تحقیق و پروژه رایگان - 1449

راهنمای سایت

سایت اقدام پژوهی -  گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان

1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819  -  صارمی

2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2  و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی  (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .

3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل http://up.asemankafinet.ir/view/2488784/email.png  را بنویسید.

http://up.asemankafinet.ir/view/2518890/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86.jpghttp://up.asemankafinet.ir/view/2518891/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%20%D8%A8%D9%87%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA.jpg

لیست گزارش تخصصی   لیست اقدام پژوهی     لیست کلیه طرح درس ها

پشتیبانی سایت

در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا  پیام بدهید
آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet

زندگی نامه حكيم سنايي غزنوي

بازديد: 809

 

زندگی نامه حكيم سنايي غزنوي

حكيم ابوالمجدبن آدم متخلص به سنايي شاعر وعارف نامدار اواسط قرن پنجم واوايل قرن ششم ه.ق. به احتمال زياد درسال 473 ه.ق درغزينن به دنيا آمد وچنان كه اثر تذكره نويسان نوشته اند واز ابيات اودرمنظومه حديقه الحقيقه نيز برداشت مي شود 62 سال بعد درهمان ديار درگذشت .وي هم دوره با مسعودبن ابراهيم فرزند نيل بهرام شاه غزنوي بود پدرش آدم از خاندان شريف وبزرگ بوده است وبه نوشته جامي شاعر وعارف قرن 9 در «نفحات الانس » با پدر شيخ «رضي بن لالا» كه از دانشمندان وبزرگان عرفان بود نستبي داشته ونيز معلم فرزندان «ثقه الملك طاهربن علي » وزير معروف بوده است . سنايي چه در روزگار خودوچه درسده هاي بعد همواره مورد تجليل اديبان گوناگون قرار گرفته وپس از مرگ نيز اقتدار بسيار برخودار بوده است بسياري از شعراي معاصر او واعصار بعدي اورا دررديف عنصري،معزي ،رودكي و گاه برتر ازآنان برشمرده اند .سيد الدين محمد عوضي «تذكرة معروف لباب الباب در وصف اوآورده است :‌« استاد الحكما ،‌ختم شهدا ،‌عبد الدين آدم السايي الغزنوي ؛سنايي كه در ديده ي حكمت روشنايي بود ودرحديقه ي بينايي سنايي ؛ قلب او همه انس بود ، به قلب انس (سنا)‌منصور شد ؛ ازقله بحر خاطرخود گنج ها نهاد وبدست بيان برجهانيان گوهر پاشيد جامي در «نفحات الانس » درباره ي سنايي چنين نوشته است :« حكيم سنايي غزنوي قدس ا.. تعالي روحه ( كه ) كنيت ونام وي ابوالمجد ودين آدم است ازكبراي طايفه ي صوفيه است وسخنان وي را به استشهاد درمصتفات خودآورده اند وكتاب «حديقه الحقيقه » بركمال وي درشعر وبيان اذواق ومواجيد هرباب معرفت وتوحيه دليل قاطع وبرهاني ساطع ايست اوازمريدان خواجه يوسف همداني است » دولتشاه سمرقندي نيز درتذكره ي الشعراي خود درباره ي سنايي نوشته است :‌« حكيم عارف المجد محدودنن آدم السنايي قدس ا سره العزيز ، ازبزرگان دين واشراف روزگار است » مولاناجلال الدين روحي با وجود كمال وفضل خود را از متابعان شيخ سنايي مي داند ومي گويد :‌

«عطارروح بود وسنايي دوچشم او               ماازسنايي وعطارآمديم »

ونيز آذر درآتشكده خود گفته است :

«حكيم سنايي دلش منبع عرفان ودانش وجانش مخزن حكمت ، ازحكما ،‌حكيم انوري وخاقاني كمال عقيدت به او داشته اند واز عرفا مولانا جلال الدين روحي نهايت وثوق به او اظهار ميكرد .

 واقعيت آن است كه سنايي درآغاز كار چندي به مدح سلاطين وخوشگذراني مشغول بود ولي ديري نگذشت كه از اين روش بيزار شد وبه عالم عرفان روي آورد وازشاهان زور گو دوري كرد وبه قول دولتشاه «ازدنيا ومافيها معرض بود» تاحدي كه سلطان بهرامشاه غزنوي مي خواست تاهمشيره ي  خود را به نكاح شيخ درآورد. اوامتناع نمود وعزيمت حج كرد وبه خراسان آمد.

ارادت خاص به شيخ المشايخ ابويوسف همداني داشت ودرآن موقع بود كه دوسر شعرهجوآميز وگاه وقيح وي ظاهرا محصول دوره اي ايست كه به خدمت سلاطين غزنوري راه يافته با دربارحكومت آشنا شده بود ومانند فرخي سيستاني روزگار را برمداحي وعياشي مي گذراند . تااينكه درآستانه سفر حج وپس از آن ،‌دگرگوني مهمي درحالش پديد آمد وزندگي اش درمسير ديگري افتاد. خوشگذراني وعيش ونوش نزد شاهان وبزرگان را كنار نهاد وزهد وعبادت وهم نشيني با مشايخ صوفيه را در پيش گرفت .نوشيته ي دولتشاه سمرقندي كه علت توبه حكيم سنايي راچنين بيان مي كند كه :‌« نوبتي درغزنين مدحي جهت سلطان ابواسحاق ابراهيم غزنوي گفته بود وسلطان عزيمت هند داشت به تسخير قلاع كفار هند وحكيم مي خواست به  تعجبيل قصيده رابگذراند قصد ملازمت سلطان كرد ودرغزنين ديوانه اي بود كه اورا «لاي خوار » گفتندي وازمعني خالي نبود . همواره در شرابخانه ها درد شراب جمع كردي ودرگلخن ها تجرع نمودي، چون حكيم سنايي به گلخن رسيد وقصد گلخن كرد بشنود كه «لاي خوار»  باساقي خود مي گويد :‌ پركن قدحي تابه كوري چشم ابراهيمك غزنوي بنوشيم ساقي گفت كه اين خطا گفتي چرا كه ابراهيم پادشاه عادل وخير است مذمت اومگوي . ديوانه گفت :‌اومردكي ناخشنود ونا انصاف است. غزنين را هنوز چنانكه شرط است ضبط نكرده ودر چنين زمستاني سرد ميل ولايتي ديگر دارد وچون آن ولايت رانيز مسلم خواهد ساخت آرزوي ملك ديگر خواهد كرد وآن قدح را بسته ونوش كرد .

بازساقي را گفت : پركن قدحي ديگر تابنوشم به كوري چشم سنائيك شاعر ساقي بار ديگر گفت :‌آخر اي يار درباب سنايي مكن كه بس مردكي احمق است ،لافي وگزافي چند فراهم آورده ونام شعر برآن بنهاده واز روي طمع هر روز پيش ابلهي ايستاده وخوش آمدي مي گويد واين قدر نمي داند كه اورا براي شاعري وهرزه گويي نيافرده اند . اگر روز اكبراز او سوال كنيد كه سنايي به حضرت ماچه آوردي ! چه عذر خواهد كرد ؟ اين چنين مدارا جزابله وبو الفضول نتوان گفت.حكيم چون اين سخن شنيد ازحال برفت وبر اواين سخن كارگر آمدودل ازخدمت مخلوق بگرديدوازدنيا سردشد وديوان مدح رادرآب انداخت وطريقت انقطاع « زهدوعبادت را شعار خود ساخت.»

تقي الدين اوحدي اصفهاني نيز اين داستان رادر«عرفات» نقل كرد.ودرعين حال افزوده است: اما (سنايي) هدايت حقيقي ازخدمت شيخ ابو يوسف همداني يافت كه به خانقاه اورا ازتعظيم كعبه خراسان گفتندي وحكيم بعد از سلوك مرتبه كارش به سرحدمي رسيد.كه سلطان بهرامشاه غزنويي آرزو كرد كه همشيره خود رابه نكاح او آودره به شرف ازدواج وي در رساند مطلقاَ قبول نكرد. ابا نموده ولهذا در حديقه فرمود :‌

«من نه مرد زن وزر وجاهم          بخدا اگر كنم وگر خواهم »

سنايي مانند شيخ عطار، درشمار صوفياني است كه مردم رابه كار وكوشش فراخوانده ومردم را از ظاهر پرستي ،‌درورويي ،‌ريا كاري ،‌مردم آزاري و عوام فريبي برحذر داشته است . وي درمثنوي حديقه الحقيقه درستايش كار وكوشش مي گويد :‌

«از پي كارت آفريد ستند                    جامه ي خلقتت بريدستند

ملك وملك از كجا به دست آري         چون مهمي شصت روزه بيكاري»

ودرديوان خود خطاب به مردم حقيقت جوي چنين مي گويد :‌

«سخن كز روي دين گويي ،‌چه عبراني چه سوياني

           مكان كز توجق جويي چه جابلقا به جا بلسا

گر امروز آتش شهرت بكشتي بي گمان رستي

                                                 وگرند تفٍ اين آتش تراهيزم كند فردا

 

چو علم آموختي از حرص آنگه ترس كاندرشب

   چودزدي باچراغ آيد گزيده تر بردكالا

سنايي پس از روي آوردن برجهان عرفان جهانخواران متجاوز وزورگو را مورد انتقاد شديد قرارداد و سعي داشت غرور وخودخواهي شهوت را با اعتراضات وسرزنش خويش بيدار كرند . وتا آن زمان كه كسي جرات نداشت شاه ستمگر را نداند سنايي اورا چون چارپايان «مدد افساري»‌مي خواند وخطاب به سلطان مستبد وبيدادگر مي گويد :‌

«توهمي لافي كه هي من پادشاه كشورم                   پادشاه خود نداي چون پادشاه كشوري؟

درسري كانجا خرد بايد همه كبر است وظلم             با چنين سر ،‌مدد افساري نه مدد افسري»

هفت كشور دارد او ،من يك دري از عافيت               هفت كشور گو تورا ،  بگذار بامن يك دري

 ودرباره ي واعظان كه به هر عمل ناروايي دست مي زنند مي گويد :

«اي دريده يوسفان را پوستين از راه ظلم              باش تا گرگي شوي وپوستين خود دري

تابه خشم وشهوتي برمنبر اندر كوي دين             برسرداري اگر چه سوي خود برمنبري

وباز خطاب به سلاطين مي گويد :

«تواي سلطان كه سلطان است خشم وآرزوبه تو

سوي سلطان سلطانان نداري اسم سلطاني

توماني وبد ونيكت چون زين عالم برون رفتي

نيابد باتو درخاكت نزد مغفوري نه خاقاني

فسانه ي خوب شو آخر چو مي داني كه پيش از تو

فسانه نيكوبدگشتند ساساني وساماني»

سنايي درجواني ازغزنين به خراسان سفر كرد وسال ها دربلخ ،‌سرخس ،‌مرو ،هرات ونيشابور اقامت داشت : وي درحدود سال 518 ه.ق  به غزنين بازگشت وتاآخر عمر درآنجا ماند .

 

خود او در مقدمه ديوان مي گويد چون به غزنين آمدم يكي ازبزرگان، « خواجه عميد اجمد بن مسعود تيشه » به من پيشنهاد كرد تا اشعار خود را جمع كنم وسروساماني به آنها بدهم . من خانه اي نداشتم اما آن بزرگ حوايج به مدت يكسال برايم خانه اي فراهم آورد .

سبك وانديشه

درباره سبك وشيوة سخن سنايي :

كنيه ونام او نه نقل تذكره نويسان ابوالمجد بن آدم بود . واو خود دركتاب حديقه خويش رابه همين نام خواند. ولي دربعضي قصائد خود راحسن ناميد . ليكن تاحدي مسلم است كه وي درعصر خود نيز به محدود بن آدم معروف بود ودرهيچ جا جز قصائد خود به نام حسن خوانده نشده واز اين رواگرنسبت اين قصايد به وي صحيح باشد نام اصلي اوحسن بوده است .

كلمه سنايي كه ظاهرا ازسنابه معني روشنايي گرفته شده نام شعري اوست كه درغالب  قصايد وغزليات او وارد شده ودرمواقع خطاب همين كلمه را استفاده كرده وهمدوره ايهايش نيز اورا غالباً به همين اسم خوانده اند . سنايي از گويندگان واستادان بي نظير فارسي است كه لفظ ومعني رابه درجه كمال رسانيده ودشوارترين معاني را ازجهت تقصير درعبارات پرورانيدومايه حيرت بزرگان معاصر گرديده  وسخن شناسان را دربرابر قدرت طبع وقوت فكر خود خاضع نمود . دست تا اينكه دانايي بزرگ چون جلال الدين مولوي بلخي روحي به حسن بيان وپختگي فكر وي اعتراف نموده اوفرمايد :

«ترك جوش كرده ام من نيم خام                        ازحكيم غزنوي بشنو تمام

درالهي نامه گويد شرح اين                        آن حكيم غيب وفخر العارفين »

چنانكه ازمشاهده قصائد سنايي بر مي آيد وي ابتدا پيرو سبك خرمي ومنوچهري بود ودرديوان اين دو بسيار نظر داشته وازابيات ايشان استفاده كرد . اوبه فرخي اظهار عقيده نموده است وغزلهاي اوبه سبك فرخي بسيار شبيه وبعضي اشتباه پذير است ونيز گاهي درروش «مسعود سعد» قصيده مي سرايد اما دراين قصايد براي او چنان عظمتي نيست زيرا دراين روش ها موسس نبوده است . عظمت شاعر وقتي معلوم مي گردد كه در فكر ونظم الان معنايي يا درنظم ، اسلوب ،سبك  وطبقه اي اختراع نمايد نه اينكه به تقليد ديگران فكر كند يا سخن بگويد.هرچند اين كار درحد خود مشكل است ،‌فايده اي ندارد تنهااين را مي رساند كه گوينده برخلاف طبيعت خود مي تواند حرف بزند .

اما عظمت  بي نظير وانكار ناپذير سنايي كه اورا درصف اول گويندگان فارسي قرار مي دهد اززماني شروع شد كه اوبه عامل دنيوي پشت پا زده وازتقليد فكري دست كشيده و خود به ياري ذهن روشن بين درصدد تحقيق برآمده است ازاين موقع به بعد كه دوره تفكر واصل حيات جاوداني سنايي است. افكار وي سرتا پا عوض شده وسخنان اوعمق عجيبي يافته است اين تحول فكري كه بالاخره به سرحد بي نيازي كشيده وبه سنايي سبك مخصوصي بخشيده كه تاكنون دست هيچ گوينده بدان نرسيده است . اين دوره ازعمرسنايي به محتوي عميق ودرستي و صحت معناي ممتازاشاره دارد .گذشته ازمسائل توحيد ومطالب علم الهي حاوي پند ها وتربيت وبدست آوردن زندگاني حكيمانه وفوزالبد كه آرزوي بشر است گفته شده و با بهترين سبك تعبير گرديده است و هر بيتي اين بيت از حديقه الحقيقه اشاره مي كند:

«هذل من هذل نيست تعليم است       بيت من بيت نيست تعليم است »

 

 

 

 

 

افق هاي شعر وانديشه سنايي غزنوي:

درونمايه هاي اصلي شعر وانديشه سنايي در مجموعه آثارش ـ‌ آثار مسلم ،‌نه منسوب ـ‌به طورخلاصه ،‌هشت نوع درونمايه كلي درآثار مسلم سنايي مي توان يافت كه درذيل به بيان آنها مي :

الف ـ درونمايه هاي مربوط به عرفان عابدانه سنایی

سنايي ، بيش ازهرچيز به عنوان يكي از پيروان مسلك عرفان عابدانه معرفي شده است . هرچند اين درونمايه شعري ،‌تنها گرايش فكري ـ عقيدتي اونيست اما اين قدر مسلم است كه بخشي انبوه ازشعر ومحدوده اي فراخ از انديشه اورا همين موضوع به خود اختصاص داده است . درواقع ،مثنوي گرانمايه «حديقه الحقيقه وطريقع الشريعه » تا حد زيادي برخاسته ازهمين گرايش فكري ـ عقيدتي اوبه شمار مي آيد . افزون براين مثنوي قصايد فراواني درديوان اشعار وي يافت مي شود كه درونمايه آنها هم همين موضوع است . آنچه شگفتي خواننده را بر مي انگيزد اينكه وي درمواردي حتي درخلال يك قصيده مدحي به سرودن ابياتي مبادرت مي ورزد كه ازحيث محتواي بايد آنها را در مجموعه ابياتي با درونمايه عرفان عابدانه قرارداد؛چه بسا مضامين و      نكته هاي عرفاني كه در«حديقه » نيامده اما درخلال اين گونه قصايد مطرح شده باشد . بعلاوه ، بخشي از رباعيات وديگر قالب هاي شعري موجود درديوان ،‌از حيث درونمايه ،‌درزمره ي همين گروه قرار مي گيرند. براين اساس ،‌يكي ازمحورهاي اصلي شعر وانديشه سنايي ،‌عرفان عابدانه است .

ب ـ درونمايه هاي مربوط به عرفان عاشقانه سنایی

بخش ديگري ازاشعار سنايي را ـ كه نسبتاً زياد هم هست ـ درونمايه هاي مربوط به عرفان عاشقانه تشكيل مي دهد . اين درومايه ها، درانواع قالب هاي شعري ودرجاي ،جاي آثارش به چشم مي خورد . درديوان براي مثال ـ قصايدي هست كه فضاي كلي حاكم برآنها را روح قلندري فرا گرفته ومضامين اينگونه قصايد غالبا از آن نوعي  است كه درعرفان عاشقانه مطرح است ؛‌بيان عشق وحالات عاشق ومعشوق . همچنين دراين نوع قصايد ، با باورها واصولا شيوه تفكر ملامتي مواجه مي شويم كه ازحيث محتوي آنها را نيز بايد درزمره ي اشعاري با درونمايه به مربوط به عرفان عاشقانه جاي داد دراين قسم اخير شاعر بنا را مي گذارد برانكار وتقبيح اماكن واشخاصي كه ظاهري آراسته ام باطني آلوده دارند ـ مثل زاهد ،‌مسجد و مقدس قلمداد كردن آنچه درشرع بعنوان ضد ارزش قلمداد شده است . ـ‌ مثل ميخانه ،‌مستي و وغرض وي دراين مجموعه ـ البته ـ همان مبارزه منفي عليه رياكاري ونفاق مقدس ماباني است كه بعدها توسط حافظ ادامه يافت .

بخش ديگري ازعرفان عاشقانه سنايي درغزلياتش مطرح شده است . غزليات او از حيث درونمايه به دو دسته كلي تقسيم مي شوند؛‌نخست غزلياتي كه دربردارنده ي محتواي مربوط به عرفانه عاشقانه هستند وديگر آنها كه بيشتر محتواي معاني مربوط به عشق هاي مجازي وزميني است تا عشق ناب آسماني . همچنين باورهاي ملامتي وي ـ كه با عرفان عاشقانه تناسب دارد ـ به كرات درغزليات مطرح شده است .

پاره اي ديگر ازتمايلات وانديشه هاي مربوط به عرفان عاشقانه سنايي را بايد دراشعار نمادين وتمثيلي وي جستجو كرد ،‌درعين حال كه اين قسم ،‌به عرفان عابدانه سنايي هم اختصاص يافته است .

عمده ترين اثر نمادين سنايي ،‌«مثنوي سيرالعبادالي المعاد»‌است اين مثنوي كه شرح سفر نمادين يك سالك است ازعالم خاك تاماوراي افلاك ،‌بسياري ازباورهاي عرفاني محض وي را اعم از عابدانه وعاشقانه درخود جاي داده است .

دربرخي ازحكايات تمثيلي حديقه هرچند بندرت ـ نيز گاهي به مواردي برمي خوريم كه ازلحاظ محتوي بايد آنها را درذيل اشعار مربوط به عرفان عاشقانه جاي داد كه از آن جمله مي توان به حكايت عاشقي اشاره نمود كه به رغم هشدار معشوق مبني براينكه درحالت صحووهوشياري ازدجله عبور نكند ،‌وارد دجله شد وهلاك گرديد. برطبق اين حكايت ، راه عشق راهي است كه بايد آن را با مستي طي كرد نه هوشياري واين همان چيزي است كه محور اصلي عرفان عاشقانه را شكل مي دهد.

ج ـ دورنمايه هاي ديني ،‌وعظي واخلاقي

درشعر سنايي دونوع اخلاق مطرح شده است . يكي آن بخش ازاخلاقيات كه جزء مستحسنات صوفيه است ولزوماً با آنچه دراخلاق اسلامي غير صوفيانه آمده تطابق ندارد وديگر اخلاقياتي كه شكل صوفيانه محض نداشت وبا آنچه دركلام عالمان شريعت آمده مطابق است. اخلاقيات دسته دوم بيشتر درقصايد وي مطرح شده اما در عين حال در ديگر قالب هاي موجود درديوان وهم درمثنوي هاي وي نيز مي توان ابياتي را يافت ـ كه البته كم هم نيستند ـ كه به اين نوع درونمايه اختصاص يافته است . آنجا هم كه وي مشخصاً بحث اخلاق را پيش مي كشد، رنگ وبوي كلامش به بيانات واعظان منبري وعالمان شريعت نزديك تر است تاسالكان طريقت. درعين حال ،‌چنانكه اشاره شد، موارد بسياري هم هست كه سنايي به تبليغ وترويج اخلاق صوفيانه مبادرت مي ورزد.

د ـ انتقاد اجماعي با چاشني طنز سنایی

اين نوع درونمايه ، دربيشتر قالب هاي شعري مورد استفاده او آمده است . يعني هم درديوان ـ با تنوع قالب هاي شعري كه دارد ـ وهم درمثنوي ها ،‌مي توان اينگونه اشعار را مشاهده كرد وهمين موضوع نشان دهنده ي اهميت اين درونمايه درنظر اوست.

انتقادهاي اجتماعي وي گاه شامل حال عامه مردم است وگاه متوجه گروه خاصي دراجتماع ؛‌براي مثال زاهدان ريائي يا صوفيه منافق ويا فلاسفه . بخشي ازهجويه هاي او راهم بايد بازتابي ازهمين روحيه انتقادي شاعر به حساب آورد كه البته با لحني بسيار تند وگاه به دور از عفت قلم ،سروده شده است اما آنچه بايد بطور خاص به آن توجه داشت اينكه علت وجودي قلندريات واشعار ملامتي مابانه اورا بايد درهمين روحيه انتقادي شاعر جستجو كرد چه اين قسم اشعار نشانه ي اعتراض اوبه وضع اجتماع ومقابله اي فرهنگي قلمي عليه مفاسد روزگارش است واز اين جهت سنايي رابايد پيشرو حافظ دانست . براين اساس غير از اشعاري كه درونمايه آنها مستقيما به انتقاد اجتماعي مربوط مي گردد پاره اي ازقلندريات وبخشي از هجويه هاي وي را هم بايد تاحد زيادي متصل ازهمين روحيه انتقادي وي دانست .

ه ـ مدح سنایی :

درابتدا چنين به نظر مي رسد كه بدين اعتباريكه سنايي شاعري مداح بوده وبرطبق برخي دلايل تاپايان عمر هم مدح مي گفته بايد بيشتر قصايد اورا درزمره قصايد مدحي به حساب آورد اما با بررسي قصايد وي معلوم مي شود كه هرچند مدح بخش نسبتا جميعي از اشعار اورا به خود اختصاص داده اما اين مضمون تنها يكي از دورنمايه هاي قصايد اوست والبته لزوماً عمده ترين مضمون هم نيست مديحه هاي او بيشتر كه قصايد آمده اما در «حديقه ‌»‌،«سير ابعاد» و«كارنامه بلخ » هم مواردي ازاين گونه اشعار مشاهده ميشود البته قصايد مدحي او ويژگي هاي خاص خود را دارد مدايح او آميخته بافضايل اخلاقي ،‌دين وارزشهاي انساني است .

شاعر ممدوح خود را به صفاتي چون مقتداي شريعت ، پيشواي شرع ودين وشادكننده ي دل اهل سنت وازاين قبيل صفات توصيف مي كند ازاين دسته ازقصايد شاعر بيش ازاينكه درصدد مدح به شيوه ي مداحان درباري باشد درانديشه ترويج فضايل اخلاقي است دريكي ازمديچه هاي حديقه هم اين موضوع به چشم مي خورد واين را مي رساند كه وي تا سال هاي پاياني عمر (يعني دوران سرودن حديقه ) همين شيوه ومديحه سرايي را در پيش گرفته سنايي ازاين بابت تاثير عميقي برسعدي ومديحه هاي او دارد .نوعي ديگرند قضايد مدحي وي با قصايد عرفاني آغاز مي شود اين نوع قصايد درحقيقت تربيتي ازمدح وعرفان هستند كه جنبه هاي عرفاني درآنها به مدح غلبه يافته است . پاره اي ديگراز قصايد مدحي وي (شامل مدح اوليا مي شود)‌كه البته اين كار ابتكار وي در قصايد مدحي سرچشمه مي گيرد. اينگونه مديحه ها كه درنعت پيامبران وانبياء سروده شده است مدايحي كاملا پاكيزه وبه دور از هرگونه شائبه ي مادي است .برخي ديگر از قصايد مدحي وي چنان است كه گويا تمام قصيده تغزلي بيش نيست وعناصر تغزلي برسراسر قصيده سايه افكنده است وي دراين گونه قصايد هم گاه به بيان پند هاي  اخلاقي مي پردازد.

ز- تعقل وحكمت سنایی :

گرچه سنايي دربخشي از اشعارش ازعرفان عاشقانه سخن مي گويد وبراين اساس ازعقل وعلوم عقلي به زشتي ياد مي كند اما درمقابل بخش نسبتاً حجيمي ازاشعار خود راهم كه ستايش مستقيم وغيرمستقيم عقل اختصاص داده است ازجمله مواردي كه او درباره ي عقل وتعقل سخن گفته وشعر سروده باب عقل درحديقه است . درباره علوم عقلي مثل فلسفه هم دونكته را بايدمتذكر شد منهت بها ينك اودرآغاز جواني بافلسفه وعلوم عقلي بسيار مخالف بوده اما بعد ها كه انديشه هايش متعادل ترشده ازجنگ با فلسفه اثري نمي بينم چنانكه درحديقه مباحث فلسفي تاثيربسزايي دارد :‌نكته ي ديگر اينكه وي درحديقه ازجهان شناسي فلسفي استناد كرده است.بسياري از اظهار نظرهاي او درباره موضوعات متعدد ازنگرش حكيمانه برخاسته است تاعرفان محض!نسبت دادن صفت حكيم نيز خود دليل ديگري است برگستردگي اين محتواي درشعر ،‌انديشه وشخصيت او ست.

ح ـ هجو سنایی :

هجوهاي مومجود درديوان گاهي درلفافه اي ازكنايات و استعارات بيان شده وزماني نيز هجوهاي موجود درديوان وي با صراحت كامل بيان شده است .هرچند اين بخش از اشعار او بسيار محدود است اما به هر حال بخشي از دورنمايه شعر اوست .

ت - هزل سنایی :

 اينگونه مضامين درجاي جاي آثار او پراكنده اند با اين تفاوت كه برخي جاها محملي غير از هزل براي اشعار او نمي توان تصور كرد ودرمواردي هست كه مي توان مضامين هزلي را به كمك زبان به معاني بيان كرد .

«اخلاق سنايي »

سنايي ازآغاز زندگي از مدح سرايان بودوگاهي نيز سخنان هزل آميزي گفت واز راه مدح گويي نزد سلاطين مقام مي گرفت واگر به اين آرزو دست نمي يافت شاهد مقصود را به تيغ هجا برخويش مسلم مي داشت ولذت الم انگيز حسي راكه بس ناپايدار است برلذت عقلي نفسي كه بي تكلف وتحمل هزار گونه خط ميسر نمي شود وي با اين هم پيوسته همراه است وپيوند گسل نيست ترجيح ميداد ويك چند اورا همچنين ديو آز درگذار داشت وگرد آفاق به هوس چون پرگاري گشت تا از طلاب مال ملول واز جهان وجهانيان معزول نشده وشاه خرشنديش جمال ومنع وطمع محال نمود لاجرم از مدح روي تافت واز درگاه شاهان دل گسست وهمت بلند داشت ودركنج خانه نشست ودست در دامن طلب زد دل به لذت عقلي مشغول كرد تابه خود غني گشت واستغنا اوبدان جا رسيد كه مواشاهان را ننگ شمرده گفت :‌

«من به سردزن وزر به جاهم                               به خدا گر كنم دگرخوهم

ورتونامي رهي زاحسانم                                     به سر تو كه تاج نستانم »

 

آثــار سنایی

آثار او :‌1- حديقه الحقيقه ،اين كتاب كه از جهت معاني والفاظ همتا ندارد ودرآن سنايي تمام قدرت خودرا به خرج داده  گنج گرانبهاييست كه نظير آن كمتر ديده شده وشايد گفت تا كنون كتابي با حسن سبك وارسال امثال واشتمال برمعاني سودمند وتمثيلات كتاب حديقه الحقيقه تنظيم شده است كتاب حديقه ازقديم باز منظور ادبا وسخنگويان فارسي بوده و خصوصا «نظامي گنجوي» و«خاقاني» در«مخزن الاسرار» و«تحفه العراقين» به اين كتاب نظر داشته اند.

 اين كتاب شامل 10 باب وده هزار بيت است . باب اول درتقديس وتمجيد وتعظيم خداوند ، باب دوم درستايش پيامبر وآل واصحاب ،باب سوم درعقل ،‌باب چهارم درفضيلت علم ، باب پنجم در غفلت ،‌باب ششم در صفت افلاك وبروج ، باب هفتم درحكمت وامثال ،‌باب هشتم درعشق ومحبت ،‌باب نهم دراحوال خود ودرجه كتاب ،باب دهم ستايش بهرام شاه غزنوي مي باشد .اين كتاب درآذرماه 524آغاز شده ودر دي ماه 525انجام گرفته است . چون كتاب حديقه تمام شد علماي غزنين برسنايي طعنه زده واعتراض كردند. ناچار كتاب را به دارالسلام بغداد كه آن روز مركز خلافت عباسيه ومحل رجال علما افاضل بود فرستاد و«برهان الدين ابوالحسن علي بن ناصرغزنوي» راكه با وي مسابقه دوستي داشت واسطه نمود تا برصحت عقيده خود فتوي حاصل كند .

2- طريق التحقيق :‌اين كتاب كه نزديك هزار بيت است درسال 528 يعني سه سال پس ازنظر حديقه به اتمام رسانيده وهر چند اين رساله خود درعالم ادب مقامي بالا دارد اما بي پرواي توان اظهار داشت كه پس ازكتاب حديقه ( نه ازحيث مطلب ونه ازجهت سبك وسلوك ) چندان بديع نيست به طوري كه هركس درابتدا حديقه را نگاه كند اين رساله را تصديق خواهد كرد كه سنايي اطلاعات اخلاقي وفلسفي خود را درحديقه به وديعت گذاشته وتوانايي طبع خود را به حدي كه ازشاعري مانند اوممكن وشايسته است بروزداده واين طناب رانمونه غير كاملي ازحديقه خواهد شمرد ولي اگر تنها طريق التحقيق را ديده ويا ساير كتب جز حديقه مقايسه شود بسيارمهم ونادر «الاسلوب نظرخواهدرسيد. اما اين دوكتاب اين فرق موجود است كه اصلاحات سنايي دراين كتاب لطيف تر وعاشقانه تر ند وآن روح جبر وخشمگيني كه در هريك ازصفحات حديقه مجسم است اينجا ديده نمي شود ودر حقيقت آنجا معلمي قاهر واينجا پدري مهرباناست .

 

3-«رساله سيرالعباد»، اين رساله مختصر ودرخود پانصد بيت واساس آن تمثيل قوي اخلاق است. ابتداي آن نغري است به نام «باد »كه بدون پرستش رساله بوسيله آن شروع مي شود. بعد صفت روح نامي وروح حيواني وعقل مستفاد وتمثيل بعضي اخلاق رذيله است .درانجام تخلص به نام محمد بن منصور كه رساله بدان ختم         مي گردد .اين نتيجه نسبت به آن مقدمات نام دار ،كتاب را بي اهميت مي كند ولي اساس شعري واسلوبي آن متين واز آن جهت كه تخيل اين گونه تمثيلات وابداع آنهادرقالب شعر با آن استحكام مخصوص وجزاست خاص خالي از اشكال است برقدرت قديحه اين شاعر« استادبرهاني» واضح وديدي روشن است .

4- ديوان قصايد غزليات :‌اين مجموعه تقريبا شامل بيست هزار بيت وتاريخ تحولات فكري سنايي است. ازهمين مجموعه مي توان دانست كه ابتدا وانتها فكر سنايي چه اندازه تفاوت دارد وسبك واسلوب چقدرمختلف شده به طوريكه خواننده باتعجب نگاه مي كند وشايد اگر قدائن (‌از قبيل اختلافات افكار به واسطه اختلاف احوال )‌كمك نكند. اين افكار مختلف رابه شعراي متعدد نسبت دهد زيرا دراين ديوان مي خواند :‌

 

«هرگز نيافتم به چنين شعرهاي نغز             از هيچ دادودود به ده شعر يك شعار

تاپنج گانه ايم دهند از دويست شعر            اندر هزار روز دوچشمم چهار»

وهمچنين اسلوب بيان درقصايد وغزليات اختلاف كلي دارد يكجا مي گويد:

«ويحك اي پرده پر دردرماندگران          بيش از اين پرده با بيش هرالبله مدران »

ودرجاي ديگر گفته است :‌

«مكن درجسم وجان منزل كه اين دون است وآن والا   

                                            قدم زين هردوبيرون نه اينجا باش نه آنجا»

اما آن سه كتاب ديگر اين حال را ندارند چه همه دريك بحر وسبك ويك نظم فكري تنظيم يافته اند آثار ديگر هم دركتب به اونسبت داده اند به تفصيل ذيل عقل نامه ،‌كارنامه بلخ، عشق نامه ،‌يك رساله نثر در مقدمه حديقه جاپ بمبايي املا آن رابه سنايي نسبت داده ومي گويد قبل از وفات درحال تب املا كرد و«ابوالفتح فضل الله بن طاهر حسيني» بنوشت ولي درآخر اين رساله وفات سنايي را در525 نوشته با اينكه مسلما بعد از اين بيست سال ديگردرحيات بوده وهمين مطلب دراصل رساله ترديد وارد مي كند.

شعراي معاصر سنايي :‌«عثمان مختاري» ، «مسعود سعد سلمان» ، ميان او وسنايي مودت مستحكم بوده يكديگر را ستوده اند، «سيد حسن غزنوي» ،‌معزي كه سنايي اورا به مدثبت گفته است ،‌«انوري» ،سوزني كه سنايي را تعويضاً وتصريحاً هجا كرده اند .

ازكساني كه آثار اورا تصحيح وترجمه كرده يا مطالب بسيار دراين زمينه نوشته اند عبارتند از :‌«بديع الزمان فروزانفر»،‌«سيد محمد تقي مدرس رضوي» ، «عبد الحسن زرين كوب» ، «خليل الله خليلي»، «و.ل.نيكلسن R.A.N.cholson » و

اين«پيشرو ايراني دانته »  كه مدت ها ازشاعر مشهور ايتاليايي انديشه تيز پردازش درس روح به عالم با نظير آن عوالمي را طي كرده كه دانته دراثر پرواز خود ،كمدي الهي ،‌تصوير نموده است درتوجيه چنين سخن گفته است :

«ملكا ذكر توگويم كه توپاكي وخدايي              نروم جز به همان ره كه توام راهنمايي

همه درگاه توجويم ،همه ازفضل توپويم          همه توحيد توگويم كه به توحيد سزايي

توزن وجفت نداري ،‌توخور وخفت نداري        احد بي زن وجفتي ،‌ملك كاروايي

نه نيازت به ولادت ، نه به فرزندت حاجت        توطبيل الجروتي ، تو يضه الامرايي

توحكيمي ،‌توعظيمي ،‌توكريمي ، تورحيمي        تونماينده فضلي ،‌توسزاوار ثنايي

بري ازرنج وگه ازي ، بري ازدرد ونيازي          بري از بيم واميدي ، بري از عيب وخطايي

نتوان وضف توگفتن ، كه تو درفهم نگنجي        نتوان شبه توگفتن ،كه تو دروهم نيايي

بنه ي اين خلق وتوبودي، نبود خلق وتوباشي       نه بجنبي ،‌نه بگردي، نه بكاهي ، فزايي

همه عزي وجلالي ، همه علمي ويقيني                همه نوري وسروي ، همه جوري وجزايي

 

همه غيبي توبداني ، همه عيبي تو بپوشي        همه بيشي توبكاهي ،‌همه كمي توفزايي

احد ليس كمثله ،‌حمد ليس له فضر                 لمن الملك توگويي ،كه مرآن راتوسزايي

لب ودندان سنايي همه توحيد توگويد             مگراز آتش دوزخ بودش روي رهايي

دراينجا به بررسي اشعار زيباي ذكر شده مي پردازيم :اول از هرچيز وزن پويا وزنده وشورانگيز اين شعر است كه آدمي را تحت تاثير قرارمي دهد . اين شاخه از بحر ومل ( مثن مجنون )‌باتبديل يك هجاي بلند به كوتاه (فاعلا تن به فعلا تن )‌حالتي گرم ورقصان گرفته است . لالا ـ ـ لا لا ـ ـ لا لا ـ ـ لا لا ـ ـ لا لاـ ـ  تقسيم طول بيت به چهار پاره مساوي وموزون كه گاه اين پاره ها مقفي نيز هست ( نظير ابيات 0و 2و3و4و5و6و)  موسيقي داخل ابيات تابيت دوازدهم براين شادي وشنگي آهنگ شعر افزوده است درست است كه شعر درنيايش است وتوحيد اما نيايشي است سرشار ازشور وهيجان وعشق ، ازاين لحاظ يادآور برخي غزليات مولوي است وروحي شاد كه درآنها موج مي زند ونيز بعضي تكرارها دربيت ها (‌مانند ابيات 2و3و5و6و7و10)  به بسياري ازغزلهاي مولوي مي ماند كه اين حالت درآنها بارزتر وفراوان تر است شايد اگر هنرمند گرامي شجريان درخواند اين چكامه ، هم آهنگ با ساز وبيش درآمه ضربي قطعه اين كيفيت شوق آميز وشوروحال داد كه از درون مايه وموسيقي شعرمي تراود بيشترپرورانده ونمايانده بود آواز دلنشين وي روح شعر سنايي راالبته منعكس ميكرد .

درهر حال ازهمان آغاز چكامه صداقت وصميميتي درشعر منعكس است نظير مناجات نامه خواجه عبد الله انصاري ،خطاب «تو»‌ويا ضمير مفرد مخاطب تا آخرين ابيات با كسي كه ملك وجود خداست درالقا اين حالت موثر است در عين حال كه كلمات «ذكر ، پاك( سبحانه وتعالي ) ،‌راه( صراط مستقيم )‌هريك بره اي از قرآن كريم دارند ، چنان هم آهنگ با ديگر اجزا دربافت شعرنشسته اند كه معني خود را دركمال سادگي مي رسانند .سنايي نيز مانندناصرخسرو شعرهايي دربيم دادن خلق از فرورفتن درلجه ي  زندگاني دنيوي دارد وانتقاد ازمفاسد وتحقير دشنام آميز مردم گمراه ودعوت به مرگ ،‌« ازچنين زندگاني» اما دراين جا ازسخنان تلخ اثري نيست بلكه شاعري عارف وعارفي عاشق با معبود كه محبوب نيز هست درسخن است .

 

تكيه بيت دوم برتوحيد است وترك هرچه به جز خدا.تناسب هاي لفظي ومعنوي كه ازاين بيت آغاز مي شوت تاآخر چكامه ادامه مي يابد وبرحسن تاثير شعر مي افزايد .مضمون بيت سوم متاثر از قرآن كريم است. (‌ازجمله ،‌دك ،‌سوره توبه (‌9)‌آهي 30) دربيان صفات سلبيه خدا ( نظير ابيات 4و6و7)‌ مصراع اول آن مركب است. ازدوپاره مقفي . درمصراع دوم آهنگ عوض مي شود وتنوعي پديد مي آيد درعين حال كه بازگشت معني به مصراع اول است و«ملك كامروا»‌پيوندي است با آغاز بيت نخستين ، صفت «احد» مقتبس ازقرآن مجيد است مانندبرخي كلمات پرمعني ديگردرساير ابيات«جليل ،‌نصير،حكيم ، عظيم ،كريم ، رحيم نماينده فصل (‌ذوالفضل) ، عز (عزيز) ،جلال (ذوالجلال)، علم (عليم) ، نور ،صمد »چنان كه بيت چهارم يادآور آيه شريف است :لم يلد ولم يولد . «جليل الجبروت ونصيرالامراء » درمصراع دوم همين بيت تركيبهايي استكه آهنگ آنهامتناسب با مضمونشا است با همينه وعظيم .

اما بيت پنجم اوج شور وهيجان وشوق است . پاره هاي چهارگانه كوتاه وتند و قافيه دار مصراع اول وبر اساس چهار صفت الهي مذكور درقرآن نمودگار اين حالت است انس شاعر با معارف اسلامي ثبت شده است .بدون هيچ تكلفي، كلماتي كوتاه وگزيده وپرمايه درذهن اومتداعي گردد وبرقلمش جاري شود، كلماتي كه درعين حال هم وزن ومقفي است با برخورداري تمام از نيروي موسيقايي الفاظ.قدرت بيان همين است كه شاعر بتواند بهترين ومناسب ترين كلمات رابرگزيند. زيرا كاركرد واژه ها درزبان شعر بابيان معمولي ويانشر ناگزير متفاوت است. اما مصرا ع دوم بيت به دوپاره تقسيم شده است :‌بلند تر وسنگين تر متناسب با تأمل واستنتاج حاصل از آن . آن «تبادل همآهنگ بين تأثر وزبان شعر »‌كه به نظر پل والري ركن اساسي مكانيسم شعرست يعني حصول حالت شعري ازخلال سخن دراين گونه ابيات محسوس وجلوه گر است .

ابيات ششم وهفتم كه بهم پيوسته است ازنظر معنوي اوج مي گيرد : بيان اين نكته است ك خداونداز آنچه بشري است وموجب تقيد ونمودار نقص است منزه      است :‌رنج وگداز، درد ونياز ،بيم واميد، خوردن وخفتن ، صورت ورنگ ، عيب وخطا .آدمي عظمت را بطبع درقياس بانيازها وكاستي هاي خود درك  مي كند .نفي چون وچرا وشرك وشبيه از ذات پاك خداوند ـ كه يادآور مباحث كلامياست ـ نوع ديگري ازهمين نگرش است اما نيروي بيان ، به منزله پروبال اين پرش وبرشدن را امكان پذير كرده است ومارانيز با خود مي برد . تكرار «بري از »‌درآغاز هشت پاره دوبيت مبين حداكثر تكيه وتاكيد است .هر هشت جز پاره هايي است موزون ومتناسب كه دربند قافيه «گذار »‌ و«نياز » يا «خوردن »‌و«خفتن » نمي مانندوذهن شاعر درجستجوي نظاير آنها سراغ كلمات مهجوز نمي رود بلكه با آوردن‌«بيم واميد ، چون وچرا ،‌شرك وشبيه ، صورت و رنگ ، عيب وخطا» درپاره هاي ديگر هم تناسب هاي معنوي بكار رفته است وهم تنوعي رنگارنگ درمضمون ايجاد شده كه تاثير هروكمتر ازجوابگويي به قافيه نيست .

بيت هشتم با هم نوايي كه دريكايك اجزاء آن است وبه حد «ترصيع» مي رسد قله ي معاني مذكورست : اقراروايمان به خدا وازتوصيف او اظهار عجز كردن ، نظير همن نكته ظريفي كه تنيسن ، رابرت براونينگ، شاعران انگليسي كه هم عصر نيز بودند گفته اند وخدا را دردرخشش ستارگان ومظاهري مانند آن ، يعني درتجليات صنع جستجوكرده اند سنايي درمقدمه حديقه الحقيقه نيزگفت است :

‌«عجز ماحجت تمامي اوست                هيچ دل را به كنه اوره نيست

عقل وجان ازكمالش آگه نيست »

بيت بعد (9) متاثر است ازمبحثي كلامي :‌قديم وباقي بودن ذات خدا دربرابرهمه كائنات كه حادث است وفاني (جنبش وگردش وكهش وافزايش ) نيز نمودار نياز ونقص است وخداوند منزه از ان ، منتهي اين نكات را كه موضوع بحث هاي دقيق درعلم كلام وفلسفه الهي است سنايي به زبان شعر ودر كمال سادگي گفت است ،‌درعين حال كه هر موضوع آن دربيت باتكيه ها وقفها برجسته است كيست كه درتامل راجع به هستي به اين نتيجه نرسيده باشد؟ ازلبيدبن ربيعه شاعر عرب گرفته  ـ كه قرنها پيش مي گفت هركس وهرچيز بجز خداي يگانه فناپذيرست  ـ تاشكسپير كه درهملت مي سرود «هرچه زنده است بايد سرانجام بميرد واز دايره طبيعت بگذرد وبه عالم ابديت بپيوندد» ومايكل ويگلزورث شاعر امريكايي كه هر چيزي راجز عشق خدا بيهوده مي ديد ،يا توحيده مهدي اخوان (‌م. اميد ) شاعر معاصر:

«آن كه راه دل ماسوي توبگشود تويي

وان كه بروي دلم از غير وي آسود تويي

همگان هيچ ونبودند برهستي تو

جان جاويد تويي ،‌هست تويي ،‌بود توي»

ابيات 10و11 كه دربيان صفات ثبوتيه خداست همان شور وهيجانا بيات 2و5و را دارد با همان حالت وآهنگ شوق آميز«عز وجلال ،‌علم ويقين ،‌نور وسرور ، جود وجزا» درعين كوتاهي وايجاز وپيوستگي ها وتناسب هاي لفظي يا معنوي با يكديگر ،سرشار ازمعني است، همچنان كه يكايك اجزاء بيت يازدهم : «غيب ودانستن ، غيب وعيب ، بيشي وكمي ، كاستن وفزودن »‌ بعلاوه معني «عالم الغيب »‌و«ستار العيوب» ازصفات خداي تعالي ، درآن منعكس است ونيز مفهوم آيه شريفه« تعز من تشاء وتذل من تشاء‌» ومثالي است ديگر از انس شاعر با معارف ديني بيت 12 نيز باتضمين واقتباس «احد ،صمد ، ليس كمثله ولمن الملك » ازقرآن كريم از پشتوانه معنوي خاصي برخورداست : خداي يگانه وبي نيازي كه اورا همانند وضد نيست ، توشايسته آني كه بگويي فرمانروايي وسلطنت عالم از ان كيست ؟

درفرهنگ باستان هند ، دربهاگواد گيتا : سرود خدا، درچندقرن  پيش از ميلاد نيز دربيان جلال لايزال خداوند آمده است :

«آن داناي پيداوپنهان

آن قديم قادر لطيف تر از لطيف

نگهبان همه جهان كه براي او درصفحه خيال صورتي نقش نبندد

خورشيد درخشان آن سوي تاريكي ها»

 

ويليام بليك شاعر عارف انگليسي، نيز درشعر«سيماي خدا» خدا را مظهر كمال رحمت وشفقت وآرامش وعشق مي ديد .

ولتر هم پس از همه بحث هابه اين نتيجه رسيده بودكه درفرهنگ فلسفي آورده است :‌« برمن مسلم است ك واجد الوجودي جاودان وبصير ودانا وبرتر ازهر چيز وجوددارد » سنايي دراين نيايش با روحي سرشار ازاعتقاد واخلاص وتسليم اميد رستگاري ونجات ازدوزخ دارد ،‌چنان كه در پايان قصيده معروف «جسم وجان»‌نيز گفته است :‌

«بحرص ار شربتي خوردم مگير ازمن كه بد كردم

بيابان بودوتابستان وآب سرد واستسقا

به هرچ از اوليا گويند رزقني ووفقني

به هرچ ازانبيا گويند آمنا وصدقنا»

درهر حال حكيم سنايي درزمينه اخلاق وعرفان به پايه اي رسيده است كه به آن شاعر دربار غزنه شباهتي ندارد .

شعرسنايي نيايشي است ساده واز دل برخاسته وفارغ ازآرايشگريهاي سخن . بدين سبب از آن گونه مضامين وتصويرهاي تازه ومتفاوت ، نظير «خفته وبيدار ،‌عاقل ديوانه ،‌سوختن آب درياها ،‌خنده گريستن ، گريه خنديدن » ـ كه اين كيفيت را با ويژگيهاي شعر عبدالقا دربيدل ( .م1133ه.ق ) مقايسه  كرده اند ـ يا تصويرهاي تازه اي مانند نسترن براي سخن ولاله براي چشم مقايسه كرده اند .

تناسب هايي كه درابيات پديد آمده جوشيده از طبع وزمينه ذهني اوست نه انديشيده وازسرعمد . از روزگاران كهن شعر قالب موزون و متناسب نيايش بوده است،نظير گاتهاي زردشت . ايمان ونيايش كه مذهب دل است ناچاربه شعرـ كه زبان دل است وبه قول ويليام وردزورث « فيضان بي اختيار احساسي نيرومند است »ـ بايد گفته شود چكامه سنايي نيز شعر است،‌نيايش است ،شوق وايمان است وموثر دردل وجان .باهمه بهره مندي از موزوني وموسيقي كلام وظرافتي كه دراين شعر تجلي يافته گفتگويي ساده وبي پيرايه مي باشد از سوي بنده اي مجذوب وپناه جوي ودوستدار با پروردگار.

فـوت و آرامگاه

سرانجام سنايي دركنج غوات از غزنين وبه احتمال زياد درسالهاي 535 ه.ق چشم از جهان فروبست آرامگاهش درغزنين زيارتگاه عموم است .

 


«فهـرست منـابع»

 

1-  چشمه روشن / دكتر غلامحسين يوسفي /انتشارات علمي / پاييز 1379/چاپ اول

2-  حديقه الحقيقه / سنايي غزنوي/ مدرس رضوي/ دانشگاه تهران / تهران 1374/چاپ چهارم

3-طريق الشريعه / سنايي غزنوي/ مدرس رضوي/ دانشگاه تهران /تهران 1374/چاپ چهارم

4-شاعر آيينه ها / دكتر محمد رضا شفيعي كدكني /تهران 1366/چاپ اول

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 07 مهر 1393 ساعت: 17:17 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,,,,,,,,,,
نظرات(0)

زندگی نامه و آثارسنايي غزنوي

بازديد: 387

 

تحقیق رایگان

سایت فروشگاه علمی و پژوهشی اسمان

زندگی نامه و آثارسنايي غزنوي

 

ابوالمجد مجدودبن آدم سنايي غزنوي، شاعر و حكيم و عارف بزرگ قرن پنجم و اوايل قرن ششم در سال 467 در غزنه به دنيا آمد.

دوران كودكي و جواني او در غزنين گذشت و در همين شهر به تحصيل علوم و معارف زمانه پرداخت و در تمامي ميدان‌هاي معرفت عصر، از ادبيات عرب گرفته تا فقه و حديث و تفسير و طب و نجوم و حكمت و كلام به درجة والايي رسيد و اين مقام علمي او را از خلال يك‌يك آثار او مي‌توان به روشني دريافت. خاندان سنايي از خاندان‌هاي اصيل غزنه بودند و پدرش آدم، مرد با بهره از معرفت بود و به احتمال قوي، در تعليم و تربيت فرزندان رجال عصر، صاحب مقام و اعتبار.

دوران جوانی سنایی

سنايي در جواني، هنگامي كه هنوز پدرش زنده بود، يك چند به بلخ سفر كرد و اين مسافرت گويا براي پيدا كردن شغلي و ممر معيشتي بود. بعد از اين سفر، سنايي سفري ديگر به نواحي دورتر خراسان از جمله سرخس و نيشابور و هرات كرد و بيشترين اقامت او در سرخس بود. در اين شهر با محمدبن منصور سرخسي از صوفيان و علماي عصر كه خانقاه مشهوري در سرخس داشت، آشنا شد و يك چند مقيم آن خانقاه بود، معلوم نيست كه توجه سنايي به مشرب عرفان و صبغة عرفاني گرفتن شعر وي تا چه حد متأثر از محيط سرخس و اقامت در اين خانقاه بوده است. ظاهراً سال‌ها قبل از سفر به سرخس وي در شعر عرفاني سرودن پايگاه ممتازي به دست آورده بوده است.

سنايي پس از مدتي اقامت در سرخس و پس از گردش در هرات و نيشابور، در سال‌هاي پاياني عمر، دوباره به غزنين بازگرديد و به جمع‌آوري آن دسته از شعرهاي عرفاني و اخلاقي خويش كه در قالب مثنوي سروده شده بود، پرداخت و قصد داشت كه منظومه‌اي مركب از فصول متنوع در باب اخلاق و عرفان به نام « فخري‌نامه» يا « حديقه‌الحقيقه» فراهم سازد و آن را تقديم محضر بهرامشاه غزنوي ( 551 ـ 548) پادشاه عصر خويش كند كه اين پادشاه سلطاني فرهنگ‌دوست و ادب شناس بود و در حق سنايي عقيدتي تمام داشت و بارها كوشيده بود او را به دربار خويش بكشاند و سنايي در بازگشت از سفرهاي خويش، ظاهراً، از پذيرفتن دعوتهاي پادشاه دوستانه سرباز زده بود و حتي پيشنهاد سلطان مبني بر ازدواج با خواهر وي نپذيرفته بود. هنوز كار جمع‌آوري و تنظيم ابواب و فصول « حديقه» به پايان نرسيده بود كه در شب يكشنبه يازدهم شعبان سال 529 هجري قمري در خانة عايشة نيكو در محلة نوآباد غزنين زندگي را بدرود گفت.

خاكجاي سنايي در غزنه، از همان روزگار درگذشت او تا عصر ما، همواره زيارتگاه اهل ذوق عرفان بوده است.

آثار سنايي غزنوی

سنايي علاوه بر ديوان قصايد و غزليات و رباعيات و مقطعات، كه شامل حدود چهارهزار بيت است، چند اثر منظوم ديگر دارد كه عبارتند از:

1ـ حديقه‌الحقيقه سنایی، يا الاهي نامه يا فخري نامه، از مهمترين مثنوي‌هاي سنايي است كه در ايجاد منظومه‌هايي از قبيل « تحفه العراقين» خاقاني و «مخزن‌الاسرار» نظامي اثر مستقيم داشته است. تعداد ابيات حديقه در نسخه‌هاي مختلف متفاوت است از حدود پنج‌هزار بيت تا حدود دوازده هزار بيت.

2ـ سيرالعباد الي المعادسنایی، منظومه‌اي است رمزي و عرفاني كه در آن نوعي سفر به عالم روحانيات بيان شده و متجاوز از هفتصد بيت است.

3ـ كارنامة بلخ يا مطايبه نامه سنایی، منظومة كوتاهي است در حدود پانصد بيت كه سنايي به هنگام اقامت در بلخ سروده و در آن به گوشه‌هايي از زندگي خويش و پدرش و بعضي از معاصرانش پرداخته است.

4ـ تحريمه‌القلم، مثنوي كوتاهي است در حدود صد بيت كه خطاب به قلم سروده و سپس وارد بعضي از مسائل عرفاني مي‌شود.

5- مكاتيب سنايي: مجموعه‌اي است از آثار منثور سنايي.

اما مثنوي‌هاي، طريق‌التحقيق، عقلنامه، عشقنامه و سنايي‌آباد و ... كه منسوب به سنايي پنداشته مي‌شد، امروزه مشخص شده است كه نمي‌تواند از آثار سنايي باشد.

سنايي بدون ترديد يكي از جمله گويندگاني است كه در تغيير سبك و ايجاد تنوع و تجدد در شعر، مؤثر بوده و آثار او منشأ تحولات شگرف در سخن گويندگان بعد از وي شده است.

سبک سنایی در شعر

هنگام مطالعة اشعار سنايي، خواننده با دو سبك سخن و دو طرز انديشه روبرو مي‌شود. در مرحلة نخست او را شاعري درباري، مداح و هجاگوي مي‌بيند كه از شوخي و هزل و حتي گاه‌گاه از آوردن كلمات ركيك پروايي ندارد. وي در اين شيوه به شدت متأثر از طرز استاداني از قبيل فرخي، عنصري و مسعود است.

بخش عمده‌اي از كليات وي را مجموعة هجاها و مدايح تشكيل مي‌دهد. هيچ‌يك از قصايد مدحي سنايي به پاي قصايد مديح فرخي و منوچهري و حتي عنصري نمي‌رسد وي در اين نوع سخن شاعري است متوسط كه به راحتي مي‌تواند در كنار عثمان مختاري، سيد حسن غزنوي و عبدالواسع جبلي و مانند اينها قرار گيرد.

در مرحلة بعد سنايي را شاعري واعظ و ناقد اجتماعي مي‌بيند. در اين قلمرو خاص كه خود آن را « زهد و مثل» مي‌خواند اگر او را بي‌همتا بدانيم چندان از حقيقت دور نيفتاده‌ايم، اما اوج هنر شاعري سنايي درمرزهاي غزل آغاز مي‌شود و نوعي غزل‌وار، اين گونه غزل كه بايد آن را غزل مغانه و قلندرانه ناميد ميراث سنايي است. در اين گونه شعر، او سرآغاز است و حتي نقطة كمال و اوج. با اطمينان مي‌توان گفت كه غزل‌هاي قلندري و مغانة او در ردة بالاي اين نوع شعر در تاريخ شعر فارسي قرار دارد. اين گونه غزل‌ها كه مادر تمام غزليات ديوان شمس و بسياري از غزل‌هاي پرشكوه فارسي است با سنايي آغاز مي‌شود. اين لحن قلندرانه و اسلوب بيان نقيضي كه با سنايي وارد شعر فارسي مي‌شود، همان چيزي است كه پس از مختصر تغييراتي در اجزاي سخن، غزل‌هاي آسماني حافظ را نيز شكل مي‌دهد.

باري، براي توجيه اين دوگانگي شخصيت و به تبع آن دوگونگي شعر سنايي، تذكره‌نويسان قصه‌اي پرداخته‌اند كه خلاصة آن اين است كه: سنايي شاعري مديحه سراي بود و عمر خود را در اين راه سپري كرده بود. وقتي از كنار گلخن حمامي عبور مي‌كرد، متوجه شد كه يكي از مجذوبان عصر كه به نام «ديوانة لاي خوار» شهرت داشت با ساقي خود مي‌گويد: « پركن قدحي تا به كوري چشم ابراهيمك غزنوي (ممدوح سنايي) بنوشم.»

ساقي گفت: « ابراهيم پادشاهي است عادل و خير. مذمت او مگوي.» ديوانه گفت: « بلي همچنين است اما مردكي ناخشنود و بي‌انصاف است. غزنين را ضبط ناكرده در چنين زمستاني سرد، ميل ولايت ديگر دارد...» و آن قدح ستد و نوش كرد و باز ساقي را گفت: « پر كن قدحي ديگر تا به كوري چشم سنائيك شاعر بنوشم.» ساقي گفت: « در باب سنايي زبان طعن دراز مكن كه او مردي ظريف و خوش‌طبع و مقبول خاص و عام است.» گفت:« غلط مكن كه بس مردكي احمق است. لاف و گزافي چند فراهم آورده و شعر نام نهاده. از روي طمع هر روز دست بر دست نهاده و به پا در پيش ابلهي ديگر ايستاده و خوش آمد مي‌گويد. و اين قدر نمي‌داند كه او را از براي شاعري و هرزه‌گويي نيافريده‌اند. اگر روز عرض اكبر از او سئوال كنند كه: اي سنايي به حضرت ما چه آوردي؟ چه عذر خواهد آورد؟» حكيم چون اين سخن بشنيد از حال برفت و دل او از مذمت مخلوق بگرديد و از دنيا دلسرد شد و ديوان مدح ملوك را در آب انداخت و طريقت انقطاع و زهد و عبادت را شعار خود ساخت.

اما جز همين افسانة ديوانة لاي خوار كه قرن‌ها بعد از مرگ سنايي به وجود آمده است هيچ سندي در دست نيست كه ثابت كند سنايي به هنگام سرودن شعرهاي زهدي، از دربارها كناره گرفته بوده است بلكه اسناد قابل ملاحظه‌اي در دست است كه نشان مي‌‌دهد او تا آخرين روزهاي حيات خويش در ارتباط با دربارها بوده است و هيچ دور نيست كه وي از يك سوي قصايد زهديه را بسرايد و از سوي ديگر هم مدايح درباري خويش را ادامه دهد.

اي يار مقامر دل پيش آي و كمي دم زن

                                                زخمي كه زني بر ما مردانه و مــحكــم زن

در پاكي بي‌باكي، جانا چــو سراندازان

                                                چون‌كم‌زدي، اندر دم، آن كم‌زده را كم‌زن

در چار سوي عنصر صدقافله هست از غم

                                                يك نــعره زچـــالاكــي بــرقافلة غم زن

 

تختي كه نــهي دل را بر كــوهة دريــا نه

                                                داري كـه زني جان را بــرگنـــبد اعــظم زن

در بوته قلاشان چون پاك شدي زر شو

                                            در حلقة مشتاقان چون صبــــح شدي‌‌ دم زن

در مجلس مستوران وندر صف مهجوران

                                                هم جام چو رستم كش، هم تيغ‌چو رستم زن

ياران موافق را شـربت ده و پــرپــر ده

                                                پيران منافق را ضـــربت زن و مــحكم زن

نازي كه كني اينجا با عاشق محرم كن

                                                لافي كه زني باري، بــا شــاهد محرم زن

گر باده دهي ما را بر تارك كيوان ده

                                                ور راي زني بــا مــا در قــعر جـهنم زن

خواهي كه سنايي را، سرمست به دست آري

                                                خاشاك بر اشهب نه تازانه بر ادهــم زن

 

 

قبله چون ميخانه كردم پارسايي چو كنم؟

                                                عشق بر من پادشا شد پادشايي چون كنم؟

كـــعبة يارم خراباتست و احرامش قمار

                                                من همان مذهب گرفتم پارسايي چون كنم؟

من چو گرد باده گشتم كم گرايم گردباد

                                                آسماني كرده باشم آسيايي چـــون كـنم؟

 

عشق تو با مفلسان سازد چو من در راه او

                                                برگ بي‌برگي ندارم بـــينوايي چـون كــنم؟

او مرا قلاش خواهد من همان خواهم كه او

                                                او خداي من، بر او، من كدخدايي چـون كنم؟

كدية جان و خرد هرگز نكرده بـــر درش

                                                خاك و باد و آب و آتش را گدايي چون كنم؟

بر سر دريا چو از كاهي كمم در آشنــا

                                                با گهر در قعر دريــا آشنـــايي چون كـنم؟

با خرد گويم كه « از مي چون گريزم» گويدم:

                                                «پيش روح پاك دعوي روشنايي چون كنم؟»

با نكورويان گبران بوده در ميخانه مست

                                                با سيه‌رويان دين، زهد ريايي چـــون كنم؟

چو مرا او بي‌سنايي دوستر دارد همي

                                                جز به‌سعي باده‌خود را بي‌سنايي چون كنم؟

از همه عالم جدا گشتن توانستم وليك

                                                عاجزم تا از جدايي خود جدايي چــون كنم؟

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 07 مهر 1393 ساعت: 17:11 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,,,,,,
نظرات(0)

زندگی نامه و اثار سعدي شيرازي

بازديد: 347

 

تحقیق رایگان سایت فروشگاه علمی اسمان

زندگی نامه و اثار سعدي شيرازي

 

ابومحمد مشرف‌الدين (شرف‌الدين) مصلح بن عبدالله بن مشرف، متخلص به سعدي شاعر و نويسندة بزرگ ايران كه به « افصح المتكلمين» معروف شده است بي‌گمان بزرگترين شاعريست كه بعد از فردوسي آسمان ادب فارسي را به نور خيره‌كنندة خود روشن ساخت و آن روشني با چنان نيرويي همراه بود كه هنوز پس از گذشت هفت قرن از تأثير آن كاسته نشده است و اين اثر تا پارسي بر جاي است همچنان برقرار خواهد ماند.

در باب نام و نام پدر سعدي اختلاف بسيار است. مؤلفان و نويسندگان قديم در ثبت‌نام و كنيه و لقب سعدي دقت لازم را به كار نبرده‌اند و نتيجة پژوهش‌هاي دهه‌هاي اخير در نهايت اين شده است كه به روايت ابن فوطي (متوفي 723 هجري) كه معاصر سعدي بوده و با سعدي نامه‌نگاري داشته است، رضايت دهند و نام او را « مصلح‌الدين»، كنيه‌اش را « ابومحمد» لقبش را «مشرف‌الدين» يا « شرف‌الدين» و تخلصش را « سعدي» بدانند.

همين ترديد و ابهام دربارة تاريخ تولد، وفات و دوران زندگي او نيز ديده مي‌شود چنان‌كه تاريخ تولدش را از 585 تا 606 هجري و سال وفاتش را 691 و 695 احتمال داده‌اند.

به هر حال، سعدي در شيراز ولادت يافت و در كودكي از پدر يتيم ماند. خانواده و قبيلة او غالباً عالمان دين بودند و سعدي هم بعد از تحصيل مقدمات از شيراز بيرون آمد و به بغداد رفت و حدود سال 623 هجري در مدرسه نظاميه سكونت گزيد و به تكميل معلومات پرداخت.

*********************************

در بغداد به صحبت ابوالفرج بن الجوزي نائل آمد و همچنين محضر شهاب‌الدين عمر سهروردي صاحب كتاب « عوارف المعارف» را دريافت. پس از آن از بغداد سفر كرد و به شام و حجاز رفت و زيارت حج به جا آورد و در شام يك چند به وعظ و همچنين به سياحت و عبادت پرداخت و به سال 655 هجري و در عهد سلطنت اتابك ابوبكر بن سعد به شيراز باز آمد.

در مراجعت به شيراز سعدي در شمار نزديكترين اتابك ابوبكربن سعد و پسرش سعد بن ابوبكر درآمد و بوستان و گلستان را به نام اتابك ابوبكربن سعد تأليف نمود. وي در عين انتساب به دربار سلغري و مدح پادشاهان آن سلسله، شاعري درباري نبود، بلكه زندگي را به آزادگي و ارشاد و خدمت به خلق در خانقاه ابوعبدالله بن خفيف ( 372-269) مي‌گذرانيده و با حرمت بسيار زندگاني را به سر مي‌برده است.

بعد از زوال سلغريان باز سعدي از شيراز خارج شد و به بغداد و حجاز رفت و ظاهراً در بازگشت از اين سفر بود كه از طريق آسياي صغير به آذربايجان رفت و مورد تكريم شمس‌الدين جويني و برادرش عطاملك جويني قرار گرفت. داستان ملاقات او با همام تبريزي كه تذكره‌نويسان گفته‌اند، اگر درست باشد، بايد در همين اوقات اتفاق افتاده باشد و احتمال مي‌رود كه سفر او به آسياي صغير و ملاقات او با جلا‌ل‌الدين محمد مشهور به مولوي كه بعضي از تذكره‌نويسان گفته‌اند، در همين اوقات واقع شده باشد. در آثار سعدي اشاراتي هم به مسافرت‌هاي او در يمن، بلخ، باميان، هند و كاشغر هست كه احتمالاً ادعاي صرف و براي صحنه‌سازي حكايات موضوعة اوست.

اواخر عمر سعدي در شيراز گذشت و بنابر مشهور هم در زاوية خويش كه اكنون سعديه خوانده مي‌شود، مدفون گشت. تخلص سعدي ظاهراً منسوب است به نام سعدزنگي و هر چند شعري در مدح او در آثار سعدي نيست ظاهراً به سبب انتساب خود و پدرش به دستگاه اين اتابك، عنوان « سعدي» تخلص او گشته و قول ديگر اين است كه تخلص او به نام سعدبن ابوبكر است.

اقامت و تحصيل سعدي در ديار عرب سبب تبحر در عربيت و آشنايي او با ادب عربي گشت و مناسبت و مشابهت بعضي از مضامين نظم و نثر او با آثار شاعران و نويسندگان عرب حاصل اين آشنايي است. چنان‌كه قصايد عربي و ملمعات او نيز گواه تبحر اوست در زبان عربي.

طرز بيان سعدي بر انسجام و رقت معني استوار است.

سعدي نيز ـ مانند انوري ـ به اهميت زبان محاوره و زبان بي‌تكلف وقوف تمام داشته و يكي از رازهاي « سهل ممتنع» بودن شعر او استفاده از همين زبان و به كارگرفتن ذخيره‌هاي بي‌پايان آن است. شهرت او بيشتر در غزل است كه حتي ماية رشك بعضي از معاصران وي ـ مثل همام تبريزي ـ شده است. امير خسرو دهلوي و خواجو و حافظ نيز او را در اين شيوه استاد شمرده‌اند. در قصايد و مدايح او صراحت لهجه‌ايست كه در كلام ديگران نيست و اين شيوة بيان كه ملامت و نصيحت را با مدح و تشويق مي‌آميزد، مخصوص اوست.

آثار سعدي

آثار سعدي متنوع و بسيار است و تمام آنها از نظم و نثر تحت عنوان « كليات سعدي» جمع و تدوين شده است:

آثار منثور سعدی:

1ـ مجالس پنجگانه، 2ـ رساله در پاسخ صاحبديوان، 3ـ رساله در عقل و عشق

4ـ نصيحه الملوك، 5ـ گلستان: از شاهكارهاي ادبي ـ هنري كلاسيك جهان به شمار مي‌رود كه سعدي آن را به سال 656 و در مدتي كمتر از سه ماه تأليف كرده است، فهرست بابهاي هشتگانة آن چنين است:

1ـ در سيرت پادشاهان          2ـ در اخلاق درويشان           3ـ در فضيلت قناعت

4ـ در فوائد خاموشي   5ـ در عشق و جواني   6ـ در ضعف پيري

7ـ در تأثير تربيت                8ـ در آداب صحبت

آثار منظوم سعدی:

1ـ بوستان يا سعدي نامه: يكي از شاهكارهاي شعر فارسي است كه در اخلاق و تربيت و وعظ و تحقيق است و در ده باب تنظيم شده است:

1ـ عدل         2ـ احسان       3ـ عشق         4ـ تواضع       5ـ رضا          6ـ ذكر

7ـ تربيت        8ـ شكر         9ـ توبه          10ـ مناجات و ختم كتاب

2ـ قصائد عربي،         3ـ قصائد فارسي،       4ـ مراثي،       5ـ ملمعات و مثلثات،

6ـ ترجيعات،             7ـ طيبات،                8ـ بدايع،        9ـ خواتيم،

10ـ غزل قديم،         11ـ صاحبيه، 12ـ خبيثات( در اين قسمت جامع كليات سعدي « مجالس هزل و مضحكات» را كه به نثر است بر اين مجموعه افزوده)،           13ـ رباعيات،   14ـ مفردات.

تاريخ اتمام بوستان سال 655 و عدد ابيات آن در حدود 4000 است.

 

 

 

 

بگذار تا مقابل روي تو بگذريم
شوقست در جدايي و جور است در نظر
روي ار به روي ما نكني حكم از آن تست
ما را سريست با تو كه گر خلق روزگار
گفتي زخاك بيشترند اهل عشق من
ما با توايم و با تو نه‌ايم اينت بوالعجب
نه بوي مهري شنويم از تو اي عجب
از دشمنان برند شكايت به دوستان
ما خود نمي‌رويم دوان از قفاي كس
سعدي تو كيستي كه در اين حلقة كمند

   دزديده در شمايل خوب تو بنگريم
   هم جور به كه طاقت شوقت نياوريم
   باز آ كه روي در قدمانت بگستريم
  دشمن‌شوند و سر برود هم بر آن سريم

  از خاك بيشتر نه كه از خاك كمتريم
   در حلقه‌ايم با تو و چون حلقه بر دريم
   نه روي آنكه مهر دگر كس بپروريم
   چون‌دوست‌دشمن‌است شكايت كجا‌بريم
   آن مي‌برد كه ما به كمند وي اندريم
   چندان فتاده‌اند كه ما صيد لاغريم

 

 

 

 

 

 

 

 

سر آن نــدارد امشب كه بـــرآيد آفتـــابي

                                                چه خيال‌ها گذر كرد و گذر نــكرد خوابي

به چه ديرماندي اي صبح كه جان من برآمد

                                                بزه كـــردي و نكـــردند مؤذنــان ثوابي

نفس خروس بگرفت كه نوبـــتي بخـــواند

                                                همه بلبلان بمردند و نماند جــــز غرابـي

نفحات صبح داني زچه روي دوست دارم

                                                كه به روي دوست ماند كه بـرافكند نقابي

سرم از خداي خواهد كه بپايش اندر افتد

                                                كه درآب مرده بهتر كـــه در آرزوي آبي

دل من نه مرد آنست كه با غمش برآيد

                                                مگسي كجا توانـــد كه بيفـــكــند عقـــابي

نه چنان گناهكارم كه به دشمنم سپاري

                                                تو به دست خويش فرماي اگرم كني عذابي

دل همچو سنگت ايدوست به آب چشم سعدي

                                                عجب است اگر نگردد كه بگردد آسيــابي

برو اي گداي مسكين و دري دگر طلب كــن

                                                كه هزار بار گـــفتي و نيـــامدت جـوابي

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: یکشنبه 06 مهر 1393 ساعت: 18:23 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,
نظرات(1)

زندگی نامه محمد زکریای رازی

بازديد: 471

 

تحقیق رایگان سایت علمی پژوهشی اسمان

زندگی نامه محمد زکریای رازی

محمد زکریای رازی،(۲۵۱ ه.ق، ۸۶۵ ؛ ۳۱۳ ه.ق، ۹۲۵) پزشک، فیلسوف و شیمی‌دان ایرانی که آثار ماندگاری در زمینهٔ پزشکی و شیمی و فلسفه نوشته است و به عنوان کاشف الکل و جوهر گوگرد (اسید سولفوریک) مشهور است.

محمد زکریای رازی

 

مجسمهٔ زکریای رازی در پارک ملت،تهران

زمینه فعالیت

دانشمند و فیلسوف

تولد

شعبان ۲۵۱ هجری قمری،۲۷اوت ۸۶۵ میلادی
ری

مرگ

۳۰۴هجری خورشیدی، پنجم شعبان ۳۱۳ هجری قمری،۱۵اکتبر ۹۲۵
ری

گفتاورد

«ادیان و مذاهب علت اساسی جنگ‌ها ومخالفت با اندیشه‌های فلسفی و تحقیقات علمی هستند. کتاب‌هایی که بنام مقدس آسمانیمعروف‌اند ، کتب خالی از ارزش و اعتباراند و آثار کسانی از قدما مانند افلاطون وارسطو و سقراط خدمت مهم‌تر و مفیدتری به بشر کرده‌است

نام وی محمد و نام پدرش زکریا و کنیه‌اش ابوبکر است. مورخان شرقی در کتاب‌هایشان او را محمد بن زکریای رازی خوانده‌اند، اما اروپائیان و مورخان غربی از او به نام‌های رازس Rhazes=razes و رازی Al-Razi در کتاب‌های خود یاد کرده‌اند. به گفته ابوریحان بیرونی وی در شعبان سال ۲۵۱ هجری (۸۶۵ میلادی) در ری متولد شده و دوران کودکی و نوجوانی‌ و جوانی‌اش دراین شهر گذشت. چنین شهرت دارد که در جوانی عود می‌نواخته و گاهی شعر می‌سروده‌است. بعدها به کار زرگری مشغول شد و پس از آن به کیمیاگری روی آورد، وی در سنین بالا علم طب را آموخت. بیرونی معتقد است او در ابتدا به کیمیا اشتغال داشته و پس از آن‌که در این راه چشمش در اثر کار زیاد با مواد تند و تیزبو آسیب دید، برای درمان چشم به پزشکی روی آورد. . [۲] در کتاب‌های مورخان اسلامی آمده‌است که رازی طب را در بیمارستان بغداد آموخته‌است، در آن زمان بغداد مرکز بزرگ علمی دوران و جانشین دانشگاه جندی شاپور بوده‌است و رازی برای آموختن علم به بغداد سفر کرد و مدتی نامعلوم در آن‌جا اقامت گزید و به تحصیل علم پرداخت و سپس ریاست بیمارستان معتضدی را برعهده گرفت. پس از مرگ معتضد خلیفه عباسی به ری بازگشت و عهده‌دار ریاست بیمارستان ری شد و تا پایان عمر در این شهر به درمان بیماران مشغول بود. رازی در آخر عمرش نابینا شد، درباره علت نابینا شدن او روایت‌های مختلفی وجود دارد، بیرونی سبب کوری رازی را کار مداوم با مواد شیمیایی چون بخار جیوه می‌داند.

رازی در پنجم شعبان ۳۱۳ هجری (۱۵ اکتبر ۹۲۵ میلادی) در ری وفات یافته‌است. مکان اصلی آرامگاه رازی نامعلوم است.

[ویرایش] در مورد تاریخ تولد و مرگ رازی

مهم‌ترین سند تاریخی دربارهٔ تولد و مرگ رازی کتاب «فهرست کتب رازی» نوشتهٔ ابوریحان بیرونی است. در این کتاب تولد رازی در غرهٔ شعبان ۲۵۱ هجری قمری و درگذشت‌ او در پنجم شعبان ۳۱۳ هجری قمری ثبت شده‌است. ضمنا «در این رساله ابوریحان علاوه بر آن که صریحاً تاریخ تولد و وفات رازی را متذکر شده، مدت عمر او را به سال قمری شصت و دو سال و پنج روز و به شمسی شصت سال و دو ماه و یک روز بطور دقیق آورده‌است.»[۳] اما در منابع مختلف تاریخ‌های متفاوتی در مورد تولد و مرگ رازی آمده‌است.

تولد:

·         حدود ۲۴۰ هجری قمری[۴]

·         ۲۵۱ هجری قمری[۵]

·         ۲۵۰ هجری قمری[۶]

·         ۲۴۹ هجری قمری، فرهنگ تاریخ و جغرافیا تالیف بویه[۷] و در لاروس بزرگ[۸] تاریخ تولد رازی ۸۵۰ میلادی آورده شده‌است.[۹]

مرگ:

در مورد تاریخ درگذشت رازی نیز اختلاف زیادی وجود دارد در فرهنگ معین پس از ذکر ۳۱۳ ه.ق نوشته شده‌است:«و به قولی ۳۲۳ ه.ق.»[۱۰] و در لغت‌نامهٔ دهخدا نیز پس از ذکر همان ۳۱۳ ه.ق در مورد درگذشت رازی آمده‌است:«زرکلی از ابن‌الندیم و مولف نکت الهمیان و وفیات مرگ او را در ۳۱۱ ه.ق. نوشته‌است»[۱۱]

«در این باب نیز بین مورخان اختلاف نظر است، مثلا قفطی و ابن‌صاعد اندلسی و ابوالفرج ملطی در مختصر الدول و جرجی زیدان در کتاب تاریخ آداب اللغه العربیه وفات رازی را سال ۳۲۰ هجری ذکر کرده‌اند. ابن ابی اصیبه از قول ابوالخیر حسن بن سوار بن بابا (که تقریبا هم‌زمان با رازی بوده‌است) وفات رازی را سال ۲۹۰ و اندی و یا ۳۰۰ و کسری و به اعتبار دیگر ۳۲۰ آورده‌است.»[۱۲]

[ویرایش] استادان و شاگردان

درباره استادان و پیش‌کسوت‌های رازی میان کارشناسان و تاریخ‌نویسان اتفاق نظر وجود ندارد. گروهی او را شاگرد علی‌بن ربن طبری و ابوزید بلخی می‌دانند اما عده‌ای دیگر بنا بر شواهد و دلایلی این موضوع را رد می‌کنند. ناصرخسرو در زادالمسافرین صفحهٔ ۹۸ از شخصی به‌نام ایرانشهری بعنوان «استاد و مقدم» محمد زکریا نام می‌برد اما هیچ نشانی از این شخص به‌دست نیامده‌است. از این نام‌ها به عنوان شاگردان رازی یاد شده‌است: یحیی بن عدی، ابوالقاسم مقانعی، ابن قارن رازی، ابوغانم طبیب، یوسف‌بن یعقوب، محمدبن یونس و ابوالحسن طبری.

[ویرایش] اخلاق و صفات رازی

رازی مردی خوش‌خو و در تحصیل کوشا بود. وی به بیماران توجه خاصی داشت و تا زمان تشخیص بیماری دست از آن‌ها برنمی‌داشت و نسبت به فقرا و بینوایان بسیار رئوف بود. رازی برخلاف بسیاری از پزشکان که بیشتر مایل به درمان پادشاهان و امراء و بزرگان بودند، با مردم عادی بیشتر سروکار داشته‌است. ابن‌الندیم در کتاب الفهرست خود می‌گوید: «وی مردی کریم و نیکوکار بود و نسبت به مردم خیرخواه و با فقرا و بزرگان باحسن رافت بود و کوشش بسیار در تحصیل علم و کسب معرفت می‌کرد»[۱۳]. رازی در کتابی به نام صفات بیمارستان این عقیده را ابراز می‌دارد که هر کس لایق طبابت نیست و طبیب باید دارای صفات و مشخصه‌های ویژه‌ای باشد. [۱۴]. رازی درباره جاهل عالم‌نما افشاگری‌های متعددی صورت داده‌است و با افراد کم‌سواد که خود را طبیب می‌نامیدند و اطرافیان بیمار که در طبابت دخالت می‌کردند به شدت مخالفت می‌کرد و به همین سبب مخالفانی داشت.[۱۵]

[ویرایش] پزشکی

رازی طبیبی حاذق و پزشکی عالی‌قدر بود و در زمان خود شهرت به‌سزایی داشت. رازی از زمرهٔ پزشکانی است که بعضی از عقاید وی در درمان طب امروزی نیز به‌کار می‌رود، مخصوصا در درمان بیماران با مایعات و غذا. پزشکان و محققین از کتاب‌ها و رسالات رازی در سده‌های متمادی بهره برده‌اند. ابن‌سینا رازی را در طب بسیار عالی‌مقام می‌داند و می‌توان گفت برای تالیف قانون از حاوی رازی استفاده فراوان کرده‌است.

[ویرایش] آبله و سرخک

رازی اولین کسی است که تشخیص تفکیکی بین آبله و سرخک را بیان داشته‌است. وی در کتاب آبله و سرخک خود به علت بروز آبله پرداخته و سبب انتقال آن را عامل مخمر از راه خون دانسته‌است و ضمن معرفی آبله و سرخک به‌عنوان بیماری‌های حاد، نشانه‌هایی از بی‌خطر یا کشنده بودن آن‌ها را بیان می‌دارد و برای مراقبت از بیمار مبتلا به این بیماری‌ها روش‌هایی را توصیه می‌کند از جمله به عنوان اولین طبیب استفاده از پنبه را در طب آورده و به منظور زخم نشدن بدن بیماران آبله‌ای از آن بهره می‌برده و در مراقبت از چشم‌ها و پلک و گلو و بینی این بیماران توصیه فراوان کرده‌است. در کتاب آبله و سرخک رازی در مورد آبله و سرخک چه قبل از ظهور بیماری و چه بعد از آن و جلوگیری از عوارض بیماری به اندام‌های بدن تدابیری آورده شده‌است.

[ویرایش] تشریح

در دوران رازی تشریح جسد انسان رواج نداشت و این کار را ناپسند و خلاف آموزه‌های دینی می‌دانستند و عموما به تشریح میمون می‌پرداختند. رازی در کتاب‌های خود از جمله کتاب الکناش المنصوری از تشریح استخوان‌های و عضلات ، مغز، چشم، گوش، ریه، قلب، معده و کیسه صفرا و... سخن گفته‌است و طرز قرار گرفتن ستون فقرات و سوراخ‌ها و زائده‌های آن و نخاع شوکی را به خوبی شرح داده‌است. رازی اولین پزشکی است که بعضی از شعب اعصاب را در سر و گردن شناخته و راجع به آن‌ها توضیحاتی داده‌است.

[ویرایش] درمان بیماری‌های داخلی

رازی اسراف در دارو را بسیار مضر می‌داند، وی معتقد بوده‌است تا ممکن است مداوا با غذا و در غیر این‌صورت با داروی منفرد و ساده وگرنه با داروی مرکب به عمل آید. رازی می‌گوید: «هرگاه طبیب موفق شود بیماری‌ها را با غذا درمان کند، به سعادت رسیده‌است»[۱۶] وی بسیاری از داروها را روی حیوانات امتحان کرده و اثرات آن‌ها را ثبت و تشریح کرده‌است و سپس برای بیماران تجویز می‌کرده‌است.

[ویرایش] جراحی

گرچه رازی به عنوان پزشک مشهور است اما بعضی از مورخان او را به نام جراح می‌شناسند. از مطالعهٔ آثار وی چنین برمی‌آید که در جراحی صاحب‌نظر بوده‌است. وی درباره «سنگ کلیه‌ها و مثانه» کتابی نگاشته و درآن تاکید کرده‌است در صورتی که درمان سنگ مثانه با راه‌های طبی مقدور نباشد، باید به عمل جراحی پرداخت و در این کتاب از اسبابی که با آن عمل سنگ مثانه را انجام می‌داده، نام می‌برد. رازی اولین طبیبی است که در عالم طب از سل مفصلی انگشتان صحبت کرده‌است. در شکسته‌بندی و دررفتگی‌ها قدم‌هایی برداشته و آثاری از خود به جا گذاشته‌است.

[ویرایش] تغذیه

رازی کتابی درباره تغذیه دارد به نام «منافع‌الاغذیه و مضارها» که یک دوره کامل بهداشت غذایی است و در آن از خواص گندم و سایر ‌حبوبات و خواص و ضررهای انواع آب‌ها و شراب‌ها و مشروبات غیرالکلی و گوشت‌های تازه و خشک و ماهی‌ها و... سخن گفته‌است و فصلی در باب علل و جهات اشتها و هضم غذا و ورزش و غذاهای گوارا و پرهیزهای غذایی و مسمومیت‌ها دارد.

[ویرایش] شیمی و داروسازی

رازی تحصیل شیمی را قبل از پزشکی شروع کرده‌است و در آن آثاری چشم‌گیر از خود برجا گذاشته‌است.عمدهٔ تاثیر رازی در شیمی طبقه‌بندی او از مواد است. او نخستین کسی بود که اجسام را به سه گروه جمادی، نباتی و حیوانی تقسیم کرد. وی پایه‌گذار شیمی‌ نوین است، با وجود آن‌که کیمیاگری را باور دارد.«هر چند که بعضی از کیمیاگران معاصر در ایران نوعی از تبدل ناقص فلزات را به طلا «تبدل رازی» می‌نامند. ولی چون رازی از دیدگاه مراحل بعدی علم در نظر گرفته شود، باید او را یکی از بنیانگذاران علم شیمی بدانیم.»[۱۷] در کتاب «سرالاسرار» او می‌خوانیم که مواد را به دو دسته فلز و شبه فلز (به گفته او جسد و روح) تقسیم می‌کند و اگر در این زمینه اشتباهاتی‌ می‌کند، چندان گریزی از آن ندارد. برای نمونه جیوه را شبه فلز می‌خواند در صورتی که فلز بودن جیوه اکنون آشکار است.

کشف‌های بسیار به رازی نسبت داده می‌شود از جمله:

·         رازی کاشف الکل است.

·         از تاثیر محیط قلیایی بر کانه پیلیت، اسید سولفوریک فراهم کرد و با داشتن اسید سولفوریک بدست آوردن دیگر اسیدها آسان بود

·         از تاثیر آب‌آهک بر نوشادور (کلرید آمونیوم)، اسید کلریدریک بدست آورد.

·         با اثر دادن سرکه با مس، استات مس یا زنگار تهیه کرد که با آن‌ها را زخم را شستشو می‌دادند

·         از سوزاندن زرنیخ، اکسید آرسنیک یا مرگ موش فراهم کرد

·         برای نخستین بار از نارنج اسید سیتریک تهیه کرد.

او نخستین پزشکی است که داروهای سمی‌ آلکالوئیدی ساخت و از آن‌ها برای درمان بیمارانش بهره گرفت.

[ویرایش] فلسفه

رازی از تفکرات فلسفی رایج عصر خود که فلسفه ارسطویی‌- افلاطونی بود، پیروی نمی‌کرد و عقاید خاص خود را داشت که در نتیجه مورد بدگویی اهل فلسفه هم‌عصر و پس از خود قرار گرفت. .هم‌چنین عقایدی که درباره ادیان ابراز داشت سبب شد موجب تکفیر اهل مذهب واقع شود و از این‌رو بیشتر آثار وی در این زمینه از بین رفته‌است. رازی را می‌توان برجسته‌ترین چهره خردگرایی و تجربه‌گرایی در فرهنگ ایرانی‌ و اسلامی‌ نامید. وی در فلسفه به سقراط و افلاطون متمایل بود و تاثیراتی از افکار هندی و مانوی در فلسفه وی به چشم می‌خورد. با این وجود هرگز تسلیم افکار مشاهیر نمی‌شد بلکه اطلاعاتی را که از پیشینیان بدست آورده بود مورد مشاهده و تجربه قرار می‌داد و سپس نظر و قضاوت خود را بیان می‌دارد و این را حق خود می‌داند که نظرات دیگران را تغییر دهد و یا تکمیل کند. از آراء رازی اطلاع دقیقی در دست نیست جز در مواردی که در نوشته‌های مخالفان آمده‌است. در نظر رازی جهان جایگاه شر و رنج است اما تنها راه نجات، عقل و فلسفه‌است و روان‌ها از تیرگی این عالم پاک نمی‌شود و نفس‌ها از این رنج رها نمی‌شوند مگر از طریق فلسفه... در فلسفه اخلاق رازی مساله لذت و رنج اهمیت زیادی دارد. از دید وی لذت امری وجودی نیست، یعنی راحتی از رنج است و رنج یعنی خروج از حالت طبیعی به‌وسیله امری اثرگذار و اگر امری ضد آن تاثیر کند و سبب خلاص شدن از رنج و بازگشت به حالت طبیعی شود، ایجاد لذت می‌کند. رازی فلسفه را چنین‌ تعریف می‌کند که چون «فلسفه تشبه به خداوند عزوجل است به قدر طاقت انسانی» و چون آفریدگار بزرگ در نهایت علم و عدل و رحمت است پس نزدیکترین کسان به خالق، داناترین و عادل‌ترین و رحیم‌ترین ایشان است. رازی با وجود آن‌که به خدا و ماوراء الطبیعه اعتقاد داشت، نبوت و وحی را نفی می‌کرد و ضرورت آن را نمی‌پذیرفت و در دو کتاب «فی‌النبوات‌» و «فی حیل المتنبین» به نفی نبوت پرداخته‌است.[۱۸] «از تعلیمات او این بود که همه آدمیان سهمی ا ز خرد دارند که بتوانند نظرهای صحیح درباره مطالب عملی و نظری به‌دست آورند، آدمیان برای هدایت شدن به رهبران دینی نیاز ندارند، در حقیقت دین زیان‌آورد است و مسبب کینه و جنگ. نسبت به همه مقامات همه سرزمین‌ها شک داشت.»[۱۹] این تفکرات رازی موجب خشم علمای اسلامی بر علیه او شد و او را ملحد و نادان و غافل خواندند و آثار او را رد کردند.

[ویرایش] آثار رازی

در مورد آثار رازی در لغت‌نامهٔ دهخدا آمده‌است:«ابن‌الندیم در کتاب «الفهرست» خود تعداد آثار رازی را یک‌صد و شصت و هفت و ابوریحان بیرونی‌ در کتاب «فهرست کتب رازی» یک‌صد و هشتاد و چهار دانسته‌اند. «کتاب‌های رازی برحسب فهرست بیرونی بدین ترتیب تقسیم موضوعی می‌شود: ۵۶ کتاب در طب، ۳۳ کتاب در طبیعیات، ۷ کتاب در منطق، ۱۰ کتاب در ریاضیات و نجوم، ۷ کتاب در تفسیر و تلخیص و اختصار کتب فلسفی یا طبی دیگران، ۱۷ کتاب در علوم فلسفی و تخمینی، ۶ کتاب در در مافوق الطبیعه، ۱۴ کتاب در الهیات، ۲۲ کتاب در کیمیا، ۲ کتاب در کفریات، ۱۰ کتاب در فنون مختلف که جمعا بالغ بر یک‌صد و هشتاد و چهار مجلد می‌شود و ابن اصیبعه در عیون الانباء فی طبقات الاطباء دویست و سی و هشت کتاب از برای رازی برمی‌شمارد.[۲۰] محمود نجم‌آبادی استاد دانشگاه تهران کتابی به عنوان: مولفات و مصنفات ابوبکر محمدبن زکریای رازی نوشته است. که در سال ۱۳۳۹ بوسیله انتشارات دانشگاه تهران چاپ شده است در این کتاب فهرست‌های ارائه شده توسط ابن الندیم و ابوریحان بیرونی و قفطی و ابن اصیبعه با یک‌دیگر تطبیق داده شده‌است و در مجموع دویست و هفتاد و یک کتاب و رساله و مقاله فهرست شده‌است.

الحاوی الکناش المنصوری المرشد من لایحضره الطبیب کتاب الجدری و الحصبه دفع مضار الاغذیه الابدال و سایر

·         فهرست آثار محمد زکریای رازی

[ویرایش] یادبود

به پاس زحمات فراوان رازی در امر داروسازی روز پنجم شهریورماه (27 آگست)، روز بزرگداشت زکریای رازی شیمی‌دان بزرگ ایرانی و روز داروسازی نام‌گذاری شده است.

[ویرایش] گفتارهایی از رازی

·         «اگر همه می‌توانستند از استعدادهای خود درست بهره بگیرند، دنیا همان بهشت موعود می‌شد که همه می‌خواهند.»

·         «ادیان و مذاهب علت اساسی جنگ‌ها و مخالفت با اندیشه‌های فلسفی و تحقیقات علمی هستند. کتاب‌هایی که بنام مقدس آسمانی معروف‌اند، کتب خالی از ارزش و اعتباراند و آثار کسانی از قدما مانند افلاطون وارسطو و سقراط خدمت مهم‌تر و مفیدتری به بشر کرده‌است

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: یکشنبه 06 مهر 1393 ساعت: 18:14 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

زندگی نامه و اثار هاتف اصفهانی

بازديد: 3305

 

تحقیق رایگان از سایت علمی و پژوهشی اسمان

زندگی نامه و اثار هاتف اصفهانی

در دورة سلطنت سلاطين صفوي به عللي كه اينجا مجال ذكر آنها نيست شعر فارسي بكلي از طراوت و جزالت افتاده و از سياق كلام فصيح و بليغ استادان قديم به شكل عجيبي منحرف گرديد. مضامين دلنشين و معاني رنگين كه دست استادان سخن آنها را در زيباترين لباس‌ها به جلوه آورده و در كمال رسائي و تمام اندامي بر كرسي قبول خاص و عام نشانده بود متروك و مجهور شد و كساني كه لياقت ايجاد نظاير آنها را نداشتند حتي از خواندن آنها و تتبع كلام سخن سرايان پيشين نيز خودداري كردند و گرد خيال بافي‌ها و نازك‌كاري‌هايي كه به سبك هندي مشهور شده و اولين بار بعضي نمونه‌ها از آنها در اشعار خواجه حافظ شيرازي و نزاري قهستاني و شعراي هم طبقة ايشان ديده مي‌شود گرديدند. درعصر صفويه كه بين ايران و هندوستان روابط بسيار برقرار بود و شعرا و فضلاي اين دو مملكت به سرزمين يكديگر رفت و آمد فراوان داشتند و سلاطين گوركاني هند نيز از نظم و نثر فارسي تشويق زياد مي‌كردند سبك هندي قوت بسيار گرفت و شعراي اين عصر و زمان كار دقت در ايجاد مضامين و معاني و استعانت از استعارات و مجازات و تخيلات دور از ذهن و فهم را به جائي كشاندند كه اگر چه هنر ايشان در ابداع اين معاني و آوردن آنها در قالب نظم از لحاظ سخن‌سازي و صنعتگري مورد اعجاب است ولي غالب گفته‌هاي اين طبقه از شعرا حتي آنها كه پيش بعضي از كج طبعاتن جزء شاه‌بيت‌هاي نظم فارسي به شمار مي‌ايد ناپسند و در مقابل ميزان ذوق سليم بي وزن و مقدار و سست و خالي از هرگونه اعتبار است. به طوري كه مي‌توان گفت بعد از مولانا عبدالرحمن جامي كه در سال 898 فوت كرده و آخرين شاعر معتبر و مشهور قبل از دورة صفويه است تا دو قرن بعد شاعر ديگري كه بتواند جهت سلامت تركيب كلام و سلاست الفاظ و جزالت مضمون و معني در تاريخ ادبيات فارسي اسم و رسمي شايان پيدا كند به ظهور نرسيده با آنكه در مدت اين دو قرن هم عدة گويندگان لاتعد و لاتحصي و هم مقدار شعري كه از ايشان باقي است بسيار است. يك نظر به تذكرة تقي‌الدين يا تذكره‌هاي ديگر كه در اواخر عهد صفويه ترتيب داده شده، هم فراواني عدد اين شعرا را كه اكثر ايشان در زمرة مجهولان مانده‌اند و هم كثرت اشعار و ركاكت سخن غالب ايشان را مي‌رساند. شاعري از شعراي اين دوره كه شايد تا كنون كسي اسم او را نشنيده و لااقل نام او را قابل سپردن به ذهن ندانسته است به نام «غواصي يزدي» است روزي پانصد بيت شعر مي‌گفته و تا قريب به سن نود كار او همين بوده است.

زندگی نامه هاتف

سيد احمد هاتف نسباً از سادات حسيني است. اصل خاندان او چنان كه از تذكرة نگارستان دارا و تذكرة محمدشاهي بر مي‌آيد از اهل اردوباد آذربايجان بوده كه در زمان پادشاهان صفوي از آن ديار به اصفهان هجرت كرده و در اين شهر متوطن گرديده‌اند.

تولد هاتف در نيمة اول قرن دوازدهم به شهر اصفهان اتفاق افتاده و در آن شهر به تحصيل رياضي و حكمت و طب پرداخته و گويا در اين فنون از محضر ميرزا محمد نصير اصفهاني استفاده كرد و در شعر نيز مشتاق را راهنما و استاد خود اختيار نموده و در حلقة درس ميرزا محمد نصير و مشتاق با صباحي و آذر و صهبا دوستي و رفاقت تمام پيدا كرده و رشتة اين صفا و وداد نيز بين شاگردان مزبور و استادان ايشان از طرفي و بين صباحي و آذر و صهبا و هاتف از طرفي ديگر جز به مقراض اجل انقطاع نپذيرفت چنان كه هاتف تا آخر عمر با ميرزا محمد نصير كه در عهد كريم‌خان زند مقيم شيراز بود مكاتبه و مشاعره مي‌كرد و پس از مرگ مشتاق به همراهي آذر و صهبا ديوان استاد خود را جمع آورد و در اواسط عمر به مصاحبت آذر و صباحي كه در كاشان از ملاكين و صاحب ضياع و عقار بود به وطن دوست شفيق خود صباحي رفت و سالها اين سه يار جاني به موافقت يكديگر در آن شعر معزز مي‌زيستند. از ماده تاريخ‌هائي كه در ديوان هاتف ديده مي‌شود چنين برمي‌آيد كه اين شاعر قسمت آخر عمر خود را در اصفهان و كاشان و قم بسر مي‌برده و غالباً بين اين سه شهر در رفت و آمد و سفر بوده چنان كه در 1184 در قم سر مي‌كرده و در 1187 در اصفهان و در 1195 و 1196 در كاشان بوده و مرثية دوست قديم خود آذر را كه به تاريخ 1195 فوت كرده ظاهراً در كاشان گفته و آخر عمر را به قم آمده و در اواخر سال 1198 در آن شهر مرحوم و به خاك سپرده شده است.

سيد محمد سحاب، پسر هاتف از شعراي عهد فتحعليشاه و از مداحان مخصوص آن پادشاه است، تذكره‌اي به اسم رشحات سحاب به نام فتحعليشاه شروع كرد ولي به اتمام نرسيد، ديوانش قريب 5000 بيت و سال فوتش 1223 هجري است.

اشعار هاتف اصفهانی

از سيد احمد هاتف كه به گفته معاصرين خود و ساير ارباب تذكره به عربي و فارسي هر دو شعر مي‌گفته ديوان كوچكي در دست است قريب به دو هزار بيت از ترجيع بند و غزل و قصيده و مقطعات و رباعيات همه به فارسي. از اشعار عربي او نگارنده تا كنون هيچ نديده‌ام و اگر چه صاحب آتشكده او را در نظم تازي به اغراق، ثالث اعشي و جرير مي‌داند ولي يقين است كه هاتف بيش از قليل مقداري شعر به عربي نسروده بوده كه آن هم شايد به علت عدم اعتناي مردم زياد معمول و متداول نشده است.

قصايد هاتف كه به تقليد اساتيد قصيده‌سراي قديم سروده شده روان و محكم است و خالي از مضامين لطيف نيست و از آنها يكي در مدح «هدايت خان» حكمران معروف گيلان است كه معلوم مي‌شود هاتف با او ارتباطي داشته و اين هدايت خان پسر «حاجي جمال» است كه در سال 1163 يعني در دورة فترت بعد از نادرشاه در گيلان اقتداري بهم رسانيد و به معيت «حاجي شفيع» اين ولايت را تحت استيلاي خود آورد و در رشت مقيم شد.

در سال 1165 موقعي كه محمد حسنخان قاجار از مازندران به گيلان آمد آقا جمال را به حكومت گيلان باقي گذاشت و خواهر او را به زوجيت گرفت و در سال 1166 آقا جمال به مكه رفت و در غياب او بين محمد حسنخان و كريم خان و آزاد خان افغان بر سر تصرف گيلان كشمكش‌ها شد و آزاد خان بالاخره در 1168 بر گيلان استيلا يافت. در اثناي اين مخاصمات حاجي جمال از مكه به گيلان برگشت ولي در 1168 به قتل رسيد. چهار ماه بعد از قتل حاجي جمال محمد حسنخان قاجار به گيلان آمده قاتلين حاجي جمال را كه از خوانين محلي بودند كشت و هدايت خان پسر خردسال او را به حكومت گيلان منصوب نمود. هدايت خان اگر چه مدتي مطيع اوامر نظر عليخان زند دست نشاندة كريم خان بود ولي از 1175 به بعد مستقل شده و تا سال 1200 در گيلان استقلال داشت. در اين سال لشكريان آقا محمد خان قاجار در جزيرة انزلي او را به قتل رساندند و گيلان را مسخر خود ساختند.

 

غزليات هاتف اصفهانی

غزليات هاتف بيشتر تقليد شيخ و خواجه است و غالب آنها لطيف و حاوي مضامين عاشقانة دلكش است و حق اين است كه بعضي از ابيات هاتف را به آساني نمي‌توان از ابيات شيخ و خواجه مشخص كرد.

شاهكار جاويد هاتف پنج بند ترجيع اوست كه او را در ميان شعراي فارسي زبان بلكه در تمام جهان صاحب اسم و رسم و اعتبار شاياني كرده و اين ترجيع‌بند عاشقانه و عارفانه هم از جهت اسلوب كلام و صحت تركيب الفاظ و هم از لحاظ معاني و مضامين لطيف نظر عموم ارباب ذوق را جلب كرده و هاتف را از عموم شعراي هم عصر خود مشهورتر نموده است.

ديوان هاتف در ايران اول بار به سال 1317 هجري قمري با چاپ سنگي و به قطع كوچك در طهران به طبع رسيده (در 121 صفحه) و بار دوم در كتابخانة خاور در سال 1307 هجري شمسي چاپي سربي از آن در 88 صفحه منتشر كرده كه نسبت به چاپ اول بسيار مغلوط است با مقدمه‌اي به قلم آقاي رشيد ياسمي.

بعضي از غزليات هاتف را ژوانن مستشرق فرانسوي و بعضي ديگر را دفره‌مري به فرانسه ترجمه كرده و در مجلة انجمن آسيايي پاريس به سال 1827 و 1856 ميلادي منتشر ساخته‌اند و يكي از مستشرقين انگليسي نيز در كتابي كه به نام «يك قرن غزل فارسي» در سال 1851 ميلادي انتشار داده بعضي از غزليات هاتف را به انگليسي برگردانده است.

ترجيع بند معروف هاتف را مستشرق معروف فرانسوي نيكلا قنسول فرانسه در ازمير به سال 1897 به فرانسه ترجمه كرده و در طي رساله‌اي كه به عنوان : «خدا و شراب در اصطلاح شعراي فارسي زبان» انتشار داده گنجانده است.

سلمان عسكراوف از ادباي باكو نيز به سال 1231 هجري قمري رسالة كوچكي به تركي در 23 صفحه در شرح حال هاتف و ترجيع‌بند او نوشته و آن را در تفليس طبع كرده است با شرحي از لغات مشكلة آن به تركي.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: یکشنبه 06 مهر 1393 ساعت: 10:34 منتشر شده است
برچسب ها : ,,
نظرات(1)

ليست صفحات

تعداد صفحات : 1652

شبکه اجتماعی ما

   
     

موضوعات

پيوندهاي روزانه

تبلیغات در سایت

پیج اینستاگرام ما را دنبال کنید :

فرم های  ارزشیابی معلمان ۱۴۰۲

با اطمینان خرید کنید

پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست.

 سامانه خرید و امن این سایت از همه  لحاظ مطمئن می باشد . یکی از مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه   09159886819  در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما  فرستاده می شود .

درباره ما

آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس