سایت علمی و پژوهشی آسمان - مطالب ارسال شده توسط abedi

راهنمای سایت

سایت اقدام پژوهی -  گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان

1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819  -  صارمی

2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2  و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی  (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .

3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل http://up.asemankafinet.ir/view/2488784/email.png  را بنویسید.

http://up.asemankafinet.ir/view/2518890/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86.jpghttp://up.asemankafinet.ir/view/2518891/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%20%D8%A8%D9%87%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA.jpg

لیست گزارش تخصصی   لیست اقدام پژوهی     لیست کلیه طرح درس ها

پشتیبانی سایت

در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا  پیام بدهید
آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet

حق آزادی، از منظر قرآن و لیبرالیسم

بازديد: 139
حق آزادی، از منظر قرآن و لیبرالیسم

هاشم اسلامی

چکیده: آزادی، مفهومی بسیار ستایش شده است و دست یابی به آزادی و رهایی از قیدها و محدودیت ها، یکی از پرشورترین آرمان های بشر به شمار می آید. 
موضوعاتی چون: چیستی و تعاریف آزادی در دو نگاه لیبرالیسم غربیو ادیان آسمانی به ویژه آیین اسلام و نفوذ نگره لیبرالیستی به آزادی در میان جوامع اسلامی و اندیشمندان مسلمان سطحی نگر و بی بهره از دریافت های ژرف دینی، عناوین اولیه این نوشتار است.
اسلام و آزادی، پاسخ به پندار جدایی و تفکیک آموزه های دینی و مقوله آزادی، و نیز برشماری و تحدید و توصیف سویه های آزادی در قرآن که براساس سویه های ارتباطات انسان تنوع می یابد از دیگر موضوعات مطرح شده در این نوشتار است. در ادامه تعریف آزادی در قرآن و همسانی ها و ناهمسانی های آن با تعریف لیبرالیسم از آزادی بررسی شده است. سپس آزادی عقیده به عنوان یکی از محوری ترین شاخه های آزادی فردی مطرح شده و دیدگاه اثبات گرایان و نفی گرایان در زمینه آزادی مطلق داشتن انسان در اعتقاد و اندیشه همراه با مستندات قرآنی هر دیدگاه آورده شده است. 
در آخرین فصل، ابعاد آزادی در نگاه قرآن، شامل آزادی درونی و بیرونی، آزادی های فردی و سیاسی اجتماعی و حقوق در روابط ملت ها مورد مطالعه قرار گرفته است.

دست یابی به آزادی و رهایی از قیدها و محدودیت ها، یكی از پرشورترین آرمان های بشر به شمار می آید، چنان كه گفته اند:
«تاریخ آدمی، تلاش برای آزادی است».1 
«كسی كه از آزادی صرف نظر كند از مقام آدمیت، از حقوق وحی و حتی از وظایف بشریت صرف نظر می نماید.»2
امّا به راستی آزادی چیست؟
آیا تجربه آزادی برای همه انسان ها و در همه فرهنگ ها یكسان است و یا آزادی در فرهنگ های مختلف سیاسی و اجتماعی، تابعی از آنهاست؟
آیا آزادی، تنها نبود فشار بیرونی است، یا افزون بر آن وابسته به وجود چیزی نیز هست؟ و اگر بسته به امری وجودی است، آن امر وجودی كدام است؟ كدام عامل روانی، اجتماعی، و عقیدتی سبب كوشش آدمی برای آزادی می شود؟ اینها و پرسش های بسیاری از این دست، معنی و قلمروهای آزادی را در احاطه خود دارند.
از دیگر سو بی آن كه آزادی را بشناسیم نمی توانیم آزادی داشته باشیم،3 از این رو بازكاوی مفهوم آزادی برای جویندگان و تحلیل گران آن بایسته خواهد بود.


آزادی چیست؟

تعریف آزادی و كشف معنای دقیق آن از یك سو سهل و از سوی دیگر ممتنع می نماید!
تعریف ناپذیری آزادی و آشفتگی در مفهوم آن، برآیند فراخنای مفهوم آزادی و گاه نادرست اندیشی و كاربرد نا بجای آن است؛ چه فیلسوف و حقوق دان، عارف و سیاست گر، متأله و ماده گرا، اقتصاددان و روان شناس و عالم اخلاق، همه به شكلی درگیر آزادی اند و با آن سر و كار دارند و بدان می اندیشند و ناگزیرند آن را پاس دارند.

تعریف آزادی

منتسكیو (1689 ـ 1755) در روح القوانین می گوید:
«هیچ كلمه ای به اندازه كلمه آزادی، اذهان را متوجه نساخته است و به هیچ كلمه ای معانی مختلف مانند كلمه آزادی داده نشده است».4
او سپس نمونه هایی از این معانی را باز می گوید:
برای بعضی از مردم آزادی عبارت از این است كه اختیار داشته باشند كسی را كه خودشان به او اختیاراتی داده اند به محض اینكه خواست از آن اختیار سوء استفاده كند و جابر و ظالم شود، بتوانند او را خلع كنند.
برای عدهٌ دیگر آزادی عبارت از این است كه بتوانند كسی را كه باید مطیع او باشند، خودشان انتخاب كنند. دستهٌ دیگر آزادی را در این می دانند كه حق داشته باشند مسلح شوند و زور بگویند.
جمعی هم دارا بودن بعضی از امتیازات را آزادی می دانند، مثل اینكه تحت فرمان یك نفر از افراد ملت خود و یا در لوای قوانین مخصوص خود اداره شوند….
یك ملتی هم مدت های مدید گمان می كرد حفظ رسوم و شعائر، آزادی است…
بعضی از ملل آزادی را این گونه تفسیر كرده اند كه اختصاص به یك رژیم مخصوص و حكومتی دارد كه خودشان آن حكومت را دارا هستند….5
ناقص انگاری معانی یادشده سبب شده است تا منتسكیو خود در مقام تعریف آزادی برآید و آزادی را در دو ساحت رابطه آزادی با دولت و رابطه آزادی با مردم، چنین تعریف كند:
1. آزادی و رابطه مردم و دولت: آزادی عبارت از این است كه انسان حق داشته باشد هر كاری را كه قانون اجازه داده و می دهد بكند و آنچه كه قانون منع كرده و صلاح او نیست مجبور به انجام آن نگردد.6
2. آزادی در رابطه با خود مردم: آزادی سیاسی عبارت از امنیت یا اعتقاد به وجود امنیت است.7
جرمی بنتام (1748 ـ 1832م) دیگر آزادی خواه معروف و فیلسوف غربی می گوید:
«آزادی فردی عبارت از امنیت در برابر نوعی از مظالم است كه دامن گیر افراد می شود. آزادی سیاسی… یعنی امنیت كامل در مقابل بی عدالتی اشخاصی كه كار حكومت بدانان گذاشته شده است».8
توصیف انسان آزاد به كسی كه «فقط چیزی را می خواهد كه از عهده آن بر می آید و هر كار را به دلخواه خود انجام می دهد». نیز تعریف آزادی در نگاه ژان ژاك روسو (1712 ـ 1778 م) است!9
درباور هایك، آزادی در مقابل بردگی و عبارت از عدم تبعیت فرد از اراده و تحمیل های دیگران است.
پاره ای از پژوهندگان مسلمان نیز در تعریف آزادی می گویند:
محدودترین تعریف از آزادی، «برده نبودن انسان» و كلی ترین آن را به «گرفتار نبودن و رهایی از بند تعریف نموده اند».10
تمامی تعریف های پیش گفته و تعریف های دیگری از این دست كه می توان دیدگاه های «رفتارگرایانه» بر آنها نهاد و از منظر زندگی اجتماعی و سیاسی با در نظر گرفتن روابط انسان ها با دولت و حكومت و یا با یكدیگر، به آزادی نگریسته اند؛ گذشته از شاخصه های دیگری كه می توان برای آنها برشمرد، و محدودنگری از بارزترین شاخصه های این تعریف ها است؛ چه در جمله این تعریف ها به دو سویه دیگر از ارتباط های انسانی كه در واقعیت حیات بشری حضور دارد، اشاره نشده و در نتیجه مفهوم و تعریف آزادی در آن ابعاد ارتباط ـ به عمد یا از سر غفلت ـ نادیده گرفته شده است؛ از آن جمله: مطالعه آزادی در ارتباط انسان با استعدادها، قابلیت ها و واقعیت های وجودی اش و نیز ارتباط انسان با خداوند و آفریدگار هستی. بدین سبب برخی دیگر به تعریف آزادی در حوزه گسترده تر پرداخته و گفته اند:
«آزادی در یك تقسیم بندی كلان بر دو نوع است… آزادی مثبت و آزادی منفی (=آزادی در و آزادی از) آزاد ی منفی یعنی آزاد بودن از یك رشته منع ها و زنجیرها و زورها… آزادی از زندان، آزادی از بیگانگان، آزادی از سلطان جبار، آزادی از ارباب و آزادی از زنجیرهایی كه بر دست و پای آدمی بسته شده است».11
این نوع آزادی به عرصه بیرونی محدود نمی گردد، بلكه آزادی درونی به معنای آزادی از رذایل اخلاقی چون بخل، حسد، ترس، و همچنین آزادی از شهوت و غضب را پوشش می دهد.12
اما «آزادی مثبت یعنی اینكه آدمیان بتوانند ابراز وجود و اعمال اراده و بذل سرمایه و طراحی و برنامه ریزی و سازندگی كنند».13
این نگرش به آزادی هر چند توانسته است اندكی از كاستی تعریف های پیش گفته بكاهد و ساحت ارتباط انسان با خویشتن را در تعریف آزادی بگنجاند، اما بازهم نتوانسته است تعریف جامع و همه سویه از آزادی ارائه دهد، زیرا در این تعریف، سویه ارتباط انسان با خدا از نظر دورمانده است و در نتیجه با تعریف های پیشین در رویكرد زمینی و مادی اشتراك دارد.
گویی محدود نگری و رویكرد زمینی این تعریف ها بر انگاره ای ناقص از تاریخ زمینه های پیدایی حقوق بشر از جمله حق آزادی تكیه دارد؛ انگاره ای كه بر پایه آن آزادی به معنای سیاسی و اجتماعی آن، مفهوم نوپیدا، مدرن و تنها محصول و ره آورد مكتب لیبرالیسم است؛ چه لیبرالیسم خواستار رهایی (در مفهوم جدید آن) و اصلاً مكتب رهایی است،14 حال آنكه گفتمان و ادبیات تاریخی همه ملت ها از مفهوم مدرن آزادی تهی است. آزادی كه پیشینیان، ملت ها و ادیان از آن سخن می گفته اند، «آزادی درونی و آزادی از رذایل را منظور داشته اند».15
این قاعده در اندیشه و سنت اسلامی نیز جاری است، آزادی در اسلام جنبه درونی دارد و به معنای رهایی از بندگی نفس است و نه آزادی در صحنه عمل سیاسی، اجتماعی و اقتصادی. بدین ترتیب زمینی بودن در هویت و حقیقت آزادی نهفته است، و به دیگر سخن، مفاهیم اجتماعی و سیاسی چون حقوق بشر، عدالت، برابری و آزادی، مفاهیم پسادینی و برون دینی اند، پس می باید از این منظر شناسایی و تعریف شوند.
شواهد و دلایلی كه بتواند درستی این فرضیه و انگاره را به اثبات برساند دیده نمی شود، بر عكس وجود آموزه های عریان و پیدای ادیان بزرگ آسمانی چون مسیحیت، یهودیت ـ بر طبق گزارش قرآن ـ و اسلام در زمینه حقوق و آزادی های سیاسی و اجتماعی، بطلان ادعای تاریخمندی حقوق بشر و آزادی و پیوست آن با ظهور لیبرالیسم را مبرهن می سازد.
اگر از كاستی قشری نگری بگذریم این تعریف ها از منظر دیگر، دچار نوعی افراط و زیاده روی است، زیرا كه آزادی را همسنگ و برابر با رهایی مطلق انسان نسبت به بخشی از منافع و مصالح مهم فرد و اجتماع می انگارد. این مطلب با توجه به چند نكته قابل دریافت است.
1. نخست اینكه در این تعریف و نگرش، آزادی جز چارچوب قوانین مدنی جوامع و كشورها حد و مرزی ندارد.
2. این قوانین چون الهام گرفته از لیبرالیسم و سكولاریسم هستند بر بنیاد منافع مادی و اخلاق سودگروی تدوین یافته و می یابند و نسبت به دین و آموزه های آن حتی نسبت به اصلی ترین و جوهری ترین اصول آن و نیز نسبت به اصول اخلاقی موضع بی طرفانه و گاه ستیزه جویانه دارند؛ و با این گمانه كه دین در قلمرو امور شخصی جای دارد و از حوزه منافع و مصالح اجتماعی بیرون است، راهكار قانونی در زمینه اجرایی تعالیم و شعایر دینی حتی در حد ارشادگری ارائه نمی دهد و انتخاب خود انسان ها را هر چند كه به صورت بت و یا خرافه پرستی انجام شود به رسمیت می شناسد. 
بر آیند این گشاده دستی، در نظام های حقوق بشر لیبرال، ظهور یافته است؛ به طوری كه بندهای هجدهم، نوزدهم و شانزدهم اعلامیه جهانی حقوق بشر بیان گر آن است. ماده هجدهم آن اعلامیه تصریح دارد: «هركس حق برخورداری از آزادی اندیشه، وجدان و مذهب را دارد. این حق متضمن آزادی تغییر مذهب و یا اعتقاد و… است».
البته این گشاده دستی لیبرالیست ها نسبت به آزادی اندیشه و مذهب و دین، به ویژه ادیانی چون اسلام، تا جایی پایدار و برای لیبرالیست ها قابل احترام و اجرا می باشد كه ایمان و باورهای مذهبی از تجربه و دریافت درونی فراتر نرود و به صحن و سرای رفتار و عمل افراد پا ننهد، كه در آن صورت آزادی مذهبی با منع ها و قیدهای قوانین سكولار روبه رو می گردد، و آزادی انسان به شكلی جدید مهار می شود. نمونه این تقید را در برخورد اخیر دستگاه قضایی و قانونی كشور فرانسه ـ كه خاستگاه حقوق غربی است ـ با مسأله حجاب می توان دید، و این از مواردی است كه ماهیت متناقض و دوگانه حقوق غربی و نگرش لیبرالیسم به آزادی را بر ملا می سازد.

اسلام و آزادی

وحیانی بودن اسلام، برای دین ناآشنایان در آغاز این گمانه را برمی انگیزد كه سراغ گرفتن حدود و ثغور و تعریف آزادی و سایر مقوله های حقوق بشری از اسلام و قرآن، كاری بی فرجام و زیاده خواهانه است؛ زیرا این مفاهیم فرآورده های زندگی مدرن و مفاهیم امروزین است، و حداكثر مسئولیت دین تنظیم روابط انسان با آفریدگار است و نباید تنظیم روابط پیچیده انسان ها را در طول تاریخ، از دین انتظار داشت!
این گونه نگاه به دین، بیشتر برگرفته از واقعیت موجود دین مسیحی و دین شناسی رایج در غرب است كه به سایر فرهنگ ها، جوامع و ملل نیز رسوخ یافته است. در كشورها و جوامع مسلمان نیز كسانی كه آشنایی درخور با اسلام و سنت اسلامی ندارند و یا تحت تأثیر این پندار و تصور كه چون غرب سرچشمه دریافت های درست عقلانی در زمینه دانش تجربی و فن آوری ماشینی است، یافته های غربی در علوم انسانی از جمله در شناخت ادیان نیز شایستگی الگوقرارگرفتن را دارد و می تواند مدل و الگویی برای شناخت سایر ادیان از جمله اسلام باشد. اینها هرگاه در متون و نصوص قرآنی و سنت اسلامی با گزاره های ناهمخوان با این تصور و انگاره روبه رو می شوند، بر اساس همین پیش فرض در صدد تأویل و توجیه بر می آیند و یا حقیقتاً پیش باورها بر نحوه فهم و دریافت آنها چنان تأثیر می گذارد كه آنان تمامی تصورات خود را در آیینه این نصوص به تماشا می نشینند.
اگر بدون پیش داوری و معیار قراردادن دین شناسی غربی و معیار قراردادن نصوص و متون دینی به تحلیل و بررسی بپردازیم، نه تنها در اسلام كه در سایر ادیان نیز می توان به آموزه های حقوق بشری دست یافت.
عیسی(ع) رسالت خود را ـ از زبان اشعیا ـ چنین اعلام می كند:
«روح خدا بر من است. او مرا مسح كرده است تا به بینوایان مژده دهم، او مرا فرستاده است تا آزادی اسیران و بینایی كوران و رهایی ستم دیدگان را اعلام كنم.»16
گیرم كه «بینایی كوران» در این گزارش را به همان معنای ظاهری ـ و نه به مفهوم هدایت گمراهان و آزادی درونی ـ بدانیم، بازهم عمده رسالت عیسی را حقوق بشری به مفهوم امروزین آن یعنی آزادی و اجرای عدالت اجتماعی تشكیل می دهد. این در حالی است كه بر اساس برخی از باورها و گزارش های تاریخی، اناجیل موجود، به ویژه در بخش معارف و تعالیم اجتماعی، از آفت تحریف مصون نمانده است.
قرآن در گزارش از مأموریت و رسالت حضرت موسی و آموزه های دین یهود چنین خبر می دهد كه وی در آغازین مرحله قیام و مبارزه خویش به مبارزه با طاغوت و فرمان روای ستمگر زمان خود ـ فرعون ـ به پاخاست و ندای آزادی سرداد. این پیام برای آزادی سرزمین، منابع اقتصادی و حتی آزادی درونی و جهاد نفسانی نبود، بلكه پیام حضرت موسی ماهیت كاملاً اجتماعی و سیاسی داشت:
«أن أدّوا إلی عباد الله» دخان/18
(ای مستبدان) بندگان خدا را به من بسپارید!
پاسخ فرعون در برابر دعوت و ندای آزادی خواهانه موسی این بود:
«أنا ربّكم الأعلی» نازعات/24
من پروردگار برتر شما هستم.
غرض و مقصود فرعون از این گفته و سایر داعیه هایی از این دست، این نبود كه خود را آفریدگار مردم بداند، بلكه او می گفت تدبیر امور مردم در دست اوست ومردمان باید بی چون و چرا در برابر تصمیم ها و فرمان های او تسلیم باشند و دستورهای او را قوانین زندگی خویش بینگارند؛ زیرا فرعون و پیروان او خود بت پرست بودند و یكی از اسباب خشم و مخالفت او با موسی آن بود كه موسی افزون بر رهایی بنی اسرائیل از بند سیطره ظالمانه و استبدادی فرعون، خداوندگاری بت هایی را نفی می كرد كه فرعونیان و پیروان او آن را پرستش می كردند:
«و قال الملأ من قوم فرعون أتذر موسی و قومه لیفسدوا فی الأرض و یذرك و آلهتك…» اعراف/127
مهتران قوم فرعون گفتند: آیا موسی و قومش را می گذاری تا در زمین فساد كنند و تو و خدایانت را ترك گوید؟
پاسخ فرعون به شیوه جباران و مستبدان این بود كه: پسرانشان (مردان ) را خواهم كشت و زنانشان را زنده خواهم گذاشت (تا به ما خدمت كنند) ما بر آنها تسلط داریم و بالاتر از ایشان هستیم.
فرعون نگهداری و پرورش موسی را در كاخ خود در ایام كودكی وی بدو یادآور شد و گویی از این رهگذر نوید احسان دوباره را به موسی پیشنهاد داد؛ به شرط آنكه موسی از رهایی بنی اسرائیل و آزادی مردم سخن نگوید و بر روش استبدادی فرعون و باورهای دروغین او مهر تأیید زند، ولی موسی در پاسخ گفت: آیا بر من منّت می نهی كه بنی اسرائیل را به بردگی گرفته ای؟!
چه كسی می تواند ماجرای این گفت وگو را تلاش موسی در آزادی درونی و جهاد نفسانی محض بداند و جنبه های روشن و شفاف اجتماعی و سیاسی آن را فروبگذارد.
قرآن از یك سو پیامبران را منادیان آزادی، عدل، قسط و برابری معرفی می كند:
«لقد أرسلنا رسلنا بالبینات و أنزلنا معهم الكتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط و أنزلنا الحدید فیه بأس شدید و منافع للناس» حدید/25
ما پیامبران خود را با دلیل های روشن فرستادیم و با آنها كتاب و ترازو (وسیله و معیار سنجش حق) را نیز نازل كردیم تا مردم به عدالت عمل كنند، و آهن را كه در آن نیروی سخت و منافعی برای مردم است فرو فرستادیم.
و از دیگر سو قرآن مخالفان پیامبرانی چون ابراهیم،17 شعیب، نوح، موسی و…18 را طاغوت های ستمگر می شمارد.
بدین ترتیب انكار رسالت آزادی خواهانه پیامبران الهی و ادعای فقدان آموزه هایی چون عدالت، و آزادی و برابری در ادیان و نسبت دادن میراث و فرهنگ آزادی های سیاسی و اجتماعی به اندیشه و مكتب لیبرالیسم غربی، جهل و یا خطای آشكار است.
الكسی توكوویل tocqueville ـ 1805 ـ 1859م) اندیشه مند و نویسنده فرانسوی می گوید: این رعایت قوانین الهی است كه انسان را به آزادی رهنمون می شود.19
مطالعه در سیر تاریخی دعوت انبیا نیز بیانگر آن است كه از میان اقشار و طبقات اجتماعی زمان هر یك از پیامبران الهی، ستمدیدگان و بردگان و آنان كه از نعمت آزادی و عدالت بی بهره بودند، پیش از سایر اقشار و طبقات اجتماعی به دعوت پیامبران پاسخ مثبت گفته راه و شریعت آنان را می پذیرفتند. اگر دعوت انبیا را تنها معطوف به آزادی درونی و جهاد نفسانی بدانیم، پیشگامی مستضعفان، بردگان و كسانی كه حقوق سیاسی، اجتماعی و شهروندی آنان لگدمال شده بود، در ایمان به انبیا توجیه در خور فهم و خردپذیر نمی یابد.

سویه های آزادی در قرآن

برای دریافت نگرش اسلام به حقوق بشر و ازجمله آزادی كه خود بخشی از موضوع كلی ارتباط شخص با خود، خدا، دیگران و اجتماع است. هرگاه به متون و سنت اسلامی مراجعه شود این حقیقت مكشوف می گردد كه حقوق و حق آزادی در اسلام، هم از زاویه ژرفا و هم از منظر شمول و گستردگی، نسبت به نگره مادی و لیبرالیستی برتری دارد. رهیافت به این واقعیت نیازمند درنگ و تأمّلی هر چند اجمالی به نظام حقوقی اسلام است.
در تعالیم اسلامی تنها به رابطه میان انسان با خدا بسنده نشده است، بلكه به مسئولیت انسان در برابر خود و سایر انسان ها و حتی طبیعت، به صورت كلی و گاه جزئی پرداخته شده است.
به نظر می رسد بیان دین، بیان الزام و تكلیف است، اما با توجه به اینكه تكالیف، به ویژه در ساحت روابط انسان ها با یكدیگر، حقوق و الزام های حقوقی را بر دوش دو طرف می گذارد و تكلیف همان «حق علیه» است. از این رو تعالیم و معارف اسلامی را می توان آمیزه ای از حقوق و تكالیف برشمرد. حتی در مورد ارتباط انسان با خداوند با اینكه حیثیت آفریدگاری و آفریده بودن، حیثیت مالك و مملوك بودن را در پی دارد و این می طلبد كه دین برای خداوند جز تكلیف الهی و حقوق او بر انسان ها و آفریدگان نباشد. با این حال، خداوند خود در آموزه های وحیانی و قرآنی حقوقی را برای انسان ها و برخود یاد كرده است. آیاتی چون: «كتب علی نفسه الرحمة»(انعام/12) و «كتب ربّكم علی نفسه الرحمة…»(انعام/54) لزوم رحمت حق بر خلق را به عنوان حقی از خلق بر خالق حكایت می كند.
قرآن از یك سو حق بهره وری انسان از طبیعت را به صورت مكرر باز می گوید:
«و سخّر لكم ما فی السموات و ما فی الأرض…» جاثیه/13
رام شما ساخت آنچه را در آسمان ها و آنچه را در زمین است.
«و هو الذی سخّر البحر لتأكلوا منه لحماً طریاً و تستخرجوا منه حلیة تلبسونها و تری الفلك مواخر فیه و لتبتغوا من فضله…» نحل/14
دریا را رام كرد تا از آن گوشت تازه بخورید و زیورهایی بیرون آرید و خویشتن را بدان بیارایید و كشتی ها را بینی كه دریا را می شكافند و پیش می روند؛ تا از فضل خدا روزی بطلبید.
«و كلوا ممّا رزقكم الله حلالاً طیباً…» مائده/88
از چیزهای حلال و پاكیزه ای كه خدا به شما روز داده است بخورید.
«كلوا و اشربوا من رزق الله…» بقره/60 و 66
از روزی خدا بخورید و بیاشامید.
از سوی دیگر حق عمران و آبادانی، حفظ محیط زیست، حق استفاده بهینه و پرهیز از زیاده روی، اسراف و تخریب طبیعت را به مثابه حقوقی از طبیعت بر انسان گوشزد می كند:
«…هو أنشأكم من الأرض و استعمركم فیها…» اعراف/31
اوست كه شما را از زمین پدید آورده است و خواست كه آبادانش دارید.
«كلوا و اشربوا من رزق الله و لاتعثوا فی الأرض مفسدین» بقره/66
از روزی خدا بخورید و بیاشامید و در روی زمین سركشی نكنید.
«كلوا و اشربوا و لاتسرفوا إنّ الله لایحبّ المسرفین» اعراف/31
بخورید و بیاشامید؛ ولی اسراف نكنید كه خدا اسراف كاران را دوست ندارد.
رابطه انسان با خودش و حقوقی كه بر خود دارد از آیات زیر به دست می آید:
«یا ایها الذین آمنوا استجیبوا لله و للرسول اذا دعاكم لما یحییكم…» انفال/24
ای مؤمنان! چون خدا و پیامبرش شما را به چیزی فراخوانند كه زندگیتان می بخشد، دعوتشان را اجابت كنید.
«قد أفلح من زكّیها. و قد خاب من دسّیها» شمس/9ـ10
هر كس كه در پاكی آن (نفس) كوشید رستگار شد، و هر كه با پلیدی اش بیالود ناامید گردید.
این آیات، بیانگر آن است كه انسان در برابر خود مكلف است و حقی از او (= هویت و حقیقت انسانی او) بر خود او است كه اسباب حیات، زندگی، پویایی، تعالی، تكامل و رهایی خویش را فراهم آورد و خود را از بندها و زنجیرهای ناپاكی برهاند.
چنان كه متون وحیانی چون: «و أمرهم شوری بینهم»(شوری/38)؛ «و شاورهم فی الأمر»(آل عمران/159)؛ از حقوق و آزادی های سیاسی و اجتماعی انسان ها در روابط با یكدیگر سخن می گوید.

تعریف آزادی در قرآن

تعریف آزادی به «رهایی از پرستش غیر خدا» گزینه ای كه برگرفته از بنیادی ترین شعار اسلامی لا اله الاّ الله است به دلیل غنای مفهومی و معنایی می تواند دربردارندهٌ دیدگاه اسلام درباره آزادی باشد و انسجام و سازگاری با نظام حقوق اسلام را از رهگذر ژرفای و گستره قلمرو داشته باشد. در این تعریف به دو نوع آزادی منفی و مثبت، اشاره رفته است در گام نخست، انسان می باید خود را از قید و بند هر آنچه جان و تن او را به اسارت، بردگی و بندگی گرفته است برهاند و در گام بعدی با تعقل، خردورزی و آگاهی، باور، عقیده، مذهب و اسلوب و شیوه درست حیات فردی، اجتماعی و سیاسی را برگزیند و خود صاحب اختیار و رقم زننده سرنوشت سیاسی و اجتماعی خویش باشد.
به روایت قرآن، آزادی به این مفهوم، سرلوحه رسالت تمامی پیامبران و فرستادگان الهی بوده است:
«و لقد بعثنا فی كل امّة رسولاً أن اعبدوا الله و اجتنبوا الطاغوت…»
به میان هر ملتی پیامبری مبعوث كردیم كه خدا را بپرستید و از طاغوت دوری كنید.
واژه طاغوت كه هشت بار در قرآن به كار رفته است مفهومی مشترك با كلمه «اله» دارد، اله به معنای معبود و چیزی است كه مورد پرستش قرار می گیرد؛ چه معبود حق باشد همچون خداوند و یا باطل باشد بسان بت ها و سایر اشیا و پدیدارهایی كه مورد پرستش قرار می گیرند؛ جز اینكه طاغوت، تنها به خدایان دروغین و نیز انسان های مستبد و تجاوزگر به حقوق انسان ها كه انسان ها را به بردگی و بندگی تا سر حد پرستش می كشانند، اطلاق می گردد. راغب در مفردات می گوید: «طاغوت عبارت از هر انسان تجاوزگر و هر معبود جز خداست كه مورد پرستش قرار گیرد».20 بر همین اساس، قرآن، فرعون زمان موسی(ع) را كه بنی اسرائیل را به بردگی گرفته و بر حقوق انسانی آنها تجاوز روا داشته بود، طاغوت، و روش برخورد او با بنی اسرائیل را طغیان معرفی كرده است:
«اذهب إلی فرعون إنّه طغی» نازعات/17
به سوی فرعون بشتاب كه طغیان كرده است.
آزادی در اسلام بدین مفهوم است كه انسان در روابط گسترده خویش با خدا، خود، طبیعت و سایر انسان ها، تنها به پرستش و فرمان پذیری خدا تن دهد، زیرا كه او آفریدگار و مالك انسان است، اما در برابر غیر خدا، انسان باید از یك سو حقوق آنان را رعایت كند و از سوی دیگر نباید اسارت، بردگی و بندگی طبیعت (= پول و ثروت)، سایر انسان ها و خواسته های شهوانی و نفسانی را برگزیند، بلكه می باید با اراده آزاد، حاكم بر سرنوشت خود بوده و راه سعادت و تكامل را در پرتو اراده، انتخاب و عقلانیتِ یاری جسته از وحی جست وجو كند.
در نگرش اسلامی ـ قرآنی، انسان در نتیجه اختیار تكوینی و طبیعی كه دارد، می تواند هر عقیده، مسلك و راه و روش زندگی را برگزیند، اما در این انتخاب و اختیار، گاه دچار لغزش و خطا می شود و با وجود نشانه های روشن، پاره ای از عوامل محیطی، فرهنگی، اخلاقی و سیاسی او را از زیستن در فضای حقیقت و آزادی باز می دارد.
به این سبب راهكارهایی برای چگونگی استفاده انسان از آزادی تكوینی فرو فرستاده است، كاركرد این راهكارها چیزی افزون بر یاری رسانی به عقل و خرد انسان در عرصه های عقل یاب و دستگیری و رهنمونی آن در ساحت های عقل گریز، نیست. چنین كاركردی نه تنها به محدودیت آزادی كه به توسعه آزادی و درك بهینه آن می انجامد. این شاخصه به مكتب و اندیشه اسلامی محصور نیست، هر جامعه از جوامع بشری برای كنترل و هدایت آزادی های فردی و اجتماعی شهروندان و جلوگیری از هرج و مرج و تعارض خواسته های گوناگون، قوانین را از تصویب می گذرانند، تفاوت اندیشه اسلامی با سایر قوانین كه منشأ بشری دارند در این است كه خاستگاه دین و راهكارهای آن فراانسانی و مصون از كاستی است.

آزادی عقیده

درمیان گزینه های آزادی فردی، آزادی عقیده ازمحوری ترین موارد و مسائل آزادی های فردی به شمار می رود و از دیرباز معركهٌ آراء موافقان و مخالفان نگرش اسلام به این موضوع بوده است.
آزادی در انتخاب اندیشه، آزادی در حفظ عقیده، برپاداشتن شعایر و سنت های مذهبی و دینی، تبلیغ و ترویج عقیده، زیر مجموعه های آزادی اندیشه و عقیده به شمار می روند.
دیدگاه هایی كه از سوی اندیشمندان مسلمان در موضوع آزادی عقیده ارائه گردیده به طور كلی ـ گذشته از تفاوت های جزئی ـ به دو گونه قابل تقسیم است كه هریك برای اثبات درستی نظریه خود مستندات قرآنی و روایی ارائه كرده اند.
1. اثبات گرایان؛ كه معتقدند آزادی انسان در گزینش و انتخاب عقیده از بایسته ترین و اساسی ترین حقوق انسانی به حساب می آید كه هیچ گونه اكراه و اجباری را بر نمی تابد.
2. نفی گرایان: بر این باورند كه از میان اندیشه ها و عقاید گوناگون تنها یك باور و عقیده می تواند درست و مطابق با واقع باشد و انسان را به كمال و سعادت برساند. از این رو انسان نمی تواند و نمی باید خود را در میان مجموعه ای از باورهای همساز و ناهمساز، آزاد بینگارند و هر باور و اندیشه ای را كه خواست برگزیند، و اگر فردی چنین احساس و برداشتی داشته باشد، دیگران می باید به او راه راست و اندیشه درست را بنمایانند و مانع كجروی و انحراف او شوند.

دلایل قرآنی اثبات گرایان

گروه نخست و طرفداران آزادی عقیده در اسلام برآنند كه اولاً: اكراه و اجبار در پذیرش اندیشه و باورهای فكری و عقیدتی فرض قابل تصور و عقلانی نیست، چه باور و عقیده امر درونی و قلبی است كه برآیند محبت، استدلال و قناعت آوری است، اكراه و جبر در عقیده و فكر، نتیجه عكس می دهد. اینها به گروهی از آیات و نصوص وحیانی و روایی استناد می جویند كه به پاره ای از آنها اشاره می شود:
1. «ادع الی سبیل ربّك بالحكمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالتی هی أحسن…» نحل/125
مردم را با حكمت و اندرز نیكو به راه پروردگارت بخوان و با بهترین شیوه با آنان مجادله و گفت وگو كن.
2. «قل هذه سبیلی أدعوا إلی الله علی بصیرة أنا و من اتّبعنی و سبحان الله و ما أنا من المشركین…» یوسف/108
بگو: این راه من است؛ من و پیروانم همگان را در عین بصیرت به سوی خدا می خوانیم. منزه است خداوند، و من از مشركان نیستم.
3. «أفأنت تكره الناس حتی یكونوا مؤمنین» یونس/99
آیا تو مردم را به اجبار وا می داری كه ایمان بیاورند؟!
4. «لا إكراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی فمن یكفر بالطاغوت و یؤمن بالله فقد استمسك بالعروة الوثقی…» بقره/256
در دین هیچ اجباری نیست. هدایت از گمراهی مشخص شده است، پس هر كس كه به طاغوت كفر ورزد و به خدای ایمان آورد، به رشتهٌ استواری چنگ زده.
علامه طباطبایی در تفسیر این آیه مباركه می آورد:
جمله «لاإكراه فی الدین» دین اجباری را نفی می كند؛ زیرا دین ـ به عنوان مجموعه ای از معارف علمی كه پاره ای از مسائل عملی را در پی دارد ـ اعتقاد است و اعتقاد و ایمان از امور قلبی و درونی است كه در حوزه اجبار و اكراه قرار نمی گیرد، زیرا اجبار و اكراه در رفتار و افعال ظاهری و جسمی كاربرد دارد و نه در امور قلبی و درونی كه اسباب و علل مخصوص به خویش را دارد.
سپس می افزاید:
«این آیه بر خلاف پندار گروهی از پژوهندگان و ناآگاهان كه با استدلال به آیات جهاد ـ كه یكی از اركان اسلام است ـ می گویند اسلام دین شمشیر است، از جمله آیاتی است كه دلالت می كند دیانت اسلامی بر اساس و پایه خون و شمشیر پا نگرفته است».21
سید قطب نیز در تفسیر این آیه می گوید:
«آزادی اعتقادی نخستین حق انسانی است كه برای بشر از آن رو كه انسان است، ثابت می باشد. بدین سبب، هر كس كه آزادی عقیده را از انسان بگیرد، پیشاپیش انسانیت او را می رباید. اگر گزینش و انتخاب عقیده آزاد بود، آزادی تبلیغ و دعوت با فكر و اندیشه ای و در امان بودن از فتنه و آزار نیز مسلم خواهد بود، چه اگر آزادی تبلیغ و دعوت به اندیشه فراهم نباشد، در واقعیت بیرونی و خارجی، جز نامی از آزادی اندیشه و عقیده وجود نخواهد داشت.22
5. «إنّا هدیناه السبیل إمّا شاكراً و إمّا كفوراً» انسان/3
راه را بدو (انسان) نشان دادیم، می خواهد سپاس گزار باشد یا ناسپاس.
این آیه مباركه مفاد و مفهومی بسان آیه پیشین را در اختیار و آزادی انسان در عقیده بیان می كند.
6. «و قل الحقّ من ربّكم فمن شاء فلیؤمن و من شاء فلیكفر…» انسان/3
بگو: این سخن حق از جانب پروردگار شما است هر كه بخواهد ایمان بیاورد و هر كه بخواهد كافر شود.
7. «فبشّر عباد. الذین یستمعون القول فیتبّعون أحسنه…»
گوش فرادادن و شنیدن گفته ها، اندیشه ها و دیدگاه های مختلف و گزینش برترین گفتار و نظریه كه این آیه به وضوح از آن سخن می گوید، برآیند آزادی انسان ها در بیان عقاید و دیدگاه های گوناگون خویش است، چه اگر آزادی بیان وجود نداشته باشد به اصطلاح اهل منطق سالبه منتفی به انتفاء موضوع است، تا تعداد نظرها و دیدگاه ها و طرح آزادانه آنها وجود نداشته باشد پای انتخاب برترین سخن و اندیشه به میان نخواهد آمد. بدین ترتیب این آیه مباركه از دلایل بسیار روشن و صریح در آزادی بیان است، (البته حدود آزادی بیان، خود مقوله ای دیگر است).

دلایل نفی گرایان

طرفداران نظریه دوم به دو گروه از آیات و نصوص استدلال می جویند؛ گروه اول، آیاتی چون:
1. «إنّ الدین عند الله الإسلام و ما اختلف الذین أوتوا الكتاب إلاّ من بعد ما جاءهم العلم بغیاً بینهم…» آل عمران/19
بی تردید، دین در نزد خدا دین اسلام است، اهل كتاب راه خلاف نرفتند؛ مگر از آن پس كه به حقانیت آن دین آگاه شدند و نیز از روی حسد.
2. «أفغیر دین الله یبغون و له أسلم من فی السموات و الأرض طوعاً و كرهاً و إلیه یرجعون» آل عمران/83
آیا دینی جز دین خدا می جویند؛ حال آنكه آنچه در آسمانها و زمین است، خواه ناخواه تسلیم فرمان او هستند و به نزد او بازگردانده می شوند.
مفسرانی كه طرفدار نظریه دوم هستند با استناد به همین آیه استفاده از ابزاری چون شمشیر را در واداشتن مردمان به پذیرش عقیده و باور درست، تجویز كرده و مقصود از اكراه را تشریعی دانسته اند،23 حال آن كه طرفداران نظریه آزادی، اكراه در آیه را اكراه تكوینی به مفهوم هماهنگی با نظام آفرینش و پدیدارها كه بر اساس حق بنا شده اند، تفسیر كرده اند.24
گروه دوم از آیات و نصوصی كه مستند طرفداران این دیدگاه واقع شده آیات جهاد و قتال با كفار و مشركان است. با این استدلال كه در آیات جهاد، عناوینی چون كفر و شرك و فتنه علت و سبب تشریع جهاد شمرده شده است، پس تا هر زمان كه این علت ها موجود باشد، جنگ و قتال برای از میان بردن اندیشه ها و باورهای كفرآمیز و شرك آلود نیز مشروعیت دارد. گویی نظریه این گروه و نحوه استدلال ایشان به آیات جهاد در قرآن باعث شده است كه گروهی از مستشرقان برای اثبات نبود آزادی عقیده در اسلام، از آیات جهاد یاد كنند.
در باور جانب داران این دیدگاه، آیاتی كه در آنها از اختیار و حق انتخاب انسان سخن به میان آمده است، همچون آیه 205 سوره بقره، به وسیله آیات قتال و جهاد، نسخ شده اند.25 نصوص و آیات دالّ بر آزادی اندیشه و عقیده تا وانگهی بود از توان كافی برای واداشتن مردم به پیروی از عقیده حق، برخوردار نبود.
طرفداران نظریه آزادی عقیده و بیان، آیات و نصوص مربوط به تشریع جهاد و قتال با مشركان و كافران را حركت و بیانی در جهت آزادی عقیده و بیان می شمارند؛ زیرا آیات جهاد بدان سان كه شأن نزول آنها و رویدادهای عصر بعثت نشان می دهد برای رفع موانع از مسیر نشر اندیشه اسلامی و دفاع از مسلمانانی بود كه به اسلام گرویده بودند و آزادانه و ارادی به حقانیت اسلام باور داشتند، چرا كه مشركان و دشمنان اسلام و جنبش نوپای اسلامی در آن زمان، تازه مسلمانان را شكنجه و عذاب می دادند تا از آیین جدید و انتخابی خود برگردند و نیز از هر طریق ممكن جلو اشاعه و نشر و تبلیغ اندیشه های اسلامی و آیات قرآنی را می گرفتند. در چنین فضای اختناق و برای حفظ حق آزادی عقیده و بیان، آیات قتال و جهاد نازل گردید و اجازه رفع موانع و محدودیت های اعمال شده از سوی مخالفان اسلام را به پیامبر و یاران او داد. از این منظر تمامی آیات جهاد و قتال، آیات و پیام های رهایی بخش و آزادی آور هستند و نه علیه آزادی عقیده و بیان. ادامه حكم جهاد و قتال در شریعت اسلامی نیز مشروط به پیش آمد فضا و شرایط مشابه و همانند با شرایط زمان تشریع است.

ابعاد آزادی از نظر قرآن

یكی از ممیزات آشكار ادیان الهی با مكاتب بشری در این ساحت رخ می نماید كه در مكاتب حقوقی غیردینی انسان فقط در مقایسه با سایر انسان ها مورد توجه حقوقی قرار گرفته است و در برابر رعایت حقوق دیگران مسئول می باشد؛ در حالی كه در ادیان الهی و شفاف تر از همهٌ آنها در اسلام، انسان پیش از آن كه در برابر حقوق دیگران مسئول باشد، در برابر حقوق خویشتن خویش مسئول است و پیش از آن كه بتواند حقوق دیگران و یا حقّ خویش در قبال دیگران را بشناسد، باید بتواند حق خود در برابر خویش را درك كند و بشناسد. 
بدین گونه در نگاه قرآن، حقوق انسانی پیش از آن كه در ساحت روابط فرد و جامعه مطرح شود، در سازمان درونی وجود خود انسان مطرح خواهد بود. و انسان پیش از آن كه دل مشغولی آزادی بیرونی را داشته باشد، باید نگران آزادی درونی خود باشد. چرا كه بردگان درون، هرگز نخواهند توانست آزادگان بیرون باشند.

آزادی درونی

در قرآن، افزون بر وجود حقیقتی به نام روح در انسان، وجود آدمی را برخوردار از سه نهاد ـ نفس امّاره، لوّامه و مطمئنه ـ دانسته است. از این میان نفس امّاره را بدان سبب امّاره می گویند كه به انسان فرمان می دهد و می خواهد تمام وجود و ابعاد انسانی را تحت سیطره خویش درآورد و هیچ اراده و اختیاری مخالف خواسته او ابراز نگردد.
قیصری در توصیف این نفس می گوید:
«مراد نفوس پست اند كه تابع هوا و هوس بوده و بر حسب دستورات مهلكه انسان را وادار به كارهای زشت می كند و بالأخره روح انسانی را به غلبه اعتبار حیوانیت، نفس اماره می گویند».26
قرآن از كسی كه به پیروی بی چون و چرا از نفس امّاره خود روی آورده به عنوان فردی یاد كرده كه نفس امّاره را خدای خود پنداشته است:
«أفرأیت من اتّخذ إلهه هواه و أضلّه الله علی علم و ختم علی سمعه و قلبه و جعل علی بصره غشاوة» جاثیه/23
آیا دیدی آن كسی را كه هوای نفس خود را معبود خویش قرار داده، و خداوند او را با آگاهی (بر اینكه شایسته هدایت نیست) گمراه ساخته و برگوش و قلبش مهر زده و بر چشمش پرده ای افكنده است؟
چیرگی انسان برخواسته ها و خواهش های نفس اماره و حیوانی و رهایی اش از سیطره آن، مرحله ای از آزادی انسان است كه درحوزه آزادی های انكاری به معنای گسستن بندها و زنجیرهای هوی، جای می گیرد و بر اثر آن خودِ انسانی از چنگ خودِ حیوانی و خودِ مدنی از خودِ وحشی آزاد می شود و از آن پس غرایز سركش غضب، شهوت، جهل، حسد، طمع، خودبینی و… نمی توانند بر انسان فرمان برانند، و آدم رها شده از این اسارت و بردگی بر اساس رأی و اراده عقلانی در فضای آزاد مصالح و منافع خویش راه می جوید و مسیر سعادت و تكامل و رفاه و آسایش را پی می جوید و برمی گزیند.

آزادی بیرونی

آزادی انسان نسبت به سایر انسان ها به تناسب گوناگونی شئون، حیثیت ها و زمینه ها به آزادی های فردی، اجتماعی و سیاسی و بین المللی، بخش پذیر است.

آزادی های فردی

آزادی فردی بدین مفهوم است كه افراد در روابط با یكدیگر حق ندارند به سلامت جسم و جان، همسر، فرزند، ملك و مال، آبرو، حیثیت و موقعیت و اسرار شخصی و خانوادگی یكدیگر زیان وارد كنند. آنچه در قلمرو حقوق مدنی جای می گیرد و نیز بخش بزرگی از حقوق جزایی و كیفری به آزادی های فردی باز می گردد كه اسلام آنها را به رسمیت شناخته است، از آن جمله:
1. حق مالكیت برابر زن و مرد و بهره وری هر فرد از دستاوردهای خود:
«للرجال نصیب ممّا اكتسبوا و للنساء نصیب ممّا اكتسبن و اسئلوا الله من فضله…» نساء/32
مردان نصیبی از آنچه به دست می آورند دارند و زنان نیز نصیبی از دستاورد خویش دارند (و نباید حقوق هیچ یك پایمال گردد) و از فضل (و رحمت و بركت) خدا طلب كنید.
2. حرمت و شخصیت و شرافت اجتماعی و انسانی زنان و مردان و حتی گروه های اجتماعی:
«یا أیها الذین آمنوا لایسخر قوم من قوم عسی أن یكونوا خیراً منهم و لا نساء من نساء عسی أن یكنّ خیراً منهنّ و لاتلمزوا أنفسكم و لا تنابزوا بالألقاب بئس الاثم الفسوق بعد الإیمان و من لم یتب فأولئك هم الظالمون» حجرات/11
ای كسانی كه ایمان آورده اید، نباید گروهی از مردان شما گروه دیگر را مسخره كنند، شاید آنها از اینها بهتر باشند، و نه زنانی زنان دیگر را، شاید آنان بهتر از اینان باشند، و یكدیگر را مورد طعن و عیب جویی قرار ندهید و با القاب زشت و ناپسند یكدیگر را یاد نكنید، بسیار بد است كه بر كسی پس از ایمان نام كفرآمیز بگذارید، و آنها كه توبه نكنند ظالم و ستمگرانند».
3. كرامت معنوی افراد و اصل سلامت و پاكی انسان ها و ممنوعیت اتّهام ها و بدبینی های توهّمی و بی دلیل در مورد افراد جامعه:
«یا أیها الذین آمنوا اجتنبوا كثیراً من الظنّ من بعض الظنّ إثم و لاتجسّسوا و لایغتب بعضكم بعضاً أیحبّ أحدكم أن یأكل لحم أخیه میتاً فكرهتموه و اتقوا الله إنّ الله توّاب رحیم» حجرات/12
ای كسانی كه ایمان آورده اید! از بسیاری از گمان ها بپرهیزید، چرا كه بعضی از گمان ها گناه است و هرگز (در كار دیگران) تجسس نكنید و هیچ یك از شما دیگری را غیبت نكند، آیا كسی از شما دوست دارد كه گوشت برادر مردهٌ خود را بخورد؟! به یقین همهٌ شما از این كار كراهت دارید، تقوای الهی پیشه كنید كه خداوند توبه پذیر و مهربان است.
4. حق حیات و زندگی هر فرد انسان و ممنوعیت شدید نادیده گرفتن این حق انسانی:
«و من یقتل مؤمناً متعمّداً فجزاؤه جهنّم خالداً فیها و غضب الله علیه و لعنه و أعدّ له عذاباً عظیماً» 
و هر كس فرد با ایمانی را از روی عمد بكشد مجازات او دوزخ است؛ در حالی كه جاودانه در آن می ماند و خداوند بر او غضب می كند و او را از رحمت خویشتن دور می سازد و عذاب عظیمی برای او مهیا ساخته است.
آیات قرآنی دربارهٌ حقوق فردی انسان ها بیش از موارد یادشده است، امّا از همین آیات می توان نتیجه گرفت كه بر خلاف تصور برخی مكاتب حقوقی، در بینش اسلامی عنصر حقوق، اخلاق، ارزش های انسانی و باورهای ایدئولوژیك عناصری تفكیك ناپذیرند.

آزادی های سیاسی و اجتماعی

انسان در جامعه ای كه می زید، افزون بر حق مصونیت جان، مال، آبرو، شرف، خانواده و حق آزادی عقیده و بیان اندیشه، حق انتخاب شغل، مسكن، سفر، اقامت، حق وطن گزینی، حق آزادی در داشتن منش و سنت ویژه و ترك سنت اجتماعی غالب كه به نظر او درست و عقلانی نمی نماید و همچنین حق تعیین سرنوشت سیاسی و اجتماعی و مشاركت در مدیریت كلان كشور را دارد.
آزادی انسان در تعیین سرنوشت سیاسی و اجتماعی خویش از مهم ترین حقوق اجتماعی و سیاسی به شمار می رود و از آنجا كه در امور اجتماعی و سیاسی، تك روی و خودمحوری به نتایج نادرست و تجربه نشده می انجامد، اسلام نه تنها حق تصمیم گیری را به انسان ها داده كه از آنها خواسته است تا در تصمیم گیری خود نخست به مشاوره بپردازند و سپس انتخاب نمایند.
آیات دیگری كه حق تعیین سرنوشت و آزادی انسان ها در تعیین امور و مقدرات سیاسی شان ر ا بازمی گوید، آیات و نصوص مشورت است؛ مانند آیه: «و أمرهم شوری بینهم» و آیه: «و شاورهم فی الأمر».
آیه نخست، بیان یك روش و تشریع یك خط مشی است و آن مشورت، نظرخواهی آزادانه و جست وجوی برترین راهكار از لابه لای آرا و نظریه های مختلف می باشد. مقصود از امر در این آیه مباركه احكام و تكالیف الهی نیست؛ زیرا در این حوزه رأی مردم ملاك نیست، بلكه مراد، حوزه امور عقلانی، دنیوی و اراده اجتماع بشری است و حكایت از یك واقعیت و حق واقعی مردم مبنی بر مشورت و رایزنی و سپس تصمیم گیری دارد.
با در نظر داشت این نكته كه وصف به صورت اخبار آمده است و حتمیت و قطعیت وصف مشورت را می رساند و نیز كاربرد واژه «امر» كه به معنای موضوع دارای شأن و اهمیت است و آن نمی تواند جز امور اجتماعی و سرنوشت ساز برای عموم مردم یك جامعه باشد كه ضمیر «هم» بیانگر آن است، چكیده مفهوم آیه مباركه این می شود كه جامعه انسانی و اسلامی می باید در امور كلان و مهم اجتماعی و سیاسی، روش و شیوه رایزنی را در پیش گیرند و حق رأی و نظرخواهی و ابراز دیدگاه، حق هر یك از اعضای جامعه است.
بدین سان مقصود از «امر» در آیه دوم به قرینه سیاق، سیاست گذاری های مرتبط با شئون عامه است؛ زیرا هرگاه مخاطب در این آیه پیامبر اكرم(ص) باشد می باید شخصیت و شأن سیاسی وی منظور باشد و نه شخصیت رسالت و پیامبری آن حضرت؛ زیرا آن اموری كه به شخصیت پیامبری و شأن رسالت او برمی گردد، و نظر و رأی مردم را بر نمی تابد، چنان كه «الف و لام » در «فی الأمر» اشاره به معهود دارد، نمی تواند امر نبوت باشد، بلكه امر رفتاری و رهبری در امور اجتماعی برای دست یابی و رسیدن به هدف و مقصود است كه همان سیاست گذاری های كلی در تعیین خط مشی و پیشبرد سیاست های عمومی جامعه باشد.

حقوق در روابط ملّت ها

حق آزادی و استقلال در حاكمیت و بهره وری از ثروت ها و منابع طبیعی، حق آزادی در دفاع از تمامیت ارضی، هویت ملی و فرهنگی، حق ارتباط برابر و دوستانه بین المللی، حق مقابله به مثل در روابط ناعادلانه و همچنین حقوق خصوصی و آزادی در حق پناهندگی، تابعیت، طرح شكایت درمراجع قضایی و استرداد حقوق در شمار حقوق و آزادی های بین المللی است كه در روابط بین المللی و تعامل میان دولت ها و كشورها در تعالیم اسلامی و حقوق دینی به رسمیت شناخته شده است.
این در حالی است كه پس از یك دوره طولانی استعمار و تعامل نابرابر و تجاوزگرانه سرانجام در سال 1960 میلادی اعلامیه اعطای استقلال در قالب قطعنامه (x7) 1414، به تصویب سازمان ملل متحد رسید، به موجب این اعلامیه، تمامی ملل می توانند وضعیت سیاسی خود را آزادانه تعیین نموده، اهداف توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی خود را آزادانه دنبال كنند.
اما در اندیشه دینی و آموزه های قرآنی سال ها پیش از عصر روشنفكری در غرب این حقوق پذیرفته شده و پیامبر بزرگوار اسلام نیز در سال های آغازین استقرار حكومت اسلامی در مدینه سیاست خارجی خویش را بر پایه استقلال و آزادی ملت ها و روابط دوستانه بین المللی بر پایه مصالح و باورهای مشترك بنا نهاد و در نامه ای به «هرقُل» فرمان روای روم نوشت:27
«قل یا أهل الكتاب تعالوا إلی كلمة سواء بیننا و بینكم ألانعبد إلاّ الله و لانشرك به شیئاً و لایتّخذ بعضنا بعضاً أرباباً من دون الله…» آل عمران/64
بگو: ای ا هل كتاب بیایید به سوی سخنی كه میان ما و شما یكسان است كه جز خداوند یگانه را نپرستیم و چیزی را همتای او قرار ندهیم و بعضی از ما بعض دیگر را ـ غیر از خدای یگانه ـ به خدایی نپذیرد.
اصل به رسمیت شناختن استقلال و آزادی در حاكمیت ملی، اصل ارتباط دوستانه بر اساس محورهای مشترك، اصل پرهیز از برتری جویی و سلطه طلبی و ادعای خداوندگاری كشور و ملتی بر دیگر كشورها و ملت ها، اصولی هستند كه از این آیه مباركه و سیره پیامبر(ص) استفاده می شوند:
«لاینهیكم الله عن الذین لم یقاتلوكم فی الدین و لم یخرجوكم من دیاركم أن تبرّوهم و تقسطوا إلیهم إنّ الله یحبّ المقسطین» ممتحنه/8
خداوند شما را از نیكی كردن و رعایت عدالت نسبت به كسانی كه در امر دین با شما پیكار نكردند و ازخانه و دیارتان بیرون نكردند نهی نمی كند.
رابطه دوستانه برپایهٌ عدل كه این آیه از آن سخن می گوید حوزه ای بسی گسترده تر از ملت ها و كشورهای اسلامی را در بر می گیرد و شامل همه ملت ها و دولت ها می گردد كه با مسلمانان جنگ و خصومت ندارند و ظلم و ستم بر آنان روا نداشته اند:
«إلا الذین یصلون إلی قوم بینكم و بینهم میثاق أو جاءوكم حصرت صدورهم أن یقاتلوكم أو یقاتلوا قومهم و لوشاء الله لسلّطهم علیكم فلقاتلوكم فإن اعتزلوكم فلم یقاتلوكم و ألقوا الیكم السلم فما جعل الله لكم علیهم سبیلاً» نساء/90
مگر آنها كه با هم پیمانان شما، پیمان بسته اند، یا آنها كه به سوی شما می آیند و از پیكار با شما یا پیكار با قوم خود، ناتوان شده اند (نه سر جنگ با شما دارند و نه توانایی مبارزه با قوم خود) و اگر خداوند بخواهد، آنان را بر شما مسلط می كند تا با شما پیكار كنند. پس اگر از شما كناره گیری كرده و با شما نجنگیدند و پیشنهاد صلح دادند، خداوند به شما اجازه نمی دهد كه متعرض آنان شوید.
«و إن جنحوا للسلم فاجنح لها…» انفال/61
اگر تمایل به صلح و آشتی نشان دهند تو نیز از در صلح درآی.
«… و لن یجعل الله للكافرین علی المؤمنین سبیلاً» نساء/141
و خداوند هرگز كافران را بر مؤمنان تسلطی نداده است.
از این آیات از یك سو ضرورت استقلال سیاسی، اقتصادی، علمی و فرهنگی جوامع اسلامی در برابر سایر جوامع و از سوی دیگر حفظ روابط انسانی و عادلانه به دور از سلطه جویی و فزون طلبی استفاده می شود.

نتیجه

آزادی در اسلام مفهوم و حقیقت گسترده و ژرفی است كه دو عرصه آزادی درونی (=منفی) و بیرونی (=مثبت و منفی) را پوشش می دهد و در عرصه بیرونی، گونه های مختلف آزادی های فردی، اجتماعی سیاسی و بین المللی را ترسیم می كند. چنین مفهوم فربه و غنی از آزادی را نمی توان در هیچ یك مكتب دیگری حتی لیبرالیسم كه جا نمایه داعیه آن را ـ دست كم در دیدگاه جانب داران آن ـ رهایی و آزادی تشكیل می دهد، سراغ گرفت.

پی نوشت‌ها:

1. اریك فروم، گریز از آزادی، ترجمه عزت الله فولادوند، چاپ چهارم، شركت سهامی كتابه ای جیبی، تهران، 2536، 2.
2. ژان ژاك روسو، قرارداد اجتماعی، ترجمه: غلامحسین زیرك زاده، چاپ ششم، انتشارات شركت سهامی چهره، تهران، 1358، 42.
3. سروش، عبدالكریم، آزادی عادلانه، مجله كیان، شماره مسلسل 51، سال دهم، فروردین و اردیبهشت 1379، 4.
4. منتسكیو، روح القوانین، ترجمه علی اكبر مهتدی، چاپ هشتم، انتشارات امیركبیر، تهران، 1362 ، 3ـ292.
5. همان.
6. همان، 294.
7. همان، 336.
8. و. ت. جونز، خداوندان اندیشه سیاسی، ترجمه: علی رامین، چاپ دوم، انتشارات امیركبیر، تهران، 1362 هـ . ش، ج2 ق2 / 496.
9. غنی نژاد، موسی، آزادی و بردگی، ماهنامه بازتاب اندیشه در مطبوعات روز ایران، شماره 34، دی ماه 1381 هـ . ش، مركز پژوهش های صدا و سیما، صفحه36.
10. خامنه ای، محمد، آزادی های فردی در اسلام، مجموعه مقالات حقوق بشر از دیدگاه اسلام، چاپ اول، انتشارات بین المللی الهدی، 1380 ، 55.
11. سروش، عبدالكریم،آزادی عادلانه، كیان، شماره 51 ، صفحه 5.
12. همان.
13. همو، رهایی از یقین و یقین به رهایی، مجله كیان، مسلسل 48، سال نهم، مرداد و شهریور1378،3.
14. همو، آزادی عادلانه، 5.
15. همان.
16. مددپور، محمد، مبانی اندیشه های اجتماعی غرب، از رنسانس تا عصر منتسكیو، چاپ دوم، انتشارات تربیت، تهران، 1375، صفحه61 به نقل از انجیل لوقا، باب 4، 18و19.
17. شعراء/16.
18. اعراف/88 ،مریم/46، هود/91 و یس/18.
19. ژان پل ویلم، جامعه شناسی ادیان به نقل: دین و سیاست، جمعی از پژوهشگران، چاپ اول، مؤسسه فرهنگی ثقلین، تهران، 1379، 163.
20. راغب اصفهانی، حسین بن محمد،المفردات فی غریب القرآن، ماده طاغوت.
21. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، 1/343.
22. سید قطب،فی ظلال القرآن، 1/226.
23. تفسیر ابوالسعود (ارشاد العقل السلیم الی مزایا الكتاب الكریم، تحقیق: عبدالقادر احمد عطا، مكتبة الریاض، 1401، 1/508.
24. سید قطب، فی ظلال القرآن، چاپ پنجم، داراحیاء التراث العربی، بیروت، 1386 ـ 1967م، 1/227.
25. آلوسی بغدادی، محمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، داراحیاء التراث العربی، بیروت، 1405 هـ ـ 1985م، 3/11.
26. سجادی، دكتر سید جعفر، فرهنگ معارف اسلامی، ماده «نفس» به نقل از قیصری، 20.
27. قرطبی، محمدبن عبدالله، الجامع لأحكام القرآن، داراحیاء التراث العربی، بیروت،4/15.
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: یکشنبه 10 خرداد 1394 ساعت: 6:48 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

قلمرو قرآن

بازديد: 131
قلمرو قرآن

علی کریم‌پور قراملکی

چکیده: موضوع قلمرو قرآن از موضوعاتی است که میان عالمان اسلامی درباره آن دیدگاه های گوناگونی مطرح شده بویژه که در دهه های اخیر به دلیل توجه بیش از پیش مسلمانان به کتاب آسمانی خود و رویارویی آنها با نظریه های دیگر ادیان و مکاتب، رنگ بیشتری به خود گرفته است. در این زمینه میان اندیشمندان مسلمان سه دیدگاه را می توان به روشنی دید. 
یک . دیدگاه حداکثری که می گوید: قرآن، همه علوم، حتی علوم بشری و طبیعی را در ظواهر الفاظ بالفعل دارا می باشد.
دو . دیدگاه حداقلی که معتقد است قرآن، نه تنها عهده دار علوم بشری نیست، که در مقوله دینی نیز تمام سخن را نیاورده است.
سه . در برابر این دو دیدگاه، دیدگاه اعتدالی است که خود سه تفسیر مختلف دارد:
جامعیت در مقوله هدایت و تربیت، جامعیت برای مخاطبان خاص که پیامبر و معصومان(ع) باشند، و جامعیت در باب احکام دین.
نوشتار حاضر پس از بررسی دلایل هر یک از دو دیدگاه نخست، هر دو نظریه را به نقد کشیده و در نهایت دیدگاه سوم را که دیدگاه اعتدالی است برگزیده همراه با دلایل و استنادات قرآنی، روایی و عقلی اثبات کرده است.

قرآن كریم نزد همه مسلمانان از جایگاه والا و ویژه ای برخوردار بوده، هر چند این حضور در میان آنان نوسان داشته و سطوح و ابعاد آن گونه گون بوده است. از این میان سه جنبه را می توان به عنوان ابعاد اصلی برشمرد:
الف. حضور معنوی و روحی. عام ترین و گسترده ترین حضور قرآن در میان مسلمانان حضور معنوی و نقش آرامش بخشی روحی آن بوده است؛ چه اینكه «آنان بر این امر آگاهی داشتند كه قرآن، راهنما و هدایت گر آنها از گمراهی ها و تاریكی ها به سوی نور است و یگانه چیزی كه می توان روح چپاولگری و سبعیت و بربریت را از آنان بزداید، قرآن كریم است».1
ب. حضور اجتماعی و عملی. قرآن با ارائه برنامه و كاركردهای اجتماعی مانند خمس و زكات، جهاد، امر به معروف، نهی از منكر، احكام تجارت و قراردادها… رسماً وارد عرصه زندگی اجتماعی اهل ایمان شد و از آنان خواست تا برای تحقق اصول و آرمان های دینی سازوكارهای مناسب بیندیشند.
ج. حضور علمی و نظری. گسترش جغرافیایی مردمی و قومی و فرهنگی اسلام و فراهم آمدن شرایط مساعد برای طرح اندیشه های ناهمگون و ناسازگار، رویكرد علم جویانه مسلمانان به قرآن كریم را سبب شد.
اكنون پرسش اصلی این نوشتار این است كه آیا قرآن در همه عرصه های مورد نیاز انسان ایده و سخن و نظریه دارد یا نه؟ آیا می توان همه دانش های بشری را در قرآن یافت و قرآن را به عنوان منبع آنها شناساند، و اصولاً آیا قرآن گستره و قلمرو ویژه ای دارد یا بی پایان و بی نهایت است؟


پیشینه پژوهش

در بررسی سیر تاریخی این بحث، معلوم می شود كه نخست طبری (م310هـ) صاحب تفسیر جامع البیان، معنای آیه 89 سوره نحل: «تبیاناً لكلّ شیء» را توسعه بخشید و از محدوده حلال و حرام خارج كرد2، ولی اولین جرقه های «نظریه جامعیت» را به صورت روشن و صریح می توان در كتاب های ابوحامد غزالی (م505هـ) مانند «احیاء العلوم»3 و «جواهر القرآن»4 مشاهده كرد.
پس از وی، امین الاسلام طبرسی(م548) در تفسیر بزرگ «مجمع البیان»5 این دیدگاه را به عنوان یك احتمال ذكر می كند. آن گاه ابوالفضل المرسی (570ـ655ق) آن را به صورت افراطی می پذیرد6. چنان كه بدرالدین زركشی (م764ق) نیز، در «البرهان» نظریه یادشده را می پذیرد7. ولی در قرن بعد، ابواسحاق شاطبی(م790ق) به شدت دیدگاه مرسی را ردّ می كند8. جلال الدین سیوطی (م911ق) نیز، در دو كتاب «الاتقان» و «الإكلیل» دیدگاه غزالی و مرسی را پذیرفته آن را تقویت می كند9. چنان كه فیض كاشانی(م1091ق) در مقدمه تفسیر «صافی» آن را به صورت خاصی در بخشی از علوم قرآنی می پذیرد10.
در سده های اخیر، با توجه به كشفیات سریع و جدید در علوم تجربی و انطباق یافته های علوم بشری با آیات قرآنی، بحث قملرو قرآن و جامعیت آن بیش تر مورد توجه دانشمندان اسلامی قرار گرفته است11، تا آنجا كه كسانی مانند طنطاوی (م1862) سعی كرده اند بسیاری از علوم جدید بشری را به قرآن نسبت دهند.
چنان كه باید توجه داشت سخن ما در این نوشتار درباره قلمرو دین نیست و درآمیختن بحث قلمرو دین با قلمرو قرآن از سوی برخی بی تردید خطا بوده است.
به هر صورت، در این میان سه دیدگاه «حداكثری»، «حداقلی» و «اعتدالی» از سوی صاحبنظران مسلمان مطرح و ارائه گردیده است كه سعی می شود هر كدام، در این نوشتار مورد بررسی و ارزیابی قرار گیرد.

قلمرو قرآن؛ در دیدگاه ها

نخست نگاهی گذرا به آرای صحابه و تابعان دراین باره خواهیم داشت:
ابن مسعود معتقد است كه خداوند در قرآن هر علمی را نازل كرده و هر چیزی را برای بشر بیان كرده است12. بر اساس گزارش فیروزآبادی ابن عباس نیز بیانگری قرآن در همه امور را به مسائل حرام و حلال و امر و نهی خداوند برمی گرداند13. و مجاهد نیز بر اسـاس نقل ابـان بن تغلب، آموزه هـای قرآن را منحصر در مسـائل شـرعی می داند14.

دیدگاه حداكثری

گروهی از مفسران معتقدند كه قرآن همه علوم اولین و آخرین و تمامی مسائل جزئی و كلی، انسانی و تجربی، تاریخی و فلسفی را دربردارد.
ابوحامد غزالی معتقد است كه نه تنها خاستگاه تمام علوم دینی و علوم وابسته به آن، قرآن است، بلكه سایر علوم نیز، همه از قرآن شروع می شوند و از همین رو وی تعداد علوم قرآن را تا 77200 علم ذكر كرده می گوید:
«این عدد چهار برابر می شود؛ چون هر كلمه قرآن ظاهر و باطن دارد و حدّ و مطلع را نیز داراست».15
ابوالفضل المرسی را می توان در شمار معتقدان به نظریه حداكثری دانست؛ زیرا دكتر ذهبی به نقل از وی می گوید: «قرآن علوم دیگری هم دارد، مانند طب، جدل، هیئت، هندسه، جبر و مقابله».16 او برای علم طب به آیات شریفه: «و كان بین ذلك قواماً»(فرقان/67) و «شراب مختلف الوانه فیه شفاء للناس»(نحل/69) استناد جسته است.
ابن كثیر (م744) می گوید: هر آنچه را مردم در كارهای دنیایی و دینی خود و معیشت و عالم رستاخیز نیازمند باشند، قرآن بیان كرده است17.
فیض كاشانی بر این باور است كه همه علوم در قرآن كریم وجود دارد؛ زیرا وی پس از آن كه علم و دانش نسبت به اشیاء را به علم جزئی و حسی، و علم كلی و مطلق تقسیم می كند، می گوید:
«هر چیزی، یا خودش در قرآن آمده است و یا علل و مبادی آن و یا غایت و غرضش در قرآن آمده است».18
برخی ازعالمان متأخر می گویند: تعبیر «كلّ شیء» یك تعبیر عام است و گسترده ترین مفهوم را دارد و حتی علوم مادی و علوم خالص را هم در بر می گیرد و ظاهر این گونه آیات می رساند كه قرآن بیان كننده تمام علوم و معارف، حتی آنهایی كه هنوز بشر به آنها نرسیده است نیز می باشد.19
به نظر این گروه، قرآن مشتمل بر این دانش هاست و بشر باید با تلاش و تأمل در آیات وحی، این علوم را استخراج و شناسایی نماید، و اگر تاكنون چنین نشده نتیجه كم كاری اهل دیانت است.

دلایل قرآنی نظریه حداكثری

این گروه برای اثبات دعوی خویش به آیاتی از قرآن استدلال جسته اند. دلایل این گروه، از قرآن به شرح ذیل است:
یك. آیاتی كه در آنها، واژه هایی مانند كتاب، تبیان، تفصیل و مانند آن به كار رفته است، مانند:
آیه 38 سوره انعام: «…ما فرّطنا فی الكتاب من شیء…»
ما هیچ چیز را در این كتاب فروگذار نكردیم.
نیز آیه 89 سوره نحل: «و نزّلنا علیك الكتاب تبیاناً لكلّ شیء»
و ما این كتاب را بر تو نازل كردیم كه بیانگر همه چیز است.
و هعمچنین آیاتی مانند آیه 111 سوره یوسف و آیه 3 سوره مائده.
خداوند در آیه نخست به صورت صریح با عبارت «مافرّطنا» اعلام می دارد كه هیچ كوتاهی از جهت بیان و اظهار مطلب صورت نگرفته است. «الكتاب» نیز مفرد و همراه با الف و لام عهد است، كه اشاره به قرآنی كه در دست مسلمانان است دارد. كلمه شیء نیز به صورت نكره آمده كه شامل هر چیز می شود.
در آیه دوم نیز الف و لام عهد «الكتاب» به قرینه «نزّلنا» اشاره به قرآن موجود دارد و نه لوح محفوظ. از عبارت «كلّ شیء» نیز می توان فهمید كه گستره تبیان به صورت حقیقی هر چیزی را شامل است و هیچ چیز از دایره آن خارج نمی باشد.
از این رو عمومی هم كه از آیه استفاده می شود عموم حقیقی است؛ نه عموم تكثیری یا عرفی.
دو. آیاتی كه دین اسلام را به عنوان دین جهانی معرفی كرده است، از جمله:
آیه 7 سوره انبیاء: «و ما أرسلناك إلاّ رحمة للعالمین».
ما تو را جز برای رحمت جهانیان نفرستادیم.
و آیه 52 سوره قلم: «و ما هو إلاّ ذكر للعالمین».
در حالی كه این (قرآن) جز مایه بیداری برای جهانیان نیست.
روشن است كه قرآن برای همه جهانیان در همه اعصار و قرون است، نمی تواند از برخی جهات كاستی داشته باشد یا برای برخی از افراد بشر ناكارآمدی داشته باشد.
سه. آیاتی كه دستورات قرآنی را ابدی معرفی می كند، مثل:
آیه 9 سوره حجر: «إنّا نحن نزّلنا الذكر و إنّا له لحافظون»
ما قرآن را نازل كردیم؛ و ما به طور قطع نگهدار آن هستیم.
و آیه 42 سوره فصلت: «لایأتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه»
هیچ گونه باطلی، نه از پیش رو و نه از پشت سر، به سراغ آن نمی آید.
مراد از ذكر در این آیه قرآن است؛ هر چند در آیه ای دیگر به معنای پیامبر آمده باشد. و حفظ آن نیز به معنای استمرار آن تا روز رستاخیز خواهد بود، و این یا به معنای جامعیت و كاملیت قرآن است، یا لازمه آن.
چنان كه نفی بطلان نیز به معنای نیاز نداشتن به افزونی و كاستی و اصلاح و اضافه است كه این آیه قرآن را این چنین معرفی می كند، و این جز با جامع و كامل بودن آن تحقق نخواهد یافت.
چهار. آیاتی كه اشاره به علوم مختلف بشری دارد؛ مانند:
آیه 26سوره بقره: «…قال فخذ أربعة من الطیر فصرهنّ إلیك ثمّ اجعل علی كلّ جبل منهنّ جزءاً ثم ادعهنّ»
…فرمود: در این صورت چهار نوع از مرغان را انتخاب كن، و آنها را قطعه قطعه كن؛ سپس بر هر كوهی، قسمتی از آن را قرار بده، بعد آنها را بخوان.
نیز آیه 47 سوره انبیا: «… و إن كان مثقال حبّة من خردل أتینا بها و كفی بنا حاسبین»
و اگر به مقدار سنگینی یك دانه خردل باشد، ما آن را حاضر می كنیم و كافی است كه ما حساب كننده باشیم.
با تكیه بر این گونه آیات، كسانی مانند غزالی در كتاب «جواهر القرآن» بر این مدعا اصرار می ورزند و مثال های فراوانی می آورند كه علوم زیادی مانند شیمی، فیزیك، ریاضی و هیئت را می توان از قرآن استخراج كرد.

نقد و بررسی دلایل قرآنی

الف. بررسی مجموع آیات قرآن كریم، نشان می دهد كه این كتاب، یك كتاب هدایتی ـ تربیتی است.
از این رو در این راه لازم نیست همه علوم بشری را بیان كند؛ زیرا این علوم به بیان علامه طباطبایی، فرآیند قطعی تربیت و تكامل معنوی انسان به شمار نمی آید.20
ب. ظهور عموم ادعایی در این آیات را نمی توان پذیرفت؛ زیرا:
یك. بر خلاف بداهت است، چون بسیاری از مسائل و قوانین علوم تجربی و طبیعی در ظواهر آیات نیامده است.
دو. برخی از مفسران كه خود سردمدار تفسیر علمی به شمار می آیند، مانند طنطاوی، این گونه اظهار نظر كرده اند.21
سه. از سوی دیگر، عبارت «تبیاناً لكلّ شیء» باید متناسب با موقعیت گوینده و جایگاه و مسئولیت وی در نظر گرفته شود. از این رو تعبیر «كلّ شیء» در عرف و ارتكازهای عقلایی نیز، متناسب با زبان گوینده و حوزه مسئولیت و جایگاه پرسش مخاطب آن می باشد22. بنابراین، هیچ گاه از آیه انتظار نمی رود كه همه چیز موجود در دنیا از آن استنتاج شود.
چهار. برخی گفته اند كه «كل» مفاد حقیقی ندارد و تنها برای تكثیر و بیان معنای زیاده و افزون است.وقتی می گوید: «تفصیل كلّ شیء»؛ یعنی خداوند چیزهای زیادی را تفصیل داده است. شاهد آن، آیه «و أوتیت من كلّ شیء» (نمل/23) است كه قطعاً بر اضافه حقیقی دلالت نمی كند؛ بلكه آیات فوق می تواند بر مبالغه و زیادی دلالت كند، نه بر جامعیت مطلق.23
پنج. افزون بر اینها، قطعی نیست كه مراد از «كتاب»، قرآن باشد، بلكه برخی گفته اند مقصود از آن، لوح محفوظ می باشد.24 و بعضی هم گفته اند اجل و مرگ حتمی مقصود است،25 عده ای نیز احتمال داده اند منظور از آن، علم خدا باشد.26 چنان كه برخی دیگر هم تصریح كرده اند مراد از آن، امام مبین است.27
تفسیر به رأی بزرگ ترین خطر این دیدگاه است، زیرا این گونه نیست كه آیات، در رابطه با مسائل علمی صراحت داشته باشد. در نتیجه تلاش برای بیرون كشیدن علوم مختلف از قرآن، به تفسیر به رأی می انجامد. علاوه بر این عروض خطا و تغییر در مسائل علوم بشری باعث می شود كه آیات نیز در معرض تبدیل واقع گردد.

دلایل روایی نظریه حداكثری

قائلان به دیدگاه حداكثری برای اثبات ادعای خود به برخی از روایات نیز تمسك كرده اند، از آن جمله:
1. امام علی(ع)فرمود:
«ذلك القرآن… فیه خبر السماء و خبر الأرض و خبر الجنّة و خبر النار و خبر ما كان و ما هو كائن».28
خبر آسمان و زمین و بهشت و جهنم و آنچه كه در گذشته روی داده و آنچه در آینده اتفاق خواهد افتاد، در قرآن هست.
2. امام باقر(ع):
«إنّ الله تبارك و تعالی لم یدع شیئاً یحتاج الیه الامة، إلاّ أنزله فی كتابه».29
بدون تردید خداوند متعال، چیزی را كه امت بدان نیازمند است، رها نكرده مگر این كه آن را در كتاب خود نازل فرموده است.
روایات بسیاری در این زمینه وجود دارد.30 آنچه گذشت به عنوان نمونه ذكر گردید.

نقد و بررسی

یك. عبارت «تحتاج الیه الامّة» نشانگر این مطلب است كه جامعیت قرآن را بایستی در این حوزه جست وجو كرد. روشن است كه نیاز مردم، یا به احكام شرعی بر می گردد و یا به مفاهیم اعتقادی و ارزشی.
دو. اینكه در برخی از این احادیث، سخن از جهل و فتنه و جنایت پیش از نزول قرآن آمده، و آن گاه سخن از علم و نور و هدایت پس از نزول آمده، همه اینها قرینه بر این است كه جامعیت در بستر هدایت قابل تصور است.
سه. احتمال دارد كه ادعای جامعیت قرآن، در این گونه احادیث از سوی حضرات معصومین(ع) به لحاظ بواطن الفاظ قرآن كه نزد آنها معلوم بوده است، باشد.
چهار. همچنین احتمال آن می رود كه منظور از «وجود داشتن همه عالم در قرآن» وجود حسی و مادی موجودات عالم نباشد، بلكه صورت عقلی و مجرد آنها مورد نظر باشد.31
حاصل سخن اینكه جامعیت مطرح در این گونه احادیث، یا با توجه بر معانی باطنی قرآن است و یا به لحاظ قلمرو و هدایت است.

دلایل عقلی و نظری

«دیدگاه حداكثری» به چند دلیل عقلی و نظری نیز استناد جسته است؛ از جمله:
یك. برهان خاتمیت: گفته اند نتیجه منطقی تثبیت خاتمیت دین اسلام با دلایل نقلی و عقلی، پذیرفته جامعیت قرآن به نحو عموم است؛ چرا كه میان خاتمیت اسلام و جامعیت مطلق قرآن، ملازمه منطقی برقرار است.32 و به تعبیری دیگر، باید راز خاتمیت را در چگونگی رهنمودها و مقررات و شیوه طرح آنها دانست، یعنی طرح جامع و كلی كه بیان چیزی در آن فروگذار نشده باشد.
٭ نقد و بررسی: یك. هیچ گونه ملازمه ای بین خاتمیت و جامعیت نیست؛ چرا كه می توان خاتمیت اسلام را پذیرفت و در عین حال جامعیت مطلق قرآن را ردّ كرد؛ به دلیل اینكه منابع دین اسلام، به قرآن منحصر نمی باشد، بلكه سنت نبی اكرم (ص) نیز به اتفاق همه مسلمانان، جزء منابع به شمار می آید. 
دو. لازمه برهان فوق این است كه همه جزئیات و مصادیق تمام علوم در قرآن یافت شود، حال آن كه این بر خلاف بداهت است.
دو. برهان لطف: اگر فرض كنیم كه دین اسلام، نسبت به بیان مسائلی كوتاهی كرده، و مواردی یافت شود كه اسلام در آن موارد، سخن نداشته باشد، این امر باعث سرخوردگی و گمراهی افراد می شود. حال آنكه این عمل از لطف خداوند دور است.33
٭ نقد و بررسی: با توجه به اینكه قرآن اساساً جهت رشد معنوی و تربیتی انسانها نازل شده است و جنبه های حیات مادی در بخشهای زیادی به عقل و علم و تجربه انسانها واگذاشته شده تا خود راه را بجویند و تجربه كنند، بنابراین لطف الهی در زمینه هدایت روحی و معنوی بشر، لزوماً به معنای آن نیست كه رموز علمی نظام طبیعت را نیز برای آنان بازگو كرده باشد.
سه. برهان تكامل دین: كامل بودن دین اسلام در مقایسه با سایر ادیان، اقتضا می كند كه قرآن نسبت به هر مسأله ای بیانگر باشد؛ چرا كه در غیر این صورت، نمی توان چنین دینی را دین كامل دانست.
٭ نقد و بررسی: اولاً، كامل بودن اسلام در گرو جامعیت قرآن نسبت به همه مسائل مادی و معنوی نیست، بلكه می توان آن را از راه های دیگری چونان سنت نبی اكرم(ص) و معصومین(ع) تأمین كرد.
ثانیاً، جامعیت قرآن می تواند تنها نظر به بُعد معنوی و تربیتی انسان داشته باشد و نه همه علوم طبیعی و انسانی.

دیدگاه حداقلی

برخی معتقدند كه طرح مسائل علمی در قرآن خارج از قدسی بودن دین است؛ و بنابراین آنچه در قرآن آمده ناظر به نظریه های علمی نیست، زیرا كشف مسائل علوم تجربی، به خود بشر واگذار شده است، چه اینكه هدف و رسالت اصلی كتاب آسمانی ارائه رهنمودهای معنوی است و نه علمی ـ تجربی.

دلایل و مستندات

دلایل و مستندات این دیدگاه از قرار زیرند:
یك. انتظار بشر از قرآن: این برهان یكی از براهین برون متنی و برون دینی است كه میان محققان دین پژوه در رابطه با دین مطرح است.
وقتی كه مخاطب پیام قرآنی با این كتاب مواجه می شود از خود می پرسد كه رابطه من با این كتاب چگونه رابطه ای است؟ برای تبیین این رابطه باید انگیزه رجوع انسان به چنین كتابی به صورت دقیق ارزیابی شود. تحقیق و مطالعه بر روی اندیشه ها و افكار حاكم و عارض بر انسان كه از رابطه او با طبیعت و دیدن قهر و غلبه آن بر امور زندگی ناشی می گردد، نشان می دهد كه علت اصلی در رجوع انسان به قرآن، آگاهی یافتن بر ماوراء طبیعت و اسباب و طریق استفاده از آن برای مقاومت در برابر هجمه های طبیعت می باشد.34
بنابراین انتظار چنین مخاطب و پژوهشگری از قرآن، یافتن راه های معرفت معنوی و فوق طبیعی است و نه دانش طبیعی و تجربی.
٭ نقد و بررسی: یك. لازمه دیدگاه یادشده، قطع رابطه میان قرآن و زندگی طبیعی و عینی انسان است و حال آن كه كلمات قرآن، حقایق معطوف به واقعیت هستی و زندگی و وجود آدمی است كه در قالب الفاظ و عبارات پیاده شده است و همان گونه كه نمی توان انسان را در این جهان و زندگی ماده از نیازها و وابستگی ها و تعامل های طبیعی جدا كرد، بعد معنوی و ماورائی او را نیز نمی توان به طور كلی در این نشأه جدا از حیات مادی او دانست.
دو. محدود ساختن نگاه دین به عالم آخرت و ماوراء طبیعت، باعث فاصله هرچه بیشتر زندگی معمولی و طبیعی انسان از آموزه ها و معارف دینی می شود و در نهایت انزوای دین را در پی دارد، و این امر با روح ادیان آسمانی ناسازگار و با محتوای آموزه های آن ناهمساز است.
دو. ناسازگاری اعتقاد به جامعیت، با عقل و یافته های بشری: دومین برهان از براهین برون دینی، مسأله تضاد است؛ زیرا لازمه نظریه جامعیت، نوعی بی ارزش جلوه دادن علوم بشری است كه در طول تاریخ، انسان عمر خود را در راه باروری آنها صرف نموده است، به دلیل اینكه با وجود اشتمال قرآن به علوم، تمام زحمات بشر بیهوده به شمار خواهد آمد.35
٭ نقد و بررسی: این اشكال زمانی مطرح خواهد شد كه قائل به نظریه حداكثری باشیم، و اما اگر آن را نپذیریم، بلكه معتقد باشیم كه قرآن نه یكسره انسان را از عمل بی نیاز می سازد و نه به كلی بیگانه از آرا و اندیشه های علمی است، در این صورت اشكال بیهوده بودن تلاش های علمی بشر مطرح نخواهد گردید.
سه. نبود برنامه های علمی در قرآن: قرآن در بردارنده احكام عبادی و یك سلسله امور اعتقادی و ارزشی است و هیچ گونه برنامه ای در جهت سروسامان دادن به زندگی مادی بشر در آن مشهود نیست و اگر به راستی قرآن نگاهی به جنبه مادی حیات انسان داشت می بایست به بسترهای علمی و راهبردی آن نیز اشاره می كرد. و اكنون كه چنین نكرده است، نشان آن است كه نگاه قرآن به حیات معنوی معطوف بوده وجامع حیات مادی و معنوی نیست.
٭ نقد و بررسی: گر چه هدف اصلی قرآن، حیات معنوی انسان بوده است، اما به دلیل تفكیك ناپذیری حركت معنوی از جریان مادی حیات، قرآن ناگزیر به مسائل زندگی مادی انسان نیز توجه داشته و توصیه های فراوانی در رابطه با شیوه زندگی و سمت و سوی آن بیان نموده است؛ مانند احكام و قوانین اقتصادی، قضایی، حقوق، اجتماعی و… كه نمونه های آن در قرآن بسیار است.
بلی! همه مسائل علمی و راهبردی حیات مادی بشر در قرآن نیامده است، و این امر نظریه حداكثری را ردّ می كند؛ نه جامعیت نسبی و نظریه اعتدال را.
چهار. عدم تلازم میان كامل بودن و جامع بودن: برخی مدعی شده اند كه با پذیرش كامل بودن دین، نمی توان جامعیت آن را نتیجه گرفت36. گرچه این سخن در باب دین است ولی می تواند درباره قرآن نیز جاری شود؛ چرا كه ممكن است گفته شود گرچه قرآن كامل است، ولی كامل بودن به معنای جامع بودن نسبت به همه علوم نمی باشد.
٭ نقد و بررسی: كمال مفهومی حیثیت پذیر است، یعنی ممكن است كمال به معنای كمال مطلق و از جمیع جهات اراده شود كه در این صورت هر چه دارای كمال مطلق باشد دارای جامعیت نسبت به انواع كمال نیز هست، ولی گاهی فقط از یك و یا چند جهت محدود مورد نظر است كه در این صورت جامعیت نیز محدود به همان جهت یا جهات خواهد بود. بنابراین كمال و جامعیت نسبتی همسان و مساوی با یكدیگر دارند، مشروط به اینكه اطلاق یا قید خاص نیز در هر دو یكسان باشد.
بلی! اگر گفته شود كه قرآن در زمینه بیان و تأمین حیات معنوی دارای كمال است، نمی توان از آن نتیجه گرفت كه قرآن نسبت به همه مسائل مادی و معنوی حیات جامعیت دارد و در بردارنده همه علوم مادی نیز هست، ولی می توان نتیجه گرفت كه قرآن نسبت به همه زمینه های مادی و معنوی زندگی كه ارتباط وثیق با حیات معنوی انسان دارد، ناظر وجامع است.

دیدگاه اعتدالی

بیشتر مفسران و اندیشمندان اسلامی ضمن مخالفت با نظریه حداكثری بر این باورند كه قرآن برای اهدافی خاص نازل شده است كه در آن حوزه های به خصوص، از جامعیت لازم و كامل برخوردار است و در بیان هیچ چیزی ـ چه مادی و چه معنوی ـ فروگذار ننموده است، جز اینكه این گونه عالمان، جامعیت فوق را به صورت های مختلفی ترسیم كرده اند. اینك هریك از نگرش ها جداگانه بررسی می شود و دلایل و نقد آن نیز آورده می شود:

جامعیت در قلمرو هدایت و تربیت

طرفداران این نظریه، بر این ایده هستند كه در قرآن، نیازهای هدایتی و عوامل مؤثر در آن با عنوان رهنمودهای فردی و اجتماعی مطرح شده است. در این آموزه ها، شیوه كلی قرآن بیان كلیات و اصول و قواعد ارزشی و نگرشی است. با این حال از بیان برخی روش های سرنوشت ساز و مؤثر در هدایت نیز غافل نمانده است. تنی چند از حامیان این دیدگاه افراد زیر هستند:
علامه طباطبایی را می توان در شمار این مفسران به حساب آورد، زیرا در تفسیر آیه 89 سوره نحل گفته است در «و نزلنا علیك الكتاب تبیاناً لكلّ شیء» مقصود از كتاب، تنها قرآن نمی باشد، بلكه این یكی از چند احتمال است. و بر فرض آنكه مراد تنها قرآن باشد، این گونه نیست كه قرآن در بردارنده مطالبی باشد كه جنبه هدایتی نداشته و تنها به حیات مادی نظر دارد، بلكه آنچه در جامعیت قرآن ملاك است و كوتاهی را از سوی قرآن منتفی می سازد این است كه تمام مطالب لازم در حوزه هدایت و سعادت را به همراه خود آورده باشد.37
از سوی دیگر، حاصل سخن علامه ذیل آیه: «و لا رطب و لایابس إلاّ فی كتاب مبین» (انعام/38) این است كه این آیه در مقام بیان علم غیب الهی از راه اشاره به كتاب تكوین (عالم آفرینش) و یا لوح محفوظ (كتاب مبین) می باشد.38
شیخ محمد عبده نیز معتقد است كه عموم در مورد هر چیز به حسب همان چیز است و «شیء» در اینجا همان موضوع هدایت است… بنابراین اشتمال قرآن بر جمیع امور دین را بایستی در نظر گرفت؛ چرا كه همه آنها در سایه نصّ یا فحوا در قرآن بیان شده است39.
محمد عزة دروزه نیز تبیان بودن قرآن را در قلمرو اهداف قرآن یعنی شناساندن طرق هدایت و ضلالت و… می داند40.
محمدطاهر معروف به ابن عاشور(م 1393ق) هم مشابه همین معنی را در تفسیر خود بیان می كند.41
ابو السعود می گوید: این قرآن است كه اشیاء مهم مربوط به مصالح مخلوقات را بیان كرده و از پرداختن به غیر آنها خودداری نموده است.42
مصطفی مراغی نیز بر این باور است كه قرآن، اصول عام هر چیزی را كه شناخت آن برای انسان مهم است و عمل به آن، انسان را به درجه كمال جسمی و روحی می رساند؛ بیان كرده و در خود دارد.43
سید قطب در این رابطه می نویسد:
«قرآن كتاب كاملی است؛ در موضوع خودش كه همانا انسان است؛ چون انسان از همه موضوعات علوم دیگر، بالاتر است و اوست كه این علوم را كشف می كند».44
استاد مكارم شیرازی نیز از جامعیت به همین معنی جانبداری كرده است.45

بررسی دلایل نظریه اعتدالی

یك. آیات قرآنی: در قرآن، آیات چندی است كه می توان بر اساس آنها جامعیت و نوع قلمرو آن را كشف كرد. به عنوان نمونه:
آیه 8 سوره اسراء: «و ننزّل من القرآن ما هو شفاء و رحمة للمؤمنین»
و ما از قرآن نازل كردیم آنچه را كه برای مؤمنان شفا و رحمت است. 
بدون شك انتخاب این دو صفت برای قرآن و پرهیز از ذكر اوصاف دیگر از قبیل افزایش علوم حسی و طبیعی برای بشر و امثال آن، بیانگر این نكته است كه قرآن، مسائل مرتبط با شفا و رحمت را بیان خواهد كرد و نه چیزهای دیگر را.
همچنین آیه نخست سوره ابراهیم: «الر. كتاب أنزلناه الیك لتخرج الناس من الظلمات الی النور»
ما قرآن را بر تو (پیامبر) نازل كردیم تا مردم را از تاریكی ها به سوی نور بیرون بری.
در این آیه، خداوند هدف سوق دادن مردم از ظلمات به سوی نور را معرفی می كند. چنان كه در آیه 185سوره بقره، هدایتگری مردم را، و در آیه 157 سوره اعراف و آیه 8 سوره تغابن نور بودن قرآن را از ویژگی های آن مطرح می كند.
از مجموع این آیات و سایر آیات می توان این موضوع را استفاده كرد كه بایستی قرآن، مسائل مربوط به این اوصاف را ذكر بكند و اگر در قلمرو دیگری نیز سخن بگوید برای ضرورت بیان است.

دو. احادیث اسلامی

1. از امام باقر(ع) نقل است كه فرمود:
«ان الله تبارك و تعالی لم یدع شیئاً یحتاج إلیه الأمة إلاّ أنزله فی كتابه».46
بدون تردید خداوند متعال چیزی را كه امت به آن نیازمند است وانگذاشته است؛ مگر اینكه آن را در كتاب خود نازل كرده است.
در این حدیث و احادیثی از این دست، بر عبارت «یحتاج الیه الامة» تكیه شده است. و قطعاً «ما یحتاج امتّ» نظر به روش ها و ابزار تكنیكی و صنعتی ندارد، چه اینكه این ابزار و روش های علمی را بشر از راه دین كسب نكرده و چه بسا بسیاری از آنها را كسانی كشف كرده اند كه ایمان به قرآن نداشته اند، پس «مایحتاج امّت» باید چیزی از سنخ تربیت و معنویت باشد كه قرآن آن را برای همه نسل ها در طول تاریخ ارائه كرده است.

سه. دلایل نظری

1. گستره رسالت پیامبر(ص): در این شكی نیست كه هدف بعثت پیامبر(ص) می تواند ما را در كشف قملرو معارف قرآن كمك نماید؛ چه اینكه پیامبر(ص) رسالت خود را دعوت به توحید و ارتقای مكارم اخلاقی از راه های بیان احكام و فضایل و راهكارها و شرایط عملی آن بیان فرمود، نه كشف مجهولات علمی مربوط به طبیعت یا دیگر علوم تجربی. از سویی، معلوم است كه كتاب نازل شده بر آن حضرت نیز برای رسیدن به همین مقصد و هدف به كمك وی آمده است. پیداست كه چنین كتابی نیز در راستای همان اهداف پی ریزی خواهد شد و محتوای آن برای محقق كردن همان رسالت خواهد بود.
2. تجربه تاریخی: نوع مسلمانان از صدر اسلام تا زمان حاضر ادعا نكرده اند كه كتابشان حاوی علوم بشری به صورت بالفعل در ظاهر الفاظش بوده است. از این رو معلوم می شود كه برداشت عموم مسلمانان نیز این است كه قرآن تنها در بیان مسائل تربیتی و هدایتی چیزی را كم نگذاشته است.
3. هر كسی می تواند با كمی تأمّل و مطالعه در آیات قرآن، به این مسأله پی ببرد كه قرآن، نه تنها بخشی از احكام را بیان نكرده، بلكه در ارائه راه های تربیتی و معنوی از واقعیتهای علمی غافل نمانده است و گاه در این مسیر به نكته های علمی اشارت كرده است كه قرن ها بعد، حقیقت آن بر بشر آشكار گردیده است.

جامعیت به فراخور فهم مخاطبان

پاره ای از عالمان اسلامی جامعیت را بر اساس فهم زبان قرآن و دارای بطون بودن آن معنی كرده اند و معتقد شده اند كه هر انسانی به اندازه آشنایی با معانی كلمات آیات قرآن و مقدار و چگونگی اطلاعی كه درباره قوانین عالم هستی و مشیت خدا و ابعاد زندگی آدمی دارد می تواند از قرآن استفاده كند، از آن جمله:
امام خمینی(ره) معتقد است كه ظواهر قرآن همان معانی است كه:
«همه از آن استفاده می كنند، لكن آن استفاده كه باید بشود آن استفاده را 'انما یعرف القرآن من خوطب به' این، خود رسول الله است. دیگران محروم هستند مگر به تعلیم او».47
علامه جعفری می نویسد:
«قرآن یك كتاب علمی معمولی نیست… قرآن كتابی است كه اگر تدبّر و فهم عالی خود را با درونی پاك در تعلّم و دریافت آن به كار ببندیم، به طور قطع همه واقعیات مربوط به انسان را چه در منطقه آن چنان كه هست چه در منطقه آن چنان كه باید باشد، از آن دریافت كرده و خواهیم پذیرفت».48
استاد حسن زاده آملی می نویسد:
«كلمه مباركه 'كلّ شیء' چیزی را فروگذار نكرده است. پس چیزی نیست كه قرآن تبیان آن نباشد، ولی قرآن در دست انسانِ زبان فهم، تبیان كلّ شیء است».49
استاد مطهری با تشبیه قرآن به طبیعت می نویسد:
«قرآن از این نظر [تحقیق و اجتهاد]مانند طبیعت است كه هر چه بینش ها وسیع تر و عمیق تر می گردد و تحقیقات و مطالعات بیشتر انجام می گیرد، راز جدیدتری به دست می آید».50
به نظر می رسد این نظریه متّكی به دلایل ذیل باشد:

الف. آیات قرآنی

1. «انّه لقرآن كریم. فی كتاب مكنون. لایمسّه إلاّ المطهّرون» واقعه/79ـ77
كه این [پیام] قطعاً قرآنی است ارجمند، در كتابی نهفته، كه جز پاك شدگان بر آن دست نزنند.
بر اساس این آیات، رسیدن به حقایق و مفاهیم قرآن كار هركسی نیست و جز اشخاص پاك، كسی مجال رسیدن به مفاهیم بلند آن را ندارد. از این رو اگر در آیاتی از این قرآن واژه هایی چون تبیان و تفصیل به كار رود اختصاص به افراد پاكی پیدا می كند كه شیطان از چیرگی بر آنها ناتوان است. پس جامعیت به فراخور این افراد متصور خواهد بود.
2. «و ما أنزلنا علیك الكتاب إلاّ لتبین لهم الذی اختلفوا فیه» نحل/64
و ما [این] كتاب را بر تو نازل نكردیم، مگر برای اینكه آنچه را در آن اختلاف كرده اند، برای آنان توضیح دهی.
طبق این آیه و آیات دیگر، شخص پیامبر مخاطب و عهده دار بیان آیات قرآن است. مراد از بیان، توضیح و تفسیر مفاد و محتوای آیات است. از این رو اگر در آیه 8 سوره نحل، صحبت از تبیان كلّ شیء می شود، به طور طبیعی این پیامبر و جانشینان او هستند كه آن را برای مردم تبیین می كنند.

ب. احادیث اسلامی

1. طبق مفاد روایاتی كه قرآن را به چهار مرحله: عبارت، اشارت، لطائف و حقیقت تقسیم می كند51، دست رسی افراد به معارف گوناگون قرآن نیز ممكن است بر حسب این مراحل، درجات مختلفی داشته باشد. نتیجه اینكه قرآن، مشتمل بر همه علوم و معارف معنوی و تربیتی و مادی مرتبط با آن است، اما مخاطبان و مددكاران آن فرق می كنند.
2. امام باقر(ع) فرمود:
«جز جانشینان پیامبر(ص) كسی را نرسد كه ادعا كند ظاهر و باطن قرآن نزد اوست.52
و نیز امام صادق(ع) فرمود:
«تمام اموری كه حتی دو نفر در آن اختلاف دارند، اصل و ضابطه ای در قرآن دارد ولی عقل و دانش مردم به آن نمی رسد».53

ج. دلایل نظری

1. تجربه تاریخی: كشف مطالب جدید و مباحثی دیگر از قرآن، از آغاز نزول قرآن تا عصر حاضر، خود گویای این مطلب است كه به قول صدرالدین قونوی، قرآن دریای بی كرانی است كه گوهرهای ناب را در خود دارد54. بی تردید، غواصی در این دریا گر چه در همه زمان ها برای همه امكان پذیر بوده است، ولی ادعای اینكه به همه علوم و معارف آن دست رسی پیدا كرده، تاكنون برای كسی جز پیامبر(ص) و اوصیای ایشان فعلیت نیافته است.
نتیجه اینكه این نوع فهم مخاطب است كه جامعیت را امكان پذیر می سازد، و با فهم های عادی نمی شود جامعیت را ثابت كرد.
2. چنان كه كتاب تكوین یعنی طبیعت، دارای اسرار بی شماری است و در دل خود هزاران قانون نهفته دارد، كتاب تشریع (قرآن) نیز دارای رموزی است كه آگاهی به تمام جوانب آن نصیب هر كس نمی گردد؛ چرا كه قرآن از نظر تحقیق و اجتهاد استعداد پایان ناپذیری دارد.55

جامعیت در قلمرو شرع و احكام آن

پاره ای دیگر از عالمان، بر این ایده هستند كه جامعیت قرآن، در محدوده دین و شرع معنی می یابد؛ چرا كه بیان دین و احكام آن جز از ناحیه قرآن امكان پذیر نیست. پس قرآن جامعیتی این گونه دارد. برخی از این عالمان عبارتند از:
فخررازی: به نظر وی، آیه 38 سوره انعام اختصاص به بیان آن اموری پیدا می كند كه معرفت و احاطه بر آنها بر انسان واجب است و به همین جهت اطلاق آیه مقید به این قلمرو می گردد؛ زیرا از طرفی بر بیان نكردن چیز غیرواجب تفریط صدق نمی كند و از سوی دیگر از همه یا بیش تر آیات قرآن استفاده می شود كه مقصود از انزال قرآن، بیان دین و احكام آن می باشد، پس مطلق موجود در آیه، بایستی بر مقید حمل گردد.56
شیخ طوسی و شیخ طبرسی نیز از این دیدگاه جانبداری كرده اند.57
آیت الله صادقی تهرانی نیز می نویسد:
«نسبت به آن دسته از علوم كه فهم آنها جز به بیان شارع میسر نیست، تبیان بودن قرآن صریح و گویاست و شارع هیچ درنگ و كوتاهی در بیان آن نداشته و ندارد، ولی نسبت به آن معارف كه دسترسی به آنها از طریق روش های خردورزانه امكان پذیر ،است قرآن برخی را به صراحت و برخی را نیز با اشاره بیان كرده است تا افكار انسانی را به تكاپو وا دارد».58

بررسی دلایل این گروه
الف. آیات قرآنی

1. آیه 111 سوره یوسف: «… و تفصیل كلّ شیء و هدًی و رحمة لقوم یؤمنون»
و شرح هر چیزی (كه پایه سعادت انسان است)؛ و هدایت و رحمتی است برای گروهی كه ایمان می آورند.
فخررازی با نفی احتمال اینكه مراد قصه یوسف از «تفصیل كل شیء» واقعاً یوسف باشد و حكم به اینكه عبارت فوق به قرآن كریم بر می گردد، می گوید: «مراد از آن بیان حلال و حرام و امور مربوط به دین می باشد».59
2. آیه 44 سوره نحل: «و ما أنزلنا علیك الكتاب إلاّ لتبین لهم الذی اختلفوا فیه»
ما قرآن را بر تو نازل نكردیم؛ مگر برای اینكه آنچه را در آن اختلاف دارند، برای آنها روشن كنی.
به طور قطع ، مراد از عبارت «الذی اختلفوا فیه» احكام عبادی و مسائل مربوط به دین است. پس جامعیت را تنها در این حوزه می توان تفسیر كرد و پذیرفت.

ب. احادیث اسلامی

1. امام كاظم(ع) فرمود:
«فیه تبیان حجج الله المنورّة، و محارمه المحدودة، و فضائله المندوبة، و جمله الكافیة، و رخصه الموهوبة، و شرائعه المكتوبة».60
در قرآن حجت های نورانی خدا و محرّمات و مستحبات و رخصت هایی كه به انسان بخشیده شده و واجبات بیان گردیده است.
2. امام صادق(ع)فرمود:
«و أنزل فیه تبیان كلّ شیء، و خلقكم، و خلق السماوات و الأرض، و نبأ ما قبلكم، و فصل ما بینكم، و خبر ما بعدكم، و أمر الجنّة و النار».61
در این كتاب، همه چیز بیان شده است، از جمله ماجرای آفرینش انسان و آسمان و زمین و اخبار گذشته و آینده، و احكامی كه به آن نیاز دارید و همین طور اخبار بهشت و جهنم.

ج. دلایل نظری

1. فلسفه ستایش قرآن: فخر رازی ذیل آیه 89 سوره نحل، پس از آن كه یادآور می شود علوم غیردینی از دایره این آیه خارج است، می نویسد:
«زیرا روشن است علت اینكه خداوند، قرآن را ستایش می كند مشتمل بودن آن بر علوم دینی است. پس آیه به علوم غیر دینی التفاتی ندارد».62
2. لزوم معرفت به علوم واجب: فخررازی در پاسخ به این پرسش كه چگونه طبق آیه 38 سوره انعام، نفی تفریط از قرآن شده و حال آن كه جزئیات بسیاری از علوم در قرآن بیان نگشته است؟ می نویسد:
«آیه می باید اختصاص به بیان آن اموری پیدا كند كه احاطه و معرفت بر آنها واجب است. دلیل این مدعا دو مطلب است:
یكی اینكه لفظ تفریط، چه در مقام نفی یا اثبات، در امری به كار می رود كه بیان آن امر واجب و نیاز باشد. بنابراین بیان نكردن چیزی كه بایسته نیست تفریط نخواهد بود. دیگر اینكه همه یا بیشتر آیات قرآن از طریق دلالت مطابقی یا تضمنی و یا التزامی دلالت می كنند بر اینكه مقصود از انزال این كتاب، بیان دین و احكام خداوند می باشد. و وقتی این تقیید از كلّ قرآن معلوم گردید، روشن می شود كه مطلق موجود در آیه هم، بایستی بر مقید حمل گردد. نتیجه اینكه قرآن، در این محدوده بیانگر همه چیز است».63
3. امكان و عدم امكان دسترسی به علوم: آن دسته از علوم و معارف كه به طور مستقیم، باید توسط شارع بیان شود و جز از راه وحی، دست رسی بشر بدان ممكن نیست، بیان قرآن نسبت به این دسته، صریح و گویاست، ولی آن دسته از معارف كه با روش های خردورزانه می توان بدان دست یافت، قرآن نسبت به آنها كلّی گویی كرده است. بر این اساس، جامعیت قرآن را می بایستی نسبت به علوم دسته اول لحاظ كرد، نه نسبت به علوم دسته دوم. این دلیل را نویسنده تفسیر «الفرقان» یادآور شده است.64

سخن پایانی

در این نوشته سه نظریه درباره جامعیت قرآن نسبت به مسائل مادی و معنوی ارائه شد كه عبارت بود از دیدگاه حداكثری، حداقلی و اعتدالی.
دیدگاه حداكثری جامعیت مطلق را باور داشت و اینكه علوم اولین و آ خرین در ظواهر الفاظ به دلالت لفظی به صورت بالفعل موجود است. 
دیدگاه حداقلی بر این باور بود كه قرآن اساساً در مقام بیان علوم بشری نبوده و نیست و تنها امور معنوی و آخرتی را بیان كرده است. 
دیدگاه اعتدالی نیز بر این ایده بود كه جامعیت در معنایی خاص پذیرفتنی است كه تعابیر سه گانه مختلف آن گذشت.
در میان دیدگاه های سه گانه، دیدگاه اعتدالی دارای مستندات پذیرفتنی است و هر یك از دیدگاه های حداكثری و حداقلی دلایل نادرست و پیامدهای منفی دارند كه نمی توان به آسانی آنها را پذیرفت. از سوی دیگر، نظریه اعتدالی، هماهنگ با روح كلی قرآن و منطبق با اهداف و اوصاف قرآن نیز می باشد. از این رو جامعیت قرآن را، یا بایستی در حوزه هدایت و تربیت در نظر گرفت و یا با توجه به فهم خاص مخاطبان كه عالم به بواطن قرآن اند، تحلیل كرد.

پی نوشت‌ها:

1. شریعتی، محمدتقی، تفسیر نوین،1/18.
2. طبری، محمدبن جریر، جامع البیان فی تأویل آی القرآن،14/108.
3. غزالی، ابوحامد، احیاء العلوم، بیروت، دارالمعرفة، 1/289.
4. غزالی، ابوحامد، جواهر القرآن، بیروت، دارالمعرفة، 18.
5. طبرسی، امین الاسلام، مجمع البیان،4/289.
6. به نقل از: ذهبی،محمدحسین، التفسیر و المفسرون،2/478ـ482.
7. زركشی، بدرالدین، البرهان فی علوم القرآن، بیروت، دارالمعرفة،2/181.
8. به نقل از: ذهبی،محمدحسین، التفسیر و المفسرون،2/488.
9. سیوطی، جلال الدین، الاتقان فی علوم القرآن، بیروت، دارالكتب العلمیة،2/271ـ281.
10. فیض كاشانی، محمد بن مرتضی، تفسیر صافی،1/57.
11. ر.ك: فصلنامه بینات، شماره 10،21؛ و «بررسی ضرورت نرم افزار علوم اسلامی»،269.
12. به نقل از: طبری، محمدبن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن،14/108.
13. فیروزآبادی، ابوطاهربن یعقوب، تنویر المقباس، بیروت، دارالفكر،229.
14. به نقل از: ایازی، سید محمدعلی، جامعیت قرآن،87.
15. ر.ك: احیاء العلوم،1/289؛ جواهر القرآن، فصل4،صفحه 18.
16. ذهبی،محمدحسین، التفسیرو المفسرون، 2/474.
17. ابن كثیر، تفسیر القرآن العظیم، بیروت، دارالعلم،2/503.
18. هفده گفتار در علوم قرآنی، ترجمه سید حسین حسینی،93؛ فیض كاشانی، محمد بن مرتضی، تفسیر صافی،1/57.
19. جعفری، یعقوب، سیری در علوم قرآنی، نشر اسوه،66؛ فصلنامه بینات، شماره10، صفحه21.
20. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن،14/325.
21. طنطاوی، الجواهر، 8/130.
22. معرفت، محمد هادی، جامعیت قرآن كریم، نامه مفید، شماره 6، صفحه 5.
23. آلوسی این احتمال را به نقل از ابن كمال مطرح می كند. ر.ك: روح المعانی، 8/105ـ106.
24. طباطبایی، محمدحسین، المیزان،14/325.
25. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان،4/298.
26. زمخشری، محمود بن عمر، الكشّاف،2/21و23.
27. بحرانی، سیدهاشم، البرهان فی تفسیر القرآن،1/529.
28. سید رضی، نهج البلاغه، خطبه 158.
29. كلینی، محمدبن یعقوب، اصول كافی،1/59، حدیث 1.
30. ر.ك: مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، 19/31؛ بحرانی، سیدهاشم، البرهان فی تفسیرالقرآن،1/9؛ عیاشی، تفسیر عیاشی،1/13.
31. بازوری، الغیب و الشهادة،1/15ـ17.
32. طباطبایی، اعجاز القرآن، نشر فرهنگی رجاء، تهران، 69.
33. جوادی آملی، عبدالله، شریعت در آینه معرفت، نشر فرهنگی رجاء، تهران، 223.
34. سروش، فربه تر از ایدئولوژی، صفحه 48 به بعد.
35. مجله كیان، شماره 5، 27و28.
36. سروش، خدمات و حسنات دین، كیان، شماره 27، صفحه 13.
37. طباطبایی، محمدحسین، المیزان،13/325؛ القرآن فی الاسلام، بیروت، دارالزهراء،23.
38. طباطبایی، محمدحسین، المیزان، 7/82.
39. رشید رضا، محمد، المنار، 7/394و395.
40. عزة دروزة، محمد، التفسیر الحدیث، 6/90.
41. ابن عاشور، محمدطاهر، التحریر و التنویر، 14/253.
42. ابو السعود، تفسیر ابوالسعود، 3/131.
43. مراغی، محمد مصطفی، تفسیر المراغی، 4/127؛ الاسلام و الطب الحدیث، 5.
44. قطب، سید محمد، فی ظلال القرآن، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1/260.
45. مكارم شیرازی، ناصر، قرآن و آخرین پیامبر، دارالكتب الاسلامیة، 147.
46. كلینی، محمدبن یعقوب، اصول كافی، 1/59، حدیث 2.
47. خمینی، روح الله، تفسیر سوره حمد، نشر حزب جمهوری اسلامی، 43.
48. جعفری، محمدتقی، قرآن در قلمرو معرفت، تهران، پیام آزادی، 1378.
49. حسن زاده آملی، حسن، انسان و قرآن، 9.
50. مطهری، مرتضی، ختم نبوت، تهران، صدرا،132ـ134.
51. كلینی، محمدبن یعقوب، اصول كافی، 2/599.
52. همان، 1/332، حدیث 2.
53. حویزی، عبد علی بن جمعه، نورالثقلین، 2/75.
54. قونوی، صدرالدین، اعجاز البیان، ترجمه محمد خواجوی، تهران، انتشارات مولی، 130.
55. مطهری، مرتضی، ختم نبوت، 132.
56. فخررازی، محمدبن عمر، التفسیر الكبیر، 13/11.
57. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، 6/190؛ طوسی، التبیان، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 6/418.
58. صادقی تهرانی، محمد، الفرقان فی تفسیر القرآن، قم، نشر فرهنگ اسلامی، 16/468.
59. فخررازی، محمد بن عمر، التفسیر الكبیر، 18/228.
60. شیخ صدوق، محمدبن علی ابن بابویه، من لایحضره الفقیه، 3/567، حدیث 494.
61. كلینی، محمدبن یعقوب، اصول كافی، 1/269، حدیث3.
62. فخررازی، محمد بن عمر، التفسیر الكبیر، 20/99.
63. همان، 13/11.
64. صادقی تهرانی، محمد، الفرقان فی تفسیر القرآن، 16/448.
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: یکشنبه 10 خرداد 1394 ساعت: 6:46 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

مروری بر تاریخچه تفسیر و تفسیر نگاری

بازديد: 129
مروری بر تاریخچه تفسیر و تفسیر نگاری

مهرداد عباسی

چکیده: آندرو ریپین (Anndrew Rippin) از مشهور ترین قرآن پژوهان غربی معاصر و استاد تاریخ در دانشگاه ویکتوریا در کانادا است. وی مقالات چندی در قرآن پژوهی داشته و با برخی دائره المعارف های مشهور مانند EI و ER و EQ همکاری داشته است. ترجمه مقاله تفسیر وی را که در E2 (ویراست دوم دائره المعارف اسلام، جلد دهم، لیون، 2000) درج شده است، در پیش رو دارید. وی در این مقاله پس از بررسی اصطلاح تفسیر، به تلاشهای گوناگون برای دسته بندی تفاسیر بر حسب عناصر تأثیرگذار بر فرآیند تفسیری می پردازد، عناصری مانند علوم ادبی، فقه، کلام و تاریخ ، و در ادامه از توجه مفسران به منابع پیشین و آراس مفسران گذشته سخن می گوید. سپس تاریخ تفسیر را به چهار دوره : پیدایش، کلاسیک، بالندگی و معاصر تقسیم کرده ویژگیها و تفاسیر هر دوره را به گونه گذرا یادآور می شود. در این میان دوره معاصر به صورت گسترده تری معرفی شده است.

اشاره

اندرو ریپین (Andrew Rippin) از مشهورترین قرآن پژوهان غربی، در 1950 در لندن به دنیا آمد. تحصیلات تكمیلی خود را در دانشگاه مك گیل كانادا گذراند و در 1981 از رساله دكتری خود درباره ارتباط اسباب نزول با تفسیر قرآن دفاع كرد. وی تا سال 2000 در دانشگاه كالگری كانادا تدریس كرد و از آن زمان تاكنون در سمت استاد تاریخ و ریاست دانشكده علوم انسانی در دانشگاه ویكتوریا در كادانا مشغول به فعالیت است. ریپین طی دو دهه اخیر مقالات متعددی در حوزه قرآن پژوهی به چاپ رسانده و ویراستاری دو مجموعه مقاله: «رهیافت هایی به تاریخ تفسیر قرآن» (آكسفورد 1988) و «پیدایش تفسیر قرآن» (آمریكا 1999) را بر عهده داشته است. همچنین وی با برخی دائرة المعارف های مشهور نظیر EI(دائرة المعارف اسلام)، ER (دائرة المعارف دین)، EQ (دائرة المعارف قرآن) همكاری داشته و چندین مقاله قرآنی برای این مجموعه تألیف كرده است.1
یكی از مهم ترین این مقالات، مدخل «تفسیر» (Tafsir)، چاپ شده در EI2 (ویراست دوم دائرة المعارف اسلام، جلد دهم، لیدن2000) است كه ترجمه آن از نظر خوانندگان می گذرد. مؤلف در این مقاله تفسیر را در قالب گونه ای ادبی بررسی كرده است. وی پس از بحث درباره اصطلاح تفسیر، به تلاش های گوناگون برای دسته بندی تفاسیر بر حسب عناصر تأثیرگذار بر فرایند تفسیر می پردازد و در ادامه از توجه مفسران به منابع پیشین و آرای مفسران گذشته سخن می گوید. در بخش بعدی مقاله، تاریخ طولانی قرآن را به چهار دوره مستقل تقسیم می كند و به صورت فشرده و گذرا ویژگی ها و تفاسیر مشهور هر دوره را معرفی می نماید كه در این میان دوره معاصر را گسترده تر آورده است.
ایجاز و اختصـار از یك سو و ارجاعـات و استنادات فراوان از سوی دیگر، دو ویژگی آشكار مقالات دائرةالمعارفی است. در این مقاله نیز مؤلف ضمن بیان گزیده مباحث در بسیاری از بخش ها، اطلاعات كتاب شناختی مفصلی از جدیدترین پژوهش های محققان غربی را درباره تفسیر قرآن، به زبان های انگلیسی، آلمانی و فرانسه عرضه كرده است. مشخصات این پژوهش ها در پایان مقاله آمده و به منظور استفاده مناسب تر علاقه مندان، عناوین آنها به فارسی ترجمه شده است. ضمن اینكه گزینش عنوان مقاله و افزودن چند عنوان فرعی در متن مقاله از جانب مترجم به همین منظور بوده است.
خواننده توجه دارد كه نحوه نگاه مؤلف به موضوع، به كاربردن بعضی از تعابیر و طرح برخی از آرا و نظریات درمقاله متأثر از نحوه نگرش خاورشناسان به اسلام و به ویژه قرآن است كه نقد و بررسی آن مجال دیگری می طلبد.
مترجم لازم می داند كه از دوست و همكار دانشور خود جناب آقای محمد منصور هاشمی و دیگر عزیزانی كه پیش نویس ترجمه را مطالعه كرده، نكات مفیدی را یادآور شدند، تشكر نماید.

اصطلاح شناسی

«تفسیر» اصطلاحی است كه هم بر فرایند شرح و توضیح و هم بر «گونه ادبی»2 حاصل از این فرایند دلالت دارد و عموماً ـ نه همیشه ـ درباره قرآن به كار می رود. این واژه مترادف شرح ٭ است؛ چنان كه شروح آثار علمی و فلسفی یونانی از جمله شرح های یونانی و عربی آثار ارسطو تفسیر نامیده شده است. همچنین این واژه در نوشته های یهودی و مسیحی به زبـان عربی نظیر برخی از آثـار سعدیـا قــائون3 (Saadia Gaon) (882 ـ 942 میلادی) به مفهوم ترجمه شرح كتاب مقدس به كار رفته است؛ گرچه مهم ترین كاربرد اصطلاح تفسیر ـ كه این مقاله نیز ناظر به آن است ـ در مورد شاخه ای از علوم اسلامی مرتبط با قرآن است.
آموختن تفسیر قرآن در كنار یادگیری فقه و حدیث، در بسیاری از مدارس اسلامی جزئی از برنامه های آموزشی سنتی بوده است.
نحوه پیدایش تفسیر به عنوان اصطلاحی تخصصی مشخص نیست. این واژه فقط یك بار در قرآن آمده است: «و لایأتونك بمثل إلاّ ما جئناك بالحق و أحسن تفسیراً»(فرقان/33) این آیه در ادامه آیه ای است كه می گوید: «و قال الذین كفروا لولا نزّل علیه القرآن جملةً واحدة كذلك لنثبّت به فؤادك و رتّلناه ترتیلاً»(فرقان/32) از توالی این دو آیه [تنها] می توان فهمید كه خداوند درباره علت نزول تدریجی وحی به پیامبر توضیحی (تفسیری) عرضه كرده است. البته سایر اصطلاحات تخصصی علوم اسلامی نیز غالباً جایگاه خاصی در قرآن ندارند؛ از این رو نبود مرجعی مشخص برای اصطلاح تفسیر، امری خاص و شگفت به نظر نمی آید 4. ظاهراً تا پایان قرن سوم واژه های «تفسیر»، «تأویل»٭ و «معنا»٭ هنگامی كه در عناوین كتاب ها به كار می رفتند یا از آنها به عنوان اصطلاحی تخصصی در تفاسیر استفاده می شد، تفاوت مشخصی با یكدیگر نداشته اند.5 اما پس از مدتی «تفسیر» از «تأویل» متمایز گردید؛ به این ترتیب كه اولی در معنای «نقل روایت از پیامبر و صحابه» به كار رفت و دومی معنای «نتیجه تحقیق و بررسی» به خود گرفت، و در معنایی عام تر كاربرد «تأویل» منحصر به تفاسیری شد كه ظاهر متن را رها كرده به غور در باطن می پردازند. از سوی دیگر كاربرد «معنی» مقیدتر شد و به طورعمده محدود به جنبه های واژه شناختی تفسیر گردید.
«تفسیر قرآن» به كتابی اطلاق می شود كه شرح الفاظ و عبارات متن عربی آن را بیان می كند. این كتاب ها دارای ویژگی های صوری اند كه به تعیین گونه ادبی آنها كمك می كند. در یك اثر تفسیری،بیشتر، متن قرآن از آغاز تا پایان طرح شده، اجزای آن به ترتیب ـ كلمه به كلمه، عبارت به عبارت یا آیه به آیه ـ توضیح داده می شود. البته این شكل عمومی موارداستثنا نیز دارد كه نمونه های مهم آن را، هم در دوره پیدایش تفسیر و هم در دوره معاصر می توان دید. چنان كه در دوره پیدایش، آثاری نوشته شده كه تنها بخش هایی پراكنده و جداگانه را از قرآن در بر می گیرد. و در دوره معاصر تفسیر با رویكرد موضوعی رواج چشم گیری داشته است6. اما در این موارداستثنایی نیز متن قرآن و تفسیر به عنوان دو عامل مؤثر بر یكدیگر در كنار هم باقی می مانند.
در این فرایند علمی گسترده، به طور معمول علومی فرعی (Sub-disciplines) نقش داشته كه به پیدایش كتاب هایی در موضوعات اسباب نزول، غریب القرآن، قصص انبیا، قراءات، رسم الخط، ناسخ و منسوخ، وجوه و نظایر و وقف و ابتدا انجامیده است. چنین كتاب هایی بخشی از علوم قرآن شمرده می شوند7. اگر چه محتوای این كتاب ها اغلب برگرفته از برخی تفاسیر مهم است، اما چون همین كتاب ها تبدیل به منبعی برای بسیاری از تفاسیر بعدی شده اند، علوم قرآن بخشی از علوم عقلی به حساب می آید و رسماً بخشی از گونه ادبی شمرده نمی شود.

دسته بندی تفاسیر

برای دسته بندی تفاسیر مختلف بر اساس ویژگی های صوری گونه ادبی آنها تلاش هایی صورت گرفته است. تلاش مسلمانان بیشتر در جهت توصیف و تبیین «روش» (method) تفاسیر موجود بوده است و دسته بندی های آنان به آثار تحقیقی و دانشگاهی نیز راه یافته است8. تفكیك اساسی ایجادشده بین تفسیر مأثور و تفسیر به رأی ـ كه گاه تفسیر اشاری هم به آنها افزوده می شود ـ نشان دهنده كشمكشی میان اقتدار (authority) سنت (مأثور) و عقل (رأی) است كه همواره در سنت و علوم عقلی اسلامی جریان داشته است9؛ گفتنی است این جداسازی، ابزار تحلیلی مناسبی را فراهم نمی آورد تا بوسیله آن بتوان تفاوتی عمیق میان تفاسیر گوناگون و میان رویكردهایی كه در گونه تفسیری ـ به معنای عام كلمه ـ می گنجد، قائل شد؛ زیرا این تفكیك، ناظر به فهمی سطحی از صورت تفاسیر است و در آن كمتر به محتوای زیرساختی اثر توجه می شود.

تفسیر و عناصر مؤثر بر آن

تلاش های محققانه اخیر برای تعیین گونه تفسیری، معطوف به بررسی جداگانه عناصر گوناگونی بوده است كه با نسبت های متفاوت در تفاسیر گردهم می آیند10. مفسران مختلف، گرایش ها و اهداف مختلفی دارند. انعكاس این اختلاف در اهمیت نسبی ای است كه هر مفسّر برای عناصری چون تاریخ، نحو، معنی شناسی، فقه، كلام یا فرهنگ عامه (Folklore) قائل است. هر مفسری با نگاه به «جهان خارج» به تحلیل متن می پردازد، گرچه این تحلیل را به هدف برطرف ساختن تعارض های ظاهری متن و روشن كردن معنای آن انجام می دهد. ورود هر یك از عوامل ذكر شده به تفسیر، از یك سو به فرایند تفسیر متن كمك می كند (به این معنی كه مفسر به تعارضی بین متن و عالم واقع پی برده است) و از سوی دیگر نشان دهنده آن است كه مفسر بر كدام رویكرد (approach) تفسیری تمركز و تأكید دارد.

تفسیر و علوم ادبی

در میان علومی كه در فرایند تفسیر به كار می رود، علوم ادبی (grammar) ـ كه شامل واژه شناسی و رسم الخط نیز می شود ـ از جایگاه ویژه ای برخوردار است، چنان كه برای اثبات شأن علمی و اقتدار عالمان، معیاری مهم تر از آن وجود نداشته است.11 در فرایند تفسیر، برخی تنها به علوم ادبی روی آورده اند كه تألیف آثاری چون «معـانی القـرآن و إعـرابه» زجّـاج (م 311 / 923)12، «إعراب القـرآن» نحّـاس (م 338 / 950)13 و «مشكل إعراب القرآن» مكّی قیسی٭ (م 437 / 1045) از نتایج آن است.
خاستگاه های تاریخی صرف و نحو و مقایسه های واژه شناختی (Lexicographical Comparison) در حوزه تفسیر، در پرتو دلایلی كه ونز برو (Wansbrough) برای ورود نسبتاً متأخر این دو وجه به تفسیر اقامه كرده، موضوعی برای مناقشات علمی شده است؛14 چنان كه ورستیگ15 و مورانیی16 هر دو در مقابل نظریه ونزبرو موضع می گیرند و به علوم ادبی و منابع شعری متون منسوب به سال های نخستین استناد می كنند. بسیاری از این مناقشات بستگی به نحوه تاریخ گذاری (dating) متون كهن دارد.17

تفسیر و فقه

در برخی از تفاسیر، ساختار تحلیل فقهی ـ كه با وجود رقابت با علوم ادبی هنوز وابسته به آن تلقی می شود ـ كاملاً نمایان است. این نگرش ویژه به آیات قرآن در عناوینی مانند احكام القرآن انعكاس یافته است و افرادی چون جصّاص٭ حنفی (م 370 / 981)، ابن عربی مالكی (م 543 / 1148) و قرطبی٭ مالكی (م 671 / 1272) از نویسندگان مشهور این گونه تفاسیر به شمار می آیند. این تفاسیر با هدف اثبات اینكه بدنه فقه اسلامی در درجه نخست نشأت گرفته از قرآن است، برای مستدل كردن دیدگاه های فقهی خود از عناصر تاریخی و ادبی بهره می گیرند.

تفسیر و كلام

از سوی دیگر، كلام، غالباً جزئی از محتویات تمامی تفاسیر بوده است؛ اگرچه درپاره ای از آثار متكلمان مشهور مانند «حقائق التأویل فی متشابه التنزیل» شریف رضی٭ (م 406/ 1016)، گرایش به عرضه تفسیر بر مبنای یك دیدگاه كلامی خاص وجود دارد. اثر مشهور زمخشری٭ (م 538/ 1144) كه به سبب دیدگاه معتزلی اش معروف است، بیشتر به دلیل همین نگرش كلامی خاص و نه كیفیت یا كمیت استدلال هایش از دیگر تفاسیر متمایز شده است. آثار دیگر، بویژه تفسیرهای شیعیان از جمله تفاسیر طوسی (م 460/ 1067) و طبرسی (م 548 / 1153)، نمونه های جامع و فراگیرتری از گرایش معتزلی را دربردارد، چنان كه در اثر جُبّایی٭ (م 303/ 915)18 نیز چنین نمونه هایی را می توان دید. تمامی تفاسیر مهم نیز چشم اندازی كلامی دارند،19 اما از این جهت مشهور نیستند. مؤید متمایز و متفاوت ـ اما نه منحصر به فرد ـ بودن تفسیر زمخشری آن است كه این كتاب در عین داشتن دیدگاه خاص كلامی اش از متون رایج در مدارس اسلامی بوده است.

تفسیر و تاریخ

شاید نبوغ (genius) تفسیر مسلمانان را بیش از هر جا در تاریخمند كردن (historicisation) متن قرآن، از طریق روش های عام روایت (narrative) كه برگرفته از تاریخ انبیاست، بتوان دید. این تاریخ، هم شامل گذشته ای دور است؛ آن گونه كه در قصص الانبیاء یافت می شود، و هم شامل نبوت در دوره اخیر است؛ آن گونه كه در سیره نبوی [پیامبر اسلام] قابل دست یابی است. تاریخمند كردن متن قرآن با تفسیر، به دو منظور [از سوی مسلمانان] طراحی شد؛ یكی اثبات واقعیت وحی و دیگری مجسّم كردن تفسیری كه متن قرآن را با شرایط آن مرتبط سازد.20 و برای این متن پیشینه ای مرتبط با زندگی روزمره جامعه مسلمانان فراهم آورد. بدین ترتیب استخراج قوانین اسلامی ساده تر شد، مفهوم هدایت اخلاقی اهمیت یافت و آنچه بیگانه (foreign) می نمود، اسلامی گردید. تاریخمند كردن، خواه موضوعی برای تكمیل جزئیات زندگی پیامبران پیشین با توجه به حوادثی كه مسلمانان می توانستند با آن مرتبط شوند21 بوده باشد، خواه دغدغه ای برای شناسایی نقاط ناشناخته زندگی پیامبر اسلام(ص) (تعیین المبهم) 22 بوده باشد و خواه انگیزه ای جدلی (polemical impulse) متأثر از تعامل شیعی ـ سنی23 بوده باشد، [در هر صورت امری] همه جانبه و پرجاذبه بوده است. البته این تاریخمند كردن [ناظر به] تاریخ مورخان معاصر آن دوره نیست، بلكه تاریخی است كه هم در چهارچوب معنای متن قرآن بوده و هم آن را پرفایده كرده است.

تفسیر و تصوف

اگر چه رمز، تمثیل و الهام به منظور گریز از محدودیت های تاریخ مقدس، (sacred) به ویژه به تفاسیر صوفیانه راه یافته است، اما هرگز منحصر در آن حوزه نشده است. ظاهراً مطالعه ویژگی های ادبی قرآن با توجه به آرایه های ادبی و موضوعات كلی سبك شناختی به تدریج به برداشت های رمزی و تمثیلی گسترده تری انجامیده است. این برداشت ها در نزد صوفیان با تصورات (notion) حاصل از تجربه عرفانی تأیید می شود. این برداشت ها در آن بخش از تفاسیر صوفیانه انعكاس می یابد كه عبـارت قرآنی محلی منـاسب برای بیـان معانی افزون تر و مبدأ تأمل و جهش (jumping -off point) به موضوعی باشد كه به ظاهر با متن مرتبط نیست، اما صوفی آن را به كمك تصورات ناشی از تجربه عرفانی خود به دست می آورد.24

عوامل متغیر در نگارش تفاسیر

میزان توجه به برخی جنبه ها و رویه ها در نگارش تفاسیر، در گذر زمان دستخوش تغییر بوده است. از جمله این موارد، تفاوت در نقل از منابع است كه مسلمانان نیز در دسته بندی تفاسیر به آن توجه كرده اند. قبض و بسط (expantion and contraction) برخی معانی نیز متغیر دیگری است كه می توان از آن به عنوان عاملی مستقل یاد كرد. آنچه كه شاید طنزآمیز بنماید ـ اما از اسباب تحلیل از مفسر نیز به شمار می رود ـ این است كه اتكا به نقل از منابع، دست كم در برخی موارد، به افزایش معانی انجامیده است.
با مراجعه به تفاسیر می توان دریافت كه نظرپردازی (building) در تفاسیر همواره بر اساس آرای مفسران پیشین كه برای نسل های آینده انباشته می شده، صورت گرفته است. مثلاً تفسیر قرطبی نمونه ای از تفاسیری است كه معانی متعدد را بیان كرده و در ضمن به قول راجح نیز اشاره مختصری داشته است. [از سویی] گفته می شود كه قرآن این قابلیت را دارد كه تمام معانی بدیل را در برگیرد و [از سوی دیگر] منابع مشهور عاملی مهم در ازدیاد این معانی اند، اما حتی با این حال باید به خاطر سپرد كه هر مفسر این كار را بر اساس مبانی (certain framework) خود و با توجه به علایق و دلبستگی هایش انجام داده است.25 هم نقل قول ها و هم منابع همواره در معرض انتخاب و گزینش مفسر قرار دارند. [همچنین عواملی چون] زمان و مكان و گرایش های عمومی و فرقه ای مفسر بر انتخاب های او مؤثر است. [بنابراین می توان گفت] انتخاب منابع دقیقاً بیانگر سبك (tradition) [تفسیری] مفسر است. (گفتنی است با توجه به هدف این مقاله كه تفسیر را به مثابه گونه ای ادبی بررسی می كند، تفاوت گذاری هایی نظیر سنّی در برابر شیعی خارج از بحث است).26
متغیر دیگر، قبض و بسط مطالب حاشیه ای در تفسیر است. این امر بویژه در دوران معاصر مشهود است. اما چنین گرایشی، به دلایل مختلف، ریشه در مرحله بالندگی 27 تفسیر دارد. برخی از مفسران در تفاسیر خود آشكارا به دنبال مخاطبان عام تر و نه لزوماً كم سوادتر بوده، و از این رو آثاری مختصر و مناسب برای استنساخ آسان و مطالعه دقیق نوشته اند. در چنین تفاسیری از جمله: تفسیر الجلالین نوشته جلال الدین محلّی٭ (م 864 / 1459) و جلال الدین سیوطی٭ (م 911 / 1505)، بخش اعظمی از مطالب ادبی و مانند آن شكل تخصصی به خود می گیرد و [به دلیل رعایت اختصار، جامعیت آرا از بین رفته] اعتبار مطالب، ظنی (presumptive) می گردد؛ اگر چه مفسران دیگری در برابر گردآوری انبوه اقوال تفسیری موضع شدیدتری گرفته اند و پرداختن به بیشتر آنها را دورماندن (getting away) از معنای اصلی متن قرآن دانسته اند.
دسته بندی منابع باعث پدید آمدن این فكر شد كه برخی مطالب تفاسیر زایدند و باید آنها را نقد و بررسی كرد. نهضت مقابله با اسرائیلیات٭28 مثالی بارز برای این جریان به حساب می آید. نقد جدی اسناد روایات و نیز اولویت دادن به علوم بر اساس فاصله زمانی كمتر با عصر پیامبر معیارهایی فراهم ساخت كه به وسیله آنها مطالب تفسیری فراوانی كه از نسل های مفسران گذشته بر جای مانده بود، كاهش یافت و بدین ترتیب دامنه محدودتری از معانی حاصل گردید.

سیر تاریخی تفسیر

در مسیر تحول تاریخی گونه ادبی تفسیر، چهاردوره مشخص وجود دارد كه می توان این چنین از آنها تعبیر كرد:
1. دوره پیدایش (formative)؛ 2. دوره كلاسیك (classical)؛ 3. دوره بالندگی (matura)؛ 4. دوره معاصر (contemporary) . این تفكیك فرضی است و به ویژه مرز بین دوره های آن مبهم است و مسلماً به اصلاح و بهبود نیاز دارد. اما در عین حال این امكان را ایجاد می كند كه محتویات گونه با ذكر نقاط برجسته هر دوره به اختصار بیان شود.
از یك قرن پیش در آثار تحقیقی مرتبط با اصول تفسیر ـ در مقام فرایند و آثار مكتوب ـ بحثی در گرفته كه تا حدودی ادامه همان بحثی است كه در میان مفسران بزرگ اسلامی در سده های پیشین جریان داشته است: آیا محمد(ص) تفسیر قرآن را جایز می دانست؟ اگر پاسخ مثبت است، بنابراین، اقوال باقی مانده از او و صحابه نزدیك او باید معتبرترین آرای تفسیری به شمار آیند. ممكن است این گونه به نظر آید كه چنین استدلالی به محدود شدن دایره انتخاب فرد در حوزه تفسیر قرآن می انجامد و تنها حیطه ای محدود از معانی مُجاز و صحیح (legitimate) را در مقابل او قرار می دهد؛ ابن تیمیه و ابن كثیر٭ (م 774 / 1373) در سده های میانی دقیقاً همان استدلال را طرح كردند. از سوی دیگر باید توجه داشت كه مسلمانانِ نخستین رغبتی به تفسیر قرآن نداشتند كه به ویژه دستورهای منسوب به خلیفه دوم، عمر بن خطاب٭، در ایجاد این بی رغبتی مؤثر بوده است. به عنوان راه حلی برای این دو دیدگاه [به ظاهر ناهمساز] گفته اند كه عمر فقط با تفسیر آیات متشابه [نه مطلق تفسیر] مخالف بوده است. فقدان شواهد معتبر، داوری درباره این موضوع را دشوار می سازد، چنان كه این بحث در پژوهش های گلدزیهر،29 بركلند،30 اَبوت،31 و ونزبرو32 حل نشده مانده است.33
یك پاسخ به این وضعیت مبهم تاریخی این بود كه برخی محققان معاصر سعی كرده اند متون [كهن] تفسیری را بر پایه شواهد موجود در منابع متأخر بازسازی كنند. گفته می شود این تفاسیر به صورت كتاب هایی در طول تاریخ وجود داشته اند.34 اما نسخه های خطی آنها امروزه در دست نیست. از این رو تنها گزینه ممكن بازسازی آنهاست. اخیراً انتشار این گونه كتاب ها رواج یافته كه برخی از آنها عبارتند از تفاسیر: حسن بصری٭ (م 110/ 728)35، ابن ابی طلحة٭ (م 120/ 737)36، سُدّی٭ (م 128/ 745)37، و سفیان بن عُیینه٭ (م 196/ 811)38. به یك معنی شاید بین نتایج این بازسازی ها و آثار ظاهراً كهنی كه نسخه خطی آنها موجود است ـ نظیر تفاسیر منسوب به مجاهدبن جَبر٭ (م بین 100 ـ 104 / 718 ـ 722) 39 و سفیان ثوری٭ (م 161/ 778) 40 ـ تفاوتی نباشد. اما پرسشی اساسی درباره این كتاب های ذاتاً پراكنده (Fragmentary) وجود دارد: از پراكنده بودن این كتاب ها چه نتیجه ای می توان گرفت؟ تفاسیر كهن خود طبیعتی پراكنده داشته اند، یا اینكه استخراج آنها از لابه لای منابع متأخر در قرون میانی سبب پراكندگی آنها شده است؟41

دوره پیدایش

در بحث درباره دوره پیدایش تفسیر، دلایل نسبتاً محكم تری در دست داریم؛ چه، مجموعه ای از تفاسیر منسجم تر و در نتیجه قابل اعتمادتری از آن زمان باقی مانده است؛ هر چند این كتاب ها نیز مسلماً از افزودن ملحقات جدید، تدوین های مجدد و دخالت های ویرایشی در امان نبوده اند. تفاسیر منسوب به مقاتل بن سلیمان٭ (م 150/767)، فرّاء٭ (م 207/ 822)، عبدالرزاق صنعانی (م 211/ 827) 42 و اخفش اوسط (م 215/ 830)43 از جمله چنین آثاری است كه همگی در این طبقه قرار می گیرند؛ اگر چه اثر منسوب به كلبی٭ (م 146/ 763) ـ كه در عین حال به عبدالله بن عباس٭ (م حدود 68/ 687) و فیروزآبادی٭ (م 817/ 1415) نیز نسبت داده شده ـ نشان می دهد كه نمی توان به سادگی و بدون ارزیابی و بررسی جامع، انتساب [یك اثر به مؤلف] را پذیرفت. البته درباره این تفسیر خاص باید گفت كه به احتمال زیاد متعلق به قرن چهارم/دهم است.44 بر اساس پژوهش مورانیی درباره پراكنده بودن اثر منسوب به ابن وهب٭ (م 197/ 812)،45 معلوم می شود كه دوره پیدایش نیز آن چنان كه از بحث اجمالی فوق بر می آید، یكدست و هم شكل نیست، بلكه معضل تاریخگذاری متون اولیه همچنان باقی است.

دوره كلاسیك

مشهور است كه دوره كلاسیك تفسیر با تألیف كتاب ابوجعفر طبری٭ (م 311/ 923)، «جامع البیان عن تأویل آی القرآن» آغاز می شود. تفسیر طبری ـ كه موضوع اصلی مجموعه ای از پژوهش های ژیلیو (claude Gilliot) است46 ـ چكیده ای پربار از روایات و تحلیل هایی است كه در آنها صرف و نحو و لغت، نقش اصلی را در انتخاب وجه صحیح از میان وجوه متعدد معنایی ایفا می كند. این دوره مشخصاً با گسترش جدی آثار تفسیری همراه بوده و امروزه چند اثر مهم از مفسران تقریباً معاصر طبری در دست است كه باید در زمره تفاسیر كلاسیك به حساب آیند. بویژه برخی از این تفاسیر كه دیدگاه های كلامی متفاوتی را ـ خصوصاً در مقایسه با جنبه های جدلی تفسیر طبری ـ عرضه می كنند، نیازمند توجه دقیق تری هستند كه عبارتند از: تفسیر هود بن محكم (م اواخر قرن سوم/ نهم)47، تفسیر، ابضی؛ فرات كوفی (م حدود 310/922) 48؛ عیاشی٭ تفسیر شیعی( م ح 320/932)، تفسیر العیاشی، شیعی؛ قمّی (متوفای پایان قرن چهارم/ دهم)49، تفسیرالقرآن، موجز و مشخصاً شیعی؛ تُستری (م 283/ 896)،50 تفسیر. در ضمن «تأویلات أهل السنة» از ما تُریدی، اثری است كه از حیث كلامی كمترین تفاوت را با تفسیر طبری دارد، اما در عین حال تفسیری مهم محسوب می شود.

دوره بالندگی

در دوره بالندگی تفسیر، آثار فراوانی یافت می شوند كه ابعاد مختلف آنها به طور كامل معرفی نشده است. برخی از مشهورترین تفاسیر این دوره عبارتند از:
ثعلبی٭ (م 427/ 1037)، «الكشف و البیان عن تفسیر القرآن» 51: چكیده ای پربار از مطالب تفسیری كه گرایش های مؤلف آن تا حدودی در اثر دیگر او «عرائس المجالس فی قصص الانبیاء» مشهود است؛
سُلَمی (م 412/ 1021)،52 «حقائق التفسیر»: به سبب تفاسیر صوفیانه متمایز است؛
ماوَردی٭ (م 450/ 1058)،53 «النكت و العیون»؛
طوسی٭ (م460/ 1067)، «التبیان فی تفسیرالقرآن»: تفسیر مهم شیعی؛
زمخشری، «الكشاف عن حقائق غوامض التنزیل»؛
طبرسی٭ (م 548/ 1153)54، «مجمع البیان لعلوم القرآن»: تفسیر معتدل شیعی؛
ابن جوزی٭ (م 597/1201)، «كتاب زاد المسیر فی علم التفسیر»؛55
فخرالدین رازی٭ (متوفی 606/ 1209)56، «مفاتیح الغیب»: به سبب گستردگی مطالب و عمق فلسفی اش فراوان به آن استناد می شود؛
قرطبی٭ (م 671/ 1273)، «الجامع لأحكام القرآن»: از تفاسیری كه به نحوی ماهرانه چكیده ای از آرای تفسیری را در خود جای داده است؛
بیضاوی (م 685 تا 716/ 1286 تا 1316)، «أنوار التنزیل و أسرار التأویل»: صرف نظر از گرایش كلامی، خلاصه تفسیر زمخشری به حساب می آید؛
عبدالرزاق كاشانی٭ 57 (م 731/1330) معروف به تفسیر ابن عربی: تفسیر صوفیانه، كه بیانگر آرای عرفانی سلف كاشانی یعنی ابن عربی٭(م 628/ 1240) است؛
ابوحیان غرناطی٭ (م 745/1344)، «البحر المحیط»؛
ابن كثیر، «تفسیر القرآن العظیم»؛
محلّی و سیوطی، تفسیر الجلالین. سیوطی تفسیری مفصل تر با نام «الدرّ المنثور فی التفسیر بالمأثور» نیز نوشته است.
این معرفی گذرا و ذكر نام های تفاسیر، فقط گزارشی از آثار مهم چاپ شده و در دسترس را به دست می دهد. تفاسیر بیشتری، اعم از چاپ شده و چاپ نشده، به ویژه از قرن های بعد موجودند كه تنها بخش كمی از آنها مورد بررسی و تحقیق قرار گرفته اند.
دراین دوره بحث های زیربنایی راجع به تفسیر رواج یافت و تأثیر خود را بر آثار تألیف شده در آن زمان گذاشت. در این میان «مقدمة فی اصول التفسیر» ابن تیمیه از تندترین و جدلی ترین آثار به شمار می رود كه آرا و نظریات مؤلف آن اثر محسوسی بر مفسرانی چون ابن كثیر و بسیاری از معاصران وی داشته است. ابن تیمیه و ابن كثیر كه از اساس با نظریه پردازی عقلی در همه اشكال آن، اعم از فقهی و تفسیری، مخالف بودند، در مقابل گرایش عمومی تفسیر كه اختلاف و تنوع را جایز می دانست، قرار گرفتند. ابن كثیر با تلاش در جهت كنار هم گذاشتن و منطبق كردن قرآن و سنت به عنوان دو كتاب وحیانی از جزم اندیشی (dogmatism) حمایت می كرد.58

دوره معاصر

به نظر می رسد در میان پیروان ادیان مختلف، تنها مسلمانان اند كه تفسیرنگاری سنتی (classical) خود را تا به امروز ادامه داده اند و از طرفی گام هایی نیز در راستای حركت به سمت حوزه های جدید ادبی برداشته اند. بنابراین دوره معاصر، دوره ای بااهمیت محسوب می شود. از قرن نوزدهم به بعد بسیاری از تفسیرنگاری ها به انگیزه ساده سازی متون تفسیری انجام شده؛ به شكلی كه فهم این متون را برای افرادی كه آگاهی بسیار بیشتری دارند ـ اما لزوماً دارای تحصیلات رسمی دینی نیستند ـ آسان تر كند. انگیزه دیگر، گرایش به گستردن نظریات دینی و اجتماعی بوده است. این نظریات در ایجاد خط مشی های اصلاحی معاصر نقش مهمی داشته اند و تفسیر، ابزاری مؤثر برای رسیدن به این هدف بوده است.59
با وجود این می توان مجموعه ای از تفاسیر قرن نوزدهم و بیستم را نام برد كه صورت كلی آنها از گونه ادبی سنتی پیروی می كند. البته باید به خاطر سپرد كه به سبب دریافت های متفاوتی كه مفسران معاصر از جهان اطراف خود داشته اند، این تفاسیر به طور آشكاری از تفاسیر سنتی همانند، متمایزند. این مسأله به ویژه باعث جایگزین شدن ابزارهای ادبی تفسیر و اهمیت یافتن كلام و فقه گردید، كه البته این دو تا اندازه زیادی از شیوه های سنتی خود فاصله گرفتند. بنابراین در تفسیر المنار محمد عبده٭ (م 1905) و رشید رضا٭ (م 1935) بر فقه تأكید می شود. اما در چارچوب كلی هدایت اخلاقی و به عنوان مسأله ای عملی و اجتماعی لحاظ می گردد. شاید مشهورترین و تأثیرگذارترین تفسیر معاصر، «فی ظلال القرآن »سید قطب٭ (م 1966) باشد كه با بیانی شیوا بینشی اسلامی از جهان را ترسیم می كند. در برخی مواضع توانایی این مفسر در برقراری ارتباط بین متن قرآن و شرایط معاصر كه بیشتر با استفاده از تمثیل و نمادپردازی صورت می گیرد، بی نظیر است.60 علاوه بر این، آثاری با عنوان تفسیر علمی ـ مانند طنطاوی جوهری٭ (م 1940)، «الجواهر فی تفسیر القرآن الكریم» ـ به دلیل تأكید بر عناصر علمی قرآن از دیگر تفاسیر متمایز شده اند و می توان گفت كه ابزاری جدید برای تفسیر قرآن عرضه كرده اند كه علم باشد.
همچنین برخی از نویسندگان معاصر، قالب تفسیر سنتی را كنار گذاشته و با استقبال از روش های ویژه در رویكرد به قرآن، آثاری تألیف كرده اند كه بخش های محدودی از متن قرآن را در بر می گیرد. از جمله عائشه عبدالرحمن (متولد 1913) (با نام مستعار بنت الشاطی)، «التفسیر البیانی للقرآن الكریم» را نوشته است كه اختصاص به تفسیر چهارده سوره كوتاه قرآن دارد. وی برای مباحث مرتبط با واژگان و معانی اصلی آنها ـ فقط بر اساس كاربرد سبك شناختی آنها در قرآن ـ اهمیت ویژه قائل است. «مفهوم النص: دراسة فی علوم القرآن» اثر نصر حامد ابوزید، نمونه جدید دیگری از این آثار با شكلی كاملاً متفاوت است؛ زیرا این كتاب مسائل روش شناختی درباره فهم قرآن در دوره معاصر را ـ كه به طور جدی از سوی برخی زیر سؤال رفته ـ در قالب مقدمه های تفاسیر سنتی مطرح كرده است.61
رویكرد مهم دیگر در دوره معاصر، تفسیر موضوعی است كه در آثار سنتی مشابه ندارد. این نوع تفسیر به طور چشمگیری از تعریف گونه ادبی تفسیر فاصله می گیرد، زیرا در تفسیر موضوعی اصل پیروی از ترتیب سوره های قرآن به كلی كنار گذاشته می شود؛ مثلاً محمود شلتوت٭، قرآن را به ترتیب سوره ها تفسیر می كند، اما به موضوعات موجود در سوره مورد بحث نیزاهمیت می دهد و هر موضوع را با توجه به ارتباط آن با كلیه آیات مربوط طرح می نماید. بنابراین در نهایت این برداشت را به دست می دهد كه هر سوره به جای ترتیب آیه ها بر مبنای موضوع سامان یافته است.62
تفسیر موضوعی در مقام روش تفسیری با دیدگاه ابن تیمیه كه اصرار داشت اولین منبع تفسیر، خود قرآن است، تفاوت چندانی ندارد. همچنین بر اساس تحلیلی دقیق می توان گفت، تفاسیر موضوعی تفاوت روش شناختی مهمی با برخی از تفاسیر سنتی اصیل (well-established) ندارند؛ چه آنها نیز به هر آیه از قرآن كه به روشن شدن معنای آیه مورد بحث كمك كند استناد می نمایند.63. از این رو به نظر می رسد این شكل تفسیر همان چیزی است كه به تفاسیر معاصر تمایز بخشیده است. همچنین مقبولیت عمومی این روش موجب انتشار تك نگاری های فراوانی شده كه مشخصاً به موضوعی خاص در قرآن می پردازند.64
نكته قابل توجه دیگر در دوره معاصر، اهمیت یافتن تفسیرنگاری به زبان های غیرعربی است. با آنكه نمونه های قدیمی چنین تفاسیری، از زبان فارسی گرفته تا مالایی، وجود داشته است، اما بیشتر این آثار ـ و نه همه آنها ـ65 از زبان عربی ترجمه شده اند. در دوران معاصر نیاز به عرضه تفسیر قرآن به زبان های بومی و محلی و طرح مباحث تفسیری مورد علاقه مردم هر منطقه احساس می شود. گسترش مباحث تفسیری از جمله در كشوری مانند اندونزی66 مؤید آن است كه این مسأله زمینه مهمی برای مطالعات آینده است. همچنین تفسیر، محملی مهم برای بیان دیدگاه های جدید دینی، بویژه در مذاهب بابی و بهایی بوده است كه این نیز نشان دهنده انعطاف پذیری روزافزون این گونه ادبی در دوره معاصر است.67

پی نوشت‌ها:

1. برای آگاهی بیشتر از شرح حال و آثار قرآنی ریپین بنگرید به:
ـ مرتضی كریمی نیا، كتاب شناسی مطالعات قرآنی به زبان های اروپایی: 1700ـ1995، تهران 1380، 198-199؛
ـ محمدكاظم رحمتی، «قرآن پژوهان جهان: اندرو ریپین»، گلستان قرآن، سال پنجم، شماره پیاپی 161، خرداد 1381،16ـ18 (مترجم).
2. در ترجمه مقاله «گونه ادبی» معادل literary genre یا genre انتخاب شده است.(مترجم)
3. Saadia Gaon (882ـ942 میلادی): سعدیا بن یوسف فیومی، فقیه، متأله ، محقق یهودی اهل مصر و صاحب تألیفات متعدد، از جمله ترجمه و تفسیر كتاب مقدس به عربی. برای آگاهی بیشتر از شرح حال و آثار او بنگرید به:
B. S. Kogan, "Saadia Gaon", in M. Eliade (ed.) ER (Encyclopaedia of Religion), 42,437-435. Religion
4. بنگرید به: 
John Wansbrough, Quranic Studies: sources and methods of scriptural interpretation, oxford.1977, 154 - 158.
[مطالعات قرآنی: منابع و روش های تفسیر كتاب مقدس]
5. در واقع این دیدگاه لغت شناسان بوده است. بنگرید به:
E.W.Lane, An Arabic - English Lexicon, London. 1863 - 1893 (reprint New York 1955-1956), 1, 2397.
برای آگاهی از ابهامات معنایی این اصطلاحات در قرون اولیه بنگرید به:
Naphtali Kinberg, A Lexicon of al-fdrra's terminology in his Qur'an commentary, Leiden, 1996,40-42, 503-527,563-566.
[فرهنگ اصطلاح شناسی تفسیر قرآن فراء]
6. بنگرید به:
J.J.G.Jansen, The interpretation of The koran in The modern Egypt, Leiden 1947, 13-14. Religion Religion
[تفسیر قرآن در مصر معاصر]
7. كتب علوم قرآن عبارت از كتاب هایی است كه شامل چكیده ای از علوم فرعی [مورد نیاز در تفسیر] اند؛ مانند: زركشی٭ (م 794/1392)، البرهان فی علوم القرآن و جلال الدین سیوطی (م 911/1505)، الإتقان فی علوم القرآن.
8. مثلاً كتاب زیر:
Ignaz Golbziher, Die Richtungen der islamichen kornausegung, Leiden 1920.
[روش های اسلامی تفسیر قرآن]
9. اشاره، بیان كنایی و رمزی نكته ای نظری است كه عموماً مربوط به تصوف است و خارج از این تقسیم بندی دوگانه اساسی قرار می گیرد.
10. بنگرید به:
Norman Calder, "Tafsir from Tabari to ibn kathir: problems in the description of a genre, illustrated with riference to story of Abraham", in G.R.Hawting and A.Shareef(eds.), Approaches to the Quran, London 1993 101-140
[تفسیر از طبری تا ابن كثیر: مسائلی راجع به تعریف گونه تفسیر؛ با اشاره به داستان ابراهیم]
P.Heath, "Crative hermenutics: a comparative analysis of three Islamic approaches", in Arabica, 36 (1989), 173-210.
[هرمنوتیك خلاق: تحلیل تطبیقی سه رهیافت اسلامی]
11. بنگرید به:
M.G.Carter, "Language Control as people control in medieval Islam: the aims of the grammarians in their cultural context", in Al-Abhath, 31 (1983), 65_84.
[مهار زبان راهی برای مهار مردم در اسلام سده های میانی: اهداف نحویان در شرایط فرهنگی]
12. بنگرید به:
F.Sezgin, GAS (Geschichte des arabischen schrifttums), Leiden 1967-1984,8, 99-101.
[تاریخ نگارش های عربی]
13. بنگرید به:
F.Sezgin, GAS, 9,207-209. Religion
14. بنگرید به:
J.Wansbrough, Quranic Studies,216-227. Religion
15. مشخصات كتاب شناختی پژوهش های این دو چنین است:
C.H.M.Versteegh, Arabic Grammar and Quranic exesis in early Islam, Leiden1993.
(نحو عربی و تفسیر قرآن در سده های نخست)
M. Muranyi, "Neue Materialien zur tafsir-forschung in der Moscheebibliothek von Qarawan", in S.Wild(ed.), the Quran as text, Leiden 1996,225-255.
[مواد جدید برای تحقیق درباره تفسیر در كتابخانه مسجد قیروان)
16. همان.
17. بنگرید به:
Andrew Rippn, "Studying early tafsir text", in Der Islam, 72 (1995), 310_323.
[مطالعه متون تفسیری اولیه]
18. بنگرید به:
Daniel Gimaret, Une Iecture mu'tazilite du coran: Le tafsir d Abu Ali al-Djubbai [m.303/915], Louvain-paris. 1994.
[دیدگاه اعتزالی درباره قرآن: تفسیر ابوعلی جبایی]. امروزه تنها صورت بازسازی شده تفسیر جبّایی در دست است.
19. برای نمونه بنگرید به:
Claude Gilliot, Exegese, Language, et the'ologie en Islam: Lexegese coranique de Tabari (m.311/923), Paris 1990, 207-278.
[تفسیر، زبان و الهیات در اسلام: تفسیر قرآن طبری (م311/923)]
20. بنگرید به:
A.Rippin, "the function of asbab al-nuzul in Quranic exegesis", in BSOAS (Bulltein of the School of oriental and African Studies), 51(1988), 1-20.
[كاركرد اسباب نزول در تفسیر قرآن]
21. برای نمونه بنگرید به:
J. Lassner, Demonizing the Queen of Sheba: Boundaries of gender and culture in postbiblical. Judaism and medieval Islam, Chicago 1993.
[ملكه سبا از نسل جن ها: بحثی درباره جنسیت و فرهنگ در یهودیت پس از كتاب مقدس و اسلام سده های میانی]
22. بنگرید به: 
Uri Rubin, the eye of the beholder: the life of Muhammad as viewed by the early Muslims: a Textual analgsis, Princeton 1995.
[چشمان نظاره گر: حیات پیامبر از دید مسلمانان نخستین: تجزیه و تحلیل متنی]
23. برای نمونه بنگرید به:
Uri Rubin, "Prophets and progenitors in the earhy shi a traditiohn" JSAI (Jerusalem studies in Arabic and Islam), 1 (1979), 41-65.
[پیامبران و اجداد آنها در سنت شیعی نخستین]
24. درباره تفسیر صوفیانه بنگرید به:
P.Nwyia, Exegese Coranique et laugue mystique, Beirut 1970.
[تفسیر قرآن و زبان عرفانی]
25. مثلاً بر اساس تصوری كه وی از اسلام اصیل (sunni') داشته است.
26. درباره ویژگی های خاص مسأله اخیر بنگرید به:
G.Monnot, "Islam: exegese coranique", in Annuair EPHE, V section, xci(1982-1983),309-317.
27. مؤلف این مرحله را سومین مرحله از مراحل تفسیر قرآن می داند. به ادامه مقاله مراجعه شود.(مترجم)
28. اصطلاحی تخصصی در تفسیر است كه ظاهراً اولین بار، ابن تیمیه٭ (م 728/ 1328) آن را به این صورت به كار برد.
29. وی این بحث را در كتاب معروف خود (Die Richtungen der...) طرح كرده است؛ به پاورقی شماره 8 مراجعه شود.
30. وی این بحث را در منبع زیر طرح كرده است:
Harris Birkeland, Old Muslim opposition against the interpretation of the koran, Oslo. 1955.
[مخالفت مسلمانان نخستین با تفسیر قرآن]
31. وی این بحث را در منبع زیر طرح كرده است:
Nabia Abbott, Studies in Arabic literary papyri: Qura'nic Commentary and tradition, Chicago 1967.
[مطالعاتی در مخطوطات ادبی ـ عربی: تفاسیر قرآن و روایات]
32. وی این بحث را در كتاب معروف خود، Quranic studies... طرح كرده است. به پاورقی شماره 4 مراجعه شود.
33. بنگرید به:
Claude Gilliot, "Les debuts de li exegese coranique" in RMM (Revue du Monde Musulman), 68.4(1990),82-100.
[آغازه های تفسیر قرآن]
34. چنان كه فؤاد سزگین در منبع زیر با ارائه شواهدی این مطلب را ثابت می كند:
F. Sezgin, GAS, 1,6-8,25-35 esp.
35. بنگرید به:
C.Gilliot, "Texts arabes ancienc edites en Egypte au cours des annees1992 a 1994", in MIDEO (Melanges de L' Institut Dominican d'E'tudes oriental du caire), 22(1994),295-296,no.36.
[متون كهن عربی منتشر شده در مصر از سال 1992 تا 1994]
36. بنگرید به:
C.Gilliot, "Texts arabes ancienc edites en Egypte au cours des annees 1990 & 1992", in MIDEO, 21(1993),439-440 ,no.78.
37. بنگرید به:
C.Gilliot, "Texts arabes ancienc edites en Egypte au cours des annees1992 & 1994", 296,no.37;
E.Kohlbery, A medieval Muslim scholar at work: Ibn tawus and his Ligrary, Leiden.1992,348,no.574.
[كتابخانه ابن طاووس]
38. بنگرید به:
C.Gilliot, "Les debuts de L' exegese coranique", 89-90.
39. بنگرید به:
C.Gilliot, "Text arabes anciens edites en Eyypte au course des annees1990 a 1992, 440,no.79.
40. بنگرید به:
C.Gilliot, "Les debuts de L exegese coranique", 89.
41. در این باره بنگرید به:
A.Rippin, "Al-zuhri', naskh al-Qruan and the problem of early tafsir texts, in BSOAS, 47(1985),22-43.
[نسخ القرآن زهری و مسئله متون تفسیری اولیه]
42. بنگرید به:
F.Sezgin, GAS,1, 99.
43. بنگرید به:
C.Gilliot, "Texts arabes anciens edites en Egypte au Cors des Annees1990 a 1992", 441-442, no.81.
44. بنگرید به:
A.Rippin, "tafsir Ibn Abbas and Criteria for dating early tafsir texts", in JSAI, 18(1994), 38-83.
[تفسیر ابن عباس و معایر تاریخ گذاری متون تفسیری اولیه]
45. مشخصات كتابشناختی پژوهش وی چنین است:
M.Muranyi, Abd Allah b.wahb (125/743-197/812): al-Jami: Tafsir al - Quran (Die koranexegese), Wiesbaden 1993-1995,1,2.
[الجامع: تفسیر قرآن عبدالله بن وهب (125ـ197)]
46. به ویژه بنگرید به این كتاب او:
Exegese, langue, et theologie en Islam.
به شماره 19 مراجعه شود.
47. بنگرید به:
F.Sezgin, GAS,1,41.
48. بنگرید به:
F.Sezgin, GAS,1,539.
49. بنگرید به:
F.Sezgin, GAS,1,45-46.
50. بنگرید به:
F.Sezgin, GAS,1,647
Gerhard. Bowering," the mystical vision of exitence in Classical Islam: the Quranic hermeneutics of the sufi sahi al-tustari" (d.283/896),Berlin1980.
[تصویر عرفانی از وجود در اسلام سنتی: تفسیر قرآن سهل تستری صوفی (م896/283)]
51. مقدمه كتاب شناختی این تفسیر، جداگانه به چاپ رسیده است:
Isaiah Goldfeld(ed), "Quranic commentory in the Eastrn Islamic Tradition of the first four cenuries of the hijra: an annotated edition of the preface to the thalabis "kitab al-kashf waal-bayan an tafsir al-Quran", Acer1984.
[تفسیر قرآن در سنت اسلامی شرق در چار قرن نخست پس از هجرت: تصحیح و تعلیقی بر مقدمه كتاب «الكشف و البیان عن تفسیر القرآن» ثعلبی]
52. بنگرید به:
F.sergin, GAS, 1,671-674;
G.Bowering, the Quran commentary of al-Sulami" , in W.B. Hallaq and D.P. Little (eds), Islamic Studies presented to charles J.Adams, Leiden.1991,41-56.
[تفسیر قرآن سلمی]
53. بنگرید به:
C.Gilliot, "Text arabes anciens edites en Egypte au cours des annees1992 a 1994, 296-297,no 38.
54. بنگرید به:
Musa O.A.Abdul, The Quran: shaykh Tabarsi's commentary, Lahore1977.
[تفسیر قرآن امین الاسلام طبرسی]
55. بنگرید به:
Jane Dammen Mcauliffe, "Ibn al-Jawzi's exegetical propaedutic: introduetion and translation", in Alif: Journal of Comparative poetics, 8(1988),101-113.
[علوم مقدماتی تفسیر ابن جوزی: مقدمه و ترجمه]
56. بنگرید به:
Jacques Jomier, "Les mafatih al-ghayb de l'imam Fakhr al-Din al-Razi:
quelques dates, lieux, manuscrits", in MIDEO, 13(1977),253-290.
[مفاتیح الغیب امام فخرالدین رازی: تاریخ ها، مكان ها، نسخه ها]
J.Jomier, "Fakhr al-Din al-Razi (m.606/1210) et les commentaires du coran plus anciens, in MIDEO, 15(1982), 145-172.
[فخرالدین رازی (متوفی 606/ 1210) و تفاسیر متقدم تر قرآن]
57. بنگرید به:
Pierre Lory, Les commentaires esoteriques du coran d'apres Abd ar-razzaq al-Qashani, paris 1980.
[تفاسیر رمزی و صوفیانه قرآن، از عبدالرزاق كاشانی]
58. بنگرید به:
Norman Calder, "Tafsir from Tabari to Ibn Kathir", 130.
J.D.Mc Auliffe, "Quranic hermenutics: the views of al-Tabari and Ibn Kathir", in Rippin(ed), Approahes to the history of the interpretation of the Quran, Oxford 1988,46-62. Religion
[هرمنوتیك قرآنی: دیدگاه های طبری و ابن كثیر در باب تأویل قرآن]
59. رئوس كلی این موضوع در پژوهش های زیر آمده است:
J.M.S. Baljon, Modern Muslim Koran interpretation (1880-1960),Leeden 1968.
[تفاسیر جدید مسلمانان از قرآن (1880 ـ 1960)]
J.J.G. Jansen, the interpretation of the koran in the morden Egypt.
60. برای نمونه بنگرید به:
Anthong H.Johns, "Let my people go! Sayyid Qutb and the vocation of Moses", in Islam and christian-Muslim relations, 1(1990), 143-170.
[أرسل معی بنی اسرائیل: بعثت موسی در نگاه سید قطب]
Oliver Carre, Mystique, et politique: Lecture revolutionnaire du coran par sayyid Qutb, frere musulman radical, Paris 1984.
[عرفان و سیاست: قراءت انقلابی از قرآن، از سوی سید قطب و اخوان المسلمین رادیكال]
61. بنگرید به:
Rotraud Wielandt, "Wurzeln der schwierigkeit innerislamischen Gesprachs uber neue hermeneutiche Zugange zum korantext", in Wild(ed.), the Quran as text, 257-282.
[ریشه های دشواری بحث درباره رهیافت های جدید هرمنوتیكی به متن قرآن در بیان مسلمانان]
62. بنگرید به:
K.Zebiri, Mahmud shaltut and Islamic Modernism, Oxford 1993.
[محمود شلتوت و نوگرایی اسلامی]
63. مثلاً در تفسیر طبری خواننده در مواضع متعددی به مباحث مطرح شده قبلی درباره بحث مورد نظر ارجاع داده می شود.
64. مانند: محمود شلتوت، «من هدی القرآن» كه شامل چند تك نگاری جداگانه است.
65. مقایسه كنید با: تفسیر فارسی میبدی (م قرن ششم/دوازدهم)، كشف الأسرار و عدة الأبرار.
66. بنگرید به:
Howard M.Federspiel, popular Indonesian literature on the Quran, Ithaca (USA)1994.
[نوشته های عمومی قرآنی به زبان اندونزیایی]
67. علاوه بر منابع معرفی شده، پژوهش های زیر برای مطالعه بیشتر توصیه می شود:
الف. كتاب زیر شامل كتاب شناسی مهمی درباره تفسیر است:
C.Gilliot, Exeges, Iangue et theologie en Islam.
ب. برای كتاب شناسی بیشتر بنگرید به:
A. Rippin, "the present status of tafsir studies", in MW (the Muslim world), 72(1982),224-238.
[وضعیت كنونی مطالعات راجع به تفسیر قرآن]
A.Neuwirth, "koran", in H.Gaetje(ed.), Grundriss der arabis chen philologie, Band II, literatur wissenchaft, Wiesbaden 1987, 119-135 (Section3.7 and 3.8) and Band III, supplement (W.Fiseher(ed.)), Wicsbaden 1992, 262-264.
[مبانی فقه اللغة العربی]
ج. منبع دیگری كه همچنان به عنوان خلاصه ای در باب تفسیر ارزشمند است عبارت ا ست از:
Theodor Noldeke and Friedrich Schwally, Geschichte, des Qorans, 2,Die Sammlung des Qorans, Leipzig 1919,163-192.
[تاریخ قرآن]
د. پژوهشی دیگر كه به شكلی سودمند تفاسیر مهم را بررسی كرده است.
محمدحسین ذهبی، التفسیر و المفسرون، قاهره، (چاپ دوم) 1967.
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: یکشنبه 10 خرداد 1394 ساعت: 6:44 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

مبانی اعلامیه حقوق بشر در ترازوی قرآن

بازديد: 145
مبانی اعلامیه حقوق بشر در ترازوی قرآن

سید موسی صدر

چکیده: منشور جهانی حقوق بشر که به انگیزه حاکمیت عدالت و صلح جهانی تدوین شده و در ایجاد صلح و امنیت نیز کارایی داشته، بر پایه مبانی و مبادی خاصی استوار است. در این میان مدافعان و موافقان آن، به جای بررسی و ارزیابی این مبانی، تنها با تکیه بر انگیزه و کارایی که داشته پذیرش آن را بایسته می دانند. اما این همه دلیل بر بر حقانیت و درستی آن به عنوان یک فکر و اندیشه نمی تواند باشد. 
نویسنده با تأمل در این مبانی و پیش فرض ها، به ارزیابی نقاط مشترک و افتراق آن با دیدگاه قرآن می پردازد. در آغاز، مبانی یاد شده را به چهار قسم تقسیم می کند که از قرار زیرند:
1- دیدگاه های انسان شناختی: کرامت ذاتی انسان که از موجودیت او برخاسته، و استقلال و اصالت انسان، فارغ از ربوبیت و مالکیت خداوند نسبت به او (به شهادت بندهای موجود در اعلامیه و مجادلات صورت گرفته در روند تدوین آن).
2- دیدگاه های هستی شناختی: سامان بخشی به زندگی دنیوی به عنوان هدف اصلی، جدا انگاری دنیا از آخرت و باور نداشتن به نقش زندگی دنیوی در سرنوشت و سعادت اخروی.
3- دیدگاه حقوق شناختی: پذیرش حقوق طبیعی و تأکید بر تساوی و نفی هرگونه تفاوت و تمایز.
4- دیدگاه معرفت شناختی: توانمندی عقل بشری در کشف و درک نتایج و لوازم حقوق، به عنوان داور قطعی و نهایی.
نویسنده چنین نتیجه می گیرد که این مبانی نه یکسره از نظر قرآن مردود است و نه یکجا قبول. سپس هر یک را جداگانه بر قرآن عرضه می کند و دیدگاه های قرآن را چنین بر می شمارد:
کرامت انسان برخاسته از وجود انسانی او نیست، بلکه به دلیل انسانیت وی است به عنوان استعداغدی بالقوه که گاه در او فعلیت می یابد و گاه می میرد. 
قرآن، دنیا و آخرت را دو بخش از یک واقعیت می داند که پیوندی تنگاتنگ دارند. چنان که تعریف حقوق طبیعی در قرآن با تعریف طراحان حقوق بشر متفاوت است. توانمندی عقل، تنها در شناخت مصالح و مفاسد زندگی دنیوی پذیرفته است. اما به طور کلی پذیرفته نیست. روح تفاوت حقوق بشر جهانی با حقوق بشر دینی در نگاه متفاوت آن دو به انسان، نهفته است.

آنچه امروزه حقوق بشر نامیده می شود و در اعلامیه جهانی حقوق بشر سازمان ملل در قالب سی ماده بیان شده است، فكر و اندیشه ای است كه بر مبانی خاصی استوار بوده از مبادی خاصی نشأت می گیرد. این حقیقت را می توان از متن اعلامیه و نیز از سخنان و تحلیل های مدافعان آن به دست آورد.
بنابراین، پذیرش این اندیشه و ایجاد نظام حقوقی بر پایه آن، یا ردّ آن و پی ریزی نظام حقوقی بر اساس اندیشه ای دیگر، در صورتی موجّه و معقول است كه پیشاپیش مبانی و مبادی اندیشه حقوق بشر نقد و ارزیابی شده و در مبارزه و رویارویی با چالش ها و انتقادات، سرفراز بیرون آمده باشد. متأسفانه برخی از مدافعان حقوق بشر به جای مبانی اندیشه به انگیزه طرح اندیشه تمسك می جویند. از نظر اینان، چون اندیشه حقوق بشر در قالب یك اعلامیه جهانی، برای ایجاد آزادی، عدالت و صلح و پایان دادن به استبداد، ستم و جنگ و خونریزی، مطرح شده است پس باید مورد احترام و عمل قرار گیرد.
و گاهی نیز به نقش و كارآیی آن در ایجاد صلح و امنیت میان انسان ها و ملت ها تكیه كرده و از آن به عنوان دلیل یا مؤید ضرورت پذیرش آن یاد می كنند.
حال آن كه كارآیی تنها ـ به فرض آن كه واقعیت داشته باشد ـ یا صرف انگیزه درست، نمی تواند دلیل بر درستی و معقولیت اندیشه باشد. حقانیت آن را باید از استواری مبانی و مبادی آن نتیجه گرفت، و گرنه گاه یك فكر باطل نیز منافع و مصالحی را برای مدتی تأمین می كند، اما انسان به خود اجازه نمی دهد كه چنین فكری را حق تلقی كرده و مبنای زندگی قرار دهد.
این نوشتار بر آن است تا با درنگی و تأمّلی بر این مبانی و مبادی به ارزیابی نقاط اشتراك و افتراق آن با دیدگاه قرآن بپردازد.


مبانی حقوق بشر

اندیشه حقوق بشر بر تصور ویژه ای از انسان استوار است و از دیدگاه های خاصی نسبت به هستی، معرفت و حقوق مایه می گیرد. بنابراین می توان مجموعه دیدگاه هایی را كه در طرح اندیشه حقوق بشر بر آن تكیه شده یا به عنوان پیش فرض مسلّم انگاشته شده است، به چهار مقوله انسان شناختی، هستی شناختی، معرفت شناختی و حقوق شناختی یا فلسفه حقوق تقسیم كرد.
دیدگاه انسان شناختی
1. نخستین و اساسی ترین مبنای انسان شناختی حقوق بشر، باور به كرامت ذاتی انسان است. مقصود از انسان در این باور، انسان انتزاعی و ذهنی نیست؛ بلكه فرد و شخص انسان است كه در خارج با دو پا راه می رود و در قبال سایر جانداران با نام انسان متمایز می شود. و مقصود از كرامت ذاتی نیز ارزش و حرمت جدایی ناپذیر است.
بنابراین درونمایه باور یادشده این است كه موجود راست قامتی كه انسان نام دارد، از كرامت و ارزشی برخوردار است كه هیچ عاملی نمی تواند آن را از وی سلب كند، چه آن عامل نژاد باشد یا عقیده یا هر عامل دیگری. از هر نژادی كه باشد یا هرعقیده ای كه داشته باشد و در هر كجا كه زندگی كند، آن ارزش و كرامت را دارد. و در یك سخن، كرامت و ارزش ناشی از موجودیت انسان است.
این تفسیر را می توان از نخستین پاراگراف مقدمه اعلامیه جهانی كه می گوید:
«حیثیت و كرامت ذاتی تمام اعضای خانواده بشری و حقوق برابر و سلب ناپذیر آنان…»1
و نیز از تعبیراتی چون: «مقام و ارزش فرد انسانی» كه در مقدمه اعلامیه آمده است و یا «هركس، هر فرد، هر شخص» كه تقریباً در تمام مواد اعلامیه جهانی مطرح گردیده است، به دست آورد. به عنوان نمونه در ماده اول اعلامیه می خوانیم:
«تمام افراد بشر آزاد به دنیا می آیند و از لحاظ حیثیت و حقوق با هم برابرند و همه دارای عقل و وجدان می باشند».
برخی، از تفسیر فوق چنین تعبیر كرده اند كه این «حرمت و كرامت، ناشی از شخص بودن انسان است».2
2. دومین دیدگاه انسان شناختی در زمینه حقوق بشر، استقلال و اصالت انسان است؛ به این معنی كه انسان در اندیشه حقوق بشر، موجودی مستقل و متكی به خود و دارای موجودیتی از آنِ خود تلقی شده است كه به هیچ قدرت و سلطه ای وابسته نبوده از هیچ نیروی مافوق استمداد نمی جوید. اگر با اصطلاح دینداران سخن بگوییم، این گونه تعبیر می كنیم كه انسان بدون خدا و بیرون از سلطه و ربوبیت و مالكیت او در نظر گرفته شده است؛ گویی همه چیز از خود اوست و در این مالكیت و دارایی، وام دار هیچ كس حتی خدا نیست.
گواه بر این ادعا، اولاً غیبت و عدم حضور و یاد خدا در سراسر اعلامیه جهانی از یك سو و تعبیرات ناظر به استقلال انسان در داشتن كرامت، حیات و… از سوی دیگر است. چنان كه در نخستین ماده اعلامیه می گوید: «تمام افراد بشر آزاد به دنیا می آیند…» تعبیر «به دنیا می آیند» كه ظهور در استقلال دارد به جای «آفریده می شوند» كه بر وابستگی دلالت دارد، گواه بر این مطلب است كه نقش خدا در مورد وجود، حیات و حقوق انسان كاملاً نادیده گرفته شده است.
و ثانیاً تاریخ و چگونگی تدوین و شكل گیری اعلامیه جهانی نشان می دهد كه نویسندگان و پی ریزان حقوق بشر، به عمد نقش خدا در مورد انسان را به یك سو نهاده اند تا با مادی گرایان و خداناباوران توافق حاصل شود. در كتاب «اعلامیه جهانی حقوق بشر و تاریخچه آن» آمده است:
«درجریان نظرخواهی های «كمیسیون» این تفاوت اساسی برداشت های فلسفی هنگامی آشكار گشت كه مسأله گنجاندن یا نگنجاندن استناد به خدا یا طبیعت به مثابه منشأ حقوق بیان شده در اعلامیه مطرح گشت. هلندی ها طرفدار گنجاندن این استناد بودند و كوشیدند تا در جریان مباحثات سومین كمیته «كمیسیون» پیش نویس اعلامه را به سمت پذیرش همین استناد بكشانند؛ نماینده هلند، دكتر ی. هـ رواین در مجمع عمومی به سخنرانی پرداخت و اظهار تأسف كرد كه در اعلامیه به منشأ الهی انسان و جاودانگی روح او اشاره نشده است، در واقع سرچشمه تمام این حقوق خود خدای متعال است كه مسئولیت بزرگی بر دوش كسانی گذاشته كه این حقوق را مطالبه كرده اند. نادیده گرفتن این پیوند در حكم جداكردن گیاه از ریشه های آن یا ساختن خانه ای بدون پی است.
اگر چه پیشنهاد هلند در اصل از پشتیبانی استوار بعضی از كشورها به ویژه چند كشور اروپایی برخوردار شد، كشورهای دیگر با آن مخالفت كردند…»3
در همین كتاب باز در جایی می نویسد:
«این ماده (ماده یكم اعلامیه حقوق بشر) در طول فرایند نگارش اعلامیه مسائلی را ایجاد كرده بود؛ از یك سو مسأله پی ریزی حقوق بشر بر پایه حقوق طبیعی با این پرسش مطرح شده بود كه «چه كسی عقل و وجدان را به افراد بشر داده است». پس از مناظره ای جدی كه در آن پیشنهادهایی به ویژه در مورد گنجاندن «از رهگذر طبیعت» یا استنادهای كمابیش ویژه به خدا عرضه گشت تصمیم گرفته شد كه این مسأله را دور بزنند و فقط به سرشت انسانی، عقل و وجدان تأكید ورزند».4
این گزارش به خوبی نشان می دهد كه دیدگاه استقلال انسان و عدم وابستگی او به خدا به عنوان یك مبنا در پی ریزی حقوق بشر تأیید و تثبیت شده است، و این، نكته ای بسیار مهم و اساسی بوده است كه به نفع تفكر ماتریالیستی رقم خورده است؛ چه اینكه مادی گرایان می دانستند كه استناد انسان به خدا پیامدها و لوازم دیگری را ایجاب می كند كه با آنچه هم اكنون در اعلامیه مطرح شده است، متفاوت است.

دیدگاه هستی شناختی

مهم ترین دیدگاه هستی شناختی كه در شكل گیری و تدوین حقوق بشر، مفروض گرفته شده است، جداانگاری دنیا از آخرت و ندیدن پیوستگی آن دو و همچنین نقش زندگی دنیوی در تعیین سرنوشت اخروی و از سوی دیگر نقش آخرت در تعریف سعادت و نیز ایجاد آمال و اهداف خاص در زندگی دنیوی است. البته باید اعتراف كرد كه هدف اصلی از تدوین حقوق بشر، سامان بخشیدن به زندگی دنیوی بوده است. نویسندگان آن می خواسته اند كه با وضع و به رسمیت رساندن یك سلسله حقوق ناشی از كرامت انسان، او را از زیربار ستم، تبعیض، استبداد، جنگ و خونریزی نجات دهند و با فراهم ساختن آزادی، برابری و اختیار تعیین سرنوشت كه سه محور عمده اعلامیه است، زندگی دنیا را با صلح و صفا قرین سازند.
با این همه، تدوین حقوق و استنتاج هایی كه از اصل كرامت ذاتی صورت گرفته است این واقعیت را تأیید می كند كه در بینش و ذهنیت تدوین كنندگان، پیوند و تأثیر دو سویه دنیا و آخرت مطرح نبوده است. حال یا باور نداشته اند و یا لحاظ نكرده اند.
این واقعیت را می توان هم از تعبیر «بالاترین آمال بشر» در مورد آزادی، امنیت و رفاه فهمید كه در مقدمه اعلامیه جهانی آمده است. و هم از «عدم تمایز ازحیث دین» در ماده دوم اعلامیه و تأكید بر «آزادی تغییر دین» در ماده هیجدهم كه هر دو نشان از مهم نبودن دین به مثابه راه سعادت اخروی دارد، به دست آورد.

دیدگاه حقوق شناختی

گذشته از این واقعیت كه روح حاكم بر اعلامیه حقوق بشر، اعتراف و پذیرش حقوق طبیعی است و بر پایه كرامت ذاتی یك سلسله حقوق از آن استنتاج شده است. آنچه مهم است تعریف ویژه ای است كه از عدالت در اعلامیه به چشم می خورد.
در دیدگاه نویسندگان حقوق بشر، عدالت عبارت است از تساوی و برابری. و از همین رو همواره در موارد مختلف آن بر تساوی، عدم تبعیض و حق برابر تأكید گردیده است. به عنوان مثال پس از آن كه در مقدمه اعلامیه فلسفه شناسایی حقوق، ایجاد آزادی، عدالت و صلح در جهان معرفی شده است، در ماده یك از برابری حیثیت و حقوق، در ماده دو از عدم تمایز و تبعیض در برخورداری از حقوق، در ماده هفت از تساوی در برابر قانون، در ماده ده از مساوات كامل در اقامه دعوا و دادخواست و در ماده شانزده از تساوی حقوق زن و شوهر، به عنوان نمونه ها و جلوه های عدالت یاد شده است. در حالی كه «برابری» همیشه موجب رسیدن حق به حق دار نمی شود؛ مثل آنجایی كه استحقاق ها متفاوت باشد.
اما با این همه، دیدگاه فوق نسبت به مفهوم عدالت، ناشی از دیدگاه انسان شناختی است كه قبلاً یاد شد؛ اگر مبنای حقوق، كرامت ذاتی باشد و اگر این كرامت در همه افراد موجود باشد، ناگزیر عدالت اقتضا می كند كه حقوق نیز به تبع كرامت ذاتی، مساوی و برابر باشد. بنابراین با دیدگاه انسان شناختی فوق چاره ای جز این نیست كه عدالت را به معنای تساوی و برابری بگیریم، و اگر چنانچه اشكالی دراین تعریف باشد باید به مبنای انسان شناختی آن بازگردد.

دیدگاه معرفت شناختی

از لحاظ معرفت شناسی مجموعه حقوق بشر بر یك پیش فرض اساسی استوار است و آن توانمندی عقل در كشف و درك مبنای حقوق و نتایج و لوازم آن است. كسانی كه منشور حقوق را تدوین كرده اند این باور را داشته اند كه عقل می تواند نسبت به حقوق بنیادی بشر و همچنین شالوده انسانی آن قاطعانه داوری كند و گرنه نمی توانستند از كرامت انسانی و حقوق برآمده از آن سخن بگویند.
برخی گمان كرده اند كه توانمندی عقل به صورت نسبی پیش فرض اندیشه حقوق بشر است و نه مطلق، بنابراین آنچه با عنوان حقوق بشر مطرح شده است حاصل آخرین تجربه عقل بشر است. و می تواند با تجارب جدید اصلاح و تكمیل گرد:
«عقل جمعی بشر در پناه تجارب مستمرّ جوامع انسانی به چنین كشف و وضعی اقدام می كند و دستاورد خود را نیز نهایی و غیرقابل تغییر نمی شمارد، بلكه آماده است با تجارب جدید، احكام خود را تكمیل و اصلاح كند».5
اما ظاهراً تصور طرّاحان اندیشه حقوق بشر چیزی دیگر است، از حكم قاطعانه ای كه نسبت به «كرامت ذاتی فرد انسانی» صورت گرفته است و همچینن از استنتاج های قاطعانه ای كه از آن اصل شده و به صورت احكام و مواد متعدد مطرح گردیده است، چنین فهمیده می شود كه حقوق بشر و مبانی انسان شناختی آن، درك و داوری قطعی و نهایی عقل تلقی شده به گونه ای كه هیچ تغییری نمی توان در آن ایجاد كرد.
به هر حال باور به توانمندی عقل در كشف و شناخت حقوق بشر و مبانی آن به صورت جزمی و یقینی، از پیش فرض های مسلٌم تدوین كنندگان منشور بوده است و روح عقل گرایی دراندیشه حقوق بشر كاملاً مشهود است.

نتیجه

آنچه تاكنون یاد شد گزارش فشرده ای از مهم ترین مبانی و پیش فرض های حقوق بشر بود كه از مطالعه اعلامیه جهانی و مواد سی گانه آن به دست می آید. البته پیش فرض های دیگری نیز می توان از آن استنتاج كرد، اما از نظر اهمیت شاید به پایه مبانی یادشده نرسد. از این رو از گزارش آن صرف نظر می كنیم.
از این گزارش دو نكته فهمیده می شود: نخست آنكه اندیشه حقوق بشر گرچه طرحی است برای بهسازی زندگی مادی؛ امّا پاره ای از مبانی آن كاملاً متافیزیكی و فرامادی است. نمونه بارز آن مسأله «كرامت ذاتی انسان» است. اینكه این كرامت چیست و چگونه پدید آمده است و آیا بالقوه است یا بالفعل و چه نسبتی با رفتار انسان دارد و … پرسش هایی است كه مسأله كرامت را ازیك مسأله ساده اخلاقی بیرون برده و به آن ابعاد فلسفی و متافیزیكی می بخشد. بنابراین، تصور برخی مبنی بر اینكه «اعلامیه حقوق بشر راه حل یك توافق عملی اجتناب ناپذیر برای به رسمیت شناختن حرمت و كرامت انسان در هر شرایط و بدون هیچ استثنا و تبعیض را نشان می دهد و كاری به اختلاف نظرهای موجود در انسان شناسی فلسفی و دینی قدیم و جدید ندارد»،6 پنداری بس بی اساس است. حقوق بشر بر پایه بینش ویژه ای از كرامت انسان و نیز سعادت وی استوار است و هرگونه سخن و گفتاری در این زمینه، سخن و گفتار فلسفی با زمینه انسان شناسی خواهد بود، چنان كه اختلاف دیدگاه های تدوین كنندگان بر سر حقوق طبیعی یا استناد به خدا و غیره كه پیش از این اشاره شد، مؤید این نكته است.
نكته دوم آنكه پذیرش یا ردّ اندیشه حقوق بشر همان گونه كه گذشت تنها هنگامی معقول و موجّه است كه مسبوق به نقد و ارزیابی مبانی یادشده باشد. نمی توان از این مبانی چشم پوشید و به داوری و موضع گیری نسبت به آن پرداخت. چنان كه یكی از نویسندگان كه در دفاع از حقوق بشر شوق و ذوق فراوانی از خود نشان داده است، هنگام بحث از تعارض حقوق بشر با احكام شرعی در برخی زمینه ها، به رغم اینكه از مبانی ویژه هر یك از دو اندیشه حقوق بشر و اندیشه فقهی سخن به میان آورده است، اما در مقام داوری میان آن دو، همه آن مبانی را فراموش كرده و داوری خویش را بدون در نظر داشت آنها انجام داده است.7
در این جا نگاهی به دیدگاه قرآن نسبت به مبانی یاد شده می افكنیم و به نقد و ارزیابی آنها از زاویه آیات می نشینیم.

قرآن و مبانی حقوق بشر

نگاهی اجمالی به آیات قرآن نشان می دهد كه مبانی و مفروضات حقوق بشر از دیدگاه قرآن نه به طور مطلق مردود است و نه یكسره پذیرفته است، بلكه برخی از آنها مردود است و پاره ای دیگر با اصلاحاتی مورد پذیرش قرآن می باشد. در اینجا مبانی یاد شده را به تفكیك مورد بررسی قرار می دهیم:

یك. مبانی انسان شناختی

تردیدی نیست كه قرآن برای انسان حرمت و كرامت قائل است و حتی این حرمت و كرامت را برای فرد و شخص انسان می داند، چنان كه در آیه كریمه: «و لقد كرّمنا بنی آدم و حملناهم فی البرّ و البحر…»(اسراء/70) هر دو بخش این ادعا آمده است؛ نخست از تكریم سخن گفته است و سپس این تكریم را به «بنی آدم» نسبت داده است. تعبیر «بنی آدم» به جای «انسان» نشان از آن دارد كه موصوف «كرامت»، «فرد» انسان است، چنان كه در آیه: «و لاتقتلوا النفس الّتی حرّم الله إلاّ بالحق»(اسراء/33) بر همین نكته تأكید شده است، اما از آنجا كه قرآن گاهی همین كرامت را از انسان سلب می كند و او را در مرتبه پایین تر از حیوان قرار می دهد و فلسفه این كار را تعطیل مجاری ادراك و به تعبیر دیگر ندیدن و نفهمیدن واقعیت می داند، نتیجه می گیریم كه علت كرامت موجودیت فرد نیست، بلكه انسانیت فرد است؛ از جمله در موردی می فرماید: «و لقد ذرأنا لجهنّم كثیراً من الجنّ و الإنس لهم قلوب لایفقهون بها و لهم أعین لایبصرون بها و لهم آذان لایسمعون بها أولئك كالأنعام بل هم أضلّ أولئك هم الغافلون» اعراف/179
و در حقیقت، بسیاری از جنّیان و آدمیان را برای دوزخ آفریده ایم؛ چرا كه دل هایی دارند كه با آن حقایق را دریافت نمی كنند، و چشمانی دارند كه با آنها نمی بینند و گوش هایی دارند كه با آنها نمی شنوند. آنان همانند چهارپایان بلكه گمراه ترند. آنها همانا غافل ماندگانند.
از نگاه قرآن، انسانیت، ملازم با جاندار راست قامت نیست، بلكه حالتی است بالقوه كه به تدریج در او شكل می گیرد و با دو نماد حق و عدل مشخص می گردد. هرگاه این موجود به سمت حقیقت خواهی و عدالت طلبی حركت كند حالت انسانیت در او فعلیت یافته شكوفا می شود و در نتیجه حرمت و ارزش می یابد، و بر عكس هر چه از آن دو معیار دور شود حالت انسانیت در او فروكش كرده در نهایت می میرد و در نتیجه كرامت و ارزش از او سلب می شود.
بنابراین می توانیم این گونه تعبیر كنیم كه از نگاه قرآن، فرد انسان گرچه شریف و باكرامت آفریده می شود چون حامل استعداد انسانیت است، اما این شرافت و كرامت تابع موجودیت او نیست، بلكه تابع همان استعدادی است كه در او تعبیه شده است. پس ذاتی بودن كرامت انسان بدان معنی كه در اندیشه حقوق بشر مفروض گرفته شده از نگاه قرآن پذیرفته نیست.
بعضی برای یافتن علت حرمت وكرامت برای انسان به عنوان یك موجود، به این نظریه كانت تمسّك جسته اند كه گفته است: «انسان به این دلیل حرمت ذاتی دارد كه توانایی درك «وظیفه واقعی» انسان یعنی «قانون اخلاقی» را واجد است». از نظر اینان چون هر فرد انسان تنها از آن نظر كه انسان است و بدون در نظر گرفتن هیچ گونه تعلق چنان توانایی را واجد است؛ پس هر فرد ذاتاً محترم است.8
اما این استدلال نمی تواند مدعای فوق را اثبات كند؛ زیرا اولاً طبق این نظریه نیز ملاك و علت كرامت و ارزش انسان، موجودیت او نیست، بلكه وظیفه شناسی اخلاقی است؛ امری كه گاه در انسان هست و گاه می میرد؛ چنان كه در مورد جنایتكاران تاریخ این گونه است.
و ثانیاً وظیفه شناسی اخلاقی از آن رو ملاك حرمت و كرامت است كه مقدمه و مدخل عمل به وظیفه است و گرنه تنها شناخت حكم و خواسته وجدان بدون عمل به آن، چه ارزشی دارد كه خود عامل ارزش انسان باشد. بنابراین وظیفه شناسی و عمل به وظیفه است كه علت ارزش و كرامت در انسان می شود و این همان جلوه اخلاقی انسانیت است كه پیش از این یاد شد.
پس باز بر می گردیم به این حقیقت كه شخص انسان به لحاظ موجودیتش محترم و ارزشمند نیست، بلكه به دلیل توانایی و استعدادش برای تعالی و تكامل است كه حرمت یافته و این البته ذاتی و غیرقابل انفكاك از او نیست، بلكه چه بسا آن را از دست بدهد؛ كه در این صورت ملاك و علت كرامت را از دست داده است.
و امّا دیدگاه دوم انسان شناختی یعنی استقلال و خودبسندگی انسان؛ واضح است كه قرآن چنین دیدگاهی را نمی پذیرد. از نگاه آیات وحی، انسان با تمام موجودیتش وابسته و متكی به خداوند است و هیچ لحظه از او بی نیاز نمی شود:
«یا أیها الناس أنتم الفقراء إلی الله و الله هو الغنی الحمید» فاطر/15
این وابستگی وجودی عمیق و ژرف باعث می شود كه انسان همچون سایر موجودات دیگر پیش از آن كه عنوان خاص یابد، یك «عبد» باشد «و هو القاهر فوق عباده»(انعام/18) «إن تعذّبهم فإنّهم عبادك»(مائده/118) «إنّ الذین تدعون من دون الله عباد أمثالكم»(اعراف/194) و همین عبودیت است كه زمینه ساز تكلیف شده و حتی حقوق متقابل انسانها با یكدیگر نیز از تكلیف و اراده الهی نشأت گیرد. «ثمّ جعل سبحانه من حقوقه حقوقاً افترضها لبعض الناس علی بعض…»9
بنابراین نادیده گرفتن ارتباط انسان با خدا و عبودیت او در مقابل خداوند كه پیش فرض اندیشه حقوق بشر قرار گرفته است، با فرهنگ قرآن ناسازگار است.

دو. مبنای هستی شناختی

واضح است كه در فرهنگ قرآن، دنیا و آخرت دو بخش از یك واقعیت شمرده می شوند كه پیوند تنگاتنگی میان آن دو وجود دارد؛ از یك سو هستی دنیوی تعیین كننده هستی اخروی است. چگونه زیستن در دنیا چگونه بودن در آخرت را رقم می زند. از سوی دیگر یاد و حضور آخرت در ذهن و جان انسان، آمال و اهداف خاصی را در زندگی دنیوی ایجاد می كند و از این راه، جهت گیری او را تعیین كرده سمت و سوی خاصی به زندگی دنیوی می بخشد و فلسفه زیستن را تعریف دیگری می كند. به عنوان مثال برای انسان آخرت باور دیگر صلح و آرامش بالاترین آمال نیست؛ چنان كه در اعلامیه حقوق بشر آمده است، بلكه او صلح، آزادی، ثروت و هر ارزش دیگر را تا آنجا جزء آمال و آرزوهای خود می داند كه ابزاری برای تعالی او و در نتیجه تأمین زندگانی اخروی او باشد، و اگر چنانچه این خاصیت را نداشته باشد حاضر است به جنگ و فقر تن دهد، اما از هدف اصلی خویش دست برندارد.
بنابراین اهمیت دادن به زندگی دنیا ونادیده گرفتن ارتباط و تأثیر متقابل دنیا و آخرت كه به صورت پیش فرض در اندیشه حقوق بشر در نظر گرفته شده است، از نگاه قرآن پذیرفتنی نیست. آیات وحی در این رابطه چنان فراوان است كه نیاز به ذكر نیست. كافی است تنها به این آیه توجه كنیم كه می فرماید:
«و فرحوا بالحیاة الدنیا و ما الحیاة الدنیا فی الآخرة إلاّ متاع» رعد/26
به زندگی دنیا شاد شده اند. و زندگی دنیا در برابر آخرت جز بهره ای ناچیز نیست.

سه. دیدگاه حقوق شناختی

از لحاظ حقوقی دو مطلب در اندیشه حقوق بشر مفروض گرفته شده بود؛ یكی پذیرش حقوق طبیعی و دیگر تعریف عدالت به تساوی.
در رابطه با قسمت نخست گرچه از حقوق طبیعی تعریف های گوناگونی شده است؛ اما اگر حقوق طبیعی را به معنای اقتضاءات و خواسته هایی بگیریم كه در نهاد انسان وجود دارد، قطع نظر از اینكه كاشف و بیانگر آن چه چیز باشد، در این صورت با دیدگاه قرآن موافق است. قرآن با طرح مسأله «فطرت» به معنای آفرینش خاص، این حقیقت را پذیرفته است كه وجود انسان یك سلسله اقتضاءاتی دارد كه باید برآورده شود. مجموعه آن اقتضاءات و نیازهای وجودی منشأ یك سلسله بایدها می گردد كه از آنها به حقوق تعبیر می كنیم. به عنوان مثال: انسان رو به كمال آفریده شده؛ حق دارد به كمال برسد، مستعدّ یادگیری و كسب آگاهی آفریده شده؛ حق دارد آموزش ببینید، تنها آفریده شده؛ حق دارد آزاد باشد، ناتوان آفریده شده؛ حق دارد با دیگران ارتباط برقرار كند و از این طریق نیازهایش را برآورده سازد، دارای غریزه جنسی آفریده شده؛ حق دارد ازدواج كند، و همین طور…
پس قرآن با نظریه حقوق طبیعی ـ با تعریف یادشده ـ موافق است و آن را تأیید می كند و اگر چنانچه طرّاحان اندیشه حقوق بشر مقصودشان از حقوق برآمده از كرامت ذاتی همین تعریف از حقوق طبیعی باشد در این صورت با دیدگاه قرآن مخالفتی ندارد. و امّا اگر چیز دیگری جز این باشد، مثلاً مقصود حقوقی باشد كه خاستگاه عقلی دارد و از مجرای عقل فقط درك و بیان شده باشد10 ـ چنان كه ظاهراً مقصودشان هم همین معنی است ـ در این صورت قرآن آن را نمی پذیرد؛ زیرا پیامد آن كنار گذاشتن اعتبار وحی است؛ حال آن كه قرآن وحی را ابزار اصیل تری برای كشف و بیان خواسته های وجودی انسان می داند.
و امّا قسمت دوم دیدگاه، یعنی تعریف عدالت به برابری و مساوات؛ در این زمینه باید گفت گرچه قرآن تعریف خاصی از عدالت ارائه نمی كند، اما در مواردی كه زمینه هایی همانند وجود داشته باشد حكم به مساوات و برابری را تأیید می كند و تبعیض را ناروا می شمارد مانند:
«و لهنّ مثل الذی علیهنّ بالمعروف» (بقره/228)، «فمن اعتدی علیكم فاعتدوا علیه بمثل ما اعتدی علیكم» (بقره/192)، «و إن عاقبتم فعاقبوا بمثل ما عوقبتم به» (نحل/126)، «و جزاء سیئة سیئة مثلها»(شوری/40)
بنابراین اگر طراحان اندیشه حقوق بشر، كرامت را به مثابه خاستگاه حقوق در همه افراد انسان به صورت برابر موجود بدانند، صحیح است كه عدالت را نیز تساوی و برابری حقوقی بگیرند؛ زیرا در چنین حالتی تبعیض مانع رسیدن حق به حقدار می شود.

چهار. دیدگاه معرفت شناختی

توانمندی عقل در درك و شناخت مصالح و مفاسد و تأسیس یك سلسله قواعد بر پایه آن، اگر نسبت به مصالح و مفاسد زندگی دنیوی در نظر گرفته شود، سخنی كاملاً معقول و پذیرفتنی است. اساساً یكی از فلسفه های آفرینش عقل در انسان همین است كه بتواند راهگشای زندگی بهتر در دنیا باشد. بویژه اگر مقصود از عقل نیز عقل جمعی بشر باشد كه با انباشت تجارب تاریخی و با استفاده از شكست ها و پیروزی ها در عرصه زندگی جمعی، به خوبی و البته به تدریج، سودها و زیانها را كشف كند و از آن به سود پی ریزی زندگی جمعی بهتر بهره گیری كند. نمونه آشكار آن جوامع غربی و در كل تمدن غرب هستند كه هم خود بر چنین عقلانیتی استوارند و هم مبلّغ و مروّج آنند و حقوق بشر یكی از جلوه های آن به شمار می آید.
و اما اگر توانمندی عقل را نسبت به مصالح و مفاسد انسان به طور كلی در نظر بگیریم فراتر از یك مقطع خاص كه نام آن زندگی دنیوی است؛ بلكه به عنوان یك وجود استمرار یافته و پیوسته از دنیا تا آخرت، در این صورت باید گفت قرآن چنین توانمندی برای عقل نمی شناسد، بلكه بر عكس آن را نسبت به درك سعادت و شقاوت واقعی ناتوان می بیند، و به همین سبب است كه مسأله نبوت و هدایت مستقیم الهی را ضروری می داند. قرآن از پدیده ارسال رسولان به عنوان «اتمام حجّت» برای بشر یاد می كند:
«إنّا أوحینا إلیك كما أوحینا إلی نوح و النبیین من بعده و أوحینا إلی إبراهیم و إسماعیل و إسحاق و یعقوب و الأسباط و عیسی و أیوب و یونس و هارون و سلیمان و آتینا داود زبوراً. و رسلاً قد قصصناهم علیك من قبل و رسلاً لم نقصصهم علیك و كلّم الله موسی تكلیماً. رسلاً مبشّرین و منذرین لئلاّ یكون للناس علی الله حجّة بعد الرسل و كان الله عزیزاً حكیماً» نساء/163ـ165
اگر چنانچه بشر توان درك مصالح و مفاسد واقعی خود را می داشت و می توانست با تأسیس قواعدی بر مبنای آن مسیر سعادت خود را از دنیا تا آخرت ترسیم كند، احتجاج انسانها از یك سو و اتمام حجّت خداوند از سوی دیگر معنایی نداشت.
از لحاظ عقلی نیز توانمندی عقل در درك مصالح و مفاسد واقعی را نمی توان پذیرفت؛ زیرا چنین دركی مسبوق به شناخت دقیق از واقعیت وجودی انسان است؛ شناختی كه گرایش ها، انگیزه ها و سائقه های وجودی وی را كاملاً آشكار سازد. بدیهی است كه چنین شناختی برای بشر ممكن نیست. نمونه بارز این ناتوانی همین نظریه كرامت ذاتی انسان به عنوان زیربنای اندیشه حقوق بشر است كه به خطا كرامت را در موجودیت انسان می بیند نه در انسانیت انسان.
بعضی از مدافعان حقوق بشر می گویند: «عقل جمعی انسان توان تشخیص مصادیق عدالت و ظلم را در مناسبات و قوانین انسانی دارد»11 و چنان به این باور ایمان دارند كه حتی این درك عقلی را قرینه برای نسخ احكام شرعی و دست برداشتن از قواعد عقلایی عمومات و اطلاقات متون دینی می دانند.12
از این افراد باید پرسید: مقصودتان از درك مصادیق عدالت و ظلم توسط عقل چیست؟ واضح است كه فرض عدالت و ظلم، مسبوق به فرض حق برای انسان است. تا حقی، چه با عنوان كرامت یا هر چیز دیگر، برای انسان فرض نكنیم، عدالت و ظلم نسبت به او معنی نخواهد داشت.
از سوی دیگر فرض حق برای انسان بستگی به این دارد كه او را با چه دیدی بنگریم؛ به عنوان یك موجود مادی دنیوی كه از خاك برآید و درخاك شود، یا به عنوان یك موجود استمرار یافته از دنیا تا آخرت. هر یك از این دو نگاه، معنی و مصداق متفاوتی برای ارزش هایی چون كرامت و حرمت ایجاد می كند.
اگر با نگاه نخست به انسان بنگریم شاید بتوانیم به درك مصادیق عدل و ظلم متناسب با آن نائل شویم، اما سخن در این است كه چنین نگاهی از اساس باطل است، چنان كه در جای خود به اثبات رسیده است.
و اما اگر با نگاه دوم به انسان نگاه كنیم در این صورت نه تنها دلیلی بر درك و شناخت عقلی از ارزش های وجودی انسان و حقوق ناشی از آن نداریم، بلكه بر عكس، تاریخِ انباشته از افراط و تفریط زندگی اجتماعی بشر بهترین دلیل بر بطلان آن است.

سخن آخر

واقعیت این است كه روح و جوهره تفاوت حقوق بشر موجود با حقوق بشر برگرفته از دین در نوع نگاه آن دو به انسان به عنوان موجودی دنیوی محض یا موجود دینی ـ اخروی نهفته است. اگر در اندیشه حقوق بشر، كرامت ذاتی برای فرد انسان به عنوان یك موجود فرض می شود، و اگر عقل به عنوان نیروی توانمند برای كشف مصادیق عدالت و ظلم برآمده از آن كرامت تلقی می شود، در حقیقت به این دلیل است كه به انسان به عنوان یك موجود دنیوی نگریسته شده است.
اما در حقوق دینی نگاه به انسان از نوع دوم است. از این رو كرامت، گستره و زمینه دیگری می یابد؛ گستره ای كه بتواند پس از این جهان نیز استمرار یابد. همچنین عقل نیز در درك و شناخت لوازم و پیامدهای آن كرامت یعنی مصادیق عدالت و ظلم، محدودیت می یابد.

پی نوشت‌ها:

1. گلن جانسون، اعلامیه جهانی حقوق بشر و تاریخچه آن، ترجمه محمدجعفر پوینده، 89.
2. مجتهد شبستری، محمد، نقدی بر قراءت رسمی از دین، انتشرارات طرح نو، تهران، 1379،309ـ311. نیز ر.ك: همو، ماهنامه آفتاب، شماره 32، مقاله حقوق بشر، متون ادیان ابراهیمی، حق حاكمیت خداوند.
3. گلن جانسون، اعلامیه جهانی حقوق بشر و تاریخچه آن، ترجمه محمدجعفر پوینده، 64.
4 همان، 70ـ71.
5. كدیور، محسن، حقوق بشر و روشنفكری دینی، ماهنامه آفتاب، شماره 28، 109.
6. مجتهد شبستری، محمد، نقدی بر قراءت رسمی از دین، 226.
7. كدیور، محسن، حقوق بشر و روشنفكری دینی، ماهنامه آفتاب، شماره 28، صفحه 109ـ110.
8. مجتهد شبستری، محمد، نقدی بر قراءت رسمی از دین، 258ـ259.
9. سید رضی، نهج البلاغه، خطبه 216.
10. در این زمینه مراجعه شود به: فلسفه حقوق، ناصركاتوزیان، صفحه 26 تا 95.
11. كدیور، محسن، حقوق بشر و روشنفكری دینی، ماهنامه آفتاب، شماره 28، صفحه 109.
12. همان، 114.
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: یکشنبه 10 خرداد 1394 ساعت: 6:42 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

قرآن و مسأله امنیت ملی

بازديد: 167
قرآن و مسأله امنیت ملی

محمد بهرامی

چکیده: مفاهیم گوناگون و پرشمار امنیت ملی نشانگر ابهام این اصطلاح سیاسی است. نظر داشت مجموعه این مفاهیم، از شکل گیری دو گفتمان مثبت و منفی حکایت دارد. در گفتمان امنیت منفی، امنیت به نبود تهدید تعریف می شود، و در گفتمان امنیت مثبت، امنیت، وجود شرایط مطلوب برای تحققق اهداف خواهد بود. 
امنیت ملی کشورهای توسعه یافته با دیگر انواع امنیت در نیامیخته است، اما در جهان سوم شاهد در هم تنیدگی انواع امنیت هستیم. این در هم تنیدگی بیشتر معلول بحران مشروعیت، فقدان اراده ملی ، تنوع قومی و آشفتگی اقتصادی است. بنابراین در بحث امنیت ملی در قرآن، باید امنیت داخلی نیز مورد بحث و بررسی قرار گیرد. از نگاه قرآن، زندگی اجتماعی یک نیاز اساسی است، و حکومت، عهده دار برقراری امنیت.
در برقراری امنیت نیز نخست باید تهدیدها شناسایی شود، تا بتوان در جهت زدودن تهدیدات گام برداشت.
آسیب ها یا فردی است یا گروهی. برای مبارزه با آسیب هایی که فرد به وجود می آورد. قرآن، دو راهکار عرضه می کند: پیشگیری و درمان. و در راستای زدودن تهدیدات گروهی پذیرش نقش مردم و مهربانی با آنها از حکومت خواسته می شود. و از مردم نیز، بی اعتنایی به قوامیت گرایی، نژادپرستی، هوا و هوس و زیاده خواهی خواسته می شود.
در این نوشتار، پس از بحث امنیت داخلی، امنیت ملی تعریف شده، انواع تهدیدات، به جانی، اجتماعی، دینی و فکری تقسیم می شود. و در پایان، امنیت دینی، نظامی و اقتصادی از ابعاد امنیت ملی شناخته می شود و به بحث و بررسی گذاشته می شود.

امروزه «امنیت ملی» در سطح بسیار گسترده در ادبیات معاصر سیاسی به كار می رود. بسیاری از كشورها از نهادی به نام «شورای امنیت ملی» در ساختار سیاسی خود بهره می گیرند و تصمیم گیری های مهم و اساسی را بر عهده این نهاد گذاشته اند. اقدام علیه امنیت ملی از حربه های مهم گروه ها و احزاب برای سركوب یكدیگر است و افرادی به عنوان اقدام بر ضدّ امنیت ملی در زندان به سر می برند.
در این نوشتار برآنیم تا این مفهوم سیاسی را از منظر قرآن مورد بحث و بررسی قرار دهیم.
تعریف امنیت ملی یكی از مباحث دشوار و پیچیده امنیت است. دشواری این بحث بسیاری از كارشناسان و سیاستمداران را به بحث و بررسی دو چندان در این زمینه واداشته است؛ به گونه ای كه حجم این بحث در مقایسه با دیگر موضوعات امنیت ملی گسترده تر می نماید.
برخی از تعریف های عرضه شده از امنیت ملی چنین است:
در دانشنامه بین المللی اجتماعی می خوانیم: امنیت ملی توان یك ملت در حفظ ارزش های داخلی از تهدیدهای خارجی است.1
سازمان ملل متحد در تعریف امنیت ملی می گوید:
«اینكه كشورها هیچ گونه احساس خطر حمله نظامی، فشار سیاسی و اقتصادی نداشته باشند و بر گسترش و توسعه خویش توانا باشند امنیت ملی است».2
والتر لیپمن می نویسد:
«یك ملت وقتی دارای امنیت است كه در صورت اجتناب از جنگ بتواند ارزش های اساسی خود را حفظ كند و در صورت اقدام به جنگ بتواند آن را ادامه دهد».3
ریچارد كوپر، امنیت ملی را توان جامعه در حفظ و بهره گیری از فرهنگ و ارزش هایش می شناسد.4
رابرت ماندل می گوید:
«امنیت ملی شامل تعقیب روانی و مادی ایمنی است و اصولاً جزء مسئولیت حكومتهای ملی است تا از تهدیدات مستقیم ناشی از خارج نسبت به بقای رژیم ها، نظام شهروندی و شیوه زندگی شهروندان خود ممانعت به عمل آورند».5
میشل لوو امنیت ملی را خط مشی دفاعی سنتی و كنش های غیرنظامی دولت به منظور تضمین ظرفیت تامّ آن برای بقا به مثابه موجودی سیاسی در جهت تأثیرگذاری و انجام اهداف ملی و فراملی خود تعریف می كند.6
تریگر وسیمونی در تعریف امنیت ملی می نویسد:
«امنیت ملی آن قسمت از خط مشی حكومت است كه هدف ایجاد شرایط سیاسی ملی و بین المللی مساعد برای حفظ یا گسترش ارزش های ملی بنیادین و اساسی علیه مناقشات موجود و بالقوه است».7
اقبال الرحمن می گوید:
«امنیت ملی دل مشغولی غالب هر كشوری است و مستلزم تمامیت ارضی، ثبات نظام سیاسی و دست یابی به دیگر منافع ملی و بین المللی و یا پاسداری و حمایت از زندگی شهروندان از هرگونه تهدید، كنش یا موقعیتی است كه می تواند نحوه زندگی، ارزش های اجتماعی یا ملی آنها را با آسیب مواجه سازد».8
نویسنده دانشنامه سیاسی می نویسد:
«امنیت ملی حالتی است كه ملتی فارغ از تهدید از دست دادن همه یا بخشی از جمعیت دارایی یا خاك خود به سر برد».9
احساس آزادی كشور در تعقیب هدف های ملی و فقدان ترس و خطر جدی از خارج نسبت به منافع اساسی و حیاتی كشور، تعریف دیگری است كه از سوی برخی ارائه شده است.10
ایان بلانی، پنه لوپه هارتلند، والتر لیپمن، مایكل اچ، اچ لوه، جیا كومولوچیانی، لارونی مارتین، جان ای. مورز، فرانك ان. تراگر، اف. اف. سیمونی، ریچارد اولمان، اولی ویورو و… نیز از دیگر صاحب نظرانی هستند كه امنیت ملی را تعریف كرده اند.11
هر چند اندیشمندان بسیاری تعریف امنیت ملی را به بحث و بررسی نشسته اند، اما نتیجه نشان می دهد امنیت، مفهومی مبهم، نسبی و نارسا است؛ چه اینكه در برخی تعریف ها تنها كنش های نظامی دربرابر دشمن مورد توجه قرار گرفته است، در برخی دیگر، كنش های نظامی و غیرنظامی، در تعدادی معیار، ملت، و در برخی معیار، دولت است، در بعضی نیز احساس امنیت مهم و در مواردی واقعیت امنیت ارزشمند، برخی امنیت ملی را محدود به استقلال و تمامیت ارضی نشان می دهند، و بعضی رفاه عمومی، آزادی های سیاسی و مشاركت اجتماعی را نیز در شمار مسائل امنیت ملی قرار می دهند و…
و گویا همین نتیجه، گروهی از پژوهشیان را از عرضه تعریفی جامع و كامل ناتوان ساخته است. برای نمونه آرنولد ولفرز كه برجسته ترین پژوهش را در زمینه تعریف امنیت سامان داده است، امنیت را یك «نشان و سمبل مبهم» می خواند كه از هیچ معنای دقیقی برخوردار نیست 12و دبلیو بی. گالی امنیت را مفهومی جنجال برانگیز می خواند13 و باری بوزان امنیت را از جهت مفهومی ضعیف، توسعه نایافته، گرفتار طاعون ابهام و غیرقابل تعریف می داند. او در این باره می نویسد: امنیت ملی را نمی توان به طور كلی تعریف كرد، بلكه تنها در مواردی مشخص می توان آن را تعیین كرد. الستایر بوكان نیز امنیت را واژه ای می داند كه معانی بسیاری دارد14. هگ مك دونالد نیز كه تلاش داشت ابهام مفهومی امنیت را از میان ببرد، پس از كوشش بسیار به شكست خویش اعتراف كرد و امنیت ملی را مفهومی نارسا معرفی نمود.15
اختلاف سلیقه ها در تعریف امنیت ملی و نظر داشت مجموعه مباحث امنیت و نقد و تحلیل محتوایی دیدگاه های مهم، ما را به این حقیقت رهنمون می سازد كه درباره امنیت ملی دوگفتمان مهم و اساسی شكل گرفته است:


فتمان امنیت منفی

این گفتمان پیشینه ای بس بلند دارد و نشانه های آن درجای جای آثار امنیت شناسان و صاحب نظران مسائل امنیتی در خور ردّیابی است. در این گفتمان، امنیت سلبی است و با نبود تهدید معنی و مفهوم می یابد به گونه ای كه اگر تهدید خاصی مورد توجه نباشد امنیت معنای عملیاتی نخواهد داشت. باید نخست تهدیدی را مدّ نظر داشت و آن را تعریف و تحلیل كرد و آن گاه امنیت را نبود آن معرفی كرد. از این جهت امنیت مانند خطر، كیفیتی مبهم و نامشخص است.
در گفتمان منفی دو موج مطالعاتی شكل گرفته و این دو شكل در برابر یكدیگرند:
1. موج سنتی؛
در این موج بعد نظامی از بیشترین اهمیت برخوردار است و امنیت با توجه به تهدید نظامی تعریف و تحلیل می گردد. سنت گرایان امنیت را به «نبود تهدید نظامی» تعریف می كنند. در نگاه ایشان هدف اصلی در امنیت، تقویت توان نظامی، بالابردن هزینه های نظامی و تولید و تكثیر سلاحهای بازدارنده است «قدرت بیشتر؛ امنیت بیشتر».
سنت گرایان شاهد درستی رویكرد خود به این نوع از امنیت را بروز رفتارهای خشن و تند به عنوان یك نیاز فطری برای انسان می دانند.16
2. موج فراسنتی؛
در مطالعات فراسنتی تهدید به شكل نظامی آن خلاصه نمی شود و ابعاد دیگری چون اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و… از تهدیدات مهم و بسیار دغدغه آفرین شناخته می شود. بر این اساس امنیت، تنها نبود تهدید نظامی نیست، بلكه مجموعه ای از تهدیدات در تعریف و تحلیل امنیت تأثیرگذار است.17
در نگاه فراسنتیان، امنیت ثابت و یك نواخت نیست، بلكه در بستر زمان و گذر ایام، همراه و همگام با پیشرفت و توسعه تحول می یابد. زمانی تهدید اقتصادی، برهه ای تهدید فرهنگی، دوره ای تهدید اقتصادی و… در هر یك از این دوره ها نیز یك تهدید مشخص از بیشترین اهمیت برخوردار نیست، بلكه در زمان های متفاوت، اقتصاد، سیاست، قدرت نظامی و… در نوسان اهمیت قرار دارند.
این دو موج مطالعاتی در گفتمان منفی، هر دو بر نبود تهدید تأكید دارند، اما در نوع تهدید با یكدیگر اختلاف دارند، بنابر این دارای یك قدر مشترك اساسی می شوند و همین قدر مشترك امكان گنجاندن این دو موج را زیر عنوان گفتمان امنیت منفی فراهم می كند.

فتمان امنیت مثبت

پیشینه این گفتمان بیش از دو دهه نیست. این رویكرد به امنیت در پی نقد امنیت منفی و تبیین و تحلیل كاستی های آن شكل گرفته است. در این گفتمان، محور اصلی امنیت، جنبه اثباتی آن است؛ نه نبود تهدید. بنابراین در این گفتمان، امنیت، همانا وجود شرایط مطلوب برای تحقق اهداف و خواسته های فردی، اجتماعی و ملی خواهد بود.18 بر این اساس اگر جامعه ای تهدیدات داخلی و خارجی نداشته باشد اما از شرایط لازم و توان كافی برای دست یابی به منافع و خواسته های خویش برخوردار نباشد، آن جامعه در امنیت نخواهد بود.
در این گفتمان نیز دو شیوه مطالعاتی در خور ردیابی است:
1. مدرن؛
2. فرامدرن؛
در شیوه مطالعاتی مدرن، امنیت اطمینان بخش، جایگزین امنیت منفی می شود و طبیعت، الگوی امنیتی معرفی می گردد. تكامل تدریجی، تنوع، فراوانی، صرفه جویی، هم زیستی، دفاع، آسیب ناپذیری، خود ترمیمی، آزادی، پیوستگی منافع، عدالت، مشاركت، آینده نگری و تخیل و برنامه ریزی از اصول الگوی امنیتی طبیعت استخراج می گردد و این اصول به عنوان ویژگی های اصلی امنیت در گفتمان مدرن شناخته می شود.
در شیوه مطالعاتی فرامدرن، دولت و ملت به عنوان الگوی اصلی فعالیت سیاسی و جهانی نقد پذیر خوانده می شود.19
تحلیل و بررسی تعاریف گوناگون امنیت نشان می دهد برخی از تعریف ها با گفتمان امنیت منفی سازگار است و تعدادی با گفتمان امنیت مثبت.

وابستگی امنیت ملی به گونه های دیگر امنیت

در كشورهای قدرتمند و توسعه یافته، اقسام امنیت به یكدیگر وابسته نیستند و یا وابستگی به اندازه ای اندك است كه امكان تعریف و بحث و بررسی هر یك از این اقسام بدون نظر داشت اقسام دیگر امكان پذیر است. اندیشمندان این كشورها می توانند از امنیت اجتماعی و داخلی تعریف ویژه ای داشته باشند، و یا بدون نظر داشت تهدیدات داخلی به تعریف امنیت ملی بپردازند. برای نمونه در تعریف امنیت ملی می گویند:
«امنیت ملی شامل تعقیب روانی و مادی ایمنی است و اصولاً جزء مسئولیت حكومت های ملی است، تا از تهدیدات مستقیم ناشی از خارج نسبت به بقای رژیم ها، نظام شهروندی و شیوه زندگی شهروندان خود ممانعت به عمل آورند».20
در برابر كشورهای توسعه یافته، در كشورهای به اصطلاح جهان سومی صورت های گوناگون امنیت در یكدیگر تنیده اند، قلمرو امنیت ملی بسیار گسترده شده، و نگرانی های معمول امنیت ملی از سطح استقلال ملی و تمامیت ارضی بسیار پایین تر رفته است، تا آنجا كه در بسیاری از این كشورها بی ثباتی سیاسی و نبود امنیت داخلی در مقام مقایسه با تهدیدات خارجی به مراتب ترسناك تر می نماید و ارزش های حیاتی را بیش از هر تهدید دیگر خارجی در معرض زوال و بی توجهی قرار می دهد. براین اساس، برخی چون رابرت ماندل می نویسند: امنیت ملی در جهان سوم مستلزم توجه خاصی به تهدیدات داخلی است.21
این درهم تنیدگی اقسام امنیت در كشورهای جنوب، بیشتر معلول بحران مشروعیت، فقدان اراده ملی و تنوع قومی و آشفتگی اقتصادی است.
1. بحران مشروعیت؛
در جهان سوم بیشتر حكومت ها مشروعیت ندارند و تعداد كمی هم كه مشروعیت نسبی دارند مشروعیت خود را بر ارزش ها و هنجارهایی استوار ساخته اند كه با جریان تند مدرنیزاسیون و جهانی سازی بسیار آسیب پذیرند.
بحران مشروعیت در جهان سوم، دولت ها را در برآورده ساختن نیازمندی های اولیه مردم ناتوان می سازد، آنها را ناگزیر از سركوب مردم و بی توجهی به درخواست های فزاینده مردم در مشاركت در امور می كند، جذب سرمایه های خارجی را دشوار می سازد، بیكاری را افزایش می دهد و…
2. فقدان اراده ملی؛
مشكل دیگر امنیتی در كشورهای جهان سومی نبود اراده ملی است. در این كشورها اراده و تصمیم لازم برای حمایت از راهكارها و تصمیمات دولت درباره سیاست های دفاعی و خارجی در میان شهروندان وجود ندارد. در نتیجه امنیت ملی این كشورها بسیار صدمه پذیر است. سردمداران این كشورها برای رسیدن به اراده ملی ناگزیر از گسترش آزادی ها هستند، اما این آزادی ها نیز برای چنین حكومت هایی كه مشروعیت مردمی ندارند بسیار مخاطره آمیز و دردسرآفرین است و آنها را با مجموعه ای از تهدیدات روبرو می سازد؛ تهدیداتی كه رژیم را در آستانه سقوط قرار می دهد.
3. تنوع قومی؛
تنوع قومی در جهان سوم یكی دیگر از مشكلات امنیتی این كشورها است. جنبش های تجزیه خواهی و جدایی طلبی تهدیدات بزرگی متوجه ارزش های محوری مشترك میان اكثریت جمعیت یك كشور به وجود می آورد و تمامیت ارضی و سیاسی كشور را به خطر می اندازد. چند پارگی و تشتّت و تبدیل یك دولت ـ ملت به گروه های قومی متعدد، ابعاد جدیدی را به مسأله پیچیده امنیت ملی در جهان سوم می افزاید. از مجموعه 132 كشور، نود درصد آنها تا سال 1972 دارای تنوع قومی هستند و در 53 كشور 40/2 درصد جمعیت به بیش از پنج گروه قابل توجه تقسیم می شوند.22
4. آشفتگی اقتصادی
آسیب دیگری كه در جهان سوم بسیار رخ می نماید وضعیت بد اقتصادی است. افزایش سطح انتظارات مردم و كاهش امكانات، نبود فرصت های برابر شغلی، شكاف عمیق طبقاتی، نرخ بالای بیكاری، كاهش درآمدهای دولت، ناامنی در فعالیت های اقتصادی، اقتصاد تك محصولی، رانت خواری و دلالی پیشرفته و گسترده، در شمار تهدیداتی است كه زمینه ساز انقلاب، شورش، حركت های مسلحانه و جنگ های داخلی و حمایت خارجی از این جریانات می گردد. حمایت های خارجی از شورش ها، اعتراضات و جنگ های داخلی بیشتر به شكل سیاسی نظامی و اقتصادی انجام می گیرد، برخی از مهم ترین این حمایت ها عبارتند از: انزوای بین المللی و سیاسی، اعمال فشارهای شدید سیاسی، حمله نظامی، پشتیبانی از شورشیان و مخالفان، اعمال تحریم های اقتصادی، بستن تعرفه های سنگین بر كالاهای وارداتی از كشور مورد نظر و…

امنیت داخلی در قرآن

تعداد درخور توجهی از كشورهای اسلامی به عنوان كشورهای در حال توسعه از بحران مشروعیت، فقدان اراده ملی، تنوع قومی، و آشفتگی اقتصادی رنج می برند. این آسیب ها سبب می شود بحث امنیت ملی این كشورها بسیار گسترده و امنیت داخلی نیز در قملرو امنیت ملی قرار گیرد. بنابراین شایسته است پیش از بحث درباره امنیت ملی، تهدیدات خارجی، راهكارهای قرآن در رودرویی با این تهدیدات نخست نگاهی داشته باشیم به امنیت داخلی و راه حل هایی كه قرآن برای تأمین امنیت داخلی دارد.
هرچند تهدیدات داخلی و اجتماعی به عنوان مهم ترین عوامل ناامنی داخلی در بستر زندگی اجتماعی رخ می دهد، اما این شكل زندگی برای رسیدن به امنیت مطلوب و برخورداری از ضمانت اجرا گریز ناپذیر است.
هابز یكی از اندیشمندان غربی می گوید: زیست انسان نخستین در یك دوره آشفته و هرج و مرج بوده است؛ به این جهت انسان برای گریز از این دوره ناچار از پذیرش زندگی اجتماعی و تن دادن به تمامی قیود آن شده است23. در برابر هابز، لاك و روسو وضع طبیعی را عصر هرج و مرج نمی شناسند. آنها بر این باورند كه: در همان وضع طبیعی قوانین، خداوند آزادی های فرد را محدود می ساخت و او را از آسیب رساندن به زندگی، سلامت و آزادی دیگران باز می داشت، اما چون بهره وری از صلح و آزادی در وضع طبیعی ضمانت اجرا نداشت انسان ناگزیر از تن دادن به زندگی اجتماعی شد.24
سخنان هابز، لاك و روسو نشان می دهد آنها در لزوم زندگی اجتماعی برای تأمین امنیت اتفاق دارند؛ اما در میزان واگذاری آزادی های فردی با جامعه با یكدیگر اختلاف دارند. هابز می گوید: وقتی زندگی اجتماعی شكل می گیرد فرد تمامی آزادی های خویش را به جامعه واگذار می كند و دولت قدرت نامحدود می یابد و فرد ناگزیر از پذیرش بی چون و چرای فرامین دولت می گردد، اما لاك و روسو می گویند فرد بخشی از آزادی های خویش را به جامعه سیاسی واگذار می كند؛ نه تمامی آنها را، و دولت در برابر موظف به تأمین امنیت می گردد. بر این اساس همان دولتی كه انسان نخستین در تردید میان انتخاب بد (دولت) و بدتر (هرج و مرج) برگزید، اكنون باید در راستای تأمین آزادی و امنیت و احقاق حقوق شهروندان گام بردارد. البته دولت در برابر تأمین امنیت و خدماتی كه به شهروندان می دهد می تواند تعهداتی از آنها بخواهد؛ مانند احترام به نظم عمومی، رعایت قوانین و مقررات، حفظ اموال عمومی، محیط زیست، ثروت های تاریخی و فرهنگی و…
در اسلام نیز زندگی اجتماعی یك نیاز اساسی و ضروری برای تأمین امنیت خوانده شده است:
«لإیلاف قریش. إیلافهم رحلة الشتاء و الصیف. فلیعبدوا ربّ هذا البیت. الذی أطعمهم من جوع و آمنهم من خوف» قریش/1ـ4
(كیفر لشكر فیل سواران) به خاطر این بود كه قریش (به این سرزمین مقدس) الفت گیرند (و زمینه ظهور پیامبر فراهم شود)؛ الفت آنها در سفرهای زمستانه و تابستانه، و به خاطر الفت به آن باز گردند. پس (به شكرانه این نعمت بزرگ) باید پروردگار این خانه را عبادت كنند؛ همان كس كه آنها را از گرسنگی نجات داد و از ترس و ناامنی ایمن ساخت.

حكومت وامنیت

در قرآن یكی از نشانه های حكومت جور و باطل، وجود ناامنی و فساد و ناتوانی در امنیت است:
«و إذا تولّی سعی فی الأرض لیفسد فیها و یهلك الحرث و النسل و الله لایحبّ الفساد» بقره/205
هنگامی كه قدرت می یابند، در راه فساد در زمین می كوشند، و زراعت ها و چهارپایان را نابود می سازند؛ خدا فساد را دوست نمی دارد.
در برابر این حكومت، حكومت های حق، خواستار امنیت و رفاه عمومی هستند؛ برای نمونه وقتی ابراهیم(ع) به منصب امامت رسید: «قال إنّی جاعلك للناس إماماً»(بقره/124) تأمین امنیت و رفاه عمومی را خواستار شد: 
«و إذ قال إبراهیم ربّ اجعل هذا بلداً آمناً و ارزق أهله من الثمرات من آمن منهم بالله و الیوم الآخر» بقره/126
و هنگامی را كه ابراهیم عرض كرد: پروردگارا این سرزمین را شهر امنی قرار ده و اهل آن را ـ آنها كه به خدا و روز بازپسین ایمان آورده اند ـ از ثمرات روزی ده.
خداوند نیز به حكومت های حق یاری می رساند و امنیت ایشان را تأمین می كند؛ برای نمونه:
«وعد الله الذین آمنوا و عملوا الصالحات لیستخلفنّهم فی الأرض كما استخلف الذی من قبلهم و لیمكّننّ لهم دینهم الذی ارتضی لهم و لیبدلنّهم من بعد خوفهم أمناً یعبدوننی لایشركون بی شیئاً و من كفر بعد ذلك فأولئك هم الفاسقون» نور/55
خداوند به كسانی از شما كه ایمان آورده و كارهای شایسته انجام داده اند وعده می دهد كه قطعاً آنان را حكمران روی زمین خواهد كرد، همان گونه كه به پیشینیان آنها خلافت روی زمین را بخشید؛ و دین و آیینی را كه برای آنان پسندیده پابرجا و ریشه دار ساخت؛ و ترسشان را به امنیت و آرامش بدل می كند؛ آن سان كه تنها مرا می پرستند و چیزی را شریك من نخواهند ساخت. و كسانی كه پس از آن كافر شوند آنها فاسقانند.
امام علی(ع) نیز با الهام از قرآن، وظیفه اصلی و خواسته امام و حاكم اسلامی را ایجاد امنیت و آرامش می خواند؛ آن حضرت در پاسخ شعار خوارج «لاحكم الاّ لله» می فرماید:
«كلمة حق یراد بها الباطل! نعم إنّه لا حكم إلاّ لله، و لكن هؤلاء یقولون: لا إمرة إلاّ لله، و إنه لابد للناس من أمیر برّ أو فاجر، یعمل فی إمرته المؤمن، و یستمتع فیها الكافر، و یبلغ الله فیها الأجل و یجمع به الفیء، و یقاتل به العدوّ، و تأمن بهم السبل، و یؤخذ به للضعیف من القوی، حتی یستریح برّ و یستراح من فاجر».25
سخن حقی است كه منظور از آن باطل است! آری درست است، فرمانی جز فرمان خدا نیست، ولی اینها می گویند زمامداری جز برای خدا نیست، در حالی كه مردم به زمامداری نیك یا بد نیازمندند؛ تا مؤمنان در سایه حكومت به كار خود مشغول و كافران هم بهره مند شوند و مردم در استقرار حكومت زندگی كنند، به وسیله حكومت، بیت المال جمع آوری می گردد و به كمك آن با دشمنان می توان مبارزه كرد. جاده ها امن و امان، و حق ضعیفان از نیرومندان گرفته می شود؛ نیكوكاران در رفاه و از دست بدكاران در امان می باشند.
در خطبه دیگری امام جنگ های خویش را در راستای تأمین امنیت و اصلاح امور می خواند و خود را از قدرت طلبی، ریاست خواهی و بهره گیری ازمادیات مبرا می خواند
«اللهم إنّك تعلم أنه لم یكن الذی كان منّا منافسة فی سلطان و لا التماس شیء من فضول الحطام، و لكن لنردّ المعالم من دینك و نظهر الإصلاح فی بلادك، فیأمن المظلومون من عبادك، و تقام المعطلة من حدودك».26
خدایا تو می دانی كه جنگ و درگیری ما برای به دست آوردن قدرت و حكومت و دنیا و ثروت نبود، بلكه می خواستیم نشانه های حق و دین تو را به جایگاه خویش بازگردانیم و در سرزمین های تو اصلاح را ظاهر كنیم؛ تا بندگان ستمدیده ات در امن و امان زندگی كنند و قوانین و مقررات فراموش شده تو بار دیگر اجرا گردد.
چنان كه گذشت در قرآن یكی از نشانه های حكومت جور و باطل، وجود ناامنی و ظلم و فساد و ناتوانی در تأمین امنیت است و اینكه در قرآن امنیت یك كالای عمومی معرفی شده و در حوزه وظایف حكومت آمده است از آن جهت است كه:
1. تأمین امنیت از سوی خود افراد، هر چند بهترین گزینه است و امنیت را برابر با نیازها می سازد، ولی هزینه های بسیار زیادی دارد و توان و قدرت فراوانی می طلبد كه شهروندان این توان و امكانات را ندارند.
2. وقتی افراد از ناامنی رنج می برند و برای فرار از هرج و مرج به زندگی اجتماعی تن می دهند و حقوق و آزادی های طبیعی خویش را به دولت وا می نهند، خود دولت را به عنوان متولی امنیت به رسمیت می شناسند و از میان بد و بدتر دولت را انتخاب می كنند.
چنان كه قرآن امنیت را یك كالای همگانی معرفی می كند كه دولت تأمین گر آن است. در اعلامیه حقوق بشر نیز امنیت فردی یك كالای عمومی است: «حمایتی كه جامعه به هریك از افراد و اعضای خود برای حفظ جان و حقوق و دارایی آنها اعطا كرده است» و در ماده چهارم اطلاعیه حقوق بشر سال هشتم انقلاب فرانسه امنیت حمایت و معاونت همه جامعه برای تأمین حقوق هر یك از اعضای خود است.
بنابراین دولت چه حداقلی و چه حداكثری وظیفه تأمین امنیت را دارد. وقتی دولت تأمین امنیت را بر عهده می گیرد در برابر زندگی اجتماعی و مزایای آن از شهروندان خواسته هایی دارد كه این خواسته ها تا وقتی در راستای امنیت قرار دارد با امنیت فردی ناسازگار نمی نماید و با مقاوله نامه كار اجباری همخوان است. برای نمونه دولت می تواند خدمت نظام وظیفه را اجباری كند، از افراد در دفع آفات، آتش سوزی ها، سیل، زلزله و… یاری طلبد و متخلفان را بازخواست و توبیخ كند.
حكومت برای تأمین امنیت باید دو مرحله را پشت سر بگذارد تا به امنیت مطلوب دست یابد:
1. شناسایی آسیب ها و تهدیدها
2. زدودن و از میان بردن تهدیدها و ناهنجاری ها.
آسیب ها و ناامنی های داخلی یا نتیجه رفتارهای فردی و یا گروهی است كه در دو محور جداگانه بررسی می شود:

تهدیدات فردی

ناهنجاری های فردی چون قتل، سرقت، اختلاس، كلاهبرداری، اعتیاد، رانت خواری و… این ناهنجاری ها هر چند یك نفره یا چند نفره صورت می گیرد و به طور طبیعی باید تهدید اجتماعی شناخته نشود؛ اما از آن جهت كه بازتاب های این ناهنجاری ها بر تمامی زندگی افراد اجتماع سایه می افكند و احساس ناامنی شدید اجتماعی پدید می آورد یك تهدید اجتماعی شناخته می شود.
برای مبارزه با ناهنجاری های فردی، دولت ها راهكارهای گوناگونی را آزموده اند كه برخی موفق و تعدادی شكست خورده می نمایند. قرآن نیز در رودرویی با ناهنجاری های فردی دو راهكار مهم و اساسی عرضه می كند كه این دو راه در صورت عملی شدن كاملاً موفقیت آمیزخواهد بود:
یك. ریشه زدایی و خاستگاه شكنی
این راهكار بهترین راه شناخته شده و تجربه شده دولت ها در مبارزه با تهدیدات فردی است. بر اساس این روش برای مبارزه با ناهنجاری ها باید خاستگاه ناهنجاری ها را نشانه گرفت. وقتی ریشه های یك ناهنجاری بریده شود ناهنجاری خود به خود از میان می رود. راهكار نخست برای پیشگیری از رخداد ناهنجاری ها نیز بسیار كارآمد است و مانع شكل گیری ناهنجاری می شود.
خاستگاه شناسی ناهنجاری های فردی نشان می دهد این گونه ناهنجاری ها از فقر اقتصادی، فرهنگی، آزادی مطلق، بیماری، تسامح و تساهل حكومت، ناكارآمدی حكومت و… مایه می گیرد.
مجموعه این ریشه ها یا نتیجه ضعف و ناكارآمدی حكومت است و یا نتیجه مستقیم عملكرد خود فرد. بنابراین قرآن در مرحله خاستگاه، هم دولت را مخاطب قرار می دهد و هم فرد را؛ برای نمونه در مورد فقر به عنوان عامل بسیاری از ناهنجاری های فردی قرآن دو نوع رهنمود دارد:
الف. پیشگیرانه؛
در این مرحله انسان را به كار و تلاش فرا می خواند: «لیس للانسان إلاّ ما سعی»(نجم/39) مال و سرمایه را قوام و زینت زندگی معرفی می كند: «ولاتؤتوا السفهاء أموالكم التی جعل الله لكم قیاماً»(نساء/5)، «المال و البنون زینة الحیاة الدنیا»(كهف/46)، تحریم كنندگان زینت های الهی را بازخواست و توبیخ می كند: «قل من حرّم زینة الله التی أخرج لعباده و الطّیبات من الرزق قل هی للذین آمنوا فی الحیاة الدنیا خالصة یوم القیامة»(اعراف/32) این آیات نشان می دهد در نگاه وحی، تنبلی، سستی، رهبانیت، سربار جامعه بودن و… ناسازگار با رهنمودهای قرآن است. امام علی(ع) می فرماید:
«إنّی لأبغض الرجل یكون كسلان من أمر دنیاه، فهو عن أمر آخرته أكسل».
من از مردی كه در كار دنیا تنبلی ورزد كینه دارم، زیرا در كار آخرت خود تنبل تر است.
ب. درمان گرایانه؛
فقر همیشه از تنبلی و سستی و تن پروری پدید نمی آید، بلكه درمواردی فقر نتیجه ناتوانی و از كار افتادگی است. در این صورت قرآن در راستای درمان فقر، مسلمانان را به پرداخت زكات، صدقه و انفاق فرا می خواند و سهمی از غنایم را برای درماندگان قرار می دهد.
«و أوحینا إلیهم فعل الخیرات و إقام الصلاة و إیتاء الزكاة» انبیاء/73
«و أنفقوا ممّا رزقناهم سرّاً و علانیةً» رعد/22
«الذین ینفقون أموالهم فی سبیل الله ثمّ لایتبعون ما أنفقوا منّاً و لا أذی لهم أجرهم عند ربّهم» بقره/262
«إن تبدوا الصدقات فنعمّا هی و إن تخفوها و تؤتوها الفقراء فهو خیر لكم» بقره/271
«واعلموا أنّما غنمتم من شیء فأنّ لله خمسه و للرّسول و لذی القربی و الیتامی و المساكین و ابن السبیل» انفال/41
شكل گیری پدیده فقر، بیش از آن كه نتیجه عملكرد فرد باشد نشان از ناتوانی و ناكارآمدی حكومت دارد. اگرحكومت كه در نگاه قرآن متولی امنیت است احساس وظیفه كند و خود را در برابر عموم شهروندان پاسخگو بداند می تواند با راهكارهایی فقر را ریشه كن كند. برای نمونه ایجاد اشتغال كند، همگان را از فرصت های شغلی برابر بهره مند سازد، عدالت توزیعی را حاكم سازد، آموزش فنی و حرفه ای را گسترش دهد، تأمین اجتماعی را بر عهده گیرد و برای سالخوردگان، از كارافتادگان، ناتوانان و تمامی كسانی كه توانایی تأمین هزینه های زندگی خویش و خانواده را ندارند مقرری تعیین كند.
در راستای این مسئولیت، ابراهیم(ع) در برابر مردم احساس وظیفه می كند و از خداوند در تأمین نیازمندی های مردم یاری می طلبد: «ربّ اجعل هذا بلداً آمناً و ارزق أهله من الثمرات» (بقره/126) و خود نیز در حد توان میهمانی می دهد.
امام علی(ع) یتیمان، مستمندان و درماندگان را زیر پوشش خویش قرار می دهد.

دو. كیفر دهی هنجارشكنان

این راهكار از خاستگاه شكنی عبور كرده و مجازات هنجارشكنان را دنبال می كند. هنجارشكنی همیشه از اضطرار فرد و ناكارآمدی حكومت نیست، بلكه درصد قابل توجهی از هنجارشكنان، بدون نیاز هنجارها را می شكنند. برای نمونه بخشی از سرقت ها برای تفریح، هوا و هوس، زیاده خواهی، مبارزه با حكومت، خودنمایی و… انجام می گیرد.
در برابر این دسته از هنجارشكنان، راهكار نخست پاسخگو نیست و اصولاً این راهكار سالبه به انتفاء موضوع است؛ به این جهت خداوند راهكار مجازات را طرح می كند. برای نمونه در پدیده سرقت، تعزیر، حد، تبعید، و قطع عضو سارقان را خواستار است:
«والسارق و السارقة فاقطعوا أیدیهما جزاء بما كسبا نكالاً من الله» مائده/38
«إنّما جزاء الذین یحاربون الله و رسوله و یسعون فی الأرض فساداً أن یقتّلوا أو یصلّبوا أو تقطّع أیدیهم و أرجلهم من خلاف أو ینفوا من الأرض ذلك لهم خزی فی الدنیا» مائده/33
قرآن در برابر خشونت و ناهنجاری های دیگری كه به خشونت می انجامد قصاص و دیه را پیشنهاد می كند و قصاص را مایه برقراری امنیت می خواند:
«یا أیها الذین آمنوا كتب علیكم القصاص فی القتلی الحرّ بالحرّ و العبد بالعبد و الأنثی بالأنثی فمن عفی له من أخیه شیء فاتباع بالمعروف و أداء إلیه بإحسان» بقره/178
«و لكم فی القصاص حیاة یا أولی الألباب» بقره/179
هر چند راهكار دوم قرآن در مبارزه با ناهنجاری ها، مجازات هنجارشكنان است، اما این راهكار وقتی عملیاتی می شود كه حكومت به وظایف خود در راهكار نخست عمل كرده باشد. وقتی می توان یك سارق را قطع عضو كرد كه نیازمندی های اولیه زندگی او را ناگزیر به سرقت نكرده باشد، از بیماری روحی و روانی رنج نبرد و…

تهدیدهای گروهی و حزبی

شورش، اغتشاش، جنگ داخلی، ترور، هم گامی با دشمنان خارجی و… در شمار تهدیدهای گروهی و حزبی قرار می گیرد.
این تهدیدها بیشتر از بحران مشروعیت و تنوع قومیت ها و اقتصاد ضعیف پدید می آید.
وقتی قومیت ها، گرایش ها و مردم خویش را در حكومت شریك نبینند و حكومت را پاسخگوی خواسته های به حق خویش نشناسند، در قالب گروه، حزب، قومیت و مذهب به مخالفت با حكومت می پردازند و از هر اهرمی چه داخلی و چه خارجی برای به زانو درآوردن حكومت سود می گیرند و گاه قدرت های خارجی را به مداخله در امور كشور و سرنگونی حكومت تحریك و تشویق می كنند و وضع خود را پس از مداخله نظامی بیگانه بدتر از وضع موجود نمی بینند.
قرآن برای از میان بردن این ناهنجاری ها یا تهدیدها دو راهكار عرضه می دارد:
1. فراخوانی حكومت و پذیرش نقش مردم و خویشتن داری و مهربانی با آنها. در آیات قرآن، مردم، خواسته ها و نظریات ایشان در شكل گیری حكومت، انتخاب رهبران و قدرت بخشی به ایشان بسیار با اهمیت نشان داده شده است. بر این اساس خداوند از كسانی كه با پیامبر پیمان بسته اند اظهار خشنودی می كند:
«لقد رضی الله عن المؤمنین إذ یبایعونك تحت الشجرة» فتح/18
و بیعت با پیامبر را بیعت با خود می خواند:
«إنّ الذین یبایعونك إنّما یبایعون الله» فتح/2
هر چند بیعت با پیامبر بیعت با حاكم نیست، اما به كمك تاریخ و سیره پی می بریم كه بیعت با پیامبر تنها دینی نبوده است بلكه بیعت سیاسی را نیز در بر می گیرد.
سیره معصومین (ع) نیز نشان می دهد خواست مردم در درجه اول اهمیت قرار دارد و هیچ حكومتی بدون همراهی مردم شكل نمی گیرد و یا اگر شكل بگیرد دوام نمی آورد. برای نمونه حضرت علی(ع) 25 سال سكوت كرد و در راستای احقاق حقّ خود به زور متوسل نشد و تنها زمانی مسئولیت پذیرفت و حكومت گرفت كه مردم خواستند.
در نگاه قرآن نقش مردم به تعیین حاكم، نوع حكومت یا پذیرش حاكم محدود نمی شود، بلكه بعد از شكل گیری حكومت نیز مردم می توانند در حكومت مشاركت كنند و از طریق شورا پیشنهادها و دیدگاه های خود را به حاكم عرضه كنند. حاكم نیز در برابر بیعت مردم، مسئول است و باید از مردم مشورت گیرد و آنها را در تصمیم گیری ها شركت دهد و از خودرأیی و استبداد پرهیز كند. خداوند به پیامبر اسلام كه مقام بس بلندی دارد می فرماید:
«و شاورهم فی الأمر» آل عمران/159
افزون بر این آیه «والذین استجابوا لربّهم و أقاموا الصلاة و أمرهم شوری بینهم»(شوری/38) و نیز آیه «فإن أرادا فصالاً عن تراضٍ منهما و تشاور فلاجناح علیهما»(بقره/233) به طریق اولویت، اهمیت مشورت در نظام حكومتی اسلام را نمایان می سازد؛ وقتی خداوند مشورت در امور شخصی و تصمیم گیری های فردی را نیكو معرفی می كند به قیاس اولویت، مشورت در مسائل حكومتی شایسته تر و بایسته تر می نماید.
این دو رهنمود قرآن (بیعت و شورا) بخش عمده ای از تهدیدات گروهی را از میان می برد و مانع شكل گیری ناامنی های داخل می گردد، چه اینكه بر اساس این دو رهنمود، دولت به عنوان منتخب مردم باید به خواسته های تمامی اقشار و قومیت ها و گرایش ها توجه كند، در برآورده ساختن مطالبات مردم بكوشد، تمامی قومیت ها، گرایش ها و احزاب و دسته جات را در قدرت سهیم كند و از رودررو قرار گرفتن با قومیت ها و گرایش های مذهبی دوری كند. قومیت های گوناگون، آن گاه كه خود را در حكومت سهیم ببینند نوای جدایی طلبی و استقلال خواهی را سر نمی دهند و از جدایی طلبان حمایت نمی كنند و به وسوسه های قدرتهای خارجی وقعی نمی نهند.
البته حكومت می تواند خواسته های گروه ها و قومیت ها و تشكل ها را با توجه به قانون به بحث و بررسی بگیرد در برابر مطالبات قانونی تسلیم باشد و خواسته های غیرقانونی را برنتابد و زیاده خواهان و فرصت طلبان و سوء استفاده كنندگان از آزادی را تهدید كند و با آنها برخورد قانونی نماید، اما این تهدیدات نباید خرد كننده و شكننده باشد. حكومت باید چنان كه قرآن نیز می گوید بر مردم سخت نگیرد، خشونت نكند، سعه صدر داشته باشد و با شهروندان با عطوفت و مهربانی رفتار كند. خشونت و سخت گیری مردم را دلسرد و گوشه گیر می كند و مشروعیت حاكم را از میان می برد.
«فبما رحمة من الله لنت لهم و لوكنت فظّاً غلیظ القلب لانفضّوا من حولك فاعف عنهم و استغفر لهم» آل عمران/159
این آیه امضای سیره پیامبر در نحوه حكومت است و اینكه خداوند از شكل حكومت داری پیامبر راضی و خشنود است.
از سوی دیگر عطوفت و خویشتن داری دولت نباید به اندازه ای باشد كه چهره ای ناتوان از حكومت ترسیم كند؛ چه اینكه افراط و تفریط در محدود سازی خواسته ها و افراد، مردم را نسبت به امنیت خود حساس می كند و آنها را ناگزیر از تشكیل گروه های نظامی و شبه نظامی برای تأمین خود در برابر دولت و در برابر دیگران می كند و این گونه تشكیلات نیز همیشه برای حكومت ها دردسرآفرین است و به درگیری حكومت با شبه نظامیان می انجامد.
2. راهكار دوم قرآن، رهنمودها، توصیه ها و الزاماتی است كه خداوند برای مردم دارد. در این آیات خداوند ریشه های شكل گیری ناامنی های داخلی را هدف می گیرد و با مردود خواندن قومیت گرایی، نژادپرستی، پیروی از هوا و هوس، زیاده خواهی، اختلاف و تفرقه، امنیت داخلی را دنبال می كند.
آیات بسیاری را می توان برای این راهكار شمارش كرد كه تنها برای نمونه به آیاتی درباره قومیت گرایی و نژادپرستی اشاره می كنیم:
برخی از آیات ناظر به نژادپرستی و قومیت گرایی عبارتند از:
1. «یا أیها الناس إنّا خلقناكم من ذكر و أنثی و جعلناكم شعوباً و قبائل لتعارفوا إنّ أكرمكم عندالله أتقاكم» حجرات/13
در این آیه آفریدگار نژادها و قومیت های گوناگون خداست؛ اما این قومیت، نژاد، زبان و… ملاك برتری نیست. میزان برتری ایمان و تقوا است.
2. «قل هو القادر علی أن یبعث علیكم عذاباً من فوقكم أو من تحت أرجلكم أو یلبسكم شیعاً و یذیق بعضكم بأس بعض» انعام/65
دراین آیه، گروه گرایی و فرقه گرایی زمینه ساز درگیری و جنگ است و این مقدمه و ذی المقدمه شكلی از عذاب الهی است.
3. «یا أیها الذین آمنوا إن تطیعوا فریقاً من الذین أوتوا الكتاب یردّوكم بعد إیمانكم كافرین» آل عمران/100
گروهی از اهل كتاب با دست مایه نژاد پرستی و قومیت گرایی، دو قبیله اوس و خزرج را در آستانه جنگ قرار دادند و خداوند مسلمانان را نسبت به پیروی از اهل كتاب هشدار می دهد.
4. «واعتصموا بحبل الله جمیعاً و لا تفرّقوا و اذكروا نعمت الله علیكم إذ كنتم أعداء فألّف بین قلوبكم فأصبحتم بنعمته إخواناً و كنتم علی شفا حفرة من النار فأنقذكم منها» آل عمران/103
خداوند متعال از انس و الفتی كه میان قومیت ها و نژادهای گوناگون و به خصوص اوس و خزرج ایجاد كرده سخن می گوید و آن را نعمت الهی می خواند و مسلمانان را به چنگ زدن به ریسمان الهی و دوری از تفرقه و دشمنی فرا می خواند.

تعریف امنیت ملی در قرآن

امنیت ملی را به عنوان یك اصطلاح مركب، زمانی می توان تعریف كرد كه هر یك از دو واژه امنیت و ملی جداگانه بر اساس آیات قرآن مورد بحث و بررسی قرار گیرد.

معنی شناسی امنیت

یكی از راه های دست یابی به معنای امنیت تقابل گیری و شناخت یك چیز به وسیله شناخت ضدّ آن است. بر اساس این راهكار می توان از طریق كلماتی كه در برابر امنیت قرار می گیرد به مفهوم امنیت رسید. برای نمونه در نگاه قرآن خوف نقطه مقابل امنیت است:
1. «و لیبدّلنّهم من بعد خوفهم أمناً» نور/56
2. «الذی أطعمهم من جوع و آمنهم من خوف» قریش/4
3. «و ضرب الله مثلاً قریة كانت آمنة مطمئنّة یأتیها رزقها رغداً من كل مكان فكفرت بأنعم الله فأذاقها الله لباس الجوع و الخوف بما كانوا یصنعون» نحل/112
4. «فإن خفتم فرجالاً و ركباناً فإذا أمنتم فاذكروا الله كما علّمكم» بقره/239
5. «و إذا جاءهم أمر من الأمن أو الخوف أذاعوا به» نساء/83
تقابل امنیت و خوف در سخن بسیاری از لغت نویسان و تفسیرگران قرآن نیز آمده است؛ برای نمونه ابن منظور امنیت را از جهت مفهومی ناسازگار با خوف می خواند 27و شیخ طوسی تفسیرنویس برجسته شیعه امن را «سكون النفس إلی الأمر» می خواند و نقطه مقـابل آن را خوف دانستـه و خوف را «انزجـاع النفس من الأمر» معـرفی می كند.28
واژه دیگری كه در آیات قرآن در برابر امنیت قرار گرفته است كلمه «وجل» است؛ برای نمونه در آیات انفال/52 و حج/35 و فجر/52ـ53 و مؤمنون/60 «وجل» از جهت معنایی در برابر امنیت قرار دارد.
واژه دیگری كه به معنای بیم و ترس است و در برابر امنیت قرار دارد كلمه «نذیر» است. قرآن بیم دهنده ستمگران است (احقاف/12)، پیامبران نیز بیم دهنده هستند (قصص/46 و سجده/3)، چنان كه برخی از كسانی كه به جهاد نمی روند و آگاهی كسب می كنند بیم دهنده قوم خویش هستند(توبه/122).

معنی شناسی ملی

برای معنی شناسی واژه «ملی» می توان این اصطلاح را با چند واژه قرآنی به مقایسه نشست:
1. ملة؛
در برخی از آیات قرآن واژه ملت به كار رفته است. مانند: بقره/130 و135، آل عمران/95، نساء/125، انعام/161، یوسف/37ـ38 ، نحل/123، حج/78، ص/7 و اعراف/88ـ89.
این واژه در تمام موارد به معنای آیین است و نمی توان ملت به عنوان یك اصطلاح سیاسی را هم مفهوم با این واژه دانست.
2. امة؛
در برخی دیگر از آیات، واژه امت آمده است: مانند بقره/128 و 134و141و143و213، آل عمران/104و 113 و…
در برخی از این آیات مراد از امت گروهی است كه از باورهای مشتركی پیروی می كنند؛ مانند پیروان ابراهیم(ع) و محمد(ص) و اهل كتاب و…
3. قوم؛
این واژه در قرآن بسیار به كار رفته است؛ مانند: قوم كافرین، قوم ظالمین، قوم فاسقین، قوم نوح، قوم موسی، قوم یونس، قوم صالح و…
این واژه نسبت به كلمه امت به معنای ملت به عنوان یك اصطلاح سیاسی نزدیك تر است. هر چند در برخی موارد معنای كلمه امت و قوم تقریباً معادل است، اما قراینی وجود دارد كه نشان می دهد قوم ازجهت معنی گسترده تر از امت است، و امت، واحد كوچك تری است نسبت به قوم؛ مانند: «من قوم موسی امة»(اعراف/159)
بنابراین در نگاه قرآن «ملت» یك واحد بزرگ انسانی است كه برخوردار از ارزش های مشتركند. برای نمونه قوم موسی كسانی بودند كه از عقیده خاصی بهره مند بودند. البته پرواضح است كه ارزش های یك ملت به عقیده محدود نمی گردد، بلكه سرزمین، آداب، رسوم و… نیز می تواند از ارزش های یك ملت شمرده شود، به همین جهت در آیات قرآن از سرزمین به «دیار» یاد شده است و خروج از سرزمین مانند كشتن یكدیگر ناپسند معرفی شده است (نساء/66). این ناپسندی از آن جهت است كه ملت نسبت به سرزمین خود تعلق خاطر دارند و سرزمین را بسیار پاس و حرمت می نهند. نتیجه آن كه امنیت ملی یعنی ایمنی یك ملت نسبت به آنچه ارزش های ایشان را تهدید می كند.

تهدیدات

امنیت یك ملت زمانی است كه آن ملت ایمنی داشته باشد و از تهدیدات خارجی نهراسد، بنابراین برای رسیدن به شناختی درست از امنیت باید نخست تهدیدها را شناخت یا دست كم به شناسایی آنچه یك ملت تهدید می شناسد اقدام كرد.
بیم های یك ملت بی ارتباط با بیم هایی كه برای یك فرد از جامعه رخ می دهد نیست. چه اینكه ملت مجموعه ای از افرادند، بنابراین آنچه به عنوان تهدید رخ می نماید خواه فردی باشد یا جمعی، می تواند در مقیاس و مجموعه ای بزرگ تر به عنوان تهدید علیه یك ملت به شمار آید.
نظر داشت آیات قرآن ما را به بخشی از تهدیدها رهنمون می سازد:
الف. تهدیدات جانی؛ ترس انسان بر جان خود، چه به صورت قتل یا آزار و اذیت، یكی از عوامل بروز ناامنی است؛ برای نمونه موسی(ع) بیم آن داشت كه به جرم كشتن قبطی كشته شود (شعراء/14، قصص/33). این بیم موسی(ع) را ناگزیر از فرار كرد (شعراء/21). حضرت شعیب وقتی موسی را دید به او گفت: نهراس، از قوم ستمگر نجات یافتی(قصص/25).
مادر موسی(ع) نیز كه نسبت به جان فرزند خویش بیمناك بود برای رهایی از ناامنی (به الهام الهی) موسی را در نیل رها كرد(قصص/7).
موسی و هارون از جهت خوف از آزار و اذیت فرعون در ناامنی بودند و خدا ایشان را از ناامنی نجات داد(طه/45ـ46).
موسی(ع) وقتی عصا تبدیل به مار شد از آن ترسید (نحل/10) و وقتی مأمور شد مار را بگیرد باز می هراسید (طه/21) در تمام این موارد خدا موسی را از ناامنی رهانید.
یعقوب(ع) از آن جهت كه نسبت به جان یوسف بیمناك بود در ناامنی قرار داشت(یوسف/13).
ابراهیم(ع) از اینكه فرشتگان غذا نخوردند ترسید و این بیم تا وقتی فرشتگان خود را معرفی نكردند ادامه داشت (هود/70 ).
داود(ع) وقتی شاكیان، سرزده خود را به او رساندند بیمناك شد (ص/22).
نوح(ع) نیز از گرفتار شدن خویشان خود به عذاب، هراسان بود(عنكبوت/33).
چنان كه پیامبران الهی نسبت به جان خود و خویشان بیم داشتند دیگران نیز این ناامنی را داشتند. برای نمونه گروه بسیاری از ترس شكنجه گران فرعون امنیت نداشتند و نمی توانستند به موسی ایمان آورند(یونس/81).
این گونه تهدیدات در آیات قرآن و در اسلام به اندازه ای اهمیت دارد كه فرد می تواند به خاطر آنها از انجام برخی تكالیف اجتناب كند(نساء/3).
ب. تهدیدات اجتماعی؛ برخی از آیات، خوف نسبت به ناهنجاری های اجتماعی را بیان می كند برای نمونه:
1. اگر از جدایی (طلاق) بیمناك هستید یك داور از خانواده مرد و یكی از خانواده زن انتخاب كنید تا جدایی رخ ندهد. با این راهكار خداوند می خواهد مخاطب را از این جهت امنیت دهد(نساء/35).
2. اگر از رعایت نكردن عدالت با دختران یتیم بیمناكید برای رهایی از ناامنی با دیگر دختران ازدواج كنید و چند همسر انتخاب كنید، اما اگر بیم دارید كه با ایشان نیز به عدالت رفتار نكنید تنها یك همسر برگزینید (نساء/3).
ج. تهدیدات دینی و فكری؛ دین و باور برای هر فردی بسیار پرارزش و با اهمیت است؛ چه آن دین حق باشد یا باطل. برای نمونه موسی از اینكه فرعونیان رسالت او را تكذیب كنند بیم داشت(شعراء/12 و قصص/34)، چنان كه فرعون از اینكه موسی آیین و باورهای قومش را زیر سؤال می بُرد و در پی دگرگونی آنها بود می هراسید(غافر/26).
بیم از سرنوشت خویشان كه در سخنان حضرت زكریا نمودار شده است (مریم/5)، بیم زن از اینكه همسرش از او اعراض یا سركشی كند (نساء/128)، بیم از سرنوشت فرزندان ناتوان(نساء/9) و هم چنین ترس از خیانت، كه در برخی آیات قرآن آمده است از نمونه های دیگر انواع تهدید در قرآن است. با توجه به این تهدیدات كه بیشتر متوجه یك فرد و یا عده اندكی می شود می توان امنیت دینی، نظامی، اقتصادی و… را از ابعاد گوناگون امنیت ملی معرفی كرد.

1. امنیت دینی

از میان ابعاد یاد شده امنیت ملی، امنیت دینی مهم ترین بعد امنیت است. ملت ها نسبت به دین و عقاید یا به تعبیری كلی تر نسبت به فرهنگ خود بسیار حساس هستند و به همین جهت در برابر گسیخته شدن و دگرگون شدن وابستگی ها و تعلقات فكری خود مقاومت می كنند و در برابر مخالفان می ایستند. برای نمونه وقتی پیامبران از خدای واحد سخن می گویند و بت پرستی را نفی می كنند، ملت ها موضع خصمانه می گیرند، پیامبر را دشنام می دهند، آنها را اذیت و آزار و تحریم می كنند. قوم فرعون در برابر موسی و هارون احساس ناامنی داشتند. برخی دیگر به عقاید موروثی خود دل بسته بودند و از آن دفاع می كردند (انبیاء/53، لقمان/21، زخرف/22) و عده ای با استفهام انكاری می پرسیدند:
«أجئتنا لنعبد الله وحده و نذر ما كان یعبد آباؤنا» اعراف/70
این عده حاضر به تحمل عذاب بودند ولی از دین موروثی خود چشم نمی پوشیدند.
بر این اساس، برخی از اقوام گذشته، پیامبران و پیروان ایشان را مفسد فی الأرض می شناسند (اعراف/127). و فرعون به عنوان یك حاكم از تغییر دین ملت قوم می ترسید (غافر/26).
بیم از هجمه با باورها و عقاید، ویژگی یك ملت خاص نیست، بلكه تمامی ملت ها حتی ملت های مسلمان از هجوم دیگران به دین و آیین خود بیمناكند و از آن می هراسند.
برخوردهای تند و خشن با آنان كه دین یك ملت را تهدید می كنند به آن جهت است كه هر ملتی وابسته و دلبسته به دین و فرهنگ خود است و نمی تواند در برابر تهدیدات دیگران از خود نرمش نشان دهد. (برای نمونه بقره/170 و مائده/10)
در راستای این بعد از امنیت، خداوند تقلید را نكوهش می كند، بهره گیری از عقل و تأمّل و تدبّر در آفرینش و آیات الهی را خواستار است، از پیامبر تفسیر و تبیین آیات را می طلبد (نحل/44و نحل64) و گروهی را به فراگیری دین و آموزش دین فرا می خواند (بقره/171 و توبه/122).

2. امنیت نظامی

این بعد از امنیت به عنوان سنتی ترین بعد امنیت شناخته می شود. تمامی آیاتی كه مسلمانان را به جهاد با مخالفان فرا می خواند و برخی آیات دیگر نشان از تأثیر این بعد در امنیت ملی دارد.
در امنیت نظامی تأكید قرآن تنها بر آمادگی برای جنگ و پیروزی در جنگ آن هم با نفرات و امكانات فراوان نیست، بلكه دستیابی به تجهیزات و امكانات پیشرفته نظامی و روحیه بالای جهادگران از اولویت های اصلی دكترین نظامی قرآن است. بر این اساس خداوند از مجاهدان می خواهد در برابر نفرات بسیار دشمن ایستادگی كنند.
1. «إن یكن منكم عشرون صابرون یغلبوا مائتین» انفال/65
2. «الآن خفّف الله عنكم و علم أنّ فیكم ضعفاً» انفال/66
توجه به سیاق این آیات نیز حكایت از درستی این برداشت دارد؛ چه اینكه در سیاق آنها می خوانیم: «و أعدّوا لهم ما استطعتم من قوة و من رباط الخیل»(انفال/60) واژه «قوة» می تواند ناظر به كیفیت تجهیزات و ادوات جنگی باشد.
امنیت مورد توجه قرآن پیمان های نظامی با متحدان را می طلبد به همین جهت مسلمانان به صلح با دیگران فرا خوانده می شوند (انفال/65 و نساء/90).
هدف مشخص امنیتی در حوزه امنیت نظامی جلوگیری از بروز جنگ، و در صورت رخداد جنگ، پیروزی است. به همین جهت آیه «و أعدّوا لهم ما استطعتم…»(انفال/60) ناظر به وضعیت جنگی نیست، بلكه هدف كسب آمادگی و قدرت بازدارندگی و جلوگیری از حمله دشمن است. در این آیه می خوانیم: «ترهبون به عدوّالله و عدوّكم» و بر همین اساس در آیه پس از آن، به هراسی كه آمادگی و قدرت بازدارندگی در دشمنان ایجاد می كند و آنها را خواهان صلح می خواند اشاره شده است: «و إن جنحوا للسّلم…»(انفال/61).

3. امنیت اقتصادی

هر چند قرآن برای رودر رویی با دشمنان خارجی از واژه جهاد سود می برد، اما به نظر می رسد جهاد تنها به شكل نظامی نیست، بلكه معنای گسترده تری دارد و هر نوع مبارزه ای را در بر می گیرد. با این نگاه، آیاتی كه مبارزه با مال را خواستار می شود مانند آیات: توبه/20 و 41و 88، انفال/72، نساء/95 و… به قرینه آیه «وأعدّوا لهم ما استطعتم من قوة و من رباط الخیل»(انفال/60) نظر به امنیت اقتصادی دارد، به ویژه با قرینه ای كه در درخواست امنیت از سوی ابراهیم وجود دارد: «و ارزق أهله من الثمرات»(بقره/125).
افزون بر این، برخی آیات كه اشاره به ایمنی از گرسنگی دارد منطقه امن را منطقه ای معرفی می كند كه روزی اش از هر جا می رسد و منطقه ناامن منطقه ای است كه از خوف و گرسنگی رنج می برد. در آیات سوره قریش نیز به امنیت اقتصادی اشاره شده است، آنجا كه می فرماید: «الذی أطعمهم من جوع و آمنهم من خوف».
با این نگاه، اقتصاد، مبنایی برای تقویت توان نظامی نیست، بلكه خود ابزاری برای مبارزه با تهدیدات به شمار می آید.
در نگاه قرآن، بعد اقتصادی امنیت ملی نمی تواند جایگزین بعد نظامی شود. چنان كه بعد نظامی نمی تواند بعد اقتصادی را از صحنه تأثیر گذاری بیرون سازد. البته ممكن است در دوره های متفاوت یك بعد پر رنگ و بعد دیگر كم رنگ باشد. اما نمی توان ادعا كرد در عصری بُعد اقتصادی یا نظامی تنها بُعد حیاتی امنیت ملی است.
آیاتی دیگر نیز می تواند در راستای بعد اقتصادی امنیت ملی قرار گیرد؛ برای نمونه:
1. «و لن یجعل الله للكافرین علی المؤمنین سبیلاً» نساء/141
2. «و لله العزّة و لرسوله و للمؤمنین و لكنّ المنافقین لایعلمون » منافقون/8
هنگامی كافران به مؤمنان سلطه نمی یابند و مؤمنان عزت دارند كه مؤمنان در بعد امنیت اقتصادی و سایر ابعاد امنیت ملی توان مبارزه و رقابت با دشمنان را داشته باشند، و این امنیت اقتصادی است كه مصونیت در برابر فشارهای اقتصادی و تهدیدهای اقتصادی را به همراه می آورد.

پی نوشت‌ها:

1. روزنامه همشهری، مقاله مفهوم امنیت ملی، 9/2/1372.
2. ح. قاسمی، برداشت های متفاوت از امنیت ملی، فصلنامه سیاست دفاعی، سال 1 و 5 شماره دوم، 54ـ55.
3. مورتون بركو و تیزوپی، سی. باك، امنیت ملی، گزیده مقالات سیاسی امنیتی، 2/103؛ روشندل، جلیل، امنیت ملی و نظام بین المللی، 11.
4. بهزادی، حمید، اصول روابط بین الممل و سیاست خارجی، 102ـ103.
5. ماندل، رابرت، چهره متغیر امنیت ملی، ترجمه پژوهشكده مطالعات راهبردی، 51ـ52.
6. افروغ، عماد، نگرشی دینی و انتقادی به مفاهیم عمده سیاسی، 116.
7. همان، 117.
8. همان.
9. آشوری، داریوش، دانشنامه سیاسی، 38.
10. آقابخشی، علی، فرهنگ علوم سیاسی، 173.
11. باری بوزان، مردم، دولت ها و هراس، ترجمه پژوهشكده مطالعات راهبردی، 32.
12. همان، 17؛ لورنس فریدمن، مفهوم امنیت، گزیده مقالات سیاسی امنیتی، 1/319.
13. همان، 20.
14. بصیری، محمدعلی، تحولات مفهوم امنیتی ملی، روزنامه اطلاعات، 4و5/4/1380.
15. باری بوزان، مردم، دولتها و هراس، ترجمه پژوهشكده مطالعات راهبردی، 17.
16. آردی مك كین لای، آر، لیتل، رویكردها و نظریه ها، امنیت جهانی، ترجمه اصغر افتخاری، 16.
17. همان، 17.
18. همان، 24.
19. همان، 28.
20. ماندل، رابرت، چهره متغیر امنیت ملی، 51ـ52.
21. همان، 53.
22. ادوارد آزر وچونگ این مون، مشروعیت، یكپارچگی و توان سیاست سازی، امنیت ملی در جهان سوم، 126.
23. محمودی، علی، نظریه های آزادی در فلسفه سیاسی هابز ولاك، 28.
24. همان، ص64.
25. معتزلی، ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، 1/91.
26. همان، 2/13.
27. ابن منظور، لسان العرب، 13/21.
28. شیخ طوسی، محمدبن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، 4/478 و 8/49.
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: یکشنبه 10 خرداد 1394 ساعت: 6:40 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

ليست صفحات

تعداد صفحات : 68

شبکه اجتماعی ما

   
     

موضوعات

پيوندهاي روزانه

تبلیغات در سایت

پیج اینستاگرام ما را دنبال کنید :

فرم های  ارزشیابی معلمان ۱۴۰۲

با اطمینان خرید کنید

پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست.

 سامانه خرید و امن این سایت از همه  لحاظ مطمئن می باشد . یکی از مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه   09159886819  در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما  فرستاده می شود .

درباره ما

آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس