دانش آموزی - 333

راهنمای سایت

سایت اقدام پژوهی -  گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان

1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819  -  صارمی

2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2  و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی  (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .

3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل http://up.asemankafinet.ir/view/2488784/email.png  را بنویسید.

http://up.asemankafinet.ir/view/2518890/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86.jpghttp://up.asemankafinet.ir/view/2518891/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%20%D8%A8%D9%87%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA.jpg

لیست گزارش تخصصی   لیست اقدام پژوهی     لیست کلیه طرح درس ها

پشتیبانی سایت

در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا  پیام بدهید
آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet

چكيده اي بر تشكيل شوراهاي منطقه اي آموزش و پرورش

بازديد: 151

چكيده اي بر تشكيل شوراهاي منطقه اي آموزش و پرورش

مقدمه

        آموزش و پرورش را به عنوان ساز و كار و وسيله انتقال باورها و ارزشها در طول عصرها و نسل ها و پديده اي اجتماعي به مدت پيدايي انسان با كمترين مسامحه اي مي توان يكي از گرامي ترين سرمايه ها و دست آوردهاي بشر دانست 1 كه اهميت و ارزش آن روشن و مـورد تـأكيد قـوانين تكامـل اجـتمـاعي مي باشد. 2  گرچه بيان منزل و منزلت راستين نهاد متولي تعليم و تربيت لازم است اما هدف در اين مقاله مطلبي ديگر است.3 در اين باره پيشگامان نيك انديش پيشين اشارتهاي نيكو دارند.4

جان ديوئي 5 علاوه بر اينكه آموزش و پرورش را آزمايشگاه سنجش انديشه هاي فلسفي مي داند، زيبا و روشن، نقش هدايت گر آن را در جامعه چنين بيان مي كند.

(دموكراسي تنها در سرزمين هايي به نابودي گراييد كه طبيعتي فقط سياسي داشت و به گوشت و خون مردم به زندگي روزانه آنان راه نيافته بود. من برآنم كه دموكراسي سياسي نامطمئن خواهد بود مگر اينكه خوي دموكراسي به انديشه و كردار و به بافت زندگي مردم راه يابد و اين كاري است كه از آموزش و پرورش به معناي گسترده آن برمي آيد.) 6

گستره و نفوذ آموزش و پرورش:

الف) حوزه نيازهاي فردي از انسان از جنبه حرفه اي (دست) عقلاني (سر) و عاطفي (دل) 7

ب) حوزه نيازهاي اجتماعي: پرورش دگر آگاهي و دگر پذيري، تعاون و اشتراك مساعي

ج) حوزه نيازهاي اقتصادي: پرورش و كارآيي و بهره گيري نيروي انساني

د) حوزه نيازهاي فرهنگي: گسترش مرزهاي دانش، معرفت و هنر

        مطالعات بين المللي نشان داده است كه بين رشد اقتصادي و توسعه آموزش و پرورش رابطه مستقيمي وجود دارد.سطح آموزش و پرورش در كشورهاي غني و به اصطلاح پيشرفته بالاست و در كشورهاي فقير و به اصطلاح كم توسعه پايين. 8

        آموزش و پرورش به دليل ارزش خود و بازده اقتصادي و نيز بازتاب سياسي و اجتماعي در سرلوحه برنامه هاي ملي كشورها قرار دارد چه بسا مايه مباهات نيز مي شود. 9

        اين سرمايه نيازمند پاسداري بوده راه بـردها و تدابـير منطقي و كوششهاي پيگير و وسيع را طلب مي كند كه در قالب برنامه ريزي نمود مي يابند. اهميت برنامه و نحوه تدبير و اداره آموزش و پرورش زماني خود را بيشتر نشان مي دهد كه تحول و تكاپوي همه جانبه جهان امروز و گسترش ارتباطات را در نظر بگيريم. گرچه نبايد به دهكده جهاني مك لوهان نيز بيش از حد خوشبين بود چرا كه در عصر انفجار اطلاعات آنچه تهديدي جدي محسوب مي شود تراكم اطلاعات و آگاهي مي باشد. اگر در گذشته تمركز قدرت و ثروت و عدم توازن آن، در جامعه مشكل آفرين بوده امروزه به دليل تقسيم كار در جوامع و تخصصي شدن شاخه هاي معرفت و عدم توازن و ناهموار بودن اطـلاعات در سـطح جهاني هر طايفه اي مي تواند به علت واجد بودن اطلاعات خاص به ديگران ستم كرده و دست به بهره وريهاي گزاف و نامشروع بگشايد.

        پيروز ميدان در اين مسابقه همان كساني هستند كه برنامه ريزي صحيح حركت مي كنند. حال اين سؤال پيش مي آيد كه آموزش و پرورش مهد تحول است يا جايگاه ثبات؟ شعار امروز: حداكثر آموزش براي حداكثر افراد است و اين نكته با توجه به واقعيتهاي موجود 10 اهميت نحوه نگرش و اعمال روشها را به خوبي نمايان مي سازد.

        ماندن در بحثهاي فلسفي چنانچه گروهي هنوز اين سؤال را مطرح مي كنند كه آيا اصولاً برنامه ريزي در آموزش و پرورش ممكن و مفيد است يا خير؟ و يا جمعي به دليـل اينكـه آمـوزش و پـرورش مي تواند نتايج زيان بخش هم به بار آورد با شكل دادن و مقيد كردن آن مخالف و ورود به اين حيطه را ممكن نمي دانند 11 راه به جايي نمي برند.

ضرورت برنامه ريزي شورايي در آموزش و پرورش

        آموزش و پرورش امري نيست كه در خلاء صورت گيرد از اين رو ابتدا بايد به شناخت جامعه و تشخيص جامعه و تشخيص و طبقه بندي نارساييهاي آن پرداخت تا بتوان آموزش و پرورش در خور جامعه اي نو و بهتر طراحي و برنامه ريزي كرد و از توان بالقوه جمعي سود برد. در اين مسير مي توان به راهكارهاي زير اشاره نمود:

§        سعي در پيدايي اين احساس در مردم كه آنان به يكديگر تعلق دارند.

§        توجه دادن به اينكه بدون مشاركت خود مردم آموزش حداكثر براي حداكثر مردم امكان پذير نيست.

§   مطرح نمودن مشكلات مبتلا به آموزشي و پرورشي با ارائه آمار و ارقام جهت تفهيم و پذيرش كه گرايش به مشاركت رابه دنبال دارد و عدم تكيه بر متقاعد كردن. 12

§   مطرح شدن اينكه آموزش و پرورش از نظر اقتصادي بنگاهي است كه ثمربخشي كيفي و دراز مدت دارد و نيازمند عزم ملي است.

§        سعي در دگرگوني اين انديشه كه دولت بايد تأمين كننده آموزش و پرورش باشد.

§   جلب همكاري مؤسسات و كارفرماياني كه از ثمرات آموزش و پرورش در جهت افزايش توان توليد بهره مند مي شوند.

نخستين گامها به سوي برنامه ريزي و تشكيل شوراها در آموزش و پرورش

        پس از تأسيس دارالفنون (1268 هـ.ق)‌و تشكيل وزارت علوم (1272 هـ. ق) قانون اداري معارف در (1298) و سپس قانون اساسي فرهنگ تصويب گرديد.

        اولين شورا تحت عنوان شوراي عالي فرهنگ در (1300 هـ .ش) برپا شد. سپس در سال (1348 هـ. ش) قانون مديريت شورايي به تصويب مجلس شوراي ملي سابق رسيد كه به دلايلي عمده و عديده اي بي توفيقي بوده اند كه ما بايد به ديده عبرت به آنان نظر كنيم و بابهاي تازه اي را بگشائيم و از شيوه هايي نوين بهره جوييم.

تشكيل شوراهاي منطقه اي آموزش و پرورش

        بر اساس اصل سوم قانون اساسي قانون شوراها در جلسه 26/10/72 مجلس شوراي اسلامي در 22 ماده تصويب و در 17/11/72 جهت اجرا به وزارت آموزش و پرورش ابلاغ گرديد اما آيين نامه اجرايي اين قانون در 17/3/76 به استانها ارسال گرديده است.

 

 

 

 

كاركردهاي عمده و قابل تصور براي شوراهاي منطقه اي آموزش و پرورش به عنوان طليعه داران نهادينه كردن مشاركت مردمي

v   جامعه پذيري

v   توسعه مشاركت و نظارت مردم بر بزرگ ترين متولي تعليم و تربيت در جامعه

vتمركـز زدايي سيستم آموزشي و دخالت در تصميم گيري در سطـح منـطقه كه اجـرا را تسـهيل مي نمايد.

v   دوري از بوروكراسي و رشد توان محلي و شكوفا شدن خلاقيتها.

v   افزايش بهره وري

v   كاهش سرخوردگي و پيش نيازي براي مشاركت سياسي

مشاركت، فطري انسانهاست و آموزش و پرورش مستلزم يك سلسله اعمال يا كنشهاي اجتماعي (Socialaction) است كه با افراد جامعه سر و كار دارند و از جانب آنان نيز واكنشهايي (Reaction) را برمي انگيزد  و بايد پذيرفت كه مشاركت محصول توسعه نيست بلكه برعكس است. برنامه اي مي تواند با موفقيت اجرا شود كه جوابگوي نيازها و علايق اكثريت مردم باشد كه در اين مسير يكي از اهداف تشكيل شوراهاي آموزش و پرورش توجه به منطقه اي كردن تصميمات بوده است.

مهم ترين نكات در منطقه اي كردن (برنامه ريزي خرد) از دست آوردهاي نيكوي شوراها

·   جلوگيري از تمركز و تصميم گيري براي حل مسايل در محل و عدم فاصله بين زمان تهيه برنامه و اجراي آن. (برخلاف برنامه ريزي كلان)

·   تجهيز منابع محلي و تشويق مردم بر مشاركت در سرمايه گذاري فعاليتهاي توسعه آموزش و پرورش.

·        تعيين اولويت هاي محلي و منطقه اي در برنامه ها و فعاليتهاي آموزشي و اقدام به موجب آنان.

·   كمك به رشد اجتماعي مردم در به كار بستن شيوه ها و سياست هاي دموكراتيك و انديشيدن مردم مـحل به نيازهاي خود مطالعه تطبيقي نظامهاي آموزش و پرورش جوامع مختلف نشان مي دهد كه بسياري از موازين و اهداف بيان شده در قالب اداره شورايي نهادينه گرديده است. اما در آموزش و پرورش ما يك سري عوامل از جمله گريز از عدم تمركز و استوار ماندن بر اصول بوروكراتيك به عنوان موانعي نمود يافته اند.

مهم ترين موانع در راه شوراهاي آموزش و پرورش

Ø    تصور اينكه شورا به نوعي سلب استقلال رأي مدير است.

Ø    مقاومت بافت سنتي سيستم اداري در مقابل تحول و تغيير

Ø  عدم اعتقاد مديران آموزشي و پرورشي به نيروي عظيم مردمي  و تصور اينكه مردم بايد در تختخواب پروكاست  آموزش و پرورش خوابانيده شوند.

Ø    عدم هماهنگي سيستم اجرائي كشور با مديريت شورايي

Ø    عدم آگاهي عمومي و تصور اينكه دولت بايد متولي مطلق آموزش و پرورش باشد.

 

 

 

پي نوشت ها:

1-  در ميان ابداعات بشري دو مورد از بقيه مشكل تر است،‌ هنر مملكت داري و حكومت و هنر تعليم و تربيت (ايمانوئل كانت)

2-  قانون تكامل اجتماعي بر آن است كه ارزش هر كاركردي مي بايست ابتدا به طور غيررسمي و غيراختصاصي به ثبوت برسد تا بتواند به صورت يك كاركرد رسمي مورد قبول در جامعه تثبيت گردد.

3-  مقاله حاضر در مجالي اندك تهيه گرديد و به دليل اينكه تأكيد بر ايجاز رفته بود نگارنده به اين عرصه فراخ وارد نشده است.

4-     علاوه بر دستورات پيامبر گرامي اسلام اقوال و آراء بزرگاني چون امام محمد غزالي، ابن خلدون و ...

5-     فيلسوف و مربي معروف آمريكايي

6-  يكي از دلايل شكست مديريت شورايي در آموزش و پرورش يعني قانون سال 1348 مصوبه مجالس سنا و شوراي ملي- مشاركت ناپذيري نظام گذشته- عدم اعتماد مردم و نداشتن پايگاه ملي بود.

7-  امام محمد غزالي مي گويد: «معلم در قلب و روح انسان نفوذ مي كند و بدون ترديد شريف ترين مخلوق روي زمين است.»

8-  در اين رابطه مطالعات بين المللي و تطبيقي سوئيلسون ادينگ والوين (1961) كه در مورد 22 كشور انجام داده اند و نيز تحقيقات هاربيسون و مايرز (1964) در مورد 75 كشور جهان.

9-  در فهرست شاخصها كه توسط مؤسسه تحقيقات سازمان ملل تهيه شده موارد زير به چشم مي خورد؛ مرگ و مير نوزادان- مصرف سرانه پروتئين- ثبت نام در مدارس ابتدايي و متوسطه- ثبت نام در مدارس حرفه اي- چاپ روزنامه بر حسب هر هزار نفر و ... منبع UNRISD مؤسسه تحقيقات سازمان ملل براي توسعه اجتماعي ژنو (1970).

10- بر اساس پيش بيني سازمان ملل جمعيت جهان از سال 1980 تا سال 2000 ميلادي 40% افزايش يافته و از 4/4 ميليارد به 1/6 ميليارد نفر مي رسد. رشد متوسط جمعيت مدرسه رو در كشورهاي پيشرفته 9/1% و در كشورهاي در حال رشد 40/1% يعني 20 برابر بيشتر.

11- كارل ياسپرس آلماني مي گويد: «آنچه اهميت دارد كاري است كه آموزگار در چهار ديواري كلاس درس انجام مي دهد يعني جائي كه او آزاد و مستقل است همان چيزي كه برنامه ريزان، فرماندهان و گردانندگان اداري را آشفته مي كند (البته از اين سخن دقيق آن نتيجه كم مايه به دست نمي آيد.)

12- متقاعد كردن به معناي به جاي خود نشاندن براي ساكت كردن ديگران كاربرد ندارد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

دشمني با دين و تمدن اسلامي به هويت آمريكايي كمك مي كند؟!

(يك نظريه خطرناك ديگر از هانتينگتون)

        نظريه پرداز مشهور آمريكايي در كتاب جديد خود معتقد است، دشمني با دين اسلام و تمدن اسلامي در آينده كمك فراواني براي توجه آمريكاييها به هويت ملي خود و تمسك به آن خواهد كرد.

        «ساموئل هانتينگتون» نظريه پرداز سياسي آمريكا و نويسنده كتاب «برخورد تمدنها» در كتاب جديد خود تحت عنوان «ما چه كسي هستيم؟ تهديداتي كه متوجه هويت ملي آمريكاست» (چاپ مه 2004) نظريه خطرناكتري را مطرح مي كند.

        او در اين كتاب هر چند اسلام را يكي از تهديدات اساسي در زمينه تضعيف آگاهي و اقبال آمريكاييها نسبت به هويت ملي خود برنمي شمرد،‌ اما معتقد است كه دشمني با دين اسلام و تمدن اسلامي در آينده كمك فراواني براي توجه آمريكاييها به هويت ملي خود و تمسك به آن خواهد كرد.

        برخورد تمدنها، كتاب قبلي هانتينگتون كه در آن وي نظريه اي را ترويج كرده بود كه مطابق آن جنگ جهاني آينده ميان تمدن غرب از يك سو و تمدنهاي شرقي و در رأس آن تمدن اسلامي از سويي ديگر رخ خواهد بود، منجر به ابراز نگراني عميق نويسندگان و متفكران عرب و مسلمان در سالهاي اخير شد.

        هانتينگتون در كتاب جديد خود، اين نظريه را كه «ايالات متحده آمريكا جامعه اي متشكل از مهاجراني است كه از نظر نژاد، تبار و فرهنگ متفاوتند» رد مي كند و معتقد است آمريكايي هايي كه استقلال آمريكا از استعمار بريتانيا را در اواخر قرن هجدهم ميلادي اعلام كردند، گروهي يك دست از ساكنان بريتانيايي و پروتستان آمريكا بودند؛ كساني كه از اروپا به ويژه بريتانيا به دنياي جديد (آمريكا) مهاجرت كردند تا در آن مستقر شوند و آن را براي هميشه آباد سازند. هانتينـگتون بر اين نكتـه تـأكيد مي كند در ميان جوامع غربي، مردم آمريكا بيشتر از همه به مسيحيت پايبندند.

        با توجه به اين مطلب زمينه بسيار مساعدي در آمريكا براي بازگشت مسيحيت وجود دارد، هانتينگتون مي گويد: امروزه بازگشت عمومي به دين در آمريكا تحقق يافته و اين امر در داستانها و رمانهاي آمريكايي منعكس و در شركتها و مؤسسات اقتصادي ظاهر شده است. به عقيده او بازگشت عمومي به دين، در زندگي سياسي آمريكا نيز تأثير گذاشته است.

        همچنين مطابق تحليل هانتينگتون، بيداري مسيحي مي تواند نقش مساعدي در صحنه سياسي بين الملل به ويژه در شناساندن دشمن جديد آمريكا يعني اسلام ايفا كند.

        هانتينگتون پس از بيان مطلب فوق مي گويد: « مسلمانان در دهه هاي اخير با ورود به جنگ هاي متعدد؛‌ پروتستانها، كاتوليكها، مسلمانان ديگر،‌ هندوها، يهوديان، بودائيـان و چيـنيها را مـورد حـمله قرار داده اند، همچنين مسلمانان در كوزوو، بوسني، چچن، كشمير، فلسطين و فيليپين جنگيدند. به علاوه احساسات ضد آمريكايي آنها در دهه نود افزايش يافت». او اضافه مي كند كه ملتهاي مسلمان پس از 11 سپتامبر با آمريكاييها همدردي نكردند. به عقيده هانتينگتون دشمني عميق ملتهاي مسلمان با آمريكا ريشه در كينه اين ملتها نسبت به ثروت آمريكا و سيطره آن بر دنيا و نيز ريشه در دشمني اين ملتها با فرهنگ آمريكايي هم از ناحيه سكولاريستي و هم از ناحيه ديني، دارد.

        هانتينگتون در پايان پيش بيني مي كند كه آمريكا در سالهاي آينده با برخي از كشورها و گروههاي اسلامي وارد جنگ شود؛ بنابراين هانتينگتون به طور آشكار اسلام را به عنوان دشمن اساسي و بزرگ آمريكا به منظور اتحاد آمريكاييها در جريان مبارزه با آن و بازگشت به هويت اصلي خود، معرفي مي كند و قدم در مسيري مي گذارد كه براي صلح جهاني بسيار خطرناك است.



خلاقيت و نوآوري در سازمان هاي آموزشي

زندگي پيچيده ي امروزي، هر لحظه در حال نو شدن است و خلاقيت و نوآوري، ضرورت استمرار زندگي فعال است. انسـان براي خـلق نـشاط و پويايي در زندگي، نيازمند نوآوري و ابتكار است، تا انگيزه ي تنوع طلبي خود را ارضا كند و زمينه ي شكوفائي استعدادها و توانايي هاي خويش را فراهم سازد. جامعه ي انساني براي زنده ماندن و گريز از مركز و ايستايي به تحول و نوآوري نياز دارد.

امروزه شعارر «نابودي در انتظار شما است مگر اينكه خلاق و نوآور باشيد.» در پيش روي مديران همه سازمان ها قرار دارد، اما مسؤوليت سازمان هاي آموزشي، به خصوص آموزش و پرورش كه وظيفه تعليم و تربيـت فرزنـدان و آينده سازان جامعه را بر عهده دارند صيغه اي ديگر به خود مي گيرد. از اين رو، سازمان هاي آموزشي از يك سو وظيفه ي فراهم آوردن زمينه ي رشد و پرورش خلاقيت و نوآوري و همچنين استفاده صحيح و جهت دار از استعدادها و توانايي هاي افراد را به عنوان امري مهم به عهده دارند كه اين خود زمينه ساز توسعه فرهنگي، اقتصادي و اجتماعي ... در جامعه است و از سوي ديگر براي پويايي خود نيازمند پرورش و بهره مندي از خلاقيت و نوآوري در سطوح سازماني خود هستند.

تعاريف و توصيف خلاقيت

        صاحبنظران، تعريفهاي متعددي از خلاقيت (1) و نوآوري (2) به عمل آورده اند. در اينجا برخي از تعاريف مهم را بررسي مي كنيم.

        استيفن رابينز (1991): خلاقيت را به معناي توانايي تركيب انديشه ها و نظرات در يك روش منحصر به فرد با ايجاد پيوستگي بين آنان بيان مي كند.

        او نوآوري را به معناي فرآيند اخذ انديشه ي خلاق و تبديل آن به محصول، خدمات و روش هاي جديد عمليات مي داند.

        رضائيان (1374): «خلاقيت به كار گيري توانايي هاي ذهني براي ايجاد يك فكر يا مفهوم جديد است. نوآوري به كارگيري انديشه هاي جديد ناشي از خلاقيت است كه مي تواند به صورت يك محصول جديد، خدمت جديد يا راه حل جديد انجام كارها باشد.» (3)

        لوتانز (1992): خلاقيت را به وجود آوردن تلفيقي از انديشه ها و رهيافت هاي افراد و يا گروه ها در يك روش جديد، تعريف كرده است.

        البرشت (1987): خلاقيت و نوآوري و وجه تمايز آنان را به اين صورت مطرح كرده است كه خلاقيت يك فعاليت ذهني و عقلاني براي به وجود آوردن انديشه ي جديد و بديع است. نوآوري تبديل خلاقيت انديشه ي نو به عمل و يا نتيجه (سود) است. (4)

        شايد به جرأت بتوان گفت كه جامع ترين تعريف خلاقيت توسط گيلفورد، دانشمند آمريكايي، عرضه شده است. او خلاقيت را با تفكر واگرا (5) (دست يافتن به رهيافت هاي جديد براي مسايل) در مقابل تفكر همگرا (6) (دست يافتن به پاسخ) مترادف دانسته است. (7)

        افرادي كه تفكر واگرا دارند در فكر و عمل خود با ديگران تفاوت دارند و از عرف و عادت دور مي شوند و روش هاي خلاق و جديد را به كار مي برند. برعكس، كساني كه از اين خصوصيات برخوردار نيستند. تفكر همگرا دارند و در فكر و عمل خود از عرف و عادت پيروي مي كنند. پس، تفكر واگرا يعني دور شدن از يك نقطه ي مشترك كه همان رسم و سنت و عرف اجتماع است و تفكر همگرا يعني نزديك شدن به آن نقطه.

        خلاقيت، فعاليتي فكري و در عين حال مبتني بر اطلاعات است. اگر تفكر را عامل يا جريان اصلي خلاقيت بدانيم، اطلاعات نيز ماده اوليه يا اساسي آن محسوب مي شود. نكته حايز اهميت آن است كه انديشه هاي حاصل از خلاقيت (پردازش متفكرانه اطلاعات) بايد به گونه اي پرورش يابند كه در ارتباط با شرايط دنياي واقعي به نوآوري در سازمان بينجامد. مسؤوليت اين امر مهم بر عهده ي مديران است، تا در اين راستا اطلاعات لازم و شرايط مناسب براي تفكر را در سازمان يا واحد سازماني خود به وجود آورند، انديشه هاي نو را جذب و بررسي كنند و پرورش دهند تا از طريق نوآوري در سازمان، خدمات مفيدي انجام دهند.

        همه بر اين واقعيت آگاهيم كه تا قرن اخير، بسياري بر اين باور بودند كه ابداع و خلاقيت خصوصيت ذاتي است و برخي افراد با اين توانايي متولد مي شوند. چنين پنداشته مي شد كه استعداد و توان هنرمندان بزرگ، خاص خود آنان است.

        امروزه ثابت شده است که اين استعداد در نوع بشر به اندازه حافظه عموميت دارد و می توان آن را با کاربرد اصول و فنون معين و ايجاد طرز تفکرهای جديد و ايجاد محيطی مناسب پرورش داد.

        رابرت اپستين می گويد: «من پس از بيست سال تحقيق، بررسی و مطالعه روی اين مسأله به اين نتيجـه رسـيده ام که همـه ی انسـانها از قـوه خلاقيت برخوردار هستند و استثنايی وجود ندارد.» پس می توان موهبت خلاقيت را به کار نگرفتن، پزمرده و يا با مبادرت به فعاليتهايی که بيشترين امکان را برای پرورش خلاقيت به وجود می آورد، آن را توسعه داد.

        برای رشد استعداد خلاق، سازمان بايد شرايط و جو لازم را فراهم سازد. هر چند، خود فرد نيز در رشد اين استعداد نقش اساسی دارد. بنابراين، هر نوع آموزش خلاقيت در سازمان های آموزشی بايد بر نکات زير تأکيد داشته باشد:

1-     در اغلب آموزشهای سنتی، فراگيران فقط در معرض مطالب و مهارتهای ارائه شده از طرف معلم يا مدير قرار گرفته و مطابق برنامه از پيش تعيين شده حتی در جزئيات به پيش می روند. در آموزش خلاقانه، فراگيرنده خود نقش فعال ايجاد کرده و مربی (رهبر) به جز در کليات و جهت اصلی آموزش، نقش تعيين کننده ای ندارد.

2-     برنامه های آموزشی و محتوای مطالب حتی الامکان بايد موجب رشد و توسعه فکر واگرا به جای تفکر همگرا در فراگيرندگان شود.

3-     شناخت علايق و انگيزه ی عاطفی و غير عاطفی هر يک از فراگيرندگان برای پيشبرد امر آموزش اساسی و ضروری است.

4-     در هر مرحله ی آموزش و پرورش فراگيرندگان، مباحث و فنون مطرح شده بايد کاربردهای ملموس و عملی در زندگی و کار فرد داشته باشد.

5-     اميد به آينده و ايمان و اعتقاد به آنچه پس از تلاش و استمرار نصيب فراگير خواهد شد، بايد در دوره های آموزش خلاقيت مورد تأکيد قرار گيرد تا انگيزه بيشتری برای فراگيرنده به وجود آيد.

6-     تجسم وضع آينده مسأله و مقايسه آن با وضعيت فعلی کمک مفيدی در يافتن راه حل های بديع خواهد کرد. (8)

اصولاً، استعدادهای خلاق در محيط های مطلوب شکوفا و متبلور می شوند. بنابراين، يکی از الزامات و روش های مهم متبلور کردن خلاقيت، به وجود آوردن فضای محرک، مستعد و به طور کلی خلاق است. بدين گونه که مسئولان سازمان بايد به طور مستمر آمادگی شنيدن انديشه های بديع و نو را داشته باشند و مشوق و ترغيب کننده ی کاوش برای يافتن روش های جديد در انجام کار و نيز حوزه های نو باشند. در سازمان های آموزشی علاوه بر اين که چنين فضايی برای معلمان و مديران بايد مهيا باشد، معلمان نيز بايد زمينه ی لازم را جهت ايجاد فضای مطلوب برای دانش آموزان فراهم آورند. معلمی که در چنين فضايی فعاليت می کند می تواند محيطی بسازد که دانش آموزان با استفاده از فرصتهای موجود و آزادی عمل به کشف، اختراع و ساختن چيزهای مختلف بپردازند. محيط آموزشی بايد به جسم و روان فراگيران توجه داشته باشد، تراوشهای فکری آنان را پرورش دهد  و توانائی های بالقوه آنان را به فعل تبديل کند.

ارنست ديل (1986) بر اين باور است که به وجود آوردن محيط خلاق و نوآور شايد مهم ترين عامل در تضمين بقای سازمان برای ارائه انديشه های جديد و بکر است. محيط مناسب برای بروز خلاقـيت نه فقـط افراد را بـرای ابراز تفکر جديد و خلاق ترغيب و برانگيخته می کند، بلکه سبب می شود که سازمان آسان تر بتواند افرادی را که دارای اين ويژگی ارزشمند هستند بری تقويت کادر تخصصی خود انتخاب کند. (9) بديهی است که انتخاب و استخدام معلمان و مديران مناسب نيز مسأله ای در خور توجه و تمهيدی اساسی برای خلاق کردن محيط آموزش و پرورش است.

يکی ديگر از شيوه های مهم و پرجذبه پرورش خلاقيت و نوآوری، مشورت است. اساساً يکی از نشانه های رشد اجتماعی، شورا و مشورت است و بدون ترديد افرادی که اهل مشورت هستند از عقل و فکر بيشتری برخوردارند و آنان که اهل مشورت نيستند از اين امتياز بی بهره اند.

اسلام انسان را به شورا ترغيب کرده و پيامبر اسلام (ص) از مشورت به عنوان يک اصل تربيتی استفاده کرده است و در سيره ی آن حضرت نمونه های زيبايی وجود دارد که در جنگها و ساير مسائل اجتماعی با ياران خود به مشورت می پرداختند. تأکيد و عمل آن حضرت به اين اصل تربيتی بيشتر به خاطر جنبه ی آموزشی و تأثير آن در رشد افراد بوده است. در واقع هر قدر که مديران در سازمانـهای آمـوزشی از دانش و تجربه کافی برخوردار باشند، باز هم مشورت با ديگران افقهای تازه ای برای آنان می گشايد. حضرت علی (ع) می فرمايند:

«بهترين راه حل ها و صحيح ترين شيوه ها بااستفاده از انديشه های افراد مختلف به دست می آيد.»

        پاتريشيا، مک لگان و کريستوفل، برخی از ويژگی های نظام استبداد گرايانه و مشارکتی را به شرح جدول زير مشخص کرده اند، (10) که برای ارزيابی وضعيت سازمان ها و جهت دهی اقدام هايی

که لازم است يک سازمان مشارکت جو انجام دهيم می تواند مفيد واقع شود.

 

 

 

 

 

استبداد گرايی

مشارکت

1- مديران فکر می کنند، کارکنان انجام می دهند.

 

 

2- مقامات بالا اعمال مديريت می کنند.

 

 

 

3- انسان های فرادست اهميت بيشتری دارند. بسياری از نظام ها در خدمت آنان و نيازهای اطلاعاتی شان هستند.

 

4- دانش يک دارايی مهم برای قدرت شخصی و دستيابی به آن است. آموختن از مراتب بالا به پايين صورت ميگيرد.

 

5- رهبران رسمی افرادی برتر هستند.

1- انسانها با نقش های گوناگون درباره ی يک چيز از زوايای متفاوت فکر می کنند.

 

2- انسانها در همه جا از عهده ی خود برمی آيند و اين با وجود رهبرانی رسمی است که از نظارت مبتنی بر اقتدار به عنوان آخرين راه چاره استفاده می کنند.

 

3- حقوق، اعتبار و حرمت همه ی افراد محترم و محفوظ است.

 

4- فراگيری و سهيم شدن در دانش کليد ارزشهاست انسانها در تمامی جهات به يکديگر آموزش می دهند.

 

5- رهبران رسمی جزو کارگزاران هستند.

جدول ويژگی های نظام استبدادگرانه و مشارکتی

 

موانع خلاقيت و نوآوری

        خلاقيت و نوآوری و ارائه فکر و نظر جزء خصوصيات فطری همه افراد است که در شرايط و محيط مطلوب با شيوه های مناسب قابل شکوفا شدن و توسعه يافتن است. اما مهم اين است که اين خصيصه و يا حتی نياز به آن در بسياری موارد از طرف بعضی مديران مورد بی توجهی قرار می گيرد. بنابراين، رفتار و عملکرد مدير هم می تواند مانع خلاقيت و هم ايجاد و تقويت کننده آن باشد.

        موانع خلاقيت و نوآوری را می توان در سه دسته به شرح زير مد نظر قرار داد.

                1) موانع فردی               2) موانع اجتماعی            3) موانع سازمانی

1) موانع فردی خلاقيت:

        مهمترين موانع فردی خلاقيت، داشتن اعتماد به نفس و ترس از انتقاد و شکست، تمايل به همگونی و عدم تمرکز ذهنی است.

        دکتر الکس اس. اسبورن به بعضی از موانع فردی در راه خلاقيت اشاره می کند و می گويد: تأکيد بر عادت های پيشين، دلسر شدن، کم رويی و عدم تحسين و تشويق به موقع، گل لطيف خلاقيت را می خشکاند.

به طور کلی، موانع فردی خلاقيت را به شرح زير می توان بيان کرد.

·        عدم اعتماد به نفس

·        محافظه کاری

·        متعهد نبودن

·        تمايل به همرنگی و همسويی

·        عدم توانايی در تحمل ابهام و تضاد

·        عدم پيچيدگی ذهنی لازم برای بررسی مسائل

·        وابستگی و جمود فکری

·        ويژه گری شديد و عدم دانش کافی در مورد علوم مربوط

·        عدم استفاده از طرفين مغز

·        عدم تمرکز ذهنی

·        مقاوم نبودن

·        کمرويی

·        عدم انعطاف پذيری

مديران بايد بدانند که آزاد ساختن توان خلاقيت و به کار گيری فکرهای نو در گرو پيروزی بر موانع مذکور است؛ هر چند پيروزی برآنان مشکل است و احتياج به زمان دارد.

2) موانع اجتماعی خلاقيت:

        موانع اجتماعی آن دسته از موانعی است که به طور مستقيم متأثر از محيط اجتماعی است و فرد خود به تنهايی نمی تواند به رفع آنان اقدام کند. اين موانع بيشتر در محيط های خانوادگی و آموزشی تجلی پيدا می کنند.

       الف- خانواده: دوران کودکی نقش بسيار مهمی در شکفتن و بارور شدن استعدادهای مختلف کودکان ايفا می کند. بعضی عقايد تربيتی غلط و عدم آگاهی لازم، شرايط نامساعد، بی توجهی به پرسش های کودکان و به عقايد اصيل غير عادی آنان، ارزش قايل نشدن به عقايد کوکان، انتقاد و سرزنش کردن نابجا از کارهای آنان و قضاوت نادرست در درون خانواده، بعضی از مواردی است که مانع رشد و شکوفا شدن خلاقيت کودکان می گردد.

ب- محيط آموزشی: از آنجايی که نظام های آموزشی نقش اساسی در شکوفايی استعدادهای بالقوه فراگيران دارند و ناکار آمد بودن اين نظام ها خود بزرگ ترين مانع بروز خلاقيت و نوآوری است، برای جلوگيری از خاموشی خلاقيت، بزرگان تعليم و تربيت اصولی را پيشنهاد کرده اند که رعايت آنان در محيط های آموزشی به طور مرتب، مداوم و هماهنگ کمک خواهد کرد تا به جای خاموشی، خلاقيت رشد و توسعه پيدا کند. برای جلوگيری از خاموشی خلاقيت، رعايت اصول زير توضيه می شود.

- برای پرسش های کودکان بايد اهميت قايل شد و آنان را راهنمايی کرد تا خودشان جواب پرسش ها را بيابند.

- عقايد اصيل غير عادی بايد مورد احترام قرار گيرد و ارزش آنان برای کودکان روشن گردد.

- بايد به کودکان نشان داد که عقايدشان دارای ارزش است و عقايدی را که پذيرش آنان در کلاس ممکن باشد پذيرفتنی هستند.

- گاهی اوقات بدون اين که تهديدی از جهت نمره، ارزشيابی و يا انتقاد در کار باشد، بايد کودکان را آزاد گذاشت تا کارهائی را که خودشان می خواهند انجام دهند.

- هرگز نبايد قضاوتی در مورد رفتار کودکان بدون اين که علل و نتايج آن تشريح گردد، به عمل آورد. همچنين جورج اف. نلر می گويد:

- قبل از هر چيز می توانيم دانش آموزان را به داشتن انديشه های بکر تشويق کنيم؛ انديشه هايی که کم و بيش برای خود آنان بکر است.

- بسياری از جوانان، به طور طبيعی مستعد پذيرش انديشه های تازه هستند. نوجوانان، هوسها و مُدها را با اشتياق و با آغوش باز می پذيرند. نظام آموزشی بايد تلاش کند تا ميل افراد را به ابداع تقويت کند و نگرش های محافظه کارانه و قراردادی را در آنان اعتدال بخشد.

- اگر بخواهيم خلاقيت را پرورش دهيم، بايد بيان خودجوش را مخصوصاً در کودکان کوچک تر، تشويق کنيم. همچنين بايد دانش آموزان را تشويق کنيم تا در ابراز نظرهای خود راحت و روان باشند. در شرايط مساوی، هر چه نظرات بيشتری ارائه دهند، مسائل بيشتری را می توانند حل کنند. اگر در ابراز عقايدشان راحت و روان باشند، با ذهن بارورتری با مطالعات و يافته های خود مواجه می شوند و می توانند آموخته ای خود را به گونه ای وسيع تر به کار گيرند.

- يکی از رسالت های مهم نظام آموزشی برانگيختن کنجکاوی دانش آموز در مطالعات خود و ارتباط آن با دنيای اطراف وی است.

        بنابراين، علمای تعليم و تربيت بر اين نکته صحه گذاشته اند که آموزش مبتنی بر خلاقيت، پربارتر از آموزش به وسيله اعمال قدرت است؛ شاگردی که با به کار بستن حداکثر ظرفيت خود انگيزش درونی برای کار کردن پيدا می کند، ديگر نيازی به پاداش و تنبيه ندارد. پس سودمندتر آن است که نظام های آموزشی موقعيتی فراهم آورند تا با رعايت اصول، خود مانع خلاقيت نشوند.

3) موانع سازمانی خلاقيت

        موانع سازمانی خلاقيت و نوآوری در ابعاد مديريت، ساختار سازمانی، فرهنگ سازمانی و آموزش قابل بررسی و تأمل است زيرا چنانچه اين ابعاد با اهداف و رسالتی که سازمان های آموزشی دارند هماهنگ نباشند، سازمان، خود مانعی در راه خلاقيت و نوآوری خواهد بود. موانع سازمانی خلاقيت در مقوله های زير قرار می گيرند:

الف) مديريت: در اين زمينه می توان به موارد زير اشاره کرد:

·        شيوه های رهبری

·        به کارگيری روش های تشويق و تنبيه نادرست

·        نگرش منفی نسبت به توان زيردستان

·        عدم تحمل انتقاد

·        عدم تحمل شکست

·        ضرر و زيان محسوب نمودن هزينه های ناشی از خلاقيت و نوآوری

ب) ساخنار سازمانی: در اين حوزه، موارد زير می توانند به عنوان مانع خلاقيت مطرح شوند:

·        ارتباطات محدود سازمانی

·        پيروی از طبقه بندی مشاغل و شرح شغل ثابتچ

·        ارزيابی نادرست عملکرد

·        ساختار مکانيکی و انعطاف ناپذير

ج) فرهنگ سازمانی: به عنوان بستر و زمينه اصلی سازمان، نقش بسيار مهمی در بروز خلاقيت و نوآوری بر عهده دارد. برخی موانع که در اين زمينه می توانند مطرح شوند عبارت است از:

·        عدم احساس مسئوليت اجتماعی

·        تلاش در جهت حفظ وضع موجود

·        عدم وجود فضای حمايت از نوآوری و نوآوران

·        تأکيد بر اهداف سازمانی بدون توجه به کارکنان

د) آموزش: نيروی انسانی مقوله ای مهم و تعيين کننده در اثر بخشی و کارآيی سازمان ها است. در اين زمينه می توان به موارد زير که به عنوان مانع خلاقيت و نوآوری عمل می کنند اشاره کرد:

·        ضعيف بودن آموزش های پايه ای

·        عدم آموزش های مستمر در زمينه مسائل کاری و يا در صورت وجود، خلاق نبودن آن

 

ويژگی های افراد خلاق

        سازمان به خودی خود خلاق نخواهد شد مگر اينکه افراد خلاق با خصوصيات و ويژگی های خاص پيکره آن سازمان را تشکيل دهند. آنانند که با تشکيل گروه های مختلف، مجموعه ای را به وجود خواهند آورد که توسط رهبر و مديری خلاق، خوب حمايت شوند و مديران با شناخت افراد خلاق و به کارگيری آنان در پست های مختلف و مناسب می توانند زمينه های لازم جهت خلاقيت و نوآوری را در سازمان برای هميشه فراهم آورند. در اين راستا به برخی ويژگی های افراد خلاق که توسط صاحبنظران بيان شده است اشاره می شود:

        تورنس، ويژگی های بسياری را برای افراد خلاق قايل است که از جمله آنها می توان به موارد زير اشاره کرد:

        آزردگی از کارهای تکراری، توان فکر کردن و پرداختن به چند موضوع در يک زمان، ايجاد شرايط نشاط و علاقه به موضوع در خويش، فرانگری در انجام تکاليف، تلاش در انجام کارها با روش غير معمول، درک سريع و صحيح از روابط بين پديده ها، مستقل بودن و نگرانی نداشتن از اينکه نسبت به ديگران متفاوت به نظر آيند، خيالی بودن، انعطاف پذيری، کنجکاوی، مخاطره پذيری.

        استادين (1974) مطالعات انجام شده درباره ويژگی های افراد آفريننده را مورد بررسی قرار داده و به اين نتيجه رسيده است که افراد آفريننده دارای ويژگی های زير هستند:

1)    انگيزه پيشرفت سطح بالا

2)    کنجکاوی فراوان

3)    علاقه مندی زياد به نظم و ترتيب در کارها

4)    قدرت ابراز وجود و خودکفايی

5)    شخصيت غير متعارف، غير رسمی و کامروا

6)    پشتکار و انضباط در کارها

7)    استقلال

8)    طرز فکر اعتقادی

9)    انگيزه های زياد و دانش وسيع

10) اشتياق و احساس سرشاری

11) زيبا پسندی و علاقه مندی به آثار هنری

12) قدرت تأثير گذاری بر ديگران

13) علاقه ی کم به روابط اجتماعی و حساسيت زياد نسبت به مسائل اجتماعی

در مجموع، بنابر تحقيقات و بررسی زيادی که توسط صاحب نظران مختلف انجام گرفته می توان ويژگی های زير را در خلاقيت مؤثر دانست.

·        نداشتن تعصب نسبت به تغيير

·        علاقه به يادگيری، کنجکاو بودن

·        علاقه به آزمايش و تجربه دايمی

·        گرايش به مقوله ها و کارهای پيچيده

·        توسعه دامنه دانش و آگاهی خود

·        داشتن بينش ژرف تر نسبت به محدوده زندگی

·        شوخ طبعی

·        قدرت و آمادگی پذيرش افکار نامتعارف و تحمل ابهام

·        تبحر بيشتر در استفاده از قوای فکری خود

·        جهت دار بودن انگيزه ها و شوق ها

·        واقع بينی نسبی

·        ميل به ريسک کردن

·        اعتماد به نفس بالا

·        پشتکار و تلاش مستمر

·        وقار و خود انگيختگی

·        توجه به زمان و وقت شناسی

·        داشتن ظرفيت بالا در تحمل ناملايمات

·        دارای استقلال و آزادی عمل و فکر نسبی

·        شجاعت در پذيرش عيوب خود، توانايی تشخيص آنان و قدرت در ترک عادت های ناپسند

·        قدرت تجسم آينده و برنامه ريزی حتی بلند پروازانه

·        توجه توأم به رؤيا و عمل

·        اعتقاد به راستی و درستی به عنوان ابزار کار

·        داشتن قدرت نسبتاً بالا در کنترل نفس خويش

·        تمايل به پيشرفت دايمی

·        رک گويی و صراحت بيان

·        خوشبينی و اميدوار بودن به آينده

·        خودخواه نبودن و داشتن ثبات عاطفی

·        داشتن قدرت جمع بندی مسائل و قضايا و نتيجه گيری از آنان

·   داشتن روحيه کار پذيری و توليد کنندگی در کار (کار آفرينی) و عدم تمايل صرف به استفاده از حاصل کار ديگران

·        حساسيت و اهميت قايل شدن نسبت به سرنوشت ديگران

·   نسبت به زندگی خود و ديگران احساس مسئوليت کردن و اعتقاد به اين که در زندگی رسالتی به عهده ی او گذاشته شده است.

·        در فکر و عمل از اصالت و نوآوری بيشتری برخوردار بودن

·   پيروی کمتر از آن دسته معيارها، رسوم و ارزش های اجتماعی که به نظر قابل قبول نيستند، اتکای بيشتر به قضاوت شخصی خود.

·        بيان عقيده خود در جلسات و در عين حال عدم پافشاری در تحميل عقايد خود

·        حساس بودن نسبت به مسائل اجتماعی و سياسی جامعه

·        صرف بخش عمده ای از وقت و انرژی خود جهت توجه دقيق به پيرامون خود

شناخت، دقت و تأمل در اين ويژگی ها برای مديران سازمان های آموزشی علاوه بر اين که زمينه ی بارور شدن و تقويت هر چه بيشتر توانائی ها را در آنان فراهم می کند، موجب آگاهی و شناخت بهتر و توجه بيشتر به افراد درون سازمان خواهد بود.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: پنجشنبه 28 اسفند 1393 ساعت: 13:30 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

تاریخچه آموزش و پرورش در ايران

بازديد: 3717

تاریخچه آموزش و پرورش در ايران

تاريخ آموزش و پرورش در ايران به دوران‌هاي باستاني و آرياييان نخستين مي‌رسد

آموزش در ايران باستان

در دوران هخامنشي، آموزش رسمي ويژهٔ روحانيان زرتشتي (موبدان)، شاهزادگان و دولت‌مردان بود. اما چون در آيين زرتشت آموزش و پرورش به مانند زندگي مهم شمرده شده بود، مردم ايران به پيروي از گفتار حکيمانهٔ زرتشت، يعني پندار نيک، گفتار نيک و کردار نيک، اخلاق و مهارت‌هاي سودمند را به فرزندان خود آموزش مي‌دادند. در آن زمان آتشکده‌ها جايگاه رسمي آموزش بودند و موبدان علاوه بر درس‌ها مذهبي، پزشکي، رياضي و اخترشناسي نيز درس مي‌دادند.

نخستين دانشگاه

در دورهٔ ساساني فرهنگ و تمدن ايراني به شرق و غرب گسترش يافت. اما هنوز هم آموزش به گروهي خاص محدود مي‌شد. در اين دوران مهم‌ترين مرکز علمي و آموزشي دوران باستان، دانشگاه گندي‌شاپور، در شهر گندي شاپور به وجود آمد. اين شهر را شاپور ساساني بنيان نهاد و تا حدود قرن چهارم پس از اسلام آباد بود. در دانشگاه گندي شاپور دانشمندان ايراني در کنار دانشمندان هندي، يوناني و رومي به فعاليت علمي و بحث و گفت و گو مشغول بودند. وقتي مدرسهٔ آتن در سال 529 ميلادي بسته شد، بسياري از دانشمندان يوناني به گندي شاپور مهاجرت کردند. در زمان خسرو انوشيروان بيمارستاني در اين شهر ساخته شد و آموزش طب ايراني، يوناني و هندي رونق گرفت.

آموزش در دوران قاجار

در دوران قاجار جنگ‌هاي ايران و روس رخ داد که با شکست ايرانيان و از دست رفتن بخش‌هاي زيادي از ايران همراه بود. البته ان شکست دردناک باعث شد که دولت‌مردان دلسوز و فرهيختگان جامعهٔ آن روز به علت شکست ايرانيان آگاه شوند که همانا بي‌خبري از دانش و فن آن روزگار بود. از اين رو، در سال 1231 هجري قمري، 5 نفر دانشجو به انگليس فرستاده شد؛ نخستين چاپخانهٔ سربي در 1227 هجري قمري در تبريز به کار افتاد؛ نخستين روزنامه را ميرزا صالح، از دانشجويان فرستاده شده به انگليس، به نام کاغذ اخبار در 1253 هجري قمري منتشر کرد؛ و نخستين مدرسه به شيوهٔ امروزي با همت ميرزا حسن خان رشديه در 1254 هجري قمري در اروميه و در سال بعد در تبريز کار خود را آغاز کرد.

 

 

 

بنيان‌گذاري دارالفنون

دارالفنون مرکز آموزشي دانش و فن نوين بود که در سال 1231 هجري شمسي با تلاش ميرزا تقي‌خوان اميرکبير در تهران بنيان‌گذاري شد. نخستين معلمان اين مدرسه، اروپايي و بيش‌تر اتريشي بودند. نخست صد نفر فراگير از ميان فرزندان اشراف و بزرگان دولتي براي تحصيل در آن انتخاب شدند که در رشته‌هاي نظامي، پزشکي، داروسازي، معدن و مهندسي به تحصيل مشغول شدند. دارالفنون آزمايشگاه فيزيک، شيمي و داروسازي و کارخانهٔ شيشه و بلور و شمع‌سازي و چاپ‌خانه داشت و فراگيران علاوه بر مطالعهٔ نظري، به فعاليت‌هاي عملي نيز مي‌پرداختند. براي مثال، مسيو کرشيش اتريشي، که معلم توپخانه و رياضي بود، به کمک دانش‌جويان خود دستگاه فرستندهٔ تلگراف ساخت که آغازي براي گسترش ارتباط از راه دور در کشور بود.

آموزش و پرورش نوين

در بيش‌تر کشورها، گذراندن دورهٔ مقدماتي براي کودکان پنج و شش ساله و گذراندن دورهٔ متوسطه براي نوجوانان سيزده ساله اجباري است. در بسياري از کشورها حضور دانش‌آموزان پس از يازده‌سالگي در مدرسه‌ها کم مي‌شود؛ البته، آموزش تا بزرگ‌سالي در دانشکده‌ها و دانشگاه‌ها و مرکز هاي آموزش مهارت‌هاي عملي ادامه مي‌يابد. با وجود اين هنوز ميليون‌ها نفر در دنيا از مهارت‌هاي ابتدايي خواندن و نوشتن بي‌بهره‌اند. بر اساس قانون اساسي ايران، آموزش و پرورش براي همهٔ کودکان و نوجوانان ايراني تا دورهٔ متوسطه رايگان است و دولت وظيفه دارد امکان تحصيل را براي همگان فراهم سازد. نظام آموزشي ايران داراي دورهٔ ابتدايي(پنج سال) دوره‌ي راهنمايي (سه سال) دوره متوسطه( سه سال) و دورهٔ پيش دانشگاهي است. علاقه‌مندان به کارهاي عملي و فني نيز مي‌توانند مهارت هاي لازم را در مدرسه‌ها و آموزشگاه‌هاي کارو دانش بگذرانند. دانش‌آموختگان دوره پيش‌دانشگاهي در صورت موفقيت در آزمون‌هاي سراسري، به دانشگاه وارد مي‌شوند.

سازمان‌هاي آموزشي ايران

·         دانشگاه‌ها

·         آموزش و پرورش

·         سازمان پژوهش و برنامه‌ريزي درسي

·         کتاب‌هاي درسي

·         مجله‌هاي کمک آموزشي

 

 

 

 

 

آموزش و پرورش ايران ، مشكلات و توسعه پايداروبررسی نظام آموزشی ايران

 

آموزش و پرورش مدرن و معاصر در ايران، به قدمتي تقريباً يكصد ساله، بخش معتنابهي از منابع اين دوره از تاريخ كشورمان را به خود اختصاص داده است. عليرغم اينكه در اين نظام يكي از اصيل‌ترين و وسيع‌ترين قشر فرهنگي تاريخ، يعني معلمان،‌ شركت داشته‌اند و همه نهادها، گروه‌ها و آحاد جامعه به نوعي در تحقق اهداف آن مشاركت دارند، با اين وجود اكنون با بغرنج‌ترين مشكلات و چالش‌ها مواجه مي‌باشد،‌ به گونه‌اي كه بسياري از محققان و انديشمندان جامعه، ريشه اغلب مشكلات، نابساماني‌ها، نارسايي‌ها و بحران‌هاي اجتماعي را در سيستم و فرايند آموزشي جستجو و معرفي مي‌كنند.

گفته شده قريب 15 درصد بودجه كشور در آموزش و پرورش به مصرف مي‌رسد و از اين جهت شايد بيشترين سهم بودجه دولتي را ـ صرف‌نظر از گستره كمي‌آن ـ به خود اختصاص داده است. با اين وجود، برغم زحمات فراوان و بي‌شايبه قاطبه معلمان، كه به استناد قراين موجود و نظرسنجي‌ها، در مقايسه با كارمندان ساير سازمان‌ها و نهادهاي دولتي، بيشترين كار مفيد را به انجام مي‌رسانند، ميزان كارآمدي و اثربخشي آن به سبب نارضايتي عمومي‌از كيفيت خروجي‌هاي آن، پيوسته معروض توجه و انتقاد بسياري از ناظران و صاحب‌نظران واقع شده است. به زعم منتقدان، نظام فعلي آموزش و پرورش پاسخگوي خيل عظيم مطالبات، نيازها و انتظارات جامعه نيست و نيازمند اصلاحات جدي و اساسي است و استدلال مي‌كنند كه با رويكردهاي منسوخ و متصلب كنوني و بدون توجه به نيازها و تقاضاهاي اجتماعي و محيطي (ملي و فراملي) روزافزون، نمي‌توان از نهاد مزبور خواست رسالت و كاركردهاي اساسي خود را اجرا كند.

نيز، استدلال شده اگر قرار است جامعه در حال گذار ايران به سلامت از گردنه‌هاي صعب‌العبور تغييرات اجتماعي گذر كند،‌ شايسته است كه نظام آموزش و پرورش صرفنظر از تأخيرهايي كه تاكنون در ورود به عرصه مهندسي اجتماعي داشته است،‌مسئوليت و سهم بيشتري در قبال جامعه بر عهده گيرد و نقش جدي‌تري را در خروج از بن‌بست كنوني و نيل به جامعه مطلوب ايفا نمايد.

اين مهم ميسر نمي‌شود مگر اينكه نظام آموزش و پرورش ما، ضمن كسبِ وزن، شأن و جايگاه شايسته و واقعي خود در نظام و سلسله مراتب اجتماعي و سازماني كشور، ابتدا بتواند خود را از قيد و بندها و مشكلات بيشماري كه با آن دست و پنجه نرم مي‌كند رها سازد و به منزله بازوي روشنفكري جامعه،‌ زمينه‌هاي شكل‌گيري آموزش و پرورشي انسان‌گرا، رهايي‌بخش و مقوم توسعه همه جانبه و درون‌زا را فراهم آورد و در پرتوشناسايي، تحليل و طبقه‌بندي اهم چالش‌هاي موجود، و همگام با تحولات جهاني،‌ چشم‌انداز مناسبي را براي خود و جامعه فراهم نموده،‌ تا به نوبه خود،‌ گره از راز فروبسته توسعه‌نيافتگي ايران بگشايد.

ـ ايران ، معماي توسعه ومشكلات برنامه ريزي

 

اكنون قريب به نيم قرن ـ تقريباً همگام با ژاپن ـ‌ از گام نهادن ايران در مسير برنامه‌ريزي جهت نيل به توسعه همه جانبه و پايدار مي‌گذرد و در اين راه منابع بيشماري صرف شده است. ظاهراً آرمان اوليه محمدرضا شاه پهلوي نيل به مرتبت اقتصادي و صنعتي كشورهاي پيشرفته اي چون امريكا و آلمان بود، ليكن بزودي دريافت كه تحقق اين آرزوي بلند پروازانه مستلزم تمهيدات و مقدمات فرهنگي اجتماعي دراز آهنگي است كه فقط در خلال يك فرايند طولاني تاريخي وصال ميدهد و عجالتاً ايران فاقد پتانسيل و آمادگي لازم براي آن است؛ لذا، اندكي بعد، ژاپن به الگوي توسعه ايران بدل شد اما آن نيز به عللي كه خارج از حوصله اين نوشتار است ، ره بجايي نبرد و اكنون همگان ميدانيم كه چگونه امواج انقلاب سال 57، بساط تجدد و شبه مدرنيسم ناقص و سطحي خاندان پهلوي را در نورديد.

پس از پيروزي انقلاب و تثبيت تدريجي حاكميت سياسي بر آمده از آن و آغاز مجدد سنت برنامه ريزي، ظاهراً، گفته و ناگفته، كشورهايي چون مالزي، ‌اندونزي، كره و ... به الگوي توسعه ما بدل شدند، اما به رغم گذشت يك ربع قرن از پيروزي انقلاب هنوز مراد حاصل نگرديده است و گويا پيوسته راه را گم و از هدف دور افتاده ايم ، چندانكه به تعبير يكي از ژاپني‌ها اكنون «در توسعه نيافتگي بسي توسعه‌يافته»ايم.

براستي مشكل ما چيست؟ و چرا به‌رغم اينهمه تلاش و صرف منابع گويا با ابتلا به نفرين ابدي خدايان، همچنان گرفتار سرنوشت سيزيف- پيوسته مشغول طي كردن يك سيكل معيوب و عقيم هستيم؟!

هم اكنون ايرانيان، به‌رغم استظهار به يك عقبه و پشتوانه عظيم و غني تاريخي فرهنگي، و با وجود برخورداري از منابع سرشار طبيعي، به تعبير زنده ياد دكتر عظيمي، به عنوان كارگر، كارمند، مدير، معلم و ... شب و روز كار مي‌كنند و جان مي‌كنند، اما حاصل آن توليد سرانه اي قريب 1500 دلار ( در قبال در آمد سرانه قريب 000/40 دلاري كشورهاي فاقد منابع طبيعي همچون سوئيس و ژاپن) مي‌باشد. اگر توسعه را به يك تعبير افزايش قابليت و توان يك جامعه در بهره وري ازظرفيت‌هاي تاريخي، اجتماعي، انساني، اقتصادي و طبيعي خود بدانيم، اين بدان معناست كه جامعه ما تا بحال فقط توانسته از 5 درصد ظرفيت خود بهره برداري كند!

ريشه اين فاجعه كجاست؟ و با توجه به نيم قرن سابقه و تجربه برنامه ريزي توسعه، پاشنه آشيل و حلقه مفقوده و معيوبه برنامه‌هاي ما چيست؟

گرچه تاكنون، انديشمندان و پژوهشگران در باب علل انحطاط و عقب ماندگي ايران از منظرهاي گوناگون، نظريات و تفاسير متعدد و متنوعي اعم از علل تاريخي/ جغرافيايي،طبيعي،‌سياسي،‌ اقتصادي، فرهنگي، رواني، فلسفي، توطئه يا تهاجم بيگانگان و ... خلاصه لاهوتي و ناسوتي و اهورايي و اهريمني را مطرح كرده‌اند، كه هر يك بنوبه خود حاوي نكات جالب و در خور تأملي مي‌باشد، ليكن با توجه به خروج روز افزون بشر از چرخه جبرو تقدير طبيعي و ماوراء طبيعي، و نقش بارز وي در تقرير سرنوشت خود، نگارنده مايل است در تبيين راز درماندگي و فروماندگي ايران معاصر، تكيه و تاكيد اصلي‌خود را بر روي‌سرنوشت خود ساخته و خود خواسته جامعه ايران ـ آنهم از منظر و محدوده سازه آموزشي ـ بنهد.

 

- حلقه مفقوده؟

 

توسعه را فرايند تحول بنيادين باورهاي فرهنگي، نهادهاي اجتماعي، سياسي و اقتصادي به منظور خلق و متناسب شدن با ظرفيتهاي جديد و ارتقاء كمي‌و كيفي قابليت‌ها و توانايي‌هاي انساني، آموزشي، اقتصادي و ... دانسته اند كه نيل به چنين مرتبه‌اي، بيش و پيش از همه،‌مستلزم تحول فرهنگي و ارزشي جوامع مي‌باشد. مطالعات و تجربيات بين المللي، جملگي مبين و مؤيد اين نكته‌است كه توسعه پايدار و همه جانبه، الزاماً بايد از بستر نيروي انساني بگذرد و پيش شرط توفيق، تثبيت و تداوم هرگونه توسعه و تحولي، سرمايه گذاري در توسعه انساني بمنزله ركن و هسته اصلي و محوري آن مي‌باشد.
به بيان امروزي،دانش و دانايي ملي، ركن اصلي توسعه ، و نظام آموزشي هم گذرگاه نيل به دانايي ملي بشمار مي‌آيد و جامعه زماني به اهداف خود دست مي‌يابد كه از طريق توسعه انساني مسير خود را هموار كند، در واقع بنياد حيات جمعي انسان را تعليم و تربيت تشكيل مي‌دهد و ما «آنگونه زندگي مي‌كنيم كه تربيت مي‌شويم». از اينرو، هر تعبيري كه از توسعه داشته باشيم، براي رسيدن به آن تمامي‌تلاش‌ها بر دوش انسان‌هايي است كه بايد بار اين غافله را به سر منزل مقصود برسانند، و از آنجايي كه در دنياي معاصر، نهاد آموزش و پرورش مسئوليت تربيت نيروي انساني در جامعه را بر عهده دارد، از اينرو، مهمترين بستر توليد و تربيت نيروي انساني بشمار مي‌آيد، كه با توجه به نقش و شكل فراگير امروزي آن، يكي از بنيادهايي است كه با جامه عمل پوشاندن به كاركردهاي تعريف شده خود، اگر نگوئيم سهامدار اصلي، دست كم يكي از سهامداران عمده اين فرايند به حساب مي‌آيد.

بر اين اساس، بر خلاف پيشگامان نظريه توسعه، كه همواره بر اهميت ايجاد و گسترش منابع مادي و كالبدي تاكيد داشتند، امروزه، به لحاظ اهميت آموزش و پرورش در زندگي اقتصادي اجتماعي افراد و جوامع، از هزينه‌هاي آموزشي به عنوان يك سرمايه گذاري بنيادي ياد مي‌شود.

نظريه سرمايه انساني، ضمن تاكيد بر بهره‌ور‌زا بودن سرمايه گذاري در منابع انساني، استدلال مي‌كند كه اين سرمايه گذاريها، سبب افزايش ظرفيت و توان توليد و بهره‌وري افراد مي‌شود. از نقطه نظر اقتصادي، گرچه بازگشت سرمايه گذاري در نيروي انساني، اغلب مستلزم فرايندي طولاني و بلند مدت است، ليكن بازدهي آن بسيار عميق و گسترده بوده و در تمام كنش‌هاي فردي و جمعي افراد آموزش ديده اعم از رفتار، گفتار، خوراك، پوشاك، نرخ جمعيت و ... و در نتيجه كاهش هزينه‌هاي اقتصادي، بهداشتي، قضايي و ... انعكاس مي‌يابد.

همچنين از آنجا كه نيروي انساني از عوامل اصلي توليد مي‌باشد، اين نوع سرمايه گذاري با افزايش سطح مهارت و تخصص نيروي كار، موجب ارتقاي كيفيت توليد و نيز بهبود و اثر بخشي در استفاده از منابع مادي و معنوي و بكارگيري بهينه آنها مي‌شود.
افزون بر براهين و رويكرد فوق، وبا توجه به شتاب هندسي تحولات جهان در چند دهه اخير، گفته ميشود كه اينك جامعه جهاني در حال ورود به مرحله جديدي از توسعه موسوم به «جامعه دانش» (
knowledge society) و «اقتصاد مبتني بر دانش» based Economy)– (knowledge، مي‌باشد، كه در اثر آن، هم سامانه‌هاي توليد و توزيع كالا و خدمات و هم سامانه‌هاي توليد، توزيع، تبديل و ترويج دانش، دچار دگرگونيهاي اساسي خواهد شد.

اين تحول در جامعه و اقتصاد جهاني، كشورهاي كمتر توسعه يافته و غافل از توسعه دانش، از جمله ايران، را به چالشهاي بنيادي جديدي سوق ميدهد؛ آنچنانكه اگر اقتصاد ايران بخواهد بطور طبيعي و با سرعت فعلي فرايند توسعه را طي كند، راهي بس طولاني و احتمالاً نافرجام در پيش خواهد داشت و چه بسا در بين راه در اثر رقابتهاي فشرده جهاني مستحيل يا مستهلك گردد. از اينرو، به اعتقاد برخي تحليل‌گران، شايسته است ايران بدون طي فاز اقتصاد صنعتي و با يك گريز سريع و برنامه ريزي شده خود را به مرحله اقتصاد دانش پرتاب كند، و براي نيل به چنين جهش بلندي، بايد سامانه اقتصادي خود را به يك سامانه يادگيرنده (تبديل كارخانه و صنعت به مدرسه و دانشگاه و بالعكس) تبديل كند.
بديهي است، در پيمودن مسير فوق، بخش اعظم و اساسي چالشها متوجه سامانه دانش در جامعه، بويژه متوجه بخش آموزش و پرورش ما، به منزله فونداسيون فرهنگي و معرفتي ساير بخشها، مي‌باشد كه بايد با سرعت هر چه تمامتر، ضمن ترك رويكردهاي منسوخ و متصلب، واجد صلاحيتها، ظرفيتها و ويژگيهاي لازم جهت برداشتن چنين گام بلندي گردد.

با اين همه، متاسفانه شواهد و قراين موجودحاكي از آنست‌كه نگرش و روند كنوني آموزش و پرورش ايران و كيفيت منفي يا نازل خروجيهاي آن، نه تنها متضاد با موج ياد شده ، بلكه حتي مغاير با ادعاي طرفداران سودآوري و بهره زا بودن سرمايه گذاري در نيروي انساني مي‌باشد. شايد عدم رغبت بخش خصوصيو حتي خانواده‌ها در مشاركت و سرمايه‌گذاري در بخش آموزش، و شكاف موجود بين مدرسه و دانشگاهبا كارخانه و صنعت و نيز فاصله و گسست عميق نظام آموزشي ايران با واقعيتها و انتظارات پيراموني اعم از ملي و فراملي از سويي، و بي انگيزه شدن دانش‌آموزان براي درس خواندن يا ادامه تحصيل،‌ به ويژه در بين پسران، مهاجرت نخبگان و فرار مغزها و ... از سوي ديگر؛ همگي علائم و جلوه‌هايي از واقعيت تلخ مزبور باشد كه با توجه به نقش كليدي سرمايه انساني در رشد و شكوفايي كشور در بلند مدت، نشانه‌هاي اميدواركننده‌اي بشمار نمي‌آيند.

 

ـ توانا بود هر كه دانا بود!

 

ادبيات كهن ما، اعم از ملي و ديني، مشحون از اشعار، حكايات و روايات دلنشين و نغز در وصفِ شأن و منزلت علم و معرفت و معلم و متعلم مي‌باشد. فلاسفه نيز پيوسته يادآور شده‌اند كه انسان حيواني انديشمند است كه در شعاع آگاهي و انديشه خودعمل مي ‌كند و اعمال او مسبوق به افكار اوست و لاجرم پاي معيشت او به اندازه گليم معرفت او دراز خواهد شد و ...

و بر اين‌ها بيافزاييد ادبيات جديد را، متأثر از امواج مدرنيته و پُست مدرنيته و به ويژه ملهم از پيامبران و مبشران عصر ارتباطات و اطلاعات نظير مك لوهان، تافلر، كستلز و ...، كه پيوسته از آغاز هزاره معرفت بنياد و نقش دانايي در جابجايي قدرت و ثروت و فراز و فرود دول و ملل سخن گفته و كلمات قصارِ ايشان زينت كلام و ورد زبان تمام سياستگذاران، مديران ، نويسندگان و سخنرانان ماست و بي‌وقفه در سطح جامعه پمپاژ مي‌شود، چندانكه امروزه،‌ نه همان خواص كه عوام كوچه و بازار نيز با بيانات ايشان بيش از روايات ائمه و اولياي دين آشنايند.

 

اما واقعيت چه مي‌گويد؟

گويا، در ايران واقعيات حاوي اين طنز تلخ هستند كه سردادن شعار و ادعاي فراوان در هر زمينه‌اي، اغلب حاكي از كميابي يا نايابي آن كالاست!

ـ هرم واژگونه!و مشكل عدم التفات به شان و منزلت واقعي علم و معرفت ،معلم وپژوهشگر و استاد

اگر تمايل به ساده‌سازي و ساده‌نگري تلقي نشود، بگمان نگارنده اُم‌المسائل نظام آموزشي و بلكه كل جامعه ايران، كه باعث انبوه چالش‌ها و اين همه واپس‌ماندگي نه همان در سطح آموزش و پرورش،‌ كه در سطح ملي و جهاني شده است،‌ تنها يك علت دارد و آن هم عدم التفات و اعتنا به شأن و منزلت واقعي علم و معرفت ـ و به تبع آن معلم و پژوهشگر و استاد بمثابه طراحان و مهندسان بعد ذهني و نرم‌افزاري جامعه و به عبارتي مولدان،‌ حاملان و مروجان اين اكسير اعظم خوشبختي و توسعه ـ‌ مي‌باشد.
يعني نگرش و جهت‌گيري جامعه و سياستگزاران، برنامه‌نويسان،‌ بودجه‌ريزان و مجريان ما،‌ درست بر ضد رويكرد و رهيافت غالبِ جهاني مبني بر استقرار هزاره دانش بنياد و دانايي محور،‌ و تأكيد همگان بر نقش بنيادين و بي‌بديل سرمايه انساني و اجتماعي به منزله موتور و محور هرگونه توسعه و تحول و نيز موضوع، محمول و مقصود آن، مي‌باشد.
نگاهي گذرا و اجمالي به جايگاه آموزش و پرورش و معلم در بين برنامه‌هاي كلان ملي و در سند بودجه و نيز جايگاه و منزلت آن در سطح و در سلسله مراتب سازماني و ارزشي جامعه، حاكي از آن است كه در واقع عظيم‌ترين دستگاه و نهاد ملي كه بايد چشم و دل و چراغ جامعه باشد، و همه خانواده‌ها و افراد جامعه بنحو مستقيم و غير مستقيم با آن مرتبط و عزيزترين كسان خود را به آن سپرده‌اند، نهادي حاشيه‌اي، فراموش شده و تحقير شده مي‌باشد كه نمي‌تواند نقش پويا و زنده‌اي را در حيات و تلاش و بالندگي جمعي جامعه ايفا كند و عليرغم اينكه زيرساختي‌ترين سنگ بناي تحولات جامعه در آن رقم مي‌خورد،‌در سلسله مراتب ارزشي سازمان‌هاي كشوري، ‌سازماني حاشيه‌اي و صغير بشمار مي‌آيد كه ساير سازمان‌ها با نگرش قيموميت و فرادستي بدان مي‌نگرند.

همچنين،‌ در صورتي كه برنامه‌هاي بلند مدت كشور،‌ از جمله سياست كلان فرهنگي، مصوبات مجمع تشخيص مصلحت نظام،‌ برنامه‌هاي توسعه اول تا چهارم، مصوبات مجلس و شورايعالي انقلاب فرهنگي و ... را مورد بررسي قرار دهيم،‌ روشن مي‌شود كه شأن آموزش و پرورش در تدوين سياست‌ها و برنامه‌هاي مزبور، در حداقل قابل انتظار نيز ديده نشده است. در پرتو چنين نگرشي، طبيعي است كه سهم و جايگاه آموزش و پرورش در جلب حمايت حقوقي و منابع موردنياز خود،‌ توسط سياستگزاران و متوليان امور،‌ فراموش و يا تحت‌الشعاع ساير اولويت‌ها قرار گيرد.

به همين قياس، در سطح جامعه نيز،‌ شغل معلمي‌در مرتبه چندم اولويت براي داوطلبان مشاغل قرار دارد و روي آوردن به شغل معلمي،‌ اغلب،‌ برخلاف ميل باطني و از سر اجبار و اكراه بوده،‌ و در هنگام انتخاب رشته نيز، انتخاب دبيري در اولويت‌هاي پاياني و از سرِ اضطرار و احتياط قرار دارد.

فشارها و مشكلات معيشي معلمان و مقايسه دريافتي آن‌ها با دريافتي كارمندان ساير نهادها و سازمان‌هاي دولتي، مأيوس كننده بوده و منزلت شغلي آن‌ها را به مراتب پايين در سلسله مراتب مشاغل تنزل داده است. آن‌ها در جامعه سرافكنده و نزد همسر و فرزندان خود خجل و شرمنده هستندودر حالي که به دانش آموزان خود درس «بابا نان داد»را مي‌دهند هر روز بيش از پيش خود را در ايفاي مسئوليت مزبور در قبال خانواده‌هايشان ناتوان احساس مي‌کنند.

هنگام خواستگاري،‌ خريد،‌ يا گفت‌وگو در جمعي ناشناس،‌ نگرانند كه مبادا اعلام شغلِ‌شان مترادف با نوعي زبوني و همراه با برانگيختن حس ترحم يا تمسخر مخاطبان كم‌مايه باشد و در مجموع از نوعي تحقير تاريخي، ملي و اجتماعي رنج ميبرند. در اين راستا،‌ نگرش دولتمردان،‌ جامعه و اولياي دانش‌آموزان به معلم،‌ به هفته معلم و ... هر يك حاوي رگه‌هايي از ذلت براي معلمان مي‌باشد.شايد تصادفي نباشد که روز معلم مصادف با روز کشته شدن الگوهاي آن(چه دکتر خانعلي و چه استاد مطهري)واقع شده است گويا در اين روز جامعه و زمامداران ما دانسته و ندانسته مشغول بزرگداشت مرگ معلم و مقام معلمي مي باشند!

بدين گونه،‌ اگر منافع ملي اقتضا دارد كه معلمي‌افضلِ كارمندي و وزارت آموزش و پرورش ارشدِ سازمان‌هاي كشور مي‌باشد،‌ واقعيت خلاف اين را نشان مي‌دهد.
با توجه به اينكه در دنياي معاصر، سيستم آموزشي ابزار و تكيه‌گاه تمامي ‌دولت‌هاي مدرن براي نيل به توسعه پايدار و همه جانبه مي‌باشد، از اين‌رو، بايسته است سياستگزاران و مسئولين عالي نظام با تجديد نظر در نگرش و روش‌هاي پيشين خود، و اعاده جايگاه و منزلت آموزش و پرورش در سلسله مراتب سازماني و اجتماعي، حساب جديد و بيشتري بر روي نقش و سهم نظام آموزشي و فراتر از يك ميليون معلم باز كنند تا آنها نيز بنوبه خود نقشي شايسته‌تر در اداره كشور و پيشبرد امور و نيل به جامعه مطلوب ايفا كنند.
در صورتي كه از حوزه و منظر فرهنگ، آهنگ توسعه پايدار داشته باشيم، آيا با رجحان آموزش و پرورش و مدرسه به مركزيت معلم، فرايند توسعه تسهيل و تسريع نمي‌گردد و هزينه آن كاهش نمي‌يابد؟ براي توليد، تمرين و نهادينه كردن ارزش‌هايي چون آزادي، عدالت، مدارا، همزيستي، همفكري، تعامل فردي و گروهي، قانونگرايي و ساير توانمندي‌ها و مهارت‌هاي فردي و اجتماعي آيا نياز به زيرساخت آموزشي و تربيتي به محوريت مدرسه ومعلم نيست؟

با توجه به اينكه دانش آموزان و فرزندان ما(اين سرمايه‌ها و مديران آتي جامعه)، بيشترين و بهترين ايام مفيد عمر خود را در محيط‌هاي آموزشي و در كنار معلمان سپري مي‌كنند، و از سوي ديگر با عنايت به ضريب نجابت، تعقل، آرامش، سلامت نفس، خلوص و اثربخشي صنف معلمان (در مقايسه با ساير صنوف)، آيا اين محيط و اين قشر سالمترين و قابل اعتمادترين حلقه جامعه براي بسترسازي و نهادينه كردن تحولات فرهنگي، اجتماعي و سياسي نيست؟

متاسفانه به رغم همه نقش و اهميتي كه نظام آموزشي در اعتلا و انحطاط و توسعه و عقب ماندگي جوامع معاصر ايفا كرده و مي‌كند، با اين وجود هنوز قادر به احراز جايگاه واقعي خود در ادبيات سياسي- اجتماعي و فرهنگ برنامه‌نويسي و بودجه‌ريزي ما نشده‌است، و همچنان در ذهن مسئولين ارشد نظام و در زندگي مردم نه «سوژه اصلي» كه مسئله‌اي فرعي و حاشيه‌اي باقي مانده است. در حالي كه دولتمردان و مديران ارشد ما، رسانه‌ها، جرايد و ... حاضر هستند ساعات و صفحات طولاني را صرف بحث بر سر انرژي هسته اي، امريكا، عراق و ... كنند، مايل نيستند دقايقي اندك از وقت خود را وقف آموزش و پرورش و بحران‌هاي عميق آن كنند. و در شرايطي كه نه فقط پيشرفت در حوزه علم و فرهنگ و اقتصاد، بلكه پيروزي در جنگ‌ها نيز هر روز بيش از پيش منوط و متكي بر تمهيدات و عمليات رواني و نرم افزاري و مقدم بر عمليات سخت افزاري مي‌شود و نيز انقلابات خشن و خونين گذشته به تدريج ماهيتي لطيف و مخملين به خود مي‌گيرند، بااين وجود در ايران، به واسطه غلبه نگرش سنتي، همچنان ازمنظر سخت افزاري به حيات و توسعه كشور نگريسته مي‌شود! ـ در حالي كه بودجه نظامي‌امريكا چندين برابر بودجه كل ايران است، گفته مي‌شود بودجه آموزشي آن به مراتب بيشتر از بودجه نظامي اش مي باشد!-.آياجزاين است كه دراينجا، ما، سرها را در تحت و پاها را در صدر قرارداده ايم؟(درواقع زمامداران ما، تاکنون، شيپور توسعه راوارونه نواخته اند،از اينرو تعجبي نداردکه صداي چنداني از آن بيرون نيامده است).

 

 

-مشكلات اقتصادي آموزش و پرورش

 

گرچه گفته مي‌شودكه درحال حاضر ،قريب 15درصداز بودجه ومنابع دولتي در آموزش و پرورش هزينه مي‌شود، اما با توجه به رسالت خطير و سنگين نظام آموزشي و گستره تحت پوشش آن، افزون بر نود درصد بودجه مزبور صرف هزينه‌هاي جاري و پرسنلي آنهم در نازلترين سطوح ميشود و قاعدتاً ديگر چيزي جهت ارتقاء كيفي و به روز كردن معلمان و سيستم آموزشي و تجهيز مدارس و نوسازي آنها (كه اغلب فرسوده و غير استاندارد بوده و بدون نياز به حوادث طبيعي در حال فروريزي هستند) و ... باقي نمي‌ماند.
به علاوه فقدان يا ضعف توان و انگيزه‌هاي مالي، موجب جذب نشدن نيروهاي كيفي از يكسو و عدم استفاده بهينه از ظرفيتهاي موجود از سوي ديگر خواهد شد و علاوه بر تاثير مخرب بر كيفيت آموزش، ساختار بازاركار شاغلان اين بخش حياتي را نيز با پديدهاي نامطلوبي چون چند شغلي و فقدان انگيزه براي توسعه ظرفيت‌هاي فردي، روبرو خواهد ساخت و در نهايت به استهلاك، انهزام و انتقال نيروهاي كيفي به ساير بخش‌ها مي‌انجامد.
اكنون، بسياري از معلمان، از فرط استيصال و براي جبران كسري هزينه زندگي خود، به تدريس تمام وقت (حتي دو يا سه شيفته) و يا مشاغل ديگر پناه برده اند. اگر در سازمان يا پست ديگري پديده شغل دوم پيامدهاي زيان بخشي نداشته باشد، در حرفه معلمي‌كه هرساعت آن مستلزم و نيازمند چندين برابر پشتوانه مطالعاتي و پژوهشي است، اين مسئله عواقب و آثار ناگوار و مخربي خواهد داشت. به مطايبه يا مطاعنه گفته شده قبلاً معلمان گچي از كلاس خارج مي‌شدند ولي هم اكنون گچي وارد كلاس مي‌شوند! چرا بايد شرايطي پديد آورد كه معلم مجبور شود در جوار حرفه اصلي خود، ناگزير از تن دادن به مشاغل متعدد ديگر ( در مواردي مسافركشي يادست فروشي و حتي شاگردي در فروشگاه شاگرد خود و ...) گردد و در انتها با چشماني خواب آلود جسم خسته خود را به مدرسه برساند؟! در چنين وضعيتي، زبان حال چنين معلماني مصداق اين لطيفه است كه: «نمي‌گذاريم معلمي ‌مزاحم كسب و كار و زندگيمان شود!»

بديهي است اقتصاد و سرانه كنوني آموزش و پرورش (بويژه در غياب يك ساز و كار نظارتي قوي و نهادينه شده)، چشم و گوش و زبان مسئولين و ناظرين مربوطه را براي كنترل كيفيت خدمات آموزشي، كور، كروكند ساخته است و در چنين شرايطي، پناه بردن معلمان به پديده نامطلوب اضافه‌كاري يا شغل دوم به معناي فنا شدن تدريجي خصايل معلمي ‌مي ‌باشد. هشدار كه حرفه معلمي‌در حال زوال و نسل معلمان واقعي در حال انقراض است.

انگليسي‌ها ضرب‌المثلي دارند مبني بر اين كه: «هنوز آنقدر پولدار نشده‌ام كه جنس ارزان بخرم»! در حقيقت در وضعيت فعلي، بي جهت خانواده‌ها و سياستگزاران و مديران ارشد ما دلخوش و مفتخر به اجراي اصل سي ام قانون اساسي مبني بر رايگان بودن تحصيلات هستند. در واقع آنها بدون تأمل و تعمق در حاصل كار، دچار نوعي خوشباوري ، ساده انديشي و خود فريبي (اگر نگوييم عوامفريبي) شده اند، زيرا بودجه و سرانه فعلي آموزش و پرورش در اصل ناظر به حفظ حيات اوليه و نازل سيستم (همچون بيماري مدهوش و محتضر) بوده و بنوعي، بيشتر در حكم اتلاف منابع مي‌باشد. از آنجا كه در دنياي معاصر، ديگر صرف آموزش خواندن و نوشتن معيار سواد داشتن بشمار نمي‌آيد، لذا در وضعيت كنوني، مدارس ما غالباً چيزي جز تداوم مهدكودك‌هاي سنتي (با هدف نگهداري بچه‌ها تا هنگام فراغت اوليا از كار روزانه خود) نمي‌باشد و يادآور طنز معروف مارك تواين كه: «سعي ميكنم مدرسه رفتن مزاحم تحصيلاتم نشود»!

در حال حاضر خانواده‌ها و اولياي دانش آموزان ما به بدترين و بي رحمانه ترين شكل (و همراه با شديدترين فشارهاي روحي و رواني)، مشغول پرداخت هزينه تحصيلي فرزندان خود در بيرون از سيستم آموزش رسمي در قالب تهيه معلم خصوصي، خريد كتب، جزوات و نوارهاي آموزشي و كمك آموزشي، ثبت نام در كلاسهاي فوق العاده، كلاس زبان ، كلاس كنكور و ... مي‌باشند. به تعبيري، اگر چه مدارس ما باز است اما تعليم و تربيت (به مفهوم حقيقي، اثر بخش و امروزي آن) تعطيل است.

سيل انتقاد، نگراني و نارضايتي خانواده‌ها و افكار عمومي‌از كاركرد نظام آموزشي و كيفيت خروجي‌هاي آن از سويي؛ و رويش قارچ گونه موسسات و جزوات آموزشي و شكل‌گيري امپراطوري‌هايي نظير موسسه قلم‌چي در حاشيه و بر فراز نظام آموزشي ما، گواهي بر اين مدعاست. همچنان كه گفته شد در دنياي معاصر سيستم آموزشي كانون توجه و تكيه‌گاه تمام دولتهاي مدرن براي ملت سازي و توسعه پايدار و همه جانبه بوده است؛ ولي در ايران ، نظام آموزشي ما ظاهراً به مظهر عقب ماندگي و سرخوردگي و تشديد كننده شكافهاي ملي و بين المللي تبديل شده است.

آيا با ساختار آموزشي منسوخ ومتصلب كنوني، سرانه اي چنين اندك، مدارسي غير منعطف و غير پويا، غير مشاركتي ، فاقد اختيارات واقعي و شفاف و نيز معلمي‌كه به لحاظ محروميت‌هاي مادي و معنوي و تبعيضهاي آشكار و پنهان، از نظر ذهني ورواني دچار ياس و سرخوردگي و انواع تحقيرها و فشارهاي دروني و بيروني شده، و همچون خسي در ميان امواج افسوس و اندوه سرگردان بوده ودرواقع خود«آلبوم وکلکسيوني جامع ازحسرت و ناكامي‌» مي‌باشد، چگونه مي ‌توان با پرورش شهروندان توانمند، خلاق، شاداب، هوشيار، داراي اعتماد به نفس و آماده رقابت، مشاركت و تعامل در جهاني به شدت متغير و فرا پيچيده و ... اسباب كاميابي، نشاط و بالندگي جامعه را (در سطح ملي و فراملي) فراهم نمود؟ در بهترين حالت، آموزش چنين سيستم و چنين معلمي،‌ آموزش سكوت و سكون،‌ انفعال، انجماد و اغتشاش فكري، بي‌مسئوليتي، بي‌تفاوتي، بدبيني و نوميدي خواهد بود.

بدون ترديد،‌ هيچ جامعه‌اي و هيچ حكومتي از طريق بي‌اعتنايي به نظام آموزشي و يا تحقير علم و معلمان خود، به جايي نرسيده است. بدرستي گفته شده كه هيچ جامعه‌اي نمي‌تواند فراتر از علم و معلم خود برود. مي‌توان گفت كه وضعيت فعلي نظام آموزش و پرورش و معلمان ما در واقع نمود،‌ برآيند و آينه‌اي تمام نما ازروش،منش،بينش وتوان برنامه‌ريزي و مديريت كشور(ونيز افق فکري جامعه) مي‌باشد.

چنين مي‌نمايد كه، نه همان به اقتضاي ماهيت و ايدئولوژي انقلاب،‌ بلكه به اقتضاي بافت و آرايش اقتصادي ـ اجتماعي و معيشت سنتي ما (و فقدان يا ضعف طبقه متوسط)، مديران برآمده از بطن و متن انقلاب،‌ اغلب بازاري زاده و كشاورز زاده باشند. ضمن احترام به همه صنوف، بايد نسبت به نگرش بازاري و جاليزكارانه و تعميم و تداول آن در حوزه فرهنگ ـ مبني بر مصرفي پنداشتن آن و توقع بهره‌برداري سريع از هر هزينه‌اي ـ و تداوم آن پس از 25 سال آزمون و خطا،‌ هشدار داد.

 از سويي نامزدهاي انتخابات  ضمن اذعان و اعتراف به مظلوميت آموزش و پرورش و معلمان، وعده برقراري عدالت و احقاق حقوق ايشان را مي‌دهند و از سوي ديگر،‌ برخي كارشناسان با اشاره به خانواده چهار ميليون نفري دولت و تنگناهاي شديد بودجه‌اي،‌ نسبت به دامن زدن و افزايش توقع معلمان و پيامدهاي احتمالي آن هشدار مي‌دهند.

درست است كه سطح و سقف منابع و درآمد فعلي دولت، جوابگوي نيازهاي رو به گسترش كنوني و آتي جامعه نمي‌باشد و براي حل معضلات عديده جامعه و ازجمله آموزش و پرورش ، بايد در تكاپوي تمهيد منابع جديد و ديگرياز جمله مشاركت خانواده‌ها و بخش خصوصي - بود، اما چرا در اين وضعيت ناگوار و تورم افسار گسيخته، بايد حساسترين و مهمترين كانون و حلقه حياتي و ارتباطي جامعه يعني آموزش و پرورش و معلمان بيشترين هزينه و تاوان كمبود و كسري بودجه را بپردازند؟

در اين اوضاع، اگر آموزش و پرورش و معلمان به اقتضاي نقش خطير و حياتي خود در صدر نمي‌نشينند، دست كم نبايد در ذيل هم قرار گيرند. درست است كه معلمان «زياد» هستند ولي باور كنيد كه «زيادي» نيستند. از اينرو، برقراري عدالت و هماهنگي در دستمزدها و مزايا، حداقل انتظار و كمترين حق آنها است.

آيا رواست هر كس بر سر منبع يا در مسير دريافت، توليد و توزيع درآمدهاي ارزي و ريالي بود، هر آنگونه كه اقتضاي منافع خود و گروهش مي‌نمود، مبادرت به تسهيم و تخصيص بودجه كند؟ براستي، چند درصد از مسئولين ما حاضر هستند در بين سازمان هاي موجود كشور آموزش و پرورش و حرفه معلمي‌را به عنوان شغل خود يا فرزندانشان برگزينند.

اغلب، همگان بر پديده ناميمون فرار و مهاجرت سرمايه‌ها (اعم از مادي و معنوي) از روستا به شهر، از شهرستانها به پايتخت، و از پايتخت به خارج و آنسوي مرزها پيوسته غبطه و افسوس خورده و مي‌خورند. اما آيا انديشيده‌اند كه اين سير فرار و مهاجرت بسوي مراكز قدرت و ثروت و خوشبختي، در ابعادي بسيار خطرناكتر و ويرانگرتر در سطح سازمانها و نهادهاي فعال در كشور و بويژه در عرصه آموزش و پرورش برقرار است؟
براستي هم اكنون چند متخصص مقطع ابتدايي در دبستانهاي ما مشغول انجام وظيفه هستند؟ چرا هر كس اندكي مدرك، دانش، نفوذ و شهرتش ارتقا يافت مي‌خواهد -و يا مي‌خواهند- به حلقه بالاتر ( از ابتدايي به راهنمايي ، از راهنمايي به دبيرستان و پيش دانشگاهي، از آنجا به دانشگاه و يا هر جاي ديگري به جز آموزش و پرورش ... ) منتقل شود؟

علت اين فاجعه خاموش چيست؟

 

 جز هرم وارونه ، نامتوازن و ناعادلانه قدرت و ثروت (و به تبع آن آوازه و اعتبار اجتماعي) و الگوي غلط برنامه‌نويسي و بودجه‌ريزي؟ چرا بايد سهم هر دستگاه در هنگام بودجه‌بندي ساليانه ، در نسبت مستقيم با قدرت چانه زني و سهم و وزن آن در معادلات قدرت ، باشد؟

بي‌گمان، جامعه كنوني ايران با چالش‌هاي فراوان و عميقي روبرو است، اما شايد در اين بين يكي از مهمترين و پر دامنه‌ترين گسل‌هاي مغفول و فراموش شده ، گسل ناشي از ياس و پژمرده گي و بغض و سرخوردگي قاطبه معلمان باشد كه معلوم نيست در صورت فعال شدن و خروج اين غول عظيم و نجيب از بطري سكون و سكوت چه پيامدهايي را به دنبال داشته باشد. حتي اگر جامعه فرهنگيان مستعد انفجار رواني و اجتماعي هم نباشد ، مديريت آينده نگر اقتضا دارد براي خاتمه اثرات منفي چنين نگرشي بر آحاد ملت و بويژه بر نوباوگان اين مرزو بوم ، تدابير عاقلانه و عاجلانه اي انديشيده شود.
آيا هنوز وقت آن نرسيده كه از فاز «بحران مديريت» به مرحله «مديريت بحران» گام نهيم.

- حقوق معنوي معلم

 

اگر چه در اولين گام، پيوسته مشكلات مادي و مالي معلمان خودنمايي ميكند و بويژه اين روزها ساير مشكلات و حقوق آنها را تحت الشعاع قرار داده است، و اگر چه افزايش حقوق و مزايا، حل مشكل مسكن، تامين نيازهاي اوليه و متعارف زندگي، برقراري عدالت در پرداختها و كمكهاي غير نقدي و ... از حقوق مسلم و مطالبات به حق ايشان است، ولي نبايد با تاكيد صرف بر مطالبات مادي ايشان اعاده و احقاق حقوق معنوي و عزت و منزلت شغلي آنها را از نظر دور داشت.

با توجه به ساختار عريض و طويل، معيوب و بيمار آموزش و پرورش در واقع مي‌توان گفت چالش بنيادي تر احياي حقوق و منزلت حرفه اي و معنوي معلمان مي‌باشد. حقوق حرفه اي معلم به جايگاه او در ساختار متمركز و متصلب نظام آموزشي، در مدرسه، در شوراي مدرسه، در كلاس و در فعاليت كلاسي خود اعم از انتخاب هدف، محتوا، ميزان و شيوه تدريس، روش ارزشيابي و... بر مي‌گردد.

در حال حاضر معلم نه تنها در تدوين و اجراي مراحل فوق سهم و نقش مشاركتي ندارد كه حتي در تعيين جاي نشستن دانش آموزان در كلاس خود نيز بايد تابع تشخيص ناظم مدرسه باشد!

در مجموع، معلم به موجود بلا دفاع و تحقير و تضعيف شده‌اي بدل شده كه هم در عرصه برون سازماني (سلسله مراتب سازماني و اجتماعي) و هم در صحنه درون سازماني (آموزش و پرورش ) همچون بيماري محتضر و بر زمين افتاده پيوسته در معرض فشار، انتقاد، تهاجم و توهين مكرر و بي پايان حتي از سوي راننده سرويس روزانه خود قرار دارد. در واقع نبايد از او پرسيد چرا متناسب با تحولات جهاني خود را به روز نكرده است بلكه بايد از او پرسيد چرا و چگونه زنده مانده است!

تصادفي نيست در هنگام زنگ تفريح، معلمان به جاي تمايل به تبادل آخرين اخبار و دستاوردهاي علمي‌ ـ تخصصي در حوزه تدريس خود، ترجيح مي‌دهند با نقل آخرين جوك‌ها و مسابقه در خندانيدن يكديگر، لحظاتي كوتاه خود و آلامشان را فراموش و براي ادامه كار و زندگي به خويشتن روحيه و نيرو دهند.

 

منابع و مآخذ:


1. آموزش و پرورش ايران در حاشيه ، دكتر علي اصغر كاكو جويباري، سايت بازتاب، 26/12/83
2. آموزش و پرورش در برزخ، ابراهيم اصلاني، همشهري 12/4/84
3. آموزش و پرورش و ايدئولوژي كارمندي، شيرزاد عبداللهي ، روزنامه همشهري18/8/83
4. آموزش و پرورش و توسعه، تدوين و تلفيق حسين دهقان و مسلم پرتو، پژوهشكده تعليم و تربيت ، زمستان 1381
5. اصلاحات در آموزش و پرورش، همانديشي و مصاحبه با صاحبنظران و متخصصان ، پژوهشكده تعليم و تربيت، خرداد1381
6. اقتصاد و برنامه‌ريزي توسعه آموزش و پرورش و آموزشهاي فني و حرفه‌اي ، با اهتمام منيره رضايي، پژوهشكده تعليم و تربيت ،1383
7. بررسي و برآورد سهم نيروي انساني با سواد و بي سواد در ارزش افزوده بخشهاي اقتصادي كشور، رحيم دباغ1383
8. تحليل تطبيقي بازدهي اقتصادي سرمايه انساني در بازار كار آموزش و پرورش ايران، دكتر ابوالقاسم نادري، 1383
9. چالشهاي رئيس جمهور نهم، مسعود نيلي، روزنامه شرق،30/1/84
10. چكيده مقاله‌هاي همايش ملي مهندسي اصلاحات در آموزش و پرورش، به كوشش منيره رضايي، پژوهشكده تعليم و تربيت، خرداد 1381
11. ريشه‌هاي توسعه نيافتگي و آموزش و پرورش ايران، در گفتگو با مسئولان و صاحبنظران، به كوشش احسان هوشمند، پژوهشكده تعليم و تربيت، 1382
12. سند و منشور اصلاح نظام آموزش و پرورش ايران، به كوشش دكتر نادر سلسبيلي،‌ دكتر صغري ابراهيمي‌ قوام و ...، پژوهشكده تعليم و تربيت، تابستان 1382
13. ظهور اقتصاد دانش و ضرورت تحول در آموزش و پرورش ايران، يعقوب انتظاري،‌1383
14. مباني نظري اصلاحات در آموزش و پرورش و سازمان،‌ مديريت و نيروي انساني،‌ مجموعه مقالات همايش ملي مهندسي اصلاحات در آموزش و پرورش،‌ به اهتمام منيره رضايي،‌ پژوهشكده تعليم و تربيت،‌ 1382
15. مجموعه مقالات راهبردهاي كلان اصلاحات در آموزش و پرورش، دكتر علي اصغر كاكوجويباري،‌ وزارت آموزش و پرورش،‌ 1380
16. نقش آموزش و پرورش در توسعه از ديدگاه زنده‌ياد دكتر حسين عظيمي،‌ پژوهشكده تعليم و تربيت،‌ بهار 1382

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: چهارشنبه 27 اسفند 1393 ساعت: 16:30 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(1)

آموزش و پرورش ايران ، مشكلات و توسعه پايدار

بازديد: 245

آموزش و پرورش ايران ، مشكلات و توسعه پايدار

 

آموزش و پرورش مدرن و معاصر در ايران، به قدمتي تقريباً يكصد ساله، بخش معتنابهي از منابع اين دوره از تاريخ كشورمان را به خود اختصاص داده است. عليرغم اينكه در اين نظام يكي از اصيل‌ترين و وسيع‌ترين قشر فرهنگي تاريخ، يعني معلمان،‌ شركت داشته‌اند و همه نهادها، گروه‌ها و آحاد جامعه به نوعي در تحقق اهداف آن مشاركت دارند، با اين وجود اكنون با بغرنج‌ترين مشكلات و چالش‌ها مواجه مي‌باشد،‌ به گونه‌اي كه بسياري از محققان و انديشمندان جامعه، ريشه اغلب مشكلات، نابساماني‌ها، نارسايي‌ها و بحران‌هاي اجتماعي را در سيستم و فرايند آموزشي جستجو و معرفي مي‌كنند.

گفته شده قريب 15 درصد بودجه كشور در آموزش و پرورش به مصرف مي‌رسد و از اين جهت شايد بيشترين سهم بودجه دولتي را ـ صرف‌نظر از گستره كمي‌آن ـ به خود اختصاص داده است. با اين وجود، برغم زحمات فراوان و بي‌شايبه قاطبه معلمان، كه به استناد قراين موجود و نظرسنجي‌ها، در مقايسه با كارمندان ساير سازمان‌ها و نهادهاي دولتي، بيشترين كار مفيد را به انجام مي‌رسانند، ميزان كارآمدي و اثربخشي آن به سبب نارضايتي عمومي‌از كيفيت خروجي‌هاي آن، پيوسته معروض توجه و انتقاد بسياري از ناظران و صاحب‌نظران واقع شده است. به زعم منتقدان، نظام فعلي آموزش و پرورش پاسخگوي خيل عظيم مطالبات، نيازها و انتظارات جامعه نيست و نيازمند اصلاحات جدي و اساسي است و استدلال مي‌كنند كه با رويكردهاي منسوخ و متصلب كنوني و بدون توجه به نيازها و تقاضاهاي اجتماعي و محيطي (ملي و فراملي) روزافزون، نمي‌توان از نهاد مزبور خواست رسالت و كاركردهاي اساسي خود را اجرا كند.

نيز، استدلال شده اگر قرار است جامعه در حال گذار ايران به سلامت از گردنه‌هاي صعب‌العبور تغييرات اجتماعي گذر كند،‌ شايسته است كه نظام آموزش و پرورش صرفنظر از تأخيرهايي كه تاكنون در ورود به عرصه مهندسي اجتماعي داشته است،‌مسئوليت و سهم بيشتري در قبال جامعه بر عهده گيرد و نقش جدي‌تري را در خروج از بن‌بست كنوني و نيل به جامعه مطلوب ايفا نمايد.

اين مهم ميسر نمي‌شود مگر اينكه نظام آموزش و پرورش ما، ضمن كسبِ وزن، شأن و جايگاه شايسته و واقعي خود در نظام و سلسله مراتب اجتماعي و سازماني كشور، ابتدا بتواند خود را از قيد و بندها و مشكلات بيشماري كه با آن دست و پنجه نرم مي‌كند رها سازد و به منزله بازوي روشنفكري جامعه،‌ زمينه‌هاي شكل‌گيري آموزش و پرورشي انسان‌گرا، رهايي‌بخش و مقوم توسعه همه جانبه و درون‌زا را فراهم آورد و در پرتوشناسايي، تحليل و طبقه‌بندي اهم چالش‌هاي موجود، و همگام با تحولات جهاني،‌ چشم‌انداز مناسبي را براي خود و جامعه فراهم نموده،‌ تا به نوبه خود،‌ گره از راز فروبسته توسعه‌نيافتگي ايران بگشايد.

ـ ايران ، معماي توسعه ومشكلات برنامه ريزي

 

اكنون قريب به نيم قرن ـ تقريباً همگام با ژاپن ـ‌ از گام نهادن ايران در مسير برنامه‌ريزي جهت نيل به توسعه همه جانبه و پايدار مي‌گذرد و در اين راه منابع بيشماري صرف شده است. ظاهراً آرمان اوليه محمدرضا شاه پهلوي نيل به مرتبت اقتصادي و صنعتي كشورهاي پيشرفته اي چون امريكا و آلمان بود، ليكن بزودي دريافت كه تحقق اين آرزوي بلند پروازانه مستلزم تمهيدات و مقدمات فرهنگي اجتماعي دراز آهنگي است كه فقط در خلال يك فرايند طولاني تاريخي وصال ميدهد و عجالتاً ايران فاقد پتانسيل و آمادگي لازم براي آن است؛ لذا، اندكي بعد، ژاپن به الگوي توسعه ايران بدل شد اما آن نيز به عللي كه خارج از حوصله اين نوشتار است ، ره بجايي نبرد و اكنون همگان ميدانيم كه چگونه امواج انقلاب سال 57، بساط تجدد و شبه مدرنيسم ناقص و سطحي خاندان پهلوي را در نورديد.

پس از پيروزي انقلاب و تثبيت تدريجي حاكميت سياسي بر آمده از آن و آغاز مجدد سنت برنامه ريزي، ظاهراً، گفته و ناگفته، كشورهايي چون مالزي، ‌اندونزي، كره و ... به الگوي توسعه ما بدل شدند، اما به رغم گذشت يك ربع قرن از پيروزي انقلاب هنوز مراد حاصل نگرديده است و گويا پيوسته راه را گم و از هدف دور افتاده ايم ، چندانكه به تعبير يكي از ژاپني‌ها اكنون «در توسعه نيافتگي بسي توسعه‌يافته»ايم.

براستي مشكل ما چيست؟ و چرا به‌رغم اينهمه تلاش و صرف منابع گويا با ابتلا به نفرين ابدي خدايان، همچنان گرفتار سرنوشت سيزيف- پيوسته مشغول طي كردن يك سيكل معيوب و عقيم هستيم؟!

هم اكنون ايرانيان، به‌رغم استظهار به يك عقبه و پشتوانه عظيم و غني تاريخي فرهنگي، و با وجود برخورداري از منابع سرشار طبيعي، به تعبير زنده ياد دكتر عظيمي، به عنوان كارگر، كارمند، مدير، معلم و ... شب و روز كار مي‌كنند و جان مي‌كنند، اما حاصل آن توليد سرانه اي قريب 1500 دلار ( در قبال در آمد سرانه قريب 000/40 دلاري كشورهاي فاقد منابع طبيعي همچون سوئيس و ژاپن) مي‌باشد. اگر توسعه را به يك تعبير افزايش قابليت و توان يك جامعه در بهره وري ازظرفيت‌هاي تاريخي، اجتماعي، انساني، اقتصادي و طبيعي خود بدانيم، اين بدان معناست كه جامعه ما تا بحال فقط توانسته از 5 درصد ظرفيت خود بهره برداري كند!

ريشه اين فاجعه كجاست؟ و با توجه به نيم قرن سابقه و تجربه برنامه ريزي توسعه، پاشنه آشيل و حلقه مفقوده و معيوبه برنامه‌هاي ما چيست؟

گرچه تاكنون، انديشمندان و پژوهشگران در باب علل انحطاط و عقب ماندگي ايران از منظرهاي گوناگون، نظريات و تفاسير متعدد و متنوعي اعم از علل تاريخي/ جغرافيايي،طبيعي،‌سياسي،‌ اقتصادي، فرهنگي، رواني، فلسفي، توطئه يا تهاجم بيگانگان و ... خلاصه لاهوتي و ناسوتي و اهورايي و اهريمني را مطرح كرده‌اند، كه هر يك بنوبه خود حاوي نكات جالب و در خور تأملي مي‌باشد، ليكن با توجه به خروج روز افزون بشر از چرخه جبرو تقدير طبيعي و ماوراء طبيعي، و نقش بارز وي در تقرير سرنوشت خود، نگارنده مايل است در تبيين راز درماندگي و فروماندگي ايران معاصر، تكيه و تاكيد اصلي‌خود را بر روي‌سرنوشت خود ساخته و خود خواسته جامعه ايران ـ آنهم از منظر و محدوده سازه آموزشي ـ بنهد.

 

- حلقه مفقوده؟

 

توسعه را فرايند تحول بنيادين باورهاي فرهنگي، نهادهاي اجتماعي، سياسي و اقتصادي به منظور خلق و متناسب شدن با ظرفيتهاي جديد و ارتقاء كمي‌و كيفي قابليت‌ها و توانايي‌هاي انساني، آموزشي، اقتصادي و ... دانسته اند كه نيل به چنين مرتبه‌اي، بيش و پيش از همه،‌مستلزم تحول فرهنگي و ارزشي جوامع مي‌باشد. مطالعات و تجربيات بين المللي، جملگي مبين و مؤيد اين نكته‌است كه توسعه پايدار و همه جانبه، الزاماً بايد از بستر نيروي انساني بگذرد و پيش شرط توفيق، تثبيت و تداوم هرگونه توسعه و تحولي، سرمايه گذاري در توسعه انساني بمنزله ركن و هسته اصلي و محوري آن مي‌باشد.
به بيان امروزي،دانش و دانايي ملي، ركن اصلي توسعه ، و نظام آموزشي هم گذرگاه نيل به دانايي ملي بشمار مي‌آيد و جامعه زماني به اهداف خود دست مي‌يابد كه از طريق توسعه انساني مسير خود را هموار كند، در واقع بنياد حيات جمعي انسان را تعليم و تربيت تشكيل مي‌دهد و ما «آنگونه زندگي مي‌كنيم كه تربيت مي‌شويم». از اينرو، هر تعبيري كه از توسعه داشته باشيم، براي رسيدن به آن تمامي‌تلاش‌ها بر دوش انسان‌هايي است كه بايد بار اين غافله را به سر منزل مقصود برسانند، و از آنجايي كه در دنياي معاصر، نهاد آموزش و پرورش مسئوليت تربيت نيروي انساني در جامعه را بر عهده دارد، از اينرو، مهمترين بستر توليد و تربيت نيروي انساني بشمار مي‌آيد، كه با توجه به نقش و شكل فراگير امروزي آن، يكي از بنيادهايي است كه با جامه عمل پوشاندن به كاركردهاي تعريف شده خود، اگر نگوئيم سهامدار اصلي، دست كم يكي از سهامداران عمده اين فرايند به حساب مي‌آيد.

بر اين اساس، بر خلاف پيشگامان نظريه توسعه، كه همواره بر اهميت ايجاد و گسترش منابع مادي و كالبدي تاكيد داشتند، امروزه، به لحاظ اهميت آموزش و پرورش در زندگي اقتصادي اجتماعي افراد و جوامع، از هزينه‌هاي آموزشي به عنوان يك سرمايه گذاري بنيادي ياد مي‌شود.

نظريه سرمايه انساني، ضمن تاكيد بر بهره‌ور‌زا بودن سرمايه گذاري در منابع انساني، استدلال مي‌كند كه اين سرمايه گذاريها، سبب افزايش ظرفيت و توان توليد و بهره‌وري افراد مي‌شود. از نقطه نظر اقتصادي، گرچه بازگشت سرمايه گذاري در نيروي انساني، اغلب مستلزم فرايندي طولاني و بلند مدت است، ليكن بازدهي آن بسيار عميق و گسترده بوده و در تمام كنش‌هاي فردي و جمعي افراد آموزش ديده اعم از رفتار، گفتار، خوراك، پوشاك، نرخ جمعيت و ... و در نتيجه كاهش هزينه‌هاي اقتصادي، بهداشتي، قضايي و ... انعكاس مي‌يابد.

همچنين از آنجا كه نيروي انساني از عوامل اصلي توليد مي‌باشد، اين نوع سرمايه گذاري با افزايش سطح مهارت و تخصص نيروي كار، موجب ارتقاي كيفيت توليد و نيز بهبود و اثر بخشي در استفاده از منابع مادي و معنوي و بكارگيري بهينه آنها مي‌شود.
افزون بر براهين و رويكرد فوق، وبا توجه به شتاب هندسي تحولات جهان در چند دهه اخير، گفته ميشود كه اينك جامعه جهاني در حال ورود به مرحله جديدي از توسعه موسوم به «جامعه دانش» (
knowledge society) و «اقتصاد مبتني بر دانش» based Economy)– (knowledge، مي‌باشد، كه در اثر آن، هم سامانه‌هاي توليد و توزيع كالا و خدمات و هم سامانه‌هاي توليد، توزيع، تبديل و ترويج دانش، دچار دگرگونيهاي اساسي خواهد شد.

اين تحول در جامعه و اقتصاد جهاني، كشورهاي كمتر توسعه يافته و غافل از توسعه دانش، از جمله ايران، را به چالشهاي بنيادي جديدي سوق ميدهد؛ آنچنانكه اگر اقتصاد ايران بخواهد بطور طبيعي و با سرعت فعلي فرايند توسعه را طي كند، راهي بس طولاني و احتمالاً نافرجام در پيش خواهد داشت و چه بسا در بين راه در اثر رقابتهاي فشرده جهاني مستحيل يا مستهلك گردد. از اينرو، به اعتقاد برخي تحليل‌گران، شايسته است ايران بدون طي فاز اقتصاد صنعتي و با يك گريز سريع و برنامه ريزي شده خود را به مرحله اقتصاد دانش پرتاب كند، و براي نيل به چنين جهش بلندي، بايد سامانه اقتصادي خود را به يك سامانه يادگيرنده (تبديل كارخانه و صنعت به مدرسه و دانشگاه و بالعكس) تبديل كند.
بديهي است، در پيمودن مسير فوق، بخش اعظم و اساسي چالشها متوجه سامانه دانش در جامعه، بويژه متوجه بخش آموزش و پرورش ما، به منزله فونداسيون فرهنگي و معرفتي ساير بخشها، مي‌باشد كه بايد با سرعت هر چه تمامتر، ضمن ترك رويكردهاي منسوخ و متصلب، واجد صلاحيتها، ظرفيتها و ويژگيهاي لازم جهت برداشتن چنين گام بلندي گردد.

با اين همه، متاسفانه شواهد و قراين موجودحاكي از آنست‌كه نگرش و روند كنوني آموزش و پرورش ايران و كيفيت منفي يا نازل خروجيهاي آن، نه تنها متضاد با موج ياد شده ، بلكه حتي مغاير با ادعاي طرفداران سودآوري و بهره زا بودن سرمايه گذاري در نيروي انساني مي‌باشد. شايد عدم رغبت بخش خصوصيو حتي خانواده‌ها در مشاركت و سرمايه‌گذاري در بخش آموزش، و شكاف موجود بين مدرسه و دانشگاهبا كارخانه و صنعت و نيز فاصله و گسست عميق نظام آموزشي ايران با واقعيتها و انتظارات پيراموني اعم از ملي و فراملي از سويي، و بي انگيزه شدن دانش‌آموزان براي درس خواندن يا ادامه تحصيل،‌ به ويژه در بين پسران، مهاجرت نخبگان و فرار مغزها و ... از سوي ديگر؛ همگي علائم و جلوه‌هايي از واقعيت تلخ مزبور باشد كه با توجه به نقش كليدي سرمايه انساني در رشد و شكوفايي كشور در بلند مدت، نشانه‌هاي اميدواركننده‌اي بشمار نمي‌آيند.

 

ـ توانا بود هر كه دانا بود!

 

ادبيات كهن ما، اعم از ملي و ديني، مشحون از اشعار، حكايات و روايات دلنشين و نغز در وصفِ شأن و منزلت علم و معرفت و معلم و متعلم مي‌باشد. فلاسفه نيز پيوسته يادآور شده‌اند كه انسان حيواني انديشمند است كه در شعاع آگاهي و انديشه خودعمل مي ‌كند و اعمال او مسبوق به افكار اوست و لاجرم پاي معيشت او به اندازه گليم معرفت او دراز خواهد شد و ...

و بر اين‌ها بيافزاييد ادبيات جديد را، متأثر از امواج مدرنيته و پُست مدرنيته و به ويژه ملهم از پيامبران و مبشران عصر ارتباطات و اطلاعات نظير مك لوهان، تافلر، كستلز و ...، كه پيوسته از آغاز هزاره معرفت بنياد و نقش دانايي در جابجايي قدرت و ثروت و فراز و فرود دول و ملل سخن گفته و كلمات قصارِ ايشان زينت كلام و ورد زبان تمام سياستگذاران، مديران ، نويسندگان و سخنرانان ماست و بي‌وقفه در سطح جامعه پمپاژ مي‌شود، چندانكه امروزه،‌ نه همان خواص كه عوام كوچه و بازار نيز با بيانات ايشان بيش از روايات ائمه و اولياي دين آشنايند.

 

اما واقعيت چه مي‌گويد؟

گويا، در ايران واقعيات حاوي اين طنز تلخ هستند كه سردادن شعار و ادعاي فراوان در هر زمينه‌اي، اغلب حاكي از كميابي يا نايابي آن كالاست!

ـ هرم واژگونه!و مشكل عدم التفات به شان و منزلت واقعي علم و معرفت ،معلم وپژوهشگر و استاد

اگر تمايل به ساده‌سازي و ساده‌نگري تلقي نشود، بگمان نگارنده اُم‌المسائل نظام آموزشي و بلكه كل جامعه ايران، كه باعث انبوه چالش‌ها و اين همه واپس‌ماندگي نه همان در سطح آموزش و پرورش،‌ كه در سطح ملي و جهاني شده است،‌ تنها يك علت دارد و آن هم عدم التفات و اعتنا به شأن و منزلت واقعي علم و معرفت ـ و به تبع آن معلم و پژوهشگر و استاد بمثابه طراحان و مهندسان بعد ذهني و نرم‌افزاري جامعه و به عبارتي مولدان،‌ حاملان و مروجان اين اكسير اعظم خوشبختي و توسعه ـ‌ مي‌باشد.
يعني نگرش و جهت‌گيري جامعه و سياستگزاران، برنامه‌نويسان،‌ بودجه‌ريزان و مجريان ما،‌ درست بر ضد رويكرد و رهيافت غالبِ جهاني مبني بر استقرار هزاره دانش بنياد و دانايي محور،‌ و تأكيد همگان بر نقش بنيادين و بي‌بديل سرمايه انساني و اجتماعي به منزله موتور و محور هرگونه توسعه و تحول و نيز موضوع، محمول و مقصود آن، مي‌باشد.
نگاهي گذرا و اجمالي به جايگاه آموزش و پرورش و معلم در بين برنامه‌هاي كلان ملي و در سند بودجه و نيز جايگاه و منزلت آن در سطح و در سلسله مراتب سازماني و ارزشي جامعه، حاكي از آن است كه در واقع عظيم‌ترين دستگاه و نهاد ملي كه بايد چشم و دل و چراغ جامعه باشد، و همه خانواده‌ها و افراد جامعه بنحو مستقيم و غير مستقيم با آن مرتبط و عزيزترين كسان خود را به آن سپرده‌اند، نهادي حاشيه‌اي، فراموش شده و تحقير شده مي‌باشد كه نمي‌تواند نقش پويا و زنده‌اي را در حيات و تلاش و بالندگي جمعي جامعه ايفا كند و عليرغم اينكه زيرساختي‌ترين سنگ بناي تحولات جامعه در آن رقم مي‌خورد،‌در سلسله مراتب ارزشي سازمان‌هاي كشوري، ‌سازماني حاشيه‌اي و صغير بشمار مي‌آيد كه ساير سازمان‌ها با نگرش قيموميت و فرادستي بدان مي‌نگرند.

همچنين،‌ در صورتي كه برنامه‌هاي بلند مدت كشور،‌ از جمله سياست كلان فرهنگي، مصوبات مجمع تشخيص مصلحت نظام،‌ برنامه‌هاي توسعه اول تا چهارم، مصوبات مجلس و شورايعالي انقلاب فرهنگي و ... را مورد بررسي قرار دهيم،‌ روشن مي‌شود كه شأن آموزش و پرورش در تدوين سياست‌ها و برنامه‌هاي مزبور، در حداقل قابل انتظار نيز ديده نشده است. در پرتو چنين نگرشي، طبيعي است كه سهم و جايگاه آموزش و پرورش در جلب حمايت حقوقي و منابع موردنياز خود،‌ توسط سياستگزاران و متوليان امور،‌ فراموش و يا تحت‌الشعاع ساير اولويت‌ها قرار گيرد.

به همين قياس، در سطح جامعه نيز،‌ شغل معلمي‌در مرتبه چندم اولويت براي داوطلبان مشاغل قرار دارد و روي آوردن به شغل معلمي،‌ اغلب،‌ برخلاف ميل باطني و از سر اجبار و اكراه بوده،‌ و در هنگام انتخاب رشته نيز، انتخاب دبيري در اولويت‌هاي پاياني و از سرِ اضطرار و احتياط قرار دارد.

فشارها و مشكلات معيشي معلمان و مقايسه دريافتي آن‌ها با دريافتي كارمندان ساير نهادها و سازمان‌هاي دولتي، مأيوس كننده بوده و منزلت شغلي آن‌ها را به مراتب پايين در سلسله مراتب مشاغل تنزل داده است. آن‌ها در جامعه سرافكنده و نزد همسر و فرزندان خود خجل و شرمنده هستندودر حالي که به دانش آموزان خود درس «بابا نان داد»را مي‌دهند هر روز بيش از پيش خود را در ايفاي مسئوليت مزبور در قبال خانواده‌هايشان ناتوان احساس مي‌کنند.

هنگام خواستگاري،‌ خريد،‌ يا گفت‌وگو در جمعي ناشناس،‌ نگرانند كه مبادا اعلام شغلِ‌شان مترادف با نوعي زبوني و همراه با برانگيختن حس ترحم يا تمسخر مخاطبان كم‌مايه باشد و در مجموع از نوعي تحقير تاريخي، ملي و اجتماعي رنج ميبرند. در اين راستا،‌ نگرش دولتمردان،‌ جامعه و اولياي دانش‌آموزان به معلم،‌ به هفته معلم و ... هر يك حاوي رگه‌هايي از ذلت براي معلمان مي‌باشد.شايد تصادفي نباشد که روز معلم مصادف با روز کشته شدن الگوهاي آن(چه دکتر خانعلي و چه استاد مطهري)واقع شده است گويا در اين روز جامعه و زمامداران ما دانسته و ندانسته مشغول بزرگداشت مرگ معلم و مقام معلمي مي باشند!

بدين گونه،‌ اگر منافع ملي اقتضا دارد كه معلمي‌افضلِ كارمندي و وزارت آموزش و پرورش ارشدِ سازمان‌هاي كشور مي‌باشد،‌ واقعيت خلاف اين را نشان مي‌دهد.
با توجه به اينكه در دنياي معاصر، سيستم آموزشي ابزار و تكيه‌گاه تمامي ‌دولت‌هاي مدرن براي نيل به توسعه پايدار و همه جانبه مي‌باشد، از اين‌رو، بايسته است سياستگزاران و مسئولين عالي نظام با تجديد نظر در نگرش و روش‌هاي پيشين خود، و اعاده جايگاه و منزلت آموزش و پرورش در سلسله مراتب سازماني و اجتماعي، حساب جديد و بيشتري بر روي نقش و سهم نظام آموزشي و فراتر از يك ميليون معلم باز كنند تا آنها نيز بنوبه خود نقشي شايسته‌تر در اداره كشور و پيشبرد امور و نيل به جامعه مطلوب ايفا كنند.
در صورتي كه از حوزه و منظر فرهنگ، آهنگ توسعه پايدار داشته باشيم، آيا با رجحان آموزش و پرورش و مدرسه به مركزيت معلم، فرايند توسعه تسهيل و تسريع نمي‌گردد و هزينه آن كاهش نمي‌يابد؟ براي توليد، تمرين و نهادينه كردن ارزش‌هايي چون آزادي، عدالت، مدارا، همزيستي، همفكري، تعامل فردي و گروهي، قانونگرايي و ساير توانمندي‌ها و مهارت‌هاي فردي و اجتماعي آيا نياز به زيرساخت آموزشي و تربيتي به محوريت مدرسه ومعلم نيست؟

با توجه به اينكه دانش آموزان و فرزندان ما(اين سرمايه‌ها و مديران آتي جامعه)، بيشترين و بهترين ايام مفيد عمر خود را در محيط‌هاي آموزشي و در كنار معلمان سپري مي‌كنند، و از سوي ديگر با عنايت به ضريب نجابت، تعقل، آرامش، سلامت نفس، خلوص و اثربخشي صنف معلمان (در مقايسه با ساير صنوف)، آيا اين محيط و اين قشر سالمترين و قابل اعتمادترين حلقه جامعه براي بسترسازي و نهادينه كردن تحولات فرهنگي، اجتماعي و سياسي نيست؟

متاسفانه به رغم همه نقش و اهميتي كه نظام آموزشي در اعتلا و انحطاط و توسعه و عقب ماندگي جوامع معاصر ايفا كرده و مي‌كند، با اين وجود هنوز قادر به احراز جايگاه واقعي خود در ادبيات سياسي- اجتماعي و فرهنگ برنامه‌نويسي و بودجه‌ريزي ما نشده‌است، و همچنان در ذهن مسئولين ارشد نظام و در زندگي مردم نه «سوژه اصلي» كه مسئله‌اي فرعي و حاشيه‌اي باقي مانده است. در حالي كه دولتمردان و مديران ارشد ما، رسانه‌ها، جرايد و ... حاضر هستند ساعات و صفحات طولاني را صرف بحث بر سر انرژي هسته اي، امريكا، عراق و ... كنند، مايل نيستند دقايقي اندك از وقت خود را وقف آموزش و پرورش و بحران‌هاي عميق آن كنند. و در شرايطي كه نه فقط پيشرفت در حوزه علم و فرهنگ و اقتصاد، بلكه پيروزي در جنگ‌ها نيز هر روز بيش از پيش منوط و متكي بر تمهيدات و عمليات رواني و نرم افزاري و مقدم بر عمليات سخت افزاري مي‌شود و نيز انقلابات خشن و خونين گذشته به تدريج ماهيتي لطيف و مخملين به خود مي‌گيرند، بااين وجود در ايران، به واسطه غلبه نگرش سنتي، همچنان ازمنظر سخت افزاري به حيات و توسعه كشور نگريسته مي‌شود! ـ در حالي كه بودجه نظامي‌امريكا چندين برابر بودجه كل ايران است، گفته مي‌شود بودجه آموزشي آن به مراتب بيشتر از بودجه نظامي اش مي باشد!-.آياجزاين است كه دراينجا، ما، سرها را در تحت و پاها را در صدر قرارداده ايم؟(درواقع زمامداران ما، تاکنون، شيپور توسعه راوارونه نواخته اند،از اينرو تعجبي نداردکه صداي چنداني از آن بيرون نيامده است).

 

 

-مشكلات اقتصادي آموزش و پرورش

 

گرچه گفته مي‌شودكه درحال حاضر ،قريب 15درصداز بودجه ومنابع دولتي در آموزش و پرورش هزينه مي‌شود، اما با توجه به رسالت خطير و سنگين نظام آموزشي و گستره تحت پوشش آن، افزون بر نود درصد بودجه مزبور صرف هزينه‌هاي جاري و پرسنلي آنهم در نازلترين سطوح ميشود و قاعدتاً ديگر چيزي جهت ارتقاء كيفي و به روز كردن معلمان و سيستم آموزشي و تجهيز مدارس و نوسازي آنها (كه اغلب فرسوده و غير استاندارد بوده و بدون نياز به حوادث طبيعي در حال فروريزي هستند) و ... باقي نمي‌ماند.
به علاوه فقدان يا ضعف توان و انگيزه‌هاي مالي، موجب جذب نشدن نيروهاي كيفي از يكسو و عدم استفاده بهينه از ظرفيتهاي موجود از سوي ديگر خواهد شد و علاوه بر تاثير مخرب بر كيفيت آموزش، ساختار بازاركار شاغلان اين بخش حياتي را نيز با پديدهاي نامطلوبي چون چند شغلي و فقدان انگيزه براي توسعه ظرفيت‌هاي فردي، روبرو خواهد ساخت و در نهايت به استهلاك، انهزام و انتقال نيروهاي كيفي به ساير بخش‌ها مي‌انجامد.
اكنون، بسياري از معلمان، از فرط استيصال و براي جبران كسري هزينه زندگي خود، به تدريس تمام وقت (حتي دو يا سه شيفته) و يا مشاغل ديگر پناه برده اند. اگر در سازمان يا پست ديگري پديده شغل دوم پيامدهاي زيان بخشي نداشته باشد، در حرفه معلمي‌كه هرساعت آن مستلزم و نيازمند چندين برابر پشتوانه مطالعاتي و پژوهشي است، اين مسئله عواقب و آثار ناگوار و مخربي خواهد داشت. به مطايبه يا مطاعنه گفته شده قبلاً معلمان گچي از كلاس خارج مي‌شدند ولي هم اكنون گچي وارد كلاس مي‌شوند! چرا بايد شرايطي پديد آورد كه معلم مجبور شود در جوار حرفه اصلي خود، ناگزير از تن دادن به مشاغل متعدد ديگر ( در مواردي مسافركشي يادست فروشي و حتي شاگردي در فروشگاه شاگرد خود و ...) گردد و در انتها با چشماني خواب آلود جسم خسته خود را به مدرسه برساند؟! در چنين وضعيتي، زبان حال چنين معلماني مصداق اين لطيفه است كه: «نمي‌گذاريم معلمي ‌مزاحم كسب و كار و زندگيمان شود!»

بديهي است اقتصاد و سرانه كنوني آموزش و پرورش (بويژه در غياب يك ساز و كار نظارتي قوي و نهادينه شده)، چشم و گوش و زبان مسئولين و ناظرين مربوطه را براي كنترل كيفيت خدمات آموزشي، كور، كروكند ساخته است و در چنين شرايطي، پناه بردن معلمان به پديده نامطلوب اضافه‌كاري يا شغل دوم به معناي فنا شدن تدريجي خصايل معلمي ‌مي ‌باشد. هشدار كه حرفه معلمي‌در حال زوال و نسل معلمان واقعي در حال انقراض است.

انگليسي‌ها ضرب‌المثلي دارند مبني بر اين كه: «هنوز آنقدر پولدار نشده‌ام كه جنس ارزان بخرم»! در حقيقت در وضعيت فعلي، بي جهت خانواده‌ها و سياستگزاران و مديران ارشد ما دلخوش و مفتخر به اجراي اصل سي ام قانون اساسي مبني بر رايگان بودن تحصيلات هستند. در واقع آنها بدون تأمل و تعمق در حاصل كار، دچار نوعي خوشباوري ، ساده انديشي و خود فريبي (اگر نگوييم عوامفريبي) شده اند، زيرا بودجه و سرانه فعلي آموزش و پرورش در اصل ناظر به حفظ حيات اوليه و نازل سيستم (همچون بيماري مدهوش و محتضر) بوده و بنوعي، بيشتر در حكم اتلاف منابع مي‌باشد. از آنجا كه در دنياي معاصر، ديگر صرف آموزش خواندن و نوشتن معيار سواد داشتن بشمار نمي‌آيد، لذا در وضعيت كنوني، مدارس ما غالباً چيزي جز تداوم مهدكودك‌هاي سنتي (با هدف نگهداري بچه‌ها تا هنگام فراغت اوليا از كار روزانه خود) نمي‌باشد و يادآور طنز معروف مارك تواين كه: «سعي ميكنم مدرسه رفتن مزاحم تحصيلاتم نشود»!

در حال حاضر خانواده‌ها و اولياي دانش آموزان ما به بدترين و بي رحمانه ترين شكل (و همراه با شديدترين فشارهاي روحي و رواني)، مشغول پرداخت هزينه تحصيلي فرزندان خود در بيرون از سيستم آموزش رسمي در قالب تهيه معلم خصوصي، خريد كتب، جزوات و نوارهاي آموزشي و كمك آموزشي، ثبت نام در كلاسهاي فوق العاده، كلاس زبان ، كلاس كنكور و ... مي‌باشند. به تعبيري، اگر چه مدارس ما باز است اما تعليم و تربيت (به مفهوم حقيقي، اثر بخش و امروزي آن) تعطيل است.

سيل انتقاد، نگراني و نارضايتي خانواده‌ها و افكار عمومي‌از كاركرد نظام آموزشي و كيفيت خروجي‌هاي آن از سويي؛ و رويش قارچ گونه موسسات و جزوات آموزشي و شكل‌گيري امپراطوري‌هايي نظير موسسه قلم‌چي در حاشيه و بر فراز نظام آموزشي ما، گواهي بر اين مدعاست. همچنان كه گفته شد در دنياي معاصر سيستم آموزشي كانون توجه و تكيه‌گاه تمام دولتهاي مدرن براي ملت سازي و توسعه پايدار و همه جانبه بوده است؛ ولي در ايران ، نظام آموزشي ما ظاهراً به مظهر عقب ماندگي و سرخوردگي و تشديد كننده شكافهاي ملي و بين المللي تبديل شده است.

آيا با ساختار آموزشي منسوخ ومتصلب كنوني، سرانه اي چنين اندك، مدارسي غير منعطف و غير پويا، غير مشاركتي ، فاقد اختيارات واقعي و شفاف و نيز معلمي‌كه به لحاظ محروميت‌هاي مادي و معنوي و تبعيضهاي آشكار و پنهان، از نظر ذهني ورواني دچار ياس و سرخوردگي و انواع تحقيرها و فشارهاي دروني و بيروني شده، و همچون خسي در ميان امواج افسوس و اندوه سرگردان بوده ودرواقع خود«آلبوم وکلکسيوني جامع ازحسرت و ناكامي‌» مي‌باشد، چگونه مي ‌توان با پرورش شهروندان توانمند، خلاق، شاداب، هوشيار، داراي اعتماد به نفس و آماده رقابت، مشاركت و تعامل در جهاني به شدت متغير و فرا پيچيده و ... اسباب كاميابي، نشاط و بالندگي جامعه را (در سطح ملي و فراملي) فراهم نمود؟ در بهترين حالت، آموزش چنين سيستم و چنين معلمي،‌ آموزش سكوت و سكون،‌ انفعال، انجماد و اغتشاش فكري، بي‌مسئوليتي، بي‌تفاوتي، بدبيني و نوميدي خواهد بود.

بدون ترديد،‌ هيچ جامعه‌اي و هيچ حكومتي از طريق بي‌اعتنايي به نظام آموزشي و يا تحقير علم و معلمان خود، به جايي نرسيده است. بدرستي گفته شده كه هيچ جامعه‌اي نمي‌تواند فراتر از علم و معلم خود برود. مي‌توان گفت كه وضعيت فعلي نظام آموزش و پرورش و معلمان ما در واقع نمود،‌ برآيند و آينه‌اي تمام نما ازروش،منش،بينش وتوان برنامه‌ريزي و مديريت كشور(ونيز افق فکري جامعه) مي‌باشد.

چنين مي‌نمايد كه، نه همان به اقتضاي ماهيت و ايدئولوژي انقلاب،‌ بلكه به اقتضاي بافت و آرايش اقتصادي ـ اجتماعي و معيشت سنتي ما (و فقدان يا ضعف طبقه متوسط)، مديران برآمده از بطن و متن انقلاب،‌ اغلب بازاري زاده و كشاورز زاده باشند. ضمن احترام به همه صنوف، بايد نسبت به نگرش بازاري و جاليزكارانه و تعميم و تداول آن در حوزه فرهنگ ـ مبني بر مصرفي پنداشتن آن و توقع بهره‌برداري سريع از هر هزينه‌اي ـ و تداوم آن پس از 25 سال آزمون و خطا،‌ هشدار داد.

 از سويي نامزدهاي انتخابات  ضمن اذعان و اعتراف به مظلوميت آموزش و پرورش و معلمان، وعده برقراري عدالت و احقاق حقوق ايشان را مي‌دهند و از سوي ديگر،‌ برخي كارشناسان با اشاره به خانواده چهار ميليون نفري دولت و تنگناهاي شديد بودجه‌اي،‌ نسبت به دامن زدن و افزايش توقع معلمان و پيامدهاي احتمالي آن هشدار مي‌دهند.

درست است كه سطح و سقف منابع و درآمد فعلي دولت، جوابگوي نيازهاي رو به گسترش كنوني و آتي جامعه نمي‌باشد و براي حل معضلات عديده جامعه و ازجمله آموزش و پرورش ، بايد در تكاپوي تمهيد منابع جديد و ديگرياز جمله مشاركت خانواده‌ها و بخش خصوصي - بود، اما چرا در اين وضعيت ناگوار و تورم افسار گسيخته، بايد حساسترين و مهمترين كانون و حلقه حياتي و ارتباطي جامعه يعني آموزش و پرورش و معلمان بيشترين هزينه و تاوان كمبود و كسري بودجه را بپردازند؟

در اين اوضاع، اگر آموزش و پرورش و معلمان به اقتضاي نقش خطير و حياتي خود در صدر نمي‌نشينند، دست كم نبايد در ذيل هم قرار گيرند. درست است كه معلمان «زياد» هستند ولي باور كنيد كه «زيادي» نيستند. از اينرو، برقراري عدالت و هماهنگي در دستمزدها و مزايا، حداقل انتظار و كمترين حق آنها است.

آيا رواست هر كس بر سر منبع يا در مسير دريافت، توليد و توزيع درآمدهاي ارزي و ريالي بود، هر آنگونه كه اقتضاي منافع خود و گروهش مي‌نمود، مبادرت به تسهيم و تخصيص بودجه كند؟ براستي، چند درصد از مسئولين ما حاضر هستند در بين سازمان هاي موجود كشور آموزش و پرورش و حرفه معلمي‌را به عنوان شغل خود يا فرزندانشان برگزينند.

اغلب، همگان بر پديده ناميمون فرار و مهاجرت سرمايه‌ها (اعم از مادي و معنوي) از روستا به شهر، از شهرستانها به پايتخت، و از پايتخت به خارج و آنسوي مرزها پيوسته غبطه و افسوس خورده و مي‌خورند. اما آيا انديشيده‌اند كه اين سير فرار و مهاجرت بسوي مراكز قدرت و ثروت و خوشبختي، در ابعادي بسيار خطرناكتر و ويرانگرتر در سطح سازمانها و نهادهاي فعال در كشور و بويژه در عرصه آموزش و پرورش برقرار است؟
براستي هم اكنون چند متخصص مقطع ابتدايي در دبستانهاي ما مشغول انجام وظيفه هستند؟ چرا هر كس اندكي مدرك، دانش، نفوذ و شهرتش ارتقا يافت مي‌خواهد -و يا مي‌خواهند- به حلقه بالاتر ( از ابتدايي به راهنمايي ، از راهنمايي به دبيرستان و پيش دانشگاهي، از آنجا به دانشگاه و يا هر جاي ديگري به جز آموزش و پرورش ... ) منتقل شود؟

علت اين فاجعه خاموش چيست؟

 

 جز هرم وارونه ، نامتوازن و ناعادلانه قدرت و ثروت (و به تبع آن آوازه و اعتبار اجتماعي) و الگوي غلط برنامه‌نويسي و بودجه‌ريزي؟ چرا بايد سهم هر دستگاه در هنگام بودجه‌بندي ساليانه ، در نسبت مستقيم با قدرت چانه زني و سهم و وزن آن در معادلات قدرت ، باشد؟

بي‌گمان، جامعه كنوني ايران با چالش‌هاي فراوان و عميقي روبرو است، اما شايد در اين بين يكي از مهمترين و پر دامنه‌ترين گسل‌هاي مغفول و فراموش شده ، گسل ناشي از ياس و پژمرده گي و بغض و سرخوردگي قاطبه معلمان باشد كه معلوم نيست در صورت فعال شدن و خروج اين غول عظيم و نجيب از بطري سكون و سكوت چه پيامدهايي را به دنبال داشته باشد. حتي اگر جامعه فرهنگيان مستعد انفجار رواني و اجتماعي هم نباشد ، مديريت آينده نگر اقتضا دارد براي خاتمه اثرات منفي چنين نگرشي بر آحاد ملت و بويژه بر نوباوگان اين مرزو بوم ، تدابير عاقلانه و عاجلانه اي انديشيده شود.
آيا هنوز وقت آن نرسيده كه از فاز «بحران مديريت» به مرحله «مديريت بحران» گام نهيم.

- حقوق معنوي معلم

 

اگر چه در اولين گام، پيوسته مشكلات مادي و مالي معلمان خودنمايي ميكند و بويژه اين روزها ساير مشكلات و حقوق آنها را تحت الشعاع قرار داده است، و اگر چه افزايش حقوق و مزايا، حل مشكل مسكن، تامين نيازهاي اوليه و متعارف زندگي، برقراري عدالت در پرداختها و كمكهاي غير نقدي و ... از حقوق مسلم و مطالبات به حق ايشان است، ولي نبايد با تاكيد صرف بر مطالبات مادي ايشان اعاده و احقاق حقوق معنوي و عزت و منزلت شغلي آنها را از نظر دور داشت.

با توجه به ساختار عريض و طويل، معيوب و بيمار آموزش و پرورش در واقع مي‌توان گفت چالش بنيادي تر احياي حقوق و منزلت حرفه اي و معنوي معلمان مي‌باشد. حقوق حرفه اي معلم به جايگاه او در ساختار متمركز و متصلب نظام آموزشي، در مدرسه، در شوراي مدرسه، در كلاس و در فعاليت كلاسي خود اعم از انتخاب هدف، محتوا، ميزان و شيوه تدريس، روش ارزشيابي و... بر مي‌گردد.

در حال حاضر معلم نه تنها در تدوين و اجراي مراحل فوق سهم و نقش مشاركتي ندارد كه حتي در تعيين جاي نشستن دانش آموزان در كلاس خود نيز بايد تابع تشخيص ناظم مدرسه باشد!

در مجموع، معلم به موجود بلا دفاع و تحقير و تضعيف شده‌اي بدل شده كه هم در عرصه برون سازماني (سلسله مراتب سازماني و اجتماعي) و هم در صحنه درون سازماني (آموزش و پرورش ) همچون بيماري محتضر و بر زمين افتاده پيوسته در معرض فشار، انتقاد، تهاجم و توهين مكرر و بي پايان حتي از سوي راننده سرويس روزانه خود قرار دارد. در واقع نبايد از او پرسيد چرا متناسب با تحولات جهاني خود را به روز نكرده است بلكه بايد از او پرسيد چرا و چگونه زنده مانده است!

تصادفي نيست در هنگام زنگ تفريح، معلمان به جاي تمايل به تبادل آخرين اخبار و دستاوردهاي علمي‌ ـ تخصصي در حوزه تدريس خود، ترجيح مي‌دهند با نقل آخرين جوك‌ها و مسابقه در خندانيدن يكديگر، لحظاتي كوتاه خود و آلامشان را فراموش و براي ادامه كار و زندگي به خويشتن روحيه و نيرو دهند.

 

منابع و مآخذ:


1. آموزش و پرورش ايران در حاشيه ، دكتر علي اصغر كاكو جويباري، سايت بازتاب، 26/12/83
2. آموزش و پرورش در برزخ، ابراهيم اصلاني، همشهري 12/4/84
3. آموزش و پرورش و ايدئولوژي كارمندي، شيرزاد عبداللهي ، روزنامه همشهري18/8/83
4. آموزش و پرورش و توسعه، تدوين و تلفيق حسين دهقان و مسلم پرتو، پژوهشكده تعليم و تربيت ، زمستان 1381
5. اصلاحات در آموزش و پرورش، همانديشي و مصاحبه با صاحبنظران و متخصصان ، پژوهشكده تعليم و تربيت، خرداد1381
6. اقتصاد و برنامه‌ريزي توسعه آموزش و پرورش و آموزشهاي فني و حرفه‌اي ، با اهتمام منيره رضايي، پژوهشكده تعليم و تربيت ،1383
7. بررسي و برآورد سهم نيروي انساني با سواد و بي سواد در ارزش افزوده بخشهاي اقتصادي كشور، رحيم دباغ1383
8. تحليل تطبيقي بازدهي اقتصادي سرمايه انساني در بازار كار آموزش و پرورش ايران، دكتر ابوالقاسم نادري، 1383
9. چالشهاي رئيس جمهور نهم، مسعود نيلي، روزنامه شرق،30/1/84
10. چكيده مقاله‌هاي همايش ملي مهندسي اصلاحات در آموزش و پرورش، به كوشش منيره رضايي، پژوهشكده تعليم و تربيت، خرداد 1381
11. ريشه‌هاي توسعه نيافتگي و آموزش و پرورش ايران، در گفتگو با مسئولان و صاحبنظران، به كوشش احسان هوشمند، پژوهشكده تعليم و تربيت، 1382
12. سند و منشور اصلاح نظام آموزش و پرورش ايران، به كوشش دكتر نادر سلسبيلي،‌ دكتر صغري ابراهيمي‌ قوام و ...، پژوهشكده تعليم و تربيت، تابستان 1382
13. ظهور اقتصاد دانش و ضرورت تحول در آموزش و پرورش ايران، يعقوب انتظاري،‌1383
14. مباني نظري اصلاحات در آموزش و پرورش و سازمان،‌ مديريت و نيروي انساني،‌ مجموعه مقالات همايش ملي مهندسي اصلاحات در آموزش و پرورش،‌ به اهتمام منيره رضايي،‌ پژوهشكده تعليم و تربيت،‌ 1382
15. مجموعه مقالات راهبردهاي كلان اصلاحات در آموزش و پرورش، دكتر علي اصغر كاكوجويباري،‌ وزارت آموزش و پرورش،‌ 1380
16. نقش آموزش و پرورش در توسعه از ديدگاه زنده‌ياد دكتر حسين عظيمي،‌ پژوهشكده تعليم و تربيت،‌ بهار 1382

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: چهارشنبه 27 اسفند 1393 ساعت: 16:27 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

تحقیق درباره آموزش معلمان

بازديد: 415

تحقیق درباره آموزش معلمان

ساختار آموزشی

در تركیه كالجهای تربیت معلم، به سه دسته تقسیم می‌شوند؛ برخی مؤسسات تربیت معلم، طی یك دوره 2 ساله معلمین را جهت تدریس در مدارس ابتدائی تعلیم می‌دهند. مؤسسات تربیت معلم سه ساله آموزگاران را برای مدارس متوسطه آموزش می‌دهند و مؤسسات تربیت معلم چهار ساله كار تربیت معلمین برای تدریس در لیسه‌ها را به عهده دارند. دانشجویان كالجهای تربیت معلم، در سطوح بالاتر دروس تخصصی در مراكز دانشگاهی مقتضی و واحدهای روش تدریس را در مراكز تربیت معلم عالی می‌گذرانند.

برنامه های آموزشی

معلمان مدارس ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان ملزم به گذراندن یك دورة تحصیلی چهار ساله در دانشگاه و اخذ مدرك لیسانس می باشند .این برنامه شامل واحد هایی در رشته های تخصصی دانشجویان ، آموزش روشهای تدریس و مدرك تدریس می باشد .معلمان دبیرستانهای فنی و حرفه ای یك برنامه آموزش فنی را در یك مركز دانشگاهی آموزش فنی می گذرانند و بعد از پایان دورة مدرك لیسانس دریافت می دارند . تا اوایل دهة 1990 این مدرك با نام « مدرك فنی آموزش عالی » شناخته می شد .

به طور كلی می توان گفت كه كلیه معلمان( ابتدایی و بالاتر) باید تحصیلات دانشگاهی داشته باشند. كسانی كه متقاضی تدریس در مدارس هستند باید دوره های آموزش اولیه، آموزش تداركاتی و برنامه های تدریس عملی را بگذرانند ، كه طول این دوره ها از سه تا ده ماه متغیر است . در دورة تدریس عملی ، افراد زیر نظر یك معلم ارشد تدریس می كنند .

ارتقاء تحصیلی

دوره های تربیت معلم 2 و سه ساله بوده و برای ارتقاء شغلی لازم است معلمان آموزشهای از راه دور با همكاری دانشگاهها را بگذرانند . معلمها می توانند از طریق مدارس عالی تربیت معلم مدارك تكمیلی را دریافت كنند .

مدت زمان تدریس به تفكیك مقاطع مختلف تحصیلی

مقطع ابتدایی : 5 سال اول = 30 ساعت در هفته

مقطع مقدماتی متوسطه سال 8-6 = 24 ساعت در هفته

مقطع تكمیلی متوسطه : 15 ساعت در هفته

آموزش معلمین ابتدایی

برخورداری معلمین مدارس ابتدایی از یكی از2 شرایط ذیل در نظام آموزش ملی كشور تركیه الزامی است:

الف) برخورداری ازصلاحیت‌‌های آموزشی مورد نیاز

ب) برخورداری ازصلاحیت تدریس مطابق با استاندارد‌های ملی

از نظر این حقیقت كه معلمین آموزش ابتدایی حداقل برنامه دوره چهار ساله را تكمیل نمود‌ه‌اند و صلاحیت‌‌های آموزش را از طریق آموزش‌‌های ضمن خدمت همان‌طور كه مورد نیاز استاندارد‌های ملی است گذراند‌ه‌اند تمامی معلمین در شاخص‌های نهم و دهم آورده شد‌ه‌اند بنابراین این شاخص‌‌ها را می‌توان صددرصد اعلام كرد. در سال‌‌های گذشته بسیاری از معلمین كه فارغ التحصیل برنامه‌‌های كمك معلم بودند برنامه‌‌های جبرانی را برای بالابردن صلاحیت‌‌های آكادمیك خود تا مرحله معلمی گذراند‌ه اند.

در صورتیكه تمامی معلمان هم این برنامه‌‌های جبرانی را نگذرانده باشند، نسبت آنان به كل از آنجا كه بسیار كم بود در نظر گرفته نمی‌شود و این معلمین همگی حداقل ده سال تجربه معلمی دارند.

صلاحیت‌‌های معلمین آموزش ابتدایی برطبق استاندارد‌های ISCED از این قرار است:

صلاحیت‌‌های آكادمیك معلمین آموزش ابتدایی

صلاحیت های مكسوبه

سطح آموزش

طول آموزش

ساختار آموزشی

مقطع آموزشی

مدرك آموزگاری آموزش ابتدایی

عضو آموزش

4سال

موضوعات كلی عمومی مطالعات حرفه‌ای، تجربه آموزگاری

آموزش‌ابتدایی(سن 6 تا 10)

مدرك آموزگاری آموزش ابتدایی (مدرك آموزگاری درس خاص)

عضو آموزش

4 سال

موضوعات كلی عمومی مطالعات حرفه‌ای، تجربه آموزگاری

آموزش‌ابتدایی(سن 6 تا 10)

در برنامه آموزش پایه، ارائه آموزش كامپیوتر به آموزگاران از جمله فعالیت‌‌هاییست كه برای گسترش افق آموزش پایه در نظر گرفته شده است. تعداد آموزش دهندگان به معلمین بیش از 1500 نفر بوده و تعداد معلمین كه از طریق كلاس‌‌های آموزش كامپیوتر كه بوسیله این آموزش دهندگان در استآن‌‌های مختلف آموزش دید‌ه‌اند از مرز 100000 نفر گذشته است. با استفاده از تجربیات آموزشی معلمین و دانش‌آموزان به كمك فن‌آوری‌های كامپیوتر، برنامه‌‌هایی برای آموزش‌‌های ضمن خدمت در آشنایی با كامپیوتر طراحی گردیده است. این برنامه‌‌‌ها معلمین سراسر كشور را تا سال 2000 پوشش می‌دهد.

اولویت استفاده از آزمایشگاههای فعلی كامپیوتر با معلمین آموزش ابتدایی و معلمینی است كه به ارائه خدمت در تمامی استآن‌‌‌ها مبادرت می نمایند.

در راستای كار برنامه‌ریزی شده، اداره كنندگان و معلمینی كه در دو دبستان ابتدایی منتخب هر منطقه و استان خدمت می‌كنند تا پایان سال 1998 آموزش كامپیوتر خواهند دید. چون این مسئله دارای اولویت است تمامی معلمین، بازرسان و كادر اداری كه در تمامی سطوح آموزشی در سراسر كشور خدمت می‌كنند تا پایان سال 2000 در كار با كامپیوتر تبحر خواهند یافت.

 

آموزش معلمین مدارس متوسطه

معلمین مدارس متوسطه نیز در دانشگاه‌‌‌ها آموزش دیده و به احراز مدرك كارشناسی نائل می آیند.

آموزش اساتید دانشگاهی

بر طبق قانون آموزش عالی مؤسسات أموزش عالی مسئول آموزش هیئت علمی خود چه در كشور وچه در خارج از كشور هستند. قواعدگوناگونی برای ارتقاء اعضاء هیئت علمی وجود دارد.

آموزش ضمن خدمت

اهداف آموزشی

هدف این دوره، برنامه ریزی و مدیریت برای اهداف آموزشی و اجرای مناسب برنامه های آموزش معلمان می باشد. وزارت آموزش و پرورش معلمها را برای شركت در این دوره ها انتخاب می كند . این افراد از بین افرادی كه ثبت نام كرده اند انتخاب می شوند . طول هر دوره از 3 تا 90 روز متغیر است.

ارزیابی‌پیشرفت تحصیلی

آموزش‌‌های ضمن خدمت میبایست بوسیله بازرسان در سطح استانی براساس مقیاس‌‌های طرح شده بوسیلهMEB اداره شود.آموزش‌‌‌ها باید شامل روش‌‌های آموزشی،ارزیابی‌تحصیلی،شركت جمعی،اداره كلاس و مطالب تكمیل شده از طریق برنامه‌‌های راهنمای آموزشی در مراكز آموزشی باشد.

شركت اولیا در فعالیت‌‌های مدرسه نیز باید در این برنامه‌‌‌ها مورد استفاده قرار گیرد. این آموزش دو هفته ای با حضور بازرس‌‌‌ها در مدارس مناطق روستایی و برگزاریسمینار‌های ماهیانه تكمیل می گردد.

هدف آموزش كادر اداره كننده درمدیریت استانی آموزش ملی و كادر اداری مدرسه، بهبود قابلیت‌‌های تصمیم گیری، شركت اولیا و جامعه در كار‌های مدرسه، بهبود سطح حرفه‌ای معلمین و بالا بردن قابلیت‌‌های اداره كردن مدرسه است.درحال حاضر M E Bیك سری كلاس‌‌های آموزش ضمن خدمت برای كادر اداری مدارس در خصوص آموزش برنامه ریزی، ارتباطات، آموزش مدیریت و استفاده از فن‌آوری در مدرسه را برقرار كرده است. این برنامه هم‌چنین به دلیل كمبود معلمین مشاور كه در حال حاضر فقط در یك درصد از مدارس شهری خدمت می‌كنند مسئله را مورد توجه قرار می‌دهد. این كار بوسیله افزایش آگاهی تمامی كادر وخصوصا كادر مدارس كه معلمین مشاور در آن خدمت نمی‌‌كنند صورت می‌‌گیرد.

تقویتآموزشابتداییمناطق غربی چین

چندی پیش ، " جو جی " وزیرآموزشو پرورش چین در بیجینگاظهار داشت : چین سرمایه بیشتری برای توسعهآموزشابتداییمناطق غربی ، به ویژهروستاهای این مناطق اختصاص خواهد داد تا در سال 2007 ، بیش از 85 در صد کودکانمناطق غربی که اقتصاد آن پیشرفته نیست ،آموزشاجباری 9 ساله را فراگیرند . چین یک کشور بزرگ در حال رشد است و سطح گسترشآموزشدر میان نواحی ، شهرهاو روستاهای آن یکسان نیست . با وجود آنکه چین در سال 2000 ، اساساآموزشاجباری 9 ساله را گسترشداد ، اما در مناطق غربی که اقتصاد آن پیشرفته نیست ، به ویژه در نواحی روستایی ،سطح گسترشآموزشنسبتاپائین است . بعضی کودکان به سبب مشکلات مالی و دور بودن خانه از مدرسه از ادامهتحصیل باز می مانند و یا اصلا نمی توانند درس بخوانند . برای حل این مسائل ، " جوجی " وزیرآموزشو پرورشچین خاطر نشان ساخت : توسعهآموزشروستایی در مناطق غربی، به ویژهآموزشاجباری ،مهمترین وظیفه وزارتآموزشو پرورش در چند سال گذشته بوده است و چین بیش از پیش بهآموزشنواحی روستایی مناطقغربی توجه خواهد کرد . وی گفت : ما در چند سال آینده ،آموزشروستایی را تقویتخواهیم کرد . همچنین سرمایه سالانه دولت مرکزی برای روستهای مناطق غربی بیش از 10میلیارد یوان خواهد بود . این سرمایه گذاری بی سابقه نشانه عزم راسخ دولت مرکزیبرای تقویتآموزشبه ویژهآموزشابتداییدر مناطق غربی است . دولت چین امیدوار است : با افزایش آتی هزینهآموزش، طرح توسعهآموزشرا تحقق بخشد . بهعبارت دیگر ، تا سال 2007 ، در صد پذیرشآموزش 9 ساله اجباری کودکانمناطق غربی از حدود 70 در صد در حال حاضر به بیش از 85 در صد افزایش و در صدبیسوادی جوانان به کمتر از 5 در صد کاهش خواهد یافت . " جو جی " هنگام اشاره بهتوسعه بیش از پیشآموزشابتداییدر روستاهای مناطقغربی چین اظهار داشت : از این به بعد چین اصلاحات جامعآموزشروستایی را عمیقترساخته و نظام کمک تحصیلی دانش آموزان فقیر را تکمیل کرده ، ایجاد صفوف معلمان مدارسابتداییو متوسط را تقویتو پروژهآموزشاز راه دورمدرن را در مدارسابتداییو متوسط روستاها اجرا خواهد کرد . وی افزود : در مناطقی کهآموزش 9 ساله اجباری در آنگسترش یافته است ، باید بطور همه جانبه کفیت معلمان و مدیران مدارس و کفیت تدریس راارتقا داد . طبق اطلاع رسیده ، چین در 5 سال آینده تلاش خواهد کرد تا اکثر مدارسمتوسط روستاها را به کامپیوتر و مدارسابتداییروستاها را باتجهیزات اساسیآموزشازراه دور مانند دستگاه " وی سی دی " ، دستگاه ویدئو و تلویزیون مجهز کند تا کودکانروستاهای مناطق غربی بتوانند با روشهای مدرن از تحصیل بهره مند شوند

یک معلم برای پنج کلاس؛ مدارسی که فراموش شده اند !

گروه اجتماعی خبرگزاری مهر - 8/49 درصد از کلاس های درس مقطع ابتدایی در شهرها و 2/50 درصد از کلاس های درس در روستا ها دایرند که از این تعداد 9/31 درصد از کلاس های درس چند پایه هستند ، در حال حاضر نه آماری از تعداد دانش آموزان کلاس های چند پایه و نه آمار دقیقی از تعداد معلمان این کلاس های درس وجود دارد و جالب تر اینکه ضمن افزایش سال به سال تعداد کلاس های چند پایه حتی نامی از دانش آموزان این کلاس های درس در مصوبات شورای عالی آموزش و پرورش وجود ندارد.

به گزارش خبرنگار اجتماعی خبرگزاری مهر مدارس چند پایه در روستاهای دورافتاده و محروم با مسیرهایی صعب العبور وجود دارند و معمولا دانش آموزان این مدارس به دلایلی همچون کمبود امکانات و فقر فرهنگی به دوره راهنمایی راه پیدا نمی کنند و چه بسا در بسیاری از موارد این دانش آموزان مقطع ابتدایی را نیز نمی توانند به پایان برسانند.

در حال حاضر در مقطع ابتدایی 299 هزار و 187 کلاس درس وجود دارد که از این تعداد 150 هزار و 256 کلاس درس در روستاهای کشور دایر هستند البته کلاس های چند پایه فقط در روستاها دایر نیستند چرا که آمار این کلاس ها حتی در پایتخت نیز قابل توجه است به طوریکه در شهر تهران بیش از 35 کلاس چند پایه و در شهرستان های استان تهران 375 کلاس چند پایه وجود دارد.

بر اساس این گزارش هر سال به دلیل مهاجرت روستائیان به شهرها و کاهش آمار دانش آموزی روستاها آمار کلاس های چند پایه افزایش می یابد به طوریکه در سال 82 - 81 میزان کلاس های چند پایه 68/30 درصد بود و در سال تحصیلی گذشته این آمار به 9 / 31 درصد افزایش یافته است.

مدیرکل دفتر آموزش ابتدایی وزارت آموزش و پرورش با تاکید بر اینکه کلاس های چند پایه تا کنون به نوعی فرآموش شده بودند ، می گوید : در کلاس های درس چند پایه ، پنج پایه تحصیلی در یک کلاس به یادگیری مفاهیم آموزشی کتاب های درسی  با یک معلم می پردازند ، این کلاس ها نه تنها از موقعیت فیزیکی مناسبی برخوردار نیستند بلکه کتاب های درسی این کلاس ها با کتاب های درسی سایر دانش آموزان یکسان است در حالی که موقعیت مکانی و تحصیلی این دانش آموزان با سایر دانش آموزان مدارس معمولی یکسان نیست.

عباس حاجی آقالو در گفتگو با خبرنگار اجتماعی خبرگزاری مهر با اشاره به اینکه یک هفتم دانش آموزان و یک ششم معلمان کشور در کلاس های چند پایه مشغول  هستند  ، می افزاید : بیش از یک سال و نیم یک گروه تحقیقاتی درباره  مدارس چند پایه تحقیق کردند و چهار کمیته نظارت و ارزشیابی ، مطالعه و تحقیق ، سازمان دهی فضای فیزیکی و برنامه ریزی درسی را تشکیل دادند تا مشکلات این کلاس ها را بررسی کنند و در حال حاضر یکی از اولویت های دفتر آموزش ابتدایی افزایش کیفیت کلاس های چند پایه است. 

وی با اشاره به عدم حضور مربیان بهداشت و مشاوران در کلاس های چند پایه می گوید : به دلیل محرومیت ، اکثر دانش آموزان مدارس چند پایه مشکلات پوستی و تراخم و ... دارند که باید تدبیر ویژه ای برای آنها درنظر گرفت.

کارشناس مسول واحد مطالعه و تحقیق مقطع ابتدایی نیز با تاکید بر اینکه معلمان کلاس های چند پایه هیچ آموزش ویژه ای را ندیده اند ، می گوید : بزرگترین مشکل در این کلاس های درس ضمن عدم گذراندن دوره آموزشی خاص توسط معلمان ، معلمان این کلاس ها باید 30 کتاب درسی در پنج پایه درسی را طی 132 ساعت  با حداقل فضا و امکانات  تدریس کنند.

رخساره فضلی ادامه می دهد : کلاس های چند پایه بهترین فرصت برای آموزش مهارت های زندگی است و اگر معلمان این کلاس ها دوره های آموزشی ویژه ای را سپری کنند ، در این کلاس ها دانش آموزان می توانند با تدبیر ویژه معلم ، ضمن آموزش مفاهیم درسی به یادگیری روابط اجتماعی نیز بپردازند.

وی می افزاید :  معلم به دلیل کمی تعداد دانش آموزان در کلاس های چند پایه می تواند ضمن استفاده از پتانسیل حضور دانش آموزان بزرگتر برای آموزش دانش آموزان کوچکتر مفاهیم درسی مختلف را با یکدیگر به شیوه های که برای دانش آموز قابل فهم تر باشد آموزش دهد و به عبارتی مرز بین درسهای مختلف را بردارد.

وی با تاکید بر اینکه در کلاس های چند پایه معلم می تواند با توجه به شناختی که از ویژگی های روحی دانش آموزان دارد ارتیاط صمیمانه تری با وی برقرار کند ، می گوید : در سال تحصیلی جاری یکی از اولویت های برنامه های آموزش و پرورش ارتقای کلاس های چند پایه است.

گفتنی است که بیشترین آمار کلاس های چند پایه به استان سیستان و بلوچستان با 3 هزار و 899 کلاس درس اختصاص دارد.

اما جایگاه این دانش آموزان که حتی آماری از آنها نیز موجود نیست در نظام آموزشی کشور کجاست؟

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: چهارشنبه 27 اسفند 1393 ساعت: 16:26 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

تحقیق درباره انجمن اوليا مربيان

بازديد: 2405

تحقیق درباره انجمن اوليا مربيان

بيست و چهارم مهر،روز پيوند اوليا و مربيان است. در هفته ?پيوند? كه از اين روز آغاز مى شود به دعوتمدير مدرسه، اولياى دانش آموزان، در جلسه اى گرد هم مى آيند. مدير گزارشى ازفعاليت هاى سال گذشته خود و همكارانش را به اوليا ارائه مى دهد و مشكلات مدرسه رابا آنها در ميان مى گذارد و در پايان تعدادى از اوليا براى عضويت در انجمن داوطلبمى شوند. پس از راى گيرى نمايندگان اوليا در انجمن تعيين مى شوند. انجمن اوليا ومربيان يكى از قديمى ترين نهادهاى مدنى است. آغاز همكارى خانه و مدرسه در قالبانجمن به سال ۱۳۲۶ شمسى برمى گردد. در آن سال شوراى عالى فرهنگ، تشكيل اين انجمن هارا در همه آموزشگاه ها و شرح وظايف آنها را تصويب كرد. در سال ۱۳۴۶ شمسى، انجمناوليا و مربيان ايران تاسيس شد و به ثبت رسيد. در مرامنامه انجمن آمده است: ?انجمنملى اوليا و مربيان ايران سازمانى است غيرانتفاعى و غيردولتى، اين موسسه با همكارىو پشتيبانى كسانى كه به تربيت عمومى نونهالان و نوجوانان علاقه دارند تشكيل مى شوندو هدف هاى معين و مشخصى را بر محور سياست هاى كلى آموزش و پرورش كشور و با معيارهاىفدراسيون بين المللى اوليا و مربيان براى نيل به هدف هاى خود تعقيب مى كند. انجمنملى اوليا و مربيان ايران سازمانى است كه در آن تعصب مذهبى، طبقاتى، نژادى و ياسياسى راه ندارد و صرفاً به جنبه تربيتى همگانى متوجه است. همچنين آرمان انجمنبهسازى روابط اجتماعى در سطح كشور و جهان از طريق تربيت نسل جوان به وسيله كسانىاست كه تمام يا قسمتى از وقت، نيرو و كوشش خود را وقف تامين آينده اجتماع و جهانىمى كنند كه ما در آن زندگى مى كنيم...? در انجمن اوليا و مربيان مدرسه، علاوه برنمايندگان اوليا، مديرمدرسه، يكى از معاونان، مربى پرورشى، نماينده معلمان مدرسهنيز عضويت دارند و نماينده شوراى دانش آموزى نيز برحسب ضرورت مى تواند در جلساتانجمن شركت كند. انجمن براى بالا بردن آگاهى خانواده ها و تقويت مشاركت آنها،كلاس هاى آموزشخانواده را در طول سال تحصيلى برگزار مى كند. تصميم گيرى در مورد كلاس هاى تقويتى وفوق برنامه با انجمن است. گردش مالى مدرسه و مسائلى مانند تعميرات، تهيه تجهيزاتزير نظر انجمن است.آنچه كه در آموزش و پرورش به نام ?مدرسه محورى? خوانده مى شود،چيزى نيست جز تفويض اختيارات گسترده براى اداره مدرسه به انجمن اوليا و مربيان. كاهش تصدى گرى دولت و سپردن كار مردم به مردم از طريق تقويت انجمن ميسر است. انجمن هاى اوليا و مربيان در صورتى كه با همديگر ارتباط افقى داشته باشند،مى توانند تبديل به بزرگترين نهاد مدنى جامعه شوند. بيش از ۱۳۰ هزار مدرسه در سراسركشور وجود دارد و هر مدرسه يك انجمن دارد. اگر تعداد اعضاى هر انجمن را به طورمتوسط ۵ نفر فرض كنيم و حداقل در يكصد هزار مدرسه اين انجمن ها شكل گيرند اين نهادىاست با ۵۰۰ هزار عضو فعال كه برگزيده ۱۶ ميليون خانواده ايرانى هستند. اما بر سرراه تقويت و گسترش انجمن ها موانعى وجود دارد. اولين مانع سيستم متمركز و پلكانىآموزش و پرورش است، كه براساس دستورالعمل ها و بخشنامه هاى ادارى و از بالا ادارهمى شود. هر چند در سال هاى اخير از طريق تفويض اختيارات به سازمان هاى آموزش وپرورش و مناطق گام هايى در جهت تمركززدايى برداشته شده است، و بحث ?مدرسه محورى? بهعنوان يك نگرش از سوى مديران آموزش و پرورش مطرح شده است. اما تا رسيدن به نقطهمطلوب فاصله درازى وجود دارد. انجمن ها، نهادهاى دنباله ور هستند و معمولاً نقشآنها تاييد تصميماتى است كه از سوى مدير به عنوان نماينده بوروكراسى قدرتمند ادارىاتخاذ مى شود. سيستم ادارى ميل به تمركز و سلسله مراتب دارد و نهادهايى مانند انجمناوليا و مربيان، شوراى معلمان و شوراى دانش آموزى را از محتوا تهى مى كند و صرفاًپوسته تشريفاتى و نمايشى آنها را حفظ مى كند. مانع ديگر گستردگى اين تلقى در جامعهاست كه گويا وظيفه انجمن فقط جمع آورى كمك هاى مالى اوليا براى جبران كمبودهاىمدرسه است و در واقع به چشم يك موسسه خيريه به آن نگاه مى كنند.


عملكرد نامناسباكثريت مديران مدارس و ضعف بينشى مسئولان ادارى در مورد نقش نهادهاى مدنى بهگستردگى اين تلقى دامن مى زند. به همين دليل بسيارى از اوليا با اكراه در جلساتانجمن شركت مى كنند و نسبت به فعاليت هاى انجمن پيشداورى منفى دارند. مانع ديگرمشكلات معيشتى اكثر خانواده ها وفقر گسترده در جامعه است. اگر فقر فرهنگى و ضعف جامعه مدنىرا نيز به اين عامل اضافه كنيم، به اين نتيجه مى رسيم كه مشكلات ادارى، تنها عاملضعف اين نهاد نيست.به گفته كارشناسان ميانگين سواد در گروه سنى ۱۵ تا ۴۰ ساله كهنيروى فعال جامعه را تشكيل مى دهند، ۵/۵ سال است. ۵/۳ ميليون نفر بيسواد مطلق درجامعه داريم. مردم نسبت به فعاليت هاى سازمان يافته جمعى بدبين و بى ميل هستند. بههمين دليل نقش انجمن ها در مناطق مختلف، برحسب موقعيت اقتصادى، اجتماعى و فرهنگىخانواده ها متفاوت است. در مناطق مرفه نشين شهرهاى بزرگ، انجمن هاى اوليا و مربيانفعال ترند. اما در مناطق حاشيه اى و جنوبى تهران، تعداد كمى از خانواده ها در جلساتانجمن شركت مى كنند. اكثر شركت كنندگان، مادران بيسواد و كم سوادى هستند، كه دركضعيفى از مفهوم مشاركت دارند و هراسان و ترس زده تملق مدير را مى گويند كه شايد ازروى دلسوزى مبلغ كمترى به عنوان كمك به مدرسه از آنها بگيرد! رشد انجمن هاى اوليا ومربيان تابعى است از رشد جامعه مدنى و به نوبه خود بر آن تاثير مى گذارد. طرح هايىمانند خودگردانى مدارس و واگذارى مديريت مدارس قيمت تمام شده و تقويت مشاركت هاىمردمى، بدون نهادسازى و تقويت نهادهاى موجود از قبيل انجمن اوليا و مربيان و شوراىمعلمان، امكانپذير نيست. به تجربه ثابت شده است كه در غياب اين نهادها، سيستم ادارىتوانايى و ظرفيت اجراى طرح هاى اصلاحى را ندارد

خانه و مدرسه زماني مي توانند رسالت آموزشي و تربيتي خاص خود را به نحو مطلوب انجام دهند که هر يک شناخت تربيتي کافي داشته باشند و نقش تربيتي خاص خود را با بصيرت انجام دهند. در اين راستا انجمن اوليا و مربيان هيأتي منتخب از پدران و مادران، دانش آموزان و مريبان مدرسه است که با هدف همکاري در جهت پيشبرد امور آموزش و پرورش دانش آموزان تشکيل مي شود. اين انجمن پيشنهادها و طرح هاي مفيد را به مدير و مسئوولان مدرسه عرضه مي کند و در اداره بهتر امور، يار و ياور صميمي مديران محسوب مي گردد.

انجمن اوليا و مربيان، مظهر همکاري خانه و مدرسه در امر تعليم و تربيت کودکان و نوجونان است. در هفته پيوند اوليا و مربيان که از تاريخ 24 تا 30 مهرماه هر سال برگزار مي گردد، پدران و مادران به مدارس دعوت شده و درباره مسائل تربيتي بحث و تبادل نظر نموده و نمايندگان خود را در انجمن براي  يک سال برميگزينند مشاوره و برنامه ريزي به منظور تحقق اهداف انجمن، همکاري و همفکري با مدير و مربيان مدرسه در مورد برنامه هاي اوقات فراغت دانش آموزان و دعوت از اولياي علاقمند به منظور بهرهمندي از خدمات و ياري هاي آنان براي تهيه و تدارک و تکميل امکانات آموزشي پرورشي مدرسه از جمله مهم ترين وظايف انجمن اوليا و مربيان مي باشند.

اوليا و مربيان، دو بال نيرومند پرواز در آسمان تربيتاند که هيچ کدام به تنهايي نمي توانند اوج گرفتن دانش آموزان، در افق هاي روشن فردا را فراهم آورند. والدين مهربان و معلمان دلسوز بايد با ياري يکديگر، به اميدهاي فرداي اين مرز و بوم، فرصت شکوفايي بدهند.

 

پيوندى به استحكام مهر

انجمن اوليا و مربيان، تقريباً براى هيچ گروه سنى در كشور ما غريب و نامانوس نيست. تا چندى قبل كه ما مدرسه مى رفتيم سالى دو يا سه بار برگه هاى دعوت نامه انجمن را براى والدين خود مى برديم و پدر و مادرها نيز مجبور بودند براى جلوگيرى از اعتراض مسوولين مدرسه و التماس هاى فرزند در اين جلسات حضور يابند.
امروز هرچند اين تشكل
 ها سازمان يافته تر شده و ديد والدين و مسوولين نيز نسبت به انجمن ها تغيير كرده و بهبود يافته است اما هنوز هم به اعتقاد كارشناسان، انجمن اوليا و مربيان در كشور ما معنا و جايگاه واقعى خويش را نيافته است.
* محمدحسين فروزان

بر اساس اساسنامه انجمن مركزى اوليا و مربيان هدف نهايى از تعليم و تربيت در آيين مقدس اسلام و به تبع آن در حكومت جمهورى اسلامى، دستيابى به مكارم اخلاقى، يافتن نفس مطمئنه و تزكيه و حركت در صراط مستقيم در جهت وصول به مقام بندگى شايسته خداى توانا با استفاده از زمينه هاى فطرى انسان است.

 

 

دو ركن مهم و اساسى اين ترقى تعالى عبارت است از كانون هاى با صفا و با هدف خانواده و مدرسه؛ لذا به منظور برقرارى هرچه بيشتر ارتباط ميان اين دو كانون و در جهت تحكيم همكارى هاى تربيتى و ايجاد هماهنگى بين كليه مراكزى كه تمام يا بخشى از اهداف آن ها هدايت و تهذيب افكار و تربيت اخلاق عمومى است انجمنى به نام انجمن اوليا و مربيان تشكيل گرديد.

شايد بزرگترين رسالت اين انجمن ها مشاركت بين اوليا و مربيان در فعاليت هاى تربيتى و ايجاد مشاركتى جهت توفيق در امر تعليم و تربيت و رفع موانع اجتماعى، اقتصادى و فرهنگى باشد. اما اين انجمن ها به رسالت واقعى و ملى خود تا چه اندازه نزديك شده اند؟
به اعتقاد برخى از والدين دانش آموزان، تشكيل اين انجمن
 ها فقط بهانه اى جهت حضور والدين براى ايجاد ارتباط مالى ميان آن ها و مديران است.

رنجبر، كه فرزندانش در مقاطع ابتدايى و راهنمايى مشغول تحصيل هستند، پيوند ميان دو نهاد خانه و مدرسه را لازم دانسته و مى گويد: «نفس وجودى اين انجمن ها بسيار مفيد و ضرورى به نظر مى رسد، زيرا موجب مى شود كه والدين از مشكلات دانش آموزان و مدرسه با خبر شده و مسوولين مراكز آموزشى نيز با ارتباط مستمر با والدين از نحوه تعامل آن ها با محصلين و همچنين مشكلاتى كه والدين با فرزندان دارند با خبر مى شوند. اما نكته اين جاست كه به تنها چيزى كه در اين انجمن ها توجه نمى شود همين مسايل است و والدين فقط بايد به صورت يك طرفه از مشكلات مدرسه با خبر شده و از هر گونه همكارى دريغ ننمايند.»

وى مى افزايد: «فرض كنيد دانش آموزى در خانه داراى مشكلى با والدين خود باشد و اگر اين مشكل او به صورت نهفته و پنهان باقى مانده و به مدرسه انتقال پيدا كند موجب بروز مشكلاتى براى وى و ساير شاگردان مى شود و البته عكس اين قضيه نيز صادق است، يعنى اگر مشكلات درسى و ارتباطى او با ساير دانش آموزان به محيط خانه انتقال يابد، در بسيارى از موارد موجب بروز ناهنجارى در محيط خانه و در تعامل با ساير اعضاى خانواده مى شود.»

به اعتقاد وى با توجه به اين موارد، اين انجمن ها فى نفسه بسيار مفيد است اما جايگاه آن در ميان خانواده ها به خوبى تدوين نشده است و مدارس نيز از عملكرد آن ها برداشت و تصوير اشتباهى دارند و فعاليت آن را به عنوان سمينارى براى حل مشكلات ادوارى مدارس مى دانند.

رضازاده، دبير يكى از دبيرستان هاى دخترانه تهران نيز در مورد علل عدم موفقيت انجمن اوليا و مربيان مدارس كشور معتقد است: «يكى از موانع پيشبرد اهداف انجمن، ناشى از مسايل فرهنگى جامعه است. فرهنگى كه در افكار و سيستم روان شناختى ما مستقر شده و تغيير آن صبر و حوصله زياد و مداومت دقيق مى طلبد.

در جامعه ما متاسفانه فرهنگ فردگرايى بر جمع گرايى غالب است و همين مساله سبب مى شود كه اعضاى انجمن ها كه متشكل از اولياى خانه و مربيان مدرسه هستند، تصميم گيرى  هاى مناسب جمعى نداشته باشند. شوراى مدرسه، معلمان، شوراى دانش آموزان و انجمن اوليا و مربيان اركان هر واحد آموزشى را تشكيل مى دهند و به نظر مى رسد نظام تصميم گيرى و تصميم سازى در مدارس بايد با مشاركت مجموعه اين شوراها انجام شود و در حقيقت انسجام و پيوستگى اين ركن ها با يكديگر است كه مى توانند با بازنگرى و تعريف مجدد در رفتارهاى مناسب در محيط آموزشى، با توسعه فضاى همكارى و مشاركت در مدرسه و با ايجاد ارتباطات مطلوب بين دانش آموزان، اوليا و معلمان فضاى مدرسه را به محيطى با نشاط و مطلوب تبديل كنند.»
اين در حالى است كه به عقيده مديران و مسوولين سازمان مركزى انجمن اوليا و مربيان برداشت و نگاه اكثر والدين به اين انجمن درست نبوده و هدف از تشكيل چنين جلساتى دانش
 افزايى والدين، راهنمايى خانواده ها، تحكيم روابط ميان اوليا و مربيان و ارتباط مستمر والدين با اولياى مدرسه است كه به اين منظور مى توان به تاسيس و راه اندازى مراكز مشاوره خانواده به عنوان يكى از مهمترين اولويت هاى كارى اين سازمان در سال جارى اشاره كرد.

دكتر جلاليان، كارشناس امور تربيتى در اين خصوص مى گويد: «بايد دو نكته مورد توجه قرار گيرد، اول اين كه تاكنون اكثر پژوهش هاى انجام  شده پيرامون مهمترين وظايف و اهداف انجمن ها بيانگر نتايج مثبت و اميدوار كننده در خصوص تغيير نگرش والدين در زمينه مسايل تربيتى و رضايت مندى آنان از خدمات ارايه شده بوده است. نكته ديگر اين كه معتقدم حضور اوليا در اين عرصه مشاركت با هر قوت و ضعفى و در هر شرايطى عامل مهم، اساسى و موفقيت آميز به شمار مى آيد. بنابراين كاربرد اصطلاح عدم موفقيت براى انجمن قابل تعميم نيست.»

وى در عين حال مى افزايد: «البته اين مطلب بيانگر نبود موانع، مشكلات و محدوديت  در حوزه فعاليت اين انجمن ها نيست و بى ترديد اين مراكز نيز مانند ساير بخش ها با مسايل و مشكلاتى مواجه هستند كه مهمترين آن ها را مى توان در عدم نگرش صحيح برخى از مسوولان و مديران به نقش، جايگاه و اهداف پيش بينى شده انجمن، تصويب قوانين و مقررات محدود كننده و متناقض با وظايف مصوب انجمن ها، عدم فضاى امن روانى براى بيان نظرات و انديشه ها، عدم اطلاع رسانى و مقايسه عملكرد انجمن هاى واحد هاى آموزشى در سال هاى مختلف، عدم ارتباط مستمر اعضا با مجمع عمومى اوليا عدم پيش بينى مشوق  هاى لازم به منظور تجليل از فعالان انجمن، عدم آشنايى برخى اعضا با سياست ها و قوانين و مقررات و كمبود آموزش هاى لازم در زمينه مهارت هاى بحث گروهى و عدم آشنايى با قوانين تصميم گيرى گروهى و غيره مشاهده كرد.»

055179.jpg

 

وى ضمن تاكيد بر ايجاد هماهنگى بين نقش تربيتى خانواده و مدرسه و ايجاد توافق بين اوليا و مربيان در حوزه اصلى و ارزش هاى حاكم بر جامعه و نظام تعليم و تربيت معتقد است: « ترويج فرهنگ يادگيرى مستمر در ميان اولياى دانش آموزان و خانواده ها، پيشگيرى  از آسيب هاى روانى، اجتماعى و عاطفى نوجوانان، تاكيد بر هنجارهاى اجتماعى از طريق ارايه الگوهاى مناسب به دانش آموزان و فراهم نمودن بسترهاى لازم به منظور مشاركت اوليا در نظام تصميم گيرى مدرسه در راستاى ايجاد فرصت هاى آموزشى از مهمترين رسالت هاى انجمن هاى اوليا و مربيان است كه بايد به صورت كاملاً جدى تر به آن ها نگريست و زمينه را براى اجرايى شدن آن فراهم كرد.»

آنچه مسلم است آموزش و پرورش مهمترين ركن توسعه در جوامع پيشرفته محسوب مى شود و به اعتقاد صاحب نظران توسعه، امروزه تنها كشورهايى مى توانند به حيات خود ادامه دهند كه از چهار قدرت فرهنگى، آموزشى، اقتصادى و سياسى بهره مند باشند.
اين در حالى است كه دستيابى به قدرت فرهنگى -كه يكى از مهمترين ابزارهاى توسعه محسوب مى
 شود- تنها در سايه توجه به حوزه آموزش و پرورش و فعاليت در اين زمينه حاصل مى شود.

تشكيل شوراها و انجمن هايى مانند «اوليا و مربيان» نيز گامى موثر در تداوم آموزش فرهنگى با استفاده از انتقال تجربيات به ويژه در ميان خانواده هاست. از سويى آنچه كه موجب عدم موفقيت كامل و دست يابى به اهداف نهايى انجمن ها مى شود ريشه در عدم درك متقابل اوليا و مربيان از يكديگر و شايد ديد هر دو طرف به يكديگر همراه با سوء ظن باشد!

در صورتى كه اگر اين دو كانون (خانه و مدرسه) كاركرد صحيح خود را بيابند، در پيشبرد روند تحصيلى دانش آموزان بسيار مفيد و موثر خواهد بود؛ لذا با برنامه ريزى مناسب بايد ارتباط متقابل مدارس با اولياى دانش آموزان را تقويت كرد تا اين پيوند زيبا به سادگى نگسلد.

 

 

از خانه تا جامعه تنها يک گام: مدرسه!

مدرسه اولين گام کودک در ورود به اجتماع، زندگي جمعي و آشنا شدن با دنياي پيچيده بيرون از خانه است. رشد شخصيتي و فکري کودک که در خانه شکل گرفته، در مدرسه تکميل شده قوام مي يابد. مدرسه آغاز جداشدن کودک از خانواده است! در گذشته نه چندان دور اين کودک بود که در روز اول مدرسه مي گريست و اينکه اين مادر است که با آگاهي از نقش مدرسه و آغاز انفکاک از فرزندي که پيش از اين جزئي از وجودش بود ، با چشمي اشکبار فرزند را راهي مي کند تا براي حضور در اجتماع آماده شود. به راستي نقش مدرسه در تربيت کودک بسيار حياتي و اساسي است به همين دليل است که بايد والدين و معلمان در ارتباط تنگاتنگ با يکديگر باشند و در پرورش کودک يکديگر را ياري رسانند. و آيا اين مهم در مدارس ما قابل اجراست؟ کلاس هاي پرجمعيت، حجم بسيار زياد دروس، معلمي که خود دغدغه هاي بسيارش را ، حتي هنگام  درس گفتن در پس ذهن دارد آيا مجال اين مي يابد که با تک تک والدين دانش آموزان انبوهش در کلاس ارتباط برقرار کرده ، ضعفها ، کاستي ها و يا توانايي ها و برتري ها کودکان را با والدين در ميان گذارد و با هم فکري آنان شيوه رفتاري يکساني را در خانه و مدرسه در پيش گيرد؟ انتخاب روز پيوند اوليا و مربيان، و يا هفته ايي براي آن( مهر 30-124 ) براي به انجام رساندن اين کار سترگ به جا ، ولي بسيار بسيار ناکافي است و اميدواريم که اهتمام معلمان، مربيان و اولياء مدرسه و خانه به تعليم، تربيت و رشد شخصيت کودک به اين يک روز و هفته خلاصه نشود.

نبايد انديشيد که وظايف خانه و مدرسه و انجمن اوليا و مربيان در نظارت بر توانايي ها و يا کاستي هاي درسي کودکان و نوجوانان بايد خلاصه شود. چنانکه گفته شد بايد پس از ورود کودک به مدرسه، والدين و معلمان کودک را براي زندگي اجتماعي آماده کنند." امروز مي بينيم جوان 25-24 ساله جوان خامي است که نمي تواند به خوبي از عهده مسئوليت هاي اجتماعي خود برآيد و دليل عمده آن نيز اين است که بسترها و نهادهاي اجتماعي که جوان بتواند در آنجا تمرينات لازم را انجام بدهد، به اندازه کافي وجود ندارد."(1)

امروزه شاهد آن هستيم که جامعه ما يک جامعه قانون مدار نيست از کوچک و بزرگ و پير و جوان قانون را  در زندگي لازم الاجرا نمي دانند اين همه از آنجاست که خانه و پيامد آن مدرسه ، کودک و نوجوان را براي حضور در اجتماع، پاي بندي به قوانين آن و حضور فعال و پرتوان در آن آماده نکرده است.

متاسفانه در مدارس ما تفکر و نوع نگرش به زندگي در زيرحجم عظيمي از محفوظات مدفون شده است " ما آنقدر اطلاعات مي دهيم که دانش در لابلاي آن اطلاعات گم مي شود... در لابلاي اين اطلاعات تفکر گم مي شود يعني اينکه ما مجالي براي انديشيدن ايجاد نمي کنيم."(2)

اين همه نشان از آن است که خانه و مدرسه ارزيابي درستي از نيازمندي هاي جامعه نداشته ، کودک و نوجوان را در جهت اين نيازمندي ها آماده نساخته اند.

" انجمن اوليا و مربيان بايد بداند که يک عضو از يک سيستمي است که مبادرت به تربيت جوانان نموده پس بايد موقعيت خود را در آن سيستم به خوبي بشناسد و نيز شناخت کاملي نسبت به عوامل تاثيرگذار ديگر پيدا کند و اين کار، زمينه را براي يک تاثيرگذاري مثبت در يک برنامه ريزي خوب فراهم مي کند . خلاصه کلام اينکه ما بايد بدانيم افرادي که در مظان تعليم و تربيت ما قرار دارند چه کساني هستند؟ در چه دنيايي به سر مي برند؟ دغدغه خاطرشان چيست و آرزوها و آرمانهايشان چيست؟ "(3)

آنچه جاي تقدير دارد آنکه انجمن اوليا و مربيان به منظور گسترش دامنه فعاليت خود و در راستاي يکي از وظايف تعيين شده اين انجمن مبني بر" آگاه کردن اوليا به مسائل ديني ، تربيتي، اخلاقي و مشاوره با آنان در هماهنگ کردن روش هاي تربيتي و آموزشي در محيط خانه و مدرسه" اقدام به انتشار کتب تربيتي کرده تا از اين راه کاستي هاي موجود را تا حدودي مرتفع نمايد. واحد انتشارات اين انجمن از سال 1363 شروع به کار کرده و تا کنون 160 عنوان کتاب در موضوعات دين، روانشناسي و علوم اجتماعي به چاپ رسانده است.

جامعه توسعه يافته در اولين گام نيازمند انسان توسعه يافته است. " توسعه پايدار و منطقي و قابل قبول ، توسعه ايست که به شخصيت انسان ها و به خود انسان ها بپردازد. مراد ما توسعه شخصيت انساني در جهت اهداف فرهنگي و مدني است که دين ترسيم و بيان مي کند"(4)

اميد آنکه خانه و مدرسه دوشادوش يکديگر انسان هاي پرورش يافته فردا را بسازند.

پي نوشتها:

1- دکتر ميرباقري ( مجموعه سخنراني هاي چهارمين کنگره سراسري انجمن هاي اوليا و مربيان سراسر کشور)

2- حجت الاسلام و المسلمين دکتر بهرام محمديان ، همان، ص 166.

3- دکتر ميرباقري ، همان، صص 4 و 53.

4- حجت الاسلام دکتر بهرام محمديان ، همان، ص 168.

منابع :

http://www.irna.ir/occasion/24mehr84/indexpeyvand.htm

اهداف و وظايف انجمن اوليا ومربيان واحدهاي آموزشي

 

مدرسه مهم ترين نهاد اجتماعي ، تربيتي وآموزشي ، و اصلي ترين ركن تعليم وتربيت است كه به منظور تربيت صحيح دانش آموزان درابعاد ديني ، اخلافي ، علمي ، آموزشي ، اجتماعي و كشف استعدادها وهدايت و رشد متوازن روحي و معنوي و جسماني آنان برابر ضوابط وزارت آموزش وپرورش تأسيس و اداره مي شود. اين نهاد با همكاري كليه ي كاركنان و با مشاركت دانش آموزان و اولياي آنان زير نظر مدير مدرسه اداره مي شود. 

اركان مدرسه

1-  مدير مدرسه

2-  شوراي مدرسه

3-  انجمن اوليا ومربيان

4-  شوراي معلمان

5-  شوراي دانش آموزان

 

 انجمن اوليا ومربيان

انجمن اوليا ومربيان هر مدرسه هيأت منتخبي است از اولياي دانش آموزان و مربيان همان مدرسه كه با تفاهم و صميميت م به منظور تقويت همكاري و مشاركت اولياي دانش آموزان جهت كمك به ارتقاي كيفيت فعاليت هاي آموزش وپرورش و گسترش ارتباط خانه ومدرسه ، برطبق مقررات و ضوابط وزارت آموزش وپرورش انجام وظيفه مي نمايد.

 الف ترتيب اعضا

1-  مدير مدرسه

2-  يكي از معاونين و انتخاب مدير

3-  نماينده ي شوراي معلمان

 4-  معاون پرورشي يا يكي ازمربيان امور تربيتي ، و در صورت نبود مربي ، يكي از معلمان آگاه به مسائل تربيتي به انتخاب مدير

5-  برگزيدگان اولياي دانش آموزان

 تبصره ي1:تعداد اولياي دانش آمو زان و نحوي انتخاب آنان جهت عضويت درانجمن و چگونگي وزمان تشكيل جلسات برابرماده ي

19 آيين نامه ي انجمن مركزي اوليا ومربيان خواهد بود. ( دربند 20 شرح وظايف ، به آن اشاره شده است .)

تبصره ي 2 : درصورت لزوم ، مدير مدرسه مي تواند ازنماينده ي شوراي دانش آموزان و برحسب موارد از افراد ذي ربط و صاحب نظر براي شركت درجلسات انجمن دعوت كند.

ب- شرح وظايف انجمن اوليا و مربيان آموزشگاه

1-تأمين مشاركت فكري ، فرهنگي ، عاطفي وآموزشي اوليا وتقويت ، هماهنگي و همسويي تربيتي و آموزشي خانه ومدرسه

2-جلب همكاري اولياي دانش آموزان جهت مشاركت و كمك و ارتقاي كيفيت فعاليت هاي مربوط و ارائه ي پيش نهادهاي لازم به مدير مدرسه

3-مشاوره و برنامه ريزي درجهت  تحقق هرچه بهتر اهداف انجمن

4-همكاري و مشاركت با شوراي معلمان دربرگزاري كلاس هاي فوق برنامه

5-برنامه ريزي و تصميم گيري جهت تشكيل جلسات آموزش خانواده

6-  همكاري و مشاركت بامدير مدرسه دراجراي فعاليت هاي پرورشي ، برگزاري اردوهاي دانش آموزي و بازديد از مراكز علمي ،

آموزشي وفرهنگي

7-  تلاش و همكاري براي جلب مشاركت اولياي دانش آموزان ، صاحبان ِحَرف ، افراد خير ومؤسسات خيريه درتأمين امكانات مورد

نياز و بهبود اداره ي امور مدرسه   

8-  تهيه ي برنامه ي بهداشتي و پزشكي با مشاوره ي افراد آگاه ، و كمك به مراقبان بهداشت ونظارت براجراي آن درمدرسه

9- همكاري م مشاركت درباره ي چگونگي قدرداني از كاركنان ، اولياي دانش آموزان و اعضاي شوراهاي مدرسه با رعايت ضوابط ومقررات مربوطه

10- برنامه ريزي و تشكيل جلسات عمومي اولياي دانش آموزان

11- نظارت برچگونگي اخذ كمك هاي مردمي با رعايت قوانين و مقررات مربوطه

 12- تشكيل شوراي مالي مدرسه با عضويت مدير مدرسه ، رئيس انجمن ونماينده ي شوراي معلمان دراولين جلسه ي انجمن

13- مشاركت دراجراي برنامه هاي كارآموزي هنرجويان در هنرستان ها

14- نظارت برنحوي هزينه ي وجوه حاصل از كمك هاي مردمي ، خدمات فوق برنامه ، سرانه ي دانش آموزان وكمك هاي شوراهاي آموزش  وپرورش از طريق شوراي مالي و مطابقت موارد هزينه با برنامه هاي مصوب شوراي مدرسه 

15- بررسي و اتخاذ تصميم نسبت به سرويس رفت وبرگشت

 16- انتخاب نماينده براي شركت در شواري مدرسه

هم چنين براساس موارد آيين نامه ي انجمن اوليا ومربيان واحدهاي آموزشي ، وظايف زير نيز بر عهده ي انجمن اوليا ومربيان مدرسه مي باشد :

       ماده ي 16 مدير مدرسه موظف است حداكثرتا اخرمهرماه هرسال ( پايان هفته پيوند ) از تمام اولياي دانش آموزان دعوت به عمل آورد وپس از تشكيل جلسه ي عمومي اوليا ، با استفاده از آگاهي هاي خود مخصوصاً  محتواي كتاب آشنايي با انجمن اوليا ومربيان ؛ لزوم تشكيل ، فوايد و وظايف انجمن امده است براي آنان تشريح كند.

          ماده ي 19 تعداد اعضاي اولياي منتخب براي عضويت درانجمن مدرسه برمبناي زير تعيين مي شود:

1-  درمدارسي كه عده ي دانش آموزان آن ها كم تر از 300 نفرباشد، عده ي اولياي منتخب جمعاً هفت نفرخواهد بود كه چهار نفر عضو اصلي و 3 نفربقيه عضو علي البدل هستند.

2-  در مدارسي كه عده ي دانش آموزان آن ها بيش از 300 نفرباشد، به ازاي هر 100 نفردانش آموز اضافي يك نفراز  اوليا بر تعداد اعضاي اصلي افزوده مي شود . ولي عده ي اعضاي علي البدل هم چنان 3 نفرخواهد بود.

ماده ي 20- مدت زمان كار انجمن اوليا ومربيان هر مدرسه يك تحصيلي است ودر مهرماه هرسال انتخابات بايد تجديد شود . اعضاي انجمن سال گذشته در صورت برخورداري از شرايط انتخاب مي توانند دوباره خود را براي عضويت در انجمن نامزد كنند.  

منبع :

http://schools.roshd.ir/beheshti2/anjoman.htm

دست پرورده اوليا تربيت يافته مربيان (يك گزارش )

وقتي سال هاي اول فرستاديمش مدرسه، فكر مي كرديم محيط درس و مدرسه او را آرام كند، اما نه تنها اينطور نشد، بلكه بچه ظرف چند سال تبديل شد به يك نوجوان شر و شلوغ. مسئولان مدرسه، مرتب دنبال ما مي فرستادند كه بياييد پرونده اش را بگيريد. در خانه هم مادرش حريفش نمي شد. الان دانش آموز دبيرستان است، اما محيط دبيرستان هيچ تاثيري در بهتر شدن شرايطش ندارد. ما كه جز اخطارهاي ناظم و مدير، چيزي از انجمن اوليا و مربيان نمي بينيم. نمي دانم اين انجمن به چه كاري مي آيد؟
مرد با ناراحتي حرف مي زند، گاهي اشك در چشمانش حلقه مي زند. باز هم از فرزندش مي گويد: حالا ديگر خيلي وقت ها از خدا طلب مرگ پسرم را مي كنم، نمي دانيد اين پسر با من و همسرم چه مي كند. هر كاري مي كنيم اصلاح نمي شود، نه درس مي خواند، نه حرف گوش مي كند. مرتب سركوچه با بچه هاي خلاف همراه است، معتاد شده، مزاحم مردم مي شود، تا به حال چند بارمزاحم مردم شده و پاي مرا به نيروي انتظامي كشيده است. هر قدر براي او صحبت مي كنيم يا او را نصيحت مي كنيم، هيچ فايده اي ندارد. او را التماس مي كنم، قبول نمي كند. مادرش را مي زند، مرتب همسرم گريه و زاري مي كند. خدا شاهد است از نظر مالي و مادي هرچه خواسته است، برايش فراهم كرده ام، ولي زندگي ما را از زهرمار تلخ تر كرده. نمي دانيم چه كنيم، به كجا پناه بياوريم، هرچي نذر مي كنيم كه اين بچه خوب شود، هيچ اثري ندارد.
بعد از خانه و خانواده، مدرسه و مربيان مدارس مهمترين نقش را در تربيت فرزندان جامعه ايفا مي كنند و به همين دليل است كه متخصصان تعليم و تربيت بر ضرورت هماهنگي اين دو نهاد اساسي در تربيت بچه ها پافشاري مي كنند، يعني اگر خانه و مدرسه براي تربيت بچه ها با هم هماهنگي نداشته باشند و يكي از اين نهادها بهترين رفتار رابا بچه داشته باشد اما نهاد ديگر با آن هماهنگ نباشد همه كارهاي مثبت آن نهاد از بين مي رود. تشكيل انجمن اوليا و مربيان در ايران و به نام هاي ديگر در سراسر جهان براي ايجاد هماهنگي در تربيت فرزندان هر جامعه مي باشد. اگر چه متاسفانه بعد از تشكيل چندين دهه از انجمن اوليا و مربيان فعلي يا انجمن خانه و مدرسه سابق، ما نتوانسته ايم انجمن هاي قوي تاثيرگذاري در نظام تعليم و تربيت كشور داشته باشيم، اما بايد تلاش كرد كه انجمن اوليا و مربيان از شكل سوري خارج شده و موجب پيوند مستحكم خانه و مدرسه در جامعه ماگردد.
ضرورت اهداف تشكيل
انجمن اوليا و مربيان
تشكيل انجمن اوليا و مربيان در مدارس كشور چه ضرورتي دارد چرا بايد اوليا و مربيان همواره رابطه محكم و قوي داشته باشند و براي تعليم و تربيت صحيح فرزندان جامعه با هم پيوند بخورند؟ اين سؤال هايي است كه در ذهن برخي از اوليا وجود دارد.
به اعتقاد متخصصان تعليم و تربيت، خانه و مدرسه يا اوليا و مربيان دو نهاد و عنصر اساسي و عميق در تعليم و تربيت بچه ها هستند و نقش آنها در تربيت هاي دانش آموزان تفكيك ناپذير است.
متخصصان تربيتي مي گويند: در هر مدرسه اي كه پيوند اوليا و مربيان قوي بوده است، دانش آموزان آن مدرسه هم در زمينه آموزشي و هم در زمينه اخلاقي و پرورشي از رشد چشمگيري برخوردار بوده اند و به همين دليل پيوند اين دو نهاد در جامعه بسيار ضروري است.
زيرا اگر يكي از اين دو نهاد رسالت خود را خوب انجام دهد ولي نهاد ديگر با اين نهاد هماهنگي نداشته باشد و كارهايش مخالف و متضاد با اين نهاد باشد، عملا كارهاي مثبت و ارزشمند نهاد اول از بين مي رود و اين دو نهاد كارهاي يكديگر را خنثي مي كنند.»
در حال حاضر بيش از 115 هزار انجمن اوليا و مربيان در سراسر كشور وجود دارد كه داراي يك ميليون و 150 هزار عضو مي باشند. اما متأسفانه عملكرد اين انجمن ها چشمگير و قابل لمس نيست و بيشتر حالت سوري و شكلي دارند و به گفته برخي از معلمان و اوليا، كاري جز امضاء كردن دفتر انجمن كه از طرف ادارات آموزش و پرورش به هر مدرسه داده مي شود، انجام نمي دهند. شايد وزارت آموزش و پرورش ادعا كند كه انجمن هاي فعالي نيز در مدارس كشور وجود دارند، ولي حقيقت اين كه انجمن هاي فعال به صورت استثناء هستند و قاعده موجود فعال نبودن اين انجمن هاست.
تربيت خانه، تربيت مدرسه
«او» كارمند بانك است و از وضعيت مالي نسبتاً خوبي برخوردار است. داراي دو فرزند پسر و يك فرزند دختر است كه به شدت از دست پسر بزرگ خود ناراضي است. مي گويد: «خدا مي داند كه آنچه پسر بزرگم خواست برايش تهيه كردم. بعنوان يك دانش آموز، همه چيز دارد: تلويزيون، ويديو، كامپيوتر، لباس هاي گوناگون، حتي دو تلويزيون براي خانه خريده بودم كه او به خاطر ديدن يك برنامه با برادر و خواهر كوچكش دعوا نكند. هميشه به حد كافي پول توي جيب او مي گذاشتم تا احساس كمبود نكند، خلاصه در هيچ كاري براي او كم نگذاشتم. اما متأسفانه به هيچ صراطي مستقيم نيست، خودمان هم نمي دانيم مشكل او چيست. مربيان مدرسه هم فقط ايراد مي گيرند و شكايت مي كنند و تهديد. چند بار او را پيش روانپزشك و روانشناس بردم، باز فايده اي نداشت. حتي يك بار خودم به نيروي انتظامي رفتم و از آنها خواستم كه او را بخواهند و او را تهديد و تنبيه كنند، شايد بترسد و دنبال برخي كارها نرود ولي بازهم فايده اي نكرد.
اين كارمند بانك در ادامه مي گويد: «هرچي فكر مي كنم كه در زندگي چه بدي كرده ام كه گرفتار اين پسر شده ام به جايي راه پيدا نمي كنم. هم خودم نماز مي خوانم و هم همسرم و كلاً خانواده مذهبي هستيم، ولي نمي دانم چرا اين بچه اين طور شده است، پيش امام جماعت مسجد رفتم و از او هم كمك خواستم، او هم نتوانست براي ما كاري انجام دهد. اي كاش وضع مالي من خوب نبود، اما فرزند خوبي داشتم تا مرا درك كند و اذيت نكند. از قول من به مردم بگوييد كه حواستان به بچه هايتان باشد، بچه اگر كج شد و به راه كج رفت، زندگي را بر شما سياه خواهد كرد، حتي اگر بيشترين ثروت دنيا را داشته باشيد. شايد يكي از اشتباهات بزرگ من اين بود كه در سال هاي كودكي و نوجواني فرزندم، بيشتر دنبال كار و درآمد بودم و زياد كار مي كردم و اوقات زيادي در خانه نبودم كه كنار بچه ها باشم و ببينم آنها چه مي كنند. دعا كنيد بچه من اصلاح شود.»
فرزند صالح آرزوي همه اوليا
هيچ پدر يا مادري را نمي توان يافت كه نسبت به سرنوشت اخلاقي و تحصيلي فرزند يا فرزندان خود بي تفاوت باشد. حتي كساني كه در دوران نوجواني و جواني خود ازنظر تربيتي و تحصيلي موفق نبوده اند، دوست دارند كه فرزند شايسته، صالح، تحصيل كرده، خوب، خوش اخلاق داشته باشند. با اين وجود متأسفانه اكثر والدين در تربيت صحيح فرزندان خود موفق نيستند، چرا؟
اين يك سؤال اساسي براي امروز جامعه ماست زيرا باوجود آنكه همه والدين دوست دارند فرزنداني خوب تربيت كنند و باتوجه به اينكه نظام و حكومت به شدت نسبت به مسائل تربيتي، ديني، اخلاقي و تحصيلي جوانان حساس است، ولي در تربيت صحيح جوانان و نوجوانان كشور موفق نبوده اند و ناكام مانده ايم. نتايج آزمون ها و امتحانات مدارس كشور به خصوص در مقاطع راهنمايي و دبيرستان نشان مي دهد كه درحال حاضر درصد قابل توجهي از دانش آموزان سراسر كشور قبل از اخذ مدرك ديپلم، از دور تحصيل خارج مي شوند، البته صرف خارج شدن از دور تحصيل و عدم ادامه تحصيل از اهميت مهمي برخوردار نيست، آنچه كه نگران كننده مي باشد اين است كه بخش زيادي از كساني كه از دور تحصيل خارج مي شوند، نوعاً به مسيرهاي كج هدايت مي شوند و با كساني دوست مي شوند كه آينده مناسبي را نمي توان براي آنها پيش بيني كرد. تحقيقات نشان مي دهد كه دانش آموزاني كه به علم و دانش علاقه نشان داده اند، زمينه انحراف اخلاقي و تربيتي آنها به شدت كاهش يافته است. بنابراين وضعيت مدارس كشور نشان مي دهد كه ما نه تنها در آموزش بچه ها، بلكه در پرورش آنها نيز به شدت دچار مشكل هستيم.
عشق و آرزو لازم است ولي كافي نيست
تحقيقات، مطالعات و مشاهدات گوناگون نشان مي دهد كه صرف داشتن علاقه يا آرزو و عشق به هدف، دليل كافي براي رسيدن و دستيابي به آن هدف نيست و بدون برنامه ريزي و تلاش و كوشش هيچ كس قادر نيست به آرزوها و اهداف خود دست يابد. همه ما دوست داريم ثروتمند باشيم يا هر جواني دوست دارد كه در آزمون ورودي دانشگاه موفق شود يا يك ورزشكار مشهور گردد، خيلي ها دوست دارند خانه هاي بزرگي درتهران داشته باشند، عده اي دوست دارند به يك مقام حكومتي بلندپايه دست پيدا كنند و بالاخره همه والدين دوست دارند كه بچه هاي خوب، باتربيت، تحصيل كرده و فعالي داشته باشند، اما صرف داشتن اين آرزوها و علاقه ها كافي نيست. براي رسيدن به يك آرزو يا هدف، عشق و علاقه لازم است اما كافي نيست. بعداز آرزو، عشق و علاقه براي رسيدن به هر هدف يا آرماني، داشتن برنامه براي رسيدن به آن هدف و تلاش و كوشش در جهت اجراي برنامه مهمترين نياز دستيابي به اهداف انسان درهركاري است.
چگونه مي توانيم فرزندان خوب تربيت كنيم
چگونه مي توان بچه هارا خوب تربيت كرد؟ اين سؤال بسياري از والدين ايراني است. امروز اكثر والدين از اينكه نمي توانند بچه هاي خود را درست تربيت كنند، نگران هستند، زيرا آنها در جامعه مي بينند كه يك فرزند ناصالح و بد چگونه زندگي را براي والدين خود به جهنم تبديل مي كند و هيچ كس راضي نيست كه سرنوشت زندگي او چنين شود. به همين دليل اكثر والدين تلاش مي كنند تا آنجا كه ممكن است شرايطي را براي فرزندان خود فراهم سازند كه آنها خوب تربيت شوند. بسياري از والدين حتي ممكن است خودشان غذاي خوب نخورند يا لباس خوب نپوشند و خود سواد نداشته باشند، اما تلاش مي كنند كه براي فرزندان خود هم غذاي خوب، هم لباس خوب هم مدرسه خوب فراهم كنند تا مشكلي نداشته باشند و به درس و مشق خود خوب برسند. اما متأسفانه بسياري ازبچه ها، آن طور كه والدين آنها دوست دارند، تربيت نمي شوند و به همين دليل است كه بعدازمدتي اختلاف والدين و بچه ها بالا مي گيرد، واين امر آن قدر ادامه پيدا مي كند كه برخي والدين قيد داشتن بچه خوب را مي زنند و اساسا بچه ها را به حال خود رها مي كنند، زيرا مي بينند هركاري كه مي كنند، بچه هاي آنها حرف گوش نمي كنند و راه خود را ادامه مي دهند.
مشكل كجاست
چرا با وجود اينكه والدين دوست دارند كه بچه هاي خود را درست تربيت كنند و با وجود اينكه سعي مي كنند اكثر نيازهاي معيشتي آنها را خوب تأمين كنند و همه تلاش و كوشش خود را صرف امور بچه ها مي كنند، اما بچه ها درست تربيت نمي شوند؟ به راستي چرا خيلي از والدين درتربيت صحيح بچه هاي خود ناموفق هستند، مشكل كجاست، علت چيست و چه بايد كرد؟ چرا با وجود اين همه زحمت و تلاش و كوشش والدين، بچه ها گوششان به حرف آنها بدهكار نيست و با آغاز دوران نوجواني و جواني كاملا مسيري را انتخاب مي كنند كه با خواسته ها و آرزوهاي والدينشان درتضاد است؟ عده اي درس هاي خود را خوب نمي خوانند، برخي دوستان ناباب پيدا مي كنند، عده اي پرخاشگر مي شوند و مرتب با والدين يا معلمان خود در مدرسه درگير مي شوند، برخي ها كارهاي زشت و عجيب و غريب انجام مي دهند، در كوچه و خيابان ول مي گردند و اوقات خود را بدون برنامه سپري مي كنند، سيگار مي كشند، دعوا مي كنند و مزاحم مردم مي شوند.
حقيقت اين است كه برخلاف تصور عمومي كه فكر مي كنند به راحتي مي توان يك بچه را خوب تربيت كرد، تربيت بچه ها يكي از كارهاي بسيار پيچيده و سخت است و هيچ بچه اي با حرف و نصيحت درست تربيت نمي شود.
يك خطاي بزرگ
يكي از خطاهاي بزرگ كه برخي از مردم مرتكب آن هستند، اين است كه فكر مي كنند اگر براي فرزندان خود امكانات مادي فراواني فراهم كنند و هرچه كه بچه هايشان دوست داشتند براي آنها تأمين كنند، مشكل تربيتي بچه ها حل مي شود و آنها درست تربيت مي شوند، اما شواهد زندگي بسياري از خانواده هاي متمول نشان مي دهد كه اين چيزي جز يك خطاي آشكار نيست. چه بسا خانواده هايي كه ازنظر مالي وضع مناسبي نداشته اند، اما فرزندان آنها كاملا خوب تربيت شده اند. به عقيده بسياري از متخصصان تعليم و تربيت اساسا اين كار كه والدين بچه ها را بخواهند در ناز و نعمت پرورش دهند، كار صحيحي نيست، چون اينگونه بچه ها، وقتي وارد جامعه پيچيده اي مثل جامعه امروز ما شوند، قادر به تحمل سختي ها براي حل مشكلات زندگي خود نخواهندبود و عملا در زندگي موفق نخواهندشد.

 

منبع :

 

http://www.kayhannews.ir/830721/5.htm

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: چهارشنبه 27 اسفند 1393 ساعت: 16:24 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

ليست صفحات

تعداد صفحات : 824

شبکه اجتماعی ما

   
     

موضوعات

پيوندهاي روزانه

تبلیغات در سایت

پیج اینستاگرام ما را دنبال کنید :

فرم های  ارزشیابی معلمان ۱۴۰۲

با اطمینان خرید کنید

پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست.

 سامانه خرید و امن این سایت از همه  لحاظ مطمئن می باشد . یکی از مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه   09159886819  در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما  فرستاده می شود .

درباره ما

آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس