسماعیل ا زمیان آنان همسری اختیار کرده بود، به توحید و خدا پرستی گرویدند و پس از آن مرا سم حج هر سا له برگزار می شد. به مرور این فرهنگ میان سایر اعراب جزیره العرب نیز گسترش یافت.
ساختمان کعبه که به دست ابراهیم(ع) بنا شد، بر اساس برخی نقل ها، حدود32/4متر ارتفاع داشته و دیوار شرقی آن 24 متر،دیوار غربی 10/23 متر، دیوار شمالی5/16 متر و دیوار جنوبی15 متر بوده است. د رآن زمان خانهی کعبه سقفی نداشت ودیواره های آن از سنگ بنا شده بود.
قبیله ای است که اسماعیل(ع) د رمیان آنان بو، «جُرهُم » نا داشت که بعد ها از میان رفت و نشان آن د رتاریخ گم شد. د ردورۀ تسلط جرهم بر مکه بود که مردم موحد و خداپرست این ناحیه؛ پس ازسال ها که عقاید توحیدی داشتندف بت پرست شدند. آنان به پیروی یکی ز بزرگان خود با نام «عمر بن لُحیّ»، بتی را که وی از شام به مکه آورد و نامش هُبل بود، پرستیدند. آنها ر عین حال، به کعبه و خدای کعبه (ربّ البیت) نیز معتقد بودند. به مرور، بر تعداد بت ها افزوده شد تا آنجا که د رزمان ظهور اسلام، بنا بر اظهار برخی منابع، نزدیک به 360 بت د راطراف و درون کعبه قرار داشت. این افزون بر بت هایی بود که مردم د رخانه های خود نگه می داشتند.
قریش در مکه
«قُصیّ بن کلاب»، داماد رئیس قبیله س «خُزانه» بود. او توانست پس از مرگ پدر هسرش، با استفاده از خاندان های متفرق قریش و با کمک آنها که در اطراف مکه زندگی می کردند، بر مکه تسلط یابد. قصی د رابادی مکه کوشید و دارالندوه را برای مشاوره رؤسا و بر جستگان و جهل ساله های قریشی پدید آورد و سروسامانی به مکه داد . وی ادارۀ امور مکه را به عنوان: پرچمداری، پرده داری کعبه ، سقایت حجاج، سفارت، و ...... تقسیم کرد و هر قسمت را به یکی ا زخانواده های قریش سپرد. نوشته اند که اودربازسازی کعبه نیز تلاش هایی داشته است. د رروزگار پیش از قصیف اطراف کعبه تا فاصله زیادی از سکنه خالی بود؛اما قصی آنها را در نزدیکی کعبه آورد و تنها به اندازۀ طوافف محدوده ای را باقی گذاشت.
پس از قصی ،فرزندان وی«عبد مناف» و «عبدا لدار» و بعد از آن نیز «هاشم» فرزند «عبد مناف» و «عبدالمطلب» فرزند«هاشم» در مکه نفوذ داشتند. در زمان هاشم بود که مکه به مرکز تجاری مهم تبدیل شد و قریش به کار تجارت در بلاد دور دست پرداخت.
ابرهه و مکه
قبایل عرب طی قرن ها با فرهنگ توحیدی ابراهیمی خو کرده و از گوشه و کنار جزیره العرب برای زیارت کعبه به این شهر می آمدند و در ضمن در انجا به تجارت نیز می پرداختند. برخی از اعراب، به دلایلی که چندان مشخص نیست، به تدریج کعبه هایی در دیار خود ساختند و رنج آمدن به کعبه را زا خود برداشتند. شمار این کعبه ها را بالغ بر ده دانسته اند که البته چندان مورد توجه نبوده است. زمانیکه «ابرهه حبشی» از آن سوی دریای سرخ به این سوی آمد و بر یمن تسلط یافت، تصمیم گرفت آیین مسیح را بر این مناطق مسلط سازد.از این رو کلیسایی بنا کرد و مصمم شد تا مردم عرب را از زیارت کعبه باز دارد و وادار کند تا به کلیسای او بروند. شاید بتوان گفت او در پی توسعه ی مسیحیت بوده و وقتی با مقاموت عرب ها روبرو شد، تصمیم گرفت تا به مکه حمله کند و کعبه را ویران سازد. این واقعه در سال تولد رسولخدا(ص) که به «عام الفیل» شهرت یافته، رخ داده است.
بنای کعبه به دست قریش
کعبه همواره مقدس بود و اعراب برگرد آن طواف می کردند و به پرستش بت های خود م یپرداختند. زمانی که رسول خدا(ص) سی و پنج سال داشت،سیل ا زمعامله مکه به سمت مسجد ا لحرام جاری شد و کعبه گرفتند. آنان شرط کردند که در بازسازی کعبه جز از مال حلال، بهره نگیرند؛ و چون مال حلالی که به دست می آمد، برای ین کار کافی نبود! هر طایفه ای از قریش، ساختن گوشه ای از آن را بر عهده گرفت و بدین سال ساختمان کعبه سامان یافت. ارتفاع کعبه در این بنا تا64/8 متر رسید. سقفی نیز برای آن قرار داده شد که رنگ آمیزی و تصاویری از ابراهیم و مریم مقدس در حلی که عیسی (ع) را در بغل داشت! تزین شده بود. حدود چهار یا پنج سال پیش از بازسازی کعبه، امر مؤمنان(ع) درکعبه متولد شد. در این باره نقل های تاریخی و شواهد ادبی و شعری فراوانی وجود دارد که جای تردید برای محققان باقی نمی گذارد. این شرافتی بود بریا امام علی(ع) و مادرش فاطمه بنت اسد که رسول خدا(ص) او را چونان مادرش دوست می داشت؛ چرا که به هر روی، رسول خدا(ص) بخشی از دوران طفولیتش را در خانه ی «ابوطالب» سپری کرد. مشهورا ست محلی که یوار کعبه شکافته شد و فاطمه ی بنت اسد از آنجا به درون کعبه رفت، در سمت رکن یمانی قراردارد. از آنجایی که چندین بار پس از آن کعبه باز سازی شده، طبعاً نمی توان اثر و نشانی ا زچنان شکافی به دست آورد.
مکه و مسجد ا لحرام
مسجد و الحرام
نام مسجد گرداگرد خانۀ کعبه است. این مسجد یکی از قدیمی ترین و معروف ترین مساجد د رتاریخ اسلام به شمار می رود و یک یاز مسجد هایی است که رسول اکرم(ص) فرموده است باید به سوی آن کوچ کرد. تاریخ نشان می دهد تا پس از رحلت رسول خدا(ص) هم، مردم خانه های خود را نزدیک به خانۀ کعبه می ساختند و بدین ترتیب فضای مسجد را می گرفتند. عمر آنان را ازاین کا رباز داشت و گفت: کعبه خانۀ خداست و هر خانه فضای خارجی می خواهد این فضا پیش از شما بوده و شما بدان درآمده اید. آنگاه خانه هایی را خرید و به مسجد اضافه کرد. خانۀ کسانی را هم که حاضر به فروش نشدند ویران کرد و بهای آن را برای صاحبان خانه نگاه داشت، تا سرانجام به گرفتن آن راضی شدند. عُمّر برای مسجد دیواری ساخت به طوری یک قامت، که بر سر آن دیوار چراغها را می گذاشتند. سپس عثمان خانه های دیگر را به بهای گران خرید و به مسجد افزود. کسانی راکه نمی خواستند خانه های خود را بفروشند نکوهش کرد و به زندان انداخت و به آنان گفت:
«شما ا زمدارای من سوء استفاده می کنید». گویند عثمان نخستین کسی بود که برای مسجد رواق ساخت. در دولت امویان عبد الملک پسر مروان و فرزند عبد الملک، ولید که به ایجاد ساختمان علاقه ای بسیار داشت در ترمیم، وسعت و زیبایی مسجد کوشیدند، و به دستور عبد الملک دیوا رمسجد را بالاتر بردند. در دولت عباسیان نیز چند تن از خلفا، مسجد الحرام را وسیع تر کردند و د رزیبایی آن کوشیدند. به خصوص مهدی عباسی که در سال 160 هجری به مکه رفت و خانه های بسیاری را خرید و به مسجد اضافه کرد. اوکوشید که د راین نوسازی، خانۀ کعبه در وسط مسجد قرار گیرد.
پس از تأسیس حکومت عربستان سعودی در دورۀ «ملک عبدا لعزیز» و «ملک فیصل» تغییرات مهمی در مسجد الحرام صورت گرفت. دولت عربستان سعودی با هزینه های د رحدود هشتصد میلیون ریال (سعودی) مساحت مسجد را از بیست و هفت هزار به یکصدو هشتاد هزار متر مربع رسانید. در این نوسازی بر درهای مسجد نیز تعدادی افزودند و اکنون مسجد دارای شصت و دو در بزرگ و کوچک است. سه در اصلی و بزرگ به نام های: «باب وملک عبد العزیز»، «باب العمره» ، «باب السلام» معروف ا ست. بر ه ریک از این سه در، دو مناره به ارتفاع 92 متر با قاعده ای به ابعاد 7*7 متر قرار دارد و بر بالای هر مناره هلالی به ارتفاع 6/5 متر از برنز طلا کاری قرار دارد. هفتمین مناره مسجد بر «باب الصفا» است. درکنارآن سقفی دارای قبه است که قطر بیرونی آن 35 متر است و بر این قبه نیز هلالی برنزی طلا کاری شده، قرار دارد. گرداگرد مسجد، رواق دوطبقه است و مسجد با وسعت فعلی، گنجایش پانصد هزار نماز گزار دارد. در سال های اخیر به تدریج قسمتی دیگر از محوطه خارج مسجد را ضمیمۀ مسجد کرده اند.
خانة کعبه
«خداوند، خانۀ کعبه، بیت الحرام ر قوام کار مردمان گردانید.» «کعبه»، «بیت اللّه الحرام»، «بیت عتیق»، «بیت اللّه»، «خانۀ خدا»، دومین قبله ی مسلمانان ساختمان چهار گوشه و مسقفی است دردا خل مسجد ا لحرام . نمای ظاهری خانه از سنگ سبز مایل به خاکستری است که از کوه های مکه آورده اند. خانۀ کعبه درتمام مدت سال با پرده ی سیاه که حاشیه ای فوقانی آن قلاب دوزی شده پوشیده است. بنای خانة کعبه بر روی پایه ای از سنگ مرمر به ارتفاع 25 سانتی متر است و آن پایه را «شاذَروان» می گویند. ساختمان مربع شکل خانة کعبه با زاویه های آن، چنان است که بتواند فشار بادهای سخت را بشکند و خانه را از آسیب نگه دارد. بلندی خانه کعبه تقریباً 15 متر است. ضلع غربی (که میزاب در آن قرار دارد) دوازده متر و پانزده سانتی متر است و ضلع شرقی پانزده متر و نود و دو سانتی متر و طول ضلعی جنوبی ده متر و بیست و پنج سانتی متر است.
در خانه بر ضلع شرقی قرار دارد و بلنی آن از زمین دو متر است. برای ورود به خانه، باید از نردبان استفاده شود. در خانة کعبه در تمام مدت سا ل بسته بوده است، مگر هنگامی که بخواهند داخل خانه را شست و شو کنند. (این مراسم دراین سا لها معمولاً در روز هفتم ذوالحجه بر گزار می گردد.) و یا شخصیت های بزرگ اسلام یرا به زیارت درون خانه مشرف سازند. اما در سال های پیش، گاه خادمان کعبه در مقابل دریافت پول از زائران، رخصت می داده اند تا به درون خانه بروند.
رکن ها
اگر خط هایی از مرکز کعبه به چهار گوشة آن امتداد دهیم، این خطوط د رامتداد خهت های چهارگانه اصلی قرار می گیرد، و این گوشه ها رکن نام دارد. هر یک از چهار ضلع خانه یا چهار رکن آن به نامی موسوم است. رکن شمالی را «عراقی»، رکن غربی را «شامی»، رکن جنوبی را «یمانی» و رکن شرقی را «حجر الا سود» می نامند چون حجر الاسود در آن واقع شده. درون خانةکعبه مربع شکل و مسقف است. و کف خانه با سنگ مرمر سفید و سیاه فرش شده، در وسط آن واقع شده. دروسط آن سه ستون از چوب عود قرار دارد که بسیار گرانبهاست و گویند از عهد «عبدالله بن زیبر» همچنان باقی است. سف و دیوار خانه از پرده های حریر سرخ چوشیدهشده است. این سقف در دورة«سلطان عثمانی» به سال 959 تعمیر شده . پرده ها را «سلطان عبدالعزیز» از پادشاهان عثمانی در آنجا آویخته است. بر دیواره های درونی خانه لوحه هایی نصب شده که نام تعمیر کنندگان و با هدیه کنندگان زیور ها در آنجا ثبت شده است.
حجر الاسود
معروف است که «حجر الاسود» سنگی بهشتی است کع همراه حضرت آدم به زمین فرود آمد و در رکن شرقی به ارتفاع یک متر و نیم اززمین قرار گرفته است و آن سنگی است سیله مایل به سرخی، بیضی شکل به قطر سی سانتی متر که در آن نقطه های قرمز دیده می شود و در پوششی از نقره است و علامت شکستگی دارد، علت این شکستگی آسیب هایی است که درطول زمان براین سنگ مقدس وارد آمده است. نخستین آسیبی که تاریخ اسلام آن را نشان می دهد ضربه هایی است که به وسیلة منجنیق، هنگام محاصرة «حجاج بن یوسف ثقفی» بدان رسید. دیگر شکستگی های آن از فتنه، «قرامطه»است. در این فتنه «قرمطیان» بر مکه تاختند مردم آن را کشتند. به خانة کعبه بی حرمتی کردند و «حجر الاسود» را با خود بهبحرین بردند. «حجر الاسود» مدت بیست و دو سال در بحرین قرار داشت و سپس در سال 329 هجری قمری نخست به کوفه و سپس به مکه منتقل شد و روز سه شنبه دهم ذوالحجه همان سال در محل خود نصب گرد ید.
میزاب
ناودان یا میزاب، بر بام خانه بین رکن شمالی و غربی و بر فراز جایی است که به نام « حجر اسماعیل» است. گویند این ناودان را نخست«حجاج بن یوسف» نهاد تا باران بر بام خانه جمع نشوند، سپس «ولید بن عبد الملک» آن را تبدیل به طلا کرد به سال 455هجری قمری «بنو الطیب»آن را به یمن بردند که حاکم یمن آن را خرید و به مکه برگرداند. در سال نهصد و پنجاه و نه هجری قمری «سلطان سلیمانی قانونی»، میزاب را از نقره سا خت و به سال 1021 سلطان احمد آن را به ناودانی از نقره منش به طلا و مینا و لاجورد تبدیل کرد. در سال 1273 «سلطان عبدالمجید» میزابی از طلا برای خانه کعبه فرستاد که هم اکنون باقی است.
حجر اسماعیل
محدوده ای است مه با سنگ چین های نیم دایره به ارتفاع31/1 مشخص شده و زیر ناودان طلا قرار دارد. «حجر اسماعیل» خانه حضرت اسماعیل(ع) و محل دفن او و مادر بزرگوارش حضرت هاجر است. نماز خواندن و نیایش درآن محدوده بسیار سفارش شده است.
حطیم
دربارة محدوده «حطیم »اختلاف است . بیشر اهل سنت به مقابل دیواری که «حجراسماعیل» نامیده می شود حطیم می گویند ولی شیعیان «حطیم» را میان «حجر الاسود» و «مقام ابراهیم»می دانند. به فرموده ی امام رضا (ع) مقدس ترین و متبرک ترین قسمت مسجد الحرام است زیرا تعداد بسیاری از انبیاء درآن قسمت مدفونند.
ملتزم
قسمتی از کعبه را در یک سوی آن «حجر الا سود» و در سوی دیگرش«باب کعبه »قرار دارد«ملتزم»می نامند، چون حاجیان همیشه«ملتزم» آن قسمت هستند یعنی: درآن قسمت می ایستد و به در و دیوار خانه خدا می چسبند و دعا می خوانند.
مستجار
قسمتی از خانه خدا که پشت دیوار کعبه نزدیک رکن یمانی و به موازات در کعبه واقع شده است. «مستجار» نام دارد. جار به معنی پناه بردن به همجوار و به صورت کلی تر پناه بردن است زمانی که خانه کعبه دو در داشت، در دیگر آن در کنار «مستجار»بود که مسدودشد. همین قسمت محل ورود «فاطمه بنت ا سد»در کعبه برای ئلادت امام علی(ع) بوده است.
مطاف و مقام ابراهیم
آن مقدار از زمین سنگ فرش که گرداگرد خانة کعبه است و فقها فاصلة آن را از دیوار خانه تا بیست و شش ذراع و نیم دانسته اند و طواف باید د راین مساحت انجام گیرد، «مطاف» نام دارد. میان این جایگاه خانة کعبه بنایی با قبه ای کوچک دیده می شود که «مقام ابراهیم»نام دارد. و آنسنگی است که جای پایی د رآن دیده می شود. این جای پا منسوب به حضرت ابراهیم (ع) است.
پوشش خانه
بر وری چهار دیوار خانة کعبه پوششی سیاه افکنده شده است که «»پردة کعبه» است. این پوش تا پایین خانه می رسد و در آنجا با حلقه هایی به «شاذروان» بسته می شود. ولی در موسم حج به خصوص روزهای نزدیک به تعویض پرده، اندک اندک آن را بالا می برند و بر می چینند و به جای آن، پردة سفیدی می اندازند و پس از مراسم حج، پردة نو را برآن می پوشانند. پوشش کعبه نیز تاریخی کهن دارد. چنانکه نوشته شده این پرده از پارچه ا ی سیاه بافته می شود (کژسطبر) و رد حاشیة فوقانی آن آیه هایی از قرآن کریم که دربارة خانة کعبه است قلاب دوزی می شود.
دارارقم
این همان منزلی است که پیامبر (ص) و نخستین دسته های نومسلمانان در آغاز اسلام پنهانی در آنجا جمع می شدند و خدا را عبادت می کردند. «دارارقم» نزدیک کوه «صفا» بوده است، بیرون از مسجد. سپس درآنجاکتاب خانه ای ساختند این کتاب خانه به سال1395 هجری قمری ویران شد و اکنون جزو میدان است.
شغب ابی طالب
محّل زندگی بنی هاشم در مکه، جایی است که مشرکان مکه پیامبرو اصحاب او را در آنجا محاصره کردند و مردم را از دیدار و معامله با آنان منع نموده و برای محکم کاری، نامه ای نوشتند و آن را بر دیوار خانة کعبه آویختند. این محاصره دو یا سه سال طول کشید تا به قدرت خدا موریانه ای آن نامه را خورد و جز کلمه «باسمک اللهم» که بر بالای آن نوشته بودند چیزی باقی نگذاشت. «ابوطالب» به نزد قریشیان رفت و گفت:برادر زاده ام چنین خبری می دهد اگر راست باشد. محاصره را بکشنید و اگر دروغ باشد او را به شما خواهم سپرد. چون بررسی کردند جنان دیدند که رسول خدا(ص) خبر داده بود. قریش محاصره را شکستند.
قبرستان ابوطالب
محوطه وسیعی است که در کنار پل «حجون» قرار دارد و اکنون گورستان مردم مکه است ، که خود تاریخی کهن دارد.شخصیت هایی همچون حضرت «ابوطالب»،«خدیجه»،«عبد مناف»، دو تن از فرزندان رسول خدا به نام «قاسم» و «طاهر» و بسیاری از صحابه و شیعیان در این قبرستان مدفونند .
عرفات
صحرای وسیعی است با مساحت حدود 18 کیلومتر مربع در شرق مکه ، اندکی متمایل به جنوب ، در فاصله بیست و یک کیلومتری ، بر سر راه «طائف». هر حاجی باید از ظهر روز نهم ذی الحجه تا غروب شرعی آن روز در این صحرا باشد . امام صادق (ع) می فرماید : «جبرئیل در ظهر عرفه به ابراهیم گفت : ای ابراهیم به گناهان خود اعتراف کن و مناسک را بشناس . از این جهت که جبرئیل به آن حضرت گفت «اعتراف»، آنجا را عرفات نامیده اند . »
در جهت شمالی این دشت ، کوهی است که «جبل الرحمه» نام دارد .
مشعر الحرام
«مشعر» یا «مزد لفه» جایی است که حاجیان پس از بیرون شدن از غرفات بدانجا میروند وتا طلوع آفتاب درآن می مانند «مشعر» میان دو تنگنای «عرفه» از یک سو و«محشر» از سوی دیگر است ، آن را «مزد لفه» گویند چون جایی است که در رفتن بدان هجوم می آورند. و به هم نزدیک می شوند یا آنکه در شب بدانجا می روند . محدوده «مزد لفه» از منتهای «عرفه» تا وادی «محشر» است .
منا
دره ای است به عرض تقریبا پانصد متر و طول سه کیلومترو نیم (از جمره عقبه تا وادی محشر) . حاجیان بایداز طلوع خورشید روز دهم تا ظهر روزدوازدهم در آنجا بمانند . رمی جمرات و قربانی در این مکان انجام می گیرد . امام رضا (ع) فرمودند : پس از قبولی ابراهیم در آزمون الهی ، جبرئیل به حضرت ابراهیم گفت: «تمن علی ربک ما شئت» یعنی : هرچه از خدا می خواهی آرزو کن .
ابراهیم (ع) از خداوند خواست به جای ذبح فرزندش قوچی را بفرستد تا به عنوان فدیه اسماعیل آن راذبح کند و خداوند آرزوی او را برآورد کرد .
جمرات
جمع «جمره» به معنی توده ای از سنگ است . جمره های سه گانه ، در منا و نزدیک به مکه اند که عبارتند از : جمره اولی ، وسطی و جمره عقبه . «جمره اولی» نزدیک مسجد «خیف» است و «جمره وسطی » بین جمره اولی و «جمره عقبه» قرار دارد .
حاجیان مکلفند روز عید قربان به «جمره عقبه» هفت سنگ بیندازد . و در روز های یازدهم و دوازدهم نیز به هر یک از سه جمره هفت سنگ بزنند .
امام صادق (ع) فرمودند: علت رمی جمرات آن است که شیطان در محل جمره بر ابراهیم ظاهر شد . جبرئیل از ابراهیم خواست تا هفت سنگ بر او بزند و با زدن هر سنگ تکبیر بگوید. ابراهیم چنین کرد و این سنت شد .
مسجد ها
در داخل شدن شهر مکه و اطراف آم مسحد هایی است که قدمت تاریخی و شهرت اسلامی دارد چون «مسجد خفیف» ، «مسجد نمره» ، «مسجد جن» و «مسجد تنعیم».
مسجد خیف
«خیف» به محلی گویندکه از شدت کوهستانی بودن آن کاسته شده اما هنوز به صورت دشت در نیامده . دامنه «کوه صفائح» چنین وضعیتی دارد و «مسجد خیف» در آنجا ساخته شده است . نام «مسجد خیف » در دعای مشهور «سمات» که در عصر جمعه خوانده می شود آمده است . مسجد خیف در سمت جنوبی و بر جانب چپ کسی که از سوی عرفات آید واقع است . این مسجد در تاریخ اسلام شهرتی بسزا دارد . گویند : رسول اکرم (ص) در حجه الوداع خیمه خود را در این مکان زده است . و در جای که محراب مسجد است پنج نماز را از نماز ظهر تا نماز صبح ادا کرده است . بسیاری از پیامبران نیز در این مکان نماز خوانده اند .
مسجد نمره
مسجدی است بزرگ در ابتدای عرفات ، نزدیک «جبل الرحمه» که . آن را «مسجد عرنه» و «مسجد عرفه» و «جامع ابراهیم» نیز نامند. مسجدی بزرگ است برگرداگرد آن رواق هاست . این مسجد نیز از مسجدهایی است که آثار بنای امیران و پادشاهان ترک و مصر در آن دیده می شود . این مسجد قدمت تاریخی ندارد .
مسجد جن
این مسجد در پایین کوه «حجون» به سمت حرم حدود 50 متر پس از «پل حجون» و در حاشیه قبرستان ابوطالب است . گویند سبب نام یافتن این مسجد به «مسجد جن» از آنجاست که جنیان با پیامبر بیعت کردند و سوره «جن» در این مکان بر پیغمبر نازل شد .
مسجد تنعیم
در ورودی مکه از راه مدینه منطقه ای وجود دارد به نام «نعمان» که میان دو کوه «ناعم» و «نعیم» وجود دارد . این منطقه حدود 10 کیلومتر با مسجد فا صله دارد . این مسجد از مکان هایی است که معمولا حجاج برای عمره به آنجا رفته و در آنجا محرم می شوند .
نشانة قبولی حج
امامان- علیهم السلام- از رسول خدا- صلی الله علیه و آله و سلم- نقل کرده اند که فرمودند: اگر کسی به زیارت خانة خدا و حج موفق شد و بازگشت و انسان صالحی شد و دست و پای او به سوی گناه نرفت این نشانة قبولی حج او است و امّا اگر بعد از زیارت خانة خدا، باز تن به تباهی و گناه داد و نشانة آن است که حجّ او مردود است.
این نکته می تواند به نوبة خود بیانگر سر حجّ باشد. زیرا اسرار عبادت های ما در قیامت ظهور می کند که آن روز، روز ظهور باطن است و در آن روز هر انسانی می فهمد که عمل او مقبول است یا مردود.نه تنها نتیجه را، که دلیل سرّ ردّ یا قبول را هم مشاهده می کند. چون قیامت روز ظهور حق و فاش گردیدن اسرار است. «یوم تبلی السرائر».
حال اگر کسی در دنیا توانست به مرحله ای برسد که نظیر قیامت بفهمد حجش مورد قبول واقع شده یا خیر. اوبه گوشه ای از اسرار حج رسیده است. قهراً سبب قبول یا ردّ آن را هم بررسی می کند. امیدواریم که خداوند حجی مقبول و سعی ای مشکور به همه عنایت فرماید و از خزانة غیب اش لطف بیکرانش را به ما جاری نماید و به حق صاحب خانه همگان را به زیارت خانه صاحب خانه موفق و مأجور بدارد.
نگاه به کعبه
حضرت علی (ع) می فرماید:
«هر گاه برای حج خانة خدا رفتید، به کعبه بسیار بنگرید، زیرا خدا را صد و بیست رحمت در کنار خانة خویش است: شصت رحمت برای طواف کنندگان، چهل رحمت رای نماز گزاران و بیست رحمت برای نگاه کنندگان.»(وسایل الشیعه،ج 13،ص 264)
امام صادق (ع) می فرماید:
«کمترین پداش برای نگاه به کعبه آن است که خداوند برای هر نگاه، حسنه می بخشد و گناهی می زداید و درجه ای بر مقامش می افزاید.»(المحا سن،ج 1، ص 145)
پیامبر اکرم (ص) می فرماید:
نگاه به کعبه از روی عشق عبادت است و خطا ها را کاملاً ازمیان می برد.
(المحا سن،ج1،ص145)
امام صادق (ع) می فرماید:
«هر کس به کعبه بنگرد، پیوسته بریا او حسنه نوشته می شود و گناه از او محو می گردد تا آنگاه که نگاهش را زا کعبه بر گیرد.»(کافی، ج4، ص 240)
از امام صادق (ع) پرسیدند: چرا کعبه را کبعه نامیده ند؟
فرومود: برای این که مکعب و مربع است.
سؤال شد: چرا مربع؟
فرمود: برای این که در مقابل بیت المعمور (در آسمان ها ) قرار گرفته و آن مربع است.
سؤال شد : چرا بیت المعمور مربع است؟
فرمود: برای این که در برابر عرش قرار گرفته است.
سؤال شد: چرا عرش مربع است؟
فرمود برای این که کلماتی که اسلام بر آنها استوار است چهار کلمه است و آنها ستون های عرش اند: سبحان الله- الحمد الله- لا اله الا الله- الله اکبر .(علل الشرایع، ج2،ص398)
امام صادق (ع) فرمود:
چون موسی (ع) حج گزارد، جبرئیل بر او نازل شد. موسی به او گفت: کسی که با نیت خاص و خرجی پاک و حلال این خانه را زیارت کند پدا شش چیست؟ جبرئیل به سوی خدا بازگشت. خداوند وحی کرد که بگو» او را در ملکوت اعلی، با پیامبران، صدیقان، شهیدان و صالحان همراه می کنیم و اینین چه رفیقان و همراهان نیکند.
(الحج و العمره فی الکتاب والسنه، ص 151)
از پیامبر(ص) نقل شده است که فرمود:
«در چهار مورد درهای آسمان گشوده می شود و دعا مستجاب می گردد.... یکی هنگام دیدن کعبه است. »(السنن الکبری، ج 3، ص 502)
آموختیم در هر طوافی حاجی با اشاره به «حجر الاسود»عهد خیش را با مقام ولایت استوار می کند.
در مکتب مکه
چه، بشر در مسیر پر فراز و نشیب حیات خود، با مخاطرات و عقبه هایی روبرو می شود که بی حضور معلمی راهبر، نجات از آن میان میسر نیست.
تنها در سفر «حج» است که حاجی نه تنها در این سفر از نعمات گستردة در زمین وحی بر خوردار می شود بلکه با حضور در میقات و طواف خانه متذکر به عهده و میثاق می شود که خداوند آن را مایة دوام و بقای اعمالش ساخته است. میثاقی دربارة ولایت انسان کامل و حجت خدا در عرصه ی زمین که تنها واسط فیظ و حافظ جهان و عامل پایدار ماندنش است.
معلمان حج
دانستین که حج، منعکس کنندة مقام معلمان بزرگ عالم بشریت است. نمی توان بار اقامت در سرزمین وحی افکند اما، از شناخت معلمان بزرگ تاریخ، جایگاه و نقشی که در زمان حیاتشان و پس از رحلتشان ایفا کردند غفلت جست. شاید اگر یک وجه از حج تاریخ و درک تاریخی نهفته در لابه لای رخدادها و حوادث باشد شناخت معلملن بزرگ تاریخ بشریت وحه دیگر آن است. این دو وجه در این سفر به صورتی در هم تنبیده شده، خود را نشان می دهد. اولین معلم آدم(ع) سر سلسلة انبیاء، مبدأ جریانی شد که چونان رودی آرام در پهنه تاریخ حیات بشر به راه افتاد و فارغ میان دیگر، جریانات با جریان حقیقی شد. حکایت گسیل انبیاء حکایت نیاز آدمی به معلم است. معلمانی که متعلم مدرسة داعی بزرگ و نشیب حیات خود، با مخاطرات و عقبه هایی روبرو می شود که بی حضور معلمی راهبر، از آن میان میسر نیست.
شناخت
حج آنگاه معنی خویش را باز می یابد که زائر با میثاق آغاز کند یعنی: رجعت به هویت فراموش شده از طریق تذکر تاریخی و حج آن زمان با آینده حاجی پیوند می خورد که عاملی برای استمرار حیات حقیقی او در عرصه هستی شود. زیرا حاجی تنها در قتی حج از زندان صورت ها خارج می شودو در می یابد که: با دریافت سنت ها و شناخت هاقانون مندی ها پای به پای نمونه ها و الگوها می توان جایگاه خویش را در یابد. مصادق عینی کفر و حقیقت زمانش را بشنا سد و پی ببرد که او و دیگر همد ینانش در کجایاین مسیر طولانی قرار گرفته اند. در می یابد که در کجا و چگونه آن عهد تجدید کرد و مهیای عروج شد. زیرا به حقیقت حج موجب تقویت دین و نشانه اسلام است که خداوند آن را در میان مسلمین قرار داده و به انجام آن امر فرموده است.
هویت یابی
زائر در می یابد که هیچ حلقه مفقودهای وجود ندارد. همه اجزا سر جای خویش قرار گرفته اند و او با مشاهده «جده» در وقت دیدار به حقیقت از مادر خویش جویای پدرمی شود و همه اصل و تباری که دا در هوایش می تپد. سالک طریق حج به پشت سر می نگرد و اصل و خلقت و همه هویتی که می تواند او را از یان تعلیق نافرجام خلاصی دهد او در می یابد که همه سفر حرکت در جاده ای است که زائر را با خود و حقیقتش رودررو می سازد و به همه اعمال و مناسکش معنی می دهد.
به سوی حق
دانستیم که داستان میثاق و رجعت به حق داستان انسان است و داستان همراه شدن با همه سنت های لایتغیر هستی، همه قانون مندی ویژه ای که عالم و آدم را در بستری طبیعی و ساده به سوی حق می خواند که «انا الله و انا الیه راجعون».
عهد با ولایت
آموختیم در هر اطرافی حاجی با اشاره به «حجر الاسود» عهد خویش را با مقام ولایت استوار می کند و میثاق فراموش شده را به یاد می آورند چنان که در عرفات با حضور امام حاضر و ولی عصر خود روی به آسمان می کند تا دیگر بار پذیرفته درگاه خدا شود.
گزیده، بخت خاک، شفیعی سروستانی
در حسرتی دوباره
به منزل که می آیی اثاث ها را جمع و جور می کنی برای رفتن.از مکه تا مدینه حدود430 کیلومتری راه است. وقت خروج از مکه همه گریه می کنند. و راستی چه سخت است دل کندن از سرزمین خدا، چه سخت است بخواهی درآستانة وداع، اندوه خویش را به دوش کشی، اینجاست که می گویی: مرا ببخش که مهمان سزاواری نبودم. مرا ببخش که که در کوچة کلمات وحی، راه آسمان را نیافتم. مرا ببخش که دربارش یکریز اجابت، زلال نشدم. ئمرا ببخش که جان در چشمة شوق نشُستم. حکایت حضور تو را هیچ گاه فراموش نمی کنم و با اندوهی عمیق، بدرودت می گویم.
بدرود.....آه.
امان از غریبی
طواف وداع به جا می آوری و می اندیشی که ای کاش این طواف تا ابد ادامه داشت. اما هر قدم، تو را به لحظه واپسین نزدیکتر می کند. هفتمین دورو آخرین بار. پس به نماز می ایستی و دستهای نیازت در آستانه وداع بر آستانش بلند می شود، نجوا می کند: «الهی من دلداه هوای توام، پس دلی را که شوق زیارت حرم تو تطهیرش کرد از معاصی دور بدار و حجاب از آن برگیر تا هیچ جز تو نبیند».
ان شاء ا.....
تا دست هیچکسنرسد تا ابد به من
می خواستم که گم بشموم در حصار تو
حجی که نرفتم
علامه محمد تقی جعفری
سالیان درازی بود که عشق حج، دیوانه ام کرده بود. هر سال با خودم می گفتم آیا من هم می توانم به حج مشرف شوم؟
ولی با این وضع مالی چگونه می توانم ؟ بالاخره انتظار به سر آمد و یک نفر از ثرتمندان تهرانبه من مراجعه کرد و گفت: «مادرمان فوت کرده و ورثه تصمیم گرفته ایم شما امسال به نیابت از مادرمان به مکه بروید ؛ با مبلغ شش هزار تومان» و در آن وقت، شش هزار تومان قیمت یک خانه در تهران بود.
مانده بودم چه کنم؛ از طرفی عشق به حج و این پول هنگفتی که خیلی بیشتر از پول مورد نیاز برای حج بود و از طرفی هم چون نمی دلنستم این پول از کجا آمده ، نمی خواستم با آن به حج بروم. برای همین علی رغم عشقی که به این سفر داشتم و این که آرزوی چندین ساله ام در حال تحقق بود، جواب رد دادم و قبول نکردم.
چند روزی گذشت؛ دوباره آن آقا مراجعه کرد و این بار مبلغ 12 هزار تومان را پیشنهاد کرد. با این پول خیلی از مشکلاتم حل می شد و به آرزویم می رسیدم .
جدالی بین عشق و عقل ایجاد شده بود؛ اما باز عقل بر عشق پیروز شد و جواب رد دادم. دوباره چند روز بعد همان مرد با پیشنهاد 20 هزار تومان به من مراجعه کرد؛ یعنی مبلغی که می توانستم با آن چند حج بروم و هر چه از وسایل رفاهی لازم داشتم در تهران خریداری کنم؛ اما مجدداً جواب من منفی بود و این بار دیگر کسی سراغم نیامد. آن سال به حج مشرف نشدم؛ اما در عوض چشمه های زیادی از حکمت به رویم گشوده شد که نه دیده بودم و نه چشیده بودم.
به یاد روی تو
زان یار د لنوازیشکری است با شکایت
گر نکته دان عشقی خوش بشنو این حکایت
بی مزد بود و منّت هر خدمتی که کردم
یارب مباد کس را مخدوم بی عنایت
رندان تشنه لب را جامی نمی دهد کس
گویی ولی شناسانرفتند از این ولایت
هر چند بردی آبم روی ازدرت نتابم
جور از جیب خوشتر کز مدعی حمایت
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کآنجا
سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت
چشمت به غمزه ما را خون خورد و می پسندی
جانا روا نباشد خونریز را حمایت
در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود
از گوشه ای برون آی ای کوکب هدایت
از هر طرف که رفتم جز وحشتن نیفزود
زنهار ازاین بیابان وین راه بی نهایت
این راه را نهایت صورت کجا توان بست
کش صد هزار منزل پیش است در بدایت
ای آفتاب خوبان می جوشد اندرونم
یک ساعتم بگنجان در سایة عنایت
عشقت رسد به فریاد ور خود بسان حافظ
قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت
و اعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا
مسلمانان جهان با هم برادرند
حجه الاسلام والمسلمین قرائتی
ایام حج و عمره، بهترین فرصت و زمینه مناسب برای تماس با مسلمانان جهان می باشد و لازم است نکاتی را در این خصوص مورد توجه قرار دهیم:
1-رابطه ی با آنان برادرانه باشد تا خیال نکنند؛ مورد تحقیر قرار گرفته اند و یا اینکه ما خود را مرشد و مربی آنان می دانیم .
2-رابطه ی ما منصفانه باشد تا فکر نکنند؛ شما عقیده ای را بر آنان تحمیل می کنید.
3-رابطه ی ما رابطه ی آگاهانه باشد. باید بدانیم که رد اولین برخورد، از کجا شروع کنیم و مسئله اصلی چیست و ازگفت و گو و بحث های غیر ضروری پرهیز نمائیم. زیرا وقت، کم و مطلب زیاد است و مهمتر از این، مسئله متوجه کردن مسلمین به قرآن است.
4-در ارتباط با مسلمانان باید ابتدا نقاط مشترک بیان شود که ما در اسلام و در کتاب و در معاد، نبوت، نماز، قبله، حج، روزه،جهادو ...... مشترک هستیم، چنین بیانی طرف را به ما نزدیک می کند.
5-باید بیشترین تکیه ما روی قرآن باشد که مورد اتفاق و قبول همه مسلمین است و اگر حرفی داریم ، باید با اتکا به منبع وحی و استناد به قرآن کریم مطرح کنیم.
6-باید سعی کنیم که از ساعات فراغت افراد استفاده کنیم.اگر شخصی مشغول نماز یا قرآن یا دعاست، مزاحم او نشویم، زیرا تماس های نسنجیده به جای جذب، دفع می کند.
7-مدت تماس باید چند لحظه و دقیقه بیشتر نباشد و اگر او اظهار تمایل کرد، سخن خود را ادامه دهیم. برای شر.ع تماس ، باید نوعی محبت و احترام از ما ببینند.
8-بررسی گرفتاری های مسلمانان جهان و برطرف کردن مشکلات آنان که حضور و شرکت در منافع بزرگ حج که در قرآن آمده است به همین منظور است.
9-یکی از وظائف حجاج ایرانی رفع تهمت هائی است که در طول سال، تمام رسانه های بیگانه به ملت عزیز ما می زنند.در سمینار جهانی ائمه جمعه ، بعضی از مهمانان خارجی ،با خود نا ن خشک و چراغ قوه آورده بودند و می گفتند: تبلیغات کشور ما چنین وانمود می کرد که در ایران نه نان است و نه برق و جنازه ها کنار خیابان افتاده و ........
10-روش تبلیغ ما باید دعوت به سوی قرآن باشد، با نرمی و گرمی و محبت باشد. احیاناً اگر از وضع بعضی از مسلمانان انتقاد شد ، در صدد توجیه نابجا نباشیم. گاهی می گویند که شما هنگام نماز در بازارهستید و در جماعت شرکت نمی کنید، شما رد فلان جا چه می کردید، چنان چه نقطه ضعفی از ما گرفتند، آن را بپذیریم.
در حدیث می خوانیم که رسول خدا (ص) به امیر المؤمنین(ع) فرمود: «یا علی لأن یهدی الله بک رجلا خیر لک ممّا طلعت علیه الشّمس» یا علی، به خدا سوگند، اگر خداوند یک نفر را، توسط تو هدایت کند، برای تو از آنچه خورشید بر آن می تابد، بهتر است.
البته نظر ما این نیست که بگوییم، ما هدایت شده و دیگران گمراهند، بلکه هدف، نشان دادن راه حق و افشاگری خبرهای دروغ و تهمت ها و معرفی دوستان واقعی و دشمنان اسلام و مسلمین است.
11-نسبت به مقدسات دیگران مؤدب باشیم. قرآن می فرماید: حتی نسبت به معبود بت پرستان، زخم زبان و ناسزا نکوئید، زیرا عواطف آنان جریحه دار می شود و آنها هم نسبت به خداوند متعال، جرأت توهین پیدا می کنند.
12- در نام بردن افراد، کمال ادب را از خود نشان بدهیم. قرآن می فرماید: «لا تنابزوا با لألقاب» نام دیگران را سبک نبرید».سوره حجرات آیه 11
13- در بحث ها، روی افراد تکیه نکنید، بلکه معیار ها را بگویید، مثلاً بگویید، قرآن می فرماید:«از مسرف، مفسد و بد سابقه و جاهل، پیروی نکنید».
14- مسئله اصلی که نجات مسلمین از شرّ ابر قدرتها است، فراموش نشود و تحت الشعاع بحث های تاریخی که دیرتر به نتیجه می رسد، قرار نگیرد.
15- رد اعمال فقهی سعی کنیم، کاری که سبب تفرقه و تشتت است، انجام ندهیم و همانگونه که امام بزرگوارمان فرموده است،رفتارمان باید هماهنگ با آنان باشد. لازم است بخشی از سخنان امام- قدس سره- را در این باره نقل کنیم؛ «اگر اول ماه ذی الحجه نزد علمای اهل سنت ثابت شد و حکم به اول ماه را صادر کردند، باید حجاج شیعه، از آنان پیروی نمایند و همچنین هر روزی را که سایر مسلمین برای برای انجام اعمال حج، به بیابان عرفات می روند، آنها نیز بروند و تخلف ننمایند و حج آنها صحیح است. خارج شدن از مسجد الحرام یا مسجد مدینه به هنگام شروع نماز جماعت بخوانند. در مسجدالحرام و مسجد رسول الله (ص)، مهر گذاشتن و سجده کردن بر آن حرام است و نماز اشکال دارد. لازم است برادران ایمانی در نماز اهل سنت حاضر شوند و از تشکیل نماز جماعت در منازل و گذاشتن بلندگوهای مخالف رویه، اجتناب نماید».
16- در برخورد با مسلمانان سایر کشور ها در گفت و گو با مهمانان خدا، باید شرایط محیط آنان را در نظر گرفت و توع امت قهرمان و شجاع ایران را نباید از آنان داشت .
نامه وارده
پدیدة سوغات و خروج سرمایه از کشور
آیا می دانید برآوردهای سالهای گذشته گواه این است که ا فزون بر هزینه های جاری و ضروری برای حج، هر ایرانی به طور متوسط یک و نیم میلیون تومان صرف خرید سوغات در ایام حج می کند؟!
یک محاسبه سر انگشتی گواه این است اگر هر زائر ایرانی یک میایون و پانصد هزار تومان برای سوغات هزینه کند، در مجموع صد هزار زائر ایرانی مبلغی قریب به 15 یلیارد تومان سرمایه پولی به خارج کشور منتقل می کنند و به همین میزان، کشور از این سرمایه محروم می شود.
آیا می دانید با فرض اشتغا ل زائی دویست هزار تومان برای هرفرد بیکار، می توان با مبلغ فوق هفت صد و پنجاه هزار ایرانی بیکار را مشغول به کار کرد؟ با فرض میل نهایی به مصرف برابر 4=می شود؛ یعنی با محاسبه موجی که با به جریان انداختن این سرمایه در اقتصاد کشور پدید می آید، به میزان شش هزار میلیارد تومان، سالانه تغییر در درآمد ملی کشور پدید می آید. آیا رقم کمی است؟! راستی چرا ما تن به چنین زیان عظیمی می دهیم. حال به رقم فوق، سوغات عمره گذاران را نیز اضافه کنید چه رقمی بدست می آید؟ به راستی نمی شود از این زیان جلوگیری کرد؟ آیا نمی شود هدیه پیامبر گونه به آب زمزم اکتفا کرد؟ آیا نمی شود به قدریخرمای مدینه و آب زمزم به عنوان تبرک اکتفا کرد؟ مگر در سفر عتبات عالیات کربلا و نجف یک مهر و تسبیح مرسوم نیست. چه مشکلی پدید آمده است. آیا پاسخ های من و تو حاجی عزیز برای پرسش های فوق مورد رضایت امام زمان(عج) می باشد؟
با تشکر سید محمد کاظم رجائی
کاروان آباده
قابل توجه زائران عمره
تلفن های مراکز مسؤول حج و زیارت در مدینه منوّره
1-دفتر نمایندگی ولی فقیه در مدینه
نشانی: هتل انصار جدید
تلفن:0096648207770-009664828025
داخلی مراجعات215
داخلی روابط عمومی206
داخلی خواهران203
داخلی بازرسی209
2-دفتر نمایدگی سازمان حج و زیارت
نشانی:هتل انصار جدید
تلفن:009664827374
3-هیئت پزشکی حج در مدینه
نشانی: هتل شرفه
تلفن:0096648208882
تلفن های مراکز مسؤول حج و زیارتدر مکه مکرمه
نشانی:هتل الجزیره
تلفن مستقیم بعثه:5738338
تلفن دفتر بعثه:5761920
امور روحانیون:5761918
روابط عمومی: 5737997
بازرسی:5760307
سازمان حج و زیارت در مکه مکرمه
دفتر سازمان:5433831
دفتر نمایندگی مرکز پزشکی حج و زیارت مکه مکرمه
آدرس:شارع ام القری-فندق الافق-طبقه1
دفتر مسؤول مرکز: 25460575
درمانگاه حضرت رسول اکرم(ص) و پزشکان مرتبط
تلفن:5391566- 5393814
یک فراخوان/ یک مسابقه
فراخوان
قابل توجه زائران بیت الله الحرام بویژه اساتید محققان و هنرمندان
در ذهن و اندیشه زائران بیت الله الحرام که همه ساله راهی کوی دوست می شوند، هزاران طرح و ایدة راه گشا متولد می شود که اگر مورد توجه قرار گیرند، بر پویایی و بالندگی مراسم و مناسک حج و عمره می افزایند. به همین منظور و با توجه به توصیه های مؤکد نماینده محترم ولی فقیه و سرپرست حجاج ایرانی دربارة ضرورت ارتباط و استفاده از آثار و دیدگاه های زائران بیت الله الحرام، شما می توانید آثار علمی، هنری و نقطه نظرات خود را در ارتباط با موضوع حج، در قا لبهای مختلف(مقاله،شعر،عکس،فیلم و.....) به دفتر نشریه ارسال نمائید.
هر اثری در این مسیر، عرض ارادتی به محضر حضرت دوست که شاید در پهندشت عشق و بندگی، نشانی از ما بی نشان ها، باقی و یادگار گذارد.
خوانندگان صمیمی"ویژه نامه عمره" شما می توانید با مراجعه به متن نشریه(همین شماره) پاسخ تمامی پرسش های زیر را یافته و به نشانی دفتر نشریه ارسال نموده و جایزه بگیرید!
1-نشانة حج پذیرفته شده از دیدگاه معصومین(ع):
الف. توبه
ب. کناه کردن
ج. نماز اول وقت
د. هیچکدام
2- سخن «دعا مغز عبادت است»از کدام معصوم (ع) ا ست؟
الف. پیامبر اکرم (ص)
ب. امام محمد تقی (ع)
ج. حضرت علی (ع)
د. امام سجاد (ع)
3- در ارتباط با سایر مسلمانان در موسم حج عمره و حج، بیشترین تکیه ما باید روی چه نکته ای باشد؟
الف. حرمین شرفین
ب. مبارزه با استکبار جهانی
ج. آزادی قدس
د. قرآن
4- هنگام گفتن"لبیک" زائر چه هدفی را باید دنبال کند؟
الف.از این پس فقط در موارد رضای حق به سخن بیابد
ب. با نور توبه خالص،خود را پاک کند
ج. نیت پاک کردن خود از آلودگی به موارد شبهه انگیز داشته باشد.
د. در تمام عمر آنچه را که خدا بر او حرام کرده حرام کند.
5- مقصود اصلی از عصمت معصومان(ع):
الف.تنها عصمت از گناهان در سّن تکلیف است
ب. عصمت از گناه کبیره
ج. عصمت از سهو و خطا در سن تکلیف
د. عصمت از سهو و خطا از زمان طفولیت به بعد
6-امام صادق(ع) فرمود:«هر کس به کعبه بنگرد.....».
الف. پیوسته برای او حسنه نوشته می شود
ب. گناه از ا و محو می گردد تا زمانی که نگاهش را از کعبه برگیرد
ج. خداوند به او ده پداش می دهد
د. گزینه الف و ب
7- معنی کدام گزینه صحیح نیست؟
الف. پول:نُقُود
ب. پُل: جسر
ج. بازار:حلّاق
د. داروخانه:صید لیة
8- در مورد نام های خانه خدا، کدام گزینه درست است؟
الف. مسجد الحرام
ب. بیت عتیق
ج. بیت الله
د. گزینه ب و ج
9-بنایی نیم دا یره ا ست به ارتفاع یک متر و 30 سانتی متر در جانب شمالی کعبه.
الف. حجر اسماعیل
ب. مقام ابراهیم
ج. مّسعی
د. ملتزم
10- نام کوهی در شمال شرق مکه که غار حرا در آن قرار دارد.
الف. کوه ثور
ب. کوه ابوقبیس
ج. کوه جبل النور
د. کوه اُحد
11- این سخن از کیست؟ «میان منبر و خانه من باغی است از باغ ها ی بهشت».
الف. حضرت علی(ع)
ب. امام حسن مجتبی(ع)
ج. پیامبر اسلام (ص)
د. امام سجاد (ع)
12- حاجیان هنگام مراجعت از مدینه به مکه در چه مسجدی احرام می بندند؟
الف. مسجد قبا
ب. مسجد ذوقبلتین
ج. مسجد مباهله
د. مسجد شجره
13- یکی از نشانه های جهانی بودن دین اسلام است.
الف. خواندن زیارت ائمه معصومین (ع)
ب. خواندن نماز به زبان عربی
ج. زیارت عتبات عالیاتدر عراق
د. گزینه الف و ج
14- ستون توبه، یادآور یکی از یاران پیامبر اسلام(ص) به نام ................... است.
الف. حمزه
ب. ابوذر
پاسخنامه مسابقه ویژه نامه
نام و نام خانوادگی:.....................
شماره شناسنامه:............ سال تشرف:...................
شماره کاروان:.............................
نشانی و تلفن:..............................................................
ردیف
الف
ب
ج
د
1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
11
12
13
14
ج. ابولبابه
د. سلمان
به ما نگفتند
سید مهدی شجاعی
راستش را به ما نگفتند یا لااقل همه راست را به ما نگفتند.
گفتند: تو که بیایی خون به په می کنی،جوی خون به راه می اندازی، از کشته پشته می سازی و ما را ا زظهور تو ترساندند. درست مثل اینکه حادثه ای به شیرینی تولد را کتمان کنند و تنها از درد زدان بگویند. ما از همان کودکی، تو را دوست داشتیم. باهمة فطرتمان به تو عشق می ورزیدیم و با همة وجودمان بی تاب آمدنت، طبیعی ترین و شیرین ترین نیازمان بود. اما کسی به ما نگفت که چه گلستانی می شود جهان، وقتی که تو بیایی.
همه، پیش از آنکه نگاه مهر گستر دست های عاطفه تو را توصیف کنند، شمشیر تو را نشانمان دادند.
آری، برای اینکه گل ها و نهال ها رشد کنند، برای اینکه گل ها و نهال ها رشد کنند، باید علف های هرز را وجین کرد و این جز با داسی برنده و سهمگین، ممکن نیست.
آری، برای اینکه مظلومان تاریخ، نفسی به راحتی بکشند، باید پشت و پوزه ظالمان و ستمگران را به خاک مالید و نسلشان را از روی زمین برچید.
آری، برای اینکه عدالت بر کرسی بنشیند، باید سریر ستم آلودة سلطنت را واژگون کرد و به دست نابودی سپرد.
و این ها همه، همان معجزه ای است که تنها از دست تو برمی آید و تنها با دست تو محقق می شود. اما مگر نه اینکه این ها همه مقدمه است برای رسیدن به بهشتی که تو بانی آنی. آن بهشت را کسی برای ما ترسیم نکرد.
کسی به ما نگفت که آن ساحل امید که در پس این دریای خون نشسته است، چگونه ساحلی است؟! کسی به ما نگفت که وقتی تو بیایی:
پرندگان در آشیانه های خود جشن می گیرند و ماهیان دریاها شادمان می شوند و چشمه ساران می جوشند و زمین چندین برابر محصول خویش را عرضه می کند.
به ما نگفتند که وقتی تو بیایی:
دل های بندگان را آکنده از عبادت و اطاعت می کنی و عدالت بر همه جا دامن می گسترد و خدا به واسطة تو دروغ را ریشه کن می کند و خوی ستمگری و درندگی را محو می سازد و طوق ذلت بردگی را از گردن خلایق بر می دارد.
به ما نگفتند که وقتی تو بیایی:
ساکنان زمین و آسمان به تو عشق می ورزند، آسمان بارانش را فرو می فرستد، زمین، گیاهان خود را می رویاند...... و زندگان آرزو می کنند که کاش مردگانشان زنده بودند و عدل و آرامش حقیقی را می دیدندو می دیدند که خداوند چگونه برکاتش را بر اهل زمین فرو می فرستد.
به ما نگفتند که وقتی تو بیایی:
همة امت به آغوش تو پناه می آورند همانند زنبوران عسل به ملکة خویش. و تو عدالت را آنچنان که باید و شاید در پهنة جهان می گستری و خفته ای را بیدار نمی کنی و خونی را نمی ریزی.
به ما نگفته بودند که وقتی تو بیایی :
رفاه و آسایش می آید که نظیر آن پیش از این ، نیامده است. مال و ثروت آنچنان وفور می یابد که هر که نزد تو بیاید فوق تصورش، دریافت می کند.
به ما نگفته بودند که وقتی تو بیایی:
اموا ل را چون سیل، جاری می کنی و بخشش های کلان خویش را هرگز شماره نمی کنی.
به ما نگفته بودند که وقتی تو بیایی:
هیچ کس فقیر نمی ماند و مردم برای صدقه دادن به دنبال نیازمند می گردند و پیدا نمی کنند. مال را به هر که عرضه می کنند، می گوید بی نیازم.
ای محبوب ازلی و ای معشوق آسمانی!
ما بی انکه مختصات آن بهشت موعود را بدانیم و مدینه فاضله حضور تو را بشناسیم، تو را دوست می داشتیم و به تو عشق می ورزیدم.که عشق تو با سرشت ها عجین شده بود و آمدنت طبیعی ترین و شیرین ترین نیازمان بود. ظهور تو بی تردید بزرگترین جشن عا لم خواهد بود و عاقبت جهان را ختم به خیر خواهد کرد.
کلک مشاطة صنعش نکشد نقش مراد
هر که اقرار بدین حسن خداداد نکرد
1-پیامبر اکرم (ص): فعند ذلک تفرح الطیور فی او کارها و الحیتان فی بحار ها و تفیض العیون و تنبت الارض ضعف اکلها: ینابیع المودة، ج2، ص136
2- پیامبر اکرم (ص) : یفرج الله بالمهدی عن الامة، یملأ، قلوب العباد عبادة و یسمعهم عدله، به یمحق الله الکذب و یذهب الزمان الکلب و یخرج ذل الرقق من اعناقکم: بحار انوار، ج51، ص75
3- پیامبر اکرم(ص): یحبحه ساکن الارض و ساکن السماء و ترسل السماء فطرها و تخرج الارض نباتها. لا تمسک منه شیئا، یعیش فیهم سبع سنین أو ثمانیا أو تسعا. یتمنی الاحیاء الاموات لیرو العدل و المطانینه و ما صنع الله باهل الارض من خیره: بحارالانوار، ج51، ص104
4- پیامبر اکرم (ص) : یاوی الی المهدی امته کما تاوی النحل الی یعسو بها و یسطر العدل حتی یکون الناس علی مثل امرهم الاول- لا یوقظ نائما و لا یهریق دما-: منتخب الاثر،ص478
5- پیامبر اکرم (ص): تنعم امتی فی دنیاه نعیما لم تنعم مثله قط. البر منهم و الفاجر و المال کدوس یاتیه الرجل فیحثوله: البیان، ص173
يكي از عمده ترين مسايل كشورهاي در حال گذار، دگرگوني معاني، ارزش ها و عقايد مشترك حاكم بر اين جوامع است.نتيجه تغيير اين عقايد مشترك كه كاركرد انسجام را در نظام اجتماعي بر عهده دارند ايجاد نوعي چند گونگي و تكثر در لايه هاي زيرين و درون ذهني افراد است. اگرچه تكثر به خودي خود امري نامطلوب محسوب نمي گردد اما مسئله از آنجايي آغاز مي شود كه اين چند گونگي در باورها و عقايد و لايه هاي درون ذهني افراد صورت پذيرد و ديگر هيچ اصل و تعريف واحدي وجود نداشته باشد كه اين باورهاي مختلف حول آن نظام يابند. در اين هنگام است كه جامعه عرصه بروز نگرشها و كنشهاي مختلف و متفاوت و حتي گاه متناقض گشته و انسجام و يگانگي نظام اجتماعي دست خوش چالش هاي جدي و مهمي مي گردد.
اصل «حجاب» براي زنان كه در جوامع اسلامي مطرح است از جمله همين ارزشها و عقايدي است كه از ديرباز در جامعه ما وجود داشته و در دورههاي مختلف تاريخي به صورتهاي مختلفي بروز و ظهور كرده است.
بيان مسئله:
توجه به اخبار روزنامهها و صدا و سيما و همينطور مشاهدات معمولي و روزمره بيانگر اين امر است كه پوشش دختران و زنان ايراني مخصوصاً در دهههاي اخير نسبت به آنچه كه در نسخ ديني موجود است، دچار تحول و دگرگوني شده است؛ هم اكنون نيز اين امر از حيث آنكه به عنوان يكه «مسئله» ياد ميشود مورد توجه محافل گوناگوني واقع شده و سعي در چاره جويي براي آن مي شود.
آنچه كه در قرآن به عنوان مهمترين منبع ديني آورده شده صورتي كلي است كه جزئيات آن توسط مفسرين، مراجع و صاحبنظران به گونههاي نسبتاً متفاوتي عملياتي و بيان گرديده است. اگرچه غالب اين تعاريف بر حداقل پوشش (يعني پوشيدگي همه بدن به جز چهره و دستها از مچ به پايين) اتفاق نظر دارند، اما به نظر ميرسد در عمل اين تعاريف كمتر در ظاهر افراد ديده ميشود.
از آنجايي كه ديدگاهها و نگرش افراد درباره موضوعات مقدمهاي بر كنش آنها محسوب ميگردد؛ لذا يافتن پاسخ اين پرسش كه افراد جامعه چه تعريفي از واژه «باحجاب» دارند ميتواند گام موثري در اين مسير باشد.
حال سوالي كه در اين تحقيق بدان پرداخته خواهد شد اين است كه اولاً : «تعريف تحليلي افراد تا چه ميزان به تعريف اسمي واژه «با حجاب» نزديك است؟
ثانياً: «افراد در عمل تا چه ميزان به تعريف اسمي واژه «باحجاب» نزديك مي شوند؟»
اهميت مسئله:
قدر مسلم تفاوت تعاريف قراردادي و تحليلي افراد از واژه «باحجاب» دو گونه مسئله رابراي ما متصور ميسازد:
اول اينكه تعاريف ديني موجود از واژه «باحجاب» همگي قابل اجرا و مناسب بوده اما نظام اجتماعي و فرهنگي جامعه، طي مراحل جامعهپذيري افراد به درستي نتوانسته اين تعاريف را در ميان افراد دروني سازد. و يا نظام هنجارساز جامعه داراي عملكرد ضعيفي بوده است به گونهاي كه ساير منابع هنجارساز (داخلي يا خارجي) دست به هنجارسازي و ارايه تعاريف جايگزين در اين باره زدهاند.
دوم اينكه اين تعاريف قراردادي و ديني آن طور كه بايد و شايد مطابق ضرورتها و نيازمنديهاي زمان و مكان از متون ديني استخراج نشده و لذا افراد، خود، دست به تغييراتي در اين تعاريف زدهاند تا آن را با شرايط روز خود منطبق سازند.
هريك از مفروضات بيان شده كه درست باشد نيازمند بكارگيري تدابير مناسب در جهت همسانسازي نظام كنش افراد و نظام هنجاري جامعه مي باشد تا شاهد كاهش انسجام و يگانگي در جامعه نباشيم.
اهداف تحقيق:
هدف از انجام اين تحقيق كه با دو روش "اسنادي" و پیمایشی صورت می پذیرد يافتن پاسخهايي مناسب به سوالات تحقيق است. همچنين يافتن اين پاسخها ميتواند ما را در رسيدن، نگاهي واقع بينانه نسبت به بخشي از مسئله اجتماعي «بدحجابي» ياري دهد.
تعريف مفاهيم:
تعريف اسمي: تعريف اسمي تعريفي است كه طي آن معني يك واژه به وسيله صفات مشخصي به طور قراردادي تعيين گردد. (رفيع پور، كندوكاوها وپنداشتهها)
اين تعاريف قراردادي است و به همين دليل چيزي درباره واقعيت بيان نمي كند و لذا نه درست هستند و نه غلط.(همان)
تعريف تحليلي: گاهي لازم است معاني واژههاي مورد استفاده (مثلاً در يك پرسشنامه) را قبلاً بررسي كرده و معاني معمول آن واژهها را در گروه يا جامعه مورد نظر تعيين نمود. اينگونه بررسي و تعيين معاني را "همپل"، «تحليل معني» و اوپ ، «تعريف تحليلي» مي نامد و تفاوت آن با تعريف اسمي در اين است كه تحليل معني يا تعريف تحليلي يك امر قراردادي نيست بلكه يك امر تحقيقي است. يعني به صورت تجربي بررسي ميشود كه فلان واژه در بين افراد يك جامعه داراي چه معني يا معاني است و لذا در تعريف تحليلي برعكس تعريف اسمي درباره يك امر واقع (واقعيت) صحبت مي شود. (همان)
تعريف اسمي واژه «با حجاب»: دکتر مطهری در کتاب حجاب خود پس از بررسی آیات و روایات و تفاسیر گوناگون به این تعریف می رسد: «براي زن پوشانيدن چهره و دستها تا مچ واجب نيست. حتي آشكار بودن آرايشهاي عادي و معمولي كه در اين قسمتها وجود دارد نظير سورمه و خضاب كه معمولاً زن از آنها خالي نيست و پاك كردن آنها يك عمل فوقالعاده به شمار ميرود نيز مانعي ندارد». پس «با حجاب» بودن يعني مطابقت با اين ويژگيها.
تعريف تحليلي واژه «با حجاب» : اين تعريف شامل آن تعريفي ميشود كه افراد جامعه آماري به صورت نظري آن را عنوان مي كنند و همينطور در عمل آن را انجام ميدهند.
فصل دوم
پيشينه تحقيق
در اين فصل تلاش ميشود تا حاصل تحقيقات انجام شده در رابطه با اين موضوع كه تاكنون انجام شده و نتايج آن قابل استفاده و رهگشا در انجام اين تحقيق ميباشد گردآوري و ارايه گردد:
§پژوهشي در مجموعه WVS (پيمايش ارزشهاي جهاني) توسط “منصور معدل” از دانشگاه ميشيگان و «آزادارمكی» از دانشگاه تهران انجام شده است.
در اين پيمايش با نمونههايي كه از سه كشور «مصر» ، «ايران» و «اردن» گرفته شده است به باورهاي ديني دينداري، هويت ملي و ايستارها نسبت به فرهنگ غرب، خانواده و روابط جنسيتي تحليل و مقايسه شده است.
نتيجه اصلي كه ايشان از تحقيق خود ميگيرند اين است كه «ماهيت رژيم حاكم» يك عامل مهم براي اختلاف جهان بيني مردم اين سه كشور است. بين اين سه كشور حكومت ايران، «حكومت تئوكراسي» و «دين سالاري» است. حكومتهاي مصر و اردن و خصوصاً حكومت مصر، سكولار است. به جهت اينكه اين حكومتها در درجات متفاوتي از اقتدار طلبي هستند، گروههاي مخالف بيانات فرهنگي خود را در واكنش به جهت گيريهاي فرهنگي رژيمهايشان تنظيم مي كنند. به همين علت در ايران جايي كه جامعه تحت تسلط رژيم كاملاً ديني اداره شده است مردم كمتر ديني. كمتر ضد غرب، بيشتر سكولار و بيشتر هوادار ارزشهاي مدرنيسم هستند تا مردم مصر و اردن كه حكومتشان سكولار و به طور قطعي هوادار غرب است.
پژوهشگران مذكور معتقدند يافتههاي تجربي آنها با پژوهشهاي تاريخي موجود همخواني دارد. شواهد تاريخي متعدد حاكي از آن است كه جهتگيريها و خط مشيهاي فرهنگي دولت نقش تعيينكنندهاي در روند فرهنگي جامعه دارد.
ايشان موارد مختلفي را از تاريخ كشورهاي اسلامي ذكر ميكنند كه در آنها مداخله فرهنگي حكومتهاي سكولار با ايدئولوژي تهاجمي، سبب سياسي شدن دين و شكلگيري بنيادگرايي اسلامي شده است.
تحقيق مورد بحث علاوه بر نتايجي در مورد اختلاف جهان بيني مردم اين سه كشور اسلامي به نتايجي هم در مورد اختلاف جهان بيني مردم در هر يك از اين سه كشور ميرسد. در اين مورد نتايج به دست آمده حاكي از آن است كه عوامل تعيين كننده عبارتند از: تنوعي از صفات اجتماعي پاسخگو مانند پايگاه اجتماعي، اقتصادي، جنس و سن و تحصيلات؛ كه سن و تحصيلات نشانههاي خوبي براي راستاي تغيير فرهنگي هستند.
در عين حال تحصيلات اثر قابل ملاحظهتري روي ديدگاههاي فردي دارد. تأثير متغير سن و تحصيلات در اين سه كشور يكسان نيست. در ايران پاسخگويان جوانتر و داراي تحصيلات بالاتر بيشتر مليگرا بيشتر سكولار و كمتر ديني هستند. در مصر و اردن اين اثرات (تأثير سن و تحصيلات روي دين) قابل توجه و مشخص نيست. جالب است كه در هر سه كشور سطح تحصيلات با اعتماد به مسجد و اعتماد به دولت رابطه معكوس دارد.
پژوهشگران با قدري احتياط نتيجه ميگيرند كه معني اين رابطه منفي در ايران سكولاريسم بيشتر و دينداري كمتر است ولي در اردن و مصر تلاش ديني بيشتر را ميفهماند.
§خانواده، دانشگاه و جامعه پذيري ديني:(طالبان 1378)
محقق ميخواهد به اين سوال پاسخ دهد كه آيا تأثير تحصيلات تنها بر افراد تحصيل كرده است يا اينكه دامنه نفوذ آن به فرزندان آنها نيز كشيده خواهد شد؟
نتايج تجربي بيانگر آن است كه دينداري فرزندان خانوادههاي تحصيل كرده به نسبت ديگران از ميزان ضعيفتري برخوردار است. ولي در هر صورت متوسط دينداري در جامعه ايران بالا و نزد اين خانوارها هم بالاتر از متوسط مقياس دينداري بوده است.
§دانشگاه ، دين، سياست :(رجبزاده، 1379 200-183)
اين پژوهش ميكوشد به اين سوال اساسي پاسخ گويد كه باورها و ارزشهاي دين در اين روايات رسمي و سنتي آن تحت تأثير فرهنگ دانشگاه چه سمت و سويي پيدا ميكنند؟ و در جريان اين چالش چه باورها و ارزشهايي به عنوان راه حل چالش مورد پذيرش افراد قرار ميگيرد يا قابليت پذيرش بيشتري مييابند؟
در باب دين ورزي در اين تحقيق مولفههاي گوناگوني مورد توجه قرار گرفته است كه مهمترين آنها عبارتند از: «راه شناخت خدا» ، «جهان بيني»، «نگاه افراد به دين» (سنتي، تجربه دروني، مادي گرايانه، عقل گرايانه). «تلقي افراد از كاركرد معرفت شناختي دين»، «جايگاه روحانيت در دين» ، «مناسك گرايي» ، «تكثرگرايي»، «تفسيرپذيري سكولاريزاسيون».
ابعاد دين در اين پژوهش براساس مولفههايي نوع بندي شده كه در ارتباط با بحث ارزشها و باورهاي علم قرار ميگيرند. برخي از مهمترين يافتههاي اين پژوهش را به اين شرح ميتوان خلاصه كرد:
-پاسخگويان به تعدد راههاي شناخت معتقدند.
-دانشجوياني كه از پايگاه اجتماعي اقتصادي بالاتري برخوردارند نظر منفيتري نسبت به دين سنتي دارند.
-گرايش به سوي مخالفت با نقش سنتي روحانيت و ملازمه آن با دين در دانشجويان مشهود است. و نوعي كاهش باور به مرجعيت روحانيت در شناخت دين وجود دارد.
-قبول و موافقت با تكثرگرايي، گرايش كلي جمعيت است و روابط بين متغيرها حاكي از دخالت عوامل درون دانشگاهي و روابط ضعيف با عوامل فرا دانشگاهي است.
-در خصوص مناسك گرايي در دين، همانند تلقي سنتي از دين و نگاه به مرجعيت روحانيت نوعي قطب بندي در سطح افراد دانشگاهي (اجتماعي) محسوس است. در اين رابطه متغيرهاي «پايگاه اقتصادي- اجتماعي» افراد «سطح توسعه يافتگي» منطقه زندگي افراد نقش اساسي دارند. (همان 203-92)
§فعاليتهاي مذهبي:
در تحقيقاتي كه در ذيل عنوان كلي فوق و يا به عنوان جزيي از يك مفهوم كليتر در سالهاي اخير صورت پذيرفته نكته مهمي مشاهده ميشود، در مورد عرصه مناسكي دين به خصوص مناسكي كه بخش زيادي از آن جنبه جمعي دارد و با تعامل و پيوند با ديگران همراه است، تعاملات و پيوندهايي كه در خلال آن اجتماع ديني تداوم مييابد با اين واقعيت جديد در جامعه ايران مواجه ميشويم كه نوعي تحول از سمت دين و مناسك جمعي به سوي فردگرايي در دين مشهود است.
محقق پيش بيني ميكند با رشد تجدد و افزايش سطح توسعه يافتگي عرصه دين فردي در بخشهايي از جامعه گسترش بيشتري يابد كه با توجه به گسترش مولفه اصلي آن يعني تحصيلات در سالهاي آتي انتظار توسعه بيشتر آن ميرود. (رجبزاده، 1380)
§در تحقيق ديگري كه باعنوان «بررسي عوامل موثر بر رعايت حجاب دانشآموزان دختر دبيرستاني يزد» انجام شده است؛ كم بودن تعداد افراد خانواده، تربيت و تولد فرزندان در خانواده عامل موثر بر رعايت حجاب نيستند. سن والدين و سطح تحصيلات پدران تأثيري در رعايت حجاب ندارد هرچند كه سطح تحصيلات مادران موثر است. مادران خانهدار و بازنشسته داراي فرزنداني با رعايت حجاب ميباشند و مادران شاغل در زمينه حفظ حجاب فرزندانشان موفقيت كمتري دارند:
-پيشرفت تحصيلي و احساس رضايت از وضع ظاهري در رعايت حجاب موثر است.
-برقراري رابطه گرم و صميمي والدين با يكديگر و با فرزندان در حفظ حجاب موثر است.
-وضع مطلوب اقتصادي خانواده، پايبندي خانواده به فرايض مذهبي، استفاده مادران از چادر مشكي و مقنعه به عنوان فاكتوري موثر در حفظ حجاب فرزندان ميباشد.
-رعايت حجاب در دختران با حجاب با بينش و بصيرت و شناخت دلايل آن بوده است.
-تأثير مدلهاي جديد لباس (مدلهاي جلف) در دختران بدحجاب بالا است.(جواد هدایتی 1383)
§در مطالعهاي كه سازگارنژاد در سال 72 در يكي از مدارس منطقه 8 تهران پيرامون حجاب انجام داده است، متغيير مورد مطالعه «تصور دانش آموز نسبت به حجاب» بوده است. طي اين تحقيق از دانش آموزان سوال شده است كه: “با اين نظر كه زن ميتواند با هر لباس و پوشش كه دوست دارد در خيابان ظاهر شود، مهم اين است كه قلبش پاك باشد» ؛ 1/55 درصد با اين حرف كاملاً موافق با موافق بوده و 2/35 درصد نيز مخالف يا كاملاً مخالف بودهاند.
در مورد مويسر در امر حجاب عبارتي با اين مضمون مطرح شده است: «بيرون بودن مويسر اززير روسري، مقنعه يا چادر مانعي ندارد» ؛ 6/46 درصد با اين عبارت كاملاً مخالف ، 3/21 درصد مخالف و 2/22 درصد موافق يا كاملاً موافق بودهاند.
نتيجه گيري:
يافتههاي اين تحقيقات حاكي از آن است كه :
ماهيت رژيم حاكم يك عامل مهم در اختلاف جهانبيني افراد است. همينطور تنوعي از صفات اجتماعي پاسخگو مانند پايگاه اجتماعي- اقتصادي، جنس، سن و تحصيلات نشانههاي خوبي براي تعيين راستاي تغيير فرهنگي هستند. و در عين حال تحصيلات اثر قابل ملاحظهتري روي ديدگاههاي فردي دارد.
همچنين نبايد از ياد برد كه در برخي از اين تحقيقات مشخص شده كه بين تحصيلات و دينداري رابطه معكوس وجود دارد. دانشجوياني كه از پايگاه اجتماعي- اقتصادي بالاتري برخوردارند نظر منفيتري نسبت به دين سنتي دارند.
قبول و موافقت با تكثرگرايي، گرايش كلي جمعيت است و روابط بين متغيرها حاكي از دخالت عوامل درون دانشگاهي و روابط ضعيف با عوامل فرا دانشگاهي است.
در ميان اين تحقيقات در جامعه ايران با اين واقعيت مواجه ميشويم كه نوعي تحول از سمت دين و مناسك جمعي به سوي فردگرايي در دين مشهود است. و پيشبيني ميشود با رشد تجدد و افزايش سطح توسعه يافتگي عرصه دين فردي در بخشهايي از جامعه گسترش بيشتري يابد كه با توجه به گسترش مولفه اصلي آن يعني تحصيلات در سالهاي آتي انتظار توسعه بيشتر آن ميرود.
از بخشی از نتایج این تحقیقات در پایان نامه حاضر استفاده شده است. به این ترتیب که از تحقیق نخست ، تنوعی از صفات اجتماعی که به عنوان عوامل تعیین کننده در اختلاف جهان بینی مردم بیان گردیده به عنوان بخشی از متغیرهای به کار رفته در پایان نامه حاضر استفاده شده است.
همچنین از دومین تحقیق این پرسش گرفته شده است که آیا تحصیلات و شغل و جایگاه اجتماعی والدین بر تعریف فرزندان از واژه «باحجاب» موثر است؟ و از تحقیق بعدی این پرسش عنوان شده است که آیا تعریف افراد از واژه باحجاب تحت تأثیر فرهنگ دانشگاه و البته در میان رشته های تحصیلی گوناگون تغییر می کند؟
فصل سوم
چهارچوب نظري
پارادايم سكولاريزاسيون بروس:
(به نقل از مسعود سعیدی «سنجش نگرش سکولاریزاسیون در گروه سنی 20 تا 50 ساله مردم شهر مشهد در سال 84 و بررسی عوامل موثر براین نگرش» پایان نامه دوره کارشناسی ارشد)
بروس در فصل اول كتاب خود اين پارادايم را مختصراً توصيف ميكند و در بخشهاي بعد با مدارك و شواهد بيشتري بحث را تكميل مي كند و انتقالات وارد را نيز پاسخ ميگويد.
وي ابتدا دو نكته را در مورد ارتباطات علي موجود در اين پارادايم بيان ميكند. ميگويد: “من ادعا نميكنم كه هر كدام از اين علتها به تنهايي ميتواند اثر نموده شده را به وجود آورد. بسياري شرايط ديگر نيز لازم است… ثانياً من ادعا نميكنم كه هر كدام از اين علتها (براي به وجود آمدن اثر خاص) هميشه لازم است… مانند ژاپن (كه به سرمايهداري صنعتي تبديل شد در حالي كه فرهنگ متفاوت با غرب دارد) يعني اين عوامل نه كافي هستند و نه لازم.
اصطلاحاتي كه بروس براي پارادايم سكولاريزاسيون آورده تقريباً روشن است و مفهوم آن تفاوت چنداني با مفهوم رايج ندارد. فقط دو اصطلاح «بخشي سازي» (compoutmentalization) و «خصوصي سازي» (priuatization) قدري نياز به توضيح دارد.
اين دو اصطلاح مربوط به جنبه فردي سكولاريزاسيون ميشوند و در واقع واكنش فرد را به فرآيندهايي مثل تفكيك و تكثير بيان ميكنند.
يك راه براي اينكه مومنين ايمانشان را با تنوع و تكثر فرهنگي و ديني آشتي دهند اين است كه يكپارچگي را در سطح بالاتري از انتزاع بازسازي كنند به اين صورت كه همه اديان را به يك معنا يكسان در نظر بگيرند.
امكان ديگر- كه با اولي سازگار نيست- اين است كه فرد ايمانش را به بخش خاصي از زندگي اجتماعي محدود نمايد.
«برگر» و «لاكمن» در «ساخت اجتماعي واقعيت» نشان دادهاند كه تفكيك و تمايز كه از ويژگيهاي مدرنيته است ما را ملزم ميكند كه نه در يك جهان واحد، بلكه در تعدادي از جهانها زندگي كنيم كه هر كدامشان ارزشها و منطق خاص خودش را دارد. پس مقصود از «بخشيسازي» اين است كه فرد فقط در حيطه خاصي از زندگي اجتماعي تابع ايده و ارزشهاي ديني خود است.
خصوصي سازي نيز همراه بخشي سازي فرا ميرسد يعني اين احساس و درك كه حيطه دسترسي دين محدود ميشود فقط به كساني كه آموزههاي اين يا آن دين را ميپذيرند.
در مورد «آگاهي فن سالارانه» نيز مفهوم وي تفاوت اندكي با مفهوم مورد نظر هابرمالن دارد. مقصود بروس از اين اصطلاح شيوه خاصي از انديشه است كه همراه علم و تكنولوژي مدرن به انسانها تحميل ميشود.
در ميان خصوصيات اين شيوه «استيوبروس»، پيش فرضهايي بنيادي نهفته در علم و تكنولوژي را مطرح ميكند. وي پارادايم پيشنهادي خود را در يك جمله اين چنين خلاصه ميكند:
«فردگرايي ، تكثر (تنوع) و برابري خواهي در يك زمينه ليبرال دموكراسي، اقتدار باورهاي ديني راست كرد».
او در جاي ديگر ميگويد: «اگر در گزارش من از اين تغييرات ابتكاري وجود داشته باشد، در تأكيدي است كه بر تكثر و تنوع ميكنم. در حالي كه ديگران تبيين خود را براي افول دين با پيرايش حكومت به نحوه فزاينده بيطرف، شروع ميكنند، من به علت اين بيطرفي توجه ميكنم.
تنوع فرهنگي ناشي از تعامل فرهنگ ديني متكثر با تفكيك ساختاري و اجتماعي، دين را از عرصه عمومي به عرصه خصوصي راند (و حكومتي بي طرف تأسيس نمود) و همراه دين هم ايدههاي ديني به جز ملايمترين آنها نيز به حوزه خصوصي رانده شده … برداشته شدن حمايت از دين در سطح ساختار اجتماعي بر روانشناسي اجتماعي باور، تأثيري مشابه به جاي مي گذارد.
يقينهاي جزعي كليسا و فرقه جاي خود را به اظهارات ملايمتر انجمن مذهبي و كيش ميدهد…
تأثير سكولاركننده تكثر و تنوع به مقدار زيادي به فرهنگ برابري خواه جامعه دموكراتيك بستگي دارد؟
«استيوبروس» ميگويد: كه اين نسبت غلط و رايج است كه گمان ميكنند پارادايم سكولاريزايسون به معناي پيش بيني الحاد و انكار خدا در همه افراد است: «من استدلال خواهم كرد كه كاهش اهميت اجتماعي دين، تعداد علاقهمندان به دين را كاهش ميدهد. و اين يك رابطه علمي است و نه فقط موضوعي براي تعريف. ولي حتي در نظريه رادريكالتر من اين انتظار وجودندارد كه دين ناپايدار خواهد شد.
من مشكلي نميبينم در اين كه واژهاي براي توصيف فرآيندي به كار رود كه فقط پاياني قطعي و معيني ندراد… سكولاريزاسيون ميتواند به اين معني باشد: «حركت و تحول به سوي كمتر ديني بودن».
دين در بعد فردي (دينداري)، در دنياي مدرن متأثر از تكثر و تنوع فرهنگي تحول مييابد. صورتهاي سنتي دين جاي خود را به اشكال جديد ميدهند. صنعتي شدن و شهرنشيني، اقوام و گروههاي مذهبي و نژادهاي مختلف را كنار هم جمع كرده. همين تنوع و تكثر فرهنگي فرآيند خصوصيسازي دين را به دنبال دارد. زيرا نميتوان در حوزه عمومي، هنجارها و ايدههايي را اعمال كرد كه مورد توافق گروههاي مختلف نيست. بنابراين دين به حوزه خصوصي راندده ميشود دو دوست بيطرفي، اجتماع را براساس كليترين ارزشهاي مشترك اداره ميكند.
پيامد ديگر تكثر فرهنگي، فردي شدن دين است. فردي شدن را ميتوان با بحث «وورتساخر» در مورد اجتماعي و فرهنگ پذيرشدن، توضيح داد.
وي ميگويد شخص در برخورد با هنجارهاي متفاوت و متناقض و ايدهها و انديشههاي ناهمخوان دچار تزلزل ميشود و اين تزلزل، تلاش در جهت تعادل دوباره را بر ميانگيزد.
اين دوباره متعادل شدن نوعي تفسير شرايط است كه به شخصيت شناخت ميدهد و آن را نسبت به دو هنجار يا ايده ناهمخوان به طور نسبي مرزي (مارجيناليزه) ميكند و به آن هويتي بالنبه مستقل ميدهد.
«وورتساخر» كل فرآيند متزلزل شدنها و دوباره متعادل شدنها در طول زندگي را فرآيند شخصي شد (پرسوناليزاسيون) مينامد كه همان دستيابي به هويت مستقل است.(حيدري بيگوند، 1380 ، 8 –107)
فردي شدن دين نيز مصداقي از همين فراگرد است. شخص در محيط متكثر ديني و در برخورد با مذاهب و نظامهاي فكري و ارزشي متنوع نسبت به آنچه خود دارد مرزي ميشود و ميتواند از بيرون و با ديدي انتقاديتر به آنچه خود و ديگران دارند نگاه كند و به نحوي مستقلتر از گذشته به انتخاب يا انتقاد و حتي نوآوري دست يازد.
واضح است كه خصوصي شدن و فردي شدن دين، صورتها و اشكال بديعي از دينداري ميآفريند. اين مقدار مورد توافق همه نظريه پردازان جامعه شناس است. اختلاف در اين است كه موافقان سكولاريزاسيون ميگويند كه تكثر ديني، اقتدار و عينيت باورهاي ديني را سست ميكند و دين را به موضوعي كم اهميت براي انتخاب و ترجيح در حد كالاها و اقلام مصرفي تبديل مينمايد. دين محدود شده به عرصه خصوصي تحت تأثير شكنندگي و بيثباتي عرصه خصوصي قرار ميگيرد.
اما مخالفان فرآيند سكولاريزاسيون ميگويند كه دين چون برخي نيازهاي اساسي بشر را برآورده ميسازد بياهميت نميشود. اگر صورتي از دين يا سازمان ديني آن نيازها را رفع نكند صورتها يا اشكال ديگري از دين به وجود مي آيند تا اين وظيفه را انجام دهند. بنابراين تقاضا براي دين هميشه وجود دارد. آنچه مهم است شيوه عرضه دين است.
در يك محيط متكثر ديني بازار رقابتي مبين اديان و مذاهب و قرائتهاي مختلف به وجود ميآيد و همه مذاهب در بدست آوردن اعضاي مومن و ثابت و تقويت مشاركت ديني مردم به رقابت و تلاشي نفسگير ميپردازند. حال آنكه سازمان ديني در يك محيط انحصاري و بدون رقابت تلاشي در تقويت تعهد ديني مردم نميكرد و منابع خود را تنها براي حفظ انحصار هزينه مينمود بنابراين در زمينه اجتماعي متكثر، حيات ديني از مشاركت عمومي بيشتري برخوردار خواهد بود.
§الگوي گلاك و استارك:
(به نقل از مژگان عظیمی هاشمی، «رضایت از زندگی و دینداری در بین دانش آموزان دوره متوسطه شهرهای فردوس و درگز و نواحی 7 و5 و4 مشهد)
از ابتداي دهه 1960 انديشه ماهيت چند بعدي دين مطرح شد. مشهورترين الگوي چند بعدي از دينداري از سوي گلاگ و استارك مطرح شده است. هدف اصلي آنان از طرح دين مباحث درك شيوههاي مختلفي بود كه مردم با توسل به آن خود را مذهبي تلقي ميكردند. از نظر آنان حوزههاي كلي دينداري كه به عنوان ابعاد اصلي دينداري در نظر گرفته ميشود پنج حوزه اساسي ذيل را شامل ميشود:
1. بعد اعتقادي (ideological) : باورهايي كه پيروان دين بدان اعتقاد دارند كه اين باورها به سه نوع تقسيم ميشوند: باورهاي مسلم كه ناظر به شهادت دادن به وجود خداوند و معرفي ذات و صفات اوست. باورهاي غايتگرا كه هدف و خواست خدا از خلقت انسان و نقش انسان در راه نيل به اين هدف است. باورهاي زمينه ساز كه روشهاي تأمين اهداف و خواست خداوند و اصول اخلاقي را كه بشر براي تحقق آن اهداف بايد بدان توجه نمايد بيان ميكند.
البته اين دو دانشمند عنصر اهميت را هم در نظر گرفتهاند. به اين معنا كه يك باور خاص چقدر براي فرد معتقد داراي اهميت است. در هر حال سنجش عنصر اهميت باور از طريق سنجش ساير ابعاد دينداري فرد شامل مناسكي تجربي و پيامدي صورت ميگيرد.
2. بعد مناسكي يا عمل ديني (ritvalistic) : اعمال ديني مشخصي كه از پيروان هر دين انتظار ميرود آن را به جا ميآورند. ايشان تأكيد دارند در عملياتي نمودن اين بعد علاوه بر مشاركت در فعاليتهاي مناسكي تفاوت مربوط به ماهيت يك عمل و معناي آن عمل نزد فاعلان آن نيز بررسي شود.
3. بعد تجربي يا عواطف ديني (experiment) : احساسات مربوط به برقراري رابطه با وجودي همچون خدا. براي تعريف عملياتي اين بعد مقياسي را مطرح نمودند كه چهارنوع از جلوههاي عواطف ديني (توجه، شناخت، اعتقاد يا ايمان و ترس) را در بر ميگرفت.
4. بعد فكري يا دانش ديني (intellectval) : اطلاعات و دانش اساسي در مورد اصول عقايد ديني و كتب مقدس را كه انتظار ميرود افراد از آن مطلع باشند. اين بعد معرف مناسبي براي سنجش ميزان دينداري فرد نيست مگر اينكه گرايشهاي فرد در ساير ابعاد ديني به خصوص در بعد اعتقاد ديني در نظر گرفته شود.
5. بعد پيامدي يا آثار ديني (conseqvential) : شامل پيامدهاي باور، عمل، تجربه و دانش ديني در زندگي روزمره فرد معتقد و روابط او با سايرين است. (معراجزاده توكلي، 1380، 5-164)
§نظريه عمومي كنش پارسونز:
(به نقل از عبدالعلی لسایی زاده، جهانگیر جهانگیری، علی شریفی. «بررسی عوامل اجتماعی، اقتصادی موثر بر پایبندی به ارزش های دینی)
نظريه ارادي كنش پارسونز در جهت ايجاد ارتباط بين چندين مقوله است:
1.ارتباط بين هنجارها و ارزش
2.كارگزار انساني
3.شرايط اجباري
4.فشار براي كارآيي از طريق هنجارها.
هنگام انتقال از واحدهاي كنش به سمت نظام اجتماعي پارسونز دست به مفهوم سازي مجدد زده است و كنشگران را برحسب ارزشها دسته بندي ميكند. از نظر او سه نوع ارزش وجود دارد:
1.شناختي (ارزيابي به وسيله معيارهاي عيني)
2.قدرداني (ارزيابي به وسيله معيارهاي زيبا شناختي)
3.اخلاقي (ارزيابي به وسيله صحت و سقم مطلق)
به نظر پارسونز اينها همه به شيوههاي جهت گيري ارزشي و انگيزشي وابسته است. (ترمز. 1998، 30-32) پارسونز نوعي سيطره «سيبرنتيك» به فرهنگ و به طريق اولي به دين ميبخشد. دين ميتواند از آن جايگاه والايي كه در نظام كنش اجتماعي دارد ارزشها را بيافريند. هنجارها را شكل دهد، نقشهاي اجتماعي را تعيين كند و هدايتي همه جانبه نسبت به نظامهاي جامعه شخصيت و رفتار داشته باشد. (ديويس، 22 ، 1379).
§نظريه رونالد اينگلهارت: (همان)
وي در آثار خود به «انقلاب آرام» و «تحول فرهنگي در جامعه پيشرفت صنعتي» اشاره ميكند. كه يك دسته تغييرات در متغيرهاي سطح سيستم جامعه (مثلاً دگرگوني اقتصادي) منجر به تغييراتي در سطوح خود (مهارتها و ارزشها) شده كه اين تغييرات در سطوح فردي به نوبه خود داراي پيامدهايي در سطح سيستم جامعه است.
از نظر تئوريك نظريه مادي- فرامادي اينگلهارت مبتني بر دو فرضيه اساسي است:
1.فرضيه كميابي: اولويتهاي فرد بازتاب محيط اجتماعي- اقتصادي وي هستند شخص بيشترين ارزشها را براي كالاها و يا خدماتي قايل ميشود كه عرضه آنها نسبتاً كم است.
2.فرضيه اجتماعي شدن: مناسبات ميان محيط اجتماعي- اقتصادي و اولويتهاي ارزشي يك رابطه مبتني بر تطابق بلافاصله نيست. زيرا ارزشهاي اصلي شخص تا حدود زيادي انعكاس شرايطي است كه در سالهاي قبل از بلوغ وي حاكم بوده است.
اين دو فرضيه مجموعاً دلالت برآن دارند كه فراگرد و دگرگوني ارزشها از آثار دورههايي (بازتاب نوسانهاي كوتاه مدت در محيط اجتماعي-اقتصادي كه بر آثار بلندمدت نسلها) (بازتاب اوضاع غالب در طول سالهاي سازنده يك نسل معين) تحميل ميشوند تشكيل ميگردد. (اينگلهارت، 1373 : 75)
فصل چهارم
بررسي اسنادي تعريف حجاب
از آنجا كه حدود حجاب كه در قرآن (به صورت كلي) بدان اشاره شده نزد مفسرين و مجتهدين و صاحب نظران به گونههاي نسبتاً متفاوتي بيان شده؛ لذا در اين مجال به گردآوري و بيان همه اين برداشتها با توجه به كتب موجود تفسير مينماييم.
همانطور كه ميدانيم آيهاي كه در آن به طور مشخص درباره حجاب زمان و حدود و ثغور آن مطرح است آيه 31 سوره نور موسوم به آيه حجاب مي باشد. در اين آيه خداوند ميفرمايد:
و به زنان باايمان بگو چشمهاي خود را (از نگاه هوس آلود) فرو گيرند و دامان خويش را حفظ كنند و زينت خود را جز آن مقدار كه ظاهر است آشكار ننمايند و (اطراف) روسريهاي خود را بر سينه خود افكنند (تا گردن و سينه با آن پوشيده شود) و زينت خود را آشكار نسازند مگر براي شوهرانشان و پدران شوهر و پسران خود و پسران شوهر و برادران خود و پسران برادر و خواهران خود و زنان خود (يعني زنان مسلمه) و كنيزان ملكي خويش و اتباع خوانواده كه رغبت به آنان ندارند از زن و مرد يا طفلي كه هنوز بر عورت و محارم آنان آگاه نيست و از غير اين اشخاص اجتناب كنند و آن طور پاي به زمين نزنند كه خلخال و زيور پنهان پاهايشان معلوم شودو…
تفسير: استاد ناصر مكارم شيرازي در جلد چهاردهم تفسير نمونه ذیل تفسیر اين آيه به شرح وظايف زنان در اين زمينه ميپردازد. نخست به وظايفي كه مشابه مردان دارند اشاره كرده ميگويد :
«به زنان با ايمان بگو چشمهاي خود را فروگيرند و از نگاه كردن به مردان نامحرم خودداري كنند و دامان خود را حفظ نمايند»
به اين ترتيب «چشم چراني» همانگونه كه بر مردان حرام است بر زنان نيز حرام ميباشد. و پوشانيدن عورت از نگام ديگران چه از مرد و چه از زن براي زنان نيز همانند مردان واجب است.
سپس به مسئله حجاب كه از ويژگي زنان است ضمن سه جمله اشاره فرموده:
1.آنها نبايد زينت خود را آشكار سازند جز آن مقدار كه طبيعتاً ظاهر است.(ولا يبدين زنتيهن الا ماظهر منها)
در اينكه منظور از زينتي كه زنان بايد آن را بپوشانند و همچنين زينت آشكاري كه در اظهار آن مجازند چيست؟ در ميان مفسران سخن بسيار است.
بعضي زينت پنهان را به معني زينت طبيعي (اندام زيباي زن) گرفتهاند در حالي كه كلمه «زينت» به اين معني كمتر اطلاق ميشود.
بعضي ديگر آن را به معني «محل زينت» گرفتهاند زيرا آشكار كردن خود زينت مانند گوشواره و دستبند و بازوبند به تنهايي مانعي ندارد اگر ممنوعيتي باشد مربوط به محل اين زينتها است. یعني گوش و گردن و دستها و بازوان.
بعضي ديگر آن را به معني خود «زينتآلات» گرفتهاند. منتها در حالي كه روي بدن قرار گرفته و طبيعي است كه آشكار كردن چنين زينتي توأم با آشكار كردن اندامي است كه زينت برآن قراردارد.
اين دو تفسير اخير از نظر نتيجه يكسان است هرچند از دوراه مسأله تعقيب ميشود.
حق آن است كه ما آيه را بدون پيش داوري و طبق ظاهر آن تفسير كنيم كه ظاهر آن همان معني سوم است و بنابراين «زنان حق ندارند زينتهايي كه معمولاً پنهاني است آشكار سازند هرچند اندامشان نمايان نشود». و به اين ترتيب آشكار كردن لباسهاي زينتي مخصوصي را كه زيرلباس عادي يا چادر ميپوشند مجاز نيست. چرا كه قرآن از ظاهر ساختن چنين زينتهايي نهي كرده است.
در روايات متعددي كه از ائمه اهل بيت نقل شده نيز همين معني ديده ميشود. كه زينت باطن را به «قلاده» (گردن بند) ، «دملج» (بازوبند) و «خلخال» تفسير شده است. (تفسير عليابن ابراهيم ذيل آيه مورد بحث) و چون در روايات متعدد ديگري زينت ظاهر به انگشتر و سرمه و مانند آن تفسير شده ميفهميم كه منظور از زينت باطن نيز خود زينتهايي است كه نهفته و پوشيده است.
2.دومين حكمي كه در آيه بيان شده است كه «آنها بايد خمارهاي خود را برسينههاي خود بيفكنند» (وليضرين نجمرهن علي جيونهن). «خمر» جمع «خمار» (بر وزن حجاب) در اصل به معني پوشش است ولي معمولاً به چيزي گفته ميشود كه زنان با آن سر خود را ميپوشانند.(روسري).
«جيوب» جمع «جيب» (بر وزن غيب) به معني يقه پيراهن است كه از آن تعبير به گريبان ميشود و گاه به قسمت بالاي سينه به تناسب مجاورت با آن نيز اطلاق ميگردد.
از اين جمله استفاده ميشود كه زنان قبل از نزول آيه دامنه روسري خود را به شانهها يا پشت سر ميافكنند. به طوري كه گردن و كمي از سينه آنها نمايان ميشد قرآن دستور ميدهد روسري خود را بر گريبان خود بيفكنند تا هم گردن و هم آن قسمت از سينه كه بيرون است مستور گردد.
3.در سومين حكم مواردي را كه زنان ميتوانند در آنجا حجاب خود را برگيرند و زينت پنهان خود را آشكار سازند با اين عبارت شرح مي دهد: «آنها نبايد زينت خود را آشكار سازند» (الا يبدين زينتهن) مگر در دوازده مورد:
براي شوهران و پدران شوهر پسران خود پسران شوهر برادران خود پسران برادر و خواهران خود و زنان خود و كنيزان ملكي خويش و اتباع خانواده از زن و مرد و طفلي كه هنوز بر عورت و محارم آنان آگاه نيست.
4.و بالاخره چهارمين حكم را چنين بيان ميكند؛ «آنجا به هنگام راه رفتن پاهاي خود را به زمين نزنند تا زينت پنهانيشان دانسته شود و صداي خلخالي كه بر پا دارند به گوش رسد. (و لا يضربن بار جلهن ليعلم ها يحفين من زينتهن).
استثناء وجه وكفين:
در اينكه آيا حكم حجاب صورت و دستها حتي از مچ به پايين را نيز شامل ميشود يا نه در ميان فقها بحث فراوان است. بسياري عقيده دارند كه پوشاندن اين دو (وجه وكفين) از حكم حجاب مستثني است در حالي كه جمعي فتوا به وجوب پوشاندن دادهاند يا حداقل احتياط ميكنند البته آن دسته كه پوشاندن اين دو را واجب نميدانند نيز آن را مقيد به صورتي ميكنند كه منشاء فساد و انحرافي نگردد و گرنه واجب است.
در آيه فوق قرائتي براين استثناء و تأييد قول اول وجود دارد از جمله:
الف) استثناء «زينت ظاهر» در آيه فوق خواه به معني محل زينت باشد يا خود زينت دليل روشني است براينكه پوشاندن صورت و كفين لازم نيست.
ب) دستوري كه آيه فوق در مورد انداختن گوشه مقنعه به روي گريبان ميدهد كه مفهومش پوشانيدن تمام سروگردن و سينه است و سخني از پوشانيدن صورت در آن نيست. قرينه ديگري به اين مدعا است.
ج) روايات متعددي نيز در اين زمينه در منابع اسلامي و كتب حديث وارد شده است كه شاهد زندهاي بر مدعا است. (وسايل الشيعه جلد 14 صفحه 145 باب 109 از ابواب مقدمات نكاح). هرچند روايات معارضي نيز دارد كه در اين حد از صراحت نيست و جمع ميان آنها از طريق استحباب پوشاندن وجه وكفين و يا حمل بر مواردي كه منشاء فساد و انحراف است كاملاً ممكن است.
شواهد تاريخي نيز نشان ميدهد كه نقاب زدن به صورت در صدر اسلام جنبه عمومي نداشت ولي باز تأكيد و تكرار ميكنيم كه اين حكم در صورتي است كه سبب سوء استفاده و انحراف نگردد.
منظور از «نسائهن» چيست؟
چنانكه در تفاسير آيه خوانديم نهمين گروهي كه زن حق دارد زينت باطن خود را در برابر آنها آشكار كند زنان هستند منتهي با توجه به تعبير «نسائهم» (زنان خودشان) چنين استفاده ميشود كه زنهاي مسلمان تنها ميتوانند در برابر زنان مسلمان حجاب را برگيرند ولي در برابر زنان غيرمسلمان بايد با حجاب اسلامي باشند و فلسفه اين موضوع چنانكه در روايات آمده است اين است كه ممكن است بروند و آنچه را ديدهاند براي همسرانشان توصيف كنند و اين براي زنان مسلمان صحيح نيست.
در رابطه با پوشش زنان در آيه 59 سوره احزاب نيز مواردي ذكر شده است. آنجا كه خداوند ميفرمايد:
«يا ايها النبي قل لازواجك ….
يعني : «اي پيامبر به همسران و دخترانت و زنان مومنين بگو روسريهاي بلند خود را برخويش فرو افكنند تا شناخته نشوند و مورد آزار قرار نگيرند.»
در اينكه منظور از «جذابيت» چيست مفسران و ارباب لغت چند معني براي آن ذكر كردهاند:
1.ملحفه (چادر) و پارچه بزرگي كه از روسري بلندتر است و سروگردن و سينهها را ميپوشاند.
2.مقنعه و خمار (روسري)
3.پيراهن گشاد.
گرچه اين معاني با هم متفاوتند ولي قدر مشترك همه آنها اين است كه بدن را به وسيله آن بپوشاند اما بيشتر به نظر ميرسد كه منظور پوششي است كه از روسري بزرگتر و از چادر كوچكتر است چنانچه نويسنده «لسان العرب» روي آن تكيه كرده است. و منظور از «يدنين» (نزديك كنند) اين است كه زنان «جلباب» را به بدن خويش نزديك سازند تا درست آنها را محفوظ دارد نه اينكه آن را آزاد بگذارند به طوري كه گاه و بيگاه كنار رود و بدن آشكار گردد و به تعبير ساده خودمان لباس خود را جمع و جور كنند. اما اينكه بعضي خواستهاند از اين جمله استفاده كنند كه صورت را نيز بايد پوشاند هيچ دلالتي بر اين معني ندارد و كمتر كسي از مفسران پوشاندن صورت را در مفهوم آيه داخل دانسته است. (نمونه جلد 17)
همانطور كه ذكر شد اين تفاسير تا اينجا از تفسير نمونه ذكر شد. از آنجا كه به صورت همه جانبه قصد بررسي همه آراء و تفاسير موجود را داريم در ادامه مطالبي را از تفسير الميزان و ساير كتب تفسير بيان ميكنيم.
علامه طباطبايي در جلد 15 تفسير الميزان ذيل ترجمه آيه 30 و 31 سوره نور ميآورد:
كلمه «غضن» به معناي روي هم نهادن پلكهاي چشم است و كلمه «ابصار» جمع «بصر» است كه همان عضو بيننده است و از اينجا معلوم ميشود كه كلمه «من» در جمله «من ابصارهم» براي ابتداي غايت است يا براي بيان جنس و يا تبعيض باشد كه هر يك را مفسري گفته و معنايش اين است كه مومنين چشم پوشي را از خود چشم شروع كنند.
.. معناي جمله اين است كه به مومنين امر كن كه چشم خود را بپوشند و … و اين آيه به جاي نهي از چشم چراني امر به پوشيدن چشم ميكند و فرقي ندارد. آن امر اين نهي را هم افاده ميكند و چون مطلق است نگاه به زن اجنبي را بر مردان و نگاه به مرد اجنبي را به زنان تحريم كرده.
جمله «و يحفظوا فروجهم» نيز به همين معناست كه به ايشان امركن تا «فرج» خود را حفظ كنند. و مقابلهاي كه ميان جمله قبل با اين جمله است اين معنا را ميرساند كه مراد از «حفظ فرج» پوشاندن آن از نظر نامحرمان است نه حفظ آن از زنا و لواط كه بعضي پنداشتهاند. در روايات هم از امام صادق رسيده كه فرمود:
«تمامي آياتي كه در قرآن درباره حفظ فروج هست به معناي حفظ از زنا است به غير از اين آيه كه منظور از آن حفظ از نظر است».
«و قل للمومنات يغضضن من ابصارهن و يحفظهن فروجهن»
كلام در جمله فوق همان است كه در جمله «قل للمومنين…» گذشت. پس براي زنان هم نظر كردن به چيزي كه براي مردان جايز نيست، روا نميباشد و برايشان واجب است كه عورت خود را از اجنبي چه مرد و چه زن بپوشانند.
و اما اينكه فرموده «و لا يبدين زينتهن الا ماظهر منها»
«و زينت خود را جز آنچه ظاهر است بر بيگانه آشكار نسازند».
كلمه «ابداء» به معناي اظهار است و مراد از «زينت زنان»، مواضع زينت است زيرا اظهار خود زينت از قبيل گوشواره و دست بند حرام نيست؛ پس مراد از اظهار زينت اظهار محل آنهاست.
خداوند از اين حكم آنچه را كه ظاهر است استثناء كرده و در روايات آمده كه مقصود از آنچه ظاهر است صورت و دو كف دست و قدمها ميباشد.
«و ليضربن بخمرهن علي جيوبهن» كلمه «خمر» به دو ضمه جمع خمار است. و «خمار» آن جامهاي است كه زن سرخود را با آن ميپيچد و زايد آن را به سينهاش آويزان ميكند و كلمه «جيوب» جمع «جيب» به فتح جيم و سكون يا به است كه معنايش معروف است و مراد از جيوب سينههايست و معنايش اين است كه به زنان دستور بده تا اطراف مقنعهها را به سينههاي خود انداخته آن را بپوشانند.
«و لا یبدين زينتهن الا لبعولتهن …» كلمه «بعوله» به معناي شوهران است و طوايف هفتگانهاي كه قرآن از آنها نام برده محرمهاي نسبي و سببي هستند. و اجداد شوهران حكمشان حكم پدرانشان و نوههاي شوهران حكمشان حكم فرزندان ايشان است.
و اينكه فرمود: «نسائهن» و زنان را اضافه كردن به ضمير زنان براي اشاره به اين معنا بوده كه مراد از «نساء» زنان مومنين است كه جايز نيست خود را در برابر زنان غيرمومن برهنه كنند از روايات وارده از ائمه اهل بيت هم همين معنا استفاده ميشود.
اطلاق جمله «او ما ملكت ايمانهن» هم شامل غلامان ميشود و هم كنيزان و از روايات نيز اين اطلاق استفاده ميشود. همچنان كه به زودي خواهد آمد و اين جمله يكي از مواردي است كه كلمه مادر صاحبان عقل استعمال شده و در معناي «من = كسي كه» به كار رفته است.
«او التابعين غير اولي الاربه من الرجال» كلمه «اربه» به معناي حاجت است و منظور از اين حاجت شهوتي است كه مردان را محتاج به ازدواج ميكند و كلمه «من الرجال» بيان تابعين است و مراد از آن رجال تابعين افراد «سفيه و ابلهي» هستند كه تحت قيموميت ديگران هستند و شهوت و مردانگي ندارند.
«اوالطفل الذين لم يظهروا علي عورات نساء» الف و لام در «الطفل» براي استفراق است و كليت را ميرساند. يعني جماعت اطفالي كه بر عورتهاي زنان غلبه نيافتهاند يعني آنچه از امور زنان كه مردان از تصريح به آن شرم دارند، اطفال زشتي آن را درك نميكنند.
«و لا يضربن بأرجلهن ليعلم مایخفین من زينتهن» پاهاي خود را محكم به زمين نزنند تا صداي زيورآلاتشان از قبيل خلخال و گوشواره و دستبند به صدا در نيايد.
از امام صادق روايت شده (از كتاب تفسيرقمي) خداوند فرموده: «قل للمومنين يغضوا…» و مومنين را نهي كرده از اينكه به عورت يكديگر نگاه كنند و مرد به عورت خواهرش نگاه كند و اينكه عورت خود را از اينكه ديگران ببينند حفظ كند و نيز فرموده:
«قل للمومنات …» وزنان مومن را نهي كرده از اينكه به عورت خواهر خود نگاه كنند و نيز عورت خود را از اينكه ديگران به آن نگاه كنند حفظ نمايند.
آنگاه اضافه فرموده كه در هر جاي قرآن درباره حفظ فرج آيهاي هست مقصود حفظ آن از زنا است مگر اين آيه كه منظور از آن حفظ از نگاه است.
در منشور از ابن مردويه از علي(ع) روايت شده و ظاهر آن اين است كه مراد به امر چشمپوشي در آيه شريفه نهي از مطلق نگاه به زن اجنبي است همچنانكه ظاهر بعضي روايات سابقه اين است كه آيه شريفه نهي از نگاه به خصوص فرج غير است.
و در آن كتاب به سند خود از مروك بن عبير از بعضي اصحاب اماميه از امام صادق روايت كرده كه گفت: به وي عرضه داشتم: زني كه به آدمي محرم نيست چه مقدار نگاه به او حلال است فرمود: صورت و كف دو دست و دو قدمها.
سيد محمد تقي مدرسي نيز در تفسير هدايت ذيل اين آيه چنين ميآورد:
«و لا يبدين زينتهن الا ماظهر منها و ليضربن نجمرهن علي جيوبهن»
«و زينتهاي خود را جز آن مقدار كه پيداست آشكار نكنند و مقنعههاي خود را تا گريبان فروگذارند…»
اين بخش از آيه حجاب شرعي را كه واجب است زن مسلمان مراعات كند بيان ميكند. و اين حجاب چنان كه بعضي فقيهان آن را تفسير كردهاند و در احاديث آمده اين است كه واجب است زن تمام پيكر خود را بپوشاند به جز چهره و دو كف دست و دو قدم و سورمهچشم و حنا و انگشتري كه ظاهر ساختن آنها جايز است وانگهي بر زن واجب است كه روسري يا مقنعهاي بپوشد كه سينه و گردن را بپوشاند.
در حديثي از امام صادق(ع) (نورالثقلين ج 3 ص 585) كه يكي از يارانش از او پرسيده آمده است كه به راوي گفت: به حضرتش گفتم: مرد كدام بخش از اندامهاي زني را كه محرم او نيست ميتواند ببيند؟
فرمود: «چهره و دو كف دست و دو قدم»
زن در دوره جاهليت نيز روسري ميپوشيد ولي زينت خود را بر مردان آشكار ميكرد بدين گونه كه روسري را پشت گوش خود مي افكند تا گوشوارههايش آشكار گردد. و گردن و گلو و قسمتي از سينه خود را نيز آشكار ميساخت و در نتيجه زيباييها و جذابيتهاي خود را نمايش ميداد. آنگاه اين آيه نازل شد كه به زنان مومن دستور ميدهد مقنعه بپوشند به گونهاي كه موي و گوشها و گردنها و سينههايشان پيدا نباشد. اما زينت آشكار را واجب نيست بپوشانند. و در حديث منقول از امام صادق(ع) آمده است كه: منظور از زينت آشكار «سورمه و انگشتري» است.
«و لا يبدين زينتهن الا ليعوبتهن او ابائهن اواباء بعولتهن …» و زينتهاي خود را آشكار نكنند جز براي شوهر خود يا پدر خود يا پدرشوهر خود يا پسر خود يا برادر خود يا پسر برادر خود يا پسر خواهر خود يا زنان همكيش خود».
از اين آيه درمييابيم كه نشان دادن زيباييها و جذابيتهاي زن جز به زنان مومن جايز نيست. و در حديث از امام صادق آمده كه:
«براي زن جايز نيست كه خود را در برابر زنان يهودي و نصراني برهنه كنند. زيرا آنان اين را براي همسران خود توصيف ميكنند.»
«او ماملكت ايمانهن اوالتابعين غيراولي الارته…» يابندگان خود يا مردان خدمتگزار خود كه رغبت به زن ندارند»
و آنان نابالغان و ديوانگان و كساني هستند كه غريزه جنسي در آنها مرده است همچون پيران كهنسال و جز ايشان از كساني كه شهوت جنسي را از دست دادهاند. اما آنچه بعضي ادعا ميكنند كه براي زن جايز است كه زينت خود را به خدمتگزار و نگهبان نشان دهد خواه در خانه يا مدرسه يا اداره خطايي است بزرگ كه با آموزشهاي قرآني مخالفت دارد. بنابراين براي زن جايز نيست كه زينت خود را جز براي كساني كه بيشتر در اين آيه ذكر شده است نشان دهد.
«اوطفل الذين لم يظهروا علي عورات نساء = يا كودكاني كه از شرمگاه زنان بيخبرند …»
پس چون كودك به مرحله مردان برسد يا در اين زمينه صاحب تميز و تشخيص شود بر زنان حرام است كه زينت خود را در برابر او نمايان سازند.
«ولا يضربن بارجلهن ليعلم مايخضين من زينتهن = و نيز چنان پاي خود را بر زمين نزنند تا آن زينت كه پنهان كرده اند دانسته شود …»
از اين رو براي زنان شايسته نيست با بوي عطري كه پراكنده ميشود و جلب ميكند به ميان مردان بيگانه بيرون آيد و اين امر دلالت بر آن دارد كه اسلام نه به ظاهر و پوستهها بلكه به مغز و جوهر امور توجه و عنايت دارد زيرا داشتن حجاب باطني را نيز برزن فرض و واجب ميسازد.
از همين جاست كه بعضي فقيهان شنيدن صداي زن بيگانه را حرام شمردهاند يا اين كه زن در گفتار چنان نرمش به كاربرد كه مرد را برانگيزد و تحريك كند.
و شايد از مضامين اين آيه است كه زن كفش نپوشد كه هنگام راه رفتن وي از آن صدايي برخيزد كه مردم را متوجه او كند در صورتي كه اگر آن كفش نبود كسي هنگام عبور به او توجهي نميكرد.
همينطور ميرمحمدكريم جعفرالعلوي در جلد دوم «قرآن براي همه» ذيل آيه 31 سوره نور اينطور ميآورد:
آيه 31 سوره نور:
«بگو به زنان مومنه آنها هم ديدگان خود را از نگاه حرام بپوشانند و فروج خود را از عمل زشت زنا محفوظ دارند. زنان از براي مردان بيگانه اعضايي را كه زينت برآنها به كاربرده ميشود ظاهر و آشكار نسازند. مگر آن اعضايي كه با آشكاري آنها عادت جاري شده است و ظاهركردن آنها به بيگانه جايز است.»
علماي تفسير محل زينت زنان را دو قسم گفتهاند يكي زينت ظاهري مانند صورت و دست و پا كه ظاهر شدن در برابر بيگانه طبق آيه شريفه جايز است و ديگر زينت باطن شامل سينه و گوشها و جاي بازوبند و خلخال كه اظهار آنها به نامحرم جايز نيست.
معني حاصل از آيه شريفه بنا به قول اهل تفسير اين است كه همانطور كه از آيه ظاهر ميشود بر زنان پنهان كردن صورت و دست و پا از مردان بيگانه لازم نيست ولي پوشانيدن و مخفي كردن ساير اعضا لازم است اما ميان بعضي از فرق اهل اسلام محسوب بودن حجاب از واجبات دينيه ثابت و مقرر است.
اما استاد مطهري در كتاب «مسئله حجاب» به طور مفصل اين مسئله را بررسي ميكند كه در ادامه بخشهايي از آن آورده ميشود:
حجاب اسلامي:
«به زنان مومنه بگو ديدگان خويش فرو خوابانند و دامنهاي خويش حفظ كنند و زيور خويش آشكار نكنند مگر آنچه پيداست. سرپوشهاي خويش را برگريبانها بزنند، زيور خويش آشكار نكنند مگر براي شوهران، يا پدران خود و پدران شوهر و پسران خود و پسران شوهر و برادران خود پسران برادر و خواهران خود و پسران خواهر و زنان هم كيش و بندگان خود و …»
كلمه زينت در عربي از كلمه «زيور» فارسي اعم است. زيرا زيور به زينتهايي گفته ميشود كه از بدن جدا ميباشد مانند طلا آلات و جواهرات ولي كلمه زينت هم به اين دسته گفته ميشود و هم به آرايشهايي كه به بدن متصل است نظير سرمه و خضاب.
مفاد اين دستور اين است كه نبايد زنان آرايش و زيور خود را آشكار سازند. سپس دو استثناء براي اين وظيفه ذكر شده:
استثناء اول:
«الاماظهر منها» يعني «جز زينتهايي كه آشكار است» از اين عبارت چنين استفاده ميشود كه زينتهاي زن دو نوع است. يكي نوع زينتي است كه آشكار است و نوع ديگر زينتي است كه مخفي است مگر آنكه زن عملاً و قصداً بخواهد آن را آشكار كند.
پوشانيدن زينت نوع اول واجب نيست اما پوشانيدن زينتهاي نوع دوم واجب است.
در تفسير مجمع البيان آمده:
درباره اين استثناء سه قول است:
اول اينكه مراد از زينت آشكار جامه است. (جامه رو) و مراد از زينت نهان پاي برنجن (خلخال) و گوشواره و دستبند است اين قول از اين مسعود صحابي معروف نقل شده است.
قول دوم اينكه مراد از زينت ظاهر سورمه و انگشتر و خضاب دست است يعني زينتهايي كه در چهره و دو دست تا مچ واقع ميشود. اين قول ابن عباس است.
قول سوم اين است كه مراد از زينت آشكار خود چهره و دو دست تا مچ است. اين قول ضحاك و عطا است.
در تفسير صافي ذيل اين جمله يك تعداد از روايات ائمه را نقل ميكند كه در ادامه نقل خواهيم كرد. در تفسير كشاف ميگويد:
زينت عبارت است از چيزهايي كه زن خود را به آنها ميآرايد از قبيل طلا، سرمه، خضاب. زينتهاي آشكار از قبيل انگشتر، حلقه، سرمه و خضاب، مانعي نيست كه آشكار شود اما زينتهاي پنهان از قبيل دستبند و پابند و بازوبند، گردنبند، كمربند، گوشواره بايد پوشانده شود مگر از عدهاي كه در خود آيه استثناء شدهاند.
در ادامه ميگويد:
در آيه پوشانيدن خود زينتهاي باطنه مطرح شده است نه محلهاي آنها از بدن. اين به خاطر مبالغه در لزوم پوشانيدن آن قسمتهاي بدن است از قبيل ذراع، ساق پا، بازو، گردن، سر و سينه و گوش.
آنگاه صاحب كشاف پس از بحثي درباره موهاي عاريتي كه به موي زن وصل ميشود و بحث ديگري درباره تعيين مواضع زينت ظاهره اين بحث را پيش ميكشد كه فلسفه استثناء زينتهاي ظاهره از قبيل سورمه، خضاب و گلگونه و انگشتر و حلقه و مواضع آنها از قبيل چهره و دو دست چيست؟
در پاسخ مطرح ميكند:
فلسفهاش اين است كه پوشانيدن اينها حرج است. كار دشواري است برزن، زن چارهاي ندارد جز اينكه با دو دستش اشياء را بردارد يا بگيرد و چهراش را بگشايد. خصوصاً در مقام شهادت دادن در محاكمات و در موقع ازدواج چارهاي ندارد از اينكه در كوچهها راه برود و خواهناخواه از ساق به پايينتر يعني قدمهايش معلوم خصوصاً زنان فقير (كه احياناً جوراب و كفش ندارند) و اين است معني جمله «الا ما ظهر منها» در حقيقت مقصود اين است:
«مگر آنچه عادتاً و طبعاً آشكار است و اصل اول ايجاب ميكند كه آشكار باشد».
صاحب كشاف آنگاه وارد فلسفه استثناء دوم (محارم) ميشود. سپس وضع زنان را قبل از نزول اين آيات شرح ميدهد كه گريبانهايشان گشاد و باز بود گردن و سينه و اطراف سينهشان ديده ميشود و دامن روسريها را معمولاً از پشت سر برميگرداندند و قهراً قسمتهاي گردن و بناگوش و سينه ديده ميشد.
فخررازي در «تفسير كبير» پس از اينكه بحثي ميكند درباره اينكه آيا لغت زينت تنها به زيباييهاي مصنوعي گفته ميشود و يازيباييهايي طبيعي را هم شامل است و خود رأي دوم را انتخاب ميكند. ميگويد:
«به عقيده كساني مانند قفال كه ميگويند مراد زيباييهايي طبيعي است مقصود از زينت آشكار چهره و دو دست تا مچ است در زنها و چهره و دو دست و دو پا است در مردها».
به عقيده قفال چون ضرورت معاشرت ايجاب ميكرده كه چهره و دو دست تا مچ باز باشد و شريعت اسلام شريعت سهل و آسان است پوشانيدن چهره و دو دست تا مچ واجب نشده است …
اما كساني كه زينت را به امور مصنوعي حمل كردهاند مقصود از زينت ظاهري را زينت چهره و دستها عنوان كردهاند. از قبيل وسبه و گلگونه و خضاب و انگشتر. و علت اين استثناء اين است كه پوشانيدن اينها براي زن دشوار است. زن ناچار است كه با دستهاي خود اشياء را بردارد و در مقام شهادت و محاكم و ازدواج ناچار است چهره خويش بگشايد.
درباره اين استثناء از ائمه (ع) زياد پرسش شده كه در ادامه به آنها اشاره ميشود:
1.از امام صادق سوال شد كه مقصود از زينت آشكار كه پوشيدنش براي زن واجب نيست چيست؟ فرمود زينت آشكار عبارت است از «سورمه و انگشتر» (كافي جلد 5 ص521 و وسايل جلد3 ص25)
2.اما باقر فرمود زينت ظاهر عبارت است از جامه، سرومه، انگشتر، خضاب و دستها النگو. سپس فرمود زينت سه نوع است يكي براي همه مردم است و آن همين است كه گفتم. دوم براي محرمها است و آن جاي گردنبند به بالاتر و جاي بازوبند به پايين و خلخال به پايين است. سوم زينتي است كه اختصاص به شوهر دارد و آن تمام بدن زن است.
3.راوي كه يك تن از شيعه است ميگويد از امام صادق(ع) پرسيدم كه براي مرد نگاه كردن به چه قسمت از بدن زن جايز است در صورتي كه محرم او نباشد؟ فرمود چهره و دو كف دست و دو قدم.
اين روايت متضمن حكم جواز نظر بروجه و كفين است نه حكم عدم وجوب پوشيدن آنها و اينها دو مسئله جداگانه است ولي بعداً خواهيم گفت كه اشكال بيشتر در جواز نظر است نه در عدم وجوب پوشيدن. اگر نظر جايز باشد به طريق اولي پوشيدن واجب نيست.
4.اسماء دختر ابوبكر كه خواهر عايشه بود به خانه پيامبر آمد در حالي كه جامههاي نازك و بدن نما پوشيده بود. رسول اكرم روي خويش را از او برگرداند و فرمود:
«اي اسماء همين كه زن به حد بلوغ رسيد سزاوار نيست چيزي از بدن او ديده شود مگر چهره و قسمت از مچ به پايين دست خودش. (سنن ابو داود جلد2 ص383)
اين روايات با نظر ابن عباس و ضحاك و عطا منطبق است نه با نظر ابن مسعود كه مدعي بوده است مقصود زينت ظاهري «جامه» است.
به هر حال اين روايات ميفهماند كه براي زن پوشانيدن چهره و دستها تا مچ واجب نيست. حتي آشكار بودن آرايشهاي عادي و معمولي كه در اين قسمتها وجود دارد نظير سرمه و خضاب كه معمولاً زن از آنها خالي نيست و پاك كردن آنها يك عمل فوقالعاده به شمار ميرود نيز مانعي ندارد.
كيفيت پوشش:
بعد از اين استثناء اين جمله آمده است: «وليضربن نجمدهن علي جيوبهن» يعني ميبايد روسري خود را بر روي سينه و گريبان خويش قرار دهند. البته روسري خصوصيتي ندارد. منضور پوشيدن سروگردن و گريبانست.
اين آيه حدود پوشش را مشخص ميكند. در تفسير مجمع البيان ذيل آيه مورد بحث ميگويد:
«زنان مأمورشدهاند كه روسريهاي خود را بر روي سينه خود بيفكنند تا دور گردن آنها پوشيده شود گفته شده است كه قبلاً دامنه روسريها را به پشت سر ميافكندند و سينههاشان پيدا بود. كلمه «جيوب» (گريبانها) كنايه است از سينهها زيرا گريبانها است كه روي سينهها را ميپوشاند و گفته شده است كه از آن جهت اين دستور ديده است كه زنان موها و گوشوارهها و گردنهاي خويش را بپوشانند.»
ابن عباس ذيل اين آيه گفته است: «زن بايد موي و سينه و دور گردن و زير گلوي خويش را بپوشاند».
تفسير صافي هم بعد از ذكر جمله وليضربن … ميگويد:
«براي اينكه گردنها پوشيده شود.»
به هر حال اين آيه در كمال صراحت حدود پوشش لازم را بيان ميكند.
استثناء دوم:
«ولا يبدين زينتهن الا لبعولتهن اوابائهن بعولتهن او ابنائهن او ابنا بعولتهن او اخوانهنا او بني اخوانهن او نسائهن او ماملكت ايمانهن او التابعين غيراولي الاربه …»
يعني زينتهاي خود را آشكار نكنند مگر براي شوهران و پدران خود و پدران شوهر و پسران خود و پسران شوهر و برادران خود و پسران برادر و خواهران خود و پسران خواهر و زنان هم كيش خود و بندگان و طفلي كه هنوز بر عورت زنان آگاه نيستند.
بررسي حدود پوشش كه در اسلام بر زن واجب است:
آيه پوشش كه همان آيه 31 سوره نور است و براي بيان اين وظيفه و تعيين حدود آن است پوشانيدن وجه و كفين لازم شمرده نشده. در اين آيه به دو جمله ميتوان استناد جست. يكي جمله «ولا يبدين زينتهن الا ماظهرمنها» و ديگر جمله «وليضربن بخمرهن علي جيوبهن».
در مورد جمله اول ديديم كه اكثر مفسران و عموم روايات، خضاب و سورمه و انگشتر و دستبند و امثال اينها را مصداق مستثني (الاماظهر) دانستهاند. اين زينتها زينتهايي است كه در چهره و دو دست تا مچ، صورت ميگيرد. خضاب و انگشتر و دستبند مربوط به دست است و سورمه مربوط به چشم.
كساني كه پوشش وجه و كفين را واجب ميدانند بايد استثناء «الاماظهر» را منحصر بدانند به لباس رو و واضح است كه حمل استثناء بر اين معني بسيار بعيد و خلاف بلاغت قرآن است. مخفي داشتن لباس رو به علت اينكه غير ممكن است احتياج به استثناء ندارد. گذشته از اينكه لباس را وقتي ميتوان زينت محسوب كرد كه قسمتي از بدن نمايان باشد مثلاً در مورد زنان بي پوشش ميتوان گفت كه لباس آنها يكي از زينتهاي آنهاست. ولي اگر زن تمام بدن را با يك لباس سرتاسري بپوشاند چنين لباسي زينت شمرده نميشود.
خلاصه اينكه ظهور آيه را در اينكه قسمتي از زينت بدن را استثناء ميكند نميتوان منكر شد و صراحت روايات هم ابداً قابل ترديد نيست.
در مورد جمله دوم بايد گفت: آيه دلالت دارد كه پوشانيدن گريبان لازم است و چون در مقام بيان خداست اگر پوشانيدن چهره هم لازم بود بيان ميكرد.
دقت كنيد «خمار= روسري» اساساً براي پوشانيدن سروضع شده است. ذكر كلمه «خمر» در آيه ميفهماند كه زن بايد روسري داشته باشد و واضح است كه با روسري پوشانيدن مربوط به سر است و اما اينكه غير از سر آيا قسمت ديگري را هم بايد با روسري پوشانيد يا نه؟ بستگي دارد به بيان آن. و چون در آيه فقط زدن دو طرف روسري بر گريبان مطرح است معلوم ميشود كه همين مقدار واجب است.
ممكن است كسي خيال كند معني «وليضربن نجمرهن علي جيوبهن» اين است كه روسريها را مانند پرده از جلو چهره آويزان كنند تا حدي كه روي گريبان و سينه را بپوشاند.
اما نميتوان آيه را به اين معني حمل كرد زيرا: اولاً كلمه «خمار» به كار رفته نه كلمه «جلباب» خمار روسري كوچك است و «جلباب» روسري بزرگ، روسري كوچك را نميتوان آن اندازه جلوكشيد و مانند پرده آويزان كرد به طوري كه چهره و دورگردن و گريبان و سينه را بپوشاند و در عين حال سروپشت گردن و موها كه معمولاً در آن زمان بلند بوده، پوشيده بماند.
ثانياً آيه ميفرمايد با همان روسريها كه داريد چنين عملي انجام دهيد بديهي است اگر آن روسريها را به آن شكل روي چهره ميآويختند جلوي پاي خود را به هيچ وجه نميديدند و راه رفتن برايشان غيرممكن بود. آن روسريها قبلاً «مشبك» و «توري» ساخته نشده بود كه براي اين منظور مفيد باشد. اگر منظور اين بود كه لزوماً روسريها از پيش رو آويخته شود دستور ميرسيد كه روسريهايي تهيه كنيد غير از اين روسريهاي موجود كه توانيد هم چهره را بپوشانيد و هم بتوانيد راه برويد.
ثالثاً تركيب ماده «ضرب» و كلمه «علي» مفيد مفهوم آويختن نيست. چنانكه قبلاً گفتيم و از اهل فن لغت و ادب عرب نقل كرديم تركيب «ضرب» با «علي» فقط مفيد اين معني است كه فلان چيز را بر روي فلان شي مانند حايلي قرار داد.
مفهوم «و ليضربن نجمرهن علي جيوبهن» اين است كه با روسريها بر روي سينه و گريبان حايلي قرار دهيد. پس وقتي در مقام تحرير و بيان حدود پوشش است و ميفرمايد با روسريها بر روي گريبانها و سينهها حايلي قراردهيد و نميگويد بر روي چهره حايلي قراردهيد معلوم ميشود حايل قراردادن برروي چهره واجب و لازم نيست.
تا اينجا از ديدگاه تفاسير گوناگون با تعريف و تعيين محدوده پوشش در قرآن آشنا شديم. در اين قسمت ضمن اشاره به آراء مراجع تقليد و مجتهدين اين تعريف را از ديدگاه آنان بررسي كرده تا بتوانيم به صورت منطقيتري به نتيجهگيري بپردازيم.
1.از نظر آيتا… خامنهاي ؛ زنان بايد تمام سر و بدن خود را به جز صورت و دستها تا مچ كه زينت و آرايش نشده باشد يا لباسي كه توجه نامحرم را جلب نكند بپوشانند.
در حجاب و پوشش واجب لباس معيني شرط نيست و هر لباسي كه تمام بدن زن را (به جز صورت و دستها تا مچ كه استثناء شده) و همچنين برجستگيهاي بدن را بپوشاند و توجه نامحرم را جلب نكند كفايت ميكند.
همچنين تشخيص مصداق زينت، عرض است و هرچه عرفاً زينت محسوب شود زن بايد آن را از نگاه نامحرم بپوشاند.
2.آيتا… فاضل لنكراني نيز معتقد است حجاب طبق آيات قرآن در روايات يعني پوشاندن تمام بدن به غيراز گردي صورت و دستها تا مچ؛ و همچنين پوشاندن موي سر براي خانمها هم واجب است و اين مسئله از مسلمات دين است.
«كسي كه موي سر و تمام بدن غير از دستها تا مچ و گردي صورت بقيه بدن را بپوشاند» با حجاب است و اگر كسي حتي مقداري از آنچه كه گفته شده را نپوشاند حجاب را رعايت نكرده است. البته اين نكته را هم يادآور ميشوم كه خانمها نبايد لباس بپوشند كه برجستگيها و زيباييهاي زنانه و حجم بدن آنها پيدا باشد يعني پوشيدن لباس تنگ هم براي آنها جايز نيست. همينطور پوشيدن لباس رنگي كه موجب جلب توجه نامحرم شود براي خانمها جايز نيست.
3.آيتا… صانعي عنوان ميكند كه به طور كلي بر زن پوشاندن تمام بدن به جز گردي صورت و دستها تا مچ و پاها تا مچ در مقابل نامحرم واجب است و شارع مقدس نسبت به رنگ و كيفيت لباس نظر خاصي ندارد و اگر در جايي رنگ يا كيفيت لباس به گونهاي باشد كه ايجاد مفسده كند جايز نيست و تشخيص موضوع با خود مكلف است.
وي ضمن اينكه به تفسير آيه 31 سوره نور در تفسير الميزان ارجاع ميدهد معتقد است: «به هر حال صورت و دستها محل زينت محسوب نميگردد. ولي اگر آرايش نمودن و خود را در ديد مردان بيگانه قراردادن موجب فساد در جامعه گردد حرام است.
4.آيتا… مبشر كاشاني معتقد است آرايش زنان در جامعه براي جلوهگري، خودآرايي، خودنمايي در ديد نامحرم، حرام است و نيز بيرون گزاردن موي سر چه كم باشد چه زياد جايز نيست ولي پوشيدن جوراب نازك اگر از غوزك مچ پا به بالا نباشد و مفسدهاي نداشته باشد اشكال ندارد. اگرچه بهتر است آن را بپوشاند.
5.آيتا… شيرازي معتقد است به جز گردي صورت و دستها از مچ به پايين نبايد ديده شود و زينت و آرايش هم نبايد وجود داشته باشد. حتي انگشتر نيز نوعي زينت و آرايش به شمار ميرود و آشكار كردن آن براي مردان بيگانه جايز نيست.
6.آيتا… سيستاني نيز عنوان مي كند كه واجب است زن تمام بدن خود را به استثناء صورت و دستها تا مچ از چشم نامحرم با پوششهايي كه خود، زينت نباشد مستور كند.
وي معتقد است پوشانيدن پشت و روي پا از نامحرم واجب بوده و زينت كردن (در حد معمول) دستها تا مچ و يا آرايش ساده صورت محل اشكال است و چهره آرايش كرده بايد پوشانده شود. به اعتقاد آيتا… سيستاني زن نبايد احتياط لازم بايد بدن و موي سر خود را از پسري هم كه بالغ نشده ولي خوب و بد را از يكديگر تشخيص ميدهد بپوشاند، و براي حجاب چادر بهتر است.
ديدگاه نسبتاً متفاوت ديگري نيز وجود دارد كه البته نه از نظر يك مرجع تقليد بلكه از ديدگاه يك مجتهد عنوان ميشود. در اين ديدگاه علاوه بر اينكه سختگيريهاي مراجع در آن ديده نميشود جنبه الزام آور بودن حجاب براي زنان نيز به گونهاي متفاوت بيان گرديده است.
7.حجه السلام محسن كديور معتقد است اسلام پوشش خاصي براي مرد و زن نهاده. پوشش بر دو قسمت است. يكي پوشش نگاه و صدا و ديگري پوشش اندام بدن است. پوشش نگاه و صدا در اسلام يعني ممنوع بودن نگاههاي هرزورها. خداوند در سوره نساء هم به مردان و هم به زنان ميگويد كه نگاهتان حريم داشته باشد.
8.شما مجاز نيستيد به هر چيزي نگاه كنيد چرا كه اين امر مقدم افعال بعدي است. از آن طرف هم تأكيد بر خودنگهداري و حفظ ناموس ميكند.
مسئله دوم پوشش بدن است. در اسلام سه گونه پوشش داريم: يكي پوشش حداقلي است كه لازمه مكانهايي چون استخر است كه پوشش حداقلي است. پوشش نوع دوم پوشش در نماز است. انسان وقتي ميخواهد نماز بخواند بايد حداقل لباس را به تن داشته باشد. فتواي برخي از علماء داير بر اين است كه بانوان وقتي ميخواهند نماز بخوانند چنانچه نامحرمي در محل نباشد ميتوانند بدون روسري اقامه نماز كنند. البته بانوان وقتي ميخواهند نماز بخوانند چنانچه نامحرمي در محل نباشد ميتوانند بدون روسري اقامه نماز كنند. البته فتواي اكثر علماء اين است كه بانوان حتماً بايد روسري برسر داشته باشند ولي در كل مهم اين است كه در لباس مناسب عبادت انجام پذيرد. سوم پوشش نسبت به نامحرم و يا پوشش خارج از خانه است. وقتي زن و مردم ميخواهند وارد خيابان يا اداره شوند اسلام حريمي قرارداده با خاستگاهي اخلاقي تناسب با تكاليف ديني دارد. يعني وجدان ديني مومن اقتضاي رعايت آن را ميكند. و آن اين است كه ميگويد زن زينت خود را جز براي محارمش آشكار نكند.
در سوره احزاب اينطور ذكر شده كه زنان سروروي خود را بپوشانند اين زيبايي زن است و زن بايد اين زيبايي را در اختيار هركسي قراردهد. و اين زيبايي متعلق به كساني است كه زن آنها را مناسب ميبيند مانند همسر و براي مردان كوچه و خيابان آنها را ميپوشاند. اين جز تكاليف زن و مرد مسلمان است.
نكته بسيار ظريفي كه اينجا مطرح ميشود اين است كه آيا ميتوان اين الزام اخلاقي ديني را تبديل به الزام فقهي و يا حقوقي كرد و حتي براي كساني كه اعتقادي به اين امر ندارند آن را به عنوان يك قانون قابل مجازات درآورد؟
من در اين زمينه ترديد دارم و معتقدم پوشش را بايد به شكل آزادانه و اختياري و تنها با پشتوانه ايمان براي زنان مسلمان قراردهيم. اگر ميخواهيم جامعه ديني داشته باشيم نميتوانيم حداكثر ضوابط ديني را به قانون تبديل كنيم.
در سوره احزاب نكتهاي وجود دارد كه ميشود از آن استفاده كرد. وقتي خداوند به پيغمبرش ميفرمايد: اي پيامبر به زنان و دخترانت و همه بانوان مومن بگو كه سرپوشهاي خود را به خود نزديك كنند تا آزار نبينند. (آيه 59 سوره احزاب) به زبان ديگر روسري بپوشند.
تحليل اين توصيه مهم است. در واقع ميگويد اين نوع پوشش براي شناساندن زن مسلمان است. در آنا زمان بين زنان پاك و ناپاك تفاوتي از حيث ظاهر نبوده بعضيها با اين افراد وارد گفتو گو شده و روابط پنهاني برقرار ميكردند.
آيه شريفه ميگويد شما خود را ملبس به نشاني كنيد كه مورد ايذاء قرار نگيريد. البته تفسير سنتياش اين است كه بين زنان آزاده و برده تفاوت بوده و مردان وقتي ميديدند زنان برده هستند خود را مجاز ميديدند كه آزارشان دهند. از آيه شريفه توصيه ميكند كه شما روسري سرتان كنيد تا بدانند شما زنان آزاده هستيد.
البته من اين را به قرآن نسبت نميدهم چرا كه زنان برده هم با فرهنگ آن روز برخوردار از حقوق انساني بوده و كسي حق نداشته متعرض شود. منتهي در اينجا ميخواهد بگويد مانند زنان خياباني كه الان به عنوان يك معضل درجامعه ما مطرح شده به گونهاي خود را نياراييد كه با زنان ويژه اشتباه گرفته شويد. از اين آيه و با چنين روايتي ميتوان بوي حق را استشمام كرد. به بيان ديگر پوشش يك امتيازات و اين امتياز را زن بايد آزادانه اختيار كند.
حد پوشش در اسلام سالم سازي جامعه است و من به آن كاملاً معتقدم. يعني معتقدم ضوابط اسلامي در زمينه پوشش بانوان بسيار مترقي و قابل دفاع است مشروط بر آنكه آن را با عرضيات عصر نزول مخلوط نكنيم. آن عرضيات براي دوران خودش كاملاً قابل احترام بوده ولي امروزه اين عرضيات ميتواند تغيير كند.
نتيجه گيري:
همانطور كه ديديم در تفاسير گوناگوني كه به آنها اشاره شد وهمچنين در ميان آراء مراجع تقليد در پوشاندن بدن غير از صورت و دستها از مچ به پايين با اتفاق نظر وجود دارد. آنچه كه در ميان آنها متفاوت است موضوع پوشاندن پاها از مچ به پايين و همچنين حد استفاده از زيورآلات است، يعني بخشي از آنچه كه در قرآن به عنوان «زينت ظاهري» براي پوشاندن، استثناء شده است.
در غالب كتب تفسير و در روايات امامان شيعه به طور صريح عنوان شده كه مقصود از زينت ظاهري همان چهره و دستها از مچ به پايين و پاها از مچ به پايين و همينطور جامه و لباس، سورمه، وسمه و انگشتر و خضاب و النگو و گلگونه است. و اينها شامل وسايل زينت بانوان در آن عصر ميباشد.
يعني قرآن و بعد از آن تفسير ائمه با علم به مقتضيات زمان و همينطور فطرت و نياز انسانها به زيبايي در تعيين حد پوشش استفاده زنان را از وسايل زينت (كه عنوان شد) منع نكردهاند.
اما به نظر ميرسد مراجع تقليدي كه دستكم آراء آنها در اينجا ذكر شد حدود حجاب را صرفاً چهره و دستها از مچ به پايين تلقي ميكنند و هرآنچه كه زينت عرفي محسوب ميشود جايز نميشمرند.
همينطور ديدگاه ديگري نيز وجود داشت كه حد زينت را تا آنجا مجاز ميشمرد كه بانوان با زنان ويژه و خياباني اشتباه گرفته نشوند و البته پوششي كه در قرآن آورده شده را يك الزام اخلاقي تلقي ميكند و نه فقهي و حقوقي.
با وجود همه اين آراء ما در اينجا آنچه كه قرآن و تفاسير عمده و امامان شيعه بيان كردهاند را به عنوان تعريف قراردادي حجاب در نظر ميگيريم. و البته در مسير يافتن ميزان تفاوت تعريف قراردادي و تعريف تحليلي واژه «باحجاب» ميزان تفاوت تعاريف بيان شده در «قرآن وديدگاه مفسران و امامان شيعه» باديدگاه و آراء بيان شده از سوي مراجع تقليد بسيار قابل توجه مينمايد. و ميزان سختگيري آنان سوال برانگيز خواهد بود.
همانطور كه عنوان شد در نهايت اين تعريف به عنوان تعريف قراردادي در اين پاياننامه منظور خواهد شد:
«براي زن پوشانيدن چهره و دستها تا مچ واجب نيست حتي آشكار بودن آرايشهاي عادي و معمولي كه در اين قسمتها وجود دارد نظير سورمه و خضاب كه معمولاً زن از آنها خالي نيست و پاك كردن آنها يك عمل فوقالعاده به شمار ميرود نيز مانعي ندارد».
بخشی از روشي كه براي انجام اين تحقيق در نظر گرفته شده است «روش پيمايشي» است. و از نظر زماني، مقطعي بوده و در سال 1385 (بهار و تابستان) انجام گرفته است.
واحد تحليل در اين روش «فرد» است و به طور كلي هنگامي كه هدف تحقيق سنجش عقايد، نگرشها و ديدگاههاي افراد باشد از اين شيوه استفاده خواهيم كرد.
تكنيك مسلط در اين روش «پرسشنامه» است. كه عبارت است از «مجموعهاي از پرسشهاي هدفدار كه با بهرهگيري از مقياسهاي گوناگون نظر و ديدگاه و بينش فرد پاسخگو را مورد سنجش قرار ميدهد.»
جامعه آماري:
جامعه آماري در اين تحقيق شامل دانشجويان دختر دانشكده ادبيات دانشگاه فردوسي بوده است كه تعداد آنها 2110 نفر ميباشد.
حجم نمونه:
روش نمونهگيري:
روش نمونهگيري در اين تحقيق روش نمونهگيري «خوشهاي متناسب» بوده است. بنابراين تعداد افراد حاضر در حجم نمونه با توجه به نسبت جمعيتي دانشجويان درهر يك از رشتههاي گوناگون دانشكده ادبيات انتخاب شده است.
روش جمعآوري اطلاعات:
با استفاده از پرسشنامه و با گنجاندن 27 متغير و با استفاده از طيف ليكرت دادهها جمعآوري شدند.
-به نظر من چادر ملاك نيست و پوشيدگي كامل به جز چهره و دستها تا مچ لازم است.
-به نظر من فرد باحجاب كسي است كه داراي حجب و حيا باشد و صرفاً پوشيدگي همه بدناو ملاك نيست.
-اگر كسي داراي پوشش كامل باشد اما آرايش مشخصي هم داشته باشد باحجاب است.
-پوشيدن «بلوزوشلوار» با «بلوزودامن» به گونهاي كه جلف و زننده نباشد بدون پوشش موهاكافياست.
-به طور كلي آرايش از پوشش جداست و چهره آرايش شده خللي به باحجابي فرد وارد نميسازد.
-به نظر من هركسي حق دارد آن طور كه دوست دارد و زيباتر ديده ميشود آرايش و پوشش داشته باشد.
V11.2
V11.4
V11.5
V11.6
V11.8
V11.10
Reliability :
جهت سنجش روايي هر يك از گونهها در دو طيف ليكرت كه در پرسشنامه گنجانده شده است از روش كرونباخ استفاده شده كه پس از حذف گويههاي نامناسب شاخص سازي با استفاده از دستور Compu tانجام گرفت.
Reliability
****** Method 1 (space saver) will be used for this analysis ******
_
R E L I A B I L I T YA N A L Y S I S-S C A L E(A L P H A)
MeanStd DevCases
1.V11.42.78191.4067188.0
2.V11.52.89891.1816188.0
3.V11.63.93091.1518188.0
4.V11.83.39361.3342188.0
5.V11.103.52131.4421188.0
6.V11.24.1277.7908188.0
N of
Statistics forMeanVarianceStd DevVariables
SCALE20.654327.29695.22466
Item-total Statistics
ScaleScaleCorrected
MeanVarianceItem-Alpha
if Itemif ItemTotalif Item
DeletedDeletedCorrelationDeleted
V11.417.872318.8820.5264.7728
V11.517.755318.8703.6849.7339
V11.616.723419.9552.5845.7576
V11.817.260618.4290.6187.7476
V11.1017.133016.3405.7613.7063
V11.216.526625.8977.0962.8368
Reliability Coefficients
N of Cases =188.0N of Items =6
Alpha =.7961
****** Method 1 (space saver) will be used for this analysis ******
_
R E L I A B I L I T YA N A L Y S I S-S C A L E(A L P H A)
MeanStd DevCases
1.V12.12.59681.0973186.0
2.V12.22.16671.0548186.0
3.V12.42.36021.1074186.0
4.V12.52.77961.1670186.0
5.V12.62.13981.3077186.0
N of
Statistics forMeanVarianceStd DevVariables
SCALE12.0430 17.41444.17315
Item-total Statistics
ScaleScaleCorrected
MeanVarianceItem-Alpha
if Itemif ItemTotalif Item
DeletedDeletedCorrelationDeleted
V12.19.446212.3457.5012.7490
V12.29.876311.5144.6688.6962
V12.49.682811.6772.5960.7180
V12.59.263411.1464.6296.7050
V12.69.903212.1744.3868.7961
Reliability Coefficients
N of Cases =186.0N of Items =5
Alpha =.7752
فصل ششم
تحليل يك متغيري
§سن
Statistics
سن
N
Valid
187
Missing
3
سن
Frequency
Percent
Valid Percent
Cumulative Percent
Valid
18
6
3.2
3.2
3.2
19
17
8.9
9.1
12.3
20
27
14.2
14.4
26.7
21
42
22.1
22.5
49.2
22
56
29.5
29.9
79.1
23
23
12.1
12.3
91.4
24
3
1.6
1.6
93.0
25
8
4.2
4.3
97.3
26
3
1.6
1.6
98.9
31
2
1.1
1.1
100.0
Total
187
98.4
100.0
Missing
99
1
.5
System
2
1.1
Total
3
1.6
Total
190
100.0
Descriptive Statistics
N
Minimum
Maximum
Mean
Std. Deviation
سن
187
18
31
21.53
1.904
Valid N (listwise)
187
براساس جدول توزيع سني پاسخگويان كمترين سن 18 سال و بيشترين سن 31 سال است. همينطور 2/3 درصد 18 سال ، 1/9 درصد 19 سال، 4/14 درصد 20 سال، 5/22 درصد 21 سال، 9/29 درصد 22 سال، 3/12 درصد 23 سال، 6/1 درصد 24 سال، 3/4 درصد 25 ساله، 6/1 درصد 26 سال و 1/1 درصد 31 سال سن دارند.
§مقطع تحصيلي
Statistics
مقطعتحصيلي
رشتهتحصيلي
N
Valid
187
186
Missing
3
4
مقطعتحصيلي
Frequency
Percent
Valid Percent
Cumulative Percent
Valid
کارشناسي
177
93.2
94.7
94.7
ک.ارشد
10
5.3
5.3
100.0
Total
187
98.4
100.0
Missing
9
1
.5
System
2
1.1
Total
3
1.6
Total
190
100.0
2/93 درصد پاسخگويان در مقطع كارشناسي و 3/5 درصد در مقطع كارشناسي ارشد بودند.
§رشته تحصيلي
رشتهتحصيلي
Frequency
Percent
Valid Percent
Cumulative Percent
Valid
علوماجتماعي
35
18.4
18.8
18.8
تاريخ
22
11.6
11.8
30.6
جغرافي
20
10.5
10.8
41.4
عربي
21
11.1
11.3
52.7
فرانسه
19
10.0
10.2
62.9
انگليسي
33
17.4
17.7
80.6
روسي
5
2.6
2.7
83.3
فارسي
31
16.3
16.7
100.0
Total
186
97.9
100.0
Missing
9
2
1.1
System
2
1.1
Total
4
2.1
Total
190
100.0
رشتههاي تحصيلي پاسخگويان به ترتيب زير بوده است:
8/18 درصد علوم اجتماعي، 8/11 درصد تاريخ، 8/10 درصد جغرافيا، 3/11 درصد عربي، 2/10 درصد فرانسه، 7/17 درصد انگليسي، 7/2 درصد روسي، 7/16 درصد فارسي.
§سال ورود به دانشگاه
Statistics
سالورودبهدانشگاه
N
Valid
176
Missing
14
سالورودبهدانشگاه
Frequency
Percent
Valid Percent
Cumulative Percent
Valid
80
8
4.2
4.5
4.5
81
61
32.1
34.7
39.2
82
43
22.6
24.4
63.6
83
36
18.9
20.5
84.1
84
28
14.7
15.9
100.0
Total
176
92.6
100.0
Missing
99
12
6.3
System
2
1.1
Total
14
7.4
Total
190
100.0
توزيع پاسخگويان براساس سال ورود به دانشگاه به صورت زير ميباشد:
5/4 درصد ورودي 80 ، 7/34 درصد ورودي 81 ، 4/24 درصد ورودي 82 ، 5/20 درصد ورودي 83 ، 9/15 درصد ورودي 84 ميباشند.
§شغل پدر
Statistics
شغلپدر
وضعيتتاهل
شغلهمسر
ميزاندرامد
N
Valid
183
188
23
32
Missing
7
2
167
158
شغلپدر
Frequency
Percent
Valid Percent
Cumulative Percent
Valid
کارمند
41
21.6
22.4
22.4
ازاد
73
38.4
39.9
62.3
معلم
25
13.2
13.7
76.0
فنيمهندسي
8
4.2
4.4
80.3
پزشکي
6
3.2
3.3
83.6
کشاورزدامدار
10
5.3
5.5
89.1
بازنشسته
18
9.5
9.8
98.9
ساير
2
1.1
1.1
100.0
Total
183
96.3
100.0
Missing
9
5
2.6
System
2
1.1
Total
7
3.7
Total
190
100.0
از ميان مشاغل پدر پاسخگويان 4/22 كارمند، 9/39 درصد آزاد، 7/13 درصد معلم و فرهنگي، 4/4 درصد فني مهندسي، 3/3 درصد پزشكي، 5/5 درصد كشاورز، 8/9 درصد بازنشسته بوده، 1/1 درصد نيز ساير مشاغل اشتغال داشتهاند.
§وضعيت تأهل
وضعيتتاهل
Frequency
Percent
Valid Percent
Cumulative Percent
Valid
مجرد
161
84.7
85.6
85.6
متاهل
27
14.2
14.4
100.0
Total
188
98.9
100.0
Missing
System
2
1.1
Total
190
100.0
6/85 درصد پاسخگويان مجرد و 4/14 درصد متأهل بودهاند.
§شغل همسر
شغلهمسر
Frequency
Percent
Valid Percent
Cumulative Percent
Valid
کارمند
5
2.6
21.7
21.7
ازاد
1
.5
4.3
26.1
فنيمهندسي
3
1.6
13.0
39.1
پزشکي
11
5.8
47.8
87.0
دانشجو
1
.5
4.3
91.3
ساير
2
1.1
8.7
100.0
Total
23
12.1
100.0
Missing
9
4
2.1
System
163
85.8
Total
167
87.9
Total
190
100.0
در ميان متأهلين 7/21 درصد از همسران پاسخگويان كارمند، 3/4 درصد شغل آزاد، 13 درصد مهندس، 8/47 درصد پزشك، 3/4 درصد دانشجو بودهاند و 7/8 درصد نيز شامل ساير مشاغل بوده است.
§ميزان درآمد
Statistics
ميزاندرامد
N
Valid
32
Missing
158
Median
400000.00
ميزاندرامد
Frequency
Percent
Valid Percent
Cumulative Percent
Valid
200000
2
1.1
6.3
6.3
250000
2
1.1
6.3
12.5
300000
8
4.2
25.0
37.5
350000
1
.5
3.1
40.6
400000
9
4.7
28.1
68.8
500000
7
3.7
21.9
90.6
600000
1
.5
3.1
93.8
700000
1
.5
3.1
96.9
1000000
1
.5
3.1
100.0
Total
32
16.8
100.0
Missing
999
156
82.1
System
2
1.1
Total
158
83.2
Total
190
100.0
158 پاسخگو به اين سوال پاسخ ندادهاند و از ميان 32 پاسخگو 3/6 درصد 200 هزار، 3/6 درصد 250 هزار، 25 درصد 300 هزار ، 1/3 درصد 350 هزار، 1/28 درصد 400 هزار، 9/21 درصد 500 هزار، 1/3 درصد 600 هزار و 1/3 درصد 700 هزار و 1/3 درصد نيز 1 ميليون تومان درآمد داشتهاند.
§آيا خود را با حجاب ميدانيد؟
اياخودراباحجابميدانيد؟
N
Valid
188
Missing
2
Median
3.00
اياخودراباحجابميدانيد؟
Frequency
Percent
Valid Percent
Cumulative Percent
Valid
خيليکم
1
.5
.5
.5
کم
5
2.6
2.7
3.2
متوسط
98
51.6
52.1
55.3
زياد
57
30.0
30.3
85.6
بسيارزياد
27
14.2
14.4
100.0
Total
188
98.9
100.0
Missing
System
2
1.1
Total
190
100.0
در پاسخ به اين پرسش 4/14 درصد پاسخگويان ميزان باحجابي خود را بسيار زياد، 3/30 درصد زياد، 1/52 درصد متوسط، 7.2 درصد كم و 5/0 درصد بسيار كم ارزيابي كردهاند.
§فرد باحجاب كسي است كه صرفاً داراي چادر باشد.
فردباحجابکسياستکهصرفادارايچادرباشد.
Frequency
Percent
Valid Percent
Cumulative Percent
Valid
کاملاموافق
8
4.2
4.3
4.3
موافق
4
2.1
2.1
6.4
بينظر
8
4.2
4.3
10.6
مخالف
77
40.5
41.0
51.6
کاملامخالف
91
47.9
48.4
100.0
Total
188
98.9
100.0
Missing
System
2
1.1
Total
190
100.0
3/4 درصد پاسخگويان با اين عبارت كاملاً موافق، 1/2 درصد موافق، 3/4 درصد بينظر، 41 درصد مخالف و 4/48 درصد كاملاً مخالف بودهاند.
§چادر ملاك نيست و پوشیدگی کامل به جز چهره و دستها تا مچ لازم است.
8/13 درصد پاسخگويان با اين عبارت كاملاً موافق، 8/13 درصد موافق، 4/14 درصد بينظر، 3/22 درصد مخالف، 6/35 درصد كاملاً مخالف بودهاند.
تعريف1
تعريف2
تعريف3
تعريف4
تعريف5
تعريف6
تعريف7
N
Valid
188
187
188
188
188
187
188
Missing
2
3
2
2
2
3
2
Median
3.00
2.00
4.00
2.00
3.00
2.00
3.00
§تعريف 1
ميزان موافقت پاسخگويان با اين تعريف 8/21 درصد بسيار زياد، 6/17 درصد زياد، 3/46 متوسط، 5/8 درصد كم و 9/5 درصد بسيار كم بوده است.
تعريف1
Frequency
Percent
Valid Percent
Cumulative Percent
Valid
بسيارزياد
41
21.6
21.8
21.8
زياد
33
17.4
17.6
39.4
متوسط
87
45.8
46.3
85.6
کم
16
8.4
8.5
94.1
خيليکم
11
5.8
5.9
100.0
Total
188
98.9
100.0
Missing
System
2
1.1
Total
190
100.0
§تعريف 2
توزيع ميزان موافقت پاسخگويان با اين تعريف 7/33 درصد بسيار زياد، 8/27 درصد زياد ، 31 درصد متوسط، 7/3 درصد كم و 7/3 درصد بسياركم بوده است.
تعريف2
Frequency
Percent
Valid Percent
Cumulative Percent
Valid
بسيارزياد
63
33.2
33.7
33.7
زياد
52
27.4
27.8
61.5
متوسط
58
30.5
31.0
92.5
کم
7
3.7
3.7
96.3
خيليکم
7
3.7
3.7
100.0
Total
187
98.4
100.0
Missing
9
1
.5
System
2
1.1
Total
3
1.6
Total
190
100.0
§تعريف 3
توزيع ميزان موافقت پاسخگويان با اين تعريف 5/16 درصد بسيار زياد، 9/48 درصد زياد، 1/26 درصد متوسط، 8 درصد كم و 5/0 درصد بسيار كم بوده است.
تعريف3
Frequency
Percent
Valid Percent
Cumulative Percent
Valid
خيليکم
1
.5
.5
.5
کم
15
7.9
8.0
8.5
متوسط
49
25.8
26.1
34.6
زياد
92
48.4
48.9
83.5
بسيارزياد
31
16.3
16.5
100.0
Total
188
98.9
100.0
Missing
System
2
1.1
Total
190
100.0
§تعريف 4
توزيع ميزان موافقت پاسخگويان با اين تعريف 9/22 درصد بسيار زياد، 4/40 درصد زياد، 7/19 درصد متوسط، 2/12 درصد كم و 8/4 درصد بسيار كم بوده است.
تعريف4
Frequency
Percent
Valid Percent
Cumulative Percent
Valid
بسيارزياد
43
22.6
22.9
22.9
زياد
76
40.0
40.4
63.3
متوسط
37
19.5
19.7
83.0
کم
23
12.1
12.2
95.2
خيليکم
9
4.7
4.8
100.0
Total
188
98.9
100.0
Missing
System
2
1.1
Total
190
100.0
§تعريف 5
ميزان موافقت پاسخگويان با اين عبارت 8/13 درصد بسيار زياد، 3/29 درصد زياد، 9/31 درصد متوسط، 9/14 درصد كم و 1/10 درصد خيلي كم بوده است.
تعريف5
Frequency
Percent
Valid Percent
Cumulative Percent
Valid
بسيارزياد
26
13.7
13.8
13.8
زياد
55
28.9
29.3
43.1
متوسط
60
31.6
31.9
75.0
کم
28
14.7
14.9
89.9
خيليکم
19
10.0
10.1
100.0
Total
188
98.9
100.0
Missing
System
2
1.1
Total
190
100.0
§تعريف 6
ميزان موافقت پاسخگويان با اين عبارت 9/44 درصد بسيار زياد، 9/20 درصد زياد ، 1/17 درصد متوسط، 8 درصد كم، 1/9 درصد خيلي كم بوده است.
تعريف6
Frequency
Percent
Valid Percent
Cumulative Percent
Valid
بسيارزياد
84
44.2
44.9
44.9
زياد
39
20.5
20.9
65.8
متوسط
32
16.8
17.1
82.9
کم
15
7.9
8.0
90.9
خيليکم
17
8.9
9.1
100.0
Total
187
98.4
100.0
Missing
9
1
.5
System
2
1.1
Total
3
1.6
Total
190
100.0
§تعريف 7
ميزان موافقت پاسخگويان با اين عبارت 4/6 درصد بسيار زياد، 1/26 درصد زياد، 4/31 درصد متوسط، 5/24 درصد كم و 7/11 درصد خيلي كم بوده است.
تعريف7
Frequency
Percent
Valid Percent
Cumulative Percent
Valid
خيليکم
22
11.6
11.7
11.7
کم
46
24.2
24.5
36.2
متوسط
59
31.1
31.4
67.6
زياد
49
25.8
26.1
93.6
بسيارزياد
12
6.3
6.4
100.0
Total
188
98.9
100.0
Missing
System
2
1.1
Total
190
100.0
§ميزان نزديكي تعريف افراد به تعريف اسمي (قراردادي)
مجموع v12.1-v12.6
N
Valid
186
Missing
4
مجموع v12.1-v12.6
Frequency
Percent
Valid Percent
Cumulative Percent
Valid
10.00
9
4.7
4.8
4.8
11.00
15
7.9
8.1
12.9
12.00
26
13.7
14.0
26.9
13.00
9
4.7
4.8
31.7
14.00
11
5.8
5.9
37.6
15.00
29
15.3
15.6
53.2
16.00
19
10.0
10.2
63.4
17.00
2
1.1
1.1
64.5
18.00
12
6.3
6.5
71.0
19.00
12
6.3
6.5
77.4
20.00
21
11.1
11.3
88.7
21.00
15
7.9
8.1
96.8
22.00
2
1.1
1.1
97.8
23.00
2
1.1
1.1
98.9
26.00
2
1.1
1.1
100.0
Total
186
97.9
100.0
Missing
System
4
2.1
Total
190
100.0
Descriptive Statistics
N
Minimum
Maximum
Mean
Std. Deviation
مجموع v12.1-v12.6
186
10.00
26.00
15.7634
3.67430
Valid N (listwise)
186
اين ميزان در ميان 8/4 درصد افراد بسيار كم، 6/58 درصد كم، 4/25 درصد متوسط، 3/10 درصد زياد و 1/1 درصد بسيار زياد بوده است.
§ميزان نزديكي افراد به تعريف قراردادي در عمل
V14
N
Valid
188
Missing
2
V14
Frequency
Percent
Valid Percent
Cumulative Percent
Valid
9.00
8
4.2
4.3
4.3
12.00
2
1.1
1.1
5.3
13.00
13
6.8
6.9
12.2
14.00
11
5.8
5.9
18.1
15.00
13
6.8
6.9
25.0
16.00
1
.5
.5
25.5
17.00
3
1.6
1.6
27.1
18.00
5
2.6
2.7
29.8
19.00
12
6.3
6.4
36.2
20.00
12
6.3
6.4
42.6
21.00
8
4.2
4.3
46.8
22.00
15
7.9
8.0
54.8
23.00
17
8.9
9.0
63.8
24.00
21
11.1
11.2
75.0
25.00
3
1.6
1.6
76.6
26.00
20
10.5
10.6
87.2
27.00
19
10.0
10.1
97.3
28.00
3
1.6
1.6
98.9
29.00
1
.5
.5
99.5
30.00
1
.5
.5
100.0
Total
188
98.9
100.0
Missing
System
2
1.1
Total
190
100.0
Descriptive Statistics
N
Minimum
Maximum
Mean
Std. Deviation
V14
188
9.00
30.00
20.6543
5.22465
Valid N (listwise)
188
اين ميزان در ميان 3/4 درصد بسيار كم، 4/14 درصد كم، 1/17 درصد متوسط، 7/44 درصد زياد، 3/23 درصد بسيار زياد بوده است.
§ميانگين “ميزان نزديكي تعريف افراد به تعريف قراردادي” برحسب رشتههاي تحصيلي گوناگون به شرح زير ميباشد.
Case Processing Summary
Cases
Included
Excluded
Total
N
Percent
N
Percent
N
Percent
مجموع v12.1-v12.6* رشتهتحصيلي
184
96.8%
6
3.2%
190
100.0%
مجموع v12.1-v12.6
رشتهتحصيلي
Mean
N
Std. Deviation
علوماجتماعي
16.1176
34
2.72769
تاريخ
12.6364
22
1.70561
جغرافي
17.1000
20
2.12504
عربي
17.7000
20
4.43788
فرانسه
17.7368
19
3.34734
انگليسي
14.0303
33
4.72020
روسي
16.6000
5
3.84708
فارسي
15.9032
31
2.85604
Total
15.7500
184
3.69056
همانطور كه مشاهده ميشود دانشجويان رشتههاي فرانسه، عربي و جغرافيا به ترتيب بيشترين ميزان نزديكي به تعريف اسمي را داشتهاند.
§ميانگين “ميزان نزديكي تعريف افراد به تعريف قراردادي در عمل“ برحسب رشتههاي تحصيلي گوناگون به صورت زير است.
Case Processing Summary
Cases
Included
Excluded
Total
N
Percent
N
Percent
N
Percent
V14* رشتهتحصيلي
186
97.9%
4
2.1%
190
100.0%
V14
رشتهتحصيلي
Mean
N
Std. Deviation
علوماجتماعي
22.0857
35
4.61692
تاريخ
22.4091
22
3.11156
جغرافي
18.3500
20
5.13271
عربي
20.2381
21
5.07843
فرانسه
14.2632
19
2.53513
انگليسي
20.5152
33
6.56754
روسي
20.2000
5
6.22093
فارسي
23.6129
31
2.57782
Total
20.6398
186
5.24681
همانطور كه مشاهده ميشود دانشجويان زبان فارسي، تاريخ و علوم اجتماعي به ترتيب بيشترين ميزان نزديكي به تعريف قراردادي را در عمل دارند.
فصل هفتم
تحليل دو متغيري
1. احتمالاً بين «نمره حجاب افراد» و «ميزان نزديكي افراد در عمل به تعريف قراردادي» رابطه همبستگي وجود دارد.
Correlations
بهحجابتانچهنمرهايميدهيد؟
V14
بهحجابتانچهنمرهايميدهيد؟
Pearson Correlation
1
-.159
Sig. (2-tailed)
.
.128
N
93
93
V14
Pearson Correlation
-.159
1
Sig. (2-tailed)
.128
.
N
93
188
از آنجا كه در آزمون اين فرضيه 12/0 = sigو بيشتر از 05/0 است فرضيه رد ميشود.
2. احتمالاً بين «ارزيابي افراد از حجاب خود» و «ميزان نزديكي افراد به تعريف قراردادي در عمل» رابطه همبستگي وجود دارد.
Correlations
V14
اياخودراباحجابميدانيد؟
V14
Pearson Correlation
1
.057
Sig. (2-tailed)
.
.437
N
188
188
اياخودراباحجابميدانيد؟
Pearson Correlation
.057
1
Sig. (2-tailed)
.437
.
N
188
188
در آزمون اين فرضيه 43/0 = sig و بيشتر از 05/0 ميباشد بنابراين فرضيه رد ميشود.
3. احتمالاً بين «ارزيابي افراد از حجاب خود» و «ميزان نزديكي تعريف افراد به تعريف قراردادي» رابطه وجود دارد.
Correlations
اياخودراباحجابميدانيد؟
مجموع v12.1-v12.6
اياخودراباحجابميدانيد؟
Pearson Correlation
1
-.263(**)
Sig. (2-tailed)
.
.000
N
188
186
مجموع v12.1-v12.6
Pearson Correlation
-.263(**)
1
Sig. (2-tailed)
.000
.
N
186
186
**Correlation is significant at the 0.01 level (2-tailed).
پس از آزمون اين فرضيه از آنجا كه 00/0 = sigو كوچكتر از 05/0 ميباشد فرضيه تأييد ميشود. و با توجه به رقم به دست آمده براي ضريب پيرسون مشاهده ميشود كه رابطه قوي و معكوس بين دو متغير برقرار است.
4. احتمالاً بين «نمره حجاب افراد» و «ميزان نزديكي تعريف افراد به تعريف قراردادي» رابطه وجود دارد.
Correlations
مجموع v12.1-v12.6
بهحجابتانچهنمرهايميدهيد؟
مجموع v12.1-v12.6
Pearson Correlation
1
-.095
Sig. (2-tailed)
.
.368
N
186
91
بهحجابتانچهنمرهايميدهيد؟
Pearson Correlation
-.095
1
Sig. (2-tailed)
.368
.
N
91
93
از آنجا كه در آزمون اين فرضيه 36/0= sigبوده و بيشتر از 05/0 ميباشد فرضيه رد ميشود.
5. احتمالاً «سن» افراد بر «ميزان نزديكي تعريف افراد به تعريف قراردادي» تأثير دارد.
Correlations
سن
مجموع v12.1-v12.6
سن
Pearson Correlation
1
.041
Sig. (2-tailed)
.
.584
N
187
185
مجموع v12.1-v12.6
Pearson Correlation
.041
1
Sig. (2-tailed)
.584
.
N
185
186
در آزمون فرضيه چون 58/0 = sigو بيشتر از 05/0 ميباشد فرضيه رد ميشود.
6. احتمالاً «سن» افراد بر «ميزان نزديكي افراد به تعريف قراردادي در عمل» تأثير دارد.
Correlations
سن
V14
سن
Pearson Correlation
1
-.064
Sig. (2-tailed)
.
.387
N
187
187
V14
Pearson Correlation
-.064
1
Sig. (2-tailed)
.387
.
N
187
188
چون در آزمون فرضيه 38/0 =sig و بيشتر از 05/0 ميباشد فرضيه رد ميشود.
7. احتمالاً «سن» افراد و «ارزيابي آنان از حجاب خود» رابطه دارد.
Correlations
سن
اياخودراباحجابميدانيد؟
سن
Pearson Correlation
1
-.145(*)
Sig. (2-tailed)
.
.048
N
187
187
اياخودراباحجابميدانيد؟
Pearson Correlation
-.145(*)
1
Sig. (2-tailed)
.048
.
N
187
188
*Correlation is significant at the 0.05 level (2-tailed).
چون در آزمون فرضيه 04/0 =sig و كمتر از 05/0 ميباشد فرضيه تأييد ميشود و با توجه به رقم مربوط به ضريب پيرسون بين دو متغير رابطه ضعيف و معكوسي وجود دارد.
8. احتمالاً «ميزان نزديكي تعريف افراد به تعريف قراردادي» در ميان رشتههاي تحصيلي مختلف تفاوت معنادار دارد.
مجموع v12.1-v12.6
Sum of Squares
df
Mean Square
F
Sig.
Between Groups
507.316
7
72.474
6.425
.000
Within Groups
1985.184
176
11.279
Total
2492.500
183
در آزمون فرضيه چون 00/0= sig و از 05/0 كوچكتر است فرضيه تأييد ميشود.
9. احتمالاً «ميزان نزديكي افراد به تعريف قراردادي در عمل» در ميان رشتههاي تحصيلي مختلف تفاوت معنادار دارد.
V14
Sum of Squares
df
Mean Square
F
Sig.
Between Groups
1298.364
7
185.481
8.701
.000
Within Groups
3794.502
178
21.317
Total
5092.866
185
چون در آزمون فرضيه 00/0 =sigو از 05/0 كوچكتر است فرضيه تأييد ميشود.
10. احتمالاً «ارزيابي افراد از حجاب خود» در ميان رشتههاي تحصيلي مختلف تفاوت معنادار دارد.
Kruskal-Wallis Test
Ranks
رشتهتحصيلي
N
Mean Rank
اياخودراباحجابميدانيد؟
علوماجتماعي
35
78.23
تاريخ
22
158.09
جغرافي
20
89.93
عربي
21
60.26
فرانسه
19
92.61
انگليسي
33
90.27
روسي
5
59.90
فارسي
31
99.13
Total
186
Test Statistics(a,b)
اياخودراباحجابميدانيد؟
Chi-Square
54.538
df
7
Asymp. Sig.
.000
aKruskal Wallis Test
bGrouping Variable: رشتهتحصيلي
چون در آزمون فرضيه 00/0 =sig و كمتر از 05/0 است فرضيه تأييد ميشود.
11. احتمالاً ميان «ميزان نزديكي افراد به تعريف قراردادي در عمل» و ميزان نزديكي تعريف افراد به تعريف قراردادي رابطه وجود دارد.
Correlations
مجموع v12.1-v12.6
V14
مجموع v12.1-v12.6
Pearson Correlation
1
-.528(**)
Sig. (2-tailed)
.
.000
N
186
186
V14
Pearson Correlation
-.528(**)
1
Sig. (2-tailed)
.000
.
N
186
188
**Correlation is significant at the 0.01 level (2-tailed).
از آنجا كه در آزمون فرضيه 00/0= sig بوده و كمتر از 05/0 ميباشد فرضيه تأييد ميشود. همينطور با توجه به رقم مربوط به ضريب پيرسون رابطه اين دو متغير قوي و معكوس ميباشد.
12. احتمالاً «ميزان نزديكي تعريف افراد به تعريف قراردادي» در ميان «مشاغل گوناگون پدران پاسخگويان» تفاوت معنادار دارد.
مجموع v12.1-v12.6
Sum of Squares
df
Mean Square
F
Sig.
Between Groups
734.042
7
104.863
11.001
.000
Within Groups
1649.018
173
9.532
Total
2383.061
180
چون در آزمون فرضيه 00/0 =sig و كمتر از 05/0 است فرضيه تأييد ميشود.
13. احتمالاً «ميزان نزديكي افراد به تعريف قراردادي در عمل» در ميان «مشاغل گوناگون پدران پاسخگويان» تفاوت معنادار دارد.
V14
Sum of Squares
df
Mean Square
F
Sig.
Between Groups
1329.536
7
189.934
8.986
.000
Within Groups
3698.792
175
21.136
Total
5028.328
182
چون در آزمون فرضيه 00/0 =sig و كمتر از 05/0 است فرضيه تأييد ميشود.
14. احتمالاً «ميزان نزديكي تعريف افراد به تعريف قراردادي» در ميان وروديهاي مختلف متفاوت است.
مجموع v12.1-v12.6
Sum of Squares
df
Mean Square
F
Sig.
Between Groups
564.775
4
141.194
14.036
.000
Within Groups
1700.029
169
10.059
Total
2264.805
173
چون در آزمون فرضيه 00/0= sig و كمتر از 05/0 است فرضيه تأييد ميشود.
15. احتمالاً «ميزان نزديكي افراد به تعريف قراردادي در عمل» در ميان وروديهاي مختلف متفاوت است.
V14
Sum of Squares
df
Mean Square
F
Sig.
Between Groups
1532.292
4
383.073
19.672
.000
Within Groups
3329.867
171
19.473
Total
4862.159
175
چون در آزمون فرضيه 00/0= sigو كمتر از 05/0 است فرضيه تأييد ميشود.
16. احتمالاً ميان «ميزان نزديكي تعريف افراد به تعريف شماره 7» و «نظر افراد در رابطه با مراجع تقليد» ارتباط معناداري وجود دارد.
Case Processing Summary
Cases
Valid
Missing
Total
N
Percent
N
Percent
N
Percent
تعريف7 * مراجعتقليددرتعيينحدحجاببانوانافراطميکنند
187
98.4%
3
1.6%
190
100.0%
Symmetric Measures
Value
Asymp. Std. Error(a)
Approx. T(b)
Approx. Sig.
Ordinal by Ordinal
Kendall's tau-b
.221
.059
3.745
.000
N of Valid Cases
187
aNot assuming the null hypothesis.
bUsing the asymptotic standard error assuming the null hypothesis.
چون در آزمون فرضيه 00/0= sig و كمتر از 05/0 است فرضيه تأييد ميشود.
براساس تحليلهاي آماري انجام شده معلوم شد كه ميزان نزديكي تعريف 4/63 درصد پاسخگويان به تعريف اسمي واژه باحجاب، بسيار كم يا كم بوده است و تنها 4/11 درصد افراد تعريفي نزديك يا بسيار نزديك به تعريف اسمي واژه باحجاب داشتند.
در عين حال نكته قابل توجه در اين است كه ميزان نزديكي 68 درصد افراد به تعريف اسمي در عمل بسيار زياد يا زياد بوده است. و اين امر در ميان 7/18 درصد از افراد كم يا بسيار كم نشان داده است.
همينطور در بررسيهاي صورت گرفتهضمن اينكه معلوم شد ميان «ارزيابي افراد از حجاب خود» و «ميزان نزديكي افراد به تعريف اسمي در عمل» رابطهاي وجود ندارد اما رابطه قوي و معكوسي ميان اين دو متغير به صورت نظري ديده شد. به اين معنا كه هرچه ارزيابي افراد از حجاب خود بيشتر بوده است، ميزان نزديكي تعريف افراد به تعريف قراردادي كمتر بوده است و به عكس.
در ادامه بررسيها مشخص شد كه «سن» افراد بر «ارزيابي افراد از حجاب خود» تأثيري ضعيف و معكوس داشت.
همينطور ديده شد كه هر يك از متغيرهاي: «ميزان نزديكي تعريف افراد به تعريف قراردادي» و «ميزان نزديكي افراد به تعريف قراردادي در عمل» و «ارزيابي افراد از حجاب خود» در ميان رشتههاي تحصيلي مختلف تفاوت معناداري داشتند.
در اين تحقيق معلوم شد كه رابطهاي قوي و معكوس ميان «ميزان نزديكي افراد به تعريف قراردادي در عمل» و «ميزان نزديكي تعريف افراد به تعريف قراردادي» وجود دارد. بدين معنا كه هرچه تعريف افراد به تعريف قراردادي نزديكتر ميشود ميزان نزديكي افراد به تعريف قراردادي در عمل كاهش مييابد و به عكس.
براساس بررسيهاي صورت گرفته در اين تحقيق هريك از متغيرهاي «ميزان نزديكي تعريف افراد به تعريف اسمي» ، «ميزان نزديكي افراد به تعريف قراردادي در عمل» در ميان «مشاغل گوناگون پدران افراد پاسخگو از تفاوت معناداري برخوردار بود.
همچنين اين دو متغير در ميان وروديهاي مختلف هم داراي تفاوت معناداري بودند.
فرضیاتی که از آزمون رد عبود کرده اند:
1
احتمالاً بین «ارزیابی افراد از حجاب خود» و «میزان نزدیکی تعریف افراد به تعریف قراردادی» رابطه وجود دارد.
2
احتمالاً «سن» افراد و «ارزیابی آنان از حجاب خود رابطه وجود دارد.
3
احتمالاً «میزان نزدیکی تعریف افراد به تعریف قراردادی» در میان رشته های تحصیلی مختلف تفاوت معنادار دارد.
4
احتمالاً «میزان نزدیکی افراد به تعریف قراردادی در عمل» در میان رشته های تحصیلی مختلف تفاوت معنادار دارد.
5
احتمالاً «ارزیابی افراد از حجاب خود» در میان رشته های تحصیلی مختلف تفاوت معنادار دارد.
6
احتمالاً میان «میزان نزدیکی افراد به تعریف قراردادی در عمل» و «میزان نزدیکی تعریف افراد به تعریف قراردادی» رابطه وجود دارد.
7
احتمالاً «میزان نزدیکی تعریف افراد به تعریف قراردادی» در میان «مشاغل گوناگون پدران پاسخگویان» تفاوت معنادار دارد.
8
احتمالاً «میزان نزدیکی افراد به تعریف قراردادی در عمل» در میان «مشاغل گوناگون پدران پاسخگویان» تفاوت معنادار دارد.
9
احتمالاً «میزان نزدیکی تعریف افراد به تعریف قراردادی» در میان ورودی های مختلف متفاوت است.
10
احتمالاً «میزان نزدیکی افراد به تعریف قراردادی در عمل» در میان ورودی های مختلف متفاوت است.
11
احتمالاً میان «میزان نزدیکی تعریف افراد به تعریف شماره 7» و «نظر افراد در رابطه با مراجع تقلید» ارتباط معناداری وجود دارد.
فرضیاتی که از آزمون رد عبود نکرده اند:
1
احتمالاً بین «نمره حجاب افراد» و «میزان نزدیکی افراد در عمل به تعریف قراردادی» رابطه همبستگی وجود دارد.
2
احتمالاً بین «ارزیابی افراد از حجاب خود» و «میزان نزدیکی افراد به تعریف قراردادی در عمل» رابطه همبستگی وجود دارد.
3
احتمالاً بین «نمره حجاب افراد» و «میزان نزدیکی تعریف افراد به تعریف قراردادی» رابطه وجود دارد.
4
احتمالاً «سن» افراد بر «میزان نزدیکی تعریف افراد به تعریف قراردادی» تأثیر دارد.
5
احتمالاً «سن» افراد بر «میزان نزدیکی افراد به تعریف قراردادی در عمل» تأثیر دارد.
فهرست منابع:
-رفیع پور ، کندوکاوها و پنداشته ها
-سعیدی ، مسعود ، (1384) ، «بخش نگرش سکولار در گروه سنی 20 تا 50 سال مردم مشهد در سال 84 و بررسی عوامل موثر بر این نگرش» ، پایان نامه کارشناسی ارشد پژوهشگری علوم اجتماعی.
-علامه طباطبایی ، سید محمد حسین، جلد 15 تفسیر المیزان، سید محمدباقر موسوی همدانی، چاپخانه دفتر انتشارات اسلامی.
-علامه طباطبایی ، سید محمد حسین، جلد 16 تفسیر المیزان، سید محمدباقر موسوی همدانی، چاپخانه دفتر انتشارات اسلامی.
-عظیمی هاشمی، مژگان، (پاییز 83) ، «رضایت از زندگی و دینداری در بین دانش آموزان دوره متوسطه شهرهای فردوس و درگز و نواحی 7 و 5 و4 مشهد» ، مجله علوم اجتماعی دانشکده ادبیات دانشگاه فردوسی.
-مدرسی، سید محمد تقی، تفسیر هدایت جلد 8 ، پرویز اتابکی، موسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی.
-مدرسی ، سید محمد تقی، تفسیر هدایت جلد 10 ، عبدالمحمد آیتی، احمد آرام، موسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی.
-میر جعفر العلوی الحسینی الموسوی، میر محمد کریم، 1361 ، تفسیر قرآن کریم ، قرآن برای همه جلد دوم، حاج عبدالمجید صادق نوبری، کتابخانه نوبر.
-لهسایی زاده /جهانگیری/ شریفی، عبدالعلی/جهانگیر/علی ، بهار 83 ، «بررسی عوامل اجتماعی – اقتصادی موثر بر پایبندی به ارزش های دینی- مطالعه موردی دانش آموزان دوره متوسطه شیراز» ، مجله علوم اجتماعی دانشکده ادبیات دانشگاه فردوسی دوره اول/ شماره 1.
-همیلتون ، ملکم ، 1381 ، جامعه شناسی دین، ترجمه محسن ثلاثی، تهران، موسسه فرهنگی انتشاراتی تبیان، چاپ دوم.
-واخ یوآخیم 1380 ، جامعه شناسی دین، ترجمه جمشید آزادگان ، تهران، سمت ، چاپ اول.
«واما حق ولدك فتعلم انه منك و مضاف اليك في عاجل الدنيا بخيره و شره و انك مسئول عما وليته من الادب والدلاله علي ربه و المعونه له علي طاعته فيك و في نفسه فمثاب علي ذلك و معاقب، فاعمل في امره عمل المتزين بحسن اثره عليه في عاجل الدنيا، المعذر الي ربه فيما بينك و بينه بحسن القيام عليه والاخذ له منه، وله قوه الا بالله».
«و اما حق فرزندت اين است كه بداني او از تو و وابسته به تو است در زندگي دنيا، و خير و شرش با تو است و تو مسئوليت سرپرستي او را از حسن تربيت و راهنمايي او بر خداي عز و جل و كمك او بر طاعت و فرمانبرداري خدا در مورد تو و در مورد خودش، به عهده داري. سپس در صورت انجام اين مسئوليت، ثواب مي بري و در صورت كوتاهي، كيفر مي شوي. پس درباره او به گونه اي نيك عمل كن كه خوبي اثر او در دنيا مشهود، و در پيشگاه پروردگار عذري بين تو و او باشد به سبب سرپرستي خوبي كه از او كردي و نتيجه اي كه از او گرفتني، و كمكي جز از ناحيه او نيست».
نكاتي را كه حضرت سجاد(ع) در اين قسمت از حقوق درباره فرزندان تذكر و يادآوري مي فرمايند عبارتند از:
1- پدر فراموش نكند كه فرزند از او و وابسته به او است و در دنيا خير و شرش نيز مربوط به پدر است.
2- مسئوليت ادب و حسن تعليم و تربيت و راهنمايي او به سوي اطاعت خداوند نيز مربوط به پدر است.
3- نسبت به آثار عمل درباره فرزند نبايد غفلت ورزد كه درمقابل خوبي، ثواب و درمقابل بدي، كيفر خواهد ديد.
4- به گونه اي در رشد و كمال او بكوشد كه هم در مقابل فرزند و هم در پيشگاه خداوند داراي عذ موجه باشد.
امام(ع) در موضوعات قبل، حق پدر و مادر را بيان فرمودند و نوع وظيفه اي را كه فرزند در مقابل آنها داشت بيان كردند. اينكه به عنوان حق متقابل، راجع به حقوق فرزندان كه به عهده پدران و مادران است مطالب فوق را بيان كردند.
شكي نيست كه اساس شالوده شخصيت فرزندان از زماني پي ريزي مي شود كه يك زن و مرد طبق سنت آفرينش پيمان زناشويي مي بندند و مي دانند كه ميوه درخت وجود آنان فرزنداني هستند كه از آنها به دنيا مي آيندو تحويل جامعه مي شوند. يك سلسله از پايه هاي شخصيت فرزندان مربوط به صفات و سجايايي است كه از پدر و مادر به عنوان وراثت «ژنتيك» به فرزندان منتقل مي شود و در واقع فرزندان، آيينه تمام نماي روحيات پدران و مادران هستند. البته اينها صفات موروثي هستند كه طبق قانون خلفت، نسل بعد،وراثت نسل قبل مي شود واين قانوني است عمومي در نباتات و حيوانات و انسانها، و اين خود بحث مفصلي است كه نياز به بررسي مفصل تر دارد و در اين بحث فشرده جاي آن نيست.
اما از زماني كه كودك به امر و فرمان خداوند وارد فرودگاه عالم ماده و دنيا مي شود، دين مقدس اسلام وظائف مهم و سنگيني را به عهده پدر و مادر قرار مي دهد كه آنها در درجه اول بايد اين مسئوليتها را شناخته و در درجه دوم توفيق عمل به آن وظائف را از پيشگاه خداوند طلب نمايند. اكنون به طور فشرده و اختصار به آن وظائف اشاره مي نماييم.
پدران و مادران براي نيل به سعادت و تامين كمال لايق فرزندان از نظر تربيت بايد به دو اصل توجه نمايند:اول؛ احياء استعدادهاي مفيد، و دوم؛ اماته و از بين بردن تمايلات مضر و زمينه هاي نادرست. مربي لايق كسي است كه تمام قابليت هاي دروني و استعدادهاي نهاني كودك را با مراقبت هاي علمي و عملي تدريجا پرورش داده و از حالت قوه به فعليت و بروز برساند واز طرف ديگر زمينه هاي نامطلوبي را كه از پدر و مادر يا آباء گذشته به ارث برده سركوب نموده و آن زمينه ها را از بين ببرد.
حضرت صادق(ع) فرموده است:
«و يجب للولد علي والده ثلاث خصال: اختياره لوالدته، و تحسين اسمه.، والمبالغه في تاديبه».
در اين حديث امام صادق(ع) مراقبت شديد پدران را در تربيت فرزندان، از حقوق واجب آنان دانسته است.
امام سجاد(ع) در دعا براي فرزندان در صحيفه سجاديه مي فرمايد:
«وأعني علي تربيتهم و تأديبهم و برهم».
بار خدايا! مرا در تربيت و تأديب فرزندانم و نيكي بر آنها ياري و مدد فرما.
با اين جملات معلوم مي شود كه كار پرورش كه كار پرورش و تربيت فرزندان بسيار مشكل، و هر انساني بايد توفيق انجام آن را از خداوند بزرگ بخواهد.
حقوق فرزندان
از زماني كه فرزند، ديده به جهان باز مي كند حقوقي را بر پدر و مادر پيدا مي كند كه اولين آنها موضوع انتخاب اسم و نامگذاري فرزند است كه در روايات زيادي بر اين برنامه تاكيد فراوان شده كه به برخي از آن روايات اشاره مي كنيم:
«قال النبي(ع) من خلق الولد علي الوالد أن يحسن اسمه و يحسن أدبه».
رسول اكرم فرموده است:از حقوقي كه فرزندان به پدر و مادر دارند اين است كه نام خوبي براي اوتعيين كنند و به نيكي ادبش نمايند.
«عن النبي(ع) قال: سموا أولادكم أسماء الانبياء، و احسن الاسماء عبدالله و عبدالرحمن».
از پيامبر اكرم نقل شده كه فرمودند:فرزندانتان را به نامهاي پيامبران نام گذاري كنيد و بهترين اسمها عبدالله و عبدالرحمن است.
«عن النبي(ع) قال:من حق الولد علي والده ثلاثه: يحسن اسمه و يعلمه الكتابه و يزوجه إذا بلغ».
پيامبر فرمود: از حقوقي كه فرزندان بر پدر خود دارند سه چيز است: نام خوب، آموختن خط و سواد، وازدواج هنگام بلوغ.
در اين حديث به علاوه سواد و ازدواج، به نام زيبا نيز اشاره شده است.
علي(ع) در حكمت نهج البلاغه پيرامون حق فرزند بر پدر چنين مي فرمايد:
«و حق الولد علي الوالد أن يحسن اسمه، و يحسن أدبه و يعلمه القرآن».
حق فرزند بر پدر آن است كه نام نيكو براي او انتخاب كند و به آداب نيكوي اسلامي او را ادب نمايد وبه او قرآن كريم را تعليم نمايد.
در اين حديث هم، مسئله انتخاب نام مطرح شده است.
رسول اكرم اسم بد افراد و همچنين اسم بد مكانها را به نامها و اسامي خوب تغيير مي داد و شخصي را كه از نام بدش رنج مي برد، از عقده حقرات خلاص مي كرد. به نمونه هاي زير در اين باره توجه مي كنيم:
«عن جعفربن محمد عن أبيه (ع): إن رسول الله كان يغير الأسماء القبيحه في الرجال و البلدان».
امام صادق(ع) از پدرش از رسول خدا نقل مي كند كه پيامبر، اسماء قبيح مردم و شهرها را تغيير مي داد.
«و عن ابن عمر أن ابنه لعمر كانت يقال لها عاصبه، فسماها رسول الله(ع) جميله».
عمر دختري داشت كه نامش را «عاصيه» يعني گناهكار گزارده بود، و رسول اكرم آن اسم را تغيير داد و او را «جميله» يعني زيبا، نامگذاري كرد.
«عن أبي رافع أن زينب بنت أم السلمه كان اسمها بره، فقيل: تزكي نفسها. فسماها رسول صلي الله عليه و آله زينب».
زينب- دختر ام السلمه- اسمش «بره» بود يعني نيكوكار. از اين كلمه استشمام خودستايي و خودپسندي مي شد و كساني درباره آن زن مي گفتند با اين اسم مي خواهد ادعاي پاكي نمايد. براي اين كه مورد تحقير و بي احترامي مردم واقع نشود رسول اكرم اسم او را «زينب» تغيير داد.
«عن أحمدبين هيثم عن الرضا(ع) قال: قلت لم: لم يسمي العرب أولادهم بكلب و فهد و نمر و اشباه ذلك؟ قال: كانت العرب اصحاب حرب و كانت تهول علي العدو بأسماءاولادهم».
احمدبن هيثم از امام رضا(ع) سوال كرد:چرا اعراب، فرزندان خود را به نامهاي سگ، يوزپلنگ و نظائر آنها نامگذاي مي كردند؟ حضرت در جواب فرمود: عربها مردان جنگ و نبرد بودند. اين اسمها را روي فرزندان خود مي گذارند تا وقت صدا زدن، در دل دشمن ايجاد هول و هراس نمايند.
نام زشت، عامل تحقير و سرزنش
نام يكي از روساي عشاير عرب «جاريه» بود. أقرب الموارد در معناي جاريه مي گويد: «الحيه من جنس الأفعلي» جاريه يك نوع ماري است از جنس افعي. «جاريه» مردي قوي و صريح اللهجه بود. او و كسانش از حكومت ظالمانه معاويه ناراضي بودند و در دل، نسبت بوي دشمني داشتند و معاويه اين موضوع را احساس كرده بود. تصميم گرفت در محضر مردم به او توهين كند و نامش را وسيله تمسخر او قرار دهد.
فرصتي پيش آمد و جاريه با معاويه روبرو شد. معاويه به او چنين گفت: «ماكان اهونك علي قومك أن سموك جاريه» چه مقدار تو نزد قوم و قبيله ات پست و ناچيزي كه اسم تو را مار گذارده اند! جاريه بدون تامل گفت: «ما كان اهونك علي قومك إذ سموك معاويه و هي الأنثي من الكلاب» چه مقدار تو نزد قوم و قبيله ات پست و ناچيزي كه اسم تو را معاويه گذارده اند، يعني سگ ماده!
معاويه سخت ناراحت شد و به او گفت: بي مادر، ساكت شو! جواب بداد: من مادر دارم، به خدا قسمت دلهايي كه بعض تو را در خود مي پرورد در سينه هاي ما است. معاويه گفت: «لا أكثرالله في الناس مثلك يا جاريه» معاويه كه سخت شكست خورده بود گفت: خداوند مانند تو را در جامعه زياد نكند.
نمونه دوم: درباره مردي به نام «شريك بن اعور» كه سيد و بزرگ قوم خود بود و همزمان با معاويه زندگي مي كرد. شكل بدي داشت و اسم او شريك بود. شريك، اسم خوبي براي انسان نيست. پدرش را «أعور» مي گفتند و اعور كسي است كه يك چشم او معيوب باشد.
در يكي از روزهاي اوج قدرت معاويه، شريك بن اعور به مجس او وارد شد. معاويه به او گفت: نام تو شريك است وبراي خدا شريكي نيست. تو پسر اعوري، و سالم از اعور بهتر است. صورت بدگلي داري و خوشگل بهتر از بدگل است. چرا قبيله ات تو را به سيادت و آقاي خود برگزيده اند؟!
شريك در جواب گفت: به خدا قسم تو معاويه هستي و معاويه، سگي است كه عوعو مي كند. تو عوعو كردي، نامت را معاويه گذاردند. تو فرزند حربي، و سلم و صلح از حرب بهتر است. تو فرزند صخري، و زمين هموار از سنگلاخ بهتر است. «فكيف صرت أميرالمومنين؟» با اين همه چگونه به مقام زمامداري مسلمين نائل آمدي؟ اين سخنان، معاويه را شكست داد و شريك را قسم داد كه از مجلس من خارج شو.
همانطور كه اندام ناموزون، اعضاء ناقص و شكل نامطبوع منشا احساس حقارت است؛ همچنين اسم بد و لقب بد نيز باعث احساس حقارت است.لذا اسلام توصيه مي كند كه براي فرزندان خود نامهاي زيبا انتخاب كنيد كه در سرنوشت شخصيت آنها بسيار موثر است و روان آنها را از احساس و عقده حقارت مصون مي دارد.
تا اين جا به طور فشرده راجع به يكي از وظائف پدر و مادر درباره انتخاب نام نيك براي فرزندان بحث شد. اكنون درباره دومين وظائف آنها كه امام سجاد(ع) به آن اشاره مي فرمايد: «و إنك مسئول عما وليته من حسن الأدب والدلاله علي ربه» پدر، مسئول حسن تربيت و ادب نمودن فرزند و آشنا نمودن او با خدا است. حال ببينيم در خلال روايات راجع به خوب تربيت كردن فرزند چه دستوراتي داده شده است.
نقش محبت در تربيت فرزند
شكي نيست همان گونه كه فرزند ازنظر جسمي نياز به غذا دارد، از نظر روحي و رواني نيز محتاج به غذا است. غذاي جسم از راه شير مادر و موادغذايي كه خداوند آفريده و متناسب با وضع جسمي و مزاجي او است تامين مي گردد. ولي غذاي روح از آموزشهاي لازم و مراقبت هاي دقيقي است كه پدر و مادر درباره او انجام مي دهند. فرزند هم نياز به غذا دارد و هم نياز به محبت، و محبت، غذاي جاي فرزندان به شمار مي رود. پيامر اكرم(ع) در اين باره فرمودند:
«أحبوالصبيان و ارحموهم، فإذا وعدتمهم ففوا لهم فانهم لايرون إلا أنكم ترزقونهم».
دوست بداريد فرزندانتان را و آنان را مورد ملاطفت و ترحم قرار دهيد، و هرگاه به آنان وعده داديد به وعده خويش وفا نماييد، چون فرزدان درك و پندارشان اين است كه پدران رازق آنها هستند.
در اين حديث به دو موضوع مهم تربيتي اشاره شده است:يكي؛ دوست داشتن فرزندان و مهر و رحمت درباره آنان داشتن.دوم؛ نسبت به وعده هايي كه به آنها مي دهند وفادار باشند تا از زمان كودكي، پيمان شكني و خلف وعده در وجود آنان زمينه پيدا نكند.
نشان دادن محبت ، راههايي دارد كه يكي از آنها بوسيدن و نوازش كردن آنان در سنين كودكي است. پيامبر اكرم(ع) فرمودند:
«قبلوا اولادكم، فإن لكم بكل قبله درجه في الجنه ما بين كل درجتين خمسماه عام».
فرزندانتان را ببوسيد، چون در مقابل هر بوسيدن، خداوند درجه اي براي شما قرار داده كه ما بين هر درجه پانصد سال فاصله زماني دارد.
در همين زمينه علي(ع) مي فرمايد:
«قبله الولد رحمه، و قبله المراه شهوه، و قبله الوالدين عباده، و قبله الرجل اخاه دين».
بوسيدن فرزند رحمت است. بوسيدن زن شهوت است. بوسيدن پدر و مادر، عبادت، و بوسيدن مرد، برادر خود را دين است.
اظهار محبت از راه بوسيدن براي غير والدين زمان خاصي دارد. وقتي از آن زمان گذشت، از اين راه ممانعت مي شود. امام صادق(ع) در اين باره مي فرمايد:
«اذا بلغت الجاريه ست سنين فلا تقبلها، والغلام لاتقبله المراه اذا جاوز سبع سنين».
دختر وقتي به سن شش سالگي رسيد، مرد نبايد او را ببوسد، و پسر وقتي به سن هفت سالگي به بالا رسيد زن نبايد او را ببوسد.
پيامبر اكرم حسنين(ع) را دوست داشتند و آنها را مي بوسيدند. روزي مردي به نام «اقرع بن حابس» در نزد رسول خدا بود. حضرت، فرزندان خويش را بوسيدند. آن مردم گفت: من ده پسر دارم و هيچكدام از آنان را نبوسيدام. حضرت فرمودند: اگر خداوند محبت را از قلب تو برداشته چه ارتباطي به من دارد! در اين برخورد مي بينيم رسول اكرم نبوسيدن آن مرد فرزندان خودش را حمل بر بي لطفي و بي عاطفگي و قساوت قلب او مي نمايد.
افراط در محبت
آيين مقدس اسلام در عين اينكه پدران و مادران را موظف مي كند كه نسبت به فرزندان خود محبت بورزند، در عين حال آنها را از زياده روي و افراط در محبت نهي مي نمايد و آثار بد زياده روي در محبت را به آنها گوشزد مي ند. امام قابر(ع در اين باره مي فرمايد:
«عن أبي جعفر(ع) قال: شر الاباء من دعاه الي الافراط؛ و شرالابناء من دعاه التقصير الي العقوق».
بدترين پدران كساني هستندكه در نيكي و محبت نسبت به فرزندان از حد تجاوز كنند و به زياده روي و افراط بگرايند، و بدترين فرزندان كساني هستند كه در اثر تقصير وكوتاهي در انجام وظائف، پدر را از خود ناراضي نمايند.
در اين حديث شريف به بدبختيهايي كه به علت زياده روي در محبت، دامنگير فرزندان مي شود اشاره شده است. زياده روي در محبت نسبت به فرزند موجب خودپسندي فرزند ميگردد و اورا مستبد به راي بارمي آورد.علي(ع) در اين باره مي فرمايد: «شر الامور الرضا عن النفس» خودپسندي و از خود راضي بودن بدترين حالترواني است.
دختران، بهترين فرزندان
فرزنداني را كه خداوند به پدر و مادر عنايت مي فرمايد بايد قدر آنها را شناخته و بدانند كه آنها امانت اي الهي هستند و مسئوليت خود را در مقابل آنها شناخته ، در تربيت و كمال آنها بكشوند. در ديدگاه اولياء گرامي اسلام، دختران بيشتر مورد محبت و عطوفت قرار دارند تا پسران. لذا مي بينيم در گفتار رسول اكرم و ساير امامان درباره آنها سفارش زيادتر شده است. به نمونه هاي زير توجه كنيم:
«عن حذيفه اليماني قال: قال رسول الله (ع) :خير اولادكم البنات».
حذيفه يماني از رسول اكرم نقل مي كند كه فرمودند: بهترين فرزندان شما دختران شما هستند.
«و عنه(ع) قال:البنات حسنات و البنون نعمه، فالحسنات يثاب عليها و النعمه يسال عنها».
امام صادق(ع) فرمودند: دختران، حسنات هستند و پسران، نعمت. بر حسنات، ثواب و پاداش داده مي شود و از نعمت، انسان را مورد سوال قرار مي دهند.
«و بشر النبي(ع) بابنه فنظر في وجوه اصحابه فراي الكراهيه فيهم. فقال: مالكم؟ ريحانه اشمها ورزقها علي الله».
به پيامبر اكرم بشارت داده شد خداوند دختري به شما عنايت كرده. اصحاب از شنيدن چنين خبري چهره در هم كشيده و آثار نارضايتي در صورت آنها پديدار شد. حضرت فرمود: چه شده براي شما اين چنين حالي پيدا كرديد؟! دختر گلي است كه او را مي بويم و روزي او بر خداوند است.
«قال رسول الله(ع) : نعم الولد البنات المخدرات، من كانت عنده واحده جعلها الله سترا له من النار و من كانت عنده اثنتان ادخله الله بهما الجنه و ان كن ثلاثا او مثلهن من الاخوات وضع عنه الجهاد و الصدقه».
رسول اكرم فرمودند: خوب فرزنداني هستند دختران پرده نشين. كسي كه داراي يك دختر باشد خداوند او را پوششي قرار داده براي پدر و مادر از آتش، و كسي كه دو دختر داشته باشد خداوند او را بوسيله آن دو وارد بهشت مي سازد، و كسي كه سه دختر داشته باشد يا خواهر، جهاد و صدقه را خداوند از او برداشته است.
«عن ابن عباس قال: قال النبي(ع) من دخل السوق فاشتري تحفه فحملها الي عياله كان كحامل صدقه الي قوم محاويج وليبدا بالانات قبل الذكور فانه من فرح ابنه فكانما اعتق رقبه من ولد اسماعيل».
ابن عباس از رسول خدا نقل مي كند كسي كه وارد بازار شود و تحفه اي براي خانه و عيال بخرد مانند كسي است كه صدقه به افراد محتاج و نيازمند داده، و بايد دختران را بر پسران مقدم بدارد چون كسي كه دختري را خوشحال نمايد گويا بنده اي از فرزندان اسماعيل را آزاد نموده است.
فرزندان را به گونه اي رشد دهيد كه عزت شما باشند
امام سجاد(ع) در فرازي از حق فرزندان چنين فرمودند: «فاعمل في امره عمل ارمتزين بحسن اثره عليه في عاجل الدنيا» با فرزندت آنچنان رفتار كن كه اثر نيكوي تربيت تو، مايه زيبايي و جمال اجتماعي او شود. او را چنان بار بياور كه بتواند در شئون مختلف دنياي خود با عزت و آبرومندي زندگي كند و مايه زيبايي و جمال تو باشد.
قبلا اشاره كرديم كه زياده روي درمحبت موجب خودپسندي مي گردد و يكي ديگر از آثار شوم آن طفيلي بار آمدن كودك است كه نمي تواند به خود متكي باشد وداراي عزت نفس گردد. پدران بايد از دوران كودكي، احساس استقلال و اعماد به نفس را در فرزندان خود بپرورند تا درمقابل مشكلات استوار و مقاوم باشند. اين موضوع را در سخنان لقمان حكيم به فرزندش مشاهده مي كنيم كه امام صادق(ع) مي فرمايد:
«عن الصادق(ع) قال: قال لقمان: يا بني ان تادبت صغيرا انتفعت به كبيرا و من عني بالادب اهتم به و من اهتم به تكلف علمه و من تكلف علمه اشتد له طلبه و من اشتد له طلبه ادرك به منفعه».
امام صادق عليه السلام فرموده است كه لقمان به پسر خود چنين گفت: اي فرزند! اگر در كودكي ادب آموختي در بزرگي از آن بهره مند خواهي شد. كسي كه قصد ادب آموزي دارد بر آن همت مي گمارد، و آن كس كه در آموختن ادب همت كند به زحمت فراگرفتن علوم تربيتي تنميدهد، و آن كه جدا در راه طلب قدم بردارد سرانجام به مقصد مي رسد و منافع آن عائدش خواهد شد.
«بني الزم نفسك التوده في امورك و صبر علي مونات الاخوان نفسك فان اردت ان تجمع عز الدنيا فاقطع طمعك مما في ايدي الناس فانما بلغ الانبياء و الصديقوت مابلغوا بقطع طمعهم».
فرزند عزيز! همواره نفس خود را به اداء وظائف شخصي و انجام كارهاي خويش الزام كن، و جان خود را در مقابل شدائدي كه از ناحيه مردم مي رسد به صبر و بردباري وادار نما. اگر مايلي در دنيا به بزرگترين عزت و بزرگواري نائل شوي از مردم قطع طمع كن و به آنان اميدوار مباش، پيامبران و مردان الهي با طع اميد از مردم به مدارج عاليه خود نائل شدند.
در اين دستورات لقمان حكيم به فرزندش مي بينيم پرورش روح اعماد به نفس و قطع طمع از آنچه كه در دست مردم است براي مستقل بار آمدن فرزندان را به عنوان كمال تربيتي فرزندان بيان مي كند و پدران بايد در پرورش فرزندان خود اين دستورات را به كار بندند.
سامانه خرید و امن این
سایت از همهلحاظ مطمئن می باشد . یکی از
مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می
توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت
بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم
اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه 09159886819 در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما فرستاده می شود .
آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی
سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس
مطالب پربازديد
متن شعار برای تبلیغات شورای دانش اموزی تحقیق درباره اهن زنگ نزن انشا در مورد 22 بهمن