سایت اقدام پژوهی - گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان
1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819 - صارمی
2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2 و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .
3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل را بنویسید.
در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا پیام بدهید آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet
به نظر ميرسد تا شناخت ظاهر و باطن دنياي غرب، هنوز فاصلة بسياري براي ما باقي مانده است. بررسي نظرات و نقدهاي متفكران و انديشمندان غربي و در كنار هم گذاردن اين افكار، ميتواند تصوير روشني از لايههاي پنهان و دروني جوامع غربي را به نمايش گذارد. آنچه در پي ميآيد، مروري است بر آراء و انديشههاي متفكران غربي كه خود به عنوان يكي از شهروندان آن جامعه، به نقد و بررسي فرهنگ و اجتماع خويش دست يازيدهاند.
زهرا روزبهاني
مصرف بيشتر؛ مصرفگرايي بيشتر
طبق آمار و گزارشهاي منتشر شده از سوي «مؤسسه ورد واچ»، كالاها و خدمات مصرف شده در غرب، پس از سال 1950، در مقايسه با كل تاريخ حيات بشر، بيشتر است. عليرغم اينها، غربيها هنوز هم به رضايت كافي دست نيافتهاند و رشد ابتلا به بيماري افسردگي، تمايل به خودكشي، بيخوابي، استرس و تخريب محيط زيست، در كشورهاي غربي به اصطلاح خوشحال، روز به روز در حال افزايش است.1
جورج مونبيوت، نويسنده و روزنامهنگار انگليسي،2 در اين باره مينويسد:
«من ميخواهم اين سؤال را مطرح كنم كه آيا مرگ سياره زمين، بهايي است كه در برابر به دست آوردن خوشحالي كنوني [ما] ارزش پرداخت دارد؟! در چنين روزهايي از سال [ايام كريسمس] نرخ مصرف با رشدي فزاينده همراه است. مقامات مسئول منطقهاي كه من در آن زندگي ميكنم، اعلام كردهاند كه مقدار زباله توليد شده شهروندان در ماههاي دسامبر و ژانويه با 12 درصد رشد رو به رو ميشود و عجيب اينكه به گونهاي قابل توجه، نرخ ابتلاي مردم به افسردگي در حال افزايش است. تعداد تماسهاي صورت گرفته با مراكز مشاوره و درمان افراد نااميد و متمايل به خودكشي هم در روزهاي آغازين سال و ماه ژانويه با 8 درصد رشد روبهرو ميشود... در اين دوره از سال [از سال 1950 به بعد] يك جوان 25 ساله انگليسي با احتمال 10 درصد دچار افسردگي ميشود. بين 40 تا 60 درصد شهروندان آمريكايي از بيماريهاي عصبي و رواني مختلف در طول يك سال رنج ميبرند. سازمان جهاني بهداشت (WHO) پيشبيني كرده است كه در سال 2010 ميلادي، «افسردگي» به دومين بيماري رايج در كشورهاي توسعه يافته تبديل شود... يك جامعه مصرف كننده بيش از هر جامعهاي زندگي فقرا را تحت تأثير قرار ميدهد، چرا كه در آن ميتوانيم زشتي زندگي كنوني خود و ... را مشاهده نماييم.»3
پايتخت زندانهاي دنيا!
آمريكا كشوري است با بالاترين ميزان جرم و جنايت در ميان تمام ملل غربي، از اين رو برخي نويسندگان آمريكايي كه از وجود چنين شرايطي رنج ميبرند، به نقد و بررسي اين مشكل بزرگ پرداختهاند و خواهان ساماندهي به اين بحران هستند. 4
استفان لندمن كه به مدت شش سال بازارياب چندين شركت بزرگ ايالات متحده بوده و در حال حاضر در حوزههاي مختلفي چون جنگ و صلح، مسائل اجتماعي، اقتصادي و سياسي قلم ميزند،5 در نقد اين شرايط مينويسد:
«شما كشوري را كه جنگ و خشونت را صلح و آرامش ميخواند، چه ميناميد؟... خشونتهاي خانگي عامل اصلي جراحتهاي فيزيكي و دومين عامل مرگ زنان در اين كشور است! طبق آمار، حضور يك مرد در خانه، خطرناكترين مكان را براي زنان به وجود ميآورد. مضاف بر همه اين مشكلات، جامعه نسبت به زنان احساس مسئوليت نميكند... يك نوجوان آمريكايي پيش از سن 18 سالگي، 200 هزار رفتار خشونتآميز در تلويزيون ميبيند. خشونت در فرهنگ ما نهادينه شده و اين امر آمريكا را به پايتخت زندانهاي دنيا تبديل كرده است. امروز بيش از 2/2 ميليون زنداني در زندانهاي كشورمان حبس هستند. اين تعداد بيش از شمار زندانيان چين كه چهار برابر كشور ما جمعيت دارد، است. با در نظر گرفتن 500 سال سابقه تجاوز و تهاجم، جاي تعجب نيست كه در اين كشور، خشونت مسئلهاي خارج از كنترل باشد. از زماني كه به اين قاره آمديم و آن را از ميليونها انساني كه هزاران سال پيش از ما آنجا ساكن بودند گرفتيم، شيوه زندگي ما چنين بوده است.»6
رشد انفجاري اعتياد!
طبق آمار و گزارشهاي مستند، كشور انگلستان هماينك از نظر مصرف انواع مواد مخدر و الكل، در وضعيتي بحراني قرار گرفته است. در انگلستان، آمار مربوط به فروپاشي خانوادهها و نتايج سوءآن بر كودكان، در مقايسه با ساير كشورهاي اتحاديه اروپا، در وضعيتي وخيمتر قرار دارد. نويسندگانِ گزارشِ ملي سالانه بررسي وضعيت مصرف مواد مخدر و الكل در اين كشور، علاوه بر آمار مربوط به تعداد معتادان و رشد مصرف اين مواد، خواستار تمركز مسئولان دولتي براي درمان اين مشكل و اتخاذ بهترين راهكارها و بررسيهاي بيشتر بودهاند.7در ادامه به بخشي از اين گزارش اشاره ميشود:
«در 50 سال گذشته، مصرف الكل [در انگلستان] دو برابر شده و تنها در پنج سال اخير، مصرف آن با 15 درصد رشد همراه بوده است. در سال گذشته براي 361 هزار و 831 كودك 3 تا 6 ساله، داروي ضدِ افسردگي و آرامشبخش اينالين نسخه شده است... 60 درصد كودكان 11 ساله هم سابقه مصرف الكل دارند. به اين ترتيب، در سايه نابودي خانوادهها و به وجود آمدن آسيبهاي مياننسلي، جامعه ما در دايره فساد و تباهي گرفتار آمده است... با توجه به ناكارآمدي روشهاي كنوني، بايد در مورد تعيين بهترين روشهاي درماني ممكن [در مورد مصرف الكل و مواد مخدر] اقدامات مناسبي انجام شود.»8
زوال دوران كودكي
در رابطه با زوال دوران كودكي در كشورهاي توسعه يافته، «نيل پستمن» جامعهشناس سرشناس و مشهور آمريكايي مينويسد:
«در اين زمان كه اين سطور را مينگارم، گرانترين مانكنها و چهرههاي تبليغاتي، دختران دوازده يا سيزده ساله آمريكايي هستند و همچنين در شرايطي اين سطور را مينگارم كه در شهرهاي بزرگ و كوچك آمريكا، تفاوتهاي اعمال جنايي و جرم و مجازاتهاي حقوقي ميان خردسالان و بزرگسالان روز به روز كمتر ميشود و شباهتهاي اعمال و رفتار آنان رو به افزون است.»9
با توجه به شرايط و اوضاع گفته شده، انتظار ميرود كه جامعه آمريكايي به نوعي توجيه دست يافته است كه روند فعلي زوال كودكي را موجه و طبيعي قلمداد ميكند. شايد هم در زندگي اجتماعي مردم آمريكا، اصلي وجود دارد كه بر مبناي آن تلاش ميشود، انسانها وادار شوند به توجيه و استدلال آن چه اتفاق ميافتد!»10
فرياد جهان غرب از سياستهاي جنگطلبانه آمريكا
در سايه جنگي كه آمريكا با حمايت برخي از دولتهاي غربي با هدف اعطاي آزادي و دموكراسي به مردم عراق آغاز كرد، نميتوان اين واقعيت را كه صاحبنظران غربي نيز بر آن تأكيد دارند ناديده گرفت و اين واقعيت چيزي جز تحميل مشكلات فراوان اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و ... بر مردم عراق نبود.
«سزار چيلالا» مشاور بينالمللي سلامت عمومي و برنده جايزه ويژه مطبوعاتي در كلوپ مطبوعات خارجي ايالت متحده،11 در مقاله خود آورده است: «در آگوست سال 2002 ميلادي، «برنت اسكوكرافت» مشاور امنيت ملي دو رئيسجمهور پيشين، جرالد فورد و بوش پدر، با نگارش مقالهاي در روزنامه «وال استريت ژورنال»، نسبت به عواقب فاجعهآميز اشغال عراق، هشدار داده بودند.»12
«دو مؤسسه مهم نظرسنجي در فرانسه و آلمان منتشر كردند: در ژانويه 2003 رسانهها گزارش دادهاند كه تنها 9 درصد از مردم آلمان و 24 درصد مردم فرانسه، به جنگ عراق پاسخ مثبت دادهاند.»13
سزار چيلالا در مقالهاش ميگويد:
«چه صحبتي ميتوان با سؤالات اصلي نابودي اذهان و آرزوهاي كودكان عراقي داشت؟ براساس اعلام مقامات سازمان ملل متحد، همه روزه دو هزار عراقي از خانههايشان آواره ميشوند و هماينك دو ميليون عراقي در كشورشان به عنوان بيخانمان شناخته ميشوند. بايد بدانيد كه 70 درصد عراقيها به آب سالم دسترسي ندارند. البته اين جنگ تنها بر زندگي عراقيها تأثير نگذاشته است. گزارش اخير سازمان بودجه ايالت متحده، نشانگر اين امر است كه جنگ عراق هزينهاي معادل 500 ميليارد دلار براي دولت آمريكا به بار خواهد آورد. نياز فوري عراق امروز، يك پاسخ مناسب به اين شرايط اسفبار و فاجعهآميز است. البته بوش از يك پيروزي نهايي در عراق صحبت به ميان آورده است، اما تداوم شرايط كنوني را تنها ميتوان يك شكست بزرگ براي انسانيت دانست.»14
1. ماهنامه سياحت غرب، مركز پژوهشهاي اسلامي صدا و سيما، سال پنجم، شماره 58، اسفند 1386، صص16و17.
2. همان، شماره 57، فروردين 1387، ص 41.
3. همان، شماره 56، اسفند 1386، صص 17و19.
4. همان، شماره 55، بهمن 1386، ص 5.
5. همان.
6. همان، صص 5 و 6 و 8 و 16 و 17.
7. همان، صص 29 و 30 و 34.
8. همان، صص 30 و 32 و 34.
9. نيل پستمن، شبيخون فرهنگي، ابزارها و ميدانها (4) نقش رسانههاي تصويري در زوال دوران كودكي، مترجم: دكتر صادق طباطبايي، 1378 - صص 23 و 24.
10. همان، ص 275.
11. ماهنامه سياحت غرب، شماره 55، بهمن 1386، ص 67.
12. همان.
13. فصلنامه عمليات رواني، شماره 12، كلاسن الوي.
14. ماهنامه سياحت غرب، شماره 55، بهمن 1386، صص 68 و 69 و 70.
سوتيترها
طبق آمار و گزارشهاي منتشر شده از سوي «مؤسسه ورد واچ» كالاها و خدمات مصرف شده در غرب، پس از سال 1950، در مقايسه با كل تاريخ حيات بشر بيشتر است. در 50 سال گذشته، مصرف الكل [در انگلستان] دو برابر شده و تنها در پنج سال اخير، مصرف آن با 15 درصد رشد همراه بوده است.
آمريكا كشوري است با بالاترين ميزان جرم و جنايت در ميان تمام ملل غربي، از اين رو برخي نويسندگان آمريكايي كه از وجود چنين شرايطي رنج ميبرند، به نقد و بررسي اين مشكل بزرگ پرداختهاند و خواهان ساماندهي به اين بحران هستند.
طبق آمار و گزارشهاي مستند، كشور انگلستان هماينك از نظر مصرف انواع مواد مخدر و الكل، در وضعيتي بحراني قرار گرفته است. در انگلستان، آمار مربوط به فروپاشي خانوادهها و نتايج سوءآن بر كودكان، در مقايسه با ساير كشورهاي اتحاديه اروپا، در وضعيتي وخيمتر قرار دارد.
«در اين زمان كه اين سطور را مينگارم، گرانترين مانكنها و چهرههاي تبليغاتي، دختران دوازده يا سيزده ساله آمريكايي هستند و همچنين در شرايطي اين سطور را مينگارم كه در شهرهاي بزرگ و كوچك آمريكا، تفاوتهاي اعمال جنايي و جرم و مجازاتهاي حقوقي ميان خردسالان و بزرگسالان روز به روز كمتر ميشود و شباهتهاي اعمال و رفتار آنان رو به افزون است.»
«دو مؤسسه مهم نظرسنجي در فرانسه و آلمان منتشر كردند: در ژانويه 2003 رسانهها گزارش دادهاند كه تنها 9 درصد از مردم آلمان و 24 درصد مردم فرانسه، به جنگ عراق پاسخ مثبت دادهاند.»
«در 50 سال گذشته، مصرف الكل [در انگلستان] دو برابر شده و تنها در پنج سال اخير، مصرف آن با 15 درصد رشد همراه بوده است.
مطالعه انحرافات و كجروىهاى اجتماعى و به اصطلاح، آسيبشناسى اجتماعى ( Social Pathology ) عبارت است از مطالعه و شناخت ريشه بىنظمىهاى اجتماعى. در واقع، آسيبشناسى اجتماعى مطالعه و ريشهيابى بىنظمىها، ناهنجارىها و آسيبهايى نظير بيكارى، اعتياد، فقر، خودكشى، طلاق و...، همراه با علل و شيوههاى پيشگيرى و درمان آنها و نيز مطالعه شرايط بيمارگونه و نابسامانى اجتماعى است. (1) به عبارت ديگر، مطالعه خاستگاه اختلالها، بىنظمىها و نابسامانىهاى اجتماعى، آسيبشناسى اجتماعى است؛ زيرا اگر در جامعهاى هنجارها مراعات نشود، كجروى پديد مىآيد و رفتارها آسيب مىبيند. يعنى، آسيب زمانى پديد مىآيد كه از هنجارهاى مقبول اجتماعى تخلفى صورت پذيرد. عدم پاىبندى به هنجارهاىاجتماعى موجب پيدايش آسيب اجتماعى است.
از سوى ديگر، اگر رفتارى با انتظارات مشترك اعضاى جامعه و يا يك گروه يا سازمان اجتماعى سازگار نباشد و بيشتر افراد آن را ناپسند و يا نادرست قلمداد كنند، كجروى اجتماعى تلقّى مىشود. سازمان يا هر جامعهاى از اعضاى خود انتظار دارد كه از ارزشها و هنجارهاى خود تبعيت كنند. اما طبيعى است كه همواره افرادى در جامعه يافت مىشوند كه از پارهاى از اين هنجارها و ارزشها تبعيت نمىكنند. افرادى كه همساز و هماهنگ با ارزشها و هنجارهاى جامعه و يا سازمانى باشند، «همنوا» و يا «سازگار» و اشخاصى كه برخلاف هنجارهاى اجتماعى رفتار كنند و بدانها پاىبند نباشند، افرادى «ناهمنوا» و «ناسازگار» مىباشند. در واقع، كسانى كه رفتار انحرافى و نابهنجارى آنان دائمى باشد و زودگذر و گذرا نباشد، كجرو يا منحرف ناميده مىشوند. اينگونه رفتارها را انحراف اجتماعى يا ( Social Devianced ) و يا كجروى اجتماعى گويند. (2)
حال سؤال اين است كه چگونه تشخيص دهيم رفتارى از حالت عادى و ـ به اصطلاح ـ نرمال خارج شده و به حالتى غيرنرمال و نابهنجار تبديل شده است؟ ملاكها و معيارهايى وجود دارد. با اين معيارها و ملاكها مىتوان تشخيص داد كه رفتارى در يك سازمان، نهاد و يا جامعهاى عادى و مقبول و نرمال است، يا غير عادى، غيرنرمال و نابهنجار. عمدتا چهار معيار براى اين امر وجود دارد:
1. ملاك آمارى: از جمله ملاكهاى تشخيص رفتار نابهنجار، روش توزيع فراوانى خصوصيات متوسط است كه انحراف از آن، غير عادى بودن را نشان مىدهد. كسانى كه بيرون از حد وسط قرار دارند، افراد نابهنجار تلقّى مىشوند و رفتار آنان رفتارى غيرنرمال و انحرافى تلقى مىشود. براى مثال، از نظر آمارى وقتى گفته مىشود كه لباسى مُد شده، يعنى بيشتر افراد جامعه آن را مىپوشند. بنابراين، صفتى كه بيشتر افراد جامعه نپذيرند، خارج از هنجار تلقّى شده و غير طبيعى و نابهنجار تلقّى مىشود.
2. ملاك اجتماعى: انسان موجودى اجتماعى است كه بايد در قالب الگوهاى فرهنگى و اجتماعى زندگى كند. اينكه تا چه حد رفتار فرد با هنجارها، سنّتها و انتظارات جامعه و يا نهاد و سازمان خاصى مغايرت دارد و جامعه چگونه درباره آن قضاوت مىكند، معيار ديگرى براى تشخيص رفتار نابهنجار و بهنجار است. يعنى رفتارى كه مورد قبول افراد نباشد و مثلاً با پوشيدن لباس خاصى از سوى افراد جامعه با عكسالعمل آنان مواجه شويم، اينگونه رفتارها نابهنجار تلقّى مىشود. البته، اين معيار هم در همه جوامع امرى نسبى است.
3. ملاك فردى: از جمله ملاكهاى تشخيص رفتار نابهنجار، ميزان و شدت ناراحتى است كه فرد احساس مىكند. يعنى اگر اين رفتار خاص، با ارزشها و هنجارهاى اجتماعى سازمان خاصى مثلاً فرهنگيان و يا كل افراد جامعه ناسازگار باشد، يعنى به سازگارى فرد لطمه بزند و با عكسالعمل افراد آن جامعه يا آن نهاد مواجه گردد، چنين رفتارى نابهنجار تلقّى مىشود. (3)
4. ملاك دينى: علاوه بر اين، در يك جامعه دينى و اسلامى، معيار و ملاك ديگرى براى تشخيص رفتارهاى بهنجار از نابهنجار وجود دارد؛ چرا كه معيارهاى مزبور، معيارهايى است كه توسط افراد يك جامعه با قطعنظر از نوع اعتقادات، مورد پذيرش واقع مىشود؛ يعنى افراد جامعه در خصوص ارزش يا هنجارى بودن موضوع خاص توافق نموده، در عمل به آن پاىبندند و متخلفان را بسته به نوع و اهميت هنجار، تنبيه مىكنند. امّا در يك جامعه دينى و اسلامى معيارهاى فوق براى ارزشهاى اجتماعى است و در آنجا كارايى دارد. معيار تشخيص ارزشها و هنجارهاى دينى به وسيله آموزههاى دينى تعيين مىشود. ممكن است رفتارى خاص در همان اجتماع هنجار تلقّى نشود و مرتكبان را كسى توبيخ و يا سرزنش نكند ولى در شرايطى خاص ارتكاب چنين عملى در يك جامعه دينى هنجارشكنى تلقّى شود. براى مثال، خوردن و آشاميدن در روزهاى عادى و حتى در يك جامعه دينى هنجار شكنى تلقّى نمىشود. ولى اگر همين عمل در جامعه مذكور و در ماه مبارك رمضان و در ملأ عام صورت گيرد، تخطى از هنجارهاى دينى تلقّى شده، مجازات سختى هم از نظر دينى و شرعى و هم از نظر اجتماعى در انتظار مرتكب چنين عمل ناپسندى مىباشد.
بنابراين، معيار ديگر تشخيص رفتارهاى نابهنجار و بهنجار در جامعه دينى، تطبيق و سازگارى و يا عدم تطبيق و ناسازگارى با آموزهها و هنجارهاى دينى است. اگر عمل و رفتارى با هنجارها و آموزههاى دينى سازگار باشد، عملى بهنجار و اگر ناسازگار باشد، عملى نابهنجار تلقّى مىشود.
حال سؤال اين است كه آسيبها و انحرافات اجتماعى چگونه پديد مىآيند و عوامل پيدايش آسيبها و انحرافات اجتماعى كدامند؟ بررسى و ريشهيابى انحرافات اجتماعى از اهميّت زيادى برخوردار است. انحرافات و مسائل اجتماعى امنيت اجتماعى را سلب و مانعى براى رشد و توسعه جامعه محسوب مىشود. بهطور كلى، هر رفتارى كه از آدمى سر مىزند، متأثر از مجموعهاى از عوامل است كه به طور معمول در طول زندگى سر راه وى قرار دارد و وى را به انجام عملى خاص وادار مىكند.
هر چند بررسى عميق انحرافات اجتماعى مجال ديگرى مىطلبد، اما به اجمال، به چند عامل مهم پيدايش انحرافات اجتماعى اشاره مىگردد.
عوامل به وجودآورنده انحراف و كجروى در جوامع مختلف يكسان نيست و مناطق از نظر نوع جرم، شدت و ضعف، تعداد، و نيز از نظر عوامل متفاوتند. اين تفاوتها را مىتوان در شهرها، روستاها و حتى در مناطق مختلف و محلههاى يك شهر مشاهده كرد. در هر جامعه و محيطى سلسله عواملى همچون شرايط جغرافيايى، اقليمى، وضعيت اجتماعى، اقتصادى، موقعيت خانوادگى، تربيتى، شغلى و طرز فكر و نگرش خاصى حاكم است كه هر يك از اينها در حسن رفتار و يا بدرفتارى افراد مؤثر است.
شهرنشينى لجامگسيخته، گسترش حاشيهنشينى و فقر، اتلاف منابع و انرژى را به دنبال دارد. حاشيهنشينى در شهرها، با جرم رابطه مستقيم دارد. تنوع و تجمل، اختلاف فاحش طبقات اجتماعى ساكن شهرهاى بزرگ، تورّم و گرانى هزينههاى زندگى، موجب مىشود تا افراد غير كارآمد كه درآمدشان زندگى ايشان را كفاف نمىدهد، براى تأمين نيازهاى خود، دست به هر كارى هر چند غير قانونى بزنند. از ديگر عوامل محيطى جرم، مىتوان فقر، بيكارى، تورّم و شرايط بد اقتصادى نام برد كه بر همه آحاد جامعه، اقشار، گروهها و نهادها تأثير گذاشته و آنان را تحت تأثير قرار مىدهد. (4)
در پيدايش انحرافات اجتماعى و رفتارهاى نابهنجار و آسيبزا عوامل متعددى به عنوان عوامل پيدايش و زمينهساز مىتواند مؤثر باشد:
عوامل فردى: جنس، سن، وضعيت ظاهرى و قيافه، ضعف و قدرت، بيمارى، عامل ژنتيك و....
عوامل روانى: حساسيت، نفرت، ترس و وحشت، اضطراب، كمهوشى، خيالپردازى، قدرتطلبى، كمرويى، پرخاشگرى، حسادت، بيمارىهاى روانى و...
عوامل محيطى: اوضاع و شرايط اقليمى، شهر و روستا، كوچه و خيابان، گرما و سرما و....
از آنجا كه ممكن است در پيدايش هر رفتارى، عوامل فوق و يا حتى عوامل ديگرى نيز مؤثر باشد، از اينرو، نمىتوان به يكباره فرد بزهكار را به عنوان علتالعلل در جامعه مقصر شناخت و ساير عوامل را ناديده گرفت.
اگر فرد، هر چند براى سرگرمى و تنوع و تفرّج دست به بزهكارى بزند، اين كار وى كمكم زمينهاى خواهد بود تا به سمت و سوى بزهكارى سوق يابد. دليل عمده اين كار، چگونگى شروع به انجام عمل بزهكارانه و كشيده شدن فرد به اين راه است. افراد بزهكار افرادى هستند كه همه زمينهها و شرايط لازم براى انحراف در آنان وجود دارد. مهمترين عامل در انحراف افراد و ارتكاب عمل نابهنجار، فردى است كه موجب سوق يافتن وى به سمت بزهكارى مىشود؛ چرا كه فردى كه مىخواهد اولين بار دست به بزهكارى بزند، نيازمند فردى است كه او را راهنمايى كرده و به اين سمت هدايت نمايد.
دومين عامل، امكانات و شرايطى است كه فرد در اختيار دارد و زمينه ارتكاب وى را براى اعمال خلاف اجتماع فراهم مىآورد.
فقر در خانواده، عدم تأمين نيازهاى اساسى خانواده، دوستان ناباب، محيط آلوده و...نيز از عوامل روىآورى فرد به بزهكارى است.
در عين حال، به طور مشخص مىتوان عوامل عمده زير را به عنوان بسترها و زمينههاى پيدايش انحرافات اجتماعى و يا هر رفتار نابهنجار نام برد؛ عواملى كه نقش بسيار تعيينكنندهاى در پيدايى هر رفتارى، اعم از بهنجار و يا نابهنجار، ايفا مىكنند. در عين حال، مهمترين عامل يعنى خود فرد نيز نقشى تعيينكنندهاى در اين زمينه بازى مىكنند.
اجمالاً، علل و عوامل پيدايش آسيبهاى اجتماعى، به ويژه در ميان نوجوانان و جوانان را مىتوان به سه دسته عمده تقسيم نمود: 1. عوامل معطوف به شخصيت؛ 2. عوامل فردى؛ 3. عوامل اجتماعى.
الف. عوامل شخصيتى
اين دسته از عوامل معطوف به عدم تعادل روانى، شخصيتى و اختلال در سلوك و رفتار است كه به برخى از آنها اشاره مىشود:
ويژگىهاى شخصيتى افراد بزهكار و كجرو
معمولاً ويژگىهاى شخصيتى افراد بزهكار، بىقاعدگى رابطه و ارتباط ميان فرد و جامعه و ارتكاب رفتارهاى نابهنجار و خلاف مقررات اجتماعى است، ولى معمولاً از نظر مرتكب و عامل آن در اصل و يا در مواقعى خاص، اينگونه رفتارها ناپسند شمرده نمىشود. افراد روانرنجور و روانپريش نسبت بهارزشها، هنجارها و مقررات اجتماعى بىتفاوت بوده و كمتر آنها را رعايت مىكنند. اعمال و شيوههاى رفتارى اينگونه افراد نظام اجتماعى را متزلزل و گاهى نيز مختل مىكند و موجب مىشود كه رعايت ارزشهاى اخلاقى و هنجارها در جامعه و نزد ساير افراد زيرسؤال رفته و آن را به پايينترين سطح عمل تنزل دهد.
برخى از مشخصههاى بارز و برجسته شخصيتى اينگونه افراد، خودمحورى، پرخاشگرى، هنجارشكنى، فريبندگى ظاهرى و عدم احساس مسئوليت مىباشد. اينگونه افراد به پيامد عمل خود نمىانديشند، در كارهاى خود بىپروا و بىملاحظه هستند و در پند گرفتن از تجربيات، بسيار ضعيف بوده و در قضاوتهاى خود يكسويه مىباشند. اين نوع شخصيتها عمدتا از محيط اجتماع، خانه و مدرسه فرار كرده، پاىبند قواعد، مقررات و هنجارهاى اجتماعى نيستند و به دنبال هر چيزى مىروند كه جلب توجه كند. حتى در پوشش و سبك و شكل ظاهرى خويش، به ويژه در شيوه لباس پوشيدن، آرايش مو و صورت به گونهاى كه خلاف قاعده و خلاف سبك مرسوم ساير افراد اجتماع باشد، عمل مىكنند تا جلب توجه نمايند.
گروهى از افراد بزهكار و كجرو نيز ويژگىهاى شخصيتى ديگرى دارند؛ خودمحور و پيوسته به تمجيد و توجه ديگران نيازمندند و در روابط خود با مردم به نيازها و احساسات آنان توجه نمىكنند. اين افراد اغلب با رؤياهايى در مورد موفقيت نامحدود و درخشان، قدرت، زيبايى و روابط عاشقانه آرمانى سرگرماند. اغلب اين افراد والدينى داشتهاند كه از نظر عاطفى نسبت به آنان بىتوجهاند يا سرد و طردكننده بوده و يا بيش از حدّ به آنان محبت كرده و ارج مىنهند.
آنان به علت سركوب خواستهها و فقدان ارضاى تمايلات درونى، از كانون خانواده بيزار شده و به رفتارهاى نابهنجار نظير فرار از خانه، ترك تحصيل، سرقت و اعتياد گرايش پيدا مىكنند.
گروهى نيز افرادى برونگرا و به دنبال لذتجويى آنى هستند، دَم را غنيمت مىشمارند، دوست دارد در انواع ميهمانىها و جشنها شركت كنند، تشنه هيجان و ماجراجويىاند، به همين دليل براى لذتجويى دست به اعمال خلاف و بزهكارانه مىزنند.
سرانجام گروهى از افراد بزهكار نيز مشخصه بارزشان، پرجوش و خروشى و بيان اغراقآميز، هيجانى، روابط طوفانى بين فردى، نگرش خودمدارانه و تأثيرپذيرى از ديگران است. اينگونه شخصيتها براى آنكه «خود»ى نشان دهند، هر تجربهاى را حتى اگر براى آنان گران تمام شود، انجام مىدهند. هيجانطلبى، ماجراجويى، تنوعطلبى، كنجكاوى، استقلالطلبى افراطى، خودباختگى احساسى و غلبه كنشهاى احساسى بر كنشهاى عقلانى از جمله مشكلات رفتارى است كه فرد را به سوى موقعيتهاى خطرزا و ارتكاب اعمال بزهكارانه رهنمون مىكند.
از ديگر مشكلات روحى ـ روانى كه منجر به رفتارهاى ضداجتماعى مىشود، مىتوان به ضعف عزّت نفس، احساس كهترى، فقدان اعتماد به نفس، احساس عدم جذابيت، افسردگى شديد، شيدايى و اختلال خلقى اشاره نمود. چنين افرادى معمولاً مستعد انجام رفتارهاى نسنجيده و انحرافى هستند.
ب. عوامل فردى
در حوزه عوامل فردى، مىتوان به موارد ذيل اشاره نمود:
1. آرزوهاى بلند؛
2. خوشگذرانى و لذتطلبى؛
3. قدرت، استقلال و عافيتطلبى؛
4. زيادهخواهى؛
5. بىبندوبارى و لاابالىگرى؛
6. بىهويتى و بىهدفى در زندگى.
افراد گاهى اوقات براى رسيدن به آمال و آرزوهاى بلند و دستنيافتنى و مدينه فاضلهاى كه رسانههاى ملى و يا ماهوارهها تبليغ مىكنند، مرتكب جرايم مىشوند. گاهى اوقات هم ارتكاب جرايم را فقط يك كار تفنّنى و به عنوان گذران اوقات فراغت مىدانند با اينكه ممكن است در خانه و محيط اطراف خود مشكل حادى هم نداشته باشند كه آنان را مجبور به ارتكاب رفتار نابهنجار نمايد، ولى فقط به خاطر اينكه در چند روز زندگى خوش باشند، دست به ارتكاب اعمال خلاف عرف و اجتماع مىزنند.
گاهى نيز افراد از نعمت خانواده و والدين عاطفى برخوردارند، اما به خاطر شكست در تحصيلات و ناتوانى در ادامه تحصيل، تحقير معلمان و فشارهاى بىمورد والدين مجبور مىشوند خود را به گونهاى ديگر نشان دهند و ـ به اصطلاح ـ «خودى» نشان دهند. و اين حكايت از ميل به استقلالطلبى، قدرتطلبى و يا عافيتطلبى در نوجوانان و جوانان دارد كه به دليل عدم ارضاى صحيح آن دست به ارتكاب اعمال ناشايست مىزنند. (5)
عدهاى از نوجوانان نيز به دليل روحيه تنوعطلبى و زيادهخواهى و عدم تربيت صحيح و عدم هدايت درست اين غريزه طبيعى، دست به اعمال خلاف مىزنند.
گاهى هم عدهاى ممكن است داراى زندگى مرفهى باشند و هيچگونه كمبود مالى و عاطفى نداشته باشند، ولى به دليل اينكه روحيه فاسدى دارند و ـ به اصطلاح ـ بىبند و بار و بىهويتاند و يا هدفى در زندگى ندارند، ميل به بزهكارى پيدا مىكنند.
ج. عوامل اجتماعى
در بررسى آسيبها و انحرافات اجتماعى، به عنوان يك پديده اجتماعى، به علل اجتماعى انحرافات مىپردازيم. به هر حال، عوامل متعددى در اين زمينه نقش دارند كه در اينجا به برخى از آنها اشاره مىگردد:
1. عدم پاىبندى خانوادهها به آموزههاى دينى
مطالعات و تحقيقات نشان مىدهد تا زمانى كه اعضاى جامعه پاىبند به اعتقادات مذهبى خود باشند، خود و فرزندانشان به فساد و بزهكارى روى نمىآورند. در پژوهشى كه توسط مركز ملى تحقيقات اجتماعى كشور مصر در سال 1959 صورت گرفته است، 72 درصد نوجوانان بزهكار، كه به دليل سرقت و دزدى توقيف و يا زندانى شده بودند، نماز نمىگزاردند و 53 درصد آنان در ماه رمضان روزه نمىگرفتند. (6) به هر حال، اين انديشه كه كاهش ايمان مذهبى يكى از علل عمده افزايش نرخ جرم در جوامع پيشرفته و غربى است، نظرى عمومى است. تحقيقات صورت گرفته در كشور نيز مؤيد همين نظريه است.
بنابراين، افزايش انحرافات اجتماعى مىتواند ناشى از عدم پاىبندى خانوادهها به آموزههاى دينى باشد.
2. آشفتگى كانون خانواده
از ديگر مؤلفههاى مهم در سوق يافتن نوجوانان و جوانان به سمت و سوى بزهكارى و انحرافات اجتماعى، گسسته شدن پيوندهاى عاطفى و روحى ميان اعضاى خانواده است. هر چند در بسيارى از خانوادهها، پدر و مادر داراى حضور فيزيكى هستند، اما متأسفانه حضور وجودى و معنوى آنان براى فرزندان محسوس نيست. در چنين وضعيتى، فرزندان به حال خود رها شده، ارتباط آنان با افراد مختلف بدون هيچ نظارت، ضابطه و قانون خاصى در خانوده صورت مىگيرد. روشن است كه چنين وضعيتى زمينه را براى خلأ عاطفى فرزندان فراهم مىكند.
در برخى از خانوادهها پدر، مادر و يا هر دو، بنا به دلايلى همچون طلاق و جدايى، مرگ والدين و... نه حضور فيزيكى دارند و نه حضور معنوى. در اينگونه خانوادهها كه با معضل طلاق و جدايى مواجه هستند، فرزندان پناهگاه اصلى خود را از دست داده، هيچ هدايتكنندهاى در جريان زندگى نداشته، در پارهاى از موارد به دليل نيافتن پناهگاه جديد، در درياى موّاج اجتماع، گرفتار ناملايمات مىشوند. (7)
علاوه بر طلاق، مرگ پدر و يا مادر نيز بسان آوارى سهمگين بر كانون و پيكره خانواده سايه افكنده، و در برخى موارد به دليل بىتوجهى يا كمتوجهى به فرزندان و جايگزين شدن عنصر نامناسب به جاى فرد از دست رفته، ضعيف شدن فرايند نظارتى خانواده، افزايش بيمارگونه بحرانهاى روحى و روانى فرزندان و... موجب روىآورى فرد به ناهنجارىها و انحرافات اجتماعى مىشود.
بر اساس نتايج يك پژوهش، 47 نفر از جامعه آمارى به نحوى از انحا از جمله عوامل كليدى و مهم بزهكارى خويش را والدين، خانواده، بىتوجهى، بىموالاتى و عدم نظارت آنان دانستهاند؛ به عبارت ديگر، از نظر آنان والدين ايشان در بزهكارىشان نقش داشتهاند. (8)
بر اساس نظريه «كنترل» دوركيم كه معتقد است ناهمنوايى و هنجارشكنى و كجروى افراد ريشه در عدم كنترل صحيح و كاراى آنان دارد، به طورىكه هرچه ميزان كنترل اجتماعى بيشتر باشد و نظارتهاى گوناگون از راههاى رسمى و غيررسمى، بيرونى و درونى، مستقيم و غيرمستقيم توسط والدين و جامعه وجود داشته باشند و حساسيت مردم و مسئولان افزايش يابد، ميزان همنوايى مردم بيشتر خواهد بود، نيز بيانگر همين مسئله است كه آشفتگى كانون خانواده يكى از عوامل مهم سوق يافتن فرزندان به سوى انحرافات اجتماعى است.
همچنين با توجه به پژوهشهاى صورت گرفته در اين زمينه، سارقان عمده عوامل سارق شدن خويش را «بد رفتارى، بداخلاقى، بىتفاوتى، بدزبانى و عدم برآورده شدن انتظارات از سوى همسر، خانواده و والدين» دانستهاند. (9)
در يك پژوهش، حدود 68 درصد سارقان معتقدند كه والدينشان در گرايش آنان به سرقت نقش داشتهاند.
با توجه به همين پژوهش، عدم رضايت از رفتار والدين، تربيت ناصحيح، عدم كنترل و نظارت بر فرزندان، مشكلات عاطفى ناشى از فوت يكى از والدين، بىتفاوتى والدين، بىسوادى آنان و... جملگى حكايت از عدم امكان و يا عدم كنترل و نظارت فرزندان توسط والدين داشته و از آنرو كه ارتباط صميمانه والدين با فرزندان در اين پژوهش به ميزان قابل توجهى كمبوده و والدين نسبت به فرزندان خويش بىتوجه بودهاند، اينگونه رفتارها موجب سرخوردگى فرزندان شده، زمينهساز بروز مشكلات رفتارى براى آنان شده است. روىآورى به سرقت يكى از راههاى برونرفت از نظر جوانان در اين پژوهش تلقّى شده است. (10)
3. طرد اجتماعى
چگونگى برخورد دوستان، افراد فاميل و همسايگان با فرد بزهكار، در نوع نگاه متقابل وى با ديگران تأثير بسزايى دارد. در مجموع، اگر اين برخوردها قهرآميز و به صورت طرد فرد از محيط اجتماعى باشد، جدايى وى از جامعه سرعت بيشترى مىيابد. اين نوع برخورد، همواره به عنوان هزينه ارتكاب هر جرمى مدّنظر است. علاوه بر اين، افرادى كه داراى منزلت و پايگاه اجتماعى پايينى هستند و يا از نقص عضو، بيمارى جسمى، روحى، و مشاغل پايين خود يا والدينشان رنج مىبرند، نيز از سوى افراد جامعه مورد بىمهرى قرار گرفته و ناخواسته طرد مىشوند. اينگونه افراد براى جبران اين نوع كمبودها، و شايد هم براى رهايى از اينگونه بىمهرىها و معضلات، دست به ارتكاب جرايم و انواع انحرافات اجتماعى مىزنند. (11)
4. نوع شغل
از ديگر متغيرهايى كه در مطالعات و تحقيقات صورت گرفته در زمينه ارتكاب بزهكارى و انحرافات اجتماعى نقش بسزايى دارد، و مورد تأكيد قرار گرفته است، ارتباط نوع شغل افراد با انحراف و بزهكارى است. همواره رابطهاى بين وضع فعاليت و شغل فرد با نوع رفتارهاى وى وجود دارد. گرچه بين بىكارى و سابقه جرم و زندانى و دفعات ارتكاب جرم، رابطه معنادارى مشاهده مىشود، ولى اين امر بدين معنا نيست كه لزوما بيكارى علت تكرار جرم باشد؛ زيرا ممكن است اين رابطه به صورت معكوس باشد؛ يعنى كسانى كه بيشتر مرتكب جرم مىشوند، بيشتر شغل خود را از دست داده و بيكار مىشوند. در يك مطالعه، 79 نفر، كه بر اثر زندان شغل خود را از دست داده بودند، داراى دلايل متفاوتى بودند. از جمله، بىاعتماد شدن مديريت، (38 نفر)، مقررات مربوط به كاركنان دولت (19 نفر)، غيبت طولانى از محيط كار (12 نفر) و از دست دادن سرمايه (10 نفر). (12)
از جمله نكات مهم در نوع شغل، حساس بودن و اهميت شغل است. هر چه شغل فرد مهمتر و از حساسيت بيشترى برخوردار باشد، هزينه ارتكاب جرم نيز افزايش مىيابد. اين مهم در خصوص مشاغل دولتى حايز اهميت است. در حالى كه، بيشتر مشاغل مستقل چنين حساسيتى ندارند و مجازات زندان موجب از دست دادن شغل مذكور نمىشود. بر اساس نتايج يك تحقيق، با افزايش مدت زندان و حبس، دفعات از دست دادن شغل افراد نيز افزايش مىيابد. (13)
علاوه بر اين، مشاغل داراى اعتبار و منزلت اجتماعى پايين و كمدرآمد نيز موجب مىشود كه فرد صاحب چنين شغلى براى جبران هزينههاى زندگى و افزايش اعتبار و يا منزلت خويش به شغلهاى دوم و سوم روى آورده، و ناخواسته از خانه، كاشانه، زن و فرزندان و تربيت آنان غافل شده، موجبات گسست، تلاشى خانواده و انحرافات آنان را فراهم آورد. در يك پژوهش از ميان سارقان، بالاترين تراكم مشاغل افراد سارق، مربوط به مشاغل كارگرى، رانندگى و دامدارى بوده است. عموما مشاغل افراد سارق، از نوع مشاغل سطح متوسط به پايين جامعه است. اين نوع مشاغل عموما پرزحمت و كم درآمد مىباشد. (14)
5. بىكارى و عدم اشتغال
از ديدگاه جامعهشناسان و روانشناسان بىكارى يكى از ريشههاى مهم بزهكارى و كجروى افراد يك جامعه است. بىكارى موجب مىشود كه افراد بيكار جذب قهوهخانهها و مراكز تجمع افراد بزهكار شده، به تدريج، به دامان انواع كجروىهاى اجتماعى كشيده شوند.
علاوه براين، چون بىكارى زمينهساز بسيارى از انحرافات اجتماعى است، افراد با زمينه قبلى و براى كسب درآمد بيشتر دست به سرقت مىزنند؛ چرا كه فرد به دليل نداشتن شغل و درآمد ثابت براى تأمين مخارج زندگى مجبور است به هر طريق ممكن زندگى خود را تأمين نمايد. از نظر چنين فردى، بزهكارى به ظاهر معقولترين و بهترين اين راههاست. حاصل تحقيقات صورت گرفته نيز حكايت از تأثير قاطع بىكارى و فقر بر افزايش بزهكارى دارد. (15)
6. فقر و مشكلات معيشتى
در ميان علل و عوامل پيدايش بزهكارى و ارتكاب انحرافات اجتماعى، عامل فقر و مشكلات معيشتى و اقتصادى از جايگاه ويژهاى برخوردار است. عدم بضاعت مالى مكفى خانوادهها و ناتوانى در پاسخگويى به نيازهاى طبيعى و ضرورى مانند فراهم ساختن امكان ادامه تحصيل حتى در مقطع متوسطه، تأمين پوشاك مناسب، متنوع و متناسب با سليقه و روحيه آنان و... زمينهساز بروز دلزدگى، سرخوردگى، ناراحتىهاى روحى، دلمشغولى، افسردگى و انزواطلبى را در فرزندان فراهم مىسازد.
اين امر موجب مىشود تا اين افراد براى التيام ناراحتىهاى ناشى از مشكلات خود از طريق مستقيم و يا غيرمستقيم، به اقداماتى دست بزنند و خود درصدد حل مشكل خويش برآيند. در نتيجه، بسيارى از اين افراد براى رهايى از بند گرفتارىها، دست به ارتكاب اعمال ناشايست مىزنند.
از سوى ديگر، امروزه فشارها و مشكلات اقتصادى، احتمال دو شغله بودن يا اشتغال نانآوران خانواده در مشاغل كاذب يا غير مجاز را افزايش داده است. همين مسئله منجر به كم توجهى آنان نسبت به نيازهاى جوانان، رفع مشكلات روحى و روانى و تربيت صحيح و شايسته آنها گرديده است. در اين زمينه، انعكاس شرايط افسانهاى برخى زندگىها و نمايش فاصلههاى طبقاتى توسط رسانهها نقش مؤثرى در ازدياد اين مشكل دارند. (16)
در يك پژوهش صورت گرفته در استان قم در ارتباط با علل و عوامل سرقت در ميان جوانان قمى، سارقان مورد مطالعه چنين پاسخ دادهاند: (17)
«اگر شغل مناسبى داشتم»؛ «اگر از نظر مالى بىنياز بودم» و «اگر مسكن مناسبى داشتم» دست به سرقت نمىزدم.
از سوى ديگر، بر اساس يافتههاى همين پژوهش، حدود 47 درصد افراد يا بىكارند و يا فاقد درآمد و حدود 69 درصد افراد سارق و خانوادههاى ايشان در اين پژوهش، زير خط فقر قرار دارند! در حالى كه، به گزارش بانك جهانى ميانگين شهروندان ايرانى كه زير خط فقر زندگى مىكنند از 47 درصد در سال 1357 (1978) به 16 درصد در سال 1378 (1999) كاهش يافته است. (18)
علاوه بر اين، پژوهشهاى نظرى نيز مؤيد اين ديدگاه است كه فقر زمينهساز بسيارى از معضلات اجتماعى است. براى نمونه، از نظر مرتون هنگامى كه افراد نتوانند وسايل لازم را براى رسيدن به هدفهاى موردنظر در اختيار داشته باشند (و يا جامعه در اختيار ايشان قرار ندهد)، و هدف اصلى فراموش شود، افراد اهداف و آرمانهاى موردنظر جامعه را نمىتوانند با پيروى از راههاى مجاز و نهادى شده تعقيب كنند، از اينرو، دزدى، فريبكارى، فساد، رشوه، و ارتكاب انواع جرايم در جامعه افزايش مىيابد. (19)
7. دوستان ناباب
گروه همسالان و دوستان الگوهاى مورد قبول يك فرد در شيوه گفتار، كردار، رفتار و مَنِش هستند. فرد براى اينكه مقبول جمع دوستان و همسالان افتد و با آنان ارتباط و معاشرت داشته باشد، ناگزير از پذيرش هنجارها و ارزشهاى آنان است. در غير اين صورت، از آن جمع طرد مىشود. از اينرو، به شدت متأثر از آن گروه مىگردد، تا حدّى كه اگر بنا باشد در رفتار فرد تغييرى ايجاد شود يا بايد هنجارها و ارزشهاى آن جمع را تغيير داد يا ارتباط فرد را با آن گروه قطع كرد. تأثير گروه همسالان، همفكران، همكاران و دوستان در رشد شخصيت افراد كمتر از تأثير خانواده نيست؛ چرا كه فرد پس از خانواده، منحصرا زير نفوذ گروه قرار مىگيرد. بدينروى، اگر فردى با گروهى از معتادان رابطه برقرار كند و با آنان دوست شود، به تدريج تحت تأثير رفتار آنان قرار مىگيرد و معتاد مىشود؛ چون از سويى، ملاك پذيرش و قبول فرد توسط يك گروه و جمع، پذيرفتن فرهنگ آنهاست و از سوى ديگر، معتادان هم علاقهمندند كه مواد مخدّر را به طور دستهجمعى استعمال كنند كه هم در موقع استعمال مصاحبى داشته باشند و هم از شدت فشار سرزنش اجتماع بر خود بكاهند. از اينرو، معتادان علاقهمندند كه دوستان و همسالان خود را به جرگه اعتيادشان بكشانند. در اين صورت، اگر نوجوانى از تعليم و تربيت مقدّماتى و صحيح خانوادگى محروم باشد و خانوادهاش او را از مضرّات اعتياد مطلع نكرده باشند و در محيط اعتياد زندگى كند و با دوستان معتاد نيز سر و كار داشته باشد، احتمال اينكه معتاد شود زياد است. (20) همين فرايندِ تأثير گروه بر فرد در ساير انواع بزهكارى به غير از اعتياد نيز صادق است.
ساترلند در نظريه «انتقال فرهنگى كجروى» خود بر اين نكته مهم تأكيد مىكند كه رفتار انحرافى همانند ساير رفتارهاى اجتماعى، از طريق معاشرت با ديگران ـ يعنى منحرفان و دوستان ناباب ـ آموخته مىشود و همانگونه كه همنوايان از طريق همين ارتباط با افراد سازگار، هنجارها و ارزشهاى فرهنگى آن گروه و جامعه را پذيرفته، خود را با آن انطباق مىدهند، افراد در ارتباط با دوستان ناباب و هنجارشكن، به سمت و سوى ناهمنوايى سوق داده مىشوند. (21)
اين نظريه تأكيد مىكند كه فرد منحرف تنها با هنجارشكنان، و فرد همنوا تنها با افراد سازگار ارتباط ندارد، بلكه هر انسانى با هر دو دسته اين افراد سر و كار دارد. اما اينكه كدام يك از آن دو گروه، فرهنگ خود را منتقل مىكنند و تأثير مىگذارند، معتقد است كه به عوامل ديگرى نيز بستگى دارد كه اين عوامل عبارتند از:
1. شدت تماس با ديگران: احتمال انحراف فرد در اثر تماس با دوستان يا اعضاى خانواده منحرف خود، به مراتب بيشتر است تا در اثر تماس با آشنايان يا همكاران منحرف خود؛
2. سن زمان تماس: تأثيرپذيرى فرد از ديگران در سنين كودكى و جوانى بيش از زمانهاى ديگر و ساير مقاطع سنى است؛
3. ميزان تماس با منحرفان در مقايسه با تماس با همنوايان: هرچه ارتباط و معاشرت با كجرفتاران نسبت به همنوايان بيشتر باشد، به همان ميزان احتمال انحراف فرد بيشتر خواهد بود. (22)
علاوه بر اين، پژوهشهاى ميدانى نيز مؤيد همين سخن است. در يك پژوهش، 50 درصد بزهكاران و سارقان اظهار كردهاند كه دوستان ايشان توسط پليس دستگير شدهاند و نيز حدود 47 درصد از آنان، تيپ دوستانشان نوعا افراد خلافكار بودهاند! 5/87 درصد از آنان نيز اظهار كردهاند كه دوستان ناباب نقش زيادى در سارق شدن افراد دارند. و 53 درصد از همين افراد اظهار كردهاند كه به خاطر جلب توجه دوستانشان دست به سرقت زدهاند. (23)
در اين خصوص سخنان رهبران دينى نيز شنيدنى است. در سخنان پيامبرگرامى صلىاللهعليهوآله آمده است: «المرءُ على دين اخيه»؛ (24) هر انسانى بر شيوه و طريقه دوست و رفيق خود زندگى مىكند.
از اينرو، رهبران دينى ما را از ارتباط و معاشرت با افراد منحرف و بزهكار و دوستان ناباب باز مىدارند. حضرت على عليهالسلام در نهجالبلاغه مىفرمايند: «مُجالسةُ اهل الهوى منساةُ للايمان و محضرة للشيطان.»؛ (25) همنشينى با هواپرستان ايمان را به دست فراموشى مىسپارد و شيطان را حاضر مىكند.
همچنين امام صادق عليهالسلام مىفرمايند: «لاتصحبوا اهل البدع و لاتجالسوهم فتصيروا عند النّاس كواحدٍ منهم»؛ (26) با افراد منحرف همنشينى و معاشرت نداشته باشيد؛ زيرا همنشينى با آنان موجب مىشود كه مردم شما را يكى از آنان به شمار آورند.
8. محيط
محيط نيز از جمله عوامل تأثيرگذار در پيدايش رفتارهاى شايسته و يا ناشايست است. اگر در منزل و خانه، كوچه، خيابان و مدرسه، و محيط پيرامون زمينه و شرايط مساعدى براى بزهكارى وجود داشته باشد، فردى را كه آمادگى انحراف در او وجود دارد، به سوى جرم و ارتكاب رفتار بزهكارانه سوق مىدهد.
در پيدايش هر جرمى، با تحليل دقيق، به اين نتيجه مىرسيم كه محيط اجتماعى بستر كاملاً مناسبى براى فرد بزهكار فراهم آورده و عامل مهمى براى پيدايش رفتار مجرمانه توسط وى بوده است. اگر فساد و تباهى و بىبند و بارى بر جامعه حاكم باشد، افراد مستعد در گرداب تباهىهاى آن اسير مىشوند و اگر نظام اجتماعى بر معيارها و الگوهاى ارزشى استوار باشد و برنامههاى هدفدار و مشخصى طرحريزى گردد، امكان انحراف اجتماعى در جامعه و در ميان افراد بسيار ضعيف خواهد بود. به گفته يكى از محققان، محيط در شكلگيرى شخصيت و منش انسان نقش بسيار تعيينكننده و مؤثرى ايفا مىكند و رفتار انسان كه نشانهاى از شخصيت و منش اوست، تا حد زيادى، ناشى از تربيت اكتسابى از محيط است. (27) بنابراين، محيط آلوده، افراد را آلوده و محيط سالم و با نشاط، زمينهساز رشد و شكوفايى و شادابى و نشاط افراد است.
9. فقر فرهنگى و تربيت نادرست
از ديگر عواملى كه موجب سوق يافتن جوانان به سوى انحرافات اجتماعى است، فقر فرهنگى و محدوديتها و تبعيضهاى ناشى از فقر فرهنگى مىباشد. از عوامل مهم پيدايش بزهكارى، سطح و طبقه اجتماعى و فرهنگى خانوادههاست. چنانكه سطح تحصيلات (بىسوادى و يا كمسوادى اعضاى خانواده)، سطح پايين و نازل منزلت اجتماعى خانواده، ناآگاهى اعضاى خانواده به ويژه والدين از مسائل تربيتى، اخلاقى و آموزههاى مذهبى، عدم همنوايى خانواده با هنجارهاى رسمى و حتى غيررسمى جامعه، هنجارشكنى اعضاى خانواده و اشتهار به اين مسئله و مسائل ديگرى از اين دست مؤلفههايى هستند كه در قالب فقر فرهنگى خانواده در ايجاد شوكهاى روانى و روحى بر فرزندان نوجوان و جوان مؤثر است و انگيزه ارتكاب انواع جرايم آنان را دوچندان مىكند.
تبعيض جنسيتى و يا تبعيض بين فرزندان نيز از جمله عوامل مهم فقر خانوادگى است. بسيارى از والدين آگاهانه يا ناآگاهانه با تبعيض بين فرزندان، موجب اختلاف بين آنان و دلسردى آنان از زندگى مىشوند. تبعيض در برخورد با خطاها و اشتباهات فرزندان دختر و پسر و عدم اتخاذ رويه منطقى براى برخورد با خطاهاى فرزندان و تنبيه تبعيضآميز بر اساس برترى پسر بر دختر يا به عكس، موجب سلب اعتماد به نفس و بدبينى فرزندان نسبت به والدين مىشود.
تبعيض در خانه با روحيه حساس و عزّت نفس فرزندان منافات دارد و خسارات جبرانناپذيرى را بر روح و روان آنان وارد مىكند و با ايجاد بحرانهاى روحى و سرخوردگى، آنان را به سوى عكسالعملهاى منفى نظير سرقت، اعتياد و فرار از خانه سوق مىدهد. (28)
همانگونه كه عدم توجه به نيازهاى عاطفى فرزندان مىتواند عامل بروز ناهنجارىهاى رفتارى در فرزندان شود، توجه بيش از حدّ متعارف و در اختيار قرار دادن امكانات رفاهى زياد هممىتواند زمينهبروز ناهنجارىهاى رفتارى در آنان شود.
در شيوه فرزندسالارى، اغلب تمايالات و خواستههاى فرزندان محقق مىشود، از اينرو، به محض ايجاد مشكلات و بحرانها و فشارهاى زندگى، كه در آن امكان تحقق برخى از نيازها سلب مىشود و يا در شرايطى كه خواستههاى فرزند به افراط مىگرايد و والدين با آن مخالفت مىنمايند، فرزند به دليل تربيت شديد عاطفى، روحيه عدم درك منطقى شرايط، نازپرورى و بىتحملى در برابر مخالفت والدين، عصيان و طغيان نموده و همين امر موجب دورى او از والدين و اعضاى خانواده مىگردد و سرانجام مىتواند زمينه ارتكاب انواع جرايم را فراهم سازد. (29)
10. رسانهها و وسايل ارتباط جمعى
رسانههاى ديدارى، شنيدارى و مكتوب مىتوانند از جمله مؤلفههاى در خور توجه در ايجاد انگيزه روىآورى جوانان به سمت و سوى بزهكارى و رفتارهاى انحرافى باشند. بررسىها نشان دادهاند در ظرف چند سال اخير و در پى ورود برخى مطبوعات زرد (= مبتذل، عامهپسند و جنجالى) به عرصه رسانههاى كشور و استفاده اين نشريات از عناوين جنجالى و هيجانى و همچنين بهرهگيرى از شخصيتهاى سينمايى و هنرى و درج اخبار بىمحتوا و توأم با بزرگ نمايى، انعكاس بيش از حدّ اخبار مربوط به بازيگران سينما و توجه مفرط به اخبار و حوادث، توجه تعداد قابل توجهى از نوجوانان و جوانان به مطالب مندرج در آنها جلب شده است. اين مسئله موجبات فراهم آوردن زمينههاى آسيبهاى اجتماعى مختلف شده است.
از سوى ديگر، پخش شمار قابل توجهى از سريالهاى تلويزيونى، از طريق صدا و سيما و يا شبكههاى ماهوارهاى خارجى، با مضامين زندگىهاى مجردگونه غربى توأم با جذابيت، نشاط، رفاه، موفقيت و به طور كلى با تصويرسازى مثبت از اين نوع زندگىهاى از هم گسيخته، نقش مؤثرى در تقويت انگيزه گريز از قيد و بندهاى خانوادگى و هنجارها، و ارتكاب جرايم اجتماعى ايفا كرده است. (30)
نقش رسانههاى جمعى، به ويژه ماهواره و اينترنت در رواج بىبند و بارى اخلاقى، مقابله با هنجارهاى اجتماعى، عدم پاىبندى مذهبى و بلوغ زودرس نوجوانان در مسائل جنسى حايز اهميت است. (31)
نتيجهگيرى
نوجوانى و جوانى يكى از مهمترين مراحل زندگى آدمى محسوب مىشود و آخرين مرحله تحوّل شناختى و گذار از مرحله «پيرو ديگران بودن» به دوره «مستقل بودن» است؛ دورهاى كه نوجوان به هويّت واقعى خويش دست مىيابد. نوجوان با خود مىگويد: «اكنون من ديگر كودك نيستم، يك بزرگسالم.» در اين مرحله، ديگر والدين نمىتوانند به او كمك چندانى بكنند؛ چه اينكه وى الگوهاى خود را در جاى ديگرى جستوجو مىكند. ميل به اظهار وجود و اثبات خود يكى از طبيعىترين حالات روانى دوره نوجوانى و جوانى است.
نوجوان و جوانى كه دوره كودكى را پشت سر گذارده، بايد خود را براى زندگى مستقل اجتماعى آماده نمايد. تحقق اين موضوع، پيش از هر چيز، مستلزم يافتن هويّت خويشتن است. اينك او خود را يافته است. اگر بزرگسالان ويژگىهاى اين دوره زندگى او را بشناسند و با آنان برخوردى مناسب داشته باشند، هم نوجوانان به هويّت خويش دست مىيابند و هم بزرگسالان كمتر احساس نگرانى مىكنند. از اينرو، مىتوان گفت: بيشتر انحرافات نوجوانان و جوانان ريشه در ناكامىهاى اوليه زندگى دارد.
امام صادق عليهالسلام با بيان حكيمانهاى به اين دوره از زندگى نوجوان اشاره مىكنند و مىفرمايند: «اَلْوَلَدُ سَيِّدٌ سَبْعَ سنين وَ عَبْدٌ سَبْعَ سنين وَ وَزيرٌ سَبْعَ سنين.» كودك هفت سال اول، سيّد و فرمانرواست. او را آزاد بگذاريد تا استقلال در عمل پيدا كند. در هفت سال دوم، آمادگى خاصى براى الگوپذيرى دارد؛ چه اينكه هنوز در مرحله ديگر پيروى قرار دارد و الگوپذير است. از اينرو، سعى كنيد در اين دوره، الگوهاى مناسبى در اختيارش قرار دهيد و محيط تعليم و تربيت او را هرچه بيشتر غنى و اصلاح كنيد تا از طريق مشاهده الگوهاى مفيد و جذّاب، رشد كند. اما در مورد دوره نوجوانى مىفرمايد: «وزيرٌ سبع سنين»؛ يعنى دوره «پيروى ديگران بودن» او سپرى شده و با آغاز نوجوانى، دوره دستيابى به هويّت خويشتن آغاز شده است. او را آزاد بگذاريد تا خود انتخاب كند و حتى در مورد مسائل گوناگون زندگى با او مشورت كنيد و از او نظرخواه باشيد.
اگر با نوجوان اينگونه برخورد شود و به او شخصيت و هويت و اعتبار اعطا شود، طبيعى است كه هم اعتماد به نفس او تقويت مىشود و هم احساس امنيت و آرامش مىكند. اين اساسىترين راه براى تربيت نوجوان است.
بنابراين، هر رفتارى كه از آدمى سر مىزند، نشئت گرفته و متأثر از مجموعهاى از عوامل است كه هرگز نمىتوان نوجوان و يا جوان را يكسره مقصر و مجرم اصلى دانست و ديگران را بىگناه. با نگاه فوق، اساسا زمينه پيدايش جرم از بين مىرود. از اينرو، در پيدايش بزهكارى و رفتارهاى نابهنجار و آسيبزا عوامل متعددى به عنوان عوامل پيدايش و زمينهساز مؤثر هستند كه فرد مرتكب شونده، تنها بخشى از قضيه مىباشد.
در واقع، بايد با اين نگاه به مجرم نگريست كه مجرم يك بيمار است. به تعبير پريودو داريل: «بزهكار يا مريض است و يا نادان. بايد به درمان و آموزش او پرداخت، نه اينكه او را خفه كرد.» (32)
اصولاً اسلام به پيشگيرى جرم بيش از اصلاح مجرم اهتمام دارد. به همين دليل پيش از هر چيز به عوامل به وجود آورنده و زمينههاى گناه و جرم توجه ويژه دارد و براى مقابله با آن چارهسازى كرده است. اسلام، آگاهى، علم و تفكر را مايه اساسى هر نوع پيشرفت و سعادت دانسته، آن را بسيار مىستايد و از جهل و نادانى كه مايه بدبختى و گناه است، نهى مىكند. به امر رعايت بهداشت و نظافت عنايت ويژه داشته و براى سلامت روح و روان، نيز به اقامه نماز و دعا امر فرموده و گذشت، مهربانى و صبورى. حقشناسى، سپاسگزارى، رعايت حرمت ديگران، عدل و احسان، توصيه نموده و از نفاق، ريا، دروغ، افترا و تحقير به شدت بيزارى جسته است. همه افراد را در برابر اعمال خويش مسئول دانسته و مىفرمايد: هر كار ريز و درشتى در اعمال افراد ثبت و عمل هيچ كس ضايع نخواهد شد.
علاوه بر اين، به امر به معروف و نهى از منكر به عنوان وظيفه همگانى توجه كرده و انجام عبادات روزانه فردى و جمعى را به عنوان عوامل پيشگيرانه مطرح كرده است. البته، در جاى خود پس از وقوع جرم و علىرغم آن همه التفات و توجه به امر پيشگيرى و اصلاح و بازپرورى، اسلام براى مجازات نيز ـ به عنوان اهرمى براى جلوگيرى از تكرار وقوع جرم ـ تأكيد فراوان دارد. در واقع، مجازاتها در اسلام نيز براى امر پيشگيرى است.
پيشنهادات
الف. اقدامات پيشگيرانه
در اينجا براى پيشگيرى از ارتكاب عمل بزهكارانه توسط افراد به ويژه نوجوانان يا جوانان پيشنهاداتى ارائه مىشود:
1. هماهنگ كردن بخشهاى عمومى و خصوصى كه در زمينه پيشگيرى از وقوع جرم فعاليت دارند؛ مانند نيروى انتظامى، كار و امور اجتماعى، آموزش و پرورش، شهردارىها، شوراها، امور جوانان، بهزيستى و... به منظور اجراى برنامه عملى پيشگيرانه و هماهنگى بيشتر؛
2. آگاهى دادن به خانوادهها براى نظارت و كنترل بيشتر آنان بر فرزندان و گوشزد كردن ميزان مجازات جرايم در صورت ارتكاب جرم توسط آنان؛
3. اتخاذ تدابير امنيتى بيشتر توسط دولت در محلهاى جرمخيز و اقداماتى به منظور كمك به خانوادهها، بخصوص نوجوانان و جوانانى كه در معرض آسيب قرار دارند؛
4. اطلاعرسانى شفاف رسانههاى جمعى براى تشويق جوانان درباره تسهيلات و فرصتهايى كه جامعه براى آنان قرار داده است؛
5. تجهيز پليس براى مقابله جدّى با باندهاى مخوف انواع گوناگون بزهكارى اجتماعى در جامعه؛
6. اقدامات امنيتى براى مراكز حساس تجارى، بانكى و... .
ب. راهكارهاى شناسايى مشكلات نوجوان و جوانان
علاوه بر اقدامات پيشگيرانه، شناسايى راهكارهايى براى شناخت مشكلات نوجوانان و جوانان امرى لازم و ضرورى است. مواردى چند در اين زمينه مطرح است:
1. شناخت نيازهاى روانى و كيفيت ارضاى اين نيازها در شادابى و نشاط فرد بسيار مؤثر است و ارضا نشدن آن و يا ارضاى ناقص آن، اثرات نامطلوب بر جاى گذاشته و زندگى را به كام فرد تلخ مىكند و فرد را به انحراف مىكشاند.
2. توجه به مشكلات جسمانى فرد، مشكلاتى همچون اختلال در گويايى، بينايى، شنوايى، جسمانى و عقب ماندگى ذهنى.
3. توجه به مشكلات آموزشى، مانند ناتوانى در يادگيرى، ترك تحصيل، افت تحصيلى، بىتوجهى به تكاليف درسى و تقلب در درس.
4. توجه به مشكلات عاطفى، روانى، همچون افسردگى، خيالبافى، بدبينى، خودكمبينى، خودبزرگ بينى، زود رنجى، خودنمايى، ترس، اضطراب، پرخاشگرى، حسادت، كم حرفى و وسواس.
5. توجه به مشكلات اخلاقى، رفتارى همچون تماس تلفنى و نامهنگارى با جنس مخالف، معاشرت با جنس مخالف، شركت در مجالس، خود ارضايى، چشمچرانى، فرار از منزل، غيبت از مدرسه، اقدام به خودكشى، سرقت، دروغگويى، اعتياد، ولگردى و...
ج. وظايف خانواده
خانوادهها نيز وظايفى در مقابل پيشگيرى از جرم و بزهكارى فرزندان دارند كه به برخى از آنها اشاره مىگردد:
1. دوستى با فرزند و حذف فاصله والدين با فرزندان، به گونهاى كه آنان به راحتى مشكلات و نيازهاى خود را به والدين بگويند؛
2. تقويت اعتقادات فرزند، به ويژه در كودكى و نوجوانى، در كنار پاىبندى عملى والدين به آموزههاى دينى؛
3. ايجاد سازگارى در محيط خانه؛
4. ايجاد بستر مناسب براى احساس امنيت، آرامش، صفا و صميميت و درك متقابل والدين و فرزندان؛
5. تلاش در جهت تأمين نيازهاى مادى و معنوى فرزندان توسط والدين؛
6. توجه به نيازهاى روحى و عاطفى اطفال و نوجوانان و ايجاد فضاى مطلوب و آرام در خانواده؛
7. مراقبت والدين نسبت به اعمال و رفتار فرزندان خود؛
8. برنامهريزى مناسب براى تنظيم اوقات فراغت نوجوانان و جوانان؛
9. نظارت جدّى والدين نسبت به دوستيابى فرزندان.
د. وظايف ساير نهادها
علاوه بر خانواده، ساير نهادها از جمله مجموعه حاكميت، آموزش و پرورش، نهاد قضايى، بهزيستى و... نيز در اين زمينه وظايفى دارند كه به برخى از آنها اشاره مىگردد:
1. تقويت ارتباط ميان والدين دانشآموزان با مربيان و عدم واگذارى مسئوليت تربيت فرزندان به مدرسه يا خانواده به تنهايى؛
2. تقويت مراكز مشاورهاى مفيد و كارامد در مدارس؛
3. بها دادن به مسئله ترك تحصيل و يا اخراج دانشآموزان از مدرسه و ضرورت ارتباط با خانوادههاى آنان؛
4. ضرورت آشنايى نيروهاى نظامى و انتظامى با انحرافات اجتماعى و نحوه برخورد با آنان؛
5. اعمال مجازتهاى سنگين، علنى و جدى (در ملأ عام) براى باندهاى فساد، اغفال و...؛
6. تقويت نظارتهاى اجتماعى رسمى و دولتى و نيز نظارتهاى مردمى و محلى از جمله امر به معروف و نهى از منكر براى پاكسازى فضاى جامعه و تعديل آزادىهاى اجتماعى؛
8. برنامهريزى اصولى و صحيح براى اشتغال در جامعه، رفع بىعدالتى، و پىگيرى منطقى نيازهاى جوانان، تأمين امنيت و نياز شهروندان؛
9. جلوگيرى از مهاجرتهاى بىرويه به شهرهاى بزرگ و جلوگيرى از پرداختن جوانان به اشتغالهاى كاذب مثل كوپنفروشى، سيگار فروشى، نوارفروشى و...؛
10. ايجاد مراكز آموزشى، ورزشى، تفريحى، مشاورهاى براى گذران اوقات فراغت نوجوانان و جوانان؛
11. ايجاد تسهيلات لازم براى جوانان و نوجوانان از قبيل وام ازدواج، وام مسكن، وام اشتغال، و...؛
12. ايجاد بستر مناسب براى ايجاد بيمه همگانى، بيمه بىكارى، و برخوردارى نوجوانان و جوانان از تسهيلات اجتماعى و...؛
13. فراهم كردن موقعيتها و بسترهاى لازم در جامعه تا زندانيان پس از آزادى از زندان مورد پذيرش جامعه واقع شوند و شغل آبرومندانهاى به دست آورند؛ در غير اين صورت، مجددا دست به اقدامات بزهكارانه خواهند زد؛
14. از آنرو كه از جمله عوامل مؤثر در ارتكاب جرم، بىكارى و فقر مىباشد، مىبايست با برنامهريزى دقيق، كه نياز به عزم ملى دارد، نسبت به اشتغال در جامعه و ريشهكنى فقر و بىكارى اقدام لازم و بايسته صورت گيرد.
اکثر مردم در معرض استرسهايي بسيار بيشتر از آنچه خودشان فکر ميکنند قرار دارند.
قسمت دوم- مقياس استرس
آزموني که به کمک آن ميتوانيد مقدار استرسي را که به طور واقعي با آن مواجهيد، تعيين کنيد.
قسمت سوم- پيامآوران شيميايي مغز
سلّولهاي مغز به کمک پيامآوران شيميايي «با يکديگر حرف ميزنند.» هنگامي که فردي در معرض استرس زياد قرار گيرد، ارتباطات شيميايي در مغز دچار اختلال ميشود. در اين صورت، شخص با مشکل در خوابيدن، انواع دردها، افسردگي و اضطراب مواجه ميشود. اين وضعيت، استرس بيش از حد نام دارد.
قسمت چهارم- سه پيامآور شادي
سه پيامآور در مغز، کنترل خواب، سطح انرژي و احساس درد و خوشي شما را بر عهده دارند.
قسمت پنجم- نيروبخشها( Pick-Me-Ups )
مواد شيميايي موجود در قفسه شيرينيفروشيها و نيز مواد مخدّر ميتوانند به طور موقت فعاليت پيامآوران مغز شما را به حالت عادي بازگردانند، ولي نه به طور کامل و نه براي مدتي طولاني. استفاده از نيروبخشها، راه اشتباهي براي مقابله با استرس بيش از حد است.
قسمت ششم- تحمّل استرس: الگوهاي وراثتي
مطالعات نشان ميدهد که حد تحمل استرس در يک شخص، توسط عوامل وراثتي وي تعيين ميگردد.
قسمت هفتم- نيروبخشها کارساز نيستند
استفاده از نيروبخشها شما را سوار الاکلنگي ميکند که گاهي احساس خوبي و راحتي و بيشتر اوقات احساس ناراحتي و بيماري ميکنيد.
قسمت هشتم- آرامبخشها( Put-Me-Downs )
مردم براي بهتر شدن حالشان به هر چيزي روي ميآورند، از جمله آرامبخشها که يا توسط پزشک تجويز شده يا خودشان به طور غيرقانوني به دست آوردهاند.
قسمت نهم- درمان استرس بيش از حد
ده توصيه ساده که ميتوانيد به راحتي انجام دهيد تا از شرّ استرس بيش از حد خلاصي يابيد. در صورت نياز به کمک بيشتر، به کجا مراجعه کنيد.
قسمت دهم- سه قانون براي غلبه هميشگي بر استرس بيش از حد
آشنايي با علامتهاي بدن، جابجا کردن استرسها و استفاده از راههاي درمان استرس
قسمت يازدهم- کلام آخر
ميزان استرس در جوامع ما در حال افزايش است. براي تک تک ما، يادگيري چگونگي برخورد با آنها ضرورت دارد.
قسمت اول
تشخيص استرس
کداميک از موارد زير باعث ايجاد استرس در شما مي شود؟
در محيط کار با تشويق روبرو ميشويد.
لاستيک ماشينتان پنچر است.
به يک ميهماني ميرويد که تا ساعت 2 بامداد به طول ميکشد.
گربه يا سگتان مريض است.
تختخواب جديدي که سفارش داده بوديد به منزلتان حمل شده است.
بهترين دوستتان و همسرش براي يک هفته اقامت به منزل شما ميآيند.
آنفلوانزا گرفتهايد و تب شديدي داريد.
همه اينها استرس هستند
اگر فکر ميکنيد که استرس چيزي است که باعث نگراني شما ميشود، در اين صورت بايد گفت برداشت اشتباهي از استرس داريد. استرس انواع مختلفي از چيزهاست: چيزهاي خوش، چيزهاي غمناک، چيزهاي آلرژيک (داراي حساسيت) و چيزهاي جسمي. ميزان استرس در بسياري از مردم آنقدر زياد است که حتي تصورّش را هم نميکنند!
استرس چيست؟
همه ما با واژه «استرس» يا فشار رواني آشنا هستيم. استرس هنگامي وجود دارد که شما نگران از دست دادن کارتان هستيد، يا نگران تهيه پول براي پرداخت بدهيهايتان هستيد، يا نگران مادرتان هستيد وقتي دکتر به او گفته که به عمل جراحي نياز دارد. در واقع، براي اغلب ما، واژه استرس مترادف نگراني است.
امّا بدن ما تعريف گستردهتري براي استرس دارد. براي بدن ما استرس مترادف تغيير است. هر چيز که باعث تغيير در زندگي عادي شما بشود، استرس زاست. فرقي نميکند که تغيير «خوب» باشد يا تغيير «بد». هر دو استرس هستند. وقتي که شما منزل ايدهآلتان را پيدا کردهايد و آماده نقل مکان به آنجا هستيد، اين استرس است. اگر پايتان شکسته است، اين هم استرس است. خوب يا بد، اگر تغييري در زندگي شماست، تا جايي که به بدن شما مربوط ميشود اين يک استرس است.
حتي تغييرات تخيلي نيز استرس هستند. (تغييرات تخيلي يعني تغييراتي که ما در تصوراتمان به آن فکر ميکنيم و همان چيزي است که ما آن را «نگراني» ميناميم.) اگر ميترسيد که نتوانيد پول کافي براي پرداخت بدهيتان تهيه کنيد، اين استرس است. اگر نگرانيد که کارتان را از دست بدهيد، اين استرس است. اگر فکر ميکنيد که ممکن است در کارتان ترفيع بگيريد، اين هم استرس است (هر چند که اين يک تغيير خوب است). تغييرات تخيلي در زندگي شما، صرفنظر از اين که رويدادي خوب يا بد باشد، استرسزاست.
هر چيز که باعث تغيير در روال عادي زندگي روزمره شما گردد، استرسزاست.
هر چيز که باعث تغيير در سلامت بدن شما گردد، استرسزاست.
تغييرات تخيلي نيز همانند تغييرات واقعي استرسزا هستند.
بيائيد با هم نگاهي به برخي از انواع استرس بياندازيم... آنهايي که آنقدر شايعند که شما ممکن است حتي تصوّر استرسزا بودن آنها را هم نداشته باشيد.
استرس هيجاني
هنگامي که مشاجره، مخالفت و برخورد باعث تغييرات در زندگي شخص شما ميشود، اين استرس است.
بيماري
سرماخوردگي، شکستگي دست، عفونت پوست، کمر درد، همگي اينها تغييراتي در شرايط بدني شما هستند.
کار کشيدن زياد از خود
يک منشاء عمده استرس، کار کشيدن زياد از خود است. اگر شما 16 ساعت در شبانهروز کار ميکنيد (يا به ميهماني ميرويد)، در واقع ساعت استراحت خود را کوتاهتر کردهايد و دير يا زود، انرژي شما تحليل رفته و باعث ميشود که بدن شما نتواند وظيفه ترميمي خود را به خوبي انجام دهد. به عبارت ديگر، براي بدن شما زمان يا انرژي کافي جهت ترميم و اصلاح سلولهاي شکسته، وجود نخواهد داشت. کار کردن زياد، باعث ايجاد تغييرات در محيط داخلي بدن شما ميگردد و در صورتي که به آن ادامه دهيد، آسيبها و خسارتهاي دائمي به بار خواهد آورد. تلاش بدن براي سالم ماندن در مقابل انرژي زيادي که شما مصرف ميکنيد، يک استرس عمده و مهم است.
عوامل محيطي
آب و هواي خيلي سرد يا خيلي گرم ميتواند استرسزا باشد. زندگي در ارتفاع زياد از سطح دريا ميتواند استرسزا باشد. هواي آلوده ميتواند استرسزا باشد. همه اين عوامل، تهديدي براي ايجاد تغيير در محيط داخلي بدن شما هستند.
استعمال دخانيات
توتون يک سمّ قوي است. سيگار کشيدن، سلولهايي را که ناي، نايژه و ريههاي شما را تصفيه و تميز ميکنند از بين ميبرد. منواکسيدکربن ناشي از کشيدن سيگار باعث مسموميت مزمن اين مادّه مي گردد. تنباکو به رگهاي بدن لطمه ميزند و باعث ميشود که خون کافي به مغز، قلب و اندامهاي حياتي بدن نرسد. کشيدن سيگار، خطر ابتلاء به سرطان را 50 برابر ميکند.
مسموم کردن بدن با منواکسيدکربن، و بيماريهاي جسمي نظير آمفيزم (اتّساع مجاري ريه در اثر تراکم هوا)، برونشيت مزمن، سرطان و خراب شدن رگها، همه و همه منبع قدرتمندي براي افزايش استرس به زندگي فرد هستند.
عوامل هورموني
بلوغ. تغييرات گسترده هورموني در دوران بلوغ از عوامل مهم استرس هستند. بدن فرد، تغيير شکل پيدا ميکند، اندامهاي جنسي شروع به فعاليت ميکنند و هورمونهاي جديد به مقدار زياد آزاد ميشود. بلوغ، همان گونه که همه ميدانيم، بسيار استرسزاست.
تنش پيش از قاعدگي. پس از آن که خانمها به دوران بلوغ ميرسند، بدن آنها طوري طراحي شده است که با وجود هورمونهاي زنانه به بهترين نحو عمل ميکند. امّا براي خانمهايي که دوران بلوغ را پشت سر گذاشتهاند، کمبود اين هورمونها باعث استرس عمدهاي مي شود. ماهي يکبار، درست قبل از قاعدگي، سطح هورمون زنان به شدّت کاهش مييابد. در بسياري از خانمها، اين کاهش سريع سطح هورموني، استرسزاست.
پس از بارداري. سطح هورموني پس از بارداري به شدّت تغيير مييابد. پس از زايمان طبيعي يا سقط جنين، به دليل از دست دادن هورمونهاي بارداري، بسيار از خانمها دچار استرس بيش از حد ميشوند.
يائسگي. نوبت ديگري در زندگي زنان وجود دارد که سطح هورموني کاهش مييابد. اين دوران يائسگي است. کاهش هورمونها در دوران يائسگي، آهسته و ثابت است. با وجود اين، باعث استرس در بسياري از خانمها ميگردد.
مسئوليت اعمال کس ديگري را پذيرفتن
هنگامي که مسئوليت اعمال کس ديگري را قبول ميکنيد، تغييراتي در زندگي شما روي ميدهد که روي آنها يا کنترل کمي داريد و يا اصلاً کنترلي نداريد. پذيرفتن مسئوليت اعمال يک فرد ديگر از عوامل مهم ايجاد استرس است.
استرس آلرژيک
واکنشهاي آلرژيک يکي از سازوکارهاي طبيعي دفاع بدن هستند. هنگامي که بدن شما دچار مسموميت ميشود، تلاش خواهد کرد که از شرّ آن خلاص شود، به آن حمله کند، يا به نوعي آن را خنثي سازد. اگر چيزي باشد که در بيني شما جاي گرفته باشد، ممکن است واکنش بدن شما به صورت عطسه يا آبريزش بيني جلوهگر شود. اگر روي پوست شما جاي گرفته باشد، ممکن است تاول بزنيد. اگر آن را استشمام کرده باشيد ممکن است در هنگام تنفس دچار خسخس شويد. و اگر آن را خورده باشيد احتمال دارد تمام بدن شما کهير بزند. حساسيت، قطعا استرس زاست زيرا مستلزم تغييرات عمده در مصرف انرژي در بخشي از سيستم دفاعي بدن شما مي گردد تا با آن چيزي که بدن به عنوان يک حمله خطرناک توسط سم خارجي در نظر گرفته، مقابله شود.
قسمت دوم
مقياس استرس
مقياس استرس براي بزرگسالان
در جدول زير، تغييراتي که در زندگي شما پيش ميآيد و ميزان استرسي که هر کدام به زندگي شما ميافزايد آورده شده است. به رويدادهايي که ظرف 12 ماه گذشته برايتان پيش آمده توجه کنيد. سپس، نمره آنها را جمع کنيد تا نمره خود را به دست آوريد.
استرس
مقدار
مرگ همسر
100
طلاق
60
يائسگي
60
جدا شدن از دوست صميمي
60
زنداني شدن
60
مرگ يکي از افراد نزديک خانواده بجز همسر
60
بيماري يا زخمي شدن شديد
45
ازدواج
45
اخراج شدن از محل کار
45
آشتي کردن با همسر يا دوست صميمي
40
بازنشستگي
40
تغيير در وضعيت سلامتي افراد درجه يک فاميل
40
بيشتر از 40 ساعت کار در هفته
35
باردار شدن يا باردار کردن
35
مشکلات جنسي
35
به دست آوردن يک عضو جديد در خانواده
35
تغيير در سمت کاري يا تغيير شغل
35
تغيير وضعيت مالي
35
مرگ يکي از دوستان نزديک (بجز افراد خانواده)
30
جرّ و بحث با همسر يا شريک زندگي
30
وام گرفتن براي يک منظور مهم
25
خواب کمتر از 8 ساعت در شب
25
تغيير مسئوليتها در کار
25
مشکل با فرزندان يا فرزندخواندگان
25
دستاورد مهم شخصي
25
شروع يا توقف کار همسر
20
شروع يا خاتمه تحصيل
20
تغيير در شرايط زندگي (ميهمان در خانه، تغيير هم اتاقي، تغيير دکورخانه)
20
تغيير در عادتهاي شخصي (رژيم غذايي، ورزش، کشيدن سيگار و غيره)
20
حساسيت مزمن
20
مشکل با رئيس
20
تغيير ساعت کاري
15
نقل مکان به منزل جديد
15
دوران پيش از قاعدگي
15
تغيير محل تحصيل
15
تغيير در فعاليتهاي مذهبي
15
تغيير در فعاليتهاي اجتماعي (کمتر يا بيشتر از سابق)
15
وام کم اهميت
10
تغيير در بسامد گردهمائيهاي خانوادگي
10
تعطيلات
10
نقض جزئي قانون
5
مقياس استرس براي جوانان
استرس
مقدار
مرگ همسر، پدر يا مادر، نامزد
100
طلاق (براي خودتان يا پدر و مادرتان)
65
بلوغ
65
باردار شدن يا باردار کردن
65
جدا شدن از نامزد
60
زنداني شدن
60
مرگ يکي از افراد خانواده (بجز همسر، پدر و مادر)
60
شکسته شدن رابطه عاطفي
55
برقراري رابطه عاطفي
50
بيماري يا زخمي شدن شديد
45
ازدواج
45
ورود به دبيرستان يا دانشگاه
45
تغيير در استقلال شخصي يا مسئوليتها
45
هر نوع استفاده از مواد مخدّر يا الکل
45
اخراج از کار يا مدرسه
45
آشتي کردن با دوست يا افراد خانواده
40
مشکل در مدرسه
40
مشکل جدّي سلامتي براي اعضاي خانواده
40
کار در کنار تحصيل
35
بيش از 40 ساعت کار در هفته
35
تغيير رشته تحصيلي
35
تغيير در بسامد قرار ملاقات
35
مشکلات تنظيم روابط جنسي
35
به دست آوردن يک عضو جديد در خانواده
35
تغيير در مسئوليتهاي کاري
35
تغيير در وضعيت مالي
30
مرگ دوستان نزديک (بجز افراد خانواده)
30
تغيير در نوع کار
30
جرّ و بحث با هم اتاقي، پدر و مادر يا دوستان
30
خواب کمتر از 8 ساعت در شب
25
مشکل با افراد فاميل يا خانواده نامزد
25
دستاورد مهم شخصي (جايزه، نمره ... )
25
شروع يا توقف کار پدر و مادر يا نامزد
20
شروع يا خاتمه تحصيل
20
تغيير در شرايط زندگي (ميهمان در خانه، تغيير دکورخانه، تغيير هم اتاقي)
20
تغيير در عادتهاي شخصي (شروع يا توقف رژيم غذايي، سيگار کشيدن، ...)
20
حساسيت مزمن
20
مشکل با رئيس
20
تغيير در ساعت کاري
15
تغيير محل زندگي
15
تغيير محل تحصيل (بجز فارغالتحصيلي)
15
تغيير در فعاليتهاي ديني
15
بدهکار شدن (خود يا خانواده)
10
تغيير در بسامد گردهمائيهاي خانوادگي
10
تعطيلات
10
نقض جزئي قانون
5
از شما خواستيم که 12 ماه اخير زندگي خود را در نظر بگيريد و نمره رويدادهايي که برايتان پيش آمده را جمع کنيد. آن چه به دست ميآيد احتمالاً شما را متعجب خواهد ساخت. البته درک اين نکته بسيار مهم است که تاثيرات تغييرات عمده در زندگي، براي مدتي طولاني باقي خواهد ماند.
اگر مجموع نمرههاي شما ظرف 12 ماه گذشته 250 يا بيشتر بود، بدين معني است که استرس بيش از حد به شما وارد شده است. البته اين ميزان براي افرادي است که از نظر حد تحمل استرس در سطح طبيعي و نرمالي به سر ميبرند وگرنه اين ميزان براي کساني که حد تحمل پائيني دارند، در حدود 150 است.
استرس بيش از حد شما را مريض ميکند. تحمّل فشار بيش از حد استرس، مانند اين است که توستر برقي را براي مدت طولاني در حالت روشن نگاه داريد و يا يک نيروگاه اتمي از حداکثر توان مجازش بگذرد. دير يا زود، چيزي ميسوزد يا منفجر ميشود.
اين که براي شما چه اتفاقي مي افتد به اين بستگي دارد که « پيوندهاي ضعيف » بدن شما در کجا قرار دارند و اين عمدتا يک ويژگي وراثتي است.
در زير، متداولترين پيوندهاي ضعيف در بدن افراد و عوارض استرس بيش از حد بر آنها آورده شده است:
مغز: خستگي، سردرد، افسردگي، حملات اضطراب، اختلال در خواب.
معده: زخم، اسهال، کُليت.
غدد درونريز : اختلال در عملکرد غدّه تيروئيد.
قلب: فشار خون بالا، حمله قلبي، نامنظمي ضربان قلب، سکته.
پوست: خارش، کهير.
سيستم ايمني: کاهش مقاومت در برابر عفونت
تاثيرات استرس بيش از حد بر روي معده، غدد درونريز، قلب و پوست از مدتها قبل شناخته شده بود. امّا تاثيرات آن بر روي مغز به تازگي کشف شده است. در واقع، يکي از جالبترين دستاوردهاي پزشکي در اين دهه، کشف تاثيرات فيزيکي استرس بيش از حد بر روي مغز بوده است. اکنون مشخص شده است که خستگي، سردرد، افسردگي، اضطراب و اختلال در خواب به دليل سوء عملکرد شيميايي مغز در اثر استرس بيش از حد است.
قسمت سوم
پيامآوران شيميايي مغز
اکتشافات جالب از بهار سال 1977 آغاز شد. در آن سال ابزارهايي کشف شد که دانشمندان را قادر ميساخت تا به بخشهاي داخلي سلولهاي عصبي در مغز نفوذ کنند. تقريباً هر روز کشفيات تازهاي درباره کارکرد داخلي مغز منتشر ميشد. ما اکنون ميدانيم که مواد شيميايي، پيامها را بين سلولهاي مغز رد و بدل ميکنند. در واقع، به نوعي ميتوان گفت که به سلولهاي مغز، امکان «صحبت کردن» با يکديگر را ميدهند.
در فعاليت روزانه مغز، ميلياردها پيام ارسال و دريافت ميشود. پيامهاي اميدوارکننده و نويد بخش را «پيامآوران شادي» و پيامهاي نوميد کننده را «پيامآوران غم» مي رسانند. اغلب مراکز عصبي از هر دو نوع پيامآور، ورودي دريافت ميکنند. تا وقتي که حجم اين دو نوع ورودي متعادل باشد، همه چيز به طور عادي پيش ميرود.
وجود استرس در انسان، مشکلاتي را براي پيامآوران شادي در مغز به وجود ميآورد. هنگامي که زندگي به آرامي پيش ميرود، پيامهاي شاد متناسب با سطح تقاضا دريافت ميشود. اما هنگامي که استرس در مغز انسان جاي گرفته باشد، پيامآوران شادي کم کم از برنامه حملشان عقب ميافتند. و با ادامه استرس، پيامهاي شاد رفته رفته ديگر به مقصد نميرسند. در نتيجه، مراکز مهم عصبي عمدتاً پيامهاي غمگين دريافت ميکنند و کلّ مغز تحت تاثير اين فرايند قرار ميگيرد. در اين حالت، شخص در شرايطي از نظر عدم تعادل مواد شيميايي مغز قرار ميگيرد که به آن استرس بيش از حد گفته ميشود.
استرس بيش از حد، احساس بسيار بدي را در انسان به وجود ميآورد. با غلبه پيامهاي غمگين بر پيامهاي شاد، شخص احساس «درماندگي» و «از پا افتادن» ميکند. عوارض آن عبارتند از: احساس خستگي، بيخوابي يا خواب بدون رفع خستگي، کمبود انرژي، انواع دردها و بالاخره لذت نبردن از زندگي. در اين شرايط است که فرد دچار افسردگي، اضطراب و عدم توانايي براي تطبيق با شرايط زندگي ميشود.
عوامل وراثتي
همه افراد توانايي ايجاد و به کارگرفتن پيامآوران شادي در مغز را به ارث ميبرند. تا وقتي که شخص بتواند متناسب با استرسهاي زندگيش به قدر کافي پيامآوران شادي را به وجود آورد، در اين صورت استرس براي او هيجانانگيز، شاديبخش و سرگرم کننده ميشود و در واقع، بدون آن احساس کسالت و ملال ميکند.
ولي از سوي ديگر، چنانچه ميزان استرس در زندگي فرد آنقدر زياد باشد که پيامآوران شادي را تحت تاثير خود قرار دهد، رويدادهاي بد به سراغ شخص ميآيد: اختلال در خواب، انواع دردها، لذت نبردن از زندگي و حتي ترس و وحشت.
ميزان استرسي که فرد ميتواند تحمّل کند قبل از آن که پيامآوران شادي در مغزش دچار سوء عمل و اختلال شوند، «حد تحمّل استرس» ناميده ميشود. اين حد تحمل توسط آنچه که فرد از نظر ژنتيکي به ارث برده است تعيين ميگردد. اغلب ما به قدر کافي اين حد تحمل را به ارث بردهايم که بتوانيم با استرسهاي روزانه در زندگي کنار بيائيم. با وجود اين، همه ما در زندگي خود، دوران کوتاهي از عدم تعادل مواد شيميايي در مغزمان را تجربه کردهايم. بيخوابي در شب امتحان، ناراحتي و گريه در غم از دست دادن يک دوست يا عضو خانواده، سردرد يا حتي درد قفسه سينه، همه نمونههايي از اين حالت هستند. امّا 10? از مردم هميشه چنين احساسي دارند.
همان گونه که گفته شد، از هر ده نفر يک نفر حد تحمل استرس پائيني را به ارث برده است. اين بدان معني است که پيامآوران شادي او در سطح استرسي که از نظر بقيه مردم «عادي» است، دچار اختلال ميشوند. نتيجه به ارث بردن چنين حد تحمل استرس پائيني ميتواند فاجعهآميز باشد. چنين فردي با استرس بيش از حد در طول زندگيش روبرو خواهد بود و ممکن است مشکلاتي از قبيل افسردگي، اضطراب، خستگي، اختلال در خواب و حتي اعتياد در تمام طول عمر همراهش باشد.
توجه داشته باشيد که در مورد 10? از کلّ مردم صحبت ميکنيم و اين اصلاً عدد کوچکي نيست. ده درصد از دوستان، آشنايان، کارمندان، همکاران و همه کساني که دور و بر شما هستند، قادر به تطبيق دادن خود با استرسهاي زندگي روزمره نيستند.
براي درک بهتر اين که چگونه استرس براي بسياري از مردم موجب اين وضعيت خطرناک و فاجعهآميز ميشود، بيائيد با هم پيامآوران شادي در مغز را مورد بررسي قرار دهيم.
قسمت چهارم
سه پيامآور شادي
سه پيامآور شادي عبارتند از: سروتونين ( Serotonin )، نورآدرنالين ( Noradrenalin ) و دوپامين ( Dopamin )
در زير به طور خلاصه به عملکرد اين سه ماده شيميايي مغز اشاره ميکنيم.
سروتونين
خواب راحت
براي آن که شما بتوانيد خواب راحتي بکنيد، سروتونين بايد عملکرد مناسبي داشته باشد. در واقع، سروتونين مسئول اطمينان يافتن از اين مسأله است که فيزيولوژي بدن شما براي خواب تنظيم شده باشد. اگر سروتونين کارش را به خوبي انجام ندهد، شما هر چقدر هم که تلاش کنيد نخواهيد توانست خواب آسوده و راحتي بکنيد.
تنظيم ساعت بدن
درون مغز همه ما «ساعت» دقيقي قرار دارد. اين ساعت مانند رهبر ارکستر عمل ميکند. همانگونه که رهبر ارکستر باعث ميشود تا تمام سازها با ريتم يکنواختي بنوازند، ساعت بدن نيز تمام کارهاي مختلف بدن شما را هماهنگ کرده و آنها را با ريتم يکساني به حرکت در ميآورد. ساعت بدن در اعماق مرکز مغز و در ميان گروه کوچکي از سلولها که به نام غدّه صنوبري ( Pineal Gland ) معروفند، قرار دارد. درون غدّه صنوبري، منزلگاه پيامآور سروتونين است که محرّک اصلي ساعت بدن ميباشد. هر روز، سروتونين از نظر شيميايي به ترکيب ديگري به نام مِلاتونين ( Melatonin ) تبديل ميشود و سپس ملاتونين دوباره به سرتونين تبديل ميگردد. اين چرخه، دقيقاً 25 ساعت طول ميکشد و اين ساعت بدن شما را تشکيل ميدهد. بيست و پنج ساعت؟ بله. اگر شرايط محيطي تغيير نکند اين چرخه 25 ساعت به طول ميانجامد. امّا اگر شخص در يک محيط طبيعي با تغييرات روشنايي روز و تاريکي شب قرار داشته باشد، غدّه صنوبري به طور خودکار، خود را با 24 ساعت شبانهروز تنظيم ميکند. يعني غدّه صنوبري به طور خودکار چرخهاش را با طول يک شبانهروز در کره زمين تطبيق ميدهد. کلّ فرايند تنظيم ساعت بدن با ساعت کره زمين در حدود سه هفته طول ميکشد.
چرخه 24 ساعته بدن از اهميت زيادي برخوردار است و خواب و بيداري شما را تنظيم ميکند. هر شامگاه، ساعت بدن، فيزيولوژي شما را براي خواب تنظيم ميکند و پس از مدتي، ساعت بدن، فيزيولوژي شما را براي بيدار شدن تنظيم مينمايد. آنگاه شما از خواب بيدار شده و احساس تازگي و سرحالي ميکنيد. همان گونه که پيش از اين گفتيم، ساعت بدن، هماهنگ کننده ارکستر فيزيولوژيک شماست. سه نوازنده اصلي اين ارکستر عبارتند از: دماي بدن، هورمون استرس ستيز و چرخههاي خواب شما. هر يک از اين سه عامل بايد توسط ساعت بدن به نحو مناسبي هماهنگ گردند تا شما بتوانيد خواب راحتي کنيد و سرحال از خواب بيدار شويد.
ساعت بدن و دماي بدن شما
هر 24 ساعت، دماي بدن شما در يک چرخه از بالا به پائين و بالعکس، در حدود يک درجه تغيير ميکند. هنگامي که زمان بيدارشدن و فعّال شدن است، دماي بدن شما کمي افزايش مييابد و هنگامي که موقع خوابيدن است، دماي بدن کمي کاهش مييابد. به همين دليل است که براي اغلب افراد، خوابيدن در شبهاي بسيار گرم، خيلي سخت است. براي آن که شخص بهترين خواب را داشته باشد، ترموستات بدن بايد درجه حرارت را در شب، کمي پائين بياورد. اين زمانبندي توسط ساعت بدن شما تنظيم ميگردد.
ساعت بدن و هورمون استرس ستيز شما
در بدن ما هورموني به نام کورتيزول ( Cortisol ) وجود دارد که وظيفهاش مقابله با استرس است. هنگامي که ترشح کورتيزول زياد است، بدن در «وضعيت جنگي» قرار ميگيرد و براي مقابله با شرايط استرسزا آماده ميشود. به طور معمول، شبها که فرد براي آسودن و خوابيدن آماده ميشود، سطح کورتيزول به نحو قابل ملاحظهاي کاهش مييابد. همانند دماي بدن، بالا و پائين رفتن سطح هورمون استرس ستيز شما نيز بايد در طول 24 ساعت به نحو مناسبي تنظيم شود تا شما بتوانيد خواب راحتي بکنيد و سرحال از خواب بيدار شويد.
ساعت بدن و چرخههاي خواب شما
پس از خوابيدن، خواب فرد عميقتر و عميقتر ميشود تا سرانجام به مرحله خواب کاملاً عميق ميرسد. سپس خواب او سبکتر و سبکتر ميشود تا فرد به مرحله خواب ديدن ميرسد. آنگاه کل اين چرخه دوباره تکرار ميشود. زمان اين چرخه حدوداً 90 دقيقه به طول ميانجامد. در اوايل شب، مدّت زمان بيشتري از اين چرخه در مرحله خواب کاملاً عميق ميگذرد و به تدريج، هر چه به صبح نزديکتر ميشويم، زمان صرف شده در اين مرحله کاهش مييابد و زمان بيشتري در مرحله خواب ديدن صرف ميشود. براي آن که فرد خواب راحتي داشته باشد، اين الگوي خواب بايد به نحو مناسبي برقرار گردد. و البته اين چرخه توسط ساعت بدن شما تنظيم ميگردد.
استرس خواب شما را از بين ميبرد.
ساعت بدن براي تنظيم هارموني مناسب دماي بدن، هورمون استرسستيز و چرخههاي خواب شما نقش اساسي دارد. به عبارت ديگر، براي آن که خواب راحتي داشته باشيد و سرحال از خواب بيدار شويد، ساعت بدن شما بايد به خوبي عمل کند. سروتونين، که يکي از پيامآوران شادي است، محرّک اصلي ساعت بدن شماست. اگر استرس باعث کاهش سروتونين گردد، حرکت ساعت بدن شما متوقف ميشود يا با اختلال روبرو ميگردد. بنابراين، نعمت خواب راحت را از دست خواهيد داد.
از آنجا که معمولاً سروتونين نخستين پيامآور شادي است که تحت استرس از کار ميافتد، نخستين علامت استرس بيش از حد، معمولاً عدم توانايي در داشتن خواب راحت است.
نورآدرنالين: انرژي بخش
به احتمال زياد، همه شما نام «آدرنالين» را شنيدهايد. هنگامي که ميترسيد، آدرنالين از غدد آدرنال به جريان خون شما سرازير ميشود. ضربان قلب شما تندتر ميشود، جريان خون از پوست و رودهها به سمت عضلات منحرف ميگردد و عرق بر روي پيشاني و کف دستتان ظاهر ميشود. به عبارت ديگر، بدن شما براي «مقابله» آماده ميشود. نورآدرنالين که از خانواده آدرنالين است، يکي از پيامآوران شادي است و وظايف بسيار مهمي در سيستم اعصاب دارد. يکي از اين وظايف که در اينجا بيشتر مورد نظر ماست، نقش نورآدرنالين در تنظيم سطح انرژي است. عملکرد مناسب نورآدرنالين در مغز براي احساس انرژي داشتن ضرورت دارد.
افرادي که فاقد نورآدرنالين کافي باشند، رفته رفته خموده و کسل ميشوند و انگار انرژي براي انجام هيچ کاري ندارند. فعاليت مغز با نورآدرنالين کم، همانند حرکت ماشين با باتري خراب است. دير يا زود، ماشين روشن نخواهد شد.
دوپامين: شادي و درد شما
همان گونه که احتمالاً ميدانيد، مرفين و هروئين، قويترين مواد شناخته شده براي رهايي از درد و ايجاد سرخوشي هستند. مدتها اعتقاد بر اين بود که آنها رفتاري مشابه به يک مادّه شيميايي ناشناخته ولي طبيعي بدن دارند. اما پيشرفتهاي تکنولوژيکي اخير به کشف مولکولهاي طبيعي «شبه مرفين» انجاميده است که در مغز همه ما توليد ميشود. آنها که اندورفين( Endorphins ) ناميده ميشوند، مسئول تنظيم لحظه به لحظه آگاهي ما نسبت به درد هستند.
به نظر ميرسد که با کشف اندورفين، سازوکار طبيعي بدن براي تنظيم درد مشخص شده باشد. به احتمال زياد، ميزان مشخصي از اندورفين همواره در بدن ترشح ميشود. اين ميزان ترشح، تحت شرايط خاصي افزايش مييابد و باعث ميشود که فرد حساسيت کمتري نسبت به درد داشته باشد. و بر عکس، تحت شرايطي کاهش مييابد و شخص را بيشتر از معمول نسبت به درد حساس ميسازد.
سطح مختلف اندورفين در افراد بيانگر اين واقعيت است که چرا آنها در برابر محرکهاي مشابه درد، عکسالعملهاي متفاوتي نشان ميدهند. در تجربيات پزشکي بسيار ديده شده است که يکنفر با يک آسيبديدگي خاص، ناراحتي اندکي داشته در حالي که فرد ديگري با همان آسيبديدگي، بسيار بيقراري و ابراز ناراحتي ميکرده است.
حال به سومين پيامآور شادي، يعني دوپامين برگرديم. به نظر ميرسد که تمرکز دوپامين بر آن ناحيهاي از مغز است که درست همجوار محلي است که سازوکار آزادسازي اندورفين قرار دارد. هنگامي که عملکرد دوپامين دچار اختلال گردد، عملکرد اندورفين هم مختل ميشود. بنابراين، هنگامي که استرس زياد باعث اختلال در عملکرد دوپامين شود، مقاومت طبيعي بدن در برابر درد نيز از دست خواهد رفت.
دوپامين همچنين «مرکز خوشي» در بدن شما را اداره ميکند. اين ناحيهاي از مغز شماست که به شما اجازه ميدهد تا از زندگي لذت ببريد. هنگامي که استرس، کار دوپامين را مختل کند، مرکز شادي غيرفعال ميگردد و فعاليتهاي شادي بخش ديگر خاصيتشان را از دست ميدهند. با سوء عمل جدّي دوپامين / اندورفين، زندگي دردناک و خالي از هرگونه شادي خواهد شد.
پيامدهاي استرس بيش از حد
هنگامي که سطح استرس به اندازهاي برسد که پيامآوران شادي را دچار اختلال سازد، چه اتفاقي ميافتد؟ و چه احساسي در شما به وجود ميآيد؟
نخست آن که ساعت بدن شما از کار ميافتد. در نتيجه، خوابيدنتان با اشکال روبرو ميشود و در طول شب چندبار از خواب بيدار ميشويد و صبح که از خواب برميخيزيد بهيچوجه احساس نميکنيد که خستگي از تنتان در رفته است.
ديگر آن که در خود احساس کمبود انرژي ميکنيد. کمبود تمايل به بيرون رفتن و انجام دادن کاري و کمبود علاقه به دنياي خارج.
سوم آن که احساس درد و ناراحتي ميکنيد. شايعترين دردها در اين حالت عبارتند از درد قفسه سينه، شانهها، پشت و گردن. به همراه افزايش حساسيت نسبت به درد، حس لذت بردن از زندگي نيز کاهش خواهد يافت. چيزهايي که پيش از اين، سرگرم کننده و شاديبخش بودند ديگر اين چنين نخواهند بود.
هنگامي که همه اين عوارض با هم به سراغ شما آيد، ديگر زندگي به نظر شما لذت بخش نخواهد بود. در اين حالت است که ممکن است خيلي زود و بابت هرچيز گريه کنيد و احساس «افسردگي» نمائيد.
پس از اين تغييرات عجيب در سيستم بدن شما، احساس اضطراب نيز کاملاً عادي است. چرا خوابم نميبرد؟ چرا هميشه درد دارم؟ آيا مشکل قلبي دارم؟ چه بلايي دارد سرم ميآيد؟ در خلال اين دوران است که حس ميکنيد نفستان خوب بالا نميآيد و دچار درد در ماهيچهها و عضلات قفسه سينه ميشويد. حتي ممکن است دچار سرگيجه، درد معده و اسهال هم بشويد. استرس باعث ميشود که بدن شما به نحو عجيب و پيچيدهاي رفتار کند. تحت اين شرايط، اضطراب اصلاً غيرعادي نيست.
همان گونه که قبلاً گفته شد، ده درصد جمعيت جهان دچار استرس بيش از حد هستند. در گذشته، علّت اين امر ناشناخته بود و غالباً گفته ميشد که اين افراد داراي «بيماري رواني» هستند. امّا دنياي پزشکي اکنون تشخيص داده است که اين عوارض ناشي از اختلال در عملکرد پيامآوران شادي است. و اين اختلال به نوبه خود در اثر استرس بيش از حد است.
قسمت پنجم
نيروبخشها
هنگامي که احساس ناراحتي ميکنيد، به طور طبيعي سعي ميکنيد کاري کنيد که حالتان بهتر شود. معمولاً پيرامون ما انسانها چيزهايي وجود دارد که با خوردن، آشاميدن، بو کردن و يا تزريق کردن آنها حالمان موقتاً بهتر ميشود. تمام اين چيزها که ما آنها را «نيروبخش» ميناميم به طور شيميايي سطح يکي يا چند تا از پيامآوران شادي را بالا ميبرند و کمک ميکنند تا به طور موقت تعادل به مغز شما باز گردد.
هشدار: استفاده از نيروبخشها براي مقابله با استرس بيش از حد، کار نادرستي است!! آنها دوام چنداني ندارند و مشکل آفرين هستند.
حال ببينيم اين نيروبخشها چه هستند:
قند
ما به طور خلاصه گلولز، لاکتوز، فروکتوز و ساکاروز را قند ميناميم. همه آنها ملکولهاي ريزي هستند که به سادگي جذب بدن ميشوند و قند خون را بالا ميبرند.افزايش ناگهاني قندخون، به بالا رفتن فوري سطح پيامآوران شادي منجر ميشود. قند يا شکر، متداولترين نيروبخش است.
کافئين
کافئين، داروي محرّک مغز است که از سيستم گردش خون شما جدا شده وارد مغز ميگردد و سطح پيامآوران شادي را بالا ميبرد. ما همگي از خاصيت انرژي بخش کافئين آگاهيم و به همين دليل کافئين دومين نيروبخش از نظر گستردگي استفاده است. تذکر اين نکته مهم است که کافئين نه تنها در قهوه بلکه در شکلات، آب معدني گازدار و انواع چاي يافت ميشود.
الکل
نوشيدن الکل، تقويت کننده قوي پيامآوران شادي در مغز است. به عملکرد ساعت بدن کمک ميکند و در نتيجه فرايند خواب رفتن را تسهيل ميکند. به مردم کمک ميکند که احساس انرژي داشتن بيشتري بکنند، حس درد را کاهش و سرخوشي را افزايش ميدهد. الکل از نظر گستردگي استفاده سومين نيروبخش است.
جالب است بدانيد که انواع مختلف حلالها هم ميتوانند اثر مشابهي با الکل داشته باشند. بخار اين حلالها وقتي که استنشاق شود وارد خون ميگردد و مستقيماً بر روي مغز اثر ميگذارد. سطح پيامآوران شادي را بالا ميبرد و درست مثل ساير نيروبخشها عمل ميکند. بسياري از حلالها مثل: چسب، مايع پاککننده، رنگهاي روغني و ... چنين اثري دارند. اين مطلب را از آن جهت گفتيم که بسياري از افرادي که در محل کارشان با اين حلالها سروکار دارند نميدانند که آنها مستقيماً بر روي مغزشان اثر ميگذارند.
توتون، کوکائين و هروئين
اين مواد شيميايي مستقيماً سطح پيامآوران شادي را بالا ميبرند. آنها به طور گستردهاي استفاده ميشوند و فوقالعاده خطرناک و آسيبرسان هستند.
آدرنالين بدن خودتان
همان گونه که قبلاً گفتيم، هنگامي که بدن آماده دفاع از خود ميشود يا هنگام فعاليت و دويدن، هورموني به نام آدرنالين از غدد آدرنال آزاد ميگردد که عملکرد نورآدرناليني مغز را تقويت ميکند.
بسياي از مردم از آزاد شدن آدرنالين خود به عنوان نيروبخشي که براي احساس سلامتي به آن نياز دارند استفاده ميکنند. يک نمونه بارز، کساني هستند که به کار کردن اعتياد دارند. اين افراد دچار استرس بيش از حد هستند و به جاي آن که سعي کنند بار استرس خود را کاهش دهند، روزي 16 تا 20 ساعت کار ميکنند و ميزان آزادشدن آدرنالين در بدن خود را به حداکثر ميرسانند.
نمونه ديگر را ميتوان در بين کساني ديد که به طور افراطي به ورزش يا قمار روي ميآورند. اکثر آنها دچار استرس بيش از حد هستند و به جاي کاهش سطح استرس خود، از آدرنالين خود براي بالا بردن سطح پيامآوران شادي در مغزشان استفاده ميکنند.
نحوه استفاده از نيروبخشها
کساني که به استرس بيش از حد دچار هستند، معمولاً به دو شيوه از نيروبخشها استفاده ميکنند: به طور مداوم و يا يکباره و افراطي. بعضيها به طور مرتب و ثابت از نيروبخشها استفاده ميکنند. به طور مثال، صبحها با يک فنجان قهوه از خواب بيدار ميشوند، در طول شبانهروز نوشابه و انواع شيرينيها و قهوه با شير ميخورند، و همراه با شام نيز الکل مصرف ميکنند. اما برخي ديگر، ممکن است هفتهها از مواد نيروبخش استفاده نکنند اما ناگهان يکروز يک بسته شکلات يا چند شيريني خامهاي بزرگ و يا مقدار زيادي مشروبات الکلي بخورند و آنگاه پس از صرف همه اينها، دوباره براي مدتي طولاني حالشان خوب باشد.
هر دو شيوه استفاده از نيروبخشها قابل درک است. در حالت اول، عوامل استرسزا باعث ميشوند که شخص احساس ناراحتي کند و از مواد نيروبخش به عنوان «دارو» به طور مرتب استفاده کند. اما حالت دوم کمي عجيب است و دليل اين رفتار به مجموعهاي از سلولها در اعماق مغز برميگردد که به نام «مرکز خوشي» شناخته ميشوند.
در دهه 1950 دانشمندان به مطالعه تاثيرات عبور دادن جريان الکتريسيته به مدت يک دقيقه از بخشهاي خاصي از مغز حيوانات پرداختند. در سال 1954 کشف شد که تحريک مستقيم ناحيههاي خاصي از مغز ميتواند براي يک حيوان بسيار ارضاء کننده و خوشايند باشد. الکترودهايي در مغز يک خرگوش کار گذاشته شد و به اهرمي اتصال داده شد. اين اهرم درون قفس حيوان قرار داشت و او ميتوانست با فشار دادن آن، يک جريان خفيف الکتريکي به مغزش ارسال کند. دانشمندان با کمال تعجّب مشاهده کردند که حيوان براي رساندن خود به اهرم و فشار دادن آن، حاضر به انجام هر کاري است.
در سال 1965 يک ناحيه خاص از مغز کشف گرديد. تحريک اين ناحيه به قدري ارضاء کننده بود که خرگوشهاي گرسنه، بين غذا خوردن و فشار دادن اهرم، دومي را انتخاب ميکردند تا وقتي که واقعاً از گرسنگي به حال مرگ ميافتادند. در اواخر دهه 1960، مشاهدات کاملتر شد و مشخص گرديد که ناحيههايي در مغز حيوان وجود دارد که در اثر تحريک، حس ارضاء کنندگي فوقالعادهاي به وجود ميآورند. به مجموعه اين ناحيهها «مرکز خوشي» گفته ميشود.
وجود «مرکز خوشي» در انسان نيز از طريق اعمال جراحي اعصاب به اثبات رسيد. شايد بدانيد که خود مغز، فاقد رشتهها يا فيبرهاي درد است. بنابراين، عمل جراحي اعصاب ميتواند در حالي که بيمار هوشيار و بيدار است صورت گيرد. در خلال بعضي از عملهاي جراحي، مرکز خوشي تحريک ميشود و احساس خوشايندي به بيمار دست ميدهد. خصوصاً اين تحريک در بيماراني که دچار افسردگي بودهاند (يعني پيامآوران شادي آنها عملکرد مناسبي نداشتهاند) «بسيار ارضاء کننده» گزارش شده است. در يک آزمايش، دکمهاي در اختيار چنين بيماري گذاشته شد تا هرگاه که خواست با فشاردادن آن، به تحريک مرکز خوشياش بپردازد و او در طول يکساعت عمل جراحي، بيش از 400 بار دکمه را فشار داد.
کشف مرکز خوشي در انسان اهميت زيادي در درک چگونگي عملکرد نيروبخشها دارد. در واقع، نيروبخشها قادرند مرکز خوشي را مستقيماً تحريک کنند. مرکز خوشي طوري طراحي شده است که براي تحريک شدن به پيامآوران شادي مغز اتکاء دارد. در نتيجه، استفاده از نيروبخشها سطح پيامآوران شادي را بالا ميبرد و مستقيماً مرکز خوشي را تحريک ميکند.
اگر شخصي داراي منابع کافي براي پيامآوران شادي خود باشد، تحريک اضافي خوشايند است اما واقعاً ضروري نيست. ولي چنانچه استرس بيش از حد باعث عملکرد ضعيف پيامآوران شادي شده باشد، در اين حالت تاثير نيروبخشها فوقالعاده است. درست همانند آن که الکترودهايي که در مغز حيوان کار گذاشته شد و اهرمي که درون قفس قرار داده شد به «خودتحريکي» غيرقابل کنترل حيوان انجاميد، و درست همانند آن که دکمهاي که در اختيار بيمار قرار داده شد به «خود تحريکي» بسيار زياد او در طول عمل جراحي منجر شد، استفاده از نيروبخشها هم ميتواند به صورت کاملاً غيرقابل کنترلي درآيد.
اين امر بيانگر اين است که چرا يکنفر در اثر مصرف يکي از نيروبخشها، مثلاً مشروبات الکلي، لذت کمي ميبرد ولي فرد ديگري که دچار استرس بيش از حد است با خوردن همان ميزان مشروبات الکلي، آنچنان دچار سرخوشي ميشود که به صورت غيرقابل کنترلي به خوردن بيشتر ميپردازد.
واکنشهاي نشانهاي
يکي از مهمترين ويژگيهاي مصرف نيروبخشها، چيزي است که به آن «واکنش نشانهاي» ميگويند. اگر شما با کساني که خيلي شکلات ميخورند يا خيلي مشروب مينوشند يا خيلي شيريني ميخورند صحبت کنيد، معمولاً به شما ميگويند که واقعاً تمايلي به خوردن نداشتهاند. اما مثلاً از کنار آشپزخانه رد شدهاند و يک بسته شکلات آنجا ديدهاند و چيز بعدي که به يادشان ميآيد اين است که نصف آن را خوردهاند!
بوي پختن شيريني، يا رفتن به خانه مادر و يا حتي ديدن يک تبليغ تلويزيوني، ميتواند محرک اصلي شيريني خوردن باشد. به عبارت ديگر، واکنش نشانهاي، نوعي واکنش شرطي است. هر بار که در وضعيتي از يک نيروبخش استفاده کرده باشيد، در مغز خود، پيوندي بين آن وضعيت و آن نيروبخش به وجود ميآوريد. آنگاه هنگامي که در وضعيت مشابهي قرار گيريد، بدن شما به طور خودکار سراغ آن نيروبخش را ميگيرد. به يک نمونه جالب توجه کنيد. شرکتهاي آبجوسازي ميلياردها دلار صرف تبليغ به منظور ارتباط دادن آبجو با ورزشهاي حرفهاي کردهاند. به طوري که تقريباً غيرممکن است يک مسابقه ورزشي از تلويزيون پخش شود ولي در آن تبليغ آبجو وجود نداشته باشد.
هنگامي که يک مسابقه فوتبال از تلويزيون پخش ميشود، تبليغات آبجو، واکنشهاي نشانهاي را فعّال ميسازد. بينندگان تلويزيون براي برداشتن آبجو به طرف يخچال ميروند. اين واکنشها خودکار و اتوماتيک است و معمولاً شخص نسبت به هرگونه ارتباطي بين «نشانه» و «واکنش» ناآگاه است. شما مشغول تماشاي تلويزيون و صحبت کردن و شوخي کردن هستيد که ناگهان يک قوطي آبجو در دستتان ظاهر ميشود.
تصميمگيري واقعي براي خوردن آبجو در يک ناحيه عميق و ابتدايي مغز به عمل آمده است. تفکر در لايههاي بيروني مغز ما که «کورتکس» خوانده ميشود صورت ميگيرد. در حالي که هماهنگسازي عمليات خودکار بدن، مسئوليت لايههاي دروني است. مثلاً هنگامي که راه ميرويد، همان لايههاي دروني مغز شما، دستان شما را براي ايجاد تعادل به حرکت در ميآورد، جريان خون به عضلات شما را تنظيم ميکند و دماي بدن و تنفس شما را تنظيم ميکند. تمام اين کارها به صورت خودکار انجام ميشود و شما هيچگاه به آن فکر نميکنيد.
پاولوف نشان داد که چگونه به سادگي ميتوان لايههاي دروني مغز را تحت شرايطي فعال ساخت. او چند سگ را به نحوي تربيت کرد که با شنيدن صداي زنگ، بزاق دهانشان را ترشح کنند. صداي زنگ، غذا نبود ولي سگها تربيت شده بودند که با شنيدن صداي زنگ، بزاق دهانشان را ترشح کنند. به همين ترتيب، کارخانههاي آبجوسازي نيز اکثر مردم را به نحوي آموزش دادهاند که وقتي صداي فوتبال را ميشنوند، يک بطري آبجو به دست بگيرند. فوتبال به آبجو هيچ ربطي ندارد ولي مردم به نحوي آموزش ديدهاند که بين آن دو ارتباط برقرار ميکنند. و اين ارتباط در لايههاي عميق مغز به وقوع ميپيوندد که از بخش آگاهي مغز متفاوت است.
تلويزيون را روشن ميکنيم، فوتبال پخش ميکند و ما آبجو ميخوريم. هيچ تفکري در اين ميانه نيست و همه چيز به صورت خودکار انجام ميشود. اگر چنين تاثيري وجود نداشت، شرکتهاي آبجوسازي سالانه ميلياردها دلار صرف آموزش بينندگان نميکردند.
حال به بحث خود درباره مصرف نيروبخشها بازگرديم. کساني که به طور مداوم از نيروبخشها استفاده ميکنند، مجموعهاي از واکنشهاي نشانهاي بسيار قوي ايجاد کردهاند. براي مثال، يک فنجان قهوه پس از صبحانه، سپس باز هم قهوه در هنگام استراحت بين کار، يک ليوان نوشابه به همراه ناهار، ... و به همين ترتيب تا موقع خواب. چون موقعيت و شرايط استفاده از نيروبخشها در سطح لايههاي زيرين مغز ريشه دوانده و جاگير شده است، اين عمل به صورت خودکار و غيرارادي، درست مثل نفس کشيدن يا تکان دادن دستها به هنگام راه رفتن، انجام ميگيرد. در واقع، مصرف نيروبخشها براي مصرفکنندگان مداوم آنها، آنچنان به طور خودکار و غيرارادي صورت ميگيرد که آنها از اين که مصرف اين حجم قند، قهوه و الکل «عادي» نيست و براي سلامتيشان ضرر دارد، به کلي ناآگاهند.
از سوي ديگر، مصرف کنندگان يکباره و افراطي نيروبخشها کساني هستند که وقتي استرس بيش از حد، باعث عدم تعادل جدي پيامآوران در مغز آنها ميشود، شرايط براي واکنش نشانهاي نسبت به مصرف حجم زيادي از نيروبخشها در آنها مهيا ميگردد.
اشکالات استفاده از نيروبخشها
همانگونه که پيش از اين گفتيم، ده درصد از کل مردم دنيا دچار استرس بيش از حد هستند. از سوي ديگر، نيروبخشهاي معمولي نظير قند، کافئين، تنباکو و الکل همه جا در پيرامون ما در دسترسند و بسياري از مردم از آنها استفاده ميکنند. تنها در آمريکا حداقل 20 ميليون نفر به طور مرتب از آنها براي خوب خوابيدن، انرژي پيدا کردن، لذت بردن از زندگي و غلبه بر اضطراب و افسردگي استفاده ميکنند. ولي متاسفانه نيروبخشها فايده چنداني ندارند.
مهمترين اشکال نيروبخشها اين واقعيت است که: شما نميتوانيد با استفاده از نيروبخشها، به طور دقيق فعاليت پيامآوران مغزتان را دوباره متعادل سازيد. اين کاري است که بدن شما بايد خودش انجام دهد. اگر باور نميکنيد خودتان امتحان کنيد. شما هرگز قادر نخواهيد بود با استفاده از نيروبخشها براي خودتان احساس آرامش و راحتي فراهم کنيد.
کساني که از نيروبخشها استفاده ميکنند سعي ميکنند تا بين منابع استرسزا از يک سو و انواع مختلف نيروبخشها از سوي ديگر، تعادل برقرار سازند. اما متعادل کردن دقيق فعل و انفعالات شيميايي مغز به اين روش، غيرممکن است. به همين خاطر، شخص گاهي احساس «راحتي» ولي بيشتر اوقات به دليل عملکرد نامناسب پيامآوران شادي، احساس ناراحتي ميکند. اين افراد به طور ثابت در الاّکلنگ احساس خوب و بد، پائين و بالا ميروند.
قسمت ششم
تحمّل استرس: الگوهاي وراثتي
اغلب مردم با استرسهاي زندگي امروز کنار ميآيند. در واقع استرس در جوامع امروزي ما «عادي» تلقي ميشود و مشکل خاصي به بار نميآورد. اما ده درصد مردم نميتوانند خود را با آنها تطبيق دهند. دليل اين امر آن است که آنها سطح پائيني از تحمل استرس را به ارث بردهاند. اين افراد معمولاً نشانههاي استرس بيش از حد را هنگامي که به نوجواني و بلوغ ميرسند نشان ميدهند. همه ميدانيم که اين دوران، يکي از پراسترسترين دوران زندگي هر کس است. بچهاي که سطح پائيني از تحمل استرس را به ارث برده باشد، هنگامي که به دوران بلوغ ميرسد با خستگي، مشکلات خواب، افسردگي و اضطراب روبرو ميشود.
در اين هنگام نوجوان به نيروبخشها به عنوان «دارو» روي ميآورد تا حال خود را بهتر کند. از همين موقع، الگوي استفاده از نيروبخشها(به طور مداوم يا يکباره و افراطي) شکل ميگيرد و شخص تا پايان عمر گرفتار آن خواهد بود.
ممکن است بپرسيد از کجا معلوم شده است که اين يک مشکل ارثي است؟ آيا نميتوان اين گونه استدلال کرد که اگر پدري الکلي داراي فرزندي الکلي است اين بدان علت است که پسر، مصرف الکل را از پدر «يادگرفته» نه اين که به ارث برده است؟
براي پاسخ به اين سوالات، توجه شما را به نتايج مطالعهاي که در سال 1980 برروي هزاران نوزاد که به فرزندخواندگي پذيرفته شده بودند به عمل آمد، جلب ميکنم. اين نوزادان بلافاصله پس از تولد به منزلهاي جديد برده شده بودند و هيچ اطلاعي از والدين واقعي خود نداشتند. موضوع اين مطالعه، بررسي الگوي مصرف يکي از نيروبخشها، يعني الکل بود.
اين مطالعه، يافتههاي بسيار تعجبآوري داشت. نخست اين که درصد بسيار بالايي از فرزنداني که والدين واقعيشان الکلي نبودند، الکلي نشده بودند. حتي اگر پدرخوانده و مادرخواندهشان الکلي بودند. در نتيجه، مشخص شد که بزرگ شدن در کنار افراد الکلي، دليلي براي الکلي شدن فرزندان نيست.
از سوي ديگر، نشان داده شد که پسراني که پدر واقعيشان الکلي بوده، 9 برابر بيشتر از ديگران احتمال الکلي شدن دارند. اين نسبت براي دختراني که مادر واقعيشان الکلي بوده، سه برابر است. توجه کنيد که اين در شرايطي است که بچهها هيچ چيز از والدين واقعيشان نميدانستند!
اين مطالعه بدين گونه تفسير شد که «الکليسم» يک بيماري ارثي است. ولي آنچه که در واقع نشان داده شده اين بود که «سطح پائين تحمل استرس» ارثي است. الکليسم يک بيماري نيست، بلکه استفاده افراطي از يک نيروبخش توسط کسي است که سعي دارد خود را «درمان» کند.
در سالهاي گذشته مشخص نشده بود که انواع مختلف نيروبخشها به گونه مشابهي عمل ميکنند. در واقع، همه آنها به طور موقت عملکرد پيامآوران شادي در مغز را تقويت ميکنند. چون اين واقعيت هنوز هم براي همه روشن نشده است، از اين روست که ميشنويم مردم درباره استفاده از يک نيروبخش خاص به عنوان «بيماري» ياد ميکنند. براي مثال، مردم درباره «الکليسم»، «اعتياد به کار»، «قمار بازي وسواسي»، «خوردن وسواسي» و «اعتياد به کوکائين» به عنوان بيماريهاي مختلف صحبت ميکنند.در حالي که اغلب اين افراد، مشکل مشابهي دارند: استرس بيش از حد که باعث ميشود احساس ناراحتي کنند و به منظور درمان خود، به استفاده از انواع نيروبخشها روي آورند.
قسمت هفتم
نيروبخشها کارساز نيستند.
پيش از اين گفتيم که هيچکس نميتواند با استفاده از نيروبخشها، فعل و انفعالات شيميايي مغز خود را دوباره به حالت تعادل برگرداند. اکنون ميدانيم که حداقل ده درصد مردم، يعني آنهايي که سطح پائين تحمل استرس را به ارث بردهاند بيشترعمر خود را صرف همين کار ميکنند. سه دليل وجود دارد که اين کار بيثمر است:
عدم دقت
همانگونه که قبلاً گفتيم، تغييرات جزئي و ظريف در سطح فعل و انفعالات شيميايي مغز، کاري نيست که بتوان به صورت «دستي» انجام داد. اين درست مثل اين است که بخواهيد سطح خاک يک گلدان کوچک را به کمک يک بولدوزر صاف کنيد. آنچه در انتها برايتان باقي ميماند، يک گلدان شکسته است!
بازگشت به وضع اول
دومين واقعيت اين است که تمام نيروبخشها دوره اثر موقتي دارند و وضع شما پس از خاتمه دوره اثر آنها دوباره به حالت اول برميگردد. و معمولاً هر چه اثر بخشي آنها سريعتر باشد، بازگشت به وضعيت اوليه نيز به همان سرعت خواهد بود. بنابراين، کساني که از نيروبخشها استفاده ميکنند در يک حالت الاکلنگي بين خوب و بد بسر ميبرند. يکروز شاد و سرحال و پرانرژي هستند و روز ديگر افسرده و مضطرب و خسته.
کاري که آنها بايد بکنند اين است که بايد تلاش کنند سطح استرسشان را پائين بياورند. اگر بتوانند با انجام اين کار، استرس بيش از حد را از خود دور کنند، خود بدن تعادلش را برقرار خواهد ساخت.
اما اغلب کساني که دچار استرس بيش از حد هستند هرگز به پائين آوردن سطح استرسشان فکر نميکنند. اکثر آنها حتي باور ندارند که از استرس بيش از حد رنج ميبرند و فکر ميکنند که ديگران نيز احساسي مشابه آنها دارند. بنابراين به بهترين کاري که ميتوانند براي خودشان بکنند روي ميآورند و آن، چيزي نيست جز درمان خود به کمک نيروبخشها و به حرکت درآوردن دوباره الاکلنگ با سرعت بيشتر.
عادت کردن
سومين مشکل استفاده از نيروبخشها اين است که بدن با سرعت به بسياري از آنها عادت ميکند. اين بدان معني است که فرد بايد مقدار بيشتري از آنها را استفاده کند تا به تاثير مورد نظرش برسد و در اين حالت است که اثرات جانبي کافئين، الکل، تنباکو و مواد مخدّر بسيار جدّي و خطرناک ميشود.
کسي که مقدار زيادي الکل مصرف ميکند در معرض خطر مرگ در اثر تصادفات رانندگي، نارسايي کبد يا خونريزيهاي داخلي قرار ميگيرد و به ديگران نيز ممکن است آسيب برساند. مصرف زياد تنباکو به ريهها و عروق بدن آسيب جدي ميرساند و باعث سرطان ميگردد. کافئين زياد، ضربان قلب را نامنظم ميکند و مصرف زياد مواد مخدّر به سادگي به تشنج و مرگ ميانجامد. تمام اين اثرات جانبي، استرس بيشتري به بدن وارد ميکنند که به نوبه خود، وضعيت را بدتر ميکند.
قسمت هشتم
آرامبخشها
همان گونه که پيش از اين گفتيم، کساني که دچار استرس بيش از حد هستند، با استفاده از نيروبخشها گاهي احساس راحتي و خوبي ميکنند ولي بيشتر اوقات اعصابشان بهم ريخته و خراب است.
چنين افرادي معمولاً هنگامي که ناراحتيشان تشديد ميشود به پزشک مراجعه ميکنند و به او ميگويند: «تحمل اين وضع ديگر بسيار سخت است. لطفاً به من چيزي بدهيد که اعصابم را آرام کند و بتوانم شبها خواب راحتي بکنم.» پزشک هم به احتمال زياد در برابر اين درخواست، قرصهاي آرامبخش تجويز خواهد کرد. آرامبخشها داروهايي هستند که موقتاً بدن را به حالت خواب يا رخوت ميبرند.
معروفترين اين نوع داروها «واليوم» است. قرصهاي مشابه ديگري نيز از خانواده واليوم ولي با نامهاي مختلف وجود دارند که همگي داراي اثر مشابهي هستند. از آن جمله ميتوان به ترانکسين، سراکس، زاناکس، اتيوان، سنتراکس، پاکزيپام و ليبريوم اشاره کرد. تمام داروهايي که در خانواده واليوم قرار دارند به نام «بنزوديازپين» شناخته ميشوند. خانواده ديگري از آرامبخشها «باربيتوراتها» هستند. داروهايي مانند فنورباربيتال، بوتالبيتول و سکونال.
آرامبخشها کاري به پيامآوران شادي مغز ندارند و بر ناحيههاي ديگري از مغز اثر ميگذارند. متاسفانه آرامبخشها تنها براي يک تا سه ماه اثر بخش هستند و پس از آن، گيرندههاي مغز به وجود آنها عادت ميکنند. در اين هنگام است که درد و خستگي دوباره به سراغ فرد ميآيد و متاسفانه براي بسياري از مردم کنار گذاشتن آرامبخشها غيرممکن ميشود.خصوصاً کنار گذاشتن داروهاي خانواده واليوم داراي چنان عوارض جدي است که کساني که براي يک دوره طولاني از آنها استفاده کنند به راحتي نميتوانند آنها را ترک کنند، حتي اگر آن آرامبخش ديگر خاصيتي هم نداشته باشد!
ما ميدانيم که هيچکس نميتواند با استفاده از نيروبخشها فعل و انفعالات شيميايي مغز خود را متعادل سازد. با افزودن آرامبخشها، آميزهاي به وجود ميآيد که وضع را به مراتب بدتر و نوميد کنندهتر ميسازد.
قسمت نهم
درمان استرس بيش از حد
افسردگي، اضطراب، الکليسم، خودبيمارانگاري ( hypochondriasis )، بيخوابي و ... همه نامهاي مختلفي هستند که به عوارض استرس بيش از حد داده شده است. در گذشته، هر يک از اينها، يک بيماري جداگانه در نظر گرفته ميشد ولي اکنون ما ميدانيم که همه آنها پيامدهاي درست کار نکردن پيامآوران شادي در مغز و تلاش ناکام انسان براي رفع آنها از طريق استفاده از نيروبخشها و آرامبخشها هستند. يکي از دستاوردهاي مهم دهه 1990، درک ما از چگونگي کارکرد همه اينهاست. ما اکنون ابزارهايي در اختيار داريم که ميتواند به فرد کمک کند تا از دست استرس بيش از حد رهايي يابد و سلامتي خود را بازيابد.
بزرگترين اشتباهي که براي مقابله با استرس خود ميتوانيد مرتکب شويد، استفاده از نيروبخشها براي تقويت پيامآوران شادي مغزتان است. با اين کار، خود را سوار الاّکلنگي ميکنيد که دائم بالا و پائين ميرود و هيچگاه به تعادل نميرسد. گاهي احساس راحتي و خوبي و بيشتر وقتها احساس مريضي و ناراحتي.
کاري که بايد انجام دهيد، متوقف ساختن استفاده از نيروبخشها، پائين آوردن سطح استرس خود و فرصت دادن به بدنتان براي متعادل ساختن دوباره خود است.
پس راه درمان استرس بيش از حد، کاهش فشار و بار استرس خود است. در زير 10 روش ساده براي اين کار ارائه شده است:
1- به زندگي خود نظم و ترتيب بدهيد
کساني که از استرس بيش از حد رنج ميبرند، «ساعت بدنشان» دچار اختلال شده است. تنظيم مجدد ساعت بدن براي خواب آرام، سرحال بيدار شدن و احساس راحتي و خوبي داشتن ضرورت دارد. زمان مشخصي براي خوابيدن و بيدار شدن خود تعيين کنيد. 2 تا 3 هفته طول ميکشد تا ساعت بدن شما خود را با آن تنظيم کند. برنامه زمانبندي خود را دقيقاً رعايت کنيد. تا وقتي ساعت بدن شما دوباره به کار نيافتد، مشکل خواب شما حل نخواهد شد. اگر 45 دقيقه پس از آن که به بستر رفتيد هنوز خوابتان نبرده بود، بلند شويد و کتاب بخوانيد يا کارهاي خانه را انجام دهيد. دير يا زود خوابتان خواهد گرفت. هر شب در ساعت مقرّر به رختخواب برويد. با کاهش سطح استرس، ساعت بدن شما کارش را آغاز خواهد کرد و به تدريج خود را با زمانبندي خواب شما تطبيق خواهد داد. صبور باشيد و فراموش نکنيد که اين فرايند چند هفتهاي طول خواهد کشيد.
2- به خودتان فرصت استراحت بدهيد
شما بايد زمان کافي در اختيار بدنتان براي بازسازي خود و توليد مجدّد پيامآوران شادي قرار دهيد. اگر از عوارض استرس بيش از حد مانند خستگي، درد، اضطراب، مشکل خواب، افسردگي و ... رنج ميبريد به بدنتان فرصت التيام و بهبودي بدهيد.
هر روز صبح ليست کارهايي که ميخواهيد در آن روز انجام دهيد را تهيه کنيد....
سپس نصفه پائين آن ليست را پاره کنيد و دور بريزيد!
3- از فشار فعاليتها و درگيريهاي اجتماعي خود بکاهيد
بگذاريد کس ديگري ناهار خانواده در تعطيلات آخر هفته را درست کند. اين هفته فقط يکروز از خانه بيرون برويد. به ميهمانان شهرستاني خود که هميشه انتظار دارند در منزل شما اقامت کنند بگوئيد که «بعد از اين که در هتل اتاق گرفتند به شما تلفن کنند.»
بيشتر از گذشته به درخواستهايي که از سوي ديگران براي گرفتن وقت شما به عمل ميآيد «نه» بگوئيد.
4- هر تغييري در محيط زندگي خود را به تعويق بياندازيد
يادتان نرود که تغيير، استرس است. بنابراين آرام بگيريد و هر نوع تغيير بزرگي را به تعويق بياندازيد. مثلاً تغيير دکوراسيون خانه يا اسبابکشي به يک خانه جديد. تغيير در محيط زندگي، حتي اگر آن تغيير برايتان خوشايند باشد، يک استرس عمده است و حداقل 25 نمره به مقدار استرس شما ميافزايد و چنانچه دشواريهاي مالي هم به همراه داشته باشد ميتواند تا 65 نمره افزايش يابد.
وقتي در نظر بگيريد که ميخواهيد سطح استرس خود را به 150 يا پائينتر از آن برسانيد، آنگاه خواهيد ديد که چقدر به تعويق انداختن يک تغيير در محيط زندگي براي دستيابي به اين هدف مفيد است.
5- ساعت حضور خود در محيط کار يا تحصيل را کاهش دهيد
کار يا تحصيل بيش از 40 ساعت در هفته، 40 نمره به مقداراسترس شما ميافزايد، به خودتان مرخصي بدهيد.
6- رژيم استرس بيش از حد
• مقدار قند خون خود را ثابت نگه داريد.
کساني که دچار استرس بيش از حد هستند تقريباً هميشه به استفاده از قند به عنوان يک نيروبخش روي ميآورند. در نتيجه، قند خون آنها بالا و پائين ميشود. بنابراين، مهمترين نکته رژيمي، ثابت نگهداشتن مقدار قند خون و جلوگيري از نوسان آن است. قند مورد نياز بدن خود را از ترکيبات کربوهيدرات مثل برنج، پاستا، نان، سيبزميني و غلات تامين کنيد. اينگونه مواد غذايي به کندي توسط بدن شکسته ميشوند و قند موجود در آنها در مدّت زماني طولاني آزاد ميشود. خوردن وعدههاي بيشتر غذاي کم به جاي يکي دو وعده غذاي زياد نيز به ثابت نگهداشتن ميزان قند خون کمک ميکند.
• سبزيجات بيشتري بخوريد.
توليد سروتونين (يکي از پيامآوران شادي) توسط مغز شما، به رژيم غذاييتان وابسته است. خوردن سبزيجات بيشتر، توليد سروتونين توسط مغز شما را ميتواند افزايش دهد. اين افزايش به دليل جذب بهتر آمينواسيد «اِل تريپتوفان» است. سبزيجات داراي اين مادّه به صورت طبيعي هستند. گوشت هم شامل «ال تريپتوفان» هست ولي هنگامي که شما گوشت ميخوريد، اين آمينواسيد بايد با بسياري آمينواسيدهاي ديگر براي جذب شدن به رقابت بپردازد که غالباً در اين رقابت بازنده ميشود. در نتيجه، با خوردن سبزيجات، جذب بهتر و مطمئنتري از «ال تريپتوفان» خواهيد داشت. به عبارت سادهتر، ناهار سالاد بخوريد!
• ويتامين و مواد معدني به قدر کافي به بدنتان برسانيد.
ميتوانيد از جدول زير استفاده کنيد. قرصهايي با اين ترکيبات در همه داروخانهها در دسترس است. بهتر است روزي يک قرص مصرف کنيد.
ويتامين A
5000 واحد
ويتامين B12
9 ميکروگرم
منگنز
5 ميليگرم
ويتامين E
30 واحد
ويتامين D
400 واحد
پتاسيم
30 ميليگرم
ويتامين C
تا 250 ميليگرم
بيوتين
45 ميکروگرم
کلريد
2/27 ميليگرم
اسيدفوليک
400 ميکروگرم
کلسيم
162 ميليگرم
کروميم
25 ميکروگرم
ويتامين B1
25/2 ميليگرم
فسفر
125 ميليگرم
سِلنيم
25 ميکروگرم
ويتامين B2
6/2 ميليگرم
آهن
27 ميليگرم
موليبدن
25 ميکروگرم
نياسيناميد
20 ميليگرم
يد
150 ميکروگرم
روي
15 ميليگرم
ويتامين B6
3 ميليگرم
منيزيم
100 ميليگرم
ويتامين K
125 ميکروگرم
مس
2 ميليگرم
7- استفاده از نيروبخشها را کاهش دهيد
نگران واکنشهاي نشانهاي باشيد. توصيه ميکنيم نيروبخشها را از خانهتان و هر محل ديگري که به سادگي در دسترس باشند خارج سازيد. توجه داشته باشيد که حتي موقعي که واقعاً تصميم گرفتهايد مصرف نيروبخشها را کاهش دهيد، ديدن يک شيريني ميتواند به خوردن آن منجر شود، پيش از آن که بتوانيد جلوي خود را بگيريد!
8- جلوي حساسيتتان را بگيريد
حساسيت (آلرژي) يک منبع عمده استرس براي بسياري از افراد است. اگر چيزهايي هست که در شما توليد حساسيت ميکند از آنها دوري کنيد.
9- به يک ورزش مفرّح بپردازيد - به مغز خود استراحت بدهيد
يک ورزش مفرّح، ترجيحاً ورزشي که شما را در ارتباط با آدمهاي ديگر قرار دهد را شروع کنيد. ارزش اين ورزش، سه بار در هفته از 20 دقيقه تا 2 ساعت، زايدالوصف است. اين کار، پيامآوران شادي در مغز شما را به نحو آرام و مداومي تقويت خواهد کرد. و شما به سرعت بهتر شدن حالتان را حس خواهيد کرد. ورزش خاصيت ديگري هم دارد. اغلب مردم به هنگام ورزش کردن، عصباني نميشوند. بنابراين، سلولهاي عصبي مربوطه در مغز استراحت خواهند کرد و زمان لازم براي تجديد ذخيرهسازي پيامآوران شادي را خواهند يافت. راههاي ديگري نيز براي «استراحت دادن به مغز» وجود دارد. گوش کردن به موسيقي، رقصيدن، کتاب خواندن، کار بر روي صنايع دستي، نواختن يک ساز، مديتيشن و يوگا نيز استرس را تسکين ميدهند. به طور کلي، هر فعاليتي که تمرکز حواس شما را به موضوعي بجز مشکلات زندگي معطوف دارد، در اين راه مفيد است. با اين کارها، بخش «حل مسأله» در مغزتان استراحت ميکند و فرصت مييابد تا به توليد مجدد پيامآوران شادي و بازسازي خود بپردازد.
10- آرامبخشها را کنار بگذاريد
آرامبخشها بدن شما را از بازسازي پيامآوران شادي باز ميدارند. برخلاف نيروبخشها که ميتوان مقدار کمي از آنها را بدون آن که مشکل خاصي پيش آيد مصرف کرد، آرامبخشها را بايد کلاً کنار گذاشت. با انجام 9 توصيه قبلي قاعدتاً نبايد ديگر به آرامبخش نياز داشته باشيد. البته قبل از آن که مصرف هر داروي تجويز شدهاي را قطع کنيد، پزشکتان را در جريان بگذاريد. مصرف بسياري از آرامبخشها بايد به تدريج قطع شود، نه يکباره. حتماً با پزشکتان مشورت کنيد. اگر کسي به شما آرامبخش، خصوصاً از خانواده واليوم، داده است تا به خوابتان کمک شود، با قطع آن ممکن است دچار مشکل جدّي بشويد. مصرف آنها را بايد به تدريج و تحت نظر پزشک قطع کرد. حتي در اين حالت هم عوارض کنار گذاشتن آنها بسيار ناخوشايند است. مهمترين عارضه، بيخوابي و خوابهاي آشفته و آزاردهنده ديدن است. اگر سرخود مصرف آنها را قطع کنيد ممکن است به بيخوابي، بدتر از هميشه، دچار شويد! و به اشتباه نتيجهگيري کنيد که به آرامبخش بيشتري نياز داريد! افتادن به دام آرامبخشها بسيار ساده است.
اگر اين 10 توصيه کافي نبود
اگر تمام کارهايي که گفته شد را انجام داديد و هنوز عوارض استرس بيش از حد، يعني
• خستگي
• درد
• اضطراب
• افسردگي
• مشکل خواب
• لذت نبردن از زندگي
پابرجاست، در اين صورت زمان آن فرا رسيده است که از کمک ديگران استفاده کنيد...
به پزشک مراجعه کنيد
استرس بيش از حدي که خودتان نتوانيد آن را از بين ببريد ممکن است علائم اوليه بيماريهايي از قبيل مشکل تيروئيد، نامتعادل بودن کلسيم (زياد بودن يا کم بودن)، کم خوني، مرض قند، شيدايي-افسردگي (اختلال دوقطبي)، مشکلات کبدي، اختلال ريوي، کمبود ويتامين و کمبود هورموني باشد. اينها نمونههايي از بيماريهاي جسمي هستند که ممکن است شما از وجودشان آگاه نباشيد اما آنقدر استرس در بدن شما به وجود آورند که شما را به استرس بيش از حد دچار سازند.
پزشک شما با در اختيار داشتن سابقه بيماريهاي شما و انجام آزمايشهاي کامل خون و ادرار ميتواند وجود اين بيماريها را تشخيص دهد.
پزشک همچنين ميتواند با قطع کليه نيروبخشها، داروهاي جايگزين براي شما تجويز کند.
به متخصص تغذيه مراجعه کنيد
پيش از اين گفتيم که بايد از خوردن غذاهايي که در شما حساسيت ايجاد ميکند خودداري کنيد. هر نوع واکنش حساسيتي، استرسزاست و ميتواند به استرس بيش از حد شما کمک کند.
اما نوع ديگري از غذاها هم هستند که بايد از خوردن آنها خودداري کرد. غذاهايي که خيلي دوستشان داريد و يا به قول عاميانه دلتان برايشان لک ميزند، غذاهايي هستند که مستقيماً بر مغز شما تاثير ميگذارند. در اغلب موارد، اين گونه غذاها حاوي نيروبخشها، مثل قند يا کافئين هستند. ولي گاهي اوقات نيز ذرت، شير يا مخمرها اين نقش را بازي ميکنند. پروتئين موجود در آنها مستقيماً بر عملکرد پيامآوران مغز تاثير ميگذارد. متخصص تغذيه ميتواند رژيمهاي غذايي بدون ذرت، بدون شير و يا بدون مخمّر به شما پيشنهاد کند.
به روانشناس مراجعه کنيد
يک روانشناس با تجربه ميتواند کمک زيادي به شما بکند. او ميتواند منابع استرسزايي را که شما ناديده گرفتهايد کشف کند و به شما کمک کند تا با مشکلات عمومي زندگي به نحوي کنار آئيد که استرس کمتري در شما به وجود آورد. در اين رابطه، تکنيکهايي مثل مديتيشن و يوگا براي «استراحت دادن به ذهن» بسيار موثرند.
به روانپزشک مراجعه کنيد
اگر همه اقدامات قبلي را انجام دادهايد و هنوز نتوانستهايد سطح استرس خود را کاهش داده و احساس راحتي کنيد، به روانپزشک مراجعه کنيد. روانپزشک ميتواند با تجويز داروهاي خاصي به «متعادل ساختن دوباره فعل و انفعالات شيميايي مغز» شما کمک کند. اين داروها در دو دسته عمومي قرار دارند. يکي تري سيکليکها که ميزان سروتونين، دوپامين و نورآدرنالين را افزايش ميدهند و ديگري SSRT ها که مانع جذب سروتونين شده و عمدتاً عملکرد سروتونين را تقويت ميکنند.
هر دوي اين گروه از داروها موثرند ولي داراي عوارض جانبي متفاوتي ميباشند. اين که روانپزشک کداميک از آنها را تجويز کند به عوارض استرس بيش از حد در شما، بستگي دارد.
قسمت دهم
سه قانون براي غلبه هميشگي بر استرس بيش از حد
قانون 1: با علامتهاي بدن خود آشنا شويد
به طور مرتب بدن خود را از نظر وجود علامتهاي استرس بيش از حد بررسي کنيد. مواظب نشانههاي اختلال در الگوي خواب خود باشيد، زيرا اين معمولاً نخستين علامت استرس بيش از حد است.
همانگونه که بيماران قندي با علامتهاي بدن خود آشنا هستند و ميدانند که تشنگي مداوم، خستگي و افزايش ادرار، نشانه بالا رفتن ميزان قند خون و لرزش، تحريکپذيري و عرق کردن نشانه پائين آمدن ميزان قند خون است، شما نيز چنانچه در معرض استرس بيش از حد قرار داريد بايد ياد بگيريد که علامتهاي هشدار دهنده اوليه آن را بشناسيد. به محض آن که الگوي خواب شما تغيير کند، يا احساس خستگي، لذت نبردن از زندگي، اضطراب يا دردهاي مختلف کنيد، بايد به سراغ راههاي درمان استرس بيش از حد برويد.
قانون 2: استرسهاي خود را جابجا کنيد
با «جابجايي استرس»، سطح استرس خود را زير حد مجاز نگاه داريد. اگر استرس جديدي به زندگي شما وارد شد، با حذف يا به تعويق انداختن استرسهاي ديگر، جا براي آن باز کنيد. و بدين ترتيب، کلّ استرسهاي خود را پائين نگاه داريد.
مشکل از آنجايي شروع ميشود که افراد، استرسهاي خود را روي هم انبار ميکنند. در اين حالت است که استرس بيش از حد به تدريج سروکلّهاش پيدا ميشود.
براي سلامت ماندن، ياد بگيريد که استرسهاي خود را جابجا کنيد.
قانون 3: از جعبه ابزارتان استفاده کنيد
شما اکنون جعبهابزاري پر از روشهاي مختلف مقابله با استرس بيش از حد داريد. هرگاه بدن شما علامتهاي استرس بيش از حد را آشکار ساخت، ميتوانيد از ابزارهايي که در اين مقاله براي کمک به شما در برگشت به مسير سلامتي ارائه شده استفاده کنيد.
فراموش نکنيد که مشکلات خواب، خستگي، دردها، اضطراب، افسردگي، لذت نبردن از زندگي، همه و همه به دليل تغييرات فعل و انفعالات شيميايي مغز شماست. اکنون راههاي درمان موثر در اختيار شماست.
از همين امروز شروع کنيد!
قسمت يازدهم
کلام آخر
يک بيماري همهگير ديگر
در طول تاريخ، بشر با بيماريهاي همهگيري روبرو شده که بخش قابل توجهي از جمعيت را از بين بردهاند. طاعون در قرون وسطي اروپا را فرا گرفت و ميليونها نفر را نابود کرد. در سالهاي 1500 ميلادي، سيفيليس يک چهارم جمعيت اروپا را به کام مرگ فرستاد. در سالهاي 1700 ميلادي سرخک تقريباً نيمي از جمعيت هاوايي را از بين برد.
امروزه يک دهم جمعيت جهان به استرس بيش از حد دچار هستند. کساني که سعي ميکنند با مصرف دارو به مقابله با آن بپردازند در مسير اشتباهي گام برميدارند.
تاثيرات استرس بيش از حد، سالانه حداقل 60 ميليارد دلار براي جوامع ما هزينه دربردارد. اين هزينه حاصل از دست دادن کارايي، هزينههاي درماني، حوادث کاري و مرگ و ميرهاي ناشي از حوادث رانندگي است.
چرا يک دهم جمعيت جهان کنوني ما نميتوانند از نظر جسمي خود را با سطح استرس موجود در زندگي امروزي تطبيق دهند؟ پاسخ اين سوال در سرعت تغييرات در جوامع امروزي نهفته است.
از گاري تا موشک
ما اکنون در جامعهاي زندگي ميکنيم که وجه مشخصه آن، تغييرات سريع است. تعريف وسيعتر ما از استرس به ما ميگويد که اين تغييرات سريع به معني سطح بالايي از استرس است. اغلب تجربيات بشري، درگير چنين سرعت تغييراتي نبوده و ما را براي برخورد با نيازهاي زندگي در قرن بيستم و بيست و يکم آماده نکرده است.
بيائيد براي اين که اين واقعيت را بهتر لمس کنيم، پا را از زمان حاضر بيرون بگذاريم. اکتشافات باستانشناسي نشان ميدهد که چهارصد نسل از آدميان اساساً داراي يک سبک زندگي بودهاند و از ابزارهاي تقريباً مشابهي استفاده کردهاند. نسل بعد از نسل با شرايط زندگي مشابهي روبرو بوده و از سالي به سال ديگر، تغييرات بسيار جزئي و اندکي به وجود آوردهاند.
راه حل هر يک از مشکلات زندگي در ضمير افراد مسن دهکده انباشته ميشد و اين دانش از نسلي به نسل ديگر منتقل ميشد. تغييرات نيز همانگونه که گفتيم در طول صدها و بلکه هزاران سال اتفاق ميافتاد. به نمونههاي زير توجه کنيد:
مردمي که با نيزه به شکار ميپرداختند ياد گرفتند که از نيزه پرتاب کن براي افزايش دقتشان استفاده کنند.
زمان صرف شده: در حدود 5000 سال
تير و کمان به نحو قابل ملاحظهاي بر دقت و سهولت شکار کردن افزود.
زمان صرف شده: بيش از 4000 سال
پيدايش کشاورزي. پرورش ذرت به عنوان يک محصول.
زمان صرف شده: 2000 سال
حال، به زمان حاضر بازگرديم. شخصي که در سال 1900 ميلادي زاده شده باشد، در طول حياتش اختراع راديو، تلويزيون، کامپيوتر، ماشين سواري، موتورسيکلت، هواپيماهاي ملخي، هواپيماي جت، سفينههاي فضا پيما و ... را تجربه کرده است. همچنين پياده شدن انسان بر کره ماه، تولّد بچههاي آزمايشگاهي، دو جنگ جهاني که تقريباً تمام کره زمين را در بر گرفت، توليد انرژي هستهاي و سلاحهاي اتمي را شاهد بوده است.
در چنين محيطي ديگر نسل قديمي لزوماً پاسخهاي درست براي هر مشکلي را در اختيار ندارند. زندگي در فضاي حتي يک نسل نيز به سرعت در حال تغيير است. جوامع امروزي از جوامعي که در آن پيرترها تسلّط داشتند و راه حل مشکلات زندگي را ارائه ميکردند، به جوامع «جوان محور» که در آن انعطافپذيري و قابليت تطبيق با تغييرات ضرورتي حياتي دارد، تغيير يافته است.
تمام دوران گذشته حيات بشر، ما را از نظر فيزيکي و جسمي براي پذيرش چنين سرعت تغييراتي آماده نکرده است. در حال حاضر، از هر ده نفر، يکنفر قادر به تطبيق خود با اين شرايط نبوده و کنار افتاده است و اين در حالي است که شتاب تغييرات همچنان رو به افزايش است. انسان قرن بيست و يکم بايد بتواند تعادل و توازن فيزيولوژيک خود را در اين درياي استرسزاي تغييرات فرهنگي و تکنولوژيکي حفظ کند.
بيوگرافي نويسنده
دکتر استيو برنز، فارغالتحصيل دانشکده پزشکي دانشگاه کاليفرنيا درلس آنجلس ( UCLA ) است و از سال 1974 تا کنون به حرفه پزشکي اشتغال دارد. او ابتدا در زمينه پزشکي اورژانس فعاليت ميکرد ولي از 25 سال پيش بر روي پزشکي محيط کار تمرکز داشته است. دکتر برنز به بيش از 800 شرکت در ناحيه کاليفرنياي جنوبي، مشاوره پزشکي داده و آنها را در پرداختن به جنبههاي سلامت و امنيت کارمندان و کارگران کمک کرده است. در طول اين مدّت، دکتر برنز بيش از 125000 نفر که بيماريهاي شخصي يا مربوط به محيط کار داشتند را درمان نموده است.
هدف از ارائه اين مقاله، بالا بردن ميزان آگاهي شهروندان به طور منسجم تر و علمي تر در رابطه با اعتياد، اثرات آن و نحوه درمان آن است؛ چرا كه بر پايه تحقيقات متعددي كه صورت گرفته ميان افزايش آگاهي و اطلاعات مردم نسبت به اين پديده و ممانعت از مصرف آن و همين طور شركت فعالانه در فرآيند درمان رابطه مثبت وجود دارد. علاوه بر آن بر پايه نتايج آماري پژوهش هاي صورت گرفته مشخص شده است كه اكثر معتادان نسبت به هيچ يك از اثرات اين مواد آگاهي نداشته و غالبا اثرات آنها را نيز مثبت ارزيابي كرده اند لذا هدف اصلي ما از ارائه اين گونه مقالات بالا بردن سطح علمي شهروندان و آمادگي آنان براي تضميم گيري بهتر است. چرا كه برپايه نتايج به دست آمده در يكي از پژوهش هايي كه اخيرا در كشورمان صورت گرفته، اكثر پاسخ دهندگان هنگامي كه در برابر اين گزينه قرار گرفتند كه آيا به پيامدهاي آن انديشيده بوديد يا خير، همگي به نوعي اين مساله را تاكيد كرده اما خود و توانايي هاي خود را بسيار مثبت ارزيابي كرده اند و به واسطه اين كه با ديگران متفاوت هستند و قابليت كنترل مصرف شده را دارند، درگير اين مساله شدند و هيچ گاه فكر نمي كردند كه پيامدهاي ناشي از آن روزي دامنگير خود آنان نيز بشود. چرا كه يكي از ويژگي هاي اين مواد حالت اغواگرانه آن است و اثرات مطلوبي كه در ابتداي مصرف اكثر مواد شاهد آن هستيم.
اعتيادچيست؟
اعتياد بر پايه 3 ويژگي تحمل، محروميت و اشتياق قابل تعريف است.
«اعتياد و يا وابستگي دارويي عبارت است از نوعي مسموميت مداوم و يا متناوب كه بر اثر مصرف تدريجي برخي از تركيبات شيميايي طبيعي و يا مصنوعي در فرد ايجاد شده، كه در نتيجه باعث مشكلات متعدد فردي و اجتماعي مي شود و با شاخصه هاي زير مشخص مي شوند.»
الف - تمايل مفرط يا ميل اضطراري براي ادامه مصرف دارو و به دست آوردن آن به هر طريقي كه ممكن است.
ب - تمايل به افزايش تدريجي مقدار ماده يا داروي مصرفي كه به نام فزون طلبي و يا اشتياق به مصرف مشهور است.
ج - وابستگي بدني يا رواني.
با توجه به تعريف ارائه شده تعريف 3 واژه ديگر در رابطه با اعتياد يا وابستگي دارويي ضروري است. اين 3 واژه عبارتند از: وابستگي، تحمل و سندرم محروميت.
وابستگي:
وابستگي عبارت است از يك حالت رواني و گاهي جسمي كه در نتيجه اثرات متقابل دارو و يا مواد مخدر و موجود زنده بر يكديگر ايجاد شده و توسط واكنشهاي رفتاري و رواني مشخص مي شود و از 2 بعدقابل بررسي است.
الف - وابستگي جسماني:
تا زماني كه مصرف ماده مخدر ادامه دارد، وابستگي فيزيكي آشكار نمي شود. هنگامي كه ماده مربوط براي مدتي به بدن نرسد، علايم آن ظاهر مي شود، مي تواند گاهي شديد و خطرناك باشد. بروز علايم ترك و يا كمبود رابطه مستقيم با نوع و مقدار مواد و نيز مدت زمان مصرف ماده دارد.
ب - وابستگي رواني:
عبارت است از تمايل به مصرف ماده يا چيزي كه داراي اثرات لذتبخش بوده و يا توليد رضايت مي كند. بسياري از اين وابستگي ها صوري هستند كه بعد از قطع عامل يا عوامل رضايت بخش، هيچ گونه نشانه به خصوصي بروز نمي دهند و يا اين كه نشانه هاي بروز يافته ناشي از قطع آنها ضعيف است. در وابستگي هايي كه با حالت اجبار همراه هستند، نشانه هاي كمبود مي تواند بسيار شديد باشد؛ زيرا اغلب اين وابستگي ها عاطفي هستند و درمان آنها نيز مشكل است.
تحمل:
عبارت است از ظهور مقاومت بدني يا بافتي در مقابل اثرات يك ماده، به صورتي كه فرد براي ايجاد اثرات قوي اوليه مجبور مي شود بتدريج مقادير بيشتري ماده مصرف كند.
سندرم محروميت:
عبارت است از عوارض ناشي از قطع مواد مخدر. به عبارت ديگر سندرم محروميت در فرد معتاد عبارت است از عوارض و تظاهرات رواني و جسماني كه در موقع نرسيدن مواد مخدر به بدن فرد معتاد و يا در موقع ترك اعتياد در او ظاهر مي شود.
قبل ار وارد شدن به بحث سبب شناسي اعتياد، در اين خصوص قابل تامل است و آن هم نگاه متخصصان امر به اين پديده است. در اينجا ما با 3 ديدگاه رو به رو هستيم؛ در ديدگاه اول به اعتياد به عنوان يك جرم و به معتاد به عنوان يك مجرم نگاه مي شود كه مستوجب هر نوع عقوبت، شدت و سختي است. در ديدگاه دوم، پديده اعتياد به عنوان يك بيماري و معتاد هم به عنوان يك بيمار در نظر گرفته مي شود، و اما ديدگاه سوم كه يك ديدگاه جامع تر نسبت به دو ديدگاه قبلي است، به اعتياد به عنوان يك بيماري كه قابليت جرم زايي را دارد و به معتاد به عنوان بيماري كه قابليت ارتكاب به جرم را داراست نگاه مي شود.
سبب شناسي اعتياد
در رابطه با سبب شناسي اعتياد و اين كه چه عواملي باعث تمايل افراد به سمت اعتياد مي شود، نظرات گوناگوني ابراز شده است كه در اينجا امكان ارائه آنان به طور كامل امكانپذير نيست.
جديدترين ديد اين است كه اين پديده را به عنوان يك پديده زيستي، رواني، اجتماعي و روحاني و يا معنوي معرفي مي كند. با اين تعريف، علل گرايش به آن نيز تا حدود زيادي مشخص مي شود، بر پايه نظريات زيست شناختي مشخص شده است كه برخي از عوامل ژنتيكي مؤثر بر اعتياد هستند. در اين خصوص از ديدگاه روان شناسي يادگيري و تأكيد آنها بر روي يادگيري و اصول مرتبط با آن بر مي گردد؛ يعني از منظر اين محققان مصرف مسكرات و مواد مخدر به مدت كوتاه به سبب احساسات د لپذيري كه پديد مي آورد، به عنوان يك عامل تقويت كننده مثبت عمل مي كند. بنابراين يكي از اصول و قوانين يادگيري يعني اصل مجاورت فرد مصرف كننده با يادآوري نتايج مثبت از مصرف اوليه، تمايل دوباره و چند باره به مصرف در وي ايجاد مي شود كه انتهاي آن وابستگي تمام و كمال است. در رابطه با بعد اجتماعي مي بايست به عوامل فرهنگي، سياسي، اقتصادي، مهاجرت، جنگ و اشاره كرد و در رابطه با عمل آخر يعني بعد روحاني و معنوي قضيه به احساس پوچي و خلاء فرد از تحولات افسار گسيخته اي كه در طي اين 2 سده اخير با آن رو به رو بوديم و دور شدن انسان از طبيعت اوليه اش از يكسو و از سوي ديگر اضطراب شديد حاصله از اين تحولات و عدم توانايي هاي لازم به جهت همگام شدن با اين تحولات بستري مناسب براي گرايش به اعتياد را در فرد پديد مي آورد. علاوه بر اين 4 بعد مي بايست به خانواده نيز به عنوان يك عامل مهم توجه لازم مبذول شود؛ چرا كه خانواده هم مي تواند در حيطه عوامل روانشناختي اعتياد و هم در حيطه عوامل اجتماعي، به عنوان يك عامل مهم در گرايش به اعتياد عمل كند.
پيش آگهي هاي مربوط به مرحله ابتدايي اعتياد
در اينجا مراد علاوه بر شناسايي تغييراتي كه در فرد معتاد از نظر ظاهري و جسمي روي مي دهد و براي افراد عادي نيز قابل درك است، شناسايي حركات و تغييرات نامحسوس و غير قابل لمس است. در ابتداي راه، فرد مصرف كننده مانند گناهكاري است كه مي ترسد هر لحظه مچ او باز شود؛ لذا فرد بواسطه همين ترس سعي فراوان در عادي جلوه دادن خود دارد، كه همين آشفتگي و شتابزدگي در عادي جلوه دادن خود مي تواند به عنوان يك پيش آگهي خوب مورد استفاده نزديكان فرد معتاد قرار گيرد. علاوه بر مورد ذكر شده، از مهمترين حالات قابل ذكر ديگر در مرحله ابتداي اعتياد كه مي تواند به عنوان زنگ خطري براي نزديكان فرد معتاد به كار رود، عبارتند از: تغيير رنگ ناگهاني چهره، خودداري از برخورد مستقيم با اعضاي خانواده حتي بچه ها، مشغول كردن خود به اموري كه قبلا امكان آن بسيار كم بوده است، ظاهر شدن مكرر جلوي آينه، عادي جلوه دادن امور و كمي هم منظم شدن يا منظم تر شدن نسبت به قبل، مصرف بيشتر سيگار، پرشدن جا سيگاري يا مشاهده ته سيگار بيشتر در محوطه خانه و سطل آشغال يا درون توالت، اصلاح زود به زود صورت به خاطر شاداب جلوه دادن، گذشت نسبت به خطاي احتمالي همه، بيرون رفتن از منزل، نوشيدن بيش از حد آب به خاطر خشك شدن دهان، شستن پي در پي دست و صورت، خوش رفتاري بي دليل، خواب آلودگي و در بعضي موارد تحرك بيش از حد در فرد ديده مي شود.
پيش آگهي هاي مربوط به مرحله پيشرفت نسبي اعتياد
هر چه فرد معتاد در اين منجلاب غرقه تر مي شود، علايم بيشتري دال بر اعتياد وي به چشم مي خورد و ديگر خود معتاد هم نيز تمايلي به پنهان كاري بويژه نسبت به خانواده اش ندارد. اين علايم طيف وسيعي از تغييرات جسماني، رفتاري و خلقي و روحي فرد معتاد را در بر مي گيرد كه اهم اين تغييرات به شرح زير است.
تغييرات ظاهري مانند؛ لاغر شدن، تغيير رنگ لبها، كبودي اطراف چشم، قي كردن مرتب چشمها، ريز شدن چشمها، پف كردن همراه با چروك اطراف چشم، تغيير رنگ پوست بدن بويژه صورت كه به زردي تيره مي زند، خميدگي و...
تغييرات رفتاري و روحي شامل؛ عصبانيت كج خلقي، بي قراري، از خود راضي شدن، برخورد تند با خانواده و بي حوصلگي در گذراندن اوقات با خانواده، فحاشي و دست بزن بويژه نسبت به همسر و فرزندان، بي اهميت بودن نسبت به نظافت شخصي، به علت شب زنده داري ها بواسطه مصرف مواد و اثرات بعد از مصرف بسيار دير از خواب بر مي خيزند. به همين دليل از نظر شغلي با مشكل رو به رو خواهند شد، رفت و آمدهاي مشكوك، پرگويي و بيهوده گويي و در بعضي موارد ضد و نقيض گويي، تغيير در لحن گفتار و صداي آنان (صداها و كلمات را به طور كشيده ادا مي كنند)، درونگرا و منزوي مي شوند و بيشتر تمايل به تنهايي دارند، مظلوم نمايي يا چاشني از تملق يا بعكس آن سعي در توجيه كليه اعمال خود دارند، معمولا در ملحفه فرد معتاد آثار سوختگي مشاهده مي شود و همين طور بر روي انگشتان دست و...
پيش آگهي هاي مربوط به مرحله پيشرفته اعتياد
در اين مرحله تابلو بودن معتاد به تمام معنا رخ مي نمايد و فلاكت و بدبختي در تمام امور زندگي، جسم و روان او رسوخ مي كند. قامت او كاملا خميده مي شود و در واقع گويي زنده نيست كه زندگي كند و چون مرده هم نيست بناچار به حركت مي پردازد. در اين مرحله معمولا خانواده از وي قطع اميد كرده و وي را به حال خود رها مي كنند.
علاوه بر موارد ذكر شده، معمولا در اين مرحله معتاد ابايي از اعتراف به اعتياد خود ندارد و تمام قيدو بندهاي اخلاقي را به كنار مي گذارد. زندگي او تنها در به دست آوردن مواد و مصرف آن و خماري بعد از آن سپري مي شود. در اين مرحله مصرف تنها بواسطه سرپا بودن است و نه لذت يا كسب توان جسماني بيشتر. زبوني و خواري خود را براي ديگران مطرح مي كند، در موقع خماري كه اوج بيچارگي اوست به هر كسي و هر چيزي متوسل مي شود، متملق و چاپلوس مي شود و براي جلب ترحم ديگران خود را به تمارض مي زند. به علت تاثير مواد مخدر بر سيستم عصبي اش قادر به تشخيص اعمال خود نيست و به هر كار خلاف و حتي جنايتي دست مي زند. آخرين مرحله اعتياد رها كردن خانه و خانواده است.
نكته حائز اهميت در رابطه با اين گونه معتادان ته خطي فرار از هرگونه اقدام در جهت ترك اعتياد است و معتادان در اين مرحله، گويي منتظر بارقه اي هستند كه آنها را از اين فلاكت نجات دهد.
پژوهش دربارة چگونگی و چرایی ورود مسلمانان به ایران و گسترش نسبتاً سریع دین اسلام در این سرزمین در قرون اولیه هجری، از جمله مباحثی است که هنوز مورد توجه پژوهشگران میباشد. آگاهی از اوضاع سیاسی و مذهبی ایران در آستانة ورود مسلمانان، روحیات و اعتقادات لشکر اسلام در برابر لشکر ایران و مهمتر از آن، جذّابیتها و مزیتهای دین اسلام نسبت به دین تحریفشدة زردتشتی، ما را در فهم علل و عوامل ترک آیین قدیم (زرتشتی) و گرویدن به اسلام از سوی ایرانیان رهنمون میسازد. این مقاله با رویکرد نظری و تحلیلی و با هدف بررسی چگونگی چرایی ورود اسلام به ایران تدوین یافته است.
دین اسلام در عهد پیامبر (ص) در سراسر جزیرةالعرب اشاعه یافت. با فراگیر شدن آیین اسلام در این منطقه و پذیرش آن از سوی عربها، مسلمانان درصدد نشر اصول اعتقادی خود در میان جهانیان و گسترش قلمرو اسلام برآمدند. البته این عمل از زمان خود رسولالله (ص) با اعزام گروههای تبلیغاتی به سراسر دنیا آغاز شده بود.ایران و شام، که از نزدیکترین کشورها به جزیرةالعرب بودند، بیش از سایر نقاط در کانون توجه مسلمانان قرار گرفتند. مسلمانان توانستند در کمتر از بیست سال، بخش وسیعی از ایران زمین را زیر سیطره اسلام در بیاورند.
آنچه در این میان اهمیت دارد، خوشآمدگویی و استقبال ایرانیان از دین اسلام است. وقتی اسلام وارد ایران شد، بسیاری از ایرانیان مسلمان شدند و تا آنجا به این شریعت مقدس وفادار ماندند که امروزه اسلام مذهب رسمی کشور ایران است.در اینجا پرسشهایی به ذهن خطور میکند؛ مانند اینکه مسلمانان چگونه وارد ایران شدند و آن را تصرف کردند؟ با توجه به اینکه دین زردتشتی هم مانند اسلام دین یکتاپرستی است، چرا ایرانیان به آیین باستانی خویش پشت کردند؟در این نوشتار، کوشیدهایم با استفاده از منابع تاریخی و مطالعات و پژوهشهای جدید، به این پرسشها پاسخ دهیم تا مخاطبان عزیز با بخش بسیار مهمی از تاریخ این مرز و بوم آشنا گردند.
ایرانیان مقیم یمن و بحرین ـکه در عصر ساسانیان جزئی از حوزة امپراتوری ایران بودندـ نخستین گروه از ایرانیان هستند که در زمان حیات پیغمبر اکرم (ص) ، در اثر تبلیغات اسلامی و آشنایی با مبانی ارزشمند آیین اسلام، به این دین گرویدند. رسول خدا (ص) با ارسال نامه به اهالی هجر(بحرین)، اسلام را بر ایشان عرضه کرد و از آنان خواست در صورت خودداری از پذیرش اسلام، جزیه بدهند.پیامبر برای اهالی بحرین احکام و شرایطی نیز مقرر کرد؛ مانند اینکه فرزندان خود را به آیین زردتشت درنیاورند؛ اموال آنها برای خودشان باقی خواهد ماند، به جز اموال آتشکدهها که برای خدا و رسول خداست؛ برای مسلمانان خوردن ذبیحة زردتشتیان روا نیست و نکاح با زن زردتشتی جایز نمیباشد.
نخستین حملات محکم مسلمانان به مرزهای شاهنشاهی ساسانی با فتح اُبُلَّه (در حوالی بصره) به فرماندهی خالدبنولید آغاز شد. خالد با حمله به این منطقه و در جنگی با هرمزان (مرزبان این ناحیه)، نخستین پیروزی را برای مسلمانان به ارمغان آورد. پس از تصرف ابلّه، اعراب مسلمان تعداد زیادی از مردم را اسیر کردند، لیکن دهقانان دیار ترجیح دادند با مسلمانان صلح کنند و این نخستین معاهدة صلح با دهقانان ایرانی است.
حکومت یمن به هنگام دعوت رسولالله (ص) در دست باذانبنساسان ایرانی بود. باذان از جانب خسروپرویز بر یمن حکمرانی داشت. وقتی حضرت رسول اکرم (ص) در سال ششم هجری خسروپرویز را به دین مقدس اسلام دعوت کرد، وی از این موضوع سخت ناراحت شد و نامه را پاره کرد و به باذان (عامل خود در یمن) نوشت که نویسندة نامه را نزد وی اعزام کند. باذان نیز دو نفر به مدینه فرستاد تا پیام خسروپرویز را به پیامبر (ص) برسانند.
لیکن وقتی نمایندگان در شهر مدینه بودند، رسولالله (ص) ـ از جانب غیبـ خبر قتل خسروپرویز و به قدرت رسیدن شیرویه پسرش را به نمایندگان ایران داد و به آنها گفت: مملکت شما بهزودی به تصرف مسلمین در خواهد آمد. شما به یمن باز گردید و به باذان بگویید اسلام اختیار کند. وقتی صحت قضیه بر باذان مشخص شد، وی مسلمان شد و سپس گروهی از ایرانیان که آنها را «ابناء احرار» (آزادشدگان) میگفتند، طریق مسلمانی پیش گرفتند. اینان، نخستین ایرانیانی هستند که وارد شریعت مقدس اسلام شدند.
نخستین برخورد اساسی میان ایرانیان و مسلمانان، در سال 12 هجری (633 م.) روی داد؛ بدین صورت که مُثَنّیبنحارثه شَیبانی و سُوَیدبنقُطبه که هر دو از قبیلة بَکر بودند، به مرزهای ایران هجوم آوردند و با کسب غنایمی بازگشتند.مثنیبنحارثه پس از این واقعه نزد ابوبکر آمد و از ضعف ایران و مساعد بودن اوضاع برای ورود مسلمانان به این کشور گزارش داد. ابوبکر نیز خالدبنولید را به همراه لشکری روانة ایران ساخت. البته پیشدرآمد فتوحات مسلمانان، در ایران، واقعهای بود که پیش از این در ذوقار روی داد و اعراب مرزنشین توانسته بودند لشکر اعزامی ساسانیان را مغلوب سازند.
نخستین حملات محکم مسلمانان به مرزهای شاهنشاهی ساسانی با فتح اُبُلَّّه (در حوالی بصره) به فرماندهی خالدبنولید آغاز شد. خالد با حمله به این منطقه و در جنگی با هرمزان (مرزبان این ناحیه)، نخستین پیروزی را برای مسلمانان به ارمغان آورد. پس از تصرف ابلّه، اعراب مسلمان تعداد زیادی از مردم را اسیر کردند، لیکن دهقانان دیار ترجیح دادند با مسلمانان صلح کنند و این نخستین معاهدة صلح با دهقانان ایرانی است.
خالد پس از تصرف روستاهای این ناحیه، عازم حیره (در جنوب کوفه) شد و آنجا را تصرف کرد. با فتح حیره، کلید تصرف بینالنهرین به دست مسلمانان افتاد. شهر حیره نخستین مکان از امپراتوری ساسانی بود که از آنجا خراج یا به عبارت بهتر جزیه (190 هزار درهم) به دربار خلافت فرستاده شد. فتح حیره، پیروزی بزرگی برای مسلمانان به شمار میرفت؛ از اینروی، آنان با اشتیاق فراوان متوجه اراضی سواد شدند.
دولتمردان ساسانی که تا آن زمان پیشروی مسلمانان تا حیره را حملهای غارتگرانه از سوی بدویان برای کسب غنیمت میپنداشتند، برای باز پسگیری حیره، نیروی فراوانی به سرکردگی بهمن جادویه گسیل داشتند که نتیجهاش شکست سپاه مسلمانان در نبرد جِسر (13ه .ق) و کشته شدن سردار سپاه اسلام ابوعُبَیدة ثَقَفی بود. در این نبرد، مسلمانان به رغم دلیری و شجاعتی که به خرج دادند، به دلیل حضور فیلهای قوی هیکل در سپاه ایران، پراکنده شدند و شکست خوردند.
با پیروزی ایرانیان در نبرد جِسر، حیره از دست مسلمانان بیرون آمد؛ اما هنوز مدتی نگذشته بود که مسلمانان در نبرد بُوَیب بر سپاه ایران چیره گشتند و دگر باره حیره را تصرف کردند. با فتح مجدد حیره، امپراتوری متزلزل ساسانی که تا این زمان حضور مسلمانان را خطری جدّی تلقی نمیکرد، به شدت هراسناک شد و سپاهی عظیم به فرماندهی رستم فرّخزاد در برابر مسلمانان آرایش داد. لیکن این سپاه بزرگ و قدرتمند، در قادسیه (غرب کوفه) مقابل قشون اسلام شکست سختی متحمل شد و غنیمت هنگفتی به دست مسلمانان افتاد که در میان آن، درفش کاویان نیز بود.
با پیروزی مسلمانان در نبرد قادسیه (سال 14ه . ق)، علاوه بر سقوط پایتخت ـ بهظاهر تسخیرناپذیر ـ شاهنشاهی ساسانی، شهرها و مناطق مرزی ایران یکی پس از دیگری در مدت کوتاهی به تسخیر لشکریان اسلام درآمد. مسلمانان، به دنبال سپاه ایران خود را به مدائن رساندند و مدتی طولانی این منطقه را در محاصرة خویش گرفتند. تلاشهای یزدگرد سوم، آخرین پادشاه ساسانی، سودی نداشت.
مردم نیز، که از اوضاع سخت و نابسامان محاصره بهتنگ آمده بودند، به مصالحه با لشکر اسلام تن دادند. در نتیجه، تیسفون پایتخت زمستانی ساسانیان سقوط کرد و با این واقعه، صدای انقراض امپراتوری ساسانی در سراسر ایران طنینانداز شد..پس از پیروزی درخشان نیروهای اسلام در قادسیه، دولت ساسانی در جبهههای جلولا (روستایی نزدیک بغداد فعلی) و نهاوند مقاومتی از خود نشان داد، اما این مقاومت از سوی بخش اشرافی و فرادست نظام ساسانی بود که در واقع برای منافع خویش میجنگیدند نه بقای ملک. با پیروزی مسلمانان در جلولا، تمامی مناطق اطراف دجله تحت سیطرة سپاه اسلام درآمد و مسلمانان به مناطق داخلی ایران گام نهادند.
اولین منطقهای که اعراب در داخل خاک ایران فتح کردند، «سوقالاهواز» بود. هرمزان، مرزبان خوزستان، پس از آنکه به تحریک یزدگرد، عهدنامة صلح مسلمانان و پیروز (دهقان اهواز) را نقض کرد، با آنان به جنگ پرداخت؛ لیکن شکست خورد و ایرانیان مجبور شدند تحت شرایط معاهدة قبلی، دوباره با ابوموسی اشعری فرماندة مسلمانان صلح کنند.یزدگرد گمان میکرد مسلمانان به دشتهای منطقة خوزستان قناعت خواهند کرد، ولی با پیشروی اعراب، با نامه و پیام از سردارانش درخواست کرد تا او را برای نبرد نهایی یاری کنند. سرداران بزرگ ایران، به دعوت پادشاه پاسخ مثبت دادند و از هر گوشة ایران، سپاهی گرد آمد و در نزدیکی همدان (نهاوند) اردو زد.
مسلمانان برای ترویج و اشاعة دین اسلام، از هیچ کوششی فروگذار نبودند؛ به همین دلیل، امتیازهای فراوانی به قبولکنندگان این دین اعطا میکردند. قبول اسلام، شخص نومسلمان را علاوه بر بهرهمندی از برخی امتیازهای اجتماعی (مانند آزادی ازدواج با زنان مسلمان، آزادی حمل اسلحه و پوشیدن لباس عامه)، از پرداخت جزیه نیز معاف میساخت.
نهاوند، محل آخرین نبرد اساسی میان دو سپاه ایران و اسلام و آخرین مقاومت منظم ایرانیان در برابر مسلمانان بود (در سال 19 و به روایتی اواخر سال 20ه .ق). ایرانیان، با وجود آنکه نیروی فراوانی برای مقابله گرد آورده بودند، شکست هولناکی از سپاه اسلام متحمل شدند.مسلمانان، پیروزی خود بر ایرانیان را در این نبرد «فتحالفتوح» خواندند؛ زیرا پس از این پیروزی، شاکلة امپراتوری ساسانی و قدرت مرکزی ایران به طور کامل تباه گشت؛ بقایای توان سیاسی و نظامی ایرانیان در هم شکسته شد و دیگر سپاه و نیروی منسجمی برای مقاومت یکپارچه در برابر مسلمانان باقی نماند.
به گفتة مورخان، مقاومت برجسته و قابل ملاحظة دیگری در مسیر فتوحات مسلمین پدید نیامد؛ مردم شهرها یا در مقابل فاتحان مقاومت نمیکردند و یا با اندکی مقاومت، تسلیم شده و میان اسلام آوردن و پرداخت جزیه مختار بودند. در نتیجه، دیگر نبرد منظمی میان ارتش ساسانی و سپاه مسلمانان رخ نداد.با فتح نهاوند و همدان توسط مسلمانان (21 ه .ق)، شرایط مناسب برای تسخیر تمام ایران فراهم شد و نقاط مختلف یکی پس از دیگری به تصرف سپاه اسلام درآمد؛ به گونهای که تا سال 31 هجری، مسلمانان تا سواحل آمودریا (شرقیترین مرز ایران) پیش رفتند.
پیشروی لشکریان اسلام در مناطق مرکزی، سرعت چشمگیری داشت و در کمتر از یک دهه، تمام سرزمین ایران ـ به جز طبرستان، دیلمان و برخی نواحی مرزی ـ تحت سیطره سیاسی مسلمانان درآمد. در برخی شهرها مانند فارس و آذربایجان، که از دیرباز مراکز دینی ساسانیان بودند، مقاومتی در برابر مسلمانان شکل گرفت؛ اما گشایش بسیاری از شهرها به واسطة عقد قرارداد صلح بوده است.
پس از این مرحله، نوبت عقب راندن بقایای نظام ساسانی، و آخرین شاه آن از نهاوند تا مرو و سلطه بر قدرت تقریباً دستنخوردة ساسانی توسط مسلمانان شد. مسلمانان در فتح نواحی شرق ایران نیز با مقاومت جدی نیروهای محلی، به ویژه دهقانان مواجه نگشتند، بلکه از همکاری و کمکهای آنها نیز بهرهمند شدند.یزدگرد سوم که پس از سقوط تیسفون به همراه نزدیکانش آواره و گریزان گشته بود، تا واپسین روزهای عمرش درصدد بازپسگیری تاج و تخت بود. وی در مدت ده سال سرگردانی، هر از چند گاهی سپاهی در مقابل مسلمانان مجهّز میساخت، ولی هیچ یک از این تلاشها به نتیجه نرسید.
با عقبنشینی یزدگرد سوم به مناطق شرقی، مسلمانان با تعقیب وی، وارد بزرگترین و مهمترین ایالت شرقی ایران، یعنی خراسان شدند و شهرهای آن را یکی پس از دیگری فتح کردند. یزدگرد که در این زمان از شهری به شهر دیگر گریزان بود و از شاهنشاهی عنوانی بیش نداشت، سرانجام در سال 31 هجری (651 م) به علت خیانت حاکم شهر مرو، در یکی از دهکدههای شهر به گونهای خفّتبار توسط آسیابانی به قتل رسید و با مرگ وی، موجودیت سیاسی ساسانیان خاتمه یافت.
ایران، قرنهای متمادی از امپراتوریهای قدرتمند دنیا به شمار میآمد و شکست و انقراض آن امری ساده نبود. بیگمان، این رویداد زمینهها و بسترهایی داشت که باعث غلبة لشکر مسلمانان بر ایرانیان گشت؛ وگرنه چگونه ممکن بود ارتش تعلیمدیدة ایران، که به لحاظ نظامی (نفرات و ادوات) برتری کامل بر سپاه اسلام داشت، مغلوب مسلمانان بیساز و برگ و بدون ذخیره و تعلیم گردد.
آن چیز که بیش از همه ایرانیان را به قبول دین اسلام سوق داد، آشفتگی وضعیت مذهبی بود. اوضاع مذهبی جامعة عصر ساسانی دچار چنان اختناقی بود که حتی از آن به منزلة مهمترین عامل آشفتگی اوضاع ایرانِ دورة ساسانیان یاد میشود.بیگمان، این عامل (نابسامانی اوضاع مذهبی و انحطاط دین زردتشتی) از مهمترین عوامل رویگردانی ایرانیان از دین زردتشتی و گرایش آنها به دین مبین اسلام است.
از برجستهترین علل ناتوانی ساسانیان در برابر مسلمانان، بحران حاکمیت ایران در زمینههای مختلف بود که در ادامه به تفصیل بیان میگردد؛ اوضاع متشنّج و جامعة بحرانزدة ساسانی کار را برای مسلمانان آسان ساخته بود. نبود حکومت مرکزی، از همپاشیدگی سپاه ایران به ویژه پس از شکست نهاوند، کارشکنی برخی فرمانروایان و تجزیهطلبی دهقانان، به برتری مسلمانان کمک فراوانی کرد.تودة مردم نیز که از ظلم و ستم ساسانیان به ستوه آمده بودند و از ظلم طبقاتی جامعة ساسانی رنج میکشیدند، وقتی با حمله مسلمانان روبهرو شدند، چندان مقاومتی از خود نشان ندادند؛ به ویژه آنکه در آیین مهاجمان، ایدئولوژی بزرگی یافتند که برای آنها خوشایند بود.
نقش عوامل معنوی نیز در اقتدار سپاهیان اسلام بسیار قابل توجه بود که متأسفانه برخی از وقایعنگاران، از آن چشم پوشیدهاند و تنها، تزلزل ساختار جامعة حکومت ساسانی را عامل برتری مسلمانان دانستهاند. مسلمانان در اثر تعلیمات پیامبر اعظم (ص) و کلامالله مجید، با هم متّحد، منسجم و مصمّم بودند و زمینة مستحکم اعتقادی که به دست توانای رسول الله (ص) بنیان گردیده بود، آنان را آمادة هرگونه فداکاری و جانبازی میساخت.
همچنین پیامی که توسط مسلمانان منتشر میشد، مشروعیت سیاسی قوی و جدیدی در پی داشت که رژیمهای استبدادی را توان مقابله ایدئولوژیکی با آن نبود. بر همین اساس، بخش مهمی از پیشرفت و پیروزی مسلمانان، مرهون اعتقاد راسخ، انگیزة قوی و کوششهای خستگیناپذیر لشکر جاننثار اسلام بود.
دین اسلام با فتح ایران وارد این سرزمین شد، ولی واقعیت آن است که فاتحان مسلمان، این دین (اسلام) را بر ایرانیان تحمیل نکردند، بلکه مردم آزاداندیش ایران، خود اسلام را پذیرفتند.بررسی مفاد اولین عهدنامههای صلح، میان فاتحان مسلمان و بزرگان محلی ایران، حاکی از عدم اعمال سیاست اجبار و زور در دعوت و جذب ملل شکست خورده در امر پذیرش دین اسلام، از سوی اعراب مسلمان است.
از اینروی، گرچه فتح اسلام به وسیلة جنگ حاصل شد، اما نشر اسلام به زور جنگ نبود. ایرانیان وقتی با مبانی ارزشمند اسلام آشنا شدند، به دین دیرینه خویش (زرتشتی)، که دیگر پاسخگوی نیازهای آنها نبود، پشت کردند و آغوش خود را بر آموزههای پیامبر اسلام (ص) گشودند.در ادامه دو عامل اصلی گرایش ایرانیان به دین اسلام به تفصیل بیان میشود.
از مطالعة منابع تاریخی چنین بر میآید که همزمان با ظهور اسلام، جامعة عصر ساسانی اوضاعی بسیار آشفته و نابسامان داشت و زمینه برای یک دگرگونی ژرف و اساسی در همة زمینهها فراهم بود. بحران عظیمی تمام بخشهای جامعه را فراگرفته بود.بحران سیاسی که از ساختار قدرت این نظام سرچشمه میگرفت، بازتاب و نتیجة عملکرد ضعیف پادشاهان، بهویژه پس از عصر خسروپرویز بود. نفوذ فوقالعادة اشراف و مؤبدان زردتشتی که پادشاهان برای تکیه دادن بر سریر سلطنت، نیازمند پشتیبانی و حمایت آنها بودند، ساختار سیاسی حکومت ساسانی را از درون دچار تزلزل ساخته بود.
جنگهای تباهکننده و تأثیرات ناخوشایند آن بر اقتصاد کشور، سبب فشار فراوان بر اقشار فرودست میشد؛ تبعیضهای ناروای اجتماعی و سیاسی که حاصل فساد نظام طبقاتی بود، بر فقر و پریشانی مردم میافزود و مردم همه این بدبختیها را از ناحیة حکومت ساسانی میدیدند که بر پایة دین و مذهب زردتشتی بنا گردیده بود.در واقع، نظام استبدادی حاکم بر جامعة ایران، ریشههای همگرایی ملت و دولت را خشکانده بود و حاکمیت نظام طبقاتی، که مزیتهای اجتماعی و سیاسی را در انحصار قشری خاص قرار داده بود، چنان فضای رقّتباری را فراهم ساخته بود که بیشتر مردم ایران دین اسلام و پذیرش آن را رهایی از بندهای خویش میدیدند.
اما آن چیز که بیش از همه ایرانیان را به قبول دین اسلام سوق داد، آشفتگی وضعیت مذهبی بود. اوضاع مذهبی جامعة عصر ساسانی دچار چنان اختناقی بود که حتی از آن به منزلة مهمترین عامل آشفتگی اوضاع ایرانِ دورة ساسانیان یاد میشود. بیگمان، این عامل (نابسامانی اوضاع مذهبی و انحطاط دین زردتشتی) از مهمترین عوامل رویگردانی ایرانیان از دین زردتشتی و گرایش آنها به دین مبین اسلام است.
اولین منطقهای که اعراب در داخل خاک ایران فتح کردند، «سوقالاهواز» بود. هرمزان، مرزبان خوزستان، پس از آنکه به تحریک یزدگرد، عهدنامة صلح مسلمانان و پیروز (دهقان اهواز) را نقض کرد، با آنان به جنگ پرداخت؛ لیکن شکست خورد و ایرانیان مجبور شدند تحت شرایط معاهدة قبلی، دوباره با ابوموسی اشعری فرماندة مسلمانان صلح کنند.
حکومتی شدن دین و جزمی شدن ساختار سیاسی و اجتماعی سبب شده بود دین کاملاً در خدمت سیاست قرار گیرد. دستگاه فاسد مؤبدان، اعمال و رفتارهای شاهان ستمپیشه، نظام طبقاتی و کاستی جامعه عصر ساسانی را توجیه میکرد، در حالی که این وضیعت تودة جامعه را به ستوه آورده بود؛ تفّرق و تشتّت بین مؤبدن به بالاترین حد خود رسیده بود؛ آزار و اذیت مؤبدان و سختگیری آنان بر پیروان ادیان دیگر، سبب ایجاد دیدگاهی بد نسبت به دین زردتشتی شده بود؛
زیرا این نحوة نگرش، با نگاه تساهل و تسامحآمیز که قبل از آن در ایران جاری بود، مغایرت داشت. مؤبدان زردتشتی برای رسیدن به مقاصد شوم سیاسی و اجتماعی خویش، این مذهب را از سادگی و بیآلایشی نخستین آن خارج کرده، آن را چنان دچار دشواری و پیچیدگی ساخته بودند که غالب مردم از اجرای مراسم دینی عاجز گشته بودند. بنابراین، خودکامگی، توسعهطلبی، سودجویی، جاهپرستی مؤبدان زردتشتی و اتّکای آنان به ظواهر و تشریفات، این دین را به مرحلة انحراف کامل رسانیده بودند.
همچنین سختگیریها، تهدیدها و تحمیلهای مالی سنگین که مؤبدان به عناوین گوناگون از مردم میستاندند، تودة مردم را از آنها رنجور و ناراضی و نسبت به دیانت زردتشتی، که دیگر وحدانیت و برابری را در آن نمیدیدند، بدبین ساخته بود.در چنین اوضاعی که شالوده و بنیان ضعیف دولت ساسانی رو به ویرانی نهاده، و بحرانهای متعدد سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و بهویژه مذهبی سراسر جامعة ایران را فراگرفته بود، مجاهدان پرشور مسلمان روی به سوی ایران زمین نهاده و شریعت نجاتبخش محمد (ص) (دین اسلام) را بر ایرانیان عرضه کردند.
آری، روح خسته و فرسودة ایرانی که در تنگنای مرگباری قرار گرفته بود، و راه فرار و پناه میجست، با دین جامع و کاملی مواجه گشت که ندای مساوات، عدالت و برابری سر میداد و پناه مناسبی برای این روح سرگردان و روان معنویتگرای ایرانی بود. چنین بود که ایرانیان ارمغان مسلمانان را با جان و دل پذیرا شدند و مسلمانی را قبول کردند.
برخی سعی کردهاند اسلام آوردن ایرانیان را انقلابی درونی جلوه داده، آن را تنها ناشی از نارضایتی مردم از فشار طبقاتی و تبلیغات ناروای اجتماعی و اقتصادی اشراف و مالکان به شمار آورند و چنین القا کنند که مردم ایران برای فرار از این وضعیت، رو به آیین اسلام نهادهاند. این گروه، با تأکید بر عوامل یاد شده، جلوههای ارزشمند و جاذبههای دین اسلام را نادیده گرفتهاند.
قدر مسلّم آن است که گسترش وسیع و همهجانبة دین اسلام، معلول اعتقاد به حقّانیت این شریعت انسانساز بود. مکتب حیاتبخش اسلام، مجموعهای از قوانین و مقررات آسمانی است که مردم سعادت خویش را در اجرای آن میدیدند. عامة مردم، ابتدا حقانیت دین اسلام را کشف کرده و سپس آن را پذیرفتند. استاد شهید مرتضی مطهری مینویسد: «حقیقت این است که علت تشیع ایرانیان و علت مسلمان شدنشان یک چیز است؛ ایرانی روح خود را با اسلام سازگار دید وگمگشتة خود را در اسلام یافت».در ادامه، به برخی از مؤلفهها و ویژگیهای جذّاب دین اسلام که ایرانیان را به پذیرش و قبول این آیین سوق داد، اشاره میکنیم.
برابری و مساوات
تأکید بر شیوة مسالمتآمیز مبتنی بر عدالت و خیرخواهی با پیروان همة مذاهب آسمانی و جامعه بشری، از مسائل با اهمیت است که در دین اسلام جلوة بسیار درخشانی دارد. عدالتخواهی و مساواتطلبی دین اسلام، نقش بسیار مهمی در جذب مردم ایران به سوی اسلام داشت. استاد مطهری در این زمینه مینویسد: «آن چیزی که بیش از هر چیز دیگری روح تشنه ایرانی را به سوی اسلام میکشید، عدل و مساوات اسلامی بود».
روند پذیرش اسلام در میان ایرانیان تا پایان عصر خلفای راشدین (40ه.) چشمگیر بود، ولی پس از آن با روی کار آمدن خلفای اموی، این روند رو به کندی گرایید.ایرانیان پذیرای اسلامی بودند که در آن، اصول ارزشمندی مانند مساوات و برابری و عدالت و... مطرح بود.
دین اسلام، هیچگونه تمایز و تبعیض بر پایة طبقه و حرفه را در میان افراد نمیپذیرد و مبلّغ و منادی نظریه اخوّت انسانی است که گسترة آن از محدودة مرزهای سیاسی و جغرافیایی فراتر میرود؛ از اینروی، در فرهنگ جهانشمول اسلام، استثمار انسان و تجاوز از حدودی که خداوند برای افراد بشر تعیین فرموده، مذموم و ناپسند است.بر این اساس، نظام کاستی (طبقاتی) قدیم ایران، در دین اسلام جایی نداشت؛ زیرا بر اساس مبانی اسلامی، تمام ملّتها و امتها نزد خدا یکساناند و شأن و مقام افراد نه بر اساس سابقة قومی، زبانی و فرهنگی، بلکه بر اساس تقوا و درستکاری خود فرد تعیین و ارزیابی میشود.
معرفی دین اسلام و وعدههای عدالت و برادری که در اولین گفتوگوهای سفیران مسلمان مطرح میشد، دلهای بسیاری از ایرانیان را به سوی اسلام منعطف ساخت. به همین دلیل، لمبتون، سرعت و سهولت نسبی غلبه اعراب را به احتمال غالب، معلول این حقیقت میداند که اسلام به عامّه مردم وعده میداد که آنها را ازآن اوضاع و احوال نکبتبار و طاقتفرسای اجتماعی رهایی خواهد داد.
طبیعی است که مردم رنجکشیده و محبوس در قفس نظام طبقاتی، به چنین آموزههایی علاقه نشان خواهند داد. آزادی از مفاسد، تعصّبات، تبعیضات و بیعدالتیهای نظام طبقاتی دربارة قشرهای پایین جامعهـ که حتی از حیوانات طبقات بالای جامعه نیز پستتر تلقّی میشدندـ نوید میداد که بدینوسیله نجات خواهند یافت. بدین ترتیب، اصل برابری و مساواتخواهی دین اسلام، گروههای فرودست و رنجکشیده را شیفته خود کرد و آنها را فوجفوج به سوی این دین الهی کشاند.
از دیگر ویژگیهای ایدئولوژی اسلامی که موجب جذب تودة مردم ایران به اسلام شد، سادگی و سهولت احکام آن بود. تصلّب و قشرینگری مذهب زردتشتی همراه با رسوم و آیینهای خشک و خستهکننده که از احکام و مقررات مذهبی رنجآور و بیهوده سرشار شده بود، از دلایل مهم گرایش ایرانیان به اسلام قلمداد شده است.مبانی دین اسلام، ساده و درخور فهم همگان، بهویژه طبقات پایین جامعه بود و از دستگاه خداپرستی آیینهای دیگر مانند اهورامزدا و اهریمن و ایزدان دیگر و فلسفة پیچیدة مذاهب نوظهور مانند مانویت برای مردم ملموستر بود. بدین ترتیب، اصل اعتقادی توحید که همگان را از سردرگمی در این وادی خارج میساخت، از عوامل مهم گسترش اسلام محسوب میشد.
دین اسلام با بیزاری از اندیشههای ناروا و نادرست و سنـّتپرستی، و نیز اصرار بر ارج نهادن بر امور معنوی، شالودهای نوین و مقرون به دموکراسی در برابر سنّتپرستی و کهنهپرستی ایرانی عرضه کرد. اسلام، سادگی را جانشین پیچیدگی، توحید را جانشین تعدّد الوهیت و تثلیث، بشریت بشر را جانشین الوهیت بشر، حقیقتطلبی و علم را جانشین خرافات، و عقاید ساده و محکم دینی را جانشین منازعات و مجادلات مذهبی کرد.
اسلام نهتنها از نظر اعتقادی ساده و آسان بود، بلکه در عمل نیز به هیچ وجه پیچیدگی مذاهب دیگر را نداشت؛ در واقع، هم شیوة تدین به آن آسان است و هم احکامی که تشریح کرده سهل میباشد. اعمال عبادی اسلام، ساده و بدون تشریفات برگزار میشد و از پیچیدگی، تضاد و ناباوری اعتقادات گذشته خبری نبود. شرایط پذیرفتن دین جدید هم به قدری ساده جلوه مینمود که هر تازهواردی را به شگفتی میانداخت.
آزادی دینی و آزاداندیشی مسلمانان، از مهمترین عوامل استقبال ایرانیان از دین اسلام بود. شواهد فراوانی وجود دارد که احترام اسلام و مسلمانان را به آزادی عقیده و دین و مخالفت آنها را با تحمیل دین بر دیگران بازگو میکند. مسلمانان با تکیه بر اندیشة «لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَینَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَی» (بقره: 256)، هیچ کس را با ناخوشایندی و زور مجبور به پذیرش دین اسلام نمیکردند؛ بلکه این عمل را زشت میدانند.
اسلام نهتنها از نظر اعتقادی ساده و آسان بود، بلکه در عمل نیز به هیچ وجه پیچیدگی مذاهب دیگر را نداشت؛ در واقع، هم شیوة تدین به آن آسان است و هم احکامی که تشریح کرده سهل میباشد. اعمال عبادی اسلام، ساده و بدون تشریفات برگزار میشد و از پیچیدگی، تضاد و ناباوری اعتقادات گذشته خبری نبود.
مسلمانان در مناطقی که فتح میکردند به کافران فرصت میدادند تا اسلام را قبول کنند. بر اساس مبانی دین اسلام، پیروان ادیان دیگر نیز میتوانستند با پرداخت مبلغ معینی مالیات سالانه به عنوان جزیه، بر دین سابق خویش باقی بمانند. این گروه که «اهل ذمّه» خوانده میشدند، اجازه داشتند در برابر تعهداتی، با آزادی و امنیت کامل در قلمرو مسلمانان به اجرای مراسم و آداب مذهبی خویش بپردازند.
افزون بر این، همة معابد و اماکن مذهبی آنان مورد احترام جامعه اسلامی قرار میگرفت. ذمّیان، نه تنها از آزادیهای اسلامی برخوردار بودند، بلکه از مهربانی، بلندنظری و انساندوستی مسلمانان نیز بهرهمند میگشتند. در برابر این آزادیها و امتیازات، آنها میباید برخی اصول و قواعد را رعایت میکردند.قانون حفظ دین و عقیده در برابر پرداخت جزیه، به مرور بسیاری از ذمّیان را به دین اسلام متمایل کرد. آنان که در برخورد اولیه با اسلام، قبول جزیه را بر قبول اسلام ترجیح داده بودند، بهتدریج که با مبانی دلنشین دین اسلام و مناسبت عقاید اسلامی با اعتقادات خود آشنا شدند، جذب این دین گشتند؛ به گونهای که در قرن دوم هجری، جز عدهای معدود، عامة مردم آیین مسلمانی را پذیرفته بودند.
مسلمانان برای ترویج و اشاعة دین اسلام، از هیچ کوششی فروگذار نبودند؛ به همین دلیل، امتیازهای فراوانی به قبولکنندگان این دین اعطا میکردند. قبول اسلام، شخص نومسلمان را علاوه بر بهرهمندی از برخی امتیازهای اجتماعی (مانند آزادی ازدواج با زنان مسلمان، آزادی حمل اسلحه و پوشیدن لباس عامه)، از پرداخت جزیه نیز معاف میساخت.
احتمال میرود همین تدابیر و مزایای اقتصادی و اجتماعی پذیرش دین جدید بود که دهقانان را ترغیب میکرد که بدون مقاومت قابلتوجهی، در برابر لشکر اسلام سر تسلیم فرود آورند و در قبول آیین جدید، آمادگی بیشتری نشان دهند. صنعتگران، پیشهوران، کشاورزان و به طور کلی طبقات پایین و متوسط جامعه، که بیش از همه در فشار بودند، با رغبت بیشتری اسلام را پذیرفتند.
ریچارد بولت اشاره میکند که در میان بخشهای مختلف اجتماعی ایران (در دورة امویان)، دو گروهِ اسیران جنگی و افراد طبقات پایین جامعه، بیش از همه تمایل به اسلام داشتند. مشکل مالکیت زمینهای کشاورزی، نظر مساعد بسیاری از کشاورزان را به دین اسلام جذب میکرد؛ زیرا این گروههای فرودست، خود مالک زمین میشدند و مالیات بسیار اندکی در برابر مالکیت زمین میپرداختند که قابل مقایسه با مالیات عصر ساسانیان نبود.
دبیران و مستوفیان نیز گروهی بودند که برای حفظ جایگاه خود در امور اداری کشور، بیدرنگ به سوی پیروزمندان مسلمان رفتند و آیین مسلمانی را پذیرفتند. در مراحل بعدی، بازرگانان و تجار بودند که به شکلی خود را با وضعیت جدید منطبق ساختند. با توسعة فتوحات مسلمانان، قلمرو اسلامی بسیار وسیع گشت و این در حالی بود که رسوم مدنی و تجاری اسلام نیز امتیازاتی به پیشهوران و بازرگانان میبخشید؛ در حالیکه احکام فقهی زردتشتی آنان را در تنگنا قرار میداد.
در پایان ذکر مطلبی ضروری است که خود بیانگر عشق ایرانیان به اسلام حقیقی میباشد؛ روند پذیرش اسلام در میان ایرانیان تا پایان عصر خلفای راشدین (40ه.) چشمگیر بود، ولی پس از آن با روی کار آمدن خلفای اموی، این روند رو به کندی گرایید.ایرانیان پذیرای اسلامی بودند که در آن، اصول ارزشمندی مانند مساوات و برابری و عدالت و... مطرح بود؛ اما وقتی امویان بر سریر دستگاه خلافت تکیه زدند و خلافت را به ملوکیت تبدیل و شعارهای جاهلی مانند برتری عرب بر عجم را زنده کردند، دیگر آن روح آزادمنش ایران نمیتوانست چنین حکومت و دین تحریف شدهای را پذیرا باشد.
سیاستهای غلط و جاهلی خلفای اموی در امور سیاسی و اداری، و برخوردهای نامناسب سرداران و لشکریان خلافت بنیامیه (با تأکید بر قوممحوری نه اسلاممحوری)، سبب شد گرایش روزافزون ایرانیان به دین اسلام که تا تصرف خراسان استمرار داشت، دچار رخوت و سستی شود. به همین دلیل، مردم مناطقی مانند ماوراءالنهر که در عهد خلافت بنیامیه به تصرف اسلام درآمدند، تا مدتها بر اعتقادت و سنتهای قدیمی خویش پایبند مانده و بسیار دیر به آیین اسلام در آمدند.
دین اسلام در جزیرةالعرب ظهور یافت، ولی در آنجا محصور نماند و آموزههای حیاتبخش آن، در مدت کوتاهی بر بخش گستردهای از عالم از جمله ایرانزمین پرتو افکند.جامعة ایران که از درون ـ به ویژه در حوزه دینی و فرهنگی ـ دچار انحطاط گشته بود، انتظار دینی را میکشید که با تمسّک به آن، خویشتن را از اسارت اعتقادات خرافی دین تحریفشدة زردتشتی و ستمهای اجتماعی و اقتصادی اشراف و موبدان ساسانی نجات بخشد.
با ورود اسلام، این انتظار به سرآمد؛ آموزههای انسانساز، اندیشههای نوین و دیگر جذّابیتهای مکتب حیاتبخش اسلام، به ویژه مساواتجویی و عدالتمحوری آن، اشتیاق ایرانیان را ـ که تشنة عدالت اجتماعی بودند ـ به دین اسلام دوچندان ساخت.این عوامل به همراه مؤلفههای دیگری مانند سادگی و بیآلایشی، تساهل و تسامح، امتیازهای اجتماعی و اقتصادی دین اسلام، سبب شد این شریعت مقدس در مدت کوتاهی در قلوب مردم ایران جای گیرد و بدین شکل امپراتوری بزرگ باستانی ایران، به عنوان بخشی از دارالاسلام محسوب شود.
سامانه خرید و امن این
سایت از همهلحاظ مطمئن می باشد . یکی از
مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می
توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت
بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم
اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه 09159886819 در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما فرستاده می شود .
آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی
سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس
مطالب پربازديد
متن شعار برای تبلیغات شورای دانش اموزی تحقیق درباره اهن زنگ نزن انشا در مورد 22 بهمن