سایت اقدام پژوهی - گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان
1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819 - صارمی
2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2 و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .
3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل را بنویسید.
در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا پیام بدهید آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet
قرآن 114 سوره دارد و در 29 سوره ملاحظه مي كنيم كه بعد از«بسم الله الرحمن الرحيم »سوره با حرفي آغاز شده است كه در اصطلاح مفسران آنها را «فواتح السور» يا «حروف نوراني» و يا «حروف مقطعه» مي نامند .
اين حروف مقطعه در ابتداي سوره ها ، يك حرفي، دو حرفي ،سه حرفي، چهار حرفي يا پنج حرفي هستند كه به ظاهر معناي روشني ندارند . حروف مقطعه به قرار ذيل است :
اين حروف به ترتيب در اوايل سوره هاي « بقره ، آل عمران ،اعراف ،يونس ، هود ،يوسف ، رعد ، ابراهيم ، حجر ، مريم ،طه ، شعرا ، نمل، قصص ، عنكبوت ، روم لقمان ، سجده ،يس ، ص ، مومن ، فصلت ، شوري ، زخرف ، دخان ، جاثيه ، احقاف، ق ، قلم» هستند.
اگر اين حروف جمع شوند و مكررات آنها حذف شود ، درست نصف حروف بيست و هشتگانه (28) الفباي عربي يعني چهارده (14)حرف خواهند بود . اين حروف را در عبارت « صِراط عليٍّ حق نُمْسِكُهُ » به معناي «راه علي حق است ما به آن چنگ مي زنيم» يا «على صراط حق نمسكه » يا «على حق ، نمسك صراطه » گردآوري كرده اند و اهل نست نيز مى توانند براى تاييد راه خود با همين حروف جملاتى مانند « صريح طريقك مع السنه » را بسازند؛ يعنى ، راه و روش تو در صورت هماهنگى با سنت (برداشت خاص اهل سنت از اسلام) صحيح است. و اين حروف (حروف مقطعه با حذف مكررات ) ، نصف حروف هجا است چون اثبات اعجاز نصف هدف آيات قرآن است. سال ها بعد از نزول قرآن كه براى زبان عرب قواعدى و علومى وضع شد حروف را نيز از حيث كيفيت تلفظ تقسيم كرده و هر قسمتى را بنامى ناميدند. اينك مىبينيم كه اين چهارده حرف اول سورهها درست مشتمل بر نصف تمام آن اقسام است يعنى نصف مهموسه و نصف مجهوره و نصف شديده و رخوه و مطبقه و منفتحه و مستعليه و منخفضه و قلقله (آقاى شهرستانى حروف هر يك از اقسام را ذكر كرده و شمردهاند) و همچنين بين حروف مقطعه هم حروف نقطه دار و هم حروف بي نقطه و هم حروف شمسي و هم حروف قمري و هم حروف متصل و هم حروف منفصل هست .
از يكصد و چهارده(114) سوره قرآن پنجاه و شش (56) سوره مكي و بيست و هشت (28) سوره مدني هستند كه از (56) سوره مكي قرآن (26)سوره ي آن و از (28) سوره مدني (3) سوره ي آن ابتدايشان حروف مقطعه آمده است . يعني غالب سوره هاي حروف مقطعه دار (26)سوره از (29) سوره مكي هستند . و به عبارت ديگر هر سورهاى كه در اول آن حروف مقطعه آمده مكية است بجز سوره بقره و آل عمران اما سوره رعد اختلافى است.]1[
همچنين بعد از حروف مقطعه معمولاً نام و يادي از كتاب و قرآن و ذكر و وحي و نوشته و . . . در ميان مي آيد . اما در معاني اين حروف ، مفسران قديم و جديد نكات جالبي گفته اند كه كه شايد هر كدام بخشي از اسرار وجود در اين حروف بيان كرده باشند .
به عبارت ديگر حروف مقطعه در اوائل سورههاى مختلف وجود دارد كه در برخى از موارد اين حروف بطور بسيط بكار برده شده مانند « ص » در اول سوره 38(ص) و « ق » در اول سوره 50 (ق) و « ن » در اول سوره 68 ( القلم ) و در بعضى از موارد فواتح سور از دو حروف متشكل مي باشد كه مجموعا ده سوره هستند كه هفت مورد آن با « حم » شروع مي شوند و آنها عبارتند از سورههاى: غافر- فصّلت- شورى- زخرف- دخان- جاثيه- احقاف- و مورد هشتم و نهم و دهم عبارتند از سورههاى : طه- طس- يس. و سيزده سوره ديگر كه فواتح آنها از سه حرف شروع گرديده عبارتند از. بقره- آل عمران- عنكبوت- روم- لقمان- سجده- يونس هود- يوسف- ابراهيم- حجر- شعراء- قصص. و دو سوره از قرآن با چهار حروف شروع شده و آنها عبارتند از سوره اعراف و سوره رعد و فقط سوره « كهيعص » است كه با پنج حرف آغاز گرديده است. البته اگر در سوره فصلت نيز « حمعسق » را يك مجموعه بحساب آوريم ميتوان گفت كه در آغاز دو سوره از سورههاى قرآن حروف مقطعه پنجگانه وجود دارد و با توجه بمطالب فوق مجموعا بيست و نه سوره با حروف مقطعه شروع شده است. ]2[
البته متذكر شويم كه حروف مقطعه با ذكر مكررات عبارتند از : « ا ، ح ، ر ، س ، ص ، ط ، ع ، ق ، ك ، ل، م ، ن ، ه ، ي » كه گاهى آنها را" حروف نورانى" نيز مىنامند. ]3[
تلفن همراه سرطانزا هست یا خير؟ این سؤالي است که مدتها ذهن افراد را درگير کرده و تاکنون پاسخ درست و روشنی براي آن دریافت نکردهاند. سؤالی که مدتها مخفی ماند و مردم هم به آن توجهی نکردند تا اینکه کمکم موضوع تأثیر امواج تلفن همراه روی سلامتی انسان مطرح شد و حساسیت در این زمینه بین مردم و کارشناسان بالا گرفت. کار به جایی رسید که حتی نمونههایی منتشر شد که نشان ميداد ميتوان با امواج تلفن همراه تخممرغی را پخت یا پاپکورن درست کرد (که البته صحت آنها هیچگاه بهطور واضح تأیید نشد). بهطورکلی، یک کشمکش اساسی بین موافقان و مخالفان این ادعا وجود دارد، ادعایی که در صورت درست بودن صدمههاي جبران ناپذیری را به همراه خواهد داشت. بيشتر سازندههای گوشی و فراهمکنندههای ارتباطات موبایل به هیچ وجه زیر بار پذیرش نتایج تحقیقاتی که سرطانزا بودن تلفنهای همراه را تأیید ميکنند، نميروند و حتی نتایج تحقیقات را به سخره ميگیرند. هر چند شرکتهایی هم وجود دارند که خود از چنین تحقیقاتی پشتیبانی ميکنند تا به همه ثابت کنند تلفنهای همراه بیضررند. در هر صورت واضح است که تلفنهای همراه و امواجی که آنها را به هم متصل نگه ميدارد، آنچنان هم بیضرر نیستند. بهخصوص در کشورهایی که شرکتهای ارائهدهنده خدمات توجه چندانی به ایمنی و سلامت شهروندان ندارند و از فناوريهاي منسوخ شده و نامطمئن برای ارائه خدمات استفاده ميکنند و البته بهای فناوريهاي جدید را از مصرفکننده ميگیرند.بهطورکلي این معمای سرطانزا بودن تلفنهمراه هنوز هم حل نشده و اگر دهها مقاله و نتیجه تحقیق هم ارائه شود، بعید است شرکتهایی که از سودسرشار شبکههای موبایل نفع ميبرند، از مواضع خود کوتاه بیایند. این چیزی است که بهخصوص در کشورهای پیشرفته بهخوبی دیده ميشود و شرکتهای ارائه دهنده خدمات هنوز خطرات استفاده از تلفن همراه رابهطور کامل نپذیرفتهاند.
2- آلودگی گوشیها
گـــروهی از محقـقـان ترکیــهای (دانشگاه Ondokiz Mayis) ادعا ميکنند، تلفن همراه کارکنان بیمارستانها یک عامل مهم شیوع بیماریهای خطرناک بهشمار ميآید. این محققانبا بررسی تلفنهای همراه دويست دکتر و پرستار دریافتند، 95 درصد تلفنها دستکم یک نوع باکتری را روی خود جای دادهاند. نزدیک به 35 درصد دو نوع و یازدهدرصد سه یا بیشتر از سه نوعمختلف باکتری را بر خود جاي دادهاند. باکتریهایی که یافته شدند، در برابر يك يا چند نوع آنتيبيوتيكهاي رايج، مقاوم بودند. گذشته از این، محققان دریافتند که فقط حدود ده درصد کارکنان مورد مطالعه بهطور مرتب تلفنهای خود را تمیزميکنند. دکتر چارلز گربا میکروبیولوژیست دانشگاه آریزونا هم مطالعه مشابهی را انجام داده است. او نیز دریافته که تلفنهای همراه آلوده به میکروبهای مختلفی هستند.در سال 2007 تحقیقی نشان داد که آلودگی موجود روی تلفنهایهمراه معمولی بیش از آلودگی دستگیره در، صفحه کلید، کف کفش یا حتی دستشويي است. در این تحقیق مشخص شد، بدون تمیز و ضدعفونیکردن مکرر تلفنهای همراه و صفحهکلیدها، باکتریهای بیشتری گسترش یافته و این باعث بیماری خواهد شد. جوانا وران، پروفسور میکروبیولوژی دانشگاه متروپولیتن منچستر بیان ميکند: «تلفنهای همراه نظیر بسیاری از اشیائی که هر روزه بهکار ميبریم، مانند تلفنها و صفحه کلید کامپیوتر، پناهگاه باکتریها هستند. آنها قابل جابهجایی بوده، در کیف و جیب قرار داده ميشوند، بهطور مکرر استفاده و به صورت نزدیک ميشوند. به بیان دیگر، آنها نسبت به سایر اشیاء با بخشهای بیشتری از بدن ما تماس دارند وطیف گستردهتری از باکتریها را حمل ميکنند.» تلفنهای همراه نسبت به سایر اشیاء باکتریهای پوستی بیشتری را حمل ميکنند و بهدلیل قرارگیری در محیطهای مناسب (نظیر جیب یا کیف) محل مناسبی برای رشد باکتریها هستند .علاوه بر آلودگی، حساسیتهای پوستی را نیز باید به فهرست عوارض تلفنهای همراه اضافه کرد. وجود موادی نظیر نیکل یکی از عوامل حساسیتزا است. نیکل فلزی است که در محصولات زیادی نظیر جواهرآلات، سگک کمربند و بند ساعت استفاده ميشود. نتیجه تحقیق روی 22 مدل تلفن همراه نشان داد که ده نمونه از آنها حاوی فلز نیکل هستند که اغلب در اطراف کلیدهای منو، نزدیک لوگوها و اطراف لبههای نمایشگر استفاده شده است.
دو تأثیر مثبت تلفن همراه بر سلامت
1 - آموزش همگانی
پیشگیری همواره بهتر از درمان بوده و تلفن همراه کمک بزرگی در تحقق این شعار است. بهخصوص در مناطق جهان سومي که از شیوع بیماریهای مختلف رنج ميبرند و نهتنها از اقدامات پیشگیرانه که از خدمات درمانی لازم و کافی هم برخوردار نیستند. قابلیتهای ارتباطی یک تلفنهمراه آن را به یک ابزار ایدهآل براي انتشار پیامهای بهداشتی تبدیلکرده است. پیام کوتاه، پیامهای تصویری، اینترنت، شبکههای محلی و حتی بلوتوث را ميتوان به خوبی برای این منظور بهکار گرفت. پروژههای زیادی در سراسر دنیا و بهویژه در کشورهای آفریقایی با همین هدف دنبال ميشود و نتایج خوبی هم به همراه داشته است. از جمله بیماریهایی که آگاهسازی درباره آنها به این روش صورت ميگیرد، بیماری ایدز است. ارسال پیامهای کوتاه درباره این بیماری و معرفی مراکزی که به مبتلایان به این بیماری و حتی افراد سالم خدمات مناسبی را بهطور رایگان ارائه ميکنند، با استقبال فراوانی روبهرو شده ونتایج بهنسبت مناسبی نیز در پی داشته است. چنین استفادهای را ميتوان با مدیریت بهتر و بهینهسازی دقیقتر بهعنوان یک راهکار پیشگیرانه مؤثر مورد توجه قرار داد.
2 - آزمایشگاه همراه
دانشگاه UCLA نمونه اولیهای از یک تلفن همراه را ارائه داده که توسط آن ميتوان بر وضعیت مبتلایان به ایدز یا مالاریا نظارت داشت یا کیفیت آب یک منطقه را پس از وقوع بلایای طبیعی مورد آزمایش قرار داد (شکل 1).به همين دليل، یک پلتفرم ویژه تصویربرداری بهنام LUCAS (سرنامLensless Ultra-wide-field Cell monitoring Array platform based on Shadow imaging ) ارائهشد که بهطور موفقیتآمیزی روی تلفن همراه و نیز وبکم نصب شد. در این روش از تکنیک Shadowgraphyاستفاده شده و از پرتو آبی با طول موج کوتاه برای نورپردازی نمونهخون یا نمونههای مناسب دیگر کمک گرفته ميشود و آرایهای از حسگرها، تصویری از ریزذرات را ثبت ميکند. از آنجا که گلبولهای قرمز خون و سایر ریزذرات الگوهای مجزای مختلفی دارند آنها را ميتوان توسط LUCAS و با بهرهگیری از یک الگوریتم ویژه بهسرعت شناسایی و شمارش کرد. دادههای جمعآوری شده توسط LUCAS را ميتوان با استفاده از تلفن همراه بهمنظور تجزیه و تحلیل و تشخیص بیماری برای بیمارستان ارسال کرد. LUCAS جایگزین مناسبي برای میکروسکوپ نیست، اما ميتوان از آن بهعنوان یک مکمل استفادهکرد. درحالیکه میکروسکوپها تصاویری با جزئیات بالا ارائه ميدهند، تصاویر ارائه شده توسط LUCAS جزئیات کميدارد و قابل مقایسه با تصاویر حاصل از یک میکروسکوپ نیست. مزیت اصلی پلتفرم LUCAS توانایی آن در شناسایی و شمارش تقریباً آنی ریزذرات است. چیزی که برای یک میکروسکوپ با منابع محدود، کاری زمانبر و دشوار است. همچنین استفاده نکردنLUCAS از لنز، این امکان را بهوجود ميآورد که در اندازه کوچکتری ارائه شود. درحقيقت، حذف لنز کمک کرده که این سیستم به خوبی درون یک تلفن همراه معمولی قابل جاسازی باشد. تحقیقات نشان داده است که استفاده از نورپردازی با طول موج کوتاه بهطور عمدهای شناسایی سلولها را درپلتفرم LUCAS بهبود ميبخشد. از این گذشته با تغییر طول موج، الگوی دوبعدی نشانههاي ثبتشده سلول را ميتوان بهمنظور شناسایی یک نوع سلول خاص تنظیم کرد
امروزه اجاره یک ویدیو آسانتر از قبل شده است. تنها یک کلیک کردن جایگزین رفتن به فروشگاه دی وی دی شده است. بنابراین تکنولوژی تلفن همراه سبب بهبود زندگی مردم از جهات مختلف شده است، مردم از طریق پیام کوتاه، برنامههای شبکههای اجتماعی، تماس تصویری، تماس صوتی، هر گونه فعالیتهای اجتماعی به یکدیگربسیار نزدیک شدهاند،
در نتیجه آن به حفظ سلامت جسمی و روانی زمانی که اعضای خانواده دور از خانه هستند کمک میکند. مردم میتوانند در اوقات فراغت خود از طریق تلفن همراه خود را سرگرم کنند، به عنوان مثال کتاب الکترونیکی بخوانند، بازی کنند دراینترنت گشت و گذار کنند.
تلفن همراه خدمات جدید، برنامههای کاربردی فرصتهای مناسبی برای کسب و درآمد ایجاد کرده، به عنوان مثال برنامه اینستا گرام برنامهای است که اکثریت کاربران آن در ایران جهت تبلیغات شغلی از آن استفاده میکنند. ازطریق تلفن همراه میتوانید بیش از یک تماس تلفنی انجام دهید در صورتی که در محل کار خود حضور نداشته باشید میتوانید از طریق تلفن همراه دور کاری انجام دهید.
تاثیرات منفی تلفن همراه در زندگی انسان
با این حال توسعه فنآوری تاثیرات منفی هم در زندگی انسان دارد، اگر چه تکنولوژی تلفن همراه زندگی راحتتری برای انسان به ارمغان آورده است اما سلامت جسمی و روانی کاربرانی که بیش از حد از فنآوری تلفن همراه استفاده میکنند را به خطر میاندازد. کاربرانی که بیش از حد از تلفن همراه استفاده میکنند دچار گرفتگی عضلات انگشت و درد در اثر تایپ پیام کوتاه، بازی کردن و شایعترین عارضه التهاب تاندونها میشوند،
همچنین دچار گرفتگی گردن میشوند که گرفتگی گردن سبب آسیب وارد شدن به عضلات پشت بدن میشود، خیره شدن به اندازه کوچک متون سبب خستگی چشم، تاری دید، گیجی و خشکی چشم میشود درد عضلات چشم به همراه گردن موجب سر درد میشود،
و همچنین ممکن است دچار سندروم توهم لرزش و زنگ تلفن همراه شوند که سبب ایجاد اضطراب در افراد میشود، کاربرانی که بیش ازحد در دنیای مجازی با دیگران ارتباط برقرار میکنند ارتباطات چهره به چهره رافراموش کردهاند و با جستجو کردن پاسخ هر سوال در اینترنت دچار طوفان مغزی میشوند.
با سلام به شما بازدید کننده گرامیبرای حمایتاز سایت ما و قرار دادن بیشتر تحقیقان و جواب های فعالیت های و سوال های کتاب های شما بصورت رایگان در سایت بر روی لینک زیر ( بعد از خواندن یا قبل از خواندن تحقیق)هر چند بار که خواستید کلیک کنید تا ما نیز با علاقه بیشتری تحقیقات رایگان دانش آموزی برای شما بگذاریم . باتشکر
ابومحمد الياس بن يوسف نظامي گنجه يي ، استاد بزرگ در داستان سرايي و يكي از نتون هاي استوار شعر پارسي است . زندگي او بيشتر و نزديك بتمام در زادگاهش گنجه گذشت و از ميان سلاطين با اتابكان آذربايجان و پادشاهان محلي ارزنگان و شروان و مراغه و اتابكان موصل رابطه داشت و منظوم هاي خود را به نام آنان ساخت .در باره و فاتش تاريخ قطعي درست نيست و آنرا تذكره اي از 576 تا 606 نوشته اند و گويا سال نزديك بحقيقت 614 هجري (1217 ميلادي )باشد وي علاوه بر پنج گنج يا خمسه :مخزن الاسرار ، خسرو و شيرين ،ليلي و مجنون ، هفت پيكر ، اسكندر (نامه ) ديواني از قصيده ها و غزل ها نيز داشت . نظامي بي شك از استادان مسلم شعر پارسي و از شاعرايست كه توانست بايجاد با تكميل سبك وروش خاصي توفيق يابد. اگر چه داستانسرايي در زبان پارسي پيش از و شروع شده و سابقه داشته است ،تنها شاعري كه تا پايان قرن شعر تواست اين نوع شعر را در زبان پارسي بحد اعلاي تكامل برساند نظاميست وي در انتخاب الفاظ و كلمات مناسب و ايجاد تركيبات خاص تازه و ابداع و اختراع معاني و مضامين نو و دلپسند در هر مورد ،و تصوير جزئيات و نيروي تخيل و دقت در وصف و ايجاد مناظر دلپذير و ريزه كاري در توصيف طبيعت و اشخاص و احوال ،و به كار بردن تشپيهات و استغارات مطبوع و نوع ،در شمار كسانيست كه بعد از خود نظيري نيافته است . ضمناً بنابر عادت اهل زمان از آوردن اصطلاحات علمي و لغات و تركيبات عربي وافر و بسياري از اصول و مباني حكمت و عرفان وع لوم عقلي بهيچر وي ابا نكرده و به همين سبب و با توجه به دقت فراواني كه در آوردن مضامين و گنجانيدن خيالات باريك خود در اشعار داشت ، سخن اوگاه بسيار دشوار و پيچيده شده است.
فرياد روز افزون
مرا پرسي كه چون ! چونم ايدوست جگر پر درد و دل پر خونم ايدوست
حديث عاشقي بر من رها كن تو ليلي شو كه من مجنونم ايدوست
به فريادم زتو هر روز ، فرياد از اين فرياد روز افزونم ايدوست
شنديم عاشقان را مي نوازي جگر من آن ميان بيرونم ايدوست
نگفتي گربيفتي كيرمت دست ؟ از اين افتادمتر گاكنونم ايدوست
غزل هاي نظامي بر تو خوانم نگيرد در تو هيچ افسونم ايدوست
ابوالمكارم مجيرالدين بيلقاني
مجير از شاعران معروف و زبان آور آذربايجان در قرن ششم هجري (قرن دوازدهم ميلادي) و از شاگردان خاقاني شروانيست كه بزودي بپايه استاد خود در سخن نزديك شد و دست بمعاره او زد و پيش از مرگ آن استاد بسال 586 هجري (=1190ميلادي) درگذشت. وي بدستگاه اتابكان آذربايجان اختصاص داشت و از سلجوقيان عراق ارسلان بن طغرل سلجوقي (م.571=1175ميلادي) را مدح گفت. ديوانش قريب به پنجهزار بيت و پرست از قصائد عالي و غزلهاي دل انگيز. تأثير سبك سخن خاقاني در غالب اشعار او مشهودست و با اينحال مجير از استاد خود ساده گوي ترست. چيرگي مجير در ايجاد تركيبات بديع و مضامين و معاني نوودلپذير قابل توجه بسيارست. درباره اورجوع شود به: سخن و سخنوران ، آقاي فروزانفر ، (ج2ص250-267) و تاريخ ادبيات در ايران دكتر صفا (ج2،ص721-729).
طارم زربين كه درج در مكنون كرده اند
طاق ازرق بين كه جفت گنج قارون كرده اند
پيشكاران شب اين بام مقرنس شكل را
باز بي سعي قلم نقش دگرگون كرده اند.
سبز خنگ چرخ را از بهر خاتون هلال
اين سرافسار مرصع بر سرا كنون كرده اند
از براي قدسيان سي پاره افلاك را
اين ده آيتهاي زريارب چه موزون كرده اند
خرد كاري بين كه در مشرق تتق بافان شب
دق مصري را نورد ذيل اكسون كرده اند
جمال الدين اصفهاني
جمال الدين محمد بن عبدالرزاق اصفهاني بيشتر عمر خود را در اصفهان بزرگري و نقاشي و عاقبت بشاعري گذراند و علاوه بر آل صاعد و آل خجند بعضي از ملوك باوندي طبرستان و سلجوقيان عراق و اتابكان آذربايجان و عراق را نيز مدح گفت . شعرش خالي از تكلف و روانست . در قصائد خود گاه از سنائي و گاه از انوري تقليد كرده است. با اينحال مضامين و موضوعات تازه بسيار در اشعار خويش دارد. در غزل بمرحله بلندي از كمال نزديك شده و در ساير انواع شعر نيز آثار دل انگيزي بر جاي نهاده است . در باره احوال او رجوع كنيد به مقدمه ديوان جمال الدين اصفهاني ،چاپ تهران ، 1320 و به تاريخ ادبيات در ايران ، ج 2 ص 731-733.
رستاخيز
چودر نو رددفراش امر كن فيكون
سراي پرده سيماب رنگ آينه گون
چو قلع گردد ميخ طناب دهردورنگ
چهار طاق عناصر شود شكسته ستون
نه كله بندد شام از حرير غاليه رنگ
نه حله پوشد صبح از نسيج سقلاطون
مخدرات سماوي تتق بر اندازند
بجا نماند اين هفت قلعه مدهون
بدست امر شود طي صحايف ملكوت
بپاي قهر شود پست قبه گردون
عدم بگيرد ناگه عنان دهر شموس
فنا در آرد در زيرران جهان حرون
فلك بسر برد اطوار شغل كون و فساد
قمر بسر برد ادوار عاد كالعر جون
نه صبح بندد بر سر عمامه هاي قصب
نه شام گيرد بر كتف حله اكسون
ظهير الدين ابوالفضل طاهر بن محمد فاريابي
سخن سراي بليغ پايان قرن ششم و ازجمله قصيده سرايان بزرگ و غزلگويان استادست . جواني او در فارياب و نيشابور ( از بلاد خراسان ) و بعد از آن چندي در اصفهان (درخدمت آل خجند) و مازندران ( در دستگاه باونديان ) و آخر الامر در آذربايجان ( نزد اتابكان آذربايجان ) گذشت . وفاتش بسال 598 هجري (=1201 ميلادي ) اتفاق افتاد و در مقبره سرخاب تبريز مدفون شد.
وي از شاعر انيست كه دنباله روش انوري را پيش گرفت و بكمال رسانيد . سخن او مانند انوري و پيروانش پر از معاني دقيق و مقرون برواني و لطافت ، و استوار و برگزيده و فصيح است. قدرتش در مدح و ابداع معاني و مضامين جديد در اين راه بسيارست ولي نيروي خلاقه طبق او بيشتر در غزلهاي لطيف و پر معني و جذابش آشكار مي شود. الفاظ نرم و هموارش درين نوع شعر وقتي بامعاني لطيفو مضامين باريك همراه شود بآساني تحول غزل را از حالتي كه پيش از قرن ششم داشت بحالتي كه در غزلهاي سعدي مي بينيم نشان مي دهد:
سفر
سفر گزيدم و بشكست عهد قربي را
مگر بحيله ببينم جمال سلمي را
بلي چو بشكند از هجر اقربا را دل
بسي خطر نبود نيز عهد قربي را
مرازمانه بعهدي كه طعنه ميزد نفس
هزار بار بهر بيت ، شعر شعري را
مزاج كودكي از روي خاصيت بمذاج
هنوز طعم شكر مي نهاد كسني را
زخان و مان بطريقي جدافگند كه چشم
در آنبماند بحيرت سپهر اعلي را
زمانه هر نفس تازه محنتي زايد
اگر چه وعده معين شدست حبلي را
زروز گاربدين روز گشته ام خرسند
وداع كرده بكلي ديار ومأوي را
وليكن از سرسيري بود اگر قومي
بتره باز فروشند من و سلوي را
بر آن عزيمتم اكنون كه اختيار كنم
هم از طريق ضرورت صلاح و تقوي را
براي تحفه نظارگان بيارايم
بحله هاي عبارت عروس معني را
اگر بدعوي ديگر برون نمي آيم
نگاه داشته باشم طريق اولي را
چرا بشعر مجرد مفاخرت نكنم
زشاعري چه بدآمد جرير واعشي را
اگر مرا زهنرنيست راحتي چه عجب
زرنگ خويش نباشد نصيب حني را …
خاقاني
(افضل الدين بديل بن علي )
حسان العجم خاقاني شرواني نخست حقايقي تخلص مي كرد. پدرش درودگر و مادرش كنيزكي رومي بود كه اسلام آورد . عمش كافي الدين عمر بن عثمان مردي طبيب و فيلسوف بود و خاقاني از وي و پسرش و حيدالدين عثمان علوم ادبي و حكمي را فرا گرفت و چندي هم در خدمت ابوالعلاء گنجوي شاعر تلمذ كرد و دختر وي را بزني خواست و بياري استاد بخدمت خاقان اكبر فخرالدين منوچهر شروانشاه در آمد و لقب خاقاني گرفت و بعد از آن پادشاه در خدمت پسرش خاقان كبير اخستان بود. دوبار سفر حج كرد و يكبار در حدود سال 569 هجري ( = 1173 ميلادي ) بحبس افتاد. در 571 هجري (= 175ميلادي )فرزندش بدرود حيات گفت و بعد از آن مصائب ديگر بر اوروي نمود چندانكه ميل بعزلت كرد و در اواخر عمردر تبريز بسر برد و در همان شعر بسال 595 هجري (=1198 ميلادي )در گذشت و در مقبره الشعراي محله سرخاب مدفون شد. وي غير از ديوان بزرگي از قصائد و مقطعات و غزلها و ترانها ، يك مصنوي بنام تحفه العراقين دارد كه در باز گشت از سفر اول حج ببحرهزج مسدس اخرب مقبوض محذوف يا (مقصور ) ساخت.
خاقاني بي ترديد از جمله بزرگترين شاعران قصيده گوي و ازاركان مسلم شعر فارسي و از گويند گانيست كه سبك وي مدتها مورد تقليد شاعران بوده است . قوت انديشه و مهارت او در تركيب الفاظ و خلق معاني و ابتكار مضامين جديد و پيش گرفتن راههاي خاص در توصيف و تشبيه و التزام رديفهاي مشكل مشهورست . تركيبات او كه غالباً با خيالات بديع همراه و باستعارات و كنايات عجيب آميخته است، معاني خاصي را كه تا عهد را سابقه نداشته در بر دارد. وي بر اثر احاطه بغالت علوم و اطلاعات و اسمار مختلف عهد خود و قدرت خارق العاده يي كه در استفاده از آن اطلاعات در تعاريض كلام داشته ، توانسته است. مضامين علمي بي سابقه در شعر ايجاد كند. اين شاعر استاد كه مانند اكثر استادان عهد خود بروش سنائي درزهد و وعظ نظر داشته ، بسيار كوشيده است كه ازين حيث با او برابري كند ودر غالب قصائد حكمي و غزلهاي خود متوجه سخنان آن استاد باشد.
درباره او تحقيقات ومطالعات متعدددر فارسي و زبانهاي ديگر صورت گرفته است .
رخسار صبح
رخسار صبح پرده بعمدا برافكند
راز دل زمانه بصحرا برافكند
مستان صبح چهره مطرا بمي كنند
كاين پير طيلسان مطرا برافكند
جنبيد شيب مقرعه صبحدم كنون
ترسم كه نقره خنگ ببالا برافگند
در ده ركاب مي كه شعاعش عنان زنان
بر خنگ صبح بر قع رعنا برافگند
گردون يهود يا نه بكتف كبود خويش
آن زرد پاره بين كه چه پيدا برافگند
چون بركشد قواره ديباز جيب صبح
سحرا كه برقواره ديبا ابرافگند
هر صبحدم كه برچند آن مهرها فلك
بررقعه كعبتين همه يكتا برافگند
درياكشان كوه جگر ، باده يي بكف
كز تف بكوه لرزه دريا برافگند
عاشق بر غم سبحه زاهد كند صبوح
بس جرعه هم بزاهد قرا برافگند
ازجام دجله دجله كشد ،پس بروي خاك
از جرعه سبحه سبحه هويدا برافگند
آب حيات نوشد پس خاك مردگان
بر روي هفت دخمه خضرا برافگند
از بس كه جرعه بر تن افسرده زمين
آن آتشين دواج سرپا برافگند
گردد زمين زجرعه چنان مست كزدرون
هر گنج زر كه داشت بعمدا برافگند
اول كسي كه خاك شود جرعه را منم
چون دست صبح قرعه صهبا برافگند
ساقي بياد دار كه چون جام مي دهي
بحري دهي كه كوه غم از جابرافگند
يك گوش ماهي از همه كس بيش ده مرا
تا بحر سينه جيفه سودا برافگند
جام و مي چوصبح و شفق ده كه عكس آن
گلگونه صبح را شفق آسا برافگند
هر هفت كرده پردگي رز بخرگه آر
تا هفت پرده خرد ما برافگند
امروز كم خورانده فردا چه داني آنك
ايام قفل بر در فردا بر افگند
عطار
فريدالدين محمد بن ابراهيم نيشابوري
عطارشاعر و عارف نام آورايران در قرن ششم و آغاز قرن هفتم هجري (قرن دوازدهم و اوايل قرن سيزدهم ميلادي ) است .در ابتداي حال شغل عطاري را كه از پدر بارث برده بود ادامه مي داد . بعد بر اثر تغيير حال در سلك صوفيان و عارفان در آمد و در خدمت مجد الدين بغدادي شاگرد نجم الدين كبري بكسب مقامات پرداخت و بعداز سفرهايي كه كرد در زادگاه خود رحل اقامت افگند و در آنجا بسال
627 هجري (= 1229 ميلادي )در گذشت و مقبره او همانجا برقرارست . وي بحق از شاعران بزرگ متصوفه و كلام ساده و گيرنده او با عشق و شوقي سوزان همراهست و زبان نرم وگفتار دل انگيزش كه ازدلي سوخته و عاشق و شيدا بر مي آيد حقايق عرفان را بنحوي خاص در دلها جايگزين مي سازد و توسل او بتمثيلات گوناگون و ايراد حكايات مختلف هنگام طرح يك موضوع عرفاني مقاصد معتكفان خانقاهها را براي مردم عادي بيشتر و بهتر روشن و آشكار مي دارد.
عطار بداشتن آثار متعدد در ميان شاعران متصوف ممتازست .ديوان قصائد و غزلها و ترانهاي او پرست از معاني دقيق و عالي عرفاني ،و خصوصاً باغزلهاي او تكاملي خاص و قابل توجه در غزلهاي عرفاني ملاحظه مي گردد. غير از ديوان مفصل عطار مثنويهاي متعدد او مانند اسرار نامه ،الهي نامه ، مصيبت نامه ، وصيت نامه ، ومنطق الطير ، بلبل نامه ، شتر نامه ، مختار نامه ، خسرونامه ، مظهر العجايب ،لسان الغيب ، مفتاح الفتوح ، بيسر نامه ، سي فصل و جز آنها مشهورست .
از ميان اين مثنويهاي دل انگيز كه جملگي با طرح مسائل عرفاني و ايراد شواهد و تمثيلات متعدد همراهست ،از همه مهمتر و شيواتر ، كه بايد آنرا تاج مثنويهاي عطار دانست ، منطق الطيرست. منطق الطير منظومه ييست رمزي بالغ بر 4600 بيت . موضوع آن بحث سيور از يك پرنده داستاني بنام سيمرغ ( = تعريض بحضرت حق ) است . از ميان انواع طيور كه اجتماع كرده بودند هد هد سمت ارهنميي آنانرا پذيرفت ( = پير مرشد. بسبب تشابهي كه از حيث گزاردن رسالت ميان آندو هست . پير رسالت حق را مي گزارد و هد هد از جانب سليمان رسول مي كرد) و آنان را كه هر يك بعذري متوسل ميشدند ( تعريض بدلبستگي ها و علايق انسان بجهان كه هر يك بنحوي مانع سفرا و بسوي حق مي شوند )، با ذكر دشواريهاي راه و تمثيل بداستان شيخ صنعان ، در طلب سيمرغ بحركت آورد و بعد از طي هفت وادي صعب كه اشاره است بهفت مرحله ازمراحل سلوك ( يعني :طلب ، عشق ، معرفت ، استغناء ، توحيد ، حيرت ،فقر و فنا )، بسياري از آنان بعلل گوناگون از پاي در آمدند و از آنهمه مرغان تنها سي مرغ بي بال و پر و رنجور باقي ماندند كه بحضرت سيمرغ راه يافتند ودر آنجا غرق حيرت و انكسار و معترف بعجز و ناتواني وحقارت خود شدند و بفنا و نيستي خود در برابر سيمرغ توانا آگهي يافتند تابسيار سال برين بگذشت و بعد از فنا زيوربقا پوشيدند و مقبول در گاه پادشاه (= حق ) گرديدند.
اين منظومه عالي كم نظير كه حاكي از قدرت ابتكار و تخيل شاعر در بكار بردن رمزهاي عرفاني و بيان مراتب سير و سلوك و تعليم سالكانست ، از جمله شاهكارهاي جاويدان زبان فارسيست. نيروي شاعر در تخيلات گوناگون ، قدرت وي در بيان مطالب مختلف و تمثيلات و تحقيقات ،و مهارت وي در استناج از بحث ها ، و لطف و شوق و ذوق مبهوت كننده او در همان موارد و در تمام مراحل ، خواننده را بحيرت مي افگند.
از منظومهاي عطار غالب آنها در لكنهو و تهران بچاپ سنگي و سربي طبع شد و ديوان غزلها و قصيده هاي او را آقاي سعيد نفيسي (تهران 1319 شمسي )بطبع رسانيد . كتاب تذكره الاولياء عطار اثر بسيار مهم منثور اين عارف و اصل است كه در بيان مقامات عرفا نوشته شد.
پس از مرگ
اي هم نفسان تا جل آ,د بسر من
از پاي در افتادم و خون شد جگر من
رفتم نه چنان كآمدنم روي بود ، نيز
نه هست اميدم كه كس آيد ببر من
يا چون زپس مرگ من آيند زماني
وزخاك بپرسند نشان وخبر من
گر خاك زمين جمله بغربال ببيزند
چه سود كه يك ذره نيابند اثر من
من دانم و من حال خود اندرلحدتنگ
جز من كه بداند كه چه آمد بسر من
بسيار زمن درد دل و رنج كشيدند
رستند كنون از من و از درد سرمن
غمهاي دلم بر كه شمارم كه نيايد
تا روز شمار اين همه غرم در شمر من
من دست تهي با دل پر درد برفتم
بردند بتاراج همه سيم و زرمن
در ناز بسي شام و سحر خوردم و خفتم
نه شام پديدست كنون نه سحر من
از خواب و خروخويش چگويم كه نماندست
جز حسرت و تشوير زخواب و زخورمن
بسيار بكوشيدم و هم هيچ نكردم
چون هيچ نكردم چه كند كس هنر من
غافل منشينيد چنين زآنك يكي روز
بربندد اجل نيز شما را كمر من
جان در حذر افتاد ولي وقت شد آمد
چانم شد و بي فايده آمد حذر من
بر من همه در ها چوفروبست اجل سخت
تا روز قيامت كه در آيد ز در من ؟
در باديه يي ماندم تا روز قيامت
بي مركب و بي زاد ،دريغا سفر من !
از بس كه خطر هست درين راه مرا پيش
دم مي نتوان زد زره پر خطر من
كمال الدين اصفهاني
كمال الدين پسر جمال الدينمحمد اصفهاني قصيده سراي بزرگ ايران در اوان حمله مغول بود . وي بيشتر بمدح خاندان صاعد اصفهان كه رياست شافعيه را داشته اند اشتغال داشت و بعضي از امراي زمان مانند جلال الدين منكبرني خوارزمشاه و حسام الدين اردشير باوندي (پادشاه طبرستان ) و اتابك سعد بن زندگي حكمرواي فارس را نيز ستود . اواخر عمرش بعزلت و انزوا گذشت تا در سال 635 هجري (= 1237 ميلادي )بردست مغولان بقتل رسيد . اهميت او بيشستر در خلق معاني تازه و مضامين جديدست و علاقه وي بالتزامات دشوار و آوردن رديفهاي مشكل قابل توجهست .
برف
هرگز كسي نداد بدينسان نشان برف
گويي كه لقمه ييست زمين دردهان برف
مانند پنبه دانه كه در پنبه تعبيه است
اجرام كوههاست نهان در ميان برف
ناگه فتاد لرزه بر اطراف روزگار
از چه ؟ زبيم تاختن ناگهان برف
گشتند نااميد همه جانور زجان
با جان كوهسار چوپيوست جان برف
با ماسپيد كاري از حد همي برد
ابر سياه كار كه شد در ضمان برف
امامي
امامي از شاعران معروف نيمه اول قرن هفتمست كه بمدح امرا و وزراي كرمان اشتغال داشت ودر عهد خود خود مورد احترام شاعران و استادان بود . سخن او بيشتر بشيوه شاعران قرن ششمست ، ماند غالب آنان هم مداج زبردستست و هم غزلسراي خوش سخن ، و چاشني عرفان سخن او را گاه جلاي خاص مي بخشد . وفاتش بسال 667 هجري (= 1268 ميلادي )بوده است.
درباره اورجوع شودبه :از سعدي تاجامي ،آقاي علي اصغر حكمت ،تهران ،1327 شمسي ، ص 137 – 140 ، ترجمه از جلد سوم تارخي ادبيات ايران دوارد برون.
سيركمالي
دوش بي خود زخود جدا گشتم با خدا بي خود آشنا گشتم
نظري بر دلم فگند كزو كاشف رمز انبيا گشتم
بلقاي ابد رسيدم از آن كه بكلي زخود فنا گشتم
پيش ازين بنده خرد بودم كه بمعقول مبتلا گشتم
تا نفس زآستان عشق زدم رهبر عقل رهنما گشتم
قلب و مغشوش بودم اول حال از غش غير چون جدا گشتم
مولوي
اصل او از بلخست ، در كودكي با پدرش بهاء الدين محمد معروف به بهاء ولد (م . 628 هجري = 1230 ميلادي ) مقارن حمله مغول بآسياي صغير رفت و با خاندانش در قونيه مستقر شد در همان جا بزيست تا در سال 672 هجري (= 1273 ميلادي ) بمرد و مدفنش در آن شهر برقرار و مزار پيروان اوست . او را «مولانا» و «ملاي روم » نيز مي گويند . تلمذش در نزد پدرش بهاء ولد صاحب كتاب المعارف و سيد برهان الدين محقق ترمدي از شاگردان بهاءولد صورت گرفت . چندي نيز در شام كسب دانش مي كرد و در بازگشت بقونيه بتعليم علوم ديني اشتغال يافت تا با عارفي و اصل و بزرگ بنام شمس الدين محمد بن علي تبريزيدر قونيه ملاقات كرد و از نفس گرم او چنان بتاب و تب افتاد كه ديگر تا دو واپسين سردي نپذيرفت و هيچگاه ازارشاد لاسكان وافاضه حقايق الهيه بازنايستاد . ازين دوره پرشور كه سي سال از پايان حيات مولوي را شامل بود آثار بي نظير اين استاد بزرگ باقي مانده است . مثنوي او در شش دفتر ببحر رمل مسدس مقصورست كه در حدود 260000 بيت دارد. درين منظومه كه آ“را بحق بايد يكي از بهترين نتايج انديشه و ذوق فرزندان آدم و چراغ فروزان راهعرفان دانست ، مولوي مسائل مهم عرفاني و ديني و اخلاقي را مطرح مي كند و هنگام توضيح بايرادآيات و احاديث و امثال و يا تعريض بآنها مبادرت مي جويد . غير از مثنوي ديوان غزلهاي او بنام شمس تبريزي ،و مجموعه رباعياتش معروفست . غزلهاي مولوي منزله درياي جوشاني از عواطف حاد انديشهاي بلند شاعرست كه با شيب و فرازها همراه باشد . كلامش در غالب اين غزلها مقرون بشور التهاب شديديست كه بر گوينده آن در احوال مختلف دست مي داد. در همه آنها مولوي با معشوقي ناديدني و نايافتني كار دارد كه او را يافته و ديده و با او از شوق ديدار و وصال و فراق سخن گفته است.
كلام گيرنده شاعر كه دنباله سخنان شاعران خراسان ، ودر مبني و اساس تحت تأثير آنانست ، شيريني و زيبايي و جلاي خاصي دارد وهميشه با سادگي و رواني و رسايي و بي پيرايگي همراهست . غير از سخن منظوم از و آثار منثور« فيه مافيه » و «مكاتيب » و مجالس سبعه را در دست داريم .
درباره احوال و آثار او دررجوع كنيد به :كتاب احوال مولانا جلال الدين محمد ، آقاي فروزانفر ، تهران 1315 – مقدمه غزليات شمس تبريزي ، جلال الدين همائي ،تهران 1135 شمسي ، و مقدمه ولدنامه بتصحيح آقاي جلال الدين همائي – تارخي ادبيات ايران ،آقاي دكتر رضا زاده شفق ، تهران 1321 ص 283 – 300 .
آرزو
بنماي رخ كه باغ وگلستانم آروزست
بگشاي لب كه قند فراوانم آرزوست
اي آفتاب حسن برون آدمي زا بر
كآن چهره مشعشع تابانم آرزوست
بشنيدم از هواي تو آواز طبل باز
باز آمدم كه ساعد سلطانم آرزوست
گفتي زناز : « بيش مرنجان مرا ، برو »
آن گفتنت كه : « بيش مرنجانم » آرزوست
اين نان و آب چرخ چو سيلست بي وفا
من ماهيم ، نهنگم ،عمانم آرزوست
مجد همگر
مجدالدين همگر از شاعران قصيده سرا و غزلگوي قرن هفتم هجري و از معاصران سعديست . نسبش بساسانيان مي رسيد و شاعر باين نسب شريف خود بارها اشاره و بآن فخر كرده است .ب اشيد نگاهش بيشتر شيراز بود ودر آنجا در خدمت اتابكان سلغري بسر مي برد و ازجمله وزيران و عاملان آنان بود و بعد از زوال حكومت آن خاندان بكرمان و اصفهان و بغداد و خراسان رفت وباز بشيراز برگشت تا در 686 هجري ( = 1287 ميلادي ) در گذشت .وي خواه در قصائد و خواه در غزلهاي خود سخن سهل و روان و بر گزيده و منتخب دارد . انديشهاي باريك و مضمونهاي دقيقش قابل توجه وعنايتشت و در ميان ترانهاي لطيف متعدد عاشقانه اش گاه بمضامين حكمي و اجتماعي نيز باز مي توان خورد . در باره احوال اورجوع شود به :مجد الدين همگر آقاي سعيد نفيسي ،مجله مهر سال دوم از سعدي تا جامي ، آقاي علي اصغر حكمت ،ص 140 – 144.
يارسفرگر
يا آن دل گم بوده بمن بازرسانيد يا جان زتن رفته بتن بازرسانيد
يا جان بستانيد زمن دير مپاييد يا يار مرا زود بمن بازرسانيد
بي سر و قدش آب ندارد چمن جان آن سروروان از بچمن باز رسانيد
بي يار نخواهم كه ببينم وطنش را آنراحت جان را بوطن بازرسانيد
دانيد كه بي بت چه بود حال شمن را كوشيد كه بت را بشمن بازرسانيد
آن دانه در گم شد ازين چشم چودرياآن در ثمين را بعدن بازرسانيد
عراقي
عراقي همدان (610 – 688 هجري = 1213 – 1289 ميلادي ) از عارفان و شاعران نام آور قرن هفتست . آغاز جوانيش در همدان بتحصيل ادبيات و علوم گذشت . سپس در هژده سالگي بمولتان هندوستان روي نهاد و در خدمت شيخ بهاءالدين زكريا از كبار مشايخ آن سامان آغاز سلوك كرد وچندين سال بعد بعربستان و آسياي سغير رفت و در قونيه بمجلس شيخ صدرالدين قونيوي از پيروان محيي الدين بن العربي صوفي بزرگ راه يافت و كتاب لمعات را در آن شهر تحت تأثير فصوص الحكم ابن العربي تأليف نمود. سپس بمصر و شام سفر كرد ودر ديار اخير در گذشت و در جوار قبر محيي الدين ابن العربي در دمشق مدفون گشت .
وي علاوه بر ديوان (قصائد و تركيبها و ترجيعها و غزلها و ترانها و مقطعات )مثنوي كوتاهي بنام عشاق نامه در بيان مراتب عشق و حالات عاشقان دارد . كتاب لمعات او را نور الدين عبدالرحمن جامي بنام مراتب عشق وحالات عاشقان دارد . كتاب لمعات او را نورالدين عبدالرحمن جامي بنام اشعه اللمعات شرح كرده است .
عراقي عاشق سوخته ييست كه با سخنانش از سوز درون و شوق باطن و كمال نفس خويش حكايت مي كند . كلامش ساده و استوار و استادانه است .در غزلها و تركيبها و ترجيعهاي وي شور و شوقي بي مانند كه نشانهالتهاب دروني اوست ديده مي شود واين شوق گاه با تأمل در معارف و حقايق عرفاني همراه و گاه با توصيفات بديع وكم سابقه يي از حالات سالكان و واصلان آميخته است . مثنوي و قصائدش بيشتر رنگ تحقيق دارد و طبعاً حالت و لطافت غزلهاي او را فاقدست . كليات آثار او را آقاي سعيد نفيسي با مقدمه در احوال و آثارش بسال 1335 شمسي در تهران طبع كرده است .
غوغاي ميكده
ناگه از ميكده فغان برخاست ناله از جان عاشقان برخاست
شر و شوري فتاد در عالم هاي و هويي از ين و آن برخاست
جامي از ميكده روان كردند در پيش صدروان روان برخاست
جرعه يي ريختند بر سر خاك شور غوغا زجرعه دان برخاست
جرعه با حاك در حديث آمد گفت و گويي از آن ميان برخاست
سخن جرعه عاشقي بشنيد نعره زد وزسر جهان برخاست
بخت من چون شنيد آن نعره سبك از خواب سرگران برخاست
گشت بيدار چشم دل چومرا عالم از پيش جسم و جان برخاست
خواستم تا زخواب برخيزمبنگرم كز چه اين فغان برخاست
سعدي
مشرف بن مصلح (يا :مشرف الدين مصلح ، يا :مشرف الدين بن مصلح الدين ) سعدي شيراي دز اوايل قرن هفتم هجري (اوايل قرن سيزدهم ميلادي ) ميان خانداني از عالمان دين در شيراز ولادت يافت . در اوان جواني ببغداد رفت وآنجا در مدرسه نظاميه كه خاص شافعيان بود . بتحصيل علوم ادبي و ديني همت گماشت و سپس بعراق و شام وحجاز سفر كرد و در اواسط قرن هفتم هجري در عهد حكومت اتابك سلغري ابوبكر بن سعدبن زنگي (623 – 658 هجري = 1226 – 1259 ميلادي ) بشيراز بازگشت و منظومه حكمي بوستان را در سال 655 هجري ( = 1257 ميلادي ) بوي تقديم كرد وس ال بعد ( 656 هجري = 1258 ميلادي ) گلستان را در مواعظ و حكم بنثر مزين آميخته با قطعات اشعار دل انگيز بنام شاهزاده سعد بن ابوبكر در آورد و بوي تقديم نمود و از آن پس قسمت عمده عمر خود را در شيراز و د خانقاه خود زيسته و بسال 691 هجري (1291 ميلادي )يا 694 هجري (1294 ميلادي )در گذشته و در همان خانقاه مدفون گرديده است .
سعدي ،با ردوسي و حافظ ،يكي از سه شاعر بسيار بزرگ وبلا منازع فارسيست .در سخن او غزل عاشقانه آ÷رين حد لطافت و زيبايي را درك كرده و لطيف ترين معاني در ساده ترين وفصيح ترين وكاملترين الفاظ آمده است . حكمت وموعظه و ايراد حكم و امثال از هر شاعر پارسي گوي موفقترست و نثر مزين و آراسته و شيرين وجذاب او در گلستان بهترين نمونه نثرهاي فصيح فارسيست .وي بسبب تقدم در نثر و نظم از قرن هفتم ببعد همواره مورد تقليد و پيروي شاعران و نويسندگان پارسي گوي ايران و خارج از ايران بوده است .
آثار منثورديگرش غير از گلستان؛ مجالس پنجگانه ، نصيحه الملوك ، رساله عقل و عشق ،تقريرات ثلاثه است ، و اشعارش بقصائد و مراثي و ترجيعات و چند مجموعه غزل وقطعات وجز آن تقسيم مي شود. كليات سعدي بارها در ايران وساير كشورها طبع شد .
آدميت
تن آدمي شريفست بجان آدميت
نه همين لباس زيباست نشان آدميت
اگر آدمي بچشمست و دهان و گوش و بيني
چه ميان نقش ديوار و ميان آدميت
خوروخواب وخشم وش هوت شغبست وجهل و ظلمت
حيوان خبر نداد زجهان آدميت
بحقيقت آدمي باش و گرنه مرغ باشد
كه همين سخن بگويد بزبان آدميت
همام
خواجه همام الدين تبريزي (م . 714 هجري= 1314 ميلادي )از شاعران غزلسراي آذربايجان و از مقربان خاندان شمس الدين محمد صابحديوان جويني مخصوصاً پسر او شرف الدين هارونست . غزلهاي او غالباً بتقليد از غزلهاي سعدي ساخته شده و اشعاري لطيف و زيباست . درباره او رجوع شود به : تاريخ مفصل ايران از استيلاي مغول ،مرحوم عباس اقبال آشتياني ، ج 1 ص 544 – 545 .
مقدمه ديوان همان الدين تبريزي ، مؤيد ثابتي ، تهران 1333.
بهشت آرا
مكن اي دوست ملامت من سودايي را
كه توروزي نكشيدي غم تنهايي را
صبرم از دوست مفرماي كه هر گز با هم
اتفاقي نبود عشق و شكيبايي را
مطلب دانش از آن كس كه بر آب ديده
شسته باشد ورق دفتر دانايي را
ننگرد مردم چشمم بجمالي ديگر
كاعتباري نبود مردم هر جايي را
آفريدست ترا بهر بهشت آرايي
چون گل و لاله و نرگس چمن آرايي را
چون نظر كرد بچشم و سرزلف تو همام
يافت مستي و پريشاني و شيدايي را
خسرو
خسرو از عارفان و شاعران پارسي گوي بزرگ هندوستانست. خاندانش در حمله مغول از بلخ بهند رفت و خسرو از آن خاندان بسال 651 هجري (=1253ميلادي) در دهلي ولادت يافت. وي در علوم ادبي استاد بود و در تصوف از شيخ نظام الدين محمد بداؤئي معروف به «نظام الدين اوليا» پيروي مي كرد. بعد از بلوغ در شاعري پادشاهان دهلي را مدح مي گفت تا بسال 725 هجري (=1324ميلادي) در گذشت. امير خسرو بنم و نثر آثار فراوان دارد. در غزل از پيروان سعدي بود ،در قصيده شاعران قرن ششم خاصه سنائي و خاقاني را تقليد مي كرد و در مثنوي تابع نظامي بود. ديوان قصائدوغزلهاي او بپنج قسمت مي شود (تحفه الصغر ، وسط الحيوه ، غره الكمال ، بقيه نقيه ، نهايه الكمال) خمسه يي كه بتقليد از نظامي سخت متصمن اشعار دلنشين است (مطلع الانوار ، شيرين و خسرو ، مجنون و ليلي ، آيينه سكندري ، هشت بهشت) مثنويهاي ديگر از قبيل قرآن السعدين حضرخان و دولراني ، مفتاح الفتوح ؛ و كتب و رسالات منثور متعدد دارد. وي بحق بزرگترين شاعر پارسي گوي هند و صاحب قريحه يي وقاد و اشعغار بسيارست.
وداع
ابر مي بارد و من مي شوم از يار جدا
چون كنم دل بچنين روز زدلدار جدا
ابر باران ومن و يار ستاده بوداع
من جدا گريه كنان ،ابر جدا ، يار جدا
سبزه نوخيز و هوا خرم و بستان سرسبز
زاغك روي سيه مانده ز گلزار جدا
نعمت ديده نخواهم كه بماند پس ازين
ماند چونديده زآن نعمت ديدار جدا
حسن تودير نماند چو زخسرورفتي
گل بسي دير نماند چو شد از خار جدا
اوحدي
ركن الدين اوحدي مراغه يي اصفهاني (م.738هجري=1337ميلادي) از جمله مشهورترين شاعران متصوف قرن هشتم هجريست. تخلص وي از ابوحامد اوحدالدين احمد كرماني (م.635هجري=1237ميلادي) كه بيك واسطه مريدش بوده است . گرفته شد. اوحدي قسمت اخير عمرش را در آذربايجان بسر مي برد و در آنجا مثنوي مشهور خود «جام جم» را در مسائل عرفاني و اجتماعي و اخلاقي بساخت. وي ديواني از قصائد و غزللها و رباعيها درد. ديوان او با مقدمه بار وو بتصحيح آقاي سيد يوشع توسط دانشگاه مدارس (هندوستان) بسال 1951 طبع شده است.
شهر آشفته:
دل خسته همي باشم زين شهر بهم رفته
خلقي همه سر گردان ، دل مرده و دم رفته
يك بنده نمي يابم ، هنجار وفا ديده
يك خواجه نمي بينم بر صوب كرم رفته
خواجه:
خواجوي كرماني از مشاهير شاعران و عارفان قرن هفتمست. ولادتش بسال 689 هجري (1290ميلادي) در شهر كرمان اتفاق افتاد. تحصيلات او در جواني در كرمان و فارس صورت گرفت و بعد از آن بسمافرتهاي خود پرداخت و در اثناء آنها باعده يي از مشايخ و سلاطين و وزرا ملاقات كرد. بعد از سفر حج مدتي در تبريز و سپس شيراز بسر بر دو در پايان عمر چندي با شاعر بزرگ حافظ شيرازي معاشرت داشت تا در سال 753هجري (1352ميلادي) در گذشت.
آثار خواجو عبارتست از: ديوان قصيده ها و غزلها و رباعي ها و قطعه هاي او كه بسال 1336 شمسي بتصحيح آقاي احمد سهيلي خوانساري در تهران طبع شده است؛ مثنوي هايي بنام همان و همايون ، گل و نوروز ، كمال نامه ، روضه الانوار ، سام نامه و گ.وهر نامه نيز از و بجاي مانده است. در غلب اين مثنويها خواجو از نظامي پيروي كرده است و مخصوصاً مثنوي روضه الانوار او كه بتقليد از مخزن الاسرار نظامي ساخته شده قابل توجه تواند بود.
خواجه در غزلهاي خود شيوه سعدي را اساس قرار داده و آنگاه آنرا با افكار عرفاني در آميخته و روشي ايجاد كرد كه حافظ آن را دنبال نموده و كامل ساخته است.
درباره احوال خواجو رجوع شود به: تاريخ ادبيات ايران ، آقاي دكتر رضازاده شفق ، ص311 –318 – مقدمه ديوان خواجو ، آقاي سهيلي خوانساري ، مقدمه روضه الانوار خواجو چاپ كوهي كرماني بقلم آقاي حسين مسرور ، تهران 1306.
گرمخترع و هم و خيالند چه چيزند ور قابل ادراك ضميرند كدامند
در عين علوند مگر آتش محضنديا اب حياتند كه در عين ظلامند
گر داخل طبعند چرا خارج حسند ور جوهر عقلند چرا منظر عامند
عبيد:
عبيد زاكاني از خاندان زاكنيان قزوين بوده و بهمين سبب به «زاكاني» اشتهار داشته و در شعر «عبيد» تخلص مي كرده است. مدتي از عمر او در خدمات ديواني و چندي در سياحت و سفر گذشته و بسال 772 هجري (=1370ميلادي) وفات يافته است.
وي در اسلوب انشاء و در سبك ظاهري اشعار خود بيشتر متتبع روش سعدي بوده و اهميت او خصوصاً در داشتن روش انتقادي و بيان مفاسد اجتماع با زباني شيرين و بطريق هزل و شوخي در آثار منظوم و منثورست. عبيد بيشتر از هر كسي وضع نا مطلوب اخلاقي و اجتماعي عهد خويش را شناخته و محيطي را كه تحت تأثير استيلاي تاتار ، وجور حكام و عممال مغول و اشوب و فتنه و قتل و غازرت و ناپايداري اوضاع و جهل و ناداني غالب زمامداران و غلبه مشتي غارتگر فاسد و نادان بوجود آمده بود ، مجسم ساخته است.
كلياد عبيد زاكاني شامل منظومها و رساله هاي منثور اوست. در ميان اين آثار مقداري اشعار جدي از قصيدها و غزلها موجودست و از آن گذشته منظومه انتقادي موش و گربه . و مثنوي عشاق نامه ، ورساله هاي اخلاق الاشراف ، ده فصل . دلگشا و صدپند را بايد از آثار خوب او شمرد.
درباره حوال و آثار اورجوع شود به: مقدمه كليات عبيدزاكاني بتصحيح و اهتمام مرحوم عبالس اقبال چاپ 1321 – تاريخ مفصل ايران ، مرحوم اقبال ، ج1، ص550-552.
آه آشتين:
در ماه بناز مي نگرد دل رباي مابيگانه وار مي گذرد آشناي ما
بي جرم دوست پاي زمابر كشيده بازتا خود چه گفت دشمن ما در قفاي ما
با هيچ كس شكايت جورش نمي كنمترسم بگفت و گو كشد اين ماجراي ما
مادل بدرد هجر ضروري نهاده ايمزيرا كه فارغست طبيب از دواي ما
بر كوه اگر گذر كند اين آه آتشيبي شك بسوزدش دل سنگين براي ما
قلندران:
جوقي قلندرانيم بر ما قلم نباشدبود و وجود مارا باك از عدم نباش
سلطان وقت خويشيم گرچه زروي ظاهرلشگر كشان ما را طبل و علم نباشد
مشتي مجردانيم بر فقر دل نهادهگرهيچمان نباشد از هيچ غم نباشد
در دست و كيسه مادينارك س نبيندبر سكه دل ما نقش درم نباشد
چون ما بهيچ حالي آزار كس نخواهيمآزار خاطر ما شرط كرم نباشد
در راه پاكبازان گولاف فقر كم زنهمچون عبيد هر كو ثات قدم نباشد
سلمان
وي از بزرگترين شعراي قصيده سرا و ازغزلگويان نيكوسخن قرن هشتمست. زندگي سلمان بيشتر در دربار امراي جلايري (ايلكانيان) و در پايتخت آنان ، بغداد سپري شده است تا در سال 778 هجري (=1376ميلادي) در گذشت.
سلمان را مي توان آخرين قصده سراي بزرگ ايران بعد از مغول و پيش از دوره بازگشت دانست و اگر چه درين فن باستادان بزرگ پيش از خود نيمي رسد ، ليكن بهرحال از همه معاصران خود بهتر از عهده تتبع قصادي شاعران قصيده سراي قرن پنجم و ششم بر آمده است.
غزلهاي سلمان لطيف و از حيث مضامين و معاني درزمره غزلهاي خوب فارسيست و بهمين جهت برخي از آنها باغزلهاي حاف شيرازي اشتباه شده و در بعضي از نسخ ديوان آن استاد راه يافته است.
دو داستان منظوم يكي بنام «جمشيد و خورشيد» و ديگري بنامه «فراق نامه» از سلمان باقي مانده است.
درباره احوال سلمان رجوع شود به : تاريخ مفصل ايران ، ج1: مرحوم عباس اقبال ص552 – 553 – تاريخ ادبيات ايران ، اقاي دكتر رضازاده شفق ، ص324-328 ، رساله سلمان ساوجي ، مرحوم رشيد ياسمي ، مقدمه كليات سلمان ساوجي چاپ تهران.
زورق
پيكر اين زورق رخشنده بر آب روان
مي درخشد چون دو پيكر بر محيط آسمان
شكل اين زورق مگر برجيست ابي كاندرو
دايما باشد سعود ملك را با هم قران
باد پاي اب رفتاري كه رانندش بچوب
آب او را هم ركاب و باد او را هم عنان
معده او بگذرراند سنگ خارا را سبك
ليك اب خوشوارش در درون آيد گران
حافظ:
لسان الغيب حافظ يكي از بزرگترين شاعران پارسي گويست كه با مهراتي كم نظير در غزلهاي عالي خود افكار دقيق عرفاني و حكمي و غنايي را با الفاظ برگزيده منتخب همراه كرد و ازين راه شاهكراهاي جاويدان بي بديلي در ادب پارسي بوجود آورد. ولادت او در اواسط نيمه اول قرن هشتم هجري (=اواسط نيمه اول قرن چهاردهم ميلادي) در شيراز اتفاق افتاد و در همان شهر تحصيلاتش در علوم ادبي و شرعي و سير در مقامات عرفاني گذشته است و بعلت آن كه قرآن را از برداشت حافظ تخلص كرد. زندگانيش با خدمات ديواني در نزد پادشاهان اينجو و آل مظفر پارس همراه بود تا بسال 791 هجري (=1389ميلادي) در شيراز در گذشت. ديوان اشعار او متضمن چند قصيده ، غزلها ، مثنوي ساقي نامه و مثنوي ديگري ببحر هزج مسدس و قطعه ها و ترانهاست.
اهميت او در آنست كه توانست مضامين عرفاني و عشقي را بنحوي در هم آميزد كه از دوشيوه غزل عارفانه و عاشقانه سبك واحد جديدي بوجود آورد. اين شاعر استاد افكار خود را با الفاظ بسيار زيبا و با توجه بصنايع لفظي بيان كرده و بر اثر قدرت فراوان خود در سخنوري غالباً مضامين عالي و معاني بسيار زيبا و با توجه بصنايع لفظي بيان كرده و بر اثر قدرت فراوان خود در سخنوري غالباً مضامين عالي و معاني بسيار در ابيات كوتاه گنانيده است. تركيباتي كه حافظ در اشعار خود آورده غالباً تازه و بديع و بي سابقه است و حافظ در ساختن اين تركيبات نهايت قدرت و كمال ذوق و لطف طبع خود را نشان داده است و كمتر شعري را ازين حيث مي توان با او مقايسه كرد. معاني عرفاني و حكمي حافظ اگر چه تازه نيست ليكن چون با احساسات لطيف و گاه با هيجانات شديد روحي او آميخته شده جلائي خاص يافته است. بهرحال غزل حافظ از جمله نمونهاي بسيار خوب سخن فارسيست.
درباره احولا اورجوع شود به: حافظ شيرين سخن ، ثآقاي دكتر محمد معين ، از سعدي تاجامي ، ترجمه آقاي علي اصغر حكمت از جلد سول تاريخ ادبيات برون ، تهران 1327 شمسي ص298-342 ، تاريخ ادبيات ايران ، آقاي دكتر شفق.
سخن عشق:
صبحدم مرغ چمن با گل نوخاسته گفت
ناز كم كن كه درين باغ بي چون تو شكفت!
گل بخنديد كه از راست نرنجيم ولي
هيچ عاشق سخن سخت بمعشوق نگفت!
گر طمع داري از آن جام مرصع مي لعل
اي بسا در كه بنوك مژه ات بايد سفت
تا ابد بوي محبت بمشامش نرسد
هركه خاك در ميخانه بر خساره نرفت
در گلستان ارم دوش چو از لطف هوا
زلف سنبل بنسيم سحري مي آشفت
گفت اي مسند جم جان جهان بينت كو؟
گفت : افسوس كه آن دولت بيدار بخفت
سخن عشق نه آنست كه آيد بزبان
ساقيا مي ده و كوتاه كن اين گفت و شنفت
اشك حافظ خرد و صبر بدريا انداخت
چه كند؟ سوز غم عشق نيارست نهفت؟
كمال:
كمال از ناحيه خجند ماوراء النهرست كه در بدايت عمر خود بتبريز مهاجرت كرد و در خدمت سلطان حسين جلاير (776-784هجري=1374-1382ميلادي) تقرب حاصل كرد و در خانقاهي كه سلطان براي او ساخته بود بسر مي برد تا بسال 792 هجري (=1390ميلادي) يا 808 هجري (=1405ميلادي) در گذشت. وي از شاعران بزرگ اواخر قرن هشتمست كه مخصوصاً در غزلسرايي مهارت داشت و در ديوان او بغزلهاي مطبوع زياد ، كه غالباً مقرون بذوق عرفانيست . مي توان باز خورد.
درباره احوالش رجوع شود بمقدمه ديوان كمال الدين مسعود خجندي باهتمام و تصحيح اقاي عزيز دلوت ابادي ، تبريز 1337.
مجمر غم:
بي غمت شاد ماد اين دل غم پرور ما
غم خوراي دل كه بجز غم نبود در خورما
دردمنديم و خبر مي دهد از سردون
دهن خشك و لب تشنه و چشم تر ما
مفلسانيم كه در دولت سوداي رخت
حاصل هر دو جهان هيچ نيرزد بر ما
گر تو در مجمره غم دل ما سوزاني
همچنان بوي تو يابند زخاكسترما
امیدوارم جواب این سوال به خوبی رضایت شما را جلب کرده باشد :
برای حمایتاز سایت ما و قرار دادن بیشتر تحقیقان و جواب های فعالیت های و سوال های کتاب های شما بصورت رایگان در سایت بر روی لینک زیر ( بعد از خواندن یا قبل از خواندن تحقیق)هر چند بار که خواستید کلیک کنید تا ما نیز با علاقه بیشتری تحقیقات رایگان دانش آموزی برای شما بگذاریم . باتشکر
در پاييز ۱۲۷۶ (۲۱ آبان) در روستاى يوش از توابع مازندران كودكى ديده به جهان گشود كه گرچه نام اصلىاش على اسفنديارى بود اما بعدها با نام «نيما يوشيج» به شهرت رسيد. درباره تخلص وى گفتهاند: «ظاهراً به اعتبار نام يكى از اسپهبدان طبرستان و نام محال «نيما رستاق» در مازندران بوده است و يوشيج در لهجه طبرى يعنى اهل يوش. سيد جواد بديع زاده، آهنگساز، خواننده و موسيقيدان معروف در گفتوگو با خبرنگار روزنامه كيهان در اين باره گفته است: « آقاى امين» دوست مشترك من، صبا و ابراهيمخان آژنگ، امروز به نام «نيما» پدر شعر نو معروف شده است.» وى اضافه مىكند: «روزهايى كه به منزل ابوالحسن صبا مىرفتم غالباً استاد محمدحسين شهريار و نيما يوشيج را نيز در منزل صبا مىديدم. صبا هميشه «نيما» را آقا «امين» صدا مىكرد زيرا «نيما» مقلوب كلمه «امين» است و گويا نيما قبلاً به امين اسفنديارى معروف بوده و نيما را به عنوان تخلص خود انتخاب كرده است. (۱) على اسفنديارى دوران كودكى را در يوش گذراند:
«زندگى بدوى من در ميان شبانان سپرى شد.
... از تمام دوران بچگى خود به جز زد و خوردهاى وحشيانه و چيزهاى مربوط به زندگى كوچنشينى و تفريحات ساده آنها در آرامش يكنواخت و كور و بىخبر از همه جا، چيزى به خاطر ندارم.»
نيما، خواندن و نوشتن را در يوش نزد ملاى ده آموخت و در اين راه بارها متحمل آزارها و اذيتهاى استاد شد.
« او مرا در كوچهباغها دنبال مىكرد و به باد شكنجه مىگرفت. پاهاى نازك مرا به درختهاى گزنه دار مىبست و مرا با تركههاى بلند مىزد.»(۲) در سال ۱۳۲۷ هجرى زمانى كه فقط دوازده سال داشت به همراه خانواده از يوش به تهران آمد و پس از گذراندن دوره دبستان به قصد فراگيرى زبان فرانسه و به پيشنهاد اقوام وارد مدرسه «سن لويى» كه مؤسسهاى متعلق به هيأت كاتوليك بود، شد. نيما از اين دوران به تلخى ياد مىكند:
«دوره تحصيلى من از اين جا شروع شد. سالهاى اول زندگانى من در اين مدرسه به زد و خورد با بچهها گذشت. وضع رفتار و سكنات من، كنارهگيرى و حجبى كه مخصوص بچههاى تربيت شده در بيرون شهر است، موضوعى بود كه در مدرسه مسخره برمىداشت. هنر من خوب پريدن و با رفيقم «حسين پژمان» فرار از محيط مدرسه بود. من در مدرسه خوب كار نمىكردم و فقط نمرات نقاشى به داد من مىرسيد.» آشنايى نيما با استاد نظام وفا از همين مدرسه آغاز شد. نظام وفا كه خود از شاعران كهنگرا بود با تشويقها و رهنمودهاى ارزنده خود نيما را به خط شعر وشاعرى انداخت. او علاقه خاصى به نيما داشت و پس از خواندن شعر موشح نيما به نام« وفا» در حاشيه آن شعر چنين نگاشت:
« روح ادبى شما قابل تعالى و تكامل است. من مدرسه را به داشتن چون شما فرزندى تبريك مىگويم. »(۳)
حوادث ناشى از جنگ جهانى اول تأثير بسزايى در زندگى نيما گذاشت و آشنايى او با زبان فرانسه و استفاده از آثار ادبى شاعران فرانسوى، پنجره تازهاى مقابل چشمان او گشود كه بعدها در منظومه« افسانه »آشكار شد. (۴)
ازدواج نيما با عاليه خانم (از خانواده ميرزا جهانگيرخان صور اسرافيل) در ارديبهشت سال ۱۳۰۵ روى داد. ثمره اين ازدواج پسرى بود به نام« شراگيم »كه تنها يادگار نيما و عاليه خانم شد.
نيما در سال ۱۳۰۹ به آستارا رفت و مدتى در دبيرستان حكيم نظامى به تدريس ادبيات فارسى پرداخت. در ۱۳۱۱ به تهران بازگشت و سپس به مازندران رفت و مدتى در آن ديدار به سر برد. در سال ۱۳۱۷ در سلكنويسندگان مجله موسيقى درآمد و در اين مجله با صادق هدايت نويسنده نوآور و مين باشيان موسيقيدان نامى همكارى كرد. وى مقالات و اشعار خود را در اين مجله به چاپ رساند: « ... اشعار من متفرق به دست مردم افتاده يا زبانشناس ها در خارج آنها را خواندهاند. فقط از سال ۱۳۱۷ به بعد كه جزو هيأت تحريريه «مجله موسيقى» شدم، به حمايت دوستان خود، اشعارم را مرتب منتشر كردم! »(۵)
از جمله مقالات او در اين مجله سلسله مقالاتى با عنوان« ارزش احساسات در زندگانى هنرپيشگان » بود كه مورد استقبال قرار گرفت. وى در اين مقالات مىگويد: هر يك از شخصيت هاى هنرى (هنرپيشگان = هنرمندان) نتيجه تحولات تاريخى بر اثر تغيير اساس زندگى (كار يا ماشين) هستند كه در آنها سايه و انعكاس خود را باقى مىگذارند. شخصيتهاى با اهميتتر متولد شده از تحولات با اهميتتر هستند.» حوادث سالهاى ۱۳۲۶ و ۱۳۲۷ ذهن شاعر را به كلى آشفته و نگران مىكند چنان كه اميد و يأس، صبح روشن و شب تاريك در ذهن خلاق شاعر جاى خود را به يكديگر مىدهند:
مىتراود مهتاب
مىدرخشد شبتاب
نيست يك دم شكند خواب به چشم كس و ليك
غم اين خفته چند
خواب در چشم شرم مىشكند
نيماى خسته و شكسته از روزگار را به زندان مىبرند. مدت كوتاهى در زندان مىماند اما اثر آن تا مدتها جان و روح شاعر را آزرده مىكند. پس از رهايى از زندان از بيم آن كه مبادا آثارش را از بين ببرند، آنها را از جايى به جاى ديگر مىكشد. روزها را به سختى مىگذراند. ديگر آرزوها و اميدهايش را به خاك سپرده است. زياد نمىخواند، كم مىنويسد. تنهاى تنها مانده است. گاهى برخى دوستان و شاگردان به ديدنش مىروند و در همين ديدارهاست كه «يدالله رؤيايى» از نيما مىپرسد: چرا ديگر شعر نمىگويى؟
«زبانى را كه مىخواستم استعمال كنم، كردم. لغات وفرهنگ شعرى را كه داشتم به كاربردم. خيالم را راحت كردم و اكنون از نساختن شعر دغدغهاى ندارم.» (۶) سال ۱۳۳۸ نيما با همسرش عاليه خانم و يگانه فرزندش شراگيم درخانهاى درتهران بهسرمىبرد. پس از سالها زندگى درتهران، نيما هنوز هم دلبسته يوش بود و با بهانه و بىبهانه خود را به يوش مىرساند تا غربت شهر را در كوچهپسكوچههاى يوش گم كند و دل تنهايىاش تازه شود.
زمستان ۱۳۳۸ بازهم دلش هواى كوهستان كرد و خواست به ديدار طبيعت زادگاهش برود.
با هزار سختى خود را به يوش رساند و در راه بازگشت ازمازندران به سرماخوردگى و ذاتالريه مبتلا شد. پسرش شراگيم آخرين ساعات زندگى نيما را چنين توصيف مىكند: «يازده شب بود و مادر هنوز بيدار. نيما بدجورى مريض بود. عاليه خانم تمام اين يازده شب مثل پروانه دور نيما گشتهبود. من كلاس چهارم دبيرستان بودم. مىديدم مادر از پادرآمدهاست. آن شب به عاليه خانم گفتم بخوابد. مادر خوابيد. نيما هم خوابيدهبود، بىحال بود. من نشستم به كشيدن طرحى از چهره ويكتورهوگو. بعد نيما را صدا زدم. پرسيدم: نقاشى خوب است يا بد؟ بلندشد. نگاهى كرد و گفت: «باشد صبح. صبح همهچيز را بهتر مىشود ديد. «اما نيما نه صبح را ديد و نه نقاشى مرا. اين آخرين شعر شفاهى نيما بود. آن شب چندبار صدايم كرد كه بروم كنارش. رفتم، بغلم كرد. بغل كردنش وحشتآور بود. ترسيدم. مادرم را صدا زدم. نيما ازحال رفت. چندبار صدايش زدم. سرش را بلندكرد. گفت:» ها... «اين آخرين كلمهاى بود كه از او شنيدم.» (۷) نيما در يكى از آخرين نوشتههايش (پنج روز پيش ازخاموشى) چنين نگاشتهاست: «من زندگىام را با شعرم بيان كردهام. درحقيقت من اين طور به سربرده ام. احتياجى ندارم كسى بپسندد يا نپسندد، بدبگويد يا خوب بگويد. اما من خواستم ديگران هم بدانند چطور مىتوانند بيان كنند و اگر چيزى گفته ام براى اين بودهاست و حقى را پشتيبانى كردهام.» نيما در ادبيات معاصر ايران پديدهاى بود كه به قول خودش چوب در لانه مورچگان كرد و جماعت بىآزارى را كه راحت و آسوده و بى مدعى درگوشه امن خود آرميده و ستاره مىشمردند، سراسيمه كرد.
كار نيما در آغاز «شكستن» و «فروريختن» نبود. او از اصول جاذبه شعرفارسى منحرف نشدو شعرهاى اوليه خود را درهمان قالب هاى معمول و معهود ريخت. (۸) قصه رنگ پريده نخستين اثر منظوم نيما در قالب مثنوى و درزمينه شعر جديد بود كه در اسفند ۱۲۹۹ براى «دلهاى خونين» سرود و اين شعر بيانگر رنجهاى فردى شاعر بود و لحن دردمندانه اين شعر نشان از زندگى رنجبار شاعر داشت. وزن و قافيه و قالب دراين منظومه مطابق شعر كهن بود. تركيبات شعر بيشتر قديمى و مضمون برخى ابيات نماينده بينش نو شاعر و دورى از سبك قديم و نشانگر انحراف شاعر از تصور سكون و ثبات طبيعت و نگرش يكسان به مفردات جهان بود.
پى آمدهاى سياسى اجتماعى كودتاى معروف سوم اسفند (۱۲۹۹) نيما را به كنارهگيرى از اجتماع و دورى از محيط ناخوشايند تهران واداشت. جنگلهاى انبوه و كوههاى سربه فلك كشيده و هواى آزاد كارخود را كرد و نغمه «افسانه» ازچنگ و ساز جان نيما بازشد. بخشى از اين شعر در سال ۱۳۰۱ در روزنامه قرن بيستم ميرزاده عشقى درچندشماره پياپى به چاپ رسيد و مورداستقبال قرارگرفت.
«افسانه» پيش از چاپ از صافى ذوق و سليقه نظام وفا، استاد و راهنماى شاعر، گذشته و اصلاح شدهبود.
بنابراين شاعر به پاس اين خدمت ارزنده استاد كه بىشك در توفيق شعر او بىتأثير نبود، در سرلوحه منظومه افسانه چنين نگاشت (۹):
«به پيشگاه استادم نظام وفا تقديم مىكنم.
هرچند كه مىدانم اين منظومه هديه ناچيزى است اما او اهالى كوهستان را به سادگى و صداقتشان خواهدبخشيد.»
نيما يوشيج دى ماه ۱۳۰۱
«افسانه» ، مهمترين اثر نيماست كه بازتاب آشفتگىها، هجران ها، ناكامىها و عشق دردمندانه شاعر است.
نيما نخستين انحراف خود را ازاسلوب انديشيدن و بيان شعر هزارساله پارسى، دراين منظومه نشان دادهاست.
اين قطعه كه حتى دشمنان شعر نيما هم به توصيف آن پرداخته اند، درگرايشهاى بعدى تأثير فراوانى گذاشت و درواقع نقطه آغاز نهضت نوگراى شعر فارسى شد. اين شعر از يك طرف گفتارى است بين عاشق مأيوس و ازطرف ديگر افسانه؛ افسانه دقيقاً سمبل تجارب و خاطرات گذشته شاعر است، اين اثر نهتنها درنوشتار تجربى، جهت جديدى را نشان داد بلكه نوعى قطعه توصيفى عاشقانه را نيز ارائه داد كه شاعران جريان نوين فارسى به سختى بدان دست يافتهاند. (۱۰)
تو دروغى، دروغى دلاويز
تو غمى، يك غم سخت زيبا
بى بها مانده عشق و دل من
مى سپارم به تو عشق و دل را
گرتو خود را به من واگذارى
راستى «افسانه» كيست؟ نيما خود اين گونه پاسخ دادهاست:
تو يكى قصه اى؟ آرى آرى
قصه عاشق بى قرارى
نااميدى، پر از اضطرابى
كه به اندوه و شب زنده دارى
سالها در غم و انزوا زيست
اين افسانه گاه «اشك چشم» است و گاه «عشق فانى كننده» . حديث افسانه، حديث دل بستن به رؤياهاى مه آلود و بارانى است. شاعر عاشق در دنياى خاص خود در اشك و لبخند خاطرات گذشته خود غوطه ور است. خاطراتى كه پيشتر در زادگاه شاعر تولد و مرگ يافتهاند. شاعر همواره با خاطرات گذشته و انبوه يادهاى پيشين خود به سر مى برد و با آنها زندگى مى كند:
عاشق: آن زمانها كه از آن به ره ماند
همچنان كز سوارى، غبارى...
افسانه: تندخيزى كه ره شد پس از او جاى خالى نماى سوارى طعمه اين بيابان موحش
افسانه آغازگر فصل نوينى در شعر ايران بود. البته ادباى سنتى مانند «وحيد دستگردى» و ديگران، آشكار و پنهان به ابراز مخالفت با شعر نيما پرداختند و مهر بى سوادى بر شعر او زدند اما افسانه كم كم جاى خود را باز كرد. نخست ميرزاده عشقى در سه تابلوى مريم، سپس محمدحسين شهريار در دو مرغ بهشتى و پس از آن ها شاعرانى چون پرويز ناتل خانلرى، گلچين گيلانى، فريدون توللى و... تحت تأثير «افسانه» به نيما روى آوردند.(۱۱) «سبك» ، «زبان» و «فضاى» شعر هر شاعر از كيفيت ايجاد ارتباط و چگونگى برخورد شاعر با جهان مشخص مى شود. وقتى نيما مى گويد: خانه ام ابرى است
يكسره روى زمين ابرى است با آن
اين فقط اوست كه مى تواند چنين بگويد و نه هيچ شاعر ديگرى. او با زبان ويژه خود، زبانى كه به سادگى از نثر فاصله مى گيرد، سخن وپيامش را به مخاطب مى رساند. نيما با استفاده از دو كلمه (با آن) به خواننده چنين تفهيم مىكند كه «به علت ابرى بودن خانه او، جهان هم ابرى است» و چون چنين است (يعنى خلاف واقعيت) پس اين گفتن مستقيم «خانه ام ابرى است» نيست و اين در بند بعد نمايان تر است:
از فراز گردانه، خرد و خراب و مست
باد مى پيچد
يكسره دنيا خراب از اوست
و حواس من
«حواس شاعر» يعنى نقطه عطف منطق شعرى او، حواس آشفته از باد كه به ناگزير خانه را ابرى احساس كرده است. خانه اى ابرى كه همه جهان نيز همراه با آن ابرى است و بادى كه تعيين كننده زاويه ديد اوست، چون پس از آن مى گويد: «آى نى زن كه تو را آواز نى برده است دور از ره كجايى؟(۱۲)
نيما شعر را به طبيعت بيان نزديك كرد، اما اين بيان به هر حال« بيان شعرى» است. دنياى نيما، دنياى خاص خود اوست. تقليدناپذير است. حتى فضاى شعرى او را هم نمى توان تقليد كرد. فكرها و تعبيرهاى او با همه قوميت و سادگى مأنوس نيست.(۱۳) (م.آزاد) به نظر نيما« ساختن نو آسان است. هيچ چيز نيست كه ناگهان تغيير كند. هيچ سنتى هم نيست كه ناگهان عوض شود. ادبيات ما بايد از هر حيث تغيير كند. موضوع تازه كافى نيست. پس و پيش كردن قافيه ها و افزايش و كاهش مصراع ها يا وسايل و ابزار ديگر نيز كافى نيست. عمده كار اين است كه طرز كار عوض شود. شعر فارسى بايد دوباره قالب بندى شود. »(۱۴)
امروز شعر حربه خلق است... بيگانه نيست شاعر امروز با دردهاى مشترك خلق او با لبان مردم لبخند مى زند درد و اميد مردم را با استخوان خويش پيوند مى زند آثار نيما در روزنامه و مجله هاى بهار، قرن بيستم، موسيقى، پيام نو، مردم، علم و زندگى، سخن، صدف، انديشه و هنر به چاپ رسيده و آثار وى را به بخشهاى مختلفى تقسيم كرده اند: (۱۵) الف) مجموعه شعر: افسانه، ماخ اولا، شعر من، شهر شب شهر صبح، قلم انداز، فريادهاى ديگر و عنكبوت رنگ، مانلى و... ب) نامه ها: دنيا خانه من است، نامههاى نيما به همسرش، كشتى و توفان، ستاره ها در زمين و... پ) انديشه ها و نظريه ها: ارزش احساسات، حرفهاى همسايه و... ت) كتاب كودكان: آهو و پرنده ها، توكايى در قفس بخشى از آثار نيما به زبان هاى انگليسى، فرانسه، روسى و عربى ترجمه شده است. پى نوشت: ۱ كيهان. ۲۲خرداد ۱۳۵۷ ۲ آرين پور، يحيى.از نيما تا روزگار ما. ص۵۸۰ ۳ دستغيب، عبدالعلى. نيما يوشيج (نقد و بررسى) ص۵ ۴ ياحقى، محمدجعفر. چون سبوى تشنه. ص۹۰ ۵ دستغيب، عبدالعلى. همان كتاب. ص۱۱ ۶ آرين پور، يحيى. همان كتاب. ص۶۰۰ ۷ دستغيب، عبدالعلى. همان كتاب. ص۸ ۸ آرين پور، يحيى. از صبا تا نيما. ص۴۷۰ ۹ ياحقى، محمدجعفر. همان كتاب. ص۹۲ ۱۰ آژند، يعقوب، ادبيات نوين ايران. ص۱۸۹ ۱۱ ادبستان. شماره سى و هفتم. ص۱۷ ۱۲ حقوقى، محمد. ادبيات امروز ايران. ص۵۴۲ ۱۳ آل احمد، جلال. نامه ها. ص۱۹ ۱۴ آرين پور، يحيى. از نيما تا روزگار ما. ص۶۱۹ ۱۵ حقوقى، محمد. همان كتاب. ص۵۴۱
تجليات زبان،فرهنگ و محيط مازندران در اشعار نيما چكيده:
مقاله حاضر بر آن است تا تأثيرات محيطي از قبيل زبان، فرهنگ، و شرايط جغرافيايي مازندران را در اشعار نيما توصيف و بررسي نمايد. زبان شناسان اجتماعي معتقدند هر زبان تا حد زيادي منعكس كننده واقعيات و خصوصيات بيروني پيرامون خود مي باشد. به تعبيري، كاربرد زبان در خلا انجام نمي پذيرد، بلكه متأثر از بافت محيطي خود است. اين مسأله مي تواند در مورد آثار ادبي نيز صادق باشد در اشعار نيما خصوصيان زباني و تصوير پردازي به چشم مي خورد كه منعكس كننده بافت منطقه اي، زباني، و فرهنگي نيماست. به عنوان مثال وجود اشعاري مانند:«قاصد روزان ابري، داروگ، كي مي رسد باران؟» نمونه ي بارزي از تأثير شرايط جغرافيايي مازندران بر روي اشعار نيما محسوب مي گردد. بنابراين، اين نوشته براساس رويكرد جامعه شناختي زبان، تلاش دارد بازتاب بعضي از
جنبه هاي محيطي مازندران را در اشعار نيما نشان دهد.
اگر زبان را وسيله و ماده اوليه ادبيات بدانيم، پس از مطالعه زبان يك اثر ادبي مي تواند در تحليل و شناخت بهتر آن كمك كند. به عنوان مثال برسي جنبه هاي مختلف زبان مي تواند درك بهتري از بافت محيطي يك اثر در اختيار پژوهشگر قرار دهد، زيرا كاربرد زبان، طبق پژوهشهاي جامعه شناختي زبان تا حد زيادي منعكس كننده بافت محيطي يك جامعه است. در اين مقاله سعي نويسنده بر اين است كه تأثير و بازتاب طبيعت، فرهنگ و زبان طبرستان را در اشعار نيما موردارزيابي قرار دهد. اما ابتدا بهتر است مرور كوتاهي بر سابقه مطالعه در اين زمينه داشته باشيم.
2-زندگينامه نیما یوشیج
نيما يوشيج كه نام اصلي اش علي اسفندياري بود در سال 1276 شمسي در روستاي يوش مازندران چشم به جهان گشود. پدرش ابراهيم خان نوري از راه كشاورزي و گله داري روزگار مي گذرانيد. ايام كودكي اش را در روستاي خود به تحصيل پرداخت و از آنجا به تهران آمد تا در دبيرستان سن لويي كه يك مؤسسه متعلق به هيات كاتوليك رمي بود به تحصيل ادامه دهد. در اين مدرسه يكي از معلمين وي نظام وفا بود كه در اثر تشويقهاي او به سرودن شعر روي آورد. او زبان فرانسه را به خوبي فرا گرفت و با ادبيات اروپا آشنا شد. محمدرضا عشقي در روزنامه قرن بيستم بخشي از شعر افسانه نيما را منتشر كرد. نيما در سال 1317 شمسي جزو گروه كاركنان مجله موسيقي، مجله ماهانه وزارت فرهنگ در آمد. وي يك سلسله مقاله در اين مجله نوشت و در آنها نظرات فيلسوفان را در خصوص هنر و تأثير آثار اروپايي را در ادبيات بعضي از ممالك شرقي مورد بررسي قرار داد. او در سال 1328 ه.ش. در روابط عمومي و اداره تبليغات وزارت فرهنگ مشغول به كار شد و بالاخره در سال 1338 شمسي در تجريش تهران دار فاني را وداع گفت.
3-ويژگي سخن نیما یوشیج
نيما در نتيجه آشنايي با زبان فرانسه، با ادبيات اروپايي آشنا شد و ابتكار و نو آفريني را از اين رهگذر كسب كرد. او يكي از پايه هاي رهبري سبك نوين گرديد و در اين راه تلاش و سعي زيادي نمود. اشعار نخستين او با اينكه در قالب اوزان عروضي ساخته شده از مضامين نو و تخيلات شاعرانه برخوردار است كه در زمان خود موجب تحولي در شعر گرديد. نيما در آثار بعدي خود اوزان شعر عروضي را مي شكند و شعرش را از چارچوب وزن و قافيه آزاد مي سازد و راهي تازه و نو در شعر مي آفريند كه به سبك نيمايي مشهور مي گردد.
4-معرفي آثار نیما یوشیج
از آثار او عبارت است از: شعر من، ماخ لولا، ناقوس، شهر صبح شهر شب، آهو و پرنده ها، دنيا خانه من است، قلم انداز، نامه هاي نيما به همسرش، عنكبوت، فريادهاي ديگر، كندوهاي شبانه، حكايات و خانواده سرباز، آب در خوابگه مورچگان، در سال 1364 مجموعه اي كامل از آثارش منتشر شد.
5-تعامل بين زبان و محيط در شعر نیما
مطالعهپيرامون زبان و محيط اجتماعي و فرهنگي سابقه ي ديرينه در نوشتگان زبان شناسي دارد. ساپير1 (1939- 1884( جزو اولين زبان شناساني است كه به طور اخص ارتباط بين زبان ومحيط زندگي را بررسي كرد و نشان داد چگونه عوامل بيروني در زبان نمود پيدا مي كند. وي در مقاله اي تحت عنوان «زبان و محيط زيست»2 (1949: 90( محيط مادي را از محيطاجتماعي متمايز مي داند. محيط مادي عمدتاً به ويژگيهاي جغرافيايي يك منطقه مانند: آب، كوه، دشت، ساحل، دريا، و شرايط اقتصادي دلالت دارد. در حالي كه منظور از شرايطاجتماعي،خصوصيات غير مادي مانند شرايط فرهنگي، قومي، زباني، مذهبي، و سياسي يكجامعه است. اگر چه اين تمايز براي تبيين و توصيف يك زبان مشخص با مشكلات نظري وعملي مواجه است، و دليل آن زبان در بر گيرنده نمادهاي پيچيده اي است كه شرايط ماديو معنوي يك گروه اجتماعي به طور لاينفك در آن متبلور است، با اين حال چارچوب مناسبيبراي بررسي موضوع حاضر محسوب مي شود. خصوصاً اين مقاله حاضر تأثير اين دو را به طورجداگانه اما مرتبط به هم مورد بررسي قرار مي دهد. 3- بازتاب شرايط محيط دراشعار نيما تأثير پذيري نيما از طبيعت، زبان و فرهنگ مازندران و انعكاس اينخصوصيات در اشعار وي پيش از اين، توسط بعضي از نويسندگان مورد توجه قرار گرفت(ر.ك: فلكي 1373، ثروتيان، 1375؛ طاهباز، 1375(. به عنوان مثال ثروتيان)1375: 123 وطاهباز(1375: 6- 165) به ترتيب چنين مي گويند: زندگي چوپاني شاعر(نيما) لحظه اياو را رها نمي كند و اين پرورده ي طبيعت سرسبز مازندران در هر جا و در هر بابي سخنمي گويد، كوه و جنگل و دريا ـ خواسته يا ناخواسته ـ در ميان سخن او ظاهر ميشود. در نوشته او[نيما] بسياري از امكانات زباني و بياني، به كار گرفه شده است: از گسترش كاربرد واژگان، به كار بردن واژه هاي محلي، نامهاي گياهان، جانوران، جاهاو همچنين به كارگيري واژه هاي كهن و پيشينه دار و ساختن تلقيقات تازه و مهمتر ازهمه تغيير در نحو و ساختار جمله و عدول از زبان «رسمي پايتخت»كه گاهي با عنايت بهويژگيهاي دستوري زبان طبري است. چنين نظرياتي احتمالاً توسط نويسندگان ديگرينيز ارائه گرديده است. اما تا آن جايي كه نويسنده اين مقاله اطلاع دارد تا به حاليك بررسي منسجم براساس يك چارچوب روشمند در اين مورد انجام نگرفته است و در اينراستا اين مقاله شايد گام نخست محسوب گردد. در هر حال، ابتدا تجلي محيط مادي وجغرافيايي نيما، يعني طبيعت مازندران و سپس تأثيرات زباني و فرهنگي طبرستان را دراشعار وي مورد بررسي قرار مي دهيم. براساس اين مطالعه شايد بتوان ادعا كرد كه اينعوامل در خلق يك سبك خاص نيما مؤثر بوده است. 3-1- تجليات طبيعت مازندران دراشعار نيما بازتاب طبيعت سرسبز مازندران در اشعار نيما از چند زاويه قابل بررسياست. ابتدا بسامد واژگاني از قبيل جنگل، كوه، دريا، ساحل، ابر، موج، قايق، درخت،چوپان، و گوسفند در اشعار نيما چشمگير است كه با ديگر آثار ادبي فارسي زبان قابلمقايسه نيست. براي نمونه: (1) آب مي غرد در مخزن كوه كوه هاغمناكند ابر مي پيچد، دامانش تر وز فراز دره، او جاي جوان بيم آوردهبرافراشته سر (آنكه مي گريد، مجموعه كامل، ص 442) (2) روزي او و كمانش برپشت همچو روزان دگر از پي صيد سوي جنگل شد و اين بود غروبي غمناك و مه ينازك، گرما زده مانند بخار از هوا خاسته در جنگل ويلان مي شد و همه ناحيه يديزني و گرجي بود پنداري در زير پرند (پي دارو چوپان، مجموعه كامل، ص 389)
(3) يادم از روزي سيه مي آيد و جاي نموري در ميان جنگل بسيار دوري آخر فصل زمستان بود و يكسر هر كجا زير باران بود. (ياد مجموعه كامل،ص303)
(4) هر نگاه به سويي، فكر سوي آشيان مي كند دريا هم از اندوه منبا من بيان خانه ام را مي نماياند به موج سبز و زرد مي پراند آفتابي را ميانلاجورد من در آن شوريدگيهايي كه موج از چيرگي در سر آورده است با ساحل كهدارد خيرگي دوستانم را كه همه مي بينم آن جا در عبور اين زمان نزديك آن واديرسيدستم ز دور سالها عمر نهان را دستي از دريا به در مي كشد بر پرده هايتيرگيهاي بصر چشم مي بندم به موج و موج همچون من، بر لب درياي غم افزا تأسفمي خورم (در جوار سخت سر)
انعكاس مناظر جغرافيايي مازندران در اشعارنيما با نگاهي گذرا به ديوان وي و يافتن شواهد ديگري بيشتر آشكار مي شود، و شايدنمودار بارز و برجسته چنين واژگاني در اشعار وي ما را از ضرورت مطالعه دقيق آمارياز بسامد آنها بي نياز كند. نوع تركيبهاي بديع و استعاري نيما كه ملهم از طبيعتطبرستان است مهمتر از بسامد واژگان طبيعي طبيعت است. زيرا صرف به كارگيري كلماتمربوط به طبيعت نمي تواند لزوماً مؤيد بازتاب محيطي شاعر قلمداد گردد. نمونه هايزيادي از توصيف طبيعت در آثار شاعران گذشته و حتي خود نيما خصوصاً در مطلع مثنويهاديده مي شود كه شاعر هيچ گونه تجربه شخصي از آن طبيعت توصيف شده نداشته است، خودنيما در مورد اين گونه اشعار مي گويد: اين شعرها حكم مينياتورهاي قديم را دارند كهحالتي را مي رسانند، كوهي، آبي، گياهي، آدمي در آن ها هست، اما جزء جزء آن به طوريكه بايد، با خصوصياتي آشنا نيست (نقل از اخوان ثالث، 1369: 279). نظر فلكي نيز دراين مورد مي تواند رهگشا باشد(1373: 91.) در شعر شاعران كلاسيك، جز در مواردياستثنايي، اگر مكان در شعر آورده نشود، نمي توان محيط زندگي شاعر را از طريق زباندريافت. شعر شاعري بيابان نشين با شعر شاعري كه با دريا و جنگل زندگي اش معني مييافت، همساني داشت... اما شعر نيما از آن جا كه شعري است زنده و با زندگي رابطهدارد، نشاني از موقعيت عاطفي او با پيرامونش دارد. بنابراين، نكته در خور توجهاين است كه نيما با ايم واژگان طبيعت را همان طوري كه خود مي بيند به تصوير مي كشد. تصوير كلامي وي از طبيعت كاملاً بديع و حاكي از خلاقيت وي مي باشد و از پيرويسنتهاي ادبي معمول گذشته عاري است. نكته مهم اين است كه تابلوهاي كلامي نيما ازپيرامون خود كاملاً ساده و طبيعي است و از جلوه هاي مصنوع اشعار گذشتگان پيراستهاست و الا استفاده از كلماتي مانند، كوه، جنگل، دريا، موج وساحل در آثار ادبيگذشته و حال به چشم مي خورد. اما هيچكدام بوي و طعم واقعي طبيعت را نمي دهند. بهقول اخوان ثالث(1369: 303(: كلمه ها، حتي در حالي كه زنده و رايج باشند، به خوديخود براي آفرينشهاي شعري كم توانند و در حد رسايي تازه فقط اشاره هاييهستند،با قوت هاي متفاوت براي دلالت به آنچه در حيز هستي است، از چيزها و معني هاو حالات. در حالي كه نيما از اين كلمات براي ساختن يك اثر موسيقي موزون از طبيعتبهره مي جويد كه خواننده با تمام وجود صحنه را حس مي كند. به عنوان مثال: (5)
مانده از شبهاي دورادور بر مسير خاموش جنگل سنگچيني از اجاقيسرد اندرو خاكستر سردي (اجاق سرد، مجموعه كامل، ص 453) در اين جا كاربردواژه هايي مانند "جنگل" و "سنگچين" نيست طبيعت مازندران را به تصوير مي كشد بلكهآرايش ساده و صادق واژه ها بدون پيرايه هاي مصنوعي است كه بو و فضاي گرفته جنگل رادر ديد و جان خواننده بر مي انگيزد. فلكي درباره استفاده خلاق نيما از اين واژگانمي گويد(1373: 124( «...يكي از نشانه هاي نوآوري، نگاه تازه اي است كه از درونشعر به زندگي،اشيا، طبيعت و پديده ها مي تابد. و اين نگاه تازه، تنها از درونايجاد رابطه هاي تازه تصويري است كه نمود مي يابد. وقتي كه نيما به طبيعت بهوجودي مستقل و گاه همدم انسان مي نگرد، ناچار است براي بيان اين حالت، از سطح شيوهقدما، يعني از بهره جويي اجزاي آن جهت تشبيه يا تشريح معشوق يا ممدوح فرا [تر] رودو چنين است كه طبيعت در شعر نيما، دروني شاعر يا با شاعر يگانه مي شود» تصويرصادقانه از طبيعت همراه با نگاهي سبز كه طبيعت را ذي شعور و همدم بشر مي داند نقشبسزايي در نوآوري نيما داشته است. به تعبيري گفتگو با طبيعت و الهام مستقيم از آنسبك و سياق خاص خود را مي طلبيد. بنابراين، در اين جا علاوه بر انعكاس تصوير ساده وو اقعي طبيعت مازندران، تعامل و گفتگو با طبيعت مطرح است و اين نشان مي دهد كه نيمابه موضوع «زبان شناسي زيست محيطي»3 كه يك حوزه ي جديد در جامعه شناسي محسوب مي شوديك قرن پيش توجه داشته است. به عنوان مثال، ادبيات [6]، [7]، و[8] هماهنگي بين فضايزندگي انسان با طبيعت را به خوبي به تصوير مي كشد(فلكي، 1373: 126). علاوه براين،در اشعار نيما شواهد فراوان ديگري وجود دارد كه بيانگر وفاق و تعامل بين انسانو طبيعت است. (6) نگران با من استاده سحر صبح مي خواهد از من كه ازمبارك دم او آورم اين قوم بجان باخته را بلكه خبر (مهتاب، مجموعه كامل ص 444) يا در جاي ديگر چنين مي سرايد: (7) مثل اين بود كه دريا با او سرهمكاري دارد رقص برداشته موجي با موج چون خيال وي هر پيش و كمي يافته اوج (مانلي) (8) جنبش دريا، خروش آبها پرتو مه، طلعت مهتابها ريزشباران، سكوت دره ها پرش و حيراني شب پره ها ناله ي جغدان و تاريكي كوه هاي هاي آبشار باشكوه بانگ مرغان و صداي بالشان چونكه مي انديشم ازاحوالشان گوييا هستند با من در سخن رازها گويند پر درد و محن (قصه رنگپريده، خون سرد) بر اين اساس، ادعاي ثروتيان آن جا كه مي گويد (1375ك 134): ازنخستين منظومه اي كه به دست ما رسيده كاملاً روشن و آشكار است هنرمند يوش با طبيعتعجين شده است و از آغاز تا پايان عمر با كوهها و رودهايي كه او را پرورده وجنگلهايي كه او را در سايه گاههاي خود پناه داده انس و الفتي جاودانه دارد، بادرستي قرين است. 3- 2- بازتاب زبان مازندراني در اشعار نيما اشعار نيماعلاوه بر تأثير پذيري از عناصر زيست محيطي خطه، شمال تحت نفوذ زبان و فرهنگ طبرينيز مي باشد. در اولين نگاه به مجموعه اشعار نيما خواننده متوجه كاربرد كلماتمازندراني مي شود كه عموماً به مكانها، درختان و جانوران دلالت داشته و نشانگراهميت اين كلمات در نمود شرايط اقليمي و زيستگاهي شاعر است. جالب اين جاست كه بعضياز اين كلمات عنوان شعر را به خود اختصاص داده اند؛ به عنوان مثال: انگاسي، كچبي،سريويل و امزناسر نام روستاها بوده،ولي اوجا، افرا، لرگ، توسكا و مازو نام درختانجنگلي هستند. كاربرد كلمات محلي در اشاره به درختان جنگلي نشان از اهميت آنها درزندگي مردم منطقه دارد. علاوه بر نام درختان كلماتي مانند ري را، داروگ و آقا توكابه انسان و جانوران دلالت دارند. اما همان طوري كه در بالا اشاره شد صرف مشاهدهواژگان بومي جهت دسترسي به بازتاب فرهنگ مازندران در اشعار نيما كافي نيست، بلكهچگونگي كاربرد آنها و بافت كلام نيز نقش تعيين كننده اي در ارائه يك تصوير روشن ازطبيعت و فرهنگ مازندران ايفا مي كنند. در اين جا ما تنها به يك نمونه از شعر نيماكه متضمن واژگان مازندراني است اكتفا مي كنيم. (9)گندنا (نام گياهيوحشي) بيشه بشكفته به دل بيدار است ياسمن خفته در آغوشش نرم، سايه پروردهي خلوت، توكا مي خرامد به چراگاهش گرم اندر آن لحظه كه مريم مخمور مي دهدعشوه، آراسته لرگ در همان لحظه، كهن افرايي برگ انباشته،در خرمن برگ (شعر گندنا، مجموعه آثار ص 431) كلمات مازندراني ديگري كه در اشعار نيما بهكار رفته است عبارتند از: دار (1) (درخت)، استونگاه(جاي ايستادن گوسفند)، اينسوترك(اين طرف تر)، دلگزا(دل آزار، رنج آور)، نپار(پناهگاه چوبي در مزرعه)، كومه(كلبه اي در باغ، كشتزار يا جنگل)، لم (بوته تيغدار تمشك)، لاش زدن(قطعه قطعهكردن)، بفته(بافته)، پوسخند(پوزخند)، بينج(شالي)، بينجگر(شاليكار)، تاريكجا (جايتاريك) پيشادست(اجرت پيش)، تيپا(لگد)، دمه(باد و بوران)، گورزا(كوتاه قد)،كله(اجاقي گلي يا زميني)، كشه(بغل، آغوش(، تيرنگ)(قرقاول)، چوقا(لباس پشمين چوپان)و غيره. البته اين بدين معنا نيست كه فارسي زبانان معناي بعضي از اين كلمات مانند: دار، دمه، و تاريكجا را نداند. در ضمن گاهي اوقات تنها در يك قطعه شعر چندين كلمهمازندراني مشاهده مي شود، به عنوان مثال در شعر«كار شب پا: (10) ماه ميتابد، رود است آرام، بر شاخه ي «اوجا» «تيرنگ
دم بياويخته، در خواب فرورفته، ولي در «آيش كار "شب پا" نه هنوز است تمام بچه ي «بينجگر» از زخمپشه، بر ني آرميده پس از آنيكه ز بس مادر را ياد آورد به دلخوابيده پك و پك سوزد آنجا «كله سي بوي از پيه مي آيد به دماغ خود او درآيش و زن او به «نپاري» تنهاست آي «دالنگ! دالنگ!» صدا مي زند او سگخور را به بر خود. «دالنگ! (كار شب پا مجموعه كامل 412- 16) تأثير ديگرزبان مازندراني در شعر نيما در سطح نحو مطرح است. ساختمان گروه اسمي در فارسيعموماً به صورت «هسته آغاز»4 است يعني ابتدا اسم و سپس توصيف كننده به كار مي رود،مانند "اسب بزرگ" در حالي كه در گونه مازندراني عكس اين قضيه صادق است؛ يعنيساختمان گروه اسمي به صورت "هسته ي آخر»5 به كار مي رود، مانند "گت اسب" البته غرضگوينده اين نيست كه در فارسي ساختمان اسم اصلاً به صورت هسته آخر به كار نمي رود،بلكه هنجار غالب يا «ساختار بي نشان» 6 هسته آغاز است. نكته مورد توجه اين است كهكاربرد فراوان گروه اسمي هسته آخر در اشعار نيما امكان و توانايي خاصي در اختيارشاعر قرار مي دهد تا وي بتواند به مقدار نوآوريي خود بيفزايد و اين نوع آوريساختاري نه تنها سبك خاصي به آثار شاعر مي بخشد، بلكه احتمالاً وي را در حمل معنيمدد مي رساند. هسنه آخر هسته آغاز به ريخته ابر ابر به هم ريخته بسته لبلب بسته پاره پاشنه پاشنه پاره باد كرده شكم شكم باد كرده نوشكفته باد بادنوشكفته وحشت نما پاييز پاييز وحشت نما ورم كرده تن تن ورم كرده نيل چشمدريا درياي نيلي چشم ناپيدا طرف طرف ناپيدا كينه ور شيطان شيطان كينهور مرده زن من من زن مرده تاريكجا جاي تاريك اين گونه تركيبات در ديواناشعار نيما بسيار فراوان است. در ضمن تأثير نحوي ديگري يعني حالت "بايي ـ ازي" 7 اززبان مازندراني در اشعار نيما ديده مي شود. معادل حالت ازي گونه مازندراني در زبانفارسي حرف اضافه "از" است. حرف اضافه "از" در زبان فارسي قبل از اسم به كار مي رود. ولي حالت ازي به انتهاي اسم در گويش مازندراني مي چسبد، مثلاً: من زخامي عشق راخوردم فريب كه شدم از شادماني بي نصيب (قصه ي رنگ پريده، خون سرد( يا درجايي ديگر مي گويد: پوسيده استخوان را ماند، چو آتشي است كاو را نمانده جزخاكستري به سر (عقاب نيل) در اين جا را نشانه مفعول مستقيم نيست بلكهاحتمالاً براساس ساختار گويش مازندراني به كار رفته است و نقش حالت ازي را ايفا ميكند البته ممكن است بعضي از زبان شناسان چنين استددلال كند كه "را" در اين جا حرفاضافه است اعتقاد آن بر اين است كه اختلاف موجود در گروه اسمي بين فارسي و گويشمازندراني، كه پيش از اين مورد بحث قرار گرفت، در" گروه الف اضافه پيشايند" و "گروهحرف اضافه پسايند" نيز وجود دارد. يعني گروه حرف اضافه در فارسي "هسته آغاز" ولي درمازندراني "هسته آخر" است مانند "از مدرسه" در مقابل "مدرسه ج". درهر حال هر يك ازتحليلهاي فوق مؤيد اين است كه چنين ساختاري احتمالاً تحت تأثير گويش مازندراني بهكار رفته است. ناگفته نماند كه استفاده "را" به مفهوم "از" در ادبيات كلاسيك نيز بهچشم مي خورد كه دستور سنتي آن را نشانه مفعول غير مستقيم توصيف مي كند. پس ايناحتمال نيز وجود دارد كه نيما اين ساختار را به پيروي از سنت شعري پيشينيان به كاربرده است. علاوه بر نوآوريهاي ياد شده، ساختار شكني در ساختواژه افعال مركبنيزجزو صناعاتي است كه نيما در اشعار خود بسيار به كار مي گيرد؛ به عنوان مثال: گرامي داشت بجاي گرامي بايد داشت مي نهفت كبود بجاي كبود مي نهفت گريهمي دهد ساز بجاي گريه ساز مي دهد مي كوبد مشت بجاي مشت مي كوبد تن بشسته بهقير بجاي تن به قير شسته البته اين نوع ساختار شكني در ادبيات كلاسيك نيز به چشممي خورد و صنعت جديدي نيست اما رواج زياد چنين تركيباتي در آثار نيما قابل توجهاست. اگرچه اين ساختار مستقيماً برگرفته از گويش مازندراني نيست، اما از آن جايي كهميزان انعطاف پذيري در ساختمان بند و ساختواژه گويش مازندراني بيشتر از زبان فارسياست (عمو زاده، 1381( و گويش مازندراني امكان سهل الوصول تري در استفاده ازساختارهاي نسبتاً «نشاندار» 8 در اختيار اهل زبان قرار مي دهد، پس شايد بتوان ادعانمود كه استفاده فراوان نيما از چنين ساختارهايي احتمالاً نتيجه تأثير غير مستقيمگويش مازندراني است. خصوصاً اين كه نيما نياز به ضرورتهاي شعري براي قافيه ندارد. به نظر مي رسد ابعاد ديگر زبان از جمله بعد معنايي و كاربرد شناختي نيز ميبايست در اين مطالعه مورد توجه قرار گيرد. در اين باره در اشعار نيما به نمونه هايياز تركيبات فعلي بر مي خوريم كه ظاهراً شاعر قاعده "محدوديت همنشيني" 9 را نقض كردهاست، اما با نگاهي دقيق تر در مي يابيم كه اين ساختار برگرفته از گويش مازندرانياست. به عنوان مثال در عبارت "خواب در چشم ترم مي شكند" تركيب "شكستن خواب" را ميبينيم كه در زبان تركيب از "خواب پريدن" صحيح است. در صورتي كه در گويش مازندرانيهمان تركيب اولي رايج است. پس مي شود چنين استنباط كرد كه بعضي از اين تركيباتبرگردان مستقيم از گويش مازندراني است. معادل به كار رفته در شعر تركيبمازندراني خواب در چشم ترم مي شكند(2( م خو بشكسته خشك آمد خاشكيبيمو چشم مي بندد كه چشم دوسته كه از چه نخيزدم ز جگر دود م دل ج دي راستبويه ترا من چشم در راهم تر من چشم براهمه پاي آبله ـ اوفله بز لنگ 3-3- بازتاب فرهنگي علاوه بر تأثيرات محيطي و زباني مازندران، نفوذ باورهاي محلي نيزدر اشعار نيما ديده مي شود، به عنوان مثال به شعر "داروگ" نگاه كنيد:
(11)
خشك آمد كشتگاه من در جوار كشت همسايه گرچه مي گويند: "مي گريند روي ساحلنزديك سوگواران در ميان سوگواران". قاصد روزان ابري، داروگ! كي مي رسدباران؟ بر بساطي كه بساطي نيست در درون كومه ي تاريك من كه ذره اي با آننشاطي نيست وجدان دنده هاي ني به ديوار اطاقم دارد از خشكيش مي تركد ـ جون دلياران كه در هجر ياران ـ قاصد روزان ابري داروگ! كي مي رسد باران؟ (شعرداروگ، مجموعه كامل، ص 504) در اين شعر كه حسن ختام اين نوشته محسوب مي شود ميتوان شاهد اكثر ويژگيهاي جغرافيايي، زباني و فرهنگي مازندران دانست كه پيش از اينمورد بحث قرار گرفته اند. در اين جا علاوه بر استفاده از واژگان محلي و واژگانمربوط به طبيعت مازندران، با باور بومي منطقه نيز مواجه هستيم. به عنوان مثال،تمايز بين "وگ" (قورباغه آبي كه اصولاً در رودخانه و بركه ها زندگي مي كنند( و "داروگ") قورباغه درختي كه اصولاً در خشكي زندگي مي كند( در فرهنگ مازندراني بسيارمهم است. باور عموم مردم در گذشته اين بود كه آواز خواندن وگ(قورباغه آبي) نويدهواي صاف و آفتابي است اما در مقابل آواز خواندن داروگ بشارت هواي ابري و بارانياست. احتمالاً تمايز بين "وگ" و "داروگ" و همچنين باورهاي مربوط به هر يك درفرهنگهاي بومي ديگر ايران وجود ندارد. بنابراين، تأثير فرهنگ عامه مازندران نيز دراشعار نيما به چشم مي خورد. 4- نتيجه گيري در اين مقاله به بررسي اجمالي ازبازتابهاي محيطي در اشعار نيما پرداخته شد. ابتدا واژگاني كه تصويرگر جغرافيايطبيعي و اقليمي مازندران است مورد بررسي قرار گرفت و استدلال شد كه اگر چه صرف حضوركلمات مربوط به طبيعت نمي تواند عامل تعيين كننده در انعكاس محيط شاعر باشد امابسامد بالاي اين واژگان همراه با نوع آرايش و تركيبات مربوطه تا حد زيادي مي تواندبازتابي از محيط شاعر باشد. سپس تأثير پذيري اشعار نيما از زبان و فرهنگ مازندرانمورد بحث قرار گرفت. در آن جا با ارائه نمونه هايي از شعر نيما چنين استدلال شد كهاشعار وي متأثر از جنبه هاي زباني و فرهنگي مازندران نيز هست. تأثير زباني نه تنهادر سطح واژگان بلكه در حوزه نحو، معني و كاربرد شناختي نيز مشاهده شد. در پايان،همچنين به نمود باورهاي فرهنگي منطقه در اشعار نيما اشاره گرديد. تحليل كلي اين بودكه هر چند استفاده از مواد و مصالح محيطي چه مادي و چه معنوي در آثار نيما نموددارد اما نوع استفاده و معماري از اين مصالح حاكي از خلاقيت شاعر بوده است. بهتعبيري تأثيرات محيطي امكانات مفيد و سازنده اي را براي ظهور و بروز نوآوريهاي شاعرفراهم آورده است. نيما توانسته است با استفاده از اين امكانات يك اثر نقاشي طبيعي وموسيقي موزوني از طبيعت مازندران به دست دهد. در اين راستا شايد بتوان گفت كهبرقراري ارتباط با طبيعت و الهام او از شاعر را بر آن مي دارد تا كه از طبيعت و نهاز قالبهاي متعارف پيروي كند و در واقع اين انس و الفت با طبيعت وي را به سوينوآوريي سوق مي دهد. به عبارت ديگر، تفكر سبز ناشي از ارتباط با طبيعت و محيط منبعاصلي الهام و نوآوريي نيما بوده است.
يادداشتها
1_ لازم به ذكر است كلماتيمانند «دار» و «چوقا» احتمالاً در گونه هاي ديگر فارسي نيز استعمال مي شوند و حتيممكن است در ابتدا از طريق آنها وارد گويش مازندراني شده اند، اما اين واژگان امروزدر زبان فارسي كاربرد عام ندارند و اكثر گويشوران فارسي زبان شايد از معني آنها بياطلاع باشند؛در صورتي كه اين واژگان در گويش مازندراني كاربرد عام دارند و گويشورآنها را واژگان محلي تلقي مي كند. 2- در گويش مازندراني عبارت فعلي "خوبشكسته" به دو صورت متعدي و لازم به كار مي رود: مثلاً "م خور بشكني" (خوابم را بهم زدي) يام خو بشكسته (خوابم بهم خورد) كه در اشعار نيما هر دو ساختار به چشم مي خورد ساختار متعدي: لب به دندان گــزد دمي ز فســـوس كه شكستن به چشم خوابخروس (قلعه سقريم) ساختار لازم: شب همه شب شكسته خواب به چشمم گوشبر زنگ كاروانستم (صدا) منابع و مآخذ 1- اخوان ثالث، مهدي. بدايع وبدعتها و عطاي و لقاي نيما يوشيج، انتشارات بزرگمهر، تهران 1339 2- ثروتيان: بهروز: انديشه و هنر در شعر نيما، انتشارات نگاه، تهران 1375. 3- ساپير، ادوارد : زبان: درآمدي بر مطالعه سخن گفتن، ترجمه علي محمد حق شناس، سروش، تهران 1376. 4- طاهباز، سيروس: پردرد كوهستان: زندگي و هنر نيما يوشيج، انتشاراتزرياب، تهران 1375. 5- عبدلي، محمد: فرهنگ شعر نيما: واژگان و تركيبات اشعارنيما يوشيج، انتشارات فكر روز، تهران 1374. 6- عموزاده، محمد: «جنبه هاي جامعهشناختي گويش مازندراني« كنفرانس ايران شناسي، بنياد ايران شناسي، تهران 1381. 7- فلكي، محمود: نگاهي به شعر نيما، انتشارات مرواريد، تهران 1373. 8- نيمايوشيج: مجموعه كامل اشعار نيما يوشيج: فارسي و طبري، تدوين سيروس طاهباز، انتشاراتنگاه، تهران 1373
9- Sapir, E. "Languge and enivironmant". "Selected Writing of Edward Sapir in Language, Culture, and Personality. Ed. David G. Mandelbaum. Berkeley and Los Angeles: University of California press. Pp. 89- 103, 1949.
سامانه خرید و امن این
سایت از همهلحاظ مطمئن می باشد . یکی از
مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می
توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت
بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم
اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه 09159886819 در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما فرستاده می شود .
آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی
سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس
مطالب پربازديد
متن شعار برای تبلیغات شورای دانش اموزی تحقیق درباره اهن زنگ نزن انشا در مورد 22 بهمن