سایت اقدام پژوهی - گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان
1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819 - صارمی
2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2 و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .
3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل را بنویسید.
در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا پیام بدهید آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet
چکیده: قرآن، كتاب آسمانى و حبل المتين هويت بخش مسلمانان در طول تاريخ است. در باور پيروان دين اسلام، اين كتاب، دستورنامهاى غنى و ارزشمند براى تربيت همه جانبه انسان در عرصههاى فردى و اجتماعى و در همه زمانها و مكانها، و از جمله در دوران معاصر، است. لكن اثبات اين امر و دفاع از آن نيازمند توجه به نكتهها و مباحثى است كه نوشتار حاضر عهدهدار بررسى برخى از آنهاست. مفروض و مدعاى اين مقاله آن است كه بدون توجه به اين نكتههاى كليدى، فرايند پژوهش درباره توانايى قرآن براى پاسخگويى به نيازهاى جامعه معاصر، و دفاع از اين امر، با سختىها و اشكالهاى فراوان روبرو خواهد شد. در نوشتار حاضر، با رويكردى نظرى - كاربردى، پس از تبيين ضرورتهاى بحث، برخى از نكته هايى كه در بررسى و تحقيق پيرامون موضوع زندگى و زايندگى قرآن در دنياى امروز توجه به آنها لازم است بيان خواهد شد. اين بايستهها در ذيل عنوانهايى چون موضوعشناسى، قرآنشناسى، مخاطبشناسى، روششناسى، و آسيبشناسى صورت بندى شده است.
كليد واژهها:قرآن، قرآن و دنياى معاصر، قرآن و انسان امروز، ضرورتها و بايستهها، دفاع از قرآن، بايستههاى قرآن پژوهى.
پيش درآمد
تاريخ زندگى بشر همواره شاهد بروز و ظهور اديان و مذاهبى بوده كه هر يك داعيه نجات انسان و رستگارى او را داشتهاند. همان گونه كه ژان ژاك روسو، فيلسوف و متفكر معروف فرانسوى (1778-1712 م( گفته، جامعهاى تاكنون وجود نداشته يا پايدار نمانده كه مذهب اساس آن نباشد.1
آموزههاى برخى اديان به صورت مكتوب ارائه شده و به كتاب دينى پيروان ايشان تبديل گشته است. در اسلام، قرآن كريم، كتاب آسمانى مسلمانان و منشور ذوى الابعادى است كه در سلوك علمى و عملى آنان نقشى به سزا و غيرقابل انكار داشته است. اين كتاب در باور مسلمانان، معجزهاى است جاويد، خالى از نقص و عيب، كه بين ماده و روح سازگارى افكنده و هم به دنيا توجه داشته هم آخرت؛ هم در زمان خود توانسته و هم در زمان ديگر مىتواند انسان هايى بزرگ را در دامان خويش پرورش دهد.2
يكى از مهمترين موضوع هايى كه توجه به آن براى همه علاقمندان به قرآن در عصر حاضر، ضرورى است، مسئله نسبت اين كتاب آسمانى با انسان معاصر و بهرهگيرى از آن در جهان كنونى است. با توجه به اهميت اين موضوع، نوشتار حاضر با رويكردى نظرى - كاربردى، به دنبال واكاوى برخى از مباحثى است كه در اين زمينه مىتواند راه گشا باشد. مدعاى اين مقاله آن است كه هر گونه تلاش علمى و عملى درباره قرآن و جامعه امروز به شرطى قرين موفقيت خواهد بود كه برخى نكتههاى مهم مورد توجه قرار گيرد؛ نكته هايى كه مىتوان آنها را در ذيل دو عنوان ضرورتها و بايستهها صورت بندى نمود:
ضرورتهاى بحث
چه ضرورت هايى ما را وا مىدارد كه از موضوع «قرآن و جهان معاصر» سخن به ميان آوريم؟ به نظر مىرسد در پاسخ به اين پرسش بتوان موارد زير را مطرح كرد:
1- دفاع آگاهانه از قرآن
ادعاى حيات و زايندگى قرآن و داشتن پيام براى جامعه معاصر وقتى مورد قبول واقع مىشود كه بتواند از پشتيبانى استدلالهاى منطقى و عقلانى و شواهد تاريخى بهره گيرد. كوتاهى در چنين امرى موجب قوت گرفتن ابهامها، سؤالها و شبهههايى مىشود كه درباره قرآن و توانايى آن براى انسان امروز مطرح شده و مىشود و از طرف ديگر زمينه دفاع آگاهانه و قابل قبول از قرآن را كم رنگ مىنمايد.
2- آگاهى بخشى و تعميق عقايد قرآن باوران
گر چه مسلمانان به طور معمول به كتاب دينى خود ايمان دارند ولى از آنجا كه آگاهىهاى دينى همه آنها در يك سطح نيست، هم در بهره بردن از آموزههاى اين كتاب، و هم در ايمان به آن و دفاع از كاربردهايش گاه با ضعفهاى جدى دست به گريبان اند. تبيين جايگاه قرآن در دنياى امروز و كاويدن سويههاى مختلف آن، مىتواند عقبه اعتقادى مسلمانان را تقويت كرده و ضمن استحكام بخشيدن به مبانى باورهاى آنان، ايشان را در دفاع از كتاب دينى شان يارى گر باشد.
3- دفاع از كيان و توان دين در دنياى معاصر
به خاطر ارتباط اسلام با قرآن، طبيعتاً بخشى از توان مدافعان دين در عصر حاضر بايد مصروف دفاع از قرآن شود. دفاع از قرآن در واقع دفاع از اصل دين و باورهاى دينى نيز هست.
4- ايفاى مسئوليت الهى و انسانى به قرآن
انديشمندان دلسوز و آگاه، به حكم عقل و دستور شرع، نه تنها موظف به نجات خويشتن، كه مسئول كمك به رهايى انسانهاى ديگر از دام زندانهاى فكرى و اسارتهاى عقيدتى نيز هستند. بخشى از اين مسئوليت، از منظر بحث حاضر، مسئول بودن ايشان در برابر قرآن است. حفاظت از اين كتاب در برابر تحريف و خرافه، همچنين تلاش براى احياى هر چه بيشتر جايگاه آن و كوشش جهت صيد گوهرىهاى هدايت و بهروزى جامعه معاصر از درياى مواج قرآن، افزون بر آنكه گام برداشتن براى ايفاى اين مسئوليت است، زنده نگاه داشتن كتابى است كه پيشوايان دينى آن را جلوه گاه خدا، راه نجات، شفاى تن و جان، عميق و زيبا و كتاب انس دانستهاند.3
بايستههاى پژوهشىِ بحث
آنچه گفته شد بيان گر اهميت موضوع و «چرايى» توجه به آن بود، ولى سويه ديگر بحث، مسئله «چگونگى» تبيين زندگى و زايندگى قرآن در دنياى امروز است. در اين قسمت بايستهها و ساحت هايى كه براى وصول به مقصود بايد مورد توجه قرآن باوران و قرآن پژوهان قرار گيرد در ذيل عنوانهاى زير صورت بندى مىشود:
موضوع شناسى
برخى از نكته هايى كه در ذيل بحث موضوعشناسى قرار مىگيرد عبارت است از:
1- تعريف جامعه و جهان معاصر
وقتى سخن از قرآن و جامعه يا انسان معاصر به ميان مىآيد پرسش هايى از اين دست را بايد مورد توجه و بررسى قرار داد: مقصود از «جامعه» چيست؟ يك جامعه خاص يا جوامع اسلامى، يا همه جوامع؟ وجه تمايز دنياى امروز با دورههاى پيشين كدام است؟ مفهوم «معاصرت» چيست؟ شروع دوران معاصر از چه زمانى است؟ چه عواملى باعث اين مرزبندى زمانى شده است؟ همچنين از آنجا كه موضوع قرآن و جهان معاصر با بحث نسبت قرآن با «زمان» نيز پيوند دارد. از اين رو، بررسى اين موضوع هم داراى اهميت است. در اين راستا پرسشهاى فراوانى مطرح است از جمله آنكه:
1- بازتاب فرهنگ زمانه عصر نزول، در قرآن به چه اندازه بوده و امروزه با توجه به تحولات عظيم فرهنگى كه در جهان معاصر پديد آمده چگونه مىتوان از اين كتاب استفاده نمود؟
2- مفهوم فرا زمانى و فرا مكانى بودن قرآن چيست و اين امر را چگونه مىتوان تبيين كرد؟
3- براى اثبات جاودانه بودن آموزههاى قرآنى، آيا علاوه بر استدلالهاى درون دينى، مىتوان از ادله برون دينى هم كمك گرفت؟ آنها كدامند؟
4- از آنجا كه قرآن از سوى پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم به زبان عربى بيان شده و طبيعتاً الفاظ آن مىتواند بار معنايى و حدود واژگانى آن زبان را داشته باشد، امروزه چگونه مىتوان از روزن اين زبان به محتوا و مدلول هايى كه بر پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم وحى شده پى برد؟
2- توجه به مباحث و موضوعهاى همگن
در تحقيقهاى علمى و اجتماعى همواره بايد به جايگاه هر بحث در بين بحثها و موضوعهاى مرتبط با آن توجهى تام داشت. بحث از قرآن و جامعه معاصر نيز از اين قاعده بيرون نيست. در اينجا هم بايد به موضوع هايى چون اسلام و جهان معاصر و از آن بالاتر و عامتر، دين و جهان معاصر، دين و مدرنيسم/ مدرنيته يا پست مدرنيسم/ پست مدرنيته توجه كرد. در واقع اين موضوعها با يكديگر در ارتباط بوده و نسبت به يكديگر همپوشانى دارند و هر كدام مىتواند ديگرى را يارى نموده و راه را براى اثبات آن باز نمايند. البته در زمينه نسبت و جايگاه دين و كاركردهاى آن در عصر حاضر نيز نكته هايى فراوان وجود دارد كه بايستى در جاى خود به خوبى مورد كاوش قرار گيرد.4
نكته ديگر در موضوعشناسى، توجه به مباحث نو پيداست. تغيير و تحولهاى انجام گرفته در عرصههاى مختلف فرهنگى، علمى و اجتماعى در دوران جديد و معاصر، باعث گسترش حوزههاى علوم و معرفت و پيدايش رشتهها و شاخههاى نوين در عرصه انديشه ورزى انسان معاصر شده است. اين امر، هر روز پرسش هايى نوين را فرا روى آدميان قرار مىدهد كه بخشى از آنها درباره متون به طور عام، و متون دينى به طور خاص مىباشد. پيدايى و پايانى دانشهايى چون هرمنوتيك و زبانشناسى، با توجه به انديشه كسانى چون پل ريكور، هانس گئورگ گادامر و فرديناند دو سوسور، و شكلگيرى نظريه هايى چون افعال گفتارى، بازىهاى زبانى و فرا روايتها از سوى فيلسوفانى چون جان سرل، لودويگ ويتگنشتاين و ژان فرانسوا ليوتار تنها بخشى هايى از حوزههاى نو پيدا در مورد تفسير و فهم متون است. عمده اين موضوعها درباره قرآن هم مىتواند مطرح شود. روشن است با ورود هر ديدگاه يا نظريهاى جديد در اين زمينه، دين داران و انديشوران دينى با سؤالها، موضوعها و مسائلى جديد مواجه مىشوند كه براى دفاع از پويايى كتاب خود، در اينجا قرآن، چارهاى از توجه به آنها ندارند. هر گونه مواجهى منطقى و معقول با اين مباحث و بهرهگيرى از نظريهها و بحثهاى جديد جهت تبيين هر چه بهتر آموزههاى قرآنى، پيش و بيش از از هر چيز مبتنى است بر آشنايى كامل با اين موضوعها و مباحث با استفاده از منابع اصلى آنها. يكى از امتيازهاى اين آشنايى آن است كه مىتواند به غنى شدن حوزههاى همگن در انديشه اسلامى كمك فراوان نمايد و راه را براى نقد و بررسى نظريههاى غير اسلامى در اين زمينهها و ارائه نظريههاى برگرفته از منابع و انديشههاى اسلامى باز نمايد.
3- همگرايى و تعامل فكرى
چه بررسى خود موضوع قرآن و جامعه معاصر و چه تبيين موضوعها و مباحث مرتبط با آن، بدون همراهى و همفكرى همه انديشمندان و قرآن پژوهان جامعه ما و ديگر جوامع اسلامى، از اتقان و استحكام و شمول لازم برخوردار نخواهد بود. با توجه به فراوانى افراد، مؤسسهها و مراكز مختلف در سطح جهان كه در زمينههاى مربوط به قرآن فعاليت مىكنند، و امكانات مادى و معنوى كه در اختيار دارند، يكى از بايستههاى عرصه قرآن پژوهى در عصر حاضر، تدوين راهكارهايى عملى براى شناسايى اين افراد و مراكز، و ايجاد همراهى، همدلى و همكارى بين آنها، همچنين استفاده از امكانات يكديگر و انجام پشتيبانىهاى لازم است.5 تشكيل يك مؤسسه بين المللى اسلامى براى اين كار، يا تقويت يكى از مؤسسههاى فعلاً موجود، برگزارى نشستهاى آگاهى بخش و ايجاد و تقويت همكارىهاى مشترك، از نخستين كارهايى است كه اين مؤسسه مىتواند انجام دهد.
جنبه ديگر اين بحث بهرهگيرى از همه سرمايههاى علمى جامعه است. از آنجا كه وجود انديشههاى مختلف كه در عمل و نظر به چارچوبها و ضوابط علمى پايبند باشند موجب رونق بازار علم و انجام پژوهشهاى كلاننگر مىشود، بسيار به جاست كه در تدوين انديشهها و آموزههاى قرآنى براى جامعه معاصر از همه ديدگاهها و سليقههاى فكرى چه در ايران و چه در ديگر كشورهاى جهان استفاده شود. در اين ميان، به طور خاص، دانشگاهها و حوزههاى علميه جايگاهى ويژه دارند. در ايران معاصر، اين دو مركز علمى همواره در تحولهاى علمى، فرهنگى، سياسى و اجتماعى نقشى چشمگير و به سزا داشتهاند. بنابراين، براى ژرفا و پهنا بخشى هر چه بيشتر به قرآن پژوهى و قرآن باورى در عصر حاضر، بايستى از سرمايههاى معنوى و مادى همه اين مراكز استفاده نمود.
4- موضوعشناسى هميشگى
تغيير و تحول زمانه و اهل زمانه، و پيدايش سؤالها، نيازها و موضوعهاى جديد، محدود به يك مقطع زمانى خاص نيست، لذا، از منظر بحث ما، پىگيرى موضوع قرآن و انسان يا عصر جديد هم نبايد به يك مقطع زمانى خاص محدود شود. انجام كارهايى چون برگزارى همايش و انتشار كتاب در يك دوره زمانى و سپس رها كردن كارها به امان خدا، زيبنده و مناسب موضوعى با اين اهميت، نيست. از اين رو برنامه ريزى براى پيگيرى مداوم اين موضوع، امرى است لازم و ضرورى. از جمله كارهايى كه به عنوان مثال در اين باره مىتوان انجام داد تأسيس يك مؤسسه بين المللى براى پيگيرى بحث قرآن و مسائل عصر و متمركز كردن امور در اين مركز است.
5- تبارشناسى و درس آموزى
بىترديد بحث از نسبت قرآن با زمان، موضوعى است كه از گذشته تا به حال دغدغه بسيارى از انديشمندان ايران و ديگر ملتهاى اسلامى بوده است. از اين رو اگر امروز در صدد بررسى نسبت قرآن و جامعه معاصر هستيم هنگام شناسايى موضوعها و مباحث مرتبط با بحث، گريزى از اين نداريم كه از پيشينه آن آگاهى داشته باشيم. به عنوان مثال، مىتوانيم حداقل تاريخ يك صد ساله اخير ايران را از اين منظر مورد بازخوانى قرار داده و ضمن آشنايى با ديدگاههاى موافق يا مخالف و سنتى يا مدرن كه در اين زمينه مطرح شده به نقد و بررسى آنها پرداخته و از نقاط قوت و ضعف آنها براى تدوين راهكارهاى جديد، و اتقان و شمول بخشيدن به بحث از قرآن و انسان معاصر بهره بگيريم. همچنين با تطبيق اين ديدگاهها با نظاير خود در ديگر جوامع، داشتهها و ناداشتههاى انديشه اسلامى، شيعى و ايرانى را در اين زمينه به خوبى مشخص نماييم. در بررسى نگرش اسلامى و ايرانى به موضوع قرآن، مىتوان به موضوع هايى چون نقش انقلاب اسلامى ايران، به عنوان نهضتى برخاسته از انديشههاى اسلامى، بر توجه جامعه ايران و جهان به مسئله قرآن، و دين در عصر حاضر پرداخت. اين تبارشناسى را مىتوان با بررسى ديدگاهها و تلاشهاى كسانى چون امام خمينى، شهيد مرتضى مطهرى، آية اللَّه سيد محمود طالقانى و مهندس مهدى بازرگان و مرحوم محمد رشيد رضا در اهل سنت شروع كرده و دست كم، تا سيد جمال الدين اسدآبادى، كه برخى او را سلسله جنبان نهضت بازگشت به قرآن دانسته اند6 پى گرفت.
سويه ديگر اين بحث، تبارشناسى آن در جهان اسلام است. مسئله توجه به قرآن براى رفع مشكلات و پاسخ گويى به نيازهاى جامعه معاصر، يا مراجعه به قرآن با توجه به تجربههاى انسان امروز در عرصههاى مختلف علمى، نه تنها براى انديشههاى ايرانى كه براى بسيارى ديگر از انديشمندان جهان اسلام هم مطرح بوده و هست.7 با تبارشناسى و نقد و بررسى اين ديدگاهها مىتوان به تجربههايى جديد و ديدگاه هايى كاملتر دست يافت و از تكرار خطاها و ضعفهاى گذشته پرهيز نمود. از جمله معاصرانى كه انديشههاى ايشان در اين زمينه قابل بررسى است مىتوان به فضل الرحمن، عبدالاعلى مودودى و نصر حامد ابوزيد8 اشاره كرد. در اين باره تلاشهايى در كشورهاى عربى انجام گرفته است كه از آن جمله است گزارش نيفر از نگرشهاى و رويكردهاى تفسيرى برخى انديشمندان سنى و شيعى معاصر9.
مىتوان بحث را فراتر از جهان اسلام برد و به ديگر اديان نيز تسرّى داد. به طور معمول همه اديان و شرايع ادعاى پاسخ گويى به نيازهاى انسان معاصر را دارند. در اين ميان آنانى كه داراى كتاب دينى يا مانيفستى مشخص هستند سعى مىكنند بر اساس آن به نيازهاى انسان امروز پاسخ دهند. آشنايى با آنچه اديان و انديشههاى ديگر در اين زمينه انجام دادهاند و درس آموزى و تجربه اندوزى از آنها مىتواند براى جوامع اسلامى و انديشمندانى كه موضوع قرآن و انسان معاصر دغدغه فكرى و دينى آنان است، بسيار راهگشا باشد. در ذيل اين بررسى است كه مىتوان برترىها و مزيتهاى قرآن كريم را نسبت به آنها مشخص كرد.
قرآن شناسى
حقيقت آن است كه قرآن مداران جوامع اسلامى حتى اگر در شناخت واقع بينانه و منصفانه جامعه معاصر هم كامياب شوند تا وقتى كه از كتاب آسمانى خود شناخت كافى نداشته باشند باز هم نمىتوانند در قرآنى كردن عصر حاضر شاهد موفقيت را در آغوش بگيرند. از اين رو مىتوان گفت بخشى از موضوعهاى قابل توجه در بررسى قرآن و دنياى امروز ناظر به شناخت خود قرآن است. در اين زمينه موارد ذيل را مىتون برشمرد:
1- تبيين نقش سازنده قرآن
اگر امروزه قصد آن هست كه از قرآن كريم در راستاى سعات انسان معاصر كمك گرفته و حيات و زايندگى و كاربرد آن حتى در دوران مدرن و پست مدرن اثبات شود، يكى از مهمترين كارها آن است كه بر اساس يك بررسى تاريخى، تأثيرى كه قرآن در طول تاريخ تابه امروز بر ذهن و ضمير مسلمانان و بر ابعاد مختلف حيات فردى و اجتماعى آنها داشته به دنياى امروز معرفى شود. يك نمونه آشكار تأثير اين كتاب، در صدر اسلام و عصر نزول به چشم مىخورد كه قرآن توانست انسانهاى يك جامعه بدوى را به جايى برساند كه طليعه داران يك فرهنگ بزرگ در طول تاريخ شوند. تأثير اين كتاب بر زايندگى و بالندگى شاخههاى مختلف علوم (از جمله: تاريخ، جغرافيا، نجوم، تفسير، فقه، فلسفه و كلام، حديث، عرفان، زبان و ادب و هنر)، همچنين فرهنگ سازى و نفوذ در فرهنگ عمومى، برخى از جلوههاى اين تأثير قرآن است.10 اين امر منحصر به عصر نزول نيست، بلكه امروز هم قرآن در زندگى روزمره مسلمانان به شيوههاى گوناگون حضور دارد11. البته از بيان اين نكته نيز گريزى نيست كه بگوييم، با تأسف، يكى از عواملى كه باعث شده به ويژه در دهههاى اخير چهرهاى نادرست و مغشوش از اسلام و مسلمانان ارائه شود سوء استفاده هايى است كه از اين كتاب شده و كوتاهى هايى است كه خود مسلمانان در معرفى آيين خويش و كتاب آسمانى خود داشتهاند.
2- تبيين جامعيت و همه جانبه نگرى قرآن
قرآن كريم، همانطور كه در منابع دينى هم آمده، بحرى است ناپيدا كرانه و داراى بطون گوناگون. ظاهرى نيكو و باطنى عميق دارد.12 از اين رو بدون شناخت عميق و همه جانبه آن، با استفاده از شيوههاى علمى و معيارهاى پسنديده، نمىتوان از آن درسهاى لازم را براى راهبردى و راهنمايى انسان در جامعه امروز فرا گرفت.
يكى از باورهاى مسلمانان آن است كه كتاب آسمانى آنها توان پاسخ گويى به نيازهاى انسان در هر عصر و زمانى را دارد و از آنجا كه در اسلام، دين خاتم و قرآن، آخرين پيام هايى است كه از سوى خداوند براى انسان فرستاده شده، لاجرم آنچه در قرآن آمده آخرين دستورهاى آسماى براى اهل زمين است. در خود قرآن هم آيه هايى هست كه به جامعيت و همه جانبهنگرى قرآن اشاره دارد.13 از اين رو، در بحث از قرآن و انسان معاصر، يكى از نكتههاى بايسته توجه آن است كه اين مطلب به خوبى تبيين و به سؤالها و شبهه هايى كه در اين زمينه مطرح است جواب داده شود. نكته ديگر آنكه بايد مشخص كرد آيا وظيفه قرآن ارائه خطوط كلى و راههاى اصلى براى رسيدن به سعادت است، آنگونه كه برخى ادعا مىكنند، يا، افزون بر آن، از قرآن مىتوان همه چيز را در همه زمينهها استخراج نمود. در اين صورت نسبتِ دادههاى قرآنى با يافتههاى انسانى و بشرى چه مىشود؟
3- ترسيم سيماى جامعه ايده آل قرآنى
يكى از خطاهاى برخى مسلمانان منتقد جامعه مدرن، به ويژه منتقدان فرهنگ و تمدن غربى، آن است كه گمان كردهاند با نقد اخلاقى يا سياسى و اجتماعى جامعه مدرن و طرد و لعن وضعيت موجود و يا مخالفت با مظاهر و دستاوردهاى آن، رسالت شان خاتمه يافته است؛ در حالى كه اينگونه نيست و تا وقتى در برابر اين نقد و جنبه سلبى، يك وجه ايجابى ارائه نشود كار به سامان خود نخواهد رسيد. وجه ايجابى آن است كه اگر متدينان و قرآن باوران مسلمان، جامعه امروز و انسان معاصر را در همه يا بخشى از راهى كه مىرود بر خطا مىدانند، جداى از نقد آن، به ترسيم سيماى جامعه و انسان مطلوب خويش از ديدگاه قرآن بپردازند.
4- تفكيك پيامهاى دائم از موقت
برخى آيههاى قرآن و پيامهاى آن مخصوص يك واقعه يا مورد خاص، و برخى از آنها عامتر و كلىتر بوده است. بعلاوه كه آيههاى قرآن از جهتهاى ديگرى چون محكم و متشابه بودن نيز با يكديگر متفاوت هستند. اين رو به هنگام استفاده از آموزههاى مطرح در اين كتاب، بايستى به اين گونه تفاوت در آيات و شأن نزول آنها توجه نموده و مشخص كرد كه در عصر حاضر و براى جوامع امروزى از هر دسته از آيات چه استفاده هايى مىتوان نمود.
5- استفاده از ديگر منابع اسلامى
انديشه اسلامى و ساختار معرفت شناختى آن از چندين سرچشمه ارتزاق مىكند كه يكى از آنها قرآن است. در كنار آن سيره و سنت و عقل نيز قرار دارد. براى فهم هر چه بهتر و آگاهانهتر آموزههاى اسلامى بايستى از همه اين منابع بهره گرفت؛ چرا كه هر يك از اينها به ديگرى كمك كرده و ديگرى را تفسير و تبيين نموده يا آن را توضيح مىدهد. خوشبختانه منابع روايى و سيره عملى پيامبر بزگوار اسلامصلى الله عليه وآله وسلم و ائمه طاهرينعليهم السلام، در زمينه ترسيم چهره فرد و جامعه مطلوب و كمك به رشد همه جانبه انسان در هر زمان، از غنا و قوتى فراوان برخوردار است. بهرهگيرى از اين منابع، آشنايى با علوم روز و استفاده از ساز و كارهايى مانند «اجتهاد» است كه قرآن را در راهبردى انسان معاصر به سوى زندگى بهتر و كاستن از رنجها و ناراحتىها و مشكلات او يارى مىنمايد.14
نكته مهمى كه به مناسبت بحث بايد به آن اشاره كرد توجه جدىتر به مسئله نسبت قرآن و عقلانيت است. يكى از ادعاهاى مخالفان يا منتقدان دين و به تبع آن، متون دينى چون قرآن، در عصر حاضر آن است كه اديان و كتابهاى آسمانى با عقل بشرى و دستاوردهاى آن سر مخالفت و ناسازگارى دارند.15
اين امر هر چند در طول تاريخ اديان بى سابقه نيست ولى به طور خاص از اواخر سدههاى ميانه و آغاز دوره رنسانس در غرب با جلوه و جمال بيشترى مطرح شد. عواملى گوناگون، به اين ذهنيت دامن زد كه براى رسيدن به سعادت و رفاه، بايستى دين و آموزههاى دينى را كنار نهاد يا لااقل آن را به عرصه خصوصى زندگى افراد محدود كرد. اين گونه بود كه خرد خود بينانه بشر، به عنوان گوهر مدرنيته، تا حدود زيادى راه خود را از دين و دين دارى جدا نمود. اين امر هر چند در مورد دين مسيحيت اتفاق افتاد ولى طبيعتاً تأثير خود را بر قضاوت نادرست نسبت به اديان ديگر، از جمله اسلام، نيز از خود باقى گذاشت. از اين رو، يكى از وظيفههاى كسى كه به دنبال دفاع از نقش و جايگاه دين به طور عام و اسلام و قرآن به طور خاص باشد، تبيين نگاه اسلام اولا به عقل و عقلانيت وثانياً بهدستاوردها ومحصولات علموعقلبشرى، مثل صنعت و تكنولوژى، است.
مخاطب شناسى
در عرصه ابلاغ پيامهاى دينى، اگر بين پيام رسان و پيام گير ارتباط مناسبى برقرار نشود، فرايند تبليغ به درستى انجام نخواهد شد. يكى از بايستههاى وصول به اين مقصود، شناخت مخاطب است. اين شناخت ابعاد و سويههاى مختلفى دارد. به عنوان مثال، لازم است مخاطبان را از جهتهاى فرهنگى، جغرافيايى، زبانى، جنسيتى، سطح معلومات، موقعيتهاى اجتماعى و مواردى از اين قبيل مورد شناسايى قرار داد. مهم آن است كه چه در بررسى و چه در ابلاغ پيامها و آموزههاى قرآنى به انسان امروز، اولاً مسئله مخاطبشناسى مورد توجه قرار گيرد، ثانياً اين شناخت همه جانبه باشد، ثالثاً با روشها و ابزارهاى علمى و به طور دقيق انجام پذيرد، رابعاً ضمن تفكيك و دسته بندى درست مخاطبان، براى هر گروه از آنها با توجه به ويژگىها و شرايط متنوعى كه دارند، برنامه هايى خاص تدوين شده و براى هر كدام به زبان خودشان سخن به ميان آيد. بى توجهى به اين امر، راه را براى تبليغ صحيح، بسته و گاه مىتواند موجب تبليغ منفى شود.
برخى از نكتههاى ديگرى كه در زمينه مخاطبشناسى بايد مورد توجه قرار گيرد را مىتوان اين گونه برشمرد:
1- كلان نگرى
هم در مراجعه به قرآن و هم در توجه به مخاطب آن بايد ديد كلان و همه جانبه نگر داشت. به عنوان مثال بايد هم به فرد توجه داشت و هم به جامعه؛ هم به موضوعها و مسائل و نيازهاى فرهنگى توجه داشت، هم اجتماعى، اخلاقى، حقوقى، اقتصادى و سياسى.
2- نيازشناسى مخاطب
واقعيت آن است كه جامعه معاصر به رغم پيشرفت هايى كه داشته، از معضلاتى چون بحران هويت، تهديد صلح و امنيت جهانى، ناديده گرفتن كرامت انسان، نقض حقوق بشر و حقوق بشر دوستانه، سوء استفاده از تكنولوژى، بحران محيط زيست، بحرانهاى مختلف روحى و روانى، اخلاقى، علمى و فلسفى در رنج است و حتى اگر اين همه يا برخى از اين موارد به حد «بحران» نرسيده باشد بارى اين هست كه به عنوان يك معضل و مشكل جدى مطرح شده است. نكته آن است كه براى يافتن راه حلهايى دينى و برگرفته از قرآن براى اين مشكلات، ابتدا بايد اين مشكلات با شيوههاى علمى و بر اساس معيارهاى پذيرفته شده پژوهشى به طور دقيق و همه جانبه مورد ارزيابى و بررسى قرار گيرد. پس از اين مرحله است كه مىتوان به سراغ قرآن رفت و از آن براى رفع يا كاهش اين مشكلات كمك خواست. در مرحله بعد بايستى اين ديدگاههاى قرآنى را به زبان امروز دنيا و با توجه به فرهنگ گفتمانى حاكم بر آن ترجمه و آنها را در قالبهاى اجرايى و عملياتى ريخته و به مجامع و افراد منشأ اثر در جهان امروز معرفى كرد. بايد توجه داشت كه مسئله نيازشناسى بايد امرى مداوم باشد نه مقطعى و گذرا. هم قرآن، منبعى سرشار از آموزههاى مختلف در زمينههاى متنوع است و هم نيازها و موضوعها و نيازهاى نوپيداى انسان معاصر بسيار زياد است. از طرف ديگر، از آنجا كه بين «انسان» و «زمان» و «نياز» همواره ارتباطى مستقيم وجود دارد، در هر مقطع زمانى، موضوع يا موضوع هايى خاص مىتواند براى انسان و جامعه از اولويتى ويژه برخوردار باشد.
از اين رو قرآنيانى كه در صدد پاسخ گويى به اين نيازها و پرسشها هستند بايستى همواره آنها را رصد كرده و پاسخهاى لازم را بر اساس رهنمودهاى قرآنى فراهم نمايند. به عنوان مثال، امرزوه موضوع هايى چون حقوق بشر، مسائل مربوط به زنان، آزادى، معنا و مفهوم زندگى، دين و خشونت، و محيط زيست از جمله مباحثى است كه به جد در عرصه اجتماعى و فرهنگى جهان مطرح است و مىطلبد كه انديشوران اسلامى و قرآن پژوهان آگاه به تبيين ديدگاه اين كتاب آسمانى درباره آنها بپردازند. بايسته يادآورى است كه همان گونه كه گفته شد رصد نمودن موضوعها، نيازها و پرسشهاى نو پيدا و اولويت سنجى آنها بايستى امرى مداوم و هميشگى باشد. در اين زمينه بايستى به گونهاى عمل كرد كه جهان اسلام نه تنها در برابر وضعيت موجود موضعگيرى درستى داشته باشد بلكه بتواند حوادث و شرايط آينده را نيز پيش بينى كرده و از هم اكنون خود را براى مواجهه فعال با آن آماده نمايد. البته در اين زمينه بايستى فرصتها و تهديدهايى كه بر سر راه است نيز شناسايى كرد. توضيح آن كه روند كلى امور در عصر حاضر، گر چه تهديدهايى را متوجه انسان امروز، و از منظر بحث ما، دين داران و قرآن مداران نموده است ولى از طرف ديگر فرصت هايى را نيز در اختيار ايشان گذاشته است. مهم آن است كه قرآن باوران نه مدهوش شرايط جديد شوند و نه مرعوب آن؛ بلكه با آگاهى، درايت و تدبير به مديريت اين شرايط پرداخته، با تهديدها مقابله نموده و از فرصتها و امكانات به خوبى استفاده نمايند. بدون شناخت همه جانبه اين فرصتها و تهديدها امر معرفى اسلام و تبيين جايگاه قرآن در جامعه معاصر به سامان لازم نخواهد رسيد.
3- شبهه شناسى
مطلب ديگرى كه از منظر بحث مخاطبشناسى بايد مورد توجه قرار گيرد، آگاهى قرآن باوران و قرآن پژوهان از سؤالها و شبهه هايى است كه درباره موضوع جايگاه قرآن در دنياى امروز مطرح مىشود. ذهن آدمى براى پرسش گرى خود حد و مرزى را نمىشناسد. امروزه با توجه به افزايش معلومات عمومى و به ويژه به خاطر گسترش ابزارهاى اطلاع رسانى، سؤالها و ترديدهايى كه درباره كتابى چون قرآن مطرح مىشود به سرعت در دايرهاى وسيع منتشر شده و در دسترس همگان قرار مىگيرد. اين پرسشها چه براى تعميق باروهاى دينى و قرآنى باشد، و چه از روى جستجوى صادقانه حقيقت و چه از سر عناد و لجاجت، پاسخهاى منطقى و در خور را مىطلبد. ارائه پاسخ پيش از هر چيز مبتنى بر شناخت سؤال است. از اين رو به نظر مىرسد يكى از بايستههاى بحث از قرآن و جامعه معاصر، اولاً شناخت اين سؤالها و تدوين و تبويب آنها، و سپس يافتن جواب، و انتشار آنها با شيوههاى مناسب است. در اين راه بايستى اولا از توان علمى و امكانات افراد و سازمانهاى مختلف كمك گرفت، ثانياً كار را حتى المقدور به صورت گروهى انجام داد، ثالثاً در ارائه پاسخ، شرايط فكرى، اجتماعى، فرهنگى و دينى مخاطب را در نظر گرفت، رابعاً از ابزارهاى نوين و مؤثرى كه امروزه در اختيار هست، از جمله اينترنت، هم براى آشنايى با سؤالها و هم براى ارائه پاسخها كمك گرفت.
4- توجه به تنوعها و گونه گونى ها
هر چند همه انسانها مخلوق يك خدا هستند، ولى تنوع و گونه گونى، چه در افراد و چه در جوامع، در ذات آفرينش است.16 اين تفاوتها نه فقط شكل و قيافه افراد، بلكه شيوههاى زندگى،17 آداب و رسوم، فرهنگ و باورهاى عقيدتى و نگرشهاى سياسى و اجتماعى آنها را نيز در بر مىگيرد. از اين رو، هنگام مراجعه به قرآن براى گرفتن راهكارها و دستورالعمل هايى براى دنياى امروز، بايد به اين نكته توجه نمود كه از كتابى مقدس چون قرآن چگونه مىتوان براى همه جوامع رهنمودهايى را استخراج كرد.
5- آينده نگرى در نگرش به قرآن، انسان و جامعه
جريان زمان و انسان، همواره جارى است. بشر گذشتهاى دارد و آيندهاى نيز هم. اينكه قرآن از پيشوايان دينى با عنوان «امام» ياد مىكند،18 و از معناى لغوى لفظ هم فهميده مىشود، نشان گر آن است كه دين، رهبران و انديشه دينى همواره نسبت به جامعه بايد حالتى «پيشرو» داشته باشند نه «پيرو».
به نظر مىرسد تحقق اين حالت در گرو روشن بينى و آينده نگرى است. بر اين اساس مىتوان گفت در ترسيم سيماى جامعه مطلوب قرآنى و هنگام تبيين نيازها و سؤالهاى انسان معاصر، بايستى افقها، شرايط، نيازها و مسائل آينده را نيز در نظر گرفت. گر چه در اين موارد «پيشگويى» ممكن نيست، اما مىتوان با بهرهگيرى از خرد جمعى و با استفاده از دستاوردهاى علمى، مسير آينده جامعه و انسان معاصر را «پيشبينى» كرده و از هم اكنون براى آن از قرآن كمك گرفت.
روش شناسى
توجه به مسئله روش و جايگاه روششناسى در امر تحقيق و پژوهش از امورى است كه امروزه به طور جدى مورد توجه مجامع علمى قرار گرفته است. در بررسى و تبيين قرآن و انسان معاصر نيز بايد همچون هر پژوهش ديگر به اين مسئله توجه كرد. برخى از مواردى كه در ذيل مباحث روش شناختى بحث قرار مىگيرد عبارت است از:
1- مشخص كرن منظر نگاه به قرآن
در باب مراجعه به قرآن و فهم و تفسير آن در بين مذاهب مختلف اسلامى، و حتى در بين انديشمندان يك مذهب، ديدگاه هايى متفاوت، و گاه متضاد، وجود دارد و اين برداشتها مىتواند در عرصه عمل موجب اختلاف و تضاد شود. اين امر هر چند در مورد همه آيههاى قرآن صادق نيست ولى به هر حال وجود آن را هم نمىتوان ناديده گرفت. لذا در بحث از قرآن و كارايى آن براى جامعه معاصر بايد مشخص كرد كه مقصود كدام نگاه يا برداشت از قرآن است. در اين زمينه، مسئله تعدد قرائتها در باب قرآن، يكى از موضوعهايى است كه بايد به طور جدى و دقيق مورد بررسى قرار گيرد.
2- بهرهگيرى از نگرش تطبيقى
انسان امروز در برابر خود انبوهى از آيينها، انديشهها، و آثار را مىبيند كه همگى مدعى نجات و رهبرى او هستند. از اين رو براى آنكه بتواند يكى را بر ديگرى برترى داده و به آن التزام پيدا كند، بايستى شرايط انتخاب را براى وى فراهم كرد. او، به طور معمول، ادعاى برترى و پهلوانى را تنها از آيين مىپذيرد كه وارد معركه رقابت با حريفان شده و در عرصه عمل و نظر از آن سربلند بيرون آيد. از اين رو، در بررسى ديدگاهها و نظريههاى قرآنى براى مسائل جامعه معاصر بايستى در هر مورد اين ديدگاهها را با انديشهها و نظريههاى ديگر به طور تطبيقى در كنار هم نهاد تا هم به گسترش دامنه بحث كمك كند و هم با گشودن افقهاى جديد، زمينه را براى انتخاب آگاهانه مخاطب فراهم نمايد. انجام بررسىهاى تطبيقى نه تنها براى غير مسلمانان كه براى خود مسلمانان نيز كارآمد است؛ چرا كه باعث مىشود ايمان و اعتقاد آنان به كتاب آسمانى خود از پشتوانه محكمترى برخوردار شود. البته نگرش تطبيقى لازم نيست فقط بين انديشهها و ديدگاههاى اسلامى و غيراسلامى باشد بلكه حتى در بررسى يك موضوع از ديدگاه انديشمندان اسلامى هم مىتوان از اين شيوه بهره گرفت.19
انجام پژوهشهاى تطبيقى فوايدى ديگر نيز دارد، كه از آن جمله است: شناخت برترىها و كاستىهاى هر يك از نظريههاى مطرح درباره قرآن و موضوعهاى قرآنى، كشف اختلاف نظرها، و تمايز يافتن داورىهاى آگاهانه از متعصبانه.20
3- استفاده از پژوهشهاى ميان رشتهاى
از آنجا كه هم قرآن كتابى است چند بعدى و شامل موضوع هايى در زمينههايى مختلف اخلاقى، سياسى، اجتماعى، علمى و فرهنگى و فقهى مىشود، و هم نيازها و مسائل انسان در دوران معاصر، سويهها و جنبههاى مختلف دارد، براى تبيين ديدگاههاى اين كتاب بايد از علوم مختلف كمك گرفت. به تعبير امروزى آن مىتوان گفت امروزه مسئله قرآن و قرآن پژوهى بايد حالت «بين رشتهاى»21 پيدا كند. در اين رابه بايد از دانشها و حوزه هايى چون روانشناسى، جامعهشناسى، مردمشناسى، فلسفه، كلام، علوم سياسى، تاريخ و فلسفه تاريخ، هرمنوتيك و تأويل، تفسير و ادبيات و هنر، علوم تربيتى، معرفتشناسى و جهانشناسى بهره گرفت.
4- توجه به جنبههاى اجرايى و كاربردى
انسان موجودى است مأنوس با محسوسات و امور عينى. از اين رو آنچه قالبى انضمامى و ملموس پيدا كند برايش باورپذيرتر است. از منظر بحث ما نيز هر نظريه قرآنى تا هنگامى كه جنبه اجرايى و كاربردى به خود نگيرد، براى مخاطب امكان بهرهگيرى از آن به راحتى امكانپذير نيست. به عنوان مثال، وقتى از جنبههاى نظرى اثبات شود كه قرآن با اقتصاد و تجارت موافق ولى با ربا مخالف است،22 بايد مشخص شود كه براى وصول به اقتصاد غير ربوى چه بايد كرد. بديهى است كه نمىتوان انتظار داشت تمامى اين امور در قرآن آمده باشد بلكه اين عرصهاى است كه در آن مىتوان از عقل بشرى و تجربه جوامع مختلف نيز بهره گرفت. اين امر در مورد ديدگاههاى سياسى، فرهنگى و اجتماعى قرآن نيز صادق است.
5- ابلاغ صحيح و مؤثر
جنبهاى ديگر از مسئله روششناسى را مىتوان توجه به روش تبليغ صحيح و «ابلاغ درست پيام» دانست. جهان امروز هر چند به تعبير برخى تبديل به يك «دهكده» شده23 و به مدد ايجاد شبكهاى از دادهها و ابزارها، دنيايى نوين را به وجود آورده24 و مرزهاى بين افراد يا جوامع را كم رنگ نموده است؛ ولى در همين دهكده هم تنها كسانى مىتوانند سخن و پيام خود را به گوش ديگران برسانند كه اولاً نسبت به فضاى حاكم بر آن آگاهى داشته باشند و ثانياً زبان بيان مطالب و شيوهها و ابزارهاى ارائه پيام خود را نيز بشناسند.
دنياى امروز به گونهاى رقابتى و بى رحمانه به هيچ فرد، جامعه يا آيينى اجازه نمىدهد كه در امر تبليغ و ارائه پيام، به شيوهها و ابزارهاى پيشين بسنده نمايد. از اين رو، مبلغان و مدافعان قرآن نمىتوانند از شناخت و به كارگيرى «شيوهها، ابزارها و امكانات» متنوعى كه دنياى جديد در اختيارشان مىگذارد غافل شوند. آنان، نه تنها بايد با بايستههاى امر تبليغ آشنا باشند بلكه لازم است موضوعها و مباحثى را كه ارائه مىدهند از استحكام و اتقان علمى و محتوايى لازم نيز برخوردار باشد. براى وصول به اين مقصود بايد از گروهها و مراكز پژوهشى و كارشناسان صلاحيت دار بهره گرفت تا مبادا ضعفهاى ارائه كنندگان مباحث، به حساب ضعف خود قرآن و اسلام گذاشته شود.
نكته ديگرى كه به مناسبت بحث مىتوان در اينجا مطرح كرد توجه به فعاليتهاى جمعى، مدون و برنامه ريزى شده است. اثبات حيات و زايندگى قرآن در دنياى امروز، جزء موضوعهاى كلان و حياتى براى جهان اسلام به شمار مىرود. بخشى عمده از اعتبار و عزت جامعه اسلامى نيز مبتنى بر موفقيت اين فرايند است. از اين رو موضوعى با اين اهميت را بايستى با ديد كلان نگر مورد توجه قرار داد. انجام فعاليتهاى فردى و غيرمنسجم هر چند بى فايده و تأثير نيست، ولى به طور قطع از اتقان، استحكام، شمول و تأثير كارهاى گروهى و برنامه ريزى شده كه برآيند كارشناسىهاى فراوان و تأمين منابع انسانى و مالى باشد برخوردار نخواهد بود. از اين رو براى كسب موفقيت هر چه بيشتر در اين راه، بايستى توجه اصلى به كارهاى جمعى، برنامه ريزىهاى كوتاه و بلندمدت، و مهندسى ساختارهايى باشد كه در عين پويايى و همه جانبه نگرى، امكان پوششدهى به فعاليتهاى در حال انجام در جوامع مختلف را داشته باشد.
آسيب شناسى
شناخت ونقد آسيبها يكى از نكتههاى بنيادين در عرصه پژوهش پيرامون قرآن و جهان معاصر است. برخى از عرصه هايى كه بايد مورد آسيبشناسى قرار گيرد از اين قرار است:
1- فعاليتهاى قرآنى
غفلت از آسيبشناسى فعاليتهاى قرآنى جهان اسلام، و حتى كارهاى انجام شده در غير جهان اسلام، مىتواند ثمره و تأثير تلاشهاى انجام شده را كم رنگ نمايد. اين آسيبشناسى مىتواند گسترهاى وسيع، از جمله: مؤسسهها و مراكز مربوط به قرآن پژوهى يا كارهاى انجام شده در راه ايجاد و گسترش فرهنگ قرآنى را در برگيرد. بخشى از امر آسيبشناسى نيز مىتواند مربوط به موضوع هايى چون مواجهه مستشرقان با قرآن و موضوعها و مسائل مربوط به آن شود.
رويكرد غربيان به قرآن مىتواند با انگيزههاى تبشيرى، استعمارى يا علمى باشد25 ولى به هر حال، از بررسى و نقد آنها و چاره جويى براى تكميل يا تصحيح اين ديدگاهها گريزى نيست. بعلاوه كه اين امر انگيزه مسلمانان را براى معرفى هر چه بيشتر و بهتر كتاب آسمانى شان تقويت مىكند.
2- نوع كنشگرى مسلمانان
در تطبيق قرآن با نيازهاى زمان، بايد مواظب افراط و تفريطها بود و به آسيبشناسى آنها پرداخت. در اين عرصه «عقل پرستى» به همان اندازه خطرآفرين است كه جمود ورزيدن و عقل گريزى. در اين راه همچنين بايستى از مد زدگى، جو زدگى و تفسير و تبيين قرآن بر طبق سلايق روز اجتناب نمود. البته تفاوت اين امر با اينكه چگونه مىتوان در حالتى فعال، زمان و عصر را دينى كرد در يك مرزبندى دقيق نهفته است كه بايد در جاى خود به دقت بررسى شود.
3- عملكرد مدعيان
به خاطر تأثير جدى اعمال و رفتار مسلمانان در جذب يا دفع ديگران به اسلام و كتاب آسمانى آن، پيشوايان دينى به پيروان خود سفارش كردهاند كه مردمان را با عمل خود به سوى حق دعوت نماييد26 و تأكيد داشتهاند كه مايه آبروى ما باشيد نه آبروريزى براى ما.27 در همين راستاست كه اعمال و رفتار مبلغان و مدافعان قرآن از اهميت و تأثيرى فراوان برخوردار مىشود. اين امر به ويژه در عصر حاضر كه كوچكترين گفتار يا رفتارى مىتواند به سرعت در سراسر جهان منتشر شود حساسيت، و تأثير بيشترى پيدا كرده است. متأسفانه يكى از بزرگترين دستاويزهاى مخالفان اسلام و قرآن، رفتارهاى غيرعقلانى و يا غيرشرعى است كه برخى مدعيان پيروى از اين كتاب آسمانى، و با برداشتهاى ناصواب از آيههاى آن، انجام مىدهند. اين امر داراى پيامدهايى ناگوار است؛ به گونهاى كه مىتوان گفت از بين بردن آثار سوء اين رفتارها و اصلاح نگاه بدبينانه به قرآن و قرآنيان، نيازمند تلاش و زمان فراوان و گاه شايد غيرممكن است. بنابراين يكى از بايستههاى امر تبيين و تبليغ آموزههاى قرآنى براى انسان معاصر تلاش براى تفكيك و مرزبندى عملكرد مدعيان پيروى قرآن از آموزههاى خود قرآن و سيره و سلوك عملى و نظرى پيشوايان اسلامى مىباشد. وصول به اين مقصود البته نيازمند ارائه معيارهاى معقول و برگرفته از كتاب و سنت است.
4- مهجوريت قرآن
بخشى از تلاشها در بحث از قرآن و انسان معاصر مىتواند معطوف به آسيبشناسى غربت و مهجوريت قرآن در جوامع اسلامى و در ذهن و ضمير مسلمانان باشد. بى ترديد وجود برخى نارسايىها و معضلات در جوامع اسلامى، ناشى از مهجوريت اين كتاب در بين پيروان و طرفداران خويش، يا نزول جايگاه آن از «كتاب زندگى و انسان سازى» به كتابى صرفاً براى كسب ثواب يا آمرزش اموات است.28 در سخنان ائمهعليهم السلام هم در موارد زيادى ديده شده كه از غربت قرآن گلايه كرده و براى رفع آن راه حل هايى را نيز ارائه نمودهاند.29 وقتى علاقمندان و پيروان اين كتاب در حق آن جفا مىكنند از ديگران نمىتوان انتظار داشت. از اين رو بهرهگيرى از اين كتاب براى جامعه معاصر بدون شناخت علل، عوامل و زمينه هايى مهجوريت اين كتاب و راههاى رفع آن، به سامان لازم خود نمىرسد.
5- بديلهاى مطرح شده براى قرآن
در جامعه معاصر، ديدگاهها و نگرشهاى ديگرى هم وجود دارد كه داعيه نجات و هدايت انسان را دارند. از اين جهت مىتوان اينان را نوعى رقيب يا بى بديل براى قرآن دانست. به عنوان مثال برخى ممكن است مدعى شوند با وجود قانونهاى بشرى و تأسيس مراكز و نهادهاى قانونگذارى در دنياى امروز، انسان معاصر مىتواند به مدد عقلانيت خود و با استفاده از خرد جمعى و ابزارهايى كه در اختيار دارد قانونهاى مورد نياز خود را متناسب با نيازها و مشكلاتش طراحى نموده و ديگر به قوانين و آموزههاى كتابهاى آسمانى نيازى نيست. از اين رو بايد گفت مسئله تبيين جايگاه قرآن و كارآيى نگرشهاى قرآنى براى جامعه معاصر وقتى كامل مىشود كه بديلهايى كه در مقابل اين كتاب مطرح شده به خوبى مورد بررسى و نقد قرار گرفته و برترىهاى نگرش قرآنى نسبت به آنها بيان شود.
6- انتشارات قرآنى
در زمينه قرآن و جامعه معاصر همچنين لازم است انتشار آثار قرآنى به جد مورد توجه قرار گيرد. اين امر از يك طرف معطوف به اتقان محتوايى آثار منتشر شده درباره قرآن يا از ديدگاه قرآن است و از طرف ديگر ناظر به امور فنى و هنرى مثل صفحه آرايى، چاپ، توزيع و ديگر مسائل زيباشناختى در سطح معيارهاى جهانى.
البته نقد و بررسى و آسيبشناسى آثار، نبايد موجب غفلت از نكته مهم ديگر، يعنى تجليل و تحليل از قرآنيان و قرآن پژوهان باشد. اگر امروزه ما بر خوان گسترده معانى و معاريف قرآنى نشستهايم و از جهان شمولى و كارايى آن سخن مىگوييم، بىترديد بخشى عمده از اين امر، مرهون تلاشها و مجاهدتهاى خالصانه افرادى بى شمار است كه از نخستين روزگاران نزول اين آيات بر پيامبر اسلامصلى الله عليه وآله وسلم تا عصر حاضر با بذل بىدريغ جان، مال و توانايى علمى خود به حراست از اين گنجينه ارزشمند پرداختهاند. اين امر به ويژه در زمان هايى كه ايام به كام و امكانات علمى و مادى مثل امروز نبوده ارزش و اهميتى دوچندان مىيابد. به نظر مىرسد در طول تاريخ درباره هيچ كتاب دينى به اندازه قرآن شرح و تفسير نوشته نشده و كتابى به اين اندازه از زواياى گوناگون مورد كاوش قرار نگرفته است.30 از اين رو يكى از بايستههاى گسترش حيات قرآنى در عصر حاضر، و يكى از راههاى اداى دين و حقشناسى به محضر خادمان قرآن در طول زمان، آن است كه با معرفى احوال و انديشهها و انتشار آثار آنان، به زنده نگاه داشتن انديشه و ياد ايشان اقدام نموده و نسل جديد را با تراث علمى و عقيدتى خويش بيش از پيش آشنا نماييم. اين آشنايى مىتواند علاوه بر كمك به بازاريابى هويت نسل نوخاسته، آنان را به ادامه راه پيشينيان ترغيب نمايد.
7- منتقدان و مخالفان
به طور قطع در عصر حاضر افرادى هستند كه اعتقادى به امكان بهرهگيرى از كتابى چون قرآن براى انسان دوران مدرن و پست مدرن ندارند. قرآن باورانى كه در صدد پىگيرى پروژه «قرآن و انسان معاصر» هستند بايستى بخشى از توان خود را صرف شناخت و نقد ديدگاه اين مخالفان يا منتقدان نمايند.
8- موانع و مشكلات
همچون هر كار مهم و گسترده ديگر، مسئله نظريهپردازى در زمينه استفاده از آموزههاى قرآن براى انسان امروز نيز چه از جنبه نظرى و چه در حوزه عمل و اجرا با موانع و دشوارى هايى رو به روست. به برخى از اين مشكلات در طى بندهاى مقالههاى حاضر اشاره شد. به عنوان مثال، وجود تنوعها و تكثر شديد فرهنگى و اجتماعى در عصر حاضر يا عدم همگرايى و همراهى مسلمانان در زمينه قرآن پژوهى نمونه هايى از موانع موجود بر سر راه استخراج و تبليغ پاسخهاى قرآنى به نيازهاى انسان معاصر است. يكى از شرطهاى موفقيت در اين راه آن است كه مشكلات و موانع موجود با نگاهى آسيب شناختى شناسايى شده و براى مواجهه درست با آنها چاره انديشى شود.
سخن فرجامين
آنچه آمد نه تمام كلام بود نه كلام تمام. بى ترديد موضوعى با اين اهميت وقتى به سامان لازم خود مىرسد كه بيش از پيش در معرض بحث و بررسى انديشوران جهان اسلام قرار گرفته و سويههاى گوناگون آن مورد كاوش قرار گيرد. اميد كه چنين شود.
2- راشد، محمّد، القرآن و تحديدات العصر: رحله الشك و الايمان و فرشات حول المصباح الالهى، چاپ دوّم، دمشق، الاوائل، 2002 م،/ 32-31.
3- بابايى، رضا، ترنم قرآن در سيره معصومانعليهم السلام، اوّل، تهران، نشر هستى نما، 46-25 / 1380
4- براى آگاهى از برخى نكتهها نك: رحمتى، حسينعلى، «دين در دنياى معاصر: ضرورتها و بايستهها» مجموعه مقالات انسان معاصر، دين و كاركردهاى آن، اوّل، بابلسر، انتشارات دانشگاه مازندران،244-209 / 1385
5- به عنوان مثال وقف و موقوفات يكى از امكاناتى است كه در جهان اسلام وجود دارد و مىتوان آنها را براى تبليغ و پژوهشهاى قرآنى، و جذب افراد و جوامع به سوى اين كتاب آسمانى به كار گرفت.
6- خرمشاهى، بهاءالدين، قرآن شناخت؛ مباحثى در فرهنگ آفرينى قرآن، دوّم، تهران، طرح نو، 158 / 1375
7. Bangura, Abdul Karim, The Holy Quran and ContemporaryIssues, New York,Iuniverse 2003
8- ابوزيد، نصر حامد، مفهوم النص: دراسة فى العلوم القرآن، چاپ سوّم، بيروت، المركز الثقافى العربى، 1996 م.
9- نيفر، احميده، الانسان و القرآن وجها لوجه؛ التفاسير القرآنية المعاصرة، اوّل، دمشق، دارالفكر، 2000 م.
10- قرآن شناخت،/ 44-15.
11- همان،/ 180-143.
12- قال علىعليه السلام: «إنّ القرآن، ظاهره انيق و باطنه عميق. لاتفنى عجائبه و لاتنقضى غرائبه و لا تكشف الظلمات الا به» نهج البلاغه، به كوشش صبحى صالح، قم، دارالهجرة،/ 61.
13- از جمله آيه «و يوم نبعث فى كل اُمّة شهيداً عليهم من انفسهم و جئنابك شهيداً على هولاء و نزّلنا عليك الكتاب تبياناً لكلّ شىءٍ و هدىً و رحمةً و بشرى للمسلمين» (نحل،/ 89). برخى معتقدند اين آيه، از صريحترين آيههاى مربوط به جامعيت قرآن است (نك: عابدينى، احمد، ژرفايى قرآن و شيوههاى برداشت از آن، اوّل، اصفهان، مبارك، 59 / 1382).
14- براى پيگيرى اين بحث به گونهاى گستردهتر، بنگريد به: كلانترى، ابراهيم، قرآن و چگونگى پاسخگويى به نيازهاى زمان، اوّل، قم، نشر معارف، 344-269 / 1382.
15- به عنوان مثال اين موضوع در سخنان اخير پاپ بنديكت شانزدهم، هر چند به نقل از يك امپراطور چند قرن پيش، مطرح شد كه آموزههاى اسلامى و قرآن خلاف عقل و عقلانيت است )اين سخن پاپ از سوى افراد مختلف مورد نقد واقع شد. به عنوان نمونه نك: رحمتى، حسينعلى، «رو در روى حقيقت و مصلحت: به بهانه سخنان اخير پاپ»، روزنامه اطلاعات، شنبه 8 مهر 6 / 1385.
16- «يا ايّها النّاس إنّا خلقناكم من ذكرٍ و أنثى و جعلناكم شعوباً و قبائل لتعارفوا» (حجرات،/ 13)
71. Life styles
18- «انى جاعلك للنّاس إماماً» (بقره،/ 124).
19- مثل كار دكتر نجارزادگان در كتاب تفسير تطبيقى. نك: نجارزادگان، فتح اللَّه، تفسير تطبيقى: بررسى تطبيقى مبانى تفسير قرآن و معارفى از آيات در ديدگاه فريقين، اوّل، قم، مركز جهانى علوم اسلامى، 1383.
20- همان،/ 14.
12. Interdisciplinary
22- «احلّ اللَّه البيع و حرّم الربا» (بقره،/ 275).
32. Mcluhan, Marshall, Gutenberg Galaxy: The Making of Typographic Man, Toronto, University of Toronto Press, 1962
24- كاستلز، مانوئل، عصر اطلاعات: اقتصاد، جامعه و فرهنگ، احد عليقليان و افشين پاكباز، چهارم، تهران، طرح نو، 1384.
25- صغير، محمدحسين على، المستشرقون و الدراسات القرآنية، اوّل، بيروت، دارالمورخ العربى، 1420 ه،/ 18-13.
26- قال ابوعبداللَّهعليه السلام: «كونوا دعاة للنّاس بغير السنتكم» كلينى، محمد بن يعقوب، الكافى، چهارم، تهران، دارالكتب الاسلامية، 78/2 1365.
27- قال الصادقعليه السلام: «معاشر الشيعه! كونوا لنا زيناً و لا تكونوا علينا شيناً» حر عاملى، محمد بن حسن، وسائل الشيعه، اوّل، قم، مؤسسة آل البيت لاحياء التراث، 1409 ه، 194/12.
28- به گفته قرآن، يكى از حسرتهاى آدميان در قيامت، غفلت از كتاب خدا و يكى از شكوايههاى پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم هم، شكايت از مهجوريت قرآن است (فرقان،/ 30-29).
29- براى برخى از اين موارد نك: مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، بيروت، مؤسسة الوفاء، 1404 ه، 151/7 و 55/82.
30- بخشى از تأليفهاى قرآنى البته در زمينه علوم مربوط به قرآن است (براى آگاهى از سير تحول و تطورهاى انجام گرفته در حوزه تأليفات مرتبط با علوم قرآنى، نك: اقبال، ابراهيم، فرهنگنامه علوم قرآن، اوّل، تهران، چاپ و تكثير بينالملل، 1385).
براى آشنايى با برخى از آثار نگاشته شده درباره قرآن، بنگريد به يكى از بزرگترين مأخذشناسىهاى قرآنى يعنى كتابنامه بزرگ قرآن كريم، نك: بكايى، محمدحسن، كتابنامه بزرگ قرآن كريم، اوّل، تهران، نشر قبله و تراوش قلم، 1374. )تا كنون بيش از هفده جلد از اين مأخذشناسى منتشر شده است).
چکیده: اين نوشتار در پى بيان ارزش تعدد و اختلافات قرائات در قرآن است. نويسنده در آغاز به تعريف واژه هايى چون قرائت، علم قرائت، حجيت قرائات مى پردازد سپس از اهميت دانش قرائت سخن مى گويد. آنگاه تاريخچه قرائات را به بحث مى گيرد و راز اختلاف قرائات را توضيح مى دهد در ادامه نسبت ميان قرآن و قرائات را بيان كرده، ضوابط حجيت قرائات را بررسى مى كند. نويسنده در اين بخش از ديدگاه هاى گوناگون نسبت به حجيت قرائات سخن گفته و دلايل آنها را مطرح مى كند. ويژگى هاى قرائت ايده آل و جمع بندى از مباحث، بخش هاى ديگرى است كه در اين نوشتار بدان پرداخته شده است.
هدف اين نوشتار، بررسى كوتاهى درباره «حجيت قراءات قرآن» است تا از اين طريق ارزش قراءات روشن گردد. امّا پيش از ورود به بحث، پرداختن به تعريف برخى واژهها، بيان اهميت دانش قرائت، تاريخچه قراءات و منشأ و راز اختلاف قراءات، به عنوان مقدمه بحث، ضرورى مىنمايد. بنابراين به ترتيب به بررسى مسائل زير مىپردازيم:
1. تعاريف
در اين بخش، تعريف واژهها و اصطلاحات زير انجام مىگيرد:
مفهوم قرائت
مفهوم رايج قرائت، خواندن است.1 اما به طور اساسى، قرائت به معناى گردهم آمدن و آشكار شدن است.2 از اين رو فعل «قرء» مهموز، با «قرى» ناقص، نزديك به يكديگر و هم معنى دانسته شدهاند.3 اگر اين ديدگاه پذيرفته شود، آشكار شدن و آشكار كردن حروف و كلمات و به هم پيوستن و اجتماع كلمات، قرائت خواهد بود.
نتيجهاى كه در آغاز تعريف ياد شده مىگيريم اين است كه در مورد قرآن، اظهار متن و پيوند دادن به كلمات وحى، قرائت خواهد بود. اما اگر در شيوه اداى كلمات و تلفظ كلام خدا كمترين دخالتى از سوى ما انجام گيرد، ديگر قرائت حقيقى نيست.
تعريف علم قرائت
درباره دانش قرائت، تعريف دو تن از دانايان اين فن را بازگو مىكنيم:
- «زركشى» مىگويد: «قراءات عبارت از اختلاف مربوط به الفاظ و عبارات وحى است كه اين اختلاف، در مورد حروف و كلمات قرآن و كيفيت آنها از قبيل تخفيف و تشديد و مانند آن از سوى قراء نقل شده است».4
- «ابن الجزرى» چنين آورده است: «قراءات، عبارت از علم به كيفيت اداء كلمات قرآن و اختلاف اين كيفيت مىباشد، اختلافى كه به ناقل و راوى آن منسوب است».5 چنانكه مشاهده مىشود ميان اين دو تعريف همانندى كامل هست.
از پيشينه ديرين دانش قرائت در اسلام و بهاى فوق العادهاى كه از سوى مسلمانان به آن داده مىشده است، مىتوان به اين واقعيت رسيد كه حفظ متن وحى براى مسلمانان تا چه اندازه مهم و با ارزش بوده است كه به تدوين آثار علمى فراوان و اقدامات عملى مربوط به اين رشته علمى روى آوردهاند.6
حجيت قراءات
مراد از حجيت، قابليت احتجاج داشتن يا حجّت بودن است. حجّت نيز به معنى برهانى است كه بتوان به آن استدلال كرده، چيزى را اثبات كرد.7
اگر قرائت را حجت بدانيم، مفهومش پذيرش نوعى قرائت و ترتيب اثر دادن به آن است. امّا اگر قرائت حجت نباشد، فاقد نقش و كارآيى دانسته مىشود و در اين صورت اين پرسش جدى مطرح خواهد شد كه چرا به امر قرائت بهاى بسيارى داده شده است؟ و آيا مىتوان تمام كوششى را كه در اين زمينه انجام گرفته است بيهوده دانست؟
2 - اهميت دانش قرائت
مسئله قرائت و شكلگيرى علم قرائت از نظر ما ارزش و اهميت بسيارى دارد. شايد بتوان گفت مهمترين عامل صيانت قرآن از تحريف، همين مسئله بوده، هست و خواهد بود. زيرا ممارست بر خواندن قرآن و پىگيرى اين امر از آغاز نزول وحى تاكنون و از اين پس، آن را به صورت متن متواتر و تغيير ناپذيرى در آورده كه تغيير آن به گونه عادى يا حتى از نظر عقل، محال است.
حال اگر مسلمانان به قرائت اهتمامى نداشته و بدان مبادرت نمىكردند آيا قرآن به اين صورت حفظ شده و به دست ما رسيده بود؟
سفارشهاى فراوان پيامبر اسلام و پيشوايان دين درباره ارزش و ثواب قرائت قرآن،8 جاى انكار ندارد. حتى قرائتى كه كمترين فهمى به همراهش نباشد، نيز فضيلت دارد.9 بايد ديد اين همه تأكيد در مورد قرائت قرآن به چه منظور بوده است؟ آيا جز اين بوده كه صيانت قرآن به عنوان والاترين هدف، منظور است؟ و آيا دست يابى به اين هدف جز از راه سامان دادن امر قرائت، قانونمند كردن آن و شكل دادن آن در قالب «علم قرائت»، امكانپذير بوده است؟
حتّى در زمينه اختلاف قرائتها نيز ارزيابى مثبت انجام گرفته و براى آن فوايدى بيان شده است.10 نتايج مثبتى مانند آسان كردن كار بر امت مسلمان براى تلفظ كلمات قرآن با لهجههاى خويش كه طبعاً داراى زبانهاى متعدد و گويشهاى فراوان بوده و هستند؛ آشكار شدن حكم فقهى مورد اجماع و اتفاق فقهأ؛ ترجيح حكم فقهى بر حكم فقهى ديگر؛ جمع كردن ميان دو حكم مختلف فقهى؛ مهمتر از همه آشكار شدن اوج بلاغت، اعجاز و ايجاز قرآن كه به رغم حفظ ماده و شكل كلماتش، هيأتها و حالات و تلفظهاى گوناگون در مورد آن امكانپذير است.
بنابر احتمالى قوى مىتوان گفت كه: قراءات گوناگون كه از زمان شخص پيامبر اسلامصلى الله عليه وآله پديد آمده است، ناپسند ايشان نبوده و مصداقى براى «اختلاف امّتى رحمة»11، مىتواند باشد.
البته جاى ترديد نيست كه اختلاف نيز بايد روشمند و قانونمند باشد، تا پيامدهاى نامطلوبى نداشته باشد. و بايد پذيرفت كه چون قرائت امرى است صد در صد متكى به سماع و اصطلاحاً «توقيفى»، يا بخشى است از سنّت نبوى صلى الله عليه وآله، پديده اختلاف قراءات نيز تنها در همين چارچوب پذيرفتنى و پذيرش كمترين اجتهاد شخصى در امر قرائت ناممكن است؛ چنانچه در تاريخ اسلام نيز پذيرفته نشده و با اين «بدعت گزارى»، به شدت مخالفت شده است.
3. تاريخچه قراءات
درك ارزش علم قرائت در گرو آگاهى با تاريخچه قراءات و شناخت مراحل آن است.
براى قرائت شانزده مرحله تاريخى مهم بيان شده است12، كه اكنون نيازى به شرح آنها نيست. امّا به اجمال بايد دانست كه روند تطور قرائت از فرشته وحى آغاز شده است كه فرستاده خدا و امين وحى بوده و به پيامبر گرامى اسلامصلى الله عليه وآله فرمان داده است كه: «اقرأ باسم ربّك الذى خلق...» (علق/1). در حقيقت نخستين مقرى، جبرئيل امين بوده است و پس از او دومين كس، پيغمبر اسلامصلى الله عليه وآله كه فرمان «و قرآناً فرقناه لتقرأه على النّاس على مُكثٍ و نزّلناه تنزيلاً»، (إسراء /106) را امتثال كرده است.
مخاطبان وحى و شنوندگان قرائت پيامبر اسلامصلى الله عليه وآله نيز، همزمان به دو كار مهم پرداختهاند: نخست كتابت دقيق و گسترده وحى و ديگر گسترش فوق العاده قرائت قرآن و نيز به خاطر سپردن آن، كه ويژگى عمده آنها نيز همين تكيه بر كار حفظ بوده كه تا اندازه زيادى جاى كتابت و برخوردارى از سواد خواندن و نوشتن را مىگرفته است.
بررسى مراحل گوناگون شكلگيرى و رشد علم قرائت، پيدايش قراءات و فراز و نشيبهاى آن، ما را به اين حقيقت مىرساند كه نبايد مسئله قرائت را ساده پنداشت؛ و مسئله اجتهاد قاريان را عمده كرده و به دليل اختلاف قراءات يك باره از حجيت آنها دست شست.
4. راز اختلاف قراءات
پديده اختلاف قراءات از سويى جاى انكار ندارد و از سوى ديگر توجّه به عوامل آن مىتواند راهگشا باشد.
براى اختلاف قراءات، عوامل گوناگونى بر شمردهاند،13 كه بررسى آنها در بحث كنونى ضرورى نيست، اما بيان فهرست آنها زيانى ندارد:
1 - اختلاف و تعدد قرائت شخص پيغمبر اسلامصلى الله عليه وآله
2 - تنوع و اختلاف تقرير و تأييد پيامبر اسلامصلى الله عليه وآله
3 - اختلاف و تعدد نزول قرآن.
4 - اختلاف روايت و نقل از صحابه.
5 - اختلاف و تعدّد لهجهها.
6 - تهى بودن مصاحف عثمانى از نقطه و اعراب.
7 - اجتهاد قاريان.
8 - تهى بودن مصاحف عثمانى از حرف «الف»
9 - زياده روى برخى از قاريان در بكارگيرى قواعد ادبيات عرب.
10 - ويژگىهاى اخلاقى ناپسند برخى قاريان.
11 - عوامل گوناگونى مانند گمان اشتباه در نسخه قرآن، اهداف سياسى، آميخته شدن شرح و تفسير با نص مصحف، كم سوادى قارى و مواضع اعتقادى قارى.
بررسى نقش هر يك از اين عوامل به صورت مستند و آمارى، مىتواند سهم هر كدام را در رشد اختلاف قراءات نشان دهد. اما ناديده گرفتن برخى از آنها و يا پر رنگ كردن نقش برخى ديگر از آنها، مىتواند مشكلاتى را پديد آورد. در ادامه بحث خواهيم ديد كه مقتضاى تحقيق و واقع بينى، توجّه بيشتر به كدام يك از عوامل بالا است.
5. نسبت ميان قرآن و قراءات
در مورد يكى بودن قرآن و قراءات ديدگاههاى متفاوتى ابراز شده است.14 برخى ديدگاهها، اين دو را يكى دانسته و برخى دگر، كاملاً اين دو را جداى از يكديگر شمردهاند. و ديدگاه سوّم به افراط قراءات شاذه را نيز قرآن انگاشته است.
چكيده استدلال نظريه دوم، اين است كه قرآن متواتر است، بر خلاف قراءات كه نه تنها متواتر نيستند، بلكه محصول اجتهاد قاريانند. پس ميان قرآن و قراءات، تباين و دو گانگى وجود دارد.15
گرچه ادعاى تواتر قراءات، نادرست است، ليكن تخطئه قراءات و جدا كردن كامل آنها از قرآن نيز، به راحتى قابل قبول نيست. توضيح اين مطلب را در بخش ديگرى خواهيم آورد.
6. ضوابط حجيت قراءات
پس از بيان مقدّمه بحث مىتوان به بررسى مسئله حجيّت قراءات پرداخت. در اين باره مطالب زير را مورد توجّه قرار مىدهيم:
تفاوت احتجاج و حجيت
نخست بايد توجّه كرد كه احتجاج بر يك قرائت با حجّيت آن تفاوت دارد. احتجاج در مورد يك قرائت بدين معناست كه براى نشان دادن برترى آن بر ساير قراءات، استدلال شود. اما مفهوم حجيت قرائت برهانى بودن و امكان پذيرش عملى آن است.
همين جا بايد يادآورى كرد كه احتجاج بر قرائت، لزوماً اجتهادى بودن آن را نتيجه نمىدهد، چه اينكه اصل سماعى بودن قرائت، خدشهناپذير بوده هرگونه احتجاجى در قرائت بايد مبتنى بر اين اصل باشد. حجيت قرائت نيز بر اين اصل استوار و از باب حجيت سنّت نبوىصلى الله عليه وآله است. گو اينكه سماع در قرائت اشراب شده باشد، زيرا بر فرض اجتهاد در مورد يك متن، ديگر قرائت آن، صورت نگرفته است چه اين كه قرائت متن آن است كه همراه آن از صاحب آن دريافت شده باشد.
نگاهى به ضوابط سه گانه مشهور
در زمينه اعتبار قرائت و شرايط حجيت آن، سه شرط مورد پذيرش قرار گرفته است.16
1. صحّت سند.
2. موافقت با رسم الخط عثمانى.
3. تطابق با وجوه عربيت.
عمدهترين شرط، «صحّت سند»، يعنى منتسب بودن قرائت به پيامبر اسلامصلى الله عليه وآله است. كه به هيچ روى اخلال به آن روا نبوده، بى آن، قرائت اجتهادى و بى ارزش است. بديهى است بدون احراز اين شرط، طرح و درميان آورى يك قرائت روا نيست، چه رسد به اينكه پذيرفتنى باشد. در حقيقت، با نبود اين شرط، نيازى به تخطئه قرائت نيست چه اينكه خود به خود بى ارزش است.
در صورت فقدان شرط نخست، نوبت به شرط دوم و سوم نيز نمىرسد. در واقع شرطهاى دوم و سوم، راههايى براى كشف صحّت سند و تأكيدى بر آن به شمار مىآيند و بى آن قابل طرح نيستند.
اما در صورت احراز شرط نخست در مورد هر قرائتى، بايد آن را پذيرفت و هيچ راهى براى انكار آن باقى نمىماند. مسئله حجيّت قرائت نيز دقيقاً همين جا مطرح مىشود.
در ردّ حجيت قراءات و جدا دانستن آنها از قرآن، ادلّهاى اقامه شده يا ديدگاههاى خاصى ابراز گرديده كه پاسخ گويى به آنها لازم است:
بى نقش بودن قاريان
گفته شده است: «آنچه توسط قاريان به دست ما رسيده ويژگىهاى قراءات آنهاست. اما اصل قرآن از راه تواتر به ما رسيده و قاريان در اين مورد نقشى نداشتهاند».17
در پاسخ مىگوييم: با توجّه به شرطِ صحّت سند در اعتبار قرائت و با فرض اتصال سند به پيامبر اسلامصلى الله عليه وآله، با فرض عدم تواتر سند - كه هيچ نيازى به آن نيست - چگونه مىتوان قراءات را تنها مربوط به قراء و بريده از سنّت نبوىصلى الله عليه وآله دانست؟
گر چه در تواتر قرآن هيچ ترديدى نيست، ليكن پرسش اين است كه تواتر قراءات - مانند هر تواتر ديگر - چگونه فراهم آمده است. اگر قرائت قرآن به هنگام نزول قرآن و روزگار زندگانى پيامبر اسلامصلى الله عليه وآله، در سطحى بسيار گسترده انجام نگرفته بود، آيا تواتر مورد نظر حاصل شده بود؟ و مگر آنچه قاريان براى ما بازگو كردهاند چيزى جز همان قرائتهاى ايجادگر تواتر است؟ بنابراين، ناديده گرفتن نقش قاريان در ايجاد تواتر پذيرفتنى نيست و بدون پذيرش نقش قرائتهاى عصر نزول وحى در ايجاد تواتر، تصور وجود تواتر امرى نادرست خواهد بود.
نقش منفى اختلاف قراءات.
«اختلاف قراءات سبب آميخته شدن قرآن به غير قرآن است. امّا اين امر آسيبى به تواتر قرآن نمىرساند، زيرا ماده قرآن متواتر است؛ گرچه در مورد هيأت و اعراب كلمات قرآن اختلاف نظر باشد».18
افزون بر آنچه پيشتر به عنوان نتايج مثبت اختلاف قراءات بيان شد، گوييم: چگونه به رغم حفظ ماده و كلمات قرآن، امكان اشتباه قرآن با غيرش - به خاطر اختلاف در هيأت و تلفظ كلمات - پيش مىآيد؟ با يقين به نيفزودن چيزى بر قرآن و نكاستن از آن، چه جاى اين نگرانى هست؟
دو ديگر اينكه، غير مستند بودن قرائت، اجتهادى بودن آن و شذوذش آن را از اعتبار ساقط مىكند و نوبت به منظور كردن نقشى منفى براى آن نمىرسد.
حقيقت نيز اين است كه به رغم وجود قراءات گوناگون، حتى شاذ و مجعول، بر دامن كبريايى قرآن گردى ننشسته و سبب اشتباه آن به غيرش نشده است.
اجتهاد در قرائت و روايت نبودن قراءات
در پاسخ به اين نظر كه حتى با فرض عدم تواتر قراءات، آنها خبر واحد بوده و مشمول ادلّه حجيت خبر واحداند گفته شده است:
«روايت بودن قراءات معلوم نيست تا به عنوان خبر واحد حجت باشند و شايد قراءات اجتهاد قاريان بوده است».19 پاسخ سخن ياد شده اين است كه: ادّعاى عدم وضوح روايت بودن قراءات دليلى ندارد. آنچه كه ظاهر امر است، قراءات روايتاند و شرايط روايت و خبر واحد را دارا هستند، چنانكه ديدگاه خود اشكال كننده نيز همين بوده كه چون از قاريان مشهور ياد كرده، راويانِ آنها را هم نام برده است.20 تنها نكته قابل تأمّل و درنگ، خدشه كردن در وثاقت برخى راويان است كه اين هم ضررى به اصل مدّعا نمىزند.
تكيه بر احتمال اجتهادى بودن قراءات نيز، در برابر امرى محقق و مسلم، يعنى سماعى بودن و روايى بودن آنها ارزشى ندارد.
بى دليلى پيروى از قاريان و احتمال اشتباه آنان
«حجت نبودن قراءات مشهور است و نمىتوان از آنها حكم شرعى را استفاده كرد، چون درباره هر يك از قاريان، احتمال غلط و اشتباه وجود دارد و دليل عقلى يا شرعى بر لزوم پيروى از يكى از اينان وارد نشده است. بلكه عقل و دين از پيروى غير علم منع كردهاند».21
در پاسخ به اين استدلال مىتوان گفت: احتمال اشتباه قارى مانند احتمال اجتهاد اوست و در صورتى پذيرفتنى است كه اصل در قرائت نقل و سماع نباشد. امّا اگر اين اصل و روايت بودن قرائت پذيرفته شد، تنها مشكل، عدم وثاقت راوى است، كه با فرض وثاقت او، ديگر احتمال اشتباه او - كه نظر خودش را نمىگويد - قابل طرح نيست.
دليل عقلى و شرعى پيروى از قراء نيز، همان ادله حجيت خبر واحد است. ادله منع كننده پيروى از گمان و غير علم نيز مربوط به جايى است كه صرف گمان مطرح باشد نه اخبار آحاد كه به نقل قراءات مىپردازند.
استفاده حكم شرعى نيز اگر از هر خبر واحد ثقهاى روا باشد، قراءات نيز به عنوان صغراى آن قياس تلقى شده و مورد استفاده قرار خواهند گرفت.
مشكل علم اجمالى
استدلال ديگرى كه در مورد ناروا بودن پذيرش قراءات شده، اين است كه:
«اگر بپذيريم تمام قراءات مستند به روايتاند و تمام راويان آنها نيز ثقهاند، باز هم علم اجمالى داريم كه برخى از اين قراءات از پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله، صادر نشده است و چنين علمى به تعارض ميان روايات مىانجامد و همه آنها از حجيت ساقط خواهند شد. اعتبار بخشيدن به برخى از آنها نيز ترجيح بدون مرجح است و ناچار بايد به مرجّحات باب تعارض مراجعه كرد».22
آنچه در اينجا اهميت زيادى دارد، پى بردن به منشأ علم اجمالى ادعا شده و اثبات وجود آن است.
عامل پيدايش علم اجمالى در درون قرائت نهفته است يا بيرون از آن؟ عامل بيرونى فرضى چه ربطى به قرائت داشته و كدام است؟
اگر عامل ياد شده درونى باشد، يا به متن قرائت مربوط مىشود و يا به سند آن.
آيا وثاقت تمام رجال سند قرائت سبب پيدايش علم اجمالى شده است؟ اين دو كه به هم ربطى ندارند، چه اينكه منطقى نيست به خاطر وثاقت رجال سند، متنى را به نا استوارى متهم كنيم! يعنى وقتى دستمان به سند نمىرسد، مدعى علم اجمالى به عدم صدور برخى قراءات شويم! اصولاً مفهوم وثاقت تمام رجال سند، صدور يقينى قراءات است و ديگر جايى براى علم اجمالى ادعايى نيست.
و اگر عامل درونى ياد شده مربوط به سند نيست و مربوط به خود متن است؛ يعنى اشكالى در دلالت يك حديث از ميان احاديث هست كه موجب ادعاى وجود علم اجمالى شده است؛ در اين صورت، بايد به همان حديث بپردازيم نه از تمام روايات دست برداريم.
بارى اگر بر وجود علم اجمالى اصرار شود، بايد بدانيم پس از مراجعه به مرجّحات، قرائتى اعتبار خواهد يافت كه مرجّح يا مرجّحاتى داشته باشد. در اين حالت نيز گزينش يك قرائت بى دليل نخواهد بود. و طبيعى است كه رها كردن متن بدون قرائت نا ممكن است و هر قرائتى كه انتخاب شود بايد واجد تمام شرايط از جمله صحت سند باشد و قراءات مرجوح نيز با دليل كنار گذاشته شوند.
تخطئه قراءات به خاطر اجتهادِ قاريان
گفته شده بزرگترين عامل اختلاف قراءات، اجتهاد قاريان بوده است. بر اجتهاد، استبداد به رأى نيز افزوده شده است.
همين اجتهاد و استبداد به رأى سبب بروز مخالفتهايى با قاريان شده است.
موضعگيرى در برابر كسايى به خاطر «نبر»؛ يعنى تلفظ كلمات با همزه، تخطئه شدن حمزة بن حبيب زيات، تعقيب و تنبيه و توبه داده شدن به خاطر ديدگاه وى درباره ديدگاه ابن شنبوذ، حذف شرط تطابق با رسم الخط عثمانى از شرايط اعتبار قرائت و محاكمه شدن ابن مقسم بغدادى به دليل تكيه بر موافقت با وجوه عربيت به عنوان تنها شرط اعتبار قرائت و ناديده گرفتن دو شرط ديگر، گوياى اجتهادى بودن قراءات است.23
درباره ابوبكر عطار، شاگرد ابن شنبوذ نيز در تاريخ ثبت است كه به خاطر زياده روى در ادب عربى در امر قرائت، مورد اعتراض شديد فقهاء قرار گرفت، و چون از دفاع خويش در محاكمه ناتوان گشت به ناچار توبه كرده و تسليم شد.24
ابو عثمان مازنى، قرائت اهل مدينه و نافع بن ابى نعيم را تخطئه مىكرده است.
ابوعباس مبرّد نيز قرائت اهل مدينه را لحن فاحش مىدانسته است.
فارسى، ابن مجاهد، حوفى و ابن عطية در مواردى قرائت ابن عامر، قارى اهل شام را، نادرست مىدانستهاند و نحاسّ، اخفش، ابوحاتم و ابن جنى نيز، در مواردى به تخطئه قاريان پرداختهاند.25
امام احمد بن حنبل بسيارى از قراءات حمزه را انكار مىكرده است. ابوبكر بن عياش، يكى از دو راوى عاصم، قرائت حمزه را بدعت مىشمرده است. و ابن دريد مىگفته، دوست دارم قرائت حمزه از كوفه بيرون رود. اين قبيل مخالفتها، مهمترين رهبردى است كه ائمه سلف منكر تواتر قراءات بودهاند.26
كتابهاى مستقلى نيز نگاشته شده كه در آنها لغزشها و خطاهاى قاريان مشهور، جمع آورى شده است.27
در مورد بزى، يكى از دو راوى ابن كثير، نقل شده كه در يك مورد از قرائت خود دست برداشته است و اين گواه اجتهادى بودن آن بوده است و گرنه اين كار را نمىكرد.28
پارهاى از قراءات قاريان هفتگانه نيز شاذ دانسته شده است كه اين گواه اجتهادى بودن آنها و مرفوض واقع شدن آنهاست.29
مكى بن ابيطالب نيز نمونههايى از قراءات اجتهادى را در كتاب مهمّش، «الكشف عن وجوه القراءات السبع» گرد آورده است.30 در پاسخ به اين استدلال بازگويى موارد زير سودمند به نظر مىرسد.
نخست آن كه، مخالفتها و تخطئه كردنها در مورد قراءات اجتهادى گوياى اين حقيقت نيز هست كه حساسيت زيادى در مورد اين گونه قراءات وجود داشته است. اما طرح مخالفتها و نتيجه دادن آنها، گواه اجتهادى نبودن قراءات نزد بيشتر قاريان بوده است.
دوم: كسانى چون ابن مقسم و ابن شنبوذ، اندك شمار بودهاند و به همين دليل مواضع و ديدگاههاى آنان، حتى در زمان خودشان شكست خورده است. پس نبايد همه قاريان را مانند نامبردگان دانست و گرنه بايد تاريخ قراءات آكنده از ماجراهاى تلخى مانند ماجراى ابن شنبوذ باشد.
سوّم: در مورد مخالفتها بايد بررسىهاى دقيق موردى انجام گيرد، تا ماهيت آنها آشكار گردد. با قاطعيت تمام نمىتوان هر مخالفتى را به حق و برخاسته از حسن نيت دانست. اين احتمال نيز كه برخى تخطئه كردنها، از هواهاى نفسانى و رقابتهاى ناسالم سرچشمه مىگرفته است، ما را به تأمل وا داشته، و تا كشف حقيقت همراهى مىكند.
چهارم: برگشتن قارى از قرائتى پس از آگاهى بر خطايش، دليل بر اجتهادى بودن قرائت نيست. قارى ثقه، معصوم نيست كه از خطا مصون باشد. خطاى او نيز به وثاقتش آسيب نمىرساند. و پس از كشف اشتباه، كه ممكن است مربوط به شتابزدگى، حواس پرتى و مانند اينها باشد، قارى مىتواند به خطايش اقرار كرده به قرائت مستند و درست روى آورد. آرى در صورت اجتهادى بودن قرائت است كه قارى حاضر نيست به راحتى از نظر نادرستش دست بر دارد و مانند ابن مقسم و ابن شنبوذ بر آن اصرار مىورزد.
پنجم: در نظر گرفتن اندك قرائتهاى اجتهادى برخاسته از شذوذ نفسى پارهاى قاريان، بسيار با اهميت است. طرد اين موارد مطلوب است و در اين حالت است كه ما بر شرط صحت سند پاى فشرده و آن را رعايت كردهايم.
بنابراين، شمار اندك قرائتهاى شاذ كه در مقايسه با موارد اختلاف قراءات، كه آنها نيز نسبت به حجم كل قرآن اندك است،31 نمىتواند به توقيفى بودن قراءات آسيبى برساند.
ويژگىهاى قرائت ايده آل
به دنبال مناقشه در شرايط سه گانه مشهور براى اعتبار قرائت32، شرايط ديگرى براى اعتبار قرائت پيشنهاد شده است از جمله: «قرائتى موافق با نص قرآن است كه ميان مردم مشهور و معروف بوده در طول تاريخ آن را تلقى به قبول كرده باشند»33
قرائت ايدهآل و قابل قبول، همانند خود قرآن كه از سوى خداى يگانه نازل شده است، بيش از يك قرائت، نيست. قرائتى پذيرفتنى است كه تمام قاريان يا بيشترشان بر آن اتفاق نظر داشته باشند و ساير شرايط لازم را هم داشته باشد».34
«قرائتى كه حفص از عاصم روايت كرده، به دو دليل مورد قبول جامعه اسلامى قرار گرفته است: نخست آن كه قرائت حفض قرائت همه مسلمانها بوده است. و ديگر اينكه عاصم در ميان قاريان، برجسته بوده ويژگىهاى منحصر به فردى داشته كه او را زبانزد كرده است و از نيروى ضبط و حافظه قوى برخوردار بوده است. او قرائتش را از ابوعبدالرحمن سلمى گرفته و او نيز از اميرالمؤمنين علىعليه السلام.»35
«ملاك صحت قرائت سه چيز است: موافقت در ماده و صورت و نظم كلمات با ثبت مصحف معروف ميان عموم مسلمانان، موافق بودن با فصيحترين لغت و رايجترين متون عربى و نبودن دليل قطعى عقلى و شرعى بر خلاف آن».36
درباره اين ديدگاه توجّه به نكات زير لازم است:
يك. چگونه، قرائتى شهرت و معروفيت يافته است؟ اگر مسلمانان صدر اسلام و قاريان آن دوره به قرائت اهتمام نمىداشتند و نيز مسلمانان و قاريان دورههاى پس از آن كار آنها را دنبال نكرده بودند، آيا اكنون امكان دسترسى به قرائتى مشهور وجود داشت؟
بنابراين، شهرت يك قرائت نيز ريشه در تلاش مسلمانان و قاريان دارد. و سهم قراءات را در اين باره نبايد از ياد برد.
دو. اينكه به دليل يگانگى خدا، قرائت قرآن نيز يگانه دانسته شود، جاى تأمل و دقت دارد. زيرا در پارهاى از روايات،37 مسئله تعدد نزول قرآن مطرح شده و آن را يكى از عوامل اختلاف قراءات دانستهاند. اگر سند اين روايات صحيح باشد، ديدگاه وحدت قرائت نادرست خواهد بود.
سه. در اينكه قرائت عاصم، قرائتى صحيح و واجد شرايط است، سخنى نيست، امّا بحث بر سر اين است كه اگر قرائتى مانند قرائت عاصم و واجد شرايط آن وجود داشته باشد، چه راهى براى ناديده گرفتن آن وجود دارد؟
چهار. اكنون در مغرب جهان اسلام، در سطحى گسترده قرائت، نافع به روايت ورش، رواج دارد. و سالهاى اخير، دولت سعودى، قرآنى بر اساس قرائت ياد شده، براى مسلمانان آن منطقه، چاپ و منتشر كرده است.
حال چگونه مىتوان گفت همه مسلمانان از قرائت «عاصم»، پيروى مىكنند و جز اين قرائت، قرائت مشهور و معروف ديگرى وجود ندارد؟
پنج. تفاوت چندانى ميان شرايطى كه براى قرائت ايدهآل بيان شد و شرايط مشهور وجود ندارد. زيرا شرط اول كه مطابقت با رسم الخط مصحف معروف ميان عموم مسلمانان است، جايگزين شرط موافقت با رسم الخط مصحف عثمانى شده است. گو اينكه مصاحف عثمانى از ميان رفتهاند ليكن مىتوان مصاحف كنونى را به كلى غير از آنها و داراى رسم الخطى جز آنها دانست. يا اينكه تفاوت ميان مصاحف فعلى و مصاحف عثمانى، تهى بودن آنها از نقطه، شكل و اعراب و برخوردارى اينها از اين ويژگىهاست.
بر اين نكته بيفزاييم چيزى كه مورد قبول صاحب اين ديدگاه - ديدگاه وحدت قرائت - نيز هست، اينكه نص موجود، همان نص متواتر و بر جاى مانده از صدر اسلام است كه كمترين تغييرى نكرده است. پس مصاحف كنونى نيز مغاير با مصاحف عثمانى نيستند.
شرط دوم در مورد هماهنگى با برجستهترين متون عربى، چندان فرقى با شرط مطابقت با وجوه عربيت ندارد، جز اينكه در شرط مشهور بر ادبيت بيشتر تكيه شده است.
و شرط سوم نيز گونه تغيير نام يافته شرط اصلى مشهور، يعنى صحت سند است. زيرا فرقى نيست كه نقلى بودن و مستند بودن براى قرائت شرط شود، يا اينكه گفته شود قرائت نبايد در مقابل خود دليلى از سنّت متواتر يا عقل داشته باشد. چه اينكه دين و عقل نبايد با هم ناسازگار باشند.
آخرين اشكال بر حجيّت قراءات
پذيرش مستند بودن قراءات و انتساب آنها به پيامبر اسلامصلى الله عليه وآله، با وصف اختلاف قراءات و اختلاف شيوههاى قاريان، از نظر عقلى ناممكن است، چه رسد به اينكه بتوان آن را اثبات كرد.38
از نظر عقلى چه امتناعى دارد كه در مورد يك متن، دست كم شيوه نگارش به گونهاى باشد كه قرائتهاى مختلف را پذيرا باشد؟ آيا درباره رسم الخط مصاحف عثمانى عامدانه چنين وضعيتى پيش آورده نشده است؟ اگر مسئله تعدد نزول و تعدد تقرير پيامبر اسلامصلى الله عليه وآله نيز پذيرفته شود، باز از نظر عقلى با امتناعى روبرو نيستيم.
كسانى كه اثباتاً در اين باره ديدگاهى موافق دارند، به امورى مانند تعدد نزول قرآن، تعدد تقرير پيامبرصلى الله عليه وآله و اختلاف نقل صحابه از ايشان، استدلال كردهاند و طبيعى است كه بر فرض صحت امور ياد شده، مسئله اختلاف قراءات و مستند بودن تمام يا بخشى از آنها به پيامبرصلى الله عليه وآله، قابل قبول باشد.
جمع بندى و نتيجهگيرى
پس از طى مراحل گوناگون بحث و آشنايى با ديدگاه مشهور درباره معيارهاى قرائت صحيح و پاسخ گويى به استدلالهاى مخالفان حجيت قراءات، نوبت به جمع بندى اين بحث و نتيجهگيرى از آن رسيده است.
پيام علم قرائت
وجود «علم قرائت»، به عنوان يكى از علوم قرآنى و تقدم زمانى آن بر ديگر علوم قرآنى و از جمله بر تفسير قرآن، نشانه مشروع و مطلوب بودن آن است. اگر اختلاف قراءات امرى ناپسند بوده و بالقوه مىتوانست پيامدهاى نامطلوبى داشته باشد، خود قرآن، يا شخص پيامبر اسلامصلى الله عليه وآله، از آن جلوگيرى مىكردند. به گواهى تاريخ نه تنها كوچكترين اقدامى در اين مورد انجام نگرفت بلكه تشويقهاى بسيارى در زمينه قرائت و تعليم و تعلم قرآن صورت گرفته است.
با پيدايش و شكلگيرى علم قرائت نيز طبيعى بود كه براى قرائت به عنوان موضوع اين دانش، قوانين مقرر گرديده و به بررسى قراءات و وجوه مختلف آن، پرداخته شود. كه به تقسيم آنها به انواع گوناگون از جمله معتبر، شاذ و مانند آن بينجامد.
بنابراين موضعگيرى در مقابل تعدد قرائتها و تأكيد بر وحدت آنها، نوعى رويارويى با پديدهاى طبيعى و مخالفت با روندى تاريخى است، كه ضرورتى ندارد، چه اينكه اگر ضرورتى مىنمود اين كار انجام گرفته بود.
تسلسل تاريخى سماع
چنانكه پيشتر گفتيم، سماع و نقل، محور قرائت بوده و بدان اهتمام كامل مىشده است. اين مسئله به صورت سلسله وار و از آغاز تا امروز ادامه يافته است. مانند همان تسلسلى كه در مورد نقل حديث به چشم مىخورد و به اجازه نقل حديث مشهور گرديده است.
نتيجهاى كه مىتوان گرفت، اين است كه در صورت اجتهادى بودن قرائت، آيا نيازى بدين كار بوده است؟ به ويژه آن كه مىدانيم ارتباطات با دشواريهاى فراوانى در گذشته روبرو بوده است و عالمان قرائت با تحمل رنجهاى بسيار به اين كار اقدام مىكردهاند كه كوچ كردن «سيبويه» از ايران به بغداد براى سماع قرائت نمونهاى از آن است.39
نخستين عوامل اختلاف قراءات
شايسته است كه به نخستين عوامل اختلاف قراآت، توجّه بيشترى شود. زيرا اجتهاد قارى - به ويژه قاريان هفتگانه - در صورتى كه واقعيت هم داشته باشد، امرى است كه در سده دوم هجرى رخ داده و در طول عوامل ديگر قرار مىگيرد.
بى شك نمىتوان مدعى وجود چنين اجتهادى در عصر نزول وحى و در مورد صحابه شد در حالى كه وجوه مختلف قرائت در آن دوره پديد آمده است و در روزگار عثمان نيز به عمد، مصاحف امام به گونهاى نگارش يافته كه وجوه قراءات را برتابد. پس بايد سراغ عوامل ديرين رفت، تا دليل اختلاف قراءات آشكار شود.
يكى از آن عوامل را اختلاف در نزول وحى، يا جواز قرائت خود پيامبرصلى الله عليه وآله به وجوه مختلف دانستهاند. به دو روايت در اين زمينه توجّه فرماييد:
1. ابن وليد از صفار و او از ابن معروف، وى از محمد بن يحيى صيرفى و او از حمّاد بن عثمان و وى از امام صادقعليه السلام نقل كرده است كه به ايشان گفتم چرا روايات شما گوناگون است؟
ايشان پاسخ دادند: قرآن بر هفت حرف نازل شده و كمترين حقى كه امام دارد، اين است كه به هفت گونه فتوى دهد. سپس فرمود: اين نعمت ماست پس بى حساب بخشيده يا امساك كن.40
2. جاجيلويه از محمد عطار، او از اشعرى و او از احمد بن هلال و وى از عيسى بن عبداللَّه هاشمى و او از پدرش و او از پدرانش نقل كرده كه پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: فرستادهاى از سوى خدا نزد من آمده و گفت: خدا به تو دستور مىدهد قرآن را بر يك حرف بخوانى. من گفتم خداىِ من بر من وسعت ده. پس فرمود: خدايت فرمان مىدهد قرآن را بر يك حرف بخوانى. باز گفتم برامت من توسعه ده.
پس فرمود: خدا به تو فرمان مىدهد قرآن را بر هفت حرف بخوانى.41
در منابع اهل سنّت نيز رواياتى به همين مضمون به چشم مىخورد.42
صحابه پيامبر اسلامصلى الله عليه وآله نيز، وجوه مختلف قرائت را از ايشان فرا مىگرفتهاند و براى مردم نيز، گونه گون نقل كردهاند. پس از اين راه اختلاف قرائت پيش آمده است.43
پيامبر اسلامصلى الله عليه وآله، قرائتهاى گوناگون صحابه را نيز تقرير و تأييد مىكرده است.44
وجود اين ويژگىها عصر نزول وحى، مجالى براى اجتهاد قارى به عنوان عاملى براى اختلاف قراءات، باقى نمىگذارد و موجب مىشود تا باب اجتهاد در قرائت مسدود گردد.
مجوز حجيت قرائت
يادآور مىشويم كه حجيت قرائت تنها به سنّت نبوىصلى الله عليه وآله است و تا به گونهاى منتسب به ايشان نباشد، اعتبارى ندارد. قرائت، در حقيقت گونهاى از نقل حديث است. حديثى كه در آن، گونه و وجه خاصى از تلفظ برخى از كلمات قرآن، از زبان پيامبر اسلامصلى الله عليه وآله براى ما نقل شده است. و حجيت سنّت نيز قولى است كه جملگى بر آنند.
امكان عقلى تعدد قراءات
نكتهاى كه شايان توجّه بيشتر است اينكه در مقام ثبوت، اختلاف قراءات مانعى ندارد. زيرا قرآن معجزه جاويد اسلام است و اعجاز لفظى آن چيزى نيست كه در پرده مانده باشد. و عجز مخالفان آن در طول تاريخ، بدين صورت كه نتوانستهاند الفاظ و تركيبى مانند قرآن عرضه كنند، بهترين گواه اعجاز لفظى قرآن است.
بر اين اساس، در پارهاى موارد، الفاظ قرآن به گونهاى هستند كه امكان قرائتهاى گوناگون را دارند.اما اين امر، آسيبى به محتوا و معانى آن نرسانده، و با هر قرائتى، - البته قرائت واجد شرايط صحت -، معناى كاملاً درستى نيز به دست مىآيد.
امكان عقلى تعدد قراءات در مقام ثبوت، راه را براى پذيرش آن در مقام اثبات هموار مىكند.
تنوع لهجهها و وحدت نص
چنانكه از بحثهاى گذشته بر آمد، مسئله اختلاف قراءات بيشتر به تنوع لهجهها بر مىگردد. تنوع لهجهها نيز امرى كاملاً طبيعى است، به همان اندازه كه تعدد زبانها طبيعى است. اسلام نيز دينى است كه از مشقت و حرج تهى است، «و ما جعل عليكم فى الدّين من هرج» (حج /78) چنين دينى نمىتواند پيروانش را به تلفظ بر خلاف لهجه طبيعىشان مجبور كند.
اختلاف قراءات بر اساس تعدد لهجهها، به وحدت نصّ قرآن نيز آسيبى نمىزند و بهترين گواه آن، اينكه نصّ قرآن، تاكنون در ميان ملل گوناگون مسلمان استوار مانده است.
موارد اندك اختلاف قراءات در سراسر قرآن نيز نگران كننده نيست.
طريقه احتياط
با توجّه به برخى روايات و اقوال بزرگان، جمود بر قرائت مشهور، شرط احتياط نيست. بلكه فراتر شدن از آن و فراهم آوردن مجال براى برخى ديگر از قراءات پيمودن راه احتياط است.
و امّا چند روايت در اين باره:
ابوبكر حضرمى از امام صادقعليه السلام نقل كرده كه پيامبر اسلامصلى الله عليه وآله فرمود: اگر مردم قرآن را چنان كه نازل شده است مىخواندند حتى دو كس نيز اختلاف نمىداشتند.45
اگر قرائت مشهور كنونى تمام عيار و همانند قرائت نازل شده مىبود، چه جايى براى اين تعبير پيامبرصلى الله عليه وآله و اشاره ايشان به قرائتى ديگر بود؟
ابوبصير از امام صادقصلى الله عليه وآله نقل كرده كه فرمود: مراد از آيه: اين كتاب ماست كه به حق با شما سخن مىگويد: (جاثيه /29) اين نيست كه كتاب خودش سخن مىگويد بلكه رسول خداست كه ناطق است و خدا فرموده: اين كتاب ماست كه به حق بر شما تلاوت مىشود. من گفتم ما اين آيه را چنين قرائت نمىكنيم. پس فرمود: به خدا قسم جبرئيل آن را اين چنين نازل كرد، ليكن تحريف شده است.46
بى ترديد مراد از تحريف در اين حديث، تحريف به زياده و نقصان نيست. اما صرف معلوم و مجهول خواندن فعل «ينطق» كه دو جور قرائت است، تغيير اساسى ايجاد مىكند و فرض اين است كه قرائت مشهور به صورت فعل معلوم است.
زراره از امام باقر نقل مىكند كه فرمود: «تفسير القرآن على سبعة احرف منه ما كان و منه مالم يكن بعد ذلك تعرفه الائمة».47
اگر چه در اين حديث به تفسير قرآن عنايت شده، ليكن شيوه راهيابى به مراد قرآن و بطون آن، از طريق قرائت و تغيير آن نيز، يكى از راههاى احتمالى است.
ابو عبدالرحمن سلمى گويد: علىعليه السلام به يك قاضى فرمود: آيا ناسخ را از منسوخ باز مىشناسى؟ او پاسخ داد: خير. پس امامعليه السلام فرمود هلاك شدى و هلاك ساختى، تفسير هر حرفى از قرآن وجوهى دارد.48
در اين حديث نيز، چون روايت پيشين به راههاى پى بردن به تأويل قرآن، اشاره شده است كه قراءات گوناگون، خود راههايى براى اين منظور است.
عبدالرحمن بن حجّاج گويد: از امام صادقعليه السلام شنيدم كه فرمود: از عقول دانشمندان چيزى دورتر به قرآن وجود ندارد.49
بر پايه معناى روايت ياد شده، دور دستترين حقيقت براى انسان، فهم قرآن است كه بايد براى دست يابى به آن راههاى متنوع و پر رنجى را پيمود و قراءات نيز بخشى از كوشش در اين رهگذر است. اما بسنده كردن به يك قرائت، مىتواند تا حدودى ما را از حقايق قرآن دور نگهدارد.
گفتار برخى از بزرگان در اين موضوع نيز شايسته توجّه است.
مرحوم شيخ مفيد در اين باره گفته است:
«چنانچه از روايات رسيده از سوى امامان معصومعليهم السلام فهميده مىشود، آنها به قرائت ميان دو جلد قرآن فرمان دادهاند و از ما خواستهاند از آن تجاوز نكنيم و آن را بدون كم و زياد بخوانيم تا آنگاه كه امام عصرعليه السلام ظهور كند و قرآن را آن گونه كه نازل شده است بر مردم بخواند. و آن گونه كه اميرالمؤمنين عليه السلام جمع آورى كرده است تلاوت كند. آنان ما را نهى كردهاند كه افزون بر آنچه در قرآن ثبت شده قرائت كنيم، زيرا مقدار زايد، متواتر نيست و از راه روايات واحد به ما رسيده است كه گاهى دچار اشتباهاند. و اگر بر خلاف نص موجود قرآن قرائت كنيم دچار لغزش مىشويم، طعمه ستمگران شده خود را به هلاكت مىاندازيم. پس از اين رو امامانعليهم السلام ، ما را از قرائت بر خلاف نصّ موجود قرآن منع كردهاند.
...گر چه انكار نشده كه دو گونه قرائت در كار باشد: يكى آن كه در مصحف وجود دارد و ديگرى آنچه مفاد روايت است. چنانكه اهل سنّت نيز گويند قرآن به وجوه مختلفى نازل شده است. بدين ترتيب است كه قرآن فرموده: «و ما هو على الغيب بظنين.» (تكوير /24) او نسبت به غيب بد گمان نيست، يعنى متهم نيست و بنابر قرائت ديگر «و ما هو على الغيب بضنين» يعنى نسبت به غيب بخيل نيست».50
مرحوم علامه مجلسى «ره» نيز سخنى بدين شرح دارد:
«درباره بسيارى از آيات قرآنى، رواياتى وارد شده است كه بر خلاف قراءات مشهوراند، مانند آية الكرسى و آيه: «و كذلك جعلناكم امةً وسطاً» (بقره /143) بدين سان شما را امتى معتدل قرار داديم و آيات ديگر».51
پی نوشتها:
1 - ابن منظور، لسان العرب چاپ اوّل، داراحياء التراث العربى، بيروت 78 /11.
2 - همان، 80/11؛ ابن الاثير، النهاية چاپ چهارم، مطبوعاتى اسماعيليان، قم 30 /4.
3 - المنجد، /626.
4 - زركشى، البرهان فى علوم القرآن مكتبة دارالتراث، قاهره 318 /1.
5 - فضلى، عبدالهادى، القراءات القرآنيه چاپ دوم، دارالقلم، بيروت /55.
6 - رك: همان، فصل اول كتاب.
7 - ابن منظور، لسان العرب 54 - 53 /3 ؛ فيومى، المصباح المنير، مطبوعاتى محمد على صبيح، مصر/149.
8 - مجلسى، محمد باقر، بحار الانوار چاپ دوم، مؤسسة الوفاء، بيروت / 89 باب 23، فضل قرائة القرآن.
9 - رك: امام خمينى، استفتاءات انتشارات جامعه مدرسين، قم 337 /1.
10 - حجتى، محمد باقر، پژوهشى در تاريخ قرآن كريم چاپ هفتم، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، تهران / 268 - 266.
11 - رك: علامه هندى، كنزا لعمال، مؤسسة الرسالة، بيروت 136 /10، ح شماره 28686.
12 - فضلى، عبدالهادى، القراءات القرآنية،/ 52 - 13.
13 - همان، 91، معرفت، محمد هادى، تلخيص التمهيد چاپ دوم، انتشارات جامعه مدرسين، قم 217 /1.
14 - همان، 62 - 61؛ نيز تلخيص التمهيد، 270 /1.
15 - تلخيص التمهيد، 271 /1 ؛ خوئى، ابوالقاسم، البيان فى تفسير القرآن چاپ سوم، المطبعة العلمية، قم / 174 - 173.
16 - الفضلى، عبدالهادى، القراءات القرآنية،/ 112.
17 - خوئى، ابوالقاسم، البيان فى تفسير القرآن،/ 173.
18 - همان، /174.
19 - همان، /180.
20 - همان، /161 - 140.
21 - همان، /180.
22 - همان، /182 - 181.
23 - معرفت، محمد هادى، تلخيص التمهيد، 229 - 228 /1.
24 - همان، /234 - 230.
25 - همان، /232 - 231.
26 - همان، /257.
27 - همان، /259 - 258.
28 - همان، /260.
29 - همان، /262.
30 - همان، /267 - 265.
31 - دانى، عثمان بن سعيد، التيسير فى القراءات السبع، چاپ اول، دارالكتب العلمية، بيروت 62 و بعد.
32 - معرفت، محمد هادى، تلخيص التمهيد، 349 /1 و بعد.
33 - همان، /275.
34 - همان، /322.
35 - همان، /332 - 328.
36 - همان، /376.
37 - نسائى، احمد بن شعيب ،سنن النسائى، چاپ اول، دارالفكر، بيروت 154 - 150 /2، باب جامع ماجاء فى القرآن،؛ سجستانى، سليمان بن اشعث، سنن ابىداود، دارالفكر، بيروت 76 - 75 /2، ح 1478 - 1475.
38 - تلخيص التمهيد، 355 /1.
39 - اينجانب اين مطلب را در كلاس درس از استاد محترم جناب آقاى دكتر سيد محمد باقر حجتى شنيدم ليكن پس از تتبّع فراوان براى آن مسندى مكتوب نيافتم.
40 - صدوق، محمد بن على، الخصال، چاپ اول، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، بيروت، تحقيق شده، 1410 ق 358 /2.
41 - همان.
42 - نسائى، احمد بن شعيب، 154 - 150/2؛ سجستانى، سليمان بن اشعث، سنن ابىداود، 76 - 75 /2؛ احمد بن حنبل،مسند احمد، 300 /2 405 /1؛ بخارى، محمد بن اسماعيل،صحيح بخارى، خصومات /4، فضائل للقرآن /5 و توحيد /53.
43 - الفضلى، عبدالهادى، القراءات القرآنية،/ 94.
44 - همان، /92.
45 - مجلسى، محمد باقر، بحار الانوار چاپ دوم، مؤسسة الوفاء، بيروت 48 /89.
46 - همان، 49 - 48 /89.
47 - همان، 98 /89.
48 - همان، 110/89.
49 - همان، 111/89.
50 - همان، 75 - 74/89.
51 - همان، 48/89.منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
چکیده: ترجمه فارسى استاد محمد مهدى فولادوند از قرآن كريم در حال حاضر در شمار يكى از بهترين و موفق ترين ترجمه ها قرار داد كه به دور از گرايش هاى خاص و رويكردهاى افراطى به انجام رسيده است. مترجم محترم در اين ترجمه اصل را بر روانى و خوشخوانى نهاده و ترجمه اى شايسته و در خور تقدير ارائه داده است. اين اثر، ترجمه اى مبسوط و گاه تفسيرآميز از قرآن كريم است كه سطح علمى و تحقيقى آن در خور اعتناست. ولى با وجود همه محاسن و ارزش هايش همانند ساير ترجمه ها در خور نقد و بررسى و داراى نقاط قوت و ضعف علمى است. در اين نوشتار ترجمه ياد شده از ابعاد مختلف صرفى، نحوى و ادبى مورد بررسى قرار مى گيرد.
ترجمه قرآن از دير باز معركه آراى فقهاى اسلام بويژه فقيهان اهل سنّت بوده است. اين بحث براى نخستين بار از مسأله جواز قرائت حمد و سوره به زبانهاى غير عربى آغاز شد.1 در قرون معاصر نيز به سبب ضرورت تبليغ دين، مسأله ترجمه قرآن و لزوم آن را شيخ مصطفى مراغى مطرح نمود كه با مخالفت شديد برخى علماى الأزهر مصر مواجه شد و اينان پس از جلسات و شوراهاى مكررّ، رأى به جواز ترجمه قرآن دادند و حتّى ترجمه تفسيرى قرآن را نيز پذيرفتند.2 در هر حال ترجمه قرآن كريم براى درك و فهم معانى لغوى آيات و براى كسانى كه آشنايى با زبان عربى ندارند يا چندان بر آن مسلّط نيستند، امرى سودمند و انگيزهاى خاص براى خواندن قرآن و تدبّر در عمق معانى و جنبههاى عملى آيات شريفه آن است. امّا يادكرد اين نكته مهم ضرورى به نظر مىرسد كه مترجم قرآن بايد در برخورد با قرآن و ترجمه آن بر زبان مبدأ و مقصد مسلّط بوده و نكات و دقايق آنها را كاملاً بداند و با آگاهى صحيح از فنّ وجوه و نظاير قرآنى، بهترين واژهها و تركيبها را براى رساندن معانى كلمات برگزيند و از كاربرد لغات نامأنوس و دشوار بپرهيزد، همچنين اصول فصاحت و بلاغت را در نظر گرفته و توان و استعداد نويسندگى داشته باشد3 و در ضمن با مراجعه به منابع ارزشمند و رعايت نظم و آگاهى از پيوستگى آيات از اطاله كلام خوددارى كند.
حقيقت سخن اين كه، مترجم بايد مأنوس اصلى و هميشگى خود را قرآن دانسته و با رعايت امانت در ترجمه كلام خداوند، نهايت كوشش خود را به كار گيرد و در اين تلاش پيگير اصل تقوى و پاكدلى را پاس بدارد؛ زيرا درك و دريافت عالمانه و عارفانه حقايق و دقايق والاى قرآنى جز در دسترس پاكدلان و پاك انديشان اهل توحيد نيست.4 ترجمه قرآن استاد فولادوند از شيوايى، سادگى، استوارى و نيز صحّت و دقّت فراوان برخوردار است و متضمّن نثر فارسى امروزى و بدون سبك و پيچيدگى است و از همه اساسىتر اينكه قابل فهم و درك مىباشد.
استاد دكتر محمّد مهدى فولادوند ترجمه قرآن را در سال 1331 ه.ش آغاز كرد و در دومين گام، 22 سوره از آن را با عنوان «گلهايى از قرآن كريم» منتشر نمود و مقارن پيروزى انقلاب شكوهمند اسلامى، ترجمه همه قرآن را به پايان رسانيد. درستى و دقّت موجود در آن، مرهون سختگيرىها و مديريت علمى ناشر (دفتر مطالعات تاريخ و معارف اسلامى قم) مىباشد. استاد بهاءالدين خرّمشاهى معتقد است: «ترجمه قرآن آقاى فولادوند مهذّب و متين و سر راست و فاقد گرايشهاى خاص و افراطى است.5 همچنين كمال مطابقت با متن مقدس قرآن كريم را دارد.»6
در نخستين نگاه به اين ترجمه، درمىيابيم كه مترجم مقدمه خود را درباره چگونگى ترجمه، آخر قرآن آورده است كه مسلّم است منظورش هر چه باشد يكى از آنها اين است كه نهايت تواضع و فروتنى خود را در برابر قرآن نشان دهد، كلك فولادوند در اين مقدمه، آفرينش هنرى خاصى را به نمايش گذاشته و خودش اين همه را، الهاماتى از درگاه حمايت حق مىداند.7 مترجم، اين برگردان خود را با ديگر ترجمههاى قرآنى به زبانهاى فرانسه، انگليسى، هندى و اروپايى مطابقت داده است و لغات، ضمائر، حروف مؤكّده و مقدّره و روابط تركيبى كلمات را در نظر داشته و مساوى با اصل متن، در ترجمه آورده است و الحق والانصاف معنى و مقصود بلند اين كتاب آسمانى را باز نموده و منتقل كرده است.
وى هر جا كه در برگردان فارسى نياز به توضيح، لازم و ضرورى مىنمايد، اشاراتى را داخل [] آورده است.8
در برخى موارد نيز مجبور به پا نوشت درباره توضيح و ترجمه آيه و واژههاى آن شده و گويى با اين كار ترجمه را از تفسير جدا ساخته است. در برخى پانوشتها به وجوه قراءات و معانى آيات بر طبق آن وجوه، و بر اساس تخصصّ زبانشناسى خويش به معادل لاتين برخى واژهها نيز اشاره نموده است.9
نگاهى به ترجمه واژههاى قرآنى
مترجم در برخى موارد، يك واژه را كه در آيات متعدّد به يك صورت آمده است، به چند شكل ترجمه كرده است، هر چند كه مىتوانسته از يك واژه مشخص در برگردان فارسى سود بگيرد. البتّه اين روش در مورد كلماتى كه صفات خدا را بازگو مىكند و معانى آنها ثابت است چندان توجيهى ندارد.10 مثلاً كلمه «عزيز» را در جايى به «ارجمند» و در جايى ديگر به «نيرومند» و در مواردى به «توانا» ترجمه كرده است.11
از موارد ديگر اين موضوع مىتوان به نمونههاى ذيل اشاره كرد:
- لفظ «اُمّى» و «اُميّين» را به چهار معناى مختلف آورده است:
الف( مشركان: «به كسانى كه اهل كتابند و به مشركان بگو...»12
ب( درس نخوانده: «همانان كه از اين فرستاده، پيامبر درس نخوانده... پيروى مىكنند.»13
ج( بى سوادان: «اوست كه در ميان بى سوادان فرستادهاى از خودشان بر انگيخت.»14
د( آنان كه كتاب آسمانى ندارد: «آنان ]به پندار خود[ گفتند: در مورد كسانى كه كتاب آسمانى ندارند بر زيان ما راهى نيست...»15
«ذلك بما قدّمت يداك»: «اين ]كيفر[ به سزايى چيزهايى است كه دستهاى تو پيش فرستاده است.16«ما قدّمت يداك» اصطلاحى است كه در ظاهر «آنچه دستهاى تو پيش فرستاد» معنى مىدهد؛ امّا منظور از اين عبارت همه اعمال آدمى در دنياست، خواه با دست انجام شده باشد خواه با ديگر اعضاء و جوارح. به همين دليل اين اصطلاح در ترجمههاى روان به صورت تحت اللّفظى ترجمه نمىشود.17
مسأله ديگر در موضوع ياد شده اين است كه بسيارى از واژههاى عربى به همان صورت اصلى در ترجمه آمده است. به عنوان نمونه:
الف) خدا ]چيزهاى ممنوعى از قبيل:[ بحيره و سائبه و وصيله و حام قرار نداده است.»18
ب) «و بر ما تصديق كن.»19
از نمونههاى فوق در ترجمه استاد فولادوند فراوان به چشم مىخورد، امّا اين ايراد در واقع بر كار مترجم وارد نيست؛ بلكه از آن رو لفظ عربى آورده شده است كه معادل فارسى آن يافت نمىشده و اگر مترجم مىخواست به صورت توضيحى ترجمه كند، از حالت ترجمه خارج مىشد و رنگ تفسير به خود مىگرفت و يا اينكه واژههاى فارسى معادل كلمات عربى، چندان مأنوس نبوده و توان رساندن معناى آيه يا واژه قرآنى را نداشته است.20 اين گونه موارد در همه ترجمههاى قرآن يافت مىشود و بيانگر اين نكته مهم است كه «در حقيقت قرآن كريم ترجمهپذير نيست.»
نثر فارسى ترجمه استاد فولادوند
بزرگترين هنر هر مترجمى آن است كه بتواند در ترجمه و برگردان از زبان اصلى به زبان فارسى (مثلاً) در عين حفظ امانت، نثر روان و همه فهمى ارائه دهد و تا حد ممكن از واژههاى خشك و ادبياتى محض يا غريب دورى كند. اكنون به نمونههايى از اين نثر در ترجمه استاد فولادوند اشاره مىنماييم:21
- ... رهنمونيتان كرده است...22
- ... پروردگارت فراخ آمرزش است...
- ... در درخت سبزه فام اخگر نهاد...23
- ... گفته شد با ماندگان بمانيد...24
از اين دست در ترجمه استاد بسيار است كه مترجم در اين موارد يا ديگر عبارتهاى مشابه، از واژههايى كه جنبه ادبياتى آن بيشتر مدّ نظر است و تا حدى سنگين و نزديك به ترجمههاى تحت اللفظى استفاده كرده است.
از جمله روشهايى كه به عنوان نقد در ترجمه قرآن استاد فولادوند مورد توجّه است، ترجمه نادرست و ناپذيرفتنى برخى واژهها در آيات است.
«و قالوا أساطير الاوّلين اكتتبها فهى تُملى عليه بكرةً و اصيلاً» (فرقان / 5). گفتند: فسانههاى پيشينيان است كه آنها را براى خود نوشته و صبح و شام بر او املا مىشود.
عبارت «تملى عليه» در اينجا «املا مىشود» برگردان شده كه مناسب نيست و بايد «خوانده مىشود» معنى شود. استاد خرّمشاهى در ذيل اين آيه نوشته است: معناى «تملى عليه» هم ظاهراً اين است كه بر او املا مىكردند كه بنويسد، امّا ميبدى و امام فخر رازى هوشمندانه برآنند كه در اينجا املا به معناى معهود مراد نيست. بلكه اين است كه نوشتهها را با تأنىّ و تكرار براى او مىخواندند كه به تلقين و تكرار فرا گيرد.25 در تأييد سخن استاد خرّمشاهى بايد اضافه كنيم كه در مجاز القرآن نيز ذيل اين آيه آمده است: «تملى عليه أى تقرأ عليه».26
«اسلك يدك فى جيبك تخرج...» (قصص /32).
دست خود را به گريبانت ببر..
فعل امر «اسلك» به اشتباه «ببر» معنى شده است، در صورتى كه معناى صحيح آن در اينجا «فرو بر، داخل كن» است؛ بهترين شاهد براى اثبات اين گفته آيه 12 سوره نمل است.
«و ادخل يدك فى جيبك...».27
«فقد استمسك بالعروة الوثقى...». (لقمان /22).
واژه «عروه» را استاد فولادوند «ريسمان» معنى كرده است، در صورتى كه اين واژه به معناى «دستاويز» است.28
نظرى به نكات صرفى و نحوى
از جمله مهمترين شرايط و اصولى كه يك مترجم در ترجمه قرآن بايد مورد توجّه قرار دهد، آگاهى لازم و كافى وى به اسلوب و ويژگىهاى زبان متن است كه شامل معنى و شكل و صيغه اسماء و افعال و حروف در عين حفظ نقش آنهاست. اين بدان دليل است كه معنى و مقصود وحى الهى را بدون ابهام و اشكال منتقل كند. امّا در مواردى از ترجمه استاد فولادوند برخى نكات صرفى و نحوى چندان رعايت نشده است. اينك نمونههايى از اين قبيل:
يك. در ترجمه «ثم جاء كم رسول...»29 چنين آورده است: «... سپس شما را فرستادهاى آمد...»؛ جاء از فعلهاى لازم است، «شما را» چندان روا نيست؛ زيرا فعل را به متعدى شباهت مىدهد و اگر چنين ترجمه مىشد. بهتر بود: «... سپس سوى شما فرستادهاى آمد...»، زيرا «كُم» منصوب به نزع خافض» است ]در اصل جاء اليكم بوده است[ و اگر در ترجمه، حروف جرّ محذوف آشكار شود بهتر است.
دو. هر جا كه همزه استفهام با «فاء» يا «واو» عاطفه آمده است، اين دو حرف (واو، فاء) در ترجمه نيامده است و در مواردى كه «فاء» جزء به جاى جملات شرطيه ذكر شده در ترجمه به آن توجّهى نشده است: «أو عجبتم أن جاء كم...»: «آيا تعجب كرديد كه...».30
«فتنازعوا أمرهم بينهم...» «]سامران[ ميان خود درباره كارشان به نزاع پرداختند...»31
ولى در اين ترجمه هر گاه اگر واو و فاء با «هل» استفهاميه آمده باشد، آن را در ترجمه به فارسى ذكر كرده و برگردانده است.32
سه. در آيه 40 سوره مريم در ترجمه عبارت «إنّا نحن نرث الأرض و من عليها...» نوشته است: «ماييم كه زمين را با هر كه در آن است به ميراث مىبريم».
حرف جرّ على در اينجا «در» معنى شده كه نادرست است.
ابن هشام مىنويسد: اين حرف بيشتر براى استعلاء به كار مىرود؛ سپس نُه معنى براى آن ذكر مىكند كه در هيچ يك از اين موارد نُه گانه، به معناى ظرفيّت مكانى نيامده است.33
چهار. در سوره شعراء، آيه 102 در ترجمه عبارت «فَلو أنّ لنا كرَّةً فنكون من المؤمنين» نوشته است: «اى كاش كه بازگشتى براى ما بود و ما از مؤمنان مىشديم».
حرف «فاء» در اين جا عاطفه معنى شده كه نادرست است. «او» در اين جا حرف تمنّا و حرف «فاء» براى سببيّت است و دليل آن، اين است كه بعد از فاء سببيّه، أن مقدّره فعل مضارع «نكون» را منصوب كرده است؛ زيرا يكى از موارد منصوب شدن فعل مضارع اين است كه فاء سببيّت مسبوق به طلب، قبل از آن بيايد.34
پنج. «... و ما هم بِمؤمنين» «بقره /8«
ولى گروندگان ]راستين[ نيستند.
استاد فولادند حرف عطف «و» را به معناى «ولى» گرفته است، امّا بسيارى از اديبان و مفسّران، از جمله محى الدين درويش در «اعراب القرآن» «واو حاليه» گرفتهاند.35 همچنين ايشان ضمير «هم» را كه جمع مذكّر غايب است، اصلاً معنى نكرده است.
شش. «وَ نُريد أنْ نَمُنَّ على الّذينَ...» «سوره /5«.
«و خواستيم بر كسانى كه... منّت نهيم...». «نُريدُ» فعل مضارع است و به «مىخواهيم» ترجمه شود بهتر است. ممكن است گفته شود مترجم از زمينه فعل ماضى در آيه قبل بهره جسته و به «خواستيم» ترجمه كرده است. امّا چون اين آيه اشاره به يك سنّت جارى الهى دارد كه تحققّ نهايى آن مايه اميد مستضعفان است، پس به همان شكل مضارع آن در ترجمه بيايد بهتر و زندهتر است.
هفت. «... «ذلكم خير لكم إن كنتم تعملون...» «اگر بدانيد اين براى شما بهتر است».
مترجم محترم در اين آيه و بسيارى موارد مشابه آن، اسم اشاره «ذلك» را به «اين» ترجمه كرده است كه با اصل آن سازگار نيست و «آن» ترجمه شود بهتر است.
اشكال ديگر در اين ترجمه آن است كه مترجم گرامى «كنتم تعلمون» را، در اين آيه و موارد مشابه آن كه بايد به شكل ماضى استمرارى ترجمه شود، به صورت مضارع مؤكد ترجمه كرده است و گويا چندان توجّهى به اين قاعده كه «فعل كان + فعل مضارع = ماضى استمرارى» نكرده است و يا اصلاً در نظر نداشته است.36
سخن پايانى
يكى از دريچههاى اعجاز قرآن كريم، تركيب حيرتانگيز بيانى و تلفيق دقيق معانى و تطبيق آن با حالات گوناگون نفسانى انسان است كه به راستى عالىترين جلوه گفتار خداست. قرآن در عين معجزه جاويد و وحيانى بودن، اثرى در اوج كمالات هنرى است. كلمات قرآن چنان خوب و شايسته به هم پيوسته است كه نواى آن از لحاظ هماهنگى و روانى، گويى نغمه فرشتگان است و جان را به شور مىآورد و اين وجد و طرب كه مستمعان قرآن از آن مىيابند نتيجه همين تركيب عجيب است.
جمال معانى و جلال بيانى قرآن حالتى است دريافتنى نه گفتنى. ريختن اين جمال و كمال واقعى در قالب كلمات عادى در طاقت بشر نيست. به همين سبب ترجمهاى بى غلط از قرآن آرزويى است بس دور دست و ديرياب و شايد دست نايافتنى.
بس نكته غير حسن ببايد كه تا كسى
مقبول طبع مردم صاحب نظر شود
امّا اگر با بيان انسانى وصف جمال اين اعجوبه خلقت يزدانى نتوان كرد، ناگزير چيزى گفتن از هيچ نگفتن بهتر است و هدف اساسى در ترجمه قرآن مجيد آن است كه آدمى با خواندن آن، به خواندن متن اصلى قرآن بيشتر راغب شود تا از آن نهر عظيم جان بخش الهى كفى بر گيرد و تهى دست باز نگردد. با اين نگاه درايتانگيز، ترجمه استاد گرانقدر آقاى محمّد مهدى فولادوند اثرى ارزشمند مىنمايد و همچون همتّش بلند و حاصل كارش پر رونقتر شده است.
در پايان ذكر اين نكته بايسته مىنمايد كه حفظ حرمت مترجمان قرآن، كه سالهاى بسيارى از عمر خويش را صرف قرآن پژوهى كرده و در اين راه مغز و جان فرسودهاند از جمله آقاى فولادوند «زيد عزّه» از اهمّ واجبات است و نمىتوان در نقد اثر مترجم قرآن، روشى مانند نقد رمان و شعر برگزيد و احياناً به ناسزاگويى و جدل متمسّك شد. هدف ما در اين نوشتار تحليلى، آن بوده است كه با دقّت و درايت عميق خويش راه را براى خود و ديگران جهت فهم بهتر پيام وحى الهى در آيات شريفه قرآنى به مدد خداوندى بگشاييم و قدمى در اين انگيزه نيك برداريم.
پی نوشتها:
1 - به عنوان نمونه ر.ك: «فصلنامه بيّنات، شماره 5، بهار 1374 ه.ش؛ همان، ش 11، پاييز 1375؛ فصلنامه حوزه و دانشگاه، ش 3، تابستان 1374 ه.ش».
2 - فصلنامه مترجم، شماره 89/10.
3 - همان، 100-101.
4 - يعنى غير از ترجمه، صاحب اثر نيز باشد نه اينكه چون نمىتواند نويسندگى كند به ترجمه روى آورده باشد.
5 - «إنَّهُ لقُرآنٌ كريم . في كتابٍ مكنون . لا يَمَسُّهُ إلاّ المطهّرون» « واقعه / 77-79«.
6 - يعنى نه فارسى گرايى مفرط دارد و نه عرب گرايى بسيار نامفهوم.
9 - به عنوان نمونه: «سوگند به اختر ]= قرآن[ چون فرود مىآيد». نكته: مطالب داخل كروشه براى رساندن معنى واژهها و جملات قرآنى است.
10 - به عنوان نمونه ذيل آيه «و لَهُ الجوار المنشآت» (ص 532) آورده است: «در آيه 24 اگر منشآت را به «كسر شين» بخوانيم معنى چنين است: «و جريانهاى كوه آسايى كه در دريا پديد مىآيد از آن اوست.»
مثلاً «راعنا...» قرار گفته: از ريشه رَع = شر. عبرى برابر با واژه «بد» و در انگليسى به معنى ourbadone است.
11 - فصلنامه تحقيقات علوم قرآن و حديث، شماره 163/1.
12 - ر.ك: ترجمه قرآن استاد فولادوند؛ از باب نمونه ترجمه «عزيز» به توانا: ص 44 (ذيل آيه 260 سوره بقره) و به نيرومند: صفحه 513 (ذيل آيه 19 سوره فتح) و همچنين ترجمه آن كلمه به «ارجمند»: صفحه 553 (سوره حشر).
13 - همان، 52.
14 - همان، 170.
15 - همان، 553.
16 - همان، 59.
17 - همان، 333.
18 - فصلنامه تحقيقات علوم قرآن و حديث، شماره 164/1؛ اين لفظ در قرآن 14 مرتبه به كار رفته است. ن. ك: المعجم المفهرس لألفاظ القرآن الكريم، 538.
19 - ترجمه قرآن، استاد فولادوند، 124.
20 - همان، 246.
21 - مانند واژه «علقه» كه مترجم در برگردان از واژه «آويزك» ياد كرده است. ترجمه قرآن؛ استاد فولادوند، 597.
22 - همان، 28.
23 - همان، 527.
24 - همان، 445.
25 - همان، 194.
26 - قرآن كريم، ترجمه و توضيحات و واژه نامه از بهاء الدين خرّمشاهى، 360؛ انتشارات جامى، چاپ اوّل، 1374 ه.ش.
27 - ابوعبيده معمّر بن مثنّى، مجاز القرآن، 70/2.
28 - فصلنامه بيّنات، ش 27، ص 169.
29 - قرشى، سيد على اكبر؛ قاموس قرآن، 259/6.
30 - ترجمه قرآن، استاد فولادوند، 60.
31 - همان، 158.
32 - همان، 315.
33 - همان، 312.
34 - انصارى، ابن هشام مغنى اللبيب عن كتب الأعاريب، 190-193/1.
35 - زجّاج رشيد الشرتونى؛ مبادى العربيّه 172/4.
36 - اعراب القرآن، 32/1.
37 - ترجمه قرآن، استاد فولادوند، صفحه 554؛ در اين ترجمه از نمونههاى ديگر اين مسأله مىتوان موارد ذيل را اشاره كرد. 9، آيه 59 سوره بقره / 554، آيه 2 سوره منافقون / 551؛ آيه 11 سوره صف.
چکیده:در اين نوشتار مبانى و روش هاى تربيت دينى از نگاه قرآن بحث مى شود. نويسنده نخست از روش هاى تربيت سخن گفته و از عناوينى چون حكمت عيار سنجش فضيلت اخلاقى جهت بخشى، برنامه ريزى، به گزينى، بهره گيرى از پيش آمدها، الگو نمايى، يادآورى، تهديد، داستان سرايى و عادت سازى ياد مى كند. در بخش ديگر مقاله، انسان شناسى تربيتى به عنوان مبانى تربيت مطرح شده و از ويژگى هاى انسان سخن به ميان آمده است.
كليد واژهها:تربيت دينى، روش هاى تربيت، فضيلت اخلاقى، انسان شناسى تربيتى.
تحقّق «قسط» و عدالت در همه سطوح آن به دست انسان ها، يكى از اهداف مهم بعثت انبيا و نزول كتابهاى آسمانى است: «لقد أرسلنا رسلنا بالبيّنات و أنزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط» حديد/ 25 «هر آينه پيامبرانمان را با حجت هاى روشن و هويدا فرستاديم و با ايشان كتاب - كه وسيله تمييز حق از باطل است - و ترازو فرو فرستاديم تا مردم به داد و انصاف برخيزند.» بنابراين، «تربيت» انسان بر اساس آموزه هاى دينى، زمينه ساز برپايى قسط و گسترش عدالت است. از اين رو، پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله وسلم تكميل مكارم و فضايل اخلاقى را هدف بعثت خود بيان مىنمايد: «انّى بعثت لاتمّم مكارم الأخلاق». بدين ترتيب، اين سخن پيغمبرصلى الله عليه وآله وسلم كه فرمودند: «كسى كه سير بخوابد و همسايهاش گرسنه باشد به من ايمان نياورده است» نشان دهنده اين است كه مكارم اخلاق تنها در چند اصل مهم اخلاقى مانند راست گويى و وفاى عهد خلاصه نمىشود، بلكه نظام هاى اقتصادى، سياسى، فرهنگى و روابط اجتماعى را تا رسيدن به نقطه مطلوب كه همان ايجاد عدالت است، تحت تأثير قرار مىدهد. براى شناخت كامل نظام تربيتى اسلام، بايد قرآن و سيره پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله وسلم و ائمه طاهرينعليه السلام را به روش تطبيقى، محور مطالعه و تحقيق قرار دهيم تا روايات و ديدگاههاى صحيح بازشناسى و تكميل شوند. اما، همواره حجاب ها و موانعى سبب شدهاند كه قرآن را كمتر محور درس و تحقيق قرار دهيم و از آن هدايت بجوييم. قرآن كريم، با تعبيرهاى گونه گون به اين حجاب ها اشاره نموده است؛ از جمله در سوره اسراء، آيات 45 و 46، فرقان/ 30، كهف/ 28، انعام/ 56، فصّلت/ 5، بقره / 88 و در سوره محمد، آيه 24 مىفرمايد: «أفلا يتدبّرون القرآن أم على قلوب أقفالها» «آيا در قرآن نمىانديشند يا بر دلها (شان) قفلهاست؟ » همچنين، دانش هاى غرور انگيز اكتسابى؛ تفسيرهايى از قرآن كه در آنها مفسر بجاى تبيين مقصود و مراد كلام خدا، هنر و دانش خود را به تفسير نشسته است، تنگ نظرى و تحجرى كه در چهره تعبد، تفسير آيات قرآن را جز با روايات، جايز نمىشمارد؛ حسادت، خودبزرگ بينى و مانند آن را مىتوان از جمله حجاب ها و قفل هايى دانست كه گوش و چشم و قلب انسان را از شنوايى و بينايى و تفكر باز مىدارد و مانع تدبر و هدايت پذيرى از قرآن مىگردند. سوگمندانه، بايد اعتراف كرد كه علت اصلى خوارى و سرافكندگى، حيرت و سرگردانى، پراكندگى و اختلاف و خود باختگى برخى از مسلمانان جهان، همين حجاب ها است كه مانع فهم قرآن و پيروى از هدايت «اقوم» آن شده است. تربيت، مهم ترين و ظريف ترين مسئله اى است كه در شمار وظايف همه انسان ها قرار مىگيرد. اين مسئله از چنان اهميتى برخوردار است كه بى دانش و بينش صحيح و كامل نمىتوان بدان پرداخت و به نتايج آن خوش بين بود. يكى از موضوع هاى مهم علم تربيت اين است كه معلم و مربى چگونه مىتواند در روح و جان متعلم تحولى شگرف به سوى خير و صلاح پديد آورد كه آثار آن تا پايان عمر ادامه يابد؟ گو اينكه حالت هاى روحى و روانى انسان ها همواره تحت تأثير انواع تمايلات و كشش هاى درونى و بيرونى است. براى دستيابى به پاسخ پرسش فوق بايد به آموزه هاى ژرف قرآن كه كتاب تربيت است مراجعه كرد و پيش نيازها، شيوه ها و عوامل مؤثر در تربيت را كه قرآن مطرح كرده است، دريافت. در اين نوشتار به برخى از روشها و بينش هاى انسان شناختى تاثيرگذار در فرايند تربيت مىپردازيم. پيش از هر چيز بايد به اين واقعيت اشاره كرد كه دستيابى به حقايق قرآنى نيازمند فهم خاص از آيات وحى است فهمى كه مىتوان از آن به فهم هدايتى ياد كرد. قرآن، كلام و سخن خدا و كتاب هدايت و تعليم و تربيت است، كه راه هاى رشد و تكامل فرد و جامعه را به بهترين شيوه، بيان كرده است. بنابراين، تعامل ما با قرآن بايد بر اساس هدايت جويى از كلام خدا باشد، تا بتوانيم مبانى و شيوه هاى تربيتى قرآن را دريابيم. در اين ميان، سبك ويژه و اسلوب بى نظير داستان هاى قرآن بويژه پردازش داستان انبياء، اولياء، حكما و غير آن از جايگاه خاص و مهمى برخوردار است به گونه اى كه مىتوان بسيارى از روشها و شيوههاى تعليم الهى و تربيت ربوبى را از شيوه داستان سرايى قرآن، ترسيم و تبيين نمود. فهم هدايتى قرآن، مهم ترين مبنا در تربيت دينى است. زيرا، مشكلات و مسائل مختلف انسان را در عرصه هاى گوناگون زندگى، تبيين و روشن مىنمايد، اين امر موجب پايدارى تربيت دينى مىگردد. فهم هدايتى قرآن ر تبيين و حل مشكلات و مسائل اساسى انسان ر پايدارى تربيت دينى
روشهاى تربيت
1. حكمت، عيار سنجش فضيلتهاى اخلاقى
امروزه، در مكتب هايى مانند ليبراليسم، خواست اكثريت، عيار سنجش فضايل اخلاقى و انسانى است. حال آن كه در اسلام، معيار سنجش فضايل اخلاقى دانش و حكمت است؛ از اين رو حكومت جاهل بر عالم و فاسد بر صالح، مشروعيت ندارد و مقام عالم پرهيزكار از همه بالاتر مىباشد. بنابراين، عنوان عوام فريب حكومت مردم بر مردم در مكتب اسلام جايگاهى ندارد و حكومت عالم و حكيم مطلق، خداوند متعال، اصل است.
2. جهت بخشى به نيروها
اسلام، قواى جسم و جان انسان را در جهت هويت بخشيدن به آدمى و بكارگمارى آن نيروها در مسير رشد و تكامل فرد و اجتماع، هدايت نموده است تا از تباهى آن در امور بيهوده و آسيب زا جلوگيرى كند. زيرا، عامل بسيارى از بيمارى هاى روحى و روانى، نبود آگاهى از چگونگى بكارگيرى اين نيروها در مسير طبيعى خود مىباشد.
3. برنامه ريزى براى فعاليت پويا و خلاقيت زايا
در مكتب تربيتى اسلام، سخت اصرار شده است كه انسان با برنامه ريزى هدفمند و با آگاهى و نظم تلاش روزانه خود را آغاز نمايد و در پايان هر روز، كارهاى خود را مورد بازبينى و محاسبه قرار دهد.
4. جايگزينى و به گزينى
قرآن بر عادت ها و رسم هاى زشت جاهلى خط بطلان كشيده و مسلمان ها را به «تعاون» و هم يارى و «مشورت» و هم فكرى دعوت مىنمايد تا به تدريج اصول و باورهاى فرهنگ قرآنى ترويج و تثبيت شوند. بنابراين، تشريع نماز جماعت، ترويج تلاوت قرآن به طور فردى و گروهى، ايجاد دوستى ميان مؤمنان همگى در همين راستاست.
5. بهره گيرى از پيشآمدها
انسان ها در مقابل حوادث و پيش آمدهاى ناگوار زندگى، دو رفتار كاملا متفاوت دارند، عده اى حوادث و بلكه زندگى دنيا را چيزى جز رنج و زحمت و درد نمىدانند. از اين رو، در مقابل حوادث كاملا منفعل هستند. اما گروه دوم، اين پيش آمدها را فرصتى مناسب براى كسب مهارت هاى تربيتى و جلا دادن و مهذب ساختن جان خويش مى دانند. اينان، دچار شدن به مصايب را چون گداختن آهن مىيابند كه بايد از آن براى شكل دادن و پيرايش از ناخالصى ها، بيشترين استفاده را نمود. آيات و سورههاى مكى و مدنى قرآن، چگونگى استفاده از اين پيش آمدها را در جهت تربيت مسلمانان، در دو محيط متفاوت مكه و مدينه به تصوير كشيده است.
6. الگونمايى
يكى از كارآمدترين و موفق ترين شيوه هاى تربيت، تربيت در قالب ارائه نمونه عملى و الگوى رفتارى است. چنان كه خداوند حكيم در سوره احزاب، آيه 21 مىفرمايد: «لقد كان لكم فى رسول اللَّه أسوة حسنة»؛ «هر آينه شما را در (خصلتها و روش) پيامبر خدا نمونه و سرمشق نيكو و پسنديده است.» شخصيت و سيره نيكوى رسول خدا نه تنها الگو و نمونه براى يك روزگار يا نسل يا ملت يا مكان معين بلكه، الگويى جهانى و هميشگى براى همه مردم و همه نسلهاست. «و تو را نفرستاديم مگر براى همه مردم، مژده دهنده و بيم كننده، ولى بيشتر مردم نمىدانند.» (سبأ/ 28) قرآن، تأكيد مىكند كه ما پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم را از ميان مردم و از جنس خودشان انتخاب كرديم، تا همه بتوانند ويژگى ها و سيره او را در خود تحقق بخشند و به رفتار آن الگوى واقعى درآيند. بنابراين، ارائه الگوهاى تربيتى در قرآن جنبه سرگرمى و تفنن ندارد و به گونه اى نيست كه افراد با آگاه شدن از روش آنان، تنها به تعجب دچار شده و سيره آنان را غير قابل دسترسى و پيروى بيابند.
7. يادآورى
گفته ها در نهاد آدمى تأثير گذار هستند بويژه، هنگامى كه اين گفته ها از كسى صادر شود كه خود عامل به آنها باشد. از اين رو، قرآن كريم، «موعظة حسنه» و «تذكر» را يكى از شيوه هاى تربيتى معرفى مىكند. «موعظه» و «تذكر» از اسماء و اوصاف قرآن نيز مىباشند. بنابراين، قرآن، بهترين و كاملترين منشور وعظ و تذكّر است كه قرائت و تلاوت متدبرانه آن، همواره انسان را به آنچه كه به صلاح و سعادت و رشد و كمال اوست، يادآور مىشود: «همانا خداى به شما فرمان مىدهد كه امانت ها را به خداوندانش باز دهيد و چون ميان مردم داورى كنيد، به داد داورى كنيد. خدا شما را به نيكو چيزى پند مىدهد. همانا خداوند شنوا و بيناست.» (نساء /58) «و پروردگار تو حكم كرد كه جز او را نپرستيد و به پدر و مادر نيكى كنيد. اگر يكى از آن دو يا هر دو نزد تو به پيرى رسند، پس به آنها «اف» - سخن بيزارى و ناخوشايند - مگو و برايشان بانگ مزن - يا : ايشان را از خود مران، و به ايشان گفتارى نيكو و در خور گراميداشت بگو.» (اسراء /23) «و حق خويشاوند و درويش بينوا و در راه مانده را بده و مال خود را بيهوده و به گزاف مريز و مپاش - تباه مكن» (اسراء /26)
8. تهديد به كيفر
اگر «موعظه» كارگر نيفتاد، قرآن از تهديد به كيفر به عنوان يكى از شيوههاى تربيت استفاده كرده است: «و اگر رويگردان شويد چنانكه پيش از اين رويگردان شديد، شما را به عذابى دردناك عذاب كند.» (فتح / 16) و در مواردى نوع كيفر را هم تعيين مىكند: «زن و مرد زناكار را هر يك صد تازيانه بزنيد» (نور / 2 ) البته، كيفر و تهديد به آن را، بايد در جاى خود و به گونه اى بكار برد كه سبب انحراف مربى و متربى نگردد.
9. داستانسرايى
اين سؤال همواره مطرح بوده است كه چه رازى در توجه و علاقه آدمى به قصه و داستان، پنهان است. آيا اين راز در عنصر خيال پردازى و تصويرگرى داستان است كه سبب مىشود انسان خود را در متن حوادث آن ببيند؟ يا همراهى وجدان انسان با قهرمانان داستان است كه باعث تأثير آن در جان آدمى مىشود؟ پاسخ هر چه باشد، بشر اين تأثير سحرگون داستان را از روزگاران ديرين درك كرده و از آن بهره برده است. قرآن نيز، از اين تمايل فطرى بشر، براى تربيت او بهرههاى فراوان برده است. و انواع داستان را در قالب بهترين شيوه داستان سرايى به خدمت مىگيرد. در اين داستان هاى تاريخى و واقعى، حالات و خصوصيات بشرى، با هدف تبيين شيوه هاى تربيتى ارائه شده است. از اين رو، فواصل آيات، مقاطع طنين انداز و حتى ترسيم دقيق خطوط و آثار چهره شخصيت هاى داستان، تدبربرانگيز و شايسته دقت و تأملاند. جدا از بحث كلامى «عصمت انبياء»، مىتوان داستان هاى انبيا را با رويكرد تربيتى از نو بررسى كرد و سيره تبليغى و تربيتى يكايك آن بزرگواران و سيره اسوه حسنه خاتم پيامبران را به شيوه تطبيقى مطالعه و تحقيق نمود تا زمينه آسيب شناسى حوزه هاى تعليم و تربيت، تبليغ و ديگر امور فرهنگى، فكرى و ... فراهم آيد.
10. عادت سازى
عادت، نقش بزرگ و مهمى را در زندگى بشر ايفا مىكند. اگر اين موهبت خدادادى در فطرت آدمى وجود نمىداشت، انسان ناگزير بود همه عمر خود را به ياد گرفتن، راه رفتن و سخن گفتن بگذراند. البته عادت، با همه اهميتى كه براى انسان دارد، اگر فاقد آگاهىهاى لازم و كامل باشد به عنصرى بيهوده و ناكارآمد تغيير شكل مىدهد و به صورت رفتارى تكرارى و بى فايده در مىآيد. اسلام، خواهان آن است كه هر كار خوب و خيرى به عادت تبديل شود. البته، هدف ايجاد آن عادت را هم پيوسته به ياد مىآورد تا پيوند استوارى بين قلب انسان و خدا ايجاد كند. قرآن، براى از بين بردن عادات زشت جاهلى از دو راهكار سود جسته است. يكى اين كه برخى از عادات را بى درنگ باطل شمرد و با آن مبارزه كرد، مانند: شرك، زنده به گور كردن دختران، دروغ، غيبت، سخن چينى، طعنه زدن، تفاخر و مانند آن. و ديگر اين كه برخى از عادات زشت اجتماعى را كه بر انديشه، فرهنگ و اقتصاد جامعه تأثيرگذار است به تدريج ريشه كن نمود. مانند شراب خوارى، زنا، ربا، بردگى و ... ايجاد عادت هاى نيك و شايسته داراى راهها و مراحل مختلفى است چنان كه پيامبر(ص) با شخص تازه مسلمان نماز مىخواند و همراه او به قرآن گوش فرا مىداد تا گوش سپردن به قرآن همگانى شود. به بيان ديگر، پيامبر(ص) فضايى را به وجود مىآوردند كه در آن فضاى تربيتى، افراد با خواست قلبى به عادات پسنديده ترغيب و تشويق مى شدند و پس از مدتى اين عادات، درونى و جزء شخصيت او مىشدند.
انسان شناسى تربيتى
1.- مثبت و منفى بودن
دو خط مثبت و منفى با اختلاف نسبت و موقعيت در هر شخصى وجود دارد. جنين انسان از برخورد دو سلول مخالف هم، كه يكى «اوول» و ديگرى «اسپرم» است به وجود مىآيد. يعنى، جنين از تركيب دو نيروى منفى و مثبت بوجود مىآيد. از اين رو، اگر انسان را بدون راهنمايى و تربيت به حال خود واگذارند، به چپ و راست منحرف مىشود. در نتيجه اين انحراف، منفى گرايى در انسان، تبديل به يك بندگى ذلت آور در مقابل يك فرد يا يكى از عادات زشت مىگردد و از آنجا كه در اعماق جان خود به آن ايمان ندارد، دو رو گشته و جامعه را به ورطئه نفاق و دو رويى مىكشاند. مثبت گرايى نيز، اگر از مسير طبيعى خود خارج شود، تبديل به تبختر، دشمنى و كينه توزى مىگردد و چون انسان مىخواهد خود را تثبيت كند، به حقوق ديگران تجاوز مىكند. تا از اين راه، ابراز وجود كرده و انگشت نما شود مانند، اگزيستانسياليستهاى قلابى كه مقررات اجتماعى را زيرپا مىگذارند و خود را از همه پيوندها جدا مىسازند و تنها رفتار و تفكرى را كه به نظر آنها درست باشد دوست مىدارند و درست مىپندارند. اسلام، حس منفى گرايى را كاملا در مقابل خدا قرار مىدهد و نيروى مثبت گرايى را براى مقابله با تمام قدرت هاى عالم تقويت مىكند. بدين ترتيب، نفس را اصلاح، و زندگى را پايدار مىسازد. اسلام، هرگز از واقعيت و حقيقت طبيعت بشرى و نيروهاى متنوعى كه در آن است و نيز از سطوح و وجوه مختلف آن، غافل نيست؛ از اين رو، مردم را ملزم نمىكند كه از شمايلى ايده آلى و در قالبى معين پيروى كنند و قدمى فراتر از آن ننهند. بلكه، همه وظايف اسلامى براى اين است كه در چارچوب آن ايده آل عمومى، پيوسته بكوشد تا به آن كمال خاص مورد نظر برسد؛ بنابراين، مكتب اسلام، مانند بعضى از مكاتب مادى چون داروينيسم و ماركسيسم كه به حيوانيت و ماديت انسانى باور دارند، نيست تا بگويد، تا هنگامى كه انسان داراى استعداد و آمادگى هميشگى براى سقوط است بالا بردنش ممكن نيست. پس بايد با روشن بينى او را به حال خودش واگذاشته تا سقوط كند خير! چنين نيست، زيرا انسانى كه پيوسته در حال سقوط است، هرگز قرار نمىگيرد و به مراتبى پايين تر از حيوان و حيوانيت سقوط خواهد كرد.
2. جبر و اختيار
در اين مقوله نيز، ديدگاه هاى افراطى و تفريطى وجود دارد كه هر دو باعث انحراف از مسير راست فطرت، مىگردد، جبرگرائى مطلق باعث تن دادن انسان به نظامهاى گوناگون بندگى و بردگى، مىشود و خود را مالك اراده خود نمىداند؛ اختيارگرائى مطلق باعث سرباز زدن انسان از هر قيد و تعهدى گرديده، خودسرى پيشه مىكند و حد و مرزى براى خود نمىشناسد. تنها چيزى را پيروى مىكند كه هواهاى نفسانى او مىخواهند. اسلام، راه ميانه را با رويكردى تربيتى بر مىگزيند، بدين ترتيب كه آن اندازه از اوامر و نواهى را بر انسان واجب مى سازد كه ضرورى است. البته، توجه مىدهد كه اين نيروى مهيا شده، نبايد موجب بردگى و بندگى در مقابل حكومت يا زمامداران ستمگر يا آداب و رسوم نادرست اجتماعى گردد. بلكه تنها بايد مطيع و فرمان بردار امر خدا باشد، يعنى وجدان بشرى بايد از هر گونه بندگى جز بندگى خدا آزاد شود. در تبيين اختيار آمده است، آن وظايفى مقبول است كه با خلوص نيت انجام گيرد. يعنى، اعمال و تكاليفى كه بر عهده انسان است، با رضايت قلبى و آگاهى انجام شود. رفتارى كه بر پايه اختيار انجام گيرد، باعث پرورش روح انسان و بالا رفتن مراتب ايمان و قرب به خدا مىگردد. فرايض عبادى و حدود الهى كه در اسلام در حوزه هاى مختلف اقتصادى، سياسى، فرهنگى و ... تشريع شده است، اولاً عبادت محسوب مىشود و ثانياً مورد نياز هر نظام حكومتى است كه براى پيشبرد امور، همه مردم ملزم به رعايت آنها مىباشند. بدين وسيله، اسلام، كشش هاى فطرى انسان را براى ميل به تعهد در مقابل آنچه كه به صلاح و مايه رشد اوست، هدايت نموده است. و فقط به پاكى ظاهر انسان و زندگى او بسنده نكرده است، بلكه پاكى قلب و درون انسان را هدف نهايى و غايى قرار مىدهد. به بيانى ديگر، تشريع عبادات و واجبات در اسلام به گونه اى است كه هم انسان را به خدا مىرساند و هم نمودار و پاسخگويى نيازهاى اصيل انسان مىباشند.
3. واقعيت و تخيل
دو نيروى واقع بينى و خيال انديشى در فطرت انسان برابر هم قرار گرفته اند. براى تحقق بخشيدن به «هويت انسانى» سزاوار است كه آدمى از هر دو نيرو استفاده كند. از اين رو، اسلام واقعيت هاى خارجى را با ادراك و انديشه هاى ذهنى پيوند مىدهد و به آن رنگ خدايى مىبخشد تا مايه اصلاح جان ها و زندگى انسان گردد.
4. نيروى حسى و نيروى معنوى
نيروى حسى، نيروى بدنى پيوسته به حواس و اعصاب و فعل و انفعالات شيميايى و فيزيولوژى اندام است. نيروى معنوى آن نيرويى است كه از لحاظ مكان و ماهيت، محدود نيست. نيرويى است كه فضيلت و ارزش هاى عالى مانند عدالت، حق گرايى، زيبايى و ساير كليات و معنويات و مجردات را درك مىكند.
5. فردگرايى در عين جمعگرايى
از ديگر خطوط دو گانه وجود انسان، فردگرايى در عين جمع گرايى است. اين دو خط، در عين پيوستگى، متناقض به نظر مىرسند، نشناختن و درك نادرست اين ويژگى انسان سبب شده است كه مكاتب مختلف بشرى، دچار انحراف و افراط و تفريط شوند. نظام سرمايه دارى غرب، كه بر پايه انديويدوآليسم و فرديت انسان استوار است، آنچنان آزادى فردى را توسعه داده است كه انسان خود را در تصرف و دخالت در بسيارى از امور آزاد مىبيند و اين سبب ايجاد رنج و زحمت براى خود و ديگران مىگردد. تكيه بر اجتماعى بودن انسان در كمونيسم نيز، سبب شده است كه زمينه فعاليت و خلاقيت پويا و زاياى انسان محدود گردد.
6. بيم و اميد
ناآگاهى و بى هدفى، ريشه بسيارى از ترس هاست؛ و اميد مايه حركت و تكاپوى انسان در مسير رشد و كمال مى باشد: «و هرگز خدا كسى را چون سرآمدش رسيده باشد باز پس ندارد؛ و خدا بدانچه مىكنيد آگاه است». (منافقون/ 11) «بگو: من مالك هيچ سود و زيانى براى خويش نيستم.» (اعراف / 188) پروا و ترس از خداوند در صورتى بجاست كه انسان فرامين الهى را نافرمانى كرده و در انجام وظائف خويش كوتاهى نموده باشد. «بگو: من مىترسم كه اگر پروردگار خويش را نافرمانى كنم، گرفتار عذاب روزى بزرگ شوم.» (انعام/ 15)
7. رضايت و كراهت
انسان، دوست دارد كه از انواع گوناگون لذت حسى و معنوى برخوردار گردد. دوست دارد شخصى برتر و قدرتمند و جاودانه باشد. انسان هر چيزى را كه مانع رسيدن او به خواسته هايش شود، ناپسند مىداند. اسلام، خواسته هاى فطرت را ناديده نمىانگارد، بلكه زمينه تكامل و تهذيب نفس را فراهم مىكند تا هر انسانى مطابق فطرت خود، دوست داشتنى ها را دوست بدارد و زشتىها را ناپسند بشمارد.
8. تقليد
اصولاً، انسان تقليدگراست. اين گرايش را مىتوان ناشى از غريزه كمال جويى و قهرمان پرستى او دانست. در اين ميان، دوران نوجوانى و جوانى از اهميت بيشترى برخوردار است، زيرا نوجوان و جوان، خواهان كسب هويت است كه معمولاً، هويت خود را در تقليد از قهرمانان جامعه دنبال مىكند. بنابراين، پدر و مادر و مربيان بايد خطرها و آسيب هاى تقليد از الگوهاى فاسد را به خوبى تبيين كنند و به جاى تخريب كامل آن الگوها، به انتقاد تدريجى و ارائه الگوهاى بهتر بپردازند تا نوجوان و جوان با آگاهى و شناخت، تقليدهاى كوركورانه خود را وانهد و استدلال و تفكر را بر تقليد گرايى محض، حاكم كند.
9. بر يكديگر پيشى گرفتن
احترام گذاشتن به شخصيت كودك و درك استعداد سن و سال و ذوق سليقهاش زمينه پيشرفت و بارور شدن استعدادهاى نهفته او را فراهم مىآورد. برعكس، مقايسه هاى تحقيرآميز، خرد كردن شخصيت كودك به ويژه در ميان جمع و عدم درك ظرفيت و شرايط روحى و روانى و جسمى او با هدف تحريك و تشويق براى رسيدن به رشد و كمال، نتيجهاى جز ايجاد دشمنى و حسادت ندارد. كودك و جوان را بايد به تدريج با استعدادها و ظرفيت هايش آشنا كرد و زمينه رشد و پيشرفت او را فراهم آورد تا به صورت خود كار و با آگاهى بتواند اين مسير را بپيمايد زيرا خصلت سبقت گيرى و پيش افتادن در نهاد او وجود دارد. «سابقوا الى مغفرة من ربّكم و جنّة عرضها كعرض السّماء والارض» (حديد/21) «به سوى آمرزشى از پروردگارتان و بهشتى كه پهناى آن - يعنى وسعت و فراخى آن - همچون پهناى آسمان و زمين است (و) براى كسانى كه به خداى و پيامبرانش ايمان آورده اند آماده شده (بر يكديگر) پيشى گيريد.» «و لو شاءاللَّه لجعلكم امّة واحدة و لكن ليبلوكم فى ما آتاكم فاستبقوا الخيرات» (مائده/48) «و اگر خدا مىخواست شما را يك امت مىساخت و ليكن مىخواهد شما را در آنچه به شما داده بيازمايد، پس به نيكى ها پيشى گيريد.»
10. ترس از مجازات
ترس، احساسى است كه نيروهايى را در انسان به حركت در مىآورد و تا اندازه زيادى از آرزوهاى طولانى و دست نيافتنى و سركشى ها جلوگيرى مىكند. به نظر مىرسد، كسى كه بى باكانه دست به هر كارى مىزند و به فرجام آن نمىانديشد، فردى فاسد و خطرناك خواهد شد. اصولا، نبود ترس بخاطر نبود وابستگى و علاقه است. اگر دلبستگى و علاقه به موضوعى پيدا شد، آنگاه هر چيزى كه سبب از دست رفتن و جدايى از آن گردد، ترس را در انسان ايجاد مىكند و از آنجا كه انسان با عشق آفريده شده است پس شخص معتدل نمىتواند بدون علاقه باشد. ترس، از يك سو سبب كنترل و پرهيزگارى و خوددارى از كارهايى است كه محبوب، آنها را ناپسند مىدارد و از سوى ديگر، باعث آمادگى و سازندگى عواملى است كه فرد را به محبوب مىرساند. ترس بايد به گونه اى باشد كه وابستگى و علاقه را محكمتر نمايد و نشانه دوستى و محبت و به مقدار طبيعى و لازم باشد. وگرنه، فرد به فرار و نيرنگ و يا خيانت و دروغ دچار مىشود. از اين رو، برخى بر اين باورند كه هنگام تهديد، كسى بترساند و كس ديگرى اين ترس را از روى محبت توجيه كند. يعنى، عوامل ايجاد تهديد را توضيح بدهد و فرد را از جرم خود آگاه كند. تنبيه و مجازات نبايد وسيله اى براى انتقام گيرى، ظلم و ستمگرى باشد. بلكه بايد از آن به عنوان يك عامل تربيتى استفاده كرد. در اين باره مهارت هايى هست كه مربى بايد با آگاهى و تجربه بدست آورد و نمىتوان تنبيه را به عنوان دستورى تربيتى براى همه به صورت يكنواخت و يكسان توصيه و پيشنهاد نمود. عواملى كه احساس ترس را ايجاد مىكنند، متفاوت است؛ كتك، سكوت، حركتهاى تند و خشن، نگاه هاى تيز و خشم آلود، فريادهاى بلند، ترس را ايجاد مىكنند. به كار بردن هر كدام از اين عوامل، نيازمند تسلط و آگاهى و تجربه و دقت فراوان است و چه بسا كه به كارگيرى هر كدام از اين عوامل در جاى نامناسب، اثر مخالف بگذارد و نتيجه معكوس بدهد. مثلاً، بسا روحيه هاى تند و خشنى كه با ترساندن و كتك، آرام نگيرند اما با محبت يا قهر يا خواهش آرام گيرند. امام على(ع) مىفرمايد: «بدكار را با پاداشى كه به نيكوكار مىدهى سرزنش و توبيخ كن». مربى در هنگام تهديد آرامش خود را حفظ كند و با توجه و فراست رفتار نمايد، زيرا در هنگام خشم ممكن است ناآگاهانه به كارهايى دست بزند كه پيامدهاى ناگوارى در پى داشته باشند.
11. محبت و مهرورزى
انسان، اسير محبت است و محبت و مهرآورى با كسى، موجب پيدايش عشق و علاقه در او مىشود. اين عشق و علاقه به نوبه خود براى تربيت پذيرى هم سودمند است. عشق نيرويى است كه كارها را آسان مىكند. ولى اگر بجا و به اندازه نباشد ديگر نه تنها مفيد نيست، بلكه كار تربيت درست را با دشوارى روبرو مىسازد. محبت، مانند آبى است كه بدون آن گياه مىخشكد و اگر بيش از اندازه به آن برسد، ريشهاش مىپوسد و از بين مىرود.
چکیده: در اين مقاله با نيم نگاهى به تاريخ و سير پيشرفت علم و دانش هاى تجربى اين گونه نتيجه گيرى مى شود كه با توجه به اين نكته مهم كه رشد علم و تكنولوژى در غرب مبتنى بر حذف دين بوده است. در طول تاريخ خود همواره داراى اثرات مخربى بوده است و در نقطه مقابل آن به جامعه درخشان و پيشرفته مسلمانان در دورانى كه اروپا غرق در بدبختى و سياهى بوده اشاره مى شود و علل آن پيشرفت علمى سودمند را، داشتن پشتوانه اى نظير دين اسلام مى داند. مقاله با طرح آياتى از قرآن مجيد نشان مى دهد كه اين كتاب آسمانى چگونه به صورتى دقيق حقايق مسلم علمى را بيان كرده آن هم در عصرى كه مردم كوچكترين آگاهى و اطلاعاتى از اين حقايق نداشتند و اين خود دليل محكمى بر الاهى بودن نگارش اين كتاب مى باشد. امروزه نيز كه به واسطه كشفيات فيزيك مدرن و متلاشى شدن بنيان تئورى ورافيزيك كلاسيك و جاى گيرى اصل عدم قطعيت در مقابل دانشمندانى كه ادعا داشتند با يافتن علت و قانون علمى، هر پديده اى را مى توانند توضيح بدهند، بيش از پيش نقش قدرت علمى نهفته در دين، اسلام و قرآن آشكار مى گردد. دين همواره راهى ميانى را ارايه داده است: نه رويكرد علمى مدرن را رد و محكوم مى كند و نه مجبور مى شود كه براى آن مقام الوهيت و يزدانى قايل شود.
قرآن كريم چگونه كتابى است، كتابى اسرار آميز، معماگونه، عجيب و رازآلود يا كتابى روشن و پر محتوا؟ حقيقت آن است كه قرآن خود را كتاب هدايت و رستگارى مىداند و پيوسته بندگان را به تلاوت و تدبّر در خود دعوت مىكند. اين دعوت قرآن، دعوت به تماشاى حروف و كلمات نيست، بلكه فراخواندن به قرائت، تدبّر و توجّه به انذارها و هشدارها است. قرآن أحسن الحديث است كه جنبه معنايى و محتوايى آن مدّ نظر بوده است هر چند كه ساختار لفظى آن نيز نمودهاى اعجاز را به وضوح در بر دارد: «اللَّه نزّل أحسن الحديث كتاباً متشابهاً مثانى تقشعرّ منه جلود الّذين يخشون ربّهم ثمّ تلين جلودهم و قلوبهم الى ذكر اللَّه ذلك هدى اللَّه يهدى به من يشاء و من يُضلل اللَّه فما له من هاد...»(زمر/23) «خداوند بهترين سخن را نازل كرده، كتابى كه آياتش (در لطف و زيبايى و عمق و محتوا) همانند يكديگر است؛ آياتى مكرّر دارد (با تكرارى شوقانگيز) كه از شنيدن آياتش لرزه بر اندام كسانى كه از پروردگارشان مىترسند افتد؛ سپس برون و درونشان نرم و متوجّه ذكر خدا مىشود؛ اين هدايت الهى است كه هر كس را بخواهد با آن راهنمايى مىكند؛ و هر كس را خداوند گمراه سازد، راهنمايى براى او نخواهد بود!» قرآن خود را حكمت، علم، نور، ذكر، هدايت، موعظه، بلاغ، وسيله جدايى حقّ از باطل، شفاى بيمارىهاى قلبى، بيان هر چيز و وسيله خروج از تاريكى به نور مىداند و تمامى اين عناوين در پرتو توجه به محتواى قرآن و پيروى از رهنمودهاى آن ميسّر مىشود: «ذلك الكتاب لاريب فيه هدىً للمتّقين»(بقره/2) «آن كتاب با عظمتى است كه شك در آن راه ندارد؛ و مايه هدايت پرهيزكاران است.» «شهر رمضان الذى انزل فيه القرآن هُدىً للنّاس و بيّنات من الهُدى و الفرقان» (بقره/185) «روزه، در چند روز معدودِ ماه رمضان است؛ ماهى كه قرآن، براى راهنمايى مردم، و نشانههاى هدايت، و فرق ميان حق و باطل، در آن نازل شده است.» «انّ هذا القرآن يهدى للتى هى أقوم» (اسراء/9) «اين قرآن به راهى كه استوارترين راههاست، هدايت مىكند.» «و لقد صرّفنا فى هذا القرآن ليذّكّروا و ما يزيدهم الاّ نفوراً» (اسراء/41) «ما، در اين قرآن، انواع بيانات مؤثّر را آورديم تا متذكر شوند! ولى (گروهى از كوردلان،) جز بر نفرتشان نمىافزايد.» «و ننزّل من القرآن ما هو شفاء و رحمه للمؤمنين و لايزيد الظالمين الاّ خساراً» (اسراء/82) «و از قرآن، آنچه شفا و رحمت است براى مؤمنان، نازل مىكنيم؛ و ستمگران را جز خسران (و زيان) نمىافزايد.» «و انّك لتلقّى القرآن من لدُن حكيم عليم» (نمل/6) «به يقين اين قرآن از سوى حكيم و دانايى بر تو القا مىشود.» پوشيده نماند كه يكى از وجوه اعجاز قرآن فصاحت و بلاغت آن است اما اين دو نيز طريقى براى توجه هر چه فزونتر به حوزه محتوا و مفاد اين كتاب آسمانى است. عربى بودن قرآن نيز در همين راستاست. قرآن فلسفه عربى بودن خويش را تدبّر و تأمّل هر چه بيشتر بندگان مىداند. چه اينكه زبان عربى قابليت ظرفيت و انعطافى بسيار بالا دارد و دقايق و لطايف معانى را در قالب هيچ زبانى چونان زبان عربى نمىتوان به مخاطب القاء نمود. «انّا أنزلناه قرآناً عربياً لعلّكم تعقلون» (يوسف/2) «ما آن را قرآنى عربى نازل كرديم. شايد شما درك كنيد (و بينديشيد)!» در گستره آيات وحى نيز، حتى به گونهاى تلويحى، به كاوشها و تأملاتى از اين دست دعوت نشدهايم. بلكه مىتوان گفت به نقطه مقابل آن تشويق شدهايم. قرآن كريم در قصه زيبا و عبرتانگيز اصحاب كهف پس از ذكر داستان، اظهار تأسف مىنمايد كه چرا مردمان به جاى آن كه به پيام اصلى و نخستين اين قصه توجه كنند و دقايق و ظرايف موجود در راز خواب طولانى و بيدارى شگفتانگيز ايشان را بيابند و به قدرت لايزال الهى كه پس از خوابىگران آدميان را در روز جزا بيدار و زنده خواهد نمود راه برند، خود را به مطالب حاشيهاى مشغول نمودهاند و بر سر تعداد اصحاب كهف با هم جدال مىنمايند: «سيقولون ثلاثة رابعهم كلبهم و يقولون خمسة سادسهم كلبهم رجماً بالغيب و يقولون سبعة و ثامنهم كلبهم قل ربّى اعلم بعدّتهم ما يعلمهم الاّ قليل فلاتمار فيهم الاّ مراءً ظاهراً و لاتستفت فيهم منهم أحداً...» (كهف/22) «گروهى خواهند گفت: «آنها سه نفر بودند، كه چهارمين آنها سگشان بود!» و گروهى مىگويند: «پنج نفر بودند، كه ششمين آنها سگشان بود.» - همه اينها سخنانى بىدليل است - و گروهى مىگويند: «آنها هفت نفر بودند، و هشتمين آنها سگشان بود.» بگو: «پروردگار من از تعدادشان آگاهتر است!» جز گروه كمى، تعداد آنها را نمىدانند. پس درباره آنها جز با دليل سخن مگو؛ و از هيچ كس درباره آنها سؤال مكن!» همين گونه در فرازى ديگر در مورد تعداد نگاهبانان دوزخ مىفرمايد: تعدادشان را نوزده قرارداديم نه بدان جهت كه اسرار و رموزى در اين عدد نظر گرفتهايم بلكه تنها بدين منظور كه چون و چرايى افراد بيماردل و كافر را برانگيزيم و نيز ايمان مؤمنان را تقويت كرده باشيم. «و ما جعلنا اصحاب النار الّا ملائكة وما جعلنا عدّتهم الاّ فتنة للذين كفروا ليستيقن الذين اوتوا الكتاب و يزداد الذين آمنوا ايماناً و لايرتاب الذين اوتوا الكتاب و المؤمنون و ليقول الذين فى قلوبهم مرض و الكافرون ماذا اراد اللَّه بهذا مثلاً كذلك يُضلّ اللَّه من يشاء و يهدى من يشاء...» (مدّثر/31) «مأموران دوزخ را فقط فرشتگان (عذاب) قرار داديم، و تعداد آنها را جز براى آزمايش كافران معيّن نكرديم تا اهل كتاب ]= يهود و نصارى[ يقين پيدا كنند و بر ايمان مؤمنان بيفزايد، و اهل كتاب و مؤمنان (در حقانيت اين كتاب آسمانى) ترديد به خود راه ندهند، و بيماردلان و كافران بگويند: «خدا از اين توصيف چه منظورى دارد؟! (آرى) اينگونه خداوند هر كس را بخواهد گمراه مىسازد و هر كس را بخواهد هدايت مىكند!»
قرآن و علم
از جمله مباحثى كه بر پايه فرهنگ الهى قرآن قابل طرح مىباشد اين واقعيت است كه قرآن به حقايق مشخصى از خلقت اشاره كرده است كه اخيراً به وسيله روشهاى علمى جديد مورد تصديق و گواهى قرار گرفته است. اين نظريه بر اين پايه استوار است كه قرآن داراى مبدء الهى است؛ زيرا كه بدون در نظر گرفتن مبدئى الهى، چگونه حقايقى را بيان كرده است كه مردم آن زمان كوچكترين اطلاعى از آن نداشتهاند و در زمره مجهولات تاريخى بشر بوده است؟ براى مثال، اگر قرآن يك وحى الهى نبود آيا مىتوانست حاوى چنين آيهاى باشد: «أو لمير الذين كفروا انّ السّموات و الأرض كانتا رتقاً ففتقناهما و جعلنا من الماء كلّ شىء حىّ أفلايؤمنون...» (انبياء/30) «آيا كافران نديدند كه آسمانها و زمين به هم پيوسته بودند، و ما آنها را از يكديگر باز كرديم؛ و هر چيز زندهاى را از آب قرار داديم؟ آيا ايمان نمىآورند؟!» قرآن به صراحت و يا به گونه ضمنى، به حقايقى كه انديشه بشر با آن سرو كار دارد به صورتى كاملاً روشن اشاره كرده است و بدين لحاظ ارتباط ميان قرآن و علوم جديد، موضوع مهم بحث در ميان روشنفكران مسلمان است.
تمدن رهاورد اسلام
جان داونپورت يك دانشمند پيشرو معتقد است: «بايد دانست كه تمامى دانشها مانند فيزيك، نجوم، فلسفه، رياضيات كه از قرن دهم شروع به رشد در اروپا كرد در اصل از مدارس عربى نشأت گرفته و عربهاى اسپانيايى به عنوان پدر فلسفه اروپا شناخته مىشوند.» برتراند راسل، فيلسوف برجسته انگليسى مىنويسد: «برترى شرق تنها نظامى نبود. علم، فلسفه، شعر و هنر همه در دنياى مسلمانان رشد كرد، در حالى كه اروپا غرق در تاريكى و وحشىگرى بود. اروپايىها با كوتهنظرى غيرقابل بخششى اين زمان را عصر تاريكى مىنامند. اما واقعيت اين است كه تنها در اروپا اينگونه بود - و مسلماً تنها اروپاى مسيحيت چنين وضعى داشت چرا كه اسپانيا كه مسلمان بود فرهنگ درخشانى داشت.»
ساخت بشريت
كاملاً مشخص است كه براى عربها، تمدن مدرن اروپايى هرگز نقش روشنگرى نداشت، زيرا آنان از تمدّن درخشانى برخوردار بودند. اين امر به اروپا اجازه داد كه تمامى مراحل تكاملى پيشين تمدن اسلامى را پشت سر گذارده به گونهاى كه هيچ جنبهاى از رشد انسان وجود ندارد كه تأثير قطعى فرهنگ اسلامى در آن قابل رديابى نباشد، حتى پيدايش قدرتى كه نيروى ممتاز و برتر دنياى مدرن و دوره عالى پيروزى آن را به وجود آورد يعنى، علوم طبيعى و روحيه علمى، در اثر روحيه پرسشگرى، روشهاى جديد تحقيق، همچون آزمايش، مشاهده، اندازهگيرى و تكامل رياضيات (به گونهاى كه براى يونانيان ناشناخته بود)، پديد آمد كه توسط عربها به اروپاييان معرفى شد. در پنج قرن نخست به وجود آمد. اين روحيه و روشها توسط عربها به اروپاييان معرفى شد. تمدّن درخشان اسلامى پيشرفت كرد تا زمانى كه با فاجعه وحشتناك جنگهاى صليبى و حمله مغول رو به رو شد كه همانند موجهاى مخرب از شرق و غرب يكى پس از ديگرى آن را در بر گرفتند. اين فاجعه قرنها ادامه پيدا كرد تا اينكه حكومت اسلامى در بغداد از هم پاشيد و تاريخ اسلام از اوايل قرن چهاردهم با ظهور تركهاى عثمانى وارد مرحله جديدى شد. تمدن اسلامى هنوز قوى بود و تا قرن هجدهم هنوز در زمينههاى نظامى و اقتصادى از غرب مسيحى بسيار پيشرفتهتر بود. هر چند از قرن شانزدهم به بعد در زمينه علوم عقب افتاد. در قرن دهم قرطبه تحت حكومت اسلامى متمدنترين شهر اروپا و مايه تعجب و حيرت جهان بود. مسافران شمال با حسى آميخته با ترس درباره شهرى شنيده بودند كه 700 كتابخانه حاوى صدها هزار جلد كتاب و 900حمام عمومى داشت. هنوز هم حكام بارسلونا هرگاه احتياج به جراح، معمار، خياط يا موسيقىدان داشته باشند از اهالى قرطبه استخدام مىنمايند. اعتبار ادبى اسلام به حدى بود كه براى مثال در اسپانيا ترجمه انجيل و مناجات نامه به عربى، براى استفاده جمعيتهاى مسيحى لازم تشخيص داده شد. توضيحى كه آلوارو نويسنده مسيحى ارايه مىدهد، به طور كاملاً روشن نشان مىدهد كه چگونه حتى اسپانيايىهاى غيرمسلمان جذب ادبيات عرب مسلمان شدند: «هم مذهبان مسيحى من از شعرها و عاشقانههاى عرب لذت مىبردند. آنها كارهاى فلاسفه و متخصصان الهيات مسلمان را مطالعه مىكردند، نه براى اينكه آنها را درك كنند بلكه براى به دست آوردن يك روش عربى صحيح و برازنده. امروز كجا مىتوان يك فرد عامى را پيدا كرد كه تحشيههاى لاتين كتاب مقدس را بخواند؟ چه كسى را مىتوان يافت كه كتابهاى مختلف انجيل عهد قديم و جديد را مطالعه كند؟ دريغا، جوانان مسيحى كه استعدادهايشان كاملاً آشكار است هيچ اطلاعاتى درباره ادبيات و زبان عربى ندارند. آنها با اشتياق كتابهاى عربى را مطالعه كرده و كتابخانههاى كاملى از آنها را با قيمتهاى هنگفت جمعآورى مىكنند و همه جا مدح دنياى عرب را مىگويند.» اگر هدف تحصيلات و ارزش تمدن در اين باشد كه حسّ غرور، شخصيت و اعتبار اشخاص را بالا ببرد به طورى كه آنها وضعيت خود و در نتيجه جامعه را بهبود بخشند، تمدن اسلامى نشان داده كه مىتواند در اين زمينه با ارزش باشد. شواهد زيادى به وسيله نويسندههاى مختلف ارائه شده كه نشان مىدهد چگونه اسلام در انجام اين امر براى مردم مختلف در نواحى مختلف موفق بوده است، براى مثال ايساك تايلور در سخنرانى خود در همايش كليسا در انگلستان درباره تأثيرات اسلام بر مردم مىگويد: «هنگامى كه اسلام پذيرفته شد، الحاد، خرافات، كودككشى و جادوگرى ناپديد شد. پليدى با پاكى جايگزين گرديد و اين تغيير جديد اعتبار شخصى و احترام به خود را به دنبال داشت. رقصهاى بىشرمانه و آميزشهاى بى قاعده متوقف شد. عفت زنانه به صورت يك تقوا هديه داده شد. صنعت، جايگزين بيكارى شد. متانت و هشيارى غالب آمد. دشمنى خونى و بدرفتارى با حيوانات و اسيران ريشه كن شد. اسلام فساد و خرافات را از ميان برد. اسلام قيامى عليه بحثهاى توخالى بود. اسلام به اسيران اميد، به بشريت برادرى و به حقايق بنيادى طبيعت انسان يادآورى هديه كرد. خوبىهايى كه اسلام جايگزين كرد شامل اعتدال، پاكيزگى، عفت، عدالت، بردبارى، شجاعت، نوعپرستى، مهماننوازى، صداقت و تسليم است. اسلام يك برابرى كارآمد يعنى برابرى اجتماعى همه مسلمانان را آموزش مىدهد. بردهدارى در آيين اسلام نيست. چند همسرى مسأله پيچيدهترى است. حضرت موسى آن را نفى نكرد. حضرت داوود خود چند همسر داشت. چند همسرى به طور مستقيم در كتب عهد جديد مسيحيان ممنوع نشده است. محمدصلى الله عليه وآله وسلم داشتن همسران بىشمار را محدود كرد. اين بيشتر از اينكه يك قانون باشد يك استثناء است. در تسليم بودن در مقابل خواست خدا، اعتدال، عفت، صداقت و برادرى، مؤمنان مسلمانان قوانينى دارند كه بايد از آنها پيروى كرد. اسلام مستى، دزدى و فحشا را برانداخت كه مصيبت سرزمينهاى غربى است. اسلام بيشتر از مسيحيت به تمدن خدمت كرده است. غلبه آيين محمدصلى الله عليه وآله وسلم بر بيش از يك سوم دنيا يك معجزه بود.» فلسفه طولانى شدن مقدمه مزبور با ذكر مواردى از رويكردهاى جنجال برانگيز رايج در دنياى اسلام درباره ارتباط بين اسلام و علم رخ مىنمايد. براى ساليان دراز حكومت اسلامى به حكومت برتر در علم و تكنولوژى مشهور بود كه البته امروزه اين شهرت به طرف حكومتهاى غربى متمايل شده است. بعضى از روشنفكران مسلمان خود اسلام را دليل پسرفت مسلمانان مىشناساند. آنها به گونهاى فكر مىكنند و مىنويسند گوئى تاريخ اسلام تنها از قرن 18 شروع شده است. حال آن كه آنان يازده قرن برترى اسلام را فراموش كردهاند. در ضمن، اشتباه اسفناك آنان اين است كه ارتباط بين علم و دين را منحصر به ارتباط بين علم و مسيحيت تعريف مىكنند. آنها حتى زحمت مطالعه سطحى اسلام و تاريخ بلند آن را به خود نمىدهند. در مقابل اين گروه، برخى از روشنفكران معاصر مسلمان تنها پس از مشاهده فجايعى كه علم و تكنولوژى براى بشريت به ارمغان آورده است و كمبودها و مشكلاتى كه تنها نتيجه رويكرد علمى است - مانند بمبهاى اتمى، كشتار دسته جمعى، آلودگى محيط زيست، از دست رفتن رويشهاى اخلاقى، آشفتگى روانى مدرن از آن رنج مىبرند و غيره - به دنبال حقيقت هستند. چنين رويكردى تنها از آن روست كه علم و تكنولوژى نتوانست براى بشريت خوشبختى بيافريند. آنان نيز مانند برخى از همتايان خود آشكارا علم و تكنولوژى را محكوم كرده و رويكردى تنها ايدهآل را قبول دارند.
مسيحيت و تغيير تفكر در غرب
پس از آن كه پس از سالها جنگ و هزاران كشته، مسيحيت دين اصلى امپراطورى روم شد، خودش را در محيطى يافت كه عياشى و رفتارهاى مادىگرا غالب، و دانش بشرى مقدس بود. تعاليم مسيح كه بعدها مسيحيت خوانده شد در جنگ با امپراطورى روم پيروز شد، اما به قيمت از دست دادن هويت و خلوص اصلى خود، به علاوه از ميانهروى منحرف شد.انسان را متعلق به عشق الهى دانست و غريزه را به عنوان يك عالم جداكننده انسان از خدا محكوم كرد. همچنين تحت تأثير برخى دينهاى خاور نزديك مانند مهرپرستى و مانويت تبديل به يك دين كاملاً عرفانى شد. اما ماده يا غريزه در اسلام و هر دين فرو آمده از سوى خداوند به عنوان قلمرويى كه در آن نامهاى زيباى خدا آشكار مىشود يا قلمرويى كه ذهن بايد در آن بنگرد تا به قدرت خدا دست يابد و يا جايى كه خودش انعكاسى از بهشت است، ديده مىشود. بى ترديد اين كليسا بود كه مسيحيت را به صورت قالبى كه توضيح داده شد كل داد، و در پى آن؛ لشكركشى قدرت جهانى خود را موازى با قدرت باطنى خود گسترش داد. در قرنهايى كه غرب تحت حكومت كليسا بود تمدّن خيرهكنندهاى در شرق مسلمان بوجود آمد. در نتيجه تماس غرب با اين تمدن هنگام جنگهاى صليبى از طريق آندلس، غرب اين فرصت را يافت كه اطلاعاتى درباره عهد عتيق به دست آورد. فلسفه يونان به ويژه سيستم فلسفى ارسطو، طبيعتگرايى روم و همچنين لذتگرايى و عياشى يونان به غرب راه پيدا كرده بود. ترجمه متون عربى و مركز آموزش اسلامى در آندلس و سيسيل كه سبب بيدارى غرب از عهد عتيق شد همراه با حسادت غرب نيست به مؤفقيت شرق مسلمان زمينههاى رنسانس را به وجود آورد. تفكّرات غرب كاملاً تغيير كرد. ديوارى آهنى كه كليسا بين رفتار غرب و اسلام طى قرنها ساخته بود سبب شد كه اين تغيير عليه دين عمل كند. كليسا به دليل بيم از كاستى و محو قدرت جهانى خويش به شدت با اين تغيير مخالفت كرد. انجيل تحريف شده ديگر قادر به پاسخگويى به سؤالاتى در رابطه با خلقت و نظم جهان كه به اذهان جستوجوگر مىرسيد، نبود. كتابهاى عهد قديم مسيحيت قرنها قبل در طول حمله آشورىها به بيتالمقدس از بين رفته بودند. متونى كه در دست بود به وسيلى دانشمندان يهودى كه مسلماً در ذهن مشكلاتى از جامعه يهود آن زمان داشتند نوشته شده بود. هيچكدام از انجيلهايى كه از بين صدها نمونه انتخاب شده و مشروع تلقى مىشدند نسخه اصلى كه خدا بر مسيحعليه السلام نازل كرده بود نبودند. افزون بر آن هيچ كدام از كتابهاى عهد جديد اصول مسيح را ننوشته بودند. بنابراين زبان سمبليك كتاب مقدس از دست رفته بود. براى مثال در توضيح خلقت، كتابهاى عهد قديم به هفت روز مثل روزهاى جهان اشاره كرده بود: «و در آنجا عصر بود و در آن صبح بود روز اول.» تصور روزى مشتمل بر صبح و عصر متعلق به ماست كه روى زمين زندگى مىكنيم. قرآن نيز به روزها اشاره كرده است و اينكه خداوند جهان را در شش روز آفريد. اما هرگز به صبح و عصر اشاره نكرده است و روز را به عنوان دورهاى بيان مىكند كه طول آن براى ما مشخص نيست براى مثال اين آيهها: «تعرج الملائكة و الروح اليه فى يومٍ كان مقداره خمسين ألف سنةٍ» (معارج/4) «فرشتگان و روح ]= فرشته مقرّب خداوند[ به سوى او عروج مىكنند در آن روزى كه مقدارش پنجاه هزار سال است!» «و يستعجلونك بالعذاب و لنيخلف اللَّه وعده و انّ يوماً عند ربّك كألف سنة ممّا تعدّون» (حج/47) «آنان از تو تقاضاى شتاب در عذاب مىكنند؛ در حالى كه خداوند هرگز از وعده خود تخلّف نخواهد كرد؛ و يك روز نزد پروردگارت، همانند هزار سال از سالهايى است كه شما مىشمريد!» «يدبّر الأمر من السماء الى الأرض ثمّ يعرج اليه فى يومٍ كان مقداره ألف سنةٍ ممّا تعدّون» (سجده/5) «امر اين جهان را از آسمان به سوى زمين تدبير مىكند؛ سپس در روزى كه مقدار آن هزار سال از سالهايى است كه شما مىشمريد بسوى او بالا مىرود (و دنيا پايان مىيابد).» شكست مسيحيت و انجيل در پاسخگويى به سؤالاتى كه ذهنهاى پرسشگر غربى طرح مىنمود سبب گرديد كه پيشرفتهاى علمى مسير مخالف دين رويش گيرد. در نقطه مقابل، اسلام دينى را براى تمامى زمانها و مكانها عرضه داشت. اين دين مجموعهاى از ارزشها را حتى در گسترة دنيا دارا مىباشد. در پرتو قوانين آن مسلمانان سراسر جهان نه تنها مىتوانند افتخارات معنوى را كسب نمايند بلكه مىتوانند بر فراز تمامى افتخارات ديگر نيز قرار گيرند و ثروت و سلامتى را نيز به دست آورند. روابط بسيار نزديك و گستردهاى ميان پزشكى نوين و برخى از تعاليم اسلام وجود دارد. هر كلمه از قرآن در واقع تجربهاى از واقعيت است و علم تنها تلاشى است براى رسيدن به واقعيت. دانش نامحدود است و انتهاى آن با هر پيشرفتى براى كشف اطلاعات تازه پيوسته گستردهترى مىشود و دانش قرآن متنى است جامع كه تمامى بخشهاى علمى، مذهبى، تكنولوژى، كشاورزى، مهندسى و پزشكى را پوشش مىدهد. بىترديد قرآن معجزه جاويد است كه به دنياى دانش بشرى معنى و مفهوم مىبخشد. «و نزّلنا عليك الكتاب تبياناً لكلّ شىء و هدىً و رحمةً و بشرى للمسلمين...» (نحل/89) «ما اين كتاب را بر تو نازل كرديم كه بيانگر همه چيز، و مايه هدايت و رحمت و بشارت براى مسلمانان است!» قرآن يك كتاب پزشكى يا دارويى نيست، اما در آن رهنمودهايى در زمينه بهداشت و درمان بيمارىها موجود است. در آيات قرآن مىخوانيم: «ما أصابك من حسنة فمن اللَّه و ما أصابك من سيئة فمن نفسك...» (نساء/79) «(آرى،) آنچه از نيكىها به تو مىرسد، از طرف خداست؛ و آنچه از بدى به تو مىرسد، از سوى خود توست...» آسيبشناسى بيمارى مىگويد كه اعمال نفوذها بر روندهاى طبيعى منجر به پيامدهاى غيرطبيعى مىشود. بدن انسان را تا اندازهاى مىتوان با يك ماشين مقايسه كرد. يك دستگاه ضبط صوت قسمتهاى الكترونيكى و مكانيكى زيادى دارد اما زندگى با حركت مدار الكترونيكى كار نمىكند. همچنين در اجزاء بدن انسان علاوه بر بخشهاى كالبدى و متغير روح نيز وجود دارد. همانطور كه براى مراقبت از يك ماشين بايد آن را تميز نگاه داريم، ولتاژ مناسبى را براى آن فراهم آوريم و از آن به طور اصولى و با دقت استفاده نماييم، بدن نيز به تمامى اين مراقبتها نياز دارد.
ايمان
ايمان به خدا اولين و اساسىترين نياز براى دوام روح است. ايمان به خدا عبارت است از ايمان به تمام صفات او، فرشتههاى او، كتاب او، روز قيامت، بهشت و جهنم و نيز ايمان به اينكه تمام خوبىها و بدىها در دسترس اوست. در زمان بيمارى توجه انسان به خدا بيشتر مىشود و انسان با درك ضعفهاى خود به خدا نزديكتر مىشود. بدون ايمان واقعى، نماز ما، نيكوكارى ما، روزه و حج ما پذيرفته نخواهد شد. اصل ايمان در اين است كه ما را از خداهاى دروغين اطراف دور نمايد و كسى را بجز خداى واحد پرستش نكنيم.
نماز
سه جنبه بهداشتى در نماز وجود دارد: 1. وضو: شستشوى تمام قسمتهاى بىحفاظ بدن مثل دستها، پاها، صورت، دهان، بينى و غيره پنج مرتبه در روز يك روند بهداشتى است. شستشوى دستها مطلبى است كه بارها و بارها در علم پزشكى براى جلوگيرى از گسترش ميكربها به آن تأكيد شده است. به مسلمانان 1400 سال پيش شستشوى دستها سفارش شده است و براى نظافت بيشتر انجام غسل هم به آنان سفارش شد. 2. تلاوت قرآن: تلاوت قرآن تأثير شفابخشى بر روى بدن، ذهن و قلب دارد. اين تأثير بدليل اثر صدا (اكو) و معانى كلمات است. حرف «الف» همچون اكويى در قلب طنين مىاندازد و حرف «يا» در مغز. «يا أيّها الناس قد جاءتكم موعظه من ربّكم و شفاء لما فى الصدور و هدى و رحمة للمؤمنين...» (يونس/57) «اى مردم! اندرزى از سوى پروردگارتان براى شما آمده است؛ و درمانى براى آنچه در سينههاست؛ (درمانى براى دلهاى شما؛) و هدايت و رحمتى است براى مؤمنان!» 3. تمرين بدنى: حركات در نماز بسيار ملايم و هماهنگ هستند و تمام ماهيچهها و عضلات بدن را درگير مىكند. ميزان كالرى بدست آمده به حفظ تعادل انرژى كمك مىكند. در هر ركعت20 كالرى انرژى مصرف مىشود. در سوره ماعون خداوند كسانى كه نماز را سبك و سهل مىشمارند مورد نكوهش قرار داده است. همانگونه كه سه بار در روز غذا مصرف مىكنيم به ورزش هم نياز داريم تا سطح كلسترول خون خود را كه بعد از غذا افزوده مىشود نيز كاهش دهيم و خون خود را غليظتر كنيم تا شكاف در سرخرگها ايجاد نشود. افزون بر اين در پرهيز از گناهان و افزايش حالت معنوى خودمان. نماز بهترين كمك حفظ سلامت بدنى است. نماز بدن ما را به حركت وادار مىكند، به هضم مواد غذايى كمك مىنمايد و با ورزشهاى متعادل و منظم ما را از بيمارىهاى عضلانى و مفصلى محافظت مىكند. نماز به جريان خون كمك كرده و نيز موجب كاهش اثرات بد كلسترول مىشود. نماز نقش بسزايى در جلوگيرى از حمله قلبى، فلج شدگى، پيرى زودرس و ديوانگى و ديابت و بيمارىهاى ديگر دارد. بيماران قلبى بايستى به پنج بار در روز به خواندن نماز مجبور شوند البته هر زمان كه دكتر آنان اجازه خروج از تخت را داده باشد. اجراى نماز به صورتى است كه تمام ماهيچههاى بدن را فعال مىكند. گروههاى مختلف ماهيچهها در نماز بحركت در مىآيند. در هنگام سجده خون به مغز مىرسد. يكى از روشهاى مفيد براى تقويت ماهيچههاى زانويى كاهش كشش در مفاصل زانو است كه در نماز اين ورزش منظم بر روى ماهيچهها تأثير مىگذارد.
قلب
قلب اندام حياتى بدن است كه پيوسته بايد در سلامت باشد تا جريان خون به خوبى انجام گيرد. بيمارىهاى قلبى موجب كاهش سلامتى جسمى مىشوند. اين دانش كه توسط پيامبر بزرگ اسلام 1400 سال پيش به ما گفته شده است پس از قرنها دانشمندان به آن پى بردهاند: «قسمتى در بدن است كه اگر سالم باشد تمام بدن را سالم نگه خواهد داشت ولى ا گر اين قسمت دچار نقصى شود تمام بدن بيمار خواهد شد. مطمئناً اين قسمت قلب است».
ميانهروى در صرف غذا
قرآن در آيه 31 سوره اعراف مىگويد: «يا بنىّ آدم خذوا زينتكم عند كل مسجد و كلوا و اشربوا و لاتسرفوا انّه لايحبّ المسرفين» «اى فرزندان آدم! زينت خود را به هنگام رفتن به مسجد، با خود برداريد! و (از نعمتهاى الهى) بخوريد و بياشاميد، ولى اسراف نكنيد كه خداوند مسرفان را دوست نمىدارد!» بىشك زيادهروى در خوردن غذا ريشه بسيارى از بيمارىهاست و سبب پيرى زودرس مىشود. زيادهروى در خوردن سبب چاقى شده و نيز بدن را در معرض بيمارىهاى خطرناكى چون ديابت، بيمارىهاى عصبى، بيمارىهاى قلبى و فلج قرار مىدهد.
ديابت
ديابت در اثر كمبود انسولين بدن بوجود مىآيد. زياد خوردن سبب مىشود سلولهاى خاص پانكراس زيادتر از حد معمول كار كنند و قادر به تأمين انسولين مورد نياز نباشند. بدينترتيب آن سلولها خسته شده و تحليل مىروند و سبب كمبود انسولين مىشوند.
فلج، بيمارىهاى عروق كرنر قلب و پيرى زودرس
فلج شدگى نتيجه طبيعى انسداد سرخرگ در مغز مىباشد و در قلب موجب ضايعه ميوكارديال مىشود. پيرى زودرس نيز زمانى رخ مىدهد كه اكثر سرخرگها در بدن دچار انسداد شده باشند. ترى گليسيريد و كلسترول در سرخرگها مستقر مىشوند. زياد خوردن سبب افزايش سطح كلسترول خون مىشود. گوشت خوك و گوشت گاو حاوى كلسترول بالايى است در حالى كه گوشت پرندگان حاوى كلسترول بسيار اندكى است. قرآن اشاره كرده است كه گوشت پرندگان يكى از غذاهاى بهشتى است. در قرآن بارها به زيتون اشاره شده است و آمار نشان مىدهد كه حملات قلبى بيشتر در شمال ايتاليا رخ مىدهد كه مردم از كره و مارگارين براى پخت و پز استفاده مىكنند ولى در جنوب ايتاليا كه معمولاً از روغن زيتون استفاده مىكنند حملات قلبى هم كمتر است. بيمارانى كه از انسداد عروق كرنر رنج مىبرند معمولاً بعد از يك وعده غذايى سنگين دچار حمله قلبى مىشوند.
مواد غذايى حرام
1. خون
هرگاه خون به روده برسد با باكترىهاى موجود در آن تركيب شده و مادى سمى چون آمونياك توليد مىكند كه براى كبد مادهاى سمى است. بنابراين خداوند خوردن و آشاميدن خون را براى ما حرام كرده است و روشى براى ذبح حيوانات را به ما توصيه كرده است.
2. گوشت خوك
دو كِرم مضرّ در بدن خوك زندگى مىكند. يكى «تاينيا سوليوم» است كه به مغز راه مىيابد و موجب بيمارى صرع مىشود. ديگرى «تريچينلا سپيرايس» است كه به ماهيچه و مغز رفته و سبب تورم ماهيچه و درد در آنها مىشود و آن نيز سبب صرع مىشود. گوشت خوك حاوى چربى و كلسترول بسيارى نسبت به ديگر گوشتها مىباشد.
3. الكل
بيمارىهايى كه الكل مىتواند باعث آنها شود عبارتند از مشكلات گوارشى، زخم معده، سرطان معده، سيروز كبدى، كمبود ويتامين و بيمارىهاى قلبى.
روزه
روزه در اسلام به عنوان راهى براى تمرين فكر و بدن در خويشتندارى است. «يا أيها الذين آمنوا كتب عليكم الصّيام كما كتب على الّذين من قبلكم لعلّكم تتّقون» (بقره /183) «اى افرادى كه ايمان آوردهايد! روزه بر شما نوشته شده، همانگونه كه بر كسانى كه قبل از شما بودند نوشته شد؛ تا پرهيزكار شويد.» بنابراين در يك روز روزه نه تنها از خوردن غذا، نوشيدن چاى و سيگار كشيدن بايد اجتناب كنيم بلكه از لذت جنسى نيز بايد پرهيز كرد. در واقع روزه نه تنها زمينه استراحت براى معده را فراهم مىآورد بلكه ترشح هورمونهاى كنترل كننده رفتار را نيز ثابت مىكند. خداوند به مخلوقاتش عشق مىورزد به گونهاى كه حتى به آنچه كه بايد بخوريم و در بدن خود جاى دهيم نيز توجه كرده است. ماهيچهها، استخوانها، ريهها، كبد، مغز و غدد ما از مواد خامى كه مىخوريم درست شدهاند. اگر بدن را با مواد خام بيهودهاى در نظر بگيريم اين مواد قادر به ايجاد استخوانهايى محكم، ماهيچهاى قوى و قلبى خوب و رگهايى منظم نخواهد شد. «يا ايها الناس كلوا ممّا فى الارض حلالاً طيّباً...» (بقره /168) «اى مردم! از آنچه در زمين است، حلال و پاكيزه بخوريد!» خوردن گوشت مرده، گوشت خوك، و خون و مسكرات حرام است. خون و گوشت حيوانات مرده مملو از ميكربها و ديگر آنتىبادىهاى مضر مىباشد. گوشت خوك حاوى كلسترول بسيار بالا و نمك فراوان و گاهى كِرم مىباشد. الكل و ديگر مسكرات موجب مختل شدن ذهن ما شده و مانع از قضاوت درست درباره خوب و بد مىشوند. بخشى مهمى از حقيقت تغذيه، اعتدال در خوردن مواد غذايى حلال مىباشد. در حالى كه چاقى مشكل نخستين جهان امروز است ميليون ها نفر در جهان از سوء تغذيه رنج مىبرند. خداوند ميانهروى در مصرف مواد غذايى را توصيه فرموده است. «و كلوا و اشربوا و لا تسرفوا اِنّه لايحبّ المسرفين» (اعراف /31) «و (از نعمتهاى الهى) بخوريد و بياشاميد، ولى اسراف نكنيد كه خداوند مسرفان را دوست نمىدارد.» «كلوا من طيّبات ما رزقناكم و لا تطغوا فيه فيحلَّ عليكم غضبى و من يحلل عليه غضبى فقد هوى» (طه /81) «بخوريد از روزيهاى پاكيزهاى كه به شما دادهايم؛ و در آن طغيان نكنيد، كه غضب من بر شما وارد شود و هر كس غضبم بر او وارد شود، سقوط مىكند!» انواع غذاهايى كه در قرآن به آنها به طور خاص اشاره شده است عبارتند از: «و من ثمرات النخيل و الاعناب تتّخذون منه سكراً و رزقاً حسناً اِنَّ فى ذلك لايةً لقومٍ يعقلون» (نحل /67) «و از ميوههاى درختان نخل و انگور، مسكرات (ناپاك) و روزى خوب و پاكيزه مىگيريد؛ در اين، نشانه روشنى است براى جمعيتى كه انديشه مىكنند!» ميوهها داراى كالرى كم، ويتامينها، مواد معدنى و فيبرهاى فراوانى هستند. ميوهها حاوى فروكتوز هستند. مطالعات اخير نشان مىدهد كه فروكتوز سبب افزايش قند خون نمىشود. بلكه فروكتوز بيشتر سبب كاهش قند خون در ديابت مىشود.
نقش ورزش در حفظ سلامتى
اگر چه در قرآن در مورد ورزش مطلب چندانى نمىيابيم اما در زندگى پيامبر پيشنهادات فراوانى شده است. او به مسلمانان توصيه كرده تا به فرزندان خود شنا، تيراندازى و سواركارى بياموزند. خود او با گامهاى سريع راه مىرفت با دستهاى خود زياد كار مىكرد چه در منزل و در آشپزخانه و چه با يارانش در جمعآورى هيزم براى آتش و يا براى جنگ با دشمن. متأسفانه زنان و مردان مسلمان كمتحرك هستند و بدليل مصرف زياد مواد نشاستهدار، چاقى سبب كمتحركى آنها شده است. مسلمانان چه زن و چه مرد هميشه بايد در وضعيت بدنى مناسبى باشند تا در زمان صلح يا جنگ بتوانند در راه خدا جهاد كنند.
وضعيت بيمارى
بدن سالم يكى از هداياى خداوند است. ما هم بايد امانتدار باشيم. بايد از سلامتى خود به خوبى بهره بگيريم. ما بايد ماشين حسّاس و ظريف خود را در وضعيتى بسيار خوب نگه داريم تا در اين دنيا از رحمت خداوندى برخوردار شويم. بسيارى از بيمارىهاى مزمن مانند بيمارىهاى قلبى، بيمارىهاى عصبى، ديابت، بيمارىهاى پوستى، چاقى و افسردگى در اثر رعايت نكردن بعضى موارد توسط خود فرد بوجود مىآيند. از جمله اين موارد مصرف مواد غذايى فراوان و نمك فراوان، شكر زياد، كشيدن سيگار و استرس و الكل مىباشد. ما با دانش خود را در زمينه بهداشت و بيمارى و داروها و اثرات جانبى آنها گسترده كنيم. اين دانش گرچه ما را پزشك متخصص نمىكند، اما با استفاده از آن مى توان از بروز بيمارى جلوگيرى نمود، چون با بروز علايم، بيمارى را خيلى سريع تشخيص مىدهيم، در جستوجوى راه درمان آن برمىآييم و سپس مسير بيمارى را كنترل مىكنيم و براى درمان آن اقدام مىنماييم. در زمينه معرفى تكنولوژى جديد در پزشكى در سطوح حفظ سيستمهاى حفاظتى حيات، پيوند اعضا، پدر و مادر شدن با تكنيكهاى زيستى، سندرم نقص ايمنى اكتسابى (AIDS)، سؤالات جديدى وجود دارد كه دورنماى اخلاق پزشكى را تحت تأثير قرار مىدهد. بيماران مسلمان، خانوادههايشان و پزشكانشان به بهرهگيرى از علم رايج و ديدگاه اسلام در اين سطوح نياز دارند.
اوتانازى (مرگ از روى ترحم) جانشين سقط مادران، ايدز
«تبارك الذى بيده الملك و هو على كلّ شىءٍ قديرٌ × الّذى خلق الموتَ و الحياة ليبلوكم ايكم احسن عملاً و هو العزيز الغفور» (ملك /1-2) «پر بركت و زوالناپذير است كسى كه حكومت جهان هستى به دولت اوست، و او بر هر چيز تواناست. آن كس كه مرگ و حيات را آفريد تا شما را بيازمايد كه كدام يك از شما بهتر عمل مىكنيد، و او شكستناپذير و بخشنده است.» ابداع تكنيكهاى مدرن پزشكى سؤالات پيچيدهاى را براى مسلمانان مطرح نموده است، پاسخ دادن به آنچه آنها در جستوجوى آن هستند يك ضرورت است. مسلمانان به دو گروه تقسيم مىشوند، يكى گروه آموزش ديده و مدرن كه هر چيزى را كه به علم و انسانيت خدمت كند بىتوجه به اينكه مذهب يا قوانين اخلاقى زيرپا گذاشته مىشود مىپذيرند، گروه ديگر دانشمندان اسلامى هستند كه علم اسلامى را دارند اما علم پزشكى ندارند. آنها سريعاً در مورد هر چيزى نظرشان را بيان مىكنند. اگر چه به هر دو گروه بايد متذكر شد كه اسلام مذهب عقايد شخصى نيست. «و ما كان لمؤمن و لامؤمنةٍ اذا قضى اللَّه و رسولُه امراً ان يكون لهم الخيرة من امرهم و من يعص اللَّه و رسوله فقد ضلّ ضلالاًمبينا» (احزاب /36) «هيچ مرد و زن با ايمانى حق ندارد هنگامى كه خداو پيامبرش امرى را لازم بدانند، اختيارى (در برابر فرمان خدا) داشته باشد؛ و هر كس نافرمانى خداو رسولش را كند، به گمراهى آشكارى گرفتار شده است!» مسلمانانى كه در يك جامعه پيشرفته غربى زندگى مىكنند نمىتوانند دور از مسايلى كه در اطراف آنهاست باقى بمانند. همه فاكتورهايى كه بر غير مسلمانان تأثير مىگذارد، دير يا زود، مستقيم يا غيرمستقيم روى آنها نيز تأثير مىگذارد. سؤال اساسى در اخلاق پزشكى اين است كه چه كسى مرگ و زندگى مىدهد؟ آيا بشر مرگش را كنترل مىكند يا ديگر انسانها؟ بشر هم اكنون فكر مىكند كه قادر است زندگى را ايجاد كند يا از بين ببرد يا ادامه دهد. آيا پزشكان به مخلوقات خدا خدمت مىكنند يا خودشان به عنوان خدا عمل مىكنند؟ بنابراين قرآن قوانين اصلىبشرىاش را يادآورى مىكند: «او لم ير الانسان انّا خلقناه من نطفةٍ فاذا هو خصيم مبين. و ضرب لنا مثلاً و نسى خلقه قال من يحيى العظام و هى رميم. قل يحييها الذى انشأها اوّل مرة و هو بكلّ خلق عليم» (يس /77-79) «آيا انسان نمىداند كه ما را از نطفهاى بىارزش آفريديم؟! و او (چنان صاحب قدرت وش عور و نطق شد كه) به مخاصمه آشكار (با ما) برخاست! و براى ما مثالى زد و آفرينش خود را فراموش كرد و گفت: «چه كسى اين استخوانها را زنده مىكند در حالى كه پوسيده است؟!» بگو: «همان كسى آن را زنده مىكند كه نخستينبار آن را آفريد؛ و او به هر مخلوقى داناست!».
حقيقت مرگ و زندگى
مراقبت از بيماران در حال احتضار بسيار گران تمام مىشود ميليونها دلار براى حفظ بيماران حساس در سطح زندگى گياهان در ICU ها صرف مىشود مفهوم اوتانازى (مرگ از روى ترحم) دوباره زنده شده است در 23000 1978 نمونه در هلند اتفاق افتاد چه كسى تصميم مىگيرد كه سيستمهاى حفظ حيات بايد متوقف شود، تعريف مرگ چيست؟ آيا ادامه زندگى موجه است؟ آيا توقف سيستمهاى حفظ حيات و عمل ترحم يك تصميم پزشكى يك قتل و يا فقط يك تصميم اقتصادى است؟ اسلام بر اين باور نيست كه تمديد زندگى هر كس براى فاصله بين دو زندگى ايجاد مىشود. دانشمندان بايد كمك كنند اما نبايد جايگزين خدا در ايجا مرگ بشر باشند. قوانين اسلامى از رحم مادر شروع شده و به مرگ و آرامگاه ختم مىشود. اسلام تأكيدات زيادى روى حرمت و تقدس زندگى و سرانجام مرگ دارد. «من قتل نفساً بغير نفسٍ او فسادٍ فى الارض فكانّما قتل الناس جميعاً و من احياها فكانّما احيا الناس جميعاً...» (مائده /32) «هر كس، انسانى را بدون ارتكاب قتل يا فساد در روى زمين بكشد، چنان است كه گويى همه انسانها را كشته؛ و هر كس، انسانى را از مرگ رهايى بخشد، چنان است كه گويى همه مردم را زنده كرده است.» «و ما كان لنفسٍ ان تموت الاّ باذن اللَّه...» (آل عمران /145) «هيچ كس، جز به فرمان خدا، نمىميرد.» پزشكان و خانوادهها بايد حدود و محدوديتهاىشان را بشناسند و براى اقدامات شجاعانه جهت يك بيمار محتضر و يا ادامه زندگى به طور معمولى تلاشى غيرمعقول روا ندارند. اقدامات شجاعانه در شروع زندگى (مانند نجات نوزاد نارس) ممكن است از پايان دادن به چشمه زندگى موجهتر باشد اگر چه هر نمونهاى شرايطى اختصاصى دارد. اسلام به طور قاطع با اوتانازى (مرگ از روى ترحم) مخالفت مىكند و آن را قتل مىداند. ميان استفاده از تفنگ توسط شوهر براى كشتن همسرش و استفاده از سرم توسط پزشك براى كشتن بيمارش فرقى نيست. هر دو سلاحهاى مرگ هستند و آنچه كه اهميت ندارد قصد كشنده است.
پيوند اعضا
امروزه جايگزينى اعضاى معيوب توسط اعضاى سالم از افراد زنده، جسد و يا از منابع حيوانى كاملاً ممكن است، چنان كه مغز استخوان، كليه، معده، لوز المعده، قلب و سلولهاى عصبى به مكان ديگرى پيوند زده مىشوند. تنها مسأله محدوديت در قيمت و يا موجود بودن (در دسترس بودن) اعضا مطرح است. سؤالات اخلاقى بسيارى در مورد فرد زنده دهنده، جسم مرده و گيرنده عضو پيوندى وجود دارد: آيا براى ادامه زندگى فرد گيرنده، بيرون آوردن اعضاى يك مرده درست است؟ آيا فروش اعضاى بدن قابل توجيه است؟ آيا گرفتن اعضاى بدن حيوانات قابل توجيه است؟ آيا پذيرش اعضاى بدن جنين سقط شده قابل توجيه است؟ آيا ارزش و قيمت عضو پيوندى برابر فايدهاى كه از آن مىرسد هست؟ سؤال اساسى اين است كه مالك اعضاى بدن ما كيست؟ ما، خانوادهمان و يا خالقمان؟ الف( پيوند اعضاى حيوانى به انسان: اگر مىتوانيم آنها را براى خوراكمان بكشيم پس اجازه داريم گوشت بدنشان را جزء جسم خودمان كنيم. 1/الف( فرد زنده به زنده: اين مانند يك بخشش بدون بها است، و فروش ممنوع است. 2/الف( فرد مرده به زنده: اين مورد وقتى منجر به بىحرمتى به بدن مرده شود اجازه داده نمىشود.
سقط جنين
پيرامون سقط جنين پرسش فراوان است: آيا سقط جنين برابر قتل است؟ چه موقع جنين زنده است؟ چه كسى قوانين را حفظ مىكند؟ آيا هر دو والد (پدر و مادر) حقوق يكسانى در زندگى جنين دارند، اگر زندگى موهبتى الهى است چه كسى مىتواند زندگى ما را از بين ببرد؟ آيا كشتن يك نوزاد، يك فرد مسن و بيمار در حال احتضار يكسانند؟ با حاملگىهايى كه نتيجه زنا است چه بايد كرد؟ نقش متخصصان زنان و مامايى مسلمان چيست؟ آيا فروش جنين سقط شده براى پيوند بافتها و اعضا يا پوست ظريفشان براى ساخت فرآوردههاى آرايشى قابل توجيه است. اسلام سقط جنين قابل بقا و زيست را به عنوان بچهكشى مورد رسيدگى و نهى قرار مىدهد مگر در مواردى كه براى نجات جان مادر باشد در اين موقعيت هر تلاشى براى نجات جان هر دو بايستى صورت گيرد. زندگى جنين به عنوان يك سلول بسيار زود در 4 هفتگى شروع مىشود. حركات در 4 ماهگى شكل مىگيرد. بر طبق احاديث در چهار ماهگى فرشتهاى با جنين ملاقات كرده و روح را به آن مىدمد. اين موضوع با شروع اولين حركات بدن جنين منطقى است. قابل زيست بودن جنين از لحاظ پزشكى با توسعه علم دوران پس از تولد (نئوناتولوژى NEONATOLOGY) پيشرفت كرده است كوچكترين كودك، در سن 3/5 ماهگى نجات يافته است. «ولا تقتلوا اولادكم خشية املاقٍ نحن نرزقهم و ايّاكم انّ قتلهم كان خطأ كبيرا» (اسراء /31) «فرزندانتان را از ترس فقر نكشيد! كه ما آنها و شما را روزى مىدهيم؛ مسلماً كشتن آنها گناه بزرگى است.» «و لا تقتلوا اولادكم من املاقٍ نحن نرزقكم و اياهم ولا تقربوا الفواحش ما ظهر منها و ما بطن و لاتقتلوا النفس التى حرّم اللَّه الاّ بالحقّ ذلكم وصّاكم به لعلّكم تعقلون» (انعام /151) «و فرزندانتان را از (تس) فقر، نكشيد، ما شما و آنها را روزى مىدهيم؛ و نزديك كارهاى زشت نرويد، چه آشكار باشد و چه پنهان! و انسانى را كه خداوند محترم شمرده، به قتل نرسانيد! مگر به حق (و از روى استحقاق)؛ اين چيزى است كه خداوند شما را به آن سفارش كرده، شايد درك كنيد!» «و اذا المؤءودةُ سئلت بأىّ ذنبٍ قتلت» (تكوير /8-9) «و در آن هنگام كه از دختران زنده به گور شده سؤال شود: به كدامين گناه كشته شدند؟!» مشركان كه امروز زن را آزاد گذاشتهاند، نوزادانشان را براى ترس از نيازمندى و فقر نمىكشند يا بخاطر شرمسارى از تولد يك دختر، اما به طور نسبى از زندگى آزاد جنسى لذت مىبرند خداوند به آنها يادآورى مىكند كه: «الذين اتّخذوا دينهم لهواً و لعباً و غرّتهم الحيوة الدنيا فاليوم ننساهم كما نسوا لقاء يومهم هذا و ما كانوا بآياتنا يجحدون» (اعراف /51) «همانها كه دين و آيين خود را سرگرمى و بازيچه گرفتند؛ و زندگى دنيا آنان را مغرور ساخت؛ امروز ما آنها را فراموش مىكنيم، همانگونه كه لقاى چنين روزى را فراموش كردند و آيات ما را انكار نمودند.»
ساز و كار زيستى در توليد مثل
عمل لقاح و ميل زن و شوهر به داشتن فرزندى از خودشان يك مشكل جديد نيست اگر چه اين تكنيكهاى جديد پيچيدگىهاى نوين را حل كرده، هم اكنون و به كمك تكنولوژى لقاح يك تخم بيرون از رحم و تزريق اسپرم به رحم از شوهر يا يك داوطلب مرد دهنده مشاهده مىشود. سلول تخم يك زن را براى لقاح آن با اسپرم شوهرش و تزريق آن براى جايگزينى در رحم زن ديگر در لابراتوار جداسازى مىنمايند.ب بايستى ديد: الف( آيا ازدواج پيمانى قانونى بين زن و مرد است يا پيمان مقدس بين دو نفر كه خدا شاهد و گواه آن است؟ ب( آيا كودك متولد شده، از يك ازدواج قانونى بىعيب است يا ازدواجى ظاهرى؟ ج( در اين موارد پدر خوانده كيست؟ آيا او قانوناً پدر كودك شناخته مىشود؟ د( در اين مورد مادر خوانده واقعى كيست؟ كسى كه از سلول تخم او استفاده شده، يا كسى كه اجازه استفاده از رحماش را مىدهد؟ ه( آيا اجاره رحم براى اين هدف اجازه داده شده است؟ و( آيا اين درست است كه يك زن متأهل يا مجرد مىتواند در هر حال به طور تكنيكى يك كودك داشته باشد. اگر او اجازه دهد كه سلول تخم با اسپرمهاى متفاوتى بارور شده و هر ماه در رحمهاى اجارهاى جايگزين شود اين او را از دردهاى حاملگى، زايمان و شيردهى نجات مىدهد.
ديدگاه اسلام
در اسلام ازدواج زن و مرد يك عمل و ترتيب فيزيكى با هم ديگر نيست. اما يك قرارداد آزاد است، يك موهبت خدايى است، براى لذت جسمى بردن از همديگر و ادامه يافتن دودمان و نسل. «واللَّه جعل لكم من انفسكم ازواجاً و جعل لكم من ازواجكم بنين و حفدةً و رزقكم من الطيّبات أفبالباطل يؤمنون و بنعمتاللَّه هم يكفرون» (نحل /72) «خدا براى شما از جنس خودتان همسرانى قرار داد؛ و از همسرانتان براى شما فرزندان و نوههايى به وجود آورد؛ و از پاكيزهها به شما روزى داد؛ آيا به باطل ايمان مىآورند، و نعمت خدا را انكار مىكنند؟!» «و من آياته ان خلق لكم من انفسكم ازواجاً لتسكنوا إليها و جعل بينكم مودّةً و رحمةً انّ فى ذلك لآياتٍ لقومٍ يتفكّرون» (روم /21) «و از نشانههاى او اين كه همسرانى از جنس خودتان براى شما آفريد تا در كنار آنان آرامش يايبد، و در ميانتان مودت و رحمت قرار داد؛ در اين نشانههايى است براى گروهى كه تفكّر مىكنند!» پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله وسلم در مورد ازدواج تأكيد مىكند و مىگويد: «ازدواج سنت من است و هر كس از سنت من سرباز زند از من نيست.» در حقيقت ازدواج به عنوان نيمى از مذهب توصيف شده است كه نيمى ديگر آن تقوا است. بعضى از پيامبران بدون فرزند بودند از خدا مىخواستند كه به آنها فرزندى بدهد.» بنابراين فرزند طيّب حلال زاده توسط والدين موجّه است و هنوز كسى كنترل آن را به رسميّت نشناخته است: «للَّه ملك السماوات و الارض يخلق ما يشاء يهب لمن يشاء اناثاً و يهب لمن يشاء الذّكور» (شورى /49) «مالكيت و حاكميت آسمانها و زمين از آنِ خداست؛ هر چه را بخواهد مىآفريند؛ به هر كس اراده كند دختر مىبخشد و به هر كس بخواهد پسر.» تكنيكهاى زيستى پدر و مادر شدن فقط زمانى كه با يك ازدواج بىنقص همراه باشد و يا در مواردى كه يك ازدواج چشمه يك زندگى است مجاز گرديده و استفاده از تلقيح مصنوعى در مورد اسپرم شوهر، بارور كردن رحم زن (همسر) يا تست كردن لولهها اجازه داده شده است. مادر خوانده به خاطر دو پرسش مورد پذيرش نيست: الف) پرسش در مورد مادر حقيقى ب) پرسشى در مورد نسل. «... ما هنّ امّهاتهم اِنّ امّهاتهم الاّ اللائى ولدنهم...» (مجادله /2) «آنانهرگز مادرانشاننيستند؛ مادرانشانتنهاكسانىاند كه آنها را به دنيا آوردهاند!» «و هو الذى خلق من الماء بشراً فجعله نسباً و صهراً و كان ربّك قديراً» (فرقان /54) «و او كسى است كه از آب انسانى را آفريد، سپس او را نسب و سبب قرار داد (و نسل او را از اين دو طريق گسترش داد)؛ و پروردگار تو همواره توانا بوده است.» اسلام رحم را مقدس و مصون شناخته است. «يا ايّها الناس اتقوا ربّكم الذى خلقكم من نفسٍ واحدةٍ و خلق منها زوجها و بثّ منهما رجالاً كثيراً و نساءً و اتقوا اللَّه الذى تساءلون به و الأرحام انّ اللَّه كان عليكم رقيباً» (نساء /1) «اى مردم! از (مخالفت) پروردگارتان بپرهيزيد! همان كسى كه همه شما را از يك انسان آفريد؛ و همسر او را (نيز) از جنس او خلق كرد؛ و از آن دو، مردان و زنان فراوانى (در روى زمين) منتشر ساخت و از خدايى بپرهيزيد كه (همگى به عظمت او معترفيد؛ و) هنگامى كه چيزى از يكديگر مىخواهيد، نام او را مىبريد؛ (و نيز) از (قطع رابطه با) خويشاوندان خود پرهيز كنيد! زيرا خداوند، مراقبت شماست.» هرگاه رازى از جهان آشكار مىشود، رازهاى بيشترى در برابر ما خودنمايى مىكنند. به بيان ديگر، هر چه پيش مىرويم جهل ما فزونتر مىشود. متخصصان فيزيك اتمى معتقدند كه هيچ كس نمىتواند مطمئن باشد كه لحظهاى بعد جهان به همان وضعيتى است كه اكنون مىباشد. هر چند جهان با توجه به قوانين خاصى كار مىكند اما اين قوانين ثابت نيستند و جالبتر اينكه قوانين مزبور وجود مادى و واقعى ندارند. وجود آنها اسمى است و ما آنها را با مشاهده حوادث و پديدههاى طبيعى كشف مىكنيم. همچنين، اينكه آنها تا چه حدّ در خلقت و عمل اشياء نقش دارند بسيار سؤال برانگيز است. براى مثال: دانشمندان مىگويند كه يك دانه، زمين، هوا و آب، يك درخت را به وجود مىآورند. اما اينها تنها دلايل به وجود آمدن يك درخت نيستند. به وجود آمدن يك درخت ا حتياج به هماهنگى و نسبت دقيق و ارتباط از پيش تعيين شده بين دانه، زمين، هوا و آب دارد. علم همچنين بايد شروع اين پروسه و تبديل شدن دانهها به گياهان مختلف را توضيح دهد. مأموريتى را كه علم به انجام مىرساند تنها توضيح اين نكته است كه چگونه حوادث اتفاق مىافتند. علم فكر مىكند كه با نسبت دادن امر مزبور به طبيعت، خود تنظيمى، ضرورت و اتفاق مىتواند از زيربار توضيح منشأ خلقت، شانه خالى كند. روشن است كه طبيعت يك طرح است نه يك طرّاح، گيرنده است نه عامل، نوشته است نه نويسنده، فرمان است نه فرمانده، چاپ شده است نه چاپگر، مجموعهاى است از قوانينى كه به خواسته الهى محقق شده، قوانينى كه انسان مىتواند به آن دست يابد. از خود هيچ گونه قدرت يا وجود مادى ندارند. نسبت دادن خلقت به خود تنظيمى يا ضرورت و اتفاق يك پندار بيهوده است. زيرا ما آشكارا مىبينيم كه خلقت نشان دهنده علم مطلق، حكمت مطلق، اراده مطلق است. خود تنظيمى و ضرورت، تفكراتى فاقد وجود مادى هستند كه ما مىتوانيم آنها را به علم، حكمت، اراده و قدرت نسبت دهيم.
سامانه خرید و امن این
سایت از همهلحاظ مطمئن می باشد . یکی از
مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می
توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت
بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم
اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه 09159886819 در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما فرستاده می شود .
آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی
سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس
مطالب پربازديد
متن شعار برای تبلیغات شورای دانش اموزی تحقیق درباره اهن زنگ نزن انشا در مورد 22 بهمن