تحقیق دانشجویی - 410

راهنمای سایت

سایت اقدام پژوهی -  گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان

1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819  -  صارمی

2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2  و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی  (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .

3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل http://up.asemankafinet.ir/view/2488784/email.png  را بنویسید.

http://up.asemankafinet.ir/view/2518890/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86.jpghttp://up.asemankafinet.ir/view/2518891/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%20%D8%A8%D9%87%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA.jpg

لیست گزارش تخصصی   لیست اقدام پژوهی     لیست کلیه طرح درس ها

پشتیبانی سایت

در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا  پیام بدهید
آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet

تحقیق درباره سرمشق وجامعه‏ شناسى

بازديد: 119

 

 

سرمشق وجامعه‏ شناسى

محمدرضا برات‏نژاد

 

مقدمه

پارادايم (paradigm) از جديدترين مفاهيمى است كه وارد حوزه علوم و جامعه‏شناسى شده است. اين مفهوم با نام فيلسوف و مورخ علم، تامس كهن (T.s.kuhn) ، مقارن است و اولين بار توسط وى در كتاب معروف او، ساختار انقلابهاى علمى (The structure of scientific Revolutions) ، به كار گرفته شده است. هدف كهن در اين كتاب، اثبات اين نظريه است كه على‏رغم تصور موجود درباره اينكه پيشرفت علوم از راه تراكم و انباشت ( صورت مى‏گيرد، رشد و توسعه علوم از راه انقلاب (Revolution) به وجود مى‏آيد و در جريان انقلاب‏هاى علمى، پارادايم‏هاى جديد جاى پارادايم‏هاى سابق را مى‏گيرند. در زبان فارسى، براى مفهوم پارادايم معادل‏هاى متعددى برگزيده‏اند; مانند نمونه، الگوى نظرى، سرمشق، نمونه فرد اعلى و امثال آن كه اين امر حاكى از نوعى ابهام و پيچيدگى در اين مفهوم است. كهن، كه واضع اين مفهوم است، به پيچيده بودن و ابهام آن اذعان دارد. وى در چاپ دوم كتابش، كه موجب واكنش‏هاى انتقادى فراوانى در ميان انديشمندان شد، در پى‏نوشتى كه بر آن افزود، ضمن تلاش براى پاسخگويى به انتقادات، چنين مى‏گويد: «يك خواننده همفكر، كه با من در اين باره - كه سرمشق ( پارادايم) عناصر فلسفى اين كتاب را معرفى مى‏كند - شريك است، يك فهرست تحليلى جزئى فراهم آورده و چنين نتيجه گرفته بود كه اين اصطلاح، دست كم، از 22 راه در اين كتاب به كار رفته است.» (1) البته كهن بر اين باور است كه برداشت‏هاى متفاوت از مفهوم پارادايم نتيجه ناسازگارى‏هاى برخاسته از روش نويسندگى است و به آسانى، مى‏توان آنها را حذف كرد، ولى در عين حال، به ابهام اين مفهوم اعتراف دارد.

 

تعريف سرمشق

همان‏گونه كه در مقدمه اشاره شد، به دليل نوعى ابهام در اين مفهوم، ارائه تعريفى جامع و مانع از سرمشق مشكل مى‏نمايد. لذا، بسيارى از كسانى كه درباره اين مفهوم سخن گفته‏اند بدون ارائه تعريف، در مقام توضيح آن برآمده‏اند. ما ابتدا برخى از اين تعاريف را مرور و سپس سعى خواهيم كرد تا تصويرى كلى از اين مفهوم نشان دهيم.

 

كهن مى‏گويد: «يك سرمشق ( پارادايم) چيزى است كه اعضاى يك جامعه علمى در آن با يكديگر اشتراك دارند و بعكس، يك جامعه عملى از كسانى تشكيل يافته است كه در يك سرمشق ( پارادايم) با يكديگر شريك‏اند. همه دورها باطل و خبيث نيست، ولى اين يكى منبع دشوارى‏هاى واقعى است. جامعه‏هاى علمى مى‏توانند و بايد بدون توسل به نمونه‏ها، جدا شوند و اين نمونه‏ها پس از آن، با تحقيق و موشكافى در رفتار اعضاى يك جامعه اكتشاف مى‏شود.» (2)

 

كهن سپس سعى مى‏كند براى رفع ابهام‏هاى موجود و اعتراف به دشوارى‏هايى كه در متن اصلى كتاب وجود دارد از سرمشق دو معناى متفاوت ارائه دهد: «چند نمونه از دشوارى‏هاى متن اصلى بر گرد مفهوم نمونه تجمع پيدا مى‏كند. در بيشتر جاهاى كتاب، اصطلاح نمونه به دو معناى متفاوت به كار رفته است; از يك سو، نماينده مجموعه باورها و ارزش‏ها و روش‏هاى فنى و چيزهاى ديگرى از اين قبيل است كه اعضاى يك جامعه علمى در آنها با يكديگر شريك‏اند و از سوى ديگر، اشاره به گونه‏اى از اجزاى آن، يعنى معماگشايى‏هاى شناخته‏اى است كه به عنوان سرمشق يا مثال به كار مى‏رود و مى‏تواند همچون شالوده‏اى براى حل معماهاى باقيمانده علم، جايگزين قواعد صريح حل معما شود.» (3)

 

به نظر كهن، معناى نخستين، جامعه‏شناختى و معناى دوم فلسفى مى‏باشد. ادامه سخن را از زبان ايان باربور نقل مى‏كنيم: «تامس كهن نشان داده است كه حجيت و اعتبار جامعه اهل علم با پيش نهادن نمونه‏هاى عالى بر مجموعه‏اى از مفروضات و مسلمات مهر تاييد مى‏زند. نمونه‏هاى عالى يا سرمشق‏ها ( پارادايم‏ها) همان نمونه‏هاى معيار كارهاى علمى سابق‏اند كه گروه معينى از دانشمندان در زمان معينى، آنها را پذيرفته‏اند. اينها همان نمونه‏هاى فراوانى هستند كه كتاب‏هاى درسى آكنده از آنهاست و دانشجويان با آموختن آنها، هم مفاهيم نظرى، هم روش‏هاى تجربى و هم هنجارهاى رشته علمى خود را همزمان كسب مى‏كنند. اين سرمشق‏ها راهنماى پژوهش‏هاى گروهى نيز هست; چرا كه تلويحا مى‏گويد چه نوع سؤال‏هايى وارد و قابل طرح است، چه تكنيكى مفيد است، چه نوع راه حل‏هايى پذيرفتنى است.» (4)

 

باربور در جاى ديگرى، از زبان تولمين، چنين مى‏گويد: «تولمين بر آن است كه اين‏گونه سرمشق‏ها يا نمونه‏هاى عالى تبيينى است كه تعيين مى‏كند ما چه چيزى را مساله و چه چيزى را تبيين كافى و چه چيزى را امر واقع تلقى كنيم... . طبق گفته تولمين، اين سرمشق‏ها يا نمونه‏هاى عالى و آرمانى تبيينى توسعا تجربى شمرده مى‏شوند، نه حقيقتا; چرا كه نمى‏توان آنها را مستقيما با نتايج مشاهدات مقابله كرد. اينها ارزش خود را در طول زمان ثابت مى‏كنند و دانشمندان در غالب كارهاى‏شان آنها را به صورت تصديق بلاتصور به كار مى‏گيرند.» (5)

 

آلن راين در كتاب فلسفه علوم اجتماعى، براى پارادايم، اين اوصاف را ذكر مى‏كند: «از اوصاف عمده [و] ويژه سرمشق‏ها ( پارادايم‏ها) اين است كه عام و گسترده‏اند و چنان از توصيف محض وقايع فاصله دارند كه مدلولات تجربى آنها را فقط مى‏توان به مدد فرضيات كمكى عديده‏اى كه راه عملى تعيين صدق آنها را نشان مى‏دهد آشكار نمود.» (6)

 

جامعه‏شناس معاصر امريكا، جرج ريتزر، كه جامعه‏شناسى را در قالب سرمشق مورد بحث قرار داده است و در ادامه اين مقاله نظرات او را بيان خواهيم كرد، درباره سرمشق، چنين مى‏گويد: «سرمشق ( پارادايم) يك تصور اساسى درباره قلمرو موضوعى علوم است. الگوى نظرى به تعريف چيزى مى‏پردازد كه چه چيز بايد مطالعه شود، چه سؤالاتى بايد پرسيده شود، چگونه سؤال شود و چه قوانينى را بايد در تفسير جواب‏ها به كار برد. الگوى نظرى وسيع‏ترين واحد توافق و اجماع در يك علم است و موجب تفاوت يك اجتماع علمى از ديگرى است. الگوى نظرى مقوله‏بندى مى‏كند، به تعريف و تفسير نمونه‏ها مى‏پردازد، نظريه، شيوه‏ها و ابزار آنها را نيز شامل مى‏شود.» (7)

 

به عنوان جمع‏بندى تعاريف ارائه شده، مى‏توان گفت: «پارادايم تعيين مى‏كند كه چه چيزى مسلم، مفروض، امر واقع و مساله است; چه سؤالاتى قابل طرح‏اند; چه تكنيكى مفيد است; چه راه حل‏هايى پذيرفتنى است; چه نوع از تبيين، جستجو كردنى است; چه تبيينى كامل است; چه مفاهيمى جهان‏نماست; در كار علمى، چه انتظارى معقول است; در كار علمى، چه زبانى به كاربستنى است. پس پارادايم‏ها فضاى فراگير دانشمندان، سؤالات، مفاهيم، روش‏ها و زبان مشترك و معيار قضاوت و زيربناى نظريه‏ها و عام‏تر از مباحثات رايج‏بين دانشمندان يك رشته مى‏باشد.» (8)

 

 

مثال‏هايى از چند سرمشق

اكنون كه تعاريف گوناگون صاحب‏نظران را در خصوص سرمشق بيان كرديم، براى روشن‏تر شدن اين مفهوم به چند مثال از علوم طبيعى و علوم دينى توجه كنيم:

 

1- سرمشق فيزيك ارسطو و گاليله: «در فيزيك ارسطويى، اصل در هر چيز قرارگرفتن در مقر خود بود و به تعبير ديگر، اصل [بر] سكون بود و حركت علت مى‏خواست. لذا، سؤالات قابل طرح، با توجه به اين پارادايم شناخته مى‏شد، ولى در نظر گاليله، حركت اصل بود و سكون امر[ى] عارضى، تبعى و محتاج به علت.» (9)

 

به عنوان مثال، اگر ارابه‏اى را در نظر آوريم كه در حال حركت است هر يك از اين سرمشق‏ها آن را به‏گونه‏اى تفسير خواهند كرد. در فيزيك ارسطويى، چون اصل بر سكون است از علت‏حركت ارابه خواهند پرسيد و هنگامى كه ارابه از حركت ايستاد ديگر سؤال كردن از اينكه چرا حركت نمى‏كند و ساكن است‏سؤالى نامعقول خواهد بود و بعكس، در فيزيك گاليله، چون اصل بر حركت است، تا وقتى كه ارابه حركت مى‏كند سؤال از علت‏حركت موردى ندارد و همين كه ارابه ايستاد بايد به دنبال علت‏سكون آن بود.

 

2- سرمشق‏هاى علوم دينى: يكى از نقش‏هاى دين بيان رابطه انسان يا خداوند است و هر كدام از علوم دينى از منظر خاصى اين رابطه را مى‏بينند. رابطه انسان با خداوند در سرمشق فقه، تصوير رابطه «عبد و مولا» است و عبد در امورى كه مولى او را مكلف و تكليف او را دقيقا روشن كرده است، به انجام تكليف مى‏پردازد و انگيزه عبد از انجام اين تكاليف عمدتا ترس از دوزخ و يا حداكثر، شوق بهشت است، در حالى كه در سرمشق عرفان، رابطه انسان با خداوند كاملا متفاوت است. در اينجا، نه رابطه بنده و مولى، بلكه رابطه «عاشق و معشوق‏» مطرح است و عاشق دايما در تلاش براى نيل به وصال معشوق است. بزرگ‏ترين عذاب براى عاشق لحظه‏اى دوربودن از معشوق و ياد اوست. آنجا كه على‏عليه‏السلام در دعاى كميل مى‏فرمايد: «خدايا، گيرم كه عذاب تو را تحمل كنم، فراق و دورى تو را چگونه تحمل توانم كرد» (10) اشاره به چنين رابطه‏اى ميان انسان و خداونددارد.

 

با توجه به مثال‏هاى مذكور، گاهى سرمشق‏ها با هم اختلاط پيدا مى‏كنند. اين اختلاط زمانى رخ مى‏دهد كه كسانى بخواهند سؤالى را كه به سرمشق خاصى مربوط مى‏شود از طريق سرمشق ديگرى، پاسخ بگويند. به عنوان مثال، اين سؤال، كه چرا «در جامعه ايران، بانوان نمى‏توانند نامزد رياست جمهورى شوند» سؤالى فقهى و حقوقى است و اگر كسى در پاسخ به اين سؤال، بگويد كه بانوان مى‏توانند به مقالات عالى قرب الهى نايل شوند و در اين راه، هيچ مانعى وجود ندارد در واقع، به سرمشق عرفان، متمسك شده است و سؤالى فقهى را پاسخى عرفانى داده است كه اين امر خود مى‏تواند به يك مساله اجتماعى (social Problem) منجر شود. (11)

 

سرمشق چيست؟

از مجموع آنچه گفته شد، مى‏توان چنين نتيجه گرفت كه سرمشق نوعى چشم‏انداز به عالم واقع است; عالم واقع رااز درون روزنه‏يا دريچه‏اى خاص ديدن است. البته دريچه يا روزنه مورد نظر نيست، بلكه آنچه راازدرون‏اين‏روزنه‏مى‏بينيم‏همان‏سرمشق‏است.

 

شايد تمثيل معروف مولوى درباره فيل و خانه تاريك براى تقريب به ذهن مناسب باشد. همچنان‏كه مردم در خانه تاريك، با توجه به محدوديت ابزار شناخت، هر كدام تصويرى از فيل را در ذهن مجسم كرده بودند، عالمان نيز در مواجهه با عالم واقع - اعم از طبيعت‏يا اجتماع - آن را به گونه‏اى تصوير مى‏كنند. به عبارت ديگر، هر كدام واقعيت را از درون‏پارادايم‏خاصى‏ملاحظه‏مى‏كنند و همين كه چشم‏انداز تازه‏اى به عالم واقع پيدا كردند و سرمشق عوض شد چهره واقعيت در نظر آنان، دگرگون مى‏شود،آنچنان‏كه آلن راين از قول كهن، بيان مى‏كندكه‏«تافرضيه‏اى‏لغونشده،چاره‏اى نداريم جز آنكه جهان را در قالب آن ببينيم و همين كه لغو شد ديگر نمى‏توانيم بفهميم كه چرا قبلا بدان باور داشته‏ايم.» (12)

 

مثالى را كه كهن درباره ثابت و متحرك بودن زمين بيان مى‏كند ناظر به همين معناست; «كهن معتقد است كه واژه زمين براى ما معنايى غير از اين دارد كه براى ساكنان اين كره قبل از عصر كپرنيك داشته است. ما "زمين" مى‏گوييم و از آن كره‏اى سرد و دوار را اراده مى‏كنيم، با عمرى طولانى و طواف كننده به دور خورشيد و برابرنشين با كرات سيار ديگر. گذشتگان "زمين" مى‏گفتند و از آن كره‏اى - گاهى مكعبى يا استوانه‏اى - را اراده مى‏كردند كه ايستاده بود و خورشيد و ساير سيارات به دور آن مى‏گشتند، عمرى كوتاه در پشت‏سر داشت و مركز عالم بود.» (13)

 

چگونگى پيدايش سرمشق

اولين سرمشق و سرمشق‏هاى بعدى چگونه ايجاد مى‏شود؟ ممكن است اين سؤال در ذهن خواننده ايجاد شود كه اگر هر دانشمندى واقعيت را از درون سرمشق خاصى مى‏بيند اولين سرمشق چگونه شكل مى‏گيرد؟

 

در پاسخ به اين سؤال، بايد گفت كه اولين سرمشق از هر راهى ممكن است ايجاد شود; مثلا، از طريق تجربه يا شهود و اشراق و از اين حيث، با يكديگر تفاوتى ندارند. آنچه مهم است اين كه يك عالم پس از كشف سرمشق خاصى بتواند نظرات علمى خود را بر اساس آ ن سرمشق استوار كند. البته سرمشق‏هاى بعدى، در هر علمى، در تقابل با سرمشق سابق ايجاد مى‏شود كه نظريه انقلاب علمى كهن متكفل بيان همين معناست كه آن را مورد بحث قرار خواهيم داد.

 

سرمشق و مفاهيم نزديك به آن

از آنجا كه برخى از مفاهيم با سرمشق قرابت و نزديكى دارند و ممكن است‏با آن اشتباه شوند، سعى مى‏كنيم كه تفاوت و رابطه اين مفاهيم را با سرمشق نشان دهيم:

 

1- نظريه (theory) : «نظريه مجموعه‏اى از مفاهيم است كه به نحوى منطقى تنظيم شده و رابطه احتمالى ميان دو پديده يا بيشتر را بيان مى‏كند. به بيان ديگر، نظريه به تبيين روابط نسبتا پايدار ميان واقعيت‏هاى عينى مى‏پردازد و هدفش كشف روابط بين پديده‏هاست. (14)

 

با دقت در تعريف ارائه شده از نظريه، روشن است كه اصولا سرمشق و نظريه از دو نوع متفاوت است، گرچه نوعى رابطه نيز ميان آن دو موجود است. به بيان جرج ريتزر، «نظريه‏ها تنها قسمتى از الگوى نظرى ( پارادايم) وسيع‏تر هستند. به عبارت ديگر، يك الگوى نظرى با دو يا چند نظريه مطابقت دارد و شامل تصورات مختلف از قلمرو موضوعى روش‏ها (ابزار) و نمونه‏ها (قسمت‏هاى خاصى از كار علمى كه به عنوان يك مدل در نظر گرفته مى‏شود و پيروانى دارد) مى‏باشد.» (15)

 

از اين گفتار، نبايد چنين نتيجه گرفت كه از مجموع چند نظريه يك سرمشق حاصل مى‏شود. در اين صورت، سرمشق را تا حد يك نامگذارى تقليل داده‏ايم، بلكه بايد گفت: سرمشق بر نظريه، تقدم وجودى دارد و نظريه بر مبناى سرمشق، ساخته مى‏شود; يعنى ابتدا دانشمند عالم واقع را به گونه خاصى ملاحظه مى‏كند( سرمشق) وسپس‏به‏نظريه‏پردازى‏مى‏رسد.لذا، سرمشق‏بدون‏وجودنظريه،ممكن‏است;اماعكس‏آن‏ممكن‏نيست.

 

2- فرانظريه (Meta theory) : در تعريف فرانظريه، گفته شده است: «بحث نظرى در مورد نظريه‏ها به منظور تعيين اصول و قواعد آنان.» (16)

 

فرانظريه را مى‏توان همانند فلسفه علم يك بحث معرفت‏شناسى عنوان كرد. عالمى كه به كار فرانظريه‏اى دست مى‏زند، نمى‏تواند خود را در حصار يك نظريه خاص محدود كند، بلكه بر وراى نظريه‏ها قرار مى‏گيرد و به ارزيابى نظريه‏ها، ميزان كارآمدى آنان و چون آن مى‏پردازد.

 

فرانظريه مستقيما با سرمشق ارتباطى ندارد، ولى هنگامى كه كسى به كار فرانظريه‏اى مى‏پردازد و به ارزيابى نظريه‏ها اقدام مى‏كند ممكن است‏به كشف سرمشق‏هايى كه مبناى تشكيل اين نظريه‏ها بوده‏اند، نايل شود.

 

3- نمونه (Model) : «بنابه تعريف مدل، يك شى‏ء خود شى‏ء نيست، بلكه چيزى‏ديگراست‏كه با شى‏ء مورد نظر مشابهت دارد. سودمندى مدل‏ها دقيقا در اين مشابهت‏ها نهفته است. يك مدل از آن لحاظ سودمند است كه عناصر مشابه را مشخص مى‏كند و در فهم مشابهت‏بهتر مدل با واقعيت كمك مى‏نمايد.» (18)

 

در مدل، عناصرى وجود دارد كه مدل را به واقعيت مشابه مى‏كند، ولى سرمشق تنها يك تصور كلى از واقعيت است.

 

4- اصول موضوعه (Posulate) : «اصول موضوعه قضيه‏اى است كه به خودى خود، مسلم يا قابل اثبات نيست; اما در آغاز استدلال و تحقيق، به عنوان مقدمه به كار مى‏رود، بى‏آنكه صحت و سقم آن قابل تحقيق باشد.» (18)

 

اگرچه به نظر مى‏رسد كه سرمشق و اصول موضوعه قرابت نزديكى با هم دارند، ولى بايد گفت كه سرمشق از اصول موضوعه فراتر قرار مى‏گيرد و مى‏توان از سرمشق به عنوان اصول موضوعه اصول موضوعه ياد كرد.

 

نظريه انقلاب علمى كهن

آنچنان كه در ابتداى سخن ذكر شد، هدف كهن در كتاب ساختار انقلابهاى علمى، اثبات اين قضيه است كه علوم نه از راه تراكم و انباشت، بلكه از راه انقلاب پيشرفت مى‏كنند و چون به نظر كهن، انقلاب زمانى رخ مى‏دهد كه جابه جايى سرمشق‏ها رخ دهد پس اولين فرض اين است كه به وجود سرمشق در حوزه علوم قايل باشيم. «كهن معتقد است كه هر علمى داراى يك يا چند سرمشق مى‏باشد. از اين‏رو، علم بدون سرمشق امكان‏پذير نيست. اطلاق علم به مجموعه اطلاعات، كه بر اساس سرمشق خاصى به وجود نيامده باشد، بى‏معناست. با توجه به اين اصل، كهن ويژگى ديگرى براى علم افزون بر موضوع، روش، هدف و انسجام مطالب، مطرح نموده است.» (19)

 

انقلاب علمى چگونه رخ مى‏دهد؟

به نظر كهن، وقوع انقلاب علمى شبيه انقلاب سياسى است; همچنان‏كه در يك اجتماع، حاكمان همواره طالب وضع آرام هستند و انقلاب را نمى‏پسندند در جامعه علمى نيز، چنين است. «كهن مى‏گويد: دانشمندان هميشه طالب وضع آرام و بهنجارند. در اين وضع، فرضيات و شيوه‏هاى مقبول فنى آنان مستمرا معضلات مى‏آفرينند و اين معضلات چنان‏اند كه در چارچوب علمى موجود، كم و بيش، حل و رفع مى‏شوند.» (20)

 

تا زمانى كه چنين وضعى حاكم است و سرمشق موجود قادر به پاسخگويى به سؤالات مطرح‏شده مى‏باشد و قادر است معضلات موجود را رفع كند امكان مخالفت‏با اين سرمشق وجود نخواهد داشت. «در ظل اين سرمشق‏هاست كه دانشمندان مى‏توانند تفسيرهاى مقنع و نيمه مقنعى از پديدارها به دست دهند، ولى با آن نمى‏توانند در افتند، مگر در دورانى كه آرامش به هم خورده و بحران و آشفتگى چيره شده است.» (21)

 

هنگامى كه سرمشق موجود قادر به حل معضلات جديد نباشد جامعه علمى با بحران مواجه مى‏شود و اين بحران، در واقع، طليعه وقوع يك انقلاب علمى است. «انقلاب علمى وقتى رخ مى‏دهد كه همبستگى و انسجام اين سرمشق يا مدل زير سنگينى نظريه‏هاى جديد، سؤالات جديد و داده‏هاى جديد فروپاشد و بر اثر آن، اعتبار آن مورد شك واقع شود. آنگاه است كه يك سرمشق يا مدل جديد به جاى آن رشد مى‏كند.» (22)

 

با روييدن سرمشق جديد، در واقع، انقلاب علمى به پيروزى رسيده است و از اين پس، واقعيات عالم در نظر كسانى كه سرمشق جديد را باور كرده‏اند به گونه ديگرى جلوه‏گر خواهد شد. مدل انقلاب علمى كهن را مى‏توان به شكل زير ترسيم كرد:سرمشق سابق - علوم معمولى - اصول غير متعارف - بحران - انقلاب علمى - سرمشق جديد

 

«براساس رابطه فوق، ما بين سرمشق اول و سرمشق جديد، چهارمرحله - هنجارى،ناهنجارى،بحرانى و انقلابى - وجوددارد. از اين مراحل، روشن مى‏گردد كه كهن به نقش تراكم تحقيقات و دانش‏براساس سرمشق اول در مرحله نرمال و عادى توجه داشته و در مراحل ديگر، به نقش عوامل ديگر توجه نموده است.» (24)

 

انتقادات وارد بر نظريه كهن

نظريه كهن از جهات گوناگون مورد نقد و ايراد انديشمندان واقع شده است. ايان باربور معتقد است: «در مقام قضاوت، مى‏توان گفت [كه] كهن در مورد خصلت دلخواهانه جابه جايى سرمشق‏ها، مبالغه كرده است. ممكن است‏يك سرمشق در عمل، يعنى در راهنمايى و راهبرى يك سنت تحقيق، نقش منحصر به فردى ايفا كند، ولى به هنگام تامل درباره آن بايد بكوشيم كه مؤلفه‏ها با بهره‏هاى گوناگون را از هم تميز دهيم; چرا كه هر يك از آنها ارزش و ارزيابى خاص خود را دارد.» (24)

 

انتقاد ديگرى كه وى بر كهن وارد مى‏كند اين است كه همان‏گونه كه حتى در يك انقلاب سياسى نيز همه عناصر رژيم گذشته از بين نمى‏روند و برخى از ارزش‏ها محفوظ مى‏مانند، در انقلاب علمى نيز برخى از عناصر و اجزاى سرمشق سابق جايگاه خود را حفظ مى‏كنند. «از سوى ديگر، با اينكه كهن به حق به اين نظر، كه علم صرفا تراكم‏پذير يا افزايشى است، حمله مى‏كند، ولى اين نكته را از ياد مى‏برد كه حتى در يك انقلاب، بسيارى از خصايص سنت‏سابق پس از جابه‏جا شدن‏هاى بسيار، محفوظ مى‏ماند، بسيارى از داده‏ها و يافته‏ها را از نو برمى‏گيرند و بسيارى از روش‏ها و معقولات رايج را دوباره در كار مى‏آورند; چرا كه اصل [بر] تداوم است، بويژه در هر علم نسبتا كمال‏يافته‏اى. البته پيشرفت نيز در جنب آن وجود دارد، ولى به ندرت در خط مستقيم [است].» (25)

 

سرمشق در جامعه‏شناسى

در اين زمينه، اولين سؤالى كه بايد بدان پاسخ داده شود اين است كه آيا در جامعه‏شناسى نيز انقلاب علمى رخ داده است؟ از خلال نظرات برخى از جامعه‏شناسان، كه به توضيح سرمشق‏هاى جامعه‏شناسى پرداخته‏اند، چنين مستفاد مى‏شود كه در جامعه‏شناسى نيز انقلاب علمى واقع شده است، لكن باتومور بر اين باور است كه جامعه‏شناسى هنوز انقلاب علمى را تجربه نكرده است; «به بيان كهن، در جامعه‏شناسى، هنوز انقلابات علمى واقعى صورت نگرفته است; زيرا در هيچ مرحله‏اى از آن، الگوى ( پارادايم) كاملا پذيرفته شده‏اى، كه بعدا واژگون شده باشد، وجود نداشته است.» (26)

 

اگر آنچنان كه برخى از جامعه‏شناسان معتقدند سرمشق را تصور بنيانى از موضوع علم بدانيم ما با سرمشق‏هاى گوناگونى در جامعه‏شناسى مواجه خواهيم بود; زيرا در جامعه‏شناسى، با تنوع موضوعات مواجه هستيم. البته با نگاه سرمشقى، مى‏توان از كثرت موضوعات طرح شده، اجتناب ورزيد، گرچه شايد هيچ‏گاه به حاكميت‏يك سرمشق خاص نايل نشويم. «نگاه پارادايم بر جامعه‏شناسى راهى به سوى اجتناب نمودن از كثرت و بعضا تصور معارض از موضوع جامعه‏شناسى است. روشن است كه اين نگاه هرگز به سوى حاكميت‏يك پارادايم خاص در جامعه‏شناسى، همچون فيزيك و شيمى و ديگر علوم تجربى، به لحاظ ساخت موضوع، نخواهد گرديد، بلكه همچنان چندگانگى موضوع و تصور بنيانى از موضوع در جامعه‏شناسى، به لحاظ پيچيدگى علم و دلايل اجتماعى، تاريخى، فرهنگى و نظرى، وجود خواهد داشت.» (27)

 

جامعه‏شناسان و سرمشق‏هاى جامعه‏شناسى

در اين قسمت از بحث، به ارائه نظرات برخى از جامعه‏شناسان درباره سرمشق‏هاى جامعه‏شناسى مى‏پردازيم:

 

1- ديدگاه رابرت فريدريش (سرمشق سيستمى و تضاد)

 

به نظر وى، مى‏توان تمامى نظريه‏هاى جامعه‏شناسى را در دو سرمشق جاى داد و در واقع، زيربناى تمامى نظريه‏هاى جامعه‏شناسى دو سرمشق سيستمى و تضاد مى‏باشد. جرج ريتزر از قول فريدريش، چنين مى‏گويد: «فريدريش اظهار مى‏دارد كه به جاى اجماع، جامعه‏شناسى به طور وسيعى، بين الگوى نظرى سيستم‏ها - كه بر انسجام اجتماعى و اجبار تكيه مى‏كنند - و الگوى نظرى تضاد - كه بر عدم انسجام اجتماعى تكيه مى‏كنند - تقسيم شده و بقيه ديدگاهها داراى الگوى نظرى بالقوه هستند.» (28)

 

با اين تقسيم‏بندى، مى‏توان گفت: نظريه‏هايى مانند كاركردگرايى (Functionalism) ، ساخت‏گرايى ( structuralism) ، مبادله (exchange) و ديگر نظرياتى كه بناى آنها وجود نظم (order) در اجتماع است در سرمشق سيستمى و نظريه‏هاى ماركسيستى (marxism) و ماركسيسم جديد (neo marxism) ، كه بيشتر بر تغيير و انقلاب تكيه مى‏كنند، در سرمشق تضاد، جاى دارد.

 

2- ديدگاه آيزنشتاد (سرمشق مجرد، بسته و باز)

 

«آيزنشتاد ميان الگوى نظرى مجرد، بسته و باز فرق قايل است. او نمونه‏هاى خود را با توجه به توسعه آنها در تاريخ، مد نظر قرار داده است. ابتدايى‏ترين آنها الگوهاى نظرى مجرد است كه بر موجوديت‏هاى جداگانه مانند خصوصيات اكولوژيك، اندازه گروه‏ها يا خصوصيات نژادى و روان‏شناختى توجه داشته است. در اين الگوى نظرى، جهان به عنوان يك سرى واحدهاى مجزا نگريسته مى‏شود. آنهايى كه مشغول اين الگوى نظرى هستند با مساله نوآورى و خلاقيت مشكل دارند. اين الگوى نظرى اوليه تاثير ناچيزى بر توسعه جامعه‏شناسى داشته است. اين الگوى نظرى سپس توسط مدل نظام بسته جايگزين شد كه طرفداران آن جامعه را تركيبى از عناصر جدا، اما به هم پيوسته، مى‏بينند. آنهايى كه در اين الگوى نظرى عمل مى‏كنند، قصد دارند يك عنصر را نسبت‏به عناصر ديگر، مسلط ببينند. در ديدگاه آيزنشتاد، ماركس در اين الگوى نظرى (با تاكيد بر بخش اقتصاد) قرار دارد. سپس الگوى نظرى ديگرى جايگزين اين نظام شده كه يك مدل باز است و بر پويايى درونى نظام و روابط آنها با هم تاكيد دارد و فرايندهاى مداوم بازخورد را در ميان اجزاى نظام اجتماعى مد نظر قرار مى‏دهد. در ديدگاه آيزنشتاد، تاكيد بر الگوى نظرى نظام باز مى‏شود.» (29)

 

با توجه به اين ديدگاه، كه جامعه‏شناسى را از جنبه تاريخى مورد نظر قرار مى‏دهد، مى‏توان به وقوع انقلاب علمى در جامعه‏شناسى نظر داد و گفت كه در ابتدا، سرمشق مجرد حاكم بوده است كه مكاتب اثبات‏گرايى (Positivism) و مكاتبى كه به فلسفه تاريخ گرايش داشته‏اند در درون اين سرمشق جاى مى‏گيرند و سپس با وقوع انقلاب علمى، سرمشق بسته جايگزين آن شده است كه نظرات تك سبب‏بين مانند ماركس را شامل مى‏شود و بالاخره، سرمشق باز رخ نموده است كه كسانى مثل گورويچ و پيروانش در عصر حاضر را در بر مى‏گيرد.

 

3- ديدگاه چارلز لمرت (سرمشق واژه‏اى، معنايى و تركيبى)

 

به نظر وى، تفاوت‏هاى موجود ميان سرمشق‏هاى جامعه‏شناسى جنبه زبانى دارد. «لمرت اظهار مى‏دارد كه به جاى انسان‏محورى، تفاوت‏هاى مهم الگويى و نحوه بيان متفاوت در جامعه‏شناسى وجود دارد. او اين تفاوت‏ها را در زبان آنها كه جنبه تكنيكى دارد. دوم، جامعه‏شناسى معنايى (sociology semantical) كه بر تفسير معانى - كه تنها انسان‏ها توانايى ايجاد آنها را دارند - متوجه است. سرانجام، جامعه‏شناسى تركيبى (syntheticol sociology) قرار دارد كه بيشتر سياسى است.» (30)

 

4- ديدگاه آلن راين (سرمشق انسان بهره‏جو)

 

آلن راين، فيلسوف علم، بر اين باور است كه تنها سرمشقى كه مى‏توان براى علوم اجتماعى تصور كرد سرمشق انسان بهره‏جوست. بنابراين، نظريه‏هايى مانند مبادله در اين سرمشق جاى مى‏گيرند: «در علوم اجتماعى، نظريه‏اى كه مى‏تواند به عنوان سرمشق ( پارادايم) نامزد شود تصوير انسان بهره‏جوست; يعنى انسانى كه به داعى نفع خويش عمل مى‏كند و لذا، صحنه حيات اجتماعى وى به وضع بازار نزديك مى‏شود. اين سرمشق چهره عام تفاسير بعدى را معين مى‏كند، اما نمى‏گويد كه تفسير فلان پديدار خاص چيست.» (31)

 

5- ديدگاه جرج ريتزر (سرمشق واقعيت اجتماعى، تعريف اجتماعى و رفتار اجتماعى)

 

مهم‏ترين صاحب‏نظرى كه تلاش كرده است تا سرمشق‏هاى جامعه‏شناسى را شناسايى كند و نظريه‏هاى جامعه‏شناسى را در قالب سرمشق توضيح دهد جرج ريتزر، جامعه‏شناس امريكايى، است كه نظرات او از اهميت‏خاصى برخوردار است. وى در ابتدا، سه سرمشق اصلى - اصالت واقعيت اجتماعى، اصالت تعريف اجتماعى و اصالت رفتار اجتماعى - را معرفى مى‏كند و براى هر كدام، نمونه‏ها و روش‏هايى را نيز بيان مى‏دارد و نيز سطوح واقعيت اجتماعى را از نظر ذهنى - عينى و خرد - كلان، معين مى‏كند، ولى به دليل نواقصى كه در آنها مشاهده مى‏كند دست‏به ايجاد يك سرمشق تركيبى و تركيب چهار سطح واقعيت اجتماعى مى‏زند. در ذيل، نظرات ريتزر را بيان مى‏كنيم:

 

الف سرمشق اصالت واقعيت‏يا امور اجتماعى

 

«نمونه:اثر اميل‏دوركيم، خصوصاقواعد روش‏جامعه‏شناسى و خودكشى او در الگوى نظرى امور اجتماعى قرار دارد.

 

قلمرو موضوعى: پيروان امور اجتماعى بر چيزى متمركزند كه دوركيم نام آن را امر اجتماعى گذاشته است كه شامل ساختارها و نهادهاى اجتماعى وسيع‏تر است.

 

روش‏ها: پيروان امور اجتماعى بيشتر از نمونه‏هاى ديگر، از مصاحبه،پرسشنامه‏وروش‏هاى مقايسه‏تاريخى، استفاده‏مى‏كنند.

 

نظريه‏ها: الگوى نظرى امور اجتماعى شامل نظريه‏هاى مختلف مى‏شود. براى مثال، نظريه‏پردازان ساختى - كاركردى امور اجتماعى را به هم وابسته و داراى نظم مى‏دانند كه اين نظم توسط اجماع و وفاق نگه‏داشته مى‏شود.» (32)

 

ب سرمشق اصالت تعريف با وضعيت اجتماعى

 

«نمونه: نظريه كنش اجتماعى ماكس وبر

 

قلمرو موضوعى: كار وبر منجر شد كه ديگر پيروان اين الگوى نظرى ( پارادايم) به‏آن گرايش پيدا كنند و به طريقى كه كنش‏گرايان به تعريف و تعيين وضعيت اجتماعى مى‏پردازند توجه كنند و اثر اين تعاريف را بر كنش‏ها و كنش‏هاى متقابل ملاحظه نمايند.

 

روش‏ها: پيروان تعيين وضعيت اجتماعى هر چند از روش مصاحبه و پرسشنامه استفاده مى‏كنند، ولى بيشتر از ديگران از روش مشاهده بهره مى‏گيرند.

 

نظريه‏ها:نظريه‏هاى‏مختلفى‏دراين‏محدودقراردارند;مثل‏نظريه كنش، كنش متقابل، پديدارشناسى و روش‏شناسى مردمى.» (33)

 

ج سرمشق اصالت رفتار اجتماعى

 

«نمونه: آثار روان‏شناس، بى‏اف اسكينر

 

قلمرو موضوعى: موضوع مورد توجه اين الگوى نظرى رفتار فردى بدون تفكر است. توجه خاص آنها به پاداش‏هايى است كه براى رفتار پسنديده و تنبيهى كه براى رفتار ناشايست در نظر گرفته شده است، مى‏باشد.

 

روش‏ها: آزمايش

 

نظريه‏ها: اول، جامعه‏شناسى‏رفتارى‏كه‏بسيارنزديك به رفتار گرايى روانى‏ناب‏است‏ودوم،مهم‏ترازاولى‏نظريه‏مبادله‏است.» (34)

 

سطوح‏واقعيت‏اجتماعى‏درسرمشق‏هاى‏سه‏گانه‏ريتزر

«الگوى نظرى ( پارادايم) امور اجتماعى بر سطوح كلان - عينى و كلان - ذهنى متمركز است. الگوى نظرى تعيين وضعيت اجتماعى به طور وسيعى با جهان خرد - ذهنى و آن قسمت از جهان خرد - عينى كه بستگى به فرايندهاى ذهنى (كنش) دارد، متمركز است. الگوى نظرى رفتار اجتماعى با جهان خرد - عينى مشغول است و با فرايندهاى ذهنى سروكار ندارد.» (35)

 

معايب تعدد و بسط سرمشق

«بسط‏الگوهاى نظرى منجربه تك‏سبب‏بينى مى‏شود; چرا كه فرد را متوجه سطوح خاص واقعيت اجتماعى مى‏سازد، در حالى كه ديگر جنبه‏ها را از قلم مى‏اندازد. اين امر را مى‏توان در آثار پيروان امور اجتماعى ديد كه به ساخت‏هاى كلان توجه كرده‏اند يا پيروان وضعيت اجتماعى كه به كنش، كنش متقابل و ساختمان اجتماعى واقعيت و رفتارگرايان كه به رفتار توجه كرده‏اند. اين ديدگاه‏ها همه دچار تك‏سبب‏بينى شده و همين خود دليلى است كه نويسنده سعى نموده يك ديدگاه تركيبى ارائه دهد.» (36)

 

سرمشق تركيبى جامعه‏شناسى

«موضوع مورد توجه الگوى نظرى( پارادايم) تركيبى توجه به سطوح مختلف واقعيت اجتماعى است. همان‏طور كه خواننده آگاه است، جهان اجتماعى به طور واقعى، تقسيم به سطوح نمى‏شود. در حقيقت، واقعيت اجتماعى به شكل پديده اجتماعى با تنوع بى‏شمار و در تداوم كنش‏هاى متقابل و تغيير ديده مى‏شود. افراد، گروه‏ها، خانواده‏ها، بروكراسى‏ها، سياست و پديده‏هاى اجتماعى گوناگون نشانگر يك‏سرى پديده‏هاى گيج - كننده‏اى هستندكه جهان‏اجتماعى را مى‏سازند. كنترل تمامى اين عوامل بى‏شمار و تفسير همه اين پديده‏ها كار بسيار دشوارى است. بنابراين، نياز به طرح‏هاى مفهومى روشن مى‏باشد.» (37)

 

سخن آخر

جامعه‏شناسان مانند بسيارى ديگر از عالمان، مفهوم سرمشق (پارادايم) را از كهن وام گرفته‏اند اما دخل و تصرفات فراوانى در آن داده‏اند تا بتوانند به تحليل موضوعات جامعه‏شناختى بپردازند. ورود سرمشق به حوزه جامعه‏شناسى ثمرات فراوانى داشته است; از جمله:

 

1- طرح مباحث جديدى همچون فرانظريه، فراجامعه‏شناسى، جامعه‏شناسى جامعه‏شناسى و امثال آن;

 

2- جامعه‏شناسان از طريق كارهاى فرانظريه و ارزيابى نظريه‏ها به كشف برخى از سرمشق‏ها نايل آمده‏اند.

 

3- مطالعه تاريخى جامعه‏شناسى و بيان فراز و نشيب‏هاى آن;

 

4- بحث همگرايى و ادغام نظريه‏ها نظرريتزر - مطرح شده است.

 

پى‏نوشت‏ها

 

1 و 2 و 3- تامس كهن، ساختار انقلابهاى علمى، ترجمه احمد آرام، ص 180; ص 175; ص 174

 

4 و5- ايان باربور، علم و دين،بهاءالدين خرمشاهى، ص‏187;ص‏187

 

6- آلن‏راين، فلسفه علوم‏اجتماعى، ترجمه عبدالكريم سروش، ص‏277

 

7-جرج‏ريتزر،نظريه‏هاى‏جامعه‏شناسى،ترجمه‏احمدرضاغروى‏زاد،ص‏590

 

8 و9- غلامرضا صديق اورعى، «پارادايمهاى علوم دينى‏»، روزنامه توس (استان خراسان)، »9/8/1372

 

10- «فهبني صبرت على حر نارك فكيف اصبر على فراقك‏»

 

11- ر.ك.به: غلامرضا صديق اورعى، پيشين

 

12- آلن راين، پيشين، ص 84

 

13- عبدالكريم سروش، علم چيست؟فلسفه چيست؟، ص 24

 

14- اديبى و انصارى، نظريه‏هاى جامعه‏شناسى، ص‏13

 

15- جرج ريتزر، پيشين، ص 590

 

16- باقرساروخانى، درآمدى‏به‏دايرة‏المعارف‏علوم‏اجتماعى،ص‏445

 

17- ويليام اسكيدمور، تفكر نظرى در جامعه‏شناسى، ترجمه جمعى از مترجمان، ص 5

 

18- هانرى منوراس، مبانى جامعه‏شناسى، ترجمه باقر پرهام، ص‏307

 

19- تقى آزادارمكى،نامه علوم اجتماعى، شماره‏3، بهار 72، ص 35

 

20 و 21- آلن راين، پيشين، ص‏277

 

22- محمد توكل، جامعه‏شناسى علم، ص 18

 

23- تقى آزاد ارمكى، پيشين، ص‏37

 

24 و 25- ايان باربور، پيشين، ص‏189 ; ص 25

 

26- تى‏بى باتومور، جامعه‏شناسى، ترجمه سيدحسن منصور و سيدحسن حسينى كلمجاهى، ص 25 و26

 

27- تقى آزاد ارمكى، پيشين، ص 31

 

28 و29 و 30- جرج ريتزر، پيشين، ص 591; ص‏596

 

31- آلن راين، پيشين، ص‏32277- جرج ريتزر، پيشين، ص 595

 

33 و 34- همان، ص 595 -596; ص‏596

 

35 و36 و37- همان، ص‏603 - 604 ; ص‏596; ص‏597

ش

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: چهارشنبه 13 اسفند 1393 ساعت: 6:52 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

تحقیق درباره زندگي از ديدگاه بزرگان

بازديد: 307

 

زندگي از ديدگاه بزرگان :

سخنانبزرگان :  آزادي دريايي متلاطم و طوفاني است. انسانهاي ترسو آرامش استبداد را براين طوفان ترجيح مي دهند.

كنفوسيوس :

 مردآزاده و گرانمايه را دست كم نگيريد. مرد آزاده هميشه پايبند حق و عدالت است ولي فرومايه در بند منافع شخصي است. مرد آزاده هوشمند هميشه سخني براي گفتندارد اما اين بدان معني نيست كه هر هوشمندي آدم ارجمندي است. بزرگ مرد دلير است اماهمه دليران افراد شريف نيستند.  مرد آزاده به مقتضاي زمان و مكان حركت ميكند اما خود را زير دست نمي سازد، مرد عامي فرمانبر و زير دست است اما موافق زمان ومكان حركت نمي كند.  هنگا مي كه انسان بزرگ را مي شناسيم كه در زندگي موفقزيسته است روح او را در كالبد خويش مي دهيم و با او زندگي مي كنيم و اين ما راحياتي دوباره مي بخشد. لزومي ندارد حقيقت هميشه ساده و براي ما قابل مهمباشد ممكن است حقيقتي هم در جهان يافت شود كه ما آن را ندانسته يا دانستن آن برايما دشوار باشد. تحقير طبيعت جايز نيست. طبيعت همواره صادق و متين و جدي است و هميشه راه صواب ميپيمايد و خطا و اشتباه از بشر سر مي رند طبيعت بامردم نادان و ناتوان در جنگ است واسرار خود را جز با مردم دانا و توانا و پاكدامن در ميان نمي نهد.

ويكتور هوگو :

 حقايق به نيروي اوهام از بين نمي روند اگرچند روزي در پس پرده بمانند. وابستگي به زنجيرها آسان تر از وابستگي خود ما بهاوهام و خرافات است.

 نهرو :

  به خاطر بسپاريم كه تنها راه خوشبختي اين نيست كه متوقع حق شناسي ازديگران باشيم بلكه خوبيهايي كه به آنها مي كنيم بايد فقط به منظور تامين مسرت باطنيخودمان باشد. دو نفر از پنجره شهر به بيرون مينگريستند يكي گل و لاي را مي ديد و ديگري ستاره هاي درخشنده را.

شكسپير :

 دنيا جايآسايش است، جاي آزمايش است . بايد اعترافكنيم كه منبا بدبختي ما دنيايي  است كه در سينه داريم نه دنيايي كه كل  را احاطه كردهاست، غالبا آرزو مي كنيم كه از بدبختي و فلاكت در امان باشيم در عين حال با پاي خودبه طرف ورطه بدبختي مي رويم. علم به دنيانيامدن بهتر از تعليم نيافتن و نادان ماندن است. زيرا جهالت ريشه همه بدبختي هاست. بسيار كسان هستند كه به يك انديشه عالي مي رسند اما مهم اين است كه چگونه آن انديشهرا به كار بندند و در باره آن مجدداً بينديشند.

حضرت علي (ع) :

 هر كس به نفس زنده است، به مرگ بميرد. و هر كس بهاخلاص و صدق زنده است هرگز نميرد. خودستايي توليد نفرت و انزجار مي كند زيرا ازطرفي علامت دروغگويي و از طرف ديگر ناشي از حماقت و  ناتواني است ،  كسي كه پيوسته ازصفتي دم مي زند بطور قطع فاقد آن صفت است . درپيشگاه خداوند متعال هيچ خدمتي با ارزشتروشايسته تر ازدستگيري نيازمندان و دفع آلام از دردمندان نيست. كساني كهعزت نفس ندارند درد  ذلت و اهانت را درك نكنند . ليكن صاحبان نفس شريف با يك سخنكوتاه و يا يك كلمه ملول و متاثر مي شوند . شما قادر نيستيد با پول خود جز جمعيقليل دوست تهيه نمائيد ولي مي توانيد با رفتار نيك و محبت و خدمت به خلق دنيايي رافريفته و يار خود سازيد .

بهتريندوست كسي است كه وقتي او را ياد كردي ياريت كند و وقتي او را از ياد بردي تو رابه ياد آورد.

ديل كارنگي :

 يك راه بيشتر براي خوشبختي وجود ندارد آن هم كاستن نگرانيدر باره چيزهايي كه مافوق قدرت ما قرار گرفته اند.

 مترلينگ:

 هدف زندگي تقدس است نه علم. ولي تقدس نمي تواند بدون كمك علم از عهدهپرداختن و رهبري زندگي بر آيد. هدف علم آن است كه در راه رسيدن به تقدس به آدمي كمكمي كند. وقتي احساس مي كنيد كه ديگر هيچ دوستي برايتان نمانده است به قفسهكتابهايتان سري بزنيدآنجا دوستان صادق و هميشگي شما انتظارتان را مي كشند.

تولستوي:

 زندگي چيست؟ بيداري كه تنها يك لحظه طول مي كشد و دوباره بهخواب              مي پيوندد. دوران شگفت انگيز و كوتاهي كه  تولد و مرگ را از هم جدا    مي سازدجرقه اي است كه در ظلمت مي درخشد و ناپديد مي گردد. خرابي كار يكمملكت از دو چيز است . 1- نداشتن مردمان عالم ولايق . 2- نبودن آنها در سر كارهايمملكتي.

هنر يك موج سيال در قالب نگنجيدنياست، هرگز در صدد تعريف هنر بر نياييد.هنر جهان پسند همواره ملاك ثابتو معتبري با خويشتن دارد و آن ملاك ثابت و معتبر معرفت ديني و روحاني است . هنر خوب زيستن درست همانند آفرينش هنر است بايد فرا گرفت و با هوشياري بيوقفه به كار برد. زندگي بي ثمر همچون مرگ است. نيكي را به نيكي پاداش بده و اگرقدرت جبران نداري نيكوكار را به نيكي يادنما و همواره سپاسگزار باش .

اديسون:

 من به هيچ وجه اجازهنمي دهم تحت هيچ نوع شرايطي مايوس شوم، سه چيز لازم براي رسيدن به يك هدف با ارزشعبارت است از كار، استقامت و عقل سليم .  آن كه بيش از اندازه محتاط استبسيار كار انجام مي دهد.

حضرت محمد (ص) :

 در آن موقع كه لقمه هاي چرب و شيرين به دهان مي گذاريد و بر بستر نرمآرام    مي گيريد ، آيا  ممكن  است نماي رعب آور و هولناك گروهي مستمند را در مقابل چشمخود مجسم نمائيد .

 گرانبها ترين متاعها عقل است ،بزرگترين دردها احمق بودن و گرامي ترين پيشه ها حسن خلق مي باشد.  هر كس كه اين سه خصلت دروي باشد منافق بوده  آنكه دروغگويد . آنكه در وعده خلاف كند و پيمان بشكند . آنكه در امانت خيانت كند . نا اميدي نخستين گامي است كه شخص به سوي گور بر مي دارد . مقصرترين مردمكساني هستند كه روح مايوس دارند .

 انيشتن:

 آدم تنها در بهشت هم باشد به اوخوش نمي گذرد اما كسي كه به كتاب يا به تحقيق علاقه مند است هنگامي كه به مطالعه يابه تفكر در باره محتواي آن كتاب مشغول است. جهنم تنهايي براي او بهترين بهشت خواهدبود.

 بزرگ مرد ريشه نيكنامي را در وجودخود مي جويد و آدم فرومايه از بيرون. ساعتي در خود نگر تا كيستي.

شيخ سعديشيرازي :

بهترين دوره هاي زندگاني روزگار پيري است . در آن هنگام كه انسان آخرينمراحل حيات را طي مي كند و مي تواند بر صفحات عمر مرور كرده و نتيجه اعمال گذشته ويادگار شيرين ايام جواني را كه در ادوار مختلف زندگي در روح خود ذخيره كرده بيادبياورد كه در راه سعادت ابنائ نوع خود قدمي برداشته از نظر بگذراند .

 ارشميدس:

 ناداني هر كس به دو چيز دانسته شود . اول خبر دهد و بگويد چيزي كهاز او نپرسيده اند . دوم با سخن گفتن زيادتر از حد ضرورت.

 افلاطون:  

بدبختي اين حسن را دارد كه دوستان حقيقي را به ما ميشناساند.فضايل كوچك در نزد عوام جلب تحسين مي كند وفضايل متوسط باعث تحير ايشان ميشود و فضايل عاليه را اصلاً نمي فهمند. ليكن وقتي كهيك مرد غلام مرد ديگر شد نصف فضايل و تقواي او از دست رفته است. سينه اي كه خالياز ياد و ذكر خدا باشد چون محكمه اي است كه قاضي در آن وجود ندارد.

 شاندل:

 كسي كه اراده قوي نداشته باشد و به زودي درمقابل مشكلاتي كه اطراف هر كاري را احاطه كرده است مغلوب شود نمي تواند به موفقيت وپيشرفت خود اميدوار باشد. من حقيقتمطلق را نمي دانم، اما در برابرجهل و ناداني خويش متواضعانه سر فرود مي آورم وافتخار و پاداش من در همين است. جبران خليل جبران بسياري از نظريه ها به شيشه پنجرهمي مانند از پشتشان حقيقت را مي بينيم اما در عين حال ما را از حقيقت جدا مي كند. جبران خليل جبران كساني كه حقيقت را درك كرده اند با افرادي كه حقيقت را دوست ميدارند برابر نيستند.

 لرد آويبوري:

 اكنون من عقيده پيدا كرده ام تا وقتي كهتغييري بزرگ در اساس ساختمان روحي و طرز فكر جامعه بشري روي ندهد هيچ پيشرفت بزرگ وعمده اي در سرنوشت او حاصل نخواهد شد. دنياي امروز به كسي حق حيات مي دهد كهبتواند روي پاي خودش بايستد و مردم در برابر اراده اين و آن سر تعظيم فرود نياورد. يكي از بزرگترين مسرات دنيا اين استكه گروهي دوستان در جايي جمع شوند و ساعات فراغت را به سخنان شيرين و دلپذيربگذرانند. معاشرت بر دانايي مي افزايد ولي تنهايي مكتب نبوغ است.

 رجان استوارت :

 براي ترقي در زندگينبايد انتظار رسيدن آسانسور را كشيد بلكه بايد راه پلكان را پيش گرفت و پله پلهبالا رفت.

 مارك اورال جرات :

 جسارت بدون تحقل خطرناك است و تحقل بدون جسارت بي ثمر. اگر يك فكر سليم اراده ما را راهنمايي نكند كوشش و اقدام ما به درد نمي خورد.

 گوستاو لوبون :

براي شنا كردن به سمت مخالف رودخانه قدرت و جرات لازم است و الا هرماهي   مرده اي هم مي تواند از طرف موافق جريان آب حركت كند .

الكسيس كارل:

 يك انسان واقعاً ديندار بايد بداند كه اديان ديگر همراههايي هستند كه به حقيقت   مي پيوندند. ما بايد هميشه به ديده احترام به اديان ديگربنگريم.

آرزو دارم كه تا آخرين رمق وجود من ثمر بخش باشد و هنگاميبميرم كه از من هيچ خدمتي نباشد.

 رادها كرشينان :

الماس را جز در قمر زمين نمي توان پيدا كرد و حقايق را جز دراعماق فكر نمي توان يافت .

جمال الدين اسد آبادي :

 عاقبت حقيقت پيروز خواهد شد اما گاهياتفاق مي افتد كه دروغ ما مدت زيادي رايج مي مانند و دوام پيدا مي كنند وقتي كهدروغ كار خود را به پايان رساند خواهد پوسيد و حقيقت با عظمت خود پيروز خواهد شد .بزرگترين عاملپيروز شدن در كارها كمتر محبت كردن است. هر چه بيشتر حرف بزنيم زودتر دستمان روميشود و وقتي دستمان رو شد ميدان فعاليت و آزادي اقدامات در برابرمان تنگ ميشود. ميدان پول در آوردن با ميدان جنگ تفاوت زيادي ندارد.

اپيكتوس :

  دنيا مانند يكتماشاخانه است، هر كس رل خود را بازي مي كند و سپس مخفي مي شود.

خواجه عبدالله انصاري :

 تا تو طالب دنيا باشي دنيا بر توسلطان بود و چون از وي رو بگرداني، تو بروي مسط باشي.

 شيخ ابوالحسن خرقاني :

 در حيرتمكه وجود ناچيز خود را در مقابل عظمت كاينات و اين دنياي بزرگي كه در آن زندگي ميكنيم به چه تشبيه كنيم .

نيوتن :

 دنيا يك  صحنه بازي است و همه بازيگر آن هستند وبه نوبت مي آيند و مي روند و نقش خود را به ديگري مي سپارند.

امرسون :

 رستگاري رستگار كسي است كه چنگالش به خون مظلوم و زبانش به حال و آبروي مردمآلوده نباشد.

ابو سعيد ابوالخير:

 زندگي مانندهنر شاعري و نقاشي است كه به تمامي بايد ظهور و تجلي يابد، فكر بدون عمل مرگ است،در زندگي عزم و اراده است كه موفقيت مي آورد نه انديشه ها.

وقت توعزيزترين چيزهاست، پس آن را به عزيزترين چيزها مشغول كن.

 اقبال لاهوري:

 زندگيامروز ما كشتزاري است كه زندگي فردا از آنجا مي رويد.

 لاكار :

 زندگي راهپيمايي بهسوي مرگ است و مردن دخول در حيات جاوداني.

 نيكول:

 زياد زيستن تقريبا آرزوي همه ميباشد ولي خوب زيستن آرمان يك عده معدود.

 هيوز:

 آنچه ما آن را به نام مرگ مي خوانيميك زندگي است كه هنوز نتوانسته ايم چگونگي آن را بفهميم. بدون مرگ زندگي ارزشيندارد. بر اثر ترس از مرگ است كه زندگي در نظر ما اينقدر لذت بخش و خواستني جلوه ميكند.

برنارد شاو:

 تجربه بهترين درس زندگي است. ولي افسوسكه براي آن بهاي سنگيني بايد پرداخت. من مي خواهم كاملاً شبيه يك درخت باشم. مي خواهم همواره نمو كنم، ازبالا ميوه هايي داشته باشم و از پايين با استحكام روح ريشه خود را در اعماق زمينفرو برم تا بتوانم به زندگاني عملي خود رشد و نيرو بدهم.

 كار لايل:

 از عجايب زندگي يكي اين است كه وقتيمرگ ما را در مي يابد كه آماده شده ايم تا از يك زندگي شيرين برخوردار باشيم

بتهوون:

 در اعماق روح خودنغمه اي كه گاهي نشاط آور و غالباً غم انگيز است  مي شنويم. اين نغمه مداوم نداي حياتدروني ماست.

لامارتين:

اگر فعلاً درآسايش و غنا هستي براي ايام پيري و ناتواني ذخيره كن . آفتاب صبح تمام روز پايدارنيست .

بنيامين فرانكلين :

سكوت اگر مردم به همان اندازه كه در سخن گفتن توانا هستنددر اختيار سكوت توانا بودند اوضاع جهان بسي بهتر از اين بود كه هست. كار مرد نابغه اي كه بخواهد در كارهاكامياب شود يك در صد الهام غيبي دارد و نود و نه در صد محتاج جان كندن و عرق ريختناست. من مشهور نشدم مگر به واسطه كار و كوشش، اگر از عملي خسته مي شدم تفريح و رفعخستگي خود را در اشتغال به عملي ديگر جستجو مي كردم.

 اسپينوزا:

 آدمپر حرف تخم مي پاشد و آدم خاموش درو مي كند.

 اقليدس:

 بدترين روزگار وقتي است كهنادانان ياوه ببافند و دانايان خاموش ننشينند.

داويد ساكفلر:

 عظمت واقعيدر اين نيست كه هرگز شكست نخوريم بلكه در آن است كه هر بار شكست خورديم دوباره بهپا خيزيم.

 آندره ژير:

 انسان مي تواند ضربان تقدير را با آماده ساختن از پيش سبكترسازد. هرگز بر آن مباش كه حوادث و اتفاقات را تغيير دهي بلكه بكوش تا خود را باآنها آنچنانكه هستند منطبق سازي. اگر با شكست ها و بدبختي ها شجاعانه رو به رو شويميتواني در دنياي پر آشوب با امنيت خاطر زندگي كني.

ديو جانس :

 وقتي با دوستانخود صحبت مي كنم در اثناي سخن چيزهاي تازه اي برايمان كشف ميشوئ كه اگر تنها فكر ميكرديم هيچ وقت به آن نمي رسيديم.

گيبون:

طبيعت همه آدميان از روي طبيعت و سرشت باهم نزديك و خويش اند، ليكن به وسيله تربيتو تعليم از هم جدا مي شوند و سرنوشت و طرز زندگيشان را تغيير مي دهند. از اين روپيوسته نسبت به يكديگر تفاوت بسيار پيدا مي كنند و از هم دور مي شوند.

گوته :

لذت و رنجي كه ما از اشيا دركمي كنيم، از آنها نيست; بلكه احوال نفس ماست و برتري آن است كه انسان در مراتب كمالفكر كند.

 آندره مالرو:

 دانش را فرا گيريد حال اگر به فرمانروايي رسيديد سر بلندخواهيد بود و اگر از مردم عادي بوديد زندگي شرافتمندانه خواهيد داشت.

 ابن عبدالله:

 من علم را به خاطر رسيدن به هدفي فرا نمي گيرم بلكه از آن رو به دانش روآورده امكه ناداني زشت است و غفلت از حقايق براي خردمند نيكو نيست .

جاحظ:

 تمام دانشمندانعلم را قادر مطلق نمي دانند چون علم نمي تواند همه چيز را حساب كند و اندازه بگيرد. علم نمي تواند اعتماد، زيبايي يا خوشحالي را تعريف كند و طبعاً هدف زندگي را هم نميشناسند و قادر نيستند بطور صحيح وجود يا عدم وجود خدا را ثابت كنند. درك ما از جهانبه وسيله حواس ناقص و ابراز غير دقيق ما است. تعبيرها از جهان نسبي و شكل غلطي ازآن در ذهن ما مصور است.

 دكتر ايروينگ :

فضيلت تمام طلاهاي روي زمين و زير زمين بهقدريك فضيلت اخلاقي ارزش ندارد.

هومر:

 جاي شك و شبههنيست كه فضايل انساني همه بسته به آزادي است. در خاك حاصلخيز آزادي است كه ملكاتفاضله انساني ريشه مي گيرد و پرورش مي كند.

چارلز فوكس:

 پيش از آنكه هديه ايببخشي قرضهايت را بپرداز. لغزش ذلت و لغزش عالم همچون شكستن كشتي است كه غرقميشود و خلق بسيار با او فرو مي رود.

يوهان شيلر:

 گل را مي توان زير پا له كرد، ولي بوي عطرآن را نمي توان در فضا كشت.

نويسنده جوان آنگاه به دل يك نويسنده توانا ميشود كهانسان بودن را در وجود خويش پرورانده باشد يك روزه نمي توان به سر حد كمال رسيد. بايك حمله نمي توان به ميراث عظيم گذشته تسلط يافت. چنين تسلطي نيازمند كوشش فراوان وخستگي ناپذير است اما بهره اين كوشش و پافشاري بسيار بر آن سختي ها، شادكامي بسيارزيادي است.

 ولتر :

وقتي قلبت كوه آتشفشان است چگونه انتظار داري دردستهايت گل به رويد. دنيا را به خاطر آخرت ضايع مگردان وآخرت را هم به خاطر دنيا از دست مده ، زيرا بايد شخص از هر دو عالم بهره مند گردد.

الكساندر هرتزن:

 در دوره زندگي از بسياري جهتها لغزيدم ولي هيچ بدتر از لغزش زبانم نبود.

ريكاردو:

مطالعه نحوه افكار و انديشههاي انسان به طوري است كه ممكن است فقط خواندن يك كتاب پايه انديشه و افكار انسانرا بر مبناي جديد و يا در مسير خاصي قرار دهد چه بسا ممكن است كتابي مسير سرنوشتميليونها انسان را در راه مخصوصي بيندازد.

والري:

 يكساعت عمر گذشته را به هيچ قيمتي نمي توان باز گرداند اما با دادن چند قطعه پولناچيز مي توان تجارت تمام عمر بزرگترين عقلاي عالم را تصرف كرد.

 منتيسكو :

عمر گرانبهاتر از اين است كه انسان را در خواندن كتابهاي پوچ به كارببرد.

شوپنهاور :

براي معاصرين خود مطالبي بنويس كه به آن محتاجند نه مطالبي كه ميپسندند.

الكساندر آستر وضكي:

 نويسنده بايد همواره تا آنجا كه ممكن است در مركزطوفان زندگي حضور داشته باشد. مطلقا عافيت طلب نباشد، مطلقا زود باور نباشد و هر چهبخواهد بايد با پوست خود لمس و تجربه كند.

 آگوست كنت:

 هيچ چيز در عالم هستي گرانبها تر از امروز نيست.

 رگوته:

 خلق از آن در رنجند كه كارها را پيش از وقت طلب كنند. ياد خدا هيچ چيز غير از خداتشنه كام معرفت را سيراب نمي كند.

سهل تستريك :

 هنر هنري خوباست كه احساسات خوب را ترويج كند. احساسات هنگامي خوبند كه شعور ديني به خوبي آنهاحكم دهد و اين شعور در ميان مردم يك عصر مشترك است. هنر جهاني يك محك دروني دارد پابر جا و بي خطا يعني همان وجدان ديني.

پاسكال :

اين جهان مانند نوشته و مكتوب خداوند استبه شربت. هر كس اين نامه را دقيق تر و بهتر بخواند و معاني حقيقي آن را در يابد و بفهمد  به قدرت و عظمت و تدبير قادر متعال بيشتر پي مي برد.

ژان ژاك روسو:

 محكمترين دستاويز كه در ارتعاش اركان زندگي به دست مي گيري رابطه ايست كه بين تو باپروردگاربزرگ استوار است .

آرتورشوپنهار  :

نزديك ترين راههابراي رسيدن به مقصد راه راست است در زندگي . نيز هر كسي طريق راستي را بپيمايد ،زودتر به مقصود خويش مي رسد .

سموئيل اسمايلز:

 محبت براي خانواده مانند حرارت است براي زندگاني و اگراين حرارت از ميان برداشته شود ، هيچ فرزندي به ثمر نرسيده و كانون خانوادگي بهتدريج خاموش خواهد گرديد .

نظام وفا  شاعر ايراني:

 مطالعه ، قدرت ، لذت و زيور ميبخشد ، لذت اصلي مطالعه در گوشه گيري و تنهائي است ، مطالعه نيروي فكري را زياد ميكند و قضاوت و رفتار شخص را بالا مي برد .

فرانسيس بيكن:

 اسلام ديني استمبتني بر عدالت اجتماعي و آئيني است متضمن اصولي برادري وبرابري به اعتقاد ما تعديوتجاوز به حقوق ملل ديگر و دخالت در حق حاكميت ملي و سرنوشت آنها در دين ما محكوماست .سخن ريا كار ظاهرش زيبا و باطنش عليل و رنجور است .

 هندنبورگ:

 پيراهن سربازي ،زرهي پولادين است كه دست فداكاري و مردانگي آن را بر اندام جوانمردان خون گرم وفعال مي پوشاند . اين پيراهن فاخر در زندگي لباس شرافت و پس از مرگ جامعه بهشتيخواهد بود .

دكتر مارون:

من يك كتاب و يك معلم داشته ام ، كتاب من زندگاني و معلم منتجارب زندگاني بوده است .

 نوذر شهريار :

 در رقابت و محبت ميانه رو باش ، شايد كه دوست امروز ،دشمن فردايت گردد.

 حضرت عيسي عليه السلام:

 زندگاني تا زماني به مرگ ترجيح داردكه حقيقتا زندگي باشد ترس و وحشت نداشته باشد فقر و گرسنگي آنرا مسموم ننمايد ، ظلمو تعدي آن را تيره و تار نسازد  گيرندكه گوئي پايشان به سنگ نخورده است .

وينستون چرچيل:

در هر كاري وكاميابي شرايط اساسي ، داشتن يك اراده قوي است . با يك مقاومت بزرگ شرط هاي ديگرچندان اهميتي ندارند .

انوشيروان:

 شرط اصلي موفقيت در تمام مراحلزندگي سه چيز است . اول پول ، دوم پول و سوم پول .

 فرانكلين روزولت:

بيشترجنايات و مفاسد اخلاقي و اجتماعي ناشي از بدبختي است . يگانه منبع و سرچشمه تمامبدبختيهاي بشر ، دروغ است. دروغ خود يكي از فرزندان فقر و تنگدستي است . مي دانيدچرا احساس بدبختي مي كنيم ؟! زيرا كمتر متوجه خوشبختي خودمان هستيم .

ربيع انصاري ـ نويسنده ايراني:

 مصدر تمام مفاسد ، بيكاري است . هرحكومتي و دولتي كه بخواهد اين عيب را رفع كند بايد بقدر امكان مردم را به كار وادارد .

نصايح لقمان حكيم به فرزندش:

 اي پسرخداي عز و جل را بشناس و هر آنچه از پند و نصيحت گوئي نخست خود بر آن اعتماد كن . سخن به اندازه خويش گوي ، قدر مردم را بدان . همه كس را بشناس ، راز خود را نگاهدار ، دوست را به سود و زيان امتحان كن ، از مردم ابله و نادان بگريز. دوست زيرك ودانا گزين ، در كار خير جد و جهد كن . بر زنان اعتماد مكن ، تدبير با مردم مصلح ودانا كن ، سخن به حجت گوي ، جواني را غنيمت دان . خرج را باندازه دخل كن . در همهكارها ميانه رو باش . فرزندان را علم و ادب و تير اندازي و سواري بياموز . كار هركس به اندازه ي او كن . به كم خوردن و كم خفتن عادت نماي . هر چه بر خود مپسندي برديگران مپسند . كارها به تدبير و دانش كن ، نا آموخته استادي مكن ، با زن و كودكراز مگوي . بي انديشه در سخن مشو و ناكرده مشمار . كار امروز را به فردا ميفكن . حاجتمند را نوميد مكن . از جنگ گذشته ياد مكن . بر كار رفته افسوس مخور . در كارهااضطراب مكن . وقت آفتاب در آمدن مخسب . جاي نشستن خود را بدان به حرف بزرگان گوشدار . از بهر سود و زيان آبروي خود را مبر ، بي ادب و متكبر مباش . حرمت همه رانگاهدار تا تو را حرمت دارند . در رعايت دلها كوش . دين به دنيا مفروش . طاعت حق راغنيمت دان . راستي را پيشه كن. عيب پوشي را شعار خود بساز . در گرد آوردن مال حريصمباش. در وقت حاجت به دعا ، مداومت نماي . هر چه خواهي از حق سبحانه خواه . با مردم فقير خوش زبان باش

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: چهارشنبه 13 اسفند 1393 ساعت: 6:50 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

تحقیق درباره رابطه ي فقر و خشونت

بازديد: 1469

 

بررسي رابطه ي فقر و خشونت

فهرست مطالب

بيان مسأله

مسأله

فرضيه

هدفهاي تحقيق

ضرورت تحقيق

تعيين و طبقه بندي متغيرها

فصل دوم

نظريه ها

پژوهش هاي داخلي

پژوهش هاي خارجي

فصل سوم

نوع پژوهش

روش نمونه برداري

ابزار پژوهش

تجزيه و تحليل اطلاعات

منابع

***************

خشونت يكي از عواطف مهم انفعالي است كه كار با اهميتي براي انسان انجام مي دهد، يعني به او در حفظ و نگهداري خويش كمك مي كند. قرآن كريم متذكر مي شود «با كفاري كه در برابر گسترش اسلام ايستادگي مي كنند با خشونت و شدت رفتار شود» (نجاتي، عثمان، 1969) از سوي ديگر قرآن كريم ما را به كنترل خشونت سفارش مي كند. زيرا هنگام خشم فكر انسان از كار باز مي ماند و قدرت صدور احكام و دستورهاي صحيح را از دست مي دهد.

بيان مسأله:

پديده ي خشونت يكي از مسائل مهم جوامع انساني است كه جلوه هاي آشكار آن را مي توانيم همه روزه در خيابان ها، پارك ها، و محيط هاي شغلي، تحصيلي و خانوادگي ببينيم. در واقع گستره ي خشونت آن قدر زياد است كه موجب شده محققين انواع خشونت را هم از حيث قلمروهاي عيني بروز آن و هم از حيث تجليات متنوع آن از هم متمايز كنند.

در واقع آمارهاي ارائه شده از سوي مراجع رسمي نشان دهنده ي حضور جدي پديده ي خشونت در ايران حداقل در اشكالي چون قتل، خودكشي، فرار از خانه و نزاع است. يك نگاه گذرا به مقايسه ي آماري خشونت در اشكال قتل و خودكشي نشان مي دهد كه در سال 2000 ميانگين قتل در جهان 8/8 (درصد هزار نفر) بوده و در ايران 64/3 بوده است. همچنين ميانگين خودكشي در اين سال در جهان 5/14 درصد و در ايران 63/6 گزارش شده است.

(Whqlibdoc.whoint/hq/2002/924154)

اگرچه اين مقايسه نشان مي دهد كه فاصله ي ميزان خشونت در اشكال فوق در ايران تا ميانگين جهاني قابل ملاحظه است معهذا اين ارقام هشدار دهنده است.

گذشته از اين ساير اشكال خشونت، هم چون خشونت هاي خانوادگي، كودك آزاري، خشونت در محيط هاي كار و تحصيل و جرايم مالي نيز در جامعه ي ما به چشم مي خورد. امّا آمار و اطلاعات معتبري در اين زمينه وجود ندارد اين در حالي است كه بسياري از مصاديق خشونت به مراجع رسمي گزارش نمي شوند. (سومزي، 1375)

سازمان بهداشت جهاني خشونت را چنين تعريف مي كند: استفاده ي عمدي از نيروي فيزيكي تهديدآميز يا واقعي، بر عليه كسي يا عليه يك گروه يا اجتماع كه داراي احتمال وقوع جراحت، مرگ، آسيب روان شناختي، عدم توسعه يا محروميت باشد. (بوكهارت 2002)[1]

اين تعريف از يك سو دربرگيرنده ي همه ي انواع خشونت است و از سوي ديگر «كاربرد نيروي فيزيكي» را جزء ذاتي خشونت محسوب مي كند.

در تعريف ديگري كه ديكشنري سايت www.word refrence.com ارائه داده است خشونت عبارت است از يك عمل پرخاشگرانه عليه شخص يا چيزي كه در برابر او مقاومت مي كند.

همين منبع خشونت را در سه مقوله قرار مي دهد:

الف) عمل: در سطح عملي در برگيرنده ي پرخاشگري، اعمال خصمانه، كاربرد زور، داد و بيداد و آشوب كردن، خشونت عمومي، ديوانگي جاده اي، خشونت خانگي.

ب) كيفيت: درنده خويي و ستمگري، تندخويي، غضبناكي، روحيه ي انتقام جويي.

ج) حالت: حالت سركشي منجر به صدمه يا جراحت و ويراني يا تخريب، حالت اختلال و بي نظمي، حالت گردنكشي و اغتشاش گري، حالت تغيير فاحش خشم و ديوانگي.

انواع خشونت:

خشونت از حيث گستره ي شمول، مقاصد عاملين خشونت و نيز ماهيت كاركردي آن به دسته هاي مختلفي طبقه بندي شده است:

الف) خشونت معطوف به خود: مرتكب و قرباني يك نفر هستند و اين نوع خشونت در دو شكل خودآزاري و خودكشي وجود دارد.

ب) خشونت بين شخصي: اين نوع خشونت ميان افراد در يك رابطه ي رودررو رخ مي دهد. خشونت خانوادگي و خشونت اجتماعي از اين نوع است. خشونت خانوادگي در برگيرنده ي خشونت عليه همسر يا شريك جنسي، خشونت عليه كودكان و خشونت عليه سالخوردگان است و خشونت اجتماعي شامل خشونت عليه بزرگسالان (خشونت با آشنايان و غريبه ها)، خشونت جوانان، خشونت مرتبط با جرايم مالي و خشونت در محيط هاي كاري است.

ج) خشونت جمعي: مرتبط با گروه هاي بزرگتر افراد در زمره ي خشونت جمعي است از قبيل خشونت هاي سياسي و اقتصادي. (بوكهارت 2002)

به طور كلي محرك هاي بيروني كه منجر به خشونت و پرخاشگري مي شوند عبارتند از:

الف) برخي محرك ها از طريق اجبار احساسي و تداعي با حوادث ناخوشايند به واكنش هاي خشونت آميز منجر مي شود.

ب) برخي از افراد به واسطه ي گريز از تهديد و حمله ي ديگران در خشونت عليه آنها پيش روي مي كنند.

ج) وجود يك ابزار خشونت در معرض ديد، محركي براي تشديد كنش پرخاشگرانه به شمار مي رود. (فرجاد 1372)

مفهوم فقر: از ديدگاه جامعه شناسي تعريف دقيق فقر و تعيين حدود آن خالي از اشكال نيست زيرا همانند بسياري از پديده هاي اجتماعي فقر نيز اعتبار زماني و مكاني دارد و با خود اجتماع متحول مي شود ولي آن چه مسلم است فقر زاييده ي دو عامل تعيين كننده ي كمبود و مالكيت است. بدين معني كه در بسياري از جوامع همه چيز به قدر وفور وجود ندارد و تقاضا بيش از عرض است. در نتيجه هرچه كه براي زندگي ضروري و كمياب است ارزش اقتصادي پيدا مي كند و به محض اينكه ارزشمند مي شود در بسياري از كشورها عده ي قليلي آن را تصاحب مي كنند و عده ي كثيري محروم مي شوند به دنبال اين امر كساني كه امكان دست يابي به شيء نادر را ندارند نسبت به آن احساس فقر مي كنند. (شيخاوندي، 1353)

پديده ي فقر نيز به طور قراردادي با فقدان منابع مالي كافي تعريف مي شود. مي توان رقم درآمد را براي تشخيص بين خانواده هايي كه فقيرند و آنها كه نيستند به كار برد.

در واقع معني فقر خيلي بيش از كم پولي است. فرهنگ فقر در محله ي فقر، زاده مي شود و همراه با بچه اي از فاميلن نامناسب، ناحيه اي نامناسب از مملكت و از اقوام و نژاد خاصي رشد مي كند. اين خاصيت «دوام به نيروي خود» فقر شايسته توجه است. (هارلينگتون 1962)[2]

چون ارزش هاي ملّي هر جامعه، موفقيت و كسب هرچه بيشتر را مي خواهد لذا ما هميشه كوشش به منظور بهبود وضع خويش و پيشرفت را تحسين مي كنيم. دنياي تبليغات سبب انگيزش خواسته هاي مادي ما مي گردد و محسّنات دلنشين «داشتن» را به رخ ما مي كشد. اين ثروت بارز فقير را وا مي دارد كه به علّت ناداري احساس تحقير، و به ناداري خود بيشتر آگاه شود و مشاهده ي اين اختلاف دايم به زندگي خود فقير بيش تر اثر كرده و آنها را به شكست خويش و احساس درماندگي واقف تر مي سازد. (آيرين 1969)[3]

در آمريكا شخصيت فقير درهم شكسته است. اعتماد به نفس او ملوث گشته و اميد و انگيزه از روح فقير ريشه كن شده و خشونت در او افزون گشته است. (لويس1969)[4]

بر طبق نظريه ي رابرت مورتون[5] (1940) افراد به علّت اينكه براي رسيدن به اهداف، وسايل لازم را در اختيار ندارند در شرايط آنوميك قرار مي گيرند كه موجب ايجاد فشار رواني در افراد مي شود كه جلوه ي بيروني اين فشار رواني خشم است.

در روي آورد يادگيري اجتماعي خشونت به كشاننده هاي بيروني مرتبط با آن بيش از كشاننده هاي دروني توجه دارد و از اين رو بندورا (1986) معتقد است در پيش بيني ظهور خشونت و پرخاشگري بايستي شرايط زمينه ساز بيش از مستعد بودن افراد مورد نظر قرار بگيرد.

اقتصاد آنان و ساير انديشمندان طي بررسي هاي گوناگون كوشيده اند نشان دهند كه ريشه ي برخي از رفتارهاي نابهنجار در امكانات اقتصادي نهفته است. در ميان عواملي كه مي توان اقتصادي به شمار آورد مسائل مربوط به كمبودهاي غيرمادي مانند فرهنگ، مهارت و كمبودي مادي مانند كاهش قدرت خريد و بي خانماني است. (شيني وندي 1353)

در پيوند برخي از انواع كج روي ها مانند انواع بيماري هاي روحي با وضع اقتصادي ترديدي نيست و بررسي هاي متعدد گواه آن است:

مثلاً فورناساري دي ورس[6] كه يكي از پيشتازان جرم شناسي است طي يك بررسي نشان داده است كه در ايتاليا خانواده هاي فقير 60% جمعيت را تشكيل مي دهند ولي جرايم مربوط به آنها 85 تا 90% كل جرايم است.

آلفرد مارشال[7] در كتاب تاريخي خود درباره ي تئوري اقتصاد سرمايه داري (1891) نوشت:

درست است كه علي رغم فقر، تحت تأثير عوامل مذهبي، روابط دوستي و محبت هاي خانواده ممكن است انسان احساس بزرگترين خوش بختي را بكند ولي با اين وجود بايد اذعان داشت كه در محيط فقر، به ويژه در مناطق پرجمعيت، فقر اقتصادي موجب از بين رفتن و پژمرده شدن استعدادهاي انساني مي شود.

ماركس معتقد است كه جنايت، فحشا، فساد، رفتار خلاف اخلاق و خشونت در درجه ي نخست ناشي از فقر است كه زاييده ي سيستم سرمايه داري است به اين صورت كه عده ي معدودي با در اختيار گرفتن وسايل توليد، ثروت ها را به طور نامساوي قسمت مي كنند و تناقضات اجتماعي را پديد مي آورند.

همچنين ميزان نسبتاً كم درآمد با ميزان نسبتاً زيادي از خشونت ميان زنان و شوهران ارتباط داشت. در يك پژوهش سراسري در مورد خشونت هاي خانوادگي در آمريكا، پژوهشگران دريافتند كه خانواده هاي فقيرتر از درگيري ها و خشونت هاي بيش تري خبر مي دهند. (بركوتيز1986)[8]

تحقيقات نشان داده اند كه مناطق داراي بزهكاري زياد بر اساس بيكاري بالا، زندگي فقيرانه و بدون امكانات مشخص مي شود. البته بعيد است كه بتوان فقر را به عنوان يكي از موضوعات در ارتباط با خشونت ريشه كن كرد امّا از راه سياست گذاري هاي مناسب در آموزش و پرورش و ساير سازمان هاي اجتماعي مي توان مانعي بزرگ در راه اين سرچشمه ي ناخوشايند زندگي ايجاد كرد. (دويچ 1960)[9]

مسأله ي پژوهش: آيا بين خشونت و فقر (كمبود امكانات مادي براي رسيدن به اهداف) رابطه وجود دارد؟

فرضيه: بين خشونت و فقر يك رابطه ي مثبت وجود دارد يعني هرچه فقر افزايش پيدا مي كند خشونت نيز افزايش پيدا مي كند.

هدف تحقيق: آن چه كه در اين تحقيق اهميت دارد اين است كه آيا افراد فقير كه در جامعة ايران انحصاراً تهران زندگي مي كنند نسبت به افراد عادي خشونت بيشتري ابراز مي كنند؟

اگر چنين است تفاوت ميزان خشونت بر اساس متغيرهاي زمينه اي چگونه است و در واقع تا آن جا كه بررسي شده تحقيقات و بررسي هاي علمي پيرامون پيامدهاي فردي، اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي انواع خشونت در ايران بسيار كم صورت گرفته است. پس انجام تحقيقي كه بتواند رابطه ي معني دار بين اين دو پديده ي با اهميت را بررسي كند مي تواند به دادن راهكارهاي عملي جهت تعديل اين وضعيت منجر گشته و گامي در جهت ارتقاء جامعه به سمت پيشرفت و تعالي بردارد. بنابراين هدف اساسي اين تحقيق بررسي مسأله ي رابطه ي فقر و خشونت از ابعاد رواني، فرهنگي و اجتماعي است. تا مسئولان اجتماعي كشور بتوانند با ارائة پيشنهادات و كاربرد روش هاي صحيح تر رواني، اجتماعي و تربيتي در پيشگيري و كاهش اين مشكل اجتماعي چاره اي بيانديشند.

ضرورت پژوهش: از آن جا كه افراد زيادي در جوامع امروزي به مسأله ي فقر و كمبود امكانات مبتلا هستند و آمارهاي جهاني بالا بودن جرايم بزهكارانه را در افرادي كه زندگي فقيرانه و بدون امكانات دارند را تأئيد كرده است و ارتباط بالاي آن را با شاخص هاي آسيب شناسي اجتماعي از قبيل اعتياد دارويي، قاچاق و … را اعلام كرده است اين زنگ خطر را در گوش ما به صدا در مي آورد كه عدم توجه به اقشار آسيب پذير جامعه عواقب سنگيني به بار مي آورد.

خشونتي كه اين افراد در معرض ابتلاء به آن قرار دارند در واقع به هيچ وجه به نفع جامعه نيست و خسارت هاي مادي و معنوي آن براي جامعه قابل جبران نمي باشد. به همين جهت توجه به اين مسأله با هدف كنترل خشونت در افرادي كه از امكانات كافي مادي برخوردار نيستند ضروري مي باشد.

در واقع تحقيقات رابطه ي مثبتي بين فقر و جرايم پرخاشگرانه نشان داده اند. يكي از پيامدهاي آن، اين است كه فقيرترين نواحي شهرهاي بزرگ غالباً با بيش ترين ميزان جنايت و آدم كشي در ارتباط هستند. از اين گذشته فقر مي تواند به پرخاشگري هاي ديگري مانند خشونت هاي خانوادگي بيانجامد. در يك پژوهش سراسري در آمريكا نشان داده شده در صورتي كه پدر بيكار باشد احتمال كتك خوردن كودك بيشتر است. كه اين مسأله خود ضرورت بررسي دقيق تر اين معضل بزرگ را خاطرنشان مي سازد.

تحقيقات نشان مي دهند كه لزوماً بررسي فقر مطلق ما را به سمت نتيجه ي مطلوب رهنمون نمي كند بلكه ما فقر نسبي را مورد سنجش قرار مي دهيم و منظور اين است كه امكانات در جامعه براي همه ي افراد وجود دارد و افرادي كه درآمد كافي ندارند نيز اين امكانات را مي بينند امّا نمي توانند از آن استفاده كنند كه اين مفهوم فقر نسبي رابطه ي معناداري با خشونت دارد زيرا باعث ايجاد ناكامي در افراد مي شود كه اين ناكامي به خشونت در فرد منجر مي شود.

متغيرها:

الف) متغير مستقل: وجود يا عدم وجود امكانات مادي

ب) متغير وابسته: ميزان خشونتي كه افراد بروز مي دهند.

متغير تعديل كننده: محل سكونت

تعريف متغيرها:

الف) تعريف مفهومي متغير مستقل:

فقر: به معني عدم استفاده از امكانات جامعه به دليل ناداري مادي كه افراد به آن مبتلا هستند كه مي توان رقم درآمد را براي تشخيص خانواده هاي فقير و غير آن به كار برد. (هارلينگتون 1966)[10]

ب) تعريف عملياتي متغير مستقل:

از طريق نمره اي است كه فرد از سئوالات مربوط به اندازه گيري ميزان فقر به دست مي آورد.

(سئوالاتي طراحي شده است كه ميزان درآمد افراد و به طور كلي امكانات مادي مثل وضعيت مسكن، نوع شغل، و ميزان رفاه را مي سنجد.)

ج) تعريف مفهومي متغير وابسته:

خشونت: استفاده ي عمدي از نيروي فيزيكي، تهديدآميز يا واقعي، بر عليه كسي يا عليه يك گروه يا اجتماع كه داراي احتمال وقوع جراحت، مرگ، آسيب روان شناختي، عدم توسعه يا محروميت باشد كه در رابطه ي رو در رو رخ مي دهد. (سازمان بهداشت جهاني)

تعريف عملياتي متغير وابسته:

نمره اي كه فرد از تست پرسش نامه ي پرخاشگري آرنولد اچ باس و مارك پري به دست آورده است كه به طبع هرچه نمره ي فرد در اين تست بيشتر باشد ميزان خشونت و پرخاشگري فرد نيز بيشتر است.

فصل دوم:

پيشينه و ادبيات پژوهش

الف) نظريه ها:

نظريه هاي جامعه شناسي و روان شناسي چارچوب هاي منطقي را تدارك مي بيند كه بر اساس آنها محققين قادر به بررسي هدفمند پديده ي مورد مطالعه خواهند بود. اگرچه اين چارچوب هاي مفهومي هربار كه در عمل و در ميدان تحقيق آزمون مي شوند برخي عيناً تأييد  مي شود، برخي فراتر از تأييد، تقويت مي شود و قضايا و گزاره هاي آنها افزايش مي يابند و برخي مورد نقد و در مواردي ابطال قرار مي گيرند.

بنيان هاي نظري تبيين كننده اوليه ي پديده ي خشونت در حوزه ي آسيب شناسي اجتماعي و جامعه شناسي انحرافات قرار دارد. در اين حوزه، خشونت به مثابه ي نوعي كجروي اجتماعي تلقّي مي شود و از اين نگاه همه ي نظريه هايي كه فرآيندهاي وقوع كجروي را تبيين مي كنند قادر به تبيين خشونت نيز هستند:

نظريه ي آنومي دوركيم[11]:

در يك نگاه كلّي اميل دوركيم معتقد است حدود خواسته هاي فرد در جامعه تابع هنجارهاي خاصي است و از طريق اين ضوابط است كه شخص مي تواند تمايلات و خواسته هاي خود را محدود و تنظيم كند. اگر هنجارهاي جامعه گسسته شود (آنومي) فرد ديگر قادر به ايجاد رابطه ي منطقي ميان خود و جامعه نخواهد بود. در چنين شرايطي فرد ضوابطي براي رفتار خود ندارد و در حالت نابه ساماني به سر مي برد. در چنين شرايطي احتمال اينكه فرد به رفتاري دست بزند كه از نظر جامعه هنجار شكني و انحراف تلقّي گردد زياد است. گزاره ي كليدي دوركيم در نگاه به انحراف، اين است كه رد عدم وفاق در مورد هنجارهاي اجتماعي و عدم همبستگي اجتماعي عامل بروز انحراف است. (محسني تبريزي ص 56)

نظريه ي رابرت مرتون:

بر طبق اين نظريه، همة افراد جامعه به طور طبيعي متمايل به تحقق اهداف مرسوم اجتماعي هستند و از آن جا كه كليّه ي اقشار اجتماعي براي نيل به اهدافشان وسايل و راه هاي پذيرفته شده و قانوني را در اختيار ندارند در شرايط آنوميك قرار مي گيرند يعني وضعيت ناهمنوايي اهداف و وسايل مشروع رسيدن به اهداف. اين وضعيت موجب ايجاد فشار رواني در افراد مي شود تا به هر وسيله ي ممكن ولو غير قانوني و غير اخلاقي به اهداف خود دست يابند. اين فشار از ديد مرتون منبع اصلي انحراف و كج روي افراد است كه جلوه ي بيروني اين فشار رواني خشم است و در واقع اقشار فاقد امكانات و يا داراي امكانات محدود اين حالات روحي مزمن را در سطح شديدتري تجربه مي كنند.

نظريه ي يادگيري اجتماعي آلبرت بندور[12]:

مردم بايد رفتار را بياموزند، الگوي پاسخ جديد يا از طريق تجربه ي مستقيم و يا از طريق مشاهده قابل فراگيري است. (بندورا- 1372 ص 29)

آلبرت بندورا متفكر اصلي نظريه ي يادگيري اجتماعي از يك سو با تكيه بر عنصر «يادگيري از طريق مشاهده» و از سوي ديگر او ديدگاهي روان شناسانه تر را برمي گزيند و براي تبيين فرآيند يادگيري به متغيرهاي پاسخ و پيامد توجه مي كند.

برخي از مفاهيم اصلي نظريه ي بندورا از اين قرارند:

- وقتي مردم با وقايع روزمره مواجه مي شوند برخي از پاسخ هايشان موفق از كار در مي آيد در حالي كه ديگر پاسخ ها بي اثر بوده يا منجر به پيامدهاي تنبيه مي شود. در اين فرآيند سرانجام اشكال موافق رفتار برگزيده و رفتارهاي بي اثر كنار گذاشته مي شود. (همان ص 30)

- تجارب گذشته توقعاتي را خلق مي كند مبني بر اينكه برخي از كنش هاي معين فايده مند، برخي اثرات قابل توجهي ندارند و برخي نيز مشكلات آينده را رفع خواهند كرد. مردم با تجسم نمادين پيامدهاي قابل پيش بيني مي توانند فرآيندهاي آينده را به برانگيزاننده هاي فعلي رفتار تبديل كنند. (همان ص 31)

- اگر مردم براي اطلاع درباره ي نحوه ي عمل خود، فقط بر اثرات كنش هاي خود متكّي بودند يادگيري بسيار دشوار مي شد.

- عمده رفتارهاي آدمي با مشاهده از طريق مدلسازي آموخته مي شود. از مشاهدة ديگران فرد در مورد نحوه ي انجام فعاليت هاي جديد ايده كسب مي كند و در موفقيت هاي بعد از اين اطلاعات رمزگذاري شده به عنوان راهنماي عمل بهره مي برد. از آن جا كه مردم مي توانند پيش از اقدام به رفتار، حداقل به تقريب نحوه ي عمل را از نمونه هاي آنها بياموزند از خطاهاي غير ضروري پيشگيري مي كنند. (همان ص 35)

بندورا معتقد بود كه خشونت بايد از سه جنبه تبيين شود:

1) چگونه الگوهاي پرخاشگرانه ي رفتار توسعه مي يابد؟

2) چه چيزي مردم را جهت اينگونه رفتار تحريك مي كند؟

3) چه چيزي تعيين مي كند آنها بخواهند استفاده از يك الگوي رفتار پرخاشگرانه را در موقعيت هاي آينده ادامه دهند؟ (دلورزاسيون1988)[13]

نظرية ناكامي دالارد[14]:

دالارد و ديگران (1939) در نظريه ي توليد سايق، خشونت ناشي از يكسري شرايط خارجي است كه منجر به ناكامي، فقدان و درد مي شود. اين شرايط يك نيروي قوي در خود به وجود مي آورد كه وي برانگيخته شود تا رفتارهايي از خود بروز بدهد تا باعث آسيب به اشخاصي كه مسئول چنين شرايطي هستند بشود. در اينجا خشونت امري اجباري و خودبخودي نيست بلكه بستگي به شرايط زندگي و اجتماع دارد.

پژوهش هاي داخلي:

در سال 1356 پژوهشي تحت عنوان «عوامل مؤثر در ضرب و جرح خانوادگي» در قالب پايان نامة كارشناسي توسط آذردخت غديري انجام گرفته است، كه در آن پژوهشگر با روش مطالعه ي اسنادي «گردآوري اطلاعات از كتب و رسالات و روزنامه ي كيهان» كلية قتل ها و ضرب و جرح هاي خانوادگي طي ده سال را از سال 1345 تا 1355 را مورد بررسي و تجزيه و تحليل قرار داده است كه داده هاي به دست آمده به اين صورت است:

جنسيت ضاربان: مرد83% و زن17%

جنسيت مضربون: مرد29% و زن59%

و داده هاي توصيفي به اين شرح است:

1) در تهران 64% وقايع در جنوب شهر و 36% در بالاي شهر رخ داده اند.

2) بيش ترين عوامل مؤثر در وقوع ضرب و جرح و قتل به ترتيب عدم سازش در خانواده 15 درصد، مسائل ناموسي14 درصد، سوء ظن ضاربان 14 درصد، و مسائل مالي 14 درصد بوده است.

درسال 1372 پژوهشي تحت عنوان «بررسي علل ونداليسم در تهران و راه هاي پيشگيري و درمان آن در قالب يك طرح تحقيقاتي به سفارش معاونت امور اجتماعي شهرداري تهران توسط عليرضا محسني تبريزي انجام شد.

ونداليسم به نقل از پاترس ژانورن عبارت است از نوعي روحيه ي بيمارگونه كه به تخريب تأسيسات عمومي مثل تلفن هاي عمومي، صندلي هاي اتوبوس هاي شهري، مترو، ترن و باجه هاي پست و تلگراف و نظاير اين ها تمايل دارد.

از حيث مصاديق خشونت در شكل ونداليسم اهم نتايج به دست آمده از اين قرار است:

1) از حيث سطح تحصيلات، 73 درصد افراد مخرب دستگير شده داراي تحصيلات راهنمايي و پايين تر هستند.

2) اكثريت افراد مخرب دستگير شده از حيث وضعيت اجتماعي- اقتصادي خانواده متعلق به گروه ها و اقشار فرودست، كم درآمد و كم سواد با مشاغل داراي منزلت اجتماعي پايين هستند.

3) 60 درصد افراد مخرب دستگير شده تجربه ي شكست تحصيلي داشته اند و 36 درصد آنها علّت عدم موفقيت تحصيلي خود را محروميت از محيط خانوادگي آرام و سالم، 30 درصد فقر مالي، 26 درصد بي علاقگي به تحصيل و 9 درصد معاشرت با دوستان ناباب اعلام كرده اند.

4) 60 درصد افراد مخرب دستگير شده دچار پرخاشگري، 57 درصد آنها مبتلا به افسردگي، 38 درصد مبتلا به اضطراب، 36 درصد دچار پارانوئيد بوده اند.

پژوهش هاي خارجي: مقاله ي «ابعاد اقتصادي خشونت ميان فردي» اثر هوگ واتز منتشر شده توسط سازمان بهداشت جهاني در سال 2004 يكي از بررسي هاي انجام شده در سطح بين الملل است كه مي خواهد تأثيرات اقتصادي اشكال متعدد خشونت ميان فردي را در كشورهاي مختلف بررسي و ارزيابي كند.

واتر در اين بررسي به دنبال روشن كردن مسأله ي ابعاد اقتصادي خشونت ميان فردي در 3 جنبه است:

1) هزينه هاي خشونت بين شخصي

2) تأثيرات اقتصادي فعاليت هاي معطوف به كاهش خشونت بين شخصي

3) تأثيرات عوامل اقتصادي و سياست ها روي خشونت بين شخصي.

نويسنده در تعريف خشونت مستند به تعريف سازمان بهداشت جهاني مي نويسد: كاربرد عمدي نيرو يا قدرت فيزيكي، تهديدآور يا واقعي عليه خود، شخص ديگر يا عليه يك گروه يا اجتماعي كه به وقوع بپيوندد يا احتمال وقوع داشته باشد و به اثراتي چون محروميت، مرگ، آسيب روان شناختي، توقف رشد يا محروميت منجر گردد.

همان طور كه واتر در تعريف عوامل موجود در سطح اجتماعي مؤثر بر خشونت نوشته بود اين سطح دربرگيرنده ي عواملي چون نابرابري اقتصادي، فقر، شبكه هاي امنيت اقتصادي ضعيف و بيكاري است.

اين عوامل در عين اثرگذاري بر خشونت بين شخصي مي توانند از آن تأثير نيز بپذيرند.

گون زالس[15]دو ادلارت و ليوسا در سال 1999 پيمايشي را براي بررسي رابطه ي ميان فقر و خشونت خانگي از طريق مصاحبه با 359 زن در پرو انجام دادند.

آنها نشان دادند كه درصد زنان فقير (بر اساس داده هاي ارائه شده از سوي مؤسسه پيمايش ملي استانداردهاي زندگي) كه از خشونت خانگي رنج مي بردند بزرگتر از زنان غيرفقير بود. آنها نتيجه گرفتند كه به نظر مي رسد فقر يك عامل تشديد كننده در همه ي انواع خشونت باشد به ويژه خشونت خانگي.

مورسون[16] و بي ال در سال 1999 نشان دادند كه زنان آزار ديده در شيلي نسبت به زنان آزار نديده فرصت اشتغال به كار كمتري در خارج از خانه داشتند و دستمزد پايين تري مي گرفتند.

گاويريا[17] و ولز در مطالعه شان در سال 2001 در كشور كلمبيا حجم وسيعي از وقايع جرم و خشونت را با اعمال مقياس بزرگي براي پوشش 40 درصد جمعيت آن كشور مطالعه كردند. آنها نتيجه گرفتند كه فراوان ترين جرم ها (جرم مالي) و سرمايه گذاري ها براي پيش گيري از جرم مربوط به افراد ثروتمند بود و بالاترين حجم قتل ها بر روي افراد فقير و نيز بالاترين حجم خشونت خانوادگي بر روي زنان فقير تحصيل نكرده بود.

بررسي مقايسه اي گلستر[18] در سال 1999 نشان داد كه نابرابري درآمدها در مقايسه با فقر مطلق رابطه اي قويتري با خشونت دارد بر اين اساس در بررسي و تحليل اقتصادي خشونت هر دو عامل فقر مطلق و فقر نسبي بايد در نظر گرفته شود.

مطالعات انجام شده روي نابرابري هاي درآمد به عنوان يك عامل خطر در سطح جامعه اي و اجتماعي سوق دهنده به خشونت عمدتاً متمركز است بر قتل. رابطه ي ميان نابرابري و قتل شامل مجموعه اي از عوامل همچون بيكاري، محروميت اقتصادي، نااميدي و تشتت اجتماعي است كه يك رابطه ي پيچيده را مي سازد.

مسنر[19] در سال 1989 رابطه ي ميان قتل و نابرابري درآمد را در 2 كشور غير كمونيست بر اساس داده هاي 980 پليس بين الملل بررسي كرد. هدف وي اين بود كه رابطه ميان نرخ قتل در كشورها را با مقياس هاي نابرابري و تبعيض اقتصادي بسنجد. متغير تركيبي تبعيض اقتصادي نسبت به متغير نابرابر درآمد رابطه ي قوي تري با نرخ قتل داشت.

بلا و بلا در سال 1982 رابطه ميان جرم هاي خشونت آميز شهري (آزار جنسي غريبه ها، و ساير اشكال جرم خشونت آميز) و شماري از متغيرهاي نابرابر اقتصادي (نابرابري نژادي، فقر، نابرابري درآمد) را بر اساس داده هاي سرشماري سال 1970 آمريكا بررسي كردند. آنها نتيجه گرفتند كه نابرابري هاي اجتماعي- اقتصادي آثار عوامل ديگري مثل نژادپرستي و موقعيت جغرافيايي خشونت را تهديد مي كند. اين مطالعه زمينه ي مناسبي را براي اين فرض فراهم مي كند كه نابرابري بيشتر از فقر مطلق مي تواند يك عامل خطر براي افزايش خشونت باشد.

بوكهارت و انگستروم[20] در سال 2002، داده هاي مربوط به 61 كشور را تحليل كردند تا نشان دهند كه توزيع مجدد ثروت تأثيرات بالقوه متفاوتي بر نرخ قتل در جوامع كم درآمد در مقابل جوامع پر درآمد دارد. البته تعديل نابرابري ها به تنهايي كمتر نرخ قتل را كاهش مي دهد تا تعديل نابرابري ها همراه با افزايش سطح توسعه ي اقتصادي كشور به علاوه، چنين سياست هايي ممكن است تأثير متفاوتي بر گروه هاي سني خاص داشته باشد.

در سطح اقدمات ويژه ماركوتيز در سال 2000 از داده هاي مربوط به مركز پيمايش هاي ملّي قربانيان بزهكار در آمريكا طي سال هاي 1992 تا 1994 استفاده كرد تا رابطه ميان الگوهاي مصرف الكل و مواد مخدر در سطح فردي و خشونت در اجتماع مبني بر فقر و بيكاري را بررسي كند. نتيجه اين شد كه افزايش قيمت آب جو و كوكائين موجب كاهش در حمله و سرقت مي شود امّا در ميزان ارتكاب ساير جرم ها مؤثر نيست.

علي رغم كليشه ي رايج كه فقر علّت اوليه خشونت است شواهد نشان مي دهد كه در آمريكاي لاتين نابرابري و محروميت با توزيع ناعادلانه ي منابع اقتصادي، سياسي و اجتماعي در شهرها از فقر مهم ترند. در موقعيت هاي نابرابري هاي همه جانبه و شديد شرايط زندگي روزانه فقير شهري به صورت بالقوه ظهور تعارض، جرم يا خشونت را افزايش مي دهد. رابطه ميان نابرابري و خشونت تنها به طور ساده مرتبط با تفاوت در درآمدهاي نيست. بلكه مهم تر عوامل محروميت زاترند كه عبارتند از: نابرابري دست رسي به شغل، تحصيل، بهداشت، ريزساختار فيزيكي پايه اي. به علاوه فقدان يا نقص حمايت امنيتي دولتي، نظام هاي سياست گذاري و قضايي به ويژه در مورد شخص فقير. كسي كه قادر به پرداخت مخارج خدمات فوق نيست در تن دادن به فساد، ناكارآمدي و وحشي گري مرتبط با چنين موقعيت هايي مستعد است. (مورز[21]، ونيتون، آيس موزر 2000)

فصل سوم:

نوع پژوهش:

- اين پژوهش از نظر هدف در نوع و دسته ي تحقيقات بنيادين قرار مي گيرد.

پژوهشي كه در اين جا مطرح شد از نظر روش تحقيقي از نوع همبستگي بود. يعني محقق قصد دارد تا به مطالعه ي رابطه ي بين دو پديده بپردازد. (يعني رابطه ي بين كمبود امكانات مالي و خشونت) كه چون طرح از نوع همبستگي بود از روش T براي تحليل هاي آماري استفاده مي شود.

روش نمونه برداري:

به طور تصادفي از طريق روش نمونه برداري خوشه اي از 3 منطقة بالاي شهر تهران، وسط شهر و پايين شهر 3 گروه 50 نفري را انتخاب كرده و پرسش نامه ي خشونت و سئوالات مربوط به امكانات مالي را در اختيار اين افراد قرار مي دهيم.

ابزار پژوهش:

پرسش نامة پرخاشگري (پ پ)

تهيه كنندگان: آرنولد اچ. باس و مارك پري

توصيف پرسش نامه: اين پرسش نامه 29 سئوالي چهارجنبه از پرخاشگري را مي سنجد:

پرخاشگري فيزيكي، پرخاشگري كلامي، خشم، خصومت.

اين پرسش نامه، پالايش شده ي پرسش نامه ي خصومت است كه بيش از سي سال قبل توسط آرنولد[22] اچ.باس تهيه شده و كاربرد وسيعي داشته است. اين پرسش نامه از يك خزانة 52 سئوالي استخراج شده كه بسياري از آنها از پرسش نامه ي خصومت با استفاده از روش تحليل عاملي مؤلفه ي اصلي و تحليل عاملي تأئيدي برگزيده شده اند. اين پرسش نامه با نمرة كل سئوالات، ميزان خشونت كلي را مي سنجد.

روايي: نمرات اين پرسش نامه همبستگي معقولي با يكديگر داشته اند. در عين حال وقتي واريانس همبستگي هاي مربوط به خرده مقياس خشم كنار گذاشته شد، ساير همبستگي ها معنادار نبودند. اين تأييد روايي نظري، به اين صورت است كه ارتباط بين خرده مقياس هاي پرخاشگري فيزيكي، كلامي و خصومت بسته به همبستگي آنها با خشم است. نمرات هر چهار خرده مقياس با تكانشگري، رقابت و قاطعيت همبستگي دارد. گواه روايي سازه اي، همبستگي اين پرسش نامه با مشاهدة پرخاشگري، جامعه پذير و كم رويي توسط هم سالان و هم رديفان است.

نمونه اي از سئوالات پرسش نامه به شرح زير است:

مشخص كنيد هر يك از پرسش نامه هاي زير تا چه حد گوياي شخصيت شماست. براي اين منظور از اعداد زير استفاده كنيد.

1) فوق العاده خلاف خصوصيات من است.

2) تا حدي خلاف خصوصيات من است.

3) فقط كمي گوياي خصوصيات من است.

4) تا حدي گوياي خصوصيات من است.

5) فوق العاده گوياي خصوصيات من است.

سؤال 1) هرچند وقت يكبار نمي توانم جلوي خود را از ضربه زدن به ديگري بگيرم.

سؤال 2) اگر به قدر كافي تحريك شوم، ممكن است ديگري را كتك بزنم.

سؤال 3) زود از كوره در مي روم ولي زود هم بر آن غلبه مي كنم.

ب) سئوالاتي كه به وسيله ي آن ميزان كمبود مادي سنجيده مي شود نيز به اين شرح است:

1- ميزان درآمد ماهيانه ي شما حدوداً چقدر است؟

الف) كمتراز 100 هزار تومان

ب) از 100 تا 200 هزار تومان

ج) از 200 تا 300 هزار تومان

د) از 300 تا 400 هزار تومان

هـ ) از 400 تا 500 هزار تومان

و) بالاتر از 500 هزار تومان

2- وضعيت مسكن شما به چه صورت است؟

الف) ملك شخصي              ب) خانه يا آپارتمان رهني- اجاره ايج) خانة سازماني

3- از لحاظ اقتصادي خانواده خود را جزء كدام طبقه اجتماعي مي دانيد؟

الف) طبقة بسيار پايين                  ب) طبقة پايين

ج) طبقة متوسط                 د) طبقة بالا

سپس نظر افراد را نسبت به اين قبيل سئوالات مي سنجيم.

4- فقر بلايي است كه وقتي گريبان كسي را بگيرد او را به انجام كارهاي خلاف وا مي دارد.

موافق7                             مخالف7                            نظري ندارم7

5- راه هاي رسيدن به پول و منزلت و پيشرفت آن قدر كم و دشوار هستند كه آدم مجبور مي شود دست به هر كاري ولو خلاف بزند.

موافق7                             مخالف7                            نظري ندارم7

تجزيه و تحليل اطلاعات:

چون تحقيق ما از نوع همبستگي بود جهت تجزيه و تحليل اطلاعات از روش T مستقل و همبستگي (correlation) استفاده مي كنيم تا بتوانيم همبستگي بين فقر و خشونت را بسنجيم.

منابع:

1) محسني تبريزي، عليرضا (1374) طرح بررسي ونداليسم در تهران و راه هاي پيشگيري و درمان، مؤسسه مطالعات و تحقيقات اجتماعي دانشگاه تهران

2) اعزازي، شهلا (1380) خشونت خانوادگي- خشونت اجتماعي، انجمن جامعه شناسي ايران، ويژه دومين همايش مسائل اجتماعي ايران

3) ممتاز، فريده (1381) انحرافات اجتماعي، تهران، شركت سهامي انتشار، چاپ اوّل

4) بندورا، آلبرت (1372) نظريه ي يادگيري اجتماعي، ترجمه ي فرهاد ماهر، تهران، راهگشا

5) هارلي، راجر (1362) رابطه ي فقر و كم هوشي، ترجمه ي نصرت الله پورافكاري، تبريز

6) شيخاوندي، د (1353) آسيب شناسي اجتماعي، تهران

7) عزيزي، آذردخت (1356) عوامل مؤثر در ضرب و جرح خانوادگي، موسسه مطالعات و تحقيقات اجتماعي دانشگاه تهران

8)

9) Whqlidoc.who.int / hq / 2002 / 92411545,15.

10) wordfrence.comdictionary.http://www/word frence.com/definition/violence.

11) Moster,caroline,winton,Alisia;Moser Annaliser violena, fear insecurity the urban poor in latin America.(2000)

12) http://wbln0018.wold bank.org

 

 

 

*******************************

 

فقر یا تهیدستی بمعنای کمبود امکانات برای پیشبرد زندگی در سطح نازل آن.

مقیاس، سطح و تصورات در پیرامون علل فقر از نگاه زمان و مکان متفاوت است.

[ویرایش] سطح زندگی

درک مفهوم این اصطلاح و جوانب مختلف آن حایز اهمیت است ،‌زیرا ما را با یکی از مقولات مهم اقتصادی که با ماهیت دوران اقتصادی - اجتماعی مربوطه دارای ارتباط است، آشنا میسازد. سطح زندگی اصطلاحی است که برای نشان دادن حدود مصارف مادی و معنوی اهالی یک کشور به کار می‌رود. سطح زندگی به میزان و چگونگی برآوردن نیازهای مادی و معنوی بستگی داشته و در ساختارهای اقتصادی - اجتماعی و در مراحل مختلف رشد تاریخی و بر حسب کشورهای مختلف فرق می‌‌کند. سطح زندگی مستقیما به تولید اجتماعی، درآمد اهالی، میزان مصرف کالاهای بلند مدت و کوتاه مدت و چگونگی ارضای حوایج فرهنگی و بهداشتی وابسطه است .

[ویرایش] علت ها

باشند.فقر و بدبختی به علت تفاوت طبقاتی جامعه بروز می‌‌کند که بعد از دوران اولیه انسان‌های بدوی که سال‌ها پیش زندگی می‌‌کردند به بار آمده است و نتیجه آن تفاوت‌های اجتماعی در سطوح طبقات متفاوت جامعه است تازمانی که این شرایط حاکم باشد جامعه به دو شاخه فقیر وغنی تقسیم بندی است و یکی دیگر از دلایل فقر به طرز تفکراشخاص فقیر برمی گردد انسان هائی که سواد مالی ندارند و قادر به تحلیل مسائل مالی خود نیستند و حتی به دنبال بهبود وضعیت موجود نمی

 



1- Boukhart

1- Harlington

1- Irin

2- Louis

3- merton

1- Fornasari doverce

2- Alfred marshal

1-Berquetz

2- Douwich

1- Harlington

1- Emil Durkheim

1- Bandura

1- Delorzasion

2- Dollard

1- Gonzales Du-adolart

2- Morrisoun B.L

3- Gaviria & wellse

4- Golster

1- Mesner

2- Boukhart & Angestrom

1- Moser & winton & Alisa Moser

1- Arnold H.Buss

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: چهارشنبه 13 اسفند 1393 ساعت: 6:49 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(1)

تحقیق درباره حقوق زن و مرد در جامعه

بازديد: 249

 

حقوق زن و مرد در جامعه

اما آنان نخواسته و يا نتوانسته اند همهء رقيبان را بالكل از ميدان به در كنند چرا با از ميان رفتن يك رقيب ، ديگري اي جايگزين مي شود و قد علم مي كند. پس چاره در قانون گزاري طبيعت است با ميل و ارادهء خويش. قوانيني كه نوع برتر را تعريف كند و سايرين را مستثني سازد. اين قوانين گاه مي تواند بي رحمانه تر از قوانين جنگل معصوم به غلط ظالم خوانده شده باشد؛ هر كه سفيد تر، برتر؛ هر كه قوي تر؛ بهتر؛ ...

در اين ميان قانوني وجود دارد كه شايد از همه كودكانه تر باشد:‌ فرد هم رنگ ، هم نژاد ، هم دين ، هم وطن و هم خون ، ولي پست تر!‌ و آن عضو مفلوك جامعه كسي نيست جز همشهري دست دوم، زن. اينجا ديگر برتري نه  نسبي كه مطلق است – برتري از آن نوع كه انسان بر تمام ديگر موجودات دارد. مرد اشرف مخلوقات است ، نه زن. مرد است كه روح خداوند در او دميده شده است و او تصوير خداوند در بهشت است. زن عضوي ناقص است كه به واسطهء مرد خلق شده است و كاري جز اين نكرده كه مرد معصوم و متعالي را تشويق به خيانت به پدر روحاني اش نموده و باعث اخراج او از خانهء امن و ابديش گرديده است. زن حيواني است مكار ، عامل بيچارگي دنيا.

اين فرضيه در جوامع ابتدايي هم  به نوعي ديگرموثق و معتبر بود. انسان اوليه مي بايست قوي باشد تا بتواند مبارزه كند و در مبارزه با طبيعت پيروز شود. انسان ضعيف دوام نمي آورد مگر به حمايت قوي ترها. اما انسان هاي ضعيف اغلب زنان بودند و ادامهء زندگي شان منوط به حمايت مردان. پس برتري مرد مجدد ثابت مي شد.

با انتقال جامعه به مرحلهء كشاورزي، هنوز قدرت بدني حرف اول را مي زد. در جنگ و دفاع از املاك هم زنان جز آن كه به اسيري برده شوند و ايجاد دردسر نمايند، كمكي نمي كردند پس آنان مايهء ننگ بودند. در اين دوران نيز همچنان الگوي انسان طبيعت بود و اين امر برتري را بدون چون و چرابه مردان داده بود.  بودند جوامعي كه خشم طبيعت چندان گريبانگيرشان نبود و پيش رو زمين هاي بارور كشاورزي داشتند، مانند جامعهء مصرباستان كه  رود نيل ، كشتزارهاي حاصل خيز را برايشان به ارمغان مي آورد. در اين جوامع – باز به پيروي از طبيعت – ارزش و برتري به گروهي داده مي شد كه بيشتر شبيه محيط بودند. اين جا زناني كه مصداق باروري بودند؛ يعني مادران، برتري داشتند. باز هم آن چه مطرح بود باروري زن بود و نه خود او. هنوز هم در جوامع ابتدايي افريقا با شرايطي مشابه مي توان نمونه هاي مادر سالاري را يافت.

اگر رشد جامعهء انساني را به مراحل رشد بدن انسان تشبيه كنيم، گذار از مرحلهء‌ كشاورزي و ورود جوامع به دوران صنعتي ، پايان طفوليت و ورود به دوران نوجواني و سركشي بود. در اين دوران ملاك ديگر زور بازو و قدرت  نبود چرا كه  نه  تنها زنان، كه  كودكان  شش- هفت ساله نيز مي توانستند پاي دستگاه ها در كارخانه ها بايستند و كار كنند.  حال مي بايست دربارهء تمامي ملاك هاي برتري تجديد نظر به عمل آيد و همان زمان بود كه  تاريخ شاهد جنبش هاي انسان دوستانه از جمله لغو برده داري، حق آزادي و راي براي زنان و .... گرديد.

از آن پس اگر چه عده اي  سعي كردند اين تحولات را  انكار كنند و حقوق را ناديده بگيرند، ديگر توان آن را نداشتند چرا كه جامعهء انساني به شكلي اجتناب ناپذير مسير خود را مي پيمود.

اما در عصر صنعتي نيز گاه  جنبش هاي مخالف مردسالاري، كه به مرور منجر به ايجاد حركت هاي فمينيستي –  به طور خاص موج اول  - گرديد ، مشكل را حل نكرد. راه حل هاي ارايه شده در ابتدا صرفا ترك يك سوي ميدان نبرد و الحاق به ديگر سو بود و چون نتيجه نبخشيد، كار به انكار كل موضوع مخالفت انجاميد. فمينيست هاي موج سوم بالكل منكر وجود چيزي به نام جنسيت و تفاوت  زن و مرد شدند. [1]

زماني كه صحبت از تساوي حقوق زن و مرد مي شود،‌خود اين عبارت به معني يكي ندانستن اين دو است. يعني ما دو پديده به نام هاي زن و مرد داريم و قصد آن مي كنيم كه به آن ها حقوق برابر بدهيم. مشكل اساسي افرادي كه امروزه به اين مهم مي پردازند اين است كه مي خواهند  زن و مرد را كاملا يكي بشمارند و از اين طريق به اثبات تساوي حقوق بپردازند. مقايسه هايي فيزيكي كه گاه انجام مي پذيرد حاكي از اين غفلت است ؛ مثلا مقايساتي بر روي  وزن مغز زنان و مردان. اينان قصد اثبات تساوي زن و مرد-  و نه تساوي حقوق زن و مرد - را دارند.

با وجود همهء تلاش ها براي انكار، زن و مرد از نظر جسماني با يكديگر متفاوت اند. [2]  اما تلاش براي برقراري تساوي حقوق زن و مرد است؛ يعني آن چه كه با توجه به لياقت و شايستگي يك انسان بايد به او داد. در اعطاي حق، ديگر مسالهء زن يا مرد بودن مطرح نيست چون ديگر به جسم فرد ربطي ندارد. مساله يك انسان است؛ انساني داراي روح كه مي تواند زن يا مرد، سفيد يا سياه ، پير يا جوان ، قوي يا ضعيف باشد. هيچ يك از تفاوت هاي ظاهري نمي تواند عامل محروميت فرد انساني از حقوق او باشد.

 

اما حق يك انسان چيست كه زن و مرد بايد به شكل مساوي از آن بهره برند؟‌ مسلما اين امر تنها به اين معني نيست كه زن ترك خانه كند و در اجتماع حاضر باشد. حقوق برابر در اموري بسيار متعالي تر است: حق تفكر، حق آموزش، حق انسان بودن ، حق رشد و تعالي عقلاني و روحاني. زن و مرد بايد به طور مساوي امكان ترقي و تكامل داشته باشند و بتوانند قابليات  و استعدادات خود را بروز دهند. نكتهء مهم اين جاست كه زن و مرد هر دو به تنهايي انسان هايي كامل و مستقل هستند كه هر يك به منزلهء‌ يك واحد انساني مي توانند زندگي و ترقي كنند. زماني مي توان انتظار حقوقي برابر را براي آنان داشت كه چنان باوري ملكهء جامعه گردد.

اما مگر حالا كه چنين نيست ، چه مشكلاتي وجود دارد؟‌ اگر اين ارزش محقق شود چه خواهد شد؟

ناديده گرفتن زنان در هر جامعه به ضرر كل آن جامعه است. تعليم و تربيت كل جامعه ، به علت عدم آگاهي و توانايي مربيان اول فرزندان – مادران – به تاخير خواهد افتاد و اين حركت ورشد جامعه را كند مي كند. در اصل باور به برتري هر جنس تناقضي در خود نهفته دارد؛ چگونه ممكن است انسان هايي پست و ذليل – مادران يا زنان – بتوانند از دامان خود متعالياني – مردان – بار آورند يا مادراني والا و عالي افرادي پست؟

ازسوي ديگر تحقيقات نشان داده است كه در جوامع مردسالار گرايش به نظام ديكتاتوري بيشتر است. مصداق آن را نيز آلمان در دوران نازيسم مي دانند كه تاكيد بر خانه نشيني زنان داشت. بالعكس، حكومات دموكراسي اغلب با حضور زنان در جامعه همراه بوده است. در ضمن هر كجا كه موازنهء‌ بين دو جنس برقرار باشد، سطح زندگي ارتقا مي يابد.[3]  و شايد همين اصل مؤيد آن باشد كه حضور زنان در جامعه و تصميم گيري ها منجر به برقراري صلح خواهد شد. زيرا روحيهء فداكاري مادرانه به جامعه تسري مي يابد و رافع خودخواهي ها و تعصبات و در نتيجه دشمني ها و جنگ ها مي گردد.

مسلما اين به معني لزوم برتري زنان بر مردان درجامعه نيست بلكه حضور اين دو در كنار يكديگر است كه مي تواند احساسات را تعديل كند.  سپردن كل نظام صرفا به دست زنان نيز باعث ايجاد مشكلاتي در جامعه خواهد شد. قاطعيت و عدالت مردانه در كنار عطوفت و لطافت زنانه متعادل مي شود. قابل ذكر است كه اگر چه اشاره شد كه زن و مرد هر يك وجودي مستقل هستند، اما جامعه نيازمند هر دوي آن هاست.  غياب هر يك منجر به كمبودهايي خواهد شد.

براي رسيدن به چنين مرحله اي پرورش و تعليم يكسان و برابر لازم است. آن چه در حال حاضر مانع از حضور زنان و بروز استعدادات آنان در جامعه مي گردد، عدم تربيت صحيح اين گروه است.  زن محبوس در خانهء  بي خبر از امور دنيا، اگر هم در صحنه حاضر باشد، چون احساسات و افكاراش پرورده نشده است ، كمك چنداني نخواهد كرد. اگر چه امروز در بسياري از جوامع زنان در صحنه حاضراند، در اصل حضور آنان آن گونه است كه مردان مي خواهند:‌  زن باب طبع مرد، نه زن با تمام قوا واستعدادات اش.

راه چاره پرورش زنان و مردان آينده در كنار هم و به طور يكسان است. زني كه تحصيل كند و هم پاي مردان پيش آيد:‌ در جامعه وخانه احترام  بيشتري  دارد،  توانايي هاي  خود را  بهتر در مي يابد و آن ها را به كار مي گيرد، قدرت رهبري و مديريتش تقويت مي شود، حقوق خود را بهتر درك مي كند،‌ فرزندان بهتري پرورش مي دهد و بالاخره براي حضور در تمامي صحنه ها مجهز مي شود. [4]   مردان فردا كه از طفوليت همواره زنان فردا را در تمامي مراحل در كنار خود مي بينند، هرگز احساس نخواهند كرد كه هم پايانشان در راه خواهند ماند يا در اجراي بعضي امور عاجز خواهند بود، پذيرش آنان را در كنار خود ساده مي بينند و حتي در هر مرحله ، به جاي سركوبي ، دست ياري به سوي شان دراز خواهند كرد.

البته آن چه همواره مد نظر داريم اين است كه صحبت از تساوي حقوق زن و مرد در زماني ممكن است كه جامعهء صنعتي شرايط پذيرش آن را ايجاد كرده است . در دوران شكارگري يا كشاورزي تصور اين امر هم محال بود چرا كه " الرجال قوامون علي النساء " اصلي بديهي بود – به واقع مردان از زنان قوي تر بودند. پس جاي خرده گيري بر گذشتگاني كه قايل به تساوي حقوق نبودند نيست بلكه جاي شكرانه است كه امروز عالم انساني به جايي رسيده است كه توان پذيرش اصل برابري حقوق را دارد.

حقوق زن و مرد از ديدگاه اسلام و غرب

از جمله موضوعات مورد بحث پيرامون حقوق زن، مقايسه بين مكتب اسلام با دستاوردهاى تمدن غرب است، امروز در دنيا درباره حقوق زن، مكتب ديگرى رايج نيست و نوعا شرقى‏ها و همه دنيا تحت تأثير دستاوردهاى غربى‏ها در مورد تساوى زن هستند و تقريبا اين فكر غرب همه‏جا و حتى دنياى كمونيستى را هم احاطه كرده است. بنابراين مقايسه، مناسب‏ترين طرف اسلام همين دستاوردهاى دنياى غرب است كه غربى‏ها در اين مسأله خيلى هم به خود مى‏بالند. با اين مقايسه مى‏توان پى برد كه نگرش حاكم بر غرب واقعا به مصلحت جامعه و خانم‏ها مى‏باشد يا خير؟(1) اسلام، زن را چگونه موجودى مى‏داند؟ آيا از نظر شرافت و حيثيت انسانى او را برابر با مرد مى‏داند يا او را جنس پست‏تر مى‏شمارد؟ اين پرسشى است كه اكنون مى‏خواهيم به پاسخ آن بپردازيم.

اسلام در مورد حقوق خانوادگى زن و مرد، فلسفه خاصى دارد و پاره‏اى از حقوق و تكاليف و مجازات‏ها را براى مرد مناسب‏تر دانسته و پاره‏اى از آن‏ها را براى زن، در نتيجه، در مواردى براى زن و مرد وضع مشابه و در موارد ديگر وضع نامشابهى در نظر گرفته است. چرا؟ آيا بدان جهت است كه اسلام نيز مانند بسيارى از مكتب‏هاى ديگر،نظريات تحقيرآميزى نسبت به زن داشته و زن را جنس پست‏ترى شمرده است يا علت و فلسفه ديگرى دارد؟(2)

عده‏اى گمان كرده‏اند كه اسلام درباره زن، عدالت را مراعات نكرده است، در صورتى كه همان‏گونه كه منابع اسلامى نشان مى‏دهد و صاحب‏نظران محقق در اين باره تحقيقات شايسته‏اى انجام داده‏اند، اسلام مابين تساوى زن و مرد و عدالت در ميان آن‏ها فرق گذاشته است مسلم است. كه اگر اسلام مى‏گفت زن و مرد از همه جهات بيولوژيك، فيزيولوژيك و روانى و هرگونه فعاليت مغزى و روحى، يكى هستند، اين خلاف واقع بود و گمان نمى‏رود كسى در اين دنيا پيدا شود و از اين دو صنف اطلاع لازم و كافى داشته باشد و چنين سخنى را به زبان بياورد.(3)

شهيد مطهرى مى‏گويد : «مكرر در نطق‏ها و سخنرانى‏ها و نوشته‏هاى پيروان سيستمى غربى شنيده و خوانده‏ايد كه مقررات اسلام را در مورد مهر و نفقه و طلاق و تعدد زوجات و امثال اين‏ها به عنوان تحقير و توهينى نسبت به زن ياد كرده‏اند؟ چنين وانمود مى‏كنند كه اين امور هيچ دليلى ندارد جز اينكه فقط جانب مرد رعايت شده است.

مى‏گويند اسلام، دين مردان است و زن را انسان تمام عيار شناخته و براى او حقوقى كه براى يك انسان لازم است وضع نكرده است. اگر اسلام زن را انسان تمام عيار مى‏دانست تعدد زوجات را تجويز نمى‏كرد، حق طلاق را به مرد نمى‏داد، شهادت دو زن را با يك مرد برابر نمى‏كرد، براى زن قيمت به نام مهر قائل نمى‏شد، به زن استقلال اقتصادى و اجتماعى مى‏داد و او را جيره‏خوار و واجب‏النفقه مرد قرار نمى‏داد.

مى‏گويند اسلام با اين كه دين مساوات است و اصل مساوات را در جاهاى ديگر رعايت كرده است، در مورد زن و مرد رعايت نكرده است.

اصلى كه در اين استدلال به كار رفته، اين است كه لازمه اشتراك زن و مرد در حيثيت و شرافت انسانى، يكسانى و تشابه آن‏ها در حقوق است. مطلبى هم كه از نظر فلسفى بايد انگشت روى آن گذاشت اين است كه لازمه اشتراك زن و مرد در حيثيت انسانى چيست؟ آيا لازمه‏اش اين است كه حقوق مساوى يكديگر داشته باشند به طورى كه ترجيح و امتياز حقوقى در كار نباشد؟ يا لازمه‏اش اين است كه حقوق زن و مرد علاوه بر تساوى و برابرى، متشابه و يكنواخت هم بوده باشند و هيچ‏گونه تقسيم كار وظيفه‏اى در كار نباشد؟ شك نيست كه لازمه اشتراك زن و مرد در حيثيت انسانى و برابرى آنان از لحاظ انسانيت، برابرى آن‏ها در حقوق انسانى است؛ اما تشابه آن‏ها در حقوق چطور؟

كميت غير از كيفيت است. برابرى غير از يكنواختى است. آن چه مسلم است اين است كه اسلام حقوق يك‏جور و يكنواختى براى زن و مرد قائل نشده است ولى اسلام هرگز امتياز و ترجيح حقوقى براى مردان نسبت به زنان قائل نيست. اسلام اصل مساوات انسان‏ها را درباره زن و مرد نيز رعايت كرده است. اسلام با تساوى حقوق زن و مرد مخالف نيست، با تشابه حقوق آنها مخالف است.»(4)

در اين كه «اين دو صنف با همديگر متفاوت‏اند، از نظر خلقت طبيعى، جاى ترديد نيست و در اين باره تحقيقات به حد لازم و كافى انجام گرفته است. عنايت امر اين است كه آيا اين اختلاف و تنوع در خلقت طبيعى زن و مرد باعث مى‏شود كه يكى ناقص و ديگرى كامل باشد، نه چنين چيزى نيست، اين مسئله تنوع است، نه نقص و كمال.»(5)

اين اختلافات، انعكاسى «در روبناى زندگى گذاشته است؛ نه در حقايق واقعى و جوهر حيات اين دو صنف زن و مرد. آن چه ممكن است باعث اختلاف باشد، يكى عده واقعيات است كه ما آنها را مشاهده مى‏كنيم، مانند اين كه مرد نيروى بيش ترى در پيچيدن در لابه‏لاى توليدات سخت اقتصادى و دفاع از كشور، تحمل مشقت‏ها و خشونت‏هاى زندگى دارد و همچنين در جريان توالد و تناسل بارى را كه صنف زن به دوش مى‏كشد، باعث تقيد بيش‏تر او مى‏گردد و در اين جربان مرد آزادتر است، همان‏طور كه سيمون دوبوار از نيچه نقل كرده است: تسليم شدن زن در اجراى پديده خلقت، خيلى بيش‏تر از مرد است و اگر مردى ادعا كند كه او هم مثل زن در اين جريان تسليم مى‏شود، به شرافتم سوگند يا دروغ مى‏گويد، يا مرد نيست.»(6)

اگر بخواهيم ببينيم نظر قرآن درباره خلفت زن و مرد چيست، لازم است به مسئله سرشت زن و مرد كه در ساير كتاب‏هاى مذهبى نيز مطرح است، توجه كنيم. قرآن نيز در اين موضوع سكوت نكرده است. بايد ببينيم قرآن زن و مرد را يك‏سرشتى مى‏داند يا دوسرشتى؛ قرآن با كمال صراحت، در آيات متعددى مى‏فرمايد: زنان را از جنس مردان و از سرشتى نظير سرشت مردان آفريده‏ايم.(7) قرآن درباره همه آدميان مى‏گويد:

«خداوند از جنس خود شما براى شما همسر آفريد.»(8)

آيه، صريحا ارزش را بر ملاك تقوا قرار داده است. بدون اختصاص به زن يا مرد. به نظر مى‏رسد امتياز بسيار مهمى كه در صنف زن وجود دارد، چشيدن طعم حيات است كه مرد تنها مفهومى از آن را درك مى‏كند. چشيدن طعم حيات در صنف زن بيش‏تر و عميق‏تر از مرد ديده مى‏شود و به همين جهت است كه قانون الهى چنين اقتضا كرده است كه ارتباط مادر با فرزندان و كودكان تا دوران رشد احساسات و عواطف آنها ادامه داشته باشد. امام خمينى رحمه‏الله در اين‏باره مى‏فرمايد:

«همان‏طور كه حقوق مردها در اسلام مطرح است، حقوق زن‏ها نيز مطرح است.

اسلام به زن‏ها بيشتر عنايت كرده است تا به مردها، اسلام زن‏ها را بيشتر حقوقشان را ملاحظه كرده است تا مردها. اين هم معنا كه بعد از اين چه خواهد شد، زن‏ها حق رأى دارند. از غرب بالاتر است اين مسائلى كه براى زن‏ها ما قائل هستيم. حق رأى دادن دارند، حق انتخاب دارند، حق انتخاب شدن دارند. همه اين‏ها هست. تمام معاملاتشان به اختيار خودشان است و آزاد هستند. اختيار شغل را آزاد هستند. البته در شرق براى مردها يك محدوديت‏هايى هست كه آن محدوديت‏ها به صلاح خود مردها هست و آن محدوديت‏ها، يعنى در آن جاهايى كه مفسده هست براى مرد، از قماربازى جلوگيرى مى‏كند. اسلام از شراب‏خوارى جلوگيرى مى‏كند. اسلام از هروئين جلوگيرى مى‏كند، براى اين كه مفسده دارند.»

«براى همه يك محدوديت‏هايى هست، محدوديت‏هايى شرعى و الهى، محدوديت‏هايى است كه به صلاح خود جامعه است. نه اين است كه براى جامعه يك چيزى مثلاً نافع بوده است كه محدوديت برايش ايجاد كرده‏اند!»(9)

نيز مى‏فرمايد : «اسلام مى‏خواهد كه زن و مرد رشد داشته باشند. اسلام زن‏ها را نجات داده است از آن چيزهايى كه در جاهليت بود. آن‏قدرى كه اسلام به زن خدمت كرده است، خدا مى‏داند به مرد خدمت نكرده است كه به زن خدمت كرده، شما نمى‏دانيد كه در جاهليت زن چه بوده و در اسلام چه شده.»(10)

حضرت آية اللّه‏ العظمى خامنه‏اى نيز مى‏فرمايد:

«شما بايد زن را با چشم يك انسان والا نگاه كنيد، تا معلوم بشود كه تكامل و حق و آزادى او چيست؟ زن را به عنوان يك موجودى كه مى‏تواند مايه‏اى براى اصلاح جامعه يا پرورش انسان‏هاى والا بشود نگاه كنيد تا معلوم بشود كه زن كيست و آزادى او چگونه است، زن را به چشم آن عنصر اصلى تشكيل خانواده در نظر بگيريد. اگرچه از مرد و زن تشكيل مى‏شود و هردو در تشكيل و موجوديت خانواده مؤثرند. اما آسايش فضاى خانواده و آرامش سكوتى كه در فضاى خانواده است به بركت زن و طبيعت زنانه است. با اين چشم به زن نگاه كنيد تا معلوم بشود كه زن چگونه كمال پيدا مى‏كند و حقوق زن چيست؟»(11)

شهيد مطهرى مى‏فرمايد: «آن‏چه از نظر اسلام مطرح است، اين است كه زن و مرد به دليل اين‏كه يكى زن است و ديگرى مرد، در جهات زيادى مشابه يكديگر نيستند، جهان براى آنها يك‏جور نيست، خلقت و طبيعت آنها را يكنواخت نخواسته است، و همين ايجاب مى‏كند كه از لحاظ بسيارى از حقوق و تكاليف و مجازات‏ها وضع مشابهى نداشته باشند. در دنياى غرب، اكنون سعى مى‏شود ميان زن و مرد از لحاظ قوانين و مقررات و حقوق و وظايف، وضع واحد مشابهى بوجود آورند و تفاوت‏هاى غريزى و طبيعى زن و مرد را ناديده بگيرند.

تفاوتى كه ميان نظر اسلام و سيستمى غربى وجود دارد در اين‏جاست.كلمه «تساوىِ حقوق، يك مارك تقلبى است كه مقلدان غرب بر روى اين ره‏آورد غربى چسبانده‏اند.»(12)

اعلاميه حقوق بشر كه در فصل گذشته، توضيح مختصرى درباره آن داديم، داراى يك ديباچه و 30 ماده است كه پس از گفتگوهاى طولانى، در تاريخ آذرماه 1327 شمسى، مطابق با 10 دسامبر 1968 م.، از طرف مجمع سازمان ملل تصويب گرديد و جهانيان آن روز را به نام «روز حقوق بشر» جشن مى‏گيرند.

در خيلى از مواد اين اعلاميه، به آزادى انسان و انواع آزادى‏ها تصريح شده است. نكات مثبت زيادى در اين اعلاميه ديده مى‏شود و نسبت به دو اعلاميه قبلى ـ يعنى اعلاميه حقوق آمريكا (1776) و اعلاميه حقوق فرانسه (1789 م.) ـ كامل‏تر است،.ولى كاستى‏هاى بسيارى نيز دارد. اول اين‏كه آزادى مطرح شده در اين اعلاميه همان آزادى در مكتب ليبراليزم است. اين اعلاميه هيچ اشاره‏اى به «آزادى مثبت» يا «آزادى معقول» كه بسيارى از فيلسوفان از آن حمايت مى‏كنند، ندارد. از نظر اين اعلاميه، تنها قيد آزادى، اصطلاك آن با آزادى ديگران است.

نيز در اين اعلاميه، هيچ نامى از خدا نبرده شده است؛ يعنى كاملاً از منظر مادى تنظيم شده است.

نكته دوم، مشروعيتِ آزادى مورد بحث است. در ماده نخستين آمده است: همه افراد بشر، آزاد و باحيثيت و حقوق يكسان زاييده مى‏شوند.

«اگر موضوعى الحادى نيز داشته باشيم، بايد بگوييم حقوق افراد را آفرينش خاص آنها تعيين مى‏كند. براى مثال بايد بگوييم چند نظام آفرينش باردارى و زايمان و شير دادن را به عهده زنان گذارده است، زنان بايد از حمايت و حقوق بيشترى برخوردار باشند. نه آن كه بى‏توجهى به سرشت خاص زن و مرد، حقوق همه را يكسان بدانيم.»(13)

شهيد مطهرى مى‏فرمايد :

«در اين نهضت به اين نكته توجه نشد كه مسائل ديگرى هم غير از تساوى و آزادى هست تساوى و آزادى شرط لازم‏اند نه شرط كافى. تساوى حقوق يك مطلب است و تشابه حقوق مطلب ديگر به برابرى حقوق زن و مرد از نظر ارزش‏هاى مادى و معنوى يك چيز است و همانندى و همشكلى و همسانى چيز ديگر. در اين نهضت عمدا يا سهوا تساوى به جاى تشابه به كار رفت و برابرى با همانندى يكى شمرده شد، كيفيت تحت‏الشعاع كميت قرار گرفت.انسان بودن زن موجب فراموشى زن بودن و مى‏گرديد.(14)

به نام آزادى و به نام انتخاب، دختر شايسته و نمونه سال انتخاب مى‏كنند و با چاپ عكس‏هاى عريان در ابعاد مختلف در مجله‏ها و روزنامه‏ها از وجود آن‏ها استفاده

مى‏كنند تا به اين طريق مشترى بيشترى براى خود جذب كنند.(15)

مقام معظم رهبرى در اين‏باره مى‏فرمايد:

«اشتباه مى‏كند دنياى استكبار سرشار از جاهليت كه خيال مى‏كند ارزش و اعتبار زن به اين است كه خود را در چشم مردان آرايش كنند تا چشم‏هاى هرزه به او نگاه كنند و از او تمتع بگيرند و او را تحسين كنند.

آنچه امروز در غرب از آن به عنوان آزادى زن نام برده مى‏شود، آزادى زن نيست؛ بلكه در واقع، بايد آن را آزادى مردان هرزه براى التذاذ از زن ناميد.»(16)

«لاَ الشَّمْسُ يَنْبَغِي لَهَا أَن تُدْرِكَ الْقَمَرَ وَلاَ اللَّيْلُ سَابِقُ النَّهَارِ وَكُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ»(17)

شهيد مطهرى مى‏فرمايد : «شرط اصلى سعادت هر يك از زن و مرد و در حقيقت جامعه بشرى اين است كه دو جنس هر يك در مدار خويش به حركت خود ادامه دهند. آزادى و برابرى آن گاه سود مى‏بخشد كه هيچ كدام از مدار و مسير طبيعى و فطرى خويش خارج نگردند. آن‏چه در آن جامعه ناراحتى آفريده است قيام بر ضد فرمان فطرت و طبيعت است؛ نه چيز ديگر»(18).

حجاب از ديدگاه اسلام و غرب

چرا غرب همواره تلاش كرده است كه در سلسله اقدامات تهاجمى خود عليه ارزش‏هاى فرهنگى ملى و اسلامى، كشف حجاب را يكى از اقدامات مهم قرار داده و توان بالايى را به عملى شدن آن و جلوگيرى از اشاعه حجاب اسلام اختصاص داده است؟ چرا اسلام،اين دين سعادت بخش، حجاب را براى زنان واجب فرموده و يكى از احكام ضرورى قرار داده است؟(19)

شك نيست كه غرب و اسلام با دو ديدگاه متفاوت به زن و ارزش‏ها و كرامت انسانى الهى او مى‏نگرند و بر همين اساس برنامه‏ريزى مى‏نمايند. اينك حجاب را از دو ديدگاه غرب مورد بحث و بررسى قرار مى‏دهيم: لباس پوشيدن، شأنى از شئون انسان است و در هر تمدن رابطه مستقيمى با معناى انسان و تعريف انسان در آن تمدن دارد.

حجاب انسان در تمدن جديد غربى چيست؟ در تمدنى كه خدا از صحنه زندگى غايب شده، و در كليسا عزلت گزيده، معنويت به حاشيه زندگى خزيده، و استخوان‏بندى فرهنگ و تمدن غربى، يك استخوان‏بندى مادى شده كه در آن ديگر معنويت و قدس، اصالت ندارد و انسان ديگرى موجودى نيست كه حامل «روح الهى» باشد و بتواند خليفه خدا در زمين شود و...

در اين تمدن، انسان هيچ فرقى بنيادى و وجودى با حيوان ندارد... او هم چند سالى در طبيعت زندگى مى‏كند و مى‏ميرد و ديگر هيچ!...

ارزش و اعتبار همه چيز در اين تمدن با اين ملاك سنجيده مى‏شود كه چقدر مى‏تواند به انسانى كه اساسا حيوانى مادى‏است، لذت ببخشد و يكى از چيزهايى كه مى‏تواند به او لذت ببخشد «تن انسان» است.

از نظر غرب، انسان جز «تن» چيز ديگرى نيست و اين تن يكى از مهم‏ترين آبشخورهاى لذت اوست، و او در فرصت محدودى كه تا مرگ دارد بايد از همه لذت‏ها تا مى‏تواند بهره‏مند شود»(20).

در اين‏جا ما ديدگاه برخى از دانشمندان غربى را درباره حجاب و پوشش كنار هم قرار مى‏دهيم تا شما خود به قضاوت بنشينيد و علت تناقص گويى‏ها را خود پيدا كنيد.

راسل با «تابو» خواندن احساس شرم، عفاف و تقواى مرد و پوشش زن درباره ريشه حيا و حجاب مى‏گويد:

«اخلاق جنسى آن‏چنان كه در جوامع متمدن ديده مى‏شود، از دو منبع سرچشمه مى‏گيرد: يكى، تمايل به اطمينان پدرى، ديگرى، اعتقاد مرتاضانه به خيبث بودن عشق.

ديدگاه فرويد نيز هم افق با ديدگاه راسل است. او نيز اخلاق جنسى را تابو مى‏خواند و در روان‏شناسى خود، مبناى تحركات انسان را در همه دوران‏هاى زندگى، غريزه جنسى معرفى مى‏كند و ايجاد مانع در برابر آنان را به هر شكل ممكن، مردود شمرده، عامل بيمارى‏هاى روانى مى‏داند.

به راستى، آيا مى‏توان اين كلمات متناقص كه حقايق آشكار را زير پا مى‏گذارد پذيرفت؟ آيا اخلاق نوين جنسى غرب كه با استفاده همين نظريات پايه‏ريزى شده مشكلات روانى را حل كرده است و يا به عكس، عوارض بى‏شمار فرهنگى، اجتماعى و اخلاقى به وجود آورده و هزاران درد بى‏درمان به دردهاى گذشته افزوده است؟».(21)

آيا مى‏توان با اين سخن متناقض، به تحليل ريشه حجاب و حيا پرداخت و آن را تبيين نمود؟

شهيد مطهرى در پاسخ غربى‏ها مى‏گويد : درباره اين‏كه زن ابتدا در خود احساس نقص مى‏كرده است و سبب شده كه هم خود او و هم مرد، او را موجود پست بشمارد، سخنان زيادى گفته شده است، خواه آن سخنان درست باشد و خواه نادرست، با فلسفه اسلام درباره زن و پوشيدگى زن رابطه‏اى ندارد. اسلام، نه حيض را موجب پستى و حقارت زن مى‏داند و نه پوشيدگى را به خاطر پستى و حقارت زن عنوان كرده است؛ بلكه منظور ديگرى داشته است»(22).

آية اللّه‏ جوادى آملى مى‏گويد : «شبهه‏اى كه در ذهنيت بعضى افراد هست، اين است كه خيال مى‏كنند حجاب براى زن محدوديت و حصارى است، حجاب نشانه ضعف و محدوديت زن است.»(23)

محروميت از ارضاى غريزه جنسى از راه مشروع و طبيعى، باعث انحراف و فساد خواهد شد؛ اسلام اين مشكل را با دستور ازدواج و توجه همسران به ارضاى همديگر حل كرده است.

اين اشكال كه حجاب و پنهان شدن زن در ميان پوشش‏ها باعث محروميت و طغيان و فساد مى‏شود، بى‏اساس است، زيرا اسلام با آن دستورهاى موكد خود راجع به ازدواج و احكام دقيق خود در اين مورد، رفع محروميت كرده است.

اما «بايد توجه داشت كه اگر مشكل محروميت را با به وجود آوردن بى‏بند و بارى و كشف حجاب رفع كنيم، مفاسد تباهى‏ها هزاران برابر بيش از تباهى‏هاى محروميت است؛ قبلا اشكال مى‏كردند كه محرومت از زن باعث مى‏شود كه مردها به همجنس خود تمايل كنند و گناه بزرگ «لواط» رائج مى‏گردد؛ ولى بايد با اين‏ها گفت چرا در دنياى غرب كه مرد از محروميت بيرون آمده و با كمال آسانى مى‏تواند با زن تماس بگيرد، دامنه همجنس بازى و لواط گسترده شده؛ تا آن‏جا كه اين موضوع به عنوان لايحه به مجلس كشيده شده و مجلس بريتانيا جواز آن را تصويب كرده است؟

از اين نمونه و امثال آن مى‏فهميم كه حل مشكل با بى‏بندوبارى نيست، بلكه بى‏بندوبارى مشكل را هزارها برابر مى‏كنند. بى‏بندوبارى زن‏ها، برنامه‏هاى سكس، فيلم‏هائى كه نمايشگر زن‏هاى نيمه عريان و بى‏حجاب است، و دوست بازى به عنوان جشن و هنر و برداشتن مرز بين زن و مرد، هر يك آتش است كه به خرمن غريزه جنسى مى‏افتد، و عواقب اين تهيجات و تحريكات بر كسى پوشيده نيست؛ اسلام كه كاملاً به همه جوانب با نظر دقيق مى‏نگرد و دستوراتش عميقا حساب شده و منطقى است، كاملاً به مرز باريك بى بند و بارى و فساد اطلاع و توجه دارد، و به خوبى در قانون‏گذارى خود خطر شكسته شدن حصار عفاف، و باريكى اين مرز را در نظر داشته است.»(24)

زندانيان چادر، عنوان كتابى است كه توسط خانم شهره مستشار در انگليس منتشر شده است «چنانچه از عنوانش پيداست، حجاب، ضد آزادى زن تلقى شده است. مى‏دانيم كه آزادى قلمروهايى دارد: بيان عقيده، فعاليت سياسى و.... حجاب كدام آزادى را سلب مى‏كند؟ اگر فعاليت‏هاى اجتماعى و سياسى زنان معنى نداشت، ديگر كدام آزادى است كه با حجاب سلب شده است؛ مگر اين‏كه مراد از آزادى، هرزگى جنسى و بى‏بندوبارى غريزى باشد؛ كه البته حجاب اين آزادى را تحديد مى‏كند و رسالت حجاب هم همين است و نيز حجاب برخى دشوارى‏ها را به بار دارد كه اگر اصل آن براى سلامت و رشد جامعه انسانى مقيد انگاشته شود، بايد آن را متحمل شد.»(25)

تساوى حقوق زن و مرد از ديدگاه اسلام و غرب

در دفاع از حجاب، مى‏توان گفت : «مگر دانش اندوزى، با محدوديت همراه نيست. مگر راست گويى، برخى آزادى‏ها را سلب نمى‏كند. همواره ناموس خلقت بر اين استوار بوده كه اشياء ذى قيمت و پر ارج را در پوشش محكم و دست و نيافتنى و به دو از چشم و دسترس هر كس و ناكس محافظت نموده است. مرواريدهاى گرانسنگ را در پوشش نفوذناپذير چون صدف نگاهدارى نموده، اما سنگ‏هاى بى‏ارزش را به وفور در هر جا پراكنده است.

زن مسلمان نيز آن‏گاه كه پيكر خود را حرم پرحرمت حجاب قرار مى‏دهد و خويشتن را از تير نگاه‏هاى هوس آلود مردان هرزه حفظ مى‏كند، در واقع مرواريد گرانسنگ عفت و نجابت را در صدف حجاب و گوهر ارجمند زنانگى خويش را در پوشش مطمئن از دستبرد نامحرمان حفظ مى‏نمايد.»(26)

نيز مى‏توان گفت : «و هرگز پوشش، مانع كار نيست.اگر نگاهى به آن زنانى كه در كارخانه‏ها كار، يا در دهات مشغول توليد هستند، بكنيم مى‏بينيم هم پوشيده هستند و هم به اقتصاد كمك مى‏كنند، و اين زنان غرب زده هستند كه با برهنگى خود جامعه را به فساد كشيدند و يك موجود مصرفى و تفننى بيش نيستند.»(27)

 

نيز مى‏توان گفت : «تنها راه حفظ شخصيت و حرمت زن روى آوردن به حجاب است. اگر او به حجاب روى آورد، پايگاه خانوادگى‏اش قوى مى‏شود. مردها، ناچار مى‏شوند به زندگى خانوادگى خود ارج نهند و به همسران خود، واقعا توجه كنند (و به آنها وفادار باشند). اگر حجاب خود را ارج نهد، او را به مشاغل پست با حقوق بخور و نمير، نمى‏گمارند و استعدادهاى واقعى‏اش به هدر نمى‏رود و آن وقت است كه مى‏تواند در مشاغل عالى، به مراتب بيشتر از آنچه براى بى‏حجاب مطرح است، توفيق به دست آوَرَد.»(28)

 

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: چهارشنبه 13 اسفند 1393 ساعت: 6:47 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

تحقیق درباره چک

بازديد: 1641

 

چک       

بر اساس قانون تجارت چک نوشتهای است که به موجب آن صادر کننده می تواند تمام یا قسمتی از پول خود را که در نزد بانک دارد باز پس گیرد یا به شخص دیگری واگذار نماید .ذر این فرایند سه نفر حضور دارند صادر کننده ، دارنده چک و پرداخت کننده که هر یک وظایف خاص خود را دارند .

صادر کننده :

شخصی که چک را صادر میکند بایستی در تاریخی که در چک ذکر میکند به همان اندازه در بانک وجه نقد یا اعتبار داشته باشد .

- صادر کننده در زمان مندرج چک نباید ،تمام یا قسمتی از وجه را ازبانک خارج نماید یا دستور پرداخت نکردن چک را صادر کند .

- در صورت عدم مطابقت امضاء ،قلم خوردگی و مسائلی از این قبیل ،بانک از پرداخت پول خوداری می کند .

در این جا یک سوال مطرح میشود و آن اینکه اگر صادر کننده بعد از صدور متوجه شود که چک از طریق کلاهبرداری یا سرقت از او گرفته شده یا آن را گم کرده چگونه می تواند از حقوق خود دفاع کند .

ج – صادر کننده می تواند دستور عدم پرداخت وجه را به بانک بدهد و بایستی به صورت کتبی علت دستور عدم پرداخت را بیان کند .

موادری که میتوان دستور عدم پرداخت را صادر نمود عبارتند از :

1-اعلام مفقودی

2-سرقت

3-جعل

4-کلاهبرداری

5-خیانت در امانت

6-یا بد ست آوردن از راههای دیگر مجرمانه

به عنوان مثال اگر شخصی به آقای x چکی را بدهد و در مقابل قرار باشد که آقای x کاری را برای او انجام دهد ، و نکند . صادر کننده نمی تواند دستور عدم پرداخت چک را صادر کند . زیرا عدم انجام تعهد یک مسئله مدنی است و بایستی پس از پرداخت وجه، دادخواست خود را به دادگاه تحویل دهد.

هر گاه اثبات شود که صادر کننده چک بی اساس دستور عدم پرداخت را صادر کرده است، علاوه بر پرداخت وجه به مجازاتهای از قبیل حبس ، جزای تقدی و پرداخت کلیه خسارت وارد شده به دارنده چک محکوم می شود .

دارنده:

شخصی است که برای اولین بار چک را به بانک ارائه می کند .از این جهت بانک موظف است هر کس برای اولین بار چک را به بانک می آورد هویت کامل و دقیق او را با ذکر تاریخ در پشت چک درج کند .

چند توصیه مهم به دارندگان چک که می خواهند از راه کیفری صادر کننده را تعقیب کنند :

برای تعقیب کیفری، دارنده چک فرصت دارید تا 6 ماه پس از تاریخ صدور به بانک جهت اخذ پول خود مراجعه کند و اگر چک قابل پرداخت نبود دارنده چک مهلت دارد تا 6 ماه پس از صدور گواهی عدم پرداخت از بانک برای شکایت به دادسرا مراجعه کند . برای مثال :اگر تاریخ چک 22/2/1384 باشد شما مهلت دارید تا تاریخ 22/8/1384 جهت وصول چک اقدام کنید و اگر اقدام کردید و در حساب موجودی نبود از آن زمانی که برگه عدم پرداخت را از بانک گرفته باشید به مدت 6 ماه جهت شکایت به دادگاه فرصت دارید .

مسائلی که دارنده چک در شکایت باید رعایت کند :

برای شکایت کیفری باید به دادسرای مراجعه کنیم که بانک مورد نظر در آن حوزه قضائی باشد .

مثلا اگر چکی دربانک زاهدان صادر شده باشد و بر اساس گردش در تهران آمده باشد شاکی باید اعتراض خود را در دادسرای زاهدان انجام دهد.

مدارک و هزینه های که جهت شکایت باید انجام شود عبارتند از :

1-کپی برابر اصل شده چک

2-کپی برابر اصل شده برگه عدم پرداخت

3-تنظیم شکایت و ابطال تمبر

4-محاسبه هزینه شکایت کیفری چکهای بی محل بر اساس مبلغ آن

سوال : دارنده چک بدون محل از چه شخصی میتواند شکایت کند؟

فقط علیه صادر کننده . اگر یک چک 10 دست چرخیده باشد از هیچ یک نمی توان شکایت کرد

سوال : آیا در مثال بالا مسئولیت عدم پرداخت تنها با صادر کننده است ؟

خیر . نفرات قبل هم مسئولیت دارند البته آنها مسئولیت کیفری ندارند بلکه مسئولیت مدنی دارند و تنها از آنها میتوان وجه چک را طلب کرد .

پرداخت کننده :

گاهی اوقات وجه چک به علت های مانند : کسر موجودی ،عدم مطابقت امضاء ،قلم خوردگی و مواردی از این قبیل قابل پرداخت نیست . در این حالت بانک وظیفه دارد در برگ مخصوص که مشخصات چک ، و هویت و نشانی کامل صادر کننده ، که علت عدم پرداخت در آن ذکر شده باشد به روشنی قید کتد . سپس این برگ را مهر و امضاء کرده و دارنده چک تسلیم کند . دارنده چک باید دقت کند که تمامی موارد ذکر شده باشد و علت عدم پرداخت نیز در آن برگه توسط بانک پر شده باشد . همچنین بانک وظیفه دارد نسخه دوم گواهی عدم پرداخت را سریعا به آخرین آدرس صاحب چک جهت اطلاع بفرستد .

استلاح های موجود در مباحث چک

1-راههای مجرمانه : تهدید ، اخاذی ، جعل و غیره .....

2-تخلف مدنی : عدم پرداخت ، بدهی ، عدم وفای به عهد

3-مراجع قضائی : دادسرا ، دادگاه

4-عهده بانک : در نزد بانک

5-تعقیب کیفری : در مقابل تعقیب مدنی است یعنی شخص به علت ارتکاب به جرم تحت تعقیب مراجع قضائی قرار گیرد .

6-مسئولیت مدنی : در مقابل مسئولیت کیفری قرار می گیرد که می توان به شکل جبران خسارت ، انجام تعهد ، وفای به عهد و غیره ...... باشد .

7-بانک محال علیه : بانکی که چک در وجه آن صادر شده باشد .

8-مشتکی عنه : کسی که از او شکایت شده باشد .


بخش‌های یک چک

بخش‌های زیر در یک برگ چک وجود دارند که بعضی از آنها جاهای خالی تعبیه شده‌ای هستند که باید توسط نویسنده پر شود :شمارهٔ مسلسل چک: که شماره‌ای است که هنگام چاپ شدن برای هر برگ چک بطور یگانه و بدون تکرار است و بر روی آن ثبت می‌شود.

شمارهٔ حساب جاری: شمارهٔ حساب بانکی‌ای که وجه معین شده از آن حساب پرداخت خواهد شد. این شماره معمولاً به همراه نام صاحب حساب معمولاً روی تمام برگه‌های یک دفترچهٔ چک چاپ یا مُهر می‌شود.

تاریخ پرداخت: تاریخی که موعد پرداخت وجه مشخص شده است. طبق قانون چک این تاریخ باید به حروف نوشته شود.

گیرندهٔ چک: نام فردی که می‌تواند وجه مشخص شده را در تاریخ مشخص شده دریافت کند. معمولاً برای اینکه امکان استفاده‌ٔ چندین باره از یک برگ چک - خرج‌کردن و دست به دست کردن آن - وجود داشته باشد معمولاً از واژه‌ٔ "حامل" یا "آورنده" استفاده می‌شود. در اینصورت هر شخصی می‌تواند وجه چک را دریافت کند.

مبلغ چک: که یک بار به حروف در وسط و یک بار به عدد در پایین برگهٔ چک نوشته می‌شود.

امضای صاحب حساب: چک بدون امضای صاحب حساب ارزشی ندارد و قابل پرداخت نیست. بعضاً در بنگاههای تجاری که تعدادی از افراد در مسائل مالی آن شریک هستند، حسابهای جاری به نام دو یا چند فرد گشایش می‌یابد. در این حالت تمام افرادی که در قبال آن حساب "حق امضا" دارند باید چک را امضا نمایند.

چك هاي بانكي

چك بانكي عبارتست از چكي كه بانك، عهده خود/شعب و خود/شعب ساير بانكها، در وجه اشخاص حقيقي/حقوقي معين صادر مي‌نمايد. اين چك دو نوع مي باشد : چك بانكي بين شعب بانك صنعت ومعدن و چك بانكي بين بانكها(ساير بانكها).

ضوابط :

- صدور چك بانكي در وجه حامل يا به حواله كرد ممنوع مي باشد.

- چكهاي بانكي همانند ساير چكها، از طريق ظهر نويسي با رعايت كنترل تسلسل ظهرنويسان و احراز هويت گيرنده نهائي وجه، قابل انتقال است.

- مدت اعتبار چك بانكي 6 ماه از تاريخ صدور مي باشد و پس از سپري شدن اين مدت،چك مزبور فقط در شعبه صادر كننده قابل پرداخت مي باشد..

- وجه چك بانكي بين بانكها، نقداً قابل پرداخت به متقاضي نمي باشدو مي بايستي به حساب متقاضي در بانك منظور گردد.

- احراز هويت دقيق و كامل متقاضي، خصوصاٌ در رابطه با ارقام مشمول دستورالعمل مبارزه با پولشوئي، الزامي مي باشد.

- چك بانكي عهده ساير بانكها، در صورتي توسط شعب بانك صادر مي شود كه ذينفع، در بانك پرداخت كننده وجه داراي شماره حساب باشد. چك مزبور در وجه بانك مورد نظر و جهت واريز به شماره حساب درخواست شده توسط متقاضي، صادر مي گردد.

نحوه صدور چك بانكي :

- متقاضي فرم درخواست صدورچك بانكي را تكميل مي نمايد.

- چنانچه متقاضي بخواهد وجه چك بانكي را نقداً پرداخت نمايد، بايستي فرم واريز نقدي را تكميل و وجه موردنظر و كارمزد متعلقه را به صندوق شعبه واريز نموده و نسخه مربوطه را در اختيار متصدي امور بانكي قرار دهد.

در صورتيكه متقاضي وجه چك بانكي را از حساب خود در شعبه پرداخت نمايد، كارمزدي به آن تعلق نمي گيرد.

چنانچه مشتري وجه را نقدا نيز پرداخت نمايد كارمزدي از مشتري اخذ نمي گردد.

- فرم تكميل شده فوق، توسط متصدي امور بانكي شعبه كنترل مي گردد.

- معاون خدمات بانكي شعبه ، پس از كنترلهاي لازم و تحرير چك آن را در قبال اخذ رسيد از متقاضي، تسليم وي مي نمايد.

پرداخت وجه چكهاي بانكي عهده بانك صنعت ومعدن :

- در هنگام مراجعه متقاضي جهت دريافت وجه چك بانكي، شعبه به شرح زير عمل مي نمايد :

- كسب احراز هويت متقاضي با مدارك معتبري از قبيل، شناسنامه يا گواهينامه رانندگي يا گذرنامه و يا كارت ملي.

- كشف رمز و اطمينان از صحت آن و در مورد مبالغ بيش از بيست ميليون ريال، اخذ تآييديه از شعبه صادر كننده چك بانكي.

- پرداخت وجه چك یا واریز به حساب متقاضي پس از حصول اطمينان.

پرداخت وجه چكهاي بانكي بين بانكها :

- وجه چكهاي بانكي بين بانكها، پس از تآييد رمز و كنترل هاي لازم توسط متصدي امور بانكي ويا معاون خدمات بانكي شعبه، به حساب مشخص شده متقاضي در شعبه واريز مي گردد.

چك الكترونيكى چيست ؟

در چك الكترونيكى نيز همانند چك كاغذى ، هويت افراد مرتبط با فرآيند واگذارى و در يافت مخفى نمى ماند ، اما پايين بودن هزينه پردازش و تسويه چك الكترونيكى به دليل سود جستن از ارتباطات الكترونيكى ، استفاده از آن را توجيه پذير مى كند . آنچه در تبادل و تعامل چك الكترونيكى اهميت مى يابد موضوعات مربوط به جابه جايى چك الكترونيكى و خود چك الكترونيكى است كه ذيلا به تشريح آنها مى پردازيم :

جابه جايى چك الكترونيكى به اين صورت است كه بانك پس از وصول چك كاغذى ، اطلاعات آنرا به صورت الكترونيكى به مركز مبادلات بانكى ارسال مى كند و سپس چك هاى كاغذى را بايگانى مى كند .

بدين طريق حمل فيزيكى چك بين بانك ها حذف مى شود و هزينه پردازش چك كاهش و امنيت تسويه بين بانكى افزايش مى يابد . اطلاعات روى چك ها توسط حروف خوان مغناطيسى يا به صورت دستى به سيستم وارد مى شود . البته روش هاى ديگرى نيز نظير مبادله تصوير هر دورى چك به صورت ديجيتالى بين بانك ها وجود دارد . اما معنى و مفهوم چك الكترونيكى متفاوت از مقوله فوق الذكر است .

زمانى كه يك پرداخت جديد از طريق چك الكترونيكى بايد انجام شود ، يك چك الكترونيكى سفيد بر روى مانيتور خريدار ظاهر مى شود . اطلاعات چك وارد مى شود و براى امضاى چك الكترونيكى ، پرداخت كننده كارت هوشمند را در دستگاهى مخصوص قرار داده و با دادن كلمه رمز امضاى الكترونيكى را ضميمه مى كند و چك الكترونيكى امضا شده را ضمن قفل كردن ، بر مى گرداند . چك هاى الكترونيكى از طريق پست الكترونيكى دريافت و باز مى شوند ولى امضاى ديجيتالى روى آنها در هر زمان مى تواند تائيد شود.

سفته    

سفته سندی است که به موجب آن امضاء کننده متعهد می شود تا مبلغی را در موعد معین یا عندالمطالبه در وجه حامل یا شخص معین یا به حواله کرد او بپردازند. سفته علاوه بر امضاء یا مهر متعهد باید مشخص کننده مبلغ تعهد شده، گیرنده وجه، و تاریخ نیز باشد.

پیدایش سفته در گذشته به دلیل خطر انتقال پول از جایی به جای دیگر بوده است. تجار به کمک بانک ها در معاملات خارجی و نیز داخلی خود از سفته استفاده می کردند و در برابر، کارمزدی برای صدور سفته به نام خود و دریافت مبلغ آن درجایی دیگربه بانک می پرداختند.

امروزه در اقتصاد سفته به عنوان یک وسیله اعتباری نقش مهمی در تامین کوتاه مدت منابع سرمایه گذاری ایفا می کند و به ویژه شرکت های بزرگ با صدور و تنزیل آن نزد بانک ها مشکلات مالی جاری خود را مرتفع می سازند. آشکار است که برخورد نظام بانکی به این قبیل اسناد اعتباری از عوامل اساسی اعتبار و رواج آنها به شمار می رود.

سفته سندي معتبر اما ناشناخته

سفته نامي است که حتما بارها و بارها آن را شنيده ايد و حتما بارها به بهانه گرفتن وام يا ضمانت از آن استفاده کرده ايد.

حتما ديده ايد که سفته را در گوشه گوشه شهر در هر دکه روزنامه فروشي که بساط سيگار ، سيمکارت اعتباري ، شارژ موبايل و کارت اينترنت را پهن کرده است ، مي فروشند و اين عبارت را که «سفته موجود است» خيلي جاها ديده ايد و لابد پيش خود فکر کرده ايد که «عجب ، سفته چه وسيله خوبي است که هرکس مي تواند هرگاه اراده کند ، آن را مثل نقل و نبات بخرد و کارش را راه بيندازد» و بعد حتما به اين مساله فکر کرده ايد که سفته در مقابل چک ، با سختي هايي که براي گرفتنش از سيستم بانکي دارد ، چقدر به دردبخور است.

يکي از شهرونداني که براي دريافت يک وام ۲ ميليون توماني از يک بانک به گفته خودش ، ۴ ماه به دنبال يک ضامن داراي چک مي گشت ، مي گويد: مشابه همين وام را از يک مرکز اقتصادي ديگر گرفتم که براي ضمانت ، سفته هم قبول مي کرد.

همه اينها را حتما مي دانيد و حتما بارها با آن برخورد کرده ايد اما شايد آن روي سکه را کمتر ديده ايد که سفته يک سند معتبر اقتصادي است که به دليل نشناختن جايگاه آن ، بسياري از مردم را دچار مشکل کرده است.

اگر سري به دادگاه ها بزنيد ، متوجه مي شويد ناآشنايي با قانون سفته و اين تفکر که سفته ابزاري سهل الوصول است و تبعاتي ندارد، براي مردم چه مشکلاتي ايجاد کرده است.

اگر اين گزارش را بخوانيد ، حتما تفکر و تصورتان درباره سفته عوض مي شود.

بد نيست بدانيم سابقه کاربرد سفته به اروپا بازمي گردد و اين سند از قديم در آنجا مورد استفاده بوده است و حقوقدانان اروپايي معتقدند سفته پيش از برات و ديگر اسناد تجاري استفاده مي شده است.

ظهور سفته در ايران هم به زمان تدوين قانون تجارت در سال ۱۳۱۱ برمي گردد و امروزه در کشور ما از اين سند بيش از برات استفاده مي شود.حقوقدانان ايران نيز گاه از سندي سخن مي گويند که عنوان «سفتجه» داشته است و فقها درباره آن بحث فراوان کرده اند اما اذعان مي کنند که اين سند با سفته موضوع حقوق تجارت متفاوت است و بيشتر به عقد حواله نزديک است اما امروزه در اقتصاد ، سفته به عنوان وسيله اي اعتباري نقش مهمي در تامين کوتاه مدت منابع سرمايه گذاري ايفا مي کند و حتي شرکتهاي بزرگ با صدور آن نزد بانکها ، مشکلات مالي جاري خود را مرتفع مي کنند. همچنين از سفته مي توان به عنوان وسيله پرداخت در معاملات غيرنقدي استفاده کرد و اين امر در معاملات کالاهاي مصرفي بسيار معمول است و شايد همين عموميت است که شما مي بينيد سفته همه جا به فروش مي رسد البته بانکها و موسسات اعتباري نيز از اين اسناد براي اعطاي وام و تقسيط بازپرداخت آن استفاده مي کنند و به اين منظور ، در مقابل پرداخت وام به مشتري ، از او سفته مطالبه مي کنند. همچنين در قراردادهايي که شرکتها و موسسات اداري با مقاطعه کاران منعقد مي کنند ، سفته وسيله اي ارزان و مطمئن براي تضمين اجراي تعهد از سوي آنان است.

مندرجات سفته

به موجب ماده ۳۰۸ قانون تجارت ، سفته علاوه بر امضاء يا مهر ، بايد داراي تاريخ و متضمن مراتب ذيل باشد: مبلغي که بايد تاديه شود با تمام حروف ، نام گيرنده وجه و تاريخ پرداخت بايد در سفته مشخص باشد. پس طبق ماده ۳۰۸ قانون تجارت ، سفته علاوه بر مهر يا امضاء بايد داراي تاريخ باشد و علاوه بر اين ، طبق بند يک همين ماده ، تعيين مبلغي که بايد پرداخت شود ، با تمام حروف ضروري است.

نام و نام خانوادگي گيرنده وجه ، تاريخ پرداخت وجه ، علاوه بر اينها ، نوشتن نام خانوادگي صادرکننده ، اقامتگاه وي و محل پرداخت سفته نيز ضروري است.

در صورتي که سفته براي شخص معيني صادر شود ، نام و نام خانوادگي او در سفته آورده مي شود ، در غير اين صورت به جاي نام او نوشته مي شود در «وجه حامل». در صورتي که نام خانوادگي يک شخص معين در سفته نوشته شود ، اين شخص طلبکار مي شود و در غير اين صورت هر کسي که سفته را در اختيار داشته باشد ، طلبکار محسوب مي شود و مي تواند در سررسيد سفته ، مبلغ آن را طلب کند و اگر سررسيد درج نشود ، سفته عندالمطالبه محسوب مي شود و در سفته عندالمطالبه ، صادرکننده بايد به محض مطالبه ، مبلغ آن را پرداخت کند اما اگر مندرجات قانوني در سفته قيد نشود ، آنگاه چه مي شود؟ متاسفانه قانونگذار در فصل دوم باب چهارم قانون تجارت که مقررات مربوط به سفته را بيان مي کند ، به ضمانت اجراي عدم ذکر مندرجات مندرج در ماده ۳۰۸ اشاره اي نکرده است اما در قوانين خارجي به اين نکته اشاره شده است.

مثلا در قانون تجارت فرانسه ، پس از ماده ۱۸۳ که شرايط صوري سفته را معين مي کند ، ماده ۱۸۴ مقرر مي کند که در صورت نبودن يکي از موارد مندرج در ماده ۱۸۳، سند امضائشده ، سفته محسوب نمي شود. همان طور که گفته شده است ، اگرچه در قانون تجارت ايران در مورد سفته ، به اين امر اشاره نشده است که اگر يکي از مندرجات مذکور در ماده ۳۰۸ قانون رعايت نشود ، نوشته مزبور مشمول مزاياي سفته نمي شود اما سفته فقط در صورتي مشمول مزاياي مذکور در قانون تجارت است که موافق مقررات اين قانون تنظيم شده باشد و از طرفي ، اگرچه در مورد رعايت نکردن مندرجات قانوني سفته ضمانت اجرايي پيش بيني نشده ، تبصره ماده ۳۱۹ قانون تجارت ، سفته اي را که فاقد شرايط اساسي مذکور در قانون تجارت باشد ، سند تجاري قلمداد نمي کند و مشمول مرور زمان اموال منقول مي داند. در واقع اگر سفته مطابق مواد قانوني پر نشود، وجاهت قانوني ندارد.

سفته بدون نام

سفته بدون نام ، حالتي ديگر از نحوه تنظيم سفته است. در اين حالت ، در تنظيم سند اين امکان وجود دارد که بدهکار، سفته اي را که صادر مي کند، بدون ذکر نام طلبکار به وي بدهد که در اين صورت فرد مي تواند يا خودش براي گرفتن در سررسيد اقدام يا اين که آن را به ديگري حواله بدهد.

عبارت حواله کرد در سفته به شخص دارنده اين اختيار را مي دهد که بتواند سفته را به ديگري منتقل کند ولي اگر حواله کرد ، خط خورده شود ، دارنده سفته نمي تواند آن را به ديگري انتقال دهد و تنها خود وي براي وصول آن اقدام کند ، علاوه بر آن که مي تواند با پشت نويسي آن را به شخص ديگري انتقال دهد.

پشت نويسي سفته

پشت نويسي سفته مانند چک براي انتقال سفته به ديگري يا وصول وجه آن است. اگر پشت نويسي براي انتقال باشد ، دارنده جديد سفته داراي تمام حقوق و مزايايي مي شود که به آن سند تعلق دارد. انتقال سفته با امضاي دارنده آن صورت مي گيرد. همچنين دارنده سفته مي تواند براي وصول وجه آن به ديگري وکالت دهد که در اين صورت بايد وکالت براي وصول قيد شود.

سقف سفته 

هر برگ سفته ، سقف خاصي براي تعهد کردن دارد ، مثلا اگر روي سفته اي درج شده باشد «ده ميليون ريال» يعني آن سفته حداکثر براي تعهد يک ميليون تومان داراي اعتبار است و با آن نمي توان به پرداخت بيش از يک ميليون تومان تعهد کرد.

ماهيت حقوقي سفته

خسروي ، مستشار شعبه ۷۰ دادگاه تجديدنظر در اين باره مي گويد: امضاي سفته ذاتا عمل تجاري را تشکيل نمي دهد.

تکاليف دارنده سفته

خسروي در اين خصوص مي گويد: اگر متعهد سفته در سررسيد از پرداخت مبلغ مندرج در آن امتناع کند ، دارنده سفته مکلف است به موجب نوشته اي که واخواست يا اعتراض عدم تاديه ناميده مي شود ، ظرف مدت ۱۰ روز از تاريخ وعده سفته اعتراض خود را اعلام کند که براي واخواست به مجتمع قضايي مراجعه و نسبت به تنظيم و ارسال آن براي صادرکننده سفته اقدام مي کند و از تاريخ واخواست ظرف مدت يک سال براي کسي که سفته را در ايران صادر کرده و مدت ۲ سال براي کساني که سفته را در خارج از ايران صادر کرده اند ، طبق مواد ۲۸۶ و ۲۸۷ قانون تجارت اقامه دعوي کند. در صورتي که دارنده سفته به تکاليف قانوني خود اقدام نکند ، حق اقامه دعوي عليه پشت نويس ، ضامن پشت نويس را ندارد و از امتيازات اسناد تجاري بهره مند نمي شود.


راههاي وصول وجه سفته

مستشار شعبه ۷۰ دادگاه تجديدنظر در اين خصوص نيز مي گويد : براي وصول وجه سفته از ۲ طريق مي توان اقدام کرد :

از طريق اجراي اسناد رسمي : چون سفته از اسناد لازم الاجراست ، در صورتي که دارنده به وظايف قانوني خود عمل کرده باشد ، مي تواند عليه صادرکننده ، پشت نويس و ضامن به اجراي اسناد رسمي واقع در اداره ثبت مراجعه و تقاضاي توقيف اموال بلامعارض اشخاص فوق و وصول طلب خود را کند.

از طريق مراجع قضايي دادگستري : دارنده سفته با تقديم دادخواست حقوقي عليه يک يا تمام مسوولان سند تجاري اقامه دعوي مي کند و در صورتي که به محکوميت قطعي صادرکننده منجر شود و اگر اموالي از محکوم تحصيل نشود، مي تواند به استناد قانون نحوه اجراي محکوميت هاي مالي تقاضاي بازداشت شخص محکوم را کند.

تاملی در نظام حقوقی سفته

          تصویب قانون جدید صدور چك، و مطرح شدن مجدد آن به عنوان وسیله صرفاً پرداخت و عدم امكان استفاده از چك به صورت و عده دار (برای كسب اعتبار و تضمین) فرصتی به دست داد تا به وضعیت سفته كه وسیله پرداخت اعتباری هم ارز برات می باشد و از این پس احتمال استفاده فراگیر از آن وجود خواهد داشت، بیشتر توجه شود.    

۱.تصویب قانون جدید صدور چك، و مطرح شدن مجدد آن به عنوان وسیله صرفاً پرداخت و عدم امكان استفاده از چك به صورت و عده دار (برای كسب اعتبار و تضمین) فرصتی به دست داد تا به وضعیت سفته كه وسیله پرداخت اعتباری هم ارز برات می باشد و از این پس احتمال استفاده فراگیر از آن وجود خواهد داشت، بیشتر توجه شود.

۲.سفته در لغت به معنای « مالی كه به شهری دهند و به شهری باز ستانند» آمده و معال كلمه فته طلب یا جواز طلب می باشد. اما در اصطلاح حقوقی از سفته به عنوان یكی از اسناد تجارتی چنین تعریف شده است: « فته طلب سندیست كه به موجب آن امضا كننده تعهد می كند مبلغی در موعد معین یا عند المطالبه در وجه حامل یا شخص معین و یا به حواله كرد آن شخص كار سازی نماید.»سفته از لحاظ تاریخی نه در شكل امروزی آن بلكه به صورت نوشته هایی در قدیم معمول بوده است. مثلاً در بازار این امكان وجود داشته كه بازرگانی جهت به دست آوردن اعتبار مورد نیاز با دیگری تماس حاصل نماید و نوشته هایی را حاكی از پرداخت مبلغی در سر رسید معین به دست آورد و آنها را به اعتبار مدیون معامله كند: خواه واقعاً طلبی در كار بوده یا نبوده باشد.در كشور فرانسه، سفته سابقه بسیار قدیمی دارد و از زمانهای دور این سند با انعكاس عبارت « حواله كرد» در روی آن قابلیت معامله و دست به دست گشتن را داشته ، اما به تدریج در قرون ۱۸ و ۱۹ با گسترش استفاده از برات و اسكناس در امور بازرگانی اهمیت خود را از دست داده است، به ویژه اینكه در آن زمان افراد غیر بازرگان هم تمایلی به متعهد شدن در مقابل كسی كه او را نمی شناختند، مگر در یك سررسید معین، از خود نشان نمی دادند.پس از قرون یاد شده ، سفته به تدریج از انزوای خود بیرون آمد و دو نقش مهم را تدریجاً عهده دار گشت؛ اول ، وسیلهای گردید جهت كسب اعتبارات مالی و دوم، در معاملات مربوط به حق سرقفلی به عنوان ابزار پرداخت مورد استفاده قرار گرفت.اما كاربرد سفته در امور تجاری به تدریج از این هم فراتر رفت. با آغاز دوره شكوفایی اقتصادی ، تجار جدید كه تازه فعالیت بازرگانی خود را شروع كرده بودند، به دلیل عدم وجود امكانات بالفعل در پرداخت مبالغ هنگفت، از فته طلب كه سندی مهلت دار بود استفاده می كردند. ولی زمانیكه دوباره بحران اقتصادی جامعه را فرا می گرفت و صادر كنندگان سفته در موعد سند قادر به پرداخت وجه آن نبودند، باز مشكلات بزرگی دامنگیرشان می شد.

۳.سفته در كنوانسیون ژنو ۱۹۳۰ مورد بررسی تفصیلی واقع نگردید، و تنها مواد ۷۵ تا ۷۸ مقررات متحد الشكل در اكثر قریب به اتفاق مسائل مربوطه، به قواعد پایه گذاری شده درقسمت برات برگشته داده شده است.

با وجود این، ماده ۲۱ ضمیمه دوم قرار داد اول دو اختیار به نفع كشورهای امضا كننده پیش بینی می نماید:اختیار اول – هر یك از طرفهای معظم متعاهد مختارند مقررات مربوط به سفته مورد پیش بینی در كنوانسیون را در قلمرو خود وارد قوانین ملی ننمایند.توضیح آنكه در قوانین مربوط به اسناد تجارتی بعضی كشورها نظیر لتونی، سفته در درجه اول اهمیت قرار داشته و ضوابط دیگر اسناد تجارتی ، به رژیم حقوقی سفته ارجاع داده شده است. برای این كشورها طبعاً مقررات كنوانسیون در مورد سفته قابل قبول نیست . زیرا مواد ۷۵تا ۷۸، حل مسائل سفته را به قواعد برات محول می نماید.كنفرانس پس از بررسی های لازم چنین نتیجه گرفت كه این اختیار ضرر كلی برای قواعد متحد الشكل در بر نخواهد داشت: چه سفته اصولاً بیشتر از اهمیت ملی برخوردار است تا بین المللی، به علاوه در بعضی از كشورها این سند نوشته ای است كه در داخله گرد می كند و برات فقط برای پرداختهای اعتباری بین المللی مورد استفاده قرار می گیرد.

اختیار دوم-این اختیار به كشور امضا كننده اجازه می دهد، در صورت لزوم سیستم حقوقی بخصوصی را برای سفته تأسیس كرده و به این ترتیب صرفاً به ارجع دادن به قواعد برات اكتفا نكنند. در كشورهای اسكاندیناوی، ژاپن و لهستان از اختیار مزبور استفاده شده و مقررات خاصی جهت فته طلب تدوین گردیده است.

۴.كشور فرانسه از این دو بند ماده ۲۱ استفاده نكرده و تنها در مواد ۱۸۳ و ۱۸۹ قانون تجارت ، مواد ۷۵ تا ۷۸ كنوانسیون را بازگو می كند. این روش مورد انتقاد عده ای از حقوقدانان آن كشور واقع شده است. این گروه عقیده دارند اجرای قواعد برات كه عمل حقوقی سه جانبه است در مورد سفته كه در ابتدا تنها دارای دو طرف می باشد،خالی از اشكال نخواهد بود.

۵.با وجود این كه كنوانسیون ژنو در سال ۱۹۳۰ برابر ۱۳۰۹ شمسی به تصویب كشورهای عضو رسیده، مع ذلك قانونگذار سال ۱۳۱۱ كشورمان، مقررات قبلی كشور فرانسه را در قسمت سفته همانند مورد برات، منعكس نموده است . اما قواعد سابق فرانسه (عمدتاً مقررات سال ۱۸۰۷) در این مورد با مقررات كنوانسیون انطباق داشته است. نتیجتاً ملاحظه می شود در قانون تجارت ایران، همانگ با طرح كنوانسیون ، بتجویز ماده ۳۰۹ ، مقررات برات در قسمت سفته نیز جاری می باشد.

۶.در حال حاضر از لحاظ كاربرد عملی ، ملاحظه می شود سفته هنوز مورد استفاده قرار می گیرد. در حالیكه برات تقریباً در داخل كشور متروك شده است. در این شرایط می توان گفت، ایران در زمره ممالكی است كه سفته در آنها مهمترین وسیله پرداخت اعتباری در داخل كشور می باشد. با این اختلاف كه كشورهای مذكور دارای مقررات مستقلی در این باره هستند؛ حال آن كه در ایران برای حل مسائل سفته لزوماً می بایست به سیستم حقوقی برات، كه خود به عنوان سند تجارتی دیگر تقریباً كاربردی درون مرزی ندارد ، رجوع نمود.

۷.در هر حال ضروری است شناخت عمیق تر نسبت به مكانیزم سفته در مقایسه با برات حاصل آید . بررسی تطبیق سیستم حقوقی این دو سند اجازه خواهد داد تا چار چوب حقوقی خاص سفته بیشتر روشن شده و اسباب حصول نتیجه گیریهای لازم فراهم آید.


ظهر نويسي مقررات و انواع آن         

تعريف و مفهوم ظهرنويسي

آثار و احكام ظهر نويسي :

1 ـ مسووليت تضامني ، 2 ـ عدم تاثير ايرادات 3 ـ ظهر نويسي و انتقال اسناد ،

4 ـ ظهر نويسي و ضمانت امضاء كننده 5 ـ ظهر نويسي و ورشكستگي مسوولان

برات ، 6 ـ ظهرنويسي و امتيازات

انواع ظهر نويسي :

! ـ ظهرنويسي به منظور انتقال ، 2ـ ظهرنويسي به نمايندگي 3 ـ ظهرنويسي به عنوان رهن ، 4 ـ ظهر نويسي به منظور ضمانت

تعريف و مفهوم ظهر نويسي

ظهر نويسي نوشتن عبارت يا عباراتي است بر پشت سند كه مبين انتقال حق مندرح در سند مزبور و مثبت آن است

بنابراين ظهر نويسي مسبوق به يك عمل حقوقي مانند انتقال مال ، دين ، اعتلار ، وثائق ، اجاره ، طلب و نظائر آنها ميباشد عمل حقوقي مورد بحث به موجب ماده 219 و با توجه به مواد 10 و 223 قانون مدني قراردادي است لازم ، از اين رو طرفين معامله يعني ظهر نويس و ميتقل اليه بايد داراي شرايط اساسي براي صحت قرارداد ، مانند قصد و رضا ، اهليت و ديگر شرايط مذكور در ماده 190 قانون مدني باشند . عليهذا اگر اجري بعد از توقف ، براتي را ظهر نويسي كند اين ظهرنويسي به علت فقد اهليت ظهرنويس بلا اثر است و نيز سفته اي كه براي پرداخت بدهي ناشي از معامله حرام ظهر نويسي شده باشد به علت عدم مشروعيت جهت معامله بلا اثر است .

(( انتقال برات به وسيله ظهر نويسي به عمل مي آيد )) .

باستناد مواد 247 و 309 و 314 همان قانون ، و طبق مندرجات ماده ششم تصويبنامه هيئت وزيران مربوط به انبارهاي عمومي مصوب شهريور ماه 1340 شمسي مقررات ماده 245 فوق الاشعار به ترتيب شامل فته طلب ـ چك ـ قبض رسيد انبار و برگ وثيقه انبارهاي عمومي نيز ميشود .

از مندرجات مواد مذكور در فوق ظاهراَ استنباط ميشود كه ظهر نويسي بر خلاف ترتيبي كه مادر ابتداي اين مقال ذكر كرده ايم عموميت ندارد و از طرف مقنن به موارد برات ـ فته طلب ـ چك ـ قبض رسيد و برگ وثيقه انبارهاي عمومي منحصر شده است .

اين استنباط همانطوريكه قبلا اشاره شد مسامحه در تعبير است زيرا ظهر نويسي با عنايت به مندرجات ماده 264 قانون تجارت كه ميگويد : (( ظهرنويسي بايد به امضاء ظهر نويس برسد ، ممكن است در ظهر نويسي تاريخ و اسم كسيكه برات به او انتقال داده ميشود قير گردد )) مانند ساير اسناد نوشته ايست كه به منظور اثبات حق بكار ميرود و مفهوم مندرجات ماده مزبور مدلول تعريفي است كه در مواد 1284 و 1301 قانون مدني بشرح زيرا راجع به مدارك مثبت حق اقم از سند يا نوشته ذكر شده است .

ماده 1284 (( سند عبارت است از هر نوشته كه در مقام دعوي يا دفاع قابل استناد باشد )) . ماده 1301 (( امضائي كه در روي نوشته يا سندي باشد بر ضرر امضاء كننده دليل است ))

عيهذا بنابر اطلاقات و عمومات مندرجات مواد سابق الذكر قلمرو ظهر نويسي محدود به برات و سفته و چك يا قبض انبارهاي عمومي نبوده بلكه شامل اسناد اجاره ـ طلب ـ حواله ـ بيمه نامه ـ بارنامه كشتي و سهام قرضه كه مشعر انتقال حق ميباشند نيز ميشود چنانكه در عقد حواله اگر مديون حواله داده باش دكه طلبكار دين را از كسي ( محال عليه ) بگيرد و طلبكار در پشت سند حواله پس از قبول محال عليه ، حواله را با اين عبارت ((مبلغ مورد اين حواله بحامل سند پرداخت شود )) بديگري منتقل سازد و آنرا امضاء كند اين انتقال به استناد مواد 1284 و 1301 قانون مدني بلااشكال بوده و صحيح واقع شده است . چنانكه ملاحظه ميشود مفهوم ظهر نويسي در قانون مدني و قانون تجارت يكي است ولي ظهر نويسي برات ـ سفته ـ چك ـ قبض رسيد و برگ وثيقه انبارهاي عمومي داراي آثار و احكامي است كه در ساير اسناد ديده نميشود .

آثار و احكام ظهر نويسي

مسووليت تضامني

به موجب مندرجات ماده 698 قانون مدني ضمانت اگر در سند قيد شود مفهوم آن نقل ذمه به ذمه است ، يعني بعد از اينكه ضمان بطور صحيح واقع شد مضمون له حق رجوع به بدهكار ( مضمون عنه ) را نداشته و براي استيفاي طلب خود فقط بايد به ضامن رجوع كند حال آنكه بصراحت مقررات ماده 249 تجارت و با توجه به مواد 209 و 314 همين قانون دارنده برات ـ سفته ـ چك ـ بشرط رعايت مقررات مباحث نهم و دهم از باب چهارم قانون تجارت راجع به حقوق و وظايف دارنده برات و اعتراض بدون رعايت حفظ ترتيت و تقدم و تاخرو به هر نحو كه مايل باشد ميتواند به يكايك ظهرنويسان اوراق مزبور مراجعه و وجه مندرج درسند را به انضمام وجوه و ساير خسارات متعلعه قانوني مطالبه كند ـ مراجعه دارنده برات به هر يك از ظهرنويسان مانع مراجعه او به سايرين نميشود و همين حق را هر ظهر نويس نسبت به ظهر نويسهاي ماقبل خود و صادر كننده اوراق مزبور دارد . در ماده 8 تصويبنامه تاسيس انبارهاي عمومي مسئوليت تضامني ظهر نويسان برگ وثيقه در مقابل دارنده آن پيش بيني شده است . به موجب است اين ماده ظهر نويسان برگ وثيقه در مقابل دارنده آن مسئوليت تضامني دارند و هر گاه ما حصل فروش كالا براي پرداخت طلب دارنده وثيقه كافي نباشد دارنده برگ وثيقه ميتواند نسبت به بقيه طلب خود به يكايك ظهر نويسان مراجعه كند .

عدم تاثير ايرادات

طبق اصول كلي حقوقي قلمرو موضوع انتقال معامله محدود و منحصر به همان حقي است كه ناقل آن دارا ميباشد . به عبارت ديگر منتقل اليه نميتواند بيش از حقي كه انتقال دهنده داشته تحصيل كند ولي در انتقال حق به وسيله برات عكس اين اصل حقوقي مصداق پيدا ميكند ، به اين معني كه در مقام دفاع دارنده برات باستثناي پاره اين موارد ميتواند عليه مسئول برات بيش از حقي كه به منتقل شده مطالته كند .

مقرات مورد بحث در ماده 17 قانون تجارت متحد الشكل ژنو مصوب سال 1932 به شرح زير منعكس است .

(( بدهكار و كليه مسئولين برات كه از طرف دارنده برات به علت عدم تاديه مبلغ برات عليه آنان اقامه دعوي شده نميتوانند بايرادات مربوط به روابط حقوقي خود با برات كش يا دارندگان قبلي برات استناد كنندمكر آنكه دارنده برات عمداَ به زيان بدهكار برات را بدست آورده باشد . ))

منظور از ايرادات مورد بحث ايراد به مفهوم عام آنست كه شامل وائل دفاعي اعم از دفاع به معناي اخص ـ ايرادات ضمن پاسخ در ماهيت دعوي ـ ايرادات بدون پاسخ از ماهيت دعوي ( مواد 197 و198 قانون آئين دادرسي مدني ) و دعواي متقابل ميباشد .. مفهوم مندرجات ماده 17 قانون متحدالشكل ژنو با ذكر دو مثال زير روشن ميشود .

مثال اول ـ احمد بابت معامله ده عدل قماش كه به بهاي پانصد هزار ريال با محمد انجام داده برات سه ماهه به همان مبلغ عهده او صادر و بلافاصلهپس از قبولي محمد آنرا به علي طلبكار خود واگذار ميكند ـ علي ( دارنده برات ) برايوصول مبلغ برات در راس مدت مقرر به محمد ، گيرنده برات مراجعه مينمايد . ولينامبرده به فسخ معامله به صورت عقد مدني مثلا حواله واقع ميشد با توجه باينكه طبق اصول كلي حق علي ( محتال ) محدود و منحصر بحق احمد ( محيل است و در اين مثال كه حق احمد بر محمد به علت فسخ معامله ساقط شده ايراد مورد استناد محمد ( محال عليه ) موثر در مقام بود لكن نظر به اينكه انتقال به صورت برات واقع شده ايراد مورد استناد كه مربوط به روابط حقوقي برات گير با برات كش است به صراحت قانون متحدالشكل ژنو بلاوجه بوده و محمد مكلف به پرداخت برات به علي ، دارنده برات ميباشد .

مثال دوم ـ محمد براتي را كه از طرف احمد به مبلع پانصد هار ريال صادر و به علي واگذار شده بابت بدهي خود به احمد قبول ميكند ولي در موقع مراجعه علي ( دارنده برات ) ايراد ميكند : معامله اي كه با احمد كرده و منشاء صدور برات بوده به اكراه صورت گرفته و به اين دليل صدور برات ملاك قانوني نداشته است و طبق ماده 203 قانون مدني نافذ نيست .

اين ايراد چون مربوط به روابط حقوقي برات گير ( محمد ) با برات كش ( احمد ) است طبق قانون متحدالشكل ژنو موثر در مقام نيست و علي حق دارد با وجود اينكه معامله مزبور به اكراه صورت گرفته وجه برات را از برات گير وصول كند .

1 ـ 2 ـ شرايط عدم تاثير ايرادات

استناد به عدم تاثير ايرادات به صراحت مقررات ماده 17 قانون متحدالشكل ژنو مشروط به احراز دو شرط است .

شرط اول : آن است كه ايرادات مورد استناد مربوط به روابط حقوقي مسئولين برات با برات كش يا دارندگان قبلي برات باشد ـ حسن نيت دارنده برات در تحصيل آن موضوع شرط دوم آن است .

طبق شرط اول دارنده برات در صورتي ميتواند به عدم تاثير ايرادات استناد كند كه ايرادات مورد استناد همانطوري كه در مثالهاي فوق توضيح داده شد مشعر به روابط حقوقي برات گير با برات كش يا ظهر نويسان قبلي باشد عليهذا چنانچه ايرادات مورد بحث مستقيماَ مربوط به روابط حقوقي بين دارنده برات و گيرنده آن و يا دارنده برات و ظهرنويس مورد مراجعه او باشد اين قبيل افراد حق دارند به ايرادات سابق الذكر استناد و از پرداخت وجه برات به دارنده برات خودداري كنند .

شرط دوم : در صورتي احراز ميشود كه دارنده برات آن را با حسن نيت بدست آورده باشد و منظور از حسن نيت اين است كه تحصيل برات عمداَ به زيان بدهكار آن نباشد .

بنابر اين اگر دارنده برات در موقع تحصيل آن علم و معرفت به زيان معامله و توجه آن به برات گير داشته ولو اين كه قصد فريب او را نداشته باشد سوء نيت او محرز و در صورت مراجعه برات گير حق دارد به استناد زيان وارده ( با اينكه اين زيان مولود عمل برات كش ميباشد ) از تاديه وجه برات استنكاف كند .

دعواي زير كه در سال 1935 ميلادي در ديوان عالي كشور فرانسه طرح شده مفهوم حسن نيت مورد بحث را روشن ميسازد .

شركت اتومبيل سازي مبتلا به بحران مالي به اميد جلوگيري از ورشكستگي احتمالي خود به موجت آگهي مندرج در جرايد تعهد ميكند در صورتيكه سفارش دهندگان كالا قسمتي از بهاي فعلي سفارشات خود را نقداَ پرداخته و باقيمانده آنرا بوسيله برات قبول كنند ، از افزايش بهاي كالا كه در موقع تحويل از خريداران گرفته خواهد شد معاف خواهند بود .

پس از انتشار آگهي مزبور معدودي برات صادر و از طرف يكي از بانكها پس از قبولي برات گير معامله ميشود ، لكن ورشكستگي شركت در اندك مدتي اعلام و در نتيجه تحويل اتومبيل به سفارش دهندگان از طرف مقامات صالحه منع ميشود . يكي از طرح دعوي در دادگستري در مقام دفاع ميگويد : چون بانك دارنده برات در موقع تحصيل آن عارف به بحران مالي شركت ( برات كش ) و بالنتيجه عدم امكان تحويل كالا بوده بنابر اين عالما به زيان او عمل كرده عليهذا واجد شرايط حسن نيت مذكور در ماده 17 قانون متحدالشكل ژنو نميباشد با اين دفاع بانك كه در مراحل بدوي و پژوهشي محكوم شده ضمن تنظيم دادخواست به ديوانعالي كشور مراجعه ميكند . ديوانعالي نيز پس از رسيدگي به پرونده امر راي محكمه تاليرا به شرح ير ابرام ميكند .

دارنده برات عالما به زيان براتگير برات را بدست آورده زيرا عبارت (( دارنده برات عمداَ به زيان بدهكار عمل كند )) مذكور در قانون متحدالشكل ژنو منطوع و مفهوم موردي است كه دارنده برات ضمن اعلام رضايت به ظهر نويسي به نفع خود علم و معرفت به زيان برات گير داشته و بداند كه انتقال مزبور به زيان بدهكار تمام ميشود .

در دعواي مطروحه با توجه به محتويات پرونده و اوضاع و احوال قضيه به نظر ديوانعالي ثابت و محرز است كه دارنده برات با اطلاع از بحران مالي شركت و عدم امكان تحويل كالا يعني بلا محل بودن برات اقدام به تحصيل آن كرده تا به اين وسيله برات گير را از امكان دفاع در مقابل برات كش ( شركت اتومبيل سازي ) ته علت عدم تحويل كالا محروم و مجبور به پرداخت وجه برات به نفع خود كند .

بنا به مراتب طبق راي ديوانعالي كشور فرانسه هر كسيكه عمدا به زيان بدهكار ( برات گير يا هر يك از ظهرنويسان برات ) براتي تحصيل كرده ولو اين كه قصد فريب مسئول برات را نداشته باشد نميتواند از مقررات ماده 17 قانون متحدالشكل ژنو مربوط به عدم تاثير ايرادات استفاده كند و بايد در اين قبيل موارد از مقررات قانون مدني و آئين دادرسيمدني تبعيت نمايد .

ولي بايد توجه داشت كه صرف اطلاع دارنده برات از عيب و نقص موضوع معامله بدون اينكه قصد زيان بدهكار را داشته باشد مانع مراجعه او به بدهكار نبوده بلكه ميتواند به اتكاء مقررات مربوط به عدم تاثير ايرادات برات كند براي روشن شدن مطلب مثال زير را مي آوريم .

علي كالاي معيوبي را به تقي ميفروشد و بابت بهاي آن براتي بمدت سه ماه به مبلغ چهارصدهزار ريال از نامبرده دريافت ميكند حال اگر علي در راس مدت براي وصول وجه برات به تقي مراجعه ميكرد با ايراد معيوب بودن كالا طرف نامبرده و بالنتيجه عدم دريافت وجه برات مربوطه مواجه ميشد ، لكن برات پس از صدور به نام محمد كه از عيب موصوف مطلع بوده ظهر نويسي ميشود . تقي در موقع مراجعه محمد ( دارنده برات ) به استناد معيوب بودن كالا و تحمل زيان از پرداخت وجه برات خودداري ميكند ولي محمد با توجه به خصوصيات امر ( نسيه بودن معامله و هم نبودن عيب كالا ) و همچنين سابقه تجارتي ممتد بين برات گير و برات كش و بالنتيجه احتمال سازش بين آنان ادعا ميكند با اثبات اين ادعا كه به عهده دارنده برات يعني محمد است به هر طريقي ولو به شهادت شهود ممكن است .

از طرفي همانطوري كه اشاره شد احراز سوء نيت دارندهْ برات منوط به حصول دو شرط است .

اول آنكه دارنده برات در موقع تحصيل برات از زيان معامله مطلع باشد دوم آنكه در همان موقع به قصد تحميل زيان به بدهكار برات را بدست آورده باشد عليهذا چنانكه دارنده برات در موقع ظهرنويسي برات به نفع خود از زيان مسئول برات اطلاع نداشته و بعد از تحصيل برات زيان وارده مطلعشود اين اطلاع مثبت سوء نيت و در نتيجه مسقط حق مراجعه دارنده برات به برات گير نميباشد ولي اگر دارنده برات در موقع تحصيل آن زيان وارده را پيش بيني ميكرد در اين صورت مانند موردي كه قصد زيان به مسئول برات را داشته نميتواند به مقررات مربوط به عدم تاثير ايرادات استناد كند .

چنانكه ملاحظه ميشود طبق راي صادره از ديوانعالي كشور فرانسه تشخيص حسن نيت و سوء نيت مذكور در قانون متحدالشكل ژنو بنابر ضوابطي است كه موارد آن در بالا ذكر شد لكن بموجب آرايي كه بعد از سال 1935 ميلادي صادر شده ديوانعالي و ساير محاكم صالحه تشخيص حسن نيت و سوء نيت را منحصراَ در صلاحيت قضات ما هوي دانسته كه با توجه به اوضاع دعواي مطروحه رسيدگي نموده حكم مقتضي صادر نمايند .

2 ـ 2 ـ قلمرو اصل عدم تاثير ايرادات

قلمرو اصل عدم تاثير ايرادات يا اصل عدم استناد به ايرادات مانند ساير مقررات قانون تجارت ، استثنايي بر مقررات قانون مادر يعني قانون مدني بوده و همانطوري كه قبلا اشاره شد به روابط حقوقي بين برات گير و حامل برات محدود ميشود و در ساير موارد كه در پايين چند مورد آن به عنوان مثال ذكر ميشود ايرادات برات گير عليه حامل برات يا ساير ظهر نويسان طبق موازين قانون مدني و قانون آيين دادرسي مدني موثر در مقام بوده و قابل دفاع است .

الف ـ فقدان شرايط اساسي ـ هر گاه برات فاقد يكي از شرايط اساسي مقرر در فقرات 2 ـ 3 ـ 4 ـ 6 ـ 7 ـ 8 ـ ماده 223 قانون تجارت باشد برات گير ميتواند باستناد ايراد به فقرات فوق الذكر از پرداخت وجه برات بحامل آن خودداري كند زيرا در موارد مذبور حقوق برات گير مربوط به روابط خصوصي و شخصي بين او و دارنده برات نبوده بلكه از مقررات قانون ناشي ميشود .

ب ـ عدم اهليت ـ در موردي كه برات به وسيله برات كش يا برات گير يا ظهر نويس صغير يا مجنون امضاء شده باشد نامبردگان يا نمايندگان قانوني آنان در موقع مراجعه حامل برات ضمن ايراد عدم اهليت ميتوانند از پرداخت وجه برات خودداري كنند زيرا اهليت ناشي از وضع و حالت امضاء كننده است كه مورد حمايت قانون قرار گرفته است .

ج ـ درصورتيكه برات طبق مقررات ظهر نويسي مذكور در قانون تجارت بدست نيامده باشد مثل اينكه از طريق انتقال طلب به حامل منتقل گرديده يا آنكه ظهر نويسي پس از اعتراض ( پروتست ) واقع شده باشد ، براتگير حق دارد به همان ايراداتيكه ميتوانست در دعواي مطروحه عليه ناقلين ( برات كش يا هر يك از ظهرنويسان قبلي ) طرح كند ، به طرفيت دارنده برات نيز استناد كند مثلا اگر وجه برات بين برات گير و برات كش تهاتر شده باشد برات گير ميتواند به اين ايراد تهاتر ، عليه دارنده برات نيز استناد كند.

د ـ هر گاه مورد ايراد مربوط به روابط حقوقي بين گيرنده و دارنده برات باشد مثل اينكه گيرنده برات پس از قبولي آن طلبكار حامل برات بشود يا دارنده برات در عين حال برات كش هم باشد و برات محل نداشته باشد يا محل آن از طريق نامشروع بدست آمده باشد ، در اين قبيل موارد با توجه به توضيحات سابق الذكر حق استفاده به كليه ايرادات قانوني براي مسئول برات باقي است .

3 ـ 2 ـ قلمرو عدم تاثير ايرادات و قانون تجارت ايران

مقررات مربوط به عدم تاثير ايرادات كه در قانون متحدالشكل ژنو پيش بيني و بعداَ در بسياري از قوانين مغرب زمين وارد شده تاكنون صريحاَ در قانون تجارت ايران در نظر گرفته نشده است ، لكن پس از تجزيه و تحليل مواد قانون تجارت راجع به ظهر نويسي و ضمانت و قبول برات كه ذيلا مورد بحث قرار ميگيرد ميتوان گفت مقررات مزبور تلويحاَ مورد توجه مقنن ايران بوده است .

الف ـ تعدد ظهر نويسان و امضاي آنها در پشت سند

اين تعدد به منظور افزايش اعتبار و جلب اعتماد اشخاص ذينفع و سرعت و سهولت مبادله برات پيش بيني شده است بنابر اين تجويز تاثير ايرادات در دعواي مطروحه از طرف حامل عليه برات گير يا ساير مسئولين برات موجب تزلزل اعتبار و بطوء مبادله سند ميشود به طوريكه هر چه امضاي برات بيشتر باشد اعتبار آن به همان نسبت كسر و بالنتيجه بيشتر موجب تضييع حق دارنده برات ميشود.

 

منابع :

1-     سایت اطلاع رسانی آفتاب :

www.aftab.ir

2-     سایت تبیان :

www.tebyan.net

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: چهارشنبه 13 اسفند 1393 ساعت: 6:46 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

ليست صفحات

تعداد صفحات : 792

شبکه اجتماعی ما

   
     

موضوعات

پيوندهاي روزانه

تبلیغات در سایت

پیج اینستاگرام ما را دنبال کنید :

فرم های  ارزشیابی معلمان ۱۴۰۲

با اطمینان خرید کنید

پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست.

 سامانه خرید و امن این سایت از همه  لحاظ مطمئن می باشد . یکی از مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه   09159886819  در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما  فرستاده می شود .

درباره ما

آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس