مقاله حقوق - 78

راهنمای سایت

سایت اقدام پژوهی -  گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان

1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819  -  صارمی

2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2  و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی  (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .

3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل http://up.asemankafinet.ir/view/2488784/email.png  را بنویسید.

http://up.asemankafinet.ir/view/2518890/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86.jpghttp://up.asemankafinet.ir/view/2518891/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%20%D8%A8%D9%87%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA.jpg

لیست گزارش تخصصی   لیست اقدام پژوهی     لیست کلیه طرح درس ها

پشتیبانی سایت

در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا  پیام بدهید
آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet

تغيير كارفرما و آثار آن در رابطه كارگری و كارفرمايی

بازديد: 121

مقدمه 
با لازم الاجراء شدن قانون جدید كار،پرسشهای گوناگونی مطرح می شود و یاقابل طرح است كه برخی از آنها به مبانی قانون كارو چگونگی تصویب آن مربوط می شود و پاره ای به مقایسه قانون تازه و قانون پیشین نظر دارد. 
از جمله پرسش های دست اول می توان موارد زیر را برشمرد:ضرورت تغییر قانون كار در پی انقلاب احساس شد یا در دوران نظام پیشین هم مطرح بود؟ با آنكه لزوم تغییر قانون كار از سال 1358، به طور جدی ، عنوان شد چرا بیش از پنج سال طول كشید(1364) تا لایحه آن از سوی دولت تقدیم مجلس شد؟ ایرادهای شورای نگهبان به مصوبه مجلس (آبانماه 1366) متضمن چه اموری بود و اگر مصوبه براساس آنها تغییر داده می شد قانون كار به چه صورتی در می آمد؟ چرا تغییرهای انجام شده در مصوبه مجلس (مهرماه 68) كه در جهت تامین برخی از نظرهای شورای نگهبان صورت گرفته بود از سوی این شورا كافی تشخیص داده نشد و موضوع به مجمع تشخیص مصلحت نظام ارجاع شد؟ مجمع تشخیص مصلحت نظام چگونه بین مصوبه مجلس و نظرهای شورای نگهبان داوری كرد؟ آیا مجمع به این داوری بسنده كرد یا خود نیز تغییرهائی در مصوبه مجلس داد، در صورت اخیر آیاچنین اقدامی با اختیارات مجمع سازگاری دارد؟ 
پرسش های دسته دوم بیشتر به صورت كلی مطرح می شوند ماننداینكه قانون جدید كار بهتر است یا قانون پیشین ؟ كدامیك از لحاظ تامین حقوق كارگران مناسبتر است ؟ قانون جدید سبب بالارفتن هزینه تولید نخواهد شد؟ 
هر چند طبیعی است كه اینگونه پرسشها عنوان شده وموردبررسی قرار گیرند اما اكنون كه قانون ، به هر صورت ، تصویب و لازم الاجراء شده است بنظر می رسد تحلیل پرسش های دسته اول در واقع بیشتر به بررسی تحول حقوق كار ایران و مبانی آن مربوط می شود و جای چنین مطالعه ای كتابها و نوشته های مفصل مربوط به حقوق كار است. در مورد پرسش های دسته دوم نیز با اینكه مقایسه اجمالی دو قانون می تواند به روشن شدن برخی جنبه های قانونی جدید كمك كند اما با روش نشریه دانكشده حقوق و علوم سیاسی هخوانی ندارد. بنابراین با در نظر گرفتن شیوه كارنشریه ، بر آن شدیم كه به تدریج نوآوری های قانون جدید را، مورد به مورد، با توجه به مبانی آن تحلیل كنیم و از آنجا كه راه حلهای نو از لحاظ حقوق ما و در مقایسه با قوانین پیشین كشورمان ، تازه به شمار می آیند وگرنه از جهت تحول حقوق كار در كشورهای دیگر گاه از سابقه ای طولانی برخوردارند، در این بررسی ها از مطالبعه تطبیقی كمك می گیریم 0 در این نوشته مبانی حكم مندرج در ماده 12 قانون جدید كار درباره تغییر كارفرما را مطالعه می كنیم امید آنكه حق توفیقی عنایت فرماید و مباحث دیگر قانون نیز كه متضمن نوآوری هائی است به همین روش بررسی ومطالعه شود. 
طرح موضوع 
رابطه كارگری وكارفرمائی كه به موجب آن كارگر نیروی بدنی یا قكری خود را در برابر دریافت مزد در اختیار كارفرما می گذارد و می پذیرد كه زر نظر و به دستور او كار كند هرچند از جهاتی با قراردادهای معوض بی شباهت نیست اما با آنها تفاوتهای بسیاردارد. وجود قوانین امری و ضرورت رعایت آنها از سوی طرفین قراردادسبب شده است تا نقش قراردادكار، به عنوان قرارداد، كاهش یابد، از این رو برخی ترجیح می دهند به جای قرارداد كار از عنوان رابطه كار استفاده كنند. در بحث كنونی این نكات مورد توجه نیست ،آنچه در نوشته حاضر مورد بررسی قرار می گیرد آثار متفاوتی است كه تغییر وضعیت یكی از دو طرف یعنی كارگر و كارفرما بر قرارداد و رابطه كار می گذارد. 
روشن است كه هرگاه كارگر بمیرد و یا ازكار افتاده شود( از كار افتادگی كلی ) قرارداد كار پایان می پذیرد و رابطه دو طرف قطع می شود. در مورد یهم كه به فرض فرزند كارگر متوفی به كاری گمارده شود كه مثلا\" پدرش قبل از مرگ بدان اشتغال داشته است این رابطه ، رابطه ای جداگانه وتازه به شمار می آید و سابقه خدمت كارگر متوفی برای فرزندش ایجاد حقی نمی نماید، زیرا تعهدكارگر جنبه شخصی دارد وو كار هر انسان جزئی از خود اوست. اماهنگامی كه تغییری در وضع كارفرماپدید آید: مثلا\" به صبب فوت اواموالش به روثه منتقل شود و موسه محل خدمت كارگر هم بدین طریق به آنان انتقال یابد و یا هرگاه كارفرما كارخانه یا موسسه ای راكه كارگر در آن كار می كند به دیگری بفروشد یا به طریق دیگری منتقل كند یا آنكه كارخانه یا موسسه مورد بحث به سبب ملی شدن یا مصادره شدن از سوی مراجع قانونی یا قضائی از ملكیت كارفرما خارج شود آیا بازهم می توان گفت كه در همه این موارد رابطه كارگری و كارفرمائی پایان می پذیرد و كارفرمای جدید در برابر كارگران مسئولیتی ندارد؟ یا بعكس باید پذیرفت كه رابطه كارگری و كارفرمائی می تواند استمرار داشته باشد و كسانی كه جانشین كارفرمای پیشین می شوند(وراث ،انتقال گیرندگان ، نهادیاموسسه ای كه كارخانه یا واحد تولیدی یا خدماتی مصادره شده یا ملی شده را در اختیار می گیرد) در برابركارگران مسئولند؟ در فرض اخیرپرسش دیگری پیش می آید: حدود مسئولیت آنان چه اندازه است ؟ پاسخ این پرسشها بر حسب آنكه از چه زاویه ای به رابطه كارگر وكارفرما بنگیریم متفاوت خواهد بود، اما پیش از آنكه نظریه های مختلف را در این باره بررسی كنیم لازم است ببینیم حقوق كشورمان (پیش از تصویب قانون جدید) در این زمینه چه حكمی مقرر می داشت ؟ 
پیشینه موضوع در حقوق ایران 
با توجه به سكوت قانون كار سال 1337 می توان گفت تا سال 1343 راه حل ویژه ای درباره موضوع مورد بحث ما، ارائه نشده بود. در این سال قانونی به نام (قانون حمایت صنعتی و جلوگیری از تعطیل كارخانه های كشور) تصویب شد كه هدف آن ، چنانكه از نامش پیداست ، جلوگیری از تعطیل كارخانه های كشور بود. برابر ماده 2 این قانون در صورتی كه به سبب توقف یا صدور قرار تامین علیه كارفرما یا فوت یا حجرا و كارخانه ای تطعیل شود هئیت حمایت از صنایع (پیش بینی شده در ماده یك قانون ) می تواند شخص یا اشخاصی را بعنوان مدیر كارخانه تعیین كن0 این اشخاص در دوره اداره موقت امین محسوب می شوند. هر چند از مواد 6و7 این قانون به طور ضمنی استفاده می شود كه رابطه كارگران با كارخانه قطع نشده و دردوره اداره موقت ادامه می یابد اما با توجه به اینكه قانون فقط شامل موارد خاص (كارخانه ها) می شد و حمایت از كارگران هم منحصر به دوره اداره موقت شده بود برای حل مشكل اصلی یعنی تعیین تكلیف كارگران در صورت تغیر كارفرما كافی نبود. 
شاید یادآوری این نكته بی فایده نباشد كه در پاره ای ازكشورها (چنانكه در دنباله بحث ثمن مطالعه تطبیقی خواهیم دید) با وجود سكوت قانون ، رویه قاضی مشكلی را حل كرده است اما در كشور ما بعید می نمود كه از این راه بتوان به نتیجه رسید و می بایست تكلیف موضوع به روشنی در قانون معلوم گردد. 
در سال 1358 كه اندیشه تهیه و تنظیم پیش نویس قانون كار در سطح وزارت كار و امور اجتماعی مطرح شد و بدنبال آن تنی چند از كارشناسان با تجربه وصاحب نظر آن وزارت در موسسه كار وتامین اجتماعی (وابسته به وزارت مزبور) برای تهیه پیش نویس قانون كار، گرد آمدندو به مطالعه كارشناسی پرداختند كوشش شدكه با توجه به هدف قوانین كار(حمایت از كارگران ) و با در نظر گرفتن امكانات كشور و در چارچوب قانون اساسی جمهوری اسلامی با عنایت به این امر كه حقوق كار حقوقی است در حال تحول ، موارد سكوت قانون كار سال 1337 تدارك ونارسائی های آن جبران گردد و در هر مورد راه حل مناسبی ارائه شود. در موضوع مورد بحث یعنی تعیین تكلیف كارگران در صورت تغییر كارفرما نیز در طرح تنظیمی در موسسه یاد شده راه حلی پیش بینی شده كه با اندك تغییری به صورت ماده 12 متن مصوب مجلس شورای اسلامی درآمد و در مجمع تشخیص مصلحت نظام هم نظر مجلس تایید شد از آنجا كه حكم مقرر در یكی از چهره های تحول حقوق كار در دهه های اخیر محسوب می شود نخست میان نظری این تحول را به اختصار مطالعه می كنیم (گفتار اول )، آنگاه موضوع را از لحاظ رویه قضائی چند كشور بررسی می نمائیم (گفتار دوم )تابتوانیم از عملكر كشورهای دیگر در مواردی مشابه آنچه در قانون جدیدكار كشورمان پیش بینی شده آگاه شویم و در صورت امكان از تجربه آنان در زمینه چگونگی اجرای قانون بهره مندگردیم . 
گفتار یكم - مبانی نظری 
الف - نظریه قراردادی 
طرفداران این نظریه رابطه كارگر وكارفرا را در قراردادمنعقد بین آن دو خلاصه می كنند. نتیجه چنین نظری آن خواهد بود كه انتقال كارخانه یا شركت یا موسسه محل خدمت كارگر محدود به انتقال اموال بوده وكسانی كه در آن كارخانه یا موسسه كارمی كنند نسبت به انتقال ، بیگانه محسوب می شوند. بنابراین انتقال گیرنده (جز در صورت توافق صریح با انتقال گیرنده ) نسبت به ادامه كار و یا پرداخت مطالبات او(حتی از بابت مزد گذشته ) تعهدی ندارد. نظرات شورای نگهبان در مورد متن مصوبه مجلس شورای اسلامی مورخ 24 آبانماه 1366 كه در تاریخ 19/9/66 به مجلس اعلام گردیددر مجموع با نظریه قراردادی قابل تطبیق است. در خصوص ماده 12مصوبه مجلس (ماده 12 قانون كار اینك مورد بحث است ) كه برابر آن (هر نوع تغییر حقوقی در وضع مالكیت كارگاه از قبیل فروش یا انتقال به هر كه برابر آن ( هر نوع تغییر حقوقی در وضع مالكیت كارگاه از قبیل فروش یا انقال به هر شكل ، تغییر نوع تولید، ادغام در موسسه دیگر، ملی شدن كارگاه ، فوت مالك وامثال اینها در رابطه قراردادی كارگرانی كه قراردادشان قطعیت یافته است موثرنمی باشدو كارفرمای جدید قائم مقام تعهدات و حقوق كارفرمای سابق خواهدبود شورای نگهبان چنین نظر داده بود ( در موارد مذكور در این ماده ، كارفرما ضامن مزد كارگر است و مالك جدید ضامن نمی باشد. 
بدین ترتیب و براسا سنظریه قراردادی ، تغییر مالكیت موسسه محل خدمت كارگر سبب خواهد شد رابطه كارگری وكارفرمائی پایان پذیرد بدون آنكه كارگر بتواند از مالك سابق یا جدید چیری بابت سابقه خدمت یا خسارت اخراج دریافت دارد. این راه حل نه برای كارگران مناسب است و نه حتی در بیشتر موارد برای كارخانه یا موسسه محل خدمت كارگر. 
برای رفع این اشكال و در جستجوی راه حلی برای ادامه كار كارگران ، برخی از طرفداران نظریه قراردادی كوشیدند كه بااستفاده از راه حلهای موجود در حقوق مدنی مانند تعهد به نفع شخص ثالث و یا تبدیل تعهد به اعتبار تبدیل مدیون ، راهی برای استمراررابطه قراردادی وادامه كار كارگر پیدا كنند و از این طریق مالك جدید را به اجرای تعهدات كارفرمای سابق وادار سازند. اما تشخیص از این راه حلها زمانی ممكن است كه شرایط آن موجود باشد.می دانیم كه برابر ماده 231 قانون مدنی (معاملات و عقود فقط درباره طرفین متعاملین وقائم مقام قانونی آنها موثر است مگر درموردماده 196) وماده 196 نز در خصوص تعهد به نفع شخص ثالث و به عنوان استثناء بر اصل نسبی بودن قراردادها زمانی حاكم است كه این تعهد، دست كم به طور ضمنی ، در قرارداد پیش بینی شده باشد. هنگامی كه در توافق بینكارفرمای سابق مالك جدید شرط نشده باشد كه قرارداد كار كارگران به قوت خود باقی است چگونه می توان به استنادتعهد به نفع شخص ثالث رابطه قراردادی را مستمر ومالك جدیدرا دربرابر كارگران ملكف به رعایت آن دانست ؟ اگر بخواهیم تغییر كارفرما را نوعی تبدیل تعهد به اعبتار تبدیل مدیون تلقی كنیم با اشكال دیگری مواجه خواهیم شد. برابر بند2 ماده 292 قانون مدنی تبدیل تعهد به اعتبار تبدیل مدیون زمانی صحیح است كه با رضای دائن باشد. وقتی در تغییر كارفرما و انتقال یك موسسه تولیدی یا خدماتی كوچكترین نظرخواهی از كارگران نمی شود چگونه ممكن است از مفهوم تبدیل تعهد در حقوق مدنی استمداد جست ؟ خلاصه آنكه استفاده از راه حلهای حقوقی مدنی مستلزم آن است كه شرایط آن موجود باشد واستاد به آنها در مورد بحث ما كارساز نیست . 
ب - نظریه قدیمی كارگاه 
از دیگاه طرفداران مكتب اصالت فرد و سرمایه داری قرن نوزدهم ، كارگاه هیچگونه ارزش حقوقی ندارد. دراین نظام اختیارات كارفرما از حق مالكیت او نسبت به اموالی ناشی می شود كه مجموع آنها كارگاه را تشكیل می دهد. منشاء رابطه كارگران و كارفرما راباید در قرارداد كار جستجو كرد. 
كارگاه كه از نظر جامعه شناسی ، جامعه ای كوچك و حقیقی محسوب می شود از نظر حقوقی واقعیتی جدا از مالك ندارد.(كارفرما لازم نیست مالك محل كارگاه باشد و كافی است كه سرمایه یعنی مواد اولیه باوسایل وابزار را دارا باشد)0بدین ترتیب بدهی ومطالبات كارگاه جزو دارائی صاحب كارگاه به حساب می آید. به گفته ریپر استاد بنام فرانسوی ، از این دیدگاه كارفرما است كه قرارداد را منعقد می كند. اوست كه به تنهائی درصحنه حقوقی ظاهر می گرددو كارگاه با شخص كارفرما یكی شمرده می شود براساس این نظریه (كه در واقع همان نظریه قراردادی است ) انتقال كارگاه مجب قطع رابطه كارگران با كارگاه می شود. 
پ - نظریه جدید كارگاه 
نظریه قدیمی كارگاه به اعتقاد برخی ازاستادان حقوق كار با واقعیت تطبیق نمی كن و نمی تواند منعكس كننده وضع فعی حقوق كار باشد. به عقیده اینان كارگاه را در مفهوم قراردادی و فردی نباید بررسی كرد. باید آنرا از جهت جمعی و به عنوان یك موسسه مورد توجه قرار داد. پل دوران استاد فقید حقوق كار فرانسه با الهام گرفتن از برخی مفاهیم فلسفی اندیشمندان آلمانی دراین باره ضمن رد مفهومی كه مبنای رابطه كارگر وكارفرما را قراردادی مانند سایر قراردادها می شمارد، بر جنبه شخصی رابطه كار تاكید می كرد. به نظر او این رابطه از قلمرو حقوق مدنی و قواعد مربوط به قراردادهای مالی خارج بوده مبنایش در كارگاه است ، آنجاكه طرفین رابطه كار یعنی كارگر وكارفرما یا كار و سرمای ازیكدیگر قابلتفكیك نیستند، با هم شركت داشته ارزش و اهمین خود را در این اتحاد می بینند. 
هر چند در زمان ابراز این نظریه ، حقوقدانان فرانسوی از آن انتقاد كردند و اتحاد كار وسرمایه را(چه از لحاظ فلسفه اقتصاد آزاد و چه از دیدگاه مبارزه طبقاتی ) نادرست شمردن اما امروز كم و بیش این امر پذیرفته شده است كه برای تحقق مفهوم كارگاه ، تركیب و هم آهنگی وسایل مختلف برای رسیدن به هدف خاصی ضرورت دارد. این وسایل عبارتند از تجمع وسازماندهی سرمایه ومواداولیه و ابزار ونیروی كار0 این مجموعه اموال واشخاص یك واحداقتصادی ، یك مركز تصمیم گیری و در همان حال یك جامعه كوچك انسانی وشغلی محسوب می شود. 
این نظر در وقاع نظریه پل دوران را تعدیل می كند و بدون اینكه بر جنبه اتحاد كار و سرمایه به رابطه كارگر وكارگاه بعد تازه ای می بخشد. بر این اساس این نظریه كارگر بیش از آنكه به كارفمرا وابسته باشد به كارگاه وابسته است و طبیعی است كه با تغییر كارفرما رابطه خود را با كارگاه و كارفرمای جدید ادامه می دهد زیرا یكی از مشخصات كارگاه (برابر این مفهوم ) تداوم و استمرار فعالیت آن است. با این همه گاه همان كارگاه نیست كه به كارخود ادامه می دهد و تغییری كه پیش آمده از تغییر كارفرما و انتقال كارگاه فراتر می رود و مثلا\" به صورت ادغام در یك موسسه دیگر درمی آید. در این حال دیگر نمی توان به استناداستمرار وتداوم كارگاه حكم به حفظ رابطه كارگر با كارگاه نمود. برای رفع این اشكال می گویند آنچه در همه موارد اهمیت دارد ادامه آن فعالیتی است كه از نظر اقتصادی به اشتغال كارگر مربوط می شود (هرچند همان كارگاه نباشد)0 بدین ترتیب می توان گفت كه ادامه كار كارگر به (حق اشتغال ) او مربوط و در آن خلاصه می شود. 
ت - مبنیا ماده 12 قانون كار 
یك بار دیگر متن ماه 12 را مرور می كنیم 0 برابر این ماده (هر نوع تغییر حقوقی در وضع مالكیت كارگاه از قبیل فروش یاانتقال به هرشكل ، تغییر نوع تولید، ادغام در موسسه دیگر، ملی شدن كارگاه ، فوت مالكی وامثال اینها، در رابطه قراردادی كارگرانی كه قراردادشان قطعیت یافته است موثر نمی باشد وكارفرمای جدید، قائم مقام تعهدات و حقوق كارفرمای سابق خواهد بود.) با توجه به نظریه هائی كه نقل شد راه حل مقرر در قانون جدید كار را می توان نوعی حق اشتغلا كارگر تعبیر نمود، به ویژه اگر به پیشینه این ماده توجه ومفاد آن در ارتباط با مفاد بعدی قانون در زمینه تعلیق و یا پایان قرارداد كار بررسی شود. اگر به خواست خدا در فرصتهای دیگری به مطالعه مقررات مندرج ر قانون جدید در زمینه تلعیق و یا پایان قرارداد كار بپردازیم این نكته را باز خواهیم كرد كه روح حاكم بر قانون در این قسمتها حفظ رابطه كارگر وكارگاه و تضمین حق اشتغال اوست. این دیدگاه بادیدگاه نویسندگان قانون اساسی جمهوری اسلامی نیز هم آهنگ است. كافی است به اصول بیست وهشتم و چهل وسوم قانون اساسی درباره (حق كار) مراجعه نمائیم 0 برابر بنددوم اصل 28 (دولت موظف است با رعایت نیاز جماعه به مشاغل گوناگون برای همه افراد امكان اشتغال به كار وشرایط مساوی را برای احراز مشاغل ایجاد نماید) و اصل چهل وسوم حاكی از آن است ك اقتصاد جمهوری اسلامی ایران بر اساس ضوابطی پایه ریزی می شود كه آنجمله است ( .... 2- تامین شرایط وامكانات كار برای همه به منظور رسیدن به اشتغال كامل و قراردادن وسایل كار در اختیرا همه كسانی كه قادر بكارند ولی وسایل كار ندارند، در شكل تعاونی ، از راه وام بدون بهره یاهر راه مشروع دیگر كه نه به تمركز ثروت در دست افراد و گروه های خاص منتهی شود ونه دولت را به صورت یك كارفرمای بزرگ درآورد ... و هدف از تكیه بر این ضوباط آن است كه (استقال اقتصادی جامعه ) تامین گردد و (فقر ومحرومیت ) ریشه كن گردد و (نیازهای انسان در جریان رشد، باحفظ آزادگی او) برآزرد شود. ایراد نشود كه این اصول كلی است و اساس اشتغال افراد را مطرح می كند و نمی توان آنرا با (حق اشتغال كارگر در كارگاه ) مربوط نمود. بنظر می رسد اگر به دقت در اصل چهل وسوم نگریسته شود وروح حاكم بر آن مورد عنایت قرار گیرد ونیز به اصول دیگر مانند اصل بیست و نهم در مورد تامین اجتماعی توجه شود درخواهیم یافت كه لازمه ریشه كن كردن فقر و برآوردن نیازهای انسان و نیز رسیدن به اشتغال كامل و تامین شرایط وامكانات كار برای همه آنست كه آن كس كه در كارگاهی هم به كار مشغنل است به آسانی كار خود را از دست ندهد و باهر تغییر و تبدیلی در وضع كارفرما یا پدید آمدن موانع دیگر به آسانی از كار كردن محروم نشود و سابقه خمت او در موسسه ای كه عمری را در آن گذرانده است از بین نرود. از این رو بنظر ما گزاف نخواهد بود اگر مفهوم مواد قانون كار را در زمینه هائی كه اشاره شد در ارتباط و همسو با اصل قانون اساسی بدانیم . 
گتفار دوم - رویه قضائی ( بررسی تطبیقی ) 
پذیرش این اصل در حقوق كار، كه در صورت تغییر كارفرما، رابطه كارگری و كارفرمائی به پایان نمی رسد و این رابطه بین كارگر وكارفرمای جدید ادامه میابد، از نظر تامین حقوق كارگران گامی مثبت به شمار می آید، اما اجرای آن در عمل همواره خالی از اشكال نیست و درباره چگونگی تفسیر آن رویه یكسانی وجود ندارد. بنظر می رسد مطالعه رویه قضائی كشورهای دیگر، در حدودی كه منابع در دسترس اجازه می دهد، این فایده را خواهد داشت كه با مشكلات اجرای حكمی مشابه حكم مندرج در ماد12 قانون كار آشنا شویم 0 شاید بتوانیم از تجربه دیگران برای اجرای بهتر قانون كشورمان بهره مندشویم ، با توجه به متن ماده 12 قانون كار ومنبعی كه به طور غیر مستقیم از آن الهام گرفته شد.(قانون 18 ژوئیه 1928فرانسه ) نكات مهم را بشرح زیر تقسیم بیندی و بررسی می نمائیم . 
1- مفهوم تعلق به كارگاه ( یا همان كارگاه ) 2- تغییر حقوقی در وضع مالكیت كارگاه 3- حفظ رابطه قراردادی 4- تعهدات و حقوق كارفرمای جدید. 
الف - مفهوم تعلق به كارگاه ( یا همان كارگاه ) 
1- اهمیت مفهوم كارگاه - همانگونه كه درگفتار پیش دیدیم رفته رفته كارگاه به عنوان مفهومی نو در رابطه كار جایگا ویژه ای می یابد واین اندیشه پذیرفته می شود كه كارگر بیش از آنكه به شخص كارفرما وابسته باشد به كارگاه وابسته است. تاثیر این نظرتا بدان پایه است كه در برخی كشورها دادگاهها به رغم سكوت قانون ، با تكیه به مفهوم كارگاه رابطه كارگر را ، پس از تغییر كارفرما پابرجا دانسته اند. 
در حقوق بلژیك ، پیش از صدور دستورالعمل جامعه اقتصادی اروپا در جهت هم آهنگ كردن مقررات كشورهای عضو، قانون آن كشور نسبت به چگونگی تاثیر انتقال و تغییر مالكیت یك موسسه در رابطه كارگران شاغل در آن ساكت بود. دیوان كار بلژیك به مناسبت انتقال موسسه ای از شركتی به شركت دیگری می بایست آثار حقوقی انتقال را در مورد روابط كار بررسی واعلام نظرنماید. دیوان مزبور دررای 18 دسامبر1974 خود وجود نداشت دیوان كشور شركت دوم را قائم مقام شركت نخستین دانسته آنرا مسئول شناخته بر این عقیده است كه قانون 1928 در این مورد هم قابل اهمال است. روشن است كه شركت دوم از لحاظ سازماندهی ادامه شركت اول نیست تنها نقطه مشترك آنها در این است كه دومی همان فعالیت اولی را ادامه می دهد. 
هر چند از زمان صدور رای یاد شده بیش از نیم قرن می گذردولی اهمیت خود را از دست نداده است زیرا رای مذكور بیانگر تحول رویه قضائی است و درطول سالها و دهه های بعد ازاین نظر رادیوان كشور فرانسه و دادگاههای آن كشور در مارد مختلف اهمال كرده اند. از لحاظ دادگاه های فرانسه ، در هرموردكه (همان فعالیت اقتصادی ) بوسیله كارفرمای دوم تامین شود قرارداهای كار كارگان هم باید ادامه یابد. اینكه كارفرمای اول همچنان كارگاه خود را اداره كند و كارفرمای دوم نیز موسسه تولیدی یا توزیعی خود را داشته باشد تغییری در این وضع نمی دهد. از بین دها رای كه در این زمینه صادر شده می توان به دو رای كه چهل و چند سال پش از رای سال 1934 صادر شده است (رای 5 دسامبر 1974 و 8 نوامبر1978شعبه اجتماعی دیوان كشور) اشاره كرد. در این دو، یك جا پیمانكاری كه تامین غدای یك كارگاه را بر عهده داشته عوض شده و دردیگری موسسه ای كه عهده دار نظافت یك شركت بوده جای خود را به موسسه مشابهی داده است. در این دور مورد با اینكه پیمانكار دوم یا موسسه دوم همانند پیمانكار اول یا موسسه اول ، هر كدام موسسه ای با سازماندهی و كاركنان جداگانه بوده اند با این وصف پیمانكار یا موسسه دوم كارفرمای كارگرانی تلقی شده اند كه درخدمت پیمانكا یا موسسه اول بوده اند، زیرا از دید دیوان كشور فرانسه (همان كارگاه زیر نظر مدیریت تازه به فعالیت خود ادامه می دهد.) 
خلاصه آنكه از لحاظ دیوان كشور فرانسه حفظ رابطه قراردادی كارگران با كارفرمای دوم وابسته به ادامه كارگاه است. ادامه كار كارگاه را هم به معنای ادامه همان فعالیت اقتصادی می داند. از این رو می توان نتیجه گرفت كه رویه قضائی فرانسه حفظ رابطه قراردادی را به یك شرط وابسته می داند شرطی كه هم لازم است است هم كافی ، لازم و كافی است كه فعالیت اقتصادی واحدی استمرارداشته باشد. 
ب - تغییر حقوقی و وضع مالكیت دادگاه 
(تغییر حقوقی در وضع مالكیت كارگاه ) آنگونه كه در ماده 12 قانون كار ایران آمده با (تغییر در وضعیت حقوقی كارفرما) آنچنانكه در قانون سال 1928 فرانسه ذكر شده است ، شامل چه اموری می شود؟ در هر و قانون موارد بارز تغییر ذكر شده است این موارد كه در دو قانون تقریبا\" به صورت مشابه آمده جنبه حصری ندارد. برای ماده 12 (هر نوع تغیر حقوقی در وضع مالكیت از قبیل فروش یا انتقال به هر شكل ، تغییر نوع تولید، اعذام در موسسه دیگر، ملی شدن كارگاه ، فوت مالك وامثال اینها در رابطه قراردادهای كارگران .... موثر نمی باشد ... 0) 
رویه قاضئی فرانسه ، كه با توجه به مشابهت قانون حاكم بر موضوع در حقوق ما و حقوق فرانسه ، می تواند به روشن شدن موارد ابهام كمك كند هدف از این حكم قانون را (تامین ثبات شغلی برای كارگران ) می داند و از همین رو عبارت ( تغییر در وضعیت حقوقی كارفرما) را به صورتی وسیع تفسیر می كند و هر نوع انتقال اعم از قهری یا قراردادی ،جزئی یا كلی ، معوض یا غیر معوض رابه عنوان تغییر می پذیرد. به عنوان مثال هنگامی كه شركتی سالن های سینما را به طور موقت به اجاره شركت دیگری می دهد و پس ازپایان اجاره آن را مجددا\" خود مورد بهره برداری قرار می دهد این تغییرو تبدیل كارفرما، از لحاظ دیوان كشور، در رابطه استخدامی كارگران موثر نیست به همین ترتیب در موردیكه اداره كارگاهی به موجب حكم دادگاه به مدیر تصفیه واگذار شده است ، كارگران همچنان رابطه كاری خود را حفظ می كنند با این وصف درباره این نكته كه آیا ضرورت دارد بین دو كارفرمای جدید و قدیم رابطه حقوقی وجود داشته باشد بین دادگاههای تالی و شناخته بر این عقیده است كه قانون 1928 در این مورد هم قابل اعمال است. روش است كه شركت دوم از لحاظ سازماندهی ادامه شركت اول نیست و تنها نقظه مشترك آنها در این است كه دومی همان فعالیت اولی را ادامه می دهد. 
هر چند از زمان صدور رای یاد شده بین از نیم قرن می گذردولی اهمیت خود را از دست نداده است رای مذكور بیانگر تحول رویه قضائی است و در طول سالها و دهه های بعد این نظر را دیوان كشور فرانسه و دادگاه های آن كشور در موارد مختلف اعمال كرده اند. از لحاظ دادگاه های فرانسه ، در هر مورد كه (همان فعالیت اقتصادی ) بوسیله كارفرمای دوم تامین شود قراردادهای كار كارگران هم باید ادامه یابد. اینكه كارفرمای اول همچنان كارگاه خود را اداره كندو كارفرمای دوم نیز موسسه تولیدی یا توزیعی خود را داشته باشد تغییری در این وضع نمی دهد. از بین دهها رای كه در این زمینه صادر شده می توان به دو رای كه چهل و چند سال پس از رای 1934 صادر شده است ( رای 5 دسامبر 1974 و 8 نوامبر 1978 شعبه اجتماعی دیوان كشور) اشاره كرد. در این دو، یك جا پیمانكاری كه تامین غذای یك كارگاه را بر عهده داشته عوض شده و دردیگری موسسه ای كه عهده دار نظافت یك شركت بوده جای خود را به موسسه مشابهی داده است. در این دو مورد با اینكه پیمانكار دوم یا موسسه دوم همانند پیمانكار اول یا موسسه اول ، هر كدام موسسه ای با سازماندهی و كاركنان جداگانه بوده اند با این وصف پیمانكاریا موسسه دوم كارفرمای كارگرانی تلقی شده اند كه در خدمت پیمانكار یا موسسه اول ، هر كدام موسسه ای یا سازماندهی و كاركنان جداگانه بوده اند با این وصف پیمانكار یا موسسه دوم كارفرمای كارگرانی تلقی شده اند كه در خدمت پیمانكار یا موسسه اول بوده اند، زیرا از دید دیوان كشور فرانسه (همان كارگاه ) زیر نظر مدیریت تازه به فعالیت خود ادامه می دهد.) 
خلاصه آنكه از لحاظ دیوان كشور فرانسه حفظ رابطه قراردادی كارگران با كارفرمای دوم وابسته به كار كارگاه است ادامه كار كارگاه را هم به معنای ادامه همان فعالیت اقتصادی می داند. از این رو می توان نتیجه گرفت كه رویه قضائی فرانسه حفظ رابطه قرارداد یرا به یك شرط وابسته می داند شرطی كه هم لازم است هم كافی ، لازم وكافی است كه فعالیت اقتصادی واحدی استمرار داشته باشد. 
ب - تغییر حقوقی در وضع مالكیت كارگاه 
( تغییر حقوقی در وضع مالكیت كارگاه ) آنگونه كه در ماده 12 ایران آمده یا (تغیر در وضعیت حقوقی كارفرما) آنچنانكه در قانون سال 1928 فرانسه ذكر شده است ، شامل چه اموری می شود؟ در هر دو قانون موارد بارز تغییر ذكر شده است این مواد كه در دو قانون تقریبا\" مشابه آمده جنبه حصری ندارد. برابر ماده 12 (هر نوع تغییر حقوقی در وضع مالیك كارگاه از قبیل فروش یا انتقال به هر شكل ، تغییر نوع تولید، ادغام در موسسه دیگر، ملی شدن كارگاه ، فوت مالك و امثال اینها در رابطه قرارددادی كارگران .... موثر نمی باشد ... ) 
رویه قضائی فرانسه ، كه با توجه به مشابهت قانون حاكم بر موضوع در حقوق ما و حقوق فرانسه ، می تواند به روشن شدن موارد ابهام كمك كند هدف از این حكم قانون را (تامین ثبات شغلی برای كارگران ) می داند و از همین رو عبارت ( تغییر می پذیرد. به عنوان مثال هنگامی كه شركتی سالنهای سینما را به طور موقت به اجاره شركت دیگری می دهد و پس از پایان اجاره آن را مجددا\" خود مورد بهره برداری قرار می دهد این تغییر و تبدیل كارفرما، از لحاظ دیوان كشور، در رابطه استخدامی كارگران موثر نیست به همین ترتیب در موردی كه داره كارگاهی به موجب حكم دادگاه به مدیر تصفیه واگذار شده است ، كارگران همچنان رابطه كاری خود را حفظ می كنند. با این وصف درباره این نكته كه آیا ضرورت دارد بین دو كارفرمای جدید و قدیم رابطه حقوقی وجود داشته باشد بین دادگاه های تالی و دیوان كشور اختلاف نظر وجود دارد. در حالی كه برخی دادگاه های تالی وجود چنین رابطه ای با ضروری می دانند دیوان كشور چنانكه دیدیم ، با تغییری كه از مهفوم كارگاه به معنای (همان فعالیت اقتصادی ) دارد وجود چنین رابطه ای را لازم نمی داند. 
دیدگاه دیوان كشور فرانسه در خصوص عدم ضرورت رابطه حقوقی دو كارفرمای سابق و جدید، در مواردی كه كار شامل عرضه یك خدمت عمومی مانند اتوبوسرانی شهری یا برق است كه امتیازش از سوی مقامات شهرداری یا دولتی به موسسه یا شراكتی واگذار می شود، به دشواری قابل پذیرفتن است در این باره بد نیست به رویه كشور دیگری اشاره كنیم 0 دیوان عالی ایالت بوئوس آیرس (آرژانتین ) در پرونده ای می بایست نظر می داد كه آیا می توان برنده مناقصه یك خدمت عمومی یعنی حمل ونقل شهری را به صورت تضامنی مسئول بدهی های موسسه ای شناخت كه بیشتر یعنی حمل ونقل شهری را به صورت تضامنی مسئول بدهی های موسسه ای شناخت كه پیشتر عهده دار ارائه همین خدمت بوده و از بابت مزد به كارگرانش بدهكار بوده است ؟ پاسخ دیوان مزبور منفی بود. 
دیوانعالی ایالت بوئنوس آیرس در رای مورخ 14 مه 1985 خود چنین نظر داد: برای آنكه شرایط مندرج در قانون حاكم بر قرارداد كار محقق شود لازم است موسسه ای منتقل یا واگذار شود و این عمل مستلزم وجود رابطه ای مستقیم بین دو كارگاه است. در پرونده مورد بحث مناقصه به وسله دولت انجام شده و اعطای نوعی امتیازمحسوب می شود نه انتقال و واگذاری از سوی موسسه قبلی و با توجه به اینكه اساسا\" موضوع انتقال یعنی یك (موسسه ) (یا كارگاه )وجود نداردزیرا كارگاه جدید خود دارای وسایل نقلیه بوده رانندگان و ملزومات دیگر را در اختیار دارد واز آنجا كه برنده كنونی مناقصه از دارنده قبلی امتیاز مستقل به شمار می آید و در نبود رابطه جانشینی قانونی یا قراردادی نمی توان سخن از انتقال گفت بنابراین نمی توان موسسه دوم را متضامنا\" مسئول بدهیهای موسسه اول از بابت مزد كارگران شناخت . 
اگر بخواهیم موضوع را از لحاظ مفهوم اقتصادی كارگاه ( كه در صفحه های بدان اشاره شد) مورد ارزیابی قرار دهیم ملاحظه می كنیم كه كارگاه از دید دیوان عالی بوئنوس آئرس به معنای یك واحد تولید وتوزیع است و به دیگر سخن (سازمانی است كه تاسیسات ،محل وكاركنان خود كالاهائی را تولید یا خدماتی را عرضه می كند) 0 و از این لحاظ معنای اول كارگاه در نظر رویه قضائی فرانسه نزدیك است نه با معنای دوم آن ، به ترتیبی كه دیوان كشور مزبور برآن پافشاری می كند یعنی (فعالیت معین ) و یكی دانستن آن با (نفس تهیه و عرضه كالا یا خدمت ) . 
پ - حفظ رابطه قراردادی 
برابر ماده 12 قانون كار هر نوع تغییر حقوقی كه در وضع مالكیت كارگاه پیش آید ( .... در رابطه قراردادای كارگرانی كه قراردادشان قطعیت یافته است موثر نمی باشد ... ) با توجه به این بخش از ماده دو نكته را باید توضیح داد. نخست آنكه منظور ازقید (قراردادشان قطعیت یافته ) چیست ؟ دوم اینكه آیا حفظ رابطه قراردادی مستلزم جلب موافقت كارگر است یا نه ؟ درباره موضوع دوم ، دو راه حل كاملا\" متفاوت در حقوق كشورهای دیگر وجود دارد كه هر یك را جداگانه بررسی می كنیم . 
1- درباره نكته نخست یعنی قید مندرج در ماده 12 یادآور می شویم كه در قانون جدیدكار مقرراتی درباره دوره آموزشی پیش بینی شده است (این نكته در قانون پیشین مسكوت مانده بود)0برابر ماده 11 قانون كارطرفین می توانند با توفاق یكدیگر مدتی را به نام دروه آزمایشی پیش بین نایند. در خالل این دوره هر یك از طرفین حق دارد بدون اخطار قبلی و بی آنكه الزام به پرداخت خسارت داشته باشد، رابطه كار را قطع نماید. در صورتی كه قطع رابطه كار از طرف كارفرما باشد وی ملزم به پرداخت حقوق دوره آزمایشی خواهد بود و چنانچه كارگر رابطه كار را قطع نمایدكارگر فقط متسحق دریافت حقوق مدت انجام كار خواهد بود ... ) با توجه به این ماده و همانگونه كه طبیعت دوره آزمایشی ایجاب می كند قطع رابطه كار در دوره آزمایشی ، نیازمند تشریفات خاصی نیست ، هر یك از طرفین می تواند به آسانی به رابطه خود با دیگری پایان بی آنكه مكلف به پرداخت خسارت به طرف مقابل باشد. اما برای جلوگیری از سوءاستفاده از این راه حل اولا\" استناد به مقررات این ماده در صورتی ممكن است كه طرفین با توافق این دوره را پیش بینی و تعیین كرده باشند ثانیا\" برابر تبصره همان ماده (مدت دوره آزمایشی باید در قرارداد كاملا\" مشخص شود) ثالثا\" حداكثر این مدت در خود قانون مقرر شده و (برای كارگران ساده و نیمه ماهر یكماه و برای كارگران ماهر و دارای تخصص سطح بالا سه ماه می باشد) . 
با پایان یافته دوره آزمایشی و قطع نشدن رابطه كار در جریان قرارداد كار قطعیت می یابد بنابر این قید مندرج در ماده 12با توجه به ماده 11 و تبصره آن روشن می شود. بدین معنا حكم ماده 12 شامل كارگرانی می شود كه یا در قراردادشان دوره آزمایشی پیش بینی نشده و یا در صورت پیش بینی ، این دوره پایان یافته ورابطه طرفین ر خلال آن قطع نشده است . 
2- در مورد نكته دوم یعنی ضرورت یا عدم ضرورت جلب موافقت كارگران با انتقال كارگاه ، در حقوق بلژیك و فرانسه نظردادگاهها اینا ست كه حفظ رابطه قراردادی كارگران خد به خود صورت می پذیرد در رای مورخ 18 دسامبر1974 دیوان كار بلژیك كه متن آنرادرگذشته نقل كردیم چنین آمده است ( .... در صورت تغییركارفرما،كارفرمای جدید خود به خد تعهداتی را كه بر عهده كارگاه است انجام خواهد داد بدون آنكه نیازی به موافقت كارگر و اعلام تغییر انجام شده به او باشد) 0 رای 3 مارس 1971 شعبه اجتماعی دیوان كشورفرانسه نیز متضمن همین راه حل است در این رای به روشنی این معنامشخص شده است كه نه تنها تغییر كارفرما فی نفسه موجب قطع قراردادهای كاری كه معتبر و در جریان است نمی شود بلكه حفظ رابطه قراردادی بین كارگران وكارفرمای جدید خود به خود صورت می گیرد. به دیگر سخن كارفرمای جدید وكارگران و كارفرمای جدید خود به خود صورت می گیرد. به دیگر سخن كارفرمای جدید وكارگران به حكم قرارداد تازه ای كه جانشین قرارداد پیشین شود به یكدیگر مربوط نمی شوند بلكه همان قراردادهای پیشین است كه قوت خود باقی است وآثارشان حاكم بر ورابط طرفین است و به تعبیر دیوانمزبور اثر این قراردادها (به حكم قانون است نه توافق انجام شده بین طرفین رابطه كار) . 
نتیجه این نظر آن است كه كارفرمائی كه كارگاه را واگذار می كند مكلف نیست فرد فرد كارگران خود را از این تغییر قبلا\" آگاه سازد، ضرورت ندارد كه كارگر كارفرمای دوم خود رابعنوان كارفرمای جدید بپذیرد و رضای كارفرمای جدید نیز در حفظ این قراردادها مطرح نیست. نفس تغییر كارفرما در كارگاهی كه كارگران در آن به كار اشتغال دارند و جانشین شدن كارفرمائی به جای كارفرای دیگر خود موجب حفظ رابطه قراردادی می شود. 
3- در برابر راه حل فوق در حقوق جمهوری فدرال آلمان دادگاه فدرال كار جلب رضای كارگران را لازم می داند. در زیر رائی رادر این باره نقل می كنیم . 
كارگاهی یكی از بخشهای خود را به موسسه دیگری واگذار نمود و با توافق با شورای كارگاه مقرر شده بود كه كاركنان این بخش نیز به موسه دیگر منتقل شوند. یكی از كارگران كه خود عضوشورای كارگاه بود اعلام كرد كه او مكلف نیست به موسسه مورد بحث انتقال یابد و درخواست انتقال به بخش دیگری از كارگاه خود را نمود. درخواست او پذیرتفه نشد، كارگر به دادگاه مراجعه و از آن خواست اعلام كند رابطه اش با كارفرمای (اول ) برقرار است ومكلف است كه كاریمناسب با مهارتهایش به او واگذار كند. دادگاه فدرال كار به نفع دیگر رای داد بدین استدلال كه : (در صورت انتقال یك كارگاه ، مالك جدید به جای مالك قبلی كارفرما محسوب می شود اما كارگر را نمی توان به پذیرفتن كارفرمای جدید مجبور نمود،اینگونه (فروش ) كارگران مغایر حركت انسانی است. چنین امری با اصل كلی (حقوقی ) كه برابر آن تبدیل مدیون جز با رضای داین ممكن نیست ، نیز ایجاب می كند كه هر كارگری حق داشته باشد كارفرمائی را كه بخواهد با او قرارداد كار منعقد كند، انتخاب نماید ... ) 
( .... در قضیه مورد بحث كه كارگر از خدمت نزد كارفرمای جدید خودداری كرده است ، كارفرمای سابق یا جانشین او نمی توانستندبه خدمت این كارگر خاتمه دهندمگر در صورتی كه قرارداد، ولو در حالی كه بخش یاز كارگاه به كارگر دیگر واگذار نمی شد، قابل فسخ می بود، توافق منعقد بین كارگاه و شورای آن نیز تغییری در این وضع نمی دهد و چنین توافقی نمی تواند جاشنین تصمیم كارگران ذینفع گردد) . 
ث - حقوق و تعهدات كارفرمای سابق و جدید 
ماده 12 قانن كار ایران كارفرمای جدید را (قایم مقام تعهدات و حقوق كارفمرای سابق ) می داند. منظر كدام تعهدات و حقوق است ؟ برای آگاهی از آنها بهتر است رابطه كارگر وكارفرما را دردوران پیش از انتقال كارگاه و پس از آن جداگانه بررسی كنیم . 
1- پیش از انتقال كارگاه - همانگونه كه دیدیم در حقوق برخی كشورها(مانند فرانسه ) كارفمرای پیشین مكلف نیست كه كارگران را از تصمیم خود مبنی بر انتقال كارگاه آگاه سازد. علاوه برآن از لحاظ نظری كارفرمای سابق می تواند در حدود مقررات قانونی برخی از كارگران خود را پیش از انتقال اخراج كند اما اگر روشن شود كه هدف از اخراج كارگر محروم كردن او از مزایای مربوط به حفظ رابطه قراردادی با كارفرمای جدید بوده است چنین اخراجی غیرموجه تلقی شده وكارفرمای سابق به پرداخت خسارت محكوم می شود. در مواردی هم كه كارفرمای سابق و جدید بر اخراج كارگر تبانی كرده باشند هر دو به طور تضامنی مسئول پرداخت سخارت خواهند بود اما دیوان كشور فرانسه در را یمورخ 9 اكتبر1975 خود از این هم فارتر رفته وصرفنظراز اینكه (تبانی متقلبانه ای ) بین دوكارفرما صورت گرفته باشد یا نه آنها را متضامنا\" مسئول شناخته است. در دعوای مورد بحث دیوار مزبور نتیجه عمل كارفرمای سابق (یعنی اخراج كارگران پیش از انتقال كارگاه ) را محروم ساختن آنان از حمایت قانون مربوط به استمرار قرارداد كار در صورت انتقال كارگاه دانسته و از این رو هر دو كارفرما را متضامنا\" به بپرداخت خسارت اخراج محكوم ساخته است . 
تحول رویه قضائی فرانسه از لحاظ عملی قایده مهمی دارد. چه بسا اتفاق مافاد كه كارفرمای اول به سبب مشكلات مالی كارگاه خود را واگذار می كند. محكوم ساختن كارفرمای جدید به پرداخت خسارت ناشی از اخراج ( یعنی عملی كه توسط كارفرمای اول صورت گرفته ) كارگر را از لحاظ دریافت خسارت در وضع بهتری قرارمی دهد و حمایت بیشتری از او به می آورد. 
در حقوق انگلیس نیز به راه حل مشابهی بر می خوریم 0 به موجب قمررات مربوط به تعبیر مالكیت (حمایت از اشتغال ) مصوب سال 1981 هرگاه موسسه ای كه در حال ورشكستگی است به مالكیت موسسه اقتصادی دیگری درآید همه حقوق و تكالیف ناشی از قراردادهای كار موسسه در حال ورشكستگی به موسسه انتقال گیرنده منتقل می شود. ازلحاظ مقررات یاد شده كسانی مشمول عنوان كارگر موسسه انتقال یافته خواهند بود كه بلافاصله پیش از انتقال در استخدام آن بوده باشند 
در دعوای مورد بحث ، كارگر موسسه ای كه در حال ورشكستگی بود بعد از ظهر روز جمع از سوی مدیریت اخطاری دریافت داشت كه به موجب آن فورا\" به خدمت او خاتمه داده می شود.صبح روز دوشنبه (یعنی پس از تعطیل آ[ر هفته ، شنبه ویكشنبه در انگلستان ) شركتی كه از مدتی پیش به منظور خرید موسسه در حال ورشكستگی مشغول مذاكره بود اداره امور آن موسسه را بر عهده گرفت واسنادمربوط به انتقال بعد از ظهر دوشنبه تنظیم شد. 
به نظر دادگاه استیناف لندن این كارگر مشمول مقررات سال 1981 می باشد یعنی كارگری محسوب می شود كه بلافاصله پیش از انتقال در استخدام موسسه انتقال یافته بوده و همه دعاوی مربوط به اخراج او لعیه شركت انتقال گیرنده قابل طرح است. به دیگر سخن شركت انتقال گیرنده پاسخگوی اخراج از سوی انتقال دهند خواهد بود. دادگاه این ادعا را كه مقررات سال 1981 فقط در صورتی قابل اعمال است كه كارگر بالافاصله پیش از انقال در استخدام موسسه انتقال دهندهباشد( و در دعوای طرح شده چنین نبوده است ) رد كرد. به نظر دادگاه فلاصله دو روز، آن هم دور روز تعطیل آنقدر كوتاه است كه دادگاه نمی تواند آنرا فاصله واقعی تلقی كند و نتیجه گیری نمایدكه كارگر در زمان انتقا لكارگر موسسه در حال ورشكستیگ نبوده ومقررات درباره اش قابل اجراء نیست . 
2- تعهدات و حقوق كارفرمای جدید پس از انتقال - كم مندرج در ماده 12 قانون كار ایران وقوانین مشابه خارجی ( مثلا\" قانون 1928 فرانسه و یا مقررات 1981 انگلستان ) مبنی بر اینكه كارفرمای جدید قائم مقام حقوق و تعهدات كارفرمای سابق است این پرسش رابرمی انگیزد كه اختیرا كارفرما در مور كارگرانی كه با انتقال كارگاه خودبه خود و به حكم قانون در استخدام او درآمده اند چیست ؟ آیامی تواند شغل آنها را تغییر دهدو یا مثلا\" برخی از آنان را اخراج كند؟ 
پس از انتقال كارگاه ( چه به صورت قهری و چه به صورت ارادی ) ضمن حفظ رابطه قراردادی ، كارگر و كارفرمای جدید مشول حقوق و تكالیف معمولی یك كارگر و كارفرما می باشند. بنابراین در صورتی كه قراردا كار برای مدت نامعین باشد( چنانكه در بیشتر موارد چنین است )كارگرمی تواند در حدود مقررات استعفا دهد وكارفرما نیز می تواند رد حدودی كه اخراج مجاز باشد كارگر را اخراج كند.برخی اختیار كارفرمای جدید را در مورد اخراج كارگر با هدف قانون یعنی ثبات شغلی كارگر مغایر دانسته ولی باید توجه داشت كه از یك سو اخارج در هر صورت تابع مقررات جاری كشور است و كارفرمای جدید در این مورد حقی بشتر از كارفرمای سابق ندارد. بنابراین در مواردی كه برابر مقرارت یك كشور اخراج جز در موارد خاص وبا اتقامه دلیل موجه ممكن نباشدكارفرمای جدید در صورتی می تواند كارگر یا كارگران وابسته به كارگاه انتقال یافته را اخراج كند كه بتواند دلیل یا دلایل موجهی در این زمینه اقامه كند واین دلایل از طرف مراجع رسیدگی كننده پذیرتفه شود. از سوی دیگرسابقه خدمت كارگر نزد كارفرمای سابق محفوظ بوده و در تعیین میزان خسارت پرداختی به كارگر محاسبه می شود و این یكی از نتایج مهم حفظ رابطه قراردادی كارگر با كارفرمای جدید در صورت انتقال كارگاه است . 
در ورد تغییر شغل كارگران ، در حقوق فرانسه رویه قضائی بر آن است كه كارفمرای جدید آزاد است كه به سازماندهی مجددكارگاه بپردازد. رای زیر از دادگاه كاربرازاویل كنگوی سابق (زئیركنونی ) نیز متضمن راه حل مشابهی است . 
موضوع از این قرار بود: كارگاهی كه ملی اعلام شده بود كارگرانی را كه قبل از ملی شدن در آن كار می كردند مجددا\" پذیرفت. آنان مزدی ، دست كم مساوی با مزدی كه كارفرمای سابق می پرداخت ، دریافت می داشتند، ولی شغل آنها تغییر یافته بود.یكی از كارگران درخواست داشت كه در شغل سابق خود به كار بپردازد و مزدی برابر وظایفی كه قبلا\" انجام می داده است ، دریافت دارد. دادگاه درخواست او را رد كرد و چنین نظر داد: (حقوق مكتسب مزدبگیران فقط شامل مزایای مادی ای می شود كه قبلا\" از آن برخوردار بوده اند. این امر كه قانون كار، كارفرمای جدید را به رعایت قراردادهای سابق كار مكلف می سازد مانع از آن نیست كه او كارگران را با توجه به ضرورتهای سازمانی كه خودتشخیص می دهد، در طبقه شغلی مناسب قرار دهد.) 
نتیجه بحث 
بی شك حكم مندرج در ماده 12 قانون جدید كار، از نكات مثبت این قانون بوده و اگر دست اجرا شود می تواند به ثبات وامنیت شغلی كارگران كمك نماید. در اجرای این ماده ، با توجه به آنچه از بررسی تطبیقی آراء دادگاهها بدست می آید، عنایت به نكات زیر مناسب می نماید: 
با توجه به متن ماده ، عبارت (هرنوع تغییر حقوقی در وضع مالكیت كارگاه ) به صورت وطیع تفسیر شود بویژه آنكه موارد مذكور در ماده جنبه حصری ندارد. بنابراین هر نوع انتقال اعم از قهری یا قراردادی ، جزئی یا كلی ، معوض یا غیر معوض و حتی تغییر نوع تولید مانع از اجرای ماده نبوده موجب قطع رابطه كارگران با كارگاه مربوط نخواهد شد. 
2- كارگاه را به معنای واحد مستقلی بگیریم كه دارای فعالیت سامزان یافته اجتماعی می باشد و با تسایسات محل و كاركنان خود به تولید كالا یا عرضه خدمتی می پرازد. با این تعریف هرگاه (سازمان ) دیگری جاشنین (سازمان ) پشین شود مانند آنكه فلان موسسه حمل ونقل جانشین موسه دیگری گردد كه حمل بار برای مثلا\" وزارت بارزگانی را بر عهده دارد و هر كدام از دو موسسه رانندگان جداگانه ای داشته باشد (تداوم ) كارگاه از بین رفته و كارگران موسسه سابق با موسسه جدید رابطه قراردادی ندارند. اماد هر مورد كه همان واحد مستقل ، مثلا\" یك كارخانه یا موسسه حمل و نقل در وضع مالكیت كارگاه پبش آید ماده 12 در مورد حفظ رابطه قراردادی كارگران با كارفرمای جدید حاكم است . 
3- با توجه به مفهومی كه از كارگاه می پذیریم رابطه حقوقی بین كارفرمای سابق و جدید در بیشتر موارد وجود دارد معهذا در مواردی كه مثلا\" موسسه ای ملی یا مصادره شود هر چند بین دو كارفرمای قدیم و جدید رابطه حقوقی مستقیم وجود ندارد و انتقال به حكم قانون یا به موجب رای دادگاه صورت گرفته است این امر مانع از آن نیست كه كارگران كارگاه ملی شده یا مصادره شده رابطه استخدامی خود را با كارگاه حفظ كنند. اما در مواردی مانند برنده مناقصه حمل وقنل شهری هرچند كارفرمای دوم ادامه دهنده فعالیت كارفرمای اول است ، به سبب نبود رابطه جانشینی قانونی یا قراردادی آنرا نمی توان مشمول عنوان تداوم كارگاه دانست و در نتیجه رابطه ای بین كاركنان كارفای اول و كارفرمای دوم وجود ندارد تا بتوان به استمرار آن حكم كرد. 
4- در مورد موافقت یا عدم موافقت كارگران با انتقال ، هرچند نظر دادگاه فدرال كار آلمان مبنی بر لزوم موافقت كارگر با انتقال به موسسه دیگر، از لحاظ احترام به شخصیت انسانی كارگر جالب است. اما با متن ماده 12 قانون كار ما سازگار نیست. در حقوق ایران نیز همانند حقوق بلژیك و فرانسه كارفرمای جدیدخود به خود قائم مقام حقوق و تعهدات كارفرمای سابق خواهد شد بدون آنكه لازم باشد موافقت كارگر كسب و یا تغییر انجام شده به او اعلام شود. 
5- در خصوص تعهدات كارفرمای سابق و جدید نیز، همانگونه كه در تن مقاله دیدیم ، اختیارات و تكالیف كارفرمای جدید در برابر كارگران انتقال یافته ، حقوق و تعهداتی است كه هر كارفرمائی در حدود قانون در برابر كارگر دارد. یعنی همانند آنست كه ازآغاز، رابطه استخدامی كارگران با او برقرار بوده است. بنابراین كارفرمای جدید می تواند در حدود قانون به تغییر شغل كارگر بپردازد ودرصورتی كه موجبی از موجبات اخراج كارگر حاصل شد، او را اخراج كند. 
6- با عنایت به نكته اخیر، حكم ماده 12 را باید در ارتباط با مواد دیگر قانون و بویژه مقررات مربوط به اخراج كارگر تفسیر و اجراء نمود. 
7- هر چند برابر ماده 12 پس از تغییر وضع حقوقی كارگاه ، كارفرمای پیشین ظاهرا\" مسئولیتی ندارد، با این همه بنظر می رسد چنانچه پیش از انتقال اقدامی انجام داده باشد كه بطور متقلبانه مانع اجرای حكم ماد 2 گردد، مسئول شناختن كارفرمای سابق وجدید به طور تضامنی ، بی وجه نباشد.

نویسنده : دكتر عزت الله عراقی

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: چهارشنبه 23 اردیبهشت 1394 ساعت: 22:55 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,
نظرات(0)

ميزان جريمه نقدی در كميسيونهای ماده صد قانون شهرداريها

بازديد: 95

بسیاری از مراجعین به شهرداریها افرادی هستند كه سروكار آنان با كمیسیونهای ماده صد شهرداری است و مشكل آنان باید در كمیسیونهای ماده صد مورد رسیدگی قرار گیرد . بخشی از افرادی كه پرونده آنها در این كمیسیونها رسیدگی می شود كسانی هستند كه بدون داشتن پروانه ساختمانی ، مبادرت به احداث بنا نموده اند ؛ یعنی وظیفه قانونی خود را در كسب پروانه ساختمانی قبل از شروع به ساختمان سازی انجام نداده اند .در این زمینه ماده صد قانون شهرداریها مقرر داشته است كه : « مالكین اراضی و املاك واقع در محدوده شهر یا حریم آن باید قبل از هر اقدامی یا تفكیك اراضی و شروع ساختمان از شهرداری پروانه اخذ نمایند . شهرداری می تواند از عملیات ساختمانی ساختمانهای بدون پروانه یا مخالف مفاد پروانه به وسیله مأمورین خود اعم از آنكه ساختمان در زمین محصور یا غیر محصور واقع باشد ، جلوگیری نماید » . 
در تبصره های یازده گانه ماده مذكور ، جزئیات بسیاری پیرامون اقسام مختلف تخلفات ساختمانی مرتبط با این موضوع مقرر گردیده است . به طور مثال در تبصره “ 3 ” ماده مذكور مقرر شده است كه : « در مورد اضافه بنای زاید بر مساحت مندرج در پروانه … كمیسیون می تواند … رأی به اخذ جریمه دهد ؛ و جریمه نباید از حداقل دو برابر كمتر و از چهار برابر ارزش معاملاتی ساختمان برای هر متر مربع بنای اضافی بیشتر باشد … » . 
برای روشن شدن مطلب ابتدا ضروری است كه ارزش معاملاتی مورد بحث واقع شود . ارزش معاملاتی عبارت است از : مبلغ معینی كه در هر منطقه جغرافیایی و محل واقع شدن ملك ، از سوی اداره امور اقتصادی و دارایی محل ، به عنوان قیمت منطقه ای تعیین و مشخص می گردد . ادراه دارایی محل همه ساله بر اساس معیارهای مشخصی كه در اختیار دارد ، ارزش معاملاتی زمین و ساختمان را در هر محل و منطقه جغرافیایی از نظر موقعیت مكانی و اینكه آیا در بر كوچه و خیابان واقع گردیده یا نه ، و با در نظر گرفتن سایر معیارهای موجود برآورد نموده و مراتب را به كایه دستگاههای ذی ربط اعلام می دارد .فایده علمی و حقوقی بحث در این است كه فرضاً ،اگر ساختمانی در سال 1369 بدون پروانه احداث شده باشد و در زمان حاضر كمیسیون ماده صد ، حكم بر جریمه مالك به پرداخت سه برابر ارزش معاملاتی صادر كرده باشد : آیا ملاك احتساب ارزش معاملاتی همان مبلغی است كه ده سال قبل معیار بوده ؟ 
یا مبلغی است كه در زمان حاضر از سوی ادارة دارایی به عنوان ارزش معاملاتی اعلام گردیده است ؟ 
به عبارت دیگر چون سالانه ارزش معاملاتی معمولاً افزایش مییابد آیا املاك متخلف باید مبلغ ارزش معاملاتی را بر طبق محاسبه سال وقوع تخلف بپردازد ؟ و یا اینكه ملزم به پرداخت آن براساس محاسبه زمان حاضر می باشد ؟ 
در این خصوص ، ممكن است از سوی شهرداریها ویا كمیسیونهای ماده صد به دلیل عدم تصریح قانون و مقررات اشتباهاتی صورت بگیرد ویا حتی بی عدالتیهایی نیز به وقوع بپیوندد ، تا آنجا كه موجب نارضایتی برخی از شهروندان در اقصا نقاط كشور گردد . 
بر اساس اصول كلی علم حقوق و عمومات قانون ، چنانچه فردی مرتكب تخلف و یا جرمی گردد ، قانون حاكم در زمان ارتكاب تخلف و جرم باید ملاك اجرا قرار گیرد ؛ وحتی چنانچه قانون لاحق ، اخّف به حال متهم یا متخلف باشد ، بر طبق نصّ صریح قانون مجازات اسلامی ، قانون اخّف اجرا می شود . با استباط از وحدت ملاك این امر در موضوع تخلف ساختمانی و نحوه محاسبه ارزش معاملاتی و اینكه ارزش معاملاتی كدام زمان باید ملاك و معیار قرار گیرد ، شهرداریها موظف بوده اند كه ارزش معاملاتی زمان وقوع تخلف را ملاك محاسبه قررا دهند ؛ و چنانچه اضافه بر مبلغ مذكور ، وجه دیگری از مالكین دریافت شده باشد چون غیر حق بوده ، باید از سوی شهرداریها به پرداخت كنندگان آن مسترد شود . 
به دلیل كم توجهی شهرداریها به تبصره یك ماده صد قانون شهرداریها ، وزارت كشور ناچار شد تصمیم مهمی را به موجب بخشنامه شماره 2/34/3/1 /19095 ـ 19/11/1376 ، را در این زمینه اتخاذ و صادر نماید . متن كامل بخشنامه مذكور به این شرح است : 
« بخشنامه به استانداران » 
با توحه به سؤالات مطروحه از سوی برخی از شهرداریها و اعضای محترم كمیسیونهای ماده صد قانون شهرداری ، در خصوص این كه آیا ارزش معاملاتی زمان وقوع تخلف ، ملاك محاسبه جریمه از سوی كمیسیونهای ماده صد خواهد بود و یا ارزش معاملاتی روز دارایی ؛ لذا بدین وسیله اعلام می دارد ، نظر به اینكه تعیین دقیق زمان وقوع تخلف ، خصوصاً در مورد ساختمانهای قدیمی كه بدون اخذ پروانه ساختمانی از شهرداری و یا مغایر مفاد پروانه صادره ، احداث و به پایان رسیده و سالها مورد بهره برداری قرار گرفته است امكان پذیر نمی باشد ؛ و از طرفی مطابق قسمت اخیر تبصره “ یك ” ذیل ماده صد قانون شهرداری ، كه طی آن شهرداری موظف است به محض جلوگیری از عملیات ساختمانی ( عدم تأیید عملیات و جلوگیری از صدور گواهی پایان ساختمان به منزله توقف روند تكوینی موضوع و تعیین وضعیت ساختمان می باشد ) ، ظرف یك هفته موضوع را در كمیسیون ماده صد مطرح نماید بنا بر این ارزش معاملاتی زمان توقف عملیات ساختمانی ( توقف چه به صورت فیزیكی ویا خودداری از تأیید و ارائه گواهی لازم ) و ارجاع موضوع به كمیسیون ماده صد ، می تواند ملاك محاسبه و تعیین جریمه از سوی اعضای محترم كمیسیون ماده صد باشد . مقتضی است دستور فرمایید ، مراتب جهت اقدام لازم به شهرداریهای تابعه ابلاغ گردد . 
وزیر كشور 
بخشنامه فوق الذكر كه از سوی وزارت كشور بر اساس اصول و موازین حقوقی صادر گردیده ، در جهت اجرای عدالت ، توصیه مهمی را به شهرداریها نموده است . بر طبق این بخشنامه ، وضعیت ساختمانهایی كه بدون پروانه احداث گردیده اند ، از دو حالت خارج نیست ، یا این كه تاریخ احداث بنا مستنداً مشخص و معلوم است ، و یا این كه تاریخ احداث بنا مشخص و معلوم نیست . در حالت اول الزاماً باید ارزش معاملاتی تاریخ احداث بنای بدون پروانه املاك تعیین جریمه قرار گیرد ؛ و در حالت دوم ، یعنی معلوم نبودن تاریخ احداث بنا، مبنای احتساب و ارزش معاملاتی در زمان ارجاع پرونده به كمیسیون ، باید ملاك احتساب جریمه قرار گیرد . 
متأسفانه به رغم استنباط صریح از منطوق تبصره “ یك ” ماده صد قانون شهرداری كمیسیونهای ماده صد و بسیاری از شهرداریها نسبت به اجرای قانون بی اعتنایی كرده اند و مبالغ گزافی به عنوان جریمه از مالكین متخلف دریافت داشته اند ، و متعاقباً از عمل كردن به بخشنامه وزارت كشور نیز امتناع می ورزند . به همین دلیل شكایات بسیاری از گوشه و كناركشور به طرفیت شهرداریها به دیوان عدالت اداری واصل شده و این قضیه در شعب متعدد مورد رسیدگی واقع شده كه به عنوان نمونه رأیی كه از سوی شعبه اول دیوان عدالت اداری در دادنامه شماره 311 ـ 13/2/79 موضوعه پرونده كلاسه 78/1/1639 صادر گردیده ؛ و خواسته شاكی ابطال رأی كمیسیون ماده صد بوده است ، در ذیل آورده می شود : 
شاكی … 
طرف شكایت : شهرداری منطقه پنج شهرستان … 
موضوع شكایت و خواسته : ابطال رأی كمیسیون ماده صد قانون شهرداریها . 
« رأی دیوان عدالت اداری » 
شاكی فوق الاشعار از رأی كمیسیون جدید نظر موضوع ماده صد قانون شهرداریها اعلام شكایت و تقاضای نقض آن را نموده است . 
شاكی از این جهت به رأی كمیسیون معترض می باشد كه ساختمان احداثی مورد تخلف در سال 60 ـ 61 بنا گردیده و علی القاعده مبنای كمیسیون در تعیین جریمه ، می بایستی طبق تعرفه همان زمان صورت گیرد و در همین راستا نیز نظر شهرداری مساعد بوده . با بررسی مندرجات دادخواست تقدیمی و جوابیه شماره 2505 /4 مورخه 30/1/79 شهرداری … نهایتاً اعتراض نام برده با توجه به پاسخ استفتائیه به عمل آمده شهرداری تبریز از مقام معظم رهبری در خصوص زمان محاسبه جرایم تخلفات ساختمانی مبنی بر این كه ملاك و میزان در تعیین و محاسبه جریمه زمان تخلف است ، نه زمان طرح پرونده ؛ در كمیسیونهای ماده صد از این حیث وارد است و حكم به ورود شكایت و نقض رأی معترض مبنی بر تعیین جریمه و نیز متعاقب آن تخریب به لحاظ عدم پرداخت آن و ضرورت رسیدگی مجدد بر مبنای تعرفه سال احداث بنا ( سالهای 60 ـ 61 ) صادر و اعلام می گردد . این رأی پس از ابلاغ به مدت 20 روز قابل اعتراض در دادگاه تجدید نظر دیوان عدالت اداری می باشد ، دفتر رونوشت ابلاغ شود . 
دادرس شعبه اول دیوان عدالت اداری 
رأی شعبه اول دیوان عدالت اداری كه به دلیل عدم اعتراض شهرداری شهرستان … قطغی گردیده ، می تواند بر عملكرد غیر قانونی بسیاری از شهرداریها خط بطلان كشیده و آنان را به تبعیت از قانون و تبعیت و حركت در چارچوب قانون وادار نماید . در همین راستا ، به دلیل اختلاف نظر بین برخی از شعب دیوان عدالت اداری ، قضیه مانحن فیه در هیأت عمومی دیوان عالی كشور مطرح شده و منجر به رأی وحدت رویه شماره 77/272 ـ 22/4/1378 مندرج در روزنامه رسمی شماره 15875 ـ 6/6/1378 گردیده كه عیناً آورده می شود : 
« رأی هیأت عمومی » 
با عنایت به ماده صد قانون شهرداری و تبصره های آن واصول و قواعد حاكم بر كیفیت رسیدگی به ادعای تخلفات ساختمانی در كمیسیونهای بدوی و تجدید نظر ماده صد قانون شهرداری ، دادنامه شماره 373 مورخ 3/4/1376 شعبه نوزدهم دیوان ، در پرونده كلاسه 75/1243 مبنی بر لزوم رسیدگی و تحقیق پیرامون عمل و موقعیت ملك از حیث احراز وقوع آن در داخل یا خارج از محدوده شهر و تشخیص قدمت ساختمان و تعیین جریمه بر مبنای ارزش معاملاتی زمان وقوع تخلف ، موافق اصول و موازین قانونی تشخیص داده می شود ، این رأی به استناد قسمت اخیر ماده (20) قانون دیوان عدالت اداری بر شعب دیوان و سایر مراجع ذی ربط در موارد مشابه لازم الاتباع است . 
رئیس هیأت عمومی دیوان عدالت اداری نتیجه گیری : 
1 ـ طبق فراز اول تبصره “یك ” ماده صد قانون شهرداری ، شهرداریها موظف می باشند كه حداكثر ظرف یك هفته از تاریخ جلوگیری از ادامه ساختمان ، موضوع را به كمیسیون ارجاع دهند . و این بدان معنی است ،كه اگر تخلف مربوط به سالهای گذشته باشد ، محاسبه ارزش معاملاتی بنای احداث شده در زمان وقوع تخلف ملاك قرار می گیرد . 
2 ـ به دلیل عدم اجرای دقیق قانون از سوی شهرداریها ، بخشنامه شماره 2/34/1/19095 ـ 19/11/76 وزارت كشور بر اساس منطق حقوقی صادر گردیده در مرحله اجرا مورد بی اعتنایی واقع شده است . 
3ـ با اعلام شكایت افراد ذی نفع ، دیوان عدالت اداری حكم بر محكومیت كمیسیونهای ماده صد صادر نموده كه این احكام فقط به صورت موردی دارای فایده بوده اند . 
4ـ بر اساس رأی وحدت رویة هیأت عمومی دیوان عدالت اداری ،كمیسیونهای ماده صد ملزم وموظف به تشخیص قدمت ساختمان و تعیین جریمه بر مبنای ارزش معاملاتی زمان وقوع تخلف می باشند . 
5 ـ با اجرای دقیق قانون از سوی شهرداریها ، از تعداد افراد بسیاری كه از عملكرد ناراضی شهرداریهاهستند ، كاسته خواهد شد .

نویسنده : حمید رضا فتحی

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: چهارشنبه 23 اردیبهشت 1394 ساعت: 22:55 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,,
نظرات(0)

تصويب و اجرای بودجه در قانون محاسبات عمومی

بازديد: 181

بودجه برنامه مالی دولت است كه برای یكسال مالی تهیه می شود و حاوی پیش بینی درآمد و برآورد هزینه به منظور انجام عملیاتی است كه نیل به سیاستها و اهداف تعیین شده را میسر می سازد . تهیه و تنظیم بودجه از وظائف قوه مجریه ، تصویب آن بر عهده مجلس و اجرای آن نیز در حوزه صلاحیت قوه مجریه است . بحث بودجه همواره در چهارچوب مباحث اقتصادی مطرح بوده و جنبه های حقوقی آن كمتر مورد توجه قرار گرفته است ، در صورتیكه اهمیت دیدگاههای حقوقی خصوصاً در تصویب و اجرای بودجه كمتر از جنبه های دیگر آن نیست به كیفیتی كه عنوان حقوق بودجه ای در بسیاری از كشورهای غربی جا افتاده است هدف ما از این بحث تحلیل حقوقی از تصویب و اجرای بودجه است .

مبحث 1- تصویب بودجه

در بین فعالیتهای پارلمانی مسئله تصویب بودجه محل ممتازی را اشغال می كند . در این امر به تكامل نقش پارلمان مربوط می شود كه در آغاز ضرورت وجود مجوز قانونی برای وصول مالیات مبنای دخالت آنرا در مسائل مالی تشكیل میداد .

صلاحیت مالی مجلس از اهمیت واعتبار سیاسی زیادی برخوردار است بهمین جهت قوانین و مقررات و آیین نامه های داخلی مجالس قانونگذاری در كشورهای مختلف جهان آئین های خاصی را برای رسیدگی به لایحه بودجه در نظر گرفته اند كه با دیگر لوایح تفاوت عمده ای دارد .1 بحث های پارلمانی درباره بودجه اقدامات اساسی دولت را در سال مالی پیشین از غربال می گذراند تمام خدمات و سازمانها در فرصت بحث از اعتباراتی كه به آنها اختصاص خواهد یافت زیر سؤال قرار می گیردند . در واقع با تصویب بودجه پارلمان حدود و چهارچوب مالی برای خدمات آتی دولت تعیین مینماید .

الف: ویژگیهای لایحه بودجه

برای تقدیم لایحه بودجه به مجلس و تصویب آن قواعدی در قانون اساسی و قوانین دیگر از جمله قانون محاسبات عمومی پیش بینی شده كه دولت

مكلف به رعایت آن است .

1 در صورتیكه در مورد لوایح دیگر چنین ضرب الاجلی تعیین نشده است قوه مجریه بنا به نیازها لوایح مزبور را تهیه و برای تصویب هر موقع كه صلاح بداند به مجلس تقدیم مینماید .

چون بودجه بیانگر وضعیت مالی و سیاستهای اقتصادی دولت است لذا نسبت به لایحه بودجه نطق نمایندگان ، اصولاً محدودیتی در مدت و موضوع ندارد و هر نماینده ای باید بتواند هر مقدار بخواهد و راجع به هر موضوع كه به بودجه مربوط می شود سخن براند .

2 - چون لایحه بودجه برنامه مالی دولت است و هرخرجی از خزانه ملت باید با نظر و صلاحدید نمایندگان مجلس صورت پذیرد بنابراین نمایندگان مجلس باید وقت كافی برای ارائه نظرات خود نسبت به برنامه مالی دولت داشته باشند و لذا بودجه از لوایحی است كه اصولاً درخواست دو فوریتی برای آن پذیرفته نمی شود .

لایحه بودجه یك شوری است یعنی یكبار در مجلس مورد شور واقع می شود و سپس بتصویب می رسد .

3 - ممكن است این سئوال مطرح شود كه لایحه باین مهمی چرا باید بصورت یك شوری بتصویب برسد ؟ لایحه بودجه باید بخاطر اهمیتی كه دارد دو شوری باشد تا با عجله تصویب نشود . ولی باید دانست در تهیه و تنظیم بودجه از طرفی وقت كافی صرف می شود و از طرفی دیگر لایحه بودجه باید ظرف زمان ثابتی تهیه و تصویب شود . بین زمان تهیه بودجه وسال بودجه نباید فاصله زیادی وجود داشته باشد در غیر اینصورت پیش بینی ها بواقعیت تطابق نخواهند یافت بهمین جهت لایحه بودجه در شش ماه دوم سال جاری تقدیم مجلس می شود و در این حالت چون وقت زیادی برای شروع سال مالی نخواهد ماند مجلس مجبور است در كار خود سرعت بخشد و بودجه را با یك شور ولی با دقت بتصویب بگذارند . البته باید دانست لایحه بودجه قبل از طرح در جلسه علنی بوسیله كمیسیون محاسبات و بودجه مجلس مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار میگیرد .

نسبت به لایحه بودجه اصولاً با ورقه رأی گرفته می شود .

اصولاً نمایندگان مجلس حق پیشنهاد خرج ندارند و فقط می توانند تقاضای دولت را رد و یا تقلیل دهند در هرحال طبق اصل هفتاد و پنجم قانون اساسی طرح های قانونی و پیشنهادها و اصلاحاتی كه نمایندگان در خصوص لوایح قانونی عنوان می كنند وبه تقلیل درآمد عمومی یا افزایش هزینه های عمومی می انجامد در صورتی قابل طرح در مجلس است كه در آن طریق جبران كاهش درآمد یا تأمین هزینه جدید نیز معلوم شود .

معمولاً لایحه بودجه بطور كامل از طرف پارلمان رد نمی شود لایحه بودجه اكثراً در مجلس تعدیل میشود ولی اگر مجلس از تصویب بودجه خودداری كرد در واقع با كار و برنامه دولت مخالفت كرده است و بدنبالش سقوط دولت لازم میاید این روشی است كه تقریباً درهمه ممالك كه نظام پارلمانی دارند پذیرفته شده است .

تصویب یك یا چند دوازدهم : در صورتیكه بودجه كل كشور به موقع تنظیم وتقدیم مجلس نگردد و به تصویب نرسد البته نمیتوان كار كشور را تعطیل كرد . در صورتیكه دولت مورد اعتماد مجلس باشد بوی اجازه داده می شود تا موقعیكه بودجه آماده گردد در حدود یك یا چند دوازدهم اعتبار مصوب بودجه سال قبل را برای یك یا چند ماه اول سال خرج نماید تا در ظرف مدت معقول بودجه تنظیم و تقدیم مجلس گردد .

ب : ویژگیهای قانون بودجه

لایحه بودجه پس از تصویب مجلس بصورت قانون در می آید و برای اجرا به دولت ابلاغ می شود این قانون ویژگیهایی دارد كه بشرح پاره ای از آن می پردازیم :

1- قانون بودجه مربوط به یك سال مالی است و با پایان یافتن سال، دیگر اعتبار ندارد و اجرای مقررات آن متوقف می گردد مگر تبصره های بودجه كه تا لغو نشده اند به قوت خود باقی می مانند تبصره های بودجه حاوی احكام و دستورالعمل های اجرایی است و گرچه برای سال معینی وضع شده لیكن اعتبار آن محدود به سال نیست . لذا پاره ای عملیات مالی كه برای تكمیل اجرای قانون بودجه سال معینی تحت عنوان تبصره در نظر گرفته شده در سالهای بعد نیز قابل اجرا است .

2- ارقام برآورد هزینه مندرج در بودجه برای دولت جهت انجام مخارج ایجاد تعهد نمی كند و فقط هنگامی تحت شرایط قانونی ، كالائی و یا خدمتی خریداری شده دولت می تواند از آن استفاده نماید .

3- قانون بودجه فقط برای استفاده دولت است و اشخاص برای حقوق خود و یا برای دعاوی خود علیه دولت نمی توانند از آن استفاده نموده و به آن استناد نمایند . مثلاً اگر شخصی بابت كالا یا خدمتی خود را از دولت طلبكار بداند و در بودجه هم برای پرداخت بهای این كالا یا این خدمات اعتباری به تصویب رسیده باشد نمی تواند برای وصول طلب خود با این قسمت از قانون بودجه استناد كند . قانون بودجه در قسمت مخارج ، تعهدی برای مأمورین دولت بنفع اشخاص ایجاد نمی كند ، یعنی اگر برای خرید كالایی یا پرداخت بهای خدمتی مبلغی در بودجه پیش بینی شده باشد كسی نمی تواند باستناد آن دولت یا اداره دولتی مربوط را وادار بخرید كالا یا استخدام نماید و دولت را ملزم نماید به مناسبت اینكه مبالغی در بودجه پیش بینی شده وجوهی پرداخت كند . ارقام خرج فقط اجازه هایی است برای دولت و دستگاههای اداری .

4- قانون بودجه نمی تواند منشأ حقوق و مطالبات دولت باشد بلكه منشأ آنها قوانین مالیاتی گوناگون است یا سایر قوانین و مقرراتی است كه برای دولت طلبی بوجود آورده است .1

باید توجه كرد كه خود قانون بودجه شرط لازم جهت وصول عایدات نیست برخلاف قسمت هزینه كه وجود اعتبار بودجه ای برای خرج ضرورت كامل دارد .

دولت می تواند به استناد قوانین و مقررات مالیاتی و یا احكام محاكم و حتی بدون وجود وتصویب بودجه مطالبات خود را وصول كند و كسی نمی تواند به بهانه عدم تصویب بودجه بدهی خود را بدولت نپردازد .2

5- درمورد درآمدها، برخلاف مخارج تصویب لایحه بودجه و ذكر ارقام درآمد ایجاد وظیفه و تكلیف برای وزارت دارائی و ادارات وصول درآمد می نماید مثلاً اگر در سال مالی 63 مقرر شد از محل مالیات بردرآمد فلان مبلغ وصول شود ، این تكلیف وظیفه دستگاه مالی است .

6- ارقام بودجه در قسمت درآمد جنبه تخمینی دارد یعنی دستگاه مالیه باید در حول وحوش ارقامی كه پیش بینی شده است درآمدها را وصول نماید در حالیكه در قسمت مخارج جنبه تحدیدی دارد یعنی میزان مخارج را مشخص و محدود می سازد بكیفیتی كه هیچ دستگاهی حق تجاوز از اعتبار پیش بینی شده در بودجه را ندارد .

مبحث 2 - اجرای بودجه

الف – اصول عمومی اجرای بودجه :

اجرای بودجه در صلاحیت قوه مجریه می باشد و در قلمرو وظائف واختیارات وزارت دارائی قرار می گیرد . البته علاوه بر وزیر مزبور كه عرفاً و قانوناً اجرا كننده بودجه است دستگاههای اجرائی دولت مثل وزارتخانه ها و مؤسسات عمومی و نظایر آنها و نیز سازمان برنامه و بودجه هریك قسمتی از اجرای بودجه را برعهده دارند .

1- ابلاغ بودجه :

بودجه برنامه مالی و عمرانی دولت است كه پس از تصویب بصورت قانون در می آید و جهت اجرا بدولت ابلاغ می شود و سپس دولت اعتبارات مربوط به هر یك از دستگاهها را بوسیله سازمان برنامه و بودجه به آنها ابلاغ می كند . ابلاغ بودجه در واقع آغاز اجرای بودجه است كه از مجلس شروع و به كوچكترین واحدهای اجرائی دستگاهها ادامه مییابد بدین صورت كه در هر دستگاه اعتبار و یا اعتبارات واحدهای كوچكتر از بالا به آنها ابلاغ می شود .

2- تخصیص اعتبار: (عبارت است از تقسیط اعتبار در دوره های زمانی معین)1

پس از ابلاغ اعتبارات ، اعتبار هر دستگاه باید در اختیار آن قرار گیرد منتها چون وصول درآمدها و پرداخت هزینه های پیش بینی شده در بودجه طی سال انجام می گیرد و یكنواخت نمی باشد و بستگی به نوع درآمد و هزینه دارد بطوریكه ممكن است قسمت عمده ای از دریافتها در شش ماه دوم وارد خزانه شود در صورتیكه بعلل گوناگون قسمت بیشتری از هزینه در شش ماه اول سال پرداخت شود لذا ایجاد موازنه بین دریافتها و پرداختها لازم می آید كه از طریق تقسیط اعتبار صورت می پذیرد بدین طریق كه بدواً دریافتهای دولت را در ماههای مختلف سال پیش بینی می نمایند و به تناسب آن میزان پرداختها را مشخص می كنند برای اینكار معمولاً سال را به دوره های سه ماهه یا چهار ماهه تقسیم می كنند و با در نظر گرفتن امكانات هر دوره اعتبار لازم برای همان دوره را در اختیار دستگاهها قرار می دهند. بنابراین با تقسیط اعتبار انجام عملیات مالی هیچگاه بخاطر عدم وجود نقدینه در خزانه متوقف نمی شود .

II- اجرای بودجه در دستگاهها :

بودجه بایستی به كیفیتی اجرا شود كه پرداختهای انجام شده جهت خرید كالاها و خدمات كه مورد استفاده دستگاههای اداری است منطبق با پیش بینی ها و اجازه داده شده بوسیله قانون بودجه باشد . برای تأمین این منظور :

اجرای بودجه را به دو مرحله تفكیك و هر مرحله را به مأموران مختلف واگذار نموده اند مرحله نخست به تهیه مقدمات پرداخت مربوط می شود كه در حوزه صلاحیت مدیران است كه ایجاد كننده هزینه می باشند مثل امضاء قرارداد خرید، انتصاب كارمند ، اعطاء كمك . مرحله دوم به پرداخت مربوط می شود كه به حسابداران تعلق دارد كه در خدمت مدیران می باشند بر همین اساس دو دستگاه جداگانه ای در اجرای بودجه دخالت دارند ، دستگاه اداری، دستگاه حسابداری .

1-اجرای بودجه از نظر اداری :

ارقام بودجه در قسمت مخارج فقط اعتباراتی هستند كه بدستگاههای دولتی برای اجرای وظایف آنها داده شده است . برای اینكه مبالغ مزبور به افراد پرداخت شود باید دینی بر دمه دولت محقق شود یعنی كالائی خریداری ویا فردی به استخدام درآید تا از آن اعتبارات استفاده شود یعنی از محل آن پرداخت صورت گیرد .

البته پس از تحقق دین برای پرداخت آن باید اصولی رعایت گردد . برای استفاده از اعتبارات منعكس در بودجه از آغاز عمل تا پرداخت از نظر اداری پنج مرحله در قانون محاسبات عمومی پیش بینی شده ( م 52 ) كه به ترتیب عبارت است از : 1- تشخیص 2- تأمین اعتبار 3- تعهد 4- تسجیل 5- حواله

« اختیار و مسئولیت تشخیص وانجام تعهد و تسجیل و حواله بعهده وزیر یا رئیس مؤسسه و مسئولیت تأمین اعتبار و تطبیق پرداخت با قوانین و مقررات بعهده ذیحساب می باشد » .

البته اختیارات و مسئولیتهای مذكور مستقیماً از طرف وزیر یا رئیس مؤسسه و دیحساب حسب مورد به سایر مقامات دستگاه مربوطه كلاً یا بعضاً قابل تفویض می باشد ولیكن تقویض اختیارات و مسئولیتهای مربوط به وزیر یا رئیس مؤسسه و ذیحساب به شخص واحد و نیز تفویض اختیار و مسئولیتهای وزیر ویا رئیس مؤسسه به ذیحساب ویا كاركنان تحت نظر او مجاز نخوهد بود و در هیچ مورد تفویض اختیار و مسئولیت موجب سلب اختیار و مسئولیت از تفویض كننده نمی باشد ( ماده 53 و تبصره 1 و 2 ) .

1- تشخیص بموجب ماده 17 قانون محاسبات عمومی كشور « عبارت است از تعیین و انتخاب كالا و خدمات و سایر پرداختها كه تحصیل یا انجام آنها برای نیل به هدفهای وزارتخانه یا مؤسسه ضروری است » .

پس از ابلاغ اعتبار به دستگاه اجرائی اولین سؤالی كه مطرح می شود این است كه با این اعتبار چه باید كرد ؟ یعنی مسئول دستگاه ( وزیر یا رئیس مؤسسه ) برای خرج اعتبار باید ابتدائاً تعیین كند چه كالاها یا خدماتی باید جهت اهداف دستگاه خریداری گردد ؟

2- تأمین اعتبار بموجب ماده 18 قانون محاسبات عمومی كشور « عبارتست از تخصیص تمام یا قسمتی از اعتبار برای هزینه معین » .

این ذیحساب است كه مقدار اعتبار مصوب و كیفیت استفاده از آنرا براساس اصول و ابراز حسابداری تعیین و در داخل حد نصاب تصویب شده نگاه می دارد . در صورتیكه ذیحساب انجام خرجی رابر خلاف مقررات تشخیص دهد مراتب را به وزیر یا رئیس مؤسسه مربوطه یا مقامات مجاز از طرف آنان با ذكر مستند قانونی كتباً اعلام می كند ، هرگاه مراجع مزبور مسئولیت امر را كتباً بعهده گرفتند ، ذیحساب مكلف است وجه را پرداخت و مراتب را با ذكر مستندات قانونی مربوط به وزارت امور اقتصادی و دارائی و رونوشت آنرا جهت اطلاع به دیوان محاسبات كشور گزارش نماید . وزارت امور اقتصادی و دارایی در صورتی كه مورد را خلاف تشخیص داد مراتب را جهت اقدامات لازم به دیوان محاسبات كشور اعلام خواهد داشت . اگر براساس گواهی خلاف واقع ذیحساب نسبت به تأمین اعتبار ویا اقدام یا دستور وزیر یا رئیس مؤسسه دولتی یا مقامات مجاز از طرف آنها زائد بر اعتبار مصوب ویا بر خلاف قانون وجهی پرداخت یا تعهدی علیه دولت امضاء شود هریك از این تخلفات در حكم تصرف غیر قانونی در وجوه واموال دولتی محسوب خواهد شد ( ماده 91 و 93 قانون محاسبات عمومی كشور ) .

3- تعهد : صرف تصویب بودجه دینی بر خلاف ذمه دولت ایجاد نمی كند ، تصویب اعتبارات فقط شرط پرداخت دیون دولت می باشد . برای اینكه دینی بر ذمه دولت ایجاد شود انجام یك عمل حقوقی ضروری است عمل حقوقی مزبور تعهد است كه به موجب ماده 19 قانون محاسبات عمومی كشور عبارت است از ایجاد دین بر ذمه دولت ناشی از :

الف : تحویل كالا یا انجام دادن خدمت .

ب : اجرای قراردادهای كه با رعایت قوانین و مقررات منعقد شده باشد .

ج : احكام صادر شده از مراجع قانونی و ذیصلاح .1

د : پیوستن به قراردادهای بین المللی و عضویت در سازمانها یا مجامع بین المللی با اجازه قانون .1

تعهدات دولت و وزرا محدود به اعتباراتی است كه در بودجه پیش بینی گردیده است . وزرا و رؤسای موسسات دولتی حق ندارند بیش از اعتباراتی كه در بودجه سالانه برایشان تعیین شده است پرداخت وجهی را تعهد نمایند ویا اقدام بعملی نمایند یا سندی بدهند كه بموجب آن برای دولت تعهدی زائد بر اعتبار پیش بینی شده در سال ایجاد شود . البته « در مورد آن قسمت از هزینه های مستمر كه نوعاً انجام آن از یكسال مالی تجاوز می كند (مثل اجاره و خرید خدمات ) وزارتخانه ها و مؤسسات دولتی می توانند برای مدت متناسب قراردادهایی كه مدت اجرای آن از سال مالی تجاوز می كند ، منعقد نمایند . وزارتخانه ها و مؤسسات مذكور مكلفند در بودجه سالانه ( سال آتی) خود اعتبارات لازم برای پرداخت تعهدات مربوط را براساس اعتبارات منظور نمایند » ( ماده 51 قانون محاسبات عمومی كشور ) طبق تبصره ماده مزبور انواع هزینه های فوق الذكر و شرائط آن از طرف وزارت امور اقتصادی و دارائی و سازمان برنامه و بودجه

تعیین وابلاغ خواهد شد .2

در صورتیكه تعهدی خارج از اعتبار مصوب توسط وزیر ویا رئیس مؤسسه انجام گرفت دولت نمی تواند باستناد اینكه اعتباری در بودجه از این بابت پیش بینی نشده از اجرای آن خودداری كند ، ماده 92 قانون محاسبات عمومی كشور در این خصوص بشرح زیر تعیین تكلیف نموده است « در مواردیكه بر اثر تعهد زائد بر اعتبار یا عدم رعایت مقررات این قانون خدمتی انجام شود یا مالی بتصرف دولت درآید دستگاه اجرائی ذیربط مكلف به رد معامله مربوط می باشد و در صورتی كه رد عین آن میسر نبوده و یا فروشنده از قبول آن امتناع داشته باشد و همچنین در مورد خدمات انجام شده ، مكلف به قبول مورد معامله در حدود اعتبارات موجود یا اعتبارات سال بعد دستگاه اجرائی مربوط قابل پرداخت است واقدامات فوق مانع تعقیب قانونی مختلف نخواهد بود » .3

4- تسجیل : طبق ماده 25 قانون محاسبات عمومی كشور « تسجیل عبارت است از تعیین میزان بدهی قابل پرداخت بموجب اسناد و مدارك اثبات كننده بدهی » در این مرحله از یك طرف بموجب اسناد مثبته ایجاد دین بر ذمه دولت محقق و از طرف دیگر میزان آن معین می شود . به این معنی اگر دین دولت مربوط به مزدی كه در مقابل انجام خدمت پرداخت می گردد ویا پرداخت بهای كالای خریداری شده باشد ، بدواً باید محقق شود كه قرارداد استخدامی و قرارداد خرید كالا به موجب قانون انجام گرفته و تشریفات قانونی در هر مورد رعایت شده است و سپس میزان مزد كارمند و بهای كالای خریداری شده معین می شود بنابراین برای هر مورد رعایت دسته ای از قوانین و مقررات ضروری است . مثلاً در مورد پرداخت حقوق كارمندان باید به قوانین استخدامی و از آن جمله تعیین گروه و پایه استخدامی توجه نمود ،یا در مورد خرید كالا باید مقررات مربوط به معاملات و سایر قوانین مربوطه را رعایت نمود . هر تسجیل باید متكی به مدارك و اسناد مثبته باشد و اطلاع شخصی را نمی توان ملاك عمل قرارداد وهمه اسناد مثبته اعم از انتشار آگهی مناقصه ویا استعلام بها و غیره باید ضمیمه پرونده و مستند تسجیل باشد.

5- حواله : آخرین مرحله در اجرای بودجه است بموجب ماده 21 قانون محاسبات عمومی كشور « حواله اجازه ایست كه كتباً وسیله مقامات مجاز وزارتخانه یا مؤسسه دولتی ویا شركت دولتی و یا دستگاه اجرائی محل و یا نهادهای عمومی غیر دولتی ویا سایر دستگاههای اجرائی برای تأدیه تعهدات و بدهی های قابل پرداخت از محل اعتبارات مربوط عهده ذیحساب در وجه ذینفع صادر می شود .» صدور حواله شرط لازم برای پرداخت مخارج دولتی است و برای اینكه شخصی بتواند طلب تسجیل شده خود را از خزانه دریافت نماید باید اجازه كتبی مقامات مجاز را در دست داشته باشد ، بنابراین از لحاظ مالی لازم است دقیقاً مقامی كه قانوناً صلاحیت صدور حواله را دارد و مسئولیت پرداختهائی را كه از خزانه به عمل می آید بعهد اوست مشخص گردد .

مقام مزبور رئیس دستگاه اجرائی مربوطه ویا سایر مقامات مجاز از طرف اوست علاوه برآن شرایط دیگری برای پرداخت حوالجات ضرورت دارد كه به قرار زیر است :

1- تطبیق حواله یا اعتبارات و مقررات .

2- مستند بودن حواله .

حواله باید در حدود اعتبارات بودجه ای وزارتخانه یا مؤسسه مربوطه صادر و مستند باسنادی باشد كه بدهكاری دولت را مشخص نماید .

برای پرداخت حواله های صادره از محل اعتبارات دستگاه باید درخواست وجه بعمل آید . بموجب ماده 22 قانون محاسبات عمومی كشور « درخواست وجه سندی است كه ذیحساب برای دریافت وجه به منظور پرداخت حواله های صادره و سایر پرداختهایی كه به موجب قانون از محل وجوه متمركز شده در خزانه مجاز می باشد ، حسب مورد از محل اعتبارات ویا وجوه مربوط عهده خزانه در مركز و یا عهده نمایندگی خزانه در استان در وجه حساب بانكی پرداخت دستگاه اجرائی ذیربط صادر می كند » .

در پایان این مبحث متذكر می شویم كه مكانیسم اداری به شرحی كه در فوق به آنها اشاره شده است برای مصرف اعتبارات دستگاهها عمومیت ندارد . اعتباراتی تحت عنوان هزینه های پیش بینی نشده و اعتبارات سری در بودجه عمومی دولت منظورمی شوند كه مصرف آنها تابع مكانیسم خاصی است (ماده 55 و 57 قانون محاسبات عمومی كشور ) علاوه بر این اعتباراتی كه تحت عنوان دیون بلا محل در بودجه وزارتخانه ها و مؤسسات دولتی پیش بینی می شود در مورد اعتبارات جاری با موافقت وزارت امور اقتصادی و دارائی و در مورد اعتبارات عمرانی وزارتخانه ها و مؤسسات دولتی و سایر دستگاههای اجرائی با تأیید وزارت برنامه و بودجه قابل مصرف است ( ماده 58 قانون محاسبات عمومی كشور ) .

بطور كلی - مرجع صدور حواله و درخواست وجه در مورد مصرف اعتباراتی كه بطور جداگانه در بودجه كل كشور منظور می شود و مستقیماً مربوط به هزینه های دستگاه اجرائی خاصی نمی باشد توسط وزارت امور اقتصادی و دارائی تعیین می شود . ( ماده 56 قانون محاسبات عمومی كشور ) .

در قانون محاسبات عمومی موارد دیگری هم وجود دارد كه مرجع صدور حواله جهت مصرف اعتبارات دقیقاً مشخص شده است . ( مجلس و شورای نگهبان ) .

بند دوم – اجرای بودجه از لحاظ حسابداری « عمل پرداخت »

اجرای بودجه از لحاظ حسابداری به پرداخت مربوط می شود یعنی پرداخت مرحله حسابداری اجرای بودجه را تشكیل می دهد . پرداخت عملی است كه بوسیله آن سازمان دولتی خود را از دینی كه بر عهده دارد بری الذمه می سازد .1

عمل پرداخت بوسیله حسابدار صورت می گیرد كه نه تنها صندوقدار دولت است بلكه مأمور پرداخت هم بشمار می رود و باین عنوان كنترل قانونی بودن دستور پرداخت را برعهده دارد یعنی بمحض رؤیت حواله باید ، رسیدگی كند آیا حواله مطابق مقررات تنظیم شده است ؟ آیا تعهد موجد دین صورت گرفته است بدیگر سخن آیا خدمتی انجام و یا كالائی تحویل گردیده است؟ آیا مبالغ درخواستی در حدود مصوبات بودجه است آیا حواله به امضاء شخصی كه طبق قانون صلاحیت صدور آنرا داشته رسیده است و جریان اداری كه منجر به صدور حواله شده انجام پذیرفته است ؟

بعنوان صندوقدار دستگاه پرداخت كننده باید اطمینان حاصل كند كه مبلغ مورد پرداخت بشخصی پرداخت شود كه حقیقتاً طلبكار است . اگر اشتباهی در این زمینه رخ دهد و وجه به كسی كه حقیقتاً طلبكار نیست پرداخت شود ذمه دولت بری نمی گردد لذا از این حیث ممكن است خساراتی به دولت وارد آید . مأمور پرداخت باید از طلبكار دولت سند رسید مبنی بر برائت ذمه دولت از او دریافت كند . پرداخت بدو شكل انجام می پذیرد 1- پرداخت نقدی 2- پرداخت بوسیله چك . از نقطه نظر رعایت اطمینان و بدلایل ملاحظات پولی و جلوگیری از دخل وتصرف در آن پرداخت بوسیله چك مرجع تشخیص داده شده است . كما اینكه بموجب ماده 65 ق م ع كلیه دستگاههای اجرائی مكلفند جز درمواردی كه بموجب قوانین و مقررات ترتیب دیگر مقرر شده باشد پرداختهای خود را منحصراً از طریق حسابهای بانكی مجاز انجام دهند و گواهی بانك دائر بر :

1- انتقال وجه به حساب ذینفع

2- پرداخت وجه به ذینفع یا قائم مقام قانونی او

3- حواله در وجه ذینفع یا قائم مقام قانونی او

پرداخت محسوب می گردد .

معمولاً پرداختها بطور عادی و پس از انجام خدمت و تحویل كالا صورت می گیرد . و برای تسهیل این امر حوالجات بنام درخواست تهیه می شود و در اختیار واحدها قرار می گیرد كه در آن تمام جریان پرداخت خلاصه و مقاماتی كه باید پرداخت را اجازه دهند یا تصویب كنند مشخص می شود .

البته پرداخت بطور عادی در همه حال امكان پذیر نمی باشد و نسبت به بعضی هزینه ها و بر حسب ضرورت پرداخت بنحو دیگر اجازه داده شده است بدین شرح « در مواردی كه لازم است قبل از انجام تعهد براساس شرایط مندرج در احكام یا قراردادها طبق مقررات وجهی پرداخت شود می توان به تشخیص مقامات مجاز مبلغی بعنوان پیش پرداخت تأدیه نمود .1 و همچنین در مواردی كه بنا به عللی تشخیص ویا تهیه اسناد و مدارك لازم برای تأدیه تمام دین مقدور نبوده ویا پرداخت تمام وجه مورد تعهد میسر نباشد میتوان قسمتی از وجه تعهد انجام شده را تحت عنوان علی الحساب به مقامات مجاز پرداخت نمود .» ( مواد 60 و 61 قانون محاسبات عمومی كشور ) .2

برای اطلاع از موارد پیش پرداخت و علی الحساب به ذكر پاره ای از آنها به شرح زیر می پردازیم . 1

الف) – وجوه مربوط به هزینه مأموریت بر طبق احكام صادره و برای مدتی كه در احكام ذكر شده است .

- وجوهی كه برطبق قراردادهای منعقده به عنوان پیش پرداخت باید تأدیه گردد . ( مثل پیش پرداخت به پیمانكار برنده مناقصه )

- وجوهی كه بابت افتتاح اعتبار اسنادی برای خریدهای خارج از كشور و هزینه های متعلق پرداخت می شود .2

- وجوه مربوط به آبونمان روزنامه و مجله وسایر نشریات مورد نیاز و نظایر آن حداكثر برای مدت یكسال .

- مساعده حقوق و مزایای مستخدمین طبق دستورالعمل وزارت دارایی .

ب) – علی الحساب عموماً در كلیه مواردی پرداخت می شود كه پرداخت تمام وجه سند مقدور نباشد ویا تعیین مبلغ قطعی هزینه انجام شده به علت ضرورت بررسی اسناد آن ، در زمان پرداخت عملی نباشد . مثل پرداخت علی الحساب به پیمانكار دولت كه طبق قرارداد كار را تحویل داده است .

بمنظور ایجاد تسهیل در پرداخت هزینه های وزارتخانه ها و مؤسسات دولتی و واحدهای تابعه آنها در مركز و شهرستانها و خارج از كشور وزارت امور اقتصادی ودارایی وجوه لازم به عنوان تنخواه گردان در اختیار ذیحسابان مربوط و نمایندگی های خزانه در استانها قرار خواهد داد .1 اجرای بودجه در سال مالی كه آخر سال شمسی است خاتمه نمی یابد ، زیرا در پایان سال ممكن است مخارجی در جریان باشد كه پرداخت آن قبل از حلول سال مالی جدید مقدور نباشد . بنا به همین ملاحظات در قانون محاسبات عمومی مقرراتی جهت راه حل پیش بینی شده است بدین شرح :

اعتبارات عادی و عمرانی ( سرمایه گذاری ثابت ) منظور در قانون بودجه كل كشور تا آخر سال مالی قابل تعهد و پرداخت است و مانده وجوه اعتبارات مصرف نشده هر سال بایدحداكثر تا پایان فروردین ماه سال بعد به خزانه برگشت داده شود . تعهداتی كه تا آخر سال مالی مربوط با رعایت مقررات در حدود اعتبار مصوب ایجاد شده و پرداخت نشده باشد در سالهای بعد قابل پرداخت خواهد بود .

- بهای كالا یا خدمات موضوع قراردادهایی كه در هر سال مالی برای تأمین احتیاجات همان سال طبق مقررات منعقد و از محل اعتبارات جاری یا عمرانی مصوب تأمین شده است مشروط برآن كه پایان مدت قرارداد حداكثر آخر همان سال مالی بوده ولی به عللی كه خارج از اختیار طرفین قرارداد ویا یكی از آنها است كلا ً ویا بعضاً در سال مالی بعد به مرحله تعهد می رسد در صورت تأیید وزارت امور اقتصادی و دارایی مطابق این قانون قابل پرداخت است .

- چكهایی كه تا پایان سال عهده حسابهای خزانه صادر می شود پرداخت آن سال محسوب می شود . ( ملخص ماده 63 و تبصره های مربوطه ) .

نسبت به اعتبارات مصوب از محل درآمد های اختصاصی چنانچه تعهداتی تا پایان سال مالی با رعایت مقررات در حدود اعتبار مصوب و درآمدهای وصولی مربوط ایجاد شده و پرداخت نشده باشد در سالهای بعد از محل اعتبار منظور در ماد 63 قابل پرداخت است . ( ملخص ماده 64 ) .

نویسنده : دكتر محمد امامی

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: چهارشنبه 23 اردیبهشت 1394 ساعت: 22:54 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,
نظرات(0)

شيوه و فرآيند دادرسی در شعب تشخيص ديوان عدالت اداری

بازديد: 197

یكی از نهادهای نوین حقوقی كه در قانون جدید دیوان عدالت اداری مصوب 12 بهمن 1385 گنجانیده شده، شعب تشخیص این مرجع قضایی است كه در ماده 10، مواد 16 و 18، تبصره دو ذیل ماده 21 و مواد 37 و 42 از آن نام برده شده است.

اما نصوص این مواد حاوی زوایای غیرشفافی است كه پرتوافكنی به نقاط تاریك و روشن‌گری و ایضاح ابهام‌ها را می‌طلبد. برای این كه از مدخل صحیح وارد بحث شویم، سخن را از صلا‌حیت و جایگاه شعب تشخیص آغاز می‌كنیم.

مفاد ماده 10 قانون جدید حكایت از این دارد كه به منظور تجدیدنظر در آرای شعب دیوان در مواردی كه در مواد بعدی این قانون مشخص شده- شعب تشخیص با حضور یك رئیس یا دادرس علی‌البدل و چهار مستشار تشكیل می‌شود. شعب تشخیص علا‌وه بر دارا بودن صلا‌حیت مذكور در این ماده، صلا‌حیت رسیدگی به سایر پرونده‌ها را نیز دارند.

پرسشی كه پس از خواندن متن این ماده به ذهن خطور می‌كند این است ‌كه مفاد ماده هفت قانون مذكور چه ارتباطی با این ماده دارد؟ اگر آرای صادر شده در دیوان عدالت برابر فراز آخر ماده هفت اساساً و ماهیتاً قطعی است، پس تشكیل شعب تجدیدنظر تحت عنوان تشخیص چه مفهومی‌دارد؟ آیا شعب تشخیص، شعب تجدیدنظر هستند؟

پاسخ هم آری است و هم نه. این پاسخ دارای دو شق نامطلوب در یك قضیه و شبیه حیص و بیص منطقی )Dilemma( است؛ اما با دقت در جایگاه و صلا‌حیت شعبه تشخیص این مطلب حل می‌شود.

از نظر جایگاه، شعب تشخیص دیوان عدالت اداری پس از هیئت ‌عمومی‌دیوان، عالی‌ترین مرجع دیوان است و برابر ماده 10 قانون یاد شده با حضور یك رئیس یا دادرس علی‌البدل و چهار مستشار تشكیل می‌شود.

شعب تشخیص از دیدگاه صلا‌حیتی و اختیارات به موجب مواد 16، 18، 37 و 43 دارای صلا‌حیت‌های زیر می‌باشند:

1- شایستگی رسیدگی به اعلا‌م اشتباه قضات شعب دیوان از نظر شكلی و ماهوی را دارند.

2- در صورت تشخیص رئیس قوه قضاییه یا رئیس دیوان مبنی بر این‌كه راCی صادر شده از سوی شعب دیوان دارای اشتباه بین شرعی یا قانونی است، شعب تشخیص پس از بررسی و احراز اشكال و وارد دانستن آن، نسبت به نقض راCی و صدور راCی صحیح اقدام می‌نمایند.

3- مرجع تجدیدنظرخواهی مقام مستنكف از اجرای دادنامه، دیوان است و با راCی شعبه صادركننده دادنامه، غیرمجری به انفصال از خدمت محكوم می‌گردد.

4- دادخواست تجدیدنظرخواهی اشخاصی كه مفاد دادنامه تحصیل شده آنها با توجه به اعلا‌م تعارض مغایر با اصح‌الراCیین و راCی وحدت رویه هیئت عمومی‌است و نسبت به مفاد دادنامه خود با اصح‌الراCیین (وحدت رویه) اعلا‌م تعارض نموده‌اند و پرونده آنان نیز در هیئت عمومی‌مطرح شده است را در فرجه یك ماهه پس از درج راCی وحدت رویه در روزنامه رسمی می‌پذیرند و آن را مورد رسیدگی قرار می‌دهند.

5- به پرونده‌های عادی دیوان رسیدگی می‌نمایند.

نكته‌ای كه از اهمیت بیشتری برخوردار است و باید روی آن تكیه شود، شق دوم از صلا‌حیت‌های احصا شده می‌باشد كه شمار فراوانی از مراجعان به دیوان، اعم از وكلا‌ و شاكیان را به اشتباه‌انداخته و این تصور را برای آنها به‌وجود آورده كه با توجه به متن ماده 10 و مفاد مواد 16 و 18، شعبه تشخیص دیوان عدالت اداری یك شعبه تجدیدنظرخواهی و استینافی است. حال آن كه از صلا‌حیت‌های برگرفته شده از مفاد و منطوق مواد 16 و 18 چنین موضوعی استنباط نمی‌شود؛ اما از لحاظ صلا‌حیت‌های منبعث از مواد 37 و 43 همین‌طور است. از سوی دیگر و از جهت صلا‌حیت‌های مبتنی بر فراز آخر ماده 10، شعبه تشخیص دیوان به هیچ‌وجه شعبه تجدیدنظر محسوب نشده و یك شعبه و دادگاه عادی دیوان می‌باشد. اینجاست كه در پاسخ به یك قضیه ذوحدین منطقی نزدیك می‌شویم. اما با دقت در مطالب پیش‌گفته، پاسخ روشن است. بدین ترتیب در جایی كه قضات دیوان اعلا‌م اشتباه نموده و اعمال ماده 16 را خواستار می‌شوند، صلا‌حیت شعبه تشخیص پس از ارجاع پرونده، بازنگری و در صورت احراز اشتباه، نقض دادنامه صادر شده و انشای دادنامه صحیح است.

هنگامی‌كه با تشخیص رئیس قوه قضاییه یا رئیس دیوان، دادنامه صادر شده واجد اشتباه بین شرعی یا قانونی باشد، پس از ارجاع پرونده به شعبه تشخیص، موضوع مورد بررسی و پژوهش قرار گرفته و حسب مفاد ماده 18، این شعبه پس از وارد دانستن اشكال، اقدام به نقض راCی و صدور راCی مقتضی می‌نماید. با توجه به صلا‌حیت پژوهشی و بررسی‌كنندگی شعبه تشخیص پیش از رسیدگی به منظور احراز وقوع اشتباه بین شرعی یا قانونی و با عنایت به ماهیت قطعی آرای دیوان كه در ماده 7 مصرح است لزوم بررسی و چند مرحله كارشناسی آشكار می‌شود تا بدین ترتیب قابل طرح بودن پرونده در شعبه تشخیص معلوم گردد. اینجاست كه وكلا‌ و مراجعان باید عنایت داشته باشند كه هر پرونده‌ای كه در شعب دیوان مطرح شده و مورد رسیدگی قرار می‌گیرد و منتهی به صدور راCی می‌شود، برای بار دوم قابل طرح در شعب تشخیص نیست و اصرار بر طرح مجدد پرونده برای تحصیل دادنامه مثبت و تقدیم دادخواست تجدیدنظرخواهی نادرست است؛ زیرا امكان تجدیدنظرخواهی و استیناف از آرایی كه در ماهیت قطعی هستند، وجود ندارد. به‌علا‌وه اجازه طرح مجدد پرونده در شعب تشخیص برابر ماده 18 در مواردی بسیار استثنایی و نادر صادر می‌شود و آن زمانی است كه مفاد راCی با حكم شرعی یا قانونی مخالفتی آشكار و بین داشته باشد. در این صورت نیازی به تقدیم دادخواست نیست و شاكی یا وكیل او می‌تواند با تقدیم درخواستی كه در آن به صورتی مستند و مستدل به نكات مغایرت دادنامه با شرع یا قانون اشاره شده، تقاضای طرح پرونده را در شعبه تشخیص بنماید. رسیدگی به این درخواست رایگان بوده و نیازی به ابطال تمبر ندارد.

البته می‌توان گفت كه وقوع این اشتباه ناشی از خلط میان صلا‌حیت‌های شعب تشخیص است. در صلا‌حیت ناشی از ماده 18 كه می‌‌توان از آن به عنوان صلا‌حیت پژوهش نام برد شعبه تشخیص قادر است در مورد پرونده‌هایی كه قابلیت طرح در شعب را ندارند، بررسی نموده و در صورت احراز ورود شكایت و وقوع امر خلا‌ف بین شرع یا قانون در حكم، به موضوع رسیدگی نماید.

اما در مقام اعمال صلا‌حیت استینافی یا تجدیدنظر برگرفته شده از مواد 37 و 43 شعب تشخیص اساساً شعب مذكور به پرونده‌هایی رسیدگی می‌نمایند كه برابر قانون قابلیت طرح در این دادگاه را دارند و به‌ویژه در راCی صادر شده به موجب ماده 37، شعبه تالی دیوان باید قابل تجدیدنظر بودن دادنامه ظرف مدت زمان 20 روز پس از ابلا‌غ را ذكر نماید. در این صورت شاكیان و وكلا‌ برای دادخواهی باید دادخواست تقدیم نموده و برابر تبصره 2 ذیل ماده 21 مبلغ 10 هزار تومان هم هزینه دادرسی پرداخت نمایند.

از این رو همان‌گونه كه اشاره شد، شعب تشخیص در مقام اعمال صلا‌حیت ناشی از ماده 18، وارد بررسی و رسیدگی نسبت به پرونده‌هایی می‌شوند كه قابلیت طرح در شعب تشخیص را تا زمان احراز وقوع اشتباه و خلا‌ف بین شرعی یا قانونی ندارند؛ اما پس از محرز شدن خلا‌ف بین، قابلیت طرح پیدا می‌كنند و به همین دلیل است كه به این صلا‌حیت، پژوهشی اطلا‌ق می‌گردد و تا زمان اثبات موارد مذكور، پرونده قابل طرح در شعب تشخیص نیست. از همین روست كه شمار بسیاری از پرونده‌هایی كه تقاضای طرح در شعبه تشخیص را دارند، پس از كارشناسی و عدم احراز خلا‌ف بین شرعی و قانونی، به بایگانی شعبه مربوطه اعاده می‌گردند. بنابراین به شاكیان و دستگاه‌های دولتی توصیه می‌شود كه صرفاً از روی احتمال و گمان تقاضای اعمال ماده 18 را ننمایند؛ بلكه پس از احراز یقین به ذی‌حق بودن و وقوع خلا‌ف بین قانونی یا شرعی در مفاد راCی، چنین درخواستی را مطرح كنند.

مورد دیگری كه پیوسته از دیوان پرسیده می‌شود این است كه در صورت تقدیم تقاضا برای رسیدگی به دادنامه‌ای كه درخصوص مفاد آن ادعای خلا‌ف بین شرع و یا قانون شده است، آیا شعب تشخیص می‌توانند دستور توقیف اجرای راCی معترض‌عنه را صادر نمایند؟

در پاسخ باید گفت كه شعبه تشخیص یك نوع دادگاه عالی است؛ با الزام به رعایت فرآیند قانونی تمام دادگاه‌ها و بلكه پیچیده‌تر. از سوی دیگر، متن ماده 7 قانون دیوان صراحت به قطعیت ماهوی آرا دارد. از این رو جلوگیری از اجرای آرای صادر شده در مقدمه كار و پیش از احراز خلا‌ف بین شرع یا قانون بودن مفاد آن، به هیچ وجه میسر نیست و تا زمانی كه پرونده‌های غیرقابل طرح در شعب تشخیص پس از سپری كردن فرآیند مراحل كارشناسی قابل طرح شناخته نشوند، برابر قانون این شعب تكلیفی به رسیدگی ندارند. همچنین برابر مواد 6، 7 و 8 آیین‌نامه و دستورالعمل اجرایی ماده 18 اصلا‌حی قانون تشكیل دادگاه‌های عمومی‌و انقلا‌ب و مواد 18 و 40 قانون دیوان عدالت اداری، با تنظیم صورت‌مجلس پرونده بایگانی شده و نتیجه در صورت درخواست به حوزه نظارت قضایی اعلا‌م می‌گردد؛ اما چنانچه پرونده‌ای پس از پژوهش و بررسی، قابل طرح در شعبه تشخیص شناخته شود، حسب ماده 22 دستور‌العمل اجرایی مربوط به ماده 18 اصلا‌حی مصوب 1385 و ماده 9 آن و نیز راCی وحدت رویه به شماره 538 مورخ اول آبان 1369 دیوان عالی كشور، در صورت احراز خلا‌ف بین شرع یا قانون بودن مفاد حكم، با نظر رئیس شعبه تشخیص و نیز رئیس دیوان عدالت اداری این امر ممكن خواهد بود.پرسش دیگری كه مطرح می‌شود این است كه آیا شعب تشخیص می‌توانند دستور موقت صادر كنند؟

شعب تشخیص در مقام رسیدگی به پرونده‌های عادی كه برابر قانون قابلیت طرح در شعبه را دارند، مانند هر شعبه دیگری -در صورت صلا‌حدید می‌توانند دستور موقت صادر نمایند؛ اما این موضوع به درخواست‌های تقدیم شده در مورد اعمال ماده 18 تسری ندارد و آن درخواست، فرآیند مربوط به خود را طی خواهد نمود.

برخی مراجعان این پرسش را مطرح می‌نمایند كه رسیدگی در شعب تشخیص شكلی است یا ماهوی؟

پاسخ این است كه رسیدگی در شعب دیوان حسب مورد به هردو شكل ممكن است و صرفاً شكلی نیست.پرسش مطرح شده دیگر درخصوص هزینه دادرسی در شعب تشخیص دیوان است. همان‌گونه كه اشاره شد، در صورتی كه شاكیان اعمال ماده 18 را -كه با ارسال و تقدیم درخواست آغاز می‌شود- تقاضا نمایند، نیازی به ابطال تمبر و هزینه دادرسی وجود ندارد؛ اما اگر به موجب مواد 37 و 43 بخواهند تجدیدنظرخواهی كنند، مكلف هستند هم دادخواست تنظیم و تقدیم نمایند و هم برابر تبصره دو ذیل ماده 21، تمبری به ارزش 10 هزار تومان را ابطال كنند. ظرف زمانی تقدیم این دادخواست‌ها در مورد تجدیدنظرخواهی مندرج در ماده 37 پس از ابلا‌غ دادنامه، 20 روز و مهلت تقدیم دادخواست در مورد تجدیدنظرخواهی مذكور در ماده 43 پس از درج و چاپ راCی وحدت رویه در روزنامه رسمی یك ماه می‌باشد.

نویسنده : محمدحسن آشتیانی

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: چهارشنبه 23 اردیبهشت 1394 ساعت: 22:53 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,
نظرات(0)

برسی قانون ضد تروریسم انگلستان

بازديد: 169

عدالت كیفری و رعایت اصول حقوق بشر در مبارزه با تروریسم، نقش بسیار مهمی در كارآمدی اقدامات كشورها و نهادهای دست‌اندركار مبارزه با پدیده شوم تروریسم دارد. به همین لحاظ بررسی قانون ضد تروریسم انگلیس و انتقادات وارد بر آن می‌تواند حاوی پیام مهمی برای مدعیان مبارزه با تروریسم باشد. 
در این مقاله نویسندگان سعی در طرح مجدد اصول و قواعد حقوق بشر در مبارزه با تروریسم در چارچوب قانون ضد تروریسم انگلیس دارند. شایان ذكر است كه استفاده از آرای دیوان اروپایی حقوق بشر و تفاسیر عمومی كمیته حقوق بشر ملل متحد در خصوص این موضوع، جایگاه خطیر و غیرقابل‌تخطی رعایت اصول حاكم بر مبارزه با تروریسم را تبیین نموده است.

مقدمه

امروزه پدیده تروریسم به یكی از مهمترین دغدغه‌های امنیتی ملتها و دولتها در سراسر جهان تبدیل شده است. رواج پدیده تروریسم منحصر به منطقه و یا دولتهای خاصی نیست، بلكه از كشورهای كوچك كمتر توسعه‌یافته تا بزرگترین قدرتهای دنیا به‌نحوی با این معضل امنیتی مواجه هستند. توجیهات تروریستها برای ارتكاب این اعمال و نیز نحوه مبارزه با تروریسم اگرچه اشكال متفاوتی به خود می‌گیرد اما به‌نظر می‌رسد، هم تروریستها و هم مدعیان مبارزه با تروریسم خود را ملزم به رعایت اصول حقوق بشری نمی‌دانند.

این مقاله در پی آن است &#۱۷۰۵;ه روشن نماید قانون ضدتروریسم ۲۰۰۱ انگلیس &#۱۷۰۵;ه مدت اعتبار آن تا ۱۰ نوامبر ۲۰۰۶ می‌باشد تا چه میزان با اصول و موازین حقوق بشری منطبق است و مشخص نماید كه چگونه می‌توانیم میان نگرانیهای امنیتی دولتها در زمینه مبارزه با تروریسم از یك‌سو و رعایت اصول و موازین حقوق بشری از سوی دیگر تعادل برقرار نماییم.

در مبحث اول این مقاله به بررسی تعلیق میثاق بین‌المللی حقوق مدنی و سیاسی و كنوانسیون اروپایی حقوق بشر كه به‌موجب قانون ضدتروریسم صورت گرفته است می‌پردازیم و مشروعیت این اقدامات را براساس تعهدات انگلستان به‌موجب حقوق بین‌الملل و رویه قضائی دیوان اروپایی حقوق بشر مورد ملاحظه قرار می‌دهیم.

در مبحث دوم به ارزیابی صدور تاییدیه* توسط وزیر كشور و گروههای تروریستی كه مشمول صدور تاییدیه از جانب وزیر كشور هستند می‌پردازیم.

در مبحث سوم تبعیض‌آمیز بودن این قانون از لحاظ حقوقی و عملی را مورد بررسی قرار می‌دهیم.

در مبحث چهارم بازداشت مظنونان تروریستی را به‌موجب قانون ضد تروریسم مطرح می‌كنیم و مشخص می‌نماییم كه قانون ضد تروریسم تا چه میزان با استانداردهای حقوق بشری از قبیل ضرورت تفهیم اتهام و معقول بودن مدت بازداشت سازگاری دارد.

در مبحث پنجم كمیسیون ویژه استیناف مهاجرتی** را كه به‌موجب قانون ضدتروریسم به‌منظور تصمیم‌گیری در مورد مشروعیت تاییدیه صادره از جانب وزیر كشور ایجاد شده است از لحاظ اصول دادرسی منصفانه مورد مداقه قرار می‌دهیم.

در پایان دلایل مورد استفاده در رسیدگی به پرونده‌های تروریستی به‌موجب قانون ضدتروریسم را مورد بحث قرار می‌دهیم و در این خصوص به موضع دادگاههای انگلیس راجع‌به دلایل محرمانه اشاره می‌نماییم.


مبحث اول

تعلیق میثاق حقوق مدنی و سیاسی و كنوانسیون اروپایی حقوق بشر به‌موجب قانون ضدتروریسم 

بند اول ـ طرح موضوع
بعد از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ پارلمان بریتانیا قانون ضدتروریسم را تصویب نمود. در فصل ۴ این قانون آیینی برای بازداشت مظنونان تروریست غیرانگلیسی، بدون اینكه حكم محكومیتی علیه آنها صادر شده باشد یا در واقع اتهاماتی علیه آنها مطرح شده باشد، در نظر گرفته شد. انگلستان براساس بخش (۱)۳۰ این قانون اعلامیه‌های تعلیقی را به‌موجب ماده ۱۵ كنوانسیون اروپایی حقوق بشر[۱] و ماده ۴ میثاق بین‌المللی حقوق مدنی و سیاسی[۲] تنظیم نموده است.

بند دوم ـ علل توسل انگلستان به اعلامیه‌های تعلیقی
دلایلی را كه دولت انگلستان برای توسل به اعلامیه‌های تعلیقی از كنوانسیون اروپایی حقوق بشر و میثاق بین‌المللی حقوق مدنی و سیاسی مطرح نموده به‌شرح ذیل می‌باشد:

۱ـ دلیل حقوقی: یكی از موانع بازگرداندن مظنونان تروریست غیرانگلیسی به كشور ملی‌شان امكان استناد به « اصل سوورینگ» یا « اصل عدم عودت»[۳] می‌باشد.[۴] « اصل سوورینگ» برآمده از رویه قضائی كنوانسیون اروپایی حقوق بشر است كه به‌موجب آن یك دولت عضو كنوانسیون نمی‌تواند شخص حاضر در سرزمین خودش را، درصورتی‌كه آن شخص دلیل اساسی ارائه نماید كه امكان دارد در كشور دیگر با خطر رفتار غیرمنطبق با برخی استانداردهای كنوانسیون مواجه شود، به كشور مزبور منتقل نماید.[۵] البته قضیه سوورینگ رفتار مغایر با ماده ۳ كنوانسیون اروپایی حقوق بشر[۶] را شامل می‌شود؛ با این حال حمایتهای این اصل به مجازات اعدام و انكار آشكار دادرسی منصفانه نیز تعمیم می‌یابد.[۷] 

همچنین حمایتهای ناشی از اصل سوورینگ به بند (و) ماده ۱ [۸] و بند (۲) ماده ۳۳ كنوانسیون راجع‌به وضعیت پناهندگان ۱۹۵۱[۹] نیز تعمیم می‌یابد زیرا این حمایتها هیچ‌گونه استثنائی را بر مبنای رفتار مظنونان نمی‌پذیرند.[۱۰]

در بخش ۲۳ قانون ضدتروریسم از « اصل سوورینگ» به‌عنوان دلیل حقوقی برای عدم امكان انتقال مظنونین به كشور ملی‌شان یا هر كشور دیگری كه متعهد به پذیرش آنها باشد، یاد شده است.[۱۱]

۲ـ دلیل عملی: دلیل دیگری كه برای عدم امكان انتقال مظنونین تروریستی به كشوری دیگر مطرح گردید وجود ملاحظات عملی بود؛ ملاحظاتی از قبیل فقدان روابط سیاسی با كشوری كه انتقال باید به آنجا صورت بگیرد و یا اینكه انتقال به دلیل عدم ثبات در آن كشور عملاً امكان‌پذیر نباشد.[۱۲]

۳ـ دلایل مصلحتی: سومین دلیلی كه در خصوص عدم امكان انتقال اشخاص مظنون به تروریسم از جانب مقامات انگلیسی مطرح شده است، مربوط به مواردی است كه اصولاً دولتی وجود دارد كه مایل به پذیرش مظنونین می‌باشد و آن مظنونین نیز مایل هستند تا خاك انگلستان را ترك نمایند، ولی به دلیل آنكه احتمال دارد این اشخاص دارای اطلاعاتی باشند كه بتواند برای اشخاصی كه در كشور مقصد در صدد توسل به فعالیتهای تروریستی علیه انگلستان هستند ارزشمند باشد، انتقال آنها به مصلحت نمی‌باشد.[۱۳]

بدین‌ترتیب دولت انگلیس با وضعیتی روبرو بود كه براساس آن اتباع غیرانگلیسی كه دولت انگلستان به دست داشتن آنها در فعالیتهای مخرب علیه امنیت ملی انگلستان مظنون بود، قابل تعقیب نبودند. به عبارت دیگر این دولت نه می‌توانست آنها را به دولت دیگری منتقل نماید و نه این امكان وجود داشت تا آنها را به‌موجب حقوق موجود به‌عنوان مظنونان به جرم یا به‌عنوان اشخاص در انتظار اخراج بازداشت نماید.

بنا به دلایل فوق، قانون ضدتروریسم ۲۰۰۱ اختیار بازداشت را مطرح نمود و به‌خاطر اینكه ممكن بود این نوع بازداشت (بازداشت بدون چشم‌انداز فوری انتقال یا بازداشت پیشگیرانه) با بند (۱) ماده ۵ كنوانسیون اروپایی حقوق بشر[۱۴] و ماده ۹ میثاق بین‌المللی حقوق مدنی و سیاسی[۱۵]مغایرت پیدا كند، یك اعلامیه تعلیقی به‌موجب بخش ۳۰ قانون ضدتروریسم[۱۶] در چارچوب ماده ۱۵ كنوانسیون اروپایی حقوق بشر و ماده ۴ میثاق بین‌المللی حقوق مدنی و سیاسی صادر گردید.

اگرچه به‌موجب قانون مهاجرت ۱۹۷۱ انگلیس اختیار وسیعی به مقامات انگلیسی برای بازداشت شخص غیرانگلیسی كه حضور او در انگلستان بنا به دلایل امنیت ملی مساعد نیست داده شده،[۱۷] لیكن دیوان استیناف، بازداشت فردی كه باید اخراج شود بدون آنكه هیچ‌گونه چشم‌انداز روشنی از انتقال او وجود داشته باشد را نامشروع دانسته است.[۱۸]

بند سوم ـ ارزیابی مشروعیت تعلیق صورت گرفته از جانب انگلستان 

در خصوص مشروعیت تعلیق صورت گرفته از سوی انگلستان، هم كمیسیون ویژه استیناف مهاجرتی و هم دیوان استیناف انگلیس طی احكام جداگانه‌ای بر وجود یك وضعیت اضطراری عمومی كه تهدیدكننده حیات ملت است صحه گذارده‌اند.[۱۹] در هر حال لردهای حقوقدان پارلمان انگلیس در مورد وجود یك وضعیت اضطراری و اینكه آیا تعلیق در این مورد دقیقاً مورد نیاز می‌باشد یا خیر اختلاف‌نظر دارند.[۲۰]

از نظر لرد بینگهام در این خصوص یك « وضعیت اضطراری عمومی» وجود دارد. او معتقد است كه كمیسیون ویژه استیناف مهاجرتی فی‌نفسه در مورد این موضوع قانونی دچار گمراهی نشده است.[۲۱] مطابق رویه قضائی اروپایی این امر در اختیار دولت بریتانیاست تا تصمیم‌گیری نماید كه آیا یك وضعیت اضطراری وجود دارد یا خیر؛ و این تصمیم بیشتر سیاسی بوده است تا حقوقی.[۲۲]

در تایید نظریه لرد بینگهام، دیوان اروپایی حقوق بشر، اختیار وسیع ارزیابی را برای دولتها درنظر گرفته است تا تعیین نمایند كه آیا تمهیدات تعلیقی از كنوانسیون اروپایی حقوق بشر مناسب‌ترین یا مقتضی‌ترین تمهیدات هستند یا خیر. برای نمونه دیوان در یك قضیه چنین اظهار نموده است:

« دیوان یادآوری می‌كند كه این امر بر عهده هر دولت متعاهد است تا تعیین نماید كه آیا حیات ملت به‌وسیله یك وضعیت اضطراری عمومی تهدید شده است یا خیر و اگر این‌گونه است، چه میزان لازم است تا در تلاش برای غلبه بر این وضعیت اضطراری حركت نماید. به دلیل تماس مستقیم و مستمر مقامات ملی با نیازهای مبرم زمان، آنها علی‌الاصول در مقایسه با قاضی بین‌المللی در وضعیت بهتری قرار دارند، تا هم در مورد وجود یك چنین وضعیت اضطراری و هم در مورد ماهیت، قلمرو و تعلیقات ضروری برای دفع آن تصمیم‌گیری نمایند. مسلماً در این مورد باید یك محدوده وسیع ارزیابی برای مقامات ملی در نظر گرفته شود». [۲۳]

با وجود این، اعلامیه‌های تعلیقی صورت گرفته از سوی انگلستان به‌موجب قانون ضدتروریسم با انتقاداتی رو به روست؛ از جمله رویه تبعیض‌آمیـز انگلستان در این باره باعث شده تا تمهیدات مندرج در فصل ۴ قانون ضدتروریسم تنها به مظنونان تروریستی بیگانه اعمال شود كه این امر در مغایرت آشكار با بند (۱) ماده ۴ میثـاق بین‌المللی حقوق مدنی و سیاسی[۲۴] می‌باشد. همچنین به‌موجب تفسیر عمومی شماره ۲۹ كمیته حقوق بشر (۲۰۰۱)، [۲۵] اگرچه ماده ۲۶[۲۶] و مقررات میثاق درخصوص عدم تبعیض (یعنی بند (۱) ماده ۲،[۲۷] ماده ۳،[۲۸] بند (۱) ماده ۱۴،[۲۹] بند (۴) ماده ۲۳،[۳۰] بند (۱) ماده ۲۴،[۳۱] و ماده ۲۵)[۳۲] در میان مقررات غیرقابل تعلیق در بند (۲) ماده ۴ ذكر نشده‌اند، اما تحت هیچ شرایطی مقررات مربوط به عدم تبعیض را نمی‌توان تعلیق كرد.[۳۳]

انتقاد دیگری كه بر این قانون وارد است آن است كه بسیاری از تدابیری كه دولت بریتانیا به‌موجب قانون ضدتروریسم اتخاذ كرده، در خارج از دامنه تعلیق صورت گرفته توسط انگلستان (بند (۱) ماده ۵ كنوانسیون اروپایی حقوق بشر) قرار می‌گیرد و بدین‌ترتیب با تعهدات بین‌المللی آن دولت در تعارض است. البته در مباحث بعدی این تدابیر بیشتر مورد بحث قرار خواهند گرفت.

مبحث دوم

تاییدیه 



بند اول ـ ارزیابی صدور تاییدیه از جانب وزیر كشور
بخش ۲۱ قانون ضدتروریسم اختیار صدور تاییدیه (گواهینامه) را درصورتی‌كه وزیر كشور به‌طور معقولی معتقد باشد حضور یك شخص در انگلستان تهدیدكننده امنیت ملی است و یا مظنون باشد كه این شخص یك تروریست بین‌المللی است به وی اعطاء می‌نماید.[۳۴]

در بخش ۱ قانون تروریسم سال ۲۰۰۰،* مفهوم بسیار وسیعی برای تروریسم درنظر گرفته شده است. به‌موجب آن قانون، تروریسم تنها به اقدام علیه انگلستان محدود نمی‌شود، بلكه به هر اقدام طراحی شده برای تحت تاثیر قرار دادن سیاست هر دولت در هر جای دنیا تروریسم اطلاق می‌شود. به‌موجب بخش (۴)۲۱ قانون ضدتروریسم سال ۲۰۰۱ تعریف ارائه شده در بخش ۱ قانون تروریسم ۲۰۰۰ به این قانون نیز تسری می‌یابد. در این قانون اختیار محدود كردن حقوق فردی به یك مقام اجرایی (وزیر كشور) اعطاء شده است، درحالی‌كه قاعدتاً این امر باید با مجوز یك نهاد قضائی صورت گیرد، زیرا اصولاً ضامن صیانت از حقوق فردی در هر كشوری قوه قضائیه آن كشور است و هرگونه تحدید این حقوق باید با اجازه آن نهاد صورت گیرد.[۳۵]
بند دوم ـ گروههای تروریستی مشمول صدور تاییدیه از جانب وزیر كشور
به‌موجب بخش (الف)(۳)۲۱ قانون ضدتروریسم یك گروه تروریستی برای آنكه مشمول این قانون قرار گیرد، باید تحت كنترل یا اعمال نفوذ اشخاصی خارج از انگلستان باشد. یك تروریست صرفاً شخصی نیست كه مستقیماً در تروریسم بین‌المللی وارد شده است بلكه شخصی را كه « عضو یا متعلق به یك گروه تروریستی بین‌المللی است» یا « ارتباطاتی» با یك چنین گروهی دارد نیز شامل می‌شود. یك شخص تنها زمانی دارای ارتباطات با یك گروه تروریستی بین‌المللی است كه « آن گروه تروریستی را حمایت یا مساعدت نماید».[۳۶] این شرط به‌خاطر آن گنجانده شده تا كسانی را كه از اهداف این گروه طرفداری می‌كنند یا خودشان را در آن اهداف سهیم می‌دانند بدون آنكه ابزارهای آن گروه را برای رسیدن به آن اهداف تامین نمایند مستثنا كند.[۳۷] در واقع این محدودیت ضروری به‌منظور انطباق با مواد ۱۰ و ۱۱ كنوانسیون اروپایی حقوق بشر اتخاذ شد.[۳۸]

در زمان تصویب این قانون دادستان كل انگلستان اظهار داشت: « مطابق معیار مندرج در ماده ۱۵ كنوانسیون اروپایی حقوق بشر اقدامات تهدیدآمیز تهدیدهایی است كه نسبت به حیات ملت از جانب القاعده و متحدین آن نشات گرفته‌اند».[۳۹]

بنابراین قانون ضدتروریسم تنها تهدید از جانب بیگانگان مظنون به داشتن ارتباط با القاعده یا شبكه‌های متحد آن را مهار كرده است. این امر در قضیه (M) نیز تایید شده است. (M) یك عضو مخالف لیبیایی ضد قذافی بود كه در انگلستان اقامت داشت. در سال ۲۰۰۲ به دلیل عدم امكان بازگرداندن او به لیبی به‌علت خطری كه نسبت به امنیت او در صورت بازگشت وجود داشت، به دستور وزیر كشور بازداشت شد. در ۸ مارس ۲۰۰۴، كمیسیون ویژه استیناف مهاجرتی تشخیص داد كه هیچ‌گونه قرینه‌ای وجود ندارد تا از یك سوء‌ظن معقول حمایت نماییم كه حضور (M) در انگلستان یك تهدید نسبت به امنیت ملی است.[۴۰] دیوان استیناف نیز رای كمیسیون ویژه استیناف مهاجرتی را تایید نمود.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: چهارشنبه 23 اردیبهشت 1394 ساعت: 22:52 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,
نظرات(0)

ليست صفحات

تعداد صفحات : 87

شبکه اجتماعی ما

   
     

موضوعات

پيوندهاي روزانه

تبلیغات در سایت

پیج اینستاگرام ما را دنبال کنید :

فرم های  ارزشیابی معلمان ۱۴۰۲

با اطمینان خرید کنید

پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست.

 سامانه خرید و امن این سایت از همه  لحاظ مطمئن می باشد . یکی از مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه   09159886819  در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما  فرستاده می شود .

درباره ما

آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس