تحقیق و پروژه رایگان - 255

راهنمای سایت

سایت اقدام پژوهی -  گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان

1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819  -  صارمی

2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2  و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی  (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .

3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل http://up.asemankafinet.ir/view/2488784/email.png  را بنویسید.

http://up.asemankafinet.ir/view/2518890/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86.jpghttp://up.asemankafinet.ir/view/2518891/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%20%D8%A8%D9%87%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA.jpg

لیست گزارش تخصصی   لیست اقدام پژوهی     لیست کلیه طرح درس ها

پشتیبانی سایت

در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا  پیام بدهید
آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet

از نهج البلاغه اوّل تا نهج البلاغة دوّم

بازديد: 137

از نهج البلاغه اوّل تا نهج البلاغة دوّم




 


 

از نهج البلاغه اوّل تا نهج البلاغة دوّم

محمد اسفندياري

 
گردآوري سخنان اميرالمومنين(ع) پيشينة بسيار ديرينهاي دارد و از ديرباز مورد عنايت دانشوران شيعه و سني بوده است. ابوالحسن محمد بن حسين موسوي، معروف به سيدرضي و شريف رضي (359-406)، تأليف نهجالبلاغه را در ماه رجب 400 به فرجام رسانيد. (1 ) امّا پيش از تأليف نهجالبلاغه، گردآوري سخنان علي(ع) از قرن اوّل تا سوم ادامه داشت و در اين سه قرن، حدود چهل كتاب مشتمل بر خطبهها و نامهها و كلمات قصار آن حضرت تأليف گرديد. (2 )
گويا نخستين فردي كه به گردآوري سخنان اميرالمومنين پرداخته، حارث اعور همداني (درگذشته به سال 65) بوده است. (3 ) پس از او نيز تني چند از دانشمندان به گردآوري خطبهها و نامهها و كلمات قصار اميرالمومنين پرداختند. از اين ميان بايد به عبدالعزيز بن يحيي جلودي (درگذشته به سال 332) اشاره كرد كه وي تنها، بيش از بيست كتاب مشتمل بر خطبهها، نامهها، كلمات قصار، مواعظ و روايات فقهي علي(ع) را گرد آورد. (4) سوگمندانه امروزه هيچيك از اين كتابها كه پيش از نهجالبلاغه نگاشته شده است (جز كتاب مائة كلمة لاميرالمومنين علي بن ابيطالب از ابوعثمان عمروبن بحر جاحظ، درگذشته به سال 255)، در دست نيست. فقط در كتابنامهها و فهرستنامهها و كتابهاي رجالي نام اين كتابها به صورت پراكنده آمده است. امّا همين كتابها و ديگر آثار تاريخي و جوامع روايي بوده است كه دستماية سيدرضي براي تأليف كتاب نهجالبلاغه گرديد.

 

آنك كه جوانتر بودم به تأليف كتابي پرداختم در خصائص الائمة عليهمالسّلام. در آن كتاب فصلي را سامان دادم كه مشتمل بود بر سخنان نيكوي اميرالمومنين علي(ع). چون دوستانم به مطاوي آن فصل از كتاب درنگريستند، شگفتي نمودند و مرا دستمريزاد گفتند! سپس از من خواستند تا به تأليف كتاب مستقلي دست يازم كه شامل گزيدة سخنان اميرالمومنين(ع) باشد. تقاضاي آنان را پذيرفتم و به تأليف چنين كتابي پرداختم. از آغاز ميدانستم كه اين كتاب كارآمد و سودمند خواهد افتاد و از آوازة عالمگيري برخوردار خواهد شد. آنگاه كه تأليف اين كتاب به فرجام رسيد، عنوان نهجالبلاغة را براي آن برگزيدم. چه، درهاي بلاغت را به روي خواننده ميگشايد و دانشپژوه و دانشمند را به كار ميآيد.
بغداد ـ محلة كرخ
رجب 400 هجري
شريف رضي

نهجالبلاغه در بستر فرهنگ اسلامي
نهجالبلاغه را ميبايد چرخشگاهي در گردآوري سخنان علي(ع) و نقطة عطفي در ميان كتابهاي سيدرضي دانست. اين كتاب از همان آغاز مورد عنايت مسلمانان قرار گرفت. گو اينكه سيدرضي شش سال پس از تأليف اين كتاب درگذشت؛ امّا در همان مدت كوتاه شاهد استقبال فراواني از آن بود. چنانچه خود در كتاب ديگرش (حقائقالتأويل في متشابه التنزيل) دربارة استقبال از نهجالبلاغه مينويسد: «قد عظم الانتفاع به، و كثرالطالبون له، لعظيم قدر ما ضمنه: من عجائب الفصاحة وبدائعها، و...» (5 ) بيفزاييم كه ابن ابيالحديد در شرح نهجالبلاغه مينويسد: «نسخههاي متعددي از نهجالبلاغه در حيات سيدرضي استنساخ شد.» (6 )
اين همه توجه به نهجالبلاغه در زنده بودن سيدرضي، تنها از «نتايج سحر» اين كتاب گرانسنگ بوده است. پس از درگذشت وي، «صبح دولت» نهجالبلاغه و گردآورندة آن دميد. (عندالصّباح يحمدُ القوم السري.) (7 ) چه، در اين مدّت هزارساله كه از تأليف نهجالبلاغه و درگذشت سيدرضي گذشت، كتابها و رسالههاي فراواني دربارة نهجالبلاغه نگاشته شد كه هيچيك از متون ديني (جز كتاب خداوند تبارك و تعالي) به پاية آن نميرسد. از اين رو نهجالبلاغه به لحاظ كتابهايي كه دربارة آن نگاشته شده، بينظير و حائز نخستين رتبه است. تاكنون بيش از چهارصد عنوان، و بيش از پانصد جلد كتاب دربارة نهجالبلاغه فراهم آمده است. (8 ) اين كتابها را ميتوان چنين تقسيم كرد: 1) شرح سراسر كتاب؛ 2) شرح خطبهها فقط؛ 3) شرح نامهها فقط؛ 4) شرح كلمات قصار فقط؛ 5) شرح قسمتي منتخب؛ 6) شرح عبارات مشكل؛ 7) ترجمه سراسر كتاب؛ 8) ترجمة خطبهها فقط؛ 9) ترجمة نامهها فقط؛ 10) ترجمة كلمات قصار فقط؛ 11) ترجمة قسمتي منتخب؛ 12) نظم سراسر كتاب؛ 13) نظم خطبهها فقط؛ 14) نظم نامهها فقط؛ 15) نظم كلمات قصار فقط؛ 16) معرفي كليت نهجالبلاغه؛ 17) معرفي و تحليل برخي مفاهيم نهجالبلاغه؛ 18) حاشيه و تعليقه؛ 19) تصحيح؛ 20) تبويب موضوعي؛ 21) كشف الالفاظ؛ 22) ترجمة لغات؛ 23) گزيدة نهجالبلاغه؛ 24) معرفي مصادر؛ 25) معرفي اعلام؛ 26) استدراك؛ 27) نسخهشناسي؛ 28) كتابشناسي.
باري، مجموع كتابهايي كه دربارة نهجالبلاغه نگاشته شده به بيست و هشت دسته تقسيم ميشود. در اين ميان، بيشترين كتابها در شرح نهجالبلاغه، و كمترين كتابها در كتابشناسي نهجالبلاغه است. مجموع كتابهايي كه در شرح نهجالبلاغه نگاشته شده (اعم از شرح كامل و يا شرح پارهاي از آن)، در حدود دويست عنوان است؛ (9 ) يعني تقريباً نيمي از كل كتابهايي كه دربارة نهجالبلاغه نگاشته شده، به شرح آن اختصاص دارد. امّا در موضوع كتابشناسي نهجالبلاغه، تنها دو كتاب فراهم آمده است. (10 )
گو اينكه كتابهاي متعدد و معتنابهي دربارة نهجالبلاغه نگاشته شده، ولي در هيچ عصري حق اين كتاب كما هو حقه ادا نشده است. ميتوان گفت مجموع كتابهايي كه دربارة كتاب علي(ع) نگاشته شده، در برابر كتابهايي كه ميبايد دربارة آن نگاشته ميشد؛ بسيار ناچيز و اندك است. امّا اينك ميتوان شادمان بود كه توجه به نهجالبلاغه در دهههاي گذشته، بسيار بيشتر از توجه به اين كتاب در سراسر قرنهاي گذشته بوده است. همچنين درك از نهجالبلاغه در دهههاي اخير، بسيار بهتر و همهجانبهتر از درك از اين كتاب در گذشتههاي دور بوده است. فيالواقع هرچه از عمر نهجالبلاغه ميگذرد، به جواني و شادابي آن افزوده ميشود. به ديگر بيان، اين كتاب كهن هيچگاه كهنه نميشود. سهل است كه هر روز نوتر مينمايد و پردهاي از «شگفتيهاي نهجالبلاغه» برداشته ميشود. زيرا اساساً سخن از علي (قهرمان نهجالبلاغه)، «سخن از تاريخ نيست. سخن از روز است. سخن از ابديت است. سخن از هميشگي خروشان و شكوفان و پُرفروز است.» (11 ) و «كتاب علي، كتاب فردا، كتاب هميشه» (12) است.
ميگويند: قانون «بقاي اصلح» دربارة كتاب هم مانند همة چيزهاي ديگر جاري است. به اين جهت بايد كتابهاي قديمي را كه در مقابل حوادث روزگار پافشاري كرده و از ميدان امتحان سرفراز بيرون آمده است؛ مورد توجه قرار دارد. (13 ) اين گفته دقيقاً دربارة نهجالبلاغه راست مينمايد: كتابي كه هيچگاه غبار گذشت زمان بر صفحات آن ننشسته و در مقابل شك و شبههآفرينان در اصالت آن، استوار و سرافراز به حيات خود ادامه داده است.
بديهي است اهميت نهجالبلاغه و عنايت بدان به لحاظ احتواء آن بر سخنان «امامالمستضعفين» (14 ) و «يعسوب المومنين» (15 ) علي(ع) است. جاودانه مردي كه خود «كتاب ناطق» است و كتابش، «اخالقرآن» خوانده شده است. (16 ) كلمة «اخ» كه در اصل به معني «برادر» است؛ در اينجا به معني مجازي آن (مشاكلت و مناسبت) به كار رفته و كنايه از سنخيت نهجالبلاغه با قرآن و تناسب با آن است. (17 ) يعني اين دو كتاب، هر دو «آسماني» است. البته با اين تفاوت كه آيات قرآن از جانب خداوند و از آسمان وحي نازل شده؛ امّا مندرجات نهجالبلاغه از جانب خداوند سخن و از وصي وحي و شخصيتي آسماني صادر شده است. مگر نه اينكه علي(ع) در زمان رسول گرامي اسلام(ص) و پس از ارتحال او به «وصي» معروف بود؟ (18 )9 و مگر نه اينكه ميگفت: «فلانَا بطُرقُ السّماءِ أعلَمُ مِنّي بِطُرُقِ الارضِ»؟ (19 )
قطعاً با عنايت به اخوّت قرآن و نهجالبلاغه است كه در شأن اين كتاب گرانسنگ گفتهاند:
كتاب كانّ اللّه رصّعَ لفظَه بجوهر آيات الكتاب المنزّل
حوي حكمَاً كالدّر تنطق صادقاً فلا فرق الاّ انّه غير منزل (20 )
آري، نهجالبلاغه را «اخالقرآن» خواندهاند و كلام علي را «كلام عليّ». و سيّدرضي نام كتابي را كه از سخنان آن حضرت فراهم آورده، «نهجالبلاغه» گذاشته است. يعني سخناني كه نه تنها بليغ است، بلكه روش بلاغت را نيز ميآموزد.

تفاوت ديدگاه گذشتگان و معاصران به نهجالبلاغه
اينك كه سخن به بلاغت نهجالبلاغه رسيد، ميسزد توجه دهيم كه ديدگاه گذشتگان نسبت به نهجالبلاغه به گونهاي بوده و ديدگاه امروزي به گونهاي ديگر است. در گذشته، دانشمندان اسلامي به نهجالبلاغه بيشتر به عنوان يك «شاهكار ادبي» مينگريستهاند. آنچه از اين كتاب براي دانشمندان اهميت داشت، به لحاظ اسلوب سخن و تركيب كلمات و ارزش ادبي آن بود. شرحهايي هم كه بر نهجالبلاغه نگاشته ميشد، بيشتر معطوف به اين جنبه بود. همچنين اظهارات و اعترافاتي كه دربارة نهجالبلاغه و اهميت آن ميشد، اغلب با تكيه و تأكيد به ارزش ادبي اين كتاب بود و براي نشان دادن وزين و زرين بودن كلام علي(ع) و تفوّق آن حضرت در بلاغت.
امّا امروزه نهجالبلاغه به عنوان «راهنماي زندگي» مطرح است و بيشتر به ابعاد اجتماعي و سياسي آن تكيه ميشود و با چنين نگرشي به آن پرداخته ميشود. و البته كه ميان اين دو ديدگاه (گذشتگان و معاصران) به نهجالبلاغه تفاوت است. ديدگاهي كه به نهجالبلاغه به عنوان يك «شاهكار ادبي» مينگرد، و ديدگاهي كه بدان به عنوان «راهنماي زندگي» و «بيانية اجتماعيـ سياسي».
بنگريد كه دكتر عمر فروخ دربارة نهجالبلاغه ميگويد:
مُعظمُ خُطبِهِ في السيّاسَة و أقَلُّها في الزّهدِ. (21 ) (بخش عمدة خطبهها و سخنان نهجالبلاغه دربارة سياست است، و اندكي از آن دربارة زهد و عبادت.)
و فواد جرداق شاعر بزرگ مسيحي معاصر فرياد ميكشد كه:
چطور در اجتماعي هم نهجالبلاغه هست و هم ظلم (22 )؟! و نيز در شأن اين كتاب گرانسنگ گفتهاند:
نهجالبلاغه، «منشور نهضت ضدگرسنگي» است. جالب اينجاست كه قرنها پيش از آنكه كتاب انسان گرسنه اثر ژوزوئه دوكاسترو نگاشته شود و علم به كشف مسألة گرسنگي پردازد؛ و صدها سال پيش از آنكه جان بويدار شكايت سر دهد كه در «عالم سياست» هيچگاه مسألة گرسنگي بينوايان مورد توجه ارباب قدرت نگرفته است؛ آشكارا ميبينيم كه «مسألة گرسنگي» در صفحات نهجالبلاغه موج ميزند. (23 )
و پُر روشن است كه ديدگاه دوّم نسبت به نهجالبلاغه، همهجانبهتر و دقيقتر و مبتني بر روح و جوهرة اين كتاب است. فيالواقع عصر حاضر، دورة نزديكي بيشتر به نهجالبلاغه و درك بهتر از آن است. دريغ كه تفصيل و تعليل اين نكته و معرفي مختصر نهجالبلاغه در عرصة محدود اين مقاله نيست. پس به همين اقتصار ميكنيم و سخن را در چگونگي نهجالبلاغه دوّم پي ميافكنيم.

نهجالبلاغة دوّم
موسسة انتشارات دارالهجرة در قم (ناشر موفق در عرضة نهجالبلاغة صبحي صالح در ايران)، اقدام به انتشار كتابي كرده است، تحت عنوان نهجالبلاغه الثاني. فراهمآورندة كتاب، حجتالاسلام شيخ جعفر حائري برخي از سخنان اميرالمومنين علي(ع) را به روش ابواب (24) نهجالبلاغه سيّد رضي گردآوري كرده و كتاب خود را در سه باب سامان داده است: خطبهها، نامهها و كلمات قصار. بنابراين اثر حاضر در ادامة تأليفاتي است كه مشتمل بر سخنان اميرالمومنين است. چه، پيش از تأليف نهجالبلاغه حدود چهل كتاب، و پس از تأليف نهجالبلاغه حدود سي كتاب فراهم آمده كه مشتمل بر سخنان آن حضرت است. (25) همچنين اين اثر در ادامة تأليفاتي است كه به روش ابواب نهجالبلاغه سيد رضي تهيه شده است. زيرا دستهاي از دانشوران اسلامي به تبعيت از سيد رضي در نهجالبلاغه، احاديث معصومين را تبويب كرده و آثار گرانسنگي فراهم آوردهاند. در مثل امينالواعظين اسدالله تستري انصاري، سخنان پيامبر گرامي اسلام(ص) را به روش سيدرضي در سه بخش خطبهها، نامهها و كلمات قصار گردآوري كرد و آن را نهجالفصاحة ناميد. همچنين شيخ راضي آلياسين، سخنان امام حسن و امام حسين(ع) را به همين روش تنظيم كرده و نام كتاب خود را اوجالبلاغة گذاشته است. و نيز جناب سيدمصطفي آلاعتماد، سخنان امام حسين(ع) را به روش يادشده گردآوري كرده و آن را بلاغةالحسين ناميده است. همچنين از مولف كتاب مزبور (نهجالبلاغة الثاني)، پيشتر اثري منتشر شده است تحت عنوان بلاغة الامام علي بن الحسين عليهماالسلام كه در آن، سخنان آن حضرت را به روش يادشده در سه بخش خطبهها، نامهها و كلمات قصار گردآوري كرده است. كوتاهسخن اينكه تاكنون به روي هم، هفت كتاب مشتمل بر سخنان پيشوايان معصوم اسلام(ع) به روش ابواب نهجالبلاغه سيّدرضي فراهم آمده است. (26 )
بنابراين نهجالبلاغةالثاني، از سويي در ادامة تأليفاتي است كه احتواء بر سخنان اميرالمومنين علي(ع) است، و از سوي ديگر در ادامة آثاري است كه به روش ابواب نهجالبلاغة رضي فراهم آمده است. همچنين اين كتاب تقريباً مشابه آثاري است كه در پي تأليف صحيفة سجاديه و صحيفة علويه در تكميل آن فراهم آمده است. زيرا پس از تأليف صحيفة سجادية، شيح حر عاملي كتاب الصحيفة الثانية السجادية را در تكميل آن نگاشت. (27 ) همچنين پس از تأليف صحيفة علويه، محدث نوري كتاب الصحيفة الثانية العلوية را در تكميل آن نگاشت. (28 )
اميد است با توضيحات فوق، روشن شده باشد كه تأليف نهجالبلاغة الثاني در ادامة سلسلة تأليفاتي است كه مانند آن در تاريخ فرهنگ گرانسنگ اسلامي پيشينه دارد. نيز خواستهايم با اين اشارات، فضل تقدم و تقدم فضل ديگران را در تأليف اين سلسله آثار نشان دهيم و فرمودة اميرالمومنين علي(ع) را يادآور شويم كه «وَالفَضلُ مَعَ ذلِكَ لِلبادِيءِ» (29 ) (برتري با آن است كه آغازكننده است). اينك ادامة اين نوشتار را معطوف به چگونگي اين كتاب و سنجش آن ميكنيم؛ مستعيناً باللّه و متوكلاً عليه.
همانگونه كه پيشتر اشاره رفت، كتاب حاضر در سه بخش و به سياق ابواب نهجالبلاغه تنظيم شده است: خطبهها، نامهها و كلمات قصار. در بخش اوّل، 139 خطبه و در بخش دوّم، 71 نامه و در بخش سوم، 336 سخن كوتاه آورده شده است. همينجا ميتوان مقايسهاي كرد ميان تعداد فقرات اين كتاب با نهجالبلاغه رضي كه بر اساس چاپ صبحي صالح، مشتمل است بر 241 خطبه، 79 نامه و 480 سخن كوتاه. بنابراين حجم نهجالبلاغة الثاني در حدود دوسوم نهجالبلاغه و كمتر از آن است.
در نهجالبلاغة الثاني، از ميان خطبهها، بلندترين آنها خطبة 75 در شش و نيم صفحه، و كوتاهترين آنها، خطبة 38 در يك و نيم سطر است. همچنين از ميان نامهها، بلندترين آنها نامة 71 در هفت و نيم صفحه، و كوتاهترين آنها نامة 4 در يك سطر است. و نيز در ميان كلمات قصار، بلندترين آنها (يعني به نسبت ديگر فقرات)، حديث 48 و 65 در يك و نيم صفحه، و كوتاهترين آنها حديث 76 و 78 و 134 و 320 شامل سه كلمه است.
عنوان اصلي اين اثر (نهجالبلاغةالثاني)، به يمن مقبول و مطبوع افتادن كتاب نهجالبلاغه، بسيار پُرجاذبه و تأملبرانگيز است. عنوان فرعي كتاب نيز بيانگر مطاوي كتاب و چگونگي كار گردآورنده و راهبر خواننده است: لمعة مختارة من الخطب والكتب والكلم القصار لسيدنا و مولانا اميرالمومنين عليبنابيطالب عليهماالسلام لم تذكر في نهجالبلاغة ناسج علي منواله. بنابراين اثر حاضر مشتمل بر بخشي از خطبهها و نامهها و كلمات قصار اميرالمومنين علي(ع) است كه به گفتة گردآورنده در نهجالبلاغه ياد نگرديده است.
كلية خطبهها، نامهها و كلمات قصار بدون سند آورده شده و گردآورنده هيچ توضيحي در اين باره نداده است. در عوض، مصادر يكايك خطبهها و نامهها و كلمات قصار در پايان كتاب نشان داده شده است. مصادر كتاب، متنوع است و از كتابهاي فريقين توأمان استفاده شده و غير از جوامع روايي، كتابهاي تاريخي را نيز شامل است. در ميان مصادر كتاب، بيشتر از اين آثار نقل شده است: شرح نهجالبلاغة از ابن ابيالحديد (و بيشتر بحث حكم منسوبه از آن)، غررالحكم و دررالكلم از آمدي، مستدرك نهجالبلاغة از هادي كاشف الغطاء، نهجالسعادة في مستدرك نهجالبلاغة از محمّدباقر محمودي.
گمان نميرود نكات معتنابهي مانده باشد تا در معرفي اين اثر ياد شود. جز اينكه اضافه كنيم برخي واژهها را گردآورنده در پاصفحه معنا كرده و گاه توضيحي كوتاه دربارة برخي فقرات سخنان اميرالمومنين(ع) به دست داده است. همچنين برخي از گفتارهاي حضرتش را كه قريبالمضمون با نهجالبلاغه است و يا به گونهاي ديگر در نهجالبلاغه روايت شده، يادآوري كرده است. سعي جناب گردآورنده مشكور باد.
اينك پس از معرفي اين اثر، ضروري مينمايد كه به برخي از لغزشهاي گردآورنده و نقايص اين كتاب اشاره شود.

ارزيابي و نقد نهجالبلاغةالثاني
در شمارش نقايص كتاب حاضر قصد استقصاء نداريم و تنها به لغزشها و نقايص برجستة آن اشاره ميكنيم. ميسزد يادآوري كنيم كه اگر در اين مقوله بر مولف كتاب سخت ميگيريم، جز اين نيست كه كتاب حاضر نام مقدّس نهجالبلاغه و علي(ع) را با خود دارد و ميبايد كتابي كه رو به آستان اميرالمومنين دارد، واژه ـ واژة آن با تحقيق و تدقيق نوشته شود. هنگامي كه مينگريم دانشمندي مسيحي چون سليمان كتاني ميگويد: درآمدن به آستان سخن از علي بن ابيطالب كمحرمتتر از درآمدن به محراب نيست؛ (30 ) پس پيداست كه رسالت مسلمانان، خاصّه شيعيان، در سخن گفتن از علي(ع) و گفتن سخن علي(ع) تا چه اندازه خطير است.
1. نخستين نقص كتاب حاضر معطوف به عنوان آن است: نهجالبلاغةالثاني. گو اينكه عنوان اين اثر بسيار پُرجاذبه و تأملبرانگيز است؛ امّا با وجود اين، عنوان مناسب و زيبندهاي براي كتاب نيست و مولف نتوانسته است از عهدة چنين عنوان سترگي برآيد و بدان وفا كند. بديهي است انتخاب عنوان مزبور براي كتاب حاضر بدانمعناست كه اين كتاب، استدراك نهجالبلاغه و ادامه و تكملة كار سيدرضي است. كما اينكه شيخ حرّ عاملي تحت عنوان الصحيفةالثانية السجادية به استدراك صحيفة سجاديه پرداخت و نيز محدّث نوري تحت عنوان الصحيفةالثانيةالعلوية به استدراك صحيفة علويه پرداخت. بنابراين از كتاب حاضر كه تحت عنوان نهجالبلاغةالثاني است انتظار ميرود كه استدراك نهجالبلاغه باشد و فصيحترين و بليغترين سخنان اميرالمومنين كه از سيدرضي در نهجالبلاغه فوت شده، در اين اثر گرد آمده باشد. امّا اين اثر به هيچ رو مشتمل بر چنين ويژگي نيست. بلكه مولف تنها به اين بسنده كرده كه پارهاي از سخنان اميرالمومنين را كه در نهجالبلاغه نيامده، در اين كتاب گرد آورد و آن را به روش نهجالبلاغه در سه بخش خطبهها و نامهها و كلمات قصار تبويب كند. و پيداست كه براي چنين تأليفي نميتوان عنوان نهجالبلاغةالثاني را برگزيد.
روشنتر بگويم كه نهجالبلاغةالثاني يعني مستدرك نهجالبلاغه. و مستدرك نهجالبلاغه يعني كتابي مشتمل بر فصيحترين و بليغترين سخنان علي(ع) كه در نهجالبلاغه نيامده است. و چون كتاب مزبور حائز اين ويژگي نيست؛ لذا اطلاق نهجالبلاغةالثاني بر آن صحيح نيست.
دور نيست كه احتمالاً چگونگي كار سيدرضي (گردآوري فصيحترين و بليغترين سخنان امام)، براي گردآورندة اين كتاب مطرح نبوده و يا بدان توجه نداشته است. زيرا وي در مقدّمة كتاب هيچ اشارهاي بدين موضوع نكرده و نيز يادآور نشده كه بر چه اساس برخي از سخنان اميرالمومنين را آورده و برخي ديگر را وانهاده است. پيداست كه گردآورنده با معيار «انتخاب فصيحترين و بليغترين» سخنان علي(ع) به تهية اين كتاب نپرداخته است. چه، اگر چنين معياري را ملحوظ ميداشت، دستكم در مقدمة كتاب اشارهاي بدان ميكرد. بيفزاييم هنگامي كه مينگريم در بخش كلمات قصار كتاب، صد و دو حديث در پي هم و يكسره از كتاب غررالحكم و دررالكلم برگرفته شده، يقين ميكنيم كه اين اثر عهدهدار مقصود ديگري بوده است تا گزينش فصيحترين و بليغترين سخنان امام(ع) از ميان مجموعة احاديث آن حضرت. گو اينكه يقيناً در مطاوي اين كتاب نمونههايي از فصيحترين و بليغترين سخنان اميرالمومنين نيز يافت ميشود؛ امّا سخناني كه شامل اين ويژگي نيست نيز يافت ميشود. درحالي كه نهجالبلاغه، يكسره مشتمل بر فصيحترين و بليغترين گفتارهاي امام(ع) است. بنابراين كتاب حاضر به اين لحاظ تالي تلو و خلف الصدق نهجالبلاغه نيست و اطلاق نهجالبلاغةالثاني بر آن نامناسب است.
2. گفتيم كه نهجالبلاغةالثاني عهدهدار انتخاب فصيحترين و بليغترين سخنان اميرالمومنين(ع) نيست. با وجود اين، برخي از خطبههاي آن حضرت در كتاب حاضر تقطيع شده و اسناد خطبهها نيز افكنده شده است. لابد مولف محترم با چنين شيوهاي قصد آن داشته كه كار خود را با كار سيدرضي مانند كنند. ولي در پيش يادآور شديم كه مقصود سيدرضي از تقطيع خطبهها، عرضة فصيحترين و بليغترين بخش از خطبههاي اميرالمومنين بوده است. و نيز از همين رو بوده است كه وي اسناد خطبهها را افكنده و راويان آن را ياد نكرده است. امّا چون مولف اين اثر مقصود ادبي از تأليف كتاب حاضر نداشته و درصدد گزينش فصيحترين سخنان امام(ع) نبوده است؛ بنابراين بهتر بود كه به تقطيع خطبهها و حذف سلسلة راويان نميپرداخت. اين شيوه، منافاتي با اختصار كتاب نيز نداشت. زيرا اساساً خطبههاي اميرالمومنين كوتاه بوده و ميانگين آنها يك ـ دو صفحه است. نقل سلسلة راويان هر حديث نيز در حدود يك سطر را در بر ميگرفت. پس، عرضة كامل خطبهها و نقل سلسلة راويان، هم مفيد به مقصود گردآورندة اين كتاب است و هم مخلّ اختصار كتاب نيست.
3. در آغاز كتاب، ابياتي از شاعران گذشته كه در شأن و عظمت نهجالبلاغه سرودهاند، تحت عنوان «ما قيل في الكتاب» آورده شده است (ص4). همچنين در آغاز هر بخش (خطبهها و نامهها و كلمات قصار)، اشعار ديگري كه دربارة نهجالبلاغه است، آورده شده است. گفتن ندارد كه هر اندازه كتاب حاضر مشابه نهجالبلاغه، و حتي فراتر از آن باشد (كه چنين نيست)، نقل آن اشعار در آغاز اين كتاب (آن هم تحت عنوان يادشده)، پسنديده و صحيح نيست. اينجاست كه بايد گفت كه مورد، موجب تخصيص وارد است.
افزون بر موارد يادشده، مولف در صفحة 5 كتاب، تقريظي را كه مرحوم علامه سيد عبدالحسين شرفالدين بر كتاب ديگر وي نوشته است (بلاغة الامام علي بن الحسين عليهماالسلام)، آورده و در پاصفحه ياد آورده شده كه چون كتاب حاضر به آن كتاب مشابهت دارد، آن تقريظ را در اينجا ميآوريم! پيداست كه هرچه اين دو كتاب مولف به يكديگر نزديك و مشابه باشد، آوردن آن تقريظ در كتاب حاضر پسنديده نيست و هيچ به ارزش اين كتاب نميافزايد. مضافاً اينكه كتاب بلاغة الامام علي بن الحسين، بسيار محققانهتر از اين كتاب است و مولف براي آن رنج تتبع را بر خود هموار ساخته و اثري بديع و باقي برجا نهاده است.
4. مولف در مقدمة كتاب مرقوم داشتهاند: آنچه را سيدرضي در مقدمة نهجالبلاغه گفته است، من نيز ميگويم كه «ادعا نميكنم به همة جوانب سخنان علي(ع) دست يافتهام و هيچ نكتهاي از آن بر من پوشيده نمانده است. بلكه بعيد نيست آنچه را نيافتم، بيش از سخناني باشد كه به من رسيده و بدان دست يافتم» (ص7). جداً شگفتآور است كه مولف بدون تأمل اين گفتة سيدرضي را كه به هيچوجه دربارة كار وي صدق نميكند، تكرار كرده است. چه، اساساً روش سيدرضي در نهجالبلاغه با روش مولف در كتاب حاضر كاملاً متفاوت است. سيّدرضي كتاب نهجالبلاغه را به آهنگ گردآوري فصيحترين و بليغترين سخنان امام(ع) فراهم كرده است و آنك يادآور شده بعيد نيست آنچه را نيافتم، بيش از سخناني باشد كه بدان دست يافتم. امّا مولف كتاب حاضر نه آهنگ گردآوري فصيحترين سخنان امام را داشته، و نه اهتمام به گردآوري كلية سخنان حضرتش را داشته است. بلكه خواسته پارهاي از سخنان اميرالمومنين را كه به تفصيل در مستدركات نهجالبلاغه و ديگر جوامع روايي آمده، در يك مجلد مختصر عرضه كند. بنابراين پُر روشن است آنچه در نهجالبلاغةالثاني آمده، بسيار كمتر از مجموع سخنان علي(ع) است و مولف نيز خود به آن معترف است. امّا با وجود اين، گويا مولف محترم تصور درستي از چگونگي تأليف خويش ندارد كه گفتة مرحوم سيّدرضي را بدون آنكه دربارة كار خويش صدق كند و موضوعيت داشته باشد، تكرار كرده است. تو گويي مولف فراموش كرده كه كتاب خود را با اين جمله آغاز كرده است: «فهذا غيض من فيض، و قطر من بحر... من الخطب والكتب والكلم القصار التي... الواردة عن اميرالبيان... الامام علي بن ابيطالب عليهالسلام.» (كتاب حاضر نمياز يمي و قطرهاي از دريايي است كه از ميان خطبهها و نامهها و كلمات قصار اميرالبيان، امام علي بن ابيطالب(ع) روايت شده است.) پس اگر چنين است، چرا مولف در صفحة بعد با بياني ترديدآميز گفته است كه «بعيد نميدانم» آنچه از سخنان علي(ع) را نيافتم، بيش از آن باشد كه بدان دست يافتم؟!
5. در نقل احاديث دقت كافي نشده و گاه كلمهاي تغيير يافته و يا از قلم افتاده و يا افزوده شده است. اينگونه تسامح در نقل فراوان است و بالغ بر دهها مورد ميشود كه در برخي موارد معناي حديث را به كلي دگرگون كرده است. مناسب است پيش از برشمردن اين تسامحات، توجه به نكتهاي داده شود كه تنبّهانگيز است: هنگامي كه ابوبصير از صادق آل محمّد(ص) دربارة معناي اين آية شريفه سوال ميكند: «الَّذينَ يَستَمِعُونَ القَولَ فَيَتَّبِعُونَ احسنََهُ...»؛ آن حضرت چنين ميگويد: «هُوَ الرَّجُلُ يَسمَعُ الحَديثَ فَيُحَدّثُ بِهِ كَما سَمِعَهُ، لا يزِيدُ فِيهِ وَ لا يَنقُصُ مِنهُ». (31 ) در تاريخ اسلام از اينگونه افراد نيز نام برده شده است كه مقيّد بودند حتي يك «فا» يا «واو» را در حديث كم و زياد نكنند. هنگامي كه عُبَيد بن عُمَير ضمن گفتار خود اين حديث را از رسول گرامي اسلام(ص) نقل كرد: مَثَلُ المُنافِقِ كَمَثَلِ الشاةِ الرابِضَةِ بَينَ الغَنَمَينَ؛ ابن عمرو بدو گفت: واي بر تو! دروغ بر پيغمبر خدا مبند. زيرا آن حضرت چنين گفت: «مَثَلُ المُنافِقِ كَمَثلَ الشّاةِ العائرَةِ بَينَ الغَنَمينَ» (32 ). با اينكه كلمة مزبور، موجب تغييري در معناي حديث نيست و معني «رابظه» (متوقف) و «عائره» (متردد) به يكديگر نزديك است. بنابراين پيداست كه نقل دقيق و بيكم و زياد احاديث تا چه اندازه مطلوب و مأجور است. خاصه در اينگونه جوامع روايي كه مأخذ است و مورد استناد قرار ميگيرد و فقط معناي حديث مقصود نيست. افزون بر اينكه كتاب حاضر به لحاظ عنوان آن (نهجالبلاغةالثاني)، خواننده را بيشتر از ديگر جوامع روايي متوجّه الفاظ حديث ميكند. اينك با عنايت به آنچه رفت، به چند نمونه از لغزشهاي مولفدر نقل احاديث اشاره ميكنيم. بيدرنگ خاطرنشان ميسازيم كه در اين مورد قصد استقصاء نداشتهايم و تنها در ضمن تأمل در چند صفحة كتاب، نمونههاي ذيل به نظر آمده است. (33 )
همچنين در ص55، س14، قبل از «كابرهواه» يك «واو» ساقط شده است. يادآوري ميشود در اينگونه موارد كه يك «واو» ساقط شده، غالباً به سياق جمله خدشه وارد شده است. به همين نمونه بنگريد: «فرَحَم اللّه امرءً راقَب رَبّه، و تنكَّبَ ذنبَه، كابرهواهُ و كذّب مُناه».
در ص65، س1، «والتقوي سنخالايمان، فذلك الايمان» در مستدرك نهجالبلاغة كاشف الغطاء (كه نخستين مأخذ اين خطبه ذكر شده است)، ضبط نشده است. فقط در اصول كافي (مأخذ ديگر اين خطبه)، «والتقوي سنخ الايمان» نقل شده است و «فذالك الايمان» در آن ضبط نشده است.
در ص197، س11، قبل از «من تحرّي الصدق»، اين قسمت از وصيت اميرالمومنين(ع) حذف شده است: «كم عاص نجي و كم من عامل هوي». مولف هيچ اشارهاي به حذف اين قسمت از وصيت آن حضرت نكرده است (مثلاً تعبيري چون «و منها» و چند نقطهچين به كار برده نشده است.) تو گويي اين گفته آن حضرت مطابق پسند و فكر مولف نبوده است.
در ص214، س7، يك جمله كامل از وصيت اميرالمومنين علي(ع) به كميل از قلم افتاده است: «يا كميل قل الحق علي كل حال و واصل المتقين واهجر الفاسقين و جانب المنافقين».
مواردي كه برشمرده شد، نمونههايي از تسامح در نقل حديث بود كه در برخي موارد معناي حديث را يكسره دگرگون كرده و يا سكتهاي در آن وارد كرده است. غير از تسامحات فوق، چند لغزش ديگر نيز ملاحظه شد كه بدانهااشاره ميشود.
الف) در ص17، س1، چنين آمده است: «مَن عَرَفَ الامامَ لَم يَغفَل عَنِ الاستِعدادِ». مأخذ اين حديث، مستدرك نهجالبلاغه از كاشفالغطاء نشان داده شده است. امّا در مأخذ يادشده و نيز در اصول كافي و غررالحكم و دررالكلم، حديث مزبور چنين نقل شده است: «مَن عَرَفَ الايّام لَم يَغفُل عَنِ الاستِعدادِ». (هر كه روزها و پيشامدها را بشناسد، از آمادگي غافل نماند.) پيداست كه تبديل كلمة «ايام» به «امام» معناي اين حديث را كاملاً دگرگون كرده است. در حالي كه احاديث متعدد ديگري وجود دارد كه دقيقاً قريب المضمون با اين حديث است و حديث مزبور را آنگونه كه مولف نقل كرده است، در هيچيك از جوامع روايي ملاحظه نشده است. (بد نيست اين نكته هم در داخل پرانتز يادآوري شود كه مضارع «غفل» بر ضم عينالفعل و بر وزن نَصَرَ ـ يَنصُرُ است و اعراب اين كلمه در كتاب حاضر نادرست است.)
ب) در ص214، س6 و 7، چنين آمده است: «يا كُمَيلُ... ما مِن حَرَكَة اِلاّ وَ اَنتَ مُحتاج فِيها اِلَيّ». مأخذ اين حديث نيز مستدرك نهجالبلاغه از كاشفالغطاء نشان داده شده است. امّا در مأخذ يادشده و نيز در تحفالعقول و ديگر جوامع روايي، حديث مزبور چنين است: «.. ما من حَرَكَة اِلاّ وَ انتَ محتاج فِيها اِلي مَعرِفَة». (هيچ حركتي نيست جز اينكه در آن به شناختي نيازمندي.) همانگونه كه مينگريم، «اِلي مَعرِفَة» در اين حديث به «اِلَيّ» تبديل شده و معناي حديث يكسره دگرگون شده است.
6. در بخش حكمت نهجالبلاغةالثاني، احاديثي آورده شده كه عيناً و يا با اندك تفاوتي در نهجالبلاغه مضبوط است. درحاليكه مولف، عنوان كتاب خويش را نهجالبلاغةالثاني گذاشته است. و اين بدانمعناست كه احاديث آمده در اين اثر، در نهجالبلاغه نيامده است. افزون بر اينكه در عنوان فرعي اين اثر آمده است: «لمعة مختارة من الخطب والكتب والكلم القصار... لم تذكر فينهجالبلاغه». و هكذا مولف در مقدمة كتاب ياد آورده شده است: «ان هذا السّفر الجليل والاثر النفيس، الّف علي عزار نهجالبلاغه... و فيه ما لم يذكر في ذلك» (ص7). بنابراين خواننده انتظار دارد در كتاب حاضر آن دسته از احاديث علي(ع) آمده باشد كه در نهجالبلاغه موجود نيست. ولي عليرغم اين انتظار، در بخش كلمات قصار كتاب، احاديث متعددي آمده كه در نهجالبلاغه موجود است. اگر اينگونه احاديث مكرر به دو ـ سه مورد خلاصه ميشد، ميبايست آن را حمل بر «الانسان محل السهو والنسيان» كرد. امّا هنگامي كه ملاحظه ميشود در حدود پانزده حديث از بخش حكمت اين كتاب در نهجالبلاغه آمده است پي خواهيم برد كه اساساً مولف به نهجالبلاغه احاطه نداشته و حتي احاديث مشهور نهجالبلاغه را در ياد نداشته است. اينك به احاديثي در نهجالبلاغةالثاني اشاره ميشود كه در نهجالبلاغه نيز آمده است. در نشان دادن اين احاديث قصد استقصاء نداشتهايم و تنها در ضمن تصفّح كتاب، نمونههاي ذيل ملاحظه شده است.
يك: ص269، حديث2: «قيمة كل امرء ما يحسنه، ما هلك امرء عرف قدره، والمرء مخبوء تحت لسانه.» بخش اوّل اين حديث در نهجالبلاغه چاپ صبحي صالح، بخش حكمت، حديث81 آمده است. بخش دوم حديث به صورت «هلك امرء لم يعرف قدره» در بخش حكمت، حديث 149 آمده است. بخش سوّم حديث نيز در بخش حكمت، حديث 148 آمده و به صورت كاملتر در همان بخش، حديث 392 آمده است.
دو: ص 271، ح9: «لا تجعلنّ اكثر شغلك...» اين حديث در بخش حكمت، حديث 352 آمده است.
سه: ص273، ح16: «خذالحكمه انّي اتتك...» اين حديث در بخش حكمت، حديث 79 آمده است.
چهار: ص 276، ح25: «الدنيا دار ممر...» اين حديث در بخش حكمت، حديث 133 آمده است.
پنج: همان صفحه، ح28: «كرهت لكم ان تكونوا شتامين...» اين حديث با اندكي تفاوت در نهجالبلاغه، خطبة 206 آمده است.
شش: ص278، ح33: «ان الدنيا والاخره عدوان...» اين حديث در بخش حكمت، حديث 103 آمده است.
هفت: ص 289، ح59: «اعزالناس من...» اين حديث با اندك تفاوتي در بخش حكمت، حديث 12 آمده است.
هشت: همان صفحه، ح 60: «من رضي عن نفسه كثر السّاخط عليه، و من ضيّعه الاقرب اتيح له الابعد، و من بالغ فيالخصام اثم، و من قصر عنها ظلم» بخش اوّل اين حديث در بخش حكمت، حديث 6 آمده است. بخش دوّم حديث در بخش حكمت، حديث 14 آمده است. بخش سوم حديث نيز در بخش حكمت، حديث 298 آمده است. مضافاً اينكه مولف، بخش سوم حديث را در دو موضع ديگر از همين بخش كتاب (حديث 71، 289) آورده است!
نه: ص298، ح97: «العجب ممّن يقنط...» اين حديث با اندك تفاوتي در بخش حكمت، حديث 373 آمده است.
ده: همان صفحه، ح98: «من رأي عدواناً يعمل...» اين حديث در بخش حكمت، حديث 373 آمده است.
يازده: همان صفحه، ح100: «الدّهر يومان: يوم لك...» اين حديث با اندك فزوني و كاستي در بخش حكمت، حديث 396 آمده است.
دوازده: ص316، ح219: «الرّاضي يفعل قوم...» اين حديث در بخش حكمت، حديث 154 آمده است.
سيزده: ص 324، ح271: «ما المُبتلي الذي...» اين حديث در بخش حكمت، حديث 302 آمده است.
چهارده: ص340، بند دوم حديث 332: «طبيب دوّار بطبّه...» اين حديث در نهجالبلاغه، خطبة 108 آمده است.
نمونههايي كه در فوق اشاره شد، احاديثي است كه در بخش حكمت نهجالبلاغةالثاني آورده شده است. در حالي كه اين احاديث عيناً و يا با اندك تفاوتي در نهجالبلاغه مضبوط است و حتي برخي از آنها در شمار احاديث مشهور نهجالبلاغه است.
7. برخي سخنان اميرالمومنين علي(ع) كه در نهجالبلاغةالثاني آمده، قريبالمضمون با سخنان آن حضرت در نهجالبلاغه است. مولف غالباً در ذيل اين سخنان يادآور شده كه اين سخن به گونهاي ديگر در نهجالبلاغه روايت شده است. (در مثل رجوع شود به صفحة 102، ذيل خطبة 61 كه مرقوم داشتهاند: «اوائل هذا الكلام مذكور في نهجالبلاغه باختلاف كثير.») اينك مواردي كه در ذيل بيان ميشود، قريبالمضمون با سخنان آن حضرت در نهجالبلاغه است. ولي مولف بدان توجّه نداشته و به مشابهت آن اشاره نكرده است.
يك: خطبة 42 كتاب حاضر، قريبالمضمون با حديث شمارة 130 از بخش حكمت نهجالبلاغه است.
دو: خطبة 81، قريبالمضمون با خطبة 147 نهجالبلاغه است.
سه: اوايل وصيت 18، عيناً در نهجالبلاغه، حديث شمارة 382 از بخش حكمت موجود است.
چهار: حديث شمارة 4 از بخش حكمت، قريبالمضمون با خطبة 179 نهجالبلاغه است.
پنج: حديث شمارة 83 از بخش حكمت، قريبالمضمون با نامة 72 نهجالبلاغه است.
البته مناسبتر بود از آوردن احاديثي كه با اندك تفاوت و يا اختصار در نهجالبلاغه آمده است، خودداري ميشد. در عوض، ديگر سخنان آن حضرت كه قريبالمضمون با مطاوي نهجالبلاغه نيست، آورده ميشد. رعايت اين نكته، خوانندة نهجالبلاغةالثاني را با فقراتي جديد از سخنان علي(ع) آشنا ميساخت كه قبلاً در نهجالبلاغه هيچ استحضاري از آن نداشت.
8. برخي احاديث در نهجالبلاغةالثاني، دو ـ سه بار تكرار شده است. نمونههاي ذيل فيالحال به دست آمده است. (34 )
يك: در بند سوم، ذيل شمارة 60 از بخش حكمت آمده است: «و من بالغ فيالخصومة اثم، ومن قصر عنها ظلم.» اين حديث در همين بخش، ذيل شمارة 71، 269، آمده است. جز اينكه در حديث شمارة 71، به جاي «ظلم»، كلمة «خصم» آمده و در حديث شمارة 269، به جاي «الخصومه» كلمه «الخصام» آمده است. مضافاً اينكه حديث مزبور در نهجالبلاغه نيز آمده است.
دو: در بخش حكمت، ذيل شمارة 61 آمده است: «من اعجب برأيه ضلّ...» اين حديث در صفحة 16 آمده است.
سه: در همان بخش، ذيل شمارة 77 آمده است: «اعجاب المرء بنفسه...» اين حديث در صفحة 18 آمده است.
چهار: در همان بخش، ذيل شمارة 18 آمده است: «لا يجد رجل طعم الايمان...» اين حديث در همان بخش، ذيل شمارة 174 آمده است. جز اينكه به جاي «رجل» كلمة «احد» آمده است.
9. رسمالخط و اعراب پارهاي از
كلمات، صحيح نيست. از اين نمونهها
فراوان است كه اينك براي اختصار تنها به ذكر ده مورد اقتصار ميشود.
يك: «استغنائه» (ص1)، بايد به صورت «استغناؤه» درج شود.
دو: «اَسوَأ» (ص15)، بايد به صورت «اُسوَءُ» درج شود.
سه: «الرّضا» (ص15 و 17 و...) و «نَجا (20 و...) و «رَجا» (63 و 297 و...) و ديگر كلماتي از اين دست، بايد با «الف مقصوره» درج شود.
چهار: اعراب «اُعجِبَ» (ص16)، غلط و «أعجَبَ» صحيح است.
پنج: اعراب «لَم يَغفَل» (ص17)، غلط و «لَم يَغفُل» صحيح است.
شش: اعراب «غَروُر» (39)، غلط و «غُرُور» صحيح است.
هفت: اعراب «بُشرُهُ» (ص65 و 84)، غلط و «بِشرُهُ» صحيح است.
هشت: اعراب «شُغلُكَ» (ص271)، غلط و «شُغُلُكَ» صحيح است.
نه: اعراب «خِلاص» (ص293)، غلط و «خَلاص» صحيح است.
ده: اعراب «اَحرَصَ مِنكَ» (ص294)، غلط و «اُحرَصُ مِنكَ» صحيح است.
10. در بخش حكمت، ص291، اين حديث آمده است: «الرُّوحُ فِي الجَسَدِ كَالمَعني فَي اللَّفظِ.» مأخذ حديث مزبور، شرح لاميةالعجم از صفدي (ج2، ص133) نشان داده شده است. گذشته از اينكه صدور اين حديث از اميرالمومنين علي(ع) بسيار محل ترديد است؛ اساساً نقل حديث (گو اينكه قطعي الصدور) از چنين منابعي صحيح نيست. زيرا حديث را بايد از جوامع حديثي و يا تأليفاتي نزديك به عصر معصومين نقل كرد و نه جز آن. البته حديث مزبور را شيخ بهايي نيز در كشكول خود نقل كرده است. ولي نقل آن از كشكول نيز بقاعده نيست؛ خاصّه در كتابي با عنوان نهجالبلاغةالثاني كه منابع آن بايد به دقت گزينش شود.
11. در بخش حكمت، ص328، حديثي آمده كه بخشي از آن چنين است: «وَ مَن تَخَلَّقَ بِالاَخلاقِ النَّفسانِيَّهِ فَقَد صارَ مَوجُوداً بِما هُوَ اِنسان، دُونَ اَن يَكُونَ بِما هُوَ حَيوان، وَ دَخَلَ فِيالبابِ المَلَكِيّ». اوّلاً مجعول بودن اين حديث براي كسي كه با تعبيرات ائمة معصومين(ع) آشنا باشد و شمّ حديثي داشته باشد، كاملاً آشكار است. اصطلاحات به كار رفته در حديث مزبور نشانگر آن است كه اين حديث پس از نهضت ترجمه و ورود فلسفه به جهان اسلام، ساخته شده است. ثانياً مأخذ حديث، كشكول شيخ بهائي نشان داده شده است كه چنان كتابي، نميتواند مأخذ حديث در چنين كتابي باشد. گويا مولف محترم، اين دو حديث را از كتاب معرفت نفس استاد حسنزادة آملي (ج3، ص446 و 472) نقل كرده و حتي خود، مستقيماً به منابع آن رجوع نكرده است.
12. در بخش حكمت، برخي احاديث منسوب به اميرالمومنين بيترديد به حضرتش نسبت داده شده است. بيشتر بگويم كه ابن ابيالحديد در پايان شرح خويش بر نهجالبلاغه، فصلي را تحت عنوان «الحكم المنسوبة» گشوده و هزار كلمة قصار را كه منسوب به علي(ع) است؛ در ذيل اين عنوان آورده و يادآور شده كه برخي از آنها در شمار احاديث آن حضرت نيست و با وجود اين، چون كلماتي ادب و حكمتآموز است، به عرضة آن پرداخته است. پيداست كه در اين مورد هيچ اشكالي بر ابن ابيالحديد نيست. امّا اشكال بر مولف كتاب حاضر است كه برخي از اين كلمات قصار را بدون هيچ توضيحي از كتاب ابنابيالحديد آورده و يادآور نشده كه چرا اين دسته احاديث را قطعيالصدور قلمداد كرده است. به هر حال، مولف وضوي شكدار گرفته و با وجود هزاران حديث قطعيالصدور از اميرالمومنين، به نقل احاديثي پرداخته كه منسوب به آن حضرت است. طرفه اينجاست كه از مأخذ اين احاديث به نام «الحكم المنثورة» ياد شده است (ص347 و 364 و...)؛ با اينكه عنوان آن، قطعاً «الحكم المنسوبة» است و توضيح ابن ابيالحديد در آغاز اين بخش از كتاب خويش، روشن و راهنماست.
13. در نقل منابع كتاب، از مستدرك نهجالبلاغة مرحوم هادي كاشفالغطاء به گونهاي ياد شده كه در شأن مولف فقيد آن نيست. دو ـ سه بار از او به صورت كاشفالغطاء ياد شده كه جاي اعتراضي نيست. امّا در ديگر موارد، مكرراً از آن مرحوم با نام «هادي» (مستدرك النهج الهادي) ياد شده است و بس! (ص344 و 345 و...) آيا مولف خردهحسابي با نام «كاشفالغطاء» داشته كه از آوردن آن خودداري ورزيده و پي در پي از كاشفالغطاء به نام «هادي» ياد كرده است؟ يا اينكه قانون جديدي در كتابشناسي وضع شده كه بايد نام كوچك مولفين در منابع كتاب آورده شود؟
14. در نقل منابع، كتاب اثباتالوصية بيترديد به مسعودي نسبت داده شده است (ص343). امّا به گفتة علامة اميني، و استاد صالحي نجفآبادي، اين كتاب از آن مسعودي (مولف مروجالذهب) نيست و كتاب وي، غير از اين كتابي است كه امروزه در دسترس است. (35 ) براي اطمينان بيشتر ميتوان سبك ادبي و ساختار مضموني كتاب مروجالذهب را با اثباتالوصيه مقايسه كرد.
15. در نقل منابع، از كتاب شيخ صدوق به نام «من لا يحضره الفقيه» ياد شده است (ص343). گفتني است كه عنوان كتاب وي، «كتاب من لا يحضره الفقيه» است و كلمة «كتاب»، جزء عنوان آن است. ميسزد اشاره شود كه نام كتاب مشهور طبي زكرياي رازي نيز «كتاب من لا يحضره الطبيب» است و اين نيز به غلط، مشهور به «من لا يحضره الطبيب» شده است. شيخ صدوق عنوان كتاب خويش را به گفتة خود، از كتاب رازي اقتباس كرده است. (36 )
***
لغزشهاي كتاب حاضر بيشتر از آن است كه بتوان در ضمن يك مقاله بدان اشاره كرد. نمونههايي كه برشمرده شد، شامل لغزشهاي عمده و اساسي اين اثر بود. اميد است چاپ بعدي كتاب، پيراسته از اين لغزشها گردد و اثري شايسته در دسترس نهجالبلاغهخوانان قرار گيرد. اينك در پايان اين نوشتار، پيشنهادهايي نيز براي بهبود كتاب حاضر تقديم ميشود؛ باشد كه قبول افتد و كارگر باشد.
يكم: در مواردي كه خطبهها و نامههاي اميرالمومنين در چند منبع با اندكي اختلاف روايت شده، به نقل يك روايت آن بسنده شده و صورتهاي ديگر آن، بازگو نشده است. مناسب است در اينگونه موارد اختلاف كلمهها و صورتهاي گوناگون هر حديث در پاصفحه درج شود. امروزه در تصحيح متون، نسخهبدلها در پاصفحه يا پايان كتاب دقيقاً نشان داده ميشود. بنابراين لازم است كه به لحاظ اهميت سخنان اميرالمومنين، صورتهاي ديگر احاديث آن حضرت، ضبط و در پاصفحه درج شود.
دوم: حتيالامكان كلية مدارك سخنان اميرالمومنين آورده شود. غالب سخنان آن حضرت در چند منبع موجود است. امّا مولف غالباً به نقل يك ـ دو مدرك اقتصار كرده است. مثلاً مدرك خطبة 44، كفايةالطالب كنجي و شرح نهجالبلاغة ابن ابيالحديد نشان داده شده است. در صورتي كه اين خطبه در منابع ديگري نيز آمده است؛ از جمله علامة مجلسي در بحار (ج17، ص124) و كفعمي در مصباح (ص744) و كاشفالغطاء در مستدرك نهجالبلاغه (ص44) و فيروزآبادي در فضائل الخمسة (ج2، ص256) اين خطبه را آوردهاند. (37 )
سوم: مدارك سخنان اميرالمومنين در ذيل هر سخن آورده شود. آنگاه در پايان كتاب، مشخصات كتابشناسي كلية مدارك بر اساس استانداردهاي موجود آورده شود.
چهارم: در استفادة از كتاب گرانسنگ دستور معالم الحكم و مأثور مكارم الشيم از قاضي قضاعي، غفلت شده است. اين اثر شامل گنجينهاي از احاديث اميرالمومنين است كه سوگمندانه ارزش آن بر بسياري از خواص نيز پوشيده مانده است. اميد است از اين مأخذ نيز استفاده شايسته شود.
اكنون نوشتة خود را به فرجام ميرسانيم و مولف نهجالبلاغه را به انتقادات و پيشنهادهاي فوق توجه ميدهيم. يك نكتة ناگفته باقي مانده است كه مناسب ديده شد در پايان اين نوشتار يادآوري شود.
مولف محترم، كتاب خويش را با اين حديث به فرجام رسانيده است: «و نظر عليهالسّلام الي فتي مرخ ازاره فقال عليهالسّلام: يا فتي اِرفَع اِزاركَ، فَاِنَّهُ اَبقي لِثَوبِكَ، وَ اَتقي لِقَلبِكَ.» (ص341). دانسته نشد كه از ميان آن همه احاديث گونهگون اميرالمومنين، چرا كتاب با اين حديث به فرجام رسيده است. اكنون اين قلمزن، مقالة خويش را با كوتاهترين نامه اميرالمومنين به پايان ميبرد كه خطاب به يكي از كارگزاران خويش نوشته و در صفحة 189 كتاب حاضر آمده است.

وَ مِن كِتاب لَهُ عليهالسلام اِلي عامِلِهِ:
امّا بَعدُ؛ فَاعمَل بِالحَقِّ لِيَوم لا يُقضي فِيه اِلاّ بِالحَقّ
والسّلام.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 23 فروردین 1395 ساعت: 9:07 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

سلامتی در پرتوی کلام معصومین

بازديد: 35

سلامتی در پرتوی کلام معصومین




 




سلامتی در پرتو كلام معصومين 

تذكر : شيطان در روايات ، در برخي مواقع به پليدي ، ميكروب ، بيماري هم عنوان شده است كه به احتمال زياد منظور همان ميكروبها مي باشد كه خود نكتة آموزش بهداشتي قابل تاملي است . 
بهداشت فردي : 
رسول اكرم (صلي الله عليه و آله): 
1) اسلام پاكيزه است پس شما نيز پاكيزه باشيد كه هركس پاكيزه نيست به بهشت نمي رود . {نهج الفصاحة}
2) محاسن خود را شانه كنيد و ناخنهاي خود را كوتاه سازيد زيرا شيطان (پليدي و ميكروب) ميان گوشت و ناخن روان است . {نهج الفصاحة}
3) هركس موي شارب و موي بيني را بگيرد و به احوال بدن خود بپردازد كه اينها باعث زيادتي جمال (زيبائي) او است . {حلية‌المتقين}
4) موي شارب و پشت زهار و زير بغل را بلند نگذاريد كه شيطان(پليدي و ميكروب) در آنجا جا مي گيرد و پنهان مي شود . {حلية المتقين}
5) هركه ايمان به خدا و روز قيامت دارد موي زهار را زياده از چهل روز نگذارد پس اگر چيزي نيابد بعد از چهل روز قرض كند و عقب نيندازد . {حلية المتقين}
6) دراز نكنيد موي زير بغل را كه شيطان(پليدي و ميكروب) در آنجا پنهان مي شود . {حلية المتقين}
7) هر قدر پاكيزگي بيشتر باشد خداوند عمرت را زياد مي كند . {مكارم الاخلاق}
8) حق خدا بر هر مسلماني اين است كه هر هفت روز يكبار غسل كند و سر و تن خود را بشويد . {نهج الفصاحه}
9) هرچه مي توانيد پاكيزه باشيد زيرا خداوند اسلام را بر پاكيزگي بنيان نهاده و جز مردم پاكيزه كسي به بهشت نمي رود. {نهج الفصاحة}
10) ناخن گرفتن دردهاي بزرگ را منع و روزي را فراخ مي كند . {نهج الفصاحة}
11) موي خوب داشتن دارائي است {نهج الفصاحة}
12) موي نيكو يكي از دو زيبائي است كه خدا به مرد مسلمان مي دهد {نهج الفصاحة}
13) هركس در روز جمعه ناخن خود را بگيرد خداوند درد را از انگشتانش بيرون برد و درمان و سلامتي را داخل كند . {ثواب الاعمال و عقاب الاعمال}
14) جبرئيل آنقدر مرا به مسواك كردن امر كرد كه گمان كردم اين كار بر امت من واجب خواهد شد . {حلية المتقين}{بحار الانوار}
15) دندانها را تميز كنيد زيرا ماية نظافت است و نظافت باعث ايمان است و ايمان با صاحب خود در بهشت است . {نهج الفصاحة}
16) مسواك كردن فصاحت مرد را افزون مي كند {نهج الفصاحة}
17) مسواك كردن موجب پاكي دهان و رضايت پروردگار و روشني چشم است . {نهج الفصاحة}
18) دهانهاي خويش را به مسواك پاكيزه كنيد .{نهج الفصاحة}
19) مسواك كنيد كه ماية پاكيزگي دهان و رضاي خداوند است .{نهج الفصاحة}
20) پنج چيز از سنت پيامبران است ؛‌ حيا و حلم و حجامت و مسواك و عطر زدن . {نهج الفصاحة}
21) مسواك زدن اقتضاي فطرت است . {نهج الفصاحة}
22) دهانهاي شما معبر قرآن است آن را با مسواك پاكيزه كنيد . {نهج الفصاحة}
23) در مسواك كردن هشت فائده است : دهان را پاكيزه مي كند ، ريشه را محكم كند و چشم را روشن كند و بلغم را ببرد و فرشتگان را خوشحال كند و پروردگار را خوشنود كند و اعمال خوب را بيفزايد و معده را بصلاح آورد . {نهج الفصاحة}
24) خداوند از امت من آنها را كه هنگام وضو و غذا مسواك كنند را رحمت كند . {نهج الفصاحة}
25) سه چيز است كه بر هر مسلماني لازم است : غسل جمعه و مسواك كردن و استعمال بوي خوش . {نهج الفصاحة} 
26) مسواك كردن سنت است هر وقت كه خواستيد مسواك كنيد . {نهج الفصاحة}
27) بر تو باد مسواك كردن در هر نمازي . {حلية المتقين}
28) مسواك كنيد كه مسواك كردن كار خوبي است ، لثه را محكم مي كند ، بوي دهان را از بين مي برد ، معده را اصلاح مي كند ،‌درجات بهشتي را مي افزايد و شيطان را به خشم مي آورد . {نهج الفصاحة}
29) كمترين حد مسواك زدن آن است كه با انگشت خود لثه و دندان را ماساژ دهيد . {كافي}
30) دو ركعت نماز با دهان مسواك زده برتر است نزد خداوند از هفتاد ركعت نماز بدون مسواك .{وسائل}{سفينة البحار}{نهج الفصاحة}
31) اي علي ! مسواك سنت و پاكيزه كنندة دهان است ؛ چشم را روشني مي بخشد و خدا را خشنودي مي سازد ؛ دندانها را سفيد مي كند و بوي دهان را از بين مي برد ؛ لثه را محكم مي گرداند و اشتها مي آورد ؛ حسنات را دوچندان مي كند و ملائكه را مسرور مي گرداند .{مكارم الاخلاق}
32) يا علي! بر تو باد مسواك زدن با هر وضوئي كه با آن نماز خواهي خواند . {مكارم الاخلاق}
33) به صورت عرضي (در عرض دهان = از روي لثه به دندان) مسواك بزنيد . {من لايحضره الفقيه}{نهج الفصاحه}
34) اگر امت من به مشقت نمي افتاد مسواك كردن را بر آنان در هنگام وضو گرفتن براي هر نماز ، واجب مي كردم . 
{وسائل}{نهج الفصاحة}{فروع كافي}
35) خلال كنيد ، بدرستيكه هيچ چيز ناراحت كننده تر براي فرشتگان الهي نيست كه ببينند خرده هاي غذائي در بين دندانها باقي مانده است . {مكارم الاخلاق}{حلية المتقين}
36) چرا من دندانهاي شما را زرد مي بينم ؟ چرا مسواك نمي كنيد ؟ {حلية المتقين}
37) در شگفت و ناراحتم هنگامي كه شما بر من وارد مي شويد در حاليكه دندانهايتان جرم گرفته و موهايتان ژوليده و كثيف است . چرا مسواك نمي كنيد ؟ {بحار الانوار}
38) از جمله حق مهمان آن است كه براي او خلال مهيا كني . {حلية المتقين}{المحاسن}
39) رحمت خداوند بر خلال كنندگان از امت من باد كه در هر وضوء و بعد از هر غذا بين دندانها را تميز مي كنند . {مستدرك الوسائل}
40) پس از صرف غذا دندانها را خلال كنيد زيرا خلال موجب سلامتي دهان و دندان و وسعت روزي مي شود . {مكارم الاخلاق}
41) كسي كه از دو چوب بهداشتي (مسواك و خلال) استفاده كند از عذاب كلبتين (كه نام امروزي آن فورسپس است )‌ و كشيدن دندان در امان خواهد بود . {بحار الانوار}
42) رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) هر شب سه بار مسواك مي زدند ؛ يكبار قبل از خواب و يكبار بعد از بيدار شدن از خواب و يكبار قبل از نماز صبح . {وسائل الشيعه}
43) هركه لباس بپوشد بايد كه پاكيزه باشد .{حلية المتقين}
44) خداوند بزرگ بهشت را لازم مي كند بر آن جواني كه زياد در آينه نگاه كند و بسيار حمد الهي را براي نعمت جواني به جاي آورد . {ثواب الاعمال و عقاب الاعمال}
45) رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) نهي فرمودند از ناخن به دندان گرفتن ، آب بيني در مساجد انداختن ، آب خوردن از پيش دستة‌كوزه كه در آنجا چرك جمع مي شود ، بول كردن در آب ، با دست آلوده به طعام شب خوابيدن . {حلية‌المتقين}
46) رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) بر جماعتي مي گذشتند كه دهان به آب گذاشته بودند و مي خوردند ، حضرت فرمودند كه به دست بخوريد كه بهترين ظرفهاي شماست . {حلية المتقين}
47) لباس سفيد بپوشيد ؛كه آن نيكوتر و پاكيزه ترين رنگهاست و مرده هاي خود را در آن كفن كنيد . {حلية المتقين}
48) بوي گندِ مردم آزار را بوسيلة آب بزدائيد و پاك كنيد . از بدن خويش مرافبت كنيد كه خدا مبغوض دارد بندة پليدي (كثيفي) را كه هركس كنارش بنشيند بينيش را بگيرد . {وسائل الشيعه}
حضرت علي (عليه السلام ) :
49) ‌ بوهاي بد را بوسيلة آب بر طرف كنيد كه خداوند متعال از بندگان كثيف بدش مي آيد . {مكارم الاخلاق}
50) ‌ نيكو خانه اي است حمام ؛ جهنم را به ياد مي آورد و چرك را از بدن مي برد .{حلية المتقين}
51) ‌ شستن سر چرك را مي برد و آزار چشم را دفع مي كند و شستن لباس غم و اندوه را مي برد و پاكيزگي براي نماز است . {حلية‌المتقين}
52) دارو كشيدن دفع دلگيري و پريشاني خاطر مي كند . {حلية المتقين}
53) ‌ مسواك كردن رضاي خداوند را فراهم مي آورد ، سنت پيامبر است و دهان را پاكيزه مي گرداند . {وسائل الشيعه}{بحار الانوار}
54) حضرت علي (عليه السلام) بعد از مسواك زدن سه مرتبه دهان را با آب شستشو مي دادند . {المحاسن}
55) سه چيز جنبة فردي و اختصاصي دارد ؛ شانه ، حوله و مسواك . {بحار الانوار}
56) ‌ سه چيز حافظه را زياد مي كند : مسواك كردن و روزه داشتن و قرآن خواندن . {حلية المتقين}
57) شستن لباس ، اندوه و غم را برطرف كرده و موجب قبولي نماز مي گردد . {حلية‌المتقين}
58) كفش نيكو پوشيدن بدن را از بلا ها نگاه مي دارد و … {حلية المتقين}
59) هر كه مي خواهد عمرش دراز باشد چاشت را بامداد بخورد و كفش نيكو بپوشد و ردا و بالاپوش را سبك كند و با زنان بسيار جماع نكند . {حلية المتقين}
60) ‌ هركه خواهد خير خانه اش بسيار شود دست را پيش از غذا خوردن بشويد . {حلية‌المتقين}
61) شستن دست قبل و بعد از غذا فقر را زائل و روزي را زياد و چرك را از لباس دور مي كند و چشم را جلا مي دهد و دردها را دور مي كند . {حلية المتقين}
امام حسين (عليه السلام) :
62) اميرالمؤمنين به ما دستور مي داد تا بعد از خلال كردن ابتدا سه بار دهان را شستشو دهيم و بعد از آن آب بنوشيم . {النهاية}
63) در مدت عمر در حفظ سلامت تن بكوشيد {تحف العقول}
64) (اي مردم) با تن سالم در مدت عمر خود شتاب كنيد به عمل(صالح) .{تحف العقول}
امام باقر (عليه السلام) :
65) هرچيزي را پاك كننده اي است و پاك كنندة دهان مسواك كردن مي باشد . {وسائل الشيعه}
66) روزي سه نوبت مسواك بزنيد و حداقل يكبار مسواك را بر دندانها بكشيد . {بحار الانوار}
67) اگر مردم نتايج و خواص مسواك كردن را بدانند حتي در رختخواب آن را به همراه خود مي برند .(هيچگاه مسواك را از خود جدا نمي كنند ) . {ثواب الاعمال و عقاب الاعمال}
68) پوشيدن موزه (چكمه و كفش راحتي) ، قوة چشم را افزون مي كند . {ثواب الاعمال و عقاب الاعمال}
امام صادق (عليه السلام) :
69) ناخن گرفتن سنت مؤكد است . {حلية المتقين}
70) هركه در روز جمعه ناخن و شارب (موي بالاي لب را) بگيرد ، پيوسته تا جمعة ديگر با طهارت باشد . {حلية‌المتقين}
71) حضرت رسول (ص) سر خود را با برگ سدر مي شستند و مي فرمودند كه بشوئيد سر خود را با برگ سدر كه هر ملك و هر پيغمبر مرسل آنرا به پاكي ياد كرده است و هركه سرش را با آن بشويد حق تعالي وسوسة شيطان (پليدي و ميكروب) را هفتاد روز ازا او دور گرداند و … . {حلية‌المتقين}
72) شستن سر با خطمي دل را مي گشايد و اندوه را برطرف مي كند . {حلية‌المتقين}
73) چون به حمام داخل شدي قدري آب گرم به سر و روي و پاهاي خود بريز و اگر ممكن است كه جرعه اي از آب آن بنوشي ، چنين كن ( يعني آب درحد آشاميدن براي استحمام استفاده شود) . {حلية المتقين}
74) مسواك ، گياهي است لطيف و تميز ، شاخة درختي است گوارا و مبارك ، و دندانها خلقتي است كه آنها را خداوند در دهان آفريده و وسيله و ابزاري براي جويدن و سبب تمايل به طعام و سلامت معده هستند . و اين دندانها در اصل پاك هستند كه در اثر خرده هاي غذا آلوده شده ، تغير يافته و بوي دهان را ايجاد مي كنند . هر گاه مؤمنِ زيرك مسواك كند و دندانها را تميز نمايد دندانهايش تميز شده و به خلقت اصلي خود باز مي گردد . {محجة‌البيضاء}
75) دو ركعت نماز با مسواك افضل است از هفتاد ركعت بدون مسواك ، حتي آنكه مستحب است اگر انسان فراموش نمود مسواك را قبل از وضو ، بعد از آن بجا آورد و پس از آن سه مرتبه مضمضه كند {بحار الانوار}
76) در مسواك دوازده خصلت است : از سنت رسول خداست ، و پاكيزه كننده دهان است ، و روشني چشم را زياد مي كند ، و خشنودي خداي تعالي را زياد مي كند ، و دندانها را سفيد مي كند ،و حسنات را مضاعف مي كند ، و بثورات و جوشهائي كه در پي دندان است (پيوره) زائل مي كند ، و لثه ها را محكم مي كند ، و اشتهاي به طعام را زياد مي كند ، و ملائكه را خشنود و فرحناك مي كند. {فروع كافي}
77) مسواك زدن از اخلاق پيامبران است {ميزان حكمة}
78) مسواك كردن از سنت پيامبران است . {حلية المتقين}
79) اندرون و بيرون دهان را بعد از غذا خوردن بوسيلة سعد و اشنان بشوئيد . {حلية‌المتقين}
80) موي زيبا لباس الهي است ، احترامش كنيد . {وسائل الشيعه}
81) هركس براي خود مو مي گذارد بايد به نيكوئي از آن سرپرستي كند و گرنه آن را قطع (كوتاه) نمايد . {وسائل الشيعه }
82) حق تعالي زينت و اظهار نعمت را دوست مي دارد و ترك زينت و اظهار بدحالي را دشمن مي دارد و دوست مي دارد اثر نعمت را در بندة خود ببيند به اينكه لباس خود را خوشبو دارد و خانه را نيكو دارد و ساحتهاي خانه را بروبد . {حلية المتقين} 
83) حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) در اكثر اوقات جامة سفيد مي پوشيدند . {حلية المتقين}
84) هركه ايستاده بول كند بيم آن هست كه ديوانه شود و از جاي بسيار بلند بول كردن مكروه است و مكروه است بول كردن در سوراخ جانوران و بول كردن و غايط كردن در مجراي آب هرچند آب نداشته باشد و همچنين در ميان راهها و كنار آبها و مسجدها و نزديك به ديوار مسجد و در رودخانه ها و در جاهائي كه مردم به سبب آن دشنام دهند و لعنت كنند و در زير درختان ميوه دار در وقتيكه ميوه داشته باشد زيرا ملائكه در آن وقت با آن درختان مي باشند كه نگاه مي دارند ميوه را از ضرر جانوران و در جاهائيكه مردمان از آن متاذي مي شوند حتي از بوي آن . {حلية المتقين}
85) شستن سر با سٍدر روزي را زياد مي كند . {حلية‌المتقين}
امام كاظم (عليه السلام) : 
86) سنتهاي حنيفة حضرت ابراهيم (عليه السلام) ده چيز است ، پنج چيز در سر و پنج چيز در بدن ؛ آن پنج چيز كه در سر است : شارب گرفتن و محاصن بلند گذاشتن و موي سر را تراشيدن و مسواك كردن و خلال كردن ميباشد ، و آن پنج چيز كه در بدن است ؛ موهاي بدن را ازاله كردن و ختنه كردن و ناخن گرفتن و غسل جنابت كردن و استنجا با آب ميباشد . {حلية المتقين}
87) (جواب پرسشي در حد خلال) نوك آن را بشكن (گرد شده و به راحتي وارد فضاي بين دندان شود) تا لثه را زخمي نسازد . {مكارم الاخلاق}
88) ‌لباس و جامة پاكيزه پوشيدن دشمن را منكوب مي كند . {حلية‌المتقين}
امام رضا (عليه السلام) :
89) ‌پاكيزگي و نظافت از اخلاق پيامبران است . {تحف العقول}
90) نظافتگري و استعمال بوي خوش و تراشيدن مو و … از اخلاق پيامبران است . {وسائل الشيعه} 
بهداشت محيط : 
رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) : 
1) زباله را در خانه جاي ندهيد و آن را خارج كنيد زيرا جايگاه شيطان (پليدي و ميكروب) است . {طب النبي}
2) خاكروبه را شب در خانه نگذاريد و روز بيرون بريد كه آن جاي نشستن شيطان(پليدي و ميكروب) است . {حلية المتقين}
3) چهار چيز را در خاك پنهان كنيد : مو ، ناخن ، دندان و خون . {حلية‌المتقين}
4) هفت چيز است كه از آدمي جدا مي شود و بايد آنها را دفن كرد : مو ، ناخن ، خون ، خون حيض ، بچه دان ، دندان و نطفه كه پاره خون شده باشد . {حلية‌المتقين}
5) شومي خانه در تنگي ساحت و بدي همسايگان و بسياري عيبهاي آن است . {حلية‌المتقين}
6) شستن ظرفها و پاكيزگي حياط ماية غناست .{نهج الفصاحة}
7) حق تعالي لعنت كرده است كسي را كه غائط كند در سايه اي كه قافله در آنجا منزل كند و كسي كه منع كند مردم را از آب مباحي كه در چاهها و چشمه ها مردم به نوبت بر آن وارد مي شوند يا آبي كه ملك جماعتي باشد و روز يا هر شب نوبت شخصي باشد صاحب نوبت را منع كنند و … . {حلية المتقين}
حضرت علي (عليه السلام ) :‌

8) ‌ خانه هاي خود را از تار عنكبوت پاك كنيد كه گذاشتن آن در خانه باعث فقر و پريشاني مي شود . {حلية المتقين}
9) جارو كردن آشغال ها باعث زيادي روزي مي شود {روضة الواعظين }{كنزالآمال}
10) حياط خود را تميز كنيد .{جامع الصغير جلد 2}
11) ‌ تنيدن عنكبوت و گذاشتن خاكروبه در خانه باعث پريشاني مي شود .‌{حلية المتقين}
12) ‌ آب جوشيده براي همة دردها نافع است و به هيچ وجه ضرر ندارد . {حلية المتقين}
13) كراهت دارد كه آدمي در خانه شب را به روز آورد كه دري و پرده اي نداشته باشد . {حلية‌المتقين}
امام باقر (عليه السلام) : 
14) جارو كردن خانه پريشاني را برطرف مي كند . {حلية المتقين}
15) خانة‌تنگ (كوچك) از مشقت (سختي) زندگاني است . {حلية‌المتقين}
امام صادق (عليه السلام) :
16) چراغ روشن كردن پيش از غروب آفتاب پريشاني را برطرف مي كند و روزي را زياد مي كند .{حلية‌المتقين}
17) ساحتهاي خانه هاي خود را جارو كنيد و شبيه به يهوديان نشويد كه ايشان جاروب نمي كنند . {حلية المتقين}
18) دهان(درب) ظرفهاي آب و طعام را ببنديد و در خانه ها را ببنديد كه شيطان (پليدي و ميكروب) در بسته را نمي گشايد ، و چراغ را خاموش كنيد كه موش آتش در خانه شما نياندازد . شستن ظرفها و جارو كردن خانه ها و ساحت اندرون و بيرون خانه ها روزي را زيد مي كند . {حلية المتقين}
19) از عادت آدمي آن است كه خانة اوگشاده باشد . {حلية‌المتقين}
20) هركه عمارت كند بيشتر از آنچه در آن سكني نمايد در قيامت او را تكليف مي‌كنندكه آن را بردارد . (كسي كه براي فخر و مباهات و .. اين عمل را بكند ) {حلية‌المتقين}
امام كاظم (عليه السلام) :
21) آب و جارو كردن خانه فقر را از بين مي برد . {حلية‌المتقين}
22) دود چوب درخت خرما حشرات و گزندگان زمين را برمي‌اندازد . {حلية المتقين}
23) زيادتي لذت دنيا در فراخي خانه و بسياري دوستان است . {حلية‌المتقين}
24) (زراره و محمد بن مسلم و ابي بصير ) به حضرت (امام صادق عليه السلام)گفتيم : چاهي است كه از آن وضو مي گيرند و در كنار آن بول جريان دارد آيا آن چاه را نجس مي كند؟ حضرت فرمودند : اگر چاه آب در جايي بالا باشد و محل جريان بول در پائين باشد و بين آنها سه يا چهار ذراع (5/1 الي 2 متر) باشد چاه آب نجس نمي گردد و اگر كمتر از اين مقدار باشد چاه نجس مي گردد. {وسائل الشيعه}
25) اگر چاه آب در پائين باشد و محل جريان آب نيز به آن سمت است و بين چاه و آب نه ذراع فاصله است آن بئل چاه را نجس نمي كند و اگر كمتر است وضو از آن جايز نيست. قال زراره :به حضرت گفتن : اگر مجاري بول به چاه چشبيده باشد اما بول بروي زمين نمي ماند. قال : اگر بول قراري نداشه باشد اشكالي ندارد هر چند كه مقدار كمي استقرار داشته باشد . در اين حالت زمين را سوراخ نمي كند و فرو نمي رود تا به چاه برسد لذا در اين مورد ضرر به چاه نميزند ميشود وضو گرفت . البته نجس شدن آب منوط به تغيير تمام آب است . {وسائل الشيعه}
26) (سؤال شد از حضرت كه بين چاه آب و چاه فاضلاب چقدر فاصله بايد باشد ؟) اگر دشت است هفت ذراع اگر كوهستاني است پنج ذراع. سپس فرمودند (اگر)آب جريان دارد. {وسائل الشيعه}
27) (سوال شد از چاه فاضلابي كه بالاي چاه آب است ؛ حضرت فرمودند: ) اگر بالاي چاه است هفت ذراع فاصله و اگر پائين است پنج ذراع از هر طرف(فاصله داشته باشد) {وسائل الشيعه}
28) اگر بين چاه آب و چاه فاصلاب ، يك زراع فاصله باشد اشكالي ندارد هر چند كه جريان نيز داشته باشد و اين در حالتي است كه چاه آب در قسمت بالا باشد. {وسائل الشيعه}
29) (از حضرت سؤال شد از چاهي كه كنارش مستراح (چاه فاضلاب) قرار داده شده است كه فرمودند :) مجاري چشمه‌ها از شمال است اگر چاه آب بالاتر از شمال باشد و چاه مستراح پائين تر باشد ، ضرري پيش نمي آيد (چنانچه ) بين آن دو بيش از سه ذراع فاصله باشد . اگر چاه مستراح بالاتر است نبايد كمتر از دوازده ذراع (حدود شش متر) باشد ، اگر هر دو در موازات قبله هستند و هر دو در جهت شمال مساوي هستند هفت ذراع فاصله لازم است. {وسائل الشيعه}
30) (سوال شد كه چاهي كه مردم از آن وضو مي گيرند و نزديكش چاه فاضلاب است ؟ ) اگر بين آنها (چاه آب و فاصلاب) ده ذراع فاصله وبالاتر باشد اشكالي ندارد. {وسائل الشيعه}
** (اختلاف در فواصل بين چاه آب و فاضلاب مربوط به نوع زمين ، شيب و .. است )**
31) (راوي مي گويد به حضرت گفتم كه مردي در آب بول مي كند حضرت فرمود :) بله (اشكال ندارد) وليكن از شيطان (پليدي و ميكروب) بر او مي ترسم . {وسائل الشيعه}
32) اميرالمومنين (ع) نهي مي‌كردنداز بول در آب جاري مگر در حالت ضرورت . {وسائل الشيعه}
امام رضا (عليه السلام) : 
33) آب جوشيده از همه جهت سودمند است و به هيچ رو زيان بخش نيست . {صحيفة الرضا}
34) (بين دو چاه پنج زراع يا كمتر يا بيشتر فاصله است آيا مي توان وضو گرفت ؟) با قرب و بعد (دوري و نزديكي) كراهت ايجاد نمي شود از آن وضو بگيرد و غسل كن مادامي كه آب آن تغيير نكرده است. {وسائل الشيعه}
35) از غساله حمام غسل نكنيد. {وسائل الشيعه}
بهداشت خانواده(مادر و كودك ، تنظيم خانواده ،سالمندان ، ازدواج و ...) :

رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) : 
1) خدايا محمد و آل محمد و دوستان محمد و آل محمد را عفت و اندازه روزي مقدر فرما ، به دشمنان محمد و آل محمد مال و فرزند (بسيار) عطا كن . {اصول كافي}
2) به زنان باردار شير بدهيد كه به هوش كودك خواهد افزود . {كتاب تغذيه گروههاي آسيبي پذير - وزارت بهداشت} 3) براي كودك غذائي بهتر از شير مادر نيست .‌{وسائل الشيعه}
4) بركت در وجود سالمندان است ، هركس به كودكان ما ترحم نكند و سالمندان ما را احترام نكند از ما نيست . {الحديث ص 307}
5) وجود پيران سالخورده بين شما ، باعث افزايش فيض ربوبي و بسط نعمتهاي الهي است {نهج الفصاحه}
6) احترام و بزرگداشت سالمند مؤمن ، تعظيم و بزرگداشت خداوند عزوجل است . { كافي}‍
7) هركس برتري و فضيلت سالمندي را شناخته و او را احترام گذارد خداوند عزوجل او را از هول و حراس قيامت ايمن خواهد داشت .{ لئالي الاخبار}
8) سالمندانتان را بزرگ داريد (احترام كنيد) تا كودكانتان شما را احترام كنند . {× دارالحديث }
9) رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) نهي فرمود از شير زن احمق يا زني كه چشمش معيوب باشد زيرا كه شير تاثير مي كند . {حلية‌المتقين}
حضرت علي (عليه السلام) : 
10) زنان را بعد از ولادت فرزند خرماي برني بخورانيد تا آنكه فرزند زيرك (باهوش) و بردبار شود . {حلية‌المتقين}
11) ‌ كوچكي خانواده يك از دو راحتي است . {بحار الانوار}{نهج البلاغه}
12) در مورد يتيمان و بيوگان (از كارافتادگان ، پيران و …) از خداوند پروا داشته باشيد و به ايشان احسان نمائيد .
13) بايد خردسالتان از سالمندتان پيروي كند (تاسي كند) و سالمندتان به خردسالتان مهربان باشد .{نهج البلاغه}
14) دايه اي بگيريد كه صورت و سيرت نيكو داشته باشد زيرا كه در طفل سرايت مي كتد و طفل شبيه مي شود به دايه در صورت و سيرت . {حلية‌المتقين}
15) نافع و مباركترين شيرها براي فرزند شير مادر است . {حلية‌المتقين}
امام باقر (عليه السلام) :
16) مصونيت اطفال از خطرات و انحراف ها در پرتو صلاحيت و شايستگي پدران آنها است .{بحار الانوار}
امام صادق (عليه السلام) :
17) زن حامله بِه بخورد تا فرزندش خوشبوتر و رنگ فرزند صاف تر باشد . {حلية‌المتقين}
18) از ما نيست كسي كه به بزرگسالان ما حرمت ننهد و با خردسالان ما مهربان نباشد . {ميزان حكمة}
19) دوست داشتن زنان از اخلاق پيامبران است . {حلية‌المتقين}
20) هر چه كمتر از بيست و يك ماه شير مي دهند به فرزند ظلم است به طفل . {حلية‌المتقين}
امام رضا (عليه السلام) :
21) نام را در روز هفتم تعيين بكنيد و بدانكه از جملة اعماليكه در وقت ولادت سنت مؤكد غسل دادن طفل است . {حلية‌المتقين}
بهداشت رواني :
اَلآ بِذكرِ الله تَطمئِن القُلوب 
دعاها و توسلات زيادي در باب رفع پريشاني ، ترس و … در منابع اسلامي (مانند مفاتيح الجنان) مظبوط است كه خود جاي بسي خوشحالي و تامل و عمل به آنها را دارد !
رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) :
1) مؤمني كه با مردم مي آميزد و آزار آنان را تحمل مي كند در پيشگاه الهي اجرش بزرگتر است از آن مؤمني كه با مردم آميزش ندارد و بر اذيت آنها صبر نمي كند .
حضرت علي (عليه السلام) :
2) ارزش هر انساني به مقدار همت اوست . {نهج البلاغه}
3) بردباري و تاني مانند دو كودك در يك شكمند و زلائيدة همت عالي هستند . يعني در اثر همت بلند دو خوي پسنديده در آدمي آشكار مي شود : يكي بردباري و آن ديگري خودداري از شتابزدگي . {نهج البلاغه} 
امام سجاد (عليه السلام) :
4) به نظر من جميع سعادتها و نيكي ها در أين است كه آدمي از آنچه در دست مردم است قطع طمع و اميد نمايد . {اصول كافي}
5) حق فرزندت بر تو اين است كه بداني وجود او از تو و نيك و بدش در اين دنيا وابسته به تو است و با دارا بودن قدرت و سلطة پدري مسئول تربيت وي هستي . بايد رفتار تو دربارة فرزندت همانند رفتار مربي شايسته اي باشد كه تربيت صحيحش باعث زيبائي و نيكوئي اخلاق فرزندش شده است و در برابر خداوند دليل وظيفه شناسي اش باشد . {بهداشت نوجوانان – وزارت بهداشت}
امام صادق (عليه السلام) :
6) لقمان به پسر خود چنين گفت (خلاصه) : اي فرزند اگر در كودكي ادب آموختي دئر بزرگي از آن بهره مند خواهي شد. فرزند عزيز ! همواره نفس خود را به اداء وظايف شخصي و انجام كارهاي خويش الزام كن و جان خود را در مقابل شدائدي كه از بزرگترين عزَت و بزرگواري نايل شوي از مردم قطع طمع كن و به آنان اميدوار مباش . پيامبران و مردان الهي با قطع اميد از مردم به مدارج عالية خود نائلآ شدند . {بحار الانوار} 
7) عزت و شرف مؤمن در اين است كه از ديگران مايوس باشد و از آنچه در دست مردم است قطع اميد نمايد . {اصول كافي}
8) هفت خصلت پسنديده شايستة مردان با ايمان است ؛ اولآ آرامش و اطمينان خاطر در فتنه ها و حوادث ، دوم بردباري و صبر در مصائب و بلاياي سنگين … . 
مجموعة احاديثي در باب توكل ، محبت ، آرامش ، اطمينان ، شكيبائي و … وجود دارد كه بسيار عالي و پرمحتوا بوده و قابل استفادة بسيار در بهداشت رواني ، كه به جهت فراواني اين احاديث و خلاصه بودن مجموعه حاضر از درج آنها صرف نظر مي‌شود . 
تغذیه و بهداشت مواد غذائی
رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) : 
1) هر كس كَم خورد سالم ماند و هركه بسيار خورد تنش بيمار و دلش سخت گردد . {نهج الفصاحة}
2) معده خانة مرض است و پرهيز(پيشگيري) سرآمد داروهاست . {نهج الفصاحة}{سفينة البحار}
3) يكي از اقسام اسراف اين است كه هرچه مي خواهي بخوري . {نهج الفصاحة}
4) پرخوري دل را سخت مي كند . {نهج الفصاحة}
5) غذا بخوريد در حالي كه اشتها داريد و دست از غذا بداريد در حالي كه ميل به غذا داريد . {مستدرك}
6) نان را گرامي داريد . {حلية‌المتقين}
7) انسان ظرفي بدتر از شكم پر نكرده است .{نهج الفصاحة}
8) هركس كم خورد سالم ماند و هر كه بسيار خورد تنش بيمار و دلش سخت گردد .{نهج الفصاحة} 
9) سفره هاي خود را با سبزي بيارائيد كه شيطان (پليدي و ميكروب با مريضي ) را دور مي سازد . {كتاب بهداشت و توليد مواد غذائي – وزارت بهداشت}
10) روزه بگيريد تا سالم بمانيد .{نهج الفصاحه}
11) روزه رودة را باريك مي كند و گوشت اضافي را مي برد و از گرماي سوزان جهنم دور مي كند .{نهج الفصاحه}
حضرت علي (عليه السلام) :
12) پرخوري و پرخوابي باعث فساد و تباهي مزاج و مايه جلب عوارض زيان‌بار است {فهرست غرر}
13) كمتر خوردن مانع بسياري از بيماريهاي جسم است {فهرست غرر}
14) طعام را بگذاريد تا سرد شود . {حلية‌المتقين}
15) كسي كه خواهد غذا به او ضرر نرساند تا گرسنه نشود و معده پاك نشود چيزي نخورد و چون خواهد كه غذا بخورد بسم الله الرحمن الرحيم بگويد و نيكو بجود و دست از طعام وقتي بكشد كه هنوز خواهش غذا داشته باشد . {حلية المتقين}
16) منشين بر طعام مگر وقتي كه گرسنه باشي و بر مخيز از طعام مگر وقتي كه خواهش (ميل به غدا) داشته باشي و نرم بجو و هر گاه خواهي به خواب روي بيت الخلا ( مستراح) برو . {حلية‌المتقين}
17) شير گاو دوا است و براي معده نافع است . {حلية المتقين}
18) روزه يكي از دو تتدرستي است .
19) آنكس كه محبت انواع مختلف غذاها را در دل مي‌نشاند ، ميوه‌هاي گوناگون بيماريها را از آن مي‌چيند {فهرست غرر} امام حسن مجتبي (عليه السلام) :
20) در خوان (سفرة‌غذا) دوازده خصلت است كه بر هر مسلمان واجب است كه بداند ؛ چهار تاي آن فرض است و چهار ديگر سنت و چهار تاي ديگر تاديب است . اما فرض آن است كه منعم خود را بشناسد و بداند كه نعمت از جانب پروردگار است و راضي باشد به آنچه خدا به او عطا كرده است ، و بسم الله بگويد و خدا را شكر كند ؛ و اما سنت ، دست شستن پيش از غذا و بر جانب چپ نشستن و به سه انگشت غذا خوردن و انگشتان را ليسيدن ؛ واما تاديب ، از پيش خود چيز خوردن و لقمه را كوچك برداشتن و بسيار خائيدن ( جويدن ) و در روي مردم نگاه نكردن . {حلية المتقين}
امام باقر (علية السلام) :
21) شير خوراك پيغمبران است .{حلية‌المتقين} 
22) هر كه سير بخورد به جهت بوي بدش داخل مسجد ما نشود اما اگر كسي مسجد نرود باكي نيست كه آن را بخورد . {حلية المتقين} 23) آداب آب خوردن آن است كه در ابتدا بسم الله بگو و چون فارغ شوي الحمدالله بگو و از پيش دستة كوزه و از جائي كه شكسته باشد يا رخنه‌اي (درزي) باشد نخوري كه اين دو موضع جاي شيطان (پليدي و ميكروب) است . {حلية‌المتقين}
امام صادق (عليه السلام) :
24) هرگاه شكم سير شد باعث طغيان و فساد مي شود . {حليةالمتقين}
25) كسي كه قبل و بعد از غذا دستهاي خود را بشويد ، عمري در آسايش و سلامتي جسم به سر خواهد برد . {كتاب تغذيه ، تنطيم خانواده و بهداشت محيط – وزارت بهداشت} 
26) آدمي ناچار است براي قوت يافتن غذا بخورد ، و هرگاه غدا خورد بايد يك حصه (قسمت )از شكم را براي غذا و يك فسمت را براي آب و يك قسمت را براي نفس كشيدن بگذارد‌ ، و سعي در فربه (چاق) كردن خود نباشيد چنانچه حيوانات را براي كشتن فربه مي‌كنند . {حلية المتقين}
27) سه چيز است كه خدا صاحب آنها را دشمن دارد : خواب كردن بدون بيداري شب و خنده كردن در غير محل آن و خوردن طعام در هنگام سيري .{حلية المتقين}
28) هرچه خوردنش سبب زياني در بدن شود ، حرام است ‚ مگر در شرايط اضطراري {تحف العقول}
29) روي هرميوه آلودگي است ‚‌پس چون آن را بدست آوريد به خوبي با آب بشوئيد .{تحف العقول}
30) ‌ سزاوار نيست كه مؤمن از خانه بيرون رود تا آنكه چاشت (صبحانه) نخورد كه باعث زيادتي عزت اوست . {حلية المتقين}
31) نبايد تكيه كرده و برو خوابيده چيزي بخورند . {حلية المتقين}
32) در حالت راه رفتن چيزي نخور مگر آنكه مضطر باشي . {حلية المتقين}
33) ‌طول بدهيد نشستن بر سر سفره را ، اين ساعتي است كه از عمر شما حساب نمي شود . {حلية المتقين} 
34) هر كه چهل روز بگذرد و گوشت نخورد توكل بر خدا كند و قرض كند و بخورد كه قرضش اداء مي شود . {حلية‌المتقين}
35) شير بخور كه گوشت را مي روياند و استخوان را سخت مي كند . {حلية المتقين}
36) سيب معده را جلا مي دهد . {حلية المتقين}
37) دلهاي مؤمنان سبز است و به سبزي مايل است . {حلية المتقين}
38) (پرسيده شد آب چه مزه اي دارد؟) مزة زندگاني . {حلية‌المتقين}
39) آب را به سه نفس خوردن بهتر از به يك نفس خوردن . {حلية‌المتقين}
40) كسيكه در خوردن غذا پاكيزگي را مراعات مي‌كند ، غذا را بخوبي مي‌جود ، با داشتن اشتها از غذا دست مي‌كشد و تخلية روده را موقعيكه آماده مي‌شود به تعويق نمي‌اندازد ،‌شايسته است هميشه سالم باشد و جز به مرض موت (مرگ) دچار بيماري ديگري نشود {مكارم الاخلاق}
امام كاظم (عليه السلام) :
41) اگر مردم در غذا خوردن ميانه رو باشند بدن ايشان هميشه سالم است . {حلية‌المتقين}
امام رضا (عليه السلام) : 
42) هرگاه چيزي خوردي بر پشت بخواب و پاي راست را بر روي پاي چپ گذار . {حلية‌المتقين}
43) ‌ (به خادمان خود) اگر من بالاي سر شما بايستم در وقت غذا خوردن برمخيزيد تا فارغ شويد از طعام خود .{حلية المتقين}
44) بر بالاي غذا آب بسيار خوردن ضرر ندارد آما در غير آن حال آب بسيار مخور . {حلية‌المتقين}
حضرت عيسي (عليه السلام) :
45) اي بني اسرائيل ! تا گرسنه نشويد چيزي مخوريد و هرگاه گرسنه شويد بخوريد و سير مخوريد زيرا كه چون سير شديد ، گردنهاي شما بزرگ مي شود و پهلوي شما فربه مي شود و پروردگار خود را فراموش مي كنيد . {حلية‌المتقين}
بيماري و درمان : 
رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) :
1) دوري كنيد از خوردن و مصرف كردن دارو ماداميكه بدن شما طاقت مرض دارد ، وقتي تحمل بيماري دشوار بود به سراغ دارو برويد . {مكارم اخلاق}
2) اگر در چيزي شفا هست در شيشة حجام و در خوردن عسل است . {حلية المتقين}
3) نيكو عادتي است حجامت ، ديده را جلا مي دهد و دردها را مي برد . {حلية المتقين}
حضرت علي (عليه السلام ) :
4) ‌ آب سرد حرارت را فرو مي نشاند و فقر را ساكن مي كند و طعام را د رمعده مي گدازد و تب را زائل مي كند . {حلية المتقين}
5) مداومت ننمائيد بر خوردن ماهي كه پي بدن را مي كاهاند . {حلية‌المتقين}
6) ماهي تازه پيه (چربي) جسم را مي گدازد . {حلية‌المتقين}
7) حجامت كردن بدن را صحيح مي كند و عقل را محكم مي كند . {حلية المتقين}
8) مسلمانان بايد دوا نكنند تا غالب نشود بيماري او بر صحتش . {حلية المتقين}
امام صادق (عليه السلام) :
9) هيچ دوائي نيست مگر آنكه مرضي را تهييج مي‌كند (عارضه‌اي را بوجود مي‌آورد) {روضة كافي}
10) مردم طلب شفا ننموده اند به چيزي مانند عسل و آن شفاي هر دردي است و خوردن عسل و تلاوت قرآن است و …. {حلية‌المتقين}
11) جبرئيل براي حضرت رسول (ص) مسواك و حجامت را آورد . {حلية المتقين}
12) زينهار كه ناشتا حجامت مكن تا اندك چيزي بخوري كه بيشتر باعث بيرون آمدن خون و قوت بدن مي شود . {حلية المتقين}
13) چون بعد از خوردن حجامت كنند خون جمع مي شود و خون فاسد را بيرون مي كند و اگر پيشاز خوردن باشد خون صالح بيرون مي رود و خون فاسد در بدن مي ماند . {حلية المتقين}
14) راه رفتن بيمار باعث نكس و زيادتي آن مي شود . {حلية المتقين}
15) هركه صحتش بر بيماريش غالب باشد و معالجه كند و بميرد من از او بيزارم و همچنين فرمود كه هركه با أين حال دوا بخورد اعانت بر كشتن خود كرده است . {حلية المتقين}
16) پيغمبري از پيامبران بيمار شد پس گفت كه دوا نمي كنم تا آن كسي كه مرا درد داده است شفا بدهد ، حق تعالي به او وحي فرستاد كه تا دوا نكني من شفا ندهم . {حلية المتقين}
17) تب از بوي جهنم است فرو نشانيد حرارت آن را به آب سرد . {حلية المتقين}
امام كاظم (عليه السلام) :
18) بر شما باد بخوردن ماهي كه اگر بي نان بخوريد كافي است و اگر با نان بخوريد گوارا است . {حلية المتقين}
19) تا ممكن است رجوع به معالجة ‌طبيبان نكنيد كه اين مانند عمارت كردن است كه اندكش به بسيار مي كشد . {حلية المتقين}
20) هيچ دوائي نيست مگر آنكه درد را برمي انگيزد و هيچ چيز نافع تر از اين نيست كه تا محتاج نشوي تصرف در بدن نكني . {حلية المتقين}
امام رضا (عليه السلام) :
21) اجتناب كن از دوا خوردن تا بدنت تاب دارد . {حلية المتقين}
22) هر گاه گرسنه شوي غذا بخود و هرگاه تشنه شوي آب بخور و هرگاه كه بول آمد بكن و تاضرورت نشود جماع نكن و هرگاه تو را خواب گيرد خواب بكن و چون چنين كني بدنت صحيح مي باشد هميشه . {حلية المتقين}
23) منتهاي پرهيز و امساك چهارده روز است و پرهيز نه آن است كه چيزي نخورد بلكه آن است كه كمتر بخورد كه صحت و مرض در بدن آدمي با يكديگر در مقام معارضه و مقاتله اند پس هروقت كه صحت غالب آمد بيمار به شعور مي آيد و اشتهاي طعام بهم مي رساند پس هرگاه كه طعام بطلبد بدهيد كه شايد شفايش در آن باشد . {حلية المتقين}
‹‹‹ قابل ذكر است در مورد حجامت احاديث ديگري است كه آورده نشده است همچنين در اوقات حجامت كردن ›››
‹‹‹ در مورد برخي ادعيه كه براي درمان بيماريها وارد شده است كه در اينجا نياورده ايم ›››
‹‹‹ در مورد درمان بيماريها با داروهاي ساختگي و طبيعي روايات زيادي وجود دارد كه آوردن آنها در اين جزوه ضرورت ندارد ؛ و مشتاقان به كتب مرجع مراجعه نمايند ›››
بهداشت عمومی :
رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) :
1) پيشگيري بهتر از درمان است و معده (پرخوري) جايگاه بيماري است ، پس عادت دهيد بدن را به آنچه عادت مي پذيرد(عادتها نيكو) . {چهل حديث دربارة بهداشت دهان ودندان – كنگرة بين اللمللي انجمن دنداندپزشكي ايران 1373}
2) درهمي كه انسان در حال سلامتي در راه خدا خرج كند بهتر بنده اي است كه هنگام مرگ آزاد كند . {نهج الفصاحة}
3) اگر تندرستي نباشد زندگي بدون لذت است . {نهج الفصاحة}
4) سلامتي و فراغت دو نعمت است كه كفران آن كنند . {نهج الفصاحة}
5) هركه پرهيزكاري كند اگر ثروتمند باشد باك نيست ، و براي پرهيزكار سلامتي از ثروت بهتر است و آسايش ضمير از جمله نعمتهاست . {نهج الفصاحة}
6) هركه بدنش سالم است و در جماعت خويش ايمن است و قوت (روزي) خويش دارد جهان سراسر مال اوست . {نهج الفصاحة}
7) دو نعمت است كه بسياري از مردم در آن مغبونند (زيانكارند) ؛ سلامتي و فراغت . {نهج الفصاحة}
8) امنيت و سلامتي دو نعمت است كه بسياري از مردم در آن مغبونند . {نهج الفصاحة}
9) عافيت (سلامتي ) را براي ديگران بخواه تا نصيب تو شود . {نهج الفصاحة}
10) دو صفت است كه اكثر مردم به آن دلباخته اند ؛ سلامتي و فراغت . {نهج الفصاحة}
11) خداوند خوشبوست و بوي خوش را دوست دارد ، پاكيزه است و پاكيزگي را دوست دارد ، بزرگوار است و يزرگواري را دوست دارد ، بخشنده است و بخشش را دوست دارد ، پس جلوي خانه هاي خود را پاكيزه سازيد و مانند يهوديان مباشيد . {نهج الفصاحة}
12) زندگي بدون سلامتي هيچ خير و ارزشي ندارد . {چهل حديث دربارة‌دندان}
13) تحصيل دانش در كودكي مانند نقش بر روي سنگ است (ماندگار است) {نثر الدر}
14) پنج چيز از سنت پيامبران است : حيا و حلم و حجامت و مسواك و عطر زدن . {نهج الفصاحة}
15) انسان براي عمر طولاني آفريده شده است اما او با عدم رعايت بهداشت عمر خود را كوتاه مي سازد . {مغز متفكر جهان شيعه}
16) نظافت جزئي از ايمان است . {المحاسن}
17) انسان فكر و عقل و انديشه است و ثمرة آن تندرستي و صحت است . {اخبارشبكة اول}***اصلاح شود ***
18) تفريح و بازي كنيد ؛ من دوست ندارم در دين شما سختي و خشونت باشد . 
19) كسي كه مي‌خواهد در اين جهانِ ناپايدار باقي بماند و با عمر طبيعي زيست كند چند نكته را مراعات نمايد ؛ هر روز صبح به قدر كافي غذا بخورد و كفشي بپوشد كه پا را نزند و با آن به راحتي راه برود ؤ لباس سبك در بر كند تا خسته نشود ، و عمل جنسي را تقليل دهد و كمتر با زنان بياميزد{وسائل الشيعه}
20) بيشتر مردم دربارة دوخصلت دچار گمراهي و ضلالت هستند ؛ يكي در مورد سلامتي و ديگري در امر فراغت و بيكاري .{روضة‌كافي}
حضرت علي (عليه السلام ) :
21) ‌ خدايا ! بدنم را براي خدمت خودت قوي بفرما . {دعاي كميل}
22) ‌ سه چيز حافظه را زياد مي كند : مسواك كردن و روزه داشت و قرآن خواندن . {حلية المتقين}
23) تندرستي بالاترين نعمتها است .{چهل حديث جالب – چايچيان}
24) كمك به افزايش توانائي ، اظهار و جود در نوجوان افزايش اعتماد به نفس را در او ايجاد مي كند . {بهداشت نوجوانان – وزارت بهداشت}
امام صادق (عليه السلام) :
25) در انچه بدن اصلاح مي شود اسراف وجود ندارد ، همانا اسراف در چيزي است كه تلف كند مال را و ضرر به بدن بزند . {فصول المهمة}
26) سه چيز است كه خوردني نيستند و بدن را چاق مي كنند و سه چيز است كه خوردني اند و بدن را لاغر مي كنند و دوچيز است كه بهمه چيز نفع مي رساندد و بهيچ چيز ضرر نمي رساند و و دو چيز است كه به همه چيز ضرر مي رسانند و به هيچ جهت نفع نمي رسانند ؛ اما آنها كه خوردني نيستند و فربه مي كنند پيراهن كتان پوشيدن و بوي خوش كردن و نوره ماليدن است و ام آنها كه خوردني اند و لاغر مي كنند گوشت خشك و پنير و شكوفة خرما است و اما آن دو چيز كه همه جهت نفع مي رسانند آب نيم گرم و انار است و ام آن دو چيز كه به همه جهت ضرر مي رسانند گوشت خشك كرده و پنير است . {حلية‌المتقين}
27) لقمان به پسر خود چنين گفت كه اي فرزند اگر در كودكي ادب آموختي در بزرگي از آن بهره مند خواهي شد .{بحارالانوار}
28) ده چيز است كه اندوه را مي برد ؛راه رفتن و سوار شدن و سر در آب فرو بردن و سر شستن با خطمي و نظر بر روي زن مقبول كردن وبا مردان سخن گفتن . {حلية‌المتقين}
29) سلامت ، نيرومندي ،فراغت ، جواني ، نشاط و بي نيازي خود را فراموش مكن و در دنيا از آنها بهره برداري كن و متوجه باش كه از آن سرمايه هاي عظيم به نفع آخرت خود استفاده كني . {بهداشت نوجوانان – وزارت بهداشت}
30) دو چيز است كه قدر و قيمتشان را نمي شناسد مگر كسي كه آن دو را از دست داده باشد ؛ يكي جواني و ديگري تندرستي و سلانت است . {بهداشت نوجوانان – وزارت بهداشت}
امام باقر(عليه السلام) :

22) لبخند آدمي به روي برادر مؤمنش حسنه است {بحارالانوار} 

تهیه و تدوین : رضا نوروزی جعفری


 




منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 23 فروردین 1395 ساعت: 9:06 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

سیره پیامبر اعظم (ص) از دیدگاه دانشمندان جهان

بازديد: 135

سیره پیامبر اعظم (ص) از دیدگاه دانشمندان جهان 




 


پیامبر گرامی(ص) دارای شخصیتی آسمانی وسیمایی ملکوتی است که از جانب خداوند سبحان به سمت رسالت وبه عنوان رهبر وراهنمایی جهانیان مبعوث گردیده است قرآن که کتاب آسمانی وکلام خداوند است معجزه جاویدان آن حضرت است مورخین و محققین از صدراسلام تاکنون پیرامون شخصیت احوال وسیره آن حضرت آثار و تالیفات گرانقدری راارائه کرده اند اما بیان این نکته لازم است که شخصیت ومقام نبی مکرم اسلام(ص) چنان عظیم است که تاکنون به گوشه هایی از آن بیشتر اشاره نشده است ویقینا" مقام معنوی وشخصیت ارزشمند آن بزرگوار در این کلمات مختصر نمی گنجد وبی مناسب نیست در سالی که به نا پیامبر اعظم (ص) نامگذاری شده است نظرات واعترافات چند نفر از دانشمندان غربی را پیرامون این شخصیت والای الهی وجهانی بیان کنیم : 
- برنارد شاو می گوید : چنین پیش بینی می کنم و از هم اکنون آثار آن پدیدار شده است که ایمان محمد (ص) مورد قبول اروپای فردا خواهد بود وبه عقیده من اگر مردی چون او صاحب اختیار دنیای جدید شودبه طوریقین در حل مسائل ومشکلات دنیا توفیق خواهد یافت که صلح وسعادت آرزوی بشر تامین خواهد شد ( کتاب محمد (ص) خاتم پیامبران ) - گوستاو لوبون در کتاب تمدن اسلام و غرب می نویسد : پیامبر اسلام (ص) از هیچ خطری فرار نمی کرد و درعین حال خود را بدون جهت هم به خطر نمی انداخت ( نظردانشمندان جهان درباره قرآن و محمد (ص) )
- شیخ سلمان آل نوح خطیب شهیر کاظمین در کتاب محمد (ص) در نظر دیگران به نقل از حنا خیراله مسیحی لبنانی می نویسد : برای پیغمبر عرب همین عظمت کافی است که زبان عربی رازنده وجاوید نمود ودر زمانه جاودانی ساخت وفراگرفتن آن را بر تمام پیروان اسلام واجب کرد زیرا بر هر مسلمانی از هر نژاد وملیتی باشد واجب است که نماز را به زبان عربی که زبان خدایی ولغت رسمی دین است به جا آورد بنابراین زندگانی جاوید قومیت و زبان وجامعه عربی را محقق نموده درباره مسیحیان خوشرفتار وعادل ومهربان ومنصف بود و بیاران خود سفارش می نمود که با آنها مدارا کنند وبهترین رفتار را با آن ها داشته باشند وآن هارا مجبور بترک دین ننموده در اقامه شعائر دینی کاملا" آن ها را آزاد بگذارند و معابد و دیرهای آن ها از هر تعدی ودست اندازی مصون ومحترم بوده در اختیار اهل کتاب که نسبت به مومنین مودت دارند باقی بماند آیا برای پیامبر عرب همین عظمت بس نیست که خود وجانشینانش از روی کردار ونه گفتار طرفدار عدل وبرادری وآزادی و برابری بوده و گفتار وکردارش متکی براین قوانین وتعالیم عالی وجاوید بوده است .
ادوارد مونته رییس دانشگاه ژنو می گوید : محمد (ص) پیغمبری بود که ملتش را از منجلاب فساد اخلاق و پستی عادات وفساد عقیده نجات داد بنابراین ممکن نیست در راستی واخلاص وشور خداپرستی که سراسر وجودش را فراگرفته بود شک آورد .
دکرت جومو ناس استاد دانشگاه بوداپست می گوید : من رهبر اسلام ، حضرت محمد (ص) را بزرگترین مصلح انقلابی جهان می دانم که از طرف خداوند به وی الهام می شده است ( منبع اینترنت )
لویی توماس نویسنده معروف امریکایی می گوید: کمتر خانواده ای درعربستان دیده می شود که نام یکی از فرزندان خود را ( محمد ) نگذارد واصولا" انتشار این نام در عالم بیشتر از انتشار ( پطرس ویوحنا ) است.
لیک از استادانی نامی غرب است می گوید : یکی از تعالیم بی مانندی که این پیغمبر بزرگوار به مردم داد وخدمت قابل تقدیری که به بشریت نمود تحریم استعمال مواد الکلی است که بواسطه آن در مدت چهارده قرن هزاران میلیون نفوس بشری از شر این سم کشنده که خود مخترع آن بودند نجات داد همین دستور یکی از معجزات دین محمد است زیرا که ما به چشم خود دیدیم آمریکا برای تحریم الکل چه کوششهای بی هوده نمود ونتیجه نگرفت اما محمد با آن نفوذ معنوی وقوه ادبی توانست پیروان خود را از نوشیدن این مایع مهلک باز دارد .
مستر مارکو داد می نویسد : محمد(ص) باغنی وفقیر یکسان رفتار می کرد به حقیقت پیغمبر شخصیت مبارکی است که خداوند او را برای بشر فرستاده است .
مسیو سید للو می گوید : از راستی ودرستی واخلاق نیک ورفتار واستقامت محمد(ص) بود که در بیست و پنج سالگی ازطرف مردم به او لقب امین داده شد ( منبع اینترنت )
مسیو بارتلمی سن هیلیار می گوید : محمد (ص) در دوره خود باهوش ترین عرب و پرهیزگارترین ومتدین ترین آنها و پرحوصله وبردبارتر از همه ونسبت به دشمنان از همه مهربانتر وخوش رفتارتر بود وپایداری آن امپراطور عظیم و بیمانند اسلامی که بر پاکرد فقط براثر تفوق این پیغمبر بر رجال آن عصر بود وبس . واما دینی که آورد ومردم رابه آن دعوت نمود یک خیر وبرکت بزرگی بود که عموم ملل به او گرویدند واز آن بهره مند شدند .
ویلیام انگلیسی در کتاب خود که موسوم به (زندگانی محمد ) است می گوید : از صفات برجسته محمد که سزاوار همه گونه تقدیر وتمجید است دقت و احترامی است که درباره یاران خود حتی پست ترین آنها معمول می داشته است .
آری فروتنی ومهربانی وانسانیت وبخشش در وجودش ریشه دوانده وسبب شدت علاقه ومحبت اطرافیانش ومهربانی و انسانیت و بخشش در وجودش ریشه دوانده و سبب شدت علاقه و محبت اطرافیانش به او شده بود از گفتن ( نه) در موقع خواهش بی اندازه بیزار بود و اگر نمی توانست حاجت درخواست کننده را برآورد خاموشی را برپاسخ منفی دادن ترجیح می داد ، فوق العاده باحیا بود ودرباره اش گفته اند که از هر شخص محجوبی باحیاتر بود .
مستر ومف بایرون می گوید : هر قدر بیشتر با اسلام وزندگانی اسلامی آشنا می شوم از قواعد بهداشتی که محمد پیغمبر برای مسلمین وضع نموده بیشتر در شگفت می شوم وتاسف می خورم از اینکه بیشتر مصریان از آنها پیروی نمی کنند ( کتاب محمد (ص) از نظر دیگران )
مستر اورینج تاریخ نویس معروف می گوید : آخرین پیامبر مردی با خلوص نیت وخوش اخلاق وبافکر وبزرگوار وصاحب آرا عالی بود و گفتار های او کوتاه وزیبا ودارای معانی بزرگی است بنابراین او مردمقدس و بزرگواری بود .
لورا فکشیا فالیبری دانشمند ایتالیا می گوید : شکی نیست آن دروغهایی که در قرون وسطی در وصف محمد(ص) و دیانت او می گفتند در این دوره خیلی تخفیف یافته ومردم طالب بدست آوردن حقیقت تاریخی محمد (ص) واسلام هستند . دیسون فرانسوی می گوید : مگر پیغمبر اسلام (ص) به پیروان خود دستور نداد که از گهواره تا گور جویای علم باشند ؟ آیا به آنها نفرمود که طلب علم برهر مرد مسلمان وزن مسلمان واجب است ؟ مگر به آنها نفرمود که علم را اگرچه در سرزمین چین باشد باید به دست آورند ؟ پس در حقیقت می توان گفت که اسلام برای ترقی وپیشرفت ازسایر ادیان بهتر و به تمدن نزدیکتر است .
مستر ستانلی لین بول در کتاب خود موسوم به اقوال محمد می گوید : محمد (ص) مرد روئوف و با شخصیتی بود از بیماران عیادت می کرد واز نشست وبرخاست با فقیران ننگ نداشت و دعوت غلامان و زرخریدان را اجابت می نمود . با دست خود لباسهایش را اصلاح می نمود پس بدون شک و شبهه پیغمبر مقدسی است او یتیمی است که بعد ها فاتح عظیمی شد . مسیو ان ملیا می گوید : اوضاع خانوادگی را با بهترین طرزی اصلاح نمود وبه زنان مقام ارجمندی داد و مردم را با اعمال نیک وخوبی کردن به دیگران تشویق کرد 
سر فلکد آمریکایی گفته است : عقل محمد (ص) از عقول بزرگ وبی مانندی بود که زمانه کمتر آنها را بوجود می آورد وباهمان عقل بزرگ بود که محمد(ص) در امور اطلاع کامل داشت وبایک نظر سطحی به کنه امور پی می برده و تشخیص می داد ودر معاملات خصوصی از خود گذشت وعدل وانصاف بی نظیری داشت با دوست وآشنا وفقیر و غنی وضعیف و قوی با مساوات وانصاف رفتار می نمود .
و پس از آنکه فتوحات وموفقیت های او راشرح داده می گوید : تمام این پیشرفتها و پیروزیها هرگز حس خود خواهی وغرور را در محمد(ص) بیدار نکرد .
علامه خاورشناس آلمانی ماکس منی گوید : آن مرد عربی که اشتباهات مسیحیت ویهودیت را دریافت وباهمت عظیمی که خالی از خطر نبود میان قومی مشرک وبت پرست قیام نمود و آنها را به یکتاپرستی دعوت کرد و ابدیت روح را در قلوب آنها کاشت تنها نباید او را در صف مردان بزرگ تاریخ قرار داد بلکه سزاوار است که به پیغمبری او اعتراف نماییم . رود ویل نویسنده معروف انگلیسی می گوید اروپا باید فراموش نکند که مدیون قرآن محمدی است زیرا قرآن بود که باعث گردید آفتاب علم و دانش در اروپا طلوع کند ( بسوی قرآن و اسلام )
گوستاو لوبون مستشرق فرانسوی در کتاب ( تمدن اسلام وغرب ) می نویسد :
مکتب اخلاق قرآن محمدی عالیترین روش فضائل اخلاقی است قرآن مردم را به صدقه واحسان وعفت وبزرگواری ، اعتدال و میانه روی تشویق نموده وآنها را به اهمیت وفای بعهد و پیمان خوانده و به دوستی با همسایگان وپیوست با خویشاوندان ودادن حقوق مستحقان ومراعات بیوه زنان ودرمانگان و اهتمام در امر یتیمان وبی پدران دستور داده است . اینهاست آن آداب وتربیت عالیه ای که قرآن مردم را به سوی آنها دعوت کرده و این تربیت وآداب به مراتب بالاتر از انجیل و آداب آنست .
منابع:
1- اسلام شناسی غرب
2- نظریه دانشمندان جهان دربارهء قرآن ومحمد
3- محمد(ص) در نظر دیگران
4- اسلام شناسي غرب
5- منابع اینترنتی


 



منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 23 فروردین 1395 ساعت: 9:06 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

بعد از نو

بازديد: 103

بعد از نو




 


در این نوشتار سعی بر این است تا در مورد جنبش اگزیستانسیالیسم که یکی از مهمترین مکتب های انسان شناسی معاصر است مباحثی مطرح شود. چرا که بسیاری به اشتباه معتقدند انسان اگزیستانسیالیستی در انزوای خویش فرو می رود و امکان هرگونه ارتباط جمعی با جهان پیرامون برایش دست نیافتنی ست در حالیکه اینگونه نیست. چرا که اگزیستانسیالیست در همه جه تأکیدش بر روابط فعال و، عمل و خاموش نماندن در برابر معضلات اجتماعی ست. انسان اگزیستانسیالیتی « مسئول » است و محدودیت و انزوا را نمی پذیرد، زیرا میان را با مقیاس می سنجد. در نوشته های سارتر می خوانیم" ایراد اساسی کمونیست ها به این جنبش آن است که بنیان فلسفه ی خود را بر درون گرایی محض قرار می دهیم. یعنی در این گفته ی دکارت <می اندیشم پس هستم>. به عبارت دیگر به نظر اینان اساس کار ما بر این پایه است که آدمی به وجود خود دست نمی یابد مگر در فردیت و تنهایی خود. این ایدئولوژی سبب می شود که ما نتوانیم به همبستگی آدمیان، یعنی با افرادی که خارج از « من» قرار دارند معتقد شویم، زیرا به نظر اینان من نمی توانم در عالم < می اندیشم> دکارت به وجود دیگران دست یابم. من برای اینکه به حقیقت خود پی ببرم باید از دیگران عبور کنم، پس دیگری لازمه ی وجود من است، همچنان که برای معرفتی که من از خویشتن دارم وجود دیگری دیگری شرط است. در این شرایط کشف خویشتن من در عین حال موجب کشف موجود دیگری می شود، بدین گونه ما جهانی را در خود کشف می کنیم به نام سوبژکتیو( درون گرایی ). در این جهان است که آدمی تصمیم می گیرد خود چه باشد و دیگران چگونه؟ لازم می دانم برای پردازش این جنبش به معنی واژگانی یعنی تعریف اگزیستانسیالیست هم بپردازیم. اگزیستانس: به معنای وجود است، وجود متقدم بر ماهیت. آن چه در این فلسفه اهمیت دارد وجود شخصی و منفرد انسان است و از وجود کم ارزش دیگر یعنی بینگ متمایز است. در این فلسفه وجود شخصی جزیی انسان، محل توجه است و به گونه ای کار وجود، در هستی خاص انسانی منحصر است و برای اشاره به وجود مطلق بینگ به کار می رود. این جنبش به دو گروه تقسیم می شود: 1- دیدگاه الهی: سورن کی یرکگارد، مارسل 2- دیدگاه الحادی:سارتر، هایدگر به اعتقاد سارتر انسان مختار است که با بیان این نظریه به نفی خدا می رسد. چرا که به اعتقاد او انسان نمی تواند مختار باشد در حالیکه خالق مطلق و یگانه داشته باشد که از ازل می دانسته که چه می خواهد بسازد. البته این مسئله کاملأ بر اساس خدای کلامی معتزله و اشاعره و همچنین خدای کلامی مسیحی و خدای یهودی صحت دارد. انسان مختار باید مسئولیت هر انتخاب اش را بپذیرد و از همین بینش است که سارتر خود را مسئول جنگ جهانی می داند و این تشویش به وجود می آید که فرد با خود می گوید از آن جا که من مسئول این کار هستم، آیا این کار درست بوده و چه نتایجی به دنبال خواهد داشت که من آ ن را می خواهم یا نمی خواهم یا نخواهم دید؟ متذکر بشوم سارتر اخلاق گرا نیز بوده است و نظریه های اخلاقی متفاوتی مطرح کرده است. به اعتقاد بسیاری شهرت اگزیستانسیالیسم در غرب منوط به نظریات سارتر در مورد قیاس تقرر ِ پیدایش و ظهور انسانی و رمان <تهوع> اوست. زیرا او خود را با جسارت تمام یک انسان اگزیستانسیالیست نامید، در حالی که فردریش نیچه و مارتین هایدگر این صفت را برای تفکر خود قبول نداشتند. بنابراین اگزیستانسیالیسم را بر پایه ی ایدئولوژی سارتر تعریف نمودند. در حالی که به اعتقاد بسیاری بن مایه ی این جنبش را می توان در افکار سقراط یافت؛ زیرا وی محور تأملات و تفکرات فلسفی اش را وجود انسان قرار داد و روش پرداختن به خود« درون گرایی» را مطرح نمود. خودی که محور شعارهای چهارگانه ی او بود که بعدها رکن اگزیستانسیالیسم شد. از این رو هایدگر نیز در قرن بیستم گفت: پرستش از< خود پرسش گر> آغاز می شود. همانطور که بعدها در نظریات سورن کی یرکگارد نیز فلسفه ی وجودی یافت می شد. سورن کی یرکگارد از اولین کسانی بود که مرز میان ارتباط فلسفه با ادبیات و روانشناسی را شکست، او می گوید: کدام سخت تر است؟ بیدار کردن کسی که در خواب است؟ یا بیدار کردن کسی که خواب می بیند بیدار است؟ او در کتاب < مفهوم و دلهره > موضوع هراس و تشویش را به بحث منشأ گناه < بر حسب روایت تکوین در مورد هبوط انسان> یعنی گذر از معصومیت به گناه مرتبط می داند. به باور او فلسفه با یأس آغاز می شود و مآنوس ترین و منفی ترین احساسات فردی که هر کس می تواند داشته باشد، احساس اضطراب و دلهره و ترس و ترس از مرگ است که در واقع وحشت از دست دادن فردیت است. مارسل می گوید: ساختار زیرین وجود انسانی، بی قراری ست و به اعتقاد سارتر بشر یعنی دلهره. وقتی انسان فهمید که با تعیین و انتخاب، روش خود و جامعه بشری را انتخاب می کند نمی تواند از احساس مسئولیت تمام و عمیق بگریزد. به اعتقاد من انسان در تعلق و وابستگی آزادی خود را از دست می دهد، چرا که هرگز نمی تواند پیروی من خویش باشد. بشر به پای خود و بی هیچ قدرتی می تواند به سوی آینده ی خود پیش برود. بسیاری از متفکران و منتقدان با به کار بردن واژگانی همانند اگزیستانسیالیسم یعنی درون گرایی افراطی، تنهایی مطلق و انزوای رو به هیچ، سعی بر تضعیف قوای حرکتی این جنبش داشتند. برای مثال روش ساختاری(سطح کلان) که ریشه های آن را می توان در کارهای پوزیتویست ها و کارکرد گراها دید، در تحلیل های خود به ساختار و نهادهای اجتماعی توجه می کنند و برای بررسی و علت یابی پدیده های اجتماعی همیشه به دنبال پیدا کردن ریشه های آن در سطح کلان جامعه می گردند. این روش بر دیدگاه های جبری تأکید می کند و در واقع به رد نظریات اگزیستانسیالیستی و پدیدار شناسی می پردازد. دیگر جهان مثل عصر کلاسیک نیست که قدرت و دانش در سیطره ی ساختارهای کلان جامعه باشد و مردم، توده های ضعیف و نادان این ساختار تلقی شوند. انسان کلاسیک در حاشیه ی این جهان زندگی می کرد، به همین دلیل ناتوان تلقی می شد در نظرگاه(ادیان) انسان مدرن وارد متن شد < سارتر، مارکس و هایدگر> و انسان پست مردن متن های جدید آفرید <نیچه، میشل فوکو>. انسان پست مدرن قدرت و دانش را در اختیار گرفت و ساختار، چیزی بیشتر از قدرت و دانش نیست. انسان آلترناتیو، شایسته ای برای ساختار شد. پس از جنگ جهانی دوم جریان تازه ای به راه افتاد که می توان آن را اگزیستانسیالیست ادبی نامید. از پیشگامان این موج نو می توان ژان پل سارتر، آلبر کامو، سیمون دوبووآر و بوری ویان را نام برد. در مقالات بعدی سعی خواهد شد به این رویداد و تحول عمیق که باعث تغییر بسیاری از ذهنیت ها شد هم گریزی داشته باشیم. ژان پل سارتر: نباید خود را محو شرایط و مناسبات و روابط اجتماعی < به مفهوم عام > نمود، انسان ماشین زده و علم زده باید خود را نجات دهد و از سرماخوردگی و واماندگی برهد و برای این رهایی باید خود را تعریف کند و از شرایط بدر آید و هر چه می خواهد از فردیت اصیل خود بجوید. منابع • سم کین، گابریل مارسل، ترجمه ی مصطفی ملکیان،انتشارات گروس، تهران 1375 • کالین براون، فلسفه ی مسیحی، ترجمه ی طاطه وس میکائیلیان، چاپ اول، انتشارات علمی و فرهنگی تهران 1375 • تهوع، سارتر، ترجمه ی سعید مؤیدیان، انتشارات مروارید، تهران 1381 گرداورنده:"هادی زینتی"


 





منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 23 فروردین 1395 ساعت: 9:05 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

نظریه های ابن خلدون

بازديد: 309

نظریه های ابن خلدون




 


گرد آورنده : محمد جواد دیلمی
نظریه های ابن خلدون
مقدمه
عبدالرحمن بن محمدبن خلدون حضرمی ، فیلسوف و مورخ بزرگ اسلامی در سال ۷۳٢ هجری در تونس متولد شد . ادبیات و علوم عصر خویش را نزد پدرش و دیگر دانشمندان زمان خویش فرا گرفت و از آغاز جوانی بی آنکه دست از دامن دانش و پای از محضر دانشمندان بکشد به کارهای سیاسی پرداخت و وظایف کاتبی و حاجبی سفارت و وزارت را در دولت های مختلف آفریقیه و اندلس عهده دار شد و آنگاه که از کار سیاست دوری جست در سال ۷۸۴ عازم مصرگردید و از طرف سلطان مصر در سال ۷٨۶ هجری به مقام قاضی القضاتی مالکیان نائل آمد و در جامع الازهر به تدریس پرداخت . در سال ۷۹۶ برای ادای فریضه حج سفری به حجاز کرد و هنگام اقامت تیمور لنگ در شام با آن سلطان ملاقات نمود و مورد عنایت او واقع شد . مهمترین اثر وی کتاب العبر در هفت مجلد است که مقدمه آن بزرگترین شاهکار فلسفی و تاریخی عالم اسلام و نخستین تصنیف درعلم اجتماع و فلسفه تاریخ به شمار می رود . ابن خلدون به سال ۸۰۸ هجری در قاهره درگذشت . 

ابن خلدون و تاریخ : 
ابن خلدون تاریخ را « یک رشته مهم فلسفه» می داند و تاریخ نویسی را کاری بس دشوار می شمارد : « هدف واقعی تاریخ باید آن باشد که موقعیت اجتماعی انسان ، یعنی تمدنش را به ما بنمایاند . تاریخ باید پدیده های طبیعی هر جامعه بدوی و سپس پرورش افراد و تهذیب یافتن آداب و رفتار آن جامعه و ... برتری های گوناگونی که اقوام به دست می آورند و سبب روی کار آمدن امپراطوری ها و سلسله پادشاهان می شوند همچنین پیدایش انواع حرفه ها و مشاغل فکری و علوم و هنرها و بالاخره کلیه دگرگونی هایی که جریان امور طبیعی در ماهیت هر جامعه به وجود می آورد را در نظرمان روشن سازد . »

◄ عمران بدوی ، عمران حضری
مهمترین فرقی که ابن خلدون در بحث خود راجع به علم عمران قائل می شود ، فرق میان عمران بدوی و عمران حضری یا تمدن ( حضارت یا 
شهرنشینی) است .

١– عمران بدوی در اصل یک راه و رسم زندگی یا طرز گذران زندگی و تحصیل معاش است . بشر تمام سعی خود را به کشت زمین و پرورش دام خواه در یک جا به طور ساکن یا ضمن بیابانگردی مصروف می دارد .

٢– از خصائص عمران بدوی سادگی نسبی در شئون گوناگون زندگی و تأمین ساده ترین و لازمترین نیازمندی هاست .

۳– اجتماعات متکی به خویش اند ، مواد غذایی ساده و بی هیچ یا اندکی دستکاری خورده می شوند .

۴– جامه از پوست حیوانات یا پارچه های دستباف فرآهم می گردد و آدمیان در غارها یا کلبه های ساده زندگی را به سر می برند و ابزارها و صنایعی جز ابتدایی ترین و ساده ترین آنها ندارند .

۵– هیچ شهر یا سازمان عام المنفعه ای وجود ندارد و صنایع مبتنی بر تجارب ناقص و غیر کافی هستند و هیچ علم عقلی مدون در آنجا نمی توان یافت .

۶– این زندگی ساده پاره ای محاسن جسمی و اخلاقی به بار آورده است . این افراد جسماً سالم و نیرومند هستند ، زیرا ساده ترین خوراک ها را می خوردند . در هوای آزاد زندگی می کنند و کارهای سخت جسمانی انجام می دهند . بایستی در مصائب و مشکلات ناشی از اوضاع و شرایط نامساعد محیط ایستادگی کنند و همواره هوشیار باشند چون مانند شهرنشینان نگهبان و دیوار و درب وپیکری ندارند که از آنان حراست کند .

۷– آنان بی پروا و دلیر هستند و مطمئن به خویشتن هستند .

٨– چون به فطرت آدمی نزدیکترند بیشتر آمادگی دارند که یک زندگی پرهیزگارانه را چنانچه به آنان آموخته شود در پیش گیرند .

٩– بر خلاف شهرنشینان ، بدویان به کارهای زشت و پلید زیاد آلوده نمی شوند . ممکن است به این نوع کارها مایل باشند ولی چون هرگز فرصت ارتکاب به آنها را نمی یابند فطرتاً پاک تر و نیکی پذیرترند و می مانند .

١۰– نقص بزرگ عمران بدوی این است که این نوع زندگی به پیدایش نهادهای سیاسی متشکلی منجر نمی گردد که برای به ثمر رسیدن کامل استعدادهای ذاتی بشر تلاش کند .

١١– اشتراک نسب ، اشتراک منافع و اشتراک تجارب زندگی و مرگ باعث رشد عاطفه عصبیت و تقویت آن در قبایل بدوی می شود .

١٢– مردم بدوی معمولاً جز با زور یا در اثر احتیاج یا امید به پاداش تسلیم دیگران نمی شوند ، درنتیجه نهادهای سیاسی این اجتماعات ساده ، در اصل مبتنی بر خویشاوندی و احترام به ریش سفیدان قوم و فرمانبرداری از آنهاست .

١۳– قبائل بدوی برای ارضای شهوت مال و قدرت خود به جنگ های کوچک بی پایان میان خود و همچنین اقوام متمدن همسایه خود بر می خیزند . که معمولاً بی نتیجه است و ثمره آن اتلاف نفوس و خواربار است .

١۴– تمدن نمی تواند بدون احترام به مراجع قدرت و دلبستگی به یک محل معین و رعایت حقوق دیگران وجود داشته باشد .

١۵– دین می تواند با تأثیرگذاردن بر عصبیت عمران بدوی نیرومندترین عامل در پیدایی تمدن باشد .

١۶– تمدن نیازمندی ها و خواهش هایی را سیراب می سازد که برای بقاء ضرورتی ندارند ولی در عین حال طبیعی و لازم هستند زیرا در نفس آدمی نهفته اند و در انتظار فرصت برای عرض وجود هستند .

١۷– شهر محلی است که در آن می توان این خواهش های غیر ضرور مانند : شهوت کسب قدرت ، عشق به تجمل و لذات جسمانی و میل به آسایش را اقناع کرد .

١٨– عصبیت و ایمان دینی نیروی لازم را برای ایجاد یا تسخیر شهرها فراهم می سازند .

١٩– عمران بدوی ناگزیر به سوی تمدن و ایجاد نهادهای متمدن سیاسی و اقتصادی و علمی که برای اقناع خواهش های درونی هستند تحول می یابد .


« شهر از دیدگاه ابن خلدون »

١– شهر برای اقناع میل بشر به تجمل و فراغت پدید می آید .

۲– صرف روی کار آمدن یک دولت نیرومند موجب تأسیس شهر میشود .

۳– تأسیس اولیه یک شهر مستلزم تشکیل دادن گروه انبوهی از آدمیان است که یا با پاداش یا به زور وادار به کار شوند و ضمن کار از آنان حمایت شود .

۴– سیرت شهر یعنی وسعت ، رونق ، جمعیت و حیطه تمدن آن بستگی به قدرت و وسعت دولتی دارد که آن را تأسیس می کند .

۵– اگر دولت نیرومند و دارای مستملکات پهناور باشد در آن صورت شهرهایی که تأسیس می کند بویژه پایتخت بسرعت روبه رشد و توسعه می گذارد و جمعیت آن رو به افزایش می رود .

۶– ابنیه و آثار یادگاری ساخته می شود و فعالیت های اقتصادی و نهادهای علمی آنها توسعه می یابد زیرا دولت پول آنرا دارد که خرج این توسعه کند و آن را تشویق نماید .

۷– شهرها نمودار دولتی هستند که آنها تأسیس یا تسخیر کرد .

٨– فرمانروایان نخست به زبان خود و دین شیوه زندگی را پی ریزی می کنند و محیطی از ایمنی و امید در انها به وجود می آورند و نفوس را تشویق به کار کردن و فعالیت و تولید کالای بیشتری می کنند .

٩– سپس رفته رفته فرمانروایان تازه ، تسلیم تجمل و آسایش می شوند که شهرها فرهم می سازند و بدینسان برده شهر و شیوه زندگی می شوند وقتی چنین می شود هم انحطاط دولت و هم انحطاط شهر آغاز می شود .

١٠– پس از تأسیس شهر یک رشته مناسبات تازه میان شهرنشینان و بادیه نشینان بوجود می آید .

١١– شهر احتیاج به خوارباری دارد که در روستای مجاور تولید می شود. بیابان نشینان و روستائیان نیز به هوس برخوردارشدن از وسایل راحتی که در شهر وجود دارند می اُفتند ، بنابراین دسترنج یا خدمات خود را در ازای این وسایل راحت عرضه می دارند . از راه تماس با شهر پاره ای از راه رسم زندگی شهری را می آموزند یا ناچار به پیروی از آن می شوند .

١٢– دولت متمدن نیز سعی می کند که بر قبائل بدوی ساکن مجاور شهر تسلط پیدا کند . زیرا هم نظارت بر آنان آسانتر است و هم اینکه به فراورده های کشاورزی آنان برای عرضه در شهر نیازمند است .

١٣– نشانه نخستین مرحله از زندگی شهری ، توسعه پر جنب و جوش ناشی از تأسیس یا احیای آن توسط فرمانروایان جدید است .

١۴– میل تازه واردان و افزایش تقاضا برای ابنیه عمومی دائمی و زیبا ، و اقامتگاه های خصوصی و اسباب تجمل موجب افزایش نرخ ها و دستمزدها و تخصص و توسعه فنون و مهارت های گوناگون می شود . دولت نیز به خود از این رشد بهره می برد و نیروی بیشتری بدست می آورد زیرا درآمد آن افزایش می یابد و این افزایش درآمد را می توان همراه با فنون و صنایع مردم شهرنشین ، صرف توسعه قلمرو خود کند .

١۵– تکامل بنیادهای اجتماعی و اقتصادی و دانش ها ثمره اصلاحات کُند و تدریجی است .

١۶– هر چه شهر رو به توسعه و رونق می نهد یک نظام اجتماعی جدید بوجود می آید که با عمران بدوی فرق اساسی دارد .

١۷– مهمترین خصیصه نظام اجتماعی جدید این است که قدرت و اهمیت عصبیت مبتنی بر خویشاوندی ، اشتراک ، تجارب زندگی و مرگ که در اجتماعات کوچک و به هم فشرده نسبتاً دور اُفتاده حکمفرما بود در نظام اجتماعی جدید به طور نسبی رو به انقراض است .

١٨– فرمانروا می کوشد تا از یاران پیشین خود که اغلب خویشاوندان همخون هستند بی نیاز شود و یک دستگاه دیوانی کارآمد را جایگزین آنها سازد که معلومات و تجربیات لازم برای اداره کردن سازمان های گوناگون را داشته باشند که نیاز یک دولت متمدن نیز همین می باشد .

١٩– خانواده ها هر یک در اقامتگاه منفردی زندگی می کنند و با یکدیگر بیگانه اند .

٢٠– طبقات اجتماعی گوناگونی که ساکنان شهر را تشکیل می دهند یعنی فرمانروایان ، دیوانیان ، صنعتگران ، سوداگران و دانشمندان به اقتضای منافع اقتصادی خود ( نه رشته های خویشاوندی ) وارد گروه بندی های اجتماع می شوند .

٢١– ساکنان شهر رفته رفته به ارضای خواهش های خود با زندگی تجملی خو می گیرند . اجناسی که سابقاً لازم شناخته نمی شدند اکنون از ضروریات می گردند . آنها که به مصرف این اجناس خو گرفته اند دیگر نمی توانند از آنها صرفنظر کنند ، ولو اینکه نرخ ها در نتیجه افزایش تقاضا و بالا رفتن مالیات ترقی کند و آنها دیگر توانایی خریدن این اجناس را نداشته باشند . 
شهرنشینان دارایی خود را برای خریدن این اجناس به هدر می دهند و سرانجام دچار فقر می شوند ، طوری که خود متوجه آن نیستند . این ها غلام عادات خود شده اند .

٢٢– شهرنشینان همزمان با از دست دادن مال خود ، محاسن جسمانی و اخلاقی خود را نیز رفته رفته از دست می دهند و برای دفاع خود به دیوارهای شهر و سپاهیان مُزدور متکی می شوند . و به این توقع خو می گیرند که دیگران از آنان دفاع کنند و برای حفظ حقوق خود متوسل به دولت و محاکم قانونی می شوند .

۲٣– هرجه شهر توسعه می یابد ساکنان آن تنگتر به هم زندگی می کنند .

٢۴– غذاهایی می خورند که خواص آنها در اثر پختن یا چاشنی زدن ضعیف شده و با مزاج آنها همیشه سازگار نیست .

۲۵– مشاغل آنها از آنگونه نیست که بتوانند در هوای آزاد زندگی کنند و فرصت برای ورزش بدنی ندارند .

٢۶– فشار تلاش زندگی متمدن نیز بر ناتوانی تن هایشان می افزاید همه این چیزها شهرنشنیان را برای دچار شدن به بلا و بیماری آماده می سازد .

۲۷– زندگی در شهر ، ساکنانش را وادار می کند تا همه نیروهای خود را برای تهیه کالائی که به حکم عادت به آنان نیازمند شده اند به کار ببرند . 
وقتی تهیه این کالاها برای آنان از راه های مشروع ناممکن می شود برای بدست آوردن آن به همه گونه کردار زشت دست می زنند .

۲۸– هوش خود را سخت به کا می اندازند تا راه های تازه ای برای دروغگویی ، قماربازی و غلطکاری و دزدی و گریز از کیفر پیدا کنند. 
در حیله و نیرنگ چیره دست می شوند .

٢٩– شهوت تجمل پرستی آنان را به نابود کردن خودشان می کشاند .

٣٠– اوامر دینی تأثیر خود را از دست می دهند و حالت صوری و نمایشی به خود می گیرند .

٣١– زنا شیوع می یابد و موجب تباهی روابط طبیعی خانوادگی می شود .

٣۲– شهرنشینان از آدمیت خارج می شوند .

٣٣– فضایل اخلاقی و جسمانی و دینی که نشانه آدمیت است از میان می رود .

۳۴– نیروهایشان تلف می گردد و تن هایشان ناتوان و بد شکل می شود .

٣۵– نهایتاً مرحله تباهی و تجزیه شهر اجتناب ناپذیر است .

« زندگی اقتصادی»

١– از ویژگی های زندگی اقتصادی شهر تکامل تدریجی شیوه های تولید کالا و خدماتی است که مصرف و استفاده از آن ها فرهنگ متمدن را از فرهنگ بدوی متمایز می سازد .

۲– در جوامع بدوی تکاپوی اقتصادی با شیوه های تولید ابتدایی (دامپروری- شکار) می باشد .

۳– تکاپوی اقتصادی در جوامع بدوی برای رفع نیازهای اولیه و بقا می باشد .

۴– تکاپوی اقتصادی در جوامع متمدن برای ارضای خواهش های نفس انسانی به اجناس و خدمات تجملی است و شیوه تکاپوی آنها به کاربردن (پول ، داد و ستد صنعت ها و هنرهاست ) .

۵–دولت تقاضایی بوجود می آورد که باعث بالا رفتن نرخ اجناس و خدمات تجملی می شود .

۶– هنرها و مشاغل بر اثر افزایش جمعیت شهرها و بالا رفتن دستمزدها و سودها بی اندازه تخصصی می شوند .

۷– سیر صعودی نرخ ها و قیمت ها کلید افزایش تخصص و بهبود شیوهای تولید است .

۸– چون تقاضا برای نیازمندی های زندگی مانند خواربار نسبتاً ثابت می ماند تأثیر تقاضای جدید بیشتر در اجناس و خدمات تجملی است . درنتیجه ترقی قیمت اجناس و خدمات تجملی بر ترقی نرخ نیازمندی های اولیه زندگی بسیار فزونی دارد . این تفاوت قیمت کار انسان را از تولید نیازمندی های ابتدایی آزاد می سازند و موجب تمرکز بیشتری روی تولید اجناس برای مبادله و انجام دادن خدمات لازم برای مبادله کالا می شود یعنی: صنعت و بازرگانی . 
۹– همچنان که قدرت دولت به اوج می رسد رونق اقتصادی نیز پا به پای آن اوج می گیرد .

١٠– رشد قدرت مطلق دولت سبب انحطاط رونق اقتصادی و بالنتیجه انحطاط شهر و دولت می شود . زیرا حفظ قدرت مطلق ، مانند استقرار آن بایستی از طریق صرف مدام پول برای دستگاهی صورت گیرد که به زندگی تجملی و افراط در پیروی از راه و رسم زندگی متمدن خو گرفته است .

در نتیجه لازم است مالیات را افزایش دهد تا جایی که سوداگران را از فعالیت اقتصادی دلسرد می کند و این به کاهش درآمد دولت منتهی می شود و به ناچار باید وسایل تازه ای برای افزایش درآمد خود ابداع کند . مانند: مالیات های جنسی ، بیگاری ، مصادره اموال و...

١١– از همه بدتر مداخله مستقیم دولت در امور اقتصادی از راه تجارت است . مداخله دولت در امور اقتصادی از راه تجارت بسیار زیانبار می باشد زیرا دولت با قوه قاهره خود و منابع مالی کلانی که دارد جریان عادی یک اقتصاد مبتنی بر رقابت را از میان می برد . یعنی تولید کنندگان را وادار می سازد که جنس را به قیمتی کمتر از نرخ جاری بازار به دولت بفروشند و خریداران را مجبور می کند که هر قیمتی که خودش تعیین می کند بابت آن جنس بپردازند . از این راه بسیاری از بازرگانان سرمایه خود را از دست می دهند و گروهی نیز از کار اقتصادی دست می کشند . 
نتیجه این کار نقصان فاحشی در جمع مالیات ها یعنی منبع اصلی درآمد دولت می شود . دولت دیگر نمی تواند بدهی های خود یا هزینه دستگاه دولتی را بپردازد و چون دولت که به تنهایی بزرگ ترین مصرف کننده است دچار ورشکستگی مالی می گردد . 
در این حال صنایع رو به انحطاط می نهند و تا جایی که فعالیت اقتصادی محدود به تولید نیازمندی های اولیه زندگی می شود . 
روبنای اجتماعی ویران شده و افراد بار دیگر می جنگند . منتها این جنگیدن به امیدهایی که سابقاً در سر می پروراندند متفاوت است . اکنون به انگیزه ترس از گرسنگی ، برای قُوت لایموت می جنگند و مانند بشر آغازین که به همین انگیزه می جنگیدند و این ددمنشی انسان را نشان می دهند و به زندگی ددان باز می گردند .

« دولت »
یک دولت متمدن از راه تأسیس یا تسخیر شهرها به دست یک قوم بدوی به وجود می آید که با رشته های عصبیت و دین به هم پیوند یافته و هدفشان ارضای خواهش های طبیعی نفسانی و به کار انداختن نیروهای نهفته و به کمال رساندن حیاتی است که در عمران بدوی آغاز شده است .

١– همینکه یک دولت متمدن به وجود آمد از قانون طبیعی و ضروری رشد ، بلوغ و انقراض پیروی می کند .

۲– هر دولتی پنج مرحله متمایز را سپری می کند ، از آغاز حیاتش تا زمان انحطاط :


مرحله نخست :
به قول ابن خلدون دوران « ظفر » است . که دوران تشکیل دولت است .
و این دوره مبتنی بر عصبیت و پیوندهای خویشاوندی و دینی برای حفظ دولت تازه تأسیس ضروری است .

مرحله دوم :
فرمانروا سعی می کند قدرت را در انحصار خود در بیاورد و با نابود کردن کسانی که در قدرت سهیم اند شهوت کسب قدرت خود را ارضا می کند و سربازان مزدور و وفادار به شخص خود را استخدام و از آنها بهره می گیرد .

سومین مرحله : 
همین که شهوت سلطان به کسب قدرت مطلق با تمرکز امور دردست او اقناع گردید او شروع به اِعمال قدرت خویش برای اقناع شهوات دیگر خود می کند و به اصطلاح « شروع به جمع آوری میوه های قدرت می کند » . بدینسان در این مرحله تجمل و فراغت فرا می رسد .
سعی خود را به سامان بخشیدن به امور مالی دولت و افزایش درآمد خود مصروف می دارد ، مبالغ هنگفتی را صرف ساختن ابنیه عمومی و زیبا کردن شهر می کند . دوران رونق اقتصادی فرا می رسد . ( این دوران ، دوران استراحت و تن آسایی است که در آن آدم ها از آسایش ها و لذت های جهان برخوردار می شوند ) .

چهارمین مرحله :
مرحله ی چهارم ، دوران خرسندی است که هم رعایا و هم فرمانروا خرسندند . 
زندگی تجملی در این دوران به اوج خود می رسد و حاکمان و افراد جدید تصور می کنند همیشه این زندگی تجملی وجود دارد و به آن عادت می کنند و کاملاً متکی به چیزهایی می شوند که به آنان خو و عادت گرفته اند و در برابر عواملی که موجب اختلال در کامیابی ایشان شود درمانده و ناتوان هستند .


مرحله پنجم : 
دولت رو به انحطاط و اضمحلال می نهد و به مرحله « اسراف » و تبذیر می رسد . دولت به سن پیری رسیده و به یک مرگ تدریجی یا ناگهانی محکوم است . در این مرحله عادت به تن آسایی و ضعف جسمانی و فساد اخلاقی در دولت ریشه دوانیده است . دولت محکوم به زوال و نابودی است

 


علاقه مندان میتوانند به کتاب فلسفه ی تاریخ ابن خلدون ، ترجمه مجید مسعودی ، انتشارات علمی و فرهنگی تهران ١۳۷۳ ، مراجعه کنند . 
در این کتاب شرح مفصلی از اندیشه های ابن خلدون موجود می باشد .


گرد آورنده : محمد جواد دیلمی 
دانشجوی کارشناسی رشته روابط عمومی 
دانشگاه جامع علمی – کاربردی مازندران- ساری 
دوستان و علاقمندان جهت تبادل نظر با اینجانب می توانند به آدرس ایمیل زیر یا با شماره تلفن 09369384963 تماس حاصل نمایند و بنده را در این خصوص همراهی و راهنمایی بفرمایند . 
آدرس ایمیل :javad_deilami@yahoo.com

 

 

 

 

 

 


 



منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 23 فروردین 1395 ساعت: 9:05 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

ليست صفحات

تعداد صفحات : 1652

شبکه اجتماعی ما

   
     

موضوعات

پيوندهاي روزانه

تبلیغات در سایت

پیج اینستاگرام ما را دنبال کنید :

فرم های  ارزشیابی معلمان ۱۴۰۲

با اطمینان خرید کنید

پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست.

 سامانه خرید و امن این سایت از همه  لحاظ مطمئن می باشد . یکی از مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه   09159886819  در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما  فرستاده می شود .

درباره ما

آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس