تحقیق دانشجویی - 673

راهنمای سایت

سایت اقدام پژوهی -  گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان

1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819  -  صارمی

2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2  و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی  (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .

3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل http://up.asemankafinet.ir/view/2488784/email.png  را بنویسید.

http://up.asemankafinet.ir/view/2518890/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86.jpghttp://up.asemankafinet.ir/view/2518891/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%20%D8%A8%D9%87%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA.jpg

لیست گزارش تخصصی   لیست اقدام پژوهی     لیست کلیه طرح درس ها

پشتیبانی سایت

در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا  پیام بدهید
آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet

تحقیق در مورد تاریخچه خراسان

بازديد: 543

 

تحقیق در مورد تاریخچه خراسان

استان پهناور خراسان با ساختار گونه گون و كهن زمين شناسي ، اقليم متنوع و جاذب ، موقعيت ويژه جغرافيايي ، بي گمان از قديمي ترين دوران حيات بشري ، بستر فعاليتهاي بشري ، بستر فعاليتهاي معيشتي ، بازرگاني و نظامي عمده بوده است ، به دليل همين موقعيت خاص ، كهن ترين ، معروفترين و طو لاني ترين راه ارتباطي بين شرق و غرب يعني (( جاده تاريخي ابريشم )) از طريق خراسان شرق را به غرب مرتبط مي سازد

تنوع جغرافيايي سرزمين خراسان با وجود آب و هواي كويري و گرم در بخش جنوبي و معتدل كوهستاني در شمال استان و به طور پراكنده در مركز ، با ارتفاعات قابل توجهي نظير بينالود ، هزار مسجد ، كپه داغ ، قهستان و زمينه اي مناسب براي استقرار بشر از قديمي ترين ايام و جذب اقوام وطوايف متعدد در دورانهاي مختلف بوده است .، سرزميني كه نواحي مختلف آن عرصه رويش انواع نباتات مناطق سردسيري و گرمسيري از قبيل گندم ، برنج، بادام ، سيب ، انگور ، پسته ، خرما ،و است .

 

 مناطقي از آن استعداد پرورش انواع مختلف حيوانات اهلي و وحشي نظير پلنگ ، گرگ ، شتر . اسب ، آهو ، گوسفند . بز و داراست .

قديمي ترين آثار حيات انساني در ايران ، شامل تعدادي ادوات و دست افزارهاي سنگي . با قدمت تخميني 800 هزار سال قبل ، متعلق به دوران پارينه سنگي قديم ، از بستر رودخانه كشف رود مشهد بدست آمده است . در حالي كه قديمي ترين مكانهاي استقرار انسان ، حداكثر با قدمت 100 هزار سال در نواحي ديگر ايران نظير آذربايجان ، لرستان و شناسايي شده اند .

دومين مكان از نظر قدمت ، پناهگاه سنگي (غار) ((خونيك)) در نزديكي بيرجند است كه متعلق به دوره پارينه سنگي ميانه با قدمتي بين 50تا60 هزار سال مي باشد . از آن پس آثار و شواهد زندگي بيشماري از دوران نوسنگي تا آغاز دوران تاريخي در جلگه مشهد ، دره اترك عليا (قوچان) ، جلگه درگز ، بجنورد ، تربت حيدريه ، بيرجند و شناسايي شده اند اين شواهد و آثار به اقوام و ساكنان اوليه و بوميئ خراسان مربوط مي شود كه بنا به عقيده برخي محققان به عنوان اقوام (( آسيايي ))شهرت يافته اند و سراسر آسياي غربي از مديترانه تا تركستان و دره سند را فرامي گيرد .

ولي در حقيقت مهمترين مقطع تاريخ خراسان در سرآغاز دوران تاريخي ايران با ورود اقوام ((آريايي)) به فلات ايران پيوند مي خورد . در اين واقعه كه در اغاز هزاره اول ق.م اتفاق افتاد ، آريايي ها تازه وارداز طريق خراسان به سمت نجد ايران پيش رفتند و بخش اعظم آنها آنچنان كه از توصيفات (( اوستا )) برمي آيد ، در خراسان و سيستان مستقر شدند و شايد به همين دليل است كه عمده حوادث آغاز تاريخ ايرانيان كه در دو منبع (( اوستا)) و (( شاهنامه فردوسي )) ذكر شده است در مشرق ايران و در واقع در خراسان بزرگ رخ مي دهد .

بسياري از محققان ، زادگاه ((زردشت)) را مشرق ايران و بوژه حدود خراسان مي دانند . برخي از داستانها و افسانه هاي محلي و از جمله داستان كاشتن سرو كاشمر در خراسان به ياد بود پذيرش آيين نو زردشت توسط ((ويشتاسپ)) نيز مؤيد اين نظر است . دياكونوف نيز محل پيدايش زبان اوستايي را در آسياي ميانه ، مشرق ايران ، افغانستان و خراسان كنوني مي داند .  

 

جغرافياي طبيعي خراسان

موقعيت

استان وسيع خراسان در شمال شرقي كشور بين 55 درجه و 17 دقيقه تا 61 درجه و 15 دقيقه طول شرقي و 30 درجه و 24 دقيقه تا 38 درجه و 17 دقيقه عرض جغرافيايي نيمكره شمالي قرار گرفته و از شمال و شمال شرق به جمهوري تركمنستان با مرز مشترك حدود 751 كيلومتر ، از شرق به جمهوري اسلامي افغانستان با مرز مشترك حدود 619 كيلومتر ، از غرب به استانهاي گلستان ، سمنان و اصفهان و از جنوب به استانهاي سيستنان و بلوچستان ، كرمان و يزد محدود است . طول استان به خط مستقيم 750 كيلومتر و عرض متوسط آن حدود 420 كيلومتر است . خراسان بيش از 19% از خاك كشور رادر بر گرفته و مساحتي معادل 303513 كيلومتر مربع دارد .

پستي وبلنديها

استان پهناور خراسان به سبب وسعت زياد ، از نظر شرايط طبيعي بسيار متنوع و هر يك از نواحي مختلف آن داراي ويژگيهاي خاصي است .

بلندترين نقطه آن قله بينالود ، 3211متر و كم ارتفاع ترين نقطه آن در شمال سرخس ، 300 متر از سطح دريا ارتفاع دارد .

كوههاي خراسان دنباله ارتفاعات البرز به سمت مشرق است كه به صورت قوسهاي موازي از شاه كوه آغاز شده و در جهت شمال غربي  به سوي جنوب شرقي تا ارتفاعات هندوكش افغانستان امتداد مي يابد .

در ميان اين رشته كوههاي موازي ، دره ها و دشتهاي وسيعي وجود دارد كه گاه پهناي آن به حدود 200 كيلومتر مي رسد . امتداد اين رشته كوهها در برخي نواحي با برخورد به دره يا جلگه گسسته مي شود . آنچه در اين منطقه حائز اهميت است ، وجود دشتهاي حاصلخيز و آبادي چون : بجنورد ، شيروان ، قوچان ، چناران و مشهد است كه در پهنه دشت سر سبزي بين دو رشته ارتفاعات موازي كپه داغ و هزار مسجد در شمال و آلاداغ و بينالود در جنوب به وجود آمده اند .

آب و هوا

گستردگي استان و عواملي مانند وجود رشته كوههاي مرتفع و مناطق كويري ، دور از دريا و وزش بادهاي مختلف موجب گوناگوني آب و هوا در مناطق آن گرديده است .

در بيشتر بررسيهاي انجام گرفته از جمله مطالعات آمايش خراسان ، اين سرزمين به سه منطقه آب و هوايي شمال ، مركز و جنوب تقسيم مي شود .

شمال خراسان بطور كلي داراي شرايط آب و هوايي معتدل و سرد كوهستاني است .اين منطقه حاصلخيز ترين و متراكمترين بخش استان از نظر جمعيت ، فعاليتهاي اقتصادي وامكانات زير بنايي است . كه شامل شهرستانهاي بجنورد ، قوچان ، شيروان ، مشهد، درگز ، چناران و سرخس مي شود .

مساحت اين منطقه حدود پنجاه و هشت هزار كيلومتر مربع است كه5/18% وسعت كل استان را تشكيل مي دهد . بيشتر جمعيت و امكانات اقتصادي و زير بنايي اين منطقه در اطراف مشهد و در محور مشهد  –قوچان قرار دارد.

منطقه مركزي استان شامل شهرستانها ي سبزوار ، اسفراين ، نيشابور ، تربت حيدريه ، كاشمر، تربت جام ،تايباد و خواف است . و مساحتي در حدود 85هزار كيلومتر مربع دارد كه 2/27 %استان را در بر مي گيرد .

اين منطقه داراي آب و هواي نيمه صحرايي ملايم بوده و فعاليت اصلي اقتصادي آن كشاورزي است كه در دشتهاي وسيع دامنه هاي جنوبي بينالود تا كوير نمك و مناطق كويري مرز افغانستان انجام مي شود .اين دشتها از نظر آب وهوايي جزو مناطق خشك ونيمه خشك محسوب مي شوند و ميزان بارندگي در آنها بين 200 تا250 ميليمتر در سال است .

جنوب خراسان داراي آب و هواي خشك و نيمه صحرايي است .وسعت اين منطقه از شش شهرستان بيرجند ، طبس ، فردوس، گناباد، قائنات، و نهبندان تشكيل شده حدود170هزار كيلومتر مربع است كه حدود نيمي از مساحت كل استان را در بر مي گيرد .

بررسي وضعيت بارندگي استان نشانگر اين است كه در بيش از 90% استان توزيع مكاني و زماني بارشها و پراكندگي آنها يكنواخت و مشابه نيست ، ميزان ريزشهاي جوي به صورت باران و برف در 15%مساحت استان (نواحي شمال و شمال غربي )آن نسبتا زياد است به طوري كه در برخي مناطق مجاور استان گلستان ، ميزان بارندگي گاه به بيش از 700 ميليمتردر سال مي رسد . ميانگين بارندگي سالانه اين

اين ناحيه يبن 300 تا400 ميليمتر تغيير مي كند ولي در مناطق جنوبي ، شرقي و مركزي كه بيش از 85% مساحت خراسان را شامل مي شود ميزان بارندگي در اين مناطق تقريبا معادل 150 ميليمتر است .

تنوع آب و هوايي استان عبارت است از :

-آب و هواي سرد كوهستاني و نيمه صحرايي سرد در شمال و شمال غرب

-آب و هواي معتدل كوهستاني در مناطقي از شمال و شمال غرب و مركز

-آب و هواي نيمه صحرايي ملايم در شمال شرق ، مركز و مناطقي از غرب و نيز مناطق كوهستاني جنوب

-آب و هواي گرم صحرايي فراگير مناطق مركزي به طرف جنوب وجنوب غرب

 

 

 

 

 

 

 

تقسيمات كشوري

سابقه تقسيمات كشور ي در خراسان

در سال 800ه.ق نام خراسان بر تمام ايالات اسلامي در شرق كوير لوت تا هندوكوش به استثناي سيستان و بلوچستان و قهستان در جنوب اطلاق مي گرديده است .

پس از جنگ هرات در سال 1249 ه.ش خراسان به دو قسمت تجزيه شد و قسمتي كه در غرب رود خانه هريرود واقع بود جزو ايران و شرق آن ضميمه افغانستان گرديد . در سال 1324ه.ق (1285ه.ش)ايران به چهار ايالت بزرگ تقسيم شد كه عبارت بودند از آذربايجان ،كرمان و بلوچستان ، فارس و بنادر و خراسان و سيستان .

ار آن زمان تا سال 1316 ه.ش كه اولين قانون تقسيمات كشوري در مجلس شوراي ملي تصويب گرديده بود كه بر هر ايالت يك والي و در هر ولايت يك حاكم حكومت مي كرده است .

در سال 1316 بر اساس قانون تقسيمات كشوري مصوب مجلس شوراي ملي ، كشور به 10 استان و 49شهرستان تقسيم گرديدكه هر شهرستان شامل چند بخش و هر بخش شامل چند دهستان مي گرديد .خراسان نيز به 7شهرستان بجنورد ، بيرجند، سبزوار، قوچان، گناباد ، مشهد و تربت حيدريه تقسيم شد .

در سال 1329شهرستانهاي درگز . نيشابور ، فردوس و كاشمر نيز تشكيل شد .و شهرستانهاي استان به 11 شهرستان ارتقاء يافت .

 

درسال 1335 شهرستان درگز ضميمه قوچان گرديد و دو شهرستان تربت جام و طبس به وجود آمدند . در سال 1339 مجددا درگز به شهرستان تبديل شد . و شهرستانهاي شيروان و اسفراين نيز ايجاد شدند . در سال 1354  بخش باخرز تربت جام به مركزيت شهر تايباد از بخش به شهرستان تبديل شد . در سال 1359 نام آن به تايباد تغيير يافت .

همچنين در سال 1359 بخش قائنات شهرستان بيرجند به شهرستان قائنات تبديل شد و تا سال 1362 خراسان شامل 17 شهرستان و 53 بخش و 211دهستان بوده است .

پس از تصويب قانون تعاريف و ضوابط تقسيمات كشوري در مجلس شوراي اسلامي به تاريخ 15/4/1362 و آيين نامه اجرايي آن در تاريخ 22/7/1363 مراحل اجرايي آن شروع و ابتداتامرحله اول آن يعني كارشناسي و بررسي و پيشنهاد دهستانها آغاز گرديد و در آبان ماه 1364 با حضور كليه كارشناسان تقسيمات كشوري مراكز استانهاي كشور در مشهد مقدس ، عمليات دهگردشي ، معاينه محلي ، كارشناسي و جمع بندي و پيشنهاد دهستانهاي شهرستان مشهد به عنوان نمونه در كل كشور انجام پذيرفت و دهستانهاي ديگر شهرستانها نيز پس ازآن مورد بررسي و كارشناسي و پيشنهاد قرار گرفت و به تدريج مورد تصويب هيات محترم دولت واقع شد به طور كه تا پايان سال 1365خراسان داراي 213 دهستان گرديد .

با پايان يافتن مرحله اجرا ي مرحله اول اين قانون ، تشكيل شهرستانهاي نهبندان ، سرخس و خواف در تاريخ 14/5/1368 و چناران در 14/1/69 همزمان با بخشهاي شوسف ، مرز داران ، سنگان ، و گلبهار به تصويب رسيد . ايجاد بخشهاي ابخرز در شهرستان تايباد ، سربيشه در بيرجند ، سرحد در شيروان ، جوين ورودآب و خوشاب دزر سبزوار ، ميان جلگه در نيشابور ، زير كوه در قائنات ، فاروج در قوچان و جلگه زاوه در تربت حيدريه نيز به تدريج به تصويب رسيد و در پي آن تابعيت دهستانهاي استان در شهرستانهاي استان به 21و تعدادبخشها به 67رسيد .

ايجاد شهرستان فريمان نيز در سال 1372 همراه با بخش قلندر آباد مورد تصويب واقع شد و بخشهاي زوزن همراه دهستان كيبرو بستان در شهرستان خواف و نيم بلوك در قائنات ، بخش نصر آباد همراهدهستان كاريزان در تربت جام ، بخش گرمخان بادهستان گرمخان در شهرستان بجنورد ، بخش رخ با دهستان رقيچه در تربت حيدريه ، كاخك در گناباد و بخش رضئيه و دهستان كنه بيست در شهرستان مشهد ، بتدريج تصويب و ابلاغ شد.

در تاريخ 21/3/1374 ايجاد شهرستان بردسكن همراه با بخش انابد و دهستان درونه آن مورد تصويب قرار گرفت . ايجاد شهرستان جاجرم نيز در تاريخ 4/2/76 به تصويب رسيد .

در حال حاضر استان خراسان شامل 24 شهرستان ، 60 شهر ، 77بخش ، 225دهستان ، 4555روستا (آباديهاي داراي بيش از 20  خانوار جمعيت ) 21113مزرعه و 4200مكان است .

 

جمعيت استان

جمعيت و اهميت آن

خراسان از گدشته هاي دور يكي از مراكز پر اهميت و بزرگ جمعيتي ايران زمين محسوب مي شده است و شهرهاي بزرگ آن چون : نسا  ، ابيورد ، نيشابور ، بيهق ، اسفراين و شهرتي گسترده داشته اند .با نگاهي به تاريخ اين سرزمين پهناور پي مي بريم كه در گذشته شهرها ي مرو ، سمرقند، بخارا ، هرات ، بلخ وباميان نيز در قلمرو آن واقع بوده كه متاسفانه در طول تاريخ از آن جدا شده اند . همچنين حوادث ناگوار ودلخراشي چون حمله مغولان ، تيموريان ، ازبكها و تاتارها ، جمعيت آن را دستخوش نوسانات زيادي كرده است ، چنانكه گاه به كلي نواحي پر جمعيت و آباد آن ، جمعيت خود را از دست داده است ، ولي بنا به موقعيت خاص خود دوباره به مركز بزرگ جمعيتي تبديل شده است و همچنان پر آوازه به حيات خود ادامه داده است .

سير تكويني جمعيت براي تمامي شهرها ي خراسان يكسان نبوده است زيرا مراكز بزرگ جمعيتي چون نيشابور و سبزوار با تمام فراز و نشيبهايي كه در طول تاريخ داشته اند ، موقعيت جمعيتي خود را همواره حفظ كرده اند در حالي كه برخي شهرهاي بزرگ نظير سرخس و اسفراين كه از قدمت تاريخي برخوردارند ، نتوانسته اند موقعيت گذشته خود را حفظ كنند .

ساير شهرهاي كهنسال خراسان نيز داراي موقعيت جمعيتي خوبي بوده اند ، از جمله قوچان كه در طول تاريخ بارها تغيير محل داده و درگز كه در گذشته داراي موقعيت تجار ي مهم و جمعيت فراواني بوده ودر سال 1290 هجري قمري حدود 18 هزار نفر جمعيت داشته است .

بيرجند نيز در سال 1287 هجري قمري حدود 15 هزار نفر جمعيت داشته و شهر مشهد در سال 1031 هجري قمري حدود يكصد هزار نفر را در خود جاي داده بوده است كه به سبب موقعيت زيارتي سياحتي خود به سرعت بر جمعيت آن افزوده شده است به طوري كه در سرشماري سال 1375 پس از تهران بزرگ ، دومين مقام جمعيتي كشور را به خود اختصاص داده است .

كليات جمعيت استان و نسبتهاي آن در آخرين سرشماري

در سرشمار ي نفوس و مسكن سال 1375 جمعيت استان خراسان 6047169تن اعلام شد كه از تركيب 3036996مرد و3010173زن و در مجموع 1281864خانواده تشكيل شده است . بعد خانوار در اين استان 7/4 نفر ونسبت جنسي جمعيت آن 6/100 نفر مرد در برابر زن بوده است .

تعداد شهرنشينان 3434926 نفر و ساكنان روستاها 2612253نفر بوده اند . 2/37 %اين جمعيت در شهرستان مشهد ، 8/18 % در شهرستانهاي شمالي ، 5/32 % در شهرستانهاي مركزي و تنها 5/11 % در شهرستانهاي جنوبي كه بيش از نيمي از وسعت استان را در بر گرفته سكني گزيده اند .

همچنين 9/80 % جمعيت استان راجمعيت 6سال به بالا تشكيل داده اند كه اين نسبت در نقاط شهر ي3/88 % و در نقاط روستايي 8/70 % بوده است .

رشد جمعيت

نتايج سرشماري سال 1375 در مقايسه با سرشماري سالهاي گذشته ، كاهش شدد ميزان رشد جمعيت را نشان مي دهد به طوري كه جمعيت استان خراسان از سال 1335 تا 1345 حدود 22در هزار از سال 1345تا 1355 حدود 26 در هزار و از سال 1355 تا 1365 حدود 49 در هزار رشد كرده حال آنكه در سرشماري سال 1370 اين رشد به 26 در هزار تنزل داشته و در سرشماري سال 1375 نسبت به سال 1370 مان رشد به 19 در هزار كاهش يافته است .

بررسي دقيق اين نوسان ، نشانگر حضور مهاجران افغاني و جنگ تحميلي و همچنين بالا بودن ميزان ولد در سالهاي اول بعد از انقلاب اسلامي (1360 تا1365 ) است . در سالهاي پس از 1370 تعدادي از مهاجران به سرزمين خود بازگشته اند و همچنين در ار برنامه هاي تنظيم خانواده ، رشد جمعيت از 49 در هزار در سرشماري 1365 به 13 در هزار در سرشماري 1375 رسيده است .

نسبت جنسي

در سال 1345 نسبت جنسي جمعيت استان 6/ 104 مرد در مقابل 100 زن بوده است . در سال 55 در شهرها در برابر 7/104 مرد 100زن و در روستاها 7/102 زن زندگي مي كرده اند كه در مقايسه با كل كشور رقم كمتري را نشان مي دهد و نشانگر مهاجرت مردان جوياي كار به ديگر استانها بوده است . از سال 1355 به بعد اين نسبت كاهش مي يابد و در سال 1365 به 103 نفر ميرسد در حالي كه در سطح كشور اين نسبت 105 نفر به 100 نفر بوده كه دليل آن مهاجرتهاي مردان به اين استان بوده است .

اين تحول زمان ييشتر جلب توجه مي كند كه آمار نشانگر تغيير آن از 105 نفر مرد در مقابل 100 زن در سال 1355 به 6/100 مرد در مقابل 100 زن در شهرها ودر روستاها 3/103 مرد در برابر 3/97 زن در سال 75 است .مقايسه تركيب خانوار و جمعيت استان در سالهاي بين 70 و 75 نشان مي دهد كه بعد خانوار شهري و روستايي كاهش يافته كه نتيجه پايين آمدن ميزان زاد وولد و نشانگر موفقيت در برنامه هاي تنظيم خانواده است .

تركيب سني جمعيت

با توجه به نحوه تقسيم گروههاي سني به دوران آمادگي (تا14سال) ، دوران فعاليت (15 تا 60 سال ) و دوران استراحت ( بالاتر از60 سال ) درصد سني جمعيت خراسان در سرشماري 1365 بدين ترتيب بوده است:

47 % جمعيت استان در گروه سني تا14 سال ، 5/49 %در گروه سني تا 60 سال و 3/3 % بالاتر ا60 سال بوده اند . در حالي كه اين نسبتها در سطحكشور اين گونه بوده است گروه 14 سال 5/45% گروه تا60سال 5/51%و بالاتر از 60 سال 3%.

جمعيت شهري و روستايي :جمعيت ساكن درز شهرها از نظر توزيع و پراكندگي ، تراكم ، شيوه هاي زندگي، تركيب و رشد با جمعيت روستايي تفاوت دارد .

جمعيت شهري در اغلب كشورهاي جهان نسبت به جمعيت روستايي در حال رشد و توسعه است . در استان خراسان نيز وضع بدين منوال بوده است . در اولين سرشماري جمعيت و مسكن كشور جمعيت شهري خراسان  21% از كل جمعيت بوده ، در حالي كه در سال 1370 به حدود 51 %و در سال 1375 به 6/56%رسيده است .

افزايش جمعيت شهري لاوه بر مهاجرت روستاييان به شهرها ناشي از تبديل برخي روستاهاي بزرگ به شهر نيز بوده است در چند سال اخير ، تقريبا جمعيت روستايي در كليه شهرستانهاي استان كاهش يافته و ميزان رشد جمعيت روستايي 3/2% در سال بوده است در شهرستانهاي مرزي شرق خراسان كاهش جمعيت روستايي ناشي از بازگشت مهاجران افغاني بوده وحتي روستاهاي شهرستان مشهد سكني داشتند اين كاهش در ساير شهرستانها ياستان به علت مهاجر فرستي روستاها و تبديل تعدادي از نقاط روستايي به شهر بوده است توريع جمعيت شهري و روستايي استان در مقايسه با جمعيت كشور طبق جدول زير مي باشد :

 

سال سرشماري

كل كشور

استان خراسان

درصد شهر ي

درصد روستايي

درصد شهري

درصد روستايي

1355

31

69

4/21

6/78

1365

54

46

4/48

7/51

1370

4/56

6/43

51

49

 

تراكم جمعيت

مرقد منور حضرت ثامن الائمه (ع) و جاذبه هاي شهر مشهد جمعيتي معادل 2ميليون تن يعني يك سوم جمعيت استان را گرد بارگاه ملكوتيش حمع كرده است و جمعيت نسبي بيش از 170 نفر در هر كيلومتر مربع را در مشهد موجب شده است .

شكوفايي اقتصاد كشاورزي و وجود فرصتهاي شغلي مناسب موجب شده تا شهرستانهاي نيشابور ، قوچان ، كاشمر و شيروان ، بيش از 40 هزار نفر در هر كيلومتر مربع ، شهرستانهاي چناران ، تايباد . تربت جام ، بجنورد. اسفراين و سبزوار جمعيت نسبي بيش از 20 نفر در هر كيلومتر مربع و شهرستانهاي فريمان . در گز ، رخ ، خواف ، و گناباد جمعيتي بيش از 10 نفر در هر كيلومتر مربع را در خود جاي دهند .اما شهرستانهاي وسيع و نيمه كويري و صحرايي قاينات ، بيرجند .بردسكن و فردوس كمتر از 10 نفر در هر كيلومتر مربع و شهرستانهاي طبس و نهبندان جمعيتي حدود يك نفر در هر كيلومتر مربع را پذيرا بوده اند كه نشانگر وسعت زياد ، اراضي غير قابل كشت و نبود فعاليتهاي اقتصادي مناسب در آنها مي باشد . مي توان گفت كه هر چه از شهرستان مشهد به جانب غرب و جنوب غرب پيش مي رويم از تراكم كاسته و در نتيجه پراكندگي آباديها بيشتر مي شود .

 

 

جمعيت شهرستانها

مقايسه سرشماري سالهاي 1365 و 1370 نشان ميدهد كه سالهاي 1370 تا1375 جمعيت شهرستانهاي مرزي چون نهبندان ، خواف . تايباد، تربت جام وشهرستانهاي نزديك به مرز چون فريمان و قوچان به طور چشمگيري كاهش داشته است . شهرستان بيرجند و نهبندان در سرشماري سال 1375 نسبت به سال 1365 ساليانه به ميزان 7/12- در هزار ، تايباد 5/9-، قوچان8-، تربت جام 1/3- رشد منفي داشته اند و در نهبندان نيز در 5ساله 70تا75 ، رشد جمعيت منفي و برابر 7- در هزار بوده است . كاهش جمعيت اين شهرستانها بيشتر ناشي از بازگشت مهاجران افغاني و جنگ تحميلي و نيز مهاجرت اهالي آنها به شهرستانهاي بزرگي چون مشهد و تهران بوده است .

شهرستانهاي طبس و سرخس از ميزان رشد ساليانه بالايي برخوردار بوده اند كه بيانگر سرمايه گذاري هاي عمده سالهاي اخير در اين دو شهرستان است .

شهرستان مشهد به رغم بازگشت عده كثيري از مهاجران افغاني و جنگ تحميلي مقيم اين شهرستان ، افزايش جمعيت داشته و رشد جمعيت آن از 2/35در هزار در سال1370 به 3/37در هزار در سرشماري سال 1375 رسيده است اما مقايسه سالهاي 65تا75نشانگر كاهش رشد جمعيت است رشد جمعيت ساليانه شهرستان در دهه 55تا65حدود89در هزار و در دهه65تا75حدود8/23در هزار بوده است .

بين سالهاي 70 تا75شهرستانهاي نيشابور، بجنورد ، تربت حيدريه و سبزوار رشد جمعيت تقريبا متعادلي داشته اند.

 

سواد

بر اساس نتايج سرشماري سال 1375 حدود9/80%از جمعيت 6سال به بالا استان با سواد بوده اند با سوادان 6ساله و بالاتر جمعيت شهري استان 4/88 %و روستايي8/70%بوده است . مقايسه ميزان با سوادان استان در سال 1375 با سالهاي گذشته نشان مي دهد كه درصد سواد آموزي از سال 1355 به طور مستمر نهضت سواد آموزي و همچنين توجه به توسعه امكانات آموزشي و خدمات تحصيلي برا ي افراد لازم التعليم استان است .

 

زمينه هاي اشتغال

از مجموع 4472528نفر جمعيت 10 ساله به بالا ي استان در سال 1375 حدود 1660208نفر از نظر اقتصادي فعال بوده اند از اين تعداد حدود 1545249نفر يعني 1/93%را جمعيت شاغل تشكيل مي دهند .

ميزان بيكاري در جمعيت استان 9/6%بوده است كه اين ميزان در نقاط روستايي 2/7%و در نقاط شهري 6/6و نزد مردان 7/5وبراي زنان 3/13 بوده است .درصد جمعيت شاغل به جمعيت فعال (10سال به بالا) استان ، از حدود 1365 تا 1375 بتريج كاهش يافته و از 4/36%به5/34%رسيده است .

مقايسه درصد شاغلان در بخشها يمختلف اقتصادي در سال 1375 با سالهاي قبل از آن نشانگر آن است كه تركيب اشتغال طي اين سالها تا حدودي تغيير كرده است : در حالي كه در سال 1365 حدود 6/33 %از كل شاغلان در بخش كشاورز ي و دامپروري اشتغال داشته اند در سال 1375 شاغلان اين بخش به 6/29%كاهش يافته است و سهم بخشهاي معدن ، صنعت ، آب وبرق، گازو خدماتاز مجموع كل شاغلان افزايش داشته است . سهم شاغلان در بخش ساختمان نيز چون بخش كشاورزي و دامپروري كاهش پيدا كرده است .

 

مسكن

در سال 1375 تعداد كل واحدهاي مسكوني استان (شهري و روستايي) 1111611واحد بوده است كه از اين تعدا 8/14%داراي يك اتاق ،2/50%داراي 3تا4اتاق و 5/34%داراي بيش از 5اتاق بوده اند .

 2/73%خانوارهاي ساكن استان در سال1375 مالك واحد مسكوني خود بوده و 5/15 %اجاره نشين بوده اند .

مقايسه اين نتاج باسرشماري سال 1365 نشان مي دهد كه متوشط رشد سالانه واحدهاي مسكوني حدود 2%بوده ، در حالي كه رشد سالانه تعداد خانوار طي سالهاي 65-1375حدود 6/1%بوده است .

در سال 1365 امكان استفاده خانوارهاي ساكن در واحدهاي مسكوني استان از آب لوله كشي حدود 1/69%،برق5/75%، تلفن2/7%،و گاز 8%بوده است .

اين ارقام در سال 1375 چنين بوده است :آب1/87%،برق91%،تلفن26%، گاز 2/47%كه نشانگر توجه به خدمات عمومي است .

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: چهارشنبه 29 مرداد 1393 ساعت: 17:12 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,,
نظرات(0)

تحقیق درمورد تاریخچه عکاسی

بازديد: 761

 

پيدايش عکاسي در جهان

اواخر قرن 18 و اوايل قرن 19 پديده هاي متعدد علمي به جهانيان معرفي شد از جمله کشتي بخار، گاز روشناييف تلگراف، راه آهن و عکاسي . عکاسي در اروپا متولد شد و در آمريکا به تکامل رسيد ژوزف نيسفورني پئس پس از مدتها تلاش و تحقيق توانست در سال 1822 اولين عکس دنيا را به ثبت رساند.
ني ئپس اين عکس را در دهکده اي به نام لودو وارن تهيه کرد. در قرن يازدهم حسن ابن هيثم (دانشمند مسلمان اهل بصره) از اتاقک تاريک براي ديدن ستاره ها و مطالعه خسوف و کسوف استفاده کرد که عبارت بود از جعبه يا اتاقکي که فقط بر روي يکي از سطوح آن روزنه اي ريز تعبيه مي شد نور از روزنه عبور کرده تصويري نسبتاً واضح اما وارونه بر روي سطح مقابل تشکيل مي داد.
اگر قطر روزني ريزتر از حد معمول بود شعاعهاي نور در محل روزنه دچار تفرق و در صورتي که قطر روزنه بيشتر بود نقاط نور تداخل کرده تصويري ناواضح به دست مي آمد.
اين وسيله طي جنگهاي صليبي به اروپا راه يافت لئوناردو داوينچي ضمن شرح خواص اتاقک تاريک آن را کامرا ابسکورا نامگذاري کرد و روزنه ريز آن راپين ... ناميد. نقاشان صفحه اي را روي سطح مقابل روزنه نصب کرده تصويري که بر روي آن شکل گرفته بود ترسيم مي کردند. آن تصوير بسيار واقعي و از پرسپکتيو صحيحي برخوردار بود.

 

 


در سال 1550 ژرم کاردان روزنه اتاقک را به يک عدسي محدب مجهز کرد که تصويري واضح تر به دست آمد. در قرن 17 آيينه 45 درجه بدان افزوده شد آيينه نور منعکس شده از موضوع را بر روي صفحه اي در داخل اتاقک مي تاباند. بعدها نوع کوچکتري از اين اتاقکها به صورت تاشو ساخته شد که آن را بر روي ميز يا محلي تخت قرار مي دادند و عدسي آن را رو به موضوع مي گرفتند نور پس از عبور از عدسي به آيينه برخورد کرده آيينه تصوير را به صفحه شيشه اي مات مي رساند. در يکي از روزهاي سال 1727 در آزمايشگاه شولتز شيميدان آلماني بر روي کاغذي آغشته به نيترات نقره و آهک برگ درختي مي افتد شولتز پس از مراجعه به آنجا مي بيند که کاغذ مثل هميشه سياه شده است وقتي برگ را از روي آن برمي دارد مي بيند محلي که برگ بر روي آن قرار گرفته بود سياه نشده او مي فهمد که برگ درخت مانع رسيدن نور به آن قسمت شده اين واقعه باعث آغاز فعاليتهايي براي شناسايي مواد حساس به نور شد. دانشمندان با قراردادن صفحات آغشته به مواد حساس در اتاقک تاريک در تلاش به دست آوردن تصاويري بودند اما نور اتاقک تاريک کافي نبود و تصويرها نيز با قرارگرفتن در معرض نور شديد از بين مي رفتند.
 

 

سال 1819 سرجان هرشل انگليسي محلول ثبوت را کشف کرد. اين ماده هيپوسولفيت دو سود نام داشت. او با ترکيبي از کلمات (photo) يعني «نور» و (Graphein) يعني «رسم کردن» واژه فتوگرافي (photography) را ابداع کرد. او الفاظ (Negative) منفي، و (postive) مثبت را در مورد تصاوير نيز بکار برد. اولين عکس ثابت دنيا را او بعد از هشت ساعت نور به ثبت رساند. او اين روش را هليوگرافي يا ترسيم به وسيله خورشيد نامگذاريکرد. زمان طولاني نوردهي ناشي از حساسيت بسيار کم ماده حساسي بود که او ساخته بود.
پس از چند سال بخاپئس کار خود را با (لويي ژاک مانده داگر) ادامه داد. او روشي را به نام (اگرئوتيپ) ناميد. عکاسي براي بسياري از مردم سحر و جادو تلقي مي شد تا حدي که روزنامه هاي آن زمان اين تصويرها را (آيينه حافظه دار) خواندند. (ويليام هنري فوکس تالبوت) با تهيه تصوير نگاتيو در ابعاد کوچکتر بزرگسازي تصوير در به دست آوردن تصوير پوزتيو يا مثبت دو مرحله اصلي را در ظهور عکس تکميل کرد. يکي از اين تصاوير پنجره اي با شيشه هاي کوچک بود که او اين روش را کالوتيپ ناميد. شکل ص 16 و ص 17 (ژوزف ولويي) پيش از اين عکاسان براي عکسبرداري از دوربين هاي عظيمي استفاده مي کردند مثل (ماموت کامرا) براي عکسبرداري از يک واگن قطار که 11 نفر خدمه داشت. اما با اختراع تالبوت فيلمها در اندازه کوچکتر ساخته شدند. کار با روش بزرگسازي تصويرهاي بزرگتر چاپ شدند يکي از عبارات تالبوت اين است که :‌يک شعاع نورخورشيد ، يک درخت بلوط خشک شده يا يک سنگ پوشيده از خزه مي توانند يک رشته افکار و احساسات و تصورات با شکوه را بيدار کنند.
اين يعني افرادي به قابليتهاي هنري عکاسي فکر مي کردند افراد زيادي زمينه را براي تجارت مساعد ديدند آتليه ها عکاسي گشايش يافت و عکاسي به سرعت گسترش يافت. عکسبرداري با ابزاري به نام (آپلو) صورت مي گرفت با کشف را مولسيون تر) زمان عکسبرداري به 2 تا 3 ثانيه تقليل يافت و مردم با هزينه کم از خود عکس داشتند. با اختراع امولسيون تر حجم زياد و وسايل کوچک شد و عکاس لازم بود که ماده حساس را ساخته بر روي شيشه اي بمالد و قبل از خشک شدن عکس گرفته شده ظاهر شود که در تاريک خانه هاي سيار انجام مي شد. نقيصه هايي چون سنگين بودن دوربين و سه پايه و چادر سياه رنگ کار عکاسي را دشوار مي کرد. اما مردم بسيار استقبال مي کردند و نمايشگاه هاي عکس در رقابت با هم بودند با ساختن ماده اي حساس توسط (ريچارد مادوکس) با استفاده از ژلاتين و برومور نقره و ماليدن آن به روي شيشه روش امولسيون ژلاتين دار يا امولسيون خشک به وجود آمد. در اين روش شيشه هاي آماده شده براي عکسبرداري به محلهاي ديگر حمل مي شدند و پس از عکسبرداري به لابراتور برگردانده مي شد نه براي ظهور و ثبوت . زمان عکسبرداري به 25/1 ثانيه تقليل يافت.
 

عکاسي پيشرفته کرد تا جايي که به جاي ماده سنگين و شکننده شيشه ابتدا کاغذ و سپس از مواد سلولوئيد براي پايه مواد حساس استفاده شد از اين تاريخ عکاسي مدرن متولد شد با اختراع سينما توسط برادران لومير در سال 1895، فيلمهاي حساس به تمامي طيف خورشيد در سال 1904 بر وسعت کاربردهاي عکاسي افزوده شد.
جرج ايستمن بنيانگذار مؤسسه کداک است که محصولات متعددي به بازار مصرف روانه ساخت. با پيشرفت روز افزون دستگاههاي متعدد عکاسي که قابل حمل بودند ساخته شدند اين دوربين ها به شکل کلاه، کيف و وسايلي از اين قبيل بودند.
فيلمهاي رنگي ساخته شده فلاش هاي عکاسي به وجود آمد زمان عکسبرداري کوتاه شد عکاسي در عرصه هاي گوناگون زندگي حضور يافت و جايگاه بسيار مستحکمي در تحقيقات علمي و ثبت وقايع مستند پيدا کرد

 

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: چهارشنبه 29 مرداد 1393 ساعت: 17:11 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

مذهب، سنت و مدرنيته در انقلاب ايران

بازديد: 303

 

 

 

مذهب، سنت و مدرنيته در انقلاب ايران

 

مخالفان جنبش كنوني

با انقلاب 57 نيز مخالف بودند!

 

جنبش كنوني، هم در ادامه انقلاب 57 و هم دست آورد آن انقلاب است!

 

انقلاب بهمن 57 ايران سرآغاز فصلي تازه در تاريخ كشور ما بود. اين انقلاب توانست براي نخستين بار و در وسيع‌ترين سطح ميليون‌ها زن و مرد و پير و جوان را به عرصه زندگي سياسي و اجتماعي وارد كند. بر اثر اين انقلاب ، بويژه بدليل خصلت توده‌اي آن و از خلال مبارزات ، تضادها و تناقض‌ها، شرايط گذار آرام جامعه ما به دوراني نوين پديد آمد، كه نشانه‌هاي آن، اكنون در جنبش اصلاحات انقلابي، موسوم به "جنبش دوم خرداد" خود را نشان مي‌دهد. شايد كساني نخواهند و يا نتوانند پيوند‌هاي جنبش اصلاح طلبي انقلابي كنوني ايران را با انقلاب 57 بپذيرند، اما اين نخواستن و يا نتوانستن در واقعيت اين پيوند تغييري نمي‌دهد. تشديد توطئه‌ها عليه اصلاحات انقلابي و جنبش كنوني مردم ايران چه در داخل و چه در خارج از كشور، كه هم انقلاب 57 و هم جنبش كنوني را شامل شده، خود به نوعي ديگر در تائيد اين پيوند‌ است. اين توطئه‌ها، تنها در مقاومت خونين سرمايه‌‌داري بزرگ تجاري و زمینداران بزرگ و مافياي وابسته به آن خلاصه نشده ‌است. در عرصه ايدئولوژيك و رواني نيز توطئه‌هائي كه از ابتداي انقلاب 57 و با هدف تحريف مضمون اين انقلاب به راه افتاده بود ، اكنون عليه جنبش اصلاحات تشديد شده است.

         نكته مركزي در اين كارزار ايدئولوژيك و ظاهرا علمي عبارتست از طرح نظريه‌ هايي، كه ظهور و بروز و پيروزي انقلاب بهمن 57 را در چارچوب به اصطلاح "‌تقابل تاريخي" سنت و مدرنيته جاي داده و اين انقلاب را به عنوان "واكنش سنت در برابر مدرنيته" و يا بعضا "انتقام" سنت از مدرنيته تعبير مي‌نمايد. بر اساس اين نظريه‌ها، گويا سرعت نوسازي و مدرنيسم يا به گفته برخي ديگر "غربي شدن" جامعه ايران در دوران ديكتاتوري شاه چنان شتاب گرفته بود كه اقشار و لايه هاي سنتي يا "توده هاي مسلمان" جامعه توان انطباق يا "تحمل" آن را نيافتند و در نتيجه به واكنش در برابر آن پرداختند و به انقلاب روي آوردند!

دو جريان عمده در ترويج اين نوع نظريه‌ها از ابتداي انقلاب 57 تاكنون منافع بسيار جدي داشتند. سلطنت طلبان كه بر اين اساس خود را نماينده نوسازي و مدرنيسم ايران معرفي مي‌كنند، كه گويا با انقلاب و خلع آنها از قدرت اكنون جامعه در پسرفت و قهقرا غوطه ور شده است! در طرف ديگر نيروهاي ارتجاعي مذ‌هبي‌ قرار دارند كه خود را نماينده سنت معرفي كرده و در اين نظريه پردازي‌هاي انحرافي منبعي براي مشروعيت خود جستجو مي‌كنند و حكومت پس از انقلاب را حق خود مي‌دانند.

آنها نه تنها اين نظريه‌ها را با اهداف سياسي و اقتصادي و برخاسته از منافع طبقاتي خويش ترويج كرده و مي‌كنند، بلكه مي‌كوشند به هر بهائي آن را تحميل كنند. براي رسيدن به اين هدف، كه در حقيقت "نفي‌انقلاب" را دنبال مي‌كند، بر جوانبي از واقعيت تكيه مي‌كنند كه خود در بوجود آوردن آن سهم عمده و اساسي داشته‌اند.

اگر براي بخشي از اين مبلغين، "بورژوازي وابسته به امپرياليسم"  تنها نماينده مدرنيسم در ايران است ، براي دسته ديگر "سرمايه‌داري تجاري وابسته" تنها نماينده سنت محسوب ميشود. اين در حالي‌است، كه آن "مدرن" و  اين "سنت"، در عمل نه تنها هيچ "تقابلي" با هم ندارند ، بلكه ماهيتا هر دو در يك جبهه ، رو در روي انقلاب ايران  قرار داشته و قرار دارند. آنها جنگ سنت و مدرنيسم را به سود خود و به زيان مردم ايران به راه انداخته‌اند و آن را به جنگ "با ريش" و "بدون ريش" ، "با حجاب" و "كم حجاب" و "بد حجاب" و "بي‌حجاب" تبديل كرده‌اند.

تعجب آور نيست كه همين دو جريان همصدا "مرگ انقلاب" را تبليغ مي‌كنند. جناح  ارتجاع حاضر در حاكميت اينگونه تبليغ مي‌كند كه خلع از قدرت اين جناح از حاكميت به معناي پايان انقلاب است، اپوزيسيون جناح راست و سلطنت خواهان مهاجر نيز جنبش انقلابي كنوني را "كوبيده شدن آخرين ميخ ها بر تابوت انقلاب ايران" معرفي مي‌كنند.

ميزان تاثيرگذاري اين نظريات را، البته نبايد دست كم گرفت چرا كه آنها فقط يك نظريه نيستند، بلكه، در داخل حاكميت بخشي از ايدئولوژي حاكم هستند و مي‌رفتند تا ايدئولوژي مطلق و حاكم شوند.

بايد توجه داشت كه اين نظريه‌ها بيش از ده سال بطور رسمي در جمهوري اسلامي تبليغ شده اند؛ نه تنها تبليغ شده اند، بلكه هزاران جوان كم آگاه و يا بي‌اطلاع و بي‌ارتباط با انقلاب 57 و ناآگاه نسبت به انقلاب جهاني را خوراك فكري داده‌اند و توسط عواملي كه در ميان اين جوانان داشته‌اند و يا بوجود آورده‌اند، آنها را به كار گرفته‌اند تا اين نظريه‌ها را متكي به تجربه روزمره آنها، به "حقيقت" مسلم زندگي هر روزه آنها تبديل كنند. ارتجاع داخل كوشيده ‌است، در اين كارزار ضد انقلابي، با ضربات تازيانه، تقابل "مدرنيته سلطنتي" و "سنت ارتجاعي" را در جامعه رسوخ دهد. بدين ترتيب، تمام قدرت ارتجاع در داخل و امپرياليسم و طرفداران بازگرداندن چرخ تاريخ به پيش از انقلاب در خارج در پشت سر اين نظريات و تبليغ و تحقق آن قرار دارند.

آيا انقلاب بهمن ضد مدرنيسم بود؟ آيا واقعا هدف انقلاب بهمن 57 بازگشت به سنت‌ها بود؟ آيا انقلاب ايران حركتي قهقرايي است؟ آيا مضمون جنبش كنوني بازگشت، احيا و تحقق انقلاب ايران و آرمان‌هاي آن است و يا دفن انقلاب؟

 

جنبه مدرن انقلاب بهمن 57

انقلاب بهمن 57 چه به لحاظ اقشار و طبقات شركت ‌كننده در آن، چه به لحاظ خواست ها و مطالبات مطرح شده در آن و چه از نظر روش‌هاي بكار گرفته شده در آن يك انقلاب مدرن بود.

به لحاظ طبقات شركت ‌كننده، انقلاب 57 بر وسيع ‌ترين لايه هاي اجتماعي متكي بود و به جز سرمايه ‌داري وابسته به امپرياليسم تمام ديگر اقشار و طبقات اجتماعي اعم از سنتي يا مدرن با پيگيري كمتر يا بيشتر در آن شركت كردند. سرمايه ‌داري سنتي تجاري و سرمايه ‌داري مدرن وابسته از همان ابتدا ولي به اشكال متفاوت در برابر انقلاب قرار گرفتند. 

انقلاب ايران به لحاظ خواست ها و مطالبات نيروهاي شركت كننده در آن نيز يك انقلاب مدرن بود. توده‌هاي مردم شركت ‌كننده در انقلاب به هيچ ‌وجه نوسازي و مدرنيسم يا تجدد را بطور مطلق مردود نمي‌دانستند، بلكه آنها نوسازي وابسته و ناعادلانه را رد مي‌كردند. آنها آنگونه نوسازي را رد كردند كه در خدمت طبقه‌اي معين و گروهي اندك قرار داشت. هدف ميليون ها مردمي كه در انقلاب شركت كردند به هيچ وجه رد دستآوردهاي جامعه مدرن نبود، آنها خواهان آن نبودند كه مثلا به جاي استفاده از الكتريسيته به سنت ها بازگردند و از فانوس و شمع استفاده كنند، يا تلويزيون و يخچال هاي خود را به دور بريزند و آب اشاميدني خود را از آب‌انبارها تامين كنند. مردم نه با هدف خيالي انتقام از مدرنيسم، برعكس با هدف واقعي تقسيم مدرنيسم، استفاده عادلانه دستآوردهاي آن به انقلاب روي آوردند و شايد بتوان گفت كه مهمترين تحول جامعه ما و بزرگترين دستآوردهاي انقلاب ايران در همين عرصه تحقق يافت.

انقلاب بهمن 57 به لحاظ روش‌هاي آن نيز يك انقلاب كاملا مدرن بود. ابزارهايي نظير تظاهرات، راه پيمايي، اعتصاب، پخش اعلاميه و شبنامه، شعارهاي شبانه، سخنراني، تكثير نوار و همگي از جمله ابزارهاي مدرن مبارزه است كه در انقلاب ايران وسيعا بكار گرفته شد. تئوري ها و روش‌هايي نظير "جنگ چريكي"، "محاصره شهر از روستا"، "توده‌اي كردن مبارزه مسلحانه"‌ و غيره كه عمدتا اقتباس از تجربه انقلاب هايي بود كه در جوامع نسبتا عقب مانده و با وزن دهقاني بالا رخ داده بود، در انقلاب ايران حتي مجال خودنمايي نيز نيافتند.

 

سنت ها در انقلاب

با اينحال، آشكار است كه در انقلاب ايران عناصري چشمگير از گرايش به سنت و تاريخ به چشم مي‌خورد كه به صورت خواست برقراري "جمهوري اسلامي" تبلور يافت و در يك سلسله از رفتارهاي خلقي و كنش‌ها و واكنش‌هاي توده‌اي نيز انعكاس پيدا ‌كرد. اين عناصر در دوران پس از انقلاب در شرايط مبارزه پيچيده ميان ارتجاع از يكسو و جبهه انقلاب از سوي ديگر تشديد و در ‌تحريف آرمان‌هاي انقلاب موثر شد.

اين واقعيت را چگونه بايد تحليل كرد؟ به چه دليل خواست برقراري جامعه‌اي نوين و مدرن در زير پرچم بازگشت به اسلام تجلي يافت؟

براي تحليل اين مسئله بايد اين نكته را در نظر گرفت كه انقلاب ايران نخستين انقلابي نيست كه زير پرچم شعارهاي مذهبي يا بازگشت به سنت‌هاي كهن تاريخي صورت مي‌گيرد؛ نه تنها نخستين انقلاب نيست، بلكه ماركس اين پديده را ويژه همه انقلاب هاي تاريخ بشري مي‌داند. فراموش نكنيم كه در انقلاب كبير فرانسه كه هيچكس جنبه مدرن و تاريخي آن را انكار نمي‌كند - روبسپير و دانتون لباس هاي دوران روم را به تن مي‌كردند و با الفاظ و زبان آن دوران سخن مي‌گفتند. ماركس در كتاب "هيجدهم برومر لويي بناپارت" با اشاره به اين نكته چنين مي‌نويسد:

«سنت تمام نسل‌هاي پيشين با تمام وزن خود بر روي دوش زندگان سنگيني مي‌ نمايد و حتي آن زمان كه بنظر مي ‌رسد اين زندگان مشغول تغيير خود و اشيا هستند، در پي بناي چيزي كاملا نوين هستند، دقيقا در همين دوران هاي بحران انقلابي است كه آنها با ترس به سراغ ارواح گذشته مي ‌روند، نام آنها،شعارهاي آنها، لباس هاي آنها را به عاريت مي ‌گيرند تا بتوانند در صحنه نوين تاريخ با اين لباس‌هاي مبدل محترمانه، با اين زبان عاريتي ظاهر شوند.» (چاپ فرانسه صفحه 16و 17)

ماركس توضيح مي‌دهد كه چگونه انقلاب هاي 1789 تا 1814 پي در پي در زير لواي "جمهوري روم" و سپس "امپراطوري روم" ظاهر مي‌شود، چگونه انقلاب 1848 گاه پرچم انقلاب 1789 را برپا مي‌دارد و گاه به سنت انقلابي 1793 تا 1795 باز مي‌ گردد. حتي خود انديشه "جمهوري" در انقلاب فرانسه همانطور كه ماركس اشاره مي‌كند به سنت جمهوري روم بازمي ‌گشت؛ چنانكه بعدا سلطنت، با امپراطوري روم توجيه مي‌ شد.

اما چرا مردم "دقيقا در همين دوران هاي بحران انقلابي" در همان زمان كه در فكر بناي زندگي نويني هستند به سراغ سنت هاي تاريخي و يادگارهاي مذهبي خود مي‌روند؟ چه چيز را در آنها جستجو مي‌كنند؟

ماركس مي‌نويسد: «جمهوري بورژوايي هر قدر هم كه فاقد افتخار باشد، براي زايش آن كمتر قهرماني، فداكاري، ترور، جنگ داخلي و خارجي ناگزير نبوده است و مبارزان برقراري اين جامعه در سنت‌هاي كلاسيك جمهوري روم، آن آرمان ها و اشكال هنري، آن پندارهايي را يافتند كه به آنها نياز داشتند تا مضمون كاملا معين بورژوايي مبارزه خود را از خود پنهان كنند، تا بتوانند شور و شوق خود را به سطح يك تراژدي بزرگ تاريخي ارتقاء دهند.»

اگر انقلاب فرانسه زير پرچم جمهوري روم ظاهر مي‌شود، اگر انقلاب ها ريشه‌هاي خود را در تاريخ و سنت‌ها جستجو مي‌كنند ، از آنروست كه امر انقلاب و برقراري جامعه‌اي نوين به قهرماني و فداكاري نيازمند است، ولي هر انقلابي داراي يك مضمون معين طبقاتي است و نيروها و مردم شركت‌ كننده در آن، به خاطر خواست‌هاي مشخص روزمره خود و در چارچوب اين مضمون در انقلاب ها شركت مي‌كنند. هيچكس براي بهبود جزيي زندگي روزمره حاضر به فدا كردن اصل زندگي و از جان گذشتگي نيست، در نتيجه لازم مي‌آيد كه آنها به عمل خود مضموني فراتر از تحقق خواسته‌هاي روزمره را اعطاء كنند، لازم مي آيد كه آنها مضمون واقعي انقلاب خود را از خود پنهان كنند و عمل خود را به تاريخ گره بزنند تا احساس كنند در حادثه‌اي تاريخي يا بقول ماركس در يك "تراژدي بزرگ تاريخي" شركت مي‌كنند.

در عين حال، هر انقلابي نياز به رشته و نخ تسبيحي دارد كه بتواند منافع فردي و طبقاتي مختلف را به يكديگر پيوند بزند و آنها را در يك صف واحد قرار بدهد، به نحوي كه محتوا و محدوده طبقاتي واقعي انقلاب براي هيچ يك از شركت كنندگان در آن روشن نباشد. در اينجاست كه انقلاب ها نيازمند طرحي به اندازه كافي مبهم از يك جامعه آرماني هستند، جامعه‌اي كه هر كسي بتواند احساس كند كه منافع وي در آن تامين خواهد شد. اما توده‌هاي ميليوني اين طرح را در كجا مي ‌توانند جستجو كنند؟ جز در سنت‌ها و تاريخ خود؟

بدين شكل مي‌ توانيم درك كنيم كه چرا انقلاب ايران با آنكه مضموني كاملا مدرن داشت، پرچم جمهوري اسلامي را برافراشت. مردم براي تبيين طرح جامعه آرماني به تاريخ مراجعه كردند. اين تاريخ دو بخش داشت: بخش سلطنتي و بخش اسلامي. بخش سلطنت در يك انقلاب ضد سلطنتي قابل استفاده نبود. لذا آنها بخش اسلامي را برگزيدند، ولي درون سنت‌هاي اسلامي آن سنت‌هايي را جستجو كردند كه مبارزه آنها را تسهيل مي‌كرد و به آن سمت تاريخي مي‌داد. آنها اين سنت‌ها را با شكل جمهوري كه از نزديك به 70 سال پيش در ايران مطرح شده بود و به لحاظ جهاني نيز براي مردم شناخته شده بود تلفيق نمودند و از درون آن جامعه آرماني "جمهوري اسلامي" سربرآورد.

اما انتخاب "اسلامي" تنها از سر ناگزيري نبود. جنبش اسلامي به لحاظ عملي يك جنبش بسيار فعال، سازمان يافته و نيرومند بود و به لحاظ تاريخي در ذهن مردم با يك سلسله سنت‌هاي انقلابي پيوند خورده بود؛ سنت‌هايي كه مسير مبارزه را هموار مي‌نمود و فلسفه شهادت و مكتب عاشورا و امثال آنها به خوبي امكان آنچه كه ماركس از آن به عنوان احساس شركت در يك "تراژدي تاريخي" ياد مي‌كند را براي مبارزان اين انقلاب و اين جامعه نوين آرماني فراهم مي‌آورد.

ما مشابه بسياري از نمونه هايي كه ماركس در مورد انقلاب فرانسه مطرح مي‌كند را در انقلاب ايران نيز مي‌توانيم مشاهده كنيم. اگر در انقلاب فرانسه پوشيدن لباس‌هاي دوران جمهوري روم نشان انقلابي بودن به شمار مي‌رفت، در ابتداي انقلاب لباس روحانيت، كه ياد آور قهرماني اماماني نظير فرزندان حضرت علي و يا خود حضرت علي و پيغمبر اسلام بود چنين نقشي را داشت، تصوري كه البته به سرعت زير تاثير واقعيت‌ها فرو ريخت.

گرايش‌هاي مشخص ‌تر ديگري نيز وجود داشت، از قبيل نفي كراوات كه تمثيل و وجه مشخصه طبقات بالاي جامعه و بيان نوعي از پوشش تلقي مي‌شد كه معناي نفي جامعه سلطنتي را با خود نداشت. يا برعكس، ظاهر ساده و صورت نتراشيده و يا گرايش به حجاب كه همگي جلوه ها و اشكال مختلفي بود كه خواست تغيير اجتماعي از خلال آنها خود را نمايان مي‌ساخت. حتي در خصوص "حجاب" نيز بخش مهمي از زنان با توجه به تجربه شناخت از پدران و شوهران و برادران خود احساس مي‌كردند كه با پذيرش آن و حتي فراگير شدنش، آزادي آنها به عنوان يك زن ايراني، بيشتر تحقق خواهد يافت.

همينگونه ‌است زبان. زبان ساده و درعين حال شكسته‌ و محاوره‌اي كه آيت الله خميني بدان سخن مي‌گفت از سر بي‌اطلاعي او از زبان فارسي نبود. نوشته‌هاي وي نشان مي‌دهد كه كاملا بر زبان فارسي مسلط بود. حتي سخنراني هاي قبل از انقلاب و يا حوادث 15 خرداد او شبيه به آن زباني نيست كه وي پس از انقلاب بدان سخن مي‌گفت. مي‌توان پذيرفت كه وي اين زبان ساده را آگاهانه بكار مي‌گرفت، چرا كه مردم در آن زبان، دوران نوين، روحيه نوين، خواست نوين و توده‌اي خود را براي برپايي جامعه‌اي نوين درك مي‌كردند، كه با روحيه، خواست و زبان سلطنت و دربار تفاوت اساسي داشت! بدين ترتيب يك سلسله اصطلاحات تازه در جامعه رايج شد كه همچنان باقي است. اصطلاحاتي نظير "مستضعفان" به جاي زحمتكشان “"استكبار" به جاي امپرياليسم، "طاغوت" به جاي رژيم ديكتاتوري و مشابه آنها، كه در جريان انقلاب وسيعا رواج يافت. اين اصطلاحات هر چند كه ريشه در منابع اسلامي و قرآني داشت، اما براي بيان مضموني كاملا نوين بكار گرفته مي‌شد.

 

دين و دولت در انقلاب ايران

در پي انقلاب ايران، بر خلاف انقلاب فرانسه دولت و دين با هم درآميخت. اما در فرانسه دولت از قبل با دين آميخته بود و دين پوشش ايدئولوژيك سلطنت را به عهده داشت. به همين لحاظ انقلاب عليه سلطنت به صورت انقلاب عليه مذهب هم درآمد. در حاليكه در ايران مذهب نيروي مبارز عليه سلطنت بود. از اينرو در انقلاب ايران مسئله جدا كردن دين از دولت، كه از قبل هم جدا بود در اساس نمي ‌توانست مطرح باشد. به همين دليل روش انقلاب ايران نمي ‌توانست جنبه ضد مذهبي داشته باشد، همانطور كه عليرغم همه تلاش نيروهاي ارتجاعي، انقلاب ايران هيچگاه به انقلابي ضد كمونيستي تبديل نشد.

انقلاب ايران دولت را ديني نكرد، اما به واسطه سياسي شدن مذهب و تصرف قدرت دولتي توسط مذهبيون سياسي ، دولت نيز لاجرم ديني شد. ولي از سوي ديگر براي آنكه دولت ديني بماند لازم بود كه مذهب سياسي شود. در نتيجه، سياسي شدن مذهب و توده‌اي شدن سياست در شرايط انقلاب ايران بطور متضاد ضرورت غير ديني بودن دولت را آشكار ساخت. ديني شدن دولت متقابلا به معناي دولتي شدن دين هم بود و دين بدين طريق ناچار شد مسئوليت پيامدهاي سياسي دولت را بر عهده گيرد. از اينرو دولت ديني و دين دولتي در شرايط ناتواني از پاسخگويي به خواسته هاي توده هاي وسيعي كه به واسطه مذهب سياسي در حيات جامعه درگير شده بودند، روند غير مذهبي شدن جامعه را نيز شكل بخشيد. به عبارتي به همان اندازه كه سياسي شدن مذهب به لحاظ جنبه مثبت آن راه نوسازي و مدرنيسم را گشود، به همان اندازه ديني شدن دولت راه غير مذهبي شدن جامعه را بتدريج باز كرد!. و اين رويداد بسيار مهمي در تحولات آينده ايران است!

بايد به اين واقعيت اشاره كرد كه حزب توده ايران با اينكه همواره از پيامدهاي آميخته شدن دين و دولت آگاه و به همين لحاظ با آن مخالف بوده است، اما نه اين مسئله را در شرايط انقلاب ايران عمده كرد، و نه جدايي آنها در آينده را موضوع پيش‌بيني و شعار خود قرار داد. اين امري بود كه بايد مسير طبيعي خود را طي مي‌كرد. حزب توده ايران همواره معتقد بود و هست كه اين مسئله‌اي است كه بايد مردم در تجربه خود بدان دست يابند.

 

انقلاب ايران و دوران

اينكه انقلاب ايران، انقلابي مدرن بود و خواست جمهوري اسلامي هيچ ارتباطي با بازگشت به سنت ها نداشت به معني اين نيست كه انقلاب ايران از تضاد و تناقض در درون خود و با دوران خود خالي بود.

انقلاب ايران مانند انقلاب هاي پيشين در جهان به تاريخ و سنت هاي خود مراجعه كرد، اما اين بار در شرايطي كه بخشي از بشريت براي نخستين بار انديشيدن به انقلاب را قبل از تحقق آن آغاز كرده بود.

ماركس در همانجا كه به انقلاب هاي پيشين و ريشه ‌گيري سنتي آنها اشاره مي‌كند، بر اين نكته نيز تكيه مي‌كند كه انقلاب هاي آينده در اروپا ديگر به گذشته باز نخواهند گشت. به گفته وي «انقلاب هاي پيشين به خاطره پردازي مه آلود تاريخي نياز داشتند تا مضمون خود را از خود پنهان كنند، اما انقلاب قرن نوزدهم بايد دفن مردگان را به مردگان بسپارد تا هدف خود را به اجرا در آورد.»

چرا انقلاب هاي آينده در اروپا ديگر به سنت ها و گذشته باز نخواهند گشت؟ زيرا كه بنظر وي از يكسو ما ابزارهاي تئوريك لازم براي تحليل تحول اجتماعي را از اين پس در اختيار داريم و از سوي ديگر اهداف پرولتاريا همان اهداف بشري است و لذا نياز ندارد كه به اهداف خاص خود لباس اهداف عمومي و كل جامعه را بپوشاند.

اما انقلاب ايران يك انقلاب پرولتري نبود. تضاد انقلاب ايران نيز در آن نبود كه طرح جمهوري اسلامي قابل تحقق نبود. اين طرح قابل تحقق بود و تحقق يافت. تضاد در فضاي تاريخي و جهاني بود كه اين طرح در آن مطرح مي‌شد، فضايي كه آن چه عملا و در ماهيت مي ‌توانست تحت نام  "جمهوري اسلامي" تحقق پيدا كند را كاملا مشروط و آن را به دو امكان محدود مي‌كرد. انقلاب ايران در جامعه اي و در جهاني بوقوع پيوست كه دو نيروي سوسياليستي و سرمايه ‌داري نه تنها در آن از قبل حاضر بودند، بلكه در نبردي سخت عليه يكديگر قرار داشتند. در اين شرايط زمينه عيني مساعدي وجود داشت تا انقلابي با محتواي اسلامي از سوي بخشي از شركت ‌كنندگان در نبرد ضد سرمايه ‌داري به درستي درك نشود و به نوعي بازگشت به ماقبل سرمايه‌داري تعبير شود. امپرياليسم نيز با آگاهي از اين واقعيت كوشيد تا انقلابي كه عليه آن روي داده بود را انقلابي عليه مدرنيسم، عليه بشريت، عليه تاريخ معرفي كند و روي اين نكته حساب كرد كه خواهد توانست بخشي از جريان روشنفكري و چپ ايران و جهان را با خود همراه كند و سپس آن را از هرگونه محتواي واقعي انقلابي خالي كند. كينه وصف ناپذيري كه آنها نسبت به حزب توده ايران پيدا كردند از جمله از آن رو بود كه حزب ما با حمايت خود از انقلاب ايران، اين توطئه را نقش بر آب ساخت. بعدها نيز در جريان يورش و غيرقانوني ‌اعلام كردن حزب توده ايران، از جمله نكاتي كه مدام بر آن تاكيد مي‌شد آن بود كه ادعاي حزب در حمايت از انقلاب ايران از روز اول دروغ بوده است و اصلا يك حزب چپ و لائيك نمي‌تواند مدافع انقلاب ايران باشد. اتهامات كودتاي حزب توده ايران و براندازي نيز در جهت تحكيم همين تز عمل مي‌كردند، تزي كه امپرياليسم و ارتجاع براي پيشبرد نقشه‌هاي بعدي خود عليه انقلاب ايران به شدت به آن نياز داشتند.

اما حزب توده ايران اين نكته را به درستي دريافته بود، كه در انقلاب ايران مسئله بازگشت به گذشته تحت هيچ شرايطي مطرح نيست و نمي‌تواند مطرح باشد. اين انقلاب هر نامي را كه در برابر خود قرار داده باشد، هدف آن برقراري يك جامعه نوين است و نه بازگشت به گذشته و هر نامي كه بر نظام برآمده از آن گذاشته شود، ولو ده بار و صد بار بر جنبه اسلامي آن تاكيد شود، در شرايط تاريخي و جهاني كه در آن زاده شده است دو راه بيشتر پيش رو ندارد: يا اين و يا آن شكل نظام سرمايه ‌داري را حفظ كند و توسعه دهد و يا اينكه يك سمتگيري سوسياليستي را در پيش گيرد. انتخاب اين يا آن نام فقط مي‌تواند مبارزه براي اين يا آن راه را سهل ‌تر يا دشوارتر نمايد.

بدين ترتيب در انقلاب ايران زمينه هم براي اينكه اين انقلاب از سوي بخشي از هواداران سوسياليسم درك نشود و هم اينكه عليه اين نيروها جهت بگيرد وجود داشت. هر دو مسئله نيز، عليرغم همه كوشش حزب توده ‌ايران براي جلوگيري از آن،  بصورتي خونين تحقق يافت، اما نتوانست قطعيت بيآبد. ارتجاع براي رسيدن به اين اهداف تكيه بر سنت و تلاش در جهت سمت دهي آن به نفع خود و تبديل آن به يك منبع مشروعيت را به صورت يك استراتژي آگاهانه دنبال كرد. بدينطريق بود كه تبديل جمهوري روم به امپراطوري روم در انقلاب فرانسه به شكل استراتژي تبديل جمهوري اسلامي به حكومت اسلامي در انقلاب ايران دنبال شد.

نيروهاي ارتجاعي به سرعت دريافتند كه از يكسو نمي‌توانند به مقابله آشكار و رودررو با انقلاب برخيزند و از سوي ديگر در آموزش هاي اسلام سنتي مي ‌توان فضاي مناسبي را يافت كه يك استراتژي ضد انقلابي را با حفظ مناسبات سرمايه ‌داري وابسته، از طريق آن به پيش برد.

آنچه كه تحت عنوان جمهوري اسلامي و با ماهيت ارتجاعي بعدا تحقق و برتري يافت حاصل نبردي،- در پاره اي موارد بسيار خونين - و برآيند كشاكش چندين نيرو بود.

يك- نيروي مردمي كه در انقلاب شركت كرده بودند و تحقق خواست‌هاي خود را از آن انتظار داشتند،

دوم- نيروهاي مترقي مذهبي كه در سمت تحقق خواست‌هاي مردم با آگاهي و پيگيري كمتر يا بيشتر عمل مي‌كردند،

سوم- نيروهاي مترقي چپ و پيشاپيش همه آنها، حزب توده ‌ايران كه مي‌كوشيدند انقلاب ايران در سمتي سوسياليستي به سود اكثريت زحمتكش جامعه جهت بگيرد،

چهارم- ماجراجوياني كه انقلاب را نردباني براي تصرف قدرت به حساب مي‌آوردند،

پنجم- جريان ضد انقلاب كه از خارج به توطئه پردازي و نقشه سازي عليه انقلاب مشغول بود،

ششم- جريان ارتجاع كه از همان ابتداي انقلاب استراتژي "حكومت اسلامي"‌ را به پيش مي‌برد،

هفتم- و بالاخره فضاي جهاني كه مجموعه اين نيروها در درون آن عمل مي‌كردند.

 

نتيجه اين برآمد نيروها و كشاكش‌ها آن چيزي شد كه هيچكدام از آنها احتمالا نه انتظار آن را داشتند و نه پيش بيني آن را مي‌كردند. در اين وضعيت هر آنچه كه ارتجاع كرد به پاي انقلاب گذاشته شد و هر آنچه كه انقلاب براي مردم كرد، ارتجاع آن را به حساب خود نوشت.

 

پايان سخن

انقلاب ايران كوشيد نوسازي و مدرنيسم را در جامعه ايران تقسيم كند. در اين تقسيم آنها كه قبلا بيشتر به دست آورده بودند، بخشي از سهم خود را از دست دادند، ولي اكثريت عظيمي كه در بند سنت ها و محدوديت ها گرفتار آمده بودند، گام هاي عظيمي را به پيش برداشتند. اين تقسيم در شرايط يك نبرد و مبارزه حاد طبقاتي و اجتماعي صورت گرفت، كه در آن نيروهاي ارتجاعي با تكيه بر شعارهاي مذهبي انقلاب پرچم بازگشت به سنت‌هاي ارتجاعي را به عنوان استراتژي مهار انقلاب برافراشتند و توانستند در پاره‌اي موارد و در برخي عرصه ها عقبگرد‌هايي نيز به جامعه برآمده از انقلاب تحميل كنند. هر چند كه اين عقبگردها عليرغم همه تلاش نيروهاي ارتجاعي هرگز به ماهيت انقلاب تبديل نشد، اما آنها از اين طريق و به دلايل معين تاريخي توانستند به تدريج بر اهرم‌هاي حكومت چنگ بياندازند، آن را در جهت تحكيم قدرت و ثروت خود بكار اندازند و آرمان‌هاي انقلاب را تحريف كنند.

در برابر اين قدرت، اين ثروت و اين انحراف اكنون در كشور ما جنبش انقلابي مسالمت‌آميزي قد برافراشته است كه هم ادامه انقلاب بهمن است و هم دستآورد انقلاب بهمن. همه آن نيروي مثبتي كه در انقلاب ايران انباشته شد در اين جنبش تبلور يافته است و همه پيآمدها و تجربيات گران ‌بهايي كه انقلاب ايران به دنبال داشت به تكيه گاه اين جنبش تبديل شده است.

 

ارتجاع هيچگاه نه حق دارد و نه مي ‌تواند بنام انقلاب ايران سخن بگويد،

اگر انقلابيون با صداي بلند به نام خود و به نام انقلاب سخن بگويند.

 

 

 

 

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: چهارشنبه 29 مرداد 1393 ساعت: 17:05 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

تحقیق درباره کودتاي ننگين 28 مرداد 1332

بازديد: 945

 

تحقیق درباره کودتاي ننگين 28 مرداد 1332

 چند ماه پس از کودتاي 28 مرداد دکتر دانلد. ان. ويلبر مأمور ارشد سازمان اطلاعات مرکزي آمريکا، سيا و يکي از طراحان و فعالان اصلي کودتا جزوه اي به نام « سرنگوني مصدق، نخست وزير ايران» تهيه کرد که در آن ضمن بيان چگونگي شکل گيري پروژه کودتا به نام پروژه آژاکس، به شرح رويدادهايي پرداخته است که منجر به سرنگوني دکتر محمد مصدق شد.

کودتاي 28 مرداد 32 در ايران نخستين کودتايي بود که دولت آمريکا توانست از آن طريق، دولتي را سرنگون سازد.

جزوه « ويلبر» تا سال 2000 جزو اسناد محرمانه سازمان سيا تلقي مي شد و انتشار نيافته بود ولي در ماه ژوئن آن سال در اختيار روزنامه نيويورک تايمز قرار گرفت و منتشر شد. اين جزوه از گزارش هاي نادري است که درباره کودتاي 28 مرداد از زبان يک دست اندرکار کودتا نوشته شده و در آن جزييات عمليات آن روز آمده است. در اينجا خلاصه اي از مطالب گزارش دکتر دانلد . ان . ويلبر را مي خوانيد:

نطفه کودتا از زمستان سال 1331 با ديدار مقامات امنيتي - اطلاعاتي بريتانيا با مقامات بخش خاور نزديک و آفريقاي سيا در واشنگتن بسته شد.

کرميت روزولت رييس بخش خاور نزديک و آفريقاي سازمان سيا نيز در اين ديدار شرکت داشت. در 16 فروردين 32 رييس سيا بودجه اي يک ميليون دلاري به ستاد سيا در تهران اختصاص داد تا هر طور که لازم باشد براي سرنگوني مصدق خرج کند.

به « هندرسون» سفير آمريکا و « راجر گويران» رييس ستاد سيا در تهران اختيار تام داده شد تا بدون نياز به مجوز اضافي همه اين يک ميليون دلار را به مصرف برسانند. در ارديبهشت 32 ويلبر مشاور مخفي ان اي ا ، بخش خاور نزديک و آفريقاي سيا مأموريت يافت تا در همکاري نزديک با سازمان ضد جاسوسي بريتانيا ( اس آ اس) نقشه سرنگوني مصدق را بريزد.

ستاد سيا در تهران بر اين عقيده بود که شاه قاطعانه عليه مصدق وارد صحنه نخواهد شد. توافق شد که ستاد سيا در تهران با تبليغات « خاکستري» سياست جديد خود را در حمله به دکتر مصدق شروع کند. ستاد سيا در تهران اين خط را به عوامل خود و از طريق سازمان ضد جاسوسي بريتانيا ( اس آ اس ) به برادران رشيديان انتقال داد. از بخش طراحي و هنري سيا در تهران خواسته شد تا مقدار زيادي کاريکاتور ضد مصدقي تهيه کند.

در 20 خرداد 32 همه آنهايي که در شکل گيري طرح کودتا شرکت داشتند وارد بيروت شدند. از جمله کرميت روزولت رييس کل پروژه و راجر گويران رييس ستاد سيا در تهران و ويلبر. در 26 خرداد جلسه ديگري در لندن تشکيل شد و تصميم نهايي گرفته شد.

در پايان تير ماه 32 ژنرال شوارتسکف که از سالهاي 21 تا 27 رياست هيأت نظامي آمريکا در ژاندارمري ايران را به عهده داشت و دوستي و احترامي بين او و شاه به وجود آمده بود مأموريت يافت تا با سفر به ايران سه سند را به امضاي او برساند: يک فرمان به نام زاهدي در مقام رييس ستاد، نامه اي حاکي از اعتماد وي به زاهدي تا بتوان به اتکاي آن به نام شاه از طريق اسدالله رشيديان افسران ارتش را براي طرح براندازي جلب کرد و بالاخره فرماني خطاب به همه صفوف ارتش تا از رييس قانوني ستاد وي حمايت کنند.

در اوايل مرداد ماه يک کارزار تبليغاتي و برنامه ريزي شده به نفع شاه و عليه مصدق در آذربايجان به راه افتاد. در 4 مرداد 32 روزولت و شوارتسکف در تهران بودند. با ورود روزولت به تهران، به عنوان بخشي از جنگ رواني تصميم گرفته شد که از ميزان تماس نزديک بين مقامات بلند پايه آمريکا و دولت مصدق کاسته شود.

در روز 6 مرداد جان فاستر دالس، وزير خارجه آمريکا در يک مصاحبه مطبوعاتي که به پيشنهاد سيا انجام گرفت گفت فعاليت هاي روز افزون حزب کمونيست غير قانوني در ايران و مداراي دولت مصدق با آن مايه نگراني دولت ماست، اين وضعيت اعطاي کمک هاي مالي به ايران را با دشواري روبه رو مي سازد.

در 10 مرداد شوارتسکوف توانست با شاه ديداري طولاني داشته باشد. در اين ديدار شاه تأکيد کرد که اگر مصدق همه پرسي را اجرا و مجلس را منحل کند آنگاه وي طبق قانون اساسي اختيار تام دارد که مصدق را برکنار کند و نخست وزير منتخب خود را به جاي وي بنشاند.

در اين زمان توجه مصدق به مجلس معطوف بود. يعني جايي که ظاهرا مخالفت ها سخت تر مي شد. وي در 23 تير نمايندگان طرفدار دولت را تشويق به استعفا کرد. شماري از نمايندگان بي طرف و مخالفان کم جرئت مصدق نيز به ديگران تأسي کردند و شمار مستعفيان به 28 تن رسيد. ستاد مرکزي سيا مصرانه مي خواست که نمايندگان ضد مصدق براي حفظ کرسي نمايندگي خود تشويق شوند و در مجلس بست بنشينند.

قرار شد زمينه سازي شود تا نمايندگاني که استعفا نداده بودند خودشان مجلس را به عنوان نهادي قانوني تشکيل دهند. اين موضوع باعث شد که مصدق بيشتر در انحلال مجلس مصر شود. وي اعلام همه پرسي کرد و از مردم خواست به انحلال مجلس رأي آري يا نه بدهند. همه پرسي در 13 مرداد در سراسر کشور انجام و گزارش شد که دو ميليون نفر به همه پرسي راي مثبت داده اند و فقط چند صد نفر راي نداده اند.

بيانيه هاي آيت الله کاشاني در اين روزها تأکيد بر غير قانوني بودن همه پرسي داشت. در روز 12 مرداد رشيديان جزييات عمليات را به شاه گفته بود. در همين روز روزولت ديداري طولاني و بي نتيجه با شاه داشت. در روز 17 مرداد روزولت بار ديگر شاه را ديد و کوشيد بر ترديد او فايق آيد. شاه موافقت کرد شفاها به افسران براي عمليات دلگرمي بدهد. 20 مرداد سرهنگ حسن اخوي با شاه ملاقات و فهرست افسراني را که آماده اند با فرمان شاه دست به عمليات بزنند به او داد. شاه دوباره تأکيد کرد که گرچه با اين عمليات موافق است اما پاي هيچ ورقه اي را امضا نخواهد کرد. اخوي به اين تصميم اعتراض کرد و به دنبال رشيديان فرستاد.

رشيديان پيامي از روزولت براي شاه آورد که وي با بيزاري کامل ايران را ترک خواهد کرد مگر آنکه شاه ظرف چند روز آينده دست به کار شود. سرانجام شاه گفت که اوراق را امضا مي کند و زاهدي را مي بيند و سپس به رامسر مي رود.

رشيديان و روزولت به اين نتيجه رسيدند که دو فرمان سلطنتي وجود داشته باشد يکي فرمان برکناري مصدق و ديگري فرمان انتصاب زاهدي به نخست وزيري. رشيديان و بهبودي سرپرست کارکنان دربار که يکي از مأموران با سابقه بريتانيا بود متن فرمان ها را آماده کردند.

روز 21 مرداد سرهنگ نعمت الله نصيري فرمانده گارد شاهنشاهي متن فرمان ها را براي امضا به رامسر برد. به گفته نصيري، سرانجام ثريا شاه را راضي به امضاي فرمان ها کرد.

بر اساس بيانيه تيمسار محمد تقي رياحي رياست ستاد ارتش که طرفدار مصدق بود، او در ساعت 5 بعد از ظهر 24 مرداد، از جزييات توطئه آگاه شده بود. ساعت 11 شب رياحي معاون خود تيمسار کياني را به باغ شاه فرستاد. در باغ شاه سرهنگ نصيري که پيشتر به آنجا رسيده بود به همراه افسران طرفدار شاه، کياني را دستگير کرد. در همين ساعات تعدادي کاميون پر از سربازان طرفدار شاه به دستگيري افراد پرداختند. به نظر مي رسد رياحي توانسته بود قبل از نيمه شب دسته هايي از سربازان را به نقاط حساسي که امکان حمله به آنها مي رفت گسيل کند.

اينکه چه حادثه يا چه واکنشي از سوي رياحي و ديگر نظاميان طرفدار مصدق روي داد که موجب ضعف افسران طرفدار زاهدي در انجام وظايف خود شد، به درستي معلوم نيست. با اين حال معلوم شد که تيمسار باتمانقليج رييس ستاد زاهدي ترسيد و پنهان شد. بي ترديد اين کار و همچنين خبر دستگيري کياني که به سرعت در همه جا پراکنده شد تأثير چشمگيري در تضعيف روحيه ها آن هم در لحظات حساس داشت. صبح روز 25 مرداد تيمسار باتمانقليج دستگير شد و تيمسار آبان فرزانگان از مأموران ارشد ستاد سيا در تهران به اين ستاد پناه آورد.

در سحرگاه 25 مرداد راديو تهران بيانيه ويژه دولت را پخش کرد که در آن از انجام کودتاي شب پيش ياد شده بود. ستاد سيا در تهران با اين وظيفه رو به رو شد که طرح را از شکست کامل نجات دهد و به سرعت تصميمات مهمي اتخاذ کند. چندي نگذشت که خبر رسيد شاه گريخته است.

روزنامه « شجاعت» که به جاي روزنامه اصلي حزب توده « بسوي آينده » منتشر مي شد، از 22 مرداد وقوع يک کودتا را پيش بيني کرده بود. اين روزنامه همچنين خبر داده بود که مصدق روز 23 مرداد از آن با خبر شده بود. حزب توده از نقشه کودتا مطلع بود ولي چگونگي آن معلوم نيست. ظهر 25 مرداد راديو برنامه کوتاهي از دکتر مصدق پخش کرد که در آن گفته مي شد بر اساس اراده ملي که از طريق همه پرسي ابراز شد مجلس هفدهم منحل و انتخابات مجلس هجدهم بزودي برگزار مي شود.

حوالي ساعت 4 عصر دو تن از مقامات ارشد سفارت اميد خود را از دست داده بودند ولي روزولت هنوز شانس کمي براي موفقيت قايل بود به شرط آنکه شاه که به بغداد گريخته بود، پيامي مي فرستاد و زاهدي در موضع تهاجمي قرار مي گرفت. ستاد سيا در تهران پيش نويس پيامي را که مي بايست شاه قرائت کند آماده کرد. صبح 26 مرداد خبر بيانيه اي که شاه از بغداد فرستاده بود از راديوهاي خارج پخش شد.

در اين پيام شاه گفت که فرمان هايي مبني بر عزل مصدق و انتصاب زاهدي به نخست وزيري صادر کرده است و افزود که از سلطنت کناره گيري نکرده و به وفاداري مردم ايران اعتماد دارد. غروب روز 26 مرداد پرکارترين و فرساينده ترين زمان براي ستاد سيا در تهران بود. تصميم گرفته شد که عملياتي براي روز چهارشنبه 28 مرداد انجام گيرد.

در همين روز پيامي به ستاد تهران رسيد که در آن گفته شده بود بهتر است روزولت به خاطر مسايل امنيتي هر چه زودتر تهران را ترک کند و از شکست طرح اظهار نارضايتي شده بود.

صبح روز 27 مرداد شاه بغداد را با يک فروند هواپيماي تجاري به سوي رم ترک کرد. ساعت ده و نيم صبح روز 27 مرداد تيمسار رياحي رييس ستاد ارتش با افسران عالي رتبه ارتش در تالار سخنراني دانشگاه جنگ ملاقات کرد و برنامه شورش را براي آنها خواند و تأکيد کرد که ارتش بايد به دولت وفادار باشد.

دفتر اس آي اس در نيکوزيا از لندن خواست که شاه را تحت فشار بگذارد که براي زيارت عتبات عاليات به عراق باز گردد تا با روحانيون آنجا در تماس مستقيم باشد. جنگ تبليغاتي کيواني و جليلي از مأموران سيا در تروريست جلوه دادن حزب توده به اوج خود رسيد.

در شب 28 مرداد دستجات بظاهر توده اي را به خيابانها گسيل داشتند. اين دسته ها مأموريت داشتند که در خيابان هاي لاله زار و اميريه هر مغازه اي را که به دستشان رسيد غارت کنند و درهم بشکنند و نشان دهند که اين کارها کار اعضاي حزب توده است.

قبل از ساعت 9 صبح روز 28 مرداد گروههاي طرفدار شاه در منطقه بازار گرد آمدند. اعضاي اين گروهها نه تنها انتخاب خود را بين شاه و مصدق کرده بودند بلکه تحت تأثير حرکات روز گذشته منتسب به حزب توده به اندازه کافي تحريک شده و آماده اقدام بودند. اين جماعت فقط به يک رهبري احتياج داشتند. جليلي که يک گروه را در پيشروي به سوي مجلس همراهي مي کرد، در سر راه خود به روزنامه « باختر امروز» که متعلق به حسين فاطمي، وزير خارجه بود حمله کرد.

اين روزنامه را که در روزهاي 26 و 27 مرداد خضمانه ترين حملات را به شاه کرده بود، به تحريک او آتش زدند و تقريبا درهمان ساعت ها فرد ديگري به نام افشار گروههاي ديگري را به سوي روزنامه هاي توده اي هدايت کرد که همه آنها منهدم شدند

خبر اينکه رويدادهاي کاملا تکان دهنده در حال وقوع است به سرعت سطح وسيعي از شهر را در نورديد. دستوراتي به جليلي و کيواني داده شد تا بکوشند نيروهاي امنيتي را در کنار تظاهر کنندگان قرار دهند و به سوي راديو بروند و آن را تصرف کنند. اينکه تا چه اندازه فعاليت هاي بعدي حاصل تلاش هاي مشخص مأمورين ما بود هرگز معلوم نمي شود.

تا ساعت ده و پانزده دقيقه صبح، کاميون هاي حامل نيروهاي نظامي طرفدار شاه در ميدان هاي اصلي شهر مستقر شده بودند. گروههاي بزرگ و کوچک چوب و سنگ به دست در ميدان سپه به يکديگر پيوستند و به سوي شمال و مرکز شهر پيش رفتند. حدود ظهر پنج تانک و بيست کاميون سرباز به اين جمعيت پيوستند.

حدود ساعت 10 صبح تيمسار رياحي به مصدق اطلاع داد که ارتش ديگر تحت فرمان او نيست و تقاضاي کمک کرد. سرهنگ ممتاز تنها توانسته بود يک گردان فراهم آورد که آن را در اطراف خانه مصدق مستقر ساخت. سلطنت طلبان با به دست آوردن و تصرف تجهيزات مهم اين امکان را به دست آوردند تا سيل تلگرام و پيام راهي شهرستانها شود و مردم را به قيام به طرفداري از شاه تشويق کنند.

جليلي مأمور ستاد سيا جمعيتي را در خيابان فروسي تشويق کرد تا به ساختمان دژبان مرکز بروند و باتمانقليج و نصيري را آزاد کنند. اين دو آزاد شدند و نگهبانان مقاومتي نکردند. در همين زمان مأمور ديگر ستاد سيا تيمسار قدس نخعي با اتومبيل خود به گشت زني در شهر پرداخت و کوشيد اعضاي گارد سلطنتي را که بعداً در حمله به خانه مصدق شرکت کردند، جمع آوري کند.

ايستگاه راديو در ساعت هاي اول بعد از ظهر به تصرف در آمد و خبر پيروزي سلطنت طلبان با متن فرمان شاه از راديو پخش شد. در ساعت 5 و 25 دقيقه بعد از ظهر زاهدي از راديو صحبت کرد. ستاد مرکزي ارتش در ساعات آخر بعد از ظهر تسليم شد.

قبل از ساعت 7 شب خانه مصدق تصرف و به ويرانه اي تبديل شد. وسايل موجود در آن به خيابانها برده شد و به رهگذران فروخته شد. توده اي هاي شناخته شده تحت تعقيب قرار گرفتند ومغازه هاي هواداران آنها غارت شد. باتمانقليج رييس ستاد ارتش شد. فرزانگان حاميان شناخته شده پروژه آژاکس را به فرماندهي واحدهاي تهران گماشت. اين واحدها هدف هاي کليدي نظامي را تصرف کردند و طبق ليست به بازداشت افراد پرداختند.

کودتا موفق شده بود.


Print thisarticle

آيت الله کاشاني از پيش تا پس از کودتا

نگاهي به سير حضور آيت الله کاشاني در نهضت ملي شدن نفت و حوادث پس از کودتا

مقدمه

آنچه در اين مقال مي آيد پرداختن به تحليل مشروطه يا انقلاب اسلامي نيست. نويسنده تنها قصد دارد نقش آيت الله کاشاني در جنبش و بخصوص از جريان واقعه ۳۰ تير ۱۳۳۱ به بعد بيان کند.

در آن زمان ۳ دسته روحاني وجود داشتند. دسته اول به رهبري آيت الله بروجردي (مرجع بزرگ شيعيان و ساکن در قم) بودند. اين دسته با حکومت مصدق کاري نداشتند و چون اسلام و تشيع را به محمد رضا شاه مديون مي دانستند او را قبول داشتند و دعاگوي ذات ملوکانه بودند که به اسلام عمل مي کند و حوزه هاي علميه را آزاد گذاشته است. اوج اين احساسات مربوط به زماني ميشود که شاه به رم فرار کرده است. آيت الله بروجردي بالا ترين مرجع تقليد زمان در تلگرافي به شاه چنين مينويسد:
"بياييد که تشيع و اسلام به شما احتياج دارد.شما پادشاه شيعه هستيد".وي بعد ازکودتا و بازگشت شاه به ايران به او تلگرافي فرستاد و ورود او راخير مقدم گفت. يا بعد از سقوط هواپيماي برادر شاه (عليرضا که هواپيمايش بعد از ۲۸ مرداد در شمال سقوط کرد) آيت الله بروجردي به شاه توصيه کردند:"چون شما متعلق به شيعه هستيد , براي حفظ تشيع در مسافرت از سوار شدن بر هواپيما خودداري کنيد.مبادا جانتان به خطر بيافتد".(2)

دسته دوم روحانيون مبارزي بودند که تا آخرين لحظه با مصدق ايستادند و حتي بعد از کودتا هم پشت او را خالي نکردند. آيت الله سيد رضا زنجاني؛ ايت الله طالقاني؛ ايت الله محلاتي؛ سيد جعفر غروي ... از اين دسته بودند. ايت الله زنجاني نماد يک روحاني علوي بود. در جريان کودتا او به زندان افتاد ولي اندکي بعد ازاد گرديد و نامه هاي مخفيانه دکتر فاطمي را از زندان به مصدق ميرساند. مصدق در زمان نخست وزيري اش خواست که حساب و کتاب قسمتي از بودجه و خراج مملکت را به او بدهد ولي او قبول نکرد و در جواب گفت: مي ترسم اگر در اين کار قصوري رخ داد مردم انرا به پاي مذهب بگذارند.(3)

و دسته اخر گروهي بودند که نه تنها شاه را ستايش مي کردند که مصدق را هم مي کوبيدند. نماينده شاخص انها آيت الله بهبهاني بود. آيت الله هاي دسته سوم دست به دست هم دادند تا دولت مصدق سرنگون شود. اينها طوري وانمود کردند که حزب توده مي خواهد بر ملت سوار شود و کمونيسم را رواج دهد.خوب است در اينجا خاطره اي را که ايت الله طالقاني تعريف کرده است بشنويم."در منزل ايت الله بهبهاني که از علماي درباري بود تني چند از نويسندگان هم نشسته بودند.نويسندگان با جوهر قرمز به امضاي جعلي حزب توده براي تمام علما و ائمه جمعه کشور با پست نامه نوشتند که محتواي آن اين بود:"ما بزودي شما را با شالهاي سرتان بالاي تير هاي چراغ برق بدار خواهيم زد. امضا-حزب توده"
يکي از نويسندگان که با طالقاني اشنا بود براي ايشان مي گويد:"انقدر نشستيم و نوشتيم که تا مدتها بعد از ۲۸ مرداد انگشت هايمان درد ميکرد"(4)

و اما ايت الله کاشاني که راه هيچ کدام از اين ۳ دسته را پيش نگرفت. ابتدا با نهضت پيش امد و سپس تدريجا از نهضت و اهدافش فاصله گرفت وبالاخره به نهضت پشت کرد..در اينجا نه ميخواهيم نقش او را بي اهمييت جلوه دهيم که همگان مي دانند که نقش او در بسيج مردمي در ۳۰ تير پر ارزش است و نه مي خواهيم اغراق را پيشه کنيم و وانمود کنيم که نقش او در قيام ۳۰ تيرحرف اول را زده و اگر او نبود قيام ۳۰ تير هم نبود که همگان مي دانند که نقش حزب زحمتکشان و توده و نيروي سوم در هماهنگي؛ بسيج و کشاندن مردم به خيابانها غير قابل انکار است.

زندگي آيت الله کاشاني

سيد ابوالقاسم کاشاني در سال ۱۲۶۰ شمسي در ايران يا بين النهرين متولد شد. بعد از گرفتن حکم اجتهاد به خاطر مخالفتش با اشغال بين النهرين توسط انگليسي ها شهرت پيدا کرد. در جنگ جهاني اول در مبارزه عليه استعمار فعال بود و جايزه اي براي کسي که او را دستگير کند در نظر گرفته شد. در سال ۱۲۹۹ موفق به فرار و ورود به تهران شد. در مبارزات ضد جمهوري خواهي به همراه آيت الله مدرس شرکت کرد(5) سپس وي به اتهام هواداري از آلمان در جنگ جهاني و همچنين دست داشتن در سو قصد به جان شاه دستگير و در بهمن ماه ۱۳۲۷ به لبنان تبعيد شد.

با آزاد تر شدن فضاي جامعه و جنبش آزاديخواهان و جبهه ملي در اوايل سال ۱۳۲۹ به ايران بازگشت. در روز ورود او به ايران دکتر مصدق ملت را به استقبال از او دعوت کرد و شخصا به فرودگاه رفت. در روز ورود وي از فرودگاه تا محله او "پامنار" ۲۷ طاق نصرت بسته شد.(6) در روز ۳۰ تير اعلام کرد که اگر لازم شود کفن پوش راه مي افتد و مردم را به حضور در خيابان ها تشويق و تهييج کرد. او تا قبل از ۳۰ تير به حق نقش خود را به عنوان يکي از دو رهبر جنبش ضد استعماري به خوبي ايفا کرد.

بعد از ۳۰ تير ۱۳۳۱ :

متاسفانه آيت الله کاشاني بعد از ۳۰ تير گمان کرد که همه ي اين تظاهرات ميليوني به خاطر اراده او بوده و کم کم غرور و نخوت در او ريشه دواند. دائما نامه مي نوشت و مي گفت اين اقا را بردار ان اقا را بگذار و يا فلاني را عوض کن. مصدق در جواب او بطور خصوصي مي گفت: توصيه اين و آن را نفرماييد. در شان شما نيست و در جامعه هم انعکاس نامطلوب دارد و مورد سو استفاده قرار ميگيرد. اگر نظرات اصولي داريد با دولت در ميان بگذاريد تا رفع مشکلات شود. اصلا گيريم که اين مسائل درست بوده. اينها در درجه دوم اهميت است. ايا شما در خط اساسي نهضت ملي انحرافي مي بينيد؟ اگر هست بگوييد اصلاح کنم و اگر نکردم بگوييد از کار ها کناره بگير. و الا براي مسائل جزئي که نمي توانيم اختلاف داشته باشيم.(7)

امريکا و انگليس هم غرور ايت الله را فهميده بودند.
تايمز لندن مقاله اي درباره ي کاشاني نوشته بود و مجله خواندنيها (ارگان دربار) آنرا ترجمه کرده بود و کاريکاتوري از سر کاشاني روي تنه شير چاپ کرده بود. در اين مقاله امده بود که کاشاني انچنان شخصيتي است که يک اشاره او نه تنها ايران که خاورميانه را به اعتصاب مي کشد.چند بيت شعر هم زير کاريکاتور امده بود.مصراع هاي اول اين بود که استعمار چنين و چنان ميکند و مصراع دوم بيت ها اين بود:"شير پامنار اگر بگذارد". اين شماره مجله را به مقدار زياد چاپ کرده بودند و مجله ها را کنار تشک حاج اقا گذاشته بودند و سيل جمعيتي که به ديدار حاج اقا مي رفتند به دريافت يک نسخه مجله نائل ميشدند و از زبان اقا مي شنيدند که ميگفت:"بيسواد.برو اين مقاله رو بخون ببين چي نوشته"(8)

يکي از مذهبيون به پيش کاشاني رفته بود تا نگراني خود را از اختلاف در نهضت بيان کند. کاشاني به او گفته بود:"نگران نباشيد.تا من هستم هر چوبي را که جاي مصدق بگذارم کار او را خواهد کرد"( 9)

پس از درخواست تمديد اختيارات؛ کاشاني به مبارزه علني با مصدق پرداخت و ضمن مخالفت با تمديد قرارداد؛ آن را جاه طلبانه ناميد. و مصدق را"پنهان در پشت نقاب تزوير و ازاديخواهي""مستبدي که ميخواهد به دوران قبل از مشروطه برگردد" و "کسي که به خيال خداوندگاري افتاده است" خواند. او همچنين شاه را مرد تربيت شده عاقل ناميد( مجله مصور روزنامه اطلاعات10 فروردين 32)

به محض اينکه تقاضاي تمديد اختيارات به مجلس رسيد کاشاني که از يکسو با دربار مشغول زد و بند بود و از سوي ديگر با هندرسون سر وسري داشت و در مخالفت با مصدق سر از پا نميشناخت بر خلاف وظايف و اختيارات قانوني خود به مجلس نوشت:"تا موقعيکه من رياست مجلس شوراي ملي را بر عهده دارم اجازه طرح اينگونه لوايح را که مخالف قانون اساسي است در مجلس نميدهم و صريحا قدغن ميکنم که از طرح آن خودداري شود"(10)

مصدق پس از تصويب لوايح به ملت ايران گفت:"انان که به عظمت مبارزه نمي انديشند چه شايسته و بجاست که مجالي باقي گذارند تا از اين ورطه هولناک بگذريم و کار حريف حيله گر خود را به پايان رسانيم. آنوقت ممکن است براي جدال ها و مبارزه هاي کوچک فرصت پيدا شود.امروز مجادله با حکومتي که در تمامي جبهه ها با اجنبي مشغول زد و خورد است اگر دور از انصاف نباشد شايسته وطن پرستان و علاقه مندان به استقلال و حاکميت مملکت نيست"(11)

کيهان در روز 29/1/31 نوشت"روز گذشته اقاي لوئي هندرسون براي تسليت به کاشاني به مناسبت فوت متعلقه ي وي و دادن نامه رئيس مجلس نمايندگان امريکا با ايت الله ملاقات کرد.اين ملاقات 1.5 ساعت طول کشيد".

حسين فاطمي نيز گفته بود:"کاشاني که در ابتداي نهضت با خدمات با ارزش به پيشرفت نهضت کمک کرد اواخر بيش از حد غرور و نخوت پيدا کرده بود بطوريکه مکرر ميگفت"اگر من بخواهم ۱۳۶ وکيل ايران را انتخاب کنم همه مردم به انها که من بگويم راي خواهند داد"

بعد از کشته شدن سرلشگر وفادار افشار طوس مدارکي بدست امد که نشان مي داد مظفر بقايي و زاهدي بدستور شاهپور غلامرضا در اين ماجرا دست داشتند."زاهدي که متهم اصلي بود با موافقت کاشاني رئيس مجلس و بوسيله ي مير اشرافي به مجلس آورده شد و به بهانه نداشتن امنيت در انجا متحصن گرديد و کاشاني از او بگرمي استقبال نمود و از مزاحمت هايي که تا کنون براي وي فراهم شده اظهار تاسف کرده و خدمات او به نهضت ملي را ستود"(کيهان 14/2/32)(12)

کاشاني در مجلس با زاهدي روبوسي کرد و به او گفت که تا هر وقت که ميخواهد در مجلس باشد.همچنين به کارکنان مجلس دستور داد تا از اين "مهمان عزيز" پذيرايي کنند.(13)

روزنامه شورش به مديريت کريم پور شيرازي(14) در ۲۷ تير ۳۲ با انتشار عکسي از کاشاني در ميان اوباشي چون شعبون بي مخ و رمضان يخي خبر از پنهان شدن زاهدي در منزل کاشاني داد.

بعد از کودتاي نافرجام ۲۵ مرداد و در شب ۲۷ مرداد کاشاني نامه اي به مصدق فرستاد و پس از گله از مصدق به خاطر رفتار با خود از او مي خواهد دست به دست دهد تا کودتا را خنثي کند گرچه معلوم نيست منظورش کدام کودتاست. جواب مصدق به وي اين گونه بود : "اينجانب مستظهر به پشتيباني ملت ايران هستم. والسلام"

"درباره ي اعتبار نامه ها با آنکه بسيار روي آن جدل شده است ولي از روي نحوه دستخط و نحوه نگارش آنان جاي هيچ گونه شکي باقي نمي ماند که نامه معتبر است. از طرف ديگر اين استدلال هم پذيرفتني نيست که اين نامه ها کاشاني را از هر گونه دخالت در کودتا مبري ميکنند و سندي بر بلاهت مصدق در عدم توجه به توصيه او هستند .در روز ۲۷ مرداد کودتاي دو روز پيش نا فرجام مانده بود و اگر کودتاي ۲۸ مرداد بوده پس بعيد است درباره ي کودتاي قريب الوقوعي نامه بنويسد .(ن.ک پاراگراف بالا و مطلب روزنامه ي شورش).

بعد از کودتا

روزولت در روز کودتا 390000 دلار بين دار و دسته ي شعبون بي مخ پخش کرد. آنچنان که در عصر روز کودتا واحد پول تهران از تومان به دلار تغيير پيدا کرده بود.ت ا جاييکه اين اشرار پول تاکسي را هم به دلار ميپرداختند.(16)

آنچه که مسلم است اينست که روزولت مقدار 10000 دلار در پاکت گذاشته و داده است تا از طريق احمد آرامش به دست کاشاني برسد . ولي اينکه ايا اين پول به دست کاشاني رسيده است يا نه .ميتوان اين شواهد را جدي گرفت ولي قضيه هنوز قاطع و مسلم نيست.(17)

کاشاني طي اعلاميه اي که از راديو تهران پخش شد به دولت زاهدي اخطار داد که مبادا بر سر نفت سازش پنهاني کند.البته در پايان اعلاميه اش گفت که زاهدي خود يکي از طرفداران جبهه ملي بوده است(18)

مهندس حسيبي که از ياران مصدق بود گفت:"هندرسون قبل از اينکه روز 27 مرداد به خانه ي مصدق بيايد خانه ي کاشاني بوده است.(19)

کاشاني همچنين در مصاحبه باروزنامه ي المصري گفت:"من از ژنرال زاهدي مادام که به منفعت ايران قدم برميدارد پشتيباني ميکنم. هر وقت که نظرم برسد او بر خلاف مصلحت ايران عمل ميکند با او مخالفت مي کنم. تا اين لحظه راجع به کار او نمي توان قضاوت کرد.(20)

کيهان در روز ۹ مهر ۳۲ مي نويسد:" از ابتداي روي کار آمدن دولت جديد اقاي سپهبد زاهدي تصميم گرفته اند هر ۱۵ روز با آيت الله کاشاني ديدار نمايند. ديروز ظهر اين ملاقات در منزل شخص ثالثي انجام پذيرفت و کاشاني در پاسخ به سوال اخبار اليوم مبني بر اينکه به نظر شما بزرگترين اشتباه مصدق کدام است؟ گفت: پايمال کردن قانون اساسي و و عدم اطاعت از اوامر شاه(21)

کاشاني در جواب روزنامه ي المصري که پرسيده بود آيا عقيده داريد مصدق مستحق همين سرنوشتي بود که به او رسيد؟ گفت:"خداوند عادل است و انچه امروز بر مصدق گذشته است نتيجه ي عدل خداوندي است.(22)
وي همچنين در مصاحبه با اخبار اليوم گفت:"اين مصدق راه را گم کرده و مستحق چنين عاقبتي بوده است.تمام هم و غم او اين شده بود که مردم فرياد زنند زنده باد مصدق. مصدق به من و کشورش خيانت کرد. طبق شرع شريف اسلامي مجازات کسي که در فرماندهي و نمايندگي کشورش خيانت کند مرگ است.(23)

سرانجام در ۲ دي ۱۳۴۰ دکتر اميني نخست وزير به ملاقات وي رفت و شاه هم در ۱۸ اسفند از او عيادت کرد و آيت الله کاشاني در ۲۳ اسفند ۱۳۴۰ فوت گرديد.

پاورقي ها

1-اشاره به سخنراني سيد محمود کاشاني(پسر ايت الله کاشاني و کانديداي رياست جمهوري سال80) تحت عنوان « ائتلاف و اتحاد مصدق و حزب توده اتحادي شوم براي مردم ايران بود؛» و در تاريخ 30 مرداد 1383 از طريق سايت "خبرگزاري کار ايران" ( ايلنا )" وي همچنين مصدق و جبهه ملي را در جريان ملي شدن صنعت نفت دخيل نداست و صرفاً روحانيان را آغازگر اين مسير ناميد".
2-ن.ک به مصدق و تاريخ.نوشته بهرام افراسيابي .صفحه282.تحليلي بر نهضت ملي از صفحه 257 تا 339 به قلم طاهر احمد زاده. وي سالهاي زيادي از عمرش را در راه مبارزه عليه استبداد پشت ميله هاي زندان گذرانيده است و از دوستان استاد محمد تقي شريعتي و دکتر علي شريعتي و از مبارزان جبهه ملي بوده اند.
3-ن.ک به رودخانه خروشان عشق نوشته محمود حکيمي
4-ن.ک به طالقاني و تاريخ.سعيد دهقان و بهرام افراسيابي.صفحه 282
5-مدتي بعد حائري زاده و کاشاني به مجلس موسسان رفتند و به انقراض قاجار راي دادند.ايت الله زنجاني در خاطراتش ميگويد به ياد دارد روزي که کاشاني بر له شاه و بر ضد مدرس ميتينگ داد.
6-ن.ک مصدق و تاريخ307
7-همان336
8-همان333
9-همان334. از دوستان طاهر احمد زاده
10-کيهان شماره2904-28/10/31
11-کيهان-4/11/31
12-گذشته چراغ راه اينده است نشر از جامي
13-مصدق و مبارزه براي قدرت در ايران((
musaddiqand the struggle for power in iran نوشته محمد علي همايون کاتوزيان ترجمه فرزانه طاهري.صفحه 212
14-کريمپور شيرازي روزنامه نگار و شاعر ازاده وطن که در وفاداري به مصدق جان خويش را از دست داد. او را بعد از ۲۸ مرداد دستگير کردند.چرا که چنان به شاه حمله کرد و او رارسوا ساخت که شاه حتي اجازه نداد او را بطور کامل محاکمه کنند.يکي دو جلسه بيشتر از دادگاهي که اورااز قبل محکوم به اعدام کرده بود نگذشته بود که درباريان انتقان زخم هايي را که ازقلم اين روزنامه نگار خورده بودند جبران کردند و در حياط زندان زرهي بر رويش نفت ريختند و زنده اتشش زدند.وي پس از رسيدن به بيمارستان به علت شدت سوختگي جان باخت.
15 مصدق و مبارزه براي قدرت در ايران نوشته محمد علي همايون کاتوزيان صفحه 214
16-مقدار پول از کتاب خاطرات و تالمات محمد مصدق به قلم خودش و بخش بعدي جمله از کتاب گذشته چراغ راه اينده است صفحه 650 است.
17-ن.ک به مقاله"
the 1953coup d' etat in iran" اين مقاله را غلامرضا نجاتي به فارسي ترجمه کرده و به عنوان ضميمه کتاب جنبش ملي شدن صنعت نفت ايران منتشر کرده است.همچنين ن.ک به کتاب کودتا در کودتا نوشته کرميت روزولت
18- کيهان 11 ابان 32
19-ن.ک به رودخانه خروشان عشق صفحه 155
20-کيهان 17 شهريور 1332
21-کيهان 17 شهريور 32
22-ن.ک جلد 3 از کتاب مکتوبات و پيام هاي ايت الله کاشاني
23-همان

پويا .ک :: pooyacom@yahoo.com

site promotionPage printed from:
http://www.sharghian.com/magazine/archive/005420.html

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: چهارشنبه 29 مرداد 1393 ساعت: 17:04 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

تفاوت انقلاب اسلامى با انقلابهاي ديگر

بازديد: 239

 

تفاوت انقلاب اسلامى با انقلابهايديگر

 (( ... ما شاهد رفتن رژيم ها و آمدنرژيم هاي ديگر بوده ايم ، اما تفاوتى که حادثه تحول رژيم شاهنشاهى به رژيم جمهورياسلامى در ايران داشته ، يک تفاوت اساسى است با موارد مشابه آن ; و آن اينکه اينملت با زور اسلحه و بازوي نظامى بر يک رژيمى که تا بن دندان مسلح بود، پيروز نشدبلکه با کلام ، با حضور مظلومانه در صحنه ، با بيان منطقى خواسته هاي خودش و آمدنبه خيابانها، يک رژيم مسلح و نظامى و متکى به پشتيبانى نيروهاي بين المللى را ازپاي درآورد و به اين هم اکتفا نکرد. اين انقلاب بلافاصله تعيين سرنوشت را به عهدهخود مردم گذاشت . شما کدام انقلاب را سراغ داريد که هنوز يک سال از عمر آن نگذشتهباشد ولى با راي مردم ، صاحب قانون اساسى شده باشد و مبناي نظم قانونى تعريف شده درآن مشخص گردد. در همه مراحل انقلاب ، شکل گيري نهادهاي مديريت جامعه با آراء مردم وانتخابات شکل گرفت که دست کم شما عزيزان ، شما نمايندگان ملتهاي مختلف در ايران ،در آخرين انتخابات شاهد حضور چشمگير مردم و نقش تعيين کننده آنها در سرنوشت خودشان، بوديد. در اين مدت يک جنگ 8 ساله را ملت ما پشت سر گذاشت . جنگى که براي دو ملت ودو کشور ايران و عراق ، خسارات و ضايعات فراوانى داشت در اين مدت 19 سال و بخصوص درسالهاي اوليه پيروزي انقلاب ، ملت ما سهمناک ترين طوفان تروريسم را از سر گذراند. فکر نمى کنم در تاريخ ، هيچ ملتى مانند ملت ايران تاوان استقلال خواهى خود را ومنطقى بودن خود را با امواج سهمگين ترور پرداخته باشد. تروريست هايى که متاسفانهامروز در خيلى از کشورها آزادانه باز هم عليه منافع ملت خودشان و کشور خودشان ،فعاليت مخرب دارند .... ))

 

 

سخنرانى در جمع سفيران خارجى مقيمايران -21 /11/ 1376]

  وى ادامه داد: بزرگترين تفاوت انقلاب اسلامى با انقلاب هاى ديگر در وحدت  رهبرى و هدايت مطالبات استقلال، آزاده خواهى وديندارى توسط يك فرد (امام  قدس سره الشريف) بود كه امام هم نماد آزاديخواهى بود و هم نقطه تلاقى اين  سه جريان بود. سيدحسن خمينى در قسمتى ديگر از سخنان خود افزود: در مورد از دست  رفتن استقلال كشور همين بس كه رفتن شاه با دستور و يا مشورت آمريكا صورت  گرفت و يا لوايحى به مجلس مى رفت كه بهاتباعخارجى مصونيت قضايى مى داد
  وى ادامه داد: امام خمينى (ره) رهبر اين سه جريان يعنى ، آزادى خواهى  استقلال طلبى و ديندارى بود و حكومت جمهورى اسلامى كه ما در آن قرار داريم   شالوده اين سه جريان است. سيد حسن خمينى ادامه داد: استقلال بزرگترين شعار جمهورى اسلامى است،  استقلال سياسى و اقتصادى وابسته به استقلال فرهنگى است، استقلال فرهنگى يعنى  اينكه ما از درون يافته هاى دينى خود رفتارهايمان را دريابيم.  وى افزود: دشمنان ما امروز منتظرند تا ما كوچكترين اشتباه را مرتكب  شويم و از اين اشتباه ما به اهداف خود دست پيدا كنند.   وى در مورد انتخابات رياست جمهورى گفت: اصل شركت در انتخابات آزاد  است ، اما در يك شرايط خاص تبديل به يك وظيفه مى شود. آنچه در اين انتخابات اتفاق مى افتد تأثير بزرگى بر آينده خواهد داشت.

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: چهارشنبه 29 مرداد 1393 ساعت: 16:57 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

ليست صفحات

تعداد صفحات : 792

شبکه اجتماعی ما

   
     

موضوعات

پيوندهاي روزانه

تبلیغات در سایت

پیج اینستاگرام ما را دنبال کنید :

فرم های  ارزشیابی معلمان ۱۴۰۲

با اطمینان خرید کنید

پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست.

 سامانه خرید و امن این سایت از همه  لحاظ مطمئن می باشد . یکی از مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه   09159886819  در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما  فرستاده می شود .

درباره ما

آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس