از نهج البلاغه اوّل تا نهج البلاغة دوّم

راهنمای سایت

سایت اقدام پژوهی -  گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان

1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819  -  صارمی

2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2  و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی  (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .

3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل http://up.asemankafinet.ir/view/2488784/email.png  را بنویسید.

http://up.asemankafinet.ir/view/2518890/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86.jpghttp://up.asemankafinet.ir/view/2518891/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%20%D8%A8%D9%87%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA.jpg

لیست گزارش تخصصی   لیست اقدام پژوهی     لیست کلیه طرح درس ها

پشتیبانی سایت

در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا  پیام بدهید
آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet

از نهج البلاغه اوّل تا نهج البلاغة دوّم

بازديد: 137

از نهج البلاغه اوّل تا نهج البلاغة دوّم




 


 

از نهج البلاغه اوّل تا نهج البلاغة دوّم

محمد اسفندياري

 
گردآوري سخنان اميرالمومنين(ع) پيشينة بسيار ديرينهاي دارد و از ديرباز مورد عنايت دانشوران شيعه و سني بوده است. ابوالحسن محمد بن حسين موسوي، معروف به سيدرضي و شريف رضي (359-406)، تأليف نهجالبلاغه را در ماه رجب 400 به فرجام رسانيد. (1 ) امّا پيش از تأليف نهجالبلاغه، گردآوري سخنان علي(ع) از قرن اوّل تا سوم ادامه داشت و در اين سه قرن، حدود چهل كتاب مشتمل بر خطبهها و نامهها و كلمات قصار آن حضرت تأليف گرديد. (2 )
گويا نخستين فردي كه به گردآوري سخنان اميرالمومنين پرداخته، حارث اعور همداني (درگذشته به سال 65) بوده است. (3 ) پس از او نيز تني چند از دانشمندان به گردآوري خطبهها و نامهها و كلمات قصار اميرالمومنين پرداختند. از اين ميان بايد به عبدالعزيز بن يحيي جلودي (درگذشته به سال 332) اشاره كرد كه وي تنها، بيش از بيست كتاب مشتمل بر خطبهها، نامهها، كلمات قصار، مواعظ و روايات فقهي علي(ع) را گرد آورد. (4) سوگمندانه امروزه هيچيك از اين كتابها كه پيش از نهجالبلاغه نگاشته شده است (جز كتاب مائة كلمة لاميرالمومنين علي بن ابيطالب از ابوعثمان عمروبن بحر جاحظ، درگذشته به سال 255)، در دست نيست. فقط در كتابنامهها و فهرستنامهها و كتابهاي رجالي نام اين كتابها به صورت پراكنده آمده است. امّا همين كتابها و ديگر آثار تاريخي و جوامع روايي بوده است كه دستماية سيدرضي براي تأليف كتاب نهجالبلاغه گرديد.

 

آنك كه جوانتر بودم به تأليف كتابي پرداختم در خصائص الائمة عليهمالسّلام. در آن كتاب فصلي را سامان دادم كه مشتمل بود بر سخنان نيكوي اميرالمومنين علي(ع). چون دوستانم به مطاوي آن فصل از كتاب درنگريستند، شگفتي نمودند و مرا دستمريزاد گفتند! سپس از من خواستند تا به تأليف كتاب مستقلي دست يازم كه شامل گزيدة سخنان اميرالمومنين(ع) باشد. تقاضاي آنان را پذيرفتم و به تأليف چنين كتابي پرداختم. از آغاز ميدانستم كه اين كتاب كارآمد و سودمند خواهد افتاد و از آوازة عالمگيري برخوردار خواهد شد. آنگاه كه تأليف اين كتاب به فرجام رسيد، عنوان نهجالبلاغة را براي آن برگزيدم. چه، درهاي بلاغت را به روي خواننده ميگشايد و دانشپژوه و دانشمند را به كار ميآيد.
بغداد ـ محلة كرخ
رجب 400 هجري
شريف رضي

نهجالبلاغه در بستر فرهنگ اسلامي
نهجالبلاغه را ميبايد چرخشگاهي در گردآوري سخنان علي(ع) و نقطة عطفي در ميان كتابهاي سيدرضي دانست. اين كتاب از همان آغاز مورد عنايت مسلمانان قرار گرفت. گو اينكه سيدرضي شش سال پس از تأليف اين كتاب درگذشت؛ امّا در همان مدت كوتاه شاهد استقبال فراواني از آن بود. چنانچه خود در كتاب ديگرش (حقائقالتأويل في متشابه التنزيل) دربارة استقبال از نهجالبلاغه مينويسد: «قد عظم الانتفاع به، و كثرالطالبون له، لعظيم قدر ما ضمنه: من عجائب الفصاحة وبدائعها، و...» (5 ) بيفزاييم كه ابن ابيالحديد در شرح نهجالبلاغه مينويسد: «نسخههاي متعددي از نهجالبلاغه در حيات سيدرضي استنساخ شد.» (6 )
اين همه توجه به نهجالبلاغه در زنده بودن سيدرضي، تنها از «نتايج سحر» اين كتاب گرانسنگ بوده است. پس از درگذشت وي، «صبح دولت» نهجالبلاغه و گردآورندة آن دميد. (عندالصّباح يحمدُ القوم السري.) (7 ) چه، در اين مدّت هزارساله كه از تأليف نهجالبلاغه و درگذشت سيدرضي گذشت، كتابها و رسالههاي فراواني دربارة نهجالبلاغه نگاشته شد كه هيچيك از متون ديني (جز كتاب خداوند تبارك و تعالي) به پاية آن نميرسد. از اين رو نهجالبلاغه به لحاظ كتابهايي كه دربارة آن نگاشته شده، بينظير و حائز نخستين رتبه است. تاكنون بيش از چهارصد عنوان، و بيش از پانصد جلد كتاب دربارة نهجالبلاغه فراهم آمده است. (8 ) اين كتابها را ميتوان چنين تقسيم كرد: 1) شرح سراسر كتاب؛ 2) شرح خطبهها فقط؛ 3) شرح نامهها فقط؛ 4) شرح كلمات قصار فقط؛ 5) شرح قسمتي منتخب؛ 6) شرح عبارات مشكل؛ 7) ترجمه سراسر كتاب؛ 8) ترجمة خطبهها فقط؛ 9) ترجمة نامهها فقط؛ 10) ترجمة كلمات قصار فقط؛ 11) ترجمة قسمتي منتخب؛ 12) نظم سراسر كتاب؛ 13) نظم خطبهها فقط؛ 14) نظم نامهها فقط؛ 15) نظم كلمات قصار فقط؛ 16) معرفي كليت نهجالبلاغه؛ 17) معرفي و تحليل برخي مفاهيم نهجالبلاغه؛ 18) حاشيه و تعليقه؛ 19) تصحيح؛ 20) تبويب موضوعي؛ 21) كشف الالفاظ؛ 22) ترجمة لغات؛ 23) گزيدة نهجالبلاغه؛ 24) معرفي مصادر؛ 25) معرفي اعلام؛ 26) استدراك؛ 27) نسخهشناسي؛ 28) كتابشناسي.
باري، مجموع كتابهايي كه دربارة نهجالبلاغه نگاشته شده به بيست و هشت دسته تقسيم ميشود. در اين ميان، بيشترين كتابها در شرح نهجالبلاغه، و كمترين كتابها در كتابشناسي نهجالبلاغه است. مجموع كتابهايي كه در شرح نهجالبلاغه نگاشته شده (اعم از شرح كامل و يا شرح پارهاي از آن)، در حدود دويست عنوان است؛ (9 ) يعني تقريباً نيمي از كل كتابهايي كه دربارة نهجالبلاغه نگاشته شده، به شرح آن اختصاص دارد. امّا در موضوع كتابشناسي نهجالبلاغه، تنها دو كتاب فراهم آمده است. (10 )
گو اينكه كتابهاي متعدد و معتنابهي دربارة نهجالبلاغه نگاشته شده، ولي در هيچ عصري حق اين كتاب كما هو حقه ادا نشده است. ميتوان گفت مجموع كتابهايي كه دربارة كتاب علي(ع) نگاشته شده، در برابر كتابهايي كه ميبايد دربارة آن نگاشته ميشد؛ بسيار ناچيز و اندك است. امّا اينك ميتوان شادمان بود كه توجه به نهجالبلاغه در دهههاي گذشته، بسيار بيشتر از توجه به اين كتاب در سراسر قرنهاي گذشته بوده است. همچنين درك از نهجالبلاغه در دهههاي اخير، بسيار بهتر و همهجانبهتر از درك از اين كتاب در گذشتههاي دور بوده است. فيالواقع هرچه از عمر نهجالبلاغه ميگذرد، به جواني و شادابي آن افزوده ميشود. به ديگر بيان، اين كتاب كهن هيچگاه كهنه نميشود. سهل است كه هر روز نوتر مينمايد و پردهاي از «شگفتيهاي نهجالبلاغه» برداشته ميشود. زيرا اساساً سخن از علي (قهرمان نهجالبلاغه)، «سخن از تاريخ نيست. سخن از روز است. سخن از ابديت است. سخن از هميشگي خروشان و شكوفان و پُرفروز است.» (11 ) و «كتاب علي، كتاب فردا، كتاب هميشه» (12) است.
ميگويند: قانون «بقاي اصلح» دربارة كتاب هم مانند همة چيزهاي ديگر جاري است. به اين جهت بايد كتابهاي قديمي را كه در مقابل حوادث روزگار پافشاري كرده و از ميدان امتحان سرفراز بيرون آمده است؛ مورد توجه قرار دارد. (13 ) اين گفته دقيقاً دربارة نهجالبلاغه راست مينمايد: كتابي كه هيچگاه غبار گذشت زمان بر صفحات آن ننشسته و در مقابل شك و شبههآفرينان در اصالت آن، استوار و سرافراز به حيات خود ادامه داده است.
بديهي است اهميت نهجالبلاغه و عنايت بدان به لحاظ احتواء آن بر سخنان «امامالمستضعفين» (14 ) و «يعسوب المومنين» (15 ) علي(ع) است. جاودانه مردي كه خود «كتاب ناطق» است و كتابش، «اخالقرآن» خوانده شده است. (16 ) كلمة «اخ» كه در اصل به معني «برادر» است؛ در اينجا به معني مجازي آن (مشاكلت و مناسبت) به كار رفته و كنايه از سنخيت نهجالبلاغه با قرآن و تناسب با آن است. (17 ) يعني اين دو كتاب، هر دو «آسماني» است. البته با اين تفاوت كه آيات قرآن از جانب خداوند و از آسمان وحي نازل شده؛ امّا مندرجات نهجالبلاغه از جانب خداوند سخن و از وصي وحي و شخصيتي آسماني صادر شده است. مگر نه اينكه علي(ع) در زمان رسول گرامي اسلام(ص) و پس از ارتحال او به «وصي» معروف بود؟ (18 )9 و مگر نه اينكه ميگفت: «فلانَا بطُرقُ السّماءِ أعلَمُ مِنّي بِطُرُقِ الارضِ»؟ (19 )
قطعاً با عنايت به اخوّت قرآن و نهجالبلاغه است كه در شأن اين كتاب گرانسنگ گفتهاند:
كتاب كانّ اللّه رصّعَ لفظَه بجوهر آيات الكتاب المنزّل
حوي حكمَاً كالدّر تنطق صادقاً فلا فرق الاّ انّه غير منزل (20 )
آري، نهجالبلاغه را «اخالقرآن» خواندهاند و كلام علي را «كلام عليّ». و سيّدرضي نام كتابي را كه از سخنان آن حضرت فراهم آورده، «نهجالبلاغه» گذاشته است. يعني سخناني كه نه تنها بليغ است، بلكه روش بلاغت را نيز ميآموزد.

تفاوت ديدگاه گذشتگان و معاصران به نهجالبلاغه
اينك كه سخن به بلاغت نهجالبلاغه رسيد، ميسزد توجه دهيم كه ديدگاه گذشتگان نسبت به نهجالبلاغه به گونهاي بوده و ديدگاه امروزي به گونهاي ديگر است. در گذشته، دانشمندان اسلامي به نهجالبلاغه بيشتر به عنوان يك «شاهكار ادبي» مينگريستهاند. آنچه از اين كتاب براي دانشمندان اهميت داشت، به لحاظ اسلوب سخن و تركيب كلمات و ارزش ادبي آن بود. شرحهايي هم كه بر نهجالبلاغه نگاشته ميشد، بيشتر معطوف به اين جنبه بود. همچنين اظهارات و اعترافاتي كه دربارة نهجالبلاغه و اهميت آن ميشد، اغلب با تكيه و تأكيد به ارزش ادبي اين كتاب بود و براي نشان دادن وزين و زرين بودن كلام علي(ع) و تفوّق آن حضرت در بلاغت.
امّا امروزه نهجالبلاغه به عنوان «راهنماي زندگي» مطرح است و بيشتر به ابعاد اجتماعي و سياسي آن تكيه ميشود و با چنين نگرشي به آن پرداخته ميشود. و البته كه ميان اين دو ديدگاه (گذشتگان و معاصران) به نهجالبلاغه تفاوت است. ديدگاهي كه به نهجالبلاغه به عنوان يك «شاهكار ادبي» مينگرد، و ديدگاهي كه بدان به عنوان «راهنماي زندگي» و «بيانية اجتماعيـ سياسي».
بنگريد كه دكتر عمر فروخ دربارة نهجالبلاغه ميگويد:
مُعظمُ خُطبِهِ في السيّاسَة و أقَلُّها في الزّهدِ. (21 ) (بخش عمدة خطبهها و سخنان نهجالبلاغه دربارة سياست است، و اندكي از آن دربارة زهد و عبادت.)
و فواد جرداق شاعر بزرگ مسيحي معاصر فرياد ميكشد كه:
چطور در اجتماعي هم نهجالبلاغه هست و هم ظلم (22 )؟! و نيز در شأن اين كتاب گرانسنگ گفتهاند:
نهجالبلاغه، «منشور نهضت ضدگرسنگي» است. جالب اينجاست كه قرنها پيش از آنكه كتاب انسان گرسنه اثر ژوزوئه دوكاسترو نگاشته شود و علم به كشف مسألة گرسنگي پردازد؛ و صدها سال پيش از آنكه جان بويدار شكايت سر دهد كه در «عالم سياست» هيچگاه مسألة گرسنگي بينوايان مورد توجه ارباب قدرت نگرفته است؛ آشكارا ميبينيم كه «مسألة گرسنگي» در صفحات نهجالبلاغه موج ميزند. (23 )
و پُر روشن است كه ديدگاه دوّم نسبت به نهجالبلاغه، همهجانبهتر و دقيقتر و مبتني بر روح و جوهرة اين كتاب است. فيالواقع عصر حاضر، دورة نزديكي بيشتر به نهجالبلاغه و درك بهتر از آن است. دريغ كه تفصيل و تعليل اين نكته و معرفي مختصر نهجالبلاغه در عرصة محدود اين مقاله نيست. پس به همين اقتصار ميكنيم و سخن را در چگونگي نهجالبلاغه دوّم پي ميافكنيم.

نهجالبلاغة دوّم
موسسة انتشارات دارالهجرة در قم (ناشر موفق در عرضة نهجالبلاغة صبحي صالح در ايران)، اقدام به انتشار كتابي كرده است، تحت عنوان نهجالبلاغه الثاني. فراهمآورندة كتاب، حجتالاسلام شيخ جعفر حائري برخي از سخنان اميرالمومنين علي(ع) را به روش ابواب (24) نهجالبلاغه سيّد رضي گردآوري كرده و كتاب خود را در سه باب سامان داده است: خطبهها، نامهها و كلمات قصار. بنابراين اثر حاضر در ادامة تأليفاتي است كه مشتمل بر سخنان اميرالمومنين است. چه، پيش از تأليف نهجالبلاغه حدود چهل كتاب، و پس از تأليف نهجالبلاغه حدود سي كتاب فراهم آمده كه مشتمل بر سخنان آن حضرت است. (25) همچنين اين اثر در ادامة تأليفاتي است كه به روش ابواب نهجالبلاغه سيد رضي تهيه شده است. زيرا دستهاي از دانشوران اسلامي به تبعيت از سيد رضي در نهجالبلاغه، احاديث معصومين را تبويب كرده و آثار گرانسنگي فراهم آوردهاند. در مثل امينالواعظين اسدالله تستري انصاري، سخنان پيامبر گرامي اسلام(ص) را به روش سيدرضي در سه بخش خطبهها، نامهها و كلمات قصار گردآوري كرد و آن را نهجالفصاحة ناميد. همچنين شيخ راضي آلياسين، سخنان امام حسن و امام حسين(ع) را به همين روش تنظيم كرده و نام كتاب خود را اوجالبلاغة گذاشته است. و نيز جناب سيدمصطفي آلاعتماد، سخنان امام حسين(ع) را به روش يادشده گردآوري كرده و آن را بلاغةالحسين ناميده است. همچنين از مولف كتاب مزبور (نهجالبلاغة الثاني)، پيشتر اثري منتشر شده است تحت عنوان بلاغة الامام علي بن الحسين عليهماالسلام كه در آن، سخنان آن حضرت را به روش يادشده در سه بخش خطبهها، نامهها و كلمات قصار گردآوري كرده است. كوتاهسخن اينكه تاكنون به روي هم، هفت كتاب مشتمل بر سخنان پيشوايان معصوم اسلام(ع) به روش ابواب نهجالبلاغه سيّدرضي فراهم آمده است. (26 )
بنابراين نهجالبلاغةالثاني، از سويي در ادامة تأليفاتي است كه احتواء بر سخنان اميرالمومنين علي(ع) است، و از سوي ديگر در ادامة آثاري است كه به روش ابواب نهجالبلاغة رضي فراهم آمده است. همچنين اين كتاب تقريباً مشابه آثاري است كه در پي تأليف صحيفة سجاديه و صحيفة علويه در تكميل آن فراهم آمده است. زيرا پس از تأليف صحيفة سجادية، شيح حر عاملي كتاب الصحيفة الثانية السجادية را در تكميل آن نگاشت. (27 ) همچنين پس از تأليف صحيفة علويه، محدث نوري كتاب الصحيفة الثانية العلوية را در تكميل آن نگاشت. (28 )
اميد است با توضيحات فوق، روشن شده باشد كه تأليف نهجالبلاغة الثاني در ادامة سلسلة تأليفاتي است كه مانند آن در تاريخ فرهنگ گرانسنگ اسلامي پيشينه دارد. نيز خواستهايم با اين اشارات، فضل تقدم و تقدم فضل ديگران را در تأليف اين سلسله آثار نشان دهيم و فرمودة اميرالمومنين علي(ع) را يادآور شويم كه «وَالفَضلُ مَعَ ذلِكَ لِلبادِيءِ» (29 ) (برتري با آن است كه آغازكننده است). اينك ادامة اين نوشتار را معطوف به چگونگي اين كتاب و سنجش آن ميكنيم؛ مستعيناً باللّه و متوكلاً عليه.
همانگونه كه پيشتر اشاره رفت، كتاب حاضر در سه بخش و به سياق ابواب نهجالبلاغه تنظيم شده است: خطبهها، نامهها و كلمات قصار. در بخش اوّل، 139 خطبه و در بخش دوّم، 71 نامه و در بخش سوم، 336 سخن كوتاه آورده شده است. همينجا ميتوان مقايسهاي كرد ميان تعداد فقرات اين كتاب با نهجالبلاغه رضي كه بر اساس چاپ صبحي صالح، مشتمل است بر 241 خطبه، 79 نامه و 480 سخن كوتاه. بنابراين حجم نهجالبلاغة الثاني در حدود دوسوم نهجالبلاغه و كمتر از آن است.
در نهجالبلاغة الثاني، از ميان خطبهها، بلندترين آنها خطبة 75 در شش و نيم صفحه، و كوتاهترين آنها، خطبة 38 در يك و نيم سطر است. همچنين از ميان نامهها، بلندترين آنها نامة 71 در هفت و نيم صفحه، و كوتاهترين آنها نامة 4 در يك سطر است. و نيز در ميان كلمات قصار، بلندترين آنها (يعني به نسبت ديگر فقرات)، حديث 48 و 65 در يك و نيم صفحه، و كوتاهترين آنها حديث 76 و 78 و 134 و 320 شامل سه كلمه است.
عنوان اصلي اين اثر (نهجالبلاغةالثاني)، به يمن مقبول و مطبوع افتادن كتاب نهجالبلاغه، بسيار پُرجاذبه و تأملبرانگيز است. عنوان فرعي كتاب نيز بيانگر مطاوي كتاب و چگونگي كار گردآورنده و راهبر خواننده است: لمعة مختارة من الخطب والكتب والكلم القصار لسيدنا و مولانا اميرالمومنين عليبنابيطالب عليهماالسلام لم تذكر في نهجالبلاغة ناسج علي منواله. بنابراين اثر حاضر مشتمل بر بخشي از خطبهها و نامهها و كلمات قصار اميرالمومنين علي(ع) است كه به گفتة گردآورنده در نهجالبلاغه ياد نگرديده است.
كلية خطبهها، نامهها و كلمات قصار بدون سند آورده شده و گردآورنده هيچ توضيحي در اين باره نداده است. در عوض، مصادر يكايك خطبهها و نامهها و كلمات قصار در پايان كتاب نشان داده شده است. مصادر كتاب، متنوع است و از كتابهاي فريقين توأمان استفاده شده و غير از جوامع روايي، كتابهاي تاريخي را نيز شامل است. در ميان مصادر كتاب، بيشتر از اين آثار نقل شده است: شرح نهجالبلاغة از ابن ابيالحديد (و بيشتر بحث حكم منسوبه از آن)، غررالحكم و دررالكلم از آمدي، مستدرك نهجالبلاغة از هادي كاشف الغطاء، نهجالسعادة في مستدرك نهجالبلاغة از محمّدباقر محمودي.
گمان نميرود نكات معتنابهي مانده باشد تا در معرفي اين اثر ياد شود. جز اينكه اضافه كنيم برخي واژهها را گردآورنده در پاصفحه معنا كرده و گاه توضيحي كوتاه دربارة برخي فقرات سخنان اميرالمومنين(ع) به دست داده است. همچنين برخي از گفتارهاي حضرتش را كه قريبالمضمون با نهجالبلاغه است و يا به گونهاي ديگر در نهجالبلاغه روايت شده، يادآوري كرده است. سعي جناب گردآورنده مشكور باد.
اينك پس از معرفي اين اثر، ضروري مينمايد كه به برخي از لغزشهاي گردآورنده و نقايص اين كتاب اشاره شود.

ارزيابي و نقد نهجالبلاغةالثاني
در شمارش نقايص كتاب حاضر قصد استقصاء نداريم و تنها به لغزشها و نقايص برجستة آن اشاره ميكنيم. ميسزد يادآوري كنيم كه اگر در اين مقوله بر مولف كتاب سخت ميگيريم، جز اين نيست كه كتاب حاضر نام مقدّس نهجالبلاغه و علي(ع) را با خود دارد و ميبايد كتابي كه رو به آستان اميرالمومنين دارد، واژه ـ واژة آن با تحقيق و تدقيق نوشته شود. هنگامي كه مينگريم دانشمندي مسيحي چون سليمان كتاني ميگويد: درآمدن به آستان سخن از علي بن ابيطالب كمحرمتتر از درآمدن به محراب نيست؛ (30 ) پس پيداست كه رسالت مسلمانان، خاصّه شيعيان، در سخن گفتن از علي(ع) و گفتن سخن علي(ع) تا چه اندازه خطير است.
1. نخستين نقص كتاب حاضر معطوف به عنوان آن است: نهجالبلاغةالثاني. گو اينكه عنوان اين اثر بسيار پُرجاذبه و تأملبرانگيز است؛ امّا با وجود اين، عنوان مناسب و زيبندهاي براي كتاب نيست و مولف نتوانسته است از عهدة چنين عنوان سترگي برآيد و بدان وفا كند. بديهي است انتخاب عنوان مزبور براي كتاب حاضر بدانمعناست كه اين كتاب، استدراك نهجالبلاغه و ادامه و تكملة كار سيدرضي است. كما اينكه شيخ حرّ عاملي تحت عنوان الصحيفةالثانية السجادية به استدراك صحيفة سجاديه پرداخت و نيز محدّث نوري تحت عنوان الصحيفةالثانيةالعلوية به استدراك صحيفة علويه پرداخت. بنابراين از كتاب حاضر كه تحت عنوان نهجالبلاغةالثاني است انتظار ميرود كه استدراك نهجالبلاغه باشد و فصيحترين و بليغترين سخنان اميرالمومنين كه از سيدرضي در نهجالبلاغه فوت شده، در اين اثر گرد آمده باشد. امّا اين اثر به هيچ رو مشتمل بر چنين ويژگي نيست. بلكه مولف تنها به اين بسنده كرده كه پارهاي از سخنان اميرالمومنين را كه در نهجالبلاغه نيامده، در اين كتاب گرد آورد و آن را به روش نهجالبلاغه در سه بخش خطبهها و نامهها و كلمات قصار تبويب كند. و پيداست كه براي چنين تأليفي نميتوان عنوان نهجالبلاغةالثاني را برگزيد.
روشنتر بگويم كه نهجالبلاغةالثاني يعني مستدرك نهجالبلاغه. و مستدرك نهجالبلاغه يعني كتابي مشتمل بر فصيحترين و بليغترين سخنان علي(ع) كه در نهجالبلاغه نيامده است. و چون كتاب مزبور حائز اين ويژگي نيست؛ لذا اطلاق نهجالبلاغةالثاني بر آن صحيح نيست.
دور نيست كه احتمالاً چگونگي كار سيدرضي (گردآوري فصيحترين و بليغترين سخنان امام)، براي گردآورندة اين كتاب مطرح نبوده و يا بدان توجه نداشته است. زيرا وي در مقدّمة كتاب هيچ اشارهاي بدين موضوع نكرده و نيز يادآور نشده كه بر چه اساس برخي از سخنان اميرالمومنين را آورده و برخي ديگر را وانهاده است. پيداست كه گردآورنده با معيار «انتخاب فصيحترين و بليغترين» سخنان علي(ع) به تهية اين كتاب نپرداخته است. چه، اگر چنين معياري را ملحوظ ميداشت، دستكم در مقدمة كتاب اشارهاي بدان ميكرد. بيفزاييم هنگامي كه مينگريم در بخش كلمات قصار كتاب، صد و دو حديث در پي هم و يكسره از كتاب غررالحكم و دررالكلم برگرفته شده، يقين ميكنيم كه اين اثر عهدهدار مقصود ديگري بوده است تا گزينش فصيحترين و بليغترين سخنان امام(ع) از ميان مجموعة احاديث آن حضرت. گو اينكه يقيناً در مطاوي اين كتاب نمونههايي از فصيحترين و بليغترين سخنان اميرالمومنين نيز يافت ميشود؛ امّا سخناني كه شامل اين ويژگي نيست نيز يافت ميشود. درحالي كه نهجالبلاغه، يكسره مشتمل بر فصيحترين و بليغترين گفتارهاي امام(ع) است. بنابراين كتاب حاضر به اين لحاظ تالي تلو و خلف الصدق نهجالبلاغه نيست و اطلاق نهجالبلاغةالثاني بر آن نامناسب است.
2. گفتيم كه نهجالبلاغةالثاني عهدهدار انتخاب فصيحترين و بليغترين سخنان اميرالمومنين(ع) نيست. با وجود اين، برخي از خطبههاي آن حضرت در كتاب حاضر تقطيع شده و اسناد خطبهها نيز افكنده شده است. لابد مولف محترم با چنين شيوهاي قصد آن داشته كه كار خود را با كار سيدرضي مانند كنند. ولي در پيش يادآور شديم كه مقصود سيدرضي از تقطيع خطبهها، عرضة فصيحترين و بليغترين بخش از خطبههاي اميرالمومنين بوده است. و نيز از همين رو بوده است كه وي اسناد خطبهها را افكنده و راويان آن را ياد نكرده است. امّا چون مولف اين اثر مقصود ادبي از تأليف كتاب حاضر نداشته و درصدد گزينش فصيحترين سخنان امام(ع) نبوده است؛ بنابراين بهتر بود كه به تقطيع خطبهها و حذف سلسلة راويان نميپرداخت. اين شيوه، منافاتي با اختصار كتاب نيز نداشت. زيرا اساساً خطبههاي اميرالمومنين كوتاه بوده و ميانگين آنها يك ـ دو صفحه است. نقل سلسلة راويان هر حديث نيز در حدود يك سطر را در بر ميگرفت. پس، عرضة كامل خطبهها و نقل سلسلة راويان، هم مفيد به مقصود گردآورندة اين كتاب است و هم مخلّ اختصار كتاب نيست.
3. در آغاز كتاب، ابياتي از شاعران گذشته كه در شأن و عظمت نهجالبلاغه سرودهاند، تحت عنوان «ما قيل في الكتاب» آورده شده است (ص4). همچنين در آغاز هر بخش (خطبهها و نامهها و كلمات قصار)، اشعار ديگري كه دربارة نهجالبلاغه است، آورده شده است. گفتن ندارد كه هر اندازه كتاب حاضر مشابه نهجالبلاغه، و حتي فراتر از آن باشد (كه چنين نيست)، نقل آن اشعار در آغاز اين كتاب (آن هم تحت عنوان يادشده)، پسنديده و صحيح نيست. اينجاست كه بايد گفت كه مورد، موجب تخصيص وارد است.
افزون بر موارد يادشده، مولف در صفحة 5 كتاب، تقريظي را كه مرحوم علامه سيد عبدالحسين شرفالدين بر كتاب ديگر وي نوشته است (بلاغة الامام علي بن الحسين عليهماالسلام)، آورده و در پاصفحه ياد آورده شده كه چون كتاب حاضر به آن كتاب مشابهت دارد، آن تقريظ را در اينجا ميآوريم! پيداست كه هرچه اين دو كتاب مولف به يكديگر نزديك و مشابه باشد، آوردن آن تقريظ در كتاب حاضر پسنديده نيست و هيچ به ارزش اين كتاب نميافزايد. مضافاً اينكه كتاب بلاغة الامام علي بن الحسين، بسيار محققانهتر از اين كتاب است و مولف براي آن رنج تتبع را بر خود هموار ساخته و اثري بديع و باقي برجا نهاده است.
4. مولف در مقدمة كتاب مرقوم داشتهاند: آنچه را سيدرضي در مقدمة نهجالبلاغه گفته است، من نيز ميگويم كه «ادعا نميكنم به همة جوانب سخنان علي(ع) دست يافتهام و هيچ نكتهاي از آن بر من پوشيده نمانده است. بلكه بعيد نيست آنچه را نيافتم، بيش از سخناني باشد كه به من رسيده و بدان دست يافتم» (ص7). جداً شگفتآور است كه مولف بدون تأمل اين گفتة سيدرضي را كه به هيچوجه دربارة كار وي صدق نميكند، تكرار كرده است. چه، اساساً روش سيدرضي در نهجالبلاغه با روش مولف در كتاب حاضر كاملاً متفاوت است. سيّدرضي كتاب نهجالبلاغه را به آهنگ گردآوري فصيحترين و بليغترين سخنان امام(ع) فراهم كرده است و آنك يادآور شده بعيد نيست آنچه را نيافتم، بيش از سخناني باشد كه بدان دست يافتم. امّا مولف كتاب حاضر نه آهنگ گردآوري فصيحترين سخنان امام را داشته، و نه اهتمام به گردآوري كلية سخنان حضرتش را داشته است. بلكه خواسته پارهاي از سخنان اميرالمومنين را كه به تفصيل در مستدركات نهجالبلاغه و ديگر جوامع روايي آمده، در يك مجلد مختصر عرضه كند. بنابراين پُر روشن است آنچه در نهجالبلاغةالثاني آمده، بسيار كمتر از مجموع سخنان علي(ع) است و مولف نيز خود به آن معترف است. امّا با وجود اين، گويا مولف محترم تصور درستي از چگونگي تأليف خويش ندارد كه گفتة مرحوم سيّدرضي را بدون آنكه دربارة كار خويش صدق كند و موضوعيت داشته باشد، تكرار كرده است. تو گويي مولف فراموش كرده كه كتاب خود را با اين جمله آغاز كرده است: «فهذا غيض من فيض، و قطر من بحر... من الخطب والكتب والكلم القصار التي... الواردة عن اميرالبيان... الامام علي بن ابيطالب عليهالسلام.» (كتاب حاضر نمياز يمي و قطرهاي از دريايي است كه از ميان خطبهها و نامهها و كلمات قصار اميرالبيان، امام علي بن ابيطالب(ع) روايت شده است.) پس اگر چنين است، چرا مولف در صفحة بعد با بياني ترديدآميز گفته است كه «بعيد نميدانم» آنچه از سخنان علي(ع) را نيافتم، بيش از آن باشد كه بدان دست يافتم؟!
5. در نقل احاديث دقت كافي نشده و گاه كلمهاي تغيير يافته و يا از قلم افتاده و يا افزوده شده است. اينگونه تسامح در نقل فراوان است و بالغ بر دهها مورد ميشود كه در برخي موارد معناي حديث را به كلي دگرگون كرده است. مناسب است پيش از برشمردن اين تسامحات، توجه به نكتهاي داده شود كه تنبّهانگيز است: هنگامي كه ابوبصير از صادق آل محمّد(ص) دربارة معناي اين آية شريفه سوال ميكند: «الَّذينَ يَستَمِعُونَ القَولَ فَيَتَّبِعُونَ احسنََهُ...»؛ آن حضرت چنين ميگويد: «هُوَ الرَّجُلُ يَسمَعُ الحَديثَ فَيُحَدّثُ بِهِ كَما سَمِعَهُ، لا يزِيدُ فِيهِ وَ لا يَنقُصُ مِنهُ». (31 ) در تاريخ اسلام از اينگونه افراد نيز نام برده شده است كه مقيّد بودند حتي يك «فا» يا «واو» را در حديث كم و زياد نكنند. هنگامي كه عُبَيد بن عُمَير ضمن گفتار خود اين حديث را از رسول گرامي اسلام(ص) نقل كرد: مَثَلُ المُنافِقِ كَمَثَلِ الشاةِ الرابِضَةِ بَينَ الغَنَمَينَ؛ ابن عمرو بدو گفت: واي بر تو! دروغ بر پيغمبر خدا مبند. زيرا آن حضرت چنين گفت: «مَثَلُ المُنافِقِ كَمَثلَ الشّاةِ العائرَةِ بَينَ الغَنَمينَ» (32 ). با اينكه كلمة مزبور، موجب تغييري در معناي حديث نيست و معني «رابظه» (متوقف) و «عائره» (متردد) به يكديگر نزديك است. بنابراين پيداست كه نقل دقيق و بيكم و زياد احاديث تا چه اندازه مطلوب و مأجور است. خاصه در اينگونه جوامع روايي كه مأخذ است و مورد استناد قرار ميگيرد و فقط معناي حديث مقصود نيست. افزون بر اينكه كتاب حاضر به لحاظ عنوان آن (نهجالبلاغةالثاني)، خواننده را بيشتر از ديگر جوامع روايي متوجّه الفاظ حديث ميكند. اينك با عنايت به آنچه رفت، به چند نمونه از لغزشهاي مولفدر نقل احاديث اشاره ميكنيم. بيدرنگ خاطرنشان ميسازيم كه در اين مورد قصد استقصاء نداشتهايم و تنها در ضمن تأمل در چند صفحة كتاب، نمونههاي ذيل به نظر آمده است. (33 )
همچنين در ص55، س14، قبل از «كابرهواه» يك «واو» ساقط شده است. يادآوري ميشود در اينگونه موارد كه يك «واو» ساقط شده، غالباً به سياق جمله خدشه وارد شده است. به همين نمونه بنگريد: «فرَحَم اللّه امرءً راقَب رَبّه، و تنكَّبَ ذنبَه، كابرهواهُ و كذّب مُناه».
در ص65، س1، «والتقوي سنخالايمان، فذلك الايمان» در مستدرك نهجالبلاغة كاشف الغطاء (كه نخستين مأخذ اين خطبه ذكر شده است)، ضبط نشده است. فقط در اصول كافي (مأخذ ديگر اين خطبه)، «والتقوي سنخ الايمان» نقل شده است و «فذالك الايمان» در آن ضبط نشده است.
در ص197، س11، قبل از «من تحرّي الصدق»، اين قسمت از وصيت اميرالمومنين(ع) حذف شده است: «كم عاص نجي و كم من عامل هوي». مولف هيچ اشارهاي به حذف اين قسمت از وصيت آن حضرت نكرده است (مثلاً تعبيري چون «و منها» و چند نقطهچين به كار برده نشده است.) تو گويي اين گفته آن حضرت مطابق پسند و فكر مولف نبوده است.
در ص214، س7، يك جمله كامل از وصيت اميرالمومنين علي(ع) به كميل از قلم افتاده است: «يا كميل قل الحق علي كل حال و واصل المتقين واهجر الفاسقين و جانب المنافقين».
مواردي كه برشمرده شد، نمونههايي از تسامح در نقل حديث بود كه در برخي موارد معناي حديث را يكسره دگرگون كرده و يا سكتهاي در آن وارد كرده است. غير از تسامحات فوق، چند لغزش ديگر نيز ملاحظه شد كه بدانهااشاره ميشود.
الف) در ص17، س1، چنين آمده است: «مَن عَرَفَ الامامَ لَم يَغفَل عَنِ الاستِعدادِ». مأخذ اين حديث، مستدرك نهجالبلاغه از كاشفالغطاء نشان داده شده است. امّا در مأخذ يادشده و نيز در اصول كافي و غررالحكم و دررالكلم، حديث مزبور چنين نقل شده است: «مَن عَرَفَ الايّام لَم يَغفُل عَنِ الاستِعدادِ». (هر كه روزها و پيشامدها را بشناسد، از آمادگي غافل نماند.) پيداست كه تبديل كلمة «ايام» به «امام» معناي اين حديث را كاملاً دگرگون كرده است. در حالي كه احاديث متعدد ديگري وجود دارد كه دقيقاً قريب المضمون با اين حديث است و حديث مزبور را آنگونه كه مولف نقل كرده است، در هيچيك از جوامع روايي ملاحظه نشده است. (بد نيست اين نكته هم در داخل پرانتز يادآوري شود كه مضارع «غفل» بر ضم عينالفعل و بر وزن نَصَرَ ـ يَنصُرُ است و اعراب اين كلمه در كتاب حاضر نادرست است.)
ب) در ص214، س6 و 7، چنين آمده است: «يا كُمَيلُ... ما مِن حَرَكَة اِلاّ وَ اَنتَ مُحتاج فِيها اِلَيّ». مأخذ اين حديث نيز مستدرك نهجالبلاغه از كاشفالغطاء نشان داده شده است. امّا در مأخذ يادشده و نيز در تحفالعقول و ديگر جوامع روايي، حديث مزبور چنين است: «.. ما من حَرَكَة اِلاّ وَ انتَ محتاج فِيها اِلي مَعرِفَة». (هيچ حركتي نيست جز اينكه در آن به شناختي نيازمندي.) همانگونه كه مينگريم، «اِلي مَعرِفَة» در اين حديث به «اِلَيّ» تبديل شده و معناي حديث يكسره دگرگون شده است.
6. در بخش حكمت نهجالبلاغةالثاني، احاديثي آورده شده كه عيناً و يا با اندك تفاوتي در نهجالبلاغه مضبوط است. درحاليكه مولف، عنوان كتاب خويش را نهجالبلاغةالثاني گذاشته است. و اين بدانمعناست كه احاديث آمده در اين اثر، در نهجالبلاغه نيامده است. افزون بر اينكه در عنوان فرعي اين اثر آمده است: «لمعة مختارة من الخطب والكتب والكلم القصار... لم تذكر فينهجالبلاغه». و هكذا مولف در مقدمة كتاب ياد آورده شده است: «ان هذا السّفر الجليل والاثر النفيس، الّف علي عزار نهجالبلاغه... و فيه ما لم يذكر في ذلك» (ص7). بنابراين خواننده انتظار دارد در كتاب حاضر آن دسته از احاديث علي(ع) آمده باشد كه در نهجالبلاغه موجود نيست. ولي عليرغم اين انتظار، در بخش كلمات قصار كتاب، احاديث متعددي آمده كه در نهجالبلاغه موجود است. اگر اينگونه احاديث مكرر به دو ـ سه مورد خلاصه ميشد، ميبايست آن را حمل بر «الانسان محل السهو والنسيان» كرد. امّا هنگامي كه ملاحظه ميشود در حدود پانزده حديث از بخش حكمت اين كتاب در نهجالبلاغه آمده است پي خواهيم برد كه اساساً مولف به نهجالبلاغه احاطه نداشته و حتي احاديث مشهور نهجالبلاغه را در ياد نداشته است. اينك به احاديثي در نهجالبلاغةالثاني اشاره ميشود كه در نهجالبلاغه نيز آمده است. در نشان دادن اين احاديث قصد استقصاء نداشتهايم و تنها در ضمن تصفّح كتاب، نمونههاي ذيل ملاحظه شده است.
يك: ص269، حديث2: «قيمة كل امرء ما يحسنه، ما هلك امرء عرف قدره، والمرء مخبوء تحت لسانه.» بخش اوّل اين حديث در نهجالبلاغه چاپ صبحي صالح، بخش حكمت، حديث81 آمده است. بخش دوم حديث به صورت «هلك امرء لم يعرف قدره» در بخش حكمت، حديث 149 آمده است. بخش سوّم حديث نيز در بخش حكمت، حديث 148 آمده و به صورت كاملتر در همان بخش، حديث 392 آمده است.
دو: ص 271، ح9: «لا تجعلنّ اكثر شغلك...» اين حديث در بخش حكمت، حديث 352 آمده است.
سه: ص273، ح16: «خذالحكمه انّي اتتك...» اين حديث در بخش حكمت، حديث 79 آمده است.
چهار: ص 276، ح25: «الدنيا دار ممر...» اين حديث در بخش حكمت، حديث 133 آمده است.
پنج: همان صفحه، ح28: «كرهت لكم ان تكونوا شتامين...» اين حديث با اندكي تفاوت در نهجالبلاغه، خطبة 206 آمده است.
شش: ص278، ح33: «ان الدنيا والاخره عدوان...» اين حديث در بخش حكمت، حديث 103 آمده است.
هفت: ص 289، ح59: «اعزالناس من...» اين حديث با اندك تفاوتي در بخش حكمت، حديث 12 آمده است.
هشت: همان صفحه، ح 60: «من رضي عن نفسه كثر السّاخط عليه، و من ضيّعه الاقرب اتيح له الابعد، و من بالغ فيالخصام اثم، و من قصر عنها ظلم» بخش اوّل اين حديث در بخش حكمت، حديث 6 آمده است. بخش دوّم حديث در بخش حكمت، حديث 14 آمده است. بخش سوم حديث نيز در بخش حكمت، حديث 298 آمده است. مضافاً اينكه مولف، بخش سوم حديث را در دو موضع ديگر از همين بخش كتاب (حديث 71، 289) آورده است!
نه: ص298، ح97: «العجب ممّن يقنط...» اين حديث با اندك تفاوتي در بخش حكمت، حديث 373 آمده است.
ده: همان صفحه، ح98: «من رأي عدواناً يعمل...» اين حديث در بخش حكمت، حديث 373 آمده است.
يازده: همان صفحه، ح100: «الدّهر يومان: يوم لك...» اين حديث با اندك فزوني و كاستي در بخش حكمت، حديث 396 آمده است.
دوازده: ص316، ح219: «الرّاضي يفعل قوم...» اين حديث در بخش حكمت، حديث 154 آمده است.
سيزده: ص 324، ح271: «ما المُبتلي الذي...» اين حديث در بخش حكمت، حديث 302 آمده است.
چهارده: ص340، بند دوم حديث 332: «طبيب دوّار بطبّه...» اين حديث در نهجالبلاغه، خطبة 108 آمده است.
نمونههايي كه در فوق اشاره شد، احاديثي است كه در بخش حكمت نهجالبلاغةالثاني آورده شده است. در حالي كه اين احاديث عيناً و يا با اندك تفاوتي در نهجالبلاغه مضبوط است و حتي برخي از آنها در شمار احاديث مشهور نهجالبلاغه است.
7. برخي سخنان اميرالمومنين علي(ع) كه در نهجالبلاغةالثاني آمده، قريبالمضمون با سخنان آن حضرت در نهجالبلاغه است. مولف غالباً در ذيل اين سخنان يادآور شده كه اين سخن به گونهاي ديگر در نهجالبلاغه روايت شده است. (در مثل رجوع شود به صفحة 102، ذيل خطبة 61 كه مرقوم داشتهاند: «اوائل هذا الكلام مذكور في نهجالبلاغه باختلاف كثير.») اينك مواردي كه در ذيل بيان ميشود، قريبالمضمون با سخنان آن حضرت در نهجالبلاغه است. ولي مولف بدان توجّه نداشته و به مشابهت آن اشاره نكرده است.
يك: خطبة 42 كتاب حاضر، قريبالمضمون با حديث شمارة 130 از بخش حكمت نهجالبلاغه است.
دو: خطبة 81، قريبالمضمون با خطبة 147 نهجالبلاغه است.
سه: اوايل وصيت 18، عيناً در نهجالبلاغه، حديث شمارة 382 از بخش حكمت موجود است.
چهار: حديث شمارة 4 از بخش حكمت، قريبالمضمون با خطبة 179 نهجالبلاغه است.
پنج: حديث شمارة 83 از بخش حكمت، قريبالمضمون با نامة 72 نهجالبلاغه است.
البته مناسبتر بود از آوردن احاديثي كه با اندك تفاوت و يا اختصار در نهجالبلاغه آمده است، خودداري ميشد. در عوض، ديگر سخنان آن حضرت كه قريبالمضمون با مطاوي نهجالبلاغه نيست، آورده ميشد. رعايت اين نكته، خوانندة نهجالبلاغةالثاني را با فقراتي جديد از سخنان علي(ع) آشنا ميساخت كه قبلاً در نهجالبلاغه هيچ استحضاري از آن نداشت.
8. برخي احاديث در نهجالبلاغةالثاني، دو ـ سه بار تكرار شده است. نمونههاي ذيل فيالحال به دست آمده است. (34 )
يك: در بند سوم، ذيل شمارة 60 از بخش حكمت آمده است: «و من بالغ فيالخصومة اثم، ومن قصر عنها ظلم.» اين حديث در همين بخش، ذيل شمارة 71، 269، آمده است. جز اينكه در حديث شمارة 71، به جاي «ظلم»، كلمة «خصم» آمده و در حديث شمارة 269، به جاي «الخصومه» كلمه «الخصام» آمده است. مضافاً اينكه حديث مزبور در نهجالبلاغه نيز آمده است.
دو: در بخش حكمت، ذيل شمارة 61 آمده است: «من اعجب برأيه ضلّ...» اين حديث در صفحة 16 آمده است.
سه: در همان بخش، ذيل شمارة 77 آمده است: «اعجاب المرء بنفسه...» اين حديث در صفحة 18 آمده است.
چهار: در همان بخش، ذيل شمارة 18 آمده است: «لا يجد رجل طعم الايمان...» اين حديث در همان بخش، ذيل شمارة 174 آمده است. جز اينكه به جاي «رجل» كلمة «احد» آمده است.
9. رسمالخط و اعراب پارهاي از
كلمات، صحيح نيست. از اين نمونهها
فراوان است كه اينك براي اختصار تنها به ذكر ده مورد اقتصار ميشود.
يك: «استغنائه» (ص1)، بايد به صورت «استغناؤه» درج شود.
دو: «اَسوَأ» (ص15)، بايد به صورت «اُسوَءُ» درج شود.
سه: «الرّضا» (ص15 و 17 و...) و «نَجا (20 و...) و «رَجا» (63 و 297 و...) و ديگر كلماتي از اين دست، بايد با «الف مقصوره» درج شود.
چهار: اعراب «اُعجِبَ» (ص16)، غلط و «أعجَبَ» صحيح است.
پنج: اعراب «لَم يَغفَل» (ص17)، غلط و «لَم يَغفُل» صحيح است.
شش: اعراب «غَروُر» (39)، غلط و «غُرُور» صحيح است.
هفت: اعراب «بُشرُهُ» (ص65 و 84)، غلط و «بِشرُهُ» صحيح است.
هشت: اعراب «شُغلُكَ» (ص271)، غلط و «شُغُلُكَ» صحيح است.
نه: اعراب «خِلاص» (ص293)، غلط و «خَلاص» صحيح است.
ده: اعراب «اَحرَصَ مِنكَ» (ص294)، غلط و «اُحرَصُ مِنكَ» صحيح است.
10. در بخش حكمت، ص291، اين حديث آمده است: «الرُّوحُ فِي الجَسَدِ كَالمَعني فَي اللَّفظِ.» مأخذ حديث مزبور، شرح لاميةالعجم از صفدي (ج2، ص133) نشان داده شده است. گذشته از اينكه صدور اين حديث از اميرالمومنين علي(ع) بسيار محل ترديد است؛ اساساً نقل حديث (گو اينكه قطعي الصدور) از چنين منابعي صحيح نيست. زيرا حديث را بايد از جوامع حديثي و يا تأليفاتي نزديك به عصر معصومين نقل كرد و نه جز آن. البته حديث مزبور را شيخ بهايي نيز در كشكول خود نقل كرده است. ولي نقل آن از كشكول نيز بقاعده نيست؛ خاصّه در كتابي با عنوان نهجالبلاغةالثاني كه منابع آن بايد به دقت گزينش شود.
11. در بخش حكمت، ص328، حديثي آمده كه بخشي از آن چنين است: «وَ مَن تَخَلَّقَ بِالاَخلاقِ النَّفسانِيَّهِ فَقَد صارَ مَوجُوداً بِما هُوَ اِنسان، دُونَ اَن يَكُونَ بِما هُوَ حَيوان، وَ دَخَلَ فِيالبابِ المَلَكِيّ». اوّلاً مجعول بودن اين حديث براي كسي كه با تعبيرات ائمة معصومين(ع) آشنا باشد و شمّ حديثي داشته باشد، كاملاً آشكار است. اصطلاحات به كار رفته در حديث مزبور نشانگر آن است كه اين حديث پس از نهضت ترجمه و ورود فلسفه به جهان اسلام، ساخته شده است. ثانياً مأخذ حديث، كشكول شيخ بهائي نشان داده شده است كه چنان كتابي، نميتواند مأخذ حديث در چنين كتابي باشد. گويا مولف محترم، اين دو حديث را از كتاب معرفت نفس استاد حسنزادة آملي (ج3، ص446 و 472) نقل كرده و حتي خود، مستقيماً به منابع آن رجوع نكرده است.
12. در بخش حكمت، برخي احاديث منسوب به اميرالمومنين بيترديد به حضرتش نسبت داده شده است. بيشتر بگويم كه ابن ابيالحديد در پايان شرح خويش بر نهجالبلاغه، فصلي را تحت عنوان «الحكم المنسوبة» گشوده و هزار كلمة قصار را كه منسوب به علي(ع) است؛ در ذيل اين عنوان آورده و يادآور شده كه برخي از آنها در شمار احاديث آن حضرت نيست و با وجود اين، چون كلماتي ادب و حكمتآموز است، به عرضة آن پرداخته است. پيداست كه در اين مورد هيچ اشكالي بر ابن ابيالحديد نيست. امّا اشكال بر مولف كتاب حاضر است كه برخي از اين كلمات قصار را بدون هيچ توضيحي از كتاب ابنابيالحديد آورده و يادآور نشده كه چرا اين دسته احاديث را قطعيالصدور قلمداد كرده است. به هر حال، مولف وضوي شكدار گرفته و با وجود هزاران حديث قطعيالصدور از اميرالمومنين، به نقل احاديثي پرداخته كه منسوب به آن حضرت است. طرفه اينجاست كه از مأخذ اين احاديث به نام «الحكم المنثورة» ياد شده است (ص347 و 364 و...)؛ با اينكه عنوان آن، قطعاً «الحكم المنسوبة» است و توضيح ابن ابيالحديد در آغاز اين بخش از كتاب خويش، روشن و راهنماست.
13. در نقل منابع كتاب، از مستدرك نهجالبلاغة مرحوم هادي كاشفالغطاء به گونهاي ياد شده كه در شأن مولف فقيد آن نيست. دو ـ سه بار از او به صورت كاشفالغطاء ياد شده كه جاي اعتراضي نيست. امّا در ديگر موارد، مكرراً از آن مرحوم با نام «هادي» (مستدرك النهج الهادي) ياد شده است و بس! (ص344 و 345 و...) آيا مولف خردهحسابي با نام «كاشفالغطاء» داشته كه از آوردن آن خودداري ورزيده و پي در پي از كاشفالغطاء به نام «هادي» ياد كرده است؟ يا اينكه قانون جديدي در كتابشناسي وضع شده كه بايد نام كوچك مولفين در منابع كتاب آورده شود؟
14. در نقل منابع، كتاب اثباتالوصية بيترديد به مسعودي نسبت داده شده است (ص343). امّا به گفتة علامة اميني، و استاد صالحي نجفآبادي، اين كتاب از آن مسعودي (مولف مروجالذهب) نيست و كتاب وي، غير از اين كتابي است كه امروزه در دسترس است. (35 ) براي اطمينان بيشتر ميتوان سبك ادبي و ساختار مضموني كتاب مروجالذهب را با اثباتالوصيه مقايسه كرد.
15. در نقل منابع، از كتاب شيخ صدوق به نام «من لا يحضره الفقيه» ياد شده است (ص343). گفتني است كه عنوان كتاب وي، «كتاب من لا يحضره الفقيه» است و كلمة «كتاب»، جزء عنوان آن است. ميسزد اشاره شود كه نام كتاب مشهور طبي زكرياي رازي نيز «كتاب من لا يحضره الطبيب» است و اين نيز به غلط، مشهور به «من لا يحضره الطبيب» شده است. شيخ صدوق عنوان كتاب خويش را به گفتة خود، از كتاب رازي اقتباس كرده است. (36 )
***
لغزشهاي كتاب حاضر بيشتر از آن است كه بتوان در ضمن يك مقاله بدان اشاره كرد. نمونههايي كه برشمرده شد، شامل لغزشهاي عمده و اساسي اين اثر بود. اميد است چاپ بعدي كتاب، پيراسته از اين لغزشها گردد و اثري شايسته در دسترس نهجالبلاغهخوانان قرار گيرد. اينك در پايان اين نوشتار، پيشنهادهايي نيز براي بهبود كتاب حاضر تقديم ميشود؛ باشد كه قبول افتد و كارگر باشد.
يكم: در مواردي كه خطبهها و نامههاي اميرالمومنين در چند منبع با اندكي اختلاف روايت شده، به نقل يك روايت آن بسنده شده و صورتهاي ديگر آن، بازگو نشده است. مناسب است در اينگونه موارد اختلاف كلمهها و صورتهاي گوناگون هر حديث در پاصفحه درج شود. امروزه در تصحيح متون، نسخهبدلها در پاصفحه يا پايان كتاب دقيقاً نشان داده ميشود. بنابراين لازم است كه به لحاظ اهميت سخنان اميرالمومنين، صورتهاي ديگر احاديث آن حضرت، ضبط و در پاصفحه درج شود.
دوم: حتيالامكان كلية مدارك سخنان اميرالمومنين آورده شود. غالب سخنان آن حضرت در چند منبع موجود است. امّا مولف غالباً به نقل يك ـ دو مدرك اقتصار كرده است. مثلاً مدرك خطبة 44، كفايةالطالب كنجي و شرح نهجالبلاغة ابن ابيالحديد نشان داده شده است. در صورتي كه اين خطبه در منابع ديگري نيز آمده است؛ از جمله علامة مجلسي در بحار (ج17، ص124) و كفعمي در مصباح (ص744) و كاشفالغطاء در مستدرك نهجالبلاغه (ص44) و فيروزآبادي در فضائل الخمسة (ج2، ص256) اين خطبه را آوردهاند. (37 )
سوم: مدارك سخنان اميرالمومنين در ذيل هر سخن آورده شود. آنگاه در پايان كتاب، مشخصات كتابشناسي كلية مدارك بر اساس استانداردهاي موجود آورده شود.
چهارم: در استفادة از كتاب گرانسنگ دستور معالم الحكم و مأثور مكارم الشيم از قاضي قضاعي، غفلت شده است. اين اثر شامل گنجينهاي از احاديث اميرالمومنين است كه سوگمندانه ارزش آن بر بسياري از خواص نيز پوشيده مانده است. اميد است از اين مأخذ نيز استفاده شايسته شود.
اكنون نوشتة خود را به فرجام ميرسانيم و مولف نهجالبلاغه را به انتقادات و پيشنهادهاي فوق توجه ميدهيم. يك نكتة ناگفته باقي مانده است كه مناسب ديده شد در پايان اين نوشتار يادآوري شود.
مولف محترم، كتاب خويش را با اين حديث به فرجام رسانيده است: «و نظر عليهالسّلام الي فتي مرخ ازاره فقال عليهالسّلام: يا فتي اِرفَع اِزاركَ، فَاِنَّهُ اَبقي لِثَوبِكَ، وَ اَتقي لِقَلبِكَ.» (ص341). دانسته نشد كه از ميان آن همه احاديث گونهگون اميرالمومنين، چرا كتاب با اين حديث به فرجام رسيده است. اكنون اين قلمزن، مقالة خويش را با كوتاهترين نامه اميرالمومنين به پايان ميبرد كه خطاب به يكي از كارگزاران خويش نوشته و در صفحة 189 كتاب حاضر آمده است.

وَ مِن كِتاب لَهُ عليهالسلام اِلي عامِلِهِ:
امّا بَعدُ؛ فَاعمَل بِالحَقِّ لِيَوم لا يُقضي فِيه اِلاّ بِالحَقّ
والسّلام.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 23 فروردین 1395 ساعت: 9:07 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

شبکه اجتماعی ما

   
     

موضوعات

پيوندهاي روزانه

تبلیغات در سایت

پیج اینستاگرام ما را دنبال کنید :

فرم های  ارزشیابی معلمان ۱۴۰۲

با اطمینان خرید کنید

پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست.

 سامانه خرید و امن این سایت از همه  لحاظ مطمئن می باشد . یکی از مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه   09159886819  در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما  فرستاده می شود .

درباره ما

آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس