سایت اقدام پژوهی - گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان
1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819 - صارمی
2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2 و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .
3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل را بنویسید.
در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا پیام بدهید آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet
نامش (جعفر) و كنيه اش (ابوعبدالله) و لقبش (صادق)، پدر گراميش امام محمد باقر عليه السلام، وي ششمين امام و پيشواي شيعيان است.
در هفدهم ربيع الاول سال 83 هجري قمري در مدينه منوره بدنيا آمده، بانوي گرامي(ام فروه) مادر آنحضرت است، امام خود درباره مادرش فرموده است: (مادرم از بانوان پرهيزگار و با ايمان و نيكوكار بود).
مدت زندگاني آنحضرت: 65 سال، مدت امامتش از سنه 114 تا 148 هجري (34 سال) بود، و زمامداران عصر امامت او: هشام بن عبدالملك، وليد بن يزيد بن عبدالملك، يزد بن وليد، ابراهيم بن وليد و مروان حمار از بني اميه و سفاح ومنصور دوانيقي از بني عباس بودند كه لعنت خدا بر آنها باد.
فرزندانش : امام كاظم عليه السلام اسماعيل، عبدالله، محمد ديباج، اسحاق، علي عريضي، عباس، ام فروه، و اسماء و فاطمه كه هفت پسر و سه دختر است
اخلاق امام: امامان پاك ما، هر يك از در زمان خود نمونه اخلاق و عمل اسلاميبودند، و همچنان كه خود به پيروان ميفرمودند (كونو دعاه الناس بغير السنتكم) سراسر زندگيشان درسهاي روشني از روشهاي اصيل اسلام در همه ابعاد زندگي ميبود، هيچكس از آنان به دستورات اسلام پاي بند نبود، و بر هيچ (معرفتي امر نميكردند جز آنكه خود بيشتر و پيشتر از ديگران به آن مقيد بودند وعمل ميكردند و از هيچ منكري نهي نمينمودند جز آنكه خود هميشه از آن اجتناب داشتند. بدين گونه بود كه پرورش يافتگان مكتب آنان از هر گوشه زندگي آن بزرگواران درس ايمان وعمل ميگرفتند، و با پيروي از روش آنان مسلمانان راستين و برومندي ميشدند كه خود در هر عصري نمونه و آموزگار ديگران بودند.
تاريخ پر بار تشيع كه تاريخ پر حادثه اسلام واقعي است، در هر برگ خود نمايشگر چهره اي راستين از انسانهايي است كه هر يك در زمان خودكشتي نجات جامعه و چراغ راه گمراهان بودند.
مولاي مكرم ما، ششمين خورشيد آسمان امامت، به متقضاي وقت و موقعيت از درخشنده ترين اين سلاله شد، و تابش علومش اسلام را چنان در نور احياء كرد كه پيشتر درخشش شرف و شجاعت حسيني، اسلام را درخون تعميد داد...
ما جعفري مذهبيم، و به اين نسبت افتخار ميكنيم، چراكه اگر اسلام، اسلام حضرت محمد عليه السلام است، پيام آن را در خود حسين عليه السلام و بيان آنرا در آموزش جعفر صادق عليه السلام بايد ديد، و اگر اسلام، اسلام سردمداران زور و توطئه عليه خاندان رسالت است. ما افتخار ميكنيم كه مسلمان نباشيم!
مولاي مكرم ما، صادق آل محمد عليه السلام،بر ايمان و عقيده ما همان حق را دارد كه جهاد علي عليه السلام، كه صلح حسن عليه السلام، كه خون حسين عليه السلام، كه اشك زهرا و زينب عليه السلام، و اگر اسلام همان است كه زهرا بر آن ميگريست، پس مذهب ما بايد جعفري باشد،و اگر اسلام چيزي است كه بر كرسي غصب نشاندند و زهرا عليه السلام را با آن به خشم آوردند، پس ما اعتراف ميكنيم كه هرگز مسلمان نبوده ايم، و خدا را به گواهي ميگيريم كه هرگز به چنين اسلاميسر فرود نخواهيم آورد، زيرا اسلاميكه خاندان پيامبرش از آن بر كنار باشند و تجليگاهش كرسي غاصبان و دربار خليفگان و متوليانش معاويه ها و يزيدها و هارونها و متوكلها باشند، هرگز اسلام جعفر صادق عليه السلام نيست، پس اسلام ما نيز نخواهد بود...
امام بزرگوار حضرت جعفر بن محمد عليه السلام با نهضت علميخود افق معارف اسلام را چنان گشترش داد كه ديگر توطئه هاي دربار خليفگان نتواند جلوي فوران انوار معرفت را سد كند، و ميبينيم كه يك نسل بعد هنگاميكه هشتمين پيشوا و امام علي بن موسي عليه السلام به نيشابور وارد ميشود، هزاران هزارجان مشتاق با تمام وجود سراپا گوشند تا سخني از پيشواي اسلام بنيوشند، و اگر اين توفيق را مقايسه كنيم با زماني امام بزرگوار حضرت زين العادين عليه السلام عليه السلام همراه اسراي خاندان نبوت به شام وارد ميشد و شاميان به تبليغ دربار خلافت آنان را بيگانگاني ميپنداشتند كه عليه السلام قيام كرده اند، و بعد مكاني نيشابور و دمشق را نيز در نظر بگيريم، در مييابيم كه نهضت عليم امام صادق عليه السلام تا كجا پيشرفته و تا چه حد موثر بوده است.
سفره گسترده فيض امام چنان همه گير وعام بود كه نه تنها پيروان كه حتي مخالفان نيز از آن بهره ور شدند، و همه ميدانيم كه اوين امام فقه تسنن (ابوحنيفه) افتخار آن را دارد كه در مكتب پر بار امام صادق عليه السلام دو سال آموزش ديده است وخود اين دو سال را ريشه آگاهيهاي فقهي خود ميشمارد و معترف است كه: (لولا السنتان لهلك النعمان) اگر آْن دو سال نميبود، نعمان (ابوحنيفه) هلاك بود.
در مكتب صادق آل محمد (ص) مردان نام آوري در علومگوناگون تربيت شدند كه هر يك در تاريخ معارف اسلاميچهره اي درخشان بشمار ميروند: زراره و محمد بن مسلم در فقيه، هشام و مومن الطاق در فلسفه و كلام، مفضل و صفوان در معارف وعرفان، جابربن حيان در رياضي و علوم تجربي.... و بسياري مردان افتخار آفرين ديگر كه هر يك از پايه گذاران علوم وفنون اسلاميبشمار ميروند.
فيضان علوم خدائي امام صادق عليه السلام چنان خيره كننده و چشمگير است كه پس از 13 قرن دانشمندان اروپا به تفكر و تعمق در تعليمات علمياو پرداخته اند، و كتابها نگاشته اند و اينها همه از نظر ما گوشه اي از فضايل امام است، چرا كه هيچ خردمند نميتواند با ستايش فيضي كه برگي از نور آْفتاب ميبرد، مدعي شود آفتاب را توصيف كرده است.
مادح خورشيد مداح خود است كه دو چشم روشن و نامرمد است.
در اين نوشتار كه پيش روي شماست، ما نخواسته ايم تمام ابعاد زندگي پربركت امام صادق عليه السلام را چنانكه شايسته آن گرامياست، بررسي كنيم. زيرا چنين كاري در توان ما نيست، ما فقط ترسيم گر برخي خطوط تابناك زندگاني آن اما بزرگواريم، و اميد است با همه كوتاهيها براي برادران و خواهران مسلمان بويژه جوانان برومند، جالب و سودمند باشد. و من الله التوفيق.
چند گفتار از امام عليه السلام
اي ابوبصير! اگر به هنگام وفات امام ميبودي، تعجب ميكردي زيرا امام چشمان خويش گشود و فرمود: همه خويشاوندانم را نزد من آوريد، وچون گرد آمدند، امام به همه آنان نگاه كرد و فرمود (ان شفاعتنا لا تنال مستخفا بالصلوه) شفاعت ما ائمه شامل كسي كه نماز را سبك بشمارد، نميشود (اما صدوق ص 190، وسائل الشيعه، ج 3 ص 17)
(ان المسلم اذا جاء اخوه المسلم فقام معه في حاجته كان كالمجاهد في سبيل الله عزوجل) هر مسلماني كه بهنگام مراجعه برادر مسلمانش، در انجام خواسته او بكوشد چون كسي است كه در راه خدا جهاد نمايد
(مستدرك ج 2، ص 407)
(قال الله عزوجل الخلق عيالي فاحبهم الي الطفهم بهم و اسعيهم في حوائجهم) خدا فرموده است مردم مانند عائلنه منند، كسي نزد من محبوبتر است كه به مردم ببيشتر لطف دارد و در رفع نيازمنديهايشان كوشاتر است. (كافي ج 2 ص 199)
(وجدت علم الناس كلها في اربع: اولها ان تعرف ربك و الثاني ان تعرف ما صنع بك و الثالث ان تعرف ما اراد منك و الرابع ان تعرف ما يخرجك من دينك) تمام دانشها و آگاهيهاي- سودمند- مردم را در چهار چيز بافتيم: الف- آنكه پروردگار را بشناسي ب- بداني خدا با توجه كرده و چه نعمتهايي به تو داده است ج- بدانيكه خداي تو چه ميخواهد و وظيفه تو چيست د- بداني كه چه چيزي تو را از دينت بيرون ميبرد. (ارشاد مفيد ص 265)
(اربعه من اخلاق الانبيا: البر و السخاء و الصبر علي النائبه و القيام بحق المومن) چهار خصلت از اخلاق پيامبران است.: نيكي كردن- سخاوت- صبر و مقاومت در برابر گرفتاريها- رعايت حقوق مومنان: (تحف ص 375)
(اللهم صل علي محمد و اله و ميرنا الي محبوبك من التوبه واز الناعن مكروهك من الاصرار، اللهم مرمتي و فقنا بين نقصين في دين او دنيا فاوقع النقص با سرعهما فنا واجعل التو به في اطولها بقا)[2]
(باز خدايا بر محمد وخاندان او درود فرست و ما را از نافرماني به بازگشت از آن و توبه كه پسنديده توست بازگران و از اصرار بر گناه كه آنرا نمي پسندي دور گردان بار خدايا هر گاه بين دو زيان قرار گرفتيم يكي در دين و ديگري در دنيا پس زيان را در آنكه زود مي گذرد (دنيا) و تو به را در آنكه مدتش طولاني تر است قرار بده)
توبه در آيات و روايات از منزلت خاص برخوردار بوده چرا كه نجات و رهايي انسانها از امواج خطرناك و سهمگين گناهان در گرو آنست و ده ها آيه از قرآن بر اين مسئله اشاره دارد.[3] توبه يكي از ابواب بهشت است نبودن آن مساوي با هلاكت عامه اهل معصيت است توبه تنها راه نجات گناهكاران، وسيله تقرب و دوستي با خدا، تبديل كننده سيات به خسات و مايه اميد نا اميدان ونخستين مقام عارفان است.
توبه در علم كلام از جايگاه بلندي برخوردار است زيرا از موضوعات مهم كلام، عقاب و كيفر الهي است ويكي از عوامل بي چون وچرايي است كه موجب بخشيدن گناه و ساقط شدن كيفر الهي مي گردد توبه در فقه نيز از جايگاه خاصي برخوردار است. و مي تواند در تغيير سرنوشت شخص گناهكار نقش بسزائي ايفا نمايد.
انسان با آميختگي دو بعد خود يعني ملكوتي و ناسوتي هميشه در معرض انواع و اقسام آلام، خطرات و لغزشها مي باشد توبه از اموري است كه سهم بسزايي را در سازندگي و رهايي انسان از قيود مادي وارد بطوريكه فيض كاشاني و غزالي توبه را يكي از اركان چهار گانه منجيات قرار داده اند.[4]
هنگامي كه انسان در مبارزه با هواي نفس شكست مي خورد ياس و نا اميدي بر او چيره مي شود و براي هميشه از رستگاري و رسيدن به هدف نااميد مي گردد. انسانها هر چند گناهكار باشند از رحمت خداوند نبايد نا اميد گردند بايد راه نجات را جستجو كنند. راه نجات توبه است توبه با الابواب، رحمت الهي است. اگر اين باب رحمت بسته مي شد آيا هيچگاه افرادي مانند فضيل بن عياض و حربن زيد رياحي كه پس از سالها پرده دري ها او بي حرمتي ها خود را به آن مقام رفيع نائل آيند[5]
يكي از امتيازات اسلام اينست كه هيچ گاه به بن بست نمي رسد و هيچ وقت به تا بعيين خود نمي گويد، تو را نمي پذيرم خداوند سريع الرضا است و زود آشتي مي كند. خداوند منان، بارها و بارها در قرآن كريم بندگان گناهكارش را مورد لطف و محبت قرار داده و آنان را از نااميدي برحذر داشته است. و در سوره زمر مي فرمايد: (بگو اي بندگان من كه بر خود ستم كرده ايد، از رحمت خدا نا اميد نشويد كه همه گناهان را مي آمرزد. بدرستي كه خداوند بسيار آمرزنده و مهربان است[6] و در آيه ديگر ياس و نااميدي از رحمت خداوند به منزله كفر تلقي شده است: (از رحمت خدا نا اميد نشويد، چرا كه جز قوم كافر از رحمت خدا مايوس نمي گردد.[7] بحث توبه در جهت نظارت برخود وبازسازي خويشتن است و بر مبناي معيارهاي الهي است و چون توبه از گناه واجب است بايد فورا انجام شود. در اين فصل قبل از پرداختن به مبحث توبه ابتدا مطالبي در مورد گناه مي خوانيد.
اميد است اين تحقيق مايه تحرك و بيداري جوانان وافرادي گردد كه تا بحال به عواقب اعمال بدشان نانديشيد اند و گناهان چشم ودل آنها را گور نموده را از حقيقت بدور مانده اند اميد است خداوند نور اميدش را بر دلمان بتاباند و گناهنمان را با آب توبه شستشو دهد.
گناه به معني خلاف است و در اسلام هر گونه كاري كه بر خلاف فرمان خدا باشد، گناه است، گناه هر چند كوچك باشد چون نافرماني خداست بزرگ است رسول اكرم در سخني به ابوذر فرمود: (كوچكي گناه را ننگر بلكه آنرا بنگر كه از چه كسي نافرماني مي كني).
در زبان قرآن و پيامبر و امامان به واژه هاي مختلف از گناه ياد شده است كه هر كدام گويي بخشي از آثار شوم گناه پرده بر مي دارد و بيانگر گوناگون بودن گناه است واژه هايي كه در قرآن در مورد گناه آمده عبارتند از:
1)ذنب: بر معني دنباله است چون هر عمل اخلاقي يك نوع پيامد و دنباله به عنوان مجازات اخروي يا دنيوي دارد (تكرار 35 بار)
2)معصيت: به معني سر پيچي و خروج از فرمان خدا است و بيانگر آن است كه انسان را مرز بندگي خدا بيرون رفته است (تكرار 33 مرتبه).
3)اثم: به معناي سستي و كندي و واماندن و محروم شدن از پاداشهاست و بيانگر آن است كه در حقيقت گناه كار خود يك فرد وامانده است، مبادا خود را زرنگ پندارد. اين واژه در قرآن 48 بار تكرار شده است.
4)سيئه: به معني كار قبيح و زشت است كه موجب اندرد و نكبت گردد، در برابر حسد كه به معناي سعادت و خوشبختي است اين واژه 165 بار در قرآن آمده است، و كلمه سو نيز از اين واژه گرفته شده كه 44 بار تكرار شده است.
5)جرم: در اصل به معني جدا شدن ميوه از درخت و يا به معني پست است جريمه و جرائم از همين ماده مي باشد. جرم عملي است كه انسان را از حقيقت سعادت تكامل وهدف جدا سازد كه اين واژه 61 بار در قرآن آمده است.
6)حرام: به معني منع و ممنوعيت است لباس احرام لباسي است كه انسان در حج و عمره مي پوشد و از يكسري كارها ممنوع مي شود (تكرار 75).
7)خطيئه: غالبا به معني گناه غير عمومي است و گاهي گناه بزرگ نيز استعمال شده است چنانكه در آيه 8 سوره بقره و 37 سوره الحاقه بر اين مطلب گواه است (تكرار 22)
8)فسق: در اصل به معني خروج هسته خرما از پوست خود مي باشد و بيانگر خروج گناهكار از مدار اطلاعات و بندگي خدا است كه او با گناه خود حريم وحصار فرمان الهي را شكستد و در نتيجه بدون قلعه و حفاظ مانده است(تكرار 53).
9)فساد: به معني خروج از حد اعتدال است كه نتيجه اش تباهي و به هدر رفتن استعدادهاست (تكرار 50)
10)فجور: به معني دريدگي و پاره شدن پرده حيا و آبرو و دين است كه باعث رسوائي خواهد گرديد (تكرار 6).
11)منكر:در اصل از انكار به معني ناآشناست چرا كه گناه به فطرت و عقل سالم هماهنگ ومانوس نيست و عقل و فطرت سالم آنرا زشت و بيگانه مي شمرد (تكرار16)
12)فاحشه: سخن وكار زشتي است كه در زشتي آن ترديدي نيست و به معني كار بسيار زشت و ننگين و نفرت آور به كار مي رود اين واژه 24 بار در قرآن آمده است.
13)خبط: به معني عدم تعادل در نشست و برخاست است گوئي گناهكار يكنوع حركت نامتعادل همراه با سستي و سقوط دارد.
14)شر: به معني هر زشتي است كه نوع مردم از آن نفرت دارند و بر عكس واژه خير به معني كاري است كه نوع مردم آنرا دوست دارند.
15)لمم: به معني نزديك شدن به گناه و به معني اشيا و اندك است و در گناهان صغيره بكار مي رود. (تكرار يك بار در نجم آيه 32).
16)وزر: به معني سنگين است و بيشتر در مورد حمل گناه ديگران به كار مي رود. (تكرار 36).
17)حنس بر وزن جنس در اصل به معني تمايل به باطل و بازخواست آمده است و بيشتر در مورد گناه پيمان شكني ومختلف بعد از تعهد كه از گناهان بزرگ است آمده است.
اين واژه هاي هفده گانه هر كدام بيانگر بخشي از آثار شوم گناه و حاكي از گوناگوني گناه مي باشند و هر يك با پيام مخصوص و هشدار ويژه اي انسانها را از ارتكاب گناه بر حذر مي دارد[8]
علماي اسلام از قديم گناه را به دو گونه تقسيم نموده اند.
1-گناه كبيره
2-گناهان صغيره اين تقسيم بندي از قرآن در روايات سرچشمه گرفته است براي مثال چند آيه را ذكر مي كنيم.
(اگر از گناهان كبيره اي كه نهي شده ايد اجتناب كنيد گناهان صغيره شما را مي پوشانيم و شما را در جايگاه خوبي قرار مي دهيم. (نسا- 31).
(و نامه اعمال در آنجا گذارده شود گناهكاران را مي بيني كه از آنچه در آنست ترسان و هراسانند و مي گويند اي واي بر ما اين چه كتابي است كه هيچ عمل كوچك بزرگ نيست مگر اينكه آنرا شماره كرده است؟ (كهف-49)
(نيكو كاران كساني هستند كه از گناهان بزرگ و زشتيها جز گناهان كوچك پرهيز مي كنند بي گمان آمرزش پروردگارت وسيع است) (نجم- 32).
(مواهب آخرت جاودانه است براي آنكه از گناهان بزرگ و كارهاي زشت پرهيز مي كنند) (شوري- 37)[9]
در مقدمه خوانديم كه توبه از گناه واجب است و بايد فورا انجام شود. همانطور كه شناخت بيماري اولين گام در پيشگيري و درمان آنست، شناخت (بيماري گناه) كه از تمام بيماريها هلاك كننده تر است براي همه ضرورت دارد. شناخت براي پيشگيري از ابتلاء خود را اطرافيان و جامعه شناخت، براي تشخيص وجود آن در خود و ديگران و شناخت براي درمان آن.
بيماري گناه در مقايسه با انواع بيماريها، از تمام آنها خطرناك تر است اگر ساير بيماريها تب و درد بر انسان عارض مي شود و برخي اعضاي جسم انسان را تهديد مي كند، بيماري گناه سلامت جسم و جان، هستي جامعه واجتماع و سرانجام زندگي مادي ومعنوي ما را تباه مي كند و سرنوشت و دنيا و آخريت ما را براي هميشه تيره و تار مي سازد. [10]
گناه ومعصيت، نا فرماني خداوند حكيم است مخالفت بااموري است كه پروردگار از انسان مي خواهد مخالفت با او امر و نواهي است. بنابراين ترك هر واجب و انجام هر حرام يك معصيت و گناه است در مقابل معصيت و گناه طاعت است كه به معناي فرمانبرداري است فرمانبرداري جهان آفرين بي نياز و مهربان و اين طاعت انسان را به سر منزل مقصود مي رساند اين اطلاعات نه براي رفع نياز از خداست كه او بي نياز مطلق است، بلكه طريقه رسيدن به سعادت نهايي خود انسان است در اين ارتباط هر گناه و معصيت خروج از راه سقوط در پرنگاهها و دره هاست.
مرحوم فيص كاشاني در اين رابطه مي گويد: سر چشمه همه گناهان يكي از صفات چهار گانه است
تشبيه به خدا 2 تشبه به شيطان 3 تشبه به حيوانات و 4 تشبه به درندگان است
بنابراين علل گناهان يكي از صفات چهار گانه مي باشد:
1-صفت ربوبيت 2 و يا صفت شيطانيت 3- و يا صفت بهيميت 4 و يا صفت سبعيت
از گناهان مربوط به صفت شيطانيت مي توان به ظلم و حسد و حيله گري، امر بر فاسد و منكرات وگمراهي ها و از گناهان مربوط به صفت بهيميت و حيوانيت مي توان به زنا، لواط، سرقت و حرام خواري و از گناهان مربوط به صفت سبعيت و درندگي مي توان به قتل و غضب و ... اشاره نمود.
اينها ريشه گناهان ومنبع آنها مي باشند كه بعضي مربوط به قلب و بعضي مربوط به اعضا و جوارح و عمده گناهان مربوط به زبان و گوش و چشم ودست و پاها است.[11] بطوريكه امام سجاد در اين رابطه مي فرمايند: (زبان بني آدم هر روز صبح به بقيه اعضا و جوارح مي گويد چگونه صبح كرديد؟ در جواب مي گويند ما خواب هستيم اگر تو ما را رها كني و مي گويند بترس از خدا درباره ما، و او را قسم مي دهند و مي گويند ثواب و عقاب ما به تو بستگي دارد)[12]
اما در اين ارتباط كه علت اصلي گناهان چيست نظرات متفاوتي وجود دارد. بعضي معتقدند كه جهل و بي سوادي علت اصلي گناهانند و برخي علت اصلي گناهان را فقر وتنگدستي مي دانند وعده اي علت اصلي آنرا غريزه شهوت و يا غرايز ديگر مي دانند.اما تمام اينها نمي توانند علت اصلي گناهان باشند زيرا كه افراد دانشمند و ثروتمند و حتي افراد كه غريزه شهوتشان تامين است نيز گناه مي كنند پيامبر اكرم حب وعلاقه دنيا را سر منشا اصلي تمام خطاها و گناهان دانسته اند و مي فرمايند: (حب الدنيا راس كل خطيبه)
از مجموعه احاديث، روايات و آيات قرآني چنين به نظر مي رسد كه اولين چيزي كه به واسطه آن معصيتي انجام شد تكبر و خودبيني است كه شيطان انجام داد[13] و دومين آن حرص بود كه آدم و حوا بوسيله آن نافرماني كردند موقعي كه خداوند به آنها فرمود بخوريد هر آنچه را كه دوست مي داريد ولي نزديك اين درخت نرويد كه از ظالمين مي شويد[14] وسومين آن حسد بود كه پسر آدم نسبت به برادرش انجام داد و او را به قتل رساند از مجموعه اين سه گناه راه هايي براي گناه بوجود مي آيد مانند حب زن، دنيا، ريا، راحتي، ثروت، برتري كه جامع همه آنها حب دنياست. فلذا انبياء وعلماء گفته ان:( دنيا دو قسم است، دنيايي كه انسان را به هدف مي رساند و دنيايي كه مورد لعن و مزمت است[15]
گناه اثرات بسيار بدي بر روح و روان انسان مي گذارد يكي از مهمترين زيانهايي كه گناه باعث آن مي شود تباهي دل است. گناه دل را ويران مي كند. ولي كه حرم وخانه خداست دلي كه تنها مجراي ارتباط مستقيم با حضرت حق است. دلي كه كانون معنويت و پايگاه رشد وتقويت نيروهاي روحاني انسان است. گناه دل را نابود مي كند و قواي معنوي آن را تضعيف و ريشه هاي درخت ايمان را مي سوزاند دلي كه با معاصي آلوده گردد، ديگر حرم الهي نيست آنجا مركز فرماندهي شيطان است، دل حرم خداست. در حرم خدا جز خدا و آنچه به نحوي به او وابسته است نبايد داخل شود. امام صادق در اين رابط مي فرمايند: (قلب حرم خداست و در حرم خدا، كسي غير از خدا نبايد ساكن شود).
هر حرمي حريمي دارد. حرم الهي هم حريمي دارد. گناهان، معاصي، عشق بدنيا، و... حق ورود به اين حرم را ندارند. آغشته نمودن دل به معاصي يعني حريم خدا را شكستن گناه كردن در واقع به منزله روي گرداني از خداست، سرپيچي از فرامين الهي و آلوده شدن به گناهان، سياهي و تباهي و غلفت دل را در پي دارد. قرآن مي فرمايد: (نه چنين نيست، علت اصلي تكذيبشان اين است كه در اثر اعمال زشتشان دلهايشان زنگار بسته است.[16]
گناه آثار زيانباري دارد كه بعضي از اثرات آنرا بصورت فهرست وار در زير مي خوانيد.
1)گناهان زايل كننده ايمان هستند و هر كسي ايمانش زايل گردد عاقبت بخير نمي گردد و در آخرت در آتش قهر الهي گرفتار خواهد شد.[17]
2)گناهان باعث فراموشي علم مي شود. در اين رابطه شايد برخي افراد خود را با يهوديان و يا مسيحيان مقايسه كنند و بگويند آنها بيشتر از ما گناه مي كنند پس چرا به لحاظ علمي از ما جلوتر هستند؟ كه در اين نظريه اي كاملا غلط است زيرا تكليف ما مسلمانها سخت تر و سنگين است زيرا كه ما مكلف به انجام و يا پرهيز از اعمال زيادي هستيم در حاليكه دين آنها، آنان را مكلف ننموده است و نيز علم بدون تزكيه و آميخته با گناه حجاب اكبر است پيامبر اكرم نيز فراموشي علم را يكي از مضرات گناه معرفي مي كنند و مي فرمايند:
(هر گاه بنده گناهي را مرتكب شود گناه باعث فراموشي علمي مي شود كه آنرا آموخته است)[18]
3)يكي ديگر از مضرات گناه كم كردن، حبس كردن و محروم كردن انسان از روزي خداوند است امام صادق مي فرمايند همانا به درستي كه انسان گناهي را مرتكب مي شود و با آن گناه رزق و روزي از او دفع مي گردد.[19]
4)يكي ديگر از زيانهاي گناه محروم شدن از نماز شب است رسول اكرم مي فرمايند: ( هر گاه بنده ايگناهي را مرتكب شود توسط آن گناه از نماز شب محروم مي شود.
5)يكي ديگر از زيانهاي گناه سلب نعمتهاي الهي است[20]
6)زيان ديگر اين است كه انسان از لذت مناجات با خداوند محروم مي شود.
7)از ديگر اثرات گناه تخريب خانه هاست. به تعبير ساده تر علت بعضي از زلزله هاي زياد شدن گناه بين مردم است.[21]در روايتي از امام موسي كاظم داريم كه: بر خداوند ست كه در هر خانه اي معصيت او شود آنرا ويران سازد تا آفتاب بر زمين آن بتابد وآنرا پاك سازد.[22]
8)از ديگر آيات گناه اين است كه باعث بعضي مريضيها سردردها و... مي شود و اين آثار در افرادي كه در گرداب گناهان جنسي افتاده اند بيشتر است امام صادق مي فرمايند:( هيچ رگي در بدن آدمي نمي جهد و هيچ معصيتي و سردرد و مرضي دامنگير انسان نمي شود، مگر بواسطه گناهي كه او سرزده است.
9)از ديگر تبعات گناه در قيامت اين است كه باعث زنداني شدن خود انسان مي گردد.[23]
گناهان علاوه بر آنچه ذكر شد آثار زيانبار ديگري نيز دارند و تنها راه نجات از اين همه آثار و زيانبار دنيوي و اخروي گناهان، توبه مي باشد. اگر گناه باعث مي شود، قلب بميرد، تنها راه احيايي قلب، توبه است امام سجاد (ع) مي فرمايند(الهي... جنايت بزرگم باعث شده است قلبم بميرد پس با توبه اي از جانب خودت آنرا زنده كن)[24]
آثار ذكر شده فقط مختص دنيا بودند و دراين زمينه آيات بسياري نيز وجود دارد كه در زير به چندي از آنها بسنده مي كنيم. (پس بر ستمكاران بخاطر فسق ونافرماني عذاب از آسمان فرستاديم) (بقره 59)
خداوند مي خواهد آنها را بر پايه اي از گناهانشان مجازات كند( مائده- 49)
(آنها (قوم ثمود) را به خاطر گناهانشان درهم كوبيد و سرزمينشان را صاف و مسطح كرد) (شمس- 14)
(و هر گرفتاري كه به شما رسد بخاطر اعمالي است كه انجام داده ايد و بسياري را نيز عفو مي كند) (شوري -30)
و پيامبر نيز در مودر آثار گناه به حضرت علي چنين مي گويد: (اي علي! هر خراشي كه از چوبي بر انسان رسد و هر لغزشي قدمي بر اثر گناهي است كه از او سر زده است.[25]
تكرار گناه و مداومت آن موجب تيرگي و واژگوني قلب و مسخ انسان از حالت انسانيت به حالت درنده خوئي و حيواني صفتي مي گردد و نيز باعث گناهان بزرگتر مي شود به عنوان مثال: گناهكاري كه براي اولين بار لب به شراب مي زند چون مسلمان است آشاميدن چند قطره از شراب براي او بسيار سخت است ولي بار دوم كمي آسان مي شود و وقتي زياد تكرار شد آشاميدن چند ليوان از آن براي او از خوردن آب آسانتر است.
بله تداوم گناه، گناه كردن را براي انسان آسان مي سازد در قرآن آيات متعددي در اين رابطه وجود دارد از جمله در آيه 108 سوره نحل مي خوانيم (كافران كساني هستند كه خدا بر قلب وگوش و چشمانشان مهر نهاده (بهمين دليل چيزي نمي فهمند) و غافل واقعي آنانند (ويا در آيه 5 سوره صف داريم: (هنگامي كه آنان از حق متصرف شدند خداوند قلوبشان را منحرف ساخت).
در تاريخ بسيار ديده شده كه طاغيان بر اثر تداوم گناه و طغيان كارشان به كفر انكار حق و به مسخره گرفتن آن رسيده است اينها از آثار شوم معنوي گناه است كه دامنگير گناهنكار مي گردد چنانكه بر عكس مداومت بر كارهاي نيك و عبادات، موجب صفاي دل و نورانيت بيشتر روح و جان مي شودبه روايتي از امام صادق توجه كنيد.
پدرم مي فرمود: چيزي بيشتر از گناه قلب را فاسد نمي كند قلب گناه مي كند و بر آن اسرار مي ورزد، و در نتيجه سرنگون و وارونه مي گردد) يعني بگونه اي مسخ مي گردد كه موعظه در آن اثر نمي كند.[26] و همچنين آيات زير نيز اشاره بر آثار گناه در آخرت دارند.
(آنانكه عمل بدي انجام دهند، بر روي آتش افكنده مي شوند آيا جزائي جز آنكه عمل مي كرديد خواهيد داشت) (نحل -90)
(و هر كسي نا فرماني خدا و رسولش كند، آتش دوزخ از آن اوست، جاودانه در آن مي ماند.) (؟ 23)
(و گناهكار دوست مي دارد كه فرزندان خود را در برابر عذاب آن روز فدا كند و نيز همسر و بردارش را و قبيله اش را كه هميشه از او حمايت مي كردند، اما هرگز چنين نيست، شعله هاي سوزان آتش است كه دست و پا و پوست را مي كند و مي برد. (معجراح- 11 تا 16)
(شعله هاي سوزان آتش همچون شمشير به صورت آنها نواخته مي شود و آنها در دوزخ چهره اي در هم كشيده دارند. (مومنون 104) [27]
فال الله الحكيم: (فمن جائد موعظه من بربه فانتهي فله ما سلف وامره الي الله
توبه در لغت به معناي رجوع است. ارباب معاجمذيل اين واژه به معناي مذكور توجه خاصي نموده اند هر چند معاني ديگري را هم ذكر كرده اند ولي بازگشت همه آنها به همين معنايي است كه گفته شد.[28]
امام باقر در تفسير آيه فوق فرمود: خداوند متعال مي فرمايد: كسي كه موعظه اي از جانب پروردگارش به او برسد و دست بكشد از كارهاي گذشته پس به نفع او تمام مي شود گذشته هايش و كارهايش با خدا مي شود. و فرمود: موعظه يعني توبه و پشيماني از گناه توبه است.[29]
توب (كه عبارت ديگر توبه است) به معناي ترك گناه به زيباترين صورت است و آن رساترين و بليغ ترين و وجه از وجوه معذرت خواهي است. زيرا عذر خواهي 3 نوع است. آنكس كه عذر مي خواهد و مي گويد فلان كار را نكرده ام. يا مي گويي: آن كار را كرده ام ولي منظوم از اين كار چنين بوده است. و اينكه مي گويد آن كار را كرده ام ولي بد كردم و ديگر بار تكرار نخواهم كرد و از آن دست خواهم كشيد و اين قسم آخر همان توبه است. اصل توبه اوبه بوده است. اوبه به معناي رجوع از مكروه به سوي محبوب پس توبه رجوع بنده است از آنچه محبوبش آنرا مكروه دانسته است.
ولي عده اي بين اين دو واژه ( توبه و اوبه) فرق قائل شده اند (كسي كه از خوف عقاب خدا توبه كند صاحب توبه است و اگر توبه به طمع ثواب باشد انابه است و اگر صرفا بخاطر رضاي خدا و بدون طمع ثواب و خوف عقاب صورت گيرد اوبه است)
علامه طباطبائي توبه را به دو قسم تقسيم كرده است يكي توبه خدا كه عبارتست از برگشتن خدا به سوي عبد به رحمت و ديگر توبه عبد، كه عبارتست از برگشتن بنده به سوي خدا (با استعفار و دست برداشتن از معصيت[30]
البته پشيماني قبل از مرگ، و قبل از نزول عذاب مورد قبول است. و بديهي استكه بعد از مرگ توبه فائده اي ندارد و پشيماني بعد ازآن عذاب هم سودي ندارد مانند پشيمان شدن فرعون و پشيماني اهل جهنم[31]
فيومي توبه را به كناره گيري و تكرار گناه معني كرده و به نظر مي رسد كه اين يكي از شرايط توبه باشد نه معناي آن زيرا كه عموم لغت شناسان رجوع وندامت را معناي اصلي توبه ذكر كرده اند.
كلمه توبه به بصورت نام اشخاص نيز بكار مي رفته چنانكه نام يكي از تابعين توبه الباهلي العنبري بوده است تل توبه، نام قريه اي در نزديكي در سرزمين نينوا است. وجه نام گذاري آن بدين صورت بوده كه: آن زمان كه حضرت يونس به مردم نينوا وعده عذاب داد،به سوي آن محل حركت كردند و در آنجا به توبه پرداختند.
مصطفوي تنها معنايي را كه براي اين واژه مناسب ديده رجوع بسوي خداوند و پشيماني از گناهان است او معتقد است اين معنا به عبد نسبت داده مي شود. ولي وقتي اين واژه را به خدا نسبت مي دهيم با حرف علي مي آيد و لازمه آن رحمت عطوفت و مغفرت است.[32]
بطور كلي توبه گاهي به بنده وگاهي به خداوند سبحان نسبت داده مي شود هنگامي كه به بنده نسبت داده مي شود به معناي بازگشت بنده است بسوي پروردگار خويش از نافرماني و معصيت به طاعت، در حالي كه بنده پشيمان از كردار خويش است واز خدا چشم پوشي و بخشايش مي طلبد. اما اگر به خدا نسبت داده شود به معناي بازگشت خدا به بنده خويش است از عقوبت و كيفر، به آمرزش و لطف وتفعل بر او، با قبول توبه اش و چشم پوشي از لغزش وخطايش در قرآن، توبه به هر دو معنا بسيار آمده است از آنجمله است:
آنه من عمل منكم سوا بجهاله ثم تاب من بعده و اصلح فانه غفور رحيم (انعام، 54)
يقينا هر آنكس از شما كه از روي جهالت و ناداني بدي كند، پس از گناه خويش باز گردد و اصلاح و جبران كند، پس بي ترديد خداونند آمرزنده و مهربان است.
من لم ينب فاولئك هم الظاليون (حجرات 11) .
آنكه توبه بكند، پس آنان يقينا ظالمان و ستمكارانند.
و الله يريد ان يتوب عليكم (نسا و 27)
و خدا مي خواهد با قبول توبه شما و چشم پوشي از كيفر شما و آمرزش و لطف خود) به سوي شما باز گردد.
فمن تاب من بعد ظلمه و اصلح فان الله يتوب عليه ان الله غفور رحيم (مائده، 39)
پس هر كس پس از ستمي كه كرده است. توبه كرد و كار خود را اصلاح كرد و پس يقينا خدا بسوي او باز مي گردد (با قبول توبه اش و از عقوبت و كيفر او چشم پوشي مي كند) بي ترديد خداوند آمرزنده و مهربان است. [33]
توبه در لغت به معناي عودت وبرگشت را گويند، اما در اصطلاح شرع مقدس اسلام عبارتست از برگشت عبد عاصي از معاصي و رذائل نفساني بسوي خير و فضائل انساني كه اين معني به دنبال خود ندامت را به همراه دارد وتائب بايد قصد اعراض و انصراف از گناه را هم داشته باشد كه امير المومنين درباره آن چنين مي فرمايد:
(ندامت داشتن ا زكارهاي ناپسند موجب ترك آنها خواهد شد)
و اما اينكه توبه عبد عاصي تحقق يابد نيازمند به سه امر خواهد بود:
1) اينكه علم به ضرر گناه داشته باشد
2) اينكه حال توبه در او بوجود آيد.
3) فعل و انجام بر اعمالي كه براي توبه لازم است را بتواند در خود بوجود آورد.
يك از كهن ترين تكاليف الهي، كه براي بشر جعل شده است تا به وسيله آن بشر به سعادت برسد واز عذاب دنيا و آخرت رها شود توبه است. زيرا از زمان حضرت آدم، كه اولين فرد از افراد نوع بشر بوده است. و بعد از خلقت انسانها فزوني يافت. توبه هم با خلقت آدم خلق شد، پس قدمت توبه به همان قدمت نوع بشر خواهيد رسيد و كمتر احكامي از احكام الزامي الهي است كه به اين مقدار داراي قدمت باشد. در نتيجه توبه را مي توان جز اولين رحمتهاي الهي براي بشر دانست و حضرت آدم اين عمل نيك را به همه فرزندان خود تعليم داد.
دايره وسعت توبه تا قبل از اسلام بدين صورت كه قرآن بيان مي فرمايد نبوده است كه موجب آمرزش مطلق گناه شود. بعنوان مثال در اديان موسي وعيسي توبه عبارت بوده است از انصراف از كفر و شرك يعني توبه موجب ايمن ماندن از پليدهايي كفر و شرك خواهد بود نه تمام گناهان و معاصي، تا اينكه در اصول دين مسيحيت وارد شده است كه توبه هيچ منفعتي براي آدمي و گناهكار نخواهد داشت و از امور محال و غير ممكن مي دانستند كه انسان از طريق توبه ره آورد و بهره اي را نصيب خود كند اما بعد از چند قرن نظر مسيحيت درباره توبه چنان تغيير پيدا كرد كه تبدل به افراط شد يعني توبه در بين آنها چنان حرمتي يافت كه به آنجا منجر شد كه فرد گناهكار نزد روحاني مي رود و اعتراف به گناهان و تقصيرات خود مي كند و از كشيش خود توبه نامه دريافت مي كند و اين طريق را براي آمرزش گناهان خود اتخاذ مي كند در حاليكه رجوع اينچنيني خود گناه ديگر از نوع شرك خفي است در حاليكه قرآن حل عقده انسان گناهكار را به دست حضرت حق باز شده مي داند نه بدست بندگان او، كه سراسر وجودشان فقر است و سعادت براي انسان تائب فقط از طريق توبه و بدست خداوند است.[34]
توبه مانند اعمال ديگر كه از انسان صادر مي شود داراي مراتبي است زيرا گناهان كه موضوع توبه هستند داراي مراتب مختلف هستند پس مي توان مراتب را در سه رتبه دسته بندي كرد.
1)اينكه انسان گناهكار از معاصي خود پشيمان شود عزم راسخ بر ترك كل معاصي را داشته باشد تا خود را متخلق به صفات حميده و فضائل انساني كند تا قلب او از اتصاف به سقيم به سليم بودن، دگرگون شود كه در هنگام ملاقات با خداوند كه هيچ مقامي بالاتر از قلب سليم داشتن كارگر نخواهد بود و اين مرحله همان است كه تعبير به نفس مطمئنه مي شود. واين مرتبه اعلي و كامله توبه است و خصوص وصول به اين مرحله ميسر نيست مگر با اداي حق هر صاحب حقي تا با اداي آن خود را كاملا از گناهان نجات دهد حضرت علي در اين ارتباط مي فرمايند: (توبه همان ندامتي قلبي است از معاصي و عزم بر ترك آن)
2)در اين رتبه گناهكار، نادم از گناهان بوده و عزم بر ترك آنها در آينده دارد اما بعد از توبه باز مركتب گناهان شده و از راه تساهل و تسامح در حفظ نفس و مراقبه ازآن، و لذا با هيمن تساهل از راه سعادت و صراط مستقيم خارج مي شود ممكن است بعد از مدتي دوباره نادم خواهد شد. و نفس لوامه دائما او را براي ارتكاب به معاصي، مورد سرزنش قرار مي دهد و اين مرتبه متوسط از توبه است كه از آن در قرآن كريم تعبير به نفس لوامه مي كند.
3)بعد از مرحله اول و دوم، نفس عماره عاصي را مشتاق به اتيان معاصي مي كند و دسايس شيطاني بر او غلبه پيدا مي كند و اين كاشف از آن است كه شيريني و لذت گناه بكام او مانده است و توبه نتوانسته آن لذات كاذب را زائل كند و از اين مرتبه تعبير به نفس اماره بالسوء مي شود.
شيطان مراحل وسوسه خود را در انسان بدين شرح اعلام كرد كه من اول گناه را براي انسان زينت مي دهم از اين مرحله تعبير به نفس مسوله مي شود بعد از اين مرحله مرحله گمراهي انسان فرا خواهد رسيد كه شيطان او را گمراه مي كند كه قرآن مي فرمايد:
(بعد از اين مرحله آمريت شيطان بر انسان حاكم مي شود) و قرآن از زبان شيطان چنين نقل مي كند (تا اينكه در نهايت كار انسان بجايي مي رسد كه انسان خويش را بدست شيطان مي دهد و انسان مركب شيطان مي شود)[35]
1)علم: علم به معاصي و اثرات سوء آن اولين قدمي است كه موجب ندامت عاصي نائب خواهد شد و آن عبارتست از اينكه تائب تعيين پيدا كند كه گناه عامل دوري او از خدا خواهد شد.
2)ندامت و انانه: بر تائب لازم است كه ندامت خود را به حسرت و حزن از گناه سابق خود همراه كند و اعتراف به گناهان خود نزد خدا كند و بعد از اين مرحله بايد اهل انابه و تضرع باشد.
3)رقت قلب: اثر سوء گناه بر قلب انسان موجب ندامت قلب نائب خواهد شد و ندامت قلبي رقت قلب را به همراه دارد لذا در روايتي از رسول اكرم وارد شد: (با تائبين مجالست كن زيرا رقيق ترين قلوب را دارا هستند.
4)تنفر از گناه: انزجار از معاصي با اجتناب و تنفر از آن در آينده جلوه گر شود يعني هر گاه لذت معاصي به كام او نشست بايد با تنفر دروني آنرا از خود دور كند تا مانوس با حلاوت رابطه خود با رب العالمين شود.
5)استمرار تنفر از معاصي تا هنگام مرگ: بايد انزجار و تنفر اواز تمام گناهان از زمان شروع ندامت وتوبه تا زمانيكه در قيد حيات است استمرار داشته باشد.
6)عدم اصرار بر گناه:
7)قبل از رسيدن مرگ باشد: توبه بايد تا زمانيكه انسان در قيد حيات است موفق به آن شود[36]
همانطور كه قرآن در آيات بسياري، انسان مذنب و گناهكار را تشويق و ترغيب به توبه كرده است از طرفي هم اشاره دارد به اينكه براي توبه زمان خاصي است و در بعضي از مواقع توبه قابل قبول نيست كه عبارتند از:
در آيات قرآن خداوند مي فرمايد: براي كساني كه مرتكب گناهان زيادي شده اند و تا هنگام مرگ از گناهان خود نادم پشيمان نشده اند و در هنگام مرگ توبه كرده اند خداوند توبه آنها را نخواهد پذيرفت.
از اين آيه استفاده مي شود كه گناه هر چند زياد باشد تا قبل از فرا رسيدن مرگ قابل بخشش و غفران مي تواند باشد اما اگر با رسيدن مرگ گويد هم اكنون از گناهم توبه كرده ام اين توبه نمي تواند توبه مصطلح باشد لذا قرآن كريم مي فرمايد:
(نيست توبه اي براي اين چنين گناهكاران)، يعني اگر توبه هم كنند، آن عمل اسمش توبه نخواهد بود.
از جمله عللي كه اين نوع گناهكاران توفيق توبه را تا قبل از مرگ پيدا نمي كنند مي تواند از اين قرار باشد
دسته ديگري كه توبه آنها مورد قبول خداوند واقع نمي شود گناه كساني است كه كافر بودند و تا هنگام مرگ كفر آنها مستدام بوده است مانند فرعون لذا خداوند درباره اين دسته از گناهكاران مي فرمايد:
(و همچين توبه كساني كه با حالت كفر خدا را ملاقات كنند قبول نيست زيرا آنان كساني هستند كه خداوند بر آنان عذاب دردناك را مهيا كرده است.
اما بعد از مشاهده عذاب دردناك چنين ابزار مي دارند(خدا ما را به دنيا باز گردان تا ما اعمال صالح انجام دهيم بجاي اعمال ناشايسته كه در دنيا انجام داده بوديم)
و آنچه از آيات قرآني استفاده مي شود آنست كه كساني كه با حالت كفر مرگ را ملاقات كنند علاوه بر عذاب دردناك الهي كه عذاب اخروي آنها است داراي عذاب دنيايي هم خواهند بود و آن مورد لغت واقع شدن ملائكه و خدا و انسانها خواهد بود اين سه طايفه انسانها كافر را كه به حالت كفر بميرند لعنت مي كنند.
قرآن كريم مي فرمايد: مرتد كسي است كه بعد از قبول اسلام كافر شده باشد و اين نوعي استخاف براي دين و استهزا گرفتن آن است لذا در اين باره مي فرمايد.
(كساني كه بعد از ايمان آوردن و اسلام آوردن كفر ورزيده اند هرگز توبه آنها مورد قبول نخواهد بود واينان اهل گمراهي هستند)
اما لازم به ذكر است كه توبه مرتدي قابل قبول نيست كه بعد از قبول اسلام كافر شده باشد و ازدياد در كفر هم داشته باشد و مراد ازدياد در كفر آن است كه كفر او به مرحله عناد همراه با عمل باشد كه اين نوع كفر قابل اغماض نخواهد بود و در بسياري از آيات و روايات استفاده مي شود كه مطلق گناهان قابل بخشش و عفو به وسيله توبه خواهد بود كه در اين باره قرآن مي فرمايد: (خداوند همه گناهان را خواهد بخشيد).
و رسول خدا مي فرمايد: (كسي كه يكسال قبل از مرگش توبه كند خدا مي پذيرد سپس فرمود يكسال زياد است بلكه يك ماه قبل از مرگش توبه كند قبول خواهد شد و بلكه اين هم زياد است تا اينكه فرمود مهلت براي توبه تا زماني است كه نفس آدمي به حلقوم برسد توبه او قبول است.[37]
يكي از ضروريات آن است كه اعمال انسانها در روز قيامت كه ظرف ظهور حقايق همه موجودات است كه در خطاب الهي وارد شده است براي انسانها مجسم خواهد بود و تجسم اعمال صرف نشان دادن حقيقت عمل به معني دست يابي به نتيجه آن عمل است چه اينكه عقاب باشد و يا ثواب و در قيامت هنگامي گناهكاران حقيقت تمام اعمال خود را به طور كامل مي بيند خود را در داخل جهنم مي بيند و قرآن در مورد آنها چنين مي فرمايد: (كساني كه كفر را پيشه خود كردند بزودي آنان را در جهنم خواهيم افكند و هر زمان كه پوست بدن آنها سوخته شود پوست ديگري بر آن بدن خواهيم پوشاند تا عذاب را به معني واقعي درك كنند)
لذا رهايي از اين عذاب دردناك از راه توبه ميسر خواهد بود كه درباره ثمره توبه چنين مي فرمايد: (و ما آنان (تاتئبين) از عذاب جهنم رهايي خواهيم داد بوسيله طلب غفران) و بعد از طلب توبه تائب مشمول اين كلام الهي مي شود كه مي فرمايد: بزودي به حساب مومنين حسابرسي مختصري خواهد شد و با خوشحالي بسوي اهلش خواهد رفت.
2-توبه موجب پوشانيدن سيا مي شود.
گناه و ذ؟ پيكره اعمال بد را گويند و سوء و سيات كيفر اعمال و يا آثار بد گناهان را گويند و آثار گناهان را سيات گويند زيرا كيفر بدي و آثار آن از خود بدي جدا نيست بدليل اين آيه قرآن كهمي فرمايد:( جزاء كيفر اعمال زشت و بد با گناه يقينا بد و ناپسند خواهد بود) و در اين بخش آيات قرآن مي فرمايند: (خداي سيئات آنان را نگه دار يعني عفو كن و هر كسيكه خدا سئيات آنان را نگه دارد مشمول رحمت او در روز قيامت مي شود)
3-توبه موجب تمتع از حيات طيب است
اگر طلب مغفرت و آمرزش كنيد و از پروردگار خويشتن توبه كند خداوند استفاده از متاع دنيا را تا هنگام مرگ نصيب شما خواهد كرد و خداوند فضل و زيادي هر صاحب زيادي را خواهد داد.
شكي نيست كه بين اعمال انسان و حوادثي كه رخ مي دهد ارتباط خواهد بود چنانكه قرآن مي فرمايد: (هر چيزي كه از مصائب و رنجها به شما مي رسد بواسطه آنست كه خودتان انجام داده ايد و خداوند از كارهاي شما خواهد گذشت) و درباره رابطه انسانها با تغيير نعمتها چنين مي فرمايد:
(خداوند نعمتي را كه به يك قوم داده است سلب نخواهد كرد تا زمانيكه آن قوم خودشان اعمالي را انجام مي دهند و آن نعمت از دست آنان خواهد رفت)
و توبه موجب نزول بارانهاي مفيد و ياري شدن از طرف خداوند و كثرت قوي وامنيت در جامعه خواهد شد.
از جمله دعائي كه ملائكه براي تائب نزد خدا مي كنند اينست كه خدايا تائبين را داخل بهشتي كه به آنان وعده دادي كن يكي از آثار اخروي توبه كه بي ارتباط با آثار دنيوي آن نيست مسئله ورود به بهشت است كه آثار ظاهري و دنيوي توبه عبارتست از حيات طيب ونزول نعمات و بركات الهي است كه : الدنيا مزرعه الاخره
توبه باعث مي شود كه انسان از هر نوع باطل و انحرافي برائت جويد زيرا شرط اول در توبه كه ندامت از اعمال سوء سابق بود و عزم بر ترك معاصي در آينده كه همه اينها مانع از انحرافات سابق خواهد شد.
7- توبه موجب تدارك ماسبق مي شود
توبه هر صنفي بطريق همان صنف خاص بايد انجام شود نظير آنچه كه در توبه منافقين ومسلمين فاسق و فاجر بود وچنين است توبه از كفر كه طبق آيات در روايات طريق خاصي دارد و آنچه در آيات قرآن آمده بشارتي است براي كفار و ارفاقي است به حال آنان كه اگر توبه كنند نياز به جبران وتدارك نيست در ناحيه حق الله مثل احكام شرعي، عبادي شخص مانند نماز و روزه، اما حق الناص با اسلام آوردن كافر از او ساقط نخواهد شد و بعد از اسلام آوردن بايد حقوق آنها را تامين كند پس توبه حتي مي تواند بزرگترين گناهان كه شرك و كفر است را از دامن انسان بزدايد لذا امير المومنين مي فرمايد (توبه از بين نمي ورد بخاطر بزرگي گناه، يعني بگويم چون شرك و كفر گناهي است بسيار بزرگ توبه قدرت آمرزش آن را ندارد) و از آيات و روايات نيز چنين استفاده مي شود كه تمام گناهان بواسطه توبه قابل آمرزش مي شوند.[38]
روش ها و شیوه های آموزش نماز به کودکان و نوجوانان، بر اصولی استوار است که مهمترین آن ها در این نوشتار بیان می شود.
(اصل) به معنای بن، ریشه، زیر بنا و اساس است. کلمه ی اصل را عرف عامه در مقابل (بدل) و در مقابل (فرع) استعمال می کند: اما مقصود از این واژه در این جا، مفهوم فلسفی آن است که با معنای (منشاء) و (مصدر) برابر می شود. علمای تعلیم وتربیت نیز از اصول و مبانی تعلیم و تربیت چنین برداشتی دارند.
در آموزش و تعلیم هر موضوع، اصول و مبانی ساختار آن موضوع از اهمیت ویژه و اساس برخوردار است.
اصول و مبانی هر علم به منزله ی ستون و پایه ی ساختمان است که در استحکام و عمر آن نقش اساسی دارد. در علوم گوناگون مانند جامعه شناسی، روان شناسی، تعلیم و تربیت و راهنمایی و مشاوره، اصول و مبانی این علوم نقش اساسی بر عهده دارند و در واقع فعالیت ها و روش ها مبتنی بر اصول هر علم است. برای مثال در راهنمایی و مشاوره، اصول و مبانی این علم به فعالیت ها، روش ها و فنون مشاوره جهت می دهد و نقش بنیادی و اساسی در فعالیت های مشاور ایفا می کند. در این مقاله سعی شده است اصول و مبانی آموزش مسائل دینی، از جمله نماز، به کودکان و نوجوانان، از دیدگاه دینی، با استفاده از قرآن، احادیث و روایات ائمه- علیهم السلام- و نظریات علمای تعلیم و تربیت، به صورت تطبیقی، تبیین و تشریح شود.
نیاز به پرستش و نیایش یکی از نیازهای اساسی و عمیقی است که در عمق روان بشر وجود دارد. استاد شهید مطهری (ره) در این باره می فرماید: (یکی از پایدارترین و قدیمی ترین تجلیات روح آدمی و یکی از اصیل ترین ابعاد وجود انسان ها حس نیایش و پرستش است. مطالعه ی آثار زندگی بشر نشان می دهد هر زمان و هر جا که بشر وجود داشته است، نیایش و پرستش هم وجود داشته است. چیزی که هست شکل کار و شخص معبود متفاوت شده است: از نظر شکل، از رقص ها و حرکات دسته جمعی موزون همراه با یک سلسله اذکار و اوراد گرفته، تا عالی ترین خضوع ها و خشوع ها.) (رضوان طلب، ص 51)
همه ی کودکان به طور فطری کنجکاو و کاوشگر بوده، به دنبال پاسخ به سوالات و چراها هستند و میل به پرستش و نیایش در وجودشان موج می زند. تجربیات و مشاهدات نیز موید این مطلب است که کودکان در تقلید و یادگیری مفاهیم و مسائل دینی مثل نماز و روزه آمادگی بیش تری در مقایسه با دیگر رفتارها و موضوعات از خود نشان می دهند و این موضوع موید فطری بودن خدا جویی در کودکان است.
خداوند تبارک و تعالی در قرآن مجید می فرماید: فاقم وجهک للدین حنیفا فطرت الله التی فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله ذلک القیم و لکن اکثر الناس لا تعلمون..) پس روی خود به سوی دین حنیف کن که مطابق فطرت خداست، فطری که خدا بشر را بر آن فطرت آفریده و در آفرینش خدا دگرگونی نیست، این است دین مستقیم ولی بیش تر مردم نمی دانند. (سوره ی روم، آیه 30)
اگر مشاهده می شود که گاهی از کودکان و نوجوانان نسبت به مسائل دینی از جمله نماز، رغبت و تمایلی از خود نشان نمی ده، این امر مربوط به عوامل محیطی است که فطرت کودکرا از مسیر خود منحرف کرده است.
با کمال تاسف باید گفت که بعضی از والدین حساسیت و دقتی که درباره ی امور دنیوی (تغذیه، لباس، تحصیل و مانند آن) فرزندانشان را خود نشان می دهند، در مورد مسائل معنوی و دینی آن ها نشان نمی دهند. به راستی این گروه از والدین مصداق کلام نورانی رسول خدا- صل الله علیه و آله – اند که می فرماید: ( وای بر فرزندان آخر الزمان، از دست پدرانشان!) گفتند یا رسول الله منظور شما پدران مشترک اند؟
فرمود: (خیر، بلکه پدران مومنی که واجبات دینی را به فرزندان خود نمی آموزند و اگر آنان خود بخواهند احکام دین را فرا گیرند، ایشان جلوگیری می کنند( و حال آن که ) اگر کالایی به دست آوردند از آن راضی و خوشحال خواهند شد. من از ایشان بیزار و آنان نیز از من بیزارند.) (مستدرک الوسایل، ج 2، ص 625)
بنابراین خداجویی امری فطری و درونی است. علمای تعلیم و تربیت اسلامی باید به فکر تهیه و تدوین کتبی باشند که شیوه های صحیح رشد و پرورش این حس را بر مبنای فطری بودن آن به والدین آموزش دهند تا آنان به شیوه های نادرست متوسل نشوند.
انسان به اقتضای فطرت الهی خود و به دلیل آن که موجودی است چند بعدی و به اعتبار کرامتی که خداوند برای او مقرر نموده، موجودی است مختار و کرامت خویش را می تواند به اختیار خود کسب کند. در واقع، از دیدگاه اسلام، انسان موجودی است که دارای میل ها و جاذبه های معنوی است که سایر موجودات فاقد آن اند.
بنابراین در دعوت کودکان و نوجوانان به دین، باید به گونه ای عمل کنیم که آن ها احساس آزادی کنند، یعنی نباید هیچ گاه آن ها را مجبور به دین داری کنیم، یا برای این که مثلا دیندار شوند، نباید به آن ها مزایای زیادی بدهیم. اگر بدون استفاده از این دو حربه ی تهدید وتطمیع، بتوانیم کودکان و نوجوانان را به عقیده ای معتقد کنیم، آن اعتقاد درونی خواهد بود، یعنی اعتقادی که نه برای جلب منفعت است و نه به دلیل ترس از قدرت. (ارونسون، ص 34).دکتر زهرا مصطفوی نقل می کند: (همسرم به دلیل عادت خانوادگی، دخترم را از خواب صبحگاهی بیدار می کرد و به نماز وار می داشت. امام (ره) وقتی از این ماجرا خبردار شدند، برایش پیغام فرستادند که (چهره ی شیرین اسلام را به مذاق بچه تلخ نکن) این کلام آن چنان موثر افتاد و اثر عمیقی بر روح و جان دخترم به جای گذاشت که بعد از آن خودش سفارش کرد که برای نماز صبح به موقع بیدارش کنم)
(ستوده، ص 123)
در این اسلام، تاکید فراوان بر این مطلب می شود که اصول دین تقلیدی نیست، بلکه فرد باید با آگاهی و آزادی آن را بپذیرد، بنابراین باید تلاش کنیم که کودک و نوجوان را به طریق مثبت و ترغیب کننده به دین دعوت نماییم و از افرادی که دارای مبناهای اعتقادی و فکری قوی اند در این زمینه کمک بگیریم. باید توجه داشته باشیم که کودک، به ویژه نوجوانان، در مقابل برخوردهای آمیانه، مقاومت می کنند. (کاظمی، ص 87).
آموزش معارف و مسائل دینی دارای مراتب و درجاتی است و هر مرتبه و درجه ای از آن، اصول و مقتضیاتی دارد که باید رعایت شود. تفاوت این مراتب و درجات به دلیل تفاوت های فردی در رشد استعدادهای ذهنی و روحی و نیز تفاوت در معلومات و تجربیات و شرایط گوناگون اجتماعی و فرهنگی در متعلمان است. (سادات، ص 27)
بدین روی، باید مطالب و مفاهیم آموزشی و دینی متناسب با سطح درک وقوای ذهنی و روانی متعلمان باشد. والدین و بزرگسالان نباید توقع داشته باشند که کودک آن ها به سرعت اهل عبادت و نماز شود. برنامه ی آموزش و عادت دادن آن ها به نماز باید بر اصل تدریج مبتنی باشد. کودک نباید یک باره بار سنگینی از وظایف بداند. تکالیف سنگین و زود هنگام وخارج از طاقت و توان کودک ممکن است صدمه ای جبران ناپذیر بر اعتقادات دینی و مذهبی او وارد آورد.
در تعالیم اسلامی، توصیه های فراوانی در زمینه ی آموزش تدریجی مسائل دینی آمده است. امام جعفر صادق- علیه السلام- در مورد روزه گرفته می فرماید: (ما اهل بیت هنگامی که کودکانمان به پنج سالگی رسیدند، دستور می دهیم نماز بخوانند. پس شما کودکان خود را از هفت سالگی به نماز امر کنید و ما در هفت سالگ امر می کنیم به اندازه ی توانایی شان، نصف روز، بیش تر یا کم تر روزه بگیرند و دستور می دهیم هنگامی که تشنگی و گرسنگی بر آنان غالب شد، افطار کنند. این کار برای آن است که به روزه گرفتن عادت کنند. پس شما کودکان خود را نه سالگی (در مورد پسران) به اندازه ی توانایی شان امر به روزه گرفتن کنید و چون تشنگی و گرسنگی بر آنان غالب گردید، افطار کنند.) (سنن النبی، ص 157).
بنابراین بعضی از والدین و مربیان- متاسفانه- قصد دارند در فرصتی کوتاه و سریع فراگیران خود را به سر منزل مقصودی که در ذهن خود دارند، برسانند، بدون این که آنان خود فرصت دست یابی خویش را فراهم کنند.
تکرار و استمرار، سبب یادگیری درست، سرعت عمل و کسب مهارت در هر زمینه ای می شود. (کار نیکو کردن از پر کردن است.) هیچ کس نمی تواند منکر این باشد که اگر مفاهیم و لغات آموخته شده از زبان بیگانه، تمرین و تکرار نشود، دیر یا زود به فراموشی سپرده می شود. (شعبانی، ص 23).
دکتر قائمی می نویسد: (برای تقویت و ایجاد رفتاری ثابت و عادتی استوار در کودک و نوجوانان، باید از مجرای (تکرار) وارد شد. بسیار از افکار و اعمال در سایه ی تمرین و عمل مکرر درانسان تثبیت می شوند.حتی ایمان آدمی هم نوعی تثبیت در سایه ی عمل است (لا یثبت الایمان الا بالعمل، اصول کافی) و هر قدر عمل مکررتر باشد امکان تثبیت آن بیش است. هم چنین درتربیت دینی، این اصول وجود دارد که از راه ظاهر وعمل ظاهری، می توان در باطن نفوذ داشت و بر عکس کودک را باید به مظاهر عمل و تکرار در این ظاهر انس دهیم تا باطن او شکل گیرد. تجارب و تعالیم عالمی نشان داده اند که حتی عمل ریایی، در صورت تکرار، در فردی تثبیت می شود و پس از تثبیت، می توان یک عمل ریایی را به صورت واقعی و بی ریا در آورد، به این شرط که نیت عمل را تغییر دهند. این روش مخصوصا در مورد کودک موثر است، مثلا ممکن است کودک یا نوجوانی از طرف امام جماعت و ... تشویق شود و خاطره ی خوشی در ذهنش شکل گیرد و مدتی به خاطر همین تشویق به مسجد برود، ولی پس از مدتی جاذبه های معنوی مسجد و حالات نمازگزاران به هنگام نماز، کودک و نوجوانان را مجذوب خود نماید و فردی مذهبی بار آید.
بدین سان ما کودک را به تکرار ظاهر در عبادت سوق می دهیمتا زمینه برای انس او به عبادت، تثبت عمل و ایجاد عادت در او را فراهم آید. (قائمی، ص ص 36-37).
طبیعت کودک با تکرار سازگار است. از این رو هنر بزرگ والدین و مربیان در این است که دنیای کودک را درک کنند و بدانند که برخی از مسائلی که ممکن است برا بزرگسالان خسته کننده باشد، برای کودکان لذت بخشاست. کودک از تکرار مکرارت آزرده نمی شود؛ بیان مکرر قصه ها و داستان ها کودکان را اصلا خسته نمی کند، به خصوص اگر بیان این داستانها با صوت خوش و آهنگ مطلوب همراه باشد، آنان را کاملا مجذوب وعلاقمند می سازد. به همین علت، توصیه می شود که والدین نماز را به حال و با صوت و آهنگی موزون قرائت کنند تا کودکان بیش تر مجذوب کلام الهی شوند. برای این کار، والدین می توانند به قرائت نمازهای علمای ربانی گوش فرا می دهند و از آن بهره بگریند.
در پایان این مبحث متذکر می شود که والدین باید صبورانه در مقابل رفتارهای کودک عمل کنند و بدانند که سرنوشت و آینده ی کودک به دست آنان رقم می خورد. به تعبیر دیگر، کودکان آیینه ی تمام نمای والدین اند. اگر آنان با حال و حوصله و توجه وعشق نماز را اقامه کنند و بهترین حالات آنان زمانی باشد که به نماز می ایستند، مسلما فرزندانشان نیز چنین شیوه ای را پیشه ی خود خواهند کرد.
رسول خدا صلی الله علیه و آله- در مناسبت های مختلف، به دفعات و با تاکید می فرمودند: (اسلام دین آسانی است و دین داری مشکل نیست. مبادا فردا نادان بر خود سخت بگیرند و مبادا متولیان امور دینی کاری انجام دهند که مردم تصور کنند دین داری مشکل است وبا سخت گیری های بیجا مردم را از دین فراری می دهند.) (محمدی ری شهری، ص 86).
روزی از پیامبر مسئله ای را پرسیدند وچند بار سوال را تکرار کردند: آیا فلان کار اشکار دارد؟ آن حضرت فرمودند: نه، اشکال ندارد. (ای مردم، دین خدا در آسانی است.) این سخن را پیامبر سه بار تکرار کردند. (ابن حنبل، ج 5، ص 69)
قرآن به صراحت اعلام کرده است که تکالیف دینی سخت نیست. در این باره آیات ذیل قابل توجه است:
(خداوند آسانی را برای شما می خواهند و سختی و مشقت برایتان نمی خواهد.) (سوره بقره، آیه ی 185)
(خداوند در دین اسلام، تکلیف سختی را بر شما تحمیل نکرده است.) (سوره ی حج، آیه ی 78)
آسان گیری در مسائل دینی کودکان، از اهمیت بسزایی برخودار است در دوران خرسالی، در نماز به گونه ای عمل کنیم که کودک احساس خستگی نکند. نباید نماز را برای او سنگین و کسل کننده بسازیم. به مصلحت اوست که نمازها را با ذکرهای طولانی و رکوع و سجودهای خسته کننده، طولان نکنیم، حتی سفارش شده است به خطر چند کودکی کحه با شما به نماز ایستاده اند آن را سریعت باشید که او کودک است و حال و روحیه ی شما را ندارد، به ویژه که از حالات و رفتار شما سردر نمی آورد و معنای عبارات شما را نمی فهمد. (قائمی، ص 35).
مرحوم میرزای نوری در مستدرک الوسائل می نویسد:
(امام سجاد- علیه السلام- کودکانی را که نزد ایشان بودند، وا می داشتند تا نماز ظهر و عصر و مغرب و عشاء را باهم بخوانند. به آن حضرت اعتراض شد. فرمودند: (این کار برای آن ها سبک تر و بهتر است و سبب می شود به خواندن نماز پیشی بجویند و برای خوابیدن یا سرگرمی با کار دیگری نماز واجب دستور نمی دانند و می فرمودند: (اگر قدرت و طاقت برخواندن نمازهای واجب داشتند، آنان را محروم نسازید.) (مستدرک الوسایل، ص 160)
متاسفانه بعضی از والدین و مربیان اصرار دارند که حتی از روی جبر و اکراه، بدون توجه به حال روحیه کودک، او را نماز خوان بار آورند، اما نا خود آگاه افرادی لا مذهب و عقده ای می پرورانند چنین افرادی در نخستین فرصتی که به قدرت و استقلالی دست یابند، ترک دین و عبادت خواهند گفت. روشن است که مسئولیت چنین کاری بر عهده ی کسانی است که چنین زمینه ای را فراهم ساخته اند. (قائمی، ص 36)
بدین ترتیب آموزش مسائل مذهبی به کودکان و نوجوانان، آگاهی، بصریت و فنون تربیتی را مطلبد. والدین باید بدانند که شیوه های سنتی و منسوخ که هیچ سنخیتی با تعالیم آسمانی اسلام و علوم جدید ندارند، جوابگوی نیازهای گوناگون نوجوانان نیست و با این روش ها نمی توانند کودکان و نوجوانان خود را مذهبی بار آورند. بدین روی، توصیه می شود که با مطالعه و بررسی سیره ی ائمه اطهار- علیهم السلام- و سفارش های آنان، به ترتیب مذهبی کودکان و نوجوانان اقدام کنند.
نتایجی که از مباحث گذشته می توان گرفت این است که برا رسیدن به اهداف تربیت دینی و ترویج فرهنگ نماز، همکاری همه ی نهادها، به خصوص نهادهای فرهنگی و تربیتی، ضرورت تام دارد. به بیان دیگر، خانه، مدرسه و جامعه در انجام وظایف تربیت و پرورش دینی که مکمل یکدیگرند.
پیوند و ارتباط نزدیک خانه، مدرسه و جامعه در واقع، پیوند استوانه های تربیت صحیح و منطقی است. امروزه لازم است مدارس علاقه ای واقعی و باطنی برای حضور مستمر و ارتباط نزدیک دانش آموزان با مساجد، در آنان ایجاد کنند. در این زمینه، مدارس نباید تنها به ساختن نمازخانه ها اکتفا کنند. با وجود آن که ساخت و توسعه ی نمازخانه ها اقدامی مثبت و ارزنده برای رسیدن به ارزش ها و مقدسات والای دین است، اما هیچ گاه جای مساجد و تاثیرت سازنده ی آن ها را نمی گیرد.
فرهنگ انس با مسجد و نماز، به عنوان یک حرکت اداری، آگاهانه و مستمر، باید از آغاز دوران کودکی در نظام تربیتی خانه، مدرسه و جامعه به عنوان یک اصل مهم تربیتی مد نظر قرار گیرد تا فطرت خداجویی کودک به گونه ای رشد و پرورش باید که هیچ عامل و شرایطی نتواند موجبات انحرافات او را فراهم سازد. (محمد رضا مطهری)
در پایان باید این مطلب را بپذیریم که بعضی از خانواده ها اطلاعت لازم را از دین ندارند و از سوی دیگر، مدرسه تکالیف سختی بر بچه ها تحمیل می کند، مانند سخت گیری در مورد حجاب برای دختران، پیش از سن بلوغ یا اجبار برای شرکت در نماز جماعت.
حال بايد دانست كه رمز و رازهاي موفقيت چيستند. به عبارت ديگر، بايد ديد كه انسان پيروز داراي چه ويژگي هايي است، تا اگر پدران و مادران نشانه اي از آن ها را در جوانانشان ديدند، پرورش دهند و اگر نديدند با پيام ها و همكاري مربيان و مشاوران ايجادشان كنند.
اكنون سعي كنيد ويژگي ها را پيدا كنيد. براي يافتن ويژگي ها مي توانيد به زندگي عملي و واقعي خودتان بنگريد و معدودي از عمده ترين كسان يا چيزهايي را كه در طول زندگي تان مهم ترين نقش ها را داشته و دارند، به ياد آوريد. شايد نياز به جست و جوي زيادي نباشد تا دريابيد انسان، مهم ترين نقش ها را در زندگي شما دارد، چرا كه به وسيله دو انسان پا به عرصه وجودگذاشته ايد، با مهر و توجه آن ها و پزشكان و پرستارها زنده زنده مانده ايد، به كمك ايشان و معلمان، دبيران و استادان آموخته و فرهيخته شده ايد، از كارگران و مهندسان ساختماني و شهرداري براي داشتن سر پناه و بهداشت سود برده ايد، هنگامي استفاده كردن از اتوبوس و تاكسي نه تنها از كمك راننده، بلكه از كار و كوشش و ابداعات هزاران انساني بهره برده ايد كه قرن ها پيش چرخ را، جاده را، و مقدمات وسايل آسايش بخش امروزتان را فراهم كرده اند. تازه وقتي هم كه بزرگ و قهرمان يا هنرمند بسيار مشهوري مي شويد و نظرتان كم پيدا مي شود، نيازمند آن هستيد كه انسان ها شما را تشويق كرده، شكوهتان را تاييد كنند. با اين مقدمه و كمي تجسم مي پذيرد كه ويژگي اين كار صحيح نيست .و سوزنده مي باشد. رقابت صحيح آن است كه انسان ضمن تقدير و بزرگداشت صاحب موفقيت، براي بدست آوردن نمونه هاي موفق وي، تلاش خود را بكار گيرد تا همچون او موفق شود، نه اينكه او را در ميدان مسابقه به زمين بزند. پدران و مادران و مربيان مي توانند با ايجاد رقابت صحيح، فرزندان و افراد تحت تربيت خود را به صحنه جديت بكشانند.
يكي از شيوه هاي موثر و جذاب در زمينه مسائل تعليم و تربيت استفاده از تمثيل و تشبيه، و استعاره و … است. گاهي از اوقات گوينده، يك مطلب عقلاني و غير قابل هضم را با يك تشبيه و تمثيل بسيار ساده بصورت يك مطلب محسوس ارائه مي دهد و مخاطب براحتي پيام را دريافت مي كند و به آن پي مي برند.
قرآن كريم فراوان از اين شيوه استفاده كرده است تا آنجا كه در آيه 89 از سوره اسرا مي فرمايد: (و لقد صرفنا للناس في هذا القرآن من كل مثل)، (ما براي مردم در اين قرآن از هر مثلي بكاره برده ايم) و نيز همين ادعا را در آيات 54 سوره كهف، 58 روم، 27 سوره زمرد مطرح كرده است. قرآن كريم در آياتي نيز اهداف خويش را از كاربرد تمثيلات، ياد آوري، انديشه و تفكر و تعقل مردمان معرفي ميكند. در زمينه استفاده از همين شيوه، نامهاي حيوانات گوناگوني در قرآن كريم در مورد موضوعات فراواني بكار رفته است همانند (عنكبوت، سگ، الاغ، پشه، و …)
در مرحله آخر چنانكه مراحل قبلي كارگر نيفتد, از تنبيه استفاده مي كنيم, در اينجا باز هم اين نكته را ياد آوري مي كنيم كه منظور از تبيه نيز با توجه به ريشه آن (نبه) آگاه ساختن كودك يا نوجوان مي باشد, نه آزار رساندن به او كه چنانچه والدين و مربيان بادلسوزي مبادرت به انجام آن ورزند با عنايت حق تعالي, اثرات سودمند خود را با برجاي خواهد گذاشت.
در ضمن بايد اضافه كرد كه تنبيه همه گاه به صورت تنبيه بدني نيست, ممكن است گاهي تنبيه به صورت محروم كردن از شي مورد علاقه طفل, سلب آزادي موقتي كودك, اخطار كتبي يا شفاهي, عدم اجازه برا ورزش, تفريح يا مسافرت يا شركت در مهماني و از اين قبيل باشد.
گاهي نيز مي توان بگونه اي پيش رفت كه كودك حساب كند قصد تنبيه او را داريد ولي تنبيه را معلق گذاشت و ديد كه پس رفت كه كودك حساب كند قصد تنبيه او را داريد ولي تنبيه را معلق گذاشت و ديد كه پس از آن كودك چگونه عمل خواهد كرد. در همه حال تنبيهي كه براي كودك بكار مي رود, بايد بگونه اي باشد كه احساس نكند اين امر عكس العمل شخصي عليه اوست. بلكه دريابد نتيجه عمل اوست.
مقدمه: تلاش اين نوشتار بر اين است كهطرح مردم سالاري ديني را از نهج البلاغه امام علي (ع) عرضه دارد. بنابراين براي روشن شدن بحث سعي بر آن بوده با جواب به سوالات ذيل بهتبيين مسئله پرداخته شود: 1- دمكراسي و مردم سالاري ديني چيست؟ 2- مباني و اصول دمكراسي با مردم سالاري چيست؟ 3- نقاط اختلاف و اشتراكمردم سالاري ديني و غير ديني كدامند؟ 4- ديدگاه امام علي (ع) در نهجالبلاغه درباره مردم سالاري ديني چيست؟ 5- آيا حكومت امام (ع) نمونهاياز مردم سالاري ديني بوده است؟ براي پاسخ به سؤالات فوق ابتدا تعريفياز دمكراسي ارائه شده و پس از آن به دورهها و انواع دمكراسي اشاره رفتهاست. سپس تفاوتهاي موجود ميان دمكراسي و مردم سالاري ديني ذكر شدهاند و درادامه به اصول مشترك ميان دمكراسي و مردم سالاري ديني اشاره گرديده است. اين اصول مشترك عبارتند از: 1- قانون و قانونگذاري 2- برابري و مساوات دربرابر قانون 3- انتخابات آزادانه و عادلانه 4- مشاركت سياسي 5- حقوقسياسي - مدني 6- احزاب سياسي 7- جامعه مدني. در اين نوشتار، ابتدا هر يكاز اين اصول مشترك از ديدگاه انديشمندان غربي و پيرو دمكراسي مورد بررسيقرار گرفته و سپس با رجوع به نهج البلاغه، و از ميان خطبهها، نامهها وحكمتهاي امام علي، نظر ايشان به بحث گذاشته شده است. اما براي جلوگيري ازاطاله كلام، به حداقلي از مباحث حضرت اكتفا شده و واقعاً حق مطلب - آنگونهكه امام مردمسالاري ديني را در بستر اين كتاب مطرح كردهاند - كاملاً ادانگرديده است. در نهايت به اين جمعبندي رسيدهايم كه امام علي (ع) يكحكومت مردم سالار ديني طراحي و اجرا كرده كه در بسياري جهات ازدمكراسيهاي موجود پيشرفتهتر، جامعتر و مترقيتر بوده است. حتي ميتوان گفتكه دمكراسيهاي موجود غرب، بسياري مباني و اصول خود را از اسلام، خصوصاً علي (ع) اقتباس نمودهاند .
دمكراسي و مردم سالاريديني واژه دمكراسي، مانند بسياري از واژههاي علم سياست از قبيل آزادي،امنيت، انقلاب، حكومت و... دستخوش تحولاتي مفهومي گرديده است. دمكراسي دريونان باستان مطرح شد، افلاطون با دفاع از حكومت فيلسوفان، دمكراسي راحكومت اكثريت نادانان دانست، ارسطو با تمجيد از حكومت طبقه متوسط، دمكراسي راحكومت تهيدستان برشمرد. اين برداشت تا عصر رنسانس تداوم داشت. اما در عصرمدرن، دمكراسي بهترين شيوه حكومت شناخته شد، به گونهاي كه امروز غيردمكراتيكترين دولتها سعي دارند به نوعي خود را دمكراتيك معرفي نمايند.1 دريكصد سال اخير اين واژه مانند واژههاي آزادي- برابري- جمهوري به كشورهاياسلامي منتقل گرديد و متفكران اسلامي در حد قابل انطباق با اصول دين وشريعت از حيث علمي، آنرا پذيرفتند. طيف متفكران اسلامي در اين زمينه ازقبول صددرصد دمكراسي به شكل و محتواي غرب (قبول حداكثر) تا قبول قسمتهايبسيار محدود شكل و محتواي آن (قبول حداقل) قرار دارند ولي قبل از ورود بهاين بحث لازم است ابتدا واژه دمكراسي و برداشتهاي آن توضيح دادهشود. دمكراسي چيست؟ علي رغم برداشتهاي مختلف از اين واژه ميتوانتعريف كلي آن را حكومت به وسيله مردم دانست. اين واژه در قرن 16 ميلادياز لفظ فرانسويDemocratic وارد زبان انگليسي شد كه اصل آن ازواژهDemokratia يوناني ميباشد. اجزاي آنDemos "مردم" وKrate به معني حكومتيا فرماروائي هستند.2 اولين شكل حكومت دمكراسي در آتن تحقق يافت، ولي بينمردم تبعيض وجود داشت، مردم به شهروند و برده، زن و مرد تقسيم ميشدند ومردان نيز از لحاظ سني به طور يكسان نميتوانستند در حكومت شركت كنند.3 دراين جا براي تبيين بهتر اين مفهوم به چند تعريف اشاره ميكنيم: جان ديوئيآمريكايي دمكراسي را "شيوهاي از زندگي" تعريف ميكند: "كه براي مشاركت هرانسان رشد يافته و بالغ در شكلگيري ارزشها ضرورت دارد. اين ارزشها زندگيانسانها را در كنار هم سامان ميبخشد."4 به اعتقاد كارل كوهن(Karl Kohen) "دمكراسي حكومتي جمعي است كه در آن از بسياري جهات اعضاء اجتماع به طورمستقيم يا غيرمستقيم در گرفتن تصميماتي مربوط به خود شركت دارند ياميتوانند شركت داشته باشند."5 روشمير نيز ميگويد: "دمكراسي عبارت است ازمشاركت نه چندان شديد مردم در حكومت از طريق نمايندگان، مسئوليت دولت دربرابر پارلمان، برگزاري متناوب انتخابات آزاد و منصفانه، آزادي بيان و اجتماعو حق راي همگاني."6 همچنين از ديدگاه كارل ريمون پوپر "وجود دمكراسي مستلزمدو اصل كلي است: نظارت همگاني بر تصميمگيري جمعي و داشتن حق برابر دراعمال اين نظارت. هر اندازه كه اين دو اصل در تصميمگيريهاي يك اجتماعبيشتر تحقق يابد آن اجتماع دموكراتيكتر خواهد بود."7 با توجه به تعاريففوق ميتوان گفت دمكراسي شيوهاي از زندگي سياسي است و اصول و مباني آندر دراز مدت به دنبال تجربه مستمر شكل گرفتهاند. مباني اين نوع حكومتعبارت است از: 1- اصالت برابري انسانها 2- اصالت فرد 3- اصالت قانون 4- تأكيد بر حقوق طبيعي 5- تأكيد بر حقوق سياسي- مدني. در واقع دمكراسي شيوهبازي صلحآميز قدرت است كه بر اساس توازن قوا قرار دارد و بشر در پناه آنميتواند صلح و رفاه نسبی كسبنمايد.8
دورههاي دمكراسي تاريخ دمكراسي را ميتوان به طور كليبه دو دوره (الف) دمكراسي كهن و (ب) دمكراسي جديد تقسيم نمود. دمكراسي كهنبه دو هزار سال پيش و يونان و رم باز ميگردد. در ميان شهرهاي يونان، آتنبهترين دمكراسي را از سال 338 تا 508 قبل از ميلاد دارا بود. در اين دمكراسي،فقط مردان 20 سال به بالا شهروند تلقي ميشدند و از حق مشاركت در قدرتبهره ميبردند. زنان و بردگان و بيگانگان شهروند به حساب نميآمدند و حقمشاركت سياسي نداشتند. شهروندان به طور مستقيم در قانونگذاري شركت ميكردندولي براي احراز مناصب اجرائي و قضائي بختي برابر داشتند. احراز اين مناصببراساس قرعه كشي صورت ميگرفت. در رم نيز دمكراسي در قالب حكومت جمهوري (شبه جزيره ايتاليا) متولد شد. پوليپ(Polipe) نويسنده يوناني تاريخ رمميگويد نظام جمهوري آن كشور از سه عنصر شاهي (كنسولها)، اشرافي (سنا) ودمكراسي (مجالس مردم) تشكيل ميشد. در حوالي 1100 م، در ايتالياي شمالي حدوددو قرن حكومتهاي مردمي ظاهر شدند ولي در اواسط قرن 14 م اين حكومتها بهاستبداد انجاميدند. دمكراسي جديد با پروتستانيسم با رفرماسيون ديني آغازگرديد. با اين حركت، به فرد بها داده شد و او داور رفتارهاي خود در پيشگاه خداقرار گرفت."11 جان لاك(John Locke) در كتاب پدر سالاري و در مخالفت با رابرتفيلمر- (Rabbert philmer) كه از قدرت طبيعي پادشاهان دفاع ميكرد- اين وضعيترا آخرين مانع ورود به جامعه مدني دانست و با استناد به طرح مسئله حضرتنوح (ع) و پسران او يا حكومت داوود نظريه فيلمر را نفي كرد- فيلمر با استنادبه حضرت آدم (ع)، حق الهي سلطنت را مطرح نموده و آزادي و اختياراتانسانها را منكر شده بود. لاك معتقد بود كه هيچكس حق سلطه بر ديگري را نداردو نميتواند آزادي و رشد وي را سلب كند و حكومت امانت مردم در دست دولتاست، پس اگر دولت به اين امانت خيانت ورزد مردم حق دارند در برابر آنمقاومت كنند. حق وضع قانون از طرف مردم به دولت داده شده است و افرادبايد با رضايت از آن اطاعت و تبعيت نمايند. قدرت و قانون براي حفظ آزاديانسان است. دولت مجبور نبوده يك عقيده را قبول كند، پس اصل، تساهل در عقايدافراد است.12 دمكراسي قرن 20 برخلاف آنچه كه برخي ميانديشند، نتيجهليبراليسم قرن 19 است و نه دمكراسي دولت شهرهاي يونان.
انواعدمكراسي هدف از دمكراسي تأمين آزادي فرد و فضيلت مدني يا برابري سياسياست. اين هدف در اشكال مختلفي از مشاركت سياسي مستقيم و غير مستقيم مردمتجلي مييابد. به طور كلي، انواع دمكراسي را ميتوان به چهار دسته محصوردانست. 1- دمكراسي مستقيم: در اين نوع دمكراسي، مردم مستقيماً در امورقانونگذاري و قضائي مشاركت دارند و امور اجرائي به گروهي سپرده ميشود كهبه صورت قرعه كشي انتخاب گرديدهاند. اين مدل در دولت شهرهاي يونان اجراميگرديد. امروز، جنبههايي از اين نوع مثل رفراندوم باقي مانده است، گرچهبعضي مراجعه دائم به آراء عمومي را باعث حاكميت نادانان ميدانند.13 2- دمكراسي براساس نمايندگي: در اين نوع دمكراسي، نمايندگان منتخب مردم بهامور قانونگذاري قضايي و اجرائي ميپردازند و مردم، به طور غيرمستقيم در امورمشاركت ميورزند. عيب اين نوع دمكراسي اين است كه نمايندگان پس ازانتخاب اصولا خود را متعهد و پاسخگو به خواستههاي مردم نميبينند.14 3- دمكراسي نخبهگرائي رقابتي: اين نوع دمكراسي، مبتني بر انتخاب نخبگان سياسي و كاردان است كهاحزاب رقيب آنها را معرفي ميكنند و پس از انتخاب، قوه مجريه و مقننه را دراختيار ميگيرند. اين دمكراسي، نوعي نخبهگرائي رقابتي و حكومتيپارلماني است كه از قدرتمندي بيشتري نسبت به ديگر دمكراسيها بهره ميبرد. شهروندان شركت كننده در انتخابات از آگاهي كمي برخوردارند.15 4- دمكراسيتك حزبي: در اين دمكراسي، رقابت به جاي آنكه در احزاب مختلف صورت گيرد، دريك حزب، ميان افراد انجام ميپذيرد. ريشه اين نوع دمكراسي به انتقاد ماركساز ليبرال دمكراسي باز ميگردد. او ميگويد وجود طبقات مختلف اقتصادي- اجتماعيكه به شكلگيري احزاب منجر ميشود برابري سياسي به بار ميآورد اما بهبرابري اقتصادي نميانجامد. به اعتقاد ماركس، اگر همه در يك حزب جمع شوندبرابري سياسي و اقتصادي حاصل ميآيد كه ناشي از فرصتهاي سياسي - اقتصادييكسان است. در اين دمكراسي، افراد از بخش به شهر و از شهر به استان و ازاستان به مركز (مناطق بالاتر جغرافيايي) نماينده ميفرستند.16 با توجه بهمباحث فوق ميتوان نتيجه گرفت كه دمكراسي داراي يك شكل و محتواي مشخصدر دنيا نيست. شايد بتوان گفت با توجه به تفاوتهاي سياسي، اجتماعي، اقتصاديو فرهنگي ملتها و به تعداد دولتهاي موجود در جهان اشكال دمكراسي وجود دارد. ولي قدر متيقن و مشترك در اين زمينه، مباني و اصول دمكراسي است كه تقريباًدر تمام دمكراسيها به آنها بها داده ميشود. اين اصول عبارتند از: 1- قانونو قانونگرائي 2- برابري و مساوات، در برابر قانون 3- انتخابات آزادانه وعادلانه 4 - مشاركت سياسي 5- حقوق سياسي و مدني 6- احزاب سياسي 7- جامعهمدني. همانگونه كه قبلاً اشاره شد مسلمانان در دو قرن اخير انديشهدمكراسي و مباني آن را از غرب گرفته و با اختلافات در نحوه برخورد با ايننوع حكومت آن را كم و بيش پذيرفته و سعي نمودهاند اصول آن را تعديل و بامباني شريعت انطباق دهند اما تفاوتهاي دمكراسي ديني يا مردم سالارياسلامي با ديگر اشكال دمكراسي، در چند اصل خلاصه ميشود: 1- نظامهايدمكراسي غرب بر محوريت انسان تأكيد ميورزند، در حاليكه نظام اسلامي مردمسالار، خدا محور است ؛ به ديگر سخن در دمكراسيهاي غرب هدف حكومت اين استكه انسان از طريق وضع و اجراي قوانين تجربي - عقلي متغير بشري به حداكثرامنيت، رفاه و آسايش مادي و دنيوي دستي بايد.17 اما در نظام خدامحورِ مردمسالار، هدف حكومت رساندن انسان از طريق قوانين منبعث از وحي به كمال وقرب الهي است. پيامبر (ص) و حضرت علي (ع) اين غايت را هدف اصلي حكومتخواندهاند و رفاه و آسايش دنيوي را هدف فرعي ميدانند. آنها با تاييد نهادهاو نظام هايي مانند خانواده، مسجد، بيت المال، ديوانهاي اداري- نظامي و بيتالمال... حكومت را در اين مسير حركت ميدادند. 2- در نظامهاي دمكراتيكغرب، هدف و غايت معنا ندارد، اما در نظام مردم سالار ديني غايت و هدف نهايي،كمال انسان است. در نظامهاي غرب دولت بايد حداكثر تلاش خود را بنمايد تارفاه و آسايش حداكثري شكل گيرد و هدف و غايت كلي و مبهمي تحقق بيابد ماننداينكه انسانها آزادانه زندگي كنند، قرارداد ببندند، معامله كنند و تجارتنمايند. امروزه، منتقدان بسياري مانند اينتاير آمريكايي و مايكل آكشاتانگليسي به اين نكته اشاره كردهاند كه غرب از يك هدف غائي و نهائيحكومتي در عصر مدرنيته و پس از آن، دور افتاده و جوامع غربي به سوي نوعيانحطاط و ضداخلاقي شدن حركت كردهاند.18 3- نظامهاي دمكراتيك غرب، محدودبه قوانين انساني است كه از عقل و تجربه و عرف بشري نشأت ميگيرد. اينامور ممكن است دائماً تغيير كنند. ملاك اصالت فايده و لذتدر اين قوانيناست. اما نظام مردم سالار ديني، به موازين ديني و وحي محدود ميشود كه اصولآن ثابت و فروع آن مبتني بر عقل و براساس اجتهاد در زمان و مكان تحولمييابند. در نظام ديني ادعا ميشود كه چون خالق، صلاح و فساد مخلوق (انسان) را به طور ابدي و ازلي و در تمام زمانها و مكانها ميدانسته، اصول ديني راطرح كرده و از طريق وحي، كمال و سعادت دنيوي و اخروي انسان را برآوردهميسازد، اما غربيها براساس قوانين نشئت گرفته از عقل و تجربه محدود بشرينميتوانند چنين ادعائي داشته باشند.19 4- معيارها و ملاكهايي كه حاكمانو كارگزاران در حكومت مردم سالار ديني بايد واجد باشند، تقوا، اصالت خانواده،شهرت به اخلاق و اعمال نيك، تجربه، تخصص و نظاير آنست. اما ملاكهايدولتمردان در نظامهاي دمكراتيك غرب عمدتاً بر تخصص دنيوي تمركز دارد. بههمين دليل در غرب (توسط حكومتهاي اليگارشي و قدرتهاي اقتصادي) بسيار بيشترامكان فساد و سوء استفاده رهبران از حق اكثريت وجود دارد تا در اسلام. يكيديگر از انتقادات متفكران غرب به دمكراسيهاي خود، همين حاكميت چند گروهاقليت اقتصادي- صنعتي است كه با انحصار رسانههاي تبليغي و صرف هزينههايگزاف دايماً قدرت را دست به دست ميگردانند.20 با توجه به مباحث فوق،دمكراسي واژهاي غربي بوده كه در دو قرن اخير به كشورهاي اسلامي انتقاليافته و باعث عكس العملهاي افراطي و تفريطي از طرف انديشمندان و علماياسلامي گرديده، اما اكثريت متفكران اسلامي اصول و مباني دمكراسي را كه درمتن شريعت اسلام، يعني كتاب و سنت بوده تاييد نموده و با نظامهايديكتاتوري و استبدادي به مبارزه برخاستهاند. آنها تفاوتهاي فوق الذكر رابه اشكال مختلف مطرح كردهاند، ولي اصول دمكراسي را كه با شريعت تضادندارد، پذيرفتهاند و آن را شريعت قرار داده و به اصطلاح مبنائي براي مردمسالاري ديني گذاردهاند. يكي از مراجع مورد استناد متفكران شيعه، نهجالبلاغه است. در اين مقاله سعي ميشود كه اصول مورد توافق دمكراسي و حكومتديني در نهج البلاغه مورد بررسي قرار گيرد. اين اصول عبارتند از: 1- قانون وقانونگرائي 2- برابري و مساوات در برابر قانون. 3- انتخابات آزادانه وعادلانه 4- مشاركت سياسي 5- حقوق سياسي و مدني 6- احزاب سياسي 7- جامعهمدني. براين مبنا ميكوشيم كه تك تك اصول فوق را مطرح كنيم و نگرشدمكراسيهاي غرب و امام علي (ع) در نهج البلاغه را در اين زمينه موردبررسي قرار دهيم. 1- قانون و قانونگرائي: اصالت قانون، اصل مشتركي است كهدر دمكراسيهاي غرب و نهج البلاغه وجود دارد. قانون اساسي، لازمه حكومتمحدود و مشروط و از بنيادهاي دمكراسي است به علاوه، در هر دو ديدگاه امكاناصلاح در قانون اساسي نيز وجود دارد. در نهج البلاغه، تقيد حاكم و دولتمرداناو به چنين مبنائي مورد توجه قرار گرفته كه در آن زمان بيشتر قوانينشريعت در نظر بوده است. الف - قانون و قانونگرائي در دمكراسي: نظامهايليبرال دمكراسي غرب، "انسان محوري" را مورد تأكيد قرار ميدهد. يعني انسان راموجودي كامل و عاقل ميداند كه خود با رجوع به عقل و تجربه تمام نيازهايشرا تشخيص ميدهد، قانونگذاري در اين زمينهها را صورت ميبخشد و هيچ نيازيبه مسائل ماوراء الطبيعت و وحي ندارد چون از پيش چيزي براي او تعيين نشده،پس حق تشريع و قانونگذاري از آن اوست و هيچ استثنائي در اين زمينه وجودندارد. محور كليدي قانونگرائي در اين نظامها، قانون اساسي است كهمجموعهاي از اصول و قواعد را براي سامان بخشيدن به قدرت و حكومت شاملميشود. قانون اساسي در تاريخ فلسفه سياسي غرب براي پاسخ به دو سوالاساسي ذيل، شكل گرفته است: 1- چگونه بايد حكومت كرد؟ يعني چگونه بايد ازحقوق و تكاليف دوسويه حاكم و فرمانبران پاسداري شود. 2- چرا بايد از دولتاطاعت كرد؟ پاسخ پرسش اخير، قرارداد اجتماعي است، يعني فرد با چشم پوشي ازبرخي حقوق و آزاديهاي مطلق خود، به نفع دولت چشم ميپوشد و در عوض، دولت،امنيت، حقوق و آزاديهاي مشروط و توافقي او را نگهباني و تامينميكند.21 بنابراين، قانون اساسي دستاوردي ابزاري از مدرنيته است كهحكومت را محدود و مشروط ميكند. تقيد همزمان به قانون اساسي و دمكراسي (حقدائمي حكومت با مردم) باعث بروز تعارض ميگردد. براي رفع اين تعارض، غالباًامكان تغيير و تحول در قانون اساسي پيش بيني شده است. در قانون اساسيحقوق و آزاديهاي مردم وضع شده و قابل تجديدنظر است. مردم بوسيله قانوناساسي، بر حكام منتخب خود نظارت ميكنند و به روابط ميان خود و حكام منتخبشكل ميدهند.22
ب - قانون و قانونگرائي در نهج البلاغه: نگرش امامعلي (ع) به قانونگرائي در نهج البلاغه براصل خدامحوري مبتني است. براين اساس، خالق انسان و جهان خداست. خداوند ازخلق جهان، تكامل واقعي انسان را در نظر دارد و نظام تشريع و قانونگراي دينيرا فرستاده تا انسان در مسير تكامل تكويني، تكامل تشريعي را نيز طي نمايد وبه كمال واقعي در دنيا و آخرت دست يابد. زيرا خدا تمام رموز غيب و شهودخلقت انسان را ميداند و چنان قوانيني تشريع كرده كه انسان در اين مسيرمبتني بر فطرت به پيش رود و از هر نوع انحرافي حفظ شود. در نگاه امام علي (ع)، اصل حاكميت و قانونگذاري مختص خداست و تمام انسانها حتي پيامبر (ص) وائمه (ع) در طول اين مسير بوده و نميتوانند خلاف نظر خدا قانون وضع كنند. پس تمام انسانها، حتي معصومين، در نزد قانون برابر هستند. انسان، نميتواند باابزارهاي عقلي و حسي و تجربي كاملاً رموز خلقت خود و جهان را بشناسد درحاليكه خدا - خالق او- آن رموز را ميداند و ميتواند قانوني بهتر براي اووضع كند. اين قانون، مبتني بر قسط و عدل است و از طريق وحي، تكامل انسانرا تضمين ميكند. البته در مواردي كه شريعت سكوت كرده، مانند امور مستحدثه،انسان ميتواند قوانيني وضع كند، البته اين قوانين نبايد با اصول و مبانيشرع مغاير باشد. نمونه عملي قانونگرائي، در زمينه اطاعت در برابر قانون ازحضرت علي (ع)، برخورد وي در مواجهه با شكايت فردي يهودي است. حضرت بهقاضي ميگويد" مرا اباالحسن (كه يك كنيه و دال بر احترام و برتري شمردناست) صدا نزن، بگو يا علي" و در پايان راي قاضي را كه عليه اوست قبولميكند. يعني براساس قانونگرائي شخص اول مملكت بايك فرد عادي در برابر قانون يكسان است.23 نمونههاي ديگر محوريت حكومت براساس قانون در نهج البلاغه بدين شرح است. حضرت در خطبه 105 ميفرمايد "همانا بر امام واجب نيست جز... زنده نگهداشتن سنت پيامبر (ص)، جاري ساختنحدود الهي بر مجرمان (اشاره به لگاليسم- Legalism - اصالت قانون كه همهافراد جامعه در مرز قانون اداره ميشوند) و رساندن سهمهاي بيت المال بهطبقات مردم.24 در خطبه 147 ميفرمايد: "چونان ستم پيشگانِ جاهليت نباشيد كهنه از دين آگاهي داشتند و نه در خدا انديشه ميكردند."25 در نامه 25 بهكارگزاران مالياتي خود ميگويد" در سر راه، هيچ مسلماني را نترسان يا با زوراز زمين او نگذر و افزونتر از حقوق الهي از او مگير"26 موارد مشابه تاكيدحضرت در نهج البلاغه بر قانون مداري، اخلاق قانوني و شرعي متعدد است وبراي جلوگيري از اطاله كلام به چند مورد فوق بسنده ميگردد. 2- برابري ومساوات در برابر قانون: حق برابري و مساوات در برابر قانون، از اصول مشترك دردمكراسيهاي غرب و نهج البلاغه است، به ديگر سخن تمام آحاد جامعه از حاكمتا فرمانبر در استفاده از فرصتهاي اجتماعي - اقتصادي - سياسي، برابر تلقيميشوند. الف - برابري و مساوات در برابر قانون در دمكراسي: در دمكراسيهايغرب، اصالت برابري بدين معني است كه انسانها به حكم انسانيت برابرند و ازحقوق سياسي - اجتماعي يكساني در قانون برخوردار هستند. برابري از لحاظ حقوقمدني، آزادي بيان و آزادي ابراز عقيده را شامل ميشود. مصاديق برابري ازلحاظ حقوق سياسي، مثل برابري حق راءي، حق كسب است. برابري از لحاظاجتماعي يعني برابري در كسب فرصتها. برابري يكي ديگر از اصول دمكراسي است. در واقع حق برابر مشاركت در امور سياسي - اجتماعي همان برابري در دمكراسيتلقي ميگردد.27 ب - برابري و مساوات در برابر قانون در نهج البلاغه: حضرت علي (ع) معتقد بودند كه همگان از قبيل حاكمان و مردم، در برابر قانونيكسان و برابرند. اشرافيت و نژاد نبايد مايه برتري و زياده خواهي باشد. حاكمنبايد حق بيشتري براي خود فرض كند. ايشان در خطاب به مالك اشتر ميفرمايد: "بپرهيز از مقدم داشتن خود در اموري كه مردم در آن مساويند."28 يعني حاكمانو مردم بايد در برابر قانون و حقوق برابر باشند و قدرت حاكم نبايد مايه سوءاستفاده و برتري جويي قرار گيرد. حضرت به يكي از استاندارانش ميگويد:"پسبايد كار مردم در آنچه حق است نزد تو يكسان باشد."29 به اعتقاد امام (ع) زندگي مادي رهبران بايد همانند ضعيفترين مردم جامعه باشد و ايشان بايد بهرشد و توسعه و بسط عدالت اقتصادي اجتماعي بينديشند. ميفرمايد:"بر رهبران حقاست كه در خوراك و پوشاك، همانند ضعيفترين مردم رفتار نموده، از همه چيزاضافي كه آنان قادر به تهيه آن نباشند برخوردار نباشند تا فقرا با ديدنرهبران در آنچه هستند از خدا راضي باشند و ثروتمندان با ديدن آن شكر وتواضعشان بيشتر شود."30 چنين مسالهاي، باعث بالا رفتن رفاه و توزيععادلانه امكانات اقتصادي - اجتماعي ميشود، زيرا رهبر هميشه به افزايش سطحزندگي و درآمد مردم ميانديشد. در نهج البلاغه موارد متعددي وجود دارد كهدر آن برابري در مقابل قانون و حقوق سياسي اجتماعي مورد تاكيد قرار ميگيرد. از جمله حضرت در خطبه 185 ميفرمايد: "همه موجودات سنگين و سبك، بزرگ وكوچك، نيرومند و ضعيف، در اصول حيات و هستي يكسانند."31 ايشان در خطبه 53 بهمالك اشتر ميفرمايد: "مهرباني با مردم را پوشش دل خويش قرار ده و با همهدوست و مهربان باش... زيرا مردم دو دستهاند دستهاي برادر ديني تو و دستهديگر همانند تو در آفرينش [يكسان] ميباشند."32 اين توصيه، به منزله تاكيد برنفي نژادپرستي و آپارتايد و تأييد برابري مردم است. همچنين در نامه 53 بهمالك اشتر ميفرمايد: "دوست داشتنيترين چيزها در نزد تو، در حق ميانهترين ودر عدل فراگيرترين و جلب خشنودي مردم گستردهترين باشد."33 در خطبه 126 دربرقراري عدالت و برابري اقتصادي ميفرمايد: "آيا به من دستور ميدهيد برايپيروزي خود از جور و ستم درباره امت اسلامي كه بر آنها ولايت دارم، استفادهكنم... هرگز چنين كاري نخواهم كرد، اگر اين اموال از خودم بود به گونهايمساوي در ميان مردم تقسيم ميكردم تا چه رسد كه جزء اموال خداست."34 درهمين زمينه در خطبه 224 نهج البلاغه حضرت داستان "عدم اعطاي سهم بيشتر ازبيت المال به برادرش عقيل را جهت اجراي عدالت و برابري در توزيع بيتالمال مطرح مينمايد.35 در خطبه 15 ميفرمايد: "به خدا سوگند بيت المالتاراج شده (در زمان عثمان) را هر كجا بيابيم به صاحبان اصلي آن بازميگردانم... زيرا در عدالت، گشايش براي عموم مردم است...."36 حضرت علي (ع) بعد از اينكه به حكومت ميرسند- براي برقراري برابري و مساوات اقتصاديو اجتماعي - اقدام به برخورد با موارد زير ميفرمايند: "1- زراندوزي و تمركزثروت در دست عدهاي معدود 2- رباخواري 3- استثمار 4- تعدي در مبادلات 5- احتكار 6- انحصار 7- كم فروشي8- اسراف. حضرت بارها ميفرمود: "بدترين شهرهاشهري است كه در آن ايمني و ارزاني نباشد." و باعث فرار انسانها شود (حضرتبا بحث فرار مغزها و سرمايه كه اساس رشد يك جامعه است، مخالف بودهاند.)37موارد عملي - نظري فوق در نهج البلاغه نشانگر مهم بودن اصل برابري ويكساني مردم در برابر قانون و حقوق از ديدگاه ايشان ميباشد. 3- انتخاباتآزادانه و عادلانه: اصل انتخابات آزادانه و عادلانه، در دمكراسيهاي غرب و درنهج البلاغه، تحت عناوين بيعت و شورا، به صورت مشترك پذيرفته شده است،يعني هر دو ملاك اصلي و محوري حكومت را مشاركت سياسي ميدانند كه اساساكثريت مداري، در عين احترام به اقليت است. الف- انتخابات آزادانه وعادلانه در دمكراسي: رقابت آزاد در احراز مناصب دولتي و ايجاد نهادهاي سياسيو پاسخگو در برابر مردم، از ديگر مشخصههاي دمكراسي است. يعني قدرت سياسي ازمردم نشأت ميگيرد و هر شهروند حق مشاركت در تعين سرنوشت خود را دارد. درانتخابات، اكثريت پيروز با اقليت در اداره كشور همكاري ميكند.38 در انديشهليبرال دمكراسي، مسأله برابري و آزادي انسان مطرح است. ميزان تشخيص اينبرابري در راءي مردم تجلي ميكند. چون اتفاق آراء امكان ندارد، ملاك، راءياكثريت با احترام به اقليت است. بنابراين اكثريت، ايجاد حق ميكند - اگرچهبا مصلحت واقعي جامعه هماهنگ نبوده و از روي احساسات باشد. متفكران غرب، هركدام از منظري اكثريت را ميپذيرند. مثلاً ژان ژاك روسو "اراده عمومي" رااشتباهناپذير ميداند و يا جان لاك و كارل پوپر ضريب اطمينان را در تصميممبتني بر اكثريت با خرد جمعي، به مراتب بالاتر از خرد اقليت ميپندارند. البته امروزه، نظامهاي ليبرال دمكراسي غرب در اين زمينه مورد انتقاداتمختلفي قرار گرفتهاند. براي مثال، در پشت اين نظامها، منافع چند اقليت كهابزار مادي- تبليغي را در دست دارند، تامين ميشود منتقدان، اين نقيصه راناشي از نوعي "اليتيسم" يا نوعي "پوليارشي" ميدانند.39 مثلاً رابرت دال، نظامديكتاتوري و ليبرال دمكراسي را از اين حيث متفاوت به حساب ميآورد كه درحكومت نخست، يك دسته اقليت حاكمند و در نظام دوم چند دسته اقليت، در قالبانتخابات آزاد جابجا ميشوند. كارل پوپر نيز، نظام ليبرال دمكراسي را درنوسان ميان آزادي و برابري ميداند كه هر دو به خطر افتادهاند. به نظرمخالفان،نظام ليبرال دمكراسي با اصول آزادي و برابري در تعارض ذاتي است،اگر چه بعضي از مدافعان اين تفاوتها و يا مشاركت سياسي حداقلي را برايادامه ثبات دمكراسي ضروري ميدانند. به اعتقاد ايشان اين نابرابري اجتماعي- سياسي به گونهاي تنظيم گرديده كه بيشترين منفعت نصيب فقيرترين افرادجامعه شود و فاصله طبقاتي به صورت تدريجي كاهش يافته و فرصت برابر برايافراد، جهت نيل به مناصب سياسي - اجتماعي حاصل آيد.40 ب- انتخابآزادانه و عادلانه در نهج البلاغه: استاد شهيد مطهري، در تبيين مردم سالاريديني در نهج البلاغه ميگويد: "از كلمات و مواضع حضرت علي (ع) در نهجالبلاغه به اينجا ميرسيم كه منطق اين كتاب امام و حكمرانان را امين وپاسبان حقوق مردم و مسوول و برابر با آنها ميداند. از اين دو (حكمران ومردم) اگر بنا است يكي براي ديگري باشد اين حكمران است كه براي تودهمحكوم است نه توده محكوم براي حكمران"41 از ديد امام علي (ع)، راه خدا وانبياء از ميان مردم ميگذرد. آمدن حكومت ديني و غير ديني و رفتن آن باراءي مردم است. اگر چه ايشان، مشروعيت حكومت ديني را الهي و منصوب به خداميدانند، اما مقبوليت (آمد و رفت حكومت) را وابسته به راءي اكثريت محسوبميكنند. مردم سالاري ديني علي (ع)، در پنج سال حكومت وي، اينگونه آمد ورفت. امام (ع) راجع به نفي استبداد، در حكمت 161 ميفرمايند: "هر كس خودراي شد، به هلاكت رسيد و هر كس با ديگران مشورت كرد، در عقلهاي آنان شريكشد."42 در مورد حق انتخابات براي مردم و پايبندي خود، در خطبه 173 ميفرمايد: "اگر شرط انتخاب رهبر حضور تمامي مردم باشد هرگز راهي براي تحقق آن وجودنخواهد داشت بلكه آگاهان داراي صلاحيت و راي و اهل حل و عقد (خبرنگارانملت) رهبر و خليفه را انتخاب ميكنند كه عمل آنها نسبت به ديگر مسلماناننافذ است، آنگاه نه حاضران بيعت كننده حق تجديد و نه آنان كه در انتخابحضور نداشتند حق انتخاب ديگر خواهند داشت."43 ايشان در اينجا انتخاب غيرمستقيم مردم را تأييد كردهاند. در زمينه ارزش شورا و مشورت در حكمت 173ميگويند: "آنكس كه از افكار و آراء گوناگون استقبال كند، صحيح را از خطا خوبشناسد."44 در مورد به حكومت رسيدن خود با راي مردم در خطبه 3 نهج البلاغهميفرمايد: "روز بيعت فراوان مردم چون يالهاي پرپشت كفتار بودند، از هر طرفمرا احاطه كردند تا نزديك بود حسن و حسين لگدمال گردند. مردم چون گلههايانبوه گوسفند، مرا در ميان گرفتند."45 در مورد بيعت و راي آزادانه مردم بهحضرت در خطبه 54 چنين آمده است: "مردم همانند شتران تشنهاي كه به آبنزديك شده و ساربان رهاشان كرده و عقل از آنها گرفته و بر من هجوم آوردند،به يكديگر پهلو ميزدند فشار ميآورند، چنانكه گمان كردم مرا خواهند كشت."46 (وبا من بيعت عمومي نمودند). ايشان راجع به قانوني بودن بيعت و انتخاباتو پايبندي به راي اكثريت در نامه 6 نهج البلاغه ميفرمايد: "همان كساني بامن بيعت كردهاند كه با ابابكر و عثمان با همان شرايط بيعت كردند، پس آنكه در بيعت حضور داشت، نميتواند خليفهاي ديگر انتخاب كند و آنكس كه غائببود نميتواند بيعت مردم را نپذيرد [لزوم پايبندي را به راي اكثريت] هماناشوراي مسلمين از آن مهاجرين و انصار است."47 به اعتقاد حضرت، مردم بايد حسابشده و آگاهانه راي دهند. ايشان، اين نكته را در خطبه 136 و راجع به خودگوشزد ميكنند: "بيعت شما مردم با من بي مطالعه و ناگهاني نبود و كار من وشما يكسان نيست. من شما را براي خدا ميخواهم و شما مرا براي خود ميخواهيداي مردم براي اصلاح خودتان مرا ياري كنيد."48 موارد فوق حاكي از آن استكه امام علي در نهج البلاغه اصل مقبوليت حكومت را برمبناي انتخاباتآزادانه و آگاهانه ميپذيرد و حق حاكميت اكثريت را قبول ميكنند. 4- مشاركت سياسي: شركت آحاد مردم به عنوان شهروند يا فرمانبردار، برايبرنامه ريزي و اجرا در حوزههاي حكومتي، خصوصاً قوه مقننه و مجريه ازمشخصههاي دمكراسي است كه مورد توافق نهج البلاغه نيز قرار دارد. ميتواناز اين مشخصه، بعنوان اصل مشتركي ديگر، در مردم سالاري ديني نهج البلاغه ودمكراسي ياد كرد. الف- مشاركت سياسي در دمكراسي: به طور كلي مشاركت سياسيدر اداره امور در تصميم سازي، برنامه ريزي و مديريت از مشخصههايدمكراسيهاي غرب محسوب ميشود. نوع حداقل و عمومي اين مشخصه، شركت درانتخابات، براي برگزيدن نمايندگان از احزاب و افراد و... است. مشاركت سياسي،بدون رقابت سياسي، دمكراتيك نيست و دولتهاي استبدادي نيز حتي، از سر اجبار،بحث از شركت در انتخابات را حفظ ميكنند. در واقع، مشاركت شهروند در انتخاباتبه معني اعمال قدرت و نظارت بر آن بوده و مبناي دمكراسي است. از ديدگاهدمكراتيك، جامعه آزاد تنها در صورتي تحقق مييابد كه حق برابر همگان، برايمشاركت در تصميمگيري سياسي پذيرفته شود. اين حق از ارزش ذاتاً يكسان همهافراد در جامعه سياسي ناشي ميشود. براين اساس مردم حق دارند در گفت و شنودو بده و بستانهاي اجتماعي مشاركت داشته باشند.49 ب- مشاركت سياسي درنهج البلاغه: جامعه و حكومت مطلوب امام علي (ع)، همان ويژگيهاي يك جامعهپيشرفته و دمكراتيك امروزي را دارد. اين حكومت، با مشاركت همه جانبه مردماداره ميگردد. آن حضرت، براي مشاركت انتخاب رهبر جامعه ميفرمايد: "در حكمخداوند و دين اسلام بر مسلمانان واجب است پس از اينكه امام و رهبرشان مرديا كشته شد دست از روي دست و قدم از قدم برندارند و كاري آغاز نكنند، قبلاز اينكه براي خودشان رهبري دانشمند، خداترس و آگاه به قضا و سنت اختيارنمايند تا امور آنها را اداره كند."50 ايشان، براي شورا اهميت قايل است ودر اين راه، مشورت، قضاوت آراء و افكار و انديشههاي موافق و مخالف را جهتانتخاب بهترين راءي مهم ميداند. به اعتقاد حضرت، 1- مشورت شريك شدن درعقلهاي ديگران است. 2- هيچ پشتيبان و تكيهگاهي مطمئنتر از مشورت وجودندارد. 3- مشاوره هدايت است و كساني كه فقط به نظر خود عمل ميكنند، دچارخطا ميگردند. 4- هر كس از آراء و انديشههاي گوناگون استقبال كند، موارداشتباه فكر و انديشه خود را خواهد شناخت. امام معتقد است كه حاكم ودولتمرد نياز به مشاوران راستگو و متخصص دارد. ايشان در نامه 53 مي فرمايد: "با دانشمندان فراوان گفت و گو كن و با حكيمان فراوان بحث كن كه مايهآباداني و اصلاح شهرها و برقراري نظم و قانون است كه در گذشته نيز وجودداشت."51 امام، مشورت و مشاركت سياسي را در اداره امور حكومت حق مردمميداند و به حاكم توصيه ميكند كه به اين حق، احترام گذاشته و عمل نمايد. ايشان در نامه 50 ميفرمايد: "آگاه باشيد حق شما بر من آن است كه جز اسرارجنگي، هيچ رازي را از شما پنهان ندارم و كاري را جز حكم شرع و بدون مشورتبا شما انجام ندهم و در پرداخت حق كوتاهي نكرده و در وقت تعيين شدهِ آنبپردازم و با همه شما به گونهاي مساوي رفتار كنم."52 با ملاحظه مباحث فوق،به اين نتيجه ميرسيم كه يكي از اصول حكومتي امام علي (ع)، اداره حكومتبر حول محور مشاركت عمومي مردم، در تصميمگيري - برنامه ريزي و اجراءاست. 5- حقوق سياسي - مدني: (آزاديهاي بيان- عقيده - مطبوعات- اتحاديه...) ريشه حقوق سياسي - مدني در يك جامعه، به اصل برابري و مساوات باز ميگردد. مساوات جنبه نظري است و در انديشه ريشه دارد و اگر تحقق يابد، به آزاديتبديل ميگردد. در واقع ابعاد قدرت دمكراسي از آزاديها ريشه ميگيرد. حقوقسياسي - مدني (آزاديها) اصل مشترك ديگري است كه هم در دمكراسي و هم درنهج البلاغه بر آن تاكيد ميشود. الف - حقوق سياسي - مدني (آزاديها) دردمكراسي: حقوق سياسي مدني، در كنار مفهوم كلي حقوق بشر، امروزه در غرب بهكار ميرود. هر انسان به حكم انسانيت (انسان مدرن) از اين حقوق برخورداراست.53 اين آزاديها، شامل آزادي بيان، عقيده، مذهب و... اصلي در فرهنگ مدنياست كه در احترام به كرامت فرد به معناي عام آن ريشه دارد. حقوق فردباعث نظارت او بر خود، جهت احترام به حقوق ديگر افراد جامعه ميشود. بنابراين انسانها داراي ارزش ذاتي يكسان بوده و نميتوان از لحاظ حقوقميان آنها تبعيض قائل شد.54 در ديد انديشمندان غرب، از جمله دوتوكويل - متفكر فرانسوي - و آيزايابرلين، آزادي ناشي از اصل رابطه انسان با خدا درروي زمين است. اگر آزادي از حيث هدفي خارج از خود مطلوب باشد، به بردگيتبديل ميشود. دو توكويل، دمكراسي آمريكا را نوعي استبداد دمكراتيك ميداند. به اعتقاد وي، دمكراسي واقعي يعني آزادي هايي كه مهار آن در نفس افرادصورت ميگيرد و تحقق دمكراسي به روح ملت باز ميگردد. روح ملت آمريكا، بهجاي روحيه ديني صرف، تلفيق و تركيبي از روحيه آزادي و روحيه تجاري است درحاليكه روح ملت فرانسه، آزادي از اربابان قدرت و ثروت بود.55 به اعتقاد او،جامعهاي واقعاً آزاد و دمكراتيك است كه ريشه دروني مهار قوانين در آن، بهدين باز گردد. (در آمريكا دين را "ايمان ديني" ميگويند.) زيرا آزادي ودمكراسي واقعي، توسط انسان، از روي ترس و مجازات دنيوي در يك جامعه پديدنميآيد. پس آزاديهاي آمريكا و انگليس غيرواقعي هستند. زيرا اقليتي از مردممهار ديني در رفتار خود دارند. حتي در فرانسه كه روشنفكران دين ستيزي كردند،در واقع دين نجات دهنده بود. در واقع انقلاب فرانسه شكل تجديد حيات مذهبي (رفرم شده يا مذهب تحول يافته) را داشت. انقلاب فرانسه، به تبليغ يك انجيلنوين پرداخت و بر سراسر جهان تاثير گذاشت و دين اين جهاني را براي فهمبهتر دين آن جهاني شكل داد. از ديد دوتوكويل طبيعت انقلاب، خلق برابريآزادي است و پس از استقرار دمكراسي ديگر احتمال انقلاب از بين ميرود. گرچهدر اين جوامع افرادي ناراضي هستند، چون مردم مساوات طلبند در نتيجه حسود وبخيل نيز هستند. در جامعه دمكراتيك كه سطح زندگي همه رو به بهبود استمردم، در واقع ضد انقلاب هستند زيرا جامعه، به واسطه انقلاب بيش از آنكهچيزي به دست آورد، بسياري چيزها را از دست ميدهد. پس در اين جامعه، قانوندر خدمت انسان و كرامت اوست و آزادي مشيت الهي تلقي ميشود. بنابراين ازديد دوتوكويل، آزادي و مساوات براي كمال انسان است و دين دراين ميان، نقشيمحوري ايفا ميكند.56
اگر توجه كنيم، اين برداشت از آزادي به معنايخليفه الهي در مباحث اسلامي مانزديك است. انسان نماينده خدا در مديريت واداره زمين محسوب ميشود و كمال او به تبعيت از خدا باز ميگردد. اين كمال،حاصل آزادي او از غير خداست. در واقع، آزادي محصول نيك خليفه الهي به شمارميرود. آزادي حاصل از بنده خدا بودن، به معناي آزادي مثبت، از نگاه آيزايابرلين است. برلين، اين نوع آزادي را از آزادي منفي، يعني اختيار در انجام ياترك يك فعل جدا ميكند. بنابراين، برلين نيز، خليفه الهي را آزادي در زمينميداند. اين آزادي، همان حريت بشري است؛ خداوند انسان را در زمين رها كردهو بر گردن او تعهدي نگذارده است. آزادي در ديد دوتوكويل و آيزابرلين ريشهكاتوليك مسيحي (ديني) دارد ميتوان از طريق اين آزادي دروني به آزاديبيروني دست يافت.57 ب:حقوق سياسي - مدني (آزاديها و...) در نهجالبلاغه: يكي ديگر از ويژگيهاي جامعه سياسي مطلوب در نهجالبلاغه آنست كه آزاديهايسياسي - اجتماعي در آن برقرار باشد. آزادي از منظر امام (ع) امتيازي نيستكه رهبران سياسي به مردم بدهند معتقدند كه انسان آزاد آفريده شده و در تماممراحل زندگي خود آزاد است (در واقع، امام مباني حقوق بشر را حتي بسيار بهتراز شكل امروزي آن مطرح نموده است. نظريه دوتوكويل و آيزابرلين كه مطرحشد، در اين زمينه به نظريه امام نزديك ميشود). منظور امام(ع) از آزادي، آزادساختن شخصيت و روح افراد از قيد و بند و ضعف و زبوني است. در اين زمينه درنامه 31 ميفرمايد: "برده ديگري مباش كه خدا تو را آزاد آفريد."58 اين سخنتأييدي بر آزادي فكر و عمل انسان در جامعه است. حضرت راجع به آزادي مردمدر برابر حكومت در خطبه 208 ميفرمايد: "... من نميتوانم شما را به راهي كهدوست نداريد اجبار كنم."59 همچنين، ايشان، در زمينه حق آزادي بيان مردم درجامعه و برابري با حاكمان و لزوم پايبندي حكومت به اجراي اين حق، در خطبه 216 ميفرمايد: "پس با من چنانكه با پادشاهان سركش سخن ميگويند، حرف نزنيدو چنانكه از آدمهاي خشمگين كناره ميگيرند، دوري نجوئيد و با ظاهر سازي بامن رفتار نكنيد و گمان مبريد اگر حقي به من پيشنهاد دهيد بر من گران آيد يادر پي بزرگ نشان دادن خويشم، زيرا كسي كه شنيدن حق يا عرضه شدن عدالت براو مشكل باشد عمل كردن به آن براي او دشوارتر خواهد بود. پس، از گفتن حق يامشورت در عدالت خودداري نكنيد، زيرا خود را برتر از آن كه اشتباه كنم (نفيتفكر دگماتيسم براي حاكم) و از آن ايمن باشم نميدانم مگر آنكه خداوند مراحفظ فرمايد."60 امام (ع) ريشه حقوق سياسي - مدني را به حقوق الهي بازميگردانند و آن را به تلاش مردم و حاكم براي اصلاح يكديگر به معني عامكلمه راجع ميدانند كه اصلاح، رشد و توسعه همه جانبه جامعه را در پي دارد. ايشان در خطبه 216 ميگويند: "... و در ميان حقوق الهي بزرگترين حق، حق رهبربر مردم و حق مردم بر رهبر است. حق واجبي كه خداي سبحان بر هر دو گروهلازم شمرده و آن را عامل پايداري و پيوند ملت و رهبر و عزت دين قرارداد،پس رعيت اصلاح نميشود جز آنكه زمامداران اصلاح گرداند و زمامداران اصلاحنميشوند جز با درستكاري رعيت."62 راجع به حقوق سياسي- مدني متقابل مردمو دولتمردان، در خطبه 34 چنين آمده است "اي مردم مرا بر شما و شما را بر منحقي واجب شده است، حق شما بر من آن كه از خيرخواهي شما دريغ نورزم و بيتالمال را ميان شما عادلانه تقسيم كنم [حقوق اقتصادي برابر مردم] و شما راآموزش دهم [حقوق اجتماعي، فرهنگي مردم بر دولت] تا بي سواد و نادان نباشيد وشما را تربيت كنم كه راه و رسم زندگي را بدانيد. اما حق من بر شما ايناست كه به بيعت با من وفادار باشيد و در آشكار و نهان برايم خيرخواهي كنيد. هر گاه شما را فراخواندم اجابت نماييد و فرمان دادم اطاعت كنيد." از مجموعهمواضع امام (ع) در نهج البلاغه چنين استنباط ميشود كه امام به حداكثرحقوق سياسي - مدني معتقد بوده است. ايشان، ريشه اين امور را، حقوق وآزاديهاي الهي انسان و كرامت او ميداند و در اين مسير جامعه را هدايت ورهبري مينمايد. 6- احزاب سياسي: از اصول جامعه دمكراتيك و مردم سالاروجود احزاب سياسي است كه ميتوان آنرا مهمترين ركن دمكراسيهاي مدرنتلقي كرد، زيرا حزب، اساسيترين وسيله تبديل قدرت اجتماعي به قدرت سياسياست. اصل مشترك ديگري كه در دمكراسي و نهج البلاغه به چشم ميخورد، اهميتاحزاب سياسي است. البته امام (ع) اين اصل را نسبت به اصول ديگر دمكراسيكمتر تأييد ميكند. امام نيز احزاب را ميپذيرند ولي احزاب سياسي باطل وخلاف مصالح اسلام و مسلمانان را در جامعه طرد مينمايند. الف- احزابسياسي در دمكراسي: همانگونه كه اشاره شد، مهمترين ركن دمكراسي امروز، احزابسياسي هستند. اين احزاب، ميتوانند منافع خاص را به مصالح و منافع مليتبديل كنند. پس حزب دمكراسي را در قالب رقابت سياسي عملي ميكند. هدف حزبسياسي كسب قدرت است. احزاب كاركردهايي گوناگون دارند، از جمله آموزش نيرو،ارائه خط و مشي و برنامه توسط كانديداهاي خود و سهولت انتخابات برايجامعه و... . نقش احزاب، بسيج توده براي تحول سياسي جامعه و افزايش توانجامعه در حل بحرانها از طريق همگرايي، مشاركت و توزيع قدرت است. برخلافدولتهاي دمكراتيك، دولتهاي توتاليتر، احزاب سياسي را مخل وحدت و نوسازيكشور ميدانند. وقتي يك حزب حمايت اكثريت را كسب كند و بتواند استمرار بخشد،در كسب قدرت موفق شده است، در غير اين صورت، رقيب جاي او راميگيرد.63 ب - احزاب سياسي در نهج البلاغه: امام، به طور كلي اصل شورا ومشورت و استفاده از نظر فرهيختگان و انديشمندان را مي پذيرند و به اتحاد وائتلاف وحدت گونه ميان مردم، براي حمايت و كمك به اداره دولت و اصلاحآن اهميت ميدهند. بدينسان، ايشان اصل تشكل بر حول موازين شرعي - ديني راتأييد ميكنند. پيشتر و در بحث از حقوق سياسي - مدني اين نكته را توضيحداديم. البته امام همگان را به مبارزه با احزابي فرا ميخواند كه براساسباطل و مخالف با موازين شرع و مردم سالاري شكل گرفتهاند و در صدد براندازياين حكومت هستند. ايشان خود نيز در طول حكومت خود با سه حزب ناكثين، مارقينو قاسطين مبارزه كردند. حضرت در خطبه 3 و پس از بيان روز بيعت خود با انبوهمردم ميفرمايند: "مردم چون گلههاي انبوه گوسفند مرا در ميان گرفتند. اماآنگاه كه به پا خاستم و حكومت را در دست گرفتم، جمعي پيمان شكستند. [ناكثين، يعني اصحاب جمل، مانند طلحه و زبير] و گروهي از اطاعت من سرباز زدهاز دين خارج شدند [مارقين يا خوارج، به رهبري حر قوص پسر زهير كه جنگنهروان را شكل دادهاند] و برخي از اطاعت حق سر برتافتند [قاسطين، يعنيمعاويه و ياران او كه جنگ صفين را به امام تحميل كردند.]"64 حضرت، دربرخورد با اين احزاب سركش عليه حكومت منتخب مردم، در خطبه 75 ميفرمايد: "... من مارقين [از دين خارج شدگان] را با بحث وبرهان مغلوب ميكنم ودشمن ناكثين [پيمان شكنان] و ترديد دارندگان در اسلام ميباشم. شبهات را بايددر پرتو كتاب خدا، قرآن شناخت و بندگان خدا به آنچه در دل دارند، پاداشداده ميشوند."65 حضرت، اصل وجود احزاب را ميپذيرند و با احزابي كه از طريقمسالمتآميز در پي كسب قدرت هستند، از طريق مسالمتآميز برخورد ميكنند، امااحزابي را كه به صورت مسلحانه و قهرآميز (غيردمكراتيك) به دنبال قدرتميگردند، در سه جنگ جمل، نهروان و صفين سركوب مينمايند. 7- جامعهمدني: يكي ديگر از اصول دمكراسي، جامعه مدني، است كه نهادها و تشكلهايغيردولتي را شامل ميشود و نقش واسط ميان مردم و دولت را بازي ميكند. درواقع، خواستههاي حرفهاي، صنفي و گروهي مردم توسط اين نهاد، سازمانمييابد، به دولت منتقل ميشود و به صورت قانون در ميآيد از تعرض دولت بهحقوق شهروندان نيز جلوگيري ميشود. چنين نهادهايي در نهج البلاغه نيز موردتاييد قرار گرفته و به اهميت و حقوق آنها بها داده شده است. الف - جامعه مدني در دمكراسي: بعضي از انديشمندان سياسي، براين اعتقادند كهزمينههاي اجتماعي دمكراسي در صورت شكلگيري جامعه مدني است. جامعه مدنيمجموعهاي از سازمانها و نهادها و تشكيلات غيردولتي را شامل ميشود كه واسطهميان افراد و گروههاي اجتماعي از يكسو و حكومت از سوي ديگر است. به عبارتديگر ميتوان جامعه مدني را حوزهاي از روابط اجتماعي دانست كه فارغ ازدخالت قدرت سياسي دولت است و مجموعهاي از نهادها و موسسات و انجمنها،تشكلات خصوصي و مدني را شامل ميشود.66 جامعه داراي سه عرصه خصوصي، عموميو دولتي است. عرصه خصوصي، فرد و خانواده را در بر ميگيرد و عرصه عمومي بهگروههاي حرفهاي، شغلي، مذهبي، اجتماعي، سياسي و فرهنگي (مانند روزنامه، راديوو ديگر وسايل ارتباط جمعي و...) راجع است و عرصه دولتي نهادها و افراددولتي را شامل ميشود. جامعه مدني ميان اين سه عرصه، رابطه ايجاد ميكند. اما اهميت عرصه عمومي بيشتر است و بيش از سايرين با جامعه مدني قرابتدارد. جامعه بايد داراي تشكلهايي باشد كه بدون اتكا به دولت اداره ميشود. قدرت دولت تنها در اين صورت محدود ميشود.67 ب- جامعه معدني در نهجالبلاغه: حضرت علي در نهج البلاغه، از يك طرف با طرح مسئله لياقت و شايسته سالاريبراي اداره حكومت و نيز تخصصي و ضابطهمندي از طرف ديگر به جامعه مدنياشاره كردهاند. ايشان خود را لايقترين فرد براي حكومت به حساب ميآورد واز مردم نيز اعتراف ميگيرد و حتي بعد از حكومت از طرف دشمنان مطرح ميگرددكه شايستهترين و مناسبترين فرد براي تصدي حكومت، حضرت بودهاند. ايشان پساز رهبري مسأله را مطرح كرده و به تمام پستهاي مديريتي جامعه تسري داده. اين پستها، كارهاي تخصصي است و نياز به توان، خلاقيت، شايستگي و تخصص داردو نبايد به دست نااهل و يا فرد غير مربوط داده شود. منصب خلافت و حكومت رانيز بر اين معيار مبتني است. در نامه 59 ميفرمايد: "شگفتا آيا خلافت با رفاقتو خويشي هم ميشود." 68يعني رابطه خويشي نبايد جاي ضابطه قانون و صلاحيترا بگيرد. در زمينه تأييد و داراي حق بودن گروهها و تشكلهاي اجتماعي درنامه 53، خطاب به مالك اشتر چنين آمده است: "اي مالك بدان كه مردم ازگروههاي گوناگون ميباشند، از آن قشرها لشكريان خداو نويسندگان عمومي وخصوصي قضات دادگستر، كارگزاران عدل و نظم اجتماعي، جزيه دهندگان، پرداختكنندگان ماليات، تجار و بازرگانان، صاحبان صنعت و پيشه وران و نيز طبقهپايين جامعه يعني نيازمندان و مستمندان ميباشند كه براي هر يك خدا سهميمقرر داشته و مقدار واحب آن را در قرآن و سنت پيامبر (ص) تعيين كرده كهپيماني از طرف خداست و نگداري آن بر ما لازم است."69 بنابراين، با تأييدحضرت بر اين گروهها - كه امروزه در قالب اتحاديه و تشكلات به دفاع ازحقوق خود ميپردازند - امام(ع) در آن زمان جامعه مدني را نيز پذيرفته و ازحقوق مطرح در آن دفاع مينمودهاند.
نتيجهگيري با بررسي مبحثدمكراسي، كه همانا حكومت مردم بر مردم است، به جمع بندي ذيل ميرسيم: دمكراسي شكل و يا ظرف يك حكومت است كه به صورت قالب بدون رنگ، ميتواندمحتواهاي مختلفي براساس فرهنگها و تمدنها، در مناطق مختلف تاريخي - جغرافيايي بخود بگيرد. به عبارت ديگر، دمكراسي يا مردم سالاري، مباني واصولي دارد كه هر جامعه ميتواند با حفظ آنها، محتواي فرهنگي، سياسي،اجتماعي و مذهبي خاص خود را، در آن قالب درآورد. در نهج البلاغه امامعلي (ع)، مباني و اصول مردم سالاري، با محتواي ديني - الهي، در مواردي بهمراتب پيشرفتهتر و مترقيتر از دمكراسيهاي موجود غرب طرح شده است - اگرچهاين نظامها، در قرون اخير ظهور يافتهاند و بسياري از مباني خود را از همينمنبع و نمونه حكومتي مردم سالار ديني علوي اقتباس نمودهاند. اصول مردمسالاري، مانند قانونگرائي، برابري و مساوات دربرابر قانون، انتخابات آزادانه و عادلانه، مشاركت سياسي، حقوق سياسي مدني،احزاب سياسي و جامعه مدني در نهج البلاغه، به مراتب عميقتر و اصوليتر ازآنچه در دمكراسيهاي غرب مطرح است طرح شدهاند. در اين كتاب، با ظرافت ودقت بسيار بالا موارد آن اصول، تبيين و به صورت موشكافانه براي بقاء واستمرار يك حكومت خوب، به پيروان حضرتش توصيه گرديده است. امّا بيندمكراسيهاي غرب و حكومت مردم سالار ديني تفاوتهائي ريشهاي وجود دارد ازقبيل انسان محور يا خدا محور بودن، هدف و غايت نداشتن يا داشتن در حكومت،محدوديت در قالب قوانين انساني يا الهي... . حاصل كلام اينكه مردم سالاريديني مطرح در نهج البلاغه حداكثر مباني دمكراسي و مردم سالاري را دارابوده و در اصول نيز به مراتب پيشرفتهتر و توسعه سافتهتر است. نمونهعملي مردم سالاري امام علي (ع) به مدت پنج سال دوام يافته است. مبانياين حكومت، در نظرات الهي خلقت انسان ريشه داشت و با نيازهاي الهي - طبيعي خلقت مطابق بود، به همين دليل با بسياري از انتقادات و مشكلات وسوءاستفاده مردم سالاريهاي غير ديني امروز در جهان روبرو نبوده و نيست. هدفاز قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، ارايه مباني و اصول يك حكومت مردمسالار ديني است كه از الگوي عملي حكمت پيامبر (ص) و علي (ع) منبعث شدهباشد. البته تا پياده شدن دقيق اين اصول، هنوز راهي طولاني در پيشاست.
همان طور كه مي دانيد بخاطر زيبايي كه خداوند در زنان قرار داده است زن بايد در راه رفتن- سخن گفتن، نگاه كردن خود دقت كند زيرا همين نگاههاي به ظاهر ساده مرد به زن يا متقابلا زن به مرد باعث حوادث ناگواري مي شود. به عنوان مثال در سال 1962 در نيويورك بر اثر چشم چراني 2766 تصادف اتومبيل رخ داد در اثر چشم چراني 60 در صد از ازدواجها مبدل به طلاق و جدايي و 5000 پرونده به نزاع و قتل بسته شد در ايران خودمان نظير اين مسئله وجود دارد كه فقط به خاطر عدم رعايت حجاب كه اگر زن رعايت كن چنين اتفاقاتي هرگز رخ نخواهد داد. علت بالا رفتن طلاق و قتل فقط بخاطر عدم رعايت حجاب از سوي زنان ودختران ما مي باشد.
اگر زنان حجاب نداشته باشند باعث بوجود آمدن روابط نامشروع و آلوده شدن نسل و كورتاژ و سقط جنين و فرزندان نامشروع مي شود كه عدم رعايت عفت و پوشش اسلامي اين آثار شومي را در بر دارد و روز به روز در دنيا رو به افزايش است.
امام صادق (ع) فرموده اند: فرزنداني كه زا زنا بوجود مي آيند متمايل به گناه و تحقير نمودن به دين و بد رفتاري با مردم را دارند.
و هم چنين سخن قرآن در سوره بقره آيه 204 چنين استفاده مي شود كه بزرگترين فساد و در زمين كار منافقين است فساد در حو؟ و نسل است كه بايد شديدا جلوگيري كرد حجاب اسلامي نقش مهمي در حفظ نسل و تامين پاكي نسل آينده دارد.
زيدي نيست كه مقدس ترين پيوند زنا شوئي و تشكيل خانواده است براي پايداري و استواري اين كانون و پيوند اموري لازم است ك مهمترين آن موضوع عفت خانوادگي است كه اگ زن لذتهاي جنسي خود را از محيط خانواده بيرون نبرد و طبق دستورات دقيق اسلام در نگهداري خانه و شوهر كوشيد مسلما محيط خانه را به يك محيط سالم و پاك و آرام بخش در خواهد آورد ولي بانويي كه رعايت حجاب نكند و لذتهاي جنسي را به بيرون خانه بكشاند چنين زني توعا هوسي خواهد شده و بطور خود آگاه و ناخواه آگاه عاملي براي پاشيدگي وتيرگي كانون خانواده مي شود ناسازگاريهايي كه بين زن و شوهر بوجود مي آيد اكثرا به خاطر آن است كه زن حفظ حجاب و عفت نكرده و در بيرون خانه چشم كسي به او افتاده و او هم فريفته و دلباخته گشته و كم كم از شوهرش سرد شده و باعث آزار شوهر گرديده تا طلاقش دهد از اين رو براي حفظ و پايداري كانون خانواده و بوجود آوردن محيط سالم در خانوداه و فرزندان پاك لازم است عفت رعايت شود بايد اين مطالب را هيچگاه فراموش نكرد كه امنيت ناموسي بزرگترين و ضروري ترين امنيتي است كه در جهان بايد باشد و مسلما رعايت پوشش و حجاب عامل قوي و سازنده براي ايجاد و حفظ اين اينست خواهد بود.
از خانواده مي گذريم و به اجتماع مي نگريم مي بينيم پايداري واستحكام اجتماع نيز بستگي به حفظ عفت و حجاب دارد چه آنكه اجتماع از خانواده ها تشكيل مي شود مهم ترين گروه اجتماع را جوانان تشكيل مي دهند اگر در برابر ديده هاي جوانان متاظر شهت انگيز باشد ؟ ترديد همين متاظر عاملي قوي براي سوق دادن جوانان به سوي فساد خواهند بود كه نيروي فعال اجتماع وجوانان در راههاي باطل ولغو صرف گردد و سرانجام به كار و فعاليت و پيشرفت و اقتصاد و اخلات اجتماع ضربه سختي وارد خواهد آمد و لازمه اين ضربه فرورفتگي و پاشيدگي و تزلزل اجتماعي خواهد شد.
مساله مهمي كه در راستاي فلسفه حجاب نبايد آناز نظر دور داشت بلكه بايد به آن به عنوان يك اصل اساسي نگريست نقش موثر و حركت آخرين حجاب در ايجاد انقلابات است چرا كه بي حجابي زن و عدم رعايت موازين حجاب كه گاهي به سكس و بي بند و باري كشانده مي شود.
مهمترين ضربه را به نيروي مقاومت زن و جوانان و محيط وارد مي آورد و استعداد و نيروهيا معنوي مردم جامعه را به هدر مي دهد از اين رو در انقلابات جهان بخصوص در انقلاب عظيم اسلامي ايران به رهبري امام خميني به تجربه ثابت گرديد كه پوشش و ججاب زن چون خون شهيدان جوش و خروش خاص و به انقلاب داده بود و به خوبي روشن شد كه نه تنها حجاب دست و پاگير نيست بلكه يك نوع لباس رزم است و زن را كه بايد نقش اساسي در تكوين جامعه داشته باشد از عروسكي زيستن بيرون آورده و او را مدير و مدبر و آماده سازي بجاي اينكه مد پست و آر نيست و زندگي پوچ غربي داشته باشد. بر همين اساس شعارهاي زير سر زباها آمده و در تابلوهاي انقلاب به صورت برجسته نقش بست اي خواهر! حجاب تو هم چون خون شهيد است انقلاب را با حجاب خود هم چنين خون شهيد پاس دار
شما بانوان در ايران ثابت كرديد كه در پيشاپيش اين نهضت قدم برداشتيد شما همه بزرگي در نهضت اسلامي ما داريد شما در آتيه براي مملكت ما پشتوانه هستيد شمادر تحصيل كوشش كنيد كه براي فضائل اخلاقي و فضائل اعمالي مجهز شويد دامان شما يك مدرسه است كه در آن بايد جوانان بزرگ تربيت بشود.
علي (ع) در يكي از سخنان پرمغز خود در مورد حفظ كانون خانواده به امام حسن گويد: به زن خانواده بيشتر از اندازه شانش آزادي مده زيرا رعايت اندازه براي زن مفيدتر براي فكرش سالمتر براي زيبائيش بادوامتر خواهد بود چه آنكه زن ريحانه است نه قهرمانه و در عين حال مواظب باش كه به شخصيت او متر به ؟ يعني نهاو را محروم كن و نه اجازه آزادي بيش از حد به او بده از اين عبارت استفاده مي شود كه آزادي مي توان بيش از حدود و حصار عفاف به زن علاوه بر حفظ خانواده و اجتماعي براي خود زن نيز مفيد ولازم خواهد بود چه آنكه رعايت عفت و حجاب او را از مزاحمت افراد سبكسر حفظ كرده و از سقوط و انحراف نجات مي بخشد
اي پيامبر به زنان با ايمان بگو ديدگان خود را از گناه به نامحرم فرو خوابانند و دامن عفت خود را حفظ كنند زينت و آرايش خود را بر آنكه آشكار مي شود بر بيگانه آشكار سازند.
بايد دختران و زنان بوسيله چادر و مقنعه سينه و گردن خود را بپوشانند
اي پيامبر به زنان و دختران خود به زنان مومن بگو نه خويشتن را به چادر و غبار قرو پوشند كه اين كار بخاطر آنكه به عفت شناخته شوند و كسي متعرض آنها نشوند براي آنان بسيار بهتر است.
گاهي اوقات بعضي از بانوان بدون توجه به عاقبت موضوع، بطور شرم آوري در اجتماع ظاهر شده، و يك هشت مردم عفريت صفت از راه چشم چراني و عشق بازي با آنان بهوس داني مي پردازنده و در اين عمل ناشايست خود كلمه (آزادي) را برخ مي كشد در صورتيكه براي آزادي هم حدود معين است. نه اينكه آزادي وسيله براي نيل به هدفهاي ديگري باشد!!
ولي جوان عاقبت انديش هرگز نبايد چنين زناني را شريك زندگي خود قرار دهند اگر چه هم در اين كار پافشاري كنند…
زيرا ديگر همسري كه از هر نظر پاك و آلوده نباشد ؟
اين زنان همچون لقمه مبتذلي كه ؟ كه تهي از هر گونه شايستگي بوده و اطمينان مرد را نسبت به خود نشان متزلزل مي سازند چه اينكه اين زنان ديگر به خود جنبه همگاني گرفته اند!! آخر جوان نگون بخت چگونه مي تواند از صميم دلش از اين وصلت خشنود باشد براي اينكه دوست مي دارد همسرش فقط زن او باشد همانطوريكه زن دوست مي دارد كه مرد انحصارا در اختيار او باشد و از طرفي وجدان اخلاقي هم كه عامل ارزنده و حيات بخش در سرنوشت بشر مي باشد بر افكار وي فشار آورده و پيوسته از رنج وناراحتي بسر خواهد برد.
گاهي بنام آزادي وتمدن زنان را فريب مي دهند و گاهي هم به اين كلمات نامهائي از قبيل فرهنگ و علم و پيشرفت اضافه مي كنند… و با كمال تاسف زنان هم فريب چنين اسم ها را خورده و بدون تامل حجاب خود را كنار گذاشته و در اجتماع حاضر مي شوند همان اجتماعيكه مطلوب مردان است و از آن بزندگي اجتماعي تعبير مي كنند ولي با نظر دقيق كه نگاه كنيم جز عرصه شهوات چينه ديگري نيست، و گر نه كدام يك از مزاياي اجتماعي با مراعات حقوقي كه اسلام براي زن در نظر گرفته در زير حجاب از بين رفته است. غافل از اينكه اين هوس مردان بسيار زود گذر و تا وقتي است كه زنان طراوت و شادابي خود را از دست ندهند و با يك نگاه از مردان دلربائي نمايند و براي زنان هم همچون مردان احساس جنسي هست ولي امتيازي كه زنان دارند اين با پوشش از حيا آميخته شده كه همان حجاب فطري است آري، اين كلمات خوش آيند زنان است. .و آنان را فريب مي دهند ولي سرانجام چه خواهد شد معلوم نيست!؟
سپس پس از اينكه خوب زنان را فريختده همچون وحشي از او فرار مي كنند و يا مانند شيطان كه به انسان گفت كه كافر شود بدان تامل پذيرفت. وقتيكه كافر شد گفت من از تو بيزارم چون از پروردگار جهانيان مي ترسم[1]
از دير باز اجتماعات بشري درباره زن قضاوت عادلانه نداشته چه اينكه به اندازئيكه زنان را محكوم مي كنند مرادان را محكوم نكرده است.
آري اينست منطق غريزه جنسي، غريزه اينكه وجداني دارد نه وفائي، نه ثباتي دارد و نه دوامي چه اينكه فرديكه محكوم احساس جنسي است ناگزير خود را در دو حالت متضاد مي يابد حالت حيواني، كه انسان را به آزادي مطلق و اميد ؟ كه در نيل بهدفي از هر راه نامشروع و ناپسنده اي اقدام مي كند، و اين حالت انگيزه دست يافتن بزنان از راه مكرو خدعه مي باشد، و حالت رايدئولوژي، كه انسان موازين اخلاقي را وجدان مي كند ولي متاسفانه همواره اين حالت بعد از ارتكاب خلاف بانسان دست مي دهد.
و همچنين مشكلات كه جوانان را در امر ازدواج دچار ترديد نموده ؟! او آنچه گفته شد قسمتي از اين مشكلات را بازگو مي كند.
جوان تحصيل كرده ازدواج نمي كنند چون نوعا زنانيكه با حجاب هستند از نعمت سواد محرومند و او نمي خواهد همسرش بيسواد باشد و زنان بي حجاب هم شايسته ازدواج نيستند، پس بدينسان مي بينيم جوان دختري را كه از هر نظر جوابگوي خواسته هاي وي باشد پيدا نمي كند و در بن بست عجيبي قرار مي گيرد و اگر فردي بي ايمان، باشد نيروي جنسي خود را در راههاي غير مشروع مصرف مي نمايد.
و اگر فردي باشد كه باصول اخلاقي و ديني اعتقاد دارد همواره بايد خواسته هاي جنسي را در خود خفه نموده و دچار اعصابي دگرگون كه سلامتي وي را تهديد مي كند باشد و يا اينكه تن باازواجي مي دهد كه بر مبناي رضايت و محبت استوار نيست و همين اضطرابهاي رومي است كه بالاخره (بحكم نظام خلقت بعنوان ميراث!! به نوزادان مي رسد و اين همان جنايت بس بزرگي كه دانسته و يا نادانسته بر يك نسل معصوم و بيگناه انجام مي شود.
اي پيامبر گرامي بمومنان بگو كه چشمهاي) خود را به هنگام ملاقات با زنان، به پايين افكند) (و شرمگاه خودشان را ستر نمايند زيرا چنين عملي) (موجب پاكي بيشتر خواهد بود و همانا خداوند از آنچه) (عمل مي كنند آگاه است و نيز به زنان مي مومنه بگو (چشمهايشان را فرو افكنند و شرمگاه خود را محفوظ) داشته و زينت خود را ظاهر نگردانند مگر آن مقداري (صورت و دستها) ظاهر مي شود، و گردنهايشانرا) با پوسش سر بپوشانند و زينتهاي خود را ظاهر نكنند (مگر بر همسران و پدران و پدر همسر و پسرانشان و) (پسر شوهر و برادرها و پسر برادر و پسر خواهر و بر) (زنهاي مومنه و بر بنده هاي خود و ملازمان مرديكه (داراي احساس شهوت نيستند. (ماند پيران) و بچه هايي) ( كه قوه تميز ندارند.و زنان مومنه بايد آهسته قدم بردارند تا زينتهايشان (كه در اثر تند رفتن بهم مي خورد) و موجب توجه مردان مي شود) ظاهر نگردد ( و از لغزشهاي خود) همگي به خداي متعال توبه كنيد اي (گروه مومنان تا رستگار شويد.)
(سوره مومنون 30 و 31)
اين فرمان صريح قرآن درباره حجاب است و نبايد هيچ مسلماني در خضوع و پيروي كردن به اين كتاب آسماني ترديدي داشته باشد، و اين همان پاكيزگي روح و اجتماع و اصلاح روابط فردي و اجتماعي است كه ساحت قدس ربوبي تضمين فرموده، تضميني كه در هيچ وقت و در هيچ حالي تغيير پذير نيست.
آري! بموجب همين فرمان خداوند متعال هنگامي كه انسان را براي خلاف و جانشيني در زمين و بكرامت خود اختصاصا داد، اين چنين اجتماع پاك و پاكيزه كه در آيه شريفه ياد شده براي بشريت اراده فرموده، براي آنان دين مقرر داشته و به نعمت عقل و معرفت و علم بر ساير مخلوقات امتياز داده، اين صفات اجتماعي است كه خواسته الهي است، اجتماعي كه شالوده اش بر عدل و برادري و تساوي در حقوق استوار است، اجتماعيكه همواره آثار سعادت در سيماي آن مشهود و افراد آن جامعه در پيروزي حق و در ترغيب اعمال نيك يكدل و يك جان بپا خيزند، اجتماعيكه در آن ناله مظلومي و شكايت محرومي شنيده نمي شود، اجتماعي كه جديت و حقيقت و نيل بترقي هدف آن و پيوسته از هرزگي و خيال پردازي و خيال پردازي و پست گرائي گريزان هستند.
اجتماع سالم و پاك آن اجتماعي است كه همواره چشمهاي خائنانه و اسباب فتنه و شهوت در آن محكوم شود. و هدف از اين فرمان آسماني و روايات ديگري كه در اين باب است، جز احتياط و عاقبت انديشي نسبت به حدود اجتماع اسلامي كه از هر گونه فسادي مصون باشد چيز ديگري نيست..
دين الهي، با ترغيب صحيح فكر مرد و زن مسلمان را در سطحي قرار مي دهيد كه فقط هدف آنان رفع علاقه جنسي نباشد، و نميگذارد دلباختگي در امور جنسي آنرا بانحطاط اخلاقي بكشاند، و چنان افكار را آماده مي سازد كه حتي از خاطره شان اين هدف پست خطور نكند. نصف اجتماع بشريت را زنان تشكيل مي دهند، پس بنابراين مرگ بر ملتي! كه انگيزه همبستگي آنان چنين هدف كثيفي باشد و شهوت پرستي بر افراد آن جامعه رخنه كند، زيرا ديگري جنين ملتي از فرط بدبختي دچار دگرگوني و تكاپو در جهت بي هدفي! و اعصابي كوفته و سستي اراده، و از دست دادن تعادل فكري مي شود.
نخستين نگاه خائنانه انگيزه بر انگيختن شهوت و پايه فته را مي ريزد، زمينه براي انحراف فراهم مي شود پس ناگزير بايد اسلام در تربيت اجتماعي احتياط را مراعات كند زيرا تنها راه جلوگيري از فتنه همان است كه از سر چشمه بسته شود.
(قتل للمومنين يغضوا من ابصارهم… و قل للمومنات يغضضن من ابصارهن…
بمردان و زنان امر مي كند كه بايد از وسيله فتنه و فساد جلوگيري كرد، و نخست بمرد كه بيشتر تحت تاثير مسئله جنسي قرار مي گيرد آغاز مي كند. زيرا شدت شرم و حياي زن مانع مي شود كه در اين مسئله ابتدا كند و نيز اگر مردان به اراده خود تسلط داشته و چشم پوشي كنند ديگر موردي براي جلوه زنان باقي نمي ماند زيرا هدف زنان از آرايش و خودنمايي جلب توجه مردان است و بس.
نخست مردان را از نگاه حرام باز مي دارد، سپس زنان را هم با خطاب جديدي امر مي كند، با وصف اينكه با يك خطاب غرض ايفا مي شد همانطوريكه در غالب احكام مردان و زنان مشتركا مورد خطاب قرار مي گيرند ولي چون اين فرمان، مسئله حفظ و صيانت و موجب تنظيم علاقه هائي است كه در قلبها سايه مي افكند و بازتاب در اعمال فردي و اجتماعي و در نسل آينده ظاهر مي شود بدين رو بصراحت و تاكيد بيشتري نياز دارد تا از هر گونه تاويل و سهل انگاري محفوظ باشد، نخست هر دو دسته در جداگانه و بعد بظور اجتماع امر مي كند و از عواقب خطرناك آن بر حذر مي دارد.
اين قدم اول احتياط و ما فرض مي كنيم مردها و زنها مراعات اين قانون را نموده و از نگاه كردن چشم پوشي كردند، آيا همين در جلوگيري از فساد و تكامل شرافت مرد و زن كفايت مي كند؟
ولي در نگاه هائيكه از انسان بدون توجه و قصد انجام مي شود چه بايد كرد؟ زيرا خود اين نگاه مقدمه نگاههاي بعدي و فراهم نمودن مراحل پس از نگاه است و اين مشكل با مسئله چشم پوشي حل نمي شود، و از طرفي هم خود بروز زينت و دلربائي هم سهم بسزائي در جلب توجه و بيداري غريزه و بالاخره فساد دارد، و فطرت انسان هم همچنانكه بطرف فساد رانده مي شود بسوي سعادت و ترقي هم مي رود، به بدبختي مي گرايد همانطوريكه بهدايت گرايش پيدا مي كند، پس بنابراين چه چيزي بجز حجاب از لغزش جلوگيري مي تواند بكند؟ همان حجابيكه زنان مسلمان بدون آن در اجتماع ظاهر نمي شوند.
در آيه شريفه مقدار صورت و دستها را استثنا مي فرمايد، و آن در صورتي است كه با زينت توجه ديگران را جلب نكنند و اما اگر زينتي باشد كه مورد توجه گردد مانند ساير اعضا بايد پوشيده شود.
بعد مي فرمايد:
(ليضربن بخمرهن علي جيوبهن)
خمار در لغت عرب بمعناي پوششي است ه سر زن با آن پوشانده مي شود، و جيب هم چاك لباس سينه است و مفهوم آيه شريفه عبارت از اينست كه زنان سينه خود را با پوشش سر بپوشانند بطوريكه از نظر هر بيننده مستور شود، و حتي بگو مگوها و يا ايما و اشاره در صورتيكه موجب بر انگيختن شهوت باشد بايد جلوگيري گردد، و نيز بايد آهسته قدم بردارد تا زينت هايشان معلوم نشود، زيرا درست است كه اين مسائل نخست در نظر بي اهميت تلقي مي شود ولي خطر در مراحل بعدي است كه دائره ايما و اشاره توسعه پيدا نموده و اندك اندك بجائي ميرسد كه نمي توان كنترل كرد. به ويژه اين كه غريزه جنسي با و هم و پندار تقويت مي شود.
بدينسان جامعيت دين اسلام معلوم مي شود كه تا چه اندازه با نكته بيني اين فرمان را صادر فرموده و مسئله مورد هيچگونه كوتاهي نيست چه اينكه از سر تا پا فتنه ميافرينند، بدينرو با دقت تمام حجاب را براي زن قرار داد كه از عواقب بيمناك آن محفوظ باشد. و نيز تقاضا مي شود آيه شريفه را دوباره قرائت فرمايد به ببند چطور حكم حجاب از محرم ها و افرادي كه در پيرامون آنان فتنه توليد نمي شود رفع شده است.
طرفداران بي حجابي و اختلاط زنان با مردان دليل كه براي خود مي آورند بسيار خنده آور است مي گويند:
اختلاط بين دو جنس زن و مرد و در هم شكستن قيودي كه جز رنج و مشقت نتيجه اي ندارد موجب مي شود كه تحول سالمي!! ايجاد شود زيرا زن و مرد در سايه اين اصلاح از هر گونه لغزشي محفوظ خواند بود.
اين دليلي است كه بر گفته خود مي آوردند، ملاحظه فرمائيد كه چگونه با طرح خاصي دليل را مسلم جلوه مي دهند آيا مي توانيد درست اين دليل را تجزيه و تحليل نموده و رد نمائيد؟
اگر بخواهيد درست واقعيت اين دليل روشن شود با طرح مثالي ارزيابي مي كنيم: در مقابله يك فرد گرسنه و شكم پرستي سفره رنگين بگذاريد كه غذاهاي گوناگوني داشته و سپيس او را واگذاريد كه ساعتي يك يك بشقابها و عطر غذاهاي مطبوع را بابررسي انواع غذا و شماره ميوه ها بدون آنكه به آنها دست بزند فقط نگاه كند، پس از اينكه خوب نگاه كرد سوال كنيد باز احساس گرسنگي مي كني؟ مگر چشمها از ديدن و مشام از بوي عطر و مغز از تصوير غذاها سير نشد و چرا گرسنگي شما باقي است!؟
بديهي است چنين سوالي خنده آور است زيرا لذت چشم با نگاههاي شهوت انگيز، و لذت گوش از غنج و و دلال ها و لذات حواس ديگر با حركات ديگر همه اينها لهيب جنسي را در انسان اي سروران گرامي!! خاموش مي كند، و اين موضوع چنان روشن است كه نيازي باستدلال ندارد.
درست است كه راههاي نيل به لذت جنسي متنوع و اسلوبهاي مختلفي دارد و خود اجتماع بازن و نگاه شهوت انگيز و شنيدن سخنان دلنشين وي هم از راههائ كه از التهاب غريزه مي كاهد ولي بر خوانندگان محترم اين امر روشن است كه هدف اصلي غير از اين مقدمات است، و نيز خوانندگان محترم بهتر مي دانند كه تا وقتي كميابي نهائي جنسي حاصل نشود هر مقدمه بيمورد است و بطور كلي اين مقدمات كوچك جنبه تحريكي دارد كه هر قدر اجتماع تكرار و معاشقه تنوع داشته باشد بيشتر غريزه وي تحريك شده و بالاخره موضوع را به مرحله اي مي رساند كه پيوسته در رنج يك نوع حالت طلب بسر مي برد.
پس اين تحول سالم.. در چه وقتي است!؟
اين سروران! چنين مي پندارند كه نيروي جنسي در محدوديتي است كه با سخن گفتن و معاشقه از فشار آن كاسته مي شود ولي واقعيت غير از آن چيزيست كه آنان مي پندارند، زيرا غريزه جنسي بدون اندك سستي همواره در التهاب و انگيزه تراوش غده هاي جنسي است و هيچگونه آرامش پيدا نمي كند مگر در صورت اجابت كامل و اگر آرامش هم پيدا شود موقتي است و بزودي با هر چه نيروي تمامتر بروز مي كند و پس بر خلاف تصور آنان نيروي جنسي چنان قوي است كه انسان را از هر گونه جلوگيري عاجز و به اراده و اعصاب وي مسلط مي شود و اين واقعيتي است كه قابل هيچگونه ترديدي نيست.
در كتابي كه بعضي از استادها نوشته است، از دست ما شرقيها كه بموازين اخلاقي و ملي احترام خاصي قائل و در حفظ آن كوشا هستيم شكوه مي كند و بضعف و حالات غير عادي كه در نتيجه خود و داشتن باين قيود اخلاقي دامنگير فرد مي شود اشاره مي كند گويي فقط معنويات به ما شرقيها اختصاص دارد، و فقط ما هستيم كه در مقابل اين معنويات احساس مسئوليت مي كنيمو اين احساس وظيفه تمام بشريت نيست، و شايد نظر استاد بر اينست كه اصول با ارزش اخلاقي از اوهامي است كه شرقيها ابتكار كرده، و اينگونه مشقتها را بر خود هموار مي دارند!
در اين كتاب داستان كوتاهي خواندم كه استاد مي خواهد با طرح اين قصه آزادي وسيع و تحول سالمي كه خواسته آنها است اثبات كند،
قصه عبارت از مجلس رقصي است كه در امريكا و يا اروپا برگزار بوده (ناچار آقاي دكتر براي اخذ دكترا با آنجا مسافرت نموده بودند) مي گويد: ديدم رقاصه ها دفعتا بدون كوچكترين پوششي برهنه در صحنه نمايش ظاهر شدند، و اين برخورد عجيب! صدمه بزرگي بر وي وارد مي كند ولي مع الوصف استاد در مليت خود باقيو همچنان اصول اخلاقي را احترام و تقديس مي كند، و نيز اضافه مي كند: اين صدمه روحي بيشتر از چند لحظه اي طول نكشيد و از بين رفت، دقت فرماييد، كه اين جناب دكتر چقدر با شيوه ماهرانه اي كه مجهزتر از هر وسائل طبي است بنابودي روحهاي سالم مي پردازد، آخر چگونه صدمه روحي بيشتر از چند لحظه طول نكشيد و هر اثر سوي كه داشت از نفس استاد زايل شد!؟
و اصلا توضيح نداده چطور عمل اين تطهير سريع انجام شده، و چگونه در عرض چند دقيقه تحول سالم پديد گشت؟ و چرا جناب دكتر با قاطعيت بدون هيچ ملاحظه اي اين موضوع را روشن نكرده كه بچه علت چنين تطهير سريع و سالم را در اين سامان ميان خواهران وطني آرزو دارند؟
عده اي چنين مي پندارند اصول با ارزش اخلاقي و ملي جامعه اي عبارت از محصول عادت و صفات گروهي است كه در طول يك قرن و يا قرنهاي متمادي بروز كند مي باشد. روي همين جهت اصول اخلاقي و ملي را عبارت از يكدسته تقليدهاي اجتماعي مي دانند، و از طرفي هم بديهي است كه اساس تقليد اجتماعي ثبات و دوامي ندارد و با تغيير مسير زندگي اجتماعي ملتي همان اصول اخلاقي هم تغيير خواهد پذيرفت، و از بهترين وسائل تغيير جهت ديد اجتماع در نظر اين روشنفكران انتشار و سوق جامعه به شهوت پرستي است كه در اين موقع اصول اخلاقي محكوم بزوال و جاي خود را با اصولي كه هم آهنگ با هدف آنان است مبدل مي سازد.
در بي اساس بودن اين طرز تفكر همين بس كه تقليد و اصول اختلافي را بطور ننگ آميزي بهم آميخته اند زيرا اصول با ارزش اخلاقي عبارت از صفات پاكي است كه از موازين فطري سرچشمه مي گيرد و سپس با مرور تكامل يافته تا جائيكه بر محله يقين مي رسد،
روي همين جهت است اصول با ارزش اخلاقي تغيير ناپذير و يا همچون امور ثابتي دير به زوال مي گرايد گر چه در ريشه موازين اخلاق دانشمندان اختلاف دارند. ولي در نتيجه مخالف همديگر نبوده و با اصول اخلاقي اعتراف دارند مخصوصا صفات بارزي كه مورد ترديدي نيست، ولي تقليد عبارت از يك رشته اعمال و يا صفاتي است كه در ميان اجتماع پديد شده و به تمام افراد سرايت مي كند تا اندازه ئيكه جنبه همگاني پيدا نموده، و توده اجتماع در حفظ و حراست و اجراي آن مي كوشد، انگيزه تقليد گاهي جز خيال چيز ديگري نيست و گاهي انديشه صحيحي از انديشه ها است، و گاهي اصول اخلاقي و با دين حقي از اديان و يا مخلوطي از حق و باطل و يا درست و نادرست مي باشد.
در هر صورت مثلا دروغ از اصول اخلاقي نيست و هرگز نبايد چنين انتظاري داشت كه روزگاري دروغ از موازين اخلاق بشمار آيد، اگرچه در اجتماع دروغ شايع و قبح آن از بين برود و بلكه اگر چه در اجتماع پندار اين دسته هم شيوع پيدا كند كه: واداشتن انسان براستي انگيزه اش از ضعف سر چشمه مي گيرد، شهوت پرستي و شهوت راني هيچوقت از اصول اخلاقي انسان نيست و هرگز در محور آن داخل نمي شود اگر چه شهوت به رگ و ريشه اجتماع سرايت نمايد و وسائل آن را فراوان نموده و بنام فكر عالي و علم بر اجتماع را از اصول انسان بشمار آورد، اگر چه يك مشت افراد بي مايه تحسين نموده، و با زيور آزادي و تمدن و فلسفه بافي آنرا زينت دهند!
سامانه خرید و امن این
سایت از همهلحاظ مطمئن می باشد . یکی از
مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می
توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت
بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم
اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه 09159886819 در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما فرستاده می شود .
آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی
سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس
مطالب پربازديد
متن شعار برای تبلیغات شورای دانش اموزی تحقیق درباره اهن زنگ نزن انشا در مورد 22 بهمن