پروژه و تحقیق رایگان - 691

راهنمای سایت

سایت اقدام پژوهی -  گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان

1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819  -  صارمی

2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2  و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی  (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .

3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل http://up.asemankafinet.ir/view/2488784/email.png  را بنویسید.

http://up.asemankafinet.ir/view/2518890/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86.jpghttp://up.asemankafinet.ir/view/2518891/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%20%D8%A8%D9%87%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA.jpg

لیست گزارش تخصصی   لیست اقدام پژوهی     لیست کلیه طرح درس ها

پشتیبانی سایت

در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا  پیام بدهید
آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet

جاودانگی قرآن، و حقیقت وحی

بازديد: 157
جاودانگی قرآن، و حقیقت وحی

عبدالحمید عارفیان

چکیده: جاودانگی و جامعیت قرآن به مفهوم فرازمانی و فرامکانی بودن وعدم تأثیرپذیری آن از فرهنگ زمانه یا منبع هم عرض دیگری (= نفی پلورالیسم) در این نوشتار به یاری سه دسته از دلایل اثبات گردیده است. 
آیات بسیاری که عزت، پایداری وجهان شمولی بشارت ها و بیم ها و پیام های قرآن و پیراستگی آن از هر گونه اختلاف و کاستی سخن می گویند دلایل قرآنی این مدعا هستند.
حدیث ثقلین و روایاتی که بر همواره تازه بودن قرآن، لزوم مراجعه بدان و عرضه احادیث بر آن دلالت دارند مستندات روایی این دعوی را تشکیل می دهند.
اصل لزوم هدایت دائمی انسان از سوی خدا و خاتمیت پیامبر نیز دو دلیل عقلی در این زمینه هستند. جاودانگی قرآن با فضاسازی برای جولان عقل و شرع، مشروعیت، معقولیت حقانیت و لزوم اطاعت از قرآن را ایجاب می نماید. 
نویسنده در ادامه، سخن کسانی را که تأثیرپذیری قرآن از فرهنگ زمان نزول را به معنای همراهی قرآن با فرهنگ مخاطبان عصر نزول پنداشته اند نادرست دانسته بر این تأکید می کند که جاودانگی قرآن به معنای بی توجهی به زبان فرهنگ مخاطبان الیه نیست، بلکه قرآن به منظور تعامل با عرب جاهلی زبان خود را عربی مبین قرار داده و در قالب زبان آنان سخن گفته و سطح افق فکری شان را رعایت کرده، در عین حال رفتارها و باورهای نادرست جاهلی را تأیید نکرده است، چرا که ابزارهای مفهومی قرآن، بالعرض در قالب های فرهنگی، جغرافیایی و تاریخی اعراب جاهلی، و بالذات برای انتقال اندیشه ها و آموزه های والای معنوی به کار رفته است.
از این رو با توجه به ثابت بودن نیازهای اولیه بشر و تطور نیازهای ثانوی وی که تابع شرایط زمانی، مکانی و فرهنگی است – می توان با تدبر در قرآن و یاری جستن از تعالیم اهل بیت(ع) و با توجه به اصولی همچون: هماهنگی دین با فطرت، انعطاف پذیری احکام در پرتو اجتهاد و حجیت عقل، همواره بشریت را در گشودن راهی دین پسند و حکیمانه در هنگام بروز نیازها و تحولات جدید و دگردیسی شرایط، یاری داد.

در نگاه نخست ممكن است به نظر رسد جاودانگی قرآن تنها مربوط به ویژگی فرازمانی آن است، ولی با توجه به دلایل قرآنی و روایی و عقلی و با توجه به نتایج جاودانگی، دانسته خواهد شد كه جاودانگی مفهومی گسترده و نه تنها فرازمانی (عدم تأثیر از فرهنگ زمانه) است؛ بلكه توجه به فرد فرد انسان دارد(جهانی بودن قرآن)؛ به گونه ای انحصارگرایانه یعنی بدون پذیرش منبع هم عرض و موازی (نفی پلورالیسم).
قرآن، وحی قدسی است برگرفته از منشأ علم و حكمت نامحدود و قدرت لایزال، از خاستگاهی مافوق بشری و فراتر از یك تجربهٌ فردی و دینی، نیز مورد محافظت بدون نقص است، كه جهت زدودن دردها و فتنه ها و گمراهی ها فرود آمده و همواره عزیز و پیروزمند از هر جهت است؛ بی آن كه محدود به یك زمان باشد، و دوام همیشگی همچون دوام آسمان و زمین، و جریانی همچون جریان خورشید و ماه دارد، وشایستگی اداره و سرپرستی در ابعاد اعتقادی، رفتاری، حقوقی، حكومتی و اقتصادی جامعه را دارا می باشد.
همگان در تمام زمان ها و مكان ها تحت پوشش هدایتگری قرآن در تمام نیازهای اساسی و ضروری به گونه ای مستقیم و یا غیرمستقیم، یعنی با مراجعه به كارشناسان دینی معصوم و غیرمعصوم و اطاعت از آنها، یا با تعقّل و تدبّر و اجتهاد هستند، تا در جهت فراهم آوردن زندگی معقول و مشروع در دنیا به هدف كسب سعادت واقعی دست یابند.
جاودانگی قرآن و وحی به مفهوم ایجاد حوزه دین خاتم كه همواره حق است و با فضاسازی جهت جولان شرع و عقل می باشد؛ جاودانگی، مشروعیت، معقولیت، حقانیت و در نهایت لزوم اطاعت و پذیرش را در پی دارد.


عناصر جاودانگی

در این زمینه تجزیه و تحلیل مفهوم واقعی جاودانگی و پرداختن به عوامل مؤثر و لازم در تبیین این نهاد مبارك الهی بایسته است. عناصر جاودانگی از قرار زیر هستند:
1. وحی، كه دارای بعد ملكوتی و ماوراء بشری و از سرچشمه علم و اراده الهی است.
نشأت از علم و اراده خدا به معنای تشخیص مصلحت ها و مفسده های پیش روی سعادت بشر در تمام زمان هاست. همه هست ها و نیست ها و بایدها و نبایدهای قرآنی مطابق و سازگار با فطرت بشری و مربوط به علم الهی است.
2. توجه به شخصیت دریافت كننده وحی و عصمت و علم و ختم نبوت توسط او و ادامه راه هدایتگری قرآن توسط قرآن ناطق، یعنی معصومان(ع) (سنت).
3. وجود عقل در حوزه دین و تأیید عقل و تعقل از طریق شرع (قرآن و سنت).
4. اجتهاد پیوسته و پویا در زمان غیبت و تدارك اصول و شرایط و زمینه های حضور و حاكمیت اجتماعی دین در طول زمان.

دلایل جاودانگی
الف. دلایل قرآنی

پاره ای از آیات مورد استناد عبارتند از:

1. آیه من بلغ:

«قل أی شیء أكبر شهادةً قل الله شهید بینی و بینكم و أوحی الی هذا القرآن لأنذركم به و من بلغ» انعام/19
بگو چه گواهی بزرگ تر است(از گواهی خدا)، بگو خدا میان من و شما گواه است و وحی می كند به من آیات این قرآن را؛ تا با آن شما و هر كس از افراد بشر را كه خبر این قرآن به او رسد بترساند.
كوتاه ترین و رساترین و جامع ترین دلیل قرآنی بر جاودانگی وحی این آیه می باشد. قرآن وسیله بیم دادن (راهنمایی) شماست؛ یعنی كسانی كه مورد خطاب مستقیم آن هستید و نیز كسانی كه مورد خطاب مستقیم (مشافهه) نمی باشند.1
اصل اعتبار و لزوم پذیرش وحی برای غیر مخاطبان مورد پذیرش مفسران این آیه می باشد، و مفهوم جاودانگی همین است. البته منظور از رسیدن وحی به گیرنده آن، دست یابی به عین الفاظ قرآن نیست، بلكه منظور رسیدن پیام و مفهوم قرآن با هر زبان ممكن می باشد.
زمخشری از مفسران اهل سنت به نقل از سعید بن جبیر می گوید: كسی كه قرآن به او برسد انگار كه محمد(ص) را ملاقات كرده است.2
خلاصه اینكه با توجه به مفهوم این آیه وحی (قرآن) جهت انذار (راهنمایی) مخاطبان زبانی و مردم غیرمخاطب نازل شده است.

2. آیه بعثت:

«هو الذی بعث فی الأمّیین رسولاً منهم یتلوا علیهم آیاته و یزكّیهم و یعلّمهم الكتاب و الحكمة و إن كانوا من قبل لفی ضلال مبین. و آخرین منهم لمّا یلحقوا بهم و هو العزیز الحكیم» جمعه/2ـ3
او كسی است كه در میان جمعیت درس ناخوانده رسولی از خودشان برانگیخت تا آیاتش را بر آنها بخواند، و آنها را پاكیزه كند، و كتاب و حكمت بیاموزد؛ هر چند پیش از آن در گمراهی آشكاری بودند. و بر گروه دیگری كه هنوز به آنها نپیوسته اند، و او عزیز و حكیم است.
امّی كسی است كه نه می خواند و نه می نویسد و در اینجا منظور عرب معاصر پیامبر(ص) هستند؛ زیرا اندكی از آنها سواد خواندن و نوشتن داشتند. ویژگی این رسول این است كه از جنس آنهاست. بنابر ظاهر آیه منافاتی میان اینكه پیامبر(ص) خود از امیین بوده و در میان آنها مبعوث شده باشد و از سویی مبعوث به غیر آنها هم شده باشد؛ ندارد. و اینكه به زبان عربی است به خاطر وظیفه تعلیم و تزكیه آنان است. به هر حال، مراحل اولیه دعوت به گونه ای است كه در میان اعراب است.
پیامبر(ص) وظیفه تزكیه یعنی رشد نیكی همراه با خیر و بركت با مزین شدن به اخلاق فاضله و رفتارهای نیك و تعلیم كتاب، یعنی بیان الفاظ آیات قرآن را، و تعلیم حكمت، یعنی معارف حقیقی قرآن را میان قوم خود و دیگران كه به آنها می پیوندند و پس از او می آیند؛ دارد. هیچ تفاوتی میان آیندگان و گذشتگان در وجود پیامبر به عنوان راهنمای زندگی آنان و پذیرش دستورات وی وجود ندارد.
شمول دیگران غیر از اعراب معاصر پیامبر(ص) آن چنان واضح است كه نیاز به توضیح بیشتر ندارد.
بسیاری از مفسران ذیل این آیه حدیث معروفی از پیامبر(ص) نقل كرده اند كه وقتی پیامبر این آیه را تلاوت فرمود، پرسیدند: اینها (لاحقان) كیانند؟ پیامبر(ص) دست خود را به شانه سلمان گذارد و فرمود: لوكان الإیمان فی الثریا لنالته رجال من هؤلاء. اگر ایمان در ثریا باشد مردانی از این گروه (ایرانیان) بدان دست می یابند.3

3. آیه تدبّر:

«أفلایتدبّرون القرآن و لوكان من عند غیرالله لوجدوا فیه اختلافاً كثیراً» نساء/82
آیا درباره قرآن نمی اندیشند؛ اگر از ناحیه غیرخدا بود اختلاف فراوانی در آن می یافتند.
تدبر در لغت یعنی توجه به نهایت و پیامد كارها4 و تدبّر در این آیه یعنی تأمّل و دقّت در هر آیه پس از آیه دیگر.5
قرآن مخاطبان خود را تشویق و ترغیب در تدبّر در آیات می كند؛ تا اینكه در هر حكم و حكمت آشكار و داستان و موعظه، آیات را در نظر بگیرید.
علامه طباطبایی می نویسد:
«از آیه مورد نظر، نتایج مهمی روشن می شود؛ نخست اینكه فهم عادی و معمولی آن را درك می كند. در ثانی در قرآن برخی آیات، دیگر آیات را تفسیر می كند، و سوم اینكه قرآن نسخ پذیر و ابطال پذیر نیست و نیازی به تكمیل و نه تهذیب ندارد. قرآن چون اختلاف نمی پذیرد؛ تفسیر و تحول در آن راه ندارد و لازمه این مطالب این است كه محتوای قرآن یعنی؛ شریعت اسلامی تا روز قیامت مستمر و جاودان می باشد.»6

4. آیه عزّت و شكست ناپذیری:

«إنّ الّذین كفروا بالذّكر لمّا جاءهم و إنّه لكتاب عزیز. لایأتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه تنزیل من حكیم حمید» فصّلت/41ـ42
همانا آنان كه به این قرآن كه برای هدایت آنها آمد كافر شدند؛ [در جهنم ملاقات می شوند؛] در حالی كه این كتاب به حقیقت عزت مند است و هرگز از پیش رو و پس آن حق، باطل نشود؛ زیرا آن، فرستاده خدای مقتدر و حكیم ستوده صفات است.
این آیه و آیه پیشین، كفر و الحاد و انكار حق را به تصویر كشیده است. الحاد یعنی به بیراهه رفتن، كه یكی از نمونه های آشكار آن دروغ بستن بر خدا و بر پیامبر(ص) و الغای آیات و تأویل نادرست آیات است.7
الحاد به قرآن، همان كفر به آیات است؛ با هدف ابطال حقایق قرآنی كه در هر عصر و زمانی قالب و مصداقی خاص می یابد.
در عصر حاضر این ادعای الحادی مطرح شده است كه دین به عنوان امری ثابت (وحی جاودان) با تحول فرهنگ ها و آداب و مناسبت های فردی و اجتماعی همخوان نیست.
شهید مطهری می نویسد:
«افراد و طبقاتی هستند كه این مسئله را واقعاً به صورت یك معمای لاینحل و به صورت یك تضاد آشتی ناپذیر می نگرند و معتقدند «اسلام» و «مقتضیات زمان» دو پدیده غیرمتوافق و ناسازگارند و از این دو حتماً یكی را باید انتخاب كرد؛ یا باید به اسلام و تعلیمات اسلامی گردن نهاد و از هرگونه نوجویی و نوگرایی پرهیز كرد و زمان را از حركت بازداشت، و یا باید تسلیم مقتضیات متغیر زمان شد و اسلام را به عنوان پدیده ای متعلق به گذشته به بایگانی تاریخ سپرد.»8
برخی سخن افراط گونه دیگری دارند كه این ثبات وحی و تغییر زمانه را مایه عقب ماندگی مسلمانان دانسته اند.
در این مورد گوستالوبون علت انحطاط مسلمین را عدم انطباق اسلام با مقتضیات زمان می داند و می نویسد:
«زمان عوض شد، تغییر كرد و مسلمان ها می خواستند باز اسلام را با همان خصوصیات در قرن های بعد نگاه دارند در صورتی كه امكان نداشت. و به جای اینكه تعلیم اسلامی را رها كنند و مقتضیات قرن را بگیرند، تعلیم اسلامی را گرفتند و منحط شدند.»9
با توجه به این باورهای الحادی، دقّت در عزّت و بطلان ناپذیری كلام الهی ضرورت می یابد.
چه بسا قرآن، پیشاپیش توجه به این شبهات و اتهام ها داشته و به مقابله با آن شبهات پرداخته است. تأكید قرآن بر عزت و شكست ناپذیری وحی، تأكید بر این حقیقت است كه راه باطل از هیچ جهت به سوی آن باز نیست.10 از هیچ سو بطلان و فساد به سراغ این كتاب بزرگ نیامده و نخواهد آمد. تناقضی در مفاهیم آن نمی باشد، نه چیزی از كتب و علوم پیشین بر ضدّ آن است و نه اكتشافات علمی آینده با آن مخالفت خواهد داشت.11
هیچ كتابی از كتاب های گذشته آن را باطل نمی كند و هیچ كتابی از كتاب های آینده آن را نسخ نمی كند. در خبرهایش از گذشته و آینده باطل گویی نكرده است.12
البته این كیفیت نزول (حقانیت دائم حقایق قرآنی) توسط خدای حكیم، با علم نامحدود كه دارای كمالات نامعین است طرح ریزی شده است، و اگر از سوی شخص دارای علم محدود پی ریزی شده بود پر از تناقض و اختلاف بود. ستایش او دائمی است؛ چون كلام حق گونه او دائم بوده و باطل نمی شود.
فعلش (كلام وحی) متقن است و سستی (ابطال) در آن راه ندارد.13 و جاودانگی حقایق آن نشانه استواری آن و حكمت صاحب آن است.

5. آیه حفظ:

«إنّا نحن نزّلنا الذّكر و إنّا له لحافظون» حجر/9
خداوند قرآن را در هر زمان و از هر زیادی و كمی و تحریف و تبدیل حفاظت می كند.14 و با توجه به كلمه «حافظون» كه قید زمان ندارد و حال و آینده را در بر می گیرد، سازوكار حفاظت نظر به آینده نیز دارد.15
به این آیه برای اثبات عدم تحریف قرآن استناد شده است؛ زیرا دلالت می كند بر اینكه قرآن از هرگونه زیادی و كمی و نقص و تغییر و تحریف و تصرّف مصون است و این مصونیت تا ابد (همیشه) ادامه دارد.

6. پایداری و جهان شمولی بشارت ها، انذارها و پیام های قرآن:

«تبارك الذی نزّل الفرقان علی عبده لیكون للعالمین نذیراً» فرقان/1
زوال ناپذیر و پایدار است كسی كه قرآن را بر بنده اش نازل كرد تا جهانیان را بیم دهنده باشد.
«و ما أرسلناك إلاّ كافّة للنّاس بشیراً و نذیراً و لكنّ أكثر الناس لایعلمون» سبأ/28
و ما تو را نفرستادیم؛ جز برای اینكه عموم بشر را بشارت دهی و انذار كنی؛ ولی بیشتر مردم از این حقیقت آگاه نیستند.
واژه «تبارك» كه بیان كنندهٌ پایداری ذات و صفات فرستنده وحی است، حكایت از آن دارد كه فرقانی كه او برای بیان حق و جداسازی حق از باطل فروفرستاده نیز پایدار از نظر زمان و فراگیر نسبت به همهٌ ملت ها وجوامع بشری است. و لازمهٌ این پایداری، هم سویی با حقایق و واقعیت های هستی و شكست ناپذیری در برابر دستاوردهای علمی و عملی بشر در طول تاریخ می باشد، چنان كه در آیات متعددی از قرآن، رسالت پیامبر جهان و پیام قرآنی برای همهٌ جهانیان و خطاب های آن متوجه مردم می باشد؛ از آن جمله:
«یا أیها النّاس اعبدوا ربّكم الّذی خلقكم…» بقره/21
«یا أیها النّاس كلوا ممّا فی الأرض حلالاً طیباً و لاتتّبعوا خطوات الشّیطان» بقره/168
«یا أیها النّاس قد جاءكم برهان من ربّكم» نساء/174
همچنین در شش آیه از قرآن، وحی قرآنی، ذكر برای جهانیان معرفی شده است.
این گونه خطاب ها همگانی و فراگیر كه نمونه آن در قرآن بسیار است، قرآن را از محدودیت نسبت به زمان و مخاطبان عصر نزول مبرّا دانسته و جاودانگی ای به وسعت تمام انسان ها و همه زمان ها برای قرآن مطرح كرده است.

7. توصیفات قرآن:

آیاتی فراوان، قرآن را با مشخصه های كلی و ویژه معرفی می كند. قرآن خودش را به شفا، نور، آشكار، رحمت، محفوظ، قیم، بهترین گفتار (أحسن القول) و… توصیف می كند. و این اوصاف تأثیر پایدار آن را می رساند:
«و ننزّل من القرآن ما هو شفاء و رحمة» اسراء/82
خدای سبحان درباره قرآن نمی فرماید كه قرآن، دارو است، بلكه می گوید: او شفاست و اثر شفا بخشی آن قطعی است و هر كس به محضر قرآن بیاید و آن را بفهمد و بپذیرد و عمل كند، به طور قطع بیماری های درونی اش از بین می رود.16
قرآن در جهات مختلف نقش شفابخشی خود را ایفا كرده است؛ هم ضعف ها و بیماری هایی را كه مربوط به حكمت نظری است با برهان، شفا می دهد و هم مرض هایی را كه مربوط به حكمت عملی است با تهذیب و تصفیه دل بهبود می بخشد.
قرآن نسخه ای برای سامان بخشیدن به همه نابسامانی ها، بهبودی خود و جامعه از انواع بیماری های اخلاقی و اجتماعی است.17
«قد جاءكم موعظة من ربّكم و شفاء لما فی الصّدور» یس/57
از سوی پروردگارتان اندرز و شفا دهنده دل ها نازل شد.

8. آیه پیراستگی قرآن از هر كاستی:

«الحمد لله الّذی أنزل علی عبده الكتاب و لم یجعل له عوجاً. قیماً لینذر بأساً شدیداً من لدنه» كهف/1ـ2
ستایش و سپاس مخصوص خداست كه بر بنده خود این كتاب بزرگ را نازل كرد و در آن هیچ نقص و انحرافی ننهاد، تا با این كتاب، خلق را از عذاب سخت خدا بترساند.
آیاتی كه از آنها می توان به طور مستقیم یا غیرمستقیم، كمال، پایداری، فراگیری و جاودانگی پیام ها، رهنمودها، ایده ها و اصول قرآنی را استفاده كرد بیش از اینهاست و آنچه یاد شد تنها به عنوان نمونه می تواند مورد توجه قرار گیرد.

ب. دلائل روایی
یك. نوبودن قرآن در همیشه زمان

1. «عن الرضا(ع) عن أبیه إنّ رجلاً سأل أباعبدالله(ع) ما بال القرآن لایزداد علی النشر و الدرس إلاّ غضاضة؟ فقال: لأنّ اللّه تبارك و تعالی لم یجعله لزمان دون زمان، و لا لناس دون ناس، فهو فی كلّ زمان جدید، و عند كلّ قوم غضّ إلی یوم القیامه».18
امام رضا(ع) از پدرش نقل می كند: مردی از امام صادق(ع) می پرسد: حالت قرآن چگونه است كه هرچه خوانده می شود و پخش می شود، تازه تر می شود.
امام(ع) پاسخ فرمود: زیرا خداوند قرآن را برای زمان ویژه و مردمانی مخصوص و معین قرار نداد. قرآن در هر زمانی تازه و نو و نزد هر ملتی تا روز قیامت مورد استفاده است.
2. امام رضا(ع) فرمود:
«هو حبل الله المتین، و عروته الوثقی، و طریقته المثلی، المؤدّی الی الجنّة و المنجی من النّار ،لایخلق من الأزمنة، و لا یغثّ علی الألسنة، لأنّه لم یجعل لزمان دون زمان، بل جعل دلیل البرهان و حجّة علی كل انسان، لایأتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه تنزیل من حكیم حمید.»19
قرآن ریسمان محكم خداست و حلقه با استقامت وی، راهی حق گونه اش، برنده به بهشت، نجات دهنده از جهنم است، نسبت به زمان ها كهنه نمی شود، بر زبان ها فاسد نمی شود، زیرا قرآن برای زمانی مخصوص قرار داده نشده، بلكه قرآن راهنما و برهان بر هر انسانی است، باطل از هیچ سو بر آن وارد نمی شود، از سوی خدای حكیم و حمید نازل شده است.
3. امیر مؤمنان در وصف قرآن می گوید:
«…و لاتخلقه كثرة الردّ و ولوج السمع.»
تكرار و شنیدن پیاپی آیات، كهنه اش نمی سازد، و گوش از شنیدن آن خسته نمی شود.
4. امام باقر(ع) فرمود:
«… القرآن یجری كما تجری الشمس و القمر….»20
قرآن همچون جریان خورشید و ماه جاری است.
5. نیز فرمود:
«و لو أنّ الآیة إذا نزلت فی قوم ثمّ مات القوم ماتت الآیة، لما بقی من القرآن شیء، و لكن القرآن یجری أوّله علی آخره مادامت السموات و الأرض، و لكلّ قوم آیة یتلونها هم منها من خیر أو شرّ.»21
اگر آیه هرگاه در خصوص قومی نازل شود سپس آن قوم بمیرند آیه نیز بمیرد، بی شك از قرآن چیزی نخواهد ماند، و لی قرآن از اول تا آخرش جریان دارد تا هرگاه كه آسمان ها و زمین استمرار دارند. و هر قومی آیه ای دارند كه آن را تلاوت می نمایند (باید تلاوت كنند) در حالی كه آنها نسبت به آن در خیر و یا شرّ خواهند بود.

دو. جاودانگی قرآن

1. امام علی (ع) فرمود:
«و كتاب الله بین أظهركم، ناطق لایعیا لسانه، و بیت لاتهدم أركانه، و عزّ لاتهزم أعوانه.»22
كتاب خدا، قرآن، در میان شما سخنگویی است كه هیچ گاه زبانش از حق گویی كند و خسته نمی شود و همواره گویاست؛ خانه ای است كه ستون های آن هرگز فرو نمی ریزد؛ و صاحب عزتی است كه یارانش هرگز شكست ندارند.
2. نیز فرمود:
«ثم أنزل علیه الكتاب، نوراً لاتطفأ مصابیحه، و سراجاً لایخبوا توقّده، و بحراً لایدرك غوره، و منهاجاً لایضلّ نهجه، و شعاعاً لایظلم ضؤوه، و فرقاناً لایخمد برهانه، و تبیاناً لاتهدم أركانه.»23
آن گاه كتاب را بر شما فروفرستاد؛ نوری كه خاموشی ندارد، چراغی كه درخشندگی آن زوال نپذیرد، دریایی كه ژرفای آن درك نشود، راهی كه رونده آن گمراه نگردد، شعله ای كه نور آن تاریك نشود، جدا كننده حق و باطل است كه درخشش برهانش خاموش نگردد، و بنایی است كه ستون های آن ویران نشود.

سه. حدیث ثقلین

«یا أیها النّاس إنّی قد تركت فیكم الثقلین، خلیفتین، إن أخذتم بهما لن تضلّوا بعدی، أحدهما أكبر من الآخر؛ كتاب الله حبل ممدود ما بین السماء و الأرض (أو قال إلی الأرض) و عترتی أهل بیتی، ألا و إنّهما لن یفترقا حتّی یردا علی الحوض.»24

چهار. روایت مراجعه به قرآن

1. پیامبر(ص) فرمود:
«… اذا التبست الأمور علیكم كقطع اللّیل المظلم، فعلیكم بالقرآن.»25
هرگاه مسائل و امور (جامعه) بر شما (حق را) همچون پاره شب تاریك پوشاند؛ بر شما باد (به مراجعه و عمل) به قرآن.
2. امیرمؤمنان(ع) فرمود:
«سمعت رسول الله(ص) یقول: أتانی جبرئیل، فقال: یا محمّد، سیكون فی امّتك فتنة، قلت: فما المخرج منها؟ قال: كتاب الله، فیه بیان ما قبلكم من خبر، و خبر ما بعدكم، و حكم ما بینكم….»26
شنیدم پیامبر(ص) می گوید: جبرئیل نزد من آمد و گفت: ای محمد به زودی در امت تو فتنه می شود. گفتم: چه چیزی موجب رهایی از آن می شود؟ (جبرئیل) گفت: كتاب خدا (قرآن) كه در آن خبر گذشته و آینده و حكم (دستور لازم) میان شما موجود است.
3. «عن الحسن بن علی(ع) قال: قیل لرسول الله(ص) إنّ أمّتك ستفتن، فسئل ما المخرج من ذلك؟ فقال: كتاب الله العزیز الذی لایأتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه، تنزیل من حكیم حمید، من ابتغی العلم فی غیره أضلّه الله….»27
از امام حسن(ع) نقل شده، كه فرمود: به رسول خدا گفته شد: بزودی امت تو مورد فتنه قرار می گیرد، پس او پرسید چه چیزی موجب رهایی از آن است؟ فرمود، كتاب خدا؛ آن كتاب عزیز كه از هیچ سو باطل در آن راه ندارد، از سوی خدای حكیم و حمید نازل شده، هر كسی علم (برای رفع فتنه) را در غیر آن بجوید (عقل و علم بشری را كافی بداند) خدا او را گمراه می كند….

پنج. احادیث عرضه به قرآن

1. عن أبی عبدالله(ع) قال: «ما لم یوافق من الحدیث القرآن فهو زخرف.»28
حدیثی كه موافق قرآن نباشد آن حدیث باطل است.
2. «عن أیوب بن الحر قال: سمعت أباعبدالله(ع) یقول: كلّ شیء مردود الی الكتاب و السنة، و كل حدیث لایوافق كتاب الله فهو زخرف.»29
در صورتی كه «حدیث» را شامل روایات دینی و نظریه های بشری بدانیم، از این روایات می توان استفاده كرد كه هرگاه سخنی با قرآن ناهمساز باشد، باطل است، زیرا قرآن سراسر بیان حق و معیار درستی بوده و خواهد بود.

ج. دلیل عقلی بر جاودانگی
دلیل هدایت دائمی

اصل هدایت مخلوقات از جمله انسان، به مقتضای حكمت و ربوبیت الهی بر خداوند لازم است. قرآن در این مورد می فرماید: «إنّ علینا للهدی»(لیل/12) هدایت حتماً به عهده ماست.
هدایت الهی بر دو گونه است: هدایت تكوینی یعنی رساندن موجودات به نیازهای خود، «ربّنا الذی أعطی كلّ شیء خلقه ثمّ هدی»(طه/50) و دیگر هدایت تشریعی كه شامل ا نسان ها می شود.
حال به اقتضای حكمت و ربوبیت دائم و همیشگی خدا، این هدایت، دائم و همیشگی است. دوام هدایت الهی اقتضا می كند كه قرآن كه متقن ترین و اصیل ترین منبع هدایت بشر است، معـارف واخلاق و احكـامش همواره بشریت را بهره مند نمـاید.
قرآن در قالب های لفظی (معجزه لفظی) و معنوی (معجزه علمی) با هدف تربیت و هدایت همواره و همیشگی بشر نازل شده است.

خاتمیت، دلیل بر جاودانگی

اصل خاتمیت، حقیقتی مسلم و مورد اتفاق تمام دانشمندان و مردم مسلمان ازهر فرقه و مذهبی می باشد و اثبات آن علاوه بر دلیل عقلی از راه دلایل نقلی به ویژه قرآن، مسلم است.
قرآن با صراحت كامل پیامبراسلام(ص) را خاتم پیامبران معرفی می كند:
«ماكان محمّد أبا أحد من رجالكم و لكن رسول الله و خاتم النّبیین» احزاب/40
پیامبر(ص) پدر هیچ یك از مردان شما نیست، بلكه رسول خدا و تمام كننده (رسالت) پیامبران است.
خاتم، یعنی ما یختَمُ بِهِ؛ چیزی كه به وسیله آن پایان داده می شود. مهری كه طومار (رسالت) بدان بسته می شود. نقشی است كه با آن نامه نبوت، كتاب نبوت، درس نبوت به پایان رسید.30
خاتمیت پیامبر به معنای بی نیازی انسان ها از هدایت الهی و معنوی نیست، بلكه لازمه آن این است كه پیام پیامبر خاتم از استمرار جاودانگی در طول تاریخ برخوردار باشد.

لوازم جاودانگی قرآن
الف. جامعیت و كمال دین

قرآن زمانی می تواند جاودانه در تاریخ زندگی بشر باشد كه به همهٌ ابعاد وجود انسانی و نیازهای او در طول زمان توجّه لازم را مبذول داشته باشد، چه اینكه انسان دارای سه بُعد كلی می باشد، یعنی عقل و تفكر، طبیعت و غریزه، احساس و عاطفه و از سوی دیگر و بر اساس این ابعاد، نیازهای آفرینشی وی عبارتند از: نیازهای عقلانی و اخلاقی مانند عدالت، راستی و معرفت و… و نیازهای طبیعی و غریزی مانند خوراك، پوشاك، مسكن و… و نیازهای عاطفی و احساسی مانند انس، الفت، محبت و دوستی، تعاون و همكاری و…
روان شناسان، سه گونه تمایل برای انسان مطرح كرده اند: تمایلات فردی، اجتماعی، عالی. تمایلات فردی و انگیزه های فردی یعنی اینكه انسان خود دوست بوده و خیر و صلاح خود را بیشتر از دیگران می جوید و از همه چیز مهم تر می داند. این نوع تمایلات خود بر دو قسم اند: جسمانی و روانی. خواسته های بدنی و جسمانی مربوط به نیازهای بدنی هستند؛ مانند نیاز به تنفس، حركت، تغذیه و استراحت، و تمایلات روانی كه ارضاكننده عزت نفس می باشند؛ دارای مظاهر مختلفی هستند، از جمله:
1. تحصیل خوشبختی
2. استقلال طلبی و كسب قدرت و برتری
3. شهرت طلبی و مقام دوستی
4. هیجان های روحی از قبیل نوازش و مهر و محبت
5. حسّ تملّك و تصرّف در اشیاء
اسلام، از آنجا كه دینی جامع است به این نوع تمایلات توجه كرده و اصل این گرایش (غرایز) را لازم دانسته ولی سفارش به تعدیل و تنظیم آن نموده است.
«وابتغ فیما آتاك الله الدار الآخرة و لاتنس نصیبك من الدّنیا و أحسن كما أحسن الله إلیك و لاتبغ الفساد فی الأرض إنّ الله لایحبّ المفسدین» قصص/77
به واسطه آنچه خداوند به تو ارزانی داشته است، (سعادت مندی در) سرای آخرت را بگزین و بهره دنیوی خویش را فراموش مكن و همان گونه كه خداوند به تو احسان كرده، تو نیز به دیگران احسان كن و تبهكاری را در زمین طلب مكن، به تحقیق كه خداوند تبهكاران را دوست ندارد.
تمایلات نوع دوم (اجتماعی) موجب می شود كه انسان هم نوعان خود را دوست داشته و احساس همبستگی با آنها داشته باشد و در غم و شادی آنها شریك باشد. مظاهر این نوع تمایلات مانند:
1. محبت و دوستی خانوادگی
2. میهن دوستی
3. الگو پذیری (از رفتار و گفتار دوستان)
«و جعل بینكم مودّة و رحمة»(روم/21) یعنی؛ خداوند میان شما دوستی و رحمت پدید آورد.
رسول خدا(ص) فرمود:
«ما بنی بناء فی الاسلام أحبّ الی الله من التزویج»؛ یعنی هیچ بنیادی در اسلام نزد خدا محبوب تر از ازدواج نیست. و در مورد وطن روایت نقل شده كه فرمود: «حبّ الوطن من الایمان.»31
در قرآن، دربارهٌ ابراهیم(ممتحنه/4) و پیامبر اسلام(احزاب/21) این الگوپذیری سفارش شده است.
تمایلات نوع سوم عبارت از تعقل و تفكر و رشد عقلانی و فكری بشری است و خود به چند گونه تقسیم می شود؛ مانند حقیقت جویی، زیبا دوستی، میل اخلاقی، خیرخواهی و حس مذهبی و دینی.
شاید بتوان ادعا نمود كه هیچ دینی همچون اسلام و قرآن، مردم را به تعقل و تفكر سفارش نكرده است. در قرآن بیش از هفتصد مرتبه سفارش به این مهم شده، تا آنجا كه قرآن كسانی را كه از خردورزی بی بهره اند؛ بدترین جنبندگان می داند:
«إنّ شرّ الدوابّ عند الله الصمّ البكم الّذین لایعقلون» انفال/22
علی(ع) هدف پیامبران را برانگیختن و كشف گنجینه های عقول بشری می داند و می فرماید: «لیثیروا لهم دفائن العقول.»
روح و جوهر اخلاق بر اساس تعالیم دینی، عدالت و جلوگیری از بیماری افراط و تفریط است و برپایی قسط و عدل در حیات بشر از جمله اهداف دین است.
ترك دنیا برای آخرت حرام است.
«لیس منّا من ترك دنیاه لآخرته و آخرته لدنیاه.»32
از ما نیست كسی كه دنیا را به انگیزه آخرت و آخرت را به انگیزه دنیا ترك كند.
فقه كه در بردارنده تمام افعال مكلفین است محورهای بایسته و مورد نیاز انسانی را مورد بررسی قرار داده است، از جمله:
1. رابطه انسان با خدا(وجوب عبادت)
2. رابطه انسان با خود(حفظ جان و حرمت زیان به جسم)
3. رابطه انسان با جهان (شناخت قوانین آفرینش و آباد ساختن زمین، حرمت از بین بردن زمین، منابع طبیعی، درخت كاری و…)
4. رابطه انسان با انسان های دیگر (تعاون، اخوت، انفاق و…)
روایاتی كه تقسیم ساعت های شبانه روز را به چهار ساعت توصیه كرده در همین راستا قابل توجه است.

ب. فراتر از حكایت گذشتگان (قصص) (عنصر فراتاریخی)

آیات فراوانی در قرآن از گذشتگان، بندگان خوب (پیامبران و مؤمنان) و همچنین از انسان های ناسپاس در قالب حكایت و سرگذشت سخن گفته است. آیا این سرگذشت ها آیات قرآن را تاریخی نكرده است؟ آیا تاریخی بودن آیات قرآن، اعتبار آن را در بستر زمان محدود نمی سازد؟ برای پاسخگویی به این پرسش ها توجه به این نكته بایسته است كه كلمه «قصص» جمع قصّه نیست تا به معنای داستان ها باشد، بلكه «قصص» به معنای اخباری است كه پی جویی و دنبال شده است.33
فضای قصص قرآن، فضای واقعیت گویی و گزارش واقعیت است. سرچشمه آن ذهن و تخیل نیست، بلكه برپایهٌ علم و آگاهی الهی استوار است.
«و كلاًّ نقصّ علیك من أنباء الرسل ما نثبّت به فؤادك و جاءك فی هذه الحقّ و موعظة و ذكری للمؤمنین» هود/120
و هر یك از اخبار مهم رسولان را كه بر تو با تحلیل و بررسی قصه می كنیم محتوایی است كه با آن دل تو را ثبات می بخشیم و در بیان این واقعیت ها حق به سراغت آمده است و موعظه و ذكری فراوان برای مؤمنان می باشد.
علامه طباطبایی می نویسد:
«قرآن یك كتاب تاریخی و صحیفه ای خیالی نیست و به راستی كه كتاب عزیز باطل ناپذیر است. كلام خداوند سبحان است و سخنی نیست جز حق، و بعد از حق گمراهی است و این گونه نیست كه با وسیله باطل حق را برساند و به یاری ضلالت هدایت را بهره مند گردد. قرآن (حتی داستان های قرآن) هادی به حق و به سوی راه مستقیم است. و گیرنده آن به دلیل دست می یابد….»34

پیام رسانی در پرتو بیان سرگذشت ها

عمده تفاوت میان قصص قرآن و تاریخ نگاری این است كه: در تاریخ نگاری آنچه در اصل مورد توجه است، نقل تاریخ و گزارش گذشته است، ولی در قصص قرآن (گزارش واقعیت) آنچه اصل و مهم است اهداف دیگری (پیام و هدایت) جدا از نقل گذشته است. بیان سرگذشت و واقعیت های گذشته ابزار و قالبی است كه در لوای آنها اهداف مقدس دنبال می شود.
هم از این روست كه در تاریخ نگاری پرداختن به امور جزئی، نام مكان ها، زمان ها و تاریخ دقیق وقایع و طولانی گویی و به طور كلی پرداختن به تمام جزئیات، مهم و لازم است. ولی چون در قصص قرآن، آنچه مهم است بیان اهداف و انگیزه های گزارش واقعه مورد نظر است؛ در مواردی اندك به جزئی گویی و بیشتر به كلی گویی و نپرداختن به شاخ و برگ واقعه پرداخته است. در سرگذشت های قرآنی تكیه بر مقصود و هدف آن است.
كمّیت (ایجاز و تفصیل قصه) در قرآن تابع متغیر مقصود و هدف است.35 قصص قرآن روشی هنری و جداگانه در پیام رسانی جهت تحقق اهداف و انگیزه های دینی است كه قرآن به دنبال بیان آنهاست:

یك. اثبات وحی و رسالت (وجود سرچشمه غیبی)

در مقدمه قصص این واقعیت را بیان می دارد كه این سرگذشت ها از ذهن پیامبر(ص) تراوش نكرده بلكه از اخبار غیب و داخل در حوزه وحی و رسالت است:
«نحن نقصّ علیك أحسن القصص بما أوحینا إلیك هذا القرآن و إن كنت من قبله لمن الغافلین» یوسف/3
ما بهترین حكایات را در پرتو وحی این قرآن بر تو باز می گوییم و هر چند پیش از این وحی، از آن آگاه نبودی.
«ذلك من أنباء الغیب نوحیه إلیك و ما كنت لدیهم إذ یلقون أقلامهم أیهم یكفل مریم و ما كنت لدیهم إذ یختصمون» آل عمران/44
این خبرها از غیب است كه وحی می كنیم ما به سوی تو ای پیامبر، تو نزد ایشان نبودی آن گاه كه قلم های قرعه خود را میان جوی آب می انداختند تا قرعه به نام كدام یك برای كفالت مریم اصابت كند و نزد ایشان نبودی وقتی كه نزاع می كردند.

دو. وحدت پیام انبیا

تعدادی از سرگذشت های قرآنی در یك سوره (انبیاء) و با یك روش ویژه و یكسان تكرار شده است. این سخن با محتوای یكسان، تأكیدی بر این واقعیت است كه دین از خداست و اساس و محور آن یكی است و پیامبران در زمان های مختلف، مردم را بدان دعوت می كرده اند. با مراجعه به سوره مباركه انبیا آیه 48 تا 82 این واقعیت آشكار می شود و در پایان این مجموعه آیات این جمله تكرار شده است:
«إنّ هذه أمّتكم أمّة واحدة و أنا ربّكم فاعبدون» انبیاء/93
اینك طریقه واحد و دین یگانه شما آیین پاك اسلام است، و من یكتا پروردگار و آفریننده شما هستم؛ پس مرا پرستش كنید.

سه. پیروزی نهایی راه انبیا

برخی داستان ها به هدف بیان پیروزی انبیا از ناحیه خداوند متعال، و شكست و عذاب دنیوی تكذیب كنندگان نازل شده است:
«و لقد أرسلنا نوحاً إلی قومه فلبث فیهم ألف سنة إلاّ خمسین عاماً فأخذهم الطوفان و هم ظالمون. فأنجیناه و أصحاب السفینة و جعلناها آیة للعالمین» عنكبوت/14ـ15
به تحقیق نوح را به سوی قومش فرستادیم، پس میان ایشان هزار سال، جز پنجاه سال درنگ كرد، پس طوفان ایشان را گرفت و ایشان ستمكاران بودند.

چهار. ارائه الگوهای عینی

همواره از پیامبران به عنوان الگو در جهت تربیت انسان یاد می شود. در گزارش زندگی گذشتگان، به ویژه پیامبران، اهداف تربیتی، اعمال صالح و دوری از شرّ و فساد، محبت و مهربانی و دستگیری گرفتاران و انجام وظایف بندگی دنبال می شود.

ج. فراتر از زمان نزول
فرهنگ زمان نزول

سخن در این است كه آیا فرهنگ زمان نزول كه تا اندازه ای و در مواردی در قرآن بازتاب یافته مورد پذیرش صاحب وحی بوده است یا قرآن آن را از سر همراهی و مماشات و مسامحه با فرهنگ مخاطبان عصر نزول آورده است:
برخی معتقدند كه خداوند اموری را كه شاید دین آنها را در ابتدا و از نگاه جداگانه تأیید نكند، فقط و فقط از روی مصلحت اندیشی و مماشات در قرآن جای داده است.36 مانند سخن از دیو زدگی و دیوانگی و چشم زخم و ساحری در بعضی آیات قرآن، سخن از وجود جنّ و بیان برخی از اعمال و كارهای آنها، بیان هیئت بطلمیوسی در قرآن، كه همگی تنها به دلیل مماشات و برداشت از فرهنگ قوم بوده است.
اینان معتقدند: خداوند صاحب قرآن به همان گونه كه از برش یا برش هایی از زبان مردم عربستان سده هفتم میلادی، یعنی از زبانی با زمان و مكان و تاریخ و جغرافیای معین و معلوم برای بیان وحی خود استفاده كرده است، به همان گونه قطعه یا قطعه هایی نیز از كلّ فرهنگ آن عصر برگرفته است تا بر مبنای آن بتوان نامتناهی را در متناهی بازگفت و دریا را در بركه نمایاند. بنابر این اگر در قرآن كریم هیئت بطلمیوسی یا طبّ جالینوسی منعكس باشد نباید انكار كرد، و اگر پیشرفت علم، هیئت بطلمیوسی و طبّ جالینوسی را ابطال كند نباید نتیجه گرفت كه احكامی از قرآن را ابطال كرده است؛ زیرا قرآن فرهنگ زمانه را بازیافته است؛ نه لزوماً در همه موارد، حقایق ازلی و ابدی را.37
در قرآن كریم هم سخن از جن می رود و سوره ای به نام جنّ و در شرح ایمان آوردن بعضی از آنها و در استماع مجذوبانه آنان از آیات قرآنی هست؛ حال آنكه بعید است دانش یا دانشمند امروز قائل به وجود جنّ باشد.38
در مقابل نظریهٌ بالا گروهی دیگر بر این باورند كه:
تطابق و تعامل (ارائه نظریه علمی و اكتشافی) میان قرآن و علم به گونه ای معجزه آسا كه نشانگر ترابط و تطابق میان علم خدا (وحی) و فعل خدا (علم) است؛ از امور معلوم و اكتشافی است. تا آنجا كه دكتر بوكای كتابی با عنوان «مقایسه میان تورات، انجیل، قرآن و علم» نگاشته و ثابت كرده كه عهدین با برخی داده های علمی از در مخالفت برآمده اند، ولی كمترین تعارض و تضاد میان علم و قرآن وجود ندارد. مگر علم می تواند وجود جن را منكر شود. مگر معیار حقانیت، ابزار ادراك محدودی است كه در اختیار علم است؟
همراهی با قوم تا آنجا كه همدلی با خواسته های به حق و دریافت های درست آن ملت باشد مشكلی به وجود نمی آورد. اما آنجا كه همراه با امور باطل و خلاف واقع در اعتقاد و حقیقت عالم باشد (كه برخی ادعا كرده اند) هرگز با اهداف مقدس رسالت سازش ندارد. آیا پیامبران خدا فرستاده شده اند تا ضمن دعوت مردم به خیر و صلاح با فرهنگ و معتقدات و پندارهای باطل قومشان همراهی و هماهنگی كنند!39
فرض استفاده از اعتقادات باطل یك قوم بدوی در یك كتاب آسمانی (تنزیل من ربّ العالمین) كه تجلی علم نامحدود و قدرت لایزالی است چگونه فرضی است؟!
آیا این سخنان، همان افسانه غرانیق (وجود آیات مماشاتی و دعوت به بت پرستی) و حدیث افترا و پی جویی حكم جاهلیت را به یاد نمی آورد! مگر قرآن، فرقان حق از باطل نیست؟
«ماكان حدیثاً یفتری و لكن تصدیق الذی بین یدیه و تفصیل كلّ شیء» یوسف/11
قرآن سخنی نیست كه به دروغ (وقایع نادرست با واقع خارجی) ساخته شده باشد، بلكه تصدیق آنچه كه پیش از آن بوده می باشد و روشنگر هر چیزی است.
«أفحكم الجاهلیة یبغون و من أحسن من الله حكماً لقوم یوقنون» مائده/50
آیا حكم جاهلیت را می جویند؟ برای گروهی كه [خدا را] باور دارند حكم چه كسی از حكم خدا بهتر است.
نظریه یا احتمال باطل گویی وحی، با قرآن كه باطل ناپذیر «عزیز و شكست ناپذیر» است و همواره كلام صدق الهی است، تناسب ندارد، حال این خلاف واقع راندن چه از روی جهل باشد، یا اضطرار و مماشات! فرق نمی كند.
صاحبان نظریه مماشات با توجه به ضربه ای كه نظریه آنان بر اعتبار قرآن می تواند وارد كند در صدد ترمیم برآمده و گفته اند:
«ناگفته نماند كه مراد این نیست كه كلیه محتویات و مطالب و معارف قرآنی،بازتاب فرهنگ زمانه است، بلكه بدنه اصلی قرآن كریم، بیان حقایق لاهوتی ابدی است، و بخش كمتر و بسیار كمتر از آن بازتابنده اسباب نزول، یا رویدادهای زمان نزول وحی و فرهنگ زمانه است».40

زبان قوم و نسبت آن با جاودانگی وحی

جاودانگی قرآن به معنای بی توجهی به زبان و فرهنگ مخاطبان مستقیم خود (اعراب جاهلی) نمی باشد؛ بلكه از دو نظر قرآن با مخاطبان عصر خود رابطه برقرار كرده است:
نخست، عبارات خود را به زبان مادری آنها (عربی) قرار داد و همراه آن بلاغت و فصاحت را جهت اعجاز و ایمان آوردن آنها به اوج رساند:
«قرآناً عربیاً غیر ذی عوج لعلّهم یتّقون» زمر/28
قرآنی عربی است بدون كجی، باشد تا تقوا پیشه كنند.
و این تنها ابزار گفتمان بود، و نه چیز بیشتر.
«و ما أرسلنا من رسول إلاّ بلسان قومه لیبین لهم» ابراهیم/4
ما پیامبران را نفرستادیم؛ مگر با زبان قوم خودشان تا با ایشان سخن بگویند.
تعامل دوم قرآن با اعراب جاهلی رعایت سطح و افق فكری آ نها بود، ولی نه همراهی با ایشان درباورهای غلط و بی اساس!
بلی! از رسول خدا نقل شده است كه می فرمود:
«نحن معاشر الأنبیاء اُمرنا أن نكلّم الناس علی قدر عقولهم.»41
به ما جمعیت پیامبران دستور داده شده كه با مردم به اندازه دركشان سخن بگوییم.
ولی این هرگز به معنای پذیرش باورهای غلط و پندارهای غیرواقعی یك ملّت نیست.
علامه طباطبایی در تفسیر این آیه می نویسد:
«خداوند فرستادن رسولان و دعوت به دین را بر اساس كار خارق العاده و غیرمعمول قرار نداده و به پیامبران امری معجزه آسا تفویض نكرده، بلكه آنها را با زبان عادی كه قوم آنها با آن سخن می گویند و محاوره دارند فرستاده، تا از این طریق (تناسب زبانی و پیام) مقاصد و اهداف (واقعی و بدون هیچ گونه باطل گویی) وحی را به آنها برساند.»42
آنچه مهم است رساندن حقایق وحی جهت هدایت و ارشاد مردمان است و آنچه به عنوان ابزار هدایت، كارآمد بوده، زبان قوم، یعنی هم زبانی با قالب های فرهنگی، جغرافیایی و تاریخی آنهاست.
ابزارهای مفهومی قرآن بالعرض در قالب های فرهنگی و جغرافیایی و تاریخی اعراب جاهلی و بالذات برای انتقال اندیشه های عالی و نوین معنوی به كار رفت.
نگاه اصلی قرآن به همه مردم در همه زمان هاست، ولی گوشه چشمی نیز در راستای هدایت اعراب جاهلی به چگونگی فرهنگ و جغرافیا و مناسبات و خواسته های آنها می افكند. به تعبیری مصالح و آجرها یكی است؛ ولی بنا و خانه دوتاست.

شأن نزول و متناسبات آن با جاودانگی

وجود شأن نزول برای بسیاری آیات قرآن، از مواردی است كه چنین القا می كند كه وحی محدود به موارد خاصی شده باشد و شامل همهٌ موارد در طول تاریخ نشود. چنان كه برخی ادعا كرده اند:
«قرآن با حفظ روح و امهات و محكماتش تدریجی النزول و تدریجی الحصول شد، یعنی تكوین تاریخی پیدا كرد. كسی می آمد و از پیامبر سؤالی می كرد، كسی تهمتی به همسر پیامبر می زد، كسی آتش جنگی بر می افروخت. یهودیان كاری می كردند، نصرانیان كاری دیگر، تهمت جنون به پیامبر می زدند، درباره ازدواج پیامبر با همسر زید شایعه می ساختند، ماه های حرام را از نقد به نسیه بدل می كردند… و اینها در قرآن و در سخنان پیامبر منعكس می شد و… یعنی حوادث روزگار در تكوین دین اسلام سهم داشتند. و اگر حوادث دیگری رخ می داد، چه بسا اسلام (در عین حفظ پیام اصلی خود) با تكوین تدریجی دیگری روبرو می شد و ما با الگوی دیگر و جامعه دیگری كه به دست پیامبر ساخته می شد، مواجه بودیم.»43
مهم ترین اشكال این گونه نگاه به شأن نزول و قرآن؛ نقض جاودانگی قرآن، بزرگ و كوچك شمردن، تغییرپذیری و اسارت آن در تاریخ و زمان می باشد. در حالی كه با بررسی اجمالی كتاب های علوم قرآن آشكار می شود كه:
1. برای همه آیات قرآن، سبب نزول وجود ندارد یا ثبت نشده است. و عمده مسائل اعتقادی و اجتماعی و اخلاقی و فقهی در همین حوزه نازل شده اند.
2. اسباب نزول به گونه ای مطرح شده است كه اصل جاودانگی و پیام عمومی قرآن را مورد انكار قرار نداده و پیام وحی را به موضوع خاصی در مكان و زمان ویژه ای محدود نكرده است.
3. روایات اسباب نزول در بسیاری از موارد، از نظر سند ضعیف است. در نتیجه اعتبار این روایات در صورتی است كه با پیام قرآن و وحی مخالف نباشد. پس قرآن، اصل، و روایت شأن نزول فرع است. علامه طباطبایی در این رابطه می نویسد:
«…سبب نزولی كه در ذیل آیه ای وارد شده در صورتی كه متواتر یا خبر قطعی الصدور نباشد باید به آیه مورد بحث عرضه، و تنها در صورتی كه مضمون آیه و قرائنی كه در اطراف آیه موجود است با آن سازگار بود به سبب نزول نام برده اعتماد شود. و بالأخره روایت را باید به آیه تأیید نمود و تصدیق كرد، نه اینكه آیه را تحت حكومت روایت قرار داد.»44

جاودانگی قرآن و سنت و اقتضاءات زمان

در نگاه نخست ممكن است به نظر آید كه اصل جاودانگی و جریان دائمی قرآن و سنت با اصل تغییر و تحول پیوسته شرایط و اقتضاءات زمان و مكان و موضوعات، همسازی ندارد!
بشری كه تا این حدّ گرفتار تغییر و تحول و تكامل است، چگونه یك دین برای همیشه می تواند او را هدایت كند؟45
به تعبیر استاد مطهری برخی چنین استدلال كرده اند كه:
«اسلام به حكم اینكه دین است؛ به ویژه كه دین خاتم است و دستوراتش جنبه جاودانگی دارد… یك پدیدهٌ ثابت و لایتغیر است، و اما زمان در طبع خود متغیر و كهنه و نوكن است، طبیعت زمان اقتضای دگرگونی دارد و هر روز اوضاع و احوال و شرایط جدیدی خلق می كند؛ مغایر با شرایط پیشین. چگونه ممكن است چیزی كه در ذات خود ثابت و لایتغیر است با چیزی كه در ذات خویشتن متغیر و سیال است توافق و هماهنگی داشته باشند؟»46
برخی از كسانی كه در برابر این پرسش قرار گرفته اند، به آن چنین پاسخ داده اند:
«آنچه آشكارا می توان دید استغنایی است كه مجموع بشریت از انبیا و تعالیم آنها پیدا كرده است و حكایت از آن دارد كه گویی نسبت آدمیان با مكتب انبیا عوض شده است و سلطه ای كه مكتب پیامبران در دوره های گذشته بر آدمیان داشته است اینك سست تر شده است…
رابطه پیامبران و مردم از قبیل رابطه طبیب مشفق با بیمار، رابطه معلم دلسوز با شاگرد و مربی با متربی بوده است و این گونه رابطه ها به نفی خود می انجامد؛ زیرا بیمار خوب خواهد شد و شاگرد به مقام استادی خواهد رسید، و متربی تربیت لازم را خواهد یافت، و دیگر نیازی به طبیب معلم و مربی نخواهد بود. این گونه استغنا مذموم نیست، استغنای مذموم آن است كه در عین بیماری و جهالت، خود را بی نیاز از طبیب و معلم بداند.»47
این تفسیر از خاتمیت به ردّ اصل جاودانگی و پایداری و قوام قرآن و دین می انجامد، در حالی كه بیان صریح امامان(ع) حكایت از آن دارد كه آیات وحی چونان پرتو گستردهٌ خورشید، تاریخ را در می نوردد و هیچ گاه بشر از نور آن بی نیاز نخواهد شد.
بنابراین باید دید كه جمع میان پایداری مفاهیم وحی و تغییر و تحوّل اقتضاءات زندگی بشر، چگونه باید صورت پذیرد كه خود به تناقض دیگر نینجامد.

الف. مفهوم اقتضاءات زمان

مفهوم اقتضای زمان به چند صورت تقریر می شود كه باید دید بحث با كدام تقریر قابل پیگیری است.
1. هر پدیدهٌ جدید كه زمان خواهان آن است، و مطابقت و هماهنگی ما با آن؛ یعنی تبعیت بی چون و چرا از آن پدیده جدید و نو.
این تفسیر از اقتضاءات زمان از دایرهٌ بحث ما بیرون است، زیرا نوبودن، همیشه سازنده و مفید بودن، حق بودن و منطقی بودن را در بر ندارد تا پیروی از آن به عنوان یك اصل ارزشی و ضروری تلقی شود.
2. خواسته و پسند و ذوق و سلیقه مردم كه در زمان های مختلف، متفاوت می باشد، و هماهنگی با آنها یعنی هم رنگی با ذوق و سلیقه مردم هر زمان.
این مفهوم نیز مورد بحث ما نمی باشد؛ زیرا وجود سلیقه و ذوق در میان مردم نشانه حق بودن و ضروری بودن و در نهایت پیروی از آنها نمی باشد، هر چند مورد پسند اكثریت باشد. علی(ع) می فرماید:
«لاتستوحشوا فی طریق الهدی لقلّة أهله.»48
هرگز به خاطر كمی نفرات از پیمودن راه هدایت وحشت نكنید.
3. تقاضاها و نیازهای اصیل و بنیادی انسان در طول تاریخ ثابت است، ولی گونه های بروز آن و وسایل رسیدن به هدف و برطرف كردن آن نیازها متغیر می باشد. و پیروی كردن از اقتضاءات زمان، یعنی استفاده از وسائل معقول و مشروع برای رسیدن به آن نیازها و اهداف واقعی.
بر اساس این تقریر، نیازهای ثانوی بشر متغیر است؛ در حالی كه نیازهای اولیه انسان ثابت می باشد.
بوعلی سینا در این مورد می گوید:
«كلیات اسلامی ثابت و لایتغیر و معین است، ولی رویدادها و مسائل زندگی نامحدود و متغیر است و در هر زمانی مقتضیات و مسائل ویژهٌ خود را دارد، به همین جهت لازم است كه در هر عصر و زمانی، گروهی متخصص و عالم به منابع اسلامی وعارف به مسائل و رویدادهای زمان، عهده دار اجتهاد و استنباط حكم مسائل جدید از كلیات اسلامی باشند.»49

ب. عوامل تغییر اقتضاءات

زندگی اجتماعی یعنی زندگی ای كه در آن تقسیم كار و مسئولیت و نظم و تشكیلات می باشد. هر چه گسترده تر شود موجب بروز تحول در امكانات زندگی و نیازها و مشكلات می شود و این از ویژگی های انسان ـ به ویژه انسان اجتماعی و خاص در جوامع بزرگ ـ است.
انسان تنها موجودی است كه… زمان خود را می سازد، گاهی زمان خود را خوب می كند و گاهی بد. بر خلاف حیوان كه ساخته شدهٌ زمان و محكوم به زمان است. انسان تا حدودی خالق زمان خویش است و حیوان صد در صد مخلوق زمان خویش است.50
بنابراین، دو عامل اساسی موجب بروز دگرگونی ها و دگردیسی ها و تغییر شكل زندگی انسان می شود:
1. انسان موجودی صاحب اندیشه، فكر و خلاقیت است.
2. حضور در جوامع بزرگ، ظرفیت ها، شرایط و نیازهای جدیدی را برای انسان پدید می آورد و تحولات را رقم می زند. اكنون باید دید كه قرآن با توجه به جاودانگی و پایداری معارف و تعالیم بنیادی خود، چه تدبیری برای هماهنگی و همخوانی و پاسخگویی به نیازهای متغیر اندیشیده است. سه تدبیر و راهكار اساسی را در این زمینه می توان از قرآن الهام گرفت:

1. سنت در كنار قرآن

«یا أیها الذین آمنوا أطیعوا الله و أطیعوا الرسول و أولی الامر منكم فإن تنازعتم فی شیء فردّوه إلی الله و الرسول إن كنتم تؤمنون بالله و الیوم الآخر ذلك خیر و أحسن تأویلاً» نساء/59
ای كسانی كه ایمان آورده اید، خدا را اطاعت كنید و رسول خدا و صاحبان امر از میان خود را نیز اطاعت كنید؛ پس اگر در چیزی كشاكش نمودید پس آن را به خدا و رسولش برگردانید. اگر به خدا و روز آخرت ایمان دارید، چرا كه آن بهتر و نیك فرجام تر است.
دستور به اطاعت از پیامبر(ص) و اولی الأمر به معنای لزوم اطاعت و الگو گرفتن و درس آموزی قرآن و معارف الهی از ایشان است.
علامه طباطبایی می نویسد:
«(منظور) اطاعت خدا در مورد وحی (ما یوحی) است كه از طریق پیامبر آمده است و منظور از اطاعت پیامبر در دو جهت است: یكی حیثیت تشریع پیامبر(ص) و سنت او و دیگری حیثیت رأی و آنچه مربوط به سرپرستی حكومت، (رهبری جامعه) و قضاوت است.»51
صراحت آیه در لزوم پیروی و الگو گرفتن از پیامبر و اولی الأمر ـ بدون هیچ قید و شرطی ـ عصمت آنان را می فهماند؛ به گونه ای كه حتی برخی عالمان اهل سنت چون فخررازی گفته است:
«كسی كه خدا اطاعت او را به طور قطع و بدون چون و چرا لازم بشمارد حتماً باید معصوم باشد… بنابراین از یك سو می بینیم خداوند اطاعت فرمان اولی الأمر را بدون هیچ قید و شرطی لازم دانسته و از سوی دیگر، اگر اولی الأمر معصوم از خطا نباشد چنین فرمانی صحیح نیست، از این مقدمه چنین استفاده می كنیم كه اولی الأمر كه در آیه فوق به آنها اشاره شده حتماً باید معصوم بوده باشد.»52
شیخ طوسی نیز می گوید:
«مصداق بارز و مشخص اولی الأمر بر اساس دیدگاه اصحاب ما و آنچه از امام باقر(ع) و امام صادق(ع) روایت كرده اند؛ اهل بیت پیامبر(ص) می باشند كه خدا اطاعت آنها را یكسره واجب كرده است».53
علت اینكه دوام كتاب و عترت، رمز جاودانگی وحی و خاتمیت رسالت پیامبراسلام هستند این است كه حقیقت دین و وحی، همان گونه كه در فصول سابق گذشت، به صورت قرآن و مفسرین راستین آن، یعنی اهل بیت(ع) در دسترس همگان قرار می گیرد.54

2. هماهنگی دین با فطرت

یكی از اسرار جاودانگی قرآن وسنت (دین اسلام) ارائه عقاید و دستورات اخلاقی و احكام و مقررات حقوقی مطابق با فطرت و نیازهای اصیل و ثابت انسانی است. احكام و تعالیم قرآن و سنت با در نظر گرفتن فطرت بشری كه همگانی و ثابت و دائمی است، پایه ریزی شده است. به گونه ای كه تا فطرت وجود دارد، تعالیم دین و قرآن و سنت نیز جاری است.
«فأقم وجهك للدین حنیفاً فطرة الله الّتی فطر الناس علیها لاتبدیل لخلق الله ذلك الدّین القیم و لكن أكثر الناس لایعلمون» روم/30
روی خود را متوجه آیین خالص پروردگاری كن، این فطرتی است كه خداوند انسان ها را برآن آفریده، دگرگونی در آفرینش خدا نیست، این است دین و آیین محكم و استوار، ولی بیشتر مردم نمی دانند.
به این مهم علی(ع) در نهج البلاغه تصریح فرموده است:
«فبعث فیهم رسله، و أنزل إلیهم أنبیائه، لیستأدوهم میثاق فطرته.»55
خداوند رسولان خود را به سوی انسان ها فرستاد و پیامبران خود را یكی پس از دیگری مأموریت داد، تا وفای به پیمان فطرت را از ایشان بازخواست كنند.
شهید مطهری در این رابطه می نویسد:
«(بر اساس مدل فطرت) دین را در عمق وجود انسان می نشاند و پایداری و دوام آن را در جوامع بشری تبیین می نماید. اما دین برای جاودانه ماندن، باید در نهاد بشر و ژرفای فطرت جا داشته باشد؛ در درون بشر به صورت خواسته ای ابدی باشد كه البته در آن صورت تا بشر در دنیاست، آن خواسته نیز باقی خواهد بود….»56

3. انعطاف پذیری احكام در پرتو اجتهاد

وجود چند اصل در قرآن و مجموعه معارف دین باعث شده است كه اهل ایمان در رفتار دینی خود، هرگز مواجه با بن بست نشوند، برخی از آن اصول عبارتند از:
1. حجیت عقل.
2. رعایت ظرفیت ها و قابلیت های مكلّف در تعلّق تكلیف به او.
3. مبتنی شمرده شدن حلال ها و حرام ها بر محور مصالح و مفاسد واقعی.
4. نفی قوانین طاقت فرسا و حرج آفرین و زیان بار.
5. توجه به شرایط اضطراری و ضرورت های گریزناپذیر انسان در زندگی.
این اصول كه از آیات مختلف قرآن و به ویژه تفسیر و بیان معصومان (ع) استفاده شده و می شود، فرصتی را در فضای تفكر دینی اهل ایمان گشوده است تا با به كارگیری معرفت دینی و فقاهت واقعی و رعایت واقعیت های زندگی، همواره راهی دین پسند و قابل تحمل را در برابر اهل شریعت بگشایند و تغییر شرایط و نیازها و تحول موضوعات در طول زمان، راه دینداری را بر متدینان مسدود یا دشوار نسازد، و دین را با زندگی بشر بیگانه ننماید.
یكی از آیات محوری قرآن كه زیربنای فرایند اجتهاد می تواند به شمار آید عبارت است از:
«لایكلّف الله نفساً إلاّ وسعها» بقره/286
و همچنین: «لایكلّف الله نفساً إلاّ ما آتاها» طلاق/7
نیز از جمله روایاتی كه در تبیین این معنی صراحت دارد، این روایت نبوی است كه فرمود:
«رفع عن امّتی تسعة أشیاء: الخطأ، و النسیان، و ما استكرهوا علیه، و مالایعلمون، و مالایطیقون ،و ما اضطرّوا الیه….»57

پی نوشت‌ها:

1. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن،تهران، دار الكتب الإسلامیه، 7/37.
2. زمخشری، محمود بن عمر، الكشّاف، قم، نشر ادب الحوزه، 2/11.
3. این حدیث در تفسیرهای مجمع البیان، كشّاف، الدرّ المنثور، فی ظلال القرآن و المیزان، ذیل آیه مورد نظر آمده است.
4. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تهران، ناصر خسرو، 3/124.
5. طباطبایی، محمدحسین، المیزان، 5/16.
6. همان، 5/17ـ18.
7. همان، 17/422.
8. مطهری، مرتضی، اسلام و مقتضیات زمان،تهران، انتشارات صدرا، 1/58.
9. همان، 1/59.
10. زمخشری، الكشّاف، 4/201.
11. مكارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دار الكتب الإسلامیه،20/297.
12. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، /23.
13. طباطبایی، محمدحسین، المیزان، 17/425.
14. زمخشری، الكشّاف، 2/572.
15. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان، 12/103.
16. طباطبایی، سید محمدحسین، قرآن در اسلام،تهران، دار الكتب الإسلامیه، 234.
17. مكارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، 12/240.
18. مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، بیروت، مؤسسة الوفاء، 92/15.
19. همان، 92/14.
20. همان، 22/197.
21. طباطبایی، محمدحسین، المیزان، 3/75.
22. سید رضی، نهج البلاغه، خطبه 133.
23. همان، خطبه198.
24. مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، 23/117.
25. متّقی هندی، علی بن حسام، كنزالعمّال، روایت4027؛ محمدی ری شهری، محمد، میزان الحكمة، قم، مكتب الإعلام الإسلامی، 8/65.
26. عیاشی، محمد بن مسعود، التفسیر (تفسیر عیاشی)، 1/3.
27. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، 92/27.
28. حرّ عاملی، محمدبن حسن، وسائل الشیعة، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، 18/78.
29. همان، 18/79.
30. مطهری، مرتضی، خاتمیت، تهران، صدرا، 180.
31. قمی، عباسی، سفینة البحار،2/668.
32. عاملی، محمدبن حسن، وسائل الشیعة، 12/49.
33. ر.ك: راغب اصفهانی، المفردات؛ المنجد، ماده «قصص»؛ قاموس قرآن، 6/12.
34. طباطبایی، محمدحسین، المیزان، 7/172.
35. موسوی گرمارودی، علی، كیهان فرهنگی، شمارهٌ 6، شهریور1363.
36. ایازی، محمدعلی، قرآن و فرهنگ زمانه،رشت، كتاب مبین، 1378، 107.
37. خرمشاهی، بهاءالدین، بینات، شمارهٌ 5، صفحه 91.
38. همان، 95.
39. ایازی، محمدعلی، قرآن و فرهنگ زمانه، 133.
40. خرمشاهی، بهاءالدین، بینات، شمارهٌ5، صفحه 91.
41. ر.ك: ایازی، محمدعلی، قرآن و فرهنگ زمانه، 81ـ83.
42. طباطبایی، محمدحسین، المیزان، 12/12.
43. سروش، عبدالكریم، مجلهٌ كیان، شمارهٌ 39، 8.
44. طباطبایی، سیدمحمدحسین، قرآن در اسلام، 105.
45. هادوی، مهدی، ولایت فقیه، 16.
46. مطهری، مرتضی، اسلام و مقتضیات زمان، 1/12ـ13.
47. ماهنامه كیان، شمارهٌ 29، مقالهٌ «نگاهی به كارنامه كامیاب انبیاء».
48. سید رضی، نهج البلاغه، خطبه 199.
49. ابن سینا، الهیات شفاء، 566.
50. مطهری، مرتضی، اسلام و مقتضیات زمان، 1/40.
51. المیزان، 4/412ـ413.
52. فخررازی، التفسیر الكبیر، مصر، 1357ق، 10/144.
53. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، 3/100.
54. جوادی آملی، عبدالله، شریعت در آینه معرفت، تهران، نشر فرهنگی رجاء،220.
55. سید رضی، نهج البلاغه، خطبه اول.
56. مطهری، مرتضی، امدادهای غیبی، تهران، صدرا، 13.
57. صدوق، محمدبن علی ابن بابویه، التوحید، 353.
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: یکشنبه 10 خرداد 1394 ساعت: 6:37 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

سیر تاریخی نگارش «وجوه و نظائر»

بازديد: 225
سیر تاریخی نگارش «وجوه و نظائر»

مهدی سلطانی رنانی

چکیده: دانش وجوه و نظائر یا چند معنایی واژگان قرآنی، از جمله انواع علم قرآنی است که از سده های نخستین هجری مورد توجه و عنایت ویژه مفسران و قرآن پژوهان بوده و در این میان آثار بسیاری بر جای مانده است. این نگاشته ها گاه به صورت بخشی از تفاسیر یا کتب علوم قرآنی و یا به صورت تألیفات جداگانه تدوین یافته است. ارتباطات و تأثیر این دانش در زبان شناسی نوین بر اهمیت آن می افزاید. این علاوه بر نقش شگرفی است که در فهم و تفسیر قرآن دارد.
این نوشتار پس از تعریف و تبیین آن، سیر تاریخی تدوین آثار مکتوب در این زمینه را بررسی کرده، مهم ترین منابع تدوین یافته آن را دسته بندی و فهرست می کند.

قرآن در صفحه ذهن و صحنه زندگی مسلمانان بیش از هر كتاب دیگری حضور داشته و دارد. بی گمان هیچ اثر مكتوبی به اندازه قرآن كریم، كشش ها و كوشش های عالمان و محققان را به خود معطوف نداشته است. انبوه نگاشته هایی كه با گرایش ها و رویكردها و زاویه دیدهای گوناگون در آستانه قرآن گردآمده نشانی است از این حضور شگرف. تدوین در این زمینه كه پیشینه ای بس كهن دارد، از آغاز نزول قرآن تا امتداد سده ها با فرازها و فرودهایی كه داشته هرگز ایستایی نیافته است. از جمله در زمینه «علوم قرآنی» كه اینك در این نوشتار به بررسی سیر تطوّر نگارش های یك رشته علمی از آن جمله را با عنوان «وجوه و نظایر در قرآن كریم» می پردازیم باشد تا پژوهشگران و جست وجوگران این راه را سودمند افتد.


درآمدی بر وجوه و نظایر

در تقسیم بندی معنی در دانش معنی شناسی، با انواع هم معنایی1، چند معنایی2، تناقض معنایی3، شمول معنایی4 و تضاد معنایی5 مواجه هستیم. بر این اساس «وجوه و نظایر» در قرآن كریم را می توان از نوع چند معنایی به شمار آورد.
«وجوه و نظایر» بدین معنی است كه یك واژه در چند جای قرآن با یك لفظ و یك حركت آمده باشد، ولی در هر مورد معنایی غیر از معنای دیگر داشته باشد. اگر لفظی در یك جا و همان لفظ در جای دیگر آمده باشد «نظایر» گوینده و تفسیر هر واژه به معنایی غیر از معنای دیگر «وجوه» نام دارد.6
نظایر را بر واژگان اطلاق می كنند و وجوه را بر معانی؛ هرچند سیوطی بر این خرده گرفته كه «اگر چنین باشد، باید در الفاظ مشترك جمع می گردید و حال آنكه در این كتاب ها در بسیاری جاها لفظی كه معنایش واحد است ذكر می شود.»7
وجوه و نظایر را از معجزات قرآن برشمرده اند؛ یعنی یك واژه چنان در بافت های مستحكم و نفوذناپذیر قرآن جای گرفته است كه با وجود همانندی در لفظ و حركات، در هر بافت زبانی معنایی غیر از معنای نخست دارد و به همین دلیل، وجوه و نظایر را یكی از شاخه های علم تفسیر می نامند.
روش تدوین وجوه و نظایر عبارت است از: «تدوین فهرستی از نظایر آیات قرآنی برای تعیین وجوه الفاظ؛ یعنی معانی مختلفی كه یك لفظ در سراسر قرآن در بردارد».8 این روش همان شمارش دقیق همه جزئیات معنایی است كه یك كلمه بر اساس سیاق های مختلف به خود می گیرد. در اینجا دو نكته شایان ذكر است:
1. روش وجوه و نظایر در حقیقت مسأله ترجمه به طور كلی و ترجمه قرآن به گونه ای اخص را مطرح می كند.
2. سیاق یا بافت سخن، معنای كلمات را روشن می كند، بی آنكه مفسر چیزی از خود بر آن بیفزاید.9
در باور قرآن پژوهان، فهم واژگان قرآن، شرح مفردات آن و بررسی وجوه و نظایر آن بیش از سایر علوم، حائز اهمیت است، چرا كه سیوطی به نقل از مقاتل حدیثی را آورده است كه: «كسی به كمال فقه نرسد؛ مگر اینكه برای قرآن وجوه زیادی بداند.»10
مراد از این سخن آن است كه در یك لفظ، معانی چندی را احتمال دهیم، در صورتی كه با هم ناسازگار نباشند، و لفظ را بر همه معانی حمل كرده، به یك معنی بسنده نكنیم.11 به طور كلی می توان گفت: علم وجوه و نظایر، دانش بررسی معانی مختلف در قرآن است و این خود تجربه ای برای تطبیق مبانی بررسی نوین زبان شناختی و ابزار آن در تحلیل زبان به شمار می آید، تجربه ای كه در پی گشودن راهی برای پژوهش معانی قرآن و بررسی زبان شناختی ساختارهای واژگان آن است. با این توضیح مشخص می گردد كه بحث وجوه و نظایر از یك سو با اشتراك لفظی پیوند دارد و برخی آن را همان اشتراك لفظی می نامند؛ یعنی اتخاذ لفظ و تعدّد معنی، «یا اینكه دو یا چند چیز در لفظ و نام با یكدیگر مشترك بوده، اما در معنی متفاوت باشند. مانند چشمه و چشم كه در لفظ «عین» با یكدیگر مشتركند».12
این نظر در باب وجوه و نظایر بین متقدمان و معاصران نیز مطرح بوده و هست.
متقدمان، همگی اشتراك لفظی را پذیرفته و بر این باور بودند كه علّت آن «تداخل لهجه ها، استعاره، حذف و تحوّل معنایی» است.13
زبان شناسان معاصر نیز بر این باورند كه در بررسی اشتراك باید میان دو اصطلاح تعدّد معنایی و مشترك لفظی فرق گذاشت. آنها می گویند: تعدّد معنایی به اشتراك و مشترك لفظی به جناس تام در عربی نزدیك تر است. آنها عوامل ذیل را در به وجود آمدن اشتراك لفظی دخیل می دانند:
وضع اولیه زبانی، وام گیری زبان ها از یكدیگر، تحوّل زبانی، كاربرد مجازی و قواعد صرفی.
اقسام وجوه و نظایر
هر یك از وجوه و نظایر گاه در تك واژه ها هستند و گاه در جمله بندی های كلامی. برای هر یك از انواع وجوه و نظایر مثال های بسیاری در قرآن می توان یافت.
1. وجوه احتمالی معانی در تك واژه ها؛ مانند:
امت: كه در قرآن به سه معنای «ملّت، طریقت و مدّت» آمده است. به معنای ملت: در آیه «و كذلك جعلناكم امّة وسطاً»(بقره/143) به معنای طریقت: در آیه «إنّا وجدنا آباءنا علی امّة و إنّا علی آثارهم مقتدون»(زخرف/23) و به معنای مدت، نظیر آیه «و قال الذی نجا منهما و ادّكر بعد امّة…»(یوسف/45)
2. وجوه احتمالی در رابطه با جمله های كلامی؛ مانند آیه «یا أیها الذین آمنوا استجیبوا لله و للرسول إذا دعاكم لما یحییكم و اعلموا أنّ الله یحول بین المرء و قلبه و أنّه إلیه تحشرون»(انفال/24)
این آیه مؤمنان را بر آن می دارد تا دعوت خدا و رسول را با جان و دل بپذیرند، زیرا در این پذیرفتن، سعادت حیات و ارزش زندگی را در می یابند. آن گاه تهدید كرده كه در صورت نپذیرفتن، دچار فاجعه ای بس بزرگ و خطرناك می شوند كه آن حایل شدن بین آنان و قلب هاشان است و سرانجام بازگشت همه به سوی خداست.
جمله «و اعلموا أنّ الله یحول بین المرء و قلبه» از جمله عبارت هایی است كه مورد گفت وگو قرار گرفته، درباره آن سخن بسیار گفته اند. وجوه یادشده در تفسیر و تأویل آن تا شش وجه رسیده است.14
3. نظایر در تك واژه ها: مانند قلب و فؤاد كه هر دو لفظ به معنای دل هستند و مقصود از آن دو شخصیت واقعی و باطنی انسان است؛ نظیر این آیه ها:
«نزل به الروح الأمین. علی قلبك لتكون من المنذرین» شعراء/193ـ194
«كذلك لنثبّت به فؤادك و رتّلناه ترتیلاً» فرقان/32
4. نظایر در جمله های تركیبی: مانند «طبع الله علی قلوبهم»، «ختم الله علی قلوبهم»، «قلوبهم فی غلف» و… كه تمامی این تعابیر یك معنی را می رسانند: كج اندیشی، كج بینی و كج روی كه بر خلاف فطرت انجام گرفته است.

اشباه در وجوه و نظایر

اشباه در فنّ وجوه و نظایر واژه ای است كه گاه به جای كلمه «وجوه» به كار می رود و بیانگر آن است كه واژه دیگری برای همین معنی است و این اصطلاح با توجه به اینكه وجوه، معانی یا مفاهیم مختلفی هستند؛ شگفت می نماید.
آیا اشباه، همان واژگان شبیه به هم می باشند، و نظایر، همان آیاتی كه اشباه در آن آمده است، به گونه ای كه در این نامگذاری «اشباه و نظایر» بخشی كه به معنی یا دلالت ها اشاره داشته باشد، وجود ندارد؟ چندان روشن نیست.
غیر از كتاب مقاتل، آثار دیگری را در این زمینه داریم، مانند یحیی بن سلاّم (ت200هـ) كه كتابش را «التصاریف» نامیده و این نامگذاری می فهماند كه الفاظ و واژه ها به هم شبیه هستند و معانی با یكدیگر متفاوت می باشند. مراد او از تصریف در معنی شاید اموری است كه نامشان به هم شبیه است. 
در نوشته های مربوط به قرون اول و دوم نام «اشباه» در موضوع وجوه و نظایر وجود دارد، به گونه ای كه برخی كتب را به نام «الاشباه و النظائر» می خواندند، ولی بعد از قرن سوم كتب و نوشته های مربوط به این رشته با نام «الوجوه و النظائر» رواج یافت.15

سیر پیدایش اصطلاح وجوه و نظایر

نخستین بار تعبیر وجوه از سوی امام علی بن ابی طالب (ع) در سخن مشهور ایشان آمده است كه فرمود: «و لاتجادلهم بالقرآن، فانّه حمّال ذووجوه».16
همچنین در حدیث موقوف كه سیوطی به نام حدیث ابودرداء آورده به این موضوع اشاره شده، كه عبارت است از: «فقیه به فقاهت تامّ و تمام نمی رسد؛ مگر اینكه معتقد باشد قرآن دارای وجوهی است»،17 یا در روایت دیگر آمده است: «به تمامت دانایی نخواهی رسید؛ مگر اینكه قرآن را دارای وجوهی بیابی».18
با توجه به ریشه لغوی و كاربرد واژه وجوه در سخن امام علی(ع) معلوم می شود كه این اسم در تفسیر بر موضوعی اطلاق می گردد كه به واژگان قرآنی به كار رفته در بیش از یك وجه، یعنی «برچند راه در قصد و هدف یا امور چند وجهی» دلالت دارد.
مفسران دیده بودند كه واژگان بسیاری از قرآن كریم چند بار تكرار شده است كه مفهوم آن در هر بار با دیگری متفاوت است؛ از این رو بسیاری از ایشان به گردآوری این واژگان و بیان «وجوه آن» یعنی راه هایی كه در هر یك از مواضع مختلف آن قصد شده، پرداختند و نام كتاب های خود در این زمینه را «الوجوه و النظائر» گذاشتند.19
آثار و نوشته ها درباره وجوه و نظایر
آثار موجود در زمینه وجوه و نظایر قرآن را در سه دسته یا در سه طبقه و جایگاه می توان بررسی كرد:
1. گردآورندگان وجوه و نظایر قرآن به عنوان واژگان مشترك قرآنی.
2. آثار زبان شناسان در وجوه و نظایر قرآن.
3. آثار و نوشته های مفسران درباره وجوه و نظایر.

الف. نوشته های مفسران درباره وجوه و نظایر

پیشینه بحث وجوه و نظایر در علوم قرآنی به روزگار پیش از تقسیم بندی و جداسازی علوم اسلامی باز می گردد. نخستین نوشته در این باره به قرن دوم یعنی كتاب مقاتل بن سلیمان بلخی در گذشته به سال 150هـ، به نام «الوجوه و النظائر فی القرآن الكریم» باز می گردد.
در كشف الظنون به كتابی اشاره شده است كه عكرمه از نزدیكان ابن عباس (م105هـ) اشاره دارد20. از این دو كتاب تنها همین اشاره مبهم در دست است.
اما به نظر مفسّران این قدیم ترین نشانه و اثر درباره وجوه در عصر پیدایش تفسیر نیست، بلكه سخن امام علی(ع) به ابن عباس كه وقتی او را نزد خوارج فرستاد، فرمود: «به قرآن بر آنان حجّت میاور كه قرآن وجوه گوناگون دارد، اما به سنت با آنان گفت وگو كن»،21 به پیش از این موضوع باز می گردد. مقاتل در آغاز كتاب خود حدیثی از پیامبر (صلی الله علیه و آله) نقل می كند كه فرمود:
«آدمی به فقاهت كامل نمی رسد؛ مگر اینكه وجوه فراوانی برای قرآن بیابد».22
طبق اظهارات یادشده، بحث در وجوه و نظایر قرآن، با توجه به آنچه این اندیشه های كهن بر آن دلالت دارد، بخشی طبیعی از پرداختن به تفسیر قرآن و تلاش صحابه و تابعان برای كشف معانی واژگان و تركیب های آن بوده است. این بحث به همراه ازدیاد تفاسیر، رشد نموده و با كتاب های خاصی از آن استعمال یافت؛ به گونه ای كه همراه و همدوش تفاسیر گسترش یافت و سپس علوم قرآنی متفاوت23 و گرایش های متعدد در تفسیر قرآن از آن جدا و مستقل گردید.
نوشته های موجود در وجوه و نظایر قرآن، همان كتاب هایی هستند كه به گردآوری «دو یا چند معنی» و توضیح این معانی و تفكیك مواضع هر یك اختصاص یافته اند.
در مقدمه كتاب التصاریف آمده: از كتاب های وجوه و نظایر در قرآن حدود سیزده اثر به ما رسیده است كه هفت عدد از آنها چاپ شده و بقیه نسخه های خطی هستند و اشاراتی به آنها شده است و خود آن كتاب ها به ما نرسیده است،24 یا اینكه همچنان در كتابخانه های شرق و غرب دفن شده و در انتظار كسانی هستند كه نقاب از رُخ آنها برگیرند. از هفت اثر چاپ شده، قدیمی ترین آن، همان طور كه اشارت رفت، كتاب مقاتل بن سلیمان بلخی با نام «الوجوه و النظائر فی القرآن الكریم» است كه در آن به گردآوری واژگانی از قرآن پرداخته كه به بیش از یك معنی تفسیر شده است؛ لفظ را به همراه معانی مختلف آن ذكرنموده و پیاپی و بدون تفصیل به بیان آنها همت گمارده است، سپس بیشتر معانی برخی آیات مورد نظر را آورده و آن گاه معانی دیگر و شواهد آن، بدین ترتیب تا پایان.
از دیگر نوشته های مفسران در وجوه و نظایر در قرن دوم، كتاب هارون بن موسی با نام «الوجوه و النظایر فی القرآن الكریم» می باشد. محقق آن در نسخه چاپ شده تغییر زیادی داده و تلاش كرده است تا آن را با گردآوری مطالب دیگر كتاب های چاپ شده، جامع همه واژگان و وجوه قلمداد كند. بدین ترتیب كتابی با حجم زیاد و با صبغه ای فراگیرتر از آنچه كه كار خود نویسنده بود، به چاپ رسید، آن چنان كه امید می رفته كه ما را از جایگاه آن در میان دیگر كتاب هایی از این دست آگاه سازد.
در همین قرن كتاب «التصاریف» یحیی بن سلاّم را می بینیم كه از بخش هایی تشكیل شده است و هر بخش شامل واژه ای از قرآن است كه مؤلّف به شیوه ذكر وجوه آن به تفسیر پرداخته است؛ و همچنین شامل مجموعه ای از آیات می باشد كه توزیع و پراكندگی آن به اعتبار وجوه یادشده از واژه است.25 هماهنگی در ترتیب مجموعه كلمات بین این كتاب «التصاریف» و «الاشباه و النظائر» مقاتل بن سلیمان دیده می شود.26 مؤلف این كتاب یعنی یحیی بن سلاّم در آن شیوه ترتیب سوره ها و ترتیب ورود واژگان در هر سوره را رعایت نموده است. بسیاری از نویسندگان علوم قرآنی و تفسیر به این شیوه عمل كردند.27
شرح و تفسیر ابن سلاّم در این كتاب از واژگان بسیار مختصر است و به ندرت به اسباب نزول یا ذكر قراءت ها و امور دیگر پیرامون لفظ و آیه می پردازد. مثلاً برای واژه «هدی» وجوه زیر را یاد می كند:
1. به معنای بیان؛ در آیه «أولئك علی هدی»(بقره/5)
2. به معنای تصدیق؛ در آیه «و أما ثمود فهدیناهم»(فصّلت/17) و به معنای راه؛ در آیه «إنّا هدیناه السبیل»(انسان/3)
3. «هدی» یعنی دین اسلام؛ در آیه «إنّك لعلی هدًی مستقیم»(حج/67)
تا آخرین وجه و معنی برای این كلمه.
در قرن سوم به كتاب حكیم ترمذی در وجوه و نظایر بر می خوریم كه با اندیشه و ایده وجوه گوناگون برای واژه های قرآنی مخالف است و به جنبه زبانی در تفسیر تصریح می ورزد و با توجه به اینكه در گذشته بیشتر تفاسیر، روایی بوده است، وی تفسیر به رأی می نماید.
نام كتاب ترمذی «تحصیل نظائرالقرآن» می باشد، چنانچه خود درباره روش آن چنین می گوید:
«اگر در این كتاب كه در باب نظایر قرآن نوشته شده بنگریم، در می یابیم كه یك واژه بر چند وجه تفسیر می شود و دلیل آن، اختلاف الفاظ در تفسیر آن می باشد و منشأ همه اینها یك كلمه بیش نیست كه شعبه شعبه شده است، حتی واژگانی كه حالت های ظاهر و آشكار داشتند متفاوت گشتند و قرآن به آن واژگان به خاطر حادثه ای در آن وقت اشاره نموده است».28
این كتاب به تعبیر فراگیر در گرایش فكری بشارت می دهد؛ زیرا تعدّد معانی را به خاطر وجود رابطه آشكار بین همه آنها نفی كرده است؛ اما در خصوص وجوه و نظایر، انقلابی نسبت به نوشته های پیشین شمرده می شود. او تلاش كرده است تا نظریه اش را بر بسیاری از واژگان وجوه تطبیق دهد و تعدّد آن واژگان در این كتاب به 81واژه رسیده است. به هر حال این انقلاب به توقّف روند تألیف به شیوه قدیم دراین علم (شیوه مقاتل) نینجامید و به نظر می رسد كه میان مفسّران چندان رواج نیافت.
در قرن پنجم كتاب «وجوه القرآن» اسماعیل جبری نیشابوری به منصّه ظهور می رسد كه كتاب مهمی است و همچنان به صورت نسخه خطی باقی مانده است.
در همین قرن كتاب دامغانی (م 478هـ) مطرح می شود كه سیوطی در الإتقان به آن اشاره كرده است. این كتاب «الوجوه و النظائر فی القرآن الكریم» نام دارد و در بردارنده حدود پانصد واژه است كه به ترتیب الفبا و بر حسب حرف نخست مرتّب شده است. در تفسیر این كتاب هیچ ویژگی خاصی جزایجاز شدید وجود ندارد. این كتاب كه با تغییرات زیادی در متن اصلی و عنوان آن از سوی محقق عرضه شده و به تازگی با تحقیق محمد حسن ابوالعزم زفیتی و از سوی المجلس الأعلی للشؤون الاسلامیة در مصر منتشر شده است.29
در اواخر قرن ششم به كتاب «نزهة الأعین النواظر فی علم الوجوه و النظائر» از ابن جوزی بر می خوریم كه نویسنده در مقدمه آن به نقد شیوه نویسندگان قبل از خود در این علم می پردازد و تعریف متفاوتی از اصطلاح وجوه و نظایر ارائه می كند :
«وقتی در كتاب های وجوه و نظایر كه علمای علوم قرآنی نوشته اند نگریستم، دیدم كه هر متأخری از شیوه متقدّمان پیروی كرده است و مقلّدانه بدون اندیشه و بررسی به نقل آنچه كه نقل كرده اند، پرداخته است…»30
او همچنین می گوید:
«آنچه كه دانشمندان در نگارش كتاب های وجوه و نظایر خواسته اند خواننده را با این نظایر (واژه ها) آشنا سازند، این است كه معانی آن مختلف است و مراد از این واژه همان معنای اراده شده از واژه مشابه دیگر نیست و نویسندگان وجوه و نظایر نیز آن واژه ای را ذكر كرده اند كه معنای آن در همه مواضع یكی است. مثل بَلَد و قریه و مدینه و رَجل و انسان و امثال آن؛ پس به این نتیجه می رسیم كه قصد اصلی از ذكر واژه ها كثرت وجوه و ابواب و بیان سخنان نغز در این باره می باشد. من در این كتابم بهترین مطالب آنها را در این باب گردآورده ام و هر توهّمی را كه دانشمندان دیگر در كتاب های خود آورده و وضع نموده اند رها كرده ام».31
ابن جوزی با اینكه درباره این كتاب گفته است: «آن را به اختصار نزدیك ساختم»، اما به آن اختصار مطلوب، دست نیافت.
روش منحصر به فرد ابن جوزی در این كتاب این است كه بسیاری از واژه ها و وجوه مختلف آن را پس از ذكر، مورد نقد قرار داده است. وی سرانجام كتابش را چنین به پایان می برد:
«این آخرین چیزی است كه من از كتاب های وجوه و نظایر كه گذشتگان مرتب نموده اند، برگزیدم، و آنهایی را كه شایسته ذكر نبوده اند حذف نمودم، و تفاسیر منقولی را كه هیچ اشكالی نداشت بر آن افزودم، و در ذكر كلماتی كه از مفسر آن ذكر كرده ام تساهل ورزیدم، و اگر محققی با ناقل آن به مناقشه بپردازد بسیاری از وجوه را به یك وجه جمع می نماید و اگر ما چنین كنیم بیشتر آن وجوه تعطیل خواهد شد».32
از كتاب هایی كه دربردارنده موضوع وجوه در قرن هشتم می باشد، كتاب «بصائر ذوی التمییز فی لطائف الكتاب العزیز» نوشته فیروزآبادی است كه برای سلطان اسماعیل بن عبّاس نوشته و در آن به موضوعات بسیار علوم قرآنی غیر از وجوه و نظایر نیز اشاره شده است. او در كتاب خود به حسب ترتیب سوره ها وارد بحث شده و در هر سوره نُه موضوع را بررسی كرده است:
محل نزول؛ تعدد آیات؛ حروف و كلمات؛ اختلاف قاریان در تعداد آیات؛ مجموع فواصل؛ نام یا نام های سوره؛ مقصود و محتوا؛ ناسخ و منسوخ؛ آیات متشابه و فضیلت هر سوره.
وی بررسی واژگان را در بخش دوم كتاب با عنوان «فی وجوه الكتاب» آغاز می نماید و به تفسیر آنها به شیوه راغب در مفردات مبادرت می ورزد.33
هند شبلی در بین كتاب های وجوه و نظایر در قرآن از كتابی با نام «كشف السرائر عن معنی الوجوه و النظائر» از شمس الدین بن عماد در قرن نهم هجری نام می برد كه دربردارنده بررسی 150واژه در وجوه و نظایر قرآن است.
به طور كلی می توان گفت شیوه های تألیف مفسران در وجوه و نظایر، بعد از تألیف نخستین چندان دگرگون نشده است و كم و بیش به واژگان و وجوه آن پرداخته اند. فقط در دو كتاب ابن جوزی و حكیم ترمذی، اندكی تغییر در شیوه تبیین كلمات دیده می شود.

ب. گردآورندگان وجوه و نظایر به عنوان واژگان مشترك قرآنی

1. ابوعبدالله، عكرمة بن عبدالله مدنی(م 105هـ)
2. علی بن ابی طلحه (م 143هـ)
3. ابونضر، محمدبن سائب بن بشر بن عمروبن حارث كلبی (م146هـ)
4. ابوالحسن مقاتل بن سلیمان بن بشر أزدی خراسانی (م150هـ)
كتاب وی به تازگی از سوی آقایان دكتر محمد علوی مقدّم و روحانی به فارسی ترجمه شده است.
5. هارون الحجازی.
6. هارون بن موسی القاری الأزدی(م170هـ)
7. علی بن وافد (قرن دوم هجری)
8. ابوالفضل، عباس بن فضل انصاری (م 181هـ)
9. ابوزكریا، یحیی بن سلام بن ابی ثعلبه تیمی (م200هـ)؛ كتابش «التصاریف» یا «تصاریف تفسیرالقرآن ممّا اشتبهت أسماؤه و تصرّفت معانیه» نام دارد.
10. ابوعمر حفص بن عبدالعزیز بن صهبان دوری (م 246هـ)؛ كتابی به نام «ما اتّفقت ألفاظه و اختلفت معانیه من القرآن» دارد.
11. ابوالعباس محمد بن یزید بن عبدالاكبر، معروف به مبرّد (م 286هـ)؛ كتابی دارد با عنوان «ما اتّفق لفظه و اختلاف معناه من القرآن المجید».
12. ابوعبدالله محمد بن علی بن حسن معروف به حكیم ترمذی(م 320هـ)؛ كتاب «تحصیل نظائر القرآن» از اوست.
13. ابوبكر محمد بن حسن بن محمد بن زیاد، معروف به نقّاش (م 351هـ)؛ كتابی به نام «الوجوه و النظائر» نوشته است.
14. احمد بن حسن بن عبدالله بن معید بن اسماعیل عسكری (م 382هـ)؛ كتابی دارد به نام «تصحیح الوجوه و النظائر».
15. ابوالحسین احمد بن فارس بن زكریا رازی (م395هـ)؛ كتابی به نام «الأفراد» دارد.
16. ابومنصور عبدالملك بن محمد بن اسماعیل ثعالبی (م429هـ)؛ كتابی با عنوان «الأشباه و النظائر فی الألفاظ القرآنیة التی ترادفت مبانیها و تنوّعت معانیها» دارد.
17. ابوعبدالله اسماعیل بن احمد بن عبدالله ضریر نیشابوری (م 430هـ).
18. ابوعلی، حسن بن احمد بن عبدالله بغدادی، معروف به ابن البناء (م471هـ)؛ كتابی به نام «الوجوه و النظائر» دارد.
19. ابوعبدالله حسین بن محمد بن ابراهیم دامغانی (م 478 هـ)؛ كتابی به نام «الوجوه و النظائر فی القرآن» دارد كه به چاپ رسیده و معروف است.
20. ابومحمد، جعفربن احمد بن حسین بن احمد سراج (م 500هـ). كتاب او «ارجوزة فی نظائر القرآن» است.
21. ابوالحسن علی بن عبید بن نصربن عبیدالله، معروف به ابن زاغونی (م 527هـ)؛ كتابی به نام «الوجوه و النظائر» دارد.34
22. ابوالبركات عبدالرحمان بن محمد بن عبیدالله أنباری (م 577هـ)؛ كتابی به نام «الفاظ الأشباه و النظائر» دارد.
23. ابوالفرج جمال الدین عبدالرحمان بن علی بن محمد قرشی، معروف به ابن جوزی (م 597هـ)؛ كتابی نوشته با عنوان «نزهة الأعین النواظر فی علم الوجوه و النظائر»، همچنین كتابی با نام «منتخب قرّة العیون النواظر فی الوجوه و النظائر» برای او ذكر كرده اند.
24. ابوالفضل كمال الدین حُبیش بن ابراهیم بن محمد تفلیسی (م 620هـ) كتابی دارد به نام «وجوه قرآن» كه به چاپ رسیده و معروف است
25. ابوالعباس احمد بن علی المقرئ (متوفی 658هـ)؛ كتابی به نام «وجوه القرآن» دارد.
26. ابو ظاهر، مجد الدین، محمد بن یعقوب بن محمد فیروزآبادی (م 817هـ)؛ كتابی به نام «بصائر ذوی التمییز فی لطائف الكتاب العزیز» دارد.35
27. شمس الدین محمد بن محمد بن علی بن عماد البلبیسی (م 887 هـ)؛ كتابی دارد به نام «كشف السرائر عن معنی الوجوه و النظائر».36
28. ابوالحسین محمد بن عبدالصمد مصری كتابی در باب وجوه و نظایر دارد. در سال فوت او اختلاف است.
29. ابن ابی المعافی؛ سال فوت او مشخص نیست.
30. ابوالفضل جلال الدین عبدالرحمان بن ابی بكر بن محمد سیوطی (م 911هـ)؛ كتاب وی «معترك الأقران فی مشترك القرآن» نام دارد.
31. ابوحامد اصفهانی كتابی با نام «البصائر فی الوجوه و النظائر» دارد. سال فوت او نامعلوم است.
32. مصطفی بن عبدالرحمن بن محمد ازمیری (م 1155هـ)؛ كتابی دارد با عنوان «عمدة العرفان فی وجوه القرآن».
33. عبدالهادی نجابن السید رضوان بن محمد أبیاری (م 1305هـ)؛ دو كتاب در این زمینه یعنی واژگان مشترك قرآنی دارد به نام های: «حسن البیان فی نظم مشترك القرآن»، و «سعود القرآن فی نظم مشترك القرآن».
34. ابومحمد علی بن قاسم بامیانی (سال فوت او مشخص نیست)؛ كتابی دارد به نام «المنتخب من كتاب تحفة الولد» از امام مفسر احمد بن حدادی.
در میان معاصران از جمله كسانی كه به موضوع وجوه و نظائر با مصداق اشتراك لفظی در قرآن پرداخته است می توان به محمد نور الدین المنجّد اشاره كرد. و دیگر خانم سلوی محمد العوّاء كه در كتاب خود كه با نگاهی زبان شناختی همراه است، فهم واژگان مشترك قرآنی یا وجوه و نظایر را مبتنی بر بافت و سیاق كلام می داند. نام كتاب وی «الوجوه و النظائر فی القرآن الكریم» است كه در سال 1419/1998 از سوی دار الشروق منتشر شده است. این كتاب اخیراً توسط آقای حسین سیدی به فارسی ترجمه و منتشر شده است.

ج. آثار زبان شناسان در وجوه و نظایر قرآن كریم

هم زمان با اواخر قرن دوم هجری و آغاز قرن سوم، در اثر تلاش و توجه مفسران به علم وجوه و نظایر، رویكرد زبان شناختی به آن شكوفا گردید، چون زبان شناسان به طور كلی به گردآوری واژگان چند معنایی در زبان روی آورده بودند.
از قدیمی ترین نوشته های زبان شناسان در این باره كه به ما رسیده كتاب «الأجناس» از ابوعبید قاسم بن سلاّم (م 244هـ) می باشد كه كم حجم و متضمّن 150 واژه و با دقت های زبان شناختی همراه می باشد.
از ویژگی های دیگر این كتاب پای بندی مؤلف در بررسی واژه ها به واژگان متفق الحروف و الحركات است.
ابوعبید در استشهاد به وجوه كمتر به بافت هایی كه واژگان در آن آمده توجه داشته است؛ اما گاه تعبیرهایی را ذكر می كند كه واژگان در آن، وارد تركیب هایی غیر رایج شده است كه وی آن را از معانی مختلف آن واژه ها به حساب می آورد و این بر برتری آن معنی در بافت واژه و نقش آن در شكل گیری معنای مورد نظر دلالت دارد.37
بعد از ابوعبید، «عبدالله بن خُلَید» معروف به ابوعمیثل (م 240هـ)؛ كتابی را به نام «ما اتّفق لفظه و اختلف معناه» نگاشت كه 300 واژه را بررسی نموده است.
در پایان قرن سوم، كتاب محمد بن یزید مبرّد (م 286هـ) به نام «ما اتّفق لفظه و اختلف معناه فی القرآن المجید» نوشته شد. نویسنده این كتاب از اولین كسانی است كه به ارتباط جنبه زبانی واژه ها و جنبه قرآنی آنها می پردازد.
در این باب كتاب ثعالبی (م 429هـ) با نام «الأشباه و النظائر فی الألفاظ القرآنیة التی ترادفت مبانیها و تنوّعت معانیها» نیز قابل توجه است كه از بهترین كتب علوم قرآنی در تدوین واژگان مشترك قرآنی یا وجوه و نظایر قرآن می باشد، زیرا به جمع بین دو روش زبان شناختی و قرآنی آراسته است.38
ابوهلال عسكری و كتاب الوجوه و النظائر
ابوهلال، حسن بن عبدالله بن سعید بن یحیی بن مهران ملقّب به بغدادی و عسكری، از دانشمندان ادب و لغت قرن چهارم هجری است. سال تولد و وفات او به طور دقیق مشخص نیست. وی ازجمله قرآن پژوهان زبده زمان خویش است. كتاب الوجوه و النظائر وی گواه روشنی بر این مدّعاست. البته هیچ یك از شرح حال نویسان و نویسندگان معجم های كتاب شناسی این كتاب را در زمره تألیفات او نیاورده اند و فؤاد سزگین تنها كسی است كه برای اولین بار به آن اشاره كرده است. وی در مقام استدلال بر این كه این كتاب از ابوهلال است، می گوید: «ابوهلال مطالبی از كتاب «الوجوه و النظائر» را در كتاب الفروق اللغویة آورده است».39 اما نظر دانشمندان علوم قرآنی بر تأیید نظر سزگین دلالت دارد، علاوه كه نسخه اصلی و خطی این كتاب نیز در كتابخانه شیخ علی علومی در شهر یزد موجود است و نسخن عكسی آن نیز در كتابخانه مركزی دانشگاه تهران در مجموعه ای با شماره 5470 نگهداری می شود.
این كتاب در 117 صفحه، هر صفحه 32 سطر به نگارش در آمده است.40
ابوهلال این كتاب را در 29 باب، بر اساس حروف الفبا تنظیم نموده و در هر باب در مورد وجوه معانی الفاظ سخن گفته است. ترتیب واژه در هر باب بر پایه حرف اول خود واژه است نه حرف اول ریشه آنها.
ابوهلال در این اثر به بیان وجوه معانی اسماء مقید نیست، بلكه در لا به لای واژه های اسمی از برخی حروف نیز یاد كرده است.
وی در هر ماده یا لفظی كه می آورد، نخست به معانی آن در لغت اشاره نموده، سپس تعداد وجوه آن را نقل می كند و در اول هر وجه نام آن معنی را عنوان می كند. و سپس آیه یا آیاتی كه مصداق آن معانی باشد را شاهد آورده به تفسیر و شرح برخی از آیات می پردازد.41

نمایی كلی از مؤلفان و نویسندگان وجوه و نظایر

نخستین تألیف در این باب از ابوالحسن مقاتل بن سلیمان بلخی خراسانی است. وی از تابعین به نام شمرده می شود. كتاب وی اكنون در دسترس است و با تحقیق دكتر عبدالله محمود شحّاته به سال 1975م به چاپ رسیده است.
پس از وی افراد دیگری در این مسیر گام نهاده اند. به گفته سیوطی، ابوالفرج ابن جوزی، دامعانی، ابوالحسین محمد بن عبدالصمد مصری، ابن فارس و دیگران در این زمینه كتاب هایی نوشته اند؛ كه كتاب ابن فارس در اختیار جلال الدین سیوطی بوده و در «الاتقان» از آن نقل كرده است.
عمده ترین كتاب موجود در این زمینه كتاب «وجوه و نظائر» نوشته ابوالفضل حبیش بن ابراهیم تفلیسی (م حدود 600هـ) است. این كتاب به فارسی نگاشته شده و با تحقیق دكتر مهدی محقق به چاپ رسیده است. كه در واقع تكمیل شده كتاب مقاتل بن سلیمان است. مؤلف ابتدا مطالبی به عربی بر آن افزوده، سپس آن را به فارسی ترجمه كرده است. خود چنین می گوید:
«چون از تصنیف كتاب «بیان التصریف» بپرداختم، نگاه كردم به كتاب «وجوه القرآن» كه مقاتل بن سلیمان رحمه الله به تازی ساخته بود، بسیار كلمت را از اسماء و افعال و حروف كه او شرح آن را به دو یا سه وجه بیان كرده بود، در كتاب تفسیر ابوالحسن ثعالبی هر كلمتی را چهار و پنج وجه موجود برایش یافتم، و بسیار كلمت را كه او سه و چهار وجه گفته بود، در تفسیر ثعلبی هر یك را شش و هفت وجه معنی یافتم و بسیار كلمت را وجوه فروگذاشته بود.
پس چون احوال كتاب وی بدین صفت دیدم خواستم كه در وجوه قرآن كتابی سازم كامل و مفید كه آنچه در كتاب ثعلبی، تفسیر ثورآبادی، تفسیر نقّاش، تفسیر شاپور، تفسیر واضح و در كتاب تأویل مشكل القرآن ابن قتیبه و كتاب غریب القرآن عُزیری در وجوه قرآن بیان كرده است، بر طریق اختصار در كتابم موجود باشد… و بر وسع طاقت، شرح وجوه هر كلمتی را به پارسی واضح بیان كردم و هر وجهی چند آیت از قرآن به دلیل آوردم…».42

پی نوشت‌ها:

1. Syhonymy.
2. Polysemy.
3. Incompatibility.
4. Hyponymy.
5. Entailment.
6. حاجی خلیفه، كشف الظنون عن اسامی الكتب و الفنون، 2/2001.
7. سیوطی، جلال الدین، الاتقان فی علوم القرآن، 1/144.
8. پل نویا، تفسیر قرآنی و زبان عرفانی، 89.
9. همان، 96.
10. سیوطی، جلال الدین، الإتقان فی علوم القرآن،1/ 144.
11. همان.
12. سجادی، سید جعفر، فرهنگ معارف اسلامی، 1/200.
13. منجّد، محمد نورالدین، الإشتراك اللفظی فی القرآن الكریم، 32.
14. ر.ك: علوم قرآنی، محمدهادی معرفت، 323.
15. بررسی زبان شناختی وجوه و نظایر در قرآن كریم، سلمی محمد العوّاء، ترجمه سید حسین سیدی، 55ـ54.
16. سیوطی، الاتقان، 1/141.
17. حدیث در طبقات ابن سعد هم آمده است؛ صفحه 19.
18. سیوطی، الاتقان، 1/141.
19. زركشی، بدرالدین، البرهان فی علوم القرآن، 1/102.
20. ر.ك: یحیی بن سلام، التصاریف، 13.
21. الإتقان فی علوم القرآن، مصطفی البابی الحلبی، 1/241.
22. ابن سعد در الطبقات الكبری، 2/753، به این حدیث اشاره نموده است.
23. به نقل از هند شبلی، مقدمه تحقیق «التصاریف».
24. الأعلام، 8/63.
25. الوجوه و النظایر فی القرآن الكریم، هارون بن موسی، 58.
26. همان، 61.
27. بررسی زبان شناختی وجوه و نظایر در قرآن كریم، سلمی محمد العوّاء، ترجمه سید حسین سیدی، 24.
28. همان، 25ـ23.
29. اصلاح الوجوه و النظائر، حسین بن محمد دامغانی، 20ـ1.
30. ابن جوزی، نزهة الاعین، 81.
31. همان، 84و85.
32. همان، 643.
33. بررسی زبان شناختی وجوه و نظایر قرآن كریم، سلمی محمد العوّاء، ترجمه سید حسین سیدی، 34ـ33.
34. مهدوی راد، محمدعلی، سیر نگارش های علوم قرآنی، 71.
35. همان، 135ـ134.
36. همان، 146.
37. بررسی زبان شناختی وجوه و نظایر قرآن كریم، سلوی محمد العوّاء، ترجمه سید حسین سیدی، 40ـ35.
38. همان، 39.
39. ر.ك: فؤاد سزگین، تاریخ التراث العربی، 8/327، بخش «اللغة».
40. ر.ك: پایان نامه دكترای تخصصی سید كاظم عسك،ری با عنوان: ابوهلال عسكری و الوجوه والنظائر، 236: مندرج در قرآن در آینه پژوهش: دكتر محمدكاظم شاكر، 2/20.
41. همان، 239.
42. رك: وجوه و نظایر قرآن، ابوالفضل حبیش بن ابراهیم تفلیسی، مقدمه، 2ـ1.
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: یکشنبه 10 خرداد 1394 ساعت: 6:29 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

درآمدى بر ابعاد اعجازى و زيباشناختى نظماهنگ قرآن

بازديد: 139
درآمدى بر ابعاد اعجازى و زيباشناختى نظماهنگ قرآن

مهدي سلطاني رناني

چکیده: يكى از جنبه هاى اعجازى و زيباشناختى قرآن كريم، زبان قرآن و توجه به ابعاد گوناگون آن است و از آن جا كه خداوند متعال، حقايق غيبى و قرآنى را لباس «بيان» پوشانيده و همه آن ها را در قالب «لسان» در دسترس عارف و عامى قرار داده است. بر اهل فن است كه با عمق و بصيرتى افزون، به تتبع پرداخته و حجاب هاى پديد آمده بين قرآن و انسان ها را هر چه بيشتر بزدايند و زمينه تجسم حقيقت «هذا بيان للناس» را در برابر ديدگان مردم فراهم آورند. از جمله زمينه هايى كه به عنوان اعجاز در اين عرصه، عامل هدايت و التقات انسان ها به نظم شگفت انگيز قرآن بوده و ارتباط و تناسب دقيق معانى و مقاصد آيات و سوره ها را به زيبايى نمايان ساخته و الفاظ قرآن را روان و شيوه نموده، مسأله «نظماهنگ» است. 
«نظماهنگ» آهنگ خاصى است كه از چگونگى چينش حروف و كلمات قرآنى پديد آيد و هنگام استماع قرآن كريم به گوش مى رسد كه گاهى از آنبه موسيقى آيات تعبير مى شود و دانشمندان علوم قرآنى آن را از ابعاد زيباشناختى لفظى قرآن مى دانند. 
توجه به فضاى عمومى سوره ها و گروهى از آيات، چگونگى چينش حروف در آيات، تقديم و تأخير الفاظ، طول آيات و فواصل آنها از جمله راه هاى شناخت نظماهنگ قرآن و ادراك آهنگ و موسيقى جان بخش قرآنى به شمار مى روند. 
هدف عمده نويسنده در اين مقاله، بررسى مفهوم نظماهنگ، به عنوان يكى از زيبايى هاى لفظى قرآن و تناسب الفاظ قرآنى با مفاهيم آيات و سوره ها و تأكيد بر لزوم بهره گيرى از اين ويژگى هنرى در آموزش قرائت و حفظ قرآن كريم است. 

كليد واژه‏ها: زيبايى لفظى، نظماهنگ قرآن، زبان قرآن، موسيقى قرآن، زيباشناختى قرآن، آواشناسى قرآن

پيش درآمد

قرآن كريم حقيقتى واحد است كه از سوى خداى واحد و از راه وحى بر قلب پاك خاتم پيامبران فرود آمده و مردم را فرا خوانده است تا به سوى آن چه آنان را حيات مى‏بخشد گام بردارند و روان و جان خود را از آبشخور آن سيراب گردانند. 
خداوند متعال، حقايق غيبى را لباس «بيان» پوشانيده در قالب «لسان» در دسترس عارف و عامى قرار داده است. اين لسان، «عربى مبين»1 نام گرفته و داراى ويژگى‏هايى است. 
از جمله ويژگى‏هاى اين زبان آن كه در عين دمسازى با زبان انسان‏ها، فاصله‏اى همانند فاصله خدا و خلقش دارد.2 
همچنين تازگى خود را براى همه زمان‏ها و مكان‏ها و هر قوم و قبيله‏اى حفظ نموده است و هميشه حفظ خواهد كرد. 
خداوند حكيم، معارفى ازلى و ابدى را با نظمى شگفت‏انگيز در شمار معدودى از كلمات و عبارات جاى داده و بناى سترگ و بس جاويدانى را با مصالح معينى پى افكنده است. راه ورود به گنجينه پايان ناپذير وحى، همين لسان «عربى مبين» است و فراگيرى آن به طور مستقيم و عارى از تكلف ساختارى و فارغ از ابرهايى است كه حجاب نور اين خورشيد فروزان مى‏باشند و «طريق اقوم» هدايت يابى نيز همين است.3

مفهوم نظماهنگ

همان گونه كه ياد شد، مراد از نظماهنگ قرآنى، آهنگ خاصى است كه از چگونگى چينش حروف و كلمات قرآنى پديد مى‏آيد و هنگام استماع قرآن كريم به گوش مى‏رسد. اين پديده - كه گاهى از آن به موسيقى آيات تعبير شده است - داراى نظمى شگفت‏انگيز و ارتباط بسيار دقيق با معانى و مقاصد آيات و سوره ها است و الفاظ قرآن را روان و شيوا مى‏سازد.4
اين موضوع از كلام وحى، تاكنون در آثار چند تن از نويسندگان گذشته مورد بررسى قرار گرفته است كه اشاره به برخى از آن‏ها، راهى جهت سير نگارش هاى آن و چگونگى بررسى اين موضوع مى‏باشد. 
دكتر مصطفى محمود، سيد قطب و در كشور ما مرحوم آية اللَّه طالقانى از جمله كسانى هستند كه در اين گستره قدم برداشته و در زمينه آن قلم زده اند. گفته مى‏شود مرحوم دكتر فرديد نيز تحقيقاتى درباره رابطه حروف و مفاهيم به گونه عام - نه صرفاً در قرآن - داشته است. 
سيد قطب در آغاز كتاب «التصوير الفنّى فى القرآن الكريم» برخى از علل سيطره قرآن - از همان آغاز نزول - را بر انديشه عرب فصيح، ادب دان و لغت شناس بيان كرده و گفته است: علت اين غلبه و سيطره، نظام دقيق تشريع قرآن بوده كه در هر زمان و مكانى قابل اجراست، يا اخبار غيبى كه سالها بعد تحقق يافته و نيز علوم طبيعى كه درباره خلقت انسان و جهان در قرآن آمده است. 
سيد قطب در كتاب خود به دو مطلب اشاره مى‏كند: 1 - آهنگ قرآن 2 - تصاوير قرآنى.
وى بحث خود را با تصاوير قرآنى آغاز مى‏كند نظير تصوير كسى كه بر لبه پرتگاهى در حال نماز خواندن است و هر لحظه با خطر افتادن روبرو است: «يعبداللَّه على حرف.» (حج /11) و يا تصوير مردى كه زبانش همچون سگ آويزان و در حال له‏له زدن است.5 انديشه‏هاى دكتر مصطفى محمود نيز در اين مقام گوياست. وى در كتاب خود به داستان وليد بن مغيره اشاره مى‏كند و مى‏گويد: «از عربى جاهل همچون وليد بن مغيره كه بر كفر خود زيست و مرد، عجيب نيست كه درماند و نتواند اعجاب خود را از قرآن كتمان كند و درباره قرآن - كه آن را سخن محمدصلى الله عليه وآله وسلم مى‏داند - بگويد:
«به خدا سوگند كه سخنش داراى شيرينى است و روى آن را زيبايى فرا گرفته است. فراز آن ثمربخش، فرود آن داراى بركت و روانى است، كلامى است داراى علو كه چيز ديگرى بر آن برترى نيابد». و هنگامى كه از وى خواستند محمدصلى الله عليه وآله وسلم را دشنام دهد، گفت: «بگوييد او ساحر و آورنده سخنى است كه بين مرد و پدرش، برادر و همسرش و خاندانش جدايى مى‏افكند.6 
دكتر مصطفى محمود با بيانى شيوا تأثير اوليه نظماهنگ وحى در ذهن و انديشه خود را چنين توصيف مى كند:
«نخستين برخورد من با قرآن در چهارمين سال زندگى من بود كه كودكى تشنه در صفى از صفوف مكتب خانه بودم و با سادگى به تخته و شاخصى كه در دست شيخ بر روى نوشته حركت مى‏كرد مى‏نگريستم، مثلاً او مى‏خواند: «والضحى، والليل اذا سجى» (ضحيى /1-2) و ما نيز پشت سر او تكرار مى‏كرديم، بى آن كه بدانيم «ضحى» چيست. لكن تنها مقاطع و مخارج حروف را تكرار مى‏كرديم و بدين ترتيب نخستين عبارت قرآنى را با ذهنى كاملا خالى و بدون تأثير پيشين فرا مى‏گرفتم. همان گونه كه حكايت كره دايره‏اى شكل زمين و قاره‏ها كه همچون جزيره در آن شناور بودند مرا شگفت‏زده مى‏كرد، قرآن نيز با من همان كرد. شايد مقاطعى كه در گوش من، آمد و شد داشت، شبيه تر به مقاطع مقياس‏هاى موسيقى (دو - ر - مى فا - سل - لا - سى) بود. حروفى مجرد و فاقد هرگونه معنا جز مدلول موسيقايى آن،نغمه‏هايى صرف و پوشش‏هايى آهنگين و ايقاعى كه وجدان را به طرب مى‏آورد.»7

موسيقى قرآن

يكى از نكات مورد نظر در مسئله نظماهنگ، موسيقى قرآنى است كه از عميق ترين رازها در تركيب قرآنى است. قرآن، نه شعر و نثر و نه كلامى مسجع است؛ بلكه عبارت ويژه‏اى از الفاظ است كه كاشف از موسيقى باطنى آن مى باشد.
به طور كلى موسيقى قرآنى، يا ظاهرى و يا باطنى است و فرق بسيارى بين آن‏هاست.
موسيقى ظاهرى آن است كه وقتى مى‏شنوى، به وجد مى‏آيى و جنبه خارجى دارد و از تقسيم كلام در پاره‏هاى مساوى و سپس قافيه بندى هر عبارت پديد مى‏آيد. 
اگر موسيقى از خارج عبارت و نه از داخل آن به گوش برسد، يعنى از قافيه‏ها و بحر و وزن، اين همان موسيقى درونى يا باطنى است، كه سرى از اسرار معمارى قرآنى مى‏باشد و هيچ تركيب ادبى در آن مشاركت ندارد.8
محمد مندور درباره تفاوت ميان دو موسيقى مذكور مى‏گويد: 
«موسيقى واضح و عريان مانند زنگ تند، به سهولت قابل تقليد است و از اين رو اصالت و عمقى ندارد،موسيقى عميق (باطنى) موسيقى روح است نه موسيقى لفظ و، گرچه غالباً خواننده عادى از آن بى خبر مى‏ماند ولى اصالتش همواره پايدار و تقليد از آن ارزنده است و در اعماق روح، ماجراهايى برپا مى‏كند كه جز گروه اندكى از خوانندگان از آن غافل مى‏مانند».9
بررسى نظماهنگ قرآنى در ميان اين بحث، وقتى ارزش دو چندان مى‏يابد كه از ديدگاه همه انسان‏ها - عرب و غير عرب - عارف و عامى - مورد بررسى قرار گيرد، در واقع از ديدگاه «ناس» كه مخاطبان قرآن كريم هستند و اين، فطرت همه آنها را مورد خطاب قرار مى‏دهد. در اين جا دو بحث مطرح است:
1. فطرى بودن پديده زبان و زبان آموزى در انسان. 
2. فطرى بودن زبان قرآن.
از آن جا كه مصطفى محمود، نام كتاب خود را «كوششى براى فهم عصرى قرآن» ناميده است، پرداختن به نظماهنگ قرآن كريم، هموار كننده راه فهم عصرى قرآن نيز مى‏باشد. بارى، وى در دنباله كلام خويش درباره اين موضوع مى نويسد:
«تمام نقش‏هاى قرآنى را مى‏يابى كه به وسيله اين برخوردهاى سريع و سايه‏هاى محكم و الفاظى كه داراى زنگ و صوت و تصوير هستند، رسم شده اند. به سبب مجموع اين دلايل است كه قرآن كتابى است غير قابل ترجمه. قرآن، به زبان خود، قرآن است به زبان‏هاى ديگر، چيز ديگرى غير از قرآن خواهد بود، كه: «انّا أنزلناه قرآناً عربياً» (يوسف /2) و در اين سخن تحديدى است كه بين دو شق، جدايى افكند. آرى، در برابر معمارى، تكوين و بنايى موسيقايى قرار داريم كه در آن، موسيقى از داخل كلمات و نه از حواشى آن مى‏جوشد و نيز از ويژگى‏هاى لغت عربى و اسرار و سايه‏ها و زواياى پنهان آن. به همين جهت، آيات قرآن داراى خاصيت عجيبى است... آيات اين كتاب در پى تماس با گوش و پيش از آن كه عقل به تأمل در معانى آن بپردازد، در نفس ايجاد خشوع مى‏كند، زيرا تركيبى است موسيقايى كه پيش از آن كه عقل كار خود را آغاز كند در وجدان و قلب تأثير مى‏گذارد.10

راه درك موسيقى قرآن

هر چند از ويژگى‏هاى موسيقى قرآن، آن است، كه بر احساس بشرى اثر مى‏نهد در عين حال، درك شايسته آن، از آخرين چيزهايى است كه نصيب انيس قرآن مى‏گردد و از طريق استمرار و فراوانى تلاوت قرآن و مأنوس شدن با آن حاصل مى‏شود. قرآن كريم به خودى خود يك سمفونى هارمونيك است و يافتن جزئيات و ظرافت‏هايى كه در جاى جاى اين سمفونى قرار گرفته و گاه گاه به مناسبت، تغيير مى‏كند، حاصل كثرت و ممارست در گوش دادن به آن است و شايسته نيست تحقيقات «قرآن پژوهى» ما را از روانخوانى و روخوانى قرآن بى نياز دارد و رفته رفته اصل كلام اصالت خود را براى ما از دست بدهد و در نتيجه محروميت از آثار «طمأنينه»، «شفا» و هدايت كامل قرآنى را به همراه بياورد.

زبان قرآن و فطرت انسانى

هدف عمده ديگرى كه از وراى مباحث مربوط به نظماهنگ، پى گيرى مى‏شود، تبيين پيوند زبان قرآن با فطرت همه انسان‏ها و به تعبيرى ديگر فطرى بودن زبان قرآن است. 
يكى از مباحث به نسبت جديد در زبان شناسى امروز، تولّد انسان‏ها با استعداد ذاتى فراگيرى زبان و به تعبير ديگر مسئله فطرى بودن زبان است.11 از سوى ديگر قرآن كريم خود را «بيان للناس» (آل عمران /138) ناميده است. اين كتابى است كه به «لسان قوم» نازل شده و مراد از قوم تمامى مردم جهان است.12 در اين مورد ياد كرد نكاتى لازم است:
1 - زبان قرآن كريم زبانى است كه خدا به وسيله آن با انسان سخن گفته است و تنها همين زبان است كه مى‏تواند فطرى و زبان همه انسان‏ها باشد. اين زبانى است كه به دليل سعه وجودى و ارتباط درونى عناصرش با يكديگر، از اين توان برخوردار است و به همين دليل زبان «عربى مبين» نام گرفته است و درباره «عربى مبين» امام صادق‏عليه السلام فرمودند:«اين زبان، بيانگر آن چه در زبان‏هاى ديگر است مى‏باشد، در حالى كه زبان‏هاى ديگر اين توانايى را ندارند.13
2 - زبان قرآن، تنها زبان فطرى است كه مى‏تواند فطرت همه انسان‏ها را بيدار سازد و مقصود از آن، زبان عربى مصطلح كه عربى امروز يا ديروز كشورهاى عربى است، نمى‏باشد. 
3 . اولين چيزى كه كودك از يك زبان درك مى‏كند موسيقى آن است و موسيقى اولين چيزى است كه ظاهر يك زبان را تشكيل مى‏دهد و نخستين گام در آشنايى با يك زبان است. موسيقى گوناگون و روح نواز، در جاى جاى قرآن كريم هماهنگ با معانى بلند آن است و اين نكته نشان مى‏دهد كه زبان قرآن از موسيقى به بهترين و شايسته‏ترين وجه برخوردار است، به گونه‏اى كه متناسب با فطرت همه انسان‏هاست.14 
مسئله نظماهنگ قرآن نيز به نوعى نمايان‏گر اين موضوع است.

انواع تناسب‏هاى آهنگين (نظماهنگ) در قرآن كريم

محورهاى اين بحث عبارتند از:
1 - فضاى عمومى سوره‏ها
2 - فضاى عمومى گروهى از آيات
3 - چينش حروف در آيات
4 - تقديم و تأخير الفاظ و نقش آن در نظماهنگ قرآن
5 - طول آيات
6 - نقش نظماهنگ در تدبر و حفظ قرآن كريم
7 - فواصل آيات؛ آثار و نقش آنها در نظماهنگ قرآن
اينك به شرح مختصر محورهاى ياد شده مى‏پردازيم:

1 - فضاى عمومى سوره‏ها

پژوهش در اين موضوع را از سوره فاتحة الكتاب و برخى سوره‏هاى آخر قرآن آغاز مى‏نماييم؛ زيرا اين سوره‏ها به طور عموم داراى حجمى مختصر، آهنگى يكسان و به طور كلى فضاى عمومى واحدى مى‏باشند.

سوره فاتحة الكتاب

اين سوره كه داراى نام‏هاى متعددى مانند «ام الكتاب» است و هفت آيه بيشتر ندارد، تنها سوره‏اى است كه داراى آهنگ سوره‏هاى طوال است. از سوره‏هاى آخر قرآن، دو سوره «ماعون و تين» تا اندازه‏اى داراى تشابه آهنگين با سوره‏هاى بزرگ هستند، لكن تشابه آنها از تشابه «ام القرآن» بسيار كمتر است. همچنين سوره «كافرون» تنها در دو آيه نخست خود، تا اندازه‏اى از اين تشابه برخوردار است. بسامد واژگان سوره «حمد» در سوره‏هاى طوال، به شرح ذيل است:
1 - عالمين تا آخر اعراف 24 بار. 2 - مستقيم تا آخر اعراف 9 بار. 3 - رحيم تا آخر انفال 29 بار. 4 - ضالين در بقره و انعام 2 بار15. 
بيان اين مطلب مى‏تواند تا اندازه‏اى پيوند و نسبت «ام القرآن» را با ديگر اجزاى آن از جهت چگونگى در برداشتن مطالب و داشتن نظم و نسق بخش‏هاى عمده قرآن روشن كند. اين سوره با اين كه مكى است از لحاظ ايقاعات نسبتاً بلند و نيز از لحاظ سبك متناوب، حال و هواى سوره‏هاى طوال را مى‏نماياند. ويژگى مهم ديگرى كه در آهنگ اين سوره وجود دارد، نظم به كار رفته در لحن آيات همراه با تغيير محتوايى آنهاست. آغاز سوره كه درباره حمد و رحمت الهى است، آياتى دارد كه در آنها حروف ملايم بيش از همه به چشم مى‏خورند و هيچ گونه خشونتى در الفاظ به گوش نمى‏رسد. حروف مورد نظر عبارتند از: ح، م، ر، ع، ل، ن. (اين حروف در آواشناسى امروز، حروف بين شدت و رخاوت ناميده مى‏شوند.)16
در بخش ميانى سوره مسائل مربوط به روز قيامت، عبوديت، استعانت و صراط مستقيم مطرح مى‏شوند، حروف سور هم به تناسب، آهنگى مستحكم و استوار دارند: ك، د (مشدد)، ت، ص، ط، ق.
در بخش سوم سوره كه نوع «صراط» مطرح مى‏شود، عبارتى كه بندگان نيكو و نمونه را مشخص مى‏كند، خالى از هر گونه خشونت لفظى است: «انعمت عليهم»، لكن عبارت پس از آن كه گمراهان مورد خشم خدا را مورد اشاره قرار مى‏دهد، آكنده از حروفى خشن و غليظ است: «غير المغضوب عليهم ولاالضالين» تعبير خشن و غليظ از نظر عامّه مردم است. 
از نظرگاه آواشناسى جديد، حرف «ض» جزء حروف شديد است. همچنين هر چند، در برخى كتابهاى تجويد به رسم گذشته، «ض» جزء حروف رخوت دار محسوب شده، لكن ابن جزرى در كتاب «النشر فى القراءات العشر» اظهار داشته، براى زبان هيچ حرفى به سنگينى «ض» نمى‏باشد.17

سوره فيل

تصوير حركت گروهى ديگر از گردنكشان تاريخ كه قرآن كريم و همه انسان‏ها، آنان را با مدد از نام «فيل» مى‏شناسند! همان گونه كه خداوند گروهى را با نام «اصحاب الجنه»، «اصحاب اليمين» و حتى «اصحاب النار» معرفى كرده، گروهى را هم با نام «اصحاب الفيل» شناسانده است. 
آهنگ اين سوره حركت پيلان تنومند را به خوبى نشان مى‏دهد.18

سوره قريش

تار و مار كردن پيلان، پيل بانان و پيل سواران، به منظور ايجاد سكون و آرامش براى قريش (ساكنان ام القرى) و ديگر مردمان، سخن اصلى اين سوره مى‏باشد تا كاروان‏هاى تجارى، پهنه دشت‏ها را در نوردد و مردمان به سپاس و عبادت پروردگارى بپردازند كه به آنها رزق و امنيت عطا كرده است. آرامش و امنيت و آهنگ بسيار ملايم اين سوره كه همچون آرامشى پس از طوفان است، اعجاب انگيز است. اين سوره 4 آيه دارد و تمامى آيات به حرف ماقبل ساكن ختم مى‏شوند و وقف بر هر آيه سكون‏ها را مضاعف مى‏سازد: قريش، صيف، بيت، خوف. همچنين در الفاظ درون آيات هم سكون‏هاى متعددى وجود دارند و هر يك به مثابه مانعى، از هر گونه سرعت و شدت در آهنگ سوره مى‏كاهند، بلكه ممانعت مى كنند. تعداد سكون‏هاى اين سوره با احتساب حروف مد، به 15 مورد مى‏رسد و مقايسه اين سوره با سوره «همزه» معناى بيشترى به اين رقم مى‏دهد.19

سوره همزه

سوره‏اى متضمن تهديد شديد و كوبنده نسبت به هر سخن چين طعنه زن. در اين سوره، الفاظ پايانى هر آيه به چند حرف متحرك پياپى ختم مى‏شوند. تعداد سكون‏هاى اين سوره كه 9 آيه دارد، بسيار كمتر از سوره چهار آيه‏اى قريش است، به گونه‏اى كه در نگاه نخست به چشم و گوش نمى‏خورند و شمارش آن‏ها نياز به دقت و تيزبينى دارد. در عوض، اين سوره كه سخن از خردكنندگى خاطيان مى‏زند، تشديدهاى فراوان پرده گوش را مى‏كوبند. هر چند تشديد هم از تركيب حروف ساكن پديد مى‏آيد، لكن هيچ گونه نمودى از سكون و آرامش وجود ندارد. شمار تهديدهاى اين سوره به 14 مورد مى‏رسد.20 مرحوم آية اللَّه طالقانى در اين باره مى‏نويسد: 
«اين سوره با آيات كوتاه، فصول متشابه، طنين خاص و هراس انگيز، دو روى و دو وضع متقابل و متعاكس زندگى و خوى و انديشه و اعمال كسانى را به شتاب از نظرها گذرانده است: همز، لمز، جمع، حسبان و خلود روى ديگر و متعاكس: نبذ، حطم، نار، موقدة و مؤصده، از آيه 6 كه نمودار بعد دورتر از انظار را دارد، آيات، كوتاه و سريع‏تر شده است.»21

سوره مسد

آهنگى كوبنده و در هم شكننده و نابود كننده آرمان و حيات تمام كسانى كه در برابر نداى توحيد قد علم كرده اند. اين سوره و آهنگ مخصوص آن در ذهن قرآن آموز، زمينه‏اى براى دريافت پيام اين آيات پديد مى‏آورد كه بيانگر سنّت هميشگى خداوندى در طرد و لعن و كشتار كسانى است كه تبليغات مسموم آنها، خار راه پيامبران بوده است. 
سيد قطب، درباره مسد سخن جالبى دارد، وى مى‏گويد: 
«اين سوره، پاسخى به جنگ اعلام شده از سوى ابولهب است كه به پيامبر گفت: «تبّالك» و خدا در اين‏جا خود امر جنگ را به عهده گرفته است.»22
در «تبت يدا ابى لهب و تب» ... تباب به معنى هلاكت و نابودى و قطع است. «تبت» نخستين، دعا و دومى گزارشى از تحقق اين دعا است و بدين ترتيب معركه پايان مى پذيرد و پرده فرو مى‏افتد! وى همچنين مى‏افزايد: در اين سوره به واسطه تناسب زنگ كلمات، صداى خشك و شكننده بستن و مستحكم ساختن پشته هيمه به گوش مى‏رسد. همان گونه كه اين سوره از به بند كشيدن گردن همسر ابولهب كه هيزم بيار معركه بود خبر مى‏دهد.
كوبندگى سوره تبت نسبت به ابولهب و امثال او در طول تاريخ جنبه ديگر سوره توحيد، «قل هو اللَّه احد» مى‏باشد. سوره نخست به معناى «لااله» و سوره دوم به معناى «الا اللَّه» مى‏باشد.23 سوره «مسد» و «اخلاص» از لحاظ ظاهر با هم مجاورت و آهنگى در ايقاعات دارند. از لحاظ باطن نيز چنين است، چنان كه رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم فرمود: هر كس جمعه‏اى بر او بگذرد و سوره «قل هو اللَّه أحد» را نخواند، بر دين ابولهب از دنيا رفته است.24

سوره والعاديات

سوره با قسم به اسبان جنگى 25 آغاز مى‏شود كه يورش مى‏آورند، نفس نفس مى‏زنند، با سمّ خود جرقه مى‏افروزند و غبار مى‏انگيزند. ايقاعات خاص اين سوره و تركيب تند حركات، عيناً تصويرگر اين صحنه پرشور هستند. آهنگ اين سوره با قسم‏هاى آن و هر دوى اين‏ها با جواب قسم و مطلب پايان سوره، همخوانى تام دارند. در آغاز سوره به اسبان يورش برنده و سركش قسم ياد شده و در جواب قسم، ناسپاسى و سركشى انسان و شديد بودن او در حب خير يعنى دوستى مال آمده است.26 همچنين در شروع سوره، تصويرى از برانگيخته شدن جرقه سمّ اسب‏ها و گرد و غبار ناشى از يورش و شيهه‏هاى آنهاست و در پايان سوره، تصوير زير و رو شدن قبرها و آشكار شدن پنهانى‏ها، دو صحنه چشمگير و خيره كننده. سيد قطب در اين باره چنين مى‏نويسد:
«سياق اين سوره در برخوردهاى سريع، شديد و حركت آفرين جريان دارد كه بر اثر پرش، جهش و دويدن با چابكى و سرعت از يكى به ديگرى منتقل مى‏گردد تا به آخر فقره برسد كه در آن، لفظ و سايه، موضوع و ايقاع همگى متوقف مى‏گردند، همان گونه كه دونده به پايان سير خود مى‏رسد.» «در آخر، غبار برانگيخته شده و سركشى و حرص، پراكندگى و جمع آورى، همگى به پايان خود مى‏رسند: به سوى خدا «انَّ ربَّهم يومئذ لخبير». (والعاديات /11)
به سخن سيد قطب بايد اين مطلب را نيز افزود كه حركات الف ممدوده در آغاز سوره (صبحاً، قدحاً ...) در پايان به حركت زير منتهى مى‏گردد: (خيبر) كه پايان كار را نشان مى‏دهد.27
موارد مذكور نمونه‏هايى از فضاى عمومى نظماهنگ سوره‏ها مى‏باشد كه شرح آنها گذشت.

2 - فضاى عمومى گروهى از آيات

پس از بررسى مواردى از فضاى عمومى نظماهنگ سوره‏ها، نوبت به بررسى همين حالت در سطحى محدودتر يعنى فضاى گروهى از آيات و يا گروه‏هاى آيه اى در يك سوره مى‏رسيم. اين حالت نيز به عنوان يكى ديگر از جنبه‏هاى نظماهنگ قرآن كريم است كه همگام با تغيير مفاهيم مورد بحث در يك يا چند آيه روى مى‏دهد. چنين امرى در سوره‏هاى قرآنى فراوان به چشم مى‏خورد. 
به عنون نمونه در سوره‏هاى «تكاثر»، «عاديات» و «علق» كه به ترتيب 11 8 و 19 آيه دارند، چنين حالتى سه بار روى مى‏دهد. 
سوره‏هاى »زلزال»، »انشقاق»، »انفطار»، «تكوير»، «نباء»، »مرسلات»، «معارج»، «حاقة»، «واقعه» و ... كه قيامت يكى از موضوعات اصلى آنهاست، در آغاز با توصيفى از قيامت آغاز مى شوند و سپس آهنگ هر سوره براى شرح وقايع قيامت، عذاب دنيوى اقوام پيشين و مانند آن، تغيير مى‏يابد.28 
در اين جا به عنوان نمونه تغييرات درونى آهنگ يك سوره مستقل را توضيح مى‏دهيم:

سوره فجر

در اين سوره 5 آيه نخست شامل چهار قسم، به علاوه پرسشى راجع به قسم‏هاست. 9 آيه بعد داستان هلاكت اقوام گذشته را با آهنگى متفاوت از شروع سوره و متناسب با موضوع، بررسى مى‏كند. اين 9 آيه داراى ايقاعاتى همسان هستند و همگى به حروفى كوتاه كه قبل از آن الف كشيده قرار دارد ختم مى‏شوند. در آيه «و ثمود الذين جابوا الصخر بالواد»، حرف ياء از لفظ «وادى» حذف شده تا ايقاع اين گروه از آيات آسيب نبيند. 
سيد قطب، آيات 21 و 22 اين سوره را داراى آهنگ نظامى كه مناسب دگرگونى يك باره و عذاب و بند نهادن است دانسته: «كلّا اذا دكّت الأرض دكّاً دكّاً و جاء ربّك و الملك صفّاً صفّاً». و در مقابل جو آرام، دوستانه و همراه با خشنودى و عاطفه‏اى را كه بر آيات پايانى اين سوره سايه افكنده مورد توجّه قرار مى‏دهد و از آن سخن مى‏گويد.29 «يا أيّتها النّفس المطمئنّة، ارجعى الى ربّك راضية مرضية، فادخلى فى عبادى، وادخلى جنتى». (فجر 27-30)

3 - چينش حروف در آيات

يكى از روش‏هاى نظماهنگ قرآنى، بررسى تأثير معنايى حروف و چينش آن‏ها در آيات قرآن است، ما در اين نوشتار به عنوان مثال به يك مورد اشاره مى‏نماييم: كاربرد حرف قاف، توالى و تكرار و چينش آن در آيات قرآنى با موضوعات متفاوت. 
1 - چينش حرف (قاف) در آيات مربوط به واقعه كوبنده قيامت. 
«القارعة، ما القارعة، و ما أدراك ما القارعة». (قارعه 1-3)
«لا اُقْسِمُ بيوم القيامة ، و لا اُقْسِمُ بالنّفس اللّوّامة».(قيامة /1-2)
«اذا السّماء انشقّت ، و أذنت لربّها و حقّت».(انشقاق /1-2)
«اذا وقعت الواقعة، ليس لوقعتها كاذبة».(واقعه /1-2)
«اقتربت السّاعة وانشقَّ القمر».(قمر /1)
2 - يا در آيات شريفه‏اى كه پس از سخن درباره قيامت، فرود آمدن تازيانه عذاب بر اقوام لجوج و سركش را تصوير مى‏نمايد. 
«الحاقّة، ما الحاقّة، و ما ادراك ما الحاقّة، كذّبت ثمود و عاد بالقارعة، فأمّا ثمود فأهلكوا بالطاغية».(حاقه /1-5)
3 - يا دو دسته از آيات ديگرى كه يكى حكايت‏گر سختى‏هاى انسان در مسير زندگى و ديگرى لحظه سخت بيرون رفتن جان از بدن است. 
«فلا اُقسم بالشّفق، واللّيل و ما وسق، والقمر اذا اتّسق، لتركبنَّ طبقاً عن طبق».(انشقاق 16-19)
«كلّا اذا بلغت التّراقى، و قيل من راق، و ظنَّ انّه الفراق، و التفت السّاق بالسّاق، الى ربّك يومئذ المساق». (قيامة /26-30)
در اين خصوص مى‏توان به كاربرد حرف «ق و ط» به صورت مشدد يا مفرد در عبارات زير، كه تناسب و توازنى ملموس با معانى آيات پديد آورده‏اند اشاره كرد: 
«و لكن بعدت عليهم الشّقّة». (توبه /42)
«إلاّ أن تقطّع قلوبهم». (توبه /110)
«سيطوّقون ما بخلوا به يوم القيامة». (آل عمران /180)
«يوم تشقّق الأرض عنهم سراعاً». (ق /44)
در مثال‏هايى كه گذشت؛ اكثر قريب به اتفاق افعالى كه «ق» يكى از حروف اصلى آن‏هاست، به گونه‏اى القا كننده مفهوم شدت و خشونت هستند.30

4 - تقديم و تأخير الفاظ و نقش آن در نظماهنگ قرآن

گاهى برخى الفاظ قرآنى به دلايلى از جمله رعايت نظماهنگ و شيوايى موسيقايى در يك آيه «تقدم و تأخر» مى‏يابند، كه اين موضوع داراى اقسامى است:

1. رعايت موزون فواصل آيات

جلال‏الدين سيوطى در الاتقان، به مناسبت‏هايى از اين موضوع سخن گفته است. از جمله ذيل نوع 44، علت تأخير «احوى» و تقديم «غثاء» در سوره «اعلى» را رعايت «فاصله» يعنى يكى از وجوه نظماهنگ شمرده است. وى مانند همين سخن را درباره عباراتى مثل «فللَّه الآخرة والاولى» (نجم /25) و «جمعناكم و الاوّلين» (مرسلات /38) آورده كه در آن‏ها، اصل بر ترتيب الفاظ برخلاف اين ترتيب بوده است.31

2. رعايت شيوايى كلام

گاه اين تقديم و تأخير داراى تأثيرى در روانى و شيوايى كلام و خلق موسيقى باطنى قرآن است. به عنوان مثال؛ زمانى كه دو تعبير «نور» و «هدى» براى تورات در دو بخش قرآن به كار مى‏رود، به منظور رعايت روانى مورد اشاره، ترتيب اين دو تعبير تغيير مى‏كند.32

5 - طول آيات

يكى از تناسب‏هاى آهنگين آيات قرآن، طول آيات است. تغيير طول آيات در سوره‏هاى مختلف، امرى تصادفى نيست و تدبر در اين زمينه، نكاتى ارزشمند را به نظر مى‏آورد. در اين نوشتار به بررسى اين موضوع در سوره شمس و نشان دادن نقش آن در نظماهنگ قرآنى مى‏پردازيم. 
سوره «شمس» داراى 11 قسم و 2 جواب براى اين قسم‏هاست. 
اين دو بخش در درون سوره به اتفاق، قسمتى واحد را پديد مى‏آورند كه عبارت از بيان سنتى خلل ناپذير در آفرينش و عالم انسانى است. خداى متعال سخن خود را در اين سوره زيبا با اشاره‏اى به داستان يكى از اقوام گردنكش تاريخ و عاقبت شوم و دردناك آن‏ها پى مى‏گيرد. بخش جديد، تغيير آهنگ در پى ندارد، جز اين كه در مواردى داستان با آيه‏اى به ظاهر كم حجم آغاز مى‏گردد و از آيه 9 تا 14 رفته رفته بر حجم هر آيه نسبت به آيه قبل افزوده مى‏شود. آيه 15 كه آخرين آيه و پايان بخش داستان است، كمترين حجم را داراست. گويى 7 آيه اين داستان دخالت تدريجى اين گروه را تا سر حد هلاكت به تصوير مى‏كشند و در آيه آخر كه نابودى آنان صورت گرفته و اثرى از آنان باقى نمانده، خداوند نيستى آنان را تجسم مى‏فرمايد:33 
«قد افلح من زكّيها، و قد خاب من دسّيها، كذّبت ثمود بطغويها، اذ انبعث اشقيها، فقال لهم رسول اللَّه ناقة اللَّه وَ سقيها، فكذَّبوهُ فعقروها فدَمدمَ عليهم ربّهم بذنبهم فسوّيها، و لايخافُ عقباها». (شمس /9-15)

6 - نقش نظماهنگ قرآن در تدبّر و حفظ قرآن كريم

تدبر، راه استوار و صراط مستقيم فهم قرآن كريم است. قرآن كريم تدبر و تذكر را هدف نزول خويش34 و تدبر را نيز راه خالى ديدن قرآن كريم از اختلاف دانسته است.35 آهنگ خاصى كه سوره‏ها و عبارت‏هاى قرآنى دارند، مفهوم خاصى را نيز در ذهن مستمع پديد مى‏آورد. در بيشتر مواقع، آهنگ آيات و روايات به همراه مفهوم كلى و انتزاعى شان در ذهن مى‏ماند؛ يعنى ذهن انسان متوجّه تك تك كلمات و الفاظ سوره‏اى كه آن آهنگ را پديد مى‏آورد نيست، بلكه تنها ارتباط اين آهنگ را با سوره‏اى ديگر كه به نحو عام داراى چنين معانى و آهنگ است در نظر مى‏آورد. گاهى ايجاد ارتباط ذهنى از اين حد ضعيف تر است و ذهن قارى يا مستمع قرآن از نظماهنگ يك سوره به نظماهنگ سوره يا سوره هاى ديگر و يا قسمتى از آنها منتقل مى‏شود، با آن كه از مفاهيم اين سوره‏ها اطلاع دقيقى ندارد. به عنوان مثال؛ سوره مباركه حاقه، داراى شباهت‏هايى آهنگين با سوره مباركه واقعه است. اين همسانى در آغاز سوره و در نظر اول چندان محسوس نيست و حتى طول برخى آيات سوره حاقه به چندين برابر آيات سوره واقعه مى‏رسد، لكن اين تشابه چندان كه قارى به سمت آخر سوره مى‏رود شدت مى گيرد و بر روى آخرين آيه هر دو سوره تطابق كامل پيدا مى‏كند. همسانى آهنگين، ذهن مستمع و قارى را متوجّه همسانى لفظى و مفهومى نموده و اين به نوبه خود راه را براى تدبر جدى مى‏گشايد. 
«بسم اللَّه الرحمن الرحيم، الحاقّة، ما الحاقّة، ... كذّبت ثمود و عاد بالقارعة» (حاقه /1-5)
«بسم اللَّه الرحمن الرحيم، اذا وقعت الواقعة، ليس لوقعتها كاذبة». (واقعه /1-2)
(تكذيب روز قيامت توسط عاد و ثمود) / (روز قيامت تكذيب بردار نيست) 
«فما منكم من أحد عنه حاجزين»،(حاقه /47) فلولا ان كنتم غير مدينين، ترجعونها إن كنتم صادقين». (واقعه /86-87) (ضعف مخاطبان در برابر پديده مرگ و عذاب) / (ضعف مخاطبان در برابر پديده مرگ).
«و انّه لحق اليقين»، (حاقه /51) «انّ هذا لهو حق اليقين». (واقعه /95) «فسبح باسم ربك العظيم»، (حاقه /52) «فسبح باسم ربك العظيم». (واقعه /96) به كمك اين تنظير كه از وجوه تدبر مى‏باشد، نكات متعددى آشكار مى‏شود.
رابطه‏اى كه بين «ترفه» (رفاه زدگى)، عدم تشويق و اهتمام نسبت به معيشت مساكين، و عدم ايمان به خدا وجود دارد، قرار گرفتن در وضعيتى كه محتضر مشاهده مى‏كند، در زمره يكى از وجوه غيبى كه مورد قسم و توجّه الهى است، از آن جمله است.36 روشن است كه اين نكات، بدين معنا نيست كه صرف وجود برخى هماهنگى‏ها در آيات قرآنى، سبب پيوند مستقيم آنها با يكديگر مى‏شود و بين اين دو تلازمى دائمى برقرار است، بلكه مقصود اين است كه در موارد زياد، ايقاع و آهنگ مى‏تواند يكى از قرائن قوى مبنى بر وجود ارتباط باشد، تا با جلب توجّه قارى و مستمع، وى را به تأمل بيشتر و در صورت امكان، پى بردن به ديگر موارد تشابه وادارد كه به نمونه‏اى از آن اشاره شد.
از ديگر آثار نظماهنگ قرآن در اين وادى، اثرى است كه در حفظ قرآن كريم چه به معناى عام (مصونيت آن از تحريف) و چه به معناى خاص (جاى‏گيرى آسان آن در سينه‏ها) داشته و دارد. نظماهنگ قرآن، حفظ قرآن را آسان مى‏كند و آسان بودن قرآن كريم براى حفظ در آيه «و لقد يسّرنا القرآن للذّكر فهل من مُدَّكر» (قمر /17) مورد اشاره قرار گرفته است. 
اين آيه در واقع حاوى دو نكته مهم است:
1 - قرآن، «تيسير» گردانيده شده است. 
2 - هدف از اين «تيسير» ذكر شدن قرآن است. ذكر شدن قرآن، به معناى ارتباط آن با «ذاكر» انسانى است كه عبارت از اعماق قلب اوست و يكى از ابعاد اين «تيسير» ملاحظه حكمت‏هاى دقيق فنى و كلامى است.37 اين است كه مى‏بينيم، آدمى با داشتن حافظه‏اى متوسط و معمولى بارها بسيارى از زيارات، دعاها، اشعار و قصايد عربى را مى‏خواند و موفق به سپردن آنها به ذاكره خود به گونه‏اى كه بتواند بدون هيچ اشكال و مشكلى به زمزمه آنها بپردازد، نمى‏شود، ولى حفظ قرآن، با صرف نيرو و فرصتى اندك، امكان پذير و در عين حال به راحتى، زمزمه‏پذير است. 
«قرآن، آبشار گونه بر زبان مى‏گذرد؛ چون در چينش واژه‏ها روانى و سلامت رعايت شده و خواندن آن، مثل آمدن از فراز به نشيب و نه از نشيب به فراز - مثل بسيارى از كتاب‏هاى ديگر است.»38

7 - فواصل آيات، نقش و آثار آن در نظماهنگ قرآن

قرآن كريم به سوره‏ها و سپس آيه‏ها تقسيم شده و پايان هر آيه با حرفى مشخص مى‏شود كه آن را در اين مقام، «فاصله» ناميده اند. فاصله داراى نقش اساسى در آفرينش نظماهنگ قرآن است. عمل آن، همچون عمل قافيه در شعر و سجع در نثر مى‏باشد،دانشمندان پيشين به دليل دورى جستن از تشبيه نادرست قرآن به شعر، از همين اندازه نيز اجتناب كرده و حروف سجع آفرين پايانه‏هاى آيات را فاصله ناميده‏اند و گويند خداوند متعال بر اين تكيه و تصريح فرموده كه بنده و فرستاده خويش را شعر نياموخته و چنين چيزى شايستگى او و رسالت او را نداشته است. «و ما علّمناه الشعر و ما ينبغى له إن هو إلاّ ذكر و قرآن مبين لينذر من كان حيّا و يحقّ القول على الكافرين». (يس /69-70)
پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم و پيش از او پيامبران ديگر آمدند تا نور فطرت را در دل انسان‏ها پيدا و گنجينه‏هاى خرد را كه نهفته در درون ايشان است آشكار سازند.39 از اين رو شعر در آستان اين رسالت راهى ندارد و سخن كتابى همانند قرآن، دور از شعرى است كه قوام و دوام آن به عنصر خيال و مواردى همچون مبالغه، اغراق و مانند آن مى‏باشد. با اين همه، كلام هنرمندانه قرآن آراسته به زيبايى هايى است كه در شعر نيز وجود دارد كه از آن جمله «فواصل آيات» را مى‏توان نام برد در اين مورد به عنوان مثال مى‏توان به آيات سوره طه اشاره كرد، هنگامى كه موسى‏عليه السلام براى مأموريت رسالت آماده مى‏شود از خداى متعال درخواست‏هايى مى‏كند و خداوند درخواست‏هاى وى را برآورده مى‏سازد و پاسخ وى را با اين آيه آغاز مى‏كند: «قال قد أوتيت سؤلك يا موسى» (طه /36) آيات ادامه مى يابد و پس از چند آيه كه در برگيرنده ياد كرد نعمت‏ها و منت‏هاى الهى است، به اين بخش مى‏رسد: 
«فرجعناك الى امّك كى تقرّ عينها و لاتحزن و قتلت نفساً. فنجّيناك من الغم و فتنّاك فتوناً فلبثت سنين فى أهل مدين ثم جئت على قدر يا موسى».(طه /40)
اين آيه نيز همانند آيه پيشين به خطاب «يا موسى» ختم مى‏شود. ختم اين آيه به خطاب مكرر، هم تنبه مجددى براى موسى از جانب خداوند است، و هم سخن را به بهترين شكل موزون مى‏سازد، بى آنكه هيچ احساس زيادت و تكرارى پديد آيد. 
هنگامى كه از فواصل آيات سخن به ميان مى‏آيد، منظور زمانى است كه بر آخر كلمات، وقف و سكون داده مى‏شود، در غير اين صورت، نظم آهنگين فواصل بر هم مى‏خورد. نظير آن چه در اين آيات يده مى‏شود:
«ثم أدبر و استكبر، فقال إن هذا إلّا سحر يؤثر، إن هذا الّا قول البشر، سأصليه سقر، و ما أدريك ما سقر، لاتبقى و لاتذر، لوّاحة للبشر». (مدثر /23-29)
بسيار روشن است كه در گروه‏هاى آيه‏اى فوق، تنها با وقف بر سر آيات است كه همسانى آهنگين فواصل به چشم مى‏خورد.

آثار فواصل بر نظماهنگ قرآن

قبلا اشاره شد كه كاركرد فواصل آيات در قرآن، تقريباً همان كاركرد قافيه در شعر است ولى فراتر از آن و منحصر به خود مى‏باشد. به هر حال، فواصل آيات آثار و عملكردهايى را در ايجاد نظماهنگ دقيق در ميان آيه‏هاى شريفه قرآنى دارد كه از آن جمله اند: 
1 - تأثير موسيقايى. 
2 - تشخّصى كه به كلمات خاص هر آيه مى‏بخشد. 
3 - لذتى كه قافيه از برآورده شدن يك انتظار به وجود مى‏آورد، در فواصل آيات اين لذت چندين برابر ديده مى‏شود و باعث ايجاد نشاط روحى خواننده (قارى) قرآن مى‏گردد.
4 - زيبايى معنوى يا تنوع در عين وحدت.
5 - تنظيم فكر و احساس قارى قرآن.
6 - استوارى لفظى آيات.
7 - كمك به حافظه و سرعت انتقال قاريان قرآن، جهت فهم مفاهيم قرآنى.
8 - ايجاد وحدت در شكل آيات.
9 - كمك به تداعى معانى.
10 - توجّه دادن به زيبايى ذاتى كلمات.
11 - تناسب و قرينه سازى.
12 - ايجاد قالب مشخص و حفظ وحدت در بين آيات.40


پی نوشت‌ها:

1 - بلسان عربى مبين. (شعراء/ 195)
2 - اشاره است به حديث: «فضل القرآن على سائر الكلام كفضل اللَّه على سائر خلقه»؛ بحارالانوار، 19/92. 
3 - اسراء / 9
4 - ر. مقاله: معرفت، محمدهادى؛ نظماهنگ در قرآن، ميراث جاويدان، سال اول، شماره اوّل، 1371، ش /4.
5 - اعراف/ 176
6 - محمود، مصطفى؛ القرآن محاولة لفهم عصرى، چاپ ششم، دارالمعارف، قاهره، / 14 - 17.
7 - محمود، مصطفى؛ همان/ 17-19
8 - ر.ك: فصلنامه بينات، ش 75-80 / 20
9 - ر.ك: مندور، محمد؛ در نقد و ادب، ترجمه دكتر على شريعتى، / 139-140
10 - محمود، مصطفى؛ همان، / 19-20.
11 - ر.ك: باطنى، محمد رضا؛ مسائل زبان شناسى نوين، / 51-59.
12 - (و ما أرسلناك الا كافة للناس بشيراً و نذيراً و لكن اكثر الناس لا يعلمون) (سبأ/ 28)
13 - كلينى، محمد بن يعقوب، اصول كافى، تحقيق استاد على اكبر غفارى، 632 / 2.
14 - ر.ك: فصلنامه بينات، ش 65-69 / 33
15 - اين موارد بدون احتساب سوره حمد است.
16 - ر.ك: انيس، ابراهيم؛ الاصوات اللغوية، / 23-24
17 - همان / 50-51
18 - ر.ك: فصلنامه بينات، ش88 / 20
19 - همان، 88 - 89
20 - همان، / 89
21 - ر.ك: طالقانى، سيد محمود؛ پرتوى از قرآن، ج 2 از جزء سى ام، /254-255.
22 - ر.ك: سيد قطب؛ فى ظلال القرآن، 699-700 / 8.
23 - ر.ك: فصلنامه بينات، ش 87-88 / 20.
24 - مجلسى، محمد باقر؛ بحارالانوار، 207/89
25 - برخى مراد از «والعاديات » را شتران حجاج دانسته‏اند و دلايلى هم در اين باره ذكر نموده‏اند، اين تطبيق با آيه دوم اين سوره مناسبت ندارد؛ پرتوى از قرآن، ج 1 از جزء سى ام، ذيل سوره والعاديات 
26 - از تناسبهاى ديگر اين سوره، تعبيرى است كه از مال به «خير» شده است. قرآن كريم علاوه بر آن كه در جاهاى ديگر نيز از مال به خير تعبير فرموده (بقره/180) از اسب نيز همين تعبير را كرده است: (ص/32).
27 - ر.ك: سيد قطب؛ فى ظلال القرآن، / 642 - 643.
28 - ر.ك: فصلنامه بينات ش 38 - 39 / 25.
29 - ر.ك: سيد قطب؛ آفرينش هنرى در قرآن، ترجمه محمد مهدى فولادوند، 102 - 103.
30 - براى مطالعه تفصيلى اين موضوع رجوع كنيد به: 
صبحى صالح؛ در اسات فى فقه اللغة، 141 - 168. ابراهيم انيس؛ آواشناسى زبان عربى، 96 - 97. اصمعى؛ المزهر فى علوم اللغة و انواعها، 50-51، شايان ياداست كه وى مثالهاى اين باب را از كتاب خصايص ابن جنى آورده است. فصلنامه بينات، ش 42-50 / 25.
31 - ر.ك: سيوطى، جلال الدين عبدالرحمان؛ الاتقان، 17-18/2.
32 - آن دو بخش، آيات 44 و 91 سوره مائده و سوره انعام مى‏باشند، به طورى كه اگر ترتيب موجود در اين دو آيه تغيير يابد، روانى كلام آسيب خواهد ديد. 
33 - ر.ك: فصلنامه بينات، ش 57 - 59 / 25.
34 - ص / 29.
35 - نساء / 82.
36 - ر.ك: فصلنامه بينات ، ش 53/ - 55 / 33 .
37 - در قرآن كريم در مورد حفظ قرآن (به معناى از بركردن) تعبير حفظ نيامده، بلكه تعبير حفظ، در مورد مصونيت قرآن به كار رفته است: «انّا نحن نزّلنا الذكر و انّا له لحافظون» (حجر/ آيه 9) در مورد حفظ و حافظه به طور كلى از واژه «ذكر» استفاده شده و ذكر نيز در ارتباط مستقيم با قلب دانسته شده است. 
38 - ر.ك: حسن عرفان؛ پژوهشى در شيوه‏هاى اعجاز قرآن، 40 - 41.
39 - نهج البلاغه، خطبه ى اول.
40 - جهت مطالعه اين خصائص و آثار در مورد قافيه در شعر؛ ر.ك: شفيعى كدكنى، محمد رضا؛ موسيقى شعر/ 60 - 62.
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: یکشنبه 10 خرداد 1394 ساعت: 6:25 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

قرآن؛ جمهوريّت و مردم‏سالارى

بازديد: 185
قرآن؛ جمهوريّت و مردم‏سالارى

مسعود پورفرد

چکیده: نويسنده نخست تعريفى از جمهوريت ارائه مى كند آنگاه به مؤلفه هاى بنيادى و علمى آن مى پردازد. در بخش مؤلفه هاى بنيادى از عناوينى چون: توحيد در ساحت انديشهوزى، عدالت محورى، قانونمندى، آزادى انديشه، رضايت و مقبوليت عامه بحث مى كند و دربخش مؤلفه هاى عينى و علمى محورهاى زير را مورد بررسى قرار مى دهد: هدايت و رهبرى مستمر، جامعه دينى، وجود نهادهاى نظارتى، مشاركت سياسى فراگير. 

كليد واژه‏ها: قرآن، جمهوريت، مردم سالارى، توحيد، عدالت، قانونمندى، آزادى، مقبوليت، رهبرى، جامعه دينى، مشاركت، نهاد نظارتى

با توجه به نص صريح قرآن (وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيّ‏ءٍ) (نحل /89) قرآن كتاب هدايت و بيانگر تمام معارف ضرورى و سودمند براى بشريت و انسانيت است، بنابراين شناخت محتوا و مقاصد قرآن بر همه دانش‏پژوهان ضرورى است. از سوى ديگر شناخت مقاصد قرآننيازمند مراجعه به آيات و به سخن آوردن آنهاست.
حضرت على‏عليه السلام مى‏فرمايد: «ذلك القرآن فاستنطقوه ولن ينطق»1 يعنى قرآن را به سخن بياوريد به تعبير ديگر از قرآن سؤال كنيد تا پاسخ بگيريد. 
مقاله حاضر بر اساس رهيافت درون دينى تلاش مى‏كند تا مفهوم جمهوريت و مردم‏سالارى را در قرآن مورد بررسى قرار دهد. در اين راستا ضمن بررسى مفاهيم فوق به عناصر و مؤلفه‏هاى اساسى آنها نيز اشاره خواهد كرد. 
به لحاظ ريشه‏شناسى )اتيمولوژى) مردم سالارى به معناى حاكميت مردم و امور همگانى تعريف شده است اين تعريف خود متضمن دو نكته اساسى است، حضور مردم در صحنه و جامعه سازمان يافته. «مفهوم مردم سالارى در ميان طرفدارانش از ديدگاه‏هاى يكسانى برخوردار نيست.»2 و در بيشتر مناطق جهان اين واژه‏ها با اختلاف سليقه‏ها تحقق يافته و با ايده‏هاى سياسى مختلف همساز و همراه شده است كه نشان مى‏دهد مردم سالارى مضمونى واحد، مورد توافق همه ندارند.3 و با تحولات اجتماعى جوامع مختلف سيماى گوناگون به خود گرفته است. امّا با اغماض مى‏توان گفت نظريه‏پردازان دست‏كم بر سر موضوع مشاركت سياسى مردم در تصميم‏گيرى‏هاى درون نظام سياسى اتفاق نظر دارند.4 اگر مردم سالارى را به معناى شيوه زندگى سياسى مردم كه همان جامعه سامان يافته با حفظ منافع مردم است؛ در نظر بگيريم در تأييد آن مى‏توان به منابع و مآخذ بى شمارى در اسلام اشاره كرد، مؤيد رابطه جدايى‏ناپذير جامعه اسلامى و مفهوم مردم سالارى، حكومت حضرت على‏عليه السلام است، با آنكه ايشان امام بر حق بود و پس از پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم حكومت الهى به ايشان مى‏رسيد امّا تا تأييد جامعه و قبول مردم در قالب بيعت صورت نگرفت حضرت هيچ اقدامى براى كسب قدرت از طريق زور يا طرق ديگر ننمود، آنچه نظام سياسى اسلام را امكان‏پذير مى‏سازد، قبضه قدرت نيست، بلكه توسعه فرهنگ دينى در درون جامعه است.
امام خمينى‏رحمه الله جمهوريت (مردم سالارى نوعى نظام سياسى جمهورى) را در مضامين و قالب‏هاى متفاوت و عمدتاً در كنار واژه اسلام و يا مرتبط با آن مطرح مى‏كردند، از نظر ايشان اگر منظور از جمهوريت دادن حق وضع قانون به مردم باشد، مردود است. از اين جهت نظام اسلامى از ديدگاه امام با جمهوريت نيز ناسازگار است. امّا اگر مراد از جمهوريت احترام به مردم و نفى هرگونه سلطه ديگران و اجراى احكام دينى باشد در اين صورت از نظر امام مورد پذيرش است، زيرا نظام سياسى تأسيس نهاد حكومت از ديدگاه اسلام براى تحقق مصالح و مقاصد عامه شريعت است پس آن جهت اعتلاى دين و اقامه ارزش‏هاى بشرى بر كسى پوشيده نيست.
همان گونه كه اشاره شد دانش پژوهان تعابير و برداشت‏هاى مختلفى از جمهوريت ارائه كرده‏اند. مقصود ما از مفهوم «مردم سالارى» نوعى از شيوه زندگى سياسى است كه با تحولات اجتماعى جوامع مختلف سيماى گوناگون به خود مى‏گيرد. بر اين اساس به بررسى نظام سياسى دينى و عناصر و مؤلفه‏هاى آن در قرآن مى‏پردازيم. 
بى‏شك واژه جمهوريت در قرآن وجود ندارد امّا در صورتى كه ما آنها را معادل يك نظام سياسى در نظر بگيريم آنگاه از طريق عناصر و مؤلفه‏هاى ذكر شده در قرآن مى‏توان به اصول و قواعدى دست يافت كه كمك شايانى در درك مفهوم مورد نظر خواهد كرد. بر اين اساس مؤلفه‏ها و عناصر تشكيل دهنده نظام سياسى دينى به دو بخش تقسيم مى‏شوند:
- عناصر و اصول بنيادى نظام سياسى دينى
- مؤلفه‏هاى عينى و عملى نظام سياسى دينى 
مراد از عناصرواصول بنيادى نظام سياسى دينى اصولى است كه پايه و اساس براى مقومات حكومت دينى تلقى مى‏شود. و مراد از مؤلفه‏هاى عينى و عملى مجموعه‏اى از عناصرى هستند كه از حوزه باور و اعتقادات فراتر رفته و جنبه عملى و مصداقى دارند.

عناصر و اصول بنيادى «نظام سياسى دينى در قرآن»
1 - توحيد در ساحت خرد و انديشه ورزى

آموزه توحيد اختصاص به آيين اسلام ندارد بلكه همه پيامبران الهى مردم را به سوى توحيد فرا خوانده و همه اديان الهى اديان توحيدى بوده‏اند. در قرآن مجيد آمده است: «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ نُوحِي إِلَيْهِ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدُونِ» (انبياء /25)؛ پيش از تو هيچ پيامبرى نفرستاديم مگر اين كه به او وحى كرديم كه خدايى جز من نيست، پس مرا بپرستيد». و در دعوت انبياء پيشين، اهتمام ويژه‏اى به اصل توحيد وجود دارد، شعار توحيد با تعابير گوناگونى هم چون «لا اِله الا اللَّه» (صافات /37، محمّد /47)؛ «لا اله الا هو» (بقره /255 163، آل عمران /18 و 62) و «لا اله اِلا انا» (نحل /2، انبياء /25)؛ ده‏ها بار در قرآن تكرار شده است. محمد رسول اللَّه‏صلى الله عليه وآله وسلم نيز به فرمان الهى اعلام مى‏كند كه سر لوحه رسالت او دعوت مردمان به توحيد است.5
اصولاً اسلام آيين توحيد است و در اهميت آن همين بس كه اولين شرط تشرف انسان به آيين حيات بخش اسلام اعتراف به توحيد در كنار پذيرش رسالت پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله وسلم است. شالوده نظام سياسى دينى بر اصل توحيد استوار است و بسيارى از دستورات و آداب دينى از روح توحيدى اسلام سرچشمه مى‏گيرد. توحيد آدمى را در ساحت خرد و انديشه دگرگون مى‏سازد و به آن رنگ و بوى خاصى مى‏بخشد. اصل در ديدگاه نظام سياسى دينى عدم تقابل بين خدا و انسان است، خداوند منشأ قانون گذارى است و انسان خليفه خدا در روى زمين و از همين رو انسان منشأ و مبدأ تحولات اجتماعى شناخته مى‏شود، امّا در نگرش غير دينى بشر در مقابل طبيعت قرار مى‏گيرد و انديشه تسخير جهان يك هدف محسوب مى‏شود، جهان عارى از معنويت تلقى مى‏گردد و احتمالاً مقوله مسئوليت پذيرى به مسئوليّت گريزى تبديل مى‏شود.6 انسان در نگرش دينى موجودى آزاد و مسئوليت‏پذير است كه با اختيار خود حركت به سوى كمال يا ضد آن را انتخاب مى‏كند. آموزه توحيدى در اسلام، كامل‏ترين تجلى خود را يافته است. از نظر قرآن، خداوند مثل و مانند ندارد، «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَي‏ءٌ» (شورى /11)؛ او بى نياز مطلق است. «أَنْتُمُ الْفُقَراءُ اِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ» (فاطر /15)؛ و نيز به همه چيز آگاه و بر همه چيز تواناست «إِنَّهُ بِكُلِّ شَي‏ءٍ عَلِيمٌ» (شورى /12) «و... إِنَّهُ عَلى كُلِّ شَيّ‏ءٍ قَديرٌ» (حج /6)؛ او مجمع كمالات است و از هر نقصى منزه و مبرّاست «وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى (اعراف /180) و تنها جهان بينى توحيدى است كه از تمام ويژگى‏هاى مطلوب مانند عقلانى بودن، معنابخشى به‏زندگى، آرمان‏ساز و شوق‏انگيز بودن، به هدف‏هاى متعالى تقدس بخشنده و سرانجام تعهدآور است. بنابراين يكى از مقومات حكومت دينى اصل توحيد است.

2 - اصل عدالت و عدالت محورى

اديان آسمانى همواره انسان را به عدل و داد، فرا خوانده‏اند. 
«اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، براى خدا به داد برخيزيد، به عدالت شهادت دهيد»7... «عدالت كنيد كه آن به تقوا نزديك‏تر است»8 براى عدل، معانى گوناگونى، مانند رعايت تساوى و دورى از تبعيض، رعايت حقوق ديگران و قرار دادن افراد و اشيا در جايگاه شايسته خود بر شمرده‏اند معناى كلام حضرت اميرعليه السلام كه فرمود: «العدل يضع الامور مواضعها»9 مطرح شده است بر اين اساس عدالت الهى به اين معنا است كه خدا با هر يك از آفريدگان خويش آن چنان كه سزاوار آن است رفتار مى‏كند و آن را در موضعى كه سزاى او است، مى‏نشاند و چيزى را كه شايسته آن است به او عطا مى‏كند. در قرآن كريم آمده است: «إِنَّ اللَّهَ لا يَظْلِمُ النَّاسَ شَيْئاً وَ لكِنَّ النَّاسَ أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ» (يونس /44)؛ «خدا به هيچ وجه به مردم ستم نمى‏كند، ليكن مردم خود بر خويشتن ستم مى‏كنند» و گاه نيز از عدالت ورزى خداوند در دامنه‏اى گسترده‏تر حكايت مى‏كند، «وَ مَا اللَّهُ يُرِيدُ ظُلْماً لِلْعالَمِينَ؛ (آل عمران /108) «و خدا هيچ ستمى بر جهانيان نمى‏خواهد». رابطه توان و تكليف انسان را بر اساس عدالت تنظيم مى‏نمايد و مى‏فرمايد: «وَ لا نُكَلِّفُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها وَ لَدَيْنا كِتابٌ يَنْطِقُ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ (مؤمنون /62)؛ «و هيچ كس را جز به قدر توانش تكليف نمى‏كنيم، و نزد ما كتابى است كه به حق سخن مى‏گويد و آنان مورد ستم قرار نخواهند گرفت». و نيز در قضيه داورى در روز رستاخيز خداوند از اجراى عدالت و ترازوهاى عدالت سخن به ميان مى‏آورد، «وَ نَضَعُ الْمَوازِينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيامَةِ فَلا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئاً» (انبياء /47)؛ «وَ ما كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً (اسراء /15)؛ «و ما تا پيامبرى را برنينگيزيم، به عذاب نمى‏پردازيم».
با توجه به آيات فوق، در بينش اسلامى عدالت در اصل خلقت، قانون گذارى و نظام تشريع از امور مسلم به شمار مى‏رود و نيز هدف نهايى ارسال پيامبران عدالت معرفى شده است. فقدان عدالت در جامعه مخالفت صريح با دستورات خداوند در آيه شريفه «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ» (نحل /90) است. اين موضوع چنان مهم تلقى شده است كه در برخورد با خصم كينه توز نبايد از مرز عدالت عدول كرد.10 در نظام سياسى دينى افراد با ايمان بايد با ابزار عدالت حركت كنند.

3 - اصول قانون و قانون مندى

در نظام سياسى دينى فرض بر اين است كه قوانين مخالفتى با «ما انزل اللَّه» ندارند، زيرا در غير اين صورت افراد از جرگه مسلمانان و موحدان خارج مى‏شوند. زيرا براساس نص قرآن: 
«مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْكافِرُونَ»، (مائده /44) «هُمُ الظَّالِمُونَ» (مائده /45)، «هُمُ الْفاسِقُونَ» (مائده /47).
منظور از قانون مجموعه بايدها و نبايدهايى است كه شيوه رفتار انسان را در زندگى اجتماعى تبيين مى‏كند. ضرورت قانون از آن روست كه انسان موجودى اجتماعى است و لازمه اجتماعى بودن برخورد منافع و پيدايش تزاحم بين افراد است. براى رفع اين تزاحم‏ها به قانون نيازمنديم تا در سايه آن روابط تنظيم گردد، بدون قانون هدف از زندگى جمعى كه برخوردارى از مواهب زندگى در جهت استكمال معنوى و مادّى است تحقق نخواهد يافت، بنابراين وجود قانون براى جامعه ضرورى است، امّا خاستگاه قانون چيست؟ بر اساس فرهنگ دينى منشأ قانون، خداوند متعال است و حق قانونگذارى منحصر به خداوند است. و طبيعى است قانونى مطلوب است كه، در راستاى تقرب به خداوند، همه ابعاد وجودى انسان اعم از مادى و معنوى را در بر گيرد و كمال همه جانبه او را تضمين كند، آياتى كه قانونگذارى را از آن خدا مى‏دانند و به هيچ كس اجازه نمى‏دهند كه در قلمرو حق مخصوص خدا وارد شود بسيارند از جمله: حكم و حاكميت از آن خدا است «إِنِ الْحُكْمُ إِلاّ لِلَّهِ» (يوسف /47) كه در دو مورد از سوره يوسف وارد شده است البته قوانين به دو بخش ثابت و متغير تقسيم مى‏شوند.
قوانين ثابت: شامل مقررات و قوانين ثابت و تغييرناپذير شريعت الهى است كه ولى امر نيز حق مخالفت با آن را ندارد.
قوانين متغير: شامل قوانينى است كه متناسب با شرايط زمانى، مكانى و زيستى مختلف تغيير مى‏كند، بنابراين در نظام سياسى دينى در قوانين متغير برحسب مقتضيات زمان و مكان تغييرات رخ مى‏دهد. اين گونه موارد نشان مى‏دهد كه اسلام هرگز به نيازهاى متغير، لباس جاودانگى نپوشانده و شكل زندگى را در هيچ عصرى به عنوان «امرى مقدس» تلقى نكرده است. و مسائل زير را مورد مداقّه قرار داده است.
1 - گستره، تنوع و جامعيت قوانين اسلامى 
2 - عنايت خاص به تبيين و ترويج قوانين اجتماعى و سياسى جامعه
3 - تأثير قدرت سياسى در عينيت اين قوانين
4 - مسئوليت‏ها و تكاليف دولت اسلامى.
بنابراين كار ويژه مجموعه مقررات و قوانين سازگار با «ما انزل اللَّه» را مى‏توان در كارآمدى و عملكرد نظام سياسى دينى جست و جو كرد از قبيل متعهد شدن حاكم به تجديد ميثاق با مردم، اعمال نظارت و كنترل مردم بر مقامات حكومت دينى، ايجاد توازن قدرت سياسى ميان صاحبان قدرت. نكته مهم اين كه كار ويژه قانون بر خلاف تصور رايج صرفاً جلوگيرى از استبداد نيست، بلكه قانون هم كار ويژه‏هاى باز دارنده استبداد و هم كار ويژه‏هاى مساعد و حمايت مردمى را دارد.

4 - اصل آزادى و آزاد انديشى

قرائت‏هاى متعددى از آزادى ارائه شده است، گاهى به معناى رفع موانع اجبارى براى انجام دادن عملى است كه تعبير به «رهايى» نيز مى‏شود و در برخى موارد به معناى ايجاد مقتضيات درونى است يعنى فرد بتواند با پرورش استعدادهاى خود استفاده‏هاى لازم را از محيط بيرونى خود و شرايط موجود در آن ببرد.11
منظور از آزادى در اين تحقيق فراهم شدن زمينه‏ها و شرايط براى رسيدن افراد به غايات خويش است. منظور از غايت شكوفايى و كمال نفس انسانيت است كه همان اهتمام ورزيدن به اوامر خداوند مى‏باشد. انسان‏ها در نظام سياسى دين آزادند در چارچوب همان قراردادها و قوانينى كه با «ما انزل اللَّه» مخالفت ندارند فعاليت كنند، زيرا خداوند راه خير و فضيلت و هم چنين شّر و ناسپاسى را نشان داده و بر نقش انتخاب‏گرى انسان، آزادى و اختيار او تأكيد كرده است «إِنَّا خَلَقْنا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشاجٍ نَبْتَلِيهِ فَجَعَلْناهُ سَمِيعاً بَصِيراً، إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبِيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً» (انسان /2 و 3)؛ و ائمه‏عليه السلام نيز انسان‏ها را در نظام خلقت آزاده معرفى كرده‏اند. «ايّها الناس انّ آدم لم يلد عبداً و لا امة و اِنَّ الناس كلهم اَحداً»12.
انسان‏شناسى قرآن داراى ويژگى‏هاى مختلفى است كه مهم‏ترين آنها - كه به نوعى در ارتباط با آزادى انسان است عبارتند از:

- انسان خليفه و جانشين خداوند در روى زمين است:

«وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً قالُوا أَتَجْعَلُ فِيها مَنْ يُفْسِدُ فِيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ قالَ إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ». (بقره /30) در اين آيه شريفه انسان داراى ارزش والايى است كه از وى به عنوان «خليفه» خداوند ياد مى‏شود يعنى انسان آزاد از ديدگاه قرآن داراى خصلت خليفةاللَّهى است.

- انسان شخصيتى مستقل و آزاد دارد:

از نظر قرآن كريم انسان موجودى است كه در انتخاب راه پس از هدايت، آزاد است، در سوره انسان پس از آنكه آدمى را داراى نعمت شنوايى و بينايى دانسته است مى‏فرمايد: «إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبِيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً» (انسان /3)؛ «ما راه را به او نشان داديم، خواه شاكر باشد، خواه ناسپاس» و نيز در مورد ديگر آمده است «وَ هَدَيْناهُ النَّجْدَيْنِ» (بلد /10) بر اساس اين موارد انسان در انتخاب راه آزاد است و مى‏تواند آن را بپذيرد يا رد كند. بنابراين يكى ديگر از شاخص‏هاى انسان، آزاد بودن اوست.

- انسان موجودى است خودمختار و مى‏تواند سرنوشت خويش را تغيير دهد:

از نگاه قرآن انسان مى‏تواند سرنوشت خودش را تغيير دهد. از اين رو سنت الهى بر اين قرار گرفته تا زمانى كه انسان‏ها در يك جامعه تصميم به تغيير حيات اجتماعى خود نداشته باشند، خداوند نيز تغييرى در حيات زندگى آنها ايجاد نكند «إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ» (رعد /11)؛ «خداوند سرنوشت هيچ قومى را تغيير نمى‏دهد، مگر آنكه آنان آنچه را در خودشان است تغيير دهند.»
بر اساس اين آيه شريفه اگر انسان‏ها موانع درونى خود را شناسايى كنند و آنگاه درصدد رفع آنها بر آيند، خداوند نيز تغييرات لازم را در زندگى و سرنوشت آنان انجام خواهد داد. از نگاه قرآن، انسان موجودى است با اراده و مختار و نيز توانمند در ايجاد تغيير وضعيت خود. اين خصلت با آزادى انسان ارتباط عميقى دارد، پس آزادى انسان زمانى مقبوليت دارد كه او بتواند سرنوشت خويش را تعيين كند.

- رهايى از سلطه ديگران راه ديگرى براى آزادى انسان:

قرآن هر گونه راه سلطه انسان بر انسان را مسدود كرده است در سوره آل عمران آمده است:
«قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلى كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلَّا اللّهَ وَلاَ نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً وَلاَ يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَاباً مِنْ دُونِ اللّهِ فَإِن تَوَلَّوا فَقُولُوا اشهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ». (آل‏عمران/64)
بر اساس اين آيه، سلطه افراد كه از آن به «ارباب» تعبير شده، ممنوع اعلام گرديده است. يعنى هيچ كسى حق ندارد خود را ارباب ديگران قرار داده و بر ديگرى سلطه روا دارد و از سوى ديگر نيز هيچ كسى حق ندارد ديگران را ارباب خود قرار داده و سلطه ديگران را بپذيرد زيرا اتخاذ ارباب در رديف شرك به خدا تلقى شده كه اهميت زياد اين مسأله را بيان مى‏كند.

- رهايى از هواهاى نفسانى:

از نگاه قرآن، انسان آزاد كسى است كه اسير هواهاى نفسانى و اميال زودگذر خود نباشد زيرا يكى از موانع آزادى انسان همين غرايز شهوانى و هواهاى نفسانى است در سوره اعراف سياست انبياء را رهايى انسان از غُل و زنجير دانسته «وَيَضَعُ عَنُْمْ إِصرَهُمْ وَالْأَغْلاَلَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ». (اعراف /157)
در موردى ديگر قرآن كريم تابعيت از هوا و هوس را عامل خروج از عدالت و حق معرفى كرده و از انسان‏هاى مؤمن مى‏خواهد كه از آن پيروى نكنند: «يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلّهِ وَلَوْ عَلَى أَنْفُسِكُمْ أَوِ الْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ إِن يَكُنْ غَنِيّاً أَوْ فَقِيرَاً فَاللّهُ أَوْلَى بِهِمَا فَلاَ تَتَّبِعُوا الْهَوَى أَن تَعْدِلُوا»؛ (نساء /135) «اى مؤمنان، به عدل و داد برخيزيد و براى خدا گواهى دهيد، اگر چه به زيان خودتان يا پدر و مادر و خويشاوندانتان باشد و اگر چنانچه توانگر يا تهى دست باشد، خداوند بر آنان مهربان‏تر است، پس از هواى نفس پروى مكنيد كه از حق عدول كنيد». در نتيجه با عنايت به آيات فوق مى‏توان پيروى از اميال و هواهاى نفسانى را از موانع آزادى مورد نظر قرآن دانست.

- عدم مقهوريت در مقابل طبيعت:

از نگاه قرآن، انسان نبايد سرسپرده طبيعت باشد و مقهور آن شود زيرا توانايى و استعدادهايى مانند عقل از او موجود ساخته كه در هستى مى‏تواند تصرف كند و خود را از بند آن برهاند. آيات بسيارى وجود دارد كه هستى و موجودات آن را مسخّر انسان دانسته است از جمله «وَسَخَّرَ لَكُم مَا فِي السَّماوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً مِنْهُ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ» (جاثيه /13) او آنچه در آسمان‏ها و زمين است، همه را مسخّر شما ساخته، اين نشانه‏هاى مهمى است براى كسانى كه انديشه مى‏كنند».13
بر اساس اين آيه شريفه همه چيز در تسخير انسان است و اين خود دليل بر توان شناخت و معرفت انسان مى‏باشد كه به تدريج از هستى و اشياء و موجودات آن بدست مى‏آورد و با افزايش تجربه و علم بشرى تسلطش بر طبيعت بيشتر شده و از آن رهايى مى‏يابد به عبارت ديگر مى‏توان گفت اين ركن آزادى، با كسب دانش، بينش و درك از طبيعت حاصل مى‏شود.

5 - اصل رضايت و مقبوليت عامه

اصل رضايت و قبول عامه صورت مشخصى براى اظهار خواست و تمايل، پذيرش و نيز واگذارى امور و حمايت و همراهى كردن با نظام سياسى دينى است در قرآن كريم آمده است: «لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبَايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمْ فَأَنزَلَ السَّكِينَةَ عَلَيْهِمْ»؛ (فتح /18) «خداوند از مؤمنانى كه در زير آن درخت با تو بيعت كردند راضى و خشنود شد خدا آنچه را در قلب آنها (از صداقت و ايمان) نهفته بود مى‏دانست، لذا آرامش را بر دلهاى آنها نازل كرد.»
آيه شريفه بيعت را عامل خشنودى خداوند معرفى مى‏كند و رضايت و خشنودى خدا را از همه نعمت‏هاى بهشتى برتر نشان مى‏دهد در آيه 72 سوره توبه نيز مى‏خوانيم «رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ» در واقع رضايت از پيروان پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم انسجام هر چه بيشتر نيروها، تقويت روحيه، تجديد آمادگى، سنجش افكار و آزمودن ميزان فداكارى دوستان وفادار بود.
در رضايت و قبول عامه، گفت‏وگو، آگاهى و روشن كردن جوانب امر و رضايت طرفين از مقومات آن شمرده مى‏شود، در واقع قبول عامه براى پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم، امام و والى به معناى پذيرفتن سمت اجرايى او و آمادگى براى اجراى اوامر اوست، خداوند در قرآن كريم فرموده است: «فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بَايَعْتُم بِهِ»؛ (توبه /111) «پس به اين معامله‏اى كه با خداوند كرده‏ايد شادمان باشيد». آن چه در اصل رضايت و مقبوليت عامه مهم جلوه مى‏كند مفهوم رضايت شهروندان در اطاعت از نظام سياسى است، بدون رضايت مردم مقبوليت سياسى يك نظام به خطر مى‏افتد، التزام و اطاعت افراد، يكى از مظاهر آزادى افراد در چارچوب قوانين است كه از كار ويژه‏هاى اصل رضايت و قبول عامه در نظام سياسى دينى مى‏باشد، رضايت و مقبوليت عامه در نظام سياسى دينى زمينه ساز پذيرش تعهدات و التزامات و بيان حقوق و آزادى‏هاى افراد مسلمان يك جامعه است.
يكى از راهكارهاى اصل رضايت و مقبوليت عامه مسأله بيعت است بيعت از جهات مختلف تقسيمات مختلفى دارد، يكى از آنها تقسيم‏بندى به مشروع و نامشروع است يعنى بيعت اگر بدون ملاحظات اصولى و شرعى صورت گيرد نامشروع است، البته بيعت چه مشروع و چه نامشروع، از نظر سياسى، نقش فراهم نمودن شرايط حكومت و اعمال ولايت براى امام و حاكم را دارد، در نظام سياسى اسلام بيعت به مفهوم افراد به اطاعت و التزام به زعامت رهبر در چارچوب شرع مقدس و ملتزم شدن رهبرى به رعايت حقوق مردم است.
بر اين اساس مى‏توان رابطه بيعت با امام و رهبر را اين گونه بيان نمود كه، بيعت شرط تنجز تكليف نسبت به امام خواهد بود نه شرط جعل ولايت، زيرا ولايت، امرى خدادادى است. براى بررسى بحث بيعت آن را با عنصر التزام، اطاعت، انتخاب، ولايت و اكثريت در كتاب و سنت بايد مورد مطالعه قرار داد.

- بيعت و التزام:

اولين عنصر تشكيل دهنده بيعت، تعهّد و التزام است. تفسير مجمع‏البيان بيعت را پيمانى كه اطاعت و الزام آور باشد تفسير مى‏كند14 مرحوم راغب اصفهانى، بيعت را به التزام و تعهد معنا كرده است ولى مى‏گويد: «بايع السلطان اذا تضّمن بذل الطاعه له بما رضخ له»15 بيعت با سلطان را التزام و تعهد به پيروى از آن چه سلطان بدان فرا مى‏خواند، مى‏داند. ابن خلدون نيز بيعت را پيمان و تعهد بر اطاعت مى‏داند.16

- بيعت و اطاعت:

عنصر اساسى ديگر كه در مفهوم بيعت اخذ شده است «پيروى و اطاعت» است به تعبير شيخ طوسى «بيعت پيمانى بر حرف شنوى و اطاعت كردن است».17
علامه طباطبايى در تفسير بيعت مى‏نويسد:
«بيعت، نوعى ميثاق بر پيروى است،... و دست دادن در هنگام اين ميثاق «بيعت و مبايعه» ناميده مى‏شود كه در حقيقت، بدين معنا است كه بيعت كننده، دست خود را به فرمانروا مى‏دهد تا هرگونه كه مى‏خواهد با او عمل كند»18 از اين رو، لازمه بيعت تفويض و اعطاى ولايت به ديگرى نيست.

- بيعت و انتخاب:

بيعت مى‏تواند با يك شخص منتخب يا منتصب انجام شود در واقع بيعت با هر يك از دو راه «نصب» و «انتخاب» زمامدار سازگار است.

- بيعت و ولايت:

همان گونه كه بيعت از نظر الزامى يا اختيارى بودن مورد، اعم است و هر دو را شامل مى‏شود از نظر موضوع نيز اختصاص به ولايت و زمامدار ندارد. در تاريخ اسلام بيعت بر جنگ، هجرت، پرداخت زكات آمده است. در مجموع اساساً بيعت بر ولايت و زمامدارى در حيات سياسى پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم تحقق نيافته، زيرا بيعت با رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم تنها در دو سوره قرآن مطرح شده است كه يكى در سوره فتح و مربوط به بيعت رضوان است و ديگرى در سوره ممتحنه است كه بيعت زنان مسلمان با پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم را بازگو مى‏نمايد، و در هيچ يك، سخنى از فرمانروايى و حكومت، به چشم نمى‏خورد.

- بيعت و اكثريت:

پيمان اكثريت كه مشروعيت دهنده حكومت نبوى باشد، تحقق نيافته است. زيرا حتى اگر بيعت رضوان را هم آن گونه كه برخى نظريه پرداز گمان برده‏اند - مربوط به حكومت و زمامدارى بدانيم، عدد شركت كنندگان در آن به دو هزار نفر نمى‏رسيده‏اند در حالى كه در سال ششم هجرت، تعداد مسلمانان چندين برابر اين عده بوده‏اند.19 در مجموع دلايل و شواهد نشان مى‏دهد كه بيعت را نمى‏توان منشأ پيدايش حكومت پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم دانست.
با استناد به آن، نمى‏توان حق حكومت پيامبر را ناشى از رأى و انتخاب مردم پنداشت.

مؤلفه‏هاى عينى و عملى نظام سياسى دينى
1 - پذيرش اصل هدايت و رهبرى مستمر

خداوند انسان‏ها را آزاد و مختار و در عين حال مسئول آفريد و براى هدايت اين انسان‏هاى مسئول و آزاد به سوى رستگارى و سعادت، رهبرانى در ميان‏شان قرار داد، البته نصب پيامبر و امام معصوم‏عليه السلام به معناى تحميل حكومت او بر مردم نيست. قرآن مجيد در اين خصوص مى‏فرمايد: «وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا»؛ (انبياء 73) «انبياء را پيشوا و راهنماى مردم ساختيم تا خلق را به امر ما هدايت نمايند» و يا در مورد ديگر مى‏فرمايد: «يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ»؛ (اسراء /71) «روزى را كه ما هر گروهى از مردم را با امامشان (رهبرشان) در پيشگاه حق دعوت مى‏كنيم».
در انديشه سياسى شيعه، حكومت از آنِ خداست و پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم و امامان‏عليهم السلام كسانى هستند كه حقِ تصرف در حوزه عمومى دارند و مى‏توانند بر مردم فرمان برانند و در دوران غيبت امام معصوم، عالمان دين به نيابت از امام‏عليه السلام آن سمت الهى را به عهده مى‏گيرند با وجود اين، عالمان دين همواره شرايط را براى اعمال ولايت سياسى عامه مساعد نمى‏ديدند و گاه آن را امرى در حد محال مى‏دانستند امّا هر زمان كه مى‏توانستند از اين عنوان و سمت استفاده كنند، وارد عمل شده و يا به ديگران اجازه اعمال ولايت مى‏دادند، بى ترديد اصل وجود نماد ولايت و رهبرى، مبتنى بر نياز ضرورى و متكى بر فطرت انسان است. اين ضرورت در همه اعصار و زمان‏ها حضور داشته است يعنى همان طور كه در زمان پيامبر گرامى اسلام‏صلى الله عليه وآله وسلم ولايت امرى ضرورى بوده است در دوران غيبت امام‏عليه السلام نيز اين ضرورت همچنان باقى است زيرا اجراى كامل دين، در گرو تشكيل حكومت اسلامى است و چنين ضرورتى نمى‏تواند موقت و محدود به دوران حضور پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم و يا ظهور معصوم‏عليه السلام باشد. در فلسفه سياسى شيعه تشكيل دولت معصوم منوط به اراده مردم است كه در دوره غيبت نيز به همين منوال مى‏باشد. بنا به نظريه نصب يا انتخاب ولايت فقيه، در انديشه سياسى شيعه ادامه همان اصل هدايت و رهبرى مستمر است كه به معناى تحميل او بر مردم نيست.

2 - جامعه‏اى با وصف دينى

مفهوم جامعه از ديدگاه قرآن، مفهومى تشكيكى و ذو مراتب است، خانواده، قبيله، ساكنان يك سرزمين وسيع زير مجموعه اين مفهوم هستند و به تعبير استاد مطهرى جامعه مركب حقيقى است تركيبى از روح‏ها و انديشه‏ها و عاطفه‏ها و خواست‏ها و اراده‏ها و بالاخره تركيب فرهنگى است در اين تعبير هم فرد و هم جامعه اصيل است در اين نظريه «در اثر تأثير و تأثر اجزاء، واقعيت جديد و زنده‏اى پديد آمده است، روح جديد و شعور و وجدان و اراده و خواست جديدى پديد آمده است كه علاوه بر شعور و وجدان و اراده و انديشه افراد است و بر شعور وجدان افراد غلبه دارد.20
استاد مطهرى مى‏گويد: قرآن براى «امت»ها (جامعه‏ها)، سرنوشت مشترك، كارنامه مشترك، فهم و شعور، عمل طاعت و عصيان قائل است در واقع قرآن براى جامعه به نوعى حيات قائل است كه حيات جمعى و اجتماعى است. آيات مورد نظر استاد مطهرى شامل موارد زير است: 
«وَلِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لاَيَستَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ يَسْتَقْدِمُونَ» (اعراف /34)
«كُلُّ أُمَّةٍ تُدْعَى إِلَى كِتَابِهَا» (جاثيه /28)
«زَيَّنَّا لِكُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ» (انعام /108)
بطور كلى در قرآن امت به چند معنا به كار رفته است كه واژه «امت واحده» در نُه آيه آمده است. 
1 - ملتى كه دينى واحد دارند. «إِنَّ هذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً» (انبياء /92)
2 - امت به معناى جماعت: «وَمِمَّنْ خَلَقْنَا أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُونَ» (اعراف /181)
3 - امت به معناى چند سال: «وَلَئِنْ أَخَّرْنَا عَنْهُمُ الْعَذَابَ إِلَى أُمَّةٍ مَعْدُودَةٍ» (هود /8)
4 - امامى كه رهبر و مقتداى سايرين است «إِنَّ إِبْرَاهِيمَ كَانَ أُمَّةً قَانِتاً لِلَّهِ» (نحل /120)
شايد بتوان گفت جامعه با وصف دينى همان امت واحده است.
جامعه دينى جامعه‏اى است كه در آن داورى با دين باشد، اين داورى در همه خطوط و زواياى روابط اجتماعى نافذ است، در مجموع مى‏توان گفت جامعه دينى از دو عنصر اصلى تشكيل مى‏شود.
1 - افراد و آحاد انسانى كه بر پايه تمنيات، منافع، آرمانها و علايق گوناگون در قالب گروه‏ها و فرقه‏ها گرد هم مى‏آيند.
2 - روابط و مناسبات اجتماعى متقابل ميان افراد كه نحوه شكل‏گيرى روابط و مناسبات اجتماعى نقش اصلى و تعيين كننده در آرايش جامعه دارد.
بنابراين با دو عنصر فوق هم تجمع افراد دين دار مد نظر است و هم شبكه روابط اجتماعى كه بر اساس گزاره‏هاى دينى تنظيم شده است.21

3 - وجود نهادهاى نظارتى و كنترلى قدرت

از ويژگى‏هاى عينى نظام سياسى دينى همان طور كه در صدر اسلام بوده است، وجود عناصر نظارت و كنترل قدرت از سوى مردم است مانند: امر به معروف و نهى از منكر، حسبه، شورا و نصيحت ائمه مسلمين است. 
وجود عناصر نظارتى و كنترلى در حقيقت براى حفظ سلامت نظام و استراتژى بقا ضرورى است زيرا نظام سياسى دينى براى بقاى خود بايد از تغييرات محيط و پيرامون خود آگاه شود و هماهنگى‏هاى لازم را با آنها به عمل آورد. البته در تاريخ اسلام هيچ وقت اين عناصر كنترلى در قالب نمادهاى اجتماعى خارج از حوزه قدرت سياسى بروز نكرده است. به نظر مى‏رسد جامعه اسلامى به فرد مسلمان حق مى‏داده كه عليه حاكم اعتراض يا شورش كند و اين حق از نصوصى اسلامى به ويژه امر به معروف و نهى از منكر مشخص است كه در بعضى از آيات عده خاصى را براى اين وظيفه ترغيب مى‏كند مانند: «وَلْتَكُن مِنكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ»؛ (آل عمران /104) «و بايد از شما مسلمانان برخى كه دانا و پرهيزكارند خلق را به خير و صلاح دعوت كنند و مردم را به نيكوكارى امر و از كارهاى بد و ناشايست نهى نمايند».
در بعضى از آيات تمام امت اسلامى به انجام اين فريضه موظف مى‏شوند: «كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلْنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ»؛ (آل عمران /110) «شما بهترين امتى هستيد كه براى مردم پديدار شده‏ايد، به كار پسنديده فرمان مى‏دهيد؛ و از كار ناپسند باز مى‏داريد». و نيز مى‏فرمايد: «وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضَهُمْ أَولِياءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ»؛ (توبه /71) «و مردان و زنان با ايمان، دوستان يكديگرند كه به كارهاى پسنديده وا مى‏دارند، و از كارهاى ناپسند باز مى‏دارند».
در مورد عنصر نصيحت به معناى خيرخواهى پيامبران به عنوان ناصح در قرآن معرفى شده‏اند: «أُبَلِّغُكُمْ رِسَالاَتِ رَبِّي وَأَنْصَحُ لَكُمْ»؛ (اعراف /62) حضرت نوح مى‏فرمايند: «پيام‏هاى پروردگارم را به شما مى‏رسانم و اندرزتان مى‏دهم» و همچنين حضرت هود شبيه به همين مضمون مى‏فرمايند: «أُبَلِّغُكُمْ رِسَالاتِ رَبِّي وَأَنَا لَكُمْ نَاصِحٌ أَمِينٌ»؛ (اعراف 68) «رسالت‏هاى پروردگارم را به شما مى‏رسانم و من براى شما خيرخواه امين هستم». اين واژه در ادبيات دينى ما با اضافه به كلمه «ائمه مسلمين»، زياد به كار رفته است و روشن است كه پس از نظارت و كنترل نوبت به نصيحت و خيرخواهى مى‏رسد. نصيحت امام مسلمين على‏عليه السلام در نهج البلاغه حاكى از اين مطلب است كه مى‏فرمايند: «و اما حقى عليكم فالوفاء بالبيعه و النصيحة فى المشهد و المغيب»22 نصيحت در بيانات على‏عليه السلام به عنوان حق حاكم بر مردم مطرح گرديده است. از اين بيان استفاده مى‏شود كه گرچه از يك منظر مشاركت در حكومت به عنوان تعيين سرنوشت حق مردم است، اما از منظر ديگر وظيفه مردم نيز هست و در حقيقت اين امور از مصاديق جمع حق و وظيفه امت است. به طور كلى اهداف نظارت و كنترل در نظام سياسى دينى عبارتند از: پرهيز از زشتى‏ها و بدى‏ها و رشد دادن خوبى‏ها و نيك سرشتى‏ها، بهبود رفتار كارگزاران نظام مردم سالار دينى، ارتقاى بينش كارگزاران به كارگزارى و احساس مسئوليت و سرانجام دقت و سرعت بيشتر در رسيدگى به امور مردم.

4 - مشاركت و رقابت سياسى فراگير

مشاركت سياسى را مى‏توان به مثابه مجموعه‏اى از فعاليت‏ها و اعمال تعريف كرد كه شهروندان به وسيله آن در جست و جوى نفوذ يا حمايت از حكومت و سياسيت خاصى هستند، مشاركت سياسى به ويژه در ابعاد رقابتى آن (براساس فرهنگ تعامل) به دليل فنى و عملى، همواره در قالب تنوع گرايى سياسى ظاهر مى‏شود.
اسلام مشاركت و رقابت سياسى مبتنى بر عقايد و شريعت اسلامى را مى‏پذيرد. در چارچوب اين نوع فعاليت‏ها گروه‏هاى سياسى مسلمان به حاكميتِ خداوند معتقدند و التزام عملى به عدم مخالفت احكام سياسى با منابع دينى و نصوص و سنن دارند و در صورت دست يابى به قدرت از اصول و مبانى اسلام تخطى نخواهند كرد.23
در نظام سياسى دينى، مشاركت سياسى منظومه‏اى از تلاش‏ها و اعمال منظم تعريف مى‏شود. در نظام سياسى دينى اصول مشترك و قواعد روش وفاق اجتماعى مورد توافق اقليت و اكثريت است كه در راه رسيدن به آنها به مبارزه و رقابت منطقى مى‏پردازند، و از آنجا كه مسائلى سياسى و اجتماعى متعلق به همه مردم در جامعه دينى است و افراد داراى فرصت‏هاى برابر در حقوق اجتماعى - سياسى هستند از اين رو رأى اكثريت متشرع كيفى‏تر خواهد بود، و اگر اقليت شركت نكرده يا رأى مخالف داده باشند به طور منطقى از طريق ابزار قدرت شرطى در عمل رأى شركت كنندگان را پذيرفته‏اند. آيات قرآنى نيز كه در خصوص نپذيرفتن رأى اكثريت در داستان حضرت شعيب، هود، لوط و صالح بحث مى‏كند ارتباطى به بى اعتبارى رأى اكثريت موحد متدين ندارد.
زيرا در برخى آيات اقليت موحد برتر از اكثريتى هستند كه با حق و انسانيت نسبتى ندارند، بنابراين به طريق اولى اكثريت موحد و مستحكم در مبانى دينى از جايگاه ويژه‏اى در مسائل اجتماعى - سياسى برخوردارند. از طرف ديگر ضريب اطمينان در رأى اكثريت موحد بالاتر است. در خصوص مشورت، قرآن كريم پيامبر را كثيرالمشاوره معرفى مى‏كند و آيه شريفه «وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ» (آل عمران /159) مشورت را تأييد مى‏كند البته اين آيه از جمله آياتى است كه درباره جنگ احد و روزهاى پس از اتمام جنگ نازل گرديده است. علامه طباطبائى نيز به طور اجمال در تفسير سوره آل عمران به نزول اين آيات درباره جنگ احد اشاره كرده است. مفهوم «امر» در آيه حوزه امور عمومى و حكومتى مردم است معناى لغوى «امر» همان «شأن» و جمع آن امور است؛ لفظ عامى است كه بر همه افعال و اقوال صدق مى‏كند و به معنى «همه چيزها» اطلاق مى‏گردد.24 البته اين مفهوم جامع، در قرآن با مصاديق مختلف به كار رفته است مانند آيه «وَمَا كُنتَ لَدَيْهِمْ إِذْ أَجْمَعُوا أَمْرَهُمْ وَهُمْ يَمْكُرُونَ» (يوسف /102) كه به معناى «نظرات و چاره‏جويى‏ها» بكار رفته است. در آيه «وَإِلَيْهِ يُرْجَعُ الْأَمْرُ» (هود /123) مراد از امر مفهومى لغوى يعنى «همه چيزها» است. به نظر مى‏رسد در آيه شريفه مورد بحث مراد از «امر» امور حكومتى و اجتماعى مهم باشد مانند مفهوم «امر» در آيه شريفه «وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ» (شورى /38) كه با آيه فوق در پيام و سياق متشابه است همان طور كه اشاره شد مشورت در حوزه امور مهم در قرآن مورد تأكيد قرار گرفته است گرچه تصوير مشخص براى نظام مشاوره و كيفيت اجراى آن وضع و جعل نكرده بلكه آن را به اوضاع و شرايط زمان و مكان واگذار كرده است.
در مجموع با ويژگى‏هاى نظرى و مؤلفه‏هاى عملى و عينى مى‏توان گفت جمهوريت گرچه به لحاظ واژه در قرآن وجود ندارد مى‏توان گفت قرآن با مفهوم جمهوريت (مردم‏سالارى) مخالفتى ندارد زيرا شرايط، عناصر و اصول بنيادى و مؤلفه‏هاى عينى و عملى آن را به گونه مطرح كرده است.

پی نوشت‌ها:

1 - مجلسى، محمد باقر، بحار الانوار، 546/31.
2 - بشريه، حسين، درس‏هاى دموكراسى براى همه/20.
3 - جوزف شومپيتر، كاپيتاليسم - سوسياليسم‏ودموكراسى، ترجمه حسن منصور، ص 285.
4 - بهشتى معز، رضا، در آمدى نظرى بر تاريخ و دموكراسى، ص 23.
5 - رعد /36.
6 - كواكبيان، مصطفى، دموكراسى در نظام ولايت فقيه، ص 40.
7 - مائده /8.
8 - نهج البلاغه، حكمت شماره 437.
9 - مائده /8.
10 - پورفرد، مسعود، مردم سالارى دينى، ص 62.
11 - محمودى، محمد باقر، نهج السعاده فى مستدرك نهج البلاغه، 198/1.
12 - ر.ك به آيات: رعد /2، ابراهيم /32، نحل /12، حج /65، عنكبوت /61، لقمان /29، فاطر /13، زمر /5، زخرف /13.
13 - طبرسى، امين الاسلام، تفسير مجمع البيان، ذيل آيه 254 بقره.
14 - راغب اصفهانى، مفردات، ص 67.
15 - ابن خلدون، مقدمه ابن خلدون، ص 147.
16 - طوسى، محمدبن حسن، تبيان، 319/9.
17 - الميزان، 274/18.
18 - سروش، محمد، دين و دولت در انديشه اسلامى، ص 419.
19 - مطهرى، مرتضى، جامعه و تاريخ، (قم، صدرا، چاپ 13)، ص 23-17.
20 - واعظى، احمد، جامعه دينى و مدنى، ص 89.
21 - نهج البلاغه، خطبه 34.
22 - قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران، اصل 26.
23 - ر.ك: راغب اصفهانى، مفردات، ص 20.
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: یکشنبه 10 خرداد 1394 ساعت: 6:23 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

دانش واژگان دشوار فهم «غريب‏القرآن»

بازديد: 161
دانش واژگان دشوار فهم «غريب‏القرآن»
عباس عبدالله پور

چکیده: در اين جستار با عنوان «دانش واژگان دشوار فهم قرآن» نخست از جايگاه اين دانش در ميان ديگر دانش هاى قرآن سخن گفته شده است. و آنگاه تعريف آن از ميان تعاريف قرآن پژوهان مطرح گرديده و در ادامه، پيشينه دانش غريب القرآن تا روزگار ياران نبى اعظم(ص) پى جسته و از تلاش هاى دانشورانى چون «ابان بن تغلب»، «ابو عبيده معمر بن مثنى تيمى»، «ابو زكريا يحيى بن زياد فراء»، «ابوبكر سجستانى» و راغب اصفهانى ياد شده است. معرفى آثار سامان يافته دانشوران ياد شده در حوزه دانش «غريب القرآن» و شيوه ايشان و ويژگى هاى آن آثار بحث ديگرى است كه در اين نوشتار بدان پرداخته شده است. و در فرجام از كتاب «المفردات فى الفاظ القرآن» تأليف ابوالقاسم حسين بن محمد راغب اصفهانى كه نقطه عطفى در گستره دانش «غريب القرآن» است سخن به ميان آمده است. 

كليد واژه‏ها: قرآن، واژگان، غريب القرآن، ابان بن تغلب، ابوعبيده، فراء، سجستانى، راغب اصفهانى

خداوند سبحان قرآن كريم را به وسيله فرشته وحى؛ جبرئيل امين بر رسول خاتمش؛ حضرت محمّد مصطفى‏صلى الله عليه وآله وسلم به زبان عربى مبين فرو فرستاده است:
«نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ × عَلَى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنذِرِينَ × بِلِسَانٍ عَرَبِيٍّ مُبِينٍ» (شعراء /193-195)
«وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ إِنَّمَا يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِّسَانُ الَّذِي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِيٌّ وَهذَا لِسَانٌ عَرَبِيٌّ مُبِينٌ» (نحل /103)
«إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِيّاً لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ» (يوسف /2)
«إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِيّاً لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ» (زخرف /3)
«كِتَابٌ فُصِّلَتْ آيَاتُهُ قُرْآناً عَرَبِيّاً لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ» (فصلت /3)
صحابه آن حضرت، كه قرآن در ميان‏شان نازل شده بود، با غرابتى در معانى واژگان آن و دشوارى در فهم مراد آياتش روبرو نمى‏شدند. چه اينكه زبان وحى، زبانى بوده است كه بدان سخن مى‏گفته‏اند و اين زبان گفتارى از سلامت برخوردار و ذوق و سليقه‏شان در اين باره زلال بوده است.
بسا كه معناى واژه‏اى بر آنها دشوار مى‏آمد، از نبى مكرّم‏صلى الله عليه وآله وسلم كه در ميان‏شان بود مى‏پرسيدند و آن كريم، نقاب از ديدار واژه بر مى‏كشيد و ايشان را از معناى آن آگاه مى‏ساخت.
در صحيح بخارى1 و مسلم از عبداللَّه بن مسعود آورده شده است كه چون آيه «الَّذِينَ آمَنُوا وَلَمْ يَلْبِسُوا إِيمَانَهُم بِظُلْمٍ» (انعام /82) نازل شد، مراد آن بر صحابه رسول‏اللَّه‏صلى الله عليه وآله وسلم معلوم نبود پس گفتند: كداميك از ما بر خود ستم روا نداشته است؟
حضرت فرمود: «معنا چنين نيست كه گمان برده‏ايد، چنان است كه لقمان با پسرش گفت: «يَابُنَيَّ لاَ تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ» (لقمان /13) و از عَدِىّ بن حاتم نيز آورده‏اند، عرض كردم:
يا رسول اللَّه ما الخيط الأبيض مِنَ الخيط الأسود2 أهُمَا الخيطان؟
فرمود: «نه، بلكه آن سواد الَّيل و بياض النَّهار است».3
البته شايسته است در اين نكته هم كه عبداللَّه بن مسلم بن قتيبه در كتابش با عنوان «المسائل» بدان اشاره كرده است، درنگى داشته باشيم:
إنّ العرب لا تستوي في المعرفة بجميع ما في القرآن الكريم من الغريب و المتشابه، بل لبعضها الفضل في ذلك، و الدليل قول اللَّه عزّوجلّ: «وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ» (آل عمران /4)7
«عرب‏ها در شناخت واژگان غريب و متشابه قرآن يكسان نبودند، بلكه برخى بر برخى ديگر برترى داشتند. دليلش سخن خداى عزّوجلّ است كه فرمود: «كسى تأويلش را نمى‏داند جز خداوند و راسخان در علم.»
و ديگر نكته مهم‏تر و در خور توجّه بيشتر اينكه، بر خلاف پندار رايج زبان عرب پيش از اسلام از تغيير و تحوّل مصون نمانده است.
عواملى چون: كوچيدن و سكنى گزيدن قبايل بيگانه در نواحى مختلف شبه جزيره عربستان با آيين و فرهنگ و زبان متفاوت، زندگى در شهرها و مقتضيات و عوارض و پيامدهاى آن، برقرارى روابط بازرگانى و سياسى و فرهنگى با ديگر ملل آن عصر مانند: ايران و روم و مصر و حبشه و...، برخورد زبانها كه بخشى از برخورد فرهنگ‏هاست و وارد شدن واژه‏ها و عناصر ديگر زبانها در زبان عربى و بكارگيرى آن از سوى عرب فصيح اللغه، رواج لهجه‏هاى غير فصيح را در ميان گروه‏هايى از ساكنان شبه جزيره در پى داشت. اين امر موجب شد تا برخى از آنها از فهم پاره‏اى كلمات و عبارات ناتوان بمانند.
متون كهن تاريخى از مهاجرت اقوام و قبايلى خبر مى‏دهند كه به دنبال مورد خشم و غضب واقع شدن از سوى حاكمان جفا پيشه، به سرزمين پهناور و خشك و سوزان عربستان كوچيدندو از يهوديانى كه با اعتقاد به ظهور پيامبر آخر الزمان در اين سرزمين، به سوى يثرب و نواحى پيرامون آن روانه شدند.5 و از كسانى چون «نضربن حارث» كه دانش آموخته ايران و روم بود و آگاه از داستان‏ها و افسانه‏هاى مردمان آن ديار.
بارى در قرآن كريم واژگانى از ديگر اقوام و ملل جز عرب، به كار رفته است گو اينكه در شماره اين واژه‏ها اختلاف است، ليك به مدد تحقيقات علمى زبانشناسى در اينكه همه واژه‏هاى قرآن متعلّق به قبيله قريش نيست، ترديدى وجود ندارد. خداوند تعالى زبان زنده عربى قرن هفتم ميلادى را با همه لوازم و ويژگى‏هاى دستور زبانى، يعنى صرفى و نحوى و واژگانى به كار گرفته و به لسان قوم، با آنان سخن گفته است.
سرآرتور جفرى كه از عربى دانان و سامى شناسان غربى و دانش آموخته دانشگاه آمريكايى قاهره و يكى از پُركارترين شرق پژوهان درباره قرآن است، در سال 1938 ميلادى به تأليف كتابى6 دست زد كه در آن جز نام‏هاى خاص، 275 واژه را كه دخيل دانسته، با ترتيب الفبايى ذكر كرده و نظريه دانشمندان قديم و جديد و حاصل تحقيقات اخير را درباره اصل و منشأ آنها بيان نموده، و گه گاه خود نيز آراء تازه‏اى ابراز نموده است. واژه‏هايى از زبانهاى: بربرى، تركى، حبشى، رومى، زنگى، سريانى، عبرانى، فارسى، قبطى، نَبَطى، هندى.
پس از ظهور اسلام و گسترش آن و اسلام آوردن اقوام و ملل ديگر و به دنبال آن ارتباط و آميزش كلامى بيش از پيش اعراب با مردمان تازه مسلمان، تأثير پذيرى زبان عربى از ديگر زبانها و تطوّر و تحوّل آن شدّت يافت. اين رويداد موجب شد معناى برخى از لغات قرآن در نظر آنان غريب و ديرياب جلوه كند و خود را نيازمند بررسى و كنكاش بيشتر براى دست‏يابى به درك درست ببينند.
پس از پيامبر اسلام، فضاى نزول آيات وحى از جهت زمان و مكان دگرگون شد و اسباب فزويش آيات و قراين و نشانه‏ها و شواهد حاليه‏اى كه فهم و دريافت معانى واژه‏ها را فراهم ساختند، از دست شدند و عموم مسلمانان بويژه مسلمانانى كه زمان و جغرافياى جامعه مكّه و مدينه زمان حضرت رسول‏صلى الله عليه وآله وسلم را درك نكرده بودند، با واژگانى دشوارياب روبرو گرديدند.
شكل‏گيرى و گسترش حلقه‏هاى تفسيرى پس از وفات نبّى مكرّم اسلام و اهتمام كسانى چون عبداللَّه بن عبّاس به تفسير و تبيين معانى لغات و آيات قرآن، خود گوياى وجود نيازى است كه تابعان و اتباع ايشان در اين باره احساس مى‏كردند. گسترش اسلام و گشوده شدن دروازه ديگر سرزمين‏ها علاوه بر آنچه گفته آمد، مواجهه شدن مسلمانان با امور تازه را در پى داشت، كه براى آن معادل و برابر زبانى در زبان خود نمى‏يافتند. با رشد تدريجى علوم و فنون و تعالى انديشه‏ها، مفاهيم نو پديدى پديدار مى‏شدند كه مى‏بايست براى آنها واژگانى به كار گرفته مى‏شد و اين نيازمندى غالباً با واژه‏هاى داشته برطرف مى‏گردد.
پس بسيارى از واژگان عرب با مدد خواهى از آرايه‏هايى چون تشبيه و مجاز و... در مفاهيم جديد به كار مى‏رفت و با گذشت ايّام، معانى اصيل واژه‏ها از يادها مى‏رفت و همان معانى كه زمانى فراياد بود و آشناى خاطرها، غريب و ناآشنا به چشم مى‏آمد:
«ففي الجاهليّة عُرِّب عن الفارسية مثل الدّولاب، و الدّسكرة، و الكعك، و السَّميد، و الجُلُنّار، و عن الهندية أو السنسكريتية مثل الفلفل، و الجاموس، و الصَّندل، و عن اليونانيّة مثل القبان، و القنطار، و التَّرياق، و ورد في القرآن كثيرُ مِن معرَّباتِ الجاهليّة حتّى قال ابن جُرير: «في القرآن مِن كُلّ لسان!» و لقد ذكر السيوطي في «المتوكلّي» نماذج ممّا ورد في القرآن الرّوميّة و الفارسيّة و الهندية و السريانيّة و الحبشيّة و النبطيّة و العبريّة حتى التركية»7.
اسباب و عوامل پيش گفته به پيدايش تأليف در دانش غريب القرآن انجاميد.

دانش غريب القرآن

غريب القرآن يكى از شاخه‏هاى مهم علم مفردات است. و علم مفردات دانش گسترده و پُر دامنه‏اى است كه در آن درباره معانى الفاظ مفرد و عوارض آن و مناسبات و چگونگى كاربردشان در قرآن سخن گفته مى‏شود.
دانستن معانى مفردات قرآن كريم، يكى از ابزارهاى لازم براى دانستن معناى آيات وحى الهى است. و آگاهى درست و دقيق از معانى الفاظ كلام حق تعالى را، شرط ضرورى مفسّر قرآن بر شمرده‏اند. 
بدر الدين؛ محمّد بن عبداللَّه زركشى در اثر گرانسنگ خويش به نام «البرهان في علوم القرآن» در اين باره گويد: 
«معرفة هذا الفنّ للمفسّر ضروريّ و إلاّ فلا يحلُّ له الإقدامُ على كتاب اللَّه»8
دانستن اين فن براى مفسّر قرآن ضرورى است و گرنه پرداختن به كتاب خدا بر او روا نيست.
همو از مجاهد بن جبر نقل كرده است كه: «لا يحلُّ لِأَحدٍ أن يتكلّم في كتاب اللَّه، إذا لم يكن عالماً بلغات العرب».9 
آن گاه كه كسى دانا به واژگان عرب نباشد، او را روا نباشد كه در ]معناى[ كتاب خدا سخن بگويد.
حسين بن محمّد راغب اصفهانى در كتابى كه در دانش غريب القرآن سامان داده، بر اهميّت و ضرورت اين دانش براى فهم قرآن حكيم تأكيد ورزيده است:
«و ذكرتُ أنَّ أوَّلَ ما يحتاج أن يشتغل به من علوم القرآن العلوم اللّفظيّة، و مِنَ العلوم اللفظيّة تحقيق الألفاظ المفردة، فتحصيل معاني مفردات القرآن الكريم في كونه من أوائل المعاون لِمَن يريد أن يدرك معانيه، كتحصيل اللَّبَن في كونه مِن أَوَّل المعاون في بناء ما يريد أن يبنيه...»10
«و يادآور شدم نخستين دانشهاى قرآنى كه مفسّر نيازمند پرداختن بدان‏هاست، دانشهاى لفظى مى‏باشد. و از جمله دانشهاى لفظى تحقيق مفردات الفاظ است. پس فرا گرفتن معانى مفردات قرآن كريم از اوّلين يارى‏رسانان است براى آن كه مى‏خواهد معانى قرآن را درك كند. چون فراهم ساختن خشت كه نخستين كمك‏كار است در ساختن بنايى كه بر آنست تا آن را بسازد.»

معانى اصطلاح غريب القرآن

از آنجا كه برآنيم در اين نوشتار به دانش غريب القرآن و شمارى از آثار برگزيده در اين دانش بپردازيم، شايسته است كه معناى مراد از اصطلاح غريب القرآن را روشن سازيم.
ابوسليمان خطّابى در معناى غريب آورده است: 
«الغريبُ مِنَ الكلام إنّما هو الغامض البعيد عن الفهم، كما أنّ الغريب من النّاس إِنّما هو البعيد عن الوطن، المنقطع عن الإهل».11 
چنانچه غريبِ از مردمان، اوست كه از ديار و اهلش دور افتاده است. كلام غريب، آن است كه پيچيده و از فهم بدور باشد. 
و أبو حيّان نحوى اندلسى در مقدمه كتابش به نام «تحفة الأريب بما في القرآن مِنَ الغريب» اصطلاح غريب القرآن را چنين تعريف كرده است: 
لغات القرآن العزيز على قسمين: قسمٌ يكاد يشترك في فهم معناه عامَّة المستعربة و خاصَّتُهم، كمدلول السماء و الارض و فوق و تحت، و قسمٌ يختصُّ بمعرفته مَن له اطّلاعٌ و تبحُّرٌ في اللّغة العربيّة و هو الّذي صنَّف أكثر الناس فيه و سمّوه غريب القرآن.12
واژه‏هاى قرآن عزيز دو دسته‏اند: دسته‏اى كه در فهم معنايش عام و خاص عرب نا خالص مشتركند، چون معناى سماء وارض و فوق و تحت و دسته‏اى كه تنها كسانى كه آگاهى و مهارت در لغت عرب دارند، بدان‏ها آگاهند. و اين دسته است كه بيشتر قرآن پژوهان در آن كتاب نوشته‏اند و آن را غريب القرآن نام نهاده‏اند. 
نويسنده بزرگ مصرى مصطفى صادق الرافعى در كتاب «اعجاز القرآن و البلاغة النبويّة» گفته است: 
و في القرآن ألفاظ اصطلح العلماء على تسميتها بالغرائب، و ليس المراد بغرابتها أنّها منكرة أو نافرة أو َشاذّة، فإنَّ القرآن منزَّه عن هذا جميعه، و إِنَّما اللَّفظة الغريبة ههنا هي الَّتى تكون حسنةً مستغربةً في التَّأويل؛ بحيث لا يتساوى في العلم بها أهلها و سائر الناس.13
در قرآن واژه‏هايى هست كه علما، آنها را واژگان غريب مى‏نامند، اين غرابت بدان معنا نيست كه آنها ناشناخته يا نادرند چه اينكه قرآن از چنين واژگانى پيراسته است، بلكه مقصود واژه‏هايى است كه هنگام تأويل و تفسير غريب مى‏نمايد به گونه‏اى كه همه مردم در فهم آنها برابر نيستند.
بنابراين: 
الغريب ليس قريب المعنى، و لا سهل المأخذ، و لا في متناول الفهم، و لكنّه بعيد الغور لا يصل إليه إلاّ مَن غاص إلى معناه، و لقى ما لقى مِن المعاناة14.
معناى واژه غريب زودياب و آسان‏ياب نيست و در دسترس همه فهم‏ها نيايد بلكه نيازمند درنگى بسيار است و بدان دست نمى‏يابد مگر كسى كه براى رسيدن به معنايش ژرف انديشى كند و با دشوارى بسيار روبرو گردد.
فغريب القرآن إذن هو ألفاظه التي يبهم معناها على عامّة العرب و يحتاج فَهم مدلولها إلى ثقافة لغويّة و أدبيّة خاصّة.15
پس «غريب القرآن» واژه‏هايى هستند كه معناى آنها بر عوام از تازيان پوشيده باشد و فهم مدلول آنها به پژوهش لغوى و ادبى ويژه نيازمند باشد.
به ديگر بيان، آن بخش از واژگان قرآن كريم كه همه مردمان آشنا با زبان عرب به سادگى و آسانى قادر بر درك و دريافت معانى آن نباشند، بلكه در اين باره نيازمند آشنايى گسترده‏تر و عميق‏تر باشند، غريب القرآن ناميده مى‏شود.
سرّ خدا كه در تُتق غيب منزويست
مستانه‏اش نقاب ز رخسار بر كشيم16
آثارى كه در دانش غريب القرآن فراهم آمده‏اند، تلاش‏هايى براى تبيين معانى واژگان دشوارياب كلام خداوند حكيم به شمار مى‏آيند. برخى از قرآن پژوهان و تاريخ نگاران دانشهاى تازى، عبداللَّه بن عبّاس را نخستين تلاشگر در اين عرصه مى‏دانند:
«و لعلَّ أوّل عملٍ تمَّ إنجازه في هذا المجال هو تفسير ابن عبّاس (توفّى 68 ه) لنحو مائتي كلمة من غريب القرآن فيما عُرف بمسائل نافع بن الأزرق»17.
اثرى كه در اين باره از عبداللَّه بن عبّاس به دست ما رسيده و گاه از آن به «غريب القرآن في شعر العرب» نيز ياد كرده‏اند، حاوى پاسخ وى به پرسش‏هاى يكى از رهبران خوارج آن روزگار به نام «نافع بن أزرق» و ملازم و همراهش در سفرها: «نجدة بن عريم» يا «نجدة بن عويمر» از تفسير برخى از واژه‏هاى قرآن، مى‏باشد. ابن عبّاس با استناد به شواهدى از كلام عرب، به شرح و بيان معانى واژه‏هايى از قرآن كريم (نزديك به 250 واژه) پرداخته است.
گزارش «جلال الدين عبدالرحمن سيوطى» از اين ماجرا خواندنى است:
بينا عبداللَّه بن عبّاس جالسٌ بفناء الكعبة قد اكتنفه الناس يسألونه عن تفسير القرآن فقال نافع بن الأزرق لنجدة بن عويمر: قُم بنا إلى هذا الَّذي يجترئ على تفسير القرآن بما لا علم له به؛ فقاما إليه فقالا: إنّا نريد أن نسألك عن أشياء من كتاب اللَّه فتفسّرها لنا، و تأتينا بمصادقه من كلام العرب؛ فإنَ اللَّه تعالى إنّما أنزل القرآن بلسان عربى مبين، فقال ابن عبّاس: سلاني عمّا بدا لكما.18
عبداللَّه بن عبّاس كه او را به واسطه بسيارى دانش‏اش با لقب‏هايى چون «حبر الأمّة» و «البحر» خوانده‏اند و به دليل بهره‏مندى‏اش از دانايى و انديشه فراگير نسبت به معانى قرآن و وجوه سنّت با لقب «ربّاني هذه الأمّة».
كسى است كه حضرت ختمى مرتبت؛ محمّد مصطفى‏صلى الله عليه وآله وسلم وى را با اين دعاها نواخته:
«اللهُمَّ فَقِّه في الدين و علَّمه التأويل».
و «اللهمّ علِّمْهُ الكتاب و الحكمة».
و «اللهمّ بارك فيه وانشر منه».
و با اين سخن، زبان به تحسين او گشوده است:
«و لِكُلِّ شي‏ءٍ فارسٌ، و فارسُ القرآن ابن عبّاس».
ابن عبّاس از شاگردى در محضر حضرت وصىّ امير مؤمنان على‏عليه السلام بخت برخوردار داشت و بدان پايه از تعالى و كمال دست يافت كه آن حضرت در آفرين گويى به وى فرمود:
«كأنّما ينظر إلى الغيب من سَترٍ رقيق»19.
او سه سال پيش از هجرت در شعب ابوطالب زاده و در دامان پُر مهر رسول اللَّه‏صلى الله عليه وآله وسلم پرورده شد.
پس از نبى اكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم، تربيت او را حضرت على بن أبى طالب‏عليه السلام بر عهده گرفت.
ابن عبّاس از همرهى با شه لافتى در جنگ‏هاى صفَين و جمل و نهروان دست بر نداشت و سالها زيست تا از گريستن بسيار بر مصايب اهل البيت‏عليهم السلام پس از واقعه طفّ، روشنى ديدگانش از دست شد.
و بنا بر آنچه شيخ مفيدرحمه الله در «الاختصاص»20 آورده است حضور أبو جعفر محمّد بن على الباقرعليه السلام نيز رسيد (آن زمان حضرت، شش يا هفت ساله بود). تا اينكه در سال 68 ه به طائف و در هفتاد سالگى به سراى باقى ره سپرد.

الغريب فى القرآن

گويند أبان بن تغلب نخستين دانشورى باشد كه در غريب القرآن به تأليف اثرى دست زده است.
ابوسعيد بن رُباح بَكرى جُريرى كِندى رَبَعى كوفى، اديب، قارى، فقيه، مفسّر و از محدّثان بنام اماميه از آنجا كه به كوفى لقب يافته است، مى‏توان احتمال داد كه وى بيشتر سالهاى زندگانى خود را در كوفه سپرى كرده و همانجا نيز زاده شده باشد. ابان بيشتر عمر خود را نزد تابعان گذرانده و از محضر درس ايشان سود جسته است و از اتباع بنام به شمار مى‏آيد.
او محضر سه تن از امامان معصوم: امام على بن حسين‏عليه السلام، امام محمّد باقر و امام جعفر صادق‏عليهم السلام را درك كرد و نزد آنان علوم رايج روزگار چون حديث، فقه و كلام را آموخت.
أبان روايات بسيار از امام صادق‏عليه السلام روايت كرده است (30000 حديث(. وى علاوه بر قرآن و حديث در هر كدام از علوم فقه، ادب، لغت و نحو صاحب نظر شمرده مى‏شد. و از كسانى بود كه با الهام از آموزش‏هاى اهل بيت‏عليهم السلام به پشتيبانى و دفاع از مذهب تشيّع و ترويج آن اهتمام مى‏ورزيدند. از اين روز نزد امامان شيعه‏عليه السلام از مقام بالا و منزلت والايى برخوردار بوده است.
حضرت صادق‏عليه السلام به أبان به تغلب فرموده بود:
«در مسجد مدينه بنشين و در مسائل دينى مردم فتوا ده. من دوست مى‏دارم كه كسانى چون تو در ميان شيعيانم ديده شوند».
تأليف كتابهايى به أبان نسبت داده شده است كه در دسترس نمى‏باشد، از اين قرار:
1 - معانى القرآن، 2 - كتاب القراءات، 3 - الغريب في القرآن. اين كتاب را نخستين اثر در موضوع‏اش دانسته‏اند كه در لغت و تفسير از اهميّت بسيارى بهره‏مند بوده است. مؤلّف در بيان و شرح واژه‏هاى دشوارياب قرآن به شواهدى استناد جسته كه خود از عرب شنيده است. اين كتاب لغويان و مفسّران قرن دوّم هجرى را به كار آمده است.

مجاز القرآن

كهن‏ترين تأليف و پژوهش به دست آمده در دانش غريب القرآن، «مجاز القرآن» راوى و لغت شناس بزرگ اوايل عصر عبّاسى؛ أبو عبيده معمر بن مُثنَّى تَيمى است.
در زمان زادن ابو عبيده اختلاف است. و شايد نزديك به صحّت و صواب آن باشد كه در سال 110 ه.ق (سال وفات حسن بصرى) زاده شده باشد. نياى وى به دست عبيداللَّه بن معمر از نوادگان أبوبكر اسلام آورد و از آنجا كه فرزندان عبيداللَّه در آن روزگار بر بصره حكم مى‏رانده‏اند و منابع كهن هم او را در شمار عالمان دانايان بصره آورده‏اند. چنين مى‏توان پنداشت كه ابو عبيده در بصره به دنيا آمده و در همان سامان باليده است.
و نكته ديگر اينكه بيشترينه مشايخ وى چنانچه خواهيم گفت، بصرى بوده‏اند. و امّا مشاهير مشايخ ابو عبيده اينانند: ابو عمرو بن علاء، بنيان گذار مكتب نحوى بصره (أبوعبيده نزد وى به آموختن نحو و شعر و غريب‏اللغة پرداخت). و ابو خطّاب أخفش اكبر؛ عبدالحميد بن عبدالمجيد، و يونس بن حبيب نحوى (أبوعبده زمانى دراز ملازم وى بود و از او كلماتى نگاشته است). رؤبة بن عجّاج، ابو يعقوب عيسى بن عمر ثقفى، قتادة بن دعامة، هشام بن عروة و وكيع بن جرّاح. 
ديگر استاد عمر بن فرخان كه گويا ايرانى بوده و اطّلاعات بسيارى درباره تاريخ ايران پيش از اسلام فراچنگ داشته و از اين رو به عمر كسرى نامبردار بوده است و او را از مترجمان و ترزبانان آثار پهلوى به زبان عربى دانسته‏اند. ابوعبيده بر پايه شنيده‏هايش از عمر بن فرخان، كتاب «أخبار الفُرس» را تدوين كرد كه از مآخذ عمده مسعودى در نقل و شرح اخبار پادشاهان ايران پيش از اسلام در «مُروج الذَّهب» بوده است.
و امّا درباره عقيده، جاحظ در «البيان التَّبيين» و ابن قتيبه در «معارف» و مسعودى در «مروج الذهب» به خارجى بودن وى اشارت كرده‏اند. و مرادشان، همانا شعوبى‏گرى است. أبو عبيده خود نيز كتابى با نام «خوارج البحرين و اليمامة» نوشته است. او سالها زيست تا اينكه بين سالهاى 209 و 213 ه بدرود حيات گفت. 
مقام علمى أبو عبيده را همگان حتى خرده‏گيران بر وى، تأييد و تحسين كرده‏اند و برخى از كوفيان چون يحيى ابن زياد فرّاء، او را آگاه‏ترين كس به شعر و لغت دانسته و بواسطه برخوردارى‏اش از داشته‏هاى علمى بسيار ستوده‏اند. 
أبو عبيده را فزون از 200 اثر در موضوعات گوناگون است كه اكنون جز شمارى چند از آنها در دست نيست و تنها در مصادرى كه از وى سخن گفته‏اند، ياد كرد آن آثار از موضوعاتى كه «مجاز القرآن» شامل مى‏شود، اتّخاذ شده‏اند. 
أبوعبيده در «مجاز القرآن» از معانى آيات قرآن سخن مى‏گويد و واژگان غريب را تفسير مى‏كند و در اين ميان به اعراب آيه مى‏پردازد و به شرح صُور بيان آورى تبيانِ حق تعالى همّت مى‏گمارد و همه اين تلاش‏ها همان است كه وى از آن به مجاز القرآن تعبير كرده است.
به ديگر سخن، أبو عُبيده در تفسير آيات قرآن كريم، تعابيرى چند را به كار بسته است: مجاز آيه چنين است... معناى آيه چنين است... غريب آيه چنين است... تقدير آيه چنين است... تأويل آيه چنين است... امّا مراد وى يكى است. و اين يعنى كلمه مجاز نزد او عبارت است از راهها و شيوه‏هايى كه قرآن در بيان مقاصدش پيموده و در كار گرفته است.
روشن است كه اين معناى از مجاز أعمّ از معنايى است كه از آن پس در دانش بلاغت رايج شده است. و بسا «ابن قتيبة» در بكارگيرى كلمه مجاز با معناى عام در كتابش به نام «تأويل مشكل القرآن» متأثّر از أبو عُبيده بوده باشد. 
و امّا كسانى كه از مجاز القرآن أبو عُبيده در تأليف آثار خود سود جسته‏اند: 
بخارى در «الصحيح»، ابن قتيبة در «تأويل مشكل القرآن» و «تفسير غريب القرآن»، طبرى در «جامع البيان في تأويل آى القرآن»، أبو عبداللَّه ابن اليزيدى در «غريب القرآن»، زجاج در «معانى القرآن»، ابن دُريد در «الجمهرة»، أبوبكر سجستانى در «نزهة القلوب»، ابن نحاس در «معانى القرآن»، ازهرى در «تهذيب اللغة»، أبو على فارس در «الحجّة»، اسماعيل بن حمّاد، جوهرى در «الصحاح» و ابن حجر عسقلانى در «فتح البارى فى شرح صحيح البخارى».

معانى القرآن

أبو زكريّا يحيى بن زياد كه به فرّاء شهرت يافته است، از ديگر قرآن پژوهانى به شمار آيد كه در دانش غريب القرآن به تأليف اثرى سودمند كوشيده است.
واژه فرّاء (از ريشه فَرو: پوست برخى از جانوران چون روباه و پلنگ و ببر و...) به كسى كه در كار پوستينه دوزى و يا در پيشه پوستينه فروشى باشد معنا شده است. امّا ابوزكريّا و هيچ يك از پدرانش در اين كار نبوده‏اند. بارى گفته‏اند كه اين واژه مبالغه فَرى است و فَرى در كلام به معنى نكويى در تقطيع كلام و تفصيل سخن آمده است.
محمّد بن قاسم انبارى در اين باره گفته است:
و بعضُ أصحابنا يقول: إنّما سُمِّي الفرّاءُ لأنَه كان يحسن نظمَ المسائل،... و ما عُرف ببيع الفِراء ولا شرائها قَطُّ. و قال بعضهم: سُمّي فرّاء لقطعه الخصوم بالمسائل التي يُعنَتُ بها، مِن قولهم: قد فَرى، إذا قطع.21
فرّاء به سال 144 ه در كوفه و روزگار أبو جعفر منصور عبّاسى زاده است و كوفه نيز بصره مقرّ دانشمندان و پروردگاه عالمان بسيار بوده است. از مشايخ و آموزگاران فرّاء مى‏توان از قيس بن ربيع، مَندل بن على، خازم بن حسين بصرى، ابوبكر بن عيّاش، على بن حمزه كسايى، أبو الأحوص سلاّم بن سليم، سفيان بن عُيينة و يونس بن حبيب بصرى نام برد. وى حافظه‏اى نيروزند و قوى داشته و از اين رو آموزه‏هاى مشايخ‏اش را يادداشت نمى‏كرده است.
«خطيب بغدادى» در كتاب بزرگ و ارزشمند خود «تاريخ بغداد» از «ابن انبارى» چنين نقل كرده است:
و لو لم يكن لأهل بغداد و الكوفة من علماء العربيّة إلاّ الكسائي و الفرّاء لكان لهم بهما الإفتخارُ على جميع الناس، إذ انتهت العلومُ إليهما. و كان يقال: النحو الفرّاء، و الفرّاء أميرالمؤمنين في النحو.22
فرّاء سالها در بغداد زيست تا آنكه به سال 207 ه در 63 سالگى در همان سامان يا در راه بازگشت از مكّه، جان سپرد.
آثارى كه فرّاء جز معانى القرآن درباره قرآن نگاشته است عبارتند از: 
1 - الجمع و التثنية في القرآن، 
2. المشكل الصغير، المشكل الكبير. و به نظر مى‏رسد كه وى در مشكل القرآن چون «مشكل غريب القرآن» و «مشكل تأويل القرآن» ابن قتيبة ره سپرده باشد.
چاپ و انتشار معانى القرآن فرّاء با تحقيق احمد يوسف نجاتى و محمّد على النجّار پس از مقابله با پنج نسخه در سه مجلّد و در دار المصرية للتأليف و الترجمة به انجام رسيده است.

نُزهةُ القلوب

از ديگر آثارى كه در دانش غريب القرآن، پيراهن نگارش به بر كرده، نُزهة القلوب أبوبكر محمّد بن عزيز سجستانى (معرّب سيستانى)23 متوفّاى 330 ه مى‏باشد.
سجستانى در سالهاى پايانى قرن سوم هجرى و آغازين قرن چهارم در بغداد، مركز خلافت بنى عباس مى‏زيسته و با سه تن از آنان معاصر بوده است: المقتدر باللَّه، جعفر بن معتضد كه از سال 295 ه عهده‏دار خلافت بوده، و القاهر باللَّه، أبو منصور محمّد بن معتضد كه از سال 320 ه خلافت مى‏كرده است و الراضى باللَّه، أبو العبّاس محمّد بن مقتدر همو كه از سال 322 ه تا 329 ه خليفه بوده است. اما اينكه چرا به عُزيزى يا عُزيرى منسوب گشته، گفته شده است چون والدش عُزيز (مصفَّر عزيز) نام داشته و يا از آن رو كه نام والدش عُزير (مصغّر عَزراء) بوده و يا بدان خاطر كه نام قبيله‏اش عَزرَة بوده است.
در تراجم، از مشايخ سجستانى جز ابوبكر محّمد بن قاسم انبارى از كس ديگر ياد و نامى به ميان نيامده است. سجستانى سالهاى سال از همراهى و ملازمت ابن انبارى سود جسته و دانش اندوخته و در زُمره چاكران و خدمتكاران وى بوده است.
همچنين طّى پانزده سال كه به تأليف و نگارش غريب القرآنش سرگرم بوده، صفحات آن را بر استادش عرضه مى‏داشته و او نيز به تنقيح و اصلاح اثر شاگرد وفاپيشه‏اش پرداخته است.
سجستانى كتابى جز نُزهة القلوب ننوشته و اين كتاب ثمره حيات علمى اوست. منابع و مصادرى كه او از آنها بهره برده و در تأليف خود در كار كرده، از اين قرارند:
1 - غريب القرآن: على بن حمزه كسائى، امام نحو كوفه و يكى از مشاهير قرّاء هفتگانه.
2 - معانى القرآن: فرّاء أبو زكريّا يحيى بن زياد.
3 - مجاز القرآن: أبو عبيده معمّر ابن مثنّى تيمىّ.
4 و 5 - تفسير غريب القرآن و تأويل مشكل القرآن: أبو محمّد عبداللَّه بن مسلم بن قتيبةُ.
6 - غريب القرآن: أبو العبّاس أحمد بن يحيى ثعلب.
7 - ياقوتة الصراط في غريب القرآن: أبو عُمر محمّد بن عبدالواحد، معروف به غلام ثعلب سجستانى گاه از اين مصادر، كلامى را به نصّ نقل مى‏كند و زمانى هم معانى عباراتى را خود با الفاظ و تعابيرى كوتاه‏تر بيان مى‏كند. و جز در پاره‏اى از موارد از آراء مؤلّفان آن آثار، پا بيرون نمى‏دهد.
او كتابش را بر پايه حروف تهجّى يا ترتيب الفبايى سامان داده است. (بدون رعايت ريشه واژگان) و كلمات قرآن را با زوائدش مرتّب ساخته است. (مثلاً كلمه «أقاموا» را در الف مفتوح آورده است نه در ضمن حرف قاف). البته با توجّه به اين نكته كه مؤلّفان پيش از وى، آثار خود را به ترتيب سوره‏ها و آيه‏ها تنظيم كرده‏اند، شيوه او تازه و نو تلقّى مى‏شود.
صاحب نُزهة القلوب در تفسير واژه‏هاى ديرياب، از شواهد قرآنى بسيار بهره گرفته است. (تفسير قرآن به قرآن) و در تبيين برخى از واژگان و تفسير شمارى از آيات به حديث شريف استشهاد مى‏كند. (تفسير بالمأثور)
هرگاه در قرآن و حديث تفسيرى نيابد، به گفتارى صحابه روى مى‏كند و آنگاه كه در قرآن و حديث و گفتار صحابه نيز بيانى نرسد، از گفتار تابعان، گواه خواهد. و چون در قرآن و حديث و گفتار صحابه و تابعان تبيانى به چشمش نيابد، از شعر عرب مدد خواهد.
و اگر از بر نمودن معانى واژگان به قرآن و حديث و گفتار صحابه و تابعان و شعر عرب درمانَد، اقوال ائمّه لغت و ادب در قرن دوّم و سوّم هجرى را به كار گيرد.
القصّه، غريب القرآن أبوبكر سجستانى به نام «نزهة القلوب في تفسير غريب القرآن على حروف المعجم» همراه با تحقيق و تعليق دكتر يوسف عبدالرحمن مرعشلى؛ استاد تفسير در مدرسه عالى مطالعات اسلامى بيروت از سوى دار المعرفة بيروت در سال 1990 م چاپ و منتشر شده است.
اين اثر را «فخر الدين طُريحى» به ترتيب معمول معاجم عربى در آورده و با افزوده‏هايى در سال 1372 ه 1953 م در نجف به چاپ رسيده است.
همچنين تحريرى از آن بر پايه ترتيب سُوَر و آيات همراه با افزوده‏هايى در هامش قرآن كريم به تصحيح عبدالحليم بسيونى توسّط كتابخانه سعيديه در قاهره انتشار يافته است.

المفردات فى ألفاظ القرآن

ديگر قرآن پژوه نامور، مفسّر اديب و متكلّم بلند آوازه راغب اصفهانى است كه كتابش «مفردات» نقطه عطفى در غريب القرآن نويسى مى‏باشد.
وى با نگارش «المفردات في ألفاظ القرآن» كه گاه كه از آن به «مفردات في غريب القرآن» نيز ياد شده است در راه تبيين واژه‏هاى دشوارياب قرآن كريم و تفسير واژگان آيات الهى گامى بلند برداشت. كتاب راغب از تبيين مختصر واژگان فرا رفته و چهره تفسيرى سودمند و كار آمد به خود گرفته است.
او در هويدا ساختن معناى واژه در آيه، افزون بر ريشه يابى لغوى ديگر به ايات همسان و همانند نيز توجّه كرده است از راه سنجش آيات با ديگر براى هر چه نزديك‏تر شدن به معنى واژه تلاشى در خود را به كار بسته است.
كهن‏ترين مأخذ كه از راغب نام برده است، «تاريخ حكماء الإسلام» ظهير الدين بيهقى (متوفّاى 565 ه) مى‏باشد: «الحكيم أبوالقاسم الحسين بن محمّد بن مفضّل الراغب الاصبهانى، كان من حكماء الاسلام، و هو الذى جمع بين الشريعة و الحكيم في تصانيفه، و له تصانيف كثيرة... و كان حظّه من المعقولات أكثر».24
شمس الدين ذهبى (متوفّاى 748 ه) در سِيَر أعلام النبلاء درباره وى آورده است: 
العلاّمة الماهر، المحقّق الباهر، أبوالقاسم الحسين بن محمّد بن مفضل الاصبهانى، الملقّب بالراغب، صاحب التصانيف، كان من أذكياء المتكلّمين، لم أظفُر له بوفاة و لا بترجمة.25
زادگاه راغب، اصفهان بوده است و از مشايخ وى چيزى نمى‏دانيم. اما از اين نكته آگاهيم كه سده چهارم هجرى يعنى سده‏اى كه راغب در آن مى‏زيسته، با شكوفايى دانش‏ها همراه بوده است.
از راغب جز «مفردات» آثارى ديگرى را نيز در قرآن پژوهى ياد كرده‏اند. تفسيرى مختصر با نام «جامع التفسير» يا «جامع التفاسير» كه مقدّمات سودمندى را در آغاز آن نگاشته است. اين تفسير كه مشتمل بر تفسير سوره فاتحه و آيات آغازين سوره بقره مى‏باشد، در يك جلد و به تحقيق دكتر احمد فرحات در دار الدعوه كويت انتشار يافته است. و تفسيرى ديگر كه تا پايان سوره مائده را شامل است. نسخه خطّى اين اثر در كتابخانه ولى اللَّه الدين جار اللَّه (در تركيه) يافت شده است.
و ديگر كتابى با نام «دُرّة التأويل في حلّ متشابهات القرآن» يا «حلّ متشابهات القرآن» كه نسخه خطّى آن در كتابخانه راغب پاشا موجود است.
و چهارمين اثر كه خود او در مقّدمه كتاب ديگرش به نام «الذريعة في مكارم الشريعة» از آن نام مى‏برد، «تحقيق البيان في تأويل القرآن» نام دارد كه تاكنون از مفقودات به شمار مى‏آيد.
و آخرين آنها «الرسالة المنّبهة على فوائد القرآن» كه در «مفردات» از آن ياد شده است. اين كتاب نيز تا هم اينك يافت نشده است.
سليقه‏اى كه راغب در نگارش «مفردات» به كار بسته و دقّتى دقيق و لطيف كه در تبيين معانى واژگان قرآن حكيم معمول داشته، اين اثر را اثرى جدّى و پر فايده و رهگشا در مجموعه پژوهشهاى لغوى قرآن ساخته است.
امّا از آنجا كه: 
«مهما خاض الإنسانُ في بحور العلم و المعرفة فلا يمكنه أن يحيط بكلّ العلوم، بل يبقى في حدود بشريّته و إنسانيّته، فالإنسانُ طبعه النسيان، و منه اشتقّ اسمه».26
پاره‏اى كاستى و ناراستى در آن به چشم مى‏آيد، از جمله آنكه: قرائت‏هاى متواتر از قرائت‏هاى نادر، جدا نشده‏اند. ديگر آنكه از برخى مواد و واژگان غفلت ورزيده و يادى از آن به ميان نياورده است، چون: 
ماده ز ب ن، در آيه: «سَنَدْعُ الزَّبَانِيَةَ» علق /18.
و ماده غ و ط، در آيه: «أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنكُم مِنَ الْغَائِطِ» نساء /43
و ماده ق ر ش، در آيه: «لِإيلاَفِ قُرَيشٍ» قريش 1
و ماده ق د و، در آيه: «وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِم مُقْتَدُونَ» زخرف /23
و ماده ك ل ح، در آيه «وَهُمْ فِيهَا كَالِحُونَ» مؤمنون /104
و ماده ن ض خ، در آيه: «فِيهِمَا عَيْنَانِ نَضَّاخَتَانِ» رحمن /66
آن جناب گاه چيزى را به اقسامى تقسيم كرده، امّا در مقام شمارش از آن اقسام بخشى كاسته يا بر آن اقسام بخشى افزوده است.
مثلاً در ماده (وحد) آورده است: «فالواحد لفظ مشترك يُستعمل على ستة أوجُه»27. سپس تنها به بيان 5 صورت مى‏پردازد.
و يا در ماده (هلك) نگاشته است: «و الهلاك على ثلاثة أوجه: افتقاد الشي‏ء عنك و هو عند غيرك موجودٌ كقوله تعالى: «هَلَكَ عَنِّي سُلْطَانِيَهْ» (حاقه /29) و هلاك الشى‏ء باستحالة و فساد كقوله: «وَيُهْلِكَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ» (بقره/205) و يقال: هلك الطَعامُ. و الثالث: الموت كقوله: «إِنِ امْرُءٌ هَلَكَ» (نساء /176) و قال تعالى مخبراً عن الكفّار: «وَمَا يُهْلِكُنَا الاَّ الدَّهْرُ» (جاثيه /24). و از اين پس به بيان صورت چهارم پرداخته است: «و الرابع: بطلانُ الشي‏ء من العالَم و عدمُه رأساً، و ذلك المسمّى فناءً المشار إليه بقوله: «كُلُّ شَىْ‏ءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ » (قصص /28)88
«مفردات» بارها چاپ شده و چاپ منقّح آن با تحقيق نديم مرعشلى و فهارس سودمند در سال 1392 ه و تلاش دارالفكر بيروت منتشر شده است. در كشور ما ايران با نظارت و اشراف مفسّر و قرآن پژوه فرزانه و سختكوش حضرت آيت اللَّه ميرزا حسن مصطفوى تبريزى صاحب «التحقيق في كلمات القرآن الكريم» انتشار يافته است.
و اكنون چاپ ديگر از مفردات با تحقيق صفوان عدنان داودى در دسترس ماست، وى اين اثر را بر اساس چهار نسخه كهن مقابله و تصحيح كرده و احاديث متن را به منابع آن ارجاع داده است. و تلاش ديگر او شناسايى قرائت‏هاى متعدد و جداسازى قرائات مشهور از قرائات نادر مى‏باشد.
نكته‏اى كه بيان آن را در پايان اين نوشتار ناچيز در آستانه حضرت قرآن ضرورى مى‏دانم اين است كه بيشتر مؤلفان آثار در دانش غريب القرآن از تبار عرب نبوده‏اند، از اين رو واژه‏هايى در نظر ايشان غريب و دشوارياب مى‏آمده كه همان واژگان نزد عرب فصيح و باديه‏نشين و بيابان زيست، اصيل و فصيح و آسان ياب به شمار مى‏آمده است.
بنابراين با گذشت زمان، بر شمار واژگان غريب قرآن افزوده شد و حجم كتابهاى غريب القرآن زيادت يافت. تا آنجا كه ديگر اطلاق عنوان غريب القرآن بر آنها چندان مناسب نمى‏آمد و نام‏هايى چون معانى القرآن و مفردات قرآن خوشتر مى‏نماياند.

پی نوشت‌ها:

1 - ابوعبداللَّه محمّد بن اسماعيل بخارى، صحيح بخارى، دار احياء التراث العربى، بيروت - لبنان، جزء ششم، ص 71.
2 - «وَكُلُوا وَاشْرَبُوا حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الْأَبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ....» (مباركه بقره /187) 
3 - صحيح بخارى، جزء ششم، ص 31.
4 - اللغة العربية فى رحاب القرآن الكريم، الدكتور عبدالعال سالم مكرم، الطبقُة الاولى 1415 ه 1995 م، عالَم الكتب، ص 58.
5 - الصحيح من سيرة النبيّ الأعظم، سيّد جعفر مرتضى العاملى، 174/1.
6 - واژه‏هاى دخيل در قرآن مجيد، سرآرتو جفرى، ترجمه دكتر فريدون بدره‏اى، انتشارات توس، 1372/1.
7 - دراسات في فقه اللغة، الدكتور صبحي الصالح، نشر ادب الحوزة، ص 316.
8 - بدرالدين محمّد بن عبداللَّه زركشى، البرهان في علوم القرآن،تحقيق: الدكتور يوسف عبدالرحمن مرعشلى و...، دار المعرفة، بيروت - لبنان، ج 1، النوع الثامن عشر، مبحث معرفة غريبه، 396.
9 - همان، 398.
10 - مفردات الامام الرّاغب الاصفهانى، تحقيق: صفوان عدنان داودي، دار القلم، والدار الشامية، بيروت - دمشق، الطبعة الاولى 1412 ه 1992 م، 54.
11 - كشف الظنون عن أسامي الكتب و الفنون، حاجى خليفه، 1203/2.
12 - معجم المعاجم، أحمد الشرقاوي اقبال، دار الغرب الاسلامي، ص 14.
13 - اعجاز القرآن و البلاغة النبويّة، مصطفى صادق الرافعى، الطبعة الاولى 1421 ه 2000 م، دار الكتب العلميّة - بيروت، ص 50.
14 - اللغة العربيّة في رحاب القرآن الكريم، الدكتور عبدالعال سالم مكرم، ص 57.
15 - لغة القرآن، دراسة توثيقيّة فنيّة، الدكتور أحمد مختار عمر، مؤسسة الكويت للتقدم العلمي، الطبعة الثالثة 1418 ه 1997 م. ص 103.
16 - خواجه شمس الدين محمد حافظ شيرازى.
17 - لغة القرآن؛ دراسة توثيقيّة فنية، الدكتور أحمد مختار، ص 103.
18 - الاتقان في علوم القرآن، جلال الدين السيوطي، مراجعة و تدقيق: سعيد المندوة، الطبعة الاولى 1416 ه 1996 م، مؤسسة الكتب الثقافية: بيروت، لبنان، المجلّد الاول، ص 348-347.
19 - التفسير و المفسّرون، الدكتور محمّد حسين الذهبي، دار احياء التراث العربي: بيروت، الجزء الاول، ص 67.
20 - الاختصاص، أبو عبداللَّه محمّد بن محمّد النعمان العُكبرى البغدادى، الملقب بالشيخ المفيد، صحّح و علقّ عليه: على أكبر الغفارى، مؤسسة النشر الاسلامى، ص 71. 
21 - كتاب الأضداد، محمّد بن قاسم الأنبارى، بتحقيق: محمّد أبوالفضل ابراهيم، طبعة ثانية 1986 م، مطبعة حكومة الكويت، ص 159.
22 - تاريخ بغداد، أبوبكر أحمد بن علي الخطيب البغدادى، الجز الرابع عشر، دار الكتب العلمية: بيروت - لبنان، ص 157.
23 - معجم البلدان، ياقوت بن عبداللَّه حِمَوى، دار صادر - بيروت، 190/3: «هي ناحية كبيرة و ولاية واسعة، ذهب بعضهم إلى أن سجستان اسمٌ للناحية و أنَ إسم مدينتها زَرَنج، و بينها و بين هراة عشرة أيّام ثمانون فرسخاً، و هي جنوبي هراة و أرضها كلّها رملة سبخة و الرّياح فيها لا تسكن أبداً». لغت نامه دهخدا، 12082/8: «سگستان: پهلوى، شهرستانهاى ايرانشهر مركّب از سكا (نام قوى باستانى + ستان پسوند مكان) در زبانهاى باستانى تيره انبوهى از آرياييان ميانه ايران و اروپا سكونت داشته‏اند و هميشه بتاخت و تاراج و كشتار مى‏پرداخته‏اند. نام اين قوم در كتيبه بيستون سكا ياد شده... مقارن سلطنت فرهاد دوّم اشكانى و اردوان دوّم... سكّه‏ها زرنگ يونانيان مستقر شدند و از اين زمان زرنگ با نام سگستان (= سجستان، سكزستان، سيستان) معروف شد و نسبت براى سگزى و معرّب آن سجزى است».
24 - تاريخ حكماء الاسلام، ظهير الدين بيهقى، ص 112.
25 - سِيَر اَعلام النُّبلاء، شمس الدين محمّد بن احمد بن عثمان الذهبى، تحقيق: أبو سعيد عمر بن غرامة العمروي، دار الفكر: لبنان - بيروت، 506/13.
26 - المفردات في ألفاظ القرآن، تحقيق: صفوان عدنان، داودى، مقدمه محقّق، 26.
27 - همان.
28 - مفردات ألفاظ القرآن، الإمام الراغب الاصفهانى، تحقيق: صفوان عدنان داودى، دارالقلم و الدّار الشامية، بيروت - دمشق الطبعة الاولى 1412 ه 1992 م، ص 844-843.
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: یکشنبه 10 خرداد 1394 ساعت: 6:21 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

ليست صفحات

تعداد صفحات : 1554

شبکه اجتماعی ما

   
     

موضوعات

پيوندهاي روزانه

تبلیغات در سایت

پیج اینستاگرام ما را دنبال کنید :

فرم های  ارزشیابی معلمان ۱۴۰۲

با اطمینان خرید کنید

پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست.

 سامانه خرید و امن این سایت از همه  لحاظ مطمئن می باشد . یکی از مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه   09159886819  در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما  فرستاده می شود .

درباره ما

آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس