سایت اقدام پژوهی - گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان
1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819 - صارمی
2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2 و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .
3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل را بنویسید.
در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا پیام بدهید آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet
افسردگي احساس وحشتناک و آزاردهندهاي است. پزشکان افسردگي را چنين تعريف ميکنند: «احساس دلتنگي و ناخوشي که حداقل براي دو هفته ادامه داشته باشد.» اين البته با احساس فشار رواني يا غمگين بودن درباره يک چيز يا يک موضوع متفاوت است. افسردگي معمولاً به نظر ميرسد که بدون دليل موجهي بروز ميکند. شخص احساس غمگيني ميکند بدون آن دقيقاً علت آن را بداند. فعاليتهايي که در حالت عادي براي او خوشايند بودند ديگر او را خوشحال نميکنند. حتي بيرون آمدن از رختخواب نيز ميتواند مشکل گردد.
نشانههاي افسردگي شامل موارد زير هستند:
احساس افسردگي در اغلب اوقات شبانه روز، و تقريباً هر روز. اين نشانه در کودکان و نوجوانان ميتواند به صورت تندخويي و تحريکپذيري باشد.
از دست دادن علاقه نسبت به فعاليتهايي که قبلاً خوشايند و دلپذير بودند.
افزايش يا کاهش زياد وزن.
مشکل در خوابيدن يا خوابيدن بيش از حدّ.
احساس خستگي، تقريباً هر روز.
احساس بيارزش بودن يا احساس گناه بدون دليل موجّه.
مشکل در تمرکز و فکر کردن.
صحبت کردن يا حرکت کردن کندتر از حدّ معمول.
به فکر خودکشي يا مرگ افتادن.
تشخيص دوگانه
هنگامي که فردي هم اعتياد و هم علاوه بر آن، يک بيماري رواني مثل افسردگي داشته باشد، پزشکان ميگويند که «تشخيص دوگانه» دارد. اين عبارت به پزشکان، پرستاران و ساير کادر درماني يادآوري ميکند که اين بيمار در مسير بهبود خود با چالشها و موانع اضافي روبروست.
افسردگي و ساير بيماريهاي رواني، خطر ابتلاء به اعتياد را افزايش ميدهند. در بين تمام افرادي که يک نوع بيماري رواني براي آنها تشخيص داده شده است، 29?داراي سوء مصرف الکل يا دارو ميباشند. بيش از 37? کساني که سوء مصرف الکل دارند و 53? افرادي که سوء مصرف دارو دارند، حداقل داراي يک نوع بيماري رواني جدّي ميباشند. افسردگي در بين کساني که داراي سوء مصرف الکل يا دارو هستند بيشتر از مردم عادي شايع است.
چرا افسردگي ميتواند به اعتياد بيانجامد؟
برخي از مردم براي رفع عوارض و نشانههاي افسردگي به استفاده از الکل و داروهاي غيرمجاز روي ميآورند. پزشکان به اين پديده «خود درمانگري» ميگويند. اثرات الکل يا دارو ميتواند موقتاً احساس غمگيني، گناه يا بيارزش بودن را کاهش دهد. امّا هنگامي که اثر آنها از بين رفت، احساسات بد دوباره باز خواهند گشت. اين چرخه ميتواند به استفاده مداوم و نهايتاً معتاد شدن بيانجامد.
پيامدهاي افسردگي نيز ميتواند شخص را به سوي اعتياد سوق دهد. افراد افسرده معمولاً از ارتباطات اجتماعي کناره ميگيرند و حتي ممکن است در حفظ شغل خود نيز مشکل پيدا کنند. آنها در بيشتر اوقات گوشهگير و تنها هستند و بدون داشتن يک شبکه اجتماعي پشتيبان، براي آسايش و راحتي به الکل يا دارو متوسل ميشوند. براي اين گونه افراد، وقت گذراني با کساني که آنها نيز سوء مصرف الکل يا دارو دارند راحتتر و آسانتر است زيرا انتظارات اجتماعي از آنها کمتر است.
حتي براي کساني که از الکل يا دارو براي خود درمانگري استفاده نميکنند و ارتباطات اجتماعيشان را از دست ندادهاند، افسردگي احتمال خطر ابتلاء به اعتياد را افزايش ميدهد. بسياري از پزشکان فکر ميکنند که همان چيزهايي که فرد را در مقابل افسردگي آسيبپذير ساخته است، آنها را بيشتر در معرض سوء مصرف الکل يا دارو قرار ميدهد. کساني که افسردگي ندارند ميتوانند داروي غيرمجاز مصرف کنند يا به طور مرتب مشروبات الکلي بنوشند بدون آن که با مشکلات بلند مدتي روبرو گردند امّا انجام همين کارها براي کساني که افسردگي دارند به احتمال زياد به اعتياد آنها منجر ميشود.
چه موقع اعتياد به افسردگي ميانجامد؟
نشانههاي اعتياد و افسردگي ممکن است بسيار شبيه هم باشند. هنگامي که افسردگي به طور مستقيم به سوء مصرف الکل يا دارو ارتباط داشته باشد و به طور مستقل وجود نداشته باشد، «تشخيص دوگانه» در نظر گرفته نميشود بلکه به عنوان پيامد اعتياد محسوب ميگردد.
براي مثال، چند مشکل رواني مستقيماً به کوکائين ارتباط دارند. سوء مصرف کوکائين ميتواند به توهّم، اضطراب، مشکل خواب، مشکل در روابط جنسي و يک نوع اختلال در خلق و خو که شامل افسردگي است منجر گردد. امّا پس از آن که فرد مصرف کوکائين را قطع کند، مشکلات رواني عموماً بهتر ميشوند. آمفتامينها و داروهاي تنفسي، همگي داراي اثرات مشابهي با کوکائين هستند.
درمان
هنگامي که فرد هم اعتياد و هم افسردگي داشته باشد، يکي از نخستين گامهاي درمان، دريافتن اين نکته است که کداميک از آنها اوّل به وجود آمدهاند. اين اطلاع ميتواند از پرونده بيمار و تاريخچه مشکلات او به دست آيد. بيمار شايد بتواند احساس افسردگي که پيش از معتاد شدن داشته است را تشريح کند. و يا ممکن است به توصيف خوددرمانگري با دارو يا الکل بپردازد. گاهي اوقات لازم است که ابتدا به فرد کمک شود تا مصرف الکل يا دارو را کنار بگذارد و سپس براي افسردگي مورد ارزيابي قرار گيرد.
اگر معلوم باشد که افسردگي، پيامد اعتياد بوده است، درمان اعتياد معمولاً تنها کاري است که بايد انجام شود. اگر افسردگي به عنوان يک مسأله جداگانه هم مطرح باشد البته بايد به آن نيز پرداخت. در اين حالت درمان از طريق مشاورههاي تخصصي و داروهاي ضدافسردگي صورت ميگيرد.
ترکيب اعتياد و افسردگي، درمان و بهبود را دشوارتر ميسازد. هنگامي که فردي احساس نوميدي، غمگيني يا درماندگي ميکند، مقابله با اعتياد او کار بسيار دشواري است. امّا با دانستن ارتباط بين اعتياد و افسردگي، آگاهي از احتمال تشخيص دوگانه، و اتخاذ درمانهايي که هر دو جنبه را پوشش دهد ميتوان راه بهبودي را هموار نمود.
انسان از بدو تشكيل جامعه، با پديده «جرم» رو به رو بوده و از بررسي وقايع تاريخي به دست ميآيد كه انسان اين رويداد را نوعي گسل و اختلال در تعادل زندگي اجتماعي ميانگاشته است و به همين دليل، هميشه، عكسالعملهايي در برابر جرم از خود نشان ميداده است.
عمدهترين واكنشها در برابر «بزهكاري» در قالب «كيفرها» انجام ميگرفته، كه در زمانهاي پيشين با عادات اجتماعي، اخلاقي و ديني آميخته بود، و مسؤوليت اعمال آنها را نيز خود مجني عليه يا خويشان وي بر عهده داشتند.
اما با ظهور نيازهاي جديد، تحول اجتماعات بشري و برقراري نظم سياسي، نه تنها جرايم شكل پيچيدهتري نسبتبه گذشته يافتهاند، بلكه شيوه رويارويي و مبارزهها با جرايم نيز به طور دقيقتري دنبال ميشوند، همچنان كه مسؤوليت اعمال كيفرها هم به عهده دولتها نهاده شده است.
بيگمان هدف از اعمال كيفر، حفظ حقوق انسان و جلوگيري از تعدي و تجاوز به آنها، به منظور تحقق آرمان «عدالت» است. چنين عدالتي كه «عدالت جزايي» ( Criminal Justice ) نام ميگيرد، با اين پرسشهاي اساسي رو به روست:
چرا از ميان انواع واكنشهايي كه در برابر جرم ممكن است اتخاذ شود، كيفرها انتخاب شدهاند؟ اگر جامعهاي، ارتكاب عملي را چنان از نظر اخلاقي، زشت و ناپسند تلقي كند كه فاعل آن را نه تنها مستوجب ذم و تقبيح بداند، بلكه دقيقا همان رفتاري را كه وي انجام داده است، به صورت كيفر بر وي اعمال كند، آيا مثل «مجرم» عمل نكرده است؟ اساسا چرا جرايم را قبيح و مرتكبان آنها را مستحق كيفر ميدانيم، ولي كيفرها را در جهت تحقق عدالت و، از اين رو، مشروع و مجاز ميشماريم؟
واقعيت اين است كه دانشوران اخلاق و حقوق، طبق مفاهيم ارزشي، پارهاي از رفتارها را خوب و عادلانه و برخي ديگر را زشت و ظالمانه دانسته و مرتكب اينها را مستوجب كيفر ميدانند، در حالي كه مفاهيم ارزشي همچون خوب و بد و عدالت و...، نوعي تعبير و تفسير اخلاقي و حقوقي از رفتارها محسوب شده و به همين دليل، فاقد ثبات و كليتند. زيرا چند درجه جابهجايي در طول و عرض جغرافيايي، آنها را زير و رو ميكند و تحول زمان آنها را درهم ميريزد. (1)
اين پرسشها و ايرادها كه متوجه كيفرهايند، در واقع، مستلزم نگرشي فيلسوفانه به آنها خواهد بود; در اين مرحله، فكر و انديشه، فراتر از قانون سير ميكند و به ريشههاي عدالت كيفري توجه مينمايد و طبعا مسائل دقيقي در باب آن مطرح ميشود، از قبيل اين كه منشا حسن و مشروعيت كيفرها چيست؟ آيا هر قانوني كه قانونگذار، طبق اصول پذيرفته شده در يك سيستم عدالت كيفري، وضع ميكند، مشروعيت داشته و انقياد نسبتبه آن الزامي است؟
در حقوق اسلامي نيز با اين كه اراده خداوند منشا و مبناي عدالت كيفري است، اما اين مطلب به هيچ وجه به معناي حرمت تامل و انديشه در باب مجازاتهاي حدود، قصاص، تعزيرات و ديات نيست و چنانچه بعدا خواهيم آورد، اسلام، دينداران را به تعمق و تامل در باب فلسفه و حكمت كيفرهاي شرعي تشويق نموده است.
به نظر نگارنده، مهمترين نتيجه بحث فلسفي از كيفرها اين است كه معلوم خواهد شد نظام عدالت كيفري در هر جامعهاي، بر پايههايي قرار دارد كه نه تنها بايد در فهم و بررسي نظريههاي كيفري، آن پايهها را به دست آورد و آنها را فهميد، بلكه انتظار هر نوع تحول و اصلاح نظام عدالت كيفري با دگرگوني آن پايهها و ريشهها امكانپذير است; همچنان كه طبق همين پايههاست كه ميتوان به داوري هر نظامي پرداخت و آن را نو يا كهنه، پيشرفته يا عقبافتاده، زشتيا زيبا، خوب يا بد، عادلانه يا ظالمانه توصيف كرد.
هدف از اين نوشتار، تبيين و بررسي عدالت كيفري، با تامل در همين پايهها و بنيادهاست و بواقع بر اين پيشفرض قرار دارد كه همه نظامها از اهداف و فلسفههاي خاصي تبعيت ميكنند و از اين رو، ميتوان با نگاهي فيلسوفانه به نقد و بررسي آنها پرداخت.
عنوان اين نوشتار، «مباني عدالت جزايي» است كه در سه بخش فراهم آمده است:
بخش اول: مفاهيم; بخش دوم: مهمترين نظريهها درباره مباني عدالت جزايي; و بخش سوم: مباني عدالت جزايي در انديشه اسلامي.
1. مفاهيم
1-1. مباني
واژه مباني در آثار نويسندگان، بويژه حقوقدانان بسيار استعمال ميشود و در فلسفه حقوق به معناي «رگها و ريشههاي پنهان و نامرئي حقوق و كيفرها» معرفي ميگردد. (2) ولي در عنوان «مباني عدالت جزايي» سه معناي متفاوت از واژه مباني به ذهن ميرسد:
الف) منشا مشروعيت مجازات;
ب) ملاك تعيين نوع و ميزان مجازات;
ج) پيشفرضهاي مشروعيت و تعيين نوع و ميزان مجازات.
حال، به طور مختصر، به توضيح هريك از معاني بالا ميپردازيم:
1-1-1. منشا مشروعيت مجازات
قوانين مختلف مدني، جزايي و...، برطبق نيازهاي جامعه وضع ميشوند. چنانچه اين نيازها بطور دقيق شناخته نشوند و بدون توجه به مصالح و مضار واقعي انسان، مكانيزم رفع آنها در قانون معين نشود، تصور تحقق نظام قانوني عادلانه، صحت و واقعيتي نخواهد داشت. با وصف اين، قوانين با اين پرسش بسيار اساسي رو به رويند كه چرا انقياد و متابعت از آنها الزامي است و به چه دليل مشروعيتيافتهاند؟
در اين پرسش، از بيرون به قوانين نگريسته شده و نگاه فلسفي به ريشه و منشا قوانين معطوف شده است و طبيعتا براي اثبات مشروعيت و الزامآوري قوانين و نظامهاي مبتني بر آنها، نميتوان به خود قوانين استناد كرد، زيرا اين خود، تحصيل حاصل است.
بايد دانست كه مشروعيت و الزامآوري قوانين، از جمله قوانين جزايي، بر نظريهها و ديدگاههاي مورد قبول هر جامعه استوار است، كه معمولا در همه جوامع يكسان نيست و طبق همين ديدگاههاست كه منشا و سرچشمه حق اعمال كيفر معلوم ميشود و مشخص ميگردد كه حقوق و كيفرها، به چه اعتقادات و نظرياتي وابستگي مييابند كه ما در اينجا، از آنها به «منشا مشروعيت» تعبير نمودهايم.
2-1-1. ملاك تعيين مجازات
معناي ديگر واژه مبنا، ملاك تعيين مجازات، از حيث نوع و ميزان آن در برابر هر جرم خاص است. قانونگذاران، براساس اهداف و مقاصدي كه در نظر دارند، كيفرهاي قانونياي را در قبال «مرتكبان جرم» معين ميسازند، كه گمان ميبرند به عدالت و مصلحت اجتماعي و فردي نزديكتر است.
لازم به گفتن است كه معمولا، معيارهاي تعيين مجازاتها در قوانين جزايي، بيان نميشوند، بلكه همچون ستونهاي پنهان براي آنها عمل ميكنند. اين اهداف در تئوريهاي كيفري مشخصي از قبيل نظريه جبران، ارعاب، اصلاح و... ارائه و مطرح ميشود.
3-1-1. پيشفرضهاي مشروعيت و تعيين مجازات
نظام عدالت كيفري، امري عيني و قابل تحقق در خارج است و از اين رو، پيوسته و وابسته به يك سلسله مقدمات و پايههايي است و براساس اينها، تاسيس يك نظام كيفري عادلانه و پاسخگويي به نيازهاي واقعي انسان، طي روند خاصي ممكن خواهد بود. نحوه تفسير و تعبير بنيانگذاران آن از جهان، جامعه و انسان و جهانبيني علمي و فلسفي آنان، پايههاي اوليه نظام عدالت كيفري را تشكيل ميدهد. درواقع اينها پيشفرضهايي هستند كه قانونگذاران با تكيه بر آنها، به تقنين روي آورده و بدين وسيله به دنبال تحقق آرمانها و اهداف خود ميروند. البته پارهاي از پيشفرضها، زير تاثير اوضاع اجتماعي، تاريخي، سياسي، جغرافيايي، عرف، نيازها و مقتضيات زمان قرار دارند و از اين طريق، عرصههاي تقنين و اجرا را مينمايانند و تحول و دگرگوني همين پيشفرضهاست كه موجب تغيير و دگرگوني قوانين ميشود. به همين دليل، نهادهايي كه در قوانين جزايي پيشبيني ميشوند، براساس معرفتهاي انساني و تجربيات جديد وي فراهم آمدهاند، زيرا مصلحت و منفعت آنها در گذشته شناخته شده نبود.
4-1-1. رابطه مباني
از عنوان «مباني عدالت جزايي» سه معناي متفاوت براي مباني به دست آمد، ولي ميتوان ارتباط آنها را با يكديگر به اين شكل نشان داد:
مبنا به معناي اول، مقدمه صحت مبنا به معناي دوم است، چنانكه هر دو، پس از مبنا به معناي سوم قابل توجيه خواهند بود; به عبارت ديگر، قبل از اعمال مجازات خاص و معيني، بايد اصل مشروعيت مجازات اثبات شود، و پس از توجيه مشروعيت كيفر، وبتبه اين ميرسد كه چه نوع مجازاتي را برابر جرم خاصي معين نماييم و چه مقداري از آن را اعمال كنيم.
اما نكته مهم اين است كه چه در مرحله توجيه مشروعيت مجازات، و چه در مرحله تعيين مقدار نوع خاص، حقوقدانان يا فقيهان، بر پيشفرضهاي خود تكيه ميكنند و با توجه به ذهنيتهاي قبلي خود، با مشروعيت كيفرها و معيار تعيين آنها رو به رو ميشوند. پس از اين مرحله است كه اولا درمييابند چه فعلي مستوجب كيفر است، و ثانيا چه نوع و چه مقدار بايد كيفر تعيين كنند.
2-1. مفهوم عدالت جزايي
عدالت جزايي از دو كلمه عدالت و جزا تركيب شده است. عدالت در معاني قسط، دادگستري، مساوات و انصاف (3) و جزا به معناي كيفر، تنبيه، پاداش و تلافي استعمال ميشود. (4)
در قرآن، جزا هم به معناي كيفر بدكاران (5) و هم به معناي پاداش نيكوكاران به كار رفته است. (6) اما معناي تركيبي عدالت جزايي، تا اندازهاي قابل تامل است. زيرا نميتوان مفهوم اين تركيب را بدون تعمق و مداقه، بيان كرد.
به نظر نگارنده، دو معنا براي اين اصطلاح قابل ذكر است: كيفر، و عدالتي كه با كيفر محقق ميشود.
1-2-1. عدالت جزايي به معناي كيفر
مفهوم عدالت جزايي، چيزي جز اعمال كيفر و مجازات نيست و تركيب كيفر با عدالت، تنها به اين خاطر است كه كيفر با مفهوم ارزشي عدالت تركيب شود و نشانگر اين باشد كه اجراي قوانين كيفري، همان اجراي عدالت است.
بسيار ديده شده كه وقتي قاتل عمدي به كيفر اعدام محكوم ميشود، هنگام اجراي كيفر، شاهدان مجازات، معمولا به جرم انجام يافته او توجهي نميكنند و در نظر نميگيرند كه اين قاتل كه هم اكنون در حال تحمل كيفر است، مدتي قبل، چه بسا، وحشيانهترين رفتارها را درباره مجني عليه به كار برده است و از اين رو، چه بسا، اعمال كيفر را غير انساني توصيف كنند.
اما در منطق بسياري از طرفداران مجازات، كيفر هرچند ظاهري خشونتبار دارد، ولي وسيله اجراي عدالتبوده و در واقع چنانچه مجازات بر مرتكب جرم اعمال نگردد، ارزش عدالت مخدوش و فاقد حفاظ خواهد شد. به نظر اينان، با وجود امكان هر لحظه وقوع تعدي و تجاوز به حقوق افراد، عادلانه نخواهد بود كه مشروعيت كيفرها را نفي، و ضرورت آنها را ناديده بگيريم.
2-2-1. عدالت جزايي به معناي تحقق عدالتبا كيفر
مهمترين تاثير وضع و اجراي دقيق قوانين جزايي، تحقق عدالت است. چنين عدالتي كه با مجازاتها به دست آمده است، عدالت جز ايي نام ميگيرد. از اين رو، اگر انتظار تحقق عدالت را، از طريق اجراي مجازاتها داريم، بايد كيفرها نيز در مواجهه با جرايم ارتكابي، از وصف عدالتبيبهره نباشند، چه اين كه طبق اصل سنخيت علت و معلول، با كيفر ناعادلانه نميتوان وضعيت عادلانهاي را در جامعه برقرار ساخت.
در اينجا تذكر اين نكته لازم است كه مفاهيم ارزشياي همچون عدالت، براساس نيازهايي كه انسان جهت نيل به سعادت و كمال خويش دارد، وضع شده و از اين جهت مفاهيمي اعتباري و نسبي نيز تلقي ميشوند; اما با اين حال، مفاد اصلي آنها همان بيان رابطه عليت است و از اين رو، بيارتباط با حقايق عيني و خارجي نخواهد بود.
مثلا وقتي در قانون جزا، گفته ميشود كه «كيفر سرقتحدي، قطع دستسارق است»، هرچند مستقيما نامي از رابطه عليتبين فعل يعني كيفر، و هدف يعني ارعاب يا تلافي به ميان نميآيد، ولي قضيه، مبين رابطه عليتبين آن دو است. (7)
2. مهمترين نظريهها درباره مباني عدالت جزايي
گفته شد كه تشكيل نظام عدالت جزايي، در يك جامعه، بر پايهها و ريشههاي نامريي استوار است، كه نه تنها حقوق و تكاليف شهروندان و حكمرانان براساس همين پايههاي پنهان نمودار ميشود، بلكه مشروعيت مجازات و عدالت جزايي نيز طبق همين پايهها توجيه ميگردد. اما پس از مشروعيتيافتن، هدف و غايت از اعمال مجازاتها نيز بايد معين شود، چه اين كه با تعيين هدف، قانونگذار خواهد توانست نوع و ميزان مجازاتها را در قوانين پيشبيني كند تا به اين ترتيب، غايت مورد نظر حاصل آيد.
اما چنانكه گفته شد، هم توجيه مشروعيت و هم توجيه مجازاتهاي معين، طبق ذهنيتهاي تشكيلدهندگان نظام عدالت كيفري ممكن خواهد بود; طبق اين ذهنيتهاست كه نظريه خاصي در باب مباني عدالت جزايي پذيرفته ميشود.
در ادامه بحث، مهمترين نظريههايي كه در باب منشا عدالت جزايي و معيار تعيين كيفر ابراز شدهاند، بررسي خواهند شد:
1-2. منشا مشروعيت كيفرها
1-1-2. نظريه حقوق الهي در اديان ابراهيمي
سرچشمه عدالت كيفري در دين يهود، مسيحيت و اسلام، خداوند است; در عهد عتيق (تورات. و عهد جديد (انجيل) (9) ، هم قانون و هم كيفر، ريشه و مبناي خود را از خداوند ميگيرند. هيچ كس حق حاكميتبر ديگري ندارد و تنها خداوند قادر و حاكم مطلق و منشا حق اعمال كيفر است.
از ديدگاه اسلام نيز، منشا عدالت و حقوق از جمله حقوق كيفري، وحي و اراده الهي است، اما اين گونه نيست كه بدون ضابطه عقلي و معيار عدالت و مصلحت، تشريع شده باشند.
حقوق اسلامي، حقوق الهي و ديني است و چنين مينمايد كه حقوقي ثابت و انعطافناپذير باشد. اما چنانكه بسياري از اسلامشناسان مسلمان و غير مسلمان، اظهار داشتهاند، وجود قواعدي مانند «مصلحت» و شيوهاي به نام «اجتهاد»، عملا انطباقپذيري حقوق اسلامي را با نيازها و مقتضيات جديد نشان ميدهد. (10)
2-1-2. نظريه حقوق طبيعي
خاستگاه اين نظريه، يونان است. طبق اين نظريه، عدالت كيفري، ريشه در قوانين طبيعت دارد. فيلسوفان اين ديار، همچون سقراط، افلاطون و ارسطو، سخت معتقد به خداوند بودند، اما جاي تعجب است كه با مفهوم حقوق بيروني يعني حقوق الهي آشنا نبودند، بلكه اين انديشه را براي نخستين بار، رواقيان مطرح ساختند و آن را با حقوق دروني يعني فطري درآميختند. (11) حال به طور مختصر، انديشه يوناني و رواقي را در اين باره، مطرح خواهيم كرد.
كتابهاي «جمهور» و «قوانين» افلاطون (348-429ق.م)، حاوي آراء حقوقي و كيفري اوست. او در كتاب جمهور به تشريح انواع عدالت پرداخته و مفهوم آن را اين دانسته است كه هركس به كار خويش بپردازد. (12)
او منشا عدالت را، دانش و حكمت ميدانست، به اين معنا كه با آگاهي ميتوان سره را از ناسره، خوبي را از بدي و حسن را از قبح تشخيص داده و به همين دليل، دستيابي به خير و سعادت و حفظ فضايل و تحقق عدالت در «نيك شهر»، با دانش حاصل ميآيد، چنانكه منشا عمل به رذايل و ارتكاب قبايح و جرايم از جهل و ناداني برميخيزد كه به معناي خروج از عدالت است. زيرا، زندگي خوب، همچون حقايق رياضي و فلسفي، از قواعد ثابت و يكساني برخوردار است و چون زندگي خوب، با رفتارهاي خوب آدميان فراهم ميشود، پس رفتارهاي آدميان نيز داراي احكام ثابت و كلي و مستقل از تمايلات و اذهان آدمي است و ميتوان آنها را كشف و بدانها عمل كرد.
به نظر افلاطون، هرگاه جرمي (آديكيا) واقع شود، مجرم بايد به مجازات محكوم شود تا باعث پيشگيري و ارعاب ديگران شده و مانع از خروج آنان از محدوده عدالت، در آينده، گردد. (13) به همين دليل در نگاه افلاطون، عطف به گذشته نشدن مجازات، از جايگاه ويژهاي برخوردار است. زيرا مجازات ناظر به آينده است و از اين رو، بر آيندگان تاثير ميگذارد نه بر گذشتگان. (14)
اما ارسطو (323-384ق.م) كه نظريات خويش را در باب اخلاق و حقوق، در كتابهاي «سياست» و «اخلاق نيكو ماخوس» مطرح كرده است، همچون استادش افلاطون ميپذيرد كه خوبي يا بدي رفتارها از ضوابط منطقي تبعيت ميكند، به اين معنا كه طبيعت زندگي خوب و عادلانه را ميتوان با دانش و حكمتبه دست آورد، ولي بخوبي نشان ميدهد كه تنها علم و معرفت، انسان را به خير و سعادت راهنمايي نميكند، زيرا بسيارند كساني كه به رغم دانستن زشتي عملي، باز بدان مبادرت ميورزند.
به نظر ارسطو، تنها طبق «نظريه اعتدال» ميتوان معيارهاي خوب و بد اخلاقي و حقوقي را عينيتبخشيد. براساس نظريه اعتدال، هر عملي بايد ميانه افراط و تفريط واقع شود; مثلا غذا خوردن خوب است، اما بايد در حد وسط پرخوري و كمخوري واقع شود; البته بايد توجه داشت كه حد وسط در مورد هر شخصي متفاوت است و مقدار معتدل هر چيزي سبتبه هر فرد تفاوت مييابد.
در صحنه اجتماع، اگر رفتارهاي متقابل در حد اعتدال انجام نگيرند، به حقوق ديگران تجاوز شده و با وقوع جرم و به هم خوردن تعادل جامعه، تنها چاره اين است كه با مجازات دقيق، حالتسابق اعاده شود. (15)
ب) انديشه زنون ( Zenon ) و سيسرون ( Ciceron )
زنون (260-350ق.م) پايهگذار مكتب رواقي است. از ديدگاه اين مكتب، همه انسانها برابر اقتضاي عدل الهي، هيچ امتيازي بر ديگري نداشته و همه از عقل و خرد يكساني برخوردارند.
زنون معتقد بود كه منشا نظم جهان، عقل كلي الهي است كه بر طبيعت و بشر حاكم است، بنابراين، قوانين رفتاري انسانها منطبق بر قوانين طبيعت است. (16)
انديشه رواقي زنون، چنان تاثيري بر سيسرون (43-106ق.م) گذارد كه وي به اتحاد قوانين موضوعه و طبيعي قايل شد. اعتقاد وي اين بود كه همه انسانها، طبيعتا خردمندند، پس هر قانوني كه وضع كنند، با فطرت و طبيعت همگان منطبق است، ولي حال و هواي مادي و معنوي هر جامعه نيز در آن مؤثر است و تا حدي باعث اختلاف قوانين جامعههاي مختلف ميشود. ولي اين اختلافات، نبايد موجب ناهمگوني قوانين بشري، با قوانين طبيعي شود. لذا وقوع جرم را امري غير طبيعي، و اعمال كيفر را امري طبيعي ميانگاشت و قوانين كيفري را حافظ و نگهدار قوانين طبيعي ميدانست. (17)
3-1-2. نظريه اخلاقي
الف) كانت ( Kant )
در اين نظريه، هدف از وضع و اعمال قانون جزا، حفظ حقوق طبيعي و جلوگيري از تعدي به آن نيست، بلكه در نظريه اخلاقي، كيفر و مجازات خود غايت و غرض اصلي است.
به اعتقاد ايمانوئل كانت (1804-1742م.) كه پايهگذار اين نظريه است، هدف از اعمال كيفر، نه دفاع از جامعه در قبال بزهكار و نه پيشگيري و ارعاب ديگران از ارتكاب جرم است، بلكه اعمال مجازات، خود حسن ذاتي دارد. (18)
از نظر كانت، منشا معلومات انسان، يا حس تجربه استيا فطرت و عقل. (19) صحت و درستي معلومات حسي، كه معرفتي غير مستقيمند، قابل ترديد است. زيرا آنها در قالب يك سلسله معلومات فطري، مثل زمان و مكان، كه پيش از حس و تجربه در عقل موجودند، ادراك ميشوند و چون اشخاص، از لحاظ نسبتبا زمان و مكان متفاوتند، بنابراين، ادراك و فهم آنان به اشياء، كه وي آن را عقل فطري ميخواند، به نسبت اشخاص، متفاوت ميشود و تطابق ذهن با عين قابل ترديد خواهد بود. اما در معلومات فطري، كه انسان به حكم اخلاق و وجدان، واقع را درك ميكند، ادراك به نحو مستقيم بوده و ترديدي در صحت احكام عقل عملي وجود نداشته و اعم از اين كه مفيد باشد يا نباشد، انسان موظف به پيروي از آن است. (20)
ب) هگل ( Hegel )
فلسفه هگل (1831-1770م.) در برابر سخن قدما و حتي كانت قرار دارد. در منطق ارسطويي، علم، حصول صورت شيء در ذهن تعريف شده است و به خاطر تطابق بين معلوم ذهني و شيء خارجي، ميتوان گفت علوم ذهني ،جز از نظر ترتب آثار خارجي ،نشاندهنده خارج است. (21)
كانتبا درهم ريختن اين منطق، تنها ادراكات عقل عملي را قابل اعتنا دانست و عقيده داشت كه در احكام عقل نظري، واقعيات خارجي به همان شكلي كه هست، ادراك نميشود و از اين رو، معلومات حاصل از عقل نظري، نسبي و اضافي است.
بدين ترتيب، هم طبق منطق ارسطو و هم منطق كانت، واقعيتي مستقل از ذهن وجود دارد كه عالم با به دست آوردن علم، آن واقعيت را خواهد ديد، اما از نظر كانت، ابزار حصول اين علم در اختيار انسان وجود ندارد.
اما نظريه هگل، چيزي بالاتر از سخن كانت و ارسطو است، زيرا او معتقد بود معلوم ذهني ممكن نيستخلاف معلوم خارجي باشد. اين سخن او معروف است كه آنچه واقع است، نميشود خلاف عقل باشد و آنچه عقل بر ان حكم كند، ممكن نيست واقع نباشد. (22)
تفسير تئوري كيفري هگل اين است كه هرچه نزد عقل صحيح باشد، حق است و چون همه به يكسان از عقل برخوردارند، پس نزد همگان نيز حق خواهد بود. بنابراين حق عبارت است از تجسم عيني خواست همگان. (23)
از اين رو، اگر حق مقتضاي اراده كلي و خواست همگان است، پس نفي حق، خلاف چنين خواستي است، در نتيجه، جرم كه نفي حق است، نفي نفي يعني اعمال كيفر، حق و مقتضاي خواست همگان است. و از آنجا كه بزهكار فردي خردمند است، كليت در ذات او نيز قرار دارد، پس او نيز با خواست همگان موافق بوده و از پيش اعلام ميدارد من آماده تحمل كيفرم. (24)
طبق منطق ديالتيك هگل، كيفر از درون بزه برميخيزد، چون بزه امر نامعقولي است، ولي كيفر، امري معقول. لذا، امر معقول كه منطبق با خواست و عقل همگاني است، عين واقع هم هست. از اين رو، كيفر، از نواميس كائنات است. (25)
4-1-2. نظريه قرارداد اجتماعي
توماس هابز، جان لاك و ژان ژاك روسو، كه از پيشگامان نظريه قرارداد اجتماعي تلقي ميشوند، معتقدند جامعه قبل از انعقاد قرارداد، واقعيتي نداشته و پس از انعقاد آن و تشكيل جامعه، همه حقوق افراد به اجتماع منتقل ميشود; از جمله حق اعمال كيفر كه در جامعه طبيعي در اختيار افراد بود، در جامعه سياسي در اختيار جامعه قرار ميگيرد. زيرا اگر در جامعه اخير هم افراد، اختيار اعمال مجازات داشته باشند، دو مشكل ايجاد ميشود: اول اينكه بين جرم و مجازات، تناسب رعايت نميشود، دوم اينكه هميشه قدرت و نيروي لازم براي اعمال كيفر، در اختيار افراد وجود ندارد. بنابراين، مطلوب اين است كه نظام كيفرياي تاسيس شود تا اين دو وظيفه را به نحو مطلوب انجام دهد، به گونهاي كه مقبول همگان نيز باشد; طبق اين نظريه، كيفر، تنها منشا مشروعيتخود را از قرارداد اجتماعي اخذ ميكند. (26)
5-1-2. نظريه تحققي يا اصالت تجربه
تا حال آنچه در باب منشا مشروعيت كيفرها گفته شد، ناظر به اين مطلب بود كه اصول و قواعدي برتر از قوانين موضوعه جزايي وجود دارد كه بايد قانونگذاران، آنها را به دست آورده و در قانون، متبلور سازند.
اين تفكر كه تا نيمه سده نوزدهم ادامه داشت، با بروز گرايشهاي تحققي در اكثر رشتههاي علوم طبيعي و انساني پايان يافت و از آن زمان تا به امروز، دانش حقوق، خصوصا حقوق كيفري، بر مبناي نظريه تحققي قرار گرفت و تمامي مكاتب دفاع اجتماعي در حقوق جزا به نحوي تابع اين مكتب قرار گرفتند. (27)
پيشگامان مهم اين نظريه در اروپا جرمي بنتام و اگوست كنت، و در امريكا ويليام جيمز بودند كه اعتقاد مشترك آنان روي آوردن به معيارهاي عيني و استفاده از شيوه تجربي است.
در شيوه تحققگرايي، از امور مطلق سخني به ميان نميآيد و بر هيچ امري به طور مطلق حكم نميشود; تنها حكم مطلق اين است كه به هيچ امر مطلقي نميتوان حكم كرد. (28)
اين انديشه عميقا در تمام رشتهها، از قبيل اقتصاد، روانشناسي، سياست و حقوق راه يافت و در نتيجه، دانش حقوق كيفري نيز بر اين مبنا قرار گرفت كه بايد قوانين كيفري را با تجزيه و تحليلهاي علمي، از واقعيات اجتماعي به دست آورد، زيرا در وراي حقوق موضوعه قواعدي برتر و والاتر همچون حقوق طبيعي، اراده الهي و... وجود ندارد. (29)
2-2. ملاك تعيين مجازات
1-2-2. نظريه جبران
ارسطو اولين كسي است كه ملاك تعيين كيفرها را جبران ( retibution ) دانسته و بر اين اعتقاد بود كه مجرم بايد به تناسب جرم ارتكابي كيفر ببيند. (30)
نظريه جبران، پس از ارسطو، با تحول انديشه انسان، دگرگون شد. اگر ارسطو، مبناي نظريه جبران را عدالت طبيعي ميدانست و نقش كيفر را جبران آسيبهاي وارد شده ميانگاشت، (31) در انديشه رواقي، عدالت طبيعي به معناي زيستن بر وفق قوانين الهي و تبعيت آگاهانه از مشيتخداوند بود و كيفر نوعي انتقام الهي دانسته ميشد. (32)
سپس انديشمندان مسيحي، عدالت كيفري را به شيوه ارسطويي و رويكرد رواقي، بر تعاليم مسيحيت منطبق ساختند و مفهوم گناه، كيفر و خداوند را به يكديگر نزديك است و مجازات را در حقيقت، كفاره گناه تلقي ميكردند. (33)
با اين توضيح، ميتوان اعتقاد اساسي طرفداران نظريه جبران را اين دانست كه كيفر به نحوي تاوان جرم تلقي شده و همين كه مجرم متناسب با جرمش مجازات ببيند، بهاي جرمش را پرداخته است. (34)
2-2-2. نظريه ارعاب ( deterence )
براساس اين نظريه، هدف اصلي از كيفر، منع ارتكاب جرم يا حداقل كاهش آن است، و بايد با اعمال كيفر و ايجاد هراس و بيم در دل مردم، مانع آنان از ارتكاب جرم در آينده شد.
در توجيه اين نظريه گفته ميشود: مردم به لحاظ ارتكاب بزه، سه گروهند: يك دسته بزهكاراني هستند كه از خطر مجازات هيچ ترسي به خود راه نداده و دانستن اينكه ممكن است مشمول كيفر قرار بگيرند، تاثيري در جلوگيري آنان از ارتكاب جرم ندارد، اعم از اينكه مجرم ابتدايي باشد يا حرفهاي. دسته دوم افراد معمولي هستند كه اكثريت افراد جامعه را تشكيل داده و عادت كردهاند بدون چون و چرا از قانون پيروي كنند; و دسته سوم كساني هستند كه امكان گرايش به ارتكاب جرم در آنها وجود دارد و چنانچه كيفرهاي قانوني وجود نميداشت، احتمالا انديشه ارتكاب جرم در ذهن آنان رسوخ مييافت. البته تعداد اين افراد نسبتبه هر جرمي متفاوت است، مثلا اگر براي قتل، قاچاق مواد مخدر و فرار از پرداخت ماليات، هيچ كيفري تعيين نميشد، واضح است كه تعداد مرتكبان احتمالي اين گونه جرايم به يك ميزان نبود.
به هر حال، منطقي مينمايد كه هر جرمي را وسوسهانگيز بدانيم و با وضع قوانين كيفري وسوسه ارتكاب جرم را از مخيله مرتكبان احتمالي بزداييم.
بنابراين، تعيين كيفر، براي گروه نخست و دوم، نقش مؤثري نخواهد داشت، تنها در مورد گروه سوم است كه كيفر ميتواند مؤثر باشد. از اين رو، ميتوان با تعيين كيفرهاي دقيق، طبق نظريه ارعاب، باعث پيشگيري و كاهش وقوع جرم شده، به گونهاي كه حتي كساني كه پايبند اصول اخلاقي هستند، هواي ارتكاب جرم را در سر نپرورانند. (35)
3-2-2. نظريه اصلاح ( reform )
طبق اين نظريه، هدف از تشكيل نظام عدالت كيفري، اين است كه با اعمال مجازات ضربه روحياي بر مجرم وارد شود، تا وي دريابد عمل زشتي كه مرتكب شده است، صحيح نبوده و نبايد آن را تكرار كند.
در اين نظريه، از بين كيفرها، بر كيفر زندان، بيشتر تاكيد ميشود و حداقل اين است كه كيفر اعدام، بهطور كلي از نظام كيفري حذف گردد، زيرا هدف از كيفر، تغيير روح و انديشه شخص بزهكار، و تحول بينش او است و اين منظور، بيشتر در زندان و با اعمال مجازاتهاي جايگزين اعدام قابل دستيابي است.
از اين رو، پارهاي از جرمشناسان، اتخاذ تدابير و سياست جنايي خاصي را پيشنهاد ميكنند. مثلا مرتكبان جرم رانندگي در حال مستي، بايد ملزم شوند در بخش تصادفات بيمارستانها، مشغول به كار شوند يا كسي كه به كودكي تجاوز كرده و موجب آسيب جسمي و رواني وي شده است، تحتشرايط كنترل شده با قرباني جرم رو به رو شود و از اين طريق، رنجي را كه خود باعث آن شده، شاهد باشد، و از آن درس بياموزد. (36)
ناگفته پيداست كه تعيين كيفر، طبق اين نظريه، مطمئنا از لحاظ اجرا آسانتر و از نظر هزينه كمخرجتر است و در برابر برخي جرايم و مجرمان ميتواند نقش مؤثري داشته باشد. به همين جهت، امروزه ما شاهد مجازاتهاي تكميلي در برخي كشورها هستيم. مثلا در قانون يازده ژوئيه 1975 فرانسه، مجازاتهاي تبعي و تكميلي جايگزين كيفر زندان شده است (37) و در قانون مجازات اسلامي مصوب 1370، قانونگذار ايراني در ماده 22 تخفيف مجازات و تبديل آن را پيشبيني كرده و در ماده 19 همين قانون، مجازاتهاي اصلاحي و جايگزين زندان را و در ماده 25، مجازاتهاي معلق را مقرر كرده است.
در برخي از موارد، ميتوان پس از تخفيف مجازاتهاي حبس، به اقدامات اصلاحي مبادرت ورزيده و مجرم نيز طبق پيشبينيهاي قانوني كه براي اصلاح وي منظور شده است، به طور اختياري اقدام خواهد كرد.
4-2-2. نظريه درمان ( cure )
پارهاي از جرمشناسان برآنند كه مجازاتها اساسا بايد حذف شوند، زيرا مجرم شر يا پليد نيست، بلكه او بيمار است. (38) وقوع جرم، نشانه نوعي مشكل شخصيتي يا ديگر اختلالات رواني فاعل آن است، چنين كسي را نميتوان با مجازات اصلاح كرد يا وي را ترسانيد. از اين رو، اعمال كيفر، مبتني بر هيچ فلسفهاي نميتواند باشد؟
اصولا چه انتظاري از كيفر داريم؟ آيا كيفر به خاطر سودي نيست كه براي نظم اجتماعي به بار ميآورد؟ امروزه، ما شاهد پيشبيني انواع مجازاتهاي دقيق در قوانين جزايي هستيم كه اعمال آنها تنها باعث وخيمتر شدن اوضاع اجتماعي شده و هچ ضرورتي براي تشكيل نظام عدالت كيفري تصور نميرود، بلكه حتي باعث تكرار جرم و چه بسا، سنگدلي مجرمان شود. بنابراين، آيابهتر نيستبه جاي شيوه اعمال كيفر، از دادههاي علوم پزشكي، روانشناسي و... استفاده برده و ااز طريق اقدامات منظم درماني با بزه و بزهكاري رو به رو شويم؟ (39)
5-2-2. نظريه ارضا ( satisfaction )
براساس اين نظريه، در ارتكاب جرم، به حق مجنيعليه تعدي و تجاوز شده است، احساسات او برانگيخته شده است و طبيعتا ميل به ارضاي خشم و كينه در او ظاهر ميشود و چنانچه اين نياز به شكلي ارضا نگردد، انتقام، شكل خصوصي يافته و جامعه دچار اختلال خواهد شد. بنابراين مجرم بايد به مكافات زشتي عمل خود برسد، و در درجه اول، اين مجنيعليه است كه بايد ارضا شود. بنابراين، نميتوان نظام كيفري يك جامعه را عادلانه دانست، مگر اينكه مصوبات قانوني را در جهت ارضاي تمايلات انساني مجني عليه و فرونشاندن احساسات او دانست.
چنانكه پيداست، اين نظريه بيشتر بر ملاحظات روانشناسي مبتني است تا بر تحقيقات تاريخي يا علمي. (40)
3. مباني عدالت جزايي در انديشه اسلامي
اسلام دين قانون است، چنانكه در صدر اسلام دولت اسلامي براساس يك سلسله قوانين، از جمله جزايي، تاسيس شد تا از امنيت روحي و جسمي فردي و اجتماعي حراست كرده و از وقوع بزهكاري و گسترش فساد جلوگيري نمايد.
در اسلام هم، همانند ديگر اديان ابراهيمي، منشا اين قوانين، وحي و اراده الهي است. در درستي اين مطلب از لحاظ اعتقادي، براي پيروان اسلام، جاي هيچ گونه ترديدي نيست. براي آنان همين اندازه كافي است كه از رفتارهاي نامشروع، اطلاع يابند تا در پي ارتكاب آنها نباشند. اما خارج از محدوده تعبد، آيا اسلام به پيروان خود اجازه بررسي و داوري عقلي درباره مباني كيفرهاي شرعي را ميدهد؟ اصولا آيا ميتوان ديدگاه اسلام را درباره فلسفه مجازاتها جويا شد و آن را از متون شرعي به دست آورد؟
آيات قرآن، روايات معصومان(ع) و نيز اقوال متكلمان و فقيهان، چنين مينمايانند كه ميتوان طبق ادله عقلي، پارهاي از علل مشروعيتيافتن مجازاتها و ملاكهاي تعيين آنها را به دست آورد. ما در دو قسمت، به بررسي اين علل ميپردازيم:
1-3. ملاك تشريع كيفرها
1-1-3. ملاكهاي عقلي
الف) حسن و قبح (عدالت و ظلم)
سقراط اولين كسي بود كه مساله حسن و قبح را مطرح ساخت. وي هنگام گفتگو با «اتيفرون» در باب دينداري، از او ميپرسد: آيا نيك و بد اعمال را خدايان به ما ميآموزند؟ آيا پس از امر و نهي خدايان ميفهميم امري خوب يا بد است؟ آيا ضابطهاي بر افعال حاكم است تا ما هم اعمال نيك و بد را بفهميم؟
پس از اين پرسشها و جوابهاي اتيفرون، سقراط بر خلاف عقيده و نظر خويش، او را مجاب ميكند كه زشتي و زيبايي، خوبي و بدي، و عدل و ظلم، اوصافي هستند كه بايد همچون متاثر و مؤثر تلقي شوند. يك شئ بدان علت متاثر است كه اثري بر او واقع ميشود و درست نيست كه بگوييم چون متاثر است اثري بر او واقع ميشود. در نتيجه، يك شي به اين علت صفتهاي مذكور را ميپذيرد كه نزد كسي متصف به اين صفات شود، نه اين كه اينها چون اوصافي خارجي و واقعي هستند، كسي آنها را خوب و بد، زشت و زيبا يا عدل و ظلم بداند. (41)
پس از سقراط، شاگردان وي افلاطون و ارسطو، بحث از حسن و قبح و عدل و ظلم را گسترش دادند و اين از نكات جالب توجهي بود كه فيلسوفان آن ديار، بدان تفطن يافته بودند و بعدها اين ميراث اخلاقي، حقوقي و فلسفي يونانيان به مسلمانان رسيد.
مساله حسن و قبح افعال، در بسياري از آيات قرآن و روايات آمده است. فيالمثل خداوند پس از اينكه عمل به يازده حكم شرعي را امر نموده و از چهارده رفتار، نهي ميكند، ميفرمايد: كل ذلك كان سيئة عند ربك مكروها; (42) آن دسته از احكامي كه ممنوع اعلام شدند، نزد پروردگارت زشتند.
اين آيه به خوبي نشان ميدهد كه علت منع و نهي از چهارده فعل زشت مثل قتل، زنا، خوردن مال يتيم و...، بد بودن آنها نزد خداوند است. اما شايد به ذهن برسد كه زشتي يك عمل به اين است كه نزد خداوند زشتباشد، زيرا عقل نميتواند زشتي اعمال را مستقلا درك كند. ولي وقتي آن را در برابر اين آيه قرار بدهيم كه ميفرمايد: «وقالوا لو كنا نسمع او نعقل ما كنا في اصحاب السعير; (43) اگر ما به سخنان پيامبر گوش ميكرديم يا طبق عقل خود رفتار ميكرديم، امروز دچار دوزخ نميشديم»، درمييابيم كه عقل نيز مستقلا ميتواند خوب و بد اعمال را تشخيص دهد.
علي(ع) در اين باره ميفرمايد: فبعث فيهم رسله و واتر عليهم انبيائه ليستادوهم ميثاق فطرته ويذكروهم منسي نعمته ويحتجوا عليهم بالتبليغ ويثيروا لهم دفائن العقول; (44) پس خداي متعال رسولان خود را برانگيخت و پي در پي پيامبران خود را ميفرستاد تا عهد و پيمان خداوند را كه در فطرتشان بود، بطلبند و به آن نعمت فراموش شده، تذكرشان بدهند و از راه تبليغ با آنان گفتگو نمايند و عقلهاي پنهان شده را بيرون كشند. همچنين ايشان هنگام نصيحتبه فرزندشان امام مجتبي(ع) ميفرمايند: يا بني فان الله لميامرك الا بحسن ولمينهك الا عن قبيح; (45) اي فرزندم، خداوند تو را جز به خوبي امر نميكند و جز از قبيح باز نميدارد.
اين سخن متكلمانه، نشان ميدهد كه خداوند ملاك امر و نهي شرعي را حسن و قبح قرار داده است و چنين مينماياند كه خداوند به آنچه خوب است امر ميكند و از آنچه زشت است نهي مينمايد. در واقع، كلام امام(ع) پاسخي استبه نزاع دامنهدار و وسيعي كه بعدها در ذهن متكلمان و فيلسوفان اسلامي، راجع به حسن و قبح روييد.
ب) مصلحت و مفسده
دانشمندان اسلامي، (46) بر اين باورند كه مبناي احكام اسلامي مصالح و مفاسد واقعي است و خداوند، طبق آنها احكام شرعي را مقرر فرموده است. چه اين كه هدف شريعت، سعادت انسان و رسيدن او به كمال واقعي است و اين هدف با انجام افعال و رفتارهايي به دست ميآيد كه مصلحت واقعي انسان را حاصل آورد.
منشا اين اعتقاد، قرآن كريم است. در بسياري از آيات قرآن، مصلحت انسان، علت صدور احكام اسلامي اعلام شده است. مثلا خداوند درباره كيفر قصاص ميفرمايد: ولكم في القصاص حياة يا اولي الالباب; (47) اي عاقلان، براي شما در [اعمال] كيفر قصاص، زندگي و حيات است. چنانكه پيداست، روي سخن اين آيه با خردمندان است. گويا اگر عقل در عمق مشروعيت كيفر قصاص تامل كند، درمييابد كه حفظ امنيت جسماني و رواني افراد جامعه، مصلحت لازمالاستيفايي است كه تامين آن نيازمند پيشگيري از وقوع قتل، ضرب و جرح و...، با پيشبيني كيفرهاي عادلانه، در قوانين جزايي است.
همچنين در قرآن كريم، تشريع مجازات براي قتل، زنا، خوردن مال يتيم و...، براساس حكمت الهي معرفي شده است: ذلك مما اوحي اليك ربك من الحكمة ولاتجعل مع الله الها آخر فتلقي في جهنم ملوما مدحورا; (48) اينها حكمتي است كه خداوند بر تو وحي كرده است. با خداي يكتا، خداي ديگري مپندار كه در اين صورت ملامتشده و در حال مطرود شدن، وارد جهنم ميشوي.
به گفته مفسران، اين حكمت، چيزي جز مصالح واقعي انسانها نيست، (49) همان گونه كه در آيات ديگري نيز، انزال كتاب و جعل احكام شرعي، براي حق، ميزان، نفي فحشا و منكر اعلام گرديده است. (50)
اخبار و رواياتي كه از معصومان(ع) به ما رسيده است، نيز مشحون از ذكر علل و حكمتهاي صدور احكام شرعي و اوامر و نواهي الهي است; مثلا شيخ صدوق، حكمت و فلسفه احكام را در كتاب علل الشرايع، (51) و علامه مجلسي روايات مربوط به فلسفه احكام شرعي را در كتاب بحارالانوار تحت عنوان «باب علل الشرايع والاحكام»، (52) ذكر نمودهاند.
2-1-3. رابطه عدالت و مصلحت در تشريع كيفرها
چنانكه سابقا گفتيم، بيان تئوريهاي اوليه كيفري، عدالتبوده است و اين نظريه به روزگارفيلسوفان يونان برميگردد و تا زمان حاضر نيز، مجازاتها براساس تئوري عدالت توجيه ميشوند، هرچند تفسيري كه امروزه از عدالت ارائه ميشود، با مفهوم قديمي آن تفاوت بسيار دارد. (53)
پس از گذشت دويستسال از ظهور اسلام، با ترجمه آثار افلاطون و ارسطو به عربي، مسلمانان دريافتند كه پايگاه سياست، حقوق، اخلاق و فلسفه نزد يونانيان هم، دالتبوده است. بدين ترتيب، بحثهاي كلامي درباره حسن و قبح، عدالت، اختيار و مسؤوليت انسان، جزا و پاداش و...، همگي رنگ فلسفي هم پيدا كرده و برخي از عالمان، مستقلا امور فوق را از ديدگاه فلسفه توجيه نموده و كوشيدند جامعه اسلامي را در نظامي عقلاني، با تلفيق فلسفه يونان و عقايد اسلامي به تصوير بكشند. (54)
با اين همه، منشا اصلي و زمينهساز اولي بحث از حسن و قبح و عدل و ظلم، قرآن كريم و روايات معصومان(ع) است. (55) اما قبل از اينكه به بررسي و تفسير مصلحت و عدالت، و رابطه آنها با يكديگر در تشريع كيفرهاي اسلامي بپردازيم، بجاست كه به تقسيمات معارف بشري نظري افكنده و نحوه شناخت مفاهيم فلسفي خوب و بد، عدالت و ظلم، مصلحت و مفسده، منفعت و مضرت، و... را تبيين كنيم.
الف) شناختهاي حقيقي و اعتباري
شناختهاي ما بر دو گونهاند: يك دسته شناختهايي كه آينه تمامنماي واقعيات خارجي هستند كه با تغيير و جايگزيني فاعل شناساي آنها، تغيير نخواهند كرد، مثل علم فيزيك، شيمي و پزشكي; دستهاي ديگر كه گزارشگر وقايع خارج از روان و انديشه ما نيستند، بلكه از عواطف، تاثرات رواني و مقدار اثري كه در رفع نيازمنديهاي ما دارند، حكايت ميكنند: همچون ادبيات، اخلاق، حقوق و زيباشناسي.
مثلا آبي بودن و زيبا بودن دريا را در نظر بگيريد; در مورد اول كه حاكي از خارج است، همه ادراككنندگان، يكسانند، كه اين معرفتي حقيقي است، برخلاف مورد دوم كه حاكي از روان و عواطف ادراككنندگان است و زشتي و زيبايي آن، با تعدد آنان متفاوت ميشود; اين معرفتي پنداري است. (56)
سخن از مصلحت و مفسده، منفعت و مضرت و عدالت و ظلم نيز اين گونه است. يك رفتار از نظر انساني عادلانه است و نزد انسان ديگر ظالمانه، يك قانون از نظر عدهاي مصلحتآميز است و از نظر جامعهاي ديگر مفسدهآميز.
بدين ترتيب، واضح ميشود، عدالت و مصلحت، دو مفهوم نسبي و اضافياند و اتصاف اشياء به آنها، خبر دادن از اشياء خارجي نيست، بلكه در حقيقتخبر دادن از خود است، به اين معنا كه آن شيء را براي زندگي و معيشتخود عادلانه و مصلحتآميز پنداشتهايم و از نظر روحي و رواني زير تاثير آن قرار گرفتهايم. از اين نظر، نميتوان يك مفهوم ثابت، دايمي و كلي براي عدالت و مصلحت قايل شد، بلكه با تغيير فاعل شناساي آنها، عنوان عدالت و مصلحت نيز متغير ميشود.
اما پرسش اساسي در اينجا، اين است كه اگر نتوان مفهوم ثابت و كلياي از عدالت و مصلحت را تصور كرد، چگونه ميتوان به اوامر و نواهي شرعي ماندگار معتقد شد؟ آيا ميتوان كيفرهاي ثابتي را براي همه زمانها و مكانها و جوامع مختلف، طبق قوانين اسلامي پيشبيني كرد؟
ب. تبيين مجازاتهاي اسلامي براساس مصلحت و عدالت
دانستيم كه مفهوم عدالت و مصلحت، تابع وضع زندگي و نيازها بوده و با تغيير فاعل شناسا، متغير ميشوند. در نتيجه، مفهوم عدالت و مصلحت، در قلمرو شناختهاي پنداري و اعتباري ما قرار داشته و با توجه به اقتضاهاي زمان و مكان، نيازها، آداب و سنن و... هر جامعهاي، متفاوت خواهد بود.
اما اين اعتباري بودن، به معناي گزاف بودن و وهمي بودن آنها نيست. نسبيت و اعتباري بودن، به معناي تفاوت حكم با تفاوت و تعدد فاعل شناساست و شخص مدرك به هيچ وجه، به گزاف و بيعلتحكم نميكند.
علت تفاوت حكم اين است كه هريك از اشياء خارجي، داراي آثار متفاوتي هستند و بر دستگاه ادراكي ما، تاثيرات متفاوتي ميگذارند. از سوي ديگر، شيء واحد، كه داراي اثر واحدي است، در همه افراد، تاثير واحدي نميگذارد، زيرا هر فردي از روان و دستگاه ادراكي متفاوتي با ديگران برخوردار است. از اين رو، ممكن است پيشفرضها، ذهنيتها، مقبولات و... متفاوتي از ديگران داشته باشد و در قالب اينها، به تفسير يك رفتار، يك پديده و... پرداخته و حكمي متفاوت با ديگران ارائه نمايد. بنابراين احتمال دارد، فعلي را كه يك شخص عادلانه يا مصلحتآميز ميخواند، فردي ديگر برخلاف آن معتقد باشد.
حال اگر منشا اين اختلاف نظرها (يعني ذهنيتها و پيشفرضها) كه همان حدوسط بين يك رفتار و تفسير آن هستند، يكي شود، زاويه نگاه به رفتارها نيز يكسان شده و شيوه تفسير پديدههاي انساني هم ثابت و كلي خواهد شد. به همين دليل، تعليم و تربيت، يكي از ابزارهاي حصول ذهنيتهاي يكسان بوده و باعث ميشود كه نگاههاي مختلف، به يكديگر نزديك شوند. در اين صورت است كه همه از يك رفتار خاص، تفسير واحدي ارائه ميدهند. از اين رو، هيچ بعيد نيست كه بتوان نظامي اخلاقي، حقوقي، جزايي، سياسي و... واحد و يكساني را براي همه جوامع انساني، در مجموعه قوانين هر كشوري، پيشبيني كرد.
در بينش اسلامي ما، پيشفرض تشكيل نظام عدالت كيفري، همان ضوابطي است كه براي مصالح واقعي انسان مقرر شده است. با استفاده از آيات، روايات و گفتههاي عالمان اسلامي، مصالح واقعي يك رفتار، طبق معيارها و ضوابط زير تعيين ميشود:
«مصالح دنيوي و اخروي، مصالح مادي و معنوي، مصالح فردي و اجتماعي و مصالح موقت و مستمر».
در همين جاست كه رابطه عدالتبا مصلحت نمودار ميشود; چنانچه طبق معيارهاي هشتگانه، رفتاري مصلحتآميز خوانده شود، آن رفتار وصف عادلانه بودن خواهد يافت و به اين ترتيب، چون در تشريع كيفرهاي شرعي به تمام نيازها و چگونگي رفع آنها، توجه شده است، وصف عدالتي ماندگار و ثابتبراي كيفرهاي اسلامي، كاملا شايسته است.
2-3. ملاك تعيين كيفرهاي اسلامي
1-2-3. كيفرهاي اسلامي و حفظ ارزشها
الف) تحليل قضاياي ارزشي
سعادت، هدفي است كه آدميان را به تلاش و كوشش واداشته تا جهتبرآورده شدن نيازهايي همچون سلامت، امنيت، رفاه و...، از نيروي فكري و جسماني خويش كمك بگيرند. از اينرو، اموري كه باعث رفع نيازمنديهاي انسان ميشود، «ارزشهاي انساني» خوانده ميشوند. بنابراين، ارزشها، وقايعي هستند كه احتياجها و اشتياقهاي گوناگون آدمي را برآورده ميسازند، كه البته ميزان تامين نيازها و رفع آنها از نظر هر انساني به يك اندازه نيست، همچنان كه مصاديق نيازها از نگاه همگان يكسان نيست. (57)
چنانكه قبلا گفتيم، پارهاي از انديشهها، به گونهاي به نيازهاي ما وابسته است كه با تطور و تغير آنها، آن انديشهها ثابت نميمانند; اين نوع قضايا كه ما آنها را پنداري خوانديم و در اين جا به سبب متضمن بودن ارزشهاي انساني، آنها را «قضاياي ارزشي» ميناميم، در واقع وسيلهاي هستند كه ما، اميال و نيازهاي خود را از طريق آنها بيان ميكنيم.
اينكه رفتاري را خوب يا بد توصيف ميكنيم و از لحاظ حقوق جزايي، مستوجب پاداش يا كيفر ميدانيم، درواقع ميخواهيم رابطه آن رفتار را با هدف مورد نظر خود نشان بدهيم; خوب بودن يك رفتار يعني منطبق بودن آن با هدف ما و بد بودن آن، به معني عدم مطابقتبا هدف مورد نظر ماست. بدين ترتيب، چنين قضاوتي، چون از احساسات، عواطف نيازهاي ما برخاسته است، نميتواند قابل صدق يا كذب باشد.
مثلا قضيه «سرقتبد است» يك قضيه ارزشي است، اما قضيه «زيد سارق است» يك قضيه حقيقي است; به اين معنا كه ميتوان صحت و سقم حمل سارق بر زيد را با برهان عقلي اثبات كرد. اما در قضيه اول، مفاد قضيه نه درست است و نه نادرست; زيرا بد بودن سرقت، منطبق با شيء خارجي نيست، از اين رو، نميتوان اين قضيه را صحيح يا خطا دانست و براي اثبات يك طرف، به برهان عقلي تمسك كرد. (58)
اما قضاياي ارزشي، براساس علت و دليلي حاصل ميآيند; وقتي ميگوييم: «سرقتبد است» به اين معناست كه سرقت را عامل سلب آرامش جامعه ميدانيم و بين سرقت و امنيت مالي و آرامش جامعه، رابطه عليت را كشف كردهايم. همچنين وقتي ميگويم: «كيفر سرقت، قطع دستسارق است» به اين معناست كه اين مقدار كيفر را عامل ارعاب، پيشگيري يا تشفي خاطر افراد جامعه ميپنداريم. به همين دليل، سرقت امري نامطبوع و ناخوشايند است، چون مغاير با هدف آرامش جامعه و امنيت مالي افراد است، ولي كيفر آن مطبوع، خوشآيند و به نفع جامعه تلقي ميشود.
طبق اين تحليل، قضاياي ارزشي داراي دو حيثيتند; نخست اينكه مفاد اين قضايا، حاكي از عواطف، تمايلات و نيازهاي ماست; چنانچه رفتاري در جهت هدف مورد نظر ما باشد، مطلوبيت داشته و آن را خوب دانسته و اگر منطبق نباشد، آن را نامطلوب و بد تلقي ميكنيم.
حيثيت دوم اين است كه قضاياي ارزشي، از جهتبيان رابطه عليتبين رفتار و هدف، ديگر تابع اميال و نيازهاي ما نيستند، بلكه مانند ساير روابط علي و معلولي، حاكي از واقعيات نفسالامرياند. هرچند، ممكن است در تشخيص هدف، خطايي صورت بگيرد، اما اين اشتباهات، ضرري به واقعي بودن رابطه عليتبين افعال اختياري و نتايج مترتب بر آنها نخواهد زد، و آنها را از مباحث عقلي و قابل استدلال برهاني خارج نخواهد ساخت. (59)
ب) معيار تعيين ارزشها
گفتيم كه ريشه خوب و بد يا مطلوبيت و نامطلوبيت، آن است كه چيزي را براي زندگي و معيشتخود نافع و مصلحتآميز، و يا مضر و مفسدهآميز بدانيم; و قضاياي ارزشي يا پنداري ما بر همين اساس وضع ميشوند. اين سخن كه در حكمت اسلامي، از ابتكارات علامه طباطبايي و در فلسفه غرب، از سوي پارهاي از فيلسوفان همچون ديويد هيوم، جرج ادوارد مور و برتراند راسل (60) مطرح شده است، در برابر نظريه حقوق فطري و تحققي قرار دارد.
بيگمان سعادت انسان به اين است كه نيازها و احتياجات وي بخوبي رفع شود. انسان با علم و تجربه ميآموزد كه چه احتياجاتي دارد و چگونه بايد آنها را رفع كند. اما واسطهاي در بين است كه رفتارهاي او را تنظيم ميكند و باعث انتخاب او از يافتهها ميشود; آنچه واسطه عمل و استفاده از شناختهاي علمي ما قرار ميگيرد، اصول اعتقادي و بينشهاي انسان است. زيرا معرفتبه اشياء خارجي، مبين اقدامات و افعال ما نيست. اين مغالطه آشكاري است كه وقتي نيازي از نيازهاي انسان را با علم و تجربه دريافتيم، حكم كنيم كه پس بايد طبق آن عمل كنيم. از اين رو، همچنان كه اين فيلسوفان به ما ياد دادهاند، واقعيت و هستي از اين نظر كه مكشوف مايند، مستلزم هيچ قضيه ارزشي نخواهند بود.
در عين حال، اخلاق و حقوق مبتني بر واقعيت و علم، از زمان افلاطون و ارسطو، تا انديشه تحققگرايي عصر ما، براساس اين مغالطه بديهي قرار دارد كه قضاياي ارزشي را ميتوان از قضاياي حقيقي به دست آورد. متاسفانه بسياري از قضايا، از اخلاق جنسي در غرب گرفته تا حقوق كيفري، امروزه بر اين مغالطه بنا شده است و ادعا ميشود كه نظام ارزشها، با نيازهاي طبيعي و دادههاي علمي و تجربي پيش ميرود.
ما با حقوق فطري يا دادههاي علمي و تجربي مخالف نيستيم، سخن ما اين است كه اينها به ما از وقايع خارجي خبر ميدهند، نه اينكه چگونه بايد عمل كنيم يا نكنيم. زيرا در برابر وقايع خارجي دو گونه ميتوان تصميم گرفت: رد يا قبول; هيچ گاه وقايع خارجي به ما نميگويند كدامطرف را انتخاب كنيد، بلكه ما طبق ذهنيتهاي قبلي، دستبه گزينش يافتههاي خويش ميزنيم. (61)
در اين باره، نظريه ديگري وجود دارد كه معيار بايدها و نبايد را «خوشآيندي» و «بدآيندي» دانسته است. پارهاي از فيلسوفان معتقدند كه قضاياي ارزشي فقط به پسند و ناپسند اشخاص وابسته بوده و بيانگر حالات رواني انسانند. قضيه «سرقتبد است» به اين معناست كه من سرقت را دوست ندارم.
مهمترين سستي نظريه فوق اين است كه براي اخلاق و حقوق، معيار و ضابطهاي كلي قايل نيست و وانمود ميكند كه تابع سليقههاي شخصي افراد است. اين نظريه به «تئوري عاطفي» شهرت دارد. (62)
از نظر ما، نه طبيعت و فطرت، و نه عواطف و احساسات، و نه علم و تجربه، هيچ كدام معيار ارزش نيست. آنچه ميتواند معيار باشد، تنها پيشفرضهاي ماست; با اينهاست كه به سراغ علم و فطرت و... ميرويم و از آنها آنچه را كه با هدف ما متناسب است، گزينش ميكنيم. از همين رو، همان گونه كه علت و منشا تفاوت بايدها و نبايدها در تمام زمينههاي ارزشي، ذهنيتهاي قبلي است، علتيكسان شدن آنها را نيز بايد در همانها جستجو كنيم. لذا ميتوان ارزشهاي ثابت و ماندگاري را تعيين كرد و با تاسيس نظام عدالت كيفري به حفظ و حمايت از آنها پرداخت.
2-3. تعيين مجازاتهاي اسلامي براساس ارزشها
الف) تبيين مجازاهاي اسلامي براساس ارزشها
انسان موجودي هدفمند است و بالتبع، اعمال خود را طبق اهداف خويش تنظيم ميكند; كيفرها نيز نوعي رفتارند و طبعا، قبل از اعمال آنها، هدف و مقصودي مورد نظر است. بويژه، از آغاز تبدل جامعه طبيعي به جامعه سياسي، اعمال مجازات، از حالتخصوصي به شكل اجتماعي درآمد و به موجب قانون در اختيار حكمرانان قرار گرفت.
پس هر قانون كيفري، تابع هدف و مقصود قانونگذاران است كه براساس زمينههاي فكري، بينشها و پيشفرضهاي خود و تفسيري كه از نيازها و ارزشهاي اجتماعي و فردي دارند، آن را در نظر گرفته و قوانين كيفري را در جهت دستيابي به آن اهداف تنظيم ميكنند.
اما از نگاه برخي از فيلسوفان، هر هدفي كه براي اعمال كيفرها و تعيين نوع و ميزان آنها مورد نظر باشد، منطق و مبناي صحيحي براي توجيه كيفرها نخواهد بود. (63)
توجيه اين نظريه شايد اين باشد كه دستكم سه هدف عمده براي كيفر قابل تصور است: الف)تشفي خاطر مجني عليه; ب)ارعاب; ج)اصلاح. طبق نظريه اول، بايد كيفر از نوع همان جرم ارتكابي و از لحاظ كمي و كيفي با آن متناسب باشد. اشكال اين مبنا اين است كه بايد يك دستگاه عريض و طويل، مركب از قضات، پليس و... را با هزينههاي كلان آماده كنيم تا كسي با آن، خشم خود را فرونشانيده و خاطرش تشفي يابد. اشكال ديگر اين است كه قضيه به اين سادگي نيست كه تصور رود پس از تشفي خاطر مجني عليه، قضيه تمام شده است. بلكه ممكن است اين امر، باعثخشم مجرم شود و حس انتقامجويي او را شعلهور سازد و او را وادار به اقدامات تلافيجويانه نمايد.
بديهي است كه اين جريان تشفي خاطرها، همچنان ادامه خواهد يافت و نظام كيفري بر مبناي اين هدف، فاقد ثبات و نظم خواهد شد.
نظريه ارعاب نيز همچنان كه گفتيم بر اين تصور استوار است كه مجرم بايد به كيفر برسد تا باعث رعب و هراس ديگران شده و احتمال ارتكاب جرم را از بين برده يا، حداقل، آن را كاهش دهد. اشكال اين هدف اين است كه با احساس عدالت انساني منطبق نيست، چگونه طبق اين مبنا، كيفر وصف عدالتبگيرد، در حالي كه تبهكار متحمل كيفر شود، تا ديگران به دنبال رفتاري همانند او نروند؟ پس او براي اينكه ديگران قصد ارتكاب جرم را در سر نپرورانند بايد كيفر ببيند؟! مگر مجرم وسيله و ابزاري براي ترسانيدن ديگران است؟ آيا قانونگذار مجاز است انجام عملي را در اجتماع بر فردي تجويز كند تا ديگران عبرت گرفته و به دنبال آن نروند؟!
درباره نظريه اصلاح نيز ميتوان گفت اگر تحمل كيفرهايي مثل شلاق، به دار آويختن، حبس، قطع دست و... براي اصلاح مجرم باشد، پس مجازات اعدام بايد ممنوع گردد. زيرا اين هدف با اين كيفرها حاصل نخواهد شد. علاوه بر اين، تجربه نشان داده است كه با مجازاتهاي بدني شديد، نه تنها اصلاحي صورت نخواهد گرفت، بلكه باعث جرات بيشتر مجرم شده و موجب ميشود كه وي در ارتكاب جرايم بعدي با دقتبيشتري عمل كند.
ولي بايد توجه داشت كه در نظام عدالت كيفري، اجتماع با يك سلسله رفتارهاي متفاوت با يكديگر رو به روست كه تنها نقطه اشتراك آنها عنوان «جرم» است. اين جرايم نه تنها از نظر حالات و اجزاء يكسان نيستند و از عناصر متفاوتي تشكيل شدهاند، بلكه تبهكاران نيز حالات يكساني ندارند; (64) ارتكاب جرم در پارهاي از آنان، به دليل بيماري و امراض دماغي و رواني است، برخي به تحريك و تشويق ديگران جرمي را مرتكب ميشوند و برخي ديگر، با قصد و اراده قبلي به ارتكاب جرم روي ميآورند. از نظر تجاوز و تعدي به حقوق افراد نيز، هميشه اين گونه نبوده است كه قربانيان جرم يك حالت داشته باشند. قرباني جرم، گاهي جامعه است و گاهي فرد; و افراد نيز يكسان نيستند.
اينها همه نكاتي است كه نشان ميدهد كه طبق يك نظريه نميتوان درباره هر فاعل جرمي، يا فعل مجرمانهاي به طور عادلانه تمشي نمود و نتايج مطلوبي حاصل كرد. از اين رو، نميتوان نظريه اصلاح را فقط معيار كيفرها قرارداد يا تنها از زاويه تشفي خاطر و تلافي، به جرم و مجازات نظر افكند. بلكه بايد در هر مورد قايل به نظريهاي شد كه متناسب با مجرم، نوع جرم و مجني عليه بوده و عادلانه هم پنداشته شود. (65)
البته قابل ذكر است كه فيلسوفان غربي مخالف مجازات، در جامعه و فضاي فرهنگي آنان، هر نوع هدف و منطقي براي اعمال كيفر به بنبست ميرسد. به قول «نيچه» از يك سو، انسان امروز، همه چيز را از دريچه منافع خود ميبيند و بدون پايبندي به ارزشهاي اخلاقي، ميخواهد زودتر به مقصود خويش كه منافع اوست، برسد; از سوي ديگر، كيفرهايي كه اعمال ميشوند، نتايج مورد نظر را حاصل نميآورند، زيرا مجرم، كيفر را تحمل ميكند، ولي در همان حال، نقشه ارتكاب جرم بعدي را در سر دارد. در گذشته، كيفر حالت اصلاحگرانه داشت; مجرم با رغبت، متحمل كيفر ميشد و معتقد بود كه كيفر او را از خبائث پاك ميكند، اما انسان امروز، علاوه بر اين كه با صرف وقت و هزينههاي بسيار، بايد وي را تحت تعقيب و محاكمه قرار داد، بايد منتظر تكرار جرايم بعدي وي شد. (66)
ولي در حوزه انديشه اسلامي، مقصود اصلي از حيات انسان، نزديكي به خداوند، با اجراي فرامين الهي است و شخصيت انسان تنها با تقرب به خدا به دست ميآيد; از اين رو، متناسب با اين هدف، ابزارهاي دقيقي معين شده است تا مانع از انحراف او از مسير و مقصد اصلي شود. در حالي كه اين نكته، در اغلب نظامهاي كيفري دنياگرا، مورد اهتمام نيست.
اسلام دو مرحله برخورد را با افراد منحرف و ناسازگار با اجتماع، معين ساخته است: اول، تعليم و تربيت و استفاده از روشهاي اخلاقي; و ديگري، چنانچه انحراف و ناسازگاري وي در حدي باشد كه مستوجب كيفر و عقوبت دنيوي گردد، اعمال كيفر.
از ديدگاه اسلام، حفظ ارزشهاي ثابت انساني، (67) توجيهگر روشهاي اخلاقي و جزايي است و نميتوان با لزوم يكي ، ديگري را طرد كرد. نقش كيفرهاي اسلامي، در جهت جلوگيري از تعدي و تجاوز به ارزشها، در مرحله پاياني قرار دارد.
در تئوري كيفري اسلامي ، وقوع جرم به معناي تجاوز به ارزشهاي ثابت مادي، معنوي، فردي، اجتماعي، دنيوي، اخروي و... است. از مصاديق اين ارزشها، امنيتبدني، مالي، ناموسي، فكري و رواني و... است و قوام حيات فردي و اجتماعي، به حفظ اين ارزشها بستگي دارد. از اين رو، نقش كيفرها، در اين است كه امنيت اين ارزشها را حفظ كرده و مانع از وقوع قتل، ضرب و جرح، سرقت، كلاهبرداري، زنا، لواط و... شود و دستكم، ميزان ارتكاب آنها را كاهش داده، موانعي براي ارتكاب مجدد آنها به وجود آورد.
بنابراين، نقش مجازاتهاي اسلامي، حفظ اعتدال فرد و جامعه، از طريق حفظ ارزشهاي ثابت است، قانونگذاران جامعه اسلامي، اهداف مجازاتها را با توجه به همين ارزشها و سنجش ميزان اهميت آنها تعيين ميكنند و بر مبناي اهداف به دست آمده، نوع و مقدار كيفرها را در قوانين جزايي پيشبيني مينمايند.
ب) اهداف مجازاتهاي اسلامي
اهدافي كه براي كيفرهاي اسلامي گفته شده است، عبارتند از: اصلاح، ارعاب، تلافي و ارضاي مجنيعليه. (68)
1. نظريه اصلاح
اصلاح مجرمان، از تئوريهاي شخصي است كه با ظهور مكاتب تحققي و رشد و توسعه علوم جنايي و جرمشناسي، جايگاه ويژهاي نزد حقوقدانان يافته است. نقطه مشترك طرفداران نظريه اصلاح، بازپروري و درمان، تاكيد زياد بر كيفر زندان و نفي كيفرهاي بدني است، بويژه كه در نظريه درمان، اصولا نظام كيفري حذف شده و مجرم بيمار تلقي ميشود. (69)
چنانكه قبلا هم گفته شد، مجازات، شرط لازم و كافي براي حصول اهداف مورد نظر نيست;چه بسا افرادي بدون لزوم تحمل مجازات، با پند و اندرز، از فعل قبيح خود نادم شده و تصميم بگيرند كه به هيچ وجه به دنبال ارتكاب جرم نروند. حالات و شخصيت افراد يكسان نيست; عدهاي حتي از بيم علني شدن جرمشان، از ارتكاب جرم ستبرميدارند و عدهاي حتي با تحمل سختترين كيفرها، بازهم به ارتكاب جرم روي ميآورند. از اين رو، نظريه اصلاح، تنها در مورد مجرماني كه روحيه اصلاحپذير دارند، خصوصا مجرمان ابتدايي قابل اجراست نه در مورد هر جرمي.
در اسلام، هم به شخصيت مجرم توجه خاصي شده و هم تحول رواني او بسيار مورد اهتمام قرار گرفته است; به گونهاي كه حتي ارتكاب پارهاي از جرايم، در شرايط ويژهاي، مستوجب كيفرهاي حدي يا تعزيري نميشود. (70)
در اين موارد، مفهوم«توبه» قابل توجه است. پذيرش توبه، مبين بياهميتي نقش و كيفر است. زيرا اعمال آن، براي تحصيل اهداف مورد نظر بوده و چنانچه، بدون كيفر، مقاصد مورد نظر حاصل آيد، نيازي به به كارگيري آن نخواهد بود. از اين رو، «توبه» به معناي قبول «نظريه اصلاح» در مورد برخي جرايم است.
در مورد مجازاتهاي تعزيري، اين نظريه روشنتر ديده ميشود، زيرا تعيين مقدار و نوع مجازات تعزيري، بستگي به نظر قاضي دارد و بديهي است كه او با توجه به علوم و معارف زمان خود، مقتضيات زمان، مصالح فردي و اجتماعي، ميتواند از بهترين ابزار موجود، براي تحقق اهداف مورد نظر اسلام، استفاده برد. (71)
در قانون مجازات اسلامي مصوب 1370، پذيرش نظريه اصلاح، بازپروري و حتي درمان، درباره مجازاتهاي تعزيري كاملا آشكار است. قانونگذار، با پذيرش نهادهاي تعليق، آزادي مشروط، تخفيف مجازات، تشديد مجازات، تعدد و تكرار (72) و...، در واقع نظريه عيني بودن مجازاتها را در اين نوع كيفرها رد كرده و با رويكردي ذهنيگرايانه به جرايم نگريسته است. از ديدگاه قانونگذاران نظام اسلامي، اعمال كيفر، در برخي از موارد، هيچ مطلوبيتي في نفسه ندارد و برخلاف گفته كانت و هگل، جزء نواميس خلقت و كائنات به شمار نميرود; مطلوبيت كيفر به خاطر حصول اهداف و مقاصدي است كه بعضا با اصلاح مجرم و بازگرداندن وي به آغوش جامعه حاصل ميآيد.
درباره برخي جرايم حدي نيز، قانونگذار پذيرفته است كه پارهاي از جرايم با توبه مجرم ساقط ميشود، مشروط بر اينكه قبل از اقامه بينه و حكم قاضي نباشد و در صورت اثبات جرم، براساس اقرار و صدور حكم قاضي، سقوط مجازات، منوط به نظر ولي امر مسلمين است. (73)
2. نظريه ارعاب و تلافي
طبق اين نظريه، اعمال مجازات براي آن است كه مجرم و ديگران در آينده، مرتكب جرم نشوند. در حقوق جزاي اسلامي، براي عبرتآموزي مجرم و ديگران مجازاتهايي مقرر شده است تا به اين وسيله، احتمال وقوع جرم از بين رفته يا به حداقل برسد. معروفترين مجازاتهاي اسلامي، كه نمونهاي از مجازاتهاي سخت و خشن را نمايش ميدهند، مجازات رجم و قطع اعضا است.
در اين قبيل جرايم، كه مصلحت اجتماعي بيش از مصلحت فردي اهميت دارد، چنانچه پس از ارتكاب جرم، اصلاحي در شخصيت مجرم پديد نيايد، و از لحاظ رواني و رفتاري، تحولي در وي ديده نشود، از قبيل توبه، ظهور رفتارهاي نيكو و...، در اين صورت، امنيت اجتماعي، شرافت و عفت عمومي اقتضا ميكند كه با فساد و بيعفتي و تعدي به امنيت اجتماعي مبارزه شود. (74)
قرآن درباره مجازات سرقت ميفرمايد: والسارق والسارقه فاقطعوا ايديهما جزائا بما كسبا نكالا من الله والله عزيز حكيم، (75) دست مرد و زن سارق را قطع كنيد به اين خاطر كه مجازات چيزي است كه كسب كردهاند تا از خداوند عبرت بياموزند و خداوند عزيز و حكيم است.
طبق اين آيه، مجازات سرقتبر دو هدف استوار است; اول، مكافات عمل، و دوم، عبرتآموزي. (76) مكافات عمل، براساس نظريه تلافي، براي اين است كه او مال را به طور مشروع كسب نكرده است و از راه ميانبر و با تعدي و تجاوز به حقوق مالي ديگران و بيارزش انگاشتن زحمات و تلاش آنان، بعضا به اموال هنگفتي رسيده است.
پس اگر در برابر اين جرم، هيچ گونه عكسالعملي نشان ندهيم، و بطور كلي مجازات را از نظام اجتماعي حذف كنيم، درواقع به سوي نابودي و اضمحلال حيات اجتماعي گام برداشتهايم. بديهي است كه در اين صورت، تحقق عدالت، آرماني بدون پشتوانه و در حقيقت، آرزويي دستنيافتني خواهد بود; و مصلحت ديگر مجازات سرقت، ارعاب و عبرتآموزي است تا ديگران را از ارتكاب جرايم سرقت در آينده در هراس افكند. البته همان طور كه برخي از دانشمندان بيان كردهاند، مصلحت اصلي در خود وضع و جعل اين احكام است، نه اعمال آنها. (77)
3. نظريه ارضاي مجني عليه
در حقوق جزاي اسلامي، نظريه ارضا از اهميت ويژهاي برخوردار است. دانشمندان اسلامي معتقدند كه مجازات براي تحقق عدالت است و در جرايم مربوط به حقوق الناس مثل قتل، ضرب و جرح و...، تحقق عدالت، منوط به اين است كه مجني عليه به حقوق از دست رفته خويش برسد و اعمال كيفر در اين موارد، مبين انتقام فردي است. در جرايمي مثل زنا و سرقت و... كه به حقوق الهي تجاوز ميشود، تحميل كيفرهاي شرعي، مبين مكافات عمل است.
برخي از فيلسوفان برآنند كه مبناي اين نظريه، خشم و هوس خودخواهانه مجني عليه يا جامعه است، در حالي كه اين سخن درستي نيست; اگر در جستجوي عدالتيم، بايد اقدامي مناسب و پاسخي شايسته به تعدي و تجاوز فاعل جرم بدهيم، چه اينكه ارزشهاي انساني، بايد از حريم متناسبي بهرهمند باشند و گرنه اجازه دادهايم كه كار و تلاش انسان و حقوق و اموالي كه حاصل تلاش اوست، عفت و پاكدامني و از همه مهمتر، عقل و جسم اشخاص به هيچ انگاشته شود و امنيت آنها دستخوش تعدي و تجاوز قرار بگيرد.
از اين رو، رضايت مجني عليه و خويشان وي، و نيز تشفي خاطر آنان و جامعهاي كه از ارتكاب جرم آزرده شده استبا اعمال مجازات حاصل ميشود و اين نقش مهمي در روند كنترل اجتماعي دارد. به همين خاطر، در حقوق جزاي اسلامي، هدف ضروري پارهاي از جرايم، اعم از حدود، قصاص و تعزيرات، ارضاي فرد يا جامعه است، هرچند باعث اصلاح مجرم، ارعاب او و ديگران و جبران ضرر و زيان مجني عليه هم خواهد شد.
شايان ذكر است كه شخصيت مجني عليه و ميزان بهرهمندي وي از تعاليم حياتبخش اسلام، در انتخاب عفو و بخشش بسيار مؤثر خواهد افتاد; اسلام با اين كه حق قصاص را مقرر فرموده است، بر عفو يا اخذ ديه هم بسيار تاكيد كرده است و حتي آنها را ارجح از اعمال حق قصاص اعلام ميدارد. (78)
46. ر.ك: علامه حلي (حسن بن يوسف بن علي بن مطهر)، شرح تجريد، مشهد، كتابفروشي جعفري، بيتا، ص185 به بعد; ابوحامد محمد غزالي، المستصفي من علم الاصول، مصر، بولاق، المطبعة الاميرية، 1324ق.، ص261-260; ابواسحاق شاطبي، الموافقات، بيروت، دارالترجمه، بيتا، ج2، ص76.
47. بقره، آيه 179.
48. اسراء، آيه 39.
49. علامه محمد حسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، بيروت، مؤسسه الاعلمي للمطبوعات، 1973، ج13، ص97.
53. در اين باره بنگريد به: نامه فرهنگ، 1372، شماره 10و11، ميزگرد «عدالت و آزادي».
54. در اين باره، تلاشهاي فيلسوفاني همچون ابو اسحاق كندي (250-185ق.) معروف به فيلسوف عرب، ابو نصر فارابي (339-259ق.) معروف به معلم ثاني، ابوعلي سينا (428-370ق.) و ابن رشد اندلسي (595-520ق.)، جالب توجه است. در اين ميان، معلم ثاني بيشتر از همه سهم دارد; وي با تلخيص كتابهاي افلاطون و ارسطو، مجال انديشهگري را براي فيلسوفان پس از خود فراهم آورد، در عين اينكه با نظريهپردازي راجع به «نيك شهر اسلامي» آن را بر پايه عدالت كه به نظر او بالاترين فضايل است، قرار داد. اما برخلاف افلاطون و ارسطو، حكمران نيك شهر اسلامي، را فيلسوف نميداند بلكه پيامبر يا امام عادل را در راس حاكميتسياسي جاي ميدهد. ر.ك: رضا داوري، فلسفه فارابي، تهران، مركز مطالعات هماهنگي فرهنگي، 1354، ص112 به بعد;....
55. استاد مرتضي مطهري، عدل الهي، مجموعه آثار، ج1، ص59.
56. علامه محمد حسين طباطبايي، فيلسوف و مفسر شيعي، نخستين كسي است كه در فلسفه اسلامي به تفكيك بين حقايق و اعتباريات پي برد و تمايز علوم حقيقي و پنداري از ابتكارات ايشان است. علامه در مقاله ششم كتاب «اصول فلسفه و روش رئاليسم» بخوبي بين آنچه «هست» و آنچه «بايد» باشد، تمايز مينهد. و اشتباهاتي را كه با خلط اين دو معرفتبراي گذشتگان حاصل آمده، آشكار ميسازد. ر.ك: مرتضي مطهري، اصول فلسفه و روش رئاليسم، مجموعه آثار، ج2، ص368; در بين فلاسفه غرب، ديويد هيوم نخستين كسي است كه به اين تفكيك رسيده است. ر.ك: آر. اف. اتكينسون، درآمدي به فلسفه اخلاق، ترجمه سهراب علوينيا، تهران، مركز ترجمه و نشر كتاب، 1370، ص107.
57. پرويز صانعي، حقوق و اجتماع، تهران، كتابخانه گنج دانش، چاپ چهارم، 1371، ص335.
58. ديويد هيوم ( D. Hume ) با انتشار رسالهاي بين سالهاي 1740-1739 تحت عنوان «جستاري درباره طبيعتبشر» در بخش اول از فصل اول اين كتاب، توضيح ميدهد كه چرا از عقل و منطق نميتوان انتظار داشت كه قضيهاي ارزشي را به اثبات برساند يا ابطال كند. از نظر او، استنتاج انديشههاي پنداري از انديشههاي حقيقي ممكن نست; در اين باره، جي. اي. مور ( G.E. Moor ) با او همعقيده است; او در كتاب مباني اخلاق كه در سال 1903 منتشر ساخت، به تحليل مفهوم خوب و بد ميپردازد.
59. محمد تقي مصباح، همان، ص232.
60. براتراند راسل، در كتاب philosophical Essays در مقاله اول بر پايه نوشته «مور»، به بحث از خوب و بد و تفكيك آن دو از شناختهاي حقيقي ميپردازد: ر.ك: برتراند راسل، جستارهاي فلسفي، ترجمه مير شمسالدين اديب سلطاني، تهران، انتشارات اميركبير، 1363، ص54.
61. ر.ك: مرتضي مطهري، نقدي بر ماركسيزم، مجموعه آثار، ج13، ص725 به بعد.
62. ار. اف، اتكينسون، همان، ص143.
63. برتراند راسل، همان، ص65.
64. سعيد حكمت، روانپزشكي كيفري، تهران، انتشارات گوتنبرگ، 1370، ص113115.
65. John, Cottingham, philosophy of punishment,P.778 f .
66. ر.ك: عبدالحسين عليآبادي، حقوق جنايي، ص4.
67. درباره ارزشهاي ثابت و ارتباط آنها با نيازهاي دايمي انسان، بنگريد به: پرويز صانعي، حقوق و اجتماع، ص325 به بعد.
68.
69. رضا مظلومان، جرمشناسي، ص133.
70. امام خميني، تحرير الوسيله، قم، انتشارات اسماعيليان، بيتا، ج2، مساله16، ص417; مساله3، ص432; مساله4، ص440; مساله7، ص444.
71. در اين باره بنگريد: محمد مجتهد شبستري، «رابطه دين و عقل»، كيهان فرهنگي، آبان 1366.
72. ر.ك: مواد 22 الي 24، 25 الي 37، 38 الي 44 ق.م.ا.
73. مثلا درباره زنا به مواد 72 الي 81، لواط به مواد 125 و 126، در ساحقه به مواد 132 و 133، در شرب الخمر به مواد 181 و 182 و در مورد سرقتبه بند 5 ماده 200 ق. م.ا. رجوع كنيد.
اعتياد به مواد مخدّر يكى از شايعترين آسيبهاى اجتماعى جهان معاصر و از جمله ايران است، به گونهاى كه اگر ادعا شود اعتياد به مواد مخدّر يكى از بحرانهاى اصلى دنياى كنونى است و به صورت يك معضل جهانى روز درآمده، اغراقى صورت نگرفته است.
مسأله به قدرى واضح است كه همه مسؤولان و متخصصان مبارزه با اعتياد بر اين ادعا توافق دارند. دكتر كلمن، پزشك و نويسنده انگليسى، در اينباره مىنويسد: «نسل حاضر بيش از هر نسل ديگر در تاريخ بشريت، زندگى خود را زهرآگين و مسموم نموده است.» (1)
وسعت مصرف اين مواد سمّى در عصر اخير، به اندازهاى است كه يكى از سمشناسان معروف دنيا به نام لودوينگ معتقد است: «اگر غذا را مستثنا كنيم، هيچ مادهاى در روى زمين نيست كه به اندازه مواد مخدّر اين چنين آسان وارد زندگى ملتها شده باشد.»(2)
مصرف مواد مخدّر با توجه به آمار و ارقام موجود، به ويژه از سوى نسل جوان، به حدّى است كه شنيدن آن براى هر انسان منصف و با وجدانى دردناك و آزاردهنده است. بىاعتنا بودن نسبت به اين معضل اجتماعى به يقين آسيبهاى جبرانناپذير و پيامدهاى ويرانگرى براى خانوادهها، كشورها و جامعه جهانى به دنبال خواهد داشت.بنابراين، هر يك از ما به عنوان عضوى از اين جامعه، وظيفه داريم در راه مقابله با اين مشكل اجتماعى و بيمارى قرن، به طور جدّى وارد ميدان شويم و در حدّ توان خود گامى برداريم.
دكتر ويليام بولين، مدير آموزشكده جلوگيرى از سوء مصرف مواد مخدّر در امريكا مىگويد: «بيش از يك چهارم مرگوميرها در امريكا زودرس و ناشى از اعتياد به يكى از مواد مخدّر مىباشد؛ چنانكه مصرف اين مواد سالانه جان يك ميليون امريكايى را مىگيرد.» (3)
آمارها نشان مىدهند كه امروزه 218 ميليون نفر معتاد در سطح دنيا وجود دارند (4) و در ايران، بيش از دو ميليون نفر بدان مبتلا شدهاند. با اندكى تأمّل، در آمار معتادان در ايران، به خوبى روشن مىشود كه تعداد افراد درگير با اين مشكل به مراتب، از اين بيشترند؛ زيرا اگر هر يك از اين معتادان داراى 5 نفر از بستگان درجه اول باشند كه شامل پدر، مادر، برادر، همسر و فرزند است، در نتيجه قريب 12 ميليون نفر از اين آسيب اجتماعى رنج مىبرند. اين افراد درگير با مسأله اعتياد كسانى هستند كه يا در صدد معرفى معتاد به مراكز بازپرورى و يا جلب رضايت طلبكارى و شاكيانى هستند كه اموالشان توسط اين افراد مورد سرقت قرار گرفته است يا در حال سركشى به زندانها يا مراجعه به مراكز قضايى براى طلاق و متاركهاند.
هزينه اقتصادى، كه از سوى دولت براى مقابله با اين معضل اجتماعى پرداخت مىگردد، ميزان قابل توجهى است. دبير ستاد مبارزه با مواد مخدّر بودجه اختصاص داده شده به اين ستاد را در سال جارى 600 ميليارد ريال اعلام كرده كه نسبت به سال گذشته سه برابر شده است. (5)
طبق براوردهاى صورت گرفته، خسارتهاى اقتصادى ناشى از سوء مصرف و قاچاق مواد مخدّر در ايران، براساس محاسبهاى كه در سال 1373 صورت گرفته، بالغ بر 480 ميليارد تومان است كه اين ميزان در هر سال رو به افزايش است. اين رقم در حال حاضر، بيش از 700 ميليارد تومان در سال تخمين زده مىشود. اين مقدار تنها شامل هزينههاى قابل محاسبه از قبيل دستگيرىها، رزمايشها، محاكمهها، نگهدارى و هزينههاى بازپرورى معتادان، هزينههاى انسداد مرزها و مانند آن مىباشد.(6)
در حالىكه اگر بخواهيم همه هزينههاى جانبى آن را حساب كنيم و بر مقدار قبلى بيفزاييم، ميزان هزينه به مراتب بيشتر مىشود؛ چنانكه رئيس سازمان بهزيستى كشور مىگويد: «معتادان سالانه 2700 تا 3300 ميليارد تومان به اقتصاد كشور لطمه مىزنند.»(7)
همچنين هزينه مصرف مواد مخدّر توسط معتادان در ايران، مقدار قابل توجهى است؛ زيرا اگر هزينه آن را براى هر معتاد تا 300 تومان تخمين بزنيم و آن را در تعداد معتادان ـ يعنى دو ميليون نفر ـ ضرب كنيم، رقم بسيار بالايى به دست مىآيد و اين به معناى دود كردن و به هدر دادن بخش عظيمى از سرمايه مادى و قدرت اقتصادى اين مملكت است، در صورتىكه با اين مقدار سرمايه، سالانه مىتوان كارهاى زيادى در زمينه احداث مدرسه، دانشگاه، بيمارستان و همچنين ايجاد اشتغال و آبادانى اين مرز و بوم انجام داد.
قابل توجه است كه اين مقدار هزينه فقط مربوط به بخش هزينه مادى مسأله اعتياد است، در حالىكه بخش مهمتر آن از دست دادن سرمايههاى انسانى است؛ افرادى كه مىتوانند نيرو و توان خويش را در جهت عمران و پيشرفت كشور به كار گيرند و در سازندگى آن سهم بسزايى داشته باشند. از ميان نيروهاى مخلص و فداكار مبارزه با مواد مخدّر، تاكنون 3300 نفر به شهادت رسيدهاند. (8) (در تاريخ 11/4/77 ـ قريب سه سال قبل ـ يادبود قريب 2500 شهيد امر مبارزه با قاچاق به همراه امحاء 5 تن انواع مواد مخدّر برگزار گرديد.) به علاوه، چند برابر اين ميزان، زخمى و معلول داشتهايم. امروزه بخش معظم زندانيان كشور ما را مجرمان مواد مخدّر تشكيل مىدهد. آمارها نشان مىدهند كه قريب 60% از فضاى زندانهاى كشور ما را معتادان و مجرمان مرتبط با مواد مخدّر اشغال كردهاند. در نتيجه، فضاى كافى براى ساير مجرمان از قبيل قاتلان، سارقان، افرار شرور و ساير هنجارشكنان وجود ندارد. اين مسأله مىتواند سبب ناامنى و ايجاد رعب و وحشت در جامعه شود. (9) براساس اظهارنظر دبير كل ستاد مبارزه با مواد مخدّر، تنها در سال 1379، 300 هزار نفر در ارتباط با مواد مخدّر دستگير شدهاند كه اين رقم در سال گذشته به 390 هزار نفر رسيده است. (10) مطابق آمارى كه توسط مسؤولين مربوطه نسبت به سطح كل ايران يا نسبت به بعضى از شهرهاى ايران بيان شده، از بين تمام جرايم اعلام شده، اعتياد در صدر قرار دارد. يكى از مسؤولان سازمان زندانها در اينباره مىگويد: «از 162 هزار زندانى موجود در زندانهاى كشور، 92500 نفر مربوط به جرايم اعتياد و مواد مخدّر است.» (11)
همچنين فرمانده نيروى انتظامى همدان تعداد دستگيرشدگان مرتبط با مواد مخدّر را در سال 1380، 11871 نفر اعلام كرده است.(12)
يكى از شاخصهايى كه مىتوان براى شناخت فراوانى يك جرم در يك جامعه از آن استفاده كرد، آمار مربوط به زندانيان در ارتباط با آن جرم است. همانگونه كه از آمار قبلى استفاده مىشود، بيش از نيمى از جرايم در سطح كشور ما مربوط به مواد مخدّر مىباشد. اگر طبق آمار موجود از بعضى شهرها، سرقت را از بين جرايم ديگر از جهت فراوانى در رتبه دوم قرار دهيم، اختلاف فاحشى بين فروانى جرم مواد مخدّر و سرقت مشاهده مىكنيم.
جدولهاى يك تا چهار به خوبى اين ادعا را ثابت مىكنند:
اطلاعات به دست آمده از جرايم 5 ساله (72، 73، 74، 75، 76) در زندانهاى استان بوشهر، نشان مىدهند علىرغم وجود نوسان و تغييراتى در ميزان جرايم، همه آنها به طور نسبى، طى سالهاى 72 تا 76 افزايش يافتهاند، اما در مورد جرايم مواد مخدّر، اين افزايش چشمگير بوده و بدون تغيير، سال به سال زيادتر شدهاند. محاسبات نشان مىدهند كه 5/23 درصد از آمار جرايم 5 ساله استان، مربوط به جرم مواد مخدّر است؛ يعنى تقريبا از هر 4 نفر زندانى، جرم يكى از آنها مواد مخدّر است و با بررسى اطلاعات به دست آمده درباره دامنه سنّى زندانيان، معلوم مىشود به طور نسبى، متوسط 85 درصد مجرمان، زير 45 سال سن دارند و فقط 15 درصد آنها داراى بالاى 45 سال سن مىباشند. (13) اين نسبت در جدول شماره 4 قابل مشاهده است.
همچنين براساس آمار ارائه شده توسط معاونت طرح و برنامه و بودجه نيروى انتظامى جمهورى اسلامى ايران، مجموع انواع مواد مخدّر كشف شده توسط نيروى انتظامى جمهورى اسلامى ايران در استانهاى كشور در سال 1370 (39762 كيلوگرم) و در سال 1371 (65942 كيلوگرم) و در سال 1372 (90103 كيلوگرم) بوده است كه در نمودار زير به تصوير كشيده شده است.
همانگونه كه مشاهده مىشود، نسبت ميزان كشف برخى از اين مواد از سال 1370 تا سال 1372 تقريبا دو برابر شده است كه اين امر نيز مىتواند افزايش چشمگير استعمال و خريد و فروش اين مواد را در جامعه ايران نشان دهد. (14)
نكته قابل تأمّل اين كه جرم مواد مخدّر با جرايم ديگر مثل سرقت، قتل و شرارت تفاوت اساسى دارد و همين تفاوت موجب مىشود كه به درستى نتوان ميزان واقعى فراوانى اعتياد را همانند فراوانى جرايم ديگر در آمار و ارقام منعكس نمود. از اينرو، هميشه آمار اعلام شده كمتر از آمار واقعى و موجود در جامعه است. تفاوت در اين است كه قربانيان اعتياد مانند خود معتاد، همسر، فرزندان و حتى بستگان نزديك وى كمتر راضى مىشوند كه معتاد به نيروى انتظامى معرفى شود، در حالىكه قربانيان جرايم ديگر با تمام توان، تلاش مىكنند تا مجرم را شناسايى كرده، او را به نيروى انتظامى معرفى كنند تا بتوانند ضرر و زيان حاصل از آن جرم را از مجرم دريافت نمايند و همين امر دلالت مىكند كه فراوانى جرم مواد مخدّر در سطح جامعه در واقع امر، به مراتب بيشتر از فراوانى ساير جرمهاست.
از سوى ديگر، مصرف نادرست مواد مخدّر توسط معتادان و عدم رعايت مسائل بهداشتى توسط آنها و استفاده از سرنگهاى مشترك و آلوده منشأ بروز انواع بيمارىهاى مسرى از قبيل ايدز، سل، هيپاتيت و مانند آن در بين آنان و اعضاى خانوادهشان و بلكه در كل جامعه گرديده و موجب به خطر انداختن سلامت همه افراد شده است.
بنابراين، روشن مىشود كه اعتياد به مواد مخدّر يك آسيب اجتماعى است كه افراد زيادى از جامعه ما را آلوده كرده و با شتاب چشمگيرى در حال پيشروى است و در اين پيشروى، هر يك از مرزهاى سن، جنس و شغل و طبقه را در هم شكسته، افرادشان را قربانى خويش كرده است.
تعريف «اعتياد»
واژه «اعتياد»، كه در لغت به معناى عادت كردن يا خوى كردن به چيزى آمده (15) ، تعاريف زيادى از سوى دانشمندان يا سازمانها در مورد آن ذكر شده است. يكى از كاملترين آنها تعريفى است كه كارشناسان تشخيص داروهاى اعتيادآور سازمان ملل متحد در سال 1950 بر آن توافق كردهاند و آن عبارت است از: مسموميت حاد يا مزمنى كه به حال شخص يا اجتماع زيانبخش بوده، از طريق استعمال داروى طبيعى يا صنعتى ايجاد مىشود و داراى ويژگىهاى ذيل است:
1. وجود يك تمايل و نياز شديد به ادامه استعمال دارو و به دست آوردن آن از هر طريقى كه ممكن باشد؛
2. وجود يك علاقه شديد به ازدياد مداوم ميزان مصرف دارو؛
3. وجود وابستگى روانى و جسمانى به آثار دارو، به طورىكه در اثر عدم دسترسى به آن، علايم وابستگى روانى و جسمانى در فرد معتاد هويدا مىشود. (16)
براساس اين تعريف، «معتاد» به كسى گفته مىشود كه در اثر استعمال مداوم دارو، بدنش مقاومت پيدا كرده و در نتيجه، اگر مصرفكننده بخواهد همان اثرات قبلى مصرف دارو را داشته باشد، بايد مقدار بيشترى از آن ماده را مصرف كند و در صورت محروميت از آن، اختلالات روانى و فيزيكى در او ايجاد مىشود.
تاريخچه استعمال مواد مخدّر
آشنايى انسان با خشخاش قدمت ديرينهاى دارد؛ و به سالهاى نخستين تاريخ تشكيل حيات اجتماعى برمىگردد كه آن را استعمال مىكرده است. لوحههاى گلى به جاى مانده از سومريان، كه حدود 5 هزار سال قبل از ميلاد در بينالنهرين زندگى مىكردند، نشاندهنده شناخت آنها از كشت خشخاش و نحوه جمعآورى شيره ترياك مىباشد. آنها بودند كه براى اولين بار، نام «گياه شادىبخش» بر روى آن گذاشتند كه امروزه هم به همين نام يعنى Plant of joy معروف است.
هندوستان در آسيا و مجارستان در اروپا، جزو اولين كشورهايى هستند كه به خواص خشخاش پى برده، به كشت آن دست زده، آن را مصرف مىنمودند. مصرف اين مواد در گذشته، جنبه دارويى داشته و براى علاج بيمارىها از آن استفاده مىشده است؛ مثلاً، بقراط براى پيشگيرى و درمان اسهال و براى تسكين و آرامش آلام، از آن استفاده مىكرد.
در ايران، پزشكانى مانند محمد زكرياى رازى و ابن سينا به خواص دارويى ترياك پى برده، آن را براى مداواى بيماران و تسكين درد آنها تجويز مىنمودند. بنابراين، مصرف اوليه اين مواد جنبه دارويى و درمانى داشته، از اينرو، مردم و جامعه با مشكلى به نام اعتياد مواجه نبودند. ولى بعدها به تدريج، مصرف آن شكل ديگرى به خود گرفت و از حالت دارويى بيرون آمد و مصرف آن در بين مردم عادى اشاعه يافت و به صورت يك آسيب اجتماعى درآمد، تا اينكه امروز به سر حد يك بحران رسيده است. صرفنظر از تاريخ و چگونگى ورود ترياك به كشور ايران، آنچه مسلّم است در عصر صفويه، مصرف ترياك در بين مردم تا حدى جنبه عادى و عمدى به خود گرفت و حتى اماكنى براى مصرف آن ايجاد گرديد كه بيشترين مقدار آن توسط بزرگان و درباريان و رجال عالىمقام براى تعديل اضطراب و تفريح و خوشگذرانى استعمال مىشد.
افزايش مصرف ترياك و استعمال گسترده آن، از زمان ناصرالدين شاه آغاز گرديد كه نقش استعمارگران خارجى در ترويج آن مشهود است. «در اين دوره، عدهاى از كارگزاران استعمار در پوشش درويش هندى و رهنمايان طريقت در خراسان و كرمان پراكنده شدند و به آموزش مصرف آن به مردم همّت گماشتند و حتى در ماهان كرمان، كشت ترياك را براى خود فراهم ديدند و از مجالس افيون، سخنها آوردند و بين مردم پخش كردند. در اين دوره، همچنين پزشكان انگليسى در جنوب ايران به تبليغ ترياك به عنوان دارو پرداخته، به بهاى نسبتا ارزان، آن را در اختيار مردم قرار مىدادند و سپس سوخته ترياك را به قيمت گرانترى از مردم خريدارى مىكردند. بر اثر چنين سياستى، پس از مدتى كوتاه، تعداد قابل ملاحظهاى از تودههاى مردم در نواحى مختلف ايران، به ويژه جنوب و شرق ايران به ترياك معتاد شدند.» (17)
با شروع به كشت خشخاش، به تدريج مردم كشت آن را جاىگزين كشت گندم نمودند و به دنبال آن، ترياك ايران با توجه به مرغوبيت آن، يكى از مهمترين كالاهاى صادراتى ايران گرديد و به سبب در دسترس قرار داشتن ترياك براى كشاورزان و دستاندركاران، موجب استعمال آن و اعتياد آنان شد. در همين سالها بود كه ناصرالدين شاه امتياز توتون و تنباكو را به انگليسىها واگذار كرد كه بر اثر مخالفت جدّى مردم به رهبرى ميرزاى شيرازى، مجبور به لغو اين امتياز گرديد.
اولين قانون منع كشت خشخاش و جلوگيرى از مصرف غيرطبى ترياك در سال 1334 از تصويب مجلس گذشت و وزارت بهدارى را متصّدى امور معتادان كرد. به دنبال آن، در سال 1348 دولت قانون منع كشت خشخاش را لغو و به جاى آن قانون كشت محدود خشخاش و سهميه كوپن ترياك را وضع نمود. پس از پيروزى انقلاب اسلامى ايران، در سال 1359 قانونى تصويب شد كه بر اساس آن، كشت خشخاش در سراسر ايران ممنوع و مصرف مواد مخدّر جرم و معتاد مجرم شناخته شد و مسؤوليت رسيدگى امور معتادان به دادسراى مواد مخدّر واگذار گرديد.
اعتياد به مواد مخدر از ديدگاه جرمشناسى
از آنجا كه اعتياد به مواد مخدّر موجب ضرر و زيان و آسيبهاى فردى و اجتماعى فراوانى مىشود و زمينه را براى بسيارى از كجروىها فراهم مىكند، از اينرو، در ايران و در بسيارى از كشورها، اعتياد جرم دانسته شده است. يكى از كارشناسان در اين زمينه مىنويسد: «اعتياد هرچه باشد، شخص معتاد داراى شخصيت متعادلى نبوده و نمىتواند وظايف روزمرّه را در حد توانايى و استعدادى كه دارد انجام دهد. معتاد همواره در جستوجوى لذت است و لذت به اعتياد، جاى هرگونه لذايذ را مىگيرد و هرگاه 4 الى 12 ساعت مواد مخدّر را مصرف نكند، حالت پريشانى و اضطراب داشته و در اثر تلاطم روانى، نمىتواند توقّعات خود را به تعويق اندازد. در نتيجه، حالت تهاجمى، عصبى و سركشى براى رسيدن به آمال، ظاهرگشته، اراده و عاطفه از بين مىرود، معتاد نسبت به قوانين اجتماعى، قيود داخلى و احكام مذهبى بىاعتنا و در معرض ارتكاب جرايم مختلف قرار مىگيرد.» (18)
نظريههاى جامعهشناختى اعتياد
گرچه مسأله اعتياد را مىتوان، هم از زاويه روانشناختى و هم جامعهشناختى مورد بررسى و مطالعه قرار داد، ولى در اين مجال، به بررسى جنبههاى اجتماعى آن توجه مىشود. از اينرو، ابتدا نظريههاى جامعهشناختى مطرح مىگردند و سپس علل و عوامل اجتماعى آن بررسى مىشوند:
جامعهشناس، برخلاف روانشناس كه درصدد يافتن پاسخ اين مسأله است كه چرا اشخاص خاص منحرف مىشوند و دست به اعمال انحرافى مىزنند و هنجارهاى اجتماعى را نقض مىكنند و از چه ويژگىهاى روحى و روانى برخوردارند، تلاش مىكند تا بفهمد كه چرا انحراف بروز مىكند و چرا از الگوى معيّنى پىروى مىكند و راه جلوگيرى آن كدام است. بدينروى، تاكنون چند نظريه عمده جامعهشناختى در مورد «انحراف» بيان شده و شايد بتوان گفت كه امروز ادعا بر اين است كه به دليل پيچيدگى پديدههاى اجتماعى هيچيك از اين نظريهها به تنهايى قدرت تحليل و بررسى انحرافات را ندارند، بلكه در صورتى كه مجموع اينها در كنار هم قرار گيرند، مىتوانند انحرافات را به دقت مورد بررسى و شناسايى قرار دهند. اين نظريههاعبارتند از:
الف. نظريه «انتقال فرهنگى كجروى»
ساترلند درباره چگونگى انتقال فرهنگى كجروى معتقد است كه رفتار انحرافى همانند ساير رفتارهاى اجتماعى، از طريق معاشرت با ديگران ـ يعنى منحرفان ـ آموخته مىشود. براساس اين ديدگاه، رفتار انحرافى نه منشأ ارثى دارد و نه روان شناختى، بلكه شخص كاملاً آن را از ديگران فرا مىگيرد؛ همانگونه كه همنوايان از طريق همين ارتباط با افراد سازگار، هنجارها و ارزشهاى فرهنگى آن گروه و جامعه را پذيرفته، خود را با آن انطباق مىدهند. بنابراين، نه تنها دوستان و گروههاى مرجع، بر همنوا شدن يا هنجارشكن شدن افراد تأثير مىگذارند، بلكه حتى در نوع رفتارهاى انحرافى و جرايم ارتكابى افراد نيز نقش تعيينكنندهاى دارند.
اين ديدگاه توجه دارد كه فرد منحرف تنها با هنجارشكنان و فرد همنوا تنها با افراد سازگار ارتباط ندارد، بلكه هر انسانى با هر دو دسته اين افراد سر و كار دارد. اما اينكه كدام يك از آن دو گروه فرهنگ خود را منتقل مىكنند و تأثير مىگذارند، معتقد است كه به عوامل ديگرى نيز بستگى دارد كه اين عوامل عبارتند از:
1. شدت تماس با ديگران: احتمال انحراف فرد در اثر تماس با دوستان يا اعضاى خانواده منحرف خود، به مراتب بيشتر است تا در اثر تماس با آشنايان يا همكاران منحرف خود.
2. سن زمان تماس: تأثيرپذيرى فرد از ديگران در كودكى و جوانى بيشتر از زمانهاى بعدى است.
3. نسبت تماس با منحرفان در مقايسه با تماس همنوايان: هرچه ارتباط و معاشرت با كجرفتاران نسبت به همنوايان بيشتر باشد، به همان ميزان احتمال انحراف فرد بيشتر خواهد بود. (19)
ب. نظريه «بىهنجارى» مرتن
مرتن هرگونه تبيين فردگرايانه و روانشناختى را در مورد مسأله انحراف مردود مىشمارد و آن را متأثر از ساخت جامعه مىداند و شرايط ساختى را عامل اصلى انحرافات به شمار مىآورد. وى يكى از عناصر اصلى ساخت جامعه را فراهم نمودن شيوههاى استاندارد شده كنش ـ يعنى همان ابزارها و هنجارها ـ براى نيل به اهداف مىداند و عنصر اصلى ديگر را اهداف و ارزشهاى مورد قبول و پذيرفته شده جامعه مىداند. او در صورتى يك نظام اجتماعى را «متعادل» مىداند كه بين اين دو عنصر اصلى، تناسبى وجود داشته باشد؛ يعنى افراد جامعه بتوانند از طريق ابزارها و وسايل و راههاى مشروع جامعه، به اهداف پذيرفته شده آن جامعه دست يازند كه اين شيوه را «همنوايى» گويند. اما در صورتى كه چنين تناسبى بين اهداف و وسايل دستيابى به آن وجود نداشته باشد و عدهاى از افراد جامعه نتوانند از طريق آن ابزارهاى مورد قبول جامعه، به هدفهاى پذيرفته شده جامعه برسند، احساس عدم رضايت مىكنند و از اينرو، تلاش مىنمايند تا راههاى نامشروع و غيرقابل قبول جامعه ـ يعنى همان شيوههاى انحرافى مانند روى آوردن به قاچاق يا اعتياد ـ را دنبال كنند.
مرتن بر اين اساس، ادعا مىكند كه مردم در برخورد با اين دو عنصر ـ يعنى اهداف و روشهاى نيل به آن ـ يكى از اين شيوههاى پنجگانه را انتخاب مىكنند:
1. همنوايى: هنگامىكه مردم، هم اهداف و هم شيوههاى رسيدن به آن اهداف را مىپذيرند؛
2. نوآورى: زمانى است كه اهداف توسط فرد پذيرفته شده است، اما وسايل پذيرفته شده جامعه را قبول ندارند؛ مانند كسب درامد توسط قاچاقچيان از طريق فروش مواد مخدّر؛
3. مناسكگرايى: وسايل و ابزار رسيدن به هدف را پذيرفته است، ولى هدف را ناديده مىگيرد؛
4. انزواطلبى: فرد هيچيك از اهداف و وسايل مورد قبول جامعه را نمىپذيرد؛ مانند معتادان به مواد مخدّر؛
5. طغيانگرى: هنگامى به وقوع مىپيوندد كه افراد اهداف و راههاى رسيدن به آنها را مردود دانسته و اهداف و وسايل جديدى ايجاد كنند. (20)
ج. نظريه «كنترل»
اين نظريه به جاى توجه به علت همنوايى افراد، بيشتر به دنبال علل ناهمنوايى افراد بوده و معتقد است كه ناهمنوايى و هنجارشكنى و كجروى افراد ريشه در عدم مهار صحيح و كارا دارد. اين ديدگاه از سويى، زندگى را پر از وسوسه و نيرنگ و فريب مىداند و از سوى ديگر، برخى از عوامل انحرافى را مفيد و سودمند مىشمارد. بنابراين، زمينه و شرايط را براى رفتارهاى نابهنجار فراهم مىداند و مدعى است كه همنوايى مردم بدين سبب است كه اعمال و رفتار آنان توسط جامعه مهار مىشود، به طورىكه هرقدر ميزان اين مهار بيشتر باشد و نظارتهاى گوناگون از قبيل رسمى و غيررسمى، بيرونى و درونى، مستقيم و غيرمستقيم وجود داشته باشند و حساسيت مردم و مسؤولان افزايش يابد، ميزان همنوايى مردم بيشتر خواهد بود. و اگر مهارى از سوى جامعه وجود نداشت، همنوايى اندكى به وجود مىآيد.
اين ديدگاه تا حد زيادى متأثّر از نظريه دوركيم در مورد «انحراف» است كه معتقد است: هرقدر ميزان همبستگى افراد جامعه بيشتر باشد، به همان ميزان رفتارهاى نابهنجار آنها كمتر است و مردم از ارزشها و هنجارهاى اجتماعى بيشتر پىروى مىكنند، ولى هرقدر ميزان همبستگى بين اعضاى جامعه كمتر باشد و افراد از جامعه بريده باشند، به همان نسبت، احتمال انحراف آنها بيشتر است. (21)
علل و عوامل اعتياد
علل و عوامل اعتياد را مىتوان به دو دسته عمده تقسيم نمود: فردى؛ اجتماعى.
الف. فردى
در حوزه عوامل فردى، مىتوان به موارد ذيل اشاره نمود:
1. خوشگذرانى و كسب لذت بيشتر؛
2. كنجكاوى هدايت نشده؛
3. فراموشى مشكلات و دشوارىهاى زندگى؛
4. بىبندوبارى و لاابالىگرى؛
5. بىهويتى و بىهدفى در زندگى.
ب. اجتماعى
در اين حوزه، بيشتر جامعهشناسان آسيبهاى اجتماعى و انحرافات را فقط به عنوان يك پديده اجتماعى به حساب مىآورند. از اينرو، تنها به بررسى علل اجتماعى آن مىپردازند و به علل فردى و روانى توجّه نمىكنند. در عين اينكه ويژگىهاى شخصيتى و روانى افراد نيز در اين امر مؤثر است و در زمينه رفتارها جايگاه ويژهاى دارند، اما در اين مقام، علل اجتماعى انحرافات مورد بحث و بررسى قرار مىگيرند و از بين آنها، به عواملى كه نقش مهمترى در اين زمينه ايفا مىكنند توجه مىشود:
1. خانواده: يكى از مهمترين عواملى كه نقش بسزايى در همنوايى يا ناهمنوايى فرد با ارزشها و هنجارهاى اجتماعى دارد، خانواده است. تأثير خانواده بر شكلگيرى شخصيت و منش افراد و نهادينه شدن هنجارهاى اجتماعى در آنها و در نتيجه، در رفتارهاى آتى آنها، مورد توجه بيشتر صاحبنظران بوده است. اينكه خانواده داراى چه ويژگىهاى اخلاقى باشد و چه ميزان به ارزشها و دستورات اخلاقى اهميت دهد و آنها را در فرايند زندگى حاكم كند، روابط بين اعضاى خانواده چگونه باشد و چه مقدار والدين به نقش خويش در تربيت فرزندان واقف باشند و آن را به درستى اِعمال كنند، مىتواند اعضاى خانواده را در برابر انواع انحرافات از جمله «اعتياد» بيمه كرده يا زمينه را براى حركت در مسير انحراف فراهم نمايد.
چنانكه دوگرف، جرمشناس مشهور، معتقد است: «منش و رفتارهاى بزهكار در جامعه تا حد زيادى با توجه به ويژگىهاى محيط خانوادگى او رقم زده شده است.» (22) بنابراين، همبستگى بين رفتار فرد با روابط افراد در زندگى خانوادگى، مورد توجه بيشتر صاحبنظران قرار گرفته است. دامنه تأثير خانواده به حدّى است كه حتى روانشناسان از شير گرفتن نابهنگام كودك يا شيوه تغذيه او را در انحرافش مؤثر مىدانند. (23)
به سبب اين نقش اولى و اصلى خانواده در زمينه تعليم و تربيت افراد، دين اسلام براى اعضاى خانواده نقشهاى مهمى قايل شده است و سلامت اعضاى خانواده و رشد و ارتقاى آنها را در گرو رعايت اين نقشها و مسؤوليتها مىداند. دين اسلام براى نهاد خانواده در تربيت فرزندان، تا آنجا اهميت قايل است كه يكى از ملاكهاى گزينش را درامر ازدواج يا مسؤوليتها برخوردارى از خانواده اصيل مىداند.
حضرت على عليهالسلام در نامهاى به مالك اشتر مىفرمايد: «توخَّ منهم أهل التّجربةِ من أهل البيوتات الصّالحة و القدم فى الاسلام»؛ (24) از ميان مردم، كسانى را براى كارگزارى انتخاب كن كه تجربه و حيا دارند، از خانوادههاى صالح و صاحب قدمهاى مفيد در اسلام و داراى سوابق شايستهاند.
بر اين اساس، دين اسلام حقوق متقابلى براى فرزندان و والدين برشمرده و آنها را به رعايت آن حقوق سفارش نموده است. حضرت در اين زمينه مىفرمايد: «انّ للولد على الوالد حقّا و انّ للوالد على الولد حقّا، فحق الوالد على الولد أن يطيعه فى كل شىء الاّ فى معصية اللّه؛ و حق الولد على الوالد أن يحسّن اسمه و يحسّن أدبه و يعلّمه القرآن.» (25) ؛ براى فرزند بر پدر حقى است و براى پدر بر فرزند حقى. حق پدر بر فرزند اين است كه او را در همه چيز اطاعت كند، مگر در معصيت خداوند سبحان. و حق فرزند بر پدر آن است كه اسم زيبا بر او بگذارد و فرهنگ سازنده او را نيكو كند و قرآن را به او تعليم نمايد.
2. گروه همسالان و دوستان: گروه همسالان و دوستان الگوهاى مورد قبول يك فرد در شيوه گفتار، رفتار و انديشيدن هستند. فرد براى اينكه مقبول جمع دوستان و همسالانش باشد و با آنها ارتباط و معاشرت داشته باشد، ناگزير است هنجارها و ارزشهاى آنها را بپذيرد. در غير اين صورت، از آن جمع مطرود مىشود. از اينرو، به شدت متأثر از آن گروه مىگردد، تا حدّى كه اگر بنا باشد در رفتار فرد تغييرى ايجاد شود يا بايد هنجارها و ارزشهاى آن جمع را تغيير داد يا ارتباط فرد را با آن گروه قطع كرد. تأثير گروه همسالان، همفكران و همكاران و دوستان در رشد شخصيت افراد كمتر از تأثير خانواده نيست؛ چرا كه در مرحله بعد از محيط خانواده، منحصرا زير نفوذ اين گروه قرار مىگيرد. بدين روى، اگر فردى با گروهى از معتادان رابطه برقرار كند و با آنها دوست شود، به تدريج تحت تأثير رفتار آنها قرار مىگيرد و معتاد مىشود، چون از سويى، ملاك پذيرش و قبول فرد توسط يك گروه و جمع، پذيرفتن فرهنگ آنهاست و از سوى ديگر، معتادان هم علاقهمندند كه مواد مخدّر را به طور دستهجمعى استعمال كنند كه هم در موقع استعمال مصاحبى داشته باشند و هم از شدت فشار سرزنش اجتماع بر خود بكاهند. از اينرو، معتادان علاقهمندند كه دوستان و همسالان خود را به جرگه اعتيادشان بكشند. در اين صورت، اگر نوجوانى از تعليم و تربيت مقدّماتى و صحيح خانوادگى محروم باشد و خانوادهاش او را از مضرّات اعتياد مطلع نكرده باشند و در محيط اعتياد زندگى كند و با دوستان معتاد نيز سر و كار داشته باشد، احتمال اينكه معتاد شود زياد است. (26)
گرچه بعضى از افراد از چنان ارادهاى قوى برخوردارند كه تحت تأثير دوستان ناباب قرار نمىگيرند، بلكه بر آنان اثر مىگذارند، اما اينها تعدادشان بسيار اندك است و اكثريت افراد به سبب سستى اراده و ضعف ايمان، با هر گروهى كه ارتباط پيدا مىكنند از آنها متأثر مىشوند. در اينباره، در سخنان پيامبرگرامى صلىاللهعليهوآله آمده است: «المرءُ على دين اخيه»؛(27) هر انسانى بر شيوه و طريقه دوست و رفيق خود زندگى مىكند.
از اينرو، رهبران دينى ما را از ارتباط و معاشرت با افراد منحرف و بزهكار باز مىدارند. حضرت على عليهالسلام در نهجالبلاغه مىفرمايند: «مجالسةَ اهل الهوى منساةُ للايمان و محضرة للشيطان.»؛ (28) همنشينى با هواپرستان ايمان را به دست فراموشى مىسپارد و شيطان را حاضر مىكند.
همچنين امام صادق عليهالسلام مىفرمايد: «لا تصحبوا اهل البدع و لاتجالسوهم فتصيروا عند النّاس كواحدٍ منهم» (29) ؛ با افراد منحرف همنشينى و معاشرت نداشته باشيد، زيرا همنشينى با آنها موجب مىشود كه مردم شما را يكى از آنها به شمار آورند.
3. عدم شناخت و تصور صحيح: از عوامل ديگرى كه مىتوان براى اعتياد ذكر كرد، پايين بودن سطح فرهنگ و شناخت افراد جامعه در ارتباط با مشخصات مواد مخدّر و آثار و تبعات منفى آن است. امروزه بسيارى از كارشناسان معتقدند كه لازم است در مقاطعى از كتابهاى درسى دانشآموزان يا دانشجويان، براى آشنايى با اعتياد و آثار تخريبى آن بر جسم و روان انسانى، مشخصات مواد مخدّر و ضررهاى فردى و اجتماعى آن مطرح شود؛ چرا كه بسيارى از كسانى كه معتاد شدهاند از پيامدهاى واقعى اعتياد اطلاعى نداشتهاند.
4. بىكارى و عدم اشتغال: از ديدگاه جامعهشناسان و روانشناسان بىكارى يكى از ريشههاى مهم بزهكارى و كجروى افراد يك جامعه است. بىكارى موجب مىشود كه افراد بىكار جذب قهوهخانهها و مراكز تجمع افراد بزهكار و معتادشده، به تدريج، به دامان اعتياد كشيده شوند. به علاوه، بىكارى موجب مىشود كه افراد پس از طى مراحل درمان و بازپرورى، دوباره به اعتياد روى آورده، معتاد شوند.
5. در دسترس بودن مواد مخدّر: اگر مواد مخدّر فراوان باشند و به راحتى در دسترس افراد قرار گيرند و نظارت بر مصرف آنها كم يا ضعيف باشد، مىتوانند يكى از مهمترين عوامل در اشاعه اعتياد باشند. به تحقيق، ثابت شده است كه در محلهاى كشت و ساخت مواد مخدّر، اعتياد شايعتر است. فراوانى و ارزانى و در دسترس بودن اين مواد نه تنها عامل مهمى در اشاعه اعتياد است، بلكه مانع بزرگى براى ترك اعتياد به حساب مىآيد و چه بسا معتادانى كه براى دفعات مكرّر ترك كردهاند، ولى دوباره به دليل در دسترس بودن مواد مخدّر، به مصرف آنها مبادرت ورزيدهاند. (30)
6. عدم برخوردارى از محيطهاى تفريحى سالم: انسانها در عصر صنعت و فناورى به سبب تسلّط يافتن بر ابزار كار و صنعتى شدن كارها و امكان توليد انبوه با كمترين نيروى كار، از فراغت بيشترى برخوردارند. از اينرو، بخشى از اوقات خود را براى استراحت و رفع خستگى و بازيابى مجدّد توان و قدرت كار، به تفريح اختصاص مىدهند.
اگر مكانهاى تفريحى سالم و مطابق با ارزشها و آداب و رسوم و فرهنگ و معتقدات مذهبى وجود نداشته باشند، افراد به ساير اماكن عمومى از قبيل قهوهخانهها، غذاخورىها، كوچهها و خيابانها پناه مىبرند. در اين شرايط، افراد بزهكار و منحرف در بين آنها نفوذ كرده، آنها را به كارهاى خلاف از جمله اعتياد مىكشانند تا بر اثر پيدا كردن همدست در رفتارهاى نابهنجار، به آرامش نسبى برسند و بدين صورت، زمينه انحراف افراد جوياى تفريح سالم، فراهم مىشود و اين افراد، بخصوص اقشار جوان، جذب گروههاى منحرف مىشوند. (31)
7. ناكارامدى نظام تربيتى: در آغاز قرن نوزدهم، صاحبنظران معتقد بودند، براى پيشگيرى از جرايم در يك جامعه، بايد كارى كرد كه آموزش و پرورش در آن جامعه همگانى شود و تلاش نمودند تا آموزش و پرورش را اجبارى سازند. ويكتور هوگو در اينباره، جمله مشهورى دارد: «يك مدرسه باز كنيد تا درِ يك زندان بسته شود.»
اما بعدها متوجه شدند كه صرف با سواد شدن افراد جامعه تأثيرى در كاهش ميزان جرايم ندارد، بلكه نوع و كيفيت جرايم متفاوت مىشود؛ يعنى مجرمان با مكر و حيله و نيرنگ و به شكلهاى پيچيدهترى دست به جرايم مىزنند. افراد با فراگيرى رعايت نظم و انضباط در محيط مدرسه و ارزشها و دستورات اخلاقى، براى رعايت قوانين و مقرّرات اجتماعى آماده مىشوند، در حالىكه با صنعتى شدن كشورها، مدرسهها به جاى پرداختن به دو وظيفه اصلىشان، كه تعليم و تربيت باشد، «تربيت» را ناديده گرفته، تنها افراد را براى رسيدن به شغلى خاص در جامعه هدايت مىكند. از سوى ديگر، وجود تعداد زياد دانشآموزان در كلاسهاى درس و عدم امكان توجه و بررسى كافى مربيان و معلمان به ابعاد اخلاقى و عقيدتى كودكان و دانشآموزان، در كنار عوامل ديگر، بسترى براى انحراف كودكان و از جمله اعتياد فراهم مىكند. (32)
8. وضعيت بد اقتصادى: تأثير وضعيت اقتصادى بر رفتار و اخلاق آدمى از گذشتههاى دور، مورد توجه دانشمندان بوده است. از افلاطون نقل شده است: «تقواى واقعى و ثروت فراوان مانعة الجمع هستند.»
جرمشناسان در اين زمينه به دو گروه تقسيم مىشوند: گروهى كه گرايش به مكتب كمونيستى دارند، معتقدند كه رفتار انحرافى افراد شديدا متأثر از وضعيت بد اقتصادى آنهاست. در نتيجه، شرايط نابرابر توزيع ثروت و ناعادلانه بودن آن را عامل انحراف مىدانند و اين را كه بيشتر منحرفان و مجرمان و بزهكاران و معتادان به مواد مخدّر از اقشار پايين جامعه بوده، در محلات فقيرنشين و شلوغ و كثيف زندگى مىكنند، تأييدى براى ادعاى خود مىدانند.
در مقابل اين ديدگاه، دستهاى ديگر از جرمشناسان رشد اقتصادى و بالا رفتن سطح زندگى را عامل انحراف مىدانند.
در منابع دينى ما نيز به اين مسأله توجه شده است. اسلام هيچيك از دو نظر را به عنوان عامل انحصارى نمىپذيرد؛ يعنى از سويى، فقر و تنگدستى را عامل بىتوجهى به مسائل معنوى و ارزشها و هنجارها مىداند و روايت مشهور «من لا معاش له لامعاد له» اشاره به اين مطلب دارد. دليل اين مسأله هم روشن است؛ زيرا اگر افراد از لحاظ اقتصادى، در شرايطى قرار بگيرند كه نتوانند مايحتاج اوليه و ضرورى زندگى خود را فراهم كنند، در اين صورت چنين افرادى زيربار ارزشهاى اخلاقى و هنجارهاى صحيح نمىروند، بلكه همه توان خود را در راه رفع مشكلات معيشتى به كار مىگيرند.
روايتى كه از پيامبراكرم صلىاللهعليهوآله در اين زمينه وجود دارد، به روشنى دلالت بر اين مدعا دارد: «الّلهّم بارك لنا فى الخبز و لا تفرّق بيننا و بينه فلولا الخبزما صمنا و لا صلّينا و لا ادينا فرائض ربّنا» (33) ؛ يعنى اگر فقر در جامعه به قدرى زياد شود كه گروههايى در جامعه گرسنه باشند و در تأمين معيشت خود دچار مشكل شوند، به يقين ارزشها و دستورات و هنجارها و قوانين را ناديده مىگيرند و در اين صورت، انحرافات اجتماعى در جامعه اشاعه مىيابد.
از سوى ديگر، اسلام مال اندوزى و ثروت انباشتن را نيز عامل طغيان و انحراف انسانها به حساب آورده است؛ چون بسيارى از انسانها اگر خود را در زمينههاى مادى كاملاً مستغنى و بىنياز احساس كنند، به تدريج اين بىنيازى در زمينههاى اقتصادى، موجب مىشود كه فرد خود را در زمينههاى ديگر نيز از خدا بىنياز بداند و در اين صورت، دستورات و فرامين او را زير پا گذارد و به سوى طغيان و ناهنجارى روى آورد. اين معنا از آيه ششم و هفتم سوره «علق» قابل استنباط است كه مىفرمايد: «انّ الانسان ليطغى ان رآه استغنى»؛ به درستى كه اگر انسان خود را از خدا بىنياز بداند، طغيان مىكند.
اسلام و عوامل اعتياد
براساس مبانى دينى ما، انسان يك موجود با اختيار و اراده آزاد است و خداوند انسان را تكوينا مختار آفريده است؛ چنانكه قرآن مىفرمايد: «انّا هديناه السبيل امّا شاكرا و امّا كفوراا» (انسان: 3)؛ ما را ه را به او نشان دادهايم؛ يا سپاسگزار باشد يا ناسپاس. از اينرو، او را يك موجود مسؤول و پاسخگو در مقابل اعمال و رفتار خود در جهان آخرت مىداند و مىفرمايد: «لا يسأل عما يفعل و هم يسألون»(انبياء: 23)؛ خداوند در برابر هيچيك از كارهايى كه مىكند، بازخواست نمىشود، ولى مردم مورد سؤال واقع مىشوند.
اختيار و اراده آزاد انسان است كه پايه و مايه همه مكاتب اخلاقى و حقوقى را تشكيل مىدهد، در حالىكه اگر افعال و اعمال او را تنها معلول عوامل جبرى و غيرارادى از قبيل وراثت، محيط و عواملى از اين قبيل بدانيم، در اين صورت، انسان نيز همانند ساير موجودات از قبيل جمادات، نباتات و ساير حيوانات خواهد بود كه نه تكليفى دارند و نه مسؤوليتى، نه تشويق و نه تنبيهى، و نه پاداشى و نه كيفرى. در صورتىكه بر اساس انسانشناسى دينى، انسان يك موجود مختار و مسؤولى است كه خود، به تنهايى بار گناه خويش را مىكشد و نمىتواند مسؤوليت اعمال خود را بر ديگران بار كند. خداوند مىفرمايد: «ولا تكسب كلّ نفس الاّ عليها ولاتزر وازرةُ وزر اخرى» (انعام: 164)؛ هر كس تنها كيفر كار خودش را مىبيند و كسى بار گناه ديگرى را بر دوش نمىكشد.
بر اين اساس، گرچه ما هم عواملى را كه روانشناسان و جامعهشناسان در ارتكاب جرايم و از جمله استعمال مواد مخدّر و اعتياد برشمردهاند، مىپذيريم و براى آنها نقش و تأثير بسزايى قايليم و از اينرو، لازم مىدانيم كه هم از طرف اعضاى جامعه و هم مسؤولان، عوامل مولّد جرم در جامعه مورد شناسايى قرار گيرند و اقدامات اجتماعى لازم براى پيشگيرى جرم و انحرافات صورت گيرد، ولى معتقديم كه هيچيك از اين عوامل يا مجموع اينها نمىتوانند عامل تعيينكنندهاى براى رفتار انحرافى و كجروى افراد به حساب آيند، به طورى كه توجيهكننده رفتار انحرافى او باشند.
پس بايد افراد باور داشته باشند كه با وجود همه اين عوامل و شرايط مناسب براى گرايش به اعتياد و مصرف مواد مخدّر، مىتوانند با به كارگيرى اين نيروى تكوينى الهى، در برابر همه عوامل انحراف ايستادگى نمايند و دامان خود را از آلوده شدن به آن دور دارند.
کنترل وسواسي صندوق پست الکترونيکي، آدم را ديوانه مي کند! يکي ازهنرمندان مشهور گفته است: «من به نامه الکترونيکي ( e-mail ) معتادم. وقتي نامه اي دريافت مي کنم، سطح اندورفين مغزم افزايش مي يابد و وقتي صندوق پستي ام را باز مي کنم و هيچ نامه اي در آن نيست، احساس تنهايي و نوميدي بر من غلبه مي کند.»
امروزه اظهاراتي از اين قبيل، کاملاً متداول است و زياد به گوش مي رسد. بر طبق نظرسنجي انجام شده از سوي آمريکا آنلاين، 41 بزرگسالان در اين کشور، صبح ها که از خواب بر مي خيزند، قبل از مسواک زدن، صندوق پست الکترونيکي شان را وارسي مي کنند. به علاوه، يک چهارم مردم اعتقاد دارند که رفتن به جايي که دو يا حداکثر سه روز امکان وصل شدن به شبکه و وارسي نامه هاي الکترونيکي نباشد، «غير قابل تصوّر» است. در واقع، وابستگي به ايميل يکي از مشکلات بسياري از انسان ها شده است.
مقايسه اعتياد به ايميل و اعيتاد به داروها و مواد مخدّر، خيلي دور از ذهن نيست. به گفته دکتر جان ريتي، روان پزشک و دانشيار دانشگاه هاروارد، اتصال به شبکه، در واقع شبيه سازي همان مسيري است که داروها و مواد مخدّر در مغز انسان طي مي کنند. به عبارت ديگر، تمام نشانه هاي اعتياد در اين ها نيز وجود دارد: «زنگ» دريافت يک نامه الکترونيکي جديد، سطح دوپامين مغز را افزايش مي دهد و آثار کلافگي ناشي از ترک ايميل در تعطيلات و مسافرت هاي خانوادگي کاملاً در بعضي اشخاص مشهود است.
اين علائم اعتياد، تنها نشانه هايي نيستند که ما به خاطر نيازمان به وصل بودن به اينترنت، از آن ها رنج مي بريم. بلکه علاوه بر آن ها، دامنه تمرکز و توجه مان نيز کاهش مي يابد. همه ما چندکار مختلف را به طور همزمان انجام مي دهيم تا ميزان کارآيي خود را بالا ببريم. امّا در ميان اين تلاش ها، يک چيز مهم قرباني مي شود و آن هم چيزي نيست جز همان ميزان کارآيي!
مطالعات دکتر ديويد مه ير، استاد روان شناسي دانشگاه ميشيگان، نشان مي دهد که کساني که توجهشان را بين دو فعاليت مختلف (مثلاً نوشتن يک نامه الکترونيکي و خواندن يک گزارش) مي گردانند، 50 وقت بيشتر به نسبت حالتي که آن دو کار را يک به يک به نوبت انجام دهند، صرف مي کنند. نتيجه گيري آن که اگر مي خواهيد ميزان کارآيي خود را افزايش دهيد، تمايل خود در مورد انجام چند کار به طور همزمان را کنار بگذاريد.
در زير چند توصيه براي کاهش وابستگي به نامه هاي الکترونيکي آورده شده است:
سرويس پست الکترونيکي را در خدمت خود قرار دهيد نه خود را در خدمت آن. بعضي برنامه ها مثل Outlook به شما اجازه مي دهند که نامه هاي الکترونيکي خود را فقط هر نيم ساعت يا هر يک ساعت يکبار وارسي کنيد.
«زنگ» دريافت نامه الکترونيکي جديد را خاموش کنيد.
برخي پيام ها، مثل کارت تبريک و تشکر را فقط با پست معمولي (کاغذي) بفرستيد.
براي خواندن و ارسال نامه هاي الکترونيکي خود، بازه زماني خاصي را قرار دهيد و به خودتان بگوئيد که قبل يا بعد از آن بازه زماني، کارکردن با سرويس پست الکترونيکي مجاز نيست.
هرگز کار کردن با پست الکترونيکي، اولين کاري که صبح انجام مي دهيد يا آخرين کاري که قبل از به رختخواب رفتن در شب انجام مي دهيد نباشد.
اگر همه اين تلاش ها با شکست روبرو شد، سعي کنيد مغازه پست الکترونيکي را براي چند روز به طور کامل تعطيل کنيد. در اين صورت خواهيد فهميد که دنيا بدون اينترنت هم وجود دارد!
ترجمه : کلينيک الکترونيکي روان يار
منبع
Addicted to E-mail Obsessively , Katie Gilbert, 7 March 2007.
در تمام جوامع مختلف دنيا نوجوانان آسيب پذيرترين قشر در برابر پديده مهلك اعتياد مي باشند- بطور كلي دوران نوجواني دوراني پر كشمكش و اغلب دشوار در زندگي هر فردي مي باشد . چرا كه نوجواني قبل از هر چيز دوران تغييرات در رشد جسماني ،جنسي ، رواني و شناختي و همچنين تغييرات در الزامات اجتماعي است عدم وجود شرايط مناسب بهداشتي و تربيتي و فرهنگي و اجتماعي براي گذر از چنين مرحله حساسي باعث بوجود آمدن آسيب و بزه اجتماعي نظير اعتياد مي شود .
نوجوانان به خاطر خصوصيات نوجواني آسيب پذيري زيادي دارند . نوجوانان پويا و جستجوگر به هر جا سر مي كشند -اگر در مسيرشان راههايي گشوده شود كه لذت و بي خبري در آن راهها وجود داشته باشد نوجوانان به سرعت جذب آن راهها مي شوند - حتي نوجواناني كه پاك و صالح هستند از روي كنجكاوي ممكن است كه به راههاي انحرافي سري بزنند . بنابراين به تعبيري مي شود گفت كه زمينه هاي انحراف و بزه هاي اجتماعي بشكل بالقوه در نوجوانان وجود دارد و اگر چنانچه محيط براي نوجوانان مساعد نباشد به انحراف كشيده مي شوند و در دام آسيب هاي اجتماعي نظير اعتياد گرفتار مي شوند .
علل و زمينه هاي اعتياد:
عوامل اجتماعي
خانواده
خانواده اصلي ترين نقش را در تربيت فرزندان دارد . بطور كلي خانواده پايه اساسي و سازنده مهمترين بخش اجتماع است و وجود ديگر نظامات اجتماعي بستگي به مشاركت در نظام خانوادگي دارد و بطور كلي رفتار ناشي از نقشي كه در خانواده آموخته مي شود سر مشق و نمونه رفتار در ساير قسمت جامعه قرار مي گيرد .
به طور كلي دوران نوجواني و بلوغ دشوارتر از حتي دوران كودكي است اين دوران داراي جنبه هاي گوناگون جسمي ، رواني و اجتماعي است . خانواده ها بايد اطلاعات كافي در اين مورد داشته و بدانند اين دوران از نظر روحي و رواني دوران بي قراري ها و گرايش هاي متضاد مثل افسردگيهاي بي دليل در لحظات شادي ( غرور در عين خود كم بيني) ( خودخواهي در عين نوعدوستي) (كنجكاوي در عين بي تفاوتي) ( عشق ورزيدن به دنيا و پوچ انگاري آن ) و بسياري ديگر از فشارها و طوفانهاي روحي است كه البته هيچكدام از اين رفتارها بدون دليل نمي باشد . مثلاً فرار از مقررات اجتماعي در نوجوانان طبق گزارش تحقيقات ناشي از حس استقلال طلبي آنان مي باشد و يا مثلاً برتري جويي و حس كنجكاوي از تمايلات طبيعي دوران نوجواني است كه اگر از علل اين حالات خانواده ها اطلاعات كافي داشته باشند راهنمائي نوجوانان براي يك زندگي خوب و سالم دشوار نخواهد بود .
بطور كلي در زمينه علل اعتياد در بين خانواده ، وجود اختلاف بين پدر و مادر ، سستي و ضعف در تربيت خانوادگي، عدم سرپرستي نوجوانان به شكل متعارف ، رفتار والدين با فرزندان بدون توجه ، بدون محبت ، خشونت آميز و طلاق و از هم پاشيدگي خانواده از جمله علل سوق دادن نوجوانان به اعتياد مي باشد . از جمله علل ديگر خانواده در گرايش نوجوانان به اعتياد مي توان به كثرت و شلوغي بيش از اندازه خانواده ، اعتياد پدر و مادر و يا يكي از بستگان نزديك و همچنين بي سوادي و كم سوادي والدين اشاره نمود .
مدرسه
يك عامل مهم و دومين عامل مهم اجتماعي كه در گرايش نوجوانان به اعتياد مي تواند نقش مهمي داشت باشد مدرسه مي باشد . بطور كلي مدرسه مي تواند نقش مهمي را در سازندگي شخصيت كودكان و نوجوانان داشته باشد . بويژه هنگامي كه والدين در برخورد با فرزندان با شكست مواجهه شده باشند مدارس مسئوليت سنگين تري را بعهده دارند .
بطور كلي معلمان مسئوليت بزرگي را بر عهده دارند چرا كه در تماس دائمي با شاگردان مي باشند . بطور كلي مربيان و معلمان خودشان بايد از نظر عاطفي و شخصيتي آنقدر رشد كرده باشند تا بتوانند در تربيت عاطفي كودكان و نوجوانان مؤثر باشند . در حقيقت معلم و مربي در مقامي است كه مي تواند شخصيت كودك را بسازد يا خرد كند . بنابراين مي بينيم كه شخصيت معلم و مربي چگونه مي تواند در رشد و شكوفايي شخصيت كودكان و نوجوانان و در نتيجه رشد و بالا رفتن فرهنگ يك جامعه اثرات خوب يابد داشته باشد .
از ديگر مسائلي كه بايد در آموزش و پرورش كودكان و نوجوانان مورد نظر باشد همكاري مربيان و والدين است - اگر در مدارس مديريت و سازماندهي ماهرانه اي وجود داشته باشد مي توان بسياري از مشكلات را به كمك والدين و يا بالعكس به كمك مربيان و معلمان حل نمود بطور كلي يكي از شرايط معلم خوب آن است كه خود را بشناسد و در اين صورت مي تواند نظري عيني ولي توام با احساس همدردي نسبت به شاگردان خود و مسائل آنها داشته باشد . البته علاوه بر شناخت خود بايد شاگردان خود را نيز بشناسد و بتوان اولين نشانه هاي اختلال عاطفي و خطا كاري را كه از نوجوانان سر مي زند تشخيص دهد تا بتواند به آنها كمك كند و مانع از اين شود كه اين مشكلات آنها رشد بيشتري پيدا بكند .
دوستان و معاشران و گروه همسالان
يك عامل مهم اجتماعي ديگر در گرايش نوجوانان به اعتياد معاشرت با دوستان همسن و معتاد مي باشد . بدون شك يك دوست معتاد به خوبي قادر است كه رفيق خود را اغفال نمايد بويژه اينكه افراد در دوران نوجواني بيش از هر زمان ديگر تحت تأثير گروه همسالان قرار مي گيرند . زيرا در اين دوره است كه نوجوان از اتكاي خود به خانواده مي كاهد و به ناگزير در صدد يافتن تكيه گاهي ديگري كه مهمترين آنها گروه همسالان مي باشد بر مي آيند . در همين دوستي ها و معاشرت هاي نادرست با دوستان ناباب است كه نوجوان براي اولين بار به خواهش دوست منحرف خود كه : با يكبار هيچ اتفاقي نمي افتد جواب مثبت مي دهد و با آزمايش مواد مخدر نادانسته زندگي خود را متلاشي مي كند .
وسايل ارتباط جمعي
يكي ديگر از عوامل اجتماعي گرايش نوجوانان به اعتياد و وسايل ارتباط جمعي مي باشد كه به ابزاري گفته مي شود كه در جوامع مختلف براي ابلاغ پيامها ، بيان افكار و انتقال مفاهيم به ديگران از آنها استفاده مي شود . امروزه گسترش و توسعه وسايل ارتباط جمعي به حدي است كه دوران حاضر را عصر ارتباطات ناميده اند و دنيا را به مفهوم دهكده اي جهاني مي شناسند .
بطور كلي آنچه كه در زمينه وسايل ارتباط جمعي در جامعه ها در حال حاضر در گرايش نوجوانان به آسيب هاي اجتماعي و بالاخص اعتياد مؤثر مي باشد ، استفاده ناسالم و نادرست از برنامه هايي با اهداف شوم و استعمارگرانه از طريق شبكه هاي ماهواره اي و فيلم هاي ويدئويي است -چراكه نوجوانان اغلب اذهانشان ساده و فاقد شبكه بهم پيوسته اي از انديشه ها و باورهاست . و بدين جهت وقتي كه نوجوانان بدون هيچ حفاظي در برابر وسايل ارتباط جمعي نظير ماهواره ها و يا صفحات حوادث مطبوعات و امان هاي پليسي و جنايي قرار مي گيرند سخت تأثير پذير و ناچاراً آسيب پذيرند .
اوقات فراغت
يكي ديگر از عوامل اجتماعي گرايش نوجوانان به اعتياد چگونگي گذراندن اوقات فراغت است . امروزه تأثير روز افزون چگونگي گذراندن اوقات فراغت را در ساخت اجتماعي جوامع و فرهنگ آنها نمي توان ناديده گرفت . نوجوان كنجكاو و پر انرژي اگر برخوردار از تفريحات سالم نباشد و امكان اين را نداشته باشد كه با ثمر بخش ساختن وقت آزاد خود روحيه كنجكاو و خلاق خود را ارضاء نمايد مسلماً به سوي فعاليتها و تفريحات ناسالم كشيده خواهد شد و جامعه شناسان عقيده دارند در ايجاد تفريحات براي مردم و بويژه نوجوانان بايد ذوق و عادات آنها را در نظر گرفت ولي در ضمن بايد به آنها فهماند كه اوقات فراغت را نبايد بيهوده بگذرانند مقصود از اوقات فراغت فقط تفريح نيست وقتي كه يك فرد اوقات فراغت زيادي داشت لااقل بايد قسمتي از آن را براي يادگيري چيزي بكار برد، چيزي كه در شكوفايي خلاقيتش مؤثر بوده و همچنين از تنهائيش در اوقات فراغت جلوگيري نموده و از پرداخت به تفريحات نا مناسب كه خود مي تواند به انحراف و كجرويها از جمله پناه بردن به مواد مخدر كشيده شود جلوگيري نمايد .
در دسترس بودن مواد مخدر
يكي از بارزترين و در عين حال ساده ترين نشانه ها و علل وجود اعتياد در جوامع مختلف در دسترس بودن مواد مخدر مي باشد . بطور كلي در ايجاد شرايط گرايش به مواد مخدر در دسترس بودن آن مهمترين شرط محسوب مي گردد .
عوامل اقتصادي گرايش به مواد مخدر
يكي از مهمترين و شايد مهمترين عامل اقتصادي گرايش به مواد مخدر در بين نوجوانان فقر اقتصادي حاكم بر خانواده هاي آنان مي باشد . بطور كلي در اكثريت قريب به اتفاق جوامع دنيا فقر و نابساماني هاي اقتصادي مهمترين علت در شيوع جرايم و انحرافات اجتماعي نظير اعتياد مي باشد . گفتار پيامبر (ص) و امام علي (ع) و حضرت ابوذر تائيد كننده چنين ديدگاهي است به نحوي كه پيامبر (ص) مي فرمايند: فقر ديوار به ديوار كفر است و علي (ع) در نهج البلاغه خطاب به فرزندش محمد حنفيه مي فرمايند پسرم از فقر به خدا پناه جوي كه فقر ناقص كننده دين است و دهشتزاي عقل و عامل نفرت و بغض و ابوذر مي فرمايند ( وقتي كه فقر از در وارد خانه مي شود دين از پنجره بيرون مي رود .
علتهايي كه فقر مي تواند داشته باشد يكي محروميتهاي ناشي از فقر است كه تنها راه فرار از اين ناراحتيها را مصرف مواد مخدر مي دانند . عامل ديگر اينكه توليد كنندگان سعي مي كنند عوامل توزيع را از اينگونه افراد انتخاب كنند چون به علت فقر خانواده نيازهايشان تأمين نمي شود و عوامل توليد سعي مي كنند اول آنان را به علت نا آگاهي و مشكلات خاص نوجواني معتاد كنند و بعد از آنان براي فروش مواد مخدر استفاده نمايند .
مهاجرت
يك عامل مهم اقتصادي اجتماعي در گرايش نوجوانان به مواد مخدر عامل مهاجرت مي باشد كه از جهات مختلف فرهنگي سازگاري فرد با محيط جديد دير شكل مي گيرد . و نهايتاً يك سري ناهماهنگي با فرهنگ جامعه ميزبان دارد . از طرف ديگر اكثر مواقع مهاجرت با فقر توام مي گردد و به سكونت فرد مهاجر در مناطق فقير مي انجامد و اغلب نوجوان مهاجر خيره و مجذوب در برابر زندگي پر زرق و برق شهري بهترين طعمه براي دامهاي چيده شده توسط توزيع كنندگان عمده مواد مخدر مي باشند .
عوامل فرهنگي
يكدسته ديگر از عوامل گرايش نوجوانان به اعتياد عوامل فرهنگي است . بيسوادي و يا كم سوادي والدين يك عامل مهم در اين زمينه مي باشد و تأثير بسزايي در انحراف نوجوانان دارد . تحقيقات مختلفي كه در زمينه بيسوادي صور گرفته مويد اين نكته است كه افراد بيسواد هر چقدر هم كه بخواهند روش تربيتي درستي براي فرزندان خود داشته باشند به علت بيسوادي آن طوري كه بايد و شايد موفق نيستند كه اين به نوبه خود زمينه را براي انحرافات اجتماعي نوجوانان و بويژه گرايش به اعتياد مستعد مي كند يك عامل مهم فرهنگي ديگر در گرايش نوجوانان به اعتياد ، عدم آگاهي نوجوانان نسبت به مسائل اجتماعي از جمله به مضرات مواد مخدر و فقدان احساس مسئوليت در قبال خانواده و جامعه مي باشد .
عوامل روانشناسي
يك دسته ديگر از عوامل گرايش به مواد مخدر در نونهالان عوامل روانشناختي كه مي توان به اين موارد اشاره نمود .
ناپايداري عاطفي و احساسي ، اضطراب و بي قراري ، عدم اعتماد به محيط و آينده ، احساس عدم توانايي ، عقده حقارت و عدم رشد شخصيت .
راههاي پيشگيري از اعتياد نوجوانان
يک) راههاي زير بنايي
* مبارزه وسيع و گسترده و همه جانبه بر عليه قاچاق مواد مخدر .
* از بين بردن فقر ، كاهش دادن فاصله هاي طبقاتي و نا برابريهاي اجتماعي و اقتصادي .
* توزيع عادلانه ثروت در جامعه ، رفع مشكل بيكاري والدين ، مهار تورم .
* جلوگيري از تراكم جمعيت در محله هاي فقير نشين و كم درآمد .
* ريشه كن نمودن بيسوادي والدين .
* ايجاد مراكز مشاوره و راهنمائي نوجوانان در سطح گسترده .
دو) اقدامات در زمينه خانواده ها
* لزوم وجود مشاوران خانواده به خانواده ها براي رفع مشكلات فرزندان و آموزش جهت جلوگيري از نزاعهاي خانوادگي و جلوگيري از پديده شوم طلاق در خانواده ها .
* آموزش روابط احترام آميز بين والدين و فرزندان .
* آموزش ارزشهاي معنوي و اجتماعي به خانواده ها .
* آموزش به خانواده ها جهت رسيدگي به شرايط روحي و اخلاقي فرزندان با توجه به ويژگيهاي خاص تربيتي هر دوره از رشد روان جسمي فرزندان .
* آموزش اجتماعي و تربيتي به خانواده ها جهت بالا بردن سطح فرهنگ خانواده ها و ايجاد حس مسئوليت والدين در قبال فرزندان .
* آموزش ايجاد روابط صميمي در خانواده و مدرسه تا نوجوانان جهت ارائه مشكلات خود به دوستان ناباب پناه نبرند .
* همكاري نزديك بين خانواده ها، مدارس و مراكز مبارزه با انحرافات اجتماعي و ساير مراكز پرورشي و تربيتي .
* آموزش سجاياي نيك اخلاقي به نوجوانان توسط والدين .
* علاقمند سازي نوجوانان به مطالعه توسط والدين .
* ايجاد اعتماد به نفس در فرزندان توسط والدين و مربيان و معلمان .
سه) اقدامات در زمينه آموزش و پرورش
* آموزش همراه با پرورش تا كودكان و نوجوانان منافع اجتماع را بر منافع خود ترجيح دهند .
* همكاري و همدلي با نوجوانان دانش آموز و اهميت دادن و شخصيت دادن به آنها جهت ايجاد حس مسئوليت در قبال خانواده و جامعه .
* لزوم وجود مشاوره روانشناسي و مددكار اجتماعي در مدارس جهت رفع مشكلات عاطفي اخلاقي و خانوادگي دانش آموزان .
* آموزش دانش آموزان از زيانهاي مصرف مواد مخدر در مدارس .
* تدوين محتوي كتب درسي در جهت كمك به از بين بردن انحرافات اجتماعي و بالاخص اعتياد و همچنين در جهت رشد و شكوفايي استعداد انساني نوجوانان .
* رسيدگي به مشكلات معلمان تا علاقمند و اميدوار به حرفه خود ادامه داده و در امر آموزش نهايت تلاش خود را بكار برند .
چهار) در زمينه رسانه هاي گروهي
* ارائه برنامه هاي متنوع راديو تلويزيوني در رابطه با مضرات مصرف مواد مخدر بويژه در نوجوانان .
* ارائه برنامه هاي راديو و تلويزيوني و انتشار مقالات ارزنده و جالب در روزنامه ها و مجلات جهت آموزش به والدين در جهت رفع نقص كمبود تربيتي نوجوانان .
* آموزش استفاده سودمند از اوقات فراغت توسط رسانه هاي همگاني .
* آموزش ارزشهاي اجتماعي و اخلاقي از طريق رسانه هاي همگاني .
* انتشار كتب و مجلات متناسب با گروه سني مخاطبان ، بويژه زندگينامه شخصيتهاي بزرگ و راز موفقيت آنها .
* آموزش همگاني درست توسط رسانه هاي گروهي در جهت عدم طرد و پذيرش افرادي كه اعتياد را ترك نموده و يا درصدد ترك اعتياد مي باشند .
* تهيه گزارش از قربانيان اعتياد به مواد مخدر جهت عبرت ساير افراد جامعه بويژه نوجوانان .
پنج) در زمينه اوقات فراغت
* آشنا نمودن نوجوانان با مفهوم ايام فراغت و چگونگي استفاده بهتر از آن .
* برگزاري اردوها و پيك نيك هاي يك روزه و همچنين گردشهاي توريستي جهت آشنايي دانش آموزان با فرهنگ ، تمدن و مليت و مذهب جامعه خود .
* اجراي فوق برنامه هايي نظير تئاتر ، نمايشنامه و مسابقات در زمينه هاي فرهنگي ، شعر و مقاله نويسي .
* ايجاد مراكز فني و حرفه اي و گسترش طرحهايي نظير طرح كاد در سطح بسيار وسيع در جامعه .
* ايجاد مراكز ورزشي ، پارك و كتابخانه جهت استفاده در ايام فراغت .
شش) در زمينه مبارزه با مواد مخدر
يكي از علل مهم اعتياد در بين اقشار مختلف و بويژه نوجوانان در دسترس بودن مواد مخدر مي باشد بنابراين كنترل و در دسترس نبودن مواد مخدر يكي از راههاي پيشگيري از اعتياد شناخته شده و در اين رابطه موارد زير پيشنهاد مي گردد:
* كنترل شديد مرزهاي زميني ، دريايي ، هوايي .
* پرورش مامورين خبره در مبارزه با مواد مخدر .
* وضع قوانين انضباطي و مجازاتهاي سنگين براي تهيه كنندگان ، قاچاقچيان مواد مخدر .
* استفاده از وسايل فني جديد و پيشرفته براي كشف مواد مخدر .
* زير نظر گرفتن و كنترل شديد عوامل قاچاق به مواد مخدر پس از آزادي از زندان .
* كنترل شديد و پيگير مراكز و اماكني كه امكان توليد و پخش مواد مخدر در آنها بيشتر است .
سامانه خرید و امن این
سایت از همهلحاظ مطمئن می باشد . یکی از
مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می
توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت
بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم
اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه 09159886819 در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما فرستاده می شود .
آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی
سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس
مطالب پربازديد
متن شعار برای تبلیغات شورای دانش اموزی تحقیق درباره اهن زنگ نزن انشا در مورد 22 بهمن