پروژه و تحقیق رایگان - 690

راهنمای سایت

سایت اقدام پژوهی -  گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان

1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819  -  صارمی

2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2  و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی  (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .

3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل http://up.asemankafinet.ir/view/2488784/email.png  را بنویسید.

http://up.asemankafinet.ir/view/2518890/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86.jpghttp://up.asemankafinet.ir/view/2518891/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%20%D8%A8%D9%87%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA.jpg

لیست گزارش تخصصی   لیست اقدام پژوهی     لیست کلیه طرح درس ها

پشتیبانی سایت

در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا  پیام بدهید
آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet

قلمرو قرآن

بازديد: 131
قلمرو قرآن

علی کریم‌پور قراملکی

چکیده: موضوع قلمرو قرآن از موضوعاتی است که میان عالمان اسلامی درباره آن دیدگاه های گوناگونی مطرح شده بویژه که در دهه های اخیر به دلیل توجه بیش از پیش مسلمانان به کتاب آسمانی خود و رویارویی آنها با نظریه های دیگر ادیان و مکاتب، رنگ بیشتری به خود گرفته است. در این زمینه میان اندیشمندان مسلمان سه دیدگاه را می توان به روشنی دید. 
یک . دیدگاه حداکثری که می گوید: قرآن، همه علوم، حتی علوم بشری و طبیعی را در ظواهر الفاظ بالفعل دارا می باشد.
دو . دیدگاه حداقلی که معتقد است قرآن، نه تنها عهده دار علوم بشری نیست، که در مقوله دینی نیز تمام سخن را نیاورده است.
سه . در برابر این دو دیدگاه، دیدگاه اعتدالی است که خود سه تفسیر مختلف دارد:
جامعیت در مقوله هدایت و تربیت، جامعیت برای مخاطبان خاص که پیامبر و معصومان(ع) باشند، و جامعیت در باب احکام دین.
نوشتار حاضر پس از بررسی دلایل هر یک از دو دیدگاه نخست، هر دو نظریه را به نقد کشیده و در نهایت دیدگاه سوم را که دیدگاه اعتدالی است برگزیده همراه با دلایل و استنادات قرآنی، روایی و عقلی اثبات کرده است.

قرآن كریم نزد همه مسلمانان از جایگاه والا و ویژه ای برخوردار بوده، هر چند این حضور در میان آنان نوسان داشته و سطوح و ابعاد آن گونه گون بوده است. از این میان سه جنبه را می توان به عنوان ابعاد اصلی برشمرد:
الف. حضور معنوی و روحی. عام ترین و گسترده ترین حضور قرآن در میان مسلمانان حضور معنوی و نقش آرامش بخشی روحی آن بوده است؛ چه اینكه «آنان بر این امر آگاهی داشتند كه قرآن، راهنما و هدایت گر آنها از گمراهی ها و تاریكی ها به سوی نور است و یگانه چیزی كه می توان روح چپاولگری و سبعیت و بربریت را از آنان بزداید، قرآن كریم است».1
ب. حضور اجتماعی و عملی. قرآن با ارائه برنامه و كاركردهای اجتماعی مانند خمس و زكات، جهاد، امر به معروف، نهی از منكر، احكام تجارت و قراردادها… رسماً وارد عرصه زندگی اجتماعی اهل ایمان شد و از آنان خواست تا برای تحقق اصول و آرمان های دینی سازوكارهای مناسب بیندیشند.
ج. حضور علمی و نظری. گسترش جغرافیایی مردمی و قومی و فرهنگی اسلام و فراهم آمدن شرایط مساعد برای طرح اندیشه های ناهمگون و ناسازگار، رویكرد علم جویانه مسلمانان به قرآن كریم را سبب شد.
اكنون پرسش اصلی این نوشتار این است كه آیا قرآن در همه عرصه های مورد نیاز انسان ایده و سخن و نظریه دارد یا نه؟ آیا می توان همه دانش های بشری را در قرآن یافت و قرآن را به عنوان منبع آنها شناساند، و اصولاً آیا قرآن گستره و قلمرو ویژه ای دارد یا بی پایان و بی نهایت است؟


پیشینه پژوهش

در بررسی سیر تاریخی این بحث، معلوم می شود كه نخست طبری (م310هـ) صاحب تفسیر جامع البیان، معنای آیه 89 سوره نحل: «تبیاناً لكلّ شیء» را توسعه بخشید و از محدوده حلال و حرام خارج كرد2، ولی اولین جرقه های «نظریه جامعیت» را به صورت روشن و صریح می توان در كتاب های ابوحامد غزالی (م505هـ) مانند «احیاء العلوم»3 و «جواهر القرآن»4 مشاهده كرد.
پس از وی، امین الاسلام طبرسی(م548) در تفسیر بزرگ «مجمع البیان»5 این دیدگاه را به عنوان یك احتمال ذكر می كند. آن گاه ابوالفضل المرسی (570ـ655ق) آن را به صورت افراطی می پذیرد6. چنان كه بدرالدین زركشی (م764ق) نیز، در «البرهان» نظریه یادشده را می پذیرد7. ولی در قرن بعد، ابواسحاق شاطبی(م790ق) به شدت دیدگاه مرسی را ردّ می كند8. جلال الدین سیوطی (م911ق) نیز، در دو كتاب «الاتقان» و «الإكلیل» دیدگاه غزالی و مرسی را پذیرفته آن را تقویت می كند9. چنان كه فیض كاشانی(م1091ق) در مقدمه تفسیر «صافی» آن را به صورت خاصی در بخشی از علوم قرآنی می پذیرد10.
در سده های اخیر، با توجه به كشفیات سریع و جدید در علوم تجربی و انطباق یافته های علوم بشری با آیات قرآنی، بحث قملرو قرآن و جامعیت آن بیش تر مورد توجه دانشمندان اسلامی قرار گرفته است11، تا آنجا كه كسانی مانند طنطاوی (م1862) سعی كرده اند بسیاری از علوم جدید بشری را به قرآن نسبت دهند.
چنان كه باید توجه داشت سخن ما در این نوشتار درباره قلمرو دین نیست و درآمیختن بحث قلمرو دین با قلمرو قرآن از سوی برخی بی تردید خطا بوده است.
به هر صورت، در این میان سه دیدگاه «حداكثری»، «حداقلی» و «اعتدالی» از سوی صاحبنظران مسلمان مطرح و ارائه گردیده است كه سعی می شود هر كدام، در این نوشتار مورد بررسی و ارزیابی قرار گیرد.

قلمرو قرآن؛ در دیدگاه ها

نخست نگاهی گذرا به آرای صحابه و تابعان دراین باره خواهیم داشت:
ابن مسعود معتقد است كه خداوند در قرآن هر علمی را نازل كرده و هر چیزی را برای بشر بیان كرده است12. بر اساس گزارش فیروزآبادی ابن عباس نیز بیانگری قرآن در همه امور را به مسائل حرام و حلال و امر و نهی خداوند برمی گرداند13. و مجاهد نیز بر اسـاس نقل ابـان بن تغلب، آموزه هـای قرآن را منحصر در مسـائل شـرعی می داند14.

دیدگاه حداكثری

گروهی از مفسران معتقدند كه قرآن همه علوم اولین و آخرین و تمامی مسائل جزئی و كلی، انسانی و تجربی، تاریخی و فلسفی را دربردارد.
ابوحامد غزالی معتقد است كه نه تنها خاستگاه تمام علوم دینی و علوم وابسته به آن، قرآن است، بلكه سایر علوم نیز، همه از قرآن شروع می شوند و از همین رو وی تعداد علوم قرآن را تا 77200 علم ذكر كرده می گوید:
«این عدد چهار برابر می شود؛ چون هر كلمه قرآن ظاهر و باطن دارد و حدّ و مطلع را نیز داراست».15
ابوالفضل المرسی را می توان در شمار معتقدان به نظریه حداكثری دانست؛ زیرا دكتر ذهبی به نقل از وی می گوید: «قرآن علوم دیگری هم دارد، مانند طب، جدل، هیئت، هندسه، جبر و مقابله».16 او برای علم طب به آیات شریفه: «و كان بین ذلك قواماً»(فرقان/67) و «شراب مختلف الوانه فیه شفاء للناس»(نحل/69) استناد جسته است.
ابن كثیر (م744) می گوید: هر آنچه را مردم در كارهای دنیایی و دینی خود و معیشت و عالم رستاخیز نیازمند باشند، قرآن بیان كرده است17.
فیض كاشانی بر این باور است كه همه علوم در قرآن كریم وجود دارد؛ زیرا وی پس از آن كه علم و دانش نسبت به اشیاء را به علم جزئی و حسی، و علم كلی و مطلق تقسیم می كند، می گوید:
«هر چیزی، یا خودش در قرآن آمده است و یا علل و مبادی آن و یا غایت و غرضش در قرآن آمده است».18
برخی ازعالمان متأخر می گویند: تعبیر «كلّ شیء» یك تعبیر عام است و گسترده ترین مفهوم را دارد و حتی علوم مادی و علوم خالص را هم در بر می گیرد و ظاهر این گونه آیات می رساند كه قرآن بیان كننده تمام علوم و معارف، حتی آنهایی كه هنوز بشر به آنها نرسیده است نیز می باشد.19
به نظر این گروه، قرآن مشتمل بر این دانش هاست و بشر باید با تلاش و تأمل در آیات وحی، این علوم را استخراج و شناسایی نماید، و اگر تاكنون چنین نشده نتیجه كم كاری اهل دیانت است.

دلایل قرآنی نظریه حداكثری

این گروه برای اثبات دعوی خویش به آیاتی از قرآن استدلال جسته اند. دلایل این گروه، از قرآن به شرح ذیل است:
یك. آیاتی كه در آنها، واژه هایی مانند كتاب، تبیان، تفصیل و مانند آن به كار رفته است، مانند:
آیه 38 سوره انعام: «…ما فرّطنا فی الكتاب من شیء…»
ما هیچ چیز را در این كتاب فروگذار نكردیم.
نیز آیه 89 سوره نحل: «و نزّلنا علیك الكتاب تبیاناً لكلّ شیء»
و ما این كتاب را بر تو نازل كردیم كه بیانگر همه چیز است.
و هعمچنین آیاتی مانند آیه 111 سوره یوسف و آیه 3 سوره مائده.
خداوند در آیه نخست به صورت صریح با عبارت «مافرّطنا» اعلام می دارد كه هیچ كوتاهی از جهت بیان و اظهار مطلب صورت نگرفته است. «الكتاب» نیز مفرد و همراه با الف و لام عهد است، كه اشاره به قرآنی كه در دست مسلمانان است دارد. كلمه شیء نیز به صورت نكره آمده كه شامل هر چیز می شود.
در آیه دوم نیز الف و لام عهد «الكتاب» به قرینه «نزّلنا» اشاره به قرآن موجود دارد و نه لوح محفوظ. از عبارت «كلّ شیء» نیز می توان فهمید كه گستره تبیان به صورت حقیقی هر چیزی را شامل است و هیچ چیز از دایره آن خارج نمی باشد.
از این رو عمومی هم كه از آیه استفاده می شود عموم حقیقی است؛ نه عموم تكثیری یا عرفی.
دو. آیاتی كه دین اسلام را به عنوان دین جهانی معرفی كرده است، از جمله:
آیه 7 سوره انبیاء: «و ما أرسلناك إلاّ رحمة للعالمین».
ما تو را جز برای رحمت جهانیان نفرستادیم.
و آیه 52 سوره قلم: «و ما هو إلاّ ذكر للعالمین».
در حالی كه این (قرآن) جز مایه بیداری برای جهانیان نیست.
روشن است كه قرآن برای همه جهانیان در همه اعصار و قرون است، نمی تواند از برخی جهات كاستی داشته باشد یا برای برخی از افراد بشر ناكارآمدی داشته باشد.
سه. آیاتی كه دستورات قرآنی را ابدی معرفی می كند، مثل:
آیه 9 سوره حجر: «إنّا نحن نزّلنا الذكر و إنّا له لحافظون»
ما قرآن را نازل كردیم؛ و ما به طور قطع نگهدار آن هستیم.
و آیه 42 سوره فصلت: «لایأتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه»
هیچ گونه باطلی، نه از پیش رو و نه از پشت سر، به سراغ آن نمی آید.
مراد از ذكر در این آیه قرآن است؛ هر چند در آیه ای دیگر به معنای پیامبر آمده باشد. و حفظ آن نیز به معنای استمرار آن تا روز رستاخیز خواهد بود، و این یا به معنای جامعیت و كاملیت قرآن است، یا لازمه آن.
چنان كه نفی بطلان نیز به معنای نیاز نداشتن به افزونی و كاستی و اصلاح و اضافه است كه این آیه قرآن را این چنین معرفی می كند، و این جز با جامع و كامل بودن آن تحقق نخواهد یافت.
چهار. آیاتی كه اشاره به علوم مختلف بشری دارد؛ مانند:
آیه 26سوره بقره: «…قال فخذ أربعة من الطیر فصرهنّ إلیك ثمّ اجعل علی كلّ جبل منهنّ جزءاً ثم ادعهنّ»
…فرمود: در این صورت چهار نوع از مرغان را انتخاب كن، و آنها را قطعه قطعه كن؛ سپس بر هر كوهی، قسمتی از آن را قرار بده، بعد آنها را بخوان.
نیز آیه 47 سوره انبیا: «… و إن كان مثقال حبّة من خردل أتینا بها و كفی بنا حاسبین»
و اگر به مقدار سنگینی یك دانه خردل باشد، ما آن را حاضر می كنیم و كافی است كه ما حساب كننده باشیم.
با تكیه بر این گونه آیات، كسانی مانند غزالی در كتاب «جواهر القرآن» بر این مدعا اصرار می ورزند و مثال های فراوانی می آورند كه علوم زیادی مانند شیمی، فیزیك، ریاضی و هیئت را می توان از قرآن استخراج كرد.

نقد و بررسی دلایل قرآنی

الف. بررسی مجموع آیات قرآن كریم، نشان می دهد كه این كتاب، یك كتاب هدایتی ـ تربیتی است.
از این رو در این راه لازم نیست همه علوم بشری را بیان كند؛ زیرا این علوم به بیان علامه طباطبایی، فرآیند قطعی تربیت و تكامل معنوی انسان به شمار نمی آید.20
ب. ظهور عموم ادعایی در این آیات را نمی توان پذیرفت؛ زیرا:
یك. بر خلاف بداهت است، چون بسیاری از مسائل و قوانین علوم تجربی و طبیعی در ظواهر آیات نیامده است.
دو. برخی از مفسران كه خود سردمدار تفسیر علمی به شمار می آیند، مانند طنطاوی، این گونه اظهار نظر كرده اند.21
سه. از سوی دیگر، عبارت «تبیاناً لكلّ شیء» باید متناسب با موقعیت گوینده و جایگاه و مسئولیت وی در نظر گرفته شود. از این رو تعبیر «كلّ شیء» در عرف و ارتكازهای عقلایی نیز، متناسب با زبان گوینده و حوزه مسئولیت و جایگاه پرسش مخاطب آن می باشد22. بنابراین، هیچ گاه از آیه انتظار نمی رود كه همه چیز موجود در دنیا از آن استنتاج شود.
چهار. برخی گفته اند كه «كل» مفاد حقیقی ندارد و تنها برای تكثیر و بیان معنای زیاده و افزون است.وقتی می گوید: «تفصیل كلّ شیء»؛ یعنی خداوند چیزهای زیادی را تفصیل داده است. شاهد آن، آیه «و أوتیت من كلّ شیء» (نمل/23) است كه قطعاً بر اضافه حقیقی دلالت نمی كند؛ بلكه آیات فوق می تواند بر مبالغه و زیادی دلالت كند، نه بر جامعیت مطلق.23
پنج. افزون بر اینها، قطعی نیست كه مراد از «كتاب»، قرآن باشد، بلكه برخی گفته اند مقصود از آن، لوح محفوظ می باشد.24 و بعضی هم گفته اند اجل و مرگ حتمی مقصود است،25 عده ای نیز احتمال داده اند منظور از آن، علم خدا باشد.26 چنان كه برخی دیگر هم تصریح كرده اند مراد از آن، امام مبین است.27
تفسیر به رأی بزرگ ترین خطر این دیدگاه است، زیرا این گونه نیست كه آیات، در رابطه با مسائل علمی صراحت داشته باشد. در نتیجه تلاش برای بیرون كشیدن علوم مختلف از قرآن، به تفسیر به رأی می انجامد. علاوه بر این عروض خطا و تغییر در مسائل علوم بشری باعث می شود كه آیات نیز در معرض تبدیل واقع گردد.

دلایل روایی نظریه حداكثری

قائلان به دیدگاه حداكثری برای اثبات ادعای خود به برخی از روایات نیز تمسك كرده اند، از آن جمله:
1. امام علی(ع)فرمود:
«ذلك القرآن… فیه خبر السماء و خبر الأرض و خبر الجنّة و خبر النار و خبر ما كان و ما هو كائن».28
خبر آسمان و زمین و بهشت و جهنم و آنچه كه در گذشته روی داده و آنچه در آینده اتفاق خواهد افتاد، در قرآن هست.
2. امام باقر(ع):
«إنّ الله تبارك و تعالی لم یدع شیئاً یحتاج الیه الامة، إلاّ أنزله فی كتابه».29
بدون تردید خداوند متعال، چیزی را كه امت بدان نیازمند است، رها نكرده مگر این كه آن را در كتاب خود نازل فرموده است.
روایات بسیاری در این زمینه وجود دارد.30 آنچه گذشت به عنوان نمونه ذكر گردید.

نقد و بررسی

یك. عبارت «تحتاج الیه الامّة» نشانگر این مطلب است كه جامعیت قرآن را بایستی در این حوزه جست وجو كرد. روشن است كه نیاز مردم، یا به احكام شرعی بر می گردد و یا به مفاهیم اعتقادی و ارزشی.
دو. اینكه در برخی از این احادیث، سخن از جهل و فتنه و جنایت پیش از نزول قرآن آمده، و آن گاه سخن از علم و نور و هدایت پس از نزول آمده، همه اینها قرینه بر این است كه جامعیت در بستر هدایت قابل تصور است.
سه. احتمال دارد كه ادعای جامعیت قرآن، در این گونه احادیث از سوی حضرات معصومین(ع) به لحاظ بواطن الفاظ قرآن كه نزد آنها معلوم بوده است، باشد.
چهار. همچنین احتمال آن می رود كه منظور از «وجود داشتن همه عالم در قرآن» وجود حسی و مادی موجودات عالم نباشد، بلكه صورت عقلی و مجرد آنها مورد نظر باشد.31
حاصل سخن اینكه جامعیت مطرح در این گونه احادیث، یا با توجه بر معانی باطنی قرآن است و یا به لحاظ قلمرو و هدایت است.

دلایل عقلی و نظری

«دیدگاه حداكثری» به چند دلیل عقلی و نظری نیز استناد جسته است؛ از جمله:
یك. برهان خاتمیت: گفته اند نتیجه منطقی تثبیت خاتمیت دین اسلام با دلایل نقلی و عقلی، پذیرفته جامعیت قرآن به نحو عموم است؛ چرا كه میان خاتمیت اسلام و جامعیت مطلق قرآن، ملازمه منطقی برقرار است.32 و به تعبیری دیگر، باید راز خاتمیت را در چگونگی رهنمودها و مقررات و شیوه طرح آنها دانست، یعنی طرح جامع و كلی كه بیان چیزی در آن فروگذار نشده باشد.
٭ نقد و بررسی: یك. هیچ گونه ملازمه ای بین خاتمیت و جامعیت نیست؛ چرا كه می توان خاتمیت اسلام را پذیرفت و در عین حال جامعیت مطلق قرآن را ردّ كرد؛ به دلیل اینكه منابع دین اسلام، به قرآن منحصر نمی باشد، بلكه سنت نبی اكرم (ص) نیز به اتفاق همه مسلمانان، جزء منابع به شمار می آید. 
دو. لازمه برهان فوق این است كه همه جزئیات و مصادیق تمام علوم در قرآن یافت شود، حال آن كه این بر خلاف بداهت است.
دو. برهان لطف: اگر فرض كنیم كه دین اسلام، نسبت به بیان مسائلی كوتاهی كرده، و مواردی یافت شود كه اسلام در آن موارد، سخن نداشته باشد، این امر باعث سرخوردگی و گمراهی افراد می شود. حال آنكه این عمل از لطف خداوند دور است.33
٭ نقد و بررسی: با توجه به اینكه قرآن اساساً جهت رشد معنوی و تربیتی انسانها نازل شده است و جنبه های حیات مادی در بخشهای زیادی به عقل و علم و تجربه انسانها واگذاشته شده تا خود راه را بجویند و تجربه كنند، بنابراین لطف الهی در زمینه هدایت روحی و معنوی بشر، لزوماً به معنای آن نیست كه رموز علمی نظام طبیعت را نیز برای آنان بازگو كرده باشد.
سه. برهان تكامل دین: كامل بودن دین اسلام در مقایسه با سایر ادیان، اقتضا می كند كه قرآن نسبت به هر مسأله ای بیانگر باشد؛ چرا كه در غیر این صورت، نمی توان چنین دینی را دین كامل دانست.
٭ نقد و بررسی: اولاً، كامل بودن اسلام در گرو جامعیت قرآن نسبت به همه مسائل مادی و معنوی نیست، بلكه می توان آن را از راه های دیگری چونان سنت نبی اكرم(ص) و معصومین(ع) تأمین كرد.
ثانیاً، جامعیت قرآن می تواند تنها نظر به بُعد معنوی و تربیتی انسان داشته باشد و نه همه علوم طبیعی و انسانی.

دیدگاه حداقلی

برخی معتقدند كه طرح مسائل علمی در قرآن خارج از قدسی بودن دین است؛ و بنابراین آنچه در قرآن آمده ناظر به نظریه های علمی نیست، زیرا كشف مسائل علوم تجربی، به خود بشر واگذار شده است، چه اینكه هدف و رسالت اصلی كتاب آسمانی ارائه رهنمودهای معنوی است و نه علمی ـ تجربی.

دلایل و مستندات

دلایل و مستندات این دیدگاه از قرار زیرند:
یك. انتظار بشر از قرآن: این برهان یكی از براهین برون متنی و برون دینی است كه میان محققان دین پژوه در رابطه با دین مطرح است.
وقتی كه مخاطب پیام قرآنی با این كتاب مواجه می شود از خود می پرسد كه رابطه من با این كتاب چگونه رابطه ای است؟ برای تبیین این رابطه باید انگیزه رجوع انسان به چنین كتابی به صورت دقیق ارزیابی شود. تحقیق و مطالعه بر روی اندیشه ها و افكار حاكم و عارض بر انسان كه از رابطه او با طبیعت و دیدن قهر و غلبه آن بر امور زندگی ناشی می گردد، نشان می دهد كه علت اصلی در رجوع انسان به قرآن، آگاهی یافتن بر ماوراء طبیعت و اسباب و طریق استفاده از آن برای مقاومت در برابر هجمه های طبیعت می باشد.34
بنابراین انتظار چنین مخاطب و پژوهشگری از قرآن، یافتن راه های معرفت معنوی و فوق طبیعی است و نه دانش طبیعی و تجربی.
٭ نقد و بررسی: یك. لازمه دیدگاه یادشده، قطع رابطه میان قرآن و زندگی طبیعی و عینی انسان است و حال آن كه كلمات قرآن، حقایق معطوف به واقعیت هستی و زندگی و وجود آدمی است كه در قالب الفاظ و عبارات پیاده شده است و همان گونه كه نمی توان انسان را در این جهان و زندگی ماده از نیازها و وابستگی ها و تعامل های طبیعی جدا كرد، بعد معنوی و ماورائی او را نیز نمی توان به طور كلی در این نشأه جدا از حیات مادی او دانست.
دو. محدود ساختن نگاه دین به عالم آخرت و ماوراء طبیعت، باعث فاصله هرچه بیشتر زندگی معمولی و طبیعی انسان از آموزه ها و معارف دینی می شود و در نهایت انزوای دین را در پی دارد، و این امر با روح ادیان آسمانی ناسازگار و با محتوای آموزه های آن ناهمساز است.
دو. ناسازگاری اعتقاد به جامعیت، با عقل و یافته های بشری: دومین برهان از براهین برون دینی، مسأله تضاد است؛ زیرا لازمه نظریه جامعیت، نوعی بی ارزش جلوه دادن علوم بشری است كه در طول تاریخ، انسان عمر خود را در راه باروری آنها صرف نموده است، به دلیل اینكه با وجود اشتمال قرآن به علوم، تمام زحمات بشر بیهوده به شمار خواهد آمد.35
٭ نقد و بررسی: این اشكال زمانی مطرح خواهد شد كه قائل به نظریه حداكثری باشیم، و اما اگر آن را نپذیریم، بلكه معتقد باشیم كه قرآن نه یكسره انسان را از عمل بی نیاز می سازد و نه به كلی بیگانه از آرا و اندیشه های علمی است، در این صورت اشكال بیهوده بودن تلاش های علمی بشر مطرح نخواهد گردید.
سه. نبود برنامه های علمی در قرآن: قرآن در بردارنده احكام عبادی و یك سلسله امور اعتقادی و ارزشی است و هیچ گونه برنامه ای در جهت سروسامان دادن به زندگی مادی بشر در آن مشهود نیست و اگر به راستی قرآن نگاهی به جنبه مادی حیات انسان داشت می بایست به بسترهای علمی و راهبردی آن نیز اشاره می كرد. و اكنون كه چنین نكرده است، نشان آن است كه نگاه قرآن به حیات معنوی معطوف بوده وجامع حیات مادی و معنوی نیست.
٭ نقد و بررسی: گر چه هدف اصلی قرآن، حیات معنوی انسان بوده است، اما به دلیل تفكیك ناپذیری حركت معنوی از جریان مادی حیات، قرآن ناگزیر به مسائل زندگی مادی انسان نیز توجه داشته و توصیه های فراوانی در رابطه با شیوه زندگی و سمت و سوی آن بیان نموده است؛ مانند احكام و قوانین اقتصادی، قضایی، حقوق، اجتماعی و… كه نمونه های آن در قرآن بسیار است.
بلی! همه مسائل علمی و راهبردی حیات مادی بشر در قرآن نیامده است، و این امر نظریه حداكثری را ردّ می كند؛ نه جامعیت نسبی و نظریه اعتدال را.
چهار. عدم تلازم میان كامل بودن و جامع بودن: برخی مدعی شده اند كه با پذیرش كامل بودن دین، نمی توان جامعیت آن را نتیجه گرفت36. گرچه این سخن در باب دین است ولی می تواند درباره قرآن نیز جاری شود؛ چرا كه ممكن است گفته شود گرچه قرآن كامل است، ولی كامل بودن به معنای جامع بودن نسبت به همه علوم نمی باشد.
٭ نقد و بررسی: كمال مفهومی حیثیت پذیر است، یعنی ممكن است كمال به معنای كمال مطلق و از جمیع جهات اراده شود كه در این صورت هر چه دارای كمال مطلق باشد دارای جامعیت نسبت به انواع كمال نیز هست، ولی گاهی فقط از یك و یا چند جهت محدود مورد نظر است كه در این صورت جامعیت نیز محدود به همان جهت یا جهات خواهد بود. بنابراین كمال و جامعیت نسبتی همسان و مساوی با یكدیگر دارند، مشروط به اینكه اطلاق یا قید خاص نیز در هر دو یكسان باشد.
بلی! اگر گفته شود كه قرآن در زمینه بیان و تأمین حیات معنوی دارای كمال است، نمی توان از آن نتیجه گرفت كه قرآن نسبت به همه مسائل مادی و معنوی حیات جامعیت دارد و در بردارنده همه علوم مادی نیز هست، ولی می توان نتیجه گرفت كه قرآن نسبت به همه زمینه های مادی و معنوی زندگی كه ارتباط وثیق با حیات معنوی انسان دارد، ناظر وجامع است.

دیدگاه اعتدالی

بیشتر مفسران و اندیشمندان اسلامی ضمن مخالفت با نظریه حداكثری بر این باورند كه قرآن برای اهدافی خاص نازل شده است كه در آن حوزه های به خصوص، از جامعیت لازم و كامل برخوردار است و در بیان هیچ چیزی ـ چه مادی و چه معنوی ـ فروگذار ننموده است، جز اینكه این گونه عالمان، جامعیت فوق را به صورت های مختلفی ترسیم كرده اند. اینك هریك از نگرش ها جداگانه بررسی می شود و دلایل و نقد آن نیز آورده می شود:

جامعیت در قلمرو هدایت و تربیت

طرفداران این نظریه، بر این ایده هستند كه در قرآن، نیازهای هدایتی و عوامل مؤثر در آن با عنوان رهنمودهای فردی و اجتماعی مطرح شده است. در این آموزه ها، شیوه كلی قرآن بیان كلیات و اصول و قواعد ارزشی و نگرشی است. با این حال از بیان برخی روش های سرنوشت ساز و مؤثر در هدایت نیز غافل نمانده است. تنی چند از حامیان این دیدگاه افراد زیر هستند:
علامه طباطبایی را می توان در شمار این مفسران به حساب آورد، زیرا در تفسیر آیه 89 سوره نحل گفته است در «و نزلنا علیك الكتاب تبیاناً لكلّ شیء» مقصود از كتاب، تنها قرآن نمی باشد، بلكه این یكی از چند احتمال است. و بر فرض آنكه مراد تنها قرآن باشد، این گونه نیست كه قرآن در بردارنده مطالبی باشد كه جنبه هدایتی نداشته و تنها به حیات مادی نظر دارد، بلكه آنچه در جامعیت قرآن ملاك است و كوتاهی را از سوی قرآن منتفی می سازد این است كه تمام مطالب لازم در حوزه هدایت و سعادت را به همراه خود آورده باشد.37
از سوی دیگر، حاصل سخن علامه ذیل آیه: «و لا رطب و لایابس إلاّ فی كتاب مبین» (انعام/38) این است كه این آیه در مقام بیان علم غیب الهی از راه اشاره به كتاب تكوین (عالم آفرینش) و یا لوح محفوظ (كتاب مبین) می باشد.38
شیخ محمد عبده نیز معتقد است كه عموم در مورد هر چیز به حسب همان چیز است و «شیء» در اینجا همان موضوع هدایت است… بنابراین اشتمال قرآن بر جمیع امور دین را بایستی در نظر گرفت؛ چرا كه همه آنها در سایه نصّ یا فحوا در قرآن بیان شده است39.
محمد عزة دروزه نیز تبیان بودن قرآن را در قلمرو اهداف قرآن یعنی شناساندن طرق هدایت و ضلالت و… می داند40.
محمدطاهر معروف به ابن عاشور(م 1393ق) هم مشابه همین معنی را در تفسیر خود بیان می كند.41
ابو السعود می گوید: این قرآن است كه اشیاء مهم مربوط به مصالح مخلوقات را بیان كرده و از پرداختن به غیر آنها خودداری نموده است.42
مصطفی مراغی نیز بر این باور است كه قرآن، اصول عام هر چیزی را كه شناخت آن برای انسان مهم است و عمل به آن، انسان را به درجه كمال جسمی و روحی می رساند؛ بیان كرده و در خود دارد.43
سید قطب در این رابطه می نویسد:
«قرآن كتاب كاملی است؛ در موضوع خودش كه همانا انسان است؛ چون انسان از همه موضوعات علوم دیگر، بالاتر است و اوست كه این علوم را كشف می كند».44
استاد مكارم شیرازی نیز از جامعیت به همین معنی جانبداری كرده است.45

بررسی دلایل نظریه اعتدالی

یك. آیات قرآنی: در قرآن، آیات چندی است كه می توان بر اساس آنها جامعیت و نوع قلمرو آن را كشف كرد. به عنوان نمونه:
آیه 8 سوره اسراء: «و ننزّل من القرآن ما هو شفاء و رحمة للمؤمنین»
و ما از قرآن نازل كردیم آنچه را كه برای مؤمنان شفا و رحمت است. 
بدون شك انتخاب این دو صفت برای قرآن و پرهیز از ذكر اوصاف دیگر از قبیل افزایش علوم حسی و طبیعی برای بشر و امثال آن، بیانگر این نكته است كه قرآن، مسائل مرتبط با شفا و رحمت را بیان خواهد كرد و نه چیزهای دیگر را.
همچنین آیه نخست سوره ابراهیم: «الر. كتاب أنزلناه الیك لتخرج الناس من الظلمات الی النور»
ما قرآن را بر تو (پیامبر) نازل كردیم تا مردم را از تاریكی ها به سوی نور بیرون بری.
در این آیه، خداوند هدف سوق دادن مردم از ظلمات به سوی نور را معرفی می كند. چنان كه در آیه 185سوره بقره، هدایتگری مردم را، و در آیه 157 سوره اعراف و آیه 8 سوره تغابن نور بودن قرآن را از ویژگی های آن مطرح می كند.
از مجموع این آیات و سایر آیات می توان این موضوع را استفاده كرد كه بایستی قرآن، مسائل مربوط به این اوصاف را ذكر بكند و اگر در قلمرو دیگری نیز سخن بگوید برای ضرورت بیان است.

دو. احادیث اسلامی

1. از امام باقر(ع) نقل است كه فرمود:
«ان الله تبارك و تعالی لم یدع شیئاً یحتاج إلیه الأمة إلاّ أنزله فی كتابه».46
بدون تردید خداوند متعال چیزی را كه امت به آن نیازمند است وانگذاشته است؛ مگر اینكه آن را در كتاب خود نازل كرده است.
در این حدیث و احادیثی از این دست، بر عبارت «یحتاج الیه الامة» تكیه شده است. و قطعاً «ما یحتاج امتّ» نظر به روش ها و ابزار تكنیكی و صنعتی ندارد، چه اینكه این ابزار و روش های علمی را بشر از راه دین كسب نكرده و چه بسا بسیاری از آنها را كسانی كشف كرده اند كه ایمان به قرآن نداشته اند، پس «مایحتاج امّت» باید چیزی از سنخ تربیت و معنویت باشد كه قرآن آن را برای همه نسل ها در طول تاریخ ارائه كرده است.

سه. دلایل نظری

1. گستره رسالت پیامبر(ص): در این شكی نیست كه هدف بعثت پیامبر(ص) می تواند ما را در كشف قملرو معارف قرآن كمك نماید؛ چه اینكه پیامبر(ص) رسالت خود را دعوت به توحید و ارتقای مكارم اخلاقی از راه های بیان احكام و فضایل و راهكارها و شرایط عملی آن بیان فرمود، نه كشف مجهولات علمی مربوط به طبیعت یا دیگر علوم تجربی. از سویی، معلوم است كه كتاب نازل شده بر آن حضرت نیز برای رسیدن به همین مقصد و هدف به كمك وی آمده است. پیداست كه چنین كتابی نیز در راستای همان اهداف پی ریزی خواهد شد و محتوای آن برای محقق كردن همان رسالت خواهد بود.
2. تجربه تاریخی: نوع مسلمانان از صدر اسلام تا زمان حاضر ادعا نكرده اند كه كتابشان حاوی علوم بشری به صورت بالفعل در ظاهر الفاظش بوده است. از این رو معلوم می شود كه برداشت عموم مسلمانان نیز این است كه قرآن تنها در بیان مسائل تربیتی و هدایتی چیزی را كم نگذاشته است.
3. هر كسی می تواند با كمی تأمّل و مطالعه در آیات قرآن، به این مسأله پی ببرد كه قرآن، نه تنها بخشی از احكام را بیان نكرده، بلكه در ارائه راه های تربیتی و معنوی از واقعیتهای علمی غافل نمانده است و گاه در این مسیر به نكته های علمی اشارت كرده است كه قرن ها بعد، حقیقت آن بر بشر آشكار گردیده است.

جامعیت به فراخور فهم مخاطبان

پاره ای از عالمان اسلامی جامعیت را بر اساس فهم زبان قرآن و دارای بطون بودن آن معنی كرده اند و معتقد شده اند كه هر انسانی به اندازه آشنایی با معانی كلمات آیات قرآن و مقدار و چگونگی اطلاعی كه درباره قوانین عالم هستی و مشیت خدا و ابعاد زندگی آدمی دارد می تواند از قرآن استفاده كند، از آن جمله:
امام خمینی(ره) معتقد است كه ظواهر قرآن همان معانی است كه:
«همه از آن استفاده می كنند، لكن آن استفاده كه باید بشود آن استفاده را 'انما یعرف القرآن من خوطب به' این، خود رسول الله است. دیگران محروم هستند مگر به تعلیم او».47
علامه جعفری می نویسد:
«قرآن یك كتاب علمی معمولی نیست… قرآن كتابی است كه اگر تدبّر و فهم عالی خود را با درونی پاك در تعلّم و دریافت آن به كار ببندیم، به طور قطع همه واقعیات مربوط به انسان را چه در منطقه آن چنان كه هست چه در منطقه آن چنان كه باید باشد، از آن دریافت كرده و خواهیم پذیرفت».48
استاد حسن زاده آملی می نویسد:
«كلمه مباركه 'كلّ شیء' چیزی را فروگذار نكرده است. پس چیزی نیست كه قرآن تبیان آن نباشد، ولی قرآن در دست انسانِ زبان فهم، تبیان كلّ شیء است».49
استاد مطهری با تشبیه قرآن به طبیعت می نویسد:
«قرآن از این نظر [تحقیق و اجتهاد]مانند طبیعت است كه هر چه بینش ها وسیع تر و عمیق تر می گردد و تحقیقات و مطالعات بیشتر انجام می گیرد، راز جدیدتری به دست می آید».50
به نظر می رسد این نظریه متّكی به دلایل ذیل باشد:

الف. آیات قرآنی

1. «انّه لقرآن كریم. فی كتاب مكنون. لایمسّه إلاّ المطهّرون» واقعه/79ـ77
كه این [پیام] قطعاً قرآنی است ارجمند، در كتابی نهفته، كه جز پاك شدگان بر آن دست نزنند.
بر اساس این آیات، رسیدن به حقایق و مفاهیم قرآن كار هركسی نیست و جز اشخاص پاك، كسی مجال رسیدن به مفاهیم بلند آن را ندارد. از این رو اگر در آیاتی از این قرآن واژه هایی چون تبیان و تفصیل به كار رود اختصاص به افراد پاكی پیدا می كند كه شیطان از چیرگی بر آنها ناتوان است. پس جامعیت به فراخور این افراد متصور خواهد بود.
2. «و ما أنزلنا علیك الكتاب إلاّ لتبین لهم الذی اختلفوا فیه» نحل/64
و ما [این] كتاب را بر تو نازل نكردیم، مگر برای اینكه آنچه را در آن اختلاف كرده اند، برای آنان توضیح دهی.
طبق این آیه و آیات دیگر، شخص پیامبر مخاطب و عهده دار بیان آیات قرآن است. مراد از بیان، توضیح و تفسیر مفاد و محتوای آیات است. از این رو اگر در آیه 8 سوره نحل، صحبت از تبیان كلّ شیء می شود، به طور طبیعی این پیامبر و جانشینان او هستند كه آن را برای مردم تبیین می كنند.

ب. احادیث اسلامی

1. طبق مفاد روایاتی كه قرآن را به چهار مرحله: عبارت، اشارت، لطائف و حقیقت تقسیم می كند51، دست رسی افراد به معارف گوناگون قرآن نیز ممكن است بر حسب این مراحل، درجات مختلفی داشته باشد. نتیجه اینكه قرآن، مشتمل بر همه علوم و معارف معنوی و تربیتی و مادی مرتبط با آن است، اما مخاطبان و مددكاران آن فرق می كنند.
2. امام باقر(ع) فرمود:
«جز جانشینان پیامبر(ص) كسی را نرسد كه ادعا كند ظاهر و باطن قرآن نزد اوست.52
و نیز امام صادق(ع) فرمود:
«تمام اموری كه حتی دو نفر در آن اختلاف دارند، اصل و ضابطه ای در قرآن دارد ولی عقل و دانش مردم به آن نمی رسد».53

ج. دلایل نظری

1. تجربه تاریخی: كشف مطالب جدید و مباحثی دیگر از قرآن، از آغاز نزول قرآن تا عصر حاضر، خود گویای این مطلب است كه به قول صدرالدین قونوی، قرآن دریای بی كرانی است كه گوهرهای ناب را در خود دارد54. بی تردید، غواصی در این دریا گر چه در همه زمان ها برای همه امكان پذیر بوده است، ولی ادعای اینكه به همه علوم و معارف آن دست رسی پیدا كرده، تاكنون برای كسی جز پیامبر(ص) و اوصیای ایشان فعلیت نیافته است.
نتیجه اینكه این نوع فهم مخاطب است كه جامعیت را امكان پذیر می سازد، و با فهم های عادی نمی شود جامعیت را ثابت كرد.
2. چنان كه كتاب تكوین یعنی طبیعت، دارای اسرار بی شماری است و در دل خود هزاران قانون نهفته دارد، كتاب تشریع (قرآن) نیز دارای رموزی است كه آگاهی به تمام جوانب آن نصیب هر كس نمی گردد؛ چرا كه قرآن از نظر تحقیق و اجتهاد استعداد پایان ناپذیری دارد.55

جامعیت در قلمرو شرع و احكام آن

پاره ای دیگر از عالمان، بر این ایده هستند كه جامعیت قرآن، در محدوده دین و شرع معنی می یابد؛ چرا كه بیان دین و احكام آن جز از ناحیه قرآن امكان پذیر نیست. پس قرآن جامعیتی این گونه دارد. برخی از این عالمان عبارتند از:
فخررازی: به نظر وی، آیه 38 سوره انعام اختصاص به بیان آن اموری پیدا می كند كه معرفت و احاطه بر آنها بر انسان واجب است و به همین جهت اطلاق آیه مقید به این قلمرو می گردد؛ زیرا از طرفی بر بیان نكردن چیز غیرواجب تفریط صدق نمی كند و از سوی دیگر از همه یا بیش تر آیات قرآن استفاده می شود كه مقصود از انزال قرآن، بیان دین و احكام آن می باشد، پس مطلق موجود در آیه، بایستی بر مقید حمل گردد.56
شیخ طوسی و شیخ طبرسی نیز از این دیدگاه جانبداری كرده اند.57
آیت الله صادقی تهرانی نیز می نویسد:
«نسبت به آن دسته از علوم كه فهم آنها جز به بیان شارع میسر نیست، تبیان بودن قرآن صریح و گویاست و شارع هیچ درنگ و كوتاهی در بیان آن نداشته و ندارد، ولی نسبت به آن معارف كه دسترسی به آنها از طریق روش های خردورزانه امكان پذیر ،است قرآن برخی را به صراحت و برخی را نیز با اشاره بیان كرده است تا افكار انسانی را به تكاپو وا دارد».58

بررسی دلایل این گروه
الف. آیات قرآنی

1. آیه 111 سوره یوسف: «… و تفصیل كلّ شیء و هدًی و رحمة لقوم یؤمنون»
و شرح هر چیزی (كه پایه سعادت انسان است)؛ و هدایت و رحمتی است برای گروهی كه ایمان می آورند.
فخررازی با نفی احتمال اینكه مراد قصه یوسف از «تفصیل كل شیء» واقعاً یوسف باشد و حكم به اینكه عبارت فوق به قرآن كریم بر می گردد، می گوید: «مراد از آن بیان حلال و حرام و امور مربوط به دین می باشد».59
2. آیه 44 سوره نحل: «و ما أنزلنا علیك الكتاب إلاّ لتبین لهم الذی اختلفوا فیه»
ما قرآن را بر تو نازل نكردیم؛ مگر برای اینكه آنچه را در آن اختلاف دارند، برای آنها روشن كنی.
به طور قطع ، مراد از عبارت «الذی اختلفوا فیه» احكام عبادی و مسائل مربوط به دین است. پس جامعیت را تنها در این حوزه می توان تفسیر كرد و پذیرفت.

ب. احادیث اسلامی

1. امام كاظم(ع) فرمود:
«فیه تبیان حجج الله المنورّة، و محارمه المحدودة، و فضائله المندوبة، و جمله الكافیة، و رخصه الموهوبة، و شرائعه المكتوبة».60
در قرآن حجت های نورانی خدا و محرّمات و مستحبات و رخصت هایی كه به انسان بخشیده شده و واجبات بیان گردیده است.
2. امام صادق(ع)فرمود:
«و أنزل فیه تبیان كلّ شیء، و خلقكم، و خلق السماوات و الأرض، و نبأ ما قبلكم، و فصل ما بینكم، و خبر ما بعدكم، و أمر الجنّة و النار».61
در این كتاب، همه چیز بیان شده است، از جمله ماجرای آفرینش انسان و آسمان و زمین و اخبار گذشته و آینده، و احكامی كه به آن نیاز دارید و همین طور اخبار بهشت و جهنم.

ج. دلایل نظری

1. فلسفه ستایش قرآن: فخر رازی ذیل آیه 89 سوره نحل، پس از آن كه یادآور می شود علوم غیردینی از دایره این آیه خارج است، می نویسد:
«زیرا روشن است علت اینكه خداوند، قرآن را ستایش می كند مشتمل بودن آن بر علوم دینی است. پس آیه به علوم غیر دینی التفاتی ندارد».62
2. لزوم معرفت به علوم واجب: فخررازی در پاسخ به این پرسش كه چگونه طبق آیه 38 سوره انعام، نفی تفریط از قرآن شده و حال آن كه جزئیات بسیاری از علوم در قرآن بیان نگشته است؟ می نویسد:
«آیه می باید اختصاص به بیان آن اموری پیدا كند كه احاطه و معرفت بر آنها واجب است. دلیل این مدعا دو مطلب است:
یكی اینكه لفظ تفریط، چه در مقام نفی یا اثبات، در امری به كار می رود كه بیان آن امر واجب و نیاز باشد. بنابراین بیان نكردن چیزی كه بایسته نیست تفریط نخواهد بود. دیگر اینكه همه یا بیشتر آیات قرآن از طریق دلالت مطابقی یا تضمنی و یا التزامی دلالت می كنند بر اینكه مقصود از انزال این كتاب، بیان دین و احكام خداوند می باشد. و وقتی این تقیید از كلّ قرآن معلوم گردید، روشن می شود كه مطلق موجود در آیه هم، بایستی بر مقید حمل گردد. نتیجه اینكه قرآن، در این محدوده بیانگر همه چیز است».63
3. امكان و عدم امكان دسترسی به علوم: آن دسته از علوم و معارف كه به طور مستقیم، باید توسط شارع بیان شود و جز از راه وحی، دست رسی بشر بدان ممكن نیست، بیان قرآن نسبت به این دسته، صریح و گویاست، ولی آن دسته از معارف كه با روش های خردورزانه می توان بدان دست یافت، قرآن نسبت به آنها كلّی گویی كرده است. بر این اساس، جامعیت قرآن را می بایستی نسبت به علوم دسته اول لحاظ كرد، نه نسبت به علوم دسته دوم. این دلیل را نویسنده تفسیر «الفرقان» یادآور شده است.64

سخن پایانی

در این نوشته سه نظریه درباره جامعیت قرآن نسبت به مسائل مادی و معنوی ارائه شد كه عبارت بود از دیدگاه حداكثری، حداقلی و اعتدالی.
دیدگاه حداكثری جامعیت مطلق را باور داشت و اینكه علوم اولین و آ خرین در ظواهر الفاظ به دلالت لفظی به صورت بالفعل موجود است. 
دیدگاه حداقلی بر این باور بود كه قرآن اساساً در مقام بیان علوم بشری نبوده و نیست و تنها امور معنوی و آخرتی را بیان كرده است. 
دیدگاه اعتدالی نیز بر این ایده بود كه جامعیت در معنایی خاص پذیرفتنی است كه تعابیر سه گانه مختلف آن گذشت.
در میان دیدگاه های سه گانه، دیدگاه اعتدالی دارای مستندات پذیرفتنی است و هر یك از دیدگاه های حداكثری و حداقلی دلایل نادرست و پیامدهای منفی دارند كه نمی توان به آسانی آنها را پذیرفت. از سوی دیگر، نظریه اعتدالی، هماهنگ با روح كلی قرآن و منطبق با اهداف و اوصاف قرآن نیز می باشد. از این رو جامعیت قرآن را، یا بایستی در حوزه هدایت و تربیت در نظر گرفت و یا با توجه به فهم خاص مخاطبان كه عالم به بواطن قرآن اند، تحلیل كرد.

پی نوشت‌ها:

1. شریعتی، محمدتقی، تفسیر نوین،1/18.
2. طبری، محمدبن جریر، جامع البیان فی تأویل آی القرآن،14/108.
3. غزالی، ابوحامد، احیاء العلوم، بیروت، دارالمعرفة، 1/289.
4. غزالی، ابوحامد، جواهر القرآن، بیروت، دارالمعرفة، 18.
5. طبرسی، امین الاسلام، مجمع البیان،4/289.
6. به نقل از: ذهبی،محمدحسین، التفسیر و المفسرون،2/478ـ482.
7. زركشی، بدرالدین، البرهان فی علوم القرآن، بیروت، دارالمعرفة،2/181.
8. به نقل از: ذهبی،محمدحسین، التفسیر و المفسرون،2/488.
9. سیوطی، جلال الدین، الاتقان فی علوم القرآن، بیروت، دارالكتب العلمیة،2/271ـ281.
10. فیض كاشانی، محمد بن مرتضی، تفسیر صافی،1/57.
11. ر.ك: فصلنامه بینات، شماره 10،21؛ و «بررسی ضرورت نرم افزار علوم اسلامی»،269.
12. به نقل از: طبری، محمدبن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن،14/108.
13. فیروزآبادی، ابوطاهربن یعقوب، تنویر المقباس، بیروت، دارالفكر،229.
14. به نقل از: ایازی، سید محمدعلی، جامعیت قرآن،87.
15. ر.ك: احیاء العلوم،1/289؛ جواهر القرآن، فصل4،صفحه 18.
16. ذهبی،محمدحسین، التفسیرو المفسرون، 2/474.
17. ابن كثیر، تفسیر القرآن العظیم، بیروت، دارالعلم،2/503.
18. هفده گفتار در علوم قرآنی، ترجمه سید حسین حسینی،93؛ فیض كاشانی، محمد بن مرتضی، تفسیر صافی،1/57.
19. جعفری، یعقوب، سیری در علوم قرآنی، نشر اسوه،66؛ فصلنامه بینات، شماره10، صفحه21.
20. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن،14/325.
21. طنطاوی، الجواهر، 8/130.
22. معرفت، محمد هادی، جامعیت قرآن كریم، نامه مفید، شماره 6، صفحه 5.
23. آلوسی این احتمال را به نقل از ابن كمال مطرح می كند. ر.ك: روح المعانی، 8/105ـ106.
24. طباطبایی، محمدحسین، المیزان،14/325.
25. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان،4/298.
26. زمخشری، محمود بن عمر، الكشّاف،2/21و23.
27. بحرانی، سیدهاشم، البرهان فی تفسیر القرآن،1/529.
28. سید رضی، نهج البلاغه، خطبه 158.
29. كلینی، محمدبن یعقوب، اصول كافی،1/59، حدیث 1.
30. ر.ك: مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، 19/31؛ بحرانی، سیدهاشم، البرهان فی تفسیرالقرآن،1/9؛ عیاشی، تفسیر عیاشی،1/13.
31. بازوری، الغیب و الشهادة،1/15ـ17.
32. طباطبایی، اعجاز القرآن، نشر فرهنگی رجاء، تهران، 69.
33. جوادی آملی، عبدالله، شریعت در آینه معرفت، نشر فرهنگی رجاء، تهران، 223.
34. سروش، فربه تر از ایدئولوژی، صفحه 48 به بعد.
35. مجله كیان، شماره 5، 27و28.
36. سروش، خدمات و حسنات دین، كیان، شماره 27، صفحه 13.
37. طباطبایی، محمدحسین، المیزان،13/325؛ القرآن فی الاسلام، بیروت، دارالزهراء،23.
38. طباطبایی، محمدحسین، المیزان، 7/82.
39. رشید رضا، محمد، المنار، 7/394و395.
40. عزة دروزة، محمد، التفسیر الحدیث، 6/90.
41. ابن عاشور، محمدطاهر، التحریر و التنویر، 14/253.
42. ابو السعود، تفسیر ابوالسعود، 3/131.
43. مراغی، محمد مصطفی، تفسیر المراغی، 4/127؛ الاسلام و الطب الحدیث، 5.
44. قطب، سید محمد، فی ظلال القرآن، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1/260.
45. مكارم شیرازی، ناصر، قرآن و آخرین پیامبر، دارالكتب الاسلامیة، 147.
46. كلینی، محمدبن یعقوب، اصول كافی، 1/59، حدیث 2.
47. خمینی، روح الله، تفسیر سوره حمد، نشر حزب جمهوری اسلامی، 43.
48. جعفری، محمدتقی، قرآن در قلمرو معرفت، تهران، پیام آزادی، 1378.
49. حسن زاده آملی، حسن، انسان و قرآن، 9.
50. مطهری، مرتضی، ختم نبوت، تهران، صدرا،132ـ134.
51. كلینی، محمدبن یعقوب، اصول كافی، 2/599.
52. همان، 1/332، حدیث 2.
53. حویزی، عبد علی بن جمعه، نورالثقلین، 2/75.
54. قونوی، صدرالدین، اعجاز البیان، ترجمه محمد خواجوی، تهران، انتشارات مولی، 130.
55. مطهری، مرتضی، ختم نبوت، 132.
56. فخررازی، محمدبن عمر، التفسیر الكبیر، 13/11.
57. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، 6/190؛ طوسی، التبیان، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 6/418.
58. صادقی تهرانی، محمد، الفرقان فی تفسیر القرآن، قم، نشر فرهنگ اسلامی، 16/468.
59. فخررازی، محمد بن عمر، التفسیر الكبیر، 18/228.
60. شیخ صدوق، محمدبن علی ابن بابویه، من لایحضره الفقیه، 3/567، حدیث 494.
61. كلینی، محمدبن یعقوب، اصول كافی، 1/269، حدیث3.
62. فخررازی، محمد بن عمر، التفسیر الكبیر، 20/99.
63. همان، 13/11.
64. صادقی تهرانی، محمد، الفرقان فی تفسیر القرآن، 16/448.
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: یکشنبه 10 خرداد 1394 ساعت: 6:46 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

مروری بر تاریخچه تفسیر و تفسیر نگاری

بازديد: 129
مروری بر تاریخچه تفسیر و تفسیر نگاری

مهرداد عباسی

چکیده: آندرو ریپین (Anndrew Rippin) از مشهور ترین قرآن پژوهان غربی معاصر و استاد تاریخ در دانشگاه ویکتوریا در کانادا است. وی مقالات چندی در قرآن پژوهی داشته و با برخی دائره المعارف های مشهور مانند EI و ER و EQ همکاری داشته است. ترجمه مقاله تفسیر وی را که در E2 (ویراست دوم دائره المعارف اسلام، جلد دهم، لیون، 2000) درج شده است، در پیش رو دارید. وی در این مقاله پس از بررسی اصطلاح تفسیر، به تلاشهای گوناگون برای دسته بندی تفاسیر بر حسب عناصر تأثیرگذار بر فرآیند تفسیری می پردازد، عناصری مانند علوم ادبی، فقه، کلام و تاریخ ، و در ادامه از توجه مفسران به منابع پیشین و آراس مفسران گذشته سخن می گوید. سپس تاریخ تفسیر را به چهار دوره : پیدایش، کلاسیک، بالندگی و معاصر تقسیم کرده ویژگیها و تفاسیر هر دوره را به گونه گذرا یادآور می شود. در این میان دوره معاصر به صورت گسترده تری معرفی شده است.

اشاره

اندرو ریپین (Andrew Rippin) از مشهورترین قرآن پژوهان غربی، در 1950 در لندن به دنیا آمد. تحصیلات تكمیلی خود را در دانشگاه مك گیل كانادا گذراند و در 1981 از رساله دكتری خود درباره ارتباط اسباب نزول با تفسیر قرآن دفاع كرد. وی تا سال 2000 در دانشگاه كالگری كانادا تدریس كرد و از آن زمان تاكنون در سمت استاد تاریخ و ریاست دانشكده علوم انسانی در دانشگاه ویكتوریا در كادانا مشغول به فعالیت است. ریپین طی دو دهه اخیر مقالات متعددی در حوزه قرآن پژوهی به چاپ رسانده و ویراستاری دو مجموعه مقاله: «رهیافت هایی به تاریخ تفسیر قرآن» (آكسفورد 1988) و «پیدایش تفسیر قرآن» (آمریكا 1999) را بر عهده داشته است. همچنین وی با برخی دائرة المعارف های مشهور نظیر EI(دائرة المعارف اسلام)، ER (دائرة المعارف دین)، EQ (دائرة المعارف قرآن) همكاری داشته و چندین مقاله قرآنی برای این مجموعه تألیف كرده است.1
یكی از مهم ترین این مقالات، مدخل «تفسیر» (Tafsir)، چاپ شده در EI2 (ویراست دوم دائرة المعارف اسلام، جلد دهم، لیدن2000) است كه ترجمه آن از نظر خوانندگان می گذرد. مؤلف در این مقاله تفسیر را در قالب گونه ای ادبی بررسی كرده است. وی پس از بحث درباره اصطلاح تفسیر، به تلاش های گوناگون برای دسته بندی تفاسیر بر حسب عناصر تأثیرگذار بر فرایند تفسیر می پردازد و در ادامه از توجه مفسران به منابع پیشین و آرای مفسران گذشته سخن می گوید. در بخش بعدی مقاله، تاریخ طولانی قرآن را به چهار دوره مستقل تقسیم می كند و به صورت فشرده و گذرا ویژگی ها و تفاسیر مشهور هر دوره را معرفی می نماید كه در این میان دوره معاصر را گسترده تر آورده است.
ایجاز و اختصـار از یك سو و ارجاعـات و استنادات فراوان از سوی دیگر، دو ویژگی آشكار مقالات دائرةالمعارفی است. در این مقاله نیز مؤلف ضمن بیان گزیده مباحث در بسیاری از بخش ها، اطلاعات كتاب شناختی مفصلی از جدیدترین پژوهش های محققان غربی را درباره تفسیر قرآن، به زبان های انگلیسی، آلمانی و فرانسه عرضه كرده است. مشخصات این پژوهش ها در پایان مقاله آمده و به منظور استفاده مناسب تر علاقه مندان، عناوین آنها به فارسی ترجمه شده است. ضمن اینكه گزینش عنوان مقاله و افزودن چند عنوان فرعی در متن مقاله از جانب مترجم به همین منظور بوده است.
خواننده توجه دارد كه نحوه نگاه مؤلف به موضوع، به كاربردن بعضی از تعابیر و طرح برخی از آرا و نظریات درمقاله متأثر از نحوه نگرش خاورشناسان به اسلام و به ویژه قرآن است كه نقد و بررسی آن مجال دیگری می طلبد.
مترجم لازم می داند كه از دوست و همكار دانشور خود جناب آقای محمد منصور هاشمی و دیگر عزیزانی كه پیش نویس ترجمه را مطالعه كرده، نكات مفیدی را یادآور شدند، تشكر نماید.

اصطلاح شناسی

«تفسیر» اصطلاحی است كه هم بر فرایند شرح و توضیح و هم بر «گونه ادبی»2 حاصل از این فرایند دلالت دارد و عموماً ـ نه همیشه ـ درباره قرآن به كار می رود. این واژه مترادف شرح ٭ است؛ چنان كه شروح آثار علمی و فلسفی یونانی از جمله شرح های یونانی و عربی آثار ارسطو تفسیر نامیده شده است. همچنین این واژه در نوشته های یهودی و مسیحی به زبـان عربی نظیر برخی از آثـار سعدیـا قــائون3 (Saadia Gaon) (882 ـ 942 میلادی) به مفهوم ترجمه شرح كتاب مقدس به كار رفته است؛ گرچه مهم ترین كاربرد اصطلاح تفسیر ـ كه این مقاله نیز ناظر به آن است ـ در مورد شاخه ای از علوم اسلامی مرتبط با قرآن است.
آموختن تفسیر قرآن در كنار یادگیری فقه و حدیث، در بسیاری از مدارس اسلامی جزئی از برنامه های آموزشی سنتی بوده است.
نحوه پیدایش تفسیر به عنوان اصطلاحی تخصصی مشخص نیست. این واژه فقط یك بار در قرآن آمده است: «و لایأتونك بمثل إلاّ ما جئناك بالحق و أحسن تفسیراً»(فرقان/33) این آیه در ادامه آیه ای است كه می گوید: «و قال الذین كفروا لولا نزّل علیه القرآن جملةً واحدة كذلك لنثبّت به فؤادك و رتّلناه ترتیلاً»(فرقان/32) از توالی این دو آیه [تنها] می توان فهمید كه خداوند درباره علت نزول تدریجی وحی به پیامبر توضیحی (تفسیری) عرضه كرده است. البته سایر اصطلاحات تخصصی علوم اسلامی نیز غالباً جایگاه خاصی در قرآن ندارند؛ از این رو نبود مرجعی مشخص برای اصطلاح تفسیر، امری خاص و شگفت به نظر نمی آید 4. ظاهراً تا پایان قرن سوم واژه های «تفسیر»، «تأویل»٭ و «معنا»٭ هنگامی كه در عناوین كتاب ها به كار می رفتند یا از آنها به عنوان اصطلاحی تخصصی در تفاسیر استفاده می شد، تفاوت مشخصی با یكدیگر نداشته اند.5 اما پس از مدتی «تفسیر» از «تأویل» متمایز گردید؛ به این ترتیب كه اولی در معنای «نقل روایت از پیامبر و صحابه» به كار رفت و دومی معنای «نتیجه تحقیق و بررسی» به خود گرفت، و در معنایی عام تر كاربرد «تأویل» منحصر به تفاسیری شد كه ظاهر متن را رها كرده به غور در باطن می پردازند. از سوی دیگر كاربرد «معنی» مقیدتر شد و به طورعمده محدود به جنبه های واژه شناختی تفسیر گردید.
«تفسیر قرآن» به كتابی اطلاق می شود كه شرح الفاظ و عبارات متن عربی آن را بیان می كند. این كتاب ها دارای ویژگی های صوری اند كه به تعیین گونه ادبی آنها كمك می كند. در یك اثر تفسیری،بیشتر، متن قرآن از آغاز تا پایان طرح شده، اجزای آن به ترتیب ـ كلمه به كلمه، عبارت به عبارت یا آیه به آیه ـ توضیح داده می شود. البته این شكل عمومی موارداستثنا نیز دارد كه نمونه های مهم آن را، هم در دوره پیدایش تفسیر و هم در دوره معاصر می توان دید. چنان كه در دوره پیدایش، آثاری نوشته شده كه تنها بخش هایی پراكنده و جداگانه را از قرآن در بر می گیرد. و در دوره معاصر تفسیر با رویكرد موضوعی رواج چشم گیری داشته است6. اما در این موارداستثنایی نیز متن قرآن و تفسیر به عنوان دو عامل مؤثر بر یكدیگر در كنار هم باقی می مانند.
در این فرایند علمی گسترده، به طور معمول علومی فرعی (Sub-disciplines) نقش داشته كه به پیدایش كتاب هایی در موضوعات اسباب نزول، غریب القرآن، قصص انبیا، قراءات، رسم الخط، ناسخ و منسوخ، وجوه و نظایر و وقف و ابتدا انجامیده است. چنین كتاب هایی بخشی از علوم قرآن شمرده می شوند7. اگر چه محتوای این كتاب ها اغلب برگرفته از برخی تفاسیر مهم است، اما چون همین كتاب ها تبدیل به منبعی برای بسیاری از تفاسیر بعدی شده اند، علوم قرآن بخشی از علوم عقلی به حساب می آید و رسماً بخشی از گونه ادبی شمرده نمی شود.

دسته بندی تفاسیر

برای دسته بندی تفاسیر مختلف بر اساس ویژگی های صوری گونه ادبی آنها تلاش هایی صورت گرفته است. تلاش مسلمانان بیشتر در جهت توصیف و تبیین «روش» (method) تفاسیر موجود بوده است و دسته بندی های آنان به آثار تحقیقی و دانشگاهی نیز راه یافته است8. تفكیك اساسی ایجادشده بین تفسیر مأثور و تفسیر به رأی ـ كه گاه تفسیر اشاری هم به آنها افزوده می شود ـ نشان دهنده كشمكشی میان اقتدار (authority) سنت (مأثور) و عقل (رأی) است كه همواره در سنت و علوم عقلی اسلامی جریان داشته است9؛ گفتنی است این جداسازی، ابزار تحلیلی مناسبی را فراهم نمی آورد تا بوسیله آن بتوان تفاوتی عمیق میان تفاسیر گوناگون و میان رویكردهایی كه در گونه تفسیری ـ به معنای عام كلمه ـ می گنجد، قائل شد؛ زیرا این تفكیك، ناظر به فهمی سطحی از صورت تفاسیر است و در آن كمتر به محتوای زیرساختی اثر توجه می شود.

تفسیر و عناصر مؤثر بر آن

تلاش های محققانه اخیر برای تعیین گونه تفسیری، معطوف به بررسی جداگانه عناصر گوناگونی بوده است كه با نسبت های متفاوت در تفاسیر گردهم می آیند10. مفسران مختلف، گرایش ها و اهداف مختلفی دارند. انعكاس این اختلاف در اهمیت نسبی ای است كه هر مفسّر برای عناصری چون تاریخ، نحو، معنی شناسی، فقه، كلام یا فرهنگ عامه (Folklore) قائل است. هر مفسری با نگاه به «جهان خارج» به تحلیل متن می پردازد، گرچه این تحلیل را به هدف برطرف ساختن تعارض های ظاهری متن و روشن كردن معنای آن انجام می دهد. ورود هر یك از عوامل ذكر شده به تفسیر، از یك سو به فرایند تفسیر متن كمك می كند (به این معنی كه مفسر به تعارضی بین متن و عالم واقع پی برده است) و از سوی دیگر نشان دهنده آن است كه مفسر بر كدام رویكرد (approach) تفسیری تمركز و تأكید دارد.

تفسیر و علوم ادبی

در میان علومی كه در فرایند تفسیر به كار می رود، علوم ادبی (grammar) ـ كه شامل واژه شناسی و رسم الخط نیز می شود ـ از جایگاه ویژه ای برخوردار است، چنان كه برای اثبات شأن علمی و اقتدار عالمان، معیاری مهم تر از آن وجود نداشته است.11 در فرایند تفسیر، برخی تنها به علوم ادبی روی آورده اند كه تألیف آثاری چون «معـانی القـرآن و إعـرابه» زجّـاج (م 311 / 923)12، «إعراب القـرآن» نحّـاس (م 338 / 950)13 و «مشكل إعراب القرآن» مكّی قیسی٭ (م 437 / 1045) از نتایج آن است.
خاستگاه های تاریخی صرف و نحو و مقایسه های واژه شناختی (Lexicographical Comparison) در حوزه تفسیر، در پرتو دلایلی كه ونز برو (Wansbrough) برای ورود نسبتاً متأخر این دو وجه به تفسیر اقامه كرده، موضوعی برای مناقشات علمی شده است؛14 چنان كه ورستیگ15 و مورانیی16 هر دو در مقابل نظریه ونزبرو موضع می گیرند و به علوم ادبی و منابع شعری متون منسوب به سال های نخستین استناد می كنند. بسیاری از این مناقشات بستگی به نحوه تاریخ گذاری (dating) متون كهن دارد.17

تفسیر و فقه

در برخی از تفاسیر، ساختار تحلیل فقهی ـ كه با وجود رقابت با علوم ادبی هنوز وابسته به آن تلقی می شود ـ كاملاً نمایان است. این نگرش ویژه به آیات قرآن در عناوینی مانند احكام القرآن انعكاس یافته است و افرادی چون جصّاص٭ حنفی (م 370 / 981)، ابن عربی مالكی (م 543 / 1148) و قرطبی٭ مالكی (م 671 / 1272) از نویسندگان مشهور این گونه تفاسیر به شمار می آیند. این تفاسیر با هدف اثبات اینكه بدنه فقه اسلامی در درجه نخست نشأت گرفته از قرآن است، برای مستدل كردن دیدگاه های فقهی خود از عناصر تاریخی و ادبی بهره می گیرند.

تفسیر و كلام

از سوی دیگر، كلام، غالباً جزئی از محتویات تمامی تفاسیر بوده است؛ اگرچه درپاره ای از آثار متكلمان مشهور مانند «حقائق التأویل فی متشابه التنزیل» شریف رضی٭ (م 406/ 1016)، گرایش به عرضه تفسیر بر مبنای یك دیدگاه كلامی خاص وجود دارد. اثر مشهور زمخشری٭ (م 538/ 1144) كه به سبب دیدگاه معتزلی اش معروف است، بیشتر به دلیل همین نگرش كلامی خاص و نه كیفیت یا كمیت استدلال هایش از دیگر تفاسیر متمایز شده است. آثار دیگر، بویژه تفسیرهای شیعیان از جمله تفاسیر طوسی (م 460/ 1067) و طبرسی (م 548 / 1153)، نمونه های جامع و فراگیرتری از گرایش معتزلی را دربردارد، چنان كه در اثر جُبّایی٭ (م 303/ 915)18 نیز چنین نمونه هایی را می توان دید. تمامی تفاسیر مهم نیز چشم اندازی كلامی دارند،19 اما از این جهت مشهور نیستند. مؤید متمایز و متفاوت ـ اما نه منحصر به فرد ـ بودن تفسیر زمخشری آن است كه این كتاب در عین داشتن دیدگاه خاص كلامی اش از متون رایج در مدارس اسلامی بوده است.

تفسیر و تاریخ

شاید نبوغ (genius) تفسیر مسلمانان را بیش از هر جا در تاریخمند كردن (historicisation) متن قرآن، از طریق روش های عام روایت (narrative) كه برگرفته از تاریخ انبیاست، بتوان دید. این تاریخ، هم شامل گذشته ای دور است؛ آن گونه كه در قصص الانبیاء یافت می شود، و هم شامل نبوت در دوره اخیر است؛ آن گونه كه در سیره نبوی [پیامبر اسلام] قابل دست یابی است. تاریخمند كردن متن قرآن با تفسیر، به دو منظور [از سوی مسلمانان] طراحی شد؛ یكی اثبات واقعیت وحی و دیگری مجسّم كردن تفسیری كه متن قرآن را با شرایط آن مرتبط سازد.20 و برای این متن پیشینه ای مرتبط با زندگی روزمره جامعه مسلمانان فراهم آورد. بدین ترتیب استخراج قوانین اسلامی ساده تر شد، مفهوم هدایت اخلاقی اهمیت یافت و آنچه بیگانه (foreign) می نمود، اسلامی گردید. تاریخمند كردن، خواه موضوعی برای تكمیل جزئیات زندگی پیامبران پیشین با توجه به حوادثی كه مسلمانان می توانستند با آن مرتبط شوند21 بوده باشد، خواه دغدغه ای برای شناسایی نقاط ناشناخته زندگی پیامبر اسلام(ص) (تعیین المبهم) 22 بوده باشد و خواه انگیزه ای جدلی (polemical impulse) متأثر از تعامل شیعی ـ سنی23 بوده باشد، [در هر صورت امری] همه جانبه و پرجاذبه بوده است. البته این تاریخمند كردن [ناظر به] تاریخ مورخان معاصر آن دوره نیست، بلكه تاریخی است كه هم در چهارچوب معنای متن قرآن بوده و هم آن را پرفایده كرده است.

تفسیر و تصوف

اگر چه رمز، تمثیل و الهام به منظور گریز از محدودیت های تاریخ مقدس، (sacred) به ویژه به تفاسیر صوفیانه راه یافته است، اما هرگز منحصر در آن حوزه نشده است. ظاهراً مطالعه ویژگی های ادبی قرآن با توجه به آرایه های ادبی و موضوعات كلی سبك شناختی به تدریج به برداشت های رمزی و تمثیلی گسترده تری انجامیده است. این برداشت ها در نزد صوفیان با تصورات (notion) حاصل از تجربه عرفانی تأیید می شود. این برداشت ها در آن بخش از تفاسیر صوفیانه انعكاس می یابد كه عبـارت قرآنی محلی منـاسب برای بیـان معانی افزون تر و مبدأ تأمل و جهش (jumping -off point) به موضوعی باشد كه به ظاهر با متن مرتبط نیست، اما صوفی آن را به كمك تصورات ناشی از تجربه عرفانی خود به دست می آورد.24

عوامل متغیر در نگارش تفاسیر

میزان توجه به برخی جنبه ها و رویه ها در نگارش تفاسیر، در گذر زمان دستخوش تغییر بوده است. از جمله این موارد، تفاوت در نقل از منابع است كه مسلمانان نیز در دسته بندی تفاسیر به آن توجه كرده اند. قبض و بسط (expantion and contraction) برخی معانی نیز متغیر دیگری است كه می توان از آن به عنوان عاملی مستقل یاد كرد. آنچه كه شاید طنزآمیز بنماید ـ اما از اسباب تحلیل از مفسر نیز به شمار می رود ـ این است كه اتكا به نقل از منابع، دست كم در برخی موارد، به افزایش معانی انجامیده است.
با مراجعه به تفاسیر می توان دریافت كه نظرپردازی (building) در تفاسیر همواره بر اساس آرای مفسران پیشین كه برای نسل های آینده انباشته می شده، صورت گرفته است. مثلاً تفسیر قرطبی نمونه ای از تفاسیری است كه معانی متعدد را بیان كرده و در ضمن به قول راجح نیز اشاره مختصری داشته است. [از سویی] گفته می شود كه قرآن این قابلیت را دارد كه تمام معانی بدیل را در برگیرد و [از سوی دیگر] منابع مشهور عاملی مهم در ازدیاد این معانی اند، اما حتی با این حال باید به خاطر سپرد كه هر مفسر این كار را بر اساس مبانی (certain framework) خود و با توجه به علایق و دلبستگی هایش انجام داده است.25 هم نقل قول ها و هم منابع همواره در معرض انتخاب و گزینش مفسر قرار دارند. [همچنین عواملی چون] زمان و مكان و گرایش های عمومی و فرقه ای مفسر بر انتخاب های او مؤثر است. [بنابراین می توان گفت] انتخاب منابع دقیقاً بیانگر سبك (tradition) [تفسیری] مفسر است. (گفتنی است با توجه به هدف این مقاله كه تفسیر را به مثابه گونه ای ادبی بررسی می كند، تفاوت گذاری هایی نظیر سنّی در برابر شیعی خارج از بحث است).26
متغیر دیگر، قبض و بسط مطالب حاشیه ای در تفسیر است. این امر بویژه در دوران معاصر مشهود است. اما چنین گرایشی، به دلایل مختلف، ریشه در مرحله بالندگی 27 تفسیر دارد. برخی از مفسران در تفاسیر خود آشكارا به دنبال مخاطبان عام تر و نه لزوماً كم سوادتر بوده، و از این رو آثاری مختصر و مناسب برای استنساخ آسان و مطالعه دقیق نوشته اند. در چنین تفاسیری از جمله: تفسیر الجلالین نوشته جلال الدین محلّی٭ (م 864 / 1459) و جلال الدین سیوطی٭ (م 911 / 1505)، بخش اعظمی از مطالب ادبی و مانند آن شكل تخصصی به خود می گیرد و [به دلیل رعایت اختصار، جامعیت آرا از بین رفته] اعتبار مطالب، ظنی (presumptive) می گردد؛ اگر چه مفسران دیگری در برابر گردآوری انبوه اقوال تفسیری موضع شدیدتری گرفته اند و پرداختن به بیشتر آنها را دورماندن (getting away) از معنای اصلی متن قرآن دانسته اند.
دسته بندی منابع باعث پدید آمدن این فكر شد كه برخی مطالب تفاسیر زایدند و باید آنها را نقد و بررسی كرد. نهضت مقابله با اسرائیلیات٭28 مثالی بارز برای این جریان به حساب می آید. نقد جدی اسناد روایات و نیز اولویت دادن به علوم بر اساس فاصله زمانی كمتر با عصر پیامبر معیارهایی فراهم ساخت كه به وسیله آنها مطالب تفسیری فراوانی كه از نسل های مفسران گذشته بر جای مانده بود، كاهش یافت و بدین ترتیب دامنه محدودتری از معانی حاصل گردید.

سیر تاریخی تفسیر

در مسیر تحول تاریخی گونه ادبی تفسیر، چهاردوره مشخص وجود دارد كه می توان این چنین از آنها تعبیر كرد:
1. دوره پیدایش (formative)؛ 2. دوره كلاسیك (classical)؛ 3. دوره بالندگی (matura)؛ 4. دوره معاصر (contemporary) . این تفكیك فرضی است و به ویژه مرز بین دوره های آن مبهم است و مسلماً به اصلاح و بهبود نیاز دارد. اما در عین حال این امكان را ایجاد می كند كه محتویات گونه با ذكر نقاط برجسته هر دوره به اختصار بیان شود.
از یك قرن پیش در آثار تحقیقی مرتبط با اصول تفسیر ـ در مقام فرایند و آثار مكتوب ـ بحثی در گرفته كه تا حدودی ادامه همان بحثی است كه در میان مفسران بزرگ اسلامی در سده های پیشین جریان داشته است: آیا محمد(ص) تفسیر قرآن را جایز می دانست؟ اگر پاسخ مثبت است، بنابراین، اقوال باقی مانده از او و صحابه نزدیك او باید معتبرترین آرای تفسیری به شمار آیند. ممكن است این گونه به نظر آید كه چنین استدلالی به محدود شدن دایره انتخاب فرد در حوزه تفسیر قرآن می انجامد و تنها حیطه ای محدود از معانی مُجاز و صحیح (legitimate) را در مقابل او قرار می دهد؛ ابن تیمیه و ابن كثیر٭ (م 774 / 1373) در سده های میانی دقیقاً همان استدلال را طرح كردند. از سوی دیگر باید توجه داشت كه مسلمانانِ نخستین رغبتی به تفسیر قرآن نداشتند كه به ویژه دستورهای منسوب به خلیفه دوم، عمر بن خطاب٭، در ایجاد این بی رغبتی مؤثر بوده است. به عنوان راه حلی برای این دو دیدگاه [به ظاهر ناهمساز] گفته اند كه عمر فقط با تفسیر آیات متشابه [نه مطلق تفسیر] مخالف بوده است. فقدان شواهد معتبر، داوری درباره این موضوع را دشوار می سازد، چنان كه این بحث در پژوهش های گلدزیهر،29 بركلند،30 اَبوت،31 و ونزبرو32 حل نشده مانده است.33
یك پاسخ به این وضعیت مبهم تاریخی این بود كه برخی محققان معاصر سعی كرده اند متون [كهن] تفسیری را بر پایه شواهد موجود در منابع متأخر بازسازی كنند. گفته می شود این تفاسیر به صورت كتاب هایی در طول تاریخ وجود داشته اند.34 اما نسخه های خطی آنها امروزه در دست نیست. از این رو تنها گزینه ممكن بازسازی آنهاست. اخیراً انتشار این گونه كتاب ها رواج یافته كه برخی از آنها عبارتند از تفاسیر: حسن بصری٭ (م 110/ 728)35، ابن ابی طلحة٭ (م 120/ 737)36، سُدّی٭ (م 128/ 745)37، و سفیان بن عُیینه٭ (م 196/ 811)38. به یك معنی شاید بین نتایج این بازسازی ها و آثار ظاهراً كهنی كه نسخه خطی آنها موجود است ـ نظیر تفاسیر منسوب به مجاهدبن جَبر٭ (م بین 100 ـ 104 / 718 ـ 722) 39 و سفیان ثوری٭ (م 161/ 778) 40 ـ تفاوتی نباشد. اما پرسشی اساسی درباره این كتاب های ذاتاً پراكنده (Fragmentary) وجود دارد: از پراكنده بودن این كتاب ها چه نتیجه ای می توان گرفت؟ تفاسیر كهن خود طبیعتی پراكنده داشته اند، یا اینكه استخراج آنها از لابه لای منابع متأخر در قرون میانی سبب پراكندگی آنها شده است؟41

دوره پیدایش

در بحث درباره دوره پیدایش تفسیر، دلایل نسبتاً محكم تری در دست داریم؛ چه، مجموعه ای از تفاسیر منسجم تر و در نتیجه قابل اعتمادتری از آن زمان باقی مانده است؛ هر چند این كتاب ها نیز مسلماً از افزودن ملحقات جدید، تدوین های مجدد و دخالت های ویرایشی در امان نبوده اند. تفاسیر منسوب به مقاتل بن سلیمان٭ (م 150/767)، فرّاء٭ (م 207/ 822)، عبدالرزاق صنعانی (م 211/ 827) 42 و اخفش اوسط (م 215/ 830)43 از جمله چنین آثاری است كه همگی در این طبقه قرار می گیرند؛ اگر چه اثر منسوب به كلبی٭ (م 146/ 763) ـ كه در عین حال به عبدالله بن عباس٭ (م حدود 68/ 687) و فیروزآبادی٭ (م 817/ 1415) نیز نسبت داده شده ـ نشان می دهد كه نمی توان به سادگی و بدون ارزیابی و بررسی جامع، انتساب [یك اثر به مؤلف] را پذیرفت. البته درباره این تفسیر خاص باید گفت كه به احتمال زیاد متعلق به قرن چهارم/دهم است.44 بر اساس پژوهش مورانیی درباره پراكنده بودن اثر منسوب به ابن وهب٭ (م 197/ 812)،45 معلوم می شود كه دوره پیدایش نیز آن چنان كه از بحث اجمالی فوق بر می آید، یكدست و هم شكل نیست، بلكه معضل تاریخگذاری متون اولیه همچنان باقی است.

دوره كلاسیك

مشهور است كه دوره كلاسیك تفسیر با تألیف كتاب ابوجعفر طبری٭ (م 311/ 923)، «جامع البیان عن تأویل آی القرآن» آغاز می شود. تفسیر طبری ـ كه موضوع اصلی مجموعه ای از پژوهش های ژیلیو (claude Gilliot) است46 ـ چكیده ای پربار از روایات و تحلیل هایی است كه در آنها صرف و نحو و لغت، نقش اصلی را در انتخاب وجه صحیح از میان وجوه متعدد معنایی ایفا می كند. این دوره مشخصاً با گسترش جدی آثار تفسیری همراه بوده و امروزه چند اثر مهم از مفسران تقریباً معاصر طبری در دست است كه باید در زمره تفاسیر كلاسیك به حساب آیند. بویژه برخی از این تفاسیر كه دیدگاه های كلامی متفاوتی را ـ خصوصاً در مقایسه با جنبه های جدلی تفسیر طبری ـ عرضه می كنند، نیازمند توجه دقیق تری هستند كه عبارتند از: تفسیر هود بن محكم (م اواخر قرن سوم/ نهم)47، تفسیر، ابضی؛ فرات كوفی (م حدود 310/922) 48؛ عیاشی٭ تفسیر شیعی( م ح 320/932)، تفسیر العیاشی، شیعی؛ قمّی (متوفای پایان قرن چهارم/ دهم)49، تفسیرالقرآن، موجز و مشخصاً شیعی؛ تُستری (م 283/ 896)،50 تفسیر. در ضمن «تأویلات أهل السنة» از ما تُریدی، اثری است كه از حیث كلامی كمترین تفاوت را با تفسیر طبری دارد، اما در عین حال تفسیری مهم محسوب می شود.

دوره بالندگی

در دوره بالندگی تفسیر، آثار فراوانی یافت می شوند كه ابعاد مختلف آنها به طور كامل معرفی نشده است. برخی از مشهورترین تفاسیر این دوره عبارتند از:
ثعلبی٭ (م 427/ 1037)، «الكشف و البیان عن تفسیر القرآن» 51: چكیده ای پربار از مطالب تفسیری كه گرایش های مؤلف آن تا حدودی در اثر دیگر او «عرائس المجالس فی قصص الانبیاء» مشهود است؛
سُلَمی (م 412/ 1021)،52 «حقائق التفسیر»: به سبب تفاسیر صوفیانه متمایز است؛
ماوَردی٭ (م 450/ 1058)،53 «النكت و العیون»؛
طوسی٭ (م460/ 1067)، «التبیان فی تفسیرالقرآن»: تفسیر مهم شیعی؛
زمخشری، «الكشاف عن حقائق غوامض التنزیل»؛
طبرسی٭ (م 548/ 1153)54، «مجمع البیان لعلوم القرآن»: تفسیر معتدل شیعی؛
ابن جوزی٭ (م 597/1201)، «كتاب زاد المسیر فی علم التفسیر»؛55
فخرالدین رازی٭ (متوفی 606/ 1209)56، «مفاتیح الغیب»: به سبب گستردگی مطالب و عمق فلسفی اش فراوان به آن استناد می شود؛
قرطبی٭ (م 671/ 1273)، «الجامع لأحكام القرآن»: از تفاسیری كه به نحوی ماهرانه چكیده ای از آرای تفسیری را در خود جای داده است؛
بیضاوی (م 685 تا 716/ 1286 تا 1316)، «أنوار التنزیل و أسرار التأویل»: صرف نظر از گرایش كلامی، خلاصه تفسیر زمخشری به حساب می آید؛
عبدالرزاق كاشانی٭ 57 (م 731/1330) معروف به تفسیر ابن عربی: تفسیر صوفیانه، كه بیانگر آرای عرفانی سلف كاشانی یعنی ابن عربی٭(م 628/ 1240) است؛
ابوحیان غرناطی٭ (م 745/1344)، «البحر المحیط»؛
ابن كثیر، «تفسیر القرآن العظیم»؛
محلّی و سیوطی، تفسیر الجلالین. سیوطی تفسیری مفصل تر با نام «الدرّ المنثور فی التفسیر بالمأثور» نیز نوشته است.
این معرفی گذرا و ذكر نام های تفاسیر، فقط گزارشی از آثار مهم چاپ شده و در دسترس را به دست می دهد. تفاسیر بیشتری، اعم از چاپ شده و چاپ نشده، به ویژه از قرن های بعد موجودند كه تنها بخش كمی از آنها مورد بررسی و تحقیق قرار گرفته اند.
دراین دوره بحث های زیربنایی راجع به تفسیر رواج یافت و تأثیر خود را بر آثار تألیف شده در آن زمان گذاشت. در این میان «مقدمة فی اصول التفسیر» ابن تیمیه از تندترین و جدلی ترین آثار به شمار می رود كه آرا و نظریات مؤلف آن اثر محسوسی بر مفسرانی چون ابن كثیر و بسیاری از معاصران وی داشته است. ابن تیمیه و ابن كثیر كه از اساس با نظریه پردازی عقلی در همه اشكال آن، اعم از فقهی و تفسیری، مخالف بودند، در مقابل گرایش عمومی تفسیر كه اختلاف و تنوع را جایز می دانست، قرار گرفتند. ابن كثیر با تلاش در جهت كنار هم گذاشتن و منطبق كردن قرآن و سنت به عنوان دو كتاب وحیانی از جزم اندیشی (dogmatism) حمایت می كرد.58

دوره معاصر

به نظر می رسد در میان پیروان ادیان مختلف، تنها مسلمانان اند كه تفسیرنگاری سنتی (classical) خود را تا به امروز ادامه داده اند و از طرفی گام هایی نیز در راستای حركت به سمت حوزه های جدید ادبی برداشته اند. بنابراین دوره معاصر، دوره ای بااهمیت محسوب می شود. از قرن نوزدهم به بعد بسیاری از تفسیرنگاری ها به انگیزه ساده سازی متون تفسیری انجام شده؛ به شكلی كه فهم این متون را برای افرادی كه آگاهی بسیار بیشتری دارند ـ اما لزوماً دارای تحصیلات رسمی دینی نیستند ـ آسان تر كند. انگیزه دیگر، گرایش به گستردن نظریات دینی و اجتماعی بوده است. این نظریات در ایجاد خط مشی های اصلاحی معاصر نقش مهمی داشته اند و تفسیر، ابزاری مؤثر برای رسیدن به این هدف بوده است.59
با وجود این می توان مجموعه ای از تفاسیر قرن نوزدهم و بیستم را نام برد كه صورت كلی آنها از گونه ادبی سنتی پیروی می كند. البته باید به خاطر سپرد كه به سبب دریافت های متفاوتی كه مفسران معاصر از جهان اطراف خود داشته اند، این تفاسیر به طور آشكاری از تفاسیر سنتی همانند، متمایزند. این مسأله به ویژه باعث جایگزین شدن ابزارهای ادبی تفسیر و اهمیت یافتن كلام و فقه گردید، كه البته این دو تا اندازه زیادی از شیوه های سنتی خود فاصله گرفتند. بنابراین در تفسیر المنار محمد عبده٭ (م 1905) و رشید رضا٭ (م 1935) بر فقه تأكید می شود. اما در چارچوب كلی هدایت اخلاقی و به عنوان مسأله ای عملی و اجتماعی لحاظ می گردد. شاید مشهورترین و تأثیرگذارترین تفسیر معاصر، «فی ظلال القرآن »سید قطب٭ (م 1966) باشد كه با بیانی شیوا بینشی اسلامی از جهان را ترسیم می كند. در برخی مواضع توانایی این مفسر در برقراری ارتباط بین متن قرآن و شرایط معاصر كه بیشتر با استفاده از تمثیل و نمادپردازی صورت می گیرد، بی نظیر است.60 علاوه بر این، آثاری با عنوان تفسیر علمی ـ مانند طنطاوی جوهری٭ (م 1940)، «الجواهر فی تفسیر القرآن الكریم» ـ به دلیل تأكید بر عناصر علمی قرآن از دیگر تفاسیر متمایز شده اند و می توان گفت كه ابزاری جدید برای تفسیر قرآن عرضه كرده اند كه علم باشد.
همچنین برخی از نویسندگان معاصر، قالب تفسیر سنتی را كنار گذاشته و با استقبال از روش های ویژه در رویكرد به قرآن، آثاری تألیف كرده اند كه بخش های محدودی از متن قرآن را در بر می گیرد. از جمله عائشه عبدالرحمن (متولد 1913) (با نام مستعار بنت الشاطی)، «التفسیر البیانی للقرآن الكریم» را نوشته است كه اختصاص به تفسیر چهارده سوره كوتاه قرآن دارد. وی برای مباحث مرتبط با واژگان و معانی اصلی آنها ـ فقط بر اساس كاربرد سبك شناختی آنها در قرآن ـ اهمیت ویژه قائل است. «مفهوم النص: دراسة فی علوم القرآن» اثر نصر حامد ابوزید، نمونه جدید دیگری از این آثار با شكلی كاملاً متفاوت است؛ زیرا این كتاب مسائل روش شناختی درباره فهم قرآن در دوره معاصر را ـ كه به طور جدی از سوی برخی زیر سؤال رفته ـ در قالب مقدمه های تفاسیر سنتی مطرح كرده است.61
رویكرد مهم دیگر در دوره معاصر، تفسیر موضوعی است كه در آثار سنتی مشابه ندارد. این نوع تفسیر به طور چشمگیری از تعریف گونه ادبی تفسیر فاصله می گیرد، زیرا در تفسیر موضوعی اصل پیروی از ترتیب سوره های قرآن به كلی كنار گذاشته می شود؛ مثلاً محمود شلتوت٭، قرآن را به ترتیب سوره ها تفسیر می كند، اما به موضوعات موجود در سوره مورد بحث نیزاهمیت می دهد و هر موضوع را با توجه به ارتباط آن با كلیه آیات مربوط طرح می نماید. بنابراین در نهایت این برداشت را به دست می دهد كه هر سوره به جای ترتیب آیه ها بر مبنای موضوع سامان یافته است.62
تفسیر موضوعی در مقام روش تفسیری با دیدگاه ابن تیمیه كه اصرار داشت اولین منبع تفسیر، خود قرآن است، تفاوت چندانی ندارد. همچنین بر اساس تحلیلی دقیق می توان گفت، تفاسیر موضوعی تفاوت روش شناختی مهمی با برخی از تفاسیر سنتی اصیل (well-established) ندارند؛ چه آنها نیز به هر آیه از قرآن كه به روشن شدن معنای آیه مورد بحث كمك كند استناد می نمایند.63. از این رو به نظر می رسد این شكل تفسیر همان چیزی است كه به تفاسیر معاصر تمایز بخشیده است. همچنین مقبولیت عمومی این روش موجب انتشار تك نگاری های فراوانی شده كه مشخصاً به موضوعی خاص در قرآن می پردازند.64
نكته قابل توجه دیگر در دوره معاصر، اهمیت یافتن تفسیرنگاری به زبان های غیرعربی است. با آنكه نمونه های قدیمی چنین تفاسیری، از زبان فارسی گرفته تا مالایی، وجود داشته است، اما بیشتر این آثار ـ و نه همه آنها ـ65 از زبان عربی ترجمه شده اند. در دوران معاصر نیاز به عرضه تفسیر قرآن به زبان های بومی و محلی و طرح مباحث تفسیری مورد علاقه مردم هر منطقه احساس می شود. گسترش مباحث تفسیری از جمله در كشوری مانند اندونزی66 مؤید آن است كه این مسأله زمینه مهمی برای مطالعات آینده است. همچنین تفسیر، محملی مهم برای بیان دیدگاه های جدید دینی، بویژه در مذاهب بابی و بهایی بوده است كه این نیز نشان دهنده انعطاف پذیری روزافزون این گونه ادبی در دوره معاصر است.67

پی نوشت‌ها:

1. برای آگاهی بیشتر از شرح حال و آثار قرآنی ریپین بنگرید به:
ـ مرتضی كریمی نیا، كتاب شناسی مطالعات قرآنی به زبان های اروپایی: 1700ـ1995، تهران 1380، 198-199؛
ـ محمدكاظم رحمتی، «قرآن پژوهان جهان: اندرو ریپین»، گلستان قرآن، سال پنجم، شماره پیاپی 161، خرداد 1381،16ـ18 (مترجم).
2. در ترجمه مقاله «گونه ادبی» معادل literary genre یا genre انتخاب شده است.(مترجم)
3. Saadia Gaon (882ـ942 میلادی): سعدیا بن یوسف فیومی، فقیه، متأله ، محقق یهودی اهل مصر و صاحب تألیفات متعدد، از جمله ترجمه و تفسیر كتاب مقدس به عربی. برای آگاهی بیشتر از شرح حال و آثار او بنگرید به:
B. S. Kogan, "Saadia Gaon", in M. Eliade (ed.) ER (Encyclopaedia of Religion), 42,437-435. Religion
4. بنگرید به: 
John Wansbrough, Quranic Studies: sources and methods of scriptural interpretation, oxford.1977, 154 - 158.
[مطالعات قرآنی: منابع و روش های تفسیر كتاب مقدس]
5. در واقع این دیدگاه لغت شناسان بوده است. بنگرید به:
E.W.Lane, An Arabic - English Lexicon, London. 1863 - 1893 (reprint New York 1955-1956), 1, 2397.
برای آگاهی از ابهامات معنایی این اصطلاحات در قرون اولیه بنگرید به:
Naphtali Kinberg, A Lexicon of al-fdrra's terminology in his Qur'an commentary, Leiden, 1996,40-42, 503-527,563-566.
[فرهنگ اصطلاح شناسی تفسیر قرآن فراء]
6. بنگرید به:
J.J.G.Jansen, The interpretation of The koran in The modern Egypt, Leiden 1947, 13-14. Religion Religion
[تفسیر قرآن در مصر معاصر]
7. كتب علوم قرآن عبارت از كتاب هایی است كه شامل چكیده ای از علوم فرعی [مورد نیاز در تفسیر] اند؛ مانند: زركشی٭ (م 794/1392)، البرهان فی علوم القرآن و جلال الدین سیوطی (م 911/1505)، الإتقان فی علوم القرآن.
8. مثلاً كتاب زیر:
Ignaz Golbziher, Die Richtungen der islamichen kornausegung, Leiden 1920.
[روش های اسلامی تفسیر قرآن]
9. اشاره، بیان كنایی و رمزی نكته ای نظری است كه عموماً مربوط به تصوف است و خارج از این تقسیم بندی دوگانه اساسی قرار می گیرد.
10. بنگرید به:
Norman Calder, "Tafsir from Tabari to ibn kathir: problems in the description of a genre, illustrated with riference to story of Abraham", in G.R.Hawting and A.Shareef(eds.), Approaches to the Quran, London 1993 101-140
[تفسیر از طبری تا ابن كثیر: مسائلی راجع به تعریف گونه تفسیر؛ با اشاره به داستان ابراهیم]
P.Heath, "Crative hermenutics: a comparative analysis of three Islamic approaches", in Arabica, 36 (1989), 173-210.
[هرمنوتیك خلاق: تحلیل تطبیقی سه رهیافت اسلامی]
11. بنگرید به:
M.G.Carter, "Language Control as people control in medieval Islam: the aims of the grammarians in their cultural context", in Al-Abhath, 31 (1983), 65_84.
[مهار زبان راهی برای مهار مردم در اسلام سده های میانی: اهداف نحویان در شرایط فرهنگی]
12. بنگرید به:
F.Sezgin, GAS (Geschichte des arabischen schrifttums), Leiden 1967-1984,8, 99-101.
[تاریخ نگارش های عربی]
13. بنگرید به:
F.Sezgin, GAS, 9,207-209. Religion
14. بنگرید به:
J.Wansbrough, Quranic Studies,216-227. Religion
15. مشخصات كتاب شناختی پژوهش های این دو چنین است:
C.H.M.Versteegh, Arabic Grammar and Quranic exesis in early Islam, Leiden1993.
(نحو عربی و تفسیر قرآن در سده های نخست)
M. Muranyi, "Neue Materialien zur tafsir-forschung in der Moscheebibliothek von Qarawan", in S.Wild(ed.), the Quran as text, Leiden 1996,225-255.
[مواد جدید برای تحقیق درباره تفسیر در كتابخانه مسجد قیروان)
16. همان.
17. بنگرید به:
Andrew Rippn, "Studying early tafsir text", in Der Islam, 72 (1995), 310_323.
[مطالعه متون تفسیری اولیه]
18. بنگرید به:
Daniel Gimaret, Une Iecture mu'tazilite du coran: Le tafsir d Abu Ali al-Djubbai [m.303/915], Louvain-paris. 1994.
[دیدگاه اعتزالی درباره قرآن: تفسیر ابوعلی جبایی]. امروزه تنها صورت بازسازی شده تفسیر جبّایی در دست است.
19. برای نمونه بنگرید به:
Claude Gilliot, Exegese, Language, et the'ologie en Islam: Lexegese coranique de Tabari (m.311/923), Paris 1990, 207-278.
[تفسیر، زبان و الهیات در اسلام: تفسیر قرآن طبری (م311/923)]
20. بنگرید به:
A.Rippin, "the function of asbab al-nuzul in Quranic exegesis", in BSOAS (Bulltein of the School of oriental and African Studies), 51(1988), 1-20.
[كاركرد اسباب نزول در تفسیر قرآن]
21. برای نمونه بنگرید به:
J. Lassner, Demonizing the Queen of Sheba: Boundaries of gender and culture in postbiblical. Judaism and medieval Islam, Chicago 1993.
[ملكه سبا از نسل جن ها: بحثی درباره جنسیت و فرهنگ در یهودیت پس از كتاب مقدس و اسلام سده های میانی]
22. بنگرید به: 
Uri Rubin, the eye of the beholder: the life of Muhammad as viewed by the early Muslims: a Textual analgsis, Princeton 1995.
[چشمان نظاره گر: حیات پیامبر از دید مسلمانان نخستین: تجزیه و تحلیل متنی]
23. برای نمونه بنگرید به:
Uri Rubin, "Prophets and progenitors in the earhy shi a traditiohn" JSAI (Jerusalem studies in Arabic and Islam), 1 (1979), 41-65.
[پیامبران و اجداد آنها در سنت شیعی نخستین]
24. درباره تفسیر صوفیانه بنگرید به:
P.Nwyia, Exegese Coranique et laugue mystique, Beirut 1970.
[تفسیر قرآن و زبان عرفانی]
25. مثلاً بر اساس تصوری كه وی از اسلام اصیل (sunni') داشته است.
26. درباره ویژگی های خاص مسأله اخیر بنگرید به:
G.Monnot, "Islam: exegese coranique", in Annuair EPHE, V section, xci(1982-1983),309-317.
27. مؤلف این مرحله را سومین مرحله از مراحل تفسیر قرآن می داند. به ادامه مقاله مراجعه شود.(مترجم)
28. اصطلاحی تخصصی در تفسیر است كه ظاهراً اولین بار، ابن تیمیه٭ (م 728/ 1328) آن را به این صورت به كار برد.
29. وی این بحث را در كتاب معروف خود (Die Richtungen der...) طرح كرده است؛ به پاورقی شماره 8 مراجعه شود.
30. وی این بحث را در منبع زیر طرح كرده است:
Harris Birkeland, Old Muslim opposition against the interpretation of the koran, Oslo. 1955.
[مخالفت مسلمانان نخستین با تفسیر قرآن]
31. وی این بحث را در منبع زیر طرح كرده است:
Nabia Abbott, Studies in Arabic literary papyri: Qura'nic Commentary and tradition, Chicago 1967.
[مطالعاتی در مخطوطات ادبی ـ عربی: تفاسیر قرآن و روایات]
32. وی این بحث را در كتاب معروف خود، Quranic studies... طرح كرده است. به پاورقی شماره 4 مراجعه شود.
33. بنگرید به:
Claude Gilliot, "Les debuts de li exegese coranique" in RMM (Revue du Monde Musulman), 68.4(1990),82-100.
[آغازه های تفسیر قرآن]
34. چنان كه فؤاد سزگین در منبع زیر با ارائه شواهدی این مطلب را ثابت می كند:
F. Sezgin, GAS, 1,6-8,25-35 esp.
35. بنگرید به:
C.Gilliot, "Texts arabes ancienc edites en Egypte au cours des annees1992 a 1994", in MIDEO (Melanges de L' Institut Dominican d'E'tudes oriental du caire), 22(1994),295-296,no.36.
[متون كهن عربی منتشر شده در مصر از سال 1992 تا 1994]
36. بنگرید به:
C.Gilliot, "Texts arabes ancienc edites en Egypte au cours des annees 1990 & 1992", in MIDEO, 21(1993),439-440 ,no.78.
37. بنگرید به:
C.Gilliot, "Texts arabes ancienc edites en Egypte au cours des annees1992 & 1994", 296,no.37;
E.Kohlbery, A medieval Muslim scholar at work: Ibn tawus and his Ligrary, Leiden.1992,348,no.574.
[كتابخانه ابن طاووس]
38. بنگرید به:
C.Gilliot, "Les debuts de L' exegese coranique", 89-90.
39. بنگرید به:
C.Gilliot, "Text arabes anciens edites en Eyypte au course des annees1990 a 1992, 440,no.79.
40. بنگرید به:
C.Gilliot, "Les debuts de L exegese coranique", 89.
41. در این باره بنگرید به:
A.Rippin, "Al-zuhri', naskh al-Qruan and the problem of early tafsir texts, in BSOAS, 47(1985),22-43.
[نسخ القرآن زهری و مسئله متون تفسیری اولیه]
42. بنگرید به:
F.Sezgin, GAS,1, 99.
43. بنگرید به:
C.Gilliot, "Texts arabes anciens edites en Egypte au Cors des Annees1990 a 1992", 441-442, no.81.
44. بنگرید به:
A.Rippin, "tafsir Ibn Abbas and Criteria for dating early tafsir texts", in JSAI, 18(1994), 38-83.
[تفسیر ابن عباس و معایر تاریخ گذاری متون تفسیری اولیه]
45. مشخصات كتابشناختی پژوهش وی چنین است:
M.Muranyi, Abd Allah b.wahb (125/743-197/812): al-Jami: Tafsir al - Quran (Die koranexegese), Wiesbaden 1993-1995,1,2.
[الجامع: تفسیر قرآن عبدالله بن وهب (125ـ197)]
46. به ویژه بنگرید به این كتاب او:
Exegese, langue, et theologie en Islam.
به شماره 19 مراجعه شود.
47. بنگرید به:
F.Sezgin, GAS,1,41.
48. بنگرید به:
F.Sezgin, GAS,1,539.
49. بنگرید به:
F.Sezgin, GAS,1,45-46.
50. بنگرید به:
F.Sezgin, GAS,1,647
Gerhard. Bowering," the mystical vision of exitence in Classical Islam: the Quranic hermeneutics of the sufi sahi al-tustari" (d.283/896),Berlin1980.
[تصویر عرفانی از وجود در اسلام سنتی: تفسیر قرآن سهل تستری صوفی (م896/283)]
51. مقدمه كتاب شناختی این تفسیر، جداگانه به چاپ رسیده است:
Isaiah Goldfeld(ed), "Quranic commentory in the Eastrn Islamic Tradition of the first four cenuries of the hijra: an annotated edition of the preface to the thalabis "kitab al-kashf waal-bayan an tafsir al-Quran", Acer1984.
[تفسیر قرآن در سنت اسلامی شرق در چار قرن نخست پس از هجرت: تصحیح و تعلیقی بر مقدمه كتاب «الكشف و البیان عن تفسیر القرآن» ثعلبی]
52. بنگرید به:
F.sergin, GAS, 1,671-674;
G.Bowering, the Quran commentary of al-Sulami" , in W.B. Hallaq and D.P. Little (eds), Islamic Studies presented to charles J.Adams, Leiden.1991,41-56.
[تفسیر قرآن سلمی]
53. بنگرید به:
C.Gilliot, "Text arabes anciens edites en Egypte au cours des annees1992 a 1994, 296-297,no 38.
54. بنگرید به:
Musa O.A.Abdul, The Quran: shaykh Tabarsi's commentary, Lahore1977.
[تفسیر قرآن امین الاسلام طبرسی]
55. بنگرید به:
Jane Dammen Mcauliffe, "Ibn al-Jawzi's exegetical propaedutic: introduetion and translation", in Alif: Journal of Comparative poetics, 8(1988),101-113.
[علوم مقدماتی تفسیر ابن جوزی: مقدمه و ترجمه]
56. بنگرید به:
Jacques Jomier, "Les mafatih al-ghayb de l'imam Fakhr al-Din al-Razi:
quelques dates, lieux, manuscrits", in MIDEO, 13(1977),253-290.
[مفاتیح الغیب امام فخرالدین رازی: تاریخ ها، مكان ها، نسخه ها]
J.Jomier, "Fakhr al-Din al-Razi (m.606/1210) et les commentaires du coran plus anciens, in MIDEO, 15(1982), 145-172.
[فخرالدین رازی (متوفی 606/ 1210) و تفاسیر متقدم تر قرآن]
57. بنگرید به:
Pierre Lory, Les commentaires esoteriques du coran d'apres Abd ar-razzaq al-Qashani, paris 1980.
[تفاسیر رمزی و صوفیانه قرآن، از عبدالرزاق كاشانی]
58. بنگرید به:
Norman Calder, "Tafsir from Tabari to Ibn Kathir", 130.
J.D.Mc Auliffe, "Quranic hermenutics: the views of al-Tabari and Ibn Kathir", in Rippin(ed), Approahes to the history of the interpretation of the Quran, Oxford 1988,46-62. Religion
[هرمنوتیك قرآنی: دیدگاه های طبری و ابن كثیر در باب تأویل قرآن]
59. رئوس كلی این موضوع در پژوهش های زیر آمده است:
J.M.S. Baljon, Modern Muslim Koran interpretation (1880-1960),Leeden 1968.
[تفاسیر جدید مسلمانان از قرآن (1880 ـ 1960)]
J.J.G. Jansen, the interpretation of the koran in the morden Egypt.
60. برای نمونه بنگرید به:
Anthong H.Johns, "Let my people go! Sayyid Qutb and the vocation of Moses", in Islam and christian-Muslim relations, 1(1990), 143-170.
[أرسل معی بنی اسرائیل: بعثت موسی در نگاه سید قطب]
Oliver Carre, Mystique, et politique: Lecture revolutionnaire du coran par sayyid Qutb, frere musulman radical, Paris 1984.
[عرفان و سیاست: قراءت انقلابی از قرآن، از سوی سید قطب و اخوان المسلمین رادیكال]
61. بنگرید به:
Rotraud Wielandt, "Wurzeln der schwierigkeit innerislamischen Gesprachs uber neue hermeneutiche Zugange zum korantext", in Wild(ed.), the Quran as text, 257-282.
[ریشه های دشواری بحث درباره رهیافت های جدید هرمنوتیكی به متن قرآن در بیان مسلمانان]
62. بنگرید به:
K.Zebiri, Mahmud shaltut and Islamic Modernism, Oxford 1993.
[محمود شلتوت و نوگرایی اسلامی]
63. مثلاً در تفسیر طبری خواننده در مواضع متعددی به مباحث مطرح شده قبلی درباره بحث مورد نظر ارجاع داده می شود.
64. مانند: محمود شلتوت، «من هدی القرآن» كه شامل چند تك نگاری جداگانه است.
65. مقایسه كنید با: تفسیر فارسی میبدی (م قرن ششم/دوازدهم)، كشف الأسرار و عدة الأبرار.
66. بنگرید به:
Howard M.Federspiel, popular Indonesian literature on the Quran, Ithaca (USA)1994.
[نوشته های عمومی قرآنی به زبان اندونزیایی]
67. علاوه بر منابع معرفی شده، پژوهش های زیر برای مطالعه بیشتر توصیه می شود:
الف. كتاب زیر شامل كتاب شناسی مهمی درباره تفسیر است:
C.Gilliot, Exeges, Iangue et theologie en Islam.
ب. برای كتاب شناسی بیشتر بنگرید به:
A. Rippin, "the present status of tafsir studies", in MW (the Muslim world), 72(1982),224-238.
[وضعیت كنونی مطالعات راجع به تفسیر قرآن]
A.Neuwirth, "koran", in H.Gaetje(ed.), Grundriss der arabis chen philologie, Band II, literatur wissenchaft, Wiesbaden 1987, 119-135 (Section3.7 and 3.8) and Band III, supplement (W.Fiseher(ed.)), Wicsbaden 1992, 262-264.
[مبانی فقه اللغة العربی]
ج. منبع دیگری كه همچنان به عنوان خلاصه ای در باب تفسیر ارزشمند است عبارت ا ست از:
Theodor Noldeke and Friedrich Schwally, Geschichte, des Qorans, 2,Die Sammlung des Qorans, Leipzig 1919,163-192.
[تاریخ قرآن]
د. پژوهشی دیگر كه به شكلی سودمند تفاسیر مهم را بررسی كرده است.
محمدحسین ذهبی، التفسیر و المفسرون، قاهره، (چاپ دوم) 1967.
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: یکشنبه 10 خرداد 1394 ساعت: 6:44 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

مبانی اعلامیه حقوق بشر در ترازوی قرآن

بازديد: 145
مبانی اعلامیه حقوق بشر در ترازوی قرآن

سید موسی صدر

چکیده: منشور جهانی حقوق بشر که به انگیزه حاکمیت عدالت و صلح جهانی تدوین شده و در ایجاد صلح و امنیت نیز کارایی داشته، بر پایه مبانی و مبادی خاصی استوار است. در این میان مدافعان و موافقان آن، به جای بررسی و ارزیابی این مبانی، تنها با تکیه بر انگیزه و کارایی که داشته پذیرش آن را بایسته می دانند. اما این همه دلیل بر بر حقانیت و درستی آن به عنوان یک فکر و اندیشه نمی تواند باشد. 
نویسنده با تأمل در این مبانی و پیش فرض ها، به ارزیابی نقاط مشترک و افتراق آن با دیدگاه قرآن می پردازد. در آغاز، مبانی یاد شده را به چهار قسم تقسیم می کند که از قرار زیرند:
1- دیدگاه های انسان شناختی: کرامت ذاتی انسان که از موجودیت او برخاسته، و استقلال و اصالت انسان، فارغ از ربوبیت و مالکیت خداوند نسبت به او (به شهادت بندهای موجود در اعلامیه و مجادلات صورت گرفته در روند تدوین آن).
2- دیدگاه های هستی شناختی: سامان بخشی به زندگی دنیوی به عنوان هدف اصلی، جدا انگاری دنیا از آخرت و باور نداشتن به نقش زندگی دنیوی در سرنوشت و سعادت اخروی.
3- دیدگاه حقوق شناختی: پذیرش حقوق طبیعی و تأکید بر تساوی و نفی هرگونه تفاوت و تمایز.
4- دیدگاه معرفت شناختی: توانمندی عقل بشری در کشف و درک نتایج و لوازم حقوق، به عنوان داور قطعی و نهایی.
نویسنده چنین نتیجه می گیرد که این مبانی نه یکسره از نظر قرآن مردود است و نه یکجا قبول. سپس هر یک را جداگانه بر قرآن عرضه می کند و دیدگاه های قرآن را چنین بر می شمارد:
کرامت انسان برخاسته از وجود انسانی او نیست، بلکه به دلیل انسانیت وی است به عنوان استعداغدی بالقوه که گاه در او فعلیت می یابد و گاه می میرد. 
قرآن، دنیا و آخرت را دو بخش از یک واقعیت می داند که پیوندی تنگاتنگ دارند. چنان که تعریف حقوق طبیعی در قرآن با تعریف طراحان حقوق بشر متفاوت است. توانمندی عقل، تنها در شناخت مصالح و مفاسد زندگی دنیوی پذیرفته است. اما به طور کلی پذیرفته نیست. روح تفاوت حقوق بشر جهانی با حقوق بشر دینی در نگاه متفاوت آن دو به انسان، نهفته است.

آنچه امروزه حقوق بشر نامیده می شود و در اعلامیه جهانی حقوق بشر سازمان ملل در قالب سی ماده بیان شده است، فكر و اندیشه ای است كه بر مبانی خاصی استوار بوده از مبادی خاصی نشأت می گیرد. این حقیقت را می توان از متن اعلامیه و نیز از سخنان و تحلیل های مدافعان آن به دست آورد.
بنابراین، پذیرش این اندیشه و ایجاد نظام حقوقی بر پایه آن، یا ردّ آن و پی ریزی نظام حقوقی بر اساس اندیشه ای دیگر، در صورتی موجّه و معقول است كه پیشاپیش مبانی و مبادی اندیشه حقوق بشر نقد و ارزیابی شده و در مبارزه و رویارویی با چالش ها و انتقادات، سرفراز بیرون آمده باشد. متأسفانه برخی از مدافعان حقوق بشر به جای مبانی اندیشه به انگیزه طرح اندیشه تمسك می جویند. از نظر اینان، چون اندیشه حقوق بشر در قالب یك اعلامیه جهانی، برای ایجاد آزادی، عدالت و صلح و پایان دادن به استبداد، ستم و جنگ و خونریزی، مطرح شده است پس باید مورد احترام و عمل قرار گیرد.
و گاهی نیز به نقش و كارآیی آن در ایجاد صلح و امنیت میان انسان ها و ملت ها تكیه كرده و از آن به عنوان دلیل یا مؤید ضرورت پذیرش آن یاد می كنند.
حال آن كه كارآیی تنها ـ به فرض آن كه واقعیت داشته باشد ـ یا صرف انگیزه درست، نمی تواند دلیل بر درستی و معقولیت اندیشه باشد. حقانیت آن را باید از استواری مبانی و مبادی آن نتیجه گرفت، و گرنه گاه یك فكر باطل نیز منافع و مصالحی را برای مدتی تأمین می كند، اما انسان به خود اجازه نمی دهد كه چنین فكری را حق تلقی كرده و مبنای زندگی قرار دهد.
این نوشتار بر آن است تا با درنگی و تأمّلی بر این مبانی و مبادی به ارزیابی نقاط اشتراك و افتراق آن با دیدگاه قرآن بپردازد.


مبانی حقوق بشر

اندیشه حقوق بشر بر تصور ویژه ای از انسان استوار است و از دیدگاه های خاصی نسبت به هستی، معرفت و حقوق مایه می گیرد. بنابراین می توان مجموعه دیدگاه هایی را كه در طرح اندیشه حقوق بشر بر آن تكیه شده یا به عنوان پیش فرض مسلّم انگاشته شده است، به چهار مقوله انسان شناختی، هستی شناختی، معرفت شناختی و حقوق شناختی یا فلسفه حقوق تقسیم كرد.
دیدگاه انسان شناختی
1. نخستین و اساسی ترین مبنای انسان شناختی حقوق بشر، باور به كرامت ذاتی انسان است. مقصود از انسان در این باور، انسان انتزاعی و ذهنی نیست؛ بلكه فرد و شخص انسان است كه در خارج با دو پا راه می رود و در قبال سایر جانداران با نام انسان متمایز می شود. و مقصود از كرامت ذاتی نیز ارزش و حرمت جدایی ناپذیر است.
بنابراین درونمایه باور یادشده این است كه موجود راست قامتی كه انسان نام دارد، از كرامت و ارزشی برخوردار است كه هیچ عاملی نمی تواند آن را از وی سلب كند، چه آن عامل نژاد باشد یا عقیده یا هر عامل دیگری. از هر نژادی كه باشد یا هرعقیده ای كه داشته باشد و در هر كجا كه زندگی كند، آن ارزش و كرامت را دارد. و در یك سخن، كرامت و ارزش ناشی از موجودیت انسان است.
این تفسیر را می توان از نخستین پاراگراف مقدمه اعلامیه جهانی كه می گوید:
«حیثیت و كرامت ذاتی تمام اعضای خانواده بشری و حقوق برابر و سلب ناپذیر آنان…»1
و نیز از تعبیراتی چون: «مقام و ارزش فرد انسانی» كه در مقدمه اعلامیه آمده است و یا «هركس، هر فرد، هر شخص» كه تقریباً در تمام مواد اعلامیه جهانی مطرح گردیده است، به دست آورد. به عنوان نمونه در ماده اول اعلامیه می خوانیم:
«تمام افراد بشر آزاد به دنیا می آیند و از لحاظ حیثیت و حقوق با هم برابرند و همه دارای عقل و وجدان می باشند».
برخی، از تفسیر فوق چنین تعبیر كرده اند كه این «حرمت و كرامت، ناشی از شخص بودن انسان است».2
2. دومین دیدگاه انسان شناختی در زمینه حقوق بشر، استقلال و اصالت انسان است؛ به این معنی كه انسان در اندیشه حقوق بشر، موجودی مستقل و متكی به خود و دارای موجودیتی از آنِ خود تلقی شده است كه به هیچ قدرت و سلطه ای وابسته نبوده از هیچ نیروی مافوق استمداد نمی جوید. اگر با اصطلاح دینداران سخن بگوییم، این گونه تعبیر می كنیم كه انسان بدون خدا و بیرون از سلطه و ربوبیت و مالكیت او در نظر گرفته شده است؛ گویی همه چیز از خود اوست و در این مالكیت و دارایی، وام دار هیچ كس حتی خدا نیست.
گواه بر این ادعا، اولاً غیبت و عدم حضور و یاد خدا در سراسر اعلامیه جهانی از یك سو و تعبیرات ناظر به استقلال انسان در داشتن كرامت، حیات و… از سوی دیگر است. چنان كه در نخستین ماده اعلامیه می گوید: «تمام افراد بشر آزاد به دنیا می آیند…» تعبیر «به دنیا می آیند» كه ظهور در استقلال دارد به جای «آفریده می شوند» كه بر وابستگی دلالت دارد، گواه بر این مطلب است كه نقش خدا در مورد وجود، حیات و حقوق انسان كاملاً نادیده گرفته شده است.
و ثانیاً تاریخ و چگونگی تدوین و شكل گیری اعلامیه جهانی نشان می دهد كه نویسندگان و پی ریزان حقوق بشر، به عمد نقش خدا در مورد انسان را به یك سو نهاده اند تا با مادی گرایان و خداناباوران توافق حاصل شود. در كتاب «اعلامیه جهانی حقوق بشر و تاریخچه آن» آمده است:
«درجریان نظرخواهی های «كمیسیون» این تفاوت اساسی برداشت های فلسفی هنگامی آشكار گشت كه مسأله گنجاندن یا نگنجاندن استناد به خدا یا طبیعت به مثابه منشأ حقوق بیان شده در اعلامیه مطرح گشت. هلندی ها طرفدار گنجاندن این استناد بودند و كوشیدند تا در جریان مباحثات سومین كمیته «كمیسیون» پیش نویس اعلامه را به سمت پذیرش همین استناد بكشانند؛ نماینده هلند، دكتر ی. هـ رواین در مجمع عمومی به سخنرانی پرداخت و اظهار تأسف كرد كه در اعلامیه به منشأ الهی انسان و جاودانگی روح او اشاره نشده است، در واقع سرچشمه تمام این حقوق خود خدای متعال است كه مسئولیت بزرگی بر دوش كسانی گذاشته كه این حقوق را مطالبه كرده اند. نادیده گرفتن این پیوند در حكم جداكردن گیاه از ریشه های آن یا ساختن خانه ای بدون پی است.
اگر چه پیشنهاد هلند در اصل از پشتیبانی استوار بعضی از كشورها به ویژه چند كشور اروپایی برخوردار شد، كشورهای دیگر با آن مخالفت كردند…»3
در همین كتاب باز در جایی می نویسد:
«این ماده (ماده یكم اعلامیه حقوق بشر) در طول فرایند نگارش اعلامیه مسائلی را ایجاد كرده بود؛ از یك سو مسأله پی ریزی حقوق بشر بر پایه حقوق طبیعی با این پرسش مطرح شده بود كه «چه كسی عقل و وجدان را به افراد بشر داده است». پس از مناظره ای جدی كه در آن پیشنهادهایی به ویژه در مورد گنجاندن «از رهگذر طبیعت» یا استنادهای كمابیش ویژه به خدا عرضه گشت تصمیم گرفته شد كه این مسأله را دور بزنند و فقط به سرشت انسانی، عقل و وجدان تأكید ورزند».4
این گزارش به خوبی نشان می دهد كه دیدگاه استقلال انسان و عدم وابستگی او به خدا به عنوان یك مبنا در پی ریزی حقوق بشر تأیید و تثبیت شده است، و این، نكته ای بسیار مهم و اساسی بوده است كه به نفع تفكر ماتریالیستی رقم خورده است؛ چه اینكه مادی گرایان می دانستند كه استناد انسان به خدا پیامدها و لوازم دیگری را ایجاب می كند كه با آنچه هم اكنون در اعلامیه مطرح شده است، متفاوت است.

دیدگاه هستی شناختی

مهم ترین دیدگاه هستی شناختی كه در شكل گیری و تدوین حقوق بشر، مفروض گرفته شده است، جداانگاری دنیا از آخرت و ندیدن پیوستگی آن دو و همچنین نقش زندگی دنیوی در تعیین سرنوشت اخروی و از سوی دیگر نقش آخرت در تعریف سعادت و نیز ایجاد آمال و اهداف خاص در زندگی دنیوی است. البته باید اعتراف كرد كه هدف اصلی از تدوین حقوق بشر، سامان بخشیدن به زندگی دنیوی بوده است. نویسندگان آن می خواسته اند كه با وضع و به رسمیت رساندن یك سلسله حقوق ناشی از كرامت انسان، او را از زیربار ستم، تبعیض، استبداد، جنگ و خونریزی نجات دهند و با فراهم ساختن آزادی، برابری و اختیار تعیین سرنوشت كه سه محور عمده اعلامیه است، زندگی دنیا را با صلح و صفا قرین سازند.
با این همه، تدوین حقوق و استنتاج هایی كه از اصل كرامت ذاتی صورت گرفته است این واقعیت را تأیید می كند كه در بینش و ذهنیت تدوین كنندگان، پیوند و تأثیر دو سویه دنیا و آخرت مطرح نبوده است. حال یا باور نداشته اند و یا لحاظ نكرده اند.
این واقعیت را می توان هم از تعبیر «بالاترین آمال بشر» در مورد آزادی، امنیت و رفاه فهمید كه در مقدمه اعلامیه جهانی آمده است. و هم از «عدم تمایز ازحیث دین» در ماده دوم اعلامیه و تأكید بر «آزادی تغییر دین» در ماده هیجدهم كه هر دو نشان از مهم نبودن دین به مثابه راه سعادت اخروی دارد، به دست آورد.

دیدگاه حقوق شناختی

گذشته از این واقعیت كه روح حاكم بر اعلامیه حقوق بشر، اعتراف و پذیرش حقوق طبیعی است و بر پایه كرامت ذاتی یك سلسله حقوق از آن استنتاج شده است. آنچه مهم است تعریف ویژه ای است كه از عدالت در اعلامیه به چشم می خورد.
در دیدگاه نویسندگان حقوق بشر، عدالت عبارت است از تساوی و برابری. و از همین رو همواره در موارد مختلف آن بر تساوی، عدم تبعیض و حق برابر تأكید گردیده است. به عنوان مثال پس از آن كه در مقدمه اعلامیه فلسفه شناسایی حقوق، ایجاد آزادی، عدالت و صلح در جهان معرفی شده است، در ماده یك از برابری حیثیت و حقوق، در ماده دو از عدم تمایز و تبعیض در برخورداری از حقوق، در ماده هفت از تساوی در برابر قانون، در ماده ده از مساوات كامل در اقامه دعوا و دادخواست و در ماده شانزده از تساوی حقوق زن و شوهر، به عنوان نمونه ها و جلوه های عدالت یاد شده است. در حالی كه «برابری» همیشه موجب رسیدن حق به حق دار نمی شود؛ مثل آنجایی كه استحقاق ها متفاوت باشد.
اما با این همه، دیدگاه فوق نسبت به مفهوم عدالت، ناشی از دیدگاه انسان شناختی است كه قبلاً یاد شد؛ اگر مبنای حقوق، كرامت ذاتی باشد و اگر این كرامت در همه افراد موجود باشد، ناگزیر عدالت اقتضا می كند كه حقوق نیز به تبع كرامت ذاتی، مساوی و برابر باشد. بنابراین با دیدگاه انسان شناختی فوق چاره ای جز این نیست كه عدالت را به معنای تساوی و برابری بگیریم، و اگر چنانچه اشكالی دراین تعریف باشد باید به مبنای انسان شناختی آن بازگردد.

دیدگاه معرفت شناختی

از لحاظ معرفت شناسی مجموعه حقوق بشر بر یك پیش فرض اساسی استوار است و آن توانمندی عقل در كشف و درك مبنای حقوق و نتایج و لوازم آن است. كسانی كه منشور حقوق را تدوین كرده اند این باور را داشته اند كه عقل می تواند نسبت به حقوق بنیادی بشر و همچنین شالوده انسانی آن قاطعانه داوری كند و گرنه نمی توانستند از كرامت انسانی و حقوق برآمده از آن سخن بگویند.
برخی گمان كرده اند كه توانمندی عقل به صورت نسبی پیش فرض اندیشه حقوق بشر است و نه مطلق، بنابراین آنچه با عنوان حقوق بشر مطرح شده است حاصل آخرین تجربه عقل بشر است. و می تواند با تجارب جدید اصلاح و تكمیل گرد:
«عقل جمعی بشر در پناه تجارب مستمرّ جوامع انسانی به چنین كشف و وضعی اقدام می كند و دستاورد خود را نیز نهایی و غیرقابل تغییر نمی شمارد، بلكه آماده است با تجارب جدید، احكام خود را تكمیل و اصلاح كند».5
اما ظاهراً تصور طرّاحان اندیشه حقوق بشر چیزی دیگر است، از حكم قاطعانه ای كه نسبت به «كرامت ذاتی فرد انسانی» صورت گرفته است و همچینن از استنتاج های قاطعانه ای كه از آن اصل شده و به صورت احكام و مواد متعدد مطرح گردیده است، چنین فهمیده می شود كه حقوق بشر و مبانی انسان شناختی آن، درك و داوری قطعی و نهایی عقل تلقی شده به گونه ای كه هیچ تغییری نمی توان در آن ایجاد كرد.
به هر حال باور به توانمندی عقل در كشف و شناخت حقوق بشر و مبانی آن به صورت جزمی و یقینی، از پیش فرض های مسلٌم تدوین كنندگان منشور بوده است و روح عقل گرایی دراندیشه حقوق بشر كاملاً مشهود است.

نتیجه

آنچه تاكنون یاد شد گزارش فشرده ای از مهم ترین مبانی و پیش فرض های حقوق بشر بود كه از مطالعه اعلامیه جهانی و مواد سی گانه آن به دست می آید. البته پیش فرض های دیگری نیز می توان از آن استنتاج كرد، اما از نظر اهمیت شاید به پایه مبانی یادشده نرسد. از این رو از گزارش آن صرف نظر می كنیم.
از این گزارش دو نكته فهمیده می شود: نخست آنكه اندیشه حقوق بشر گرچه طرحی است برای بهسازی زندگی مادی؛ امّا پاره ای از مبانی آن كاملاً متافیزیكی و فرامادی است. نمونه بارز آن مسأله «كرامت ذاتی انسان» است. اینكه این كرامت چیست و چگونه پدید آمده است و آیا بالقوه است یا بالفعل و چه نسبتی با رفتار انسان دارد و … پرسش هایی است كه مسأله كرامت را ازیك مسأله ساده اخلاقی بیرون برده و به آن ابعاد فلسفی و متافیزیكی می بخشد. بنابراین، تصور برخی مبنی بر اینكه «اعلامیه حقوق بشر راه حل یك توافق عملی اجتناب ناپذیر برای به رسمیت شناختن حرمت و كرامت انسان در هر شرایط و بدون هیچ استثنا و تبعیض را نشان می دهد و كاری به اختلاف نظرهای موجود در انسان شناسی فلسفی و دینی قدیم و جدید ندارد»،6 پنداری بس بی اساس است. حقوق بشر بر پایه بینش ویژه ای از كرامت انسان و نیز سعادت وی استوار است و هرگونه سخن و گفتاری در این زمینه، سخن و گفتار فلسفی با زمینه انسان شناسی خواهد بود، چنان كه اختلاف دیدگاه های تدوین كنندگان بر سر حقوق طبیعی یا استناد به خدا و غیره كه پیش از این اشاره شد، مؤید این نكته است.
نكته دوم آنكه پذیرش یا ردّ اندیشه حقوق بشر همان گونه كه گذشت تنها هنگامی معقول و موجّه است كه مسبوق به نقد و ارزیابی مبانی یادشده باشد. نمی توان از این مبانی چشم پوشید و به داوری و موضع گیری نسبت به آن پرداخت. چنان كه یكی از نویسندگان كه در دفاع از حقوق بشر شوق و ذوق فراوانی از خود نشان داده است، هنگام بحث از تعارض حقوق بشر با احكام شرعی در برخی زمینه ها، به رغم اینكه از مبانی ویژه هر یك از دو اندیشه حقوق بشر و اندیشه فقهی سخن به میان آورده است، اما در مقام داوری میان آن دو، همه آن مبانی را فراموش كرده و داوری خویش را بدون در نظر داشت آنها انجام داده است.7
در این جا نگاهی به دیدگاه قرآن نسبت به مبانی یاد شده می افكنیم و به نقد و ارزیابی آنها از زاویه آیات می نشینیم.

قرآن و مبانی حقوق بشر

نگاهی اجمالی به آیات قرآن نشان می دهد كه مبانی و مفروضات حقوق بشر از دیدگاه قرآن نه به طور مطلق مردود است و نه یكسره پذیرفته است، بلكه برخی از آنها مردود است و پاره ای دیگر با اصلاحاتی مورد پذیرش قرآن می باشد. در اینجا مبانی یاد شده را به تفكیك مورد بررسی قرار می دهیم:

یك. مبانی انسان شناختی

تردیدی نیست كه قرآن برای انسان حرمت و كرامت قائل است و حتی این حرمت و كرامت را برای فرد و شخص انسان می داند، چنان كه در آیه كریمه: «و لقد كرّمنا بنی آدم و حملناهم فی البرّ و البحر…»(اسراء/70) هر دو بخش این ادعا آمده است؛ نخست از تكریم سخن گفته است و سپس این تكریم را به «بنی آدم» نسبت داده است. تعبیر «بنی آدم» به جای «انسان» نشان از آن دارد كه موصوف «كرامت»، «فرد» انسان است، چنان كه در آیه: «و لاتقتلوا النفس الّتی حرّم الله إلاّ بالحق»(اسراء/33) بر همین نكته تأكید شده است، اما از آنجا كه قرآن گاهی همین كرامت را از انسان سلب می كند و او را در مرتبه پایین تر از حیوان قرار می دهد و فلسفه این كار را تعطیل مجاری ادراك و به تعبیر دیگر ندیدن و نفهمیدن واقعیت می داند، نتیجه می گیریم كه علت كرامت موجودیت فرد نیست، بلكه انسانیت فرد است؛ از جمله در موردی می فرماید: «و لقد ذرأنا لجهنّم كثیراً من الجنّ و الإنس لهم قلوب لایفقهون بها و لهم أعین لایبصرون بها و لهم آذان لایسمعون بها أولئك كالأنعام بل هم أضلّ أولئك هم الغافلون» اعراف/179
و در حقیقت، بسیاری از جنّیان و آدمیان را برای دوزخ آفریده ایم؛ چرا كه دل هایی دارند كه با آن حقایق را دریافت نمی كنند، و چشمانی دارند كه با آنها نمی بینند و گوش هایی دارند كه با آنها نمی شنوند. آنان همانند چهارپایان بلكه گمراه ترند. آنها همانا غافل ماندگانند.
از نگاه قرآن، انسانیت، ملازم با جاندار راست قامت نیست، بلكه حالتی است بالقوه كه به تدریج در او شكل می گیرد و با دو نماد حق و عدل مشخص می گردد. هرگاه این موجود به سمت حقیقت خواهی و عدالت طلبی حركت كند حالت انسانیت در او فعلیت یافته شكوفا می شود و در نتیجه حرمت و ارزش می یابد، و بر عكس هر چه از آن دو معیار دور شود حالت انسانیت در او فروكش كرده در نهایت می میرد و در نتیجه كرامت و ارزش از او سلب می شود.
بنابراین می توانیم این گونه تعبیر كنیم كه از نگاه قرآن، فرد انسان گرچه شریف و باكرامت آفریده می شود چون حامل استعداد انسانیت است، اما این شرافت و كرامت تابع موجودیت او نیست، بلكه تابع همان استعدادی است كه در او تعبیه شده است. پس ذاتی بودن كرامت انسان بدان معنی كه در اندیشه حقوق بشر مفروض گرفته شده از نگاه قرآن پذیرفته نیست.
بعضی برای یافتن علت حرمت وكرامت برای انسان به عنوان یك موجود، به این نظریه كانت تمسّك جسته اند كه گفته است: «انسان به این دلیل حرمت ذاتی دارد كه توانایی درك «وظیفه واقعی» انسان یعنی «قانون اخلاقی» را واجد است». از نظر اینان چون هر فرد انسان تنها از آن نظر كه انسان است و بدون در نظر گرفتن هیچ گونه تعلق چنان توانایی را واجد است؛ پس هر فرد ذاتاً محترم است.8
اما این استدلال نمی تواند مدعای فوق را اثبات كند؛ زیرا اولاً طبق این نظریه نیز ملاك و علت كرامت و ارزش انسان، موجودیت او نیست، بلكه وظیفه شناسی اخلاقی است؛ امری كه گاه در انسان هست و گاه می میرد؛ چنان كه در مورد جنایتكاران تاریخ این گونه است.
و ثانیاً وظیفه شناسی اخلاقی از آن رو ملاك حرمت و كرامت است كه مقدمه و مدخل عمل به وظیفه است و گرنه تنها شناخت حكم و خواسته وجدان بدون عمل به آن، چه ارزشی دارد كه خود عامل ارزش انسان باشد. بنابراین وظیفه شناسی و عمل به وظیفه است كه علت ارزش و كرامت در انسان می شود و این همان جلوه اخلاقی انسانیت است كه پیش از این یاد شد.
پس باز بر می گردیم به این حقیقت كه شخص انسان به لحاظ موجودیتش محترم و ارزشمند نیست، بلكه به دلیل توانایی و استعدادش برای تعالی و تكامل است كه حرمت یافته و این البته ذاتی و غیرقابل انفكاك از او نیست، بلكه چه بسا آن را از دست بدهد؛ كه در این صورت ملاك و علت كرامت را از دست داده است.
و امّا دیدگاه دوم انسان شناختی یعنی استقلال و خودبسندگی انسان؛ واضح است كه قرآن چنین دیدگاهی را نمی پذیرد. از نگاه آیات وحی، انسان با تمام موجودیتش وابسته و متكی به خداوند است و هیچ لحظه از او بی نیاز نمی شود:
«یا أیها الناس أنتم الفقراء إلی الله و الله هو الغنی الحمید» فاطر/15
این وابستگی وجودی عمیق و ژرف باعث می شود كه انسان همچون سایر موجودات دیگر پیش از آن كه عنوان خاص یابد، یك «عبد» باشد «و هو القاهر فوق عباده»(انعام/18) «إن تعذّبهم فإنّهم عبادك»(مائده/118) «إنّ الذین تدعون من دون الله عباد أمثالكم»(اعراف/194) و همین عبودیت است كه زمینه ساز تكلیف شده و حتی حقوق متقابل انسانها با یكدیگر نیز از تكلیف و اراده الهی نشأت گیرد. «ثمّ جعل سبحانه من حقوقه حقوقاً افترضها لبعض الناس علی بعض…»9
بنابراین نادیده گرفتن ارتباط انسان با خدا و عبودیت او در مقابل خداوند كه پیش فرض اندیشه حقوق بشر قرار گرفته است، با فرهنگ قرآن ناسازگار است.

دو. مبنای هستی شناختی

واضح است كه در فرهنگ قرآن، دنیا و آخرت دو بخش از یك واقعیت شمرده می شوند كه پیوند تنگاتنگی میان آن دو وجود دارد؛ از یك سو هستی دنیوی تعیین كننده هستی اخروی است. چگونه زیستن در دنیا چگونه بودن در آخرت را رقم می زند. از سوی دیگر یاد و حضور آخرت در ذهن و جان انسان، آمال و اهداف خاصی را در زندگی دنیوی ایجاد می كند و از این راه، جهت گیری او را تعیین كرده سمت و سوی خاصی به زندگی دنیوی می بخشد و فلسفه زیستن را تعریف دیگری می كند. به عنوان مثال برای انسان آخرت باور دیگر صلح و آرامش بالاترین آمال نیست؛ چنان كه در اعلامیه حقوق بشر آمده است، بلكه او صلح، آزادی، ثروت و هر ارزش دیگر را تا آنجا جزء آمال و آرزوهای خود می داند كه ابزاری برای تعالی او و در نتیجه تأمین زندگانی اخروی او باشد، و اگر چنانچه این خاصیت را نداشته باشد حاضر است به جنگ و فقر تن دهد، اما از هدف اصلی خویش دست برندارد.
بنابراین اهمیت دادن به زندگی دنیا ونادیده گرفتن ارتباط و تأثیر متقابل دنیا و آخرت كه به صورت پیش فرض در اندیشه حقوق بشر در نظر گرفته شده است، از نگاه قرآن پذیرفتنی نیست. آیات وحی در این رابطه چنان فراوان است كه نیاز به ذكر نیست. كافی است تنها به این آیه توجه كنیم كه می فرماید:
«و فرحوا بالحیاة الدنیا و ما الحیاة الدنیا فی الآخرة إلاّ متاع» رعد/26
به زندگی دنیا شاد شده اند. و زندگی دنیا در برابر آخرت جز بهره ای ناچیز نیست.

سه. دیدگاه حقوق شناختی

از لحاظ حقوقی دو مطلب در اندیشه حقوق بشر مفروض گرفته شده بود؛ یكی پذیرش حقوق طبیعی و دیگر تعریف عدالت به تساوی.
در رابطه با قسمت نخست گرچه از حقوق طبیعی تعریف های گوناگونی شده است؛ اما اگر حقوق طبیعی را به معنای اقتضاءات و خواسته هایی بگیریم كه در نهاد انسان وجود دارد، قطع نظر از اینكه كاشف و بیانگر آن چه چیز باشد، در این صورت با دیدگاه قرآن موافق است. قرآن با طرح مسأله «فطرت» به معنای آفرینش خاص، این حقیقت را پذیرفته است كه وجود انسان یك سلسله اقتضاءاتی دارد كه باید برآورده شود. مجموعه آن اقتضاءات و نیازهای وجودی منشأ یك سلسله بایدها می گردد كه از آنها به حقوق تعبیر می كنیم. به عنوان مثال: انسان رو به كمال آفریده شده؛ حق دارد به كمال برسد، مستعدّ یادگیری و كسب آگاهی آفریده شده؛ حق دارد آموزش ببینید، تنها آفریده شده؛ حق دارد آزاد باشد، ناتوان آفریده شده؛ حق دارد با دیگران ارتباط برقرار كند و از این طریق نیازهایش را برآورده سازد، دارای غریزه جنسی آفریده شده؛ حق دارد ازدواج كند، و همین طور…
پس قرآن با نظریه حقوق طبیعی ـ با تعریف یادشده ـ موافق است و آن را تأیید می كند و اگر چنانچه طرّاحان اندیشه حقوق بشر مقصودشان از حقوق برآمده از كرامت ذاتی همین تعریف از حقوق طبیعی باشد در این صورت با دیدگاه قرآن مخالفتی ندارد. و امّا اگر چیز دیگری جز این باشد، مثلاً مقصود حقوقی باشد كه خاستگاه عقلی دارد و از مجرای عقل فقط درك و بیان شده باشد10 ـ چنان كه ظاهراً مقصودشان هم همین معنی است ـ در این صورت قرآن آن را نمی پذیرد؛ زیرا پیامد آن كنار گذاشتن اعتبار وحی است؛ حال آن كه قرآن وحی را ابزار اصیل تری برای كشف و بیان خواسته های وجودی انسان می داند.
و امّا قسمت دوم دیدگاه، یعنی تعریف عدالت به برابری و مساوات؛ در این زمینه باید گفت گرچه قرآن تعریف خاصی از عدالت ارائه نمی كند، اما در مواردی كه زمینه هایی همانند وجود داشته باشد حكم به مساوات و برابری را تأیید می كند و تبعیض را ناروا می شمارد مانند:
«و لهنّ مثل الذی علیهنّ بالمعروف» (بقره/228)، «فمن اعتدی علیكم فاعتدوا علیه بمثل ما اعتدی علیكم» (بقره/192)، «و إن عاقبتم فعاقبوا بمثل ما عوقبتم به» (نحل/126)، «و جزاء سیئة سیئة مثلها»(شوری/40)
بنابراین اگر طراحان اندیشه حقوق بشر، كرامت را به مثابه خاستگاه حقوق در همه افراد انسان به صورت برابر موجود بدانند، صحیح است كه عدالت را نیز تساوی و برابری حقوقی بگیرند؛ زیرا در چنین حالتی تبعیض مانع رسیدن حق به حقدار می شود.

چهار. دیدگاه معرفت شناختی

توانمندی عقل در درك و شناخت مصالح و مفاسد و تأسیس یك سلسله قواعد بر پایه آن، اگر نسبت به مصالح و مفاسد زندگی دنیوی در نظر گرفته شود، سخنی كاملاً معقول و پذیرفتنی است. اساساً یكی از فلسفه های آفرینش عقل در انسان همین است كه بتواند راهگشای زندگی بهتر در دنیا باشد. بویژه اگر مقصود از عقل نیز عقل جمعی بشر باشد كه با انباشت تجارب تاریخی و با استفاده از شكست ها و پیروزی ها در عرصه زندگی جمعی، به خوبی و البته به تدریج، سودها و زیانها را كشف كند و از آن به سود پی ریزی زندگی جمعی بهتر بهره گیری كند. نمونه آشكار آن جوامع غربی و در كل تمدن غرب هستند كه هم خود بر چنین عقلانیتی استوارند و هم مبلّغ و مروّج آنند و حقوق بشر یكی از جلوه های آن به شمار می آید.
و اما اگر توانمندی عقل را نسبت به مصالح و مفاسد انسان به طور كلی در نظر بگیریم فراتر از یك مقطع خاص كه نام آن زندگی دنیوی است؛ بلكه به عنوان یك وجود استمرار یافته و پیوسته از دنیا تا آخرت، در این صورت باید گفت قرآن چنین توانمندی برای عقل نمی شناسد، بلكه بر عكس آن را نسبت به درك سعادت و شقاوت واقعی ناتوان می بیند، و به همین سبب است كه مسأله نبوت و هدایت مستقیم الهی را ضروری می داند. قرآن از پدیده ارسال رسولان به عنوان «اتمام حجّت» برای بشر یاد می كند:
«إنّا أوحینا إلیك كما أوحینا إلی نوح و النبیین من بعده و أوحینا إلی إبراهیم و إسماعیل و إسحاق و یعقوب و الأسباط و عیسی و أیوب و یونس و هارون و سلیمان و آتینا داود زبوراً. و رسلاً قد قصصناهم علیك من قبل و رسلاً لم نقصصهم علیك و كلّم الله موسی تكلیماً. رسلاً مبشّرین و منذرین لئلاّ یكون للناس علی الله حجّة بعد الرسل و كان الله عزیزاً حكیماً» نساء/163ـ165
اگر چنانچه بشر توان درك مصالح و مفاسد واقعی خود را می داشت و می توانست با تأسیس قواعدی بر مبنای آن مسیر سعادت خود را از دنیا تا آخرت ترسیم كند، احتجاج انسانها از یك سو و اتمام حجّت خداوند از سوی دیگر معنایی نداشت.
از لحاظ عقلی نیز توانمندی عقل در درك مصالح و مفاسد واقعی را نمی توان پذیرفت؛ زیرا چنین دركی مسبوق به شناخت دقیق از واقعیت وجودی انسان است؛ شناختی كه گرایش ها، انگیزه ها و سائقه های وجودی وی را كاملاً آشكار سازد. بدیهی است كه چنین شناختی برای بشر ممكن نیست. نمونه بارز این ناتوانی همین نظریه كرامت ذاتی انسان به عنوان زیربنای اندیشه حقوق بشر است كه به خطا كرامت را در موجودیت انسان می بیند نه در انسانیت انسان.
بعضی از مدافعان حقوق بشر می گویند: «عقل جمعی انسان توان تشخیص مصادیق عدالت و ظلم را در مناسبات و قوانین انسانی دارد»11 و چنان به این باور ایمان دارند كه حتی این درك عقلی را قرینه برای نسخ احكام شرعی و دست برداشتن از قواعد عقلایی عمومات و اطلاقات متون دینی می دانند.12
از این افراد باید پرسید: مقصودتان از درك مصادیق عدالت و ظلم توسط عقل چیست؟ واضح است كه فرض عدالت و ظلم، مسبوق به فرض حق برای انسان است. تا حقی، چه با عنوان كرامت یا هر چیز دیگر، برای انسان فرض نكنیم، عدالت و ظلم نسبت به او معنی نخواهد داشت.
از سوی دیگر فرض حق برای انسان بستگی به این دارد كه او را با چه دیدی بنگریم؛ به عنوان یك موجود مادی دنیوی كه از خاك برآید و درخاك شود، یا به عنوان یك موجود استمرار یافته از دنیا تا آخرت. هر یك از این دو نگاه، معنی و مصداق متفاوتی برای ارزش هایی چون كرامت و حرمت ایجاد می كند.
اگر با نگاه نخست به انسان بنگریم شاید بتوانیم به درك مصادیق عدل و ظلم متناسب با آن نائل شویم، اما سخن در این است كه چنین نگاهی از اساس باطل است، چنان كه در جای خود به اثبات رسیده است.
و اما اگر با نگاه دوم به انسان نگاه كنیم در این صورت نه تنها دلیلی بر درك و شناخت عقلی از ارزش های وجودی انسان و حقوق ناشی از آن نداریم، بلكه بر عكس، تاریخِ انباشته از افراط و تفریط زندگی اجتماعی بشر بهترین دلیل بر بطلان آن است.

سخن آخر

واقعیت این است كه روح و جوهره تفاوت حقوق بشر موجود با حقوق بشر برگرفته از دین در نوع نگاه آن دو به انسان به عنوان موجودی دنیوی محض یا موجود دینی ـ اخروی نهفته است. اگر در اندیشه حقوق بشر، كرامت ذاتی برای فرد انسان به عنوان یك موجود فرض می شود، و اگر عقل به عنوان نیروی توانمند برای كشف مصادیق عدالت و ظلم برآمده از آن كرامت تلقی می شود، در حقیقت به این دلیل است كه به انسان به عنوان یك موجود دنیوی نگریسته شده است.
اما در حقوق دینی نگاه به انسان از نوع دوم است. از این رو كرامت، گستره و زمینه دیگری می یابد؛ گستره ای كه بتواند پس از این جهان نیز استمرار یابد. همچنین عقل نیز در درك و شناخت لوازم و پیامدهای آن كرامت یعنی مصادیق عدالت و ظلم، محدودیت می یابد.

پی نوشت‌ها:

1. گلن جانسون، اعلامیه جهانی حقوق بشر و تاریخچه آن، ترجمه محمدجعفر پوینده، 89.
2. مجتهد شبستری، محمد، نقدی بر قراءت رسمی از دین، انتشرارات طرح نو، تهران، 1379،309ـ311. نیز ر.ك: همو، ماهنامه آفتاب، شماره 32، مقاله حقوق بشر، متون ادیان ابراهیمی، حق حاكمیت خداوند.
3. گلن جانسون، اعلامیه جهانی حقوق بشر و تاریخچه آن، ترجمه محمدجعفر پوینده، 64.
4 همان، 70ـ71.
5. كدیور، محسن، حقوق بشر و روشنفكری دینی، ماهنامه آفتاب، شماره 28، 109.
6. مجتهد شبستری، محمد، نقدی بر قراءت رسمی از دین، 226.
7. كدیور، محسن، حقوق بشر و روشنفكری دینی، ماهنامه آفتاب، شماره 28، صفحه 109ـ110.
8. مجتهد شبستری، محمد، نقدی بر قراءت رسمی از دین، 258ـ259.
9. سید رضی، نهج البلاغه، خطبه 216.
10. در این زمینه مراجعه شود به: فلسفه حقوق، ناصركاتوزیان، صفحه 26 تا 95.
11. كدیور، محسن، حقوق بشر و روشنفكری دینی، ماهنامه آفتاب، شماره 28، صفحه 109.
12. همان، 114.
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: یکشنبه 10 خرداد 1394 ساعت: 6:42 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

قرآن و مسأله امنیت ملی

بازديد: 167
قرآن و مسأله امنیت ملی

محمد بهرامی

چکیده: مفاهیم گوناگون و پرشمار امنیت ملی نشانگر ابهام این اصطلاح سیاسی است. نظر داشت مجموعه این مفاهیم، از شکل گیری دو گفتمان مثبت و منفی حکایت دارد. در گفتمان امنیت منفی، امنیت به نبود تهدید تعریف می شود، و در گفتمان امنیت مثبت، امنیت، وجود شرایط مطلوب برای تحققق اهداف خواهد بود. 
امنیت ملی کشورهای توسعه یافته با دیگر انواع امنیت در نیامیخته است، اما در جهان سوم شاهد در هم تنیدگی انواع امنیت هستیم. این در هم تنیدگی بیشتر معلول بحران مشروعیت، فقدان اراده ملی ، تنوع قومی و آشفتگی اقتصادی است. بنابراین در بحث امنیت ملی در قرآن، باید امنیت داخلی نیز مورد بحث و بررسی قرار گیرد. از نگاه قرآن، زندگی اجتماعی یک نیاز اساسی است، و حکومت، عهده دار برقراری امنیت.
در برقراری امنیت نیز نخست باید تهدیدها شناسایی شود، تا بتوان در جهت زدودن تهدیدات گام برداشت.
آسیب ها یا فردی است یا گروهی. برای مبارزه با آسیب هایی که فرد به وجود می آورد. قرآن، دو راهکار عرضه می کند: پیشگیری و درمان. و در راستای زدودن تهدیدات گروهی پذیرش نقش مردم و مهربانی با آنها از حکومت خواسته می شود. و از مردم نیز، بی اعتنایی به قوامیت گرایی، نژادپرستی، هوا و هوس و زیاده خواهی خواسته می شود.
در این نوشتار، پس از بحث امنیت داخلی، امنیت ملی تعریف شده، انواع تهدیدات، به جانی، اجتماعی، دینی و فکری تقسیم می شود. و در پایان، امنیت دینی، نظامی و اقتصادی از ابعاد امنیت ملی شناخته می شود و به بحث و بررسی گذاشته می شود.

امروزه «امنیت ملی» در سطح بسیار گسترده در ادبیات معاصر سیاسی به كار می رود. بسیاری از كشورها از نهادی به نام «شورای امنیت ملی» در ساختار سیاسی خود بهره می گیرند و تصمیم گیری های مهم و اساسی را بر عهده این نهاد گذاشته اند. اقدام علیه امنیت ملی از حربه های مهم گروه ها و احزاب برای سركوب یكدیگر است و افرادی به عنوان اقدام بر ضدّ امنیت ملی در زندان به سر می برند.
در این نوشتار برآنیم تا این مفهوم سیاسی را از منظر قرآن مورد بحث و بررسی قرار دهیم.
تعریف امنیت ملی یكی از مباحث دشوار و پیچیده امنیت است. دشواری این بحث بسیاری از كارشناسان و سیاستمداران را به بحث و بررسی دو چندان در این زمینه واداشته است؛ به گونه ای كه حجم این بحث در مقایسه با دیگر موضوعات امنیت ملی گسترده تر می نماید.
برخی از تعریف های عرضه شده از امنیت ملی چنین است:
در دانشنامه بین المللی اجتماعی می خوانیم: امنیت ملی توان یك ملت در حفظ ارزش های داخلی از تهدیدهای خارجی است.1
سازمان ملل متحد در تعریف امنیت ملی می گوید:
«اینكه كشورها هیچ گونه احساس خطر حمله نظامی، فشار سیاسی و اقتصادی نداشته باشند و بر گسترش و توسعه خویش توانا باشند امنیت ملی است».2
والتر لیپمن می نویسد:
«یك ملت وقتی دارای امنیت است كه در صورت اجتناب از جنگ بتواند ارزش های اساسی خود را حفظ كند و در صورت اقدام به جنگ بتواند آن را ادامه دهد».3
ریچارد كوپر، امنیت ملی را توان جامعه در حفظ و بهره گیری از فرهنگ و ارزش هایش می شناسد.4
رابرت ماندل می گوید:
«امنیت ملی شامل تعقیب روانی و مادی ایمنی است و اصولاً جزء مسئولیت حكومتهای ملی است تا از تهدیدات مستقیم ناشی از خارج نسبت به بقای رژیم ها، نظام شهروندی و شیوه زندگی شهروندان خود ممانعت به عمل آورند».5
میشل لوو امنیت ملی را خط مشی دفاعی سنتی و كنش های غیرنظامی دولت به منظور تضمین ظرفیت تامّ آن برای بقا به مثابه موجودی سیاسی در جهت تأثیرگذاری و انجام اهداف ملی و فراملی خود تعریف می كند.6
تریگر وسیمونی در تعریف امنیت ملی می نویسد:
«امنیت ملی آن قسمت از خط مشی حكومت است كه هدف ایجاد شرایط سیاسی ملی و بین المللی مساعد برای حفظ یا گسترش ارزش های ملی بنیادین و اساسی علیه مناقشات موجود و بالقوه است».7
اقبال الرحمن می گوید:
«امنیت ملی دل مشغولی غالب هر كشوری است و مستلزم تمامیت ارضی، ثبات نظام سیاسی و دست یابی به دیگر منافع ملی و بین المللی و یا پاسداری و حمایت از زندگی شهروندان از هرگونه تهدید، كنش یا موقعیتی است كه می تواند نحوه زندگی، ارزش های اجتماعی یا ملی آنها را با آسیب مواجه سازد».8
نویسنده دانشنامه سیاسی می نویسد:
«امنیت ملی حالتی است كه ملتی فارغ از تهدید از دست دادن همه یا بخشی از جمعیت دارایی یا خاك خود به سر برد».9
احساس آزادی كشور در تعقیب هدف های ملی و فقدان ترس و خطر جدی از خارج نسبت به منافع اساسی و حیاتی كشور، تعریف دیگری است كه از سوی برخی ارائه شده است.10
ایان بلانی، پنه لوپه هارتلند، والتر لیپمن، مایكل اچ، اچ لوه، جیا كومولوچیانی، لارونی مارتین، جان ای. مورز، فرانك ان. تراگر، اف. اف. سیمونی، ریچارد اولمان، اولی ویورو و… نیز از دیگر صاحب نظرانی هستند كه امنیت ملی را تعریف كرده اند.11
هر چند اندیشمندان بسیاری تعریف امنیت ملی را به بحث و بررسی نشسته اند، اما نتیجه نشان می دهد امنیت، مفهومی مبهم، نسبی و نارسا است؛ چه اینكه در برخی تعریف ها تنها كنش های نظامی دربرابر دشمن مورد توجه قرار گرفته است، در برخی دیگر، كنش های نظامی و غیرنظامی، در تعدادی معیار، ملت، و در برخی معیار، دولت است، در بعضی نیز احساس امنیت مهم و در مواردی واقعیت امنیت ارزشمند، برخی امنیت ملی را محدود به استقلال و تمامیت ارضی نشان می دهند، و بعضی رفاه عمومی، آزادی های سیاسی و مشاركت اجتماعی را نیز در شمار مسائل امنیت ملی قرار می دهند و…
و گویا همین نتیجه، گروهی از پژوهشیان را از عرضه تعریفی جامع و كامل ناتوان ساخته است. برای نمونه آرنولد ولفرز كه برجسته ترین پژوهش را در زمینه تعریف امنیت سامان داده است، امنیت را یك «نشان و سمبل مبهم» می خواند كه از هیچ معنای دقیقی برخوردار نیست 12و دبلیو بی. گالی امنیت را مفهومی جنجال برانگیز می خواند13 و باری بوزان امنیت را از جهت مفهومی ضعیف، توسعه نایافته، گرفتار طاعون ابهام و غیرقابل تعریف می داند. او در این باره می نویسد: امنیت ملی را نمی توان به طور كلی تعریف كرد، بلكه تنها در مواردی مشخص می توان آن را تعیین كرد. الستایر بوكان نیز امنیت را واژه ای می داند كه معانی بسیاری دارد14. هگ مك دونالد نیز كه تلاش داشت ابهام مفهومی امنیت را از میان ببرد، پس از كوشش بسیار به شكست خویش اعتراف كرد و امنیت ملی را مفهومی نارسا معرفی نمود.15
اختلاف سلیقه ها در تعریف امنیت ملی و نظر داشت مجموعه مباحث امنیت و نقد و تحلیل محتوایی دیدگاه های مهم، ما را به این حقیقت رهنمون می سازد كه درباره امنیت ملی دوگفتمان مهم و اساسی شكل گرفته است:


فتمان امنیت منفی

این گفتمان پیشینه ای بس بلند دارد و نشانه های آن درجای جای آثار امنیت شناسان و صاحب نظران مسائل امنیتی در خور ردّیابی است. در این گفتمان، امنیت سلبی است و با نبود تهدید معنی و مفهوم می یابد به گونه ای كه اگر تهدید خاصی مورد توجه نباشد امنیت معنای عملیاتی نخواهد داشت. باید نخست تهدیدی را مدّ نظر داشت و آن را تعریف و تحلیل كرد و آن گاه امنیت را نبود آن معرفی كرد. از این جهت امنیت مانند خطر، كیفیتی مبهم و نامشخص است.
در گفتمان منفی دو موج مطالعاتی شكل گرفته و این دو شكل در برابر یكدیگرند:
1. موج سنتی؛
در این موج بعد نظامی از بیشترین اهمیت برخوردار است و امنیت با توجه به تهدید نظامی تعریف و تحلیل می گردد. سنت گرایان امنیت را به «نبود تهدید نظامی» تعریف می كنند. در نگاه ایشان هدف اصلی در امنیت، تقویت توان نظامی، بالابردن هزینه های نظامی و تولید و تكثیر سلاحهای بازدارنده است «قدرت بیشتر؛ امنیت بیشتر».
سنت گرایان شاهد درستی رویكرد خود به این نوع از امنیت را بروز رفتارهای خشن و تند به عنوان یك نیاز فطری برای انسان می دانند.16
2. موج فراسنتی؛
در مطالعات فراسنتی تهدید به شكل نظامی آن خلاصه نمی شود و ابعاد دیگری چون اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و… از تهدیدات مهم و بسیار دغدغه آفرین شناخته می شود. بر این اساس امنیت، تنها نبود تهدید نظامی نیست، بلكه مجموعه ای از تهدیدات در تعریف و تحلیل امنیت تأثیرگذار است.17
در نگاه فراسنتیان، امنیت ثابت و یك نواخت نیست، بلكه در بستر زمان و گذر ایام، همراه و همگام با پیشرفت و توسعه تحول می یابد. زمانی تهدید اقتصادی، برهه ای تهدید فرهنگی، دوره ای تهدید اقتصادی و… در هر یك از این دوره ها نیز یك تهدید مشخص از بیشترین اهمیت برخوردار نیست، بلكه در زمان های متفاوت، اقتصاد، سیاست، قدرت نظامی و… در نوسان اهمیت قرار دارند.
این دو موج مطالعاتی در گفتمان منفی، هر دو بر نبود تهدید تأكید دارند، اما در نوع تهدید با یكدیگر اختلاف دارند، بنابر این دارای یك قدر مشترك اساسی می شوند و همین قدر مشترك امكان گنجاندن این دو موج را زیر عنوان گفتمان امنیت منفی فراهم می كند.

فتمان امنیت مثبت

پیشینه این گفتمان بیش از دو دهه نیست. این رویكرد به امنیت در پی نقد امنیت منفی و تبیین و تحلیل كاستی های آن شكل گرفته است. در این گفتمان، محور اصلی امنیت، جنبه اثباتی آن است؛ نه نبود تهدید. بنابراین در این گفتمان، امنیت، همانا وجود شرایط مطلوب برای تحقق اهداف و خواسته های فردی، اجتماعی و ملی خواهد بود.18 بر این اساس اگر جامعه ای تهدیدات داخلی و خارجی نداشته باشد اما از شرایط لازم و توان كافی برای دست یابی به منافع و خواسته های خویش برخوردار نباشد، آن جامعه در امنیت نخواهد بود.
در این گفتمان نیز دو شیوه مطالعاتی در خور ردیابی است:
1. مدرن؛
2. فرامدرن؛
در شیوه مطالعاتی مدرن، امنیت اطمینان بخش، جایگزین امنیت منفی می شود و طبیعت، الگوی امنیتی معرفی می گردد. تكامل تدریجی، تنوع، فراوانی، صرفه جویی، هم زیستی، دفاع، آسیب ناپذیری، خود ترمیمی، آزادی، پیوستگی منافع، عدالت، مشاركت، آینده نگری و تخیل و برنامه ریزی از اصول الگوی امنیتی طبیعت استخراج می گردد و این اصول به عنوان ویژگی های اصلی امنیت در گفتمان مدرن شناخته می شود.
در شیوه مطالعاتی فرامدرن، دولت و ملت به عنوان الگوی اصلی فعالیت سیاسی و جهانی نقد پذیر خوانده می شود.19
تحلیل و بررسی تعاریف گوناگون امنیت نشان می دهد برخی از تعریف ها با گفتمان امنیت منفی سازگار است و تعدادی با گفتمان امنیت مثبت.

وابستگی امنیت ملی به گونه های دیگر امنیت

در كشورهای قدرتمند و توسعه یافته، اقسام امنیت به یكدیگر وابسته نیستند و یا وابستگی به اندازه ای اندك است كه امكان تعریف و بحث و بررسی هر یك از این اقسام بدون نظر داشت اقسام دیگر امكان پذیر است. اندیشمندان این كشورها می توانند از امنیت اجتماعی و داخلی تعریف ویژه ای داشته باشند، و یا بدون نظر داشت تهدیدات داخلی به تعریف امنیت ملی بپردازند. برای نمونه در تعریف امنیت ملی می گویند:
«امنیت ملی شامل تعقیب روانی و مادی ایمنی است و اصولاً جزء مسئولیت حكومت های ملی است، تا از تهدیدات مستقیم ناشی از خارج نسبت به بقای رژیم ها، نظام شهروندی و شیوه زندگی شهروندان خود ممانعت به عمل آورند».20
در برابر كشورهای توسعه یافته، در كشورهای به اصطلاح جهان سومی صورت های گوناگون امنیت در یكدیگر تنیده اند، قلمرو امنیت ملی بسیار گسترده شده، و نگرانی های معمول امنیت ملی از سطح استقلال ملی و تمامیت ارضی بسیار پایین تر رفته است، تا آنجا كه در بسیاری از این كشورها بی ثباتی سیاسی و نبود امنیت داخلی در مقام مقایسه با تهدیدات خارجی به مراتب ترسناك تر می نماید و ارزش های حیاتی را بیش از هر تهدید دیگر خارجی در معرض زوال و بی توجهی قرار می دهد. براین اساس، برخی چون رابرت ماندل می نویسند: امنیت ملی در جهان سوم مستلزم توجه خاصی به تهدیدات داخلی است.21
این درهم تنیدگی اقسام امنیت در كشورهای جنوب، بیشتر معلول بحران مشروعیت، فقدان اراده ملی و تنوع قومی و آشفتگی اقتصادی است.
1. بحران مشروعیت؛
در جهان سوم بیشتر حكومت ها مشروعیت ندارند و تعداد كمی هم كه مشروعیت نسبی دارند مشروعیت خود را بر ارزش ها و هنجارهایی استوار ساخته اند كه با جریان تند مدرنیزاسیون و جهانی سازی بسیار آسیب پذیرند.
بحران مشروعیت در جهان سوم، دولت ها را در برآورده ساختن نیازمندی های اولیه مردم ناتوان می سازد، آنها را ناگزیر از سركوب مردم و بی توجهی به درخواست های فزاینده مردم در مشاركت در امور می كند، جذب سرمایه های خارجی را دشوار می سازد، بیكاری را افزایش می دهد و…
2. فقدان اراده ملی؛
مشكل دیگر امنیتی در كشورهای جهان سومی نبود اراده ملی است. در این كشورها اراده و تصمیم لازم برای حمایت از راهكارها و تصمیمات دولت درباره سیاست های دفاعی و خارجی در میان شهروندان وجود ندارد. در نتیجه امنیت ملی این كشورها بسیار صدمه پذیر است. سردمداران این كشورها برای رسیدن به اراده ملی ناگزیر از گسترش آزادی ها هستند، اما این آزادی ها نیز برای چنین حكومت هایی كه مشروعیت مردمی ندارند بسیار مخاطره آمیز و دردسرآفرین است و آنها را با مجموعه ای از تهدیدات روبرو می سازد؛ تهدیداتی كه رژیم را در آستانه سقوط قرار می دهد.
3. تنوع قومی؛
تنوع قومی در جهان سوم یكی دیگر از مشكلات امنیتی این كشورها است. جنبش های تجزیه خواهی و جدایی طلبی تهدیدات بزرگی متوجه ارزش های محوری مشترك میان اكثریت جمعیت یك كشور به وجود می آورد و تمامیت ارضی و سیاسی كشور را به خطر می اندازد. چند پارگی و تشتّت و تبدیل یك دولت ـ ملت به گروه های قومی متعدد، ابعاد جدیدی را به مسأله پیچیده امنیت ملی در جهان سوم می افزاید. از مجموعه 132 كشور، نود درصد آنها تا سال 1972 دارای تنوع قومی هستند و در 53 كشور 40/2 درصد جمعیت به بیش از پنج گروه قابل توجه تقسیم می شوند.22
4. آشفتگی اقتصادی
آسیب دیگری كه در جهان سوم بسیار رخ می نماید وضعیت بد اقتصادی است. افزایش سطح انتظارات مردم و كاهش امكانات، نبود فرصت های برابر شغلی، شكاف عمیق طبقاتی، نرخ بالای بیكاری، كاهش درآمدهای دولت، ناامنی در فعالیت های اقتصادی، اقتصاد تك محصولی، رانت خواری و دلالی پیشرفته و گسترده، در شمار تهدیداتی است كه زمینه ساز انقلاب، شورش، حركت های مسلحانه و جنگ های داخلی و حمایت خارجی از این جریانات می گردد. حمایت های خارجی از شورش ها، اعتراضات و جنگ های داخلی بیشتر به شكل سیاسی نظامی و اقتصادی انجام می گیرد، برخی از مهم ترین این حمایت ها عبارتند از: انزوای بین المللی و سیاسی، اعمال فشارهای شدید سیاسی، حمله نظامی، پشتیبانی از شورشیان و مخالفان، اعمال تحریم های اقتصادی، بستن تعرفه های سنگین بر كالاهای وارداتی از كشور مورد نظر و…

امنیت داخلی در قرآن

تعداد درخور توجهی از كشورهای اسلامی به عنوان كشورهای در حال توسعه از بحران مشروعیت، فقدان اراده ملی، تنوع قومی، و آشفتگی اقتصادی رنج می برند. این آسیب ها سبب می شود بحث امنیت ملی این كشورها بسیار گسترده و امنیت داخلی نیز در قملرو امنیت ملی قرار گیرد. بنابراین شایسته است پیش از بحث درباره امنیت ملی، تهدیدات خارجی، راهكارهای قرآن در رودرویی با این تهدیدات نخست نگاهی داشته باشیم به امنیت داخلی و راه حل هایی كه قرآن برای تأمین امنیت داخلی دارد.
هرچند تهدیدات داخلی و اجتماعی به عنوان مهم ترین عوامل ناامنی داخلی در بستر زندگی اجتماعی رخ می دهد، اما این شكل زندگی برای رسیدن به امنیت مطلوب و برخورداری از ضمانت اجرا گریز ناپذیر است.
هابز یكی از اندیشمندان غربی می گوید: زیست انسان نخستین در یك دوره آشفته و هرج و مرج بوده است؛ به این جهت انسان برای گریز از این دوره ناچار از پذیرش زندگی اجتماعی و تن دادن به تمامی قیود آن شده است23. در برابر هابز، لاك و روسو وضع طبیعی را عصر هرج و مرج نمی شناسند. آنها بر این باورند كه: در همان وضع طبیعی قوانین، خداوند آزادی های فرد را محدود می ساخت و او را از آسیب رساندن به زندگی، سلامت و آزادی دیگران باز می داشت، اما چون بهره وری از صلح و آزادی در وضع طبیعی ضمانت اجرا نداشت انسان ناگزیر از تن دادن به زندگی اجتماعی شد.24
سخنان هابز، لاك و روسو نشان می دهد آنها در لزوم زندگی اجتماعی برای تأمین امنیت اتفاق دارند؛ اما در میزان واگذاری آزادی های فردی با جامعه با یكدیگر اختلاف دارند. هابز می گوید: وقتی زندگی اجتماعی شكل می گیرد فرد تمامی آزادی های خویش را به جامعه واگذار می كند و دولت قدرت نامحدود می یابد و فرد ناگزیر از پذیرش بی چون و چرای فرامین دولت می گردد، اما لاك و روسو می گویند فرد بخشی از آزادی های خویش را به جامعه سیاسی واگذار می كند؛ نه تمامی آنها را، و دولت در برابر موظف به تأمین امنیت می گردد. بر این اساس همان دولتی كه انسان نخستین در تردید میان انتخاب بد (دولت) و بدتر (هرج و مرج) برگزید، اكنون باید در راستای تأمین آزادی و امنیت و احقاق حقوق شهروندان گام بردارد. البته دولت در برابر تأمین امنیت و خدماتی كه به شهروندان می دهد می تواند تعهداتی از آنها بخواهد؛ مانند احترام به نظم عمومی، رعایت قوانین و مقررات، حفظ اموال عمومی، محیط زیست، ثروت های تاریخی و فرهنگی و…
در اسلام نیز زندگی اجتماعی یك نیاز اساسی و ضروری برای تأمین امنیت خوانده شده است:
«لإیلاف قریش. إیلافهم رحلة الشتاء و الصیف. فلیعبدوا ربّ هذا البیت. الذی أطعمهم من جوع و آمنهم من خوف» قریش/1ـ4
(كیفر لشكر فیل سواران) به خاطر این بود كه قریش (به این سرزمین مقدس) الفت گیرند (و زمینه ظهور پیامبر فراهم شود)؛ الفت آنها در سفرهای زمستانه و تابستانه، و به خاطر الفت به آن باز گردند. پس (به شكرانه این نعمت بزرگ) باید پروردگار این خانه را عبادت كنند؛ همان كس كه آنها را از گرسنگی نجات داد و از ترس و ناامنی ایمن ساخت.

حكومت وامنیت

در قرآن یكی از نشانه های حكومت جور و باطل، وجود ناامنی و فساد و ناتوانی در امنیت است:
«و إذا تولّی سعی فی الأرض لیفسد فیها و یهلك الحرث و النسل و الله لایحبّ الفساد» بقره/205
هنگامی كه قدرت می یابند، در راه فساد در زمین می كوشند، و زراعت ها و چهارپایان را نابود می سازند؛ خدا فساد را دوست نمی دارد.
در برابر این حكومت، حكومت های حق، خواستار امنیت و رفاه عمومی هستند؛ برای نمونه وقتی ابراهیم(ع) به منصب امامت رسید: «قال إنّی جاعلك للناس إماماً»(بقره/124) تأمین امنیت و رفاه عمومی را خواستار شد: 
«و إذ قال إبراهیم ربّ اجعل هذا بلداً آمناً و ارزق أهله من الثمرات من آمن منهم بالله و الیوم الآخر» بقره/126
و هنگامی را كه ابراهیم عرض كرد: پروردگارا این سرزمین را شهر امنی قرار ده و اهل آن را ـ آنها كه به خدا و روز بازپسین ایمان آورده اند ـ از ثمرات روزی ده.
خداوند نیز به حكومت های حق یاری می رساند و امنیت ایشان را تأمین می كند؛ برای نمونه:
«وعد الله الذین آمنوا و عملوا الصالحات لیستخلفنّهم فی الأرض كما استخلف الذی من قبلهم و لیمكّننّ لهم دینهم الذی ارتضی لهم و لیبدلنّهم من بعد خوفهم أمناً یعبدوننی لایشركون بی شیئاً و من كفر بعد ذلك فأولئك هم الفاسقون» نور/55
خداوند به كسانی از شما كه ایمان آورده و كارهای شایسته انجام داده اند وعده می دهد كه قطعاً آنان را حكمران روی زمین خواهد كرد، همان گونه كه به پیشینیان آنها خلافت روی زمین را بخشید؛ و دین و آیینی را كه برای آنان پسندیده پابرجا و ریشه دار ساخت؛ و ترسشان را به امنیت و آرامش بدل می كند؛ آن سان كه تنها مرا می پرستند و چیزی را شریك من نخواهند ساخت. و كسانی كه پس از آن كافر شوند آنها فاسقانند.
امام علی(ع) نیز با الهام از قرآن، وظیفه اصلی و خواسته امام و حاكم اسلامی را ایجاد امنیت و آرامش می خواند؛ آن حضرت در پاسخ شعار خوارج «لاحكم الاّ لله» می فرماید:
«كلمة حق یراد بها الباطل! نعم إنّه لا حكم إلاّ لله، و لكن هؤلاء یقولون: لا إمرة إلاّ لله، و إنه لابد للناس من أمیر برّ أو فاجر، یعمل فی إمرته المؤمن، و یستمتع فیها الكافر، و یبلغ الله فیها الأجل و یجمع به الفیء، و یقاتل به العدوّ، و تأمن بهم السبل، و یؤخذ به للضعیف من القوی، حتی یستریح برّ و یستراح من فاجر».25
سخن حقی است كه منظور از آن باطل است! آری درست است، فرمانی جز فرمان خدا نیست، ولی اینها می گویند زمامداری جز برای خدا نیست، در حالی كه مردم به زمامداری نیك یا بد نیازمندند؛ تا مؤمنان در سایه حكومت به كار خود مشغول و كافران هم بهره مند شوند و مردم در استقرار حكومت زندگی كنند، به وسیله حكومت، بیت المال جمع آوری می گردد و به كمك آن با دشمنان می توان مبارزه كرد. جاده ها امن و امان، و حق ضعیفان از نیرومندان گرفته می شود؛ نیكوكاران در رفاه و از دست بدكاران در امان می باشند.
در خطبه دیگری امام جنگ های خویش را در راستای تأمین امنیت و اصلاح امور می خواند و خود را از قدرت طلبی، ریاست خواهی و بهره گیری ازمادیات مبرا می خواند
«اللهم إنّك تعلم أنه لم یكن الذی كان منّا منافسة فی سلطان و لا التماس شیء من فضول الحطام، و لكن لنردّ المعالم من دینك و نظهر الإصلاح فی بلادك، فیأمن المظلومون من عبادك، و تقام المعطلة من حدودك».26
خدایا تو می دانی كه جنگ و درگیری ما برای به دست آوردن قدرت و حكومت و دنیا و ثروت نبود، بلكه می خواستیم نشانه های حق و دین تو را به جایگاه خویش بازگردانیم و در سرزمین های تو اصلاح را ظاهر كنیم؛ تا بندگان ستمدیده ات در امن و امان زندگی كنند و قوانین و مقررات فراموش شده تو بار دیگر اجرا گردد.
چنان كه گذشت در قرآن یكی از نشانه های حكومت جور و باطل، وجود ناامنی و ظلم و فساد و ناتوانی در تأمین امنیت است و اینكه در قرآن امنیت یك كالای عمومی معرفی شده و در حوزه وظایف حكومت آمده است از آن جهت است كه:
1. تأمین امنیت از سوی خود افراد، هر چند بهترین گزینه است و امنیت را برابر با نیازها می سازد، ولی هزینه های بسیار زیادی دارد و توان و قدرت فراوانی می طلبد كه شهروندان این توان و امكانات را ندارند.
2. وقتی افراد از ناامنی رنج می برند و برای فرار از هرج و مرج به زندگی اجتماعی تن می دهند و حقوق و آزادی های طبیعی خویش را به دولت وا می نهند، خود دولت را به عنوان متولی امنیت به رسمیت می شناسند و از میان بد و بدتر دولت را انتخاب می كنند.
چنان كه قرآن امنیت را یك كالای همگانی معرفی می كند كه دولت تأمین گر آن است. در اعلامیه حقوق بشر نیز امنیت فردی یك كالای عمومی است: «حمایتی كه جامعه به هریك از افراد و اعضای خود برای حفظ جان و حقوق و دارایی آنها اعطا كرده است» و در ماده چهارم اطلاعیه حقوق بشر سال هشتم انقلاب فرانسه امنیت حمایت و معاونت همه جامعه برای تأمین حقوق هر یك از اعضای خود است.
بنابراین دولت چه حداقلی و چه حداكثری وظیفه تأمین امنیت را دارد. وقتی دولت تأمین امنیت را بر عهده می گیرد در برابر زندگی اجتماعی و مزایای آن از شهروندان خواسته هایی دارد كه این خواسته ها تا وقتی در راستای امنیت قرار دارد با امنیت فردی ناسازگار نمی نماید و با مقاوله نامه كار اجباری همخوان است. برای نمونه دولت می تواند خدمت نظام وظیفه را اجباری كند، از افراد در دفع آفات، آتش سوزی ها، سیل، زلزله و… یاری طلبد و متخلفان را بازخواست و توبیخ كند.
حكومت برای تأمین امنیت باید دو مرحله را پشت سر بگذارد تا به امنیت مطلوب دست یابد:
1. شناسایی آسیب ها و تهدیدها
2. زدودن و از میان بردن تهدیدها و ناهنجاری ها.
آسیب ها و ناامنی های داخلی یا نتیجه رفتارهای فردی و یا گروهی است كه در دو محور جداگانه بررسی می شود:

تهدیدات فردی

ناهنجاری های فردی چون قتل، سرقت، اختلاس، كلاهبرداری، اعتیاد، رانت خواری و… این ناهنجاری ها هر چند یك نفره یا چند نفره صورت می گیرد و به طور طبیعی باید تهدید اجتماعی شناخته نشود؛ اما از آن جهت كه بازتاب های این ناهنجاری ها بر تمامی زندگی افراد اجتماع سایه می افكند و احساس ناامنی شدید اجتماعی پدید می آورد یك تهدید اجتماعی شناخته می شود.
برای مبارزه با ناهنجاری های فردی، دولت ها راهكارهای گوناگونی را آزموده اند كه برخی موفق و تعدادی شكست خورده می نمایند. قرآن نیز در رودرویی با ناهنجاری های فردی دو راهكار مهم و اساسی عرضه می كند كه این دو راه در صورت عملی شدن كاملاً موفقیت آمیزخواهد بود:
یك. ریشه زدایی و خاستگاه شكنی
این راهكار بهترین راه شناخته شده و تجربه شده دولت ها در مبارزه با تهدیدات فردی است. بر اساس این روش برای مبارزه با ناهنجاری ها باید خاستگاه ناهنجاری ها را نشانه گرفت. وقتی ریشه های یك ناهنجاری بریده شود ناهنجاری خود به خود از میان می رود. راهكار نخست برای پیشگیری از رخداد ناهنجاری ها نیز بسیار كارآمد است و مانع شكل گیری ناهنجاری می شود.
خاستگاه شناسی ناهنجاری های فردی نشان می دهد این گونه ناهنجاری ها از فقر اقتصادی، فرهنگی، آزادی مطلق، بیماری، تسامح و تساهل حكومت، ناكارآمدی حكومت و… مایه می گیرد.
مجموعه این ریشه ها یا نتیجه ضعف و ناكارآمدی حكومت است و یا نتیجه مستقیم عملكرد خود فرد. بنابراین قرآن در مرحله خاستگاه، هم دولت را مخاطب قرار می دهد و هم فرد را؛ برای نمونه در مورد فقر به عنوان عامل بسیاری از ناهنجاری های فردی قرآن دو نوع رهنمود دارد:
الف. پیشگیرانه؛
در این مرحله انسان را به كار و تلاش فرا می خواند: «لیس للانسان إلاّ ما سعی»(نجم/39) مال و سرمایه را قوام و زینت زندگی معرفی می كند: «ولاتؤتوا السفهاء أموالكم التی جعل الله لكم قیاماً»(نساء/5)، «المال و البنون زینة الحیاة الدنیا»(كهف/46)، تحریم كنندگان زینت های الهی را بازخواست و توبیخ می كند: «قل من حرّم زینة الله التی أخرج لعباده و الطّیبات من الرزق قل هی للذین آمنوا فی الحیاة الدنیا خالصة یوم القیامة»(اعراف/32) این آیات نشان می دهد در نگاه وحی، تنبلی، سستی، رهبانیت، سربار جامعه بودن و… ناسازگار با رهنمودهای قرآن است. امام علی(ع) می فرماید:
«إنّی لأبغض الرجل یكون كسلان من أمر دنیاه، فهو عن أمر آخرته أكسل».
من از مردی كه در كار دنیا تنبلی ورزد كینه دارم، زیرا در كار آخرت خود تنبل تر است.
ب. درمان گرایانه؛
فقر همیشه از تنبلی و سستی و تن پروری پدید نمی آید، بلكه درمواردی فقر نتیجه ناتوانی و از كار افتادگی است. در این صورت قرآن در راستای درمان فقر، مسلمانان را به پرداخت زكات، صدقه و انفاق فرا می خواند و سهمی از غنایم را برای درماندگان قرار می دهد.
«و أوحینا إلیهم فعل الخیرات و إقام الصلاة و إیتاء الزكاة» انبیاء/73
«و أنفقوا ممّا رزقناهم سرّاً و علانیةً» رعد/22
«الذین ینفقون أموالهم فی سبیل الله ثمّ لایتبعون ما أنفقوا منّاً و لا أذی لهم أجرهم عند ربّهم» بقره/262
«إن تبدوا الصدقات فنعمّا هی و إن تخفوها و تؤتوها الفقراء فهو خیر لكم» بقره/271
«واعلموا أنّما غنمتم من شیء فأنّ لله خمسه و للرّسول و لذی القربی و الیتامی و المساكین و ابن السبیل» انفال/41
شكل گیری پدیده فقر، بیش از آن كه نتیجه عملكرد فرد باشد نشان از ناتوانی و ناكارآمدی حكومت دارد. اگرحكومت كه در نگاه قرآن متولی امنیت است احساس وظیفه كند و خود را در برابر عموم شهروندان پاسخگو بداند می تواند با راهكارهایی فقر را ریشه كن كند. برای نمونه ایجاد اشتغال كند، همگان را از فرصت های شغلی برابر بهره مند سازد، عدالت توزیعی را حاكم سازد، آموزش فنی و حرفه ای را گسترش دهد، تأمین اجتماعی را بر عهده گیرد و برای سالخوردگان، از كارافتادگان، ناتوانان و تمامی كسانی كه توانایی تأمین هزینه های زندگی خویش و خانواده را ندارند مقرری تعیین كند.
در راستای این مسئولیت، ابراهیم(ع) در برابر مردم احساس وظیفه می كند و از خداوند در تأمین نیازمندی های مردم یاری می طلبد: «ربّ اجعل هذا بلداً آمناً و ارزق أهله من الثمرات» (بقره/126) و خود نیز در حد توان میهمانی می دهد.
امام علی(ع) یتیمان، مستمندان و درماندگان را زیر پوشش خویش قرار می دهد.

دو. كیفر دهی هنجارشكنان

این راهكار از خاستگاه شكنی عبور كرده و مجازات هنجارشكنان را دنبال می كند. هنجارشكنی همیشه از اضطرار فرد و ناكارآمدی حكومت نیست، بلكه درصد قابل توجهی از هنجارشكنان، بدون نیاز هنجارها را می شكنند. برای نمونه بخشی از سرقت ها برای تفریح، هوا و هوس، زیاده خواهی، مبارزه با حكومت، خودنمایی و… انجام می گیرد.
در برابر این دسته از هنجارشكنان، راهكار نخست پاسخگو نیست و اصولاً این راهكار سالبه به انتفاء موضوع است؛ به این جهت خداوند راهكار مجازات را طرح می كند. برای نمونه در پدیده سرقت، تعزیر، حد، تبعید، و قطع عضو سارقان را خواستار است:
«والسارق و السارقة فاقطعوا أیدیهما جزاء بما كسبا نكالاً من الله» مائده/38
«إنّما جزاء الذین یحاربون الله و رسوله و یسعون فی الأرض فساداً أن یقتّلوا أو یصلّبوا أو تقطّع أیدیهم و أرجلهم من خلاف أو ینفوا من الأرض ذلك لهم خزی فی الدنیا» مائده/33
قرآن در برابر خشونت و ناهنجاری های دیگری كه به خشونت می انجامد قصاص و دیه را پیشنهاد می كند و قصاص را مایه برقراری امنیت می خواند:
«یا أیها الذین آمنوا كتب علیكم القصاص فی القتلی الحرّ بالحرّ و العبد بالعبد و الأنثی بالأنثی فمن عفی له من أخیه شیء فاتباع بالمعروف و أداء إلیه بإحسان» بقره/178
«و لكم فی القصاص حیاة یا أولی الألباب» بقره/179
هر چند راهكار دوم قرآن در مبارزه با ناهنجاری ها، مجازات هنجارشكنان است، اما این راهكار وقتی عملیاتی می شود كه حكومت به وظایف خود در راهكار نخست عمل كرده باشد. وقتی می توان یك سارق را قطع عضو كرد كه نیازمندی های اولیه زندگی او را ناگزیر به سرقت نكرده باشد، از بیماری روحی و روانی رنج نبرد و…

تهدیدهای گروهی و حزبی

شورش، اغتشاش، جنگ داخلی، ترور، هم گامی با دشمنان خارجی و… در شمار تهدیدهای گروهی و حزبی قرار می گیرد.
این تهدیدها بیشتر از بحران مشروعیت و تنوع قومیت ها و اقتصاد ضعیف پدید می آید.
وقتی قومیت ها، گرایش ها و مردم خویش را در حكومت شریك نبینند و حكومت را پاسخگوی خواسته های به حق خویش نشناسند، در قالب گروه، حزب، قومیت و مذهب به مخالفت با حكومت می پردازند و از هر اهرمی چه داخلی و چه خارجی برای به زانو درآوردن حكومت سود می گیرند و گاه قدرت های خارجی را به مداخله در امور كشور و سرنگونی حكومت تحریك و تشویق می كنند و وضع خود را پس از مداخله نظامی بیگانه بدتر از وضع موجود نمی بینند.
قرآن برای از میان بردن این ناهنجاری ها یا تهدیدها دو راهكار عرضه می دارد:
1. فراخوانی حكومت و پذیرش نقش مردم و خویشتن داری و مهربانی با آنها. در آیات قرآن، مردم، خواسته ها و نظریات ایشان در شكل گیری حكومت، انتخاب رهبران و قدرت بخشی به ایشان بسیار با اهمیت نشان داده شده است. بر این اساس خداوند از كسانی كه با پیامبر پیمان بسته اند اظهار خشنودی می كند:
«لقد رضی الله عن المؤمنین إذ یبایعونك تحت الشجرة» فتح/18
و بیعت با پیامبر را بیعت با خود می خواند:
«إنّ الذین یبایعونك إنّما یبایعون الله» فتح/2
هر چند بیعت با پیامبر بیعت با حاكم نیست، اما به كمك تاریخ و سیره پی می بریم كه بیعت با پیامبر تنها دینی نبوده است بلكه بیعت سیاسی را نیز در بر می گیرد.
سیره معصومین (ع) نیز نشان می دهد خواست مردم در درجه اول اهمیت قرار دارد و هیچ حكومتی بدون همراهی مردم شكل نمی گیرد و یا اگر شكل بگیرد دوام نمی آورد. برای نمونه حضرت علی(ع) 25 سال سكوت كرد و در راستای احقاق حقّ خود به زور متوسل نشد و تنها زمانی مسئولیت پذیرفت و حكومت گرفت كه مردم خواستند.
در نگاه قرآن نقش مردم به تعیین حاكم، نوع حكومت یا پذیرش حاكم محدود نمی شود، بلكه بعد از شكل گیری حكومت نیز مردم می توانند در حكومت مشاركت كنند و از طریق شورا پیشنهادها و دیدگاه های خود را به حاكم عرضه كنند. حاكم نیز در برابر بیعت مردم، مسئول است و باید از مردم مشورت گیرد و آنها را در تصمیم گیری ها شركت دهد و از خودرأیی و استبداد پرهیز كند. خداوند به پیامبر اسلام كه مقام بس بلندی دارد می فرماید:
«و شاورهم فی الأمر» آل عمران/159
افزون بر این آیه «والذین استجابوا لربّهم و أقاموا الصلاة و أمرهم شوری بینهم»(شوری/38) و نیز آیه «فإن أرادا فصالاً عن تراضٍ منهما و تشاور فلاجناح علیهما»(بقره/233) به طریق اولویت، اهمیت مشورت در نظام حكومتی اسلام را نمایان می سازد؛ وقتی خداوند مشورت در امور شخصی و تصمیم گیری های فردی را نیكو معرفی می كند به قیاس اولویت، مشورت در مسائل حكومتی شایسته تر و بایسته تر می نماید.
این دو رهنمود قرآن (بیعت و شورا) بخش عمده ای از تهدیدات گروهی را از میان می برد و مانع شكل گیری ناامنی های داخل می گردد، چه اینكه بر اساس این دو رهنمود، دولت به عنوان منتخب مردم باید به خواسته های تمامی اقشار و قومیت ها و گرایش ها توجه كند، در برآورده ساختن مطالبات مردم بكوشد، تمامی قومیت ها، گرایش ها و احزاب و دسته جات را در قدرت سهیم كند و از رودررو قرار گرفتن با قومیت ها و گرایش های مذهبی دوری كند. قومیت های گوناگون، آن گاه كه خود را در حكومت سهیم ببینند نوای جدایی طلبی و استقلال خواهی را سر نمی دهند و از جدایی طلبان حمایت نمی كنند و به وسوسه های قدرتهای خارجی وقعی نمی نهند.
البته حكومت می تواند خواسته های گروه ها و قومیت ها و تشكل ها را با توجه به قانون به بحث و بررسی بگیرد در برابر مطالبات قانونی تسلیم باشد و خواسته های غیرقانونی را برنتابد و زیاده خواهان و فرصت طلبان و سوء استفاده كنندگان از آزادی را تهدید كند و با آنها برخورد قانونی نماید، اما این تهدیدات نباید خرد كننده و شكننده باشد. حكومت باید چنان كه قرآن نیز می گوید بر مردم سخت نگیرد، خشونت نكند، سعه صدر داشته باشد و با شهروندان با عطوفت و مهربانی رفتار كند. خشونت و سخت گیری مردم را دلسرد و گوشه گیر می كند و مشروعیت حاكم را از میان می برد.
«فبما رحمة من الله لنت لهم و لوكنت فظّاً غلیظ القلب لانفضّوا من حولك فاعف عنهم و استغفر لهم» آل عمران/159
این آیه امضای سیره پیامبر در نحوه حكومت است و اینكه خداوند از شكل حكومت داری پیامبر راضی و خشنود است.
از سوی دیگر عطوفت و خویشتن داری دولت نباید به اندازه ای باشد كه چهره ای ناتوان از حكومت ترسیم كند؛ چه اینكه افراط و تفریط در محدود سازی خواسته ها و افراد، مردم را نسبت به امنیت خود حساس می كند و آنها را ناگزیر از تشكیل گروه های نظامی و شبه نظامی برای تأمین خود در برابر دولت و در برابر دیگران می كند و این گونه تشكیلات نیز همیشه برای حكومت ها دردسرآفرین است و به درگیری حكومت با شبه نظامیان می انجامد.
2. راهكار دوم قرآن، رهنمودها، توصیه ها و الزاماتی است كه خداوند برای مردم دارد. در این آیات خداوند ریشه های شكل گیری ناامنی های داخلی را هدف می گیرد و با مردود خواندن قومیت گرایی، نژادپرستی، پیروی از هوا و هوس، زیاده خواهی، اختلاف و تفرقه، امنیت داخلی را دنبال می كند.
آیات بسیاری را می توان برای این راهكار شمارش كرد كه تنها برای نمونه به آیاتی درباره قومیت گرایی و نژادپرستی اشاره می كنیم:
برخی از آیات ناظر به نژادپرستی و قومیت گرایی عبارتند از:
1. «یا أیها الناس إنّا خلقناكم من ذكر و أنثی و جعلناكم شعوباً و قبائل لتعارفوا إنّ أكرمكم عندالله أتقاكم» حجرات/13
در این آیه آفریدگار نژادها و قومیت های گوناگون خداست؛ اما این قومیت، نژاد، زبان و… ملاك برتری نیست. میزان برتری ایمان و تقوا است.
2. «قل هو القادر علی أن یبعث علیكم عذاباً من فوقكم أو من تحت أرجلكم أو یلبسكم شیعاً و یذیق بعضكم بأس بعض» انعام/65
دراین آیه، گروه گرایی و فرقه گرایی زمینه ساز درگیری و جنگ است و این مقدمه و ذی المقدمه شكلی از عذاب الهی است.
3. «یا أیها الذین آمنوا إن تطیعوا فریقاً من الذین أوتوا الكتاب یردّوكم بعد إیمانكم كافرین» آل عمران/100
گروهی از اهل كتاب با دست مایه نژاد پرستی و قومیت گرایی، دو قبیله اوس و خزرج را در آستانه جنگ قرار دادند و خداوند مسلمانان را نسبت به پیروی از اهل كتاب هشدار می دهد.
4. «واعتصموا بحبل الله جمیعاً و لا تفرّقوا و اذكروا نعمت الله علیكم إذ كنتم أعداء فألّف بین قلوبكم فأصبحتم بنعمته إخواناً و كنتم علی شفا حفرة من النار فأنقذكم منها» آل عمران/103
خداوند متعال از انس و الفتی كه میان قومیت ها و نژادهای گوناگون و به خصوص اوس و خزرج ایجاد كرده سخن می گوید و آن را نعمت الهی می خواند و مسلمانان را به چنگ زدن به ریسمان الهی و دوری از تفرقه و دشمنی فرا می خواند.

تعریف امنیت ملی در قرآن

امنیت ملی را به عنوان یك اصطلاح مركب، زمانی می توان تعریف كرد كه هر یك از دو واژه امنیت و ملی جداگانه بر اساس آیات قرآن مورد بحث و بررسی قرار گیرد.

معنی شناسی امنیت

یكی از راه های دست یابی به معنای امنیت تقابل گیری و شناخت یك چیز به وسیله شناخت ضدّ آن است. بر اساس این راهكار می توان از طریق كلماتی كه در برابر امنیت قرار می گیرد به مفهوم امنیت رسید. برای نمونه در نگاه قرآن خوف نقطه مقابل امنیت است:
1. «و لیبدّلنّهم من بعد خوفهم أمناً» نور/56
2. «الذی أطعمهم من جوع و آمنهم من خوف» قریش/4
3. «و ضرب الله مثلاً قریة كانت آمنة مطمئنّة یأتیها رزقها رغداً من كل مكان فكفرت بأنعم الله فأذاقها الله لباس الجوع و الخوف بما كانوا یصنعون» نحل/112
4. «فإن خفتم فرجالاً و ركباناً فإذا أمنتم فاذكروا الله كما علّمكم» بقره/239
5. «و إذا جاءهم أمر من الأمن أو الخوف أذاعوا به» نساء/83
تقابل امنیت و خوف در سخن بسیاری از لغت نویسان و تفسیرگران قرآن نیز آمده است؛ برای نمونه ابن منظور امنیت را از جهت مفهومی ناسازگار با خوف می خواند 27و شیخ طوسی تفسیرنویس برجسته شیعه امن را «سكون النفس إلی الأمر» می خواند و نقطه مقـابل آن را خوف دانستـه و خوف را «انزجـاع النفس من الأمر» معـرفی می كند.28
واژه دیگری كه در آیات قرآن در برابر امنیت قرار گرفته است كلمه «وجل» است؛ برای نمونه در آیات انفال/52 و حج/35 و فجر/52ـ53 و مؤمنون/60 «وجل» از جهت معنایی در برابر امنیت قرار دارد.
واژه دیگری كه به معنای بیم و ترس است و در برابر امنیت قرار دارد كلمه «نذیر» است. قرآن بیم دهنده ستمگران است (احقاف/12)، پیامبران نیز بیم دهنده هستند (قصص/46 و سجده/3)، چنان كه برخی از كسانی كه به جهاد نمی روند و آگاهی كسب می كنند بیم دهنده قوم خویش هستند(توبه/122).

معنی شناسی ملی

برای معنی شناسی واژه «ملی» می توان این اصطلاح را با چند واژه قرآنی به مقایسه نشست:
1. ملة؛
در برخی از آیات قرآن واژه ملت به كار رفته است. مانند: بقره/130 و135، آل عمران/95، نساء/125، انعام/161، یوسف/37ـ38 ، نحل/123، حج/78، ص/7 و اعراف/88ـ89.
این واژه در تمام موارد به معنای آیین است و نمی توان ملت به عنوان یك اصطلاح سیاسی را هم مفهوم با این واژه دانست.
2. امة؛
در برخی دیگر از آیات، واژه امت آمده است: مانند بقره/128 و 134و141و143و213، آل عمران/104و 113 و…
در برخی از این آیات مراد از امت گروهی است كه از باورهای مشتركی پیروی می كنند؛ مانند پیروان ابراهیم(ع) و محمد(ص) و اهل كتاب و…
3. قوم؛
این واژه در قرآن بسیار به كار رفته است؛ مانند: قوم كافرین، قوم ظالمین، قوم فاسقین، قوم نوح، قوم موسی، قوم یونس، قوم صالح و…
این واژه نسبت به كلمه امت به معنای ملت به عنوان یك اصطلاح سیاسی نزدیك تر است. هر چند در برخی موارد معنای كلمه امت و قوم تقریباً معادل است، اما قراینی وجود دارد كه نشان می دهد قوم ازجهت معنی گسترده تر از امت است، و امت، واحد كوچك تری است نسبت به قوم؛ مانند: «من قوم موسی امة»(اعراف/159)
بنابراین در نگاه قرآن «ملت» یك واحد بزرگ انسانی است كه برخوردار از ارزش های مشتركند. برای نمونه قوم موسی كسانی بودند كه از عقیده خاصی بهره مند بودند. البته پرواضح است كه ارزش های یك ملت به عقیده محدود نمی گردد، بلكه سرزمین، آداب، رسوم و… نیز می تواند از ارزش های یك ملت شمرده شود، به همین جهت در آیات قرآن از سرزمین به «دیار» یاد شده است و خروج از سرزمین مانند كشتن یكدیگر ناپسند معرفی شده است (نساء/66). این ناپسندی از آن جهت است كه ملت نسبت به سرزمین خود تعلق خاطر دارند و سرزمین را بسیار پاس و حرمت می نهند. نتیجه آن كه امنیت ملی یعنی ایمنی یك ملت نسبت به آنچه ارزش های ایشان را تهدید می كند.

تهدیدات

امنیت یك ملت زمانی است كه آن ملت ایمنی داشته باشد و از تهدیدات خارجی نهراسد، بنابراین برای رسیدن به شناختی درست از امنیت باید نخست تهدیدها را شناخت یا دست كم به شناسایی آنچه یك ملت تهدید می شناسد اقدام كرد.
بیم های یك ملت بی ارتباط با بیم هایی كه برای یك فرد از جامعه رخ می دهد نیست. چه اینكه ملت مجموعه ای از افرادند، بنابراین آنچه به عنوان تهدید رخ می نماید خواه فردی باشد یا جمعی، می تواند در مقیاس و مجموعه ای بزرگ تر به عنوان تهدید علیه یك ملت به شمار آید.
نظر داشت آیات قرآن ما را به بخشی از تهدیدها رهنمون می سازد:
الف. تهدیدات جانی؛ ترس انسان بر جان خود، چه به صورت قتل یا آزار و اذیت، یكی از عوامل بروز ناامنی است؛ برای نمونه موسی(ع) بیم آن داشت كه به جرم كشتن قبطی كشته شود (شعراء/14، قصص/33). این بیم موسی(ع) را ناگزیر از فرار كرد (شعراء/21). حضرت شعیب وقتی موسی را دید به او گفت: نهراس، از قوم ستمگر نجات یافتی(قصص/25).
مادر موسی(ع) نیز كه نسبت به جان فرزند خویش بیمناك بود برای رهایی از ناامنی (به الهام الهی) موسی را در نیل رها كرد(قصص/7).
موسی و هارون از جهت خوف از آزار و اذیت فرعون در ناامنی بودند و خدا ایشان را از ناامنی نجات داد(طه/45ـ46).
موسی(ع) وقتی عصا تبدیل به مار شد از آن ترسید (نحل/10) و وقتی مأمور شد مار را بگیرد باز می هراسید (طه/21) در تمام این موارد خدا موسی را از ناامنی رهانید.
یعقوب(ع) از آن جهت كه نسبت به جان یوسف بیمناك بود در ناامنی قرار داشت(یوسف/13).
ابراهیم(ع) از اینكه فرشتگان غذا نخوردند ترسید و این بیم تا وقتی فرشتگان خود را معرفی نكردند ادامه داشت (هود/70 ).
داود(ع) وقتی شاكیان، سرزده خود را به او رساندند بیمناك شد (ص/22).
نوح(ع) نیز از گرفتار شدن خویشان خود به عذاب، هراسان بود(عنكبوت/33).
چنان كه پیامبران الهی نسبت به جان خود و خویشان بیم داشتند دیگران نیز این ناامنی را داشتند. برای نمونه گروه بسیاری از ترس شكنجه گران فرعون امنیت نداشتند و نمی توانستند به موسی ایمان آورند(یونس/81).
این گونه تهدیدات در آیات قرآن و در اسلام به اندازه ای اهمیت دارد كه فرد می تواند به خاطر آنها از انجام برخی تكالیف اجتناب كند(نساء/3).
ب. تهدیدات اجتماعی؛ برخی از آیات، خوف نسبت به ناهنجاری های اجتماعی را بیان می كند برای نمونه:
1. اگر از جدایی (طلاق) بیمناك هستید یك داور از خانواده مرد و یكی از خانواده زن انتخاب كنید تا جدایی رخ ندهد. با این راهكار خداوند می خواهد مخاطب را از این جهت امنیت دهد(نساء/35).
2. اگر از رعایت نكردن عدالت با دختران یتیم بیمناكید برای رهایی از ناامنی با دیگر دختران ازدواج كنید و چند همسر انتخاب كنید، اما اگر بیم دارید كه با ایشان نیز به عدالت رفتار نكنید تنها یك همسر برگزینید (نساء/3).
ج. تهدیدات دینی و فكری؛ دین و باور برای هر فردی بسیار پرارزش و با اهمیت است؛ چه آن دین حق باشد یا باطل. برای نمونه موسی از اینكه فرعونیان رسالت او را تكذیب كنند بیم داشت(شعراء/12 و قصص/34)، چنان كه فرعون از اینكه موسی آیین و باورهای قومش را زیر سؤال می بُرد و در پی دگرگونی آنها بود می هراسید(غافر/26).
بیم از سرنوشت خویشان كه در سخنان حضرت زكریا نمودار شده است (مریم/5)، بیم زن از اینكه همسرش از او اعراض یا سركشی كند (نساء/128)، بیم از سرنوشت فرزندان ناتوان(نساء/9) و هم چنین ترس از خیانت، كه در برخی آیات قرآن آمده است از نمونه های دیگر انواع تهدید در قرآن است. با توجه به این تهدیدات كه بیشتر متوجه یك فرد و یا عده اندكی می شود می توان امنیت دینی، نظامی، اقتصادی و… را از ابعاد گوناگون امنیت ملی معرفی كرد.

1. امنیت دینی

از میان ابعاد یاد شده امنیت ملی، امنیت دینی مهم ترین بعد امنیت است. ملت ها نسبت به دین و عقاید یا به تعبیری كلی تر نسبت به فرهنگ خود بسیار حساس هستند و به همین جهت در برابر گسیخته شدن و دگرگون شدن وابستگی ها و تعلقات فكری خود مقاومت می كنند و در برابر مخالفان می ایستند. برای نمونه وقتی پیامبران از خدای واحد سخن می گویند و بت پرستی را نفی می كنند، ملت ها موضع خصمانه می گیرند، پیامبر را دشنام می دهند، آنها را اذیت و آزار و تحریم می كنند. قوم فرعون در برابر موسی و هارون احساس ناامنی داشتند. برخی دیگر به عقاید موروثی خود دل بسته بودند و از آن دفاع می كردند (انبیاء/53، لقمان/21، زخرف/22) و عده ای با استفهام انكاری می پرسیدند:
«أجئتنا لنعبد الله وحده و نذر ما كان یعبد آباؤنا» اعراف/70
این عده حاضر به تحمل عذاب بودند ولی از دین موروثی خود چشم نمی پوشیدند.
بر این اساس، برخی از اقوام گذشته، پیامبران و پیروان ایشان را مفسد فی الأرض می شناسند (اعراف/127). و فرعون به عنوان یك حاكم از تغییر دین ملت قوم می ترسید (غافر/26).
بیم از هجمه با باورها و عقاید، ویژگی یك ملت خاص نیست، بلكه تمامی ملت ها حتی ملت های مسلمان از هجوم دیگران به دین و آیین خود بیمناكند و از آن می هراسند.
برخوردهای تند و خشن با آنان كه دین یك ملت را تهدید می كنند به آن جهت است كه هر ملتی وابسته و دلبسته به دین و فرهنگ خود است و نمی تواند در برابر تهدیدات دیگران از خود نرمش نشان دهد. (برای نمونه بقره/170 و مائده/10)
در راستای این بعد از امنیت، خداوند تقلید را نكوهش می كند، بهره گیری از عقل و تأمّل و تدبّر در آفرینش و آیات الهی را خواستار است، از پیامبر تفسیر و تبیین آیات را می طلبد (نحل/44و نحل64) و گروهی را به فراگیری دین و آموزش دین فرا می خواند (بقره/171 و توبه/122).

2. امنیت نظامی

این بعد از امنیت به عنوان سنتی ترین بعد امنیت شناخته می شود. تمامی آیاتی كه مسلمانان را به جهاد با مخالفان فرا می خواند و برخی آیات دیگر نشان از تأثیر این بعد در امنیت ملی دارد.
در امنیت نظامی تأكید قرآن تنها بر آمادگی برای جنگ و پیروزی در جنگ آن هم با نفرات و امكانات فراوان نیست، بلكه دستیابی به تجهیزات و امكانات پیشرفته نظامی و روحیه بالای جهادگران از اولویت های اصلی دكترین نظامی قرآن است. بر این اساس خداوند از مجاهدان می خواهد در برابر نفرات بسیار دشمن ایستادگی كنند.
1. «إن یكن منكم عشرون صابرون یغلبوا مائتین» انفال/65
2. «الآن خفّف الله عنكم و علم أنّ فیكم ضعفاً» انفال/66
توجه به سیاق این آیات نیز حكایت از درستی این برداشت دارد؛ چه اینكه در سیاق آنها می خوانیم: «و أعدّوا لهم ما استطعتم من قوة و من رباط الخیل»(انفال/60) واژه «قوة» می تواند ناظر به كیفیت تجهیزات و ادوات جنگی باشد.
امنیت مورد توجه قرآن پیمان های نظامی با متحدان را می طلبد به همین جهت مسلمانان به صلح با دیگران فرا خوانده می شوند (انفال/65 و نساء/90).
هدف مشخص امنیتی در حوزه امنیت نظامی جلوگیری از بروز جنگ، و در صورت رخداد جنگ، پیروزی است. به همین جهت آیه «و أعدّوا لهم ما استطعتم…»(انفال/60) ناظر به وضعیت جنگی نیست، بلكه هدف كسب آمادگی و قدرت بازدارندگی و جلوگیری از حمله دشمن است. در این آیه می خوانیم: «ترهبون به عدوّالله و عدوّكم» و بر همین اساس در آیه پس از آن، به هراسی كه آمادگی و قدرت بازدارندگی در دشمنان ایجاد می كند و آنها را خواهان صلح می خواند اشاره شده است: «و إن جنحوا للسّلم…»(انفال/61).

3. امنیت اقتصادی

هر چند قرآن برای رودر رویی با دشمنان خارجی از واژه جهاد سود می برد، اما به نظر می رسد جهاد تنها به شكل نظامی نیست، بلكه معنای گسترده تری دارد و هر نوع مبارزه ای را در بر می گیرد. با این نگاه، آیاتی كه مبارزه با مال را خواستار می شود مانند آیات: توبه/20 و 41و 88، انفال/72، نساء/95 و… به قرینه آیه «وأعدّوا لهم ما استطعتم من قوة و من رباط الخیل»(انفال/60) نظر به امنیت اقتصادی دارد، به ویژه با قرینه ای كه در درخواست امنیت از سوی ابراهیم وجود دارد: «و ارزق أهله من الثمرات»(بقره/125).
افزون بر این، برخی آیات كه اشاره به ایمنی از گرسنگی دارد منطقه امن را منطقه ای معرفی می كند كه روزی اش از هر جا می رسد و منطقه ناامن منطقه ای است كه از خوف و گرسنگی رنج می برد. در آیات سوره قریش نیز به امنیت اقتصادی اشاره شده است، آنجا كه می فرماید: «الذی أطعمهم من جوع و آمنهم من خوف».
با این نگاه، اقتصاد، مبنایی برای تقویت توان نظامی نیست، بلكه خود ابزاری برای مبارزه با تهدیدات به شمار می آید.
در نگاه قرآن، بعد اقتصادی امنیت ملی نمی تواند جایگزین بعد نظامی شود. چنان كه بعد نظامی نمی تواند بعد اقتصادی را از صحنه تأثیر گذاری بیرون سازد. البته ممكن است در دوره های متفاوت یك بعد پر رنگ و بعد دیگر كم رنگ باشد. اما نمی توان ادعا كرد در عصری بُعد اقتصادی یا نظامی تنها بُعد حیاتی امنیت ملی است.
آیاتی دیگر نیز می تواند در راستای بعد اقتصادی امنیت ملی قرار گیرد؛ برای نمونه:
1. «و لن یجعل الله للكافرین علی المؤمنین سبیلاً» نساء/141
2. «و لله العزّة و لرسوله و للمؤمنین و لكنّ المنافقین لایعلمون » منافقون/8
هنگامی كافران به مؤمنان سلطه نمی یابند و مؤمنان عزت دارند كه مؤمنان در بعد امنیت اقتصادی و سایر ابعاد امنیت ملی توان مبارزه و رقابت با دشمنان را داشته باشند، و این امنیت اقتصادی است كه مصونیت در برابر فشارهای اقتصادی و تهدیدهای اقتصادی را به همراه می آورد.

پی نوشت‌ها:

1. روزنامه همشهری، مقاله مفهوم امنیت ملی، 9/2/1372.
2. ح. قاسمی، برداشت های متفاوت از امنیت ملی، فصلنامه سیاست دفاعی، سال 1 و 5 شماره دوم، 54ـ55.
3. مورتون بركو و تیزوپی، سی. باك، امنیت ملی، گزیده مقالات سیاسی امنیتی، 2/103؛ روشندل، جلیل، امنیت ملی و نظام بین المللی، 11.
4. بهزادی، حمید، اصول روابط بین الممل و سیاست خارجی، 102ـ103.
5. ماندل، رابرت، چهره متغیر امنیت ملی، ترجمه پژوهشكده مطالعات راهبردی، 51ـ52.
6. افروغ، عماد، نگرشی دینی و انتقادی به مفاهیم عمده سیاسی، 116.
7. همان، 117.
8. همان.
9. آشوری، داریوش، دانشنامه سیاسی، 38.
10. آقابخشی، علی، فرهنگ علوم سیاسی، 173.
11. باری بوزان، مردم، دولت ها و هراس، ترجمه پژوهشكده مطالعات راهبردی، 32.
12. همان، 17؛ لورنس فریدمن، مفهوم امنیت، گزیده مقالات سیاسی امنیتی، 1/319.
13. همان، 20.
14. بصیری، محمدعلی، تحولات مفهوم امنیتی ملی، روزنامه اطلاعات، 4و5/4/1380.
15. باری بوزان، مردم، دولتها و هراس، ترجمه پژوهشكده مطالعات راهبردی، 17.
16. آردی مك كین لای، آر، لیتل، رویكردها و نظریه ها، امنیت جهانی، ترجمه اصغر افتخاری، 16.
17. همان، 17.
18. همان، 24.
19. همان، 28.
20. ماندل، رابرت، چهره متغیر امنیت ملی، 51ـ52.
21. همان، 53.
22. ادوارد آزر وچونگ این مون، مشروعیت، یكپارچگی و توان سیاست سازی، امنیت ملی در جهان سوم، 126.
23. محمودی، علی، نظریه های آزادی در فلسفه سیاسی هابز ولاك، 28.
24. همان، ص64.
25. معتزلی، ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، 1/91.
26. همان، 2/13.
27. ابن منظور، لسان العرب، 13/21.
28. شیخ طوسی، محمدبن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، 4/478 و 8/49.
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: یکشنبه 10 خرداد 1394 ساعت: 6:40 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

قرآن و آزادی سیاسی

بازديد: 137
قرآن و آزادی سیاسی

سید ابراهیم سجادی

چکیده: آزادی سیاسی از مهم ترین مباحث فلسفه سیاسی است که در پرتو دیدگاههای قرآن مورد مطالعه و بررسی قرار گرفته است. در این مقاله پس از تعریف آزادی اجتماعی و یاد کردن موانع آن، میان اندیشه غربی و اندیشه اسلامی در زمینه تعریف آزادی مثبت مقایسه شده است. نویسنده بر آن است که از منظر قرآن، میان خودسازی و رهایی از اسارت هواها و شهوات، ارتباطی عمیق و وثیق حکمفرماست و پیروی از غرایز، همانند اطاعت از فرعون ها و طاغوت ها بردگی است در نتیجه بندگی خداوند نقشی اسیاسی در تحقق آزادی اجتماعی فرد در حیات اجتماعی اش دارد. 
آزادی سیاسی با نبود خودکامگی و فشارهای سیاسی و داشتن حق تشکیل حکومت و نظارت بر آن تحقق می یابد و قرآن نیز همانند فلاسفه سیاسی خطر استبداد حاکمان را جدی دانسته ایشان را از طغیانگری پرهیز می دهد. در ادامه این نوشتار، تفاوت اندیشه غربی و اسلامی در زمینه محدودیت افکنی های مشروع تبین شده و ادعا شده که قرآن بی طرفی حاکمیت را در رابطه با دین نمی پذیرد و بر اقامه صلات و ایتا، زکات و امر به معروف و دعوت به اسلام تأکید دارد. چنان که تهدید کنندگان دینداری مؤمنان را مورد پیگرد قرار می دهد. قوانین بازدارنده علیه ارتداد، محاربه، قتل، زنا، سرقت و شرب خمر در همین راستا و به منظور تأمین امنیت جان، روان، مال، ناموس و حیثیت افراد جامعه تشریع شده است. 
از دیگر سو اعمال چنین محدودیت هایی، خطر بروز استبداد را در حاکمیت ها پدید می آورد که در اینجا هم قرآن و هم فیلسوفان سیاسی نگرانی از خودش نشان می دهند و هر یک راه کارهایی ارائه می کنند. فلسفه سیاسی تشویق به علم آموزی، مبارزه با جهل و بی سوادی، تفکیک قوا و تشکیل جامعه مدنی سیاسی یا توده ای را پیشنهاد می کند. دین نیز سه راهکار زیر را در این جهت مطرح می کند:
1. آزادی و رشد با رهایی قوای انسانی از قید قوای حیوانی.
2. مشارکت سیاسی و به کار گماردن صاحبان اندیشه و اخلاق که مردم دوستی جلوه گر در مشورت خواهی را نیز داشته باشند.
3. نظارت همگانی امت که در مرابطه (مصطلح قرآن) و امر به معروف و نهی از منکر تجلی می یابد. در پایان مقاله نیز ویژگی ها و تفاوت های هر یک از دو عنوان امت (در مصطلح قرآن) و جامعه مدنی تبیین شده است.

معنی شناسی آزادی سیاسی كه در میان مباحث گونه گون فلسفه سیاسی حوزه مطالعاتی ویژه ای را به خود اختصاص داده است، یكی از محورهای دارای اهمیت و پیشینه در آزادی اجتماعی به حساب می آید. رابطه تنگاتنگ میان آزادی سیاسی و آزادی اجتماعی اقتضای آن را دارد كه نخست به آزادی اجتماعی هر چند به صورت گذرا، نگاهی بیندازیم تا تصور و تلقی روشنی از مفهوم آن در ذهن داشته باشیم و این اصل را بستر مطالعه آن فرع قرار دهیم.


آزادی اجتماعی؛ بستر آزادی سیاسی

كار، كارگر و موانع تبلور اراده انسان، مؤلفه های اصلی مفهوم آزادی را تشكیل می دهد1 و كالبد شكافی هر كدام در گذرگاه تاریخ اندیشه بشر، جزء دغدغه های اساسی فیلسوف، سیاستمدار، جامعه شناسی و حقوقدان شمرده شده و می شود. در این میان موانع فعالیت انسان كه نقش محدود كننده اراده او را دارد، بیشترین ژرف نگری ها و بگومگوها را برانگیخته است.
موانع طبیعی، مانع ماورای طبیعی و موانع انسانی كه هر یك برای مجموعه ای از اندیشه گران تأمل برانگیز بوده اند، عمده ترین عوامل محدود كننده تلاش انسان قلمداد شده اند.
در مقطع تاریخی نسبتاً طولانی، فلاسفه و متكلمین جبرگرا بر این پای می فشردند كه اراده انسان جز در راستا و چارچوب اراده خداوند نمی تواند خودنمایی كند. ژان كالون (1509 ـ 1564م) متكلم فرانسوی می گفت:
«همه چیز از اراده خدا سر چشمه می گیرد. اگر اراده انسان آزاد می بود، اراده دیگری در جنب اراده خدا قرارداشت و در چنین منوال شاید چیزهایی پدید می آمدند كه خدا مقرر نداشته بود. و این مانند آن است كه فرمانروایی جهان را از دستان او بیرون آوریم و به تصادف و امكان بسپاریم».2
بوئتیوس (480 ـ 524 م) فیلسوف رومی، ادعا داشت:
«اگر خداوند از ازل، نه فقط اعمال آدمیان، بلكه همچنین نیات و اراده شان را پیشاپیش می داند، پس هیچ اراده آزادی نمی تواند وجود داشته باشد».3
نگاه جبرگرایانه، اكنون دیگر چندان توجه انگیز نمی نماید، بویژه در غرب كه نه تنها اراده تكوینی كه اراده تشریعی خداوند و نفوذ آن نیز در زندگی فردی و اجتماعی مورد انكار قرار گرفته است.
موانع طبیعی كه در گذشته های دور، عامل درجاماندگی انسان به حساب می آمد، در اثر شكوفایی حس حقیقت خواهی انسان و كشفیات روبه افزایش ناشی از آن، رو به ضعف نهاده و هم اكنون در بسیاری از زمینه ها به تسخیر اراده وی درآمده است.
بدین ترتیب انسان پس از رنسانس، به طور عمده اراده انسانهای دیگر را تهدید كننده اراده خود می شناسد و در پی این است كه به كمك قانون به جنگ با این خطر برود.
هابز می گفت:
«منظورم از آزادی آن است كه در برابر هر كاری كه انسان طبق قانون طبیعی می خواهد انجام دهد، بدون ضرورت، ممانعتی وجود نداشته باشد؛ یعنی مانع و رادعی بر سر راه آزادی طبیعی نباشد؛ مگر آنچه برای خیر جامعه و دولت ضرورت دارد».4
ایمانوئل كانت می گفت:
«آزادی عبارت از آن است كه انسان مجبور به اطاعت از اراده انسان دیگر نباشد. آزادی یك فرد، تا آنجا كه بتواند با آزادی دیگران بر حسب یك قانون عام همزیستی داشته باشد، تنها حق اصیل و مادرزادی است كه هر انسان به مقتضای انسان بودن، از آن برخوردار است».5
دادگری قانون در رابطه با حدود آزادی افراد در حیات اجتماعی، اندیشه و باور حاكم در غرب است و شخصیت های پرآوازه و اعلامیه حقوق بشر بر آن مهر صحت زده اند. در ماده چهارم اعلامیه حقوق بشر آمده است:
«آزادی عبارت از امكان انجام هر امری است كه موجب تضرر دیگری نشود، بدین ترتیب حدود اعمال حقوق طبیعی برای هر فرد، همان حدود تمتع از همین حقوق برای سایر اعضای جمعیت است. فقط قانون است كه این حدود را مشخص می كند».6
كانت نیز در تعریف مشهور خود از حقوق می گوید:
«مجموعه شرایطی است كه در مقام اجرای قانون كلی آزادی، می تواند اختیار هركس را با اختیار دیگران جمع كند».7
اراده انسان در تفكر انسان شناختی غرب پس ا ز رنسانس، ریشه در آموزه های وحی یا فطرت انسانی ندارد تا به خواسته های متعالی تعلق گیرد، بنابراین، حقیقت آن را خواسته ها و تمایلات تشكیل می دهد. فرد می خواهد همین خواسته ها منشأ آزادی عمل او باشد كه نوعی حیوانیت رها شده به حساب می آید.8
آزادی مثبت در نگاه معنی شناختی تفكر غربی، رشد تمایلات و تقاضاهای غریزی انسان است. در حقیقت از انسانی كه غرق پاسخگویی به خواسته های حیوانی می باشد، خواسته می شود حقوق دیگران را ضایع ننماید! آیا این انتظار منطقی است؟ آیا ممكن است بشر اسیر شهوت، خشم، حرص و آز خود باشد، ولی در عین حال آزادی دیگری را محترم بشمارد؟ علامه جعفری با شگفتی می فرماید:
«فقط مزاحم حقوق دیگران نباش و گرنه هر چه می خواهد بكن، مانند این است كه به كوه آتش فشان توصیه فرمایند كه در درون خود تمام فعل و انفعالات را انجام بده و سرتاسر مواد گداخته باش؛ ولی لطفاً به مزارع و خانه ها و كلبه های مردم تعدی نفرما… شخصی كه از درون فاسد است محال است برای انسانهای دیگر حق حیات و حق كرامت و حق آزادی قائل شود».9
اندیشمند مسلمان كه آزادی را در پرتو هدایت قرآن به مطالعه می نشیند، اهمیت و حقیقت آزادی را این گونه بیان می كند:
«نفی آزادی مساوی با مسخ شخصیت و انسانیت انسان است، زیرا وقتی آزادی نباشد انتخاب معنی ندارد، و وقتی انتخاب معنی نداشت انسان نمی تواند خالق شخصیت و معمار سرنوشت خویش باشد».10
از این منظر، «آزادی ناشی از یك اصل طبیعی و تكوینی است كه به نام اراده در نهاد انسان به ودیعه گذارده شده است و… انسان را به عمل وادار می كند».11 و انسان باید بدون نگرانی به تربیت و شكوفاسازی استعدادها و تمایلات برتر و عالی كه ملاك انسانیت اوست؛ از قبیل تفكر منطقی، تمایل به حقیقت جویی، تمایل به خیر اخلاقی، تمایل به جمال و زیبایی و تمایل به پرستش حق كه از مقوله عواطف و گرایش ها و تمایلات عالی و یا از مقوله ادراك ها و دریافت ها و اندیشه های وی می باشد12 بپردازد.
بدین ترتیب، آزادی، وسیله ای برای كمال است، انسان باید آزاد باشد تا با استفاده از عوامل رشد به كمالات خودش برسد 13 و گرنه انسانیت وی در معرض خطر نابودی قرار خواهد گرفت.
استاد مطهری قیدها و بندهای اراده انسان را به دو بخش درونی و بیرونی قابل تقسیم می شناسد و مقاومت در برابر تحمیل اراده دیگران را زمانی امكان پذیر می داند كه انسان برده تمایلات حیوانی نباشد. او در مقام توضیح آزادی اجتماعی می گوید:
«بشر باید در اجتماع از ناحیه سایر افراد اجتماع آزادی داشته باشد، دیگران مانعی در راه رشد و تكامل او نباشند، او را محبوس نكنند، به حالت یك زندانی در نیاورند كه جلو فعالیتش گرفته شود… دیگران او را استثمار نكنند، استخدام نكنند، استعباد نكنند؛ یعنی تمام قوای فكری و جسمی او را در جهت منافع خودشان به كار نگیرند. این را می گویند آزادی اجتماعی».14
دانشمندان مسلمان بر این باورند كه آزادی به این معنی، ارتباط عمیق با خودسازی دارد كه از آن به جهاد اكبر تعبیر شده است. از باب نمونه، شهید مطهری می نویسد:
«تقوا به انسان آزادی معنوی می دهد؛ یعنی او را از اسارت و بندگی هوا و هوس آزاد می كند، رشته آز، طمع، حسد، شهوت و خشم را از گردنش بر می دارد، و به این ترتیب رقیت ها و بردگی ها اجتماعی را از بین می برد. مردمی كه بنده و برده پول و مقام و راحت طلبی نباشند هرگز زیربار اسارت ها و رقیت های اجتماعی نمی روند».15
شهید صدر پس از سخنانی در باب آزادی اجتماعی می گوید:
«تمام این مطالب بر این مسأله متوقف است كه انسان قبل از هر چیز خود را از بندگی و عبودیت نفس و شهوات نفسانی رها كند».16
شهید بهشتی پیرامون نقش خودسازی می گوید:
«قدرت مادی… نمی تواند آزادی را به ارمغان آورد؛ زیرا آزادی تنها وقتی معنی پیدا می كند كه تمام بندها كه بخش مهمی از آنها بندهای درونی است از میان برداشته شود، و این تنها وقتی صورت می پذیرد كه انسان در كنار قدرت مادی، قدرت معنوی لازم را در جهت آزادساختن خویشتن از تمام بندهای درونی داشته باشد».17
گفته های متفكران مسلمان در توضیح معنای آزادی، ریشه در قرآن دارد، راغب اصفهانی كه با نگاه به قرآن واژه ها را توضیح می دهد، می گوید:
«آزادی عبارت است از رهایی از فرمان دیگران و از قید وبند صفات رذیله؛ مانند حرص، آز، طمع، آرزوی مال و دارایی دنیوی. آیه «فتحریر رقبة مؤمنة» اشاره به نوع اول دارد، و آیه «نذرت لك ما فی بطنی محرّراً» قسم دوم را بازگو می كند».18
قرآن همان گونه كه پیروی بی چون و چرا از قوانین ساخته ذهن بشر و دستور قدرت های فرعونی و طاغوتی را بندگی می داند، پیروی از خواسته های غریزی را نیز بردگی نبایسته می شناسد:
«إتخذوا أحبارهم و رهبانهم أرباباً من دون الله» توبه/31
آنها دانشمندان و راهبان خود را به جای خدا به الوهیت برگزیدند.
وقتی عدی بن حاتم این آیه را شنید گفت، ما دانشمندان و راهبان را عبادت نمی كنیم، پیامبر(ص) فرمود:
«ألیس یحرّمون ما أحلّ الله فتحرّمونه، و یحلّون ما حرّم الله فتستحلّونه، قال: فقلت نعم. قال: فتلك عبادتهم».19
آیا وقتی آنها حلال خدا را حرام و حرام خدا را حلال اعلان می كردند شما نمی پذیرفتید؟ عدی می گوید: آری این كار را می كردیم. حضرت فرمود همین كار، بندگی آنها شمرده شده است.
فرعونیان در پاسخ دعوت موسی و هارون گفتند:
«أنؤمن لبشرین مثلنا و قومهما لنا عابدون» مؤمنون/47
آیا به دو انسان كه مانند خود ما هستند و طایفه آنها بندگان ما می باشند، ایمان بیاوریم؟
خود موسی نیز اعمال سلطه بر بنی اسرائیل را تحمیل بردگی می دانست؛ به همین دلیل خطاب به فرعون فرمود:
«و تلك نعمة تمنّها علی أن عبّدت بنی إسرائیل» شعراء/22
آیا این كه بنی اسرائیل را برده خود ساخته ای، نعمتی است كه منتش را بر من می نهی؟
درباره هوا پرستی نیز در قرآن آمده است:
«أرأیت من اتّخذ إلهه هواه» فرقان/43
آیا آن كسی كه هوای نفس خود را معبود خویش گرفته است دیدی.
با توجه به مصادیق چندگانه بندگی و آزادی كه آورده شد، قرآن با زبان و تعبیری انحصارگرایانه پیروان ادیان توحیدی را به یكتاپرستی فرا می خواند كه اساس رهایی از قید و بند درونی و بیرونی می باشد:
«قل یا أهل الكتاب تعالوا إلی كلمة سواء بیننا و بینكم ألاّ نعبد إلاّ الله و لانشرك به شیئاً و لایتّخذ بعضنا بعضاً أرباباً من دون الله» آل عمران/64
بگو ای اهل كتاب بیایید بر سر سه سخنی كه میان ما و شما یكسان است بایستیم كه جز خدا را بندگی نكنیم و چیزی را شریك او نشناسیم و بعضی از ما بعضی دیگر را به جای خدا، به خدایی نگیریم.
شهید صدر با استفاده از این آیه می گوید:
«آزادی در اسلام، درست در نقطه مقابل دنیای غرب قرار گرفته است؛ به این صورت كه ابتدا از بندگی و عبودیت و اخلاص به خداوند متعال آغاز، و سپس به آزادی و رها شدن از هر بندگی و عبودیت دنیوی ختم می شود.»20
طرح آزادی اجتماعی در آیه پس از بندگی خداوند، اشاره به كارآیی این نوع عبودیت در تحقق بخشیدن به آزادی فرد در حیات اجتماعی دارد كه با محدودیت های گوناگونی روبه رو است.

آزادی سیاسی

فرد در جامعه به واحدهای اجتماعی مختلفی وابستگی دارد و در فضاهای كاری گوناگون قرار می گیرد، و به همین دلیل، محدودیت افكنی های متنوعی حق آزادی او را تهدید می كند. بدین رو بایستی راهكارها، مقررات و قدرت اجرایی در جامعه حاكمیت داشته باشد تا خطر استبداد را از او دور نماید. در تعریفی از آزادی چنین آمده است:
«آزادی وضعی است كه در آن، انسان، منقاد خواسته های خودكامانه و بی پایان هیچ مرجعی اعم از دولت، كارفرما، خویشان یا كسان دیگر نباشد… آزادی منوط به نظمی اجتماعی است كه در آن قدرت های بزرگ دولتی یا غیردولتی در چارچوب محدودیت های از پیش تعیین شده محصور باشند. وضع قوانین كار عادلانه نمونه ای از كوشش هایی است كه بر كارفرمایان محدودیت هایی را تحمیل می كند… و دولت مانعی بر سر راه موانع آزادی باشد».21
بدین ترتیب، حاكمیت، یكی از واحدهای اجتماعی است كه آزادی فرد را در زمینه های مختلف تهدید می كند. آزادی سیاسی معنی و مفهوم خود را از بر خورد او با تك تك افراد رعیت به دست می آورد؛ برخوردی كه مرتبط به اهداف و فعالیت سیاسی آنها می باشد. تمام تعریف هایی كه برای آزادی سیاسی ارائه شده است همه اشاره یا تصریح به مطلب یادشده دارد.
تعبیرهای معنی شناختی آزادی سیاسی به «تعریف های كلی و مبهم و تعریف های بلند و نسبتاً واضح قابل دسته بندی می باشد. جهت آشنایی عمیق و همه جانبه تر با تلقی رایج از آزادی سیاسی، از هر دسته، نمونه هایی را به مطالعه می نشینیم:
«آزادی سیاسی عبارت است از آزادی فرد در صحنه سیاست و نبود فشار سیاسی».22
«آزادی سیاسی آن است كه در حدود قانون بتوانم هر چه می خواهم بكنم و در اعمال خود محكوم و تابع اراده متغیر، نامشخص و خودسر مرد دیگری نباشم».23
«آزادی سیاسی عبارت از امنیت یا اعتقاد به وجود امنیت است».24
«آزادی وضعی است كه در آن انسان، منقاد خواسته های خودكامانه و بی پایان دولت نباشد».25
تصویر بازتر و قابل فهم تر از آزادی سیاسی در تعریف های زیر قابل مطالعه می باشد:
«منظور از آزادی سیاسی به طور ساده عبارت از آزادی انجام انوع كارهای مختلفی است كه حكومت اقتضا می كند. این كارها اصولاً شامل آزادی استفاده از ابزارهایی است كه از طریق آنها شهروند بتواند صدای خود را به گوش دیگران برساند و در حكومت تأثیر عملی داشته باشد».26
«برای بعضی از مردم آزادی عبارت ا ست از اینكه اختیار داشته باشند كسی را كه خودشان به او اختیاراتی داده اند، به محض این كه خواست از آن اختیار سوء استفاده كند و جابر و ظالم شود، او را خلع كنند».27
«آزادی سیاسی مجموعه امتیازاتی است كه اهالی كشور برای مشاركت در حیات سیاسی جامعه بدان نیاز دارند. این امتیازات به صورت حقوق مدنی (حق رأی، حق داوطلبی و حق عضویت در احزاب سیاسی) و حقوق سیاسی (آزادی رقابت اندیشه ها و آزادی تعیین زمامدار) متظاهر می شود».28
اندیشمندان مسلمان كه آزادی سیاسی را از منظر دین به تعریف گرفته اند نیز می گویند:
«مقصود از آزادی سیاسی این است كه امت منشأ قدرت باشد، مهم ترین حق امت این است كه افرادش به طور مستقیم یا از طریق نمایندگان خود، حق انتخاب، حق نظارت و حق ارزیابی كارهای حاكم را داشته باشد».29
«آزادی سیاسی… یعنی افراد جامعه اسلامی درتكوین و هدایت نظام سیاسی جامعه دارای نقش و اثر باشند … همه مردم با قطع نظر از وابستگی های قومی، زبانی، نژادی و دینی در یك جامعه بتوانند آن نظام را به سوی مطلوب خودشان هدایت كنند… مردم آزادی سیاسی دارند؛ بدین معنی است كه هم حق انتخاب دارند و هم حق فعالیت سیاسی؛ انتشار مطبوعات و روزنامه، ایجاد تشكلّ ها، سازمان ها، احزاب، اجتماعات سیاسی و بیان افكار و نظرات سیاسی».30
نمونه های یادشده و تعریف هایی كه به منظور آشنایی با معنای آزادی سیاسی از نگاه اندیشه گران سیاسی آوردیم (به رغم تفاوت هایی كه با هم دارند) هم صدا با یكدیگر از بایدهای سیاسی چهارگانه سخن می گویند:
1. مردم باید از حق دخالت در تشكیل حكومت برخوردار باشند.
2. برخورداری مردم از قدرت و ابزار لازم برای هدایت و كنترل حكومت، ضرورت اجتناب ناپذیر است.
3. حكومت، وظایف بایسته ای به عهده دارد.
4. حكومت نباید به استبداد و زورگویی روی آورد.
خاستگاه این بایدها دغدغه خاطر مردم و فلاسفه سیاسی است كه از جدی بودن خطر استبداد حكومت منشأ می گیرد.
قرآن جدیت خطر استبداد حاكمان را می پذیرد؛ بدان دلیل كه احساس قدرت و بی نیازی (كه بارزترین مصداق آن در چهره حاكمیت قابل مطالعه است) زمینه ای است برای برخورد مستبدانه با زیردست ترها، نیازمندان و هرگونه تفكر خارج از حاكمیت.
«إنّ الإنسان لیطغی. أن رآه استغنی» علق/6و7
همانا انسان به تجاوز روی می آورد؛ بدان دلیل كه خود را بی نیاز می یابد.
به همین دلیل خداوند به مردم ضرورت اهلیت و لیاقت در حاكمان را گوشزد می كند31 و حاكمان را به ماندن در خط عدالت توصیه می نماید:
«إنّ الله یأمركم أن تؤدّوا الأمانات إلی أهلها و إذا حكمتم بین الناس أن تحكموا بالعدل» نساء/58
همانا خداوند به شما فرمان می دهد كه امانت ها (قدرت حكومت) را به اهل آنها واگذار كنید، و چون حاكم بین مردم شدید، به عدالت داوری كنید.
قرآن در بیان كلی تری دعوت به سوی ماندن در دایره بندگی خدا و دوری از طغیانگران را رسالت مشترك تمام پیامبران معرفی می كند؛ تا تذكری باشد به مردم و حاكمان كه به طغیان و طغیانگری روی نیاورند؛ مردم به كفر به طاغوت بیندیشند و حاكمان به پیامد استبداد:
«و لقد بعثنا فی كلّ أمة رسولاً أن اعبدوا الله واجتنبوا الطاغوت» نحل/36
و همانا میان هر امتی پیامبری فرستادیم (تا به مردم ابلاغ كند) كه خداوند را بندگی كنید و از طغیانگری دوری گزینید.

محدودیت افكنی های مشروع

قدرت، اساس دولت و شرط وجود آن است32 و امكانات منقول و غیرمنقول حكومتی، منابع طبیعی كشور، مالیات مردم و اطاعت رعیت، منشأ آن را تشكیل می دهد. پس حكومت باید خود را امانت دار دانسته و توانش را به سود مردم و در جهت تعمیم و ریشه دارتر شدن آزادی به كاربرد.
بر پایه چنین انتظار و چشم داشتی، مردم نیز قدرت حكمرانان را ضروری می شناسند تا به تعبیر «میل»، «اعضای ضعیف تر اجتماع از آسیب لاشخوران بی شمار ایمنی داشته باشند».33
به هر حال، رفاه و آسایش جامعه در گروه اقدامات و اعمال محدودیت هایی است كه توسط دولت انجام می گیرد و این، نیاز به قدرت و توان دارد.
تعیین حوزه فعالیت و اعمال محدودیت حكومت، یكی از محورهای مطالعاتی فلسفه سیاسی را تشكیل می دهد. در این سرفصل، فیلسوف سیاسی در پی این است كه مرز و حدود دقیق اعمال قدرت حكومت را در زندگی افراد جامعه شناسایی و معرفی نماید.
در اندیشه سیاسی غرب، تجاوز به دیگران، مرز آزادی عمل فرد شناخته شده است، كسی كه وارد حریم حقوق كس دیگری می شود سزاوار پیگرد قانونی است. حكومت باید از چنین رخدادی جلوگیری كند و متجاوز به حقوق دیگران را ادب نماید، ولی فرد در محدوده زندگی شخصی خود آزادی مطلق دارد. جان استوارت میل می گوید:
«اجبار و زور وقتی ممكن است به فردی كار رود كه منظور از آن جلوگیری از آسیب رسانیدن او به دیگران باشد. اما حتی حق ندارند نسبت به كسی اعمال زور كنند؛ بدان منظور كه خیر و صلاح خود او را تأمین كنند. از روی حق و عدالت نمی توان كسی را مجبور كرد كاری را بكند یا نكند؛ بدان علت كه كردن یا نكردن آن كار برای خود او سودمند است، یا اینكه به خوشبختی او منجر می شود، یا بدان دلیل كه آن كار در نظر دیگران عاقلانه و صحیح است… این دلایل به ما حق نمی دهد كه او را بدان كار مجبور كنیم یا اگر خلاف كرد بدو كیفر و آسیب برسانیم… فرد در آن قسمت اعمال خود كه تنها به خود او مربوط است آزادی اش مطلق است… بر تن و جان خویشتن سلطان مطلق است».34
در تفكر غربی اختیار دین و مذهب نیز مربوط به زندگی فردی فرد است و ماده 18 حقوق بشر بر آزادی مذهب تأكید دارد و تغییر مذهب یا عقیده را نیز مشمول دین حق می شناسد. این بند از حقوق بشر غربی ایجاب می كند كه دولت در امور اعتقادی مردم بی طرف باشد و گرنه آزادی عقیده تهدید به نیستی می شود. دانشمندان غربی بر این بی طرفی اصرار دارند.35
اما قرآن كه در پی پرورش و تربیت روحیه عدالت خواهی و عدالت مداری در افراد جامعه است ـ كه هدفی است ژرف تر و فراگیرتر از اجرای عدالت و رعایت آن ـ نمی تواندبی طرفی حاكمیت را در رابطه با دین امضا كند. قرآن می گوید:
«لقد أرسلنا رسلنا بالبینات و أنزلنا معهم الكتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط» حدید/25
همانا پیامبران خود را با دلایل، معجزه، كتاب و ترازو فرستادیم تا مردم به راستی و عدالت قیام كنند.
بی تردید عدالت و ظلم در قرآن از چنان شمول و گستردگی برخوردار است كه نه تنها رابطه انسان با انسان كه رابطه انسان با خودش و رابطه انسان با خالقش را نیز پوشش می دهد.
بر اساس ضرورت هم گامی حاكمیت با هدف كلی پرورش روحیه عدالت گرایی در تمام افراد جامعه، قرآن درباره كاركرد مؤمنانی كه قدرت را به دست می گیرند، می گوید:
«الذین إن مكّناهم فی الأرض أقاموا الصلاة و آتوا الزكاة و أمروا بالمعروف و نهوا عن المنكر» حج/41
[آنها] كسانی هستند كه اگر در روی زمین به آنان اقتدار و تمكن دهیم نماز را به پا می دارند و زكات را به مستحقان آن می رسانند و امر به معروف و نهی از منكر را اجرا می كنند.
وظیفه حمایت از دین ایجاب می كند كه حاكمیت، حتی غیرمسلمانان (اعم از اهل كتاب و مشركان) را با گفتمان و استفاده از منطق و استدلال، به سوی اسلام فرابخواند:
«ادع إلی سبیل ربّك بالحكمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالتی هی أحسن» نحل/125
ای پیامبر(ص)! خلق را با حكمت و برهان و موعظه نیكو به راه پروردگارت دعوت كن و با بهترین روش با آنان مناظره نما.
«ولاتجادلوا أهل الكتاب إلاّ بالتی هی أحسن» عنكبوت/46
با اهل كتاب جز با روش زیباتر به بحث و جدال نپردازید.
«و إن أحد من المشركین استجارك فأجره حتی یسمع كلام الله ثم أبلغه مأمنه» توبه/6
هر گاه كسی از مشركان به تو پناه آورد [تا از دین آگاه شود] بدو پناه ده تا كلام خدا را بشنود، و پس از شنیدن كلام خدا او را به مأمن و منزلش برسان.
در اندیشه سیاسی دین، پیمان شهروندی با پیروان سایر ادیان امری مشروع است. پیامبر(ص) پس از تشكیل حاكمیت، با اهل كتاب چنین پیمانی را منعقد نموده، فرمود:
«ان الیهود امة مع المؤمنین، للیهود دینهم و للمسلمین دینهم… إلاّ من ظلم و أثم».36
همانا یهود با اهل ایمان یك امتند؛ یهود، دین خود را دارند و مسلمانان دین خود را؛ مگر كسی كه به ستم روی آورد و گناه مرتكب شود.
با این حال كسانی كه با وجود دلایل كافی بر حقانیت تعالیم قرآن ایمان نمی آورند گرفتار آلایش روحی هستند و به دلیل نپذیرفتن توحید، زمینه بیشتر آلایش روحی در آنها پدید می آید، پس در برابر كفار، باید همیشه دغدغه ارتكاب خلاف و تجاوز را داشت.
«كذلك یجعل الله الرجس علی الذین لایؤمنون» انعام/125
این است كه خداوند، پلیدی را بر كسانی كه ایمان نمی آورند مسلط می گرداند.
حاكمیت در خصوص حراست از عقیده، فكر، اخلاق و سلامت رفتار مسلمانان، با حساسیت بیشتر و اقدامات شدیدتر ایفای وظیفه می كند، با متجاوزان خارجی جهاد می كند، كسانی را كه اخبار مربوط به امنیت داخلی را ناسنجیده پخش می كنند به مذمت می گیرد:
«و إذا جاءهم أمر من الأمن أو الخوف أذاعوا به و لو ردّوه إلی الرسول و إلی أولی الأمر منهم لعلمه الذین یستنبطونه منهم و لولافضل الله علیكم و رحمته لاتّبعتم الشیطان إلاّ قلیلاً» نساء/83
چون خبری [حاكی] از ایمنی یا وحشت به آنان برسد انتشارش دهند و اگر آن را به پیامبر و اولیای امر خود ارجاع كنند قطعاً از میان آنان كسانی اند كه می توانند درست و نادرستی] آن را دریابند، و اگر فضل خدا و رحمت او بر شما نبود. جز [شمار] اندكی، از شیطان پیروی می كردند.
نیز كسانی چون حاطب بن ابی بلعته را كه با دشمنان تعاون و دوستی دارند باید كنترل نماید:
«یا أیها الذین آمنوا لاتتخذوا عدوّی و عدوّكم أولیاء تلقون الیهم بالمودة» ممتحنه/1
ای كسانی كه ایمان آوردید؛ مبادا با دشمنان من و دشمنان خود دوستی و همكاری داشته باشید.
حاكمیت، همان گونه كه با چنین تجاوزهای خارجی كه امنیت و حیات دینی جامعه را به تهدید می گیرد رویارویی می كند، بایستی در داخل نیز كسانی را كه به دین و دینداری امت، ضرر می زنند تحت پیگرد قرار دهد. در همین راستا مرتد را كه بر خلاف تعهد قبلی خود پشت پا به مقررات آسمانی می زند و سبب شك، دو دلی و بی بند وباری در جامعه می شود تنبیه نماید، اشاعه دهنده زشتی ها و پلیدی ها را در جامعه مجازات كند:
«إن الذین یحبّون أن تشیع الفاحشة فی الذین آمنوا لهم عذاب ألیم فی الدنیا و الآخرة» نور/19
كسانی كه دوست دارند زشتكاری در میان آنان كه ایمان آورده اند شیوع پیدا كند، برای آنان در دنیا و آخرت عذاب پردرد خواهد بود.
بر همین مبنا، اهل كتاب ـ كه شراب را حلال می شمارند ـ حق ندارند در معرض دید اهل ایمان شراب بیاشامند و با عمل خود وسوسه شرابخواری را در ذهن آنان القا كنند.
سماعه می گوید امیرمؤمنان(ع) برده، آزاد، یهودی و نصرانی را به صورت یكسان، به دلیل شرب خمر و نبیذ مست كننده، هشتاد ضربه شلاق می زد. به آن حضرت گفته شد: یهودی و نصرانی را چرا؟ امام(ع) فرمود:
«إذا أظهروا ذلك فی مصر من الأمصار، لأنّهم لیس لهم أن یظهروه».37
هرگاه در شهری از شهرها شراب بخورند! بدان دلیل كه مجاز نیستند آشكارا دست به این كار بزنند.
بداندیشان و كج اندیشان داخلی كه اندیشه مخالفت با نظام را دارند ـ ولی به صرف مخالفت از مزایای شهروندی محروم نمی شوند ـ وقتی دست به كار براندازی بزنند باید سركوب شوند.
علی(ع) به یكی از خوارج كه وارد مسجد شده و گفت: «لاحكم الا لله»، از بالای منبر فرمود:
«… لكم علینا ثلاث؛ لانمنعكم مساجد الله أن تذكروا فیها اسم الله، و لانبدأ كم بقتال، و لانمنعكم الفیء، مادامت أیدیكم معنا؛ ای ما دمتم لم تثوروا علینا»38
شما به عهده ما سه حق دارید: مانع ورود شما به مساجد خدا نمی شویم كه در آن اسم خدا را یاد كنید، در جنگ با شما پیش قدیم نمی شویم، و سهم تان را از بیت المال قطع نمی كنیم؛ تا وقتی كه دست تان با ماست، یعنی بر ضد ما دست به شورش نمی زنید.
آسایش روحی، امنیت و سلامت جانی، مالی، ناموسی و حیثیتی افراد جامعه نیز باید توسط حكومت تأمین شود؛ تا بدین سان اهداف زیر تأمین گردد:
٭ باندهای مسلح كه امنیت راه ها را تهدید می كنند باید سخت ترین كیفر را ببینند:
«إنّما جزاء الذین یحاربون الله و رسوله و یسعون فی الأرض فساداً أن یقتّلوا أو یصلّبوا أو تقطّع أیدیهم و أرجلهم من خلاف أو ینفوا من الأرض ذلك لهم خزی فی الدنیا و لهم فی الآخرة عذاب عظیم» مائده/33
سزای كسانی كه با خدا و پیامبر او می جنگند و به فساد در زمین همت می گمارند. جز این نیست كه كشته شوند، یا بر دار آویخته گردند، یا دست و پاشان در خلاف جهت یكدیگر بریده شود، یا از آن سرزمین تبعید گردند. این، رسوایی آنان در دنیاست و در آخرت عذابی بزرگ خواهند داشت.
٭ كسی كه بی گناهی را می كشد، باید قصاص شود:
«ولاتقتلوا النفس التی حرّم الله إلاّ بالحق و من قتل مظلوماً فقد جعلنا لولیه سلطاناً» اسراء/33
و نفسی را كه خداوند حرام كرده است جز به حق مكشید. و هر كس مظلومانه كشته شود به سرپرست و ولی او قدرت و امكان (قصاص یا دیه) داده ایم.
٭ از سلامت جنسی و عفت در جامعه باید حراست به عمل آید:
«الزانیة و الزانی فاجلدوا كلّ واحد منهما مائة جلدة و لاتأخذكم بهما رأفة فی دین الله» نور/2
به هر زن و مرد زناكار صد تازیانه بزنید و در كار دین خدا نسبت به آن دو دلسوزی نكنید.
«والذین یرمون المحصنات ثم لم یأتوا بأربعة شهداء فاجلدوهم ثمانین جلدة» نور/4
و به كسانی كه نسبت زنا به زنان شوهردار می دهند سپس چهارگواه نمی آورند، هشتاد تازیانه بزنید.
٭ برای تأمین امنیت مالی افراد جامعه دست دزدان باید قطع گردد:
«والسارق و السارقة فاقطعوا أیدیهما جزاءً بما كسبا نكالاً من الله» مائده/38
زن و مرد دزد را به سزای آنچه كرده اند دست شان را به عنوان كیفر از جانب خدا ببرید.
٭ از تصرفات فردی و به ظاهر حق به جانب كه امنیت و آسایش دیگران را تهدید می كند باید پیش گیری شود، چنان كه در مورد سمرة بن جندب اتفاق افتاد، او بی توجه به آسایش مرد انصاری به قصد سركشی از درخت خرمای خود از خانه او عبور می كرد، وقتی سمره وساطت و پیشنهاد پیامبر را نپذیرفت، آن حضرت خطاب به مرد انصاری فرمود:
«إذهب فاقلعها و ارم بها إلیه، فانّه لاضرر و لاضرار فی الاسلام».39
برو، آن درخت را بركن و به سوی صاحبش پرتاب كن؛ زیرا در اسلام ضررپذیری و ضرر رسانی مجاز نیست.
٭ اگر كسی با آشامیدن شراب، عقل و خردش را به تهدید می گیرد، باید محكوم شناخته شود:
«یا أیها الذین آمنوا إنّما الخمر و المیسر و الأنصاب و الأزلام رجس من عمل الشیطان فاجتنبوه لعلّكم تفلحون. إنّما یرید الشیطان أن یوقع بینكم العداوة و البغضاء فی الخمر و المیسر و یصدّكم عن ذكر الله» مائده/«1
ای اهل ایمان؛ همانا شراب، قمار، بتها و تیرهای قرعه، پلیدند و از عمل شیطان؛ پس از آنها دوری كنید؛ باشد كه رستگار شوید. همانا شیطان می خواهد با شراب و قمار، میان شما دشمنی و كینه ایجاد كند و شما را از یاد خدا باز دارد.
بدین ترتیب، حاكمیت از نگاه دین باید در ساحت وسیعی ایفای وظیفه كند و از قدرتی كه در اختیار دارد در جهت تأمین امنیت ملی، پابرجایی دین، امنیت جانی و مالی و سلامت جسمی و روحی افراد جامعه كه با كاهش آزادی همراه است، سود ببرد. چنین هدف گیری نه تنها از تجاوز به حقوق دیگران كه در پاره ای از موارد از اقدامات اختصاصی فرد ـ بدان منظور كه سلامت شخصیت معنوی او تأمین گردد ـ نیز جلوگیری می كند.

استبداد قدرت

اعمال محدودیت های مجاز، نیاز به قدرت دارد، كنترل و مهار قدرت ـ تا فراتر از خط قرمز به مصرف نرسد ـ نیازمند راهكاری كارآمد و واقع بینانه می باشد. گویا بی توجهی و سهل انگاری در این رابطه سبب شده است تا وسوسه اعمال قدرت در حاكمیت جامه عمل بپوشد و اتهام تمایل حاكمیت ها به استبداد، در ذهن بسیاری از فلاسفه سیاسی امری اجتناب ناپذیر جلوه كند:
«قدرت، میل مستمر به تحكم و عدم محدودیت دارد. از این رو جباریت یكی از مصایب دیرپای زندگی اجتماعی انسان است».40
منتسكیو می گوید:
«این موضوع تجربه شده است؛ هر كس زمام امور را در دست دارد متمایل است كه از زمامداری خود به نفع خویش استفاده بكند».41
قرآن نیز این رویكرد را در قدرت، رویكرد غالب می شناسد:
«إنّ الإنسان لیطغی. أن رآه استغنی» علق/6و7
همانا انسان به طغیان روی می آورد؛ وقتی خود را بی نیاز و قدرتمند می بیند.
دیدگاه ها درباره راز و رمز تمایل قدرت به استبداد، متعدد و مختلف است؛ برخی این رخداد سیاسی اجتماعی را مربوط به انسان شناسی و ساختار تمایلات روحی و روانی انسان می دانند. از باب نمونه تراسیما خوست (از معاصران افلاطون) كه منكر خیر عمومی و طرفدار از هم بیگانگی اهداف انسانها بود، می گفت:
«غایت هر كس از آن خود اوست و به دیگران تعلق ندارد، بلكه احتمال دارد با غایت دیگران در تعارض باشد، بنابراین هر كس كه دارای قدرت است تنها دنبال خیر خودش است و برای به دست آوردن آن، سعادت دیگران را قربانی می كند».
توماس هابز نیز مدعی بود كه حاكم هر چند كوشش داشته باشد منافع رعایای خود را حفظ كند؛ همان اندازه هم در حفظ منافع شخصی خود و منافع خانواده و خویشان و دوستانش كوشا خواهد بود، و اگر بین این دو دسته منافع، تناقضی رخ دهد منافع شخصی و خصوصی را ترجیح خواهد داد، زیرا شهوات مردمان از عقل آنان نیرومند تر است.42
ماركس این پدیده را به عامل بیرونی و اجتماعی مربوط می دانست. و بر این باور بود كه همه دولت ها به گونه ای اجتناب ناپذیر، كارگزار جباریت گروه های متمكن خواهند بود، همه طرفداران اعمال دولت حتی امور هنری، دینی و فلسفی كه معرف فرهنگ حاكم است هر یك با شكل مخصوص خود ـ آگاهانه یا ناآگاهانه ـ تقویت كننده قدرت و اهداف طبقه مسلط است. این وضع تا انقلاب كمونیستی تداوم می یابد و پس از آن دولت در خدمت منافع همگان خواهد بود.43
جان استوارت میل، حتی حكومت های دموكراتیك را نیز متهم به استبداد می كرد و می گفت در این نوع حكومت، مرز دقیق آزادی و استقلال اقلیت، شناسایی و رعایت نمی شود:
«امروز ستمگری اكثریت نیز جزء بلایایی قرار گرفته است كه هر اجتماع متمدن باید خود را از شر آن حفظ كند… ستمگری اكثریت، هر چیز را كه با راه و رسم او هماهنگ نیست تباه می كند و رسم خود را بر دیگران تحمیل می كند و از كمال طبیعی و سعادت فردی جلوگیری می كند».44
باید اذعان داشت كه پدیده استبداد، تك عاملی نیست و چندین عامل در پیدایش و گسترش آن دخالت دارد. علاوه بر آنچه مورد مطالعه قرار گرفت، وسوسه لزوم حفظ قدرت به منظور تأمین منافع مردم، محافظه كاری مرفهین جامعه، نگرانی مردم عادی و ناتوان از اینكه مبادا هرج و مرج پدید آید و در گرداب آن زجر بیشتری متحمل گردند و ضعف ناشی از توده وار زندگی كردن رعیت نیز در جرئت یافتن حاكمیت نقش دارد.
به هر حال وقتی انگیزه استبداد تقویت شد، حاكمیت به خاموشی صدای انتقاد و اعتراض می اندیشد و در این راستا برای اراده های تزلزل ناپذیر حذف فیزیكی را به كار می بندد و سایرین را از دسترسی به وحدت، انسجام، آگاهی ها و بلوغ فكری دور نگه می دارد تا احساس قدرت و اسارت نكنند و بی چون و چرا فرمان ببرند.
قرآن این گونه برخورد را در تصویر حكومت فرعونی به نمایش می گذارد:
«إنّ فرعون علا فی الأرض و جعل أهلها شیعاً یستضعف طائفة منهم یذبّح أبناءهم و یستحیی نساءهم» قصص/4
همانا فرعون در زمین به گردن كشی روی آورد و میان اهل آن سرزمین اختلاف افكند و طایفه ای را سخت ذلیل كرد، پسران شان را می كشت و زنان شان را زنده می گذاشت.
«فاستخفّ قومه فأطاعوه إنّهم كانوا قوماً فاسقین» زخرف/54
فرعون قومش را به سبكسری (سبك عقلی و بی فكری) كشاند، پس آنها فرمان او را اطاعت كردند.
بی تردید در جامعه ای كه با دسیسه دولت، ذهن ها از پیشرفت باز مانده و زمینه وحدت ملی از بین رفته است، پیشرفت و توسعه اقتصادی نیز ناممكن خواهد بود.

راه های كنترل حاكمیت

فلاسفه سیاسی به منظور كنترل قدرت حكومت و پیش گیری از استبداد سیاسی، راه حل ها و راهكارهایی را پیشهاد می كنند كه عمده ترین آنها عبارت است از:
1. تشویق مردم به فراگیری علوم انسانی مانند شعر، معانی بیان، تاریخ، اخلاق و سیاست.45
2. مبارزه با بی سوادی، آموزش بزرگسالان و تأسیس مراكز بهداشتی روانی.46
3. تأمین آزادی سیاسی با تفكیك قوای مجریه، مقننه و قضائیه و تشریع قوانین جزایی خوب به منظور جلوگیری از سهولت انتساب اتهامات.47
4. راهكاری كه پیشینه تاریخی آن به قرون وسطی می رسد و با تفاسیر متفاوت در فلسفه سیاسی ثبت شده است شكل گیری جامعه مدنی می باشد48 كه جدیدترین معنای آن رابا مطالعه هم زمان مفهوم جامعه سیاسی و جامعه توده ای می توان تبیین كرد.
جامعه توده ای با ویژگی های: القا پذیری، اضطراب فردی و جمعی، بی خویشتنی، سرگشتگی، بحران هویت و تكیه بر پیوندهای دور و كاذب؛ مانند وحدت نژادی و روح ملی قابل شناسایی می نماید.49
جامعه سیاسی جامعه ای است متشكل از دولت و احزاب سیاسی كه یا قدرت دولتی دارد یا برای گرفتن قدرت دولتی یا شركت در آن، تشكیل می شود.50
جامعه مدنی به معنای امروزی خود عبارت است از شكل های مردمی، انجمن ها، اصناف، اتحادیه ها، سازمان ها و نهادهای علمی، فرهنگی، هنری، عقیدتی، آموزشی، مددیاری و خدمات رسانی كه در حوزه ای مستقل و فارغ از قلمرو نفوذ نظام سیاسی فعالیت می كنند51 و با پیوند دادن اعضای خود به یكدیگر، به دنبال حمایت اعضای خود و مردم در مقابل اجحاف اجتماعی دولت، گروه های قدرتمند سیاسی، دسته های متشكل اجتماعی و سلطه گران بر بازارهای اقتصادی و افراد و جامعه52 و افزایش قدرت جامعه در مقابل آنها هستند.53
جامعه مدنی به معنای بالا كه در آن شبكه های ارتباطی ملموس تری مبنای وحدت است، وامدار تفسیر و توضیح «هگل» ازاین واژه است كه می گفت: فرد در مسیر تكامل اخلاقی و كسب آمادگی برای شهروندی دولت عقلانی، باید از دو ساحت اخلاقی خانواده وجامعه مدنی گذر كند. نهادهای جامعه مدنی می توانند مراكز مناسبی برای آموزش پای بندی مردم به علایق كلی و جمعی باشند.54
نقش جامعه مدنی به نقد و كنترل دولت خلاصه نمی شود و در كنار آن به تحرك و پویایی دولت نیز عنایت دارد. میل، با اشاره به این كاركرد جامعه مدنی و نیز یادآوری خطر ركود دولت می گوید:
«اما تنها محركی كه می تواند این دستگاه را وادار كند كه خواب نرود و فعالیت خود را بهتر و عالی تر كند، منتقد و ناظری است كه همان هوش و كاردانی اهل این دستگاه را داشته باشد، ولی از خارج دستگاه، مواظب آن باشد… در امور اساسی كشور بتواند رأی صحیح و نظر صائب داشته باشد… هیأتی داشته باشیم كه منشأ اصلاح و بهبود امور شوند».55

راهكارهای دینی

قرآن كه ستیز با طاغوت منشی را با تمام نمودها و جلوه هایش، از وظایف اجتناب ناپذیر تمام پیامبران و همه مؤمنان می داند، برای كنترل حكومت در مسیر عدالت و مردم سالاری دینی سه راهكار زیر را كه با اهداف دین و طبیعت دینداری كمال سازگاری را دارد، پیشنهاد می كند.

الف. آزادی معنویت (یا رشد معنویت)

نخستین طرح پیشنهادی قرآن، ماهیت انسان شناختی دارد و از گرفتاری انسان در قیدها و بندهای نامرئی و درونی سخن می گوید و آثار این نوع بردگی و راه رهایی از آن را یادآوری می كند.
عنوان آزادی معنوی اشاره دارد به قوه های نهفته در روان انسان كه به دو دسته عالی و پست، دسته بندی می شود. شهوت، غضب، حرص، طمع، جاه طلبی و افزون طلبی… كه با حیوانیت انسان دم ساز است، دسته دوم را تشكیل می دهد، و عقل، فطرت، وجدان اخلاقی و…، جزء دسته اول و سازنده انسانیت انسان است، آزادی معنوی «یعنی؛ قسمت عالی و انسانی انسان، از قسمت حیوانی و شهوانی او آزاد باشد».56
تعدادی از قوه ها و كشش های دانی، علاقمندی و مملوكیت انسان را نسبت به اشیا كه به معنای وابسته شدن به محدودهاست در پی دارد و در زبان دین به محبت دنیا از آن تعبیر شده است.57
برخی از آن صفات پست، چونان تن آسایی، ترس و تنبلی، انگیزه تحرك و اقدام را تحت تأثیر قرار می دهد، و بعضی چون تعصب به آداب و رسوم نیاكان به عنوان وسیله تخدیر، مورد استفاده قدرتمندان گمراه قرار می گیرد؛ چنان كه تمام پیامبران در مسیر تاریخ با این نوع بردگی رو به رو بوده اند. قرآن می گوید:
«بل قالوا إنّا وجدنا آباءنا علی أمة و إنّا علی آثارهم مهتدون. و كذلك ما أرسلنا من قبلك فی قریة من نذیر إلاّ قال مترفوها إنّا وجدنا آباءنا علی أمة و إنا علی آثارهم مقتدون» زخرف/23ـ22
بلكه گفتند: ما پدران خود را بر آیینی یافتیم و ما با پی گیری از آنان راه یافتگانیم. و بدین گونه در هیچ شهری پیش از تو هشدار دهنده ای نفرستادیم؛ مگر آن كه خوش گذرانان آن گفتند: ما پدران خود را بر آیینی یافته ایم و ما از پی ایشان رهسپاریم.
پیامبر(ص) مبعوث گردید تا به تزكیه مردم كه همان آزادی معنوی است58 بپردازد و قید و بندهای زمین گیر كننده را از ایشان بردارد «و یضع عنهم إصرهم و الأغلال التی كانت علیهم»(اعراف/157)؛ با پیشنهاد بندگی خدا كه والا و نامتناهی است و سیر وقفه ناپذیر و وارستگی نامحدود را برای انسان به ارمغان می آورد.59
این نوع بندگی كه اساس تقویت معنوی روح است، با عبادات اسلامی عمق پیدا كرده60 به تقواورزی می انجامد كه ریشه تمام خوی های پست را می خشكاند. امام علی(ع) می فرماید:
«انّ تقوی الله… عتق من كل ملكة».61
همانا تقوای الهی آزادی از تمام ملكه ها و عادت ها[ی پست] را به همراه دارد.
قرآن در كنار طرح آزادی معنوی كه رشد انسانیت، اعتراف به بزرگی بی نهایت خداوند و حقارت قدرت ها و تهدیدهای محدود كننده را در درون و محتوای خود نهفته دارد، حق خواهی و ستم ستیزی را مهم ترین رسالت اجتماعی مؤمنان معرفی می نماید:
«والذین إذا أصابهم البغی هم ینتصرون» شوری/39
مؤمنان كسانی هستند كه چون ستم بر ایشان رسد [به انتقام بر می خیزند] یاری می جویند.
«لاتَظلمون و لاتُظلمون» بقره/279
نه ستم می كنید و نه ستم می بینید.
بدین ترتیب خداگرایی و آزادی معنوی زیربنای تمام آزادی ها، از جمله آزادی اجتماعی و سیاسی شمرده شده است. «مارسل بوازار» محقق و اسلام شناس سویسی می گوید:
«با گفتن الله اكبر، انسان بر روی هر نوع بندگی در برابر دیگران در می بندد. الله اكبر گفتن یعنی اساساً خود را آزاد اعلام كردن و به آن تحقق بخشیدن. هر قدر انسان به تعالی و مطلق بودن خداوند بیشتر پی ببرد به همان نسبت، خود در برابر دیگران آزادتر است. آزادی در بندگی خداوند ارزش انسان را معلوم می كند.
عبادت مستقیم و بی واسطه به درگاه خدا، عظمت روح مسلمان را تأیید و شرافت او را تضمین می كند؛ زیرا بدین طریق درك می كند موجبی ندارد او كه بنده خداست بنده دیگری باشد».62
روح سخن این است كه افراد جامعه اسلامی كه به طور جدی پیگیر درك و تعمیق آزادی معنوی بوده و حق خواهی و ستم ستیزی با انگیزه عمل به دستورالعمل حقوقی از جانب خداوند را مسئولیت دینی خود می شناسند، تزلزل ناپذیرترین اراده و مقاومت را در برابر اعمال محدودیت های نامشروع سیاسی دارند. در مقابل، حاكمان مسلمان نیز ـ كه بایستی در آزمون تشخیص میزان برخورداری از آزادی معنوی نمره قبولی بهتری را كسب كرده باشند ـ بی تردید و به صورت روزافزون در پی تضعیف و كنترل انگیزه استبداد سیاسی در خود می باشند. در تعامل این دو گرایش، كنترل حاكمیت امكان پذیر می گردد.

ب. مشاركت سیاسی

خردمندان، حكومتی را خوب می دانند كه با واگذاری مشاغل حساس به صاحبان مواهب فكری، فضایل اخلاقی و نیروی عقلی برتر و بالابردن سطح مواهب عقلی، و فضایل اخلاقی به تأمین خوشبختی ملت همت می گمارد.63
قرآن دو اصل دیگر نیز بر آن می افزاید كه بیشتر جنبه ضمانتی دارد، اول عبادت است كه از روحیه تعبد برمی خیزد:
«إنّما ولیكم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزكاة و هم راكعون» مائده/55
سرپرست شما تنها خدا، پیامبر او و كسانی هستند كه ایمان آورده اند؛ همان كسانی كه نماز بر پا می دارند و در حال ركوع زكات می دهند.
و دوم، روحیه مردم دوستی است كه نزدیكی و صمیمی بودن رهبر را با مردم نمایش می دهد:
«لقد جاءكم رسول من أنفسكم عزیز علیه ما عنتّم حریص علیكم بالمؤمنین رؤوف رحیم» توبه/128
قطعاً برای شما پیامبری از خودتان آمد كه بر او دشوار است شما در رنج افتید. به هدایت شما حریص و نسبت به مؤمنان دلسوز و مهربان است.
البته اصول یادشده كارآیی بسیاری در جهت تأمین خوشبختی و رشد ملت و واقع نگری و مردم محوری حاكمیت خواهد داشت، در عین حال اندیشه سیاسی دین در راستای تحقق بهتر اهداف فوق، مشاركت همگانی را در سیاست ضروری می شناسد؛ البته با عنوان مشورت؛ چه آنكه در تعریف مشاركت سیاسی آمده است:
«مشاركت سیاسی فعالیت های ارادی و داوطلبانه ای است كه از طریق آن اعضای یك جامعه در امور مختلف محله، شهر و روستای خود شركت می كنند و به صورت مستقیم و غیرمستقیم در شكل دادن به حیات اجتماعی و سیاسی سهیم می شوند».64
این معنی در حوزه مفهومی مشورت سیاسی از منظر دین نهفته است؛ با این تفاوت كه از این نگاه هم حاكمیت ملزم به مشورت خواهی است و هم تك تك افراد جامعه موظف به مشورت دهی! امام علی(ع) دراین باب می فرماید:
«و لیس امرؤ و ان عظمت فی الحقّ منزلته و تقدمت فی الدین فضیلته بفوق أن یعان علی ما حمله الله من حقه، و لا امرؤ و إن صغّرته النفوس و اقتحمته العیون بدون أن یعین علی ذلك أو یعان علیه».65
هیچ كس ـ هر چند منزلتی بزرگ در حق مداری و سابقه درخشان در خدمت به دین داشته باشد ـ از اینكه او را در جهت ادای وظایف محوله و گزاردن حقوق الهی همكاری و كمك كنند بالاتر نیست، و هیچ كس ـ هر اندازه مردم او را كوچك بشمارند و چشم ها او را خرد ببینند ـ فروتر از اینكه در این راستا شایسته كمك رساندن و كمك گرفتن باشد نیست.
امام علی آن گاه كه بر كرسی حكومت تكیه می زند، در راستای تحقق مشاركت سیاسی، خطاب به مردم می فرماید:
«لاتكلّمونی بما تكلّم به الجبابرة، و لاتتحفظّوا منی بما یتحفّظ به عند أهل البادرة، و لاتخالطونی بالمصانعة، و لاتظنّوا بی استثقالاً فی حق قیل لی، و لا التماس إعظام لنفسی، فإنّه من استثقل الحقّ أن یقال له أو العدل أن یعرض علیه، كان العمل بهما أثقل علیه، فلاتكفّوا عن مقالة بحقّ أو مشورة بعدل».66
مبادا با آن اصطلاحات و تعبیراتی كه در برابر جباران بر زبان جاری می شود، با من سخن بگویید. مبادا حریم بگیرید از من بدان گونه كه از خشمناكان حریم گرفته می شود. با من سازشكارانه معاشرت نكنید، گمان مكنید كه انتقاد به حق از من، بر من سنگینی دارد یا برای خود تعظیم و تمجید می خواهم؛ زیرا كسی كه گفتن حق و عرضه عدالت، برایش دشوار است، عمل به حق و عدالت بر او سنگین تر است. از بازگو كردن سخن حق و ارائه مشورت عادلانه با من دریغ نكنید.
به هر حال قرآن اول به پیشینه تاریخی مشورت و مشاركت سیاسی و استبداد سیاسی اشاره می كند، هم زمان با آن، هم به نقل سیره مشورت خواهی بلقیس كه و نجات و رستگاری او و رعیتش را در پی داشت می پردازد و هم از استبداد رأی فرعون و هلاكت او سخن به میان می آورد، تا اندرز و هشداری باشد به همه حاكمان و زمامداران:
«قالت یا أیها الملأ أفتونی فی أمری ماكنت قاطعة أمراً حتی تشهدون» نمل/32
گفت: نامداران! در كارم به من نظر دهید كه بی حضور شما [تا به حال] كاری را فیصله نداده ام.
وقتی مؤمن آل فرعون پیشنهاد عدم رویارویی با حضرت موسی(ع) را مطرح كرد، فرعون با تكبر گفت:
«ما اُریكم إلا ما أری و ما أهدیكم إلاّ سبیل الرشاد» غافر/29
جز آنچه به نظرم می رسد به شما نمی نمایم و شما را جز به راه راست راهبر نیستم.
«و أضلّ فرعون قومه و ما هدی» طه/79
فرعون قوم خود را گمراه كرد و هدایت ننمود.
آن گاه قرآن خطاب به پیامبر(ص) به رغم برخورداری ایشان از مقام والای عصمت و نبوت می فرماید:
«و شاورهم فی الأمر فإذا عزمت فتوكّل علی الله» آل عمران/159
در كارها با آنان مشورت داشته باش، پس چون تصمیم گرفتی بر خدا توكل كن.
پیامبر به این دستورالعمل سیاسی اجتماعی به گونه ای جامه عمل پوشاند كه ابوهریره می گوید:
من ندیدم كسی را كه بیشتر از پیامبر با اصحابش مشورت كند.67
قرآن همچنین از بایستگی كار بر اساس مشورت در حیات فردی و اجتماعی مؤمنان سخن می گوید:
«و أمرهم شوری بینهم» شوری/39
و كارشان بر اساس مشورت با یكدیگر است.
از مطالعه هم زمان دو آیه فوق می توان این نتایج را گرفت:
1. نظرخواهی در اقدامات مربوط به حیات جامعه وظیفه هر فرمانروا است و نه تكلیف اختصاصی پیامبر(ص). نه تنها رهبر و شخصیت اول كشور كه همه فرمانروایان در سطوح مختلف حكومت باید از آراء دیگران سود ببرند68 تا سیره حكومتی پیامبر سرمشق قرار گرفته و روش بایسته مؤمنان عینیت پیدا كند.
2. وقتی آثار و نتایج اقدامی همچنان انتخاب رئیس جمهور… زندگی و سرنوشت جمعی را تحت تأثیر قرار می دهد، باید تمام اعضای آن جمع و جامعه نسبت به انجام بهینه آن نقش ایفا نمایند، مشورت دادن همان ایفای نقش است كه جایگزین بی تفاوتی می شود.
3. زندگی بایسته از نظر قرآن، آن زندگی است كه شعار آن انتخاب و انجام بهینه تر كارها باشد؛ یعنی در هر لحظه زندگی بهترین كار با بهترین روش انجام گیرد:
«الذی خلق الموت و الحیاة لیبلوكم أیكم أحسن عملاً» ملك/2
تردیدی نیست در اینكه پس از احراز مشروعیت كاری، انتخاب شرایط، زمان، مكان و ابزار مناسب آن ـ كه در عرصه سیاست با پیچیدگی و دشواری خاصی روبه روست ـ عوامل مؤثر درحسن اقدام هستند. دست یابی به این خواسته از طریق مشاركت عمومی امكان پذیراست.
اصل مشورت در تفكر سیاسی دین، به منظور دست یابی به عوامل مؤثر در انجام بهینه كارهای نیكوتر؛ عقل و خرد همگانی را به مددرسانی فرا می خواند تا از لابه لای دیدگاه های مختلف، بهترین نظریه شناسایی و به كارگرفته شود. امام علی(ع) می فرماید:
«من استبدّ برأیه هلك، و من شاور الرجال شاركها فی عقولها».69
كسی كه استبداد رأی دارد هلاك می شود (ناكام می ماند) كسی كه با مردان مشورت می كند از كارآیی خرد آنها سود می برد.
نیز در جای دیگر می فرماید:
«من استقبل وجوه الآراء، عرف مواقع الخطأ».70
كسی كه به پیشباز دیدگاه ها بشتابد به شناسایی موارد اشتباه توفیق می یابد.
به همین دلیل خداوند كسانی را كه برای یافتن بهترین دیدگاه، به دیدگاه های مختلف گوش فرا می دهند بندگان سزاوار بشارت خود می شناسد:
«فبشّر عباد. الذین یستمعون القول فیتّبعون أحسنه» زمر/17
پس بشارت ده به آن بندگانم كه به سخنان گوش می دهند و از بهترین آنها پیروی می كنند.
وقتی جامعه با چنین روشی زندگی را پی می گیرد جاذبه ها افزایش می یابد، كاستی ها و نارسایی ها كنترل می گردد و زنده ماندن فضیلت امكان پیدا می كند. در روایتی پیامبر(ص) می فرماید:
«إذا كان أمرائكم خیاركم و أغنیائكم سمحائكم و أمركم شوری بینكم، فظهر الأرض خیرلكم من بطنها، و إذا كان أمرائكم شراركم و أغنیائكم بخلائكم و لم یكن أمركم شوری بینكم، فبطن الأرض خیر لكم من ظهرها».71
هرگاه نیكوكاران شما فرمان روایان شما و ثروتمندان شما سخاوت پیشگان شما باشند و كار شما بر اساس مشورت با همدیگر صورت گیرد، برای شما روی زمین بهتر است از درون آن، و هر گاه شرارت پیشگان شما حاكمان شما باشند، ثروتمندان شما خست پیشه كنند و كارتان بر اساس مشورت انجام نگیرد، زیر زمین برای شما بهتر است از روی آن.
چنین هدفگیری بی تردید ضرورت حسن نیت و آگاهی مشورت دهندگان را می نمایاند كه با شایستگی عقیدتی، اخلاقی و مهارت علمی و سیاسی می تواند تأمین گردد.
بنابراین، اصل مشورت در تفكر قرآنی بدان دلیل كه دعوت به كسب لیاقت اعتقادی، اخلاقی، عملی و سیاسی بیشتر نیز هست در صورت همیاری مردم و همكاری دولت ـ از طریق ارائه امكانات و برنامه ریزی ـ یقیناً به مردمی شدن، اقتدا و موفقیت فزاینده حكومت می انجامد. در جامعه برخوردار از چنین پایه و اساسی، استبداد از ریشه می خشكد و تمدن آمیخته با فروغ معنویت، شانس تحقق دارد.
امروزه همگامی و همكاری مردم و دولت، با عنوان مشورت در قالب انتخابات، تشكل احزاب، اتحادیه های صنفی، رسانه های عمومی و گردهمایی های منظم سازمانمند نمود یافته و سبب كنترل قدرت در مسیر بایسته اش می شود.

ج. نظارت امت

مسلمان، بدی ها و خوبی ها را با الهام از قرآن به عنوان منكر و معروف می شناسد و حتی در شرایطی كه تنهاست نیز برپایی معروف و از میان برداشتن منكر را وظیفه دینی و انسانی خود تلقی می كند.
زمانی كه جمعی از مسلمانان ـ هر چند در قالب خانواده یا فامیل ـ كنار هم قرار می گیرند بایستی هر كسی دیگران را توصیه به حق كند و از آنها انتظار ایفای نقش مشابه را داشته باشد، در عین حال همه آماده باشند برای تعامل و تعاون جهت برداشتن منكر و استوار ساختن معروف در خارج از محیط وجود جمعی خود، چه آن كه قرآن می گوید:
«یا أیها الذین آمنوا اصبروا و صابروا و رابطوا و اتقوا الله لعلّكم تفلحون» آل عمران/200
اهل ایمان! صبر پیشه كنید، با تكیه بر صبر یكدیگر ایستادگی داشته باشید و در ارتباط با هم باشید و از خدا پروا نمایید، امید است كه رستگار شوید.
«ولتكن منكم أمة یدعون إلی الخیر و یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنكر و أولئك هم المفلحون» آل عمران/104
باید از میان شما گروهی [مردم را] به نیكی دعوت كند و به كار شایسته وادارند و از زشتی باز دارند و آنان همان رستگارانند.
واژه «رابطوا» و «امت» كه به پیوست دادن توانها و كارها72 و ایجاد وحدت در عرصه73 دعوت به نیكی… تفسیر شده است، با این سخن منسوب به پیامبر اسلام(ص) همخوانی دارد:
«و إذا خرج ثلاثة فی سفر فیلؤمّروا أحدهم».74
هرگاه سه نفر هم سفر شدند باید یكی را فرمانده قرار دهند.
«لایحلّ لثلاثة یكونون بفلاة من الأرض إلاّ أمرّوا علیهم أحدهم».75
برای سه نفری كه در بیابانی قرار می گیرند چاره ای نیست جز اینكه یكی از خود را امیر قرار دهند.
به همین دلیل گفته شده است كه نخستین نهاد در اسلام امت است ـ و نه دولت ـ كه با استفاده از شریعت به نظارت و ارزیابی حكومت می پردازد76. در طول چهارده قرن، همیشه جامعه مدنی حقیقی در كشورهای اسلامی جدا از دولت وجود داشته و امور آموزش، بهداشت، وقف و مساجد را بدون تأثیرپذیری از آمد و رفت دولت ها نظارت كرده است.77
پسوند «حقیقی» در سخن فتحی شقاقی می تواند اشاره ای باشد به دو تفاوت عمده ای كه میان جامعه مدنی و امت وجود دارد:
اول. در جامعه مدنی منافع شخصی افراد در چارچوب هویت های صنفی كنار هم قرار می گیرد78 تا با قدرت بیشتر از استبداد پیش گیری شود، ولی در جامعه اسلامی شكل گیری امت و هر تشكل دیگری بر مبنای وحدت عقیدتی، فكری، اخلاقی و آرمانی است كه دلها را به هم پیوند داده «ألّف بین قلوبهم»و سبب پیدایش روحیه برادری می شود: «إنّما المؤمنون اخوة».
دو. هویت صنفی و منافع مادی و شخصی می تواند بستر تولد تشكل های صنفی باشد ولی واژه های «برّ»، «تقوی»، «حق»، «صبر»، «دعوت به خیر»، «امر به معروف» و «نهی از منكر» كه در قرآن به عنوان محورهای تعامل امت معرفی شده اند، ارزشهای معنوی را مطرح می كنند كه با هرگونه سودجویی ناسازگار است، شاید كلمه «من» در آیه «ولتكن منكم امة…» اشاره به این داشته باشد كه از مسلمانان تنها معنویت گرایان می توانند رسالت دعوت به نیكی را بر دوش گیرند.
به هر حال بایدها و نبایدها در حوزه های كاری مختلف با آثار و پیامدهای متفاوت مطرح می شود، زیان بارترین «نباید»، منكرات حكومتی است كه سعادت دنیوی و اخروی كل جامعه را تهدید می كند. در سخنی منسوب به پیامبر(ص) آمده است:
«لاتزال أمّتی بخیر ما أمروا بالمعروف و نهوا عن المنكر و تعاونوا علی البرّ، فإذا لم یفعلوا ذلك نزعت منهم البركات، و سلّط بعضهم علی بعض، و لم یكن لهم ناصر فی الأرض و لا فی السماء».79
خیر و خوبی همواره شامل حال امتم خواهد بود؛ تا وقتی كه امر به معروف و نهی از منكر و همكاری در نیكی دارند، پس هرگاه از این كارها دست كشیدند، بركت از آنها گرفته می شود و بعضی بر بعض دیگر مسلط می گردند؛ در حالی كه در آسمان و زمین، یاری رسانی برای آنها نیست.
از سوی دیگر، قدرت در دست حكومت است و در صورتی كه دستگاه قدرت حق كشی را پیشه خود سازد، رویارویی با حق كشی های آن، ممكن است جدی ترین خطرها را در پی داشته باشد. شاید به همین دلیل، جهاد و شهادت در این راه، پرفضیلت ترین شهادت شمرده شده است. از پیامبر(ص) نقل شده است:
«خیر الشهداء حمزة بن عبدالمطلب، ثم رجل قام إلی إمام فأمره و نهاه فی ذات الله فقتله علی ذلك».80
برترین شهدا حمزه فرزند عبدالمطلب، و پس از او مردی است كه حاكمی را در رابطه با خدا امر و نهی كند و به دست او به شهادت رسد.
«أفضل الجهاد كلمة حق عند سلطان جائر».81
با فضیلت ترین جهاد، سخن حقی نزد حاكمی ستمگر است.
از سویی، حاكمیت این توان را دارد كه با اغفال و پرده پوشی، حق كشی را پی گیرد و ردپایی باقی نگذارد؛ تا افراد عادی به منابع و مدارك لازم جهت افشاگری و اعتراض دست رسی داشته باشند.
با توجه به ویژگی های بالا، این نگاه تفسیری واقع بینانه می نماید كه می گوید:
«ظالم همیشه قدرتمند است؛ به همین دلیل در آیه (159 سوره آل عمران) شرط شده است كه نهی كنندگان باید به صورت امت (جمعی سازمان یافته) عمل نمایند، چون امت مصون از ترس و شكست است؛ پس می تواند كجی حكومت را راست كند».82
آری! جامعه معتقد به رشد و معنویت و اصل مشورت، با حضور سازمان یافته و پیراسته از قدرت طلبی در صحنه، به قصد احیاء بایدها و میراندن نبایدها می تواند دلسوزانه، واقع بینانه و مقتدرانه حكومت را كنترل نموده در مسیر عدالت، خدمت به مردم و موفقیت رهنمون باشد.
نادیده انگاری امر به معروف و نهی از منكر نشانه پافشاری حاكمیت بر تداوم حق كشی است و رهایی از آن به اقدامات عملی و جدیت بیشتر نیاز دارد. در سخنی از پیامبر(ص) كه امام حسین(ع) آن را مبنای نهضت خود می دانست، می خوانیم:
«أیها الناس؛ إنّ رسول الله قال من رأی سلطاناً جائراً مستحلاً لحرم الله، ناكثاً لعهد الله، مخالفاً لسنة رسول الله(ص)، یعمل فی عباد الله بالإثم و العدوان، فلم یغیر علیه بفعل و لاقول، كان حقاً علی الله أن یدخله مدخله».83
[امام حسین(ع) فرمود:] ای مردم! همانا رسول خدا فرمود: هر كه مشاهده كند پادشاهی ستمگر را كه حرام های خداوند را حلال می شمارد، پیمان خداوند را می شكند، به سنت رسول خدا پشت پا می زند و برخوردش با بندگان خداوند گناه آلود و ستمگرایانه است؛ پس با عمل و سخن بر آن نخروشد، بر خداوند حق است كه او را با آن حاكم [در جهنم] هم نشین گرداند.
قرآن در چنین شرایطی امت را به تحریم حاكمیت فرا می خواند، باید تمام نهادهای صنفی، فكری، هنری…، از مراجعه و همكاری با حكومت خودداری نمایند، چنین واكنشی به نابودی و تغییر قدرت خواهد انجامید:
«ألم تر إلی الذین یزعمون أنّهم آمنوا بما أنزل إلیك و ما أنزل من قبلك یریدون أن یتحاكموا إلی الطاغوت و قد أمروا أن یكفروا به و یرید الشیطان أن یضلّهم ضلالاً بعیداً» نساء/60
آیا ندیدی كسانی را كه می پندارند به طاغوت مراجعه می كنند؛ با آنكه فرمان یافته اند كه بدان كفر ورزند و شیطان می خواهد آنان را به گمراهی دوری دراندازد.
امام صادق(ع) در پاسخ سؤال ابوبصیر درباره آیه: «و لاتأكلوا أموالكم بینكم بالباطل و تدلوا بها إلی الحكّام…»(بقره/188) فرمود:
یا أبابصیر إنّ الله قد علم أن فی الأمة حكّاماً یجورون. أما إنه لم یعن حكام أهل العدل، و لكنّه عنی حكام أهل الجور. یا أبا محمد؛ إنّه لوكان لك علی رجل حق فدعوته إلی حكّام أهل العدل، فأبی علیك إلاّ أن یرافعك إلی حكّام أهل الجور لیقضوا له، لكان ممّن حاكم إلی الطاغوت، و هو قول الله «ألم تر إلی الذین یزعمون أنّهم آمنوا…».84
ابوبصیر! خدا می دانسته كه در جامعه اسلامی فرمانروایان ستمگر قدرت را به دست می گیرند. بدان كه خداوند حاكمان عادل را قصد نكرده است، بلكه حكام ستمگر را اراده نموده است، اگر بر كسی حقی داشته باشی ، سپس او را به داوری حاكمان عادل فرا بخوانی و او نپذیرد جز آن كه به حاكمان ظالم مراجعه كند تا برای او داوری كنند، بی شك او از كسانی است كه برای داوری به طاغوت روی می آورد، این مقصود خداوند از این آیه است كه می فرماید: «آیا ندیدی كسانی را كه می پندارند به قرآن ایمان آورده اند و…».
تداوم رابطه و تعامل با حاكمیت خودكامه، گمراهی عمیق تر امت را در پی دارد «یرید الشیطان أن یضلّهم ضلالاً بعیداً»، چه آن كه سازش محافظه كارانه نوعی مجال دادن به طغیانگر است تا مردم را با سرعت بیشتر راهی وادی هلاكت سازد و این گناهی است نابخشودنی.
قرآن با صراحت اعلام می دارد كه چیره دستی قدرت حاكم، سبب مشروعیت محافظه كاری نیست، و بی راهه رفتن در سایه هدایت قدرت سركوب گر، عذر و عامل رهایی از كیفر نمی باشد.
«إنّ الذین توفّاهم الملائكة ظالمی أنفسهم قالوا فیم كنتم قالوا كنّا مستضعفین فی الأرض قالوا ألم تكن أرض الله واسعة فتهاجروا فیها فأولئك مأواهم جهنّم و ساءت مصیراً. إلاّ المستضعفین من الرجال و النساء و الولدان لایستطیعون حیلة و لایهتدون سبیلاً» نساء/97
فرشتگان هنگام قبض روح از آنان كه بر خود ستم كرده اند می پرسند: در چه كار بودید؟ پاسخ می دهند كه ما در روی زمین، مردمی ضعیف و اسیر حاكمان ظالم بودیم، فرشتگان گویند: آیا زمین خدا پهناور نبود كه در آن هجرت كنید! مأوای ایشان جهنم است و بازگشتگاه بدی است؛ مگر آن گروه از مردان و زنان و كودكان كه به راستی ناتوان بودند و چاره و راه نجاتی فراروی خود نداشتند.
به طور خلاصه سه راهكاری كه مورد مطالعه قرار گرفت، همان گونه كه در حاكمیت، روحیه گریز از ستم را تقویت می كند، به جامعه نیز انگیزه می دهد تا به صورت جمعی، سازمان یافته و خستگی ناپذیر، با مشورت دهی، امر به معروف و نهی از منكر و تهدید به تحریم، به همراهی و نظارت بر حاكمیت همت گمارد، این است روح مردم سالاری در اندیشه سیاسی دین.

پی نوشت‌ها:

1. میراحمدی، منصور، آزادی در فلسفه سیاسی اسلام، قم، مؤسسه بوستان كتاب،92.
2. موریس كرنستون، تحلیل نوین از آزادی، ترجمه جلال الدین اعلم، تهران، انتشارات امیركبیر، 1370، 114.
3. همان، 111.
4. محمودی، سید علی، نظریه آزادی در فلسفه سیاسی هابز و جان لاك، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1377، 15.
5. مجموعه آثار كانت، شماره 62، صفحه401، به نقل از موحد، محمدعلی، در هوای حق و عدالت، تهران، نشر كارنامه، 1381، 187.
6. كلود دوپاكیه، مقدمه تئوری كلی و فلسفه حقوق، ترجمه علی محمد طباطبایی، چاپخانه بوذرجمهر، 1332، 342.
7. كاتوزیان، ناصر، فلسفه حقوق، انتشارات به نشر، 1/47.
8. مطهری، مرتضی، پیرامون انقلاب اسلامی، انتشارات صدرا، 1361، 79.
9. جعفری، محمدتقی، تحقیق در دو نظام جهانی حقوق بشر، تهران، دفترخدمات حقوق بین الملل، 1370، 439، به نقل از: ایازی، محمدعلی، آزادی در قرآن، مؤسسه نشر و تحقیقات ذكر، 156.
10. لك زایی، شریف، آزادی سیاسی در اندیشه مطهری و بهشتی، قم، بوستان كتاب ،52.
11. طباطبایی، محمدحسین، مجموعه رسائل، گردآوری سید هادی خسروشاهی، دفترنشر فرهنگ اسلامی،246.
12. مطهری، مرتضی، پیرامون انقلاب اسلامی،6 و 79.
13. یادداشتهای استاد مطهری، انتشارات صدرا، 1/60.
14. مطهری، مرتضی، گفتارهای معنوی، انتشارات صدرا، 14.
15. همو، مجموعه آثار، انتشارات صدرا، 16/508.
16. صدر، محمدباقر، نقش پیشوایان شیعه در بازسازی جامعه اسلامی، ترجمه علی اسلامی، انتشارات روزبه، 24و23.
17. آزادی سیاسی در اندیشه آیت الله مطهری و آیت الله بهشتی، 57.
18. اصفهانی، راغب، المفردات فی غریب القرآن، واژه «حرّ».
19. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ذیل آیه 31 سوره توبه.
20. صدر، محمدباقر، نقش پیشوایان شیعه در بازسازی جامعه اسلامی، 23.
21. گلن تیندر، تفكر سیاسی، ترجمه محمود صدری، شركت انتشارات علمی و فرهنگی، 109و108.
22. میراحمدی، منصور، آزادی در فلسفه سیاسی اسلام، 84.
23. صناعی، محمود، آزادی فرد و قدرت دولت، تهران، انتشارات گوهرخانی، 126و160.
24. منتسكیو، روح القوانین، ترجمه علی اكبر مهتدی، تهران، انتشارات امیركبیر، كتاب یازدهم، 336.
25. گلن تیندر، تفكر سیاسی، 108.
26. كارل كوهن، دموكراسی، ترجمه فریبرز مجیدی، شركت سهامی انتشارات خوارزمی، 184.
27. روح القوانین، كتاب یازدهم، 292.
28. میراحمدی، منصور، آزادی در فلسفه سیاسی اسلام، 84.
29. وافی، علی عبد الواحد، حقوق الانسان فی الاسلام، دارنهضة مصر، 185.
30. مجله اندیشه حوزه، سال پنجم، شماره اول، تابستان 1378، حكومت اسلامی و ولایت فقیه، 102و 106.
31. كمالی، محمدهاشم، آزادی بیان در اسلام، ترجمه محمدسعید حنایی كاشانی، قصیده سرا، 44.
32. صناعی، محمود، آزادی فرد و قدرت دولت، 9.
33. جان استوارت میل، در آزادی، ترجمه محمود صناعی، سازمان كتابهای جیبی، تهران، 1345، 6.
34. همان، 35.
35. گلن تیندر، تفكر سیاسی، 34؛ تیسیر خمیس العمر، حریة الاعتقاد فی ظلّ الاسلام، دمشق، دارالفكر، 39.
36. ابن هشام، سیره ابن هشام، 2/149.
37. كلینی، محمدبن یعقوب، الفروع من الكافی، تهران، دارالكتب الاسلامیه، 7/238.
38. ماوردی، الاحكام السلطانیة، قم، دفترتبلیغات اسلامی، 58.
39. كلینی، محمدبن یعقوب، الفروع من الكافی، 5/292.
40. گلن تیندر، تفكر سیاسی، 97.
41. منتسكیو، روح القوانین، كتاب یازدهم، 294.
42. آزادی فرد، قدرت دولت، 66.
43. گلن تیندر، تفكر سیاسی، ص123.
44. جان استوارت میل، در آزادی، 12.
45. حائری، عبدالهادی، آزادی های سیاسی و اجتماعی از دیدگاه اندیشه گران، جهاد دانشگاهی، 68.
46. گلن تیندر، تفكر سیاسی، 108.
47. منتسكیو، روح القوانین، كتاب دوازدهم، 335، و كتاب یازدهم، 297.
48. میرمدرس، سید موسی، جامعه برین، قم، بوستان كتاب، 49ـ47؛ جمعی از نویسندگان، جامعه مدنی و ایران امروز، تهران، انتشارات نقش و نگار، 57.
49. میرمدرس، سید موسی، جامعه برین، 108.
50. میراحمدی، هوشنگ، جامعه سیاسی، جامعه مدنی و توسعه ملی، تهران، انتشارات نقش و نگار، 77.
51. میرمدرس، سید موسی، جامعه برین، 106.
52. میراحمدی، هوشنگ، جامعه سیاسی، جامعه مدنی و توسعه ملی، 77.
53. جمعی از نویسندگان، جامعه مدنی و ایران امروز، 37.
54. جامعه دینی، جامعه مدنی، 29و30.
55. جان استوارت میل، در آزادی، 262.
56. مطهری، مرتضی، گفتارهای معنوی، 19و49.
57. همو، پیرامون انقلاب اسلامی، 134.
58. همو، گفتارهای معنوی، 51.
59. همو، پیرامون انقلاب اسلامی، 134؛ صدر، محمدباقر، سنتهای تاریخی و فلسفه اجتماعی در مكتب قرآن، 223.
60. همو، پیرامون انقلاب اسلامی، 137.
61. سید رضی، نهج البلاغه، خطبه230.
62. مارسل بوازار، انسان دوستی در اسلام، ترجمه محمدحسن مهدوی و غلامحسین یوسفی به نقل از حائری، آزادی سیاسی و اجتماعی از دیدگاه اندیشه گران، 45.
63. جمعی از دانشمندان، زیانهای استبداد، ترجمه جواد شیخ الاسلامی، انتشارات توس، 206.
64. دفترمطالعات و تحقیقات سیاسی وزارت كشور، تحزب و توسعه سیاسی «كتاب دوم»، 179.
65. سید رضی، نهج البلاغه، خطبه216.
66. همان .
67. واقدی، محمدبن عمر، المغازی، نشر دانش، 1405هـ ، 580.
68. فرید عبدالخالق، فی الفقه الاسلامی، بیروت، دارالشروق،54ـ53.
69. سید رضی، نهج البلاغه، حكمت 161.
70. همان، حكمت 172.
71. تفسیر ابوالفتوح رازی، ذیل آیه 159، سوره آل عمران.
72. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، مؤسسة الاعلمی، بیروت، 4/91.
73. رشیدرضا، المنار، دارالمعرفة، 4/36، ذیل آیه 104 سوره آل عمران.
74. ابی داود، سنن ابی داود، كتاب جهاد، حدیث 2608.
75. احمد بن حنبل، مسند احمد، دارالفكر، 2/177.
76. كمالی، محمد هاشم، آزادی بیان در اسلام، 43.
77. میرمدرس، سید موسی، جامعه برین، 123.
78. همان، 65.
79. حرعاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، المكتبة الاسلامیة، 11/65.
80. غزالی، ابوحامد، احیاء العلوم، بیروت، دارالمعرفة،2/343.
81. همان.
82. رشید رضا، المنار، 4/45.
83. الغامدی، لوط بن یحیی، مقتل الحسین، قم چاپخانه علمیه، 85.
84. كلینی، محمد بن یعقوب، الفروع من الكافی، 7/411.
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: یکشنبه 10 خرداد 1394 ساعت: 6:39 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

ليست صفحات

تعداد صفحات : 1554

شبکه اجتماعی ما

   
     

موضوعات

پيوندهاي روزانه

تبلیغات در سایت

پیج اینستاگرام ما را دنبال کنید :

فرم های  ارزشیابی معلمان ۱۴۰۲

با اطمینان خرید کنید

پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست.

 سامانه خرید و امن این سایت از همه  لحاظ مطمئن می باشد . یکی از مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه   09159886819  در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما  فرستاده می شود .

درباره ما

آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس