تحقیق دانشجویی - 601

راهنمای سایت

سایت اقدام پژوهی -  گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان

1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819  -  صارمی

2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2  و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی  (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .

3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل http://up.asemankafinet.ir/view/2488784/email.png  را بنویسید.

http://up.asemankafinet.ir/view/2518890/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86.jpghttp://up.asemankafinet.ir/view/2518891/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%20%D8%A8%D9%87%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA.jpg

لیست گزارش تخصصی   لیست اقدام پژوهی     لیست کلیه طرح درس ها

پشتیبانی سایت

در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا  پیام بدهید
آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet

زندگی نامه مستوره کردستانی

بازديد: 1315

 

زندگی نامه مستوره کردستانی

1263 -1220/ 1219 ق)، خطاط، عارف و شاعر، متخلص به مستوره. در كردستان به دنیا آمد. وى كه برادرزاده‏ى میرزا عبداللَّه رونق سنندجى، صاحب «حدیقه‏ى امان اللهى»، و همسر خسروخان، والى كردستان بود، در فراگیرى علم به مقدمات اكتفا نكرد و در زمینه‏ى علوم ادبى و دینى بر حسب سعى و پشتكار خود، توفیق حاصل نمود. وى خطوط را استادانه مى‏نوشت. اشعارش نیز لطیف و دلنشین بود و بیشتر به فارسى شعر مى‏گفت. «دیوان» مستوره در حدود بیت هزار بیت بوده كه بسیارى از آن نابود شده و فقط قسمتى از اشعار وى، در حدود هزار بیت، در 1304 ش، به چاپ رسیده است. او با یغماى جندقى و ملا خضر نالى معاصر و معاشر بود. وى اشعارى نیز در مدح اهل‏بیت (ع) دارد كه داراى مضامین عرفانى و اجتماعى است. مستوره در 1263 ق از وطن خود همراه عمو و سایر خویشاوندان خود به سلیمانیه‏ى عراق رفت و در آنجا درگذشت. از آثار وى: «تاریخ كردستان» یا «تاریخ اردلان»، به فارسى، در شرح حال و حكمرانى والیان اردلان كردستانى، از بدو تأسیس این سلسله تا قرن هشتم قمرى؛ «معجم الادباء» یا «مجمع الادباء»؛ «رساله» در عقاید و شرعیات؛ «دیوان» شعر، حدود دو هزار بیت.[1]

1264 / 1263 -1220 / 1219 ق، ماه شرف خانم از زنان خوشنویس، عارف و شاعر. وى دختر ابوالحسن بیگ، فرزند محمد آقا كردستانى، ناظر صندوقخانه والیان كردستان و برادرزاده میرزا عبداللَّه رونق، مولف تذكره حدیقه امان‏اللهى و همسرش خسرو خان، والى كردستان بود. خانواده‏اش معروف به قادرى و پدرش از مقربین آن خاندان و از محترمین مردم كردستان بود. به نوشته تاریخ كرد و كردستان خسروخان پدر مستوره را كه دایى او نیز بود به زندان انداخت و مبلغ زیادى از وى به عنوان جریمه گرفت و بعد به عنوان دلجویى و مصالحه دخترش مستوره را به زنى گرفت. او چهار سال پیش از آن، حسن جهان خانم متخلص به والیه، دختر فتحعلى شاه قاجار (1250 -1212 ق) را به همسرى خود درآورده بود. خسروخان مردى عیاش بود از همین رو والیه و مستوره در اشعارشان از بى‏مهرى و بى‏وفایى او شكوه كرده‏اند. وى در سال 1250 ق درگذشت و مستوره نیز تا سال 1263 در كردستان ماند تا اینكه در آن سال همراه عمو و سایر خویشاوندان خود به میان ایل بابان در شهر سلیمانیه عثمانى رفت و مدتى بعد در همانجا به سن 44 سالگى درگذشت.

به نوشته مجمع‏الفصحا، مستوره زنى نجیب، عفیف، زیبا و داراى خصایل مردانه بود. میرزا على‏اكبر صادق‏الملك، از عموزادگانش، در كتاب حدیقه ناصریه مى‏نویسد: «مستوره صاحب فضل و كمال و خط و ربط و شعر و انشاء بوده و دیوان شعرى مشتمل بر بیست هزار بیت غزل، قصیده و... دارد، اما اكثر آنها از بین رفته و مجموع اشعار دیوانش كه در سال 1304 ش به چاپ رسیده از دو هزار بیت تجاوز نمى‏كند.»

از آثار دیگر مستوره كتاب تاریخ كردستان، به زیان فارسى در شرح حال و حكمرانى والیان اردلان كردستان از بدو تاسیس این سلسله در قرن هشتم هجرى تا زمان حیات اوست. رساله‏اى در عقاید و شرعیات و كتابى نیز به نام معجم‏الادباء داشته است (سنندج، 1328 ش). مستوره با برخى از شعراى نامدار زمان خود مانند یغماى جندقى و ملاخضر نالى (شاعر كرد) در ارتباط شعرى بوده است.

اشعار او در مدح اهل‏بیت (ع) بوده و داراى مضامین عرفانى و اجتماعى است و بیشتر بصورت غزل، قصیده، قطعه و رباعى است. از اشعار اوست:

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 03 آذر 1393 ساعت: 17:55 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(2)

تحقیق در مورد بهلول کیست

بازديد: 9283

 

بهلول کیست؟

هارون الرشید- خلیفه عباسی، به علت حرص و طمع در مملکت داری خویش، سعی داشت مخالفان خود را به هر وسیله و بهانه ای از سر راه خود بردارد برای همین یا آنها را می کشت و یا به زندان می فرستاد. زندانی که رهایی از آن امکان نداشت.

امام موسی کاظم (علیه السلام) دوره ی امامت خود را در زمان این ظالم می گذراندند ایشان مورد احترام و محبوب دل مومنان بودند و به طبع مخالف ظلم.

هارون الرشید، امام را یک خطر خیلی جدی برای خود می دانست. او سعی و کوشش داشت تا علمای برجسته ی اسلامی را ترغیب کند که فتوا دهند امام موسی کاظم از دین خارج شده است. بدین ترتیب زمینه ی اقدام علیه آن بزرگوار آماده گردد.

یکی از علمای آن روزگار بهلول بود و هارون الرشید از او خواست که فرمان قتل امام موسی کاظم(علیه السلام) را امضا کند.

بهلول ماجرا را به اطلاع امام رساند و چاره طلبید.

امام موسی کاظم (علیه السلام) که در زندان هارون الرشید به سر می بردند فرمودند:

خود را به دیوانگان شبیه ساز تا از این خطر رهایی یابی.

بهلول، خود را به دیوانگی زده و به شمشیر طنز و طعنه و مسخرگی، بر حکومت ظالم، حمله آورد.

نام اصلی این مرد بزرگ ((وهب بن عمرو)) می باشد. و چون گشاده رو و خندان و زیبا چهره بود، بهلول نام می گیرد که به معنی همه ی این صفات است.

بهلول از دو ویژگی خاص برخوردار بود:

یکی دارا بودن موفقیت علمی و اجتماعی و دینی در میان مردم و خویشاوندی نزدیک با هارون الرشید.

به سبب همین دو ویژگی، او می توانست آزادانه و بی هراس به سر وقت هارون الرشید و کارگزاران او رفته و هرچه را که می خواهد، به زبان طنز بر آنان وارد سازد. او از همین روش استفاده می کرد تا هارون الرشید را متوجه اشتباهاتش کند.

آرامگاه بهلول در بغداد قرار دارد روی سنگ قبر وی، تاریخ ۵۰۱ قمری دیده می شود.

 واژهٔ بهلول در عربی به معنای «شاد و شنگول» است.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 03 آذر 1393 ساعت: 17:55 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

تحقیق درباره ثبت شركت‌هاي تجاري و مؤسسات غيربازرگاني

بازديد: 287

 

فهرست:

ثبت شركت‌هاي تجاري و مؤسسات غيربازرگاني.. 1

ثبت شركتهاي داخلي.. 3

ثبت شركتهاي خارجي.. 11

ثبت شركتهاي بيمه. 16

ثبت شركتهاي كسبة جزء. 16

ثبت موسسات غيرتجارتي.. 17

 

 

ثبت شركت‌هاي تجاري و مؤسسات غيربازرگاني

مقدمه گر چه براي تشكيل شركتهاي تجارتي و بوجود آمدن واقعي قانوني آنها حضول توافق و تراضي بين تشكيل دهندگان و رعايت و اجراي مقررات عمومي و مواد قانون تجارت دربارة هر يك از شركتها كافي است ولي براي اينكه «شناسائي قانوني» از شركت بعمل آيد و بتواند بعنوان «شخص حقوقي» معرفي شود ضرورت دارد كه كيفيت تشكيل و جريان تأسيس آن با رعايت تشريفات و مقررات قانوني به ثبت برسد.

همانطور كه براي شخص حقيقي در موقع بدنيا آمدن شناسنامه مي‌گيرند و مشخصات نوزاد را در آن ثبت مي‌كنند و هر فردي داراي ورقة هويت است شخص حقوقي هم محتاج است كه مشخصات آن در دفتر مخصوصي به ثبت رسيده و گواهي نامة ثبت تحصيل نمايد.

ثبت شركتها نه تنها براي معرفي و شناسائي است بلكه از نظر قانون و حاكميت اجتماع بمنظور كسب وجود قانوني است. بطوريكه پيش از ثبت اعتبار وجود مشخص قانوني را ندارد.

اجراي مقررات مربوط به ثبت شركتها ناشي از اصل حاكميت دولت و مربوط به قوانين آمره است كه رعايت آنها الزامي بوده و توافق يا تراضي تشكيل دهندگان و يا ارادة آنان در اين باب كوچكترين تأثيري ندارد. زيرا همين مقررات قانوني مربوط به ثبت شركتها هم ممثل و نشان دهنده اراده افراد است چه قانون جز نمايش اراده افراد كه بالواسطه آنرا به منصه ظهور رسانده اند چيز ديگر نيست.

قطع نظر از مراتب مزبور كنترل و نظارت دولت در امور شركتها و ثبت آن با تشريفات خاص موجب آن مي شود كه همه از آن اطلاع حاصل نمايند و در روابط با آن دچار ترديد و ناراحتي نشوند. براي همين منظور است كه ماده 26 نظامنامه ثبت شركتها مقرر داشته كه : «مراجعه بدفاتر ثبت شركتها اعم از ايراني و خارجي براي عموم مردم آزاد و هر ذي نفعي كه مي‌تواند از مندرجات آن سواد مصدق تحصيل كند.»

با اجراي مقررات ثبت شركت‌ها نتايج ذيل حاصل مي‌شود:

اولا- شركت بعنوان يك شخص قانوني واجد حقوق و تكاليف معرفي وشناخته مي‌شود.

ثانياً مي‌تواند منشاء آثار و اعمال و مصدر معاملات و روابط مالي و اقتصادي بشود.

ثالثاً- رسميت اساسنامه و شركتنامه و ساير اسناد شركت تسجيل مي‌گردد و مثل اسناد عادي در معرض ايراد و تزلزل نيست.

رابعاً شركاء و تشكيل دهندگان اطمينان و فراغت خاطراز رسميت شركت و مسئوليت اداره كنندگان و ساير نتايج حاصله از اعمال شركت پيدا مي‌كنند.

خامساً افراد ديگر و معامله كنندگان از وضع شركت اطلاع پيدا مي‌كنند و با اتكاء برسميت آن مي‌توانند با آسودگي خيال روابط مالي و اقتصادي با شركت برقرار دارند.

سادساً در موقع انحلال يا ورشكستگي با مقررات خاصي به وضع مالي شركت رسيدگي مي‌شود.

علاوه بر مراتب ، قاعده الزامي بودن ثبت شركتها به دولت امكان مي دهد كه تحقيقات و رسيدگي هاي دقيق نسبت به مقدمات تشكيل و كيفيت بوجود آمدن شركت انجام داده و براي حفظ و تنظيم روابط مدني و اجتماعي و صيانت منافع عمومي از تشكيل شركتهائي كه رعايت مقررات نكرده اند و اين عدم رعايت مقررات مسلم التأثير در حقوق و حدود افراد ديگر است كه اعتماد به نظارت دولت دارند جلوگيري نمايد.

انواع ثبت شركتها عبارتند از :

1- شركت‌هاي تجارتي داخلي.

2- شركتهاي فرعي.

3- شركتهاي تجاري خارجي.

4- شركت داراي امتياز.

5- شركت هاي بيمه .

6- شركت هاي كسبه جزء.

7- مؤسسات غيرتجاري.

ثبت شركتهاي داخلي

مستندات- مقررات مربوط به ثبت شركتهاي ايراني يا داخلي در ضمن قانون راجع به ثبت شركتهاي مصوبه خرداد ماه 1310 و آئين نامه اجرائي آن مصوب در همان تاريخ و قانون تجارت مصوب 12 ارديبهشت ماه 1311 و نظامنامة قانون تجارت مصوب همان تاريخ قيد گرديده است.

بايد توجه داشت كه چون در 1303 و 1304 شمسي قانون تجارت مجموعاً 387 ماده تصويب و شركتهاي تجارتي براي اولين دفعه در آن قانون عنوان پيدا كرده بود قانون ثبت شركتها و آئين نامه آن با توجه به قانون تجارت مزبور تنظيم گرديده و سپس نظامنامه قانون تجارت كه در تاريخ موثر تصويب شده با توجه به قانون تجارت مصوب 1311 تنظيم گرديده است و در هر حال عمر مقررات ثبت شركتها از سال 1310 بيشتر نيست.

ضرورت ثبت قانون تجارت در ماده 220 ميگويد: « هر شركت ايراني كه فعلا (ارديبهشت 1311 ) وجود دارد يا در آتيه ( از آن تاريخ ببعد) تشكيل شود و با اشتغال بامور تجارتي خود را به صورت يكي از شركتهاي مذكور در اين قانون در نياورد و مطابق مقررات مربوط به آن شركت عمل ننمايد شركت تضامني محسوب شده و احكام راجع به شركتهاي تضامني در مورد آن اجرا مي‌گردد. هر شركت تجارتي ايراني مذكور در اين قانون و هر شركت خارجي كه بر طبق قانون ثبت شركتها مصوب خرداد ماه 1310 مكلف به ثبت است بايد در كليه اسناد و صورت حسابها و اعلانات و نشريات خطي يا چاپي خود در ايران تصريح نمايد كه در تحت چه نمره در ايران به ثبت رسيده  و الا محكوم به جزاي نقدي از دويست تا دو هزار ريال خواهد بود.

اين مجازات علاوه بر مجازاتي كه در قانون ثبت شركتها براي عدم ثبت مقرر است.»

بنابراين در صورتيكه شركت بصورت يكي از شركتهاي مندرج در قانون در نيايد و به ثبت نرسد اولا شركت مزبور تضامني محسوب خواهد شد كه شركاء عادي حاضر به عدم ثبت و قبول مسئوليت تضامني نيستند و اين خود ضمانت اجراي ثبت است ثانياً غرامت مندرج را بايد بپردازد ثالثاً‌مجازاتهاي مندرج در قانون ثبت شركتها را تحمل نمايد.

علاوه بر مجازاتهاي مزبور طبق ماده 198 چنين شركتي محكم به بطلان است كه در نتيجه عدم رعايت واجراي مقررات راجعه به ثبت شركت اعلام مي‌شود ولي «هيچيك از شركاء نمي‌توانند اين بطلان را در مقابل اشخاص ثالثي كه با آنها معامله كرده اند عذر قرار دهند.»

نتيجه آنكه مستنداً به ماده 195 قانون تجارت « ثبت كلية شركتهاي مذكور در اين قانون الزامي است و تابع مقررات قانون ثبت شركتهاست.»

مرجع ثبت مرجع ثبت شركتها در تهران «اداره ثبت شركتها و مالكيت صنعتي» و در خارج از تهران اداره ثبت اسناد مركز اصلي شركت است كه دايره و دفتر مخصوصي براي اين كار دارد.

ضمناً بموجب ماده 4 اصلاح آئين نامة ثبت شركتها « در هر محلي كه اداره يادايره يا شعبه ثبت موجود است براي ثبت شركتهاي داخلي متصدي مخصوصي از طرف اداره محل ثبت تعيين خواهد شد.»

واگر در محل شركت هيچيك از اين مراجع نباشد در دفتر اسناد رسمي يا دفتر دادگاه ثبت مي شود مشروط بر اينكه ظرف سه ماه پس از تأسيس ادارة ثبت در محل شركت به ثبت آن اقدام شود.

تقاضانامه يا اظهار نامه در قانون و آئين نامه ثبت شركتها «اظهار نامه» تقاضاي ثبت و در نظامنامه قانون تجارت «تقاضانامه » ثبت شركت عنوان شده است . چون نظامنامه قانون تجارت از حيث تصويب موخر است در مراجع ثبتي هم «تقاضانامه ثبت شركت داخلي»‌اوراق چاپي مخصوص است كه درخواست كنندگان ثبت شركت و نسخه از آنرا تنظيم وتسليم مرجع ثبت مي‌كنند.

ضمائم ماده 196 قانون تجارت مي‌گويد : اسناد و نوشتجاتيكه براي به ثبت رسانيدن شركت لازم است در نظامنامه وزارت عدليه معين مي‌شود.» و نظامنامة مزبور در مرود هر يك از شركتها ضمائمي ذكر كرده است كه بايد جداگانه نقل شود :

الف در شركتهاي سهامي ضمائم عبارت از : «يك نسخه طرح اعلامية پذيره نويسي، نسخه طرح اساسنامة شركت، نوشته‌اي حاكي از تعهد پرداخت تمام سرمايه در شركت‌هاي خاص و بيست درصد در شركت‌هاي عام، اسامي شركاء با تعيين اسم و اسم خانوادگي و عده سهام هر يك از آنها، سواد مصدق از تصميمات مجمع عمومي صاحبان سهام.»

ب در شركتهاي با مسئوليت محدود : « يك نسخه مصدق از شركتنامه ، يك نسخه مصدق از اساسنامه ( اگر باشد ) ، اسامي شريك يا شركائي كه براي اداره كردن شركت معين شده اند، نوشته‌اي بامضاء مدير شركت حاكي از پرداخت تمام سرماية نقدي و تسليم تمام سرماية غيرنقدي با تعيين قيمت حصه‌هاي نقدي»

ج در شركتهاي تضامني: « يك نسخة مصدق از شركتنامه، يك نسخه مصدق از اساسنامة شركت ( اگر باشد) ، نوشته‌اي بامضاء مدير شركت حاكي از پرداخت تمام سرماية نقدي و تسليم تمام سرمايه غيرنقدي با تعيين قيمت حصه هاي غيرنقدي، اسامي شريك يا شركائي كه براي اداره شركت معين شده اند

د در شركتهاي نسبي: «يك نسخه از شركتنامه، يك نسخه مصدق از اساسنامه (اگر باشد)، اسامي مدير يا مديران شركت، نوشت‌اي بامضاء مدير شركت حاكي از پرداخت تمام سرمايه نقدي و تسليم تمام سرمايه غيرنقدي با تعيين قيمت حصه‌هاي غيرنقدي.»

هـ در شركتهاي مختلط سهامي: « يك نسخة‌مصدق از شركتنامه يك نسخة مصدق از اساسنامه، اسامي مدير يا مديران شركت، نوشته‌اي بامضا‌ء مدير شركت حاكي از تعهد پرداخت تمام سرمايه سهامي و پرداخت واقعي لااقل ثلث از آن سرمايه،سواد مصدق از تصميمات مجمع عمومي در موارد مذكور در مواد 40 و41 و44، نوشته‌اي بامضاء مدير شركت حاكي از پرداخت تمام سرمايه نقدي شركاء ضامن و تسليم تمام سرماية غيرنقدي با تعيين قيمت حصه‌هاي غيرنقدي.»

و- در شركتهاي مختلط غيرسهامي: « يك نسخه مصدق  از شركتنامه. يك نسخه مصدق از اساسنامه( اگر باشد) ، اسامي شريك يا شركاء ضامن كه سمت مديريت دارند.»

ز- در شركتهاي تعاوني: « يك نسخه از شركتنامه، يك نسخة مصدق از اساسنامه ( اگر باشد) .»

بطور خلاصه ضمائم عبارتست از :

1- شركتنامة حاوي مشخصات شركت.

2- اساسنامه.

3- صورت جلسة مجمع عمومي.

4- صورت جلسة انتخاب هئيت مديره و قبولي آنان.

5- رسيد سرمايه.

جريان ثبت پس از آنكه تقاضا نامه در دو نسخه با ضمائم تسليم متصدي ثبت شد يك نسخه از آن در پرونده ضبط و مندرجات آن را در دفتر مخصوص ثبت شركت ‌هاي ثبت مي‌كند  و نسخة ثاني را با قيد تاريخ و شمارة ثبت امضاء وم هر كرده به تقاضا كننده تسليم مي‌كند.

وقتي شركتنامه در دفتر مخصوص ثبت شد مؤسسين شركت يا هئيت مديره و صاحبان امضاء مجاز آنرا امضاء مي‌كنند واين دفتر بمنزلة دفتر ثبت سند دفتر خانة اسناد رسمي است كه در ادارة ثبت محفوظ مي‌ماند و باين ترتيب «شركتنامه» رسمي مي‌شود. زيرا بموجب ماده پنجم اصلاح آئين نامة ثبت در شركتها: «اداره ثبت شركتها در تهران و دواير ثبت شركتها در شهرستانها در ثبت شركتنامه قائم مقام دفترخانه‌هاي رسمي مي‌باشند»

سپس بايد خلاصه وضع شركت در دفتر جداگانه‌اي كه حاوي شماره رديف ثبت شركت و ملخص مفاد شركتنامه و اساسنامه است در صفحه متعلق به همان شركت ثبت گردد.

تصديق مطابقت هر دو دفتر با اصل شركت نامه از طرف تقاضا كنندگان ضروري است.

بالاخره مرحلة انتشار شركتنامه است كه به موجب ماده 197 قانون تجارت و در ظرف ماه اول تشكيل هر شركت خلاصة شركتنامه و منضمات آن اعلان خواهد شد.»

و نظامنامة قانون تجارت در ماده 6 مقرر داشته است كه خلاصه و منضمات « بايد بتوسط اداره ثبت محل در مجله رسمي عدليه ( روزنامه رسمي كشور) و يكي از جرايد كثيرالانتشار مركز اصلي شركت بخرج خود شركت منتشر شود.»

خلاصه‌اي كه آگهي مي‌شود طبق ماده 7 نظامنامه قانون تجارت متضمن نكات ذيل است.

1- نمره و تاريخ ثبت شركت.

2- مقدار سرمايه ( با تشخيص مقداري از آن كه پرداخت شده و مقداري كه شركاء پرداخت آنرا تعهد كرده اند)

3- اسامي مدير يا مديران.

4- تاريخ آغاز و ختم شركت در صورتيكه براي مدت محدود تشكيل شده باشد.

البته نام، نوع، موضوع، مركز و ساير مشخصات هم بايد آگهي شود، علاوه بر اين در شركتهاي تضامني و مختلط بايد اسامي شركاء ضامن نيز منتشر گردد.

تغييرات به موجب ماده 200 قانون تجارت: «در هر موقع كه تصميماتي براي تغيير اساسنامه شركت يا تمديد مدت شركت زايد بر مدت مقرر و يا انحلال شركت (حتي در مواردي كه انحلال بواسطه انقضاء مدت شركت صورت مي‌گيرد) و تعيين كيفيت تغيير حساب يا تبديل شركاء يا خروج بعضي از آنها از شركت يا تغيير اسم شركت اتخاذ شود» بايد تصميمات مزبور طي صورت جلسه رسمي شركت تنظيم و بامضاء تصميم گيرندگان برسد و بهمان طريقي كه در ثبت بدوي شركت عمل شده بود ثبت و اقدام به انتشار تصميمات مزبور شود.

و در ماده 9 نظامنامه اضافه شده است كه : « در هر موقعي كه مدير يا مديران شركت تغيير مي‌نمايند» و همچنين در موقع رفع موجبات بطلان بايد تصميمات متخذه ثبت و انتشار يابد.

شعبه شعبه شركت اگر در بدو تشكيل شركت معين گرديده جزء شركت اصلي ثبت و آگهي مي‌شود واگر بعداً تأسيس گردد. حكم تغييراتي را دارد كه در شركت بعمل مي‌آيد و مطابق مقررات تغييرات اقدام به ثبت و نشر مي‌شود.

در هر دو صورت بايد آگهي‌هاي لازم بوسيله ثبت محل در محل شعبة شركت انتشار يابد.

شركت فرعي-  ممكن است يك شركت كه از اين جهت اصلي ناميده مي شود محتاج به تشكيل شركت ديگري گردد كه از اين حيث فرعي مي‌ناميم.

شركت فرعي ممكن است در داخل شركت اصلي بوجود آيد و همه سرمايه آن متعلق به شركت يا شركاء شركت اصلي بنسبت اوليه باشد و نيز ممكن است كه اكثريت سهام آن تعلق به شركت مزبور داشته باشد. در هر حال شركت فرعي از نظر تشريفات و مقررات ثبتي در حكم شركت اصلي است. يعني با همان ترتيبات بايد به ثبت برسد و فقط در مورد حق الثبت است كه تنها بسرمايه جديد كه به شركت آمده است تعلق مي‌گيرد.

حق الثبت علاوه بر تقاضانامه و شركتنامه كه هر كدام قيمت مخصوصي دارند و موقع ثبت شركت بموجب ماده 10 قانون ثبت شركتها و قانون مصوب 1334 راجع به درآمدهاي وصولي حق الثبت مطابق تعرفه زير اخذ مي‌شود:

تا بيست ميليون ريال سرمايه دو در هزار.

از بيست ميليون تا يكصد ميليون نسبت به مازاد نصف واحد در هزار.

از يكصد ميليون تا پانصد ميليون نسبت به مازاد يك در ده هزار.

ثبت شركتهاي خارجي

ماده 3 قانون ثبت شركتها مي‌گويد : « هر شركت خارجي براي اينكه بتواند بوسيلة شعبه يا نماينده بامور تجارتي يا صنعتي يا مالي در ايران مبادرت نمايد بايد در مملكت اصلي خود شركت قانوني شناخته شده و در اداره ثبت اسناد تهران به ثبت رسيده باشد.»

بنابراين شركت خارجي وقتي در ايران مي‌تواند به ثبت برسد كه در كشور مركز اصلي خود به ثبت رسيده و قانوناً تشكيل شده باشد و البته اثبات اين امر و ارائه دليل در اين مورد بعهده شركت تقاضا كننده ثبت است.

بموجب ماده 11 قانون ثبت شركتها «نماينده هر شركت خارجي يا مدير شعبه آن كه بر خلاف ماده 3 قبل از ثبت نمايندگي يا مديريت شعبه شركت در ايران اقدام به عمليات تجارتي يا صنعتي يا مالي نمايد.» مطابق ماده 5 همان قانون «محكوم به جزاي نقدي از 50 تومان تا هزار تومان خواهد شد و بعلاوه محكمه براي هر روز تأخير پس از صدور حكم متخلف را بتاديه پنج الي پنجاه تومان محكوم خواهد كرد و هرگاه حكم فوق قطعي شده و تا سه ماه پس از تاريخ ابلاغ آن تخلف ادامه يابد دولت از عمليات نماينده يا مدير شعبه شركت متخلف جلوگيري خواهد نمود.»

هر گاه شركت خارجي غير از شعبه اصلي بخواهد شعبه هاي ديگري نيز در نقاط مختلف ايران داشته باشد آن شعبه ها هم بايد به ثبت برسند.

مقررات ثبت براي اقدام به ثبت شعبه يا نمايندگي شركت خارجي بموجب ماده 4 نظامنامه قانون ثبت شركتها اظهارنامه آن « بوسيله شخصي كه از طرف شركت حق امضاء در ايران دارد و يا بتوسط كسي كه از طرف شخص مزبور براي اين تقاضا وكالت دارد تقديم خواهد شد.»‌

اظهارنامة ثبت بايد به فارسي نوشته شده داراي نكات ذيل باشد:

1- نام كامل شركت.

2- نوع شركت از سهامي و ضمانتي و مختلط و غيره.

3- مركز اصلي شركت و آدرس صحيح آن.

4- تابعيت شركت.

5- مقدار سرمايه شركت در تاريخ تقاضا.

6- آخرين بيلان شركت مشروط به اينكه قوانين خارجه و يا عرف تجاري مملكت اصلي شركت و يا اساسنامه خود شركت انتشار بيلان شركت را تعهد كرده باشد.

7- درچه محل و درچه تاريخ و در نزد كدام مقام صلاحيت دارد ، شركت تقاضا كننده مطابق قوانين مملكت اصلي خود ثبت شده است.

8- شركت بچه نوع امر صنعتي يا تجاري يا مالي در ايران مبادرت مي‌كند.

9- شعب آن در كداميك از نقاط ايران موجود است.

10- نماينده عمده شركت در ايران كيست و اگر شركت چند نماينده مستقل دارد نمايندگان مستقل شركت در ايران چه اشخاصي هستند.

11- اسم و آدرس صحيح شخص با اشخاصي كه مقيم در ايران بوده و براي دريافت كلية ابلاغات مربوط بشركت صلاحيت دارند.

12- تعهد باينكه همه ساله يك نسخه از آخرين بيلان شركت را در صورتيكه بيان مزبور مطابق فقره ششم اين ماده قابل انتشار باشد بدايره ثبت شركتها بدهد.

ضمائم- ضمائم اظهارنامه عبارتند از :

يك نسخه مصدق از اساسنامه شركت.

يك نسخه مصدق از اختيارنامه نماينده عمده شركت در ايران و در صورتيكه شركت چند نماينده مستقل داشته باشد. يك نسخه مصدق از اختيار نامه هر يك از آنها.

اساسنامه و اختيار نامه وقتي معتبر است كه بامضاي نماينده كنسولي ايران در كشور مركز اصلي شركت تقاضا كننده ثبت رسيده باشد.

ضمناً در صورت تقاضاي ثبت شعبه شركت مواد مصدق سند ثبت خود شركت در ايران كه بگواهي اداره ثبت شركتها رسيده باشد بايد ضميمه مدارك شود.

پس از وصول اظهارنامه و ضمائم ثبت اداره ثبت شركتها آنرا در دفتر مخصوص ثبت شركتهاي خارجي تحت شماره رديف ثبت خواهد كرد و براي هر گونه تغييرات با تاسيس شعب صفحاتي را كه سفيد باقي خواهد گذاشت و هر شركت خارجي يك پرونده ثبت شركتها خواهد داشت.

انتشار وقتي جريان ثبت در دفاتر پايان يافت بايد طبق ماده 20 نظامنامه ثبت شركتها «ظرف يكماه» از تاريخ ثبت هر شركت خارجي يا شعبه آن در دايره ثبت شركتها بايد مراتب ذيل را به خرج خود شركت در مجله رسمي وزارت عدليه و يكي از روزنامه‌هاي يوميه طهران منتشر نمايد.

1- خلاصه اساسنامه شركت.

2- اسم نماينده عمده شركت در ايران وا گر شركت در ايران چند نفر نماينده مستقل داشته باشد اسم همه آنها.

3- اسم اشخاصي كه از طرف شركت حق امضاء دارند.

4- اسم شخص يا اشخاص مقيم در ايران كه براي دريافت كليه ابلاغات مربوط به شركت صلاحيت دارند.

تصديق ثبت- بعد از انجام تشريفات مزبور «تصديقنامه ثبت شركت» صادر و به متقاضي تسليم مي‌شود.

گواهي نامه مزبور طبق ماده 18 نظامنامه بايد حاوي مراتب زير باشد :

1- نام كامل شركت.

2- نوع شركت از سهامي و ضمانتي و مختلط و غيره.

3- مركز اصلي شركت و آدرس صحيح آن.

4- تابعيت شركت

5- مقدار شركت در تاريخ تقاضا.

6- در چه محل و در چه تاريخ و در نزد كدام مقام صلاحيت دار، شركت تقاضا كننده مطابق قوانين مملكت اصلي خود ثبت شده است.

7- شركت بچه نوع امر صنعتي يا مالي در ايران مبادرت مي‌كند.

اين تصديق ثبت بايد بامضاي اداره ثبت شركتها و مالكيت صنعتي برسد.

تغييرات -  ماده 7 قانون ثبت شركتها مقرر داشته است كه : «تغييرات راجع به نمايندگان شركت و يا مديران شعب آن بايد باداره ثبت اسناد كتباً اطلاع داده شود .» و اين اطلاع نبايد از دو ماه تجاوز كند.

و اگر تغييرات در خود شركت باشد مدت اعلان آن سه ماه است درصورتيكه مركز اصلي شركت در اروپا و آسيا ( باستثناي خاور دور ) و آمريكاي شمايل باشد و چهار ماه در ساير مناطق دنيا كه شامل خاور دور هم مي‌شود.

تغييرات مزبور بايد با اسناد ومدارك مثبته بضميمة اظهارنامه اعلام شود و اداره ثبت هم تا يكماه مكلف به انتشار آن به هزينه تقاضا كننده است.

شركت داراي امتياز-  ممكن است شركت خارجي كه در ايران به عمليات تجارتي يا صنعتي يا مالي مي‌پردازد داراي امتياز نامه رسمي از دولت ايران باشد، در اينصورت طبق تبصره 5 نظامنامه « هرگاه شركت خارجي شركتي باشد  كه شرايط عمليات آن بموجب امتيازنامه صحيح و منظمي مقرار گرديده علاوه بر اسناد فوق (اظهارنامه- اساسنامه- اختيارنامه) بايد سواد امتياز نامه با تصديق وزارت امور خارجه مشعر بر صحت آن امتياز نامه نزي تسليم شود.

ثبت شركتهاي بيمه

بموجب ماده 7 قانون ثبت شركتها مصوب خرداد 1310 «شركت هاي بيمه اعم از ايراني و خارجي تابع نظامنامه هائي خواهند بود كه از طرف وزارت عدليه تنظيم مي شود.»

بنابراين تاسيس شركت بيمه تابع نظامنامه‌هاي وزارت عدليه (1) است و از جمله نظامنامه‌ها نظامنامه اجراي قانون ثبت شركتها است كه در ماده 27 ثبت شركت بيمه را شرط لازم براي عمليات آن قرار داده و مي گويد : «شركت هاي بيمه عمر اعم از ايراني  و خارج نمي توانند در ايران اقدام به عمليات نمايند مگر اينكه قبلا از دولت تحصيل اجاره كرده و بعد به ثبت رسيده باشند.»

مقررات ثبت شركتهاي بيمه پس از تحصيل اجازه از دولت همانست كه در قانون و نظامنامه ثبت شركتها مندرج مي باشد و با ساير شركت‌هاي فرق زيادي ندارد. جز اينكه حداقل دو ميليون ريال سرمايه داشته باشد و وضع مالي آن بتصديق وزارت اقتصاد ملي رضايت بخش باشد و اگر بيش از ده درصد سرمايه در دست خارجي ها باشد ضمانت نامه بانكي براي مبلغ يك ميليون ريال بسپارند كه وثيقه غرامت نقض شرايط يا جرائم قانوني يا مطالبات اشخاص باشد. همچنين حق الثبت آن بطور ثابت سه هزار ريال است.

ثبت شركتهاي كسبة جزء

در مورد ثبت شركتهاي واقعه بين كسبة جزء مقررات ماده 34 الحاقي مورخ 20/4/1313 به آئين نامه اجرائي ثبت شركتهاي تجاري حاكي است كه شركتهاي مزبور بايد بعنوان قرارداد در دفاتر اسناد رسمي طبق مقررات ثبت اسناد رسمي به ثبت برسد.

ثبت موسسات غيرتجارتي

ماده 585 قانون تجارت ثبت موسسات غيرتجارتي را به «نظامنامه وزارت عدليه موكول كرده، وزارت مزبور در سال 1311 شمسي نظامنامه‌اي در اين مورد تصويب كرد كه سپس تبديل به «آئين نامه اصلاحي ثبت تشكيلات و موسسات غيرتجارتي» در سال 1337 شمسي گرديد.

اينك آيين نامه مزبور كه در شماره 4016 مورخ 5/9/37 روزنامه رسمي كشور انتشار پيدا كرده براي ثبت اين قبيل موسسات مورد عمل و استناد است.

اين آئين نامه مشتمل بر 14 ماده وداراي فصول زير است:

مقدمه،تسليم اظهارنامه مجامع و مؤسسات غيرتجارتي، انحلال تشكيلات و مؤسسات غيرتجارتي، حق الثبت.

ماده اول آئين نامه اصلاحي ثبت تشكيلات و مؤسسات غيرتجارتي كه در واقع تفسير قانوني ماده 584 قانون تجارت است مي‌گويد:

«مقصود از تشكيلات و مؤسسات غيرتجارتي مذكور در ماده 584 قانون تجارت كلية تشكيلات و مؤسساتي است كه براي مقاصد غيرتجارتي از قبيل امور علمي يا ادبي يا امور خيريه و امثال آن تشكيل مي‌شود اعم از اينكه موسسين و تشكيل دهندگان قصد انتفاع داشته يانداشته باشند.»

و تبصره اين ماده اضافه مي‌كند كه «تشكيلات و موسسات مزبور مي‌توانند عناويني از قبيل انجمن، كانون يا بنگاه و امثال آن اختيار نمايند. ولي اتخاذ عناويني كه اختصاص به تشكيلات دولتي و كشوري دارد از طرف موسسات مزبور ممكن نخواهد بود»

از مدول اين ماده و تبصره آن پيداست كه مجامع غيرتجارتي ممكن است انتفاعي باشند مثل كانون مشاوره اقتصادي و موسسه بازاريابي و گروه تبليغاتي و غيره وممكن است غيرانتفاعي باشند مثل انجمن ورزش و جمعيت حمايت حيوانات و كانون مطلاعات رواني وجوامع صنفي و احزاب سياسي و نظاير اينها.

براي توضيح بيشتر و تقسيم دقيق تر ماده (2) آئين نامه مي‌گويد:

الف موسساتي كه مقصود از تشكيل آن ممكن است جلب منافع مادي و تقسيم آن بين اعضاء خود نباشد.

ب مؤسساتي كه مقصود از تشكيل آن ممكن است جلب منافع مادي و تقسيم منافع مزبور بين اعضاء خود يا غير باشد مانند كانون‌هاي فني و حقوقي وغيره.

براي اينكه موسسات غيرتجارتي كه نوعاً نبايد عمليات تجارتي انجام دهند رسميت پيدا نمايند و شخصيت حقوقي داشته باشند بايد به ثبت برسند.

بموجب ماده 3 آئين نامه مزبور ثبت مجامع غيرتجارتي در تهران در ادارة ثبت شركت‌ها و مالكيت صنعتي و در شهرستانها در اداره ثبت مركز اصلي آن بعمل خواهد آمد.

تقاضاي ثبت مجامع غيرتجارتي بوسيله اظهارنامه بعمل مي‌آيد كه از طرف موسسين تسليم اداره ثبت مي‌شود.

اظهارنامه كه داراي تاريخ تسليم و امضاء تشكيل دهندگان است متضمن مطالبي است كه موضوع يا هدف موسسه، نام ، تابعيت. اقامتگاه ، دارائي ، مراكز شعب و اسامي موسسين را نشان مي‌دهد.

اينك نمونه اظهار نامه ثبت موسسات غيرتجارتي:

امضاء كننده ( يا امضاء كنندگان ) ذيل ثبت موسسه را بشرح پائين تقاضا مي‌نمايم ( يا مي‌نمائيم)

1- نام موسسه.

2- تابعيت.

3- مركز اصلي ( اقامتگاه).

4- موضوع موسسه.

5- مراكز شعب مختلف.

6- اسامي مؤسسين.

7- دارائي.

8- نام و اقامتگاه و تابعيت وكيل (‌در صورتيكه بوسيله وكيل تسليم شود)

ضمائم اظهارنامه كه اسناد و مدارك تشكيل موسسه مي‌باشند عبارتند از :

صورت جلسه مجمع عمومي.

اساسنامه.

صورت جلسه انتخاب هئيت مديره و قبولي آنان.

برگ رسيد دارائي، برگ رسيد حق الثبت.

بعلاوه در صورتيكه موسسه مزبور غيرانتفاعي باشد اجازه نامه شهرباني هم كه موافقت خود را با ثبت آن اعلام داشته به ضمائم علاوه شود.

پس از آنكه اظهارنامه و مدارك ضميمه مورد بررسي و تحقيق از طرف متصديان امر قرار گرفت در دفتر مخصوص ثبت و سپس خلاصه ثبت در روزنامه رسمي براي اطلاع عمومي آگهي مي‌شود.

هر تغييري كه بعداً بوجود آيد بايد با استناد مثبته ثبت و طي آگهي انتشار يابد.

موسسات غيرتجارتي خارجي هم كه در ايران فعاليت دارند بايد خود را به ثبت برسانند و شرايط آن همان شرايط موسسات داخلي است الا اينكه بعضي از ضمائم اگر بزيان خارجي باشد ترجمه گواهي شده آن نيز ضميمه مي‌شود.

انحلال -  انحلال تشكيلات و موسسات غيرتجارتي دو حالت ممكن است دارا باشد: اختياري الزامي.

اولي در صورتيست كه خود موسسه تصميم بانحلال بگيرد و در اينصورت اگر مدير تصفيه در اساسنامه پيش بيني نشده باشد يكنفر انتخاب مي شود والا خود روي امر تصفيه را برعهده خواهد گرفت.

دومي در صورت انحلال موسسه بحكم دادگاه است كه در اينصورت خود دادگاه مدير تصفيه تعيين مي‌كند.


 

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 03 آذر 1393 ساعت: 11:53 منتشر شده است
برچسب ها : ,,
نظرات(0)

علل گرايش جوانان به فرهنگهاي غيربومي

بازديد: 151

 

تحقیق رایگان

مقاله رایگان

موضوع تحقيق:

علل گرايش جوانان به فرهنگهاي غيربومي

 

 

علل گرايش جونان به فرهنگهاي غير بومي

مقدمه:

            جريان زندگي همانند رودخانه اي است كه از مبدأ تا مقصد، از كنار سرزمينهاي مختلف و متنوعي مي گذرد و سرانجام به دريا مي پيوندد.

نوجواني و جواني يكي از متنوعترين و پيچيده ترين چشم اندازها را در اين مسير طولاني به خود اختصاص داده است.

            براي  همة آنهايي كه به نحوي با جوان سروكار دارند، پاسخ به اين سؤال كه چرا؛ بايد جوانان را بشناسم مهم است كه چه رفتاري را بايد با جوان در پيش گيرند.

            نگرش ها و بينش ها هستند كه روش ها را مي آفرينند و هر شيوه رفتاري برآيند چشم اندازهاي ما نسبت به آن موضوع است. از اين رو براي دستيابي به اصول صحيح رفتار با جوانان، ابتدا نيازمند شناخت علمي آنها هستيم. و اين مرحله خود، كليد حل بساري از معضلا ت دوران جواني است، بعنوان مثال. بيشتر مربيان، تغيير و تحولات روحي را امز غيرعادي و نگران كننده توصيف مي‌كنند و يا اغلب والدين از «منفي گرايي» فرزندان خود رنج مي برند و آن را يك حادثة بزرگ و صرفاً با خود تلقي مي كنند، حال آنكه به اقتضاي سن بيشتر اين امور طبيعي و مرحله اي گذرا و موقتي است، بي ترديد شناخت ، همدلي مي آفريند و در پرتو آن ميتوان به دنياي درون جوانان نفوذ نمود و صبورانه و مسالمت آميز به ايجاد دگرگوني همت گماشت، شخصيتي متكي بر تفاهم و اطمينان متقابل را بنيان نهاد.شناخت اصولي و علمي ما را از درمان، به پيشگيري هدايت مي كند، چه بسا دردها و مشكلاتي كه زاييدة جهل و عدم شناخت است و كار را به مرحله درمان و مداوا مي كشاند. حال آنكه آگاهي از پيچ و خمهاي اين مرحله دشوار، به مربيان و والدين قدرت پيش بيني، برنامه‌ريزي و پيشگيري از مشكلات را مي بخشد ، با توجه به اين واقعيت كه هم اكنون پيش از 30 ميليون  جوان و نوجوان در كشور ما زندگي مي‌كنند و نيروي محركه و پويا ي جامعه را همين جمعيت تشكيل مي دهد، بايد نگرشها، مشكلات، مسايل و خواستهاي آنان را شناخت و زبان ارتباطي صحيح را با ايشان را پيدا و برقرار كرد.در نوشته هاي «پاپيروس» هاي مصري حدود 4000 سال پيش ، نسبت به وضع جوانان و نوجوانان اظهار نگراني شده است و نيز در قديمترين مطالعاتي كه در زمينه جواني بعمل آمده است، فلاسفه بزرگ يونان جايگاه خاصي را به خود اختصاص داده اند، از جمله «افلاطون» در مكالمات خود، صورتي از تمام مريدان جوان «سقراط» را به دست ميدهد.

            دانشمندي مانند «ارسطو» جواني را در يكي از صفحات جالب و درخشان اثر خود، به نام «سياست» معرفي مي‌كند.


از نظر فرهنگ «و بستر»

نوجواني به حالت و يا جرياني از رشد اطلاق مي گردد و ازنظر حقوقي به مرحله‌اي از زندگي كه از بلوغ آغاز شده و به كمال خاتمه مي يابد، نوجواني مي گويند و براي اكثر افراد صادق است و در تكامل اين روند در مرحله بالندگي (كمال) جريان جواني شكل ميگيرد.

            «اريكسون» توضيح مي‌دهد يكي از راههاي كه جوانان تلاش مي‌كنند خود را مانند افراد بزرگسال نشان دهند اين است كه از موقعيتهايي نمادين (سمبليك) بهره گيرند. آنها اميدوارند در اين راه، افرادي قابل توجه و جذاب به نظر برسند.

«كينگزلي ديويس» در نظريه جامعه شناختي»

            جواني را سن گرايش به تشكيلات، و دستيجات، احزاب و گروهها تلقي مي‌كند. ورود به اين گونه نهادها، به ويژه با نفود ترين آنها، براي وي از اهميت ويژه اي برخوردار است و براي ورود به آنها از انجام امور متهورانه و مخاطره آميز روي گردان نخواهد بود.


آسيب پذيري جوانان

«دشمن از راه اشاعه فرهنگ غلط سعي مي‌كند جوانهاي ما را از دست ما بگيرد»

(مقام معظم رهبري حضرت آيه ا خامنه اي) 

            بي شك، دوره جواني و نوجواني از آسيب پذيرترين مراحل زندگي است و اين به دوجهت قابل تبين ميباشد: يكي غلبه احساسات بر وجود فرد و ديگري محدوديت تجربه. زيرا در اين دوره احساسات مالك وجود ادمي ميشود و با قدرت تمام او را مسخر خود مي نمايد. رقت قلب آنچنان است كه حوادث و رويدادها را از دريچة عواطف مي بيند و تفسير مي كند. از سوي ديگر، فقدان تجربيات اجتماعي موجب ميشود كه از گروه سني نتواند معادلات پيچيده محيط ارتباطي خود را بدقت ارزيابي نموده و تحليل كندو لذا در مواجهه با اين گونه مسائل و به ساده انديشي و خوش بيني افراطي كشيده ميشود. فرهنگ مهاجم و منحط غرب با استفاده از اين ويژگيها و شگردهاي تبليعاتي روان شناسانه، سعي در فروپاشي نظام اعتقادي و فكري نسل جوان داشته و از طريق تهي ساختن درون آنها، زمينه جذبشان به مباني فرهنگي بيگانه را فراهم مي آورند.

            ابزارهاي تبليغاتي فرهنگ مبتذل همچون كتاب، مجلات، نوار ويدئو،  CD ، لباس و نوع پوشش، فيلم و سريال ، موسيقي ، ورزش ، سايتهاي اينترنتي و تكنيكهاي پيشرفته ديگري كه مبتني بر روان شناسي خاص جوان است، تلاش مي‌كنند تا برتري فرهنگ منحط غرب را بر فرهنگ مولد اسلام به افكار جوانان، تحميل و تلقين كنند و از سوي ديگر با جذابيت ويژه اي كه اين ترفندهاي تبليغاتي از آن برخوردار است، اوقات فراغت نسل جوان و مسلمان ما را در راستاي اهداف توسعه طلبانه شان به نحوي تأمين و تنظيم نمايند كه براي نوجوانان و جوانان حتي فرصت انديشه و تأ مل در بارة معني و ارج زندگي و فلسفة اوقات فراغت  باقي نماند.

            فرهنگ مهاجم، ابتدا سعي در آن دارد كه ايمان اين نسل را به فرهنگ و معتقداتش سست و متزلزل سازد و در مرحله بعد خلأ  آرماني و فرهنگي موجود را با جلوه هاي پرزرق و برق و فريبنده اش پر كند و او را به انقياد فرهنگي در برابر غرب بكشاند و نسلي زبون و وابسته به بيگانه، تربيت كند.

            غرب علي رغم ظاهر فريبنده و جذابي كه دارد، به طور وحشتناكي از درون دچار زوال و فروپاشي گرديده و پايه هاي تمدن آن در حال فرو ريختن است، اما آنچه باعث ميشود كه پاره اي از نوجوانان و جوانان تسليم گرايشهاي غربي شوند، نداشتن دانش اجتماعي، تجربه زندگي و نيز عدم آگاهي از فرهنگ اصيل و عميق مكتبي است. چه آنكه مارويدادها و حوادث را بر مبناي دانشهاي اجتماعي، تجربه كافي و ساير آگاهيها تحليل مي كنيم و بدون چنين پشتوانه اي، فرد تحت تأثير كششها ي فرهنگي بيگانه، فكر و روح خود را يكسره تسليم ارزشها و ارمانهاي غرب خواهد بود.

            خاطرة سرگذشت اندلس هنوز زنده و تازه باقي مانده است. كشوري كه نمونه گويايي از سقوط يك سرزمين قدرتمند و پهناور است كه در اثر سقوط و انحراف جوانانش نابود شد.

عواملي كه موجبات سقوط و نابودي اين كشور اسلامي شد، متعددند و نويسندگان بر اين نكته اتفاق نظر دارند كه مسيحيان از جوانان مسلمان به عنوان ابزار پيروزي خود بهره بردند و موجبات نابودي كشور اسلامي اندلس و سر برآوردن كشور مسيحي اسپانيا از فراز ويرانه‌هاي يك تمدن اسلامي گرديد.

روش ايجاد بينش در قبال تهاجم فرهنگي به دو عامل متكي است:

غرب شناسي - غرب سيتزي ( نفي غرب باوري)

در فرازي از وصيت نامه سياسي الهي حضرت امام (ره) ضمن اشاره به اهداف ضد اخلاقي و ضد انساني غرب آمده است:

«از جوانان ، دختران و پسران مي خواهم كه استقلال و آزادي و ارزشهاي انساني را ولو با تحمل زحمت و رنج، فداي تجملات و عشرتها و بي بندو باريها و حضور در مراكز فحشا كه از طرف غرب و عمال بي وطن به شما عرضه مي شود، نكنند كه آنان چنانچه تجربه نشان داده جز تباهي شما و اغفالتان از سرنوشت كشورتان و چاپيدن ذخائر شما و به بند استعمار و ننگ وابستگي كشيدنتان و مصرفي نمودن همت و كشورتان به چيز ديگر فكر نمي كنند».

منادي بزرگ مقاومت در برابر تهاجم فرهنگي، مقام معظم رهبري، حضرت آيت‌الله خامنه اي است كه با رهنمودهاي روشنگرانه خويش فرياد اعتلاي انسان الهي را در برابر توطئه‌هاي شيطاني غرب سرداده است. تعبير عميق ايشان از شبيخون فرهنگي به جاي تهاجم فرهنگي، نمايانگر عمق توجه و نكته سنجي آن بزرگوار و ماهيت پليد و خائنانه دشمنان قسم خورده انقلاب اسلامي است و اينك بخشي از گفتار ايشان در ذيل مي‌آيد:

«كاري كه از لحاظ فرهنگي دشمن مي كند، نه تنها يك تهاجم فرهنگي، بلكه بايد گفت يك شبيخون فرهنگي، يك غارت فرهنگي و يك قتل عام فرهنگي است.»

تا زماني كه در عمق انديشه جوان اين اعتقاد پيدا نشود كه بايد به خودي خود بازگشت، در عمل كاري از پيش نخواهيم برد و اين همان پديده اعتماد به نفس است كه مقدم بر هر عامل ديگري، در مبارزه با تهاجم فرهنگي بايد موردنظر قرار گيرد.

بازيابي هويت:

جواناني كه از معرفت به هويت خويشتن برخوردارند و اين جايگاه را به مدد ارتباط با مربيان خود احراز مي كنند، توان مقابله با تهاجم را دارند. نسلي كه هويت خويش را مي‌يابد نفوذناپذير است و قدرت لازم را براي تحليل و تفسير وضعيت رويدادهاي فرهنگي دارا مي باشد. از اين رو تلاش در جهت باز شناساندن هويت جوانان، از ضروريات مبارزه فرهنگي است.

در حقيقت بايد پرسيد، كسي كه هويت خويش را گم كرده است، چه چيزي را مي تواند بيابد؟

امام علي (ع) در كلامي عميق و ارزشمند به مقايسه اي زيبا و موثر مي پردازد:

«عجبت لمن ينشد ضالته و قد اضل نفسه فلايطلبها»

يعني «تعجب مي كنم از كسي كه در جستجوي گمشده اش برمي آيد و حال آنكه «خود» را گم كرده و در جستجوي آن برنمي آيد.»

امام راحل (ره) در كلامي حساس و مضموني عميق چنين فرموده اند: «اگر اين نسل جوان» «خودي خود» را بيابد و يأس را از خود دور كند و چشمداشت به غير خود نداشته باشد، در دراز مدت قدرت همه كار و ساختن همه چيز را دارد.»

تقابل فرهنگي احياي ارزشها:

سنگين ترين حملاتي كه از ناحيه بيگانگان متوجه فرهنگ يك جامعه مي شود، ارزشهاي آن فرهنگ را زير ضربات خود قرار مي دهد، به عنوان مثال، زماني كه دشمنان درصدد تخريب فرهنگ اسلامي بر مي آيند، ابتدا ايمان نسل جوان را به اينگونه ارزشها كه جوشيده از عمق اعتقادات و باورهاي اسلامي است، متزلزل مي كنند و سپس او را در برابر جذبه‌هاي خيره كننده فرهنگ خود به يكباره دچار انفعال مي نمايند و نسلي كه درصدد است تا خود را از انفعال سياسي و اخلاقي، به موضعگيري صحيح بكشاند. غالباً مقهور همان ارزشهاي بيگانه شده و آنها را بر ارزشهاي اصيل اسلامي رجحان مي بخشد و نه تنها موضعگيري درستي اتخاذ نمي‌نمايد بلكه به صورت موجودي مسخ شده جلوه مي كند كه حرفي براي گفتن و ارزشي براي دفاع كردن و موضعي براي اتخاذ كردن ندارد.

ترسيم شخصيت جوان از ديدگاه قرآن كريم جايگاه معنوي آنها را بديشان مي‌نماياند و راه را براي تقويت مباني فكري و اخلاقي آنان هموار مي كند. برگزاري گردهماييهايي با همين عنوان از نوجوانان و جوانان و طرح چشم اندازهاي قرآني در زمينه مسائل ذي‌ربط تعادل فرو ريخته آنها را به نفع ارزشهاي معنوي برقرار مي سازد.

بريدگي نسل جوان بخاطر مخالفت آنان با دين و انقلاب و روحانيت نيست بلكه عكس العمل‌هاي انفعالي است كه در برابر برخوردهاي نامناسب انجام مي گيرد. البته مقداري از اين عكس العمل ها ناشي از عملكردهاي نادرست است نه اعتقادي، وقتي آقاي بزرگواري در اجتماعات يا مدارس، خلاف نظر و سلائق جوانان صحبت مي كند و يا خلاف رييس دولت سخن مي گويد طبيعي است كه جوان عكس العمل نشان مي دهد. برخوردهاي منفعلانه در بين نسل جوان جواب نمي دهد بايد در مسائل فرهنگي با برنامه ريزي صحيح و عميق با نسل جوان برخورد كرد از وظايف مهم روحانيت جوان شناسي و زمان شناسي و نياز شناسي نسل جوان است چنانچه صحبت هاي علما با فركانس سليقه و احساسات مشروع نسل جوان همسو و هماهنگ نباشد هر روز شاهد از دست دادن مقبوليت ها و پايگاه ها مي شويم، آشنايي نسل جوان با مسائل سياسي و اجتماعي موجبات پايبندي وي به فرهنگ و جامعه خودي مي گردد و كمتر مورد سوء استفاده فرهنگ بيگانه قرار مي گيرد اگر مسئولين به سئوالات جوانان پاسخ درست منطقي بدهند و به شخصيت آنها احترام كنند حرمت ها حفظ شد؟ و موجب ايجاد جاذبه در جوانان مي‌شود و انگيزه پيدا مي كند.

يكي از چالشهاي جوانان، چالش ناشي از بحران هويت است كه به لحاظ وضعيت فرهنگي جهان متاثر از چالش بين سنت و مدرنيسم بوجود مي آيد و مشكلات فرهنگي و معنوي را در انديشه و فكر و منش جوانان ايجاد مي نمايد. تلاش غرب در ترويج انديشه سكولاريزم و دين زدايي از عرصه زندگي اجتماعي انسان از مهمترين رسالت هاي او براي مسخ انديشه ها در عصر كنوني است.

امروزه انديشمندان غرب غير ديني شدن را به عنوان يك فرايندي در نظر مي‌گيرند كه در نتيجه نوگرايي و نوسازي جامعه و نيز پيشرفت به سوي جامعه صنعتي بوقوع مي‌پيوندد. به نحوي كه در اين فرايند انسان در عرصه انديشه و جهان بيني و هم در ساحت زندگي و معيشت دچار تحول مي شود.

جوانان ما در اين دوره با دو دسته از الگوهاي رفتاري سنتي و مدرن روبرو مي‌شوند از سوئي الگوهاي سنتي ريشه در فطرت و اعتقادات آنها نهفته است و براي آن تقدس قائلند و از سوي ديگر زرق و برق الگوهاي رفتاري مدرنيسم را در مواجهه با برخي از مسائل جامعه پويا و كارآمد مي بينند. جوان بين دو جذبه و كشش قرار مي‌گيرد چه بايد بكند؟ آيا سنت گرايي محض را بپذيرد بدون توجه به دستاوردهاي جديد و يا مدرنيسم را الگوي رفتاري مناسبي براي خويش انتخاب كند و به هويت اصيل خويش پشت نمايد و تيشه به ريشه اصالت خويش زند؟

يا اينكه به جوان آموزش داده شود تا نه به سنت گرايي محض و مطلق بدون توجه به دستاوردهاي مثبت روز تكيه كند و نه به تجددگرايي محض و بريدن از پيوندهاي عميق فرهنگي خويش روي آورد بلكه راه سوم را انتخاب كند به اين نحو كه عقل را در كنار نقل ببيند و استدلال را در جوار نص و سنت را در كنار نوآوري تا هم از انحراف تحجر و جمودي تعبد منهاي انديشه مصون بماند و هم از سقوط در ورطه تجددگرايي و لاابالي گري اتكا بر انديشه عقلاني منهاي دين ، خويش را برهاند.

اگر مي بينيم برخي جوانان برخاسته از خانواده هاي مذهبي و متدين، در اجراي موازين اوليه اسلامي ضعيف رفتار مي كنند به خاطر اين است كه والدين از دين، فقط ضعف ها و سختي ها را منتقل كرده اند، به همين دليل آنها به سراغ چيزهاي ديگري مي‌روند كه با آنان احساس قدرت و نشاط بدهد مثل ماهواره، مد، روابط غيراخلاقي و اما اگر والدين از كودكي با فرزندان خود به شيوه اي رفتار كنند كه حيا و وقار و عشق به اطاعت از خدا در وجودش ريشه بگيرد، در دوران جواني نياز نخواهد داشت كه به خاطر حجاب و يا خواندن نماز با او سروكله بزنند.

در واقع وقتي پدر و مادرها، به درستي در اجراي زندگي شخصي و خانوادگي‌شان از الگوهاي مكتبي و ديني پيروي نمي كنند، چه انتظاري از فرزندان خود دارند كه به سمت الگوگيري از غرب،‌ جهت پيدا نكنند؟

شكاف ميان نسل ها را فقط محبت و تفاهم مي تواند پر كند. اگر محبت و عشق ميان والدين باشد هردو بخاطر هم كوتاه مي آيند و مسائل حل مي شود.

يكي از مشكلات اساسي جوانان، ناهمگوني ميان سنت هاي ارائه شده در خانواده و ارزشهاي مورد پسند دوستان و جامعه است و چون هيچ كدام را نمي تواند كنار بگذارد و بايد همزمان با هر دو زندگي كند، جمع ميان سنت هاي خانواده و ارزشهاي مورد علاقه اش سخت مي شود.

بهرحال با پيشرفت جامعه و گسترش فناوري، امكانات ارتباط نيز تغيير و گاه آسان تر مي‌شود، به عنوان مثال، يكي از دلايل گرايش به گفتگوهاي اينترنتي و برقراري روابط عاطفي الكترونيكي، اين است كه خانواده ها نسبت به اين مسئله، احساس خطر كمتري مي كنند، در نتيجه از سخت گيري و مراقبت شديد مي كاهند. پس جواني كه نمي‌تواند از طريق تلفني يا ارتباط حضوري در محافل عمومي، با جنس مخالف ارتباط برقرار كند، به اينترنت پناه مي برد و در يك فضاي عاطفي مجازي، با جنس مخالف گفتگو مي كند، نمي توان چشم بر واقعيت ها بست و در برابر هر تحولي، موضع منفي مطلق گرفت، بلكه بايد با افزايش آگاهي جوانان، از پيامدهاي منفي ابزار تكنولوژي جديد كم كرد تا راه براي گرايش به سمت فرهنگهاي بيگانه مسدود و يا كم‌رنگ شود%

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 03 آذر 1393 ساعت: 11:49 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

تحقیق کامل درباره مولانا

بازديد: 345

 

تحقیق رایگان سایت علمی و پژوهشی اسمان

تحقیق کامل درباره مولانا

فهرست

 

مقدمه....................................... 1

ولادت........................................ 2

مولانا و شعر................................. 6

مولانا و شب.................................. 11

مولانا و موسيقي و سماع....................... 16

وصيت مولانا.................................. 20

منابع....................................... 22

 

 
 

 

 

مقدمه

تأثير نفس گرم و نفوذ كلام پرشور مولانا جلال‌الدين محمد مولوي عارف بي‌بديل سده هفتم هجري، چنان ژرف و گسترده است كه هنوز، با گذشت قرن‌ها از حيات جسماني اين شيخ شوريده، حيات روحاني‌اش آرام‌بخش ذهن و قلب و روح سالكان و عارفاني است كه جوياي حق و حقيقت‌اند و مي‌خواهند به كشف بايسته‌ها و شايسته‌هاي طريقت راه يابند؛ تا آنجا كه حتي مولوي شناسي نزد انسان سده بيست و يكم به شاخه‌اي مهم در شرق شناسي تبديل شده است.

محقق  حاضر به هدف آشنايي با جنبه‌هاي مختلف شخصيت مولانا و آثار، سلوك، كرامات و نحوه زندگاني او تدوين شده و در آن، از رابطه او با ساير عرفاي هم عصرش  نيز سخن رفته است.


ولادت

ولادت مولانا جلال‌الدين محمد طبق نوشته‌هاي تاريخي در ششم ربيع‌اول سنه 604ق، در شهر بلخ، واقع در افغانستان امروزي بوده است و اين تاريخ را تقريباً همه تذكره‌نويسان و كساني كه شرح احوال مولانا را نوشته‌اند به اتفاق پذيرفته‌ و آثارشان را ثبت كرده‌اند.

با اين كه همه تاريخ نويسان و احوال نگاران مولانا به تاريخ مذكور توجه كرده‌اند و حوادث و آمد و شدها و رويكردهاي او را بر مبناي همين تاريخ برنگاشته‌اند، اما گويا با توجه به آثار و اقوال خود مولانا مي‌توان به تاريخي پيش از اين، كه شايد به واقع هم نزديك‌تر باشد، اشاره كرد و براساس اين تاريخ جديد، كه از قول آثار خود مولانا به آن اشارت خواهيم كرد، درست باشد، بديهي است كه همه نوشته‌هاي پيشينان در احوال مولانا را دچار اشكال خواهد كرد؛ و البته اگر اين تاريخ درست باشد، چه اشكالي است كه به تاريخ گذشته اشكال وارد كند؟!

براي مولانا جلال‌الدين و اين كه وي به سال 604ق، متولد شده است، دو ماده تاريخي نيز به حساب جمل ترتيب داده‌اند ه يكي: «مولوي مهتاب دين» و ديگري «مولوي پير مكرم» است كه با عدد 604 برابري مي‌كند. اين مقوله نيز از اين بابت ذكر شد تا توجه خواننده را بيش‌تر به تاريخ مذكور جلب نمايد و چنان چه تاريخ ديگري از بابت تولد او قيد شد بتواند به تحليل بهتر آن را پيدا كند.

وفات مولانا نيز طبق همه گزارش‌هاي تاريخي و صوفيانه روز يكشنبه به پنجم ماه جمادي‌الآخر سال 672ق، اتفاق افتاده  است و با اين حساب سن مولانا به هنگام عروج 68 بوده است.

چنان كه گفتيم ذكر چند مورد در آثار مولانا تاريخ 604 را مردد مي‌كند، يكي داستان «حصر سمرقند» است كه مولانا خاطره‌اي به اين شرح از آن دوران بيان مي‌كند:

    در سمرقند بوديم و خوارزمشاه سمرقند را در حصار گرفته بود و لشكر كشيده، جنگ مي‌كرد و در آن محله دختري بود عظيم صاحب جمال چنان كه در آن شهر او را نظير نبود: خر لحظه مي‌شنيديم كه مي‌گفت خداوندا كي روا داري كه مرا به دست ظالمان دهي و مي‌دانم كه هرگز روا نداري و برتو اعتماد دارم. چون شهر را غارت كردند و همه خلق را اسير مي‌بردند و كنيزان آن زن را اسير مي‌بردند و او را همچ المي نرسيد؛ و با غايت صاحب جمالي كس او را نظر نمي‌كرد تا بداني كه هر كه خود را به حق سپرد از آفت‌ها ايمن گشت و به سلامت ماند و حاجت هيچ كس در حضرت او ضايع نشد.[1]با توجه به اينكه واقعه لشكركشي خوارزمشاه را حدود سال 4-602ق ذكر كرده‌اند، چنان چه مولانا متولد آن سال، يعني 604، باشد، اين سؤال پيش مي‌آيد كه او چگونه مي‌توانسته شاهد آن حوادث باشد و حال آنكه هنوز حداقل يك سال به ولادت آن مانده است. براي فهم اين حادثه و اين كلمات آن دختر زيبا و فهم زيبايي را حاصل كرده باشد بايد حداقل او را در حول و حوش پانزده‌سالگي تلقي كنيم و اگر او را در اين سال يعني 4-602 پانزده ساله بدانيم حداقل بدانيم 19-20 سال از آن چه گفته‌اند بزرگ‌تر باشد.

غير از اين مطلب كه در كتاب خود نوشته مولانا، يعني فيفه مافيه، نقل شده است، در ديوان كبير كه به ديوان شمس تبريزي شهرت دارد نيز مواردي يافت مي شود كه ذكر 604 را در ولادت او خدشه‌دار مي‌سازد، چند نمونه از اين موارد بدين شرح است:

1- به انديشه فرو برد مرا عقل چهل سال

به شصت و دو شدم صيد و ز تدبير بجستم[2]

2- شمس تبريزي جوانم كرد باز

تا ببينم بعد ستين شيوه‌ها[3]

3- پير، ما را ز سر جوان كرده است

لاجرم هم جوان و هم پيرم[4]

4- مرا واجب كند كه من برون آيم چون گل از تن

كه عمرم شد به شصت و من چو سين و شين در اين شستم[5]

با توجه به موارد فوق كه مولانا ياد مي‌كند، در بيت نخست و بيت آخر به سال‌هاي شصت و دو سالگي خود اشاره مي‌كند كه در اين سال به صيد افتاده است و نيز در بيت دوم به عدد شصت يعني ستين اشاره مي‌كند و هم به پير بودن خود كه در اين سال شصت باز جوان گشته است و در بيت سوم اشاره به پيري خود مي‌كند، بديهي است  كه اين ابيات مربوط به دوران تحول دروني مولاناست كه با پديدارشدن «شمس تبريزي» براي او حاصل شده‌است؛ و لذا به نقل صريح تاريخ‌هاي صوفيانه شمس تبريزي به سال 642 ق به شهر قونيه آمده است و در همان سال با مولانا برخورد نموده و در او تحول و دگرگوني ايجاد كرده است. اگر در سال 642ق سن مولانا بنابر ابيات مذكور بين شصت و شش و دو سالگي باشد بايد او پيش از سال 604ق متولد شده باشد يعني حدود سال 580ق و براين اساس به هنگام واقعه حصر سمرقند، احتمالاً سن او حدود 24 تا 29 سال بوده و لذا سن آن شريف به هنگام مرگ حدود 92 سال خواهد بود نه 68 سال و اين با حدود سن پدر مولانا و فرزند ارشد مولانا نيز تقريباً مناسب مي‌ايد كه يكي (پدر) 85 سال و آن ديگري (سلطان ولد، فرزند مولانا) 89 سال زيست كرده است.

اگر سال اخير را عمر مولانا تلقي كنيم بديهي است كه بايد تحليلي نو از زندگي و سلوك مولانا داشته باشيم كه راقم اين سطور در رساله‌اي ديگر در صدد تنظيم اين متن درآمده است، و اگر به انجام برسد قهراً تحولي در مبحث مولوي شناسي پديد خواهد امد! چه، بسياري از حوادثي كه به دوران كودكي مولانا نسب داده مي‌شود با طل مي شود و آنچه به جواني او مربوط مي شود، به ميان سالي مرتبط خواهد بود.

به هر جهت طبق هر دو روايت مولانا متولد بلخ بوده  و در سال 604ق يا 580ق در خانواده‌اي سرشناس و اهل علم و تقوا متولد شده است.  نام اين كودك را محمد گذاشتند و جهت تكريم و تجليل او «جلال‌الدين» لقبش دادند و پدرش بهاء‌الدين ولد، كه خطيبي بزرگ و شخصيتي سرشناس در زمان خود بوده، اين فرزند محبوب را «خداوندگار» خطاب مي‌كرد.

كودكي و نوجواني مولانا چنان كه اشارت داديم دردوران بلوا و آشوب سپري شده است، آشوبي كه اسباب مهاجرت خانواده وي از شهر بلخ را به همراه داشت؛ و دراين آشوب، او حادثه‌ها و خشونت‌ها ديده و قتل و غارت‌ها را شاهد بوده است. كلماتي كه بعداً از خود مولانا نقل شده و ابياتي كه در آثارش آورده يادآور آن دوران نامطلوب و  خون ريز است. يادآور آشوبي كه مغولان برانگيختندو خامي‌اي كه از سوي خوارزمشاه در اين پديداري آشوب دخيل بود؛ و نتيجه آن نيز فساد، قتل، خونريزي، مرگ و ويراني بود.

مولانا كه گاه حوادث صوري را براي تمثيل تحولات و حالات دروني خود به كار مي‌گيرد در مورد ماجراي هجران باطني خود كه چگونه خون دل برانگيخته، با خونريزي‌هاي زمان كودكي خود در كشمكش خوارزمشاهيان و غوريان بيان مي‌كند.

اگر در جنت وصلت چو آدم گندمي خوردم

مرا بي حله وصلت بدين عوري روا داري

مرا در معركه هجران ميان خون و زخم جان

مثال لشكر خوارزم با غوري روا داري[6]

و نيز:

اي جان و دل از عشق تو در بزم تو پاكوفته

سرها بريده بي عدد در رزم تو پاكوفته

چون عزم ميدان زمين كردي تو اي روح امين

ذرات خاك اين زمين از عزم تو پاكوفته

فرمان خرم شاهيت در خون دل توقيع شد

كف كرد خون برروي خون از جزم تو پاكوفته

اي حزم جمله خسروان از عهد آدم تا كنون

بستان‌گرو از من بجان كز حزم تو پاكوفته

خوارزميان منكر شده ديدار بي‌چون را ولي

از بينش بي چون تو خوارزم تو پاكوفته[7]

 

 

 

پيشينه قومي مولانا از سوي پدر به شجره طيبه دودمان خواجه كائنات حضرت محمد مصطفي(ص) مي‌رسد اما مولانا جزء معدود كساني است كه خويش را از تبار «عشق» مي‌داند كه زاده آدم و حوا نيست و لذا خويش و آشناي خويش را كسي مي‌داند كه «عاشق» باشد و از «عشق» متولد شده باشد. در تعدادي از ابيات ديوان كبير با صراحت به اين مقوله اشاره شده است.

خويش من آن است كه از عشق زاد

خوش‌تر از اين خويش و تباريم نيست[8]

و نيز:

نهادم پاي در عشقي كه بر عشاق سر باشم

منم فرزند عشق جان ولي پيش از پدر باشم[9]

از اين بابت است كه وي هيچگاه به جست‌و جوي تبار خويش نپرداخته و چنان كه گفته است خويش و آشنا را در «عشق» جسته نه در «انساب»!

عاشقان را جست‌و جو از خويش نيست

در جهان جوينده جز او بيش نيست[10]

اما با آنكه او خود را زاده عشق و متولد شده پيش از پدر مي‌داند در عين حال از پدري به نام محمدبن حسين‌خطيبي ملقب به بهاء‌الدين ولد، كه مشهور و نام آور رمان خود بود، و از مادري كه مؤمنه خاتون ناميده مي‌شد، كه از خاندان فقيهان و سادات سرخس بود و از سر تقدس و تجليل و تعظيم او را بي‌بي‌علوي خطاب مي‌كردند، به دنيا آمده است.

جد او حسين‌بن احمد خطيبي، چنان كه از لحن افلاكي در مناقب‌العارفين برمي‌آيد، از افاضل و نوادر روزگار خويش به شمار مي‌رفته‌است و در حوزه درس اوكسان بسياري حضور داشته‌اند؛ از جمله ايشان بزرگي چوم رضي‌الدين نيشابوري را مي‌توان ياد كرد. جده او نيز (مادر بهاءولد) خاتون مهينه كه او را «مامي» مي‌خواندند بوده است، زني تندخو و بدزبان و ناسازگار ولي در عين حال علاقمند به مولانا جلال‌الدين. جده پدري مولانا يعني مادر احمد خطيبي است كه فردوس خاتون نام داشت و از سوي مادر فردوس خاتون شجره‌اي گسترده است كه ختم به اميرالمؤمنين علي عليه‌السلام مي شود.

 

مولانا و شعر

به راستي نمي‌توان از مولانا سخن گفت و از شعر او غفلت كرد، و نيز نمي‌توان از شعر سخن گفت و از مولانا به عنوان كسي كه شعر مي‌گويد سخني به ميان نياورد. با آنكه شعر يك هنر است و شاعر نوعي هنرمند ولي مولانا بسان ديگر شاعران شاعر نيست. با آنكه شعر مي‌گويد و بسيار عالي هم شعر مي‌سرايد و اين از اين بابت است كه او خود نمي‌خواهد شاعر باشد، شاعري براي او فخري نيست و فضلي محسوب نمي‌شود و اين در حالي است كه بسياري خود را به آب و آتش مي‌زند تا شعر بگويند و به عنوان «شاعر» شتاخته شوند!

مولانا نه براي شعر گفتن، خود را به زحمت مي‌اندازد و نه درگران را زجمت مي‌دهد كه وي را به عنوان شاعر بپديرند و حال آنكه برجستگي‌هاي شعري او از هر شاعر ديگر بيش‌تر و بهتر و بالاتر است، در شعر مولانا نه براي شعر گفتن، خود را به زحمت مي‌اندازد و نه ديگران را زحمت مي‌دهد كه وي را به عنوان شاعر بپذيرند و حال آنكه برجستگي‌هاي شعري او از هر شاعر ديگر بيشتر و بهتر و بالاتر است، در شعر مولانا خواصي است كه در شعر هيچ شاعري شايد يافت نشود. اين نيز گفتني است كه بسياري، بسيار شعر مي‌گويند اما هرگز به عنوان شاعر، با وجود شعرهاي زياد، شناخته نمي‌شوند و برخي هم هستند كه حتي با يك غزل و حتي با يك بيت شعر شاعري خود را ثبت مي‌كنند. و وزن شعري خود را به همه عالم تحميل مي‌نمايند و اهل شعر و ادب چاره‌اي جز تسليم در برابر شعر ايشان نمي‌يابند. كساني چون مولانا، فردوسي، حافظ، نظامي، عطار، عراقي، سنايي، وحشي و غيره از اين دست بحساب مي‌آيند.

باري چنان كه گفتيم مولانا به شعر و شاعري وقعي نمي‌نهد و بهايي براي آن قائل نيست، شعر و لحن موزون اسير قدرت فهم و قلب و انديشه اوست و او براي ساخت شعر تلاش نمي‌كند و خود را به سختي نمي‌افكند، به سهولت و آساني لفظ را به هر گونه كه بخواهد دراختيار مي‌گيرد. روح خروشان و مواج او و تسلطش بر موسيقي به راحتي مي‌تواند شعر ريتميك و موسيقايي خلق كند، شعري كاملاً هنري و تأثيرگذار و اين خاصيتي است كه در كمتر شاعري متجلي و پديدار است.

اگر «شاعري» براي يك شاعر اصل و فخر است براي او شايد عار و ننگ باشد چنان‌كه در كتاب فيه‌مافيه مي‌گويد:

من از كجا، شعر از كجا؟ ولله كه من از شعر بيزارم و پيش من از اين بدتر چيزي نيست؛ و نيز در همان‌جا باز مي‌گويد: در ولايت و قوم ما از شاعري ننگ‌تر كاري نبود.[11]

و اگر به كسي چون او شاعر بگوييم در حقش جفا كرده‌ايم، كه او شاعر نيست و اگر براي آنكه شعر مي‌گويد و در جهان ادب به عنوان شاعر شناخته شده است شاعر نگوييم باز در حقش جفا كرده‌ايم. در آنجا با گفتن و در اينجا با نگفتن!

واقع اين است كه شأن مولانا هزاران بار بيش‌تر از آن است كه شاعرش بدانيم و به شعر و شاعري توصيفش كنيم كه او بدنبال شعر نيست و هرگزدر پي ساختن «قافيه» كه همه انديشه و ذهن شاعر است نمي‌گردد. او به فنوني آراسته است كه شاعران ندارند و غير از فنون شعرا در خود هزاران هنر سراغ دارد، هنرهايي كه در كمتر كسي يافت مي‌شود.

شعر چه باشد بر من تا كه از آن لاف زنم

هست مرا فن دگر غير فنون شعرا

شعر چو ابريست سيه من پس آن پرده چومه

ابر سيه را تومخوان ماه منور به سماء[12]

اگر به نظر اوست، قافيه و بيت و غزل را هيچ مي‌شمارد و همه را يكجا بدست سيلاب مي‌سپارد.

رستم از اين بيت و غزل اي شه و سلطان ازل

مفتعلن مفتعلن مفتعلن كشت مرا

قافيه و مغلطه را گو همه سيلاب ببر

پوست بود پوست بود در خور مغز شعرا[13]

بر اين اساس او نمي‌تواند و نمي‌خواهد كه شاعر باشد، چگونه مي‌توان او را شاعر دانست در حالي كه او خود مغز شعرا را در خورپوست تلقي مي‌كند و از عروض و قافيه به واقع ناخوش مي‌شود و از آن خود را در زحمت مي‌يابد. اما نكته‌اي كه هست اين كه قدرت روحي او به گونه‌اي است كه شعر و قافيه و غزل و لفظ موزون را خلق مي‌كند، سخن گفتن او به خودي‌خود شعر و موزون است و لذا او نه تنها دنبال قافيه نمي‌رود بلكه همواره به قدرت روحي و جاذبه‌هاي باطني اين قافيه است كه به دنبال لفظ او كشيده مي‌شود.

قافيه انديشم و دلدار من

گويدم مينديش جز ديدار من

حرف چبود تا تو انديشي در آن

صوت چبود؟ خار ديوار رزان

حرف و صوت و گفت را برهم زنم

تا كه بي اين هر سه با تو دم زنم

آن دمي كز آدمش كردم نهان

با تو گويم اي تو اسرار جهان

اگر شعر به نوعي غليان و طغيان مناسب احساسات پاك و صاف روحي مواج باشد بدون شك مولانا جلال‌الدين از همه شاعران شاعرتر است و شعر او از همه اشعار احساسي‌تر مي‌نمايد و رمز تأثيرگذاري آن نيز در همين حالت باطني خود مولاناست.

استاد فروزانفر در سخناني در باب شعر مولوي گفته است:

مولانا درست و راست از 38 سالگي شاعري را آغاز كرد و بدين معني مي‌توان گفت كه مولانا نابغه است. يعني ناگهان كسي كه مقدمات شاعري نداشته، شعر سروده است و عجب است كه اين كسي كه سابقه شاعري نداشته، و در مكتب شعر و شاعري مشق نكرده و تلمذ ننموده است، بسيار شعر گفته و همه را زيبا سروده است هرگاه مولانا را با ستارگان قدر اول ادبيات فارسي كه امروز مابين ما مشهورند و عبارتند از استاد طوس مظهر ممكلت ايران و حضرت شيخ اجل سعدي شيرازي و خواجه بزرگوار حافظ مقايسه كنيم مقدار شعري كه از مولانا باقي مانده است به نسبت از همه بيشتر است. مقصود اين است كه شاعري مولانا امري است خارق‌العاده و با سابقه تحصيل و كار او مناسبتي نداشته است.[14]

صفت كلام و شعر حقيقي اين است كه در خواننده تأثير كند و خواننده را به عالم شاعر ببرد. در شعر مولانا اين اثر به طور قطع و به حد اشد موجود است يعني هيچ يك از شعراي ما اين اندازه نمي‌توانند وجد و حال و شور در خواننده ايجاد كنند كه مولانا ايجاد كرده است و از اين حيث يعني از جهت وجد و شور و حال خارق‌العاده كه در غزليات مولانا هست غزليات مولانا امتياز دارد. كثرت غزليات او نيز ممتاز است. يعني مولانا 3500 غزل ساخته است. در پنجاه و پنج بحر مختلف شعر ساخته است. در زبان فارسي هيچ يك از شعراي ما نيستند كه اين اندازه توسعه در اوزان داده باشند.

آن اوزان متروكي كه در شعر قديم وجود داشته و متروك شده و شمس قيس آنها را جزء اوزان متروكه نام برده است تمام آن اوزان را مولانا ساخته و بهتر از اوزان معموله ساخته است و اين توسع در وزن مولود موسيقي است. از اين جهت كه مولانا رباب مي‌زده و در رباب اختراعي داشته است و موسيقي مي‌دانسته است. دانستن موسيقي كه در حقيقت مايه وزن است به مولانا اين سرمايه را داده كه در اشعارش تفنن در اوزان از هر شاعري بيشتر است و بسياري از اوزان هم در غزليات مولانا است كه در اشعار ساير شعرا نيست.

استاد فروزانفر پديداري شعر مولانا را در 38 سالگي مي‌داند و آن هم بداهه و غير تمهيدي، يعني يكباره و دفعتاً؛ و اين سن با توجه به تاريخ ولادت مولانا اگر در 604 باشد زمان رويارويي با شمس تبريزي است كه به زعم او شعر را در او پديدار كرده است. البته اسناد و مدارك اين نظر را تأييد و تصديق نمي‌كند و در واقع سخن بي اساسي است، چه مولانا با اشرافي كه بر ادبيات داشته قهراً مشق شعري هم مي‌كرده است و با توجه به انسي كه با ديوان‌هاي شعري، بويژه ديوان متنبي داشته و شمس از خواندن آن منع مي‌كرده است، به خوبي مي‌رساند كه شعر مولانا دفعتاً و بدون مقدمه نبوده است.

به قول استاد زرين كوب:

شعر مولانا وراي اين احوال است، ترتيب ذوقي و تجربه ادبي او كه مربوط به سال‌هاي قبل عهد صحبت شمس است او را تاحدي به سنت‌هاي شعر مرهون مي‌دارد و پيداست كه طول ممارست او در ديوان‌هاي شعر و در سفينه‌ها و مجموعه‌هاي منتخب و رايج در عصر او تأثير كلام قدما خاصه شعراي خراسان و ماوراءالنهر را در بناي شعرش بايد قابل تشخيص كرده باشد. اين كه خود او خويشتن را قبل از مولاقات با شمس «عطارد وار دفترباره» مي‌خواند و از سابقه ارتباط خويش با «اديبان» ياد مي‌كند تأثير شيوه فكر و بيان شاعران گذشته را در كلام او توجيه مي‌كند.[15] 

باري مولانا به دنبال كلمات نو و تأثيرگذار بوده است لذا بيش‌ترينه شعر او يا تعليمي است يا در حالتي‌كه سكر بر او غالب شده و در چرخ و سماءع بوده است، هويدا شده است. چون روح او نوبه نو درحال شدن و غليان احساسات پاك بوده است كلام اونيز نوبه نو تازه و شاداب مي نمايد و به قول خود مولانا:

هين سخن تازه بگو تا دو جهان تازه شود

وارهد از حد جهان بي حد و اندازه شود.[16]

و نيز:

نوبت كهنه فروشان در گذشت

نو فروشانيم و اين بازار ماست.[17]

مولانا و شب:

شب در نزد عارفان بسي اسرار نهفته دارد، رازآلود است و جز بيداران و عاشقان كسي از آن بهره نمي‌گيرد، در دل شب هزاران غوغا و حادثه است كه براي عارفان معني و مفهوم دارد. در دل اين شب‌ها مي‌توان به حقايقي رسيد و چهره‌هايي از باطن را مشاهده كرد.

اساساً شب زنده داري، تهجد و بيدار بودن از خصايص اهل عرفان است. ايشان در تعاليمشان بر نومريدان سه  چيز را حكم مي‌كنند و نسبت به آن سخت مي‌گيرند: كم گفتن، كم خوردن و كم خفتن و اين مورد اخير مورد سفارش قرآن كريم نيز هست كه شب‌ها به پا خيز! آنها كه در خوابند و ميل به خواب دارند از جرگه‌ي عاشقان و اهل درد كه عارفانند خارج و به دورند و لذا از دريافت بسياري از حقايق نيز فارغ و غافلند. شب اعتباري عرفاني و ديني دارد، نماز شب، مناجات شب، دعاي شب، رازگويي و خلوت شبانه، انديشه‌هاي شبانه و ليالي «شب‌هاي» قدر از جمله مسائل مهم ديني-عرفاني است كه بسيار به آن بها داده مي‌شود.

آنان كه در بند چرت و خوابند و به راحتي خو كرده‌اند از جلگه عارفان و عاشقان به دورند، از اين بابت مولانا حكاياتي نغز و خوش در كتاب شريف مثنوي آورده و عاشق خواب‌آلوده را خام و كودك تلقي مي‌كند و بيان مي‌دارد كه عاشقان بي‌خواب و خورند! مولانا خود از زمره كساني است كه بسيار كم مي‌خفت و اين كم خفتن وكم خوردن وي از بابت عشقي الهي است كه در جانش افتاده و اورا بي قرار ساخته و مدام به سخن‌گويي با معشوق كل فرا مي‌خواند.

امشب از چشم و مغز خواب گريخت

ديد دل را چنين خراب گريخت

خواب دل را خراب ديد و يباب

بي نمك بود اين كباب گريخت

خواب مسكين به زير پنجه عشق

زخم‌ها خورد و زاضطراب گريخت

عشق همچون نهنگ لب بگشاد

خواب چون ماهي اندر خواب گريخت

خواب چون ديد خصم بي‌زنهار

مول مولي بزد شتاب گريخت

ماه ما شب برآمد و اين خواب

همچو سايه ز آفتاب گريخت

خواب چون ديد دولت بيدار

همچو گنجشك از عقاب گريخت

شكرالله هماي باز آمد

چون كه بازآمد اين غراب گريخت

عشق از خواب يك سوالي كرد

چون  فروماند از جواب گريخت

خواب مي‌بست شش جهت را در

چون خدا كرد فتح باب گريخت

شمس تبريز! از خيالت‌ خواب

چون خطاييست كز صواب گريخت[18]

مولانا نه تنها كم مي‌خوابيد بلكه سفارش به درك شب مي‌كرد و بيان مي‌داشت كه نخوابيد و رازهاي شب را دريابيد. آن كسي كه شبي را در هواي معشوق راستين بيدار باشد و نخوابد در نظر مولانا چونان روز روشن است كه هوا زو منور است. راستي را كه هر كس بخوابد از اصحاب عشق و معرفت نيست، كه هرگاه چهره و جلوه عشق در نظر و خيال باشد خواب كجا مي‌آيد و كي مجال مي‌يابد؟

جمع باشيد اي حريفان زان كه وقت خواب نيست

هر حريفي كه بخسبد ولله از اصحاب نيست[19]

اما آنان كه ناعاشقند در خوابند و خواب ايشان را سزاست و غفلت آنان را رواست.

تو را كه عشق نداري، ترا رواست، بخسب

برو كه عشق و غم او نصيب ماست، بخسب

زآفتاب غم يار ذره‌ذره شده‌ايم

ترا كه اين هوس اندر جگر نخاست، بخسب

به جست‌وجوي وصالش چو آب مي‌پويم

ترا كه غصه آن نيست كه كجاست، بخسب

طريق عشق ز هفتاد و دو برون باشد

چو عشق و مذهب تو خدعه و رياست، بخسب

صباح ماست صبوحش، عشاي ما عشوه‌‌ش

ترا كه رغبت لوت و غم عشاست، بخسب

زكيميا طلبي ما چون مس گدازانيم

ترا كه بستر و همخوابه كيمياست، بخسب

چو مست هرطرفي مي‌فتي و مي‌خيزي

كه شب گذشت كنون نوبت دعاست، بخسب

فضا چو خواب مرا بست اي جوان تو برو

كه خواب فوت شدت خواب را قضاست، بخسب[20]

شب در نظر مولانا به واسطه حضور معشوق و خلوت مثابه تتق شاهد غيبي‌ست و از اين بابت روز كجا باشد همتاي شب؟! براي ديگران شب چونان ديگ سياهي است كه خواب مي‌آرد و بي معناست و لذا چون از حلواي شيرين شب حظ و بهره‌اي ندارند و مزه لقاي معشوق و خلوت انس و خيال يار را نچشيده‌اند از آن گريزانند. اين شب را هركس دريابد و درك كند خواب به خودي‌خود ازآن گريزان است و لذا:

روز اگر مكسب و سودا گريست

ذوق دگر دارد سوداي شب[21]

يار كه نزديك است خفتن نارواست. خفتن آنگاه است كه يار در كنار نيست و صفت عاشقي نيز حاصل و حاضر نيست و معشوق سترگ به كار عاشق ناظر نيست.

امشب مخسب اي دل مي‌ران به سوي منزل

كان ناظر نهاني بر منظرست امشب

پهلو منه كه ياري پهلوي تست آري

برگير سركه اين سرخوش زان سراست امشب

چون دستگير آمد امشب بگير دستي

رقصي كه شاخ دولت سبز و تر است امشب

والله كه خواب امشب برمن حرام باشد

كين جان چون مرغ آبي در كوثر است امشب[22]

به گفته مولانا اگر شبي نخسبي «رو به تو بنمايد گنج بقاء» ولذا در نظر او در دل شب نيز چون روز خورشيد نهاني و غيبي است و اگر شب را بيدار ماني آن خورشيد از خوابت مي كاهد و بر بيداريت مدد مي رساند و گرمي مي بخشدت. درنظر او: جلوه گه جمله بتان درشب است. واز براي سالكان متذكر مي شود آيا موسي عمران نه به شب ديد نور؟ و آيا ني كه به شب احمد معراج رفت؟ پس روز را پي كسب و شب را بهر عشق بايد گذاشت:

خلق بخفتند، ولي عاشقان

جمله شب قصه كنان با خدا

گفت به داود خداي كريم

هركي كند دعوي سوداي ما

چون همه شب خفت بود آن دروغ

خواب كجا آيد مرعشق را

زانكه بود عاشق خلوت طلب

تا غم دل گويد با دلربا

تشنه نخسبيد مگر اندكي

تشنه كجا، خواب گران از كجا؟

چونكه نخسبيد بخواب آب ديد

يا لب جو يا كه سبو يا سقا

جمله شب مي رسد از حق خطاب

خيز غنيمت شمر اي بي نوا

ورنه پس از مرگ تو حسرت خوري

چونكه شود جان تو از تن جدا[23]

شب با عشق آشناست و لذا به گفته مولانا اگر عشق را نمي شناسي از شب ها بپرس كه او با عشق آشناست :

چو عشق را تو نداني بپرس از شب ها

بپرس از رخ زرد و زخشكي لب ها[24]

حادثه ها در دل شب اتفاق مي افتد، وطن يار را درشب مي توان جست و يافت، پس به هوش و به كوش بايد بود وشب را از كف نبايد داد كه :

گذر از خواب بردار ! به شب تيره چو اختر

كه به شب بايد جستن وطن يار نهان را[25]

مولانا درغزلي خودرا معرفي مي كند و براي همه نسل ها مي شناساند كه :

چو غلام آفتابم هم از آفتاب گويم

نه شبم نه شب پرستم كه حديث خواب گويم

چو رسول آفتابم به طريق ترجماني

پنهان از و بپرسم به شما جواب گويم[26]

درعين حال مولانا همگان را پند و اندرز مي دهد كه :

به جان تو كه مرو از ميان كار مخسب

ز عمر يك شب كم گير و زنده‌دار مخسب

هزار شب تو براي هواي خود خفتي

يكي شبي چه شود؟! از براي يار مخسب

براي يار لطيفي كه شب نمي‌خسبد

موافقت كن و دل را بدو سپار و مخسب

بترس از آن شب رنجوريي كه تو تا روز

فغان و يارب و يارب كني بزار مخسب

شبي كه مرگ بيايد قنق كرك گويد

به حق تلخي آن شب كه رهسپار مخسب

از آن زلازل هيبت كه سنگ آب شود

اكر تو سنگ نه‌اي آن بيادآر مخسب

اگر چه زنگي شب سخت ساقي چستست

گير جام وي و ترس از آن خمار مخسب

خداي گفت كه شب دوستان نمي‌خسبند

اگر خجل شده‌اي زين و شرمسار مخسب

بترس ازآن شب سخت عظيم بي‌زنهار

ذخيره ساز شبي را و زينهار مخسب

شنيده‌اي كه مهان كام‌ها به شب يابند

براي عشق شهنشاه كاميار مخسب[27]

 

مولانا و موسيقي و سماع:

دردانش علمي و عملي موسيقي مولانا كسي شك نكرده، و همه مي‌داند كه در مثنوي بويژه در ديوان شمس دريايي از موسيقي با مفاهيم و اصطلاحات و آلات و ابزار آن است و اگر آشنايي با اصل ساز و نغمه‌هاي متنوع آنها نبود بعيد بود محققي چون مولانا مقلدانه از اين آلات نام ببرد. ني كه آغاز مثنوي با آن شروع شده، به اين آگاهي وقوف مي‌دهد. به اين كار بردن انواع سازهاي بادي كه نزد شرقي‌هاي سابقه كهن داشته و ذكر بيشترينه آنها در دفاتر مثنوي و ديوان شمس نشان علاقه مولانا به آنها است.

غير از ني بسياري از ساز‌ها به مانند: رباب، كمانچه، طنبور، دف، ني‌انبان، سرنا، دهل، بربط و عود و غيره را مي‌توان در آثار مولانا ديد كه خود به مولانا برخي را به خوبي مي‌نواخته و مابقي را به جد مي‌شنيده است و البته كه از برخي از اين آلات نيز در مجلس سماع خود بهره مي‌گرفته اما از همه بيشتر از ني و دف در آن مجالس استفاده مي‌شده‌است.

مولانا موسيقي را، يا بهتر بگوييم اصل موسيقي را، اين جهاني نمي‌داند بلكه معتقد است كه اين الحان موسيقايي كه ما با آواز خود يا با نغمه‌هاي ساز ايجاد و خلق مي‌كنيم بازتاب درياي گسترده و ژرف در كيهان است و گويي انعكاس آن صداهاست كه بر برخي گوش‌ها مي‌نشيند و از آنجا به ساز يا به حلق منتقل مي‌شود؛ و همچنين مي‌پندارد كه اصل موسيقي از نغمه‌هاي بهشت است و اين كه بر جان عارفان خوش مي‌آيد نيز درست از همين جهت است و لذا گوش جان ما به زعم مولانا سابقه‌اي ديرينه در شنيدن آن الحان و اصوات آن هم در بهشت آدم داشته است و پس از هبوط آدم، آن نيز به دست فراموشي سپرده شده است و لذا آنچه كه نزذ خلق نغمه و لحن و موسيقي به حساب مي‌آيد در واقع ياد كردن و يا به يادآوردن آن نغمه‌هاي كهن است. نغمه‌هايي آن جهاني، كيهاني و بهشتي!

بانگ گردش‌هاي چرخ است اين كه خلق

مي‌سرايندش به طنبور و به حلق

پس حكيمان گفته‌اند اين لحن‌ها

از دوار چرخ بگرفتيم ما

مؤمنان گويند كآواز بهشت

نغز گردانيد هر آواز زشت

ما همه اجزاي آدم بوده‌ايم

در بهشت آن نغمه‌ها بشنوده‌ايم

ناله سرنا و طنبور و دهل

چيزكي ماند به آن ناقور كل

گرچه بر ما ريخت آب و گل شكي

يادمان آيد از آنها اندكي

پس غذاي عاشقان آمد سماع

كه درآن باشد خيال اجتماع[28]

سماع نيز بازتاب فهم شعر و موسيقي است هر جا كه ريتم باشد، فهم باشد، شعر خوب و دلكش باشد سماع هم در مي‌گيرد. سماع راست كه به زعم مولانا هركس را دست نمي‌دهد چه بسياري رقص مي‌كنند نه سماع. كه سماع در حال غليان احساسات و وجد معني حاصل مي‌شود و لذا هرگاه فهم در نقطه‌اي اشباع و كامل شد و نغمه‌اي خوش جان را فراگرفت ناخواسته وجد حاصل مي‌شود و سماع در‌ مي‌گيرد كه سماع نتيجه موسيقي سالم و خوش است از آنگونه كه مولانا آنرا بهشتي و ديرينه و آشنا با جان آدميان مي‌داند مولانا نه تنها اهل شعر و موسيقي بلكه اهل سماع هم بوده است از آن نوعي كه خود آنرا راست مي‌خوانده و لذا درك آن و رسيدن به آن صعب و دشوار است. وي نه تنها سماع مي‌كرده بلكه در خانقاه خود مجالسي پرشور و سرشار از جمعيت براي سماع داشته است مجلسي كه در آن از همه دست پيدا مي‌شده، دانشمند و فقيه، صوفي و عارف، متكلم و فيلسوف، امرا و اشراف، و سرمايه‌داران، فقيران و كسبه، زن ومرد، پير و جوان و كودك و خلاصه از گونه‌اي بوده كه هركس مي‌خواست مي‌توانست حضور يابد و اين البته بخشي از آن چيزي است كه در سماع مولانا و مجالس سماع اوست.چه سماع مولانا فقط به مجالس سماع خود خلاصه نمي‌شد بلكه گاه در كوچه و بازار نيز به اين مقوله مي‌پرادخت و به شدت به آن توجه مي‌كرد؛ و لذا سماع را با حال و جذبه و وجد قرين مي‌يافته و هرجا كه چنين چيزي حاصل مي‌شد بلافاصله سماع در مي‌گرفت و از حال مولانا بسياري به وجد و دست‌افشاني و پايكوبي در مي‌آمدند و به واقع اين حضور و حال و وجد مولانا بود كه مجلس سماع را خلق و ايجاد مي‌كرد نه صرف مجلس و جايگاه خاص هرجا كه مولانا بود و حال سماع داشت آنجا مجلس سماع بود و بسياري نيز با او هم‌آوا و هماهنگ در رقص و پايكوبي مي‌شدند و اما آنگونه كه او مي‌خواست!

مولانا خود در خلوت گاهي به نواختن رباب مشغول مي‌شد و حتي از سر ذوق در ساخت آن تصرف‌هايي انجام داد، با ني نيز بسيار آشنا بود و اين دو، يعني ني و رباب، را پاسخ نياز روحي تلقي مي‌كرد. علاقه او به موسيقي گاه اسباب آن را فراهم مي‌ساخت تا حتي از بانگ آسياب نيز به تحرك و وجد بيايد و نقل است كه روزي از بازار عبور مي‌كرد و كسي كه پوست روباه مي‌فروخت و با صداي بلند مي‌گفت: دل‌كو‌، دل‌كو، مولانا از آن واژگان آنچه را كه خود مي‌خواست مي‌فهميد و با انتزاع دل كو؟ دل كو؟ به وجد و سماع درآمد و ياران را نيز در همان بازار به چرخش واداشت و شور وحالي را در ميانه بازار بپا خواست.

از همه مشهورتر رقص طولاني اوست در بازار زركوبان كه همه چيز از وجد او به تحرك درآمده و همه بازار در سماع او خوش و چرخان شده بود.

ماجراي بازار زركوبان در همان ايام، سماع او را در بازار به يك مجلس شور و حال صوفيانه تبديل كرد. آن روز از بازار زركوبان مي‌گذشت و جمعي از مريدان نيز با او همراه بودند. از آهنگ تاق‌تاق پتك و سندان كه در زير سقف بازار مي‌پيچيد و در آن لحظه هماهنگي جالبي پيدا كرده بود، شور و حالي عجيب در وي پديد آمد. آهنگ غريب اما موزون و ضربي شور انگيز كه در اين صدا بود بي‌اختيار وي را به وجوآورد. مولانا، كه در يك لحظه خود و مريدان و بازار و عابران بازار را از ياد برد بي خودوار در دم به سماع و چرخش مشغول شد، مريدان هم به موافقت برگرد او در سماع آمدند و هنگامه عظيم جمع آمد. صلاح‌الدين زركوب كه سماع مولانا در مقابل دكان او آغاز شد دراين هنگام با شاگردان خويش سرگرم كار بود. وي با مولانا دوستي و ارادت ديرينه داشت و سال‌ها در خلوت و در جمع با او مربوط بود. وقتي شور و حال وي را مشاهده كرد به شاگردان اشارت كرد تا همچنان به كار خويش ادامه دهند.

زركوبان ديگر، در داخل كارگاه‌ها دست از كار كشيده بودند و با حيرت و شگفتي به وجد و رقص مولانا و مريدان ديده دوخته بودند.

مولانا همچنان گرم سماع بود و صلاح‌الدين و شاگردان همچنان پتك و چكش بر سندان مي‌كوبيدند شمش‌ها و ورق‌هاي زر در زير ضربه‌هاي پتك و چكش خرد مي‌شد و پاره‌پاره مي‌گشت. شاگردان از خستگي عرق مي‌ريختند و همچنان به اشارت استاد زركوب كار خود را ادامه مي‌دادند. شيخ كه خود از مريدان مولانا و از دوستان شمس بود از دكان بيرون جست و به هنگامه ياران پيوست. همراه ياران هم به رقص و سماع پرداخت و به اشارت او شاگردان اين موسيقي غريب بازاري را ادامه دادند. شيخ به شاگردان گفته بود «تا مولانا سماع مي‌كند دست از ضربه وامگيريد و اگر زر تلف شود باكي نيست» [29]

به هر جهت سماع جزو عناصر اصلي عرفان و انديشه و سلوك مولاناست و در مثنوي خود از اين بابت سخنان نغزي دارد و در همان جا ماهيت سماع خود را نيز تعريف و معين مي‌كند، هرچند كه وي سماع را آزاد مي‌داند و هرجايي كه حالي و جذبه‌اي باشد را محل سماع مي‌شناسد، اما اين باور نيز در او هست كه آنان كه مقدمات سماع را از بابت آلات موسيقي فراهم مي‌كنند بايد صافي و يكدل و پاك باشند و لذا با صراحت درباره دف كه سازي عرفاني و خانقاهي و از اسباب سماع روحاني‌است مي‌گويد دف مني هين مخور سيلي هر ناكسي.

سماع آرام جان زندگان است

كسي داند كه او را جان‌جان است

كسي خواهد كه او بيدار گردد

كه او خفته ميان بوستان است

وليك آن كو به زندان خفته باشد

اگر بيدار گردد در زيان است

سماع آنجا بكن آنجا عروسي‌است

نه در ماتم كه آن جاي فغان است

كسي كو جوهر خود را نديده‌است

كسي كان ماه از چشمش نهان است

چنين كس را سماع و دف چه باشد

سماع از بهر وصل دلستان است

كساني كه روشان سوي قبلست

سماع اين جهان و آن جهان است

خصوصاً حلقه‌اي كندر سماعند

همي گردند و كعبه در ميان است

اگر كان شكر خواهي همان جاست

ور انگشت شكر خود رايگان است[30]

 

وصيت مولانا:

حضرت مولانا وصيتي عارفانه اما كوتاه و نغز دارد كه: اوصيكم بتقوي الله في السر و العلانيه، و بقله‌الطعام، و قله‌الكلام، و قله‌المنام، و هجران‌المعاصي والاثام، و مواظبه‌الصيام، و دوام‌القيام، و ترك‌الشهوات علي‌الدوام، و احتمال‌الجفاء من جميع‌النام، و ترك مجالسه السفهاء و العوام، و مصاحبه‌الصالحين و الكرام، فان خير الناس من ينفع‌الناس، و خير‌الكلام ما قل و دل، والحمدلله وحده.

شما را به تقواي الهي در خفا و آشكار سفارش مي‌كنم و به اينكه كم خوريد و كم گوييد و كم خوابيد و از عصيان و گناه دوري گزينيد همواره روزه را پاس داريد و ترك دائم شهوت و نفس پيش گيريد از جميع خلايق احتمال جفاء را پذيرا باشيد. از همنشيني با عوام نادان و جاهلان برحذر باشيد و تا مي‌توانيد با نيكان و صالحان همنشين گرديد كه بهترين مردمان كساني‌اند كه سودشان بر مردم بيشتر است و بدانيد كه بهترين سخن آن است كه كوتاه و راه‌بر باشد، وسپاس مخصوص خدايي است كه يگانه و لاشريك است.

باري، بعد از وفات مولانا جلال‌الدين، علم‌الدين قيصر كه از اكابر قونيه بود با سرمايه 30 هزار درم همت بست تا بنايي برسر تربت پاك مولانا بنياد كند، اين اهتمام را به قولي همسر معين‌الدين پروانه و بقولي خود معين‌الدين پروانه يار و مريد مولانا در دو نوبت يكي هشتاد هزار درم و ديگر باره با پنجاه هزار درم ديگر ياري كرد و مزار حضرتش را به گونه‌اي خاص بنا كردند بنايي كه زيارت‌گاه عاشقان و عارفان و عابدان راستين [31]هر زمان است، آنجا كه قبه خضر است و به راستي كه سبز و با طراوت است و اميد كه همواره به مدد اهل عرفان و ايمان سبز و تازه بماند.

زخاك من اگر گندم برآيد

ازآن گر نان پزي مستي فزايد

خمير و نانبا ديوانه گردد

تنورش بيت مستانه سرآيد

اگر بر گور من آيي زيارت

تورا خرپشته‌ام رقصان نمايد

ميا بي دف به گور من برادر

كه در بزم خدا غمگين نشايد

ز نخ بربسته و در گور خفته

دهان افيون ونقل يار خايد

بدري زان كفن بر سينه‌بندي

خراباتي زجانت درگشايد

زهر سو بانگ جنگ و چنگ مستان

ز هر كاري به لابد كار زايد

مرا حق از مي عشق آفريدست

همان عشقم اگر مرگم بسايد

منم مستي و اصل من مي عشق

بگو از مي بجز مستي چه آيد؟

به برج روح شمس‌الدين تبريز

بپرد روح من يكدم نپايد.[32]


منابع :

www.roshd.com

www.google.com

 

34

 

كتاب مولانا - نوشته كاظم محمدي

 

 
   
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 03 آذر 1393 ساعت: 11:46 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

ليست صفحات

تعداد صفحات : 792

شبکه اجتماعی ما

   
     

موضوعات

پيوندهاي روزانه

تبلیغات در سایت

پیج اینستاگرام ما را دنبال کنید :

فرم های  ارزشیابی معلمان ۱۴۰۲

با اطمینان خرید کنید

پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست.

 سامانه خرید و امن این سایت از همه  لحاظ مطمئن می باشد . یکی از مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه   09159886819  در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما  فرستاده می شود .

درباره ما

آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس