سایت اقدام پژوهی - گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان
1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819 - صارمی
2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2 و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .
3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل را بنویسید.
در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا پیام بدهید آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet
• فروغ در تولدي ديگر يک تابلو نقاشي ميخ شده
به ديوار است که با شجاعتي دوست داشتني ساز برون رفت از ميخ و ديوار را ساز مي
کند. تولدي ديگر پاسخي است به واقعيت چارچوب و تلاشي است از سوي محدود براي پا
گذاشتن به خارج از محدوده.
مقدمه
بدون شک ما در تولدي
ديگر، با تولد سر و کار داريم. اما تولد چيست؟ آيا تولد چارچوب است، وهم است، اميد
است و يا تولد نظم و يک پرانتز در بي نظمي است. چشم ما جهان است و جهان وهمي است
که اسارت چشم ما آن را به عنوان يک جهان غير قابل ترديد و ملموس به ما تحميل مي
کند. شايد جهان وهمي است که تنها در اسارت چشم ما مي تواند پائيز باشد يا بهار،
استکان چاي روي ميز باشد با گربه اي که در کنار گرماي شوفاژ پناه گرفته است. بدون
در نظر گرفتن تعريف ما از تولد و بدون در نظر گرفتن چارچوب شايد بتوان ادعا کرد که
تولد تنها در درون چهارچوب يا اسارت است که مي تواند اتفاق بيفتد.
اگر ما تولد را وهم
بودني که چارچوب به ما تحميل مي کند بدانيم در قدم بعدي و شايد همزمان با وهم
ديگري به نام رهايي روبرو خواهيم بود. اسارت مي تواند تنها با تکيه به رهايي به
تعريف و درک اسارت نزديک شود. رهايي در بهترين حالتها تعريف اسارت است. رهايي
چارچوب است که در دهان چارچوب نفس مي کشد با اين وجود ادعا مي کند که اسارت نيست.
اسارت تابلو نقاشي ميخ شده به ديوار، اسارت ميخ شده به مکان و زمان است و رهايي،
ميل يا آرزوي تابلو براي کنده شدن از ديوار. من فکر مي کنم رهايي بيش از هر چيزي
به اسارت نزديکتر است، رهايي به جز اسارت نمي تواند. رهايي وهمي است که در چارچوب
اسارت نفس مي کشد، تغذيه مي کند، به پياده روي مي رود، زاد و ولد مي کند و درنهايت
در زير بار اسارت به خاک سپرده مي شود با اين وجود ادعا مي کند که اسارت نيست.
واژه ي تولد چه درآستانه
ي سرک کشيدن از دهانه ي بام رسيده ي يک رحم و چه در حوزه ي زبان و هنر آلوده به
وهمي تب دار است. تولد، وهمي است که نوستالژي وهمي ديگر، رهايي را با دو پاي درشت
و چهارزانو مي نشاند جلو روي اسير. حس قفس، لمس واقعيتي زيبا در درون وهمي
خانمانسوز است. قفس يک ضرورت است و حس قفس بدون قفس نمي تواند اتفاق بيفتد.
فروغ در تولدي ديگر،
فروغ است و همزمان فروغ نيست. فروغ در تولدي ديگر دست به گريبان پارادوکس فروغ
است. فروغ، آيه ي تاريکيست و همزمان فروغي است که رو به سوي درخت آب آينه چشم
دارد. فروغ در تولدي ديگر چارچوبي است که به درک اسارت نزديک مي شود. فروغ در
تولدي ديگر يک تابلو نقاشي ميخ شده به ديوار است که با شجاعتي دوست داشتني ساز
برون رفت از ميخ و ديوار را ساز مي کند. تولدي ديگر پاسخي است به واقعيت چارچوب و
تلاشي است از سوي محدود براي پا گذاشتن به خارج از محدوده .
تولد، در تولدي ديگر،
وهمي است که وهم فروغ را بردوش گرفته به سوي وهمي ديگر کوچ مي کند. تولدي ديگر، لب
گرفتن از خود است براي درک بهتر و به زير زبان آوردن خود. " من " در
درون اين وهم به دنبال تعريفي ديگر از قفس، چارچوب ، و بوم ميخ شده اي به نام
"من"است. فروغ در مقطع رودررويي با تولدي ديگر به بلوغ فکري لازم رسيده
است که در قدم اول از خود "من" لب بگيرد و در قدم دوم و براي رسيدن
تعريفي متفاوت از فروغ با فروغ همخوابه شود. بدون شک فروغ در تولدي ديگر حوصله و
توان کافي براي باردار شدن را داراست . او در تولدي ديگر يک فروغ آبستن است. فروغ
در تولدي ديگر فروغ را بو مي کند، لمس مي کند ،فروغ را روي زانو مي نشاند و موهاش
فروغ را با دقت و وسواس تمام و تا سر حد وسواس شانه مي زند، در مقابل آينه چشم ها
را تا آستانه ي درشت سرمه مي کشد. فروغ در تولدي ديگر بام رسيده ي يک رحم با ظرفيت
هاي بالاي زايش است. فروغ تولدي ديگر، بازيگوش، مغرور، و به شدت دوست داشتني است.
در تولدي ديگر فروغ شاهد حضور پررنگ و پهلوانانه تفکر است. تفکر در تولدي ديگر
تلاشي است براي تعريف دوباره اي از "من "، براي تعريف دوباره اي از
" آيه تاريک". اين تلاش براي بالا رفتن از ديوار طلسم غليظ خارج از
اسارت، مثل تب صميمي و به شدت دوست داشتني است.
به نظر من تم اصلي تولدي
ديگر ، تولد است. نطفه ي تولدي ديگر، در درون يک دايره بسته مي شود، تولد ي ديگر
در درون همان دايره و در هفت بخش به ظاهر متفاوت و با تکيه به انسجام ذهني قابل
توجهي، به جز بخش پاياني، شکل مي گيرد، رشد مي کند و در نهايت در نقطه اي ديگر از
همان دايره و رو به خودي که خود نيست ، چشم باز مي کند. تولدي ديگر، نگاه فروغ است
به خود در فاصله ي يک چشم برهم زدن. فروغ در فاصله اين چشم بهم زدن با دو فروغ
متفاوت دست به گريبان است، او با فروغي روبروست که فروغ نيست.
شايد تولدي ديگر فضاي
بيشتر، يا شکل و شمايل ديگري را براي نگاه به خود طلب کند. اما نگاه من به تولدي
ديگر نگاهي است گذرا و شايد از روي تفنن و صرفا براي ايجاد فضايي است براي کنجکاوي
هاي ذهن خودم. مانع اصلي در اين پياده روي، خود فروغ است که با حضور پررنگ خود ،
رسيدن به نزديکيهاي يک نگاه بي طرفانه و چند بعدي به تولدي ديگر را شايد براي من
به يک غير ممکن تبديل کرده باشد.
بخش اول
همه هستي من آيه
تاريكيست
كه ترا در خود تكرار كنان
به سحرگاه شكفتن ها و رستن هاي ابدي خواهد برد
من در اين آيه ترا آه كشيدم آه
من در اين آيه ترا
به درخت و آب و آتش پيوند زدم
در اين بخش
"من" سه بار و " ترا " سه بار تکرار مي شود. "من
اول" همه هستي من آيه تاريکيست که" تراي اول" را به بردن به سحرگاه
شکفتن ها و رستن هاي ابدي، نويد مي دهد. روي صحبت همه ي هستي" من"، رو
به" ترا" دارد. اين" من" مي گويد که همه هستي او آيه
تاريکيست. با اين وجود به"ترا" نويد مي دهد که " ترا" در خود
تکرار کنان به سحرگاه شکفتن ها و رستن هاي ابدي خواهد برد"
در اين بخش"
من" رو به " تو" اعلام ميکند؛ " من در اين آيه ترا آه :کشيدم
آه و من در اين آيه ترا به درخت و آب و آتش پيوند زدم." شناسايي
"من" شايد کار آساني باشد. شايد شکي نباشد که " من " ، شاعر و
فروغ است. در مورد" ترا" کار به اين آساني نيست. واژه ي تو مي تواند
حامل يک صميميت و نزديکي بين دو نفر باشد. شايد شکي نباشد که" من" تولدي
ديگر به " تو " احساس نزديکي مي کند، من با تو غريبه نيست و به او علاقه
دارد و او را مي شناسد. براي شناسايي " ترا" شايد طرح اين سوال ضروري به
نظر برسد که آيا" توي" تولدي ديگر يک مرد است يا زن؟ در ادامه به اين
پرسش خواهم رسيد، ولي آنچه که مسلم است اين است که " تو" در تولدي ديگر
هم نسل فروغ است. و شايد سحرگاه شکفتن ها و رستن هاي ابدي يک بار اروتيک هم داشته
باشد. به عبارتي ديگر" تو" در تولدي ديگر نمي تواند مثلا پدر يا مادر،
عمه يا عموي فروغ باشد. و اما در مورد جنسيت اين" تو".
تصوير ما از فروغ
اتوماتيک وار به ما تحميل مي کند که بايد منطقا " توي" تولدي ديگر يک
مرد باشد. مثلا يک معشوق. من و تو بسيار به هم نزديک و دست در دست هم حرکت مي کنند
و ايندو " تو" و "من" در تولدي ديگر نه تنها سه بار تکرار مي
شوند که ايندو در ظرف زماني واحدي هم نفس مي کشند. با اين وجود من فکر مي کنم
"تو " در تولدي ديگر يک معشوق يا مرد نيست چرا که تم شعر تولد ي ديگر
عاشقانه نيست. يک فرق اساسي ديگر که بين "من" و" تو" جلب توجه
مي کند اين است که اين "من" است که اکتيو يا فعال است و "تو"
در طول تولدي ديگر پاسيو و خاموش مي ماند. اين اکتيو بودن يک بعدي نيست. در تولدي
ديگر نه تنها "من" سخن مي گويد بلکه او مفعول هم هست. يک تفاوت ديگر
اينکه ظاهرا وجود "تو" به" من" وابسته است."تو"
توسط "من" و در يک آيه آه کشيده مي شود . منظور از آيه همان
"من" است که سعي در دميدن " آه " به "تو" را دارد.
منظور از آه ، دم، نفس يا زندگي است که "من"، در يک آيه، که تاريک است
او را آه مي کشد. بنابر آنچه گفته شد تو و من در تولدي ديگر يک فرد و در عين حال
يک فرد نيستند. "من" در تولدي ديگر، فروع تعريف شده در چارچوب زمان و
مکان، "من"، و" تو" در تولدي ديگر تصويري است سورئاليستي و
کوششي است عقلاني براي رسيدن به تعريفي متفاوت از و دوباره اي از "من"
که با اصرار تمام سعي در دميدن" آه "( نفس، زندگي) به "تو "را
دارد.
به عبارت
ديگر"من" در تولدي ديگر اسير و "تو" انتظار تولد خارج از
اسارت است. تولدي که مجبور است در داخل و چارچوب اسارت نفس بکشد. تولدي ديگر
تصويري روشن از "من" دارد. او را يک آيه تاريک تعريف مي کند. اين"
من" از يک طرف آيه است، معجزه است با بار مثبت و از طرف ديگر تاريکست( آيه
تاريک، مفهوم طلسم را در ذهن تداعي مي کند)." من" اسير در درون اين
معحزه و براي فرار از آيه تاريک، رو به سوي "تو " مي کند.
تولدي ديگر، هيچ شکي در
مورد هويت" من" ندارد، " همه هستي من آيه تاريکيست". تولدي
ديگر "من" را در عين حال که يک معجزه مي داند ، اعلام مي کند که "
من" آيه تاريکي است. "من" در تولدي ديگر ، براي فرار از" من"
تکرار کنان به خود وعده مي دهد که چشم اندازهاي تازه اي را پيش روي آيه تاريک
"من" باز خواهد کرد. در واقع ادامه حيات "من"، وابسته به وجود
اين چشم انداز است و در اين معني "من" هم به نوعي وابسته به"
تو" است." من" بدون " تو"نمي تواند فضاي لازم را براي
نفس کشيدن پيدا کند.
بخش اول تولدي دگير
موتور حرکت است. در اين بخش" من" رو به سوي خود وعده شکفتن و رستن هاي
ابدي مي دهد،" من" وعده مي دهد که " تو " را به درخت و آب و
آتش پيوند زدم.
تلاش براي کشيدن"
آه" ، تلاش براي پيدا کردن درخت و آب و آتش، در بخش دوم تولد ي ديگر اتفاق مي
افتد. بخش دوم آماده کردن بستر و رحمي مناسب براي رشد و به واقعيت رسيدن "
تو" است. تلاشي است براي دميدن آه به تويي که مي تواند در چارچوب"
من" نفس بکشد، تويي که" من" نيست.
بخش دوم
زندگي شايد
زندگي يك خيابان درازست كه هر روز زني با زنبيلي از آن مي گذرد
زندگي شايد
ريسمانيست كه مردي با آن خود را از شاخه مي آويزد
زندگي شايد طفلي است كه از مدرسه بر ميگردد
زندگي شايد افروختن سيگاري باشد در فاصله رخوتناك دو همآغوشي
يا عبور گيج رهگذري باشد
كه كلاه از سر بر ميدارد
و به يك رهگذر ديگر با لبخندي بي معني مي گويد صبح بخير
زندگي شايد آن لحظه مسدوديست
كه نگاه من در ني ني چشمان تو خود را ويران مي سازد
و در اين حسي است
كه من آن را با ادراك ماه و با دريافت ظلمت خواهم آميخت
در اتاقي كه به اندازه يك تنهاييست
دل من
كه به اندازه يك عشقست
به بهانه هاي ساده خوشبختي خود مي نگرد
به زوال زيباي گلها در گلدان
به نهالي كه تو در باغچه خانه مان كاشته اي
و به آواز قناري ها
كه به اندازه يك پنجره مي خوانند
در اين بخش" من"، يک من کنجکاو، يک من اميدوار است.( شايد فضاي ذهني
" من " در اين بخش شباهت زيادي داشته باشد به آدمي که در رودخانه اي و
با چشماني باز و براق و با صبر و حوصله غربال به دست گرفته و مشغول غربال کردن
شنها است بااين اميد که بالخره دير يا زود چشمش به برق طلا آشنا خواهد شد.) تولدي
ديگر، بدون داشتن انتظارات از پيش تعيين شده و در جاهاي غير منتظره سعي مي کند چشم
باز کند. چشمان اين بخش از تولدي ديگر چشماني کودکي است که به دنبال شکلات خوشمزه
کاسه شکلات را زير رو مي کند، يک شکلات در دهان مي گيرد به اميد آنکه خوشمزه
بتواند در دهان او جان بگيرد تا در لحظه ي ديگر شکلات را نيمخور از دهان گرفته و
به دنبال مزه برتر به شکلاتي ديگر پناه ببرد. در اين بخش تلاش براي تولدي ديگر، به
پنج "شايد" پناه مي برد.
با "شايد" اول
به خيابان مي رود و براي دست يابي به درخت آّب و آتش، به زنبيل زني آويزان مي شود
که هر روز از يک خيابان دراز مي گذرد. با تکيه به شايددوم ريسمان مردي مي شود که
مردي خود را از از شاخه مي آوزيد و در شايد سوم طفلي مي شود که از مدرسه برمي
گردد. سوار بر" شايد" چهارم سيگار افروخته اي مي شود در فاصله رخوتناک
دو هم آغوشي و عبور گيج يک رهگذر و در" شايد" آخر نگاهش يک لحظه ي مسدود
مي شود که در ني ني چشمان تو خود را ويران مي سازد. در اينجا جستجو به پايان مي
رسد و تولدي ديگر "در اتاقي که به اندازه يک تنهائيست" به زوال گل ها در
گلدان مي رسد. در اينجا گل همان "تو" تصويري از آنچه بايد باشد يا مي
تواند، يا مي توانسته باشد، و گلدان ظرف است، "من" است، چارچوب است، که
تو را در خود دفن دارد. زوال زيباي گلها در گلدان، حضور پر رنگ مرگ را در ذهن
تداعي مي کند.
"شايدها" نه
تنها "من" را به "تو" ، نه تنها" من" را به درخت و
آب و آتش پيوند نمي زند که محصول اين همخوابگي و تلاش تولد در درون اسارت حضور
پررنگتر از هميشه ي قفس و مطرح شدن مرگ به عنوان تنها راه نجات است. اين اتفاق در
بخش سوم اتفاق مي افتد
بخش سوم
در اين بخش، تولدي ديگر
کفش ها را از پا در آورده ، چشم ها را بسته و از خيابان برگشته و با چشماني خسته
"تو " را به خاک سپرده و حالا تنها جنازه" من" را بر دوش
کشيده و براي درک اين ترادژي به مفهوم "سهم" پناه مي برد. واژه ي سهم در
اين فضا نزديک به مفهوم تقدير يا سرنوشت است. واژه ي سهم يک اجبار را در توي
پرانتز و با خود يدک مي کشد. بنابراين به نظر مي رسد که" من" در اين بخش
پرچم سفيد را در مقابل تقدير، چارچوب، آيه تاريک، طلسم؟ بالا برده و تنها براي درک
اين تراژدي و با تکيه به شجاعت و غروري با شکوه به پيشواز واقعيت مي رود.
آه ...
سهم من اينست
سهم من اينست
سهم من
آسمانيست كه آويختن پرده اي آن را از من مي گيرد
سهم من پايين رفتن از يك پله متروكست
و به چيزي در پوسيدگي و غربت واصل گشتن
سهم من گردش حزن آلودي در باغ خاطره هاست
و در اندوه صدايي جان دادن كه به من مي گويد
دستهايت را دوست ميدارم
در اين بخش پنج بار کلمه
"سهم" آورده مي شود. يک بار کافي نيست براي درک بار اين سهم. تنها با
تکرارو نگاه پنج باره به سهم است که صدا مي تواند آنرا تا حدودي درک کند. براي درک
درد واگويه کردن درد يک ضرورت است. اين تعريف با بند اول" همه هستي من"
هماهنگي دارد. شايد اين بخش به نحوي ترجمه يا باز کردن مفهوم" آيه
تاريک" بخش اول تولدي ديگر هم باشد. آيه تاريک بخش اول در اين بخش آسمانيست
که آويختن پرده اي آن را از من مي گيرد.
بخش جهارم
دستهايم را در باغچه مي كارم
سبز خواهم شد مي دانم مي دانم مي دانم
و پرستو ها در گودي انگشتان جوهريم
تخم خواهند گذاشت
در اين بخش" مي
دانم" سه بار تکرار مي شود. دستهايم را در باغچه مي کارم سبز خواهم شد. دستها
در اينجا به عنوان نماد يا ابزاري کارآ که مي توانددر مقابل سرنوشت، سرنوشت خودش
را رقم بزنند تصويري نمادين از "تو " است که حالا بايد به خاک سپرده
شوند. اين خاک سپاري، خاک سپاري اميد به بيرون رفتن از" من" و پا گذاشتن
به" تو" هم هست. دستها به عنوان نماد " تو "در باغجه دفن مي
شوند ولي "من" براي نباختن روحيه مجبور است بعد از دفن کردن دستها
" تو" در باغچه سه بار رو به خود بگويد سبز خواهم شد مي دانم مي دانم مي
دانم. ولي در فضايي که اين مي دانم ها تکرار شده ، تاکيدي است بر روي سبز نشدن. در
اين لحظه تولدي ديگر در استانه سقوط قرار گرفته و در حالي که در پرتگاهي ايستاده و
زمين زير پا را مي بيند رو به خود تکرار کنان مي گويد؛ بپر، جايي براي نگراني
نيست. تکرار "مي دانم" بعد از سبز خواهم شد مشخصا اين معني را مي رساند
که سبز نخواهم شد مي دانم مي دانم مي دانم.
در بخش پنجم تولدي ديگر،
" آيه تاريک" با تکيه به يک غرور دوست داشتني، گوشواري به دو گشش مي
آويزد ،مثل يک محکوم به اعدام که در شب اعدام حمام مي گيرد با دقت تمام مسواک مي
زند و موها را شانه مي زند و بعد به پاي چوبه دار مي رود، فروغ در اين بخش خود را
براي خداخافظي گفتن با "تو" آماده مي کند.
بخش پنجم
گوشواري به دو گوشم مي
آويزم
از دو گيلاس سرخ همزاد
و به ناخن هايم برگ گل كوكب مي چسبانم
كوچه اي هست كه در آنجا
پسراني كه به من عاشق بودند هنوز
با همان موهاي درهم و گردن هاي باريك و پاهاي لاغر
به تبسم معصوم دختركي مي انديشند كه يك شب او را باد با خود برد
كوچه اي هست كه قلب من آن را
از محله هاي كودكيم دزديده ست
اين بخش با گوشواري به
دو گوشم مي آوزيم شروع مي شود. گشواري به دو گوشم مي آويزم، نشان مهماني رفتن است.
تولدي ديگر در اين مقطع مثل يک سرباز اسير در سنگر خط مقدم است. در آستانه ي
تسليمي سيگاري را دود مي کند و بعد عکسي را از جيب در مي آورد و به ياد مي آورد
زمين را و کوچه اي را که؛ پسراني که به من عاشق بودند هنوز، با همان موهاي درهم و
گردن هاي باريك و پاهاي لاغر، به تبسم معصوم دختركي مي انديشند كه يك شب او را باد
با خود برد.
بر باد رفتن اين تصوير
در ذهن فروغ است که اتفاق مي افتد. دخترک معصوم براي هميشه از ذهن فروغ پاک شده
است تصوير تبسم هاي دخترک معصوم، تصوير فروغ از خودي است اميدوار به تولدي ديگر،
که ديگر وجود خارجي ندارد. اين تصوير حالا مثل يک عکس قديمي مي تواند در اين لحظه
تسليم دوست داشتني و مايه دلگرمي فروغ باشد.
بخش ششم
سفر حجمي در خط زمان
و به حجمي خط خشك زمان را آبستن كردن
حجمي از تصويري آگاه
كه ز مهماني يك آينه بر ميگردد
و بدينسانست
كه كسي مي ميرد
و كسي مي ماند
گره گشايي در تولد ي
ديگر در اين بخش صورت مي گيرد. از بند اول همه هستي من آيه تاريکسيت تا به اينجاي
شعر يک سفر اتفاق افتاده است و محصول آن يک حجمي است از تصوير آگاه که ز مهماني يک
آينه بر مي گردد. سفر در تولدي ديگر در اين آينه اتفاق مي افتد. و بعد از آن يک
نفر مي ميرد که به نظر من "تو" چيزي که اسير نيست، در ذهن"
من" است. و کسي مي ماند که به جز" من" اسير در وهم، چارچوب و آيه
تاريک نيست که بعد از گذر از يک خيابان دراز و ريسماني آويزان از شاخ درخت و يک
سيگار افروخته در فاصله رخوتناک دو هم آغوشي و عبور از يک رهگذر گيج ، در نهايت به
آيه تاريک مي رسد. تولدي ديگر مثل يک هوا خوري است براي آيه تاريک، يک هواخوري که
منجر و شناخت ودرک واقعيت سلول و وهم زود گذر هواخوري است.
و در نهايب بخش پاياني
تولدي ديگر
هيچ صيادي در جوي حقيري كه به گودالي مي ريزد مرواريدي صيد نخواهد كرد
من
پري كوچك غمگيني را
مي شناسم كه در اقيانوسي مسكن دارد
و دلش را در يك ني لبك چوبين
مي نوازد آرام آرام
پري كوچك غمگيني كه شب از يك بوسه مي ميرد
و سحرگاه از يك بوسه به دنيا خواهد آمد
اين بخش با هيج صيادي در حوض حقيري که به گودالي مي ريزد مرواريدي صيد نخواهد کرد،
شروع مي شود. ديگر صحبت از وعده و وعيد، ديگر خبري از شايدها نيست. جايي براي
دلداري و اميد باقي نيست. "من" تولدي ديگر با صيادي روبرو است که در حوض
حقير "من" مرواديدي "تو" صيد نکرده است.
تولدي ديگر ما را به
مهماني خود سقوط دعوت نمي کند و تنها رو به خود مي گويد که او پري کوچک و غمگيني
را مي شناسد که در اقيانوسي مسکن دارد. من فکر مي کنم منظور فروع از اقيانوس، زبان
و يا شعر است که دلش را در يک ني لبک چوبين شعر؟ مي نوازد
ما در اين بخش شاهد گسست
ذهنيت فروغ در تولدي ديگر هستيم . به نظر من تولدي ديگر با، هيج صيادي در جوي حقير
که به گودالي مي ريزد مرواريدي صيد نخواهد کرد به پايان مي رسد. و بخش پاياني شعر
اضافي به نظر مي رسد.
رضا شهرستاني 20060325
تولدي ديگر
همه هستي من آيه تاريكيست
كه ترا در خود تكرار كنان
به سحرگاه شكفتن ها و رستن هاي ابدي خواهد برد
من در اين آيه ترا آه كشيدم آه
من در اين آيه ترا
به درخت و آب و آتش پيوند زدم
زندگي شايد
يك خيابان درازست كه هر روز زني با زنبيلي از آن مي گذرد
زندگي شايد
ريسمانيست كه مردي با آن خود را از شاخه مي آويزد
زندگي شايد طفلي است كه از مدرسه بر ميگردد
زندگي شايد افروختن سيگاري باشد در فاصله رخوتناك دو همآغوشي
يا عبور گيج رهگذري باشد
كه كلاه از سر بر ميدارد
و به يك رهگذر ديگر با لبخندي بي معني مي گويد صبح بخير
زندگي شايد آن لحظه مسدوديست
كه نگاه من در ني ني چشمان تو خود را ويران مي سازد
و در اين حسي است
كه من آن را با ادراك ماه و با دريافت ظلمت خواهم آميخت
در اتاقي كه به اندازه يك تنهاييست
دل من
كه به اندازه يك عشقست
به بهانه هاي ساده خوشبختي خود مي نگرد
به زوال زيباي گلها در گلدان
به نهالي كه تو در باغچه خانه مان كاشته اي
و به آواز قناري ها
كه به اندازه يك پنجره مي خوانند
آه ...
سهم من اينست
سهم من اينست
سهم من
آسمانيست كه آويختن پرده اي آن را از من مي گيرد
سهم من پايين رفتن از يك پله متروكست
و به چيزي در پوسيدگي و غربت واصل گشتن
سهم من گردش حزن آلودي در باغ خاطره هاست
و در اندوه صدايي جان دادن كه به من مي گويد
دستهايت را دوست ميدارم
دستهايم را در باغچه مي كارم
سبز خواهم شد مي دانم مي دانم مي دانم
و پرستو ها در گودي انگشتان جوهريم
تخم خواهند گذاشت
گوشواري به دو گوشم مي آويزم
از دو گيلاس سرخ همزاد
و به ناخن هايم برگ گل كوكب مي چسبانم
كوچه اي هست كه در آنجا
پسراني كه به من عاشق بودند هنوز
با همان موهاي درهم و گردن هاي باريك و پاهاي لاغر
به تبسم معصوم دختركي مي انديشند كه يك شب او را باد با خود برد
كوچه اي هست كه قلب من آن را
از محله هاي كودكيم دزديده ست
سفر حجمي در خط زمان
و به حجمي خط خشك زمان را آبستن كردن
حجمي از تصويري آگاه
كه ز مهماني يك آينه بر ميگردد
و بدينسانست
كه كسي مي ميرد
و كسي مي ماند
هيچ صيادي در جوي حقيري كه به گودالي مي ريزد مرواريدي صيد نخواهد كرد
من
پري كوچك غمگيني را
مي شناسم كه در اقيانوسي مسكن دارد
و دلش را در يك ني لبك چوبين
مي نوازد آرام آرام
پري كوچك غمگيني كه شب از يك بوسه مي ميرد
و سحرگاه از يك بوسه به دنيا خواهد آمد
علی اسفندیاری
مشهور به نیما یوشیج در 15 جمادی الاول سال 1315 هجری قمری برابربا 11 نوامبر سال
1897 میلادی در دهکده یوش به دنیا آمده است این تاریخ برابر است با 21 آبان ماه
سال 1276 شمسی .
یوش زادگاه نیما
دهکده ای است ییلاقی از دهستان اوز رود بخش نور شهرستان آمل . در حال حاضر با ماشین از دوراه می شود به آنجا رفت: از راه چالوس ، ازجاده منشعب از پل
زنگوله ، بالاتر از تونل کندوان ، که تا یوش 45 کیلومتر فاصله دارد و دیگری از
جاده هراز ، از جاده ای منشعب از دو آب آمل ، 42 کیلومتر مانده به آمل . از دوآب
تا یوش 69 کیلومتر فاصله است .
دهکده یوش در دره
ای تقریباً میانه جاده چالوس و هراز واقع شده است . امروزه می توان با ماشین به
یوش رفت اما در زمان نیما پیشتر از پل زنگوله را با قاطر می رفتند که تقریباً یکروز طول می کشید و از آبادیهای ایلکا ، نسن ،
پل و اوز می گذشت .
نیما خود در
یاداشتی نسبش را چنین نوشته است :
((علی بن ابراهیم
– معروف به اعظام السلطنه – ابن علی معروف به ناظم الایاله – ابن محمد رضا – معروف
به بابان خان بیک – ابن محمد هاشم بن محمدرضا))
از پیشینیان مشهور این دودمان است : کیا جمال الدین ( منسوب
به دودمانی که در تمام دوره های اسلامی برحوالی نور و لاریجان حکومت داشتند ) که
مزار او برفراز تپه ای در یوش باقی است و دارای چهار پسر بود به نامهای اسفندیار –
کریم – جمشید وداود که می گویند جد تمام
اهالی یوش بود و از اینجا است نام خانوادگی اسفندیاری ها – کریمی ها –جمشیدیها و
داودیهای یوش و
پیشتر از او گیلانشاه که زمان زندگیش مقارن با ایام یزدگر ساسانی بود و موسس سلسله
بادوسپانان طبرستان .
اما پدرش ابراهیم
خان اعظام السلطنه مردی محتشم بود که به کار کشاورزی و گله داری می پرداخت و از
((حامیان شجاع نهضت مشروطه به شمار می رفت و به همراه امیر موید سواد کوهی انجمن
طبرستان را تاسیس کرده بود ))
مردی درشت اندام
بود که ازسالهای 1288 به بعد در تهران اقامت داشت و یک خرداد سال 1305 در تهران
درگذشت .
مادرش ، طوبی
مفتاح بود نوه حکیم نوری منتقد و شاعر و فیلسوف زمان قاجار . آشنا و علاقه مند به
شعر بود و نیما نوشته است که ((در کودکی حکایتهای حکیم نظامی را برای او تعریف می
کرد ))
نیما در خردسالی
علی خوانده می شد و پسر بزرگ خانواده بود .
برادرچهارسال
کوچکتر از او رضا ((بعدها لادبن)) نام داشت
وخواهرانش مهراقدس ، ناکتا و ثریا بودند .
درجوانی ، حدود
سالهای تحصیل در مدرسه سن لوئی نام خود را نیما نهاده بود در روی جلد کتاب ((قصه
رنگ پریده ، خونسرد)) که آنرا در حمل 1300 به هزینه خود در مطبعه سعادت تهرا ن چاپ
کرده ، تنها نام نیما به فارسی و لاتین آمده است در خرداد ماه 1304 شمسی با مراجعه
به اداره سجل احوال نام و نام خانوادگی خود را رسماً نیما یوشیج خواند و شناسنامه
دریافت کرد .
در هر حال هیچگاه
نام او رسماً علی اسفندیاری نیامده است و دانسته نیست این اشتباه بزرگ که نام او
علی اسفندیاری و تخلصش نیما یوشیج است از کجا منشا گرفته است .
نیما خود در
یاداشتی در باره معنی ((نیما )) می نویسد :
نیماور اسم دو سه
نفر از اسپهبدان غربی مازندران بوده است . مورخین نیماور را ((نام آور)) می نویسند
که غلط است . نیماور مرکب است از نیما = قوس . برج نهم از بروج در زبان طبری =
کمان + ور یعنی کماندار برگزیده ، شناخته شده مثل کمانداری عالی .
این کلمه از
ترکیبات اوستایی است که با صورت مخفف ، یعنی حذف ی ، در زبان طبری مانده است .
در زبان طبری ،
لغات اوستائی و سانسکریت زیاد است . فخر الدوله نیماور دوم ، پدر شراگیم در 640
فوت کرده است . نما رستاق محل سکونت نیماور فخرالدوله بوده است .
نیماور مثل
شهریور = نگهدار شهر ، نگهدار کمان است .
جادارد از لادبن
به دلیل شخصیت برجسته اش و هم به این دلیل که در دوران جوانی بیشترین تاثیر را بر
نیما یوشیج داشته است ، بیشتر بنویسیم :
از نامه های نیما
چنین دانسته می شود که لادبن چهار سال از نیما کوچکتر بود و به این ترتیب تاریخ
تولد او سال 1280 شمسی است در یوش بدنیاآمد و در خردسالی رضا نامیده شد و در جوانی
نام خود را به لادبن تغییر داد که بنا به نوشته نیما نام کوهی است .
از نیما 24 نامه
به لادبن در دست است (برخی از این نامه ها را در بخش پیوستهای این تحقیق می
خوانید)
که بهترین منبع
برای شناسائی احوالات و افکار او در دوران جوانی و همچنین یکی از گسترده ترین
منابع در مورد لادبن است .
او همراه نیما به
تهران فرستاده شد .
به دبستان حیات
جاوید رفت و سپس دوره مدرسه سن لوئی را همراه نیما به پایان رساند . (( در 15 وئن 1917 برابر سرطان 1335 قمری) و مدتی نیز
همراه نیما نزد مرحوم آقا شیخ هادی یوشی در مدرسه خان مروی درس عربی خواند .
ابتدا به استخدام
یکی از ادارات دولتی درآمد اما کارش دیری نپایید و نتوانست محیط کار دولتی را تاب
بیاورد و استعفاء داد در حوالی سالهای 1297-1298 به تشکیلات حزب عدالت پیوست که در
شمال ایران فعال بود و عده ای از روشنفکران و مردم طبقه متوسط ایران را به خود جلب کرده بود هنگامی که عده ای
از اعضای حزب عدالت حزب کمونیست ایران را تشکیل دادند لادبن هم به آنها پیوست و
نقش موثری در جناح چپ جنبش جنگل و تشکیل جمهوری سوسیالیستی گیلان داشت .
سردبیری روزنامه
مارکسیستی ایران سرخ را به عهده گرفت که ارگان تبلیغاتی کمیسیاریای دولت انقلابی
جمهوری گیلان بود .
لادبن ضمن
سردبیری و انتشار روزنامه ایران سرخ بادیگر روزنامه های کمونیستی که در آن زمان در
گیلان و باکو منتشر می شد ، از جمله سرباز سرخ ، بیرق عدالت و انقلاب سرخ همکاری
داشت .
از اشاره کوتاه
نیما در نامه ای به تاریخ چهار مرداد 1300 شمسی به مادرش ، گمان برده می شود که
لادبن علاوه برکارهای ادبی در جنبش به عنوان سرباز نیز تفنگ بردوش می گرفت و با
دشمنان انقلاب جنگل می جنگید :
((مادرعزیزم !
گریه مکن از سرنوشتت ، پیش همسایه شکایت نداشته باش . پسرت باید فردا در میدان جنگ
اصالت خود را به خرج دهد .
با خون پدران دلاورم
به جبین من دو کلمه نوشته شده است : خون و انتقام . اگر مرا دوست داری دوست دار
چیزی می شود که من آن را دوست دارم . مرگ و گرسنگی را در مقابل این همه گرسنگان و
شهدای مقدس دوست داشته باش تا زنده و سیر بمانی . برادرم به ولایت نزدیک شده است .
لشگر گرسنه ها در حوالی کلاردشت هستند . شیطان با فرشته ها می جنگد .))
اما پیش روی قوای
انقلابی جنگلی ها چندان طول نکشید و دولت انقلابی جمهوری گیلان متلاشی شد و لادبن
در اواخر اسفند سال 1300 همراه با جمعی از اعضای حزب کمونیست به شوروی گریخت .
ابتدا در قفقاز و سپس در داغستان ساکن شد و به نوشتن پرداخت .
لادبن پس از مدتی
اقامت در قفقاز و داغستان به مسکو رفت و در دانشگاه شرق شناسی مسکو به تحصیل
پرداخت .
نیما که از
اختناق محیط رضا شاهی به ستوه آمده بود اندیشه ی رفتن به شوروی و پیوستن به لادبن
را داشت اما دولت که از رواج افکار مارکسیستی در هراس بود اجازه این کار رانمی داد
.
بخش دوم
زندگی شاعر و زمینه فکری
نخستین شعرها
1310- 1299
هنگام تولد نیما
دو سال از سلطنت مظفرالدین شاه می گذشت که هشت سال بعد از این شاه در گذشت .
دریازده سالگی نیما که به دنبال نهضت مشروطه ، دلاوران تبریز و رشت و بختیاری به یاری علمای تهران علیه
حکومت استبدادی محمد علی شاه قیام می کنند و قشون مشروطه خواهان وارد تهران می شود
. محمد علی شاه خلع ، مشروطه اعلان و احمد شاه قاجار به سلطنت برگزیده می شود.
نیما در دهکده
یوش خواندن و نوشتن را نزدملای ده آموخت در دوازده سالگی برای تحصیل به تهران
فرستاده شد در تهران ابتدا به دبستان حیات جاوید و سپس به مدرسه متوسطه کاتولیک سن
لوئی رفت در این مدرسه بود که زبان فرانسه را آموخت . معلم ادبیات فارسی اش (نظام
وفا) بود مدتی هم در مدرسه خان مروی نزد آقا شیخ هادی یوشی زبان عربی را آموخت .
نخستین کار اداری
اش بدست آوردن شغلی کم اهمیت در وزارت مالیه بود در سال 1298 که هشت سال به تناوب
با مرارت تمام در این کار دوام آورد با
حقوقی ماهی 22 تومان در یادداشتی بدون تاریخ در این باره می نویسد :
((در مالیه از
زیر دامن کارد بستــــــــه ، عبا به دوش انداخته ، چکمه می پوشیدم با کلاه پوستی
. من یک آدم خطرناک شناخته شده بودم . هرنوع کار می کردم که هیچ کس نمی کرد برای
این که من در کوهستان و زندگی وحشی آن طور دیگر تربیت شده بودم پدرم خودش مرا دور
از مردم و خشت بار آورده بود .
در اسفند ماه سال
1299 نخستین شعر بلند خود مثنوی ((قصه رنگ پریده ، خون سرد)) را می سازد و بلافاصلــــه
آن را به هزینه خود به چاپ می رساند در مطبعه ی سعادت با 32 صفحه و قیمت یک قران .
درروی جلد نام سراینده فقط نیما با حروف فارسی و لاتین آمده است و در پایان شعر
نوشته شده است نیما نوری ((یوشی))
در دی ماه سال
1301 شعر مهم افسانه را می سازد و قسمتهای آغازین آن را در هفته نامه ((قرن بیستم
)) میرزاده عشقی به چاپ می رساند .
انزوا را دوست
دارد و این که همیشه در آغوش طبیعت باشد و زندگیش سراسر فکر است و خیال در نامه ای
به مادرش می نویسد :
((همه وجود من
فکر شده است با وجود این یک فکر شایسته راجع به زندگانی خود ندارم ، اگر یک فکر
هوشیارانه می کنم این است که کی یک شکار بزنم متاسفانه آن هم با باروت خراب انسان
نمی داند این درد را به که بگوید اقلاً مثل یک شکارچی درست و حسابی هم یک شب به
این کلبه خرابه نباید برگشت اما صرفه جویی را خوب بلد شده ام به عکس صرفه جویی در
فکر و خیال))
گرچه دیگر شاعر
شده و مشهور است و نام و آثارش در ((منتخبات آثار، از نویسندگان و شعرای معاصرین
)) می آید و حتی محمد ضیاء هشترودی در این کتاب شر او را چنین ستوده است (( از این
نکته هم نباید غافل گردید از معنی گذشته ادبیات فارسی شکل جدید مهمی به خود نمی
بیند تنها طرز تغزل جدید نیما می تواند از مدعای فوق مستثنا گردد)) اما او با روشن بینی و آینده نگری
که نشانه شناخت او از موقعیت سیاسی و اجتماعی ایران است اوضاع و احوال سیاسی
روزگار خود را دنبال می کند .
در تاریخ 6
اردیبهشت ماه سال 1305 نیما یوشیج در 29 سالگی با خانم عالیه جهانگیر فرزند میرزا
اسماعیل شیرازی و خواهرزاده روزنامه نویس انقلابی میرزا جهانگیر صوراسرافیل ازدواج
کرد این پیوند با وجود فراز و نشیب فراوان تا پایان زندگی هردو ادامه یافت .
زنده یاد عالیه
جهانگیر همسر نیما در دفتر خاطراتش که در سال 1341 به خواهش و اصرار سیروس طاهباز
گردآوری کرد ولیکن به پایان نرساند آشنائیش با نیما را چنین نوشته است :
((وقتی که من زن
نیما شدم 21 سال داشتم معلم هم بودم معلم کلاس چهارم ابتدائی بودم و ماهی پانزده
تومان می گرفتم ))
همه مرا دوست می
داشتند حتی شاگردها برای من روی تخته سیاه شعر می نوشتند موسیقی را دوست می داشتم
، مادرم وقتی فهمید عشق به موسیقی دارم برایم تاری خرید و معلمی آورد در مدت کمی
خیلی خوب دوره ابتدائی موسیقی را فرا گرفتم .
مادرم خیلی فکرش
باز بود دم از آزادی می زد برادرش میرزا جهانگیر خان صور اسرافیل را در دوره
مشروطیت کشته بودند پسر ارشدش در جنگ بین دولت و ملت کشته شد خیلی نطاق بود سواد
قدیمی داشت حافظ سعدی و مثنوی را از حفظ می خواند پدرم هم در طفولیت کشته شد .
سیکل دوم را هم
تمــــام کردم و در این موقع برای من خواستگارهایی می آمد اما من قبول نمی کردم
روزی شوهر همشیره بزرگترم از اداره آمد و به من گفت برای شما خواستگاری پیدا شده
گفتم خیال شوهر کردن ندارم و به همشیره ام گفت آن شخص از من قول گرفته به منزل ما
بیاید من نمیتوانم او را رد کنم باید بیاید شاید اورا پسندیدید .
فردای آن روز
غروب شخصی به منزل ما آمد و کارتی را که این جملات رویش نوشته بود به نوکر ما داد
و رفت : (( تو ساز کوک شده ی آسمانی ، قابلیت و هنر تو نواخته شدن و لرزانیدن است
. قلبت را جلوی طبیعت باز کن تا نغمه های عشق و جوانی را با ارتعاش اشک و تبسم از
تارهای آن بیرون بکشی ))
وقتی کارت به دست
همشیره من رسید تعجب کرد که این چه نوع کارتی است و این عبارات چه مفهومی دارد
نوکر راخواستند پرسیدند این را چه کسی داده ؟ گفت یک جوان متوسط القامه سرخ رویی
به من داد و گفت این را بده به آقا .
شوهرش کارت را که
دید گفت این همان شخصی است که گفتم .
همشیره ام گفت
اصرار نداشته باشید باید اوراضی باشد .
گفت عیبی ندارد
او به دیدن من می آید شما از خلال در ببینید شاید بپسندید .
نیما اتفاقاً باز
فردا شب آمد با یک جلد کتاب ((قصه رنگ
پریده )) که از آثار خود او بود همشیره ام مرا به اصرار برد از پشت در او را به من
نشان داد از من پرسیدند چطور است ؟ قلبم طبید و نفرتی درمن ایجاد شد بعد از کمی
سکوت گفتم بگذارید برودبچرخد از جواب من پی بردند که میل ندارم بعد از چند روز
پدرش که برعکس پسرش مردی قوی هیکل بود آمد باز هم جوابی نشنیدند بعد از چند روز دو
تن از خواهرهایش آمدند و مرا به اصرار داخل اتاق بردند مادرم از امتناع من مشکوک
شد پیش خودش فکر می کرد شاید به شخص دیگری دلبستگی دارم .
بالاخره باز
فردای آن روز مادرش آمد و بازهم جوابی به دست نیاوردند پس از چند روز مادر و
خواهرش آمدند و پی در پی خودش می آمد .
بالاخره با زبان
چرب و نرم مادرم را راضی کرد که این امر خیر سر بگیرد با یک خرج کمی عقد کنان را
راه انداختند .
من قلباً راضی
نبودم اما از یک طرف دیگر افکار وعبارات و تشبیهات و طبیعت شناسی او در آن کتاب که
به عنوان ارمغان و در واقع عوض تشریفات عقد آورده بود مرا مفتون کرد و خواهی
نخواهی صیغه عقد مرا جاری کردند من در تشویش بودم که او به غیر حقوق ناچیزش عایدی
دیگر ندارد ما چطور زندگی کنیم ای کاش که فقر جانشین صفات بد او بود .
در خرداد همان
سال یعنی یک ماه بعد از عقد پدرش فوت کرد او بدون عروسی گرفتن به منزل ما آمد .
یک روز اوایل
تابستان شروع کرد به جمع آوری کتابهایش جلو رفتم پرسیدم کجا می روی ؟ گفت می خواهم
بروم یوش پیش مادر و خواهرم تو هم باید بیائی .
من از رفتن ابا
کردم و شروع کردم به گریه کردن .
گفت بی خود گریه
نکن اگر نیایی همه تان را می کشم و در جنگل متواری می شوم .
در آن وقتها در
وزارت دارائی کار می کرد اغلب روزها به هوای اداره بیرون می رفت اما به اداره نمی
رفت در خیابان ناصریه اورا می دیدند که ایستاده پشت شیشه کتابفروشیها کتابها را
وارسی می کند .
مثل معمول ظهر می
آمد منزل و کم کم شروع کرده بود از غــذا ایراد می گرفت وغرغر می کرد گاهی هم قهر می کرد و ناهــــــار
یا شام نمی خورد گاهی زمزمه می کرد که چندی بعد مجسمه ی مرا می ریزند و ما را به
شهرها دعوت می کنند و مردم به استقبال ما می آیند و گل نثار ما می کنند برای این
که من شاعرم و تو زن شاعری .
من هم خواستم
گفته های اورا باور کنم ولی مثل این که کسی در خفا به من و به او می خندید .
بالاخره فهمیدم این مقدمه برای این است که آقا رفته به مستشار وزارت دارائی گفته
من شاعرم کار من شعر گفتن است نه بایگانی من نمی توانم این کارها را بکنم او رابه
میل خودش منتظر خدمت کردندبا ماهی 9 تومان من ماهی 15 تومان بیشتر نداشتم روزها
برای این که مادر و یا برادرم نفهمند که او اداره نمی رود صبح زود از خانه بیرون
می رفت و در خیابانها می گشت و ظهر به خانه می آمد و گاهی شب دیر وقت .
نیما در سال 1307
همراه عالیه خانم که به بار فروش (بابل) منتقل شده بود به آن شهر می رود عالیه
خانم در ((مدرسه دوشیزگان سعدی)) تدریس می کند اما نیما کار ثابتی ندارد ، گه گاه
تدریس می کند در همین شهر است که محضر آیه الله محمد صالح علامه حائری رادرک می
کند و بین آنها دوستی عمیقی برقرار می شود نیما اغلب صبحها به منزل علامه حائری می
رفت و در جلسات تدریس حکمت ، فقه و اصول ایشان شرکت می کرد مکاتباتی هم بین آنان
بوده است و نیما شعر بلندی هم برای علامه حائری سروده است .
اقامت نیما در
بارفروش تا خرداد ماه سال 1308 است در این شهر خاموش و نزدیک به ساحل و در زیر
ابرهای تیره و دائمی آن ، نیما همچنان می نویسد او از این شهر 19 نامه به دوستان و
نزدیکانش نوشته است از این نامه ها می توان گذشته از شعر به آثار دیگری که در این
شهر نوشته است پی برد : تاریخ ادبیات ولایتی ، رمان آیدین ، حکایت دزد و شاعر
نمایشنامه کوتاه کفش حضرت غلمان و سفرنامه بارفروش .
این سفرنامه یکی
از نوشته های باارزش او در این شهر است که حاصل دقت و تجسس در روح آدمها ست و در
واقع باید آن رانخستین کوشش نیما در نوشتن دفتر یادداشتهای روزانه اش نامید اگرچه
متاسفانه ناتمام مانده است .
در مهرماه سال
1308 به اتفاق عالیه خانم به آمل و از آنجا به لنگـرود می روند و در آبان ماه همین
سال در رشت ساکن می شوند .
سرگرمی نیما در
رشت مطالعه درروحیات مردم و مقایسه آن با روحیات مردم مازندران ، نوشتن تتبع در
آراء بعضی از فلاسفه قدیم شرقی ، رفتن به کانون ایران و کتابخانه فرهنگ ، گردش با
عالیه خانم در محله های شهر ، بخصوص محله آنجرا که لادبن بربالکون خانه ای در آن
محله مقالات روزنامه اش را می نوشت و نشستن در داروخانه دوستش یحیی آرین پور بود .
در همین شهر
سفرنامه رشت را تنظیم نمود .
با وجود این نمی
گذارند نیما و عالیه خانم بیش از چند ماه در رشت بمانند از دی ماه سال 1308 این دو
در لاهیجان هستند و تا پایان سال تحصیلی خردادماه 1309 در آنجا می مانند خود در
این باره می گوید (( در این شهر کوچک زندگی خود را مثل یک تبیعد شده ادامه می دهم
لاهیجان برای من مدرسه است من در آن برخلاف معاصرین خود که مستعنی از این در سند ،
درس می خوانم ))
زندگی در میان
مردم ساده و شوخ طبع لاهیجان و محیط آرام آن نیما را سروجد می آورد و چند اثر
ممتاز و متفاوت با سایر آثار او محصول این سال است : داستان طنز آمیز مرقد آقا و
شعرهایی برای کودکان .
شعرهایی که نیما
در این تاریخ برای بچه ها سروده است نشانه توجه او به نسل آینده است و با توجه به
تاریخ سروده شدن آنها می توان نیما را از نخستین کسانی دانست که در ایران آثاری
خاص کودکان آفریده اند .
از نیما یوشیج 5
شعر برای کودکان و یک لالایی که مال سالهای بعدتر است به جای مانده است .
مجموعه اشعار او
برای کودکان شامل :
1-بهار که دراسفند ماه سال 1308 در لاهیجان سروده شده است .
2-آواز قفس .
3-بچه خوب .
4-زنبور عسل که در فروردین ماه سال 1309 در لاهیجان سروده است.
5-کودکان شاد .
قسمتهایی از شعر
بهار به شرح زیر است :
بچه ها بهار
گل ها واشدند .
برف ها پا شدند .
از روسبزه ها
از روکوهسار
بچه ها بهار
از مهر ماه سال
1309 نیما و عالیه خانم در آستارا هستند عالیه خانم مدیر مدرسه نسوان است و نیما
هم معلم مدرسه پسرانه حکیم نظامی .
هفته ای 25 ساعت
تدریس با حقوق ماهیانه 46 تومان که تازه دریافت آن هم ماهها به تعویق می افتد و
سرانجام با کسر فراوان به دستش می رسد.
اقامت نیما و
همسرش در هریک از شهرهای بار فروش ، آمل ، رشت ، لنگرود ، لاهیجان و آستارا بین یک
ماه تا حداکثر دو سال بیشتر نیست .
گمان می رود دلیل
این کوتاهی اقامت را باید در شرایط غیر فرهنگی و استبداد حاکم برآن زمان جست و جو
کرد که فعالیتها ، گفته ها و رفتارهای او در سرکلاس و بیرون از مدرسه معاشرتها و
مکاتباتش از چشم ماموران حکومتی پنهان نمی ماند و استقرار او را بیش از یکی دو سال
در هر شهر ((صلاح)) تشخیص نمی دهند .
اقامت نیما و
عالیه خانم در آستارا از مهر ماه سال 1309 تا دی ماه سال 1311 است .
شرحی بر آثار
نیما یوشیج :
نخستین شعر موجود
نیما مثنوی ((قصه رنگ پریده ، خون سرد)) است که در تاریخ حوت 1299 مصادف با مارس
1921 در 243 بیت سروده است این شعر از نظر وزن و زبان شبیه مثنوی مولوی است و در
آن نیما از خود سخن می گوید و آنچه بر او گذشته است و آنچه در پی آن است .
در این شعر شاعر
که خود را عاشق حق می نامد از این که مردم خود پرستند نه حق پرست از آنان دوری می
جوید و به عزلت می گراید .
مردم شهرنشین و
خودبین را دون می نامد و از این که او پردرد کوهستان است و از آنان نیست اظهار شعف
می کند به این ترتیب آن طور که خود اشاره می کند ((برضد جهان سخن می گوید)) :
راست گویند این
که من دیوانه ام
در پی اوهام
یاافسانه ام
زانکه برضد جهان
گویم سخن
یا جهان دیوانه
باشد یا که من
شعر قصه رنگ
پریده به دو دلیل حائز اهمیت است : نخست آن که نخستین شعر موجود نیما یوشیج است و
دوم اینکه آن را می توان سرمشق و نمونه ابتدایی شعر مهم افسانه خواند .
نیما این شعر را
به سرمایه خود در سال 1299 در مطبعه سعادت چاپ کرده است به بهای یک جلد قران و در
32 صفحه .
در دی ماه سال
1301 شعر افسانه را که منظومه است در 127 بند که منظور از بند هر پنج سطر از
شعراست را سرود . این در حالی است که نیما در این تاریخ 25 سال سن دارد .
شعر افسانه بروزن
فاعلن فاعلن فاعلاتن سروده شده است در قالبی نامرسوم اما زیبا سروده شده که چهار
سطر هربند آن به صورت چهار پاره است که غالب آنها مانند چهار پاره های معمول در خط
دوم و چهارم قافیه دارند و به دنبال این چهار سطر سطر پنجمی می آید که از نظر
قافیه با چهار سطر قبلی ارتباطی ندارد .
قسمت اعظم شعر
مکالمه است میان عاشق – شاعر و موجودی خیالی درونی به نام افسانه در واقع افسانه
همان همراه همیشگی شاعر –عشق – است که در قصه رنگ پریده ، خون سرد با وضوح بیشتری
نمایانده شده است به این ترتیب افسانه را نمی توان موجودی انسانی و یامعشوق تصور
کرد بلکه این شخصیت نماینده مفهوم انتزاعی و دگرگون شونده عشق است که در شرایط و
مراحل مختلف به شکلهــــای گوناگون رخ می نمایاند .
تازگی دیگر این
شعر چگونگی گفت و گو میان دو شخصیت این شعر است که به آن همچنان که نیما خود در
مقدمه آن نوشته است حالتی نمایش گونه بخشیده است و طرز مکالمه طبیعی و آزاد را
نشان می دهــــــــد می توان گفت نیما به طبیعت نگاه نمی کند بلکه در طبیعت زندگی
می کند و این معنی در ادبیات ما بی سابقه است .
قسمتهای آغازین
افسانه در همان زمان سروده شدنش در هفته نامه ((قرن بیستم )) میرزاده عشقی چاپ شده
است .
علاوه براین محمد
ضیاء هشترودی در کتاب ((منخبات آثار)) از نویسندگان و شعرای معاصر ، به تاریخ 1342
قمری ((1303 شمسی)) در صفحات 72 الی 82 پنجاه و هشت بند از آن راچاپ کرده است .
متن کامل افسانه
نخستین بار در سال 1329 توسط احمد شاملو به چاپ رسید .
بند 91 شعر
افسانه این چنین است :
آنچه دیدم همه
خواب بوده
یاکه چنین رخ آب
بوده
عشق هذیان بیماری
بود
یا خمار می ناب
بوده
همرها این چه هنگامه ها بود
ذکر این نکته
حائز اهمیت است که ظاهراٌ قبل از شعر افسانه شعر ((ای شب)) سروده شده است :
هان ای شب شوم
وحشت انگیز
تا چند زنی به
جانم آتش
یاچشم مرا زجای
برکن
یا پرده زروی خود
فروکش
یا باز گذار تا
بمیرم
کزدیدن روزگار
سیرم .
این گونه نگاه به
طبیعت و نماد پردازی را که در شعرهای بعدی او دقیق تر بیان می شود نباید با کاربرد
موازین مکتب سمبولیسم فرانسه و شعر شاعرانی چون مالارمه و بودلر یکی دانست بلکه
باید آن را درونی کردن شعر و ویژگی خاص شعر نیما شمرد .
به هر حال چنین
نگاهی به شب درشعر شاعران ایران پیش از نیما بی سابقه است و تازگی دارد و بنا به
پژوهش دکتر عطاء الله مهاجرانی تنها فردوسی است که درداستان ((بیژن و منیژه ))
تصویری متفاوت از شب عادی بیان کرده است :
شبی چون شبه روی
شسته به قیر نه بهرام پیدا نه
کیوان نه تیر
شعر بعدی ((شیر))
به تاریخ 1301 زبانی فاخر و حال و هوایی ستیزه گرانه دارد که نماد خود شاعر و
سرآغاز شعرهای بعدی اوست که در آنها جانورانی واقعی یا خیالی با شاعر هویتی یگانه
می یابند و شاعر با بیان حالات آنان در واقع خود را بیان می کند :
بخوابید این دم
که آلام شیر
نه دارو پذیرد
زمشتی اسیر
فکندن هر آن را
که در بندگی ست
مرا مایه ی ننگ و
شرمندگی ست
شعرهای دیگر این
سالها یا در قالب مثنوی است : چشمه کوچک ، گل نازدار ، مفسده گل ، جامه نو ، پسر ،
انگاسی 2 ، کچبی ، عمو رجب ، خریت ، انگاسی 4 و 5، کبک، درجوار سخت سر و گنبد ، یا
قطعه : انگاسی 1 ، انگاسی 3 ، عبدالله طاهر و کنیزک ، خروس ساده ، کرم ابریشم ،
اسب دوانی ، صدای خرچنگ، خروس و بوقلمون ، عقوبت ، پرنده منزوی ، آتش جهنم ،
میرداماد ، دیهقانا ، خوشی من ، هیئت در پشت پرده ، خاطره مبهم ، فضای بیچون .
علاوه بر شعرهای
سنتی فوق شعرهای نیمه سنتی در قالب چهار پاره : وطنم ، قو و شعرهایی که پس از هر
چهار پاره یک یا دو مصرع با قافیه هایی متفاوت از قافیه های چهار پاره آمده است و
انواعی از مسمط و مستزاد و ترکیب بند به وجود می آورد : ای شب ، محبس و خارکن .
شعر مهم اجتماعی
دیگر نیما در این سالها شعر بلند سرباز فولادین است که آن را در ستایش سرهنگ احمد
خان پولادین رئیس کمیته سری و سرپرست گارد رضا شاه ساخته است که در سال 1306 برای
سرنگونی رژیم پهلوی اقدام کرد اما به او خیانت شد و دستگیرش کردند و به اعدام
محکوم شد .
نیما ، شاعری است
آرمانی و مردم گرا با افکاری نشات گرفته از اندیشه های مترقی زمان خود گذشته از
این شعرها که کاملاً اجتماعی اند در هر حکایت و تمثیلی که می آورد نکته ای فلسفی
یا پندآموز و انتقادی را مطرح می کند .
بخش سوم
زندگی شاعر و زمینه فکری شعرهای او
1315-1311
یما یوشیج در آستارا به تعبیر خودش زندگی را ((مثل جغد)) و
((صوفی های قرون گذشته )) می گذراند . اما همچنان سرگرم کار خلاقه ی خود است و
درعین حال از تعقیب و اظهار نظر در باره اوضاع فرهنگی مرکز غافل نیست به دکتر تقی
ارانی نامه می نویسد و کتاب ((معرفه الروح)) اورا نقد می کند ((رفیق من ! قبل از
این که اسم مرا بدانید این کاغذ معرف من است . منتقل می شوید که این صدا صدایی
آشناست)) به پرویز ناتل خانلری درس نویسندگی و شاعری می دهد و می نویسد ((عنصری و
امثال او شدن و عامل و آلت طبقات ظالم بودن آسان است))
در این سالها
زندگی را در کمال سختی می گذراند درآمد او مختصر پولی است که آن را از فروش زمین
متعلق به پدرش به دست آورده است در سال 1315 دوندگیهای او باعث می شود که به شغل
معلمی بازگردد در این سال او به استخدام وزارت پیشه و هنر در می آید و با حقوق
ماهانه چهارصد و بیست ریال به تدریس ادبیات در مدرسه صنعتی ایران و آلمان می
پردازد روش تدریس و رفتارش در کلاس راچنین توصیف کرده اند :
((اصلاً به
برنامه درس و کتاب کاری ندارد در کلاس مانند یک دوست پهلوی شاگردان می نشیند و با
آنها به گپ زدن و درد دل می پردازد گاهی هم داستانها یا شعرهایی از خود و شعرای
دیگر می خواند))
این سالها سالهای
در به دری ، بیکاری و پریشانی و کم کاری نیما بود در سالهای 1311 و 1312 شعری از
او در دست نیست در 16 اردیبهشت سال 1313 شعر ((دود)) را داریم که به صورت قطعه است
و یادآور شعر پیشین ((خاطره مبهم )) می باشد .
سالهای 1311 تا
1316 سالهای ادامه سلطه سردودمان خاندان پهلوی است در فاصله سالهای 1310 تا 1313
شعر مهمی از نیما در دست نیست .
قصیده پنجاه و
چهار بیتی و بی تاریخ در وصف بهار و منقبت مولای متقیان علی (ع) که آن را با وزنی
شعری از قاآنی ساخته است یک قصیده باشکوه و استوار است با همان برائت استهلال و
ورود به مطلب و مقصود با اشاراتی به زمان حال . این قصیده همچنین یک قطعه و چند
رباعی که نیما در این مضمون سنتی دارد نشانه ای از خلوص نیت و صفا و نوعی ایمان
مذهبی اوست باز آمد نوروز مه دلبر و ساغر
زان گشته همه باغ
پراز ساغر و دلبر
بس گل شکفیده است
زهر جانب بستان
پس غنچه دمیده
است به هر گوشه به ره بر
آن ماند زلفینش
به آن شوخ دلارا
در فاصله سالهای
1311 الی 1315 گرچه شعرها و نامه های زیادی از نیما در دست نیست تا به روشنی افکار
او را بیان کند و از این گذشته از آوارگی و بیکاری و تهیدستی رنج می برد با این
همه نامید نیست
در سال 1315
کتابهای صادق هدایت را که توسط بزرگ علوی برای او فرستاده شده است در نامه ای به
تفصیل نقد می کند که نخستین نقد جدی از نوشته های صادق هدایت در آن تاریخ است .
بخش چهارم
زندگینامه نیما یوشیج
یوش یک آبادی است
با قدمتی نسبتاً طولانی و کوهستانی و ییلاقی . ناصرالدین شاه قاجار هم چند بار در
آنجا اطراق کرده و نام آن را در سفرنامه مازندران خود آورده است در این سفرها کمال
الملک هم همراه او بوده است .
یوش را ((فرهنگ
جغرافیایی ایران)) چنین معرفی می کند :
((یوش ده از دهستان اوز رود بخش نور شهرستان آمل
7 کیلومتر باختر بلده ، 42 کیلومتر خاور شوسه چالوس (حدود کندوان) کوهستانی ،
سردسیر ، سکنه 1100 ، فعلاً 600 نفر ، شیعه ، مازندرانی و فارسی آب از رودخانه اوز
رود و چسمه سارهای متعدد محصولات : غله ، لبنیات ، حبوبات ، میوه جات . شغل :
زراعت و گله داری .زمستان اکثر سکنه جهت تامین معاش به کارگری حدود قشلاقی نور و
به تهران می روند بناهای مهمی داشته که رو به ویرانی است مسجد و تکیه آن قدیمی
است))
خانه ای که نیما
در آن زاده شده است خانه ای تاریخی است که توسط علی معروف به ناظم الایاله ، جد
نیما متجاوز از دویست سال پیش از این ساخته شده است و گذشته از معماری بسیار زیبا
دارای گچکاریها و درها و پنجره های بسیار زیبایی بوده است که می گفتند برای ساختن
آن معمار و گچکار از اصفهان آورده بودند .
این خانه دارای
((بیرونی )) است و برای ورود به آن از در اصلی و دالانی باید گذشت و سپس به حیاطی
رسید که حوض کوچکی در وسط دارد ضلع شمالی آن یا به اصطلاح ((تالار)) و ((شاه
نشین)) در اختیار نیما بوده است که پنجره چوبی و بزرگ و بسیار زیبا دارد و اطاقهای
ضلع شرقی و غربی در اختیار خواهران او . ضلع جنوبی ((سردر)) جای خدمه و سرایدار
بود .
خانه تاریخی و
زیبا امروز رو به ویرانی کامل است گرچه سازمان میراث فرهنگی کشور بنا دارد آن را
تعمیر و به صورت یک مرکز فرهنگی درآورد اما هنوز به این وعده وفا نشده است .
در تابستان سال
1372 این بنا جزو میراث فرهنگی کشور به ثبت رسید و در 26 شهریور همان سال کالبد
نیما یوشیج پس از 34 سال که به صورت امانی در امامزاده عبدالله تهران قرارداشت با
همت اهالی یوش به آنجا انتقال یافت و در وسط حیاط همین خانه به خاک سپرده شد در
سال 1375 یونسکو به مناسبت کنگره بزرگداشت صدمین سال تولد نیما یوشیج تعمیراتی در
بنا انجام داد و از آن پس هرزگاهی سازمان میراث فرهنگی تعمیرات اندکی در بنا انجام
داد در 28 اسفند ماه 1377 کالبد سیروس طاهباز به عنوان گردآورنده کلیه آثار نیما
یوشیج در کنار او به خاک سپرده شد و امروزه خیل عظیم مشتاقانی که برای زیارت این
دو عازم یوش می شوند به طرف این شهر روان است .
از تمام دوره
بچگی خود بجز زد و خوردهای وحشیانه و چیزهای مربوط به زندگی کوچ نشینی و تفریحات
ساده آنها در آرامش یکنواخت و کور و بی خبر از همه جا چیزی به خاطر ندارد .
در همان دهکده که
متولد شد خواندن و نوشتن را نزد آخوند ده یاد گرفت
خانواده نیما
همواره هوش و زیرکی او را مورد تشویق قرار می دادند .
زمانی که نیما در
مدرسه سن لوئی در تهران که یک مدرسه کاتولیک بود تحصیل می کرد جنگهای بین المللی
ادامه داشت و او اخبار جنگ را به زبان فرانسه می توانست بخواند .
شعرهای نیما در
آن دوره اکثراً سبک خراسانی بود .
نیما علاوه
برتحصیل در مدرسه سن لوئی مدتی نیز به آموختن زبان عربی وتحصیلات طلبگی در مدرسه مروی تهران نزد مرحوم
آقا شیخ هادی یوشی پرداخته است .
دو سال پس از
فراغت از تحصیل با حقوقی ناچیز به استخدام وزارت مالیه مشغول شد .
آثار نیما تا سن
27 سالگی در کتاب منتخبات آثار در کنار اسامی شعرای معاصر همچون ادیب الممالک ،
پروین اعتصامی ، دشتی ، دهخدا ، عشقی ، ملک الشعراء بهار ، آمده است .
نیما در 29 سالگی
در تاریخ 16 اردیبهشت ماه سال 1305 با خانم عالیه جهانگیر فرزند میرزا اسماعیل
شیرازی ، خواهرزاده انقلابی شهید و نویسنده مشهور میرزا جهانگیر خان صوراسرافیل
ازدواج کرد .
عالیه در زمان
ازدواج 25 سال سن داشت و در یکی از مدرسه های دخترانه درس می داد .
درخرداد ماه همین
سال نیما پدرش ابراهیم نوری را که سخت به او دلبسته بود از دست می دهد .
نیما مردی بود که
حقایقی از مسائل اجتماعی در مدارسی که تحصیل می کرد به زبا می آورد برای همین در
هر شهری معمولاً مدت طولانی توقف نکرده بود .
نیما مردی پاک و
درستکار و جدی بود به همین جهت هم مورد بی مهری رئیس معارف و برخی از معلمین قرار
گرفت بطوریکه دستور داده بودند بخاری کلاسی را که نیما در آن تدریس می کرد روشن
نکنند .
محصلین مدرسه
متوسطه عموماً دوستدار و طرفدار نیما بودند .
از فروردین سال
1312 نیما در تهران به سر می برد .
پس از یکی دو سال
خانه نشینی در سال 1316 به تدریس ادبیات در دوره دوم دبیرستان صنعتی می پردازد و
از سال 1317 به همراه دوست دیرینش محمد ضیاء هشترودی و صادق هدایت و عبدالحسین
نوشین به عضویت هیات تحریریه مجله موسیقی انتخاب می شود که جدی ترین و مناسب ترین
شغل اداری نیما یوشیج در تمام طول زندگیش می باشد .
پس از تعطیل شدن
مجله موسیقی که گویا در پی مرگ مدیر مسئول آن سرگرد غلامحسین مین باشیان پیش آمد
نیما یوشیج مدتی بیکار بود هسمرش عالیه جهانگیر خود را از وزارت فرهنگ به بانک ملی
منتقل کرده بود و عملاً هزینه زندگی به عهده او بود نخستین و تنها فرزندشان شراگیم
((به معنای شیرمانند)) در 13 اردیبهشت سال 1324 بدنیا آمد .
نیما یوشیج تا
سال 1326 شغل ثابتی ندارد و از این سال است که با حقوقی ناچیز به خدمت در اداره
نگارش وزارت فرهنگ مشغول میشود و تا پایان زندگیش این شغل اداری اوست و آخرین
حقوقش سیصد تومان در ماه و این سندی است از نحوه برخورد روسا با این بزرگترین شاعر
زمانه ما .
نیما در این
سالها با نشریات ((مردم برای روشنفکران )) و سپس ((نامه مردم ماهانه)) که سردبیر
آن احسان طبری و مدیرداخلی اش جلال آل احمد بود همکاری داشت .
در تیرماه 1325
نخستین کنگره نویسندگان ایران ((برحسب ابتکار هیات مدیره انجمن روابط فرهنگی ایران
و اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و به همت کمیسیون ادبی انجمن )) در خانه وکس
تشکیل شد از نیما یوشیج هم برای شرکت در این کنگره دعوت به عمل آمد ظاهراً این
نخستین دعوت از او برای شعر خوانی در یک مجمع رسمی بود .
نیما با خوشحالی
این دعوت را پذیرفت .
در این کنگره که
از 4 تا 12 تیر ماه از ساعت 6 عصر تا 10 شب ادامه داشت 78 نفر از شاعران و
نویسندگان ایران دعوت شده بودند از جمله آنها : ( ملک الشعرای بهار ، جلال آل احمد
، دکتر خانلری ، علی اکبردهخدا ،دکتر محمد معین ، رهی معیری ، صادق هدایت ، حبیب
یغمائی ))
در همین کنگره
حبیب یغمائی در خصوص نیما می گوید :
((نیما دارای تنی
لاغر ، سری بزرگ ، چهره ای بیضی ، پیشانی بلند ، مویی سفید و آشفته و چشمی درخشنده
است کلاه برسر نمی گذاشت لباس ساده می پوشید ملایم و آهسته حرف می زد سربه زیر
افکنده و مودب و متواضع بود))
البته پس از
پایان کنگره نیما زیاد از شرکت در آن راضی نبود .
نیما یوشیج در پی
این سالها کمتر شعر می گوید و جز با همسایه شان جلال آل احمد و سیمین دانشور و هم
محله ایشان براهیم ناعم با کسی محشور نیست .
در فاصله 28
مرداد سال 1332 روز آغاز یاس مجدد نیما و ملت او تا 13 دی ماه سال 1338 روز خاموشی
جسم او نیما یوشیج گرچه شعرهای فراوانی نساخته است در خلوت خود تاملاتی دارد .
نیما یوشیج سنت
شکن نوآور شبانگاه دوشنبه 28 خرداد ماه سال 1335 همچون سنی ترین مسلمانان قرون و
اعصار یکی از آخرین شعرهای خود یعنی وصیت نامه اش را می نویسد .
و بالاخره این
مرد بزرگ در شبانگاه چهارشنبه 13 دی ماه سال 1338 به دنبال سفری ناخواسته به یوش
همراه پسرش از مرض ذات الریه از دنیا رحلت می کند .
او نیز چون حافظ
، مولوی ، خیام ، فردوسی و رودکی در شعر زمانه خود تاثیر گذار بود .
پیوست 1 :
درباره شعر نیما و دیگران
·ویژگیهای شعر و زندگی نیما یوشیج
·آب که سربالا می رود
·نگاهی به مجموعه شعرهای نو ، غزل ، قصیده و قطعه های نیما یوشیج و پاسخی به
شراگیم یوشیج
دو سال بعد از
مرگ نیما یوشیج سیروس طاهباز و جلال آل احمد به خانه نیما رفت.
ویژگی های
شعرنیما : رسالت بخشیدن به شعر وهنر ایرانیان
2-جنبه ضد
استبدادی شعر او
3-روحیه مبارز
نیما
4-مردمی و متعهد
بودن شعر او
خودش در این مورد
می نویسد مایه اصلی شعر من رنج من است من برای رنج خود شعر می گویم .
5- نیما یوشیج
آغازکنند ه وپیش آهنگ است .
6- ارجگذاری به
سنت می گوید آنکه قدیم را درست نفهمد قادر به فهم جدید نیست به نظامی علاقه فراوان
دارد و حافظ را اعجوبه ی خلقت انسانی می داند شعر بی وزن را مثل اندام برهنه می
داند . اصولاً شعر او ادامه طبیعی سنت شعر فارسی است با حذف قید و بندهای آن از
جمله تساوی طولی مصرعها و قافیه اجباری و غیره .
7- نیما نظریه
پرداز و تئوریسین است . به کتابهای ارزش احساسات در زندگی هنر پیشگان و حرفهای
همسایه و نامه به شین پرتو و تعریف و تبصره مراجعه کنید .
8- نیما آثار
گوناگون دارد خودش می گوید (( می توانم بگویم من به رودخانه شبیه هستم که از
هرکجای آن لازم باشد بدو سرو صدا می توان آب برداشت علاوه بر شعرهای به شیوه خاص
خودش در اکثر قالبهای شعری از تغزل نو ((افسانه)) تا قصیده و قطعه و مخصوصاً رباعی
آثار فراوان دارد .
9- نیما وارسته و
اهل قناعت است . همین قدر می گوییم که در دوره معلمیش در سالهای 1307 تا 1312 ماهی
شصت تومان حقوق می گرفت و در دوره ترقیات بعدی یعنی سالهای سی ماهیانه سیصدو هشتاد
تومان مادرش خانم طوبی مفتاح ماهی صدتومان به او کمک مالی می کرد .
10- زندگی و هنر
نیما جنبه ضد شهری و ضد زندگی مصرفی است اگر حمل برسوء تفاهم نشود عرض می کنم
همسایگی و معاشرت طولانی زنده یاد جلال آل احمد با نیما در آل احمد تاثیر فراوان
گذاشته است .
11- زندگی و هنر
نیما ایمان اوست . هم ایمان به کار و هنر خودش هم نوعی ایمان مذهبی .
12- نیما شاعر
بزرگی است و سازنده نمونه های فراوان درخشان شعر فارسی .
آب که سربالا می
رود :
استاد شهریار در
پاسخ به پرسش ((نظرتان راجع به نیما چیست)) فرموده اند : نیما شاعر بسیار خوبی بود
شاگر ملک الشعراء بود سبکش یک سبک ترکستانی بود قصائد خوب داشت و قطعات خوبی داشت
افسانه اش یک شاهکار است من خیلی تحت تاثیرش واقع شدم .
کار اساسی نیما
این نبود که وزن را شکست و سخن را از قید مکرر قافیه رها کرد این بود که روح شعر و
جهت نگاه و احساس شاعر را دگرگون ساخت و این زبان خدایی را از قید حصارهای بلند به
کوچه آورد و چنان نیرومند و موفق گویی اساساً در قالب شعر نیمایی نمی توان مدیحه سرود
به عبارت دیگر
ارزش کار نیما در این است که طرز تلقی مردم را از شعر دگرگون کرد به قول زنده یاد
جلال ال احمد شعر را پولیتیزه کرد دوران عنصری را تمام شده اعلام کرد و ناصر خسرو
وار بانگ برآورد
من آنم که در پای
خوکان نریزم مراین قیمتی
در لفظ دری را
نیما یوشیج شاعری
چالاک و جامع الاطراف اما مظلوم بود به دلیل سرخم نکردن در برابر صاحبان زر وزور
عاملان دستگاه حاکم زمانش بااو سر عناد داشتند کار ثابت و در خور شان نداشت و
بنابر نوشته خودش حقوقش از حقوق یک پیشخدمت کمتر بود .
در سال 1362
شراگیم یوشیج به اتفاق همسرشان به خارج از کشور رفتند و تمام دست نوشته های نیما
را به سیروس طاهباز با دریافت مبل یکصد تومان سپردند و پیشنهاد کردند که از این پس
پانزده درصد حق التالیف کتابهایی که به همان ترتیب آماده می شود به ایشان و پنج
درصد به طاهباز تعلق گیرد .
کتاب مجموعه
شعرهای نو ، غزل ، قصیده ، قطعه نیما یوشیج توسط فرزند ایشان آقای شراگیم تهیه و
توسط نشر اشاره به چاپ رسید .
آبآبا
1)
2)
3)بآآ
نیما یوشیج
کماندار بزرگ کوهساران
استاد
ارجمند :
سرکار
خانم معصومه ابرکار
گردآورنده
:
نرگس ایزانلو
بهار88
فهرست مندرجات
عنوان صفحه
بخش اول 1
بخش دوم 7
بخش سوم 20
بخش چهارم 23
پیوست یک 29
نامه ها
عکسها
مقدمه :
استاد گرامی سرکارخانم ابرکار:
تحقیق حاضر که هم
اکنون در دسترس جنابعالی می باشد در خصوص زندگینامه نیما یوشیج پدر شعر معاصر
ایران می باشد که در عین مظلومیت در جامعه آن روز ایران زیست ، زندگی کرد و شاید
ارزش نوشته های او در خصوص شعر نو و کیلاسیک پس از مرگش شناخته شد . در هر صورت
اینجانب به گونه ای که درخور مقام ادبی نیما است سعی کردم گوشه ای هرچند کوتاه از
زندگانی او به تصویر بکشم روحش شاد .
رابطه بیکاری ، کار ، تحصیل کنگره60
به عنوان مرکز راهنمایی رایگان درمان اعتیاد ،همواره سعی دارد موضوعاتی را که در ارتباط نزدیک با پدیده
اعتیاد و درمان آن میباشند را
مورد بررسی و کنکاش قرار دهد . یکی از میادین اصلی تبادل نظر و گفت وشنوددر خصوص این موضوعات ، دستور
جلسات هفتگی کنگره 60 می باشد . این هفته در کلیه شعبکنگره 60 موضوع دستور جلسه هفتگی ، بیکاری ، کار و تحصیل است . منظور از
طرح ایندستور جلسه ، بررسی این موضوعات
در ابعاد اجتماعی نیست بلکه بررسی وضعیت وضعیت مصرفکننده مواد مخدر و درمان اعتیاد در ارتباط با این موضوعات است . می
خواهیمبدانیم فردی که برای درمان
اعتیاد خود اقدام کرده است ، در طول دوره درمان و بعد ازدرمان نسبت به موضوعات فوق چه دیدگاهی باید داشته باشد ،
چگونه در خصوص این موضوعاتبرنامه
ریزی و عمل کند . شاید
تصور شود مصرف کننده مواد مخدر که تحت درمان میباشد و در دوره درمان را سپری می کند . نیاز به استراحت و
بستری شدن داشته باشد ،در بعضی
از روش های درمان اعتیاد وضعیت فرد به گونه ای است که از کار از بستری شدنو استراحت کردن نیز فراتر می
رود و فرد وضعیت بسیار وخیمی را پشت سر می گذارد
. تفاوت اصلی
روش درمان تدریجی یا کاهش پله ای مصرف ( تیپرینگ ) یابا سایرروش های
درمان اعتیاد در این است که در این روش هیچ گونه نیازی به استراحت نیست . فردی که با استفاده از روشکنگره 60 دوره درمان را سپری می
کند می تواند ماننددیگر
شهروندان زندگی کند ، سرکار خود باشد و به امورات زندگی خود رسیدگی کند ، دراین روش با توجه به برنامه ریزی
دقیق و مصرف داروی تریاک یا اپیوم تینکچر و کاهشتدریجی و پله ای آن ، شخص از یک تعادل نسبتا خوب برخوردار است
و به راحتی از عهدهکلیه
امورات زندگی خود برمی آید . در روش درمان کنگره 60 هیچ گونه نیازی به استراحتنیست
. در این
روش هیچ گونه رژیم ، برنامه یا پرهیز غذایی وجود ندارد . در اینروش هیچ گونه نیازی به مصرف قرص
یا داروهای شیمیایی و حتی داروهای تقویتی نیست ، دراین روش شخص مانند یک انسان معمولی به زندگی خود می رسد ،
اینکه بگوییم یک سفر اولیکه دوره
درمان و تیپرنگ را سپری می کند نباید کارکند، چنین چیزی به صورت کلی درکنگره 60 وجود ندارد . مگر در
موارد خاص و استثنایی که به راهنمای شخص مربوط می شودو بعضی از مشاغل سنگین از نقطه نظر حجم کار و ساعات کار که
ممکن است در برنامهدرمان
شخص و حضور فرد در کلاس ها اختلال ایجاد نماید
. به طور
کلی در طول سفراول که
شخص در حال تیپر داروی خود ( تریاک یا اپیوم تینکچر ) می باشد ، اولویت اودر صدر برنامه های زندگی بایستی
، درمان و حضور به موقع در کلاس ها باشد . تا ایناتفاق روی ندهد ، یعنی خواست و برنامه ریزی او و حضور در کلاس
ها در صدر تمامبرنامه
هاقرار نگیرد، بعید به نظر می رسد که بتواند از عهده درمان بیماری اعتیادبرآید . زیرا در زمان اعتیاد ،
مصرف مواد مخدر در صدر تمام مسائل زندگی و اولویتاول است و هیچ عاملی نمی تواند از حیث اهمیت و اولویت بالاتر
از مصرف مواد مخدرقرار
بگیرد . به همین دلیل در زمان درمان اعتیاد این وضعیت معکوس می شود و برنامهریزی درمان و رهایی و شرکت به
موقع در جلسات و غیبت نداشتن بایستی اولویت اول باشد، به همین دلیل راهنمایان توصیه می کنند که شاگردانشان وضعیت کار و
ساعات کاری خودرا به
گونه ای تنظیم کنند که بتوانند جلسات و کلاس های خود را به موقع
شرکت کنند ،سفر اولی هایی که غیبت و عدم
حضورشان را به بهانه کار و زندگی توجیه می کنند ، یاخواست رهایی را ندارند که در
این صورت اگر هزاران سال هم سفر کنند به درمان و رهایینمی رسند و یا اینکه از سر ناآگاهی اهمیت لازم را به حضورشان
نمی دهند که در اینصورت نیز
خبری از درمان اعتیاد و موفقیت نخواهد بود.
بنا
براین در کنگره 60برای سفر
اولی ها ، نسخه بیکاری وجود ندارد ، برنامه کار سنگین و پرحجم به گونه ایکه نتواند در کلاس ها شرکت کند
و عملیات تیپرینگ را با موفقیت اجرا کند نیز نبایستیوجود داشته باشد . حد فاصل و تعادل بین این دو ،
موضوعی است که کنگره 60 ازمسافران
سفر اول انتظار دارد . در مقاطع
بعدی ، یعنی بعد از درمان و رهایی نیزکار و
زندگی بایستی به گونه ای باشد که شخص بتواند پایه های مالی زندگی خود را محکمکند ، این مسئله از دروس مهم
کنگره 60 میباشد . بعضا
شنیده می شود و دیده می شودکه در
خارج از کنگره 60 مصرف کنندگان مواد مخدر به طور کلی روحیه طلب کارانه ایدارند و معتقدند ، حالا که ما
ترک کرده ایم بایستی خانواده و جامعه ما را حمایتکنند . به ما کار بدهند تا ما پاک بمانیم و نزنیم ( مواد مصرف
نکینم ) کنگره 60هرگز چنین اعتقادی ندارد و
معتقد است که این افراد درمان نشده اند و فقط ترک کردهاند و به دنبال بهانه ای هستند برای مصرف مواد . کنگره 60
معتقد است کسی که ازعهده
درمان اعتیاد بر می آید بسان فردی است که با ندانستن و بلد نبودن شنا بتوانداز وسط اقیانوس خود را به ساحل
برساند ، چنین شخصی در سایر امورات زندگی مانند پیداکردن کار و تحکیم پایه های مالی زندگی بایستی کاملا موفق عمل
کند و چنین مسائلیبرای او
در قیاس با اقیانوس ، مانند پریدن از جوی آب است . خودش بایستی تمام بار ومسولیت زندگی اش را به عهده
گیرد و منتظر کوچکترین حمایتی در این خصوص نباشد
. تحصیل : کنگره 60
معتقداست که درمان فوق ترک است وتعادل فوق درمان و ما درکنگره 60 به دنبال تعادل هستیم . یکی از نشانه های بارز تعادل
، کار ، زندگی و پایههای
مستحکم مالی است ، اما تمام زندگی کار و پول درآوردن نیست، آموزش و خدمت نیز ازدیگر مصادیق بسیار مهم
تعادل می باشند ، اعضای کنگره 60 خوب می دانند که چگونه اینامور را در کنار یکدیگر قرار دهند و از عهده همه برآیند ، کار
، زندگی ، آموزش وخدمت .
بخش مهمی از بار مفهوم آموزش در درون واژه تحصیل نهفته است ، تحصیل
علم وکوتاهی نکردن در طریق علم نیز
از توقعات مهم کنگره 60 از مسافران خود می باشد
. بسیاری
از ما ممکن است در زمان اعتیاد ، تحصیل خود را رها کرده باشیم . مانندخود من ، اما حالا کنگره 60
از ما می خواهد که تحصیل را از سر بگیریم ، بسیاری ازاعضای کنگره 60 بعد از درمان و
رهایی و حتی در سفر اول تحصیلات خود را از سر گرفتهاند . خیلی ها در زمان ورود به کنگره 60 دیپلم هم نداشته اما
اکنون
نه تنها دارایتحصیلات دیپلم می باشند بلکه
وارد دانشگاه شده و تحصیلات عالیه را دنبال می کنند
. آقای رضا
ترابخانی ، یکی از راهنمایان موفق کنگره 60 ، تا چندی پیش مدرک دیپلم همنداشت اما اکنون نه تنها دارای
مدرک دیپلم می باشد ، بلکه در کنکور دانشگاه آزاداسلامی نیز پذیرفته شد . یکی ازاعضای کنگره 60 شعبه انقلاب ( مهدی حسینی )
کهمصرف کننده هروئین و قرص بود ،
تحصیلاتش را در مقطع دبیرستان رها کرده بود ، او سالهای دبیرستان را در اوج اعتیاد بود ، او همزمان با سفر اول و سپری
کردن دوره درمان،
تحصیلش را شروع کرد و موفق شد مقطع دبیرستان را به اتمام برساند ، بعداز درمان ورهایی همزمان با قبولی در
امتحانان کمک راهنمایی ، در دانشگاه نیز قبول شد ( مقطعکاردانی ) بعد از اتمام دوره کاردانی همزمان با کمک راهنمایی
، در مقطع کارشنانسینیز
پذیرفته شد ، یکی دیگر از اعضای کنگره 60 ( آقای فریدون ) در سن 50 سالگیتحصیلات دانشگاهی را از سر گرفت ، او
دارای مدرک لیسانس بود اما این بار در رشته ایدیگر . یکی دیگر
از اعضای کنگره 60 ( علی جلالی ) که مصرف کننده هرویین و حشیشبود ، در زمان ورود به کنگره ،
دیپلم نداشت و از درس و درس خواندن فراری بود . علیدر حتا حاضر نه تنها تحصیلات متوسطه را به پایان رسانده بکله
دانشجوی رشته موسیقینیز می
باشد . نمونه های این چنینی در کنگره 60 زیاد داریم و این ها نشانه هایتعادلی هستند که مد نظر کنگره
60 می باشد . اینکه بگوییم از ما گذشته است و ما دیگروقت و حوصله درس خواندن نداریم ، دیدگاهی کاملا ً اشتباه و
بازدارنده است . برایدرس
خواندن و برای تحصیل هیچ زمانی دیر نیست ، همانگونه که برای برخاستن هیچ گاهدیر نیست . همان گونه که برای
درمان اعتیاد و خروج از تاریکی هیچ گاه دیر نیست
. فراموش
نکنیم که در کتاب عبور از منطقه 60 درجه زیر صفر ، توصیه مهمی که از سویسردار خطاب به نویسنده کتاب و
در ادامه خطاب به تمامی اعضای کنگره 60 می شود ایناست که در طریق علم کوتاهی نکنیم . شاید جالب باشد که بدانید
آقای مهندس دژاکام درآستانه
سن 60 سالگی ، به صورت منظم آموختن زبان انگلیسی و عربی را ادامه می دهند . هفته ای سه روز ساعت 6
صبح استخر هستند و در طول روز ، حدود 12 ساعت کار می کنند
. کار ،
زندگی ، آموختن و آموزش ، خدمت ، ورزش . و هماهنگی این امور یعنی تعادل ،یعنی نزدیک شدن به فرمان عقل .
اعتیاد یک بیماری روانی، اجتماعی و اقتصادی است که از مصرف غیرطبیعی و
غیرمجاز برخی مواد مانند الکل،
تریاک، حشیش
و... ناشی میشود و باعث وابستگی روانی یا فیزیولوژیک فرد مبتلا (معتاد) به این
مواد میشود و در عملکرد جسمی، روانی و اجتماعی وی تأثیرات نامطلوب بر جای میگذارد.
[۲] بررسی پدیده اعتیاد در قالب علوم پزشکی،
روانشناسی و جامعهشناسی صورت میگیرد. از سال ۱۹۶۴ میلادی، سازمان بهداشت جهانی استفاده از عبارت وابستگی
دارویی یا وابستگی به دارو را به جای اصطلاح اعتیاد توصیه نمودهاست،
اما استفاده از اصطلاح اعتیاد هنوز رایج است.
اعتیاد حالتی است که
ناشی از استعمال مداوم بعضی از داروها (موسوم به مواد مخدر) میباشد، بهطوری که قطع استفاده از این مواد
باعث بروز اختلال در عملکرد بدن انسان میشود. این وابستگی از طرفی باعث تسکین و
آرامش موقت و گاهی تحریک و نشاط گذرا برای فرد میگردد و از طرف دیگر بعد از اتمام
این اثرات سبب جستجوی فرد برای یافتن مجدد ماده و وابستگی مداوم به آن میشود. در
این حالت فرد هم از لحاظ جسمی و هم از لحاظ روانی به ماده مخدر وابستگی پیدا میکند
و مجبور است به تدریج مقدار ماده مصرفی را ا فزایش دهد.
مواد اعتیادآور
سازمان بهداشت جهانی مواد اعتیادآور را از جهت
تأثیر آنها بر انسان
به ۸ دسته کلی تقسیم میکند ،که عبارتاند از:
1.آشنایی: در این مرحله فرد از
راههای مختلف (مثلاً از طریق دوستان خود) با مواد مخدر و نحوه استعمال آن آشنا میشود.
2.شک و تردید: در این مرحله، فرد
سعی میکند با میل خود مبارزه کند.
3.اعتیاد واقعی: در این مرحله فرد
دچار اعتیاد میشود و برای رسیدن به حالت نشئگی، هر بار بر میزان مصرف خود میافزاید.
زیانهای جانبی
اعتیاد به مواد مخدر
افزون بر زیانهایی که به طور مستقیم برای مصرفکنندهٔ آن دارد و هیچ فایده و سودی برای استفادهٔ آن تأیید نشدهاست یکی از عوامل اصلی گسترش بیماریهایی چون ایدز و هپاتیت میباشد
و همچنین زیانهای اجتماعی و اقتصادی درخوری برای جامعه دارد که از آن میان میتوان
به از بین بردن بخشی از نیرو و مغز فعال جامعه اشاره کرد.
به تازگی، برخی با
مدلسازی اعتیاد با به کارگیری دانش اقتصاد نشان دادهاند که درآمد و مصرف امروز
مواد مخدر به چه میزان بر تقاضای مواد مخدر در آینده تأثیر خواهد گذاشت
آزمایش اعتیاد
یکی از آزمایشهای
سنتی اعتیاد آزمایش ادرار است که روشی حتمی و دقیق نبوده و فرد میتواند با
استفاده از مصرف مواد شیمیایی ویژهای نتیجهٔ آزمایش را تغییر دهد هرچند که روشهای دیگری برای آزمایش اعتیاد وجود دارد که
با اطمینان بسیار بالا میتوان از آنها بهره گرفت
شاید
بهترین واژه ای را که میتوان جایگزین مخدرات کرد و حقیقت مخدراست (ام الخبائث)باشد و برای
درک آن کافی است یک لحظه چشمانمان را ببندیم و مجسمکنیم و به یاد آوریم که با ما و زندگی ما چه کرده و اینکه
چگونه انسان را احاطهمیکندو
خیلی آرام انسان را آنجایی فرود میآورد که میخواهد.مگر او به خاطر این موضوعتا روز موعود از خداوند مهلت
نخواسته تا تنها ویژگی محترم انسان را دچار اختلالکند. البته او
فقط دعوت می کند و کسی که از دعوت اجابت به عمل میاوردمن هستم وبا یک تعارف و با اولین بار مرا
چنان حساب شده و زیرکانه در دام خود اسیر می کند کهبعد از آن هر چه سعی میکنی از دستش رها شوی در دام او اسیر تر
میشوی و در جایی کهبا روبرو
شدن و مواجهه با دشمن دو راه بیشتر پیش رو نداری و باید یا مقابله کنی ویا تسلیم شوی ،دومی را انتخاب
میکنی و مانند مسخ شده ها تن به معامله دو سر سوخت میدهی و اگر در سایر معامله های زندگیت(قدرت ،ثروت و ...)به ظاهر
برنده بودی ولی دراین
معامله به ظاهر و باطن بازنده ای و شیطان با گماشته هایش در این کارزار برندهاند و من فقط قربانی سرابی شده
ام که خود ساخته ام. باعث
میشوی تا با دستانخودت
،خودت را در نکبتی که برای خویش مهیا نموده ای غوطه ور کنی و زندگیت را به طرفنابودی بکشانی و هر زمان که
بخواهی از دست این عجوزه که بصورت عروس زیبایی آراستهشده اعتراضی کنی به تو پاسخ خواهد گفت که برو ونفس پر طمع
خودت را ملامت و سرزنشکن،من
فقط از تو دعوت کردم و از حربه و شیوه ای که تابلوی خطری جدی برای انحراف استاستفاده کردم و در افکارت به
گونه ای وارد شدم که تو فکر کردی من دعوت به خیر وخوبی می کنم و چنان باطل را با چهره حق و حقیقت جلوه دادم و
معرفی کردم(تحت اینعنوان که
ماده مخدر انرژی میدهد،باعث تسکین و فراموشی درد ها میشود و...)که تو حتییک لحظه هم فکر نکردی و به
سادگی فریب خوردی و با خود نگفتی که این چگونه انرژی استکه تبدیل به دندانهای خراب و شانه های افتاده و قیافه کج و
کوله و ... میشود. آخر اگر
این ماهروی جادوگر ظاهری فریبنده دارد و باطنی زشت و وحشت آفریندارد ولی انسانی که با میل و
رغبت خود آلوده به مواد مخدر میشود دارای ظاهر و باطنیزشت می شود و تبدیل به یک فرمانروای نا لایق و بی کفایت که هر
بلایی را بر سر جسم وروان و
تفکرش میاوردو سرمایه گوهر جانش را دو دستی تقدیم اهریمن می نماید و انواع واقسام ضربه ها را به خودش و
خانواده اش و جامعه و کل هستی وارد میکندو خود را تبدیلبه زشت ترین انسانها می نماید(البته ممکن است اندازه این
لطمات و ضربه ها به یکاندازه
نباشد) و شاید در ظاهر حتی مشخص هم نباشد که باز خود این دام دیگریست ولینکته حائز اهمیت این است که
باطن اعتیاد و مواد مخدرخبیث و پلید است و خمر محسوبمیشود چون روی افکار و اندیشه انسانی حجاب ایجاد میکند. ما تا
زمانی که ازآمادگی لازم بر خوردار نشویم و
نتوانیم خود را قوی نماییم همچنان طعمه درندگانخونخوارخواهیم شدو باید همان طور که با دستان خویش وسایل
نابودی خویش را فراهمنموده
ایم باید خودمان هم از این جهنم بیرون بیاییم و الهی شکر که خوشبختانه خداوندرحم کرده و اجازه داده که هر
زمان که بخواهیم میتوانیم ره را بر بیگانه ببندیم وراه نجات همیشه هست و هیچ کس نمی تواند بگوید از من گذشته و
من دیگر در زشتی هاغوطه ورم
و کاملا غرق شده ام بلکه اختیار کامل دارد و میتواند خود را تغییر دهد وخداوند هم قطعا او را یاری
خواهد کرد تا بتواند از ظلمت اعتیاد رها و آزاد شود وطوق بردگی را به تاج بندگی تبدیل کند و خداوند را ولی و سر
پرست خود قرار دهد
نگهبان جلسه ، مرزبان ، دیده بان کنگره 60
مرکز علمی وتحقیقاتی و سازمان مردم نهادی
است که در حوزه کاهش آسیب های ناشی از مصرف مواد مخدرو اعتیاد فعالیت می کند . یافته های علمی و تجربی کنگره 60 در
طول 10 سال تحقیقاتمیدانی
گوی سبقت را از بسیاری مجامع علمی فعال در حوزه اعتیاد و مواد مخدر در سراسردنیا ربوده است و اکنون کنگره
60 از پیشگامان ارائه کننده نظریه ها و روش های کاملاعلمی و تجربه شده می باشد که به نتیجه قطعی و موفقیت آمیز نیز
رسیده است. اینموفقیت
ها روی کاغذ نیست ، بلکه شمار زیادی از مصرف کنندگان انواع مواد مخدر سنتی وصناعی شیمایی است که توانسته
اند اعتیاد خود را بر خلاف نظر و دیدگاه جهانیان که میگویند اعتیاد درمان ندارد ، درمان کننده آن هم درمان قطعی . کنگره 60
همان گونهکه در زمینه درمان اعتیاد مبتکر
و ارائه کننده روش بسیار موفق DST بوده است ، درساختار درونی و از نقطه نظر
چارت سازمانی و نحوه اداره این سازمان مردم نهاد ، طرحهای بسیار مبتکرانه و جالبی را ارائه کرده است که شاید در هیچ
کجای دنیا و در هیچسازمان
دیگری شاهد آن نباشیم . اعضای
کنگره 60 و به وجود آورندگان این سازمانمردم نهاد ، افرادی هستند که در گذشته مصرف کننده مواد مخدر
بوده اند و هر کدامبرای به
هم ریختن یک خانواده و یک طایفه کافی بوده اند ، اما چه شده است که اکنوندر کمال آرامش و احترام و
درنهایت نظم و برنامه ریزی در قالب های اداره کننده کنگره
60 جای می
گیرند و به بهترین شکل ممکن کار خود و وظیفه و خدمت خود را انجام می دهند،آن هم به دور از کوچکترین بی نظمی . سیستم
اداره کنگره 60 به گونه ایست که تمامیبرنامه
های کلاس ها ، مراسم ، جشن ها ، تولد ها ، و خلاصه تمامی امور ، راس ساعتمقرر، بدون کوچکترین تاخیری انجام می
شود.
به عنوان مثال
کلاس های گروه درمانی وکارگاه
های آمورزشی کنگره 60 در سراسر کشور و در تمام شعب کنگره ساعت 5
بعد از ظهرآغاز می شود . کنگره 60در طول
سال نزدیک به یک هزار جلسه و کارگاه آموزشی برگزار میکند ، آیا تا به حال شنیده اید که یکی از کلاس ها مثلاً باده
دقیقه تاخیر برگزارشود ؟
برگزار کنندکان این جلسات و کلاس ها ، همان مصرف کنندگان مواد مخدر هستند کهزمانی کسی برای آنها ارزشی قائل
نبود . همان افراد بی نظم و بی مسئولیت . معجزهکنگره 60 تنها به درمان قطعی اعتیاد ختم نمی
شود ، بلکه بخش عظیمی از این معجزه درپرورش
انسان سالم و صالح است ، انسان منظم و باانضباط است . انسانی که نظم درسرلوحه تمام کارهایش است. آن هم
انسانی که زمانی در قعر تاریکی اعتياد بودهاست . روزهای
جمعه در پارک طالقانی تهران شاهد برگزاری مسابقات المپیاد ورزشیکنگره 60 هستیم که نزدیک به 9
ماه طول می کشد و در طول این مدت صدها مسابقه و بازیگروهی در 14 رشته ورزشی و با حضور صدها ورزشکار که
رهایافتگان از دام اعتیاد هستندبرگزار
می شود . آیا تا به حال اتفاق افتاده است که حتی 1 روز مثلا به دلیل بدی هوا، باران ، برف ، و یا به هر علت دیگری ،
مسابقات برگزار نشود ؟ این ها
بخشکوچکی از شگفتی های اداره کنگره
60 است که توسط خود بچه های کنگره 60 صورت می گیرد
. وقتی به
این موضوعات فکر می کنیم دوست داریم از صمیم قلب و با تمام وجودمان بهکسی که طراح ساختار های کنگره
60 می باشد ، یعنی مهندس حسین دژاکام ، تبریک بگوییم، او در شرایطی کنگره 60 را بنا نهاد که هیچ کدام از ما در کنگره
نبودیم نهراهنمایی بود و نه مرزبانی ، نه
کلاسی بود و نه کارگاهی ، نه مسافری بود و نههمسفری . نه دیده بانی بود و نه
شورایی ، او تنهای تنها ، با قوت گرفتن از قدرتمطلق کار خود را آغاز کرد ، در اولین جلسه کنگره 60 فقط
تعدادی که شمار آنها بهانگشتان
دست هم نمی رسید و همگی مصداق کامل واژه حال خراب بودند ، حضور داشتند . نگهبان کنگره 60 از این نقطه حرکتش را
آغاز کرد و در ادامه با تبدیل این انسان هابه انسان هایی درمان شده و رها یافته و در ادامه با
کادر سازی و طراحی ساختارهایمدون ،
نوشتارها ، چگونگی برگزاری کلاس ها ، طراحی ساختار آموزشی ، کمک راهنما وراهنما ، نگهبان جلسه ، دبیر ،
استاد و در ادامه تشکیل کنگره دیده بانان و سپستشکیل کنگره های مرزبانی مناطق ، کنگره 60 را به جایگاه
امروزی رساندند. کنگره60از نقطه نظر علم سازمان و مديريت
، دارای چارت سازمانی بسیار پیشرفته ای است کهامورات آن در نهایت نظم و بدون کوچکترین اصطکاکی برگزار می
شود . وظایف صف
وستاد با نهایت دقت
و با نگاه همه جانبه ، طراحی و به اجرا گذاشته شده است . محضآشنایی با بعضی از این مسولییت ها در حد امکان به بخشی از آن
ها اشاره می کنیم . نگهبان
جلسه : در کنگره
60 به جلسات گروه درمانی ، کارگاه آمورشی گفته میشود ، زیرا در این جلسات پیرامون موضوعی خاص به صورت علمی و
تجربی گفت و شنود وتبادل
نظر و بیان مسائل علمی و تجربی و نتایج آنها به صورت کاربردی انجام می گیرد . به همین دلیل ، کارگاه آموزشی است . کارگاه
های آموزشی یا جلسات گروه درمانیکنگره 60
در دو نوع عمومیو خصوصی برگزار می شود . عمومی یعنی
شرکت برای عموم آزاداست و
خصوصی یعنی فقط مسافران می توانند شرکت داشته باشند. این کلاس ها در سه بخشاصلی کنگره 60 ، یعنی کنگره
آقایان مسافر ، کنگره خانم های مسافر و کنگره همسفرانیاخانواده ها به صورت کاملا جداگانه و تفکیک شده ، برگزار می
شود . هر یک از
اینجلسات دارای یک کادر اداره
کننده است که به ترتیب مسئولیت عبارتند از : نگهبان جلسه، دبیر جلسه و استاد جلسه . نگهبان جلسه شخصی است که
برای مدت 14 هفته و یا 14جلسه با
رای مستقیم اعضای شعبه ، برای اداره جلسه یا کارگاه آموزشی ، انتخاب می شود . معمولا در هریک از شعب کنگره 60 به
صورت استاندارد ، در هفته 4 کارگاه آموزشیبرگزار می شود ، یک کارگاه آموزشی عمومی ، دو کارگاه آموزشی
خصوصی ویژه آقایانمسافر و
یک کارگاه آموزشی خصوصی ویژه همسفران . برای هریک از این جلسات یا کارگاهها به صورت جداگانه یک کادر
اداره کننده نگهبان و دبیر انتخاب می شود که انتخابنگهبان با رای گیری کتبی است و انتخاب دبیر به پیشنهاد نگهبان
منتخب و رای گیریشفاهی از
اعضا صورت می گیرد . نگهبان
کارگاه های آموزشی عمومی بایستی در کارنامهخود ، گذراندن یک دوره دبیری و یک دوره نگهبانی جلسات خصوصی
را داشته باشد و درزمان
کاندیدا توری در هیچ یک از شعب کنگره ، داری مسئولیت دبیری و یا نگهبانی نباشد .نگهبان کارگاه های آموزشی عمومي بایستی حداقل یک سال از
رهاییش گذشته باشد امابرای
نگهبانی کارگاههای آموزشی خصوصی ، مدت رهایی می تواند کمتر از یک سال باشد .ازنقطه نظر مسئوليت فردي در
كارگاه هاي آموزشي کنگره 60 ، بعد از مرزبان کشیک ،بالاترین مسئولیت به عهده نگهبان جلسه است . در کنگره
60 به واژه رئیس ، ازواژه
نگهبان استفاده می شود ، بنابراین نگهبان جلسه ، رئیس جلسه است . کلیه سوالاتیکه ممکن است درخصوص برگزاری
یک جلسه یا کارگاه آموزشی مطرح شود ، از حیث بارآموزشی، مدت زمان برگزاری جلسه ، نظافت و مرتب نمودن سالن قبل
و بعد از جلسه ، و یاهر مسئله
دیگری
، پاسخگو ، نگهبان جلسه است . نگهبان بایستی حداقل یک ساعت قبل ازبرگزاری جلسه در سالن حضور
داشته باشد . کلیه امور مربوط به برگزاری جلسه را هماهنگنماید و در انتخاب استاد جلسه نیز با توجه به موضوع دستور
جلسه دقت کافی را لحاظنماید . مرزبان : طراحی
ساختار مرزبانی و کنگره مرزبانان منطقه یا شعبه درکنگره 60 به سال 1381 بر می گردد. تا آن موقع مسولییت اداره
شعب به عهده دیده بانانو
نگهبانان جلسات در شعب بود . در آن زمان جلساتی تحت عنوان جلسه هماهنگي نگهبانانبرگزار می شد که تقریبا مسائل
مربوط به شعبه در آن جلسه مطرح می شد . به دلیلمشکلاتی که در آن زمان مطرح بود ، ساختار مرزبانی توسط نگهبان
کنگره 60 طراحی و درشورای
دیده بانان به تصویب رسید و اولین گروه مرزبانان درکنگره 60 در آذر ماه 1381در شعبه انقلاب
فعالییت خود را آغاز نمودند . طراحی
ساختار مرزبانی
یکی ازحرکت های بسیار ثمر بخش در
کنگره 60 بود که برکات بسیاری را برای کنگره 60 بهارمغان آورد .مرزبانان اداره کننده گان شعب کنگره 60 هستند که
در اداره امور داخلیشعبه
مستقل هستند اما در خط مشی کلی ، تابع مرکز می باشند. مرزبانان حافظ و نگهبانمرزهای علمی و معنوی شامل اصول
، قوانین و حرمت کنگره 60 در شعبه خود هستند
. مرزبانان
مسئول مستقیم کیفیت آموزشی و درصد رهایافتگان شعبه خود می باشند . مرزبانان همه ساله توسط آرای مستقیم
اعضای هر شعبه برای مدت یک سال انتخاب می شوند
. کنگره
مرزبانان هر منطقه ، شامل 7 نفر مرزبان است که 5 نفر از آنها از گروهآقایان مسافر و 2 نفر از کنگره
همسفران یا خانواده ها می باشند . هر یک از شعبکنگره 60 دارای دیده بان رابط نیز می باشد که این شخص ، رابط
بین کنگره مرزبانانمنطقه و
کنگره دیده بانان می باشد و تصمیمات و مصوبات مرزبانان شعبه را در کنگرهدیده بانان مطرح می نماید و به
اطلاع دیگر اعضای کنگره دیده بانان می رساند
. دیده
بانان رابط ناظر بر اجرای قوانین کنگره 60 در شعب می باشند ، بعد ازطراحی و به وجود آمدن ساختار
مرزبانی در کنگره 60 ، شعب و مناطق مختلف کنگره ،پیوسته درحال ارتقا و پیشرفت بوده و همه ما شاهد هستیم که هر
سال با روی کار آمدنمرزبانان
جدید، گویی روح تازه ای در هریک از شعب کنگره 60 دمیده می شود که حقیقتادر ارتقای شعبه در تمامی سطوح ،
نقش بسیار تعیین کننده ای دارد. افرادی
که برایشرکت در انتخاب مرزبانی ، می
توانند کاندید شوند ، بایستی به درجه کمک راهنماییرسیده باشند ، نشان مرزبانی در کنگره 60 شال زرد رنگ می باشد
و مرزبانان پس از کسبآرای
لازم ، در کنگره دیده بانان پیمان مرزبانی خود را امضا می کنند . ما ،اعضای کنگره 60 آموخته ایم که
در تمام امور با مرزبانان هماهنگ باشیم و به گفته هاو فرامین آن ها توجه نماییم و از آن ها حرف شنوی کامل داشته
باشیم . این مهم نشاندهنده
سطح آگاهی ، دانایی و تعادل ماست . بی توجهی به این مسئله ، یکی از مصادیقبارز بی تعادلی و حال خرابی است
. زیرا آن ها با تمام وجود به ما و به کنگره 60خدمت می کنند ، مرزبان کشیک از 9 صبح تا 9 شب در خدمت کنگره و
اعضای کنگره است. برای من ، برای تو ، و برای
تمام آنهایی که خواستار رهایی از دام اعتیاد هستند و آنهایی که در راهند . دیده بان : کنگره 14
نفره دیده بانان ، بالاترین مرجعتصمیم
گیری کنگره 60 ، بعد از موسس و بنیانگذار می باشد . کنگره دیده بانان ، متشکلاز اعضای هئیت مدیره و خبرگان
دیگر است که کلیه قوانین داخلی کنگره 60 را به تصویبمی رسانند ، کنگره دیده بانان هر 21 روز ، روزهای چهارشنبه
راس ساعت 3 بعد از ظهر،تشکیل
جلسه می دهد . در این نشست درباره کلیه امور جاری کنگره ، بحث و تبادل نظرصورت می گیرد ، از جمله وظایف
کنگره دیده بانان می توان به بررسی و تایید انتخابمرزبانی شعب و اعطای شال مرزبانی به مرزبانان جدید ، بررسی
شرایط قانونی کمکراهنمایان
جدید و اعطای شال کمک راهنمایی به آنها ، تصویب دستور جلسات سالانه ،تعیین اهداف سالانه و اهداف
دراز مدت کنگره 60 اشاره نمود . دیده
بانان علاوهبر عضوییت در کنگره 14 نفره ،
مسئولیت کلی شاخه های فعالییت کنگره 60 را نیز دارامی باشند . این مسئولیت ها به قرار زیراست . دیده بان
امور مالی : مجید سلامی ،روابط عمومی : محسن خان ،
گروه خانواده : خانم آنی ، کنگره خانم های مسافر : خانمراد ، راهنمایان : رضا ترابخانی ،
آموزش و جهان بینی : امین دژاکام ، ورزش : مهدیسهیلی ، مناطق و امور شهرستان ها : احمد حکیمی
،
انتشارات : ساسان حیدری ،تحقیقات : علی خدامی ، مسئولیت
انتخاب دیده بانان جدید نیز به عهده کنگره دیدهبانان می باشد
. افرادی که
در طول دوره خدمت خود در مسئولیت های محوله از جملهمرزبانی ، کمک راهنمایی و غیره بهترین عملکرد را داشته اند ،
از سوی شورا به عنوانسیتی زن
دیده بانی معرفی می شوند .این افراد مدت زمانی در حدود 3 سال را به عنوانسیتی زن دیده بانی پشت سر می
گذارند و در این مدت آموزش های لازم را می بینند
. سیتی زن
ها در جلسات دیده بانی حضور دارند اما حق رای ندارند . در حال حاضر سيتي زنهاي ديده باني عبارتند از
آقايان : محمود هنر بخش ، سعيد سبزه اي و احمد ربيعي
. این
افراد پس از گذراندن این دوره در صورت كسب راي موافق ديده بانان ، به عنواندیده بان معرفی می شوند . نشان
دیده بانی در کنگره 60 شال سفید می باشد
.
معتادان را مار نگزيده كه سم
زدايي مي كنيم ۱۴اصل
اعتياد : سخنرانی در سمينار سراسری اعتياد ، چالش ها و درمانها ، دانشگاه علوم پزشکی و
خدمات بهداشتی درمانی استان زنجان آبانماه۸۱
متن سخنراني
بيا تا
گل برافشانيم و مي در ساغر اندازيم فلكرا سقف بشكافيم و طرحي نو در
اندازيم
اگر غم
لشگر انگيزد كه خون عاشقانريزد من و
ساقي به هم سازيم و بنيادش براندازيم
چو در
دست است روديخوش بزن مطرب سرودي خوش كه دست
افشان غزل خوانيم و پاي گوبان سراندازيم
يكي از
عقل مي لافد يكي طامات مي بافد بيا كين
داوري ها را به پيشداور
اندازيم
بله يكي
از عقل مي لافد و يكي طامات ميبافد؟ جنگ
هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه چون
نديدند حقيقت ره افسانه زدند
من مهندس الكترونيك بودم و يك
محقق در الكترونيكبودم ،
از بد حادثه به اينجا پناه آورده ام ، من تمامي پزشكان و روانپزشكان را ازصميم قلب دوست دارم ، انسان را
دوست دارم ، علم را دوست دارم ، به من مي گفتند تومهندس برقي ، نبايد در علم پزشكي و روان پزشكي و اعتياد
مداخله كني چون درسش رانخوانده
اي ، پاسخ من اين بود: من خود
اعتيادم ! من خود مواد مخدرم ! منخود كتاب اعتيادم ! من ويروس اعتيادم !
من خود جرمم ! من خود بيمارم ! من در دم ودرمانم ! من 17 سال معتاد حرفه اي بوده
ام و قريب پنج سال از اعتياد آزادورها هستم، من زبان دارم .خودم خودم را براي شما تعريف مي كنم . نقاط ضعف و قدرتمرا بيان مي كنم ، براي شما مي
گويم درد چيست و درمان چيست به شما ميگويم با روشهايموجود درمان شده ام يا نه ! شما بعنوان عالم و دانشمند قضاوت
كنيد ، من هر چه ميگويم
آرزو ميكردم پزشك يا روانپزشك بودم تا شما مرا مي پذيرفتيد ، ولي خداوندنخواست و زندگي مرا بگونه اي
ديگر رقم زد و خواست من بيش از 20 سال روي سيستم هايپيچيده صنعتي كار كنم و عيب آنها را مشخص كنم ولي در همان حال
به اعتياد كشيده شدمو با
كوله باري از بدبختي هاي اعتياد عاقبت بفكر عيب يابي خودم افتادم . تجربياتم
را در كتاب عبور از منطقه 60 درجه زير صفر منشر نمودم . كه تاكنون 5نوبت تجديد چاپ شده و اكثر نقاط
كور درمان اعتياد در اين كتاب شكافته شده و روشجديد درمان اعتياد ابداع گرديده است
. من دست
يك يك شما هموطنان خودم را ميفشارم .
در 21 ژوئن سال 2000 طبق اعلاميهسازمان
دارويي وابسته به وزارتبهداشت
آمريكا، روش درمان اعتياد ، تدريجي پله اي ، كه اينجانب طراحي نمودم ، كهدرمان اعتياد با استفاده از خود
مواد مخدر بعنوان دارو مي باشد ، بعنوان بهترين وكم خطرترين و با راندمان ترين روش اعلام گرديد و 15 كشور بزرگ
جهان آن را تائيدنمودند و
اكنون هزاران ، هزار نفر با استفاده از اين روش درمان شده اند يا در حالدرمان هستند ، براي من گريه آور
است كه در داخل كشورم هنوز عزيزان از اين موضوعاطلاع ندارند و حتي چون من پزشك نيستم روي سخنانم بعضي ها حتي
فكر هم نمي كنند، منبا اكثر
خبرگزاري هاي معتبر جهان مصاحبه داشته ام
، با هيئت هاي علمي انگلستان،
فرانسه ، آلمان ، اسپانيا ، نشست داشته و طبق دليل روش هاي آنها را نقد كرده ام ونقاط ضعف آنها را بيان نمودم . به اولين
كنگره پزشكي سراسري ايران در زاهدانمقاله
علميصورتمسئله اعتيادرا ارائه كردم كه پذيرفته شد در
آنمقاله روش هاي درمان اعتياد
موجود را مردود اعلام كردم . اكنون
طبق بخشنامه مركزدانشگاه
آزاد اين مقاله و ساير مقالات من براي استفاده استادان و دانشجويان به بيشاز 150 دانشگاه ارسال شده است ،
در بيش از 20 دانشگاه سخنراني داشته ام . اكنوندبيرکل کنگره ۶۰و عضو هيئت مديره آن هستم ،
مركزتحقيقاتي و گروه درماني كنگره
60 را بنيان نهادم و تمامي روش ها و قوانين آن رامكتوب نمودم . كنگره 60
هم اكنون يكي از موفق تريم نوع گروه درماني در سطح جهانمي با شد ، همه روزه دانشجوياني براي تحقيق نزد من مي آيند و
رساله خود را مينويسند
هم اكنون صدها نمونه كه به درمان قطعي رسيده اند ، ترياك ، هروئين ، ترزيق وقرص و اعتيادهاي وحشتناك نزد من
مي باشند و آماده هستند هر كجا كه بگوئيد بيايند وسخن بگويند مگر براي اثبات هرگونه علم يا سخن علمي راهي جز
بوته آزمايش و تجربهوجود
دارد؟ اكنون در
هفته 14 جلسه گروه درماني كنگره 60 در 5 نقطه تهران برگزارمي شود كه حداقل افراد گروه از 50 نفر تا 400 نفر مي باشند و
همه خدمات بصورترايگان
ارائه مي گردد.
ما سر
شوريدگان را به كجا بايد شد ! معتادان
را مار نگزيده كه سم زدايي مي كنيم
!
سم امر
نسبي است و سم زدايي در پزشكي كاربردويژه اي
دارد. مواد
مخدر براي كسانيكه آن را مصرف نمي كنند سم است و حتي اثركشنده دارد اما براي فرد معتاد كه هر روز آن را مصرف مي كند
مثل سم عمل نمي كند . اعتياد
مسموميت مزمن نيست،
هر كس اين تعريف را ارائه نمودهاست
مفهوم سم و اعتياد را نشكافته است . اعتياد :
جايگزيني مزمن است . چون موادمخدر
خارجي دقيقاً جايگزين سيستمهاي توليد كننده مواد شبه افيوني و سيستم درد بدنشده است ، ( مثل : اندروفين ها
، دينورفين ها و آنكفالين ها و ...) اين
تعريف « مسموميت مزمن » جهاني را گمراه
نموده است چون در اين تعريف ، مسئله سم مطرح مي شودو فردي كه سم مصرف كرده بايد سم زدايي شود. ما اگر
بخواهيم شخص معتاد به موادمخدر را
سم زدايي كنيم نيازي به روشهاي آنچناني و پر هزينه نيست . كافي است نصفقاشق چايي خوري جوهر ليمو در آب
حل نمائيم و يا يك استكان آب ليمو و يك كاسه ترشيبه فرد معتاد بخورانيم تا ظرف مدت كوتاهي سم زدايي شود. ديگر نه
نياز به بيهوشي ميباشد و
نه جراحي مغز و نه تعويض خون و غيره .... اما در
تعريف جايگزيني ،جايگزين
مطرح مي شود ، مواد مخدر جايگزين مواد شبه افيوني بدن شده و نبايد جايگزينرا به يكباره حذف نمائيم . ما زماني
مي توانيم جايگزين را حذف كنيم كه سيستمتوليد كننده مواد شبه افيوني بدن راه اندازي شده با شد. امروز در
سطح جهانمعتادان خواستار و علاقمند به
درمان و رهايي از اعتياد راگروه
گروه بهمسلخ
سم زدايي مي برند و چون جواب نمي گيرند مي گويند : اعتياد درمان ندارد و معتاداراده! ؟ كسي نيست
سئوال كند : خارج كردن تركش بمبهاي جنگي از يك شهريكه 10 سال تمام بمباران شده چه اثري روي خرابيهاي تاسيسات
شهري دارد ، و خارج كردنبقاياي
بمبهاي مواد مخدر از جسم شخص معتاد ، چه اثري روي تخريبهاي جسم او دارد. مضافاً به اينكه جسم انسان ، خود به خود سه روزه بقاياي مواد
مخدر را از جسم معتادخارج مي
كند ولي ما بدون توجه به مكانيزم جسم ، مواد جايگزين را خارج مي كنيم وزلزله اي را در حدود 8 ريشتر در
جسم معتاد بوجود مي آوريم كه اثرات بسيار مخرب ونابود كننده دارد! به فضل
خداوند اكنون 14 اصل از اعتياد را مطرح مي نمايم تا بهكمك دانشمندان عزيز تكميل گردد:
اصل يكم
: مواد مخدر ماده
مخدر به ماده اي گفته مي شود كه انسان را از حالت تعادل طبيعي خارج نمايد . بنابر اين به غير از مواد مخدر شناخته
شده الكل ، حشيش و داروهاي روان گردان عادتآور كه بدون تجويز پزشك متخصص مورد استفاده قرار گيرند نيز
ماده مخدر محسوب ميگردند.
اصل دوم
: معتاد كيست معتاد
فرد بيماريست كه براثر
استفاده مكرر از مواد مخدر در قسمت جسم ، روان و جهان بيني (تفكر و انديشه ) او تخريب ايجاد گرديده و از تعادل خارج
شده است .
اصل سوم : جايگزيني اعتياد
مسموميت مزمن نيست ، اعتياد جايگزيني مزمن است ، چونمواد مخدر خارجي جايگزين مواد مخدر داخلي يا جسم گرديده است .
اصلچهارم :روان معتاد
بيما راست . اما بيمار الزاماً و ذاتاً رواني نيست
! همانطوريكه
انسان مست بيمار رواني نيست . حركات نامعقول او اثرات الكل است وهمينطور اختلالات رفتاري فرد معتاد
در اثر مصرف يا عدم مصرف مواد مخدر مي باشد
.
اصل پنجم
: زمان طول
درمان اعتياد در اكثر مواد مخدرمثل
ترياك ، هرويين ، الكل ، داروها در قسمت جسم يا راه اندازي سيستمهاي توليدكننده مواد شبه افيوني بدن
حدوداً 11 ماه است و مثل فرآيند حاملگي ، زمان بخصوصدارد و ما طول درمان را با هيچ دارويي نمي توانيم كاهش اساسي
بدهيم . توضيحاينكه : اين مدت 11 ماه فقط در
اثر تجربه هاي گوناگون بدست آمده است .
اصل ششم : بهترين دارو بهترينو كاملترين دارو براي درمان
هرگونه اعتياد همان مواد مخدر مصرفي فرد معتاد است كهدر طول زمان طبق محاسبات دقيق ميزان مصرف آن را كاهش مي دهيم
تا به موازات كاهشمصرف
مواد مخدر سيستمهاي از كار افتاده جسم فرصت بازسازي خود را داشته باشند . برايالكل ، الكل ، براي ترياك ،
ترياك ، براي هروئين ، ترياك ، جون هروئين و ترياك هردو از يك خانواده هستند و پايه هر دو مرفين است .
اصل هفتم : عكس العملهاي جسم عوارض
قطع ناگهاني مصرف در خانواده ترياك شامل دو بخش است
: الف – عكسالعملها يا اختلالات آشكار ،
طول درمان يك تا دو هفته . علائم :اسهال
،عطسه ،خميازه ، آب ريزش بيني و چشم ،
بي خوابي ، استخوان درد ، پرش عضلات . ب – عكسالعملها يا اختلالات پنهان ،
طول درمان ده ماه و نيم . علائم :
افسردگي ، تنبلي،
بي خوابي ، عدم ميل به زندگي ، بالا رفتن ميل جنسي ، ناتواني جنسي ، تمايل بهخودكشي ، كند ذهني . علت :
عدم تعادل سيستمهاي شبه افيوني بدن . توضيح :
بعضياز مواد مخدر مثل حشيش فقط علكس
العملهاي پنهان را دارد به همين دليل فكر ميكنند حشيش اعتياد ندارد.
اصل هشتم : سم زدايي قطع سريعمواد مخدر يا سم زدايي باعث
ايجاد شوك مخرب در فرد معتاد مي شود و ترميم اثرات اينتخريب بسيار مشكل و در بعضي موارد غير قابل جبران است . بنا براين
، بستري ، بيهوشي،
و درمانهاي سرپايي امروزي به منظور سم زدايي فاكتورهاي غلط در درمان اعتياد هستند !
اصل نهم : داروهاي رواني يا
روانگردان براي
درمان اعتياد بايستي فقط از داروهاي استاندارد درماناعتياد استفاده شود و استفاده از داروهاي خواب آور ، روان گردان
، ضد افسردگي وداروهايي
كه مربوط به بيماران رواني مي باشد ، فرآيند درمان اعتياد را به تعويق مياندازد و شخص دوباره به اعتياد
برمي گردد. در حاليكه به مصرف اين داروها نيز عادتكرده است ، عوارض طولاني مدت اين داروها به مراتب بيش از مواد
مخدري مثل ترياك وهروئين
است .
اصل دهم : گروهبندي معتادان معتادين
به سه گروه اصلي تقسيم مي شوند : الف –
نامزدهاي اعتياد يا معتادانتفريحي
كه مواد مخدر را به صورت تفنني مصرف مي كنند اين افراد معتادان آينده راتشكيل مي دهند ، شايسته است
پيشگيري به عمل آيد. ب -
معتادان دوستار اعتياد ،شايسته
است مهار گردند. ج – معتادان
خواستار رهايي از اعتياد ، شايسته است درمانشوند.
اصل يازدهم : روشهاي ترك و
درماناعتياد الف – ترك
سقوط آزاد يا قطع سريع مواد مخدر بدون استفاده ازهرگونه ماده اي . ب – ترك شبه
سقوط آزاد يا اصطلاحاً سم زدايي . ج – ترك
سنتيبا استفاده از مواد مخدر مصرفي
و كاهش آن در مدت كوتاه حدوداً 20 روز د – روشدرمان تدريجي يا پله اي : روش
ابداعي اينجانب كه مشروح آن در كتاب عبور از منطقه 60درجه زير صفر به چاپ رسيده است در اين روش مواد مخدر مصرفي يا
داروي جايگزين كهمطابق با
استانداردهاي جهاني باشد در طول مدت 11 ماه به تدريج كاهش مي يابد و بهصفر مي رسد. توضيح :
اعتياد موضوعي فقط رفتاري نيست كه آن را ترك نماييم
. اعتياد
بيماري است و بيماري ترك ندارد و بايستي درمان شود.
اصل دوازدهم : تعادل درماناعتياد ، فوق ترك اعتياد است و
رسيدن به تعادل ، فوق درمان است اشخاصي كه پس از تركاعتياد به اعتياد بازگشت مي نمايند در اثر عدم تعادل جسم
آنهاست كه درمان نشده است . اشخاصي
كه پس از درمان جسم به اعتياد بازگشت مي نمايند در اثر عدم تعادل جهانبيني آنهاست زيرا در طول درمان
بايستي روي تفكر و جهان بيني يا نگرش فرد معتاد كارشود و از حالت افيوني بودن خارج شود تا به تعادل جسمي ، رواني
و جهان بيني برسد .
اصل سيزدهم : آگاهي بزرگتريناصل در پيشگيري ،مهار و درمان
اعتياد آگاهي است مشروط به اينكه فرد پيشگيري كننده، مهار كننده و درمان كننده اعتياد ، خودش اعتياد را كاملاً بشناسد
و آن طوريكهاعتياد هست نه آن طوريكه تصوير
مي نمايند چون اعتياد در شروع كار بسيار جذابيت داردو در آخر بدبختي .
اصل چهاردهم : هيچ فرد
يا پزشگيا روانپزشك ، روانشناس كه
اعتياد را به صورت تخصصي نخوانده و كارآموزي نكرده استنمي تواند و نبايد معتادان را درمان نمايد. چون هر معتاد
الزاماً بيمار رواني نيست !
كنگره 60 اعتقاد دارد در كنار
بازسازي جسم بايد روان و جهان بيني فرد مصرفكننده مواد مخدر تغيير نمايد . توضيح
كامل و شرح صورت مسئله اعتياد مقاله اي است كهتوسط مهندس دژاكام در اولين كنگره
سراسري پزشكي راهكارهاي اعتياد در سال 1378 نوشتهو پذيرفته شده است .
هدف : در اين
مقاله بررسي ميشود كهدرمان يا
ترك اعتياد موادمخدر از نظر جسمي يا فيزيولوژي در كوتاه مدت مثلاً يك هفتهو يا دوهفته امكانپذير نيست و
روشهاي متداول امروزي براي ترك اعتياد كه توسط اكثرپزشكان ارجمند اجرا ميشود ، صحيح نميباشد. زيرا هنوز درمان
بهطور كامل انجامنشده است
كه با يك آزمايش صوري و قراردادي (آزمايش ادرار) بيمار را رها مينمايند .
مقدمه : اينجانب
به مدت 17 سال بهطور مداوم معتاد بهترياك
بودم و روزانه به جز كشيدن ، 5 تا 7 گرم ترياك يا شيره ميخوردم و بارهااقدام به ترك اعتياد به روشهاي
گوناگون و زير نظر پزشكان عزيز نمودم كه هميشهناموفق بوده است و چون مهندس الكترونيك و محقق بودم ، روي
اعتياد خود شروع به تحقيقنمودم و
به اين نتيجه رسيدم كهترك
اعتياد به علت اثر مواد افيوني رويساختار
جسم و تخريبي كه ايجاد ميكند ، در كوتاه مدت امكانپذير نيست .
روشتحقيق : با توجه
به اينكه ازاولينباري كه در سال 63 اقدام
به ترك اعتياد نموده بودم ، دوازده سال ميگذشت ، پساز شكستهاي پيدرپي و مطالعات بسيار در ترك اعتياد با فرض
اينكه سيستمهاي تخريبشده
ضددرد و سيستمهاي توليدكننده مواد شبهافيوني جسم من مجدداً بايد راهاندازيگردد ، اقدام به كاهش مواد
مصرفي خود طبق برنامه نمودم و به مدت 11 ماه موادمخدرمصرفي خود را به صورت كاهش پلهاي و تدريجي تيپر نموده و به
صفر رساندم تا به آراميجسم من
فرصت بازسازي خود را داشته باشد كه اين كار در تاريخ 15/9/76 با موفقيت بهپايان رسيد ، كه اين روز در
واقع احياي دوباره من است. سپس اين تحقيق روي افرادديگري نيز انجام پذيرفت كه نتيجه تقريباً مشابه بود. به دليل
تحقيقات فراوان رويتعداد
زيادي از مصرفكنندگان موادمخدر توانستم كنگره 60 را بهوجود آورم و همچنانبه مطالعه و تحقيقات خود ادامه
ميدهم .
يافتههاي
پژوهشي : در اين
مقاله صورت مسأله اعتياد فقط در مقوله جسم و فيزيولوژي انساندر دو بخش تحت عنوان عكسالعملها يا اختلالات آشكار و عكسالعملها
يا اختلالاتپنهان جسم انسان بهطور خلاصه
بررسي شده است. در مرحله عكسالعملهاي آشكار مسألهروشن است. اما در مرحله عكسالعملهاي پنهان(اختلال در توليد
12 ماده شبهافيونيبدن
انسان) قضيه فرق ميكند و هميشه مسأله ناديده گرفته ميشود. طول اين مرحلهحدوداً 11 ماه است كه روي بالغ
بر 50 نفر معتاد ترك كرده صادق بود. پس از اين مدت ،مشكلاتي مثل خواب ، پرش عضلات ، بالا رفتن ميلجنسي در عوض
ناتواني جنسي ، گريهكردن ،
عدم ميل به زندگي و . . . روبه تعادل ميرود. شرح كامل در كتابعبوراز منطقه 60درجه زيرصفربه قلم نويسنده مقاله تقديم ميگردد .
عكسالعملهاي
جسم در اثر قطع مصرفموادمخدر هرگاه
شخص مصرفكنندة موادمخدر(ترياك و خانواده آن) به هردليل مصرف مادة خود را قطع نمايد و يا به او نرسد ، عكسالعملهاي
نسبتاً شديدي درجسم او
ظاهر ميگردد. اين عكسالعملها شامل دو بخش عمده ميباشد كه نكته كور درمانيا ترك اعتيادهاي ناموفق و
متداول امروزي در آن نهفته است .
الف :عكسالعملهاي آشكار ب :عكسالعملهاي پنهان
عكسالعملهاي آشكار يا به
اصطلاح سمزدايي : در صورت
نرسيدن موادمخدر به شخص مصرفكننده و يا قطع ناگهاني مواد ،عكسالعملهايي در جسم او ظاهر ميشود كه بسته به نوع مواد
مصرفي ، مقدار و تعداددفعات
مصرف در 24 ساعت ، معمولاً چند ساعت پس از دير شدن نوبت مصرف آغاز ميشود واختلالاتي كه به آرامي شروع شده
بود پس از 24 ساعت به اوج خود ميرسد. اينعكسالعملها و اختلالات شامل موارد زير است :
عرق كردن
پرش پا
آبريزش بيني
گرفتگي عضلات در پاها و گردن
عطسه هاي پي در پي
بي خوابي
استخوان درد يا سم كشي در مچ پا و بازوها
اسهال
با وجود
اين عوارض اگر از دارو هم استفاده نشود،
مكانيزم بدن حداكثر پس از يك هفته رو به تعادل ميرود و پس از طي دو هفته بهحداقل خود ميرسد ولي باز ادامه
دارند .
درمان در
مرحله عكسالعملهاي آشكار يا بهاصطلاح
سمزدايي : براي
كاهش عكسالعملهاي اين مرحله ميتوان ازروشهاي ذيل استفاده نمود:
1 ـ از
طريق پزشك با استفاده از داروي مناسب ، مثلمتادون (آمپول ، شربت و قرص)، ظرف يكهفته يا دوهفته دُز دارو
را كاهش داد .
2 ـ كاهش
موادمخدر مصرفي با استفاده از روش سنتي مثل استفاده از تنتور ترياك و يا آبشيرة ترياك كه بايد ظرف مدت
دوهفته مواد مصرفي را كاهش داد .
3 ـ از
طريق سايرروشهاي حاشيهاي مثل طب سوزني
همراه با دارو و غيره .
4 ـ از
طريق شلاق درماني،
شلنگ آب ، زنداني كردن در منزل و غيره و هزار ترفند ديگر كه البته اين روش بسيارمردود و غلط ميباشد و كساني كه
با زور اين كار را انجام دادهاند ، تصور ميكنندروش آنها درست است و جواب ميدهد ، در حاليكه در اين مرحله
زمان مسأله را حلميكند و
مكانيزم بدن خودبهخود به حال تعادل ميرسد كهالبته زمان را فرد معتادسپري ميكند و از اين مرحله موفق بيرون ميآيد .
5 ـ با
استفاده از روش تركيابويي
يا سقوطآزاد : اين روش مثل سقوطآزاد ، فرد معتاد بدون استفاده از هيچدارويي مواد خود را قطع ميكند
و به اين دليل آن را معتادان تركيابويي گفتهاند ،چون انسان بايد مثل يك يابو از نظر جسمي قوي باشد .
نتيجهگيري : اين
مشكلات هيچكدام در وحلة اول منشاء يا علت
رواني ندارند. به دليل اينكه ريشه وجود اين اختلالاتضعيف شدن سيستم ضددرد بدن انسان و عدم توليد يا بازدهي
نامناسب سيستمهاي توليدمواد شبهافيوني
و شبه مرفيني جسم انسان است. بايستي براي معالجه بهگونهاي رفتارنمود تا اين سيستمها به آرامي
كار خود را شروع نمايند. به عبارتي چشمه بايستي ازخود جوشش داشته باشد. با آب ريختن درون چشمهاي كه متروكه شده
نميتوان آن را بهجوشش
آورد. به ديگر سخن استفاده از داروهاي عادتآور و مخرب باعث نابودي چشمههايدرون بدن ميشود . براي
ترميم اين سيستم تجربه نشان داده است در صورتبرنامهريزي صحيح ميتوان با طي مسافت زماني حدود 11 ماه به
90% تعادل از نظر جسميرسيد. با
تعادل جسم ، روان هم به تعادل ميرسد. 10% بقيه در طول زمان حل ميشود كهالبته مشكل جهانبيني يا نگرش
فرد نسبت به خودش و جهان پيرامونش هنوز به قدرت خودباقي است و اگر اين مشكل هم حل نشود با برطرف شدن كليه مشكلات
جسم و روان دوبارهشخص به
اعتياد روي ميآورد .
درمان
اين مرحله : 1ـ ميتوانبدون دارو و مواد مصرفي اين مرحله را طي نمود كه از نظر
بازگشت به اعتياد بسيارخطرناك
است و اگر شخص به اعتياد خود برگردد ، كاري طبيعي انجام داده است و اگر بهاعتياد برنگردد عملي غيرعادي و
فوقالعاده انجام داده است. البته شخص تا يكسالراندمان كاري مناسبي ندارد. از نظر جنسي ناتواني پيدا ميكند
و مشكلات زيادي دارد. در اين مرحله در اثر قطع مواد
شوك مخرب بر جسم و روان شخص وارد ميشود كه بعضي ازتخريبها تا پايان عمر شخص هم به تعادل نميرسد . 2ـ ميتوان از روز اول قطعمواد با جايگزين كردن داروي
مناسب ، كه داروها بايستي داروي اصلي و مخصوص تركاعتياد باشد ، اين مرحله را در فاصله زماني 6 تا 11 ماه طي
نمود و به آرامي دُزدارو را
كاهش داد و به صفر رساند . 3ـ براي معتادان ترياك ميتوان
موادمخدرمصرفي فرد را در طي زمان كاهش
داد و به صفر رساند و اين مرحله شايسته است در 11 ماهطي شود . 4ـ براي معتادان هروييني و
تزريقيها بايستي مصرف هرويين به مدتيكهفته
يا حداقل سهروز كاملاً قطع شود ( در صورت ضرورت 100 ميليگرم ترياك بهصورت خوراكي ) و سپس 500 ميليگرم
در دو وعده به صورت خوراكي مصرف شود و سپس بهصورت تدريجي تيپر شود تا به صفر برسد. ترياك به صورت خام
متناسب با دستگاه گوارشهمه نيست
و بايستي ترياك پخته شود تا قابل هضم باشد (براي پخته شدن ، ترياك را رويشعلة كبريت يا منبع حرارتي ديگر
قرار ميدهند).
نكته : خارج از
بحثهاي قانوني و حقوقي ، من به تجربه دانستم هيچ داروييمناسبتر ، قويتر ، كاملتر ، ارزانتر و مفيدتر از خود ترياك
براي ترك اعتياد يكمعتاد
فعلاً وجود ندارد .
طرح كلي
درمانمعتادان
شايسته
است ما در طرح پيشگيري ، درمان و مهار اعتياد، مانند باطري اتومبيل عمل نماييم. به عبارتي ما با نيروي اوليه
خود ، نيروگاهنسبتاً بزرگي را به كار مياندازيم
و كنار ميرويم. درست مثل باطري ، موتور ساكناتومبيل را روشن ميكند و كنار ميرود. البته موتور هم پس از
روشن شدن باطري راشارژ مينمايد
تا براي راهاندازي بعدي آماده گردد. ما هرگز
نميتوانيم نقشباطري و
موتور را به عهده بگيريم. اگر به فرض محال از تمام پزشكان استفاده نماييم ،قرنها طول خواهد كشيد تا
بتوانيم تمام معتادان موجود را معالجه نماييم كه البته باروشهاي متداول دوباره همة آنها به اعتياد خود برخواهند گشت . در حقيقت
ماهستههاي گروه درماني به وجود
ميآوريم و از انرژي خود مصرفكنندگان براي اداره آنبا دادن اطلاعات به آنها بالاترين استفاده را ميكنيم. درست
مثل زدن اولين ضربه بهساچمههايي
كه پشت سرهم با فاصله كمي قرار دارند . اين روش
مثل تصاعد حسابي باكمترين
هزينه و بالاترين راندمان عمل خواهد نمود. انشاا...
درمان به
صورت كامل : تركاعتياد بسيار آسان است. آنقدر
آسان كه هر معتاد چندين بار اين كار را انجام دادهاست و تجربه كافي دارد ! اما در اين طرح هدف ما درمان و بهبودي
كامل فرد معتادميباشد
كه از زاويه ديگري كه به حقيقت نزديكتر باشد ، به موضوع نگاه خواهيم نمودو روشي كاربردي را مطرح مينماييم . براي
درمان و معالجه فرد معتاد ما بايد سهپارامتر
در انسان را مورد توجه قرار دهيم كه بايستي اين سه پارامتر همزمان و بهموازات هم جلو بروند و چنانكه
يكي از اين مؤلفهها ناقص باشد مشكل فرد معتاد حلنخواهد شد و درمان حاصل نميگردد
.
اين
مؤلفهها به شرح زير ميباشند :
الف :
جهانبيني انسان ب : جسم
انسان ج : روان
انسان
براي مثال اگر فردي در جهانبيني
خود به پوچي برسد ،چنانكه
مشكل جسم و روان او حل بشود ، بازهم به طرف اعتياد كشيده خواهد شد .
حل مشكل جسمي 11 ماه
حل مشكل رواني 11 ماه
حل مشكل جهانبينيمتفاوت
جدول
زمانی برای رسيدن به حدود ۹۰٪ سلامتی
در اين
طرحبيشتر روي پارامتر مشكل جسمي
بررسيهاي لازم انجام گرفته كه بايستي همزمان با آنبراي اصلاح مسأله جهانبيني و مسأله رواني كلاسهاي ويژه
آموزش ، سخنراني ومشاورههاي
لازم انجام پذيرد. در ضمن با حل مشكل جسمي به ميزان قابل توجهي مسألهرواني هم خودبهخود حل ميگردد.
چون با طول درمان حسابشده ، سيستمهاي ازكارافتاده جسم شخص معتاد بهبودي يافته و شخص به حال تعادل
نزديك ميگردد .
مراحل
اجراي طرح در سازمانها : الف ـ
جلسهتوجيهي براي مديران و آشنايي با
مقولة اعتياد جهت اقدامات پيشگيري و درمان معتادانو جلب حمايت آنان از معتادان خواستار ترك اعتياد . ب ـ
برگزاري جلسات سخنرانيبراي
كليه كاركنان همراه با پرسش و پاسخ به منظور پيشگيري ، درمان و مهار اعتياد . ج ـ به
مدت يكسال به كاركنان فرصت داده شود تا براي درمان اعتياد خود اقدامنمايند. البته اين عمل بايستي
توسط مديران به وسيله بخشنامه يا هر اقدام ديگر انجامپذيرد تا بدين ترتيب راه براي داوطلبان درمان اعتياد باز شود
و بتوانند خودشان رامعرفي
نمايند . د ـ
ايجاد پايگاهي در سازمانها براي تشكيل كلاسهاي آموزشي ومشاورهاي ، جهت درمان ، پيشگيري و مهار اعتياد تا همه روزه
در ساعات خاصي در اينمحلها
توسط خود مصرفكنندگان عمليات گروه درماني انجام پذيرد. البته مصرفكنندگاندر شيفتهاي خاص به گروههاي
خاص تقسيمبندي ميشوند. ه ـ در
اختيار گذاشتنكتاب ، بروشور ، جزوه ، نوار
كاست ، فيلم و . . . به پايگاهها ، به منظور درمان ،پيشگيري و مهار اعتياد ، كه هزينة آن توسط سازمان يا مصرفكنندگان
انجام پذيرد . و ـ در
اين پايگاهها به مصرفكنندگان كه گزينش ميگردند ، آموزش لازم دادهميشود تا به درمان خود و
ديگران بپردازند . لازم به
توضيح است كه در سازمانهاتحت هيچ
شرايطي نميتوان از ترك سريع استفاده نمود. چون در ترك سريع بايستي فرد درمنزل باشد و تا يكماه اصلاً
قادر به كار نخواهد بود و پس از يكماه تا يكسالبازهم راندمان كاري ندارد و شخص با كوچكترين حركتي از كنترل
خارج ميگردد و اينبراي
نيروهاي حساس بسيار مسألهساز خواهد بود و ميتواند نظم سازمان را مختل نمايد .
الف ـ
نامزدهاي اعتياد : كساني
هستند كه ازموادمخدر به صورت تفريحي
استفاده ميكنند. اين گروه مطمئن هستند و تصور مينمايندواقعاً هرگز معتاد نخواهند شد ! اين افراد معتادان آينده
خواهند بود !
راهحل
پيشگيري شايسته
است از نظر اطلاع وشناخت و
آگاهي به صورت واقعي محاسن و معايب اعتياد را براي آنها بشكافيم تا بدانندآنچه نميدانند. اين گروه در
اولويت قرار دارند و از اهميت خاصي برخوردارند
.
راهحل
اجرايي برگزاري
جلسات سخنراني در كارخانهها ،ارگانها
، سازمانها و ميزگردهاي تلويزيوني ، جرايد ، آموزش معلمهاي پرورشي مدارسو كتابهاي درسي .
جلسات
سخنراني بايد توسط افرادي باشد كه مردم حرفهاي آنان را ازدل و جان قبول داشته باشند ، نه افرادي كه به مصرفكنندگان
ناسزا بگويند و مردم رابترسانند .
ب ـ گروه
معتاداني كه از اعتياد خود خرسند هستند
: اين گروه
تصور ميكنند به يك ماده جادويي دست يافتهاند و لذتميبرند و حتي تصور ميكنند انسانهايي كه از اين ماده جادويي
استفاده نميكنندبايد
چيزي كم داشته و يا انسانهاي كمخردي هستند. اين گروه يا در اوايل كار هستندو اعتياد براي آنها كار انجام
ميدهد و يا در اعتياد غرق شدهاند و بسان زنبارگانيهستند كه عجوزه را جوان ميبينند
.
راهحل
اول : ما فعلاً
از نظر درماني هيچكاري
براي اين گروه نميتوانيم انجام دهيم مگر اينكه از نظر انديشه ، نقطه تفكري درآنها به وجود آوريم تا شايد
روزي اين نقطه تفكر بزرگتر گردد .
راهحل
دوم : مهار
اعتياد مبحث جديدي است كهبه جز
درمان و پيشگيري در حال وارد كردن آن در فرهنگ اعتياد ميباشيم. چون عملاًپله مناسبي خواهد بود براي ترك
اعتياد اين گروه. در مهار
اعتياد به فرض اگربتوانيم
حركتي انجام دهيم تا فردي كه مثلاً روزانه 17 بار به خودش تزريق ميكند ويا 200 عدد قرص ميخورد و يا دو
مثقال (5/9 گرم) ترياك يا شيره ميخورد ، 17تزريقخود را مثلاً به 3 تزريق برساند و در همان وضع بماند ، به هر
حال كار مناسبي انجامدادهايم
و بين بد و بدترين ، بد را انتخاب ميكنيم و اين خود باعث كاهش ميزانتقاضاي موادمخدر ميگردد و شخص
هم در حالت تعادل بهتري قرار ميگيرد و ممكن استبراي مرحله بعدي ترك يا درمان آماده گردد و يا به او براي
تزريق سرنگ بدهيم تا ناقلبيماري
ايدز و هپاتيت در جامعه نباشد و هزينههاي سنگين را براي درمان جامعه بهوجود نياورد . (كاهش آسيب)
ج ـ گروه
معتادان خواستار ترك اعتياد : اين گروه
معتاداني هستند كه از اعتياد خود در رنج دائم به سر ميبرند و هرچهتاكنون تلاش كردهاند راهي براي
رهايي از اعتياد پيدا نكردهاند اين افراد همانگروهي هستند كه جوياي كمك ما ميباشند و ما ميتوانيم برنامة
مشخص و نسبتاً صحيحيرا براي
درمان آنها اجرا نماييم . در اينجا
قبل از مطرح كردن راهحل ، بهتراست
موادمخدر مورد نظر را به طور خلاصه ذكر نماييم
:
هرويين : كه با
روشهاي زير مورد استفادهقرار ميگيرد : 1ـ
تزريق در رگ : معمولاً به دستها تزريق ميشود و در نهايتبه كيسهخوني (رگهاي ناحيه كشاله ران) منتهي ميگردد . 2ـ دودي : روي زرورقدود ميشود . 3ـ
دماغي : توسط بيني بالا كشيده ميشود .
ترياك : كه به
روشهاي زير مورد استفادهقرار ميگيرد : 1ـ تزريق در داخل رگ : در ايران
كمتر تزريق ميشود ولي مرسومميباشد . 2ـ كشيدن : با ابزارهاي متفاوت
دود آن كشيده ميشود . 3ـخوراكي : به صورت خام خورده ميشود
( در معده دير حل ميشود ولي امروزه ، به ويژهدر نسل جوان ، بسيار زياد شيوع پيدا كرده است.)
شيرة
ترياك : نوع اصل
آن از جوشاندن سوختهترياك به
دست ميآيد طريق استفادة آن مشابه ترياك بوده ، اما خيلي قويتر از ترياكاست. 2 تا 3 برابر ترياك ايجاد
نشئگي ميكند. چون در معده سريع حل ميشود بيشتر بهصورت خوراكي مصرف ميشود . چرتآور است. با نگاري و قليون
كشيده ميشود .
قرص ،
دارو و آمپول (خوابآورها ، مسكنها و آرامبخشها)
: گاهي ترك
اعتياد آن به مراتب سختتر از ترياك و هرويين ميباشد وتخريب وحشتناكي روي انسان ايجاد ميكند و پس از قطع ناگهاني ،
شخص ممكن است در روزچندينبار
دچار غش و تشنج شديد گردد. افرادي يافت ميشوند كه در روز 200 تا 300 قرصميخورند و هر چه آمپول هم
گيرشان بيايد تزريق ميكنند. در حقيقت اين افراد هرچهگيرشان بيايد مصرف ميكنند و چند مصرفه هستند. از سر كشيدن
شربتهاي گوناگون كهداراي
مواد افيوني هستند خودداري نميكنند .
مقابسه
اثرات مصرف موادمخدر در بدن انسان بهطورتقريبي
:
1% گرم
تزريق ترياك = 1 گرم خوردن ترياك = 10 گرم كشيدن ترياك
گروه معتادان خواستار رهايي
شامل افراد زير ميباشد :
معتادان
شاغل : به مصرفكنندگاني
گفتهميشود كه به كار مشغول هستند.
مثل كارگران ، كارمندان ، دانشجويان ، پيشهوران و
. . . براي اين
گروه درمان به روش ترك تدريجي پيشنهاد ميگردد. چون در اثر ترك سريععملاً قادر به انجام كارهاي
محوله خود نيستند و اين موضوع باعث ميگردد كه مجدداًبه طرف مصرف مواد كشيده شوند. براي مثال اگر مصرفكنندهاي
صافكار باشد ، پس از قطعمواد تا
يكسالي قادر نيست كار خود را به نحو احسن انجام دهد و بيحوصله است. بههرحال روزي به خودش خواهد گفت :
اگر امروز يكذره مواد مصرف كنم ، كارم را تند وسريع انجام ميدهم و اين خود آغازي براي بازگشت به مصرف مواد
خواهد بود. طول درمان 10 ماه ميباشد .
نكته : در اين
مرحله افراد معتاد با مشاورهلازم و
گزينش و تقسيمبندي ميگردند. ممكن است براي بعضي افراد روشهاي ويژهاي كهخارج از برنامة تركتدريجي باشد
، اعمال گردد.
معتادان
بيكار : 1 ـ ميتوان از ترك سريع بادارو يا بدون دارو و يا با
استفاده از مواد ، مرحلة اول را طي نمود
.
2 ـميتوان از ترك تدريجي استفاده
نمود. البته به اوضاع و احوال و شرايط فرد بستگيدارد .
نكته : به اين
معتادان حداقل تا 11 ماهنميتوان
مسؤوليتهاي سنگين واگذار نمود. شايسته است اول برادري خود را ثابت نمايندو از گروهدرماني هم ، بايستي
استفاده نمود .
معتادان
آخر خطي : به گروهي
از معتادان گفتهميشود
كه همهچيز خود را از دست دادهاند. كار ، خانواده ، دوستان ، سرمايه ، حتيجايي براي خوابيدن هم ندارند .
پيشنهاد : اين گروه
به مراكز ويژهاي هدايتشوند و حداقل
تا يكسال به آنها هيچ مسؤوليتي واگذار نگردد و اگر رو به بهبوديرفتند ، از طريق كمكهاي
غيرنقدي مورد حمايت قرار گيرند . در خاتمه
چنانكهدبيرخانه همايش هزينههاي
مربوطه را بپذيرند تا 10 نفر از مصرفكنندگاني كه درمانشدهاند ميتوانند در همايش حاضر شوند و صحبت نمايند .
نكته : خارج از
بحثهاي قانوني و حقوقي ، منبه تجربه
دانستم هيچ دارويي مناسبتر ، قويتر ، كاملتر ، كمخطرتر ، ارزانتر ومفيدتر از خود ترياك براي ترك
اعتياد يك معتاد فعلاً وجود ندارد .
معتاد كيست ؟
معتاد فرد بيماري است كه در اثر استفادة مكرر از مواد مخدر در شهر وجودي يا جسم
خود تخريب به وجود آورده و زندگي خود و اطرافيان را آشفته نموده است .
اين عمل چه دانسته و چه ندانسته انجام شده باشد ، به هر حال فرقي نميكند ، چون هر
دو حالت دليل بارزي است بر عدم آگاهيها .
اين تخريب در قسمت جسم شامل از بين بردن سيستم ضد درد بدن و همينطور انهدام
سيستمهاي توليد كنندة موادّ شبه افيوني و ساير قسمتهاي ديگر ميباشد .
در قسمت جهانبيني ، در اثر وابستگي به مواد مخدر و از تعادل خارج شدن جسم و روان ،
باعث گرديده جهاني مملو از ترس ، اضطراب ، نگراني و حقارت پيرامون خود بوجود آورد
. براي اصلاح
90%
از ساختارهاي جسم و روان حدوداً 11 ماه وقت لازم است و براي
جهانبيني
خدا ميداند!
دراين مقاله قصد داريم به صورت گذرا و با نگاهي اجمالي يكي از قديميترين و شايع
ترين مواد مخدر يعني ترياك را مورد بررسي قرار دهيم زيرا گفتنيها در مورد ترياك
به قدري گسترده است كه به طور قطع نميتوان آنها را در يك مقاله گنجانيد.سابقه
استفاده از ترياك توسط انسان به گذشتههاي بسيار دور بر ميگردد ، آن قدر دور كه
ميتوان گفت از زماني كه انسان با طبابت و مقابله با بيماريها آشنا شد با ترياك
نيز به عنوان يك ماده دارويي آشنا شده است. به عنوان مثال در مصر باستان در حدود 4
هزار سال قبل از ميلاد استفاده از ترياك توسط طبيبان آن زمان مرسوم بوده است. در
ديگر تمدنهاي باستاني نيز آن گونه كه تاريخ حكايت ميكند رد پاي ترياك را ميتوان
مشاهده نمود. اگر قدري به جلو بياييم و تاريخ قرون اخير و نزديك را بررسي كنيم ميبينيم
ترياك از حد و اندازههاي يك ماده گياهي با استفادههاي دارويي و سطحي ، پاي خود
را فراتر گذاشته و به عنوان كالايي كه بسيار مورد توجه بوده است ، پا به ميدان ميگذارد
تا جايي كه به خاطر آن مسائلي چون لشكركشيها ، جنگها ، فتح سرزمينها و غيره نيز
مطرح ميشود. از مهمترين اين رويدادها ميتوان به توليد ترياك در هندوستان توسط
كمپاني هند شرقي و صدور آن به كشور چين كه در قرن نوزدهم باعث بروز چندين جنگ ميان
دو كشور چين و انگلستان گرديد ، اشاره كرد. در آن زمان مصرف ترياك در بين چينيها
به شدت شيوع پيدا كرده بود و فروش ترياك توسط كمپاني هند شرقي در چين مهمترين و كلانترين
درآمد اين كمپاني محسوب ميشد. امپراطوري چين نيز كه متوجه تخريب ترياك در بين
آحاد مردم خود شده بود هرزمان كه اقدام به مقابله يا ممنوعيت ورود ترياك مي كرد ،
با جنگي سخت روبرو ميشد و معمولاٌ در اين جنگها شكست ميخورد. جالب است بدانيد
كه جزيره تايوان را كشور چين به عنوان غرامت يكي از همين جنگ ها به طرف مقابل خود
واگذار كرد كه در سال 2000 ميلادي مجدداٌ به چين واگذار گرديد. ترياك توسط هنديها
و چينيها به بسياري از كشورهاي اروپا ، آمريكا و همين طور كشور خودمان رسوخ كرد.
تاريخچه مصرف ترياك در كشور ما از زماني كه به عنوان يك پديده قابل بررسي است ، به
حدود 200 سال قبل برميگردد. زماني كه مردم براي مقابله با بيماريهايي مانند وبا
، ترياك مصرف مي كردند و پس از مدتي دچار مصرف دائمي آن شده و به ْآن اعتياد پيدا
ميكردند.بررسي سير تاريخي مصرف اين ماده د كشورمان تا به امروز مطلبي نيست كه
بتوانيم در اين نوشتار به آن به پردازيم اما آن چه كه براي ما مهم و قابل بررسي
است جايگاه ترياك به عنوان يك ماده گياهي و دارويي و شناخت عوارض و خواص مثبت و
منفي آن است.
آنچه امروزه در ذهن بسياري از مردم از عوام گرفته تا خواص نسبت به شناخت ترياك
وجود دارد ، چيزي جز نگاهي منفي ناشي از نگريستن به عوارض سوء مصرف اين ماده نيست.
از اين ديدگاه ترياك يك ماده مخدر است كه مصرف آن باعث تخريب وجود انسان ، اعتياد
، بيماري ، بدبختي و بيچارگي است. از اين ديدگاه ترياك يك سم است ( در زمانهاي
قديم كساني كه قصد خودكشي داشتند با خوردن ترياك اقدام به اين كار ميكردند) از
اين ديدگاه ترياك يك ماده كشنده است كه استفاده اي جز سوء مصرف ندارد. مادهاي است
كه بايستي به شدت از آن دوري كرد و نسبت به آن تنفر داشت . مادهاي است كه بايد
نيست و نابود شود و اثري از آن نباشد .
تمامي اين ديدگاهها ناشي از نگريستن فقط به يك روي سكه است. رويي از سكه ترياك كه
فقط نشان دهنده عوارض ناشي از سوء مصرف اين ماده به دليل عدم آگاهي ، جهل ، ناداني
و عدم شناخت انسان و عدم درك او از استفاده صحيح مي باشد. شكي نيست كه اين ديدگاهها
واقعي است و مصائب ذكر شده در سوء مصرف اين ماده وجود دارند و غير قابل انكار.
حال اگر روي ديگر سكه را بررسي كنيم ميبينيم ترياك يكي از شاهكارهاي خلقت خداوند
در بخش گياهان دارويي است. ترياك ماده اي است كه امروزه در علم پزشكي و داروسازي
جايگاهي بسيار مهم و ارزشمند دارد. مرفين اولين و مهمترين تركيب ترياك است كه در
بين ترياك هاي مختلف مقدار آن از 3 تا 23% متغير است.مرفين در پزشكي امروز كه اغلب
داروهاي مسكن ، ضد درد ، بيهوش كننده و غيره از آن تهيه مي شود به قدري مهم و
حياتي است كه تصور نبود آن غير ممكن است.
كدئين دومين تركيب مهم ترياك است. كديين نيز در صنعت داروسازي جايگاهي بسيار مهم
دارد و طيف وسيع داروهاي كديين دار را همه ما ميشناسيم و نقش آن ها بر هيچكس
پوشيده نيست. نارسيين ، ناركوتين ، تبايين ، پاپاورين ، لودانيزين ، كوتامين ،
كدامين ، لودانين ، و غيره كه تا 25 مورد ادامه دارند همگي آلكالوييدهاي ترياك
هستند كه تمامي آن ها استفاده و كاربرد دارويي دارند.با نگاهي به اين تركيبات ،
طيف وسيع اثرات آنها و كاربرد آنها در داروهاي مختلف مشاهده ميكنيم در سيستم
دارويي كه امروزه بشر با تمامي تكنولوژي و دانش پيشرفته خود در اختيار دارد و با
استفاده از آن به رويارويي و مقابله با بيماريها ميرود ، ترياك و تركيبات آن
بدون اغراق جايگاه اول را به عنوان ماده اوليه دارويي به خود اختصاص داده است.
وضعيت فوق نشان مي دهد كه تنها نگرش منفي داشتن نسبت به اين ماده و آفريده شگفت
انگيز خداوند بي انصافي است و اگر بخواهيم در مورد اين ماده به درستي قضاوت كنيم
بايستي هر دو روي سكه را مد نظر قرار دهيم .
شايان ذكر است در حال حاضر مواد مخدر جديد مانند كرك ، شيشه يا آيس يا كريستال
چنان تخريبي در مصرف كننده به وجود ميآورند كه تخريب ترياك در مقابل آنها صفر
است.
سوء مصرف و عوارض نامطلوب ناشي
از آن و استفاده صحيح و كاربرد شفا بخش و زنگي بخش آن.
استفاده
صحيح و استفاده غلط و نابجا موضوعي نيست كه فقط منحصر به ترياك باشد بلكه هر موضوع
ديگري نيز ميتواند در اين قالب يعني استفاده درست و غلط گنجانده شود . هر موضوعي
را مي توان از اين زاويه بررسي كرد و به جرأت ميتوان گفت هيچ موضوعي نيست كه خارج
از اين چهارچوب باشد.كه مثلاً بتوانيم بگوييم اين مسئله فقط كاربرد منفي دارد و يا
فقط كاربرد مثبت دارد. هر چيزي در هستي داراي هردو نوع كاربرد مي باشد و اين موضوع
يكي از ظرافتهاي خاص خلقت خداوند و يكي از پايهها و اصول خلقت خداوند است يعني
جمع اضداد.
اين كه كدام يك از اين كاربردها مورد استفاده قرار گيرد به دانايي ، تشخيص ، معرفت
و شناخت انسان بر ميگردد. ابزاري ساده مثل چاقو كه در هر خانهاي يافت مي شود و
به آن نياز است ( كاربرد مثبت ) و آدم كشي و چاقو كشي ( كاربرد منفي ) ، گرفته تا
سرآمد تكنولوژي بشري يعني انرژي هستهاي كه ميتوان از آن در توليد انرژي استفاده
كرد ( كاربرد مثبت ) و همين طور ميتوان از آن بمب اتم ساخت ( كاربرد منفي ) . حتي
آب كه حياتي ترين عنصر زندگي است در حالت هايي ميتواند ويرانگر، مخرب و باعث مرگ
و نابودي شود.
قدر مسلم وجود كاربرد منفي و استفاده نادرست از هر موضوعي نمي تواند دليلي براي
كنار گذاشتن آن موضوع ، دوري از آن و منفي نگري نسبت به آن امر باشد.
ترياك ، اين ماده قدرتمند دارويي و عجيب همانقدر كه مي تواند باعث ايجاد بيماري ،
اعتياد ، فلاكت و بدبختي باشد ، همانقدر كه در تهيه مواد مخدر مختلف نظير هرويين و
اين روزها كرك ( كه از هرويين به دست مي آيد ) مي تواند مخرب و ويرانگر باشد به
همان اندازه و حتي به مراتب بيشتر از آن قدرت شفا بخش و زندگي بخش دارد. اصولاً هر
موضوع و يا امري كه در بعد منفي داراي قدرت تخريب و نابودي بالايي باشد ، در بعد
مثبت و استفاده صحيح و يا به ديگر سخن در جهت صراط مستقيم ميتواند با قدرتي بسيار
بيشتر به كمك انسان در زندگي و رويارويي با با مسائل منفي بيايد.
اعتياد به موادمخدر كه بارزترين و مهمترين عارضه منفي ناشي از سوء مصرف و سوء
استفاده ترياك به عنوان ماده اوليه ميباشد ، موضوعي است كه سالهاست ذهن بشر را
به خود معطوف كرده است. به راستي درمان آن چگونه است. با چه دارويي ؟ با چه روشي ؟
در چه مدت زماني ؟ اينها حداقل سؤالاتي هستند كه در بخش درمان اعتياد ، بشر هميشه
با آنها روبهرو است. در طول تاريخ جوابهايي بيشمار و گوناگون به اين سؤالات
داده شده است. روشهاي مختلف براي درمان اين بيماري پيشنهاد شده است و همينطور
بازار وسيعي از داروهاي ترك اعتياد نيز وجود داشته و وجود دارد. اما به راستي اين
جوابها ، اين روش ها و اين داروها تا چه اندازه مؤثر و مفيد بودهاند ؟ آيا
توانستهاند يك نفر بيمار يا يك مصرفكننده خواهان رهايي از اعتياد را براي هميشه
از اين بيماري نجات دهند و او را درمان كنند ؟ بهگونهاي كه شخص پس از قطع مصرف
يك انسان متعادل و با راندمان باشد و وسوسه و ميل مصرف مجدد را نداشته باشد. يا
اينكه فقط مصرفش را قطع ميكند و پس از قطع مصرف تنها چيزي كه وجود ندارد تعادل و
حال خوب است. آيا اين روشها توانستهاند در مقابل اين پديده به صورت قوي و كارآمد
ظاهر شوند و يا حد اقل قدري از گسترش آن جلوگيري كنند ؟ ما قصد نداريم به اين
سؤالات جوابي بدهيم كه مورد قبول همگان واقع شود و يا بگوييم كه جواب درست فقط
همين است كه ميگوييم. اما ميتوانيم نتايج تحقيقات و تجربيات خود را آن گونه كه
هست بيان كنيم قضاوت در درست يا نادرست بودن آن به عهده شماست.
جمعيت احياي انساني كنگره 60 يك سازمان غيردولتي و مردمي و تحقيقاتي است كه مدت 7
سال در زمين آموزش ، پيشگيري ، مهار و درمان اعتياد به تحقيقات ميپردازد و نتايج
كاربردي آن به وضوح و عينه قابل مشاهده است. دانش و علم كنگره 60 در خصوص اعتياد و
درمان آن دانشي نيست كه فقط در حد سخن و حرف باشد بلكه كاملاً جنبه كاربردي داشته
و نتايج مثبت آن بر روي صدها و هزاراننفر قابل مشاهده و بررسي است. كنگره 60 توسط
بنيانگذار خود آقاي مهندس دژاكام روشي نوين را جهت درمان اعتياد در دستور كار خود
دارد. اين روش كشف و يافتهاي است كه حاصل 17 سال تجربه اعتياد و بيش از 10 سال
تحقيق در اين خصوص ميباشد. اين روش طول درمان بيماري اعتياد را 11 ماه ميداند و
بهترين ، كاملترين ، كمعارضهترين ، سالمترين و با راندمانترين دارو براي
درمان اين بيماري را خارج از بحثهاي قانوني ، ترياك ميداند. آري همان ترياك كه
عامل ايجاد بيماري و اعتياد بوده است در اينجا به عنوان دارو مورد استفاده قرار ميگيرد.
اگر بپرسيد چرا 11 ماه ؟ ميگوييم به اين دليل كه سيستم توليد كننده مواد شبهافيوني
كه بر اثر مصرف مادهمخدر و ورود مرفين خارجي يا ساير تركيبات دارويي ضد درد ،
آرامبخش ، خوابآور و . . . از كار افتاده است و براي درمان بايستي راهاندازي
شود ، تحت هيچ شرايطي در كوتاه مدت قابل راهاندازي نيست زيرا يك فرايند بازسازي
سلولي در سيستم عصبي و مغز است كه گذشت زمان جزو لاينفك آن است. در كنگره 60 نتايج
تحقيقات انجام شده و تجربيات صدها و حتي هزاران نفر كه از اين روش استفاده كردهاند
نشان ميدهد راه اندازي اين سيستم با بالاترين راندمان در كمتر از 11 ماه امكان
پذير نيست.
اگر بپرسيد چرا ترياك ؟ ميگوييم بخش عمده موادمخدر مصرفي موجود يا خود ترياك است
و يا از خانواده ترياك نظير شيره و سوخته ترياك و يا بدست آمده از مرفين ترياك
نظير هرويين و كرك و يا ساير تركيبات دارويي نظير متاآمفتامين ، بنزوديازپينها ،
باربيتوراتها و همينطور ضد دردهاي غير مخدر و آرامبخشها و ضد افسردگيها ميباشد
كه همگي آنها دقيقاً روي سيستم توليدكننده مواد شبهافيوني اثر مستقيم ميگذارند
و آن را از كار مياندازند حتي اگر به طور مستقيم داراي مرفين نباشند. فقدان مواد
شبهافيوني جسم را هيچ مادهاي نميتواند به صورت كامل پوشش دهد. تنها مادهاي كه
به صورت كمپلكس داراي جميع خواص موادمخدر و داروهاي فوق ميباشد و ميتواند بهترين
جايگزين براي مواد شبهافيوني جسم باشد آن هم با كمترين عارضه ، ترياك است. زيرا
ترياك و تركيبات آن به طور كامل طبيعي و گياهي است و عوارض مواد و يا داروهاي
شيميايي را ندارد. در اين روش مصرفكنندگان موادمخدر به منظور درمان و مانند يك
دارو ترياك را مصرف ميكنند البته نه بيحساب و كتاب و نه به منظور سرخوشي و لذتجويي
، بلكه با محاسبات دقيق و برنامهريزي دقيق زماني ، آن هم در حد نياز جسم. در اين
روش هر 21 روز كه يك پله يا توقف و پريود كاملاً محاسبه شده و دقيق و علمي ميباشد
، 20 درصد از مقدار مصرف قبلي توسط راهنما كاهش داده شده و تيپر ميشود. اين كاهش
در حدي است كه به هيچ وجه عوارض شديد خماري را به دنبال ندارد و عوارض آن كاملاً
خفيف و قابل تحمل است در حدي كه جسم و سيستم توليدكننده مواد شبهافيوني ميتواند
به راحتي با آن هماهنگ شده و به اندازه كاهش صورت گرفته در مصرف موادمخدر ، مواد
شبهافيوني طبيعي را توليد كند و جاي خالي آن را پر كند.
اين افزايش توليد در بدن بعد از گذشت حداكثر يكهفته از كاهش مصرف موادمخدر به
خوبي خود را نشان مي دهد و شخص به وضوح آن را حس ميكند. اين فرايند ادامه مييابد
تا جايي كه مصرفكننده در آخرين پله خود به مقدار يك گرم براي مصرف 30 روز ميرسد.
در اين پله شخص روزانه حدود 33 ميليگرم ترياك را مصرف مينمايد كه بسيار ناچيز
است. در اين مقطع سيتم توليدكننده مواد شبهافيوني جسم به حداكثر توليد و كارايي
خود رسيده است و به طور كامل آمادگي قطع مصرف ترياك را دارد. زماني كه دستور قطع
مصرف صادر ميشود شخص بدون كوچكترين عارضه و تغييري مصرف خود را قطع ميكند. باور
اين موضوع شايد كمي سخت باشد اما حقيقتي است امكانپذير.
اين جانب نويسنده مطلب با همين روش اعتياد خود را به ترياك در كنگره 60 درمان كردهام
و در روزهاي پس از قطع مصرف باور اين موضوع براي خودم هم سخت بود چه رسد به
ديگران. در كمال ناباوري ميديدم كه مواد مصرف نميكنم و حالم خوب است شب به راحتي
ميخوابيدم و صبح به راحتي بيدار ميشدم بدون كوچكترين ناراحتي. شرح كامل اين روش
را ميتوانيد در كتاب عبور از منطقه 60 درجه زير صفر و يا در مانيفست كنگره 60 و
يا مقاله علمي اعتياد ، درمان و راهكارهاي مناسب نوشته مهندس حسين دژاكام در همين
سايت (www.congress60.org)
مطالعه كنيد. در كنگره 60 ميتوانيد حضوراً صدها نفر از مصرفكنندگان موادمخدر
مختلف كه با اين روش اعتياد خود را درمان كردهاند را ببينيد و با آنها صحبت كنيد
البته اگر مايل باشيد زيرا درب كنگره 60 هميشه به روي شما باز است .
يكي از نكات ظريف و تعجب برانگيز كه در بسياري از بچههاي كنگره 60 كه از اين روش
استفاده كردهاند مشاهده شده ، اين است كه بعضي از اين افراد علاوه بر بيماري
اعتياد داراي بيماريهاي ديگري نظير بيماري قلبي ، كبدي ، گوارشي ، عصبي و رواني و
حتي نازايي بودهاند كه بعد از گذراندن دوره 11 ماهه درمان تدريجي با استفاده از
ترياك به عنوان دارو و قطع مصرف متوجه شدهاند بيماري آنها كه شايد به ظاهر
ارتباطي با اعتياد نداشته است نيز از بين رفته و يا درمان شده است. آنچه كه از
ظاهر موضوع قابل برداشت و استنباط ميباشد اين است كه در اين دوره 11 ماهه كه
سيستم توليدكننده مواد شبهافيوني به بازسازي خود ميپردازد و از آنجايي كه ترشحات
اين سيستم نظير دينورفين ، اندروفينها ، انكفالينها و ساير واسطههاي شيميايي
فعال در سيستم عصبي كه روي عملكرد تمامي بخشهاي جسم اثر ميگذارند ، به گونهاي
بازنگري و چكاپ صورت ميگيرد و تمامي بخشها تحت تأثير اين بازسازي قرار گرفته و
با آن هماهنگ ميشوند و بسياري از بيماريها و ناراحتيهاي ديگر نيز در اين مدت از
بين ميروند .
يكي از بچهها به نام كورش علاوه بر اعتياد به ترياك داراي مشكل قلبي نيز بود به
گونهاي كه ريتم ضربان قلب او هيچ گونه نظم خاصي نداشت و پزشكان حتي از جراحي او نيز
نااميد بودند. كوروش بعد از درمان اعتياد خود با اين روش نه تنها اعتيادش درمان شد
بلكه مشكل قلبي او نيز تا 90 درصد از بين رفته است. يكي ديگر از بچهها موهاي سرش
بر اثر تركهاي پيدرپي و اشتباه و استفاده از داروهاي شيميايي به طور كامل ريخته
و طاس شده بود. پزشكان معتقد بودند رويش موهاي او به هيچ وجه امكانپذير نيست.
حسين حتي به خارج از كشور نيز رفته بود و نتيجهاي عايدش نشده بود وضعيت سر و پوست
سر حسين به گونهاي بود كه با ديدن ان انسان دچار حالت بد و چندشآور ميشد. اما
در حال حاضر حسين بعد از گذراندن روش درمان تدريجي و درمان اعتياد خود با ترياك ،
موهايي دارد كه همه به او غبطه ميخورند ، كسي باورش نميشود كه او طاس بوده است.
يكي ديگر از بچهها بر اثر سالها مصرف ترياك و الكل با هم دچار مشكل بينظمي در
كاركرد تيروئيد بود ، او نيز بعد از درمان اعتياد خودش با روش درمان تدريجي مشكل
تيروئيدش به صورت كامل از بين رفت. خود من زمان اعتياد دچار ناراحتي معده و دستگاه
گوارش بودم اما بعد از درمان اعتياد با روش تدريجي و با استفاده از ترياك در حال
حاضر كوچكترين اثري از آن بيماري گوارشي وجود ندارد. تمامي اين بچهها در طول دوره
درمان خود حتي يك عدد قرص يا داروي شيميايي مصرف نكردهاند. به طور قطع اين
تغييرات و درمان شدنها با مسئله استفاده از ترياك در درمان اعتياد به عنوان دارو
و دوره 11 ماهه بازسازي سيستم توليدكننده مواد شبهافيوني ارتباط مستقيم دارد. حال
مكانيزم آن به صورت دقيق به چه شكل عمل ميكند امري است كه محققين آينده به طور
قطع به آن خواهند پرداخت و زواياي پنهان آن را خواهند شكافت.
كساني كه در كنگره 60 با روش درمان تدريجي و با استفاده از ترياك با عنوان دارو
اعتياد خود را درمان كردهاند براي هميشه دفتر اعتياد را در زندگي خود بستهاند آنها
در طول 11 ماه دوره درمان نفس گرسنه خود را تربيت كرده و خواسته نامعقول مصرف
موادمخدر را به صورت كامل در خود ريشهكن كردهاند. نياز آنها به طور كامل بر طرف
شده است و بعد از قطع مصرف مواد هيچگونه ميل و نيازي به مصرف در خود احساس نميكنند
زيرا جسم آنها به اندازه كافي قويترين موادمخدر را توليد ميكند. در طول اين مدت
آنها با شركت در جلسات و كارگاههاي آموزشي تفكرات و جهانبيني خود را از حالت
افيوني و معتاد گونه خارج كرده و به سطحي از دانايي رسيدهاند كه ديگر فكر مصرف
موادمخدر و لذتها آن حتي در ذهنشان هم خطور نميكند. حتي اگر در بدترين شرايط و
آلودهترين محيطها نيز قرار بگيرند كوچكترين تأثيرپذيري از محيط آلوده نخواهند
داشت. آنها تنفري از ترياك ندارند و از آن فرار نميكنند زيرا نيك ميدانند كه
ترياك هرچند به دليل عدمآگاهي و تصورات غلط و استفاده ناصحيح از آن عامل اعتياد و
بسياري از مشكلات در زندگيشان بوده است ، اما از سويي ديگر همين ترياك به عنوان
دارو نجاتبخش آنها و عامل درمان و رسيدن به سلامتي بوده است. نسبت به ترياك نه
تنفري وجود دارد و نه عشق و دوست داشتن. حساب آنها با ترياك به طور كامل صفر شده
است و به همين دليل بدون كوچكترين تأثيرپذيري و به راحتي از كنار آن رد ميشوند ،
در غير اينصورت يعني وجود تنفر و يا عشق و دوست داشتن كه هر دوي اين حالات نشاندهنده
وجود وابستگي و عدم درمان است باعث ميشود شخص نتواند بدون تأثيرپذيري از كنار آن
بگذرد .
اعتياد به ترياك از ديدگاه غرب
ترجمه و تدوین: دکتر نازی اکبری ، عضو هیئت علمی کنگره 60
حروف چینی و تدوین : مارال شمشیری
تریاک در مقایسه با مواد مخدر
دیگر، خام ترین و کم تاثبرترین به شمار می آید. تریاک مایعی است شیر مانند که از
گیاه کال خشخاش بدست می آید. زمانی که این مایع در معرض هوا قرار می گیرد سخت شده
و به ماده قهوه ای سوخته و یا سیاه رنگی تبدیل میشود. شکل سخت شده آن معمولا"
تدخین میشود اما به طور خوراکی هم میتوان از آن استفاده کرد. تریاک به طور معمول
در کشور برمه و افغانستان کشت میشود.
تریاک به شکل استفاده میشود؟
در کشورهای غربی امروزه ، تریاک
به شکل پودری یا کلوخی به رنگ قهوه ای سوخته در دسترس مصرف کنندگان قرار میگیرد.
این ماده یا تدخین شده و یا به صورت خوراکی یا تزریقی مورد استفاده قرار میگیرد.
تاثیرات تریاک چیست؟
از آنجایی که ساختار تریاک
بسیار شبیه به ساختار مواد مخدر طبیعی بدن می باشد در اثر استفاده مولکولهای مخدر
موجود در تریاک گیرنده های اعصاب را تسخیر کرده و همان حس آرامش فاقد درد را در
بدن تولید میکند. این ماده مخدر ابتدا باعث حس شادمانی و سرخوشی شده اما با
استفاده مکرر، بدن برای دسترسی به این حالت به میزان هرچه بیشتر از این مواد نیاز
پیدا می کند.
سوء تغذیه، مشکلات تنفسی و افت فشار خون از جمله بیماریهایی هستند که با اعتیاد به
تریاک در رابطه اند.
تریاک ماده ای بسیار اعتیادآور است. در اثر استفاده از این ماده استیاق به مصرف چه
جسمانی و چه روانی بسیار سریع پیشرفت می کند. خماری ناشی از تریاک باعث تهوع،
آبریزش چشم، خمیازه، سرمازدگی و یا عرق میگردد.
حالت خماری بسیار ناراحت کننده و دردناک است.در واقع معتادین بیشتر برای جلوگیری
از درد ناشی از خماری به مصرف آن ادامه می دهند تا به دست آوردن حس سرخوشی نخستین
و یا رسیدن به تعادل جسمی و روانی !
تاریخچه کشت و مصرف تریاک
درغرب:
شواهد نشان می دهد که از 100
سال پیش از میلاد مسیح یعنی حدودا" 2100 سال پیش تریاک به عنوان دارویی محبوب
به شکل شربت و یا حب مصرف خوراکی داشته است. اعتیاد به تریاک از اواسط قرن 17
میلادی به بعد که به وسیله چینی ها به شکل تدخینی آن معرفی شد، به عنوان معضل
اجتماعی مطرح شد. در قرن 18 میلادی اعتیاد به تریاک به حدی بالا گرفت که چینی ها
برای جلوگیری از کشت و خرید و فروش آن به کشورهای غربی اقداماتی صورت دادند.
همزمان تریاک راه خود را به کشورهای اروپایی و شمال امریکا باز کرد تا جائیکه مصرف
دارویی آن جای خود را به اعتیاد داد.
پس از خاک برداری و حفاری باستان شناسان بر روی باقیمانده های دوران نوسنگی در
کشور سوئیس (به قدمت حدودا" 3200 سال پیش از میلاد مسیح) نشان داد که گیاه
خشخاش در آن زمان کشت می شده است. دانشمندان بر این باورند که این گیاه مصرف
خوراکی داشته و به عنوان مواد غذایی (حاوی 45 درصد روغن) مورد استفاده قرار می گرفته
است . اما بدون شک مردمان آن دوره از قدرت مخدری این گیاه آگاهی داشته اند.
مایع شیرگونه که از این گیاه گرفته می شود پس از خشک شدن از قدرت مخدر بالایی
برخوردار است که به آن تریاک می گویند. نوشته های تئوفراستوس فیلسوف یونانی (3 قرن
پیش از میلاد مسیح) از اولین نوشته هایی است که به تریاک اشاره کرده است. لغت
لاتین تریاک، "اوپیوم" گرفته شده از زبان یونانی به معنای "عصاره
گیاه" است و خود تریاک نیز ابتدا به شکل عصاره یا شیره گیاه خشخاش تولید می
شود.
پزشکان غرب به خوبی به فوائد و تاثیرات تریاک واقف بودند و تاجرین غربی این ماده
را به خاور دور معرفی کردند. پاراسلوس (1500 سال پیش از میلاد مسیح) زیست شناس،
فیزیکدان و منجم سوئیسی این ماده را مجددا" به اروپائیان معرفی کرد به طوریکه
دکتر سیدنهام انگلیسی (سال 1680 میلادی) در این باره می نویسد:
" در میان تمامی امکاناتی
که خداوند بزرگ برای رهایی درد انسانها خلق کرده هیچکدام به موثری تریاک
نیست!"
در قرن
18 میلادی تدخین تریاک در خاور دور بسیار رواج پیدا کرده بود و داد و ستد تریاک
یکی از منابع اصلی درآمد برای مستعمره های انگلستان و هلند محسوب می شد. حتی
اسپانیائیها هم سهم خود را از این معاملات از فیلیپین دریافت می کردند. با اینکه
در آن زمان تریاک در اروپا در دسترس همگان بود ولی وفور آن مشکل ساز نبود.
تریاک به طور قابل توجه ای از مواد مخدر مختلف ترکیب شده که در قرن 19 میلادی
دانشمندان موفق به تجزیه این ماده شدند. در سال 1806 فردریک سرترنر، شیمیدان
آلمانی ، برای نخستین بار موفق به استخراج یک ماده از کل مواد ترکیبی در تریاک شد
که آن را مرفین نامید. وی اسم "مرفین" را بر مبنای اسم خدای خواب
یونانیان "مورفوس" انتخاب کرد. دومین ماده اسنخراجی از تریاک
"کدئین"، توسط روبیکت ، پروفسور و شیمیدان فرانسوی، در سال 1832 میلادی
و به دنبال آن در سال 1848 میلادی ماده پاپاورین توسط " مرک" دانشمند
آلمانی به دست آمد. این مواد خالص جایگزین استفاده دارویی از تریاک خام شدند و
همانند تریاک این مواد به عنوان داروی ضد درد و اسهال مورد استفاده قرار گرفتند.
با اختراع و کشف تزریق زیرجلدی در اواسط قرن 19 ، مرفین به عنوان مسکن وریدی مورد
استفاده قرار گرفت.
میزان اعتیاد در آمریکا در طی صد سال گذشته رشد گسترده ای داشته است. این، بخشی به
دلیل مهاجرت چینی های معتاد به تریاک و بخشی به دلیل تزریق بی رویه مواد مخدر به
عنوان مسکن به زخمی های جنگی بوده است. به علاوه اینکه در بسیاری از داروهای معمول
و مورد استفاده عموم ، ترکیباتی از تریاک وجود دارد.
شاید بتوان گفت که بخشی به همین دلیل بود که مرفین به عنوان درمان اعتیاد معمول
شد، بدین شکل که اگر پزشکان برای درمان اعتیاد به تریاک مرفین استفاده می کردند،
شخص معتاد علاقه ای به خود تریاک نشان نمی داد و اعتیاد وی درمان می شد!!!
اروپایی ها هم با مشکلاتی مشابه روبرو شدند و با اینکه استفاده تریاک به مراتب
بیشتر از حال بود اما به عنوان مصارف دارویی مورد قبول قرار گرفت و این عمل باعث
بوجود آمدن مشکلات فراوانی شد.
در پایان قرن گذشته ایالات متحده آمریکا سعی وافری در مهار کردن مصرف غیردارویی از
تریاک کرد، خصوصا" درکشور چین و حتی اواخر قرن پیش سعی در ممنوعه کردن این
مواد کرد. علاقه آمریکا برای مهار این معضل به دو دلیل بود، یکی اینکه آنان برای
بازاریابی و فروش محصولات خود، به کشور چین نیاز داشتند اما کشور چینی با اقتصاد
قوی. و دلیل دوم ظاهرا" جنبه اخلاقی این موضوع بود.
در اثر جنگ اسپانیا و آمریکا، فیلیپین در استعمار آمریکا قرار گرفت و فرمانداران
جدید با مشگلی گسترده روبرو گشتند. در آن زمان اسقف اعظم فیلیپین، چارلز هنری برنت
آمریکایی، مبارزه اخلاقی در رابطه با داد و ستد تریاک و اعتیاد ناشی از آن علیه
آمریکا به راه انداخت که حمایت گسترده ای را به همراه داشت.با وجود ممنوعه اعلام
کردن مصرف تریاک در آمریکا و برخلاف کشورهای اروپایی، اعتیاد به تریاک همواره یکی
از معضلات اجتماعی به حساب می آمد.
با ضعیف شدن وضع اقتصادی چین، این کشور شاهد رشد جنبش ضد تریاک در دنیا بود.
ناگفته نماند که در عین حال انگلستان و هلند حامی این جنبش نبودند. چرا که کشت
خشخاش برای آنان از جمله منابع اصلی درآمد محسوب می شد.
در سال 1909 با فشار شدید
آمریکا، نمایندگان کشورهایی که دارای مستعمره در خاور دور بودندبه همراه کشور
ایران در شانگهای اولین کنفرانس بین المللی تریاک را به ریاست اسقف هنری برنت
برگزار کردند.
این کنفرانس پایه ای برای کنفرانس بعدی در سال 1911 در هیگ شد. انگلستان برای شرکت
در این کنفرانس با این پیشنهاد پیش آمد که این کنفرانس و معاهدات ناشی از آن می
بایست تهیه و داد و ستد کدئین و مرفین را هم در برگیرد. آلمانی ها به این شرط مخالفت
شدیدی نشان دادند چرا که صنعت داروسازی آنان در این زمینه فعالیتهای گسترده ای
داشته و به نوعی متکی به تولید این مواد بود.
پس از کشمکش های بسیاراین کنفرانس منجر به اخذ پیمان بین المللی تریاک در23 ژانویه
1912 میلادی شد. لازم به تذکر است که این پیمان تا آنجایی پیش رفت که کشورهای هم
پیمان موظف به کنترل دادوستد تریاک در چهارچوب قانونی و ملی کشور خود شدند.
آلمانی ها برای حفظ صنعت دارویی خود و تولید مرفین و کدئین حتی لغات و نوشتار این
معاهده را با وسواس انتخاب می کردند. تصویب این پیمان نهایتا" متکی بر همکاری
کشورهایی بود که در این کنفرانس شرکت نداشتند و به عبارتی این معاهده بسیار باز و
بی در و پیکر و عاری از هرگونه چهارچوب و مرزبندی خاصی بود.
کنفرانس بعدی در هیگ در سال 1913 برگزار شد که به همان اندازه کنفرانس قبلی در
اجرای شروط ناموفق بود. در کنفرانس هیگ به سال 1914 توافق نامه های به امضاء رسید
که "اجرای" شروط پیمان کنترل تریاک را در رابطه با هر کشوری، بدون امضای
تمامی کشورهای هم پیمان مجاز شمرد و این خود حرکتی به جلو بود.
پیرو این توافق نامه ایالات متحده آمریکا بلافاصله مصوبه "مواد مخدر" را
به تاریخ دسامبر 1914 به بندهای قانونی کشورخود اضافه کرد. این مصوبه نه تنها داد
و ستد مواد مخدر را تحت کنترل قرار داد بلکه تصاحب بدون مجوز هر کدام از مواد مخدر
نامبرده در پیمان را عملی "جنایی" شناخت و عدم رعایت آن منجر به 2000
دلار جریمه نقدی ومحکومیت تا 5 سال زندان می شد!!
و این خود اولین گام قانونی برای جنایی ساختن استفاده از مواد مخدر شد!
جنگ جهانی اول باعث رکود تمامی تلاشهای پیشین شد و این موضوع تنها پس از امضای
معاهده ورسای مجددا" مطرح شد. در این معاهده آمریکا اقداماتی را جهت تشویق و
جلب کشورهای دوری گزیده از الحاق به معاهده 1912 معرفی کرد. این پیمان در سال 1920
میلادی جهت اجرا به دست "لیگ ملت ها" سپرده شد.
همزمان در سال 1920 مصوبه "مواد مخدر خطرناک" در انگلستان به اجرا
درآمد. جالب توجه اینجاست که در حالیکه امریکائیها در این دوره استفاده از هروئین
را برای مصارف دارویی هم غیرقانونی اعلام کردند اما انگلیسی ها استفاده و تهیه
مواد مخدر، به طور مثال، هروئین، را برای مداوای معتادین به مواد مخدر مورد قبول
قرار دادند.
همانطور که قبلا" اشاره شد به دلیل عدم استحکام و انسجام معاهده 1912 تک تک
کشورها چگونگی وظایف مذکور در معاهده در رابطه با کنترل تریاک را هر زمان و به هر
شکلی که مایل بودند پیاده کردند و به همین دلیل استفاده از تریاک تا سال 1920 به
طور قانونی معمول بود. مشکل اصلی در این بود که استفاده شیمیایی قانونی یود و
تولید انواع مواد مخدر به غیر از تریاک خود معضلی اجتماعی را به وجود آورد. برای
مبارزه با این معضل جدید "لیگ ملت ها" دو کنفرانس دیگر در ژنو برگزار
کرد که موجب اخذ دو معاهده دیگر یکی به تاریخ 11 فوریه و دیگری 19 فوریه 1925
میلادی شد.
اولین معاهده میزان تولیدات داخلی و داد و ستد تریاک در مستعمره های خاور دور را
محدود کرد. دومین معاهده تولید برگ کاکائو، کوکائین خام، اکوگنین (مایع مخدر موجود
در برگ کاکائو) وگراس (علف) هندی را به لیست مواد مخدر مذکور در معاهدات قبلی
اضافه کرد. به علاوه کشورها موظف بودند که تهیه، داد و ستد و مالکیت تمامی مواد
"کرخت کننده" را به طور جدی و به طور سیستماتیک تحت نظر داشته باشند.
استفاده این مواد در چهارچوب شروط معاهده جرم جزایی محسوب نمی شد به علاوه اینکه
تریاک همچنان به طور قانونی در کشورهای شرقی کشت و مصرف می شد. در نتیجه تنها راه
مبارزه با سوء استفاده از تریاک ایجاد "حق امتیاز انحصاری" یا مونوپلی
به نظر می آمد.
در سال 1931 در سطح بین المللی تلاشهایی برای تغییر قوانین و ممنوع ساختن تولید
قانونی و استفاده تریاک تنها برای مصارف دارویی صورت گرفت. معاهداتی دیگر به این
منظور بسته شد از آن جمله می توان از معاهده ژنو (13 جولای 1931)، معاهده بانکوک
(27 نوامبر 1931) و معاهده ژنو (26 جولای 1936) و چندین معاهده دیگر با پیچیدگیهای
خاص خود نام برد.
آخرین معاهده مشخصا" برای سرکوبی معاملات غیرقانوی مواد مخدر از هم پیمانان
این معاهده درخواست کرد تا با جنایی معرفی کردن این عمل مجازات سخت تری تائین
کنند. با کمال تعجب آمریکایی ها با این معاهده مخالفت کرده و از امضای آن خودداری
کردند!
پس از جنگ جهانی دوم سازمان ملل
متحد این قضیه را به دست گرفت. بخش اقتصادی و شورای اجتماعی سازمان ملل متحد موفق
شد تا کمیسیون مواد مخدر سازمان ملل را دایر کند. این کمیسیون از اعضای 40 کشور
تشکیل شده و تهیه و نوشتار خط مشی و سیاست جهانی مواد مخدر را شروع کرد.
نتیجه فعالیت های این کمیسیون منجر به اخذ معاهده ای جدید (نیویورک 30 مارس 1961)
شد که جایگزینی برای تمامی معاهدات پیشین گردید و همواره مورد استفاده است!
بر مبنای این معاهده تمامی هم پیمانان می بایست جهت محدود ساختن دادوستد مواد
مخدر، تولیدات و مالکیت مواد مخدر تنها جهت مصارف علمی و دارویی ، اقدامات قانونی
و اجرایی لازم را ارزیابی کنند. تمامی فعالیت های دیگری که در جهت استفاده مواد
غیر از مصارف علمی و دارویی صورت می گرفت جرم محسوب شده و درخور مجازات است.
این معاهده مواد مخدر را به چهار بخش دسته بندی کرده که شرایط نظارت بر هر کدام از
این مواد مختلف است. سازمان ملل می تواند با مشورت و توصیه سازمان جهانی بهداشت هر
نوع مواد جدید دیگری راکه باعث تهدید و خطر جدی بر سلامت عموم بوده و منبع درآمدی
برای قاچاقچیان شود را به این لیست اضافه کند. تا آنجایی که این مواد ممنوعه اعلام
نشود ، تولید، داد و ستد و استفاده از آنها می تواند قانونی تلقی شود!
در این معاهده با در نظر گرفتن میزان سوءاستفاده از هر ماده، اسامی آن می تواند از
یک دسته یندی به دسته بندی دیگر منتقل شود و قوانین بین المللی نیز می بایست با
این تغییرات تغییر یابد.
جالب توجه اینجاست زمانی که تمامی این معاهدات بسته شد، استفاده از تریاک یک معضل
اجتماعی نبوده و برعکس تمامی قوانین اجتماعی دیگر، وعظ قانون مبارزه با استفاده از
تریاک در اثر عکس العمل به یک مشکل اجتماعی نبود بلکه در اثر تحمیل کشورهای بیگانه
به عنوان مثال آمریکا صورت گرفت. آمریکائیها تنها به خاطر عقاید غیرعادی و
ستمگرانه خود با برچسب زدن به افراد و تنها به خاطر منافع شخصی خود با قوانین به
اشکال مختلف بازی کردند و می کنند.
متأسفانه هیچ معاهده ای قادر به کنترل ، مصرف و کشت خشخاش در دنیا نشد. دولت ها در
عین حال که به این معاهدات می پیوندند از طرف دیگر تنها به خاطر مسائل اقتصادی از
داد و ستد های غیرقانونی چشم پوشی می کنند و قربانیان تنها مردم بیگناهی هستند که
در اثر عدم آگاهی و شرایط نامساعد اجتماعی به چنگال این هیولای در لباس دوست اسیر
می شوند و در پایان روز با برچسب "هروئين
آن گونه كه تاريخ و پنل مصرف مواد مخدر در جهان نشان ميدهد ، يكي از قويترين مواد
مخدر كه توانست در تخريب و ويراني شهر وجودي انسان و گسترش پديده اعتياد در سطحي
وسيع عمل كند هرويين است. در اواخر قرن نوزدهم مصرف ترياك در اروپا به شكل گستردهاي
رواج يافته بود و مردم براي درمان بساري از بيماريها مانند وباكه ناشي از آلودگي
محيط زيست آن موقع اروپا بود به مصرف ترياك روي ميآوردند و پس از مدتي به مصرف آن
اعتياد پيدا ميكردند. پزشكان آن زمان در اروپا به دنبال دارويي بودند تا بتواند
در درمان و يا ترك اعتياد به ترياك مؤثر باشد . ظاهراً براي اولين بار داروسازي
باير آلمان در سال 1896 از تركيب انيدريد استيك و مرفين خالص دارويي را ساخت كه
هرويين ناميده شد.
نام هرويين از واژه يوناني هيروHiro به معني قهرمان گرفته
شده است . در اين فرايند از يك كيلوگرم مرفين حدود 900 گرم هرويين به دست ميآمد
كه به آن دي استيل مرفين نيزگفته ميشود. هرويين براي اولين بار به عنوان داروي
ترك اعتياد به ترياك پا به عرصه وجود گذاشت . پزشكان آن زمان نميدانستند كه چه
اشتباه بزرگي را مرتكب شدهاند و چه ماده خطرناكي را به عنوان دارو به بازار عرضه
كردهاند. تصور پزشكان بر اين بود كه كه با مصرف هرويين و جايگزيني آن با ترياك ميتوان
اعتياد به ترياك را درمان كرد و سپس مصرف هرويين را ميتوان به راحتي قطع كرد اما
مصرف كنندگان ترياك با مصرف هرويين از چاله در ميآمدند و به چاهي عميق ميافتادند
كه بيرون آمدن از آن به مراتب سخت تر بود و اين آغازي بود براي ظهور گسترده ترين و
مخربترين نوع اعتياد كه در جاي جاي كره خاكي قرباني گرفته و ميگيرد و شعلههاي
ويرانگر آن هنوز زبانه ميكشد.
اين وضعيت يعني تجويز هرويين توسط پزشكان براي ترك اعتياد تا اواخر قرن بيستم
ادامه داشت تا جايي كه در دهه 1960 ميلادي پزشكان شهر لندن بيش از 500 كيلوگرم
هرويين به بيماران خود تجويز كردند.
شايد تصور بر اين باشد كه هرچه پزشكان ميگويند و هردارويي كه تجويز ميكنند بدون
نقص و اشتباه است ، اما آن گونه كه تاريخ نشان ميدهد علم پزشكي خصوصاً در مسئله
بيماري اعتياد دچار اشتباهات فاحشي شده است و توليد و عرضه داروهاي ترك اعتياد
توسط پزشكان نه تنها كمكي به حل مسئله نكرده است بلكه باعث تخريب بيشتر و حاد شدن
مسئله درمان بيماري اعتياد شده است و داستان داروهاي ترك اعتياد هنوز هم به همين
شكل اما در قالب داروهاي ديگر ادامه دارد.
در اواخر قرن بيستم با مشخص شدن عوارض ناشي از مصرف هرويين و نه تنها ناكارآمدي آن
بلكه تخريب وحشتناك آن ، تجويز آن براي درمان يا ترك اعتياد كنار گذاشته شد اما
ديگر دير شده بود و هرويين به عنوان يك ماده مخدر قوي و ويرانگر به همه جا رسوخ
كرده بود. اكنون بعد از گذشت سالها هنوز هم در فرهنگ عاميانه اعتياد و مواد مخدر
از زبان مصرف كنندگان هرويين شنيده ميشود كه ما براي ترك اعتياد به ترياك هرويين
مصرف كرديم ، به ما گفتند اگر چند روزي هرويين مصرف كنيد راحت تر ميتوانيد
اعتيادتان را ترك كنيد.
هرويين اصل يا لابراتواري كه هنوز هم به صورت قاچاق توليد ميشود پودري سفيدرنگ
است اما هرويينهايي كه به هرويين خياباني شهرت دارند كرم رنگ و بعضاً قهوهاي
روشن هستند. اين ماده به صورت مصرف كشيدني با زرورق ، استنشاقي و تزريق وريدي مصرف
ميشود.
هرويينهايي كه در حال حاضر در بازار قاچاق كشور ما وجود دارند ، طي آزمايشهاي به
عمل آمده مشخص شده است كه بيش از 90 درصد تركيبات آن تركيبي عجيب و غريب از انواع
قرصهاي روان گردان شامل خواب آور، ضد افسردگي ، آرامبخش و غيره است و كمتر از 10
درصد آن هرويين خالص است و بهتر است به آن قرصئين گفته شود تا هرويين. اين نوع
هرويين باعث چرت شديد ميشود و مصرف كننده آن پس از مصرف در وضعيتي قرار ميگيرد
كه مشاعر آن تقريباً از كار ميافتد در حاليكه تخريب هرويين خالص در اين حد و
اندازه نيست.
نشئگي هرويين در مقايسه با ترياك از دوام ، ماندگاري و طول عمر كمتري برخوردار است
. مصرف كنندگان هرويين تنها چند دقيقه و حتي در روش تزريق پس از چند ثانيه به اوج
نشئگي ميرسند اما باگذشت يكي دوساعت دوباره سطح نشئگي پايين ميآيد و مصرف كننده
خمار ميشود و بايد دوباره مصرف كند به همين دليل مصرف كنندگان هرويين عمدتاً از
ادامه روند زندگي عادي عاجز هستند و تمامي وقت خود را صرف تهيه و مصرف هرويين ميكنندو
زندگي آنها به سرعت از هم مي پاشد و سر از بيغولهها در ميآورند در حاليكه مصرف
كنندگان ترياك به دليل بالا بودن مدت ماندگاري و دوام نشئگي آن قادر هستند در طول
شبانه روز به زندگي و امورات خود رسيدگي كنندو مشكلات آنها به هيچ وجه قابل مقايسه
با مصرف كنندگان هرويين نيست.
ظاهراً تأثير هرويين بر روي گيرندههاي مرفين بدن به گونهاي است كه خيلي سريع جذب
آنها مي شود و همينطور اثر تخريبي آن روي سيستم توليدكننده مواد شبه افيوني جسم و
سيستم ضد درد ، بيشتر و سريعتر از ساير مواد مخدر است و در مدت كوتاهي اين سيستم
را در جسم انسان از كار مياندازد و مصرف كننده آن خيلي زود به مصرف آن اعتياد
پيدا مي كند.
شايان ذكر است در حال حاضر مواد مخدر جديد شامل كرك و شيشه يا آيس يا كريستال گوي
سبقت را در تخريب از هرويين ربودهاند و بلايي بر سر مصرف كننده ميآورند كه
هرويين با آن قدرت وحشتناك نميتواند بياورد و بسياري از مصرف كنندگان هرويين به
مصرف كرك روي آوردهاند. روش درماني كنگره 60 در مورد مصرفكنندگان هرويين تاكنون
كاملاً مؤفق بوده است و در حال حاضر مصرف كنندگان هرويين كه توانستهاند اعتياد
خود را به اين ماده مخدر در كنگره 60 كاملاً درمان كنند تعدادشان بسيار است. در
كنگره 60 طول درمان اعتياد به هرويين 11 ماه است زيرا در اين مدت سيستم توليدكننده
مواد شبه افيوني و ضد درد كاملاً راهاندازي ميشود.
جنایتکار" به دید
"انگل های" جامعه از اجتماع طرد می شوند!
مرفين
در سال 1804 م. اولين الكالوئيد ترياك – كه شناخته شد – مورفين(morphine) نامگذاري كردند كه از كلمه مورفئوس (Morpheuse)خداي روياي يونان باستان مشتق شده بود . از سال 1850م. كه سرنگهاي
تزريقي زير جلدي به بازار آمد ، استفاده از آن گسترش بيشتري پيدا كرد.مورفین از
ترياک استخراج میشود و یا مستقیما از ساقه خشخاش بدست مي آيد و به صورت پودري
کريستالي به رنگ قهوه اي روشن و يا سفيد مي باشد.
مورفين به اشكال قرص، كپسول،
پودر يا محلول عرضه مي شود و از طريق خوراكي، كشيدن از راه مجاري تنفسي و تزريق
زير پوستي و داخل سياهرگي مورد استفاده قرار مي گيرد.شروع مصرف ‹‹ مورفين ›› را
متخصصان به ‹‹ ماه عسل ›› تعبير مي كنند. زيرا ‹‹ مورفين ›› تمام احساسها را تغيير
مي دهد، و به تجربه هاي اداركي، خلقي و حسي و اساساً ارتباطات شخص با دنياي خارج،
ظاهر دلنشيني مي بخشد. اين لذت در ابتدا در مورد احساسات داخلي نامشخص، بسيار شديد
است.
كاركرد ذهني در سطوح بالا مانند
قدرت استدلال نه تنها دچار اشكال نمي گردد، بلكه عملكرد آن با شور و هيجان زياد
توأم است. البته پس از مدتي مصرف، عادت پديدار مي گردد و شخص به ناچار مقدار مصرفي
خود را افزايش مي دهد.
اضطراب كه خود جزئي از درد و رنج وابسته به كمبود احتمالي در اعتياد است، سبب مي
شود كه شخص علاوه بر افزايش مقدار مصرفي خود، فواصل مصرف را كاهش داده و به اين
شكل از بروز علائم كمبود و اضطراب احتمالي جلوگيري نمايد.
البته افرادي هستند كه مصرف
روزانه خود را بدون افزايش قابل ملاحظه ادامه مي دهند، و زندگي خود را براساس ريتم
سرنگ ها قرار داده و به كار و زندگي معمولي خود مشغول مي باشند. اما افراد ديگر
قادر به تداوم كار و فعاليت نبوده و دائماً درپي بالا بردن مقدار مصرفي و پر كردن
سرنگ هاي بعدي هستند.
اختلاف مورد اشاره مربوط به
سازمان رواني – شخصيتي
فرد و قدرت او در كنترل تمايلات و ارضا آن است. اما در اكثر موارد، اعتياد به
مشتقات ‹‹ ترياك ›› به طور عام و به ‹‹ مورفين ›› به طور خاص، موجب زوال سريع
فيزيكي ، رواني و اجتماعي مي گردد، و افرادي كه قدرت ذهني خود را حفظ كرده اند،
رنج فراوان مي كشند. زيرا ديگر از ماه عسل خبري نيست، بلكه فقط لحظات پر اضطراب و
سختي وجود دارد كه شخص به پركردن سرنگ فرداي خود مي انديشد.
مرفين به
صورت امروزي براي از بين بردن درد از قرن 19 م. سابقه دارد و از حيث طبقه بندي
فارماكولوژي، تضعيف كننده سيستم مركزي اعصاب مي باشد.
کدئين
كدئين به عنوان يك مخدر آگونيست كه اغلب بصورت كريستالهاي سفيد رنگ مشاهده ميشود
و به عنوان يك آرام كننده و ضد درد جزو مواد ناركوتيك و از مشتقات ترياك به شمار
ميرود. و درساخت با غلظت 10/1 درصد تا 2% درصد ساخته ميشود. اشكال مختلف كدئين
درسراسر جهان موجود ميباشد. كدئين فسفات سفيد رنگ وبصورت كريستالهاي سوزني شكل كه
بصورتمحلول معلق در آب و قابل حل در الكل ديده ميشود. كدئينسولفات نيز بصورتكريستالهاي
سوزني شكل بي رنگ ياسفيد يافتميشوندكه پودرآن قابليت حلاليت در آب وكمي آن
درالكل ميباشد.اشكال مختلف دارويي ديگر قرص، شربت و كپسول ميباشد.كدئين درشكل
شربت كه از راه خوراكي كه تجويز ميشود جهت تسكين سرفههاي غير خلطي و همچنين
تركيب آن با بعضي از داروها غير ناركوتيك مسكن جهت تسكين درد تجويز ميشود. مقادير
زياد كدئين و مصرف آن حتماً بايد با تجويز پزشك صورت بگيرد.
موارد تجويز کدئين:
جهت تسكين دردهاي خفيف و متوسط
شامل دردهاي مفصلي ـ دردكمرـ درد استخوان، درد دندان وسردرد و ميگرن وهمچنين تسكين
سرفههاي خشك واسهال بكار ميرود.
موارد احتياط:
تمام
اپيوئيدها و مخدرهاي آگونيست سبب ايجاد وقفه و يا اختلال درتواناييها ي مغزي و
فيزيكي انسانهاي مبتلا ميگردند. كدئين بايستي در افراد با بيماريهاي مزمن قلبي و
نارسايي تنفسي و آسم برونكيال و افزايش فشار جمجمه با احتياط مصرف شود. در افرادي
كه دچار صدمات مغزي نخاعي جمجمه اي شده اند استعمال اپيوئيدها ميتواند منجر به
نارسائي تنفسي گردد.اپيوئيدها همچنين بدليل اثر گذاري روي ماهيچة مثانه باعث
احتباس اداري و يا سختي دفع ادرار ميشوند.
مصرف در دوران بارداري :
درزنان باردار استفاده كدئين
احتمال تشكيل نقائص دستگاه تنفسي جنين را افزايش داده ويا منجر به زايمان زودرس يا
سقط جنين ميگردد. همچنين دربعضي از جنينها علايم سندرم ترك نيز مشهود بوده است.
اگر شما باردار هستيد و يا مادراني كه وظيفه شيردادن دارند نبايد از كدئين استفاه
نمايند.
طرق مصرف:
كدئين ميتواند از راه خوراكي (PO) زيرجلدي (SC) داخل ماهيچه اي (IM) ومقعدي (PR) مصرف گردد. اثر مصرف
مقعدي يا ركتال بطور قابل ملاحظه اي موثر تر از اثر مصرف به روش خوراكي آن ميباشد.
مصرف كدئين بصورت وريدي ممكن است منجر به ورم ريه، تورم پوست و آزاد كردن مقادير
خطرناك هيستامين و اثرات گوناگون قلبي عروقي شود. زمانيكه كدئين بصورت خوراكي مصرف
ميشود حتماً بايد يك ليوان پرآب و يامقداري غذا با آن خورده شود تا كمترين اثر را
روي سيستم گوارش داشته باشد.
دوز اثر:
بعضي از افراد جهت سرخوشي از
مقادير بالاي 150 ميلي گرم استفاده مينمايند. براي دردهاي خفيف ومتوسط دوز ائر به
ترتيب زير ميباشد. در بالغين 15 تا 60 ميلي گرم از راه خوراكي هر شش ساعت يا هر
چهار ساعت يكبار براي سرفههاي غير خلطي و خشك در اطفال يك سال به بالا mg/kg 5/0 دو بار در روز استفاده ميشود. پايين ترين دوز كشندة گزارش شده
دوازده ميلي گرم درهركيلوگرم ميباشد.
متابوليسم:
كدئين به سادگي در دستگاه گوارش
جذب ميشود و به سرعت به سرتاسر بافتهاي بدن از طريق سيستم عروقي انتشار مييابد و
پس از بافتها بوسيلة كبد و طحال و كلية دفع ميشود. آگونيستهاي مخدر و آنتاگونيستهاي
مخدر بطور مشخص برگيرندههاي مغزي و ديگربافتها اثري ميگذارند. اين گيرندهها
بطور گسترده اما نه پراكنده درسراسر سيستم مركزي اعصاب شاهده ميشوند. انواع
گيرندههاي مخدر شامل گيرنده مو(M) و كاپاKappa و دلتاdelta ميباشند. تمركز و
انتشار آنها و انواع مختلف گيرندهها براساس وجود آنها در سيستم اعصاب مركزي ميباشد.
گيرنده مو(M) بطور گسترده درسرتاسر سيستم مركزي اعصاب
خصوصاً سيستم لمبيك يافت ميشود و همچنين دربخشهاي ديگري مثل تالاموس و مغز مياني
نيز مشاهده ميشود.گيرنده كاپا در طناب نخاعي و كورتكس مغزي يافت ميشود.
بي دردي يا فقدان احساس درد در
اثر تغييرات سيستم درد در طناب نخاعي و ردههاي فوقاني سيستم مركزي اعصاب ناشي ميشود.
بطور كلينيكال تحريك گيرنده مو سبب ايجاد حالت فقدان درد، سرخوشي، دپرسيون تنفسي ،
تنگي مردمك چشم و كاهش حركات گوارش ميگردد. تحريك گيرنده كاپا نيز علاوه براثرات
فوق سبب كسالت و خستگي نيز ميگردد.
اثرات كدئين :
ليست زيرشامل تمام اثرات كدئين
و همچنين اثرات جانبي آن ميباشد.
1-
ساپرس كردن يا جلوگيري و توقف احساس پاسخ به درد، سرخوشي، خواب آلودگي، سستي كاهش
اعمال فيزيكي دربعضي افراد و افزايش اعمال فيزيكي دربعضي ديگر، ترس، بي احساسي و
احساس خستگي كردن، تنگي مردمك چشم،اختلال مغزي،عدم ديد در شب توهم و متوقف كردن
سرفه.
2- پايين آوردن وكاهش سرعت تنفس
3- تهوع و استفراغ، يبوست، كاهش
اشتها ، كاهش حركات معده، خشكي دهان، واكنشهاي آلرژيك، مشكلات تنفسي، تورم لبها
و زبان وصورت، تعريق، كاهش ميل جنسي، خارش پوست.
اين گروه از مواد به نامهاي مختلفي مانند "ماري جوانا"،
"علف"، "گراس"، "بنگ" و غيره وجود دارند. ماري
جوانا شايع ترين ماده مورد سوء مصرف در جوامع غربي است . سوء مصرف تمام ترکيبات
مشابه اين گروه در سطح بسيار وسيعي در ميان جوانان ديده ميشود. در پژوهشهاي
معتبر نشان داده شده است که مصرف اين مواد و به خصوص تکرار مصرف آنها احتمال مصرف
مواد قوي تر مانند کوکايين يا هرويين را در سنين بالاتر افزايش ميدهد. به عنوان
مثال در يک پژوهش انجام شده، تنها کمتر از 1% افرادي که به هيچ وجه سابقه مصرف
ماري جوانا را نداشتند، به هرويين و کوکايين وابسته شده بودند؛ ولي از کساني که
هزار بار يا بيشتر ماري جوانا مصرف کرده بودند؛ بعدها 73% به سراغ کوکايين و 33%
به سراغ هرويين رفتند.
اگرچه اين گروه از مواد در روزهای نخست مصرف موجب وابستگي جسماني نميشوند؛ ولي با
مصرف مزمن، تحمل ايجاد ميکنند (اين موضوع باعث ميشود که فرد معتاد، در طول روز،
ساعتها وقت خود را براي کشيدن اين نوع مواد صرف کند و بنابراين در کارهاي روزانه
اش وقفه و شکست ايجاد شود.)
آثار حشيش به نوع ماده مصرفي، روش مصرف، مقدار مصرف و موقعيت مصرف و اطرافيان فرد
و انتظارات او بستگي دارد. در صورت تدخين آثار آن به سرعت ظاهر شده و 3 تا 4 ساعت
باقي ميماند و در حالت مصرف خوراکي، آثارش ديرتر ظاهر شده و ممکن است تا 24 ساعت
هم ادامه پيدا کند.
کانابيس
کانابيس از گياهي به همين نام به دست ميآيد. قدرت اثر انواع مختلف گياهي آن به
غلظت ماده اي به نام دلتا-9 تتراهيدروکانابينول (THC) بستگي دارد. THC ماده اصلي روانگردان در
کانابيس است. در هر حال بيش از 60 ترکيب مولکولي ديگر در کانابيس وجود دارد که
احتمالاً بي تأثير هستند و يا تأثير کميبر افراد دارند. متابوليسم و جذب THC به سرعت از ريهها به جريان خون جذب ميشود
و حدود ده دقيقه بعد از کشيدن، غلظت خوني آن به حداکثر ميرسد. کاهش ميزان THC در خون نيز نسبتاً سريع است و بعد از يک ساعت شايد فقط 5% تا 10%
سطح خوني اوليه باقي بماند. در صورتي که THC به صورت خوراکي مصرف شود؛ جذب آن آسانتر خواهد بود و شروع اثر آن
بعد از يک ساعت يا بيشتر خواهد بود.
متابوليسم THC در ريه (در صورت تدخين) يا در روده (در صورت
خوردن) شروع شده و سپس اکثر اين ماده جذب خون شده و به کبد حمل ميشود. در کبد اين
ماده تبديل به 9-کربوکسي- THC و 11-هيدروکسي دلتا-9- THC ميگردد. اگرچه 9-کربوکسي- THC اثر رواني ندارد؛ اما 11 هيدروکسي دلتا-9- THC شايد قوي تر از THC باشد و شايد بسياري از
اثرات کانابيس مربوط به اين ماده باشد (مخصوصاً وقتي که خوراکي مصرف شود). THC در چربي قابل حل بوده و در بافت چربي ذخيره
ميشود و آزاد سازي تدريجي آن از بافت چربي باعث طولاني شدن اثر آن ميگردد. نيمه
عمر THC در بدن از سه تا پنج روز است. سطح خوني THCشايد رابطه مستقيميبا ميزان سرخوشي يا ساير علايم آن نداشته
باشد؛ بلکه بر طبق پژوهشهاي انجام شده، حداکثر سرخوشي به طور معمول مدتي بعد از
اينکه غلظت THC در خون شروع به کاهش
کرد؛ ظاهر ميشود. اين موضوع نشان دهنده اين است که يا برخي از متابوليتهاي THC باعث ايجاد سرخوشي ميشوند و يا وقتي که غلظت خوني THC کاهش پيدا ميکند، سطح THC در مغز افزايش پيدا ميکند.
نوروفارماکولوژي
در دهه 90 گيرندههاي کانابينوييدي در کورتکس مغز، هيپوکامپ، مخچه و غده پايه مغزي
مشخص شد. تحريک هر يک از اين گيرندههاي کانابينوييدي در کورتکس باعث افکار مغشوش،
در هيپوکامپ باعث حافظه مختل، و در مخچه موجب مختل شدن هماهنگي حرکتي ميشود.
سرخوشي به وسيله حشيش نيز با تحريک گيرندههاي کانابينوييدي در مسير دوپامينرژيک
مزولمبيک ايجاد ميشود.
ترکيب، مقدار و شيوه مصرف
ماري جوانا شايع ترين شکل مورد استفاده کانابيسها در آمريکاست. ماري جوانا شامل
مخلوطي از گلهاي دست چين شده و برگها و ساقه خشک شده گياه کانابيس است. THC موجود در ماري جوانا از 5% تا 14% متفاوت بوده و اين موضوع به
قسمتهاي گياهي که در توليد ماري جوانا به کار رفته و به ويژگيهاي ژنتيکي آن گياه
بستگي دارد. THC بيش از همه در گلها و پس از آن در برگهاي
بالايي و سپس برگهاي پايين و نهايتاً ساقه و تخم گياه کانابيس وجود دارد.
سينسميلا SINSEMILIA نوع بسيار قوي ماري جوانا است که قسمت اعظم
آن گلهاي انتخاب شده گياه ماده کانابيس بوده و غلظت THC در آن بين 7% تا 14% يا بيشتر است.
حشيش ترکيب قوي ديگر کانابيس است که از به هم فشردن و چلاندن گلهاي انتخاب شده
کانابيس يا شيوه ديگري که در طي آن صمغ زرد رنگ گلهاي دست چين شده گياه کانابيس
بيرون بيايد، به دست ميآيد. رنگ حشيش بعد از خشک شدن؛ قهوه اي تيره ميشود. آن را
تدخين کرده و يا به صورت خوراکي استفاده ميکنند (حتي در پختن نان قندي و در ميان
آن نيز حشيش را به کار ميبرند.) غلظت THC در حشيش بين 2% تا 8% و گاهي 10% تا 20% است.
روغن حشيش ماده خالص شده از حشيش است که به وسيله يک حلال، THC و ساير کانابينوييدهاي حشيش جدا شده تغليظ ميگردد. رنگ اين ماده،
سياه يا قرمز است که به وسيله پيپ يا قاطي شده با تنباکوي سيگار کشيده ميشود.
غلظت THC در روغن حشيش معمولاً بين 15% تا 50% بوده اما
گاهي به بالاي 60% هم ميرسد.
فقط 2 تا 3 ميلي گرم THC داخل وريدي باعث ايجاد
اثرات سرخوشي کافي است. يک سيگار ماري جوانا شايد بين 5 تا 150 ميلي گرم THC داشته باشد. اما در حين مصرف شايد 30% تا 80% آن جذب نشود و
تقريباً 5% تا 24% THC استنشاق شده به جريان خون
وارد ميشود. برآورد شده است که متوسط مصرف حشيش در ايالات متحده 50 ميلي گرم THC در روز و در جامائيکا يا آسيا 200 تا 400 ميلي گرم THC است. کشيدن کانابيس شايع ترين شيوه مصرف آن است. ماري جوانا
معمولاً با سيگار مخلوط شده و کشيده ميشود يا ميتواند با پيپ کشيده شود. پيپهاي
مخصوصي هم براي آن وجود دارد. يک راه ديگر مصرف آن خوردن است که اثرات آن ديرتر
ايجاد شده و طولاني تر باقي ميماند. حتي ميتوان آن را با خمير نان، شيريني و کيک
مخلوط کرده و بعد از پخت آن را مصرف نمود. در مصرف خوراکي اسهال، اضطراب و حملات
هراس بيشتر ميشود و اثرات مستي و آسيبهاي رفتاري را زيادتر ميکند. کشيدن
کانابيس سرخوشي ناشي از مصرف کوکايين از راه بيني را افزايش ميدهد. ماري جوانا و
آمفتامينها فعاليت سيستم عصبي اتونوم را افزايش ميدهند و محرکها اثرات تسکين
بخش و خواب آلودگي ناشي از کانابيسها را از بين ميبرند. ماري جوانا ميتواند با PCP يا ساير توهم زاها براي افزايش اثرات THC مصرف شود.
اثرات مصرف حاد
كانابيس ها طيف وسيعي از اثرات شناختي، احساسي، فيزيولوژيك و رفتاري را كه به
مقدار مصرف ارتباط دارند؛ ايجاد ميكنند. موقعيت و حالت هم زمان مصرف كننده، تجربه
قبلي مصرف كننده و انتظارات و نگرش او در ايجاد علائم مؤثر است. براي اغلب مصرف
كننده ها كانابيس يك سرخوشي خفيف يا آسودگي ايجاد ميكند. معمولاً كانابيس احساس
ساير تجربه ها مانند گوش كردن به موسيقي، مزه غذا يا لذت از فعاليت جنسي را افزايش
ميدهد. درك زمان از بين ميرود و معمولاً گذشت زمان طولاني تر احساس ميشود. در
موقعيت هاي اجتماعي پرحرفي و خنده بيشتر ميشود اما شايد نوسان هايي در خلق ايجاد
شود و افزايش توانايي هاي اجتماعي به خيال پردازي هاي درون گرايانه تبديل شود. بي
قراري و خواب آلودگي در هنگام از بين رفتن اثرات آن شايع است. از ديگر آثار مصرف
حشيش، قرمزي چشم، افزايش اشتها، خشكي دهان و گاهي اضطراب و يا افسردگي است.
مصرف مداوم با كانابيس ميتواند باعث افزايش اضطراب، هراس و بدبيني شود. معمولاً
اين علايم به دنبال مصرف مقدار بيش از حد معمول يا مصرف خوراكي ايجاد ميشود.
افزايش ضربان قلب ميتواند باعث افزايش هراس مصرف كننده شود. نوسانات فشار خون و
سبكي سر و غش كردن در هنگام ايستادن ممكن است، ديده شود. اگرچه اين اثرات ناراحت
كننده هستند؛ اما افراد مصرف كننده منظم، به اين اثرات تحمل پيدا ميكنند.
افرادي كه بيماري قلبي دارند معمولاً بايد در مصرف كانابيس ها احتياط كنند،. مصرف
مداوم كانابيس ها حافظه كوتاه مدت و توجه فرد را مختل ميكنند و بنابراين افكار و
گفتار منقطع ميشود و فرد جريان افكار و حرف هاي خود را فراموش ميكند.
تحمل، محروميت و وابستگي
تحمل به بسياري از اثرات كانابيس ها در مطالعات بر روي انسانها و حيوانات نشان
داده شده است. در اين مطالعات نشان داده شده كه مصرف گاه به گاه كانابيس تحمل قابل
توجهي ايجاد نميكند؛ اما مصرف روزانه مقادير بالاي كانابيس باعث تحمل به بسياري
از اثرات فيزيولوژيك شناختي و اجتماعي THC ميشود. در همين مطالعات شواهدي از محروميت در قطع ناگهاني مقادير
بالاي روزانه كانابيس نشان داده شده است و بعد از گذشت ساعت ها از آخرين مقدار THC، بي قراري دروني در افراد مصرف كننده منظم وجود داشته است.
بعد از گذشت 12 ساعت از آخرين مقدار مصرف THC، بي قراري، گرگرفتگي، بي خوابي، تعريق، خستگي، آبريزش بيني،
اسهال(مدفوع شل)، سكسكه و بي اشتهايي به طور شايع به چشم ميخورد. در مواردي رفتار
غير دوستانه و حتي رفتار پرخاشگرانه گزارش شده است؛ هر چند مواردي كه اين اثرات را
ايجاد كرده بودند؛ بالاست (مثلاً حدود 210 ميلي گرم در روز) اما شواهدي وجود دارد
كه در صورت مصرف مزمن مقاديري همانند ده ميلي گرم روزانه براي ده روز ميتواند
باعث ايجاد تحمل شود و علايم محروميت قطع مصرف نيز ايجاد ميشود. اما علايم
محروميت حتي با مصرف مقادير متوسط به بالاي روزانه هميشه آشكار نميشود.
در پژوهشي انجام شده 15% مصرف كننده هاي متوسط تا شديد كانابيس، سندرم محروميت قطع
مصرف را گزارش كردند كه شامل عصبيت، بي قراري، اختلال در خواب و بي اشتهايي بود. اين
علايم به مدت مصرف روزانه كانابيس ارتباط داشتند.
تعريق، اسهال، تهوع، استفراغ، درد عضلاني، لرزش، تحريك پذيري و اضطراب نيز در
مواقع نادر و در صورت مصرف بالا و طولاني مدت كانابيس ها و سپس قطع ناگهاني آن ميتوانند
ايجاد شوند. البته براي اين ناراحتي ها درمان دارويي به خصوصي وجود ندارد. به
عبارت ديگر درمان عمدتاً حمايتي و پرهيزي است. در واقع درمان اصلي وابستگي به
كانابيس ها همان درمان هاي غير دارويي نگه دارنده بعد از قطع مصرف آنها است.
اين موضوع مهم است كه به خاطر بسپاريم در هر حال علايم محروميت قطع مصرف كانابيس
خفيف بوده و در عرض 8 ساعت به اوج ميرسد و معمولاً 1 تا 3 روز به طول ميكشد.
بنابراين نيمياز كساني كه براي درمان مراجعه ميكنند؛ علايم محروميتي ندارند.
تشخيص وابستگي دارويي امروزه كمتر بر وابستگي فيزيكي بستگي دارد و بيشتر بر مبناي
رفتاري است (يعني بر مبناي رفتارهاي ايجاد شده در اثر مصرف مواد در طول زندگي،
مشكل بودن ترك يا كنترل مصرف آن و برگشت سريع وابستگي بعد از مدتي حفظ پرهيز از
مصرف). فقدان علايم محروميت قطع مصرف و تحمل، دليل نبودن وابستگي نيست و وابستگي
رواني ميتواند بدون اين دو نيز وجود داشته باشد.
وابستگي به كانابيس ها يكي از شايع ترين وابستگي ها به مواد در جهان محسوب ميشود.
خطر وابستگي به كانابيس ها در مردان بيشتر از زنان است. خطر وابستگي با افزايش
تعداد موارد مصرف بيشتر ميشود.
عوارض جانبي
كشيدن حشيش همانند كشيدن سيگار ميتواند خطراتي را براي انسان ايجاد كند (به خصوص
در سيستم تنفس)؛ اما خطر مصرف حشيش از سيگار بيشتر است. افرادي كه حشيش مصرف ميكنند؛
با تعداد كمتري سيگار حشيش و در سن كمتري (و مدت زمان كمتري) نسبت به افراد سيگاري
دچار عوارض جانبي ميشوند. اغلب آزمايش هاي عصبي رواني حساس، آسيب هاي كوچك اما
مهميرا در توانايي توجه كردن، تمركز و عملكرد اجرايي مصرف كننده هاي سنگين حشيش
گزارش كرده اند.
چندين مطالعه انجام شده نشان دهنده تأثير حشيش بر عملكرد شناختي فرد است. مصرف
كننده با دوزهاي بالا، ممكن است احساس مسخ واقعيت پيدا كند. مطالعات بر روي
حيوانات نشان دهنده كاهش قدرت دفاعي و ايمني بدن در اثر مصرف حشيش است اما در
انسانها هنوز اين موضوع ثابت نشده است.
كشيدن حشيش در حاملگي ميتواند باعث كوتاه شدن مدت حاملگي و تولد نوزاد با وزن كم
شود. در مطالعه اي بر روي مادران مصرف كننده حشيش در طي حاملگي، افزايش خطر در
ابتلا به شكل نادري از سرطان كودكان گزارش شده است؛ اما بايد اين موضوع در تحقيقات
بيشتري نشان داده شود.
مصرف حشيش ميتواند مقدمه اي بر استفاده مواد خطرناك تر باشد.
شواهدي وجود دارد كه حشيش گاهي به صورت نادر باعث سايكوز در فرد مصرف كننده ميشود.
گيجي، بي قراري، اضطراب، توهم و هذيان ميتوانند به دنبال مسموميت با حشيش ظاهر
گردند.
ديگر عوارض مصرف طولاني مدت اين مواد عبارت اند از : حملات هراس (Panic)، فراموشي دوره اي، زوال شخصيت (Depersonalization)، اغتشاش شعور (Deliriun) (كه غالباً به دنبال مصرف مقدار زياد به صورت خوراكي ايجاد ميشود)،
اختلال در مهارت هاي حركتي (اين مشكل تا پس از رفع اثرات ذهني آن دوام ميآورد و
تا 12 ساعت بعد از مصرف آن ممكن است باعث تلوتلو خوردن فرد شود)، اختلال در
قاعدگي، اختلال در تعداد و فعاليت اسپرم ها و در موارد نادر به دنبال مصرف طولاني
مدت مقادير بالا، تشنج نيز ديده شده است.
الكل
الكل خالص، مايعي شفاف است و معمولا داراي 96 تا 97 درجه الكل خالص است. به اين
معني كه در 100 حجم آن، 97 حجم الكل و 3 حجم آب و ديگر ناخالصي ها وجود دارد. الكل
اتانول از دير زماني شناخته شده و در طبيعت تقريبا در همه جا يافت مي شود. در
بسياري از انواع تخميرها هميشه مقداري از اين الكل به وجود مي آيد و مقدار كمي از
آن نيز در آبهاي طبيعي و معدني يافت مي شود. براي تهيه الكل از شيوه هاي تخمير
مواد نشاسته اي و قندي ، يا از شيوه هاي سنتز و مصنوعي استفاده مي كنند.
از نظر طبقه بندي فارماكولوژي،
تضعيف كننده سيستم مركزي اعصاب است كه جزو آرام بخشها و سستي زاها طبقه بندي مي
شود. در پزشكي مصارف زيادي دارد ولي به علت سو استفاده در مصرف آن، مشكلاتي را در
جامعه بشري ايجاد مي كند.
الكل
از جمله اثرات الكل افزايش خواب و گشاد شدن عروق است و به عنوان منبع انرژي زا
استفاده مي شود. در دردهاي بسيار شديد مانند دردهاي سرطاني يا تخفيف اسپاسم هاي
شديد عضلاني موثر است. هم چنين به صورت بخار در ماسكهاي اكسيژن براي افرادي كه
دچار برخي ناراحتي هاي آسم، ريوي و اختلالات تنفسي هستند، استفاده مي شود. همراه
با مرفين در اعمال جراحي قلب باز و نيز در ضد عفوني و پانسمان جراحات مختلف پوست
به كار مي رود.
از نامهاي خياباني الكل مي توان Booze (مشروب خواري ، ميگساري)،
Sauce (سوس، ترشي) و Juice (عصاره، شربت) را ذكر كرد.
اثر اصلي و عمده كوتاه مدت الكل
بر سيستم اعصاب مركزي است و به عنوان خواب آور يا بي حس كننده عمل مي كند. علاوه
بر آن، اثراتي در هوشياري فرد و اعمال و وظايف دستگاه مغز و اعصاب دارد. به طور
كلي اثر الكل بستگي به ميزان نوشيدن، اندازه، وزن بدن وضعيت سلامت جسمي و روحي فرد
مصرف كننده، تجربيات فرد از جمله درجه تحمل و وابستگي، خلق و خوي و درجه خلوص
نوشيدني محتوي الكل دارد.
مصرف نوشابه هاي الكلي در ابتدا
موجب نوعي آرامش و رها شدن از قيودات و سرخوشي زياد مي گردد، ولي پس از مدتي اثرات
واقعي آن از جمله ناهماهنگي در حركات عضلات (آتاكسي)، اختلال در قضاوت، آسيب اعمال
حركتي و مهارتي، كندي واكنش و فعاليت دماغي و فكري تشديد حالت تهاجمي و پرخاشگري،
تلوتلو خوردن، درهم و بر هم حرف زدن، سوزش قلب، پرحرفي، دوتا ديدن اشيا و افراد،
گيج، گر گرفتگي ، كرختي و بي حسي اعضاي بدن و افزايش ادرار مي باشد.
مصرف الكل حتي مصرف كم آن به
خصوص اگر همراه با ديگر مواد اعتياد آور باشد به مهارت رانندگي صدمه و آسيب مي
رساند. پس از 8 تا 12 ساعت كه از مصرف زياد آن بگذرد، سردرد، تهوع، لرزش و استفراغ
ايجاد مي شود. مصرف خيلي زياد آن ممكن است موجب فلج شدن فعاليتهاي مغزي و دستگاه
تنفسي و در نتيجه مرگ مي گردد. به طور كلي اين اثرات چنانچه همراه با مصرف آرام
بخشها و ديگر داروهاي تضعيف كننده باشد، تشديد مي گردد. مصرف زياد آن همراه با
داروهاي ضد افسردگي از جمله بار بيتوريك ها اغلب ممكن است، موجب مرگ فرد گردد.
مصرف منظم و مستمر حداقل 4 بار نوشابه هاي الكلي در روز ممكن است در بلند مدت و به
تدريج موجب آسيب كبد، مغز، قلب، و ديگر اعضاي بدن گردد. مصرف مداوم نوشابه هاي
الكلي موجب سايروز كبدي، پانكريت و اختلالات كيسه صفرا، ناراحتي هاي گوارشي، زخم
معده و اثني عشر، گاستريت و برخي از سرطانها در دستگاه جهاز هاضمه مي گردد. نقشهاي
دستگاه عصبي از جمله نارسايي هاي اعمال هوشي، حركتي و بي ثباتي هيجاني، كاهش ادراك
حسي و سرانجام از دست دادن حافظه و فراموشي، تيرگي بينايي در بيشتر افراد معتاد به
الكل ديده مي شود. شايع ترين اختلال سيستم عصبي در الكليسم مزمن، آسيب قرنيه و
اعصاب چشم است. آسيب به مغز و ضايعات نسوج مغز، ناراحتي هاي قلبي از جمله آريتمي و
تاكيكاردي از عوارض سوء مصرف است. الكل، رگهاي كرونري قلب را كاهش مي دهد. اين
ماده در مردان موجب ضعف قواي جنسي مي گردد و قدرت باروري آنان را كاهش مي دهد.
مصرف مزمن و زياد مشروبات الكلي موجب اضطراب، عصبانيت و تند خويي، تحريك پذيري
دليريوم، ترمنس و دپرسيون سيستم اعصاب مركزي مي گرد. از هم پاشيدگي زندگي
خانوادگي، شغل و اجتماعي به طور كلي اعمال ضد اجتماعي و زوال ابعاد شخصيتي در
نتيجه ادامه مصرف مشروبات الكلي پديدار مي گردد.
الكل اتانول يكي از داروهاي اعتياد آور محسوب مي شود كه به عنوان ماده آرام بخش
براي خواص نشاط آور آن مصرف مي شود. افزايش مقدار مصرفي آن به منظور ايجاد اثر
مطلوب، ممكن است موجب ايجاد تحمل و وابستگي فيزيكي گردد. مصرف كنندگان مزمن يا
افراد معتاد به آن ممكن است به مقدار ثابت مشروب بنوشند بدون اينكه مست شوند، در
اين صورت احتمال دارد كه يك نوع وابستگي جسمي و رواني در آنان به الكل به وجود آيد
كه قطع مصرف آن، نشانه هاي ترك را به صورت تحريك پذيري زياد، تشنج، دليريوم ترمنس،
حالات بي قراري يا عصبانيت، بي خوابي، بد اشتهايي، عرق كردن و استفراغ ظاهر مي
سازد.
الكل به عنوان داروي اعتياد
آور، قدرت ايجاد وابستگي جسمي و رواني را دارد.
الكل و بارداري:
استفاده
از مشروبات الكلي در دوران بارداري موجب ايجاد ناراحتي هاي جدي و غير طبيعي شدن
نوزاد مي گردد. زنان بارداري كه در دوران بارداري به حد زياد مشروب مي نوشند، ممكن
است كودكان غير طبيعي با نقيصه هاي ذهني يا جسمي به دنيا آورند. در يك آزمايشگاه – كه در
اثرات الكل بر روي جنين مادران الكلي آزمايش انجام شد- مشخص گرديد كه: نوشيدن زياد
و سپس قطع مصرف الكل در دوران بارداري، اثراتي را بر جنين مي گذارد. در 322 نوزادي
كه غير طبيعي بودند، 32 درصد آنان متعلق به مادران مشروب خوار در حد افراط بودند و
14 درصد آنان متعلق به مادران مشروب خوار در حد متعادل و 9 درصد آنان متعلق به
مادراني كه ترك كرده و در حال محروميت به سر مي برند. 20 نفر از 162 نوزادي كه پس
از تولد دچار سندرم قطع الكل بودند، متعلق به مادراني بودند كه در دوران بارداري شان
روزانه 300 ميلي ليتر يا بيشتر مشروبات الكلي مي نوشيده اند.
متادون
ترجمه و تدوين
دكتر نازي اكبري عضو هيئت علمي كنگره 60
متادون چيست ؟
متادون اولينبار در زمان جنگ جهاني دوم در كشور آلمان ساخته شد. زماني كه عرضة
ترياك در اروپا به دليل آغاز جنگ جهاني دوم متوقف شد مصرف كنندگان ترياك دراروپا و
خصوصاً در آلمان كه تعدادشان كم نبود با مشكل جدي مواجه شدند. در ميان مصرف
كنندگان آلماني ، مقامات عاليرتبه نظامي نيز از جمله هرمانگورينگ (جانشين هيتلر)
به چشم ميخوردند. شيمي دانان و شركتهاي داروسازي آلمان به سفارش مسئولين كشور
مادهمخدر مصنوعي جديديي توليد كردندكه به خشخاش متكي نبود. شيميدانان موفق به
توليد دارويي شدند كه نه تنها مؤثر بود بلكه ماندگاري آن نيز در بدن بيشتر از ساير
مواد مخدر بود.
مدت زمان تأثير هروئين در بدن حدود 2 ساعت است در نتيجه مصرف كنندگان نياز دارند
كه چندينبار در روز از اين ماده استفاده كنند درحاليكه اين دارو ميانگين بين 24
تا 74 ساعت ، با درنظر گرفتن ميزان مصرف و سوخت و ساز بدن افراد ، تداوم دارد .
نام اين دارو يا ماده مخدر مصنوعي متادون بود. با گذشت زمان متادون داروي منتخب
پزشكاني شد كه سعي در درمان بيماري اعتياد و وابستگي به موادمخدر داشتند و دارند .
متادون به چه شكل استفاده ميشود ؟
متادون مادهمخدر مصنوعي است كه به صورت قرص ، شربت و آمپول مورد استفاده قرار ميگيرد
و نوع قرص و شربت آن با دوزهاي مشخص به طور خوراكي مصرف ميشود. اين ماده ميتواند
معمولاً خماري و اشتياق معتادان به هروئين را تا 24 ساعت كنترل كند. بيماران
معمولاً از نظر فيزيكي به همان اندازه به متادون وابسته هستند كه به هروئين و يا
هر مادهمخدر ديگري وابسته بودند .
معتادان پس از هر بار استفاده از هروئين و كذشت ساعات اوج نشئگي ، مدت زمان كوتاهي
حالات طبيعي داشته و پس از آن با خماري روبرو ميشوند . اين خماري و حس نياز ميتواند
عوارضي شبيه به آنفلوآنزا با درد ، اضطراب و افسردگي.......... داشته باشد .
اين دوره يا سيكل تكراري ، هر 4 تا 8 ساعت با استفاده از هروئين تكرار ميشود. برخي
از متخصصين بر اين باورند كه اين دوره يا سيكل با استفاده از متادون قابل كنترل
است. از نظر علمي احتمال چنين امري وجود دارد چرا كه متادون با سرعت كمتري به
سيستم بدن وارد و رها ميشود و مدت طولانيتري از هروئين و يا هر موادمخدر ديگري
در بدن باقي ميماند. موادمخدر با گيرايي كوتاه مدت مانند هروئين ، هيدروكرون و
مرفين باعث ايجاد و تداوم نوعي فرايند غيرطبيعي در مغز شده كه باعث اختلال در
احساس سلامتي و روند عملكرد طبيعي بدن ميشوند .
استفاده از متادون در شرايط قطع مصرف مواد مخدر باعث قطع بسياري از اين روندهاي
تخريبي شده و بسياري از عملكردهاي بيولوژي سيستم عصبي را به حالت طبيعي در ميآورد
.
اما آنچه كه بايد درنظر گرفته شود اين است كه متادون به عنوان جايگزيني براي ديگر
موادمخدر استفاده شده و به خودي خود نوعي اعتياد است نه درمان !!
تأثيرات متادون
از معمولترين عوارض استفاده از متادون ميتوان از خوابآلودگي ، منگي ، ضعف ،
ناخوشي ، خشكي دهان ، اختلال دريچه پروستات و تأخير در روند ادرار طبيعي ، يبوست و
يا نوسان تنفسي نام برد .
حساسيت پوستي ، كهير ، خارش ، سردرد ، سرگيجه ، فقدان تمركز ، احساس مستي ، گيجي ،
افسردگي ، ضعف بينايي ، رنگ پريدگي ، عرق كردن ، طپش قلب ، حالت تهوع و استفراغ از
عوارض احتمالي استفاده از متادون ميباشند.
از غيرمعمولترين عوارض استفاده از متادون ميتوان از حساسيت آنافيلاكسي (نوعي
مسموميت خوني) ، اُفت فشار خون كه باعث ضعف و از حالرفتگي ميشود ، سردرگمي ،
توهم ، عدم تعادل در راه رفتن ، رعشه ، پرش عضلات و ضعف عضلاني نام برد. استفاده
از متادون خطر انسداد و از كار افتادگي كليهها را نيز همراه دارد .
علائم استفاده مفرط (overdose) يا استفاده بيش از حد
متادون شامل موارد ذيل مي باشد:
خوابآلودگي ، گيجي ، رعشه ، تشنج ، منگي كه منجر به كما ميشود ، سرماي بدن ، افت
فشار خون و كندي نسبي ضربان قلب ميباشد .
سمزدايي با متادون چيست ؟
سمزدايي با متادون معمولاً تحت نظر متخصصين صورت ميگيرد. در طول اين دوره درمان
هر زماني كه شخص معتاد علائم خماري را تجربه كند به وي متادون داده ميشود. اين
علائم عبارتند از عطسه ، خميازه ، آبريزش چشمها ، آبريزش بيني ، عرق شديد ، تب ،
گشادي مردمك چشمها ، دلپيچه ، حالت تهوع ، بدن درد ، رعشه و تندخويي .
پس از چندين هفته تنظيم ميزان و مقدار استفاده و با وضعيت ثابت حال درمانجو،
ميزان متادون به تدريج كاهش مييابد. ميزان كاهش متادون بستگي مستقيم به عكسالعملهاي
جسمي شخص دارد. هدف استفاده از متادون نگهداري عوارض خماري در حد قابل تحمل ، براي
درمانجوست .
آيا متادون اعتيادآور است ؟
پاسخ به اين سؤال مثبت است. در طي تحقيقاتي كه در جهت كشف ميزان اعتياد به متادون
در كشور انگلستان انجام شد اين موضوع به اثبات رسيد. به عنوان مثال در يكي از اين
آزمايشها به درمان جوياني كه چشمانشان بسته بود متادون و هروئين داده شد. هيچيك
از آن ها قادر به تشخيص بين تأثير اين دو مادهمخدر نبودند. اين تحقيق نشان داد كه
مشكل اضافي كه مصرفكنندگان متادون براي رهايي از هروئين تجربه ميكنند ترك خود
متادون است ! ترك اوليه هروئين شايد در مدت يك هفته تا 10 روز ميسر باشد ولي ترك
متادون ميتواند ماهها يا سالها طول بكشد .
عجيب آنكه متادون كه به عنوان مادهاي براي ترك موادمخدر بايد استفاده شود مرتباً
در بازار سياه و به طور غيرقانوني خريد و فروش شده و باعث ايجاد شمار گوناگوني از
مرگ در اثراستفاده بيش ار حد يا (overdose) شده است .
اعتياد به متادون بسيار خطرناك بوده و ترك آن هم بسيار مشكل. در تحقيقات NHSDA در آمريكا بسياري از افراد رها شده از مصرف هروئين معتقد بودند كه
”وحشت“ ترك هروئين به مراتب كمتر از ”عذاب“ ترك متادون است .
بسياري افراد از اعتياد به هروئين به اعتياد به متادون منتقل ميشوند و تنها وحشت
عذاب ترك متادون باعث ميشود كه طول درمان سالها ادامه يابد.
آيا متادون راه چاره است ؟
تحقيقات در گلاسگو بريتانيا
دكتر راسلنيوكومب مطالعه و تحليل خاصي را در مورد ميزان مرگ و مير در اثر استفاده
از متادون در شهر ليورپول انگلستان به انجام رساند . بر مبناي اين تحقيق وي به اين
نتيجه رسيد كه طرح استفاده از متادون براي كاهش صدمات به معتادين ممكن است باعث
افزايش تعداد قربانيان شود تا پيشگيري و درمان اعتياد .
وي يادآور ميشود كه متادون
ماده بيخطري نيست. تأثير متادون بر افراد مختلف متفاوت است. ميزان مصرفي متادون
يك شخص ميتواند براي شخص ديگر مسموميت ايجاد كند. اين به اين معناست كه شخص با
استقامت بدني بالا ميتواند از متادون استفاده و به زندگي عادي خود ادامه دهد و
همان مقدار متادون ميتواند براي شخص ديگري با استقامت پائينتر مرگآور باشد .
اين تحقيق باعث بروز بحث ، گفتگو ، انتقاد و تبادلنظر در ميان متخصصين در اين
زمينه شد. با اينكه عدهاي با نظرات و يافتههاي دكتر نيوكومب موافق بودند ، عدهاي
نيز اعتبار تحقيقات وي را زير سؤال بردند چرا كه معتقد بودند از تعداد مرگ و مير
ذكر شده در تحقيقات كلاسگو تعداد كثيري از تركيب داروهاي مختلف استفاده ميكردند و
نميتوان به صحت اين تحقيق تكيه كرد .
چكيدهاي از تحقيق و يافتههاي
دكتر نيوكومب :
در دهه 1970 در انگلستان (35 سال پيش) سمزدايي در انگلستان معمول بوده ولي از دهه
80 با شيوع بيماري ايدز استفاده از سوزن مشترك يكي از راههاي انتقال اين بيماري
شناخته شده و درمان از طريق متادون به طور قانوني آغاز شد .
هدف درمان از طريق متادون
ـ بهبود بخشيدن به وضع سلامتي معتادين با استفاده از مواد كم خطر و خالص و اندازهگيري
شده و تحت نظر متخصصين .
ـ پائين آوردن ميزان دزدي و جنايت با در اختيار گذاردن متادون به صورت مجاني. به
اين شكل كه آنان براي پرداخت هزينه مواد به دزدي و جنايت دست نزنند .
ـ بهبود بخشيدن به وضعيت اجتماعي معتادين ، روابط خانوادگي ، مالي ، كاري ، خانه و
قوانين مسكن (مثلاً افرادي كه در يكي از مراكز مخصوص با استفاده از متادون اقدام
به ترك ميكنند در ليست اولويت واگزاري خانههاي دولتي قرار ميگيرند. به اين شكل
از وضعيت كارتنخوابي نجات پيدا ميكنند. وقتي آدرس و مسكن داشته باشند ميتوانند
پول بيكاري بگيرند ـ جهت كاريابي به آنان كمك ميكنند و با داشتن آدرس مشخص پليس
به راحتي ميتواند آنان را زير نظر داشته باشد.
ـ در واقع استفاده از متادون و حتي مرگ و مير ناشي از آن حداقل بهايي است براي
مهار كردن شيوع بيماري HIV يا ايدز .
در سال 1988 ، 971مورد مرگ در اثر مسموميت با موادمخدر كنترلي اعلام شد. تا سال
1992 اين تعداد به 1001 رسيد و سه مورد مواد مشخص تجويزي يعني متادون ، مرفين و
هروئين شناخته شد .
در طول 10 سال يعني سال 82 تا 92
ـ مرگ در اثر متادون از 16 مورد در سال به 131 مورد رسيد
ـ مرگ در اثر مرفين از 27 مورد در سال به 95 مورد رسيد
ـ مرگ در اثر هروئين از 11 مورد در سال به 51 مورد رسيد
منتقدين معتقدند با اينكه در گلاسگو تعدادي از افراد در اثر اُوردوز با متادون جان
خود را از دست ميدهند ، در اثر نبود متادون اين احتمال وجود دارد كه تعداد بيشتري
در اثر تركيب مواد متعدد خياباني جان خود را از دست دهند .
دكتر نيوكومب در برآورد تحقيقي خود به اين نتيجه ميرسد كه :
ـ اگر به طور كلي ميزان مرگ و مير در اثر استفاده از هروئين را با متادون مقايسه
كنيم ـ ميزان تلفات در اثر استفاده متادون در سال 1990 شش برابر ، در سال 1991 سه
برابر و در سال 1992 چهار برابر بيشتر از استفاده از هروئين بود. همچنين اگر ميزان
مرگ و مير اتفاقي در رابطه با هروئين را با متادون مقايسه كنيم ميزان تلفات در اثر
استفاده از متادون در سال 1990 چهار برابر ، سال 1991 سه برابر و در سال 1992 چهار
برابر بوده است .
لازم به توضيح است با وجود اينكه ارقام ذكر شده در بالا نياز به تفسير و توضيحات و
حتي بررسي بيشتري دارد ، اما به طور شفاف نشانگر اين واقعيت است كه ميزان تلفات و
مرگ و مير در بين مصرفكنندگان متادون به مراتب بيشتر از مصرفكنندگان هروئين است
.
دكتر نيوكومب در نتيجهگيري پاياني اين تحقيق متذكر ميشود كه يكي از سؤالات مطرح
در اين تحقيق اين است كه چرا دستاندركاران امر ، توجه لازم را به عواقب استفاده
از متادون معطوف نميدارند ؟
وي معتقد است كه دولت ميبايست بيش از آنكه به مهار كردن موادمخدر به طور كل تمركز
كند در سياستهاي خود ، به چگونگي كمك به معتادان و شناسايي چگونگي كاهش آسيب و
ايجاد خطر براي سلامتي آنان بپردازد. يكي از نمايشهاي كليدي در جهت تشخيص اين
آسيبها پرداختن و تحت نظر گرفتن روند استفاده از مواد جايگزين و عوارض آن و تعداد
مرگ و مير در اثر استفاده از مواد است .
از ديد دكتر نيوكومب براي
مقابله با مرگهاي ناشي از مصرف متادون ، شايد ميبايست از رژيم و درمان با
استفاده از موادمخدر ديگري به جاي متادون استفاده كرد. به طور مثال مورفين يا
ديامورفين. اين نظريه مورد بررسي مديركل مراقبتهاي باليني در كينگر كالج لندن
قرار گرفت. وي در يكي از بيانيههاي مطبوعاتي خود گفت :
« معتادين ميزان صحيح متادون تجويز شده را استفاده نميكنند و شايد ميبايست به
آنان مواد ديگري مانند هروئين تزريقي تجويز شود. ما ميبايست به دنبال راهي براي
توقف روند استفاده و مصرف بيش از حد متادون و همزمان درمان ايمن معتادين باشيم. »
در پايان دكتر نيوكومب يادآوري
ميكند كه استفاده از متادون به يادآورندة اين مَثَل در بين پزشكان است كه ميگويند
: عمل جراحي با موفقيت انجام شد ولي مريض درگذشت ! اگر افرادي كه از هروئين به
متادون روي ميآورند در معرض خطر و ريسك بيشتري قرار ميگيرند ، با چه معياري ميتوان
تصميم گرفت كه چه تعداد مرگ و مير قابل قبول است ؟
نظر به اينكه ديدگاه دكتر
نيوكمب و مديركل مراقبتهاي باليني در كينگركالج لندن كه ميگويد شايد بايستي به
جاي متادون براي درمان اعتياد به معتادان مواد مخدر ديگري مثل هرويين تجويز كرد و
اين برنامه به صورت پروژه تحقيقاتي در حال اجرا مي باشد ، خوب است نظرمهندس خودمان
آقاي دژاكام كه در سخنراني خودش در كنگره سراسري اعتياد در دانشگاه سيستان و
بلوچستان در 8 سال پيش ارائه كرد را بنويسم.
مهندس دژاكام در پايان مقاله
خود كه تحت عنوان صورت مسئله اعتياد مطرح گرديد چنين ميگويد :
خارج از بحثهاي قانوني و حقوقي ، من به تجربه دانستم هيچ دارويي مناسبتر، قويتر
، كم خطرتر ، ارزانتر و مفيدتر از خود ترياك براي ترك اعتياد يك معتاد وجود
ندارد.
همچنين با صحبتي كه با ايشان
داشتم با نظر آقاي دكتر نيو كمب كاملاً موافق هستند ولي مي گويند ، هرويين به دليل
طول عمر و ماندگاري كوتاهش مناسب نيست اما ترياك با 25 نوع آلكالوييد قوي و
نيرومندش جايگزين بسيار مناسبي ميباشد.
به هرحال استفاده از ترياك براي
درمان اعتياد كه شامل پروتكل درمان به صورت كاهش تدريجي و پلهاي در طول 11 ماه ميباشد
به صورت جامع براي اولينبار در تاريخ 1997 توسط كنگره 60 در ايران مورد آزمايش
قرار گرفت كه نتايج بسيار مطلوبي را تاكنون به ارمغان آورده است كه غيرقابل تصور
ميباشد و بر همين مبنا كنگره 60 معتقد است كه اعتياد كاملاً قابل درمان ميباشد و
من خودم در سفري كه در چندين مرحله به ايران داشتم از نزديك با اين موضوع برخورد
نمودم و با افراد متعددي از كنگره 60 كه با اين روش درمان شده بودند مصاحبه داشتهام
و هماكنون نيز در حال تحقيق در كنگره 60 ميباشم .
لازم به توضيح است مشروح پروتكل درمان اعتياد با موادمخدر در كتاب عبور از منطقه
60 درجه زير صفر به زبان فارسي در سال 1997 توسط مهندس حسين دژاكام كه خودشان هفدهسال
مصرفكننده موادمخدر بودهاند ، نوشته شده است و تاكنون 6 مرحله تجديد چاپ شده است
.
ديفنوكسيلات
: مخدری مخرب و مهلک...
بشر از ابتداي آشنائي با ترياك از خواص درماني آن استفاده كرده است .ويژگي هائي
مانند ضد درد ، تسكين سرفه ،رفع مشكلات تنفسي ، درمان اسهال ، بيهوشي و ....
همواره باعث سوء مصرف از اين گياه قدرتمند و جادوئي شده است .
اما عمده مشگلات از جائي آغاز شد كه بعلت هزينه بالای استخراج آلكالوئيد هاي ترياك
در آزمايشگاه ها ساخت دارو هاي شبه مخدرسنتتیک يا نيمه سنتتيك بر پايه سنتز
شيميائي ترياك و يا همانند سازي مولكولي با دست بردن تغييراتي درساختار آنها شروع
شد و انواع و اقسام داروها به بازار سرازير گشت كه بسياري از اين دارو ها بعلت
عوارض شديد جانبي و پس از مشاهده آثار مخرب آن از چرخه توليد رسمي خارج گرديد اما
بعدها با فاش شدن فرمول ساخت آنها وارد بازار مصرف مواد مخدر شدند كه هروئين نمونه
شاخص اين گروه است ، اين روند اكنون نيز ادامه دارد . و داروهائي مانند
تمجيزك و ترامادول از اين دسته هستند . يكي از اين دارو ها كه دركنار مصرف پزشكي
نه چندان قابل توجه ( با توجه به نمونه های مشابه داروئي بدون عوارض )
باعث سوء مصرف گسترده گرديده است داروئي است سنتتیک به نام ديفنوكسيلات يا
لوموتیل. ديفنوكسيلات
مطابق با آمار رسمي منتشر شده در سال 1385چهارمین دارو از لحاظ فروش عددي در
ميان داروهاي مصرف شده ايران است كه همين موضوع بيانگر سوء مصرف فراوان ازاين دارو
است .
عمده مصرف كنندگان ديفنوكسيلات را افرادي تشكيل مي دهندكه قصد ترك يا درمان مواد
مخدر را داشته و به توصيه ديگران و يا خود سرانه براي از بين بردن علائم ناشي از قطع
مواد به مصرف اين قرص روي آورده اند و متاسفانه با افزايش دارو در مواردي شخص با
لغ بر صدها قرص را يكجا مصرف مي كند . قابل توجه اينكه سازندگان ديفنوكسيلات براي
جلوگيري از سوء مصرف آن مقداري آتروپين به آن افزوده اند ولي اين نيز هرگز چاره
ساز نبوده و با توجه به تداخل شديد داروئي اين ماده با ضد افسردگي ها و خواب آورها
باعث عوارض شديد و مخربي مي گردد . .
عوارض سوء مصرف ديفنوكسيلات در افراد با مصرف طولاني مدت و مقدار زياد دارومتفاوت
است و بيشتر شامل علائمي نظير خشكي دهان ، گر گرفتگي ، تاري ديد ، يبوست هاي مزمن ،
خواب آلودگي ، بي اشتهائي ، خارش ، مشكلات تنفسي ، تشنج ، اشكال در دفع ادرار ،
تاول هاي شديد عفوني ، نا تواني جنسي ، تيك هاي عصبي و .... است
قطع به يكباره ديفنوكسيلات در مصرف هاي با دوز بالا امكان پذير نمي
باشد و در واقع هيچ داروئي جوابگوي رفع علائم آن نيست اما با روش درمان تدريجي و
كاهش پله اي دارو در كنگره60 ، افراد بسياري كه روزانه
بالغ بر 500 قرص را به همراه مواد مخدر یا دارو هاي ديگر مصرف مي كردند اكنون
سلامتي خود را باز يافته اند و به درمان رسيده اند هر چند كه راه بسيار سختي را
پيموده اند و عوارض وحشتناكي را تجربه كرده اند ، شرح حال اين افراد در بر گيرنده
نكات عبرت انگيز بسياري است .
توصيه ها ؛
1-
ديفنوكسيلات داروئي است براي رفع علائم اسهال و به هيچ وجه علت زمينه اي اسهال را
درمان نمي كند .
2- هرگز دارو را خود سرانه مصرف نكنيد و مصرف آنرا بيش از يك هفته ادامه ندهيد .
3- اگر دچار اسهال خوني هستيد از ديفنوكسيلات استفاده نكنيد .
4-ديفنوكسيلات را هرگز با داروهاي ضد درد مخدري ، خواب آورها ، ضد افسردگي ، شل
كننده عضلات و داروهاي كاهش فشار خون استفاده نكنيد .
5- در صورت ابتلا به بيماري های: اختلال كليه و كبد ، مشكلات ريوي ، كوليت و مصرف
الكل پزشك خود را مطلع كنيد .
6- مصرف اين دارو براي كودكان ، زنان باردار و شيرده مجاز نيست .
7- اين دارو هرگز جايگزين مناسبي براي مواد مخدر و رفع علائم ناشي از محروميت قطع
مواد نمي باشد .
كراك
جمعيت احياء انساني كنگره 60 ، به عنوان يك تشكل مردمي و سازمان غيردولتي در حوزه
اعتياد و مواد مخدر شامل آموزش ، پيشگيري ، مهار و درمان و فعاليت ميكند. پايه و
اساس فعاليت كنگره 60 در اين حوزه تحقيقات علمي و كاربردي براي شناخت انسان و مواد
مخدر و ارائه طريق و راه حل براي رهايي از آن ميباشد. زيرا اعتياد از تركيب انسان
و ماده مخدر به وجود ميآيد و براي شناخت اعتياد بسيار لازم و ضروري است كه
تأثيرات فيزيولوژيك مواد مخدر بر روي انسان و همينطور بر روي صور پنهان يا روان
مورد بررسي قرار گيرد.
در طول 6 سال فعاليت كنگره 60 ، آمارهاي علمي نشان ميدهد بيشترين درصد مصرف مواد
مخدر را مصرف كنندگان ترياك تشكيل ميدهند 43% . دسته دوم هرويين 18% و به ترتيب
خانواده حشيش 13% ، الكل 13% ، قرصهاي روانگردان 10 % و در ردههاي آخر اكستازي
و كوكايين قرار دارد.
اين آمار مربوط به 2 سال پيش ميباشد كه در يك تحقيق علمي برروي گروه 300 نفري از
مراجعه كنندگان به كنگره 60 با استفاده از روش اف . جي . اس بدست آمد.
در حال حاضر آمار مراجعه كنندگان به كنگره 60 نشان ميدهد الگوي مصرف مواد مخدر در
حال دگرگوني و چرخشي عجيب به سمت مواد مخدر جديد شامل كرك و شيشه است كه در اين
ميان كرك جايگاه اول را به خود اختصاص داده است.
كرك يك ماده مخدر است كه خواستگاه نوع اصل آن آمريكاي جنوبي و لاتين است و از
تغييراتي كه بر روي برگ گياه كوك كه كوكايين از آن استحصال مي شود بدست ميآيد. در
اين فرايند مادهاي به نام كرك بدست ميآيد كه قوي تر و سريع الاثر تر از كوكايين
است و در دسته مواد مخدر انرژي زا قرار ميگيرد.
اما مادهاي كه امروزه در كشور ما تحت عنوان كرك عرضه ميشود ماده جديدي است كه
هيچ شباهتي به كرك بدست آمده از كوكايين ندارد . شكل ظاهري اين ماده كلوخي شكل ،
كرم رنگ و داراي پرزهايي شبيه پشمك مي باشد . جرم حجمي آن پايين و سبك وزن است .
طريقه مصرف آن همانند ترياك به صورت تدخين و با سنجاق و سوزن كه جايگزين سيخ و
سنجاق شده است ميباشد.. يكي از دلايل مهم شيوع مصرف اين ماده مخدر، مصرف راحت آن
، بي بو بودن و سريع الاثر بودن است و مهمتر از همه اينكه گفته مي شود مصرف اين
ماده اعتياد ندارد. تحقيقات كنگره 60 نشان ميدهد اين ماده از تركيب هرويين ، قرص
هاي روان گردان و مواد شيميايي و اسيدي ناشناخته ساخته شده است طوري كه به آن شيره
هرويين هم گفته ميشود و خواص آن شبيه خواص مواد مخدر از خانواده ترياك و هرويين
است در حاليكه به مراتب قوي تر و خطرناكتر از مواد فوق است و اعتياد بسيار سنگيني
كه از اعتياد به ترياك و حتي هرويين سنگين تر و وحشتناك تر است به دنبال دارد .
كساني كه مصرف ترياك به صورت كشيدني دارند با توجه به دردسرهاي مصرف ترياك به صورت
كشيدني نظير بوي قوي و شناخته شده آن و همينطور زمان قابل توجه براي مصرف و نياز
داشتن به مكان امن ، تحت تأثير اطلاعات غلط و تبليغات اين مواد جديد قرار گرفته و
به مصرف آن گرايش پيدا ميكنند زيرا كرك را ميتوان به راحتي و با دوسنجاق ، يكي
براي حرارت دادن و ديگري به جاي سيخ و همينطور شعله فندك به جاي شعله اجاق گاز و
يا گاز پيك نيك استفاده كرد و در هرجايي نظير اتوموبيل ، دستشويي ، حمام ، پارك و
حتي خيابان و اماكن عمومي مصرف كرد زيرا بو ندارد و مصرف كننده آن با گرفتن چند
دود يا پك به اوج نشئگي ميرسد و از اين بابت به آن 1 ، 2 ، 3 هم ميگويند .
در حال حاضرتعداد زيادي از مراجعه كنندگان به كنگره 60 جهت درمان اعتياد را مصرف
كنندگان كرك تسشكيل مي دهند و كنگره 60 هشدار خود را از شيوع اين ماده مخدر خطرناك
كه تخريب آن به هيچ وجه قابل مقايسه با ترياك نيست ، اعلام كرده است.
مصرف كنندگان كرك در ابتدا با مقادير بسيار كم شروع ميكنند و پس از مدتي تلورانس
يا نقطه تحمل آنها بالا رفته و دوز مصرفيشان به شدت بالا مي رود.تخريبي كه ترياك
در طول دهها سال براي مصرف كننده به وجود مي آورد را كرك در طول چند ماه بوجود ميآورد
و حتي بيشتر.
عوارض مصرف كرك علاوه بر نشئگي شامل سرخوشي ، احساس آرامش و ريلكس بودن ، چرت زدن
شديد و عرق كردن است . عوارض خماري آن نيز علاوه بر عوارض خماري ترياك و هرويين ،
عصباني بودن و پرخاشگري شديد ، تهوع و استفراق است و شخص مصرف كننده در اين حالت
قابل كنترل نيست و رفتارهاي بسيار پرخطري از او سر مي زند كه قابل پيشبيني نيست.
از نزديكترين افراد خانواده گرفته تا فروشنده مواد مخدر و يا مأموران پليس و يا
به هركس ديگري حمله ور مي شود.
در حال
حاضر مصرف كنندگان كرك كه به كنگره 60 مراجعه ميكنند با استفاده ار روش درماني
كنگره 60 ميتوانند اعتياد خود را به اين ماده مخدر خطرناك كاملاً درمان كنند و
موفقيت كنگره 60 در اين خصوص به عينه قابل مشاهده است.
مواد
مخدر توهم زا (hallucinogens )
توهم
زاها مجموعه نا هماهنگ و گسترده اي از مواد مخدر را تشكيل مي دهند و
بصورت كلي به دو دسته طبيعي و غيرطبيعي تقسيم مي شوند :
از جمله مواد طبيعي مي توان به گراس ، حشيش ، ماري جوانا ، چرس و برخي قارچها ي
خاص و ... اشاره كرد .
مواد مصنوعي اين دسته شامل MDMA,PCP,DMT,LSD ،
يا همان اكستازي ، كتامين ، مسكالين ، .... مي باشند .
مواد توهم زا ناراحتي هاي فكري و ادرا كي ايجاد مي كنند . تحمل نسبت به اين دارو
ها خيلي سريع و پس از 3 تا 4 روز از مصرف مداوم پديد مي آيد . مصرف اين مواد بسته
به دوز مصرف و محيط پيرامون فرد مي تواند سر خوشي ،انرژي كاذب و حالتي شبيه گذر از
عالم طبيعي و ورود به عالم متا فيزيك ، توهم هاي شنوائي يا بينائي ،هذيان ، اختلال
در قضاوت ، حافظه و هوشياري ايجاد مي كند و آشفتگي هاي رواني بسيار شديد در مقايسه
با ناراحتي هاي جسمي در هنگام قطع مصرف بوجود مي آيد.
بيش از 100 نوع ماده مخدر توهم زاي مصنوعي با ساختارهاي متفاوت شناخته شده است كه
در مقايسه با مواد توهم زاي طبيعي به مرا تب خطرناك تر وعوارض شديد تري دارند .
توهم زاها در سراسر تاريخ به عنوان قسمتي از مراسم مذهبي و فرقه اي مورد مصرف قرار
گرفته اند وعمده ترين مشكل در هنگام مصرف اين مواد عدم تشخيص واقعيت با خيال است
كه باعث فوت و مرگ مي شود .
توهم زاها
بطور معمول
سريع ترين تاثير را برروي سيستم عصبي گذاشته ، باعث افزايش ضربان قلب و دماي بدن
،لرزش ، تعريق ، خشكي دهان ، سر گيجه شده و بتدريج اختلالت ادراكي و توهم شامل مسخ
واقعيت و خطاهاي حسي مي شود كه همراه با توهم هاي بينائي و شنوا ئي است . رنگها پر
احساس تر و موسيقي پر معني تر شده و با اختلال حس ها به مرحله اي رسيده كه صداها
ديده و رنگها شنيده مي شوند. حس گذشت زمان آهسته مي شود و حتي زمان كاملاً
متوقف
مي گردد . و اين تجربيات به قدري واقعي مي نمايد كه فرد را فوق العاده تحت تاثير
قرار داده و مجبور مي سازد براي رسيدن به تجربيات جديد مدام مصرف خود را افزايش
دهد . توهم زاها گاهي باعث ايجاد ارتباط با ديگران و گاهي باعث احساس تنهائي
و جدائي از جمع مي شود . حافظه كوتاه مدت آسيب ديده ، اما خاطرات گذشته هاي دور
ظاهر مي شوند و در مواردي بسيار زنده و واقعي هستند .
اثر مواد توهم زا براي افراد بسيار متفاوت است ، موارد ظهور اين علائم و شدت آن
وابسته به پارامتر هائي چون :
مقدار مصرف و خلوص ماده مصرفي ، انتظارات فرد مصرف كننده ، حالات خلقي و شناختي
قبل از مصرف ، محيط فيزيكي مصرف و تجربيات گذشته ناشي از مصرف مواد توهم زا وابسته
است و به همين علت است افراديكه مقادير كم اين ماده را استفاده مي كنند بسياري از
موارد زير را تجربه نكرده اند و عوارض بيشتر جسمي و كمتر ادراكي واحساسي داشته اند
.
سفر بد (bad trip ) مهمترين اثر نا مطلوب مواد توهم زا مي
باشد اين عارضه زماني رخ ميدهد كه فرد مصرف كننده احساس مي كند،تجربه توهم زائي هرگز
پاياني نخواهد داشت و د ر اين مرحله قادر به تشخيص واقعيت از اثر دارو نمي باشد .
در اين حالت فرد دچار اضطراب و وحشت شديد مي شود . كنترل خود را از دست مي دهد و
احساس مي كند ارتباطش با محيط بيرون قطع شده است . اين مرحله خطرناك بوده و منجر
به آسيب رساندن بخود و ديگران مي شود و شخص بايد سريعاً تحت درمان
مناسب قرار بگيرد .
بطور كلي توهم زاها گيرنده هاي سروتونيني را سدمي كنند و در فضاي سينا پسي آنها را
بلوكه مي كنند . و يا از نگاهي ديگر فعاليت سروتونين
را تغيير مي دهند كه همين امر موجب سرخوشي در فرد مي
گردد و اين باور اشتباه را در مردم عادي تقويت كرده كه اين مواد اعتياد جسمي
ندارند . امروزه ثابت شده است جسم و روان در تقابل با يكديگر بوده و ريشه بسياري
از بيماري هاي رواني در جسم يا بالعكس مي باشد . اثرات مخرب مواد توهم زا و
شيميائي بمراتب گسترده تر و خطرناكتر از مواد طبيعي مي باشد و شيوع گسترده اين
مواد در سالهاي اخير زنگ هشداري است بر اي همگان .
بیکاری یکی از مشکلاتی است
کهامروزه
در بسیاری از کشورهای جهان دیده میشود، این مشکل در اثر کاهش نرخ رشداقتصادی و به دنبال
آن کاهش تقاضا برای کالاهای تولیدی، صنعتی و خدماتی در کشورهایصنعتی ایجاد شد و
زندگی میلیونها نفر را تحت تاثیر قرار داده است.
کارشناساناقتصادی دلیل رشد
بیکاری در سال ۲۰۰۸ میلادی را این طور توصیف میکنند: «افزایشقیمت نفت و فرآوردههای
نفتی در کنار مواد غذایی در نیمه اول سال ۲۰۰۸ میلادی موجبشد اغلب کشورهای صنعتی جهان وارد رکود شده و
سیر فزاینده بیکاری نیز در این کشورهاآغاز شد. در سال جاری بیکاری در آمریکا و کشورهای صنعتی اروپا
بالاترین سطح طی یکدهه اخیر است و همین مسئله بسیاری از تحلیلگران بازار کار و دستاندرکاران
اقتصادیرا
بر آن داشت تا برای مقابله با این مشکل عکسالعمل نشان دهند.
وضع قوانینممانعتکننده از
طرح تعدیل نیرو در کشور فرانسه، ارائه دستمزدهای بیکاری برای مدتطولانیتر و
برخورداری بیکاران از مزایای درمانی و بهداشتی در سطحی بیشتر و بالاتراز گذشته در آمریکا
از کارهایی است که برای مقابله با تاثیرات مخرب بیکاری در جهاناستفاده میشود.
مطالعات انجامشده در سازمانهای جهانی نشان میدهد در سال ۲۰۰۸میلادی متوسط نرخ
بیکاری در جهان ۳۰ درصد است.
البته در مطالعه نرخ
بیکاری بایدبه
یک نکته دیگر هم توجه کرد و آن نرخ رشد بیکاری در کشورهاست. به تعبیر دیگر نرخبیکاری نشاندهنده
درصد افراد بیکار در جامعه نسبت به کل جمعیت آماده به کار در آنکشورها است و آمار
ارائه شده توسط بانک جهانی و آمار موجود در این گزارش نیزنشاندهنده همین نرخ است.
اما نرخ رشد بیکاری نشاندهنده
تغییر شمار بیکاراننسبت به کل جمعیت است و این مشکلی است که در سال ۲۰۰۸ میلادی در
کشورهای صنعتی دیدهشده است. به عنوان مثال نرخ بیکاری در کشور آمریکا درسال ۲۰۰۸
میلادی برابر با ۶/۴درصد اعلام شد در حالی که نرخ رشد بیکاری در این سرزمین در سال
جاری بیشتر از ۷درصد
بوده است و این نکته برای دستاندرکاران اقتصادی این کشور نگرانکننده است.
همین وضعیت در کشورهای
صنعتی اتحادیه اروپا نیز وجود دارد. در سال ۲۰۰۸ میلادینرخ بیکاری در اتحادیه اروپا برابر با ۵/۸
درصد بود اما نرخ رشد بیکاری در کشورهایاین منطقه بیشتر از ۱۲ درصد اعلام شده است.
طبق گزارش اخیر بانک جهانی در میان ۱۲۵کشور جهان که آمارهای قطعی در مورد نرخ بیکاری خود را اعلام کردهاند
کشور قطرکمترین
نرخ بیکاری را داشته است.
در سال ۲۰۰۸ میلادی نرخ
بیکاری در کشور قطربرابر با ۷/۰ درصد بود که رکوردی بینظیر در دنیا محسوب میشود.
گفته میشود یکی ازدلایل مهم برای پایین بودن نرخ بیکاری در قطر اجرای پروژههای
صنعتی بسیار زیاد دراین کشور با بهرهگیری از سرمایههای خارجی و سرمایهگذاری درآمد
کلان نفتی سالجاری
در پروژههای عمرانی در این سرزمین است.
قطر یکی از کشورهای عضو
شورایهمکاری
خلیج فارس است که در سالهای اخیر پذیرای میلیاردها دلار از سرمایههایکشورهای آمریکایی و
اروپایی بود و در حال تکمیل زیرساختها برای ارتقای قدرت رقابتخود در جذب توریست
و شرکتهای تولیدی، صنعتی و خدماتی غربی با امارات متحده عربی بهخصوص شهر دوبی است.
مطالعات نشان میدهد نرخ
بیکاری در کشورهایی که قدرت جذبسرمایههای خارجی بالایی دارند در سطح پایینی است و دلیل آن بهکارگیری
نیروها برایاجرای
پروژههایی است که تامین مالی آن توسط کشورها و افراد خارجی انجام شده است وطبق گزارش موجود در
سال ۲۰۰۸ میلادی نرخ بیکاری در کشور ازبکستان برابر با ۸/۰درصد، در کشور گورنسی ۹/۰ درصد و در کشور
ایسلند برابر با یک درصد بود. نرخ بیکاریدر کشور لیختناشتاین در سال ۲۰۰۸ میلادی
۳/۱ درصد، در کشور ایل اف من ۵/۱ درصد، درکشور بلاروس ۶/۱ درصدو در کشورهای وانتایو و تایلند ۷/۱ درصد است.
همانظور کهپیش از این گفته شد
اغلب کشورهایی که نرخ بیکاری در آنها کم است کشورهایی هستند کهتوریستپذیری
بالایی دارند و همین مسئله باعث ایجاد فرصت شغلی برای مردم شده است یااینکه سطح سرمایهگذاری
خارجی در آنها زیاد است.
در مورد کشورهایی که در
سالجاری
بیشترین نرخ بیکاری را داشتند میتوان به کشورهای نایورو و لیبریا اشاره کردکه نرخ بیکاری در
آنها به ترتیب ۹۰ درصد و ۸۵ درصد است. در این سال نرخ بیکاری درکشور زیمبابوه
برابر با ۸۰ درصد اعلام شد و این کشور سومین کشور دارنده بیشترینبیکاری در جهان
شناخته شد. این در حالی است که در گزارش سال ۲۰۰۷ میلادی نرخ بیکاریدر کشور زیمبابوه
۹۰ درصد بوده است و این کشور در صدر کشورهایی قرار داشت که توانایجاد فرصت شغلی
برای مردم را نداشتند.
به هر حال با وجود اینکه
هماکنون اوضاعاقتصادی
این کشور آفریقایی بسیار وخیم است و دولت در اصلاح هیچیک از بخشها موفقیتچشمگیری به دست
نیاورده ولی به نظر میرسد بیکاری رسمی در این سرزمین کاهش پیداکرده است که میتواند
برای ساکنان این کشور امیدوارکننده باشد. در سال جاری میلادینرخ تورم در کشور
زیمبابوه به بیشتر از ۱۱ میلیون درصد رسید در حالیکه در سالگذشته نرخ تورم در این سرزمین در مرز دو
میلیون درصد بوده است. دولت زیمبابوه برایتامین نیاز پولی مردم اقدام به چاپ اسکناسهای
یک میلیارد دلار زیمبابوه کرد و درصورتیکه روند رشد تورم در این سرزمین کنترل نشود، سیر صعودی
صفرهای اسکناسها دراین کشور ادامه خواهد داشت.
مطالعات نشان میدهد
چهارمین کشور دنیا که در سالجاری بیشترین نرخ بیکاری را داشت، کشور ترکمنستان بود. نرخ بیکاری
در این کشور کهدارای
ذخایر نفت و گاز بسیار زیادی است و در حاشیه دریای خزر قرار دارد برابر با ۶۰درصد برآورد شده
است. پنجمین کشور این فهرست تیمور لسته است که نرخ بیکاری در آنمعادل ۵۰ درصد است.
نرخ بیکاری در کشورهای زامبیا و جیبوتی در سال ۲۰۰۸ میلادیبرابر با ۵۰ درصد برآورد شده است به این
معنا که نیمی از جمعیت آماده برای کار دراین سرزمین نمیتوانند شغلی داشته باشند.
طبق گزارشهای موجود نرخ
بیکاری درایران
در سال جاری میلادی برابر با ۱۱ درصد است. این کشور در میان ۱۲۵ کشور رتبه ۷۵جهان دارد و در ۵۰
کشور نرخ بیکاری بیشتر از ۱۱ درصد است. نرخ بیکاری در کشورهایتاجیکستان و
عربستان سعودی بیشتر از ایران و در کشورهای سوریه، ترکیه و برزیل کمتراز ایران است.
خبرگزاری اقتصادی ایران ( www.econews.ir )
صدای شکستن شیشه جوانی می آید...
شایان" امروز ۱۷سالگی
اش را تمامکرده
وبرعکس سالهای گذشته، والدینش به او اجازه دعوت میهمانان بیشتری را به جشنتولدش داده اند. جشن
تولد شایان از ساعت ۱۹آغاز و حدود ساعت ۲۰با ورودگروهی ازجوانان ۱۷و ۱۸ساله جدی تر می شود.
جوانان بصورت انفرادی و دو
یا سه نفره هر چنددقیقه یکبار وارد و پس از چند لحظه استراحت کوتاه به موجودات
غیرقابل کنترل تبدیلمی شوند، مدل موهای الکسی، کتلتی، تاج خروسی و هزار جور قیافه عجیب
و غریب دیگر کهبا
تکانهای شدید سرشان عجیب تر هم نشان داده می شوند. شلوار برمودا تنها وجه مشترکبرخی ازمهمانانی که
بارنگ موهایی نظیر سبز آبی و بنفش که شاید مادرانشان نیز تا بهحال به چشم خود
ندیده اند، بود.
صدای خشن الکس آنچنان آنها
را به وجد آورده بودکه مدام در حال تکان دادن سرشان بودند. پسرکی به سمت بچه ها رفته و
با صدای بلند میگوید:
نشئگی حسابی حال داره، روشنت می کنه،یه قرص بیاندازبالا روشن می شی، بلند شو،اگر تحرک نداشته
باشی، پس می زنه. پسر ۱۸ساله دیگری که پای ثابت پارتی های شبانهاست،ادامه می
دهد:ازاون آبی کمرنگ ها به من بده. ۱۰دقیقه نگذشته احساس شادی و محبتدست می دهد و همه
سرحال و نشئه در حال بالا و پایین پریدن هستند. پویا که حالا نیمهبرهنه شده تلوتلو
خوران برای تغییر هوای داخل اتاق به سمت پنجره می رود تا آن راباز کند و بعد از
بازکردن پنجره به بیرون نگاه می کند و حرکت های ماشین ها، رفت وآمد آدم ها، وهم و
خیالاتی که براثر خوردن قرص به او دست باعث می شود تا بدوناختیار به اندازه ای به بیرون خم شود که
ناگهان از پنجره طبقه دوم به داخل کوچهافتاده و بیهوش می شود. پس ازنیم ساعت پویاتوسط ماشین یکی از
میهمانان به بیمارستانبرده شده و تحت مداوا قرار می گیرد.پدر و مادرش که به درخواست او،
خانه را برایپویا
و دوستانش خالی کرده بودند، سراسیمه خود را به بیمارستان رسانده و در حال شیونو زاری هستند. پزشک
بیمارستان در جواب سوالهای مکرر پدر پویا می گوید، فقط دعاکنید. شاهین یکی از مهمان اکسپارتی درپاسخ
به این سئوال که آیا از عوارض مصرفقرصهای اکستازی خبر دارد یا نه؟ می گوید: من و دوستانم ازتمام
عوارض آن مطلعیموتاکنون
که برایمان اتفاقی رخ نداده است ( با زمزمه ای می گوید: هیجان را عشق است). به گفته اکثریت جوانان این میهمانی با
مصرف قرصهای روانگردان تخلیه روانی و انرژیمی شوند و این گفته برای جوانان امروزی که
در زندگی سرگرمی و شادی دیگر ندارد شایدتوجیهی است که فقط خودشان را قانع می کند.
اکثر جوانان این میهمانی مهمترین دلیلاستقبال جوانان از مصرف قرص های روانگردان را عدم اعتیادآور بودن
این قرصها ذکر میکنند،
هرچندکه متخصصان این را شایعه ای بیش بین جوانان برای جلب مشتری نمی دانند،چرا که قرصهای
روانگردان موجب اعتیاد روانی شده و عوارض آن از اعتیاد جسمی بیشتراست.
"اکستازی" به معنی سرمستی عارفان و حالت خلسه شاعرانه بوده که با اسامینظیر"شیشه"،"پروانه"،"فرشته"،"یخ"
و"اسید" برای استفاده در کلوپهای شبانه و درهمآمیزی رقص و موسیقی به کار می رود. قرصهای
اکستازی در رنگهای مختلف آبی پررنگ وکمرنگ، خاکستری و صورتی با نامهای میستوبیشی، سوپرمن، ورسارج،
اینترنت،تمبر، Love،Benz،Yada،Tripو گاه باآدمها و نامهای مذهبی چون
صلیب، ستاره و لورد در بازاریافت می شود. این قرص به صورت خوراکی، جویدنی، کپسول و تزریقی با
قیمتهای مختلف بینچهار تا ۴۰۰هزار ریال در بازار به فروش می رسد. بعد از ورود تریاک
و وافور به زندگیآدمها
سالهای طول کشید تا عصاره آن را چشم آبی ها گرفتند و شد مورفین و بعدازسالهایطولانی هزاران نفر
درنشئگی آن غرق شدند.
بعدازگذشت سالها سروکله
هروئین پیداشد،امااکنون
هرروز یک ماده شیمیایی جدید توی بازار خمارجات ایران و جهان سبز می شودیک روز اکس و هنوز
نشئگی اکس، اکس پارتی و ریو نپریده که فامیل نزدیکش یعنی شیشه میشود بت آنها که می
خواهند دایم توپ توپ و کله شان همیشه آنقدر داغ باشد کهسیمهایشان بسوزد. مخدری که دربین جوانان
ایرانی به خاطر قیافه اش که مثل بلورهایشکراست به "شیشه کریستال"
مشهورشده یک مخدر صنعتی از برو بچه های متامفتامین میباشد و به همین خاطر با اکستازی فامیلی خیلی
نزدیکی دارد.
درتایلند وسنگاپور آنرا
"شابو"، "اسپید"(قرص سرعت)،"آیس"
(یخ)،"فرشته" و "اسید" می نامند، "شیشه" را درتایلند با نام
یابامی نامند که در زبان تایلندی به معنای "داروی جنون" است و ازافزودن ترکیبات
متامفتامین به شکلات تهیه می شود. کریستالهای مکعبی شیشه که همقیافشان درست مثل
تکه های جامد پارافین است درست مثل هروئین مصرف می شود، یک زرورقکه تمام زندگی
آدمها روی آن ریخته شده و یک شعله به تمام هستی و بعد دودی که تا مخآدم را داغان می
کند.به گزارش ایرنا، اگر مصرف مخدرهایی مثل تریاک،هروئین و حشیشمدت زیادی طول بکشد
تا قیافه و رفتار آدم را به هم بریزد ولی "شیشه" لعنتی از همانروزهای اول حسابی
آدم را به هم می ریزد. "شیشه" یک پنجره توهمی با شیشه های کج ومعوج جلوی انسان
باز می کند درست شبیه پارانویا پر از توهم و بدخیالی و با این حساببه جز تمام بلاهایی
که تمام مخدرها دارند شیشه ازمصرف کننده اش یک جنایتکارخطرناکساخته که هرلحظه
ممکن است دست به جنایتی فجیع بزند.
این روزها پرونده های
بسیارزیادی
از قتل، تجاوز و شکنجه را می شود در دادسراهای جنایی کشور دید که قاتل یکمصرف کننده پروپا
قرص شیشه بوده است. براستی زمانی که درسال ۱۹۱۲دانشمندان آلمانییک ماده شیمیایی
جدید برای سنتز داروهای دیگر می ساختند، کسی فکر می کرد این مادهتبدیل به اعتیاد
نسل جوان در قرن جدید شود.
میهمانی "شایان"
با سپیده صبح بدونحادثه دلخراشی خاتمه یافت، ولی"اکس پارتی های" شبانه و
پنهانی ادامه خواهد داشت وهر روز به تعداد مهمانی های اکس پارتی، مرگ ومیر ناشی از اکس و
همچنین شمار جوانانیکه براثر مصرف این قرصها راهی بیمارستانهای روانی یا زندان به دلیل
جنایتهای فجیعیکه
انجام می دهند، افزوده خواهد شد. او در ابتدای راه است و به صدای شکستن جوانی اشفکر می کند، شیشه،
فرشته، کریستال، صدای شکستن شیشه جوانی می آید.به گفتهکارشناسان، مصرف یکبار قرص های روانگردان
عوارض جبران ناپذیری نظیر ایست قلبی،اختلالات بینایی، کاهش اشتها، تورم مغز و در نهایت مرگ به دنبال
دارد.
به عقیدهاین کارشناسان
علیرغم آسیبهای جدی این ماده برای سلامت انسان ولی متاسفانه قرصهایاکستازی به دلیل
ایجاد احساس شعف موقت برای جوانان جذابیت خاصی پیدا کرده و مصرف آنبه دلیل ناآگاهی
جوانان از عوارض خطرناک و مرگبارش رو به فزونی است. متخصصان بابیاناین مطلب که یکبار
مصرف این قرصها تا ۸۰درصد احتمال استفاده مجدد را افزایش می دهد،می افزایند: مصرف
قرصهای روانگردان اعتیاد روانی در فرد ایجاد کرده که در موارد حاداین بیماری فرد را
رها نکرده و حتی با شوکهای پی درپی و داروهای با دوز بالا همجواب نمی دهد.
به عقیده یک روانپزشک،
قرصهای اکستازی از دسته مواد متامفتامینیبوده که مواد تهیج کننده اند و فعالیت سیستم
عصبی و حرکتی را افزایش داده و اشتها وخواب را کاهش می دهد و برعکس موجب افزایش هیجان می شود. به عقیده
کارشناسان، فقداناطلاع
جوانان از خطرات واقعی این ترکیبات و در دسترس بودن آنها از دلایل گرایشجوانان به موادمخدر
صنعتی نظیر شیشه و کریستال می باشد. نکته آخر اینکه، اکستازی،شیشه و کریستال را
جادوی مرگ در قرن حاضر می خوانند و تاثیر این قرص نیروزا آنقدرباقی نمی ماند و
وقتی به پایین رسد، دیگر از شور هیجان خبری نخواهد بود جزخماری....
چگونهفرزندان خود را در برابر اعتیاد محافظت کنیم
درباره مواد اعتیادآور
اطلاعات کافی کسب کنید. از جمله انواع مواد اعتیادآور، نحوه مصرف آن ها، علل و عوامل مؤثر
در شروع اعتیاد،همچنین
عوارض و علایم مصرف مواد را بشناسید.
شما برای پیش گیری از اعتیادفرزندان خود می
توانید به نکات ساده اما کلیدی زیر عمل کنید:
۱) درباره مواداعتیادآور اطلاعات کافی کسب کنید. از جمله
انواع مواد اعتیادآور، نحوه مصرف آن ها،علل و عوامل مؤثر در شروع اعتیاد، همچنین
عوارض و علایم مصرف مواد را بشناسید.
۲) مهارت های تربیتی خود را افزایش دهید. والدین در پیش گیری از
اعتیاد فرزندانخود
تأثیر اساسی دارند. شما می توانید با افزایش مهارت های تربیتی خود، فرزندانی بااعتماد به نفس بالا
تربیت کنید و به آن ها مهارت های زندگی و ارزش گفتن نه بهدوستان و همسالان معتاد را آموزش دهید.
۳) با فرزندان خود صحبت کنید و قبل ازاین که آن ها
اطلاعاتی درباره مواد اعتیادآور به طور غلط از اطرافیان کسب کنند، شمااین نکات را به آن
ها بیاموزید و بگویید مواد چه خطراتی دارد و عواقب اعتیاد چیست.
۴) عقاید خود را به زور به آن ها تحمیل نکنید.
قبل از رسیدن آنان به سن بحرانیبلوغ این کار را انجام دهید. فرزندتان را بیش از اندازه و به طور
اغراق آمیزنترسانید.
زمان مناسبی را برای گفت و
گو در این مورد اختصاص دهید. زیرا فرزندشما ارزش نصایح شما را با ارزش زمانی که به
آن اختصاص داده اید، برابر می دانند.
0)یک
الگوی مناسب برای فرزندان خود باشید و برای او درستکاری، صداقت، تواضع وتمامی صفات مثبت را
به نمایش بگذارید. اگر شما برخلاف آن چه می گویید، عمل کنید، ازفرزند خود نیز
انتظاری نداشته باشید. چگونه یک پدر معتاد می تواند راهنمای خوبیبرای فرزندش باشد؟
دقت کنید که با تمسخر یک معتاد و یا صحبت کردن با لحن افرادمعتاد پیام نادرستی به فرزند خود منتقل
نکنید.
۶) گوش کردن را بیاموزید زیراشما با صحبت کردن
تنها ۵۰ درصد از وظایف خود را انجام داده اید و باید ارتباط خودرا با فرزندتان با
گوش کردن به حرف های او نیز ارتقا دهید. یعنی به حرف هایش خوبگوش دهید و به موقع
صحبت کنید، فرزند خود را با گفتن جملات: چه قدر جالب، من این رانمی دانستم و ...
به گفتن بیشتر تشویق کنید و به او بیاموزید تا مسائل روزمره وعقاید خود را با
شما در میان بگذارد. فضایی ایجاد کنید تا او احساس راحتی کند. باجملات مثبت یا با
لبخند و یا تکان دادن سر به او گوش دهید. با لحن خود و به کارگیریجملات تشویق کننده
اشتیاق خود را به ادامه گفت و گو نشان دهید.
۷) از قبل آمادهباشید. شما می دانید که فرزندانتان کنجکاوند
و سوالات بسیاری درباره مواد مخدردارند به طور طبیعی آن ها را با شما در میان می گذارند. مثلا ممکن
است روزیفرزندانتان
از شما بپرسند که آیا تا به حال مواد مخدر را تجربه کرده اید یا خیر؟شما باید برای جواب
این سوال از قبل آماده باشید.
کارشناسان معتقدند این
فرصتبسیار
خوبی است که علت مصرف نکردن خود را به زبان ساده به او منتقل کنید یا اگرمصرف کرده اید به
او بگویید علت گرایش شما به مواد چه بوده است؟ چرا آن را کنارگذاشتید؟ حالا چه
چیزهایی فهمیده اید که آن زمان نمی دانستید؟ و حالا چرا می خواهیدکه فرزندتان آن
اشتباه را تکرار نکند؟ مسائل را بیش از اندازه تشریح نکنید زیرا اینمسئله کنجکاوی
بیشتر او را بر می انگیزد.
۸) به فرزندتان نزدیک شوید؛ جوانانیکه با والدین خود
احساس نزدیکی می کنند، کمتر از دیگران به مواد اعتیادآور روی میآورند. زمانی را به
فرزند خود اختصاص دهید. به طور منظم و هفتگی با او برنامه ریزیکنید بعد از شام و
قبل از خواب و یا روزهای تعطیل زمان مناسبی برای صحبت کردن بسیارمناسب است. جلسات
خانوادگی برگزار کنید. در این جلسات تمام قوانین و مسائل خانواده،مورد بحث و تجزیه و
تحلیل قرار خواهد گرفت، در این جلسه هر کس حق صحبت کردن خواهدداشت.واهمه نداشته
باشید، از فرزند خود بپرسید که کجا می رود، با چه کسی می رود، وآن جا چه می کند.
سعی کنید در ساعات غذا خوردن همه خانواده را دور هم جمع کنید،فایده این امر را
به مرور زمان درک خواهید کرد. در صورتی که فرزندتان به منزل دوستشرفت، از حضور
والدین او در منزل مطمئن شوید و به حضور خواهر یا برادر بزرگ تر و پدربزرگ و مادر بزرگ
اکتفا نکنید. دوستان فرزندتان را بشناسید و با والدین آن هاارتباط برقرار کنید.
۹) به آنان در مقابله با گروه همسال کمک کنید
زیرا حتی یکدوست
صمیمی که مواد مصرف می کند ممکن است به فرزند شما مواد تعارف کند. گفتن نه بهیک دوست صمیمی کار
بسیار دشواری است. احتمال مصرف مواد مخدر به دنبال تعارف افرادناشناس و غریبه در
مقایسه با تعارف یک دوست صمیمی بسیار کمتر است. بهترین روش پیشگیری از این مسئله
این است که با فرزند خود به طور آزمایشی چنین موقعیتی را تمرینکنید تا در برخورد
واقعی با مواد بتواند پاسخ های مناسبی ارائه دهد.
۱۰) ارتباطخود را تقویت کنید، یک نوجوان تصور می کند
که حرف های ارزشمند بسیاری برای گفتندارد و شنیدن صبورانه این حرف ها توسط والدین حس اعتماد به نفس این
نوجوان را تقویتخواهد
کرد. بنابراین از همین لحظه یک ارتباط مستمر و پایدار را با وی پایه ریزیکنید، به یاد داشته
باشید که علاقه بسیار شما به فرزندتان بدون ارتباط صحیح با ویمعنایی نخواهد داشت.
۱۱) مرزها را مشخص کنید، در خانواده قوانین مشخص
وضع کنیدو
برای سرپیچی از آن ها تنبیهات خاصی در نظر بگیرید. تنبیهات خود را به شکل خفیفاعمال کنید و از
تنبیه بدنی شدید بپرهیزید. رفت و آمدها را در شب از یک ساعت مقرربه بعد ممنوع کنید.
۱۲) صادق و مهربان باشید. فرزند شما باید
بیاموزد که هر گاهبا یک مشکل اساسی رو به رو شد، بلافاصله برای مشورت به شما مراجعه
کند ولی اگر شماهنگام
ارائه مشاوره با وی بدرفتاری کنید اعتماد او را از خود سلب خواهید کرد. اینمسئله بسیار مهم
است که با فرزند خود مشاجره نکنید بلکه صبورانه به مسائل او گوشدهید.
۱۳) به فرزندانتان ابراز علاقه کنید. بهترین راه
جلوگیری از رفتارناشایست
فرزندتان این است که وقت بیشتری با او صرف کنید. با او به رستوران، پارک،کوه نوردی، سینما و
... بروید و مهم تر از همه این که به او بگویید: دوستشدارید!
روزنامه خراسان ( www.khorasannews.com
)
آسیبشناسی اجتماعی زنان فرار از خانه
امروزه جوامع گسترده به
دلیل پیچیدگیهای خاصیکه در این نوع جوامع وجود دارد ، با مشکلات و مسائل فراوانی در
زمینه های مختلففرهنگی
و اجتماعی روبرو هستند و همیشه همراه با پیشرفت با انواع آسیب های اجتماعیروبرو بوده اند .
امروزه جوامع گسترده به
دلیلپیچیدگیهای
خاصی که در این نوع جوامع وجود دارد ، با مشکلات و مسائل فراوانی درزمینه های مختلف
فرهنگی و اجتماعی روبرو هستند و همیشه همراه با پیشرفت با انواعآسیب های اجتماعی
روبرو بوده اند . از جمله این آسیب ها می توان از ترک ناگهانیدختران از خانه یاد
کرد ، که این مسئله در جامعه ما به دلیل وجود معیارها وهنجارهای دینی و خانوادگی ، یک نوع اسیب
اجتماعی محسوب می شود که بایستی به دنبالریشه یابی این مسئله باشیم . و به جای پاک
کردن صورت مسئله به دنبال یافتن راه حلیمفید باشیم.
● مسئله شناسی فرار از خانه
▪ تعریف فرار:
فرار از خانهو اقدام به دوری و
عدم بازگشت به منزل و ترک اعضای خانواده ، بدون اجازه از والدینیا وصی قانونی خود
، در واقع نوعی واکنش نسبت به شرایطی است که از نظر فرد نامساعد، غیر قابل تحمل و بعضا
تغییر ناپذیر است. این عمل معمولا به عنوان مکانیسم دفاعیبه منظور کاهش ناخوشایندی و خلاصی از
محرکهای آزار دهنده و مضر و دستیابی به خواستههای مورد نظر و عموما آرزوهایدور و دراز انجام
می شود
امروزه در اکثرکشورهای جهان فرار از خانه به یک معضل جدی اجتماعی تبدیل شده است.در جامعه مانیز، مسئله فرار
دختران به عنوان یک معضل مطرح می باشد . اما در مورد مسئلهفرار از خانه ، می توان اینگونه بیان کرد که اقدام به فرار هم از
سوی پسران و (مردان متاهل ) و هم از سوی دختران (و زنان متاهل ) انجام می شود .
البته دلایلچنین
اقدامی توسط مردان متاهل و پسران با یکدیگر متفاوت است . زنان متاهل نیز اغلببه خشونت و مفاسد
اخلاقی همسر یا اغفال و مفاسد اخلاقی خود از خانه متواری می شوند: در شرایطی ممکن
است که اقدام به فرار به همراه فردی از جنس مخالف با زمینهدوستی و قرار ملاقات انجام شود . اخیرا
مواردی از فرارهای گروهی در بین دخترانمشاهده شده است . اما اغلب دختران به تنهایی فرار می کنند . اغلب فرارها ازشهرستانها به مرکزو یا شهرهای بزرگ انجام می شود هر چند که مبدا و
مقصد معدودی ازفرارها
نیز بالعکس می باشد و گاهی نیز از شهرهای کوچک و بزرگ به قصد عزیمت بهکشورهای دیگر اتفاق
می افتد.
برخی از دختران برای
نخستین بار اقدام به فرار میکنند و دسته ای دیگر علیرغم تلاشهای مددکاران جهت بازگشت به محیط
خانه و خانوادهمجددا
از محیط خانه می گریزند.
▪ تبیین عوامل موثر در فرار دختران :
آسیبهای اجتماعی نظیر فرار
از خانه دارای زمینه ها و ابعاد مختلفی هستند وعوامل گوناگونی از جمله عوامل فردی،
خانوادگی و اجتماعی در شکل گیری آن مؤثر است .
عوامل فردی
این دسته از عوامل معطوف
به عدم تعادل شخصیتی و اختلال درسلوک و رفتار است که به برخی از آنها اشاره می شود:
الف) شخصیهای ضد اجتماعی
ویژگی های این نوع شخصیت ،
بهم ریختگی ارتباط میان انسان و جامعه و ارتکابرفتارهای نا بهنجار است که مورد قبول جامعه
نمی باشد . ولی معمولا نزد عامل آن دراصل و یا در مواقعی خاص ، نا پسند شمرده نمی شود . افراد روان
رنجور نسبت بههنجارها
و مقررات اجتماعی بی تفاوت بوده و کمتر آنها را رعایت می کنند . اعمال اینافراد نظام اجتماعی
را متزلزل می کند و رعایت ارزشهای اخلاقی را به پایین ترین سطحآن تنزل می دهد، و
در پند گرفتن از تجربیات ، بسیار ضعیف بوده و در قضاوتهای خودیکسویه می باشند .
این نوع شخصیتها عمدتا از محیط خانه و مدرسه فرار می کنند.
شخصیتهای خود شیفته
این شخصیت ها تمایل شدیدی
به خود محوری دارند وپیوسته به تمجدید و توجه دیگران نیازمندند.
این افراد اغلب با
رویاهایی درمورد
موفقیت نامحدود و درخشان ، قدرت ، زیبایی و روابط عشقی آرمانی مشغول هستند.
اغلب این افراد والدینی
داشته اند که نسبت به آنها محبت با ثباتی نداشته یا سردو طرد کننده بوده اند یا بیش از حد به آنها
ارج نهاده اند .
نوجوانان خود شیفته، به علت سر کوب خواسته
ها و فقدان ارضای تمایلات درونی از کانون خانواده بیزار شدهو به رفتارهای نابهنجار نظیر فرار از خانه
گرایش نشان می دهند. آیزنک معتقداست بین ویژگی شخصیتی افراد با رفتار نابهنجار آنها رابطه وجود دارد
. فرد برونگرابه
دنبال لذت جویی آنی است و دم را غنیمت می شمارد، تشنه هیجان و ماجراجویی است . کمتر قابل اعتماد می باشد ، نمی تواند
احساساتش را کنترل نماید و بدون تامل عمل میکند
ـ شخصیت هیستریونیک
(نمایشی)
نزد این افراد جلب
توجه دیگراناولویت
خاصی دارد . دوست دارند با جوش و خروش صحبت کنند . مشخصه بارز آنها بیاناغراق آمیز ،
هیجانی ، روابط طوفانی بین فردی ، نگرش خود مدارانه و تاثیر پذیری ازدیگران است. توجه
کافی به درک موقعیت ندارند و تمایل دارند با تعمیم عاطفی پاسخدهند . این افراد
برای آنکه خود را ثابت کنند ، هر تجربه ای را حتی اگر برای آنانگران تمام شود و
مشکلاتی را ایجاد نماید انجام می دهند.
از دیگر مشکلات روحی –روانی که منجر به رفتارهای ضد اجتماعی می
شود ، می توان به ضعف عزت نفس ، احساسکهتری ، فقدان اعتماد به نفس ، اختلال خلقی دوقطبی و ... اشاره
نمود . چنین افرادیمعمولا مستعد انجام کارهای سنجیده ، نظیر فرار از خانه می باشند.
به اعتقادصاحبنظران ،
خانواده در شکل دهی به زندگی و رفتار فرد تا حد زیادی موثر است . اگرخانواده با مشکلات
و آسیبهای عدیده ای مواجه باشد ، روند جامعه پذیری اعضای خانوادهمختل می شود
ب) روابط در خانواده
ـ خشونت:
فرار از خانه یکی از بازتابهای خشونت خانگی
است که به دلیل تاثیرات اجتماعی قابل تامل است . اعمال خشونتهایروحی، جسمی از سوی
اعضای خانواده، عامل بسیار مهمی در فرار دختران است . بسیاری ازدخترانی که قربانی
این خشونتها می باشند به دلیل ترس از آزاردهندگان و آبروی خویش،جرات اظهار
مشکلاتشان را ندارند، لذا از خانه فرار می کنند و در شرایطی که از سوینیروهای امنیتی
مجبور به بازگشت شوند ، تمایلی به اینکار ندارند . زیرا از محیطناامن خانه می
هراسند .
ـ تبعیض:
بسیاری از والدین آگاهانه
و یا ناآگاهانهبا
تبعیض بین فرزندان ، موجب اختلاف بین آنها و دلسردی آنها از زندگی می شوند . تبعیض در مواجه با خطاها و اشتباهات
فرزندان دختر و پسر و تنبیه تبعیض آمیز بر اساسبرتری پسر بر دختر یا بالعکس موجب سلب
اعتماد به نفس و بدبینی فرزندان نسبت بهوالدین می شود . تبعیض با روحیه حساس و عزت
نفس دختران منافات دارد و لطمات جبرانناپذیری را بر روح و روان آنها وارد میکند.
ـ محدودیت مطلق:
در این نوعشیوه تربیتی ،
فرزندان از آزادی و اختیار لازم و متناسب با سن و شرایط خویش محرومندو باید نظر والدین
را بدون آگاهی از علت آن انجام دهند و حق اظهار نظر ، دخالت یاتصمیم گیری را
ندارند . در این خانواده ها به خواسته های مادی ، معنوی فرزندانتوجهی نمی شود .
لذا توانایی و مقاومت آنها درهم می شکند، و ازهر فرصتی جهت عدمپیروی از هنجارهای
خانواده بهره می برند و در صدد هستند با فرار از خانه ،از اینمحدودیت ها رهایی
یابند
ـ آزادی مطلق
همانطور که عدم توجه به
نیازهایعاطفی
فرزندان می تواند عامل فرار آنان از کانون خانواده باشد . توجه بیش از حدمتعارف و در اختیار
بودن امکانات فوق حد سنی فرزند هم می تواند زمینه مسائلی چونفرار از خانه را ایجاد نماید.
وقتیکه تمایلات و خواسته
های فرزندان محقق می شود، لذا به محض ایجاد مشکلات و بحرانها و فشارها ی زندگی، که در آن
امکان تحقق برخیاز
آرزوها سلب می شود و یا در شرایطی که خواسته های فرزند به افراط می گرایدووالدین با آن
مخالفت می نمایند . فرزند، به دلیل تربیت عاطفی (نه تربیت عقلانی ) روحیه عدم درک منطقی شرایط ، ناز پروری
و کاهش دامنه استقامت، عصیان و طغیان نمودهو همین امر موجب دوری او از والدین و اعضای
خانواده می گردد که نهایتا می تواندزمینه فرار از خانه را فراهم نماید . دراین شرایط مسائل بسیار کوچک به دلیلپائین بودن آستانه
مقاومت درنظر فرد بزرگ و غیر قابل تحمل جلوه می کند . چنین فردیپس از فرار نیز
اقدام خود را توجیه می کند و با احساس عمیق بیداد گری به متهم کردناطرافیان می پردازد
و معتقد است فراراو در جهت احقاق حق از دست رفته خود بوده است. این وضعیت در بین طبقات مرفه و غنی جامعه
بیشتر مشاهده می شود.
اگردر شبکهروابط اجتماعی این
مسئله را درنظر بگیریم فرد عضویت یافته در شبکه های نابا ب،ارزشهای نادرست گروه از جمله نحوه مقابله و
برخورد با امرو نهی والدین ، نحوهمخالفت و به کرسی نشاندن خواستها و تمایلات نفسانی در خانه را
درونی می کند و بادسترسی به فرصتهای نامشروع ، انها را به مرحله عمل می رساند .در
این گروهها رفتارکجرو
و نابهنجار بسیارعادی و روال شده است و به عنوان ارزشهای مدرن اشاعه می شود. ونگرشها و نصایح
والدین به عنوان ارزشهای منسوخ محسوب می شود . بر اساس تحقیقات حدود۷۹در صد از جوانان به
همانند سازی با دوستان خود می پردازند.
ـ وسایل ارتباطجمعی
رسانه های نوشتاری ودیداری
دارای کارکردهای سه گانه از جمله اطلاع رسانیهستند . زمانی که رسانه ها موضوع فرار
دختران را با ذکر تمام جزئیات منعکس می کنند،در واقع افراد را نسبت به وضعیت افرادی که
شرایطی نامساعد و بغرنج خانه را تحملنکرده اند ، مطلع می کنند و باعث می شود که آنها نیز همین عمل را
در مواجه با مسائلخانواده تکرار کنند. ضمن آنکه قبح مسئله تا حد بسیار زیادی در
اذهان شکسته شده و بهعنوان یک عمل عادی جلوه می نماید.از سوی دیگر برخی از فیلمها و
سریالها ی تلویزیونیمشوق فرار از خانه است . ترویج روحیه استقلال طلبی غیر منطقی در
سنین نوجوانی ، عدمرعایت احترام به بزرگترها ، حتی نمایش فرار جمعی از جوانان ، بدون
نمایش صحیحپشیمانی
و ندامت آنها، می تواند در شیوع این پدیده ها موثر باشد . نقش رسانههای جمعی به ویژه ماهواره و اینترنت در رواج بی بندو باری اخلاقی ،
مقابله باهنجارهای
اجتماعی ، عدم پایبندی مذهبی و بلوغ زود رس نوجوانان در مسائل جنسی حائزاهمیت است .
ـ شهر نشینی
بافت اجتماعی شهرهای بزرگ
و پیچیدگی روز افزونزندگی شهری ، فرصت ارتکاب جرائم و رفتارهای ضد اجتماعی را فراهم می
کند .
جاذبهشهرهای بزرگ ،
رفاه، تجملات شهری و امکانات مادی، انگیزه در اختیار داشتن آنها وزندگی در این محیط
را مضاعف می کند و سیل عظیم جمعیت با هدف یافتن شغل و دستیابی بهامکانات فوق مهاجرت
می نمایند وشهرهای بزرگ را با خرده فرهنگهای مختلف در هم میآمیزند و بدین ترتیب پایبندی به آداب و رسوم
کاهش می یابد و آزادی عمل فرد نیزبیشتر می شود. گاهی همین سراب زندگی مرفه شهری و آزادی عمل دختران
را به سوی شهرهامتواری
می نماید.
ـ تغییر ارزشها
انسانهای دنیای امروز در
چهار راهسرگردانی
و تضاد ارزشها گرفتار آمده اند و نمی دانند به کدامین سو حرکت کنند . ازیکسو جامعه بستر
نوینی از ارزشهای اجتماعی مدرن را مقابل دیدگان افراد قرار می دهدو از سوی دیگر فرد
را با بن بستهای بسیاری در دستیابی به اهداف جدید مواجه می کند .
جوان امروز در این شرایط
با مشکل بحران هویت روبروست . گاه آنچه که اجتماع بطورعملی به او می آموزد با ارزشهای خانوادگی
سنخیتی ندارد و همین امر شخصیت او را دچاردوگانگی می نماید .دختران امروزدچار خود
درگیری میشوند و برای فرار از این حالت بهشیوه های مختلفی نظیر فرار از خانه متوسل می
گردند .
ـ مشکلات اقتصادی
برخیاز صاحبنظران مشکلات اقتصادی را علت عمده
آسیبهای اجتماعی می دانند . البته این بهمفهوم نگرش تک عاملی در تبیین انحرافات نمی
باشد . به اعتقاد آنان عوامل اقتصادیدرچگونگی زندگی فردی و اجتماعی تاثیر گذار است . فقر و توزیع
ناعادلانه ثروت بههمراه فقر فرهنگی زمینه ساز انواع رفتارهای نابهنجار می باشد . امروزه فشار ومشکلات اقتصادی ، احتمال دو شغله بودن و اشتغال نان آوران خانواده
در مشاغل کاذب یاغیر
مجاز را افزایش داده است .
همین مسئله منجر به کم
توجهی آنها نسبت به نیازجوانان ، رفع مشکلات روحی و روانی و تربیت صحیح و شایسته آنها
گردیده است .
ـضعف
نظارت اجتماعی
با انگیزه های فرار دختران
از خانه در می یابیم که اکثر آنانبرای کسب استقلال و آزادی روابط در خارج از خانه اقدام به فرار
کرده اند . این بدینمعناست که جامعه میزان نظارتهای اجتماعی دولتی و مردمی را کاهش
داده و آزادی بی قیدروابط زنان و مردان را افزایش داده است.
در حالی که این حد افراطی
از آزادیمقبول
بسیاری از خانواده ها نیست. آنها به دلیل همین فضای نامناسب جامعه مجبور میشوند رفتار و
ارتباطات اجتماعی دختران خود را محدود کنند و این محدودیت و کنترلدختران را با عقده
های روحی –روانی مواجه می نماید و آنان احساس خواهند
کرد کهخانواده
آنها را درک نمی کند، در صورتی که به عکس خانواده به دلیل آینده نگری ومصلحت اندیشی فرزند
می کوشد دختر را از حیطه خطردور سازد. برخی دختران به دلیلحساسیت های روحی، دلسوزی والدین را به معنای
سلب آزادی تعبیر می کنند و در نتیجهاقدام به فرار از خانه می نمایند.
ـ پیامدهای فرار دختران
فرار دختران درواقع تعرض به قاعده
کهن و مرسوم زمانهای دیروز و امروز است که نه خانه را محل امنوآرامش و آسایش می
داند نه محلی که باید از آن گریخت . این تعرض و جدال جامعه راتحریک کرده و
آشفتگیهای خاصی را دامن می زند . هنگامی که دختری به طور غیر منطقیفرار می کند ، خود
و پیرامونش یعنی خانواده و جامعه را تا شعاعی وسیع به طرق مختلفدر معرض آسیبها و
خطرات زیادی قرار می دهد . این پیامدها در بعد فردی ، خانوادگی واجتماعی قابل بررسی
است .
۱( پیامدهای فردی:
فرار آغاز بی خانمانی و بیپناهی است و همین
امر زمینه ارتکاب بسیاری از جرایم را فراهم می کند . دختران فراریبرای امرار معاش به
سرقت، تکدی گری ، توزیع مواد مخدر ، مشروبات الکلی و کالاهایغیر مجاز ، روسپیگری ، عضویت در باندهای
مخوف و کثیف اغفال و فحشاء اقدام می کنند. برخی از این دختران پس از فرار در
ساختمانهای متروکه ، پارک و خانه های فساد، شب رابه صبح می رسانند و از مکانی به مکان دیگر
در حرکت هستند فقط برای آنکه بتوانندزنده بمانند . دختران فراری تمام پلهای پشت سر خود را خراب و ویران
می کنند . ارتکاب به نوع جرایم و فساد اخلاقی موجب می شود که دچار انواع
بیماریها و اختلالاتروحی و روانی شوند و برخی از آنها به دلیل سر افکندگی ناشی از
تجاوزات دست به خودکشی می زنند .
از دیگر پیامدهای ناگوار
فرار دختران ، روسپیگری و ابتلا بهانواع بیماریها از جمله ابتلا به ویروس ایدز می باشد . هر چقدر مدت
زمان فرا رفردطولانی
تر باشد و با افراد بیشتری تماس داشته باشد ، خطر ابتلا به ویروس ایدزافزایش می یابد . ۲(پیامدهای خانوادگی:
فرا ردختران می تواند
بزرگترینلطمه
و ضربه برای حیثیت و شرافت خانوادگی فرد باشد این عمل اولا نشانه ای از نا کارآمدی خانواده در
تربیت فرزند ، شکاف نسلی بین والدین و فرزندان واختلافات خانوادگیاست . و ثانیا از
آنجا که فرجام و سر انجام دختران در اکثر موارد چنانکه ذکر گردیدگرفتار آمدن در
دایره تنگ باندهای فساد و فحشاء و ارتکاب جرائم اخلاقی است ، لذافرار به مفهوم لکه
ننگ و بدنامی برای خانواده محسوب می شود و بدین لحاظ است که فراردختران کمتر توسط
خانواده ها گزارش می شود و اغلب پس از بی نتیجه ماندن جستجوها وتلاشهای خانوادگی ،
فرار دختران با عنوان فقدانی دختریا دزدیده شدن او به مراجعقضایی گزارش می شود. از طرف دیگر دختران فراری با درگیر شدن در مسائل غیراخلاقی نمی توانند
به خانواده باز گردند ، مگر آنکه خانواده به این نکته توجه نمایدکه عدم پذیرش فرد
به معنای فرو غلتیدن هر چه بیشتر او در منجلاب فساد و تباهی است . در هر حال زندگی دختر فراری در صورت
بازگشت به منزل نیز همراه با مشکلات مضاعفخواهد بود .
۳( پیامدهای اجتماعی:
جامعه شناسان معتقدند
پدیده های اجتماعیهمچون حلقه های زنجیر به هم متصل ووابسته اند ، بطوری که افزایش
نرخ آسیبهایی چونطلاق،
بیکاری، اعتیاد ، منجر به افزایش آسیبی نظیر فرار دختران می شود و نکته قابلتوجه آنکه فرار
دختران از خانه به افزایش نرخ مفاسد اجتماعی منتهی می گردد.
آسیبهای اجتماعی از جمله،
فرار همچون امراض و ویروسهای هستند که موجب ایجادفضای مسموم در جامعه می شوند و می توانند
ضمن لکه دار نمودن عفت عمومی و شکستنحریمهای اخلاقی ، بهداشت روحی و روانی اعضای جامعه را تهدید نموده
و آسیب جدی برسلامت
جامعه وارد نمایند .
از دیگر پیامدهای فرار دختران
اینست که هزینه هایفراوانی را بر دوش جامعه و دولت می گذارد ، بطوریکه اقداماتی نظیر
گزارشات فقدانیدختر
و شناسایی دختران فراری توسط نیروهای چند گانه امنیتی ، بازجویی و مراحل قضایی، ایجاد مراکز مختلف –مانند کانون اصلاح و تربیت ومراکزی که قبلا در زمینهسازماندهی دختران
فراری، فعال بودند و نیز مسئولیت سازمان بهزیستی –
که تماما هزینههنگفتی
را بر جامعه تحمیل می نماید.
▪ نقد برخی عملکردها
در چند ساله اخیرمراکز دولتی تحت
عنوان خانه سلامت ، خانه ریحانه و خانه سبز و .. جهت کاهش آسیبهایناشی از فرار
دختران و بازتوانی آنها و ارجاع افراد به خانواده تاسیس گردید وپس ازچندی متوقف شد . در
این بخش به چند نمونه از اشکالات این مراکز اشاره می شود.
مؤسسین چنین مراکزی هرگز
به ریشه ها و علل فرار دختران توجهی نداشتند ، بلکه دریک حالت انفعالی با پذیرش مسئله فرار دختران
مامنی موقت را طراحی کرده بودند کهمتاسفانه به دلیل عدم سرعت در شناسایی دختران ، عمدتا دختران فراری
پس از آسیبهایفراوان
به مراکز وارد می شدند.
-این مراکز ، محیطی جهت آشنایی دختران فراریبا یکدیگر و کسب
اطلاعات و تجربیات برای افراد تازه کار از دخترانی بود که برایچندمین بار از خانه
متواری می شدند.
هیچ دخترفراری ، شخصا به
این مراکزمراجعه
نمی نمود و اغلب پس از مواجهه با مشکلات متعدد و دستگیری به این مراکزفرستاده می شد .
لذا اگر فرد شخصا احساس ناامنی ، نا توانی ونیاز نمی کرد و محیطخارج را می شناخت،
به این مراکز مراجعه نمی نمود.
این
مراکز در صدد بودند تابرای دختری که از نظر روحی به تعادل رسیده و از نظر اخلاقی می
تواند به جامعه بازگردد ، کمک هایی را برای داشتن خانه مستقل ارائه دهند که خود عاملی
برای تکرار ورغبت
به کار بود.
دختران
فراری در این مراکز ، اطلاعاتی در مورد شرایطخانوادگی ، کارهایی که در مدت فرار انجام
داده بودند ، علت حضور در مرکز ، برنامههای آتی ، هنجارها و خرده فرهنگهای خیابان
از یکدیگر جذب می کردند و کار خود راتوجیه می نمودند ، زیرا مشاهده می کردند افراد زیادی مانند آنها
فرار کرده اند ،لذا
جسورتر می شدند . به راستی چرا چنین مؤسساتی با هزینه های هنگفت و بدونکارشناسی و سنجش
اشکالات احتمالی کار تاسیس می شوند و بعد از مدت زمانی منحل میگردند .
·پیشنهادات
همانطور
که ذکر گردید دختران فراری از بین اقشار مختلفمی باشند و با انگیزه ها و علل گوناگونی
اقدام به فرار می کنند و پیامدهای فرارآنانخانواده و جامعه را تهدید می کند.
زمینه هایی برای مقابله با
این مسئله وجوددارند
از جمله :
توجه و رسیدگی بیشتر به
نهاد خانواده و سعی در رفع مشکلاتمختلف ، تربیتی ، اقتصادی ، فرهنگی آنها از طریق دولت ،تقویت و
سازماندهینهادهای
مردمی موثر در امداد خانواده از جهات مختلف ، نظیر کمیته امداد امام خمینی، بنیاد های خیریه ،
صندوقهای قرض الحسنه احیای سنتهای دینی و حاکمیت ارزشهایاجتماعی اسلام نظیروجوب احترام به والدین ،
رسیدگی به خویشان ، نظارتهای فامیلی چونولایت پدر، جد پدری ، برادر بزرگتر.
نظر به اینکه با استناد به
اطلاعات وتحقیقات
، بیشتر دختران فراری ازبین خانواده های نابسامان بوده و اغلب فرزندان طلاقهستند، به کارگیری
تمام تمهیدات جهت پیشگیری و کاهش نرخ طلاق از طریق تقویت مراکزمشاوره ، اجبار به
شرکت در کلاسهای آموزش حقوق و تکالیف زوجین قبل از عقد رسمی ،اجبار در مراجعه به
مراکز مشاوره از طریق اهرمهای دولتی .... ضروری است . نهایتاچنانچه خانواده ای به دلیل اعتیاد، مرگ
والدین، بیکاری و بیماری همسر از هم گسستهشد ، می توان خانواده را موظف نمود که وضعیت
حضانت و تربیت فرزندان را به سازمانیکه از سوی دولت مشخص می شود ، گزارش نماید و این سازمان در رفع
مشکلات فرزندان چنینخانواده هایی تلاش می نماید و نسبت به رفع خشونت ها و مشکلات این
خانواده ها اقدامنماید . از آنجا که بسیاری از دختران فراری (۷۰%) درسنین ۱۶-۱۴ ساله و در
دورههای
حساس نوجوانی قرار دارند و با مشکلات متعدد خاص این دوره مواجه می باشند . لذابخشی ازپیشنهادات
جهت پیشگیری از فرار دختران معطوف به وزارت آموزش و پرورش میباشد.
همچنین برخی دیگر از
پیشنهادات مربوط به سایر عوامل اجتماعی است که درکاهش فرار دختران دخیل می باشد:
-نظارت ، ارزشیابی و باز تعریف وظایفدستگاههای ذیربط در
امور مربوط به اقشار آسیب دیده و آسیب پذیر جهت هماهنگی و وحدترویه وبهینه سازی و
حتی ادغام آنها؛
- تاسیس یک مرکز توانمند جهت جمع آوری آمارو اطلاعات منطقه ای
، کشوری، بین المللی دختران فراری و شبکه های مربوط.
-تربیت
نیروهای پلیس انتظامی از بین بانوان متعهد و متدین جهت این مسئله خاص.
-ضرورت
اشنایی نیروهای نظامی به ویژه پلیس زن با مسائل روانشناسی دختران فراری وخرده فرهنگ آنها.
-اعمال
مجازات های بسیار سنگین، علنی و جدی( در ملاعام) برایباندهای فساد، اغفال ، تجارت جنسی.
-قانونمند نمودن نحوه درج اخبار مربوط بهبخش حوادث و ممانعت
از سوء استفاده از بیان جزئیات فرار به دلیل بد آموزی و اشاعهمنکرات و جلوگیری
از قهرمان سازی مطبوعاتی از این عاملین؛
- به کارگیری نیروهایمردمی و سازمانهای غیر دولتی جهت امداد به
دختران تحت خشونت خانواده و اطلاع رسانیبه نیروهای امنیتی.
- تقویت نظارتهای اجتماعی رسمی و دولتی و نیز نظارتهایمردمی و محلی از
جمله امر به معروف و نهی از منکر جهت پاکسازی فضای جامعه و تعدیلآزادیهای اجتماعی."
قتلهای"
ناموسی" و خشونت علیه زنان تحت نام دفاع از ناموس
قوانین زن ستیز و خشونت
علیه زنان،حرمت انسانیو حقوق اولیه و پایه ای زنان یعنی آزادی –های
فردی و حقوقی زنان را به شدت زیرسئوال برده و آن را به اهانت میکشد. حق طبیعی و بدیهی همه انسانها
از جمله زنان استکه
در جامعه ای عاری از قوانین نابرابر و بدور از از هر گونه ستم جنسی، زندگی امنیداشته باشند.
سالیانه تعداد بیشماری از
زنان ودختران
جوان و حتی دختران در سنین کودکی جان خود را تحت عنوان قتل "ناموسی"از
دستمی
دهند و قربانی قوانین قرون وســــــطائی و ارتجاعی حاکم بر جامعه و خانواده خودمی شوند.
بر اساس یکی از گزارشات
سازمان ملل (UNFPA )، آمار رسمی تعداد کشتهشــــــدگان زن به دست نزدیکان مرد خود چون شوهر،پدر،برادر و...
سـالیانه رقمی بیشاز ۵۰۰۰ نفر است. این در حالی است که بر اســـاس گزارشات AMNESTY ،آمار غیر رسمی واعلام نشده
بســــیار بالاتر از ارقامی چون ۵۰۰۰ نفر در سال است. به عنوان مثالتعداد قتل های
" ناموسی" در پاکســـــتان هر سال، سر به هزاران نفر میزند و اینتعداد هر سال رو به افزایش است.
قتل های
"ناموسی" در بسیاری از جوامع وکشــــــــورهای دنیا که سرمایه و به طبع آن
قوانین ارتجاعی و مرد ســـالارانه حاکماست،اتفاق می افتد. بر اساس یکی از گزارشات سازمان ملل که تازه
آنهم گزارشیقدیمی
است و از سال ۲۰۰۰ میلادی باقی مانده، قتل های "ناموسی" در کشورهائی
همانندبنگلادش،برزیل،یمن،چین،پاکستان،مراکش،سوئد،
ایتالیا،عراق، اسرائیل،مصر،هند،،اکوادور، ایران ،ترکیه،اوگاندا و بسیاری از ممالک دیگر
به درجات متفاوتاتفاق
افتاده است و کماکان رخ میدهد.
قوانین زن ستیز و خشونت
علیه زنان،حرمتانسانی
و حقوق اولیه و پایه ای زنان یعنی آزادی –های فردی و حقوقی
زنان را به شدتزیر
سئوال برده و آن را به اهانت میکشد. حق طبیعی و بدیهی همه انسانها از جمله زناناست که در جامعه ای
عاری از قوانین نابرابر و بدور از از هر گونه ستم جنسی، زندگیامنی داشته باشند.
قتل های " ناموسی"، بدترین و افراطی ترین شکل خشونتی است که بهاصطلاح به حفاظت از
"ناموس " ربط پیدا می کند و این خود ریشه در قوانین و مناسباتحاکم بر جامعه دارد. بدیهی است جامعه ای که تمام قوانین و مناسباتش بر اساسبرتری مرد بر زن
پایه ریزی شده،جامعه ای که زن را شهروند درجه دوم قلمدادمیکند، باید هم نگهبانانی که همان
شوهر،پدر،برادر و یا مردی از خانواده باشد برایحفظ " ناموس و دفاع از شرفشان"
پرورده کند.تعبیر معمول از قتل "ناموسی"، کشتن زن بهدست مردی از
خانواده است که به دلیل " اتهام" به رابطه جنسی قبل از ازدواج رسمی ویا خارج از ازدواج
رسمی صورت میگیرد. در این جوامع برقـــــــراری روابط آزادانهجنسی زن با مرد
دلبخواه خود به شرطی که بدون اجازه خانواده و بخصوص مردان خانوادهصورت گرفته
باشد،جرم محصوب میشود و این از نظر آنها جدیترین تهدید علیه " ناموس وشرف" خانواده
و بویژه مردان خانواده است.زیرا که این عملی " غیر قابل قبول" ، "
غیراخلاقی"
و "ناجایز" است. آنچه که گفته شد بیانگر گوشه کوچکی از عمل غیر انسانی وقرون وسطائی قتل
ناموسی است. زیرا زن کشته میشود چون به دلخواه خود ازدواج کرده وهمسر خود را انتخاب
کرده است. زن به قتل میرسد به دلیل اینکه زیر بار ازدواجناخواسته نرفته، زن
از بین برده میشود زیرا از مردی جدا شده که شکنجه اش کرده ومورد تجاوزش قرارداده است. زن خیلی به راحتی
به قتل میرسد چون سر به زیر نیست و بهمثابه یک انسان آزاده فکر میکند و به تبع آن عمل میکند. عمل
وحشیانه ای که به عنوانقتل ناموسی صورت میگیرد و خشونتی که در این رابطه اتفاق می افتد و
عنوان دفاع وحفاظت
از "ناموس و شرف" مرد و خانواده را به خود میگیرد از ارتجاعی ترین و
وحشیانهترین
قوانین عصر حاضر است. اکثر قتل های ناموسی در ممالک و جوامعی صورت میگیردکه اسلام دین رسمی
و قوانین برخاسته از آن در این جوامع غالب است و این قوانین بطوررسمی عمل میکنند.به
عنوان مثال میتوان از کشورهائی مثل الجزایر،بحرین،مصر ایران،عراق،یمن،اردن،سودان،سنگاپور
و...نام برد .
تمام آنچهبه عنوان دلیلیا دلایل برای وقوع
این قتل ها ذکر شد،در واقع ریشه و دلایل پایه ایتری داردو آن ساختار جامعه طبقاتی و قوانین
و عملکردهای برخواسته از آن است. درجامعه ای که زن کالا محسوب میشود و مرد صاحب این کالا است، طبیعی
است که مرد دستبالا
را دارد و مختار است و ابزارهای لازم را هم در اختیار دارد که برای حفظدارائیش،حتی مرتکب
قتل و جنایت هم بشود. چون در بدترین حالت و با تحمل سخت ترینمجازات که شاید بتواند چند سالی در زندان
باشد، بعدأ به زندگی عادی خود ادامه میدهد و ککش هم نمیگزد چون وظیفه" مردانه " خود را به جا
آورده است و اینبار با "وجدانی راحت" به زندگیش ادامه میدهد.
دفاع از ناموس که وسیله ای
است برایرسمیت
دادن و طبیعی جلوه دادن خشونت علیه و قتل زنان، بر این اساس پایه گذاری شدهاست که گویا ناموس
مرد تابعی است از رفتار و کردار بقیه اعضای خانواده یعنی زنخانواده و دختران موجود در خانواده. در چنین
جامعه ای و در چنین خانواده ای که مرد، یکه تاز میدان است، ارزش و احترام زن به نسبت درجه نقش او بعنوان
زن خانه وبعنوان
مادر خانه سنجیده می شود. "زن خوب" و " باارزش" کسی است که از
مردان خانوادهتابعیت
کند و نیاز آنها را که همان حفظ " ناموس" باشد بجا آورد. در غیر این
صورتمأموریت
مرد یا پسران خانواده که همان کنترل و محدودکردن آزادی زن در عرصه نیاز هایجنسی خودش باشد،
شروع میشود و سرانجام این مأموریت بسته به اینکه زن چقدر "نافرمان" باشد، تغییر میکند. این وظیفه و
مأموریت میتواند به قتل و از بین بردن فیزیکی زنمنجر شود و یا ممکن است در سطح کتک کاری
،توهین و بی احترامی روزمره باقیبماند.میزان مجازات هر چه باشد در ماهیت قضیه یعنی بی اهمیت کردن و
کاهش و نادیدهگرفتن
نقش زن در خانواده و در جامعه تغییر ی نمی دهد.
وجود دمکراسی در جامعهاین امکان را فراهم
میکند که زنان بتوانند سطح آگاهی خود را در هر موردی بالا ببرندو بر بستر دمکراسی
موجود در جامعه از حقوق خود دفاع کنند و امر مبارزاتی خود راسازمان دهند . خشونت با همه ابعادش در جوامع
مختلف یکسان نیست و یکی از فاکتور هایاساسی در زیاد و یا نازل بودن آن علیه کل زنان بستگی مستقیمی به
ساختار اقتصادی وروبنای
سیاسی آن جامعه دارد.در مقایسه ای هر چند نا دقیق هم، ما مشاهده میکنیم کهخشونت علیه زنان در
جوامعی که از دمکراسی نیمه ناتمامی برخوردارند به نسبت جوامعیبا ساختار سیاسی
دیکتاتوری ،مذهبی تفاوت فاحشی دارد. اگر در این نوع جوامع مبارزهزنان در حول و حوش
طرد این نوع بربریت علیه زنان است، در جوامع اروپائی مبارزاتزنان حول برابری کامل با مرد در عرصه های
مختلف اقتصادی ، سیاسی و اجتماعی و خصوصأکسب قدرت و هدایت جامعه متمرکز شده است.
بدیهی است به همان میزانی
که زنان درنتیجه
مبارزات پیگیرانه خود توانسته اند به درجاتی به احقاق حقوق خود برسند، میزانقتل های ناموسی و
خشونت علیه زنان کاهش یافته است و این نتیجه طبیعی هر نوع مبارزهای است.
بطور عام میتوان گفت هر
نوع خشونتی علیه زنان که بنوعی به مسئله "ناموسو شرف" ربط پیدا کند ، ریشه در پائین
بودن موقعیت اجتماعی زنان در جامعه دارد. ایننوع خشونت ها که به اشکال مختلف فیزیکی،
روانی، تجاوز جنسی و در بدترین حالت قتلصورت میگیرد، سالیانه دامنگیر میلیون ها زن
در سطح جهان توسط مردان نزدیک به خودمیشود.
در بسیاری از کشورهای
آسیایی از جمله در ایران، عراق، پاکستان، اردون،فلسطین و ... زنی که مورد تجاوز جنسی قرار
گرفته است، مورد قتل و خشونت واقع میشود. زیرا بر اساس قوانین وارونه این ممالک و سنت
های ارتجاعی رایج در جامعه و به تبع آندر خانواده، زنی که مورد تجاوز جنسی قرار گرفته است، به نوعی « لکه
ننگی» برایخانواده
و در سطحی وسیعتر برای جامعه شده است. خانواده زن قربانی این عمل خشونتآمیز، در بهترین
حالت مسئله را مخفی نگه داشته و سعی در قائم کردن قضیه به عناوینمختلف دارند و در
این رابطه به هر اقدامی از عمل جراحی گرفته تا هر وسیله دیگریمتوسل میشوند تا به
اصطلاح «آبروی» زنان و دخترانشان را بخرند و سر جای خودبنشانند. در بسیاری از این کشورها اگر مردی،
زنی را مورد تجاوز قرار داده باشد، بهشرطی که حاضر به ازدواج با زن مربوطه شود، مورد مجازات قانونی قرار
نمیگیرد و درواقع
مورد بخشش قرار میگیرد و این زن سیه روز بدون در نظر گرفتن خواست قلبیش مجبورمیگردد که همه
زندگیش را به پای این ازدواج نامبارک بگذارد و تازه این برای خانوادهاش فراغت بزرگی
است، زیرا که از طریق این ازدواج، «آبرویش» را نجات داده اند. غیر از قتل ناموسی، جنایت های وحشیانه دیگری
تحت نام دفاع و حفاظت از «شرف وناموس» به وفور در بسیاری از کشورهای جهان دامنگیر زنان اقشار
مختلف جامعه است. ازجمله این جنایت علیه زنان میتوان به ازدواج ناخواسته، تنبیه بدنی،
تجاوز جنسی،اسیدپاشی،
دست درازی جنسی و دهها مورد دیگر اشاره کرد. برای عینی تر شدن ابعادجنایت و خشونت علیه زنان، در زیر به آمار و ارقامی در این مورد و
آنچه که در ممالکمختلف
دنیا اتفاق می افتد، اشاره کوتاهی می کنم. ▪ یمن:
تعداد قتل هایناموسی در یمن در
سال ۱۹۹۷ به ۴۰۰ نفر رسید و این تنها آمار رسمی ارائه داده شده دراین مورد است.
مجازات برای مردی که مرتکب قتل ناموسی در این کشور شده است، جریمهنقدی و یا حداکثر
یک سال زندان است. ▪ اردن:
آمار کشته شدگان در اردونرقمی بین ۳۰-۲۰ نفر
در سال را نشان میدهد، اما همه شواهد دال بر آن است که تعدادقتل های مخفی نگه داشته شده بسیار بالاتر از
آنچه است که در بالا به آن اشاره شد. براساس گزارش از fpu (اتحادیه رسیدگی به مسائل خانوادگی)، بسیاری از خودکشی هایاتفاق افتاده در
بین زنان اردنی در واقع نوعی قتل ناموسی است، زیرا که موقعیتی برایزنان پیش می آوردند
که آنها مجبور به خودکشی میشوند. غیر از اینها بسیاری از زنانیکه به عنوان زنان
گمشده اعلام میشوند، در واقع بدست مردان کشته شده و مخفیانه درجاهای دور افتاده
چال میشوند تا تجاوز جنسی که بر آنها روا داشته شده است، مخفی نگهداشته شود. آمار
رسمی ارائه داده شده در اردن نشان میدهد که %۶۱،۹ زنان به دستبرادران، %۱۴،۳
بدست پدران و %۱۰ بدست پسر خواهر یا مرد دیگری از خانواده صورتمیگیرد. ابعاد این
جنایت وقتی بیشتر روشن میشود که اکثر این قتل ها به دست برادرانکم سن و سال رخ
میدهد و دلیل آن هم این است که بر اساس قانون، مردان کم سن و سال،شامل مجازات کمتری
میشوند (۳). آمارهای تکان دهنده دیگری نشان میدهند که ۹۰% زنانیکه تحت عنوان مسئله
ناموسی به قتل میرسند در واقع باکره بوده اند. تقریبا ۷۰%قربانیان این جنایت بین ۲۷-۱۵ سال هستند.
▪ لبنان:
آمار اعلام شده در موردقتل های ناموسی در
این کشور بسیار متفاوت است، زیرا که شکل معمولی این نوع قتل هادر لبنان به صورت
سناریویی است که گویا اتفاقی رخ داده است که زن جان خود را از دستداده است. براساس
کنفرانسی که در مورد قتل های ناموسی در سال ۲۰۰۱ در بیروت برگزارشد، به طور رسمی
ماهیانه یک قتل گزارش میشود. براساس مطالعات یک سازمان دفاع ازحقوق زنان LECORVAM) ( در بیروت در سال ۲۰۰۲
تعداد قتل های ناموسی به مراتب بیشترشده و تعداد قتل های ناموسی به مراتب بیشتر شده و تعداد آن حداقل
به ۲۰ نفر رسیدهاست
که یک مورد آن در دادگاهی در بیروت در همان سال اتفاق افتاده است . وسایلارتباط جمعی در
لبنان ماهیانه حداقل ۳-۲ مورد از قتل های ناموسی را مورد اشاره قرامیدهند.
▪ ترکیه:
تعداد قربانیان قتل های
ناموسی در ترکیه هم مثلبسیار دیگری از کشورهای جهان ضد و نقیص است، زیرا که آمار مشخص و
معتبری در اینمورد
ارائه داده نمیشود، اما طبق گزارشی که در «واشنگتن پست» در آگوستی سال ۲۰۰۱ درترکیه درج شده بود،
آمار تایید شده را حداقل ۲۰۰ نفر در سال قید میکند. در همینگزارش آمده است که تعداد واقعی این قتل ها
بسیار بالاتر از ۲۰۰ نفر است. قتل هایناموسی در همه قسمتهای مختلف ترکیه اتفاق می افتد ولی بیشترین آمار
را مناطقروستایی
شرق و غرب به خود اختصاص میدهد. آنچه در ترکیه بیشتر معمول است، خفه کردنصدای زنانی است که
مورد تجاوز جنسی قرار گرفته اند زیرا در صورت علنی شدن قضیه ازطریق اعتراض زنان
مورد تجاوز واقع شده، «آبرو و ناموس» خانواده و اطرافیان به خطرمی افتد. در نتیجه
تا جایی که ممکن است، مسئله باید مخفی و شخصی نگه داشته شود. براساس قانون رسمی ترکیه تجاوز جنسی به یک زن به عنوان جرم عمومی
علیه جامعه وخانواده
محسوب میشود و نه علیه شخص زن. براساس این قانون زنی که مورد تجاوز قرارگرفته است، قابل
رویت نیست بلکه این خانواده و اطرافیان هستندکه مورد تهمت و تجاوزقرار گرفته اند.
بدیهی است که با رسمیت دادن به چنین قوانین مردسالارانه ای جانیبرای ابراز وجود
زنان و به تبع آن اعتراض آنان باقی نمی ماند. تازه رسمیت دادنبه چنین قوانینی استفاده های سیاسی برای حاکمان و محافظان سرمایه
در ترکیه را هم دربردارد. زیرا با استفاده از اینکه بعد بسیار مهم و وسیعی چه در سطح
افکار عمومی وچه
در سطح مراجع دولتی به مسئله ناموسی داده میشود، میتوان از آن به عنوان حربه ایبرای سرکوبی
مخالفین سیاسی خود استفاده کرد. نمونه های بسیاری بیانگر این مسئله استکه ارگانهای رسمی
دولتی مانند پلیس، ژاندارمری و نیروهای امنیتی برای خفه کردن صدایمخالفین سیاسی خود،
زنان را به گروگان گرفته، آنان را مورد تجاوز جنسی قرار داده وبدین وسیله به
اصطلاح شرف خانواده مخالفین سیاسی خود را "لکه دار" کرده اند. اینشکل سرکوب وحشیانه مخالفین سیاسی در بسیاری
موارد برای مخالفین سیاسی چپ وسوسیالیست و فعالین جنبش کردستان ترکیه به کار گرفته میشود.
▪ پاکستان:
زنان در پاکستان رسما
شهروند درجه ۲ محسوب میشوند و به تبع آن مورد تبعیض قرارمیگیرند. براساس قانونی که در سالهای ۱۹۸۰-۱۹۷۰
توسط ضیاالحق تدوین و با اجراگذاشته شد، زنان رسما مورد تبعیض اقتصادی، اجتماعی، حق شهروندی و
سیاسی قرا گرفتند. این در حالی است که بر اساس آمار HRCP ، کمیسیون دفاع از حقوق
بشر در پاکستان، ازجمعیت ۱۵۰ میلیونی پاکستان، ۵۱% را زنان تشکیل میدهند. در پاکستان
هم مثل بسیاردیگری
از کشورهایی که قتل ناموسی در آن ها صورت میگیرد، موارد بسیار زیادی از قتلهای ناموسی با سکوت
و مخفی نگه داشتن، روبرو میشود و به همین دلیل آمار و ارقامدقیقی در این مورد در دست نیست. بلوچستان و
پنجاب پاکستان، معمولی ترین جاهایی استکه قتل ناموسی در آنها رخ میدهد، گرچه موارد این قتل ها در همه جای
پاکستان دیدهمیشود.
وسایل ارتباط جمعی و
سازمان حقوق بشر در پاکستان اذعان میدارند کهروزانه حداقل تعداد ۳ زن تحت عنوان دفاع از
ناموس جان خود را از دست میدهند، با اینحساب سالیانه بیش از ۱۰۰۰ زن بدینوسیله به
قتل میرسند.
براساس مطالعاتی که HRCP به عمل آورده است، فقط ۵% همه قتل و
خشونت هایی که علیه زنان به کار گرفته میشود،آمار بیرونی پیدا میکند، یعنی ۹۵% این موارد
در خفا صورت میگیرد. براساس آمار دیگریکه یکی از شعبه های حقوق بشر در پاکستان در سال ۲۰۰۲ تهیه کرده
است، تعداد رسمی قتلهای ناموسی اعلام شده در وسایل ارتباط جمعی در فاصله ژانویه تا
آگوست به ۵۴۹ نفررسیده
است. خشونت علیه زنان در پاکستان شکل بسیار عریان و وحشتناکی دارد، بطوریکه۸۰%زنان پاکستانی به
نوعی مورد ضرب و شتم و خشونت در خانه واقع میشوند. براساسگزارش انیستیتوی علوم درمانی پاکستان ۹۰%
همه زنان مزدوج توسط شوهران خود موردخشونت به عناوین و دلایل مختلف قرار میگیرند و از آنجا که به لحاظ
قانونی، اینخشونت
ها حق طبیعی مردان محسوب میشوند، تقریبا هرگز این خشونت ها اعلام نمیشود. اگر زنی در این مورد به پلیس مراجعه کند، حتی از طرف پلیس و
ژاندارم ها هم موردضرب و شتم قرار میگیرد و به خانواده اش رجوع داده میشود. نفس جدا
شدن زن از شوهرش ،بدون در نظر گرفتن دلیل این جدائی ، برای خانواده اش«ننگ آور» است،
به همین دلیل دربسیاری
از موارد به قتل میرسد و یا ناخواسته به خانه شوهرش برگردانده میشود. براساسگزارشی از سال
۲۰۰۰، در عرض یک ساعت در میان یک زن در پاکستان مورد تجاوز جنسی قرارمیگیرد و پلیس و
نیروهای انتظامی نه تنها اقدامی در جهت جلوگیری از آن نمیکنند،بلکه در بسیاری از
موارد خودشان شریک جرم هستند. در فاصله سالهای ۲۰۰۲-۱۹۹۴، حداقل۴۰۰۰زن تنها در اطراف
اسلام آباد به آتش کشیده شدند که یک سوم آنان زنان حامله وما بین ۳۵-۱۸ سال بودند.
دلیل به آتش کشاندن زنان،
چیزهائی از قبیل اینکهنتوانسته اند پسر به دنیا آورند یا شوهرانشان خواسته اند با زن
دیگری ازدواج کنند ویا اینکه با مادر شوهرانشان به توافق نرسیده اند، اعلام شده است.
براساس گزارش HRCP، در موارد بسیار زیادی
خانواده ها رشوه ای به پلیس پرداخت میکنند تا دلیل قتلزنان را خودکشی اعلام کنند و بدین وسیله به
محاکمه کشانده نشوند. براساس همین گزارشفقط در ۲۰% موارد قاتل دستگیر میشود و تازه
در بسیاری از موارد بعد از چند روز آزادمیشود.
در مورد قتل های ناموسی و
انواع خشونت هائی که در جامعه ایران، علیهزنان به کار گرفته میشود، متاسفانه آمار و
ارقام دقیقی در دست ندارم. آنچه بدیهیاست جامعه ایران مبرا از جوامع نامبرده بالا نیست و طبعا زنان
ایرانی با همانقوانین
دوران بربریت و سنت های کهنه و ارتجاعی روبرو هستند که زنان پاکستان، ترکیهای و یا قسمت های
دیگر دنیا.
از نظر ما زنان و مردان
آزادیخواه و برابری طلبباید کلیه قوانین شرعی و عرفی که تحت عنوان دفاع از «ناموس و شرف»
در جرم مرتکبینجنایت
و خشونت علیه زنان تخفیف میدهند، لغو گردد. فرهنگ ارتجاعی رایج در جامعه وتعصبات مذهبی تحت
عنوان دفاع از «ناموس و شرف» آزادی و امنیت جسمی و روحی زنان رابه خطر می اندازد. این وظیفه ما آدم های سوسیالیست و برابری طلب است که دولتهایمذهبی و بسیاری از
قوانین شرعی را که این عقب ماندگیها و تعصبات را تطهیر میکنند وبه نوعی به آن دامن
میزنند، محکوم کنیم و خواهان لغو فوری و بلامنازع این نوعقوانین وحشیانه باشیم و خواهان مجازات های
سنگین برای پدران، برادران، شوهران و یاهر فرد دیگری باشیم که تحت عنوان دفاع از
ناموس مرتکب جنایت علیه زنانمیشوند.
وسواس از اختلالات
اضطرابي انسانهاست كه پايه ي زيست شناختي دارد. وسواس گاهي از كودكي شروع ميشود
ولي نمونه هاي آن را در تمام گروه هاي سني مي توان مشاهده كرد و يكي از شايع ترين
رفتارهاي دروني انسان است و نيرويي بي ريشه ولي قوي است كه انسان را به انجام و يا
بازداشتن از اعمالي وادار مي كند. در آياتي از قرآن كريم وسواس به معني افكار
بيهوده و مضري آمده كه در ذهن خطور ميكند. وسواس به عنوان بيماري پيچيده، آزار
دهنده و اسارت آور معرفي شده است كه شخص را مجبور ميكند تا رفتاري بر خلاف ميل و
اراده انجام دهد و با آنكه مي داند افكار و رفتارش بيهوده است ولي خود را در رهايي
از آن ناتوان مي بيند. مبتلا شدن يكي از اعضاي خانواده به اين اختلال علاوه بر
اينكه احتمال دارد الگوي ديگران مخصوصاً كودكان واقع شود. يقيناً اثر سويي در
كاركرد نظام خانواده خواهد داشت، بطوري كه بيم آن ميرود تا مسائل مهم زندگي مورد
غفلت قرار گيرد و يا به علت ترس و شرمندگي از فاش شدن نشانه هاي وسواس نزد ديگران
خانواده از معاشرت با دوستان و اقوام دوري نمايد. از اين رو به شناسايي و راههاي
پيشگيري از آن مي پردازيم.
وسواس در
ادبيات فارسي
كلمه وسواس در زبان
فارسي بيشتر شامل مفهوم اعمال اضطراري اجباري ميگردد. در حاليكه معادل اين واژه در
زبان هاي انگليسي و فرانسه بيشتر بر افكار و محتويات ذهني مزاحم ناخواسته و غير
قابل اجتنابي كه بيماران وسواسي از آنها شكايت دارند دلالت ميكند. اعمال تكراري و
اجبار آميزي كه غالباً به دنبال اين افكار از مريض سر مي زند با عنوان اجبارها يا
واكنش هاي اجباري اضطراري بيان ميشود.
مفهومي كه براي آن
در زبان فارسي لفظ واحدي وجود ندارد. اصطلاح وسوسه كه ذكر آن در قرآن مجيد نشانه
قدمت آن است در زبان هاي عربي و فارسي نيز در اصل به نوعي انديشه و محتواي ذهني
ناخواسته و نا مطلوب دلالت ميكند.
دوران پزشكي مو صر
اصطلاح وسواس را براي توصيف جريان فكر و انديشه پيوسته و ناخواسته كه مريض قادر به
خارج كردن آن از ذهن خود نيست به كار ميبرند. پس وسواس به معناي مرضي كلمه
عبارتست از نوعي احساس اجباري براي تكرار و تعقيب افكار و اعمال كه مريض خود بر
بيهوده و بي معنا بودن آن و نيز واكنش منفي اطرافيان كه ممكن است جنبه ترحم، تمسخر
و در نهايت مخالفت علني داشته باشد آگاه است.
«لغت وسواس»
وسواس به همان گونه
كه از نامش بر مي آيد بيماري ويژه اي است كه ويژگي بارز آن وسوسه انگيزي يا حالت
وسواس است. در اصطلاح اهل لغت حديث نفس است، يعني كلامي كه در باطن انسان است و
نيرويي بي ريشه ولي قوي كه به امر و نهي انسان، واداشتن او به ارتكاب عملي و يا
بازداشتن او از انجام دادن امري مي پردازد. در برخي از آيات قرآن وسواس به معني
افكار بيهوده و مضري آمده است كه در ذهن خطور مي كند و در صورت تحقق و وقوع خارجي
در مي يابيم كه امري باطل و بيهوده بوده است. قاموس قرآن آن را به معني حديث نفس
گرفته است و كلامي از باطن، خواه از سوي شيطان و خواه از خود انسان. تفسير مجمع
البيان وسواس را از وسوسه دانسته است و آن خواندن به سوي چيزي است با صداي آهسته و
تفسير الميزان وسوسه را به معناي آن چيزي مي داند كه باطن و درونش با او سخن گويد.[1]
«ماهيت
وسواس»
وسواس را عبارت از
يك محتواي نفساني، به صورت فكر، خيال، ميل و كشش يا حركت به همراه يك احساس اجبار
دروني و مقاومت ناپذيري ذكر كرده اند كه اساس آن هيجان شديد و دروني و مقاومت
ناپذيري ذكر كرده اند كه اساس آن هيجان شديد دروني است و به صورت اعمال بي رويه در
فرد ظاهر ميشود. ظهور آن افكار و احساس كه داراي جنبه مزاحمت است به صورت غير
ارادي در بخش خود آگاه ذهن است كه به اصطلاح روانكاوان با من، يا شخصيت اصيل او در
مقابله و معاوضه بوده و باعث پيدايش اضطراب ميشود. به خاطر آثار و جنبه هاي مختلف
اين بيماري است كه برخي آن را نوراستني عميق و برخي ديگر آن را اختلالي عصبي-
رواني يا پسيكونوروز ناميده اند و اين هر دو حكايت از ناتوانيهاي عميق بيمار
دارد.
در تعريفي ديگر
وسواس را اين طور بيان كرده اند.[2] عبارتست از رفتارها، عقايد، افكار يا تصوراتي كه تكرار
شونده و پايدار است.
برخي معتقدند كه
وسواس نوعي غريزه واخورده و نا آگاه است. حالتي كه در آن فكر، ميل با عقيده اي خاص
كه اغلب و هم آميز و اشتباه است، آدمي را در بند خود مي گيرد، به طوري كه اختيار و
اراده را از او سلب ميكند.
توصيف بيماري وسواس
اجباري از تاريخ معرفي اوليه آن توسط اسكيردل در 1838 ميلادي تا كنون تغييري
نيافته است. يك ايده فكر، تصور يا حركت مكرر يا مصربا نوعي احساس اجباري و ناچاري
ذهني و علاقه به شخصيت خود بوده از غير عادي و نابهنجاري بودن رفتار خود آگاه است.
راهنماي تشخيص و آماري انجمن روان پزشكان آمريكا بيماري وسواس را اين چنين تعريف
ميكند[3]: ويژگي اصلي اين بيماري وسواس ها يا اعمال، اضطراري مكرر
ميباشد و به عنوان تجارب و احساسات ارادي تلقي نميشود بلكه به صورت آرمان هايي
جلوه مي كنند كه از خارج به ميزان آگاهي خود هجوم آورده باشند و فرد خيلي مي كوشد
اين افكار ناخواسته را سركوب كند يا آنها را ناديده بگيرد.
«تظاهرات
باليني و طبقه بندي»
اختلال وسواسي
اجباري داراي دو جنبه شناختي و رفتار است. اين تقسيم بندي بر حسب، نوع رفتار مسائل
مفهومي جدي به وجود مي آورد كه به موقع بررسي ارتباط علايم بيماري با اضطراب به
چشم مي خورد. اختلاف وسواسي اجباري را معمولاً بر حسب نوع رفتار تشريفاتي يعني
شستن يا تميز كاري بررسي كردن شكل هاي نادر تري از قبيل تكرار كردن و منظم نمودن
طبقه بندي ميكنند. همه بيماران وسواسي اجباري علايم يا با قرينه هاي دروني تري
يعني افكار تصورات يا تمايلات مزاحم را از خود نشان ميدهند. براي نمونه اين فكر كه
آيا در را خوب بستم؟ ممكن است با ترس از
حمله يك متجاوز جنسي به اتاق خواب همراه باشد به اين ترتيب فكرهاي وسواس را مي
توان به چند نوع تقسيم كرد 1-وجود محتويات ذهني يا شناختي مزاحم همراه با قرينه
هاي خارجي ترس و ترس از پيامدهاي فجيح 2-وجود محتويات ذهني مزاحم همراه با علايم
خارجي ايجاد كننده ترس (ولي بدون ترس از عواقب وحشتناك).[4]
بررسي ها نشان
ميدهد اولين علايم وسواس در كودكان دو ساله ديده ميشود و طفل توجه زيادي به يكسان
نگاه داشتن رفتار و حفظ آداب دارد. علايم وسواسي به نيكي تشخيص داده نميشود مگر
اينكه با علايم نوروتيك همراه باشد و يا ناسازگاري زيادي را باعث شوند.
علايم اين بيماري
متشكل از آداب و رسومي خشك و غير قابل انعطاف است كه اغلب جنبه سمبوليك و سحر آميز
دارد. در آن اعمال الزام، شگفت انگيزي، تكرار كلمات و اعداد اهميت زيادي پيدا
ميكند. از علايم اوليه آن ترس، تكرار يك طرز فكر و انديشه، ترديد در عقايد و تصورات
و در صورت نهايي احساس اجبار است. بيمار با توجه دائم به امري چون بسته بودن درها،
قراردادن اشياء در جاي خاص، دست زدن به اشياء و در مواردي پيدايش يك حالت افسردگي
است. مبتلايان اغلب به تحريكات ذهني و وسوسه هاي بي دليل تمكين كرده و موافق با آن
عمل ميكنند ضعف روحي از نشانه هاي اصلي مرض است و ما در صورت هاي وسواس جوانب و
ابعاد و آثار و نشانه هاي آن را خواهيم ديد.
«صورت هاي
وسواس»
وسواس به صور مختلف
خود را نشان ميدهد و در بيمار مبتلاي به آن اين موارد ملاحظه ميشود:
1-اجتناب: اين يكي
از صور وسواس است كه در آن رفتار وسواسي به صورت پرهيز و اجتناب از اشياء امور
برخوردها پديد مي آيد. مهمترين و بيشترين جلوه اين اجتناب را كه بصورت پرهيز از
آلودگي است در شستشوي مكرر و افراطي مي بينم. فرد به منظور نجات خود سعي دارد
افكار يا كرداري را به صورت اجتناب ناپذير عمل كند. پرهيزهاي او نااميدانه و براي
او داراي صورت جبري است. در مواردي شستن دستها به صورت سمبولي از شستشوي گناه
ميباشد.
2-تكرار و مداومت:
اين هم نشانه و
علامت ديگري براي وسواس است كه او عمل بي حاصل و بيهوده را تكرار ميكند. در تكرار
عمل آن چنان است كه گويي نيرويي از درون او را مجبور مي كند كه عملي را انجام داده
و مكرر نمايد. جلوه اي از اين تكرار و شستشوي بي حاصل كه از ويژگي هاي آن يكنواختي
و تكرار است. جلوه ديگر آن در لباس پوشيدن است كه گاهي چند بار آن را مي پوشد و از
تن در مي آورد و اين تكرار به او آرامش ميدهد و از اين ديد رفتارش مي تواند نوعي
واكنش دفاعي به حساب آيد او در اين كار خود را مجبور احساس ميكند و نمي تواند از
آن دست بردارد.
3-ترديد: بي تصميمي
و دو دل بودن، ترديد در امور، از ديگر صورت هاي وسواس است. او قادر نيست كه خوب
تصميم بگيرد و يا در اخذ آن به جايي برسد. ممكن است او در آن واحد امري را قبول
داشته و يا نداشته باشد. باور بكند و يا نكند.
4-شك در عبادت:
جلوه اي ديگر از ترديد شك در عبادت است مثلاً مي خواهد نماز بخواند، مي خواند و
تكبيره الاحرام را درست مي خواند بعداً براي او اين وسوسه پديد مي آيد كه آيا
تكبيره الاحرام درست گفته است يا نه؟
5-ترس: از علايم
مهم وسواس ترس است و البته ترس بي ريشه و بي اساس. مبادا فلان حالت پديد آيد؟ نكند
دستش پاك نشده باشد؟ نكند حوله او نجس بماند و اغلب ترس ها به صورت ترس از ناپاكي
است و اصرار او به نظافت است وحشت او اغلب از آلودگي و كثافت است و البته در
مواردي هم ترس هاي مبهم مثل از كشتن كودك خود يا هل دادن و سقوط همسر و نزديكانش.
6-دقت و نظم
افراطي: از ديگر نشانه ها نظم و دقت افراطي است سعي دارند همه چيز را دقيقاً بر
اساس ترتيب خاصي قرار دهند تا هيچ چيز غلط و پيش بيني نشده اي پديد نيايد و هيچ
گونه بي حسابي در كار نباشد. در ايجاد نظم و ترتيب احساس خستگي نمي كنند. برايشان
تنها اين نكته مهم است كه اگر مثلاً مدادها به ترتيب قد نباشند وضع رواني شان به
هم مي خورد و گمان دارند كه در آن صورت همه چيز عوض ميشود.
7-اجبار و الزام:
فرد وسواسي در خود احساس الزام و اجبار ميكنند و ناگزير است همه اعمال و آداب خود
را به صورت جبر انجام دهد. اين احساس دائماً توسعه مي يابد آن چنان كه همه اعمال و
رفتار او را در بر مي گيرد و زندگي فردي و اجتماعي او را به مخاطره مي اندازند.
8-احساس بن بست: در
فرد مبتلا به وسواس گاهي اين احساس پديد مي آيد كه در حل مساله و دشواري در بن بست
بوده و قادر به رفع و كنترل آن نيست او براي نجات از اين بن بست خود را به امري
سرگرم كرده و بطور مكرر آن را انجام ميدهد. حركات بيهوده، تلاش هاي مكرر و
يكنواخت، شستن بي حاصل دست و لباس او در مواردي مربوط به همين امر است.
9-عنا در لجاجت:
گاهي بيمار براي كاهش اضطراب و ناراحتي خود رفتار پيچيده اي را از خود بروز مي دهد
كه توام با عناد و پرخاشگري است و در مواردي ممكن است با خود آزاري همراه باشد. او
در اين رفتار و پرخاشگري لجاجت و اصرار فوق العاده اي دارد. حتي در خودآزاري چنان
است كه گويي اگر بر خود صدمه و لطمه اي وارد نسازد و خود را تنبيه ننمايد دلش قرار
و آرام نخواهد گرفت و يا از خود راضي نخواهد شد.
10-علايم ديگر: مثل
سرگرمي بي فايده مثل سرگرمي به شمارش موزاييكهاي حياط، بررسي اينكه آيا آجرها روي
نظم دقيقي چيده شده اند يا مثلاً آن دو آجر دو سانتيمتر نا ميزاني دارند، منظم كردن
مداوم يقه خود و دائماً بدان توجه كردن، ليسيدن لبها و سبيل ها و يا دستكاري موهاي
خود و دكمه هاي لباس، بالا انداختن شانه و مراقبت در اين امر كه چهره و قيافه اش
منظم باشد، حفظ و نگهداري شديد يك شي و مراقبت فوق العاده آن از دستبرد و خوردن و
يا وارد آمدن صدمه به آن، بستن درب اطاق از داخل به علت عدم اطمينان و دائماً مراقب
در بودن، اشتغال به اين فكر كه نكند مثلاً فرزندش در مدرسه صدمه ببيند، در مواردي
وسواس به صورت خود را در معرض تماشا گذاردن،دله دزدي، بيقراري، بهانه گيري، بد
خوابي، بي اشتهايي متجلي ميشود.
«انواع
وسواس»
1-وسواس فكري:
افكار و تصاوير ذهني كه خارج از كنترل هستند و فرد را تحت تاثير قرار داده موجب
ناراحتي او ميشوند مانند نگراني دائم از وقوع يك حادثه يا ترس از آلوده شدن به ميكروب
و عفونت و بيماري.
موضوع وسواس فكري،
فكر و انديشه اي است كه بيمار را در برگرفته و آتشي از وسوسه هاي نگران كننده و
اضطراب آور در درونش برپا مي سازد. انديشه ها در مواردي ممكن است وحشت انگيز باشند
و بيمار را جداً نگران كنند.
صورت هاي وسواس
فكري عبارتند از: انديشه درباره بدن: بخشي مهم از اشتغالات ذهني و فكري بيمار
متوجه بدن او است و يا يكي از جهازات بدن بيمار دائماً به پزشك مراجعه ميكند و
درصدد بدست آوردن دارويي جديد براي سلامت بدن است.
رفتار حال يا
گذشته: مثلاً در اين رابطه مي انديشد كه چرا در گذشته چنين و چنان كرده؟ آيا حق
داشته است فلان كار را انجام دهد يا نه؟ و آيا امروز كه مرتكب فلان عملي ميشود آيا
درست مي انديشد يا نه؟ تصميمات او رواست يا نارواست؟
در رابطه با
اعتقادات: زماني فكر وسواسي زمينه را براي تضاد ها و مغايرت هاي اعتقادي فراهم
ميسازد. مشكلي در زمينه حيات و ممات، خير و شر وجود خدا يا عدم آن، پذيرش يا طرد
مذهب ذهن او را به خود مشغول مي كند.
انديشه افراطي:
زماني وسواس در مورد امري آن هم به صورت افراط و قبول يا رد افراطي است با اينكه
بيمار خلاف آن را در نظر دارد بصورتي است كه گويي انديشه مزاحمي بر او مسلط است كه
او ناگزير به دفاع از يك انديشه غلط ميباشد.
2-وسواس عملي:
اعمالي اجباري هستند كه بيمار بارها و بر طبق نظم خاصي براي از بين بردن افكار
وسواسي خود انجام ميدهد اين كارها نه تنها جنبه منطقي ندارند بلكه كاملاً بيهوده
به نظر ميرسند مانند وارسي و يا شستشوي بيش از حد، شمارش بيش از حد دقت بي اندازه
و ذخيره سازي يا انبار نمودن و بطور كلي وسواس عملي مثل ترمزي فرد را از انجام
كارها باز مي دارد.
اگر وسواس فكري و
عملي تواماً ظاهر شوند در آن صورت دشواري براي بيمار و اطرافيان سنگين است و كردار
بي معني و غير موجه او فعاليت عادي و زندگي رواني شخص را به مخاطره مي اندازد و به
ويژه در اين رابطه كه تضاد ميان انگيزه ها و عواطف پديد مي آيد مثل مهر، خشونت،پرخاشگري
و تسليم و ...
3-وسواس ترس: صورت
هاي ترس وسواسي عبارتند از: ترس از آلودگي، ترس از مرگ، ترس از دفع، ترس از محيط
محدود، ترس از امري خلاف اخلاق،ترس از تحقق آرزوها،ترس از كثافت و آلودگي و ترس
هاي ديگر.
4-وسواس الزام: در
اين نوع وسواس نمي تواند خود را از انجام عمل و يا فكري بيرون آورد و در صورت رها
بودن از آن فكر و خودداري از آن عامل موجبات تنش در او پديد خواهد آمد.
وسواس تقارن
چيست؟
بيماراني كه درك
عدم نظم و هماهنگي در محيط باعث ناراحتي، باعث ناراحتي آنها ميشود و ناراحتي خود
را از طريق مرتب كردن مجدد اشياء تخفيف مي دهند،نه از خود اين اشياء مي ترسند و
نه انتظار دارند كه عدم تقارن مزبور،فاجعه اي به دنبال داشته باشد. بلكه ناراحتي
آنها به خاطر اين برداشت يا نظر خودشان است كه بعضي از انواع ترتيب يا قرار گرفتن
محرك هاي خارجي «نا مناسب» است.
عوامل اثر
گذار در شكل گيري وسواس تقارن
1-نقصان شديد
پردازش اطلاعات صحيح 2-وجود زمينه هاي هراس در فرد 3-درگيري با احساس گناه شديد و
سعي در جبران آن 4-داشتن خود رشد نيافته يا درگير تعارضات شديد 5-وجود خلاءهاي
بزرگ دروني كه زاينده ترسها و اضطراب ها در فرد هستند.
چرا به فرد وسواسي
به ديد يك فرد رواني مي نگرند؟
به دليل اينكه فرد
وسواسي رفتارهاي عجيب و قريب يا (Bizar-B) دارد. به همين دليل، وسواسي هايي كه زرنگ هستند، بسياري از اعمال
اجباري خود را پنهان ميكنند.
توصيف و ميزان
رواج: اطلاعات موجود نشان ميدهد كه كمتر از 2 درصد افرادي كه در درمانگاه ها بستري
هستند، به اين اختلال دچارند. با اين حال، شمار وسيعتري هستند كه به برخي عوارض يا
اختلال مبتلايند (آدافر Adams، 1973، جود Judd 1965) در يك بررسي تازه كه از 80637 كودك در مدرسه روان پزشكي
عصبي (UCLA)[6] صورت گرفت نشان داده شد كه در بين سالهاي 1959 تا 1975 تنها در 50 نفر نشانه
قابل توجهي از اين اختلال ديده شده است (هالينگرورث Hollingsworth تانگويي Tanguay، گراس من Grossman، پابست Pabst، 1980)[7] از ميان اين افراد در حقيقت تنها 18 نفر با معيارهاي دقيقي كه از جانب خود
پيشنهاد شده بود همخواني داشتند (1965) سن متولد شروع اين اختلال در اين كودكان
6/9 سالگي بود. بيشتر دست اندر كاران بر اين باورند كه پسران و دختران به يك نسبت
به اين اختلال دچار ميشوند، هر چند كه 14 مورد از 17 نفري كه هالينگزورث و
همكارانش (1980) شناسايي كردند، پسر بودند.
چند تن از متخصصان
(كسلر 1966) اشاره ميكنند كه ويژگي هاي اين اختلال به شكلي جدي در شماري از
مبتلايان به ساير اختلال ها، از جمله شيزوفرني، وجود دارد. براي مثال از بيست و نه
كودكي كه به عوارض اختلال وسواس-اجبار دچار بودند وجود (1965) آنان را مبتلا به
اين اختلال ندانست، بيست و پنج نفرشان مبتلا به شيزوفرني تشخيص داده شدند. به نظر
مي آيد كه درباره رواج اين اختلال در كل جامعه، اطلاعاتي در دست نباشد.
رفتاري كه با ويژگي
هاي اختلال وسواس-اجبار توام باشد، در مرحله هاي مختلف رشد بهنگام يافت ميشود.
تغذيه و عادت هاي كودك خردسال در هنگام خواب مثال هايي از اين نمونه اند. به هم
خوردن اين امور جاري و معمول،اغلب موجب پريشاني ميشود. در برخي اوقات نيز ديده
شده است كه كودك خردسال تمايل به تكرار بازي دارد و به شدت علاقمند است كه بازي
يكنواخت انجام شود. پنجامين اسپاك (Benjamin
Spak 1974) در كتاب پر خواننده خود
براي والدين مي نويسد: اجبار در حالت خفيف، مانند راه رفتن از درزهاي پياده رو، يا
دست زدن به ميله هاي پرچين به شكل سه در ميان، در كودكان 8، 9، 10 ساله امري عادي
است. چنين رفتارهايي كه معمولاً در گروه كودكان هم سن كودك نيز رايج است، احتمالاً
در بهترين شكل خود نوعي بازي به حساب مي آيد. اما زماني كه همين كارها بر زندگي
كودك تسلط مي يابند و در عملكرد بهنجار وي اخلال ميكنند، جاي نگراني دارد.
«علتها»
عملكرد دو ساختار
مغز: تحقيقات اخير حاكي از آن است كه وسواس فكري-عملي مشكلاتي در ارتباط بين بخش
جلويي مغز (قشر حلقه اي) و ساختارهاي عميق تر آن (عقده هاي پايه) را شامل مي شود.
گمان ميرود اندك بودن ميزان سروتونين شيميايي پيام رسان در اين امر مقصر باشد.
هورمون ها: وسواس
فكر عملي مي تواند در زمان بلوغ جنسي بدتر شود و در زنان اغلب علايم آن با چرخه
قاعدگي همراه است و هورمون- درماني در درمان آن موثر است.
تاثير والدين: اين
افراد ترسو و ضعيف اند و از خانواده اي مي آيند كه بيش از حد كنترل شده اند و در
آن احساسات و عواطف بر زبان نمي آيد و نتيجه تربيت ضعيف است و به احتمال زياد
نتيجه تقليد افراد از راهكارهاي سازگاري و ديدني خود است.
عوامل آشكار ساز،
در برخي موارد مشروع اين بيماري با وقايع مهم دوران زندگي، فشارها و آسيب ها همراه
است بروز اين بيماري به اضطراب و عصبانيت نهفته افراد مرتبط شده و گمان ميرود كه
مي توان به نوع نتيجه برخورد با چنين احساساتي و كنترل اين احساسات در فرد باشد.
«روان رنجوري
وسواس فكري و عملي»
روان رنجوري وسواس
فكري-عملي (OCD)
اغلب با ديگر اختلال هاي مربوط به اضطراب در يك گروه قرار مي گيرد چرا كه اضطراب و
ناراحتي يك مولفه اصلي آن محسوب ميشود.
«وسواس ارثي
است يا اكتسابي»
وسواس هم ارثي است
و هم اكتسابي[8] مطالعات روي دو قلوهاي يك تخمكي و دو تخمكي نشان ميدهد كه
35% بستگان درجه اول بيماران مبتلا به اختلال وسواس- اجبار، دچار اين اختلال
هستند. تحقيقات نشان ميدهد كه طبق نظريه يادگيري، افراد رفتارهاي وسواسي را از
طريق مشاهده الگويي قابل قبول ياد گرفته و به اجرا مي گذارند. طبق نظريه يادگيري
فكرهاي وسواسي، محرك هاي شرطي هستند.
ويژگي هاي
اختلال شخصيت افراد وسواسي:
1-معمولاً توانايي
بيان عواطف گرم و لطيف را ندارند. 2-به احساسات ديگران توجه نمي كنند و براي آنچه
خود قبول دارند اصرار مي ورزند. 3-در انجام كار و مثمر ثمر بودن تمركز افراطي
دارند. 4-سخت كوش هستند ولي به علت توجه زياد به جزئيات، قادر نيستند به اصل مسائل
بپردازند. 5-به علت ترس از اشتباه كردن دچار ترديد در تصميم گيري هستند و احساس
بلاتكليفي ميكنند 6-معمولاً كارها را نا تمام مي گذارند 6-اغلب افراد خشك به نظر
ميرسند 7-چون به شيوه اي از پيش تعيين شده بارها رفتاري را تكرار ميكنند، عده اي
آنها را ماشين هاي زنده تصور كرده اند وسواس در چه كساني بروز مي كند؟
الف) در رابطه با
سن: تجارب حيات عادي افراد نشان ميدهد كه وسواس همگام با بلوغ و در غليان شهوت در
افراد پا گرفته و تدريجاً رشد ميكند اگر در آن ايام شرايط براي درمان مساعد باشد
بهبودهاي نسبي و دوره اي پديد مي آيد و گرنه بيماري سير مداوم و رو به رشد خود را
خواهد داشت تا جايي كه خود بيمار به ستوده ميآيد.
ب) در رابطه با
هوش: بررسي هاي علمي نشان داده اند كه وضع هوشي آنها در سطحي متوسط و حتي بالاتر
از حد متوسط است. وسواسي هايي كه داراي هوش اندك و يا درجه ضعيف باشند بسيار كمند
بر اين اساس رفتار آنها نبايد حمل بر كم هوشي شان شود.
ج)در رابطه با
شخصيت و محيط: تجارب نشان داده اند كه در زندگي شخصي حساس تر هستند و در بين
كودكاني كه والدين شان محكومشان مي كنند بيشتر ديده ميشود. پاره اي از مطالعات
نشان داده اند كه شخصيت والدين و حتي صفات ژنتيكي روابط همگن خوبي و محيطي در اين
امور موثرند به همين نظر وسواس در بين دوقلوهاي يكسان بيشتر ديده ميشود تا در
ديگران، اگر چه ريشه اساسي و كلي كاملاً مشهود نيست. وسواس بر خلاف بيماري هيستري
است كه اغلب در جوامع عقب نگه داشته ديده ميشود در جوامع به ظاهر متمدن و پيشرفته
و حتي بين افراد هوشمند به ميزان قابل توجهي ديده ميشود.
«حالات افراد
وسواسي»
1-حالت ترس: افراد
وسواسي دچار ترسند و ترسها براي شان عميق و ريشه دار است. ترسها پر دامنه و متنوع
است، گاهي به صورت خوبي و يا ترسهاي به هنگام است و زماني به صورت هراس از نجس شدن
و آلوده شدن. گاهي ترس از اين دارد كه نكند در حضور جمعي حرف هاي ركيك بزند، زماني
ترس از آنكه عكسي از فرد محبوب را به زمين بزند و يا شيشه آن را بشكند از نظر علمي
مي گويند فرد وسواسي از طريق ترس حفاظت و حمايت ميشود.
2-حالت اضطرار:
اينان در وضع و موقعيتي هستند كه خود را به انجام عملي ناگزير مي بينند و اين
اضطرار در آنان كاملاً به چشم مي خورد. در عين وحشت از اين امر كه نكند روزي زمام
اختيار علمي از دستش برود خود را مجبور مي بيند.
3-احساس فشار: وضع
بيمار وسواسي به گونه اي است كه احساس فشاري در درون خود دارد و جبراً به سوي
اعمالي كشانده ميشود كه گاهي بر خلاف شخصيت است و بدون هيچ اراده و اختياري تن به
انجام عمل مي دهند. با تكرار عملي حتي ناپسند سعي دارد موجبات آرامش خود را فراهم
آورد و يا از فشارهاي رواني خود بكاهد. مثلاً تحت تاثير وسوسه هايي شروع ميشود و
به بدگويي و خوار شمردن ديگران و يا اهانت كردن به مقدسات مذهبي و متدين ها با
اينكه خود فردي مذهبي است به نشان دادن حالت فشار مي پردازد. توان تصميم گيري او
به ميزاني اندك است كه حتي در عين نارضايي بايد به كاري تن در دهد. وقتي فردي نا
آگاه و بي اطلاع از اوضاع او را بينند گمان ميكند فكر و انديشه هاي جديد بر او
مسلط شده و چنان به بند كش كشيده كه حتي نمي گذارد او از قالب خود بيرون رود.
4- زمزمه با خود:
با خود سخن مي گويند و حتي اداي حرف زدن را در مي آورند. دست و سرش را تكان ميدهد
قيافه اي جدي و يا شوخيانه به خود مي گيرد. ابروهايش را در هم مي كند. ظاهراً به
نظر ميرسد كه براي سرگرم داشتن خود و دوري از احساساتي زجر دهنده مي كوشد با خود
حرف بزند. با اين وسيله مي خواهد خود را آرامش و سكون ببخشد و يا مساله اي را از
ياد ببرد.
5- يكدندگي: در
بسياري از وسواسي ها حالت يكدندگي به چشم مي خورد. زماني ممكن است بخاطر ملاحظاتي
رفتار وسواسي خود را نشان ندهند و يا به شما چنان بنمايانند كه استدلال شما را
پذيرفته و ترك ميكنند و راه و روش خود را گفته اند اما در تنهايي و در خفاهمان راه
را دنبال ميكنند و اين امر نشان ميدهد كه در راه و روش آنها تعديلي نيست در عقايد
خود لجوج مصّرند و يا به اصطلاح عاميانه خشك و يك دندهاند.
5-حساسيت: در حالات
و رفتار آنها حساسيت كاملاً به چشم مي خورد. آنان درباره همه امور حساس اند. حتي
در مورد زخم بدن، زشتي چهره، نقص و نارسايي لهجه، رفتار آداب خلاف معمول و ... به
خاطر اين حساسيت افراطي در مواردي ممكن است حتي از دوستان بسيار صميمي خود ببرند و
يا رابطه خود را راحتي با فرزندان و افراد بسيار محبوب قطع كنند. به علت حساسيت ها
گاهي تن به مراقبتي افراطي نسبت به يك مسئله ميدهند آن چنان كه حتي ممكن است
كارشان به ايجاد زحمت كشانده شود يا بر ناراحتي عصبي او بيفزايد.
6-دلواپسي سخت: او
در مواردي دلواپسي كشنده اي دارد سعي دارد به اطمينان و آرامشي برسد و چنانچه
قطعيت و اطميناني در امري نشود مشوش مي شود. نگاه مكرر به ساعت خود، دست بردن دائم
به يقه و لباس خويش جلوه اي از اين حالت است. اگر از فرد وسواسي كاري خواسته شود
كه سريعاً انجام دهد مضطرب و نگران ميشود و با سرگرم شدن به آن اضطراب تسكين حاصل
مي كند. او با اينكه چنين حالات را مزاحم خود مي يابد نمي تواند از آن دست بردارد،آن
چنان كه گويي فردي وحشت آفرين، شاهد حالات و رفتار اوست و از او مي خواهد به شيوه
اي خاص عمل كند.
7-تحمل وسواسي:
بيماران وسواسي به ظاهر افرادي بسيار متحمل اند از آن بابت كه شستشوهاي مكرر
دارند، عملي را با دقت و ظرافت انجام ميدهند ولي اين تحمل آنها از آن نوعي نيست كه
در اخلاق از آن به نيكي ياد شود،بلكه نوعي تحمل است كه او جز آن چاره اي در خود
نمي بيند و زجر مي كشد و ناگزير از تحمل آن است.
در عين حال مواردي
وجود دارند كه آنان نمي توانند نسبت به آنها با تحمل باشد از جمله در مورد مسائل
ابهام آميز و دو پهلو، كارهاي نا تمام، امور بي كنترل، ملاحظه سرسري مسائل عدم
تحمل شان در مواردي جنون آميز ميشود مثل تماشاي صحنه اي وسوسه انگيز و رفتاري به
نظر آلوده و توام با نجاست كه در آن صورت جداً از خود بي خود مي شوند. در چنين
صورت افكار و اعمالشان چنان غير طبيعي ميشود كه تصوير بيماري اسكيزوفرني را كه
نوعي جنون است در ذهن زنده مي سازد.
اخلاق رفتار:
1-قالبي شدن رفتار به گونه اي كه انجام هر امري از آغاز تا فرجام براي بيمار قابل
پيش بيني است و او نمي تواند از آن تخطي نمايد. 2-توجه به نظم و ترتيب فوق العاده
اي كه براي فرد صورت مرضي دارد زيرا فايده اي بر آن نظم و ترتيب و صورت عقلايي
ندارد 3-توجهي افراطي به پاكيزگي و نظافت به گونه اي كه رعايت آن زحمت افزا و به
صورت امري الزامي ميشود اگر چه نفعي از آن حاصل نميشود 4-لجاجت و خودسري و يك
دندگي 5-باريك بيني و حساسيت و ظرافت كه البته جنبه مرضي دارد ولي در مواردي مي
تواند عامل رشد و كمال باشد و به كشفيات و اختراعاتي هم منجر شود.
جنبه هاي اخلاقي
بيمار: 1-جنبه تعرضي: آنها براي پاك و سالم بودن خود و يا در دنياي فكر و انديشه
خود غوطه ور مانده و بدان خاطر سكونت و آرامشي بيابند جنبه و شيوه طرد و رد را را
پذيرا مي شوند و مي كوشند ديگران را از خود دور و يا خود را از ديگران دور داشته
باشند. 2-سختگيري: بيماران وسواسي افرادي سخت گير و خشك و خرده گير هستند. در جنبه
دفاعي رفتار خود حالت تغيير ناپذيري دارند. اصرار دارند كه كاري خاص با سرعت و نظم
و دقتي خاص به پيش رود آن چنان كه مسائل براي شان به گونه اي قابل پيشگويي باشد.
گرايش به سخت گيري در بسياري از كودكان از حدود 10-8 سالگي به قدري شديد ميشود كه
به صورت عصبي درمي آيد و همچون عادتي ناراحت كننده آنها را زجر ميدهد. افرادي بيش
از حد وجداني، دقيق حسابگر و فاضل مآب هستند 3-اشكال تراشي و عيب جويي: اگر ازدواج
كنند همسران خود را به گونه هاي مختلف آزار ميدهند 4-رفتار اجباري بيهوده: رفتار
اجباري در افراد عادي هم ديده ميشود ولي امري جزئي و قابل تحمل است مثل مرتب كردن
مداوم يقه، سر و سامان دادن به موي سر و صورت، مراقبتي افراطي از اتوي شلوار،
رفتار اجباري گاهي شديد ميشود. 5-نظم و ترتيب: فرد وسواسي آدم منظم است و اين نظم
در قول و فعل او كاملاً هويداست و از ديد اخلاقي نقطه مثبت است. نظمش اغلب درباره
امور و مسائلي است كه ريشه و ارزشي اساسي ندارد. مثلاً سعي دارد مدادها را منظم و
به ترتيب قد كند 6-دقت افراطي: بيماران وسواسي افرادي دقيق هستند و اين دقت در
مواردي بسيار نقطه كمالي براي آنهاست. به خاطر دقت به پيشرفت هايي هم ميرسند و اين
كمال نيست چون كمال بهنگام زماني است كه دقت درباره اي اموري مصروف شود كه ارزش
دقت كردن را داشته باشد نه درباره مسائل پوچ و بي ارزش. 7-صرفه جويي توام با خسّت:
نفس صرفه جويي امري معقول و مورد پسند است ولي اگر همين امر به صورت رفتار خسيسانه
درآيد در خور ملامت و تقبيح بسيار است. آنها جلوگيري از اسراف و زياده روي را به
خست و لئامت مي كشانند و حق مصرف بالاتر از حد متعارف را نوعي بي نظم بودن، بي بند
و باري مي دانند. 8-كنترل ها: افراد وسواسي متوجه اين امر هستند كه دو چيز را
شديداً مورد كنترل قرار دهند: يكي خود و آن ديگري محيط را. او مي خواهد خود را
كنترل كند تا خطايي از او سر نزند و سبب درگيري با ديگران، صدمه زدن به عزيزان،
اهانت به مقدسات و در كل رسوايي وآلودگي نشود او مي خواهد محيط را كنترل كند تا
بر اساس خواست و نظر او سر و سامان يابد و امور به همان گونه اي به پيش برود كه او
به آنها چشم و نظر دارد.
«وسواس در چه
كساني ديده ميشود؟»
الف- د ر رابطه با
سن: وسواس در همه سنين به چشم مي خورد ولي در برخي سنين بيشتر و داراي ويژگي هايي
است كه به شرح زير است:
در سنين كودكي:
عارضه وسواس در
سنين 2 سالگي هم ديده شده است. ولي والدين و مربيان كمتر متوجه آن شده و يا كمتر عادت
كرده اند كه آنها را به نزد روان پزشك ببرند. و يا در سنين شش هم اين بيمار در
برخي از كودكان وجود دارد ولي آمار آن بسيار پايين است. در كودكان بزرگتر بيشتر به
چشم مي خورد بخصوص در كودكان سنين 7-9 سالگي بيشتر است. هر چه سن بالاتر ميرود
كودك به مرحله نوجواني و بلوغ نزديكتر ميشود. اين بيماري آشكارتر ميشود با اين
تفاوت كه در سنين خردسالي اعمال و رفتار وسواسي به صورت بازي و تظاهرات كودكان
است، آشكار و عيان ميشود.
در سنين
نوجواني:
علائم اختلالات
وسواسي در مرحله سني قبل از 15 خود را نشان ميدهد. در سنين 12-9 سالگي به ميزان
زياد منتظر ظهور اين بيماري در كودكان بيمار ميباشيم ولي از مرز سني 13 به دلايلي
كه ريشهةاي عميق در جان و روان آدمي دارند اين اختلال به وفور ملاحظه ميشود
بخصوص وسواس فكري و عملي در اين سنين بيشتر ميشود. آن چنان كه ميل دارند كارها را
به موقع انجام دهند و يا در طهارت و نظافت زياد به خود برسند. در چنين سني توجه به
معيارهاي اخلاقي دارند و در نتيجه فكر ميكنند كه انگيزههاي نامناسب در زندگيشان
وجود دارد و براي حفظ سلامت و رشد خود بايد تن به چنين حالتي دهند و وضع و حالت
چنين افرادي در خانه و مدرسه مشهود ميشود.
سنين جواني و
بعد
60-50 درصد حالات
وسواسي در سنين 15-20 سالگي ظاهر ميشود و تدريجاً بر دامنه آن افزوده ميشود. اوج
آن در سنين تا 25 سالگي است و پس از آن سنين ركود يكي پس از ديگري طي ميشود تا در
سنين 35 سالگي كه كمتر به چشم ميخورد.
مراحل شدت و
ضعف
ريشههاي اين
بيماري را به دوران كودكي مربوط ميدانند. از مرحله نوجواني چهره مبهمش در خانواده
پيدا شود و در بلوغ كاملاً آشكار و عيان ميشود. در سنين حدود 18-25 به اوج كمال
ميرسد و حتي ممكن است بسيار حاد باشد آنچنان كه موجب زحمت و درد سر خود فرد و يا
اطرافيان و خسته و ذله شان كند.
تجارت حيات عادي
افراد نشان ميدهند وسواس همگام با بلوغ و در غليان شهوت در افراد پايه گرفته و
تدريجاً رشد ميكند.
اگر در ايام شرايط
براي درمان مساعد باشد بهبودهاي نسبي و دوره اي پديد مي آيد و گر نه بيماري سير
مداوم و رو به رشد خود را خواهد داشت تا جايي كه خود بيمار به ستوه مي آيد.
ب-در رابطه
با جنس
وسواس در هر دو جنس
زن و مرد ديده ميشود ولي بررسي ها نشان ميدهند كه آمار آن در زنها و دختران به
مراتب زيادتر از مردان است.
در رابطه با وسواس
بدن دختران را مي بينيم كه در بين نوجواني و بلوغ بر پسران پيش مي گيرند و اين امر
در حين شكوفائي بلوغ جنسي كاملاً آشكارا و شكوفا است.
در بررسي هاي علمي
حالات و صفات وسواس در زن و مرد يكسان و يك اندازه نشان داده ميشوند ولي اين كه در
مردان آن را كمتر مي يابيم بدان خاطر است كه اولاً كار مردان به گونه اي است كه در
خارج از محيط خانه، در محل كارخانه و كارگاه و يا اداره اند وسواشان نمود پيدا نمي
كند. ثانياً نوع كارشان با طهارت و نجاست و امور وسوسه انگيز كمتر در ارتباط است و
ثالثاً آنها در اجتماع و با جمعي بيشتر سر و كار دارند كه اين خود عامل تخفيف دهنده
و حتي درمان كننده است بر خلاف زنان كه اغلب با خانه و تنهايي و يا معاشرت محدود
انس است. همچنين دوران آبستني دارند كه خود از نظر فكري براي شان وسوسه آفرين است
بويژه كه حساسيت ها و رقت عاطفي بر اين امر دامن مي زند.
ج- در رابطه
با هوش:
درست است كه رفتار
وسواسيها خطا كارند و بظاهر نشان بلاهت و كم خردي است ولي اين امر دليل بر اين نيست
كه آنها در زمينه هوشي از ديگران پايين تر باشند و يا نمره هوشي شان از حد متعارف
پايين تر باشد. بررسي هاي علمي نشان داده اند كه وضع هوشي آنها در سطحي متوسط و
حتي بالاتر از حد متوسط است. وسواسيهايي كه داراي هوش اندك و يا درجه ضعيف باشد
بسيار كمند بر اين اساس رفتار آنها نبايد حمل بر كمبود هوشي شان شود همان گونه كه
نابغه اي ممكن است بيمار شود اينان هم بيمار ميشوند و گفتيم كه وسواس خود نوعي
بيماري است. فقط يك نكته درباره هوش اين بيماران قابل ذكر است و آن اينكه هوش نظري
شان نسبتاً بالاتر از هوش عملي است و تجربه آن را ثابت كرده است.
د- در رابطه
با اعتقاد
در اين زمينه به دو
گروه بيمار بر مي خوريم: 1- بيماراني كه به علت ضعف در عقيده و ايمان و يا اعتراض
از مذهب به اين بيماري دچار شده اند و امر خدا را كوچك شمرده اند كه در اين تيپ از
افراد وسواس فكري زيادتر است. چون به جايي وصل نيستند. نمي توانند شك و ترديد خود
را سر و سامان بخشند. 2-بيماراني كه به علت علاقمندي افراطي به مذهب و آميخته بودن
اين علاقه با جهل و هم دچار اين بيماري ميشوند. چنين افرادي هم به وسواس فكري وهم
به وسواس عملي و اين قسمت اخير در آنان زيادتر است. اگر وسواس رانوعي وسوسه و
بدان گونه كه مفسرين اشاره كرده اند آن را نوعي حديث نفس و يا حديث با نفس بدانيم
در مي يابيم كه ناشي از عدم اطمينان در افراد است و نشان ميدهد كه آدمي در خود
اعتمادي را احساس نخواهد كرد. چون منشاء اعتماد خدا و ناشي از شناخت علمي و قطعي
اوست پس بايد تا حدود زيادي به اين فكر توجه كرد كه اين امر به زمينه هاي اعتقادي
بيمار بر مي خورد و اين نكته خود راهنمايي مهم براي بيماران و درمانگران در طريق
پيشگيري و درمان است.
هـ- در رابطه
با شخصيت و محيط
تحقيقات روانكاوان
و پزشكان نشان داده است كه آنها شخصيت ويژه اي از انواع پسيكاستنيك و يا اسكيزوئيد
دارند و اين گونه شخصيت زمينه را براي بيماري مناسب مي سازد. شخصيت والدين و حتي
صفات ژنتيك هم موثرند. اين امر حتي در برگيرنده افراد و اشخاص از نظر جوامع خواهند
بود. وسواس بر خلاف بيماري هيستري است كه اغلب در جوامع عقب نگه داشته شده ديده
ميشود، در جوامع به ظاهر متمدن و پيشرفته و حتي در بين افراد هوشمند هم به ميزاني
قابل توجه ديده ميشود.
«شروع
بيماري»
واقعه اي بايد اين
بيماري را به ظهور برساند گاهي به صورت يك عقده جنسي، زماني يك آبستني «گاهي كار و
تلاش مخصوص» در مواردي مرگ عزيزان. وسواس با انديشه اي در ذهن آغاز ميشود كه انسان
نمي تواند آن را از ذهن خود بيرون كند و يا توان اراده اش به ميزاني نيست كه
بتواند بر آن غلبه كند و يا خود را از شر آن نجات دهد.
«ضرورت هاي
درمان»
1-ضرورت فردي: در جنبه فردي بايد بگوييم كه او انساني است و داراي حق
آرامش و حيات. براي او همچون ديگر افراد لازم است از امنيت خاطر و فراغي برخوردار
باشد تا بتواند به سازندگي و فراغ دست يابد و بهره خويش را از زندگي دريابد وسوسه
ها براي فرد خطرناكند از آن بابت كه ادراك و شعور آدمي را تحت الشعاع قرار داده و
او را از درك حقايق محروم ميسازد. فكر و ذهن بيمار مسموم شده و بيمار مي خواهد خود
را از آن رها سازد ولي موفق نميشود و اين وظيفه درمانگران و مسئولان است كه به كمك
آنها بشتابند. عدم توجه به وضع بيمار ممكن است در مواردي زندگي او را به وخامت
بكشاند آنچنان كه تمناي مرگ نمايد.
2-ضرورت اجتماعي: خويشان، بستگان و مخصوصاً اعضاي خانواده بيمار از رفتار نا
متعادل و نابهنجار او شديداً در عذابند. زندگي زن و شوهر وسواسي بخاطر اين بيماري
كاملاً تيره است و به اصطلاح روزگار خوشي ندارند. احساس بدبيني، عدم اطمينان،
خصومت ها، وسوسه هاي آزار دهنده و اذيت كردن خود بلايي ديگر و سبب بدبختي ها و
تاثيرات منفي اجتماعي بيشتر است كه در جمع سبب ميشود در زندگي او با ديگران به
مخاطره عظيم افتد. عدم پيشگيري و يا پيشروي اين بيماري سبب ميشود كه وضع او هر روز
از روز بعد وخيم تر شود و بر دشواري هايش افزوده شود.
«خطر عدم
درمان»
سخن اين است كه
وسواس در افراد مزمن ميشود و از زمان ظهور و پيدايش آن تا معالجه قطعي بايد گفت
حدود يك چهارم بيماران بيمارشان رو به مزمن شدن مي گذارد بويژه در آن گاه كه اين
بيماري در سنين بلوغ ظاهر ميشود. آنها بايد درمان شوند و به چيزي دست يابند كه
ارزش جديدي به آنها بدهد، بايد پناهگاهي پديد آيد كه آنها د ر گرو آن زندگي را از
سر گيرند و مادام كه چنين وضعي پديد نيايد همين دشواري و خطر وجود دارد.
بررسي محققان نشان
داده اند كه 40-30% بيماران به خودي خود درمان ميشوند و 50-40% در اثر مراقبت ها و درمان ها به صورت نسبي بهبود
مي يابند و البته
15-10% هم در عين مراقبت و درمان قابل درمان نيستند.[9]
درمان: در مورد
نحوه درمان مبتلايان به وسواس-اجبار، گزارش نسبتاً اندكي منتشر شده است. نتايجي كه
از پيگيري بررسي ها لينگزورث و همكارانش به دست آمده است، دست كم در مورد روان
بينشي[10] دلگرم كننده نيست.
در اين بررسي 10
كودك (از 5/1 تا 14 ساله) به طور متوسط به مدت 5/6 سال زير نظر قرار گرفتند. به
رغم يك دوره فشرده 7/17 ماهه روان درماني بينشي، اكثر آنان همچنان گرفتار
وسواس-اجبار بودند و تمامي شان اظهار مي داشتند كه در زندگي اجتماعي و برقراري
ارتباط با همسالانشان مشكلاتي جدي دارند. شيوه هاي رفتاري مانند حساسيت زدايي
نظامدار، و بهره گيري از پي آمدهاي منفي، اصولاً در مورد بزرگسالان به كار رفته
است، اما هنوز براي استفاده از آنها شواهدي كافي كه دال بر تاييدشان باشد در دست
نيست. شيوه رفتاري كه در مورد درمان رفتار اجبار در بزرگسالان موفق بوده است،
پيشگيري از واكنش است (گلدر Gelder، 1979) استانلي (1980) درباره درمان يك دختر 8 ساله و خانواده او
به طريق پيشگيري از واكنش گزارش باليني زير را عرضه مي دارد:
آماندا به خاطر
رفتار وسواسي در انجام امور، با پدر بزرگش به درمانگاه مراجعه كرد. سه ماه پيش از
مراجعه، والدينش به دليل اينكه وقت او بيشتر و بيشتر به انجام و تكرار عادتهايش
سپري ميشد، نگران شدند. براي مثال او صبح ها براي پوشيدن لباس 20 دقيقه وقت صرف مي
كرد، كاري كه براي انجامش در گذشته 5 دقيقه هم زياد بود. اولين باري كه پدر مادرش
به اين رفتار او پي بردند 6 ماه قبل از آن بود. اين عادتها و وسواس ها در پي نقل
مكان خانواده به منزل فعلي به تدريج در كودك ظاهر شده بود منزل، مدرسه، منطقه
جغرافيايي، و شغل پدر همگي تغيير كند آماندا او خواهر كوچكترش هر دو توانسته بودند
به خوبي و به شكل منطقي اين جا به جايي را بپذيرند و والدينش تصور نمي كردند
جابجايي آنها با رفتار فعلي آماندا ارتباطي داشته باشد.
و به شكل منطقي اين
جابجايي را بپذيرند و والدينش تصور نمي كردند جابجايي آنها با رفتار فعلي آماندا
ارتباطي داشته باشد. در عين حال هيچ دليل قانع كننده اي براي ابتلا به اين عوارض
پيدا نشد. به خانواده او گفته شد كه به آماندا زياد توجه نكنند، و با او به گونه
اي رفتار كنند كه گويي دچار فشارهايي وسواسي نيست. پدر و مادر همچنين آموزش ديدند
كه رفتار جلوگيري از واكنش را در مورد وي شروع كنند. آنان نيز با احتياط كامل و
بطوري كه آماندا به حداقل آشفتگي دچار شود از كارهايش جلوگيري ميكردند. پس از دو
هفته تمام عوارض رفتار وي از بين رفته بود و بعد از آن هيچ عارضه اي پيدا نشد.
«درمان غير
دارويي وسواس»
روشي كه براي درمان
غير ارادي وسواس استفاده ميشود (R.E.P) يا Response exposure
prevention است كه مواجهه بيمار با موردي
ميباشد كه نسبت به آن وسواس دارد (مثل آلودگي) و اين كه از پاسخ دادن جلوگيري
ميكند در واقع نوعي حساسيت زدايي است. اهميت رفتار درماني براي درمان اختلال وسواس
بسيار زياد است و گاهي معادل ارزش دار و درماني است. به صورت كلي وسواس وابسته به
شرايط محيطي است و قابليت پيشگيري ندارد. مراجعه به موقع به پزشك و صبر و تحمل
اطرافيان بسيار سودمند است. بيشتر درمان هاي وسواسي مبتني بر مهار باز جذب
سروتونين است.[11]
توصيه هاي
اساسي پيشگيري و درمان:
1)شرايط پر تنش
خانوادگي، بيماري وسواس را تشديد ميكند، سعي كنيم محيط خانواده را آرام سازيم.
2-اعضاي خانواده از قضاوت انتقاد يا مسخره كردن رفتارهاي وسواسي بيمار خودداري
كنند 3-خانواده بايد بپذيرد كه وسواس يك بيماري است، با درك اين موضوع بهتر مي
تواند به بيمار كمك كرد 4-در بسياري از موارد نبايد منتظر پاسخ هاي درماني سريع و
آني بود بلكه بايد هر گونه پيشرفتي (حتي اندك) را در درمان موقعيتي بزرگ دانست و
آن را تقويت كرد 5-در برخورد با بيمار از سرزنش هاي كلامي مانند نكن، نشور، مگر
نمي داني اين كار را نبايد بكني، اكيداً پرهيز نماييم زيرا به جاي كمك كردن موجب
تشديد بيماري مي شويم 6- از مراقبت بيش از حد فرد مبتلا خودداري كنيم، اغلب بهتر
است كاري با او نداشته باشيم 7- سعي كنيم اعتماد به نفس بيمار را تقويت كنيم
8-وسواس يك بيماري اضطرابي است با پذيرش بي قيد و شرط و همدلي بيمار در تقليل
بيماري اضطراب او بكوشيم 9-همكار و هميار باشيم تا زودتر به نتيجه برسيم، حمايت
يكي از اعضاي خانواده و يا يك دوست خوب مي
تواند روند درماني را سرعت بخشد 10- رفتار درماني نيازمند شكيبايي، بردباري و ...
است پس در بالا بردن پايداري، دانش و بردباري خرد بيمار تلاش كنيم 11-ثبات و
پايداري خود را در كمك به بيمار حفظ كنيم 12-در روزهايي كه بيمار آرامش دارد او را
دلگرم و تشويق كنيم تا بتواند راه مثبت مبارزه با افكار ناخوشايند را تا انتها
ادامه دهد.
دارو درماني
براي اختلال وسواس – اجبار
امروزه اگر براي
رفع نشانههاي خود به يك درمانگاه وسواس – اجبار مراجعه كنيد، به احتمال قوي درمانگر شما هم رفتار درماني و هم داروهاي
ضد افسردگي را پيشنهاد خواهد كرد. علت اين است كه وقتي براي اولين بار در دهههاي
1960 و 1970 رفتار درماني براي درمان وسواس – ا جبار ابداع شد، اثر بخشي ساير روشهاي درماني در تخفيف
نشانههاي اين بيماري مزمن به اثبات نرسيده بود. داروهاي بسياري براي درمان وسواس
– اجبار مورد آزمايش قرار گرفته بودند، ولي هيچ
كدام تأثيري پايدار نداشتند. با وجود اين،در طول دهة 1980، در پي اين برآورد كه 2
تا 3 درصد جمعيت ممكن است در مقاطعي از عمر خود از وسواس – اجبار در رنج باشند. مطالعات تجربي بسياري درباره داروهاي
ضد افسردگي اثر بخشتر نظير كلومي پرامين[12] و(آنافرانيل)[13] فلوكستين[14] (پروراك)صورت
گرفته است.
در مقايسه با رفتار
درماني، داروهاي فوق فوايد و مضراتي را نشان دادهاند. از جنبه مثبت، در مقايسه
با رفتار درماني كه تلاش زيادي را ميطلبد، مصرف دارو، سهلتر است. جنبه منفي اين
داروها، همانند ساير داروها، عوارض جانبي آنهاست. اگر چه معمولاً اين داروها
ملايم و قابل تحميل هستند. اما بيماران گاه به اثرات جانبي ناخواستهاي دچار ميشوند
كه مجبور ميشدند مصرف آنها را متوقف كنند. از سوي ديگر، در بسياري از بيماران با
قطع مصرف اين داروها، علايم بيماري به سرعت، باز ميگردند.
-بائر، لي ، غلبه بر وسواس، ترجمه مسعود محمدي،رشد، 1382.
-هارولد كاپلان و بنيامين سادوك، چكيده روانپزشكي باليني، نصرت ا... پورافكاري، سوم پاييز 1377، تهران ، آزاده .
-حيدري نراقي، علي محمد، وسواس شناخت و راههاي درمان، ميثم تمار ،1388.
موضوع:
هزينه هاي آموزش الگوها و مدل هاي برنامه ريزي
آموزشي انواع مدل هاي برنامه ريزي آموزشي
استاد راهنما:
سركار خانم دكتر امينه احمدي
گردآورنده:
بدرالملوك برادران
مقدمه:
برنامه ريز آموزشي
بايد مطلع از هزينه هاي آموزشي (سرمايه اي و جاري) الگوها و مدل هاي برنامه ريزي
آموزشي باشد.
توجه برنامه ريز
آموزشي به مجموع مخارج (هزينه هاي سرمايه اي و جار) كه كنترل آن سهل هم نيست ضروري
است. مسئوليت برنامه ريز در پيش بيني مخارج طي پنج يا ده سال آينده با در نظر
گرفتن حقوق معلمان كادر اداري، هزينه نگهداري ساختمان و تجهيزات و تجديد وسايل
استهلاكي در آزمايشگاه ها و كارگاه ها و ... نشان ميدهد كه بين هزينه هاي سرمايه
اي و هزينه هاي جاري رابطه مستقيم وجود دارد.[15]
با توجه به انواع
ديدگاه ها و نگرش هايي كه نسبت به برنامه ريزي وجود دارد. الگوهاي عرضه براي
برنامه ريزي بطور عام و برنامه ريزي آموزشي به طور خاص نيز متفاوت است.
برنامه ريزي آموزشي
دانشي است كه از علوم مختلف چون اقتصاد، جمعيت شناسي،آمار، علوم تربيتي بهره مي
گيرد، اصطلاحاً علمي ميان رشته اي است، همين امر موجب تفاوت تعريف از اين علم
ميشود.
به طوري كه تعريف
كساني كه بيشتر به تاثير اقتصاد گرايش دارد با تعريف كساني كه مثلاً به روابط
اجتماعي يا تاريخ گرايش دارند متفاوت است. بر اين اساس تفاوت تعريف ها و الگوهاي
مختلفي براي برنامه ريزي آن عرضه شده است.[16]
كه در اين مجموعه
برخي از الگوها و مدل هاي برنامه ريزي آموزشي اشاره خواهد شد.
واژگان
كليدي:
هزينه هاي آموزشي (Costper student): هزينه هاي
آموزش و پرورش شامل هزينه هاي جاري و سرمايه اي است.
هزينه هاي جاري (Current expenditure):
مانند حقوق كاركنان و اداري هزينه هاي تعمير و نگهداري ساختمان هاي آموزشي و
اداري- هزينه هاي مواد مصرفي و همچنين هزينه هاي كمكي مربوط به چاپ كتاب درسي،
هزينه هاي برگزاري امتحانات فعاليت هاي فوق برنامه و ...
هزينه هاي سرمايه
اي (Capital expenditure):
مانند بهاي زمين، ساختمان هاي آموزشي و اداري وسايل تجهيزات. آزمايشگاهي و
كارگاهي، ميز و صندلي وسايل ديداري و شنيداري ديگر كالاهايي كه مي توان بيش از يك
بار مصرف كرد.
الگو يا مدل (Model): مدل به زبان
ساده الگويي است به مقياس كوچك از واقعيت كه بر اساس پيش فرض هايي بنا شده است.
هزينه هاي
آموزشي
هزينه هاي آموزش و
پرورش شامل هزينه هاي جاري و سرمايه اي است چون قسمتي از اين هزينه ها از محل
اعتبارات بخش دولتي و قسمتي ديگر به وسيله بخش خصوصي، يعني مردم تامين ميشود از
اين رو هزينه هاي آموزشي را مي توان بر حسب منبع تامين آنها، به هزينه هاي بخش
دولتي و هزينه هاي بخش خصوصي تقسيم و آنها را به ترتيب بررسي كرد.
هزينه هاي
بخش دولتي
هزينه هاي بخش
دولتي را مي توان به سه دسته تقسيم كرد كه عبارتند از:
-هزينه هاي جاري
مانند حقوق كاركنان و اداري، هزينه هاي تعمير و نگهداري ساختمان هاي آموزشي و
اداري، هزينه هاي مواد مصرفي و همچنين هزينه هاي كمكي مربوط به چاپ كتاب درسي،
هزينه هاي برگزاري امتحانات، فعاليت هاي فوق برنامه و ...
-هزينه هاي سرمايه
اي شامل بهاي زمين،ساختمان هاي آموزشي و اداري،وسايل و تجهيزات آزمايشگاهي و
كارگاهي، ميز و صندلي، وسايل ديداري و شنيداري و ديگر كالاهايي كه مي توان بيش از
يك بار از آنها استفاده كرد.
علاوه بر اين دو
هزينه، تحليل گران از نوع ديگري هزينه ياد مي كنند كه معمولاً در اسناد و مدارك
دولتي ذكري از آنها به ميان نمي آيد اين نوع هزينه ها را هزينه فرصت هاي از دست
رفته مي نامند براي روشن شدن مفهوم هزينه فرصت از دست رفته مثالي آورده ميشود.
هنگامي كه ساختماني
بوسيله دولت براي تاسيس مدرسه اختصاص مي يابد،بخش هاي ديگر جامعه از استفاده آن
محروم ميشوند يعني احتمال اينكه از اين ساختمان مثلاً به عنوان بيمارستان استفاده
شود از بين ميرود در نتيجه از ساير موارد استفاده از آن به نفع مدرسه صرفنظر
ميشود. بنابراين تخصيص منابع با آموزش به معناي اين است كه ديگر از اين منابع نمي
توان براي ساير فعاليت هاي مثلاً توليدي استفاده كرد. در نتيجه درآمدي كه از اين
نوع فعاليت هاي توليدي مي توانست حاصل شود از دست رفته است.[17]
«بر اين اساس از
ديد اقتصادي كليه استفاده هاي احتمالي يك كالا يا خدمات، هزينه فرصت هاي از دست
رفته ناميده ميشود»[18]
طبق الگوي هزينه-
فايده نظام تعليم و تربيت مجموعه اي از درون داده ها مانند اوقات معلمان كتابها،
كالاها و خدمات گوناگوني را دريافت مي كند و آنها را به برون دادها تبديل ميكند از
اين رو در تحليل سودمندي هزينه هاي آموزشي، ارزش پولي هر يك از درون دادها،به
قيمت اثبات محاسبه ميشود، مثلاً براي تعيين ارزش وقت معلمان به عنوان يك درون داد
حقوقي كه به معلمان پرداخت ميشود ملاك محاسبه قرار مي گيرد.
«ارزش كالاهاي
مصرفي مانند آب، برق و غيره بر اساس مقدار پولي كه براي آنها خارج ميشود تعيين
ميشود. ارزش ساختمان ها و تجهيزات آموزشي بر اساس هزينه فرصت از دست رفته و با
استفاده از استهلاك برآورد ميشود مثلاً چنانچه عمر يك ساختمان آموزشي سي سال فرض
شود، هزينه سرمايه اي ساختمان در طول سي سال محاسبه ميشود. تا ارزش ساختمان بدست
آيد.[19]
چنانچه ساختمان
اجاره اي باشد اجاره سالانه اش معرف ارزش سرمايه اي آن خواهد بود. اما در مواردي
كه دولت ساختمان را يك جا خريده باشد، چون سرمايه موجود صرف خريد ساختمان شده است
و اين سرمايه جاي ديگر به كار گرفته نشده از اين رو متحمل نوعي هزينه فرصت از دست
رفته شده است. پس در اينجا بايد هزينه فرصت از دست رفته را به كمك نرخ بهره اي كه
به اين سرمايه تعلق مي گيرد محاسبه كرد.
هزينه هاي
بخش خصوصي
علاوه بر قسمتي از
هزينه هاي آموزشي كه بوسيله دولت پرداخت ميشود مقداري هم از هزينه هاي آموزشي به
وسيله بخش خصوصي، يعني عمدتاً خانواده ها تامين ميشود. هزينه هايي كه بوسيله
خانواده ها تامين ميشود عبارتند از:
هزينه هاي مستقيم، مانند
خريد كتاب و نوشت افزار، شهريه و مخارج رفت و آمد و ...
هزينه هاي غير
مستقيم مانند درآمد از دست رفته:
معمولاً براي
برآورد خارجي كه مستقيماً خانواده ها مي پردازند بايد سراغ آنها رفت و اطلاعات
لازم را در اين خصوص از آنان كسب كرد. چون نظر خواهي از خانواده ها درباره هزينه
تحصيلي فرزندانشان كاري وقت گير و در عمل دشوار است. تحليل گران هزينه هاي آموزشي،
اقدام به نمونه گيري از خانواده ها ميكنند و پرسشنامه هايي كه منعكس كننده هزينه
هاي آموزشي سالانه خانواده ميباشد. در اختيار آنان قرار ميدهند تا خانواده ها با تخمين
هزينه هاي آموزشي سالانه فرزندان خود تحليل گران را در برآورد هزينه هاي آموزشي
كمك كنند.[20]
درآمدهاي از
دست رفته
هنگامي كه خانواده
ها تصميم مي گيرند فرزندشان را به دبيرستان يا دانشگاه بفرستند خود را از دستمزدي
كه فرزندانشان مي توانند در قبال كار كسب كنند محروم ميكنند. در اينجا به درآمد
حاصل از كار فرزندان كه خانواده ها به دليل تحصيل فرزندان از آن چشم پوشي كرده
اند،درآمدهاي از دست رفته گفته ميشود؛ مثلاً هزينه هاي درآمدهاي از دست رفته
خانواده اي كه فرزندشان به مدت چهار سال در دانشگاه به تحصيل پرداخته، برابر است
با درآمدي كه يك فارغ التحصيل دبستان در همين مدت چهار سال طي اشتغال كسب كرده
است.
البته بايد توجه
داشت كه در برخي كشورها، همه ديپلم هاي دبيرستان بي درنگ پس از فراغت از تحصيل
وارد بازار كار و صاحب درآمد نميشوند. بلكه به تدريج و در طول چند سال همه آنان
جذب كار ميشوند؛ مثلاً بر اساس برآوردهايي كه از وضع اشتغال فارغ التحصيلان ديپلم
متوسطه در سال 1954 در كشور هندوستان به عمل آمده است.
فقط 35 درصد فارغ
التحصيلان ديپلمه اين كشور در اولين سال پس از فراغت از تحصيل موفق به احراز شغل
شده اند. در دومين سال 64 درصد و در سومين سال پس از فراغت از تحصيل 80 درصد آنان
صاحب شغل شده اند.[21]
از اين رو به هنگام
برآوردهاي از دست رفته خانواده هايي كه فرزندانشان در دانشگاه مشغول تحصيل ميشوند
بايد به ميزان فارغ التحصيلان ديپلم در بازار كار توجه داشت.
منافع سرمايه
گذاري در آموزش
منافع حاصل از
سرمايه گذاري در آموزش معمولاً چه صورت مستقيم و چه به طور غير مستقيم، هم متوجه
فرد و هم متوجه اجتماع ميشود منافع مستقيم و فردي آموزش به صورت حقوق و دستمزد
اضافي تجلي ميكند مثلاً اگر حقوق و دستمزد افرادي كه به تحصيلات دانشگاهي ادامه
داده و مدرك كارشناسي اخذ كرده اند نسبت به دستمزد اشخاصي كه با مدرك پايان دوره
متوسط وارد بازار كار شده اند بيشتر باشد و بتوان در كسب درآمد اضافي دارندگان
مدرك كارشناسي را نيز در دوره عمر كاري به بالا بودن تحصيلات آنان نسبت داد مي
توان گفت چهار سال سرمايه گذاري در آموزش عالي متضمن منافعي بوده است.
منافع فردي و
غير مستقيم سرمايه گذاري
علاوه بر منافع
مستقيم فردي سرمايه گذاري در آموزش كه به صورت افزايش درآمد در طول عمر كاري تجلي
ميكند منافع غير مستقيم و فردي نيز در آموزش نهفته است كه آثار آن به صورت مختلف
نمود پيدا ميكند مثلاً كاهش ميزان جرايم در ميان افراد تحصيل كرده يكي از اين
موارد است. مطالعاتي كه در دهه هاي 1960 و 1970 در ايالات متحده امريكا انجام
گرفته حاكي از آن است كه جوانان تحصيل كرده اين جامعه كمتر تمايل به بزهكاري داشته
اما افرادي كه به زندان رفته اند تحصيلات كمتري داشته اند.[22]
علاوه بر منافع
مذكور فوايد ديگري نيز بر سرمايه گذاري در آموزش مترتب است كه بيان آنها به صورت
كمي و مقداري دشوار است مانند بالا رفتن سطح فرهنگ، تربيت مطلوب فرزندان استفاده
بهينه از اوقات فراغت و مديريت صحيح خانواده.
در مجموع آموزش بر
رفتارهاي رواني-حركتي، شناختي و عاطفي اشخاص آثاري دارد كه شناسايي آنها دشوار و
ارزشيابي آنها نيز دشوار تر است.[23]
منافع
اجتماعي سرمايه گذاري در آموزش
منافع مستقيم و
اجتماعي سرمايه گذاري در آموزش به صورت افزايش بهره وري افراد تجلي ميكند و افزايش
بهره وري سبب بالا رفتن ثروت علمي ميشود چنين استنباطي بر اين فرض استوار است كه
نظام تعليم و تربيت دانش و مهارت هاي لازم را به افراد منتقل ميكند كه اين انتقال
دانش و مهارت ها موجب ميشود كه كارآيي كارگران تحصيل كرده در بازار كار نسبت به
كارگراني كه از تحصيلات كمتري بهره مند هستند افزايش پيدا كند.
افزودن بر منافع
مستقيم و اجتماعي سرمايه گذاري در آموزش و پرورش منافع ديگري نيز به صورت جانبي
عايد جامعه ميشود كه مي توان اين منافع را به صورت كمي و مقداري نشان داد مانند
هزينه هاي بهداشتي، كاهش هزينه ها و جرايم، كاهش هزينه هاي ناشي از مهار جمعيت و
...[24]
تحليل هزينه-
فايده در آموزش
پس از آنكه برنامه
ريزان آموزشي تصوير روشني از هزينه ها و منافع آموزشي بدست آوردند براي تعيين
سودمندي طرح هاي آموزشي به مقايسه هزينه ها و منافع آموزشي مي پردازند يكي از
راههاي تعيين سودمندي آموزش، استفاده از تحليل هزينه فايده است.
تحليل هزينه فايده
نوعي ارزشيابي از سرمايه گذاري است كه هزينه ها و منافع اقتصادي يك طرح را مقايسه
مي كند تا سودمندي آن طرح را تعيين كند.
طبق اين روش، رابطه
بين هزينه و فايده بر حسب نسبت بين ارزش كنوني هزينه ها و ارزش كنوني منافع آتي
مورد انتظار بيان ميشود. در اينجا منافع مورد نظر، بر حسب درآمد اضافي كه در آينده
و در نتيجه سرمايه گذاري بدست مي آيد اندازه گيري ميشود. بر اين اساس به كمك تحليل
هزينه- فايده مي توان آموزش را به عنوان يك نوع سرمايه گذاري هم براي فرد و هم
براي جامعه ارزشيابي كرد. با محاسبه نرخ بازده شخصي سرمايه گذاري در آموزش مي توان
مشخص كرد كه سرمايه گذاري در آموزش تا چه اندازه براي فرد يا خانواده او سودمند
است.
همچنين با محاسبه
نرخ بازده اجتماعي سرمايه گذاري در آموزش مي توان منافع آموزش را به عنوان يك
سرمايه گذاري اجتماعي ارزيابي كرد. همان طور كه پيش از اين اشاره شد به هنگام
محاسبه هزينه هاي آموزشي بايد توجه داشت كه هزينه هاي شخصي و هزينه هاي اجتماعي هر
دو منظور شود.
فايده عملي
از تحليل هزينه – منفعت
در كشورهاي در حال
توسعه برنامه ريزان آموزشي همواره با مسائل مربوط به تخصيص منابع به آموزش و پرورش
و انواع مختلف آن به منظور تحقق حداكثر هدف هاي جامعه مواجه بوده اند رشد اقتصادي
يكي از اين اهداف اجتماعي است كه در كشورهاي در حال توسعه از اولويت خاصي برخوردار
است، از اين رو هر نوع فني كه نشان دهد كدام الگوي تخصيص منابع بيشترين بازدهي را
به بار خواهد آورد. مورد استقبال واقع ميشود.
در سال هاي اخير
ادعاهاي اغراق آميز درباره تحليل هزينه- منفعت مطرح شده است و منتقدان بطور صريح
خاطر نشان ساخته اند كه اين فن جديد اقتصادي به خودي خود مسائل تخصيص منابع را حل
نمي كند.
اين قانون سرمايه
گذاري كه در پروژه هايي كه بيشترين نرخ را بدست مي دهند بايد سرمايه گذاري كرد
ساده به نظر ميرسد اما هنگامي كه اين مساله روشن ميشود كه محاسبه نرخ بازده به
فرضيه هاي مهمي درباره ميزان رابطه بين درآمد و بهره وري ميزان تاثير سنت ها يا
عوامل توانايي و مختصات خانواده بر درآمد و ارتباط بين عرضه و تقاضاي آينده و آنچه
كه در حال حاضر مشاهده شده و غيره بستگي دارد. ممكن است اين طور به نظر آيد كه
استفاده از تحليل هزينه- منفعت فايده اي براي برنامه ريزان آموزشي ندارد.
تحليل هزينه منفعت
راه حل خود كاري را براي حل مسائل تخصيص منابع بدست نميدهد واقعيت اين است كه به
دليل وجود عوامل منحرف كننده شناخته شده در بازار كار يا تفاوت الگوهاي عرضه و
تقاضا در حال و آينده، تفسير نرخ بازده اجتماعي اغلب كار مشكلي ميباشد به علاوه
تحليل هزينه-منفعت هدف هاي كمي را براي برنامه ريزان فراهم ميسازد.
براي مثال به ما مي
گويد كه هر چه آموزش و پرورش سرمايه گذاري كنيم اما در اين خصوص كه براي x هزار دانش آموز
متوسط يا دانشجويان مهندسي چقدر فضا فراهم كنيم. چيزي به ما نمي گويد پس در اوين
نگاه تحليل هزينه- منفعت پاسخي براي آنچه كه مديران يا برنامه ريزان در جستجوي آن
هستند فراهم نمي كند.
از طرف ديگر ممكن
است تحليل هزينه –منفعت سوالاتي را كه بررسي آنها
داراي اهميت است و در گذشته مورد غفلت قرار گرفته تحت بررسي قرار دهد. سوالاتي
نظير اينكه الگوي درآمد افراد تحصيل كرده در خصوص كمبود يا مازاد عرضه نوع خاصي از
نيروي انساني چه شواهدي را ارائه مي نمايد؟
چه ارتباطي بين
هزينه هاي تربيت نيروي انساني و استفاده از آن در نيروي كار وجود دارد؟
تغيير ساختار
دستمزد چه تاثيري بر تقاضاي خصوصي براي آموزش خواهد داشت؟
چقدر براي دولت
امكان دارد كه با استفاده از اقداماتي نظير استفاده از محرك هاي مالي، تغيير سياست
هاي كمك به دانشجو، ارائه طرح هاي تحصيلي و يا تدارك سوبسيدهاي اضافي براي غلبه بر
كمبود مهارت هاي حياتي و مهم تقاضاي خصوصي براي آموزش را تحت تاثير قرار دهد؟ و
...
اين سوالات تنها يك
فهرست مقدماتي از پرسش هايي است كه توسط تحليل هزينه- منفعت مورد بررسي قرار مي
گيرد و فنوني كه سوالات سودمندتري را مطرح ميسازند.
تحليل هزينه منفعت
مي تواند به چند صورت در تصميم گيري مفيد باشد.
الف)تحليل هزينه –منفعت ممكن است به ضرورت تغيير در تخصيص منابع به نفع آن
نوع از آموزش اشاره نمايد كه بالاترين نرخ بازده را بدست ميدهد.
از آنجا كه تحليل
هزينه- منفعت نوعي تحليل جانبي است. نمي تواند تاثيرات در مقياس وسيع را بر الگوي
تخصيص (منابع) نشان دهد. يا اينكه نمي تواند دقيقاً اين تغيير را مشخص نمايد. اما
مي تواند شاخص هايي را كه مسير را نشان ميدهند فراهم نمايد.
ب)تحليل هزينه منفعت
راههاي افزايش سودآوري آموزش را از طريق افزايش منافع آن يا كاهش هزينه هايش
پيشنهاد ميكند. اقدامات مربوط به بهبود استفاده از نيروي انساني- منافع آموزش و
پرورش را به دنبال خواهد داشت.
در حالي كه كاهش
اتلاف موجب كاهش هزينه ها خواهد شد كه در هر دو صورت نرخ بازده آموزش و پرورش
افزايش مي يابد.
سرانجام مهمترين
فايده تحليل هزينه-منفعت آن است كه يك چارچوب معمولي براي بررسي هزينه هاي آموزش و
پرورش در ارتباط با درآمدهاي نسبي آموزش و نيروي انساني تحصيل كرده فراهم سازد. در
برخي از عمليات برنامه ريز هر دو عنصر فوق (هزينه و درآمد) مورد غفلت واقع شده
اند. و تنها بر اساس پيش بيني نيازمندي هاي نيروي انساني يا تقاضاي اجتماعي،
محاسبات انجام شده است.
بعضاً در ادبيات
برنامه ريزي آموزشي،تحليل هزينه-منفعت و پيش بيني نيروي انساني به عنوان روش هاي
مجزايي در برنامه ريزي مطرح شده اند. و اين مايه تاسف است زيرا هم روش هزينه-منفعت
و هم پيش بيني نيروي انساني در تلاش براي دستيابي هدف مشتركي هستند و آن عبارت است
از تخصيص منطقي منابع به منظور اجتناب از كمبود يا مازاد نيروي انساني تحصيل كرده
و اطمينان از اينكه به بهترين وجه از منابع محدود در جهت رشد اقتصادي استفاده
گردد.
در واقع اين دو روش
مي تواند بصورت كامل به كار روند.
به نظر ميرسد اگر
تحليل هزينه منفعت بتواند برخي از منافع غير مستقيم آموزش و پرورش را بصورت كمي
درآورد، احتمالاً به راحتي مورد پذيرش كارشناسان تعليم و تربيت واقع ميشود.
ولي حتي در اين
صورت نيز هدف هايي باقي مي ماند كه نمي توان آنها را از لحاظ اقتصادي اندازه گيري
كرد و تحليل «هزينه-اثر بخشي» فن مناسب تري براي اندازه گيري موفقيت نظام آموزشي
در تحقق چنين هدف هايي ميباشد.
هم در تحليل هزينه-
منفعت و هم در هزينه اثر بخشي اصل اساسي اين است كه در مورد نتايج يك پروژه هزينه
منفعت در اين است كه توجه به منافع و هزينه هاي آنها دارد آن دسته از برنامه هاي
آموزشي كه غالباً از نيازها و نيازمندي ها شكل مي گيرند ممكن است اين واقعيت را كه
تمام برنامه ريزي ها مستلزم انتخاب بين شقوق مختلف عمل است مورد غفلت قرار دهند و
اگر تحليل هزينه- منفعت فقط نوعي تذكر براي اين حقيقت باشد باز هم داراي استفاده
عملي خواهد بود.[25]
مقدمه:
پيش از پرداختن به
انواع الگوهاي برنامه ريزي آموزشي بي مناسبت نيست كه نظري به شيوه هاي نگرش به
برنامه ريزي آموزش از نظر توجه به آينده و دور انديشي كه هدف عمده هر نوع برنامه
ريزي و بويژه برنامه ريزي آموزشي است بيندازيم.
ديدگاه آينده
نگري
برخي از برنامه
ريزان اجتماعي به لحاظ تعدد و پيچيده بودن عوامل سازنده اجتماع، محدوديت امكانات
تفاوت موقعيت هاي جغرافيايي و آب و هوايي، منابع و ذخاير طبيعي و همچنين به لحاظ
تغييرات سريع اقتصادي،اجتماعي، رشد و تحولات دانش و تكنولوژي، اختراعات و
اكتشافات و عوامل متعدد ديگر، عملاً امكان ايجاد غيير، تبديل و ساختن آينده اي به
ميل و رغبت خود، نا ممكن، بلكه عبث و بيهوده مي دانند.
علي رغم ديدگاه اين
افراد برنامه ريزان آينده نگر بر اين عقيده اند كه برنامه ريزي مي تواند آينده را
پيش بيني كند از اين رو برنامه ريزي فعاليتي آينده نگر خواهد بود.
ديدگاه
برنامه ريزان آينده گزين
برنامه ريزان آينده
گزين راهي ميان آينده نگرها و آينده سازها انتخاب كرده اند و با قبول پيچيدگي تنوع،
رشد روز افزون و تغييرات سريع و دانش و فن، انسان را در بند تقرير و اسير اوضاع
نمي پندارند.
آينده گزين ها
معتقدند كه انسان مي تواند با توجه به همه عوامل، آينده هاي مختلف را پيش بيني كند
و راهي در پيش گيرد و تدابيري اتخاذ كند كه احتمال دست يافتن به آينده اي مطلوب
بيشتر شود. تاريخ در حال نوشته شدن و آينده در حال ساختن است، نبايد به عنوان
تماشاچي در صحنه زندگي و تاريخ باقي ماند.
اگر عواملي خارجي
از طبقه توانايي انسان وجود دارند. در برابر آنها عوامل و موارد بسياري وجود دارند
كه انسان مي تواند با دخالت در كم و كيف و تغيير و دگرگوني در آنها اوضاع و شرايط
را به نحو مطلوبي دستكاري كند.
از جمله اين عوامل
مي توان از انسان نام برد.
كه با برنامه ريزي
و تدوين نظام آموزشي (برنامه ريزي آموزشي) و ايجاد تغييرات مطلوب در مقايسه آينده
مطلوب بوجود آورد.
به اين ترتيب آشكار
ميشود كه آينده ابعاد گوناگوني دارد و به اشكال مختلف مي تواند جلوه گر شود شايد
بتوان در تمام ابعاد و اركان آن اعمال نفوذ كرد ولي مي توان از بين آينده هاي
مختلف آن را كه بيشتر به مدينه فاضله نزديك است انتخاب كرد و تدابير و تمهيدات
مناسب را براي حصول آن به كار بست.
با توجه به انواع
ديدگاه ها و نگرش هايي كه نسبت به برنامه ريزي وجود دارد، الگوهاي عرضه براي
برنامه ريزي به طور عام و برنامه ريزي آموزشي به طور خاص نيز متفاوت است. برنامه
ريزي آموزشي دانشي است كه از علوم مختلف چون اقتصاد، جمعيت شناسي، آمار، علوم
تربيتي بهره مي گيرد. اصطلاحاً علمي ميان رشته اي است و همين امر موجب تفاوت تعريف
از اين علم ميشود.
به طوري كه تعريف
كساني كه بيشتر به تاثير اقتصاد گرايش دارد با تعريف كساني كه مثلاً به روابط
اجتماعي يا تاريخ گرايش دارند متفاوت است.
بر اين اساس تفاوت.
تعريف ها و الگوهاي مختلفي براي برنامه ريزي آن عرضه شده است.
عمده ترين الگوهاي
مورد بحث عبارتند از:
1-الگوي برنامه
ريزي عقلايي
2-الگو برنامه ريزي
تعاملي
الف) الگو برنامه
ريزي عقلايي Rational Model
برنامه ريزي عقلايي
عبارتست از:
«مجموعه اي از اصول
يا فنون استراتژيك براي رسيدن به هدف معين»
بر اين اساس مي
توان تعاريف زير را از برنامه ريزي داد:
1-برنامه ريزي،
فرآيندي است كه به انتخاب عقلايي يا فني منجر ميشود.
2-برنامه ريزي
عبارت است از تهيه نقشه هاي زمان، مكان و همچنين شناخت علت ها و مجموعه هاي نوين
3-برنامه ريزي، خط
مشي و تصميم گيري است كه در زمره هدايت سياست و اعمال قدرت قرار دارد
در برنامه ريزي
عقلايي، دو نوع موضع گيري ديده ميشود. در موضع گيري نخست، برنامه ريزي مانند يك
فرايند تصميم گيري به دور از اشتباه تلقي ميشود كه در آن همه عوامل موارد،
متغيرها، امكانات، نقاط ضعف داده ها و برون دادها و همچنين فرايند تبديل به طور
كامل در اختيار برنامه ريزان و قابل پيش بيني و پيشگيري است.
در موضع گيري دوم
كه از نوع ضعيف تر نگرش و عقلايي است، به عوامل سياسي و محيط توجه شده و به مذاكره
و تبادل نظر اهميت داده ميشود و همه چيز مطلق تصور نميشود.
در برنامه ريزي
عقلايي، فرايند برنامه ريزي، شامل مجموعه اي از روشها تلقي ميشود كه سياستگذاران و
برنامه ريزان تلاش ميكنند مشكلات مهم، نيازها و هدفها را دقيقاً شناسايي كرده،
اهداف را به اهداف جزئي تجزيه، راهها و شقوق مختلف دوره عمل و وصول اهداف را تعيين
و پس از ملاحظه و بررسي روش هزينه- فايده برنامه عمل را مشخص كنند. آنگاه به
برنامه اجرايي و برنامه اجرايي به پروژه تبديل ميشود و در نهايت برنامه اجرا شده
با توجه به هدف اصلي ارزيابي شود، در اين نگرش، تصميم گيري فرايند خطي است و حدود
اختيارات و حدود اختيارات هر يك از اشخاص را روشن و مشخص ميكند.
اين الگو در ادبيات
برنامه ريزي آموزي الگوهاي متخصصان ناميده ميشود و برنامه ريزي در آن كاملاً
متمركز است و روش هاي تحليل نظام ها و تجزيه سيستم ها به خود سيستم و مطالعه
هزينه-فايده استفاده ميشود.
الگوي برنامه
ريزي تعاملي Interactional model
در الگوي برنامه
ريزي تعاملي بر خلاف الگوي عقلايي كه فرايند برنامه ريزي كاملاً قالبي و از پيش
تعيين شده است بر تفسير، طبيعت پوياي تعامل بين عوامل، افراد و محيط و همچنين
جريان تبادل اطلاعات و تاثير و تاثر هر يك از متغيرها براي ديگران تاكيد ميشود
(جامع نگرست) طبق اين الگو، برنامه ريزي، كوششي است به منظور وساطت بين عمل و نظر،
نه مانند الگوي عقلايي، يك سلسله روشهاي منطقي مرتبط به هم و داراي توالي مشخص و
ارزش تعيين شده بلكه برنامه ريزي از اين ديدگاه عبارت است از تعامل تفسير، تصميم
گيري و باز تعامل، تغيير و تصميم گيري و ...
اساس اين الگوي
مبتني بر اجتماع و توافق است نه تصميم گيري يك جانبه و اعمال آن. در اين الگو سعي
ميشود روش هاي تحليل سيستم ها علاوه بر ملاحظات فني و مهندسي، به مسائل و موقعيت
هاي انساني ربط داده شود و به انسان به عنوان يك ابزار و ماشين بلكه به عنوان
موجودي زنده، پويا و خلاق و داراي توانايي هاي فراوان و انگيزه هاي مختلف، نگريسته
ميشود كه بايد او را در برنامه ريزي و تصميم گيري ها سهيم و شريك كرد.
در قالب الگوي
تعاملي، دو نوع الگو وجود دارد كه عبارتند از:
الف) الگوهاي سياسي
(Political models)
ب) الگوهاي توافقي
(Consen sual model)
الف) الگوهاي
تعاملي سياسي: در الگوهاي سياسي،برنامه ريزي آموزشي فرايند داد و ستد و مذاكره و
اعمال قدرت است و اهداف به صورت مركزي و يا در سطوح بالا تعيين و با توجه به شرايط
متفاوت محلي و تعارض درون نظام با گروه هاي خارج وسايل رسيدن به اهداف معين ميشوند
در اين الگو برنامه ريزي تمايل بر اين است كه قدرت تصميم گيري نهايي در دست يك
نظام متمركز شود به اين ترتيب برنامه ريزي به صورت فرايندي از بالا به پايين صورت
مي گيرد و مسئولان محلي و منطقه صرفاً مجري اند.
ب)الگوهاي تعاملي
توافقي: در الگوهاي تعاملي توافقي نيز مانند الگوي تعاملي سياسي،آموزش و پرورش يك
سيستم و نظام باز انساني است كه دائماً در حال تعامل با پديده هاي محيطي است.
در اين الگو بر
خلاف الگوهاي سياسي، برنامه ريزي از بالا به پايين صورت نمي گيرد بلكه تمايل بر آن
است كه تصميم گيري به صورت غير متمركز صورت گيرد از مسئولان محلي حمايت شود و به
جاي ديكته كردن روشها و برنامه ها ضمن تامين منابع، اختيارات برنامه ريزي با توجه
به مقتضيات و شرايط محلي به افراد داده شود به نحوي كه افراد محلي و كساني كه
متاثر از تغييرات سازمان اند به طور گسترده و فراگير در ايجاد تغييرات و برنامه
ريزي دخيل شوند، مشاركت كنند و از حالت مجري صرف بودن رهايي يابند.[26]
مدل
مدل به زبان ساده،
الگويي است به مقياس كوچك از واقعيت كه بر اساس پيش فرض هايي بنا شده است.
جانستون در بررسي
اجمالي كه از انواع مدل هاي برنامه ريزي آموزش و پرورش تا سال 1974 كرده است به
123 مدل مختلف اشاره كرده و آنها را از دو ديدگاه مختلف تقسيم بندي كرده است.
ديدگاه اول مربوط به سطح آموزش و پرورش است از اين نظر مدل هاي برنامه ريزي آموزش
و پرورش به سه گروه تقسيم بندي شده اند.
1.سطح واحد آموزش:
اين مدل هاي برنامه ريزي براي توسعه يك واحد آموزشي و يك گروه متشكل از چند موسسه
مشابه آموزشي ساخته شده اند.
مثل مدل هايي كه
براي برنامه ريزي يك مدرسه يا يك بخش از امور آموزشي چون ايجاد ساختمان، تهيه
وسايل و تجهيزات، تامين حمل و نقل و تغذيه و امثال آنها تهيه شده اند.
2-سطح سيستم يا
پاره سيستم آموزش: اين مدلها، به برنامه ريزي براي تمام سيستم آموزش و پرورش يا
بخش عمده اي از آن تخصيص دارند مانند مدل هايي كه براي برنامه ريزي آموزش و پرورش
يك بخش يك شهرستان،يك استان، يا يك دوره ابتدايي دوره راهنمايي و امثال آن در سطح
كشور تهيه شده است.
3-سطح سيستم آموزش
در ارتباط با توسعه اقتصادي: اين مدلها به برنامه ريزي براي سيستم آموزش و پرورش
به منظور تامين نيروي انساني مورد نياز توسعه اقتصادي توجه دارد.
ديدگاه دوم مربوط
به مبناي رياضي مدلهاست. از اين نظر تنوع بسيار زيادي به چشم مي خورد بعضي از مدل
ها از نظر رياضي بسيار ساده اند برخي ديگر به محاسبات پيچيده و بسيار پيشرفته
رياضي نيازمندند.
انواع مدل
هاي برنامه ريزي آموزش و پرورش از نظر دامنه
مدل هاي
برنامه ريزي آموزشي تك موسسه اي
هدف مدل هاي برنامه
ريزي آموزشي تك موسسه اي اين است كه تركيب مناسب فرا دادهاي (optimum) يك موسسه
آموزشي نظير يك دانشگاه را براي بدست آوردن نتيجه مطلوب معلوم كند، تعداد شاگردان
و تركيب آن را در رشته هاي مختلف براي آينده تخمين بزند و نياز به هيئت آموزشي،
كادر اداري، تجهيزات، ساختمان ها و تاسيسات، اعتبارات مالي و غيره را مشخص سازد.
يكي از مدل هاي
جالبي كه از نوع بسته محسوب ميشود و توسط سيسون (Sisson) به سال 1968
ساخته شده است نشان ميدهد كه چگونه مي توان با تغيير دادن عوامل و منابع مختلف يك
موسسه، كيفيت آموزش را به سطح مطلوب رسانيد ولي اكثريت مدل هايي كه براي برنامه
ريزي در سطح موسسه آموزشي تهيه شده اند از نوع مانند سازي هستند. از آن جمله مي
توان از مدل هايي كه توسط كاسكي (Kaski) جودي (judi) و سالمون (Salmon) و همكارانش تهيه شده اند نام برد.
اين قبيل مدل ها
فقط براي موقعيت ها يا واحدهاي آموزشي خاصي ساخته شده اند و قابليت استفاده از
آنها در ساير موسسات محدود است. هدف اين قبيل مدل ها اين است كه نتايج خط مشي و
سياست هاي مختلف آموزشي را در تخصيص منابع به عوامل مختلف نشان دهد. و عواقبي كه
محتملاً حاصل خواهد شد پيش بيني كند و بدين ترتيب به برنامه ريز در اتخاذ تصميم و
اتخاذ راهبرد مناسب كمك كند.
قابليت استفاده و
اعتبار اين قبيل مدلها براي موسسات و موقعيت هاي به خصوص كه براي آنها ساخته شده
اند بسيار زياد است.
ميزان استفاده از
تئوري آمار ماركو و همچنين اصول رگرسيون در اين سطح از برنامه ريزي تا كنون بسيار
محدود وناچيز بوده است. ولي مدل هايي كه بر اساس برنامه ريزي خطي ساخته شده اند به
طوري كه مك نامارا آنها را بررسي كرده بسيارند.
مدل هاي
برنامه ريزي در سطح نظام آموزشي
هدف اين قبيل مدل
ها اين است كه تعداد شاگردان و عوامل اجرايي لازم از قبيل تعداد معلمان، اعتبارات
و تاسيسات و ... را براي توسعه تمام سيستم با بخش عمده اي از سيستم آموزش و پرورش
مانند تعليمات ابتدايي، تعليمات متوسطه، تعليمات دانشگاهي، در يك كشور يا يك منطقه
از كشور، پيش بيني كند و مشخص سازد. مدل هايي كه در اين سطح تهيه شده اند يا از
نوع بسته اند مانند مدل آسيايي توسعه آموزش و پرورش يا نوع مانند سازي هستند مانند
مدل يونسكو و مدل رايزمن و تفت (Reismand
Teft) را برداشتي بر اساس تئوري آماري
زنجير ماركو دارند مانند مدل تونسار (Thonstad) كه مورد استفاده اين تئوري را در برنامه ريزي آموزشي كشور نروژ
نشان ميدهد و مدل جانستون و فيليپ كه كاربرد عملي اين برداشت را در برنامه ريزي
آموزشي استراليا نمايان ميسازد يا از نوع رگرسيون هستند مانند مدل كارس، مدل بنكس
و هوهنشتاين و مدل فاكس
مدل هاي
برنامه ريزي بيروني توسعه آموزشي
مدل برنامه ريزي تك
موسسه اي و سيستمي آموز و پرورش را ميتوان مدل هاي برنامه ريزي است. روي هم رفته
مدل جريان شاگرد مدلي است بسيار ساده ولي دامنه عمل و استفاده آن نيز محدود است و
بيشتر براي محاسبات عددي و مقداري (كمي) در سطح حوزه هاي مدارش و بخش هاي آموزشي
به درد مي خورد.
مدل اقتصادي
برنامه ريزي آموزشي
مدل اقتصادي مدل
هايي هستند كه برنامه ريزي آموزش و پرورش را با رشد و توسعه اقتصادي مرتبط مي
سازند و شاخص هايي بدست مي دهند كه بتوان ارزش و بهره سرمايه گذاري در آموزش و
پرورش را با ديگر سرمايه گذاري هاي ممكن مقايسه كرد.
در اينجا فقط به
تشريح نمونه اي از مدل هاي برآورد نيروي انساني اكتفا خواهد شد.
عرصه و
تقاضاي نيروي انساني
مدل هاي برآورد
نيروي انساني بر اساس نياز رشد اقتصادي به نيروي انساني طرح ريزي شده اند. بدين
معني كه ابتدا هدف هاي توسعه اقتصادي تعيين ميشود و سپس براي رسيدن به آن توليد
بخش هاي مختلف كشاورزي، صنعت، خدمات و غير محاسبه ميگردد و نيروي انساني كه براي
توليد مزبور لازم است پيش بيني ميگردد.
پيش فرض مدل مزبور
اين است كه نيروي انساني هر بخش تولدي با حجم توليد در بخش مزبور نسبت مستقيم
دارد.
پيش فرض اين مدل را
مي توان به صورت معادله زير بيان كرد.
Jxi=jai*pi
معناي معادله اين
است كه تعداد x
نيروي شاغل در بخش توليدي J كه سطح آموزش آنها مختلف آموزشي و غير آموزشي دارند برخي شرايط
مزبور ناشي از سياستگذاري هاي آموزش و پرورش هستند مانند تصميماتي كه براي تعيين
نسبت جمعيت مدرسه و از گروه هاي سني واجب التعليم گرفته ميشود يا تصميماتي كه براي
تعليمات ضمن خدمت، تعليمات حرفه اي، تعليمات بزرگسالان و سواد آموزي اتخاذ ميگردد.
بعضي از تصميمات و
سياست هاي مزبور تاثير كوتاه مدت دارد و برخي نتيجه دور و دراز مدت. بعضي ديگر از
شرايطي كه روي ضرايب و پارامترهاي مدل آسيايي تاثير دارند از دنياي آموزش و پرورش
سرچشمه نمي گيرند در كنترل سياستگذاران آموزشي نيستند مانند تغييرات جمعيت، تقاضاي
نيروي انساني و نيازهاي مختلف اقتصادي و اجتماعي و سياسي.
ضرايب ديگري كه در
مدل آسيايي موثرند از قبيل نسبت شاگرد به معلم، فضاي آموزشي و اداري لازم به نسبت
هر شاگرد، مدارج تحصيلي مورد نياز معلمان و امثال آنها نيز در نتايج حاصل موثرند.
ولي تصميم گيري
درباره اين ضرايب بدست مسئولان برنامه ريزي آموزش و پرورش است و نتايج تغييرات هر يك از ضرايب مزبور را
مي توان به كمك كامپيوتر به آساني محاسبه كرد.
مدل چسواس: روشهاي
برنامه ريزي آموزشي براي كشورهاي در حال توسعه
اين مدل كه در
اينجا به نام جريان شاگرد ناميده خواهد شد از طرف انستيتو بين المللي برنامه ريزي
آموزش و پرورش يونسكو توسط دكتر ج-د.چسواس تهيه شده است. مدلي است بسيار ساده از
نوع مدل هاي بسته كه به رياضيات فقط در حد چهار عامل اصلي نياز دارد آمار و
اطلاعاتي كه در اين مدل به كار گرفته ميشود نسبتاً مقدماتي است و كم و بيش در
دفاتر آموزشي موجود دروني توسعه آموزش و پرورش خواند، زيرا، فقط با محاسبه عوامل
داخلي مورد نياز توسعه آموزش و پرورش از قبيل شاگرد، معلم، تاسيسات و غيره، سر و
كار دارد و توسعه آموزش و پرورش را از ديدگاه خودش بررسي ميكند.
مدل هاي برنامه
ريزي بيروني توسعه آموزش و پرورش بر اساس ارتباط بين توسعه آموزشي و توسعه ملي به
خصوص توسعه اقتصادي ساخته شده اند و هدفشان اين است كه نيروي انساني مورد نياز
توسعه اقتصادي را پيش بيني كنند و بر اساس آن برنامه ريزي براي توسعه آموزشي
بپردازند. مدل هايي كه در اين سطح ساخته شده اند يا از نوع بسته هستند مانند مدل
مشهور تين برگر. باس، كريا كه در برنامه ريزي كشورهايي مانند تركيه، يونان،
ايتاليا و استراليا امتحان شده است. يا بيشتر از نوع برنامه ريزي خطي و رياضي
هستند مانند مدل بنارد كه براي برنامه ريزي در فرانسه به كار گرفته شده «مدل
آدلمان» كه براي برنامه ريزي در فرانسه به كار گرفته شده مدل آدلمان كه براي
برنامه ريزي آموزشي آرژانتين ساخته شده و مدل بونر كه در برنامه ريزي نيجريه به
كار رفته است.
مدل آسيايي
توسعه آموزش و پرورش
مدل آسيايي توسعه
آموزش و پرورش مدارس را مانند سيستمي مي پندارد كه در آن شاگردان از يك كلاس به
كلاس ديگر، از يك رشته به رشته ديگر و از يك سطح به سطح ديگر در گردش و حركت اند.
عوامل اصلي اين مدل عبارت است از تعداد افرادي كه وارد سيستم ميشوند از قبيل جمعيت
واجب التعليم و نسبت جمعيت مدرسه رو و همچنين نسبت تعداد افرادي كه به مدارج و
شعبه ها و رشته ها و دوره هاي مختلف آموزشي راه مي يابند.
ضرايب و
پارامترهايي كه براي تعيين نسبت هاي مزبور در نظر گرفته شده اند بستگي به شرايط در
حدود (I) ميباشد متناسب
است با حجم توليد در بخش مزبور.
در مدل عرضه و
تقاضاي نيروي انساني از سه قسمت تشكيل ميشود:
1-محاسبه تقاضا
براي نيروي انساني
2-محاسبه عرضه
نيروي انساني
3-مقايسه عرضه و
تقاضا و تعيين كمبود نيروي انساني
به طور خلاصه در سه
محاسبه فوق ابتدا نيروي اشتغال و كار بخش هاي مختلف توليدي براي آينده به تناسب
هدف هاي توسعه اقتصادي پيش بيني ميشود، سپس تركيب مشاغل نيروي كار هر بخش تعيين مي
گردد و سطح آموزشي مورد نياز براي مشاغل مزبور مشخص ميگردد. و بدين ترتيب تقاضا يا
نياز به تحصيل كرده هاي سطوح مختلف آموزشي در آينده معلوم ميشود.
پس از مقايسه تعداد
تحصيل كرده هاي مورد نياز با موجودي تحصيل كرده ها در سطوح مختلف آموزشي و در نظر
گرفتن افت تحصيلي و مرگ و مير و بازنشستگي و ديگر ضايعات، فاصله و تفاوت بين عرضه
و تقاضاي نيروي انساني مشخص ميگردد و براي تامين كمبود مزبور برنامه ريزي ميشود.
نتيجه گيري
سرمايه گذاري در
آموزش و پرورش معمولاً چه به صورت مستقيم و چه به طور غير مستقيم هم متوجه فرد و
هم متوجه اجتماع ميشود.
علاوه بر منافع
مستقيم فردي سرمايه گذاري در آموزش كه به صورت افزايش درآمد در طول عمر كاري تجلي
ميكند منافع غير مستقيم و فردي نيز در آموزش نهفته است كه آثار آن بصورت مختلف
نمود پيدا ميكند. مثلاًكاهش ميزان جرايم در ميان افراد تحصيل كرده، هزينه هاي
بهداشتي. تحليل هزينه فايده كه نوعي ارزشيابي از سرمايه گذاري است كه هزينه ها و
منافع اقتصادي يك طرح را مقايسه مي كند تا سودمندي آن طرح را تعيين كند.
منافع مستقيم و
اجتماعي سرمايه گذاري در آموزش به صورت افزايش بهره وري افراد تجلي ميكند. و افزايش
بهره وري سبب بالا رفتن ثروت ملي ميشود. برخي برنامه ريزان آينده نگر عقيده دارند
كه برنامه ريزي مي تواند آينده را پيش بيني كند از اين رو برنامه ريزي فعاليتي
آينده نگر خواهد بود.
برنامه ريزان آينده
نگر معتقدند كه انسان مي تواند با توجه به همه عوامل آينده هاي مختلف را پيش بيني
كند و راهي در پيش گيرد و تدابيري اتخاذ كند كه احتمال دست يافتن به آينده اي
مطلوب بيشتر شود. با توجه به انواع ديدگاه ها و نگرش هايي كه نسبت به برنامه ريزي
وجود دارد الگوهاي عرضه براي برنامه ريزي بطور عام و برنامه ريزي آموزشي به طور خاص
نيز متفاوت است.
مانند الگوي برنامه
ريزي عقلايي و الگوي برنامه ريزي تعاملي كه بر خلاف الگوي عقلايي كه فرايند برنامه
ريزي كاملاً قالبي و از پيش تعيين شده را مطرح مي كند. طبيعت پوياي تعامل بين
عوامل، افراد و محيط و همچنين جريان تبادل اطلاعات و تاثير و تاثر هر يك از
متغيرها براي ديگران را تاكيد مي نمايد.
جانستون در بررسي
اجمالي كه از انواع مدل هاي برنامه ريزي آموزش و پرورش دانسته مدل ها را از دو
ديدگاه تقسيم كرده است.
ديدگاه اول مربوط
به سطح آموزش و پرورش است كه شامل سطح واحد آموزش، سطح سيستم يا پاره سيستم آموزش
و سطح سيستم آموزشي در ارتباط با توسعه اقتصادي است. و ديدگاه دوم مربوط به مبناي
رياضي مدلهاست.
انواع مدل هاي
برنامه ريزي آموزش و پرورش از نظر دامنه، مدل هاي برنامه ريزي در سطح نظام آموزشي،
مدل هاي برنامه ريزي بيروني توسعه آموزشي، مدل هاي اقتصادي در برنامه ريزي آموزشي،
مدل چسواس، مدل آسيايي را مي توان نام برد.
والسلام
1- wood hall, maurren: cost- benefit Analysis in educational
planning. Third ed. Paris;
unesco, international instate for educational planning 1992.p.20
2-solmon, L.c: the rang. F educational benefit's
ineconomisc of education, research and studies; ed ited by george psachar
poulos oxford: pergramon press 1987.p.85.
3-Mcmahan, w.w: Consumption and other Benefits of
education in economics of education; edited by george psacharo poulos, oxford:
pergamon press 1987.p.130.
منابع
1-خليلي شوريني-
اصول و مباني برنامه ريزي آموزشي، نشر يادواره 1382
-پولس. ساخارو.
مورين و ودهال-جورج. آموزش براي توسعه. تحليلي از گزينش هاي سرمايه گذاري ترجمه
وحيدي وحيد. تهران. سازمان برنامه و بودجه 1370.
-فيوضات. يحيي.
مباني برنامه ريزي آموزشي. نشر ويرايش. 1377
-محسن پور. بهرام.
مباني برنامه ريزي آموزشي. نشر سمت1379
-محسن پور. بهرام.
برنامه ريزي آموزشي. نشر مدرسه. 1376.
وودهال. مارين.
تحليل راهنما كاربرد تحليل هزينه. منفعت در برنامه ريزي آموزشي. ترجمه فتحي. كوروش
واجارگاه. نشر آييژ 1381
لوي. الف. برنامه
ريزي درسي مدارس. ترجمه فريده مشايخ 1371
-گروه مشاوران
يونسكو. ترجمه. مشايخ. فريده فرآيند برنامه ريزي آموزشي. نشر مدرسه 1386.
[15]- گروه مشاوران يونسكو. ترجمه. مشايخ. فريده. فرآيند برنامه ريزي آموزشي.
نشر مدرسه 1386 صفحه 89-88
[16]- محسن پور، بهرام. برنامه ريزي آموزشي. نشر مدرسه. 1376. صفحه 160
[17]- محسن پور، بهرام. مباني برنامه ريزي آموزشي نشر سمت. 1379. صفحه 117
[18]- wood hall, Maureen;
cost-benefit analysis in educational planning, third ed., paris: unesco,
International planning 192.p.20
[19]- پولس، ساخارو، مورين و دهال جورج؛ آموزش براي توسعه، تحليلي از گزينش
هاي سرمايه گذاري، ترجمه وحيدي وحيد. تهران: سازمان برنامه و بودجه، 1370، صفحه51
[23]-solmon, L.C: the rang
of educational benefit's ineconomisc of education research and studies; edited
by george psacharpoulos oxford; pergramon press 1987, p.85
[24]-McMahan, w.w: ,
Consumption and other benefits of education , in economics of education; edited
by george psacharopoulos, oxford: pergamon press 1987. p.130
[25]-ورود هال. مارين. تحليل راهنما كاربرد تحليل هزينه- منفعت در برنامه ريزي
آموزشي ترجمه فتحي كوروش واجارگاه. نشر آييژ 1381. صفحات 93-95
[26]- خليلي شوريني، اصول و مباني برنامه ريزي آموزشي، نشر يادواره: 1382:
صفحه 129-121. (فيوضات، يحيي، مباني برنامه ريزي آموزشي، نشر ويرايش، 1376. گروه
مشاوران يونسكو. فرايند برنامه ريزي آموزشي، فريده مشايخ. 1372. لوي. الف. برنامه
ريزي درسي مدارس. ترجمه فريده مشايخ. محسن پور. بهرام برنامه ريزي آموزشي. نشر
مدرسه. 1376)
سامانه خرید و امن این
سایت از همهلحاظ مطمئن می باشد . یکی از
مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می
توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت
بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم
اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه 09159886819 در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما فرستاده می شود .
آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی
سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس
مطالب پربازديد
متن شعار برای تبلیغات شورای دانش اموزی تحقیق درباره اهن زنگ نزن انشا در مورد 22 بهمن