تحقیق و پروژه رایگان - 690

راهنمای سایت

سایت اقدام پژوهی -  گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان

1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819  -  صارمی

2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2  و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی  (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .

3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل http://up.asemankafinet.ir/view/2488784/email.png  را بنویسید.

http://up.asemankafinet.ir/view/2518890/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86.jpghttp://up.asemankafinet.ir/view/2518891/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%20%D8%A8%D9%87%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA.jpg

لیست گزارش تخصصی   لیست اقدام پژوهی     لیست کلیه طرح درس ها

پشتیبانی سایت

در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا  پیام بدهید
آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet

پیامبر شاعر نیست پژوهشی جامعه شناختی در یک مفهوم قرآنی

بازديد: 109
پیامبر شاعر نیست
پژوهشی جامعه شناختی در یک مفهوم قرآنی

سید حیدر علوی نژاد

چکیده: در این مقاله رمز اینکه قرآن بر شاعر نبودن پیامبر (ص) تأکید می ورزد مورد بررسی قرار گرفته است. و این که چرا عرب به پیامبر اتهام شاعری می بستند، با اینکه شعر افتخار عرب بود؟
مفسران به این پرسش چه پاسخی داده اند، و آیا مسأله به قدر کافی روشن است؟
نویسنده پس از اشاره به پاسخ های مفسران، که به جای خود مفید و روشنگر است، مسأله را با نگاه جامعه شناختی تفهمی، و با نگاه به یک رفتار معنی دار اجتماعی (اتهام شاعری) بررسی کرده است، و با پا گذاشتن به فرهنگ عصر نزول، و اعتقاد خاص مردم جاهلیت نسبت به شاعران، گوشه ای دیگر از مسأله را باز نموده است.


پیش از آن كه قرآن نازل شود، افتخار عرب اسب و شمشیر، و دلبستگی اش شراب و شعر بود، اما دیدگاه قرآن درباره شعر، خواننده را به شگفتی وا می دارد. شعری كه دیوان عزت و سلاح برّان عرب است، چنان تیره نشان داده می شود كه به سختی ممكن است بدتر از آن تصویر شود؛ شاعران به شدت تحقیر و پیروی از آنان تقبیح می گردد:
«و الشعراء یتّبعهم الغاوون» شعراء/224
و شاعران را گمراهان پیروی می كنند.
شعر چه خصوصیتی دارد كه چنین تیره معرفی می شود؟ آیا وزن و قافیه شعر را بی ارزش كرده و یا صور خیال1 كه در شعر تبلور می یابد؟ یا از آن رو كه «شعر رستاخیزی در زبان است»2 این چنین تقبیح شده است؟


نفی شاعری از پیامبر و قرآن

اگر گامی فراتر بگذاریم خواهیم دید كه قرآن شعر بودن خود و شاعر بودن حضرت محمد(ص) را به شدت تكذیب می كند و مدعیان آن را دروغگو می داند:
«و ما علّمناه الشّعر و ما ینبغی له إن هو إلا ذكر و قرآن مبین» یس/69
و (ما) به او شعر نیاموختیم و در خور وی نیست، این (سخن) جز یادآوری و قرآن روشن نمی باشد.
«إنّه لقول رسول كریم. و ما هو بقول شاعر قلیلاً ما تؤمنون» حاقه/41ـ40
و البته مشركان نیز درست با همین حربه به قرآن حمله می كردند و پیامبر را شاعر قلمداد كرده، می گفتند:
«بل هو شاعر» انبیاء/5
بلكه او شاعر است.
مگر نه اینكه شاعری از بزرگ ترین افتخارات عرب بوده؟ پس چرا پیامبر(ص) را به شاعری متهم می كردند و بدین سان می خواستند او را كوچك كنند؟ چه چیزی در این اتهام وجود داشت كه تهمت زنندگان به آن نظر داشتند و می خواستند به پیامبر(ص) ضربه بزنند؟ در حالی كه «جایگاه شعر نزد عرب جاهلی بسیار والا بود، زیرا شعر به حسب و نسب و تاریخ معنوی آن مردم مربوط بود، پس شگفت آور نخواهد بود كه شعر همراه با خورشید و باد در بین آنان در گردش باشد، تا جایی كه زبان آنان مسخر شعر شود و تمام همّ و غمشان سرودن و یا نقل شعر باشد، و شعر در بین آنان به جایگاه بسیار بلندی برسد».3
ابن خلدون می گوید:
«هنر شعر، از میان گونه های سخن در میان عرب شریف ترین بود، به همین سبب شعر را دیوان همه دانشها، تاریخ و گواه درستی و خطای گفته هاشان قرار دادند، و آن را اصلی قرار دادند كه در بسیاری از علوم و حكمتها بدان مراجعه می كردند.»4

نفی شاعری از پیامبر و قرآن

در این نوشتار پرسشهای اساسی زیر مورد بحث قرار داده می شود:
1. چرا قرآن درباره شعر و شاعران نظر خوشی ابراز نداشته است؟
2. چرا عرب پیامبر را متهم به شاعری می كردند و قرآن را شعر می خواندند؟ چه معنایی در پس این اتهام نهفته بود؛ با آن كه شعر نزد آنان جایگاه بلندی داشت؟
3. و چرا قرآن به شدت در برابر این اتهام واكنش نشان داد و آن را تكذیب كرد؟

پرسش نخست

چرا قرآن درباره شعر و شاعران نظر خوشی ابزار نداشته است؟ تعبیری كه قرآن در باره شاعران دارد لحنی بسیار شدید دارد، چرا قرآن با چنان شدتی شعر را محكوم و شاعران را مذمت می كند؟ نخست باید تعریف و ماهیت شعر را دریافت.

شعر چیست؟

جرجی زیدان می گوید:
«شعر از هنرهای زیباست كه عرب آنها را «الآداب الرفیعة» می نامد، و هدف آن به تصویر كشیدن زیبایی طبیعت است. شعر، زیبایی طبیعت را با خیال به تصویر می كشد و اعجاب و شادی ما را از زیبایی طبیعت با واژگان بیان می كند، موسیقی نیز مانند شعر است؛ شعر، زیبایی طبیعت را با كلام و معنی بیان می كند و موسیقی با نغمه ها و آواها، و هر دو در اصل یكی است.
این تعریف واقعی شعر است، اما منظور دانشمندان عروضی از شعر، سخن مقفّا و موزون است، و بدین سان شعر را در مرز واژگان و الفاظ محصور می كنند. در حالی كه این تعریف نظم است، نه تعریف شعر، و میان این دو تفاوت بسیار است، زیرا گاهی شخصی شاعر است، اما «ناظم» خوبی نیست، گاهی ناظم خوبی است، اما در او هنر شاعری وجود ندارد، اگر چه وزن و قافیه اثر شعر را در نفس و زیبایی آن را بیشتر می كند، زیرا نظم قالبی است كه شعر در آن ریخته می شود، اما سرودن شعر و قالب بندی آن در نثر نیز ممكن است.
با این تعریف از شعر، سخنان فراوانی كه آنها را امثال و حكم می نامیم شعر خواهند بود؛ امثال و حكمی كه بر كنایه استوارند….»5
اگر این نظریه را مبنا قرار دهیم باید بگوییم: شعر بودن شعر، به محتواست، و نه به وزن و قافیه. به همین دلیل برخی از دانشمندان قدیم عرب در تعریف شعر این ویژگی را لحاظ كرده اند. در «الأغانی»6 شعر این گونه تعریف شده است: «الشعر كلام و أجوده أشعره»؛ «شعر كلام است، بهترین آن احساس برانگیزترین آن است ـ یا: كه بهترین آن شعرترین آن است ـ» این تعریف، شعر را به وزن و قافیه مقید نكرده است. در تعریفی دیگر آمده است: «الشعر شیء تجیش به صدورنا فنقذفه علی ألسنتنا».7
شعر چیزی است كه سینه ما بدان می تپد و بر زبانمان افكنده می شود.
شاعران امروز فارسی زبان نیز همین تعریف را درباره شعر می پذیرند و نظم را از شعر جدا می كنند، و اگر چه برخی در عین توجه به خیال انگیزی و تصویرگری، به فرم زبانی شعر نیز توجه دارند و شعر را به «حادثه ای در زبان» تعریف می كنند. اما این «حادثه در زبان» بودن به وزن و قافیه نظر ندارد.
اما وقتی سخن از شعر در كلام قدیم عرب باشد، باید تعریفی را در نظر بگیریم كه با نگاه آن زمان تطابق داشته باشد. طه حسین شعر عربی را این گونه تعریف می كند:
«بنابراین می توانیم با اطمینان، شعر را این گونه تعریف كنیم: سخن دارای وزن و قافیه كه هدف آن زیبایی هنری است».8
اما چرا كلام زیبا یا تصویرگر زیبایی، آن چنان زشت تصویر شده است؟
1. نگاه به كاركرد شعر در آن زمان شاید بتواند دلیل این دیدگاه را مشخص كند.
2. شعر در میان عرب جاهلی جایگاه بلند و كاربرد گسترده ای داشته، به جای تحلیل سیاسی، اطلاع رسانی خبری، موضعگیری و اعلام جنگ، اطلاعیه و اعلامیه، اظهار عشق و محبت و بیان نفرت و خشم به كار می رفت و گاه نیز كاركرد اقتصادی داشت؛ گاه با شعری جنگی آغاز می شد و با شعری دخترانی به خانه بخت می رفتند و یا كسی سخره مردم می شد و یا بر عكس جایگاه والایی می یافت. هجو، رجز، حماسه، مدح، و عشق و… به جای روزنامه، كتاب و بسیاری از رسانه های جمعی امروز عمل می كرد. اما اینها مشكل شعر عربی نبود، مشكل شعر جاهلی این بود كه آن تأثیرات را می گذاشت، بدون اینكه در وراء آن منطق، اندیشه و برنامه مفیدی وجود داشته باشد. شاعر به دلخواه خود، در اثر خشم و نفرت، یا عشق و علاقه و یا دستور رئیس قبیله شعر می گفت و مردم را به حركت وامی داشت، طبیعی است كه چنان مردمی كه به دنبال یك بیت شعر ـ جنگ دراز مدتی را آغاز می كردند، مردمانی گمراه بودند، نه مردمانی آگاه كه از روی فكر و برنامه ریزی و بر اساس تدبیر حركت كنند.
بنابراین هنگامی كه شاعران مذمت می شوند منظور، چنان شاعران و چنان شعرها و پیامدهای زشت آنها بوده است.
«ضحاك گفت دو شاعر در عهد رسول(ص) با یكدیگر خصومت كردند، یكدیگر را هجا كردند. یكی از انصار بود و یكی از قوم دیگر، و هر یك را جماعتی در قفا ایستادند و معاونت می كردند، خدای تعالی این آیت را بفرستاد».9
و این نمونه ای از رسوبهای فرهنگ جاهلی در میان عربها بود.
پس طبیعی است كه قرآن چنان حركتهای بی تدبیر و نابخردانه ای را كه سبب بروز برخوردهای خونین و خصومت بار در جامعه می شد تصدیق نكند، و شاعران را كه بدون تكیه بر اندیشه و خرد، احساسات مردم را تحریك كرده اند، پیشرو گمراهان بنامد.
با این بیان، توجه قرآن به عملكرد رایج شاعران آن عصر بوده است چون حركت آنان احساساتی و بر اساس خشمهای تند و زودگذر بوده، و نمی توانسته برای حركت جامعه به سوی رشد مناسب باشد، بلكه وسیله ای بوده برای گمراهی مردم و ایجاد فتنه و خصومت قتل و خونریزی، یا ترویج ضد ارزشها به جای ارزشهای اجتماعی: «ألم تر أنّهم فی كلّ وادٍ یهیمون»(شعراء/25)
2. باید توجه داشت كه آیه مطلق نیست، و نكوهش آیه شامل هر شعر و شاعری نبوده است؛ زیرا آیه در همین جا تمام نمی شود، بلكه برخی از شاعران هدفمند و ارزش گرا را استثنا می كند:
«إلا الذین آمنوا و عملوا الصالحات و ذكروا الله كثیراً و انتصروا من بعد ما ظلموا و سیعلم الّذین ظلموا أی منقلب ینقلبون» شعراء/227
مگر آن كسانی كه ایمان آورده و كارهای شایسته كرده و خدا را بسیار به یاد آورده و پس از آن كه مورد ستم قرار گرفته اند یاری خواسته اند. و كسانی كه ستم كرده اند به زودی خواهند دانست به كدام بازگشتگاه برخواهند گشت.
با توجه به این مطلب حل مشكل آسان می نماید و بیان قرآن درباره شعر و شاعران، همانند آیه ای خواهد بود كه انسان را یكسره گرفتار «خسران» می داند، اما پس از آن مؤمنان شایسته كار را استثنا می كند:
«والعصر. إنّ الإنسان لفی خسر. إلاّ الّذین آمنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحقّ و تواصوا بالصبر» عصر/1ـ3
سوگند به عصر، تمام انسانها در حال خسران و زیان هستند، به جز آنان كه ایمان آورده و كارهای شایسته انجام داده اند و به حق توصیه كرده اند و به شكیبایی و پایداری توصیه نموده اند.
در این آیه نیز تمام شاعران(دوره جاهلی را) محكوم می كند، ولی مؤمنان مجاهد را از آن استثنا می كند.
«امام صادق(ع) فرمود: مراد شاعران كفارند چون عبدالله بن الزّبُعری، و هُبیرة بن ابی وهب، و مسافع بن عبد مناف، وعمرو بن عبدالله الجمحی، و امیة بن ابی الصلت كه ایشان رسول (علیه السلام) را هجو كردند و مردمان (نادان و گمراه) در دنبال ایشان فتادندی به وقت انشاد این اشعار».10
پس همه شاعران نه، بلكه آن شاعرانی كه:
ـ ایمان ندارند(شعراء/228)
ـ دروغگویند (شعراء/223)
ـ رهبری گمراهان را به دوش می گیرند (شعراء/224)
ـ به جای حركت در راه راست، در هر وادی سرگردانند (شعراء/228)
ـ و به آنچه می گویند عمل نمی كنند (شعراء/226)
از نظر قرآن محكومند و تقبیح شده اند.
اما شاعرانی كه
ـ ایمان آورده اند؛
ـ عمل صالح و شایسته می كنند؛
ـ (در شعرشان) خدا را بسیار یاد می كنند؛
ـ و برای مبارزه با ستمگران به پا می خیزند؛
از نظر قرآن محكوم نبوده و تقبیح نشده اند، این آیه درست مانند سوره عصر است، در هر دو مورد «إلاّ الّذین آمنوا و عملوا الصّالحات» استثنا شده، و عمل شایسته آنان هم به تناسب در هر مورد تفسیر شده، كه در اینجا مصداق عمل صالح، حركت جهادی علیه جبهه فرهنگی شرك و كفر است.
بنابراین هنگامی كه قرآن از شعر و شاعران بدگویی می كند منظورش مشركان فتنه انگیز، دروغگویان ناشایسته كردار، و مدعیان بی عمل است، اما شعر در ذات خود بد نیست، شعری كه در خدمت تعالی انسان و جامعه انسانی باشد نه تنها بد نیست، بلكه دارای پاداش نیز خواهد بود. شعر جاهلی با كاركرد ویژه آن زشت بود، و هر شعری كه همانند آن باشد مذموم است، شعری كه در پی دروغ و تملّق، یا مدح ستمگران، یا ایجاد فتنه باشد زشت است:
چند از این ترهات بی حاصل *** گفتِ بی مغز و قول لاطائل
شاعری چیست؟ شعر و نظم كدام *** سخن لغو و گفته باطل
مادِری11 را لقب كنی حاتم *** ظالمی را صفت نهی عادل
گه كنی وصف از تلال و رسوم *** كه چنین گفته أعشی و دعبل
بوده این یك سعاد را مأوی *** گشته این یك رباب را منزل
گه ستایی به وصف روباهی *** كه شجاع و غضنفر و باسل
گه سرایی به مدح گمراهی *** كه حكیم و محقق كامل
این سخن كی سزاست از دانا *** این روش كی رواست از عاقل
چون سراید سخن به لاف و گزاف *** مرد دانش پژوه صاحب دل
سخن بی فروغ و كذب و دروغ *** كی برآید جزاز دل غافل12

2. راز تأكید قرآن بر شاعرنبودن پیامبر(ص)

با اینكه قرآن شاعران را به دو دسته 1. خیال پرداز و بی ایمان 2. مؤمن حق گرا، تقسیم كرده است، اما چرا باز هم پیامبر را اساساً از شعر و شاعری مبرّا دانسته است؟ به عبارت دیگر، مگر شعر نوعی سخن گفتن هنرمندانه نیست؟ چرا این هنر آن قدر وحشت ناك باشد كه اتهام آلودگی به آن، چنان سنگین بنماید كه قرآن در آیات فراوان این اتهام را پاسخ بگوید؟ شاید برای اینكه امروزه ما تصویری پسندیده از شعر داریم، به همین دلیل زشت شمردن آن به نظر عجیب می رسد، بویژه كه در تاریخ اسلام نه تنها شعر در عمل طرد نشد، بلكه ترویج نیز شد، در زمان خود پیامبر گرامی اسلام(ص)، حضرت به شاعر بزرگ صدر اسلام، حسان بن ثابت فرمود: «قل، و روح القدس معك»13؛ بگو كه روح القدس با توست.
گویی «متن» چیزی را می گوید كه ما در نیافته ایم، چه چیزی از ما پنهان مانده است؟

روش پژوهش

روش ما در این پژوهش نوعی نگاه جامعه شناختی است، مطالعه یك مسأله در افق تاریخی آن، اما نه نگاهی تنها تاریخی، بلكه با نگاهی جامعه شناختی؛ و به طور دقیق جامعه شناسی تفهمی ماكس وبر، كه نگاهی معنی كاوانه به رفتار معنی دار دارد، و رابطه وثیق آن با هرمنوتیك نیز روشن است؛14 زیرا مسأله یك اتهام است؛ شاعر بودن پیامبر، می خواهیم بدانیم این اتهام به چه قصدی وارد می شده است. بنابراین ما از یك سو با یك متن روبه رو هستیم، و از سوی دیگر با یك رفتار معنی دار جمعی كه اتهام علیه قرآن و پیامبر(ص) است. باید برای تفسیر این متن، از قواعد تفسیر متن استفاده كنیم، و برای عمل اجتماعی اتهام زدن، با نگاه جامعه شناختی مسأله را بررسی كنیم.

جامعه شناسی تفسیری(تفهمی)

«تفسیر هر عمل به این است كه زمینه فرهنگی و حالت روحی فاعل آن عمل را چنان روشن كنیم كه آن عمل را برای ما معقول و مفهوم سازد. فهم پذیر ساختن (Make Sense) فعل و رفتار است، یعنی روشن كردن معنای آن عمل در نظامی از نهادها و تصویرهای معنی دار فرهنگی.14
وبر می گوید:
«ما عملی را جامعه شناسی می نامیم (با معانی بسیار گوناگونی كه دارد) كه می خواهد از راه تفسیر به فهم كردار اجتماعی نائل آمده، و سپس به شیوه عِلّی چگونگی گسترش و آثار مترتب بر این كردار را تبیین كند».15
در جامعه شناسی وبر، رفتار اجتماعی معنی دار مورد تفسیر قرار می گیرد، اینك باید دید رفتار معنی دار اجتماعی انسان چیست؟
«كردار، فقط تا وقتی رفتار انسانی تلقی می شود كه فرد یا افراد عامل، به نوعی عمل كه دارای معنای ذهنی است، دست می زنند. چنین رفتاری ممكن است درونی یا برونی باشد، و نیز امكان دارد كه عمل یا انصراف از آن را شامل شود. اصطلاح رفتار اجتماعی را درمورد فعالیتهایی به كار خواهیم برد كه بر حسب معنی و مقصودی كه افراد عامل برای آن قائل هستند، با رفتار دیگران مرتبط باشد و بر اساس آن جهت گیری شود».16
در جای دیگر می گوید:
«رفتار اجتماعی كه عدم فعل، تسلیم شدن و تن به قضا دادن را نیز دربر می گیرد، ممكن است به سمت رفتار گذشته یا حالی یا آتی دیگران جهت گیری شود».17
از نظر ماكس وبر
«رسالت جامعه شناسی… تفسیر رفتار قابل فهم است».18
تفسیر چه نوع عملی است؟ در جامعه شناسی وبر از دو اصطلاح تفهم و تفسیر استفاده می شود، كه اگر چه با هم تفاوت دارند اما دو روی یك سكه به نظر می رسند؛ زیرا تفهم یعنی درك معانی، و تفسیر یعنی بیان معنای ذهنی به صورت مفاهیم منظم.19 بنابراین بدون تفهم، تفسیر ممكن نیست؛ نخست باید تفهم صورت گیرد و در گام دوم، بر اساس تفهم به دست آمده تفسیر متناسب ارائه شود. پس مهم است كه بدانیم تفهم چیست و چگونه صورت می گیرد. وبر برای تفهم دو مرحله قائل است:
«تفهم بر دو نوع است: نخست، تفهم تجربی و مستقیم معنای یك عمل مفروض (از جمله اداء یك لفظ). در این تفهم وقتی قضیه 4=2x2 را می خوانیم یا می شنویم، معنای آن را (مستقیماً) «فهم» می كنیم. ما در اینجا تفهم عقلانی و مستقیم یك اندیشه را تجربه می كنیم. به همین ترتیب، طغیان خشم در قالب اصوات، تعجب، حالات چهره و یا حركات غیرعقلانی به فهم در می آید. این امر همان تفهم تجربی و مستقیم واكنشهای عاطفی و غیرعقلانی است و در آن مقوله ای می گنجد كه مشاهده عمل یك هیزم شكن یا كسی كه دستش را برای بستن در به طرف دستگیره دراز می كند و یا تفنگش را به طرف جانوری قراول می رود، بدان تعقل دارد. این حالت، مشاهده تجربی و عقلانی رفتار است.
نوع دوم تفهم، غالباً تفهم تبیینی نام دارد؛ ما قادریم انگیزه های كسی كه قضیه 4=2x2 را به طور كتبی یا شفاهی بیان می كند، دقیقاً در زمان معین و تحت شرایط مشخصی بفهمیم. چنین تفهمی ممكن است در اوضاع و احوالی حاصل شود كه فرد مورد مشاهده به كاری از قبیل دفتر داری یا شرح و اثبات علمی و یا پروژه هایی كه كار مذكور بخش اساسی آن به شمار می رود، پرداخته باشد. این امر، تفهم عقلانی انگیزه یك عمل است. به عبارت دیگر، عمل به عنوان بخشی از یك «وضعیت» قابل فهم تلقی می شود. اگر ما بدانیم كه هدف گیری تفنگ، به خاطر تفریح و سرگرمی است، و بریدن چوب، توسط هیزم شكن در ازای مزد صورت می گیرد، آن گاه «تفهم انگیزه ای» به «تفهم مشاهده ای» افزوده می شود.
…چنین تفهمی را می توان به مثابه تبیین واقعی «سیر بالفعل» قبول كرد.»20
چنان كه دیدیم، پس از تفهم، نوبت تفسیر فرا می رسد، اما تفسیر نیز بیان بی برنامه نیست كه مفسر هرگونه خواست آن را بیان كند، بلكه همان گونه كه از وبر نقل كردیم «تفسیر، یعنی بیان معنای ذهنی به صورت مفاهیم منظم».
مفهوم نظام یافته از دیدگاه وبر را ژولین فروند این گونه بیان كرده است:
«وبر در یك بند از مطالعات انتقادی اعلام می كند كه یك بخش از این رساله را به بررسی مفهوم نظام یافته اختصاص خواهد داد، به یقین اوضاع و احوال او، او را از نگارش این بخش باز داشته است، وما ناگزیریم اطلاعات لازم را در نوشته هایی كه وبر تفكرش را در این موضوع در آنها بیان كرده است، جست وجو كنیم. مفهوم نظام یافته بر سه چیز دلالت دارد:
1. پرورانیدن مفاهیم به گونه ای روشن و بدون ابهام، مثلاً به صورت نمونه آرمانی، به منظور پرهیز از هرگونه اشتباه در معنی و در پی آن پرهیز از زنجیره اشتباهات در سطح مسائل.
2. اقدام به تحلیل واقعیت تجربی و تاریخی در این چارچوب فكری، به منظور تعیین و تصریح فردیت یك رویداد، یا مقایسه پدیده های گوناگون با یكدیگر.
3. ساختن یك تابلوی عقلانی از جزء واقعیت مطالعه شده، به منظور اسناد روابط علّی صحیح یا محتمل و بر نمودن مناسب ترین معنی».21
بدین سان عمل اجتماعی همچون متنی در نظر گرفته می شود كه نیاز به تفسیر دارد:
«تشابه مهم و عمیقی میان تفسیر افعال آدمیان و تفسیر متون برقرار است. در هر دو جا، مفسر با مجموعه ای از عناصر و اجزاء معنی دار روبروست و می كوشد تا از پیوندهای معنی دار میان آنها پرده برداری كند. (و همین است كه تفسیر را فرایندی معنی كاو می سازد). همین كه چنان توصیفی به دست آمد «نامعقول» نبودن رفتار شخص فاعل نمایانده شده است و گنجیدنش در نظام هماهنگ فرهنگی و هنجاری بزرگ تری معلوم شده است. یكی از چارچوبهای تفسیری ممكن برای فهم افعال فاعلان، چارچوب عقلانیت وسیله ـ هدف است. اما این تنها چارچوب ممكن نیست؛ می توان از افعال فاعلان تفسیرهای دیگر داشت و آنها را نمایشی نمادین، شیوه ای نمادین، شیوه ای تئاتری یا عمل به شعائر و امثالها دانست».22

پرسش دوم

اكنون به پاسخهایی كه به پرسش دوم داده شده است می پردازیم؛ كه چرا عرب به پیامبر تهمت شاعری می زدند. برخی از مفسران در این باره به مسأله افق تاریخی متن توجه داشته و پاسخهایی برای این مسأله داده اند، كه رهگشاست، اما كمتر كسی مسأله را با موشكافی بایسته ای به پژوهش نشسته است. برخی دیگر از مفسران نیز خواسته اند پاسخهای كلی و بدون توجه به افق تاریخی متن23 بدهند، به گونه ای كه برای تمام زمانها پاسخگو باشد. اگر چه این پاسخها نیز می تواند در جای خود صحیح باشد، اما فقط بخشی از حقیقت را دربردارد. یكی از آن پاسخها پاسخ سید قطب است:
«سپس شایستگی شعر را نسبت به پیامبر نفی كرده است، «و ما ینبغی له الشعر» زیرا شعر راهی جز راه نبوت دارد، شعر انفصال و تأثیرپذیری است و بیان آن انفصال، و انفصال در موقعیتهای متفاوت مختلف است، اما نبوت وحی است و بر رویه های ثابت متكی است، در راستای راه راست. و از سنت الهی حاكم بر تمام هستی پیروی می كند؛ با احساسات و گرایشهای گوناگون متفاوت نخواهد شد، آن گونه كه شعر با انفصالات نو به نو دگرگون می شود و بر حالتی ثابت نمی ماند.
نبوت، اتصال پیوسته با خداست، كه مستقیماً از وحی الهی دریافت می شود، و تلاش پیوسته برای ارجاع زندگی به خداست، در حالی كه شعر ـ در برترین شكل آن ـ گرایشهای انسانی به جمال و كمال است، كه آمیخته با نگرشهای محدود شاعر در محدوده كوته نگری ها و توانمندی هایش است. و شعر نمایاننده فریادهای نفس است و فوران های برخاسته از تن!
بنابراین طبیعت شعر و نبوت از بنیاد جداست، شعر در برترین شكل آن، شوقها وگرایشهایی است كه از زمین برخاسته به بالا می رود، اما وحی در ذات خود هدایتی است كه از آسمان می آید».24
این پاسخ ممكن است خواننده امروزی را تا حدودی قانع كند، و در محدوده دیدگاه خود درست نیز هست، اما این فقط بخشی از حقیقت در این باره است.
آلوسی بغدادی، نیز در ضمن چندین پاسخ، پاسخهایی هم دارد كه بیشتر ناظر به درك امروزیان است، اگر چه تعریف قدیمی شعر را نیز در بر می گیرد، اما گویی همان چیزی را می خواهد بگوید كه سالها بعد از او سید قطب بیان كرده است:
«بر كسی كه اندك بهره ای از هوش داشته باشد پوشیده نیست كه این كتاب حكیم، در بردارنده تمام منافع دینی و دنیایی است، با روش قاطع و استوار، كه از زمین تا آسمان با منطق شعر متفاوت است؛ اما تفاوت آن با شعر از جنبه لفظی در این است كه مانند شعر وزن و قافیه ندارد. و اما از نظر معنی، در این است كه شعر سخنانی برخاسته ازخیال است كه چیزی را خوب و شوق آور یا نفرت انگیز جلوه می دهد، یا چیزهایی از این دست. شعر دربردارنده دروغهای بسیار است. گفته شده «أعذبه أكذبه» (در شعر مپیچ و در فن او، چون اكذب اوست احسن او) در حالی كه قرآن دستور و عقیده و قانون است».25
اگر چه آلوسی در اینجا گویی زشتی و ناشایستگی شعر را تحلیل می كند، و با این پیش فرض به نفی شعر و شاعر بودن از قرآن و پیامبر(ص) می پردازد، اما در پایان سخن به حل مناسب تر مسأله می پردازد و می گوید:
«این ردّ آن چیزی است كه آنان ادعا می كردند؛ یعنی اینكه قرآن شعر و پیامبر(ص) شاعر است، و مقصودشان از این سخن این بود كه آنچه پیامبر به نام قرآن آورده است دروغ و خیال، و افترا بر خداوند است، كه قرآن این پندار آنان را به شدت حاشا كرده است».26
اما گویی نمی تواند از پاسخ اول دل بكند، یك بار دیگر با همان دیدگاه به مسأله نگاه می كند و می گوید «و ما علّمناه الشعر و ما ینبغی له»، یعنی:
«شعر سرودن شایسته پیامبر(ص) نبوده او را نمی سزد، زیرا شعر تغییر معنی را برای لفظ و وزن (و قافیه) نمی طلبد، برای اینكه زیباترین شعر آن است كه دارای مبالغه و گزافه گویی باشد و اغراق در وصف. بسیاری شعرها تحسین چیزهایی است كه زیبا نیستند و یا زشت انگاری آنچه كه در واقع زشت نیست، و این خود دروغ گویی است كه ساحت مقدس شارع از آن به دور است».27
اما اگر تعریف جرجی زیدان، یا تعریفهای معاصران را از شعر بپذیریم كه شعر نه قافیه است و نه وزن، و سپس برای آزادی از سیطره خنثی كننده این قافیه، شعر نیمایی، و برای رهایی از سیطره وزن و قافیه، شعر آزاد یا شعر سپید را در نظر بگیریم، این پاسخ كه شعر قافیه و وزن دارد و قرآن ندارد، یا اینكه شعر پایبند قافیه و زندانی وزن است، دیگر پاسخی متناسب نخواهد بود.
آلوسی پاسخی را از ابن حاجب نقل می كند كه نفی شعر از پیامبر برای رفع تهمت است؛ یعنی اینكه پیامبر با توانایی و نیروی شاعرانه خود قرآن را پدید آورده باشد.28
اما این پاسخ بی اشكال نیست، زیرا توانایی بر آفرینش نثر فصیح و بلیغ در مرتبه والا، از این نظر شاید سبب اتهام بیشتر شود؛ زیرا این اتهام به كسی كه توانایی آفرینش نثر ادبی فصیح و بلیغ را دارد بیشتر می چسبد.29 و به همین دلیل، آلوسی با ایراد این اشكال بار دیگر به تفاوتهای شعر و قرآن می پردازد؛ شبیه پاسخ اول.30
جالب اینجاست كه با همین پیش فرض، برخی از مفسران؛ مثل آلوسی، و برخی از نویسندگان درباره قرآن و پیامبر؛ مانند مصطفی صادق الرافعی، مطالبی را بیان كرده اند تا نشان دهند كه پیامبر یا شعر نمی خوانده و آن را منفور داشته و یا نمی توانسته درست بخواند….31
در یك مقایسه كوتاه، اگر چه پاسخ سید قطب هم مشابه همین نظر است، اما سخن او حتی با تعریفهای جدید از شعر پذیرفتنی تر است؛ تا این پاسخها كه ناظر به تقبیح كلی شعر است، و استثنای وارده در سوره شعراء را نیز نادیده گرفته اند، و این حقیقت را كه شعر در زمان پیامبر مطرود نبود، و شاعران متعهد در تاریخ اسلام همیشه مورد تأیید و تحسین بوده اند.
مرحوم علامه طباطبایی نیز بر این نظر است كه:
«در شعر معنای سخن با صور خیال شاعرانه ای كه دروغ است آرایش داده می شود، كه هر چه در این زمینه پیش تر رود تأثیر آن بر نفس بیشتر خواهد بود. و در شعر، تنظیم كلام با وزنهای موسیقایی است تا گوش نوازتر باشد، پس برای آن حضرت(ص) سزاوار نیست كه شعر بگوید، زیرا او رسول خداست و علامت رسالت و متن دعوت او قرآنی است كه در بیان خود معجزه است، و «ذكر» و «قرآن مبین» است…».32
اما فخررازی مسأله را شایسته پژوهش ژرف تری دیده و به درك تاریخی مسأله نزدیك شده است:
«چرا خداوند آموزش شعر به پیامبر(ص) را از سوی خود نفی كرده است در حالی كه اعراب، افزون بر این تهمتهای دیگر نیز بر پیامبر وارد می كردند؛ مثلاً تهمت ساحری، خداوند نفرمود به او ساحری نیاموختیم. یا اینكه آن حضرت را متهم به كاهن بودن می كردند، اما خداوند نفرمود كه به پیامبر كاهن بودن را نیاموختیم.
پاسخ این است كه: تهمت كاهن بودن را هنگامی به پیامبر(ص) می بستند كه آن حضرت از غیب خبر می داد و همان گونه كه فرموده بود اتفاق می افتاد، و تهمت ساحری را هنگامی به آن حضرت نسبت می دادند كه كارهای خارق العاده انجام می داد، معجزاتی كه دیگران از انجام آنها ناتوان بودند، مانند شق القمر یا سخن گفتن سنگ ریزه و درختان، و امثال آن را. اما تهمت شاعری در هنگامی به حضرت نسبت داده می شد كه قرآن را بر آنها تلاوت می كرد. اما تحدی پیامبر (به مبارزه و مقابله فرا خواندن مشركان) فقط درباره قرآن بود، همان گونه كه خداوند می فرماید: «و إن كنتم فی ریب ممّا نزّلنا علی عبدنا فأتوا بسورة من مثله و ادعوا شهداءكم من دون الله إن كنتم صادقین»(بقره/23) و امثال این آیات. قرآن نگفته است: اگر درباره رسالت من تردید دارید شاخه های درختان را به سخن درآورید، یا مردمانی بسیار را سیر كنید و یا از امور غیبی خبر دهید. چون تحدی پیامبر با كلام بود، از همین رو بدو نسبت شعر دادند و به همین سبب خداوند آموزش شاعری را از آن حضرت نفی كرد».33
فخررازی با این نگاه، اتهام را رفع كرده و به مطالعه زمان نزول پرداخته كه آنان معجزه پیامبر را می خواستند تخطئه كنند. اما گویی دانشمندی مانند او نیز اندكی با شتاب داوری كرده است. گویی می پذیرد كه سایر معجزات پیامبر مانند شقّ القمر و اخبار غیبی برای عاجز كردن مشركان نبوده است، و فقط قرآن این خصوصیت را داشته، اما حقیقت این است كه آن اتهامات نیز در قرآن نفی شده است؛ مثلاً در آیه 29 سوره طور از آن حضرت كاهن بودن نفی شده:
«فذكّر فما أنت بنعمة ربّك بكاهن و لا مجنون»(طور/29) و همین طور در سوره حاقه علاوه بر رد این اتهام كه قرآن سخن یك شاعراست چنین می خوانیم:
«و لابقول كاهن قلیلاً ما تذكّرون» حاقه/41
و در سوره طور، سحر بودن قرآن نفی شده: «أفسحر هذا أم أنتم لاتبصرون»(طور/15) و در آیات دیگر به همین سوره كاهن بودن، مجنون بودن و شاعر بودن نیز نفی شده است.
از آیات سوره حاقه معلوم می شود پیامبر(ص) را نه تنها برای سایر معجزات ایشان، بلكه درباره قرآن هم كاهن می خواند، زیرا قرآن می گوید «این گفتار كاهن نیست» یعنی رفع اتهام كهانت از پیامبر(ص) مربوط به قرآن است، همان گونه كه نفی سحر بودن درباره قرآن است.
اگر تعبیر و ما علّمناه كه در سوره یس آمده در سایر سوره ها نیست، اما در مفهوم آنها تفاوتی ایجاد نمی كند، زیرا كهانت و ساحری و مجنون بودن نیز، به همان شدت تهمت شاعری، از پیامبر(ص) نفی شده است، بنابراین اگر چه زاویه نگاه فخررازی درست است، اما حوصله كافی به خرج نداده و شتاب ورزانه قضاوت كرده است، زیرا:
1. اینكه گفته فقط در موقعی پیامبر(ص) را كاهن می خواندند كه كارهای خارق العاده انجام می داد، و فقط هنگامی شاعرش می خواندند كه قرآن بر ایشان تلاوت می كرد، ادعایی نادرست است، زیرا قرآن ادعای مشركان را درباره سحر یا كهانت بودن قرآن نفی می كند، و این می رساند كه آنان اتهام كهانت، ساحری، شاعری و مجنون بودن را درباره قرآن به آن حضرت(ص) می بستند. در قرآن كریم تصریح شده كه آنان قرآن را سحر می خواندند: «فقال إن هذا إلاّ سحر یؤثر»؛ پس گفت: این جز جادویی كه (به برخی) آموخته اند نیست.
2. اگر این ادعای او نادرست باشد پاسخ او كه بر پایه این مطلب و تقسیم بندی خاص آن ممكن است، ناتمام خواهد بود.
بر همین اساس، قرطبی، فخررازی و آلوسی تلاش كرده اند كه نشان دهند آن حضرت شعری را مورد استفاده قرار نداده، و یا اگر شعری را هم خوانده، وزن آن را خراب كرده!34
و درباره آیاتی كه موزونند، مانند «لن تنالوا البرّ حتّی تنفقوا ممّا تحبّون»(آل عمران/92) نیز پاسخ داده اند كه هر كلام موزونی شعر نیست، بلكه كلام موزونی شعر است كه وزن آن با قصد «موزون سخن گفتن» آمده باشد!.35
اما به نقل قرطبی، جاری شدن شعر بر زبان پیامبر(ص) را منافی این آیه ندانسته اند و گفته اند با گفتن یك مصرع یا دو مصرع كسی شاعر نمی شود، همان گونه كه با دوختن یك یا دو درز كسی را خیاط نمی گویند.
«ابواسحاق زجاج گفته است: معنای و ما علّمناه الشعر و ما ینبغی له؛ یعنی او را شاعر قرار ندادیم، یعنی شعر با علم به شعر، و این با سرودن اندكی از شعر ناسازگاری ندارد.
نحّاس در ارزیابی این نظریه گفته است: این بهترین پاسخی است كه دراین باره داده شده است».36
ظاهراً این سخن، چنان كه نحاس گفته پاسخ درستی است، و اینكه بگوییم پیامبر(ص) شعر را غلط خوانده یا اعراب و وزن آن را خراب كرده پاسخ مناسبی نیست، زیرا اولاً خود این ادعا جای تأمل و انكار دارد، به خصوص كه برخی از آیات قرآن نیز موزون است. پس پاسخ درست همین است كه یك بیت شعر از شاعری دیگر خواندن یا یك بیت مقفی سرودن، كسی را شاعر نمی سازد. آیا اگر ما مسلمانان، به عنوان مدح، همان دو بیت مقفی را سند شاعر بودن آن حضرت قرار می دادیم به ما نمی خندیدند؟
اما آیات موزون قرآن نیز شعر نیست، زیرا شعر تنها وزن نیست؛ خیال، وزن، قافیه، رستاخیزی زبان و… دست به دست هم می دهند و شعر را پدید می آورند.
اگر پاسخهای مفسران تمام مسأله را حل نكند و فقط بخشی از حقیقت را حل كند، راه حل كامل چیست؟ آیا بهترین راه این نیست كه در فضای تاریخی نزول قرآن برویم و ببینیم دلیل آن كه قرآن را شعر می خوانند و قرآن به شدت آن را نفی می كرد چه بود؟ اگر منظور از شعر كلام موزون باشد، در قرآن كلام موزون پیدا می شود:
«لن تنالوا البرّ حتّی تنفقوا ممّا تحبّون» آل عمران/92
«نصر من الله و فتح قریب» صف/13
«وجفانٍ كالجواب و قدورٍ راسیاتٍ» سبأ/13
یا كلمات موزونی كه در چند مورد خود پیامبر سروده است.
اگر منظور از شعر، تنها صور خیال باشد، یا استفاده و تصویر، در قرآن نیز چنین مواردی هم پیدا می شود؛ مانند:
«والصبح اذا تنفّس» شمس/18
وسوگند به صبح، هنگامی كه نفس بكشد.
«ثمّ قست قلوبكم من بعد ذلك فهی كالحجارة أو أشدّ قسوة و إنّ من الحجارة لما یتفجّر منه الأنهار و إنّ منها لما یشّقّق فیخرج منه الماء و إن منها لما یهبط من خشیة الله» بقره/74
سپس دلهای شما سخت گردید؛ همانند سنگ، یا سخت تر از آن، چرا كه از برخی سنگها جویبارهایی بیرون می زند، و پاره ای از آنها می شكافد و آب از آن خارج می شود، و برخی از آنها از بیم خدا فرو می ریزند…
تصویرگری های شگفت انگیزی كه در قرآن درباره برخی از حالتهای روحی و روانی انسان یا چشم اندازهای قیامت آمده از عهده هیچ شاعری ساخته نیست. كاربرد مجاز در قرآن نیز كه از مباحث عمده در چالش میان معتزله و شیعه از یك سو و اشاعره از سویی دیگر بوده خود مسأله ای درخور توجه است.
از مبالغه نیز گاه برای نشان دادن شدت عملی استفاده شده است، كه از مشخصه های شعر است:
«یجعلون أصابعهم فی آذانهم من الصّواعق حذر الموت» بقره/69
در پی صاعقه ها انگشتان خویش را در گوشها فرو می برند؛ از ترس مرگ.
«إنها بقرة صفراء فاقع لونها تسرّ الناظرین»
آن ماده گاوی است زرد؛ یكدست و خالص، كه رنگش بینندگان را شاد می كند!
دمیدن روح احساس در توصیف یك رنگ، ارزش هنری شاعرانه دارد.
یا در تصویر صحنه های از قیامت در سوره نبأ، در آیه 38، صحنه عظیمی را به ایجاز، اما به روشنی و دقت شگرف توصیف می كند.
هدف ما بررسی كامل جنبه های بیان هنری قرآن و شكوه ادبی آن كه گاه با خروج از فرم عادی زبان بر افقهای عالی بیان دل انگیز تصویری می نشیند نیست؛ اما واقعیت این است كه چنان بیانهایی در قرآن وجود دارند، آیا این با نفی شعر بودن از قرآن ناسازگاری ندارد؟
شاید نكته اساسی این است كه باید ببینیم انگیزه عربهای جاهل وقتی پیامبر را به شاعری متهم می كردند چه بود، فصیح، بلیغ، زیبا و دل انگیز بودن بیان آن حضرت(ص)؛ یا قصد دیگری داشتند.

شاعری در جاهلیت

اگر هر یك از پاسخهای پیشین به گونه ای ناتمام است، یا پاسخگوی پرسش مطرح شده نیستند، یا فقط بخشی از حقیقت را دارند، پس اصلاً پرسش درستی وجود دارد؟
در این میان یك حلقه مفقوده وجود دارد كه با به دست آوردن آن مسأله روشن تر و پاسخ آن به وضوح و شفافیت می رسد. بنابراین پرسش را دوباره مطرح می كنیم:
1. شعر در میان جاهلیت جایگاه رفیعی داشت
2. شعر، در ذات خود، از نظر قرآن چیزی بد و ناروا نیست، در اسلام هم عملاً پیامبر(ص) و امامان معصوم از یك سو، و خلفای وقت از سوی دیگر شاعران را می خواستند و شعر را گرامی می داشتند.
3. قرآن شباهتی با شعر زمان جاهلیت كه دارای فرم و محتوای مشخص بود ندارد؛ زیرا لازمه شعر بودن در آن زمان افزون بر بیان شاعرانه و خیال انگیز، داشتن وزن و قافیه بود، كه عمدتاً قرآن از آن استفاده نمی كرد.
با توجه به این سه واقعیت، پرسش این است كه چرا عرب با اینكه شعر را می ستودند و شاعران را مهم می شمردند و گرامی می داشتند، و در عین حال كه قرآن به سبك شاعران جاهلی دارای وزن و قافیه نبود، چرا قرآن را شعر و پیامبر را شاعر می خواندند؟ شعر بودن چه عیبی می توانست باشد، آیا كلام وحی ـ عقلاً ـ نمی توانست با فرم شعر نازل شود؟ چه ناسازگاری میان موزون بودن آن می پنداشتند؟
و قرآن چرا به شدت شعر بودن خود و شاعر بودن پیامبر را ردّ می كند، مگر سخن موزون و خیال انگیز چه عیبی داشت؟ قرآن كه شعرای متعهد را نكوهش نمی كند، پس سرّ اینكه هم عرب ادعای خود را به منزله انكار وحیانی بودن آن تلقی می كردند، و هم قرآن با همین تلقی ـ یعنی ناسازگاری شعر بودن قرآن با وحی الهی بودن آن ـ این تهمت را ردّ می كند چیست؟
لازم است به فضای این اتهام و پاسخگویی برویم و ببینیم مقصود آنها از اتهام شاعری چه بوده كه قرآن آن را مردود شمرده: اگر به تاریخ شعر و شاعران جاهلی نگاه كنیم با نكته ای غریب روبرو خواهیم شد كه اگر چه شگفت آور است، اما اعتقاد جاهلیت را درباره شاعران و شعر بیان می كند كه با توجه به آن، پاسخ پرسش ما كامل خواهد شد.
عرب جاهلی را باور بر این بود كه هر شاعری جنّی دارد كه شاعر را در گفتن كمك می كند. البته تعبیر جنّ یا شیطان به یك معنی است، زیرا منظورشان از شیطان نیز جنّ است:
«اعتقاد كرده اند كه تلقین شعر شیاطین می كنند ایشان را، و هر كس را كه شیطان او در این باب قوی تر باشد شعر او بهتر باشد، از اینجا گفت شاعر ایشان:
إنّی و كل شاعر من البشر *** شیطانه أنثی و شیطانی ذكر
و سبب استمرار این شبهت بر ایشان از آنجاست كه ایشان را شعر گفته می شود بی رنج و اندیشه بسیار؛ آنچه دیگران مثل آن نتوانند گفتن به رنج و تكلیف. ایشان می پندارند كه آن شیاطین تلقین می كنند».37
در مقدمه دیوان اعشی (میمون بن قیس) چنین آمده است:
«عرب در زمان جاهلیت معتقد بود كه در هر كس نشانه های نجابتی و آثار ذكاوتی باشد جن با او رابطه دارد، و جنّیان در سرزمین عبقر سكونت دارند. و هر شاعری چنین بود كه به اعتقاد آنان جنی قصائد و اشعار او را به او الهام و تلقین می كرد، به همین سبب شاعران برجسته را با نسبت به «عبقر»، «عبقری» می خواندند».38
در لسان العرب، ذیل واژه عبقر آمده است:
«عبقر محلی در بادیه است كه جنّ بسیار دارد، به گونه ای كه در مثل گفته می شود: «كأنّهم جن عبقر»؛ آنان مانند جنّ عبقر هستند. ابن كثیر گفته: عبقر، آبادی است كه چنان می پندارند جن ها در آن سكونت دارند، عرب هنگامی كه چیزی فوق العاده غریب و یا چیزی كه انجام آن دشوار یا نیازمند ظرافت بود، و یا چیزی را بزرگ و بااهمیت می دیدند، آن را به به آن محل نسبت می دادند و می گفتند «عبقری» است. سپس این معنی توسعه یافت، تا آنجا كه هر رئیس و بزرگی را «عبقری» می گفتند.» 39
آن گاه شعری را از لبید در این باره شاهد می آورد:
ابوعبید می گوید: كسی را نیافتم كه بداند این سرزمین (عبقر) كجاست، و چه وقت وجود داشته است؟»40
شاعران، زیاد درباره شیطان یا جنِّ خود سخن گفته اند، اعشی شاعر معروف عرب، كه دو قصیده «معلقه» دارد، جن خود را مِسحَل بن اثاثه معرفی كرده است، او خود در این باره می گوید:
«به قصد دیدار قیس بن معدی كرب عازم حضرت الموت شدم، در مرزهای یمن راه را گم كردم، زیرا پیش از آن از آن راه نرفته بودم، بارانی هم شروع به باریدن كرد، به اطراف نگاه كردم تا شاید محلی برای پناه گرفتن بیابم، چشمم به خیمه گاهی افتاد، به سوی آن روان شدم، پیرمردی را بر در خرگاه نشسته دیدم، بر او سلام كردم، جواب سلامم را داد. شترم را به خرگاهی دیگر جای داد، من هم لباس سفر را بیرون آوردم و نشستم.
گفت: تو كیستی؟ وكجا می روی؟
گفتم: من اعشی هستم، به قصد دیدار قیس بن معدی كرب می روم.
گفت: خدا تو را به سلامت بدارد، گمان می كنم او را به شعری مدح گفته ای؟
گفتم: آری.
گفت: آن را برایم بخوان.
من، مطلع قصیده ام را برای او خواندم:
رحلت سمیة عذوة احمالهـا *** غضباً علیك، فما تقول بدالها
مطلع شعر را كه خواندم گفت: بس است، این شعر را تو گفته ای؟
گفتم: بلی.
گفت: این سمیه كه در قصیده ات از او یاد كرده ای كیست؟
گفتم: او را نمی شناسم، این فقط نامی است كه به ذهنم خطور كرده.
او صدا زد: سمیه، بیرون بیا.
ناگهانی دختركی پنج ساله از خرگاه بیرون آمد، ایستاد و گفت:
پدر چه می خواهی؟
گفت: قصیده ای را كه در مدح قیس بن معدی كرب سروده ام برای عمویت بخوان، همان كه در اوایل آن را به تو نسبت داده ام. شروع كرد به خواندن قصیده، از اول تا آخر، حتی حرفی از آن را فرو نگذاشت. هنگامی كه قصیده را تا پایان خواند به او گفت: برو.
سپس رو به من كرد و گفت: آیا چیز دیگری هم سروده ای؟
گفتم: آری بین من و یكی از پسرعموهایم به نام یزید بن مسهر مسأله ای پیش آمد؛ از آن نوع كه گاه بین پسرعموها اتفاق می افتد، و او مرا هجو كرد، من هم او را هجو كردم و زبانش را بدین سان بستم.
گفت: درباره او چه سروده ای؟
گفتم: دعّی هریرة إنّ الرّكب مرتحل
هنگامی كه بیت اول شعرم را برای او خواندم گفت: كافی است، «هریره ای» كه در شعرت از او نام برده ای كیست؟
گفتم:او را نمی شناسم، این هم مثل آن یكی فقط اسمی است كه به زبانم جاری شده.
صدا زد: هریره!
ناگاه دختركی در حدود همان سن و سال بیرون آمد، به او گفت: قصیده ای را كه در آن اباثابت یزید بن مسهر را هجو كرده ام برای عمویت بخوان.
او هم قصیده را از اول تا آخر خواند، حتی حرفی از آن كم نكرد، متحیر شدم، لرزشی بر اندامم افتاد، هنگامی كه دید چه برای من اتفاق افتاده برای اینكه وحشتم از بین برود گفت: من هاجس تو، مسحل بن اثاثه هستم، همان كه شعر را به زبان تو انداخت.
نفس راحتی كشیدم، حالم سرجایش برگشت. باران نیز بند آمد، او راه به من نشان داد و گفت:
به چپ و راست بپیچ تا به سرزمین قیس برسی».41
اعشی در شعر خود نیز به رابطه با مسحل اشاره می كند. وقتی كه «شراحیل بن طور» او را هجو می كند، او نیز برای دفاع از حیثیت شاعرانه خود كه به خطر افتاده، و برای دفاع از حیثیت قبیله خود مجبور است هجو او را پاسخ بگوید، اما چه می توان كرد، شعر چنان نیست كه هرگاه بخواهی فوران كند، مدتی می گذرد و او نمی تواند پاسخ آن هجو را بدهد، اما سرانجام موفق می شود قصیده ای بلند بگوید، كه در دیوانش ثبت شده و به 61 بیت می رسد.
علت تأخیر خود را نیز در ضمن قصیده بیان می كند:
«فما أنا عمّا تعملون بجاهل *** و لا بشباةٍ جهله یتدفّق
نهار شراحیل بن طود یریبنی *** و لیل ابی لیلی أمرّ و أعلق
و ما كنت شاحردا و لكن حسبتنی *** اذا مسحل سدّی لی القول أنطق
شریكان فیما بیننا من هوادةٍ *** صفیان جنّی، و إنس موفّق
یقول، فلاأعیا لشیء أقوله *** كفانی لاعی، و لا هو اخرق…»42
همان گونه كه یادآور شدیم این عقیده ویژه اعشی نبود، باوری عمومی بود.
«شاعران بر این اعتقاد بودند كه شعرهای آنان حروفی آتشین است كه جنّ آن را به زبان شان می اندازد. آنان (قماش) مردم به حساب بیابند، و فروتر از آن جن نامیده شوند… و هنگامی كه شعری می سرودند می گفتند آن را از زبان سراینده آن (جن) نقل می كنند».43
جنّ یا شیطانِ هر شاعر مشخص بود و نام مشخصی نیز داشت. گفته اند: لافظ پسر لاحظ، جنّ همراه امرء القیس بود، و هبید همراه عبید الأبرص و بشیر بن ابی حازم، و هاذر بن ماهر همراه زیاد ذبیانی بود، او بود كه ذبیانی را به نبوغ رساند و او شاعرترین جنیان بود و بخیل ترین آنان نسبت به شعر خود، با این حال شگفت آور است كه چگونه آن را بدان گونه به زبان وی جاری می ساخت…44 مسحل بن اثاثه همراه اعشی بود و جهنام همراه عمروبن قطن، و عمرو همراه مخبل سعدی بود. جن همراه حسان بن ثابت از بنی شیبصان (نام قبیله ای از جن) بود، و مدرك بن واغم همراه كمیت. وگفته اند كه الصلادم و واغم از شاعرترین های جن بودند. و همین طور «سنقنان» كه همراه بشار بود. جریر اظهار می داشت كه سورمه چشمی از جنیان شعر را به او القا می كند، و فرزدق نیز مدعی بود كه زبان او زبان شاعرترین شیطان است كه خداوند آفریده، ولی این دو (فرزدق و جریر) نامی از جن همراهشان نمی بردند.
در داستانی آمده:
«مردی پیش فرزدق آمد، گفت شعری سروده ام ببین چگونه است.
فرزدق گفت بخوان. او چنین خواند:
و فیهم عمر المحمود نائله *** كانّه رأسه طین الخواتیم
فرزدق خندید و گفت:
پسر برادر، شعر دو شیطان دارد، یكی به نام هوبر و دیگری به نام هوجل، آن كسی كه فقط هوبر به سراغش بیاید شعرش خوب و سخنش درست خواهد بود، و آن كه تنها هوجل به سراغش آید شعرش تباه خواهد شد. اما در این بیت شعر تو آن دو با هم آمده اند، در مصر اول هوبر همراه تو بود، شعر را خوب گفته ای، اما در مصرح دوم هوجل همراهی ات كرده و آن را خراب كرده ای!»45
این گونه اعتقادات می رساند كه عربها جنّ را می شناخته اند و به وجود او اعتقاد داشته اند، آنان برای جن نامهای متفاوت گذاشته بودند.
«هنگامی كه جنّیی كافر، ستمگر، متجاوز و مفسد باشد آن را شیطان می نامیدند».46
جاحظ در الحیوان، به تفصیل درباره داستانهای مربوط به جنیان سخن گفته، و نیز درباره عقاید اعراب درباره جن.
مثلاً او از جن، عول و سعلاة (كه نامهای دیگر جن هستند) یاد می كند و از مراتب و درجات جنّ، مكانها و محلات اجنه و از كمك جن، سخن گفتن و حتی ازدواج عرب با جن، مثلاً ازدواجی با زنی از جنیان كه به دلخواه در همخوابی با شوهرش می توانست باكره یا ثیبه (غیرباكره) باشد47 و از قبیله ای نام می برد كه از مادری جنی بودند و آنان را بنی السعلاة می نامند.

تأثیر «رئی» در شاعران

جاحظ همچنین می نویسد:
«هنگامی كه جنی با انسانی الفت برقرار می كرد خبرهایی را به او می داد، می گفتند با فلان شخص یك «رئی» از جن همراه است. از جمله كسانی كه این سخن را در باره آنان می گفتند عمرو بن لُحی بن قَمَعَة، مأمور الحارثی عتیبة بن الحارث بن شهاب بودند؛ افرادی كه به قدرت، شجاعت، و بزرگی معروف بودند.»48
به این ترتیب، اتهام شاعری به پیامبر(ص) به این معنی بوده است كه اگر چه آن حضرت سخنانی آورده است كه آوردن مانند آن آسان نیست، اما این سخنان نه از منبع وحی الهی كه او ادعا می كند، بلكه از ارتباط او با جن است كه دیگر شاعران نیز این ارتباط را داشته و دارند. بدین سان آنان افزون بر اینكه قداست قرآن را زیر سؤال می بردند، رسالت آن را نیز مانند شاعران دیگر قبایل، رسالتی قبیله ای در خدمت قریش و بنی هاشم می دانستند. مبارزه قرآن نیز با این اتهام برای این بود كه اولاً آسمانی بودن قرآن را از اتهام مبرّا سازد، و در گام دوم رسالت آسمانی قرآن را از محدودیت رسالت شاعران قبایل جدا سازد. این است رمز و راز اصرار قرآن بر شاعر نبودن پیامبر(ص) و شعر نبودن قرآن كریم.
با توجه به این مطلب می فهمیم كه چرا خداوند می گوید قرآن سخن شیطان نیست (شیطان نیز از جن بود، و عرب، شیطان و جن را به جای یكدیگر به كار می برد. این شعر را نیز پیش از این آوردیم:
انّی و كلّ شاعر من البشر *** شیطانه أنثی و شیطانی ذكر
«إنّه لقول رسول كریم. ذی قوّة عند ذی العرش مكین. مطاع ثمّ أمین. و ما صاحبكم بمجنون. و لقد رآه بالأفق المبین. و ما هو علی الغیب بضنین. و ما هو بقول شیطان رجیم» تكویر/25ـ19
«به دلیل تصوری كه عربهای آن زمان ازماهیت، منبع الهام و كاركرد شعر داشتند، متن قرآنی در صدد بود كه وصف شعر بودن را از خود نفی كند. هم از این رو می كوشید كه صفت شاعری را از محمد(ص) به دور دارد، چرا كه وظیفه شاعر در آن جامعه، مغایر با وظیفه ای بود كه قرآن به محمد(ص) نسبت می داد. شاعران در چنان جامعه ای سخنگوی قبیله خویش اند، و محمد(ص) مبلغ رسالت خود. شعر متنی است كه منافع قبیله را با هجو دشمنان، یاری هم پیمانان و مدح مردان و رهبران خود پاس می دارد، اما قرآن متنی است كه می خواهد واقعیت خارجی را بازسازی كند و وضعیت بهتری را به جای آن بنشاند. از همین جاست كه قرآن اصرار و تأكید فراوان می ورزد كه خود شعر نیست و محمد(ص) نیز شاعر، كاهن یا ساحر نیست».49
«جنگهایی كه آن عربها علیه متن قرآنی به راه انداختند، در واقع جنگ با واقعیت تازه ای بود كه متن قرآنی نخست در ساخت زبانی خویش پدید آورده و سپس آن را با انسانها در صحنه واقعیت تحقق بخشیده بود. وقتی آن عربها محمد(ص) را به اوصاف شاعری، ساحری و كهانت متصف می كردند، از یك جهت تنها در صدد بودند كه متن قرآنی را در چارچوب متون آشنای فرهنگ خود بگنجانند، و از سوی دیگر می خواستند دعوت و رسالت پیامبر را در دایره كاركردهای اجتماعی كهانت، ساحری و شاعری آن جامعه قرار دهند. همین امر نشان می دهد كه ایراد و انتقاد ایشان بر وحی، متوجه خود عمل ارتباطی میان انسان و فرشته نبود؛ بلكه انتقادی گاه بر مضمون و محتوای وحی و گاه بر شخصی كه وحی را دریافت می كرد».50
عربها خود به خوبی به این سخن قرآن پی بردند، و شعر بودن قرآن به عنوان یك اتهام جا نیفتاد، اتهامات دیگری مانند كهانت و یا سحر بودن قرآن را مطرح كردند كه از سوی افكار عمومی پذیرفته نشد و سرانجام سخن آسمانی جای خویش را در دلها یافت و راه خویش را به سوی دیگر سرزمین ها و ملتها گشود.

پی نوشت‌ها:

1. شفیعی كدكنی، محمدرضا، صور خیال در شعر فارسی، تهران، نگاه تمام فصل اول.
2. همو، موسیقی شعر، تهران، نگاه، 1358، 3.
3. رافعی، مصطفی صادق، تاریخ آداب العرب، دارالكتاب العربی، 1394ق، 1/351.
4. ابن خلدون، عبدالرحمن، مقدمه تاریخ، تصحیح خلیل شحادة، بیروت، دارالفكر، الطبعة الثانیة، 1408، 785.
5. جرجی زیدان، آداب اللغة العربیة، بیروت، منشورات دارمكتبة الحیاة، 1983، 1/53و54.
6. اصفهانی، ابوالفرج، الاغانی، 18/21.
7. جاحظ، عمرو بن بحر، البیان و التبیین، جلد دوم.
8. طه حسین، من تاریخ الأدب العربی، بیروت، لبنان، دارالعلم للملایین، 1981م، 1/64.
9. رازی، ابوالفتوح، روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن، تصحیح دكتر یاحقی و دكتر ناصح، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، 1368، 14/366.
10. همان؛ زمخشری، الكشاف، بیروت، دارالكتاب العربی؛ میبدی، كشف الأسرار، 8/168.
11. مادِر در عرب معروف به بخل بوده است و در مثل گفته می شده است: «أبخل من مادِر».
12. خراسانی، حاج میرزا حبیب، دیوان اشعار، 151.
13. رافعی، مصطفی صادق، تاریخ آداب العرب، 2/313.
14. رك: دانیل لیتل، تبیین در علوم اجتماعی، ترجمه عبدالكریم سروش، تهران، مؤسسه فرهنگی صراط، زمستان 1373، 113، نظریه تفسیر (علم الاجتماع تفسیری).
15. همان، 117 ـ 116.
16. ماكس، وبر، اقتصاد و جامعه، 10، به نقل: ژولین فروند، جامعه شناسی ماكس وبر، ترجمه عبدالحسین نیك گهر، تهران، نشر نیكان، 1362، 101.
17. ماكس وبر، مفاهیم اساسی جامعه شناسی، ترجمه احمد صدارتی، 33.
18. همان، 64.
19. همان، 39.
20. همان، 40.
21. دانیل لیتل، تبیین در علوم اجتماعی، درآمدی به فلسفه علم الاجتماع، 117ـ 116.
22. در مقاله ای دیگر با عنوان فهم متن در افق تاریخی آن، درباره معنای درست این عنوان به تفصیل سخن گفته ایم، شماره 21 ـ 22 فصلنامه پژوهشهای قرآنی.
23. سید قطب، فی ظلال القرآن، بیروت، دارالشروق، 1401هـ، 5/209.
24. آلوسی، محمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، مصر، دارالمنیریة و بیروت، دار احیاء التراث العربی، 23/46.
25. همان، 23/47.
26. همان.
27. همـان؛ قرطبی، محمد بن احمد، الجـامع لأحكام القرآن، قاهره، دارالكتاب العربی، 1387ق، 15/55.
28. آلوسی، محمود، روح المعانی، 23/47.
29. همان.
30. همان.
31. طبـاطبـایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت، مؤسسة الأعلمی للمطبوعـات، 17/108.
32. فخررازی، مفاتیح الغیب (تفسیر كبیر)، 26/104.
33. قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لأحكام القرآن، 15/52.
34. همان؛ فخررازی، 26/105؛ آلوسی، روح المعانی، 23/48.
35. قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لأحكام القرآن، 15/53.
36. این سه آیه را قرطبی به عنوان كلمات وزن دار ذكر كرده است. اخوان ثالث نیز «لن تنالوا البرْ حتْی تنفقوا ممْا تحبْون» را دارای وزن دانسته است، ر.ك: تو را ای كهن بوم و بر دوست دارم.
37. رازی، ابوالفتوح، تفسیر روض الجنان و روح الجنان، 14/366.
38. دیوان الأعشی، تقدیم: فوزی خلیل عطوی، بیروت، دار صعب، 1980، مقدمة، 9.
39. ابن منظور، لسان العرب، 4/534.
40. همان، 4/535.
41. دیوان الأعشی، صفحه 10ـ 12.
42. همان، 128.
43. تاریخ آداب العرب، 3/58، فصلی مستقل با عنوان شیاطین الشعراء.
44. ابن درید، جمهرة اللغة، 19.
45. رافعی، مصطفی صادق، تاریخ آداب العرب، 3/60.
46. همان، تاریخ آداب العرب، 3/58.
47. جاحظ، عمرو بن بحر، الحیوان، 6/108، 188، 190 و 228.
48. همان، 6/203.
49. نصر حامد ابوزید، معنای متن (مفهوم النص، دراسة فی علوم القرآن)، ترجمه مرتضی كریمی نیا، تهران، طرح نو، 1381 (صفحه 140 متن عربی).
50. همان، 246.
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 11 خرداد 1394 ساعت: 20:18 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

عوامل برون دینی ناسازگاری پیروان ادیان

بازديد: 127
عوامل برون دینی ناسازگاری پیروان ادیان

احمد ترابی
ادیان بزرگ آسمانی كه چشمه سار جوشش خود را در ژرفای عالم ملكوت نشانی داده اند، آن هنگام كه از بلندای وحی به منزلگاه خاكی این طبیعت فرود آمده و در ظرف كلمات و ظرفیت واژگان و قالب مفاهیم بشری جای گرفته اند، كاركردی دوگانه برای ادیان رقم زده اند.
این تأثیر و كاركرد دوگانه اگر به درستی شناخته و تحلیل نشود، می تواند در پندار ظاهربینان و سست اندیشان، مایه تناقض و ناكارآمدی شمرده شود! و اگر به بایستگی مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار گیرد، می تواند یك ضرورت اجتناب ناپذیر به حساب آید.
روح ادیان و گوهر پیام وحی، چونان روح آدم ـ عصاره نسل انسان ـ كه الهی، رحمانی و سراسر خیر و خوبی بوده و آن گاه كه به حكم حكمت خداوندی آن نفخه الهی در كالبد خاكی دمیده شده و به زمین هبوط كرده است، به نشأه مادی كشیده شده و كاركردی دوگانه یافته و توانسته است از فرشته پرّان تر و یا از بهیمه فروتر رود، به اوج آسمـان راه یـابد، یـا در حضیض زمین گرفتار آید! ادیـان آسمانی
نیز در فاصله میان آن مبدأ و این فرجام و این مخاطبان، دو ظهور و بروز ناهمسو داشته اند!
ادیان آسمانی به حكم آن كه از مبدأ خیر و رحمت و نور نشأت گرفته و به هدف رشد، هدایت، نجات بخشی و سعادت جاودان بشر نازل شده اند، ماهیتی نوری و گوهری رحمت آفرین داشته اند:
«تلك آیات الكتاب الحكیم. هدی و رحمة للمحسنین» لقمان/3
این ویژگی ها اختصاص به قرآن نداشته است، چه اینكه تورات و انجیل نیز اوصافی این چنین داشته اند:
«إنّا أنزلنا التوراة فیها هدی و نور» مائده/44
«و آتیناه الإنجیل فیه هدی و نور» مائده/46
اكنون سخن در این است كه با وجود برخورداری ادیان آسمانی از منشأی سراسر خیر و رحمت و روشنی، چرا در واقعیت زندگی انسانها همواره تأثیری یكسان نداشته، بلكه كاركردی دوگانه داشته اند؟ گاه بر شفافیت ها افزوده اند، و زمانی تیرگی ها را نمایانده اند. گاه میان ناآشنایان و عناد ورزان دیرین، پیوندی فراتر از خویشاوندی رقم زده اند، و زمانی هم میان خویشاوندان، بیگانگی پدید آورده اند!
این كاركرد دوگانه، چیزی نیست كه دگراندیشان و دین ناباوران بدان اشاره كرده باشند، بلكه حقیقتی است كه قرآن، خود بدان تصریح كرده است:
«و ننزّل من القرآن ما هو شفاء و رحمة للمؤمنین و لایزید الظالمین إلاّ خساراً» اسراء/82
و ما آنچه را برای مؤمنان مایه درمان و رحمت است از قرآن نازل می كنیم، ولی ستمگران را جز زیان نمی افزاید.
در این آیه، دو تأثیر و كاركرد كاملاً متفاوت برای آیات قرآن بیان شده است:
1. شفابخشی و رحمت آفرینی برای مخاطبان و دریافت كنندگان با ایمان.
2. زیانباری و خسارت افزایی برای آنان كه سیه كار و ظالمند.
آنچه در این میان مجال تأمّل و توجه دارد، این است كه هر چند قرآن برای آیات خویش، تأثیر و عملكردی دوگانه و ناهمساز معرفی كرده است، اما این دوگانگی به تعارض و ناسازگاری درونی آیات وحی منتهی و منتسب نمی شود و نباید بشود؛ زیرا تفاوت تأثیرگذاری و كاركرد آیات وحی در نتیجه تفاوت ماهیت مخاطبان پدید آمده است، و تناقض زمانی شكل می گیرد كه یك عامل مؤثر در شرایط و موقعیت یكسان، آثار ناهمساز از خود بروز دهد.
خورشید جهانتاب به عنوان مظهر نور در طبیعت نیز چنین كاركرد دوگانه ای را از خود برجای نهاده و می نهد، برخی اجسام را شفاف تر می نماید و بعضی را كه سیاه و كدر هستند، تیرگی و تاریكی شان را می نمایاند.
باران نیز كه در لطافت طبعش خلاف نیست، در باغ، لاله رویاند و در شوره زار، خس!
بنابراین، نه تنها وحی آسمانی كه مائده ها و نعمتهای زمینی نیز در زندگی انسان و پدیده های جهان، كاركردی دوگانه دارند، و این كاركرد دوگانه لازمه پویایی و سازندگی و تأثیرگذاری آنهاست، و از این منظر، سوزش سرمای زمستان به عنوان یكی از كاركردهای طبیعت، به همان اندازه مهم و ضروری است كه نشاط انگیزی و حیات آفرینی نسیم بهار. آمادگی انسان برای انتخاب «فجور» به همان میزان شرط اراده و انتخابگری اوست كه تمایل انسان و استعداد او برای «تقوا»، و سرانجام آن كه مقاومت ها، موضع گیری ها، امر به معروف و نهی از منكرو جهاد در قلمرو دین، به همان ملاك، بایسته و اجتناب ناپذیر است كه انسان دوستی، الفت جویی، خیرخواهی، ایثار و… هرچند هر كدام از این واژگان كه به نوبه خود زیبا، جذّاب و منطقی هستند می توانند مورد سوء استفاده و تفسیر نادرست نیز قرار گیرند.


تفسیرهای ناروا از پیامهای دینی

در سرمقـاله شمـاره پیشین به عوامل و زمینـه هـای درون دینی
سازگاری یا ناسازگاری ادیان و پیروان ادیان اشارت داشتیم و اكنون زمان آن فرا رسیده است تا عوامل و انگیزه های برون دینی ناسازگاری پیروان ادیان را مورد توجه قرار دهیم.
تفسیر ناروا از مفاهیم و معارف و توصیه های دینی در نوك این پیكان قرار دارد. تعبیر قرآن از این مشكل بنیادی چنین است:
«و من الّذین هادوا یحرّفون الكلم عن مواضعه» نساء/45
بـرخی از یهودیـان كلمـات خـدا را به معنـی دگرگـون می كـننـد.
«فبما نقضهم میثاقهم لعنّاهم و جعلنا قلوبهم قاسیة یحرّفون الكلم عن مواضعه و نسوا حظّاً ممّا ذكّروا به و لاتزال تطّلع علی خائنة منهم إلاّ قلیلاً منهم» مائده/13
اهل كتاب ـ جز اندكی از ایشان ـ به خاطر اینكه پیمانهای خود را شكستند، از رحمت خود دورشان كردیم و در نتیجه دلهاشان سخت و حق ناپذیر گردید، و ـ برای گریز از حق و توجیه كردار ناپسند خود ـ به تحریف كلمات و تفسیر نادرست پیامهای دین همت گماشته و پندها و موعظه ها را به فراموشی سپردند، و ـ در پرتو این توجیه گری است كه ـ هر ازگاه شاهد كارهای خائنانه آنان خواهی بود.
در این آیه ریشه ها و ابعاد تفسیر نادرست مفاهیم دینی به صورت روشن تری تبیین شده است؛ چه اینكه آغاز گرایش به تحریف كلمات وحیانی و مفاهیم دینی، پیمان شكنی و نقض تعهدات دینی و فطری بیان گردیده، كه نقض تعهّدات انسانی و الهی، ناهنجاری روانی و مقاومت ذهنی در برابر حق را ـ كه در فرهنگ قرآنی از آن به عنوان قساوت و سخت دلی یاد شده است ـ در پی خواهد داشت و در نهایت به نادیده گرفتن حق و توجیه اندیشه ها و رفتارهای خود به وسیله تحریف معانی وحیانی و دینی خواهد انجامید!
اینكه انگیزه افراد یا گروه هـا در تحریف مفـاهیم دینی و توجیه و تأویل نادرست آنها چیست؟ خود نیاز به تأمّل بیشتر دارد.

انتساب مفاهیم غیردینی به دین

همان گونه كه تفسیر ناروای یك متن مسلّم و قطعی دینی، بُعدی از ابعاد تحریف گری است، وارد ساختن مفاهیم و مطالب غیردینی در ساختار مفاهیم دین نیز تحریف به شمار آمده است. با این فرق كه در نوع اول، تصرّف و دست كاری در متن مسلم دینی انجام گرفته و در نوع دوم، متن غیردینی به شكل و رنگ متن دینی عرضه شده است.
«فویل للذین یكتبون الكتاب بأیدیهم ثم یقولون هذا من عندالله لیشتروا به ثمناً قلیلاً» بقره/79
پس وای بر آنان كه مطالبی را با دست خود ـ بدون اینكه پشتوانه وحیـانی و دینی داشته بـاشد ـ می نویسند و آن را به خدا نسبت داده، چنین وا نمود می كنند كه از جانب خدا نازل شده است و البته هدف آنان از این كار، دستیابی به سود و منفعتی است كه ـ هر اندازه هم كلان باشد، در مقایسه با خطا و جرمی كه مرتكب شده اند ـ ناچیز به شمار می آید.
بدیهی است كه میان دو تحریف، تفاوتهای عمده ای وجود دارد؛ چه اینكه افزودن مسائل غیردینی به دین و نسبت دادن آنها به خدا و وحی ـ به گونه ای كه مورد پذیرش عام قرار گیرد ـ كار خاصی است كه در توان همگان نیست و معمولاً از سوی مراكز رسمی دینی و عالمان و مفسران شناخته شده صادر گشته یا پذیرفته می شود؛ حال آن كه تفسیر نادرست مطالب و متون دینی، از گستردگی و پیچیدگی و تنوع بیشتری برخوردار است.

آرمان جویی های نامعقول

انسان به طور طبیعی موجودی ارتقا طلب و آرمان خواه است و همواره از افقهای آینده زندگی و عرصه های مختلف حیات، تصاویر زیبا و خیال انگیزی را می آفریند و سپس همّت و تلاش خود را در راه دستیابی به آنها به كار می گیرد. آرمان خواهی به عنوان یك عنصر محرّك و پیش برنده، كاربردهای ویرانگری نیز دارد كه از آن جمله خیال پردازی های غیرواقعی در قلمروهای مختلف زندگی و دین است.
شاید نتوان دین و مذهبی را یافت كه پیروان آن، از این آفت در امان مانده باشند و برای خود امتیازاتی فراتر از ملاكهای عقلانی قائل نباشند:
«و قالوا لن یدخل الجنة إلاّ من كان هوداً أو نصاری تلك أمانیهم قل هاتوا برهانكم إن كنتم صادقین» بقره/111
و گفتند: جز یهودان و ترسایان كسی به بهشت نمی رود، این آرزوی آنهاست؛ بگو: اگر راست می گویید حجت خویش بیاورید.
در این بیان، امانی و آرزوپروری های برخی پیروان ادیان از آن رو منتفی شمرده شد است كه پشتوانه عقلی و دینی نداشته و ندارد.
«لیس بأمانیكم و لا أمانی أهل الكتاب من یعمل سوءاً یجز به و لایجد له من دون الله ولیاً و لانصیراً» نساء/123
نه بر وفق مراد و آرمان شما و نه بر اسـاس آرزوهـای اهل كتـاب، خدا پاداش و جز خواهد داد، بلكه هر كس مرتكب كار زشت شود مجازات خواهد شد و جز خدا یار و سرپرستی نیست.
از مضمون آیه استفاده می شود كه آرمان گرایی پیروان ادیان، در بخش مهمی مربوط به تجزیه و تحلیل سعادتمندی خود و شقاوت دیگران است كه در این زمینه از ملاكهای عقلانی و معیارهای دینی خارج شده و گرفتار پندار و خودبرتری بینی مطلق می شوند و این بلایی است كه دامن گیر توده متدینان و گروهی از خواص متصلّب می شود.
«و منهم اُمّیون لایعلمون الكتاب إلاّ أمانی و إن هم إلاّ یظنّون» بقره/78
برخی از ایشان بی سوادانی هستند كه كتاب آسمانی را چیزی نمی دانند جز مطالبی پنداری و خیالات خام ـ كه در متن كتاب وجود ندارد ـ و فقط گمان می برند.
پیروان ادیان به دلیل آموزه های عامیانه و برون دینی، معمولاً برای خود نزد خداوند جایگاهی قائلند كه از تقرّب و مصونیت ویژه برخوردار است و به خود چنین تلقین می كنند كه بـه دلیل ایـن تقرّب و
مصونیت و حقانیت دینی، اگر خطاهایی نیز مرتكب شوند، چندان مورد عتاب خداوند قرار نخواهند گرفت، و اما دیگران به دلیل مطرود بودن از درگاه حق، حتی اگر كارهای نیك هم انجام دهند، پاداش بایسته و شایسته ای دریافت نخواهند كرد.
«قل إن كانت لكم الدار الآخرة عندالله خالصة من دون الناس فتمنّوا الموت إن كنتم صادقین» بقره/94
به ـ یهودیان كه خود را نژاد و نسل برتر و ممتاز و مقرْب حق می دانند ـ بگو: اگر به راستی نعمتهای جهان آخرت و مقامهای معنوی نزد خداوند ویژه شماست و سایر مردم سهمی در آن ندارند، پس اگر اعتقاد یقینی به این باور دارید و در این اظهارات راستگو هستید، آرزوی مرگ نمایید ـ تا زودتر به این همه نعمت و امتیاز دست پیدا كنید! ـ»
«قل یا أیها الذین هادوا إن زعمتم أنّكم أولیاء الله من دون الناس فتمنّوا الموت إن كنتم صادقین» جمعه/6
بگو: ای قوم یهود! اگر بر این پندار هستید كه شما دوستان خدا هستید و دیگر مردمان دارای چنین امتیــازی نخواهند بود، پس اگر در این پندار خود صادق و مطمئن هستید، آرزوی مرگ كنید تا زودتر به ساحت پرنعمت خداوند راه پیدا كنید و از شرور این جهان راحت شوید!

فرصت طلبی و حق پوشی عالمان

یكی دیگر از عوامل برون دینی كه میان پیروان ادیان مرزبندی های خصمانه پدید آورده و می آورد، فرصت طلبی و حق پوشی برخی عالمان صاحب نفوذ و قدرت طلب و عوام فریب است كه موقعیت و منزلت اجتماعی آنان ایجاب می كند تا مریدان خود را با وعده ها و نویدهای دروغین و امتیازهای خیالی دلخوش نگاه دارند، و به جای تبیین منطق و عقلانی مدعیات دینی خود به تصورات و تخیلات توده ها دامن زده و عصبیت و نژاد و قومیت و… را جایگزین دلیل و برهان سازند.
«اتّخذوا أحبارهم و رهبانهم أرباباً من دون الله و المسیح بن مریم»
توبه/31
اهل كتاب، پیشوایان دینی و عالمان خود و مسیح را به جای خدا به خدایی گرفته اند!
در روایات معصومین(ع) توضیح داده شده است كه منظور آیه این نیست كه توده مردم به جای خدا، در برابر عالمان به نیایش و كرنش می پردازند، بلكه منظور اطاعت بدون تفكّر و تعقّل از ایده ها و آرمانها و آموزه های آنان است.
آنچه یاد شد، نمونه ای از عوامل برون دینی است كه بر اندیشه پیروان ادیان سنگینی كرده و جدایی و دوگانگی ادیان را به ستیز و بدخواهی میان پیروان آنها كشانده است.
بدیهی است كه مجال برای تأمّل و كشف زوایا و عوامل دیگر بسیار گسترده است و با دقت در آیات وحی می توان به نكته ها و ظرفیتهای بیشتری دست یافت. امید آن كه اهل تحقیق این مهم را پی گیرند و بنیانهایی عملی و علمی برای گفت وگو و هم اندیشی ادیان و پیروان آنها پی ریزند.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 11 خرداد 1394 ساعت: 20:17 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

نقد مستندات قرآنی نظریه تحریف کتاب مقدس

بازديد: 79
نقد مستندات قرآنی نظریه تحریف کتاب مقدس

محمد بهرامی

چکیده: این نوشتار، مستندات قرآنی نظریه تحریف کتاب مقدس را به بحث و بررسی گرفته است. نویسنده آیات مائده / 41 و 31، بقره / 75 و 79، نساء/ 46، آل عمران / 78 را به عنوان شش مستند قرآنی نظریه تحریف کتاب مقدس می آورد.
او برداشت کسانی را که از این آیات، تحریف را نتیجه گرفته اند پس از هر آیه می آورد، سپس به نقد و بررسی آن می پردازد و در پایان به این نتیجه می رسد که این آیات دلالت بر تحریف اصطلاحی ندارد و حداکثر دلالت آن بر تحریف معنوی است، زیرا اگر دلالت بر تحریف کلی داشته باشد با آیاتی که تورات و انجیل را هدایتگر می خواند و از اهل کتاب، عمل به آنها را می طلبد و ... ناسازگار خواهد افتاد.
تحریف جزئی نیز پذیرفته نیست؛ زیرا اولا در این صورت هیچ یک از آیات تورات و انجیل قابل استناد نخواهد بود و این با مجموعه ای از آیات ناسازگار است.
و ثانیا تحریف جزئی با نتایج نقد تاریخی کتاب مقدس و تحلیل محتوایی آن، که حکایت از بشری بودن تورات و انجیل دارد، ناسازگار می نماید. 

مقدمه

در اصطلاح كلیسای مسیحی، كتابها و نوشته هایی كه مقدس خوانده می شوند كتاب مقدس نام دارند.1
كتاب مقدس 1189 باب و در حدود 31000 آیه دارد. 2
اندیشمندان مسیحی، كتاب مقدس را به دو بخش تقسیم می كنند:
1. عهد قدیم Ancin Tament
2. عهد جدید Movveav Testament
نوشته های عهد قدیم به سه دسته تقسیم می شوند:
الف. تورات. این كتاب از پنج نوشته زیر شكل گرفته است:
1. سفر آفرینش 2. سفر خروج 3. سفر لاویان 4. سفر اعداد 5. سفر تثنیه.
ب. كتوبیم، یا آثار نویسندگان یهودی در زمینه تاریخ تحولات اجتماعی و عقیدتی یهودیان پس از ارتحال موسی(ع).
ج. نبوئیم، یا مجموعه كتابهای پیامبران بنی اسرائیل.
عهد جدید از دو قسمت تشكیل شده است:
الف) اسفار تاریخی شامل زندگی حضرت عیسی (ع) و حواریون، انجیل های متی، مرقس، لوقا، یوحنا و…
ب. نوشته هایی درباره اصول عقاید و اندیشه های مسیحیت.
به باور مسلمانان، انجیل كتاب آسمانی حضرت عیسی(ع) و تورات كتاب آسمانی حضرت موسی وحی الهی است. در قرآن كریم بارها از این دو كتاب یادشده است:
«و قفّینا علی آثارهم بعیسی بن مریم مصدّقاً لما بین یدیه من التوراة و هدی و موعظة للمتقین» مائده/46
«و أنزل التوراة و الإنجیل من قبل هدی للناس» آل عمران/3ـ4
«و قفّینا بعیسی بن مریم و آتیناه الإنجیل» حدید/27
«و ما أنزلت التوراة و الإنجیل إلاّ من بعده» آل عمران/65
در نگاه بسیاری از تفسیرگران و قرآن پژوهان، تورات و انجیل دستخوش تحریف گشته و آنچه امروزه به عنوان تورات و اناجیل در كتاب مقدس قرار دارد تحریف یافته است. این گروه برای اثبات باور خویش به آیاتی چند استدلال می كنند؛ مهم ترین مستندات ایشان عبارتند از:

مستند نخست

«یا أیها الرسول لایحزنك الذین یسارعون فی الكفر من الذین قالوا آمنّا بأفواههم و لم تؤمن قلوبهم و من الذین هادوا سمّاعون للكذب سمّاعون لقوم آخرین لم یأتوك یحرّفون الكلم من بعد مواضعه یقولون إن أوتیتم هذا فخذوه و إن لم تؤتوه فاحذروا»
مائده/41
ای فرستاده(خدا)! آنها كه در مسیر كفر شتاب می كنند و با زبان می گویند ایمان آوردیم و دلهای آنها ایمان نیاورده، تو را اندوهگین نسازند! و همچنین گروهی از یهودیان كه خوب به سخنان تو گوش می دهند، تا دستاویزی برای تكذیب تو بیابند. آنها جاسوسان گروه دیگری هستند كه خودشان نزد تو نیامده اند، آنها سخنان را از مفهوم اصلی اش تحریف می كنند و به یكدیگر می گویند: اگر اینكه ما می خواهیم به شما داده شد (و محمد طبق خواسته شما داوری كرد) بپذیرید و گرنه از او دوری كنید!
به باور بسیاری از تفسیرنویسان جمله «یحرّفون الكلم من بعد مواضعه» ظهور در تحریف تورات از سوی برخی از یهودیان دارد. آنها رجم زانی و زانیه را كه از احكام تورات است به 40 شلاق تغییر دادند.3

نقد و بررسی

تحریف در این آیه شریفه احتمالات متفاوتی را بر می تابد:
احتمال نخست: مراد از تحریف، تحریف رجم به جلد است.4
احتمال دوم: مقصود تحریف سخنان پیامبر از سوی یهودیان است5
احتمال سوم: منظور پنهان داشتن صفات پیامبر است.
احتمال چهارم: مراد تحریف قصاص به دیه است.6
احتمال پنجم: تحریف در این آیه، تحریف حكم «كلم» است نه خود «كلم».7
احتمال ششم: جمله «یحرّفون الكلم»، دلالت بر تحریف معنوی و «من بعد مواضعه» به تحریف لفظی اشاره دارد.8
از میان احتمالات یادشده احتمال دوم با سیاق جمله «یحرّفون الكلم من بعد مواضعه» سازگاری بیشتری دارد؛ چه اینكه سیاق آیه درباره یهودیان جاسوسی است كه برای تكذیب پیامبر به سخنان وی به دقت گوش می دهند و سپس سخنان آن حضرت را تحریف می كنند.
دیگر احتمالات نیز هر چند از سوی برخی از مفسران طرح شده و یا با عنوان «قیل» آمده است، اما این احتمالات نیز بر فرض درستی ناظر به تحریف معنوی تورات است نه تحریف لفظی، چه اینكه در جلسه پرسش و پاسخی كه میان پیامبر(ص) و ابن صوریا دانشمند برجسته یهود رخ داد، ابن صوریا وجود رجم زناكار محصن را در تورات پذیرفت،9 این پذیرش نشان می دهد برخی از یهودیان، آیات تورات را تحریف لفظی نكرده اند، بلكه با نوعی تأویل از پذیرش رجم محصن سرباز زده و شلاق زدن زناكار را توصیه و عمل می كردند.
افزون بر این، نسبت دادن تحریف به گروهی از یهودیان نشان می دهد تحریف لفظی انجام نشده است و برخی از یهودیان با پذیرش حكم تورات، زناكار محصن را رجم می كردند. چنان كه در حدیثی كه در منابع تفسیری اهل سنت آمده است عبدالله بن سلام در برابر گروهی از یهود كه رجم زناكار را منكر بودند به تورات استناد كرد و با آوردن آیه رجم، وجود رجم زناكار محصن را در تورات اثبات نمود.10

مستند دوم

«أفتطمعون أن یؤمنوا لكم و قد كان فریق منهم یسمعون كلام الله ثم یحرّفونه من بعد ماعقلوه و هم یعلمون» بقره/75
آیا انتظار دارید به آیین شما ایمان آورند، با اینكه عده ای از آنان، سخنان خدا را می شنیدند و پس از فهمیدن، آن را تحریف می كردند، در حالی كه علم و اطلاع داشتند.
در نگاه برخی از مفسران، جمله «ثم یحرّفونه من بعد ما عقلوه» نشان از تحریف تورات دارد.11

نقد و بررسی

هر چند آیه یادشده احتمالات گوناگونی را برمی تابد، اما چند احتمالی كه با اسناد تاریخی و اسباب نزول و ظاهر آیه سازگارتر است بدین قرار است.
الف. آنچه تحریف شده تورات است و تحریف گران، یهودیان عصر پیامبرند، و تحریف به گونه لفظی مراد است. 12
ب. تحریف شده تورات، و تحریف گران، یهودیان عصر پیامبر، و تحریف به شكل معنوی است.
ج. محرَّف، كلام خدا با موسی در طور، تحریف گران، هفتاد برگزیده موسی، و تحریف، لفظی است.13
د. محرَّف، كلام خدا با موسی در طور، تحریف گران، هفتاد برگزیده موسی، و تحریف معنوی است.14
از میان احتمالات یاد شده، تنها احتمال نخست، تحریف اصطلاحی را نتیجه می دهد؛ در صورتی كه این احتمال و احتمال دوم، افزون بر ناسازگاری با نشانه ها و شواهدی كه در تفاسیر آمده است با واژگان آیه نیز ناهمخوان است، چرا كه آمدن واژه «یسمعون» نشان می دهد آنچه تحریف شده تورات مكتوب نبوده است.

مستند سوم

«فویل للذین یكتبون الكتاب بأیدیهم ثمّ یقولون هذا من عندالله لیشتروا به ثمناً قلیلاً فویل لهم ممّا كتبت أیدیهم و ویل لهم ممّا یكسبون» بقره/79
پس وای بر آنها كه نوشته ای با دست خود می نویسند، سپس می گویند: «این از طرف خداست» تا آن را به بهای كمی بفروشند. پس وای بر آنچه با دست خود نوشتند و وای بر آنان از آنچه از این راه به دست می آورند.
گروهی از تفسیرنویسان با بهره وری از آیه یادشده تحریف تورات را نتیجه گرفته اند، در نگاه ایشان جمله «یكتبون الكتاب بأیدیهم ثمّ یقولون هذا من عندالله» حكایت از تحریف تورات از سوی یهودیان دارد.15

نقد و بررسی

در آیه یاد شده احتمالات گوناگونی در خور طرح است:
1. آیه دلالت بر تحریف تورات دارد. گروهی از یهودیان با تحریف صفات و ویژگیهایی كه برای پیامبر در تورات آمده است یا با تحریف احكام تورات، آن را دچار تحریف ساخته اند؛ این احتمال دو شكل از تحریف را در خود دارد: تحریف لفظی و تحریف معنوی.
2. تفسیرگران و تأویل نویسان تورات با تفسیر خودخواهانه خویش از انتقال پیامهای تورات سرباز می زنند و خواسته ها و دلبستگی های شخصی را به عنوان تفسیر تورات عرضه می كنند.
3. گروهی از نویسندگان یهود، دست نوشته های خود را برگرفته از تورات معرفی می كنند و تصور مردم نیز از این كتابها كه در شمار كتابهای دینی قرار می گیرد آن است كه بر اساس تورات شكل یافته است.
4. مراد یكی از كاتبان پیامبر است كه آنچه را پیامبر املا می كرد تغییر می داد.
بسیاری از تفسیرگران قرآن، از میان احتمالات یاد شده تنها احتمال سوم را می پذیرند و آن را سازگار با واژگان و ساختار آیه معرفی می كنند. برای نمونه فخررازی می گوید: 
«قلم زدن در راستای گمراه ساختن دیگران ناپسندا به شمار می آید.»16
رشید رضا نیز می نویسد:
«وای و نابودی بزرگ بر دانشمندانی كه كتاب می نویسند و نظریات و باورهای خویش را دركتاب می آورند، مردم را به پذیرش آن كتب فرا می خوانند، آثار خویش را سخن خدا معرفی می كنند و مردم را بی نیاز از كتاب خدا می خوانند….17

مستند چهارم

«من الذین هادوا یحرّفون الكلم عن مواضعه و یقولون سمعنا و عصینا و اسمع غیرمسمع و راعنا لیاً بألسنتهم و طعنا فی الدین» نساء/46
بعضی از یهود، سخنان را از جای خود، تحریف می كنند و (به جای اینكه بگویند: شنیدیم و اطاعت كردیم) می گویند: شنیدیم و مخالفت كردیم! و (نیز می گویند:) بشنو! كه هرگز نشنوی! (از روی تمسخر می گویند: )راعنا [= ما را تحمیق كن] تا با زبان خود حقایق را بگردانند و در آیین خدا طعنه زنند.

نقد و بررسی

برای این آیه شریفه تفاسیر متفاوتی عرضه شده است:
1. برخی جمله «یحرفون الكلم عن مواضعه» را نشانگر تحریف لفظی تورات می دانند.18
2. گروهی از آیه شریفه تحریف معنوی را نتیجه گرفته اند؛ به باور ایشان تأویلات نادرست آیات و حمل آیات بر غیر معنای حقیقی تحریف است و برخی از یهودیان تحریف گر آیات تورات هستند.19
3. مراد از «كلم» سخنان پیامبر است؛ عده ای با شنیدن فرموده های آن حضرت به تحریف آن می پردازند.
4. بر این احتمالات می توان احتمال دیگری افزود و آن اینكه جمله «و یقولون سمعنا و عصینا»20 همان تحریفی است كه برخی از یهود انجام دادند.21
از احتمالات یاد شده تنها احتمال نخست دلالت بر تحریف تورات به كاستی یا افزونی دارد و از این میان احتمال چهارم با ظاهر آیه سازگاری بیشتری دارد.

مستند پنجم

«فبما نقضهم میثاقهم لعنّاهم و جعلنا قلوبهم قاسیة یحرّفون الكلم عن مواضعه و نسوا حظاً مما ذكّروا به و لاتزال تطّلع علی خائنة منهم إلاّ قلیلاً منهم فاعف عنهم و اصفح إنّ الله یحبّ المحسنین» مائده/13
ولی به خاطر پیمان شكنی، آنها را از رحمت خویش دور ساختیم؛ و دلهای آنان را سخت و سنگین نمودیم؛ سخنان خدا را از موردش تحریف می كنند. و بخشی از آنچه را به آنها گوشزد شده بود فراموش كردند و هر زمان خیانتی (تازه) از آنها آگاه می شود، مگر عده كمی از آنان، ولی از آنها درگذر و صرف نظر كن، كه خداوند نیكوكاران را دوست می دارد!
این آیه نیز بر تحریف تورات دلالت ندارد، چه اینكه از آیه یادشده برداشتهای گوناگونی شده است:
1. برخی میثاق را ماجرای غدیر و تحریف را گرفتن حق حضرت علی(ع) می دانند.22
2. گروهی از آیه تحریف لفظی تورات را نتیجه می گیرند.23
ابن عباس بر این باور بود كه آیه به تحریف حدود تورات اشاره دارد. مقاتل نیز تحریف لفظی صفات پیامبر را نتیجه گرفته است.24
3. عده ای از تفسیرگران، تحریف معنوی را مدلول آیه می دانند؛ برای نمونه زجاج، تحریف در آیه شریفه را تفسیر تورات می خواند.25
از این قراءت های متفاوت، تنها برداشت دوّم تحریف اصطلاحی را نتیجه می دهد و سایر برداشتها به تحریف تورات ارتباط ندارد و یا اگر ارتباط دارد به عنوان كاستی تورات شناخته نمی شود.

مستند ششم

«و إنّ منهم لفریقاً یلوون ألسنتهم بالكتاب لتحسبوه من الكتاب و ما هو من الكتاب و یقولون هو من عندالله و ما هو من عندالله و یقولون علی الله الكذب و هم یعلمون»
آل عمران/78
در میان آنها كسانی هستند كه به هنگام تلاوت كتاب(خدا) زبان خود را چنان می گردانند كه گمان می كنید آنچه را می خوانند ازكتاب (خدا) است. در حالی كه از كتاب (خدا) نیست (و با صراحت) می گویند: آن از طرف خداست، با اینكه از طرف خدا نیست، و به خدا دروغ می بندند در حالی كه می دانند.
برخی از تفسیرگران از آیه فوق، تحریف را نتیجه گرفته اند.

نقد و بررسی

برداشتهای گوناگونی می توان از آیه شریفه ارائه كرد؛ از جمله:
ـ آیه شریفه درباره دست نوشته های یهودیان است؛ آنان آثار خویش را به گونه ای قراءت می كنند كه مخاطبان تصور می كنند آنچه را می خوانند از كتاب (خدا) است در حالی كه از كتاب خدا نیست.
ـ آیه بیانگر تحریف لفظی تورات است.26
ـ آیه نشانگر تحریف معنوی تورات است؛ برخی از یهودیان برداشت های نادرست خویش را به عنوان تفسیر آیات برای مردم می خواندند و به گونه ای عمل می كردند كه مخاطبان تصور می كردند سخنان ایشان برگرفته از تورات است.27
از میان احتمالات یادشده احتمال نخست با ظاهر آیه سازگاری بیشتری دارد و با آیه «فویل للذین یكتبون الكتاب بأیدیهم ثم یقولون هذا من عندالله» همخوان است.
مجموعه آیاتی كه مستند نظریه تحریف تورات و انجیل قرار گرفته است، تحریف را نتیجه نمی دهد، و حداكثر دلالت بر تحریف معنوی دارد، و تحریف معنوی بر خلاف تحریف لفظی از كاستی ها و نقایص تورات و انجیل به شمار نمی آید.
افزون بر این اگر آیات یادشده دلالت بر تحریف اصطلاحی داشته باشد، این تحریف، یا تحریف كلی تورات و انجیل است، یا تحریف جزئی؛ چنان كه برخی تفسیر گران باور دارند. تحریف كلی با آیات زیر ناسازگار می نماید؛ چه اینكه این آیات، كه تورات و انجیل را هدایتگر معرفی می كند، اهل كتاب را بر عمل به فرمانها و احكام تورات و انجیل فرامی خواند، پیامر و قرآن را تصدیق گر تورات و انجیل می خواند، انجیل را مصدق تورات می نامد و از مسلمانان ایمان به تمامی كتابهای آسمانی را خواستار است، نشان می دهد كه تورات و انجیل دچار تحریف كلی نشده اند.
«قل فأتوا بالتوراة فاتلوها إن كنتم صادقین» آل عمران/93
اگر راست می گویند تورات را بیاورید و بخوانید.
«و كیف یحكّمونك و عندهم التوراة فیها حكم الله» مائده/43
چگونه تو را به داوری می طلبند؟! در حالی كه تورات نزد ایشان است و در آن حكم خداست.
«إنّا أنزلنا التوراة فیها هدی و نور یحكم بها النبیون الذین أسلموا للذین هادوا و الربانیون و الأحبار بما استحفظوا من كتاب الله و كانوا علیه شهداء» مائده/44
ما تورات را نازل كردیم در حالی كه در آن هدایت و نور بود و پیامبران كه در برابر فرمان خدا تسلیم بودند با آن برای یهود حكم می كردند و علمای ربانی و دانشمندان به این كتاب كه به آنها سپرده شده و بر آن گواه بودند داوری می نمودند.
«و قفّینا علی آثارهم بعیسی بن مریم مصدّقاً لما بین یدیه من التوراة و آتیناه الإنجیل فیه هدی و نور و مصدقاً لما بین یدیه من التوراة و هدی و موعظة للمتقین» مائده/46
و به دنبال آنها عیسی بن مریم را فرستادیم در حالی كه كتاب تورات را كه پیش از او فرستاده شده بود تصدیق داشت؛ و انجیل را به او دادیم كه در آن هدایت و نور بود، و تورات را كه قبل از آن بود تصدیق می كرد، و هدایت و موعظه ای برای پرهیزگاران بود.
«و لو أنّهم أقاموا التوراة و الإنجیل و ما أنزل إلیهم من ربّهم لأكلوا من فوقهم و من تحت أرجلهم منهم أمّة مقتصدة و كثیر منهم ساء ما یعملون» مائده/66
و اگر آنان تورات و انجیل و آنچه را از سوی پروردگارشان بر آنها نازل شده بر پا دارند از آسمان و زمین روزی خواهند خورد، جمعی از آنها معتدل و میانه رو هستند، ولی بیشترشان اعمال بدی انجام می دهند.
بنابراین اگر تفسیر گران و قرآن پژوهان تحریف كلی تورات و انجیل را باور دارند و در مستندسازی باور خویش از آیات سود می جویند ناگزیر از زدودن ناسازگاری بین مستندات قرآنی خویش با آیات یادشده هستند، ایشان یا ناگزیر از چشم پوشی از باور خویش هستند و باید از مستندات قرآنی خود نتیجه دیگری بگیرند و یا باید این آیات را به گونه ای فهم و تفسیر كنند كه با تحریف كلی ناسازگار ننماید.
تحریف جزئی تورات و انجیل نیز خالی از اشكال نیست و تفسیرگرانی كه این نظریه را باور دارند ـ و از آیاتی سود می برند ـ در برابر پرسشهای زیر قرار می گیرند:
یك: اگر آیاتی از تورات و انجیل تحریف شده پس فراخوان اهل كتاب به اطاعت پذیری از آیات تورات و انجیل چگونه است؟ چه اینكه بر اساس نظریه تحریف جزئی هر آیه ای از آیات تورات و انجیل احتمال دارد از آیه های تحریف شده باشد، بنابراین چگونه بایستی میان مستندات قرآنی نظریه تحریف جزئی با برخی از آیات قرآن كه اهل كتاب را به تسلیم و عمل به آیات تورات و انجیل فرا می خواند سازگاری ایجاد كرد.
دو: چگونه آیات قرآن، آیاتی از تورات و انجیل را تحریف شده می خواند، در صورتی كه نقد تاریخی كتاب مقدس و تحلیل محتوایی آیات تورات و انجیل، بشری بودن این متون و تألیف آنها ده ها یا صدها سال پس از وفات موسی(ع) و عروج عیسی(ع) را نتیجه می دهد؟
بر اساس یافته های جدید اندیشمندان مسیحی و یهودی، تمامی تورات و انجیل تحریف یافته است؛ اما نظریه تحریف جزئی تنها حكایت از تحریف آیاتی از تورات و انجیل دارد.
بنابراین، نظریه تحریف جزئی افزون بر ناسازگاری با تعدادی از آیات قرآن، با یافته های جدید دانشمندان غربی نیز ناسازگار می نماید. در نتیجه طرفداران تحریف جزئی تورات و انجیل ناگزیر از پذیرش یكی ازگزینه های زیر هستند:
الف. آیات تحریف، تحریف كلی تورات و انجیل را نتیجه می دهد؛ نه تحریف آیاتی از آنها را.
ب. آیات تحریف، نشانگر تحریف معنوی تورات و انجیل است.
ج. آیات قرآن نه نشان از تحریف كلی آیات دارد و نه حكایت از تحریف جزئی.
د. مراد از تورات و انجیل در آیات قرآن همان اسفار پنج گانه و اناجیل اربعه است، و ویژگیها و صفاتی كه برای تورات و انجیل آمده است ناظر به همان دست نوشته های عزیر و حواریون عیسی(ع) و یا دیگران است، نه آن كه بر موسی و عیسی(ع) كتابهایی فرود آمده باشد به نام تورات و انجیل.
هـ. در عصر پیامبر، نسخه هایی از تورات و انجیل اصلی وجود داشت، اما بسیاری ازنسخه های آن زمان تحریف یافته بود.
و. آنچه اندیشمندان غربی ادعا می كنند نادرست است و اسفار پنج گانه و اناجیل اربعه وحی الهی هستند.

پی نوشت‌ها:

1. ولف، كری، مفهوم انجیل ها، ترجمه محمدقاضی،9.
2. آمریكایی، هاكس، قاموس كتاب مقدس، 718.
3. طوسی، محمدبن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، 3/523؛ حسینی شیرازی، محمد، تقریب القرآن الی الأذهان، 6/86؛ فخررازی، محمود بن عمر، التفسیر الكبیر، 11/232ـ233؛ ابن كثیر، تفسیر القـرآن العظیم، 2/60؛ قرطبی، محمـود بن عمر، الجـامع لأحكـام القـرآن، 6/181؛ طبری، محمد بن جریر، جامع البیان فی تأویل آی القرآن، 6/321.
4. طباطبایی، محمدحسین، المیزان، 5/369.
5. طوسی، محمدبن حسن، التبیان، 3/533.
6. ابن كثیر، تفسیر القرآن العظیم، 2/60.
7. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان فی تأویل آی القرآن، 6/321.
8. فخر رازی، محمد بن عمر، التفسیر الكبیر، 10/118، مكـارم شیرازی، نـاصر، تفسیر نمونه، 4/380.
9. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، 2/193.
10. ابن كثیر، تفسیر ابن كثیر، 2/60، فضل الله، محمد حسین، تفسیر من وحی القرآن، 8/111.
11. فخررازی، محمد بن عمر، التفسیر الكبیر، 3/134، رازی، ابوالفتوح، روض الجنان و روح الجنان، 2/20.
12. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیــان، 1/141؛ كـاشـانی، فتـح الله، منهج الصــادقین، 1/236؛ لاهیجی، تفسیر لاهیجی، 1/70؛ قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، 1/50.
13. رازی، ابوالفتوح، روض الجنـان و روح الجنـان، 2/20؛ جرجـانی، حسین، تفسیر گـازر، 1/108؛ واعظ كاشفی، كمال الدین، مواهب علیه، 1/21؛ كاشانی، فتح الله، منهج الصادقین، 1/236؛ مكارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، 1/218؛ طوسی، محمدبن حسن، التبیان، 1/313.
14. رشید رضا، محمد، المنار، 1/355.
15. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، 1/278؛ واحدی، اسباب النزول، 15؛ طبری، محمد بن جریر، جامع البیان فی تأویل آی القرآن، 1/535.
16. فخررازی، محمود بن عمر، التفسیر الكبیر، 3/140ـ141.
17. رشید رضا، محمد، المنار، 1/361.
18. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، 1/270؛ خویی، ابوالقاسم، البیان، 197، الامام یحیی بن الحسین، الأحكام،2/417؛ مشهدی، میرزا محمد، كنز الدقائق، 2/468.
19. طوسی، محمدحسن، التبیان، 1/213؛ طبری، محمد بن جریر، جامع البیان فی تأویل آی القرآن، 5/165؛ طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، 1/270 و 3/98؛ ابن الجوزی، زاد المسیر، 2/133.
20. ابن الجوزی، زاد المسیر، 2/133.
21. طباطبایی، محمدحسین، المیزان، 4/364.
22. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، 1/163.
23. طبری، محمد بن جریر، جـامع البیان فی تـأویل آی القرآن، 6/212؛ شوكـانی، فتح القـدیر، 2/22.
24. قرطبی، محمود بن عمر، الجامع لأحكام القرآن، 6/116.
25. ابن الجوزی، زاد المسیر، 2/252؛ قرطبی، الجامع لأحكام القرآن، 6/115.
26. فخررازی، محمود بن عمر، التفسیر الكبیر، 8/114.
27. رشید رضا، محمد، المنار، 3/344.
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 11 خرداد 1394 ساعت: 20:14 منتشر شده است
برچسب ها : ,,
نظرات(0)

قرآن و گفت و گوی میان ادیان

بازديد: 117
قرآن و گفت و گوی میان ادیان

علی فصیحی

چکیده: نویسنده در این مقاله به بررسی دیدگاه قرآن در ارتباط با گفت و گوی پیروان ادیان یاد شده در قرآن با یکدیگر پرداخته است. نخست، استناد به علم، تلاش برای درک نقطه های اشتراک، حق گرایی، خشونت گریزی و آزاد اندیشی به عنوان پیش شرط های گفت و گو مطرح شده، و در این راستا چهار آیین یهود، مسیحیت، مجوس، صابئین به عنوان ادیان یاد شده در قرآن مطرح شده اند و فهرستی از مشترکات آنها ذکر شده است.
در ادامه سه نوع رابطه میان اهل اسلام با ادیان دیگر بر شمرده شده است که از قرار زیرند:
1- رابطه همزیستی مسالمت آمیز
2- رابطه سرد با بداندیشان 
3- رویارویی قهرآمیز با توطئه گران و مبارزه جویان.
این در حالی است که اهل دیگر ادیان، براساس توصیف قرآن، همواره با یکدیگر درگیری داشته اند. 

پیشرفت دانش، سرعت و شتاب را برای بشر به ارمغان آورده است به طوری كه در نتیجه ارتباطات سریع، مردم به سان ابزاری در دستان صاحبان قدرت و ثروت، آهنگ جنگ تمدن ها و ناهمسازی ادیان و ملتها را سر داده اند و البته این كاركرد برخاسته از ذات دانش و فن آوری نیست، بلكه نتیجه سوء استفاده سرمایه داران و سیاست پیشگان و غفلت مصلحان و انسانهای فرهیخته می باشد.
در این مقاله، سعی بر این است كه نحوه روابط میان ادیان و چگونگی و محورهای عمده گفت وگو میان آنها مورد بحث و بررسی قرار گیرد. پیش از وارد شدن به اصل موضوع، یادآوری چند نكته بایسته می نماید:
1. ادیان به عنوان مجموعه ای از اصول و قوانین تدوین یافته، گفت وگو میان آنها امكان پذیر نیست، این پیروان ادیانند كه می توانند با یكدیگر به گفت وشنود بپردازند.
عملی شدن گفت وگو میان ادیان به دو صورت امكان پذیر است:
الف. گفت وگوی مردم عادی
ممكن است این گفت وگوها میان مردم عادی و عامی كه از اصول و مبانی ادیان دیگر و حتی از اصول و مبانی دین خودشان شناخت و آگاهی چندانی ندارند صورت پذیرد. در این صورت طبیعی است كه چنین گفت وگو هایی بیشتر همراه با تعصب و لجاجت باشد و نتایج مطلوبی به همراه نداشته باشد.
ب. گفت وگوی متخصصان و دین شناسان.
نوع دیگر، گفت وگوی متخصصان و دین شناسان است، كه بدون تردید، در صورتی كه بر مبنای صداقت و به منظور رسیدن به تفاهم انجام گیرد، ثمر بخش و دارای آثار مثبت و نتایج مورد قبول بوده و زمینه های تفاهم و همگرایی پیروان ادیان را در برخواهد داشت.
2. چنان كه در عنوان مقاله «قرآن و گفت وگوی میان ادیان» آمده، سخن از ادیانی است كه قرآن كریم درباره آنها بیانی دارد؛ همانند مسیحیت، یهودیت، مجوس و صابئین.
3. با تأمّل و تدبّر در قرآن كریم، روشن خواهد شد كه این كتاب جامع و آسمانی، چگونه گفت وگوی میان ادیان را پی گرفته، دیدگاه و نگرش اسلام در قبال ادیان دیگر چگونه بوده است.


پیش شرط های گفت وگو

انسانها، ملتها، ادیان و فرهنگ ها برای فهم یكدیگر و رسیدن به تعامل مثبت و هم اندیشی نیازمند گفت وگو هستند، اما گفت وگو پیش شرط هایی دارد كه بی آن به نتیجه مطلوب نمی انجامد. مهم ترین پیش شرط هایی كه قرآن برای گفت وگوی سازنده و ثمربخش لازم دانسته عبارت است از:

1. استناد به علم و نه پندار

قرآن كریم در نكوهش از افراد ناآگاه كه بدون علم و دانش درباره مسائل فكری و اعتقادی گفت وگو می كنند چنین بیان می دارد:
«و من الناس من یجادل فی الله بغیر علم و یتّبع كلّ شیطان مرید» حج/3
بعضی از مردم، بی هیچ دانشی درباره خدا گفت وگو می كنند و از هر شیطان سركشی پیروی می كنند.
«و من الناس من یجادل فی الله بغیر علم و لا هدی و لا كتاب منیر» حج/8
و گروهی از مردم، بدون هیچ دانش و هیچ هدایت و كتاب روشنی بخش، درباره خدا گفت وگو می كنند.
علامه طباطبایی ذیل این دو آیه می فرماید: آیه نخست، درباره پیروان جاهل است و منظور از آیه دوم، پیشوایان و سردمداران ناآگاه اند كه بدون دلیل و برهان و بر اساس تعصّب، در این موارد به بحث و گفت وگو می پردازند.

2. تلاش برای درك نقطه های اشتراك

گفت وگو اگر بر محور تفاوتها و مخالفتها بنا شود، نتیجه ای جز خصومت و لجاج ندارد، بنابراین هرگاه گفت وگو در جهت یافتن نقطه های مشترك باشد به تعامل می انجامد.
«قل یا أهل الكتاب تعالوا الی كلمة سواء بیننا و بینكم ألاّ نعبد الاّ الله و لانشرك به شیئاً و لا یتّخذ بعضنا بعضاً أرباباً من دون الله فإن تولّوا فقولوا اشهدوا بأنا مسلمون» آل عمران/64
بگو: ای اهل كتاب! بیایید به سخنی كه میان ما و شما یكسان است تكیه كنیم كه: جز خدا را نپرستیم و چیزی را شریك او نگردانیم و برخی از ما بعض دیگر را به خدایی نگیرد؛ پس اگر از این پیشنهاد سرباز زدند و اعراض كردند، بگویید: شاهد باشید كه ما مسلمانیم [نه شما].

3. حق گرایی

حقیقت گریزی و لجاجت در برابر حق، مایه انحراف است، تا جایی كه در صورت ناتوانی و شكست در گفت وگوها از حربه هیاهو و جار و جنجال بهره جسته بدین سان سعی می كنند تا منطق و استدلال را نشنوند.
«و قال الذین كفروا لاتسمعوا لهذا القرآن و الغوا فیه لعلّكم تغلبون» فصلت/26
كافران گفتند: به این قرآن گوش فرا ندهید و به هنگام تلاوت آن جنجال كنید تا پیروز شوید.

4. پرهیز از خشونت

پیش شرط اساسی دیگری كه در گفت وگو می توان از آن یاد كرد، احترام گذاشتن به دیدگاه ها و نقطه نظرات دیگران است. خالی ساختن ذهنیت پیش ساخته خود و احترام به دیدگاه دیگران به گفت وگو جان بخشیده و آن را بارور می سازد. قرآن كریم دراین باره می فرماید:
«ولا تسبّوا الذین یدعون من دون الله فیسبّوا الله عدواً بغیر علم كذلك زینّا لكلّ أمّة عملهم ثمّ إلی ربّهم مرجعهم فینبّئهم بما كانوا یعملون» انعام/108
چیزهایی را كه آنان به جای خدا می خوانند دشنام ندهید، كه آنان نیز بی هیچ دانشی از روی كینه توزی به خداوند دشنام دهند. این چنین عمل هر قومی را در چشمانشان آراسته ایم. پس بازگشت همگان به سوی پروردگارشان است و او همه را از كارهایی كه كرده اند آگاه می سازد.

5. آزاد اندیشی

یكی دیگر از پیش شرط ها آزاد اندیشی است؛ قرآن كریم در این زمینه می فرماید:
«فبشّر عباد. الذین یستمعون القول فیتّبعون أحسنه أولئك الّذین هداهم الله و أولئك هم أولوا الألباب» زمر/17
خطاب به پیامبر[ص]؛ پس بندگان مرا بشارت ده، همان كسانی كه سخنان را می شنوند و از نیكوترین آنها پیروی می كنند. آنان، كسانی هستند كه خدا هدایتشان كرده و آنها خردمندانند.
قرآن كریم نه تنها انسانها را تشویق و ترغیب به گفت وگو می كند كه گوش دادن به سخنان دیگران و انتخاب و پیروی نمودن از بهترین آنها را از ویژگیهای انسانهای هدایت شده از سوی خداوند و خردمندان معرفی می كند.

جایگاه گفت وگو در قرآن

در قرآن كریم گفت وگو و مذاكره برای رسیدن به تفاهم، جایگاه خاص و ویژه ای دارد. بیشترین سوره ها و آیات قرآن كریم درباره نحوه مجادله و گفت وگوهای پیامبران الهی با مخالفان، گفت وگوهای پیروان ادیان با یكدیگر و پیامبر اكرم [ص] با پیروان سایر ادیان می باشد.
از میان آیات قرآنی چندین آیه در این زمینه صراحت بیشتری دارند كه پیامبر اسلام[ص] و مؤمنان به آن حضرت، مأمور گفت وگوی بایسته با اهل كتاب و پیروان سایر ادیان می شوند.
«ادع الی سبیل ربّك بالحكمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالتی هی أحسن إنّ ربّك هو أعلم بمن ضلّ عن سبیله و هو أعلم بالمهتدین» نحل/125
مردم را با حكمت و اندرز نیكو به راه پروردگارت فراخوان و با بهترین شیوه با آنان گفت وگو نما، زیرا پرودگارت به كسانی كه از راه او منحرف شده اند آگاه تر است و هدایت یافتگان را بهتر می شناسد.
علامه طباطبایی ذیل آیه مورد بحث چنین بیان می دارد:
«شكی نیست در اینكه از آیه استفاده می شود كه این سه قید، یعنی «حكمت» و «موعظه» و «مجادله» همه مربوط به طرز سخن گفتن است».1
در آیه دیگر، خداوند مؤمنان را از گفت وگوی همراه با خشونت بازداشته چنین بیان می دارد:
«و لاتجادلوا أهل الكتاب إلاّ بالتی هی أحسن إلاّ الذین ظلموا منهم و قولوا آمنا بالذی أنزل الینا و أنزل إلیكم و إلهنا و إلهكم واحد و نحن له مسلمون» عنكبوت/46
با اهل كتاب، جز به روشی كه از همه نیكوتر است گفت وگو نكنید؛ مگر كسانی از آنان كه ستم كردند، و [به آنها] بگویید: ما به تمام آنچه از سوی خدا بر ما و شما نازل شده ایمان آورده ایم و خدای ما و شما یكی است و ما در برابر او تسلیم هستیم.
خداوند پس از دستور مؤمنان به گفت وگوی نیكو، آنان را مكلّف می كند تا در گفت وگو در جست وجوی نقاط مشترك باشند:
«و قولوا آمنّا بالذی أنزل إلینا و أنزل إلیكم و إلهنا و إلهكم واحد».
طبیعی است كه در گفت وگوها، هر چه نقاط مشترك مورد بحث قرار گیرد، به همان میزان دیدگاه ها به هم نزدیك تر شده، زبان هم را بهتر فهمیده و به حقیقت زودتر می رسند.

پیشینه تفاهم و گفت وگوی ادیان

در قرآن كریم، سوره ها و آیات فراوانی به چشم می خورد كه اختصاص به ادیان گذشته دارد؛ همانند سوره های ابرهیم، یونس، نوح، مریم، بنی اسرائیل و….
خصومت و كشمكش های به وجود آمده در طول تاریخ، بین طرفداران ادیان بدین جهت صورت گرفته است كه پیروان ادیان از مبانی اولیه خود دور گشته و مبلغان و پیشوایان ادیان به خاطر منافع شخصی شان به این خصومتها دامن زده و از این راه به اهداف مادی شان رسیده اند.
قرآن كریم، رابطه ادیان با یكدیگر و رابطه اسلام با ادیان را در بسیاری از آیات، مورد بحث قرار داده است، از این نگاه می توان قرآن مجید را به عنوان بهترین كتاب برای تفاهم ادیان معرفی نمود.

ادیان مطرح شده در قرآن

قرآن كریم از پیامبران و امتهای زیادی یادكرده، اما ادیانی كه بیش از همه به آنها توجه كرده ادیان یهودیت، مسیحیت، مجوس و صابئین است. قرآن كریم از این ادیان به عنوان ادیان الهی نام برده است.
از میان ادیان آسمانی كه در قرآن مطرح شده اند، تنها درباره دین اسلام صراحت دارد كه این دین برای زمان و مكان خاصی فرستاده نشده، بلكه شامل همه ملتها و جاری در همه زمانهای آینده خواهد بود:
«و ما أرسلناك إلاّ كافّة للناس بشیراً و نذیراً و لكن أكثر الناس لایعلمون» سبأ/28
و ما تو را جز به سمت بشارتگر و هشدار دهنده برای تمام مردم نفرستادیم، ولی بیشتر مردم نمی دانند.
«و ما أرسلناك إلاّ رحمة للعالمین» انبیاء/107
و تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستادیم.
«قل یا أیها النّاس إنّی رسول الله الیكم جمیعاً الذی له ملك السّموات و الارض لا إله إلاّ هو یحیی و یمیت فآمنوا بالله و رسوله النبی الامّی الّذی یؤمن بالله و كلماته واتّبعوه لعلّكم تهتدون» اعراف/158
بگو: ای مردم! من فرستاده خدا به سوی همه شما هستم، همان خدایی كه حكومت آسمانها و زمین از آن اوست، معبودی جز او نیست، زنده می كند و می میراند. پس ایمان بیاورید به خدا و فرستاده اش، آن پیامبر درس نخوانده ای كه به خدا و كلماتش ایمان دارد، و از او پیروی كنید تا هدایت یابید.
برخی معتقدند كه دین پیامبران اولوا العزم همانند حضرت موسی[ع] و حضرت عیسی[ع] عمومیت داشته و محدود به یك منطقه و قوم خاص نبوده است. هر چند آیات زیادی در قرآن است كه دین حضرت موسی[ع] و حضرت عیسی [ع] را به قوم بنی اسرائیل منحصر دانسته است.
«و لقد أرسلنا موسی بآیاتنا أن أخرج قومك من الظلمات إلی النور» ابراهیم/5
همانا موسی را با آیات خود فرستادیم تا قوم خود [بنی اسرائیل] را از تاریكی به سوی روشنایی بیرون كشد.
«و إذ قال عیسی ابن مریم یا بنی إسرائیل إنّی رسول الله إلیكم» صف/6
هنگامی كه عیسی بن مریم گفت: ای بنی اسرائیل! من فرستاده خدا به سوی شما هستم.
در مقابل این دیدگاه، مرحوم علامه طباطبایی دیدگاه دیگری دارد؛ ایشان در این باره می فرماید:
«آیات و روایات و نیز سیره و روش رسول اكرم[ص] بیانگر این است كه شریعت حضرت موسی و عیسی[ع] عمومی بوده است. از جمله در قرآن كریم آمده است: «اذهبا إلی فرعون إنّه طغی» طه/43
حضرت موسی[ع] فرعون و قبطیان را كه ساكن مصر بودند، دعوت به پیروی از شریعت خود نمود و حال آن كه مسلماً آنها از بنی اسرائیل و قبطیان نبودند، بلكه درست در مقابل قبطیان و بنی اسرائیل هستند. و ازجمله آن كه رسول اكرم[ص] آیین یهود و مسیحیت را كه در بلاد عرب بود و اعراب در مكه و مدینه و حبشه و سایر نقاط بر این دو دین مسلماً از بنی اسرائیل نبودند آیین رسمی می شناخت و با آنها معامله اهل كتاب می نمود، در صورتی كه اگر شریعت حضرت موسی و عیسی[ع] اختصاص به بنی اسرائیل داشت، باید تدین اعراب قبل از اسلام به دین یهود و نصارا غلط باشد و مورد امضای رسول الله[ص] قرار نگیرد. و دیگر آن كه رسول اكرم[ص] با مسیحیان نجران آماده مباهله شد و اعلام مبارزه عرفانی نمود؛ حال آن كه نصارای نجران همگی عرب بودند. در پاسخ آیاتی كه به آنها استدلال شده است، می توان گفت كه فرستاده شدن به سوی بنی اسرائیل غیر از اختصاص داشتن به آنان است…»2
علامه طباطبایی حدیثی را كه صاحب روض الجنان و بیشتر مفسران ذكر نموده اند مورد نقد قرار داده چنین می نویسد:
«روایت مزبور معارض است با روایات بسیاری كه می گویند: نوح[ع] نیز مبعوث بود برای رسالت به سوی تمام بشر؛ كه در بعضی از آن روایات از ابراهیم[ع] و در بعض دیگر از پیامبران اولوا العزم نام برده شده. از سوی دیگر اینكه شفاعت را یكی از خصایص رسول[ص] دانست، با روایات زیادی كه برای دیگر پیامبران نیز شفاعت را اثبات می كند ناسازگار است ».3
علامه فضل الله در تفسیر آیه سوره ابراهیم می نویسد:
«رها ساختن مردم از تاریكی ها اختصاص به قرآن و پیامبر اسلام[ص] ندارد… بلكه این مهم هدف همه رسالت ها و همه رسولان است… بنابراین، حضرت موسی به سوی قومش آمده است تا آنان را از تاریكی ها به سوی روشنایی بكشاند، به خاطر پاسخ گفتن به فرمان الهی كه وی را مكلّف به حمل این رسالت نموده است، از قومش آغاز می نماید و به تمامی مردم جهان می رسد.»4.
اما صاحب نظران مسلمان و غیرمسلمان بسیاری بر این باورند كه بجز دین مقدس اسلام، همه ادیان گذشته محدود به زمان و مكان خاص بوده اند.5
«رابرت ا. هیوم» كه خود یك مسیحی متعصّب است، اسلام و مسیحیت را ادیان جهانی می داند:
«مسیحیت، تنها دین عالم است كه هر یك از افراد بشر را به صورت فرزند یك «خدای پدر» به حساب می آورد، و مسیحیت تنها دینی است كه به دنبال رستگاری فردی و اجتماعی از طریق خدمت اشتراكی است… از لحاظ جهانی بودن نیز، اسلام یكی از سه دین جهانی عالم است، كه دو دین دیگر، بودایی و مسیحیت می باشند… در میان یازده دین زنده جهان، اسلام نیز مانند مسیحیت، تنها ادیانی هستند كه هر سه خصوصیت جهانی بودن، توحیدی بودن و بنیانگذاری خاص را دارا می باشند».6
«برنارد لوئیس» نویسنده كتاب «برخورد تمدنها» اسلام را از لحاظ تمدنی مورد بحث قرار داده و آن را اولین دین و تمدنی به حساب می آورد كه جهانی می باشد.
«بر خلاف تمدن هایی كه از نظر قومی به حوزه خاص منحصر بودند، اسلام، چه از نظر معتقدات و چه ازنظر بینش و جاه طلبی، دین جهانی محسوب می شد… تمدن اسلامی بر خلاف تمدن های مشابه دیگر اولین تمدنی است كه می توان نام جهانی روی آن گذاشت؛ زیرا در سه قاره دنیا مردم مختلف و فرهنگها و نژادهای مختلف را دربرمی گرفت… تمدن اسلامی نژادهای مختلف را از سیاه و سفید، سرخ پوست و زردپوست را یكجا در بر می گرفت و از نظر جغرافیایی مرزهای آن از جنوب اروپا تا قلب آفریقا و در آسیا تا ماورای سرحدات هند و چین توسعه یافته بود.»7
وی درباره محدودیت دین مسیحیت با صراحت می نویسد:
«با اینكه اهداف و ادعاهای مسیحیت جهانی بود، اما اساساً یك دین اروپایی باقی مانده بود، و حتی جنگهای صلیبی نیز برای بازستاندن و دفاع از قلمرو مسیحیان درگرفت… مسیحیت خلاصه می شد به دینی متعلق به یك نقطه نسبتاً كوچك دنیا كه ساكنان آن از یك نژاد و یك فرهنگ بودند و به یك قوم به هم پیوسته تعلق داشتند».8

مشتركات ادیان الهی

ادیان الهی مطرح در قرآن كریم، اشتراكات فراوانی دارند كه عمده ترین آنها عبارتند از:
1. اعتقاد به مبدأ واحد كه آفریننده همه آفرینش و حاكم بر زمین و زمان است.
2. اعتقاد به اصالت وحی الهی و پیامبرانی كه ازسوی خداوند برای هدایت بشر آمده اند.
3. اعتقاد به روز واپسین و وجود بهشت و جهنم.
4. اعتقاد به بازخواست از انسان در روز رستاخیز.
علاوه بر آنچه ذكر شد، اسلام، یهود و مسیحیت، درباره حضرت ابراهیم[ع] نظر مشترك دارند و وی را «پدر مؤمنان» می شناسند. متون مقدس دین یهود و مسیحیت، حضرت ابراهیم را به عنوان «دوست خدا» معرفی می كنند».9
در قرآن كریم نیز این عناوین به حضرت ابراهیم[ع] اختصاص یافته است:
«و جاهدوا فی الله حقّ جهاده هو اجتبیكم و ما جعل علیكم فی الدین من حرج ملّة أبیكم ابراهیم هو سمّیكم المسلمین من قبل و فی هذا…» حج/78
و در راه خدا چنان كه باید جهاد كنید. او شما را برگزید و برایتان در دین هیچ تنگنایی پدید نیاورد. كیش پدرتان ابراهیم است. خداوند شما را در كتابهای پیشین و در این كتاب آسمانی مسلمان نامید.
مرحوم طبرسی و علامه طباطبایی، ذیل این آیه دلیل اختصاص عنوان «پدر» به حضرت ابراهیم[ع] را چنین بیان داشته اند:
«علت اینكه ابراهیم[ع] را پدر همه نامیده است این است كه احترامش بر همه مسلمانان واجب است… برخی گویند: عرب، فرزند اسماعیل، و بیشتر عجم، فرزند اسحاق و این دو فرزندان ابراهیم اند».
و اگر ابراهیم[ع] را پدرمسلمین خوانده بدین جهت است كه او نخستین كسی است كه به خدا اسلام آورد؛ همچنان كه فرموده:
«إذ قال له ربّه أسلم قال أسلمت لربّ العالمین»
«و اتخذ الله ابراهیم خلیلاً» نساء/125
و خداوند ابراهیم را به دوستی خود برگزید.

رابطه اسلام با پیروان ادیان

رابطه اسلام با ادیان دیگر را، با توجه به آیات قرآن كریم، می توان به صورت سه مرحله ای در نظر گرفت:

1. رابطه مسالمت آمیز و هم زیستی

اسلام تمامی پیروان ادیان گذشته را به مسالمت و پیروی از مبانی مشترك فراخوانده است و پیامبر اسلام[ص] به عنوان پیامبر رحمت برای جهانیان، مأموریت پیدا می كند تا با بهترین شیوه با پیروان ادیان دیگر به گفت وگو بپردازد.
قرآن رابطه صلح آمیز و آشتی جویانه اسلام با پیروان سایر ادیان را این گونه بیان می دارد.
«قل یا أهل الكتاب تعالوا إلی كلمة سواء بیننا و بینكم ألاّ نعبد إلاّ الله و لانشرك به شیئاً و لایتخذ بعضنا بعضاً أرباباً من دون الله فإنّ تولّوا فقولوا اشهدوا بأنّا مسلمون» آل عمران/64
بگو: ای اهل كتاب! بیایید به سخنی كه میان ما و شما یكسان است تكیه كنیم كه: جز خدا را نپرستیم و چیزی را شریك او نگردانیم و برخی از ما بعضی دیگر را به خدایی نگیرد؛ پس اگر از این پیشنهاد سر باز زدند و اعراض كردند، بگویید: شاهد باشید كه ما مسلمانیم، نه شما.
این آیه شریفه، علاوه بر دعوت صریح به تفاهم و مسالمت ادیان به این نكات توجه جدی دارد:
1. به دنبال نقاط مشترك رفتن و سعی و تلاش جهت رسیدن به تفاهم با پیروان ادیان.
2. پیشگامی اسلام در ایجاد وحدت و تفاهم با سایر ادیان.
3. بیان شفاف مواضع در گفت وگوها.
4. كوتاه نیامدن از مواضع اصولی و ارزشی خود، در عین تلاش برای یافتن نقاط مشترك.
5. تلاش برای دستیابی به بعضی از نقاط مشترك؛ در صورت دست نیافتن به همه اهداف.
6. ترك مجادله؛ در صورت اقامه برهان و دلیل و عدم دستیابی به كمترین هدف.
در این مرحله، یعنی مرحله تلاش برای رسیدن به نقاط مشترك، روی سخن با تمامی پیروان ادیان است. اسلام نه تنها با اهل كتاب این گونه برخورد دارد، كه حتی مشركان را نیز زیر پوششی از رحمت و عطوفت قرار داده به مسلمانان چنین سفارش می كند: اگر آنان تمایل به همسایگی شما پیدا كردند، شما نیز به این كار رضایت دهید؛ زیرا كه چه بسا در اثر روابط دوستانه، آنان به راه حق رهنمون شوند.
«و ان أحد من المشركین استجارك فأجره حتّی یسمع كلام الله» توبه/6
و اگر یكی از مشركان از تو پناهندگی بخواهد، به او پناه بده تا سخن خدا را بشنود.
در مرحله صلح جویی و رابطه مسالمت آمیز، اسلام پیروان دیگر ادیان را به توحید و تقواپیشگی دعوت نموده و آنان را در این راه تشویق و ترغیب می نماید.
«و لو أن أهل الكتاب آمنوا و اتّقوا لكفّرنا عنهم سیئاتهم» مائده/65
اگر اهل كتاب ایمان آورده پرهیزكاری پیشه سازند، حتماً گناهانشان را می بخشیم.
«و لو آمن أهل الكتاب لكان خیراً لهم» آل عمران/110
و اگر اهل كتاب ایمان آورند قطعاً برای آنان بهتر است.
روش پیامبراكرم[ص] در برخورد با مردم به این صورت بوده است كه به سخنان تمامی افراد با دقت گوش داده، اما درباره بی صداقتی آنان كه صادقانه سخن نمی گفتند، تنها سكوت می نموده و با اتخاذ چنین روشی، احترام افراد و اشخاص را حفظ می كرد و در عین حال، تنها به مؤمنان اعتماد داشته و سخنان آنان را مورد تصدیق قرار می داد[توبه/61].
در سیره ابن هشام، درباره رابطه صلح جویانه و مسالمت آمیز پیامبر[ص] با پیروان سایر ادیان، چنین می نویسد:
«حدود هشت سال پس از هجرت، رسول خدا[ص] عهد نامه ای بین مسلمانان و یهودیان نوشت و یهودیان را در دین و دارایی خویش آزاد گذاشت و شرایطی را برای ایشان قرار داد؛ این پیمان بر اساس نقل ابن اسحاق بدین قرار است:
1. مسلمانان و یهودیان، مانند یك ملت در مدینه زندگی خواهند كرد.
2. مسلمانان و یهودیان در انجام مراسم دینی خود آزاد خواهند بود.
3. در زمان جنگ، هر كدام ازاین دو، دیگری را در صورتی كه متجاوز نباشد علیه دشمن كمك خواهد كرد.
4. هرگاه مدینه مورد حمله و تاخت و تاز دشمن قرار گیرد، هر دو با هم در دفاع از آن تشریك مساعی خواهند كرد.
5. قرارداد صلح با دشمن، با مشورت هر دو انجام خواهد شد.
6. چون مدینه شهر مقدس است، از هر ناحیه مورد احترام است و هر نوع خونریزی در آن حرام خواهد بود.
7. در موقع بروز اختلاف و نزاع، آخرین داور برای رفع اختلاف، شخص رسول خدا[ص] خواهد بود.
8. امضا كنندگان پیمان فوق با یكدیگر به خیرخواهی و نیكوكاری رفتار خواهند كرد.»10
«ویل دورانت» مورخ و نویسنده كتاب «تاریخ تمدن» در باره چگونگی برخورد پیامبر اسلام با پیروان سایر ادیان چنین می نویسد:
«…در راه دعوت خود با مشكلات فراوان روبه رو شد؛ زیرا مردم اندیشه های تازه را اگر فایده مادی سریع الحصول از آن امید نداشته باشند، آسان نمی پذیرند. محمد[ص] با یك جامعه بازرگانی شكاك سر وكار داشت كه قسمتی از درآمد آن از زائرانی بود كه برای پرستش خدایان متعدد به سوی كعبه می آمدند، در مورد وعده نجات از آتش جهنم و بهره مندی از نعم بهشت، آنان را كه به استماع سخنانش رغبتی داشتند، اعم از ثروتمند، فقیر، برده، عرب، مسیحی و یهودی در خانه خود می پذیرفت».11
«استیون رانسیمان» یكی دیگر از نویسندگان غیرمسلمان در كتاب خود چنین نوشته است:
«هر آیینی كه بر اساس وحی صرف استوار باشد خواه ناخواه به ایمان نیاوردگان كم وبیش به دیده تحقیر می نگرد، لیكن در صدر اسلام با كفّار مدارا می شد و حضرت محمد[ص] خود، عیسی و موسی را بهره مند از وحی الهی می شمرد و آزار امت ایشان را روا نمی داشت. در عهد نخستین خلفا مسیحیان درجامعه مسلمانان در خور احترام بودند».12
«برنارد لوئیس» دركتاب «برخورد تمدنها» چنین می نویسد:
«اسلام و مسیحیت، گذشته از اینكه در مورد رسالت دینی و قلمرو حكومتی، خود را شریك می دانستند، یا بهتر بگویم بر سر آن اختلاف نظر داشتند، میراث فرهنگ مشتركی نیز داشتند كه از منابع علمی مشترك سرچشمه می گرفت، همچون: علم و فلسفه یونان، قانون وحكومت رم، یكتاپرستی دین یهود و فراتر از هر چیز، فرهنگهای ریشه دار كهن خاورمیانه مسیحیان و مسلمانان اطراف مدیترانه به مفهوم مجازی و حقیقی كلمه می توانستند به زبان مشتركی برای گفت وگو دست یابند، آنها قادر بودند با هم ارتباط برقرار كنند، با هم بحث كنند، حتی اگر قصد آنها مخالفت با یكدیگر بود. از این گذشته آنها قادر بودند متون یكدیگر را ترجمه كنند و این كار را هم كردند».13

2. رابطه سرد با بداندیشان

در این مرحله، اسلام با آن عده از پیروان ادیان كه حاضر به گفت وگو نشده و مشغول فتنه اندازی می شوند رابطه سرد و تهدیدآمیز اتخاذ می كند، كه در این باره آیات زیادی وجود دارد.
رابطه سرد همراه با تهدید، زمانی به وجود می آید كه برخی از پیروان ادیان به توطئه علیه اسلام و مسلمانان می پردازند. پیامبر اسلام[ص] برای جلوگیری از توطئه آنان، لحن تهدیدآمیز گرفته و آنان را با بیانهای مختلف و با خطاب مستقیم و غیرمستقیم، از این كار بازمی دارد:
«قل یا أهل الكتاب لم تصدّون عن سبیل الله» آل عمران/99
بگو: ای اهل كتاب! چرا كسی را كه ایمان آورده است، از راه خدا باز می دارید.
«إنّ الّذین كفروا و صدّوا عن سبیل الله قد ضلّوا ضلالاً بعیداً» نساء/167
بی تردید، كسانی كه كفر ورزیدند و [مردم را] از راه خدا باز داشتند، به گمراهی دور و درازی افتاده اند.
«إنّ الّذین كفروا و ظلموا لم یكن الله لیغفر لهم و لا لیهدیهم طریقاً» نساء/168
كسانی كه كفر ورزیدند و ستم كردند هرگز خدا آنها را نخواهد بخشید و آنان را به هیچ راهی هدایت نخواهد كرد.

3. مواجهه قهرآمیز

زمانی كه پیروان ادیان، راه گفت وگو و هم زیستی را كنار گذاشته و عملاً وارد توطئه و مبارزه می شوند، پیامبر اكرم[ص] مأموریت پیدا می كند تا با برخورد قهرآمیز ریشه های فتنه را خشكانده و از اصول و ارزشهای اسلامی به شدت دفاع نماید.

رابطه یهودیان و مسیحیان با یكدیگر

آن گونه كه از آیات قرآن كریم بر می آید، پیروان ادیان یهود و مسیحیت، همواره با هم اختلاف نظر داشته و در گفت وگوهای خود، یكدیگر را نفی كرده و مورد نكوهش قرار می داده اند. گفت وگوهای یهود و مسیحیت، بیشتر بر اساس برتری جویی و طرد و نفی طرف مقابل صورت می گرفته است.
«و قالت الیهود لیست النصاری علی شیء و قالت النصاری لیست الیهود علی شیء» بقره/139
یهودیان گفتند: مسیحیان هیچ پایه و موقعیتی ندارند و مسیحیان نیز گفتند: یهودیان هیچ موقعیتی ندارند.
گفت وگوهایی كه بر مبنای برتری طلبی و به منظور نفی و طرد صورت گیرد، طبیعی است كه هیچ گاه به نتیجه نرسیده و شكافها را عمیق تر خواهد ساخت. بدین رو در ادامه همان آیه، اختلاف و نزاع پیروان این دو دین را دائمی دانسته كه داوری بین آنان را خداوند در روز قیامت انجام خواهد داد:
«فالله یحكم بینهم یوم القیامة فیماكانوا فیه یختلفون»
خداوند در روز قیامت، در آنچه اختلاف ورزیدند، میان شان داوری خواهد كرد.
این امر نشانگر این واقعیت است كه اختلاف یهود و مسیحیت تا قیامت ادامه خواهد یافت و هیچ كدام از مواضع شان دست نخواهند كشید و در گفت وگوها از اصول و معیارهای صحیح سود نبرده و در نتیجه به تفاهم نمی رسند.
پیروان ادیان یهودیت و مسیحیت، در رویارویی با یكدیگر و گفت وگوهاشان، همواره در صدد برشمردن افتخارات و امتیازات موهوم و ساخته ذهن خودشان بودند. هر دو گروه خود را به پیامبران الهی و حضرت ابراهیم منتسب كرده و بدین فخر و مباهات می كردند. قرآن كریم آنان را در این باره نكوهش نموده و از گفت وگوهای بیهوده منع كرده است.
«یا أهل الكتاب لم تحاجّون فی إبراهیم و ما أنزلت التوریة و الإنجیل إلاّ من بعده أفلاتعقلون» آل عمران/65
ای اهل كتاب! چرا درباره ابراهیم، گفت وگو و نزاع می كنید [و هر كدام او را پیرو آیین خود معرفی می كنید] درحالی كه تورات و انجیل پس از او نازل شده است. آیا اندیشه نمی كنید؟
«ها أنتم هؤلاء حاججتم فیما لكم به علم فلم تحاجّون فیما لیس لكم به علم والله یعلم و أنتم لاتعلمون» آل عمران/66
شما كسانی هستید كه درباره آنچه نسبت به آن آگاه بودید نزاع و ستیز كردید. چرا درباره آنچه آگاهی ندارید با هم گفت وگو می كنید؟ و خداوند می داند و شما نمی دانید.
«أم تقولون إنّ إبراهیم و إسماعیل و إسحاق و یعقوب و الأسباط كانوا هوداً أو نصاری قل ءأنتم أعلم أم الله» بقره/140
آیا می گویید كه ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و فرزندان، یهودی یا نصرانی بودند؟ بگو: آیا شما آگاه ترید یا خدا؟
در ارتباط با گفت وگوهای پیروان ادیان یهود و مسیحیت، چند نكته به روشنی در قرآن كریم به چشم می خورد:
1. بیشتر گفت وگوهای آنان به صورت رو در رو و مستقیم نبوده،بلكه حالت تبلیغاتی داشته كه گفته ها و شنیده های همدیگر را نفی و بی پایه تلقی می كرده اند.
2. این گفت وگوها و ادعاها بیشتر بدون دلیل و برهان بوده و به منظور پاسخ دادن به طرف دیگر بوده است.
3. برتری طلبی، افتخار به میراث گذشته، داشتن مال و ثروت، قرابت به خداوند و… محورهای اصلی در این گفت وگوها می باشد كه به طور نمونه به چند مورد اشاره می گردد:

یك. انحصاری بودن بهشت

یهود و نصارا هر دو مدعی انحصاری بودن بهشت برای خودشان بوده اند.
«و قالوا لن یدخل الجنة إلاّ من كان هوداً أو نصاری» بقره/111
آنها گفتند: هیچ كسی، جز یهود و یا نصارا داخل بهشت نخواهد شد.
مفسّران ذیل این آیه می نویسند:
این تعبیر به نحو ایجاز است و تقدیر آن چنین است: یهود گفتند: داخل بهشت نمی شود جز یهودی، و نصارا گفتند: داخل بهشت نمی شود مگر نصرانی.
بدون تردید با توجه به اختلاف عمیق و شدید آنان با یكدیگر، هیچ گاه حاضر نبودند تا به نفع طرف مقابل سخن بگویند. در حقیقت، ادعاهای آنها به سود خودشان بوده است.

دو. هدایت ویژه یهود و نصارا

از دیگر ادعاهای آنان این است كه خودشان را هدایت یافته، سعادت و هدایت بشریت را در گرو پیروی از آیین خودشان می دانستند.
«و قالوا كونواً هوداً أو نصاری تهتدوا» بقره/135
گفتند: یهودی یا نصرانی شوید تا به راه راست افتید.
این آیه نیز به صورت ایجاز بیان شده است، در واقع ادعاهای جداگانه یهود و مسیحیت درباره آیین خودشان است.

سه. فرزندان و دوستان خدا

پیروان یهود و مسیحیت، به عنوان افتخار و امتیاز، خود را فرزندان و دوستان خدا می پنداشتند:
«و قالت الیهود و النصاری نحن أبناء الله و أحبّاؤه» مائده/18
یهود و نصارا گفتند: ما فرزندان و دوستان خداییم.
علامه طباطبایی ذیل این آیه می نویسد:
«شكی نیست كه یهودیان ادعای فرزندی حقیقی برای خداوند نكرده اند و به طور جدی خود را فرزند خدای تعالی نمی دانند؛ آن گونه كه بیشتر مسیحیان، مسیح را فرزند خدا می دانند. پس اینكه در این جمله حكایت كرده كه یهود و نصارا ادعا كرده اند ما فرزندان خدا و دوستان اوییم، منظور فرزندی حقیقی نیست، بلكه منظورشان این است كه با نوعی مجازگویی، شرافتی برای خود بتراشند».14

دیدگاه اسلام درباره سایر ادیان

اسلام به عنوان دین هدایت، و رسول اكرم[ص] به عنوان پیامبر رحمت، در نگاه به پیروان ادیان دیگر همواره مصمم بوده تا با مهر و عطوفت به ایشان بنگرد و شخصیت انسانی و اعتقادی آنان را محترم شمارد.
«قل یا أهل الكتاب لستم علی شیء حتّی تقیموا التوراة و الإنجیل و ما أنزل إلیكم من ربّكم و لیزیدنّ كثیراً منهم ماأنزل إلیك من ربّك طغیاناً و كفراً فلاتأس علی القوم الكافرین» مائده/68
بگو: ای اهل كتاب! شما هیچ آیین درستی ندارید، مگر اینكه تورات و انجیل و آنچه را كه از طرف پروردگارتان بر شما نازل شده است برپا دارید. ولی آنچه بر تو از سوی پروردگارت نازل شده [نه تنها مایه بیداری آنها نمی گردد، بلكه] به طغیان و كفر بسیاری از آنها می افزاید. بنابراین از این قوم كافر [و مخالفت آنها] غمگین و محزون مباش.
اینك به پاره ای از گفت وگوهای پیامبر اكرم[ص] با پیروان ادیان دیگر كه در قرآن كریم به آنها اشاره شده است می پردازیم.
در پاسخ گفتار مبتنی بر پندار غلط یهودیان و مسیحیت كه فرزندان و دوستان خداوند هستند، پیامبراكرم[ص] این آیه را برایشان می خواند:
«و قالت الیهود و النّصاری نحن أبناء الله و أحبّاؤه قل فلم یعذّبكم بذنوبكم بل أنتم بشر ممّن خلق یغفر لمن یشاء و یعذّب من یشاء و للّه ملك السّموات و الأرض و ما بینهما و الیه المصیر» مائده/18
یهود و نصارا گفتند: ما فرزندان خدا و دوستان او هستیم. بگو: پس چرا شما را در برابر گناهانتان مجازات می كند؟ بلكه شما هم بشری هستید ازمخلوقاتی كه آفریده، هر كس را بخواهد می بخشد و هركه را بخواهد مجازات می كند، و حكومت آسمانها و زمین و آنچه در میان آنهاست از آن اوست، و بازگشت همه موجودات به سوی اوست.
«و قالوا لن تمسّنا النّار إلاّ أیاماً معدودة قل أتخذتم عندالله عهداً فلن یخلف الله وعده أم تقولون علی اللّه مالاتعلمون» بقره/80
و گفتند: آتش جز چند روزی ما را نسوزاند. بگو آیا با خدا چنین پیمانی بسته اید، تا او خلاف پیمان خود نكند؟ یا آن كه از روی نادانی چنین نسبتی به خدا می دهید؟
«و إذا قیل لهم آمنوا بما أنزل اللّه قالوا نؤمن بما أنزل علینا و یكفرون بما وراءه و هو الحقّ مصدّقاً لما معهم قل فلم تقتلون أنبیاء الله من قبل إن كنتم مؤمنین» بقره/91
و چون به آنها گفته شود كه به آنچه خدا نازل كرده است ایمان بیاورید. می گویند: ما به آنچه بر خودمان نازل شده ایمان می آوریم، و به غیر آن هر چند با حقیقت همراه باشد و كتابشان را هم تصدیق كند ایمان نمی آورند. بگو: اگر شما ایمان آورده بودید، از چه رو پیامبر خدا را پیش از این می كشتید؟
«و قالوا لن یدخل الجنة إلاّ من كان هوداً أو نصاری تلك أمانیهم قل هاتوا برهانكم إن كنتم صادقین» بقره/111
گفتند: جز یهودیان و ترسایان كسی به بهشت نمی رود؛ این آرزوی آنهاست؛ بگو: اگر راست می گویید حجّت خویش را بیاورید.
«الذین قالوا إنّ الله عهد إلینا ألاّ نؤمن لرسول حتّی یأتینا بقربان تأكله النّار قل قد جائكم رسل من قبلی بالبینات و بالّذی قلتم فلم قتلتموهم إن كنتم صادقین» آل عمران/183
كسانی گفتند: ما را با خدا عهدی است كه به هیچ پیامبری ایمان نیاوریم مگر برای ما قربانی بیاورد كه آتش را بخورد. بگو: پیش از من پیامبرانی با معجزه ها و آنچه اكنون می خواهید آمدند، اگر راست می گویید چرا آنها را كشتید؟
«و قالوا نحن أكثر أموالاً و أولاداً و ما نحن بمعذّبین. قل إنّ ربّی یبسط الرّزق لمن یشاء و یقدر و لكن أكثر النّاس لایعلمون» سبأ/35 ـ 36
و گفتند: اموال و اولاد ما بیشتر است و ما هرگز مجازات نخواهیم شد. بگو: پروردگار من روزی را برای هر كس بخواهد فراوان و بر هر كس بخواهد تنگ می گیرد، ولی بیشتر مردم نمی دانند.
«قل إن كانت لكم الدّار الآخرة عند اللّه خالصة من دون النّاس فتمنّوا الموت إن كنتم صادقین. و لن یتمنّوه أبداً بما قدّمت أیدیهم و الله علیم بالظالمین» بقره/95ـ96
بگو: اگر راست می گویید كه سرای آخرت نزد خدا ویژه شماست، نه مردم دیگر، پس آرزوی مرگ كنید. ولی به سبب اعمالی كه مرتكب شده اند هرگز آرزوی مرگ نخواهند كرد. خدا ستمكاران را می شناسد.

محورهای گفت وگو

در گفت وگوهای پیروان ادیان با مسلمانان، موارد مختلف مورد بحث و مذاكره قرار می گرفته است، كه عمده ترین این محورها عبارتند از:

یك. توحید و یگانگی مبدأ هستی

با توجه به شرك و چندگانه پرستی پیروان ادیان دیگر، عمده ترین محور گفت وگوها بین آنان و مسلمانان، مسأله توحید و یگانگی مبدأ هستی بوده است. در آیات فراوانی این مجادله ها بیان شده است.

دو. نبوت و ایمان به پیامبران

از جمله موارد مطرح شده در گفت وگوهای آنان، مسأله ایمان آوردن به پیامبران الهی، به ویژه رسول مكرّم اسلام[ص] است، كه پیروان ادیان با گفتار بدون دلیل و برهان از این امر سرباز زده و دراین باره با پیامبر اكرم به مجادله می پرداخته اند.

سه. معاد و روز رستاخیز

با توجه به معتقد بودن پیروان ادیان دیگر به روز قیامت، و اینكه انسانها در آن روز مورد بازخواست قرار گرفته و به كیفر اعمال خود خواهند رسید، در این باره آنها خود را به خدا منتسب نموده و بدین سان ادعاهای بی دلیل را مطرح نموده و به پندارهای باطل دل خوش كرده در این زمینه ها به مجادله و گفت وگو می پرداختند.

چهار. امتیازات و ملاكهای فضیلت

یكی دیگر از محورهای گفت و گو، تكیه و تأكید پیروان ادیان دیگر بر امتیازات مادی و موقعیتهای اجتماعی بود؛ آنان داشتن مال و فرزند را مایه سعادت دنیایی و آخرتی خودشان می دانستند و از این رو تمامی ارزشهای معنوی و الهی را از این زاویه محاسبه كرده، ثروت و سرمایه دنیایی را وسیله نجات و سعادتمندی شان در آخرت می پنداشتند.

پنج. مسائل فقهی و كلامی

از جمله محورهای گفت وگوها مسائل فقهی و كلامی بوده است. در این زمینه آیات فراوانی در قرآن كریم وجود دارد كه در مجال بایسته ای قابل طرح و بررسی است.

پی نوشت‌ها:

1. طبـاطبـایی، محمد حسین، ترجمه تفسیر المیزان، قم، انتشـارات جـامعه مدرسین، 1363ش، 12/398.
2. حسینی تهرانی، محمد حسین، مهر تابان، انتشارات باقر العلوم، 267.
3. طباطبایی، محمد حسین، ترجمه تفسیر المیزان، 16/570.
4. فضل الله، محمد حسین، من وحی القرآن، بیروت، دار الزهراء، 1405 ق، 13/94.
5. مودودی، ابو الأعلی، مبادی اسلام و فلسفه احكام، ترجمه سید غلامرضا سعیدی، انتشارات شفق، 1342ش، 108.
6. رابرت ا. هیوم، ادیان زنده جهان، ترجمه دكتر عبدالكریم گواهی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1369ش، 294.
7. برنارد لوئیس، برخورد تمدنها، ترجمه بهمن دخت اویسی، نشر و پژوهش فرزان، 1380ش، 8.
8. همان، 9.
9. رابرت ا. هیوم، ادیان زنده جهان، 245.
10. آیتی، محمد، تاریخ پیامبر اسلام، 236؛ سیره ابن هشام، 2/2147.
11. ویل دورانت، تاریخ تمدن، جلد 4 ـ عصر ایمان، 260.
12. استیون رانسیمان، تاریخ جنگهای صلیبی، ترجمه منوچهر كاشف، 3/125.
13. برنارد لوئیس، برخورد تمدنها، 14.
14. طباطبایی، محمد حسین، ترجمه تفسیر المیزان، 5/405.
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 11 خرداد 1394 ساعت: 20:13 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

خاستگاه های خصومت میان اهل ادیان

بازديد: 147
خاستگاه های خصومت میان اهل ادیان

سید ابراهیم سجادی

چکیده: قرآن کریم، ضمن تأکید بر تأثیر تعالیم دینی در ایجاد روابط مسالمت آمیز و همگرایی میان متدینان ادیان گوناگون، از سر پیچی اهل کتاب از این پیام و تخاصمات آنها با یکدیگر بارها سخن گفته است و با یادآوری درگیری های یهود و مسیحیان با یکدیگر و خصومت های ایشان به مسلمانان هشدار می دهد. 
این نوشتار با نگاه تاریخی به درگیری های اهل ادیان گوناگون به ریشه یابی این خصومت ها از منظر قرآن می پردازد، و در ادامه با تأکید بر اینکه پیام اصلی مسیح، دعوت به محبت بوده است، دگرگونی و افول ارزشها در میان مسیحیان را بررسی کرده است و عوامل آن را موارد زیر می داند:
باور به الوهیت مسیح، انکار شریعت، اختیارات و اقدامات کلیسا و ...
در پایان یادآور شده که پیام قرآن به اهل کتاب برای پایان دادن به خصومتها و تنشها، بازگشت به عدالت در پرتو توحید و دوری از قوانین خود ساخته بشری است. 

قرآن كریم در آیه های بسیاری همسویی ادیان گوناگون الهی را یادآور شده و آیینهای آسمانی را دارای یك آبشخور و خاستگاه معرفی می كند كه در آموزه ها و گزاره ها نیز نقاط اشتراك فراوان دارد. این نكته را در نوشتاری پیش از این به بررسی نشستیم كه در شماره پیشین همین فصلنامه با عنوان «اصول و خاستگاه های مشترك ادیان» درج گردیده بود.
قرآن همچنین در كنار تأكید بركارآیی تعالیم دین در ایجاد روابط سالم و متكی بر روحیه عدالت خواهی و همگرایی بین متدینان، از نافرمانی آنان در برابر پیام آسمانی و تخاصم های درونی شان نیز بارها سخن گفته است. بر پایه گزارش قرآن، پیروان هر آیینی نه تنها با تابعان شریعت دیگر كه میان خود نیز به صورت جنگ سرد یا درگیری مسلحانه، دشمنی داشته اند. یهودیان، هم با مسیحیان رابطه خصمانه داشته و هم با یكدیگر، مسیحیان نیز هم به رویارویی با پیروان موسی(ع) ادامه می دادند و هم در آتش تفرقه داخلی می سوخته اند و در همین زمان هر دو گروه در جبهه نبرد با مسلمانان نیز حضور داشته اند. گویا قرآن از ناحیه مسلمانان نیز نگران است و آنان را از گرایش به خصومت با پیروان سایر ادیان و درگیری ها و خصومت های داخلی پرهیز می دهد. برخی از هشدارهای قرآن را در این زمینه می نگریم:
«و ما اختلف الذین أوتوا الكتاب إلاّ من بعد ما جاءهم العلم بغیاً بینهم» آل عمران/19
پس از دریافت علم، اهل كتابهای آسمانی با الهام از روحیه تجاوز و حسادت، اختلاف را پیشه نمودند.
«و قالت الیهود لیست النصاری علی شیء و قالت النصاری لیست الیهود علی شیء وهم یتلون الكتاب» بقره/113
یهودیان گفتند مسیحیان بر حق نیستند و ترسایان گفتند یهودیان بر حق نیستند؛ در صورتی كه آنان كتاب آسمانی را می خواندند.
«و قالت الیهود یدالله مغلولة… و ألقینا بینهم العداوة و البغضاء إلی یوم القیامة» مائده/64
و یهود گفتند: دست خدا بسته است… و تا روز قیامت میانشان دشمنی و كینه افكندیم.
«قتل أصحاب الأخدود. النار ذات الوقود. إذ هم علیها قعود. و هم علی ما یفعلون بالمؤمنین شهود» بروج/4ـ7
مرگ بر آدم سوزان خندق؛ همان آتش مایه دار و انبوه، آن گاه كه آنان (یهودیان) بالای آن [خندق به تماشا] نشسته بودند و خود بر آنچه برسر مؤمنان [مسیحی] می آوردند گواه بودند.
«و من الذین قالوا إنّا نصاری أخذنا میثاقهم فنسوا حظّاً ممّا ذكّروا به فأغرینا بینهم العداوة و البغضاء إلی یوم القیامة» مائده/14
ازكسانی كه گفتند ما نصرانی هستیم، پیمان گرفتیم، پس آنها بخشی از آنچه را كه بدان اندرز داده شده بودند فراموش كردند، ما هم میان ایشان تا روز قیامت دشمنی و كینه افكندیم.
«و قالوا لن یدخل الجنة إلاّ من كان هوداً أو نصاری» بقره/111
و گفتند هرگز كسی جز یهودی و مسیحی به بهشت نمی رود.
«لتجدنّ أشدّ الناس عداوة للذین آمنوا الیهود و الذین أشركوا و لتجدنّ أقربهم مودة للذین آمنوا الّذین قالوا إنّا نصاری» مائده/82
یقیناً یهودیان و مشركان را دشمن ترین مردم نسبت به مؤمنان خواهی یافت و قطعاً كسانی را كه گفتند: ما نصرانی هستیم، نزدیك ترین مردم در دوستی با مؤمنان خواهی یافت.
«یا أیها الذین آمنوا لاتتخذوا بطانة من دونكم لایألونكم خبالاً ودّوا ما عنتّم قد بدت البغضاء من أفواههم و ما تخفی صدورهم أكبر قد بینا الآیات إن كنتم تعقلون. ها أنتم أولاء تحبّونهم و لایحبّونكم و تؤمنون بالكتاب كلّه و إذا لقوكم قالوا آمنّا و إذا خلوا عضّوا علیكم الأنامل من الغیظ قل موتوا بغیظكم إنّ الله علیم بذات الصدور. إن تمسسكم حسنة تسؤهم و إن تصبكم سیئة یفرحوا بها و إن تصبروا و تتقوا لایضرّكم كیدهم شیئاً إنّ الله بما یعملون محیط» آل عمران/118ـ120
مؤمنان! از غیرخودتان همراز مگیرید، آنان از هیچ نابكاری در حق شما كوتاهی نمی ورزند، آرزو دارند كه در رنج افتید، دشمنی از لحن و سخنشان آشكار است و آنچه در سینه هاشان نهان می دارند بزرگ تر است، در حقیقت نشانه ها را برای شما بیان كردیم اگر تعقل كنید. هان شما كسانی هستید كه آنان را دوست دارید و آنان شما را دوست ندارند، و شما به همهٌ كتابها ایمان دارید، و چون با شما برخورد كنند، گویند: ایمان آوردیم، و وقتی با هم خلوت كنند از شدت خشم بر شما سرانگشتان خود را می گزند. بگو با خشم خود بمیرید كه خدا به راز درون سینه ها داناست.
اگر به شما خوشی رسد آنان ناخوشنود می شوند و اگر به شما گزندی رسد بدان شاد گردند، و اگر صبر كنید و پرهیزگاری پیشه كنید نیرنگ شان هیچ زیانی به شما نمی رساند، یقیناً خداوند به آنچه انجام می دهند احاطه دارد.
قرآن علاوه بر گزارش مواضع خصمانه پیروان ادیان پیشین كه یقیناً آمیخته با هشدار و بیدار باش به مسلمان است، با صراحت نیز خطاب به آنان می گوید:
«و لاتكونوا كالذین تفرقوا و اختلفوا من بعد ما جاءهم البینات و اولئك لهم عذاب عظیم» آل عمران/105
و چون كسانی مباشید كه پس از آمدن دلایل روشن برای شان، پراكنده شدند و با هم اختلاف پیدا كردند و برای آنان عذاب سهمگینی است.
«ولاتجادلوا أهل الكتاب إلاّ بالّتی هی أحسن إلاّ الذین ظلموا منهم» عنكبوت/46
با اهل كتاب جز با شیوه برتر و نیكوتر به مجادله نپردازید؛ مگر با آن دسته از آنان كه ستم كرده اند.
«و قاتلوا فی سبیل الله الذین یقاتلونكم و لاتعتدوا إن الله لایحبّ المعتدین» بقره/190
و در راه خدا، با كسانی كه با شما می جنگند بجنگید، و از اندازه فراتر نروید؛ زیرا خداوند تجاوزكاران را دوست نمی دارد.


نبرد متدینان، به روایت تاریخ

كتب تاریخ نیز همسو با قرآن به گزارش خصومت متدینان پرداخته و از درگیری های خونین یهودی با یهودی، مسیحی با مسیحی و مسیحی با مسلمان سخن می گوید:
پیش از میلاد مسیح، اختلافات دو فرقه معروف یهودی (صدوقیان و فریسیان) درگیری های خونین داخلی را در پی آورد و زمینه سلطه روم را بر فلسطین در سال 63پیش از میلاد فراهم ساخت.1 ذونواس پادشاه یهودی در یمن (قرن ششم میلادی) در واقعه نجران دوازده هزار و به قولی هفتاد هزار مسیحی را به جرم پایبندی به دین مسیح طعمه آتش نمود.2 تمام مسیحیان روم در سال 155میلادی در اثر دسایس خاخام یهودی و فرمان امپراطور قتل عام شدند و در سال 214میلادی دویست هزار مسیحی توسط یهود در روم و قبرس به قتل رسیدند.3
با اقتدار مسیحیت در پی مسیحی شدن امپراطور روم (قسطنطین) در سال 312میلادی جدال بین یهودیان و مسیحیان شدت یافت و نزاع آنها در طول قرون وسطی رو به افزونی و شدت نهاد و به خونریزی و زد و خوردهای شدید انجامید.4 در جنگهای صلیبی كه در اروپا بر ضد غیرمسیحیان قیام نموده بودند، به خصومت با یهود نیز برخاستند و آنها را طعمه هلاك و دمار ساختند، جنبش ضد یهودی از آلمان شروع شد و كشتارهای دستجمعی از آن كشور به دیگر ممالك اروپا سرایت كرد، غالباً پس از قتل عام ها بازماندگان را محكوم به تبعید از كشور خود می كردند و در سال 1290 از خاك انگلیس و بعد در سال 1295 در فرانسه، سپس در اسپانیا و سایر كشورها، آنها را از سرزمین های خود اخراج كردند.5
در سال 1182میلادی عوام الناس یونانی (مسیحی) قسمتی از نژاد لاتین را كه در قسطنطنیه سكونت داشتند به صورت دستجمعی كشتند و بیماران آنها را سربریدند و چندین هزار زن و بچه را به غلامی فروختند. این دو نژاد مسیحی دیانت، همدیگر را متهم به ارتداد می نمودند.6 طبق گزارش سفیر پاپ از جنگ با اهالی جنوب فرانسه به جرم ارتداد آمده است:
«شهر (بزیه) دو سه ساعته قبضه شد، كسان ما كه نه به مقام توجهی می كردند نه به سن، نه از مرد می گذشتند نه از زن، قریب بیست هزار نفر را كشتند و شهر را به تاراج و آتش سپردند.»7
كینه توزی های اهل كتاب با مسلمانان در مسیر تاریخ نیز وحشتناك و بسی تأسف بار است. لشگركشی دنیای مسیحیت بر ضد مسلمانان و تصاحب فلسطین تحت عنوان جنگ صلیبی كه دو قرن ادامه یافت مایه سرافكندگی اروپاست و عامل بیداری و اندرزگیری مسلمانان، تمام رخدادهای این جنگ خواندنی و عبرت آموز است و حاكی از دشمنی شدید اهل كتاب!
در جنگ سوم صلیبی، پادشاه انگلیس 2600 مسلمان را به دلیل سرموقع نرسیدن «فدیه» آنها سر برید.8
در گزارشی از خود جنگجویان مسیحی آمده است:
«كسان ما، در رواق سلیمان و در معبد در لجه ای از خون مسلمانان می تاختند و خون تا زانوی مركب می رسید… ده هزار مسلمان در معبد قتل عام شد و هر كس در آنجا تا بند پایش را خون می گرفت. از كفار هیچ كس جان نبرد و حتی زن و اطفال خردسال را هم معاف ننمودند».9
ماجرای مستشرقان و استعمار با گونه های مختلفش و نیز قصه ذبح فلسطین با حمایت جهان مسیحیت و قساوت صهیونیست ها، نمونه های تلخ دیگری است در راستای ریشه یابی خصومت پیروان ادیان.

ریشهٌ خصومتها از منظر قرآن

از منظر قرآن، رسالت تمام پیامبران جامه عمل پوشاندن به آیین و روش زندگی بوده است كه حلال خواری و نیك رفتاری را در حیات فردی و اجتماعی تأمین می نماید، چنین محصولی خمیرمایه اصلی و عمده شكل گیری جامعه پیراسته از كینه توزی و خصومت ورزی به حساب می آید. ولی دینداران و پیروان پیامبران نه به وحدت آیین آنها اهتمام قائل شدند و نه روش زندگی شان را الگوی زندگی خود قرار دادند، بلكه هر گروه برای خود آیین و روشی را تدارك دیده و دوستی ها و دشمنی ها را بر پایه آن تنظیم نمودند.
«یا أیها الرّسل كلوا من الطیبات واعملوا صالحاً إنّی بما تعملون علیم. و إنّ هذه أمّتكم أمّة واحدة و أنا ربّكم فاتّقون. فتقطّعوا أمرهم بینهم زبرا كلّ حزب بما لدیهم فرحون» مؤمنون/53
هان ای رسولان از خوردنی های دلپذیر بخورید و كار شایسته كنید، همانا من به آنچه می كنید آگاهم، و همانا این روش شما است، روش یگانه، و من پروردگار شمایم پس از من پروا كنید، پس [انسانها] كار دین خود را در میان خویش قطعه قطعه كردند [و دسته دسته شدند] در حالی كه هر گروهی به آنچه نزدشان بود شادمان بودند.
شكل گیری گروه های فكری ـ مذهبی در جامعه دینداران، از نگاه قرآن متكی بر انتخاب آگاهانه یا حسودانه دست اندركاران فهم دین، خوش باوری توده مردم، تفسیر ناروای كتب آسمانی و جاسازی دست نوشته ها به جای سخنان الهی در گذشته می باشد. در حقیقت سهل انگاری و خوشبینی بیش از حد افراد عادی و مسؤولیت ناشناسی متولیان دین بیشترین نقش را در انزوای دین انبیا و جایگزینی ادیان پنداری دارد. در قرآن می خوانیم:
«و ما اختلف الذین أوتوا الكتاب إلاّ من بعد ما جاءهم العلم بغیاً بینهم» آل عمران/19
كسانی كه كتاب در دسترس ایشان قرار گرفت، در اثر حسادت از دریافت علم به اختلاف پرداختند.
«و إذ أخذ الله میثاق الّذین أوتوا الكتاب لتبیننّه للناس و لاتكتمونه فنبذوه وراء ظهورهم و اشتروا به ثمناً قلیلاً» آل عمران/187
به یادآور، هنگامی را كه خداوند از كسانی كه به آنان كتاب داده شده پیمان گرفت كه حتماً باید آن را برای مردم به صورت واضح بیان كنید و كتمانش نكنید، پس آن كتاب را پشت سر انداختند و در برابر آن بهایی ناچیز به دست آوردند.
«فبما نقضهم میثاقهم لعنّاهم و جعلنا قلوبهم قاسیة یحرّفون الكلم عن مواضعه و نسوا حظّاً ممّا ذكّروا به» مائده/13
در اثر پیمان شكنی لعنت شان كردیم و دلهاشان را سخت گردانیدیم، به گونه ای كه به تحریف معنایی كلمه ها روی آوردند و بخشی از اندرزهای داده شده را فراموش نمودند.
«أفتطمعون أن یؤمنوا لكم و قدكان فریق منهم یسمعون كلام الله ثمّ یحرّفونه من بعد ما عقلوه و هم یعلمون» بقره/75
آیا طمع دارید كه آنان به شما ایمان بیاورند، با اینكه گروهی از آنان سخنان خدا را می شنیدند سپس آن را بعد از فهمیدنش تحریف می كردند و خودشان هم می دانستند.
«و إن منهم لفریقاً یلوون ألسنتهم بالكتاب لتحسبوه من الكتاب و ما هو من الكتاب و یقولون هو من عندالله و ما هو من عندالله و یقولون علی الله الكذب و هم یعلمون» آل عمران/78
گروهی از اهل كتاب زبان شان را به كتاب می پیچانند تا مطلب بر تافته شده را از كتاب آسمانی پندارید؛ در صورتی كه از كتاب نیست، و می گویند آن از جانب خداست؛ در حالی كه از جانب خدا نیست، و بر خدا دروغ می بندند، با اینكه خود آگاهند.
«فویل للّذین یكتبون الكتاب بأیدیهم ثم یقولون هذا من عندالله لیشتروا به ثمناً قلیلاً فویل لهم ممّا كتبت أیدیهم و ویل لهم ممّا یكسبون» بقره/79
پس وای بر كسانی كه كتاب [تحریف شده ای] با دستهای خود می نویسند سپس می گویند: این از جانب خداست تا بدان بهای ناچیز به دست آرند، پس وای بر آنان از آنچه دستهاشان نوشته و وای بر ایشان از آنچه [بدین وسیله] به دست می آورند.
«إتّخذوا أحبارهم و رهبانهم أرباباً من دون الله» توبه/31
آنان دانشمندان و راهبان خود را به جای خداوند پروردگار خواندند.
عدی بن حاتم می گوید خدمت پیامبر(ص) مشرف شدم در حالی كه مشغول تلاوت آیه «اتّخذوا أحبارهم و رهبانهم أرباباً من دون الله» بود، پس از پایان تلاوت این آیه عرض كردم: ما هیچ گاه احبار و راهبان را پرستش نمی كنیم؟ پیامبر(ص) فرمود:
«ألیس یحرّمون ما أحل الله فتحرّمونه، و یحلّون ما حرّم الله فتستحلّونه؟ فقلت بلی، قال فتلك عبادتهم.»10
آیا این گونه نبود كه آنان حلال خداوند را حرام قلمداد می كردند و شما نیز آن را حرام می پنداشتید، و آنها حرام خداوند را حلال اعلام می كردند و شما نیز آن را حلال می شمردید؟ گفتم آری همین گونه بود! فرمود: همین برخورد شما عبادت احبار و راهبان شمرده شده است.
در سایه این تعامل، تعدادی از بایدها به فراموشی سپرده شد و جای خود را به نبایدهایی داد كه مهم ترین آنها عبارتند از:
1. خدشه دار شدن یكتاپرستی و باور به معاد
«قاتلوا الذین لایؤمنون بالله و لا بالیوم الآخر… من الّذین أوتوا الكتاب… و قالت الیهود عزیربن الله و قالت النصاری المسیح ابن الله ذلك قولهم بأفواههم یضاهؤن قول الذین كفروا من قبل قاتلهم الله أنّی یؤفكون» توبه/29ـ30
با كسانی از اهل كتاب كه به خدا وروز قیامت ایمان نمی آورند… كارزار كنید. یهود گفتند: عزیر پسر خداست و نصارا گفتند مسیح پسر خداست؛ این سخن كه بر زبان می آورند به گفتار كسانی كه پیش از این كافر شده اند شباهت دارد، خدا آنان را بكشد چگونه از حق روی می گردانند. 
2. پیروی از طاغوت
«ألم تر الی الذین أوتوا نصیباً من الكتاب یؤمنون بالجبت و الطاغوت» نساء/51
آیا نمی بینی كسانی را كه از كتاب بهره ای داده شده، باز هم به «جبت و طاغوت» ایمان دارند.
3. تجاوز به حقوق دیگران تا مرز قتل و كشتار
«و إذ أخذنا میثاقكم لاتسفكون دماءكم و لاتخرجون أنفسكم من دیاركم ثمّ أقررتم و أنتم تشهدون. ثمّ أنتم هؤلاء تقتلون أنفسكم و تخرجون فریقاً منكم من دیارهم تظاهرون علیهم بالإثم و العدوان» بقره/84
و آن گاه از شما پیمان گرفتیم كه خون همدیگر را مریزید و یكدیگر را از سرزمین خود بیرون مكنید، آن گاه شما بر این پیمان اقرار كردید و خود گواهید، ولی همین شماها همدیگر را می كشید و گروهی از خودتان را از دیارشان بیرون می رانید و به گناه و تجاوز بر ضد آنان همدیگر را كمك می كنید.
4. دنیاپرستی و حرام خواری همگانی
«و إنّ كثیراً من الأحبار و الرهبان لیأكلون أموال الناس بالباطل و یصدّون عن سبیل الله» توبه/34
بسیاری از دانشمندان و راهبان اموال مردم را به ناروا می خورند و از راه خدا بازمی دارند.
«و تری كثیراً منهم یسارعون فی الإثم و العدوان و أكلهم السحت لبئس ما كانوا یعملون . لولا ینهاهم الربانیون و الأحبار عن قولهم الإثم و أكلهم السحت لبئس ماكانوا یصنعون» مائده/62ـ63
می بینی بسیاری از اهل كتاب را كه شتابان در پی گناه، تجاوز و حرام خواری هستند، واقعاً چه اعمال بدی انجام می دهند! چرا خداجویان و دانشمندان آنان را از سخن گناه آلود و حرام خواری بازنمی دارند؟ راستی چه بد است آنچه انجام می دادند.
«سمّاعون للكذب أكّالون للسحت» مائده/44
(یهودیان) بسیار دروغ نیوش هستند و به حرام خواری حریصند.
5. در كنار نارسایی های یادشده نوعی انحصارگرایی نیز بین اهل كتاب پدید آمده بود كه بر اساس آن هرگروهی رستگاری و سعادت را از آن خود می شمرد، این پندار می توانست زمینه ساز برخورد متكبرانه و تحقیرآمیز آنها با سایر گروه های جامعه بشری باشد.
«و قالوا لن یدخل الجنّة إلاّ من كان هوداً أو نصاری تلك أمانیهم» بقره/111
و گفتند: وارد بهشت نمی شود مگر یهودی و مسیحی؛ این آرزوی آنهاست.
«و قالت الیهود و النصاری نحن أبناء الله و أحبائه قل فلم یعذّبكم بذنوبكم بل أنتم بشر ممّن خلق» مائده/18
یهودیان و ترسایان گفتند: ما پسران خدا و دوستان او هستیم، بگو: پس چرا شما را در برابر گناهان تان عذاب می كند، بلكه شما بشر و از آفریده شده ها هستید.
در حقیقت ادعای بالا گزارش چكیده ای است از دو نگاه انحصارگرایانه كه هر یك دیگری را ناپذیرفتنی می داند، یهودیان می گفتند تنها یهودی وارد بهشت می شود و مسیحیان می گفتند تنها مسیحی به بهشت می رود،11 خود قرآن نیز بر ناسازگاری بین دیدگاه این دو فرقه كتابی تصریح دارد:
«و قالت الیهود لیست النصاری علی شیء و قالت النصاری لیست الیهود علی شیء» بقره/113
یهودیان گفتند مسیحیان بهره ای از حقیقت مداری ندارند و مسیحیان گفتند: یهود بر حق نمی باشند.
در نهایت پس از متهم نمودن اهل كتاب به پیمان شكنی، نادیده انگاری تذكرات آسمانی (مائده/13ـ14) و سنگدلی كه منشأ خصومتها و خشونتهاست(حدید/16 و مائده/13)، قرآن می فرماید: «و لایدینون دین الحقّ»(توبه/29) آنها دین حق را راهنمای زندگی خود نمی شناسند، این یعنی دین گریزی كه خصومتها را در پی دارد!

واگرایی دینداران از نگاه تاریخ

خصومتهای همواره متدینان در مسیر تاریخ، بی تردید از كنار گذاشته شدن ارزشهایی حكایت دارد كه مورد قبول تمام ادیان آسمانی بوده و تثبیت همگرایی بین تمام افراد جامعه بشری را دنبال می نماید، سؤال بایسته این است كه چرا و چگونه ارزشهای امت ساز به فراموشی سپرده شد و چه عواملی پیروان ادیان توحیدی را به دین گریزی وا داشت؟
پاسخ این سؤال را به دلیل دسترسی نداشتن به منابع دست اول برخی از ادیان، گستردگی عرصه كار و محدودیت فرصت و ظرفیت مقاله، ناگزیر با مطالعه در حوزه یهودیت و مسیحیت دنبال می نماییم؛ با این اذعان كه پاسخ دریافتی می تواند نسبت به روند ارزش گریزی در سایر ادیان نیز رهنمون باشد و به مسلمانان نیز نسبت به دین مداری شان هشدار دهد!

سیر تاریخی ستیزه جویی یهودیان

یهودیان در مسیر تاریخ پس از حضرت موسی(ع) با لغزشهای اعتقادی و عملی فراوانی روزگار را سپری نمودند؛ گوساله پرستی در عصر موسی و پرستش بت «بعل» و «عشتاروت» [خدایان آرامیان ساكن در مناطق شمالی سوریه]12 دو نمونه از این نوع بیراهه روی است.
در عرصه های دیگر نیز یهودیان پیام اصلی و بنیادین را نادیده می گرفتند، رسوم و سنتهای قومی به جا مانده از گذشته برای آنها ارزشمند تر از تعالیم دینی و آموزه های به جا مانده از الواح تورات بود، چنان كه حضرت عیسی در پاسخ اعتراض «فریسیان» و «كاتبان» كه می گفتند چرا شاگردان شما به تقلید از مشایخ سلوك نمی نمایند؟ فرمود:
«نیكو اخبار نموده اشعیا(740ق.م) درباره شما ای ریاكاران، چنان كه مكتوب است: این قوم به لبهای خود مرا حرمت می دارند، لیكن دلشان از من دور است، پس مرا به عبث عبادت می نمایند، زیرا كه رسوم انسانی را به جای فرایض تعلیم می دهند، زیرا حكم خدا را ترك كرده تقلید انسان را نگاه می دارند؛ چون شستن آفتابه ها و پیاله ها و چنین چیزهای دیگر بسیار كه به عمل می آورید، و به آنها فرمود كه حكم خدا را به خوبی باطل می نمایید تا آن كه سنت خویش را محكم دارید».13
با پیدایش فرقه های فكری ـ مذهبی، پس از زوال سلطه یونانیان بر فلسطین(165ق .م) كج روی ها نهادینه شد، هر گروهی به گونه ای در راستای دین گریزی نقش ایفا كرد، فرقه صدوقی كه منسوب به جد اعلای خاندان «احبار» و روحانیون بود و افرادش همه متمول، اشرافی منش و اهل دنیا بودند، وجود ملائكه را باور نداشته قیامت وزنده شدن دوباره مردگان را انكار می كردند،14 از منظر این گروه، تورات به طور مطلق و بدون استثنا قداست نداشت و كتاب تلمود نیز مردود شناخته می شد.15 فرقه «فریسیان» كه بستر تولد آن قرن اول و دوم پیش از میلاد است16 بیشتر به تبعیت از سنتها و برداشتهای دینی بزرگان یهود می اندیشید و «تلمود» را كه مجموعه ای است از روایتهای نقل شده و سخنرانی های علمای یهود در مسیر تاریخ و توسط تلاش جمعی تعدادی از علما طی چهار قرن و نیم(از سال 69میلادی تا اواخر قرن پنجم) گردآوری شده است17 برتر از تورات می داند. در یكی از كتابهای تلمود آمده است:
«هركه به تحقیر سخنان خاخامها بپردازد مستحق مرگ است، اما تحقیركننده تورات چنین محكومیتی ندارد. كسی كه تعالیم «تلمود» را رها نموده به تورات بسنده می كند راهی برای خلاص ندارد، زیرا سخنان عالمان «تلمود» از آنچه در شریعت موسی مطرح می باشد برتر است.»18
«اسینیان» گروه دیگری است كه پس از تسلط روم بر فلسطین به وجود آمد(63ق. م)؛ با این باور كه باید از فساد جهان و اهل آن دوری گزیده زهد و ترك دنیا را پیش گرفت و با عبادت، انزوا، صوم و نماز روز گذرانید و از درگیری و زد و خورد با دشمن پرهیز نمود، این گروه به صحرا و كوه ها پناه می برد.19
در سال 66 میلادی كه 133 سال از اشغال فلسطین توسط روم می گذشت، صدوقیان و دیگر فرقه ها از صفحه تاریخ محو شدند و تنها فریسیان باقی ماندند تا پرچمدار قوم یهود در آینده تاریخ باشد!20
بی تردید انكار معاد و كیفر اخروی كه جزء باورهای صدوقیان بود، ترك مخاصمه با تجاوزگران و گرایش به رهبانیت كه جزء معتقدات «اسینیان» به حساب می آمد، و برتر دانستن «تلمود» بر تورات كه فریسیان بدان باور داشتند، هر كدام به گونه ای در دین گریزی و تحكیم و توسعه مردم آزاری نقش داشت، ولی نقش اعتقاد به «تلمود» از همه برجسته تر بود، زیرا گروه حامی آن توانست به حیات خود ادامه دهد و به حراست از این كتاب بپردازد كه پر است از تعالیمی كه هم روحیه خودمحوری را تقویت می كند و هم به تخاصم با سایر جوامع دامن می زند به عنوان نمونه در تلمود می خوانیم:
«به بهشت جز یهود كسی راه ندارد.»21 
«جهنم جایگاه غیریهودیان است.»22
«انسان صالح غیر از اسرائیلی را به قتل برسان، بر یهودی حرام است از سایر امتها كسی را از هلاكت نجات دهد یا از چاه بیرون آورد.»23
«عادلانه است اگر یهودی هر كافری را بكشد».24
در تفسیر جمله «دزدی نكن» از سفارشهای دهگانه تورات آمده است:
دزدی از یهود نارواست اما از پیروان سایر ادیان دزدی جایز می باشد.25
عین همین تحریف در تفسیر توصیه «كسی را نكش» از سفارشهای تورات دیده می شود كه می گوید: «مقصود كشتن یهودی است».26
اندیشه هایی از این دست همان گونه كه پیداست در اثر دستبرد به كتاب مقدس و تحریف آیاتی از آن فراهم آمده است، انكار شمول و فراگیری سفارشهای «دزدی نكن»، «كسی را نكش» از باب نمونه توسط خاخامها، به جامعه دیندار یهود این اجازه را می دهد كه برای جان و مال پیروان سایر ادیان حرمتی قایل نباشند و به خود جرأت هر نوع تعدّی و تجاوز را بدهند.

زمینه های افول ارزشها در مسیحیت

نگاه مقایسه ای به دعوت به محبت كه پیام آشكار عهد جدید را تشكیل می دهد و عملكرد جهان مسیحیت كه در آن نمایش قساوت چشم گیرتر است، بی تردید این قضاوت را در پی دارد كه دین گریزی عامل اصلی این ناهمگونی است، آنچه پیچیده در ابهام می نماید راز و رمز گرایش به بی دینی در این مجموعه از اهل كتاب است كه دقت و تأمّل تاریخی پرحوصله ای را می طلبد.
دین گریزی انسان مسیحی سیر تاریخی در خور مطالعه ای دارد، عوامل و خاستگاه های متنوعی به صورت تدریجی در مسیر تاریخ تحقق یافته و در نهایت، گونه فعلی دینداری را بر او تحمیل نموده است.
تمام باورها، رفتارها و واكنش هایی كه در سستی یا زوال پایبندی مسیحیان به آموزه های اعتقادی و عملی دین شان مؤثر می نماید ریشه در آن دسته مبانی كلامی دارد كه منبع استنباطش كتاب مقدس است؛ بدین معنی كه آیات مبهم و متشابه با تفسیر و تصویبی به تجربه گرفته شده كه با خرد یا وجدان بشری كمال ناسازگاری را دارد و این ناسازگاری گرایشهایی را زاییده كه روحیه دینداری را در دنیای مسیحیت همچنان به ضعف و سستی روزافزون می كشاند.
رفتار دینی نكوهیده ارباب كلیسا، طغیان حكومتهای مسیحی زیرپرچم دین در قرون وسطی و عصر تفتیش عقاید، شكل گیری نهضتهای اصلاحی و گرایشهای ضد دینی و بی تفاوتی فعلی مسیحیان در برابر دین، به طور عمده ریشه در سه آموزه كلامی دارد كه همچنان از حمایت اصحاب كلیسا برخوردارند و عبارتند از:

الف. الوهیت مسیح

مسیح شناسی در حوزه كلامی مسیحیت سر منشأ بسیاری از تنشها و خصومتها است. اینكه عیسی كه بود و چه نوع موجودی بود، پرسشی است كه در آغاز مطرح بوده و با پاسخهای ضد و نقیضی كه داده شده تقریباً ریشه تمام بدعتهای مهم دنیای مسیحیت را تشكیل داده و می دهد.27
خاستگاه این مشكل، متن كتاب مقدس است كه به مسیح لقب «ابن الله» می دهد، بویژه تعبیر انجیل یوحنا: «در ابتدا كلمه بود و كلمه نزد خدا بود و كلمه خدا بود… و همه چیز به وسیله او آفریده شد» كه به صورت روشن تری، به شبهه الوهیت و ربوبیت عیسی دامن می زند.
پس از اناجیل، این سخنان پولس رسول بود كه هویت مسیح را در پرده تیره تری از ابهامات پیچید و زمینه اعتقاد به الوهیت آن بزرگوار را بیش از پیش فراهم ساخت، وی كه مدعی بود مسیح پس از شهادت به سراغ او آمده و مسؤولیت هدایت غیریهودیان را به عهده اش گذاشته است،28 می گفت:
«كه او تمثال خدا می بود، تساوی با خدا را تعدی ندانست، لیكن خود را پست نموده مثال بندگی را گرفت در صورت خلق پدیدار گشت و چون صورت انسانی را پذیرفته خود را حقیر ساخته مطیع گردید تا به مرگ، بلكه به مرگ با صلیب هم.»29
به رغم آموزه های كتاب مقدس در عهد جدید، برای یهودیانی كه دین مسیح را می پذیرفتند تصور پسر خدا بودن عیسی كفرآمیز به نظر می رسید، از این رو در عصر شاگردان مسیح، فرقه ای از مسیحیان اعتقاد داشتند كه مسیح بزرگ ترین پیامبر و همان «مسیح منتظر» و انسانی مانند انسانهای دیگر است. از درون این گروه فرقه «ابیونی ها» ظهور نمود كه تا قرن چهارم میلادی ادامه حیات داد.این گروه اعتقاد به طبیعت الهی مسیح را رد می كردند و پولس قدیس را به خاطر این تعلیم كه عیسی ـ یك انسان ـ پسرخداست كافر می دانستند.30
اصرار بر یگانگی خداوند در اواخر قرن دوم باعث پیدایش جریان فكری به نام «مونارشیزم» شد. مونارشیست ها كه بر تفكر حكومت فردی خدا تأكید داشتند به چند گروه تقسیم شدند و از میان آنها طرفداران معروف به «پسرخواندگی» معتقد شدند كه مسیح هر چند معجزه آسا متولد شد، اما او انسانی بود كه به میزان زیادی با قدرت الهی پر شده بود، این انسان به صورتی چنان كامل مطیع این قدرت بود كه تا مقام پسر خدا صعود كرد.31
از كسانی كه اعتقاد به الوهیت عیسی را سخت به انتقاد گرفت «آریوس» كشیشی از اسكندریه است كه در نیمه اول قرن چهارم به مبارزه برخاست و در سال 336میلادی در 80 سالگی چشم از جهان فروبست. «آریوس» بر آن بود كه عیسی مسیح به رغم اینكه كلمه حق است، مثل سایر موجودات وجود حادث دارد و عنصر او با عنصر الوهیت فرق می كند، «ابن» بر خلاف «اب» دارای آغاز و ابتداست در حالی كه «اب» یعنی خدای تعالی ازلیت داشته ابتدا و آغازی ندارد.32
میان گرایشهای مخالف الوهیت عیسی «آریانیزم» بازتاب چشمگیرتری را به جا گذاشت، حتی امپراتوران بعد از قسطنطین، بیشتر آنها آریوسی یا نیمه آریوسی قلمداد شده اند؛ یعنی آنها این فرمول را پذیرفتند كه پسر شبیه پدر بود «دارای جوهر شبیه، ولی نه همان جوهر» امپراتور «كنستانتینوس» یكی از این نیمه اریوسی ها، تعریف آریوسی ها را در سال 360میلادی به عنوان ایمان رسمی امپراتوری اعلام كرد.33
نزاعی كه در اسكندریه میان آریوس و اسقف آن شهر به نام «اتاناسیوس» درگرفته بود، به سرعت گسترش یافت و تمام كلیساهای مشرق را به كام خود برد.34
آشفتگی فكری ناشی از این نزاع به گونه ای بود كه هیچ مصوبه ای دوام نمی آورد و هیچ باوری در برابر تردید افكنی ها مصونیت نداشت، منشی قسطنطین در این رابطه می گوید:
«ما هر سال بلكه هر ماه اعتقاد نامه های جدیدی می سازیم تا رموز نامعلوم را تبیین كنیم، ما از آنچه انجام داده ایم توبه می كنیم، ما از آنانی كه توبه كرده اند دفاع می كنیم، ما آنهایی را كه از آنها دفاع كرده ایم لعنت می كنیم، ما عقیده دیگران را كه در عقیده خود ما هست یا عقیده خودمان را كه در دیگران است محكوم می كنیم، و به طور متقابل همدیگر را از به هم پیوستن باز می داریم، و سبب خراب شدن همدیگر هستیم».35
در سال 321میلادی نزاع درباره هویت عیسی میان متكلمان مسیحی به اوج خود رسید. قسطنطین به پایان دادن به این وضع در شهر نیقیه (نزدیك قسطنطنیه در ساحل بسفر) با جمع آوری نمایندگان كلیساهای ممالك مختلف در سال 325میلادی شورایی را تشكیل داد كه پس از جدال طولانی اعتقاد نامه معروف به اعتقادنامه «نیقیه» را به تصویب رساند:
«ما ایمان داریم به خدای واحد؛ پدر قادر مطلق، خالق همهٌ چیزهای مرئی و نامرئی، و به خداوند واحد عیسی مسیح پسر خدا كه از پدر بیرون آمده، فرزند یگانه و مولود از او كه از ذات پدر است كه به وسیله او همه چیز وجود یافت؛ آنچه در آسمان است و آنچه در زمین است، و برای خاطر ما آدمیان و برای نجات ما نزول كرد و مجسم شد و انسانی گردید و رنج برد و روز سوم برخاست و به آسمان صعود كرد و خواهد آمد تا زندگان و مردگان را داوری نماید».36
اعتقادنامه نیقیه ضمیمه ای نیز همراه داشت كه در آن آمده است:
«لعنت باد بر كسانی كه می گویند زمانی بود كه او، عیسی وجود نداشت، و یا اینكه پیش از آنكه وجود یابد نبود، یا آنكه از نیستی به هستی آمد، و بر كسانی كه اقرار می كنند پسر خدا از ذات یا جنس دیگری است، و یا آنكه پسر خدا مخلوق و یا قابل تغییر و تبدیل است».
در این گردهمایی از مجموع 2048 اسقف، تنها 318 اسقف از اعتقادنامه حمایت كردند، بیش از 700 اسقف از دیدگاه آریوس حمایت می نمودند؛ البته با این تصمیم كه قیصر را نباید رنجاند و باید او را به توحید كشاند و معتقدان به الوهیت عیسی را منزوی كرد.37
بدین ترتیب دیدگاه «اتاناسیوس» كه معتقد بود كلمه انسان گردید ـ نه اینكه داخل یك انسان آمده باشد چنان كه آریوس عقیده داشت38 با حمایت قسطنطین در نیقیه به پیروزی رسید. ولی آریانیست ها به تلاش خود ادامه دادند و پیروزیهایی را نیز كسب نمودند.
قسطنطین سه سال پس از پذیرش اعتقادنامه نیقیه پشیمان شد و آریوس را از تبعید فراخواند و تا پایان دوران خود از گروه مخالف شورای نیقیه حمایت كرد، امپراتوران بعدی نیز بیشترشان آریایوسی یا نیمه آریوسی بودند،39 همزمان با وفات آریوس(336م) آریانیزم به توسعه نفوذ خود می اندیشید، قسطنطنیه، انطاكیه، بابل، اسكندریه و اسیوط را تحت تأثیر خود قرار داده بود.40
با قوت گرفتن آریانیزم، روحانیون انطاكیه اعلام نمودند كه «عیسای تاریخی به طبیعت فردی است از افراد بشر كه مانند سایر آدمیان دارای عقل و قوه اختیار می باشد و كلمه الهی در پیكر او جای گزید، همان طور كه آن كلمه در هر معبدی جای دارد، و با آن پیكر وحدت كامل حاصل كرد به طوری كه كلمه و عیسی دو منشأ و دو مظهر ولی دارای یك اراده و یك هویت شدند».41
فردی به نام «سیریل» اسقف اسكندریه بر ضد عقاید «نسطوریوس» اسقف قسطنطنیه از متكلمان روحانیون انطاكیه برخاست و رویارویی به شدت پیش می رفت، تا آنكه سرانجام در سال 451 شورایی در آسیای صغیر (شهر كالسدون) تشكیل شد و كلیاتی در باب ماهیت عیسی تصویب گردید كه قاعده و مبنای كلامی كلیسای كاتولیك رومی قرار گرفت، در آن گفتند:
«ما اقرار می كنیم كه پسریگانه خداوند عیسی مسیح در آن واحد، كامل در الوهیت و كامل در بشریت است، هم به حقیقت خداست، هم به حقیقت انسان است و دارای عقل و روح و جسد است. از یك طرف با پدر در الوهیت از یك عنصر و یك گوهر است و از طرف دیگر با مادر در بشریت شریك می باشد و از هر جهت مانند ماست، ولی دارای عصمت صرف و فرزند یگانه مولود الهی است؛ قبل از زمان وجود داشته و در آخر الزمان او را مریم عذرا كه به خدا حامله بود زاییده، و اوست مسیح یگانه پسر و خداوند ما؛ زاییده شده ولی دارای دو ماهیت بدون تركیب و امتزاج، بدون تغییر و تبدیل، بدون انقسام و تجزیه. و این اختلاف دو ماهیت به هیچ وجه به واسطه اتحاد با یكدیگر قابل فنا و انهدام نیست، بلكه خصایص ذاتی هر یك از آن دو ابد الآباد محفوظ خواهد بود. پس عیسی یگانه مولود الهی كلمه اوست و مسیح است و مانند دیگر انبیای قدیم برای تعلیم بشر قیام كرد و این است اعتقادنامه آباء كلیسا كه اكنون به دست ما رسیده است».42
این قطعنامه از سوی غربیان بی درنگ پذیرفته شد، ولی شرقیان را راضی نساخت و مكتب اسكندریه با این اعتقاد كه عیسی مسیح یك طبیعت دارد (و هویت او در كلمه ظاهر می باشد) ادامه حیات داد، عقیده طبیعت واحد با دیدگاه «وجهی گری» كه مبتكر آن مونارشیستی به نام «سابلیموس» بود همخوانی دارد، بر اساس این اندیشه «پدر و پسر، دو نمود از یك جوهر؛ یعنی جوانب و كیفیات مختلف یك خدایند، خدا باید قبل از آفرینش جهان در جنبه پدر بودنش و در ارتباط با ظهورش در این جهان به عنوان پسر تصور شود».43
شورای «كالسدون» نسطوریوس و پیروانش را خطاكار و كافر اعلام كرد، ولی تفكر او نمرد و همچنان به گونه ای ادامه حیات داد. بسیاری از مسیحیان امروز به رغم اعتقادنامه كلیسا كه مسیح و خدا را دارای شأن یكسان می داند،44 پسر را واسطه متمایز از پدر و انسان الهام شده ای می شناسند كه نباید به عنوان خدا پرستش شود.45
برخی نیز نسبت به كاربرد واژه «ابن» در زمان مسیح در مورد آن بزرگوار تردید كرده، می گویند اگر استعمال هم شده باشد معنای فرزند خدا بودن این نیست كه او نیز خداست، بلكه فقط به این معنی است كه وظیفه ویژه ای به او واگذار شده و نماینده خاص خداوند به صورت انسان است.46
به هر حال، تلاشهای یكتاپرستان در بستر تاریخ مسیحیت، ایستادگی در برابر كلیسا، متون كتاب مقدس و باور سنتی جمهور بود كه دم از الوهیت عیسی می زدند؛ آموزه ای كه در حوزه تعقل جایگاهی نداشت و تداوم حیاتش با تعبد كوركورانه امكان پذیر بود، به همین دلیل ترتولین از متكلمان مخالف اعتقاد نامه نیقیه می گفت:
«باور نمی كنم؛ چون نامعقول است».47
نامبرده در نقد دیدگاه مونارشیست های وجهی گرا می گوید:
«نتیجه منطقی دیدگاه آنها این است كه پدر خودش رنج برد و بر روی صلیب جان داد».48
نسطوریوس از متكلمان روحانیون انطاكیه می گفت:
«جایز نیست مریم را مادر خدا بخوانیم و محال است زنی از افراد بشر نسبت به ذات الهی حالت مادری حاصل نماید، بلكه او بشری چون خود را زایید كه آلت و اسباب ظهور الوهیت بود.»49
بی تردید خدشه هایی از این دست كه اساسی ترین آموزه مسیحیت را به تهدید گرفته سایر تعالیم این دین را نیز تحت تأثیر قرار می دهد و تصمیم انسان مسیحی را در رابطه با رعایت بایدها و گریز از نبایدها متزلزل می سازد. این سخن كلیسا كه «طبیعت سه گانه خدا یك راز است و نمی توان آن را با تعابیر بشری بیان كرد»50 نیز در حل مشكل كمكی نمی رساند و نمی تواند پایبندی به فروع و بایدها را استحكام ببخشد.
قرآن باور به الوهیت عیسی و اعتقاد به تثلیث را زیاده روی در دین و موجب كفر شناخته و بر دست كشیدن از آن تأكید دارد:
«یا أهل الكتاب لاتغلوا فی دینكم و لاتقولوا علی الله إلاّ الحق إنّما المسیح عیسی بن مریم رسول الله و كلمته ألقاها إلی مریم و روح منه فآمنوا بالله و رسوله و لاتقولوا ثلاثة انتهوا خیرا لكم إنّما الله إله واحد سبحانه أن یكون له ولد» نساء/171
ای اهل كتاب در دین خود غلو مكنید و درباره خدا جز سخن درست مگویید، مسیح عیسی بن مریم فقط پیامبر خدا و كلمه اوست كه آن را به سوی مریم افكند، و روحی از جانب اوست؛ پس به خدا و پیامبرانش ایمان آورید و نگویید [خدا] سه گانه است، باز ایستید كه برای شما بهتر است، خدا تنها معبود یگانه است، منزه از آن است كه برای او فرزندی باشد.
«لقد كفر الذین قالوا إنّ الله هو المسیح بن مریم» مائده/72
كسانی كه گفتند: «خدا همان مسیح پسر مریم است، قطعاً كافر شده اند.
«لقد كفر الذین قالوا إن الله ثالث ثلاثة و ما من إله إلاّ إله واحد و إن لم ینتهوا عمّا یقولون لیمسّنّ الذین كفروا منهم عذاب ألیم» مائده/73
كسانی كه [به تثلیث قائل شده و] گفتند: «خدا سومین سه [اقنوم] است، قطعاً كافر شده اند و هیچ معبودی جز خدا وجود ندارد، اگر از آنچه می گویند دست نشكند، به كافران ایشان عذابی دردناك خواهد رسید.

ب. انكار شریعت

حضرت مسیح(ع) پای بندی به نظام حقوقی، نظام قضایی و نظام كیفری و به طور كلی عمل به شریعت موسی(ع) را لازم می دانست51.«نخستین مسیحیان یهودی بودند، در معبد عبادت می كردند، متون مقدس یهودی را می خواندند و شریعت یهودی را رعایت می كردند، آنها در همان زمان، عیسی را رهبر خود می دانستند و از او پیروی می كردند».52
نخستین بار پولس رسول، عمل به شریعت تورات را مورد انكار قرار داد؛ با این تحلیل كه شریعت كاربرد موقت داشته و پیش از آمدن عیسی موسویان وظیفه داشته اند كه به قوانین تورات عمل نمایند و بدین وسیله كسب عدالت كنند، ولی با آمدن عیسی تنها ایمان به آن بزرگوار وسیله رسیدن به عدالت است.
پولس در نامه به غلاطیان دیدگاه خود را این گونه توضیح می دهد:
«ملعون است هركه ثابت نماند در تمام نوشته های كتاب شریعت تا آنها را به جا آرد، اما واضح است كه هیچ كس در حضور خدا از شریعت عادل شمرده نمی شود، زیرا كه عادل به ایمان زیست خواهد نمود، اما شریعت از ایمان نیست».53
«اما قبل از آمدن ایمان، زیرشریعت نگاه داشته بودیم و برای آن ایمانی كه می بایست مكشوف شود بسته شده بودیم، پس شریعت، لالای ما شد تا به مسیح برساند، تا از ایمان عادل شمرده شدیم، لیكن چون ایمان آمد دیگر زیر دست لالا نیستیم، زیرا همگی شما به وسیله ایمان در مسیح عیسی پسران خدا می باشید».54
پولس تصمیم گرفت كه دیدگاهش را در رابطه با عمل به شریعت عمومی و همگانی سازد، بدین منظور به سراغ پطرس رفت كه سمت جانشینی عیسی را داشت و مسیحیان را به پایبندی به شریعت فرا می خواند، خود در این رابطه می گوید: 
«ولی چون دیدم كه به راستی انجیل به استقامت رفتار نمی كنند پیشِ روی همه پطرس را گفتم اگر تو كه یهود هستی به طریق امتها و نه به طریق یهود زیست می كنی چون است كه امتها را مجبور می سازی كه به طریق یهود رفتار كنند. ما كه طبعاً یهود هستیم و نه گناهكاران از امتها، اما چون كه یافتیم كه هیچ كس از اعمال شریعت عادل شمرده نمی شود بلكه به ایمان به عیسی مسیح، ما هم به مسیح عیسی ایمان آوردیم تا از ایمان به مسیح و نه از اعمال شریعت عادل شمرده شویم، زیرا كه از اعمال شریعت هیچ بشری عادل شمرده نخواهد شد… اگر عدالت به شریعت می بود هر آینه مسیح عبث مرد».55
تلاشهای پولس مؤثر افتاد و سرانجام در اورشلیم نشستی صورت گرفت و اظهاراتی به عمل آمد كه در بسیاری از آنها الغای شریعت پیشنهاد شده است. در پیشنهاد یعقوب آمده است «رأی من این است كه كسانی را كه از امتها به سوی خدا بازگشت می كنند زحمت نرسانیم، مگر اینكه ایشان را حكم كنیم كه از نجاست بتها و زنا و حیوانات خفه شده و خون بپرهیزند». پیشنهاد یعقوب پذیرفته شد و به صورت مصوبه ای در اختیار پولس و همراهانش قرار گرفت تا به مردم انطاكیه، سوریه و قیلیقیه ابلاغ گردد. در بخشی از آن نامه آمده است:
«روح القدس و ما صواب دیدیم كه باری بر شما ننهیم، جز این ضروریات كه از قربانیهای بتها و خون و حیوانات خفه شده و زنا بپرهیزید كه هرگاه از این امور خود را محفوظ دارید به نیكویی خواهید پرداخت».56
الغای قوانین و شریعت تورات، اقدام پرمخاطره و سنگینی بود، ولی وقتی همه رسولان و حواریون در مورد آن به توافق رسیدند، حمایت و صوابدید روح القدس نیز محرز گردید. براین اساس مشروعیت این تصویب در جوامع مسیح تردید ناپذیر شناخته شد.
پیام واضح و تردید ناپذیر این اقدام كلیسائیان این بود كه رعایت بایدها و نبایدهای كتاب مقدس در پهنه حیات اجتماعی وظیفه الزامی انسان مسیحی نیست و با عصیان آگاهانه در برابر قوانین مدنی عهد قدیم، تدین و رستگاری او در معرض خطر قرار نمی گیرد! این تلقی به تدریج در دنیای مسیحیت اعتقاد به جدایی سیاست از دیانت و دوگانگی قدرت را در پی آورد. زیرا عیسی مسیح همسو با دیگر پیامبران از شایسته سالاری سخن می گفت و از پیروی طاغوت و حاكمیتهای فاسد برحذر می داشت و گویا به حاكمیت رنگ گرفته از مسیحیت می اندیشید.
ولی كلیسا این سیاست را دنبال نكرد، تنها در زمان قسطنطین، وحدت مسیحیت و حاكمیت مطرح گردید.57 و پاپ «ژلاز» در قرن پنجم میلادی نیز بر نظارت كلیسا بر حكومت تأكید ورزید و گفت: «درباره اعمال پادشاهان در روز حشر، پیشوایان مذهبی به پرسشهایی كه از طرف پروردگار می شود باید جواب بدهند»58. در قرن نهم میلادی «هینكمار» رئیس اسقف های «رنس» نیز عقیده داشت كه در سلطنت مسیحی حتی قوانین دولت باید قوانین مسیحی باشد، یعنی با مسیحیت وفق دهد و شایسته آن باشد.59
اظهاراتی از این دست جنبه استثنایی دارد و نمی تواند به عنوان دیدگاه كلیسا مورد مطالعه قرار گیرد. كلیسا تنها خود مسیح را پادشاه حقیقی و فرستاده حقیقی خدا یعنی رهبر سیاسی و پیشوای روحانی می شناسد،60 اما در عصر غیبت آن بزرگوار به پیروی از پولس رسول و پاره ای از سخنان دو پهلو و مبهم اناجیل، معتقد به تفكیك حوزه نفوذ كلیسا و حوزه نفوذ حكومت می باشد61 و در عین حال فرمان برداری در برابر حاكم را بدون پیش شرط شایستگی اجتناب ناپذیر می شمارد، زیرا پولس گفته است:
«هر شخص مطیع قدرتهای برتر شود، زیرا قدرتی جز از خدا نیست و آنهایی كه هست از جانب خدا مترتب شده است. حتی هر كه با قدرت مقاومت كند مقاومت با ترتیب خدا نموده است.»62
فرمان برداری از حاكمان به گونه ای در فضای كلیسا حاكم بود كه قدیس آكویناس، از مجتهدان كاتولیك قرن یازده میلادی می گفت:
«لازم است كه پیروان آیین مسیح مطیع اوامر فرمانروایان دنیوی خود باشند».63 ومارتین لوتر (1483ـ1346م) روحانی پروتستانیست انقلابی و اصلاح طلب نیز حقوق الهی شاهان را به رسمیت می شناخت.64
این دیدگاه كلیسا به «اتن كبیر» اجازه داد كه بگوید: رسمیت مقام پاپ مشروط است به اینكه سوگند وفاداری و فدویت نسبت به امپراطور مقدس یاد كند، و بعد از بركناری «ژان دوازدهم» از مقام پاپی به اتهام مخالفت با امپراطور، از مردم تعهد بگیرد كه بدون اجازه وی پاپ انتخاب ننمایند.65
به هر حال كلیسا پس از الغای شریعت، چاره ای جز این نداشت كه به تفكیك سیاست از دیانت و جدایی حوزه نفوذ كلیسا از حوزه نفوذ پادشاه رأی دهد. «كلازیوس» پاپ سده پنجم، جدایی وظایف حكومت را از وظایف كلیسا جزء ابتكارهای خود مسیح می دانست.66 در اندیشه سیاسی قرون وسطی حكمرانان، قیم قانون انسانی و كلیسا قیم قانون یزدانی شمرده می شد.67 با آغاز قرن هفدهم، نفوذ مذهب محدود به زندگی خصوصی شد68 و لیبرالیزم و سكولاریزم اداره زندگی دنیوی و جامعه را به عهده گرفت، البته با استناد به دین و سیره مسیحیان متدین.
جان لاك (1704 ـ 1632م) متفكر انگلیسی با پذیرش وحدت دولت و مرجع دینی قوانین دینی و قوانین حكومت از منظر عهد عتیق،69 جدایی حوزه دین و سیاست را در مسیحیت اجتناب ناپذیر می شناسد:
«به نظر من بیش از هر چیز ضروری است كه امور مربوط به حكومت مدنی و امور مربوط به دین از یكدیگر تفكیك شود و قلمرو فعالیت هر یك دقیقاً معین و مشخص گردد…. دولت، اجتماعی از انسانهاست كه فقط برای تأمین حفظ و پیشبرد منافع مدنی تشكیل شده است. منافع مدنی را زندگی، آزادی، تندرستی، آسایش تن، تملك اشیاء خارجی همچون پول، زمین، مسكن، اثاثیه و لوازم زندگی و امثال آن می دانم.
وظیفه حاكم مدنی است كه… از مالكیت مشروع افراد نسبت به چیزهایی كه متعلق به زندگی دنیوی است حراست كند. اگر كسی خیال تجاوز به قوانین مربوط به عدالت اجتماعی و مساوات را كه برای تأمین زندگی دنیوی و حراست از آن به وجود آمده است در سر بپروراند، می بایست با تهدید او به مجازات یعنی محرومیت از منافع و مواهب مدنی، از این عمل او جلوگیری كرد».70
«كلیسا اجتماع داوطلبانه افرادی است كه بنابر توافق مشترك شان به هم می پیوندند تا به شیوه ای كه به اعتقاد ایشان در پیشگاه خداوند مقبول است و در سعادت ارواحشان مؤثر می افتد، به طور جمعی به عبادت خدا بپردازند… همهٌ مقررات كلیسایی باید رو به سوی این هدف داشته باشند و تمامی قوانین مذهبی، محدود و منحصر به آن [عبادت] گردند».71
جان لاك از استدلال پولس تبعیت نمی كند، بلكه به یك نوع سنت گرایی و متن مداری جهت از میان برداشتن شبهه لزوم عمل به قوانین تورات روی می آورد، و آن گاه سیره عملی عیسی و تمام مسیحیان را در مسیر تاریخ به گواهی می گیرد و بدین ترتیب دلیل وی خردپذیرتر از دلیل پولس می نماید:
«برای ما مسیحیان واجب نیست و هیچ كس ادعا نكرده است كه مسیحیان مكلفند همهٌ چیزهایی كه از سوی شریعت موسی وضع شده است انجام دهند… عبارت «گوش فرا دارید ای قوم بنی اسرائیل» كاملاً نشان می دهد كه الزامها و تكالیف شریعت موسی منحصر به قوم بنی اسرائیل است… شهرها و سرزمین های بسیاری وجود داشتند كه دین حضرت مسیح را پذیرفته بودند، اما اشكال گذشته و كهن حكومت خود را حفظ كردند و قوانین مسیحی به هیچ وجه در اشكال حكومت آنان مداخله نمی نمود. مسلماً مسیح به انسانها آموخته است كه چگونه از طریق ایمان و عمل صالح می توانند به حیات جاودانی دست یابند، اما او حكومت تشكیل نداد. او به پیروانش شكل خاص و جدیدی از حكومت تجویز نكرد».72
«ثانیاً بیگانگان و كسانی كه نسبت به جامعه بنی اسرائیل غریبه محسوب می شوند هیچ گاه به زور مجبور به رعایت آیین شریعت یهودی نبودند، اما به عكس، در همین سرزمین دستور اعدام یهودی كه كافر شده بود صادر می شد، در صورتی كه بر اساس فرامین كتاب تورات «بیگانگان نمی بایست مورد آزار و شكنجه قرار می گرفتند».73
بی تردید تمام بافته های جان لاك با این سخن معروف مسیح پنبه می شود: «گمان مكنید كه من آمده ام كه از هم بپاشم و برطرف كنم ناموس یا شریعت پیغمبران را، نیامده ام از برای از هم پاشیدن، بلكه آمده ام برای آن كه كامل كنم ناموس را… به درستی كه آسمان و زمین برطرف می شوند و متغیر می گردند و یك نقطه و یك خط برطرف نمی شود از ناموسی تا واقع شود همهٌ آن». خصوصیت مورد، قانون را تخصیص نمی زند، از كلمه «بیگانگان» همدینان غیراسرائیلی به ذهن نمی آید، تا دلیل اختصاصی بودن احكام تورات شمرده شود! ظاهر آیه این را می رساند كه رعایت عدالت و پرهیز از مردم آزاری حد ومرز نمی شناسد و بایستی در مورد غیر یهودیان نیز رعایت گردد.
بی تردید جان لاك به وصایای انقلابی مسیح، ارتحال زودهنگام وی و هم زمانی نفوذ و توسعه مسیحی با لغو شریعت از سوی كلیسا توجه نداشته است و گرنه به بی پایگی دلایلش پی می برد و متوجه می شد كه مسیح به دلیل نبود فرصت نتوانست به ایده های سیاسی خویش جامه عمل بپوشاند. پس از عروج او به آسمان و الغای شریعت، جامعه مسیحی تشكیل جامعه سیاسی را وظیفه خود نمی دانست.
به هر حال با پیروزی لیبرالیزم، حذف دین از قلمرو عمومی و خصوصی شدن حوزه نفوذ آن در دنیای مسیحیت، بستر مناسبی برای رویش و باروری پلورالیزم یا كثرت گرایی دینی فراهم گردید كه بر اساس آن رستگاری و ورود به بهشت برای هر كس بدون توجه به نژاد، رنگ و اعتقاد میسر است؛ به شرطی كه آن كس در درون یك سنت دینی از زندگی خود محوری به زندگی كه در آن محور حقیقت نهایی است معطوف شود؛ صرف نظر از اینكه آیا این حقیقت نهایی را خدا، برهما، نیروانا و یا تائو بنامند.74
مسیحی پلورالیست در پی القای این مطلب بود كه مسیحیت خلاصه شده در زندگی خصوصی، در ارائه حقیقت و رساندن به رستگاری بر سایر ادیان برتری ندارد. چنین آموزه ای نه تنها حقانیت و قدرت هدایتگری دیگر آیینها را گوشزد می نمود كه انگیزه پای بندی به مسیحیت را نیز تهدید به نابودی می كرد و مخالفت با انجیل را در زندگی خصوصی نیز روا می شمرد.
با توجه به شتاب و سرعت فزاینده شریعت گریزی اهل كتاب، قرآن عصر بعثت پیامبر(ص) را عصر بی دینی و طاغوت زدگی اهل كتاب می داند:
«قل یا أهل الكتاب لستم علی شیء حتّی تقیموا التوراة و الإنجیل و ما أنزل إلیكم من ربّكم و لیزیدنّ كثیراً منهم ما أنزل إلیك من ربّك طغیاناً و كفراً فلاتأس علی القوم الكافرین» مائده/68
بگو: ای اهل كتاب! تا به تورات، انجیل و آنچه از سوی پروردگارتان به سوی شما نازل شده است، عمل نكنید بر هیچ آیین بر حقی نیستید.
«و لو أنّهم أقاموا التوراة و الإنجیل و ما أنزل إلیهم من ربّهم لأكلوا من فوقهم و من تحت أرجلهم منهم أمة مقتصدة و كثیر منهم ساء ما یعملون» مائده/66
و اگر آنان به تورات و انجیل و آنچه از سوی پروردگارشان به سویشان نازل شده است؛ عمل می كردند، قطعاً از بالای سرشان [بركات آیمانی] و از زیرپاهاشان [بركات زمینی] برخوردار می شدند.
«ألم تر إلی الذین أوتوا نصیباً من الكتاب یؤمنون بالجبت و الطاغوت» نساء/51
آیا كسانی را كه از كتاب آسمانی نصیبی یافته اند، ندیده ای كه به جبت و طاغوت ایمان دارند!

اختیارات كلیسا

ارباب كلیسا و در رأس آنها پاپ، از موقعیت استثنایی و مقام عصمت برخوردار است و هدایتها و اقدامات آنان بدون استثنا همسو با خواست و رضایت خداوند و در خور اطاعت و پیروی می باشد. اقدامات ناشی از این حق، دلیل دیگری برای دین گریزی در غرب است. قدیس «اگوستینوتریونفو» می گفت:
«قدرت پاپ ها از جانب خداوند است، زیرا خلیفه و قائم مقام او بر زمین است، و اطاعت پاپ حتی اگر متفرق در گناه باشد واجب است، مقام پاپ برتر از مقام فرشتگان و در خور همان ستایش و تقدیس است كه مریم عذرا و دیگر قدیسان گزارده می شود.»75
قدیس آكویناس (1225ـ 1274م) از مفسران پرآوازه كتاب مقدس نیز باور داشت كه: روحانیون و بالاتر از همه پاپ اعظم، جانشین پطروس قدیس و قائم مقام عیسی در زمین است و تمام پیروان مسیح باید به همان سان كه امر و نهی خود مسیح را اجرا می كنند از اوامر او نیز اطاعت كنند.76
در مجمع واتیكان77 در سال 1849 و از سوی پاپ پیوس نهم در سال 1870 نیز عصمت و حق تشریع پاپ تصویب گردید78. قداست و موقعیت الهی ارباب كلیسا كه در زمینه های مختلف بدانان اجازه تصمیم گیری و اقدام می داد از حمایت و پشتیبانی دو مبنای دینی نیرومند برخوردار است:
اول: «بر اساس اعتقاد مسیحیان، روح القدس پیوسته كلیسا را ارشاد می كند.»79 بر اساس چنین باوری در مصوبه اورشلیم كه لغو شریعت را تشكیل می دهد رسولان و كشیشان نوشتند:
«روح القدس و ما صواب دیدیم كه باری بر شما ننهیم.»80
دوم: اظهارات منسوب به خود مسیح كه بر اساس آن پطرس و سایر رسولان از مقام عصمت برخوردارند و تصمیمات آنها از خطا و اشتباه مصون است. به اعتقاد كلیسا این مقام اختصاص به اصحاب عیسی ندارد و سایر ارباب كلیسا نیز از آن برخوردارند.
عیسی به شمعون، حواری بنام خود فرمود:
«و من می گویم به تو اینكه تو سنگی و بر آن سنگ بنا گذاشته ام معبد خود را و درهای جهنم بر آن سنگ راه ندارد و می دهدم به تو كلیدهای ملكوت آسمان را و آنچه تو بسته ای در زمین و آسمان نیز بسته شود و آنچه تو در زمین گشوده ای در آسمان نیز گشوده.»81
نیز مسیح خطاب به شاگردانش فرمود:
«هر آینه به شما می گویم آنچه بر زمین بندید در آسمان بسته شده باشد و آنچه بر زمین گشایید بر آسمان گشوده شده باشد. باز به شما می گویم هرگاه دو نفر از شما در زمین درباره هر چه كه بخواهند متفق شوند هرآینه از جانب پدر من كه در آسمان است برای ایشان كرده خواهد شد زیرا جایی كه دو یا سه نفر به اسم من جمع شوند آنجا در میان ایشان حاضرم».82
دو مبنای یاد شده به كلیسا اجازه می داد در رابطه با حراست از دین و دینداری به هر اقدامی دست بزند؛ بدون اینكه خود را در معرض خطر اشتباه بداند. به همین دلیل تاریخ مسیحیت خود زنی های وحشتناكی را به ثبت رسانده است كه ریشه در اختیارات نامحدود، مصوبه های نامعقول و عملكردهای نفرت زای كلیسا داشته و از عوامل مهم دین گریزی به حساب می آید، پدیده غفران و تفتیش عقاید دو نمونه ازاین نوع عملكرد كلیساست كه نقش اساسی را در انزوای آیین مسیح دارد.
گناه و غفران در اندیشه كلامی مسیحیت معنی و مفهوم ویژه خود را دارد، با گناه آدم همه گناهكار شمرده می شوند83 و با رفتن مسیح بر روی چوبه دار، همه از بند گناه رهایی می یابند.84
بدین ترتیب توبه گناهكار كه بدان سفارش شده است به معنای درخواست آمرزش نیست، بلكه به قصد اعتراف به منفور بودن گناه نزد خداوند، اعتراف به آمرزش گناه با مرگ و رنج مسیح و اعتراف به اینكه دیگر گناهی بر عهده او نمانده است؛ انجام می گیرد.85
البته انسان می تواند با مسیح دربازخرید و رهایی از قید و بند گناه سهیم شود و راه آن از نگاه پروتستان ها ایمان و پاسخ مثبت به ندای مسیح و از نظر كاتولیك ها مراسم آیین كلیسا می باشد كه مهم ترین آنها غسل تعمید است.86
به هر حال توبه و اعتراف به گناه، نزد ارباب كلیسا ریشه درآموزه عهد جدید دارد كه در آن مسیح به شاگردانش می فرماید:
«گناهان آنانی را كه آمرزیدید برای ایشان آمرزیده شد.»87
این مراسم در طول تاریخ با شكلها و گونه های مختلف اجرا می شده 88 و زیانبارترین آنها اعتراف و بازخرید پولی بود كه با عنوان كلی «سایمونی»89 یعنی فروش منصبهای روحانی و امتیازات كلیسایی در قرون میانه انجام می شد. «شماری از واعظان پرشور، مناطق مختلف اروپا را زیرپا گذاشتند و در همه جا اعلام كردند كه هر مؤمنی می تواند با پرداخت مقداری پول به كلیسا خود را از مجازات بازخرید كند و نجات دهد».90
نویسنده «تاریخ جامع ادیان» در رابطه با شكل اعتراف در قرن چهارده میلادی می گوید:
«كلیسا در آن زمان مقررات و تأسیسات خاصی برای جمع مال و اخذ وجوه بر پا كرده بود، مثلاً به عنوان حق فروش غفران و آزادی از كیفر حق تعالی و به عنوان حق اعتراف گناهان و حق مالیات تعمید و مالیات زواج و عزا و سایر مشاغل و تكالیف كلیسایی مالیاتهایی اجباراً از مؤمنان می گرفتند».91
در كنار آموزه كتاب مقدس برای اجرای مراسم اعتراف گناهكاران در كلیسا، عنوان گنج ثواب نیز جهت توجیه بخشش گناه گناهكاران افزوده شده بود، پاپ می توانست با بذل و بخشش از ثواب های ذخیره شده پرهیزكاران كلیسا زمینه نجات و رستگاری معصیت كاران زیادی را فراهم آورد. نویسنده كتاب «مارتین لوتر» در این رابطه می گوید:
«از اوایل قرن سیزدهم بعضی از روحانیون چنین آغاز تعلیم می كردند كه مسیح و قدیسان سخت نیك و پرهیزكارانه زیسته اند و همه آن نیكیها و پاكیها مانند گنجینه ای برهم انباشته شده است و خزانه ای پایان ناپذیر پدید آورده است. و می گفتند پاپ قدرت آن را دارد كه از گنج نیكی و ثواب برای كمك به گناهكاران استفاده كند… پاپ می گفت آنچه می گویم به جا آورید، از گناه نهراسید، زیرا گناهان شما هر چه باشد من با این گنج نیكی و ثواب كه در اختیار دارم از مكافات آن شما را رها خواهم كرد».92
جریان «بخشش نامه ها» مانند توپ صدا كرد و به ایجاد شكاف در كلیسای غربی و سپس قیام مارتین لوتر (1483ـ1546م) و راه اندازی نهضت پروتستانیزم انجامید.
«لوتر به این نتیجه رسیده بود كه نه تنها فروش غفران و معامله توبه به كلی بر خلاف حقایق تعالیم مطلق عیسی و مواعظ قدیسین می باشد، بلكه سراسر اعمالی كه در طول قرون وسطی، كشیشها تحت [عنوان] غفران كفاره و ثواب انجام می داده اند و در حقیقت باب معامله وجود داد و ستد با خدا باز كرده اند، باطل است و تمام كشیشان از اسقف تا پاپ همه بر خطا می روند. توبه حقیقی امر باطنی و وجدانی است كه انسان باید مستقیماً و بدون وساطت احدی، در دل خود با خدای مهربان و پدر آموزگار خود بپیوندد، و هر عیسوی پاك اعتقاد كه در دل از اعمال خود احساس شرمساری می كند می تواند و حق دارد كه به درگاه پرورگار بازگشت جوید و بدون اینكه غفران نامه از طرف كشیش به نام او صادر گردیده باشد از رنج و عقاب و بارگناه آزاد گردد».93
غفران، اعتراف و بخشش نامه فروشی برای كلیسا منبع درآمد قابل توجهی بود. بویژه با توجه به اینكه شاهان گناهكار نیز جزء مشتری ها بودند.94 درآمدهای زیاد، به جاه و جلال و رویكرد به معایب و گناه بین اصحاب كلیسا و حتی پاپ می انجامید.95
این روند از طرفی بازار گناه را رونق بخشیده بود؛ به گونه ای كه تامس گاسكوین، رئیس دانشگاه آكسفورد در سال 1450 می نویسد:
«امروز گناهاران می گویند: من پروایی ندارم كه در برابر خداوند چقدر گناه و كار زشت می كنم، زیرا با اعتراف و طلب آموزش در نزد كشیش و خرید آمرزش نامهٌ پاپ، كلاً از تمامی معاصی و كفاره ها، برائت حاصل می كنم. من آمرزش نامه پاپ را به چهار یا شش «پنس» خریده ام…»96
از سوی دیگر به بدبینی و فاصله گرفتن توده مسیحیان از كلیسا می افزود، جان بی ناس می نویسد:
«كلیسا در نظر مردم آن زمان به صورت دستگاه عریض و طویلی درآمد كه قصدی جز جمع آوری نقدینه و ذخایر مالی ندارد و از هر گوشهٌ اروپا سیل زر و سیم را به شهر روم جاری می سازد كه در آنجا ماده پرستی و عیش و نوش و اعمال ناپسند حتی فحشا در میان طبقه كشیشان و روحانیون بدون هیچ حایل و مانعی به حد كمال معمول است. و بالأخره تشخیص دادند كه دستگاه كلیسا نه تنها فاسد و تباه است، بلكه از قافله ترقی و تقدم زمان نیز مسافت طولانی عقب افتاده است».97
اصحاب كلیسا كه در اثر ثروت اندوزی و اقتدارگرایی حمایت مردمی و موقعیت اجتماعی خود را از دست می دادند، ناگزیر در صدد جلب حمایت حاكمیتها، اربابان و زمین داران بر می آمدند كه این نیز بدون حمایت كلیسا از آنها ناممكن بود.98 تعامل میان كلیسا و قدرتهای مادی ضد مردم، بی تردید به بی اعتمادی بیشتر مردم می انجامید.
گویا تفسیر دلخواه انجیل، فروش بهشت و زراندوزی اصحاب كلیسا در قرنهای اوایل دوره قرن وسطی (1409ـ409م) 99 و به طور مشخص در آغاز قرن هفتم میلادی، زمان نزول وحی بر پیامبر(ص) نیز جریان داشته است. به همین دلیل قرآن، هم به ملامت و نكوهش پیروی كوركورانه مسیحیان از اصحاب كلیسا می پردازد و هم به حرام خواری و زراندوزی كشیشان كه زمینه دین گریزی را در جامعه مسیحیت فراهم می ساخت اشاره دارد:
«إتّخذوا أحبارهم و رهبانهم أرباباً من دون الله و المسیح بن مریم» توبه/31
اینان دانشمندان و راهبان خود و مسیح بن مریم را پروردگار خود قرار دادند.
«یا أیها الذین آمنوا إنّ كثیراً من الأحبار و الرهبان لیأكلون أموال الناس بالباطل و یصدّون عن سبیل الله و الذین یكنزون الذهب و الفضّة و لاینفقونها فی سبیل الله فبشّرهم بعذاب ألیم» توبه/34
ای مؤمنان، همانا بسیاری از دانشمندان و راهبان، اموال مردم را به صورت ناروا می خورند و از راه خدا باز می دارند. و به كسانی كه طلا و نقره را گنجینه می كنند و در راه خدا هزینه نمی نمایند از عذاب دردناك خبرده.
همكاری پاپ و حاكمیتها در عرصه بین المللی در جنگ صلیبی (جنگ با مسلمانان طی دو قرن كه از 1905 میلادی آغاز گردید) و در جنگ برضد مرتدشدگان مسیحی جنوب فرانسه (كه از سال 1208تا 1226میلادی ادامه داشت و از نظر اهمیت همانند جنگ صلیبی قلمداد شده بود) توجه تاریخ را به خود جلب كرد.100
پس از جنگ داخلی جنوب فرانسه كه به جنگ صلیبی آلبی معروف است دیوان تفتیش عقاید ایجاد گردید101 كه نمود دیگری از همكاری كلیسا و حاكمیتهاست102 و از عوامل اساسی انزوای كلیسا و دین گریزی در غرب به حساب می آید.
سازمان مخوف تفتیش عقاید، تقریباً پنج قرن در بعضی ممالك اروپا بلای جان مردم بود. درنیمه دوم قرن شانزدهم به دستور پاپ «ادرین» ششم برای تشدید كار آن سازمان بر ضد مرتدان، شورایی از اسقفان تشكیل شد كه به نام «انجمن ترانست» معروف است.103 در نتیجه گروه غلاظ و شدادی به نام انجمن سربازان مسیح… مأمور رسیدگی به عقاید و افكار شدند.104 و تعداد قربانیان این اقدام را تنها در اسپانیا در سال 1480 تا 1»، 31912 نفر سوزانده شده و 291450 تن محكوم به مجازاتهای سنگین دانسته اند.
تنها در شهر مادرید هزاران نفر بر سر عقاید دینی به كوره آدم سوزی افتادند. گفته می شود صدهاهزار نفر زن را در اروپا به نام جادوگر به كام آتش انداختند.105
مبارزه خشن و وحشت آفرین كلیسا و امپراطوران با مخالفان اعتقاد سنتی كلیسای كاتولیك اعم از مسیحی، مسلمان و یهودی106 از اول قرن 13میلادی آغاز و تا سال 1» و سلطه ناپلئون بر اسپانیا تداوم یافت.107 طی این مدت در دادگاه های تفتیش عقاید، اهانت كنندگان به امپراطورها، دانشمندان108، اهانت كنندگان و مخالفان عقاید كلیسا و جادوگران همسان كیفر داده می شدند.
خشونت كلیسا اقشار مختلف جوامع اروپایی و غربی را به واكنش و به مقاومت وا داشت. در میان اقشار مختلف، واكنش دانشمندان جدی ترین تهدید را متوجه دین و دینداری ساخت.
در نتیجه اوج گیری نهضتها، سیاست و اقتصاد از مذهب جدا شد و در قرن هیجده میلادی تساهل و مدارا نسبت به عقاید شكل گرفت كه در حقیقت به معنای بی اعتنایی و بی قیدی نسبت به مذهب است.109
دانشمندان رشته های مختلف، دیدگاه هایی علمی را ارائه دادند كه هر یك می تواند در جهت زدایش دغدغه دین و بی قیدی در برابر آن، توجیه دین گریزی و امكان دستیابی به رستگاری با عبور از مسیر زندگی بی بند و بار نقش داشته باشد.
در دانشگاه ها و سپس در حوزه های علمیه [دینی] دانشمندان تحت عنوان «بررسی اسناد كهن» به پژوهش درباره اصالت كتاب مقدس پرداخته و به این نتیجه رسیدند كه:
«اینان (نویسندگان كتاب مقدس) انسانهای عادی هستند كه از مقبولات و مسلمات زمان خویش برخوردارند و آنها را همراه با مقدار معتنابهی افسانه و مطالب افسانه وار تركیب می كنند و به تحریر در می آورند… بسیاری از نوخواهان به این نتیجه رسیده بودند كه كتاب مقدس ارزش دینی اندكی دارد».110
بر اساس دیدگاه زیست شناختی داروینیزم (نظریه تكامل انواع) «روایت رایج برهان اتقان صنع خیل آسیب پذیر از كار درآمده بود، چه تكیه گاهش سازگاری ساختمان بدن و اندامهای موجودات زنده با وظایف مفیدشان بود؛ حال این سازگاری یا تطابق و انطباق با پیش كشیدن انتخاب طبیعی قابل تحلیل بود؛ بی آن كه وجود طرح یا تدبیر پیش اندیشیده ای را ایجاب كند. مفیدیت معلول بود نه علت؛ یعنی واپسین فراورد یك روند ناآگاهانه است».111
بر پایه این نظریه، حمایت از آسیب دیدگان و ناتوانان، عامل وقفه ترقی آینده شناخته شده رقابت آزادانه مورد تأكید قرار می گیرد تا توانمندان به دور از قید و بند قانون، آداب و رسوم بهترین را به بارآورند و بیشترین زاد و رود را پس افكنند.112
نیچه می گفت: نظریه «تكامل» فضایل مسیحی را بر نمی تابد و خویش اندیشی، خواهش قدرت و نیرومندی را فضیلت می داند. فروتنی، عشق و شفقت را خلق و خوی بردگان، و دلیری، خودخواهی بی رحمانه را اخلاق قهرمانان می شمارد. پس هر انسان قهرمان وشی باید خود را از شرّ وسواس زندگی اخلاقی برهاند و به مدد اراده خودمختار خویش، فردیت آفرینش گرانه خودمختار را تحقق بخشد.113
در اندیشه ماركسیسم، دین «افیون توده ها» معرفی شد. فرویدیزم، اخلاق دینی را خاستگاه عقده جنسی شناخت…
بدین ترتیب دانشمندان كه به دست ارباب كلیسا به جرم نوآوری درعرصه دانش، شلاق خورده بودند،با استفاده از فضای اصلاحات، آگاهانه یا ناآگاهانه به روند گریز از ارزشهای دینی سرعت بخشیدند.

هشداری به مسلمانان

روح گفته ها در باب «خاستگاه خصومتها» بین پیروان ادیان این است كه رویكرد اهل كتاب به حق كُشی و ستمگری، بازتابی است از بی توجهی به كلیت دین، جامه عمل نپوشاندن به اصول مشترك و جایگزین شدن آمیزه حق و باطل به جای تعالیم زلال دین. از این رو قرآن خطاب به اهل كتاب می گوید:
«یا أهل ا لكتاب لم تلبسون الحقّ بالباطل و تكتمون الحقّ و أنتم تعلمون» آل عمران/71
ای اهل كتاب چرا حق را به باطل در می آمیزید و حقیقت را كتمان می كنید.
در حقیقت این آیه و تمام آیاتی كه پیروان ادیان دیگر را متهم به بی توجهی به كتاب آسمانی می كنند. هشدار به مسلمانان را نیز در متن خود نهفته دارند و با صراحت نیز اعلام می دارند:
«واعتصموا بحبل الله جمیعاً و لاتفرّقوا… و لاتكونوا كالذین تفرّقوا و اختلفوا من بعد ما جاءهم البینات» آل عمران/105ـ103
و همگی به ریسمان (قرآن با دین) چنگ زنید و پراكنده مشوید و چون كسانی مباشید كه پس از دریافت و مشاهده دلایل آشكار پراكنده شدند و با هم اختلاف پیدا كردند.
سوكمندانه به رغم هشدارهای قرآن، تاریخ، تخاصمهای تلخ و ننگینی را به نام مسلمانان ثبت نموده است كه منشأی جز نادیده گرفتن اصول متعالی دین، تعصب خشك و گرایش به التقاط ندارد. اگر بی توجهی به قرآن تداوم یابد ممكن است تاریخ تكرار شود و اسلام نیز به سرنوشتی گرفتار گردد كه یهودیت و مسیحیت در آتش آن می سوزد.

سخن آخر

قرآن به منظور پایان یافتن تنشها و خصومتها به اهل كتاب پیشنهاد بازگشت به عدالت را می كند كه در پرتو توحید و دوری از قوانین عرفی ساخته خرد بشری و ناسازگار با قوانین آسمانی امكان پذیر می باشد.
«قل تعالوا إلی كلمة سواء بیننا و بینكم ألانعبد إلاّ الله و لانشرك به شیئاً و لایتخذ بعضنا بعضاً أرباباً من دون الله فإن تولّوا فقولوا اشهدوا بأنا مسلمون» آل عمران/64
بگو ای اهل كتاب بیایید بر سرسخنی عادلانه كه میان ما و شما یكسان است بایستیم یعنی جز خدا را بندگی نكنیم و چیزی را شریك او قرار ندهیم و بعضی ازما بعضی دیگر را به جای خدا به خدایی نگیرند. اگر آنها روبرتافتند بدانها بگویید: شاهد باشید كه ما مسلمانیم.
هنگام نزول این آیه وقتی عدی بن حاتم اعتقاد به ربوبیت انسان را نزد مسیحیان مورد انكار قرار داد، پیامبر(ص) این سؤال را مطرح كرد:
«أما كانوا یحلّون لكم و یحرّمون، فتأخذون بقولهم.»
آیا این گونه نبود كه آنها برای شما حلال و حرام تعیین می كردند و شما می پذیرفتید.
عدی بن حاتم جواب مثبت داد و پیامبر(ص) نیز فرمود مقصود از «لایتّخذ بعضنا…» همین واقعیت است.114
در كنار این پیشنهاد، قرآن این یادآوری را نیز دارد كه بیان مطالبی را به عهده دارد كه از سوی اهل كتاب به فراموشی سپرده شده است. فراموشی این مطالب در گذشته خصومت آفریده و اینك اگر به اجرا گذارده شود صلح و امنیت را به بار می آورد.
«یا أهل الكتاب قد جاءكم رسولنا یبین لكم كثیراً ممّا كنتم تخفون من الكتاب و یعفوا عن كثیر قد جاءكم من الله نور و كتاب مبین. یهدی به الله من اتبع رضوانه سبل السلام» مائده/ 16ـ 15
ای اهل كتاب! پیامبر ما به سوی شما آمده است كه بسیاری از چیزهایی از كتاب را كه پوشیده می داشتید برای شما بیان می كند و از بسیاری [خطاهای شما] در می گذرد. بی تردید برای شما از جانب خدا روشنایی و كتابی روشنگر آمده است كه به وسیله آن خداوند جویندگان خشنودی خود را به راه های سلامت (و امنیت) رهنمون می شود.
«فنسوا حظّاً ممّا ذكّروا به فأغرینا بینهم العداوة و البغضاء إلی یوم القیامة» مائده/14
پس آنها بخشی از اندرزهای مطرح شده را فراموش كردند، پس ما بین آنها تا قیامت كینه و دشمنی افكندیم.
رشید رضا نیز به منظور سفارش به بازگشت به اصول فراموش شده و زمینه سازی برای زیست مسالمت آمیز می گوید:
«تنها دلیل دشمنی موجود میان مسلمانان و مسیحیان، فراموشی اصول متعالی دین توسط یك و یا هر دو اینها و یا نادانی و عدم درك است كه توانسته است میان آنها گسترش یابد… و تنها یك ذهن ناآگاه و یا متكبر دلیل این دشمنی را در طبیعت این ادیان می جوید… صاحب منصبان بزرگ سیاسی در هر دو طرف رهبران دروغین بوده و دین را همچون بهانه ای برای راحت تر فریفتن مردم خود و وادار كردن ایشان به حمایت از سیاست هاشان از جمله مخالفت با همان دین و پیروان آن، به كار گرفته اند».115
مجمع علمای عالی رتبه مسیحی واتیكان در سال 1972میلادی در سندی كه به تصویب رساند یادآور شد:
«غرب كه تحت تربیت مسیحی است باید به بی عدالتی های گذشته كه نسبت به مسلمانان مرتكب شده اعتراف كند».116

پی نوشت‌ها:

1. جان بی ناس، تاریخ جامع ادیان، ترجمه علی اصغر حكمت، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی،550.
2. زمخشری، جارالله، تفسیر الكشاف، منشورات البلاغة، 4/731؛ مسعودی، مروج الذهب، دارالهجرة،80.
3. یوسف عید، الدیانة الیهودیة، دارالفكر اللبنانی،174.
4. جان بی ناس، تاریخ جامع ادیان،560.
5. همان،565.
6. البرماله و ژول ایزاك، تاریخ قرون وسطی، ترجمه میرزا عبدالحسین هژیر، تهران، انتشارات علمی، 1362،235.
7. همان،291.
8. همان،231.
9. همان،226.
10. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، انتشارات ناصرخسرو، 3/37.
11. همان، 1/356.
12. كتاب مقدس، عهد قدیم، سفر داوران، باب 2 : 12.
13. همان، عهد جدید، انجیل مرقس، باب 7 : 10 ـ 6.
14. جان بی ناس، تاریخ جامع ادیان،549؛ عهد جدید، كتاب اعمال رسولان، باب 23 : 8؛ انجیل مرقس، باب 13 : 18.
15. یوسف عید، الدیانة الیهودیة،80.
16. جان بی ناس، تاریخ جامع ادیان،541.
17. همان،556 و 559.
18. یوسف عید، الدیانة الیهودیة،74.
19. جان بی ناس، تاریخ جامع ادیان،553؛ نهی نجار، الدیانة المسیحیة، دارالفكر اللبنانی، 131.
20. جان بی ناس، تاریخ جامع ادیان،555.
21. یوسف عید، الدیانة الیهودیة،154.
22. عبدالواحد وافی، الیهودیة و الیهود، مصر، النهضة، 49.
23. همان،171.
24. همان، 172.
25. همان،163.
26. همان،172.
27. جوان اگریدی، مسیحیت و بدعتها، ترجمه عبدالرحیم سلیمانی اردستانی، مؤسسه فرهنگی طه،42.
28. كتاب مقدس، عهد جدید، كتاب اعمال رسولان باب 9 و نامه پولس به غلاطیان، باب 2 : 8ـ7.
29. عهد جدید، نامه پولس به فلیپیان، باب 2 : 9 ـ 6.
30. جوان اگریدی، مسیحیت و بدعتها،43.
31. همان،143.
32. جان بی ناس، تاریخ جامع ادیان،624.
33. جوان اگریدی، مسیحیت و بدعتها،153ـ152.
34. جان بی ناس، تاریخ جامع ادیان،634.
35. جوان اگریدی، مسیحیت و بدعتها،147.
36. جان بی ناس، تاریخ جامع ادیان،634.
37. احمد عمران، القرآن و المسیحیة فی المیزان، بیروت، الدار الاسلامیة،423.
38. جوان اگریدی، مسیحیت و بدعتها،152.
39. همان،151.
40. احمد عمران، القرآن و المسیحیة فی المیزان،423.
41. جان بی ناس، تاریخ جامع ادیان،636.
42. همان.
43. جوان اگریدی،مسیحیت و بدعتها،144؛ جان بی ناس،تاریخ جامع ادیان،637.
44. همان،157.
45. جان بی ناس، تاریخ جامع ادیان،637؛ جوان اگریدی، مسیحیت و بدعتها،155.
46. ویلیام مونتگمری وات، حقیقت دینی در عصرما، قم، دفترتبلیغات اسلامی، 78.
47. منوچهری، محمدعلی، مذهب و سیاست در عصرما، انتشارات هادی، 133.
48. جوان اگریدی،مسیحیت و بدعتها،143.
49. جان بی ناس، تاریخ جامع ادیان،636.
50. توماس میشل، كلام مسیحی، ترجمه حسین توفیقی، مركز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، 75.
51. عهد جدید، انجیل متی، باب 5 : 19 ـ 18.
52. جوان اگریدی،مسیحیت و بدعتها،42.
53. عهد جدید، نامه پولس به غلاطیان، باب 3: 13 ـ 10.
54. همان، باب 3: 27 ـ 23.
55. همان، نامه پولس به غلاطیان، باب 2: 21 ـ 15.
56. همان، كتاب اعمال رسولان، باب 15: 30 ـ 1.
57. جوان اگریدی،مسیحیت و بدعتها،131ـ129.
58. مذهب و سیاست در جهان،146.
59. همان،175.
60. مایكل فاستر، خداوندان اندیشه سیاسی، ترجمه جواد شیخ الاسلامی، انتشارات امیركبیر، 1358، قسمت2،406.
61. مراجعه شود به: محمدحسن قدردان قراملكی، سكولاریزم در مسیحیت واسلام، دفترتبلیغات اسلامی، ص35ـ33.
62. عهد جدید، نامه پولس به رومیان، باب 13 : 4ـ1.
63. مایكل فاستر، خداوندان اندیشه سیاسی، قسمت 2،459.
64. قدردان قراملكی، محمدحسن، سكولاریزم، در مسیحیت و اسلام،77.
65. مذهب و سیاست در جهان،181ـ180.
66. خداوندان اندیشه سیاسی، قسمت2،401.
67. همان،406.
68. ژیل كپل، اراده خداوند، ترجمه عباس آگاهی، دفترنشر فرهنگ اسلامی، 9.
69. جان لاك، نامه ای در باب تساهل،ترجمه شیرزاد گلشاهی كریم، نشرنی، 99.
70. همان،56.
71. همان،61 و 66.
72. كتاب مقدس، عهد قدیم، سفر خروج، باب 22 : 21.
73. جان لاك، نامه ای در باب تساهل، ص100ـ98.
74. محمد لگنهاوزن، اسلام و كثرت گرایی دینی، ترجمه نرجس جواندل، موسسه فرهنگی طه، 41ـ38.
75. ویل دورانت، تاریخ تمدن، 6/998 به نقل از: سكولاریزم در مسیحیت و اسلام،51.
76. خداوندان اندیشه سیاسی، قسمت2، 455.
77. قدردان قراملكی، محمدحسن، سكولاریزم در مسیحیت و اسلام،52.
78. جان بی ناس، تاریخ جامع ادیان،691.
79. كلام مسیحی،75.
80. عهد جدید، كتاب اعمال رسولان، باب 15 : 30.
81. همان، انجیل متی، باب 16.
82. همان، باب 18: 21ـ18.
83. همان، نامه پولس به رومیان، باب 3 : 24 و باب 143 : 2.
84. همان، انجیل متی، باب 26 : 28؛ كلام مسیحی،88؛ اسلام و كثرت گرایی دینی،29.
85. مجموعه ای از نویسندگان، اصول قابل انتقال، ترجمه خسروی، 11و37و38.
86. محمد لگنهاوزن، اسلام و كثرت گرایی دینی، 29و40.
87. عهد جدید، انجیل یوحنا، باب 20:23.
88. توماس میشل، كلام مسیحی،96.
89. همان، 107.
90. همان، 108.
91. جان بی ناس، تاریخ جامع ادیان،665.
92. هری امرسون فاسدیك، مارتین لوتر، ترجمه فریدون بدره ای، تهران، 1371،54 ؛ كلام مسیحی،108.
93. جان بی ناس، تاریخ جامع ادیان،670.
94. نوذری، عزت الله، اروپا در قرون وسطی، شیراز، انتشارات نوید، 1377،202.
95. البر ماله، تاریخ قرون جدید، ترجمه فخرالدین شادمان، 135ـ131.
96. ویل دورانت، تاریخ تمدن، 6/270، به نقل از: سكولاریزم در مسیحیت و اسلام، 48.
97. جان بی ناس، تاریخ جامع ادیان، 667.
98. البر ماله، تاریخ قرون وسطی، ق2/273، به نقل از یوسف فضائی، سیر تحول دینهای یهود و مسیح، تهران، مؤسسه مطبوعاتی عطائی،319.
99. فرانكو مارتینلی، تاریخ تفتیش عقاید، ترجمه ابراهیم صدقیان، جهان رایانه، 2.
100. البرماله، تاریخ قرون وسطی،290.
101. همان،291.
102. ویل دورانت، قصة الحضارة، دارالفكر، 1988م، 23/78؛ اروپا در قرون وسطی،204.
103. البر ماله، تاریخ قرون جدید،148.
104. گی تستاوژان تستا، تاریخ تفتیش عقاید، ترجمه علام رضا افشار نادری، جامعه ایرانیان، 17؛ ویل دورانت، قصة الحضارة، 23/90.
105. جواهر لعل نهرو، نگاهی به تاریخ جهان، ترجمه محمود تفضلی، انتشارات امیركبیر، 1361، 1/655.
106. گی تستاوژان تستا، تاریخ تفتیش عقاید،17.
107. جواهر لعل نهرو، نگاهی به تاریخ جهان، 2/751.
108. فرانكو مارتینلی، تاریخ تفتیش عقاید،13و126.
109. جواهر لعل نهرو، نگاهی به تاریخ جهان، 2/751.
110. ایان باربور، علم و دین، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، تهران، مركز دانشگاهی، 1362،130.
111. همان،111.
112. همان،118.
113. همان،136.
114. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، 2/767.
115. رشیدرضا، المنار، دارالمعرفة، 7/10.
116. بوكای، مقایسه ای میان تورات، انجیل، قرآن و علم، ترجمه مهندس دبیر، دفتر نشر فرهنگ اسلامی،6
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 11 خرداد 1394 ساعت: 20:11 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

ليست صفحات

تعداد صفحات : 1652

شبکه اجتماعی ما

   
     

موضوعات

پيوندهاي روزانه

تبلیغات در سایت

پیج اینستاگرام ما را دنبال کنید :

فرم های  ارزشیابی معلمان ۱۴۰۲

با اطمینان خرید کنید

پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست.

 سامانه خرید و امن این سایت از همه  لحاظ مطمئن می باشد . یکی از مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه   09159886819  در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما  فرستاده می شود .

درباره ما

آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس