تحقیق و پروژه رایگان - 688

راهنمای سایت

سایت اقدام پژوهی -  گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان

1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819  -  صارمی

2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2  و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی  (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .

3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل http://up.asemankafinet.ir/view/2488784/email.png  را بنویسید.

http://up.asemankafinet.ir/view/2518890/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86.jpghttp://up.asemankafinet.ir/view/2518891/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%20%D8%A8%D9%87%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA.jpg

لیست گزارش تخصصی   لیست اقدام پژوهی     لیست کلیه طرح درس ها

پشتیبانی سایت

در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا  پیام بدهید
آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet

قرآن و کثرت گرایی دینی (پلورالیسم)

بازديد: 179
قرآن و کثرت گرایی دینی (پلورالیسم)

مبانی، زمینه ها و انگیزه ها

سید حسین هاشمی
انسان و دین دو همزادند، نهاد دین به قدمت حیات انسانی پیشینه دارد، تازه ترین تحقیقات میدانی بیش از 95 درصد مردمان را از شرق تا غرب عالم مؤمن به خداوند نشان می دهد. از همین رهگذر دین و پیشینه دین باوری آدمیان را نیز می توان به بلندای عمر بشر برآورد كرد، بر پایه این واقعیتهای عینی و مفروض است كه تعریف انسان از «موجود اندیشه گر» و یا «سیاست ورز» به موجود «دین ورز» موجه تر می نماید و طرفداران بیشتری در میان جامعه شناسان و انسان شناسان می یابد.
هم آغوشی انسان و دین و نقش تحول آفرین و دگرساز آن در آحاد و جوامع بشری از سویی و تعدد پیام آوران ادیان و تغییرپذیری معرفت دینی در ظرف تكامل خرد و فرهنگ آدمیان از دیگر سو، موضوع دین و سویه های آن را به یكی از پیچیده ترین حوزه های معرفت بشری مبدل ساخته است؛ موضوعی كه همواره در سطح نظـر و اندیشـه و 
مجاملات حلقه های فكری توقف نكرده و به عرصه تعامل و روابط ملتها و فرهنگها پا نهاده و تنشها و خصومتهای ویرانگر و سامان براندازی را سبب گشته است، هر چند كه در پاره ای از موارد آموزه های دینی پشتوانه تساهل، مدارا و رفتار مهرآمیز پیروان یك دین با سایرین نیز بوده است. كاوش در چیستی دین و دین ورزی از ضرورتهای گریزناپذیر زمانه ماست؛ ضرورتی كه پی آیند روابط تنگاتنگ بشر امروزی و گره خوردن سرنوشت ملتها و انسانها به یكدیگر است، به گونه ای كه از دنیای زمانه ما گاه به دهكده جهانی و گاه به جهانی واحد تعبیر می شود.
و به قول نهرو ـ كه سالها پیش جهانی ساده تر از دنیای كنونی ما را توصیف كرده است ـ امروز محیط همه به اندازه اجتماع جهان وسعت یافته است، سازمانهای اجتماعی با جهان بینی های گوناگون با یكدیگر تصادم پیدا می كنند كه در ماورای هر یك از آنها فلسفه های زندگی متفاوت با دیگری وجود دارد. نسیمی كه در یك جا می وزد در جای دیگر طوفان عظیم بر می انگیزد و ضد طوفان در جای دیگر در مقابل آن به وجود می آید.1
پس باید چاره ای جست و تدبیری اندیشید و این خود یكی از علل پیدایی و شیوع اندیشه پلورالیستی از سوی متدینان مشفق و فراخ نگر مسیحی بوده است.
هر چند كه پاره ای نیز ایده های استعماری دولتها و اندیشه وران غربی و خلأهای دیانت مسیحی و آموزه های خرد ستیز آن در طرح پلورالیزم دینی را مؤثر می شمارند و ما در بخشهای آینده بیشتر در این باره سخن خواهیم گفت.


پرسشهای نوآمد دینی

معرفت دینی در عصر كنونی با پرسشهایی بنیادین و متفاوت با گذشته روبه رو است؛ پرسشهایی در زمینه های راز تعدد ادیان، لبّ و گوهر دین و دین ورزی، نقاط اشتراك و افتراق ادیان، نجات و رستگاری پیروان ادیان گوناگون درعین تعارض و تناقض پاره ای از مدعیات ادیان. نیز پرسشهایی از این دست: خداوند نسبت به اختلاف ادیان بی تفاوت است و یا خود، تفاوتها را می طلبد و یا یكی از ادیان را گزینه برتر می شمارد؟ آیا حقیقت دینی در تمامی ادیان به گونه یكسان و برابر وجود دارد؟ آدمیان در انتخاب و گزینش هر دینی مختار و آزادند و یا آن كه حق یگانه است و چنین آزادی وجود ندارد؟ جست وجوی حقیقت راه است و یا هدف؟ راه حل ممكن در برخورد با واقعیت متكثر ادیان در جهان معاصر چیست؟ چگونه می توان پیروان ادیان را به هم زیستی و دگرپذیری واداشت؟و…
این نوشتار می كوشد مبانی پلورالیسم دینی را از منظر درون دینی و قرآنی به ارزیابی بنشیند و پیش از آن به انگیزه ها و زمینه های اجتماعی سیاسی و تاریخچه كوتاه پلورالیسم به گونه گذرا بپردازد.

تعریف پلورالیسم

پلورالیسم (Pluralism) از واژه پلورال (Plural) كه در زبان انگلیسی به معنای جمع است برگرفته شده و معنای آن در لغت، تعدد و تكثر است. در كلیسای مسیحی برای افرادی كه چند شغل هم زمان داشته اند، پلورالیست گفته می شده است.
پلورالیزم در اصطلاح معانی متعدد و گوناگونی دارد كه یافتن قدر مشترك برای جملگی آنها را دشوار می سازد. با این حال شایع ترین معنای پلورالیسم، تعدد و تكثر ادیان حق است. از همین رهگذر برخی گفته اند، پلورالیزم را باید آیین كثرت گرایی نامید، بدین سان میان معنای اصطلاحی و لغوی پلورالیسم (جمع) نوعی مناسبت وجود دارد.

تاریخچه پلورالیسم

اصطلاح پلورالیسم را گویی نخستین بار هرمان توتسه (Hormann Totze) (1817 ـ 1881م) فیلسوف و طبیعی دان آلمانی در سال 1841 در كتاب خود به نام مابعدالطبیعه به منظور نمایاندن كثرت عناصر و عوامل در طبیعت، وارد فلسفه غرب كرد. او بر این باور بود كه اشیاء عالم هر چند متكثرند؛ اما بر یكدیگر تأثیر و تأثر و فعل و انفعال دارند، پس مستقل نیستند؛ زیرا تأثیر فرد مستقل بر فرد مستقل دیگر معنی ندارد؛بنابر این با هم پیوند معنوی دارند. و به دیگر سخن، آنچه می بینیم حالتهای گوناگون یك وجود اصیل است كه مبدأ كل و محیط بر همه اشیاء است، این نگاه پلورالیستی به طبیعت در گذر زمان به معرفت دینی تسرّی یافت. 2
فلسفه پلورالستیك اسپنری در طبیعت را كه می گوید همه چیزها در جهان به رغم اختلافهایی كه دارند یگانه و هم گوهرند، نیز می توان زمینه ساز اندیشه پلورالیسم دینی در غرب برشمرد.3
اندیشه لیبرالیسم و پلورالیسم سیاسی نیز بر پلورالیسم دینی تأثیر چشمگیر داشته است. منتسكیو (1688 ـ 1755م) فیلسوف فرانسوی كه تاریخ نگاران اندیشه های سیاسی او را نخستین متفكر قرن هجدهم نام نهاده اند در كتاب خود «روح القوانین» به این نتیجه می رسد كه اخلاق، آداب و رسوم و قانون و مذهب، هر یك شأن جداگانه دارند و تنها باید با یكدیگر تناسب داشته باشند. او پایه گذار اصل «تفكیك قوای سه گانه» بود كه به حوزه های فرهنگی و معرفت دینی نیز ره سپرد، بدین سان به نظر می آید كه او پلورالیسم (اصالت تكثر فرهنگی) را باور داشت.4
پلورالیسم دینی در غرب با یك حركت تدریجی از ملایم ترین وجه آن (پلورالیسم هنجاری و اخلاقی) آغاز و امروزه به شدیدترین وجه آن ؛ یعنی تعداد ادیان حق رسیده است.
اسقف اعظم ارتدكس جهان (یانیس بسكیونوس) در شمار نخستین كسانی است كه از گفت وگوی بین ادیان سخن گفت. گام دوم در رشد نظریه پلورالیسم طرح پلورالیسم نجات بخشی و معذوریت پیروان جاهل ادیان غیرمسیحی بود كه در سال 1854 از سوی شخص پاپ اعلام گردید. در سال 5 ـ 1963 دومین شورای واتیكان مسلمانان معذور را موحد خواند.5
جان هیك (J. H. Hick) (زاده شده به سال 1922) بزرگ ترین نظریه پرداز معاصر پلورالیزم، حركت واتیكان را مهم و ارزنده اما ناقص ارزیابی كرد، چه آن كه بیانیه یادشده، مسلمانان غیرمعذور و غیرمسلمانان را در بر نمی گرفت. از این رو وی به هدف شكستن دیوار انحصارگرایی دینی، وجه فرجامین پلورالیسم و نظریه پلورالستیك حقیقت شناختی (بهره مندی تمام ادیان از حقانیت و رستگاری) را پی ریخت و این نظریه خود را «انقلاب كپرنیكی در الهیات» نام نهاد.
اندیشه های پلورالیستی پس از غرب و دنیای مسیحیت به جهان عرب و شبه قاره هند راه یافت. اندیشه وران عرب كه از ایده پلورالیسم به «علمانیت» تعبیر می كردند به دو گروه موافق و مخالف تقسیم گشتند. چهره هایی چون «حسن حنفی» و «نصرحامد ابوزید» از مدافعان و تئوری پردازان معاصر دنیای عرب در جهت تبیین و بسط اندیشه پلورالیسم دینی و حقیقت شناختی اند.
در شبه قاره هند به دلایل چندی كه جای طرح و پیگیری آنها نیست؛ پلورالیسم بیش از دنیای عرب با اقبال مواجه بود؛ چنان كه گاه این گمانه پدید می آید كه در این سوی دنیا هم زمان با غرب و یا حتی جلوتر از آن، اندیشه های خویشاوند و همسو با نظریه پلورالیسم مسیحی مطرح بوده است. گرایشهای پلورالستیك در نیمه نخست قرن بیستم دانش آموختگان هندی چون پروفسور رادكرشینان و روبیندو را بر آن داشت كه در صدد تلفیق آیین هندو و مسیحیت در مذهب عام تری برآیند تا در نتیجه مذهب جدیدی فراهم آورند.6 بی گمان این اقدام پشتوانه ها و پیش فرض هایی از پلورالیسم حقیقت شناختی و نجات بخشی و گوهر ادیان را با خود داشته است؛ وگر نه تلفیق دو آیین غلط یا ناسازگار در تمام جهات، ممكن و میسر نیست.
گاندی (در گذشته به سال 1948م) در دفاع از نگرش پلورالیستی و تبیین آن نوشت: «قاعده زرین» رواداری متقابل است؛ زیرا همه ما هرگز عقاید یكسانی نداریم و همواره تنها بخشی از حقیقت را از زوایای مختلف می بینیم. 7 و سپس مبنای فلسفی اندیشه خویش را بدین گونه برمی شمرد.
«فكر می كنم كه در دنیا جز یك دین وجود ندارد و تنها یك دین. همچنین معتقدم كه آن درختی تنومند است كه شاخه های بسیاری دارد… و همان گونه كه شاخه ها شیره از منبع واحد می گیرند، همه ادیان نیز جوهر خود را از همان چشمه اخذ می كنند كه سرچشمه است. اساس دین یكی است؛ زیرا خدا یكی است و خدا یك كل كامل است، نمی تواند شاخه های زیاد داشته باشد. بلكه تجزیه ناپذیر و وصف ناپذیر است، در نتیجه بی اغراق می توان گفت كه خدا به اندازه انسانهای روی زمین دارای نام است، نامی كه بر وی می نهیم چندان مهم نیست، او یكی است و ثانی ندارد.»
پیشینه اندیشه های پلورالیستی در ایران را تا نیم قرن پیش برگردانده اند، اما نه با نام پلورالیسم یا عناوین دیگر چون صراط های مستقیم و یا… بلكه از تعدد ادیان حق و انحصار یا عدم انحصار آن در اسلام سخن به میان می آمده و كسانی چون «كیوان قزوینی» از نگاه پلورالستیك و «شیخ مجتبی قزوینی» و سپس «علامه طباطبایی»، «مهندس بازرگان»، «شهید مطهری» ازمنظر وحدت دین حق به ادیان موجود جهان می نگریسته اند.
البته اگر از منظر درون دینی به مسأله بنگریم، پلورالیسم اخلاقی و هنجاری از همان آغاز نزول قرآن در میان مسلمانان مطرح بوده است؛ چنان كه بحث از حقانیت اسلام به مثابه آخرین پیام آسمانی از سلسله ادیان الهی و وحیانی با آشكارترین وجه آن در قرآن آمده است. بنابر این نظریه «ویلفرد كنت ول اسمیت» را درباره اسلام نمی توان پذیرفت، او می گوید:
«این یك انحراف جدید است كه كسی فكر كند مسیحیت بر حق است یا اسلام، این امر اساساً میراث عصر روشنگری است؛ دوره ای كه غرب ادیان را همچون نظامهای عقلی و انگاره های عقیدتی فرض نمود؛ به گونه ای كه برای نخستین بار بر ادیان برچسب مسیحیت و آیین بودایی زده شد و درست و نادرست نامیده شدند.»8
دیانت اسلامی با نظر داشت سایر ادیان و نام بردن از آنها خود را حق مطلق می دانسته و پیروان دیگر ادیان را به پیروی و گرایش به خود فرا می خوانده است. بنابر این آنچه ویلفرد اسمیت می گفت در مورد اسلام پذیرفته نیست.

زمینه های معرفتی و اجتماعی پلورالیسم دینی

كثرت گرایی دینی از دل آیین مسیحی وجامعه غربی سرزد. زمینه هایی را كه به پیداشدن این ایده انجامید از جمله می توان در این موارد به جست وجو نشست:
یك. فروكاستن اعتبار دین مسیحی. گذار از قرون وسطی و گام نهادن به عصر روشنگری در جهان غرب، فروكاستن ارزش دین و آموزه های دینی مسیحی را در پی داشت و این به چند دلیل بود:
1. عملكرد و رفتار سوء ارباب كلیسا در دوران حاكمیت كلیسا و درآمیختن ایده ها، رفتارها و هواهای شخصی نفسانی پرچمداران و شاخصهای دین داران مسیحی با سنت و الهیات مسیحی.
2. نارسایی های معرفتی دین مسیحی. عقل گرایی و خرد داوری به عنوان بارزترین شاخصه نهضت روشنگری اروپا از یك سو و ناسازگاری بسیاری از آموزه های مسیحیت و اناجیل چهارگانه با عقل و منطق و نیز تضاد معارف هر یك از اناجیل چهارگانه با دیگری پرسشهایی از این دست را به وجود آورد كه آیا دین مسیحیت حق است؟ آیا پیامبری به نام عیسی وجود تاریخی داشته است؟ و…
ویلیام مونتمگری وات یك نمونه از این آموزه ها را بدین گونه شرح می دهد:
«عیسی در روز جمعه مصلوب شد و بدن او در همان روز قبل از آغاز روز شنبه به خاك سپرده شد. وقتی كه حواریون صبح روز یكشنبه بر سر قبر او گردآمدند قبر را خالی یافتند، تقویم مسیحیان مبتنی بر این عقیده برگرفته از انجیل لوقا (باب 24 آیات 49تا 25 و اعمال رسولان باب 1 آیه 3) است كه می گوید عیسی در طول چهل روز بعد در زمانهای متعدد برای گروهی از حواریون ظاهر شد، و در چهلمین روز به آسمان صعود كرد و در سمت راست خداوند جای گرفت، و در پنجاهمین روز روح القدس بر حواریون و دیگر مؤمنان فرود آمد، اما گزارشهای سایر اناجیل با این عقیده تفاوتهایی دارد.»9
3. با گسترش فرقه های مذهبی كه پرشمار و ناسازگار بودند در درون مسیحیت كه چاره جویی در جهت تنش زدایی و دگرپذیری در داخل جامعه مسیحی را می طلبد، پلورالیسم راه مناسب برون رفت از بحران روابط پیروان مذاهب و نحله های دین مسیحی به شمار می آمده، ویل دورانت (1981 ـ 19885م) از اوضاع آشفته دینی غرب هم زمان با نهضت روشنگری چنین سخن می گوید:
«چنین معلول عظیمی پیدایی و پیروزی نهضت روشنگری علاوه بر گسترش علم و بسط معرفت تاریخی، علتهای متعدد دیگر داشت؛ از این علتها نخست اصلاح دینی پروتستان بود… بعد كثرت فرق پروتستان و مذاهب مغایر دیگر بود كه همه هم به كتاب مقدس و هم به عقل و استدلال تمسك می جستند، پس از آن نقد جامع كتاب مقدس و به نمایش گذاشتن این مجموعه شگفت انگیز به صورت اثری از آثار ناقص انسانهای جایزالخطا بود، بعد نهضت خداپرستان انگلستان بود كه دین را تا حد اعتقادی مبهم به خدایی كه به زحمت از طبیعت قابل تشخیص بود كاهش داد، بعد آشنایی روزافزون مسیحیان بود با ادیان دیگر كه اساطیرشان ـ غالباً اساطیر قبل از مسیحیت ـ تا سر حدّ یأس با اساس واقعی تلقی شده معتقدات موروثی مسیحیان شباهت داشت، بعد پرده برداشتن پروتستانها از معجزات كاتولیكها، پرده برداشتن خداپرستان از معجزات كتاب مقدس و به طور كلی آشكارسازی نیرنگهای دینی و تفتیشها و قتل عام های تاریخ مسیحیت بود.»10
به گفته محمد لگنهاوزن نیز كثرت گرایی دینی به دلایل متعدد در زمینه پروتستانیسم لیبرال روییده است:
«كثرت گرایی دینی پیامد پروتستانیسم لیبرال است كه اولاً: ناگزیر به تفسیر غیرمتعارف كتاب مقدس و تعلیمات دینی مسیحی است تا به وسیله راه های دیگری غیر از دین مسیحی، دست یابی به نجات میسر گردد.
ثانیاً: نسبت به براهین عقلی موافق با برتری باورهای دین مسیحی تردید دارد.
ثالثاً: به اصول اخلاقی جدید تسامح و ردّ تعصب متوسل می شود.
و رابعاً: بر عوامل مشترك ایمان مذهبی شخصی، خصوصاً بر بعد باطنی و توجه به بی نهایت تأكید می كند؛ حال آن كه برای ظاهر دین در شریعت، مراسم و عقاید دینی اهمیت كمتری قائل است.»11
دو. بازتاب لیبرالیسم در پلورالیسم؛ نظریه سیاسی لیبرالیسم كه بر دو قلمرو امور عمومی و شخصی تأكید می ورزید و از سویی نیز دین را جزو امور شخصی قلمداد كرده و گرایشهای دینی متفاوت را به عنوان آزادی های شخصی به رسمیت می شناخت، بستر مناسب برای رشد و شكوفایی پلورالیسم دینی فراهم آورد. تشكیل فرهنگ یك پارچه جهانی كه از آرمانهای لیبرالیسم بود با پلورالیسم دینی امكان تحقق بیشتر یافت.
سه. گره خوردن سرنوشت ساكنان زمین به یكدیگر و تبدیل جهان به یك واحد ارتباطی ضرورت تفاهم ادیان را بر تابیده و اندیشه هم زیستی و بهره مندی تمامی ادیان از حقانیت را فراهم آورده است.
چهار. رواج اندیشه های الحادی و ضددینی نیز گاه سبب تفاهم و هم گرایی اندیشمندان دین مدار ادیان گوناگون گردیده است.
پنج. افول معنویت در غرب را نیز می توان یكی دیگر از عوامل رویكرد مسیحیت به دیالوگ و گفتمان بین الأدیان برشمرد.
شش. آشنایی پاره ای از عالمان اهل كتاب به درستی دعاوی دیانت اسلامی از سویی و وجود ملاحظاتی در ترك دین آبایی و اجدادی ایشان، دست كم سبب شده است كه آنها به اسلام به عنوان دین سهیم در حق و حقیقت بنگرند.

انگیزه های طرح نظریه پلورالیسم

1. بستر تاریخ روابط پیروان مذاهب و ادیان جهان، پر از خونهایی است كه در جنگ و ستیز میان پیروان ادیان ریخته شده است. دور از انتظار نیست كه خشكاندن سرچشمه های این تعامل خونبار، مسیحیان مهربان و دلسوزی را برانگیزد تا تصمیم گیرند كه از تكرار رویدادهای شوم گذشته در میان پیروان ادیان جهان جلوگیری كنند.
«این امر یكی از مهم ترین انگیزه های پیدایش كثرت گرایی دینی مسیحی است».12
2. اروپای مسیحی تعصب دینی را بیش از هر مورد دیگر در مخالفت با یهود ـ نژاد سامی ـ به كار می بردند؛ چه یهودیان به عنوان قاتلان حضرت مسیح شمرده می شدند. تسامح لیبرالی برای اعتقادات غیرمسیحی در بیانیه حقوق بشر ثبت شد، ولی هنوز هم یهودیان به عنوان قاتلان حضرت مسیح مورد لعن در همه كلیساها جهان قرار می گرفتند؛ تنها در دهه 1960 بود كه با تصویب شورای واتیكان دوم اصطلاح یهودیان كاذب كه در مراسلم كلیسا به یهودیان خطاب می شد اعلام گردید.
از این رو می توان گفت هم زمان با ایده تشكیل دولت یهود، كار فكری در جهت طرح و گسترش اندیشه لیبرالیسم دینی در سراسر اروپا از سوی جریانهای فكری سیاسی چون فراماسونری و اندیشمندان یهودی و طرفداران آنها آغاز گردید، تا زمینه پذیرش حمایت از دولت یهود در اروپا و ملتهای اروپایی و مسیحی را فراهم آورند. به دیگر سخن، كثرت گرایی دینی كوششی است برای ساختن بنیادی در الهیات دینی مسیحی برای تسامح و تحمل ادیان دیگر، به ویژه یهودیت، بویژه هرگاه در یابیم میوه شیرین كثرت گرایی را پیش از همه یهودیان و به تعبیر درست تر صهیونیسم سیاسی چیدند، و در پرتو اندیشه پلورالیسم سیاسی و پلورالیسم دینی بود كه توانستند در جوامع اروپایی و مسیحی مورد پذیرش و حمایت واقع شوند. درستی این گمانه آن گاه نمودارتر می شود كه ما موضع تكثرگرایان و پلورالیستی جریانهای وابسته به یهودیت، همچون فراماسونری را در نظر بگیریم، و از دیگر سو حساب صهیونیسم و یهودیت سیاسی را با یهودیت مذهبی كه طرفدار انحصارگرایی و خودممتاز بینی نژادی و دینی هستند، جدا بشماریم.13
3. غرب استعمارگر و توانمند از نظر تكنولوژی و قدرت صنعتی و نیازمند تأمین مواد خام و تشنه گسترش سلطه استعماری بر جهان غیرمسیحی، نیازمند همواركردن راه ورود در سایر جوامع دینی بود. از مهم ترین موانع موجود بر سر راه آنان تعصب دینی پیروان سایر ادیان بود، نظریه پلورالیسم دینی هم زمان دو رهاورد مثبت برای دولتهای استعماری و تئوری پردازان حامی آنان داشت؛ نخست آن كه پیروان ادیان را به تسامح و تساهل در برابر مسیحیان استعمارگر وا می داشت، و دیگر اینكه پذیرش پلورالیسم به مفهوم بیرون راندن دین از حوزه امور اجتماعی و جای دادن آن در ذهن و اندیشه افراد بود، و این هر دو ارزش بسی افزون در گشایش درهای جوامع دینی غیرمسیحی برای مسیحیان استعمارگر داشت.
4. یكی از انگیزه هایی را كه در وادی ایده پلورالیسم دینی نهفته است می توان از سخن ادگارمورن به دست آورد، او می گوید:
«مذاهب زمینی به مراتب ضعیف ترند، چون می توان بررسی كرد كه آیا حقیقت می گوید یا نه؟ در حالی كه مذهب ملكوتی بسیار قوی است. به اعتقاد من مذاهب بزرگ تا بی نهایت دوام دارند، اما نمی توانیم بگویم چگونه، مگر آن كه مذهب جدیدی ظهور كند و بتواند پیروان چندی در میان مذاهب موجود به دست آورد. ملكوت دوام دارد و حال آن كه اساطیر زمینی می میرند.
… من شخصاً هوادار مذهب نو هستم؛ یعنی مذهب بدون خدای وحی شده و حتّی بدون خدا، مذهبی كه اتحاد انسانها را فراهم آورد؛ همانند آنچه من «زمین موطن» نامیده ام.»14
در بخش مبانی پلورالیسم این نوشتار، یادآور شده ایم كه زمینی كردن ادیان یكی از مبانی فلسفی تكثرگرایی دینی است.

مبانی پلورالیسم دینی
یك. گوهر یگانه ادیان

وحدت گوهری ادیان در شمار مهم ترین مبانی اندیشه پلورالیستی دینی است. از نظر پلورالیست ها (یا وحدت گرایان) شرایع، مناسك و اشكال ظاهری عبادات به تناسب گوناگونی ادیان مختلف است، اما این تفاوتها نقشی در گوهر مشترك و یگانه ادیان ندارد. ادیان و پیروان آنها همه در پی معرفت حق و جست وجوی یك حقیقت غایی هستند كه خود بر آنها نامهای گوناگون نهاده اند، هدف جمله ادیان آن است كه آدمی را از خودِ ظاهر،ناپایدار، فانی و تغییرناپذیر به حقیقت ثابت، پایدار و لایزال رهنمون شوند.
«فریتیهوف شوان» و شاگردان وی و فردریك شلایرماخر (1768 ـ 1834) از جمله كسانی هستند كه به وحدت متعالی ادیان قائل اند15 از نظر «ماخر» كثرت ادیان نتیجه احساسات و تجربیات دینی متنوع است و از همین رو تمام آنها در بردارنده حقیقت الهی هستند. به نظر او «تجربه دینی باطنی» گوهر همه ادیان است.16
سخنانی از عارفان مسلمان این گمانه را پدید آورده است كه عرفان و عارفان مسلمان از دیده وحدت گوهری ادیان گوناگون و حق بودن آنها حمایت می كنند.
وحدت گوهری ادیان به طور اجمال مورد تأیید نصوص اسلامی و قرآنی نیز هست، از منظر قرآن ادیان آسمانی كه دارای كتاب وحیانی هستند گوهر مشترك دارند كه نام آن «اسلام» است:
«إنّ الدین عندالله الإسلام» آل عمران/19
به یقین در پیشگاه خداوند، دین همان اسلام است.
در این آیه مباركه رابطه دین و اسلام، رابطه این همانی معرفی شده است كه بیانگر انطباق كامل این هر دو مفهوم بر یكدیگر است، و بود و نبود هر یك مساوق بود و نبود دیگری است، و این همان ویژگی، لبّ، گوهر و جانمایه یك چیز است.
محمد رشید رضا در تفسیر المنار در تفسیر این آیه مباركه می نویسد:
«روح دیانت اسلامی و ملاك و معیار آن توحید و اخلاص است كه از آن به اسلام تعبیر می شود.»17
اما نكته این است كه وحدت گوهری ادیان، حقانیت تمامی ادیان را نتیجه نمی دهد، زیرا گوهر یگانه دین ـ چه اسلام باشد و یا هر چیز دیگر ـ تصدیق و قبول آورنده آن دین را نیز دربردارد؛ چه بدون تصدیق آورنده پیام، موضوع دین محقق نمی شود. تصدیقِ آورندگان ادیان از آن رو كه در افق تاریخی واقع شده اند، ترتیب بعثت و پیام آوری آنان از جهت زمان را نیز درپی دارد و اولیت و آخریت در آن نقش دارد. و این خود به نتیجه ای ناسازگار با پلورالیسم می رسد؛ زیرا لازمه تصدیق پیامبر اسلام به عنوان آخرین آورنده وحی الهی و دین آسمانی آن است كه انسانها در عصر كنونی مكلف به پذیرش دیانت اسلامی اند. از همین رهگذر است كه قرآن كریم تصدیق تمامی پیامبران الهی را با در نظرداشت ترتیب زمانی آنها شرط بهره وری از گوهر دین (اسلام و ایمان) می شمارد:
«قولوا آمنّا بالله و ما أُنزل الینا و ما أُنزل إلی ابراهیم و اسمعیل و اسحق و یعقوب و الأسباط و ما أوتی موسی و عیسی و ما أوتی النبیون من ربّهم لانفرّق بین أحد منهم و نحن له مسلمون» بقره/126
بگویید: ما به خدای جهان ایمان آورده ایم و به آنچه كه بر ما نازل شده است ایمان داریم و به هر پیامی كه بر ابراهیم، اسماعیل، اسحق، یعقوب و فرزندزادگان یعقوب نازل شده است ایمان داریم و به تورات موسی و انجیل عیسی و به هر آنچه از سوی خدا بر پیامبران داده شده است ایمان داریم، ما هیچ یك از پیامبران را بر دیگری ترجیح نمی دهیم و در برابر خدا سر تسلیم فرود آورده ایم.

دو. تكافؤ دلایل

حقانیت هر دینی آن گاه كه نسبت به انسانها و دین داران در نظر گرفته شود، بدین معنی است كه دلیل معقول بر صدق سازواره و گزاره های بنیادین آن دین وجود دارد. ادامه حیات ادیان بزرگ در گذر قرنها و استدلال پیروان ژرف نگر و اندیشمند آنها برای اثبات حقانیت ادیان خاص، نشانگر آن است كه دلایل حقانیت این ادیان به مرتبه ای از اتقان رسیده است كه برتری یك دین بر دیگری را ناممكن ساخته است؛ یعنی عقل منطقی و فلسفی در مورد آن ادیان و ادله آنها حكم به بطلان قطعی نمی دهد، «این مقدار مینیمم از حقانیت اولیه است كه زمینه را برای حق برای… فراهم می كند.»18
یكی از دین پژوهان معاصر در تبیین این مبنا می نویسد:
«مسأله این است كه در حال حاضر واقعاً اثبات قطعی حقانیت یا بطلان یك دین غیرممكن گشته است. مباحث فلسفی نشان می دهد ما با ادیان متعدد و متفاوت كه هر كدام دلایلی برای مقبولیت و حقانیت خود ارائه می كنند، مواجه هستیم و این دلایل به آسانی و روشنی نه قابل نقض نهایی هستند و نه قابل ابرام نهایی، پس كثرت فلسفی ادیان واقعیتی است كه خود را بر ما تحمیل می كند.» 19
بدین سان نتیجه همان می شود كه نویسنده صراط های مستقیم در پی آن است:
«پلورالیسم در این عرصه اعتقادات وقتی مطرح می شود كه تكافؤ ادله حاصل شده باشد و عقل دینی به بن بست رسیده باشد.»
پس از پذیرش این مطلب كه ادیان دارای روح و گوهر یگانه و مشترك هستند به طور طبیعی این فرآیند به دست می آید كه پس تمام ادیان در بخش گوهری و جانمایه خویش حق اند؛ یعنی با فطرت و عقل منطقی و فلسفی آدمی سازگار هستند. اما سخن بر سر این است كه در بخش تفاوتهای ادیان، آیا عقل انسان تمام ادیان را برابر می شمارد و یا آخرین پیام رسیده از جانب خداوند را نزدیك تر به حق و واقع می یابد؟ تردیدی نیست كه گزینه دوم به صحت نزدیك تر و با خردسازگارتر است.
قرآن كریم به هنگام برشماری ویژگیهای پیامبران مبنی بر این كه جملگی حامل رسالت الهی و دارای خشیت و فروتنی در برابر خداوندند، ویژگی پیامبر اسلام ـ حضرت محمد(ص) ـ را تنها در این می داند كه او آخرین فرستاده خداست:
«الذین یبلّغون رسالات الله و یخشونه و لایخشون أحداً إلاّ الله و كفی بالله حسیباً. ماكان محمد أبا أحد من رجالكم و لكن رسول الله و خاتم النبیین» احزاب/39ـ40
همان پیامبرانی كه رسالت خدا را تبلیغ می كنند و از او در هراسند و جز خدا از هیچ كسی نمی هراسند، خداوند برای حسابرسی كافی است، محمد(ص) پدر هیچ یك از مردان شما نیست، ولی فرستاده الهی و خاتم پیامبران است.

سه. دوری حقیقت از دسترس عقل

یكی ا زمبادی باور به پلورالیسم این است كه جهان واقع ـ خواه دین باشد یا فلسفه و یا طبیعت ـ بسی پیچیده تر از آن است كه احكام عقلی ساده درباره آن بتوان مطرح كرد و به یك طرح به گونه جزمی دل بست؛ زیرا كه بیشتر یقینهای آدمیان ظنی بیش نیست؛ نه به این معنی كه آدمی هیچ گاه به واقعیت نمی رسد، بلكه به این معنی كه رسیدن به واقع علامت مشخص ندارد… بنابراین به راحتی نمی توان ادعا كرد كه چه چیزی حق است، چه چیزی حق نیست.20
عاجز شمردن عقل از رسیدن به حق و واقع و یا رسیدن به واقع و تشخیص ندادن و وقوف نیافتن بر اینكه به واقع رسیده است هر دو جز در تعبیر تفاوتی ندارد. ثمره هر دو، بستن عقال به پای عقل است؛ زیرا در هر دو صورت عقل آدمی ناتوان از دریافت و درك واقع است؛ چه اینكه اصلاً به واقع دسترسی نداشته باشد یا به واقعی برسد كه نمی داند واقع است. چه بسا صورت دوم، پای بست دوچندان به پای عقل می بندد؛ زیرا عقل در آنجا كه به واقع نرسیده است و نمی داندكه نرسیده ( جهل مركب)، و نیز در آنجا كه به واقع رسیده است باز هم نمی داند كه واقع در آغوش اوست. این گونه نگرش به عقل و خردآدمی سرستیز داشتن با عقل و تمسخر خرد آدمیان است.
قرآن به رغم این نگاه به عقل آدمی در معرفت حقایق نظری به غایت خوش بین است و تأكید مضاعف دارد كه انسان باید تنها و تنها از راهی برود و از هدفی پیروی كند كه نسبت بدان علم و آگاهی قطعی و روشن داشته باشد؛ و از پیمودن مسیر مشكوك و مظنون بپرهیزد؛ و راه رسیدن به شناخت و آگاهی قطعی و یقینی را نیز دو راه حسّ و عقل معرفی می كند.
«ولاتقف ما لیس لك به علم إنّ السمع و البصر و الفؤاد كلّ اولئك كان عنه مسئولاً»
إسراء/36
در پی آنچه بدان علم نداری نرو، چه، گوش و چشم و دل همه مسئولند.
در این آیه مباركه افزون بر آن كه زندگی و پیمایش راه گمانی را مردود می شمارد؛ شناخت عقلانی را از نظر درستی و واقع رسانی همانند شناخت حسی (شنوایی و بینایی) اعلام می دارد:
«قالوا اتّخذ الله ولداً سبحانه هو الغنی له ما فی السموات و الأرض إن عندكم من سلطان بهذا أ تقولون علی الله ما لاتعلمون» یونس/68
گفتند كه پروردگار فرزندی برگزیده است؛ خداوند از این نسبتها مبرّا می باشد. او از همگان بی نیاز است. آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است همه از آن اوست. شما براین ادعای خود دلیل قطعی (سلطان) ندارید. آیا آنچه بدان علم و آگاهی ندارید به خداوند نسبت می دهید؟!
نسبت دادن صفات مشكوك به خدا و خداشناسی ظنی در زمره خدانشناسی و بی دینی است. و اصولاً از منظر قرآن، ظن و گمان به ویژه در معرفت مسائل اعتقادی هیچ ارزش و اعتباری ندارد و انسانی را كه از ظن و گمان پیروی می كند، نابینای تهی از خرد معرفی می كند(انفال/22):
«و ما یتّبع أكثرهم إلاّ ظنّاً إنّ الظنّ لایغنی من الحقّ شیئاً إنّ الله علیم بمایفعلون»
یونس/36
بیشتر آنان جز از گمان خویش پیروی نمی كنند، با آن كه ظن و گمان كسی را از حق بی نیاز نمی كند.
«قد خسر الذین قتلوا أولادهم سفهاً بغیرعلم و حرّموا ما رزقهم الله افتراءً علی الله قد ضلّوا و ماكانوا مهتدین» انعام/140
آنان كه فرزندان خویش را از روی سفاهت و نادانی كشتند بی تردید، زیان كردند. آنان كه روزی خدا را با دروغ بستن بر خدا تحریم كردند زیان بردند، اینان به یقین راه خود را گم كردند و به هدایت نرسیدند.
گمراهی و محروم شدن از هدایت، برآیند قطعی روش و رفتاری است كه انسان نسبت به حقانیت و درستی آن علم و آگاهی قطعی ندارد.
از سوی دیگر، قرآن با همان تأكید كه انسانها را از ایستادن بر پل لرزان ظن و گمان پرهیز می دهد، به تفكر، تدبر، نظر و تعقل در طبیعت، تاریخ، آفرینش و پدیدارها فرا می خواند. این فراخوان به اندیشه و تدبر هرگز نمی تواند به این مقصود باشد كه هر چند خرد آدمی به واقعیت و حق نمی رسد باز هم باید بیندیشد از آن باب كه فعل و غایت با هم انطباق پیدا می كند؛ زیرا قرآن چنین منطقی را به مشركان عنود و حق گریز نسبت می دهد:
«سیقول الذین أشركوا لوشاء الله ما أشركنا و لا آباؤنا و لا حرّمنا من شیء كذلك كذّب الذین من قبلهم…» انعام/148
به زودی مشركان خواهند گفت اگر خدا خواسته بود ما مشرك نمی گشتیم و نه پدران ما مشرك می شدند و نه چیزی را برخود حرام می شمردیم؛ زیرا خواست خدا تخلف ندارد.

چهار. زمان مندی آموزه های ادیان

ادیان جز در بخش گوهری و باطنی كه روح مشترك همه ادیان است ـ و از همین رو حق ثابت و جاودان اند ـ در سایر معارف و آموزه ها زمان مند و تاریخی هستند؛ هر عصر و جامعه ای با مقتضیات خاص خود، شریعت و آموزه های رفتاری و مناسك و شعائری را ایجاب می كرده است كه با تغییر آن شرایط، آموزه ها و دستور العمل ها نیز دگرگون شده و باید می شدند. جان هیك در كتاب فلسفه دین می نویسد:
«ادیان به عنوان نهادها به نظریه های كلامی و مجموعه قوانین رفتاری كه مرزهای آنها را تشكیل می دهد به خاطر این كه واقعیت دینی مستلزم آن بود به وجود نیامدند، بلكه به این خاطر به وجود آمدند كه چنان تحولی از نظر تاریخی در ایام ارتباطات توسعه نیافته در میان گروه های مختلف فرهنگی اجتناب ناپذیر بود، اكنون كه جهان به یك واحد ارتباطی تبدیل گردیده ما به سمت آینده ای در حركت هستیم كه در آن برای اندیشه دینی این امكان و موقعیت فراهم می گردد كه از این مرزهای تاریخی ـ فرهنگی فراتر رود.»21
یكی از مدافعان این نظریه می نویسد:
«آنچه در نابرابری سیاسی مؤمنان و غیرمؤمنان و مردان و زنان در كتاب و سنت و فتاوای فقهی دیده می شود مقتضیات واقعیتهای اجتماعی ـ تاریخی عصرهای گذشته است. در عصر حاضر می توان به گونه ای دیگر عمل كرد».22
این مبنا گذشته از این كه در كلیت خود ادعای بی دلیل و برهان و نوعی خداشناسی انسان انگارانه است، با مبنای دیگری از پلورالیسم كه قراء تهای مختلف از یك متن و دین را حجت و روا می شمارد ناسازگار است؛ زیرا كه متن اگر به افق تاریخی خود وابسته باشد در عصر حاضر هیچ قراءتی از متون، جز قراءت زمان مندانه حجیت ندارد؛ نه اینكه تمامی فهم ها و قراء تها اعتبار و حجیت همسان داشته باشد، حجیت قراء تهای مختلف از یك متن، ارزش فراتاریخی متون و نصوص دینی را درپی دارد.
قرآن كریم به عنوان یكی از نصوص و متون دینی كه داعیه دار آخرین پیام آوری از آسمان به زمین است، نگاه فراتاریخی دارد و معارف و آموزه های وحیانی خود در حوزه اندیشه و عمل را جاودانه می شمارد و در یك دستور عام و كلی مردمان همه زمانها و مكانها را به پیروی بی چون چرا از هر آنچه در آیین اسلامی وجود دارد فرا خوانده است:
«…ما آتاكم الرسول فخذوه و ما نهیكم عنه فانتهوا…» حشر/7
آنچه را كه رسول خدا برایتان آورده است پس بگیرید و از آنچه بر حذر می دارد، اجتناب ورزید.
علامه محمد جواد مغنیه در بیان معنی و دلالت این آیه مباركه می نویسد:
«این آیه میان گفتار خدا و پیامبر رابطه برقرار كرده و گوش دادن و پیروی از هر دو را واجب قرار داده است؛ چه آن گفته امر باشد یا نهی، زیرا كلام پیامبر وحی الهی است (و ما ینطق عن الهوی. إن هو إلاّ وحی یوحی»(نجم/4)… همه مسلمانان بر این نكته اتفاق نظر دارند كه پس از پیامبر، نه وحی و نه تشریع و نه اجتهادی وجود ندارد، مگر آن گاه كه سخن مجتهد برگرفته از شریعت خداوند و پیامبر(ص) او باشد.»23

پنج. نسبیت فرهنگی

برخی از پلورالیست ها بر این باورند كه سخن از حقانیت یك دین پذیرفته نیست. وجه مقبول نبودن به شیوه های گوناگون تبیین شده است؛ جان هیك دلیل تفاوت ادیان را وجود فرهنگهای متفاوتی می داند كه در برابر حقیقت، واكنشهای متفاوتی نشان می دهند. اما به عقیده سید حسین نصر، تعدد ادیان نتیجه و تبلور اراده الهی است كه متناسب با فرهنگهای متفاوت، متكثر و گوناگون می نماید:
«به اعتقاد من ادیان گوناگون خود مؤیدی است بر وجود جدایی جوامع متنوع انسانی از همدیگر.»24
دبلیو. ای. كریستین بر این باور است كه هر دینی نوعی صورت حیاتی است با زبان خاص خود، زبان مسیحی كه مفاهیم كاملاً مسیحی نظیر تجسّد، پسر خدا و تثلیث را به كار می گیرد، معنای خود را از نقشی كه در دین مسیحی بازی می كند می گیرد… از این رو ملاك آنچه كه باید به عنوان حقیقت پذیرفته شود، خاص این حوزه از كلام است… آنچه كه در متن ایمان مسیحی می توان گفت نمی تواند با آنچه كه در متن دین دیگر بیان می شود؛ مخالف باشد یا موافق، فی المثل بودایی و مسیحی دو قوم مختلف هستند و به جوامع و سنن دینی متفاوت تعلق دارند و به زبانهای دینی متفاوت سخن می گویند كه هر یك از این زبانها در درون و متن یك صورت حیاتی دین خاص معنی دارد. از این رو بحث بر سر رقیب بودن این دو دین به عنوان پیشنهادهای ایمان داشتن در میان نیست.25
این مبنا با واقعیتها و حقایق بیرونی كه در متن دیانت اسلامی؛ یعنی قرآن نیز بدان اشارت رفته در تعارض است؛ واقعیتها و حقایقی چون:
ـ كثرت فرهنگی پیروان یك دین.
ـ كثرت دینی در میان صاحبان یك فرهنگ.
ـ پدیده نوكیشی.
ـ فراگیر و كلی بودن مدعیات وحیانی ادیان.
ـ دعوت هر دین تازه از پیروان سایر ادیان برای گرایش به دین جدید.
ـ تناقضهای اعتقادی و عملی از ادیان در عین سازگاری فرهنگهای پیروان آن ادیان.
از منظر قرآن و دیانت اسلامی، گرویدن به اسلام سرنوشت حتمی و گریزناپذیر بشر است. پیشگویی این فرجام در حالی است كه قرآن تكثر فرهنگی اقوام و ملل را در همان زمان كه دین یگانه بر سراسر جهان حكم فرما باشد نفی نمی كند:
«هو الذی أرسل رسوله بالهدی و دین الحقّ لیظهره علی الدین كلّه و لوكره المشركون» توبه/33

شش. فراگیری لطف و هدایت الهی

مقتضای رحمت عام و هدایتگری خداوند آن است كه نعمت هدایت و رستگاری شامل همه یا دست كم، بیشتر آدمیان و ساكنان زمین باشد. پلورالیسم از این منظر به رحمت واسعه الهی می نگرد و كامیابی رسولان در نقش هدایتگری شان را در گرو درستی این ایده می داند، جان هیك می نویسد: 
«می توان قبول كرد كه خدای مهربان انسان را برای تشكیل نظام اساسی خود آزاد گذاشته است ولی آیا می توان فرض كرد پدر آسمانی كه همه انسانها را با محبتی بی نهایت و یكسان دوست دارد، دستور داده باشد، فقط كسانی كه شانس به دنیا آمدن در بخش خاصی از جهان را دارا هستند، فرصت نجات داشته باشند».26
دكتر نصر می نویسد:
«اگر این امر مسیح، تجسد شخص دوم تثلیث است صرفاً یك اشتباه بود چگونه خداوند با حكمت و عدالت بی كران خود می توانست روا بدارد كه یكی از ادیان بزرگ جهان كه به وسیله آن میلیونها انسان در جست وجوی نجات و رستگاری بوده اند به مدت دوهزار سال در گمراهی به سر ببرند؟ آیا این فقط یك اشتباه بود؟… اگر كسی ادعا كند كه این صرفاً یك اشتباه فاحش بود بنده نمی توانم بپذیرم.»27
یكی دیگر از دین پژوهان با تكیه بر همین مبنا استدلال می كند:
«و اگر اسم هادی الهی را قبول داشته باشیم؛ و اگر هدایت را در عقایدی كه فقط خودمان حق می دانیم منحصر نكنیم، اسم هادی الهی عمل كرده است و در سراسر جهان پخش است و مردم سهمها و حظّهای مختلف از هدایت دارند و اكثریت مردم ناجی اند و نجاتشان هم منبعث و ناشی از اهتدای آنها است.»28
همانند این مطلب را اهل سنت در مورد اتفاق و اجماع آرای امت می گویند؛ با این استدلال كه امت نباید بر خطا بروند؛ زیرا كه خلاف لطف و رحمت و هدایت الهی است.
در پاسخ این مطلب باید گفت اثبات این مطلب كه عدد خطاكاران و هدایت نیافتگان در مدت زمان خطا بر اراده الهی تأثیر می گذارد، جای تأمل دارد. آنچه لازمه لطف عام و هدایت گری خداوند است آن است كه انبیا و رسولان خویش را به سوی انسانها بفرستد، و اگر پیام آنان به كسانی نرسید (جاهل قاصر) آنها را عذاب و كیفر نكند؛ اما اگر پیام رسید و فردی یا افرادی هر چند اكثریت به دلایل و انگیزه هایی از پذیرش حق خودداری ورزیدند، این امر سبب نمی شود كه راه بیراهه شود و گمراهی به حق و حقانیت تغییر یابد.
شگفت آن كه در منطق قرآنی درست بر عكس این مبنا بیشتر مردمان در بیشتر موارد از پیمودن راه هدایت سرباز می زنند، و این بر همان اساس است كه قرآن و اسلام هیچ گاه اكثریت را معیار سنجش و داوری حق و باطل و یا حجیت چیزی بر چیز دیگر نشمرده است:
«و إن تطع أكثر من فی الأرض یضلّوك عن سبیل الله إن یتّبعون إلاّ الظن و إن هم إلاّ یخرصون» انعام/116
و اگر تو از رأی اكثریت اهل زمین پیروی كنی تو را از راه خدا بیرون می كنند؛ زیرا كه آنها جز به دنبال گمان نیستند و با حدس و تخمین داوری می كنند.
«انّه الحق من ربّك و لكنّ أكثر الناس لایؤمنون» هود/17
قرآن به حق از جانب پروردگار نازل شده است، اما متأسفانه بیشتر مردمان ایمان نمی آورند.
«و لقد ضلّ قبلهم أكثر الأوّلین» صافات/71
بیشتر امتهای پیشین ، پیش از این راه راست را گم كرده بودند.
«أم تحسب أنّ أكثرهم یسمعون أو یعقلون إن هم إلاّ كالأنعام بل هم أضلّ سبیلاً» فرقان/44
آیا می پنداری كه بیشتر اینان گوش شنوا دارند و یا اندیشه و تعقل می كنند؟! اینان فقط به سان چهارپایان ـ در فكر خورد و خواب ـ اند، بلكه گمراه ترند!
مدافعان پلورالیسم بدین نكته توجه دارند كه لازمه لطف عام و هدایت شامل خداوند، ارسال رسل است و بس، اما اگر واكنش مردم، مثبت بود و به پیام جدید روی آوردند بر هدایت اند و گرنه، یا از محیط پیام دورند و تلاش می كنند و نمی رسند كه معذورند و یا به اختیار گمراهی را در پیش گرفته اند. برخی چنین پاسخ گفته اند:
«اینجا بین اختیار و گزینش خلط شده است؛ مقلدان كه اكثریت دینداران را تشكیل می دهند به تقلید و یا جبر محیط و یا به اصطلاح به علت، دین می آورند مختارند، اما گزینش نمی كنند چون شقوق مختلف در برابرشان نیست، اگر هم باشد قدرت و فرصت گزینش ندارند… و چون چنین است در حقیقت گمراهان با اختیار گمراه شده اند و گمراهی را برنگزیده اند، بلكه از هدایت محروم مانده اند. و این با هدایت گری خداوند منافات می یابد».29
اما این نویسنده و دیگران به این مطلب توجه نكرده و پاسخ نگفته اند كه در این صورت، به فرض آن كه پای انتخاب و گزینش به میان آید، آیا آنچه نتیجه می شود حقانیت باورها و اعتقادات افرادی است كه به هدایت جدید و غیرمحیطی دست نیافته اند و یا معذوریت آنها؟! ظاهراً هیچ دلیلی بر ترجیح حقانیت بر معذوریت وجود ندارد و انتخاب و حقانیت به هیچ روی ملازم یكدیگر نیستند.

هفت. تكثر فهم دینی

دین در مقام اثبات برآیند فهمهای ما از متن است. متن خود صامت است و ما باید آن را بر سر سخن آوریم. و از سویی فهم ما در هاله ای از پیش فرض ها و انتظارها قرار دارد و هنگامی كه به سراغ متن می رویم،آن را متناسب با پرسشها و پیش فرض های خود فهم می كنیم. و از دیگر سو چون پیش فرض ها و انتظارات ما همواره از بیرون متن وارد می شود و بیرون نیز همیشه در حال دگرگونی و گردش است، فهم ما از متن نیز هماره در حال دگر شدن است. از این رو باید تقسیم دوگانه وحی و تفسیر وحی را كاملاً رعایت كرد. ما جملگی در اقیانوسی از تفاسیر غوطه وریم و هرگاه بكوشیم تفسیر و تعبیری صادق از متن به دست بدهیم در این اقیانوس غرقه تر می شویم.30
«وقتی كه این معنی مفهوم افتد، راه برای دموكراسی دینی و درك وحدت متعالی ادیان كه مستند به پلورالیسم دینی است گشوده خواهد شد.»31
نتیجه ای كه از این مبنا به دست می آید سوفیسم است، زیرا هر فهمی در میانه حق و باطل می ایستد و با هر یك نسبت مساوی دارد، نمی شود فهمی را حق نامید و دیگری را باطل، و این برابر است با لاادری گری. حال آن كه هدف طرفداران پلورالیسم از طرح این مبنا میوه حقیت چیدن از هر شاخه و فهمی است كه بر درخت متن می روید. افزون بر این، تكثر فهم و تفسیر از یك متن موجب تكثر دینی نمی شود، بلكه تكثر مذهبی و فرقه ای در درون یك دین و متن را در پی خواهد داشت و این بسی فروتر از مدعای پلورالیسم دینی است. در باور قرآنی زبان دین و متن دینی بسی صریح و روشن است؛ چه در غیر آن در تناقض باهدف تربیتی و هدایتگری قرآن قرار می گیرد و صراحت و روشنی بیان قرآن نیز بدان منظور است كه به فهم درآید و عقل آدمی بتواند آن را دریابد:
«إنّا أنزلناه قرآناً عربیاً لعلّكم تعقلون» یوسف/2
ما این قرآن را به زبان عربی نازل كردیم تا شما مردم در آن بیندیشید.
«إنّا جعلناه قرآناً عربیاً لعلّكم تعقلون» زخرف/3
ما این قرآن را عربی قراردادیم تا شما در آن اندیشه كنید.
آری درست است كه پاره ای از گزاره های متن دینی در تشابه قرار دارد اما آیات و گزاره های محكم، قفل بسته متشابهات را می گشاید. (آل عمران/7)

پی نوشت‌ها:

1. كشف هند، جواهر لعل نهرو، ترجمه محمود تفضلی، تهـران، انتشــارات امیـر كبیر، 1361، 1/304.
2. فروغی، محمد علی، سیرحكمت در اروپا، تهران، انتشارات زوار، 1344، 3/193.
3. عنایت، حمید، سیری در اندیشه سیاسی عرب، 1363،50.
4. مددپور، محمد، مبانی اندیشه های اجتماعی غرب؛ از رنسانس تا عصر منتسكیو، تهران، انتشارات تربیت، 1372، 161.
5. قدردان قراملكی، فرامرز، سویه های پلورالیزم،20ـ11.
6. پارادایم پیچیدگی, روش نوین در جامعه شناسی امروز ـ گفت و گو با اوگا و مدرن، بازتاب اندیشه در مطبوعات ایران، فروردین 1381، قم، مركز پژوهشهای صدا و سیما، شماره 5، صفحه61.
7. «مهاتماگاندی؛ پیام آور رواداری»، رامین جهانبگلو، ترجمه محمدرضا پارسایاد، مجله كیان، سال هشتم، شماره 45 ، صفحه 67.
8. هیك، جان، فلسفه دین، ترجمه بهرام راد، تهران، انتشارات بین المللی الهدی، 1372، 212.
9. ویلیام، مونتگمری وات، حقیقت دینی در عصر ما، ترجمه ابوالفضل محمودی، قم، دفترتبلیغات اسلامی، 1379،200.
10. ویل دورانت، درسهایی از تاریخ، ضمیمه درآمدی بر تاریخ تمدن، ترجمه احمد بطحایی، تهران، انتشارات آموزش انقلاب اسلامی، 1372، 209.
11. لگنهاوزن، محمد، اسلام و كثرت گرایی دینی، ترجمه نرجس جوان، قم، مؤسسه فرهنگی طه، 1379، 32.
12. همان، 10.
13. همان، 11ـ10.
14. بازتاب اندیشه در مطبوعات روز ایران، شماره 25، مقاله پارادایم پیچیدگی در جامعه شناختی امروز، 610.
15. صادقی، هادی، «پلورالیسم، دین، حقیقت، كثرت»، تازه های اندیشه (4)، مؤسسه فرهنگی طه، 1377، 77.
16. لگنهاوزن، محمد، اسلام و كثرت گرایی دینی، 8.
17. رشیدرضا، محمد، تفسیر المنار، بیروت، دارالفكر، 1/488، 83.
18. سروش، عبدالكریم، ماهنامه كیان، شماره40،صفحه10.
19. مجتهد شبستری، محمد، نقدی بر قراءت رسمی از دین، تهران، طرح نو.
20. سروش، عبدالكریم، ماهنامه كیان، شماره40،صفحه 5.
21. هیك، جان، فلسفه دین، 234.
22. مجتهد شبستری، محمد، نقدی بر قراءت رسمی از دین، تهران، طرح نو، 150.
23. مغنیه، محمدجواد، تفسیر الكاشف، بیروت، دارالعلم للملایین، 1981م، 7/287.
24. لگنهاوزن، محمد، اسلام و كثرت گرایی دینی، 126.
25. هیك، جان، فلسفه دین، 28.
26. لگنهاوزن، محمد، اسلام و كثرت گرایی دینی، 74.
27. مصاحبه با جان هیك و سید حسن نصر، ادیان و مفهوم ذات غایی، ترجمه احمدرضا جلیلی، مجله مونت، سال ششم، شماره دوم، شماره مسلسل 23، 73.
28. گفت وگو با دكتر سروش، حقانیت، عقلانیت، هدایت، ماهنامه كیان، سال هفتم، بهمن و اسفند 76، شماره 40، صفحه16.
29.همان.
30. سروش، عبدالكریم، ماهنامه كیان، شماره 38، صفحه 9ـ 8.
31. همان.
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: سه شنبه 12 خرداد 1394 ساعت: 8:12 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

ادیان آسمانی و گفت و گو

بازديد: 59
ادیان آسمانی و گفت و گو

اعظم پرچم
در جهان حاضر گفت وگوی میان ادیان از چنان مقبولیتی برخوردار شده است كه بیشتر متألهان و اندیشمندان ادیان بزرگ، جهت بسط و گسترش این گفت وگوها كوششهای فراوان می كنند. اهمیت این گفتمان از آن جهت است كه پیروان ادیان، بویژه ادیان الهی در صدد پیداكردن مشتركات تاریخی ـ اعتقادی به منظور ابهام زدایی از پیامهای اصلی ادیان و تقویت زمینه های صلح و همزیستی هستند. از این رو لازم است كه تحقیقی همه جانبه در متون دینی ادیان الهی نظیر قرآن و عهدین صورت گیرد. دراین تحقیق باید به این پرسشها پاسخ داد كه وجوه اشتراك و اختلاف میان قرآن و عهدین چیست؟ آیا وجوه اشتراك در حدی است كه بتوان آن را اساس گفت وگو میان پیروان ادیان قرار داد؟ در این مقاله بر اساس روش علمی ـ تطبیقی، مشتركات، از طریق سه متن اصلی قرآن، تورات و انجیل دنبال می شود و آنچه نگارنده در این مقاله به آن اهتمام می ورزد این است كه در مسـائل نبـوت، معجزه، عصمت، 
موسی كلیم الله(ع) و میقات او و دریافت الواح، عیسی كلمة الله(ع) و وحی و نجات بخش بودن آن كه بنیادی ترین موضوعات است، نقاط اشتراك بیش از نقاط افتراق است و باید برای بهتر فهمیدن عقاید یكدیگر، گفت وگوهای میان ادیان را بر محور مشتركات آغاز كرد؛ چه اینكه ادامه این گفت وگوها موجب شناخت بنیادین در تعالیم ادیان و گسترش مراوده و تفاهم میان پیروان آنها و تلطیف و تصحیح آنان می گردد و در نتیجه زمینه های صلح و همزیستی میان آنان را تقویت می كند.
واژگان كلیدی این پژوهش عبارتند از:
وحی، نبوت، معجزه، عصمت، محمد(ص)، موسی(ع)، مسیح(ع)، صلیب، رستاخیز مسیح، صعود، مسیح، روح القدس، الوهیت، پیشگویی، قرآن، عهد قدیم، عهد جدید، نجات و رهایی، گناه ذاتی.
در نیم قرن گذشته بیشتر متألهان و متفكران ادیان بزرگ از ضرورت گفت وگوی ادیان سخن گفته اند و برای بسط و گسترش آن تلاش كرده اند. طرح این گفت وگو و تبادل نظر جهت ابهام زدایی از پیامهای اصلی ادیان و تقویت زمینه های صلح و همزیستی میان پیروان آنها نقش حیاتی دارد. از این رو بر صاحبان اندیشه فرض است كه با پشتوانه علمی در قلمرو وسیع این اندیشه فراخ گام بردارند؛ اگر چه نضج و قوام این تفكر، آن گاه میسر است كه زمینه های علمی بایسته و به دور از عصبیتهای قومی ـ نژادی متكی بر بنیادهای كلامی دقیق فراهم آید كه نتیجه آن، تجلی و به بار نشستن مشتركات ادیان الهی است؛ از جمله اینكه همه شرایع الهی از یك سرچشمه صادر شده اند و دین حقیقتی است زنده و فراتر از حوادث و تغییرات تاریخی. در باطن دین حقیقت واحدی نهفته كه به صور گوناگون در آیینهای مختلف و در ادوار تاریخی متجلی شده است. پیامبران نیز فرستادگان خدای متعال هستند و برای آن مبعوث شده اند تا به بشر بفهمانند كه در برابر كارهای نیك، پاداش نصیبشان می گردد و در برابر كارهای زشت، عذاب.
در این نوشتار به استناد عهدین و قرآن و همچنین با مراجعه به منابعی كه در این زمینه وجود داشته، بویژه تفاسیر مربوط به آن كتب، مبانی مشترك و ویژه را درمورد وحی و نبوت تعیین كرده و به تحقیقی همه جانبه پرداخته ایم. مبنای تحقیق بر تكیه و استناد به كتب دینی استوار است و برای تبیین مطلب و بسط موضوع از كتب تفسیری كه مقبولیت تام داشته، استفاده شده است و كوشش بر آن بوده كه در این مقاله هیچ گونه عصبیت و تنگ نظری حاكم نگردد.
نبوت
نبوت در قرآن بر آن گزینش الهی دلالت دارد كه خداوند بر بنده برگزیده اش معارفی را وحی می كند تا اخلاق و كردار بندگان را در مسیر تكامل و سعادت رهبری و هدایت فرماید.1 از این رو هر شخصی كه از روی سحر یا پیشگویی یا كهانت و یا از طریق كشف و شهود عرفانی سخن می گوید، نبی نیست.
در عهد قدیم، واژه نبی معنای عامی داشته كه افراد گوناگونی را شامل می شده است؛ مانند غیب گویان، درویشان، مأموران مذهبی، مشاوران و رایزنان سیاسی، رهبران سنتهای مذهبی اسرائیلی. پیامبر بودن این افراد به سبب اعلام كردن، ندا دادن یا خبر دادن از گذشته یا آینده است.2 البته عهد قدیم، مقام پیامبران واقعی را از افراد منسوب به نبوت، برتر و والاتر می داند. این گونه افراد در میان مردم یا نزد پادشاهان، دارای مقام و منزلت بودند؛ نه اینكه از سوی خداوند برگزیده شده باشند.
در عهد جدید، انبیا، هم بر رسولان و حواریون اطلاق می شد كه وحی مسیحی را كه به وسیله عیسای مسیح ظهور یافته بود به دیگران نیز می رساندند و هم بر افرادی كه در طول زمان پیغام خدا را دریافت می كنند و به مردم می رسانند.3


عناوین نبی در تورات

الف) واژه «پیشگو»
ب) «بیننده خواب و رؤیا»
ج) واژه «رائی» به معنای «نگرنده و بیننده».
آنان اشخاصی بودند كه با روشی خارق عادت برای دیدن و علم بر اشیایی كه فقط خدا بر آنها عالم است، از جانب خدا منور می گشتند.4
د) «مرد خدا» در قرآن این نام، مشتمل بر افرادی است كه ارتباط نزدیكی با خداوند دارند.
هـ) «نذیره» یعنی شخصی كه نذر كرده خود را وقف خدمت خداوند نماید و آن شرایطی دارد به این كیفیت كه از خوردن مشروب و چیدن موی خودداری كند تا در ختم نذر، كاهن موی او را بچیند و….5
از بررسی آیات قرآنی و كتاب مقدس در تعریف واژه «نبی» این نتیجه به دست می آید كه هر دو در وجه تسمیه نبی اشتراك و اختلاف دارند. در هر دو كتاب آمده است: انبیای الهی اشخاصی بودند كه از طریق خداوند برگزیده می شدند و معارفی را با عنوان وحی دریافته و به مردم ابلاغ می نمودند. وجه اختلاف آن است كه واژه نبی در عهدین دارای عمومیتی است كه افراد مختلفی را به سبب خبردادن و اعلام كردن از طریق پیشگویی و راه های دیگر شامل می شود؛ حتی افرادی را كه به دروغ ادّعای نبوت كردند و گفتند از جانب خدا پیغام آورده اند، در حالی كه قرآن مدعیان باطل را «نبی» نخوانده است.

مرزهای نبوت
1. انتخاب نبی

در قرآن و عهدین آمده است كه انتخاب نبی بر حسب مشیت و اراده خداوند بوده است.6 در كتاب مقدس آمده است: این انتخاب گاهی به گونه مستقیم از طرف خدا بوده و زمانی نبی از طرف نبی دیگر به نبوت مسح می شده است؛ نظیر «الیشع» كه از طرف «ایلیا» به نبوت مسح می شده است.7 زمانی روح نبوت از پیامبر به افراد زیادی منتقل می شده است؛ مانند انتقال روح نبوت از موسی(ع) به هفتاد نفر از افراد قومش.8
به استناد قرآن، خداوند مستقیماً شخص را برای مقام نبوت بر می گزیند و مسأله انتقال روح نبوت در آن وجود ندارد.9
موسی بن میمون یكی از دانشمندان یهودی در مورد انتخاب نبی می گوید:
«یك نبی در طول عمرش به طور مستمر و متصل نبوت نداشت؛ بلكه گاهی نبوت از او قطع می شد. همان طور كه گاهی مرتبه عالی نبوت را و زمانی مرحله پایین تر از آن را دارا بود. چه بسا مرتبه عالی را یك بار در طول عمرش داشت و سپس از او قطع می گردید و چه بسا بر مرحله پایین بود تا اینكه نبوتش قطع می شد».10
از نظر قرآن، كسی كه برای مقام نبوت برگزیده می شد تا آخر عمرش نبی و ازخطا و گناه مصون بود، زیرا پیامبران، پیش از نبوتشان بر اثر تلاش و كوشش و مجاهدت در راه مبارزه با نفس به عصمت اكتسابی رسیده بودند و بعد از نبوتشان به سبب مشاهده «برهان رب» (یوسف/24) دارای عصمتی می شدند كه هرگز نزدیك گناهان نمی رفتند در نتیجه عملی مرتكب نمی شدند كه نبوتشان قطع گردد. قرآن به تفاوت درجات انبیا معتقد است؛ اما نه به این صورت كه نبوت یك نبی روزی قطع گردد.

2. تعداد پیامبران

بنا به گفته قرآن و كتاب مقدس تعداد انبیا زیاد است. كتاب مقدس از پیامبران زیادی نام می برد در حالی كه قرآن فقط به ذكر بیست و پنج نفر از آنان بسنده كرده است و آنان عبارتند از: آدم، نوح، ادریس، هود، صالح، ابراهیم، لوط، اسماعیل، الیسع، ذوالكفل، الیاس، یونس، اسحاق، یعقوب، یوسف، شعیب، موسی، هارون، داود، سلیمان، زكریا، یحیی، اسماعیل، عیسی(علیهم السلام) و محمد(ص).
سلیمان و داود از دیدگاه كتاب مقدس، پادشاهان بنی اسرائیل بودند و هر دو مرتكب گناه شدند؛ داود مرتكب زنا11 و سلیمان بت پرست شد12 در حالی كه قرآن آن دو را از این اتهامات مبرا می داند.13 همچنین كتاب مقدس از انبیایی نام می برد كه قرآن از آنان یاد نكرده است؛ مانند ارمیا، حزقیال، ناتان، شمعیا، میكاه، اشعیا. از سوی دیگر نام هود(ع) و صالح(ع) در كتاب مقدس نیامده است.

3. درجات پیامبران

در كتاب مقدس و قرآن آمده است كه انبیا از نظر مراتب فضل وكمال در یك سطح نبوده و برخی بر دیگری برتری داشته اند.14 همچنین درعهد قدیم ذكر شده كه موسی برتر از همه پیامبران است، زیرا خداوند با او رو به رو سخن گفت؛ در حالی كه با دیگر انبیا درخواب و رؤیا سخن گفته است.15 قرآن می فرماید كه برخی از پیامبران «اولوا العزم»(احقاف/35) هستند. مفسران در تفسیر این نام گفته اند آنان دارای ثبات و استقامت بسیار بودند و عهد الهی را هیچ گاه به فراموشی نسپردند(احزاب/7)؛ زیرا برخی از پیامبران، نظیر آدم، عهد شكنی كردند(طه/115). دلیل دوم اینكه آنان صاحب كتاب و شریعت بوده اند. البته برخی از انبیای دیگر نیز كتاب داشته اند، ولی كتاب آنان دارای احكام و شرایع نبوده است،16 بلكه مشتمل بر مطالب اخلاقی، خبرهای غیبی، دعا و مناجات و مانند آن بوده و احكام شریعت به معنای اجتماعی در آنها وجود نداشته است.17
از دیدگاه عهد جدید، مسیح به مراتب بالاتر از همه انبیاست، زیرا او آخرین مكاشفه و مژده و پیام خداست. مسیح خدایی است كه به طور موقت برای بخشش گناهان اولیه آدمیان به زمین نزول كرده و در قالب انسان تجسم یافته و به شكل بشر درآمده است. او پس از تحمل درد و مصیبت كشته می شود سپس از قبر بر می خیزد و دوباره به آسمان صعود می كند و در سمت راست پدرش كه هم ماهیت اوست، بر تختی می نشیند.18

4. اطاعت از انبیا

در قرآن و كتاب مقدس آمده است كه اطاعت از انبیا واجب است وهر كسی كه سخنان نبی را نپذیرد، خداوند او را مجازات می كند. همچنین در هر دو كتاب آمده است كه نبی مكلف به ابلاغ است و خداوند او را حفظ می كند.19 ولی كتاب مقدس می گوید: اگر نبی دعوتش برپایه پرستش بتها باشد و در این راه هم معجزه ای انجام دهد، او و پیروانش باید مجازات گردند.20 در حالی كه چنین مطلبی در قرآن وجود ندارد.

پیامبران زن

در عهد عتیق، پیامبری اختصاص به مردان نداشته، بلكه زنان پیامبری نیز بوده اند كه «نبیه» خوانده شده اند. انبیای مرد اسرائیل «پدر» و پیامبران زن نیز «مادر اسرائیل» خوانده شدند. پیامبران زن عبارتند از: «ساره»، «مریم»، «دبوره»، «حنه» و «حلده».
نبوت زنان در عهد جدید نفی نمی شود، زیرا از نظر آن، هر شخصی می تواند عطای نبوت ـ یعنی دریافت پیغام خدا و رساندن آن را به دیگران ـ دریافت كند.21 از طرفی در عهد جدید به نبیه ای به نام «آنا» ـ دختر فنوئیل ـ اشاره شده كه همواره صدای خدا را می شنیده است.22 ولی در قرآن نامی از پیامبران زن دیده نمی شود.

پیامبران خیالی 23

عهد عتیق از انبیای دروغین سخن می گوید، و در آن كتاب آمده كه آنان افرادی بودند كه با حدس و گمان سخنانی می گفتند تا دستمزدی بگیرند و در جامعه به فسق و فجور و گنهكاری بپردازند. عهد قدیم جزای آنان رامرگ، اسیری، تبعید و دفن در سرزمین بیگانه قرار داده است.24 همچنین در آن كتاب برای تشخیص انبیای حقیقی از انبیای دروغین معیاری وجود دارد كه آن عبارت است از دعوت نبی به خدا پرستی.25 در قرآن این موضوعات وجود ندارد، زیرا مدّعیان باطل از دیدگاه قرآن نبی نیستند.

آموزه های انبیا

1. توحید؛ كه مهم ترین و بزرگ ترین هدف انبیای الهی یكتاپرستی بوده است. این نكته از مشتركات قرآن و عهد قدیم است.26 از دیدگاه عهد جدید، خدا یكی است، اما با سه عنوان یاد می شود؛ پدر، پسر، روح القدس.
2. دعوت به معاد و جهان پس از مرگ؛ این موضوع در عهد قدیم نیامده است، ولی عهد جدید به طور فراوان به آن اشاره كرده است.27 در قرآن نیز آیات زیادی در این باره وجود دارد.
3. عدالت؛ به گفته قرآن، پیامبران با مفاسد اجتماعی مبارزه می كردند تا عدالت و قسط در جامعه حاكم كنند.28
در كتاب مقدس موضوع برپایی عدالت از سوی انبیا وجود دارد و در شریعت موسی و ده فرمان او قوانین و دستورهایی در این زمینه یافت می شود.29
4. عبودیت خداوند؛ قرآن اشاره كرده است كه هدف از خلقت انسانها پرستش و عبودیت است.(ذاریات/56) این موضوع در عهد قدیم و عهد جدید نیز بارها آمده است.30
5. تعلیم كتاب و حكمت؛ قرآن می گوید: انبیا مبعوث شدند تا به مردم كتاب و حكمت بیاموزند.(بقره/129) همچنین حكمت را یكی از تعالیم عیسی قلمداد كرده است.(زخرف/63) از دیدگاه قرآن، حكمت، به كار گرفتن اصول بنیادین انسان سازی است كه در شریعت به آنها اشاره شده و قرآن نیز به آن مجموعه معارف اشاره كرده است.(اسراء/29 تا 39)
اگرچه موضوع تعلیم كتاب و حكمت در كتاب مقدس وجود دارد، ولی همانند قرآن بدان تصریح نشده است.
6. تزكیه و مسائل اخلاقی؛ آیات زیادی در قرآن وجود دارد كه اشاره به تزكیه و تهذیب نفس و تقوا نموده است.31
درعهد عتیق نیز آمده كه موسی مسائل اخلاقی را برای مردم بیان می كرد كه مهم ترین آنها شامل وفای به عهد، اجتناب از دروغ گویی و سخن چینی، تواضع و فروتنی، نفی تكبّر، دستگیری ازناتوانان… است. این موضوع بارها در سِفرهای «تثنیه»، «لاویان» و «خروج» آمده است. عهد جدید نیز مردم را به تزكیه و تهذیب نفس فرا می خواند.32

معجزه
1. معنای معجزه

دانشمندان مسلمان و یهود در معنای معجزه گفته اند عملی است كه پیامبر با انجام آن صدق گفتارش را ثابت می كند.33
از دیدگاه عهد جدید، معجزه، مكاشفه ای است ویژه كه حكایت از حضور و قدرت خداوند دارد و اثبات كننده وجود و علاقه و محبت اوست. معجزه عملی است بر مبنای اظهار محبت كه لطف بی پایان خدا را نشان می دهد و دیگران را توانا می سازد كه به عیسی مسیح ایمان آورند.34
مسیح برای افرادی كه معجزه های بیشتری می خواستند و نمی خواستند به او ایمان آورند، معجزه نمی كرد.35 از این رو معجزه در مسیحیت به این معنی نیست كه مسیح خواسته باشد ناتوانی مردم را از انجام دادن آن نشان دهد، بلكه معجزه عملی است الهام یافته از نشانه های قاطع و بخششهای فراوان خدا در جهت ایمان آوردن مردم به خداوند.

2. استناد معجزه به خداوند

قرآن معجزاتی را فعل خدا می داند كه به طور مستقیم از مبدأ وجود صادر شده باشد؛ مانند تبدیل شدن عصا به اژدها، ید بیضا، تبدیل آب به خون، پر شدن مصر از ملخ، سرد و سلامت شدن آتش برای ابراهیم(ع) و نزول قرآن بر پیامبر(ص). اما برخی دیگر از معجزات را به خود پیامبران نسبت می دهد كه ظهور آثارش در گرو اذن و اجازه خداست؛ مانند معجزه های مسیح(ع) چونان به وجود آمدن پرنده از گل، شفای بیمار، بینا كردن نابینا و زنده كردن مردگان.(آل عمران/49)
در عهد قدیم معجزات موسی و بلاهای ده گانه مداخله مستقیم الهی به شمار آمده، اما اعمالی چون بازشدن آب اردن برای ایلیا و الیشع به آنان نسبت داده شده است.36
درعهد جدید مسیح(ع) انجام معجزاتش را به خدا نسبت داده، اما با بیان این سخن كه «من اراده كنم» قدرتی را كه خداوند در این باره به او داده بود یاد كرده است.37

3. معجزات انبیا در قرآن و عهدین

قرآن معجزاتی را به انبیا نسبت داده است كه در كتاب مقدس وجود ندارد؛ مانند سرد و سلامت شدن آتش برای ابراهیم(ع)، تسخیر باد و جن برای سلیمان(ع) و تسلط او بر معادن مس، تركیب ارتش سلیمان از جن و انس و پرندگان، فهم زبان حیوانات و ناقه صالح(ع) كه از دل كوه بیرون آمد. كتاب مقدس، سلیمان(ع) را پادشاه بنی اسرائیل معرفی می كند كه بر قلمروی بسیار گسترده حكومت می كرد و آگاهی بسیار و بسنده درباره حیوانات، پرندگان، خزندگان و گیاهان داشت.38 اما به معجزاتی كه درباره او در قرآن آمده اشاره نكرده است؛ همچنین نام صالح(ع) در این كتاب وجود ندارد.
معجزات موسی(ع) از جمله مشتركات قرآن و عهد قدیم است اما برخی از معجزات او تنها در قرآن آمده؛ مانند شناسایی قاتل از طریق معجزه الهی، طوفان، پرشدن مصر از سوسمار، برافراشته شدن كوه بر فراز بنی اسرائیل39 و تعداد دیگری از معجزات او كه دركتاب مقدس آمده است در صورتی كه در قرآن وجود ندارد؛ مانند بلای طاعون، زخم و جراحت، تگرگ، تاریكی شدید به مدت سه روز و مرگ پسران ارشد.40 همچنین عهد قدیم معجزاتی را به دیگر انبیا نسبت می دهد كه قرآن اشاره ای به آنها نكرده است؛ نظیر معجزات یوشع، ایلیا، الیشع.41
معجزات مسیح(ع) كه در قرآن و عهد جدید به صورت مشترك آمده عبارت است از شفا دادن نابینا و مبتلایان به مرض پیسی، حیات بخشی به مردگان و موجودات بی جان، خبر از اسرار پنهانی مردم، نزول مائده آسمانی و وجود خود عیسی(ع) به عنوان معجزه الهی در میان بنی اسرائیل. ولی سخن گفتن او با مردم در گهواره ضمن اعلام نبوت و با خبركردن آنان از داشتن كتاب و همچنین وصیت خداوند به او در مورد اقامه نماز، دادن زكات، نیكی كردن به والدین، ویژه قرآن است. عهد جدید، معجزات دیگری به عیسی(ع) نسبت داده است كه از آنها در قرآن یاد نشده؛ مانند تبدیل آب به شراب، صید زیاد ماهی، خارج كردن دیو، راه رفتن بر روی آب، خشكاندن درخت انجیر، بركت دادن غذا، ظاهر شدن او بر شاگردانش زمانی كه در بسته بود، آرام كردن باد و طوفان و قیام و صعود مسیح.

عصمت پیامبران
1. عصمت پیامبران در دریافت و ابلاغ وحی

از دیدگاه قرآن و عهدین، انبیا در دریافت و ابلاغ وحی دارای عصمت می باشند و وحی از زمانی كه آغاز می شود تا مرحله ای كه به مردم ابلاغ گردد تحت نظارت پروردگار است. و نبی جز ابلاغ وحی چاره ای ندارد.42 در عهد جدید عیسی(ع) گفتار خود را به خدا نسبت داده است.43

2. عصمت عملی انبیا

علامه طباطبایی با استفاده از آیات قرآنی درباره مفهوم این نوع از عصمت در قرآن چنین می گوید:
«پیام آوران وحی بر اثر كوشش و تلاش و مجاهدت و تداوم در مبارزه با نفس امّاره قابلیت و شأنیت مقام عصمت را پیدا كردند و بر اثر تكرار عمل صالح و دوری از محرّمات، ملكه راسخه ای در آنان به وجود آمد كه پیوسته از آن اطاعت صادر می شد و به مدد این تهذیب نفس و انتخاب راه هدایت، «برهان رب»(یوسف/24) را كه نوعی از علم شهودی است، مشاهده كردند و در نتیجه آنان از ارتكاب به كارهای زشت خودداری نمودند.»44
قرآن، در آیات مختلف بر عصمت عملی انبیا تأكید می كند، زیرا از دیدگاه قرآن انبیا مورد هدایت و انعام پروردگارند و خداوند آنان را در دنیا و آخرت یاری می نماید. از این رو، آنان از گناه و خطا مصون هستند.45
عصمت عملی انبیا در عهد قدیم بدان مفهوم كه در قرآن آمده است وجود ندارد، زیرا عهد قدیم آشكار، گناهان و زشتیهایی را به پیامبرانی مانند نوح، ابراهیم، لوط و هارون46 نسبت داده است، در حالی كه در قرآن نسبتهای یادشده وجود ندارد.
مفسّران عهد جدید می گویند: عیسی مسیح معصوم و بی گناه است، ولی چون او انسان و دارای ویژگیهای بشری بود، دچار وسوسه شد؛ گرچه طبیعت الهی و فراطبیعی او مانع از این می شد كه از وی گناهی سر زند.

3. عصمت در اعتقادات

از دیدگاه قرآن، پیامبران دارای عصمت در اعتقادات هستند. مفسّران به آیاتی كه ظاهر آنها با این عصمت در تضاد است، پاسخ گفته اند. در عهد قدیم همچنان كه بر روی دایمی بودن نبوت نبی تأكید نمی شود، اصراری نیز بر این نوع از عصمت وجود ندارد.

موسی(ع)
1. انتخاب موسی به رسالت

موسی(ع) پیامبری است كه به «كلیم الله» معروف شده است. عهد قدیم از او به نوعی نبی برتر یاد می كند47 و مفسران قرآن او را یكی از انبیای اولوا العزم می دانند.48 داستان او در 36 سوره از سوره های قرآن آمده است و وی در قرآن و عهد قدیم به فراوانی معجزات، ممتاز و برجسته شده است. در هر دو كتاب آمده كه خداوند، هنگام انتخاب موسی(ع) به رسالت از میان بوته آتش با او سخن گفت49. از دیدگاه قرآن سخنان خداوند با موسی دربردارنده اصول عقاید، توحید، نبوت، معاد و پرستش خداوند بود(طه/16ـ11) ولی عهد قدیم می گوید كه خداوند با آن سخنان خودش را معرفی نموده و از ناله های بنی اسرائیل و ظلم مصری ها سخن گفته و همچنین خداوند در نظر داشته است با فرستادن موسی آنان را نجات دهد.50 قرآن و عهد قدیم به این نكته اشاره كرده اند كه موضوع نبوت و رسالت موسی(ع) هم زمان بوده است.51

2. اعطای معجزات به موسی(ع) و مأموریت او به سوی فرعون

در هر دو كتاب آمده است كه موسی(ع) در آغاز ورود به وادی مقدس و دریافت وحی با دو آیت كبری یعنی تبدیل شدن عصا به اژدها و ید بیضا روبه رو شد و سپس مأموریت یافت كه نزد فرعون برود و او را به پرستش خدای یگانه دعوت نماید. همچنین معجزه های دیگری در طول مأموریتش به او داده شد.52 آن حضرت برای انجام این رسالت از خداوند درخواستهایی كرد كه خداوند آنها را برآورده ساخت؛ مانند برطرف شدن لكنت زبانش و همراه شدن برادرش هارون با او در امر رسالت.53

3. میقات موسی(ع) و دریافت الواح

در قرآن و كتاب مقدس آمده است كه پس از هلاك شدن فرعونیان، موسی(ع) چهل روز به میقات رفت و روزها روزه داشت و شبها به عبادت می پرداخت. خداوند پس از اتمام این مدت، آیین و قوانینی با عنوان «الواح» بنا به تعبیر قرآنی و «الواح سنگی» بنا بر تعبیر عهد قدیم كه دربردارنده ده فرمان بود به موسی عطا كرد، و یهودیان معتقدند كه این الواح با الهامات بعدی تكمیل شد و به صورت كتاب تورات درآمد.54

عیسی(ع)

تولد مسیح(ع) در قرآن همانند اناجیل یك واقعه غیرطبیعی است. در قرآن و عهد جدید عنایت خاصی نسبت به مریم وجود دارد و سوره نوزدهم قرآن به نام مریم است. عیسی(ع) به معنای نجات دهنده، نقطه نظر مشترك مفسران قرآن و عهدین است. وی در قرآن و عهد جدید كلمه خداست، ولی هر كدام در معنای «كلمه» بودن او اختلاف دارند؛ قرآن الوهیت مسیح(ع) را نفی می كند و یهودیان نیز بر اساس كتابشان به این مسأله اعتقاد ندارند.
نزول روح القدس بر عیسی(ع) از مشتركات قرآن و عهد جدید است كه از نظر قرآن او همان جبرئیل می باشد، ولی در عهد جدید یكی از «اقانیم ثلاثه» است.

رسولان و حواریون مسیح

مبحث رسولان و حواریون عیسی در مباحث مربوط به نبوت مطرح می شود، زیرا رسولان از نظر عهد جدید در واقع كسانی هستند كه وحی مسیحی را كه به وسیله مسیح ظهور یافته به دیگران می رسانند همان گونه كه انبیای عهد قدیم وحی خداوند را به انسانها رساندند.
از دیدگاه عهد جدید، مسیح جز آن كه خود خدای فرود آمده است، مبدأ وحی به حواریون و رسولان نیز هست و آنان را رسالت و نبوت بخشیده است كه آیین عیسوی را به همه جهان برسانند.55 دستور او به این رسولان آن بود كه از اورشلیم جدا نشوند تا از روح القدس تعمید یابند،56 و ایشان را قدرت اعجاز بخشید تا بیماران را شفا دهند و ارواح پلید را خارج سازند.57 در روز «پنطیكاست» روح بر حواریون فرود آمد و آنان را قوت بخشید.58
پولس كه از حواریون نبود، مدّعی است كه عیسی طبقات مختلفی را برای انجام رسالت مأمور ساخت59 كه از جمله شخص او از آن برگزیدگان است.
بنابراین، از دیدگاه عهد جدید نوشته های رسولان و سخنان شان الهام الهی است كه به مدد روح القدس به آنان القا شده است. دامنه این رسالت و وحی نه تنها از عیسی به حواریون و رسولان می رسد، بلكه به اداره كنندگان كلیسا و عموم مؤمنان بسط داده می شود.60 این مطالب تنها در عهد جدید آمده است. قرآن از قول خداوند نقل می كند:
«به حواریون وحی كردم كه به من و پیامبری كه از جانب من آمده ایمان آورید. آنان گفتند: ما ایمان آوردیم، پروردگارا! بر ایمان ما شهادت بده.»(مائده/111)
از دیدگاه قرآن، نبوت و رسالت بخشی از كار خداوند است؛ خداوند اشخاصی را از میان انسانها برمی گزیند تا مخاطب وحی تشریعی و گیرنده آیات كلامی و حقایق والای حیات باشند، و تنها وجود پیامبر است كه استعداد رویارویی مستقیم با شعاع وحی و دریافت واقعیات عالم غیب را داراست؛ و او این رسالت را نمی تواند به دیگران واگذار نماید تا واسطه ابلاغ كامل وحی به سایر مردم گردند.61
بنابراین، چون در قرآن الوهیت عیسی به هر عنوانی نفی شده، رسالت حواریون نیز آن گونه كه در عهد جدید مطرح است پذیرفته نیست؛ در قرآن آمده است حواریون عیسی خود به طور مستقیم متعلق وحی خدا قرار گرفته اند كه مفسران، وحی را دراین آیه به معنای الهام گرفته اند.62

ماهیت وحی

از دیدگاه قرآن و عهدین، وحی پدیده ای است كه از دیرزمان جریان داشته و در هر دوره ای جلوه ای از آن آشكار شده است. وحی پایه و اساس نبوت و از امور ضروری و بدیهی شرایع الهی است و هرگز امری طبیعی نیست كه بتوان آن را به كمك ابزارهای علمی درعالم طبیعت شناخت.
عهد قدیم و قرآن در این زمینه اشتراك موضوعی دارند كه وحی مقوله ای است كه شناخت ماهیت آن برای بشر غیرممكن است و در نتیجه تجربه پذیر و تكراری نیست و تصور و تعریفش امكان ندارد و ماهیت و چگونگی آن تنها برای اشخاصی درك شدنی است كه آن را دریافت نموده اند. بنابراین، وصف حال مشاهده وحی از سوی انبیا در قالب الفاظ نمی گنجد، بلكه فقط رهاورد و دستاورد آن، قابل عرضه بر انسانهاست. انبیا واسطه هایی بودند كه كلام خدا را به این جهان نازل می كردند. از این رو، وحی آگاهی فرابشری و تعلیمی قدسی ـ ملكوتی و آموزه ای غیبی است و فرایند مكاشفات و اشراقات درونی پیامبر یا نشأت گرفته از اندیشه و عرفان و تجربه پیامبر نیست.
عهد جدید این مسائل را برای پیامبران پیش از عیسی(ع) می پذیرد، اما او را وحی الهی متجسّد می داند و رسولان پس از او را حاملان و دریافت كنندگان وحی مسیحی تلقی می كند؛ همچنین روح القدس را شایسته آن می داند كه عطای نبوت را به مؤمنان مسیح ببخشد.
از دیدگاه قرآن و عهد قدیم، خداوند در این ارتباط خاص با پیامبر به طور مستقیم یا به وسیله فرشته وحی سخن می گوید و معارف و احكام و قوانین مورد نیاز بشر را به او القا می كند و به او مأموریت می دهد تا آن را به مردم ابلاغ كند.63
علمای كتاب مقدس، آن كتاب راوحی مكتوب الهی به روایت بشری می دانند. از دیدگاه قرآن، قرآن تجلّی تكلم الهی است كه به امر «كن» نازل شده و لباس الفاظ و عبارات را به خود گرفته است. از این رو تنزیل قرآن در الفاظ عربی فعل خداست.
عهد قدیم و قرآن، مكاشفه مخصوص خدا در عیسی(ع) یعنی نزول خدا در هیأت انسانی را نمی پذیرند.
قرآن و عهدین، در چیستی مفاد و محتوای وحی اشتراك نظر دارند و وحی را شامل محورهای زیر می دانند:خداشناسی، خداپرستی، نبوت، بیان احكام و قوانین زندگی، مسائل اخلاقی، پرستش خداوند و قیامت. قرآن با تورات در زمینه توحید مشتركند و با اناجیل در زمینه قیامت و حیات جاوید اشتراك موضوعی دارند.
موضوع رجعت مسیح(ع) نیز از جمله مشركات قرآن و اناجیل است.64

نجات بخش بودن وحی

نقطه مشترك شرایع الهی، نجات و رهایی بشر است. در عهد قدیم و قرآن، دستورها و شرایع نازل شده به وسیله پیامبران موجب نجات و رهایی است. در تورات، پیروی از شریعت موسی(ع) و در قرآن پیروی از شریعت حضرت محمد(ص) موجب رستگاری و نجات دانسته شده است.
در عهد جدید ایمان به مسیح سبب نجات است، زیرا او جان خود را از برای مردم فدا كرد. ایمان آورندگان به او با تعمید گرفتن از او در واقع به سوی خدا باز می گردند و هدایت الهی مردم را رهنمون می گردد كه از زندگی گناه آلود دست كشند و زندگی پاك و خداپسندانه ای داشته باشند.65

ادامه وحی

از دیدگاه قرآن، وحی تشریعی انبیا پایان پذیرفته است و نهادی كه اكنون ادامه دهنده وحی باشد وجود ندارد، ولی الهامات و اشراقات و مكاشفات فردی، به هیچ زمان و فردی اختصاص ندارد. این عقیده، نقطه اشتراك قرآن و عهد قدیم است.
عهد جدید می گوید: وحی در دنیای امروز ادامه دارد و روح القدس همواره عطایای خویش را به ایمان داران می بخشد. انبیا و معلمان به واسطه برخورداری از وحی به كلیسا خدمت می كنند.66

گناه ذاتی

یكی از مسائل مهم و بنیادین عهد جدید كه فدیه مسیح مبتنی بر آن است خطا و گناه آدم می باشد. اولین مباحث از كتب عهد قدیم مربوط به خطای آدم است كه او از فرمان خداوند سرپیچی كرد و از درخت ممنوعه خورد و در نتیجه مانند خدا شد. خدا او و همسرش را از بهشت راند و خصومت و نزاع را میان نسل زن ومرد برقرار نمود و زمین را به سبب نافرمانی آنان مورد لعنت قرار داد؛ ازاین رو آدم برای گذران معاش خود در همه عمر با زحمت رو به رو بود. از دیدگاه عهد جدید این گناه و خطا به تمام نسل بشر انتقال یافته و آنان را آلوده ساخته و باعث شیوع مرگ در سراسر جهان شده است، در نتیجه همه چیز دچار فرسودگی و تباهی گشته و به سبب این گناه، انسان از خدا، از خود و از هم نوع خویش دور مانده است.67
عهد جدید نتایجی برای این گناه بر می شمرد از قبیل: تأثیر بر رابطه انسان با خدا، همچنین تأثیر بر روی ذات و بدن انسان و سرانجام تأثیر بر روی طبیعت و دنیای حیوانات.68
از نظر قرآن، پیام مشترك انبیای الهی این است كه هیچ كس بارگناه دیگری را بر دوش نمی گیرد و برای انسان بهره ای جز حاصل تلاش او نیست و او نتیجه كوشش خویش را به زودی خواهد دید و هركس نیكی كند، به خود كرده و هر كس بدی كند در اصل به خود بد نموده است.69
بنابراین، قرآن گناه كسی را به دیگران تعمیم نمی دهد و گناه ذاتی انسان را نمی پذیرد، با اینكه در عهد قدیم به خطای آدم اشاره شده و كتاب اشعیا70 به گناه ذاتی و فدیه اشاره نموده است، ولی شریعت یهود به گناه ذاتی و انتقال آن و فدیه شدن مسیح برای آن معتقد نیست.

فدیه

در عهد قدیم، نجات و رهایی بر اثر پیروی از دستورهای شریعت موسی صورت می گیرد، نه اینكه انسانی از برای گناهان آدمیان فدا شود. عهد قدیم71 به موضوع فدیه اشاره كرده است ولی یهودیان به فدیه مسیح معتقد نیستند.
عهد جدید بر فدیه مسیح تأكید می ورزد و آن را به جهات مختلفی مانند آمرزش گناهان بشر، اجرای عدالت الهی، تسكین غضب الهی، مصالحه و آشتی انسان با خدا، عادل شمردگی، فرزند خواندگی، تقدیس و آزادی از قید و اسارت شریعت ضروری می داند.72
قرآن از آنجا كه گناه كسی را به دیگران تعمیم نمی دهد، موضوع فدای مسیح را نفی می كند و در روز قیامت، مال و جان هیچ كس را به عنوان فدا نمی پذیرد.73 و به جای «فدایی» كه عهد جدید از آن سخن می گوید موضوع «شفاعت» را برای عیسی(ع) مطرح می نماید.(زخرف/76)

رستاخیز مسیح

عهد قدیم و قرآن، موضوع رستاخیز مسیح از مردگان را قبول ندارند. از نظر قرآن مسیح نمرده است تا از قبر برخیزد، بلكه او با جسم و روحش به آسمان عروج كرده است.74 همچنین قرآن و عهد جدید هر دو موضوع صعود مسیح(ع) به آسمان را می پذیرند.
در پایان این نوشتار نكته هایی كه دراین هم سنجی میان قرآن و عهدین به دست می آید، فهرست گونه آورده می شود:
ـ در قرآن و عهدین آمده كه انبیا واسطه هایی بودند كه كلام خدا را به این جهان نازل می كردند، ولی در عهد قدیم این واژه بر دیگر افراد نیز اطلاق می شد، و در عهد جدید، انبیا به رسولان و حواریون مسیح و افرادی كه در طول زمان پیغام خدا را دریافت می كنند و به مردم می رسانند اطلاق می شود.
ـ انتخاب نبی بر حسب مشیت اراده خداوند از مشتركات قرآن و عهد قدیم است. قرآن بر دایمی بودن نبوت برای نبی تأكید می ورزد، عهد قدیم این موضوع را نمی پذیرد.
ـ كثرت وجود انبیا از جمله مشتركات قرآن و عهدین است.
ـ تفاوت انبیا از لحاظ مراتب فضل و كمال جزء مشتركات قرآن و عهدین است.
ـ قرآن و عهدین به وجوب اطاعت مردم ازانبیا اشاره می كنند.
ـ پیامبران زن به عهد قدیم اختصاص دارد.
ـ تعالیم انبیا از مشتركات قرآن و عهدین است؛ با این تفاوت كه توحید وجه مشترك قرآن و عهد قدیم است، و قیامت و حیات جاوید، نقطه اشتراك قرآن و عهد جدید است.
ـ دانشمندان مسلمان و علمای عهد قدیم در معنای معجزه اشتراك عقیده دارند.
ـ قرآن و عهدین ضمن اینكه خداوند را مبدأ معجزات می دانند، برخی از معجزات را به نفوس پیامبران استناد می دهند؛ مشروط بر اینكه به اذن خداوند باشد.
ـ قرآن و عهدین، عصمت انبیا را در دریافت و ابلاغ وحی می پذیرند.
ـ عصمت عملی و اعتقادی انبیا از اختصاصات قرآن است.
ـ قرآن و عهدین از موسی(ع) به عنوان (كلیم الله) یاد می كنند؛ او پیامبری است كه به كثرت معجزه ممتاز و برجسته است.
ـ از دیدگاه قرآن و عهد قدیم، وحی، یك آگاهی فرابشری و تعلیم قدسی ـ ملكوتی و یك آموزه غیبی است و حاصل مكاشفات و اشراقات درونی پیامبر نیست.
ـ مكاشفه مخصوص خدا در عیسی(ع) مورد پذیرش قرآن و عهد قدیم نیست.
ـ موضوع رجعت مسیح(ع) از جمله مشتركات قرآن و اناجیل است.
ـ نقطه مشترك شرایع الهی، نجات و رهایی بشر است كه این عمل توسط وحی انجام می گیرد. در عهد قدیم و قرآن، دستورها و شرایع نازل شده به وسیله پیامبران موجب نجات و رهایی است.
ـ عهد قدیم و قرآن، موضوع گناه ذاتی را نپذیرفته اند و از این جهت فدیه مسیح را نفی می كنند.
ـ رستاخیر مسیح را آن گونه كه در اناجیل وجود دارد قرآن وعهد قدیم نپذیرفته اند.
ـ صعود مسیح به آسمان از مشتركات قرآن و اناجیل است.

پی نوشت‌ها:

1. طباطبایی، محمدحسین، المیزان، بیروت، اعلمی، 2/184.
2. جلال الدین آشتیانی، تحقیقی در دین یهود، تهران، نشر دانش، 1368، 328؛ جیمز هاكس، قاموس كتاب مقدس، تهران، اساطیر، 1377 ش، 837؛ ویل دورانت، تاریخ تمدن، تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 1365 ش، 1/369.
3. ترجمه تفسیر كتاب مقدس (عهد عتیق و عهد جدید)، انگلستان، انجمن بین المللی كتاب مقدس، 1995 م، اول قرنتیان 12:28.
4. جیمز هاكس، قاموس كتاب مقدس، 405.
5. اعداد، باب 6.
6. حج/ 75؛ تثنیه 18 : 19 ـ 18.
7. اول پادشاهان، 19:16.
8. اعداد، 11: 17 ـ 16.
9. ابراهیم/11؛ حج/75.
10. موسی بن میمون، دلالة الحائرین، تحقیق دكتر حسین آتای، آنكارا، 1974 م، 2/404.
11. اول سموئیل، باب 11.
12. اول پادشاهان، باب 11.
13. بقره/102؛ ص/26؛ نمل/15.
14. بقره/253؛ تثنیه 5:5؛ اول سموئیل، باب2.
15. اعداد 12: 8ـ6.
16. طباطبایی، محمدحسین، المیزان، 2/201؛ عبدالله نصری، مبانی رسالت انبیا، تهران، جهاد دانشگاهی، 1365 ش،301 ـ 300.
17. مصباح، محمدتقی، راهنماشناسی، تهران، امیركبیر، 1375 ش، 210؛ مطهری، مرتضی، مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی، قم، انتشارات صدرا، 152.
18. رومیان 5:20 ـ 12.
19. نساء/64؛ تثنیه 18:19و15.
20. تثنیه 13:17ـ 1؛ 18:20.
21. اول قرنتیان 12:10.
22. لوقا 2:36.
23. انبیای خیالی یا دروغین با اصطلاح متنبّی (مدّعی نبوت) در اسلام تفاوت دارد، از این جهت كه متنبّی شخصی است كه به دروغ ادّعای نبوت دارد؛ در حالی كه در عهد عتیق، انبیای دروغین افرادی بودند كه گمان می كردند نبی هستند و الهاماتی كه به آنها می شود از جهت نبوتشان می باشد.
24. حزقیال 13:15؛ ارمیا 2:6؛ 14:15.
25. تثنیه 13:5ـ1.
26. نحل/36؛ انبیاء/25؛ خروج 20:4ـ3.
27. دوم قرنتیان 4:14ـ13؛ لوقا 20:27 به بعد.
28. حدید/25 و هود/88.
29. تثنیه باب 13 و 14.
30. مزمور 105:6؛ 145:2ـ1؛ لوقا 4:24؛ كولسیان 1:14ـ12.
31. از جمله: بقره/151 و جمعه/2.
32. غلاطیان 5:16؛ افسسیان 5:3.
33. ابن كمونه، سعد بن منصور، تنقیح الأبحاث للملل الثلاث، آمریكا، كالیفرنیا، 1967 م، 7؛ خویی، ابوالقاسم، البیان فی تفسیر القرآن، 1/57؛ مقداد بن عبدالله سیوری، شرح الباب الحادی عشر للعلامة الحلی، دانشگاه تهران با همكاری دانشگاه مك گیل، 36.
34. مرقس باب 3؛ لوقا 7:11 به بعد؛ هنری تیسن، الهیات مسیحی، ترجمه ط. میكائیلیان، تهران، انتشارات حیات ابدی،11؛
Jams Hastings, The Encyelopedis of religion and Enthidecs, Newyork, 1908 - 1920, vol 8, p 680.
35. متی 12:39 ـ 38.
36. دوم پادشاهان 2:11 و 8.
37. مرقس 1:42ـ41؛ لوقا 11:20.
38. اول پادشاهان 4:33.
39. بقره/93 و 73ـ72 و اعراف/133.
40. خروج، بابهای 11ـ9.
41. یوشع، باب 3 و 10؛ دوم پادشاهان، بابهای 7و4و2.
42. جن/28ـ26؛ ارمیا 1:12 و 4؛ دوم سموئیل 23:2.
43. یوحنا 7:17 ـ 16.
44. طباطبایی، محمدحسین، المیزان، 2/139؛ 11/129.
45. انعام/89 ـ 88؛ فاتحة/7 ـ 6؛ نساء/69؛ غافر/51؛ یونس/103.
46. پیدایش 19:38ـ 30؛ 12:20 ـ 10؛ 9:25 ـ 20؛ خروج، باب 32.
47. اعداد 12:8 ـ 7.
48. طباطبایی، محمدحسین، المیزان، 2/141؛ میبدی، رشیدالدین ، كشف الاسرار، تهران، امیركبیر، 1363 ش، 9/168؛ مغنیه، محمدجواد، الكاشف،بیروت، دارالعلم للملایین، 1981 م، 7/57.
49. قصص/30؛ خروج 3:4.
50. خروج 3:17 ـ 7.
51. طه/16 ـ 11؛ خروج باب 3.
52. طه/24 ـ 17؛ خروج باب 4.
53. طه/35 ـ 25؛ خروج باب 4.
54. انعام/150؛ اعراف/145؛ مائده/44؛ قصص/43؛ خروج باب 34 و 32 و 24:7.
55. متی 16:19 ـ 18؛ 28:20ـ17؛ یوحنا 21:22.
56. اعمال رسولان 1:5.
57. لوقا 9:1؛ متی 10:1.
58. اعمال رسولان 2/5 ـ 1.
59. افسسیان 4:12 ـ 11.
60. متی 27:19ـ17؛ 20:15؛ اعمال رسولان 14:14 و باب 15.
61. رك: حج/75؛ ابراهیم/11.
62. طباطبایی، محمدحسین، المیزان، 6/239؛ رشید رضا، المنار، بیروت، دارالفكر، 1354 ق،7/248.
63. شوری/51؛ اعداد 12: 8 ـ 6؛ دانیال 8: 16 ـ 15.
64. نساء/159؛ اول قرنتیان 1:7؛ دوم تسالونیكان 1:7؛ انبیاء/25؛ غافر/15؛ حدید/25؛ خروج 20:4 ـ 3؛ تثنیه 28:29 ـ 15؛ مزمور 150:2 ـ1؛ دوم قرنتیان 4:14ـ13؛ لوقا 20 ـ 27 به بعد؛ شمس/15 ـ 1.
65. اول پطرس 3:21؛ اول تیموتائوس 1:15.
66. اول قرنتیان 12:10 ـ 7.
67. غلاطیان 5:21ـ19.
68. رومیان، باب 5؛ پیدایش، باب3.
69. إسراء/7؛ نجم/41ـ36.
70. اشعیا، باب 53.
71. همان.
72. رومیان 5:8؛ یوحنا 3:36؛ دوم قرنتیان 5:8؛ غلاطیان 3:13.
73. بقره/254 و 48؛ غافر/33 و 18؛ دخان/41.
74. آل عمران/55؛ نساء/159 ـ 157.
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: سه شنبه 12 خرداد 1394 ساعت: 8:01 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

قرآن و دیگر آئین ها و فرهنگ ها

بازديد: 95
قرآن و دیگر آئین ها و فرهنگ ها

محمد هادی معرفت
ترجمه: حسن حکیم باشی
خدای سبحان در قرآن كریم وعده فرموده است كه قرآن همواره استوار و پابرجا به دور از گزند هر نادرستی و كژی خواهد ماند، و چه وعده راستی! 
«و انه لكتاب عزیز لایأتیه الباطل من بین یدیه و من خلفه تنزیل من حكیم حمید»
فصلت/43
از پیش روی آن و از پشت سرش باطل به سویش نمی آید؛ وحی[نامه] ای است از حكیمی ستوده [صفات].
قرآن از نخستین روز و همواره، مورد توجه ویژه صاحبان خرد برتر و جان پاك از میان اندیشمندان و دانشمندان سراسر آفاق بوده است؛ چونان كه عرصه نابخردی صاحبان عقده های پست و جانهای پلید نیز بوده هست؛ آنان كه تندیس نورانی قرآن را خوش ندیده اند و همواره در تلاش پیگیر بوده اند تا از جایگاه بلندش به زیر كشند، یا از استواری بنیادین وی بكاهند، اما هیهات؛ «و یأبی الله إلا أن یتمّ نوره و لوكره الكافرون»(توبه/32)
ولی خداوند نمی گذارد؛ تا نور خود را كامل كند هر چند كافران را خوش نیاید.
در این راستا برخی با تلاشهای مذبوحانه خود چونان ره گم كردگان سرگردان، شبهاتی بر روی هم انباشته اند، به سان تاریكی در تاریكی! «و من لم یجعل الله له نوراً فماله من نور»(نور/40)
شبهاتی كه برگرد قرآن فراهم آمده ـ از گذشته تا امروز ـ بر چند گونه است:
1. برخی تشكیك در این واقعیت كرده اند كه قرآن وحی مستقیم است كه پیامبر گرامی اسلام آن را از ملكوت اعلی دریافت كرده؛ با این دعوی كه امكان چنین چیزی نیست؛ سنخیتی میان جهان قدسی والا با جهان پست مادی وجود ندارد. ما این شبهه را درجای خود پاسخ گفته ایم كه انسان به اقتضای جنبه روحانی خود ـ كه حقیقت ذاتی او همین است ـ اگر به مرتبه كمال رسیده باشد و روح او استعداد لازم را یافته باشد می تواند با جهان ملكوت مرتبط گردد.2
یا به خیال آن كه قرآن مطالب پراكنده ای است كه پیامبر اسلام از زبان مردانی ـ از اهل كتاب ـ برگرفته؛ چرا كه او در سفرها و كوچ های خود به شهرها و سرزمین های گوناگون با پیروان ادیان موجود آن روز جزیرة العرب دیدارها و برخوردهایی داشته است؛ حتی در مكه و حجاز نیز با مسیحیان و یهودیانی كه آنجا را برای سكونت برگزیده بودند ارتباط داشت:
«وقالوا أساطیر الأولین اكتتبها فهی تملی علیه بكرة و اصیلاً» فرقان/5
او افزون بر اینها از سویدای آگاهی خود كه با چاشنی تعلیمات محیطی كه در آن می زیست همراه بوده نیز الهام می گرفت، در خلوتهایی كه با خویش در غار حرا داشت از ندای درون خویش چیزهایی می شنید و از آن میان بهترین را گلچین می كرد تا به عنوان وحی از سوی خدا و قرآن كه بر او نازل شده بر دیگران عرضه كند.
آری اینچنین درباره وی بی هیچ دلیل و برهانی گمان برده اند كه در این زمینه به تفصیل سخن خواهیم گفت.
2. برخی دیگر قرآن را متأثر از محیط و فرهنگ جاهلی كه در آن زمان حكمفرما بود پنداشته اند؛ به گمان آن كه درقرآن، بسیاری از رسوم و عادتهای منسوخ كه آن روز در میان عرب و بلكه بشریت معمول بود دیده می شود، پس قرآن در بسیاری از برنامه ها و آموزه های خود آن رسوم جاهلی را كنشمندانه پذیرفته، رسومی كه بعضاً خشن، غیرانسانی وگاه نابخردانه و ناسازگار با خرد متعالی كاروان پیشرو بشری می نماید. در این میان برخی از قوانین جنایی و جزایی اسلام را نیز دلیل بر این خیال پردازی ها گرفته اند.
3. گروهی نیز برخی آیه ها را تناقض نما پنداشته اند؛ كه اگر از نزد خدا بود چنین چیزی در قرآن دیده نمی شد، اینان با محاسبات خود بدین نتیجه رسیده اند اما دقیق نسنجیده اند.
4. برخی نیز به خیال خام خود اشتباهاتی تاریخی، ادبی، علمی را در قرآن محتمل دانسته اند.
5. گروهی نیز احتمال تحریف در متن قرآن را داده اند كه حجیت و اعتبار آن را زیر سئوال می برد و استناد بدان را ناممكن می سازد؛ البته از نظر این ظاهرگرایان نقل گرا و عقل گریز.
این شبهات و دیگر وسوسه های شیطانی است كه پیرامون این كتاب استوار الهی بافته اند؛ كتابی كه «لایأتیه الباطل من بین یدیه و من خلفه تنزیل من حكیم حمید»(فصلت/42)
ما از دیرزمان درصدد گردآوری این شبهات برآمده ایم تا به یاری خداوند خرمن آن را چونان خاكستری بر باد دهیم:
«ما تذر من شیئ أتت علیه إلاّ جعلته كالرمیم»
و این را توفیق او می دانیم و او را بدان سپاس می گوییم.
اینك نخستین محور از این پنج محور را مطرح كرده ادامه سخن را به مجالی دیگر وا می نهیم.


آیا قرآن از منابعی بهره جسته است؟

«إن هو إلاّ وحی یوحی» نجم/4
نیست آن، جز وحیی كه بر او نازل می شود.
پرسشی كه طیف خاورشناسان بیگانه برانگیخته اند، اما در واقع بازگفت سخنان كسانی است كه پیش از ایشان بوده اند.
«وقالوا أساطیر الأولین اكتتبها فهی تملی علیه بكرة و أصیلاً» فرقان/5
و گفتند افسانه های پیشینیان است كه آنها را برای خود نوشته و صبح و شام بر او املا می شود.
وحی،یگانه منبع قرآن (إن هو إلا وحی یوحی)
خدای تعالی در قرآن می فرماید:
«إن هو إلا وحی یوحی. علّمه شدید القوی. ذومرّة فاستوی. و هو بالأفق الأعلی. ثمّ دنا فتدلّی. فكان قاب قوسین أو أدنی. فأوحی الی عبده ما أوحی. ما كذب الفؤاد ما رأی. أفتمارونه علی ما یری» نجم/4 ـ 12
این سخن نیست جز وحیی كه وحی می شود؛ آن را[فرشته ای] نیرومند به او فراآموخت؛ سروشی با استقامت، كه در ایستاد؛ در حالی كه او در افق برترین بود؛ سپس نزدیك آمد و نزدیك تر شد؛ تا به قدر فاصله دو كمان یا نزدیك تر شد؛ آن گاه به بنده اش آنچه را باید وحی كند وحی فرمود؛ آنچه را دل دید انكار نكرد. آیا در آنچه دیده است با او جدال می كنید؟
بر این واقعیت كه همه قرآن ـ واژه ها، بافت و محتوای آن ـ سخن پروردگار است، دلایل فراوان و پشت در پشت وجود دارد كه در مباحث اعجاز قرآن به گونه مستوفا و استوار آورده شده است3. چنان كه یاوه گویی های معارضان این رویكرد روشن، چونان گردی پراكنده دستخوش بادهای تند شده است.
هم اینك نیز شاهد تكاپوی تازه آنان دراین عرصه دشواریم.
پیش از آن باید دانست كه عمده دلایل كسانی كه آموزه های دینی قرآن را الهام یافته از دست نوشته های پیشینیان می دانند، همگرایی نسبی شریعت اسلام با ادیان پیشین است؛ اما این واقعیت خارجی، پس از آن كه پذیرفتیم كه بن مایه و آبشخور همه آیینها یكی است، دیگر دلیلی بر مدعای یادشده نخواهد بود:
«قل یا أهل الكتاب تعالوا الی كلمة سواء بیننا و بینكم ألا نعبد إلاّ الله و لانشرك به شیئاً و لایتخذ بعضنا بعضاً أرباباً من دون الله» آل عمران/64
بگو ای اهل كتاب، بیایید بر سر سخنی كه میان ما و شما یكسان است بایستیم؛ كه جز خدا را نپرستیم و چیزی را شریك او نگردانیم، و بعضی ازما بعضی دیگر را به جای خدا به خدایی نگیرد.
آنچه گفته شد افزون بر تفاوت فاحشی است كه میان رسوبات تحریف آمیز بر نشسته پیرامون كتابهای آسمانی با چهره تابناك قدسی قرآن كریم دیده می شود؛ قرآنی كه همواره از سوی خداوند نگاه داشته می شود و خود فرمود:
«إنّا نحن نزّلنا الذكر و إنّا له لحافظون» حجر/9
همانا ما این قرآن را نازل كردیم و قطعاً نگهبان آن خواهیم بود.
این گزیده سخن دراین باب؛ و اینك به تفصیل آن می پردازیم:
بسیاری از مستشرقان در تألیفات خود، با همان روش كه در باره سایر ادیان به پژوهش پرداخته اند؛ سخن از اسلام و قرآن گفته اند؛ یعنی با این باور كه هیچ ارتباطی با وحی آسمانی ندارند. بدین رو در عرف ایشان طبیعی می نموده كه از اینجا و آنجا منابعی دست و پا كنند كه تأمین كننده این آیینها در طول تاریخ بوده باشد. حتی مستشرقانی كه تظاهر به مسیحی بودن داشته اند، صوری بوده و نه از سر باور راستین.
جز آن كه مسیحی بودن ایشان ـ هرچند در ظاهر ـ از انگیزه های جدی ایشان در تهاجم علیه اسلام و بدبینی نسبت آن بوده و این همان خاورپژوهی دینی است كه فرزندان واتیكان دنبال می كرده اند و پیشگامان نخستین آن مردان كنیسه و دانشمندان كلیسا بوده اند كه براین حركت همواره اشراف داشته و در سده های گذشته همواره بدان جهت می داده اند. اهداف این گروه از این گونه تلاشها موارد زیر بوده است.
1. ضربه زدن به اسلام و دگرگون كردن حقایق آن.
2. هواداری از مسیحیان در برابر خطر گسترش اسلام، با فاصله انداختن میان ایشان و حقایق درخشان و نشانه های آشكار و روشن اسلام.
3. تلاش در جهت مسیحی كردن مسلمانان، یا دست كم سست كردن باورهای آنان.
انگیزه های استعماری، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی را نیز می توان بر این موارد افزود كه همواره مانع از بیطرفی در طبیعت خاورشناسی و آگاهی درست از تاریخ فرهنگ شرق بوده اند. در تاریخ تمدن ویل دورانت می خوانیم:
در عربستان عده زیادی مسیحی به سر می بردند كه گروهی از آنها در مكه اقامت داشتند. محمد(ص) دست كم با یكی از آنها، یعنی ورقه، پسر نوفل و عموزاده خدیجه، «كه از متون دینی یهودی و مسیحی مطلع بود»، مناسبات نزدیك داشت، و همو غالباً به مدینه؛ شهری كه پدرش آنجا در گذشته بود سفر می كرد. شاید در آنجا با بعضی از پیروان دین یهود كه در مدینه فراوان بودند برخورد كرده است. بسیاری از آیات قرآن نشان می دهد كه وی اصول اخلاقی دین مسیح و یكتاپرستی دین یهود را ستوده و متون دینی این دو آیین را زاده وحی دانسته است. از نظر محمد(ص) بت پرستی شرك آمیز، بی بند و باری اخلاقی، زدوخوردهای قبیله ای، و تشتت سیاسی كه در عربستان جریان داشت در مقایسه با آموزشهای دین یهود و آیین عیسی بسیار شرم آور و ابتدایی بود. از این رو وی ضرورت یك دین نو را، كه بتواند گروه های توطئه گر را وحدت بخشد و به صورت یك ملت سالم درآورد و راه و رسم طغیان و انتقام زمینی را براندازد و اخلاق و دستورات آسمانی را به اجرا درآورد، عمیقاً دریافت. شاید این اندیشه ها به خاطر كسان دیگر هم می گذشت. 
می دانیم كه در آغاز قرن هفتم عده ای مدعیان پیامبری درعربستان بوده اند. بسیاری از اعراب با فكر مسیح موعود، كه مورد اعتقاد پیروان دین یهود بود، آشنا بودند؛ اینان نیز با بی صبری منتظر بودند تا پیامبری از جانب خدا بیاید. گروهی از اعراب نیز كه عنوان حنیف داشتند منكر خداوندی بتان كعبه بودند و از خدای یگانه ای كه می باید جهانیان بنده او باشند و از روی رضا و رغبت او را بپرستند سخن می داشتند. محمد(ص) چون همه رسولان خدا، زبان حال مردم عصر خویش بود و حاجتها و آروزهای ایشان را تعبیر می كرد.4
اسقف یوسف درّة الحداد 5 نیز می نویسد:
قرآن از منابع مختلفی بهره برده كه مهم ترین آنها كتاب مقدس، بویژه تورات است و گواه بر این مطلب خود قرآن است؛ از جمله آیات زیر:
«إنّ هذا لفی الصحف الأولی. صحف إبراهیم و موسی» اعلی/18ـ19
بی تردید این معنی در صحیفه های گذشته هست؛ صحیفه های ابراهیم و موسی.
«أم لم ینبّأ بما فی صحف موسی. و ابراهیم الذی وفّی. أن لاتزر وازرة وزر أخری»
نجم/36ـ37
یا بدانچه در صحیفه های موسی آمده خبر نیافته است؛ و نیز همان ابراهیمی كه وفا كرد: كه هیچ بردارنده ای بار گناه دیگری را بر نمی دارد.
«و إنّه لفی زبر الأولین. أ و لم یكن لهم آیة أن یعلمه علماء بنی اسرائیل»
شعراء/196 ـ 197
و این در نوشته های پیشینیان هست. آیابرای ایشان این خود دلیل روشنی نیست كه عالمان بنی اسرائیل از آن اطلاع دارند؟
آیه نخست محمد، نشان از سازگاری قرآن او با زبر الأولین (متون پیشینیان) دارد و آیه دوم او دانشمندان بنی اسرائیل را بر این تطابق گواه می گیرد، اما چه ارتباطی است میان قرآن و یافته شدن آن در زبرالأولین؟ این راز محمد است، از آنجا كه آیه های او در زبرالأولین با زبان غیرعربی نازل شده كه آنها نمی دانند، پس توسط عالمان بنی اسرائیل به محمد رسیده است و او نیز با زبان عربی آشكار، مردم را بدان بیم داده است.
پس اصل قرآن در متون پیشینیان نازل شده بود و این ارتباط میان قرآن و كتابهای منبع آن را می رساند كه زبرالأولین؛ یعنی صحیفه ها و كتابهای پیشینیان باشد.
نیز، گواهی دانشمندان اهل كتاب به درستی آنچه در قرآن است تنها بدان جهت بوده كه ایشان نیز در آن وحی مولود شریك بوده اند؛ زیرا وحی نازل شده دستاورد شخصی است كه كسی جز صاحب آن را نمی شناسد.
نیز آیه «و من قبله كتاب موسی إماماً و رحمة و هذا كتاب مصدق لساناً عربیاً» به صراحت می گوید او بر كتاب موسی شاگردی كرده و آن را در قالب زبان عربی ریخته. در نتیجه قرآن، نسخه عربی برگردان از كتاب اصلی ـ تورات ـ است. منظور از تفصیل در آیه «كتاب فصّلت آیاته قرآناً عربیاً» نیز یعنی برگردان عربی از متن اصلی غیرعربی. پس در نتیجه قرآن، وحی است و توضیح و تفصیل عربی كتاب آسمانی است، زیرا متن اصلی آن از آسمان نازل شده است….6
كسانی همانند «تسدال»، «ماسیه» ، «اندریه» ، «لامنز»، «گلدزیهر» و «نولدكه» 7 نیز بر همین منوال، قرآن را برگرفته از متون كهن دانسته اند؛ دلیل آنها نیز تنها همگونی آموزه های قرآن و دیگر كتب است؛ چرا كه داستانها و حكمتهای قرآن همانهاست كه در كتب یهود و اناجیل و حتی در آموزه های زردشت و برهما آمده، از جمله داستان معراج و نعمتهای اخروی و جهنم و صراط و آغاز با بسمله و نمازهای پنجگانه و دیگر احكام عبادی، نیز گواهی هر پیامبر به پیامبر بعدی كه همه و همه برگرفته از متون كهن است كه نزد عرب شناخته شده بود.
پنداشته اند قرآن، نمادی از تلمود است كه از عالمان یهود و دیگر ادیان كه با جزیرة العرب ارتباط نزدیك داشتند به پیامبر رسیده، و پیامبر پیش از آن كه نبوت خود را علنی سازد با آنان برخورد داشت.
ویل دورانت می نویسد:
«این نكته در خور ذكر است كه دین اسلام در بعضی موارد به آیین یهود ماننده است. قرآن از یك سو به ستایش دین یهود می پردازد و از سوی دیگر آن را نكوهش می كند، اما در زمینه مفاهیمی چون توحید، نبوت، ایمان، توبه، روز حساب، و بهشت و دوزخ از تعلیمات موسی متأثر است… مراسم دینی آیین یهود به نام شمایسرائل (= هان گوش كن اسرائیل) كه تأكیدی است بر یكتایی خدا، در دین اسلام به صورت «لااله الا الله» درآمده است… عبارت بسم الله الرحمن الرحیم… انعكاسی از یكی از عبادات مكرر تلمود است. همچنین صفت رحمان كه اختصاص به الله دارد یادآور صفت رحمانا است كه درمورد یهود به كار می رود. صفات و اصطلاحاتی كه در تلمود آمده اند همواره مورد استفاده مسلمین قرار گرفته… همین امر افرادی را بر آن داشته است كه تصور كنند محمد(ص) منابع دین یهود را می شناخته است…»8

آیینهای ابراهیمی؛ سرازیر از یك منبع

ما مسلمانان بر این باوریم كه همه ادیان الهی از یك منبع سرازیر شده و از یك آبشخور خوشگوار و سرچشمه زلال؛ همگی در پی توحید كلمه و كلمه توحید و عمل صالح خالصانه و آراستگی به مكارم اخلاق هستند؛ بی هیچ اختلافی در اصول كلی یا در فروع جزئی:
«شرع لكم من الدین ما وصّی به نوحاً و الذی أوحینا إلیك و ما وصّینا به ابراهیم و موسی و عیسی أن أقیموا الدین و لاتتفرقوا فیه…» شوری/13
از دین آنچه را كه به نوح درباره آن سفارش فرمود برای شما تشریع كرد، و آنچه را به تو وحی كردیم و آنچه را كه درباره آن به ابراهیم و موسی و عیسی سفارش نمودیم كه دین را به پا دارید و در آن تفرقه اندازی مكنید.
بنابراین یك دین و یك آیین است، و همه دستورات و تكالیف در پی یك هدف مشترك هستند كه همان تكامل آدمی است: «إن الدین عند الله الاسلام»(آل عمران/19) و این یعنی آن كه حقیقت همه ادیان، از آدم تا خاتم، اسلام است، كه همان تسلیم در برابر خدا و پرسش خالصانه اوست و بس.
«و من یبتغ غیرالاسلام دیناً فلن یقبل منه و هو فی الآخرة من الخاسرین»
آل عمران/85
و هر كه جز اسلام دینی بجوید هرگز از وی پذیرفته نشود و در آخرت از زیانكاران است.
پس اسلام همان آیین فراگیر جهانی است، هر كه از آن سر برتابد از شاهراه اصلی سرتافته و سرانجام راه را گم كرده است. اینچنین مسلمانان ما با ایمان به همه پیامبران بی هیچ تفاوتی، پرورش یافته اند:
«قولوا آمنا بالله و ما أنزل الینا و ما أنزل الی ابراهیم و إسماعیل و اسحق و یعقوب و الأسباط و ما أوتی موسی و عیسی و ما أوتی النبیون من ربّهم لانفرّق بین أحد منهم و نحن له مسلمون» بقره/136
بگویید: ما به خدا و به آنچه بر ما نازل شده و به آنچه بر ابراهیم و اسحاق و یعقوب و اسباط نازل آمده و به آنچه بر همه پیامبران از سوی پروردگارشان داده شده ایمان آورده ایم، میان هیچ یك از ایشان فرق نمی گذاریم و در برابر او تسلیم هستیم.
این است سخن قرآن، كه به كلمه توحید و توحید كلمه فرا می خواند، و ندا در می دهد كه با تسلیم در برابر پروردگار جهانیان، فرقی میان ادیان نیست، و این است راه درست همبستگی و جز این، گمراهی و از هم گسستگی است:
«فإن آمنوا بمثل ما آمنتم به فقد اهتدوا و إن تولّوا فانّما هم فی شقاق» بقره/137
پس اگر آنان هم به آنچه شما بدان ایمان آورده اید ایمان آوردند قطعاً هدایت شده اند، ولی اگر روی بر تافتند، جز این نیست كه سر ستیز دارند.
در این آیه دیدگاه یهود و نصارا را كه دعوی جدایی و برتری جویی سر می دادند نادرست و فاجعه آمیز می خواند: «و قالوا كونوا هوداً أو نصاری تهتدوا»؛ یعنی یهود می گفتند به یهودیت گرایید، نه هیچ آیین دیگری؛ تا هدایت یابید. و نصارا می گفتند بر سر نصرانیت باشید تا هدایت یابید. قرآن سخن هر دو گروه را ردّ كرده، به حلقه زدن پیرامون آیین پاك ابراهیمی فرا می خواند:
«قل بل ملّة ابراهیم حنیفاً و ما كان من المشركین» بقره/135
بگو، نه بلكه بر آیین ابراهیم حقیقت گرا هستم و وی از مشركان نبود.
«صبغة الله و من أحسن من اللّه صبغة و نحن له عابدون» بقره/138
این است نگارگری الهی؛ و كیست خوش نگارتر از خدا؟ و ما او را پرستندگانیم.
آری رنگ خداست كه فراگیر است و نیك بختی تمامی بشریت را تأمین می كند، كه خوشبختانه در این میان، مسلمانان بدان گردن نهاده اند.

خاستگاه مشترك؛ تنها دلیل همگرایی وهم روشی

نكته دیگر این است كه هم گرایی و هم سخنی ادیان آسمانی، ناگزیر باید دلیلی منطقی داشته باشد كه یكی از موارد سه گانه زیر خواهد بود:
1. برخورداری از خاستگاه مشترك؛ زیرا همگی برگرفته از یك ریشه و بن مایه هستند، و در نتیجه در سرشاخه ها نیز طبعاً همگون خواهند بود.
2. یا به دلیل آن كه برخی از برخی دیگر گرفته شده اند؛ و چون دست به دست شده اند شاهد همسانی میان آنان هستیم.
3. یا آن كه این همانندی از روی اتفاق بوده و دلیل آگاهانه ای در كار نیست.
بی تردید، گزینه سوم را نمی توان پذیرفت، چرا كه با حكمت شگرف حاكم بر جهان تدبیر نمی خواند. می ماند دو گزینه نخست؛ سئوال این است، این جماعت را چه شده كه گزینه مستدلّ نخست را نادیده گرفته و بر آن گزینه بی پایه و زشت دوم هم داستان شده اند؛ این اتفاق بس تأمّل برانگیز است.
افزون بر اینكه شواهد فراوانی كه برای احتمال اول وجود دارد، گزینه دیگر را از بنیاد ویران می سازد؛ از جمله:
اولاً؛ قرآن خود به صراحت اظهار می كند كه به پیامبر اسلام مستقیماً وحی و نازل شده تا جهانیان را بدان بیم دهد؛ اكنون چگونه برای احتمال خلاف به قرآن استناد می جویند؛ این نیست جز نوعی تناقض فهمی و اجتهاد در برابر نص صریح و روشن.
ثانیاً؛ قرآن، معارف استواری به بشر تقدیم كرده كه بسی فراتر از فلسفه هستی و انسان شناسی است و هیچ اندیشه بشری را در آن زمان به آستانه آنها راه نبوده، چه رسد به خرافات بشر بافته و ساخته ای كه عهدین را پركرده بود.
ثالثاً؛ آموزه های بلند عرضه شده از سوی قرآن، هرگز با افسانه های سست و دست نوشته های عهدین همخوانی ندارد، آیا می توان این رفیع را برگرفته از آن فرومایه دانست.
و دلایل دیگری كه به تفصیل خواهد آمد.

قرآن، خود گواه وحیانی بودن آن

اگر از خود قرآن بپرسیم گواهی خواهد داد كه بر پیامبر اسلام، محمد(ص) وحی شده؛ چنان كه بر پیامبران پیشین نیز وحی می شد:
«إنّا أوحینا إلیك كما أوحینا إلی نوح و النبیین من بعده و أوحینا إلی إبراهیم و إسماعیل و إسحاق و یعقوب و الأسباط و عیسی و أیوب و یونس و هارون و سلیمان و آتینا داود زبوراً. و رسلاً قد قصصناهم علیك من قبل و رسلاً لم نقصصهم علیك و كلّم الله موسی تكلیماً. رسلاً مبشرین و منذرین لئلا یكون للناس علی الله حجّة بعد الرّسل و كان الله عزیزاً حكیماً. لكن الله یشهد بما أنزل إلیك أنزله بعلمه و الملائكة یشهدون و كفی بالله شهیداً…» نساء/163ـ166
ما همچنان كه به نوح و پیامبران بعد از او وحی كردیم به تو نیز وحی كردیم، و به ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط و عیسی و ایوب و یونس و هارون و سلیمان نیز وحی نمودیم و به داود زبور بخشیدیم. و پیامبرانی را كه در حقیقت آنان را قبلاً بر تو حكایت نمودیم؛ و پیامبرانی را كه سرگذشت ایشان را بر تو نازل نكرده ایم و خدا با موسی آشكار سخن گفت. پیامبرانی كه بشارتگر و هشدار دهنده بودند تا برای مردم پس از فرستادن پیامبران در مقابل خدا بهانه و حجتی نباشد و خدا توانا و حكیم است. اما خدا به حقانیت آنچه بر تو نازل كرده است گواهی می دهد؛ آن را به علم خویش نازل كرده است و فرشتگان نیز گواهی می دهند و كافی است خدا كه گواه باشد.
بگو گواهی چه كسی از همه برتر است؛ بگو خدا میان من و شما گواه است. و این قرآن به من وحی شده تا به وسیله آن، شما و هر كس را كه این پیام به وی برسد هشدار دهم.
براین منوال آیه های بسیاری دیده می شود كه به صراحت، قرآن را وحی مستقیم به پیامبر اسلام می داند تا قوم خود و هر آن كه را پیامش به وی می رسد بدان بیم دهد.
اما اینكه پیامبر آن را در كتب پیشین یافته یا از ایشان دریافته، یا از دانشمندان بنی اسرائیل آموخته، چیزی است شگفت كه هرگز بافت استوار و فخیم قرآن آن را باور ندارد.

قرآن در كتب پیشینیان (زُبُرالاولین)

امّا آنچه دوست ما اسقف درّه بدان استناد جسته نشانه های بی پایگی در آن به روشنی پیداست؛ خدای تعالی می فرماید:
«إنّ هذا لفی الصحف الأولی. صحف إبراهیم و موسی» اعلی/18 ـ 19
بی تردید این معنی در صحیفه های گذشته هست؛ صحیفه های ابراهیم و موسی.
«هذا» در این آیه اشاره به پندهایی دارد كه در آیه های قبلی آمده بود:
«قد أفلح من تزكّی. و ذكر اسم ربّه فصلّی. بل تؤثرون الحیاة الدنیا. و الآخرة خیر و أبقی»
رستگار آن كسی كه خود را پاك گردانید، و نام پروردگارش را یاد كرد و نماز گزارد. ولی شما دنیا را برمی گزینید، با آن كه آخرت نیكوتر و پایدارتر است.
این آیه ها بر این تأكید دارد كه آنچه پیامبر اسلام آورده چیز تازه و بی سابقه ای نسبت به آنچه دیگر پیامبران آورده اند نبوده: «قل ماكنت بدعاً من الرسل» پیام او سخن تازه ای نبوده كه در میان پیامهای الهی بی سابقه بوده باشد، بلكه مقتضای طبیعت وحی آسمانی در تمامی دورانها از آدم تا خاتم نیز چنین بوده است؛ زیرا دین الهی یكی است و بخشی از آن با بخشی دیگر در تعارض نیست. آیه یادشده به محتویات قرآن اشاره دارد كه پی در پی همراه با پیامبران الهی فرود آمده و پندها و آموزه های آن با آمدن هر نسل تكرار شده است. منظور از آیه این است؛ نه آنچه دوست اسقف ما پنداشته بود.
نیز در این آیه كه فرمود: «ام لم ینبّأ بما فی صحف موسی. و إبراهیم الذی وفّی» مرجع ضمیر مستتر در فعل «لم ینبّأ» كسی است كه رو در روی رسالت ایستاده، با ریشخند بدان اعلام می دارد كه در صورت ایمان نیاوردن دیگران به این پیام، بارگناه دیگران را نیز بر دوش خواهد كشید. قرآن در پاسخ ایشان اعلام می دارد كه آیا بدیشان ابلاغ نشده كه هر كسی سرانجام كیفر كار خویش را خواهد دید و هیچ كسی بار گناه دیگری را بر دوش نخواهد كشید: «و لاتزر وازرة وزر أخری».
پس اگر به قرآن وقعی نمی نهند، به آنچه در صحیفه های نخستین آمده اعتنا كنند، مگر گزارش آنها پیش از این بدیشان نرسیده بود؟ آیات دیگر نیز همین معنی را منظور كرده اند و بس.
«أ و لم یكن لهم آیة أن یعلمه علماء بنی اسرائیل» شعراء/197
آیا برای ایشان این خود دلیل روشنی نیست كه عالمان بنی اسرائیل از آن اطلاع دارند؟
نشانه دیگر بر حقانیت دعوت محمدی آن است كه راسخین درعلم از میان اهل كتاب حقانیت آن را به یاری حقایقی كه بدانها دست یافته اند گواهی می كنند:
«لكن الراسخون فی العلم منهم و المؤمنون یؤمنون بما أنزل إلیك و ما أنزل من قبلك» نساء/162
اما راسخان آنان در دانش، و مؤمنان، به آنچه بر تو نازل شده و آنچه پیش از تو نازل گردیده ایمان دارند.
«و إذا سمعوا ما أنزل إلی الرسول تری أعینهم تفیض من الدمع مما عرفوا من الحقّ یقولون ربّنا آمنّا فاكتبنا مع الشاهدین» مائده/83
و چون آنچه را به سوی این پیامبر نازل شده بشنوند، می بینی بر اثر آن حقیقتی كه شناخته اند، اشك از چشمهاشان سرازیر می شود، می گویند پروردگارا، ما ایمان آوردیم، پس ما را در زمره گواهان بنویس.
این كشیشان و راهبان اند كه در برابر حقیقت تكبّر ندارند هر جا بدان دست یابند در برابر آن خاضع اند، و اینك آن را در دامن اسلام یافته اند.
«قل أرأیتم إن كان من عندالله و كفرتم به و شهد شاهد من بنی اسرائیل علی مثله فآمن و استكبرتم» احقاف/10
بگو به من خبر دهید اگر این قرآن از نزد خدا باشد و شما بدان كافر شده باشید و شاهدی از فرزندان اسرائیل به همانند آن گواهی داده و ایمان آورده باشد و شما تكبّر نموده باشید [آیا باز هم شما ستمكار نیستید. ]
منظور از «مانند آن» كه در آیه آمده، مانند قرآن است؛ یعنی از دانشمندان بنی اسرائیل كسانی هستند كه گواهی می دهند كه آموزه های قرآن یكسره همانند آموزه های تورات است كه خداوند بر موسی نازل فرموده و به همین دلیل حقیقت مطابق با ادیان پیشین الهی را در آن لمس كرده بدان ایمان آورده اند.
بسیاری از دانشمندان اهل كتاب نیز به مجرد رسیدن پیام فراخوان به ایشان، به حقانیت پیام اسلام ایمان آورده اند؛ زیرا گمشده ای كه در جست وجوی آن بودند در قرآن یافتند و این گواهی عملی ایشان بود در كنار اظهار علنی شان درحضور جماعت بنی اسرائیل.
و این است منظور قرآن از گواهی دانشمندان بنی اسرائیل به حقانیت دعوت پیامبر، چرا كه آن را موافق با معیارهای حقیقت كه نزد خود داشتند یافتند؛ نه آنچه دوست اسقف ما پس از چهارده قرن پنداشته كه قرآن ازكتابهای ایشان اقتباس گردیده و از سخنان ایشان برگرفته شده است؛ ادعایی كه آن نجیب زادگان نیز هرگز نگفته اند و به راستی حق انصاف را پاس داشته اند.
«والذین آتیناهم الكتاب یعلمون انّه منزّل من ربّك بالحق» انعام/114
و كسانی كه كتاب [آسمانی] بدیشان داده ایم می دانند كه آن ازسوی پروردگارت به حق فرو فرستاده شده است.
«الذین آتیناهم الكتاب یعرفونه كما یعرفونه أبناءهم» انعام/20
كسانی كه كتاب [آسمانی] به آنان داده ایم، همان گونه كه پسران خود را می شناسند او را می شناسند.
این همان شناخت ناشی از دریافت حقیقت پس از رویارویی با آن است، بر پایه شاخصهایی كه از پیامبران پیشین آموخته و در دست داشته اند، كه امثال دوست اسقف ما نیز آن را امروزه دریافته اند اما «و جحدوا بها و استیقنتها أنفسهم ظلماً و علوّاً»(نمل/14)
و با آن كه دلهاشان بدان یقین داشت (از سر ستم و تكبر آن را انكار كردند)
مانند پیشینیان، كه قرآن در وصف آنان می فرماید:
«فلمّا جاءهم ما عرفوا كفروا به فلعنة الله علی الكافرین» بقره/89
ولی همین كه آنچه را می شناختند برایشان آمد انكارش كردند؛ پس لعنت خدا بر كافران باد.
آری لعنت خدا بر كسانی كه در گذشته و اكنون، تلاش در پنهان كردن حقیقت داشته اند؛ پس گمراه شده و گمراه كرده اند و هرگز راه درست را نیافتند.

نگاهی گذرا به قرآن و متون تحریف شده

اینك برخی از معارف و آموزه های قرآن را كه در اوج بلندی و عظمت قرار دارد با آنچه در متون دیگر آمده یا اندیشه كوتاه بشر بدان دست یافته مقایسه می كنیم، تا دلیلی قاطع براین حقیقت باشد كه این مضامین تنك مایه هرگز نتوانند مستند آن كتاب سترگ باشند.

اوصاف جلال خداوند در قرآن

توصیف خداوند از سوی قرآن بسی فراتر از فهم بشر آن روز است، بلكه اگر قرآن نبود هرگز بشر بدان پایه و مایه از شناخت نمی رسید؛ زیرا دقیق ترین توصیف خداوند آن است كه خود در قرآن آورده و نه در هیچ جای دیگری.
در سوره حشر می خوانیم:
«هو الله الذی لاإله إلا هو عالم الغیب و الشهادة هو الرحمان الرحیم. هو الله الذی لاإله هو الملك القدّوس السلام المؤمن المهیمن العزیز الجبّار المتكبّر سبحان الله عمّا یشركون. هو الله الخالق البارئ المصوّر له الأسماء الحسنی، یسبّح له ما فی السموات و الأرض و هو العزیز الحكیم» حشر/ 22 ـ 24
در سوره توحید نیز می خوانیم:
«قل هو الله أحد. الله الصمد. لم یلد و لم یولد. و لم یكن له كفواً أحداً»
در سوره رعد می خوانیم:
«عالم الغیب و الشهادة الكبیر المتعال» رعد/9
در سوره شوری می خوانیم:
«فاطر السماوات و الأرض جعل لكم من أنفسكم أزواجاً و من الأنعام أزواجاً یذرؤكم فیه لیس كمثله شیء و هو السمیع البصیر. له مقالید السماوات و الأرض یبسط الرزق لمن یشاء و یقدر إنّه بكل شیء علیم» شوری/11 ـ 12
در سوره بقره نیز آمده است:
«الله لا اله الا هو الحی القیوم لاتأخذه سنة و لانوم له ما فی السموات و ما فی الأرض من ذا الذی یشفع عنده إلاّ بإذنه یعلم ما بین أیدیهم و ما خلفهم و لایحیطون بشیء من علمه إلاّ بما شاء وسع كرسیه السماوات و الأرض و لایؤوده حفظهما و هو العلی العظیم» بقره/255
افزون بر توصیفات بلند دیگری كه قرآن كریم از آنها آكنده است، ولی كتابهای دیگر تهی است؛ مگر به اندازه ناچیز، اكنون آیا آن مقدار ناچیز می تواند منبع و سرچشمه این انبوه فراوان باشد.
هر یك از این توصیفات نشان از حقیقتی در ذات مقدس او دارد كه منشأ این آثار و بركات شده و رشته وجود را فیض بخش گردیده كه عالمان سترگ در موسوعه های بزرگ خود به تشریح و توضیح آنها پرداخته اند.
در مجالی دیگر، توصیفات متون ادیان دیگر از خداوند را بررسی خواهیم كرد.

پی نوشت‌ها:

1. این نوشتار ترجمه بخشی از كتاب «النهج القویم فی الدفاع عن قدسیة القرآن العظیم» است كه توسط استاد معرفت در اختیار پژوهشهای قرآنی گذاشته شده است. این كتاب در دست انتشار می باشد. لازم به ذكر است بخش دیگری از این اثر در شماره آینده درج خواهد شد.
2. ر.ك: جلد نخست كتاب التمهید فی علوم القرآن.
3. در این زمینه در مجلدات 4 و 5 و 6 كتاب التمهید فی علوم القرآن به گونه مشروح سخن گفته ایم.
4. ویل دورانت، تاریخ تمدن، تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 4/207، عصر ایمان، فصل نهم.
5. یوسف درة الحداد در سال 1939 میلادی به رتبه كاهنی در كنیسه لبنان دست یافت. سپس به مدت بیست سال با همان گرایش به بررسیهایی در زمینه اسلام و قرآن پرداخت و در این بررسیها در جهت تقویت و هم گرایی بین قرآن و عهدین برآمد تا عهدین را به عنوان منبع و مصدر آنچه قرآن به وحی نسبت می دهد معرفی كند، او در سال 1979 میلادی درگذشت.
6. ر.ك: دروس قرآنیة، نوشته یوسف درّة الحداد، جلد 2، صفحه 173 ـ 188، فصل: القرآن و الكتاب، بیئة القرآن الكتابیة، فصل11؛ منشورات المكتبة البولسیة، لبنان، 1982م.
7. ر.ك: آراء المستشرقین حول القرآن الكریم و تفسیره، عمر رضوان، جلد 1، صفحه 272 ـ 290 و 335.
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: سه شنبه 12 خرداد 1394 ساعت: 7:57 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

تأویل و آیات محکم و متشابه

بازديد: 117
تأویل و آیات محکم و متشابه

نقدی بر «تفسیر احسن الحدیث» و «قاموس قرآن»

ماشاءالله بیات مختاری
بر اساس آیه 7 سوره آل عمران، مجموعه آیات قرآنی به دو بخش محكمات و متشابهات تقسیم شده اند. به این معنی كه هر یك از آیات وحی نامه الهی كه نزول تدریجی و گفتاری آن بر طبق عقیده مشهور 23 سال طول كشیده، یا محكمند یا متشابهند و قسم سومی فرض ندارد. آیه یادشده چنین است:
«هو الذی أنزل علیك الكتاب منه آیات محكمات هنّ امّ الكتاب و اخر متشابهات فأمّا الذین فی قلوبهم زیغ فیتّبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنة و ابتغاء تأویله و ما یعلم تأویله إلا الله و الراسخون فی العلم یقولون آمنّا به كلّ من عند ربّنا و ما یتذكّر إلا أولوا الألباب» آل عمران/7 
محكمات آیاتی هستند كه در دلالت بر مرادشان محكم و استوارند و اشتباه و خلطی بین معنای مراد و غیرمراد موجود نیست و دل و قلب در برابر پذیرش پیام آن گروه، آرام و منبسط و بی دغدغه است، نه در معرض خیزش
و انگیزش فتنه های كلامی و رفتاری و فقهی. آیاتی همچون «قل هو الله أحد» (اخلاص/2)، «الله خالق كل شیء»(زمر/62) و «للذكر مثل حظّ الأنثیین»(نساء/6) در زمره محكمات قرار می گیرند.
اما متشابه آیه ای است كه با آن كه بر مدلول لفظی خود دلالت می كند و ظهور در معنای خود دارد، ولی از نظر مقصد و مراد، دستخوش تردید و شبهه است و دل به آن معنای ظاهری آرام نمی گیرد و زمینه فتنه جویی در آن وجود دارد.
به تعبیر دیگر در آیات متشابه الفاظ آیه بر موضوع له خودشان دلالت تام دارند و متشابه بودن آن به دلیل قصور لفظی آن نیست تا در نتیجه محكمات همانند خاص و قید و قرینه موضوع له لفظ را مشخص نمایند، چون اصولاً غرابت و اجمال لفظی به اصطلاح مشهور وجود ندارد، بلكه تشابه از این روی پدید آمده كه آیه هم بر معنای مراد و مقصود كه قابل پذیرش و منطقی است وهم معنای غیر مراد و مقصود قابل انطباق است. تشابه نه از اوصاف لفظ و نه از اوصاف اعم از لفظ و معنی، بلكه فقط از اوصاف خاص معنی است.
ظاهر آیات متشابهات با آیات محكمات ناسازگار، بلكه در تضاد و تعارض است، اگر تعارضی ظاهری میان محكمات و متشابهات نباشد، عنوان امّ الكتاب بودن محكمات و مرجع و مفسربودن آنان، تصور درستی ندارد. و چون قرآن آمده است كه در حوزه های گوناگون زندگی سامان بخش و آرامش آور باشد، ابتدا خود باید آرام گیرد و آیات متشابه را كه ناآرام و دستاویز فتنه آوران است به سوی ساحل آرامش رهبری نماید.
و محكمات بر اساس معرفی خود قرآن، امّ الكتاب، مرجع، مفسر و آرام بخش متشابهات معرفی شده اند. وقتی آیه «الرحمن علی العرش استوی»(طه/5) مورد قراءت یا استماع قرار می گیرد خواننده در مراد آن دچار تردید می گردد و تلاطم و اضطراب روحی بر او عارض می گردد و طوفانهای فتنه فكری و اعتقادی؛ همانند پندار جسم بودن و ماده بودن و زمان مندی و مكان مندی خداوند شروع به وزیدن در ساختار فكری و ذهنی او می كند، ولی با مراجعه و عرض بر آیه محكم و مرجع «لیس كمثله شیء»(شوری/11) تندباد جسم پنداری خداوند از حركت می ایستد و می فهمد كه مراد آن آیه، تدبیر تام و كامل و احاطه تدبیری حضرت حق بر ملك و ملكوت و عالم خلق و امر است.
نمونه دیگر اینكه وقتی شنونده و خواننده آیه «وجوه یومئذ ناضرة. الی ربّها ناظرة»(قیامت/22) را می شنود و یا می خواند در هندسه ذهنی و اعتقادی او تشبیه و تجسیم خداوند شكل می گیرد، و می پندارد كه خدای سبحان در روز واپسین، دیدنی است، اما وقتی به آیه محكم و مرجعی چونان «لاتدركه الأبصار و هو یدرك الأبصار» (انعام/103) مراجعه می كند پندار رؤیت مادی خداوند از ذهنش پاك می شود.
نویسنده محترم كتاب «قاموس قرآن» و تفسیر «احسن الحدیث» آقای سید علی اكبر قرشی كه از مؤلفان و مفسران معاصرند در تعریف محكم و متشابه و حكمت متشابهات و امّ الكتاب بودن محكمات، مطالبی را نگاشته اند كه از نظر راقم سطور، شایسته بررسی و نقد و بازنگری است؛ از این رو مطالب مقاله زیر چند عنوان كلی ارائه می گردد:


تعریف و تفسیر محكم و متشابه

نویسنده محترم در دو كتاب خود مطالبی را در زمینه تعریف محكم و متشابه آورده است كه به طور خلاصه گزارش می شوند:
الف. پایه بودن محكمات (امّ الكتاب بودن) از آن جهت است كه معانی آنها روشن است و جنبه عملی دارند و نه عقیدتی و آیات متشابه بیشتر جنبه عقیدتی دارند.1
ب. مراد ازتشابه، همانندی لفظی نیست، بلكه یا تشابه در مراد است و یا مبهم بودن وجوه خارجی. آیاتی كه از نظر مراد متشابه باشند مثل آیات الاحكام، با مراجعه به روایات، تاریخ و آیات، مراد آنها معلوم می شود و دیگر متشابه نیستند. می ماند فقط متشابهاتی كه از لحاظ مصداق و نوع خارجی متشابه هستند و مقصود از آیه هفتم آل عمران این گونه متشابهات است؛ مانند خواب اصحاب كهف، معجزات پیامبران، زنده شدن مرغان به دست ابراهیم، حروف مقطعه، جریان قیامت و….2
ج. آیاتی نظیر: «و جاء ربّك و الملك صفاً صفاً»(فجر/22) و «الرحمن علی العرش استوی»(طه/5) و «فأتی الله بنیانهم من القواعد» از آیات متشابه نیستند، زیرا مراد آنها روشن شده است.3
د. باید به مضمون آیات متشابه تنها ایمان آورد و حقیقت آنها را موكول به خداوند كرد. متشابهات تا آخر متشابه هستند و اگر آیات متشابه با مراجعه به آیات و روایات، از محكمات شوند دیگر تقسیم آیات به دو قسم محكمات و متشابهات مفهوم ندارد. تا در دنیا هستیم متشابهات بر ما روشن نمی شوند، و حتی با برگرداندن آنها به محكمات باز این قفل گشوده نخواهد شد.4
هـ. جمله «و مایعلم تأویله الا الله» صریح است در اینكه تأویل متشابه را فقط خدا می داند. آنها كه می گویند با برگشت دادن متشابهات به محكمات آنها را می دانیم، بر خلاف آیه سخن گفته اند.5
و.برخی از متشابهات با رجوع به ائمه معصومین(ع) هم معلوم نمی شوند، زیرا ما انسانها از درك حقایق ماورای ماده عاجزیم.6

بازنگری و بازشناسی

سخنان یادشده از جهاتی نقدپذیر هستند:
1. اینكه گفته شده كه مراد از متشابه، یا تشابه در مراد است كه به وسیله تاریخ مراد آن معلوم شده است…، دقیق و صریح نیست، زیرا تمامی آیات قرآن در دلالت بر مدلول و مراد خود، یا به تنهایی یا به كمك و مدد سایر آیات استحكام و استواری می یابند. قرآن در آیات فراوان، خود را نور، هادی، بیان، تبیان كل شیئ توصیف می كند كه این با گنگ بودن پاره ای از آن هم ناهماهنگ است.
علامه طباطبایی می نویسد:
«در قرآن مجید آیه ای كه هیچ گونه دسترسی به مراد واقعی اش ممكن نباشد، وجود ندارد. و آیات قرآن یا بی واسطه محكمند یا با واسطه محكم می شوند.»7
بنابراین برای توضیح مراد آیات متشابه، آیات محكمات كافی هستند و به حوزه بیرون از آن نیازی نیست. البته استنطاق قرآن در ظرفیت هر كس نیست و راسخان درعلم را می طلبد كه در رأس آنان پیامبر و ائمه(ع) هستند و شرط فهم متشابهات، علم است و نه عصمت، تا گفته شود راه فهم آن بر همگان بسته است.
2. اینكه گفته شد برخی تشابه در نحوه وجود خارجی دارند مانند حقیقت جن، روح، ملائكه، وقت قیامت و… كه با رجوع به سخنان ائمه هم روشن نمی شوند و مراد از متشابهات در آیه هفتم آل عمران همین قسم است، باید گفت كه اینها هیچ كدام جزء متشابهات نمی باشند؛ چون اموری هستند كه در غیب مكنون و مطلق به سر می برند، و خداوند در قرآن، جزئیات چگونگی آنها را بیان نكرده است، تا آنها را متشابهات بنامیم. 
به بیانی دیگر آیا شناخت جزئی آن حقایق مقصود به إفهام الهی هست یا نه؟ اگر مقصود به إفهام باشند پس نوعی قصور و تقصیر در قرآن و كلام الهی موجود است كه متعرض دقایق آنها نشده و اگر جزئیات آن حقایق مقصود به إفهام نمی باشند ـ كه حق نیز همین است ـ دیگر متشابه نیستند، چون مشمول تعبیر: «هوالذی أنزل علیك الكتاب منه آیات محكمات هنّ امّ الكتاب و اخر متشابهات»(آل عمران/7) نمی شوند.
باید گفت آن حقایق از نظر نحوه وقوع خارجی برای ما ناشناخته هستند، نه اینكه جزء آیات متشابهات می باشند؛ چنان كه نویسنده محترم باور داشت.
3. ملاك آیات متشابه دستاویز فتنه و شبهه واقع شدن آنها است چون در آیات متشابه برخی احتمالات، حق و مرادند و برخی حق نما و غیرمراد، و جهل به نحوه وجود خارجی حقایق و موجوداتی چون جن، ملائكه، شیطان و روح، این ویژگی را ندارند.
«و أمّا الذین فی قلوبهم زیغ فیتّبعون ما تشابه ابتغاء الفتنة» آل عمران/7
4. منشأ خلط و اشتباه این نظریه در این است كه محكم و متشابه را دو وصف حقیقی و ذاتی پنداشته است، در صورتی كه محكمات و متشابهات اموری نسبی و اضافی هستند. ممكن است آیه ای برای كسی متشابه باشد، ولی برای دیگری كه در سطح و افق والاتری از علم و ادراك قرار گرفته، جزء محكمات باشد. در متشابه بودن و نبودن آیه، عنصر زمان و مكان، موقعیت علوم و معارف بشری و فرد مواجِه تأثیر دارد.
امام صادق(ع) فرمود:
«المتشابه مااشتبه علی جاهله.»8
از این حدیث دو نكته استفاده می شود:
الف. ما در قرآن آیه ای كه متشابه مطلق باشد نداریم، بلكه همگی آنها قابل دسترسی و فهم هستند.
ب. تشابه، امری تشكیكی و دارای مراتب نسبت به افراد است.
5. سخن تازه این نظریه آن است كه می گوید آیاتی مانند «و جاء ربّك و الملك صفاً صفاً» (فجر/22) و «الرحمن علی العرش استوی» (طه/5) و… متشابه نیستند، چون اكنون مراد آنها روشن شده است.
سؤال این است كه برای چه كسانی روشن شده است. مجموعه قرآن برای پیامبر و ائمه از همان آغاز و برای سایر راسخان در علم، پس از فحص و بررسی محكم اند و هیچ آیه ای برای معصومین (ع) جزء متشابهات نبوده و نیست، چون آنان آشنا به مراد و مقاصد الهی هستند. آیا اگر در زمان معاصر كسی كه راسخ در علم نیست به قرآن مراجعه كند آیات قرآن همگی برای او محكمند و آیاتی مانند دو آیه یادشده باعث اضطراب و تشویش ذهنی و فكری او نمی گردند و برای او متشابه نمی باشند؟
همان گونه كه گذشت و توضیح بیشتر آن خواهد آمد، وصف محكم و متشابه دو امر نسبی هستند كه در مقایسه درونی آیات صادق هستند و با توجه به علم نسبی انسان و تفاوت انسانها نمی توان گفت كه آیاتی همانند آیات یادشده دیگر متشابه نیستند.
6. جلال الدین سیوطی (م 911 هجری) تعداد آیات متشابه را در حدود 500 آیه می داند.9 و قاضی عبدالجبار معتزلی (م415 هجری) 875 آیه را جزء متشابهات برشمرده و در پی حل آنها برآمده است.10 و ابن شهرآشوب (م588 هجری) تعداد زیادی از آیات را جزء متشابهات شمرده و آنها را توجیه نموده است.11 و استاد معرفت نیز معتقد است كه تعداد متشابهات بعد از حذف مكررات حدود 200 آیه است.12
اساساً شایسته و معقول نیست كه حكیم مطلق، كتابی نازل فرماید كه بخشهایی از آن حتی در صورت مراجعه به سایر بخشها و محكمات و یا با رجوع به معصومین(ع)، همواره فهم ناپذیر و ناگشوده بماند. البته با نسبی بودن محكمات و متشابهات بحث از تعیین مقدار متشابهات، سخنی نادرست می نماید.
7. اینكه گفته شد محكمات جنبه عملی دارند و نه عقیدتی؛ به خلاف متشابهات كه بیشتر جنبه عقیدتی دارند، قابل نقد و نقض و بررسی است.
الف. گروهی از مفسران و قرآن پژوهان، الفاظی را مانند «قُرء» در آیه «والمطلّقات یتربّصن بأنفسهنّ ثلاثة قروء»(بقره/228) كه مشترك معنوی است و یا الفاظی مانند «یطهرن» در آیه «ولاتقربوهنّ حتی یطهرن»(بقره/222) كه در نحوه قراءت آن اختلاف نظر است و همین باعث اختلاف در فهم و مراد آن شده در ردیف متشابهات شمرده اند13 با اینكه تنها جنبه عملی و فقهی دارند.
و همچنین عـام ها و مطلق های مربوط به حوزه عمل و احكـام را مـانند «و السـارق و السارقة فاقطعوا أیدیهما»(مائده/38) و یا «الزانیة و الزانی فاجلدوا كل واحد منهما مأة جلدة» (نور/5) جزء متشابهات محسوب نموده اند. نیز آیات منسوخه را كه جنبه عملی دارند و در محور قوانین اجتماعی و فرعی اسلامند از افراد متشابهات می دانند.14
ب. درست است كه بیشتر آیات متشابه مربوط به آیات صفات هستند كه جنبه عقیدتی دارند، ولی مگر نه این است كه آیات متشابه تنها با آیات محكمات در همان موضوع، تفسیر و توجیه درست می پذیرند؛ یعنی آیات متشابه مربوط به صفات در پرتو آیات محكم صفات كه جنبه عقیدتی دارند حل می گردند.
8. اینكه گفته شده: «جمله «و مایعلم تأویله إلا الله و الراسخون فی العلم یقولون آمنّا به …»(آل عمران/7) صریح است در اینكه تأویل متشابه را تنها خدا می داند، چون «واو» استینـافیه است و آنهـا كه می گویند بـا برگشت متشابهات به محكمات علم به متشابهات پیدا می كنیم، بر خلاف آیه سخن گفته اند» گفتاری بسیار شگفت انگیز است.
بحثی گسترده و مبسوط میان مفسران از دیرباز بوده در اینكه آیا «واو» «والراسخون فی العلم» عاطفه است یا استینافیه؛ اگر «واو» عاطفه باشد نتیجه اش این می شود كه خداوند و راسخان در علم كه بدون شك پیامبر و ائمه برترین و داناترین آنان هستند آگاه به متشابهات و تأویل قرآن می باشند. ابن عباس در یكی از دو قول خود، مجاهد، بیشتر شافعیه، راغب اصفهانی، قاضی عبدالجبار معتزلی، قرطبی، ابوالعباس، ابن فورك، زمخشری، طبرسی، فیش كاشانی، عبده، شبّر و استاد معرفت15 آن را عاطفه دانسته اند.16
مرحوم علامه بلاغی ادله بسیاری بر عاطفه بودن واو اقامه كرده است.17 یكی دیگر از نویسندگان، یازده دلیل بر عاطفه بودن «واو» آورده است.18
ولی فخر رازی شش دلیل بر استینافیه بودن «واو» اقامه می كند. و همو می گوید: ابن عباس، مالك بن انس، كسائی، فرّاء و ابوعلی جبائی همین عقیده را دارند.19 و نتیجه می گیرد كه علم به تأویل قرآن، مخصوص خداوند است.
از دیدگاه قاصر نگارنده گر چه ادله فخررازی بر استیناف «واو» مخدوش هستند، اما سیاق و اسلوب قواعد عربی استینافی بودن «واو» را اقتضا دارد، ولی این بدان معنی نیست كه مباحث تفسیری و كلامی را درهم آمیخته قائل شویم كه مطلقاً علم به متشابهات تنها در اختیار خداوند است؛ زیرا هدف اصلی آیه ستایش راسخان در علم است.
به عبارت دیگر، گرچه آیه «و مایعلم تأویله الاّ الله و الراسخون فی العلم یقولون…» چنان كه نویسنده محترم می گوید، علم به تأویل متشابهات را منحصر به ذات اقدس الهی می داند، ولی ادله جداگانه دیگری از آیات و روایات، ائمه(ع) را راسخان در علم و عالم به متشابهات و تأویل قرآن می دانند. بر طبق آیه شریفه «لایمسّه إلاّ المطهّرون» (واقعه/79) مطهّرون، قادر به شناخت تنزیل و تأویل و محكم و متشابه آن هستند و بر اساس آیه «انّما یرید الله لیذهب عنكم الرجس أهل البیت و یطهّركم تطهیراً»(احزاب/33) اهل بیت و خاندان وحی مطهّرند و مصداق مطهّرون هستند كه عالم به متشابهات آن می باشند.
امام صادق(ع) فرمود:
«نحن الراسخون فی العلم و نحن نعلم تأویله.»20
نیز فرمود:
«والراسخون فی العلم امیرالمؤمنین و الأئمة من بعده.»21
شایان یادآوری است كه ائمه نه به عنوان معصوم بودن، بلكه به عنوان راسخ درعلم، آشنا به متشابهات هستند، پس شرط آگاهی به متشابهات، علم است نه عصمت، بنابراین برای همه راسخان در علم، راه فهم متشابهات گشوده است.

مفهوم امّ الكتاب بودن محكمات

همان گونه كه در آیه هفتم آل عمران ملاحظه شد از آیات محكمات تعبیر به امّ الكتاب شده است. در اینكه مراد از «امّ» چیست، دیدگاه هایی مطرح شده است. نویسنده محترم می نویسد:
ظاهر آن است كه محكمات، مانند «الله لااله الاّ هو الحی القیوم» بیان كننده اصول مسلّم دین و پایه های آنند و همین معنای «امّ الكتاب» بودن است، و اینكه گفته شده كه علت امّ الكتاب بودن آن است كه متشابهات با برگشت به محكمات به صورت محكم در می آیند، از درجه اعتبار ساقط است، گر چه برخی از متشابهات با ارجاع به صورت محكم در می آید.22
در بررسی نظر یادشده مطالبی مطرح می گردد:
1. برخی از مفسران از جمله نویسنده محترم «امّ» را به معنای اصل گرفته اند؛ به این معنی كه محكمات اصل و اساس در قرآن هستند كه باید به آنها علاوه بر ایمان و اعتقاد عمل هم كرد، بر خلاف متشابهات كه مراد آنها معلوم نیست و باید از عمل خودداری كرد و تنها اذعان و اعتقاد به آنها لازم است.
طبری(م310 هجری) می نویسد:
«محكمات از آن جهت امّ الكتاب نامید شده اند كه اصل كتابند و اساس دین و واجبات و حدود الهی و هر آنچه كه خلق در امر دنیا و آخرتشان بدان نیاز دارند در محكمات بیان شده است و آنها معظم كتابند.»23
اما از بررسی موارد كاربرد كلمه «امّ» به دست می آید كه این واژه دارای پیام و مفاد بیشتری از كلمه اصل و اساس است؛ اگر چنانچه كلمه «امّ» تنها به معنای اصل بود خداوند می فرمود: هنّ اصل الكتاب یا اصول الكتاب، در صورتی كه تعبیر به «هنّ امّ الكتاب» شده است.
در زبان عرب از مادر ،تعبیر به «امّ» می شود و علت آن نامگذاری، تنها به دنیا آوردن و منشأ بودن و اهمیت مادر نیست، بلكه رمز آن علاوه بر آنچه گفته شد، این است كه دستگاه آفرینش، مادر را مسئول اساسی تربیت، رشد و ارتقا، رفع و دفع موانع تربیتی، شكوفا كردن و به فعلیت رساندن استعدادها و هدایت كودك قرار داده است.
و نیز عرب از پرچم تعبیر به «ام» می كند، زیرا افراد سپاه در گرد آن جمع می شوند و از پراكندگی و گسستگی و اضطراب در امانند و در سایه آن رهبری می پذیرند. همین گونه فردی را كه مدیریت و اداره یك شهر یا روستا را بر عهده دارد و آنها را در مسیر صواب رهبری می كند «امّ» می نامند. «أمّ القومَ»: گروه را رهبری و جلوداری كرد.24 
همچنین عرب به پوست محافظ مغز كه مركز اندیشه و تدبیر بدن است «امّ الرأس» و یا «امّ الدماغ» می گوید.25
با توجه به این كاربردها به دست می آید كه علاوه بر اینكه محكمات، اصل و اساس و اكثریت قرآن را تشكیل می دهند مرجع گره گشا نیز هستند. مرادات ناشناخته متشابهات، به وسیله محكمات وضوح می یابند و متشابهات باید همگی در زیر پرچم محكمات گردآیند و پیام آنها را تكرار كنند و همان گونه كه طفل باید در دامن مادر پروریده شود و میوه نارس متصل به درخت باشد، متشابهات نیز به وسیله محكمات، پروریده، توجیه و تبیین می شوند.
فخررازی می نویسد:
«امّ، در لغت به معنای اصلی است كه شیء از آن به وجود آمده باشد و قائم و وابسته بدان باشد، و چون محكمات، خود روشن هستند، و متشابهات در پرتو آنها روشنی و وضوح می یابند، از این رو محكمات، امّ متشابهات نامیده شده اند.»26
انسان وقتی برای اولین بار آیه شریفه «و جاء ربّك و الملك صفاً صفاً»(فجر/22) و یا «یدالله فوق أیدیهم»(فتح/53) را می بیند یا می شنود، تجسیم و زمان و مكان مند بودن خداوند در ذهنش تلاطمی ایجاد می كند، اما وقتی آن آیات در پرتو آیات شریفه مانند «لیس كمثله شیء»(شوری/11)، «لاتدركه الأبصار و هو یدرك الأبصار»(انعام/103) قرار می گیرند مراد و مقصودشان آشكار می شود. و علت بنیادین امّ الكتاب بودن محكمات، در همین نكته نهفته است و تمامی متشابهات مراد و مقصودشان به وسیله محكمات روشن می گردد.
2. هیچ ناسازگاری و منعی در این نیست كه آیات محكمات مانند «الله لا إله إلاّ هو الحی القیوم»(بقره/255) و «الله خالق كلّ شیء»(زمر/62)، «و لیس كمثله شیء»(شوری/11) در عین اینكه بیان كننده اصول مسلّم دین و پایه ها و اركان آن هستند، رافع ابهام و دافع شبهه از متشابهات نیز باشند و در اصل برای توجیه درست متشابهات، راهی جز مراجعه به مبـادی میانی دین كه همان محكمات است وجود ندارد.
3. اندیشه و تفكر در قرآن برطرف كننده هرگونه شك و تردید و اختلاف معرفی شده است. «أفلایتدبّرون القرآن و لوكان من عند غیرالله لوجدوا فیه اختلافاً كثیراً»(نساء/82)
بنابراین هیچ آیه ای در قرآن نیست كه برای فهم مدلول و معنایش راهی نباشد، ولی طبق نظر نویسنده محترم تشابه برخی از آیات با هیچ تدبّر و اندیشه و ارجاع به محكمی حل نمی گردد.
4. همان گونه كه پیش تر گذشت، متشابهات اموری نسبی هستند، به این معنی كه همه كس در وهله اول مراد آنها را نمی یابد، نه اینكه درب آنها برای هیچ كس گشوده نمی گردد.
علامه طباطبایی می نویسد:
« در قرآن مجید آیه ای كه هیچ گونه دسترسی به مراد واقعی اش ممكن نباشد وجود ندارد و آیات قرآن یا بلاواسطه محكمند یا مانند متشابهات با واسطه محكم می شوند.»27
علامه شعرانی می نویسد:
« شاید چیزی نسبت به یكی متشابه باشد و نسبت به دیگری محكم. و راسخان در علم نیز مراتب دارند كه افضل از همه ائمه(ع) می باشند.»28
همان گونه كه در رؤیت ظاهری نیز به هر اندازه كه قوت و دید چشم بیشتر باشد اشیاء و اجسام پیرامون خود را با ویژگیها و وضوح بیشتری می بیند، ولی چشم ضعیف در همان فاصله و مسافت، اشیاء را مشتبه و مختلط می بیند.
حقیقت قرآن و آیات آن همچون حقیقت «نور» و «وجود» دارای مراتب تشكیكی و سلسله وجود طولی و عَرضی است؛ ممكن است آیه ای برای عامه متشابه و برای خواص محكم باشد، یا یك آیه ممكن است در سنجش با آیه ای محكم، و نسبت به آیه دیگر متشابه باشد. ما در قرآن متشابه مطلق نداریم، ولی تردیدی در وجود محكم مطلق نیست.29 و چون قرآن یك حقیقت به هم پیوسته و منعطف است، پاره ای برخی دیگر را استواری می بخشد و مراد آنها را تبیین می نماید.

دلیل مفرد بودن امّ الكتاب

بحثی دیگر مطرح است كه چرا كلمه «امّ» مفرد آمده و از محكمات تعبیر به امّ الكتاب شده است، در صورتی كه اسلوب صناعی كلام عرب اقتضا می كند كه گفته شود «هن امّهات الكتاب».
طبری، طبرسی، فخررازی و بسیاری دیگر از مفسران معتقدند علت اِفراد آن است كه بفهماند آیات محكمات روی هم رفته مرجع و مفسر و امّ متشابهات می باشند، نه اینكه هر آیه محكم، به تنهایی «ام الكتاب» باشد.30
همان گونه كه در آیه «و جعلنا ابن مریم و أمّه آیة»(مؤمنون /50) كلمه آیه مفرد ذكر شده است، در صورتی كه اسلوب كلام عرب و قواعد عربیت و بلاغت مقتضی ذكر «آیتین» بود، ولی ترك قاعده بدان جهت است كه بفهماند عیسی ومریم روی هم رفته یك نشانه و آیه واعجاز هستند. چون فرزندِ بدون پدر و زنِ بدون شوهر گرچه دو عنوان هستند، ولی از جنبه اعجازی یك حقیقت بیشتر ندارند.
علامه طباطبایی نظر دیگری دارد:
«علت اِفراد «امّ» این است كه بفهماند آیات محكمات در بین خود هیچ اختلافی ندارند به طوری كه گویی یكی هستند.»31
به نظر می رسد علت اینكه در ابتدا جمع آورد و گفت «منه آیات محكمات» و سپس وصف مفرد آورد و فرمود: «هنّ امّ الكتاب» آن است كه اگر با دید وحدت و یكپارچگی به این آیه ها بنگریم همگی مسئله توحید و ابعاد آن را توضیح و تعلیم می دهند؛ و توحید به سان شجره طوبی است كه دیگر باورها، اخلاقیات، عبادیات و آموزه های دین از آن سرچشمه می گیرند و شاخه ای از آنند.
در ساختن انسان كامل نیز این ایمان و توحید است كه شاخه های فراوان فضایل اخلاقی را به وجود آورده و دمادم اعمال صالحه را كه میوه های آن اعتقاد است ایجاد می كند. و چون توحید همچون خون در تمامی رگهای دین جاری است. از این رو از آن تعبیر به «امّ الكتاب» نموده و مفرد آورده است.
محی الدین بن عربی جمله «لااله الا الله» را مرجع جمیع محكمات دیگر و «امّ الكتاب» می داند.32
ولی اگر با دید كثرت به آیات محكمات بنگریم، هر یك به تنهایی محكمند و مرجع، از این رو جمع آمده است: «منه آیات محكمات».
همان گونه كه اگر به «وجود» با دید كثرت بنگریم وجود، دارای اقسامی مانند قدیم و حادث، خارجی و ذهنی، واجب و ممكن، بالفعل و بالقوه و… است، ولی با نگاه وحدت و طولی یك حقیقت یك پارچه در برابر «عدم» خواهد بود.

راز وجود متشابهات

نویسنده محترم درباره حكمت متشابهات می نویسد:
«در اینجا وجه دیگری است كه از نظر نگارنده بسیار ارزنده است و آن این است كه وجود متشابهات سبب زنده ماندن و همیشه تازه بودن قرآن است. اگر همه آیات محكم بودند قرآن موقعیت كنونی خود را از دست می داد.
واینكه قرآن در هر عصر احتیاج به تفسیر خاصی دارد و آیات آن پیوسته مورد بحث و تبادل نظر قرار می گیرد در اثر وجود متشابهات است. اگر همه قرآن محكمات بود این كلام آسمانی موقعیت كنونی خود را از دست می داد. وجود متشابهات پشتوانه تازگی و ابدی بودن قرآن است.»33
به نظر می رسد راز و حكمت متشابهات بدان گونه كه ارائه شد دفاع پذیر نیست:
1. به جز نویسنده محترم، عده ای دیگر از پژوهشیان علوم قرآن نیز در تحلیل وجود متشابهات گفته اند كه متشابهات گنجینه اسرار و معانی است و اگر برتر و سودمندتر از محكمات نباشد كمتر از آنها نیست.34 و اینكه خداوند اگر كتابی می فرستاد كه مشتمل بر میلیونها صفحه بود و در آن بسط و تفصیل همه امور داده شده بود ویژگی این كتاب مشتمل بر متشابهات را نمی داشت.
صاحب تفسیر «اطیب البیان» می نویسد:
«وجود متشابهات لازم است؛ چون اگر بنا بود تمام معانی قرآنیه كه «لارطب و لایابس إلاّ فی كتاب مبین» از معانی ظاهریه و باطنیه تا هفتاد بطن در قرآن واضح و روشن بود، از فصاحت و بلاغت و معجزیت خارج می شد و نقض غرض بود، و آیات قرآن از هزار بحارالانوار مجلسی مفصل تر می شد.»35
عبدالفتاح قاضی رئیس گروه قرآن جامع الأزهر مصر می نویسد:
«حكمت و اراده خداوند بر این تعلق گرفته است كه معانی دقیق و اسرار بی كران را كه عقول بشری در مقابل آن خاضع می گردند در ضمن آیات متشابهات به ودیعه قرار دهد.»36
نویسندگان محترم تفسیر كاشف نیز در حكمت متشابهات نوشته اند:
«از آنجا كه قرآن برای یك نسل و سرزمین خاص نیست، بسیاری از آیات آن عمیق و چند بُعدی بیان شده است، تا هر نسل و مردم هر سرزمینی در یك یا چند بُعد آن دقت كنند.»37
چنان كه مشاهده شد از نظر پژوهشگران نیز حكمت متشابهات ناظر به مقوله پویایی و جامعیت قرآن و انطباقش با زمان مورد نظر قرار گرفته است.
2. از نظر راقم این سطور، مجموعه قرآن، مشتمل بر معانی دقیق و اسرار بی كران است كه همگام با زمان و تكامل اندیشه و معرفت بشری به پیش می رود.
معماری قرآن از نظر ساماندهی حروف، كلمات، جملات و معانی آن به گونه ای پایه ریزی شده است كه بتواند از نظر استعداد و ظرفیت پیامدهای پایان ناپذیر باشد. قرآن از این جهت همچون طبیعت است. خالق، واضع و مدوّن قرآن همان خالق و واضع طبیعت است.
همان گونه كه در طبیعت هر چه بینشها وسیع تر شود و تحقیقات گسترده تری انجام پذیرد راز جدیدتری به دست می آید، قرآن نیز چنین شاكله و ساختاری دارد؛ مسائلی كه امروز در باره مبدأ و معاد و فقه و اخلاق و داستانهای تاریخی و كیهان شناسی قرآن مطرح می شود بسی متجانس تر با روح قرآن است از همین مسائل كه در سده های پیشین مطرح شده است. بزرگ ترین دشمن قرآن ،جمود و توقف بر بینش ویژه یك دوره و زمان معین است. در حدیثی پیامبر در وصف كل قرآن می فرماید:
«ظاهره أنیق و باطنه عمیق، له تخوم و علی تخومه تخوم، لاتحصی عجائبه و لاتبلی غرائبه.»38
در سخنی امام صادق(ع) درباره رمز طراوت و جاودانگی قرآن می فرماید:
«لأنّه لم ینزل لزمان دون زمان، و لا لناس دون ناس، و لذلك ففی كل زمان جدید، و عند كل ناس غضّ.»39
پویایی وجامعیت قرآن كه مظهر اعجاز و رمز خاتمیت است نمی تواند تنها مربوط به آیات متشابه باشد كه تعداد آن را 200 آیه یعنی یك سی و سوم قرآن دانسته اند.40
خداوند كه نامتناهی است با جمیع اسماء و صفات خود در قرآن تجلی نموده است، «فتجلّی الله سبحانه فی كتابه»41 و تمامی آیات آن را مخزن معارف و اسرار قرار داده است كه موظف به استنطاق و بهره وری از همه آن هستیم:
«ذلك القرآن فاستنطقوه.»42
قرآن همان گونه كه مشتمل بر متشابهات است دارای محكماتی است كه متشابهات در پرتو آنها روشن می گردد. متشابهات چیزی فراتر و بیشتر از محكمات ندارند. اشتباه بزرگی است كه تصور كنیم معانی دو قسم می باشند؛ كه محكمات را خواص و عوام می فهمند و متشابهات را كه مشتمل بر معارف عالیه و حِكَم دقیقه است فقط خواص می فهمند.
لازمه سخن نویسنده محترم و برخی دیگر این است كه سنخ و ماهیت محكم و متشابه از هم جدا است؛ در صورتی كه محكمات «امّ»، سرپرست و مدبّر و پرورش دهنده متشابهات هستند. همه متشابهات معنی و مراد و اعتبار خویش را از محكمات می گیرند و زیادت فرع بر اصل جایز نیست. بنابراین همان گونه كه گذشت متشابهات دربردارنده مفاهیمی دقیق تر و والاتر از محكمات نیستند.
منطوق صریح آیه هفت سوره آل عمران این است كه محكمات، مفسّر متشابهات می باشند: «منه آیات محكمات هنّ امّ الكتاب».
3. فتنه هایی كه در حوزه اسلامیان پدید آمده بدون شك بیشتر آنها آیات متشابه را دستاویز خود قرار داده اند و یا از آن سرچشمه گرفته اند.
شیاطین و كسانی كه دارای زیغ و كژدلی بوده و هستند در طول تاریخ با تمسك به آیات متشابه سوء استفاده هایی در زمینه هستها و نیستها و باید و نبایدها انجام داده اند. در زمان نزول وحی، جمعی از مسیحیان نجران با تمسك به آیه: «وكلمته ألقاها الی مریم و روح منه»(نساء/171) در حضور پیامبر(ص) می خواستند تثلیث و خدایی مسیح را اثبات كنند.43
ابوالحسن اشعری (م324هجری) شیخ اهل سنت به استناد آیه «ربّ أرنی أنظر الیك»(اعراف/143) مشاهده پذیری حسّی خداوند را، و با آیه «بل رفعه الله الیه»(نساء/158) جهت ومكان داشتن او را، و با آیه «یدالله فوق أیدیهم»(فتح/10) و «كان الله سمیعاً بصیراً»(نساء/143) اعضـا و جوارح را برای خداوند ادعا كرده است.44
كرامیه و اشاعره با دستاویز قراردادن آیاتی متشابه مانند: «فأزلّهما الشیطان عنها فأخرجهما ممّا كانا فیه»(بقره/36)، صدور گناه از پیامبران را، و با آیاتی مانند «لوشاء الله ما أشركوا»(انعام/2) و «أنّه هو أضحك و أبكی»(نجم/43) سلب اختیار انسان را، و با آیاتی مانند: «یضلّ به كثیراً و یهدی به كثیراً»(بقره/26) و «ختم الله علی قلوبهم و علی سمعهم»(بقره/7) ذاتی بودن سعادت و شقاوت را اثبات كرده اند.45
روش تربیتی و تعلیمی قرآن این است كه در موارد حساس و سرنوشت ساز كه پیش بینی كند ركنی از اركان در زمینه الهیات یا سیاسیات متزلزل می شود اعلام خطر می كند و با لحنی شدید موضوع را مطرح می كند و با زبان موعظه از آن نمی گذرد.
قرآن با قاطعیت در ارتباط با آیات متشابهات اعلام خطر كرده و انسانها را در رویارویی با متشابهات به دو دسته تقسیم كرده است:
الف. راسخان كه در برابر محكمات و متشابهات تسلیمند و با بازگرداندن متشابهات به محكمات ره می پویند:
«والراسخون فی العلم یقولون آمنّا به كلّ من عند ربّنا» آل عمران/7
ب. كج اندیشان و اهل زیغ كه بدون ارجاع متشابهات به محكمات، به متشابهات تمسك می جویند و در پی فتنه انگیزی می كوشند:
«و أمّا الذین فی قلوبهم زیغ فیتّبعون ما تشابه منه» آل عمران/7
از نظر قرآن كسانی كه تنها به آیات متشابهات استناد می كنند افرادی بیمار و مسخ شده هستند.
آیات متشابهات حق نما و حق گونه هستند، نه اینكه حق و بیانگر تمامی واقع باشند. وقتی چند احتمال در آیه داده می شود، برخی حق اند و بعضی دیگر حق نما و غیرمراد، كه كج اندیشان به همان غیرمراد تمسك می جویند.
علامه طباطبایی درباره ویژگی آیات متشابه می نویسد:
«انسان هنگامی كه بدعتها و مذاهب فاسده ای كه پس از رسول اكرم روی كار آمده و در نتیجه فرق بی شماری را در اسلام به وجود آورده در نظر بگیرد و آنها را بررسی كند، خواهد فهمید كه ریشه همه؛ اعم از آنچه كه در معارف و عقاید پیش آمده یا در احكام به وقوع پیوسته، پیروی و پیگیری متشابهات و تأویلات غیرخدا پسندانه بوده است.»46
فخررازی درباره آیات متشابهات می نویسد:
«وجود متشابهات، مشكل بزرگی در دو حوزه الهیات و نبوّات می باشد؛ اما در زمینه الهیات، وجود متشابهات باعث می شود كه مسلمین اعتقادات نادرست و باطل در ارتباط با خداوند پیدا كنند و اوصاف ناسازگار با الوهیت را به او نسبت دهند.
اما در زمینه نبوّات، متشابهات، باعث طعن به رسول خدا شده است؛ زیرا می گویند اگر او رسول راستین و عارف به خداوند خویش بود، نباید او را به اوصاف و ویژگیهای جسمانی و مادی متّصف می كرد.»47
با بررسی نوشته های اشعریان، معتزلیان، جبریان، اهل تفویض، معتقدان به حدوث، باورمندان به قدم، صوفیان، شیخیه، وهابیان، سوسیالیست های خداپرست و ماركسیست های اسلامی می بینیم كه همگی به آیات متشابهات تمسك جسته اند.
اینك چگونه می توان گفت وجود متشابهات، سبب زنده ماندن و همیشه تازه بودن آن است، و اگر همه قرآن محكمات بود موقعیت كنونی را نداشت؟

دیدگاه برگزیده در راز تشابه

در راز متشابه بودن برخی آیات به سه نكته مختصر اشاره می كنیم:
یك. الفاظی را كه عرب معاصر وحی وضع كرده بر طبق نیازهایش در مقام افاده و استفاده بوده است، آنها فراتر از برخی محسوسات نمی اندیشیدند و حقایق بلند و قدسی و فراطبیعی به دور از ذهنیت آنها بود. در بین آنان عباراتی متناسب با معانی و معارف والا به عنوان قالب و ظرف وجود نداشت. معانی كلی واقعیتهای فراطبیعی را هرگز تنگنای در قالب الفاظ محدود بر نمی تابد و گنجایش تحمل و انتقال آنها را ندارد، پس چاره ای جز به كارگیری انواع مجاز، استعاره، تشبیه و تمثیل نبوده است كه آن روش گرچه از زاویه ای نارسا و دوركننده بوده، اما از جهتی دیگر مقرّب به موضوع و هدف بوده است.و اگر خداوند خود اختراع الفاظ مناسب می نمود و حقایق را در آن قالبها سرازیر می كرد، برای بشر قابل فهم نبودند.
ب. اصولاً تفهیم معانی به دیگران جز از راه معلومات ذهنی و شبكه و ساختار معرفتی آنها كه در طی زندگی خویش رقم زده اند، امكان پذیر نیست و هر كس تنها از بلندای معرفت خود به شناخت كتاب تكوین و تدوین نایل می شود.
بیشتر انسانها حس گرا، و خوگرفته به عالم طبیعت و زندانی زمان و مكانند، و به همین دلیل، معانی بلند و معنوی در ذهن آنها صورتهای حسی و مادی می یابند.
افزون بر اینكه چون عامه مردم جز حسیات را ادراك نمی كنند، ناگزیر معانی كلی نیز باید در قالب حسیات به خورد آنان داده شود.
ج. تمام قرآن، چه محكم و چه متشابه آن تأویل دارد. تأویل از قبیل مفاهیم لفظی نیست، بلكه از امور حقیقی و خارجی است، و تمامی معارف و احكام و قوانین و سایر محتویات قرآن بر گرد آن تأویل و حقیقت خارجی می چرخند.
در نشأه معنی و حقیقت خارجی و تأویلی قرآن، لفظ عربی سریانی، عبرانی و… وجود ندارد و قرآن دربند و چهارچوب هیچ كمیتی نیست. در آن مرحله از وجود قرآن، بحثی از حقیقت ومجاز، اشتراك لفظی و معنوی و تشابه وجود ندارد، ولی وقتی به جهان كثرت و طبیعت نزول می كند و در قالب الفاظ دچار تنگنا و محدود بشری قرار می گیرد، محدودیت الفاظ روی آن حقایق را می پوشاند.
حقیقت قرآن همانند آب باران است(رعد/17) از آسمان تنها آبی زلال و گوارا فرود می آید، ولی در مسیر حركت و برخورد با خاكها، خاشاكها و نمكها، كف (زَبَد) بر آن عارض می گردد، اگر شرایط طبیعی زمین به نحوی بود كه از خاكها و آلاینده ها پیراسته بود كفی هم بر آب باران عارض نمی شد.
در ظرف غیب مكنون و وجود تأویلی قرآن كه لباس و پوشش و لفظی خاص نیست، هیچ تشابهی نیست، اما آن گاه كه فرود و نزول می یابد و در قالب الفاظ ریخته می شود، تشابه شكل می گیرد.
رابطه الفاظ آیات با تأویل و وجود عینی قرآن، رابطه حاكی و محكی و مثال و ممثّل است؛ الفاظ قرآن نسبت به آن حقیقت متعالی و تأویل، جنبه مثال دارد و سعی شده كه آن حقیقت به فهم شنونده نزدیك گردد، ولی در واقع آن حقیقت بالاتر از آن است كه در قالب الفاظ درآید.
خداوند متعال در آیه «و الكتاب المبین. إنّا جعلناه قرآناً عربیاً لعلّكم تعقلون. و إنّه فی أمّ الكتاب لدینا لعلی حكیم» بدین نكته اشاره دارد كه قرآن در قالب الفاظ عربی واقع گردیده تا مورد تعقل و اندیشیدن قرار گیرد، ولی در ورای این الفاظ دارای حقیقتی است كه در ام الكتاب پیش خداوند است و از مختصات عالم غیب است كه تنها با طهارت روح و تزكیه نفسی می توان با آن آشنا شد. و عالم قیامت ظرفی است كه حقیقت وجودی و خارجی قرآن برای همه ظهور پیدا می كند. «یوم یأتی تأویله»(اعراف/53).
تأویل قرآن گر چه حقیقتی عینی و در حوزه علوم حضوری است، ولی گمشده مطلق نیست و عده ای را توان دست یافتن بدان حقایق در این جهان میسور است.

پی نوشت‌ها:

1. قرشی، علی اكبر، احسن الحدیث، تهران، بنیاد بعثت، 1366ش، 2/16.
2. همان، 2/22.
3. همان، 2/17.
4. همان، 2/19 ـ 16.
5. همان، 2/16.
6. همان، 2/22.
7. طباطبایی، محمدحسین، قرآن در اسلام، انتشارات اسلامی، قم، 27.
8. عیاشی، محمدبن مسعود، تفسیر العیاشی، بیروت، مؤسسة الاعلمی، 1/162.
9. حلبی، علی اصغر، آشنایی باعلوم قرآن، تهران، اساطیر، 1366 ش، 122.
10. معتزلی، قاضی عبدالجبار، متشابه القرآن، تحقیق عدنان محمد زرزور، قاهره، دارالتراث.
11. سروی مازندرانی، ابن شهرآشوب، متشابه القرآن و مختلفه، قم، انتشارات بیدار.
12. معرفت، محمـد هـادی، التمهید فی علـوم القرآن، قـم، مؤسسـة النشر الاسلامی، 1416ق، 3/14.
13. حجتی، محمدباقر، بی آزار شیرازی، عبدالكریم، تفسیر كاشف، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1366ش، 2/33.
14. همان.
15. معرفت، محمدهادی، التمهید فی علوم القرآن، 3/38.
16. كمالی دزفولی، علی، قانون تفسیر، كتابخانه صدر، تهران، 1354ش، 31.
17. بلاغی، محمدجواد، آلاء الرحمن فی تفسیر القرآن، قم، مكتبة الوجدانی،1/ 257.
18. كمالی دزفولی، علی، قانون تفسیر، 314.
19. رازی، فخرالدین، مفاتیح الغیب، دارالكتب العلمیة، بیروت 1411ق، 7/176.
20. حویزی، عبد علی بن جمعه، تفسیر نورالثقلین، المطبعة العلمیة، قم، 1/316.
21. همان، 1/317.
22. قریشی، علی اكبر، قاموس القرآن، دارالكتب الاسلامیه، طهران، 4/4، واژه شبه.
23. طبری، ابوجعفر محمد بن جریر، جامع البیان عن تأویل آی القرآن، دارالكتب العلمیة، بیروت، 1421ق، 3/170.
24. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، داراحیاء التراث العربی، بیروت 1379ق، 2ـ1/408.
25. همان، 2ـ1/17 ؛ المنجد و مجمع البحرین ذیل ماده «امْ».
26. فخررازی، محمودبن عمر، مفاتیح الغیب، 7/173.
27. طباطبایی، محمدحسین، قرآن در اسلام، 30.
28. كاشانی، ملافتح الله، تفسیر منهج الصادقین، كتابفروشی اسلامیه، تهران، 2/175.
29. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، بیروت، 1391ق، 3/64.
30. طبری، ابن جریر، جامع البیان عن تأویل آی القرآن، 3/170 ؛ طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، 2ـ1/409؛ فخررازی، مفاتیح الغیب، 7/173.
31. طباطبایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، 3/20.
32. ابن عربـی، رحمة من الرحمـن فی تفسیر و اشـارات القـرآن، مطبعة نصر، دمشـق، 1410ق، 1/412.
33. قرشی، علی اكبر، قاموس القرآن، جلد 4، ماده شبه.
34. شهرستانی، هبة الدین، تنزیه التنزیل، چاپخانه حیدری، 1331ش، 84.
35. طیب، عبدالحسین، اطیب البیان، 3/114.
36. قاضی،عبدالفتاح، من علوم القرآن، مكتبة الكلیات، الأزهریة، 1976م، 79.
37. محمد باقر حجتی و عبدالكریم بی آزار شیرازی، تفسیر كاشف، 2/36.
38. كلینی، محمدبن یعقوب، الكافی فی الاصول، انتشارات علمیه اسلامیه، تهران، كتاب فضل القرآن، 2/599.
39. صدوق، عیون اخبار الرضا، 239 ؛ علامه مجلسی، بحارالانوار، 2/280.
40. معرفت، محمدهادی، التمهید فی علوم القرآن، 3/14.
41. سید رضی، نهج البلاغه، تحقیق صبحی صالح، خطبه 147.
42. همان، خطبه 158.
43. سید قطب، فی ظلال القرآن، داراحیاء التراث العربی، بیروت 1386ق، 1/146.
44. اشعری، ابوالحسن، الانابة، حیدرآباد دكن، 12 و 35 و 39.
45. همان، 56 و 85.
46. طباطبایی، محمدحسین، المیزان، 3/41.
47. فخررازی، تأسیس التقدیس، 205 ؛ به نقل از عدنان محمد زرزور، متشابه القرآن ، دمشق، مكتبة دارالفتح، 63.
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: سه شنبه 12 خرداد 1394 ساعت: 7:55 منتشر شده است
برچسب ها : ,,
نظرات(0)

نقدی بر «قرآن و پلورالیزم» بخش دوم

بازديد: 217
نقدی بر «قرآن و پلورالیزم»
بخش دوم

محمد بهرامی

چکیده: در این نوشتار، فصل دوم و سوم کتاب «قرآن و پلورالیزم» مورد بحث و بررسی قرار گرفته است.
به باور نویسنده، میان مبانی انحصارگرایی دینی و مدارا و تسامح، ناسازگاری است و نمی توان از آیات قرآن، هم انحصارگرایی را نتیجه گرفت و هم در صدد اثبات تسامح و مدارا بود. بنابراین برداشت هایی که از آیات فصل نخست شده است با آیات فصل دوم ناسازگار می نماید؛ در نتیجه بایستی یکی از این دو باور را از آیات قرآن نتیجه گرفت.
بخش سوم کتاب نیز که با عنوان «توهم دلالت قرآن بر پلورالیزم دینی» سازمان یافته بر مستندات فصل نخست کتاب استوار است. بنابراین با توجه به نقد و بررسی فصل نخست در شماره پیشین، نیازی به نقد و نظر نیست. با این حال نویسنده برخی از خرده گیری ها بر مستندات تکثرگرایان را مورد بحث و بررسی قرار می دهد. 

نوشتار پیش رو بخش دوم مقاله نقدی بر «قرآن و پلورالیزم» اثر آقای محمدحسن قدردان قراملكی است كه بخش نخست آن در شماره پیشین همین فصلنامه درج گردید و به فصل اول كتاب پرداخته بود. در این بخش، فصل دوم و سوم كتاب یادشده مورد بحث و بررسی قرار گرفته است.
فصل دوم كتاب، درباره «قرآن و بردباری مذهبی و اجتماعی » است. در این فصل نویسنده در پی اثبات سازگاری میان انحصارگرایی دینی و اصل مدارا و تسامح و نادرستی نظریه مخالف است.


قرآن و بردباری مذهبی

در این راستا نویسنده مجموعه ای از آیات قرآن را ذیل چند عنوان می آورد و از آنها مدارا و همزیستی و بهزیستی پیروان ادیان را نتیجه می گیرد. عناوین یادشده عبارتند از:
1. عدم اكراه در پذیرش اسلام، «قرآن در وهله نخست همه مردم را به پذیرفتن اسلام فرا می خواند و پیغمبر نیز آخرین وسع و جهد خود را در این راه مبذول داشتند، با این وجود، مردم را در انتخاب اسلام مجبور و ملزم نمی كند…»
2. طرح گفت و گوی منطقی با ادیان دیگر، «قرآن كریم از پیامبر می خواهد بنیان تبلیغ و معرفی دین خود را چه در مواجهه با مخالفان و چه در مواجهه با مسلمانان، بر اصل گفت وگو و منطق و حكمت و جدال احسن قرار دهد».
3. نهی از استثمار و به بردگی كشاندن انسانها، «قرآن كریم از این نكته ظریف غافل نمانده و اینكه یك پیامبر الهی با قوه مجریه مردم را به بندگی و طوق اطاعت خود فراخوانده و به شدت برخورد كرده است».
4. دعوت به مدارا و نیكی نسبت به كافران، «تأمل در مجموع آیات جهاد در مقابله با كفار و مشركان، ما را به این نكته رهنمون می سازد كه جهاد با كفار به دلیل مقابله آنان با اسلام و مسلمانان است و اگر كفار به صرف اعتقاد كفر یا شرك خود اكتفا كنند و دست به شیطنت و ستیز با مسلمانان نزنند قرآن نه تنها دستوری به مقابله و جهاد با آنان نمی دهد بلكه حتی پیغمبر اسلام را به مدارا و صلح با آنان نیز فرا می خواند».1
در نگاه تكثرگرایان میان انحصارگرایی و مدارا و تسامح ناسازگاری است، بنابراین اگر قرآن انحصارگرایی را تأیید كند مدارا و تسامح را توجیه نخواهد كرد و اگر مبلغ تسامح و مدارا باشد پشتیبان انحصارگرایی نخواهد بود.
نویسنده محترم تحت عنوان «قرآن و بردباری مذهبی و اجتماعی» در نفی این بینش تكثرگرایان، از آیات قرآن سود برده و مدارا و تسامح را در كنار انحصارگرایی نتیجه گرفته است.
این درحالی است كه جمع میان انحصارگرایی دینی و تسامح و مدارای اجتماعی، آن گونه كه نویسنده كتاب ترسیم كرده است ممكن نمی نماید. به عنوان نمونه: چگونه سخن نویسنده در فصل نخست آیه كه می گوید: «قاتلوا الذین لایؤمنون بالله و لا بالیوم الآخر و لایحرّمون ما حرّم الله و رسوله و لایدینون دین الحق من الذین أوتوا الكتاب حتی یعطوا الجزیة عن ید و هم صاغرون» اهل كتاب را به عدم ایمان به خدا و قیامت و عدم التزام به دین حق متهم می كند و به همین دلیل، دستور قتال مسلمانان با آنان را تجویز می كند،2 با مستندات قرآنی ایشان در فصل دوم سازگار است؟! و یا چگونه می توان ادعا كرد قرآن خواستار گفت وگوی منطقی میان حق و ناحق است؟!
افزون بر این، برخی از آیاتی كه نویسنده در ذیل عنوان «طرح گفت وگوی منطقی با ادیان دیگر» آورده است نشان از حقانیت آن ادیان دارد:
«وقولوا آمنّا بالذی أنزل الینا و أنزل الیكم و إلهنا و إلهكم واحد و نحن له مسلمون»
«قل یا أهل الكتاب تعالوا إلی كلمة سواء بیننا و بینكم ألاّ نعبد إلاّ الله و لانشرك به شیئاً».
سومین فصل كتاب با عنوان «توهم دلالت قرآن بر پلورالیزم دینی» به سامان رسیده است. نویسنده در این فصل به نقد و بررسی مستندات قرآنی تكثرگرایان می نشیند و ایشان را بی توجه به مضمون آیات، شأن نزول، سیاق آیات، آیات قرآن، تفسیر شرح نویسان قرآن و… می خواند:
«اشتباه عمده و اساسی پلورالیست ها عدم رعایت اصول و روش تفسیر قرآن است كه در ذیل به بعضی از آنها اشاره می شود:
1. توجه و عنایت به مضمون ، شأن نزول و صدر و ذیل آیه….
2. توجه به كل قرآن….
3. توجه به شارحان حقیقی….
بسیاری از تحلیلها و خرده گیری های نویسنده در این فصل بر مستندات ایشان در فصل نخست استوار است. بنابراین به نظر می رسد با به چالش كشیدن مستندات ایشان در فصل نخست و نشان دادن ابهامها و كاستی های آن، نیازی به نقد و بررسی پاسخهای ایشان به مستندات تكثرگرایان نیست در نتیجه تنها به عنوان نمونه به برخی موارد اشاره می كنیم:

اسلام در برابر خدا

نویسنده با این عنوان مستند نخست تكثرگرایان را می آورد، سپس می نویسد:
در ارزیابی این دلیل، نكات زیر درخور تأمل است:
1. انحصارگری در تفسیر اسلام؛ اسلام در لغت به معنای تسلیم و خضوع است و در آیات قرآن به یكی از سه معنی آمده است. 1. معنای تكوینی 2. تسلیم و خضوع در برابر خدا 3. آیین خاص اسلام. در ده ها آیه قرآن واژه اسلام به مفهوم شریعت اسلام است. در نتیجه نباید مانند تكثرگرایان اسلام را به معنای مطلق تسلیم گرفت«بلكه باید تفسیر آن را با مداقه در معنی و صدر و ذیل آیه و شواهد دیگر به دست آورد».3
اینكه در كاربرد قرآنی، اسلام، سه معنی دارد و برای هر معنی آیاتی شاهد آمده، آغاز سخن است و خود یك ادعا است، زیرا در نگاه پیروان پلورالیزم، اسلام در هیچ یك از این آیات به معنای شریعت اسلام نیامده است، بلكه به معنای مطلق تسلیم در برابر حق آمده كه همه شرایع مصداقی از حق می باشند و تسلیم در برابر هر یك از آنها، نمونه ای از تسلیم در برابر خداست.
2. سازگاری اسلام امت های پیشین با وحدت صراط مستقیم؛ هر چند امتهای پیشین از سوی قرآن مسلمان نامیده شده اند، اما این نامگذاری مربوط به پیش از اسلام است، لكن نكته مهم بقا و استمرار حقانیت آنان با ظهور آیین اسلام است».4
بنابر این در نامگذاری امتهای پیشین به اسلام، از سوی قرآن تردیدی وجود ندارد.
این اشكال نیز وارد نیست، چه اینكه اگر ایشان پذیرفته اند كه اسلام به معنای تسلیم مطلق است، بنابراین هر فرد مسیحی یا یهودی كه تسلیم مطلق در برابر خداوند باشد مسلم شناخته می شود و اسلام وی مورد رضایت خداوند و هدایتگر به سوی صراط مستقیم شناخته شود و در این صورت این حقانیت یا اسلام محمدی از میان نخواهد رفت.
3. به باور نویسنده الف و لام «الاسلام» در آیه «انّ الدین عندالله الاسلام» الف و لام معرفه است، و آیه دلیلی است بر بطلان پلورالیزم؛ «چرا كه ظاهر خود آیه كه «الاسلام» با «الف و لام» معرفه مقید شده است دال بر این است كه مقصود از اسلام آیین اسلام است».5
این بیان، نادرستی مدعای تكثرگرایان را نتیجه نمی دهد، زیرا اگر الف و لام، تعریف باشد باز هم آنچه به هنگام نزول قرآن به عنوان اسلام شناخته می شده، مطلق تسلیم در برابر خدا بوده است؛ نه اسلام محمدی كه در زمانهای بعد به عنوان اسلام شناخته شده است.
تفسیر موضوعی در این گونه آیات ما را به این واقعیت رهنمون می سازد كه در عرف قرآن، مراد از اسلام، تسلیم مطلق در برابر حق است.
4و5. عدم توجه به آیات قبل و بعد. چهارمین اشكال نویسنده به تكثرگرایان بی توجهی آنان به آیات قبل و بعد است. به باور نویسنده آیات قبل نشان می دهد مراد از «الاسلام» اسلام محمدی است نه ادیان ابراهیمی.6
در پاسخ به این اشكال باید گفت: آیات قبل؛ به خصوص آیه 81، معانی گوناگونی را بر می تابد و از این معانی تنها یك معنی با مدعای نویسنده می سازد. ثانیاً: توجه به كاربرد واژه اسلام در آیات قرآن و توجه به سیاق آن آیات نشان می دهد كه در عرف قرآن اسلام همان حقیقت ادیان یا تسلیم مطلق است؛ نه آنچه پس از ظهور اسلام به شكل یك اصطلاح با بارمعنایی خاصی درآمده است.
بر این اساس اشكال پنجم (عدم توجه به آیات بعد) نویسنده نیز وارد نیست و آیات پیشین دلالت بر اسلام محمدی ندارد. آیات پیشین می گوید: اهل كتاب اسلام را نپذیرفتند و تسلیم مطلق نبودند؛ زیرا آنها ستمكار و اهل دشمنی بودند.
6. تحریف رأی مفسران؛ در پایان نویسنده تكثرگرایان را به تحریف رأی مفسران متهم كرده، می نویسد: مفسران معتقدند: «گوهر آیین اسلام، همان تسلیم است كه پیش از این در ادیان ابراهیمی یافت می شد، اما مفسران بعد از تعریف فوق اشاره می كنند كه تسلیم در برابر خداوند در هر زمانی چهره و نمود خاصی دارد. حقیقت تسلیم در عصر پیامبر اسلام، گرویدن به آیین اوست و كسی كه خارج از آن باشد، اعم از اهل كتاب و… حقیقت اسلام نزد او تحقق نیافته است. و لذا همین مفسران، اهل كتاب را كافر و مستحق عذاب الهی توصیف می كنند».7
آن گاه نویسنده از نظریات شیخ طوسی، زمخشری، طبرسی، بیضاوی، قاسمی، مغنیه و علامه طباطبایی در اثبات مدعای خود سود می برد.
به نظر می رسد، نویسنده محترم میان نظریه تفسیری مفسران درباره واژگان یك آیه با دیدگاه های اعتقادی ایشان خلط كرده است؛ آنچه تكثرگرایان به مفسران نسبت می دهند نظریه ایشان در تفسیر واژه اسلام است، نه دیدگاه مفسران درباره حقانیت و عدم حقانیت ادیان، در صورتی كه آنچه نویسنده نقل قول می كند دیدگاه تفسیری مفسران درباره واژه «الاسلام» نیست. اگر نویسنده در پی آن است كه استشهاد تكثرگرایان به نظریه مفسران را نادرست جلوه دهد بایستی جملاتی را از مفسران به عنوان نقل قول بیاورد كه در آنها اسلام به معنای شریعت اسلام یا اسلام محمدی تفسیر شده باشد.

تعلق اراده الهی به تكثر ادیان

دومین مستند تكثرگرایان آیاتی است كه تكثر ادیان و صراط ها را به خواست و اراده خداوند نسبت می دهد:
«لكلّ جعلنا منكم شرعة و منهاجاً و لو شاء الله لجعلكم امّة واحدة و لكن لیبلوكم فی ما آتیكم فاستبقوا الخیرات» مائده/48
«و لو شاء الله لجعلهم أمة واحدة و لكن یدخل من یشاء فی رحمته» شوری/8
«و لوشاء ربّك لجعل الناس أمة واحدة و لایزالون مختلفین إلاّ من رحم ربّك و لذلك خلقهم» هود/118 ـ 119
«و لكل وجهة هو مولّیها فاستبقوا الخیرات» بقره/148
نویسنده كتاب «قرآن و پلورالیزم» تك تك مستندات قرآنی تكثرگرایان را به نقد و بررسی می نشیند ودر تحلیل آیه 48 سوره مائده می نویسد:
«عالمان و مفسران صدر اسلام و قدما، در طول چهارده قرن برای تفسیر این آیه تفاسیر و قراءت های مختلفی داشته اند كه وجه اشتراك همه آنها دلالت نداشتن آیه بر تأیید ادیان دیگر است.»8

1. وجود تفاسیر مختلف و معتبر در جهت ابطال نظریه تكثرگرایان

نویسنده تفاسیر مختلفی برای آیه می آورد و همان تفاسیر را نخستین ایراد بر برداشت تكثرگرایان می خواند:
الف: مشیت و قدرت؛ تفسیر نخست این است كه اگر خدا می خواست این قدرت را داشت كه با قدرت مطلقه خویش ولو با اكراه تمامی انسانها را بر دین حق ملزم و منقاد كند، اما مشیت خداوند بر ایمان اجباری مردم قرار نگرفته است. بلكه مشیت و خواست الهی، آزاد گذاشتن مردم در انتخاب دین حق است تا بدین سان با انتخاب دین حق، استحقاق عبودیت و پاداش الهی را كسب كنند. البته این اعطای آزادی، به معنای به رسمیت شناختن ادیان دیگر یا مجازات نكردن متخلفان نیست».9 آن گاه نویسنده برای اثبات ادعای خود به آیات زیر استناد می كند:
«و علی الله قصد السبیل و منها جائر و لوشاء الله لهداكم أجمعین»
«و لو یشاء الله یهدی الناس جمیعاً»
«و لوشئنا لآتینا كل نفس هداها»
نویسنده، آیات مورد استناد تكثرگرایان را به آیاتی كه درباره اختیاری بودن هدایت و ضلالت است قیاس می كند و می گوید چنان كه در آیات فوق نمی توان گفت عاصیان عذاب ندارند، آیه 48 مائده نیز تنها دلالت بر مختار بودن انسان دارد و نشان نمی دهد تكثرگرایی خواست الهی است. «اما اینكه كدام یك از ادیان موجود حق است، این آیه در مقام بیان آن نیست.»10
در این تحلیل نویسنده كتاب، جهاتی در خور تأمل است:
1. قیاس حقانیت مسیحیت یا یهودیت یا اسلام ،به مسأله هدایت و ضلالت و استناد به آیاتی كه مردم را در اختیار هدایت و ضلالت، مختار معرفی می كند، مع الفارق است، چه اینكه در مسأله هدایت و ضلالت، مسلماً یكی از دو گزینه باطل است و هر كس آن گزینه را انتخاب كند عذاب می شود، اما در مورد ادیان الهی، چنین پیش فرضی وجود ندارد؛ نمی توان پیش از بحث درباره حقانیت ادیان، حكم به حق بودن یك دین و نا حق بودن سایر ادیان كرد تا در نتیجه صورت مسأله مانند مسأله هدایت و ضلالت شود. افزون بر این تكثرگرایان نیز ادعا نمی كنند كه آیه شریفه دلالت بر حقانیت یك دین می كند تا نویسنده بگوید: «اما اینكه كدام یك از ادیان موجود حق است این آیه در مقام بیان آن نیست».11
2. نویسنده تكثر شرایع و نسخ آن و «نفی بعثت» را از تفاسیر معتبر آیه 48 سوره مائده معرفی می كند. او پس از نقل اقوال مختلف نتیجه می گیرد: «رهاورد وجود تفاسیر مختلف و معتبر این است كه مفسران در تفاسیر معتبری كه در طول چهارده قرن ارائه داده اند، هیچ كدام اندك دلالتی بر مدعای پلورالیست ها نمی كند. اگر فرضاً تفسیر پلورالیست ها را نیز در ذیل این آیه به عنوان یك تفسیر جدید در ردیف تفاسیر پیشین كه از امثال ابن عباس، شیخ طبرسی و علامه طباطبایی نقل شده بدون ترجیح قرار دهیم، حداكثر دلالت آن، افزودن یك تفسیر جدید به صورت احتمال و فرضیه است؛ لكن مادامی كه تفسیر جدید، تفاسیر و مبانی قرآنی انحصارگرایی را مورد جرح قرار ندهد، نمی توان تكثرگرایی را به آیه مزبور استناد داد. به دیگر سخن، تفاسیر و قراءت های عرضه شده در دلالت آیه، متعارض خواهند بود و برای به دست آوردن موضع قرآن باید به آیات دیگر مراجعه كرد.»12

نقد و نظر

به نظر می رسد تمامی آنچه نویسنده محترم، تفاسیر مختلف می داند به یك معنی باز می گردد و آن اینكه : خداوند اگر می خواست تمام مردم را بر یك دین جمع می كرد، اما خداوند چنین نكرد و ادیان و شرایع متفاوتی فرستاد. این معنی قدر مشترك نظریه قتاده، حسن، ابن عباس، علامه طباطبایی و دیگران است، جز آنكه ایشان با توجه به آیات یا روایات، نسخ ادیان را مطرح ساخته اند.

2. نادیده انگاشتن آیات قبل

دومین اشكال نویسنده بر برداشت تكثرگرایان از آیه 48 سوره مائده «نادیده انگاشتن آیات قبل» است.13 به باور نویسنده در آیات قبل، خداوند به رسول خود درباره ایمان نیاوردن اهل كتاب دلداری و تسلی می دهد و می فرماید «یا ایها الرسول لایحزنك…» و قرآن را مهیمن و حاكم بر كتب پیشین می خواند… بنا بر این قرآن بر امثال تورات و انجیل سلطه و حاكمیت دارد.»

نقد و بررسی

این اشكال بر نظریه انحصارگرایی بیشتر وارد است تا تكثرگرایی؛ چه اینكه آیات پیشین، یعنی آیه 46 و 47 مائده، درباره عیسی(ع) و تورات و انجیل است و اینكه انجیل مصدق تورات است و خداوند از اهل انجیل می خواهد به آنچه در انجیل آورده است حكم كنند، سپس خداوند می فرماید: قرآن نیز مهیمن است، و مهیمن یعنی شاهد و نگهبان و امین، نه دارای سلطه و حاكمیت؛ بنابراین هم سیاق پیشینی وهم صدر و ذیل آیه مورد بحث، صحت نظریه تكثرگرایی را نتیجه می دهد، و آیه مورد استدلال نویسنده «یا ایها الرسول لایحزنك الذین یسارعون فی الكفر…»آیه 41 سوره مائده است و با مستند تكثرگرایان فاصله دارد.
نویسنده پس از نقد و بررسی برداشت تكثرگرایان از آیه 48 سوره مائده به نقد و بررسی دیگر مستند آنها می نشیند ، و بر نظریه تفسیری تكثرگرایان در آیه 8 سوره شوری نیز خرده می گیرد كه «این آیه تفاسیر مختلفی را برمی تابد و در هیچ یك از آن تفاسیر از رویكرد جدید پلورالیته سخن به میان نیامده است».14 برخی از آن تفاسیر عبارتند از: مشیت خدا، و اشاره به معاد.

تحلیل و نقد

هر چند مفسران پیشین درباره تكثرگرایی سخن نگفته اند و از آیه شریفه برداشت پلورالیته نداشته اند، اما چنان كه ایشان آیه را تفسیر كرده اند و تفسیر ایشان یكی از تفاسیر شناخته می شود تفسیر پلورالیست ها نیز می تواند در كنار آن تفاسیر قرار گیرد و با سایر مستندات قرآنی ایشان تأیید شود. كاستی و نقیصه در برداشت پلورالیستی وقتی است كه پیروان این نظریه بر خلاف موازین و معیارها و قوانین تفسیر عمل كنند. اگر نویسنده محترم نظریه تفسیری ایشان را با اصول تفسیر ناهمخوان می بیند و می تواند این ناهمگونی را اثبات كند حق دارد از پذیرش دیدگاه ایشان به عنوان یك نظریه تفسیری سرباز زند.
این نقد بر تحلیل نویسنده محترم از آیه 118 سوره هود و 148 سوره مائده نیز وارد است؛ چه اینكه ایشان دو تفسیر معروف یعنی «مشیت خدا» و «اشاره به معاد» در ذیل آیه 111 هود و چند تفسیر معروف از آیه 48 مائده یعنی تفسیر آیه به «اشاره به قبله»، «اشاره به اختلاف شریعت» و «اشاره به اختلاف غایت» را با برداشت تكثرگرایان ناسازگار می بیند.
مستند سوم تكثرگرایان «استعمال صراط مستقیم به صورت نكره» است. «درباور پلورالیست ها قرآن از «صراط مستقیم» به صورت مطلق ونكره سخن می گوید كه مقصود از كاربرد آن به صورت نكره ابلاغ این نكته است كه هر پیامبری برای خود وامت خود یك «صراط مستقیم» دارد و ما با كثرت پیامبران و یا لااقل پیامبران صاحب شریعت، نه با یك صراط مستقیم، بلكه با صراط های مستقیم مواجه خواهیم بود. در اینجا به برخی از آیات مستند كثرت گرایان اشاره می شود.» 15
«إنك علی صراط مستقیم»
«انك لمن المرسلین. علی صراط مستقیم»
«یتمّ نعمته علیك و یهدیك صراطاً مستقیماً»
این آیات، پیامبر اسلام را تنها بر گام برداشتن او بر یك منهج وصراط مستقیم توصیف می كند واز آن چنین بر می آید كه ما نه با یك «صراط مستقیم» خاص ومعروف مانند آیین اسلام، بلكه با صراط های مستقیم و حقّی مواجه مواجه هستیم.16
نویسنده قرآن و پلورالیزم این مستند را از دلایل ضعیف كثرت گرایان می خواند و برخی از كاستی های این دلیل را این گونه شمارش می كند:
الف. عدم توجه به معنای صراط مستقیم؛ چه آنكه كاربرد صراط مستقیم در آیات قرآن روشن می سازد كه مقصود از صراط مستقیم «گوهر و حقیقت دین یعنی تسلیم به امر الهی است».17 صراط مستقیم مانند نور است و هم چنان كه حقیقت نور، واحد و بیش از یكی نیست، صراط مستقیم نیز یكی است، اما مانند نور شدت و ضعف دارد «منتهی صراط مستقیم الهی از زمان نخستین پیامبر با تطور زمان و استعداد پیامبران و امتها رو به تكامل نهاده است»،18 
نویسنده محترم در نتیجه گیری بحث می نویسد:
صراط مستقیم مانند حقیقت اسلام در هر عصری جلوه و مظهر خاصی دارد. مثلاً امت یهود تا زمان ظهور حضرت عیسی(ع) در صراط مستقیم گام بر می داشتند و اما با ظهور آن حضرت، دوام استقامت صراط آنان بستگی به تسلیم به شریعت عیسی دارد و در صورت نپذیرفتن آن حضرت نه تنها آنان حظّی از صراط مستقیم پیشین خود ندارند، بلكه سر از كفر در خواهند آورد، چنان كه حضرت عیسی امت یهود را به صراط مستقیم دعوت می كند و حقیقت آن را اصل توحید و عبادت خداوند ذكر می كند و می فرماید:
«إنّ الله ربّی و ربّكم فاعبدوه هذا صراط مستقیم. فلمّا أحسّ عیسی منهم الكفر قال من أنصاری إلی الله قال الحواریون نحن أنصار الله آمنّا بالله و اشهد بأنّا مسلمون»
آل عمران/51ـ53

نقد و نظر

نخست آن كه نمی توان «گوهر و حقیقت دین؛ یعنی تسلیم امر الهی» را مقصود از صراط مستقیم در تمامی آیاتی كه این واژه در آنها به كار رفته است دانست، چه اینكه در برخی از این آیات، به خصوص آیاتی كه مستند تكثرگرایان است، صراط مستقیم به همان معنایی است كه در پلورالیسم مطرح است. برای نمونه در تفسیر آیه «والله یهدی من یشاء الی صراط مستقیم» شیخ طوسی می نویسد:
«معناه یهدیهم إلی الدین المستقیم الذی یؤدیهم الی الجنّة.»19
همو در تفسیر «قل إنّنی هدینی ربی إلی صراط مستقیم» می گوید:
«قد فسّرنا فی غیر موضع. و انه الطریق الموصل الی ثواب الله من غیر اعوجاج.»
وی در تفسیر صراط مستقیم در آیه شریفه «إنّك لمن المرسلین. علی صراط مستقیم» می نویسد:
«و هو طریق الحقّ المستقیم الذی یؤدی الی الجنّة».20
طبری، طبرسی، شوكانی، علامه طباطبایی و بسیاری دیگر از مفسران نیز صراط مستقیم را طریقی می دانند كه سالك را به سعادت و نیكبختی رهنمون می سازد.21
بنابراین صراط مستقیم معانی متفاوتی را بر می تابد؛ از جمله: تسلیم به امر الهی، هدایت گر به سعادت، كمال و نیك بختی، اسلام، ولایت علی(ع) و….
افزون بر این با پذیرش تفسیر صراط مستقیم به تسلیم به امر الهی، باز هم آیات قرآن پیامبر اسلام را بر یك منهج و صراط مستقیم می داند و از آن چنین بر می آید كه ما نه با یك «صراط مستقیم» خاص و معروف مانند آیین اسلام، بلكه با صراط های مستقیم و حقی مواجه هستیم. دلیل استناد و ادعای مزبور، مطلق بودن و نكره ذكر شدن «صراط مستقیم» و عدم تقیید آن با «ال» معرفه و عهد است، تا اختصاص آن به صراط مستقیم خاص و معلوم؛ یعنی شریعت حضرت محمّد استنتاج نگردد.22 چنان كه تعریف اسلام به «تسلیم به امر الهی» اثبات كننده نظریه تكثرگرایان بود و به همین جهت نویسنده محترم در آنجا با تعریف اسلام به «تسلیم به امرالهی» مخالفت ورزید و اسلام محمدی را معنای اسلام معرفی می كرد و تكثرگرایان را به «انحصارگری در تفسیر اسلام»23 متهم می ساخت.

ب. جواب نقضی

دومین اشكال نویسنده بر مستند سوم تكثرگرایان، «جواب نقضی» است. ایشان در تقریر این اشكال می نویسد:
«اگر فرضاً بپذیریم كه استعمال صراط مستقیم به صورت نكره دلیل بر تكثرآن است، ضرورتاً استعمال آن با «ال» تعریف و عهد، دلیل وحدت آن خواهد بود.»24
«اهدنا الصراط المستقیم. صراط الذین أنعمت علیهم غیرالمغضوب علیهم و لاالضّالّین»
آن گاه نویسنده از معرفه ذكر كردن «الاسلام» در آیه «ان الدین عندالله الإسلام» به عنوان مفسر و شارح صراط مستقیم سود می برد25 و وحدت صراط مستقیم را نتیجه می گیرد.

نقد و بررسی

یك تفاوت اساسی میان آیات مورد استناد تكثرگرایان با آیه یادشده وجود دارد؛ در آیاتی نظیر: «إنّك علی صراط مستقیم»، «إنّك لمن المرسلین. علی صراط مستقیم»، «و یتمّ نعمته علیك و یهدیك صراطاً مستقیماً» و «و هداه الی صراط مستقیم». گوینده خداوند و مخاطب پیامبر اسلام(ص) و حضرت ابراهیم(ع) هستند، اما در آیه «اهدنا الصراط المستقیم. صراط الذین…» گوینده بندگان خدا هستند و مخاطب خداوند است.
آیه «إنّ الدین عند الله الاسلام» نیز مفسر و شارح صراط مستقیم نمی تواند قرار گیرد؛ زیرا «الاسلام» در این آیه شریفه به باور تكثرگرایان، اسلام محمدی نیست، چنان كه بسیاری از مفسران نیز «الاسلام» را تنها اسلام محمدی معرفی نمی كنند.

ج. اشتباه تنوین تنكیر با تفخیم

اشكال سوم نویسنده «خلط تنوین تنكیر و تفخیم» است؛ وی معتقد است تنوین صراط، برای تفخیم است؛ مانند تنوین «انّ ربّی علی صراط مستقیم».
«نكته ظریف و ادبی دیگر اینكه تنوین «صراط» تنوین تنكیر نیست تا با تمسك بدان تكثر صراط را استفاده كرد، بلكه تنوین تفخیم است، مانند تنوین در این آیه «إنّ ربی علی صراط مستقیم»
هر چند به باور برخی از مفسران تنوین صراط در این آیه تفخیم است، اما نمی توان دیده از واژگان این آیه به خصوص «ربّی» فرو بست و در تمام آیاتی كه واژه صراط به كار رفته است تنوین را تنوین تفخیم دانست و وحدت صراط را نتیجه گرفت. چه اینكه واژه «ربّی» و اعتقاد به توحید، ما را ناگزیر می سازد، تنوین صراط را تفخیم بخوانیم. اما در مورد پیامبران چنین الزامی نیست.
افزون بر این تفخیمی بودن تنوین صراط، با نكره بودن آن ناسازگار نیست، می توان صراط را نكره دانست و تنوین آن را تنوین تفخیم خواند و در نهایت تكثرگرایی را نتیجه گرفت.

د. خلط اسلام پیشین با اسلام محمدی

اشكال چهارم نویسنده محترم بر مستند سوم تكثرگرایان، خلط اسلام پیشین با اسلام محمدی(ص) است. به باور ایشان آیات مورد استناد پلورالیست ها تنها تكثر صراط را پیش از اسلام اثبات می كند اما سخن درباره پس از اسلام است.
«از مطالب گذشته، ضعف و سستی تمسك پلورالیست ها به آیات مورد بحث ظاهر شد و اینكه استعمال صراط مستقیم به صورت نكره در لسان پیامبران پیشین خارج از بحث است؛ چرا كه محل بحث نه در تكثر صراط در عصر پیش از اسلام، بلكه بحث ناظر به عصر اسلام و بعد از آن است.»26
این اشكال نیز بر مستندات تكثرگرایان وارد نیست؛ چه اینكه وقتی آیات قرآن، پیامبر اسلام را بر صراطی مستقیم (صراطٍ مستقیمٍ) یعنی «یكی از راه های راست»؛ نه «تنها صراط مستقیم» می داند، بنابراین بر اساس آیات قرآن پس از اسلام نیز تكثر صراط داریم و صراط محدود به اسلام محمّدی نیست.

هـ . نشانه های موجود

نویسنده آیات پیشینی و پسینی را قرینه انحصار صراط مستقیم به اسلام در تفسیر آیه «إنّك علی صراط مستقیم» می خواند.
اشكال پنجم نویسنده نیز صحیح نمی نماید و نادرستی آن از آنچه گفته شد بدیهی است.

توحید و عمل صالح، ملاك هدایت

مستند چهارم تكثرگرایان «توحید و عمل صالح، ملاك هدایت» است.
«چهارمین مستند قرآنی كثرت گرایان، تمسك به اطلاق آیاتی است كه در آنها هدایت و رستگاری، تنها به سه اصلی كلی؛ یعنی ایمان به خدا، معاد و عمل صالح بسنده شده است، و قیود دیگر از قبیل تدین به دین خاص مانند اسلام، اصلاً مورد توجه و اعتبار قرار نگرفته است. بدیهی است در صورت لزوم و اعتبار آن، باید در آیات قرآنی بدان اشاره می شد و گرنه اغراء به جهل لازم می آید؛ كه چنین امری از سوی آفریدگار عالم و حكیم محال است. بنابراین در صورتی كه پیروان ادیان مختلف دارای سه آموزه فوق باشند، از اهل هدایت و رستگاری به شمار خواهند رفت».27
آیات مورد استناد تكثرگرایان عبارتند از:
«إنّ الذین آمنوا و الذین هادوا و النصاری و الصابئین من آمن بالله و الیوم الآخر و عمل صالحاً فلهم أجرهم عند ربّهم و لاخوف علیهم و لاهم یحزنون» بقره/62
«بلی من أسلم وجهه لله و هو محسن فله أجره عند ربّه و لاخوف علیهم و لاهم یحزنون» بقره/112
«قل یا أهل الكتاب تعالوا إلی كلمة سواء بیننا و بینكم ألاّ نعبد إلاّ الله و لانشرك به شیئاً» آل عمران/64
«یا أیها الذین الناس إنّا خلقناكم من ذكر و أنثی و جعلناكم شعوباً و قبائل لتعارفوا إنّ أكرمكم عندالله أتقیكم» حجرات/13
«لیس البرّ أن تولّوا وجوهكم قبل المشرق و المغرب و لكن البرّ من آمن بالله و الیوم الآخر… أولئك هم المتقون» بقره/177
در نگاه نویسنده محترم «قرآن و پلورالیزم» این مستند نیز تكثرگرایی دینی را نتیجه نمی دهد و آیات مورد استناد تكثرگرایان باید به دقت تحلیل و بررسی گردد:

تحلیل آیه 62 سوره بقره

ایشان در تحلیل آیه 62 سوره بقره، نقاط ذیل را نشانگر سستی مدعای كثرت گرایان می خواند:

الف. توجه به شأن نزول (تأیید ایمان پیش از اسلام)

«آیه ناظر به ایمان اهل كتاب است كه پیش از اسلام سه ركن ایمان را داشته و فوت كرده اند. پس آیه ارتباطی به بقای حقانیت ادیان دیگر ندارد».28 آیه درباره آن راهب مسیحی است كه سلمان فارسی را با صفات و ویژگیهای پیامبر اسلام آشنا ساخت و پیش از ظهور اسلام از دنیا رفت.

نقد و بررسی

هر چند اسباب نزول قرآن در باور بسیاری قرآن پژوهان در فهم بهینه آیات بسیار تأثیرگذارند و آیات بایستی با توجه به سبب نزول آنها تفسیر شوند، اما آنچه نویسنده محترم آورده است نظریه تفسیری سدّی است، نه اسباب نزول اصطلاحی29 چنان كه مرحوم طبرسی در تفسیر «إنّ الذین آمنوا» به دیدگاه های مختلفی كه درباره ایمان آورندگان آمده است اشاره می كند و نظریه سدّی را در كنار سایر دیدگاه های قرآن پژوهان می آورد.30 و پر واضح است كه یك نظریه تفسیری نمی تواند برای دیگر مفسران و قرآن پژوهان تعیین فهم كند.
افزون بر این، نسبت واژگان آیه به سبب نزول، نسبت عام به خاص است و در چنین مواردی خاص نمی تواند مخصّص عام باشد و آیه را محدود به سبب نزول كند، بلكه چنان كه تمامی مفسران و قرآن پژوهان می گویند: ملاك، عموم عام است، نه خصوص سبب نزول.

ب. رفع توهم ملاك بودن عناوین

«آیه شریفه در مقام رفع این توهم است كه ملاك هدایت و ورود به بهشت، تنها عنوان و نامیدن به دین الهی مانند یهودیت و مسیحیت نیست. چنان كه یهود و مسیحیان برآن توهم بودند. بلكه ملاك هدایت و تقرب به قرب الهی سه اصل مزبور است، اما اینكه آن سه اصل كلی، چگونه و یا در چه دین و شریعتی تحقق می یابد، آیه ناظر بدان نیست.»31

نقد و نظر

اگر نویسنده محترم مانند برخی دیگر از مفسران آیه شریفه را در مقام دفع توهم تأثیر عناوینی چون یهودیت و مسیحیت در رستگاری می داند بنابراین اسلام نیز مانند یهودیت و مسیحیت خواهد بود. در نتیجه عناوین یهودیت، مسیحیت و اسلام در رستگارسازی افراد نقش آفرین نیستند، بلكه تأثیر گذار واقعی سه اصل ایمان به خدا، ایمان به رستاخیز و عمل صالح است، و چگونگی و ظرف تحقق این سه اصل در رستگاری و عدم رستگاری تأثیر ندارد؛ یعنی اگر فردی ایمان به خدا و رستاخیز داشته باشد و اعمال صالح نیز انجام دهد، چه او را مسیحی بخوانیم و چه یهودی یا مسلمان، وی از رستگاران خواهد بود.

ج. تفسیر معنای ایمان به خدا

تمام حرف و حدیث ها، در تحقق ایمان واقعی آنها (اهل كتاب) به خداست؛ چرا كه ایمان واقعی، یعنی تسلیم شدن در برابر پیام و امر الهی و هم چنین كتاب مقدس خود، و چون تورات و انجیل ظهور پیامبر اسلام را پیش بینی كرده و از پیروان خود خواسته است كه به آیین آن حضرت درآیند، در صورت تحقق و جامه عمل پوشیدن چنین درخواستی، اهل كتاب، مؤمن واقعی خواهند بود، و گرنه نمی توان ادّعا كرد كه آنان با وجود سرپیچی از فرمان الهی، باز مؤمن به خداوند هستند.
و شاهد و دلیل عدم ایمان واقعی ایشان، آیات متعددی است كه اهل كتاب را تكفیر كرده است؛ به عنوان مثال، آیه ذیل كسانی را كه به نبوت بعضی از پیامبران ایمان آورده و منكر بعضی دیگر مانند پیامبر اسلام شدند «كافر حقیقی» توصیف كرده، از مهیاشدن «عذاب مهین» برای چنین اشخاصی خبر می دهد:
«إنّ الذین یكفرون بالله و رسوله و یریدون أن یفرّقوا بین الله و رسله و یقولون نؤمن ببعض و نكفر ببعض و یریدون أن یتخذوا بین ذلك سبیلاً. أولئك هم الكافرون حقّاً و أعتدنا للكافرین عذاباً مهیناً»(نساء/150ـ151).32

نقد و بررسی

پاسخ این اشكال در نقد و بررسی مستند پنجم و نهم نویسنده محترم بر انحصارگرایی دینی بیان شد، و نیازی به یادكرد مجدد آن نیست. افزون بر این، اسناد و مداركی كه نشانگر فراخوانی اهل كتاب به اسلام باشد در تورات و انجیل نیامده است و آنچه آمده تنها بشارت است.
ثانیاً: عطف عمل صالح به ایمان نشان می دهد عمل صالح مترادف با ایمان یا ایمان به معنای عمل نیست؛ به عبارت دیگر عطف، نشانگر مغایرت ایمان و عمل صالح است.

د. تفسیر معنای عمل صالح

معیار سوم، رستگاری عمل صالح است و مراد از عمل صالح نه معنای عرفی، بلكه معنای خاص دینی آن است.
«قرآن كریم عمل صالح را این گونه تعریف می كند كه باید مطابق میزان و ترازوی دین و پیامبر همان عصر باشد، و چون قرآن در موارد متعدد اهل كتاب را كافر می خواند و اعمال كافران را تشبیه به سراب، تاریكی در دریا و توده خاكستر در برابر توفان می كند، پس نمی توان مدّعی شد كه اعمال آنان، صالح و در نتیجه از ره یافتگان صراط مستقیم به شمار می آیند.»33

نقد و نظر

چنان كه در نقد و بررسی مستند نهم نویسنده بر ردّ تكثرگرایی آمد، تمامی اهل كتاب كافر نیستند و تنها بخشی از اهل كتاب در شمار كافران قرار می گیرند، و آنها كسانی هستند كه به خدا ایمان ندارند و به رستاخیز اعتقاد ندارند و اعمال صالح انجام نمی دهند. بنابراین تشبیه اعمال كافران به سراب، تاریكی در دریا و… مربوط به اهل كتابی است كه ایمان ندارند و عمل صالح انجام نمی دهند.

هـ. تفسیر با آیات دیگر

اشكال دیگر نویسنده بر تحلیل تكثرگرایان از آیه 62 بقره بی توجهی ایشان به تفسیر موضوعی است:
«در قرآن آیات مختلفی وجود دارد كه اهل كتاب را كافر می خواند و آنها را به دلیل كتمان ظهور اسلام و نگرویدن به آن، با عذاب اخروی تهدید می كند و تصریح می نماید كه در صورت پذیرش اسلام، در صراط هدایت گام خواهند گذاشت. چنان كه چند آیه قبل از آیه 68 سوره مائده، قرآن را به عنوان مهیمن وصف می كند (آیه 48)، دلیل عدم پذیرش اسلام را از سوی اهل كتاب، تبعیت آنان از هوای نفسانی خود می داند (آیه 49) و سرانجام شرط ورود آنان به بهشت و بخشیدن گناهان شان را گرویدن به اسلام ذكر می كند.(آیه 65).»34
بنا به نقل ابن عباس آیه «و من یبتغ غیرالإسلام دیناً فلن یقبل منه» مفسر و یا حاكم آیه مورد استناد تكثرگرایان است.
«آیا با این همه تفاسیر معتبر و موافق ظاهر، می توان آیه را دلیل بر تكثرگرایی تفسیر كرد. و بدین سان دست از آن همه تفاسیر برداشت و از همه مهم تر در دام ناهمخوانی آن با آیات دیگر افتاد؟!»35

نقد و بررسی

نقد مستندات قرآنی نویسنده محترم در فصل اول، این اشكال را كه بر اساس برخی از آن مستندات به ویژه مستند ششم و هفتم و نهم سامان یافته است ابتر می سازد. افزون بر این، تكثرگرایان نیز تفسیر موضوعی قرآن را مؤید خود می خوانند و مستندات انحصارگرایان را ناسازگار با آیات قرآن می دانند.

تحلیل آیه 112 سوره بقره

به باور نویسنده این آیه نیز تكثرگرایی را نتیجه نمی دهد. چه اینكه اولاً آیه در مقام رفع توهم ملاك بودن عناوین است «و معیار كلی برخورداری از اجر الهی را اسلام حقیقی و عمل صالح «و هو محسن» ذكر می كند».
ثانیاً: اسلام حقیقی در عصر ظهور اسلام، پذیرش اسلام محمدی (ص) است «در صفحات پیش روشن شد كه تسلیم و اسلام حقیقی در هر عصر و زمانی، نمود و تجلی خاصی دارد كه مظهر آن در عصر رسالت اسلام، همان انقیاد و سر تسلیم فرود آوردن بر آستان مقدس آیین اسلام است». 
ثالثاً: سیاق پیشینی و پسینی آیه، مفسر آیه 112 سوره بقره است و با برداشت تكثرگرایان، ناسازگار، «در آیات قبل تأكید شده است كه اهل كتاب كافرند و اگر ایمان بیاورند به ثواب الهی خواهند رسید و در آیات بعد اهل كتاب به دلیل كتمان و انكار حقیقت اسلام مورد مذمت و توبیخ قرار گرفته اند».36

نقد و بررسی

نادرستی این نظرگاه نویسنده از آنچه تاكنون گفته آمد آشكار می شود.

تحلیل آیه 64 آل عمران

آیه شریفه «قل یا أهل الكتاب تعالوا إلی كلمة سواء بیننا و بینكم ألاّنعبد إلاّ الله و لانشرك به شیئاً و لایتخذ بعضنا بعضاً أرباباً من دون الله»(آل عمران/64) نیز مستند تكثرگرایی قرار نمی گیرد، چه اینكه در نگاه نویسنده محترم این آیه «به حداقل اصول مشترك، یعنی توحید دعوت می كند» و از شواهد این دلالت، شأن نزول آیه و آیاتی پیشینی و پسینی است، چه اینكه با وجود توبیخ و تكفیر یهودیان در آیات پیشینی، و تكفیر و وعده عذاب به اهل كتاب در آیات پسینی، «در صورت تأیید دین اهل كتاب در عرض اسلام. آیات فوق به كلی معنی و مفهوم خود را از دست خواهند داد».
ثانیاً:آیه فوق، دعوت به پلورالیزم اجتماعی است، نه دینی «آیه شریفه یكی از آیات بلند و بسیار مهمی است كه مسلمانان را به گفت و گو و تفاهم با اهل كتاب دعوت می كند».37

نقد و بررسی

هر چند آیه فوق به تعبیر نویسنده دعوت به حداقل است، اما همین دعوت به حداقل اصول مشترك نشان می دهد نظریه انحصارگرایی دینی صحیح نمی نماید و سایر ادیان الهی نیز بر حقند، چنان كه نویسنده محترم نیز در تقریر «دعوت به حداقل» از حق ناب و كامل سخن می گوید؛ در صورتی كه انحصارگرایان از حق مطلق سخن می گویند، یك دین را حق و سایر ادیان را باطل می خوانند.
ثانیاً: عبارت «فإن تولّوا» سرباز زدن از اقرار به عبودیت «ألانعبد الاّ الله» و جز خدا را شایسته پرستش ندانستن «ولانشرك به شیئاً و لایتخذ بعضنا أرباباً من دون الله» است، نه آنچه كه نویسنده محترم ادّعا می كند. «ای اهل كتاب؛ شما كه از پذیرفتن حق ناب و كامل، یعنی اصل توحید و نبوت حضرت محمد(ص) سرباز زدید».38
ثالثاً: سیاق پیشینی و پسینی نشان می دهد كنش اهل كتاب و واكنش مسلمانان بر محور مقام و منزلت حضرت عیسی(ع) است؛ مسیحیان باورهایی درباره حضرت مسیح دارند كه مسلمانان آن اندیشه ها را بر نمی تابند و دلایلی بر نادرستی آن عقاید ابراز می دارند. اما مسیحیان از پذیرفتن حق طفره می روند. در این فضا آیه مورد بحث اهل كتاب را به اصلی فرا می خواند كه میان اهل كتاب و مسلمانان مشترك است، و مسلمانی را پذیرش عبودیت خدا و شایسته ندانستن غیر او می خواند. مسلمانان و مسیحیان در اصل توحید كه مسلمانی بر اساس این آیه شریفه با آن تحقق می یابد مشتركند، اما درباره حضرت عیسی(ع) اختلاف دارند. آیات پسینی نیز در همین رابطه است و از جهت موضوع با آیات پیشینی مشترك است. بنابراین اگر در آیه 70 و 71 توبیخ و تكفیری صورت پذیرفته و وعده عذاب به اهل كتاب و یهودیان داده شده در ارتباط با محور مشترك آیات پسینی و پیشینی است.
رابعاً: آیه شریفه به قرینه سیاق، درباره پلورالیزم دینی است و هیچ گونه ارتباطی به پلورالیزم اجتماعی ندارد؛ چگونه آیه ای را كه در میان مجموعه آیاتی كه درباره توحید و مقام حضرت عیسی(ع) و نفی الوهیت از ایشان و مسیحی یا یهودی بودن یا نبودن ابراهیم(ع) قرار گرفته است می توان به پلورالیسم اجتماعی نسبت داد؟
افزون بر این، واژگان و جملات آیه مورد نظر نیز با پلورالیزم دینی بیشتر همخوان است تا پلورالیسم اجتماعی.

تحلیل آیه 13 حجرات

در منظر نویسنده محترم، آیه «یا ایها الناس إنّا خلقناكم من ذكر و أنثی و جعلناكم شعوباً و قبائلا لتعارفوا إنّ أكرمكم عند الله أتقاكم إنّ الله علیم خبیر» نیز نمی تواند تكثرگرایی را نتیجه دهد، چه اینكه آیه شریفه «یك دستور اخلاقی و انسانی برای مسلمانان است… روشن است كه آیه مطلقاً ارتباطی به بحث ادیان و تأیید حقانیت آنها ندارد»39 و افزون بر این، آیه ملاك برتری را تقوا ذكر می كند و تقوا مرتبه ای بالاتر از ایمان و اسلام است، چنان كه در حقیقتِ اسلام و ایمان، تسلیم در برابر خدا و از جمله آخرین پیغمبر آسمانی نهفته است، در حقیقت تقوا چنین تسلیمی دو چندان یا چند چندان وجود دارد.

نقد و بررسی

تحلیل نویسنده محترم بر اساس دریافتهای ایشان از ایمان و اسلام و تقوا سرانجام یافته است. این تجربیات با آنچه پیروان پلورالیسم دینی در معنی شناسی ایمان، اسلام و تقوا عرضه می دارند ناهمگون است. با تقوای مورد نظر پلورالیست ها می توان از آیه شریفه تكثرگرایی دینی را نتیجه گرفت. بنابراین شایسته است در نظام فكری پلورالیست ها آیه به بحث و بررسی گذاشته شود.

پی نوشت‌ها:

1. قدردان قراملكی، محمد حسن،قرآن و پلورالیزم،تهران، كانون اندیشه جوان، 100ـ91.
2. همان، 62.
3. همان، 123ـ125.
4. همان، 125.
5. همان، 126.
6. همان، 127.
7. همان، 130.
8. همان، 138.
9. همان، 139.
10. همان، 140.
11. همان، 140.
12. همان، 142.
13. همان، 142.
14. همان، 147.
15. همان، 158.
16. همان، 158 ـ 159.
17. همان، 67.
18. همان، 68.
19.طوسی، محمد بن حسن، التبیان، 2/5.
20. همان، 8/442.
21. طبری، محمد بن جریر، جــامع البیــان، 25/97؛ طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیـان، 9/84و 8/259؛شوكانی، محمد علی، فتح القدیر، 4/360؛ طباطبایی، محمد حسین، المیزان، 17/63، 78 و 18/257.
22. قدردان قراملكی، محمد حسن، قرآن و پلورالیزم، 158 ـ 159.
23. همان، 123.
24. همان، 164.
25. همان، 165.
26. همان.
27. همان، 166.
28. همان، 171.
29. طوسی، محمد بن حسن، التبیان، 1/284؛ طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، 1/458؛ سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور، 1/73.
30. طبرسی، مجمع البیان، 1/243.
31. قدردان قراملكی، محمد حسن، قرآن و پلورالیزم، 172.
32. همان، 173.
33. همان، 174 ـ 176.
34. همان، 175 ـ 176.
35. همان، 176.
36. همان، 176 ـ 177.
37. همان، 180.
38. همان، 179.
39. همان، 181.
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: سه شنبه 12 خرداد 1394 ساعت: 7:51 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,
نظرات(0)

ليست صفحات

تعداد صفحات : 1652

شبکه اجتماعی ما

   
     

موضوعات

پيوندهاي روزانه

تبلیغات در سایت

پیج اینستاگرام ما را دنبال کنید :

فرم های  ارزشیابی معلمان ۱۴۰۲

با اطمینان خرید کنید

پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست.

 سامانه خرید و امن این سایت از همه  لحاظ مطمئن می باشد . یکی از مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه   09159886819  در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما  فرستاده می شود .

درباره ما

آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس