تحقیق دانشجویی - 127

راهنمای سایت

سایت اقدام پژوهی -  گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان

1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819  -  صارمی

2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2  و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی  (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .

3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل http://up.asemankafinet.ir/view/2488784/email.png  را بنویسید.

http://up.asemankafinet.ir/view/2518890/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86.jpghttp://up.asemankafinet.ir/view/2518891/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%20%D8%A8%D9%87%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA.jpg

لیست گزارش تخصصی   لیست اقدام پژوهی     لیست کلیه طرح درس ها

پشتیبانی سایت

در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا  پیام بدهید
آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet

هوا فضا چیست؟

بازديد: 107

هوا فضا چیست؟


هوا فضا چیست ؟ کار یک مهندس هوافضا چیست ؟ یک مهندس هوا فضا در پایان دوره کارشناسی چه توانایی هایی دارد ؟ هدف از تربیت یک کارشناس هوافضا چیست ؟ گرایشها و شاخه های رشته دانشگاهی مهندسی هوافضا در دوره کارشناسی ارشد چیست ؟

قصد داریم تا در این مقاله به بخشی از این سوالات پاسخ دهیم .

پس با ما همراه باشید .

 

رشته هوا فضا یکی از رشته های گروه فنی مهندسی است . با توجه به رشد سریع و ناگهانی این علم در دهه های اخیر هم اکنون  این رشته جزو رشته های استراتژیک علوم به حساب می آید . ولی با این وجود این رشته در ایران از قدمت زیادی بر خوردار نیست .

رشته مهندسی هوا فضا برای اولین بار در سال 1366 وارد ایران شد و اولین دوره کارشناسی این رشته را دانشگاه پلیتکنیک ( امیرکبیر ) راه اندازی کرد . هم اکنون این رشته در 6 دانشگاه صنعتی شریف ، امیرکبیر ، امام حسین (ع) ، شهید ستاری ، مالک اشتر و آزاد شعبه علوم و تحقیقات تدریس میشود .

همچون اکثر دیگر رشته های مهندسی طول متوسط دوره تحصیلی برای دوره کارشناسی 4 سال است . و همچون بسیاری از رشته های مهندسی دروس اين مجموعه شامل دروس عمومي ، پايه ، اصلي ، تخصصي ، كارگاهي و كارآموزي است و زمينه‌هايي چون آيروديناميك ، سازه هوايي ، مكانيك پرواز و جلوبرنده‌ها دروس تخصصی این رشته را شامل میشوند .

بايد توجه داشت كه صنايع هوافضا در دنيا يكي از پيشروترين زمينه‌هاي تحقيقاتي است و همواره موجبات ترقي و جهش در ساير رشته‌هاي علوم و مهندسي را فراهم ساخته و در اين راستا بودجه‌هاي عظيم نظامي و غيرنظامي را به خود اختصاص داده است ، موضوعاتي از قبيل طراحي و ساخت هليكوپتر ، هواپيماي بدون سرنشين ، بدون موتور ، عمود پرواز و يا جنگنده از يك طرف و ساخت پايگاههاي فضايي ، مسافرت به كرات ديگر و از طرف ديگر جامعيت و حساسيت اين رشته را بيش از پيش روشن مي‌سازد . 

به طور کلی میتوان گفت هدف از تحصیل در این رشته آشنایی با شرایط اجسام پرنده و یا اجسام دارای شرایط جسم پرنده و بررسی و تحلیل این شرایط است .

دكتر كامران رئيسي استاد رشته مهندسي هوافضاي دانشگاه صنعتي اميركبير در معرفي اين رشته مي‌گويد : مهندسي هوافضا مجموعه‌اي از علوم و توانايي‌هاي علمي و عملي در زمينه تحليل ، طراحي و ساخت وسايل پرنده‌ نظير هواپيماها ، چرخ‌بال‌ها ، گلايدرها ، موشك‌ها و ماهواره‌ها است.

يكي از دانشجويان كارشناسي ارشد اين رشته نيز مهندسي هوا فضا را علمي استراتژيك مي‌داند كه در آن از همه علوم از جمله متالوژي ، كامپيوتر و الكترونيك استفاده مي‌شود و هدف آن تربيت كارشناساني است كه كادر مورد نياز محاسبات ، طراحي ، تحقيقات و ساخت صنايع مختلف هواپيمايي ، چرخ‌بال‌سازي و موشكي را تامين سازند. به همين دليل دانشجويان اين رشته موظف هستند كه در طي تحصيل 3 واحد پروژه بگيرند و در تابستان نيز در دفاتر مهندسي صنايع مربوط كارآموزي بكنند .

دروس تخصصی رشته مهندسی هوافضا بر چهار پایه کلی استوارند این چهار رکن اصلی عبارتند از :  آيروديناميك ، جلوبرنده ها ، مكانيك پرواز و سازه‌هاي هوافضايي .

به عنوان توضیح میتوان به این نکات اشاره کرد که :

 

آيروديناميك به مطالعه و بررسي جريان هوا ، محاسبه نيروها و گشتاورهاي ناشي از آن بر روي جسم پرنده مي‌پردازد و مهندس هوا فضا با فراگيري اين علم به تحليل جريان‌هاي پيچيده در اطراف اجسام پرنده پرداخته و با به دست آوردن نيروهاي آئروديناميكي امكان بررسي پايداري و طراحي سازه را فراهم مي‌كند .

 

جلوبرنده ها به مطالعه و بررسي سيستم‌هاي جلوبرنده اعم از موتورهاي پيستوني ، توربيني ، راكت‌ها و نحوه توليد نيروي رانش در آنها مي‌پردازد .

 

مكانيك پرواز به مطالعه و بررسي رفتار و حركات جسم پرنده با استفاده از اطلاعات آئروديناميكي ، هندسي و وزني مي‌پردازد و در واقع علم مكانيك پرواز از عملكرد (performance ) تشكيل مي‌شود و عملكرد به بررسي برد ، مسافت نشست و برخاست ، مداومت پروازي در سرعت‌هاي مختلف و پايداري و كنترل وسايل پرنده مي‌پردازد .

 

سازه‌هاي هوافضايي به مطالعه و بررسي سازه‌هاي هواپيما و ديگر وسايل پرنده مي‌پردازد و هدف آن طراحي سازه‌هايي است كه علاوه بر استحكام كافي در برابر بارهاي آئروديناميكي و ساير بارهاي استاتيكي وارد بر وسايل پرنده ، حداقل وزن ممكن را نيز داشته باشند .

 

قابل ذکر است که این رشته در مقطع کارشناسی ارشد ( در ایران ) دارای همین گرایشها میباشد و هم اکنون قابلیت ادامه تحصیل در رشته هوا فضا در داخل کشور تا مقطع دکترا میسر میباشد .

رشته هوافضا قرابت زیادی با تمامی گرایشهای مهندسی مکانیک دارد به این جهت دارای تعدادی واحد مشترک با گرایشهای مهندسی مکانیک مثل جامدات و سیالات میباشد .

 

و اما در مورد دورنمای شغلی و آینده کاری فارق التحصیلان رشته مهندسی هوا فضا :

همان‌طور كه پيش از اين گفتيم هدف اصلي صنعت هوافضا طراحي و ساخت وسايل پرنده است ، در نتيجه فارغ‌التحصيلان مهندسي هوافضا مي‌توانند در صنايع و موسسات تحقيقاتي هواپيمايي ، موشكي و ماهواره فعاليت بكنند و همچنين در كليه موسسات و سازمانهايي كه به نحوي از وسايل پرنده استفاده مي‌كنند ، به عنوان كارشناس تحقيق در عمليات و تعمير و نگهداري خدمت كنند. اما علاوه بر اشتغال در مراكز فوق يك مهندس هوافضا با تسلط بر علوم آئروديناميك ، طراحي سازه و روشهاي طراحي توربو ماشين‌ها توانايي‌ كار در شاخه‌هاي متعددي از مهندسي و پروژه‌هاي خارج از حيطه صنايع هوافضايي را نيز دارد.

كاربرد زمينه‌هاي مطالعاتي يك مهندس هوافضا تنها به طراحي هواپيما و وسايل پرنده محدود نمي‌شود. براي مثال آئروديناميك خودروها از برخي جهات شباهت زيادي به آئروديناميك هواپيما دارد و امروزه در اغلب صنايع خودروسازي با استفاده از تونل باد و علم آئروديناميك ، خودروهاي كم مصرفتري مي‌سازند. فرايند سيستم‌هاي كنترل صنعتي نيز با فرايندهاي طراحي كنترل در وسايل پرنده بر يك مبنا است و همچنين سازه اتومبيل و كشتي مشتركات زيادي با سازه يك هواپيما دارد و بالاخره توربين‌هاي گاز يك نيروگاه يا ايستگاه پمپ گاز همانند يك موتور جت تحليل و طراحي مي‌گردند. در نتيجه يك مهندس هوافضا علاوه بر شركت‌هاي هوايي در نيروگاهها ، صنايع نفت و گاز و صنايع خودروسازي فرصتهاي شغلي خوبي دارد.

و اما در مورد مشكلات و دشواري‌هاي شغلي فارغ‌التحصيلان اين رشته نيز میتوان به این نکات اشاره کرد که : مهمترين مشكل اين رشته جديد بودن آن است و اين كه هنوز براي آن برنامه‌ريزي‌هاي لازم به صورت كلان تدوين نشده است و در نتيجه پراكنده‌كاري در اين رشته زياد است و در كل جذب نيروي انساني از كانال صحيحي انجام نمي‌گيرد وگرنه عمدتا فارغ‌التحصيلان اين رشته از نظر بازاركار مشكلي ندارند.

رشته مهندسي هوافضا نيازمند سرمايه‌گذاري كلان است و بيش از ساير صنايع از وضعيت اقتصادي كشور تاثير مي‌پذيرد يعني اگر رشد اقتصادي خوبي داشته باشيم سرمايه‌گذاري در اين بخش بيشتر مي‌باشد و البته عكس اين قضيه نيز صادق است.

فارغ‌التحصيلان كادر مورد نياز محاسبات ، طراحي، تحقيقات و ساخت صنايع مختلف هواپيمايي، هليكوپترسازي، موشكي و صنايع ديگر را تامين مي‌كنند.

 

و اما هوافضا در بخش خصوصی چه جایگاهی دارد ؟

 

در سال 70 وزارت صنايع لايحه‌اي به مجلس داد كه بر اساس آن بخش خصوصي مي‌توانست در كشور فعاليت‌هايي در زمينه هوافضا انجام بدهد . از سال 72 نيز به صورت رسمي مجموعه‌اي در وزارت صنايع متولي اين كار شد و به صورت هدايت‌كننده شركت‌ها و مجموعه‌هاي بخش خصوصي فعاليت خود را آغاز كرد كه حاصل اين كار ، توليداتي مثل ساخت هواپيماي گلايدر در بخش خصوصی بود كه طراحي آن توسط فارغ‌التحصيلان همين رشته انجام شد و در حال حاضر نيز 10 فروند از اين هواپيما توليد شده و با اخذ مجوزهاي بين‌المللي در باشگاههاي سازمان هواپيمايي كشوري شروع به فعاليت كرده است. همچنين مي‌توان به پروژه طراحي و ساخت هواپيماي سبك موتوردار اشاره كرد كه با موفقيت انجام شده و پروازهاي آزمايشي را نيز انجام داده است و بالاخره پروژه هواپيماي سم‌پاش از پروژه‌هايي است كه به تازگي در بخش خصوصی صنایع كشور مطرح شده است .

در حال حاضر در كشور ما به ساخت هواپيما به دليل عدم سرمايه‌گذاري توجه زيادي نمي‌شود اما فارغ‌التحصيلان اين رشته مي‌توانند در فرودگاهها در قسمت تعمير و نگهداري هوايي و همچنين در صنايع دفاع روي طراحي موشك و جنگ‌افزارها فعاليت بكنند. علاوه بر اينها مي‌توانند روي آئروديناميك خودروها، سازه‌هاي خودروسازي و توليد توربين‌هاي بخار براي توليد برق كار بكنند. فارغ‌التحصيلان اين رشته مي‌توانند در شركت‌هاي خصوصي، هواپيماهاي كوچك دو نفره و يا چهارنفره‌اي را كه در دست ساخت است با استانداردهاي بين‌المللي تطابق داده و براي هواپيما گواهي پرواز يا توليد بگيرند.

مهندسي هوافضا

هدف : 
هدف تربيت كارشناس در صنايع هواپيما و هليكوپترسازي و فردي آشنا به مقدمات و اصول مهندسي هوافضا است. طول متوسط دوره 4 سال است. دانشجويان موظفند 3 واحد پروژه بگيرند و 2 تابستان در دفاتر مهندسي صنايع مربوط كارآموزي كنند. فارغ‌التحصيلان كادر مورد نياز محاسبات ، طراحي، تحقيقات و ساخت صنايع مختلف هواپيمايي، هليكوپترسازي، موشكي و صنايع ديگر را تامين مي‌كنند. دروس اين مجموعه شامل دروس عمومي، پايه، اصلي، تخصصي، كارگاهي و كارآموزي است و زمينه‌هايي چون آيروديناميك، سازه هوايي، مكانيك پرواز و جلوبرنده‌ها را در بر مي‌گيرد. پايه‌هاي اصلي لازم براي تحصيل در اين رشته رياضيات، فيزيك و زبان خارجي است. براي فارغ‌التحصيلان اين رشته امكان ورود به دوره كارشناسي ارشد مهندسي هوافضا وجود دارد. بايد توجه داشت كه صنايع هوافضا در دنيا يكي از پيشروترين زمينه‌هاي تحقيقاتي است و همواره موجبات ترقي و جهش در ساير رشته‌هاي علوم و مهندسي را فراهم ساخته و در اين راستا بودجه‌هاي عظيم نظامي و غيرنظامي را به خود اختصاص داده است، موضوعاتي از قبيل طراحي و ساخت هليكوپتر، هواپيماي بدون سرنشين، بدون موتور، عمود پرواز و يا جنگنده از يك طرف و ساخت پايگاههاي فضايي، مسافرت به كرات ديگر و جنگ ستارگان از طرف ديگر جامعيت و حساسيت اين رشته را بيش از پيش روشن مي‌سازد. 
دكتر كامران رئيسي استاد رشته مهندسي هوافضاي دانشگاه صنعتي اميركبير در معرفي اين رشته مي‌گويد: مهندسي هوافضا مجموعه‌اي از علوم و توانايي‌هاي علمي و عملي در زمينه تحليل، طراحي و ساخت وسايل پرنده‌ نظير هواپيماها، چرخ‌بال‌ها، گلايدرها، موشك‌ها و ماهواره‌ها است. اين رشته بر چهار پايه آيروديناميك 1 ، جلوبرندگي 2 ، مكانيك پرواز 3 و سازه‌هاي هوافضايي استوار است. 
وي در توضيح چهار پايه علمي اين رشته مي‌گويد: «آيروديناميك» به مطالعه و بررسي جريان هوا، محاسبه نيروها و گشتاورهاي ناشي از آن بر روي جسم پرنده مي‌پردازد و مهندس هوا فضا با فراگيري اين علم به تحليل جريان‌هاي پيچيده در اطراف اجسام پرنده پرداخته و با به دست آوردن نيروهاي آئروديناميكي امكان بررسي پايداري و طراحي سازه را فراهم مي‌كند. 
«جلوبرندگي» به مطالعه و بررسي سيستم‌هاي جلوبرنده اعم از موتورهاي پيستوني ، توربيني ، راكت‌ها و نحوه توليد نيروي رانش در آنها مي‌پردازد.«مكانيك پرواز»‌ به مطالعه و بررسي رفتار و حركات جسم پرنده با استفاده از اطلاعات آئروديناميكي ، هندسي و وزني مي‌پردازد و در واقع علم مكانيك پرواز از «عملكرد» تشكيل مي‌شود و «عملكرد» به بررسي برد، مسافت نشست و برخاست، مداومت پروازي در سرعت‌هاي مختلف و پايداري و كنترل وسايل پرنده مي‌پردازد.و در نهايت «سازه‌هاي هوافضايي» به مطالعه و بررسي سازه‌هاي هواپيما و ديگر وسايل پرنده مي‌پردازد و هدف آن طراحي سازه‌هايي است كه علاوه بر استحكام كافي در برابر بارهاي آئروديناميكي و ساير بارهاي استاتيكي وارد بر وسايل پرنده، حداقل وزن ممكن را نيز داشته باشند.يكي از دانشجويان كارشناسي ارشد اين رشته نيز مهندسي هوا فضا را علمي استراتژيك مي‌داند كه در آن از همه علوم از جمله متالوژي ، كامپيوتر و الكترونيك استفاده مي‌شود و هدف آن تربيت كارشناساني است كه كادر مورد نياز محاسبات ، طراحي ، تحقيقات و ساخت صنايع مختلف هواپيمايي، چرخ‌بال‌سازي و موشكي را تامين سازند. به همين دليل دانشجويان اين رشته موظف هستند كه در طي تحصيل 3 واحد پروژه بگيرند و در تابستان نيز در دفاتر مهندسي صنايع مربوط كارآموزي بكنند.آينده شغلي ، بازار كار ، درآمد: در مورد مشكلات و دشواري‌هاي شغلي فارغ‌التحصيلان اين رشته نيز دكتر رئيسي مي‌گويد: مهمترين مشكل اين رشته جديد بودن آن است و اين كه هنوز براي آن برنامه‌ريزي‌هاي لازم به صورت كلان تدوين نشده است و در نتيجه پراكنده‌كاري در اين رشته زياد است و در كل جذب نيروي انساني از كانال صحيحي انجام نمي‌گيرد وگرنه عمدتا فارغ‌التحصيلان اين رشته از نظر بازاركار مشكلي ندارند. همان‌طور كه پيش از اين گفتيم هدف اصلي صنعت هوافضا طراحي و ساخت وسايل پرنده است، در نتيجه فارغ‌التحصيلان مهندسي هوافضا مي‌توانند در صنايع و موسسات تحقيقاتي هواپيمايي ، موشكي و ماهواره فعاليت بكنند و همچنين در كليه موسسات و سازمانهايي كه به نحوي از وسايل پرنده استفاده مي‌كنند، به عنوان كارشناس تحقيق در عمليات و تعمير و نگهداري خدمت كنند. اما علاوه بر اشتغال در مراكز فوق يك مهندس هوافضا با تسلط بر علوم آئروديناميك، طراحي سازه و روشهاي طراحي توربو ماشين‌ها توانايي‌ كار در شاخه‌هاي متعددي از مهندسي و پروژه‌هاي خارج از حيطه صنايع هوافضايي را نيز دارد.دكتر رئيسي در همين زمينه مي‌گويد: كاربرد زمينه‌هاي مطالعاتي يك مهندس هوافضا تنها به طراحي هواپيما و وسايل پرنده محدود نمي‌شود. براي مثال آئروديناميك خودروهااز برخي جهات شباهت زيادي به آئروديناميك هواپيما دارد و امروزه در اغلب صنايع خودروسازي با استفاده از تونل باد و علم آئروديناميك ، خودروهاي كم مصرفتري مي‌سازند. فرايند سيستم‌هاي كنترل صنعتي نيز با فرايندهاي طراحي كنترل در وسايل پرنده بر يك مبنا است و همچنين سازه اتومبيل و كشتي مشتركات زيادي با سازه يك هواپيما دارد و بالاخره توربين‌هاي گاز يك نيروگاه يا ايستگاه پمپ گاز همانند يك موتور جت تحليل و طراحي مي‌گردند. در نتيجه يك مهندس هوافضا علاوه بر شركت‌هاي هوايي در نيروگاهها، صنايع نفت و گاز و صنايع خودروسازي فرصتهاي شغلي خوبي دارد. 
توانايي‌هاي مورد نياز و قابل توصيه : دانشجوي اين رشته بايد در كارهايش نظم و برنامه‌ريزي داشته باشد چون حجم مطالبي كه در طول يك ترم ارائه مي‌شود، زياد بوده و مطالعه آنها مستلزم يك برنامه‌ريزي دقيق مي‌باشد. زيربناي اين رشته رياضيات است و همچنين فيزيك و شيمي تا حدودي لازم مي‌باشد و البته همين‌جا لازم است توصيه شود كه دانش‌آموزان اگر در درس زبان خارجي ضعيف هستند، وارد اين رشته نشوند چون بيشتر دروس اين رشته به زبان انگليسي وابسته مي‌باشد. 
 مهندسي هوافضا يك رشته فني است و عموما كساني كه وارد رشته‌هاي فني مي‌شوند، بايد آمادگي كار در كارخانجات را داشته باشند و همچنين بايد افراد قوي و داراي پشتكار وارد اين رشته بشوند تا به ياري اراده قوي خود در پيشبرد اين رشته نوپا موفق گردند.وضعيت ادامه تحصيل در مقاطع بالاتر: 
امكان ادامه تحصيل در مقاطع كارشناسي ارشد در گرايشهاي «جلوبرندگي ، مكانيك پرواز، سازه‌هاي هوايي ، آيروديناميك ، هوافضا» ميسر مي‌باشد.رشته‌هاي مشابه و نزديك به اين رشته : ين رشته قبلا از زيرشاخه‌هاي مهندسي مكانيك بوده است لذا داراي تعداد واحدهاي مشترك زيادي با رشته مهندسي مكانيك مي‌باشد.وضعيت نياز كشور به اين رشته در حال حاضر: رشته مهندسي هوافضا نيازمند سرمايه‌گذاري كلان است و بيش از ساير صنايع از وضعيت اقتصادي كشور تاثير مي‌پذيرد يعني اگر رشد اقتصادي خوبي داشته باشيم سرمايه‌گذاري در اين بخش بيشتر مي‌باشد و البته عكس اين قضيه نيز صادق است. در حال حاضر در كشور ما به ساخت هواپيما به دليل عدم سرمايه‌گذاري توجه زيادي نمي‌شود اما فارغ‌التحصيلان اين رشته مي‌توانند در فرودگاهها در قسمت تعمير و نگهداري هوايي و همچنين در صنايع دفاع روي طراحي موشك و جنگ‌افزارها فعاليت بكنند. علاوه بر اينها مي‌توانند روي آئروديناميك خودروها، سازه‌هاي خودروسازي و توليد توربين‌هاي بخار براي توليد برق كار بكنند. فارغ‌التحصيلان اين رشته مي‌توانند در شركت‌هاي خصوصي، هواپيماهاي كوچك دو نفره و يا چهارنفره‌اي را كه در دست ساخت است با استانداردهاي بين‌المللي تطابق داده و براي هواپيما گواهي پرواز يا توليد بگيرند.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: پنجشنبه 13 فروردین 1394 ساعت: 0:12 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

تحقیق درباره زندگینامه سعدی

بازديد: 469

تحقیق درباره زندگینامه سعدی

سعدي، سرود عشق و زندگي

درباره سعدي چه مي‏توان گفت؟ شاعري بزرگ در عرصه اجمال و راز يا نويسنده‏اي نوآور و خلاق! مردي فرهيخته و فرهنگمند كه سوداي معرفتش از كويي به كويي و از شهري به شهري مي‏كشاند و درد دوري و اشتياق ديدار غزلخوانش مي‏كند! و يا سياحي كه آرزومند ديدار آثار بديع جهان است و طبعي خوش و روحي سركش دارد!... باري... سعدي نيز زندگي را در سايه نام دوست محو كرده است...

سعدي تخلص و شهرت «ابوعبدالله مشرف به مصلح» يا «مشرف الدين بن مصلح الدين»، مشهور به «شيخ سعدي» يا «شيخ شيراز» و يا «شيخ» و همچنين معروف به «افصح المتكلمين» است.

درباره نام و نام پدر شاعر و همچنين تاريخ تولد سعدي اختلاف بسيار است. سال تولد او را از 571 تا 606 هجري قمري احتمال داده‏اند و درباره تاريخ درگذشتش هم سالهاي 690 تا 695 را نوشته‏اند.

سعدي در شيراز پاي به دايره هستي نهاد. هنوز كودكي بيش نبود كه پدرش درگذشت. آن چه مسلم است اين كه اغلب افراد خانواده وي اهل علم و دين و دانش بودند. سعدي پس از تحصيل مقدمات علوم از شيراز به بغداد رفت و در مدرسه نظاميه به تكميل دانش خود پرداخت.

از محضر ابوالفرج بن الجوزي و همچنين شهاب الدين عمر سهروردي استفاده‏ها سپس به حجاز و شام رفت و زيارت حج به جا آورد. در شهر شام به وعظ و سياحت و عبادت پرداخت. در روزگار سلطنت اتابك ابوبكر بن سعد به شيراز بازگشت و در همين ايام دو اثر جاودان بوستان و گلستان را آفريد و به نام «اتابك» و پسرش سعد بن ابوبكر كرد.

پس از زوال حكومت سلغريان، سعدي بار ديگر از شيراز خارج شد و به بغداد و حجاز رفت. در بازگشت به شيراز، با آن كه مورد احترام و تكريم بزرگان فارس بود، بنابر مشهور عزلت گزيد و در زاويه‏اي به خلوت و رياضت مشغول شد.

آثار سعدي بسيارند و اغلب در مجموعه‏اي كه كليات ديوان سعدي ناميده مي‏شود؛ به چاپ رسيده است. بوستان، گلستان و ديوان غزليات و قصايد از معروفترين آنها به شمار مي‏روند.

سعدي، شاعر جهانديده، جهانگرد و سالك سرزمينهاي دور و غريب بود؛ او خود را با تاجران ادويه و كالا و زوار اماكن مقدس همراه مي‏كرد. از پادشاهان حكايتها شنيده و روزگار را با آنان به مدارا مي‏گذراند.

سفاكي و سخاوتمندان را نيك مي‏شناخت و گاه عطايشان را به لقايشان مي‏بخشيد. با عاشقان و پهلوانان و مدعيان و شيوخ و صوفيان و رندان به جبر و اختيار همنشين مي‏شدو خامي روزگار جواني را به تجربه سفره‏هاي مكرر به پختگي دوران پيري پيوند مي‏زد.

سفرهاي سعدي تنها جستجوي تنوع، طلب دانش و آگاهي از رسوم و فرهنگهاي مختلف نبود؛ بلكه هر سفر تجربه‏اي معنوي نيز به شمار مي‏آمد.

سنت تصوف اسلامي همواره مبتني بر سير و سلوك عارف در جهان آفاق و انفس بود و سالك، مسافري است كه بايد در هر دو وادي، سيري درخور استعداد داشته باشد؛ يعني سفري در درون و سفري در بيرون.

وارد شدن سعدي به حلقه شيخ شهاب الدين عمر سهروردي خود گواه اين مدعاست.

ره‏آورد اين سفرها براي شاعر، علاوه بر تجارت معنوي و دنيوي، انبوهي از روايات، قصه‏ها و مشاهدات بود كه ريشه در واقعيت زندگي داشت؛ چنان كه هر حكايت گلستان، پنجره‏اي رو به زندگي مي‏گشايد و گويي هر عبارتش از پس هزاران تجربه و آزمايش به شيوه‏اي يقيني بيان مي‏شود. گويي، هر حكايت پيش از آن كه وابسته به دنياي تخيل و نظر باشد، حاصل دنياي تجارب عملي است.

شايد يكي از مهمترين عوامل دلنشيني پندها و اندرزهاي سعدي در ميان عوام و خواص، وجه عيني بودن آنهاست. اگر چه لحن كلام و نحوه بيان هنرمندانه آنها نيز سهمي عمده در ماندگاري اين نوع از آثارش دارد.

از سويي، بنا بر روايت خود سعدي، خلق آثار جاوداني همچون گلستان و بوستان در چند ماه، بيانگر اين نكته است كه اين شاعر بزرگ از چه مايه دانايي، توانايي، تجارب اجتماعي و عرفاني و ادبي برخوردار بوده است.

باري، آثار سعدي علاوه بر آن كه عصاره و چكيده انديشه‏ها و تأملات عرفاني و ا جتماعي و تربيتي وي است، آيينه خصايل و خلق و خوي و منش ملتي كهنسال است و از همين رو هيچ وقت شكوه و درخشش خود را از دست نخواهد داد.

شعر سعدي، شعر استحكام و ظرافت و استواري و زيبايي است. زبان فاخر سعدي هيچ گاه كمال خود را به رخ مخاطبانش نمي‏كشد. همچون سالاري بلند منزلت، در عين كمال و برتري متواضع و خاشع است و به همين دليل دل هر صاحبدلي را مي‏ربايد و در گوشه خاطر هر كسي، جايي براي خويش باز مي‏كند.

شعرش به ديدار اول، ساده و صميمي و بي‏تكلف جلوه مي‏كند؛ روان و زلال است و بي‏هيچ تمهيد و مقدمه‏اي، برقراري ارتباط با ديگران را جستجو مي‏كند.

فخر نمي‏فروشد و تكبر نمي‏ورزد. دست دوستي و ارادت به سويمان دراز مي‏كند و سلام مي‏دهد...

اما چون پرده احساس را به كنار مي‏زنيم و از سر عقل و تأمل در اشعارش ـ كه عاطفه محضند!ـ درنگ ميكنيم، درمي‏يابيم كه شفافيت عنصر زبان در شعر او سهل و ساده امكان وجود نيافته است؛ بلكه صيقل مداوم شعر، كوشش بي‏وقفه در عرصه زبان، و استفاده از تمام عناصر كه تعالي شعر را دامن مي‏زنند، به آثار او چنين سلامت و رواني سحرآفرين بخشيده است.

توفيق سعدي و اكسير شعر او در اين دقيقه نهفته است؛ يعني در تلفيق صنايع لفظي و بياني با حال و احساس دروني در طبيعي‏ترين حالت ممكن. سعدي مبدع و آغازگر اين راه نيست، بلكه از استادان و كاملان چنين سبكي در شعر است.

پيش از وي، غزل فارسي در كوره تلاش شاعراني همچون فرخي، سنايي، خاقاني، انوري و عطار گداخته بود، اما سعدي آن را چنان آبديده و صيقلي كرد كه نه پيش از وي قرينه و مشابهي برايش مي‏توان يافت و نه بعد از وي، كسي گامي بيشتر و پيشتر نهاد.

ويژگيهاي سبكي زبان شعر سعدي و هر شاعر ديگري را تنها با تأمل و تفكر در اشعارش مي‏توان كشف كرد، آموخت و به كار برد. آثار هنري بر اساس فرمول و اصولي ثابت و مشخص پديد نمي‏آيند تا هنگام نياز به آثار جديد بتوان به آنها رجوع كرد.

با اين همه، برخي از ويژگيها به خاطر تكرار مكرر در آثار هنرمند ما را به بعضي از خصوصيات مشترك آن آثار و به تبع آن به نوع برخورد و بهره‏گيريهاي هنرمند از آن عناصر رهنمون مي‏شوند. با توجه به چنين پيش زمينه‏اي، معدودي از ويژگيهاي سبكي شعر سعدي چنينند:

1 ـ ساختار نحوي جملات در ابيات به صحيح‏ترين شكل ممكن است. عنصر وزن و موسيقي، منجر به نقص يا پيش و پس شدن حاد دستوري در جملات نمي‏شود و سعدي به ظريفترين و طبيعي‏ترين حالت ممكن در لحن و زبان، با وجود تنگناي وزن، از عهده اين مهم برآيد.

ديوان غزليات سعدي را به تفال باز مي‏كنيم:

اي كه گفتي هيچ مشكل چون فراق يار نيست

گر اميد وصل باشد، همچنان دشوار نيست

نوك مژگانم به سرخي بر بياض روي زرد

قصه دل مي‏نويسد حاجت گفتار نيست

در آن نفس كه بميرم در آرزوي تو باشم

بدان اميد دهم جان كه خاك كوي تو باشم

به وقت صبح قيامت، كه سر ز خاك برآرم

به گفتگوي تو خيزم، به جستجوي تو باشم

حديث روضه نگويم، گل بهشت نبويم

جمال حور نجويم، دوان به سوي تو باشم

2 ـ ايجاز و يا پيراستن شعر از كلمات زايد و اضافي و دوري از عبارت پردازيهاي بيهوده‏اي كه نه تنها نقش خاصي در ساختار كلي شعر ندارند، بلكه باعث پريشاني در روابط كلمات با يكديگر و نهايتاً جملات مي‏شوند و به نحو چشمگيري از زيبايي كلام مي‏كاهند، در شعر و كلام سعدي نقش ويژه‏اي دارد.

ساختار شعر سعدي كم كردن يا افزودن كلمه‏اي را خارج از قاعده و بي‏توجه به بافت كلي كلام برنمي‏تابد. از سويي اين ايجاز كه در نهايت زيبايي و اعتدال است، منجر به اغراقهاي ظريف تخيلي و تغزلي مي‏شود و زبان شعر را از غنايي بيشتر برخوردار مي‏كند:

گفتم آهن دلي كنم چندي

ندهم دل به هيچ دلبندي

به دلت كز دلت به در نكنم

سخت‏تر زين مخواه سوگندي

ريش فرهاد بهترك مي‏بود

گر نه شيرين نمك پراكندي

كاشكي خاك بودمي در راه

تا مگر سايه بر من افكندي...

ايجاز سعدي، ايجاز ميان تهي و سبك نيست، بلكه پرمايه و گرانبار از انديشه و درد است. بي‏‏فايده نيست اگر حكايتي را از «گلستان» نيز نقل كنيم و به عيان ببينيم كه خداوند سخن چه مايه از معني را در چه مقدار از سخن مي‏گنجاند:

حكايت: پادشاهي پارسايي را ديد، گفت: «هيچت از ما ياد آيد؟» گفت: «بلي، وقتي كه خدا را فراموش مي‏كنم.»

حكايت: هندويي نفط اندازي همي آموخت. حكيمي گفت: «تو را كه خانه نئين است، بازي نه اين است.»

3 ـ سعدي از موسيقي و عوامل موسيقي ساز در سبك و زبان اشعارش سود مي‏جويد. وي اغلب از اوزان عروضي جويباري مدد مي‏گيرد؛ اوزاني كه لطافت موسيقيايي در آنها بر ضربي بودن آن مي‏چربد.

علاوه بر اوزان عروضي، شاعر به شيوه مؤثري از عواملي بهره مي‏برد كه هر كدام به نوعي موسيقي كلام او را افزايش مي‏دهند، عواملي همچون انواع جناس، همحروفيهاي آشكار و پنهان، واج آرايي، تكرار كلمات، تكيه‏هاي مناسب، موازنه‏هاي هماهنگ لفظي در ابيات و لف و نشرهاي مرتب و ...

همان طور كه پيشتر يادآور شديم، استفاده از اين عناصر به گونه‏اي هنرمندانه و زيركانه صورت مي‏گيرد كه شنونده يا خواننده شعر او پيش از آن كه متوجه صنايع به كار رفته در شعر او شود، مسحور زيبايي و هماهنگي و لطافت آنها مي‏شود.

در غزلي كه آورده‏ايم، سعدي نهايت استفاده را از عوامل موسيقي‏زاي زبان برده است، بي‏آن كه سخنش رنگ تكلف و تصنع به خود بگيرد. تكرارهاي هنرمندانه كلمات، همحروفيها و وزن مناسب شعر و همچنين لحن عاطفي و تغزلي همچون شكري هستند كه در اين شعر و اشعار ديگر او به صورت شربتي گوارا درمي‏آيند تا ما جز شيريني كلام، چيز ديگر ننوشيم:

بگذار تا مقابل روي تو بگذريم

دزديده در شمايل خوب تو بنگريم

شوق است در جدايي و جور است در نظر

هم جور به كه طاقت شوقت نياوريم

روي ار به روي ما نكني حكم از آن تست

بازآ كه روي در قدمانت بگستريم

ما را سري است با تو كه گر خلق روزگار

دشمن شوند و سر برود، هم بر آن سريم

گفتي ز خاك بيشتر نه كه از خاك كمتريم

ما با توايم و با تو نه‏ايم اينت بوالعجب

در حلقه‏ايم با تو و چون حلقه بر دريم

از دشمنان شكايت برند به دوستان

چون دوست دشمن است شكايت كجا بريم؟

4 ـ طنز و ظرافت جايگاه ويژه‏اي در ساختار سبكي آثار سعدي دارد. البته خاستگاه اين طنز به نوع نگاه و تفكر اين شاعر بزرگ برمي‏گردد. طنز سعدي، سرشار از روح حيات و سرزندگي است.

سعدي به ياري لحن طنز، عبوسي و خشكي را از كلام خويش پس مي‏زند و شور و حركت را بدان بازمي‏گرداند. با همين طنز، تيغ كلامش را تيز و برنده و اثرگذار مي‏كند. طنز، نيش همراه با نوش است؛ زخمي در كنار مرهم. سالها بعد، لسان‏الغيب، حافظ شيرازي ابعاد عميق ديگري به طنز شاعرانه بخشيد و از آن در زبان شعر خود استفاده‏ها برد:

با محتسب شهر بگوييد كه زنهار

در مجلس ما سنگ مينداز كه جام است

كسان عتاب كنندم كه ترك عشق بگوي

به نقد اگر نكشد عشقم، اين سخن بكشد

يارا! بهشت، صحبت ياران همدم است

ديدار يار نامتناسب جهنم است

آن است آدمي كه درو حسن سيرتي

يا لطف صورتي است، دگر حشو عالم است

اين حكايات را نيز از گلستان سعدي برمي‏چينيم، به اميد بوييدن رايحه طنز و ظرافت از آنها:

 حكايت: يكي از صاحبدلان، زورآزمايي را ديد برآمده و كف بر دماغ انداخته. گفت:«اين چه حالت است؟» گفتند: «فلان، دشنام دادش». گفت: «اين فرومايه هزار من سنگ برمي‏دارد و طاقت سخني نمي‏آرد؟»

حكايت: يكي از ملوك بي‏انصاف، پارسايي را پرسيد: «از عبادتها كدام فاضلتر است؟» گفت: «تو را خواب نيمروز، تا در آن يك نفس خلق را نيازاري.»

سعدي به روايت آثارش، گاه ناصحي دردمند است كه كجراهان ظلمت انديش را به راستي و درستي مي‏خواند و گاه منتقدي اجتماعي است كه به انتقاد از زمانه بدكنش مي‏پردازد. اگر به ناگزير مداح شاهان روزگار بوده، تا آن جا كه توانسته به حق سخن گفته و همواره مستبدان لاقيد را به تفكر در مرگ و عدل و انصاف ترغيب كرده است. غم زمانه، غم دائمي و مشغله ذهني سعدي بوده است:

غم زمانه خورم يا فراق يار كشم

به طاقتي كه ندارم كدام بار كشم

سعدي كه سوداي اصلاح و تربيت دارد، با تكيه بر زبان طنز، رياكاران نيرنگ‏باز و زاهدان دو رو و گندم نمايان جو فروش را رسوا مي‏كند و بر مال‏اندوزان حريص و تنگ چشم و بخيل طعنه مي‏زند.

لاف زنان و مدعيان ناپارسا را به سخره مي‏گيرد و به اقتضاي جوهر هنرمندي و قلندري خود به اندازه‏اي كه بشايد، در گفتن حقايق و تاختن به علل مصايب، جسور و گستاخ و دلاور است. همان قدر كه در بيان انتقاد به كار و كيا و منش ملوك بي‏انصاف جرأت مي‏ورزد، درويشي و قناعت و آزردگي و پارسايي را مي‏ستايد و با جماعت بي‏ريايي درويشان كه دلي جز براي حق ندارند، هم رأي و هم عقيده مي‏شوند.

با تظاهر و ريا نسبتي ندارد و آن را كفر مضاعف مي‏داند. با قشرياني كه از دين جز پوست و ظاهر آن را نديده‏اند و نمي‏فهمند، همان قدر در نزاع است كه با اهل تساهل و آسان گير در امر دين.

تعبد قشريان را كودكانه و ساده‏انگارانه مي‏يابد و تساهل مدعيان را در امر شريعت از سر تنبلي و بي‏ايماني و در گريز از تعهد عملي دين.

زبان سعدي در انتقاد، زباني گزيده و گزنده است. با اين همه، از نزاع و صلح همواره صلح را برمي‏گزيند و پند پيران پارسا را خاطرنشان مي‏كند كه فاسدان را بايد به صلاح و نيك‏رفتاري با آنان خجل كرد.

عشق سعدي، نفس پرستي نيست، بلكه او در گريز از شيطان اماره به عشق رو مي‏كند؛ عشقي كه او را از مايي و مني و به قول عارفان از «انانيت» «نحنانيت» برمي‏كشد و رستن و رهايي را براي وي به ارمغان مي‏آورد.

در افق سعدي: هر كسي را نتوان گفت كه صاحبنظر است، عشق بازي دگر و نفس پرستي دگر است. عاشق پاكباز تعالي را در عشق مي‏جويد و همين بهانه برايش كافي است تا جان و تن را به تمامي فداي مهر نگاه معشوق كند.

در اين معامله، عاشق نه به فكر سود و زيان خويش كه در سوداي رضايت يار است:

حرام باد بر آن كس نشست با معشوق

كه از سر همه برخاستن نمي‏يارد

شاعر، شور ديدار دارد و هر موجودي در منظر او جلوه‏اي از وجود حقيقت عالم است. شاعر، تاب فراق ندارد، پس به تماشاي هر جلوه‏اي از آن جمال، ازخود به در مي‏شود و هر مشاهده‏اي او را از جهاني به جهاني ديگر سير مي‏دهد:

از در درآمدي و من از خود به در شدم

گويي از اين جهان به جهاني دگر شدم

كثرت مخلوقات اگر به چشم وحدت بين ديده آيد، نه تنها حايل ديدار نيست، بلكه جلوه‏زار ناپيدا كران است و عارف عاشق از همين روي خرسند و خرم است و دم به دم در تماشايي تازه سلوك مي‏كند؛ چرا كه هستي موجودات را در حقيقت هستي، يعني وجود حضرت حق مستحيل مي‏بيند:

به جهان خرم از آنم كه جهان خرم از اوست

عاشقم بر همه عالم كه همه عالم از اوست

سيماي معشوق در غزل سعدي در هاله‏اي از نورانيت و روحانيت محصور است.

اگر چه يار گاهي به صورت ملموس و در دسترس و در صورت تعينات عالم جسماني ظاهر مي‏شود، اما در حقيقت شاهد سعدي به صورتي مثالي در غزلهاي وي ظاهر مي‏شود و گاه پيوند با معشوق ازلي و ابدي:

دمادم حوريان از خلد رضوان مي‏فرستندت

كه اي حوري انساني، دمي در باغ رضوان آي

دريچه‏اي ز بهشتش به روي بگشايي

كه بامداد پگاهش تو روي بنمايي

سعدي از آن تنگ چشماني نيست كه فقط ناظر ميوه باشد، بلكه وي به بوستان نظر دارد و همواره براي تفسير جزء، به كل مي‏انديشد. او عاشق زيباييها و نيكوييهاست و در اين عشق بيش از آن كه حظ نفساني و مورد نظر وي باشد، طالب لذات روحاني است:

گفتم اي بوستان روحاني

ديدن ميوه چون گزيدن نيست

گفت سعدي خيال خيره مبند

سيب سيمين براي چيدن نيست

باري، سرود سعدي، سرود مهر و مهرباني و محبت و يگانگي و يكرنگي است.

 

 

آرامگاه شيخ مشرف الدين بن مصلح الدين سعدي شيرازي در 4 كيلومتري شمال شرقيشيراز، در دامنه كوه فهندژ، انتهاي خيابان بوستان و در مجاورت باغ دلگشا قرار گرفتهاستسعدی در اين مكان که ابتدا به صورت خانقاه بود، اواخر عمر خود را گذرانده وسپس در همانجا مدفون شدبراي اولين بار در قرن هفتم هجری قمری, مقبره اي بر فرازقبر سعدي توسط خواجه شمس الدين محمد صاحب‌ديواني، وزير معروف آباقاخان ساخته شد.در سال 998 به حكم يعقوب ذوالقدر، حكمران فارس، خانقاه شيخ را ويران کردند و اثري ازآن باقي نگذاشتندولی در سال 1187 هجری قمری به دستور كريمخان زند، عمارت 2 طبقهای از گچ و آجر بر فراز مزار سعدي بنا شدطبقه زيرين، راهرویی بود كه پلكان طبقه دوماز آنجا شروع می شد و در دو طرف آن، دو اطاق كرسي دار ساخته شده بوددر اطاقسمت شرقی راهرو، قبر سعدي قرار داشت و معجري چوبين آن را احاطه كرده بوداين بنادر دهه 1330 توسط انجمن آثار ملي، با مساحتي در حدود 8 هزار متر مربع، احيا وبازسازي شد.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: پنجشنبه 13 فروردین 1394 ساعت: 0:11 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

تحقیق درباره دیفتری

بازديد: 199

تحقیق درباره دیفتری

 

 

دیفتری یک عفونت باکتریایی جدی است که اغلب غشاء مخاطی بینی و گلو را درگیر 
می کند و بیماری منجر به گلو درد شدید، تب، تورم غدد لنفاوی و ضعف می گردد. اما شاه علامت تشخیصی وجود یک غشاء خاکستری ضخیم برروی گلو است که تنفس را مشکل می سازد. همچنین دیفتری ممکن است پوست را درگیر نماید.

سالها پیش دیفتری یکی از عوامل مرگ در کودکان بود. امروزه به علت واکسیناسیون در سراسر جهان بیماری دیفتری به ندرت در ایالات متحده و کشورهای پیشرفته بروز می نماید. در مراحل پیشرفته بیماری دیفتری به قلب، کلیه ها و سیستم عصبی صدمه می رساند. نزدیک به یک دهم از افرادی که به بیماری دیفتری مبتلا می شوند می میرند.

علائم و نشانهها

v    گلو درد و خشونت صدا

v    بلع دردناک

v    غدد متورم ( بزرگی غدد لنفاوی ) دور گردن

v    غشاء ضخیم خاکستری روی گلو و لوزه ها

v    تنفس مشکل و سریع

v    ترشحات بینی

v    تب و لرز

v    بی حال

علائم و نشانه های بیماری دو تا پنج روز پس از آلودگی نمایان می شوند ولی ممکن است تا 10 روز بعد نیز به طول بینجامد.

در مراحل اولیه ممکن است بیماری با گلودرد ویروسی اشتباه شود. علائم اولیه دیگر عبارتند از یک تب خفیف و غدد متورم در گردن. باکتری مولد بیماری به غشاء موکوس بینی و گلو حمله کرده و لوزه ها را با یک غشاء می پوشاند. گلو متورم و ملتهب می گردد. ممکن است التهاب به طنابهای صوتی و حنجره انتشار یافته و با تورم گلو، مجاری هوایی را تنگ نماید.

شاه علامت

باکتری سمی تولید می نماید که منجر به ایجاد یک غشاء خاکستری ضخیم در بینی ، گلو یا مجاری هوایی می گردد و این یک نشانه دیفتری است که بیماری را متمایز می نماید. این غشاء اغلب خاکستری کثیف یا سیاه بوده و منجر به مشکل تنفسی و تورم دردناک گلو میشود. درمراحل پیشرفته،فرد مبتلا به دیفتری ممکن است، مشکلات تنفسی شدید و علائمی ازتنفس مختل نظیر تنفس سریع، یک ضربان قلب تند ، پوست رنگ پریده را تجربه نماید.

برخی افراد آلوده به باکتری مولد دیفتری تنها بیماری خفیفی را نشان داده و هیچ علامت یا نشانه ای از بیماری را تجربه نمی کنند. آنها حاملین بیماری هستند، زیرا ممکن است منجر به سرایت بیماری به دیگران شوند بدون این که علامت یا نشانه ای از بیماری را در خودشان نشان دهند.

دیفتری پوستی

دیفتری به دو شکل رخ می دهد. یک نوع باعث درگیری غشاء های مخاطی بینی و گلو و نوع دیگر پوست را درگیر می نماید.

یک زخم آلوده به باکتری معمولاً قرمز ، دردناک و متورم است . یک زخم آلوده با باکتری دیفتری همچنین ممکن است با مواد خاکستری و کثیف پوشیده شود.

اگر چه این بیماری در شرایط آب و هوایی گرمسیری شایع است، دیفتری پوستی در آمریکا و به ویژه بین افرادی با وضعیت بهداشتی ضعیف که درمناطق شیوع زندگی می کنند نیز بروز می کنددر موارد بسیار نادری دیفتری چشم را درگیر می نماید.

علل

عامل بیماری باکتری کرینه باکتریوم دیفتریه می باشد. اغلب باکتری در سطح غشاء مخاطی گلو تکثیر یافته و منجر به التهاب این ناحیه می گردد. برخی گونه های این باکتری تولید سمی می نمایند که به قلب ، مغز و اعصاب آسیب می رساند.

شما از طریق استنشاق قطرات معلق در هوا به بیماری مبتلا می شوید. دیفتری از طرق ذیل از فرد مبتلا به دیگران انتقال می یابد.

v    عطسه و سرفه به خصوص در موقعیت های شیوع

v    لوازم شخصی آلوده نظیر لیوان آب که توسط فرد آلوده استفاده می شوند.

v    لوازم خانگی آلوده نظیر حوله فرد مبتلا

v    تماس با یک زخم آلوده به باکتری دیفتری

افراد آلوده به بیماری و کسانی که درمان نشده اند طی بیش از 6 هفته می توانند عفونت را به دیگران منتقل نمایند، حتی اگر هیچ گونه علائمی از بیماری را نشان ندهند.

عوامل خطر

v    کودکان کمتر از 5 سال و بالغین بالای 60 سال

v    زندگی در مناطق شلوغ و کثیف

v    سوء تغذیه

v    کودکان و بالغین غیر ایمن در برابر بیماری

v    افرادی با سیستم ایمنی تضعیف شده.

دیفتری هنوز در کشورهای پیشرفته معمول است، به طور مثال اپیدمی بزرگ دیفتری در سال
1990
میلادی باعث 5000 مرگ در روسیه شد. بیشتر موارد بیماری در افرادی رخ می دهد که واکسیناسیون ناکامل داشته اند.

غربالگری و تشخیص

در کودکی بیمار که از گلو درد رنج می برد و لوزه و گلو با یک غشاء خاکستری پوشیده 
شده است باید به بیماری دیفتری شک کرد . با نمونه گیری از غشاء خاکستری و ارسال آن جهت کشت آزمایشگاهی می توان تشخیص دیفتری را تائید کرد.

با ارسال یک نمونه بافتی از زخم آلوده و انجام تست های آزمایشگاهی نوع دیفتری درگیر کننده پوست تعیین می گردد.

در صورت شک به دیفتری درمان حتی قبل از مشخص شدن نتایج آزمایش ها باید فوراً آغاز گردد.

عوارض بیماری

مشکلات تنفسی : سم تولیدی توسط باکتری منجر به صدمات بافتی در ناحیه عفونت، بینی و گلو می شود. این عفونت موضعی ایجاد یک غشاء کثیف خاکستری رنگ، حاوی سلول های مرده باکتری و مواد دیگر برروی غشاء مخاطی بینی و گلو می نماید. این غشاء از طریق انسداد تنفسی عواقب خطرناک دارد.

پرونده صدمات قلبی : سم باکتری از طریق خون به دیگر بافت های بدن نظیر عضلات قلبی آسیب می رساند. یکی از عوارض بیماری التهاب عضلات قلب می باشد. علائم و نشانه های این عارضه شامل تب، درد قفسه سینه، درد مفاصل و افزایش غیر طبیعی ضربان قلب می باشد. صدمات عضلات قلبی ممکن است خفیف و یا شدید باشند. موارد شدید منجر به نارسایی احتقانی قلب و مرگ ناگهانی می شود.

صدمات کلیوی : سم دیفتری کلیه ها را درگیر نمونه و توانایی تصفیه خون را در 
کلیه ها کاهش می دهد.

صدمات عصبی : سم به اعصاب و به خصوص اعصاب گلو آسیب رسانده، در نتیجه بلع مشکل می شود. اعصاب بازوها و پاها ممکن است ملتهب شوند. و منجر به ضعف گردند.

در موارد شدید اعصاب عضلات تنفسی آسیب دیده و تنفس را مشکل می سازند.

با درمان به موقع، اغلب مبتلایان به عوارض مبتلا نمی شوند اما بهبود به آهستگی صورت 
می گیرد. دیفتری در یک مورد از هر 10 مورد کشنده می باشد.

درمان

ضد سم : بعد از اثبات بیماری دیفتری کودک یا فرد بالغ آلوده یک ضد سم اختصاصی دریافت می نماید. این ضد سم دیفتری،سموم موجود در گردش خون را خنثی می نماید. ضد سم به صورت داخل وریدی یا عضلانی تجویز می شود اما ابتدا باید تست حساسیت پوستی انجام شود، تا از عدم حساسیت فرد به ضد سم مطمئن گشت.

فرد حساس به ضد سم ابتدا باید نسبت به ضد سم غیر حساس شود. برای حصول این عمل ابتداد دوز کم تجویز و سپس به صورت تدریجی دوز را افزایش می دهیم.

آنتی بیوتیک

در درمان دیفتری، آنتی بیوتیک هایی نظیر پنی سیلین یا اریترومایسین کاربرد دارند. آنتی بیوتیک زمان مسری بودن بیماری را کاهش می دهد . کودکان و بالغین مبتلا به بیماری اغلب جهت درمان نیازمند بستری در بیمارستان می باشند. فرد مبتلا به بیماری دیفتری باید در بخش مراقبتهای ویژه ایزوله شود.پزشک جهت جلوگیری از انسداد تنفسی مقداری از غشاء خاکستری و ضخیم موجود در گلو را خارج می نماید. دیگر عوارض دیفتری نیز نیاز به درمان دارند. یکی از عوارض التهاب عضلات قلب می باشد. درموارد پیشرفته بیماری، تا زمان بهبود کامل فرد نیازمند حمایت تنفسی می باشد.

درمانهای پیشگیری کننده

در صورت تماس با فرد آلوده به دیفتری جهت آزمایش و درمان احتمالی به پزشک مراجعه نماید. پزشک ممکن است جهت پیشگیری از عفونت، آنتی بیوتیک تجویز نماید. همچنین فرد آلوده باید یک دوز یادآور واکسن دیفتری دریافت نماید.

همچنین پزشک ناقلین بیماری را توسط آنتی بویتیک درمان می نماید.

پیشگیری

قبل از کشف آنتی بیوتیک، دیفتری یک بیماری شایع در اطفال بود. امروزه بیماری از طریق تزریق واکسن علاوه بر درمان پذیری قابل پیشگیری نیز می باشد. واکسن دیفتری اغلب همراه با واکسن کزاز و سیاه سرفه می باشد و به عنوان واکسنDPT شناخته می شود. آخرین نوع این واکسن نوع Dtap می باشد. این واکسن یکی از واکسن هایی است که تجویز آن در آغاز دوران شیرخوارگی توصیه می شود.این واکسن شامل 5 مرحله تزریقی در بازو و ران می باشد. این واکسن در سن 2 ماهگی، 4 ماهگی، 6 ماهگی، 18-15 ماهگی و 6-4 سال تزریق می گردد.

واکسن دیفتری در پیشگیری بسیار مؤثر است. اما ممکن است دارای یک سری عوارض جانبی باشد. این عوارض عبارتند از : یک تب خفیف ، گیجی، درد در محل تزریق واکسن.

ندرتاً واکسن DPT منجر به عوارض جدی نظیر واکنش آلرژیک ، سرع یا شوک در کودکان می گرددکه همگی قابل درمان می باشند.برخی کودکان نظیر کودکان مبتلا به اختلالات مغزی پیشرفته کاندید مناسبی برای دریافت واکسن DPT نیستند.

دوزهای یادآور

بعد از تزریق دوزهای اولیه واکسن در دوران کودکی جهت حفظ ایمنی در برابر بیماری نیاز به تجویز دوز یادآور واکسن می باشد، این بدین دلیل است که ایمنی نسبت به دیفتری با گذشت زمان کاهش می یابد.

تجویز اولین دوز یادآور حوالی سن 12 سالگی صورت می گیرد و سپس هر 10 سال تکرار 
می شود ، به خصوص هنگامی که شما مقصد مسافرت به نواحی آلوده به بیماری را دارید. دوز یادآور واکسن دیفتری همراه با دوز یادآور واکسن کزاز تجویز می شود. واکسن کزاز _ دیفتریTd در بازو و ران تزریق می شود.

طبق توصیه پزشکان افراد بالاتر از 7 سال که واکسن دیفتری دریافت نکرده اند، باید سه دوز واکسن Td دریافت نمایند.

مراقبت شخصی

بهبود دیفتری نیازمند یک استراحت طولانی مدت می باشد و تا زمان بهبودی کامل یا 6 هفته باید استراحت نمایند. در صورت درگیری قلبی، استراحت یک جزء مهم درمانی می باشد. قرنطینه کردن بیمار در جلوگیری از انتشار بیماری بسیار مهم و مؤثر است. همچنین شستن دست افراد خانواده نیز به جلوگیری از انتشار بیماری کمک می نماید.

به علت همراهی بلعیدن دردناک با بیماری، بیمار باید با غذاهای نرم و مایعات تغذیه شود.

بعد از بهبودی بیمار، جهت جلوگیری از عود یک دوره کامل واکسیناسیون دیفتری نیاز 
می باشد. ابتلا به دیفتری، ایمنی در تمام عمر ایجاد نمی کند. در صورت عدم واکسیناسیون کامل شما ممکن است بیش از یک بار به دیفتری مبتلا شوید. 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: پنجشنبه 13 فروردین 1394 ساعت: 0:09 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

تحقیق درباره زندگینامه مولانا جلال الدين محمد بلخي

بازديد: 9421

تحقیق درباره زندگینامه مولانا جلال الدين محمد بلخي

مولانا جلال الدين محمد بلخي ؛ رومي؛ فرزند بهاالدين الولد سطان العلماء در ششم ربيع الاول سال ۶۰۴ در شهر بلخ متولد شد.هنوز بحد رشد نرسيده بود كه پدر او به علت رنجشي كه از سلطان محمد خوارزمشاه پيدا كرده بود شهر و ديار خود راترك كرد و با خاندان خود به عزم حج و زيارت كعبه از بلخ مهاجرت نمود. در نيشابور به زيارت » عطار « عارف مشهور قرن هفتم شتافت . » جلال الدين « را ستايش كرد . وكتاب اسرار نامه ئ خود را به او هديه داد. پدرش از خراسان عزم بغداد كرد واز آنجا پس از سه روز اقامت در مدرسه مستنصريه عازم مكه شد. وپس از بر آوردن مناسك حج قصد شام كرد و مدتها در آن شهر ماند و در پايان عمر به شهر قونيه رفت و تا آخر عمر در آن شهر ماند و به ارشاد خلق ميپرداخت. جلال الدين محمد پس از وي در حالي كه بيش از24 سال از عمرش نمي گذشت بر مسند پدر نشست و به ارشاد خلق پرداخت . در اين هنگام برهان الدين محقق ترمذي كه از تربيت يافتگان پدرش بود, به علت هجوم تاتار به خراسان و ويراني آن سرزمين به قونيه آمد و مولانا او را چون مراد و پيري راه دان برگزيد و پس از فوت اين دانا مدت 5 سال در مدرسه پر خود به تدريس فقه و ساير علوم دين مشغول شد . تا آنكه در سال 642 هجري به شمس تبريزي برخورد .
شمس و افادات معنوي او در مولانا سخت اثر كرد . مولانا قبل از ملاقات با شمس مردي زاهد ومتعبد بود و به ارشاد طالبان وتوضيح اصول و فروع دين مبين مشغول بود . ولي پس از آشنايي با اين مرد كامل ترك مجالس وعظ وسخنراني را ترك گفت ودر جمله صوفيان صافي واخوان صفا درآمد وبه شعر وشاعري پرداخت واين همه آثار بديع از خود به يادگار گذاشت . شمس بيش از سه سال در قونيه نماند وبه عللي كه به تفضيل در شرح احوال مولانا بايد ديد . شبي در سال 645 ترك قونيه گفت وناپديد شد . مولانا در فراغ او روز گار ي بس ناروا گذراند وچون از وي نا اميد شد دل به وپس از او به حسام الدين چلپي سپرد و به در خواست او به سرودن اشعار مثنوي معنوي مشغول شد.

 اشعار اين كتاب را به حسام الدين عرضه ميكرد, تا اينكه سر انجام در اوايل سال 672 هجري به ديدار يار شتافت. مولانا در زماني مي زيست كه دوران اوج ترقي و درخشش تصوف در ايران بود. در طي سه قرن پيش از روزگار زندگي او, درباره اقسام علوم ادبي , فلسفي , ديني و غيره به همت دانشمندان و شاعران و نويسندگان نام آور ايراني مطالعات عميق انجام گرفته وآثار گرانبهايي پديد آمده بود.

شعر فارسي در دوره هاي پيش از مولانا با طلوع امثال رودكي , عنصري , ناصر خسرو , مسعود سعد , خيام ,انوري ,نظامي ,خاقاني راه درازي سپرده ودر قرن هفتم هجري كه زمان زندگاني مولوي است , به كمال خود رسيده بود. شعر عرفاني هم در همين دوره به پيشرفت هاي بزرگ نائل آمده و بدست عرفاي مشهوري همچون سنايي , عطار و ديگران آثار با ارزشي مانندحديقه , منطق الطير , مصيبت نامه , اسرار نامه و غيره پديد آمده بود. مولوي را نمي توان نماينده دانشي ويژه و محدود به شمار آورد. اگر تنها شاعرش بناميم يا فيلسوف يا مورخ يا عالم دين, در اين كار به راه صواب نرفته ايم . زيرا با اينكه از بيشتر اين علوم بهره وافي داشته و گاه حتي در مقام استادي معجزه گر در نوسازي و تكميل اغلب آنها در جامعه شعرگامهاي اساسي برداشته , اما به تنهايي هيچ يك از اينها نيست, زيرا روح متعاليو ذوق سرشار, بينش ژرف موجب شده تادر هيچ غالبي متداول نگنجد. شهرت بي مانند مولوي بعنوان چهره اي درخشان و برجسته در تاريخ مشاهيرعلم و ادب جهان بدان سبب است كه وي گذشته از وقوف كامل به علوم وفنون گوناگون, عارفي است دل اگاه, شاعري است درد شناس, پر شور وبي پروا و انديشه وري است پويا كه ادميان را از طريق خوار شمردن تمام پديده هاي عيني و ذهني اين جهان, همچون: علوم ظاهري , لذايذ زود گذر جسماني, مقامات و تعلقات دنيوي , تعصبات نژادي, ديني و ملي, به جستجوي كمال و ارام و قرار فرا مي خواند. آنچه مولانا ميخواهد تجلي خلق و خوي انساني در وجود آدميان است كه با تزكيه درون و معرفت حق و خدمت به خلق و عشق و محبت و ايثا و شوق به زندگي و ترك صفات ناستوده به حاصل مي آيد. هنر بزرگ او بحث و برسي هاي دلنشين و جاودانه اي است كه به دنبال داستان ها پيش مي آورد و انديشه هاي درخشان عرفاني و فلسفي خود را در قالب آنها قرار ميدهد. داستان بهانه اي است تا بهتر بتواند در پي حوادثي كه در قصه وصف شده ، مقاصد عالي خود را بيان دارد. در تعريف تصوف سخنان بسيار آمده است. از ( ابو سعيد ابو الخير ) پرسيدند كه صوفي كيست؟ گفت: آنكه هر چه كند به پسند حق كند و هر چه حق كند او بپسندد. صوفيان ترك اوصاف و بي اعتنايي به جسم و تن را واجب مي شمارند و دور ساختن صفات نكوهيده را آغاز زندگي نو وتولدي ديگر به شمار مي آورند.

چکيده مطالب: نام: جلال الدين محمد بلخي رومي

نام پدر: بهاء الدين الولد سلطان العلماء

تاريخ و محل تولد: ۶ ربيع الاول ۶۰۴-بلخ

مهمترين وقايع زندگي مولانا: ۵سالگي خانواده اش بلخ را به قصد بغداد ترک کردند.
۸سالگي از بغداد به سوي مکه و از آنجا به دمشق و نهايتاْ به منطقه اي در جنوب رود فرات در ترکيه نقل مکان کردند. ۱۹ سالگي با گوهر خاتون ازدواج کرد و دوباره به قونيه (محلي در ترکيه امروزي) رفت. ۳۷ سالگي در روز شنبه ۲۶ جمادي آلخر ۶۴۲ ه.ق با شمس ملاقات کرد. ۳۹ سالگي در ۲۱ شوال ۶۴۳ شمس قونيه رو ترک کرد.

معروفترين کتابهاي مولانا: ديوان شمس- مثنوي معنوي- فيه ما فيه

تاريخ و محل فوت: در غروب روز ۵جمادي الاخر ۶۷۲ه.ق در سن ۶۸ سالگي در قونيه فوت کرد که الان مقبره اين شاعر برزگ قرن ششم در قونيه (ترکيه امروزي) مي باشد که محل زيارت عاشقان و شيفتگان اين شاعر برزگ هستند.

مولانا، منظومه شمسي عشق

 «حضرت مولانا پيوسته در شبهاي دراز، دايم الله الله مي‏فرمود و سر مبارك خود را بر ديوار مدرسه نهاده به آواز بلند چنداني الله الله مي‏گفت كه ميان زمين و آسمان از صداي غلغله الله پر مي‏شد.»

سوداي مولانا، سوداي خوش قرب به حضرت حق بود؛ وجودي لبريز از عشق و آتش كه نه تاب هجران از دوست را داشت، و نه مي‏توانست عافيت نشين سايه‏سار غفلت باشد.

مولانا، جان فرشته‏واري بود كه قفس تن را شكسته مي‏خواست؛ انگار آدمي از عالمي ديگر بود كه غربت خاك، دامنگيرش شده باشد. چگونه مي‏توانست زنده باشد، بي‏يار و بي‏ياد يار؛ كه تمام زندگي‏اش جلوه‏اي از او بود.

مولانا، زندگي خود را وقف بزرگداشت نام عظيم و اعظم جان جهان كرده بود؛ هر چند به رنگها و گونه‏هاي متفاوت؛ گاه در كسوت شريعت و زماني نيز در جامه طريقت.

زندگي مولانا همچون سرود پرشور روحي سركش بود كه با فراز و فرودهاي عرفاني ـ حماسي سرشته شده باشد. آيا او اجدادش، نسل در نسل، منظمه روحاني و تابناكي بودند كه چراغ دل را به آتش عشق حق زنده نگهداشته بودند. دلدادگاني رها از تعلق خاك، و رهروان راهي كه مقصد ان بحر توحيد بود.

جلال‏الدين در چنين محيطي سر برافراشت و از همان آغاز كودكي، زبانش با لفظ مبارك الله آشنا و دلش از عشق به حضرت حق لبريز شد. گفته‏اند كه هنگام مهاجرت از بلخ، مولانا نج ساله بود. در مسير هجرت، عطار، عارف شوريده نيشابور پس از ديدار مولانا و پدرش بهاء‏ولد (سلطان العلما)، آينده درخشان معنوي جلال الدين را به وي گوشزد كرد و كتاب الهي نامه خود را همچون يادگاري مقدس به مولانا هديه داد.

جلال الدين از اوان كودكي تا آن هنگام كه دانشمندي محترم و محبوب در شهر قونيه به شمار مي‏رفت، با اهل عرفان و طريقت آشنايي و دوستيها داشت و با اساس و اصول نظري و فكري آنان نيز بيگانه نبود؛ اما در وي، از آن شور و شعله دروني كه بعدها جانش را به آتش كشيد و به سماع عافيت سوز روح مبتلايش كرد، خبري نبود.

علم معقول و منقول زمانه‏اش را به نيكي آموخته بود، مريدان و شاگردان بسياري داشت، امين مردم و معتقد خاص و عام و مرجع ديني شهر به شمار مي‏رفت؛ اما، ... اما هنوز با آن راز مقدس و سر اكبر بيگانه بود و زندگي‏اش همچون ديگران و در سايه مي‏گذشت.

او برجستگيها و ويژگيهايي داشت كه بسياري، آرزويش را داشتند؛ خصايصي كه او را گاه در مظنه رشك و حسد ـ حتي بزرگان ديگر ـ قرار مي‏داد. اما تقدير بر اين بود كه اين ظرفيت كشف نشده، از وهم سرابهاي گول زن و فريبنده به آتشي برخيزد و عاقبت اين آتش رسيد و چه صاعقه‏وار...

در بامداد روز شنبه بيست و ششم جمادي الاخر 42 ه . ق شمس الدين تبريزي به كسوت بازرگانان وارد قونيه شد و در خان برنج فروشان منزل كرد. صبحي، شمس در دكه‏اي نشسته بود. مولانا در حلقه مريدان، در بازار پيش مي‏آمد و خلايق از هر سو به دستبوسي او تبرك مي‏جستند.

او همه را مي‏نواخت و دلداري مي‏داد. مولانا چون چشمش به شمس افتاد، درجا توقف كرد و در دكه ديگري كه رو به روي او بود، نشست. در هم نگريستند؛ صاعقه‏اي در صاعقه‏اي، بي‏هيچ سخن.

مدتي گذشت. سؤالي از سوي شمس طرح شد و مولانا پاسخ گفت. رو سوي هم پيش آمدند، دست دادند و يكديگر را در آغوش كشيدند و... شش ماه در حجره شيخ صلاح الدين زركوب خلوت گزيدند و به بحث نشستند.

در اين شش ماه، تنها صلاح الدين اجازه ورود به خلوت آنان را داشت. پس از اين خلوت شش ماهه بود كه سجاده نشين با وقار قونيه بر مناصب و مظاهر رسمي پشت پا زد و دست افشان و پاي كوبان، ترانه خوان عشق شد.

مدرس مدارس ديني قونيه اينك شوريده‏اي غريب بود كه انبوه جماعت با درد و داغش بيگانه بودند. طوفاني سهمگين درياي وجودش را به تلاطم آورده بود. از دولت عشق، زندگي دوباره‏اي را بازيافته بود:

مرده بدم زنده شدم، گريه بدم خنده شدم

دولت عشق آمد و من دولت پاينده شدم

گفت كه سرمست نيي، رو كه از اين دست نيي

رفتم و سرمست شدم وز طرب آكنده شدم

گفت كه تو شمع شدي، قبله اين جمع شدي

جمع نيم، شمع نيم، دود پراكنده شدم

گفت كه شيخي و سري، پيشرو و راهبري

شيخ نيم، پيش نيم، امر تو را بنده شدم

شاگردان و مريدان، حضور شمس را در كنار مولانا برنتافتند. شمس، استادشان را از آنان گرفته بود. پس، به جهل و تعصب در آزار او كوشيدند. شمس به اعتراض قونيه را به مقصد شام ترك كرد. شاگردان مولانا اميد به تغيير رويه‏اش داشتند، اما نه تنها چنين نشد، بلكه فراق شمس زخمي در جان مولانا بود و دلشكسته و پريشان، ديدار او را انتظار مي‏كشيد... عاقبت پس از مشخص شدن محل سكونت شمس، مولانا پسرش را همراه با عده‏اي ديگر به شام فرستاد تا قصه مشتاقي پدر و پشيماني مريدان را به شمس برسانند و او را به بازگشت به قونيه راضي سازند.

شمس به قونيه بازگشت؛ اما ... واقعه تكرار شد؛ زيرا آرامش و متابعت مريدان ديري نپاييد. شمس آزرده خاطر، سيمرغ‏وار به سرزمين بي‏نشاني پركشيد. مولانا در فراق يار گمگشته، جستجو‏ها كرد و انتظار كشيد. چند بار به شام رفت؛ اما از شمس خبري نبود...

مولانا و شمس مكمل يكديگر بودند. بيهوده نبود كه شمس مي‏گفت: «خوب گويم و خوش گويم. از اندرون روشن و منورم، آبي بودم برخود مي‏جوشيدم و مي‏پيچيدم و بوي مي‏گرفتم تا وجود «مولانا» بر من زد، روان شد. اكنون مي‏رود خوش و تازه و خرم».

«اين زخم بود كه از شراب رباني، سر به گل گرفته، هيچ كس را بر اين وقوفي نه، در عالم گوش نهاده بودم مي‏شنيدم. اين خنب به سبب مولانا سرباز شد، هر كه را از اين فايده رسد سبب مولانا بوده باشد، حاصل، ما از آن توايم و نور ديده و غرض ما فايده‏اي است كه به تو بازگردد.»

شمس، مولانا را با افق ديگري از معنويت و عرفان آشنا كرد و روح او را در آسمانهاي برتر به پرواز درآورد. به دم او بود كه خرمن وجود مولانا مشتعل شد و هر چيز غير از دوست رنگ باخت و «ماسوي الله» ذات فاني خود را آشكارتر نمايان ساخت.

و اين، جوهره تعليمات شمس بود كه اگر «در سايه ظل الله درآيي، از جمله سرديها و مرگها امان يابي، موصوف به صفات حق شوي، از حي قيوم آگاهي يابي، مرگ تو را از دور مي‏بيند مي‏ميرد، حيات الهي يابي، پس ابتدا آهسته تا كسي نشنود، اين علم به مدرسه حاصل نشود و به تحصيل شش هزار سال كه شش بار عمر نوح بود، برنيايد. آن صدهزار سال چندان نباشد كه يك دم با خدا برآرد بنده‏اي به يك روز.»

باري، چه مي‏توانيم گفت درباره عارفي كه پيش از آن كه سوداي شعر و شاعري داشته باشد، جوياي زباني است عاري از شائبه «حرف» و «گفت» و «صوت»؛ كه اين همه حجاب راه پرمخاطره وصلند:

حرف و گفت و صوت را بر هم زنم

تا كه بي اين هر سه با تو دم زنم

و اگر سرچشمه فياض شعر است، نه بدان سبب است كه تعلق شاعري را بر خويش پذيرفته است؛ بلكه عشق يار است كه به جوشش آورده، و درد دوري و اشتياق غزلخوانش كرده است. مولانا ادعاي شاعري ندارد، از شعر گفتن سود و بهره‏اي نمي‏جويد؛ شعر مشغله ذهني او به معناي معمول امروزي نيست، شعر نمي‏گويد تا شعري گفته باشد، بي‏قراري روح و شرح مكاشفات و سرشار شدنهاي پياپي‏اش از سرچشمه‏هاي عالم خيال بي‏آن كه او خواسته باشد، بر زبانش به شيوه‏اي كه شعرش مي‏نامند، جاري مي‏شود.

او مسيل اين بارشهاي قدسي است. شعر او حاصل كوششهاي طاقت‏فرساي شخصي در عرصه زبان، غوطه خوردن در توهم و گم شدن در بازي با الفاظ نيست، شعر او جوشش دل است؛ هديه خداست؛ سرود غيبي است؛ خوراك فرشته است؛ چرا كه حاصل سماع روح در لطيفترين و سبكترين حالات اوج و پروازش به عالم برتر و به سوي مبدأ متعالي است:

سخنم خور فرشته‏ست، من اگر سخن نگويم

ملك گرسنه گويد كه بگو خمش چرايي

غزليات «شمسي» مولانا به تمامي، حاصل و ثمره چنين فضايي است. در مواجهه با اين اشعار ما با شاعري نه به شيوه معمول سر و كار داريم؛ اشعاري كه به لحاظ حس و حال و شور و هيجان در تمام طول تاريخ شعر فارسي بي‏بديل و منحصرند؛ اشعاري كه به درستي و راستي، همراه و همگام با ضرباهنگ دروني سراينده آن شكل گرفته‏اند، بي‏آن كه شاعرش در قيد لفظ و زبان خاصي مانده باشد.

غزليات مولانا از «جان» و «آن» ويژه «مولوي وار» برخوردارند؛ و درك و درريافت «آن» اين غزليات جز با همراهي و شركت در تجربه دروني شاعر به دست نمي‏آيد. به مدد برخي از اصول زبان شناختي و تشريح بي «آن» و «جان» آثار او، ابعاد گوناگون و حقيقي آثارش همچنان ناشناخته خواهد ماند. سخن او چيزي ديگر و سرچشمه‏هاي شعرش از عالمي ديگرند.

دانستن اين كه در سخن او چه نوع موسيقي و قوانيني وجود دارد و استعاره‏هايش از كدام سنخند و هنجارگريزيهايش از چه نوعند، مشكل ما را در شناخت حقيقت شعر مولانا حل نمي‏كند؛ بلكه فقط شناختي سطحي از ظاهر كلام او را براي ما ميسر مي‏سازد. حال آن كه بزرگواراني همچون مولانا، همواره منكر چنين دلبستگي‏هاي ظاهري در زندگي بوده‏اند:

رو به معني كوش اي صورت پرست

زان كه معني بر تن صورت پرست

بيان اين نكته به معناي عدم آشنايي مولانا با اصول و موازين شعر و ادب نيست؛ بلكه به گواهي ناقلان و آثارش، وي هنگام سرودن اين شعرها از هوشياري و منطق حسابگرانه آدمهاي معمولي و شاعران معمولي به دور بوده است. نه وزن براي شعرش انتخاب مي‏كرد و نه براي ريتم و نوع بيان و تركيبات و تخليش حساب و كتاب منطق شعري زمانه خود را به كار مي‏گرفت.

آنچه مسلم است اين كه وي اكثر آثارش را در اوج هيجانات روحي، طوفانهاي دروني، سماعهاي آني، حالها و جذبه‏هاي ناگهاني سروده است؛ يعني لحظاتي كه شاعر از خويش بر مي شده است؛ لحظاتي كه سينه‏اش گشاده‏تر و گره‏هاي زميني از زبانش بازتر مي‏شده است؛ براي بيان دردهاي بزرگ و ارجمند، حالات و لحظات و مشاهدات ناب: «آفتاب است كه همه عالم را روشنايي مي‏دهد، روشنايي مي‏بيند كه از دهانم فرو مي‏افتد، نور برون مي‏رود از گفتارم، در زير حرف سياه مي‏تابد! خود اين آفتاب را پشت به ايشان است، روي به آسمانها و روشني زمينها از وي است. روي آفتاب با مولاناست؛ زيرا روي مولانا به آ‏فتاب است.»:

رستم از اين نفس و هوا، زنده بلا، مرده بلا

زنده و مرده وطنم نيست به جز فضل خدا

رستم از اين بيت و غزل، اي شه و سلطان ازل

مفتعلن مفتعلن، مفتعلن كشت مرا

قافيه و مغلطه را گو همه سيلاب ببر

پوست بود، پوست بود، در خور مغز شعرا

آينه‏ام، آينه‏ام، مرد مقالات نيم

ديده شود حال من ار چشم شود گوش شما

ديگر اثر سترگ مولانا، مثنوي معنوي است كه به حق قرآن عجم مي‏خوانندش. اين مثنوي حاصل نشستها و جلساتي است كه مولانا با خويشاوندان روحاني‏اش در طي چهارده سال داشته است.

حضور معنوي حسام‏الدين چلپي در اين جلسات، انگيزه‏اي بود تا نهفته‏هاي دروني مولانا بجوشد؛ كلام پويايش در بستر زمان جاري شود؛ و معاني مناسب در اين جلسات به اقتضاي حال و مقال به ذهنش تداعي شود.

تداعي معاني و توالي گفتار در سخن مولانا به گونه‏اي است كه مجال بازگشت به آغاز كلام را ندارد. آموخته‏هاي سالهاي جواني و تجربيات سفرها و جستجوها، در كارخانه ذهن او با لحظات پرشور عرفاني در لحظه و وقت آميخته مي‏شوند.

اين آميختگي به گونه‏اي است كه مثنوي را از محدوده يك منظومه تعليمي و صوفيانه به درمي‏كشد و آن را تبديل به گزارش تجارب معنوي شاعر مي‏كند. تجلي حالات و آنات مرموز و ناشناخته كه در زندگي مولانا صورت انفجار احساسات به خود مي‏گيرد، كلام مولانا را به دايره‏اي بيرون از محدوده تاريخ پرتاب مي‏كند.

معارف عرفان اسلامي در جريان سيال ذهن مولانا مي‏جوشد و در عرصه امكان سخن، مجال ظهور مي‏يابد. هر سخني، سخن ديگر را تداعي مي‏كند؛ قصه‏اي در قصه‏اي، نكته‏اي در دل نكته‏اي ديگر و بدين گونه است كه هزار توي مثنوي در ساختار شرقي وحدت در عين كثرتش شكل مي‏گيرد.

«تمثيل» مهمترين صورت بياني در مثنوي است. شاعر به مدد تمثيل، ظريفترين و گاه پيچيده‏ترين نكات عرفاني را براي مخاطب، ملموس و دريافتني مي‏كند. بي‏شك، هنگامي كه معاني مجرد و انتزاعي به مدد عناصر محسوس و در دسترس، آن هم به گونه حكايت و داستان بيان شوند، علاوه بر تأثير دو چندان بر عموم مخاطبان ناآشنا با اين مباحث، از جذابيت و دلپذيري خاصي نيز برخوردار خواهند بود.

ظرفيت بياني تمثيل به گونه‏اي است كه هر كس به فراخور درك و استعدادش مي‏تواند معاني مورد نظر شاعر را دريافت كند. اين شيوه بياني از ديرباز كاربردهاي وسيعي در شعر عرفاني و از جمله در آثار سنايي و عطار داشته است. همچنين مثنوي مولانا به لحاظ ساخت، در واقع خلف صالح مثنوي‏هايي همچون «حديقة الحقيقه» سنايي و «منطق الطير» عطار و... است. و البته هر سه اين بزرگان از نظر معرفت شناسي و شيوه‏اي كه در درك هستي داشته‏اند. يگانه‏اند؛ چنان كه احمد افلاكي در «مناقب العارفين» آورده است كه مولانا «... فرمود كه هر سخنان عطار را به جد خواند، اسرار سنايي را فهم كند و هر كه سخنان سنايي را به جد خواند، اسرار سنايي را فهم كند و هر كه سخنان سنايي را به اعتقاد مطالعه نمايد، كلام ما را ادراك كند و از آن برخوردار شود و برخورد.»

باري، شش دفتر مثنوي فراقنامه مولاناست، كه ني وجودش از نيستان عالم علوي بريده شده است؛ آواز محزون ني يادآور همين جدايي است؛ و...

ني حديث هر كه از ياري بريد

پرده‏هايش پرده‏هاي ما دريد

ني حديث راه پر خون مي‏كند

قصه‏هاي عشق مجنون مي‏كند

جلال الدين محمد بلـخی محمد بن حسين الخطيبی البکری درششم ربيـع الاول سـال604 هجـری دربلخ متولد شد. وی از بزرگترين شعـرای مشرق زمين است. پـدرش محمد بن حسين الخطيبی البکری ملقب به بهاء الدين ازبـزرگان مشايخ عصرخـود بـود وبه عـلت شهرت ومعـرفتی که داشت مـورد حسـد سلطان محمد خوارزمشاه گرديد. ناچار فرار را برقرار ترجيح داد وبا پسرش جلای وطن نمود وازطريق نيشابور ابتدا به زيارت شخ عطارنايل آمد وسپس از راه بغـداد به زيـارت مکه مشرف شدنـد وازآنجا به شهر ملطيه رفتند. ازآنجا به ولا رنده رفته ومدت هفت سال درآن شهر ماندند ودرآنجا بود که جلال الدين تحت ارشاد پدرش قرارگرفت ودردانش ودين به مقاماتی رسيد. دراين زمان سلطان علاء الدين کيقباد از سلجوقيان روم از آنان دعوتی کرد وآنان بنا برايـن دعـوت به شهر قـونيه که مقرحکومت سلطان بــود، عزيمت کردند. درشهرقـونيه بهاء الدين پـدر جلال الدين درتـاريخ هيجدهم ربيع الثانی سال 628 هجری دار فـانی را وداع گفت. جلال الدين تحصيلات مقدماتی را نـزد پـدر به پايان رسانيد وپس ازفـوت وی در خـدمت يکی از شاگردان پدرش، برهان الدين ترمذی که درسال 629 هجری به قونيه آمده بود، تحصيل علم عرفان می نمود وپس ازآن تحت ارشاد عارفی به نام شمس الدين تبريزی درآمد.

شمس الدين تبريزی با نبوغ معجزه آسای خود چنان تأثيری در روان وذوق جلا ل الدين نمود که وی مـريـد شمس گشت وبه احـترام ويـاد مرادش بر تمام غـزليات خـود به جـای نام خويشتن نـام شمس تبـريـزی را ذکـر نمود. مـولانـا جلا ل الدين پس از فـوت شمس سفـری به دمشق کـرد وپس از مراجعت مجددأ به ارشاد مردم پرداخت.مـولـوی دو اثـر بـزرگ وبرجسته ازخـود باقی گـذارد : يکی مثنوی است که بـه مثـنوی معـنوی معروفست وديگر غـزليات ورباعيات وترجيع بند وی است که همانطورکه ذکر شد به احترام وعقيده ای که به مـراد خـويش داشت، ديـوان شمس تـبريـزی نـام نهاد.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: پنجشنبه 13 فروردین 1394 ساعت: 0:08 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(2)

تحقیق درباره مهاتما گاندي

بازديد: 599

تحقیق درباره مهاتما گاندي

     در غروب سي‌ام ژانويه 1984, پيرمرد نحيفي به آرامي حياط خانه‌اش را به سوي معبد پشت سر مي‌گذاشت. ناگهان صداي چهار شليك شنيده شد و مرد روي زمين افتاد. آن شب, دوست بزرگش, پنديت نهرو, هنگام صحبت درراديو به مردم گفت:”ديگر نوري بر زندگي ما نمي‌تابد و همه جا تاريك گشته است“. داستان زندگي اين پيرمرد نحيف و خيلي بزرگ , مهاتما گاندي, داستاني است كه هر كسي بايد بداند.

خانه‌ي او

     مهانداس گاندي در دوم اكتبر 1869 در شهري در قسمت غربي هند متولد شد. مهانداس اسم كوچك او بود. لغت مهاتما به معني”روح برزگ“ عنواني است كه بعداً به او داده شد. اعضاي خانواده گاندي سالهاي متمادي پستهاي مهم دولتي داشتند و براي مدتي طولاني پدر مهانداس رئيس پليس در يكي از ايالتهاي هند بود. پدرش مردي شجاع و دقيق و بسيار شايسته در كارش بود.

     اين پسر به پدر و مادرش بسيار عشق مي‌ورزيد. مادر وي در آئينش خيلي پابرجا بود و هرگز بدون شكرگزاري و دعا غذايش را شروع نمي‌كرد. زماني او به اين باور رسيده بود كه نبايد بدون ديدن خورشيد غذا بخورد. از اينرو زمانيكه فصل بارندگي بود و اغلب خورشيد به مدت طولاني ديده نمي‌شد, بچه‌هايش سختي زيادي را متحمل مي‌شدند و چندين ساعت به آسمان خيره مي‌ماندند تا بتوانند به سرعت به او بگويند كه خورشيد مي‌درخشد و او مي‌تواند غذا بخورد.

در مدرسه

     گاندي در اواخر زندگي‌اش كتابي نوشت كه به ما چيزهاي زيادي در مورد سالهاي نخستين زندگي‌وي مي‌گويد. در اين كتاب گاندي مي گويد كه براي او دوست شدن با پسرهاي ديگر كار آساني نبود و اينكه تنها مصاحبش كتابها و درسهايش بودند. او هميشه به محض آنكه كلاسهايش به پايان مي‌رسيد به سمت خانه مي‌دويد تا مبادا كسي با او صحبت كند يا وي را مورد تمسخر قرار دهد. او در حين كوچكي بسيار راستگو بود. روزي يك اتفاق كوچك كه هنگام بازي‌هاي مدرسه بوقوع پيوست اورا بسيار دچار دردسر كرد. چون وي از بودن با سايرين لذت نمي‌برد و هم مي‌خواست بعد از مدرسه به پدرش كمك كند, دوست نداشت در بازيهاي مدرسه شركت كند. او فكر مي‌كرد كه ديگران وقتشان را تلف مي‌كنند.

       يك روز كه كلاسشان فقط صبح تشكيل شد, مهانداس با خود انديشيد كه ساعت چهار براي بازيهاي مدرسه برمي‌گردد او ساعت نداشت و هواي ابري هم او را به اشتباه انداخت. از اين رو قدري دير رسيد, بازي تمام شده بود؛پسرها به خانه رفته بودند. روز بعد وقتي كه براي رئيس مدرسه توضيح داد كه چرا دير رسيده بود, وي باور نكرد . او گفت كه مهانداس حقيقت را نمي‌گويد و بايد تنبيه شود. او, مهانداس گاندي, يك درغگو باشد؟ نه! نه! اما چگونه مي‌توانست ثابت كند كه حقيقت را گفته است؟ در اين سنين آغازين كودكي او فهميد كه انسان راستگو بايد يك انسان دقيق هم باشد و بي‌دقتي اغلب باعث مي‌شود كه ديگران عقايد نادرستي در مورد چنين شخصي داشته باشند.

      بعداً مهانداس در مورد ارزش بازي و زمين بازي تغيير عقيده داد. خوشبختانه او در كتابها خوانده بود كه پياده‌روي يك ورزش ارزشمند محسوب مي‌‌شود و از زمان كودكي پياده‌روي‌هاي طولاني را در هواي آزاد آغاز نمود, بطوريكه آن ورزشي شد كه از آن لذت مي‌برد و در تمام زندگي‌اش آنرا ادامه داد.

    گاندي همچنين در كتابش مي‌گويد كه دستخطش خيلي بد بود و او براي بهتر كردنش چاره‌اي نمي‌انديشيد چون به نظرش مهم نبود. بعداً وقتي كه او به آفريقاي جنوبي رفت و دستخط زيباي وكلا و مردان جوان آن كشور را ديد از دستخط خودش شرمنده شد. او پي‌برد كه دستخط بد بايد بعنوان يك ضعف در مورد اشخاص تلقي شود. وقتيكه او سعي كرد دستخطش را بهبود بخشد, دريافت كه خيلي دير شده است.

ازدواج

     مهانداس در شروع سيزده‌سالگي, كه آن موقع در هند سن كمي براي ازدواج محسوب نمي‌شد, ازدواج نمود. بزرگترين پسر خانواده قبلاً ازدواج كرده بود, بهمين دليل پدر و مادرش تصميم گرفتند پسر دوم و سوم يعني مهانداس ؛ همزمان به اتفاق پسر عموي ديگرشان, ازدواج كنند. ازدواجها با هداياشان, شام, لباسهاي خوب و بقيه چيزها هزينه زيادي را براي خانواده‌ها بهمراه داشت و ازدواج آن سه نفر در يك زمان, خانواده‌شان را از اين هزينه هنگفت نجات مي‌داد. همسر كم سن و سال مهانداس اصلاً به مدرسه نرفته بود . اين ازدواج زودهنگام كمكي براي درس‌خواندن گاندي نبود و او يكسال از دبيرستان را از دست داد. خوشبختانه, با پشتكاري كه او داشت بعداً توانست دو كلاس را در يك سال به پايان برساند.

اشتباهات جواني

     در ميان دوستان كمي كه او در مدرسه داشت پسر جواني بود كه رفتارش خيلي خوب به نظر نمي‌رسيد. مهانداس اين را مي‌دانست, اما از پذيرفتن نصايح ديگران اجتناب ورزيد چون فكر مي‌كرد كه مي‌تواند رفتار دوستش را تغيير دهد. خانواده گاندي به يك گروه مذهبي تعلق داشتند كه بدست گرفتن زندگي موجودي را باور نداشتند, از اينرو خوردن گوشت براي  آنها ممنوع بود. اما دوست مهانداس تلاش كرد اين باور را در او به وجود آورد كه خوردن گوشت براي او مفيد است. او اين مسئله را چنين توضيح داد:”ما مردم ناتواني هستيم و انگليسيها مي توانند برما حكمروايي كنند چونكه گوشت مي‌خورند. من خودم قوي و دونده خوبي هستم. دليلش اين است كه من گوشت مي خورم.  توهم بايد گوشت بخوري. مقداري بخور و ببين چه نيرويي به تو مي‌دهد“. بعد از مدتي مهانداس جوان تا حدي نظر دوستش را پذيرفت. بي‌ترديد مهانداس قوي نبود و خيلي كم مي‌پريد يا مي‌دويد. او از تاريكي هم مي‌ترسيد و هميشه در اتاق خوابش چراغي روشن بود. خيلي به خوردن گوشت علاقه‌مند شده بود, عليرغم آنكه از فريفتن پدر و مادرش تنفر داشت. يك روز كه او و دوستش به مكان آرامي در كنار رودخانه رفته بودند, مهانداس آنجا براي اولين بار مزه گوشت, گوشت بز, را چشيد. بعد از خوردن گوشت او مريض شد. حدود يك سال بعد از آن, دفعه به دفعه دوستش ترتيب خوردن گوشت را براي او فراهم مي آورد. تا اينكه مهانداس كاملاً خوردن گوشت را كنار گذاشت, با اين باور كه چيزي بدتر از فريفتن پدر و مادرش به اين شكل وجود ندارد. آنها هرگز پي نبردند كه او چنين كاري انجام داده, اما از همان زمان به بعد در همه زندگيش او خوردن گوشت را تكرار نكرد.

     تقريباً در همان زمان او و ديگر دوست جوانش شروع به كشيدن سيگار كردند, نه به آن دليل كه واقعاً اينكار را دوست داشتند بلكه به اين علت كه با دميدن در  سيگار با دهانشان مثل مردهاي بزرگ لذت مي‌بردند. آنها پول كمي براي خريدن سيگار داشتند و سيگارهاي نيمه كشيده شده عمويشان كافي نبود. بهمين دليل گاهي آنها پول كمي از پيشخدمتهاي خانه مي‌دزديدند. خيلي زود مهانداس كشيدن سيگار را ترك نمود و احساس كرد كه آن چيز كثيف و مضري است.

     اين كارها, مهانداس جوان را نگران ساخت چون وي تصميم گرفته بود كه زندگيش را بر حقيقت بنا نهد و مي‌دانست كه با فريفتن پدر و مادرش و شكستن قوانيني كه مذهبش آنها را وضع كرده بود او ديگر درستكار نبود. يك حادثه ديگر نيز شبيه به آنها برايش اتفاق افتاد. زمانيكه پانزده‌ ساله بود يك تكه كوچك طلا از برادر بزرگترش دزديد و اينكار ضربه سنگيني بر او وارد كرد. سرانجام وي آنچه را كه انجام داده بود نوشت و درخواست نمود كه تنبيه شود و قول داد كه دوباره اينكار تكرار نشود. او در حاليكه بسيار احساس خجالت مي‌نمود, نامه را به پدر خوبش كه آن موقع مريض بود داد. پدر آنرا به دقت خواند. لحظه‌اي چشمهايش را بست و اشك ريخت. او به آرامي نامه را پاره كرد. پسر منتظر شنيدن  كلمات خشونت‌آميز و تأسف بار بود اما احساسات محبت‌آميز پدر هرگز از خاطر پسر محو نشدند.

در انگلستان

    گاندي در هجده‌سالگي به دانشگاه رفت, اما فقط نيمي از سال را آنجا ‌ماند. درسها مورد علاقه او نبودند و او از پس آنها بخوبي بر نمي‌آمد. خيلي زود به او پيشنهاد شد كه براي تحصيل حقوق به انگلستان برود. اينكار آسان نبود. براي او سخت بود كه هندوستان را ترك كند و به يك كشور خارجي برود جاييكه او مجبور بود با افراد خارجي بخورد و بياشامد. اين بر خلاف مذهبش بود و اكثر رهبران مذهبي‌اش اورا از رفتن بازداشتند. اما عليرغم همه مشكلات, مهانداس جوان, در هجده‌سالگي در حاليكه همسر و فرزندش را ترك گفت, با كشتي به طرف انگلستان رفت.

     براي نخستين بار, در عرشه كشتي, او لباس جديد خارجي خود را كه دوستانش تهيه كرده بودند, پوشيد و تا زمانيكه به انگلستان رسيد, كت و شلوار مشكي‌اش را پوشيد تا به دقت از لباسهاي سفيد و تازه‌اش نگهداري كند. اواخر پاييز بود و وقتي فهميد در جاييكه او پياده شده تنها كسي است كه به اين شكل لباس پوشيده بسيار ناراحت شد. آنچه كه بر ناراحتيش مي‌افزود اين بود كه او نمي توانست در آن لحظه به چمدانش دسترسي داشته باشد تا لباسهايش را عوض كند. با توجه به توصيفش از روزهاي نخست اقامت وي در لندن, به دو اتفاق جالب دست مي‌يابيم.

     يكي از اين اتفاقات مربوط به مشكل او در پيدا كردن غذايي مناسب بود. برخلاف اكثر هنديهاي مقيم انگلستان, او از قانون مذهبش پيروي مي‌كرد و گوشت نمي‌خورد. اين موضوع ساده‌اي نبود, چون وي اغلب در پايان غذا احساس گرسنگي مي‌نمود. آنچه كه باعث خشنوديش شد اين بود كه متوجه شد يك غذاخوري آنجاست كه اصلاً گوشت سرو نمي‌كرد. او براي اولين‌بار فهميد كه مردم زيادي در انگلستان هستند كه بخاطر سلامتيشان اصلاً گوشت نمي‌خورند. اين موضوع او را خوشحال ساخت چون به نكته‌اي دست يافته بود تا از عقايد مذهبش حمايت كند. بعداً او فهميد كه آماده كردن صبحانه و شام در اتاقش راحت‌تر است  مي‌تواند و غذاي مورد نيازش را وسط روز بخرد.

     حادثه ديگر, حادثه‌اي بودكه بعداً باعث خنده او و دوستانش مي‌شد. جوان هندي تلاش مي نمود تا ”نقش يك اشرافزاده انگليسي را بازي كند“. او تصميم گرفته بود كه اگر نمي‌تواند مثل يك انگليسي بخورد. مي‌تواند شبيه آنها لباس بپوشد و يا با انجام كارهايي شبيه آنها بشود. بنابراين لباسهاي تازه و يك كلاه دنباله‌دار ابريشمي خريد و از برادرش خواست تا يك ساعت مچي طلايي چيني براي او بفرستد. از اينرو زماني را با دقت صرف پوشيدن لباس و شانه كردن موي پرپشتش مي‌كرد. به دنبال نصايح دوستانش, او تعليماتي نيز در زمينه رقص, زبان فرانسه, نواختن يكي از ادوات موسيقي و  ايراد  سخنراني علني ديد. اما در اين زمينه‌هاي هنري او خيلي خوب عمل نكرد و پولش خيلي زود از بين رفت. در پايان سه ماه او متوجه شد كه بهترين استفاده را از فرصتش نكرده , بهمين دليل همه آنها را كنار گذاشت و خواندن قانون را شروع كرد.

     در همين وقت بود كه او به اديان هم علاقه‌مند شد. وقتي كه دوستانش  از او درخواست نمودند تا در فهم ”گيتا“ كتاب مقدس آئين هندويش به آنها كمك كند, او متوجه شد كه آن كتاب چقدر عالي است. مدت زيادي طول نكشيد كه در نزد وي آن تنها كتاب در مورد بهترين دانش حقيقت شد. كسي هم به او يك كتاب مقدس بايبل را داد و گاندي از آن اطلاعاتي در مورد مسيح پيدا نمود كه براي او بسيار دوست داشتني بودند چون آنها شبيه عقايد خاصي در گيتا به نظر مي‌رسيدند. سپس بعد از خواندن يك كتاب كه كارليل نويسنده انگليسي آنرا نوشته بود, او چيزهايي در مورد حضرت محمد و بزرگواري, شجاعت و زندگي ساده‌اش آموخت. در اين موقع او به اين نكته دست يافت كه حقيقتي كه وي دوست داشت در هيچ آئيني به تنهايي پيدا نمي‌شد.

دوباره هند

     بعد از چهار سال تحصيل, گاندي جوان امتحانات وكالتش را گذراند و در سال 1981 به هند بازگشت. وقتي كه او از كشتي پياده شد با دوستانش مواجه گشت كه از مرگ مادرش او را با خبر نمودند. اين حادثه ضربه بزرگتري از مرگ پدرش كه قبل از رفتن او به انگلستان اتفاق افتاده بود بر او وارد نمود. چند سال بعدي سالهاي خوشايندي براي او نبودند. او متوجه شد كه كارش بعنوان يك وكيل اصلاً جالب نيست و احساس كرد كه اين شغل شايسته او نمي‌باشد و زمانيكه بنابه ضرورت شغليش اولين بار در دادگاه حضور يافت. دچار دردسر شد. او تقريباً از هوش رفته بود و وقتيكه توانش را براي صحبت به دست آورد, نتوانست كلمه‌اي بگويد. او بدنبال يك تغيير بود و اين موقعيت زماني بوجود آمد كه به آفريقاي جنوبي دعوت شد تا يك بازرگان ثروتمند هندي را راهنمايي كند تا مبلغ زيادي پول از يكي از اعضاي خانواده‌اش وصول كند. چنين گفته شده كه اين اتفاق در دوربان آفريقاي جنوبي در سن بيست و چهار سالگي بوقوع پيوسته است.

در آفريقاي جنوبي

     گاندي خيلي زود فهميد كه شرايط در ميان تعداد زيادي از هنديها در آفريقاي جنوبي اصلاً خوب نيست. زمانيكه او با پوشيدن لباسهاي خارجي و يك عمامه به دادگاه رفت متوجه اين موضوع شد. قاضي به او دستور داد كه عمامه‌اش را بردارد. او از انجام اين كار خودداري كرد و دادگاه را ترك نمود. اين موضوع عمامه بزودي در سرتاسر آفريقاي جنوبي مشهور شد. اكثر هنديهايي كه وطنشان را براي جستجوي كار در آفريقا ترك كرده بودند از ارزش پاييني برخوردار بودند و بعنوان ”كولي“ شناخته مي‌شدند. بنابراين گاندي هم يك وكيل ”كولي“ بود.

     چندين روز پس از رسيدن گاندي, از او خواسته شد كه براي مسئله تجاري كارفرمايش, عبداله‌شت به شهر ديگري برود.

     يك سفيدپوست كه با همان قطار سفر مي‌كرد وقتي كه او را در كوپه درجه يك ديد از نگهبان راه‌آهن خواست تا گاندي را از آنجا بيرون كند. گاندي هم اذعان داشت كه او بليط كوپه درجه يك خريده است و تصميم دارد از آن استفاده كند. سرانجام پليس وارد ماجرا شد و مجبورش كرد كه قطار را ترك كند. روز بعد حادثه بدتري اتفاق افتاد. وقتي كه او مي‌خواست با قطار عمومي بزرگي به مسافرت برود, به او در بيرون از قطار كنار راننده, يك صندلي داده شد. در طول مسير مرد سفيد پوستي با حمله به طرفش مي‌خواست صندليش را بگيرد. وقتي گاندي با برخاستن از جايش مخالفت كرد, مرد ضربه‌اي به او زد, در اين وقت بود كه سفيدپوستان ديگري كه در قطار بودند مرد را ار آن كار بازداشتند. وقتي كه به شهر رسيد, با ماشين به طرف هتل بزرگ رفت و در آنجا ضربه ديگري به او وارد شد. هتل مانع ورود وي شد. وقايعي شبيه به اين بود كه گاندي را وادار مي‌ساخت احساس كند كه كسي بايد به هنديهاي مقيم آفريقا كمك كند. خود او فرد مغروري نبود و به داشتن زندگي بدون دغدغه متكي نبود. بعداً او براي خودش زندگي ساده فقيرترين هندي را پذيرفت و هميشه با قطارهاي درجه سه به سفر مي‌رفت ولي ديدن مردم كشورش كه به طرز بدي با آنها رفتار مي‌شد, وي را مي‌آزرد, بنابراين او به كارش در مقابل همه تلاشها به منظور رفتار با او و ديگران به شيوه‌اي كه منصفانه و عادلانه نبود, ادامه داد.

     بعد از مدتي او به اين باور رسيد كه عاقلانه نيست براي برگرداندن بدهكاري تاجري كه او را استخدام كرده به دادگاه برود. در نتيجه تلاش پي‌گير او كه ماهها به طول انجاميد او توانست موافقت دو تاجر را خارج از دادگاه در مورد ميزان پول پرداختي و چگونگي پرداخت آن جلب كند. اين موفقيت او را به اين باور رساند كه اكثر دعواهاي طرفين مي‌تواند و بايد به شيوه صلح‌آميزي با كمك دوستان حل و فصل شود.

     در طي اين سال او به تعدادي از مسيحيان برخورد كه علاقه‌مند بودند او مسيحي بشود و همينطور مسلماناني كه اميدوار بودند او مسلمان بشود. او مطالبي را از بايبل و از كتابهاي ديگر در مورد هر دو مذهب خواند. اما در همان زمان او بسيار و بيشتر به كتابهاي مقدس هندو علاقه‌مند و وابسته شد و شادي و آسايش عميق خود را در آنها يافت.

     در پايان سال, كارش با عبداله شت به اتمام رسيد و برآن شد تا به هند برگردد. اما در شام خداحافظي كه در دوربان براي او ترتيب داده شده بود او فهميد كه قانوني در حال طرح ريزي است كه براي حمايت بيشتر از حقوق هندي‌ها بهتر است دور از آنها باشد. در گفتگوهاي ايراد شده در آن مهماني شام تصميم گرفته شد كه گاندي بايد در آفريقاي جنوبي بماند و براي دفاع از حقوق هنديها كاركند. از اينرو او بيست سال كار سخت را براي هنديهاي مقيم آفريقاي جنوبي آغاز نمود.

شروع فعاليتهاي بزرگ زندگي گاندي

     در پايان سومين سال اقامتش در آفريقاي جنوبي, براي چند ماه به هند برگشت و سپس همراه همسرو دو فرزندش بوسيله كشتي مجدداً به آفريقاي جنوبي آمد. درحاليكه در هند او سعي داشت به مردم آنجا بگويد كه در آفريقاي جنوبي چگونه با هنديها رفتار مي‌شود و اخبار آنچه كه گفته و وشته بود, قبل از آنكه خودش برسد به دست سفيدپوستاني كه در نتال زندگي مي‌كردند رسيده بود. وقتي او سعي كرد كه از كشتي پياده شود شناخته شد و فريادهاي ”گاندي, گاندي“ به سرعت جمعيتي را گردهم آورد. جمعيت دور او حلقه زدند و سنگ و تخم مرغ به سمتش پرتاب كردند و به او آسيب رساندند. وي با شجاعت همسر رئيس پليس انگلستان, كه در طي مسير با او همراه بود نجات يافت تا اينكه افراد پليس به كمكش آمدند. سپس او توانست از دست جمعيت خشمگين با پوشيدن لباس پليس هندي و خارج شدن از در پشتي فرار كند درحاليكه رئيس پليس توجه جمعيت را به سمت در جلويي جلب كرده بود.

     ممكن نيست همه وقايع سالهايي را كه گاندي در آفريقاي جنوبي براي خدمت به هنديهاي همتايش و كار براي بهبود شرايطشان صرف نمود و همچنين وادار ساختن دولت به اينكه عادلانه‌تر با آنها رفتار كند را توصيف نمود. او منصبي را كه از آن پول زيادي بدست مي‌آورد ترك نمود تا اينكه به مردم فقيرتري كه براي آنها كار مي‌كرد ملحق شود. در تمام كارهايش همسرش به او كمك مي‌كرد, به او ايمان داشت و به او براي ادامه كارش شجاعت مي‌داد. از مبارزه در آفريقاي جنوي او به باور محكمي در شيوه‌هاي خاصي از عملكرد دست يافت كه بعداً در كشورش بسيار مهم شدند. بيشتر و بيشتر او به ”قدرت روح“ اعتقاد پيدا كرد. اين يك مبارزه عليه شيطان و زور بود نه  بوسيله زور و نفرت, بلكه با عشق و اجتناب كامل از اطاعت قوانين ظالمانه. آنهايي كه آنچه را  او انجام مي‌داد پذيرفتند و از او پيروي كردند با دولت همكاري نمي‌كردند و يا از قانون ظالمانه پيروي نمي‌نمودند. سرانجام دولت حاكم در اين مورد عكس‌العمل ناچيزي مي‌توانست انجام دهد. گاندي اغلب به زندان فرستاده مي‌شد اما طرفدارانش كار او را ادامه مي‌دادند. وقتي كه گاندي در 1914 آفريقاي جنوبي را ترك كرد اصلاحات خيلي زيادي در شرايط هنديها در آنجا جايگزين گشته بود.

هند و كار براي فقرا

     گاندي در آغاز جنگ جهاني اول به هند بازگشت تا خودش را كه قبلاً بعنوان رهبر در آنجا شناخته شده بود پيدا كند. كارش در آفريقاي جنوبي توسط طرفدارانش دنبال مي‌شد و حالا از او در هر جايي با عنوان”مهاتما“ گاندي صحبت مي‌شد. او نزديك احمدآباد ساكن شد, جاييكه او اشرام, يك آئين گروهي- خانگي را پايه گذاشت. مردم هر نژاد و يا ديني دعوت شدند تا بيايند و به او ملحق شوند در صورتيكه آنها قبول مي‌كردند تا تعهدات خاصي را بپذيرند. اين تعهدات از اين قرار بودند: 1) هميشه حقيقت را بگويند؛2) با ديگران نجنگند يا از آنها متنفر نباشند؛3) فقط چيزي را بخورند كه باعث سلامتشان مي‌شود؛4) آنچه را كه ضروري نيست براي خود تهيه نكنند.

     نجس‌ها از پايين‌ترين درجه در آئين هندو برخوردار بودند؛ به آنها اجازه داده مي‌شد كه فقط پايين‌ترين نوع كار را انجام دهند؛ اما در خانه گاندي از آنها استقبال شد. وقتي كه خانواده‌اي از نجس‌ها آمدند تا به گروه ملحق شوند باعث ايجاد دردسر گشتند. همسايگان تهديد كردند كه آنها با نجس‌ها هيچ كاري ندارند و هندوهاي ثروتمندي كه خانه‌ را با كمكهاي مالي خودحمايت مي‌كردند ناگهان از حمايت خود دست كشيدند. گاندي نگران نشد, بلكه نقشه‌اي طرح كرد تا همه گروهها را به قسمتي از شهر جاييكه نجس‌ها زندگي مي‌كردند انتقال دهد. او طرحش را اينگونه ريخت كه آنها بايد زندگيشان را با انجام كار سطح پايين بدست بياورند كه تنها نجس‌ها اجازه انجام آنرا داشتند. زمانيكه اين نقشه‌ها طرح شدند, مهاتما توسط يك تاجر مسلمان فرا خوانده شد, كه از او خواست براي كمك به اشرام مبلغي پول از او بپذيرد. روز بعد مرد با مبلغ زيادي پول برگشت, كه كافي بود تا مدت يكسال خانه را تأمين كند. گاندي گفت:” خدا در آخرين لحظه شما را براي كمك به ما فرستاده است“. اين حادثه اولين اتفاق از تعدا  زياد اتفاقي بود كه به نجس‌ها جايگاه تازه‌اي در زندگي هنديشان مي‌داد. مهاتما در اين موقع, و از آن پس در زندگيش, لباس محلي ساده‌اي مي‌پوشيد كه از پارچه نخي ريسيده شده خانگي دوخته شده بود.

    هدف بزرگ گاندي در زندگي اين بود كه به بهبود شرايط مردم فقير و رنج كشيده كمك كند و به هموطنانش به هر طريقي كه بتواند, اما هميشه بدون استفاده از زور كمك رساند. او عليه هرگونه شرارتي مي‌ايستاد و برايش مهم نبود كه آن از چه نوعي باشد. زماني كه او سعي مي‌كرد در مورد شرايط كارگران فقير مزرعه اطلاعاتي بدست آورد, صدها نفر دور او جمع شدند. يك دوست به جمع آنها وارد شده بود, كسي كه مي‌خواست به آنها كمك كند و براي آنها اين چيز تازه‌اي بود. وقتي پليس به گاندي دستور داد تا آنجا را ترك كند, او قبول نكرد و در دادگاه توضيح داد كه چرا او نمي‌تواند از دستور آنها اطاعت كند. سپس از دادگاه خواست كه براي نقض قانون او را تنبيه كند. دادگاه نمي‌دانست با چنين مردي چگونه رفتار كند, بنابراين اجازه آزادي وي را صادر كرد. اين اولين قدم در رسيدن به آن چيزي بود كه مي‌توانست يك اتفاق عامه و مهم در بسياري از قسمتهاي هند بشود- اجتناب از پذيرفتن قانون كه ناعادلانه به نظر مي‌رسيد, و در همان زمان با آرامش پذيرفتن هر تنبيهي كه مي‌توانست اعمال شود.

راهپيمايي به طرف دريا

     كم كم مردم هند متوجه شدند كه منظور مهاتما از جنگ با محبت عليه زور بجاي جنگ قدرت عليه قدرت چيست. در سال 1930 راهپيمايي معروف نمك برپا شد.

طبق قانون, كسي اجازه نداشت از آب دريا نمك بدست‌آورد بلكه بايد آنرا از طريق دولت تهيه مي‌كردند. به نظر گاندي اين قانون ظالمانه و بدي بود و بنابراين نبايد از آن اطاعت مي‌شد. او علناً اعلام كرد كه او طرفدارانش را به سمت دريا, دويست مايل دورتر از آنجا, هدايت مي‌نمايد و در آنجا اين قانون نقض مي‌شود. به مدت سه هفته, درحاليكه تمام دنيا نظاره‌گر اين ماجرا بود و شرايط در هند به سختي گراييده بود, پيرمرد نحيف, با پوشش لباس نخي سفيد كه خودش ريسيده بود, بي وقفه به راهش ادامه مي‌داد. جمعيتي به دنبال او راهپيمايي مي‌كردند, تعدادشان از روستايي به روستاي ديگر زيادتر مي‌شد و آنها به راهشان ادامه دادند تا به دريا رسيدند. آنجا او يك مشت نمك درست كرد. خداوند دريا را آفريده است, هيچ دولتي نمي‌توانست آنرا از مردم بگيرد. وي براي مدتي, البته نه مدت درازي, به زندان فرستاده شد.

دولت خودگردان براي هند

    مبارزه مردم هند براي تشكيل دولت خودگردان شروع شده بود. گاندي خواستار دولت خودگردان بود, اما او مي‌دانست كه هنديها بايد نشان دهند كه آمادگي تشكيل آنرا دارند. او مي‌گفت ”حتي خدا هم نمي‌تواند چنين چيزي را اعطا كند؛ ما بايد براي رسيدن به آن تلاش كنيم و خودمان آنرا بدست آوريم“. او با نوشته‌هايش شروع به مبارزه با دولت بريتانيا نمود چون از آزادي هند ناراضي بود, اما گاندي هنوز به عشق و محبت در مقابل تنفر معتقد بود و اين روش را پيشه خود عليه استفاده از زور قرار داد. او بارها بدليل آنچا كه مي‌گفت و انجام مي‌داد به زندان فرستاده شد. وقتي كه طرفدارانش از او اطاعت نكردند و از قدرت استفاده نمودند, او دست از غذا خوردن كشيد, گاهي آنقدر اين وضع ادامه پيدا مي‌كرد كه تقريباً به حالت مرگ مي‌افتاد.

     هم تعداد طرفدارانش و هم قدرتشان زياد شد. تعدادي گرد هم آمدند تا موفقيتش را ببينند و حرفهايش را بشنوند. همه هنديها آنچه را كه او نوشته بود خواندند. رهبران بزرگ هند و ديگر قسمتهاي جهان نزد او آمدند تا در مورد طرحهايشان با او صحبت كنند و پيامش را در مورد صلح و دوستي براي جهان بشنوند. مبارزه براي دولت خودگردان طولاني شد و سرانجام پيروزي بدست آمد. بعد از سالهاي طولاني رفتاري كه موفقيت‌آميز بود و هند را به يك دولت آزاد تبديل كرد. همه مي‌دانستند كه كسي كه بيش از ديگران اين آزادي را به ارمغان آورد گاندي بود. اما گاندي با وجود موفقيتش نگران بود. آنچنان درگيريهاي سختي كه بين مسلمانان و هندوها به پا شده بود كه هند را بين آنها تقسيم نمود و اكنون دو كشور وجود داشت:هند براي هندوها و پاكستان براي مسلمانان. گاندي بسيار به كشورش عشق‌ مي‌ورزيد و از درگيري متنفر بود بطوريكه اين تقسيم كشور او را بسيار ناخشنود ساخت.

ترسيم پاياني نزديك

     مسائل بدي در بسياري از قسمتهاي هند, مخصوصاً جاييكه هندوها و مسلمانان در كنار هم زندگي مي‌كردند, اتفاق افتاد. جنگ بين دو گروه بوقوع پيوست ومردان, زنها و كودكان كشته شدند. صدها هزار نفر بي‌خانمان گشتند و مصيبت زيادي بوجود آمد. در قسمتي از كشور كه گاندي در آنجا زندگي مي‌كرد, صلح زودتر از بقيه قسمتهاي هند برقرار گشت, چون گاندي گفته بود كه تا زماني كه جنگ متوقف نگردد او به اعتصاب غذاي خود ادامه مي‌دهد. هم هندوها و هم مسلمانان آنقدر براي او ارزش قائل بودند كه صلح بين خود را حفظ كنند. اما زندگي گاندي به پايان خود رسيده بود. در سي‌ام ژانويه 1948, او به آرامي از خانه‌اش به طرف معبد براي دعاي دسته‌جمعي مي‌رفت . يك جوان هندي كه فكر مي‌كرد گاندي به هندوها ضرر وارد كرده, چون با مسلمانان دوستانه برخورد مي‌كرد؛ راهي از ميان جمعيت باز نمود و بطرف شكم گاندي شليك كرد. چند دقيقه بعد مردي از خانه‌اي كه گاندي را به داخلش برده بودند , بيرون آمد و به جمعيت گفت:”گاندي مرده است“.

 

     ديگر رهبر برگ هند, پنديت نهرو , آن شب هنگام صحبت در راديو, گفت:” ديگر نوري بر زندگي ما نمي‌تابد و همه‌جا تاريك گشته است. پدر ملت ديگر در بين ما نيست. بهترين دعايي كه مي‌توانيم بكنيم اين است كه خداوند ما را ببخشد و كار ارزشمندي را كه او  برايش زندگي كرد و بخاطرش مرد ادامه دهيم“. چند روز بعد , طبق رسم آئين هندو, جسد مهاتما گاندي در حضور جمعيت زيادي سوزانده شد و سپس خاكسترش را بر آب رودخانه‌‌هاي مقدس پاشيدند. به اين ترتيب زندگي يكي از مردان بزرگ جهان پايان يافت اما روح بزرگ وي همچنان باقيست.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: پنجشنبه 13 فروردین 1394 ساعت: 0:07 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

ليست صفحات

تعداد صفحات : 792

شبکه اجتماعی ما

   
     

موضوعات

پيوندهاي روزانه

تبلیغات در سایت

پیج اینستاگرام ما را دنبال کنید :

فرم های  ارزشیابی معلمان ۱۴۰۲

با اطمینان خرید کنید

پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست.

 سامانه خرید و امن این سایت از همه  لحاظ مطمئن می باشد . یکی از مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه   09159886819  در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما  فرستاده می شود .

درباره ما

آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس