علل و پيامدهاى اجتماعى اعتياد
ابراهيم قاسمى روشن
اهميت و ضرورت بررسى معضل اعتياد
اعتياد به مواد مخدّر يكى از شايعترين آسيبهاى اجتماعى جهان معاصر و از جمله ايران است، به گونهاى كه اگر ادعا شود اعتياد به مواد مخدّر يكى از بحرانهاى اصلى دنياى كنونى است و به صورت يك معضل جهانى روز درآمده، اغراقى صورت نگرفته است.
مسأله به قدرى واضح است كه همه مسؤولان و متخصصان مبارزه با اعتياد بر اين ادعا توافق دارند. دكتر كلمن، پزشك و نويسنده انگليسى، در اينباره مىنويسد: «نسل حاضر بيش از هر نسل ديگر در تاريخ بشريت، زندگى خود را زهرآگين و مسموم نموده است.» (1)
وسعت مصرف اين مواد سمّى در عصر اخير، به اندازهاى است كه يكى از سمشناسان معروف دنيا به نام لودوينگ معتقد است: «اگر غذا را مستثنا كنيم، هيچ مادهاى در روى زمين نيست كه به اندازه مواد مخدّر اين چنين آسان وارد زندگى ملتها شده باشد.»(2)
مصرف مواد مخدّر با توجه به آمار و ارقام موجود، به ويژه از سوى نسل جوان، به حدّى است كه شنيدن آن براى هر انسان منصف و با وجدانى دردناك و آزاردهنده است. بىاعتنا بودن نسبت به اين معضل اجتماعى به يقين آسيبهاى جبرانناپذير و پيامدهاى ويرانگرى براى خانوادهها، كشورها و جامعه جهانى به دنبال خواهد داشت.بنابراين، هر يك از ما به عنوان عضوى از اين جامعه، وظيفه داريم در راه مقابله با اين مشكل اجتماعى و بيمارى قرن، به طور جدّى وارد ميدان شويم و در حدّ توان خود گامى برداريم.
دكتر ويليام بولين، مدير آموزشكده جلوگيرى از سوء مصرف مواد مخدّر در امريكا مىگويد: «بيش از يك چهارم مرگوميرها در امريكا زودرس و ناشى از اعتياد به يكى از مواد مخدّر مىباشد؛ چنانكه مصرف اين مواد سالانه جان يك ميليون امريكايى را مىگيرد.» (3)
آمارها نشان مىدهند كه امروزه 218 ميليون نفر معتاد در سطح دنيا وجود دارند (4) و در ايران، بيش از دو ميليون نفر بدان مبتلا شدهاند. با اندكى تأمّل، در آمار معتادان در ايران، به خوبى روشن مىشود كه تعداد افراد درگير با اين مشكل به مراتب، از اين بيشترند؛ زيرا اگر هر يك از اين معتادان داراى 5 نفر از بستگان درجه اول باشند كه شامل پدر، مادر، برادر، همسر و فرزند است، در نتيجه قريب 12 ميليون نفر از اين آسيب اجتماعى رنج مىبرند. اين افراد درگير با مسأله اعتياد كسانى هستند كه يا در صدد معرفى معتاد به مراكز بازپرورى و يا جلب رضايت طلبكارى و شاكيانى هستند كه اموالشان توسط اين افراد مورد سرقت قرار گرفته است يا در حال سركشى به زندانها يا مراجعه به مراكز قضايى براى طلاق و متاركهاند.
هزينه اقتصادى، كه از سوى دولت براى مقابله با اين معضل اجتماعى پرداخت مىگردد، ميزان قابل توجهى است. دبير ستاد مبارزه با مواد مخدّر بودجه اختصاص داده شده به اين ستاد را در سال جارى 600 ميليارد ريال اعلام كرده كه نسبت به سال گذشته سه برابر شده است. (5)
طبق براوردهاى صورت گرفته، خسارتهاى اقتصادى ناشى از سوء مصرف و قاچاق مواد مخدّر در ايران، براساس محاسبهاى كه در سال 1373 صورت گرفته، بالغ بر 480 ميليارد تومان است كه اين ميزان در هر سال رو به افزايش است. اين رقم در حال حاضر، بيش از 700 ميليارد تومان در سال تخمين زده مىشود. اين مقدار تنها شامل هزينههاى قابل محاسبه از قبيل دستگيرىها، رزمايشها، محاكمهها، نگهدارى و هزينههاى بازپرورى معتادان، هزينههاى انسداد مرزها و مانند آن مىباشد.(6)
در حالىكه اگر بخواهيم همه هزينههاى جانبى آن را حساب كنيم و بر مقدار قبلى بيفزاييم، ميزان هزينه به مراتب بيشتر مىشود؛ چنانكه رئيس سازمان بهزيستى كشور مىگويد: «معتادان سالانه 2700 تا 3300 ميليارد تومان به اقتصاد كشور لطمه مىزنند.»(7)
همچنين هزينه مصرف مواد مخدّر توسط معتادان در ايران، مقدار قابل توجهى است؛ زيرا اگر هزينه آن را براى هر معتاد تا 300 تومان تخمين بزنيم و آن را در تعداد معتادان ـ يعنى دو ميليون نفر ـ ضرب كنيم، رقم بسيار بالايى به دست مىآيد و اين به معناى دود كردن و به هدر دادن بخش عظيمى از سرمايه مادى و قدرت اقتصادى اين مملكت است، در صورتىكه با اين مقدار سرمايه، سالانه مىتوان كارهاى زيادى در زمينه احداث مدرسه، دانشگاه، بيمارستان و همچنين ايجاد اشتغال و آبادانى اين مرز و بوم انجام داد.
قابل توجه است كه اين مقدار هزينه فقط مربوط به بخش هزينه مادى مسأله اعتياد است، در حالىكه بخش مهمتر آن از دست دادن سرمايههاى انسانى است؛ افرادى كه مىتوانند نيرو و توان خويش را در جهت عمران و پيشرفت كشور به كار گيرند و در سازندگى آن سهم بسزايى داشته باشند. از ميان نيروهاى مخلص و فداكار مبارزه با مواد مخدّر، تاكنون 3300 نفر به شهادت رسيدهاند. (8) (در تاريخ 11/4/77 ـ قريب سه سال قبل ـ يادبود قريب 2500 شهيد امر مبارزه با قاچاق به همراه امحاء 5 تن انواع مواد مخدّر برگزار گرديد.) به علاوه، چند برابر اين ميزان، زخمى و معلول داشتهايم. امروزه بخش معظم زندانيان كشور ما را مجرمان مواد مخدّر تشكيل مىدهد. آمارها نشان مىدهند كه قريب 60% از فضاى زندانهاى كشور ما را معتادان و مجرمان مرتبط با مواد مخدّر اشغال كردهاند. در نتيجه، فضاى كافى براى ساير مجرمان از قبيل قاتلان، سارقان، افرار شرور و ساير هنجارشكنان وجود ندارد. اين مسأله مىتواند سبب ناامنى و ايجاد رعب و وحشت در جامعه شود. (9) براساس اظهارنظر دبير كل ستاد مبارزه با مواد مخدّر، تنها در سال 1379، 300 هزار نفر در ارتباط با مواد مخدّر دستگير شدهاند كه اين رقم در سال گذشته به 390 هزار نفر رسيده است. (10) مطابق آمارى كه توسط مسؤولين مربوطه نسبت به سطح كل ايران يا نسبت به بعضى از شهرهاى ايران بيان شده، از بين تمام جرايم اعلام شده، اعتياد در صدر قرار دارد. يكى از مسؤولان سازمان زندانها در اينباره مىگويد: «از 162 هزار زندانى موجود در زندانهاى كشور، 92500 نفر مربوط به جرايم اعتياد و مواد مخدّر است.» (11)
همچنين فرمانده نيروى انتظامى همدان تعداد دستگيرشدگان مرتبط با مواد مخدّر را در سال 1380، 11871 نفر اعلام كرده است.(12)
يكى از شاخصهايى كه مىتوان براى شناخت فراوانى يك جرم در يك جامعه از آن استفاده كرد، آمار مربوط به زندانيان در ارتباط با آن جرم است. همانگونه كه از آمار قبلى استفاده مىشود، بيش از نيمى از جرايم در سطح كشور ما مربوط به مواد مخدّر مىباشد. اگر طبق آمار موجود از بعضى شهرها، سرقت را از بين جرايم ديگر از جهت فراوانى در رتبه دوم قرار دهيم، اختلاف فاحشى بين فروانى جرم مواد مخدّر و سرقت مشاهده مىكنيم.
جدولهاى يك تا چهار به خوبى اين ادعا را ثابت مىكنند:
اطلاعات به دست آمده از جرايم 5 ساله (72، 73، 74، 75، 76) در زندانهاى استان بوشهر، نشان مىدهند علىرغم وجود نوسان و تغييراتى در ميزان جرايم، همه آنها به طور نسبى، طى سالهاى 72 تا 76 افزايش يافتهاند، اما در مورد جرايم مواد مخدّر، اين افزايش چشمگير بوده و بدون تغيير، سال به سال زيادتر شدهاند. محاسبات نشان مىدهند كه 5/23 درصد از آمار جرايم 5 ساله استان، مربوط به جرم مواد مخدّر است؛ يعنى تقريبا از هر 4 نفر زندانى، جرم يكى از آنها مواد مخدّر است و با بررسى اطلاعات به دست آمده درباره دامنه سنّى زندانيان، معلوم مىشود به طور نسبى، متوسط 85 درصد مجرمان، زير 45 سال سن دارند و فقط 15 درصد آنها داراى بالاى 45 سال سن مىباشند. (13) اين نسبت در جدول شماره 4 قابل مشاهده است.
همچنين براساس آمار ارائه شده توسط معاونت طرح و برنامه و بودجه نيروى انتظامى جمهورى اسلامى ايران، مجموع انواع مواد مخدّر كشف شده توسط نيروى انتظامى جمهورى اسلامى ايران در استانهاى كشور در سال 1370 (39762 كيلوگرم) و در سال 1371 (65942 كيلوگرم) و در سال 1372 (90103 كيلوگرم) بوده است كه در نمودار زير به تصوير كشيده شده است.
همانگونه كه مشاهده مىشود، نسبت ميزان كشف برخى از اين مواد از سال 1370 تا سال 1372 تقريبا دو برابر شده است كه اين امر نيز مىتواند افزايش چشمگير استعمال و خريد و فروش اين مواد را در جامعه ايران نشان دهد. (14)
نكته قابل تأمّل اين كه جرم مواد مخدّر با جرايم ديگر مثل سرقت، قتل و شرارت تفاوت اساسى دارد و همين تفاوت موجب مىشود كه به درستى نتوان ميزان واقعى فراوانى اعتياد را همانند فراوانى جرايم ديگر در آمار و ارقام منعكس نمود. از اينرو، هميشه آمار اعلام شده كمتر از آمار واقعى و موجود در جامعه است. تفاوت در اين است كه قربانيان اعتياد مانند خود معتاد، همسر، فرزندان و حتى بستگان نزديك وى كمتر راضى مىشوند كه معتاد به نيروى انتظامى معرفى شود، در حالىكه قربانيان جرايم ديگر با تمام توان، تلاش مىكنند تا مجرم را شناسايى كرده، او را به نيروى انتظامى معرفى كنند تا بتوانند ضرر و زيان حاصل از آن جرم را از مجرم دريافت نمايند و همين امر دلالت مىكند كه فراوانى جرم مواد مخدّر در سطح جامعه در واقع امر، به مراتب بيشتر از فراوانى ساير جرمهاست.
از سوى ديگر، مصرف نادرست مواد مخدّر توسط معتادان و عدم رعايت مسائل بهداشتى توسط آنها و استفاده از سرنگهاى مشترك و آلوده منشأ بروز انواع بيمارىهاى مسرى از قبيل ايدز، سل، هيپاتيت و مانند آن در بين آنان و اعضاى خانوادهشان و بلكه در كل جامعه گرديده و موجب به خطر انداختن سلامت همه افراد شده است.
بنابراين، روشن مىشود كه اعتياد به مواد مخدّر يك آسيب اجتماعى است كه افراد زيادى از جامعه ما را آلوده كرده و با شتاب چشمگيرى در حال پيشروى است و در اين پيشروى، هر يك از مرزهاى سن، جنس و شغل و طبقه را در هم شكسته، افرادشان را قربانى خويش كرده است.
تعريف «اعتياد»
واژه «اعتياد»، كه در لغت به معناى عادت كردن يا خوى كردن به چيزى آمده (15) ، تعاريف زيادى از سوى دانشمندان يا سازمانها در مورد آن ذكر شده است. يكى از كاملترين آنها تعريفى است كه كارشناسان تشخيص داروهاى اعتيادآور سازمان ملل متحد در سال 1950 بر آن توافق كردهاند و آن عبارت است از: مسموميت حاد يا مزمنى كه به حال شخص يا اجتماع زيانبخش بوده، از طريق استعمال داروى طبيعى يا صنعتى ايجاد مىشود و داراى ويژگىهاى ذيل است:
1. وجود يك تمايل و نياز شديد به ادامه استعمال دارو و به دست آوردن آن از هر طريقى كه ممكن باشد؛
2. وجود يك علاقه شديد به ازدياد مداوم ميزان مصرف دارو؛
3. وجود وابستگى روانى و جسمانى به آثار دارو، به طورىكه در اثر عدم دسترسى به آن، علايم وابستگى روانى و جسمانى در فرد معتاد هويدا مىشود. (16)
براساس اين تعريف، «معتاد» به كسى گفته مىشود كه در اثر استعمال مداوم دارو، بدنش مقاومت پيدا كرده و در نتيجه، اگر مصرفكننده بخواهد همان اثرات قبلى مصرف دارو را داشته باشد، بايد مقدار بيشترى از آن ماده را مصرف كند و در صورت محروميت از آن، اختلالات روانى و فيزيكى در او ايجاد مىشود.
تاريخچه استعمال مواد مخدّر
آشنايى انسان با خشخاش قدمت ديرينهاى دارد؛ و به سالهاى نخستين تاريخ تشكيل حيات اجتماعى برمىگردد كه آن را استعمال مىكرده است. لوحههاى گلى به جاى مانده از سومريان، كه حدود 5 هزار سال قبل از ميلاد در بينالنهرين زندگى مىكردند، نشاندهنده شناخت آنها از كشت خشخاش و نحوه جمعآورى شيره ترياك مىباشد. آنها بودند كه براى اولين بار، نام «گياه شادىبخش» بر روى آن گذاشتند كه امروزه هم به همين نام يعنى Plant of joy معروف است.
هندوستان در آسيا و مجارستان در اروپا، جزو اولين كشورهايى هستند كه به خواص خشخاش پى برده، به كشت آن دست زده، آن را مصرف مىنمودند. مصرف اين مواد در گذشته، جنبه دارويى داشته و براى علاج بيمارىها از آن استفاده مىشده است؛ مثلاً، بقراط براى پيشگيرى و درمان اسهال و براى تسكين و آرامش آلام، از آن استفاده مىكرد.
در ايران، پزشكانى مانند محمد زكرياى رازى و ابن سينا به خواص دارويى ترياك پى برده، آن را براى مداواى بيماران و تسكين درد آنها تجويز مىنمودند. بنابراين، مصرف اوليه اين مواد جنبه دارويى و درمانى داشته، از اينرو، مردم و جامعه با مشكلى به نام اعتياد مواجه نبودند. ولى بعدها به تدريج، مصرف آن شكل ديگرى به خود گرفت و از حالت دارويى بيرون آمد و مصرف آن در بين مردم عادى اشاعه يافت و به صورت يك آسيب اجتماعى درآمد، تا اينكه امروز به سر حد يك بحران رسيده است. صرفنظر از تاريخ و چگونگى ورود ترياك به كشور ايران، آنچه مسلّم است در عصر صفويه، مصرف ترياك در بين مردم تا حدى جنبه عادى و عمدى به خود گرفت و حتى اماكنى براى مصرف آن ايجاد گرديد كه بيشترين مقدار آن توسط بزرگان و درباريان و رجال عالىمقام براى تعديل اضطراب و تفريح و خوشگذرانى استعمال مىشد.
افزايش مصرف ترياك و استعمال گسترده آن، از زمان ناصرالدين شاه آغاز گرديد كه نقش استعمارگران خارجى در ترويج آن مشهود است. «در اين دوره، عدهاى از كارگزاران استعمار در پوشش درويش هندى و رهنمايان طريقت در خراسان و كرمان پراكنده شدند و به آموزش مصرف آن به مردم همّت گماشتند و حتى در ماهان كرمان، كشت ترياك را براى خود فراهم ديدند و از مجالس افيون، سخنها آوردند و بين مردم پخش كردند. در اين دوره، همچنين پزشكان انگليسى در جنوب ايران به تبليغ ترياك به عنوان دارو پرداخته، به بهاى نسبتا ارزان، آن را در اختيار مردم قرار مىدادند و سپس سوخته ترياك را به قيمت گرانترى از مردم خريدارى مىكردند. بر اثر چنين سياستى، پس از مدتى كوتاه، تعداد قابل ملاحظهاى از تودههاى مردم در نواحى مختلف ايران، به ويژه جنوب و شرق ايران به ترياك معتاد شدند.» (17)
با شروع به كشت خشخاش، به تدريج مردم كشت آن را جاىگزين كشت گندم نمودند و به دنبال آن، ترياك ايران با توجه به مرغوبيت آن، يكى از مهمترين كالاهاى صادراتى ايران گرديد و به سبب در دسترس قرار داشتن ترياك براى كشاورزان و دستاندركاران، موجب استعمال آن و اعتياد آنان شد. در همين سالها بود كه ناصرالدين شاه امتياز توتون و تنباكو را به انگليسىها واگذار كرد كه بر اثر مخالفت جدّى مردم به رهبرى ميرزاى شيرازى، مجبور به لغو اين امتياز گرديد.
اولين قانون منع كشت خشخاش و جلوگيرى از مصرف غيرطبى ترياك در سال 1334 از تصويب مجلس گذشت و وزارت بهدارى را متصّدى امور معتادان كرد. به دنبال آن، در سال 1348 دولت قانون منع كشت خشخاش را لغو و به جاى آن قانون كشت محدود خشخاش و سهميه كوپن ترياك را وضع نمود. پس از پيروزى انقلاب اسلامى ايران، در سال 1359 قانونى تصويب شد كه بر اساس آن، كشت خشخاش در سراسر ايران ممنوع و مصرف مواد مخدّر جرم و معتاد مجرم شناخته شد و مسؤوليت رسيدگى امور معتادان به دادسراى مواد مخدّر واگذار گرديد.
اعتياد به مواد مخدر از ديدگاه جرمشناسى
از آنجا كه اعتياد به مواد مخدّر موجب ضرر و زيان و آسيبهاى فردى و اجتماعى فراوانى مىشود و زمينه را براى بسيارى از كجروىها فراهم مىكند، از اينرو، در ايران و در بسيارى از كشورها، اعتياد جرم دانسته شده است. يكى از كارشناسان در اين زمينه مىنويسد: «اعتياد هرچه باشد، شخص معتاد داراى شخصيت متعادلى نبوده و نمىتواند وظايف روزمرّه را در حد توانايى و استعدادى كه دارد انجام دهد. معتاد همواره در جستوجوى لذت است و لذت به اعتياد، جاى هرگونه لذايذ را مىگيرد و هرگاه 4 الى 12 ساعت مواد مخدّر را مصرف نكند، حالت پريشانى و اضطراب داشته و در اثر تلاطم روانى، نمىتواند توقّعات خود را به تعويق اندازد. در نتيجه، حالت تهاجمى، عصبى و سركشى براى رسيدن به آمال، ظاهرگشته، اراده و عاطفه از بين مىرود، معتاد نسبت به قوانين اجتماعى، قيود داخلى و احكام مذهبى بىاعتنا و در معرض ارتكاب جرايم مختلف قرار مىگيرد.» (18)
نظريههاى جامعهشناختى اعتياد
گرچه مسأله اعتياد را مىتوان، هم از زاويه روانشناختى و هم جامعهشناختى مورد بررسى و مطالعه قرار داد، ولى در اين مجال، به بررسى جنبههاى اجتماعى آن توجه مىشود. از اينرو، ابتدا نظريههاى جامعهشناختى مطرح مىگردند و سپس علل و عوامل اجتماعى آن بررسى مىشوند:
جامعهشناس، برخلاف روانشناس كه درصدد يافتن پاسخ اين مسأله است كه چرا اشخاص خاص منحرف مىشوند و دست به اعمال انحرافى مىزنند و هنجارهاى اجتماعى را نقض مىكنند و از چه ويژگىهاى روحى و روانى برخوردارند، تلاش مىكند تا بفهمد كه چرا انحراف بروز مىكند و چرا از الگوى معيّنى پىروى مىكند و راه جلوگيرى آن كدام است. بدينروى، تاكنون چند نظريه عمده جامعهشناختى در مورد «انحراف» بيان شده و شايد بتوان گفت كه امروز ادعا بر اين است كه به دليل پيچيدگى پديدههاى اجتماعى هيچيك از اين نظريهها به تنهايى قدرت تحليل و بررسى انحرافات را ندارند، بلكه در صورتى كه مجموع اينها در كنار هم قرار گيرند، مىتوانند انحرافات را به دقت مورد بررسى و شناسايى قرار دهند. اين نظريههاعبارتند از:
الف. نظريه «انتقال فرهنگى كجروى»
ساترلند درباره چگونگى انتقال فرهنگى كجروى معتقد است كه رفتار انحرافى همانند ساير رفتارهاى اجتماعى، از طريق معاشرت با ديگران ـ يعنى منحرفان ـ آموخته مىشود. براساس اين ديدگاه، رفتار انحرافى نه منشأ ارثى دارد و نه روان شناختى، بلكه شخص كاملاً آن را از ديگران فرا مىگيرد؛ همانگونه كه همنوايان از طريق همين ارتباط با افراد سازگار، هنجارها و ارزشهاى فرهنگى آن گروه و جامعه را پذيرفته، خود را با آن انطباق مىدهند. بنابراين، نه تنها دوستان و گروههاى مرجع، بر همنوا شدن يا هنجارشكن شدن افراد تأثير مىگذارند، بلكه حتى در نوع رفتارهاى انحرافى و جرايم ارتكابى افراد نيز نقش تعيينكنندهاى دارند.
اين ديدگاه توجه دارد كه فرد منحرف تنها با هنجارشكنان و فرد همنوا تنها با افراد سازگار ارتباط ندارد، بلكه هر انسانى با هر دو دسته اين افراد سر و كار دارد. اما اينكه كدام يك از آن دو گروه فرهنگ خود را منتقل مىكنند و تأثير مىگذارند، معتقد است كه به عوامل ديگرى نيز بستگى دارد كه اين عوامل عبارتند از:
1. شدت تماس با ديگران: احتمال انحراف فرد در اثر تماس با دوستان يا اعضاى خانواده منحرف خود، به مراتب بيشتر است تا در اثر تماس با آشنايان يا همكاران منحرف خود.
2. سن زمان تماس: تأثيرپذيرى فرد از ديگران در كودكى و جوانى بيشتر از زمانهاى بعدى است.
3. نسبت تماس با منحرفان در مقايسه با تماس همنوايان: هرچه ارتباط و معاشرت با كجرفتاران نسبت به همنوايان بيشتر باشد، به همان ميزان احتمال انحراف فرد بيشتر خواهد بود. (19)
ب. نظريه «بىهنجارى» مرتن
مرتن هرگونه تبيين فردگرايانه و روانشناختى را در مورد مسأله انحراف مردود مىشمارد و آن را متأثر از ساخت جامعه مىداند و شرايط ساختى را عامل اصلى انحرافات به شمار مىآورد. وى يكى از عناصر اصلى ساخت جامعه را فراهم نمودن شيوههاى استاندارد شده كنش ـ يعنى همان ابزارها و هنجارها ـ براى نيل به اهداف مىداند و عنصر اصلى ديگر را اهداف و ارزشهاى مورد قبول و پذيرفته شده جامعه مىداند. او در صورتى يك نظام اجتماعى را «متعادل» مىداند كه بين اين دو عنصر اصلى، تناسبى وجود داشته باشد؛ يعنى افراد جامعه بتوانند از طريق ابزارها و وسايل و راههاى مشروع جامعه، به اهداف پذيرفته شده آن جامعه دست يازند كه اين شيوه را «همنوايى» گويند. اما در صورتى كه چنين تناسبى بين اهداف و وسايل دستيابى به آن وجود نداشته باشد و عدهاى از افراد جامعه نتوانند از طريق آن ابزارهاى مورد قبول جامعه، به هدفهاى پذيرفته شده جامعه برسند، احساس عدم رضايت مىكنند و از اينرو، تلاش مىنمايند تا راههاى نامشروع و غيرقابل قبول جامعه ـ يعنى همان شيوههاى انحرافى مانند روى آوردن به قاچاق يا اعتياد ـ را دنبال كنند.
مرتن بر اين اساس، ادعا مىكند كه مردم در برخورد با اين دو عنصر ـ يعنى اهداف و روشهاى نيل به آن ـ يكى از اين شيوههاى پنجگانه را انتخاب مىكنند:
1. همنوايى: هنگامىكه مردم، هم اهداف و هم شيوههاى رسيدن به آن اهداف را مىپذيرند؛
2. نوآورى: زمانى است كه اهداف توسط فرد پذيرفته شده است، اما وسايل پذيرفته شده جامعه را قبول ندارند؛ مانند كسب درامد توسط قاچاقچيان از طريق فروش مواد مخدّر؛
3. مناسكگرايى: وسايل و ابزار رسيدن به هدف را پذيرفته است، ولى هدف را ناديده مىگيرد؛
4. انزواطلبى: فرد هيچيك از اهداف و وسايل مورد قبول جامعه را نمىپذيرد؛ مانند معتادان به مواد مخدّر؛
5. طغيانگرى: هنگامى به وقوع مىپيوندد كه افراد اهداف و راههاى رسيدن به آنها را مردود دانسته و اهداف و وسايل جديدى ايجاد كنند. (20)
ج. نظريه «كنترل»
اين نظريه به جاى توجه به علت همنوايى افراد، بيشتر به دنبال علل ناهمنوايى افراد بوده و معتقد است كه ناهمنوايى و هنجارشكنى و كجروى افراد ريشه در عدم مهار صحيح و كارا دارد. اين ديدگاه از سويى، زندگى را پر از وسوسه و نيرنگ و فريب مىداند و از سوى ديگر، برخى از عوامل انحرافى را مفيد و سودمند مىشمارد. بنابراين، زمينه و شرايط را براى رفتارهاى نابهنجار فراهم مىداند و مدعى است كه همنوايى مردم بدين سبب است كه اعمال و رفتار آنان توسط جامعه مهار مىشود، به طورىكه هرقدر ميزان اين مهار بيشتر باشد و نظارتهاى گوناگون از قبيل رسمى و غيررسمى، بيرونى و درونى، مستقيم و غيرمستقيم وجود داشته باشند و حساسيت مردم و مسؤولان افزايش يابد، ميزان همنوايى مردم بيشتر خواهد بود. و اگر مهارى از سوى جامعه وجود نداشت، همنوايى اندكى به وجود مىآيد.
اين ديدگاه تا حد زيادى متأثّر از نظريه دوركيم در مورد «انحراف» است كه معتقد است: هرقدر ميزان همبستگى افراد جامعه بيشتر باشد، به همان ميزان رفتارهاى نابهنجار آنها كمتر است و مردم از ارزشها و هنجارهاى اجتماعى بيشتر پىروى مىكنند، ولى هرقدر ميزان همبستگى بين اعضاى جامعه كمتر باشد و افراد از جامعه بريده باشند، به همان نسبت، احتمال انحراف آنها بيشتر است. (21)
علل و عوامل اعتياد
علل و عوامل اعتياد را مىتوان به دو دسته عمده تقسيم نمود: فردى؛ اجتماعى.
الف. فردى
در حوزه عوامل فردى، مىتوان به موارد ذيل اشاره نمود:
1. خوشگذرانى و كسب لذت بيشتر؛
2. كنجكاوى هدايت نشده؛
3. فراموشى مشكلات و دشوارىهاى زندگى؛
4. بىبندوبارى و لاابالىگرى؛
5. بىهويتى و بىهدفى در زندگى.
ب. اجتماعى
در اين حوزه، بيشتر جامعهشناسان آسيبهاى اجتماعى و انحرافات را فقط به عنوان يك پديده اجتماعى به حساب مىآورند. از اينرو، تنها به بررسى علل اجتماعى آن مىپردازند و به علل فردى و روانى توجّه نمىكنند. در عين اينكه ويژگىهاى شخصيتى و روانى افراد نيز در اين امر مؤثر است و در زمينه رفتارها جايگاه ويژهاى دارند، اما در اين مقام، علل اجتماعى انحرافات مورد بحث و بررسى قرار مىگيرند و از بين آنها، به عواملى كه نقش مهمترى در اين زمينه ايفا مىكنند توجه مىشود:
1. خانواده: يكى از مهمترين عواملى كه نقش بسزايى در همنوايى يا ناهمنوايى فرد با ارزشها و هنجارهاى اجتماعى دارد، خانواده است. تأثير خانواده بر شكلگيرى شخصيت و منش افراد و نهادينه شدن هنجارهاى اجتماعى در آنها و در نتيجه، در رفتارهاى آتى آنها، مورد توجه بيشتر صاحبنظران بوده است. اينكه خانواده داراى چه ويژگىهاى اخلاقى باشد و چه ميزان به ارزشها و دستورات اخلاقى اهميت دهد و آنها را در فرايند زندگى حاكم كند، روابط بين اعضاى خانواده چگونه باشد و چه مقدار والدين به نقش خويش در تربيت فرزندان واقف باشند و آن را به درستى اِعمال كنند، مىتواند اعضاى خانواده را در برابر انواع انحرافات از جمله «اعتياد» بيمه كرده يا زمينه را براى حركت در مسير انحراف فراهم نمايد.
چنانكه دوگرف، جرمشناس مشهور، معتقد است: «منش و رفتارهاى بزهكار در جامعه تا حد زيادى با توجه به ويژگىهاى محيط خانوادگى او رقم زده شده است.» (22) بنابراين، همبستگى بين رفتار فرد با روابط افراد در زندگى خانوادگى، مورد توجه بيشتر صاحبنظران قرار گرفته است. دامنه تأثير خانواده به حدّى است كه حتى روانشناسان از شير گرفتن نابهنگام كودك يا شيوه تغذيه او را در انحرافش مؤثر مىدانند. (23)
به سبب اين نقش اولى و اصلى خانواده در زمينه تعليم و تربيت افراد، دين اسلام براى اعضاى خانواده نقشهاى مهمى قايل شده است و سلامت اعضاى خانواده و رشد و ارتقاى آنها را در گرو رعايت اين نقشها و مسؤوليتها مىداند. دين اسلام براى نهاد خانواده در تربيت فرزندان، تا آنجا اهميت قايل است كه يكى از ملاكهاى گزينش را درامر ازدواج يا مسؤوليتها برخوردارى از خانواده اصيل مىداند.
حضرت على عليهالسلام در نامهاى به مالك اشتر مىفرمايد: «توخَّ منهم أهل التّجربةِ من أهل البيوتات الصّالحة و القدم فى الاسلام»؛ (24) از ميان مردم، كسانى را براى كارگزارى انتخاب كن كه تجربه و حيا دارند، از خانوادههاى صالح و صاحب قدمهاى مفيد در اسلام و داراى سوابق شايستهاند.
بر اين اساس، دين اسلام حقوق متقابلى براى فرزندان و والدين برشمرده و آنها را به رعايت آن حقوق سفارش نموده است. حضرت در اين زمينه مىفرمايد: «انّ للولد على الوالد حقّا و انّ للوالد على الولد حقّا، فحق الوالد على الولد أن يطيعه فى كل شىء الاّ فى معصية اللّه؛ و حق الولد على الوالد أن يحسّن اسمه و يحسّن أدبه و يعلّمه القرآن.» (25) ؛ براى فرزند بر پدر حقى است و براى پدر بر فرزند حقى. حق پدر بر فرزند اين است كه او را در همه چيز اطاعت كند، مگر در معصيت خداوند سبحان. و حق فرزند بر پدر آن است كه اسم زيبا بر او بگذارد و فرهنگ سازنده او را نيكو كند و قرآن را به او تعليم نمايد.
2. گروه همسالان و دوستان: گروه همسالان و دوستان الگوهاى مورد قبول يك فرد در شيوه گفتار، رفتار و انديشيدن هستند. فرد براى اينكه مقبول جمع دوستان و همسالانش باشد و با آنها ارتباط و معاشرت داشته باشد، ناگزير است هنجارها و ارزشهاى آنها را بپذيرد. در غير اين صورت، از آن جمع مطرود مىشود. از اينرو، به شدت متأثر از آن گروه مىگردد، تا حدّى كه اگر بنا باشد در رفتار فرد تغييرى ايجاد شود يا بايد هنجارها و ارزشهاى آن جمع را تغيير داد يا ارتباط فرد را با آن گروه قطع كرد. تأثير گروه همسالان، همفكران و همكاران و دوستان در رشد شخصيت افراد كمتر از تأثير خانواده نيست؛ چرا كه در مرحله بعد از محيط خانواده، منحصرا زير نفوذ اين گروه قرار مىگيرد. بدين روى، اگر فردى با گروهى از معتادان رابطه برقرار كند و با آنها دوست شود، به تدريج تحت تأثير رفتار آنها قرار مىگيرد و معتاد مىشود، چون از سويى، ملاك پذيرش و قبول فرد توسط يك گروه و جمع، پذيرفتن فرهنگ آنهاست و از سوى ديگر، معتادان هم علاقهمندند كه مواد مخدّر را به طور دستهجمعى استعمال كنند كه هم در موقع استعمال مصاحبى داشته باشند و هم از شدت فشار سرزنش اجتماع بر خود بكاهند. از اينرو، معتادان علاقهمندند كه دوستان و همسالان خود را به جرگه اعتيادشان بكشند. در اين صورت، اگر نوجوانى از تعليم و تربيت مقدّماتى و صحيح خانوادگى محروم باشد و خانوادهاش او را از مضرّات اعتياد مطلع نكرده باشند و در محيط اعتياد زندگى كند و با دوستان معتاد نيز سر و كار داشته باشد، احتمال اينكه معتاد شود زياد است. (26)
گرچه بعضى از افراد از چنان ارادهاى قوى برخوردارند كه تحت تأثير دوستان ناباب قرار نمىگيرند، بلكه بر آنان اثر مىگذارند، اما اينها تعدادشان بسيار اندك است و اكثريت افراد به سبب سستى اراده و ضعف ايمان، با هر گروهى كه ارتباط پيدا مىكنند از آنها متأثر مىشوند. در اينباره، در سخنان پيامبرگرامى صلىاللهعليهوآله آمده است: «المرءُ على دين اخيه»؛(27) هر انسانى بر شيوه و طريقه دوست و رفيق خود زندگى مىكند.
از اينرو، رهبران دينى ما را از ارتباط و معاشرت با افراد منحرف و بزهكار باز مىدارند. حضرت على عليهالسلام در نهجالبلاغه مىفرمايند: «مجالسةَ اهل الهوى منساةُ للايمان و محضرة للشيطان.»؛ (28) همنشينى با هواپرستان ايمان را به دست فراموشى مىسپارد و شيطان را حاضر مىكند.
همچنين امام صادق عليهالسلام مىفرمايد: «لا تصحبوا اهل البدع و لاتجالسوهم فتصيروا عند النّاس كواحدٍ منهم» (29) ؛ با افراد منحرف همنشينى و معاشرت نداشته باشيد، زيرا همنشينى با آنها موجب مىشود كه مردم شما را يكى از آنها به شمار آورند.
3. عدم شناخت و تصور صحيح: از عوامل ديگرى كه مىتوان براى اعتياد ذكر كرد، پايين بودن سطح فرهنگ و شناخت افراد جامعه در ارتباط با مشخصات مواد مخدّر و آثار و تبعات منفى آن است. امروزه بسيارى از كارشناسان معتقدند كه لازم است در مقاطعى از كتابهاى درسى دانشآموزان يا دانشجويان، براى آشنايى با اعتياد و آثار تخريبى آن بر جسم و روان انسانى، مشخصات مواد مخدّر و ضررهاى فردى و اجتماعى آن مطرح شود؛ چرا كه بسيارى از كسانى كه معتاد شدهاند از پيامدهاى واقعى اعتياد اطلاعى نداشتهاند.
4. بىكارى و عدم اشتغال: از ديدگاه جامعهشناسان و روانشناسان بىكارى يكى از ريشههاى مهم بزهكارى و كجروى افراد يك جامعه است. بىكارى موجب مىشود كه افراد بىكار جذب قهوهخانهها و مراكز تجمع افراد بزهكار و معتادشده، به تدريج، به دامان اعتياد كشيده شوند. به علاوه، بىكارى موجب مىشود كه افراد پس از طى مراحل درمان و بازپرورى، دوباره به اعتياد روى آورده، معتاد شوند.
5. در دسترس بودن مواد مخدّر: اگر مواد مخدّر فراوان باشند و به راحتى در دسترس افراد قرار گيرند و نظارت بر مصرف آنها كم يا ضعيف باشد، مىتوانند يكى از مهمترين عوامل در اشاعه اعتياد باشند. به تحقيق، ثابت شده است كه در محلهاى كشت و ساخت مواد مخدّر، اعتياد شايعتر است. فراوانى و ارزانى و در دسترس بودن اين مواد نه تنها عامل مهمى در اشاعه اعتياد است، بلكه مانع بزرگى براى ترك اعتياد به حساب مىآيد و چه بسا معتادانى كه براى دفعات مكرّر ترك كردهاند، ولى دوباره به دليل در دسترس بودن مواد مخدّر، به مصرف آنها مبادرت ورزيدهاند. (30)
6. عدم برخوردارى از محيطهاى تفريحى سالم: انسانها در عصر صنعت و فناورى به سبب تسلّط يافتن بر ابزار كار و صنعتى شدن كارها و امكان توليد انبوه با كمترين نيروى كار، از فراغت بيشترى برخوردارند. از اينرو، بخشى از اوقات خود را براى استراحت و رفع خستگى و بازيابى مجدّد توان و قدرت كار، به تفريح اختصاص مىدهند.
اگر مكانهاى تفريحى سالم و مطابق با ارزشها و آداب و رسوم و فرهنگ و معتقدات مذهبى وجود نداشته باشند، افراد به ساير اماكن عمومى از قبيل قهوهخانهها، غذاخورىها، كوچهها و خيابانها پناه مىبرند. در اين شرايط، افراد بزهكار و منحرف در بين آنها نفوذ كرده، آنها را به كارهاى خلاف از جمله اعتياد مىكشانند تا بر اثر پيدا كردن همدست در رفتارهاى نابهنجار، به آرامش نسبى برسند و بدين صورت، زمينه انحراف افراد جوياى تفريح سالم، فراهم مىشود و اين افراد، بخصوص اقشار جوان، جذب گروههاى منحرف مىشوند. (31)
7. ناكارامدى نظام تربيتى: در آغاز قرن نوزدهم، صاحبنظران معتقد بودند، براى پيشگيرى از جرايم در يك جامعه، بايد كارى كرد كه آموزش و پرورش در آن جامعه همگانى شود و تلاش نمودند تا آموزش و پرورش را اجبارى سازند. ويكتور هوگو در اينباره، جمله مشهورى دارد: «يك مدرسه باز كنيد تا درِ يك زندان بسته شود.»
اما بعدها متوجه شدند كه صرف با سواد شدن افراد جامعه تأثيرى در كاهش ميزان جرايم ندارد، بلكه نوع و كيفيت جرايم متفاوت مىشود؛ يعنى مجرمان با مكر و حيله و نيرنگ و به شكلهاى پيچيدهترى دست به جرايم مىزنند. افراد با فراگيرى رعايت نظم و انضباط در محيط مدرسه و ارزشها و دستورات اخلاقى، براى رعايت قوانين و مقرّرات اجتماعى آماده مىشوند، در حالىكه با صنعتى شدن كشورها، مدرسهها به جاى پرداختن به دو وظيفه اصلىشان، كه تعليم و تربيت باشد، «تربيت» را ناديده گرفته، تنها افراد را براى رسيدن به شغلى خاص در جامعه هدايت مىكند. از سوى ديگر، وجود تعداد زياد دانشآموزان در كلاسهاى درس و عدم امكان توجه و بررسى كافى مربيان و معلمان به ابعاد اخلاقى و عقيدتى كودكان و دانشآموزان، در كنار عوامل ديگر، بسترى براى انحراف كودكان و از جمله اعتياد فراهم مىكند. (32)
8. وضعيت بد اقتصادى: تأثير وضعيت اقتصادى بر رفتار و اخلاق آدمى از گذشتههاى دور، مورد توجه دانشمندان بوده است. از افلاطون نقل شده است: «تقواى واقعى و ثروت فراوان مانعة الجمع هستند.»
جرمشناسان در اين زمينه به دو گروه تقسيم مىشوند: گروهى كه گرايش به مكتب كمونيستى دارند، معتقدند كه رفتار انحرافى افراد شديدا متأثر از وضعيت بد اقتصادى آنهاست. در نتيجه، شرايط نابرابر توزيع ثروت و ناعادلانه بودن آن را عامل انحراف مىدانند و اين را كه بيشتر منحرفان و مجرمان و بزهكاران و معتادان به مواد مخدّر از اقشار پايين جامعه بوده، در محلات فقيرنشين و شلوغ و كثيف زندگى مىكنند، تأييدى براى ادعاى خود مىدانند.
در مقابل اين ديدگاه، دستهاى ديگر از جرمشناسان رشد اقتصادى و بالا رفتن سطح زندگى را عامل انحراف مىدانند.
در منابع دينى ما نيز به اين مسأله توجه شده است. اسلام هيچيك از دو نظر را به عنوان عامل انحصارى نمىپذيرد؛ يعنى از سويى، فقر و تنگدستى را عامل بىتوجهى به مسائل معنوى و ارزشها و هنجارها مىداند و روايت مشهور «من لا معاش له لامعاد له» اشاره به اين مطلب دارد. دليل اين مسأله هم روشن است؛ زيرا اگر افراد از لحاظ اقتصادى، در شرايطى قرار بگيرند كه نتوانند مايحتاج اوليه و ضرورى زندگى خود را فراهم كنند، در اين صورت چنين افرادى زيربار ارزشهاى اخلاقى و هنجارهاى صحيح نمىروند، بلكه همه توان خود را در راه رفع مشكلات معيشتى به كار مىگيرند.
روايتى كه از پيامبراكرم صلىاللهعليهوآله در اين زمينه وجود دارد، به روشنى دلالت بر اين مدعا دارد: «الّلهّم بارك لنا فى الخبز و لا تفرّق بيننا و بينه فلولا الخبزما صمنا و لا صلّينا و لا ادينا فرائض ربّنا» (33) ؛ يعنى اگر فقر در جامعه به قدرى زياد شود كه گروههايى در جامعه گرسنه باشند و در تأمين معيشت خود دچار مشكل شوند، به يقين ارزشها و دستورات و هنجارها و قوانين را ناديده مىگيرند و در اين صورت، انحرافات اجتماعى در جامعه اشاعه مىيابد.
از سوى ديگر، اسلام مال اندوزى و ثروت انباشتن را نيز عامل طغيان و انحراف انسانها به حساب آورده است؛ چون بسيارى از انسانها اگر خود را در زمينههاى مادى كاملاً مستغنى و بىنياز احساس كنند، به تدريج اين بىنيازى در زمينههاى اقتصادى، موجب مىشود كه فرد خود را در زمينههاى ديگر نيز از خدا بىنياز بداند و در اين صورت، دستورات و فرامين او را زير پا گذارد و به سوى طغيان و ناهنجارى روى آورد. اين معنا از آيه ششم و هفتم سوره «علق» قابل استنباط است كه مىفرمايد: «انّ الانسان ليطغى ان رآه استغنى»؛ به درستى كه اگر انسان خود را از خدا بىنياز بداند، طغيان مىكند.
اسلام و عوامل اعتياد
براساس مبانى دينى ما، انسان يك موجود با اختيار و اراده آزاد است و خداوند انسان را تكوينا مختار آفريده است؛ چنانكه قرآن مىفرمايد: «انّا هديناه السبيل امّا شاكرا و امّا كفوراا» (انسان: 3)؛ ما را ه را به او نشان دادهايم؛ يا سپاسگزار باشد يا ناسپاس. از اينرو، او را يك موجود مسؤول و پاسخگو در مقابل اعمال و رفتار خود در جهان آخرت مىداند و مىفرمايد: «لا يسأل عما يفعل و هم يسألون»(انبياء: 23)؛ خداوند در برابر هيچيك از كارهايى كه مىكند، بازخواست نمىشود، ولى مردم مورد سؤال واقع مىشوند.
اختيار و اراده آزاد انسان است كه پايه و مايه همه مكاتب اخلاقى و حقوقى را تشكيل مىدهد، در حالىكه اگر افعال و اعمال او را تنها معلول عوامل جبرى و غيرارادى از قبيل وراثت، محيط و عواملى از اين قبيل بدانيم، در اين صورت، انسان نيز همانند ساير موجودات از قبيل جمادات، نباتات و ساير حيوانات خواهد بود كه نه تكليفى دارند و نه مسؤوليتى، نه تشويق و نه تنبيهى، و نه پاداشى و نه كيفرى. در صورتىكه بر اساس انسانشناسى دينى، انسان يك موجود مختار و مسؤولى است كه خود، به تنهايى بار گناه خويش را مىكشد و نمىتواند مسؤوليت اعمال خود را بر ديگران بار كند. خداوند مىفرمايد: «ولا تكسب كلّ نفس الاّ عليها ولاتزر وازرةُ وزر اخرى» (انعام: 164)؛ هر كس تنها كيفر كار خودش را مىبيند و كسى بار گناه ديگرى را بر دوش نمىكشد.
بر اين اساس، گرچه ما هم عواملى را كه روانشناسان و جامعهشناسان در ارتكاب جرايم و از جمله استعمال مواد مخدّر و اعتياد برشمردهاند، مىپذيريم و براى آنها نقش و تأثير بسزايى قايليم و از اينرو، لازم مىدانيم كه هم از طرف اعضاى جامعه و هم مسؤولان، عوامل مولّد جرم در جامعه مورد شناسايى قرار گيرند و اقدامات اجتماعى لازم براى پيشگيرى جرم و انحرافات صورت گيرد، ولى معتقديم كه هيچيك از اين عوامل يا مجموع اينها نمىتوانند عامل تعيينكنندهاى براى رفتار انحرافى و كجروى افراد به حساب آيند، به طورى كه توجيهكننده رفتار انحرافى او باشند.
پس بايد افراد باور داشته باشند كه با وجود همه اين عوامل و شرايط مناسب براى گرايش به اعتياد و مصرف مواد مخدّر، مىتوانند با به كارگيرى اين نيروى تكوينى الهى، در برابر همه عوامل انحراف ايستادگى نمايند و دامان خود را از آلوده شدن به آن دور دارند.
1ـ ورنان كلمن، اعتياد چيست؟ معتاد كيست؟ ترجمه عليرضا فخرايى، نشر اوحدى، 1378، ص 19
2ـ جميله اورنگ، پژوهشى درباره اعتياد، وزارت فرهنگوارشاداسلامى،1367،صالف
3ـ ورنان كلمن، پيشين، ص الف
4ـ اداره كل مطالعات و پژوهشهاى ستادمبارزهباموادمخدررياستجمهورى، اعتياد، يكى از چهار بحران، ص 2
5ـ روزنامه جمهورى اسلامى، 31 فروردين 1381
6ـ انتشارات امور فرهنگى روابط عمومى ستاد مبارزه با مواد مخدّر، همت كنيم، طوفان اعتياد فردارا ويران مىكند، ص 8
7ـ روزنامه اطلاعات، 20 اسفند 1377
8ـ روزنامه جمهورى اسلامى، 31 فروردين 1381
9ـ همّت كنيم طوفان اعتياد فردا را ويران مىكند، ص 7
10ـ مجله اصلاح و تربيت، ش 47، سال چهارم، ص 3
11الى13ـ روزنامه جمهورى اسلامى، 31 فروردين 1381 / ص 26
14ـ مركز آمار ايران، سالنامه آمارى كشور 1374، تاريخ انتشار 1375، ص 408
15ـ علىاكبر دهخدا، فرهنگ دهخدا، تهران، دانشگاه تهران، 1338، ج 7، 2949
16ـ محمدحسن شهيدى، مواد مخدر امنيت اجتماعى و راه سوم، ص 15
17ـ حبيب آقابخشى، اعتياد و آسيبشناسى خانواده، انتشارات سازمان بهزيستى كشور، 1378، ص 11ـ12
18ـ دانش تاج زمان، مجرم كيست؟ جرمشناسى چيست؟ مؤسسه كيهان، 1364، ص 226
19ـ رابرتسون يان، درآمدى بر جامعه، ترجمه حسين بهروان، مشهد، آستان قدس رضوى، 1372، ص 171ـ170
20ـ ويليام اسكيدمور، تفكر نظرى در جامعهشناسى، ترجمه علىمحمد حاضرى و ديگران، انتشارات سعيد، 1372، ص 159ـ162
21ـ رابرتسون يان، پيشين، ص 175
22ـ على نجفى توانا، جرمشناسى،خيام، 1377، ص 142ـ143
23ـ على قائمى، آسيبها و عوارض اجتماعى، تهران، اميرى، 1366، ص 142
24و25ـ نهجالبلاغه، ترجمه سيدجعفر شهيدى، نامه 53 / حكمت 399
26ـ دفتر همكارى حوزه و دانشگاه، جامعهشناسى روشهاى درمان گروهى، ص 5
27ـ محمدبن يعقوب كلينى، اصول كافى، كتاب «الايمان و الكفر مجالسة اهل المعاضى»، ذيل حديث 3
28ـ نهجالبلاغه، ترجمه محمد دشتى، خ 86، ص 11
29و30ـ محمدبن يعقوب كلينى، پيشين، باب مجالسة اهل المعاصى، حديث 3 / ص 6
31و32ـ دانش تاج زمان، پيشين، ص 254 / ص 261
33ـ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 62، روايت 7، ص 27
اين مطلب در تاريخ: سه شنبه 29 اردیبهشت 1394 ساعت: 9:02 منتشر شده است
برچسب ها : علل و پيامدهاى اجتماعى اعتياد,علل و پيامدهاى اجتماعى,پيامدهاى اجتماعى اعتياد,اعتياد,پيامدهاى اجتماعى,