تحقیق و پروژه رایگان - 1448

راهنمای سایت

سایت اقدام پژوهی -  گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان

1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819  -  صارمی

2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2  و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی  (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .

3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل http://up.asemankafinet.ir/view/2488784/email.png  را بنویسید.

http://up.asemankafinet.ir/view/2518890/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86.jpghttp://up.asemankafinet.ir/view/2518891/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%20%D8%A8%D9%87%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA.jpg

لیست گزارش تخصصی   لیست اقدام پژوهی     لیست کلیه طرح درس ها

پشتیبانی سایت

در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا  پیام بدهید
آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet

نگاهي به شعر « مرغ آمين » نيما

بازديد: 1215

 

تحقیق رایگان سایت علمی و پژوهشی اسمان

نگاهي به شعر « مرغ آمين » نيما

مرغ آمين

نيما شعر نسبتاً بلند مرغ آمين را در سال 1330 يعني هنگامي كه جنبش ملي ايران به رهبري دكتر محمد مصدق در صحنه سياسي حضور فعال داشت سروده است. نيما در اين شعر انديشه هاي رهائي جويانه خود را كه آميخته با خوش بيني و اميد و افشاگري است در تمثيل مرغ آمين به سيك سخن در آورده است عناصر تشكيل دهنده مرغ آمين عبارتند از: مرغ آمين كه موجوديست سمبليك و مردم و عناصر ضد مردم كه مرغ و مردم درباره آنان گفتگو مي كنند.

مرغ آمين، زبان به بيان آرزوهاي مردم مي گشايد وعده رهايي مي دهد. و با گفتن آمين اين انديشه هاي رهائي بخش و آرزوهاي آرماني را پيوند مي دهد و با ايجاد اين پيوند از ياس خسران بار آنان (مردم) مي كاهد.

درباره شخصيت مرغ آمين دكتر انور خامه اي چنين مي گويد :

« در اين شعر كه قسمت اعظم آن گفتگويي ميان مرغ آمين و خلق است. اين مرغ مانند پرسناژي هاي اشعار ديگر نيما، يك موجود سمبوليك است. و احتمالاً مظهر پيشوايان و پيشگامان جنبش رهايي بخش جامعه است.1

شخصيت مرغ آمين و سازگاري او با دردهاي مردم  و همگامي او با رنجهايشان را نيما در آغاز شعر چنين بيان مي كند.

مرغ آمين دردآلودي است كاواره بمانده

رفته تا آن سوي اين بيداد خانه

بازگشته رغبتش ديگر ز رنجوري نه سوي آب و دانه

نوبت روز گشايش را

در پي چاره بمانده1

شعر از آغاز با استعاره ها و كنايه ها شروع مي شود. بكارگيري بيداد خانه مفهوم كنايه آميزي را در بر دارد كه آن سرنوشت مردم كشوري را به خاطر مي آورد كه همه حركت ها و جنبش هايش براي رسيدن به رهائي بي نتيجه مانده است. و مرغ آمين نيز دردآلودي است كه تمام اين مسائل را مي داند و مردم درد كشيده اي را كه در اين بيدادخانه زندگي مي كنند مي شناسد. و راز دردهايشان را مي داند.

مي شناسد آن نهان بين نهانان (گوش پنهان جهان دردمندها)

جور ديده مردمان را2

در واقع مرغ آمين در پي رهائي است و نوبت روز گشايش را بدنبال چاره و راه گشائي مي باشد.

نوبت روز گشايش را

در پي چاره بمانده3

مرغ آمين براي دستيابي بدين هدف پيوندي يگانه با مردمش دارد. پيوندي ناگسستني و بدور از هر گونه تظاهر ، پيوندي كه فكر و نواي مرغ آمين را به سرايش دردهاي مردمش بر مي انگيزد. فارغ و بي واهمه از عيب و ايرادي كه ممكن است بر گفتار او گرفته شود. بسته در راه گلويش او

داستان مردمش را

رشته در رشته كشيده (فارغ از هر عيب كاو را بر زبان گيرند)

بر سر منقار دارد رشته ي سردرگمش را1

مرغ آمين نشاني از اميدهاي بازيافته است كه در شبي تيره به جلوه در مي آيد. و نور اميد به آينده را در دل ها مي افروزد. در واقع مرغ « از درون استغاثه هاي رنجوران» و « در شبانگاهي چنيني دلتنگ مي آيد نمايان» و نشان پيروزي مردمي است كه با سرافرازي از تنگناهاي زندگي مي گذرند و مرغ تمثيل آن اميد تاريخي كه از پس قرنها چهره خويش را نمايان ساخته است.

او نشان از روز بيدار ظفرمندي است

با نهان تنگناي زندگاني دست دارد

از عروق زخمدار اين غبارآلوده ره تصوير بگرفته

از درون استغاثه هاي رنجوران

در شبانگاهي چنين دلتنگ مي آيد نمايان2

و سپس با بكارگيري شيوه اي بديع مرغ را به مردم نشان مي دهد «رنگ مي گيرد» تجسم مي يابد و او گرم مي خندد اينك مرغ آمين براي ديوارهايشان بالهاي خود را مي گستراند.

مي دهد پوشيده خود را برفراز بام مردم آشنائي

رنگ مي بندد

شكل مي گيرد

گرم مي خندد

بالهاي پهن خود را بر سر ديوارشان مي گستراند3

و سپس با تصويري زيبا و دلنشين كه نوعي ابهام كلامي را نيز به همراه دارد مرغ «از كسان احوال مي جويد»

چون نشان از آتشي درد و خاكستر

مي دهد از روي فهم رمز درد خلق

با زبان رمز درد خود تكان در سر

وز پي آنكه بگيرد ناله هاي نامه پردازان ره در گوش

از كسان احوال مي جويد

چه گذشته است و چه نگذشته است1

سرگذشته هاي خود را هر كه با آن محرم هشيار مي گويد

و بدين گونه مرغ با مردمش دمساز مي شود و شرح پريشانيها و تلخكامي هاي آنان را از زبانشان مي شنود

داستان از درد مي رانند مردم

در خيال استجابتهاي روزاني

مرغ آمين را بدان نامي كه او هست مي خوانند مردم2

و در اينجاست كه نيما كلمه آمين را كه در ذهن مردم بار مذهبي و عاطفي مثبتي دارد براي نشان دادن خوشبيني خويش به آينده بكار مي گيرد.

زير باران نواهايي كه مي گويد

باد رنج نارواي خلق را پايان

مرغ آمين را زبان با درد مردم مي گشايد

بانك بر مي دارد

مرغ آمين

آمين !

باد پايان رنجهاي خلق را با جانشان در كين

و زجا بگسيخته شالوده هاي خلق افساي

و به نام رستگاري دست اندركار

و جهان سرگرم از حرفش در افسون فريبش

خلق مي گويند

آمين1

محتواي شعر مرغ آمين مردمي خوشبينانه و در راستاي آرزوها و خواسته هاي مردم است. انديشه هاي طرح شده در شعر رهائي جويانه و درجهت تغيير و دگرگوني در نظام حاكم بر جامعه است كه آرزوئي ديرين و مردمي است در شبي اينگونه با بيدادش آمين / رستگاري بخش اي مرغ شباهنگام ما را / و به ما بنماي راه ما به سوي عافيت گاهي / هر كه را ـ اي آشنا پرور ـ ببخشا بهره اي از روزي كه مي جويد.1 / و سرانجام نويد رهائي بخش مرغ است كه در دل شب تيره طنين مي افكند كه وعده رهائي و رستگاري را به مردمي كه خواهان آن اند مي دهد رستگاري روي خواهد كرد.

و شب تيره، بدل با صبح روشن گشت خواهد. مرغ مي گويد.2 اما مردمي كه رنجها كشيده اند و فريبها خورده اند ترديدهاي خود را به زبان مي آورند و هراس خود را از جهانخواره بيان مي كنند و انديشناكي خود را از آينده باز مي گويند

خلق مي گويند

اما آن جهانخواره

(آدمي را دشمن ديرين) جهان را خورد يكسر3

اما مرغ پاسخي مهيا و آماده را كه همان آرزوي نابودي جهانخواره است به زبان مي آورد.

در دل او آرزوي او محالش باد4

مرغ آمين حماسه ايست مردمي كه نقاب از چهره هاي زشت و فريبكار ستمكاران جهانخوار بر مي دارد. و محتواي انقلابي و ظلم ستيز آن نشان دهنده ي شرافت انساني سراينده آن مي باشد. كه در كنج انزواي خويش در گوشه اي از تهران در سنين پيري سرنوشت خود را از سرنوشت مردمش جدا نمي داند. مرغ امين نماد پيرمرد درد كشيده ايست. كه از زبان مرغ آمين با مردمش حرف مي زند. با پيروزي هاي آنان اميدوار و با شكستهايشان دل شكسته و غمگين مي شود.

و سرانجام انديشه هاي رهائي جويانه و انساني خود را به زبان مرغ آمين جاري مي سازد به مردم نويد مي دهد و ستمكاران را رسوا مي كند. و بيان مي كند كه چگونه با گسترش شور رهائي جوئي مردم در دوران اوج مبارزات ملي، انسانها خود را باز مي يابند و مرغ با نواي رهائي بخش خود به سامان رسيدن تلاشهاي مردم ستم ديده را اعلام مي كند.

مرغ مي گويد :

به سامان باز آمد خلق بي سامان

و بيابان شب هولي

كه خيال روشني مي برد با غارت

و ره مقصود در آن بود گم، آمد سوي پايان

و درون تيرگيها، تنگناي خانه هاي ما در آن ويلان

اين زمان با چشمه هاي روشنائي در گشوده است

و گريزانند گمراهان، كج اندازان

و سرانجام تبهكاران و مال اندوزان و ستمكاران را بدينگونه مي سرايد و خانه هاي عشرت و تبهكاري آنان را چون در و ديوار زندانهايشان شكسته ويران تصوير مي كند.

مرغ آمين

در رهي كامد خود آنان را كنون پي گير

و خراب وجوع ، آنان را ز جا برده است

و بلاي جوع آنان را جا بجا خورده است

و چو شمعي در تك گوري

كورموذي چشمشان در كاسه ي سر از پريشاني1

و آنانكه چنين روزي را براي خويش تصور نمي كردند. جبران بر ويرانه ي بساط خويش مي نشينند.

هر تني ز آنان

از تحير بر سكوي در نشسته

و سرود مرگ آنان را تكاپوهايشان (بي سود) اينك ي كشد در گوش2 و خلق همنوا با مرغ تصوير را كامل مي كنند و فرياد خروش خود را  در دل شب كه مي رود تا بگريزد و روي پنهان كنند سر مي دهند.

خلق مي گويند

«بادا باغشان را، در شكسته تر /  هر تني زانان ، جدا از خانمانش بر سكوي در، نشسته تر/  وز سرود مرگ آنان ، باد / بيشتر بر طاق ايوانهايشان قنديلها خاموش

در شعر مرغ آمين نيما نه تنها جهانخواره و ستمكاران را مورد هجوم قرار مي دهد و آرزوي مرگ و رسوائي آنان را بزبان خلق و مرغ جاري مي سازد. بلكه انديشه هاي ويرانگر و بد آموزي را كه باعث ركود و جهل مي شوند نيز به باد انتقاد مي گيرد و آرزوي نابودي هر آنچه را در ما « مردگي آموز » است بزبان مرغ جاري مي سازد و آمين مي گويد .

و هر آن انديشه ، در ما مردگي آموز، ويران

«آمين ! آمين »

و خراب آيد در آوار غريو لعنت بيدار محرومان

هر خيال كج كه خلق خسته را با آن نخواها نيست2

و سرانجام شعر مرغ آمين با گسترش اميد و خوشبيني و به اوج رسيدن آرزوهاي مردمي با تصوير بسيار زيبا از‌ آمدن صبح با شكوه پيروزي و گريز شب سياه ظلم به پايان مي رسد. ريزش آبشار گونه كلمات جان سنجش نيما تصويري بكر و بي نظير در پايان شعر مي آفرينند و تركيباتي چون «واريز طنين»، «صفحه مرداب» ، « صداي رودي از جا كنده» ، «بسيط خطه ي آرام» ،  « جرم ديوار سحرگاهان»، « سرد دود اندود  و خاموش » در ساختن فضائي مناسب براي به تجلي در آمدن صبح و گريز شب مهيا مي كند.

و به واريز طينتي هر دم آمين گفتن مردم

چون صداي رودي از جا كنده، اندر صفحه ي مرداب آنگه گم

مرغ آمين گوي

دور مي گردد

از فراز بام

در بسيط خطه ي آرام مي خواند خروس از دور

مي شكافد جرم ديوار سحرگاهان

و زبر آن سرد دود اندود خاموش

هرچه، با رنگ تجلي، رنگ در پيكر مي افزايد.

مي گريزد شب

صبح مي آيد1

ويژگي هاي مهم مرغ آمين، هدفمندي ، وحدت و هماهنگي موضوع تصويرگري و پيوند ارگانيك مفاهيم و ارتباط تنگاتنگ گفتگو كنندگان با يكديگر است. كه بر اساس يك تم اصلي، موضوع گسترش مي يابد. و در واقع فرايند گسترش موضوع است كه پيوند ميان عناصر ذهني و عيني تشكيل دهنده بافت هاي شعر را ـ كه بيشتر در قالب سمبولها عرضه شده اند ، امكان پذير مي كند.

شيوه ابداعي نيما در اينجا اين امكان را به او داده است كه علاوه بر تداوم گفتگو محوري ميان شخصيتهاي شعر، پيوندي كامل ميان عناصر مختلف زباني كه در شعر به كار رفته اند بر قرار كند. بطوري كه حذف هيچ يك از اين عناصر امكان پذير نيست. و اين خود دليل بر وجود محتوائي واحد و پيگير در شعر است. نيما در مرغ آمين به آنچه خود عقيده داشته است.

يعني : منظور اساسي هنر يك چيز است. هنر مي خواهد نشان بدهد، و تصوير كند زيرا دانستن تنها كافي نيست1 نايل شده است و تصوير روشني از شخصيتها و موضوع و عناصر تركيبي‌ آن در اختيار ما قرار داده است. خلاصه كلام مرغ آمين شعريست با سمبوليسمي غني و زباني نسبتاً پيچيده و ابتكاري شايسته در شعرهائي كه عناصر شعري با يكديگر سخن مي گويند. و در واقع ساخت مرغ آمين براساس گسترش وصفي و تصويري گفتگوهاست در فضاهاي مناسب نيما در پرداخت اين شعر استادي خود را به اثبات رسانده است و شيوه اي بسيار تازه و در عين حال زيبا براي بيان مقصود ارائه نموده است بطوري كه در پاره اي از قسمتها رواني كار تازگي شيوه كه با شيوائي بيان و بلاغت كلام و ايجاز در آميخته است تحسين خواننده را بر مي انگيزد.

خلق مي گويند

اما آن جهانخواره

(آدمي را دشمن ديرين) جهان را خورد يكسر

مرغ مي گويد.

در دل او آرزوي او محالش باد

خلق مي گويند.

اما كينه هاي جنگ ايشان در پي مقصود / همچنان هر لحظه مي كوبد بر طبلش / مرغ مي گويد

زوالش باد1

مشهد ـ 4/7/70

 



1– چهار چهره ص 74

1– مجموعه اشعار نيما ص 491

2– مجموعه ص 491

3– مجموعه ص 491

1– مجموعه اشعار نيما ص 491

2– مجموعه ص 492

3– مجموعه ي 492

1– مجموعه ص 492

2– مجموعه ص 492

1- مجموعه ص  493

1– مجموعه ص 493

2– مجموعه ص 493

3– مجموعه ص 493

4– مجموعه ص 493

1– مجموعه ص 495

2– مجموعه ص 495

2– مجموعه ص 496

1– مجموعه ص 497

1– دو نامه ص 35

1– مجموعه ص 493

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: سه شنبه 08 مهر 1393 ساعت: 9:14 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(1)

تحقیق درباره زندگی نامه و آثار صائب تبريزي

بازديد: 493

 

تحقیق رایگان سایت علمی پژوهشی اسمان

تحقیق درباره زندگی نامه و آثار صائب تبريزي

 مقدمه

ميرزا محمد علي صائب تبريزي، بزرگترين غزلسراي قرن يازدهم هجري، در حدود سال 1000 هجري قمري يا يكي دو سال بعد از آن در تبريز (و به قولي در اصفهان) زاده شد.

پدر او ميرزا عبدالرحيم، تاجري معتبر بود. خانوادة صائب جزو هزار خانواري بودند كه به فرمان شاه عباس از تبريز به اصفهان كوچ كردند و در محلة عباس‌آباد سكني گزيدند.

صائب در اصفهان پرورش يافت و دانش‌هاي ادبي و عقلي و نقلي را نزد استادان آن شهر و خطاطي را نزد عموي خود شمس‌الدين تبريزي شيرين قلم مشهور به شمس ثاني، آموخت و در جواني به حج رفت و به زيارت مشهد مقدس نيز نايل آمد:

لله الحمد كه بعد از سفر حج صائب      عهد خود تازه به سلطان خراسان كردم

صائب در سال 1034 هجري از اصفهان عازم هندوستان شد و به هرات و كابل رفت. حكمران كابل، ظفرخان پس از مدتي به جهت جلوس شاه جهان عازم دكن شد و صائب را نيز با خود همراه برد. شاه جهان، صائب را مورد عنايت قرار داد و به او لقب « مستعدخان» داد. در 1039 كه صائب و ظفرخان در ركاب شاه جهان در برهانپور بودند، خبر رسيد كه پدر صائب از ايران به اكبرآباد هندوستان آمده است و مي‌خواهد او را با خود به ايران ببرد. صائب از ظفرخان و پدر او خواجه ابوالحسن تربتي رخصت طلبيد ولي حصول اين رخصت تا دو سال طول كشيد.

در سال 1042 هجري كه حكومت كشمير به ظفرخان واگذار شد، صائب نيز بدانجا رفت و از آنجا به اتفاق پدر عازم ايران شد. پس از بازگشت به ايران در اصفهان به حضور شاه عباس دوم رسيد و خطاب ملك‌الشعرايي دربار صفوي يافت و تا پايان عهد آن پادشاه و چندسالي از دوران شاه سليمان بزيست و در اين مدت محضرش در اصفهان محل اجتماع اهل ادب و آمد و شد دوستداران سخن بود و او جز به قصد سياحت بعضي از شهرها و ناحيت‌هاي ايران از اصفهان بيرون نرفت و در همان جا به سال 1086 يا نخستين روزهاي سال 1087 ديده از جهان فروبست و در باغي كه اكنون به «قبرآقا» معروفست به خاك سپرده شد.

صائب شاعري است عارف و ارادتمند مولوي و حافظ. گوينده‌اي است مضموم آفرين و نكته ياب و ژرف‌بين. توانايي او در ساختن تركيبات و استعارات بديع و زيبا اعجاب برانگيز است. شعر او آيينة تمام‌نماي حالات روحي و عواطف گوناگون بشري است. انديشة پوياي وي هر مضموني را كه به تصور درآيد لباس نظم پوشانده و بسياري از ابيات نغزش مثل سائر شده است. اين گويندة توانا از صنايع به مراعات نظير و ايهام توجه خاص دارد و شعر او بر پاية مضمون يابي و تمثيل استوار است.

كليات اشعار او شامل قصيده و غزل و مثنوي است. سخن‌شناسان قصيده‌هاي او را چندان نستوده‌اند، مثنوي او را كه در فتح قندهار به فرمان شاه عباس ثاني سروده متوسط دانسته‌اند. اما آنچه از شعرش ماية شهرت وي شده غزل است كه قسمت اصلي و اكثر ديوانش را پديد آورده است. صائب اشعار خود را به ترتيب موضوع طبقه‌بندي كرده، اشعاري را كه در وصف معشوق است «مرآت الجمال» و ابياتي را كه مربوط به آينه و شانه است « آرايش نگار» و اشعار مربوط به مي و ميخانه را « ميخانه » و برگزيده‌اي از مطلع‌هاي غزل‌هايش را « واجب الحفظ» نام كرده است. عدد اشعار حافظ را از 60000 تا 300000 و بالاتر نيز گفته اند.60000 تا 300000 و بالاتر نيز گفته اند.

به كف شعله، اگر نقد شرر مي‌آيد
هست تا بر فلك از اختر سياره، اثر
اين نه درياست كه از كاوش اين سنگدلان
لاله دارد خبر از برق سبك سير بهار
چرخ راه آه شرربار من، از جا برداشت
« صائب» از سيــر گـــلستان سخـــن مي‌آيم

   دل رم كردة ما هم، زسفر مي‌آيد
   سنگ بر شيشة ارباب هنر مي‌آيد
اشك تلخيست كه از چشم گوهر مي‌آيد
كه نفس سوخته، از خاك به در مي‌آيد
ديگ كم‌حوصلگان، زود به سر مي‌آيد
گل خورشــيد مــرا، كــي به نظــر مــي‌آيد

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 07 مهر 1393 ساعت: 19:15 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(2)

تحقیق درباره زندگی نامه سيمين بهبهاني و اثار او

بازديد: 707

 

تحقیق درباره زندگی نامه سيمين بهبهاني و اثار او

 

سيمين خليلي به سال 1306 هجري شمسي در محلة همت‌آباد تهران به دنيا آمد. پدرش « عباس خليلي »، نويسنده و مترجم و روزنامه‌نگار معروف دورة رضاشاه و اوايل دورة محمدرضا شاه و مادرش « فخر عظمي ارغوان » بانويي اهل فرهنگ و قلم بود.

عباس خليلي دو هفته پس از ازدواج، به دليل مخالفت با رضاشاه به مدت دو سال به كرمانشاه تبعيد مي‌شود. پس از بازگشت خليلي، همسر جوانش كه زندگي سياسي و پرشور او را تاب نمي‌آورد به خانة پدري باز مي‌گردد و پس از دو سال كشمكش از او جدا مي‌شود.

سيمين با مادرش در خانة قديمي و كوچك پدربزرگ اقامت مي‌كنند، پس از مرگ پدربزرگ، مادر سيمين با عادل خلعتبري، كه او هم روزنامه‌نگار بود، ازدواج مي‌كند.

دورة دبستان را درمدرسة « ناموس » و دورة دبيرستان را در مدرسة «حسنات» سپري مي‌كند. از همان ايام كودكي مادرش كه خود دستي در شعر و شاعري دارد، سيمين را به قصد شاعر شدن تشويق و تربيت ميكند. در چهارده‌سالگي نخستين شعرش در « نوبهار» منتشر مي‌شود. در سال 1324 به تحصيل در آموزشگاه مامايي مي‌پردازد و در سال دوم به خاطر اختلاف با اولياي آموزشگاه از آنجا اخراج مي‌شود.

در همين ايام كه هفده سال بيش نداشت با آقاي حسن بهبهاني ازدواج مي‌كند، حاصل اين ازدواج سه فرزند است: علي، حسين و  اميد بهبهاني.

نخستين دفتر از سروده‌هاي شاعر به همراه برگزيده‌اي از نثرهاي داستاني او با عنوان « سه تار شكسته» در اسفندماه 1329 منتشر مي‌شود. با انتشار دو دفتر ديگر از اشعارش « جاي پا/ 1335» و « چلچراغ/ 1336» به عنوان شاعري مسلط بر كلام، مطرح مي‌گردد.

مدتي در دبيرستان‌هاي تهران به تدريس مي‌پردازد و در اواخر دهة 1330 به دانشكدة حقوق راه مي‌يابد و در سال 1341 دورة اين دانشكده را به پايان مي‌رساند و در همين ايام چهارمين دفتر شعرش با عنوان « مرمر» منتشر مي‌شود و پس از آن دفترهاي « رستاخيز/ 1352 »، « خطي ز سرعت و آتش  1360»  و « يك دريچه آزادي/ 1374» از او منتشر مي‌شود.

در اين سال‌ها، سيمين، پس از بيست سال زندگي مشترك با حسن بهبهاني، به خاطر عدم توافق اخلاقي، از او جدا مي‌شود و پس از چندي با حسن كوشيار

(1317-1363) مردي كه راستين‌ترين عشق را به خانه دل شاعر ارمغان مي‌آورد ازدواج مي‌كند.

سيمين بهبهاني، بدون ترديد، يكي از چند چهرة برجستة غزلسراي معاصر است. وي كه شاعري خود را با سرودن دو بيتي‌هاي رايج دهة 1330 تا 1340  كه به دوبيتي‌هاي نيمايي مشهور بود آغاز كرد، به تدريج پا به عرصة غزلسرايي گذاشت و با وارد كردن حال و هوايي تازه و نوآوري‌هاي معنوي و صوري، خود را به عنوان چهره‌اي ممتاز در اين نوع شعر مطرح كرد.

كار سيمين در حوزة غزل درست هم سنخ كار نيما در عرصة شعر پارسي است. نيما با بدعت‌گري در اوزان عروضي به آشنايي زدايي از كل شعر پارسي رسيد و سيمين با بدعت‌گري در اوزان غزل به آشنايي زدايي از غزل ره برد. كار سيمين بهبهاني، مهم، تنها از اين روست كه اين آشنايي زدايي نه از سرتفنن كه به ضرورت مضامين و مفاهيم تازه‌اي صورت بسته كه سيمين از هستي و حيات امروزين برگرفته و پيام هنر خود كرده است، مفاهيم و مضاميني كه بدون آشنايي زدايي از قالب غزل، يا در آن قالب خوش نمي‌نشستند و يا اگر در آن قالب نشانده مي‌شدند غباري از مضامين سنتي كه با غزل اخت‌ترند، بر آنها مي‌نشست، وي با افزودن بيش از چهل و يك وزن كم‌سابقه يا به كلي بي‌سابقه بر اوزان غزل، اين قالب كهنه را هويتي نو بخشيده آن را پذيراي پيام‌هاي نو و معاني امروزي كرده است.


مردي كه يك پا ندارد

شلوار تا خورده دارد، مردي كه يك پا ندارد
رخساره مي‌تابم از او، اما به چشمم‌نشسته
بادا كه چون من مبادا، چل‌سال رنجش پس از اين
با پاي چالاك پيما، ديدي چه دشوار رفتم
تق‌تق كنان چوب‌دستش، روي زمين مي‌نهد مهر
لبخند مهرم به چشمش، خاري شد و دشنه‌اي شد
برچهرة سرد و خشكش، پيدا خطوط ملال است
گويم كه با مهرباني، خواهم شكيبايي از او
رو مي‌كنم سوي او باز، تا گفت و گويي كنم ساز

خشم است و طوفان نگاهش، يعني: تماشا ندارد
   بس نوجوان است و شايد، از بيست بالا ندارد
   خود گر چه رنج است بودن، « بادا مبادا » ندارد
   تا چون رود اوئ كه پايي، چالاك پيما ندارد؟
   با آن كه ثبت حضورش، حاجت به امضا ندارد
   اين خوي‌گر با درشتي، نرمي تمنا ندارد
   يعني كه با كاهش تن، جاني شكيبا ندارد
   پندش دهم مادرانه، گيرم كه پروا ندارد
  رفته است وخالي‌است جايش، مردي كه يك‌پا ندارد...

 

 

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 07 مهر 1393 ساعت: 19:11 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

زندگينامه شاعران و بزرگان ایرانی

بازديد: 1221

 

 تحقیق رایگان سایت فروشگاه علمی اسمان

زندگينامه سهراب سپهری:

سهراب سپهری در مهرماه 1307 در شهرستان کاشان به دنيا آمد. کودکی و نوجوانی اش را در همان جا گذراند. پس از پايان تحصيلات دوره اول دبيرستان به تهران آمد و دوره دانشسرای مقدماتی پسران را در تهران گذراند. سپس در وزارت فرهنگ (آموزش و پرورش) کاشان استخدام شد و مدتی بعد استعفا داد.

در بيست سالگی ديپلم گرفت و در همان سال موفق شد به تحصيل در دانشکده هنرهای زيبا دانشگاه تهران بپردازد. او در کنار تحصيلات دانشگاهی در شرکت نفت تهران به کار مشغول شد.

در 23 سالگی نخستين مجموعه شعر خود را با عـنوان «مـرگ و رنگ» منتشـر کرد. وقتی از دانـشگاه فارغ التحصيل شد در سازمان بهداشت به کار پرداخت و در همان زمان دومين مجموعه شعر خود را با نام «زندگی خوابها» انتشار داد. سال بعد کار خود را رها کرد و در فرهنگ و هنر در بخش موزه ها و نيز تدريس در هنرستانها مشغول شد. سپهری چند سفر به اروپا، ژاپن و ... رفت و آموزش هايی در زمينه ی چاپ سنگی، حکاکی روی چوب و ديگر هنرهای ظريف ديد.

در 33 سالگی دو مجموعه جديد شعرهايش را با نام های «آواز آفتاب» و «شرق اندوه» چاپ کرد و بعد به برپايی نمايشگاه نقاشی هايش روی آورد. چندی به پاکستان و هند و افغانستان سفر کرد و پس از اين سفرها بود که «صدای پای آب» را در سال 1344 در فصلنامه «آرش» به چاپ رسانيد. مجموعه شعر بلند مسافر را در سال 1345 منتشر کرد و يک سال پس از آن کتاب «حجم سبز» را به چاپ رسانيد.

در سال 1356 همه اشعار خود را که پيشتر در هفت مجموعه انتشار يافته بود، همراه کتاب جديد ديگرش تحت عنوان «هشت کتاب» توسط کتابخانه طهوری منتشر کرد.سپهری در اول ارديبهشت 1358 در بيمارستان پارس تهران پس از گذراندن دوره ای بيماری، چشم از جهان فرو بست.

اوحدی مراغه ای:

شيخ اوحدالدين مراغه ای فرزند حسين اصفهانی در حدود سال 670 هجری- قمری در مراغه متولد شد. تخلص خود را از نام مراد خويش اوحدالدين کرمانی که از عرفای زمان بوده گرفت.

اوحدی مانند اغلب شاعران عصر خود پس از گذراندن جوانی و پايان بردن تحصيلات معمولی زمان خود از مراغه به قصد سير و سياحت خارج شد و مدتها به سياحت گذراند:

سالها چون فلک به سر گشتم

تا فلک وار ديـده ور گــشتم

هم در اين سياحتها بوده است که گزارش به کرمان می افتد و از محضر شيخ اوحدالدين کرمانی بهره ور می شود. سالها نيز در اصفهان به سر برده است و سرانجام ديگر بار به زادگاه خويش مراغه مراجعت کرده است و در همان جا به سال 738 در گذشته است. اوحدی علاوه بر قصائد و غزليات دارای کتابی است به نام «جام جم» که مهمترين اثر اوست. اين کتاب يک مثنوی است که اوحدی در سرودن آن به «حديقه» سنايی نظر داشته است. تاريخ پايان جام جم سال هجری قمری است.

گـنج معنی است اين که پاشيدم

نـه کــتابی کــه بـر تراشــيدم

چـون زتاريـخ برگرفــتم فـــال

هفتصد رفته بود و سی و سه سال

 

 

 

محمود کيانوش:

جوانان ميهن ما با نام محمود کيانوش به خوبی آشنا هستند، جوانانی که در دوره کودکی و نوجوانی شعرهای زيبای اين شاعر خوب را خوانده اند. در چند سال اخير از کيانوش شعر تازه ای منتشر نشده است و به اين دليل شايد بعضی از کودکان و نوجوانان امروز با نام او آشنايی نداشته باشند.

محــمود کيـانوش يکی از پيشاهنگان شعر کودک در ايران است. او که اکنون در خارج از کشور به سر می برد در سال 1368 به ايران آمد. شورای شعر انتشارات کانون پرورش فکری کودکان شعر می سرايند بيايد و از نزديک با آنها آشنا شود و از گذشته های دور برايشان صحبت کند. آقای کيانوش اين دعوت را پذيرفت و در پايان کتابهای شعر خود را برای تجديد چاپ به کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان سپرد.

ضمن تشکر از آقای کيانوش برای او آرزوی سلامت داريم و اميدواريم که باز هم برای کودکان و ملتش شعرهای خوبی بسرايد.

 

 

 

 

 

 

 

 

عُبيد زاکانی، شوخ طبعی آگاه:

عُبيد زاکانی شاعر و نويسنده ی طنزپرداز و شوخ طبع سده ی هشتم در قزوين زاده شد. لقب زاکانی را از آن جهت به وی داده اند که از خاندان زاکانيان، تيره ای از اعراب بنی خفاجه، بود که پس از مهاجرت به ايران در نواحی قزوين سکونت اختيار کرده بودند. عبيد با امرای آل اينجوی فارس پيوندی نزديک داشت و قصايد و قطعاتی در ستايش آنان در ديوان وی موجود است. بعدها هم که فارس به دست آل مظفر افتاد، عبيد به آنان علاقه نشان داد. وی به سال 772 هـ. . در گذشت.

ذوق و هنر عبيد در نکته يابی و انتقادهای ظريف اجتماعی جلوه می کند و در اغلب آثارش در قالب طنز و لطيفه های دل نشين آشکار می شود.

آثار و شيوه ی طنزپردازی عبيد- پيامدهای اخلاقی و اجتماعی حمله ی مغول در عصری که عبيد پرورده ی آن بود، به صورت فروپاشی نظام تمدّنی پيشين و دگرگونی معيارها و ارزش ها در طبقات گوناگون جامعه، از ديوانيان و قضات و اهل شريعت گرفته تا صوفيان و پيشه وران و کارگزاران حکومتی ظاهر شده بود. او مردی بيدار و آگاه بود که اوضاع زمانه را ابداً نمی پسنديد و از آن خاطری آزرده داشت.

سخنان طنزآميز عبيد، اغلب خنده آور و گاهی رکيک است اما در پس آن پيامی اصلاح جويانه و خيرخواهانه نهفته است که از چشم روشن بينان پنهان نمی ماند.

آثار عبيد به نظم و نثر باقی مانده است. اشعار او به دو بخش کلّی جدّی و طنزآميز تقسيم می شود. اشعار جدّی او که به صورت ديوانی فراهم آمده، شامل قصايد، غزل ها، ترجيعات، قطعات، رباعيات و مثنوی عشاق نامه است که بر روی هم به سه هزار بيت می رسد. اين اشعار نسبت به آثار پيشينيان چيز تازه ای ندارد و برای او امتيازی ادبی به بار نمی آورد.

چهره ی ادبی ممتاز عبيد را بايد در آثار طنرآميز او ديد. اين آثار هم به نظم است هم به نثر. از ميان آثار منظوم منسوب به عبيد، موش و گربه اهمّيّت خاصّی دارد. اين منظومه حکايتی تمثيلی است که عبيد در آن وضع جامعه و دو طبقه ی حاکمان و قاضيان را مورد انتقاد قرار می دهد. چه بسا مقصود اصلی وی بيان حال ابواسحاق اينجو بوده باشد در برابر امير مبارزالدّين محمّد، فرمانروای کرمان؛ بنابراين تفسير، بايد موش و گربه را اثری کاملاً سياسی دانست.

آثر طنز آميز منثور عبيد که مهارت او را در ترسيم اوضاع نابه سامان اخلاقی و فرهنگی بيش تر نشان می دهد، به ترتيب اهمّيّت عبارت اند از:

اخلاق الاشراف، صد پند، رساله ی دلگشا، رساله ی تعريفات.

عبيد زاکانی در اين رساله های کوتاه، ظهور نيرومندترين و خلّاق ترين منتقد اجتماعی را در ادبيّات انتقادی فارسی بشارت داده است. در نوشته ها و سروده های عبيد، زبان طنز بی پرواست؛ چندان که بيش تر آن ها را نمی توان در همه جا نقل کرد ولی شايد بتوان گفت که اين تندی و پُر رنگی واکنشی در برابر شدّت فساد و تباهی های روزگار شاعر است. در حقيقت، ميزان فساد اخلاق در آن زمان به حــدّی بالا بود که جز با همين زبان تلخ و گزنده و عريان نمی شد آن را بيان و در آن چاره جويی کرد.

عبيد برای پرداختن هزليّات خود، به سعدی و سوزنی (شاعر هزل گوی سده ی ششم) نظر داشته و به خصوص اشعار طنزآميز خود را غالباً بر وزن و قافيه ی شعرهای معروف پيش از خود سروده است. پس از او هم شاعران ديگر از اين شيوه تقليد کرده اند امّا گويی هيچ کس نتوانسته است در مقام طنز و انتقاد اجتماعی با اين کيفيت هنری به پای عبيد برسد. در نتيجه، موقعيت او در ادب انتقادی فارسی تا امروز شاخص و ممتاز باقی مانده است.

جامی، شيخ جام:

عبدالرحمان جامی يگانه شاعر عارف و صوفی سوخته دل عصر حافظ نيست؛ زيرا گذشته از آن که خود حافظ تا حدّ زيادی به تصوّف انتساب دارد و در شعر خواجو و عراقی هم معانی عرفانی درج شده است، صوفيان بنام و پاک باخته ای نظير شاه نعمت الله ولی کرمانی در اين دوره ميان شعر و عرفان پيوندی استوار برقرار کرده اند امّا تصوّفی که جامی بدان منسوب است، البّته رنگ و بو و جلوه و جمال بيش تـری پيـدا کرده و او را بيش تر به عنوان عارفی که گه گاه و از سر تفنّن شعر می گفته، شناسانده است. عبدالرّحمان که بعدها به نورالدّين هم ملقّب گرديد و تخلّص جامی را برای خود برگزيد، به سال 817 در ناحيه ی خرجرد جام ديده به جهان گشود. در کودکی به همراه پدر به هرات رفت و چندی در مدرسه ی نظاميّه ی آن جا اقامت گزيد. هرات در آن سال ها پايتخت هنر و ذوق و ادب ايران و يکی از شهرهای فرهنگی آبادان و پر رفت و آمد آن سامان بود. سلطان حسين بايقرا و وزير دانشمندش، امير عليشيرنوايی، در آن شهر مشوّق و حامی هنرمندان و صاحبان ذوق بودند. جامی فنون ادب و دانش های شرعی و دينی را در آن شهر فراگرفت و پس از آن به حکمت روی آورد. از در شصت سالگی به قصد زيارت خانه ی خدا از خراسان بيرون آمد. مدّتی در بغداد ماند و از آن جا به کربلا و نجف رفت و چندی نيز در حلب و دمشق ماند. او در اين سفر، با پيشنهادهای زيادی از جانب شاهان برای اقامت و ملازمت درگاه روبه رو شد اما هيچ يک از آن ها را نپذيرفت و سرانجام به هرات بازگشت. در اين سال ها جامی ديگر به چنان شکوه و مرتبه ای معنوی دست يافته بود که سلطان حسين و امير عليشير به دوستی با او افتخار می کردند. او با همه ی شکوه و حشمتی که داشت، هرگز درصدد ستايش و مدح قدرتمندان برنيامد و همين بلندی طبع و بی نيازی بر حرمت او می افزود. نورالدّين عبدالرّحمان جامی سرانجام در محرّم سال 898 در هرات درگذشت.

بهار، شاعر آزادی:

محمّد تقی بهار از خراسان برخاسته بود امّا نسيم آزادی که پس از امضای فرمان مشروطيت در ايران وزيدن گرفت، او را به تهران کشانيد تا بتواند از مهم ترين دستاورد نهضت که خون بهای شهيدان وطن بود، از نزديک پاسداری کند.

محمّد تقی به سال 1304 هـ . ق. در مشهد به دنيا آمد. دوران کودکی و نوجوانی اش در جوار مرقد امام هشتم (ع) و خدمت به آستان قدس رضوی گذشت. پدرش، محمّد کاظم صبوری، ملک الشّعرای آستان قدس رضوی بود و پس از مرگ او به فرمان مظفر الدين شاه عنوان ملک الشّعرايی به محمد تقی واگذار شد. محمد تقی در دامان پدر شعر و فنون ادب را آموخت و از محضر اديب نيشابوری نيز بهره ها برد و به تکميل معلومات خود در دو قلمرو عربی و فارسی توفيق يافت. در همان سال های نوجوانی که هنوز سايه ی پدر بر سر داشت، به محافل آزادی خواهی خراسان راه يافت و از نزديک با سياست و مسائل روز مأنوس گشت و انديشه ها و اشعار آزادی خواهانه ی خود را از طريق روزنامه های محلی خراسان انتشار داد.

در دوران استبداد صغير روزنامه ی خراسان و پس از آن، از سال 1328 به بعد روزنامه ی نوبهار را در مشهد منتشر کرد که به دليل داشتن خطّ مشی ضدّ روسی پس از يک سال توقيف شد اما بهار از پای ننشست و به جای آن، تازه بهار را تأسيس کرد که آن هم ديری نپاييد و توقيف شد و وی در حالی که هنوز کم تر از سی سال داشت، به تهران تبعيد گرديد.

يک سال بعد، مرم خراسان بهار را به نمايندگی مجلس برگزيدند. او در مجلس و ديگر محافل سياسی برای آزادی، عدالت اجتماعی و تجدّد شور و اشتياق نشان می داد. حرفه ی روزنامه نگاری بهار را با افکار جديد و حوادث آن روزگار آشنا کرده و استعداد شاعری او را راه های تازه ای هدايت کرده بود.

بهار در تهران مجله ی دانشکده را تأسيس کرد که ارگان انجمنی ادبی با همين نام بود. زندان و تبعيد که در دوره ی بعد صدای او را مثل بسياری از آزادی خواهان ديگر خاموش کرد، نتوانست وی را از تحقيق و مطالعه دور کند. بهار در سال های بعد از کودتای 1299 ش. يک چند برای تدريس و تأليف فرصت يافت. در همين سال ها زبان پهلوی را آموخت و در کتب نظم و نثر فارسی به تأمل پرداخت. پس از تأسيس دانشگاه تهران، در دانشکده ی ادبيّات به تدريس مشغول شد. او بعد از شهريور 1320 که زمينه تا حدودی برای فعّاليّت های سياسی آماده شده بود، پس از سال ها خاموشی دوباره قلم برگرفت و به سياست و روزنامه نويسی روی آورد و با آن که شور و شوق و روحيه ی سابق را نداشت، در ستايش آزادی و مبارزه با جهل و فساد قلم زد تا اين که سرانجام، در ارديبهشت ماه سال 1330 بيماری وی را از پای درآورد؛ در حالی که در ستايش صلح و آزادی هنوز نغمه ها بر لب داشت.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نيما شاعر افسانه را بهتر بشناسيم:

علی اسفندياری فرزند ابراهيم خان، مردی آتش مزاج و دلاور از دودمانی کهن که با گلّه داری و کشاورزی روزگار می گذراند، به سال 1276 در اين دهکده پا به عرصه ی وجود گذاشت. کودکی او در دامان طبيعت و در ميان شبانان گذشت. با آرامش کوهستان اُنس گرفت و از زندگی پرماجرا و دنيای شبانان و کشاورزان تجربه ها آموخت و روح او با رمندگی طبيعت و جهان دَد و دام پيوند خورد. او خواندن و نوشتن را به شيوه ی سنتی روستا نزد ملای ده آموخت.

در آغاز نوجوانی با خانواده ی خود به تهران رفت و پس از گذراندن دوران دبستان برای آموختن زبان فرانسه وارد مدرسه ی سن لويی شد. سال های آغازين تحصيل او با سرکشی و نافرمانی گذشت اما تشويق و دل سوزی معلمی مهربان به نام نظام وفا طبع سرکشی او را رام کرد و در خط شاعری انداخت. آن سال ها جنگ جهان گير اوّل در جريان بود و علی اسفندياری که بعدها نام نيما يوشيج را برای خود برگزيد- اخبار جنگ را به زبان فرانسه می خواند و هم زمان به فراگيری دروس حوزه و زبان عربی مشغول بود.

در آغاز نوجوانی به سبک پيشينيان و به ويژه سبک خراسانی شعر می ساخت امّا نه اين گونه شاعری و نه حــتی نشـست و برخاست با شاعران رسمی و سنّت گرا هيچ کدام تشنگی طبع او را سيراب نمی کرد. در سنّ 23 سالگی منظومه ی قصه ی رنگ پريده را سرود که تمرينی واقعی بيش نبود. قطعه ای شب که دو سال بعد يعنی در 25 سالگی- از طبع نيما تراويد، آغاز مرحله ای جدی تر محسوب می شد و به دليل سوز و شوری که داشت، پس از نشر در نوبهار بر سر زبان ها افتاد.

در سال 1301 ش. شعر افسانه را سرود. انتشار افسانه خشم اديبان و انتقاد و اعتراض آن ها را برانگيخت اما نيما به قول خودش- هيچ گاه از اين عيب جويی ها و خرده گيری ها دل تنگ نشد و با اطمينان بر سر عقيده ی خويش ايستاد. کار او بر خلاف رفقای ديگرش در هم شکستن و فرو ريختن نبود.

از ميان قطعات تمثيلی و طنز آلود او می توان از بز ملاحسن مسئله گو، پرنده ی منزوی، خروس و بوقلمون، عمو رجب و ميرداماد ياد کرد.

درشب تيره ديوانه ای کاو

دل به رنگی گريزان سپرده

در دره ی سرد و خلوت نشسته

همچو ساقه ی گياهی فسرده

می کند داستانی غم آور

ای دل من، دل من دل من

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پروين اعتصامی:

پروين فرزند يوسف اعتصام الملک آشتيانی به سال 1285 ش. در تبريز متولد شد. فارسی و عربی را در دامن خانواده آموخت؛ زيرا هم پدر او مردی فاضل و دانشمند بود و هم از درس آموزگاران خصوصی می توانست بهره ببرد.

پروين به پيشنهاد پدرش برای آموختن زبان انگليسی وارد کالج آمريکايی تهران شد و پس از آن در سفرهای داخل و خارج همراه پدر بود. از همان آغاز به شعر و ادب علاقه نشان داد. سرودن شعر را از هشت سالگی آغاز کرد و نخستين شعرهايش را در مجله ی بهار که پدرش منتشر می کرد- به چاپ رسانيد و مورد تشويق اهل ادب قرار گرفت. از عوامل ديگری که موجب تقويت ذوق و پرورش استعداد شعری پروين شد، رفت و آمد او به محافل ادبی آن روزگار بود که پدرش با آن ها سر و کار داشت. در يکی از همين محفل ها، ملک الشعرای بهار که بعدها بر ديوان او مقدمه نوشت، به استعدادش پی برد و او را تشويق کرد.

پدر پروين قطعاتی دلکش و زيبا را از کتب خارجی به فارسی برمی گرداند و دختر خردسالش را به نظم آن ها تشويق می کرد. همين کار بر علاقه ی پروين به شعر و ادب افزود و سرانجام او را به جدّ به عرصه ی شعر و شاعری رهنمون شد.

يگانه اثر مانده از پروين، ديوان اوست که بارها چاپ شده است. قصايد پروين پر نکته و نغز است؛ اين قصايد هر چند به پيروی از شيوه ی ناصر خسرو سروده شده اند، امّا روانی و سادگی اسلوب سعدی هم در آن ها نمايان است. به اين ترتيب، در اشعار پروين دو شيوه ی خراسانی و عراقی به گونه ای تلفيق شده و شيوه ای تازه و مستقل را پديد آورده است.

پروين در قطـعات خــود به سنايی و انوری توجّه داشته اما درحدّ تقليد صرف باقی نمانده است. بيش تـر قطـعات او به صورت مکالمه و گفت و گوست؛ همان که در اصطلاح ادبی مناظره خوانده می شود.

در شعر وی دو طرف مناظره گاه دو آدميزادند؛ مانند دزد و قاضی، مست و هشيار يا دو جانور همچون گربه و شير، مور و مار، گرگ و سگ، يا دو شیء مثل سير و پياز، کرباس و الماس، گوهر و سنگ، گل و شبنم. مناظره های او حالت تمثيلی و گاهی علاوه بر اين، صورت انسان نمايی (تشخيص) و شعور يافتن غير ذی شعور پيدا می کند.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

موضوع تحقيق:

زندگی نامه ی شعرا

 

دبير مربوطه:

سرکار خانم رابط اسحاقی

 

تهيه کنندگان:

زهرا عبيدی- تهمينه مجيدی- فائزه حسينی راد

 

شاهنامه ی فردوسی:

شاهنامه ی فردوسی، شاهکار آثار حماسی ملّی ايران و يکی از عالی ترين نمونه های شعر ساده و روان به سبک خراسانی است. نظم اين اثر بزرگ در سال 365 يا 370 هجری شروع می شود و پس از سی يا سی و پنج سال يعنی به سال 400 يا اندکی بعد از آن به پايان می رسد.

موضوع اين شاهکار جاودان، تاريخ ايران قديم از آغاز تمدن نژاد ايرانی تا انقراض حکومت ساسانيان به دست مسلمانان است و بر روی هم به سه دوره ی اساطيری، پهلوانی و تاريخی تقسيم می شود.

دوره ی اساطيری از عهد کيومرث تا ظهور فريدون ادامه دارد. در اين عهد از پادشاهانی مانند کيومرث، هوشنگ، تهمورث و جمشيد سخن به ميان می آيد. تمدن ايرانی در اين زمان تکوين می يابد. کشف آتش، جدا کردن آهن از سنگ، و رشتن و بافتن و کشاورزی کردن و امثال آن در اين دوره صورت می گيرد. در اين عهد جنگ ها غالباً جنگ های داخلی است و جنگ با ديوان بعضی احتمال داده اند که منظـور از ديـوان، بوميـان فلات ايران بوده اند که با آريايی های مهاجم همواره تا مدتی جنگ و ستيز داشته اند- و منکوب کردن آن ها بزرگ ترين مشکل عصر بوده است. در پايان اين عهد، ضحاک دشمن پاکی و سمبول بدی به حکومت می نشيند، اما سرانجام پس از هزار سال، فريدون به ياری کاوه ی آهنگر و حمايت مردم، او را از ميان می برد و دوره ی جديد آغاز می شود.

دوره ی پهلوانی يا حماسی از پادشاهی فريدون شروع می شود. ايرج، منوچهر، نوذر، زاب و گرشاسب به ترتيب به پادشاهی می نشينند. جنگ های ميان توران و ايران آغاز می شود.

دوره ی تاريخی با ظهور بهمن آغاز می شود، و پس از بهمن، همای و سپس داراب و دارا پسر داراب به پادشاهی می نشينند. در اين زمان اسکندر مقدونی به ايران حمله می کند و دارا را که همان داريوش سوم است می کشد و به پادشاهی می نشيند.

دکتر غلامحسين يوسفی:

پژوهشگر، نويسنده و استاد برجسته ی دانشگاه، دکتر غلامحسين يوسفی در سال 1306 شمسی در مشهد ولادت يافت. او با نثری روان، پخته، جذاب و عميق آثاری بزرگ از جمله «ديداری با اهل قلم»، «برگ هايی در آغوش باد»، «چشمه ی روشن»، «تصحيح بوستان و گلستان سعدی»، «کاغذ رز»، بحثی در شرح احوال و روزگار شعرا و ترجمه هايی چون «شيوه های نقد ادبی» از ديويد ديچط و «داستان من و شعر» از نزار قبانی را رقم زد.

دو کتاب ارزشمند «ديداری با اهل قلم» و «چشـمه ی روشن» گواه ديد روشن، نقّادانه، منصفانه و احاطه ی علمی دکتر يوسفی است. اين نويسنده ی بزرگ در چهاردهم آذر ماه 1369 در تهران درگذشت و در کنار مرادش حضرت رضا (ع) به خاک سپرده شد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ابوعلی سينا دانشمند بزرگ ايران:

            در حدود هزار سال پيش، در يکی از شهرهای ايران پسری به دنيا آمد. مادرش نام او را حسين گذاشت.

            حسين از پنج سالگی شروع به درس خواندن کرد. او با علاقه ی بسيار درس خواند و به سرعت پيشرفت کرد. کتاب را بيش از هر چيز دوست داشت و به تدريج برای خود کتاب خانه ی کوچکی درست کرد. هر جا کتاب تازه ای می ديد می خريد، آن را با دقّت می خواند و در کتاب خانه اش نگاه می داشت. حسين در 18 سالگی طبيب ماهر و مشهوری شد که به معالجه ی بيماران می پرداخت. در اين موقع، به او ابوعلی سينا می گفتند. هر کس که بيماری سختی داشت، پيش او می رفت و ابوعلی سينا او را درمان می کرد. ابوعلی سينا بسيار مهربان بود و بيماران محتاج را به رايگان معالجه می کرد.

            ابوعلی سينا، که به او «ابن سينا» هم می گويند، نتيجه ی تجربه ها و مطالعه های خود را در کتاب های بسياری نوشته است. کتاب های اين دانشمند ايرانی به زبان های گوناگون ترجمه شده است. هنوز هم، در دانـشگاه های بزرگ جـهان، دانـشجويان و دانشـمندان کتاب های ابـن سـينا را مطالعه می کنند. يکی از کتاب های معروف ابن سينا قانون است که در علم طب نوشته شده است.

            ابن سينا، طبيب و دانشــمند بزرگ ايران، در 58 سالـگی درگـذشت. آرامـگاه او در شهر همدان است.

 

 

 

 

قابوس نامه:

            قـابوس نامـه از آثار مـهم منثـور اواخر قـرن پنجم و از بهترين نمونه های نثر مرسل به شمار می رود. نويسنده ی اين کتاب امير عنصرالمعالی کيکاوس بن اسکندربن قابوس وشمگير، از امرا و شاهزادگان خاندان زياری است که در قسمتی از طبرستان و گرگان امارت گونه ای داشته است. عنصرالمعالی ظاهراً در سال 475 دست به تدوين کتابی به فارسی برای پسرش گيلانشاه می زند و گويا قصدش آن بوده است که فرزند را از علوم و فنون و آداب و عادات مختلف که در آن زمان وجود داشته و دانستن آن ها را برای فرزند لازم می دانسته است آگاه سازد.

            نام اصلی کتاب «نصيحت نامه» است و قابوس نامه اسمی است که بعداً به به مناسبت شهرت جدش قابوس بن وشمگير بر روی آن کتاب گذاشته اند. عنصرالمعالی خود در آغاز کتاب سبب تأليف آن را صراحتاً بيان می دارد و می نويسد: «چنين گويد جمع کننده ی اين کتاب پندها، الامير عنصرالمعالی کيکاوس بن اسکندر بن قابوس بن وشمگيربن زيار، مولی اميرالمؤمنين با فرزند خويش گيلانشاه؛ بدان ای پسر، که من پير شدم و پيری و ضعيفی و بی نيرويی و بی توشی بر من چيره شد و منشور عزل زندگانی از موی خويش در دايره ی گذشتگان يافتم چنان ديدم که پيش از آنکه نامه ی عزل به من رسد، نامه ای ديگر اندر نکوهش روزگار و سازش کار بيش از بهرگی جستن از نيک نامی ياد کنم به چشم عقل در سخن من می نگری و فزونی يابی و نيک نامی در دو جهان، و مبادا که دل تو از کار بستن بازماند که آن گه از من شرط پدری آمده باشد، اگر تو از رفتار من بهره ی نيکی نجويی جويندگان ديگر باشند که شنودن و کار بستن غنيمت دارند.»

 

 

بديع الزمان فروزانفر:

            استاد بديع الزمان فروزانفر، محقق، اديب و شاعر معاصر در سال 1376 شمسی در بشروی خراسان ديده به جهان گشود. وی در طی نيم قرن تلاش علمی و تدريس در مدارس و دانشگاه های مختلف، تأليفات و تحقيقاتی ارزنده داشت و شاگردانی بزرگ و پرارج پرورد. حافظه ی قوی وسعت آگاهی ها، دقّت علمی، احاطه بر اشعار فارسی و عربی از او چهره ای ممتاز ساخته بود.

            فروزانفر در نقد و تصحيح متون کم نظير و بی بديل بود. از مهم ترين آثار او مأخذ قصف و تمهيدات مثنوی احاديث مثنوی شرح مثنوی شريف، کليات شمس تبريزی يا ويوان کبير و فيه ما فيه مولانا جلال الدين را می توان نام برد.

            مجموعه اشعار وی نيز اخيراً به چاپ رسيده است. استاد فروزانفر در روز چهارشنبه 16 ارديبهشت 1349 در تهران درگذشت.

 

 

 

محمد غزالی:

            امام محمد غزالی در سال 450 هجری قمری در طوس به دنيا آمد. او در 20 سالگی از طوس به نيشابور رفت و در نزد امام الحرمين دروس «فقه، حکمت و فلسفه» را آموخت.

            وی در سال 505 هجری در 55 سالگی در گذشت.

            کتاب معروف او کيميای سعادت است.

 

نظامی گنجه ای:

            از استادان بزرگ و از ارکان شعر فارسی است. در قرن ششم هجری می زيسته و در مدفنش در گنجه تا اواسط عهد قاجاری بود. بعد از آن رو به ويرانی نهاد تا باز به وسيله ی دولت محلی آذربايجان شوروی شد.

            نظامی غير از ديوانی که عدد ابيات آن را بيست هزار بيت نوشته اند و اکنون مقداری از آن در دست است. پنج مثنوی مشهور به نام «پنج گنج» دارد که آن ها را عادتاً خمسه ی نظامی می گويند. مثنوی نخست مخزن الاسرار است که مشتمل بر حدود دو هزار و دويست و شصت بيت در بحر سريع که نخستين منظومه شاعر است و نظامی آن را اندکی پيش از چهل سالگی خود ساخت و از لمهات مثنوی های فارسی و مشتمل بر مواعظ و حکم است در بيست مقاله.

مثنوی دوم خسرو و شيرين است در شش هزار و پانصد بيت به بحر مزج مسدّس مقصور و محذوف و درباره ی داستان عشقبازی خسرو پرويز با شيرين ساخته است. اين داستان از جمله ی داستان های اواخر عهد ساسانی است که در شاهنامه ی فردوسی نيز آمده است. در اين داستان عشقبازی خسرو با شيرين کنيزک ارمنی- از عهد هرمز آغاز شده و همين کنيزک است که بعدها از زنان مشهور حرمسرای خسرو گرديد.

            اما در خسرو و شيرين نظامی شيرين شاهزاده ی ارمنی است گويا اين داستان پس از قرن چهارم تا دوره ی نظامی رسيده باشد. مثنوی سوم منظومه ی ليلی و مجنون است در چهار هزار و هفتصد بيت که در مدتی کمتر از چهار ماه سروده شده. داستان های قديم عرب بوده است که نظامی هنگام نظم در آن تصرفات بسيار کرده است.

            مثنوی چهارم بهرامنامه يا هفت پيکر يا هفت گنبد است که راجع است به داستان بهرام گور و از قصص معروف دوره ی ساسانی بوده است. در اين منظومه نخست نظامی شرحی از سرگذشت بهرام را در کودکی و جوانی تا رسيدن به پادشاهی و کارهای بنام او آورده آنگاه به داستان وی با هفت دختر از شاهان هفت اقليم اشاره کرده که برای هر يک گنبدی به رنگ خاص ساخته بود و هر روز از هفته مهمان يکی از آنان بوده و قصه ای از هر يک شنيده است. اين هفت داستان که نظامی از زبان هفت عروس حصاری آورده، حکايت های غريب و دلچسبی است.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

اينشتين (پدر فيزيک معاصر):

            اگرچه اينشتين در «اولم» به دنيا آمد، وقتی که يک سال از عمر او می گذشت والدينش به «مونيخ» نقل مکان کردند. چون مادرش نوازنده پيانو بود، اينشتين هم در کودکی علاقه زيادی به پيانو پيدا کرد و اين علاقه مندی به حدی بود که حتی به خاطر پيانو صرف شام و ناهار را فراموش می کرد.

            اينشتين در همان دوران طفوليت علاقه شديد به دانش پيدا کرد؛ به طوری که وقتی پدرش به او ساعتی که در آن قطب نما نصب شده بود داد، اينشتين ساعت را از ياد برد و از پدرش سؤالات زيادی درباره قطب نما نمود.

            اينشتين در رياضيات استعداد زيادی از خود نشان داد، ولی در ساير دروس متوسط و در زبان ضعيف بود. وقتی که از عمر او 16 سال می گذشت، خانواده اينشتين به ايتاليا نقل مکان نمود و از آنجا به سوئيس رفتند. در سوئيس اينشتين در کنکور شرکت کرد تا در دانشگاه زوريخ مشغول تحصيل گردد، ولی رفوزه شد. سال بعد مجدداً امتحان داد و قبول شد. به سال 1900 تحصيلات خود را به پايان رساند و يک شهروند سوئيسی شد. او می خواست معلم شود، ولی موفق نگرديد و در اداره ی اختراعات سوئيس به صورت يک منشی ساده مشغول کار گرديد.

            در همين ايام او با يک زن يوگوسلاوی موسوم به مليوا مارچ ازدواج کرد و از او دارای دو پسر شد، ولی طولی نکشيد که آن ها از هم جدا شدند و اينشتين با يکی از خويشان خود مجدداً ازدواج کرد. به سال 1921 اينشتين جايزه نوبل گرفت و اين به خاطر آن بود که در مسأله ای ثابت کرده بود روی فلزاتی چون پتاسيم، تونگستون و غيره، وقتی که نور بر آن ها بتابد از خود الکترون پخش می کند. او اين الکترون ها را «فوتو الکترون» خواند و اثرات آنها را اثر «فوتو الکتريک» معرفی کرد.

            يک رساله ديگر او مربوط به تئوری نسبيت بود که گفته می شود به قدری فهم و درک مطالب آن دشوار است که فقط 12 نفر توانسته اند آن را درک کنند. همچنين رساله ای درباره ماده و انرژی نوشت. بر طبق اين تئوری چنانچه يک توده ماده تبديل به انرژی شود، آن چنان انرژی به دست خواهد آمد که با هفت ميليون تن ديناميت منفجر شده برابر خواهد بود. نتيجه اين تئوری بمب اتم بود.

            به سال 1911 رساله نظريه کلی درباره نسبيت را به چاپ رساند و توضيح داد قوه جاذبه چگونه کار می کند. وقتی که هيتلر رفاه حکومت آلمان را به دست گرفت، اينشتين چون يهودی بود از آلمان به آمريکا مهاجرت و در دانشگاه پرينستون مشغول کار گرديد، سرانجام در 77 سالگی سخت بيمار شد و در بيمارستان پرينستون در خواب درگذشت.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

سعدی:

            سعدی، استاد سخن و يکه تاز عرصه ی نثر مسجع و شعر عاشقانه است. ظرافت بيان، استواری سخن، شيوايی و رسايی، سادگی و لطف کلام و عظمت و اعتدال از ويژگی های شعر و نثر اوست. غزل سعدی شيرين و شنيدنی، صميمی و تأثيرگذار است و ساخت و بافتی روان و دل نواز دارد. در غزلی که می خوانيم شاعر، آرزوی وصل محبوب و دل بريدن از هر چه غير دوست را بيان می کند.

            مقصد عارفان و عاشقان حقيقی نه رسيدن به بهشت است نه رهايی از دوزخ که آنان تنها شيفته و دل باخته ی اويند و بس.

                                                            در آرزوی تو باشم

    در آن نفس که بميرم، در آرزوی تو باشم                        بدان اميد دهم جـان کـه خاک کوی تو باشم

    به وقت صبح قيامت که سر زخاک برآرم             به گفت و گوی تو خيزم به جست و جوی تو باشم

    به مجمعی که درآيـند شـاهدان دو عـالم             نظـر به سـوی تو دارم غـلام روی تـو بـاشـم

    حـديث روضـه نگويم، گل بهـشت نبويم             جـمال حـور نجـويم، دوان به سـوی تـو باشم

    به خـوابگاه عـدم گـر هـزار سال بخسبم                        به خـواب عافيت آن گـه به بوی موی تو باشم

    مـی بهـشت ننوشـم زجام سـاقی رضوان                      مرا به باده چه حـاجت که مست بوی تو باشم

    هـزار باديه سهـل است با وجود تـو رفتن                      اگر خـلاف کنـم سعـديا به سـوی تـو بـاشـم

 

 

 

 

فردوسی

            استاد ابوالقاسم فردوسی شاعر بزرگ حماسه سرای ايران و يکی از گويندگان مشهور عالم و از ستارگان درخشان آسمان شعر و ادب پارسی و از مفاخر جاويدان ملّت ايران است.

            فردوسی از دهقانان صاحب مکنت قرن چهارم و اوايل قرن پنجم بوده که بر اثر نظم شاهنامه و گذراندن عمر در اين راه ثروت خود را از دست داده و در پيری تهی دست شده است. فردوسی به تاريخ نياکان خويش و افسانه ها و داستان های ايرانی آشنايی و به دانستن آن ها دلبستگی داشت، به همين سبب است که بدون هيچگونه انگيزه ی بيرونی و تنها به اراده و خواست درونی خود به اين کار بزرگ و شگفت آميز دست زد و تا زمانی که گرفتار تهی دست و پريشانی روزگاری نگشت يعنی مال و ثروت اجدادی را بر سر کار شاهنامه نگذاشت به دربار و شاهان و جوايز ايشان توجه نکرد.

            موضوع شاهنامه ی تاريخ ايران باستان از آغاز تمدن نژاد ايرانی تا برچيده شدن حکومت آن به دست عرب است. در شاهنامه سه دوره ی متفاوت می توان تشخيص داد:

            اول دوره ی اساطيری، دوم عهد پهلوانی از قيام کاوه تا قتل رستم و سوم دوران تاريخ.

            دوره ی اساطيری از عهد کيومرث تا ظهور فريدون و دوره ی پهلوانی از قيام کاوه تا قتل رستم. و دوره ی تاريخـی از اواخـر عـهد کـيان به بعد. اما اين بخش نيز آميختگی فراوان با افسانه ها و داستان های حماسی دارد.

            مأخذ فردوسی در نظم شاهنامه در درجه اول شاهنامه منثور ابومنصوريست و سپس داستان هائی که درباره ی رستم و خاندان گرشاسب وجود داشته و گويا جامع و راوی آن ها آزاد سرو نامی بوده است و ديگر پاره ای از داستان های پراکنده و نيز کتابی که در شرح حال داستان اسکندر در دسترس بوده است.

حميد سبزواری:

            حـميد سـبزواری (متولد 1304 سبزوار) از شـاعران انـقلاب اسلامی است. از جمله ی آثار او می توان به دو مجموعه شعر با نام های «سرود درد» و «سرود سپيده» اشاره کرد.

            شعر «بانگ جرس» از سروده های زيبای سبزواری است که در آن شاعر پيوند ميان انقلاب اسلامی ايران و مبارزات و پايداری مردم فلسطين را تصوير می کند و مخاطبان خود را به رويارويی با اشغالگران سرزمين فلسطين و نيرنگ دشمنان و جهاد با بيگانگان فرا می خواند.

 

کليله و دمنه:

            کليله و دمنه کتابی است مشتمل بر داستان هايی از زبان حيوانات که به دستور انوشيروان از هندوستان به ايران آوردند. اين کتاب در عهد ساسانيان از زبان سانسکريت به پهلوی نقل شد و بعدها عبداله بن مقفّع آن را از پهلوی به عربی ترجمه کرد.

            در نيمه ی قرن ششم هجری ابوالمعالی نصراله منشی کليله و دمنه را از عربی به فارسی برگرداند و اشعاری به فارسی و عربی در آن افزود. نثر شيوا و سخته ی اين کتاب به گونه ای است که می توان آن را از امّهات کتاب های ادبی فارسی و نمونه ی برجسته ی نثر فنّی به شمار آورد. از شخصيت های اصلی آن دو شغال به نام های کليله و دمنه است.

 

 

           

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 07 مهر 1393 ساعت: 18:22 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

تحقیق درباره سهراب سپهری و آثار او

بازديد: 329

 

تحقیق رایگان سایت فروشگاه علمی اسمان

تحقیق درباره سهراب سپهری و آثار او

مقدمه

سهراب سپهري در پانزدهم مهر ماه 1307 در شهرستان كاشان متولد شد. پس از پايان تحصيلات دوره ابتدائي و متوسطه به دانشسراي مقدماتي تهران رفت و در خرداد ماه 1324 دوره دو ساله اين دانشسرا را به پايان رساند . درسال 1325 به استخدام اداره آموزش و پرورش كاشان در آمد و در همين سال نخستين شعرش به نام « بيمار » د رماهنامه جهان نو منتشر شد .

در سال 1327 از آموزش و پرورش استعفا داد و در امتحانات ششم ادبي شركت و ديپلم ادبي گرفت و مهر ماه همان سال د ردانشكده هنرهاي زيباي دانشگاه تهران به تحصيل پرداخت و در همين سال در شركت نفت استخدام و پس از يكسال استعفا داد .

در سال 1330 نخستين مجموعه اشعارش را با نام « مرگ رنگ » چاپ و منتشر ساخت .

د رخرداد ماه سال 1332 دوره ليسانس دانشكده هنرهاي زيباي تهران دررشته نقاشي به پايان رساند و رتبه اول شد و به دريافت نشان درجه اول علمي نايل شد .

در همان سال به عنوان طراح در سازمان همكاري بهداشت تهران به كار پرداخت  .

د رسال 1322 چندين نمايشگاه از نقاشيهايش د رتهران برگزار كرد .

د رهمين سال دومين مجموعه شعرش را با نام « زندگي خواب ها » منتشر ساخت .

در سال 1333 در قسمت موزه هاي اداره كل هنرهاي زيبا به كار و تدريس در هنرستان هنرهاي زيبا پرداخت .

د رمرداد ماه 1336 به اروپا رفت و در مدرسه هنرهاي زيباي پاريس در رشته ليتوگرافي « چاپ سنگي » ثبت نام كرد .

د رفروردين ماه 1337 در نخستين بينيال نقاشي تهران شركت جست و در همان سال به مدت دو ماه از پاريس به ايتاليا رفت و در رم به مطالعه پرداخت و در خرداد ماه همين سال در بينيال ونيز شركت كرد .

در سال 1337 مجدداَ به ايران برگشت و كارش را در اداره كل اطلاعات وزارت كشاورزي آغاز كرد .

در فروردين ماه 1339 در بينيال دوم تهران شركت و موفق به دريافت جايزه اول هنرهاي زبيا شد .

در سال 1339 براي يادگيري فنون حاكي روي چوپ به توكيو سفر كرد .

در سال 1340 در بازگشت از ژاپن به هندوستان رفت .

و در ارديبهشت ماه همين سال نمايشگاه انفرادي خود را در تالار عباسي تهران برگزار كرد .

د

ر سال 1340 سومين مجموعه شعرش را با نام « آوار آفتاب » منتشر ساخت . ود رمهر ماه همان سال به تدريس در هنركده هنرهاي تزئيني تهران پرداخت و چهارمين مجموعه شعرش را با نام « شرق اندوه » منتشر كرد .

دراسفند ماه 1340 براي هميشه از مشاغل دولتي استعفا دا د.

در خرداد ماه 1341 به برگزاري نمايشگاه انفرادي از تابلوهايش د رتالار فرهنگ تهران اقدام كرد و دي ماه همين سال دومين نمايشگاه انفراديش را برگزار نمود .

در سال 1342 د رنمايشگاه گروهي گالري گيل شركت كرد و در تيرماه همين سال نمايشگاهي انفرادي از تابلوهايش در استوديو فيلم گلستان برگزار نمود .

درسال 1342 در بينيال سان پاولو برزيل شركت كرد و نيز دو نمايشگاه يكي گروهي و يكي انفرادي درتهران برگزار نمود .

د رسال 1343 براي ديداري ا زهندوستان به اين سرزمين سفر كرد و از آنجا به پاكستان و افغانستان رفت و باديدني هاي مختلف اين كشور ها آشنا شد .

در سال 1344 در يك نمايشگاه گروهي در گالري بور گز تهران شركت كرد و سپس در همين گالري به برگزاري نمايشگاهي انفرادي از آثارش اقدام نمود .

د رآبان 1344 شعر بلند « صداي پاي آب » را در فصلنامه آرش منتشر ساخت و سفري به اروپا ( به مونيخ و لندن ) نمود .

در سال 1345 مجدداً براي ديداري از كشورهاي فرانسه ، اسپانيا ، هلند ، ايتاليا و اتريش به اروپا سفر كرد .

د ربهمن ماه 1346 يك نمايشگاه انفرادي درگالري سيحون برگزار نمود ، و مجموعه اشعارجديدش را با نام « حجم سبز » منتشر ساخت .

در سال 1347 در نمايشگاه گروهي گالري مس شركت كرد و نيز درنمايشگاه فستيوال روايان فرانسه شركت نمود ودر دو نمايشگاه ديگر درايران تابلوهايش را به نمايش گذاشت .

در سال 1349 به آمريكا سفر كرد و پس از هفت ماه اقامت در اين كشور و شركت در نمايشگاه گروهي در بريج همپتن به ايران برگشت .

درسال 1350 براي برگزاري نمايشگاهي انفرادي از آثارش درگالري بنسون نيويورك به آمريكا سفر كرد و همان سال د رگالري ليتو ، تهران نمايشگاهي انفرادي برگزار نمود.

در سال 1351 يك نمايشگاه انفرادي درگالري سيروس پاريس برگزار و بعداً آثارش را براي نمايش به گالري سيحون تهران منتقل كرد .

درسال 1352 نمايشگاهي انفرادي د رگالري سيحون تهران برگزار نمود ونيز سفري به پاريس كرد و در كوي بين المللي هنرها اقامت كرد .

درسال 1354 يك نمايگاه انفرادي د رگالري سيحون برگزار كرد .

درخرداد ماه 1355 د رنمايشگاه هنر معاصر ايران در « بازار هنر » بال سويس شركت نمود.

درخرداد ماه 1356 مجموعه اشعار « هشت كتاب »شامل مجموعه اشعار منتشر شده ( كتابهاي پيشين ) و نيز شعرهاي جديدش با نام « ماهيچ ، ما نگاه » منتشر ساخت .

درسال 1357 نمايشگاهي انفرادي د رگالري سيحون برگزار نمود .

دردي ماه 1358 براي درمان بيماري سرطان خونش به انگلستان سفر كرد ودر اسفند ماه همين سال به ايران برگشت .

و در اول ارديبهشت ماه 1359 در بيمارستان پارس تهران در گذشت و پيكر عزيزش را در صحن امامزاده سلطان علي در قريه مشهد اردهال كاشان دفن كردند .

 

نقد منظومه مسافر سهراب سپهری :

منظومه « مسافر » كه در سال 1345 منتشر شده از نظر تاريخ سرايش با فاصله دو سال از « صداي پاي آب » سروده شده و از نظر انتشار با يك سال فاصله با آن منتشر شده و در حقيقت دنبال همان شعر است . ولي اگر در « صداي پاي آب » شاعر مستقيماً از خود و سفر ها و تجربه هايش سخن مي گويد . درمنظومه « سپهري » به هيات راوي ظاهر شده و شعر را با شرح سفر شخص ثالثي كه در حقيقت خود اوست ، آغاز و در آن ديده ها ، شنيده ها و تجربه هايش را به تصوير مي كشد . اما پس از شرح مختصري از رسيدن مسافر از راه و گفتگو هايش با ميزبان ، مجدداً‌ به اول شخص برمي گردد و خود راوي بقيه داستان و سرگذشت شعر مي شود ، اما در هيات مسافر .

اين منظومه ار سه بند تشكيل شده و جمعاً در 379 مصراع يا خط سرودهشده وتقريباً از نظر بلندي به اندازه منظومه « صداي پاي آب »است . دربند اول شاعر ، پس از توصيف زمان و مكان ميزبان ، خبر از رسيدن مسافري مي دهد كه به زودي معلوم مي شود ، يك مسافر حرفه اي است و قصد اقامت ندارد و به زودي باز عازم سفر خواهد شد . سفري كه از دير باز آغاز شده و هنوز ادامه دارد .

زمان غروب است و مسافر كه تازه از رسيده از دلتنگي ها و وضع سفر مي گويد . گفتگو بين مسافر و ميزبان ادامه دارد ، تا شب فرا مي رسد و ميزبان مسافر را به حال خود مي گذارد و رهايش مي كند تا در تنهايي و در خلوت به مرور خود و خاطرات وانديشه هايش بند 103 خط شعر را در برمي گيرد . سپس مرد با خود مي انديشد و از ديده ها و شنيده ها و سفرها و تجربه هايش مي گويد :  شرح سفري بلند كه از مكاني مملوس و آشنا شروع مي شود : سفر از هبوط آدم آغاز ودر « بابل » و بين النهرين ادامه مي يابد و به عصر حمورابي مي رود و با بودا ملاقات مي كند و براي دختران « بنارس » ودركنار جاده « سرنات » سخن از « گوشواره » عرفان نشان تبت مي گويد و بعه ياد فلسطين و « طور » مي افتد. . به ياد وقايع تاريخي ، هجوم مغولان و جاده ادويه و در ساحل « جمنا » مي نشيند و از  « تاج محل » ديدن مي كند و سرانجام كنار « تال » آرام مي گيرد و سرگرم زمزمه با خويش مي شود . اين بند كه بلند ترين قسمت شعر  است جمعاً 208 خط از منظومه را به خود اختصاص داده است . سپس مسافر به خود مي آيد و به ياد سفر و هدفش ، و اين كه مسافر است و بايد سفر كند و بايد از اين لحظه ها عبور كند مي افتد و بند سوم شعر با عبات « عبور بايد كرد و هم نورد افق هاي دور بايد شد . » آغاز مي شود و تا پايان شعر اد امه دارد . اين بند يا بند پاياني كوتاهتر از دو بند پيشين است و تنها 68 خط از شعر را به خود اختصاص داده است .

گر چه منظومه « مسافر » از خيلي جهات شبيه منظومه پيشين سپهري يعني « صداي پاي آب » است ولي تفاوت آن با « صداي پاي آب » در زبان محكم ، ساختار ذهني ، اشارات تاريخي وتصاوير شاعرانه ناب و مفاهيم دقيقي است كه براي درك درست آن بايد شعر را بادقت وبا تامل بيشتر خواند و در خط خط آن توقف كرد و با اشارات تاريخي اش توجه كرد .

افزون بر آن سپهري دراين منظومه بيش از پيش مكنونات ذهني ودنياي تخيلي و تصوراتش از جهان و مذهب وعرفان را با مخاطب در ميان مي گارد . نام منظومه اشاره دقيقي است به مكتب فكري شاعر كه دقيقاً‌ترجمه « سالك » عربي است و رد عرفان جايگاه خاصي دارد . ولي در عرفان سپهري ، كه عرفاني است خود ساخته و تركبي است از كليه مكاتب عرفاني شرقي ، عارف يا سالك براي رسيدن به حقيقت و حصول به مرحله امن و وصول به حق ، نياري به پير و مراد ندارد و سلوكش نه ذهني واز طريق تذهيب نفس و تزكيه روح بلكه تنها از طريق سير و سفر عيني و آميزش با ذات طبيعت و دريافت حس طبيعي حيات وراز جادويي زندگي طبيعي و ارتباط آن با خالق وحقيقت هستي صورت مي گيرد . درواقع سلوك سپهري سلوكي علمي است و از رهگذر دانش و تجربه است كه به راز هستي و حق و حقيقت مي رسد . به همين دليل سفر درمكتب سپهري نقش ويژه اي دارد . اين سفر در « صداي پاي آب » از كودكي آغاز و در جواني سالك متوقف مي شود . ولي در منظومه « سفر » اين سلوك و سير طبيعي با گستره بيشتري  جريان دارد و از آغاز بشريت و هبوط آدم به عالم خاكي شروع ، و تا زمان شاعر ، از خاور ميانه تا هند ادامه دارد . شايد با چنين برداشتي است كه منظومه « سفر » از بين راه آغاز مي شود . مسافري كه در حال سفر است از راه مي رسد . اين مسافر كسي نيست كه سفرش را از جايي آغاز كرده و اينك به زادگاهش برگشته باشد . يعني سفرش آنچنان كه بي آغاز است ، بي پايان نيز هست . « مسافر » سمبل انسان است درجهان خاكي كه از بدو خلقت ، و آغاز تولد تا پايان حيات و تا پايان جهان ادامه دارد .  به همين دليل مسافر سپهري ، درجايي توقف كامل نمي كند . او مردي است در سفر كه به همه جا مي رود و گاه تنها براي استراحتي كوتاه در جايي اطراق مي كند و باز به سفرش ادامه مي دهد . همان گونه كه در منظومه « مسافر » مرد مسافر پس از بازگويي سرگذشت سفر و ديده ها و تجربه هايش ، مجدداً به ياد سفر مي افتد ، و به ياد اين كه « عبور بايد كرد » سفري كه تا مرگ و تا پيوستن به نيستي و تا « حضور هيچ ملايم » ادامه خواهد داشت .

زبان سپهري دراين شعر ، زباني محكم و بي پيرايه است كه با لحني غنايي شروع و گاه به زبان حماسي نزديك مي شود :

« دو غروب ، ميان حضور خسته اشياء

نگاه منتظري حجم وقت را مي ديد .

و روي ميز ، هياهوي چند ميوه نوبر

به سمت مبهم ادراك مرگ جاري بود .

و بوي باغچه را ، باد روي فرش فراغت

نثار حاشيه صاف زندگي مي كرد .

و مثل بادبزن ، ذهن ، سطح روشن گل را

گرفته بود به دست

و باد مي زد خود را . »

دراين شعر تصوير پردازي سپهري به اوج مي رسد ، و تصوير اساسي ترين ركن اين منظومه است : تصاويري زيبا و دلنشين چون :

« مسافر از اتوبوس

پياده شد :

چه آسمان تميزي !

وامتداد خيابان غربت او را برد .»

يا :

« صداي پاي تو آمد و خيال كردم باد

عبور مي كند كه از روي پرده هاي قديمي .»

و يا ؛

« ولي هنوز قدم گيج انشعاب بهار است

 و بوي چيدن از دست ياد مي آيد

و حس لامسه پشت غبار حالت نارنج

به حال بيهوشي است .»

همينطور شعر پر است از اشارات ظريف تاريخي كه براي درك برخي از آنها بايد اطلاعات تاريخي خوبي ، بويژه از تاريخ اديان ، داشت ، مثل :

« كجاست سمت حيات

من از كدام طرف مي رسم به يك هد هد .»

كه اشاره ظريفي است به داستان منطق الطير عطار نيشابوري و هدهدي كه رهبري مرغان را براي رسيدن به قاف و سيمرغ به عهده دارد . و يا :

« و در كرانه هامون هنوز مي شنوي ؛

بدي تمام زمين را فرا گرفت

هزار سال گذشت

صداي آب تني كردني به گوش نيامد

و عكس پيكر دوشيزه اي در آب نيفتاد .»

كه اشاره است به روايت زرتشتي درباره وجود نطفه زرتشت در درياچه هامون ، كه هزار يا ده هزار سال پس  از درگذشت زرتشت ، هنگام آب تني دختران باكره درهامون ، از نطفه زرتشت آبستن شده و بدينوسيله در هر هزاره يكي از دختران به يكي از پسران زرتشت يا سه سوشيانت آبستن شده و سوشيانت يا موعودهاي زرتشتي متولد شده ، و جهان را از بدي و پليدي رهايي خواهند بخشيد .

همچنين براي درك رابطه زمين هاي استوايي ؛ « بانيان »‌ ، « آفتاب » در تصوير زير :

« سفر مرا به زمين هاي استوايي برد

و زير سايه آن « بانيان » سبز تنومند

چه خوب يادم هست

عبارتي كه به ييلاق ذهن وارد شد :

وسيع باش ، و تنها و سر به زير و سخت .

من از مصاحبت آفتاب مي آيم

كجاست سايه .»

بايد مخاطب اين شعر از سرگذشت بودا . اشراق وي در زير درخت انجير يا بانيان باخبر باشد و نيز با اين سرود وي باشد :

« چون اين را بيني چونان كرگدن تنها سفر كن .»

و همين طور رابطه آفتاب و سايه را در دو خط آخر اين تصوير بهتر درك كند ؛ كه آفتاب يا روشني و روشنايي اشاره به مفهوم نام بودا ( روشن ) و سايه اشاره به سايه درخت انجير و در نهايت اشاره به اشراق بوداست و اين كه سپهري نيز چون بودا از رياضت و انديشيدن محض به جايي مي رسد ، دلش مي خواهد تا به سايه درخت پناه برد تا شايد مثل بودا به اشراق برسد .

و اندكي بعد در حقيقت خود را جانشين بودا مي بيند و مي گويد :

 

« و من مفسر گنجشك هاي دوره گنگم

و گوشواره عرفان نشين تبت را

براي گوش بي آذين دختران بنارس

كنا رجاده « سرنات » شرح داده ام . »

و همين طور است اشارات وي به « طور » ، « تكليم » و « فلسطين »‌كه هر يك مبين توجه عميق سپهري به سرگذشت رسولان و منجيان بشريت است . جهان سپهري جهان پليدي و پلشتي است و او خود را بودا . مسيح ، منجي و سوشيانت اين جهان سراسر فريب و زشتي و پليدي و تاريكي مي داند .

گرچه سپهري كمتر با انسان و جامعه سر و كار دارد ، دراين منظومه چندين بار خود را درگير جمع مي كند و ا زجمله آنجا كه سخن زن و دختر به ميان مي آيد :

« و گوشواره عرفان نشان تبت را

برا ي گوش بي آذين دختران بنارس

كنار جاده سرنات شرح دادم . »

يا :

« زني شنيد

كنار پنجره آمد ، نگاه كرد به فصل . »

و همين طور جايي كه به كودكان عراق و لوح حمورابي اشاره دارد . آنهم كودكاني كه كورند ، يعني نابينايند و ناآگاه و قادربه خواندن لوح و درك پيام تايخي آن نيستند ، كودكاني كه سمبل كودكان جهانند :

« كنار راه سفر ، كودكان كور عراقي

به خط لوح حمورابي

نگاه مي كردند .»

و درطول اين سفر است كه درطول تاريخ ، به عصر ماشين و وضعيت زندگي شهري امروزين مي رسد : زندگي كه از نظر شاعر سخت از جاده صواب به دور افتاده است ؛

« و از تلاطم صنعت تمام سطح سفر

گرفته بود و سياه

و بوي روغن مي داد . »

يا :

« زنان فاحشه در آسمان آبي شهر

شيار روشن جت ها را

نگاه مي كردند . »

و سرانجام با طنزي تلخ ياد آور مي شود :

« و كودكان پي پرپر چه ها روان بودند

سپورهاي خيابان سرود مي خواندند

و شاعران بزرگ

به برگ هاي مهاجر نماز مي بردند .

و راه دور سفر ، از ميان آدم و آهن

به سمت جوهر پنهان زندگي مي رفت . »

« مسافر » سپهري مسافري است تاريخي ، كه از سفري دور و دراز به بلندي تاريخ بشريت مي آيد و تمام خاطره هاي تلخ انسان را از بدو خلقت تا زمان حال با خود دارد و با خود مرور مي كند :

« هنوز شيهه اسبان بي شكيب مغول ها

بلند مي شود از خلوت مزارع ينجه

هنوز تاجر يزدي ، كنار جاده ادويه

به بوي امتعه هندمي رود ازهوش . »

اساس اين منظومه مثل « صداي پاي آب » بر روايت استوار است و ساختار آن نيز مثل « صداي پاي آب » حرفي است . تنها زنجيره اي كه بندها و تصويرهاي گوناگون و متعدد شعر را به هم پيوند مي زند خاطره شاعر است . شاعر مسافري كه يك ريز حرف مي زند و مي خواهد تاريخچه جهان و انسان را دريك نشست براي مخاطب باز گو كند . مخاطبي كه درآغاز شعر ميزبان اوست ودربند اول با گفتگو مسافر در حركت شعر سهيم است ولي در بند دوم ساكت ايستاده واين تنها مسافر است كه حرف مي زند ؛ حرف هايي كه خطابي است . ولي طرف مخاطب مسافر درجاهايي همان ميزبان است و درجاهايي هركس مي تواند مخاطب او باشد . ميزباني كه گاه چنين به نظر مي رسد . نه تنها ميزبان بلكه همسفر « مسافر »‌ نيز هست ، يا در زمان هاي ديگري همسفر او بوده است . چرا كه « مسافر » دراين تك گويي بلند و پالايش گاه اشاراتي به همسفر بودن او دارد مثل :

« ببين ، هميشه خراشي است روي صورت احساس

هميشه چيزي ، انگار هوشياري خواب ،

به نرمي قدم مي رسد از پشت

و روي شانه ما دست مي گذارد . »

يا :

« و نيز يادت هست

و روي ترعه آرام

در آن مجادله زنگدار آب وزمين

كه وقت از پس منشور ديده مي شود

تكان قايق ، ذهن ترا تكاني داد .

و يا :

« درابتداي خطير گياه ها بوديم

كه چشم زن به ما افتاد

صداي پاي تو آمد ، خيال كردم باد

عبور مي كند از روي پرده هاي قديمي

صداي پاي ترا درحوالي اشياء

شنيده بودم .»

بدين ترتيب گرچه درشروع شعر « مسافر »‌طرف خطابي مستقيم دارد كه با او به گفت و شنود نشسته وگپ و گفت مي كند ، دربند دوم و سوم مسافر تنها كسي است كه سخن مي گويد و شعر به صورت يك تك گويي يا خاطره نگاري تا پايان حركت مي كند و آنجا كه كلام « مسافر » تمام مي شود ، شعر نيز پايان مي گيرد . بي آنكه مخاطبش كه درآغاز درصحبت هايش بااو مشاركت داشت مجالي به پاسخ بيابد و يا پرسشي اگر دارد بر زبان آورد . همان گونه كه ما كه مخاطب واقعي سپهري هستيم ، پس از خواندن تمام شعر به « مسافر »دسترسي نداريم تا پرسشهايمان را با وي در ميان گذاريم .

بهمين دليل شايد بهترين و جذابترين بخش اين منظومه همان بند نخستين است كه درآن شعر ب هصورت حركتي ديالتيكي و به صورت گفتگوي دو جانبه جريان دارد و به بخش شيرين و فلسفي شبيه مي شود كه پرسش وپاسخ طرف مقابل را سخت جذاب و قابل تامل است ، مثل سؤال و جواب مسافر و ميزبان درمورد معني كلمه « قشنگ » كه پر از رنگ و بو است :

نگاه مرد مسافر به روي ميز افتاد :

چه سيب هاي قشنگي

حيات نشئه تنهايي است .

وميزبان پرسيد

قشنگ يعني چه ؟

ومسافر در پاسخ به اين پرسش عشق يا همان اكسير و راز جادويي مكاتب عرفاني اشاره دارد :

«‌ قشنگ يعني تعبير عاشقانه اشكال

و عشق . تنها عشق

ترا به گرمي يك سيب مي كند مانوس .

و عشق ، تنها عشق

مرا به وسعت اندوه زندگي ها برد

مرا رساند به امكان يك پرنده شدن .»

و ميزبان جواب مي دهد :

« و نوشداروي اندوه ؟ »

و » مسافر » باتاييدي ضمني مي گويد :

« صداي خالص اكسير مي دهد اين نوش .»

و گفتگوي زيباي اين دو در هنگام شب و موقع نوشيدن چاي :

« چرا گرفته دلت ، مثل آن كه تنهايي .

-         چقد رهم تنها

-         خيال مي كنم

-         دچار آن رگ پنهان رنگ ها هستي

-         دچاريعني

-         عاشق

-         و فكركن كه چه تنهاست

اگر كه ماهي كوچك ،

دچار آبي بيكران باشد .

-         چه فكر نازك غمناكي

-         و غم تبسم پوشيده گياه است

-         و غم اشاره محوي است به رد وحدت اشياست

-         خوشا به حال گياهان كه عاشق نورند

و دست منبسط نور روي شانه آنهاست .

-         نه وصل ممكن نيست

هميشه فاصله هست . »

و اين گفتگوي جذاب و پرمعني باپاسخ كوتاه . ميزبان پايان مي يابد و به دنبال آن و درطول شب و سكوت ميزبان است كه مسافر به بازگويي سفر و خاطراتش تا پايان شعر مي پردازد .

ساختار زبان سپهري در اين مجموعه نيز مثل ساير شعرهاي پيشين اوست ، با همان تركيبات و اوضافاتي چون :

حضور خسته حجم وقت سمت مبهم ادراك مرگ فرش فراغت حاشيه صاف زندگي سطح روشن گل .

كه تمام اينها درهمان هفت خط آغازين شعر آمده است ، يعني تقريباً در هر خط يا مصراع يك تركيب .

همين طوراست تركيبات و اضافاتي چون :

صداي هوش گياهان سكوت سبز چمن زار صداي خالص اكسير رگ پنهان رنگ ها زورق قديمي اشراق روشني اهتزاز خلوت اشياء ييلاق ذهن حضور مبهم رفتار آدميزاد پشت غبار حالت نارنج حاشيه روح آب تن احساس مرگ متن اساطيري تسنج ريباس آسمان سپيد غريزه ارتباط گمشده پاك حضور هيچ ملايم .

و آنچه شعر سپهري را مبهم ، معمايي و مشكل و غير قابل دسترس مي سازد ، همين تركيب هاست ، تركيب هايي كه به راحتي مي توان آن را ساده تر و قابل لمس تر ساخت .

برعكس آنجا كه سپهري از صفت و تشبيه و اضافات تركيبي كمتراستفاده مي كند زبانش راحت ، صميمي و قابل لمس و در ك تر است مثل :‌

« مسافر از اتوبوس

پياده شد :

چه آسمان تميزي

و امتداد خيابان غربت او را برد »

يا :

« و حال شب شده بود

چراغ روشن بود

و چاي مي خوردند »

و يا :

« كنار راه سفركودكان كور عراقي

به خط لوح حمورابي

نگاه مي كردند

و در مسير سفر روزنامه هاي جهان را

مرور مي كردم .»

بدين ترتيب منظومه « مسافر » نيز مثل بقيه اشعار سپهري ، شعري است پيچيده و مبهم كه براي درك بهتر آن بايد نخست جمله ها و عبارت هاي تصوير شعري را از اضافات زائد سترد و سپس آن را مجدداً پشت سر هم چيد و مرتب كرد تا با جمله اي سالم و عباراتي گويا دست يافت و بدينوسيله به مفهوم واقعي تصاوير و مفاهيم مورد نظر سپهري پي برد .

نكته ديگر اين كه در اين منظومه سپهري از همان آغاز درگير مفهوم مرگ است و سفر نيز حركتي است كه به مرگ و « هيچ » مي انجامد . مرگ و نيستي كه نه تنها در انتظار انسان بلكه اشياء نيزهست ، حتي سيب :

« و روي ميز . هياهوي چند ميوه نوبر

به سمت مبهم ادراك مرگ جاري بود .»

يا :

« هميشه با نفس تازه راه بايد رفت

و فوت بايد كرد

كه پاك پاك شود صورت طلايي مرگ .»

وسرانجام شعر با تاكيد بر سفر و گذشتن از ايستگاههاي گوناگون به مرگ يعني « هيچ ملايم » مي رسد و با آرزوي پيوستن به « وسعت تشكيل برگ ها » و « كودك شور آب ها » و رسيدن به « خلوت ابعاد و ديدن » حضور هيچ ملايم يا مرگ ، پايان مي گيرد .

 

مسافر

دم غروب ، ميان حضور خسته اشيا

نگاه منتظري حجم وقت را مي ديد

و روي ميز ، هياهوي چند ميوه نوبر

به سمت مبهم ادراك مرگ جاري بود .

و بوي باغچه را ، باد ، روي فرش فراغت

نثار حاشيه صاف زندگي مي كرد .

و مثل باد بزن ، ذهن ، سطح روشن گل را

گرفته بود به دست

و باد مي زد خود را .

 

مسافر از اتوبوس

پياده شد :

« چه آسمان تميزي !»

و امتداد خيابان غربت او رابرد .

 

غروب بود .

صداي هوش گياهان به گوش مي آمد .

مسافر آمده بود

روي صندلي راحتي ، كنار چمن

نشسته بود :

« دلم گرفته ،

دلم عجيب گرفته است .

تمام راه به يك چيز فكر مي كردم

و رنگ دامنه ها هوش از سرم مي برد .

خطوط جاده دراندوه دشت ها گم بود .

چه دره هاي عجيبي !

و اسب ، يادت هست ،

سپيد بود

و مثل واژه پاكي ، سكوت سبز چمن زار را چرا مي كرد .

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 07 مهر 1393 ساعت: 18:16 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,,
نظرات(0)

ليست صفحات

تعداد صفحات : 1652

شبکه اجتماعی ما

   
     

موضوعات

پيوندهاي روزانه

تبلیغات در سایت

پیج اینستاگرام ما را دنبال کنید :

فرم های  ارزشیابی معلمان ۱۴۰۲

با اطمینان خرید کنید

پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست.

 سامانه خرید و امن این سایت از همه  لحاظ مطمئن می باشد . یکی از مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه   09159886819  در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما  فرستاده می شود .

درباره ما

آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس