تحقیق دانشجویی - 674

راهنمای سایت

سایت اقدام پژوهی -  گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان

1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819  -  صارمی

2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2  و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی  (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .

3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل http://up.asemankafinet.ir/view/2488784/email.png  را بنویسید.

http://up.asemankafinet.ir/view/2518890/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86.jpghttp://up.asemankafinet.ir/view/2518891/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%20%D8%A8%D9%87%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA.jpg

لیست گزارش تخصصی   لیست اقدام پژوهی     لیست کلیه طرح درس ها

پشتیبانی سایت

در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا  پیام بدهید
آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet

تحقیق درباره انقلاب اسلامی ایران

بازديد: 472

 

انقلاب اسلامي، بعد از ربع قرن

 

دوازدهم بهمن ماه بيست و شش سال پيش، هنگامي كه «امام» از ميقات 15 سالة خويش بازگشت، چنان آرامش ملكوتي داشت و نفس مطمئنه‌اي مي‌نمود كه گويي همچون «موسي كليم» در قيام «لله» خويش به مقام «صعق» و «صحو» نائل شد، و اينك از ميقات بازگشته است. ميقاتي كه نقطة آغاز آن هنگامي بود كه برگونه متجاوزان «قبطي» (آمريكايي) چنان سيلي زد كه عزّت مسلمين و استقلال كشور را تضمين كرد. گمان آن بود كه آن پنجشنبه روز، روز پايان شاهنشاهي است. امّا خدا چنان خواست كه «ده روز» ديگر اين ميقات تمديد شود: «و اتممناها بعشر» باشد تا در پايان اين دهه، كه فجر دين در عصر دين گريزي و دين ستيزي بود، دولت حق و عصر دين بدمد. آن روز شامگاه يكشنبه 22 بهمن 1357 بود و شايد اين پيام نمادين را داشت كه از اين پس نه تنها از مناره‌هاي مساجد كه از ناقوس كليساها نيز بانگ پيوند دين با سياست، طغيان بر قيصر، و دفاع از مظلوم و استقرار حكومت حق بر مدار دين نواخته خواهد شد.

از آن روز تاكنون بيست سال پرتلاش و چالش گذشته است، انقلاب اسلامي در گذر از گردونه‌هاي سخت و دشوار همچنان مقتدر و تنومند، شجرة طبيه‌اي است كه «اصلها ثابت و فرعها في‌ السماء». آن امام همام، نه سال است كه در جوار پروردگار خويش آرميده است: «في‌مقعد صدق عند مليك مقتدر» ياران و پيروان بسياري از او همگي در سفرة ارتزاق ربوبي «عند ربهم يرزقون» اند.

و زمام امور كشور به دست يكي از خيل ياران «من ينتظر»ي است كه «صدق» و «وفاداري» و پايداري را در حوادث ايام آزموده و سربلند است و در پيمان خود با امام و شهيدان تبديل و تحويلي نخواسته است:... و ما بدّلوا تبديلاًاز سويي جوانان برومند اين كشور، نسلي نوين هستند كه بايد اين وديعه را از جوانان ديروز به امانت بستانند و پاس دارند و امانتدار صديق اين وليده و وديعه الهي باشند. نگاهي به تلاشها و چالشهاي اين دوره ضرورت حتمي در «اعتبار» از تجارب و اتخاذ منش صحيح در تداوم راه دارد. به نظر مي‌رسد تحليل مناسب اين فرايند با تقسيم به چهار دوره بهتر ميسر شود:

1- آغاز پيروزي انقلاب تا هفتم تيرماه 1360 (انقلاب و چالش‌هاي سياسي، درگيريهاي نظامي)

2- از سال 1360 تا پايان جنگ در سال 1367 (جنگ)

3- عروج امام از سال 1368 تا سال 1376 (سازندگي- توسعه)

4- دورة هفتم رياست‌جمهوري از سال 1376 تاكنون (چالش‌هاي تقابل آزادي و عدالت)

مسائل انقلاب در هر دوره چه بوده و پاسخ انقلاب نسبت به اين معضلات چه بوده است؟

نگاهي هر چند گذرا بر اين ادوار اسباب عبرت و تجربت است. اگر رفتار با تقوي آميخته شود، از سقوط در چاله‌هاي حوادث مصون مي‌مانيم.«... و اما من له العبر من المثلات حجزته التقوي عن تقحم الشبهات».

و هر كس از حوادث ايام پند نگيرد، اقبال خويش را به ادبار بدل خواهد كرد: «يستدل عل الادبار باربع بسوء التدبير و قبح التبذير و قله الاعتبار و كثره الاغترار.»

از سويي چالش‌هاي اين دوران را به چالشهاي سياسي- فرهنگي و اقتصادي مي‌توان تقسيم نمود. چالشهايي كه در دوران انقلاب نيز به گونه‌اي ديگر وجود داشته است. پرداختن تفصيلي به اين امور كاري است كه مجال بيش از يك مقاله و فرصتي افزونتر مي‌طلبد. با ذكر فهرستي از موضوعات و معضلات اين دوره‌ها جدال‌هاي اقتصادي را با تأملي بيشتر مورد توجه قرار داده‌ايم.

 

 

 

بيست سال در يك نگاه

 

از آغاز اداره كشور، شوراي انقلاب با نگرش‌هاي متضاد دروني مواجه گرديد. جناح دولت موقت كه به ميانه‌روي، سازشكاري و ليبراليسم شهرت يافت، و جناح اصول‌گراي انقلاب كه طيف روحانيون مبارز شوراي انقلاب را تشكيل مي‌دادند. تأكيد بر قطعيت اجراي احكام شرعي و انطباق شرايط زمان بر قواعد ديني، در مقابل مسامحه و تساهل در تطبيق دين بر شرايط خارجي و عصري كردن دين، دو سوي نگرشي بود كه در تقابل با يكديگر جبهة انقلاب را دچار تنش كرد. در قانون اساسي جريان اول انديشه خود را در پيش‌نويس متجلّي كرد و نگرش دوم در قانون اساسي مدون فعلي ظهور و بروز كرد. تلاش جريان نخست‌ براي انحلال مجلس منبعث از رأي مردم و تحميل شرايط مطلوب خود بر نظام ناموفق ماند. مواضع امام و خط پيرو امام در اين دوره مصروف هدايت به سوي اصول ناب اسلامي، حفظ پيام‌هاي اصلي انقلاب در يك نظام هماهنگ (استقلال- آزادي- جمهوري اسلامي) و استقرار نهادهاي قانوني نظام در چهارچوب قانون اساسي، استقرار نظم و امنيت، رفع محروميت و حمايت از مستضعفين در قالب طرحهاي ايجاد بنياد مسكن، جهاد سازندگي، بنياد شهيد، طرح شهيد رجايي، شد. واقعة اشغال لانة جاسوسي، انقلاب فرهنگي و حركت جناح اصول‌گراي انقلاب در دانشگاه، براي قطع سلطة بيگانه و استقرار نظام نوين آموزشي در اين دوره شكل گرفت. در مقابل جناح سازشكار با غرب موفق به كسب پايگاه قدرت رياست جمهوري شد - مجلس در اختيار طيف همسو با خط امام قرار گرفت و تقابل فكري در قالب دو نهاد مهم قدرت حاكم، آسيب‌هايي را بر كشور تحميل كرد. 25 خرداد 1360، روز سختي در تقابل نظام ديني و نظام سكولار بود كه به نفع نظام ديني خاتمه يافت، و «جبهة ملّي» در پرتگاه «ارتداد ديني» موضع روشني در برخورد با انقلاب يافت. نهضت آزادي از پرتگاه اين حادثه، توانست خود را وارهاند، و يك بار ديگر نظام ديني در يك حضور ملّي و فراگير، تثبيت شد. طيف مقابل انقلاب در تلاش‌هاي مختلف با ائتلاف با جريانهاي محافظه‌كار- التقاطي، و گروههاي مختلف، طرح براندازي نظام اسلامي را پي مي‌گرفت. از سوي ديگر فشارهاي خارجي، حول حقوق بشر، تحريم اقتصادي، كودتاي داخلي، حملة نظامي، جنگ تحميلي (از پايان سال 57 تا پايان نيمة اول سال 59) جبهة مخالفت داخل را با خارج پيوند زد. بالاخره در سي‌ام خردادماه 1360، منافقين كه با رئيس جمهور وقت (بني‌صدر) به وحدت و همكاري و هماهنگي رسيده بودند، همزمان با طرح استيضاح رئيس‌جمهور در مجلس، جنگ مسلحانه شهري را آغاز كردند.

پس از عزل رئيس‌جمهور، دوره دوم درگيري‌ها و تنش‌ها با جنگ مسلحانه آغاز مي‌شود. انفجار 6 تيرماه 60 در مسجد ابوذر تهران و ترور امام جمعة تهران (مقام معظم رهبري) و تكميل حوادث در هفتم تيرماه 1360، نقطة عطف مقابله تروريسم و نظام جمهوري اسلامي است. موضع خشن و در عين حال شفاف منافقين و طيف‌هاي مختلف و ضدانقلاب، موجب مداخله روشن مردم در مقابل ضدانقلاب شد. پس از فاجعه هفت تير، سازمان‌ها و نهادهاي حكومتي، همسويي مناسبي يافتند و ضربة هشتم شهريور سال 60 نتوانست اين هماهنگي را مختل كند. جنگ سامان بهتري يافت، و قدرت دفاعي كشور جنگ را در مواضع برتر به نفع جمهوري اسلامي قرار داد، بخش اعظمي از خاك كشور از اشغال دشمن، پيروزمندانه خارج شد و در عين حال ترورهاي مكرر شخصيت‌هاي برجسته فرهنگي، ديني و سياسي و آحاد مردم كه پايگاه حساس انقلاب بودند، كشور را با آسيب‌هاي جبران‌ناپذيري مواجه ساخت و باعث شد تا كشور يك پارچه در مقابل تروريسم داخلي و حاميان خارجي قرار گيرد. متأسفانه به تدريج اختلاف نظرات جبهة خودي در ادارة كشور رخ نمود و از سال 61 به بعد چالش‌هاي اقتصادي و سياسي نمودار شد و ناكامي احزاب و گروههاي سياسي، آشكار شد. «فقه پويا» در مقابل «فقه سنتي» از مخترعات اين دوره است. كه عمده‌ترين انگيزه طرح آن حل مشكلات اقتصادي و محروميت‌ زدايي بود. تلاش‌هاي مقدس اعتقادي را در اين عرصه نبايد ناديده گرفت. به هر حال جد و جهد هر دو سو براي يافتن راه حل اسلامي و فقهي براي مشكلات جاري بود. نظريه «ولايت مطلقه فقيه» از سوي امام، تئوري ديني حل معضلات زمان در مجراي فقه غني شيعي بود كه عليرغم استقبال بسيار از آن و احياناً بعضي تصفيه حسابهاي سياسي، اخيراً با بي‌مهري و يا تحريف از سوي جناح‌هاي تجديدنظرطلب و مخالف، مواجه شده است.

شكل‌گيري روحانيون مبارز و دو قطبي شدن روحانيت در سطح سياسي، حاصل اواخر اين دوره است كه در پايان سال 67، به انتهاي خود مي‌رسد. دوره‌اي كه «امام راحل» در منشور برادري، ناگزير به تعيين اصول راهبردي هماهنگي جناح‌هاي انقلاب در عين تكثر درون نظام مي‌شود. حاكميت خط توسعه خواه با عنوان سازندگي كشور، از آغاز سال 68 تا سال 76، عوارض اجتماعي و اقتصادي خاص را بجاي گذاشت كه به ظهور دوم خرداد 76، انجاميد، و فضايي كه ساخت موضع عدالت‌خواهي را با آزادي، درگير نمود. مطامع دشمنان خارجي با خواست‌هاي به حق و معقول داخل كشور درهم شد و روندي ايجاد شد كه مي‌بايست با توجه به تجارب آغاز دهة شصت، تدبيري نو براي آن انديشيد. پرداختن تفصيلي به اهم مسايل و اختلاف آرا، انديشه‌ها و سليقه‌ها، موفقيت‌ها و مشكلات آن، در اين مختصر نمي‌گنجد و مي‌تواند عرصة بحث‌هاي مختلف باشد. اميد است كه با نگارش تاريخ تحليل انقلاب اسلامي اين مهم انجام شود. در اين تلاش مختصر فهرستي از موضوعات مورد بحث و مناقشه در زمينه‌هاي اقتصادي ارائه مي‌شود. موضوعي كه بايد با نگرش اقتصادي و تخصصي عميق به آن نگريسته شود كه از تخصص نگارنده خارج است، ولي به نظر ما اساسي‌ترين موضوعي است كه مي‌تواند در استقرار موضع جريانات سياسي نسبت به عدالت، معين و چاره‌ساز باشد.

 

چالش‌هاي اقتصادي

 

غارت اموال عمومي، حاكميت تعداد محدودي از وابستگان رژيم بر بخش عظيمي از منابع اقتصادي كشور، و بخصوص تهاجم سرمايه‌داران خارجي به ويژه آمريكايي در دهة سي به بعد، فاصله و شكاف اقتصادي بين طبقات جامعه كه فقر و محروميت گسترده‌اي را بر كشور حاكم كرده بود، انتظار بازسازي اقتصادي، استقرار عدالت اجتماعي و فقرزدايي و رفع محروميت را به طور طبيعي مطرح كرده بود. «عدالت علي» از شعارهاي انقلاب اسلامي بود و حمايت از مستضعفان شعار مكتبي انقلاب، اين شعارهاي اسلامي در بي‌اثر كردن تيغ ماركسيستها در حمايت از كارگران- كشاورزان به نحو قابل توجهي موثر بود و به تعبير امام راحل (ره) از بلعيده شدن نيروهاي انقلابي در كام ماركسيسم جلوگيري كرد و عدالت اسلامي ما جوانان اين كشور را به سوي اسلام و آرمانهاي انقلابي آن هدايت كرد.


حمايت رهبر انقلاب اسلامي- امام (ره)
از محرومين و مستضعفين نه اختصاص به بعد از انقلاب داشت و نه شعار دورة پرخروش 57-56، بلكه از آغاز نهضت در آغاز دهة چهل، با آن مواجه بوده‌ايم. امام پيوسته در عين اعتراضات عميق خود به بنياني‌ترين سياست‌هاي مخرب رژيم و عناصر خارجي آن- آمريكا و اسرائيل- پيوسته مشكل فقر و محروميت آحاد مردم را مطمح نظر داشتند.


اين نگرش، به علاوه ديدگاه‌هاي التقاطي، زمينه‌هاي مساعد افراطي را براي پايه‌ريزي اقتصادي و سوسياليستي فراهم مي‌ساخت و گاهي زمينه‌هاي تبليغي و بدبينانه را در اين جهت فراهم مي‌كرد. به طوري كه هر اقدام اقتصادي كه جهت‌گيري آن محروميت زدايي يا حمايت از مستضعفان يا كاهش اقتدار اقتصادي در بخش خصوصي يا تحديد مالكيت بود متهم به نگرش سوسياليستي مي‌شد.

امام خميني در سال 1360، در ديدار با اعضاي شوراي نگهبان ضمن طرح مسائل اساسي اقتصادي به اين نكته مهم اشاره داشت و با اين سخن آغاز فرمودند:

«امروز ما گرفتار دو جريان هستيم، يكي آن جرياني است كه همين كه به نفع مستضعفين و محرومين سخن گفته مي‌شود و از كاخ‌نشينها و غاصبين حقوق مردم صحبتي شود مي‌گويند اين همان كمونيسم است، و جريان ديگر اين كه وقتي گفته مي‌شود خودسرانه اقدام به تقسيم زمين يا گرفتن اموال ننمايند مي‌گويند طرفداري از سرمايه‌دارها و فئودالها شده است، در حالي كه همان طور كه مي‌دانيد اسلام نه با سرمايه‌داران موافق است نه با كمونيسم، اسلام راه و رسم ديگري غير از اينها دارد.»


تأثير افراطي نگرش اقتصادي، در زمان تصويب قانون اساسي نيز، با اصرار بر ذكر عنوان «جامعة بي‌طبقه توحيدي» به عنوان شاخص نظام اسلامي متبلور مي‌شد و بخشي از چالش‌هاي آن زمان مصروف بر تبيين «بي‌طبقه» بودن جامعه اسلامي مي‌گرديد.

اهميت مسائل اقتصادي در حدي بود كه قانون اساسي يك فصل را (فصل چهارم) اختصاص به مسائل اقتصادي داده است، موضوعي كه در قانون اساسي مشروطيت سابقه نداشته است. اصولاً در قانون اساسي حداكثر بر موضوع مالكيت و مشروعيت و حمايت قانوني از آن تأكيد مي‌شود. اصول 43 تا 55 قانون اساسي در خصوص مسائل اقتصادي و امور مالي است. در مقدمه قانون اساسي نيز- كه نگرش و بنيادهاي نظري قانون اساسي را در مورد اقتصاد با عنوان اقتصاد وسيله است نه هدف تشريح كرده است- آمده است:

«در تحكيم بنيادهاي اقتصادي، اصل، رفع نيازهاي انسان در جريان رشد و تكامل است نه همچون ديگر نظام‌هاي اقتصادي تمركز و تكاثر ثروت و سودجويي، زيرا كه در مكاتب مادي اقتصاد خود هدف است و بدين جهت در مراحل رشد، اقتصاد عامل تخريب و فساد و تباهي مي‌شود ولي در اسلام اقتصاد وسيله است و از وسيله انتظاري جز كارآيي بهتر در راه وصول به هدف نمي‌توان داشت.»

با اين ديدگاه برنامه اقتصاد اسلامي فراهم كردن زمينه مناسب براي بروز خلاقيت‌هاي متفاوت انساني است و بدين جهت تأمين امكانات مساوي و متناسب و ايجاد كار براي همه افراد و رفع نيازهاي ضروري جهت استمرار حركت تكاملي او برعهده حكومت اسلامي است.

موضوع مالكيت شخصي از مهمترين مسائل اوان انقلاب اسلامي است. فضاي غالب اين دوره به حدي شديد است كه به راحتي نمي‌توان از اعتبار مالكيت شخصي و مشروعيت آن سخن گفت. دفاع از مالكيت شخصي معادل دفاع از نظام سرمايه‌داري تلقي مي‌گردد. مهمترين اقدامات اقتصادي آغاز انقلاب اسلامي كه مصون از چالش‌هاي مختلف نماند بدين شرح است:

1- ملّي كردن بانك‌ها

از نخستين اقدامات شوراي انقلاب، اعلام ملي كردن بانك‌ها بود. اين قانون در خردادماه 1358 به تصويب شوراي انقلاب رسيد و به مثابه يك اقدام انقلابي از سوي دولت موقت اعلام شد. در پيام رئيس دولت موقت آمده است:


«هموطنان عزيز از آنجايي كه بانكهاي خصوصي وضع نامساعد زيانباري پيدا كرده بودند دولت لازم دانست براي حفظ حقوق و سرمايه‌هاي ملي و به منظور تضمين پس‌اندازهاي مردم و جلوگيري از اتلاف سپرده‌ها، مديريت كليه بانكهاي خصوصي را به عهده بگيرد.»

وي در پايان پيام اظهار اميدواري كرد كه:

«به يمن روزبا سعادت ميلاد مظهر عدل و رحمت علي (ع) اين عمل دولت موقت موجب بسط عدالت و بركت بشود.»

متعاقب اين اقدام، قانون اساسي نيز در اصل چهل و چهارم بانكداري را در انحصار بخش دولتي قرار داد قبل از ملي كردن بانكها، تلاش براي حذف سيستم ربوي از نظام بانكي از دغدغه‌هاي اساسي انقلاب اسلامي بود. نگارنده در سال 59، از مرحوم شهيد بهشتي- در يك جلسه درسي- شنيدم كه ايشان فرمودند: امام در سال 57، به طور جدي خواستند ربا از سيستم بانكي حذف شود و قبل از عزيمت به قم مصرانه خواستار اعلام آن شده بودند و عزيمت به قم را متوقف به اعلام حذف ربا نموده بودند.


زماني كه خود مرحوم شهيد بهشتي، رئيس ديوانعالي كشور بودند، در مورد خسارت تأخير تأديه كه به وسيله محاكم مورد صدور حكم قرار مي‌گرفت، به دليل ربا دانستن آن، سخت ابراز مخالفت مي‌كردند، لكن براي جلوگيري از صدور رأي نياز به قانون بود، كه ايشان ضمن منع شفاهي از صدور رأي، مي‌گفتند كه هرگز نخواهند گذاشت هيچ قاضي به خاطر خودداري از صدور رأي به پرداخت خسارت تأخير تأديه، محاكمه انتظامي شود.

 

 

1- مالكيت

چنانكه اشاره شد موضوع مالكيت خصوصي نيز از مباحث جدي دورة آغازين انقلاب است. مصوبات شوراي انقلاب در اين مورد به طور مستقيم حكمي ندارد ولي در مصوبات شوراي انقلاب التفات به اين مهم ديده مي‌شود: در مقدمه قانون لغو مالكيت اراضي موات شهري و كيفيت عمران آن آمده است:


«از آنجا كه طبق موازين اسلام زمين موات ملك كسي شناخته نمي‌شود، در اختيار دولت اسلامي است و اسناد مالكيتي كه در رژيم سابق نسبت به زمينهاي موات در داخل محدوده شهري يا خارج آن صادر شده بر خلاف موازين اسلام و مصلحت مردم بوده است.»

در توجيه قانون حفاظت و توسعه صنايع ايران، وضعيت صنايع كشور را اين‌گونه ترسيم كرده است:


«نظام گذشته ضمن حمايت ظاهري از صنايع كشور كه به بهاي نابودي كشاورزي به عمل مي‌آورد آنها را به صورت وسايلي براي چپاول سرمايه‌هاي ملي به دست عمال خود و وابستگي اقتصاد ايران به سرمايه‌داري خارجي و مصرفي ساختن كشور درآورده بود. صنايع ايران بر پايه صنعت و اقتصاد وابسته به سرمايه‌داري غارتگر جهاني به وجود آمده بود و طبيعي بود كه دير يا زود دچار نابساماني شود. آثار اين نابساماني در دو سه سال اخير روز بروز نمايان‌تر مي‌شد و در اعتصابات سال 1357 و بعد از سقوط رژيم به حد اعلي رسيد و در اثر آشفتگي روابط كارگري و مديريت و مالكيت از يك طرف و مشكلات سفارش مواد اوليه و فروش كالاهاي ساخته شده از طرف ديگر دچار بحران شديد گرديد و اينك نجات صنعت و اقتصاد كشور ايجاب مي‌كند اقدامي قاطع در جهت احيا و اداره صحيح و توسعه آنها به منظورهاي ذيل به عمل آيد».


اصل مالكيت مشروع مشروط، عنواني است كه در ماده 1 ذكر شده است و منشأ پذيرش رسميت مالكيت شناخته شده است.

در قانون نحوه واگذاري و احياء اراضي در حكومت جمهوري اسلامي ايران مي‌گويد: «با توجه به اصول و موازين شرع مقدس اسلام مبني بر تعلق اراضي و منابع طبيعي به آفريدگار بزرگ و بهره‌گيري انسان از اين مواهب الهي بر اساس كار مفيد و در جهت رفع نياز و خودكفايي جامعه و به منظور تشويق و حمايت از كار و كوشش و همكاري افراد در زمينه فعاليتهاي كشاورزي و جلوگيري از معطل ماندن بي‌مورد منابع آب و خاك، مقررات ذيل در مورد نحوه زمين‌داري و ترتيب واگذاري و احياء و بهره‌برداري از اراضي تصويب و به مرحله اجرا گذاشته مي‌شود.»

در تمام اين موارد، محدوديت مالكيت شخصي استشمام مي‌شود. امام خميني (ره) در ديدار با شوراي نگهبان نگرش خود را نسبت به مالكيت شخصي اين‌گونه ترسيم فرمودند:

«ببينيد اين ثروتهاي بزرگ چطور انباشته شده است، من احتمال اين را كه اينها حقوق شرعي خود را پرداخته باشند حتي در مورد يك نفرشان هم نمي‌دهم، در مواردي كه اگر تمام اموالشان هم گرفته شود باز بابت حقوق شرعي بدهكارند. وقتي در پاريس بودم عده‌اي از سرمايه‌دارها كه حس كرده بودند كه رژيم سابق رفتني است و لذا براي اينكه در حكومت بعدي هم آنها به همانگونه باشند و زندگي كنند پيش من آمدند كه مي‌خواهيم وجوه شرعي خود را پرداخت كنيم، من مقصود آنها را فهميدم و گفتم شما برويد اساس كارتان را درست كنيد من پولي از شما نمي‌گيرم.

الان هم عده‌اي هستند كه مي‌روند مثلاً صدهزار تومان به يكي از آقايان مي‌دهند كه اين حقوقي است كه شرعاً به عهده من است و آنها هم مي‌گويند بله فلاني وجوه شرعي خود را پرداخته است در حالي كه اين شخص پنجاه ميليون تومان از اين بابت بدهكار بوده است، مي‌خواهد با پرداخت اين مبلغ كم بگويد كه اين اموالش ديگر مال خودش است. شما بياييد احكام الهي را اجرا كنيد. بايد قوانيني وضع بشود كه حقوق محرومين و فقرا به آنها بازگردانده بشود.»

امام در همين ملاقات فرمودند:

«... ما حديث داريم كه مي‌شود با آن فتوي داد و عمل كرد و آن اين است كه باشد به اينكه «فقرا در مال اغنيا شريك هستند» مگر نه اين است كه مال مورد شركت مشاع است پس فقرا در مال اغنيا شركت دارند، كسي كه حقوق مالي خود را پرداخت نكرده است و مي‌بايست پرداخت كند به صورت تصاعدي افزايش پيدا مي‌كند تا آن‌جا كه اگر كليه اموالشان را هم بدهند باز بدهكارند.»

ايشان در آبان ماه 58 در ديدار با دانشجويان اصفهان فرموده‌اند: «... مالكيت هم مشروع، هم مشروط، محترم است، لكن معنا اين نيست كه هر كس هر كاري مي‌خواهد بكند و مالكيت از هر جا مي‌خواهد پيدا بشود. مشروع بودند معنايش اين است كه روي موازين شرعي باشد. ربا در كار نباشد مال مردم استثمار بي‌جهت نباشد. اگر به من نسبت دادند كه حد و مرزي ندارد، اگر مقصودشان اين است كه حد و مرزي ندارد يعني نه قيدي دارد و نه حدي دارد، اين غلط نسبت دادند. من نمي‌دانم اين كسي كه گفتيد نسبت داده است، چه كسي است و چرا نسبت داده است؟ مالكيت در صورتي كه مشروع باشد، روي موازين باشد، محترم است، چه ما مرتجع باشيم، چه نباشيم، مالكيت غير مشروع محترم نيست...»

امام حتي مالكيت مشروع را به وسيلة ولي‌فقيه قابل تحديد مي‌دانند:

«ما اگر فرض بكنيم كه يك كسي اموالي هم دارد خوب اموالش هم مشروع است لكن اموال طوري است كه حاكم شرع، فقيه، ولي امر تشخيص داد كه اين به آن قدر كه هست نبايد اين قدر باشد براي مصالح مسلمين مي‌تواند... تصرف كند و يكي از چيزهايي كه مترتب بر ولايت فقيه است و مع‌الاسف اين روشنفكرهاي ما نمي‌فهمند كه ولايت فقيه يعني چه، يكي‌اش هم تحديد اين امور است. مالكيت را در عين حال كه شارع مقدس محترم شمرده است لكن ولي امر مي‌تواند همين مالكيت محدودي كه ببيند خلاف صلاح مسلمين و اسلام است همين مالكيت مشروع را محدودش كند به يك حد معيني و با حكم فقيه از او مصادره بشود.»

نگرش امام به نظام اقتصادي اسلامي يك نگرش ثابت و بادوام است چنانكه در وصيت‌نامه نيز به اين مهم اشاره دارند: «يكي از اموري كه لازم به توصيه و تذكر است، آن است كه اسلام نه با سرمايه‌داري ظالمانه و بي‌حساب و محروم كنندة توده‌هاي تحت ستم و مظلوم موافق است، بلكه آن را به طور جدي در كتاب و سنت محكوم مي‌كند و مخالف عدالت اجتماعي مي‌داند. گرچه بعض كج‌فهمان بي‌اطلاع از رژيم حكومت اسلامي و از مسائل سياسي حاكم در اسلام در گفتار و نوشتار خود طوري وانمود كرده‌اند و باز هم دست برنداشته‌اند كه اسلام طرفدار بي‌مرز و حد و سرمايه‌داري و مالكيت است و با اين شيوه كه با فهم كج خويش از اسلام برداشت نموده‌اند چهره نوراني اسلام را پوشانيده و راه را براي مغرضان و دشمنان اسلام باز نموده‌اند، كه به اسلام بتازند و آن را رژيمي چون رژيم سرمايه‌داري غرب مثل رژيم آمريكا و انگلستان و نيز چپاولگران غرب به حساب آورند».

در چنين شرايطي گروههاي چپ، و گروه‌هاي موسوم به التقاطي كه اصول فكري خود را با تحليل ماركسيستي از مباني اسلامي اقتباس كرده بودند، نظام جمهوري اسلامي را به گرايشات سرمايه‌دارانه محكوم مي‌كردند و برچسب ارتجاع و سرمايه‌داري تعبير رايج اين جريانات عليه نظام نوپاي اسلامي بود.

 

2- اصلاحات ارضي

رژيم پهلوي در سال 1341 با طرح اصلاحات آمريكايي، موضوع انقلاب سفيد را مطرح كرد. امام با توجه به اهداف اساسي اين به اصطلاح انقلاب كه عمده‌ترين پيام آن اسلام‌زدايي و وابستگي بيشتر اقتصاد كشور به آمريكا و ساقط كردن كشاورزي كشور شناخته شده بود، با آن مبارزه و مخالفت كردند. ولي در همان ايام، ايادي رژيم گذشته در پي اثبات اين مدعا بودند كه علما بالاخص امام راحل (ره) در حمايت از فئوداليسم است كه با اصلاحات ارضي مخالفند. در تاريخ 16/2/1357 مصاحبه‌گر لوموند از امام سوال مي‌كند:

«زمين‌هايي كه گرفته شده‌اند به مالكين قديمي‌اش برگردانده خواهد شد؟»

امام پاسخ داده‌اند:

«مسلماً نه، درست همين مالكانند كه در طول سالها درآمدهايي را بر هم انباشته بودند بي آنكه مقررات اسلام را در خصوص توزيع آنها اجرا نمايند و بدين ترتيب ثروتي را كه حق جامعه بوده و بايد به جامعه برسد در نزد خود نگه داشته و برخلاف قوانين اسلامي ثروتمند شده‌اند. بنابراين اين اگر ما به قدرت و حكومت برسيم، ثروت‌هايي را كه اين مالكان به ناحق متصرف شده‌اند ضبط خواهيم كرد و براساس حق و انصاف ميان محتاجان مجدداً توزيع خواهيم نمود.» در 22/8/57 خبرنگار البيرق از امام (ره) مي‌پرسد:

«شوروي‌ها مي‌گويند كه علت انقلاب ديني برضد شاه اين است كه اصلاحات ارضي امتياز املاكي را كه روحانيون داشته‌اند از آنها گرفته است، جواب شما به چنين اتهامي چيست؟»

 

امام پاسخ داده‌اند:

«اگر كسي از وضع زندگي روحانيون مطلع باشد خوب مي‌داند كه روحانيون املاكي نداشته و ندارند روحانيون از طبقه سوم مي‌باشند، مسئله، مسئله اصلاحات ارضي نيست...»



در جايي ديگر صريحاً فرموده‌اند:

«خيال نكنيد كه اين املاكي كه حالا از اين گردن‌كلفت‌ها گرفته شده است، حكومت اسلامي مي‌آيد و مي‌گويد زمينها را بدهيد به خودشان، يكي‌يكي را مي‌آيد مي‌نشاند حساب از آنها مي‌كشد...»

پس از پيروزي انقلاب، قوانين متعددي در اين زمينه به تصويب شوراي انقلاب رسيد. قانون نحوه واگذاري و احياء اراضي در حكومت جمهوري اسلامي ايران در 25/6/58 و اصلاحات بعد از آن بخصوص اصلاح مورخه 8/12/58 كه يكي از اقسام اراضي قابل واگذاري را «اراضي بزرگ كه در دست زمين‌داران بزرگ است و ظاهراً با ملاك‌هاي رژيم قبلي مجوز قانوني هم دارند» ذكر كرده است و زمين بزرگ را به زميني كه سه برابر زميني است كه عرف محل براي يك نفر لازم مي‌داند، تعريف مي‌كند. اين امر كه در بند «ج» اصلاحيه مزبور ذكر شده است به «بند ج» موسوم شد. مدتي پس از اجراي اين قانون، به دليل مخالفت‌هاي متعددي كه در اجرا و هم از نظر مباني نظري آن به وجود آمد، اجراي اين قانون متوقف گرديد. توقف اجراي اين بند از مهمترين اختلافات نظري سالهاي 58 تا 60 است. به طوري كه يكي از پرسشهاي اصلي مجامع سياسي و عمومي را همين پرسش تشكيل مي‌داد. آيت‌الله جنتي از فقهاي شوراي نگهبان در سال 1360 در يكي از سخنراني‌هاي خود در سپاه پاسداران انقلاب اسلامي اظهار مي‌دارد:

«الان چيزهايي كه ما هر جا مي‌رويم مورد سوال است، بند (ج) است، شايد من نتوانم يك جايي را پيدا بكنم كه ما رفته باشيم در جمع مردم و برنامه‌هايي داشته باشيم و مردم از ما سوالاتي كرده باشند و يكي از سوالات درباره بند (ج) نباشد و يا مسئله اراضي شهري كه آن كمتر مورد سوال بوده...»

ايشان عمده‌ترين علت اين توقف را سوءاجرا و عدول از معيارها و ضوابط قانوني آن ذكر مي‌كنند و در عين حال همه عوامل توقف را اين نمي‌دانند. وي در تشريح اين موضوع مي‌گويد:

«يكي از مسائلي كه امروز براي مملكت واقعاً مسئله شده و معلوم هم نيست كه آخرش به كجا بكشد، اين مسئله اراضي زمين‌ها، زمينهاي كشاورزي و همچنين زمينهاي موات شهري بود. خوب اينها قانوني است. يك قانوني بوده است هيئت‌هاي هفت نفره و يك قانوني بوده است سازمان عمران و اراضي در داخل شهر، اگر اين قانون حدودش دقيق رعايت شده بود، و خود آن اساسنامه‌هاو آئين‌نامه كه در دست اينها بود به همانها عمل كرده بودند، اين تا مدتهاي خيلي زيادي قابل عمل بود و جلو مي‌رفت. اما تنديها شروع شد در اجرا، تخلفات فراوان شد. مثلاً يك زميني مشجر بوده بايد گرفت و داخل شهر يك زميني نبايد گرفته شود، گرفته شد. گاهي زمين گرفته مي‌شود و به كساني واگذار مي‌شود كه نبايد به آنها واگذار شود. بايد گرفته شود و به مستضعفين داده شود. مثلاً به كساني داده مي‌شد كه داراي شرايط نبودند و يك كارهاي خلاف اين طوري واقع مي‌شد. اينها از اول مي‌گفتند ما به نفع مستضعفين كار مي‌كنيم، بود و خوب از نظر هم ممكن بود يك‌جا، دو جا، پنج‌ جا، به نفع مستضعفين هم باشد، ولي در جمع به ضرر مستضعفين تمام شد. يعني چي اين خلافها ديگر؟ و اين طرف و آن طرف مطرح شد و به اينجا گفته شد و به آنها گفته شد، به مجلس گفته شد و به همه مقامات پياپي گفتند و يك عوامل گوناگوني هم دست بهم دادند. البته يك عامل نبود. نمي‌خواهم همه‌اش را بگذارم گردن اين عامل. اينها سبب شد كه كار متوقف شد و براي مدتهاي زيادي به صورت يك مسئله درآمده...»

آيت‌الله مشكيني در تشريح علت توقف اجراي بند «ج» عواملي متعددي را برشمرده‌اند:
«در بين كار، اين افراد به يك سري محذوراتي برخورد كردند. از جمله بعضي از اين متصديان در كارشان اشتباهاتي كردند كه آن اشتباهات باعث شد سروصدايي بلند شود عمده كساني هم كه صاحبان زمين‌هاي بزرگ هستند نوعاً مي‌توانند در صورت وارد آمدن ضربه و ضرري به زندگي و منافعشان، صدايشان را به همه جاي دنيا برسانند، به همين دليل اين افراد مرتب تلگراف و شكايت مي‌گفتند كه گرفتن زمينهاي ما به اين صورت اسلامي نيست و اين بر خلاف اسلام است. علاوه بر اين همين دوستان روحانيت، هم عده‌اي با اين طرح از نظر فقهي مخالف بودند. طبق نظري اين طرح را ارائه داده بوديم اما بعضي از آقايان علماي شهرستانها از نظر مسئله فقهي با ما اختلاف داشتند و روي همين اختلاف‌نظر براي مردم گفتند كه اين طرح صحيح نيست و اين طرح شرعي نيست و از اين قبيل...»

ايشان سپس مباني اختلاف‌نظر فقهي را تشريح نموده و از جمله اين موارد اظهار داشته‌اند:
«حاكم شرع مي‌تواند در اموال جامعه تصرف كند، البته اموال جامعه هم متعدد است از قبيل اموال عمومي، اموال ملي، اموال دولتي، اموال وقف، اموال نذورات، انفال، اخماس و امثال اينها. تصرف ولايت فقيه در بعضي از اين اموال مثل خمس براي همه آقايان علماء مورد اشكال است. مثلاً وقتي مي‌گويند همين حاكم شرع مي‌تواند از كسي كه مالش خيلي زياد است و بيش از نيازش مي‌باشد بگيرد و به افراد نيازمند بدهد. بعضي علماء اشكال مي‌گيرند و معتقدند كه حاكم شرع اين سلطه را ندارد. بعضي ديگر مي‌گويند حاكم شرع اين سلطه را دارد. اينجاست كه اختلاف پيدا شده است.»
سپس ايشان نظر خود را بدينگونه مطرح مي‌نمايند:

«ما معتقديم كه حاكم شرع چنين سلطه‌هايي را دارد، البته مشروط به اينكه تصرفاتش به صلاح جامعه باشد نه صلاح فرد.»


توقف اين قانون باعث شد بسياري از اراضي به صورت كشت موقت در اختيار زارعين باقي بماند كه عدم ثبات مالكيت از عوامل موثر در روند رشد اقتصادي كشور تلقي مي‌گرديد. سرانجام مجلس شوراي اسلامي (مجلس دوم) در سال 1365، به عنوان ضرورت با استفاده از اختيارات ناشي از عناوين ثانويه شرعي، تكليف اراضي كشت موقت را تعيين كرد و بعضي از مشكلات اجرايي آن نيز در سال 1367، با تصويب مجمع تشخيص مصلحت نظام، رفع گرديد.

 

3- بازرگاني خارجي

 

وابستگي سياسي رژيم شاه به قدرتهاي خارجي به خصوص آمريكا بالطبع وابستگي اقتصادي را در پي داشت. اساساً منافع اقتصادي غريبان از مسائل اساسي بود كه موجب وابستگي سياسي گرديد. مسير نابودي اقتصاد كشور از سال 1352 كه مواجه با افزايش غيرقابل تصور درآمد ارزي دولت- به دليل افزايش قيمت نفت- شد روند شديدتري به خود گرفت. زيرا اصولاً اقتصاد تك محصولي نفت شرايطي را بر كشور تحميل كرد كه قسمت عظيم درآمدهاي نفتي را صرف واردات كالاهاي مختلف مصرفي يا تجهيزات نظامي مي‌كرد. بنابر اين درآمد كشور كه از محل فروش نفت حاصل مي‌شد مجدداً به جيب سرمايه‌داران خارجي خصوصاً آمريكايي و اروپايي برمي‌گشت. حجم واردات ايران در طول برنامه‌هاي عمراني چهارم و پنجم از سال 1347 تا سال 1356 بيش از ده برابر بالا رفت. واردات ايران كه در سال 46 بالغ بر 5/1 ميليارد دلار بوده در سال 56 به حدود 5/14 ميليارد دلار رسيد. اين حجم واردات علاوه بر تأثير مخرب اقتصادي آن، تأثيرات سوء ديگري نيز در راستاي تحقق برنامه‌هاي فرهنگي رژيم شاه داشت. به طور مثال حجم واردات مشروبات الكلي و دخانيات در اين مدت حدود 2500 درصد افزايش يافته است. اين سياست‌هاي مخرب در روند بازرگاني خارجي به علاوه تأثيري كه اصولاً تجارت خارجي در سياست‌هاي اصولي نظام دارد، دخالت دولت را در اين بخش ضروري مي‌نمايد. كمتر كشوري در جهان وجود دارد كه تمامي يا بخشي از بازرگاني خارجي آن تحت نظارت يا كنترل مستقيم و يا غيرمستقيم و يا تصدي دولت نباشد.


اين امر در جهاني كه موسوم به جهان سوم شده است، به دليل سلطه خارجي، به طور جدي‌تر مورد نياز است. پس از پيروزي انقلاب نيز نابساماني‌هاي اين بخش، معضلات جديدي براي كشور فراهم كرد: «به موجب گزارش بانك مركزي، واردات بخش خصوصي در سال 58 عليرغم 19 درصد كاهش فروش ارز نفت نسبت به سال 57، حدود 100 درصد افزايش يافته است و اين در حالي است كه بخش دولتي خريد ارز خود را در قبال كاهش واردات مواد اوليه قطعات و لوازم به ميزان 35 درصد كاهش داده بود و با توجه به اينكه درسال 58 سرمايه‌گذاري جديد صنعتي انجام نشد و حدود 70 درصد صنايع ملي شده در اختيار بخش دولتي قرار گرفت و بقيه صنايع در يد بخش خصوصي به سبب تحريم اقتصادي سال مزبور با ظرفيت كامل كار نمي‌كردند و با واردات كالاهاي واسطه‌اي در مواد اوليه رونقي نداشت، مي‌توان نتيجه گرفت كه واردات كالاهاي مصرفي توسط بخش خصوصي در سال 58 نسبت به سال قبل به مراتب بيش از دو برابر بوده است. فقدان كنترل روي كالاهاي مصرفي و وجود واسطه‌هاي گوناگون و احتكار روي اين‌گونه كالاها، قيمت‌ها را به طور سرسام‌آوري افزايش داد و سود سرشاري عايد واردكنندگان آن نمود. به طوري كه تقاضاهاي اخذ پروانه واردات در سال 1359 از 16 هزار به يكصدهزار رسيد. بخش خصوصي در سال 1359 حدود 1200 ميليارد ريال سود تحصيل نموده است و تنها 6 درصد از ماليات حقه خود را به دولت پرداخته است.»

قانون اساسي در اصل چهل و چهارم بازرگاني خارجي را در اختيار بخش دولتي قرار داده است.

اجراي اين اصل مستلزم تصويب قانون و تببين ابعاد آن بود. از مباحث حساس در سالهاي 59 تا 61، لايحه بازرگاني خارجي است. در سال 1361، لايحه دولتي كردن بازرگاني خارجي به وسيلة مجلس تصويب و به شوراي نگهبان ارسال شد. شوراي نگهبان ضمن تأييد لايحه از حيث انطباق با قانون اساسي، آن را از جهت شرعي مورد تائيد قرار نداد، و دليل آن را اين‌گونه بيان كرد:


«در مواردي كه كل امور صادرات و واردات را راساً در اداره مستقيم و منحصر دولت قرار داده است و همچنين در مواد مربوط به هماهنگي و نظارت بر امر توزيع، انطباق آنها با موازين شرعي نظربه اينكه شامل غير موارد ضرورت نيز مي‌شود به تأييد اكثريت فقهاء شورا نرسيد.»

چنانكه ملاحظه مي‌شود شوراي نگهبان اصولاً با انحصار بازرگاني خارجي به وسيلة دولت مخالف بود و تنها در صورت ضرورت يعني به عنوان «ثانويه» مي‌توانست با آن موافق باشد.

تأييد لايحه به عنوان ثانوي نيز مستلزم تصويب دو سوم نمايندگان مجلس شوراي اسلامي و به عنوان ضرورت بود لذا در اصلاحيه بعدي شوراي نگهبان به اين امر تصريح كرد:

«نظر شوراي نگهبان كه عدم مشروعيت اداره مستقيم و منحصر بازرگاني خارجي بوسيله دولت در غير موارد ضرورت است در اصلاحيه تأمين نشده است، چنانچه مباشرت مستقيم و منحصر دولت در كل امور بازرگاني خارجي يا بخشي از آن ضرورت داشته باشد، طبق فرمان حضرت امام بايد به تصويب دو ثلث نمايندگان محترم برسد.»

شورا، نظارت دولت را مشروع مي‌دانست، لكن تصدي بازرگاني خارجي را بنحو انحصار مورد تاييد شرعي قرار نمي‌داد. ظاهراً شوراي نگهبان اطلاق بازرگاني خارجي را در انحصار دولت، شرعي ندانسته و با استفاده از اصل چهارم قانون اساسي، اين اطلاق را مقيد به عدم انحصار و جواز اقدام به وسيلة بخش خصوصي دانسته است.

اصلاحات كلي در مجلس نتوانست شوراي نگهبان را متقاعد نمايد. لذا اين لايحه پس از تعاطي بسيار بين مجلس و شوراي نگهبان مسكوت ماند.

مناقشات مربوط به اين امر بين صاحب‌نظران فقهي و اقتصادي و گروه‌هاي مختلف سياسي، به تدريج زمينه‌هاي ايجاد دو جريان چپ و راست داخلي را ايجاد كرد.

البته جهات اختلاف يكي نبود. شهيد بهشتي (ره) كه از مدافعان جدي دولتي نمودن بازرگاني خارجي بود، ضمن رد اشكالات مخالفين نظر خود را در ضرورت اين امر چنين بيان مي‌نمود:

«يكي از راههاي مخفي نگه‌داشتن سرنخهاي اقتصادي از دولت، چه وزارت دارايي، چه وزارت بازرگاني، همين خصوصي بودن تجارت خارجي است. اگر ما كالايي را كه از خارج مي‌آيد به دست دولت بدهيم و دولت بداند كه چقدر از اين كالا و با چه قيمتي آمده است پايه محاسبه نرخها در مورد كالاهاي وارداتي، در دست دولت خواهد بود. اين حتي مي‌تواند پايه محاسبه نرخها در بسياري از بخشهاي داخلي هم باشد. پس مسئله اول اين است كه شما با دولتي كردن تجارت خارجي يك پايه مهم از شناخت نرخ واقعي كالاها را در اختيار داريد. از اينجا ادامه بدهيد و تا مصرف كننده برويد. اولاً واسطه‌هاي زيادي را بزنيد. ثانياً تعاوني با نرخ معين از شما مي‌خرد و با سود معيني حق دارد به فروشنده بدهد وفروشنده هم با سود معيني حق دارد به مصرف كننده بدهد. اگر شما توانستيد مكانيزم اقتصادي اين را از نظر عرضه به اندازه، توازن عرضه و قدرت خريد و قيمت مشخص اعلام شده فراهم كنيد، بقيه‌اش با مردم و قوه قضائيه است. آن وقت با همكاري مردم و قوه قضائيه و وزارت بازرگاني، آنها ديگر چه كاري مي‌توانند بكنند؟ چه سوءاستفاده‌اي مي‌توانند ببرند؟ ماالان از مجهول بودن مسائل است كه داريم چوب مي‌خوريم... شما محبت كنيد و بتوانيد با همين شيوه‌ها سريعتر نرخ واقعي يك كالا را كه در دست فروشنده آخر كه به دست مردم مي‌دهد، مي‌باشد، به ما بدهيد كنترل و بقيه‌اش را به عهده مردم و دستگاه قضايي بگذاريد.»

در سال 1363 كه آخرين تعاطي نظر بين مجلس و شوراي نگهبان انجام شده بود، امام راحل (ره) در ديدار هيئت وزيران به مناسبت هفته دولت به حدود مداخله دولت در امور مختلف از جمله بازرگاني خارجي اشاره داشته و فرمودند:


«... كارهايي كه از بازار مي‌آيد، جلوش را نگيريد، يعني مشروع هم نيست آزادي مردم نبايد سلب بشود، دولت بايد نظارت بكند، مثلاً در كالاهايي كه مي‌خواهند از خارج بياورند مردم را آزاد بگذارند. آن قدري را كه مي‌توانند، هم خود دولت بياورد هم مردم. لكن دولت نظارت كند در اين كه يك كالاهايي كه برخلاف مصلحت جمهوري اسلامي است، برخلاف شرع است، آنها را نياورند. اين نظارت است نه همچون كه آزادشان كنيد كه فردا بازارها پر بشود از آن لوكس‌ها و از آن بساطي كه در سابق بود.»

در عموم مسائل ذكر شده نقطه نظرات فقهي، بيش از آنكه ناظر به كارآيي يك روش يا سيستم باشد مبتني بر «حقوق فردي» است. آنچه را شرع از حقوق اشخاص شناخته است، بدون دليل موجهي قابل سلب نيست و سلب آن به استناد عنوان ثانوي و ناشي از ضرورت يا جلوگيري از اضرار عمومي است. البته اين بيان فكري، مورد توجه طرفين نيز بوده است و شايد اختلاف مصداقي يا به عبارت ديگر نزاع «صغروي» بوده است. به طور مثال شهيد بهشتي (ره)، اصول نظري خود را در خصوص مسائل اقتصادي چنين بيان مي‌كند:

«1- اصل برآزادي فردي (اقتصادي، سياسي، عقيدتي، رفتار خانوادگي و...) است عدول از آزادي فرد بايد دليل و موجب روشني داشته باشد. آزادي اقتصادي، نقش تعيين كننده‌اي در حفظ و رشد آزادي‌هاي ديگران دارد. مالكيت شخص بر منقول و غيرمنقول و بر ابزار كار و بر سرمايه‌ قانوني است. ازآنجا كه در جامعه اسلامي بايد هر انساني از اين مواهب برخوردار باشد، تأمين اين مواهب براي كل انسانها، يك هدف مي‌باشد و در تنظيم برنامه‌ها، نقش تعيين كننده دارد. با اينكه هدف زندگي انسان مسير الي الله و حركت رشد ياب به سوي خدا است و نقش انگيزه‌هاي مادي و اقتصادي هم، در ايجاد كار و حركت براي فرد و جامعه به شرط اينكه به حد دنياپرستي و مال پرستي نرسد و جاي پرستش خدا رانگيرد، مورد قبول است.

2. در جامعه اسلامي نقش محدوديت‌هاي دولتي، مورد پذيرش است ولي اين محدوديت‌ها، بايد به حداقل ممكن برسد. بنابراين، اصل بر كاهش نقشهاي الزامي و اجباري افراد از ناحيه دولت و اينكه دولت در كار افراد كمتر دخالت كند، مي‌باشد. 3. در اسلام، سوددهي سرمايه توليدي مورد قبول است. سود دهي بازرگاني نيز قابل قبول مي‌باشد.

اما در نظام اقتصادي اسلام، سودبري‌هاي غيرمنصفانه در جامعه، چه از ناحيه سرمايه توليدي و چه از ناحيه سرمايه بازرگاني، ممنوع است.

4. استقلال واقعي امت اسلامي و بي‌نيازي كامل آنها از ديگران به طوري كه هرگونه سلطه بيگانه را از بين ببرد، از واجبات قطعي و بسيار مهم نظامي اسلامي است.»

5- بهره و ربا

حرمت ربا متفق بين همه مسلمين و متكي به نص قرآني است ولي تشخيص مصاديق ربا امري اختلافي است. يكي از مصاديق مورد اختلاف در اوان انقلاب اسلامي، خسارات تأخير تأديه بود كه بسياري ان را مصداق ربا مي‌دانستند. اين خسارات هم به وسيلة دادگاهها و هم به وسيله سيستم بانكي و قوانين ثبتي استيفاء مي‌شد. شايان ذكر است كه بند 5 اصل 43 قانون اساسي منع ربا را جزء مباني اقتصاد جمهوري اسلامي قرار داده است و در اصل 49 دولت را موظف كرده است ثروتهاي ناشي از ربا را به صاحب حق و يا بيت‌المال رد كند.

يكي از عناويني كه در قرض ربوي مطرح است، خسارت تأخير تأديه است. در اين كه پرداخت اين وجه اضافي به عنوان خسارت تآخير تأديه است ربا محسوب مي‌شود و حرام است يا خير، اختلاف نظر وجود دارد. عنوان خسارت موهم، خروج از عنوان ربا است. زيرا به نظر مي‌رسد مماطلل از پرداخت دين موجب اضرار به طلب‌كار است، از سوي ديگر نرخ ثابت خسارت و بي‌نيازي از اثبات ورود خسارت آن را در مظان ربا قرار مي‌دهد. دو استفتاء از امام راحل (ره) در اين خصوص، آن را ربا تلقي كرده است. يك استفتاء از سوي شوراي حقوقي بنياد مستضعفان و استفتاء ديگر از ناحيه انجمن اسلامي كاركنان سازمان ثبت اسناد و املاك كشور. شوراي نگهبان در سال 1362 در پاسخ به پرسش شوراي عالي قضايي، «دريافت خسارت تأخير تأديه موضوع مواد 712 و 719 قانون ايين دادرسي به نظر اكثريت فقهاء مغاير با موازين شرعي» اعلام كرد. در سال 1264 و 1367، نيز شوراي نگهبان همين نظر را در مورد مواد 719 تا 723 و ماده 34 قانون ثبت و تبصره‌هاي 4 و 5 و ماده 36 و 37 آئين‌نامه اجرايي ثبت اعلام نموده است. بالاخره بانك مركزي از طريق شوراي پول و اعتبار موضوع خسارت تأخير تأديه را به صورت قرار داد در سيستم بانكي حل نمود و با كيفيت مزبور شوراي نگهبان مورد را خلاف شرع نشناخت. اين روش جديد ناظر به آينده بود و شامل گذشته نمي‌گرديد. از طرفي قانون عمليات بانكي بدون ربا نيز در سال 1362 به تصويب رسيد. و براي دادن وام و تسهيلات بانكي ازسوي بانكها روش‌ها و عناوين خاصي از قبيل مشاركت، مضاربه، اجاره به شرط تمليك، جعاله، و مزارعه و مساقات پيش‌بيني نمود. بانك‌ها نسبت به مطالبات گذشته درخواست خسارت تأخير تأديه مي‌نمودند و آن را مستند به نظر شوراي نگهبان قلمداد مي‌كردند. شوراي نگهبان درسال 1365 شديداً به اين عمل معترض شد و اعلام نمود:

«با عنايت به فتواي صريح حضرت امام مدظله و اعلام‌هاي مكرر شوراي نگهبان بر حرمت مبلغي كه به عنوان خسارت تأخير تأديه دريافت مي‌شود بر حسب شكايات متعدد كه از سوي مقامات و افراد مي‌رسد، بانكها به عنوان تأخير تأديه نسبت به معاملاتي كه قبل از قانون جديد به طور ربوي انجام شده از بدهكاران مطالبه خسارت دير كرد مي‌نمايند و جواز اين حرام مسلم را رسماً به موافقت شوراي نگهبان مستند مي‌سازند. لازم است صريحاً به كلية بانكها دستور دهيد كه در مطالبه زايد در مبلغ اصل بدهي به عنوان خسارت تأخير تأديه يا دير كرد خودداري نمايند و افرادي را كه به شوراي نگهبان اين استناد واهي را داده‌اند مورد مؤاخذه لازم قرار دهيد و نتيجه را به شوراي نگهبان اعلام فرمائيد.»

سرانجام مجمع تشخيص مصلحت نظام در اواخر سال 1368 «قانون وصول مطالبات بانكها» را مورد تأييد قرار داد و براساس آن كليه‌ي وجوه و تسهيلات مالي بانكها را طبق قانون زمان اعطاي آن قابل وصول دانست و محاكم دادگستري را ملزم نمود كه خسارت تأخير تأديه، جريمه عدم انجام تعهد و غيره را در رد حكم قرار دهند. و بدين ترتيب موضوع وصول خساراتي كه به صورت قراردادي مورد توافق طرفين قرار گرفته بود، به گذشته و بدون وجه قرار داد نيز تسري يافت. و خسارت تأخير تأديه ضرورتاً تنفيذ شد. قانون عمليات بانكي كه در واقع طراحي سيستم مالي غيرمتكي به ربا است و از اين رو مورد تاييد شوراي نگهبان قرار گرفته است، متأسفانه انعكاس آن در افكار عمومي و شيوه‌هاي اجرايي آن شائبه «ربا» را در اذهان به طور قوي جاي داده است و تبليغات اعطاي سود و بهره بر اين پديده غيرشرعي و غيرمنطقي افزوده است. اين موضوع در ترويج پديدة شوم ربا در جامعه بي‌تأثير نبوده واين رويه منسوخ به تدريج به بدنة روابط مالي افراد جامعه رسوخ يافته و خطرات آن هم اكنون، مورد توجه متشرعين و آحاد مردم است. روابطي كه در گذشتة نزديك به صورت قرارداد مضاربه، شناخته مي‌شد و مجرايي براي بزهكاري مالي عده‌اي سودجو گشته بود، به تدريج بي‌پرواتر به ربا و بهره تبديل شده است و بايد نگران عواقب مخرب آن بود.

 

6- سرمايه‌گذاري خارجي

 

انقلاب به واسطه بعد ضداستكباري خود حساسيت‌هاي ويژه‌اي نسبت به هر نوع ردپاي بيگانه در كشور نشان مي‌داد. خطربازگشت اين سلطه در ابعاد مختلف سياسي، فرهنگي و اقتصادي، مورد توجه رهبري انقلاب اسلامي و مجموعة برگزيدگان سياسي و ديني انقلاب بود. در قانون اساسي در هر جا كه اين خطر قابل پيش‌بيني بوده است با تمهيدات بسيار راه تحقق آن بسته شده است.


«نفي سلطه‌گري و سلطه‌پذيري» «طرد كامل استعمار و جلوگيري از نفوذ اجانب»، «انفكاك ناپذير بودن استقلال، آزادي، وحدت تماميت ارضي كشور،»«محدوديت در اخذ وام و كمكهاي خارجي» «منع استخدام كارشناسان خارجي به وسيله دولت» «منع اعطاي امتياز تشكيل شركت‌ها و مؤسسات تجاري صنعتي و كشاروزي و ... به خارجيان» و امثال آن، از تمهيداتي است كه به صراحت مورد توجه قانون اساسي قرار گرفت. ساير برنامه‌ها و سياستهاي اقتصادي و اجرايي كشور نيز به گونه‌اي تدوين گرديد كه راه سلطه در هيچ شكلي فراهم نشود. از جمله امور مهم و مورد توجه در زمينة اقتصادي، اصل هشتاد و يك قانون اساسي است كه مقرر مي‌دارد:

«دادن امتياز تشكيل شركت‌ها و مؤسسات در امور تجارتي و صنعتي و كشاورزي و معادن و خدمات به خارجيان مطلقاً ممنوع است.» اين اصل مصداقي از بند 8 اصل چهل و سوم قانون اساسي است كه براساس آن «جلوگيري از سلطه اقتصادي بيگانه بر اقتصاد كشور» از ضوابطي برشمرده شده است كه اقتصاد جمهوري اسلامي ايران بايد بر آن مبتني شود.

اصل مزبور در فعاليت‌هاي اقتصادي و سرمايه‌گذاري‌هاي خارجي به حدي در روند فعاليت‌هاي دولت مؤثر بود كه دولت كمترين شائبه‌اي را بر نمي‌تافت و ناگزير از شوراي نگهبان در تفسير اين اصل استعلام مي‌كرد.


اين امر حساسيت فوق‌العاده شوراي نگهبان را در مورد قراردادهاي خارجي‌ نشان مي‌دهد. به نحوي كه شورا، حتي نسبت به نوع تاريخ معمول در قراردادها و هر نوع عباراتي كه شائبه عدول از بعضي از ارزشهاي نظام اسلامي داشته است، اعتراض كرده است. به طور مثال شوراي نگهبان در مورد لايحه مبادلات كالا بين دولت جمهوري اسلامي ايران و دولت عربي سوريه، ذكر انحصاري تاريخ ميلادي را در قرارداد خلاف قانون اساسي تلقي كرد.


در مورد قرار داد همكاري اقتصادي علمي و فني بين دولت جمهوري اسلامي ايران و دولت جماهير عربي مردمي سوسياليستي عبارت «نظام اقتصادي جهاني نوين» را كه در مقدمه ذكر شده بود، چون اشعار به نظام سوسياليستي داشت، خلاف شرع تلقي كرد. دولت وقت در زمان جنگ، يكي از افتخارات مهم اين دوره را ادارة كشور بدون نياز به استقراض خارجي بيان كرد. در طول اين مدت هيچ قانوني در سرمايه‌گذاري خارجي به تصويب مجلس نرسيد. پس از پايان جنگ به تدريج موضوع سرمايه‌گذاري خارجي مطمع نظر گروههايي از كارگزاران حكومتي قرار گرفت و به تدريج به عنوان يك راه‌حل شكوفايي اقتصادي كشور، به وسيلة اشخاص و گروههاي سياسي مطرح گرديد و قبح اوليه خود را از دست داد. اتكاي كارگزاران حكومتي به قوانين پيش از انقلاب بوده و ضمن حمايت تخصصي از اين روش، مشكلات و اصول قانون اساسي كه مانع اين امر تلقي مي‌شد توجيه نمودند. ترديد و شهبه در اصل 81 قانون اساسي كه دادن هرگونه امتياز به خارجيان را مطلقاً ممنوع مي‌كرد، آغاز گرديد. «امتياز» انحصار تعريف شد و تأسيس شركت با مشاركت خارجي تا 99% مجاز شناخته شد. تبليغ براي جلب سرمايه‌داران و سرمايه‌گذاران خارجي، تمهيد امنيت كافي براي آنان و تشويق به اين امر يكي از محورهاي مورد توجه بخشي ازقوه مجريه قرار گرفت هر چند قوه مقننه در اين زمينه اقدام جدي مبذول نكرده است و موضوع همچنان در هاله‌اي از ترديد‌هاي اجرايي باقي مانده است. امام (ره) در تعيين سياست‌هاي كلي سازندگي كشور، اتكا به توان داخلي را يك اصل قرار داده و در بند «7» اصول بازسازي مقرر فرموده بودند:


«استفاده از نيروي عظيم مردمي در بازسازي و سازندگي و بهادادن به مومنين انقلاب خصوصاً جبهه رفته‌ها و توسط حضور مردم در كشاورزي و صنعت و تجارت و بازسازي شهرهاي تخريب شده و شكستن طلسم انحصار در تجارت داخل و خارج به افراد خاص متمكن و مرفه و بسط آن به توده‌هاي مردم و جامعه.»

7. خصوصي سازي

همين افراط در سالهاي اخير نسبت به خصوصي سازي مؤسسات مطرح شد و خصوصي سازي از اقتصاد تا فرهنگ كشور نفوذ كرد، به طوري كه رهبر انقلاب حضرت آيت‌الله خامنه‌اي در سال 74 در ديداربا رؤساي دانشگاههاي كشور- صريحاً موضع خود را در مخالفت با خصوصي سازي آموزش عالي اعلام فرمودند:


«... و اما صحبتي كه در مورد خصوصي سازي آموزش عالي وجود دارد من صدردصد با اين مخالفم، اين را شما بدانيد خصوصي‌سازي آموزش عالي در اين كشور با اين شرايط، با اين دشمنان، با اين ضعف دستگاه فرآورده‌هاي علمي و تبليغي در كشور ما، علمي و جايز نيست و اين نخواهد شد. يعني من كه مخالف باشم طبعاً نمي‌شود. بدانيد اين نشدني است. اگر هم كساني در جايي صحبت آن را مي‌كنند، اين نخواهد شد. كسي براي آن برنامه‌ريزي نكنند.»


در يك نگرش كلي به روند برنامه‌ريزهاي اقتصادي كشور، تغيير مسير در اهداف آغاز انقلاب با پايان اولين دهة آن مشاهده مي‌شود. تغييري كه در آن، مفاهيم «عدالت‌ اجتماعي»؛ «محروميت زاديي»، «حمايت از مستضعفان»، جاي خود را به آزادي اقتصادي، توسعه، رفاه، سپرده و طبقة جديد اقتصادي را پديد آورده است. اما نگراني‌هاي اين پديدة جديد، براي رهبريت انقلاب پيوسته وجود داشته و مكرراً بر تقدم عدالت، تأكيد داشته‌اند. تأكيدات مكرر ايشان در سالهاي اخير در مبارزه با ثروت‌هاي حرام و بادآورده، بيانگر تلاش براي حفظ مواضع اصولي انقلاب بوده است. هرچند با تنش‌ها و چالش‌هاي متفاوت مواجه گرديده است. در اين فرايند، بخصوص براي نسل دوم انقلاب نبايد اين شائبه ايجاد شود كه اصول بنيادين اسلامي كه مورد تأييد انقلاب بوده و در قانون اساسي آن نهادينه شده است اصولي ناكارآمد است و نوسانات در عقيده و روش، چهرة دين را آنگونه متغير و متفاوت نشان دهد كه حقيقت ثابت دين را ناپايدار جلوه دهد و زمينه اين تفكر نادرست توسعه بايد كه «توجه به مصلحت عامه مردم» كه يكي از معيارهاي نظري حكومت ديني است به «فرآيند عرفي شدن دين» تعبير شود. آنچه كه در دهة اول انقلاب اسلامي در تبيين بنيادهاي نظري فقيهان و صاحب‌نظران حكومت ديني و حاكمان مطرح بود و پيوسته در جامعه با دقت و وسواس پي‌گيري مي‌شد، نبايد جاي خود را به تحكم قانوني، توجيه و بي‌نيازي از تبيين علمي بسپرد.

بلكه بايد ضمن واقع‌نگري كه پيوسته امري مقبول بوده است، حقيقت انقلاب و دين را از گزند آسيب‌هاي فكري و اجتماعي حراست كرد. تا نسل نوين انقلاب، بداند حقيقت آزادي و استقلال در جهاد و تلاش و مبارزه است و عصر جهاد اكبر، دشواري‌هاي افزونتر از جهاد اصغر دارد. آنچه كه رهبر انقلاب بدان تأكيد دارند و امام راحل (ره) نيز در پيامهاي آخرين آن بدان تصريح مي‌فرمودند:


«امروز جنگ حق و باطل، جنگ فقر و غنا، جنگ استضعاف و استكبار و جنگ پابرهنه‌ها و مرفهين بي درد شروع شده است و من دست و بازوي همة عزيزاني كه در سراسر جهان كوله بار مبارزه را بر دوش گرفته‌اند و عزم جهاد در راه خدا و اعتلاي عزت مسلمين را نموده‌اند مي‌بوسم و سلام و درودهاي خالصانه خود را به همه غنچه‌هاي آزادي و كمال نثار مي‌كنم

 

 

 

 

 

جوانان و انقلاب اسلامي / آيا جوانان ايراني با سياست بيگانه اند؟

 

26 سال پس از وقوع انقلاب و در يک نگاه اجمالي به تحولات اساسي در جامعه مي توان گفت که تغيير و دگرگوني نظام سياسي کشور علاوه بر دستاوردهاي مثبتي که به همراه داشت بعضا کمبودها ونارسايي هايي نيز دربرداشت.

آسيب شناسي انقلاب نه به معناي نفي دستاوردهاي آن بلکه بيشتر پرداختن به زواياي امور از نگاهي ديگر تلقي مي شود. انقلابي گري به معناي تحول در همه زمينه ها، امکان بهره گيري از فرصت هاي برابر و زيستن در شرايطي بهتر را فراهم مي آورد.

تاثير انقلاب بر رشد وافزايش آگاهي افراد جامعه از آن چنان اهميتي برخوردار است که مي توان گفت تغيير نظام سياسي همراه با پيامدهاي آن مردم و جوانان را در مسير تازه اي از کسب آگاهي ها و شناخت محيط پيراموني قرار داد.

در بخش نخست اين گزارش تلاش مي شود آسيب شناسي انقلاب به لحاظ سياسي و ارتباط آن با جوانان بررسي شود ، اين امر تحليلي است از نقطه ضعف ها که شناسايي به موقع و موثر آن ها در سياستگذاري درازمدت و قوام بخش در حوزه جوانان مو ثر است.

 

 

جوانان و سياست


به لحاظ سياسي، تغيير و تحول در نگرش هاي سياسي جوانان ايران ظرف 26 سال گذشته تا به امروز بيانگر استيلاء نوع خاصي از گفتمان ها و قرائت هاي سياسي بوده است.

"حسين نژاد فلاح" نماينده مجلس در باره آسيب شناسي انقلاب مي گويد: بزرگترين دستاورد انقلاب براي جوانان اعطاي آزادي ، استقلال ، امنيت و خودباوري به جوانان بود.

عضو کميسيون اجتماعي مجلس شوراي اسلامي معتقد است جوانان در حوزه سياست نسبت به قبل از انقلاب آگاه تر شده اند به طوري که افزايش ميزان شعور سياسي و بالا رفتن قدرت درک و تحليل مسايل ، نشان دهنده تاثير انقلاب در رشد و پرورش اگاهي سياسي جوانان ايراني بوده است.

اين نماينده مجلس مي افزايد: جوانان ايراني قبل از انقلاب نيز به واسطه برخي آموزه هاي مکتبي از شعور سياسي وسيع برخوردار بودند و در نظام جمهوري اسلامي نيز ما شاهد بوديم که جوانان مکتبي با درس گرفتن از آموزه هاي مکتب اهل بيت، نظام را در برابر آسيب پذيري ها بيمه کردند.

"حميد عزتي"، دانشجوي معماري معتقد است جوان امروز ايراني با جوان انقلابي 26 سال قبل زمين تا آسمان متفاوت است.

وي در توضيح بيشتر مي گويد: نوع و نحوه نگرش جوانان به مسايل سياسي در ايران از چنان تنوع و ابعاد و پردامنه اي برخوردار است که نمي توان به طور قاطع درباره آن به اظهار نظر پرداخت.

اين دانشجو مي گويد: تا قبل از جنگ جوانان شور انقلابي داشتند و همه چيز را با گفتمان سياه و سفيد ارزيابي مي کردند. در دوران جنگ ، جوانان شور نهضتي داشتند و نگاهشان به تحولات سياسي در چارچوب بر هم زدن مواه قوا به نفع جنگ حق عليه باطل خلاصه مي شد. در دوره پس از جنگ تا دوم خرداد 76 جوانان به دنبال تعريفي مناسب از جايگاه خود در عرصه سياست بودند و طبعا به خاطر فقدان شديد نهادهاي مدني به نوعي واگرايي و نااميدي مبتلا بودند و نتيجه آنکه تمام مطالبات فرو خورده و گمشده جوانان براي حضوري آگاهانه در عرصه سياست در انتخابات دوم خرداد رقم خورد و با نااميدي تدريجي از اصلاحات در حال حاضر تمايل به عدم مداخله در سياست در جوانان ديده مي شود.

بيشتر آگاهان و صاحبنظران سياسي معتقدند که نظام اسلامي قادر بود پس از پايان جنگ و رحلت امام به يک باز تعريف مناسب از اهداف انقلاب دست بد.

وابسته مطبوعاتي اسبق سفارت ايران در انگليس در باره نقش جوانان در حوزه سياست در دوران انقلاب مي گويد: جوانان در دوران انقلاب و در نظام جمهوري اسلامي با اعتماد به نفس بيشتر به تحليل مسائل سياسي مبادرت کردند.

"محمد جهرمي" در توضيح بيشتر مي افزايد: در نظام جمهوري اسلامي همه نوع عقيده و گرايش امکان نمود و تجلي دارد در حالي که جوانان در نظام شاهنشاهي سايه رعب و وحشت سيستم پليسي را بالاي سر خود حس مي کردند.

وي معتقد است بيشترين آسيب پذيري پيش روي انقلاب متوجه تهاجم فرهنگي و تلاش براي از خود بيگانه کردن جوانان از دستاوردهاي انقلاب اسلامي است.

"مسعود متين" کارشناس ارشد مطالعات منطقه اي و تحولات ايران مي گويد: اگر نظام سياسي نتواند در دراز مدت خود را باز تعريف کند و به باز توليد مناسب از ارزش ها مبادرت کند خود را با انبوهي از مطالبات برآورده نشده روبرو مي بيند که در دراز مدت قادر به برآورده کردن آنها نيست.

وي مي افزايد: گفتمان مسوولان با مردم و جوانان نيز تغيير کرده است، نظام سياسي پس از انقلاب و بعد از جنگ در مسير يک باز تعريف اصولي از مطالبات جوانان حرکت نکرد، تمام انگيزه ها، واقعي يا غير واقعي در جهت باسازي ويراني هاي ناشي از جنگ بسيج شده بود و لايه هايي از نظام هم مترصد تقويت دوباره ارزشها و حاکم کردن آميزه اي از فضاي انقلابي و روحيه سلحشوري بود.

اين کارشناس درباره قصور و کوتاهي هاي صورت گرفته در قبال جوانان مي گويد: آگاهي دهي سياسي اصلي ترين غفلت صورت گرفته در نظام سياسي پس از جنگ بود، نظامي که مدعي برخورداري از روحيه انقلابي و مصر به قراردادن جوانان در مسيرهاي تجربه شده قبلي به ظن وجود جو انقلابي ملتهب بود، در حاليکه شرايط تغيير کرده بود اما اراده قدرتمندي براي باز تعريف جديد از موقعيت جوانان در عرصه نظام وجود نداشت.

"محمود کدخدايي" استاد علوم سياسي دانشگاه علامه طباطبايي معتقد است، نظام سياسي کشور پس از جنگ مي بايست به نهاد سازي سياسي مبادرت مي کرد تا بتواند از طريق دروني کردن ارزش هاي انقلاب، جوانان را به سمت درک بهتر از تحولات سياسي واجتماعي جهان رهنمون کند.

اين استاد دانشگاه مي افزايد: در حال حاضر شاهد بيگانه شدن تدريجي قشر خاصي از جوانان کشور با دستاوردهاي انقلاب اسلامي هستيم که اين نشان مي دهد استفاده از استراتژي اجبار در تفهيم و قبولاندن ارزشهاي اسلامي نتيجه معکوس داشته است.

کدخدايي درباره ميزان علاقمندي جوانان قبل و بعد از انقلاب به مشارکت در امور سياسي مي گويد: به خاطر فضاي سياسي خاص سال هاي 57 تا 59 و از آن زمان تا سال 67 که دوره هشت ساله جنگ را پشت سرگذاشتيم نوعي مشارکت شبه سياسي در امور سياسي وجود داشت ولي رکود اين مشارکت ها از سال 68 به بعد نتايج خود را بعد از تحولات دوم خرداد نشان داد که اين نشان مي دهد نظام در يک دوره زماني خاص به فرصت سوزي مبادرت کرده و جوانان علاقمند به هر نوع مشارکت سياسي را در برابر سيل گسترده امواج بيگانه مثل ماهواره و ... قرارداد.

وي مي افزايد: طبعا زماني که برنامه ريزي وجود نداشته باشد قشر جوان براي پرکردن اوقات فراغت خود مجبور است به جايگزين هايي رو زني بياورد که در تضاد با ارزش هاي نظام است.

اين استاد دانشگاه گرايش به مدهاي غربي و روي آوردن به فيلم هاي قبل از انقلاب را نتيجه انکار ناپذير ناديده گرفتن قشر جوان دانست و افزود: آمارهايي که آقاي زم ارايه دادند که بعد از 20 سال از انقلاب گذشته 90 درصد جوانان کشور نماز نمي خوانند، اعتراض به سياستگذاري اشتباه و نسنجيده نهادهاي مرتبط با امور جوانان بود.

صاحبنظران و کارشناسان مسايل ايران در آن سوي مرزها معتقدند که ارزش هاي انقلاب بيشتر از آنکه در ميان جوانان داخل ايران دروني شود در بين جوانان خاورميانه باورپذير شده و سد محکمي در برابر تحرکات ابرقدرت ها به وجود آورده است.

با اين حساب مي توان گفت که فقدان راهکارهاي مناسب در دروني کردن ارزش هاي سياسي نخستين آسيب پذيري انقلاب در ارتباط با جوانان محسوب مي شود.

 

منبع: خبرگزاري سينا

http://www.nazarestan.com/main.php?variable=2005-02-09%2009:44:18&type=text&t=pol

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: چهارشنبه 29 مرداد 1393 ساعت: 16:56 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

وصایای امام خمینی

بازديد: 345

 

اللهِ الْرَحْمنِالْرَّحيمْ
قالَ رسولُ الله - صلي الله عليه وآله وسلم -: اِنّي تاركٌ فيكُمُالثَقلَيْنِ كتابَ اللهِ و عترتي  اهلَ بيتي فإِنَّهُما لَنْ يَفْتَرِقا حَتّييَرِدَا عَلَيَّ الْحَوضَ
الحمدُلله وسُبحانَكَ؛ اللّهُمَّ صل‌علي محمدٍ وآلهِمظاهر جمالِك وجلالِك و خزائنِ اسرارِ كتابِكَ الذي تجلّي فيه الأَحديّةُ بِجميعِاسمائكَ حَتّي المُسْتَأْثَرِ منها الّذي لايَعْلَمُهُ غَيُرك؛ و اللَّعنُ عليظالِميهم اصلِ الشَجَرةِ الخَبيثة.


و بعد، اينجانب مناسب مي‌دانم كه شمه اي كوتاه و قاصر در باب «ثقلين» تذكردهم؛ نه از حيث مقامات غيبي ومعنوي وعرفاني،  كه قلم مثل مني عاجز است از جسارت درمرتبه‌اي كه عرفان آن برتمام دايرة وجود، از ملك تا ملكوت اعلي و ازآنجا تا لاهوت وآنچه درفهم من و تو نايد، سنگين و تحمل آن فوق طاقت، اگر نگويم ممتنع است؛ و نه ازآنچه بربشريت گذشته است، از مهجور بودن از حقايق مقام والاي «ثقل اكبر» و«ثقل كبير» كه از هرچيز اكبر است جز ثقل اكبر كه اكبر مطلق است؛ و نه از آنچه گذشته است برايندو ثقل از دشمنان خدا و طاغوتيان بازيگر كه شمارش آن براي مثل مني ميسر نيست باقصور اطلاع و وقت محدود؛ بلكه مناسب ديدم اشاره‌اي گذرا و بسيار كوتاه ازآنچه برايندو ثقل گذشته است بنمايم. شايد جملة لَنْ يَفْتَرِقا حتّي يَرِدا عَلَيَّالْحوَض اشاره باشد بر اينكه بعد از وجود مقدس رسول الله ـ صلي الله عليه و آلهوسلم ـ هرچه بر يكي از اين دو گذشته است برديگري گذشته است و مهجوريت هر يك مهجوريتديگري است، تا آنگاه كه اين دو مهجور بر رسول خدا در «حوض» وارد شوند. و آيا اين «حوض» مقام اتصال كثرت به وحدت است و اضمحلال قطرات در دريا است، يا چيز ديگر كه بهعقل و عرفان بشر راهي ندارد. و بايد گفت آن ستمي كه از طاغوتيان بر اين دو وديعةرسول اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ گذشته، بر امت مسلمان بلكه بر بشريت گذشتهاست كه قلم از آن عاجز است.
 
و ذكر اين نكته لازم است كه حديث «ثقلين» متواتربين جميع مسلمين است و ] در[ كتب اهل سنت از «صحاح ششگانه» تا كتب ديگر آنان، باالفاظ مختلفه و موارد مكرره از پيغمبر اكرم ـ صلي الله عليه و‌آله وسلم ـ به طورمتواتر نقل شده است. و اين حديث شريف حجت قاطع است برجميع بشر بويژه مسلمانان مذاهبمختلف؛ و بايد همة مسلمانان كه حجت بر آنان تمام است جوابگوي آن باشند؛ و اگرعذريبراي جاهلان بي‌خبر باشد براي علماي مذاهب نيستاكنون ببينيم چه گذشته است بركتاب خدا، اين وديعة الهي و ماترك پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـمسائل أسف‌انگيزي كه بايد براي آن خون گريه كرد، پس از شهادت حضرت علي (ع) شروع شد. خودخواهان و طاغوتيان، قرآن كريم را وسيله‌اي كردند براي حكومتهاي ضد قرآني؛ ومفسران حقيقي قرآن و آشنايان به حقايق را كه سراسر قرآن را از پيامبر اكرم ـ صليالله عليه وآله وسلم ـ  دريافت كرده بودند و نداي اِنّي تاركٌ فيكُمُ الثقلان درگوششان بود با بهانه‌هاي مختلف وتوطئه‌هاي از پيش تهيه شده، آنان راعقب زده و باقرآن، ‌در حقيقت قرآن را ـ كه براي بشريت تا ورود به حوض بزرگترين دستور زندگانيمادي ومعنوي بود و است ـ از صحنه خارج كردند؛ و برحكومت عدل الهي ـ كه يكي ازآرمانهاي اين كتاب مقدس بوده و هست ـ خط بطلان كشيدند و انحراف از دين خدا وكتاب وسنت الهي را پايه گذاري كردند، تا كار به جايي رسيد كه قلم از شرح آن شرمسار است.
و هرچه اين بنيان كج به جلو آمد كجيها و انحرافها افزون شد تا آنجا كه قرآنكريم را كه براي رشد جهانيان و نقطة جمع همة مسلمانان بلكه عائلة بشري، ازمقام شامخاحديت به كشف تام محمدي (ص) تنزل كرد كه بشريت را به آنچه بايد برسند،‌ برساند واين وليدة «علم الاسماء» را از شرّ شياطين و طاغوتها رها سازد و جهان را به قسطوعدل رساند و حكومت را به دست اولياء الله، معصومين ـ عليهم صلوات الاولين والآخرينـ بسپارد تا آنان به هر كه صلاح بشريت است بسپارند ـ چنان از صحنه خارج نمودند كهگويي نقشي براي هدايت ندارد و كار به جايي رسيد كه نقش قرآن به دست حكومتهاي جائر وآخوندهاي خبيثِ بدتر از طاغوتيان وسيله‌اي براي اقامة جور و فساد و توجيه ستمگرانومعاندان حق تعالي شد. و مع‌الأسف به دست دشمنان توطئه‌گر و دوستان جاهل، قرآن اينكتاب سرنوشت  ساز، نقشي جز در گورستانها و مجالس مردگان نداشت و ندارد و آنكه بايدوسيلة جمع مسلمانان و بشريت وكتاب زندگي آنان باشد، وسيلة تفرقه و اختلاف گرديد ويا بكلي از صحنه خارج شد، كه ديديم اگر كسي دم از حكومت اسلامي برمي‌آورد و ازسياست، كه نقش بزرگ اسلام و رسول بزرگوار ـ صلي الله عليه و آله وسلم ـ و قرآن وسنت مشحون آن است، سخن مي‌گفت گويي بزرگترين معصيت را مرتكب شده؛ و كلمة «آخوندسياسي» موازن با آخوند بي‌دين شده بود و اكنون نيز هست.
و اخيراً قدرتهايشيطاني بزرگ به وسيلة حكومتهاي منحرفِ خارج از تعليمات اسلامي، كه خود را به دروغبه اسلام بسته‌اند، براي محو قرآن و تثبيت مقاصد شيطاني ابرقدرتها قرآن را با خطزيبا طبع مي‌كنند و به اطراف مي‌فرستند و با اين حيلة شيطاني قرآن را از صحنه خارجمي‌كنند. ما همه ديديم قرآني را كه محمدرضاخان پهلوي طبع كرد و عده‌اي را اغفال كردو بعض آخوندهاي بيخبر از مقاصد اسلامي هم مداح او بودند. و مي‌بينيم كه ملك فهد هرسال مقدار زيادي از ثروتهاي بي‌پايان مردم را صرف طبع قرآن كريم و محالّ تبليغاتِمذهبِ ضد قرآني مي‌كند و وهابيت، اين مذهب سراپا بي اساس و خرافاتي را ترويجمي‌كند؛ و مردم و ملتهاي غافل را سوق به سوي ابرقدرتها مي‌دهد و از اسلام عزيز وقرآن كريم براي هدم اسلام و قرآن بهره‌برداري مي‌كند.
ما مفتخريم و ملت عزيزسرتاپا متعهد به اسلام و قرآن مفتخر است كه پيرو مذهبي است كه مي‌خواهد حقايققرآني، كه سراسر آن از وحدت بين مسلمين بلكه بشريت دم مي‌زند، ‌از مقبره‌ها وگورستانها نجات داده و به عنوان بزرگترين نسخة نجات دهندة بشر از جميع قيودي كه برپاي و دست و قلب و عقل او پيچيده است و او را به سوي فنا و نيستي و بردگي و بندگيطاغوتيان مي‌كشاند نجات دهد.
و ما مفتخريم كه پيرو مذهبي هستيم كه رسول خدا مؤسسآن به امر خداوند تعالي بوده، و اميرالمؤمنين علي بن‌ ابيطالب، اين بندة رها شده ازتمام قيود، مأمور رها كردن بشر از تمام اغلال و بردگيها است .
ما مفتخريم كهكتاب نهج‌البلاغه كه بعد از قرآن بزرگترين دستور زندگي مادي و معنوي و بالاترينكتاب رهايي‌بخش بشر است و دستورات معنوي و حكومتي آن بالاترين راه نجات است، ازامام معصوم ما است.
ما مفتخريم كه ائمه معصومين، از علي بن ابيطالب گرفته تامنجي بشر حضرت مهدي صاحب زمان ـ عليهم آلاف التحيات و السلام ـ كه به قدرت خداوندقادر، زنده و ناظر امور است ائمة ما هستند
ما مفتخريم كه ادعية حياتبخش كه اورا «قرآن صاعد» مي‌خوانند از ائمة معصومين ما است. ما به «مناجات شعبانية» امامان و «دعاي عرفات» حسين بن علي ـ عليهماالسلام ـ و «صحيفة سجاديه» اين زبور آل محمد و «صحيفة فاطميه» كه كتاب الهام شده از جانب خداوند تعالي  به زهراي مرضيه است از مااست.
ما مفتخريم كه «باقرالعلوم» بالاترين شخصيت تاريخ است و كسي جز خداي تعاليو رسول ـ صلي الله‌عليه و آله  ـ و ائمة معصومين ـ عليهم السلام ـ مقام او را دركنكرده و نتوانند درك كرد، ‌از ما است.
و ما مفتخريم كه مذهب ما «جعفري» است كهفقه ما كه درياي بي‌پايان است، يكي از آثار اوست. و ما مفتخريم كه به همة ائمةمعصومين ـ عليهم صلوات الله ـ و متعهد به پيروي آنانيم.
ما مفتخريم كه ائمةمعصومين ما ـ صلوات الله و سلامه عليهم ـ در راه تعالي دين اسلام و در راه پيادهكردن قرآن كريم كه تشكيل  حكومت عدل يكي از ابعاد آن است، درحبس و تبعيد به سر بردهو عاقبت در راه  براندازي حكومتهاي جائرانه و طاغوتيان زمان خود شهيد شدند. وماامروز مفتخريم كه مي‌خواهيم مقاصد قرآن و سنت را پياده كنيم و اقشار مختلفة ملت مادر اين راه بزرگِ سرنوشت‌ساز سر از پا نشناخته، جان و مال و عزيزان خود را نثار راهخدا مي‌كنند.
ما مفتخريم كه بانوان و زنان پير و جوان و خرد و كلان درصحنه‌هايفرهنگي و اقتصادي ونظامي حاضر، و همدوش مردان يا بهتر از آنان در راه تعالي اسلام ومقاصد قرآن كريم فعاليت دارند؛ و آنان كه توان جنگ دارند، در آموزش نظامي كه برايدفاع از اسلام و كشور اسلامي از واجبات مهم است شركت، و از محروميتهايي كه توطئةدشمنان و نا آشنايي دوستان از احكام اسلام و قرآن بر آنها بلكه بر اسلام و مسلمانانتحميل نمودند، شجاعانه و متعهدانه خود را رهانده و از قيد خرافاتي كه دشمنان برايمنافع خود به دست نادانان و بعضي آخوندهاي بي‌اطلاع از مصالح مسلمين به وجود آوردهبودند، خارج نموده‌اند؛ و آنان كه توان جنگ ندارند، در خدمت پشت جبهه به نحوارزشمندي كه دل ملت را از شوق وشعف به لرزه درمي‌آورد و دل دشمنان وجاهلان بدتر ازدشمنان را از خشم و غضب مي‌لرزاند، اشتغال دارند. و ما مكرر ديديم كه زنان بزرگواريزينب‌گونه ـ عليها سلام الله ـ فرياد مي‌زنند كه فرزندان خود را از دست داده و درراه خداي تعالي و اسلام عزيز از همه چيز خود گذشته و مفتخرند به اين امر؛ ومي‌دانند آنچه به دست آورده‌اند بالاتر از جنات نعيم است، چه رسد به متاع ناچيزدنيا.
و ملت ما بلكه ملتهاي اسلامي و مستضعفان جهان مفتخرند به اينكه دشمنانآنان كه دشمنان خداي بزرگ و قرآن كريم و اسلام عزيزند، درندگاني هستند كه از هيچجنايت و خيانتي براي مقاصد شوم جنايتكارانة خود دست نمي‌كشند و براي رسيدن به‌رياست و مطامع پست خود دوست و دشمن را نمي‌شناسند. و در رأس آنان امريكا اينتروريست بالذات دولتي است كه سرتاسر جهان را به آتش كشيده و هم پيمان او صهيونيستجهاني است كه براي رسيدن به مطامع خود جناياتي مرتكب مي‌شود كه قلمها از نوشتن وزبانها از گفتن آن شرم دارند؛ و خيال ابلهانة «اسرائيل بزرگ»! آنان را به هر جنايتيمي‌كشاند. و ملتهاي اسلامي و مستضعفان جهان مفتخرند كه دشمنان آنها حسين اردني اينجنايت پيشة دوره گرد، وحسن و حسني مبارك هم‌آخور با اسرائيل جنايتكارند و در راهخدمت به امريكا و اسرائيل از هيچ خيانتي  به ملتهاي خود رويگردان نيستند. و مامفتخريم كه دشمن ما صدام عفلقي است كه دوست و دشمن او را به جنايتكاري ونقض حقوقبين المللي و حقوق بشر مي‌شناسند و همه مي‌دانند كه خيانتكاريِ او به ملت مظلومعراق و شيخ نشينان خليج،‌ كمتر از خيانت به ملت ايران نباشد.
و ما و ملتهايمظلوم دنيا مفتخريم كه رسانه‌هاي گروهي و دستگاههاي تبليغات جهاني، ‌ما و همةمظلومان جهان را به هر جنايت و خيانتي كه ابرقدرتهاي جنايتكار دستور مي‌دهند متهممي كنند. كدام افتخار بالاتر و والاتر از اينكه امريكا با همة ادعاهايش و همة ساز وبرگهاي جنگي‌اش و آنهمه دولتهاي سرسپرده‌اش و به دست داشتن ثروتهاي بي پايانِملتهاي مظلوم عقب افتاده و در دست داشتن تمام رسانه‌هاي گروهي، در مقابل ملت غيورايران و كشور حضرت بقية الله ـ ارواحنا لمقدمه الفداء ـ آنچنان وامانده و رسوا شدهاست كه نمي‌داند به كه متوسل شود! و رو به هركس مي‌كند جواب رد مي‌شنود! و اين نيستجز به مددهاي غيبي حضرت باري تعالي ـ جلَّت عظمتُه ـ كه ملتها را بويژه ملت ايراناسلامي رابيدار نموده واز ظلمات ستمشاهي به نور اسلام هدايت نموده.
من اكنون بهملتهاي شريف ستمديده و به ملت عزيز ايران توصيه مي‌كنم كه از اين راه مستقيم الهيكه نه به شرق ملحد و نه به غربِ ستمگرِ كافر وابسته است، بلكه به صراطي كه خداوندبه آنها نصيب فرموده است محكم و استوار و متعهد و پايدارً پايبند بوده، ولحظه‌]‌اي‌[ از شكر اين نعمت غفلت نكرده و دستهاي ناپاك عمال ابرقدرتها، چه عمالخارجي و چه عمال داخلي بدتر از خارجي، تزلزلي در نيت پاك و ارادة آهنين آنان رخنهنكند؛ و بدانند  كه هرچه رسانه‌هاي گروهي عالم و قدرتهاي شيطاني غرب و شرق اشتلممي‌زنند دليل برقدرت الهي آنان است و خداوند بزرگ سزاي آنان را هم در اين عالم و همدرعوالم ديگر خواهد داد.  «إنَّه وليُّ النِّعَم وبِيَدِه ملكوتُ كلِّ شيءٍ».
وبا كمال جِد و عجز ازملتهاي مسلمان مي‌خواهم كه از ائمة اطهار و فرهنگ سياسي،اجتماعي، اقتصادي، نظامي اين بزرگ راهنمايان عالم بشريت به طور شايسته و به جان ودل و جانفشاني و نثار عزيزان پيروي كنند. از آن جمله دست از فقه سنتي كه بيانگرمكتب رسالت و امامت است و ضامن رشد و عظمت ملتها است، چه احكام اوليه و چه ثانويهكه هر دو مكتب فقه‌ اسلامي است، ذره‌اي منحرف نشوند و به وسواس خناسان معاند با حقو مذهب گوش فرا ندهند و بدانند قدمي انحرافي، مقدمة سقوط مذهب و احكام اسلامي وحكومت عدل الهي است. و از آن جمله از نماز جمعه و جماعت كه بيانگر سياسي نماز استهرگز غفلت نكنند، كه اين نماز جمعه از بزرگترين عنايات حق تعالي بر جمهوري اسلاميايران است. و از آن جمله مراسم عزاداري ائمة اطهار و بويژه سيد مظلومان و سرورشهيدان، حضرت ابي عبدالله الحسين ـ صلوات وافر الهي و انبيا  و ملائكة الله و صلحابر روح بزرگ حماسي او باد ـ هيچ‌گاه غفلت نكنند. و بدانند آنچه دستور ائمه ـ عليهمالسلام ـ براي بزرگداشت اين حماسة تاريخي اسلام است و آنچه لعن و نفرين بر ستمگرانآل بيت است، تمام فرياد قهرمانانة ملتها است بر سردمداران  ستم‌پيشه در طول تاريخالي الابد. و مي‌دانيد كه لعن ‌و نفرين و فرياد از بيداد بني اميه ـلعنة‌ الله‌عليهم ـ با آنكه آنان منقرض و به جهنم رهسپار شده‌اند، فرياد بر سر ستمگران جهان وزنده نگهداشتن اين فرياد ستم‌‌شكن است.
و لازم است در نوحه‌ها و اشعار مرثيه واشعار ثناي از ائمة حق ـ عليهم سلام الله ـ‌ به طور كوبنده فجايع و ستمگريهايستمگران هر عصر و مصر يادآوري شود؛ و در اين عصر كه عصر مظلوميت جهان اسلام به دستامريكا و شوروي و ساير وابستگان به آنان و از آن ‌جمله آل‌سعود، اين خائنين به ‌حرمبزرگ الهي _ لعنة الله و ملائكته و رسله عليهم ـ است به طور كوبنده يادآوري و لعن ونفرين شود. و همه بايد بدانيم كه آنچه موجب وحدت بين مسلمين است اين مراسم سياسياست كه حافظ ملّيت مسلمين، بويژه شيعيان ائمة اثني‌عشر ـ عليهم صلوات الله وسلم ـ ] است[.
و آنچه لازم است تذكر دهم آن است كه وصيت سياسي ـ الهي اينجانب اختصاص بهملت عظيم‌الشأن ايران ندارد، بلكه توصيه به جميع ملل اسلامي و مظلومان جهان از هرملت و مذهب مي‌باشد.
از خداوند ـ عزوجل ـ عاجزانه خواهانم كه لحظه‌اي ما و ملتما را به خود واگذار نكند و از عنايات غيبي خود به اين فرزندان اسلام و رزمندگانعزيز لحظه]‌اي[ دريغ نفرمايد .
                                                                                                                                                               
روح الله  الموسوي الخميني

بِسْمِ اللهِ الْرَحْمنِالْرَّحيمْ

اهميت انقلاب شكوهمند اسلامي كه دستاورد ميليونها انسان ارزشمند و هزاران شهيدجاويد آن و آسيب ديدگان عزيز، اين شهيدان زنده است و مورد اميد ميليونها مسلمانان ومستضعفان جهان است، به قدري است كه ارزيابي آن از عهدة قلم و بيان والاتر و برتراست.  اينجانب، روح الله موسوي خميني كه از كرم عظيم خداوند متعال با همة خطايامأيوس نيستم و زاد راه پرخطرم همان دلبستگي به كرم كريم مطلق است، به عنوان يك نفرطلبة حقير كه همچون ديگر برادران ايماني اميد به اين انقلاب و بقاي دستاوردهاي آن وبه ثمر رسيدن هرچه بيشتر آن دارم، به عنوان وصيت به نسل حاضر و نسلهاي عزيز آيندهمطالبي هر چند تكراري عرض مي‌نمايم. و از خداوند بخشاينده مي‌خواهم كه خلوص نيت دراين تذكرات عنايت فرمايد .
1-  ما مي‌دانيم  كه اين انقلاب بزرگ كه دست جهانخواران و ستمگران را از ايران بزرگ كوتاه كرد، باتأييدات غيبي الهي پيروز گرديد . اگر نبود دست تواناي خداوند امكان نداشت يك جمعيت 36 ميليوني با آن تبليغات ضدّ اسلامي و ضد روحاني خصوص در اين صد سال اخير و با آنتفرقه افكنيهاي بيحساب قلمداران و زبان مُزدان در مطبوعات و سخنرانيها و مجالس ومحافل ضد‌اسلامي و ضد‌ملي به صورت مليّت، و آنهمه شعرها و بذله گوييها، و آنهمهمراكز عياشي و فحشا و قمار و مسكرات و مواد مخدره كه همه و همه براي كشيدن نسل جوانفعال كه بايد در راه پيشرفت و تعالي و ترقي ميهن عزيز خود فعاليت نمايند، به فساد وبي‌تفاوتي در پيشامدهاي خائنانه، كه به دست شاه فاسد و پدر بي‌فرهنگش و دولتها ومجالس فرمايشي كه از طرف سفارتخانه‌هاي قدرتمندان بر ملت تحميل مي‌شد، و از همهبدتر وضع دانشگاهها و دبيرستانها و مراكز آموزشي كه مقدرات كشور به دست آنان سپردهمي‌شد، با به كار گرفتن معلمان و استادان غربزده يا شرقزدة صد‌درصد مخالف اسلام وفرهنگ اسلامي بلكه ملي صحيح، با نام «مليت» و «ملي گرايي»، گرچه در بين آنان مردانيمتعهد و دلسوز بودند، لكن با اقليت فاحش آنان و در تنگنا قرار دادنشان كار مثبتينمي‌توانستند انجام دهند و با اينهمه و دهها مسائل ديگر، از آن جمله به انزوا وعزلت كشيدن روحانيان و با قدرت تبليغاتْ به انحراف فكري كشيدن بسياري از آنان، ممكننبود اين ملت با اين وضعيت يكپارچه قيام كنند و در سرتاسر كشور با ايدة واحد وفرياد «الله اكبر» و فداكاريهاي حيرت‌آور و معجزه آسا تمام قدرتهاي داخل و خارج راكنار زده و خودْ مقدرات كشور را به دست گيرد. بنابراين شك نبايد كرد كه انقلاباسلامي ايران از همة انقلابها جدا است: هم در پيدايش و هم در كيفيت مبارزه و هم درانگيزة انقلاب و قيام. و ترديد نيست كه اين يك تحفة الهي و هدية غيبي بوده كه ازجانب خداوند منان بر اين ملت مظلوم غارتزده عنايت شده است .
   
2 -اسلام و حكومت اسلامي پديدة الهي است كه با به كاربستن آن سعادت فرزندان خود را در دنيا و آخرت به بالاترين وجه تأمين مي‌كند و قدرتآن دارد كه قلم سرخ بر ستمگريها و چپاولگريها و فسادها و تجاوزها بكشد و انسانها رابه كمال مطلوب خود برساند. و مكتبي است كه برخلاف مكتبهاي غيرتوحيدي، در تمام شئونفردي و اجتماعي و مادي و معنوي و فرهنگي و سياسي و نظامي و اقتصادي دخالت و نظارتدارد و از هيچ نكته، ولو بسيار ناچيز كه در تربيت انسان و جامعه و پيشرفت مادي ومعنوي نقش دارد فروگذار ننموده است؛ و موانع و مشكلات سر راه تكامل را  در اجتماع وفرد گوشزد نموده و به رفع آنها كوشيده است. اينك كه به توفيق و تأييد خداوند،جمهوري اسلامي با دست تواناي ملت متعهد پايه‌ريزي  شده، و آنچه در اين حكومت اسلاميمطرح است اسلام و احكام مترقي آن است، برملت عظيم الشأن ايران است كه درتحقق محتوايآن به جميع ابعاد و حفظ و حراست آن بكوشند كه حفظ اسلام در رأس تمام واجبات است، كهانبياي عظام از‌ آدم ـ عليه السلام‌ـ  تا خاتم النبيين ـ صلي الله عليه وآله وسلم‌ـدر راه آن كوشش و فداكاري جانفرسا نموده‌اند و هيچ مانعي آنان را از اين فريضة بزرگباز نداشته؛ و همچنين پس از آنان اصحاب متعهد و ائمة اسلام ـ عليهم صلوات الله ـ باكوششهاي توانفرسا تا حد نثار خون خود در حفظ آن  كوشيده‌اند. و امروز بر ملت  ايران، خصوصاً، و بر جميع مسلمانان، عموماً،  واجب است اين امانت الهي را كه درايران به طور رسمي اعلام شده و در مدتي كوتاه نتايج عظيمي به بار آورده، با تمامتوان حفظ نموده و در راه ايجاد مقتضيات بقاي آن و رفع موانع و مشكلات آن كوششنمايند. و اميد است كه پرتو نور آن بر تمام كشورهاي اسلامي تابيدن گرفته و تمامدولتها و ملتها با يكديگر تفاهم در اين امر حياتي  نمايند، و دست ابرقدرتهايعالمخوار و جنايتكاران تاريخ را تا ابد از سر مظلومان و ستمديدگان جهان كوتاهنمايند.
اينجانب كه نفسهاي آخر عمر را مي‌كشم به حسب وظيفه، شطري از آنچه در حفظو بقاي اين وديعة الهي دخالت دارد و شطري از موانع و خطرهايي كه آن را تهديدمي‌كنند، براي نسل حاضر و نسلهاي آينده عرض مي‌كنم و توفيق و تأييد همگان را ازدرگاه پروردگار عالميان خواهانم.

الف

بي‌ترديد رمز بقاي انقلاب اسلامي همان رمز پيروزي است؛ و رمز پيروزي را ملتمي‌داند و نسل‌هاي آينده در تاريخ خواهند خواند كه دو ركن اصلي آن: انگيزة الهي ومقصد عالي حكومت اسلامي؛ و اجتماع ملت در سراسر كشور با وحدت كلمه براي همان انگيزهو مقصد.
اينجانب به همة نسلهاي حاضر و آينده وصيت مي‌كنم كه اگر بخواهيد اسلام وحكومت الله بر‌قرار باشد و دست استعمار و استثمارگرانِ خارج و داخل از كشورتان قطعشود، اين انگيزة الهي را كه خداوند تعالي در قرآن كريم بر آن سفارش فرموده است ازدست ندهيد؛ و در مقابل  اين انگيزه  كه رمز پيروزي و بقاي آن است، فراموشي  هدف وتفرقه و اختلاف است. بي‌جهت نيست كه بوقهاي تبليغاتي در سراسر جهان و وليده‌هايبومي آنان تمام توان خود را صرف شايعه‌‌ها و دروغهاي تفرقه‌افكن نموده‌اند وميلياردها دلار براي آن صرف مي‌كنند. بي‌انگيزه نيست سفر‌هاي دائمي مخالفان جمهورياسلامي به منطقه. و مع‌الأسف در بين آنان از سردمداران وحكومتهاي بعض كشورهاياسلامي، كه جز به منافع شخص خود فكر نمي‌كنند و چشم و گوش بسته تسليم امريكا هستندديده مي‌شود؛ و بعض از روحاني‌نماها نيز به آنان ملحقند.
امروز و در آتيه نيزآنچه براي ملت ايران و مسلمانان جهان بايد مطرح باشد و اهميت آن را در نظر گيرند،خنثي كردن تبليغات تفرقه افكنِ خانه برانداز است. توصية اينجانب به مسلمين و خصوصايرانيان بويژه درعصر حاضر، آن است كه در مقابل اين توطئه‌ها عكس العمل نشان داده وبه انسجام و وحدت خود، به هر راه ممكن افزايش دهند و كفار و منافقان را مأيوسنمايند.

ب

از توطئه‌هاي مهمي كه در قرن اخير، خصوصاً در دهه‌هاي معاصر، و بويژه پس ازپيروزي انقلاب آشكارا به چشم مي‌خورد، تبليغات دامنه‌دار با ابعاد مختلف براي مأيوسنمودن ملتها و خصوص ملت فداكار ايران از اسلام است. گاهي ناشيانه و با صراحت بهاينكه احكام اسلام كه 1400 سال قبل وضع شده است نمي‌تواند در عصر حاضر كشورها رااداره كند، يا آنكه اسلام يك دين ارتجاعي است و با هر نوآوري و مظاهر تمدن مخالفاست، و درعصر حاضر نمي‌شود كشورها از تمدن جهاني و مظاهر آن كناره گيرند، و امثالاين تبليغات ابلهانه و گاهي موذيانه و شيطنت‌آميز به گونة طرفداري از قداست اسلامكه اسلام و ديگر اديان الهي سر و كار دارند با معنويات و تهذيب نفوس و تحذير ازمقامات دنيايي و دعوت به ترك دنيا و اشتغال به عبادات و اذكار و ادعيه كه انسان رابه خداي تعالي نزديك و از دنيا دور مي‌كند، و حكومت و سياست و سررشته‌داري بر خلافآن مقصد و مقصود بزرگ  و معنوي است، چه اينها تمام براي تعمير دنيا است و آن مخالفمسلك انبياي عظام است! و مع‌الأسف تبليغ به وجه دوم در بعض از روحانيان ومتدينانبيخبر از اسلام تأثير گذاشته كه حتي دخالت در حكومت و سياست را به مثابة يك گناه وفسق مي‌دانستند و شايد بعضي بدانند! و اين فاجعة بزرگي است كه اسلام مبتلاي به آنبود.
گروه اول كه بايد گفت از حكومت و قانون و سياست يا اطلاع ندارند ياغرضمندانه خود را به بي‌اطلاعي مي‌زنند. زيرا اجراي قوانين بر معيار قسط و عدل وجلوگيري از ستمگري و حكومت جائرانه و بسط عدالت فردي و اجتماعي و منع از فساد وفحشا و انواع كجرويها، و آزادي بر معيار عقل و عدل و استقلال و خودكفايي و جلوگيرياز استعمار و استثمار و استعباد، و حدود و قصاص و تعزيرات برميزان عدل براي جلوگيرياز فساد و تباهي يك جامعه، و سياست و راه بردن جامعه به موازين عقل و عدل و انصاف وصدها از اين قبيل، چيزهايي نيست كه با مرور زمان در طول تاريخ بشر و زندگي اجتماعيكهنه شود. اين دعوي به مثابة آن است كه گفته شود قواعد عقلي و رياضي در قرن حاضربايد عوض شود و به جاي آن قواعد ديگر نشانده شود. اگر در صدر خلقت، عدالت اجتماعي‌بايد جاري شود  و از ستمگري و چپاول و قتل بايد جلوگيري شود، امروز چون قرن اتم استآن روش كهنه شده! و ادعاي آنكه اسلام با نوآورد‌ها مخالف است ـ همان سان كه محمدرضاپهلوي مخلوع مي‌گفت كه اينان مي‌خواهند با چهارپايان در اين عصر سفر كنند ـ يكاتهام ابلهانه بيش نيست. زيرا اگر مراد از مظاهر تمدن و نوآورد‌ها، اختراعات وابتكارات و صنعتهاي پيشرفته كه در پيشرفت و تمدن بشر دخالت دارد، هيچ‌ گاه اسلام وهيچ مذهب توحيدي با آن مخالفت نكرده و نخواهد كرد بلكه علم وصنعت مورد تأكيد اسلامو قرآن مجيد است. و اگر مراد از تجدد و تمدن به آن معني است كه بعضي روشنفكرانحرفه‌اي مي‌گويند كه آزادي در تمام منكرات و فحشا حتي همجنس‌بازي و از اين قبيل،تمام اديان آسماني و دانشمندان و عقلا با آن مخالفند گرچه غرب و شرقزدگان به تقليدكوركورانه آن را ترويج مي‌كنند.
و اما طايفة دوم كه نقشة موذيانه دارند و اسلامرا از حكومت و سياست جدا مي‌دانند. بايد به اين نادانان گفت كه قرآن كريم و سنترسول  الله ـ صلي الله عليه وآله  ـ آنقدر كه در حكومت و سياست احكام دارند در سايرچيزها ندارند؛ بلكه بسيار از احكام عبادي اسلام، عبادي ـ سياسي است كه غفلت از آنهااين مصيبتها را به بارآورده. پيغمبر اسلام (ص) تشكيل حكومت داد مثل ساير حكومتهايجهان لكن با انگيزة بسط عدالت اجتماعي. و خلفاي اول اسلامي حكومتهاي وسيع داشته‌اندو حكومت علي‌بن ابيطالب ـ عليه‌السلام ـ نيز با همان انگيزه، به طور وسيعتر وگسترده‌تر از واضحات تاريخ است. و پس از آن بتدريج حكومت به اسم اسلام بوده؛ واكنون نيز مدعيان حكومت اسلامي به پيروي از اسلام و رسول اكرم ـ صلي الله عليهوآله  ـ بسيارند.
اينجانب دراين وصيتنامه با اشارهمي‌گذرم، ولي اميد آن دارم كهنويسندگان و جامعه‌شناسان و تاريخ نويسان، ‌مسلمانان را از اين اشتباه بيرون آورند. و آنچه گفته شده و مي‌شود كه انبيا ـ عليهم السلام ـ به معنويات كار دارند و حكومتو سررشته‌داري دنيايي مطرود است و انبيا و اوليا و بزرگان از آن احتراز مي‌كردند وما نيز بايد چنين كنيم،  اشتباه تأسف‌آوري است كه نتايج آن به تباهي كشيدن ملتهاياسلامي و بازكردن راه براي استعمارگران خونخوار است، زيرا آنچه مردود است حكومتهايشيطاني و ديكتاتوري و ستمگري است كه براي سلطه‌جويي و انگيزه‌هاي منحرف و دنيايي كهاز آن تحذير نموده‌اند؛ جمع آوري ثروت و مال و قدرت‌طلبي و طاغوت گرايي است وبالاخره دنيايي است كه انسان را از حق تعالي غافل كند. و اما حكومت حق براي نفعمستضعفان و جلوگيري از ظلم و جور و اقامة عدالت اجتماعي، همان است كه مثل سليمان بنداوود و پيامبر عظيم الشأن اسلام ـ صلي الله عليه وآله  ـ و اوصياي بزرگوارش برايآن كوشش مي‌كردند؛ از بزرگترين واجبات و اقامة آن از والاترين عبادات است، چنانچهسياست سالم كه در اين حكومتها بوده از امور لازمه است. بايد ملت بيدار و هوشيارايران با ديد اسلامي اين توطئه‌ها را خنثي نمايند. و گويندگان و نويسندگان متعهد بهكمك ملت برخيزند و دست شياطين توطئه‌گر را قطع نمايند.

ج

و از همين قماش توطئه‌ها و شايد موذيانه‌تر، شايعه‌هاي وسيع درسطح كشور، و درشهرستانها بيشتر، بر اينكه جمهوري اسلامي هم كاري براي مردم انجام نداد. بيچارهمردم با آن شوق و شعف فداكاري كردند كه از رژيم ظالمانة طاغوت رهايي يابند، گرفتاريك رژيم بدتر شدند! مستكبران مستكبرتر و مستضعفان مستضعف‌تر شدند! زندانها پر ازجوانان كه اميد آتية كشور است مي‌باشد و شكنجه‌ها از رژيم سابق بدتر و غير انسانيتراست! هر روز عده‌اي را اعدام مي‌كنند  به اسم اسلام! و اي كاش اسم اسلام روي اينجمهوري نمي‌گذاشتند! اين زمان از زمان رضاخان و پسرش بدتر است! مردم در رنج و زحمتوگراني سرسام‌آور غوطه مي‌خورند و سردمداران دارند اين رژيم را به رژيمي كمونيستيهدايت مي كنند! ‌اموال مردم مصادره مي‌شود و آزادي در هر چيز از ملت سلب شده! وبسياري ديگر از اين قبيل امور كه با نقشه اجرا مي‌شود. و دليل آنكه نقشه و توطئه دركار است آنكه هرچند روز يك امر در هر گوشه و كنار و در هر كوي و برزن سر زبانهامي‌افتد؛ در تاكسيها همين مطلب واحد و در اتوبوسها نيز همين و در اجتماعات چند نفرهباز همين صحبت مي‌شود؛ و يكي كه  قدري كهنه شد يكي ديگر معروف مي‌شود. و مع‌الأسفبعض روحانيون كه از حيله‌هاي شيطاني بيخبرند با تماس يكي‌ ـ‌ دو‌ نفر از عواملتوطئه گمان مي‌كنند مطلب همان است. و اساس مسأله آن است كه بسياري از آنان كه اينمسائل را مي‌شنوند و باور مي‌كنند اطلاع از وضع دنيا و انقلابهاي جهان و حوادث بعداز انقلاب و گرفتاريهاي عظيم اجتناب ناپذير آن ندارند ـ چنانچه اطلاع صحيح ازتحولاتي كه همه به سود اسلام است ندارندـ و چشم بسته و بيخبر امثال اين مطالب راشنيده و خود نيز با غفلت يا عمد به آنان پيوسته‌اند .
اينجانب توصيه مي‌كنم كهقبل از مطالعة وضعيت كنوني جهان و مقايسه بين انقلاب اسلامي ايران با ساير انقلاباتو قبل از آشنايي با وضعيت كشورها  و ملتهايي كه در حال انقلاب و پس از انقلابشان برآنان چه مي‌گذشته است، و قبل از توجه به گرفتاريهاي اين كشور طاغوتزده از ناحيهرضاخان و بدتر از آن محمدرضا كه در طول چپاولگريهايشان براي اين دولت به ارثگذشته‌اند ، از وابستگيهاي عظيم خانمانسوز، تا اوضاع وزارتخانه‌ها و ادارات واقتصاد و ارتش و مراكز عياشي و مغازه‌هاي مسكرات فروشي و ايجاد بي‌بندوباري در تمامشئون زندگي و اوضاع تعليم و تربيت و اوضاع دبيرستانها و دانشگاهها و اوضاع سينماهاو عشرتكده‌ها و وضعيّت جوانها و زنها و وضعيّت روحانيون و متديّنين و آزاديخواهانمتعهّد و بانوان عفيف ستمديده و مساجد در زمان طاغوت و رسيدگي به پروندة اعدامشدگان و محكومان ‌به حبس و رسيدگي به زندانها و كيفيت عملكرد متصديان و رسيدگي بهمال سرمايه‌داران و زمينخواران بزرگ و محتكران و گرانفروشان و رسيدگي به دادگستريهاو دادگاههاي انقلاب و مقايسه با وضع سابق دادگستري و قضات و رسيدگي به حالنمايندگان مجلس شوراي اسلامي و اعضاي دولت و استاندارها وساير مأمورين كه در اينزمان آمده‌اند و مقايسه با زمان سابق و رسيدگي به عملكرد دولت و جهاد سازندگي درروستاهاي محروم از همة مواهب حتي آب آشاميدني و درمانگاه و مقايسه با طول رژيم سابقبا در نظر گرفتن گرفتاري به جنگ تحميلي و پيامدهاي آن از قبيل آوارگان ميليوني وخانواده‌هاي شهدا و آسيب‌ديدگان در جنگ و آوارگان ميليوني افغانستان و عراق و بانظر به حصر اقتصادي و توطئه‌هاي پي در پي آمريكا و وابستگان خارج  و داخلش ( اضافهكنيد فقدان مبلّغ آشنا به مسائل به مقدار احتياج و قاضي شرع) و هرج و مرجهايي كه ازطرف مخالفان اسلام و منحرفان و حتي دوستان نادان در دست اجرا است و دهها مسائلديگر، تقاضا اين است كه قبل از آشنايي به مسائل، به اشكالتراشي و انتقاد كوبنده وفحاشي برنخيزيد؛ و به حال اين اسلام غريب كه پس از صدها سال ستمگري قلدرها و جهلتوده‌ها امروز طفلي تازه‌پا و وليده‌اي است محفوف به دشمنهاي خارج و داخل، رحمكنيد. و شما اشكالتراشان به فكر بنشينيد كه آيا بهتر نيست به جاي سركوبي به اصلاح وكمك بكوشيد؛ و به جاي طرفداري از منافقان و ستمگران و سرمايه‌داران و محتكرانبي‌انصاف از خدا بيخبر، طرفدار مظلومان و ستمديدگان و محرومان باشيد؛ و به جايگروههاي آشوبگر و تروريستهاي مفسد و طرفداري غير مستقيم از آنان، توجهي بهترور‌شدگان از روحانيون مظلوم تا خدمتگزاران متعهد مظلوم داشته باشيد؟
اينجانبهيچگاه نگفته و نمي‌گويم كه امروز در اين جمهوري به اسلام بزرگ با همة ابعادش عملمي‌شود و اشخاصي از روي جهالت و عقده و بي‌انضباطي بر خلاف مقررات اسلام عملنمي‌كنند؛ ‌لكن عرض مي‌كنم كه قوة مقننه و قضاييه و اجراييه با زحمات جانفرسا كوششدر اسلامي كردن اين كشور مي‌كنند و ملتِ دهها ميليوني نيز طرفدار و مددكار آنانهستند؛ و اگر اين اقليت اشكالتراش و كارشكن به كمك بشتابند، تحقق اين آمال آسانتر وسريعتر خواهد بود. و اگر خداي نخواسته اينان به خود نيايند، چون تودة ميليوني بيدارشده و متوجه مسائل است و در صحنه حاضر است، آمال انساني ـ اسلامي به خواست خداوندمتعال جامة عمل به طور چشمگير خواهد پوشيد و كجروان و اشكالتراشان در مقابل اين سيلخروشان نخواهند توانست مقاومت كنند.
من با جرأت مدعي هستم كه ملت ايران و تودةميليوني آن در عصر حاضر بهتر از ملت حجاز در عهد رسول الله ـ صلي الله عليه وآله  ـ  و كوفه و عراق در عهد اميرالمؤمنين و حسين بن علي ـ صلوات الله و سلامه عليهما ـمي‌باشند. آن حجاز كه در عهد رسول الله ـ صلي الله عليه وآله ـ  مسلمانان نيز اطاعتاز ايشان نمي‌كردند و با بهانه‌هايي به جبهه نمي‌رفتند، كه خداوند تعالي در سورة «توبه» با آياتي آنها را توبيخ فرموده و وعدة عذاب داده است. و آنقدر به ايشان دروغبستند كه به حسب نقل در منبر به آنان نفرين فرمودند. و آن اهل عراق و كوفه كه بااميرالمؤمنين آنقدر بدرفتاري كردند و از اطاعتش سر باز زدند كه شكايات آن حضرت ازآنان در كتب نقل و تاريخ معروف است. و آن مسلمانان عراق و كوفه كه با سيدالشهدا ـعليه السلام ـ آن شد كه شد. و آنان كه درشهادت دستْ آلوده نكردند، يا گريختند ازمعركه و يا نشستند تا آن جنايت تاريخ واقع شد. اما امروز مي‌بينيم كه ملت ايران ازقواي مسلح نظامي و انتظامي و سپاه و بسيج تا قواي مردمي از عشاير و داوطلبان و ازقواي در جبهه‌ها و مردم پشت جبهه‌ها، با كمال شوق و اشتياق چه فداكاريها مي‌كنند وچه حماسه‌ها مي‌آفرينند. و مي‌بينيم كه مردم محترم سراسر كشور چه كمكهاي ارزندهمي‌كنند. و مي‌بينيم كه بازماندگان شهدا و آسيب‌ديدگان جنگ و متعلقان آنان باچهره‌هاي حماسه آفرين و گفتار و كرداري مشتاقانه و اطمينان‌بخش با ما و شما روبه‌رومي‌شوند. و اينها همه از عشق و علاقه و ايمان سرشار آنان است به خداوند متعال واسلام و حيات جاويدان . در صورتي كه نه در محضر مبارك رسول اكرم ـ صلي الله عليهوآله وسلم ـ هستند، و نه در محضر امام معصوم ـ صلوات الله عليه ـ. و انگيزة آنانايمان و اطمينان به غيب است. و اين رمز موفقيت و پيروزي در ابعاد مختلف است. واسلام بايد افتخار كند كه چنين فرزنداني تربيت نموده، و ما همه  مفتخريم كه در چنينعصري در پيشگاه چنين ملتي مي‌باشيم .
و اينجانب در اينجا يك وصيت به اشخاصي كهبه انگيزة مختلف با جمهوري اسلامي مخالفت مي‌كنند و به جوانان، چه دختران و چهپسراني كه مورد بهره‌برداري منافقان و منحرفان فرصت‌طلب و سودجو واقع شده‌اندمي‌نمايم، كه بيطرفانه و با فكر آزاد به قضاوت بنشينيد و تبليغات آنان كه مي‌خواهندجمهوري اسلامي ساقط شود و كيفيت عمل آنان و رفتارشان با توده‌هاي محروم و گروهها ودولتهايي كه از آنان پشتيباني كرده و مي‌كنند و گروهها و اشخاصي كه در داخل به آنانپيوسته و از آنان پشتيباني مي كنند و اخلاق و رفتارشان در بين خود و هوادارانشان وتغيير موضعهايشان در پيشامدهاي مختلف را، با دقت و بدون هواي نفس بررسي كنيد،ومطالعه كنيد حالات آنان كه در اين جمهوري اسلامي به دست منافقان و منحرفان شهيدشدند،  و ارزيابي كنيد بين آنان و دشمنانشان؛ نوارهاي اين شهيدان تا حدي در دست ونوارهاي مخالفان شايد در دست شماها باشد، ببينيد كدام دسته طرفدارمحرومان ومظلومان جامعه هستند.
برادران! شما اين اوراق را قبل از مرگ من نمي‌خوانيد. ممكن است پس از من بخوانيد در آن وقت من نزد شما نيستم كه بخواهم به نفع خود و جلبنظرتان براي كسب مقام و قدرتي با قلبهاي جوان شما بازي كنم. من براي آنكه شماجوانان شايسته‌اي هستيد علاقه دارم كه جواني خود را در راه خداوند و اسلام عزيز وجمهوري اسلامي صرف كنيد  تا سعادت هر دو جهان را دريابيد. و از خداوند غفورمي‌خواهم كه شما را به راه مستقيم انسانيت هدايت كند و از گذشتة ما و شما با رحمتواسعة خود بگذرد. شماها نيز در خلوتها از خداوند همين را بخواهيد، كه او هادي ورحمان است.
و يك وصيت به ملت شريف ايران و ساير ملتهاي مبتلا به  حكومتهاي فاسدو دربند قدرتهاي بزرگ مي‌كنم؛ اما به ملت عزيز ايران توصيه مي‌كنم كه نعمتي كه باجهاد عظيم خودتان و خون جوانان برومندتان به دست آورديد همچون عزيزترين امور قدرشرا بدانيد و از آن حفاظت و پاسداري نماييد و در راه آن، كه نعمتي عظيم الهي و امانتبزرگ خداوندي است كوشش كنيد و از مشكلاتي كه در اين صراط مستقيم پيش مي‌آيد نهراسيدكه إن تَنْصروا الله يَنْصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ اَقدامَكُم  و درمشكلات دولت جمهورياسلامي با جان و دل شريك و در رفع آنها كوشا باشيد، و دولت و مجلس را از خودبدانيد، و چون محبوبي گرامي از آن نگهداري كنيد.
و به مجلس و دولت ودست‌اندركاران توصيه مي‌نمايم كه قدر اين ملت را بدانيد و در خدمتگزاري به آنانخصوصاً مستضعفان و محرومان و ستمديدگان كه نور چشمان ما و اولياي نعم همه هستند وجمهوري اسلامي رهاورد آنان و با فداكاريهاي آنان تحقق پيدا كرد و بقاي آن نيز مرهونخدمات آنان است، فروگذار نكنيد و خود را از مردم و آنان را از خود بدانيد وحكومتهاي طاغوتي را كه چپاولگراني بي‌فرهنگ و زورگوياني تهي مغز بودند و هستند راهميشه محكوم نماييد، البته با اعمال انساني كه شايسته براي يك حكومت اسلامي است.
و اما به ملتهاي اسلامي توصيه مي كنم كه از حكومت جمهوري اسلامي و از ملت مجاهدايران الگو بگيريد و حكومتهاي جائر خود را در صورتي كه به خواست ملتها كه خواست ملتايران است سر فرود نياوردند، با تمام قدرت به جاي خود بنشانيد، كه ماية بدبختيمسلمانان ، حكومتهاي وابستة به شرق و غرب مي‌باشند. و اكيداً توصيه مي‌كنم كه بهبوقهاي تبليغاتي مخالفان اسلام و جمهوري اسلامي گوش فرا ندهيد كه همه كوشش دارند كهاسلام را از صحنه بيرون كنند كه منافع ابرقدرتها تأمين شود.

 د

از نقشه‌هاي شيطانيِ قدرتهاي بزرگ استعمار و استثمارگر كه سالهاي طولاني در دستاجرا است و در كشور ايران از زمان رضاخان اوج گرفت و در زمان محمدرضا با روشهايمختلف دنباله‌گيري شد، به انزوا كشاندن روحانيت است؛ كه در زمان رضاخان با فشار وسركوبي و خلع لباس و حبس و تبعيد و هتك حرمات و اعدام و امثال آن، و در زمانمحمدرضا با نقشه و روشهاي ديگر كه يكي از آنها ايجاد عداوت بين دانشگاهيان وروحانيان بود ، كه تبليغات وسيعي در اين زمينه شد؛ و مع‌الأسف به واسطة بيخبري  هردو قشر از توطئة شيطاني ابرقدرتها نتيجة چشمگيري گرفته شد. از يك طرف، از دبستانهاتا دانشگاهها كوشش شد كه معلمان و دبيران و اساتيد و رؤساي دانشگاهها از بينغربزدگان يا شرقزدگان و منحرفان از اسلام و ساير اديان انتخاب و به كار گماشته شوندو متعهدان مؤمن در اقليت قرار گيرند كه قشر مؤثر را كه در آتيه حكومت را به دستمي‌گيرند، از كودكي تا نوجواني و تا جواني طوري تربيت كنند كه از اديان مطلقاً، واسلام بخصوص، و از وابستگان به اديان خصوصاً روحانيون و مبلغان، متنفر باشند. واينان را عمال انگليس در آن زمان، و طرفدار سرمايه‌داران و زمينخواران و طرفدارارتجاع و مخالف تمدن و تعالي در بعد از آن معرفي مي‌نمودند. و از طرف ديگر، باتبليغات سوء، روحانيون و مبلغان و متدينان را از دانشگاه و دانشگاهيان ترسانيده وهمه را به بي‌ديني و بي‌بند و باري و مخالف با مظاهر اسلام و اديان متهم مي‌نمودند. نتيجه آن كه دولتمردانْ مخالف اديان و اسلام و روحانيون و متدينان باشند؛ وتوده‌هاي مردم كه علاقه به دين و روحاني دارند مخالف دولت و حكومت و هر چه متعلق بهآن است باشند، و اختلاف عميق بين دولت و ملت و دانشگاهي و روحاني راه را برايچپاولگران آنچنان باز كند كه تمام شئون كشور در تحت قدرت آنان و تمام ذخاير ملت درجيب  آنان سرازير شود، چنانچه ديديد به سر اين ملت مظلوم چه آمد، و مي‌رفت كه چه‌آيد.
اكنون كه به خواست خداوند متعال و مجاهدت ملت ـ از روحاني و دانشگاهي تابازاري و كارگر و كشاورز و ساير قشرها ـ بند اسارت را پاره و سد قدرت ابرقدرتها راشكستند و كشور را از دست آنان و وابستگانشان نجات دادند، توصية اينجانب آن است كهنسل حاضر و آينده غفلت نكنند و دانشگاهيان و جوانان برومند عزيز هر چه بيشتر باروحانيان و طلاب علوم اسلامي پيوند دوستي و تفاهم را محكمتر و استوارتر سازند و ازنقشه‌ها و توطئه‌هاي دشمن غدار غافل نباشند و به مجرد آنكه فرد يا افرادي را ديدندكه با گفتار و رفتار خود درصدد است بذر نفاق بين آنان افكند او را ارشاد و نصيحتنمايند؛ و اگر تأثير نكرد از او روگردان شوند و او را به انزوا كشانند و نگذارندتوطئه ريشه دواند كه سرچشمه را به آساني مي‌توان گرفت. و مخصوصاً اگر در اساتيد كسيپيدا شد كه مي‌خواهد انحراف ايجاد كند، او را ارشاد و اگر نشد، از خود و كلاس خودطرد كنند. و اين توصيه بيشتر متوجه روحانيون و محصلين علوم ديني است. و توطئه‌ها دردانشگاهها از عمق ويژه‌اي برخوردار است و هر قشر محترم كه مغز متفكر جامعه هستندبايد مواظب توطئه‌ها باشند.

هـ

ازجمله نقشه‌ها كه مع‌الأسف تأثير بزرگي در كشورها و كشور عزيزمان گذاشت و آثارآن باز تا حد زيادي به جا مانده، بيگانه نمودن كشورهاي استعمار زده از خويش، وغربزده و شرقزده نمودن آنان است به طوريكه خود را و فرهنگ و قدرت خود را به هيچگرفتند و غرب و شرق، ‌دو قطب قدرتمند را نژاد برتر و فرهنگ آنان را والاتر و آن دوقدرت را قبله‌ گاه عالم دانستند و وابستگي به يكي از دو قطب را از فرائض غيرقابلاجتناب معرفي نمودند! و قصة اين امر غم‌انگيز، طولاني و ضربه‌هايي كه از آن خورده واكنون نيز مي خوريم كشنده و كوبنده است.
و غم‌انگيزتر اينكه آنان ملتهاي ستمديدةزير سلطه را در همه چيز عقب نگه‌داشته و كشورهايي مصرفي بار‌ آوردند و به‌ قدري‌مارا از پيشرفتهاي خود و قدرتهاي شيطاني‌شان ترسانده‌اند كه جرأت دست زدن به هيچابتكاري نداريم و همه چيز خود را تسليم آنان كرده و سرنوشت خود و كشورهاي خود را بهدست آنان سپرده و چشم و گوش بسته مطيع فرمان هستيم. و اين پوچي و تهي مغزي مصنوعيموجب شده كه در هيچ امري به فكر و دانش خود اتكا نكنيم و كوركورانه از شرق و غربتقليد نماييم بلكه از فرهنگ و ادب و صنعت و ابتكار اگر داشتيم، نويسندگان وگويندگان غرب و شرقزدة بي‌فرهنگ، آنها را به باد انتقاد و مسخره گرفته و فكر و قدرتبومي ما را سركوب و مأيوس نموده و مي‌نمايند و رسوم و آداب اجنبي را هر چند مبتذل ومفتضح باشد با عمل و گفتار و نوشتار ترويج كرده و با مداحي و ثناجويي آنها را بهخورد ملتها داده و مي‌دهند. في‌المثل، اگر در كتاب يا نوشته يا گفتاري چند واژةفرنگي باشد، بدون توجه به محتواي آن با اعجاب پذيرفته، و گوينده و نويسندة  آن رادانشمند و روشنفكر به حساب مي‌آورند. و از گهواره تا قبر به هر‌چه بنگريم اگر باواژة غربي و شرقي اسم‌گذاري شود مرغوب و مورد توجه و از مظاهر تمدن و پيشرفتگيمحسوب، و اگر واژه‌هاي بومي خودي به كار رود مطرود و كهنه و واپسزده خواهد بود. كودكان ما اگر نام غربي داشته باشند مفتخر؛ و اگر نام خودي دارند سر به زير و عقبافتاده‌اند. خيابانها، كوچه‌ها، مغازه‌ها، شركتها، داروخانه‌ها،‌ كتابخانه‌ها،پارچه‌ها، و ديگر متاعها، هر چند در داخل تهيه شده بايد نام خارجي داشته باشد تامردم از آن راضي و به آن اقبال كنند. فرنگي مآبي از سر تا پا و در تمام نشست وبرخاستها و در معاشرتها و تمام شئون زندگي موجب افتخار و سربلندي و تمدن و پيشرفت،و در مقابل، آداب و رسوم خودي‌، كهنه‌پرستي و عقب‌افتادگي است. در هر مرض و كسالتيولو جزئي و قابل علاج در داخل، بايد به خارج رفت و دكترها  و اطباي دانشمند خود رامحكوم و مأيوس كرد. رفتن به انگلستان و فرانسه و امريكا و مسكو افتخاري پر ارزش ورفتن به حج و ساير اماكن متبر‌كه  كهنه‌پرستي و عقب‌ماندگي است. بي‌اعتنايي به آنچهمربوط به مذهب و معنويات است از نشانه‌هاي روشنفكري و تمدن، و ‌در مقابل، تعهد بهاين امور نشانة عقب‌ماندگي و كهنه‌پرستي است.
اينجانب نمي‌گويم ما خود همه چيزداريم؛ معلوم است ما را در طول تاريخِ نه چندان دور خصوصاً، و در سده‌هاي اخير ازهر پيشرفتي محروم كرده‌اند و دولتمردان خائن و دودمان پهلوي خصوصاً، و مراكزتبليغاتي عليه دستاوردهاي خودي و نيز خودْ كوچك‌ديدنها و يا ناچيز ديدنها، ما را ازهر فعاليتي براي پيشرفت محروم كرد. وارد كردن كالاها از هر قماش و سرگرم كردنبانوان و مردان خصوصاً طبقة جوان، به اقسام اجناس وارداتي از قبيل ابزار آرايش وتزئينات و تجملات و بازيهاي كودكانه و به مسابقه كشاندن خانواده‌ها و مصرفيبارآوردن  هر چه بيشتر، كه خود داستانهاي غم‌انگيز دارد، و سرگرم كردن و به تباهيكشاندن جوانها كه عضو فعال هستند با فراهم آوردن مراكز فحشا و عشرتكده‌ها، و دهها  از اين مصائب حساب شده،براي عقب نگهداشتن كشورهاست. من وصيت دلسوزانه و خادمانهمي‌كنم به ملت عزيز كه اكنون كه تا حدود بسيار چشمگيري از بسياري از اين دامها نجاتيافته و نسل محروم حاضر به فعاليت و ابتكار برخاسته و ديديم كه بسياري ازكارخانه‌ها و وسايل پيشرفته مثل هواپيماها و ديگر چيزها كه گمان نمي‌رفت متخصصينِايران قادر به راه انداختن كارخانه‌ها و امثال آن باشند و همه دستها را به سوي غربيا شرق دراز كرده بوديم كه متخصصين آنان اينها را به راه اندازند، در اثر محاصرةاقتصادي و جنگ تحميلي، خود جوانان عزيز ما قطعات محل احتياج را ساخته و با قيمتهايارزانتر عرضه كرده و رفع احتياج نمودند و ثابت كردند كه اگر بخواهيم مي توانيم.
بايد هوشيار و بيدار ومراقب باشيد كه سياست‌بازان پيوسته به غرب و شرق باوسوسه‌هاي شيطاني شما را به سوي اين چپاولگران بين‌المللي نكشند؛ و با ارادة مصمم وفعاليت و پشتكار خود به رفع وابستگيها قيام كنيد.
 
وبدانيد كه نژاد آريا و عرباز نژاد اروپا و امريكا و شوروي كم ندارد و اگر خوديِ خود را بيابد و يأس را از خوددور كند و چشمداشت به غير خود نداشته باشد، در درازمدت قدرت همه كار و ساختن همهچيز را دارد. و آنچه انسانهاي شبيه به اينان به آن رسيده‌اند شما هم خواهيد رسيد بهشرط اتكال به خداوند تعالي و اتكا به نفس، و قطع وابستگي به ديگران و تحمل سختيهابراي رسيدن به زندگي شرافتمندانه و خارج شدن از تحت سلطة اجانب.
و بر دولتها ودست اندركاران است چه در نسل حاضر و چه در نسلهاي آينده كه از متخصصين خود قدردانيكنند و آنان را با كمكهاي مادي و معنوي تشويق به كار نمايند و از ورود كالاهايمصرف‌ساز و خانه برانداز جلوگيري نمايند و به آنچه دارند بسازند تا خود همه چيزبسازند.
و ازجوانان، دختران و پسران، مي‌خواهم كه استقلال و آزادي و ارزشهايانساني را،  ولو با تحمل زحمت و رنج، فداي تجملات و عشرتها و بي بند و باريها وحضور در مراكز فحشا كه از طرف غرب و عمال بي‌وطن به شما عرضه مي‌شود  نكنند؛ كهآنان چنانچه تجربه نشان داده جز تباهي شما و اغفالتان از سرنوشت كشورتان و چاپيدنذخائر شما و به بند استعمار و ننگ وابستگي كشيدنتان و مصرفي نمودن ملت و كشورتان بهچيز ديگر فكر نمي‌كنند؛ و مي‌خواهند با اين وسايل و امثال آن شما را عقب مانده، وبه اصطلاح آنان «نيمه وحشي» نگه دارند.

و

از توطئه‌هاي بزرگ آنان، چنانچه اشاره شد و كراراً تذكر داده‌ام، به دست گرفتنمراكز تعليم و تربيت خصوصاً دانشگاهها است كه مقدرات كشورها در دست محصولات آنهااست. روش آنان با روحانيون و مدارس علوم اسلامي فرق دارد با روشي كه در دانشگاهها ودبيرستانها دارند. نقشة آنان برداشتن روحانيون از سر راه و منزوي كردن آنان است؛ يابا سركوبي و خشونت و هتاكي كه در زمان رضاخان عمل شد ولي نتيجة معكوس گرفته شد؛ يابا تبليغات و تهمتها و نقشه‌هاي شيطاني براي جدا كردن قشر تحصيلكرده و به اصطلاحروشنفكر كه اين هم در زمان رضاخان عمل مي‌شد و در رديف فشار و سركوبي بود؛ و درزمان محمدرضا ادامه يافت بدون خشونت ولي موذيانه.
و اما در دانشگاه  نقشه آناست كه جوانان را از فرهنگ و ادب و ارزشهاي خودي منحرف كنند و به سوي شرق يا غرببكشانند و دولتمردان را از بين اينان انتخاب و برسرنوشت كشورها حكومت دهند تا بهدست آنها هرچه مي‌خواهند انجام دهند. اينان كشور را به غارتزدگي و غربزدگي بكشانندو قشر روحاني با انزوا و منفوريت و شكست قادر بر جلوگيري نباشد. و اين بهترين راهاست براي عقب ‌نگهداشتن و غارت كردن كشورهاي تحت سلطه، ‌زيرا براي ابرقدرتهابي‌زحمت و بي‌خرج و در جوامع ملي بي سر و صدا، هرچه هست به جيب آنان مي‌ريزد.
پساكنون كه دانشگاهها و دانشسراها در دست اصلاح و پاكسازي است، برهمه ما لازم است بامتصديان كمك كنيم و براي هميشه نگذاريم دانشگاهها به انحراف كشيده شود؛ و هرجاانحرافي به چشم خورد با اقدام سريع به رفع آن كوشيم. و اين امر حياتي بايد در مرحلةاول با دست پر توان خود جوانان دانشگاهها و دانشسراها انجام گيرد كه نجات دانشگاهاز انحراف، نجات كشور وملت است.
و اينجانب به همة نوجوانان و جوانان در مرحلةاول، و پدران و مادران و دوستان آنها در مرحلة دوم، و به دولتمردان و روشنفكراندلسوز براي كشور در مرحلة بعد وصيت مي‌كنم كه در اين امر مهم كه كشورتان را از آسيبنگه مي‌دارد، با جان و دل كوشش كنيد و دانشگاهها را به نسل بعد بسپريد. و به همةنسلهاي مسلسل توصيه مي‌كنم  كه براي نجات خود و كشور عزيز و اسلامِ آدم ساز،دانشگاهها را از انحراف و غرب و شرقزدگي حفظ و پاسداري كنيد، و با اين عمل انساني ـاسلامي خود دست قدرتهاي بزرگ را از كشور قطع و آنان را نااميد نماييد. خدايتانپشتيبان و نگهدار باد.

ز

از مهمات امور، تعهد  وكلاي مجلس شوراي اسلامي است. ما ديديم كه اسلام و كشورايران چه صدمات بسيار غم‌انگيزي از مجلس شوراي غير صالح و منحرف، از بعد از مشروطهتا عصر رژيم جنايتكار پهلوي و از هر زمان بدتر و خطرناكتر در اين رژيم تحميلي فاسدخورد؛ و چه مصيبتها و خسارتهاي جانفرسا از اين جنايتكاران بي‌ارزش و نوكرمآب بهكشور و ملت وارد شد. در اين پنجاه سال يك اكثريت قلابي منحرف در مقابل يك اقليتمظلوم موجب شد كه هر چه انگلستان و شوروي و اخيراً امريكا خواستند، با دست همينمنحرفانِ از خدا بيخبر انجام دهند و كشور را به تباهي و نيستي كشانند. از بعد ازمشروطه،  هيچ‌گاه تقريباً به مواد مهم قانون اساسي عمل نشد ـ قبل از رضاخان با تصديغربزدگان و مشتي خان و زمينخواران؛ و در زمان رژيم پهلوي به دست آن رژيم سفاك ووابستگان وحلقه به گوشان آن.
اكنون كه با عنايت پروردگار وهمت ملت عظيم‌الشأنسرنوشت كشور به دست مردم افتاد و وكلا از خود مردم و با انتخاب خودشان، بدون دخالتدولت و خانهاي ولايات به مجلس شوراي اسلامي راه يافتند، و اميد است كه با تعهد آنانبه اسلام و مصالح كشور جلوگيري از هر انحراف بشود. وصيت اينجانب به ملت در حال وآتيه آن است كه با ارادة مصمم خود و تعهد خود به احكام اسلام و مصالح كشور در هردوره از انتخابات وكلاي داراي تعهد به اسلام و جمهوري اسلامي كه غالباً بين متوسطينجامعه و محرومين مي‌باشند و غير منحرف از صراط مستقيم ـ به سوي غرب يا شرق ـ و بدونگرايش به مكتبهاي انحرافي و اشخاص تحصيلكرده ومطلع برمسائل روز و سياستهاي اسلامي،به مجلس بفرستند.
و به جامعة محترم روحانيت خصوصاً مراجع معظم، وصيت مي‌كنم كهخود را از مسائل جامعه خصوصاً مثل انتخاب رئيس جمهور و وكلاي مجلس، كنار نكشند وبي‌تفاوت نباشند. همه ديديد و نسل آتيه خواهد شنيد كه دست سياست‌بازان پيرو شرق وغرب، روحانيون را كه اساس مشروطيت را با زحمات و رنجها بنيان گذاشتند از صحنه خارجكردند و روحانيون نيز بازي سياست‌بازان را خورده و دخالت در امور كشور و مسلمين راخارج از مقام خود انگاشتند و صحنه را به دست غربزدگان سپردند؛ و به سر مشروطيت وقانون اساسي و كشور و اسلام آن آوردند كه جبرانش احتياج به زمان طولانيدارد.
اكنون كه بحمدالله تعالي موانع رفع گرديده و فضاي آزاد براي دخالت همةطبقات پيش‌آمده است، هيچ عذري باقي نمانده و از گناهان بزرگ نابخشودني، مسامحه درامر مسلمين است. هركس به مقدار توانش و حيطة نفوذش لازم است درخدمت اسلام و ميهنباشد؛ و با جديت از نفوذ وابستگان به دو قطب استعمارگر وغرب يا شرقزدگان ومنحرفاناز مكتب بزرگ اسلام جلوگيري نمايند، و بدانند كه مخالفين اسلام و كشورهاي اسلامي كههمان ابرقدرتان چپاولگر بين المللي هستند، با تدريج و ظرافت دركشور ما و كشورهاياسلامي ديگر رخنه، و با دست افراد خودِ ملتها، كشورها را به دام استثمار مي‌كشانند. بايد با هوشياري مراقب باشيد و با احساس اولين قدمِ نفوذي به مقابله برخيزيد و بهآنان مهلت ندهيد. خدايتان يار ونگهدار باشد.
واز نمايندگان مجلس شوراي اسلاميدراين عصر و عصرهاي آينده مي‌خواهم كه اگر خداي نخواسته عناصر منحرفي با دسيسه وبازي سياسي وكالت خود را به مردم تحميل نمودند، مجلس اعتبارنامة آنان را رد كنند ونگذارند حتي يك عنصر خرابكار وابسته به مجلس راه يابد.
وبه اقليتهاي مذهبي رسميوصيت مي‌كنم كه از دوره‌هاي رژيم پهلوي عبرت بگيرند و وكلاي خود را از اشخاص متعهدبه مذهب خود و جمهوري اسلامي و غيروابسته به قدرتهاي جهانخوار و بدون گرايش بهمكتبهاي الحادي و انحرافي و التقاطي انتخاب نمايند.
و از همة نمايندگان خواستارمكه با كمال حسن نيت و برادري باهم مجلسان خود رفتار، و همه كوشا باشند كه قوانينخداي نخواسته از اسلام منحرف نباشد و همه به اسلام و احكام آسماني آن وفادار باشيدتا به سعادت دنيا و آخرت نايل آييد.
و از شوراي محترم نگهبان مي‌خواهم و توصيهمي‌كنم، چه در نسل حاضر و چه در نسلهاي آينده، كه با كمال دقت و قدرت وظايف اسلاميو ملي خود را ايفا و تحت تأثير هيچ قدرتي واقع نشوند و از قوانين مخالف با شرع مطهرو قانون اساسي بدون هيچ ملاحظه جلوگيري نمايند و با ملاحظة ضرورات كشور كه گاهي بااحكام ثانويه و گاهي به ولايت فقيه بايد اجرا شود توجه نمايند.
و وصيت من بهملت شريف آن است كه در تمام انتخابات، چه انتخاب رئيس جمهور و چه نمايندگان مجلسشوراي اسلامي و چه انتخاب خبرگان براي تعيين شوراي رهبري يا رهبر، در صحنه باشند واشخاصي كه انتخاب مي‌كنند روي ضوابطي باشد كه اعتبار مي‌شود مثلاً در انتخاب‌خبرگان براي تعيين شوراي رهبري يا رهبر، توجه كنند كه اگر مسامحه نمايند و خبرگانرا روي موازين شرعيه و قانون انتخاب نكنند، چه ‌بسا كه خساراتي به اسلام و كشوروارد شود كه جبران پذير نباشد. و در اين صورت همه در پيشگاه خداوند متعال مسئولمي‌باشند.
از اين قرار، عدم دخالت ملت از مراجع و علماي بزرگ تا طبقة بازاري وكشاورز و كارگر و كارمند، همه و همه مسئول سرنوشت كشور و اسلام مي‌‌باشند؛ چه درنسل حاضر و چه در نسلهاي آتيه؛ و چه بسا كه در بعض مقاطع، عدم حضور و مسامحه،‌گناهي باشد كه در رأس گناهان كبيره است. پس علاج واقعه را قبل از وقوع بايد كرد والاّ كار از دست همه خارج خواهد شد. و اين حقيقتي است كه بعد از مشروطه لمسنموده‌ايد و نموده‌ايم. چه هيچ علاجي بالاتر و والاتر از آن نيست كه ملت در سرتاسركشور در كارهايي كه محول به اوست بر طبق ضوابط اسلامي و قانون اساسي انجام دهد؛ ودر تعيين رئيس جمهور و وكلاي مجلس با طبقة تحصيلكردة متعهد و روشنفكر با اطلاع ازمجاري امور و غيروابسته به كشورهاي قدرتمند استثمارگر و اشتهار به تقوا و تعهد بهاسلام و جمهوري اسلامي مشورت كرده، و با علما و روحانيون با تقوا و متعهد به جمهورياسلامي نيز مشورت نموده؛ و توجه داشته باشند رئيس جمهور و وكلاي مجلس از طبقه‌ايباشند؛ كه محروميت و مظلوميت مستضعفان ومحرومان جامعه را لمس نموده و در فكر رفاهآنان باشند، نه از سرمايه‌داران و زمينخواران و صدرنشينان مرفه و غرق در لذات وشهوات كه تلخي محروميت و رنج گرسنگان و پابرهنگان را نمي‌توانند بفهمند.
و بايدبدانيم كه اگر رئيس جمهور و نمايندگان مجلس، شايسته ومتعهد به اسلام و دلسوز  برايكشور و ملت باشند، بسياري از مشكلات پيش نمي‌آيد؛ و مشكلاتي اگر باشد رفع مي شود. وهمين معني در انتخاب خبرگان براي تعيين شوراي رهبري يا رهبر با ويژگي خاص بايد درنظر گرفته شود؛ كه اگر خبرگان كه با انتخاب ملت تعيين مي‌شوند از روي كمال دقت و بامشورت با مراجع عظام هر عصر و علماي بزرگ سرتاسر كشور و متدينين و دانشمندان متعهد،به مجلس خبرگان بروند، بسياري از مهمات و مشكلات به واسطة تعيين شايسته‌ترين ومتعهدترين شخصيتها براي رهبري يا شوراي رهبري پيش نخواهد آمد، يا با شايستگي رفعخواهد شد. و با نظر به اصل يكصد و نهم و يكصد و دهم قانون اساسي، وظيفة سنگين ملتدر تعيين خبرگان و نمايندگان در تعيين رهبر يا شوراي رهبري روشن خواهد شد كه اندكمسامحه در انتخاب، چه آسيبي به اسلام و كشور و جمهوري اسلامي وارد خواهد كرد كهاحتمال آن، كه در سطح بالاي از اهميت است براي آنان تكليف الهي ايجاد مي‌كند.
ووصيت اينجانب به رهبر و شوراي رهبري در اين عصر كه عصر تهاجم ابرقدرتها و وابستگانبه آنان در داخل و خارج كشور به جمهوري اسلامي و درحقيقت به اسلام است در پوششجمهوري اسلامي و درعصرهاي آينده، آن است كه خود را وقف در خدمت به اسلام و جمهورياسلامي و محرومان و مستضعفان بنمايند؛ و گمان ننمايند كه رهبري في نفسه براي آنانتحفه‌اي است و مقام والايي، ‌بلكه وظيفة سنگين و خطرناكي است كه لغزش در آن اگرخداي نخواسته با هواي نفس باشد، ننگ ابدي در اين دنيا و آتش غضب خداي قهار درجهانديگر در پي دارد.
از خداوند منان هادي با تضرع و ابتهال مي‌خواهم كه ما و شمارا  از اين امتحان خطرناك با روي سفيد در حضرت خود بپذيرد و نجات دهد و اين خطرقدري خفيفتر براي رؤساي جمهور حال و آينده و دولتها و دست‌اندركاران، به حسب درجاتدر مسئوليتها نيز هست كه بايد خداي متعال را حاضر و ناظر و خود را درمحضر مبارك اوبدانند. خداوند متعال راهگشاي آنان باشد .

ح

از مهمات امور، مسألة قضاوت است كه سر و كار آن با جان و مال و ناموس مردم است. وصيت اينجانب به رهبر و شوراي رهبري آن است كه در تعيين عاليترين مقام قضايي كهدرعهده دارند، كوشش كنند كه اشخاص متعهد سابقه‌دار و صاحبنظر در امور شرعي و اسلاميو در سياست را نصب نمايند.
و از شورايعالي قضايي مي‌خواهم امر قضاوت را كه دررژيم سابق به وضع أسفناك و غم‌انگيزي درآمده بود با جديت سر و سامان دهند؛ و دستكساني كه با جان ومال مردم بازي مي‌كنند و آنچه نزد آنان مطرح نيست عدالت اسلامياست از اين كرسي پراهميت كوتاه كنند، و با پشتكار و جديت بتدريج دادگستري را متحولنمايند؛ و قضات داراي شرايطي كه، ان‌شاء الله با جديت حوزه‌هاي علميه مخصوصاً حوزةمباركة علمية قم تربيت و تعليم مي‌شوند و معرفي مي‌گردند، به جاي قضاتي كه شرايطمقررة اسلامي را ندارند نصب گردند، كه ان‌شاء الله تعالي بزودي قضاوت اسلاميدرسراسر كشور جريان پيدا كند.
و به قضات محترم در عصر حاضر و اعصار آينده وصيتمي‌كنم كه با در نظر گرفتن احاديثي كه از معصومين ـ صلوات الله عليهم ـ دراهميت قضاو خطر عظيمي كه قضاوت دارد و توجه و نظر به آنچه دربارة قضاوت به غير حق وارد شدهاست، اين امر خطير را تصدي نمايند و نگذارند اين مقام به غير اهلش سپرده شود. وكساني كه اهل هستند از تصدي اين امر سرباز نزنند و به اشخاص غير اهل ميدان ندهند؛ وبدانند كه همان‌طور كه خطر اين مقامْ بزرگ است اجر و فضل و ثواب آن نيز بزرگ است. ومي‌دانند كه تصدي قضا براي اهلش واجب كفايي است.

ط

وصيت اينجانب به حوزه‌هاي مقدسة علميه آن است كه كراراً عرض نموده‌ام كه در اينزمان كه مخالفين اسلام و جمهوري اسلامي كمر به براندازي اسلام بسته‌اند و از هر راهممكن براي اين مقصد شيطاني كوشش مي‌نمايند، و يكي از راههاي با اهميت براي مقصد شومآنان و خطرناك براي اسلام و حوزه‌هاي اسلامي نفوذ دادن افراد منحرف و تبهكار درحوزه‌هاي علميه است، كه خطر بزرگ كوتاه مدت آن بدنام نمودن حوزه‌ها با اعمالناشايسته و اخلاق و روش انحرافي است و خطر بسيار عظيم آن در درازمدت به مقامات بالارسيدن يك يا چند نفر شياد كه با آگاهي برعلوم اسلامي و جا زدن خود را در بينتوده‌ها وقشرهاي مردم پاكدل و علاقه‌مند نمودن آنان را به خويش وضربة مهلك زدن بهحوزه‌هاي اسلامي و اسلام عزيز و كشور در موقع مناسب مي‌باشد. و مي‌دانيم كه قدرتهايبزرگ چپاولگر در ميان جامعه‌ها افرادي به صورتهاي مختلف از مليگراها و روشنفكرانمصنوعي و روحاني نمايان كه اگر مجال يابند از همه پرخطرتر و آسيب رسانترند ذخيرهدارند كه گاهي سي ـ چهل سال با مشي اسلامي و مقدس مآبي  يا «پان ايرانيسم» و وطنپرستي و حيله‌هاي ديگر، با صبر و بردباري در ميان ملتها زيست مي‌كنند و در موقعمناسب مأموريت خود را انجام مي‌دهند. و ملت عزيز ما در اين مدت كوتاه پس از پيروزي  انقلاب نمونه‌هايي از قبيل «مجاهد خلق» و «فدايي خلق» و «توده‌اي‌»ها و ديگر عناوينديده‌اند، و لازم است همه با هوشياري اين قسم توطئه را خنثي نمايند و از همه لازمترحوزه‌هاي علميه است كه تنظيم و تصفية آن با مدرسين محترم و افاضل سابقه‌دار است باتأييد مراجع وقت. و شايد تز «نظم در بي‌نظمي» است  از القائات شوم همين نقشه‌ريزانو توطئه گران باشد.
در هرصورت وصيت اينجانب آن است كه در همة اعصار خصوصاً درعصرحاضر كه نقشه‌ها و توطئه‌ها سرعت و قوّت گرفته است، قيام براي نظام دادن به حوزه‌هالازم و ضروري است؛ كه علما و مدرسين و افاضل عظيم‌الشأن صرف وقت نموده و با برنامةدقيق صحيح حوزه‌ها را و خصوصاً حوزه علمية قم و ساير حوزه‌هاي بزرگ و با اهميت رادر اين مقطع از زمان از آسيب حفظ نمايند.
و لازم است علما و مدرسين محترمنگذارند در درسهايي كه مربوط به فقاهت است و حوزه‌هاي فقهي و اصولي از طريقة مشايخمعظم كه تنها راه براي حفظ فقه اسلامي است منحرف شوند، و كوشش نمايند كه هر روز بردقتها و بحث و نظرها و ابتكار و تحقيقها افزوده شود؛ وفقه سنتي كه ارث سلف صالح استو انحراف از آن سست شدن اركان تحقيق و تدقيق است، محفوظ بماند و تحقيقات بر تحقيقاتاضافه گردد. و البته در رشته‌هاي‌ ديگر علوم به مناسبت احتياجات كشور و اسلامبرنامه‌هايي تهيه خواهد شد و رجالي در آن رشته تربيت بايد شود. و از بالاترين ووالاترين حوزه‌هايي كه لازم است به طور همگاني مورد تعليم و تعلم قرار گيرد، علوممعنوي اسلامي]است[، از قبيل علم اخلاق و تهذيب نفس و سير و سلوك الي الله ـ رزقناالله و اياكم ـ كه جهاد اكبر مي باشد.

ي

از اموري كه اصلاح و تصفيه و مراقبت از آن لازم است قوة اجراييه است. گاهي ممكناست كه قوانين مترقي و مفيد به حال جامعه از مجلس بگذرد و شوراي نگهبان آن را تنفيذكند و وزير مسئول هم ابلاغ نمايد، لكن به دست مجريان غيرصالح كه افتاد آن را مسخكنند و بر خلاف مقررات يا با كاغذ‌بازيها يا پيچ و خمها كه به آن عادت كرده‌اند ياعمداً براي نگران نمودن مردم عمل كنند، كه بتدريج و مسامحه غائله ايجاد مي‌كند.
وصيت اينجانب به وزراي مسئول در عصر حاضر و در عصرهاي ديگر آن است كه علاوه برآنكه شماها و كارمندان وزارتخانه‌ها بودجه‌اي كه از آن ارتزاق مي‌كنيد مال ملت ، وبايد همه خدمتگزار ملت و خصوصاً مستضعفان باشيد، و ايجاد زحمت براي مردم و مخالفوظيفه عمل كردن حرام و خداي نخواسته گاهي موجب غضب الهي مي‌شود، همة شما بهپشتيباني ملت احتياج داريد. با پشتيباني مردم خصوصاً طبقات محروم بود كه پيروزيحاصل شد و دست ستمشاهي از كشور و ذخائر آن كوتاه گرديد. و اگر روزي از پشتيبانيآنان محروم شويد، شماها كنار گذاشته مي‌شويد و همچون رژيم شاهنشاهي ستمكار به جايشما ستم پيشگان پستها را اشغال مي‌نمايند. بنابر اين حقيقت ملموس،
 
بايد كوشش درجلب نظر ملت بنماييد و از رفتار غير‌اسلامي ـ انساني احتراز نماييد.
و در همينانگيزه به وزراي كشور در طول تاريخ آينده توصيه مي‌كنم كه در انتخاب استاندارها دقتكنند اشخاص لايق، متدين،‌ متعهد، عاقل و سازگار با مردم انتخاب نمايند، تا آرامش دركشور هرچه بيشتر حكمفرما باشد. و بايد دانست كه گرچه تمام وزيران وزارتخانه‌هامسئوليت در اسلامي كردن و تنظيم امور محل مسئوليت خود دارند لكن بعضي از آنها ويژگيخاص دارند؛ مثل وزارت خارجه كه مسئوليت سفارتخانه‌ها را در خارج از كشور دارند. اينجانب از ابتداي پيروزي به وزراي خارجه راجع به طاغوتزدگي سفارتخانه‌ها و تحولآنها به سفارتخانه‌هاي مناسب با جمهوري اسلامي توصيه‌هايي نمودم، لكن بعض آنان يانخواستند يا نتوانستند عمل مثبتي انجام دهند. و اكنون كه سه سال از پيروزي مي‌گذرداگر چه وزير خارجة كنوني اقدام به اين امر نموده است و اميد است با پشتكار و صرفوقت اين امرمهم انجام گيرد.
و وصيت من به وزراي خارجه در اين زمان و زمانهاي بعدآن است كه مسئوليت شما بسيار زياد است، چه در اصلاح و تحول وزارتخانه وسفارتخانه‌ها؛ و چه در سياست خارجيِ حفظ استقلال  و منافع كشور و روابط حسنه  بادولتهايي كه قصد دخالت در امور كشور ما را ندارند. و از هر امري كه شائبة وابستگيبا همة ابعادي كه دارد به طور قاطع احتراز نماييد. و بايد بدانيد كه وابستگي در بعضامور هر چند ممكن است ظاهر فريبنده‌اي داشته باشد يا منفعت و فايده‌اي  در حالداشته باشد، لكن در نتيجه، ريشة كشور را به تباهي خواهد كشيد و كوشش داشته باشيد دربهتر كردن روابط با كشورهاي اسلامي و در بيدار كردن دولتمردان و دعوت به وحدت واتحاد كنيد كه خداوند با شماست.
و وصيت من به ملتهاي كشورهاي اسلامي  است كهانتظار نداشته باشيد كه از خارج كسي به شما در رسيدن به هدف كه آن اسلام و پيادهكردن احكام اسلام است كمك كند؛ خود بايد به اين امر حياتي كه آزادي و استقلال راتحقق مي‌بخشد قيام كنيد. و علماي اعلام و خطباي محترم كشورهاي اسلامي دولتها رادعوت كنند كه از وابستگي به قدرتهاي بزرگ خارجي خود را رها كنند و با ملت خود تفاهمكنند؛ در اين صورت پيروزي را در‌ ‌آغوش خواهند كشيد. و نيز ملتها را دعوت به وحدتكنند؛ و از نژادپرستي كه مخالف دستور اسلام است بپرهيزند؛ و با برادران ايماني خوددر هر كشوري و با هر نژادي كه هستند دست‌ برادري دهند كه اسلام بزرگ آنان را برادرخوانده. و اگر اين برادري ايماني با همت دولتها و ملتها و با تأييد خداوند متعالروزي تحقق يابد، خواهيد ديد كه بزرگترين قدرت جهان را مسلمين تشكيل مي‌دهند. بهاميد روزي كه با خواست پروردگار عالم اين برادري و برابري حاصل شود.
و وصيتاينجانب به وزارت ارشاد در همة اعصار خصوصاً عصر حاضر كه ويژگي خاصي دارد، آن استكه براي تبليغ حق مقابل باطل و ارائة چهرة حقيقي جمهوري اسلامي كوشش كنند. مااكنون، دراين زمان كه دست ابرقدرتها را از كشور خود كوتاه كرديم، مورد تهاجمتبليغاتي تمام رسانه‌هاي گروهي وابسته به قدرتهاي بزرگ هستيم . چه دروغها و تهمتهاكه گويندگان و نويسندگان وابسته به ابرقدرتها به اين جمهوري اسلامي نوپا نزده ونمي‌زنند.
مع‌الأسف اكثر دولتهاي منطقة اسلامي كه به حكم اسلام بايد دست اخوتبه ما دهند، به عداوت با ما و اسلام برخاسته‌اند و همه در خدمت جهانخواران از هرطرف به ما هجوم آورده‌اند. و قدرت تبليغاتي ما بسيار ضعيف و ناتوان است و مي‌دانيدكه امروز جهان روي تبليغات مي‌چرخد. و با كمال تأسف، نويسندگان به اصطلاح روشنفكركه به سوي يكي از دو قطب گرايش دارند، به جاي آنكه در فكر استقلال و آزادي كشور وملت خود باشند، خود‌خواهيها و فرصت‌طلبيها و انحصارجوييها به آنان مجال نمي‌دهد كهلحظه‌اي تفكر نمايند و مصالح كشور و ملت خود را در نظر بگيرند، و مقايسة بين آزاديو استقلال را در اين جمهوري با رژيم ستمگر سابق نمايند و زندگي شرافتمندانة ارزندهرا توأم با بعض آنچه را كه از دست داده‌اند، كه رفاه و عيشزدگي است، با آنچه ازرژيم ستمشاهي دريافت مي‌كردند توأم با  وابستگي و نوكرمآبي وثناجويي و مداحي ازجرثومه‌هاي فساد و معادن ظلم و فحشا بسنجند؛ و از تهمتها و نارواها به اين جمهوريتازه تولد يافته دست بكشند و با ملت و دولت در صف واحد بر ضد طاغوتيان و ستم‌پيشگانزبانها و قلمها رابه كار بگيرند.
و مسئلة تبليغ تنها به عهدة وزارت ارشاد نيستبلكه وظيفة همة دانشمندان و گويندگان و نويسندگان و هنرمندان است. بايد وزارت خارجهكوشش كند تا سفارتخانه‌ها نشريات تبليغي داشته باشند و چهرة نوراني اسلام را برايجهانيان روشن نمايند؛ كه اگر اين چهره با آن جمال جميل كه قرآن و سنت در همة ابعادبه آن دعوت كرده‌ از زير نقاب مخالفان اسلام و كج‌فهميهاي دوستان خودنمايي نمايد،اسلامْ جهانگير خواهد شد و پرچم پرافتخار آن در همه جا به اهتزاز خواهد آمد. چهمصيبت بار و غم‌انگيز است كه مسلمانان متاعي دارند كه از صدر عالم تا نهايت آن نظيرندارد، نتوانسته‌اند اين گوهر گرانبها را كه هر انساني به فطرت آزاد خود طالب آناست عرضه كنند؛ بلكه خود نيز از آن غافل و به آن جاهلند و گاهي از آن فراري‌اند!

ك

از امور بسيار با اهميت و سرنوشت‌ساز مسئلة مراكز تعليم و تربيت از كودكستانهاتا دانشگاهها است كه به واسطة اهميت فوق‌العاده‌اش تكرار نموده و با اشاره مي‌گذرم. بايد ملت غارت شده بدانند كه در نيم قرن اخير آنچه به ايران و اسلام ضربة مهلك زدهاست قسمت عمده‌اش از دانشگاهها بوده است. اگر دانشگاهها و مراكز تعليم و تربيتِديگر با برنامه‌هاي اسلامي و ملي در راه منافع كشور به تعليم و تهذيب و تربيتكودكان و نوجوانان وجوانان جريان داشتند، ‌هرگز ميهن ما در حلقوم انگلستان و پس ازآن امريكا و شوروي فرو نمي‌رفت و هرگز قراردادهاي خانه خراب‌كن بر ملت محروم‌غارتزده تحميل نمي‌شد و هرگز پاي مستشاران خارجي به ايران باز نمي‌شد و هرگز ذخائرايران و طلاي سياه اين ملت رنجديده در جيب قدرتهاي شيطاني ريخته نمي‌شد و هرگزدودمان پهلوي و وابسته‌هاي به آن اموال ملت را نمي‌توانستند به غارت ببرند و درخارج و داخل پاركها و ويلاها بر روي اجساد مظلومان بنا كنند و بانكهاي خارج را ازدسترنج اين مظلومان پر كنند و صرف عياشي و هرز‌گي خود و بستگان خود نمايند. اگرمجلس و دولت و قوة قضاييه و ساير ارگانها از دانشگاههاي اسلامي و ملي سرچشمهمي‌گرفت ملت ما امروز گرفتار مشكلات خانه‌برانداز نبود. و اگر شخصيتهاي پاكدامن باگرايش اسلامي و ملي به معناي صحيحش، نه آنچه امروز در مقابل اسلام عرض اندام ميكند، از دانشگاهها به مراكز قواي سه گانه راه مي‌يافت، امروز ما غير امروز، و ميهنما غير اين ميهن، و محرومان ما از قيد محروميت رها، و بساط ظلم و ستمشاهي و مراكزفحشا و اعتياد و عشرتكده‌ها كه هر يك براي تباه نمودن نسل جوان فعال ارزنده كافيبود، در هم پيچيده و اين ارث كشور بر باد ده و انسان برانداز به ملت نرسيده بود. ودانشگاهها اگر اسلامي ـ انساني‌ـ ملي بود، مي‌توانست صدها و هزارها مدرس به جامعهتحويل دهد؛ لكن چه غم‌انگيز و اسفبار است كه دانشگاهها و دبيرستانها به دست كسانياداره مي‌شد و عزيزان ما به دست كساني تعليم و تربيت مي‌ديدند كه جز اقليت مظلوممحرومي همه از غربزدگان و شرقزدگان با برنامه و نقشة ديكته شده در دانشگاهها كرسيداشتند؛ و ناچار جوانان عزيز و مظلوم ما در دامن اين گرگان وابسته به ابرقدرتهابزرگ شده و به كرسيهاي قانونگذاري و حكومت و قضاوت تكيه مي‌‌كردند، و بر وفق دستورآنان، يعني رژيم ستمگر پهلوي عمل مي‌كردند.
اكنون بحمدالله تعالي دانشگاه ازچنگال جنايتكاران خارج شده. و بر ملت و دولت جمهوري اسلامي است  در همة اعصار، كهنگذارند عناصر فاسد داراي مكتبهاي انحرافي يا گرايش به غرب و شرق در دانشسراها ودانشگاهها و ساير مراكز تعليم و تربيت نفوذ كنند و از قدم اول جلوگيري نمايند تامشكلي پيش نيايد و اختيار از دست نرود.
و وصيت اينجانب به جوانان عزيز دانشسراهاو دبيرستانها و دانشگاهها آن است كه خودشان شجاعانه درمقابل انحرافات قيام نمايندتا استقلال و آزادي خود و كشور و ملت خودشان مصون باشد.

ل

قواي مسلح، از ارتش و سپاه و ژاندارمري و شهرباني تا كميته‌ها و بسيج و عشايرويژگي خاص دارند. اينان كه بازوان قوي و قدرتمند جمهوري اسلامي مي‌باشند و نگهبانسرحدات و راهها و شهرها و روستاها و بالاخره نگهداران امنيت و آرامش‌بخشان به ملتمي‌باشند، مي‌بايست مورد توجه خاص ملت و دولت و مجلس باشند. و لازم است توجه داشتهباشند كه در دنيا آنچه كه مورد بهره‌برداري براي قدرتهاي بزرگ و سياستهاي مخرب،بيشتر از هر چيز و هر گروهي است، قواي مسلح است. قواي مسلح است كه با  بازيهايسياسي، كودتاها و تغيير حكومتها و رژيمها به دست آنان واقع مي‌شود؛ و سودجويان دغلبعض سران آنان را مي‌خرند و با دست آنان و توطئه‌هاي فرماندهان بازي خوردة كشورهارا به دست مي‌گيرند، و ملتهاي مظلوم را تحت سلطه قرار داده و استقلال و آزادي را ازكشورها سلب مي‌كنند. و اگر فرماندهان پاكدامن متصدي امر باشند، هرگز براي دشمنانكشورها امكان كودتا يا اشغال يك كشور پيش نمي‌آيد و يا اگر احياناً پيش آيد، به دستفرماندهان متعهد شكسته و ناكام خواهد ماند. و در ايران نيز كه اين معجزة عصر به دستملت انجام گرفت، قواي مسلح متعهد و فرماندهان پاك و ميهن‌دوست سهم بسزائيداشتند.
و امروز كه جنگ لعنتي و تحميلي صدام تكريتي به امر و كمك امريكا و سايرقدرتها پس از نزديك به دو سال با شكست سياسي و نظامي ارتش متجاوز بعث و پشتيبانانقدرتمند و وابستگان به آنان روبه‌رو است، باز قواي مسلح نظامي و انتظامي و سپاهي ومردمي با پشتيباني بي‌دريغ ملت در جبهه‌ها و پشت جبهه‌ها اين افتخار بزرگ راآفريدند و ايران را سرافراز نمودند؛ و نيز شرارتها وتوطئه‌هاي داخلي را كه به دستعروسكهاي وابسته به غرب وشرق براي براندازي جمهوري اسلامي بسيج شده بودند با دستتواناي جوانان كميته‌ها و پاسداران بسيج و شهرباني و با كمك ملت غيرتمند در همشكسته شد. و همين جوانان فداكار عزيزند كه شبها بيدارند تا خانواده‌ها با آرامشاستراحت كنند. خدايشان يار و مددكار باد.
 
پس وصيت برادرانة من در اين قدمهايآخرين عمر بر قواي مسلح به طور عموم، آن است كه اي عزيزان  كه به اسلام عشقمي‌ورزيد و با عشق لقاء الله به فداكاري در جبهه‌ها و در سطح كشور به كار ارزشمندخود ادامه مي‌دهيد، بيدار باشيد و هوشيار كه بازيگران سياسي و سياستمداران حرفه‌ايغرب وشرقزده و دستهاي مرموز جنايتكاران پشت پرده  لبة تيز سلاح خيانت و جنايتكارشاناز هر سو و بيشتر از هر گروه متوجه به شما عزيزان است؛ و مي‌خواهند از شما عزيزانكه با جانفشاني خود انقلاب را پيروز نموديد و اسلام را زنده كرديد بهره‌گيري كرده وجمهوري اسلامي را براندازند؛ و شما را با اسم اسلام و خدمت به ميهن و ملت از اسلامو ملت جدا كرده به دامن يكي از دو قطب جهانخوار بيندازند، و بر زحمات و فداكاريهايشما با حيله‌هاي سياسي و ظاهرهاي به صورت اسلامي و ملي خط بطلان بكشند.
وصيتاكيد من به قواي مسلح آن است كه همان‌طور كه از مقررات نظام ، عدم دخول نظامي دراحزاب و گروهها و جبهه‌ها است به آن عمل نمايند؛ و قواي مسلح مطلقاً، چه نظامي وانتظامي و پاسدار و بسيج و غير اينها، در هيچ حزب و گروهي وارد نشده و خود را ازبازيهاي سياسي دور نگه دارند. در اين صورت مي‌توانند قدرت نظامي خود را حفظ و ازاختلافات درون گروهي مصون باشند. و بر فرماندهان لازم است كه افراد تحت فرمان خودرا از ورود  در احزاب منع نمايند. و چون انقلاب از همة ملت و حفظ آن بر همگان است،دولت و ملت و شوراي دفاع و مجلس شوراي اسلامي وظيفة شرعي و ميهني آنان است كه اگرقواي مسلح، چه فرماندهان و طبقات بالا و چه طبقات بعد، برخلاف مصالح اسلام و كشوربخواهند عملي انجام دهند يا در احزاب وارد شوند كه ـ بي‌اشكال به تباهي كشيدهمي‌شوند ـ و يا در بازيهاي سياسي وارد شوند، از قدم اول با آن مخالفت كنند. و بررهبر و شوراي رهبري است كه با قاطعيت از اين امر جلوگيري نمايد تا كشور از آسيب درامان باشد.
و من به همة نيروهاي مسلح در اين پايان زندگي خاكي، وصيت مشفقانهمي‌كنم كه از اسلام كه يگانه مكتب استقلال و آزاديخواهي است و خداوند متعال همه رابا نور هدايت آن به مقام والاي انساني دعوت مي‌كند، چنانچه امروز وفاداريد، دروفاداري استقامت كنيد كه شما را و كشور و ملت شما را از ننگ وابستگيها و پيوستگيهابه قدرتهايي كه همة شما را جز براي بردگي خويش نمي‌خواهند و كشور و ملت عزيزتان راعقب مانده و بازار مصرف و زير بار ننگين ستم‌پذيري نگه مي‌دارند نجات مي‌دهد، وزندگي انساني شرافتمندانه را ولو  با مشكلات بر زندگاني ننگين بردگي اجانب ولو بارفاه حيواني ترجيح دهيد؛ و بدانيد مادام كه در احتياجات صنايع پيشرفته، دست خود راپيش ديگران دراز كنيد و به دريوزگي عمر را بگذرانيد قدرت ابتكار و پيشرفت دراختراعات در شما شكوفا نخواهد شد. و به خوبي و عينيت ديديد كه در اين مدت كوتاه پساز تحريم اقتصادي همانها كه از ساختن هرچيز خود را عاجز مي‌ديدند و از راه انداختنكارخانه‌ها آنان را مأيوس مي‌نمودند، افكار خود را به كار بستند و بسياري ازاحتياجات ارتش و كارخانه‌ها را خود رفع نمودند. و اين جنگ و تحريم اقتصادي و اخراجكارشناسان خارجي، تحفه‌اي الهي بود كه ما از آن غافل بوديم. اكنون اگر دولت و ارتشكالاهاي جهانخواران را خود تحريم كنند و به كوشش و سعي در راه ابتكار بيفزايند،اميد است كه كشور خودكفا شود و از دريوزگي ازدشمن نجات يابد.
و هم در اينجابايد بيفزايم كه احتياج ما پس از اينهمه عقب‌ماندگي مصنوعي به صنعتهاي بزرگ كشورهايخارجي حقيقتي است انكارناپذير. و اين به آن معني نيست كه ما بايد در علوم پيشرفتهبه يكي از دو قطب وابسته شويم. دولت و ارتش بايد كوشش كنند كه دانشجويان متعهد رادر كشورهايي كه صنايع بزرگ پيشرفته را دارند و استعمار و استثمارگر نيستند بفرستند؛و از فرستادن به امريكا و شوروي و كشورهاي ديگر كه در مسير اين دو قطب هستند احترازكنند، مگر ان‌شاء‌الله روزي برسد كه اين دو قدرت به اشتباه خود پي‌برند و در مسيرانسانيت و انساندوستي و احترام به حقوق ديگران واقع شوند؛ يا ا‌ن‌شاءالله مستضعفانجهان و ملتهاي بيدار و مسلمانان متعهد، آنان را به‌ جاي خود نشانند. به اميد چنينروزي.

م

راديو و تلويزيون و مطبوعات و سينماها و تئاترها از ابزارهاي مؤثر تباهي و تخديرملتها، خصوصاً نسل جوان بوده است. در اين صد سال اخير بويژه نيمة دوم آن، چهنقشه‌هاي بزرگي از اين ابزار، چه در تبليغ ضد اسلام و ضد روحانيت خدمتگزار، و چه درتبليغ استعمارگران غرب و شرق، كشيده شد و از آنها براي درست كردن بازار كالاهاخصوصاً تجملي و تزئيني از هر قماش، از تقليد در ساختمانها و تزئينات و تجملات آنهاو تقليد در اجناس نوشيدني و پوشيدني و در فرم آنها استفاده كردند، به طوري كهافتخار بزرگِ فرنگي مآب بودن در تمام شئون زندگي از رفتار و گفتار و پوشش و فرم آنبويژه در خانمهاي مرفه يا نيمه مرفه بود، و در آداب معاشرت و كيفيت حرف زدن و بهكار بردن لغات غربي در گفتار و نوشتار به صورتي بود كه فهم آن براي بيشتر مردمغيرممكن،  و براي همرديفان نيز مشكل مي‌نمود! فيلمهاي تلويزيون از فرآورده‌هاي غربيا شرق بود كه طبقة جوان زن و مرد را از مسير عادي زندگي و كار و صنعت و توليد ودانش منحرف و به سوي بيخبري از خويش و شخصيت خود و يا بدبيني و بدگماني به همه چيزخود و كشور خود، حتي فرهنگ و ادب و مآثر پر ارزشي كه بسياري از آن‌ با دست خيانتكارسودجويان، به كتابخانه‌ها و موزه‌هاي غرب و شرق منتقل گرديده است. مجله‌ها بامقاله‌ها و عكسهاي افتضاح بار و أسف‌انگيز، و روزنامه‌ها با مسابقات در مقالات ضدفرهنگي خويش و ضد اسلامي با افتخار، مردم بويژه طبقة جوان مؤثر را به سوي غرب ياشرق هدايت مي‌كردند. اضافه كنيد  بر آن تبليغ دامنه‌دار در ترويج مراكز فساد وعشرتكده‌ها و مراكز قمار و لاتار و مغازه‌هاي فروش كالاهاي تجملاتي و اسباب آرايش وبازيها و مشروبات الكلي بويژه آنچه از غرب وارد مي‌شد. و در مقابل صدور نفت و گاز ومخازن ديگر، عروسكها و اسباب بازيها و كالاهاي تجملي وارد مي‌شد؛ و صدها چيزهايي كهامثال من از آنها بي‌اطلاع هستيم. و اگر خداي نخواسته عمر رژيم سرسپرده و خانمانبرانداز پهلوي ادامه پيدا مي‌كرد، چيزي نمي‌گذشت كه جوانان برومند ما ـ اين فرزنداناسلام و ميهن كه چشم اميد ملت به آنها است ـ با انواع دسيسه‌ها و نقشه‌هاي شيطانيبه دست رژيم فاسد و رسانه‌هاي گروهي و روشنفكران غرب و شرقگرا از دست ملت و دامناسلام رخت بر مي‌بستند: يا جواني خود را در مراكز فساد تباه مي‌كردند؛ و يا به خدمتقدرتهاي جهانخوار درآمده و كشور را به تباهي مي‌كشاندند. خداوند متعال به ما و آنانمنت گذاشت و همه را از شر مفسدين و غارتگران نجات داد.
اكنون وصيت من به مجلسشوراي اسلامي در حال و آينده و رئيس جمهور و رؤساي جمهور ما‌بعد و به شوراي نگهبانو شوراي قضايي و دولت در هر زمان، آن است كه نگذارند اين دستگاههاي خبري و مطبوعاتو مجله‌ها از اسلام و مصالح كشور منحرف شوند. و بايد همه بدانيم كه آزادي به شكلغربي آن، كه موجب تباهي جوانان و دختران و پسران مي‌شود، از نظر اسلام و عقل محكوماست. و تبليغات و مقالات و سخنرانيها و كتب و مجلات برخلاف اسلام و عفت عمومي ومصالح كشور حرام است. و بر همة ما و همة مسلمانان جلوگيري از آنها واجب است. و ازآزاديهاي مخرب بايد جلوگيري شود. و از آنچه در نظر شرع حرام و آنچه برخلاف مسير ملتو كشور اسلامي و مخالف با حيثيت جمهوري اسلامي است، به طور قاطع اگر جلوگيري نشود،همه مسئول مي‌باشند. و مردم و جوانان حزب‌اللهي اگر برخورد به يكي از امور مذكورنمودند به دستگاههاي مربوطه رجوع كنند و اگر آنان كوتاهي نمودند، خودشان مكلف بهجلوگيري هستند . خداوند تعالي مددكار همه باشد.

ن

نصيحت و وصيت من به گروهها و گروهكها و اشخاصي كه در ضديت با ملت و جمهورياسلامي و اسلام فعاليت مي‌كنند، اول به سران آنان در خارج و داخل، آن است كه تجربةطولاني به هر راهي كه اقدام كرديد و به هر توطئه‌اي كه دست زديد و به هر كشور ومقامي كه توسل پيدا كرديد به شماها كه خود را عالم و عاقل مي‌دانيد بايد آموختهباشند كه مسير يك ملت فداكار را نمي‌شود با دست زدن به ترور و انفجار و بمب و دروغپردازيهاي بي‌سر و پا و غير حساب شده منحرف كرد، و هرگز هيچ حكومت و دولتي رانمي‌توان با اين شيوه‌هاي غير انساني و غير منطقي ساقط نمود، بويژه ملتي مثل ايرانرا كه از بچه‌هاي خردسالش تا پيرزنها و پيرمردهاي بزرگسالش، در راه هدف و جمهورياسلامي و قرآن و مذهب جانفشاني و فداكاري مي‌كنند. شماها كه مي‌دانيد (و اگر ندانيدبسيار ساده‌لوحانه فكر مي‌كنيد) كه ملت با شما نيست و ارتش با شماها دشمن است. واگر فرض بكنيد با شما بودند و دوست شما بودند، حركات ناشيانة  شما و جناياتي كه باتحريك شما رخ داد آنان را از شما  جدا كرد و جز دشمن تراشي كار ديگري نتوانستيدبكنيد.
من وصيت خيرخواهانه در اين آخر عمر به شما مي‌كنم كه اولاً با اين ملتطاغوتزدة رنج كشيده كه پس از 2500 سال ستمشاهي با فدا دادن بهترين فرزندان وجوانانش خود را از زير بار ستم جنايتكاراني همچون رژيم پهلوي و جهانخواران شرق وغرب نجات داده به جنگ و ستيز برخاسته‌ايد. چطور وجدان يك انسان هر چه پليد باشد،راضي مي‌شود براي احتمال رسيدن به يك مقام با ميهن خود و ملت خود اينگونه رفتار كندو به كوچك و بزرگ آنها رحم نكند؟ من به شما نصيحت مي‌كنم دست از اين كارهاي بيفايدهو غير عاقلانه برداريد و گول جهانخواران را نخوريد. و در هر جا هستيد اگر به جنايتيدست نزديد به ميهن خود و دامن اسلام برگرديد و توبه كنيد كه خداوند ارحم الراحميناست؛ و جمهوري اسلامي و ملت از شما ان‌شاء‌الله مي‌گذرند. و اگر دست به جنايتي زديدكه حكم خداوند تكليف شما را معين كرده، باز از نيمه راه برگشته و توبه كنيد. و اگرشهامت داريد تن به مجازات داده و با اين عمل خود را از عذاب اليم خداوند نجات دهيد؛والاّ در هر جا هستيد عمر خود را بيش از اين هدر ندهيد و به كار ديگر مشغول شويد كهصلاح در آن است.
و بعد، به هواداران داخلي و خارجي آنان وصيت مي‌كنم كه با چهانگيزه جواني خود را براي آنان كه اكنون ثابت است كه براي قدرتمندان جهانخوار خدمتمي‌كنند و از نقشه‌هاي آنها پيروي مي‌كنند و ندانسته به دام آنها افتاده‌اند به هدرمي‌دهيد؟ و با ملت خود در راه چه كسي جفا مي‌كنيد؟ شما بازي خوردگان دست آنهاهستيد. و اگر در ايران هستيد به عيان مشاهده مي‌كنيد كه توده‌هاي ميليوني به جمهورياسلامي وفادار و براي آن فداكارند؛ و به عيان مي‌بينيد كه حكومت و رژيم فعلي با جانو دل در خدمت خلق و مستمندان هستند؛ و آنان كه به دروغ ادعاي «خلقي» بودن و «مجاهد» و «فدايي» براي خلق مي‌كنند، با خلق خدا به دشمني برخاسته و شما پسران و دخترانساده‌دل را براي مقاصد خود و مقاصد يكي از دو قطب قدرت جهانخوار به بازي گرفته وخود يا در خارج در آغوش يكي از دو قطب جنايتكار به خوشگذراني مشغول و يا در داخل بهخانه‌هاي مجلل تيمي با زندگي اشرافي، نظير منازل جنايتكاراني بدبخت به جنايت خودادامه مي‌دهند و شما جوانان را به كام مرگ مي‌فرستند.
نصيحت مشفقانة من به شمانوجوانان و جوانان داخل و خارج آن است كه از راه اشتباه برگرديد؛ و با محرومينجامعه كه با جان و دل به جمهوري اسلامي خدمت مي‌كنند متحد شويد؛ و براي ايران مستقلو آزاد فعاليت نماييد تا كشور و ملت از شرّ مخالفين نجات پيدا كند، و همه با هم بهزندگي شرافتمندانه ادامه دهيد. تا چه وقت و براي چه گوش به فرمان اشخاصي هستيد كهجز به نفع شخصي خود فكر نمي‌كنند و در آغوش و پناه ابرقدرتها با ملت خود در ستيزهستند و شما را فداي مقاصد شوم و قدرت‌طلبي خويش مي‌نمايند؟ شما در اين سالهايپيروزي انقلاب ديديد كه ادعاهاي آنان با رفتار و عملشان مخالف است و ادعاها فقطبراي فريب جوانان صاف دل است. و مي‌دانيد كه شما قدرتي در مقابل سيل خروشان ملتنداريد و كارهايتان جز به ضرر خودتان و تباهي عمرتان نتيجه‌اي ندارد. من تكليف خودرا كه هدايت است ادا كردم. و اميد است به اين نصيحت كه پس از مرگ من به شما مي‌رسدو شائبة قدرت طلبي در آن نيست گوش فرا دهيد و خود را از عذاب اليم الهي نجات دهيد. خداوند منان شما را هدايت فرمايد و صراط مستقيم را به شما بنمايد.
وصيت من بهچپ گرايان، مثل كمونيستها و چريكهاي فدايي خلق و ديگر گروهها]ي[ متمايل به چپ، آناست كه شماها بدون بررسي صحيح از مكتبها و مكتب اسلام نزد كساني كه از مكتبها وخصوص اسلام اطلاع صحيح دارند، با چه انگيزه خودتان را راضي كرديد به مكتبي كه امروزدر دنيا شكست خورده رو آوريد و چه شده كه دل خود را به چند «ايسم» كه محتواي آنهاپيش اهل تحقيق پوچ است خوش كرده‌ايد؟ و شما را چه انگيزه‌اي وادار كرده كهمي‌خواهيد كشور خود را به دامن شوروي يا چين بكشيد؛ و با ملت خود به اسم «تودهدوستي» به جنگ برخاسته يا به توطئه‌هايي براي نفع اجنبي به ضد كشور خود و توده‌هايستمديده دست زديد؟ شما مي‌بينيد كه از اول پيدايش كمونيسم مدعيان آن ديكتاتورترين وقدرت‌طلب و انحصارطلبترين حكومتهاي جهان بوده و هستند. چه ملتهايي زير دست و پايشوروي مدعي طرفدار توده‌ها خُرد شدند و از هستي ساقط گرديدند. ملت روسيه، مسلمانانو غير مسلمانان، تاكنون در زير فشار ديكتاتوري حزب كمونيست دست و پا مي‌زنند و ازهر گونه آزادي محروم و در اختناق بالاتر از اختناقهاي ديكتاتورهاي جهان به سرمي‌برند. استالين، كه يكي از چهره‌هاي به اصطلاح «درخشان» حزب بود، ورود و خروجش راو تشريفات آن و اشرافيت او را ديديم. اكنون كه شما فريب خوردگان در عشق آن رژيم جانمي‌دهيد، مردم مظلوم شوروي و ديگر اقمار او چون افغانستان از ستمگريهاي آنان جانمي‌سپارند، و آنگاه شما كه مدعي طرفداري از خلق هستيد، بر اين خلق محروم در هر جاكه دستتان رسيده چه جناياتي انجام داديد و با اهالي شريف آمل كه آنان را به غلططرفدار پر و پا قرص خود معرفي مي‌كرديد و عدة بسياري را به فريب به جنگ مردم و دولتفرستاديد و به كشتن داديد، چه جنايتها كه نكرديد. و شما «طرفدار خلق محروم» مي‌خواهيد خلق مظلوم و محروم ايران را به دست ديكتاتوري شوروي دهيد و چنين خيانتيرا با سرپوش «فدايي خلق» و طرفدار محرومين در حال اجرا هستيد، منتها «حزب توده» ورفقاي آن با توطئه و زير ماسك طرفداري از جمهوري اسلامي، و ديگر گروهها با اسلحه وترور و انفجار.
من به شما احزاب و گروهها، چه آنان كه به چپگرايي معروف ـ گرچهبعضي شواهد و قرائن دلالت دارد كه اينان كمونيست امريكايي هستند ـ و چه آنان كه ازغرب ارتزاق مي‌كنند و الهام مي‌گيرند و چه آنها كه با اسم «خود مختاري» و طرفدارياز كرد و بلوچ دست به اسلحه برده و مردم محروم كردستان و ديگر جاها را از هستي ساقطنموده و مانع از خدمتهاي فرهنگي و بهداشتي و اقتصادي و بازسازي دولت جمهوري در آناستانها مي‌شوند، مثل حزب «دموكرات» و «كومله» وصيت مي‌كنم كه به ملت بپيوندند. وتاكنون تجربه كرده‌اند كه كاري جز بدبخت كردن اهالي آن مناطق نكرده‌اند ونمي‌توانند بكنند، پس مصلحت خود و ملت خود و مناطق خود آن است كه با دولت تشريكمساعي نموده و از ياغي‌گري و خدمت به بيگانگان و خيانت به ميهن خود دست بردارند وبه ساختن كشور بپردازند و مطمئن باشند كه اسلام براي آنان هم از قطب جنايتكار غرب وهم از قطب ديكتاتور شرق بهتر است و آرزوهاي انساني خلق را بهتر انجام مي‌دهد.
ووصيت من به گروههاي مسلمان كه از روي اشتباه به غرب و احياناً به شرق تمايل نشانمي‌دهند و از منافقان كه اكنون خيانتشان معلوم شد گاهي طرفداري مي‌كردند و بهمخالفانِ بدخواهان اسلام از روي خطا و اشتباه گاهي لعن مي‌كردند و طعن مي‌زدند، آناست كه بر سر اشتباه خود پافشاري نكنند و با شهامت اسلامي به خطاي خود اعتراف، و بادولت و مجلس و ملت مظلوم براي رضاي خداوند هم‌صدا و هم‌مسير شده و اين مستضعفانتاريخ را از شرّ مستكبران نجات دهيد؛ و كلام مرحوم مدرس، آن روحاني متعهد پاك سيرتو پاك انديشه را به خاطر بسپريد كه در مجلس افسردة آن روز گفت: اكنون كه بايد ازبين برويم چرا با دست خود برويم.
من هم امروز به ياد آن شهيد راه خدا به شمابرادران مؤمن عرض مي‌كنم اگر ما با دست جنايتكار امريكا و شوروي از صفحة روزگار محوشويم و با خون سرخ شرافتمندانه با خداي خويش ملاقات كنيم، بهتر از آن است كه در زيرپرچم ارتش سرخ شرق و سياه غرب زندگي اشرافي مرفه داشته باشيم. و اين سيره و طريقةانبياي عظام و ائمة مسلمين و بزرگان دين مبين بوده است و ما بايد از آن تبعيت كنيم،و بايد به خود بباورانيم كه اگر يك ملت بخواهند بدون وابستگيها زندگي كنندمي‌توانند؛ و قدرتمندان جهان بر يك ملت نمي‌توانند خلاف ايدة آنان را تحميلكنند.
از افغانستان عبرت بايد گرفت با آنكه دولت غاصب و احزاب چپي با شوروي بودهو هستند، تاكنون نتوانسته‌اند توده‌هاي مردم را سركوب نمايند. علاوه بر اين اكنونملتهاي محروم جهان بيدار شده‌اند و طولي نخواهد كشيد كه اين بيداريها به قيام ونهضت و انقلاب انجاميده و خود را از تحت سلطة ستمگران مستكبر نجات خواهند داد. وشما مسلمانانِ پايبند به ارزشهاي اسلامي مي‌بينيد كه جدايي و انقطاع از شرق و غرببركات خود را دارد نشان مي‌دهد؛ و مغزهاي متفكر بومي به كار افتاده و به سويخودكفايي پيشروي مي‌كند و آنچه كارشناسان خائن غربي و شرقي براي ملت ما محال جلوهمي‌دادند، امروز به طور چشمگيري با دست و فكر ملت انجام گرفته و ان‌شاء‌الله تعاليدر دراز مدت انجام خواهد گرفت. و صد افسوس كه اين انقلاب دير تحقق پيدا كرد و لااقلدر اول سلطنت جابرانة كثيف محمدرضا تحقق نيافت؛ و اگر شده بود، ايران غارتزده غيراز اين ايران بود.
و وصيت من به نويسندگان و گويندگان و روشنفكران واشكالتراشان و صاحب‌عقدگان آن است كه به جاي آنكه وقت خود را در خلاف مسير جمهورياسلامي صرف كنيد و هرچه توان داريد در بدبيني و بدخواهي و بدگويي از مجلس و دولت وساير خدمتگزاران به كار بريد، و با اين عمل كشور خود را به سوي ابرقدرتها سوق دهيد،با خداي خود يك شب خلوت كنيد و اگر به خداوند عقيده نداريد با وجدان خود خلوت كنيدو انگيزة باطني خود را كه بسيار مي‌شود خود انسانها از آن بيخبرند بررسي كنيد،ببينيد آيا با كدام معيار و با چه انصاف خون اين جوانان قلم قلم شده را در جبهه‌هاو در شهرها ناديده مي‌گيريد و با ملتي كه مي‌خواهد از زير بار ستمگران و غارتگرانخارجي و داخلي خارج شود و استقلال و آزادي را با جان خود و فرزندان عزيز خود به دستآورده و با فداكاري مي‌خواهد آن را حفظ كند، به جنگ اعصاب برخاسته‌ايد و بهاختلاف‌انگيزي و توطئه‌هاي خائنانه دامن مي‌زنيد و راه را براي مستكبران و ستمگرانباز مي‌كنيد. آيا بهتر نيست كه با فكر و قلم و بيان خود دولت و مجلس و ملت راراهنمايي براي حفظ ميهن خود نماييد؟ آيا سزاوار نيست كه به اين ملت مظلوم محروم كمككنيد و با ياري خود حكومت اسلامي را استقرار دهيد؟ آيا اين مجلس و رئيس جمهور ودولت و قوة قضايي را از آنچه در زمان رژيم سابق بود بدتر مي‌دانيد؟ آيا از يادبرده‌ايد ستمهايي كه آن رژيم لعنتي بر اين ملت مظلوم و بي پناه روا مي‌داشت؟  آيانمي‌دانيد كه كشور اسلامي در آن زمان يك پايگاه نظامي براي امريكا بود و با آن عمليك مستعمره مي‌كردند و از مجلس تا دولت و قواي نظامي در قبضة‌ آنان بود و مستشارانو صنعتگران و متخصصان آنان با اين ملت و ذخائر آن چه مي‌كردند؟ آيا اشاعة فحشا درسراسر كشور و مراكز فساد، از عشرتكده‌ها و قمارخانه‌ها و ميخانه‌ها و مغازه‌هايمشروب فروشي و سينماها و ديگر مراكز كه هر يك براي تباه كردن نسل جوان عاملي بزرگبود، از خاطرتان محو شده؟ آيا رسانه‌هاي گروهي و مجلات سراسر فساد انگيز وروزنامه‌هاي آن رژيم را به دست فراموشي سپرده‌ايد؟ و اكنون كه از آن بازارهاي فساداثري نيست، براي آنكه در چند دادگاه، يا چند جوان كه شايد اكثر از گروههاي منحرفنفوذ كرده و براي بدنام نمودن اسلام و جمهوري اسلامي كارهاي انحرافي انجام مي‌دهند،و كشتن عده اي كه مفسد في‌الارض هستند و قيام بر ضد اسلام و جمهوري اسلامي مي‌كنندشما را به فرياد در آورده، و با كساني كه با صراحت، اسلام را محكوم مي‌كنند و بر ضدآن قيام مسلحانه يا قيام با قلم و زبان كه أسفناكتر از قيام مسلحانه است، نموده‌اندپيوند مي‌كنيد و دست برادري مي‌دهيد؛ و آنان را كه خداوند مهدورالدم فرموده نور چشممي‌خوانيد، و در كنار بازيگراني كه فاجعة چهارده  اسفند را بر پا كردند و جوانانبيگناه را با ضرب و شتم كوبيدند نشسته و تماشاگر معركه مي‌شويد، يك عمل اسلامي واخلاقي است! و عمل دولت و قوة قضاييه كه معاندين و منحرفين و ملحدين را به جزاياعمال خويش مي‌رسانند، شما را به فرياد درآورده و داد مظلوميت مي‌زنيد؟ من براي شمابرادران كه از سوابقتان تا حدي مطلع و علاقه‌مند به بعضي از شما هستم متأسف هستم،نه براي آنان كه اشراري بودند در لباس خيرخواهي و گرگهايي در پوشش چوپان وبازيگراني بودند كه همه را به باد بازي و مسخره گرفته و در صدد تباه كردن كشور وملت و خدمتگزاري به يكي از دو قطب چپاولگر بودندـ آنان كه با دست پليد خود جوانان ومردان ارزشمند و علماي مربي جامعه را شهيد نمودند و به كودكان مظلوم مسلمانان رحمنكردند، خود را در جامعه رسوا و در پيشگاه خداوند قهار مخذول نمودند و راه بازگشتندارند كه شيطانِ نفس اماره بر آنان حكومت مي‌كند.
لكن شما برادران مؤمن با دولتو مجلس كه كوشش دارد خدمت به محرومين و مظلومين و برادران سر و پا برهنه و از همةمواهب زندگي محروم نمايد چرا كمك نمي‌كنيد و شكايت داريد؟ آيا مقدار خدمت دولت وبنيادهاي جمهوري را با اين گرفتاريها و نابسامانيها كه لازمة هر انقلاب است، و جنگتحميلي با آنهمه خسارت و ميليونها آوارة خارجي و داخلي و كارشكنيهاي بيرون از حد رادر اين مدت كوتاه مقايسه با كارهاي عمراني رژيم سابق نموده‌ايد؟ آيا  نمي‌دانيد كهكارهاي عمراني آن زمان اختصاص داشت تقريباً به شهرها آن هم به محلات مرفه؛ و فقرا ومردمان محروم از آن امور بهرة ناچيز داشته يا نداشتند؛ و دولت فعلي و بنيادهاياسلامي براي اين طايفة محروم با جان و دل خدمت مي‌كنند؟ شما مؤمنان هم پشتيبان دولتباشيد تا كارها زود انجام گيرد و در محضر پروردگار كه خواه ناخواه خواهيد رفت بانشان خدمتگزاري به بندگان او برويد

 س

يكي از اموري كه لازم به توصيه و تذكر است، آن است كه اسلام نه با سرمايه‌داريظالمانه و بي‌حساب و محروم كنندة توده‌هاي تحت ستم و مظلوم موافق است، بلكه آن رابه طور جدي در كتاب و سنت محكوم مي‌كند و مخالف عدالت اجتماعي مي‌داند ـ گرچه بعضكج‌فهمان بي‌اطلاع از رژيم حكومت اسلامي و از مسائل سياسي حاكم در اسلام در گفتار ونوشتار خود طوري وانمود كرده‌اند (و باز هم دست برنداشته‌اند)  كه اسلام طرفدار بيمرز و حد سرمايه‌داري و مالكيت است و با اين شيوه كه با فهم كج خويش از اسلامبرداشت نموده‌اند چهرة نوراني اسلام را پوشانيده و راه را براي مغرضان و دشمناناسلام باز نموده كه به اسلام بتازند، و آن را رژيمي چون رژيم سرمايه‌داري غرب مثلرژيم امريكا و انگلستان و ديگر چپاولگران غرب به حساب آورند، و با اتكال به قول وفعل اين نادانان يا غرضمندانه و يا ابلهانه بدون مراجعه به اسلام‌شناسان واقعي بااسلام به معارضه برخاسته‌اند ـ و نه رژيمي مانند رژيم كمونيسم و ماركسيسم لنينيسماست كه با مالكيت فردي مخالف و قائل به اشتراك مي‌باشند با اختلاف زيادي كهدوره‌هاي قديم تاكنون حتي اشتراك در زن و همجنس بازي بوده و يك ديكتاتوري و استبدادكوبنده در برداشته.
بلكه اسلام يك رژيم معتدل با شناخت مالكيت و احترام به آن بهنحو محدود در پيدا شدن مالكيت و مصرف، كه اگر بحق به آن عمل شود چرخهاي اقتصاد سالمبه راه مي‌افتد و عدالت اجتماعي، كه لازمة يك رژيم سالم است تحقق مي‌يابد. در اينجانيز يك دسته با كج فهميها و بي‌اطلاعي از اسلام و اقتصاد سالم آن در طرف مقابل دستةاول قرار گرفته و گاهي با تمسك به بعضي آيات يا جملات نهج البلاغه، اسلام را موافقبا مكتبهاي انحرافي ماركس و امثال او معرفي نموده‌اند و توجه به ساير آيات و فقراتنهج‌البلاغه ننموده وسر‌خود، به فهم قاصر خود، بپاخاسته و «مذهب اشتراكي» را تعقيبمي‌كنند و از كفر و ديكتاتوري و اختناق كوبنده كه ارزشهاي انساني را ناديده گرفته ويك حزب اقليت با توده‌هاي انساني مثل حيوانات عمل مي‌كنند،‌ حمايت مي‌كنند.
وصيت من به مجلس و شوراي نگهبان و دولت و رئيس جمهور و شوراي قضايي آن است كهدر مقابل احكام خداوند متعال خاضع بوده؛ و تحت تأثير تبليغات بي‌محتواي قطب ظالمچپاولگر سرمايه‌داري و قطب ملحد اشتراكي و كمونيستي واقع نشويد، و به مالكيت وسرمايه‌هاي مشروع با حدود اسلامي احترام گذاريد، و به ملت اطمينان دهيد تاسرمايه‌ها و فعاليتهاي سازنده به كار افتند و دولت و كشور را به خود كفايي و صنايعسبك و سنگين برسانند.
و به ثروتمندان و پولداران مشروع وصيت مي‌كنم كه ثروتهايعادلانة خود را به كار اندازيد و به فعاليت سازنده در مزارع و روستاها و كارخانه‌هابرخيزيد كه اين خود عبادتي ارزشمند است.
و به همه در كوشش براي رفاه طبقاتمحروم وصيت مي‌كنم كه خير دنيا و آخرت شماها رسيدگي به حال محرومان جامعه است كه درطول تاريخ ستمشاهي و خان‌خاني در رنج و زحمت بوده‌اند. و چه نيكو است كه طبقاتتمكندار به طور داوطلب براي زاغه و چپرنشينان مسكن و رفاه تهيه كنند. و مطمئن باشندكه خير دنيا و آخرت در آن است. و از انصاف به دور است كه يكي بي‌خانمان و يكي دارايآپارتمانها باشد.

ع

وصيتاينجانب به آن طايفه از روحانيون و روحاني‌نماها كه با انگيزه‌هاي مختلف با جمهورياسلامي و نهادهاي آن مخالفت مي‌كنند و وقت خود را وقف براندازي آن مي‌نمايند و بامخالفان توطئه‌گر و بازيگران سياسي كمك، و گاهي به طوري كه نقل مي‌شود با پولهايگزافي كه از سرمايه‌داران بيخبر از خدا دريافت براي اين مقصد مي‌كنند كمكهاي كلانمي‌نمايند، آن است كه شماها طرْفي از اين غلط كاريها تاكنون نبسته و بعد از اين همگمان ندارم ببنديد. بهتر آن است كه اگر براي دنيا به اين عمل دست زده‌ايد ـ وخداوند نخواهد گذاشت كه شما به مقصد شوم خود برسيدـ تا درِ توبه باز است از پيشگاهخداوند عذر بخواهيد و با ملت مستمند مظلوم هم‌صدا شويد و از جمهوري اسلامي كه بافداكاريهاي ملت به دست آمده حمايت كنيد، كه خير دنيا و آخرت در آن است. گرچه گمانندارم كه موفق به توبه شويد. و اما به آن دسته كه از روي بعض اشتباهات يا بعضخطاها، چه عمدي و چه غير عمدي، كه از اشخاص مختلف يا گروهها صادر شده و مخالف بااحكام اسلام بوده است با اصل جمهوري اسلامي و حكومت آن مخالفت شديد مي‌كنند و برايخدا در براندازي آن فعاليت مي‌نمايند و با تصور خودشان اين جمهوري از رژيم سلطنتيبدتر يا مثل آن است، با نيت صادق در خلوات تفكر كنند و از روي انصاف مقايسه نمايندبا حكومت و رژيم سابق. و باز توجه نمايند كه در انقلابهاي دنيا هرج و مرجها وغلط‌رويها و فرصت‌طلبيها غير قابل اجتناب است و شما اگر توجه نماييد و گرفتاريهاياين جمهوري را در نظر بگيريد ـ از قبيل توطئه‌ها و تبليغات دروغين و حملة مسلحانةخارج مرز و داخل، و نفوذ غير قابل اجتناب گروههايي از مفسدان و مخالفان اسلام درتمام ارگانهاي دولتي به قصد ناراضي كردن ملت از اسلام و حكومت اسلامي، و تازه كاربودن اكثر يا بسياري از متصديان  امور و پخش شايعات دروغين از كساني كه ازاستفاده‌هاي كلان غير مشروع بازمانده يا استفاده آنان كم شده، و كمبود چشمگير قضاتشرع و گرفتاريهاي اقتصادي كمرشكن و اشكالات عظيم در تصفيه و تهذيب متصديان چندميليوني، و كمبود مردمان صالحكاردان و متخصص و دهها گرفتاري ديگر، كه تا انسانوارد گود نباشد از آنها بيخبر است ـ و از طرفي اشخاص غرضمند سلطنت‌طلب سرمايه‌دارهنگفت كه با رباخواري و سودجويي و با اخراج ارز و گرانفروشي به حد سرسام‌آور وقاچاق و احتكار، مستمندان و محرومان جامعه را تا حد هلاكت در فشار قرار داده وجامعه را به فساد مي‌كشند، نزد شما آقايان به شكايت و فريبكاري آمده و گاهي هم برايباور آوردن و خود را مسلمان خالص نشان دادن به عنوان «سهم» مبلغي مي‌دهند و اشكتمساح مي‌ريزند و شما را عصباني كرده به مخالفت برمي‌انگيزانند، كه بسياري از آنانبا  استفاده‌هاي نامشروع، خون مردم را مي‌مكند و اقتصاد كشور را به شكست ميكشند.
اينجانب نصيحت متواضعانة برادرانه مي‌كنم كه آقايان محترم تحت تأثيراينگونه شايعه‌سازيها قرار نگيرند و براي خدا و حفظ اسلام اين جمهوري را تقويتنمايند. و بايد بدانند كه اگر اين جمهوري اسلامي شكست بخورد به جاي آن يك رژيماسلامي دلخواه بقية الله ـ روحي فداه‌ ـ يا مطيع امر شما آقايان تحقق نخواهد پيداكرد، بلكه يك رژيم دلخواه يكي از دو قطب قدرت به حكومت مي‌رسد و محرومان جهان، كهبه اسلام و حكومت اسلامي رو]ي[ آورده و دل باخته‌اند، مأيوس مي‌شوند و اسلام برايهميشه منزوي خواهد شد؛ و شماها روزي از كردار خود پشيمان مي‌شويد كه كار گذشته وديگر پشيماني سودي ندارد. و شما آقايان اگر توقع داريد كه در يك شب همة امور بر طبقاسلام و احكام خداوند تعالي متحول شود يك اشتباه است، و در تمام طول تاريخ بشر چنينمعجزه‌اي روي نداده است و نخواهد داد. و آن روزي كه ان‌شاء‌الله تعالي مصلح كل ظهورنمايد، گمان نكنيد كه يك معجزه شود و يكروزه عالم اصلاح شود؛ بلكه با كوششها وفداكاريها ستمكاران سركوب و منزوي مي‌شوند. و اگر نظر شماها مثل نظر بعض عاميهايمنحرف، آن است كه براي ظهور آن بزرگوار بايد كوشش در تحقق كفر و ظلم كرد تا عالم راظلم فرا گيرد و مقدمات ظهور فراهم شود، فانّا لله و انّا اليه راجعون.

ف

وصيت من به همة مسلمانان و مستضعفان جهان اين است كه شماها نبايدبنشينيد و منتظر آن باشيد كه حكام و دست اندركاران كشورتان يا قدرتهاي خارجي بيايندو براي شما استقلال و آزادي را تحفه بياورند. ما و شماها لااقل در اين صد سال اخير،كه بتدريج پاي قدرتهاي بزرگ جهانخوار به همة كشورهاي اسلامي و ساير كشورهاي كوچكباز شده است مشاهده كرديم يا تاريخهاي صحيح براي ما بازگو كردند كه هيچ ‌يك از دوَلحاكم بر اين كشورها در فكر آزادي و استقلال و رفاه ملتهاي خود نبوده و نيستند؛  بلكه اكثريت قريب به اتفاق آنان يا خود به ستمگري و اختناق ملت خود پرداخته و هر چهكرده‌اند براي منافع شخصي يا گروهي نموده؛ يا براي رفاه قشر مرفه و بالانشين بوده وطبقات مظلوم كوخ و كپرنشين از همة مواهب زندگي حتي مثل آب و نان و قوت لايموت محرومبوده، و آن بدبختان را براي منافع قشر مرفه و عياش به كار گرفته‌اند و يا آنكه دستنشاندگان قدرتهاي بزرگ بوده‌اند كه براي وابسته كردن كشورها و ملتها هر چه  توانداشته‌اند به كار گرفته و با حيله‌هاي مختلف كشورها را بازاري  براي شرق و غرب درستكرده و منافع آنان را تأمين نموده‌اند و ملتها را عقب مانده و مصرفي بار آوردند واكنون نيز با اين نقشه در حركتند.
و شما اي مستضعفان جهان و اي كشورهاي اسلاميو مسلمانان جهان بپاخيزيد و حق را با چنگ و دندان بگيريد و از هياهوي تبليغاتيابرقدرتها و عُمال سرسپردة آنان نترسيد؛ و حكام جنايتكار كه دسترنج شما را بهدشمنان شما و اسلام عزيز تسليم مي‌كنند از كشور خود برانيد؛ و خود و طبقات خدمتگزارمتعهد، زمام امور را به دست گيريد و همه در زير پرچم پرافتخار اسلام مجتمع، و بادشمنان اسلام و محرومان جهان به دفاع برخيزيد؛ و به سوي يك دولت اسلامي باجمهوريهاي آزاد و مستقل به پيش رويد كه با تحقق آن، همة مستكبران جهان را به جايخود خواهيد نشاند و همة مستضعفان را به امامت و وراثت ارض خواهيد رساند. به اميد آنروز كه خداوند تعالي وعده فرموده است.

ص

يك مرتبة ديگر در خاتمة اين وصيتنامه، به ملت شريف ايران وصيتمي‌كنم  كه در جهان حجم تحمل زحمتها و رنجها و فداكاريها و جان‌نثاريها و محروميتهامناسب حجم بزرگي مقصود و ارزشمندي و علّو رتبة آن است، آنچه كه شما ملت شريف ومجاهد براي آن بپاخاستيد  و دنبال مي‌كنيد و براي آن جان و مال نثار كرده ومي‌كنيد، والاترين و بالاترين و ارزشمندترين مقصدي است و مقصودي است كه از صدر عالمدر ازل و از پس اين جهان تا ابد عرضه شده است و خواهد شد؛ و آن مكتب الوهيت به معنيوسيع آن و ايدة توحيد با ابعاد رفيع آن است كه اساس خلقت و غايت آن در پهناور وجودو در درجات و مراتب غيب و شهود است؛ و آن در مكتب محمدي ـ صلي الله عليه وآله وسلم‌ـ به تمام معني و درجات و ابعاد متجلي شده؛ و كوشش تمام انبياي عظام ـ عليهم سلامالله ـ و اولياي معظم ـ سلام الله عليهم ـ براي تحقق آن بوده و راهيابي به كمالمطلق و جلال و جمال بي‌نهايت جز با آن ميسر نگردد. آن است كه خاكيان را بر ملكوتيانو برتر از آنان شرافت داده، و آنچه براي خاكيان از سير در آن حاصل مي‌شود براي هيچموجودي در سراسر خلقت در سر‌ّ و عَلن حاصل نشود.
شما اي ملت مجاهد، در زيرپرچمي مي‌رويد كه در سراسر جهان مادي و معنوي در اهتزاز است، بيابيد آن را يانيابيد، شما راهي را مي‌رويد كه تنها راه تمام انبيا ـ عليهم سلام الله ـ و يكتاراه سعادت مطلق است. در اين انگيزه است كه همة اوليا شهادت را در راه آن به آغوشمي‌كشند و مرگ سرخ را «احلي من العسل» مي‌دانند؛ و جوانان شما در جبهه‌ها جرعه‌اياز آن را نوشيده و به وجد آمده‌اند  و در مادران و خواهران و پدران و برادران آنانجلوه نموده و ما بايد بحق بگوييم « يا ليتنا كنّا معكم فنفوز فوزاً عظيماً ». گواراباد بر آنان آن نسيم دل‌آرا و آن جلوة شورانگيز.
و بايد بدانيم كه طرفي از اينجلوه در كشتزارهاي سوزان و در كارخانه‌هاي توانفرسا و در كارگاهها و در مراكز صنعتو اختراع و ابداع، و در ملت به طور اكثريت در بازارها و خيابانها و روستاها و همةكساني كه متصدي اين امور براي اسلام و جمهوري اسلامي و پيشرفت و خودكفايي كشور بهخدمتي اشتغال دارند جلوه گر است.
و تا اين روح تعاون و تعهد در جامعه برقراراست  كشور عزيز از آسيب دهر ان‌شاء‌الله تعالي مصون است. و بحمد‌الله تعاليحوزه‌هاي علميه و دانشگاهها و جوانانِ عزيز مراكز علم و تربيت از اين نفخة الهيغيبي برخوردارند، و اين مراكز در‌بست در اختيار آنان است، و به اميد خدا دستتبهكاران و منحرفان از آنها كوتاه.
و وصيت من به همه آن است كه با ياد خدايمتعال به سوي خودشناسي و خودكفايي و استقلال، با همة ابعادش به پيش، و بي ترديد دستخدا با شما است، اگر شما در خدمت او باشيد و براي ترقي و تعالي كشور اسلامي به روحتعاون ادامه دهيد.
و اينجانب با آنچه در ملت عزيز از بيداري و هوشياري و تعهد وفداكاري و روح مقاومت و صلابت در راه حق مي‌بينم و اميد آن دارم كه به فضل خداوندمتعال اين معاني انساني به اعقاب ملت منتقل شود و نسلاً بعد نسل بر آن افزوده گردد.
با دلي آرام و قلبي مطمئن و روحي شاد و ضميري اميدوار به فضل خدا از خدمتخواهران و برادران مرخص، و به سوي جايگاه ابدي سفر مي‌كنم. و به دعاي خير شمااحتياج مبرم دارم. و از خداي رحمان و رحيم مي‌خواهم كه عذرم را در كوتاهي خدمت وقصور و تقصير بپذيرد.
و از ملت اميدوارم كه عذرم را در كوتاهيها و قصور وتقصيرها بپذيرند. و با قدرت و تصميم اراده به پيش روند و بدانند كه با رفتن يكخدمتگزار در سدّ آهنين ملت خللي حاصل نخواهد شد كه خدمتگزاران بالا و والاتر درخدمتند، و الله نگهدار اين ملت و مظلومان جهاناست.
                                                                 
والسلام عليكم و علي عباد الله الصالحين و رحـمة الله وبركاته 
                                                                                  26
بهمن 1361 1 جمادي الاولي 1403
                                                                                         
روح الله الموسوي الخميني

                                                                                                   بسمه تعالي
اين وصيتنامه را پس از مرگ من احمدخميني براي مردم بخواند. و در صورت عذر ، رئيس محترم جمهور يا رئيس محترم شوراياسلامي يا رئيس محترم ديوان عالي كشور، اين زحمت را بپذيرند. و در صورت عذر، يكي ازفقهاي محترم نگهبان اين زحمت را قبول نمايد.

                                                                                                       روح الله الموسوي الخميني 

                                                                                                   بسمه تعالي
در زير اين وصيتنامه 29 صفحه‌اي ومقدمه، چند مطلب را تذكر مي‌دهم:
(1) 
اكنون كه من حاضرم ، بعض نسبتهايبي‌واقعيت به من داده مي‌شود و ممكن است پس از من در حجم آن افزوده شود؛ لهذا عرضمي‌كنم آنچه به من نسبت داده شده يا مي‌شود مورد تصديق نيست، مگر آنكه صداي من ياخط و امضاي من باشد، با تصديق كارشناسان؛ يادر سيماي جمهوري اسلامي چيزي گفتهباشم.
(2) 
اشخاصي در حال حيات من ادعا نموده‌اند كه اعلاميه‌هاي اينجانب رامي‌نوشته‌اند. اين مطلب را شديداً تكذيب مي‌كنم. تاكنون هيچ اعلاميه‌اي را غيرشخصخودم تهيه كسي نكرده است.
(3) 
از قرار مذكور، بعضيها ادعا كرده‌اند كه رفتن منبه پاريس به وسيلة آنان بوده، اين دروغ است. من پس از برگرداندنم از كويت، با مشورتاحمد پاريس را انتخاب نمودم، زيرا در كشورهاي اسلامي احتمال راه ندادن بود؛ آنانتحت نفوذ ‌شاه بودند ولي پاريس اين احتمال نبود.
(4) 
من در طول مدت نهضت وانقلاب به واسطة سالوسي و اسلام نمايي بعضي افراد ذكري از آنان كرده و تمجيدينموده‌ام، كه بعد فهميدم از دغلبازي آنان اغفال شده‌ام. آن تمجيدها در حالي بود كهخود را به جمهوري اسلامي متعهد و وفادار مي نماياندند، و نبايد از آن مسائل سوء‌استفاده شود. و ميزان در هر كس حال فعلي او است.
                                                                                                  
روح الله الموسوي الخميني

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: چهارشنبه 29 مرداد 1393 ساعت: 16:54 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

زندگی نامه امام خمینی

بازديد: 405

 

امام خمينى از ولادت تا رحلت

 

در روز بيستم جمادى الثانى 1320 هجرى قمرى مطابق با 30 شهريـور 1281 هجرى شمسى ( 21سپتامپر 1902 ميلادى) در شهرستان خمين   از توابع استان مركزى ايران در خانواده اىاهل علـم و هجرت و جهاد و در خـانـدانـى از سلاله زهـراى اطـهـر سلام الله عليها،روح الـلـه المـوسـوى الخمينـى پـاى بـر خـاكدان طبيعت نهاد .
او وارث سجاياىآباء و اجدادى بـود كه نسل در نسل در كار هـدايـت  مردم وكسب مـعارف الهى كـوشيـدهانـد. پـدر بزرگـوار امام خمينـى  مرحوم آيه الـله سيد مصطفى مـوسـوى از معاصريـنمرحـوم آيه الـلـه  العظمـى ميرزاى شيـرازى (رض)، پـس از آنكه ساليانـى چنـد درنجف  اشـرف علـوم و معارف اسلامـى را فـرا گرفته و به درجه اجتهـاد نايل  آمـدهبـود بـه ايـران بازگشت و در خميـن ملجاء مردم و هادى آنان  در امـور دينـى بـود. در حـاليكه بيـش از 5 مـاه ولادت روح الـلـه  نمى گذشت، طاغوتيان و خوانين تحتحمايت عمال حكومت وقت نداى حق طلبـى پـدر را كه در برابر زورگـوئيهايشان بـه مقاومتبـر خاسته بـود، با گلـوله پاسـخ گفـتـنـد و در مـسير خميـن به اراك وى را بـهشهادت رسانـدنـد. بستگان شهيـد بـراى اجراى حكـم الهى قصاص به  .تهران (دارالحكـومه وقت) رهـسـپار شـدند و بر اجراى عـدالت اصـرار ورزيدند تا قاتل قصاصگرديد

بديـن ترتبيب امام خـميـنى از اوان كـودكى با رنج يـتيـمى آشـنا و با مفهومشهادت روبرو گرديد. وى دوران كـودكـى و نـوجـوانى را تحت  سرپرستى مادر مـومـنـه اش (بانـو هاجر) كه خـود از خاندان علـم و تقـوا و از نـوادگان مـرحـوم آيـه الـلـهخـوانسـارى ( صاحب زبـده  التصانيف ) بوده است. همچنيـن نزد عمه مـكـرمه اش ( صاحبـه خانم ) كه بانـويى شجاع و حقجـو بـود سپرى كرد اما در سـن 15 سالگى از  نعمتوجـود آن دو عزيز نيز محـروم گـرديد.

هجرت به قـم، تحصيل دروس تكميلى وتدريس علوم اسلامى

اندكـى پـس از هجرت آيه الله العظمـى حاج شيخ عبدالكريـم حايرى يزدى ـ رحـمه الله عليه ـ  ( نـوروز 1300 هـجـرى شمسـى، مـطابق بـارجب المـرجب 1340 هجـرى قمـرى ) امام خمينى نيز رهـسپار حـوزه  علميه قـم گرديد وبه سرعت مراحل تحصيلات تكميلى علوم حـوزوى را نزد اسـاتيد حـوزه قـم طـى كرد. كهمـى تـوان از فرا گرفتـن تـتـمـه  مباحث كـتاب مطـول ( در علـم معانى و بيان ) نزدمرحوم آقا ميـرزا محمـد علـى اديب تهرانـى و تكميل دروس سطح نزد مرحـوم آيه الـله  سيد محمد تقـى خـوانسارى، و بيشتر نزد مرحـوم آيه الـله سيـد عـلى  يثربى كاشانى ودروس فـقـه و اصـول نزد زعيـم حـوزه قـم آيـه الـله  العظمى حاج شيخ عبدالكريـمحايرى يزدى ـ رضـوان الـلـه عليهـم نام  برد.

پـس از رحلت آيه الله العظمـىحـايـرى يزدى تلاش امـام خمينـى به همراه جمعى ديگر از مجتهديـن حـوزه علميه قـم بهنـتيچـه رسيـد و آيه الله العظمـى(رض) به عنـوان زعيـم حـوزه عـلميـه عازم قـــم  گـرديـد. در اين زمان، امام خمينـى به عـنـوان يـكـى از مـدرسيـن و مجتهديـن صـاحبراءى در فـقـه و اصـول و فلسفه و عرفــان و اخلاق  شناخته مى شد . حضرت امام طىسالهاى طولانى در حوزه علميه قـم به  تدريـس چنديـن دوره فقه، اصـول، فلسفه و عرفانو اخـلاق اسـلامى در فيضيه، مسجـد اعظم، مسجـد  محمـديه، مـدرسه حـاج ملاصـادق،مسجد سلماسى، و ... همت گماشت و در حـوزه علميه نجف نيز قريب 14 سال  در مسجـد شيخاعطـم انصــــارى (ره) معارف اهل بيت و فـقـه را در عاليترين سطـوح تدريـس نمود ودر نجف بـود كه بـراى نخـستيـن بار .مبانـى نظرى حكـومت اسلامـى را در سلسله درسهاىولايت فـقيه بازگـو نمود.

امـام خمينـى در سنگـر مبـارزه و قيــام

روحيه مبارزه و جهاد در راه خـدا ريـشـه در بينـش اعـتـقـادى وتربيت و محيط خانـوادگى و شرايط سيـاسى و اجـتماعى طـول دوران زندگى آن حضرتداشـتـه است. مـبارزات ايـشان از آغاز نـوجـوانـى آغـاز و سيـر تكاملى آن بهمـوازات تكـامـل ابـعاد روحى و عـلمى ايـشان از يكـسـو و اوضاع و احـوال سياسـى واجتماعى ايـران و جـوامع اسـلامـى از سـوى ديگـر در اشكـال مخـتـلف ادامـه يـافـتهاست و در ســـال 1340 و 41 ماجراى انجمـنهاى ايالـتى و ولايـتى فرصـتـى پـديـد آوردتا ايـشان در رهبـريت قيام و روحـانيـت ايـفاى نقـش كنـد و بـديـن تـرتيـب قيـامسراسرى روحانيت و ملت ايـران در 15 خـرداد سال 1342 با دو ويـژگـى برجستـه يعنىرهـبرى واحد امام خميـنى و اسلامـى بـودن انگيـزه ها، و شعارها و هدفهـاى قيام،سرآغـازى شـد بر فـصـل نـويـن مـبارزات مـلـت ايران كه بـعد ها تحت نام انقلاباسلامى در جهان شناخـتـه و معرفـى شـد امام خميـنـى خاطـره خـويـش از جنـگ بيـنالمـلل اول را در حاليكه نـوجـوانى 12 ساله بـوده چنين ياد مـى كند : مـن هـر دوجـنـگ بيـن المللـى را يادم هست ... مـن كـوچـك بـودم لكـن مـدرسـه مى رفـتـم وسربازهاى شـوروى را در هـمان مركزى كه ما داشـتيـم در خـميـن، مـن آنجا آنهـا را مىديـدم و ما مـورد تاخت و تاز واقع مى شـديـم در جـنـگ بيـن المـلـل اول. حضـرت امامدر جايى ديگر با ياد آورى اسامى بـرخى از خوانيـن واشـرار سـتمگر كه در پناه حكـومتمـركـزى بـه غـارت اموال و نواميـس مردم مى پرداختند مى فـرمايد : مـن از بچگى درجـنـگ بـودم ... ما مـورد زلقـى هـا بـوديـم، مـورد هـجـوم رجـبعليـهـا بــوديـم وخـودمان تفنگ داشتيـم و مـن در عيـن حالى كه تـقـريـبا شـايـد اوايـل بلوغم بود،بـچـه بودم، دور ايـن سنگـرهايى كه بـسـتـه بـود نـد در مـحل ما و اينها مىخـواسـتند هجـوم كـنند و غـارت كـنند، آنجا مى رفـتيــم سنگرها را سركشـى مى كرديـمكـودتاى رضا خان در سـوم اسفـند 1299 شمسـى كه بنابر گـواهـى اسـناد و مداركتاريخـى و غير قابـل خـدشـه بـوسيله انگليـسها حـمايت و سازمانـدهـى شـده بـود هـرچـنـد كـه بـه سلطنت قاجاريه پايان بخشيد و تا حـدودى حكـومت مـلوك الطـوايـفـىخـوانيـن و اشـرار پـاركنـده را محمـدود سـاخت اما درعـوض آنچـنـان ديكتاتـورى پديدآورد كه در سايـه آن هـزار فاميـل بر سرنـوشـت مـلـت مظلـوم ايـران حاكـم شدندودودمان پهـلـوى به تنهايى عهـده دار نقـش سابق خوانين و اشرار گرديد .
درچنينـى شرايطـى روحانيت ايران كه پـس از وقايع نهـضـت مشروطيت در تنگناى هجـوم بىوقـفـه دولتهـاى وقت و عـمال انگليسى از يكـسو و دشمـنيهاى غرب باختگان روشنفـكرمـآب از سـوى ديگر قـرار داشت براى دفاع از اسـلام و حـفـظ موجـوديت خـويـش بـهتكاپـو افـتاد. آيه الـلـه العظمى حاج شيخ عـبدالـكريـم حايرى بـه دعـوت علماى وقتقـم از اراك به ايـن شهـر هجرت كرد واندكـى پـس از آن امـام خـميـنى كه با بـهـرهگيرى از استعداد فـوق العاده خـويـش دروس مقـدماتى و سطـوح حـوزه علميه را درخـميـن و ارا ك با سـرعـت طى كرده بود به قـم هجرت كـرد و عملا در تـحكيـم موقعيتحـوزه نـو تاسيـس قـم مـشاركـتى فعال داشت.
زمان چندانـى نگذشت كه آن حضرت دراعداد فضلاى برجـسته اين حـوزه در عرفـان و فلسفه و فقه و اصـول شنـاختهشـد.

پـس از رحلت آيـه اللـه العظمى حايرى ( 10 بهمـن 1315 ه-ش ) حـوزه علميهقـم را خطر انحلال تهـديد مى كرد. عـلماى مـتـعهـد به چاره جويى برخاستند. مدت هشتسال سرپرستى حـوزه علميـه قـم را آيات عـظـام :

سيد محمد حجت، سيد صدر الديـنصدر و سيـد محـمـد تقـى خـوانسارى -رضوان الـلـه عليهـم ـ بر عهده گرفتند. در ايـنفاصله و بـخصـوص پـس از سقوط رضاخان، شرايط براى تحقق مرجعيت عظمى فراهـم گرديد. آيه الله العظمى بروجردى شخصيت علمى برجسته اى بـود كـه مـى تـوانست جانشين مناسبـىبراى مـرحوم حايرى و حفـظ كيان حـوزه بـاشـد. ايـن پيشنهاد از سـوى شاگردان آيـهالـلـه حايرى و از جمله امام خـميـنـى به سرعت تعقيب شـد. شخص امام در دعـوت ازآيـه الـلـه بـروجردى براى هجرت به قـم و پذيرش مسئوليت خطير زعامت حـوزه مجدانهتلاش كرد.
امام خمينـى كه با دقـت شـرايط سياسـى جامعه و وضعيـت حـوزه ها را زيرنظر داشت و اطـلاعات خـويش را از طريق مطالـعه مـستمر كتب تاريخ معاصـر و مجلات وروزنـامـه هاى وقـت و رفـت و آمـد بـه تهـران و درك محضر بزرگانى همچون آيـه الـلـهمـدرس تكـميل مى كرد دريافـته بـود كه تـنها نقـطـه اميـد بـه رهـايـى و نجات ازشـرايط ذلت بارى كه پـس از شكست مشروطيت و بخصـوص پـس از روى كار آوردن رضا خانپديد آمده است، بيدارى حوزه هاى عـلميـه و پيش از آن تضـميـن حيات حوزه ها وارتبـاط معنـوى مـردم بـا روحـانيت مـى بـاشـد.امام خمينى در تعقيب هدفهاىارزشمند خويش در سال 1328 طرح اصلاح اساس ساختار حـوزه علميه را با هـمـكارى آيـهالـلـه مـرتضـى حايـرى تهيـه كرد و بـه آيـه الـلـه بـروجردى ( ره) پيشـنهاد داد. ايـن طرح از سوى شاگردان امام و طلاب روشـن ضمير حـوزه مـورد اسـتقبال و حمايت قرارگرفت .
اما رژيـم در محاسباتـش اشـتـبـاه كرده بـود. لايحه انجـمـنـهاى ايالتى وولايتى كـه به مـوجـب آن شـرط مسـلمان بودن، سوگـند به قرآن كريـم و مرد بـودنانـتخاب كـنـنـدگان و كانديـداها تغيير مـى يافت در 16 مهـر 1341 ه - ش به تصـويبكـابيـنـه اميـر اسـد الـلـه علـم رسيـد. آزادى انتخابات زنان پـوششـى براى مخفىنگـه داشـتـن هـدفـهاى ديگر بـود.حذف و تغيير دو شـرط نخـست دقيـقا بـه منظورقانـونـى كـردن حضـور عناصر بهايـى در مصـادر كـشـور انتخاب شـده بـود. چـنانكهقـبـلا نيـز اشاره شد پـشتيـبـانى شـاه از رژيـم صهيـونيـستـى در تـوسعه مناسباتايران و اسرائيل شرط حمايـتهاى آمـريـكـا از شـاه بـود. نـفـوذ پيـروان مـسـلكاستعـمـارى بهـائيت در قـواى سه گانه ايران ايـن شرط را تحقق مـى بخشيد. امامخميـنـى به هـمراه عـلماى بزرگ قـم و تهـران به محض انتشار خبر تصويب لايحه مـزبورپـس از تبادل نـظـر دسـت به اعـتـراضات همه جانبه زدند .نقـش حضرت امام درروشـن ساختـن اهداف واقعى رژيـم شـاه و گوشـزد كـردن رسالت خطير علما و حـوزه هاىعلميـه در ايـن شـرايـط بـسيـار مـوثـر وكارساز بـود. تلگرافـهـا و نامـه هـاسرگـشـاده اعـتـراض آميز علما به شاه و اسـد الـلـه علـم مـوجى از حـمايـت را دراقـشار مخـتلف مردم برانگيخت. لحـن تلگرافـهـاى امام خميـنـى به شاه و نخست وزيرتند و هشـدار دهنده بود. در يكـى از ايـن تلگرافها آمده بـود :

اينجانب مجددا بهشما نصيحت مى كنـم كه بـه اطاعت خـداوند مـتعـال و قانـون اساسـى گردن نهيد وازعواقب وخيـمـه تخلف از قـرآن و احـكام علماى ملت و زعماى مسلميـن و تخـلف از قانـوناساس بـترسيد وعـمـدا و بـدون مـوجب مـمـلكت را به خطـر نيـنـدازيد و الا علماىاسلام درباره شمـا از اظهار عقيـده خـوددارى نخـواهنـد كـرد .
بديـن ترتيـبماجراى انجـمنهاى ايـالـتى و ولايـتـى تجربـه اى پيروز و گرانقدر براى ملت ايرانبـويژه از آنجهـت بـود كـه طى آن ويـژگيـهـاى شخصيتـى را شناخـتـنـد كه از هر جهـتبراى رهـبـرى امت اسلام شايسته بـود. باو جـود شكست شـاه در ماجـراى انجـمـنها،فـشـار آمريكـا بـراى انجـام اصلاحـات مـورد نظر ادامـه يافت. شـاه در ديـماه 1341هجـرى شمسى اصـول ششگانه اصلاحات خويـش را بر شمرد و خـواستار رفـراندوم شد . امامخمينى بار ديگـر مراجع و عـلمـاى قـم را بـه نـشـست و چاره جويى دوباره فراخواند .

با پيشنهاد امام خمينى عيـد باسـتانـى نـوروز سـال 1342 در اعـتراض به اقداماترژيم تحريـم شد. در اعلاميه حضـرت امام از انـقـلاب سـفيـد شاه بـه انقـلاب سيـاهتعـبيـر و هـمـسـويـى شـاه بـا اهـداف آمريكا و اسرائيل افـشا شده بود . از سـوىديگـر، شـاه در مـورد آمادگى جامـعـه ايـران بـراى انجام اصلاحات آمـريكا بهمـقامات واشـنگـتـن اطـميـنان داده بـود و نام اصـلاحات را انقـلاب سـفيـد نهادهبـود. مخالـفت عـلما براى وى بسيار گران  مىآمد .

امام خميـنى در اجـتماع مردم،بى پروا از شخـص شـاه به عنـوان عـامل اصلـى جنايات و هـمـپيـمان بـا اسـرائيـل يادمـى كـرد و مـردم را بـه قيام فرا مـى خـوانـد. او در سـخـنـرانى خـود در روزدوازده فـرورديـن 1342 شديـدا از سـكـوت عـلماى قـم و نجف و ديگر بلاد اسلامى درمقابل جنايات تازه رژيـم انـتـقـاد كرد و فـرمـود : امـروز سكـوت هـمـراهى بـادستگـاه جبـار است حضـرت امـام روز بعد ( 13 فرورديـن 42 ) اعلاميـه معروف خـود راتحت عنـوان شاه دوستى يعنى غارتگرى منـتـشر ساخت .
راز تاءثير شگـفت پيـام امامو كـلام امـام در روان مخاطـبيـنـش كه تا مرز جانـبازى پيـش مـى رفت را بايـد درهـميـن اصـالت انـديشه، صلابت راى و صـداقت بـى شـائبه اش بـا مـردم جستجـو كـرد .

سال 1342 با تحريـم مراسـم عيـد نوروز آغـاز و با خـون مظـلـوميـن فيضيهخـونرنگ شد. شـاه بر انجام اصـلاحات مـورد نظـر آمـريكـا اصـرار مـى ورزيـد و امامخـميـنى بر آگاه كردن مردم و قيـام آنـان در بـرابـر دخـالتهاى آمـريكـا وخيـانـتهاى شاه پـافـشـارى داشـت. در چهـارده فرورديـن 1342 آيـه الله العظمـىحكيـم از نجف طـى تلگـرافـهـايى بـه علما و مراجع ايران خـواستار آن شد كـه همگـىبه طـور دسـتـه جمـعى به نجف هجرت كنند. اين پيشنهاد براى حفـظ جان عـلما و كيانحـوزه ها مطرح شده بود .
حضرت امام بـدون اعـتـنا بـه ايـن تهـديـدها، پاسختلگـراف آيـه الـلـه العـظـمى حكيـم را ارسال نمـوده و در آن تاكيـد كرده بـود كـههـجـرت دسـتـه جمـعى علما و خالـى كـردن حـوزه علميه قـم به مصلحت نيست .امامخميـنـى در پيامـى( بـه تايخ 12 / 2 / 1342 ) بـمناسـبـت چهـلـم فاجعـه فيـضيـه بـرهمـراهـى عـلما و مـلت ايران در رويارويـى سـران ممـالك اسلامـى و دول عربـى بـااسـرائيل غاصب تـاكيد ورزيد وپيمانهاى شـاه و اسـرائيل را محكـوم كرد .

قيام 15 خرداد

ماه محرم 1342 كه مـصادف با خرداد بـود فـرا رسيد. امام خمينى از ايـن فـرصت نهـايت اسـتفاده را در تحـريك مردم بـه قيام عـليـه رژيـم مستبد شاه بعمل آورد .
امام خمينى در عـصـر عاشـوراى سال 1383 هجرى قمـى( 13 خرداد 1342شمسى ) در مـدرسه فيضيـه نطق تاريخـى خـويـش را كه آغازى بر قيام 15 خرداد بود ايراد كرد .
در هميـن سخنرانى بـود كه امام خميـنى بـا صداى بلند خطاب به شاه فرمـود : آقا مـن به شما نصيحت مـى كنـم، اى آقاى شـاه ! اى جنـاب شاه! مـن به تو نيصحت مى كـنم دسـت بـردار از اين كارها، آقا اغـفـال مى كنند تو را. مـن ميل ندارم كـه يـك روز اگر بـخـواهـند تـو بـروى، همه شكر كـنند ... اگر ديكـته مى دهند دسـتت و مى گـويند بخـوان، در اطـرافـش فكـر كـن .... نصيحت مرا بـشـنـو ... ربط ما بيـن شـاه و اسرائيل چيست كه سازمان امنيت مـى گـويد از اسرائيـل حرف نزنيـد ... مگر شاه اسـرائيلـى است ؟ شاه فـرمان خامـوش كـردن قيـام را صادر كـرد. نخست جمع زيادى از ياران امام خمينـى در شـامگاه 14 خرداد دستگيـر و ساعت سه نيمه شب ( سحـرگاه پانزده خـرداد 42 ) صـدها كماندوى اعـزامـى از مركز، منزل حضرت امـام را محاصره كردند و ايشان را در حاليكه مشغول نماز شب بـود دستگيـر و سـراسيـمـه بـه تهـران بـرده و در بازداشــتگاه باشگاه افـسـران زنـدانـى كـردنـد و غروب آنروز به زندان قـصر مـنتقل نمـودنـد . صـبحگاه پـانـزده خـرداد خبـر دستگيرى رهـبـر انقلاب بـه تهـران، مـشهـد، شيـراز وديگـر شهرها رسيـد و وضعيتـى مشـابه قـم پـديد آورد .نزديكترين نديم هميشگى شاه، تيمـسار حسيـن فردوست در خاطراتش از بكارگيرى تجربيات و همكارى زبـده ترين ماموريـن سياسى و امـنيـتى آمريكا براى سركـوب قيام و هـمچنيـن از سراسيمگـى شاه و دربـار وامراى ارتـش وساواك در ايـن ساعـات پرده بـرداشـتـه و تـوضيح داده است كه چگـونه شـاه و ژنـرالهـايـش ديـوانه وار فرمان سركـوب صادر مى كردند .
امام خمينـى، پـس از 19 روز حبـس در زنـدان قـصـر بـه زنـدانـى در پـادگـان نظامـى عشـرت آبـاد منتقل شـد .با دستگيرى رهبـر نهـضـت و كـشتار وحشيانه مـردم در روز 15 خـرداد 42، قيام ظاهرا سركوب شد. امـام خمينى در حبـس از پاسخ گفتـن بـه سئوالات بازجـويان، با شهـامت و اعلام ايـنكه هيـئـت حاكمه در ايـران و قـوه قضائيه آنرا غير قـانـونـى وفـاقـد صلاحيت مـى داند، اجتـناب ورزيـد. در شامگاه 18 فـرورديـن سال 1343 بـدون اطلاع قـبـلى، امام خمينى آزاد و به قـم منتقل مـى شـود. بـه محض اطلاع مردم، شـادمـانى سراسر شهر را فرا مـى گيرد وجشنهاى باشكـوهى در مـدرسه فيـضيـه و شهـر بـه مـدت چـنـد روز بـر پا مـى شـود . اوليـن سالگـرد قيام 15خـرداد در سال 1343 با صـدور بيانيه مـشتـرك امام خميـنـى و ديگر مراجع تقليد و بيانيه هاى جداگانه حـوزه هاى علميه گرامـى داشـتـه شـد و به عنـوان روز عزاى عمـومـى معرفـى شـد.
امـام خمينـى در هـميـن روز ( 4 آبـان 1343 ) بيانيـه اى انقلابـى صادر كرد و درآن نـوشـت : دنيا بـدانـد كه هر گرفـتارى اى كـه ملـت ايـران و مـلـل مسلميـن دارنـد از اجـانب اسـت، از آمـريكاست، ملـل اسلام از اجـانب عمـومـا و از آمـريكـا خصـوصـا متنفــر است ... آمـريكـاست كه از اسـرائيل و هـواداران آن پشتيبـانـى مـى كنـد. آمريكاست كه به اسرائيل قـدرت مـى دهـد كه اعراب مسلـم را آواره كند. افشاگرى امام عليه تصـويب لايحه كاپيتـولاسيون، ايران را در آبان سـال 43 در آستـانه قيـامـى دوبـاره قرار داد .سحرگاه 13 آبان 1343 دوباره كماندوهاى مـسلح اعـزامى از تـهـران، مـنزل امام خميـنى در قـم را محاصره كـردنـد. شگـفـت آنـكه وقـت باز داشت، هـمـاننـد سال قـبـل مصادف با نيايـش شبـانه امام خمينـى بـود .حضرت امام بازداشت و بـه هـمراه نيروهاى امـنيـتى مـستقيما بـه فرودگاه مهرآباد تهران اعـزام و بـا يك فـرونـد هـواپيـماى نظامى كـه از قبل آماده شـده بـود، تحت الحـفـظ مامـوريـن امـنيـتى و نظامى بـه آنكارا پـرواز كـرد. عـصـر آنـروز سـاواك خـبـر تـبـعيـد امـام را بـه اتهام اقـدام عليه امنيت كشـور ! در روزنـامه ها مـنتـشـر سـاخت.عليرغم فضاى خفقان موجى از اعتراضها بـه صـورت تـظـاهـرات در بـازار تهران، تعطيلى طولانى مدت دروس حوزه ها و ارسال طومارها و نامـه ها به سازمانهاى بيـن المللـى و مـراجع تقليـد جلـوه گـر شد.اقامت امام در تركيه يازده ماه به درازا كشيد در اين مدت رژيم شاه با شدت عمل بـى سابقه اى بقاياى مقاومت را در ايران در هـم شكـست و در غياب امام خمينى به سرعت دست به اصلاحات آمريكا پـسند زد. اقـامت اجبارىدر تـركيـه فـرصتـى مغـتـنـم بـراى امـام بـود تا تـدويـن كتـاب بزرگ تحـريـر الـوسيله را آغاز كند.

تبعيـد امـام خمينـى از تـركيه به عراق

روز 13 مهرماه 1343 حضرت امام به هـمـراه فرزنـدشان آيه الله حاجآقا مصطفـى از تركيه به تبعيدگاه دوم، كشـور عراق اعزام شدند . امام خمينى پس ازورود بـه بـغداد بـراى زيارت مرقـد ائـمه اطهار(ع) به شهــرهــاى كاظميـن، سامـرا وكـربلا شتـافت ويك هـفـته بعد بـه محل اصلـى اقـامت خـود يعنـى نجف عزيمتكرد.
دوران اقامت طـولانـى و 13 ساله امام خمينى در نجف در شرايطى آغاز شد كه هرچند در ظاهر فشارها و محدوديـتهاى مستقيـم در حـد ايـران و تـركيه وجـود نـداشت امامخالفـتها و كارشكـنيها و زخـم زبانهـا نـه از جـبـهـه دشمـن رويارو بـلكه از ناحيهروحانى نمايان و دنيا خـواهان مخفى شده در لباس ديـن آنچنان گـسترده و آزاردهندهبود كه امام با هـمـه صـبر و بـردبارى معروفـش بارها از سخـتى شرايط مبارزه در ايـنسالها بـه تلخى تمام ياد كرده است. ولى هيچيـك از ايـن مصـائب و دشـواريهانـتـوانـست او را از مـسيــرى كه آگـاهانه انتخاب كرده بود باز دارد.امامخمينى سلسله درسهاى خارج فـقه خـويـش را با همه مخالفتها و كارشكنيهاى عناصر مغرضدر آبان 1344 در مسجد شيخ انصارى (ره) نجف آغاز كرد كه تا زمان هجـرت از عراق بهپاريـس ادامه داشت . حوزه درسى ايشان به عنـوان يكى از برجسته تريـن حوزه هاى درسىنجف از لحـاظ كيفيت و كميت شـاگـردان شنـاخته شـد .امام خمينـى از بدو ورود بـهنجف بـا ارسال نامـه ها و پيكـهايى بـه ايران، ارتباط خويـش را بـا مـبارزيـن حـفـظنـموده و آنان را در هـر منـاسبـتـى بـه پـايـدارى در پيگيـرى اهـداف قيام 15خـرداد فـرا مى خواند .امام خمينى در تمام دوران پـس از تـبـعيد، عليرغـمدشواريهاى پديد آمـده، هيچگاه دست از مبارزه نـكـشيـد، وبـا سخنـرانيها و پيامهـاىخـويـش اميـد به پيـروزى را در دلها زنـده نگـاه مى داشت .امام خمينى درگفتگـويى با نمانيده سازمان الفـتـح فـلسطيـن در 19 مهر 1347 ديـدگاههاى خويش رادرباره مسائل جهان اسلام و جهاد ملت فلسطين تشريح كرد و در همين مصاحبه بر وجوباختصاص بخشى از وجـوه شـرعى زكات بـه مجـاهـدان فلسطينـى فتـوا داد .اوايل سال 1348 اختلافات بيـن رژيـم شاه و حزب بـعث عراق بـر سر مرز آبـى دو كشـور شدت گرفت. رژيـم عراق جمع زيادى از ايـرانيان مقيـم اين كشـور را در بـدتريـن شرايط اخراجكرد. حزب بـعث بـسيار كوشيد تا از دشمـنى امام خميـنى با رژيـم ايـران در آن شرايطبـهـره گيرد .
چهار سال تـدريس، تلاش و روشنگرى امام خميـنـى تـوانسته بـود تاحـدودى فضاى حـوزه نجف را دگرگـون سازد. اينـك در سال 1348 علاوه بر مبارزينبيـشمار داخل كشور مخاطبين زيادى در عراق، لبـنان و ديگر بـلاد اسلامـى بـودنـد كهنهـضت امام خمينى را الگـوى خويـش مى دانستند .

امـام خمينـى و استمـرار مبـارزه ( 1350 ـ 1356 )

نيمه دوم سال 1350 اختلافات رژيـم بعثـى عراق و شاه بالاگـرفت و به اخراج و آواره شـدن بسيارى از ايرانيان مقيـم عراق انجاميد. امام خمينىطـى تلگرافى به رئيـس جمهور عراق شديدا اقدامات ايـن رژيـم را محكـوم نمود. حضرتامام در اعتراض به شرايط پيـش آمـده تصميـم به خـروج از عراق گـرفت اما حكـامبـغداد بـا آگـاهـى از پيـامـدهـاى هجـرت امـام در آن شـرايط اجـازه خـروج ندادندسال 1354 در سالگرد قيام 15 خـرداد، مـدرسه فيضيه قـم بار ديگر شاهـد قيام طلابانقلابـى بـود. فريادهاى درود بر خمينـى ومـرگ بر سلسله پهلـوى به مـدت دو روزادامه داشت پيـش از ايـن سازمانهـاى چـريكـى متلاشـى شـده وشخصيتهاى مذهى و سياسىمبارز گرفـتار زندانهاى رژيم بودند .شاه در ادامه سياستهاى مذهـب ستيز خود دراسفنـد 1354 وقيحـانه تاريخ رسمـى كشـور را از مـبداء هجرت پيامـبـر اسلام بـهمبداء سلطنت شاهان هخامنشى تغيير داد. امام خمينى در واكنيشى سخت، فـتوا به حرمتاستفاده از تاريخ بـى پايـه شاهنشاهـى داد. تحريـم اسـتفـاده از ايـن مبداء موهـومتاريخى هـمانند تحريـم حزب رستاخيز از سـوى مردم ايران اسـتقبال شـد و هر دو مـوردافـتـضاحـى براى رژيـم شاه شـده و رژيـم در سـال 1357 ناگزيـر از عقـب نشينـى و لغوتـاريخ شاهنشاهى شد .

اوجگيرى انقلاب اسلامى در سال 1356 و قيام مـردم

امام خمينـى كه بـه دقت تحـولات جارى جهان و ايـران رازيـر نظر داشت از فـرصت به دست آمـده نهـايت بـهـره بـردارى را كـرد. او در مرداد 1356 طـى پيامى اعلام كرد : اكنون به واسطـه اوضاع داخلى و خارجى و انعـكاس جناياترژيـم در مجامع و مطـبـوعات خارجى فرصتى است كه بايد مجامع علمى و فـرهـنگى و رجالوطـنـخـواه و دانشجويان خارج و داخل و انجمـنهاى اسلامى در هر جايـى درنگ از آناستفاده كنند و بى پرده بپا خيزند .

شهادت آيه الله حاج آقا مصطفى خمينى در اولآبان 1356 و مراسم پر شكـوهـى كه در ايران برگزار شـد نقـطـه آغازى بـر خيزش دوبارهحـوزه هاى علميه و قيام جامعه مذهـبى ايران بـود. امام خمينى در همان زمان به گـونهاى شگفت ايـن واقعه را از الطـاف خفيـه الهى ناميده بـود. رژيـم شاه با درج مقالهاى تـوهيـن آميـز عـليـه امام در روزنامه اطلاعات انتقام گرفت. اعتراض بـه ايـنمـقـاله، بـه قيام 19 دى مـاه قـم در سـال 56 منجـر شد كـه طى آن جمعى از طلابانقلابـى به خـاك و خـون كشيـده شـدند . شاه عليـرغم دست زدن به كشتارهاى جمعىنتـوانست شعله هاى افروخته شده را خاموش كند .
او بسيج نطـامـى و جهاد مسلحـانهعمـومـى را بـعنــــوان تنها راه باقيمانـده در شرايط دست زدن آمريكا بـه كـودتاىنظامـى ارزيـابـى مى كرد .

 

هجرت امام خمينى از عراق به پاريس

در ديدار وزراى خارجه ايران و عراق در نيـويـورك تصـميـم به اخراجامام خمينـى از عراق گرفته شـد. روز دوم مـهـر 1357 مـنزل امـام در نجف بـوسيلهقـواى بعثـى محاصره گرديـدانعكاس ايـن خبـر با خشـم گستـرده مسلمانان در ايران،عراق و ديگـر كشـورها مـواجه شـد .روز 12 مهر ،امام خمينى نجف را به قصد مرزكـويت ترك گـفـت. دولت كويـت با اشاره رژيـم ايـران از ورود امـام بـه ايـن كـشـورجلوگيـرى كـرد. قـبـلا صحـبـت از هجـرت امام بـه لبـنـان و يا سـوريه بـود امـاايشان پـس از مشـورت با فـرزنـدشان ( حجه الاسلام حاج سيـد احمـد خمينـى ) تصميـمبـه هجـرت به پاريـس گرفت. در روز 14 مهـر ايشان وارد پاريس شدند .و دو روز بعددر منزل يكى از ايرانيـان در نوفـل لـوشـاتــو ( حـومـه پاريـس ) مستقـر شـدنـد. ماءمـوريـن كاخ اليزه نظر رئيـس جـمهـور فـرانسه را مبنـى بـر اجتناب از هرگـونهفـعـاليـت سياسـى بـه امام ابلاغ كـردنـد. ايـشـان نيز در واكـنـشــى تنـد تصـريحكـرده بـود كه ايـنگونـه محدوديتها خلاف ادعاى دمكراسى است و اگر او ناگزير شـود تااز ايـن فرودگـاه بـه آن فـرودگـاه و از ايـن كـشـور بـه آن كـشـور بـرود بـاز دستاز هـدفهايـش نخـواهـد كشيـد .
امام خميـنى در ديـماه 57 شـوراى انقلاب را تكشيلداد. شاه نيز پـس از تشكيل شـوراى سلطـنـت و اخـذ راى اعـتـماد بـراى كـابينهبختيار در روز 26 ديـماه از كشـور فـرار كـرد. خـبـر در شـهـر تهران و سپـس ايرانپيجيد و مردم در خيابانها به جشـن و پايكـوبى پرداختند

بازگشت امام خمينى به ايران پس از 14 سال تبعيـد

اوايل بهمـن 57 خبر تصميم امام در بازگشت بـه كـشورمنتشر شد. هر كس كه مى شنيد اشك شوق فرو مى ريخت. مردم 14 سال انتظار كشيدهبـودنـد. اما در عيـن حال مردم و دوستان امام نگـران جان ايشان بـودند چرا كه هنوزدولت دست نشانده شاه سر پا و حكومت نظامى بر قرار بود. اما امام خمينى تصميـم خويـشرا گرفته و طى پيامـهـايى به مردم ايران گـفـته بـود مى خـواهد در ايـن روزهاسرنـوشـت سـاز و خطير در كنار مردمـش باشد. دولت بخـتيار با هماهنگى ژنرال هايزرفـرودگـاههاى كشـور را به روى پـروازهـاى خـارجى بست.

دولت بختيار پـس از چنـدروز تـاب مقـاومـت نيـاورد و ناگزيـر از پذيرفتـن خـواست ملت شـد. سرانجام امامخمينـى بامداد 12 بهمـن 1357 پـس از 14 سال دورى از وطـن وارد كشـور شـد . استقبالبـى سـابـقـه مـردم ايـران چنـان عـظيـم و غيـر قـابل انكـار بــود كه خبرگزاريهاىغربـى نيز ناگزير از اعـتـراف شـده و مستـقـبـليـن را 4 تا 6 ميليون نفر برآوردكردند .

 

رحلت امام خمينى وصال يار، فراق ياران

امام خمينى هـدفها و آرمانها و هـر آنچه را كه مـى بايــست ابـلاغكنـد ، گفته بـود و در عمـل نيز تـمام هستيـش را بـراى تحقق هـمان هـدفها بـكارگرفته بـود . اينك در آستـانه نيمه خـرداد سـال 1368 خـود را در آماده ملاقات عزيزىمى كرد كه تمام عمرش را براى جلب رضاى او صرف كرده بـود و قامتش جز در بـرابـر او ،در مـقابل هيچ قدرتى خـم نشده ، و چشـمانش جز براى او گريه نكرده بـود . سروده هاىعارفانه اش همه حاكى از درد فـراق و بيان عطـش لحظه وصال محبوب بـود . و اينك ايـنلحظه شكـوهمنـد بـراى او ، و جانــكاه و تحمل ناپذير بـراى پيروانـش ، فـرا مـىرسيد . او خـود در وصيتنامه اش نـوشـته است : با دلى آرام و قلبـى مطمئن و روحى شادو ضميرى اميدوار به فضل خدا از خدمت خـواهران و برادران مرخص و به سـوى جايگاهابــدى سفر مى كنـم و به دعاى خير شما احتياج مبرم دارم و از خداى رحمن و رحيـم مىخـواهـم كه عذرم را در كوتاهى خدمت و قصـور و تقصير بپذيـرد و از مـلت اميدوارم كهعذرم را در كـوتاهى ها و قصـور و تقصيـرها بـپذيـرنـد و بـا قــدرت و تصميـم واراده بــه پيش بروند .شگفت آنكه امام خمينـى در يكـى از غزلياتـش كه چنـد سالقبل از رحلت سروده است :

انتظار فرج از نيمه خرداد كشم . سالها مى گذردحادثه ها مى آيد.
 
ساعت 20 / 22 بعداز ظهر روز شنبه سيزدهـم خـرداد ماه سـال 1368 لحظه وصال بـود . قــلبـى از كار ايستـاد كه ميليـونها قلــب را بـه نور خدا ومعنـويت احياء كرده بـود . بــه وسيله دوربين مخفـى اى كه تـوسط دوستان امــام دربيمارستان نصب شده بـود روزهاى بيمارى و جريان عمل و لحظه لقاى حق ضبط شده است. وقتى كه گوشه هايـى از حالات معنوى و آرامـش امام در ايـن ايـام از تلويزيون پخـششـد غوغايى در دلها بر افكند كه وصف آن جــز با بودن در آن فضا ممكـن نيست . لبهادائمـا به ذكـر خـدا در حـركت بود.در آخرين شب زندگى و در حالى كه چند عملجراحى سخت و طولانى درسن 87 سالگى تحمل كرده بود و در حاليكه چنديـن سرم به دستهاىمباركـش وصل بـود نافله شب مى خـواند و قـرآن تلاوت مـى كرد . در ساعات آخر ،طمانينه و آرامشى ملكـوتـى داشـت و مـرتبا شـهادت بـه وحـدانيت خـدا و رسالتپيـامبـر اكرم (ص) را زمـزمه مـى كـرد و بـا چنيـن حــالتى بـود كه روحـش به ملكـوتاعلى پرواز كرد . وقتى كه خبر رحلت امــام منتشر شـد ، گـويـى زلزله اى عظيـم رخداده است ، بغضها تـركيـد و سرتاسر ايران و همـه كانـونهايـى كـه در جـهان بـا نامو پيام امام خمينـى آشـنا بـودنـد يــكپارچه گـريستند و بـر سر و سينه زدنـد . هيچقلـم و بيـانـى قـادر نيست ابعاد حـادثه را و امواج احساسات غير قابل كنترل مردم رادر آن روزها تـوصيف كند.
مـردم ايـران و مسلمانان انقلابى ، حق داشتـنداينـچنيـن ضجه كـنند و صحنه هايى پديد آورند كه در تاريخ نمونه اى بـديـن حجم وعظـمت براى آن سراغ نداريـم. آنان كسـى را از دست داده بـودند كـه عـزت پـايمالشـده شان را بـاز گـردانده بود ، دست شاهان ستمگر ودستهاى غارتگران آمريكايى وغربـى را از سرزمينشان كـوتاه كرده بود ، اسلام را احياء كـرده بــود ، مسلميـن راعــزت بـخـشيـده بـــود ، جمهـورى اسلامـى را بـر پـا كـرده بـود ، رو در روى همـهقـدرتهاى جهـنمـى و شيـطانـى دنيا ايستاده بـود و ده سال در بـرابـر صـدها تـوطئهبرانـدازى و طـرح كـودتا و آشـوب و فتنه داخلـى و خارجـى مقاومت كرده بود و 8 سـالدفـاعى را فـرمانـدهـى كرده بـود كه در جبهه مقابلـش دشمنـى قـرار داشت كه آشكارااز سـوى هر دو قـدرت بزرگ شرق و غرب حمايت همه جانبه مـى شـد . مردم ،رهبر محبـوب ومرجع دينـى خـود و منادى اسلام راستيـن را از دست داده بـودند .شايـد كسانـى كهقـادر به درك و هضـم ايـن مفاهيـم نيستنـد ، اگـر حالات مردم را در فيـلمهاىمـراسـم توديع و تشييع و خاكسپارى پيكر مطهر امام خمينـى مشاهده كنـنـد و خـبر مرگدهها تـن كه در مقابل سنگينـى ايـن حادثه تاب تحمـل نيـاورده و قـلبـشان از كارايستـاده بـود را بشنـوند و پيكرهايى كه يكـى پـس از ديـگرى از شـدت تـاثـر بيهوششـده ، بر روى دسـتها در امـواج جمعيت به سـوى درمانگاهها روانه مى شـدند را درفيلمها و عكسها ببيننـد ، در تفسير ايـن واقعيتها درمانده شوند .
امـا آنـانكهعشـق را مـى شنـاسنـد و تجـربـه كـرده انـد ، مشكلـى نـخواهند داشت . حقيقـتا مردمايران عاشق امام خمينى بـودند و چـه شعار زيبا و گـويايى در سالگرد رحلتـش انتخابكرده بـودند كه :

عشق به خمينـى عشق به همه خوبيهاست .روز چهاردهم 1368 ،مجلس خبرگان رهـبـر تشكيل گرديـد و پـس از قرائت وصيتنامه امـام خمينى تـوسـط حضرتآيـه الله خامنه اى كه دو ساعت و نيـم طـول كشيد ، بحث و تبـادل نظر براى تعييـنجانشينـى امام خمينـى و رهبر انقلاب اسلامـى آغاز شد و پـس از چنديـن ساعت سـرانجامحضرت آيـه الله خامنه اى ( رئيـس جمهور وقت ) كه خود از شـاگـردان امـام خمينـى ـسلام الله عليه ـ و از چهره هاى درخشـان انقلاب اسلامـى و از يـاوران قيـام 15خـرداد بـود و در تـمـام دوران نهضت امـام در همـه فـراز و نشيبها در جـمع ديگـريــاوران انـقلاب جـانبـازى كرده بود ، به اتفاق آرا براى ايـن رسالـت خطيربـرگـزيده شد . سالها بـود كه غـربيـها و عوامل تحت حمايتشان در داخل كشـور كه ازشكست دادن امـام ماءيـوس شـده بـودند وعده زمان مرگ امـام را مى دادند .اماهـوشمندى ملت ايران و انتخاب سريع و شايسته خـبرگان و حمايـت فـرزنـدان و پيـروانامـام همه اميدهاى ضـد انقلاب را بـر بـاد دادنـد و نه تنها رحلت امـام پايان راهاو نبـود بلكه در واقع عصر امام خمينـى در پهـنه اى وسيعـتر از گـذشـته آغاز شدهبـود . مگر انديشه و خـوبى و معنويت و حقيقت مى ميرد ؟ روز و شـب پانزدهـم خرداد 67ميلونها نفر از مردن تهران و سـوگوارانى كه از شهرها و روستاها آمـده بـودند ، درمحل مصلاى بـزرگ تهـران اجتماع كردنـد تـا بـراى آخـريـن بـار با پيكر مطهر مـردىكه بـا قيـامش قـامت خميـده ارزشها و كرامتها را در عصر سياه ستـم استـوار كرده ودر دنيا نهـضتـى از خـدا خواهى و باز گشت به فطرت انسانى آغاز كرده بود ، وداعكنند.هيچ اثرى از تشريـفات بـى روح مـرسـوم در مراسـم رسمى نبـود . همه چيز،بسيجى و مردمى وعاشقانه بـود. پيـكر پاك و سبز پوش امـام بـر بـالاى بـلنـدى و درحلـقه ميليـونها نفـر از جمعيت مـاتـم زده چـون نگينى مى درخشيد . هر كس به زبانخويـش با امامـش زمـزمه مى كرد و اشك مـى ريخت . سـرتاسـر اتـوبان و راههاى منتهىبه مصلـى مملـو از جميعت سياهپوش بود .

پـرچمهاى عزا بـر در و ديـورا شهر آويختهو آواى قرآن از تمام مساجد و مراكـز و ادارات و مـنازل بگـوش مـى رسيـد . شـب كـهفـرا رسيـد هزاران شمع بياد مشعلـى كه امـام افـروخـته است ، در بيابـان مصلـى وتپه هـاى اطـراف آن روشـن شـد . خـانـواده هـاى داغدار گرداگرد شمعـها نشسته وچشمانشان بر بلنداى نـورانـى دوخته شـده بود .
فرياد يا حسيـن بسيجيان كه احساسيتيمى مـى كـردنـد و بــر سـر و سينه مـى زدنـد فـضا را عـاشـورايـى كرده بـود . بـاور اينـكـه ديـگر صداى دلنشيـن امام خمينـى را در حسينيه جماران نخـواهند شنيد ،طاقتـها را بـرده بـود . مـردم شـب را در كـنار پيـكـر امـام بـه صبـح رسانيدند . در نخستنى ساعت بامداد شانزده خــرداد ، ميـلـونهـا تـن به امامت آيت الله العظمـىگلپايگانى(ره) با چشمانى اشكبار برپيكر امام نماز گذاردند .
انبـوهى جمعيت وشكوه حماسه حضـور مـردم در روز ورود امام خمينى به كشـور در 12 بهمـن 1357 وتـكـرار گسـتـرده تـر ايـن حماسـه در مـراسـم تشييع پيكر امام ، از شگفـتيهاىتـاريخ اسـت . خـبرگـزاريهاى رسمـى جهـانـى جمعيت استقبال كننده را در سال 1357 تا 6 ميليـون نفر و جمعيت حاضـر در مــراسـم تشييـع را تا 9 ميليـون نفر تخميـن زدند وايـن در حالى بـود كه طى دوران 11 سـاله حكومت امام خمينى بـواسطه اتحـاد كشـورهاغربـى و شرقى در دشمنى با انـقلاب و تحميل جنگ 8 ساله و صـدهـا تـوطـئه ديـگـرآنـان ، مردم ايـران سخـتيها و مشكلات فـراوانـى را تحـمـل كرده و عزيزان بى شمارىرا در ايـن راه از دست داده بـودند و طـبعا مـى بـايـست بـتدرج خسته و دلسرد شـدهباشنـد امـا هرگز اينچنيـن نشـد . نسل پرورش يـافـته در مكتب الـهى امام خمينى بهايـن فرمـوده امام ايـمان كامـل داشـت كه :در جهـان حجـم تحمل زحمـتها و رنجها وفداكاريها و جان نثـاريها ومحروميتها مناسب حجـم بـزرگى مقصـود و ارزشمندى وعلـورتـبـه آن است پـس از آنـكه مراسـم تـدفيـن به علت شـدت احسـاسات عـزاداران امـكانادامـه نيافت ، طـى اطلاعيه هاى مـكرر از راديـو اعلام شـد كـه مـردم بـه خانههايشان بازگردند ، مراسـم به بعد مـوكـول شــده و زمــان آن بعـدا اعلام شد . براىمسئوليـن تـرديـدى نـبـود كه هر چه زمان بگذرد صـدها هزار تـن از علاقه مندان ديگرامـام كـه از شهـرهاى دور راهـى تهران شده اند نيز بر جمعيت تشييع كننـده افـزودهخـواهـد شـد ، ناگزير در بعدازظهر همان روز مراسم تـدفين بـا همان احساسات و بـهدشـوارى انـجـام شـد كـه گـوشـه هـايـى از اين مـراسـم بـوسيـله خبرنگـاران بـهجهان مخابره شـد و بدين سان رحلت امام خمينـى نيز همچـون حياتـش منـشاء بيـدارى ونهضتـى دوباره شـد و راه و يادش جاودانه گرديد چرا كـه او حقيـقت بـود و حقيقتهميشه زنـده است و فناناپذير .

 

 

زندگى امام به روايت امام

متن زير فرازهائى از زندگى حضرت امام خمينى - سلام الله عليه - است كه پس ازتوضيحات معظم له، فرزند گرامى ايشان حضرت حجت ‏الاسلام والمسلمين حاج سيد احمدخمينى نوشته و سپس حضرت امام آن را اصلاح نموده است:

بسمه تعالى

به حسب شناسنامه شماره : 2744  تولد: 1279 شمسى در خمين، اما در واقع 20جمادى‏الثانى 1320 هجرى قمرى مطابق اول مهر 1281 شمسى است. (18 جمادى‏الثانى 1320مطابق 30 شهريور 1281 صحيح است)

نام خانوادگى: مصطفوى; پدر: آقا مصطفى; مادر: خانم هاجر (دختر مرحوم آقاميرزااحمد مجتهد خوانسارى الاصل و خمينى المسكن)

صدور در گلپايگان به وسيله صفرى‏نژاد رئيس اداره آمار ثبت گلپايگان در خمين درمكتبخانه مرحوم ملا ابوالقاسم تحصيل شروع و نزد مرحوم آقاشيخ جعفر و مرحوم ميرزامحمود (افتخار العلماء) درسهاى ابتدايى سپس در خلال آن نزد مرحوم حاج ميرزا محمدمهدى (دايى) مقدمات شروع و نزد مرحوم آقاى نجفى خمينى منطق شروع و نزد حضرت‏عالى (×) ظاهرا (سيوطى و شرح باب حادى عشر و) منطق و مسلما در مطول مقدارى. در ادراك كهسنه 1339 قمرى براى تحصيل رفتم نزد مرحوم آقا شيخ محمد على بروجردى مطول و نزدمرحوم آقا شيخ محمد گلپايگانى منطق و نزد مرحوم آقا عباس اراكى شرح لمعه پس از هجرتبه قم به دنبال هجرت مرحوم آيت ‏الله حاج شيخ عبدالكريم - رحمة الله عليه - (ظاهراهجرت ايشان رجب 1340 قمرى بود) هجرت آيت‏الله حائرى به قم رجب 1340 و نوروز 1300شمسى است) تتمه مطول را نزد مرحوم اديب تهرانى موسوم به آقا ميرزا محمد على و سطوحرا نزد مرحوم آقاى حاج سيد محمد تقى خوانسارى مقدارى و بيشتر نزد مرحوم آقا ميرزاسيد على يثربى كاشانى تا آخر سطوح و با ايشان به درس خارج مرحوم آيت ‏الله حائرى (حاج شيخ عبدالكريم) مى‏رفتيم و عمده تحصيلات خارج نزد ايشان بوده است. و فلسفه رامرحوم حاج سيد ابوالحسن قزوينى و رياضيات (هيئت، حساب) نزد ايشان و مرحوم آقاميرزاعلى اكبر يزدى. و عمده استفاده در علوم معنوى و عرفانى نزد مرحوم آقاى آقاميرزامحمد على شاه‏آبادى بوده است پس از فوت مرحوم آقاى حائرى با عده ‏اى از رفقا بحثداشتيم تا آنكه مر حوم آقاى بروجردى - رحمة‏الله - به قم آمدند براى ترويج ايشان بهدرس ايشان رفتم و استفاده هم نمودم و از مدتها قبل از آمدن آقاى بروجردى عمدهاشتغال به تدريس معقول و عرفان و سطوح عاليه اصول و فقه بود پس از آمدن ايشان بهتقاضاى آقايان; مثل مرحوم آقاى مطهرى به تدريس خارج فقه مشغول شدم و از علوم عقليهبازماندم و اين اشتغال در طول اقامت قم و مدت اقامت نجف مستدام بود و پس از انتقالبه پاريس از همه محروم و به امور ديگر اشتغال داشتم كه تاكنون ادامه دارد. نام عيالاينجانب خديجه ثقفى معروف به قدس ايران، متولد 1292 شمسى، صبيه حضرت آقاى  حاجميرزا محمد ثقفى طهرانى.

تاريخ ازدواج: 1308; فرزند اول: مصطفى، متولد: 1309 شمسى; 3 دختر در قيد حيات بايك پسر، احمد متولد: 1324; دختران به ترتيب سن: صديقه، فريده، فهيمه، سعيده و بعداز احمد، لطيفه; آخرين فرزند در حيات احمد.

پي ‏نوشت:

× منظور آيت الله پسنديده مى‏باشند.

 

 

 

 

روز شمار برخي مبارزات و تبعيدهاي حضرت امام خمينى (ره)

16 مهرماه سال 1341


جلسه مهم حضرت امام خمينى (ره) با مراجع قم در رابطه باانجمنهاى ايالتى و ولايتى

11 آذر ماه سال 1341

لغو تصويبنامه ساختگى انجمنهاى ايالتى و ولايتى بهدنبال مبارزات پيگير حضرت امام خمينى (ره) و صدور پيام حضرت امام خمينى (ره) درمورد ختم اين غائله 2 بهمن سال 1341


تحريم رفراندوم غير قانونى و قلابى شاه از سوى حضرت امامخمينى (ره)2 فروردين ماه سال 1342

فاجعه خونين مدرسه فيضيه به دست عمال رژيم شاه 15 خرداد سال 1342
دستگيرى شبانه حضرت امام خمينى (ره) . قيام تاريخى ملتايران در اعتراض به دستگيرى حضرت امام (ره)

4 تيرماه سال 1342

انتقال حضرت امام خمينى (ره) از پادگان قصر به سلولى درعشرت آباد.

21 فرودين سال 1343

سخنرانى تاريخى حضرت امام خمينى (ره) در مسجد اعظم قم پساز آزادى از حبس و حصر.

4 آبان 1343

سخنرانى كوبنده حضرت امام خمينى (ره) به مناسبت طرح اسارتباركاپيتولاسيون.

13 آبان 1343

بازداشت و تبعيد حضرت امام خمينى (ره) به تركيه 21 آبان سال 1343
انتقال حضرت امام خمينى (ره) از آنكارا به بورساى تركيه 13 مهرماه سال 1344
انتقال حضرت امام خمينى (ره) از تركيه به بغداد 16 مهرماه 1344
حركت امام خمينى (ره) از سامرا به كربلا بعد از تبعيد بهعراق 23 مهرماه 1344
ورود و استقرار حضرت امام خمينى در نجف بعد از تبعيد به عراق 23 آبان 1344
شروع درسهاى حوزه‏اى حضرت امام خمينى در نجف پس از تبعيد بهعراق 12 ارديبهشت 1356

پيام حضرت امام خمينى (ره) به مناسبت چهلم شهداى قم

2 مهرماه 1357

محاصره منزل حضرت امام خمينى (ره) توسط نيروهاى بعثى عراق 10 مهرماه 1357
هجرت حضرت امام خمينى (ره) از عراق به سوى كويت 13 مهرماه 1357
هجرت حضرت امام خمينى (ره) از عراق به فرانسه 12 بهمن 1357
بازگشت امام خمينى (ره) به ميهن اسلامى پس از 15 سال تبعيد.

 

منابع :

http://www.aviny.com/imamkhomeini/zendeginameh/z_mobarezeh.aspx

http://www.iichs.org/services/ZANDEGI/khomeiny.html

http://yasinababaei.tripod.com/

www.tebian.net

http://www.karbalayiran.mihanblog.com/Post-312.ASPX

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: چهارشنبه 29 مرداد 1393 ساعت: 16:53 منتشر شده است
نظرات(0)

آزادى و عدالت در انديشه امام خمينى(ره)

بازديد: 583

 

آزادى و عدالت در انديشه امام خمينى(ره)

پيشگفتار

در نگاه نخستين به مفاهيم آزادى و عدالت، ارتباط و هماهنگى خاصى ميان اين دو مفهوم نمى‏يابيم و آنچه را از اين دو مفهوم دريافت مى‏كنيم دو گانگى و تا حدى بيگانگى است.

ليكن پس از بررسى اين دو حقيقت و دريافت واقعيت آنها، هيچ گونه بيگانگى را در اين دو مفهوم درك نمى‏كنيم و درمى‏يابيم كه وابستگى ميان آنها به اندازه‏اى است كه هر كدام با نبود ديگرى، تحقق نيافته و به وجود نمى‏آيد; آزادى از عدالت‏سرچشمه مى‏گيرد و عدالت در پناه آزادى اجرا مى‏گردد و در نتيجه، پيدايش يكى از آنها بدون ديگرى امكان ندارد. تلاش ما در اين مقاله، روشنگرى حقيقت اين دو مفهوم از ديدگاه امام خمينى قدس سره و بيان ارتباط و وابستگى ميان آنها در انديشه والاى بزرگترين مجرى عدالت و سخت كوشترين آزادى خواه و آزادى بخش معاصر بنيانگذار جمهورى اسلامى امام راحل قدس سره است كه در گفتار و كردار خود، اين دو مفهوم را روشن كرده و با تلاشى همه جانبه، خواهان اجرا و پياده ساختن آنها در جامعه اسلامى بود و روشن است كه سخن ما، در روشنگرى مفهوم سياسى آزادى و عدالت است، نه مفهوم كلامى و فلسفى و ديگر مفاهيم آنها.

مفهوم آزادى

آزادى از مفاهيم بسيار روشنى است كه هر كس آن را مى‏شناسد و نيازى به مراجعه به كتابهاى لغت و آوردن شواهد و نمونه‏ها از نثر و شعر و محاورات مردم و اهل سخن ندارد.

اگر به كتاب لغت مراجعه كنى، همان را مى‏بينى كه از مردم كوچه و بازار مى‏شنوى و همگان در پرسش از اين مفهوم، پاسخ مى‏گويند: آزادى به معناى رهايى، در قيد و بند نبودن و با اراده و اختيار خود كارها را انجام دادن است و بر همين اساس، زمانى كه از امام خمينى درخواست مى‏شود معناى آزادى را بيان كنند، در پاسخ چنين مى‏گويند:

«آزادى يك مساله‏اى نيست كه تعريف داشته باشد، مردم عقيده شان آزاد است. كسى الزامشان نمى‏كند كه شما بايد حتما اين عقيده را داشته باشيد. كسى الزام به شما نمى‏كند كه حتما بايد اين راه را برويد. كسى الزام به شما نمى‏كند كه بايد اين را انتخاب كنيد. كسى الزامتان نمى‏كند كه در كجا مسكن داشته باشيد يا در آنجا چه شغلى داشته باشيد. آزادى يك چيز واضحى است‏». (1)

در اين سخن، امام به جاى پرداختن به تعريف مفهوم آزادى، به برخى از مصاديق آن اشاره مى‏كند; زيرا مفهوم آن نياز به بيان ندارد و بر همگان روشن است و از بديهيات است. آنچه مهم است، پياده كردن اين مفهوم در عينيت‏خارجى و بيان پيش نيازها و شروط آن و چگونگى و همين طور شكل‏گيرى آن در زمانها و مكانها و ديگر نيازمندى‏هاى آزادى است كه بايد مطرح شود.

آزادى از مفاهيمى است كه براى شناخت آن، در آغاز، بايد مفهوم مقابل آن را درك كرد تا بتوان گستره اين مفهوم را دريافت نمود. زمانى كه مى‏گوييم آزادى، اگر هيچ كدام از مفاهيمى كه در برابر آن قرار گرفته‏اند را درك نكنيم، نمى‏توانيم حقيقت و گستره اين مفهوم را نيز دريافت كنيم. در آغاز بايد مقيد بودن به يك قيدى را در نظر بگيريم، سپس حدود و مرزهاى آن قيد را مشخص نماييم، آنگاه رهايى از آن قيد را تصور نماييم و نام آزادى را بر آن قرار بدهيم، مقيد بودن به سكونت در يك محل، خلاف آزادى است و رهايى از اين قيد، آزادى نسبى است كه در برابر آن قرار گرفته است. محدود بودن در گفتار و يا در كردار و يا در انديشه، خلاف آزادى است و رها بودن از محدوديتها، آزادى است.

و بر همين اساس است كه عنوان آزادى در هر جايى به كار برده شود، نمى‏توان آن را به معناى رهايى از هر قيد و بندى تلقى كرد; بلكه بايد گفت كه اين كلمه در برابر چه قيد و بندى منظور شده است. اگر در كلام خدا و يا در سخن پيامبر خدا و يا يكى از امامان معصوم عليهم السلام و يا يكى از بزرگان و انديشمندان دينى و غير دينى، اين واژه آمده باشد، نمى‏توان آن را به معناى رها بودن از هر قيد و بند و تكليف و عادت و رسم استفاده كرد و مفهوم مطلق آن را به كار گرفت. اين سخن نه تنها در مورد خداپرستان و اهل اديان صادق است; بلكه در مورد انديشمندانى كه عقيده به خدا و دين ندارند نيز چنين است و هيچ انديشمندى هر چند خداپرست نباشد و دينى را در زندگانى خود انتخاب نكرده باشد، آزادى را رهايى مطلق و بى بندوبارى بى حد و مرز ندانسته و گستره مفهوم آزادى را هر چند وسيع تلقى كند، در آخر براى آن حد و مرزى هر چند كم و كوتاه در برخوردها، رفتارها، پوشيدن لباس و ديگر نيازها قرارداده است و در هيچ زمانى و هيچ ملتى آزادى مطلق و بى بندوبارى از هر حد و مرزى اراده نشده‏است. هيچ آزاديخواهى از آغاز آفرينش تا امروز پيدا نشده است كه بگويد انسان از حيوانات ديگر پست‏تر است و به هيچ گونه عادت و رسمى براى زندگانى نياز ندارد و مى‏تواند در رهايى بى حد و مرزى زندگى كند.

پس در هر موردى كه واژه آزادى به كار گرفته شده است، بايد گفت كه اين واژه در برابر چه مفهوم مخالفى از آزادى به كار گرفته شده است و رهايى از كدام قيد مقصود بوده است.

آزادى سياسى در اسلام

از ديدگاه اسلام، انسان آزاد است، آزاد آفريده شده و آزاد زندگى مى‏كند و از بهترين و بالاترين نوع آزادى برخوردار است، ليكن آزادى به شكل درست و معقول آن و در حد و مرز قانون. قانون براى تامين آزادى تمام افراد جامعه آمده است نه براى محدود ساختن و در تنگنا قرار دادن و گرفتن آزادى.

اگر قانون نباشد، جامعه از آزادى محروم خواهد شد; زيرا اگر خواستها و خواهشها در افراد بدون مرز به كار گرفته شود، همه ناكام خواهند ماند و آرزوها در نزاع و كشمكش از ميان مى‏روند و يا زورمند، ضعيف را پامال كرده و حق زندگانى را از او مى‏گيرد و گاهى همه افراد نابود خواهند شد. رانندگى در جاده‏هاى يك كشور براى رانندگان آزاد است و راننده حق رانندگى آزاد را در جاده‏ها دارد; ليكن اين آزادى با قوانين راهنمايى و رانندگى مرز بندى مى‏شود.

قانون رانندگى سرعتها را كنترل مى‏كند، حركت‏ها را منظم مى‏كند، حق تقدمها را روشن مى‏سازد و در نتيجه، رانندگى سالم و آزادى را در اختيار رانندگان قرار مى‏دهد. قوانين اسلام براى كنترل خواهشها و تنظيم خواستها آمده است تا هر انسانى در سايه قانون از حق آزادى بهره‏مند گردد. آزاد انديشه كند; آزاد، زندگى كند; آزاد، نيازهاى خود را به كار گيرد و از هر قيد و بندى رها بوده و تنها در سايه قانون قرار گيرد.

امام خمينى در موضوع آزادى در اسلام چنين مى‏گويد:

«شما اگر چنانچه به احكام اسلام اعتقاد داريد، اين احكام اسلام است. اسلام، انسان را آزاد قرار داده است. انسان را مسلط بر خودش و بر مالش و بر جانش و بر نواميسش ساخته است و مى‏گويد; هر انسانى در مسكن آزاد است، در مشروب و ماكول، آنچه خلاف قوانين الهيه نباشد، آزاد است. در مشى آزاد است. [اين] حكم اسلام است [كه] اگر كسى به منزل كسى حمله برد، براى آن كسى كه مورد حمله واقع شده است، كشتن حمله كننده جايز است. [آيا] اسلام كه اين قدر با آزاديها موافق است، ارتجاع سياه است؟...

اگر اسلام را كه همه ما تابع او هستيم قبول داريد و اسلام سرمنشا همه آزاديها و همه آزادگيها، همه بزرگيها و همه استقلالهاست ; اگر اسلام را قبول داريد، اين احكام اسلام است. كجايش ارتجاع است؟.» (2)

و هم ايشان در موضوع محدود بودن آزادى در قانون چنين مى‏گويد:

«آقايانى كه اسم از آزادى مى‏آورند; چه آقايانى كه در داخل مطبوعات هستند و چه قشرهاى ديگرى [كه] فريادى از آزادى مى‏زنند، اينها آزادى را درست‏بيان نمى‏كنند ويا نمى‏دانند در هر مملكتى، آزادى در حدود قانون است. مردم آزاد نيستند كه قانون را بشكنند و معناى آزادى اين نيست كه هر كس بر خلاف قانون اساسى يك ملت‏بر خلاف قوانين ملت هر چه دلش مى‏خواهد بگويد.» (3)

پس آزادى در اسلام تنها به قانون خدا محدود شده است و جز قانون خدا براى آن، حد و مرزى نيست. زمانى كه مى‏گوييم آزادى اسلامى ; يعنى رهايى از تمام قيدها و بندها جز قانون خدا، رهايى از بردگى در برابر زورمندان، رهايى از وابستگيهاى مادى، رهايى از شهوت و خواست نفس، رهايى از ستم پذيرى و چاپلوسى، رهايى از انديشه، رهايى از عقيده، رهايى از انتخاب در سايه قانون خدا و حكم اسلام كه تنظيم كننده تمام اين رهاييها و آزاديها است.

اما رهايى از همه چيز حتى قانون خدا، آزادى سالم نيست ; بلكه حقيقت و واقعيت آن آزادى نيست ; خدا خواسته كه انسان از اين قيد و بندها رها باشد و سرورى و سيادت و عزت را افتخار و سربلندى و كرامت داشته باشد; چنانچه مى‏فرمايد: «و لقد كرمنا بنى آدم و حملناهم فى البر و البحر و رزقناهم من الطيبات.» (4) «به تحقيق فرزندان آدم را گرامى داشتيم و به آنها كرامت‏بخشيديم و در خشكى و دريا وسيله سوارى براى آنها قرار داديم و روزى آنها را از نعمتهاى پاكيزه و گوارا قرار داديم.»

انسان آزاده و با كرامت، آزادى را به معناى بى‏بند و بارى و رهايى از قانون خدا نمى‏داند و آن را به معناى پيروى از خواست و خواهش نفس قرار نمى‏دهد ; بلكه آزادى را در حد قانون خدا محدود مى‏داند.

امام خمينى قدس سره در معناى صحيح آزادى چنين مى‏گويد:

«حالا كه من آزادم كه هر كارى مى‏خواهم بكنم، آزادم كه هر كه را مى‏خواهم اذيت‏بكنم، آزادم كه هر چه مى‏خواهم بكنم ولو به ضد اسلام باشد، ولو به ضد منافع مملكت‏باشد; [آيا] اين آزادى است؟[آيا] اين را ما مى‏خواستيم؟ ما آزادى مى‏خواستيم در پناه اسلام، ما مى‏خواستيم... اسلام هم آزادى دارد; اما آزادى بى‏بندوبارى نه، آزادى غربى ما نمى‏خواهيم، بى‏بندوبارى است او.» (5) و در موضوع آزادى غلط در غرب، چنين مى‏گويد:

«بايد همه بدانيم كه آزادى به شكل غربى كه آن موجب تباهى جوانان و دختران و پسران مى‏شود، از نظر اسلام و عقل محكوم است و تبليغات و مقالات و سخنرانيها و كتب و مجلات برخلاف اسلام و عفت عمومى و مصالح كشور حرام است. و برهمه ما و مسلمانان، جلوگيرى از آنها واجب است و از آزادى مخرب بايد جلوگيرى شود.» (6)

مفهوم عدالت

راغب اصفهانى در مفردات، عدل و عدالت را به معناى مساوات قرار داده و گفته است:

«عدل، تقسيم كردن به طور مساوى است و بر اين اساس، روايت‏شده است كه آسمان و زمين بر پايه عدالت‏برقرار شده است، براى آگاهى دادن به اينكه اگر يك ركن از چهار ركن جهان بر ديگرى بيشتر و يا كمتر باشد، بر مقتضاى حكمت جهان با نظم نخواهدبود.» (7)

ابن منظور در لسان العرب نيز عدل را به معناى تساوى ميان دو چيز معنا كرده است. (8)

شيخ طوسى در معناى آن چنين مى‏گويد: «العدالة فى اللغة ان يكون الانسان متعادل الاحوال متساويا.» (9)

عدالت در لغت، به معناى اين است كه انسان احوال متعادل و متساوى داشته باشد و علامه طباطبايى آن را چنين معنا كرده است: «هى اعطاء كل ذى حق من القوى حقه و وضعه فى موضعه الذى ينبغى له.» (10)

عدالت، اين است كه هر صاحب حقى از نيروها را به حقش برسانى و آن را در جايگاه مناسب خويش قرار دهى و اين معنا، با معناى لغوى عدالت كه تساوى است، منافات ندارد; زيرا مقصود از تساوى، تقسيم به طور متساوى نيست كه به هر يك مقدارى مخصوص برسد و همه به يك اندازه بهره‏مند شوند; بلكه مقصود، رعايت تناسب و اعتدال است ; يعنى هر چيزى را مناسب با وضع خود رعايت كردن و به طور شايسته به كار گرفتن.

از ارسطو نيز براى عدالت همين معنا نقل شده است:

«عدالت، به معناى خاص كلمه، برابر داشتن اشخاص و اشياء است. هدف عدالت هميشه تامين تساوى رياضى نيست، مهم اين است كه ميان سود و زيان و تكاليف و حقوق اشخاص، تناسب و اعتدال رعايت‏شود. پس در تعريف عدالت مى‏توان گفت ; فضيلتى است كه به موجب آن، بايد به هر كس آنچه را كه حق اوست، داد.» (11)

از پيشوايان راستين و امامان دين نيز عدالت‏به همين معنا نقل شده است:

امام هفتم موسى‏ابن جعفر عليه السلام فرمود:

«خداوند هيچ گونه مالى را رها نكرده ; بلكه آن را قسمت كرده و حق هر صاحب حقى را به او داده است. اگر عدالت در ميان مردم برقرار شود، خواص و عوام، فقرا و مساكين و همه قشرهاى مردم، بى نياز خواهند شد.» (12)

ارتباط آزادى با عدالت

آزادى فردى، اجتماعى، سياسى، اقتصادى، قضايى، جزايى و آزادى در تمام انواع و بخشها از عدالت‏سرچشمه مى‏گيرد. عدالت است كه فرد را آزاد ساخته و به افراد اجتماع در روابط و مناسباتى كه با هم دارند، آزادى داده و نيز عدالت است كه در سياست ،اقتصاد، قضا، انديشه و ديگر كارها به انسان آزادى بخشيده است. در طول تاريخ ، هرگاه انسانها از آزادى محروم شده‏اند، از بى عدالتى بوده است. به زندان رفتن آزاديخواهان و آواره شدن آنها از وطن و كشته شدن مردان خدا از امامان معصوم عليهم‏السلام تا افراد عادى، همه از بى عدالتى حاكمان و زمامداران خودسر بوده است.

خداوند عادل است و از عدالت‏خود، انسان را آزاد آفريده و به انسان آزادى داده و اراده و اختيار را در نهاد او قرار داده است.

از عدالت‏خدا است كه نظام آفرينش منظم شده و هر پديده‏اى در آفرينش خدا در جاى مناسب خود قرار گرفته و بر اين اساس از هماهنگى و يگانگى و نظمى كه در پديده‏هاى جهان است، عدالت‏خدا به اثبات مى‏رسد و يگانه بودن او ثابت مى‏گردد.

عدالت در خدا، نظام تشريعى را در قالب يك قانون و قاعده در آورده است و آن، پيروى احكام شرع از مصالح و مفاسد واقعى در اشياء جهان است. مجاز بودن هر كارى بايد هماهنگ با وجود مصلحتى باشد كه در آن است و ممنوع بودن هر كار، بايد هماهنگ با وجود مفسده‏اى باشد كه در آن كار است.

عدالت‏خداوند، براى هر فردى حقى را آفريده است و اين حق، گاهى مساوات و برابرى با ديگران را مى‏طلبد و گاهى تفاوت را ; تساوى همگان در برابر قانون و اجراى آن و تفاوت در برابر متفاوت بودن افراد در كوشش و تلاش براى نزديك شدن به كمال و رحمت‏خدا.

پياده كردن عدالت پيش از اجراى مسابقه و پس از پايان آن مثل هم نيست. عدالت مى‏گويد آغاز مسابقه تمام افراد شركت كننده در يك درجه هستند و همگان بايد از امكانات موجود به طور مساوى استفاده كنند و ليكن پس از پايان مسابقه و روشن شدن تفاوت ميان افراد در استعدادها و كوششها بايد با هر فردى مطابق با درجه استعداد و كوشش او رفتار كرد و در تشويق و جايزه بايد بين نفر اول با نفر دوم تفاوت قائل شد.

به كارگيرى آزادى در مسابقه نيز هماهنگ با پياده ساختن عدالت در آن است. زندگى براى انسانها نيز ميدان مسابقه است. انسانهايى كه به سر حد عقل و تميز مى‏رسند، به شركت در اين مسابقه دعوت شده‏اند و همگان از حقوق اولى و همگانى به طور متساوى برخوردار هستند و خداوند ابزار كار را به طور متساوى در اختيار آنها قرار داده و آنها را به تلاش و كوشش دعوت نموده است. اين دعوت از طرف خدا به تعبيرهاى گوناگونى در قرآن آمده است:

«و سارعوا الى مغفرة من ربكم و جنة عرضها السموات والارض اعدت للمتقين.» (13)

«شتاب كنيد به سوى بخشش پروردگارتان و بهشتى كه پهناى آن آسمانها و زمين است كه براى پرهيزگاران آماده شده است.»

«واستبقوا الخيرات‏» (14) «و پيشى گيريد بر يكديگر در كارهاى نيك‏»و پس از پايان مسابقه، تفاوت مردم در تلاش كردن به سوى هدف مسابقه روشن مى‏شود و عدالت و آزادى در مسابقه مى‏گويد; با افراد جامعه نبايد با يك درجه نگاه كرد، و بر همين اساس گاهى از پيامبر صلى‏الله عليه و آله نقل شده كه فرمود: «الناس سواء كاسنان المشط‏» (15) «مردم با هم مساوى و برابرند مانند دندانه‏هاى يك شانه‏»و يا فرمود: «لافضل لعربى على عجمى (16) » «عرب هيچ گونه برترى بر عجم ندارد»و اين، تساوى و برابرى افراد انسان است در دعوت الهى و به كارگيرى نعمتهاى او و فرمانبرى از دستورات او. ليكن قرآن مى‏فرمايد: «ام نجعل اللذين آمنوا و عملواالصالحات كالمفسدين فى الارض ام نجعل المتقين كالفجار» (17)

«آيا كسانى را كه ايمان آورده‏اند و كار شايسته انجام داده‏اند مانند كسانى قرار مى‏دهيم كه در زمين فساد مى‏كنند و آيا پرهيزگاران را مانند گنه كاران قرار مى‏دهيم.»

پس تساوى و برابرى كه در روايات آمده است، نسبت‏به قانون الهى و ابزار كار و حقوق همگانى است كه خداوند آن را به طور متساوى به تمام افراد بشر عنايت فرموده است و به اصطلاح، تساوى و برابرى پيش از اجراى مسابقه در ايمان و انجام كارهاى شايسته است و تفاوتى كه در آيه بيان شده است، نسبت‏به پايان مسابقه ايمان و عمل صالح است كه برندگان در اين مسابقه و تلاشگران در اين ميدان با كسانى كه از كاروان عقب مانده و يا نخواسته‏اند تلاش كنند و يا در مسير مخالف در حركت‏بوده‏اند بايد تفاوت داشته باشند.

اين عدالت‏خداوند است كه همه را از حقوق مساوى بهره‏مند مى‏سازد و همه را به مسابقه در ايمان و عمل صالح دعوت مى‏كند و در پايان كه مردم در تلاش با هم تفاوت داشتند پاداشها نيز بايد تفاوت داشته باشد.

امام خمينى قدس سره در پيوندى كه عدالت و آزادى با يكديگر دارند، چنين مى‏گويد:

«بايد جوانان روحانى و دانشگاهى قسمتى از وقت را صرف كنند در شناخت اصول اسلام كه در راس آن توحيد و عدل و شناخت انبياى بزرگ [و] پايه گزاران عدالت و آزادى است ; از ابراهيم خليل تا رسول خاتم صلى الله عليه و آله‏» (18)

و نيز مى‏گويد:

«جمهورى اسلامى، عدل اسلامى را مستقر مى‏كند و با عدل اسلامى همه و همه در آزادى و استقلال و رفاه خواهند بود.» (19)

عدالت و آزادى در بزهكاران و تبهكاران

تبهكارانى كه بر خود ستم كرده و يا به حقوق ديگران تجاوز مى‏نمايند و حق حيات و آزادى را از ديگران سلب كرده و با قلم و قدم خود، مردم را به فساد و بد انديشى سوق مى‏دهند، نبايد با آنها چون مردم پاك انديش و پاك كردار برخورد شود و آزادى كه براى پاكان وجود دارد، نبايد براى ناپاكان هم باشد; زيرا پاكان با انديشه پاك و نيك و كردار شايسته، خود را به كمال و سعادت مى‏رسانند و ديگران را نيز با خود همراه ساخته و به هدف عالى، هدايت رهبرى مى‏كنند; ليكن بد انديشان در انديشه تباهى و فساد هستند و براى رسيدن به هدف زشت‏خود، از ارتكاب هر كار زشتى ابا ندارند. حقوق ديگران را پايمال كرده جان و مال و آبرو و ناموس ديگران را وسيله رسيدن به اهداف ناپاك خود قرار مى‏دهند.

اجراى عدالت در اينگونه افراد حكم مى‏كند كه از آزادى در عمل محروم شوند و دست آنها در خرابكارى و فساد و تعدى به ديگران قطع شود. آزادى دادن به اين گروه، خلاف عدالت است ; زيرا خلاف آزادى ديگران است. اينان با فساد و تباهى كه دارند و با سلب حق ديگران، مردم را از آزادى محروم ساخته و اجازه كار و فعاليت‏به آنها نمى‏دهند.

پس رابطه ديگر عدالت و آزادى در اينجا روشن مى‏شود و آن اينكه، آزادى دادن به گروه بزهكار و تبهكار و مفسد، خلاف اجراى عدالت و خلاف اجراى آزادى در جامعه است ; چرا كه اگر اين گروه با آزادى حقوق ديگران را پايمال كرده و به آزادى ديگران تجاوز مى‏كنند و به اين ترتيب، ديگران در اعمال حقوق خود آزاد نخواهند بود، آزادى از پيكره اجتماع رخت‏برمى‏بندد و از ميان مى‏رود; چنانچه عدالت نيز پايمال شده و از ميان مى‏رود.

امام خمينى قدس سره چنين مى‏گويد:

«ما هر چه خواستيم اين قشرهاى فاسد را هدايت كنيم و هر چه مهلت داديم كه هدايت‏بشوند و به خود بيايند و به مصالح كشور نظر كنند، عكس آن را عمل كردند. هر چه به آنها آزادى داديم كه آزادى را براى ملت وسيله رشد قرار بدهند; آزادى قلم داديم، آزادى بيان داديم، اجتماعات و احزاب را آزاد گذاشتيم كه اگر راست مى‏گويند كه براى ملت كار مى‏كنند و دموكرات هستند و حكومت مردم بر مردم مى‏خواهند، چرا نمى‏گذارند مردم سرنوشت‏خودشان را تعيين كنند چرا، با خرابكاريها مى‏خواهند [كه مردم] حكومت‏خودشان را تعيين نكنند... آنها مى‏خواهند ما را غارت كنند و جوانهاى ما بى‏تفاوت باشند. جوانهايى كه در عشرتگاه هستند، بى‏تفاوتند. جوانهايى كه مبتلا به مخدرات هستند، در امور كشور بى‏تفاوت هستند، جوانهايى كه در مراكز فحشا بزرگ مى‏شوند، نسبت‏به مصالح كشور بى‏توجهند و به مصالح كشور كار ندارند... ما مى‏خواهيم مملكت را حفظ كنيم و حفظ مملكت‏به آن آزادى كه شما مى‏گوييد، نيست. اين آزادى مملكت را بر باد مى‏دهد... شما مى‏خواهيد كه ما آزاد بگذاريم تا جوانان ما فاسد بشوند و در پايان شما بهره ببريد.» (20)

آزادى و عدالت

آزادى با عدالت پيوند شديد و ارتباط مستحكم دارد. تمام انواع گوناگون عدالت‏با آزادى ارتباط دارند اين عدالت در چند شكل تجلى پيدا مى‏كند. بدين قرار:

1- عدالت ادارى

اداره كردن اجتماع به گونه‏اى كه اداره كننده بتواند صفات و ويژگيهاى افراد اجتماع را در نظر بگيرد و با هر فردى هماهنگ با استعداد و تلاش و كوششى كه در پيشرفت كار اجتماع دارد، برخورد نمايد. در امكانات موجود و در خدمات عمومى و حقوق همگانى در ميان افراد، به تساوى رفتار كند و در تفاوت كوششها و تلاشها در رفتارها تفاوت قايل شود; نظير ميدان مسابقه‏اى كه پيش از اجراى مسابقه با افراد به طور يكسان رفتار مى‏شود و پس از پايان آن، ميان افراد به تفاوت كوشش آنها، تفاوت رعايت مى‏گردد.

اداره جامعه بايد به كسى سپرده شود كه عدالت را بشناسد و بتواند آن را خوب اجرا كند، امام موسى بن جعفر عليه‏السلام فرمود: «لايعدل الا من يحسن العدل‏» (21)

«عدالت را اجرا نتواند كرد، مگر كسى كه آن را نيك بشناسد و نيك اجرا كند.»

اداره كننده جامعه اگر از مخالفان عدالت‏بترسد و يا در اجراى آن، ضعف نشان بدهد و يا نتواند آن را نيك شناسايى كند و نتواند با هر فردى همان طور كه در خور و شايسته اوست، رفتار كند، نمى‏تواند عدالت را اجرا كند و كسى كه عدالت را درست‏شناسايى نكرده باشد و از آن تصور درست و كاملى نداشته باشد، نمى‏تواند آن را اجرا كند و بر اين اساس است كه اميرالمؤمنين (ع) فرمود: «ايهاالناس لا خير فى دين لا تفقه فيه‏» (22)

«اى مردم در دينى كه شناسايى و نيك‏شناسى نباشد، خيرى نيست‏».

در سايه عدالت ادارى كه حفظ حقوق افراد مى‏شود، آزادى انديشه، بيان، كردار و ديگر انواع آزادى نيز تامين مى‏شود.

2- عدالت جزايى

كيفرهاى جزايى كه در ملتها قانونى مى‏شود، از عدالت‏سرچشمه مى‏گيرد و انديشمندان هر ملتى براى برقرارى عدالت، قوانين كيفرى وضع مى‏كنند تا حقوق افراد جامعه پايمال نشده و تجاوزگران به كيفر كار زشت‏خود برسند و داد ستمديده از ستمگر گرفته شود.

در اسلام پيش از وضع قوانين كيفرى، رهنمودهايى در مورد ريشه يابى تباهى و جرم انجام شده و پيش از وقوع جرم، ريشه‏هاى آن شناسايى گشته است و مردم را از خطر و زشتى آنها آگاهى داده و از ارتكاب برحذر داشته است. به عنوان نمونه براى جلوگيرى از سرقت، تصرف در مال ديگران را بدون رضايت آنان ممنوع ساخته و از نتايج‏سوئى كه اين كار دارد، از باطل بودن عبادات با مال حرام و مستجاب نشدن دعا با خوردن حرام و كيفرهايى كه در جهان آخرت براى تصرف كننده در مال حرام است، به مردم هشدار داده است. براى جلوگيرى از قتل و آدم‏كشى، خون مسلمان را محترم دانسته و كمترين آزار را نسبت‏به ديگران حرام كرده تا راه آدمكشى را با اين وسيله مسدود نمايد.

پس از وقوع جرم، انسان را از كار زشتى كه كرده آگاه نموده و از مجرم مى‏خواهد توبه كند و از كار زشت‏خود پشيمان شود و خسارتى را كه بر خود و يا ديگران وارد كرده، جبران نمايد. و با اين فرمان، مجرم را هدايت كرده و از اجراى كيفر نسبت‏به او جلوگيرى مى‏كند; زيرا هر مجرمى توبه كند و به خدا برگردد و جبران خسارت وارده نمايد، كيفرى نسبت‏به او اجرا نمى‏گردد.

و اگر اين گونه اندرزها و هشدارها مؤثر واقع نشد و جرم اتفاق افتاد و مجرم توبه نكرد، آنگاه انواع كيفرهايى كه با جرمها هماهنگى و تناسب كامل دارد، به كار مى‏گيرد و در مورد مجرم اجرا مى‏كند. كيفرى كه مناسب جرمى است كه مجرم انجام داده ; مثلا در آدم كشى عمدى، قصاص را قانونى كرده و فرمان داده است هر كس مسلمانى را بكشد، بايد در برابر اين جنايت كشته شود و در قرآن مى‏فرمايد كه اين كيفر، باعث‏حيات و زندگانى جامعه مى‏گردد و براى ادامه حيات و زندگانى جامعه قاتل را بايد كشت و قصاص نمود و «لكم فى القصاص حيات يا اولوالالباب لعلكم تتقون.» (23)

و «در اجراى قصاص براى شما حيات و زندگانى هست اى صاحبان عقل شايد پرهيزگار شويد.»

قصاص هرچند ظاهرى خشن دارد ; ليكن اگر با انديشه به آن نگاه شود، روشن خواهد شد كه تنها عاملى كه مى‏تواند جلوى كشتار افراد جامعه را بگيرد و حيات و زندگى را براى انسانها تضمين نمايد، كشتن قاتل است.

مصلحت انديشى براى جامعه در اينگونه كيفرها، بر مصلحت انديشى فرد برترى پيدا كرده و صلاح جامعه نسبت‏به صلاح فرد جنايتكار، اهميت‏بيشترى پيدا مى‏كند، البته اگر بگوييم كه فرد جنايتكار صلاح و مصلحت دارد و با انجام جنايت، آن را از دست نمى‏دهد.

بريدن دست دزد نيز از اين قبيل كيفرهاست كه براى حفظ اموال مردم از چپاول و غارت قانونى شده است و به همان نحو كه قصاص از قاتل، سبب ادامه و استمرار حيات افراد جامعه است، بريدن دست دزد نيز سبب حفظ اموال مردم و حفظ ارزش حقوقى زحمتهاى ديگران است. اگر اين گونه كيفرها اعمال نشود، جامعه به سوى نابودى خواهد رفت و جان و مال مردم از ميان مى‏رود، عدالت پياده نخواهد شد و آزادى براى افراد نيز از ميان مى‏رود; زيرا زمانى آزادى براى افراد تامين مى‏شود كه جان و مال آنان محفوظ باشد و با خاطرى آسوده و به دور از تشويش و نگرانى زندگانى كنند. كسى كه در انديشه از دست دادن جان و يا مال خود باشد، آزادى انديشه ندارد، آزادى بيان ندارد، آزادى كردار ندارد و در يك كلام، به كارگيرى آزادى تنها در محيطى امن و خاطرى آسوده قابل تحقق و پياده شدن است.

3- عدالت اقتصادى

در اسلام بر عدالت اقتصادى تاكيد بسيار شده و آن را مايه بى‏نيازى و غناى افراد اجتماع معرفى كرده است. امام صادق (ع) فرمود: «ان الناس يستغنون اذا اعدل بينهم.» (24) «اگر در ميان مردم به عدالت رفتار شود همه بى نياز مى‏شوند.»

و امام كاظم (ع) فرمود:

«خداوند هيچ گونه مالى را رها نكرده است ; بلكه آن را قسمت نموده و حق هر صاحب حقى را به او داده است. و اگر در ميان مردم به عدالت رفتار شود، خواص و عوام و فقيران و بينوايان و همه قشرهاى مردم بى نياز مى‏شوند.» (25)

آنچه بر خلاف عدالت اقتصادى باشد، در اسلام حرام شده است ; مانند ربا كه در قرآن ظلم و ستم به حساب آمده است. آنجا كه مى‏فرمايد:

«يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و ذروا ما بقى من الربا ان كنتم مؤمنين فان لم تفعلوا فاذنوا بحرب من الله و رسوله و ان تبتم فلكم رؤس اموالكم لا تظلمون و لاتظلمون.» (26)

«اى اهل ايمان بترسيد از خدا و واگذاريد آنچه را كه از ربا باقى مانده است، اگر ايمان داريد. پس اگر ربا را ترك نكنيد، با خدا و پيامبرش اعلام جنگ كرده‏ايد و اگر توبه كنيد، پس سرمايه مال براى خودتان است. نه ستم كنيد و نه زير بار ستم برويد.»

در هر حال، رباگيرى خلاف عدالت اقتصادى بوده و ظلم شمرده شده و در شرع نيز حرام و ممنوع است.

امام خمينى در تفسير آيه ربا چنين گويد:

«و ان قوله تعالى و ان تبتم فلكم رؤس اموالكم لا تظلمون و لا تظلمون ظاهر فى ان اخذ الزيادة عن راس المال ظلم فى نظر الشارع الاقدس و حكمة فى الجعل ان لم نقل بالعلية و ظاهر فى ان الظلم لا يرتفع بتبديل العنوان مع بقاء الاخذ عملى حاله و قد مرت ان الروايات الصحيحة و غيرها عللت‏حرمة الربا بانه موجب لانصراف الناس عن التجارات و اصطناع المعروف و ان العلة كونه فسادا و ظلما.» (27) «آيه شريفه كه مى‏گويد اگر توبه كنيد سرمايه مال از خودتان است، نه ستم كنيد و نه زير بار ستم برويد; دلالت دارد بر اينكه گرفتن زياده از سرمايه در نظر شارع اقدس ظلم است و همين ظلم و ستم حكمت جعل تحريم است، اگر نگوييم كه علت آن است. و روشن است كه ظلم با تغيير عنوان از ميان نمى‏رود; در حالى كه زياده از سرمايه را مى‏گيرد. و پيش از اين گذشت كه در روايات صحيحه، علت‏حرام بودن ربا، منصرف شدن مردم از تجارتها و كارهاى خير قرار داده شده است و در روايات آمده است كه علت‏حرام بودن ربا، فساد و ستمى است كه در آن قرار گرفته است.»

عدالت در اقتصاد، داد و ستد و معاملات را بر موازين برابرى و قواعد عادلانه برقرار كرده است كه اگر از آن موازين تجاوز شود، برخلاف عدالت است و آن داد و ستد لازم‏الاجرا نيست ; به گونه‏اى كه اگر يكى از دو طرف قرارداد خسارت ببيند، بايد خسارت او جبران شود و در موارد متعددى حق پشيمانى و به هم زدن معامله به كسى كه خسارت ديده، داده شده است كه از آنها در فقه به خيار تعبير شده است. برخى از اين خيارات عبارتند از: خيار عيب، خيار غبن، خيار شرط، خيار وصف و... كم فروشى و غش در معامله حرام شده و پولى كه در برابر جنس فروخته شده در اين معامله گرفته شود، در ملك فروشنده قرار نمى‏گيرد.

عدالت اقتصادى سلامت قراردادها را تضمين كرده و پايدارى به آنها را تامين مى‏نمايد. با اجراى اين بخش از عدالت در اقتصاد، اقتصادى سالم در جامعه حاكم مى‏شود و با اين اطمينان و آسودگى خاطر است كه انسانها مى‏توانند هر نوع قراردادى را برقرار كنند و داد و ستد را رونق دهند و از آزادى اقتصادى كه از عدالت اقتصادى سرچشمه مى‏گيرد، بازارهاى داد و ستد خود را رونق دهند و با هر شخص و در هر زمان و يا مكان، قراردادهاى خود را امضا كنند. در هر صورت، اين توانايى را مى‏توان آزادى اقتصادى ناميد. پس آزادى اقتصادى از عدالت اقتصادى سرچشمه مى‏گيرد و هر گاه در اقتصاد، عدالت‏باشد، آزادى نيز هست و اگر در اقتصاد عدالت نباشد و قراردادها بر پايه زور و ستم و پايمال كردن حق و مال ديگران به انجام برسد، آزادى انسانها در برقرارى قراردادهاى خود دچار ابهام مى‏شود و مردم به انجام چنين قراردادهايى مايل نمى‏باشند و اگر معامله‏اى را انجام دهند، از روى اضطرار و ناچارى است نه از روى ميل و اختيار.

4- عدالت در قضاوت

قاضى بايد عادل باشد و در قضاوت نيز عدالت را اجرا كند. عدالت در قاضى با عدالت در قضاوت بايكديگر متفاوت است. عدالت در قاضى به معناى ترك گناه و نافرمانى خداست، از طريق انجام واجبات و ترك محرمات با نيروى نفسانى كه او را بر اين كار وادار مى‏كند.

و عدالت در قضاوت، تساوى و برابرى ميان دو طرف دعواست كه قاضى بايد به هر دو نفر با يك چشم نگاه كند و يكى را بر ديگرى برترى ندهد.

خداوند در قرآن كريم در خصوص قضاوت و حكم ميان مردم فرمان به عدالت داده است:

«ان الله يامركم ان تؤدوالامانات الى اهلها و اذا حكمتم بين الناس ان تحكموا بالعدل.» (28) «همانا خداوند به شما فرمان مى‏دهد كه امانت‏ها را به صاحبانشان برگردانيد و هر گاه ميان مردم حكم و قضاوت كنيد، با عدالت‏حكم را اجرا نمائيد.»

«يا ايهاالذين آمنوا كونوا قوامين لله شهداء بالقسط و لا يجر منكم شنئان قوم على ان لا تعدلوا اعدلوا هو اقرب للتقوى‏» (29)

«اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، در راه خدا استوار و پايدار باشيد و براى ساير ملل عالم گواه عدالت و راستى و درستى باشيد و دشمنى با گروهى سبب نشود كه عدالت را اجرا نكنيد. عدالت را اجرا كنيد كه به پرهيزگارى و تقوا نزديكتر است. »

امامان معصوم نيز ما را به عدالت در قضاوت فرمان داده‏اند:

امام صادق (ع) فرمود: «هر كس گرفتار قضاوت شد، بايد در اشاره و نگاه و محل نشستن [طرفين دعوا] تساوى را رعايت كند.» (30)

و فرمود: مردى بر اميرالمؤمنين (ع) وارد شد و چند روزى مهمان او بود. سپس براى دادخواهى به نزد آن حضرت آمد. حضرت به او فرمود: طرف دعوا هستى؟ گفت: آرى. فرمود: از خانه ما بيرون برو ; زيرا پيامبر (ص) نهى فرمود از اينكه طرف دعوا مهمان[قاضى]، شود، مگر اينكه طرف ديگر او نيز مهمان بشود.» (31)

عدالت در قضاوت به قاضى حق نمى‏دهد كه يكى از دادخواهان را بر ديگرى ترجيح دهد و يا راه پيروزى بر طرف ديگر را به او بياموزد; زيرا اين كار زيان رسانى به طرف ديگر محسوب شده و زيان رسانى در اسلام حرام است. قضاوت براى بستن راه دشمنى و كينه است ; در حالى كه ستم در قضاوت، دشمنى و كينه را بيشتر مى‏كند و با عدالت در قضاوت كه خداوند در قرآن و پيامبر و اهل بيت او در روايات به آن دستور داده‏اند، سازگار نيست.

امام خمينى قدس سره در خصوص عدالت در قضاوت چنين مى‏گويد:

«وظايف قاضى چند امر است ; واجب است ميان دادخواهان تساوى برقرار كند، هر چند از نظر مقام تفاوت داشته باشند و اين تساوى بايد در سلام كردن به آنها، پاسخ گفتن به سلام آنها، نگاه كردن به آنها، سخن گفتن با آنها، ساكت‏شدن در برابر آنها، خوشرويى و ديگر آداب و احترامها رعايت‏بشود و اجراى عدالت در حكمرانى ميان آنها واجب است. اين تساوى در زمانى است كه دادخواهان مسلمان باشند و اگر يكى از آنها كافر باشد، تساوى در احترام واجب نيست ; اما اجراى عدالت در حكم بر هر حال واجب است. قاضى نمى‏تواند به يكى از دادخواهان چيزى را بياموزد كه بتواند بر ديگرى پيروز شود و نمى‏تواند كيفيت استدلال و دستيابى به راه پيروزى بر خصم را به يكى از آنان بياموزد. اگر دادخواهان يكى پس از ديگرى وارد بشوند، بايد در آغاز به دادخواهى اولين كسى كه وارد شده است گوش فرا دهد، مگر اينكه به مقدم شدن ديگرى رضايت دهد و تفاوتى نيست در اين حكم، ميان دادخواهان كه در يك رتبه باشند يا متفاوت ; مرد باشند يا زن و اگر با هم وارد بشوند و يا نداند كدام يك از آنها اول وارد شده است و راهى براى تشخيص آن نباشد، قرعه مى‏زند.» (32)

اين وظايف، نمونه‏اى از عدالت در قضاوت است كه در اسلام بر آن تاكيد شده است و اجراى اين وظايف، براى قاضى دو اصل اخلاقى فقهى را زنده مى‏كند و آنها را در جامعه اجرا مى‏نمايد; اصل عدالت و اصل آزادى.

اصل اول كه روشن است ; اما اصل دوم چگونه اجرا مى‏شود؟ پاسخ اين است، زمانى كه دادخواه بداند در محكمه قضاوت و حكم قاضى، عدالت اجرا مى‏گردد و اصل تساوى و برابرى حقوق تامين مى‏شود و حق او پايمال نمى‏گردد، با استفاده از آزادى كامل مى‏تواند دادخواهى كند، سخن خود را بگويد و حق خود را بخواهد; ليكن اگر بداند عدالت در قضاوت اجرا نمى‏گردد، كسى به حرف او گوش نمى‏دهد و به حق خود نمى‏رسد، از دادخواهى صرف نظر مى‏كند و يا دروغ مى‏گويد، به بيراهه مى‏رود و بالاخره اراده و اختيار و آزادى و حق انتخاب صحيح را از دست مى‏دهد و به اضطرار و ناچارى گرفتار مى‏شود. و از اين نكته، پيوند عدالت در قضاوت و آزادى براى ما روشن شده و ارتباط و همبستگى ميان آنها معلوم مى‏شود.

عدالت در كارگزاران اسلام

كارگزاران اسلام كه عهده دار خدمت‏به مردم هستند، بايد عدالت را اجرا كرده و خدماتى را كه به مسلمانان ارايه مى‏دهند، بايد صادقانه و از روى عدالت‏باشد تا تمام افراد جامعه به حقوق اسلامى خود برسند و بر كسى ستم نشود. كارگزاران در اسلام عبارتند از رهبر يا مرجع تقليد، قاضى ، امام جماعت و جمعه، شاهد، كاتب، مترجم، عامل صدقات، مقوم، مقسم، نائب در انجام عبادات، امين حاكم بر مال ايتام و غائب و ديوانه و امين حاكم بر قبض حقوق مالى و ديگر كسانى كه بخشى از خدمات جامعه را تحت هر عنوانى به عهده دارند، بايد عادل باشند.

اجراى عدالت در گروه كارگزاران، آزادى جامعه را نيز تضمين مى‏كند; زيرا در جامعه‏اى كه عدالت‏باشد و حقوق مردم به طور شايسته به آنها برسد، حق آزادى كه يكى از حقوق اسلامى است نيز براى افراد به دست مى‏آيد.

اميرالمؤمنين (ع) مى‏فرمايد: «و ان افضل قرة عين الولاة استقامة العدل فى البلاد» (33)

«بالاترين چشم روشنى رهبران دينى و كارگزاران اسلامى، برپا داشتن عدالت در بلاد است.» و فرمود: «و ان افضل عبادالله عندالله امام عادل.» (34)

«بالاترين بندگان در نزد خداوند، رهبر عادل است.»

علاوه بر رهبر دينى كه بايد عادل باشد، دولتمردان او نيز بايد عادل باشند و ستمگر را كمك ندهند. اميرالمؤمنين (ع) به مالك اشتر مى‏فرمايد: «وليكن وزرائك ممن لم يعاون ظالما على ظلمه.» (35

«اى مالك بايد دولت مردان تو كسانى باشند كه ستمگرى را در ستم كردن كمك نداده باشند.»

و در اوصاف والى و حكمران مى‏فرمايد:

«و قد علمتم انه لا ينبغى ان يكون الوالى على الفروج و الدماء و المغانم والاحكام و امامة المسلمين البخيل فتكون فى اموالهم نهمة و لا الجاهل فيضلهم بجهله و لا الجافى فيقطعهم بجفائه و لا الحائف للدول فيتخذ قوما دون قوم.» (36)

«و به تحقيق مى‏دانيد كه حكمران بر فروج و دماء و اموال غنيمتى و احكام دين و رهبرى مسلمين نبايد بخيل باشد، تا چشم طمع به مال مسلمانان نداشته باشد و نبايد نادان باشد، تا مردم را با نادانى خود گمراه نكند و نبايد جفاگر باشد، تا با جفاى خود، فروپاشى كانون اجتماع آنها را نكند و نبايد ستمگر در تقسيم اموال باشد، تا برخى را بدون جهت‏بر برخى ديگر برترى ندهد.»

امام خمينى قدس سره در خصوص عدالت كارگزاران اسلام و آزادى چنين مى‏گويد:

«سياست دولت اسلامى، حفظ استقلال، آزادى ملت و دولت و كشور و احترام متقابل، بعد از استقلال تمام مى‏باشد و فرقى بين ابرقدرتها و غير آنها نيست.» (37)

«اسلام بيش از هر دين و هر مسلكى به اقليتهاى مذهبى آزادى داده است. آنان نيز بايد از حقوق طبيعى خودشان كه خداوند براى همه انسانها قرار داده است، بهره‏مند شوند. ما به بهترين وجه از آنان نگهدارى مى‏كنيم. در جمهورى اسلامى كمونيستها نيز در بيان عقيده خود آزادند.» (38)

«در جمهورى اسلامى هر فردى از حق آزادى عقيده و بيان برخوردار خواهد شد وليكن هيچ فرد و يا گروه وابسته به قدرتهاى خارجى را اجازه خيانت نمى‏دهيم.» (39) «با جمهورى اسلامى، سعادت، خير، صلاح براى همه ملت است. اگر احكام اسلام پياده بشود، مستضعفين به حقوق خودشان مى‏رسند. تمام اقشار ملت‏به حقوق حقه خودشان مى‏رسند. ظلم و جور و ستم ريشه كن مى‏شود. در جمهورى اسلامى زورگويى نيست، در جمهورى اسلامى ستم نيست، در جمهورى اسلامى آزادى است، استقلال است. همه اقشار ملت در جمهورى اسلامى بايد در رفاه باشند. در جمهورى اسلامى عدل اسلامى جريان پيدا مى‏كند.» (40)

امام در باره ستمگرى كارگزاران جامعه و از ميان رفتن آزادى افراد جامعه چنين مى‏گويد:

«ما همه بدبختى هايى كه داشتيم و داريم و بعد هم داريم، از اين سران كشورهايى است كه اين اعلاميه حقوق بشر را امضا كرده‏اند. اعلاميه حقوق بشر را پنهانى امضا كردند كه سلب آزادى بشر را در همه دوره هايى كه كفيل بوده‏اند و دستشان به يك چيز مى‏رسيده‏است، كرده‏اند. سرلوحه اعلاميه حقوق بشر، آزادى افراد است. هر فردى از افراد بشر آزاد است، بايد آزاد باشد، همه در مقابل قانون على السويه مى‏باشند، همه بايد آزاد باشند... اين اعلاميه حقوق بشر را آمريكا يكى از آنهاست كه تصويب كرده‏اند اين را و امضا كردند... اين آمريكايى كه اعلاميه حقوق بشر را به اصطلاح امضا كرده است، ببينيد چه جناياتى را بر اين بشر واقع كرده است.» (41)

«در محيطى گفته مى‏شود آزادى داريم كه بهترين فرزندان و عزيزان ايران در زير شكنجه و تبعيد به سر مى‏برند. در محيطى دم از احترام به علماى اسلام مى‏زنند كه علماى اسلام در حبس غيرقانونى و در تبعيد گاهها بدون مجوز به سر مى‏برند.» (42)

ارتباط عدالت اجتماعى با آزادى

اجتماع دينى، اجتماعى است كه در آن موجبات رشد و تكامل وجود داشته باشد. موانع ترقى و سعادت از ميان برداشته شود. اجتماعى كه در آن سلامت روانى وجود نداشته باشد، به رشد و تكامل نمى‏رسد زمانى سلامت روانى اجتماع تامين مى‏شود كه مردم در عقيده، بيان، انتخاب، راى و ديگر نيازها آزاد باشند. البته آزادى در حدود قانون اسلام كه تامين كننده بهترين و بالاترين نوع آزادى است. بهترين راه اجراى عدالت، اجراى آن در اجتماعى است كه سلامت روانى داشته باشد. اضطراب، ناكامى و تعارض و تضارب در نيازها وجود نداشته باشد. و از ميان رفتن اين گرفتاريها و ناراحتيها زمانى ميسر خواهد شد كه مردم از حق آزادى سالم برخوردار باشند. و از اينجا ارتباط عدالت اجتماعى با آزادى روشن مى‏گردد. اجراى عدالت‏بدون آزادى، امرى محال است و اجراى آزادى بدون عدالت اجتماعى، امرى ناممكن مى‏باشد.اسلام براى اجراى بهترين شكل عدالت و آزادى در اجتماع، اسباب وموجبات رشد آن را فراهم كرده و از موانع آن جلوگيرى كرده و افراد را هشدار داده است ; از بى‏دينى و بى‏اعتقادى گرفته تا بى‏عدالتى و هر آنچه مانع رشد و پيشرفت جامعه باشد. «اعبدوالله مالكم من اله غيره.» خدا را بپرستيد جز خدا معبودى نداريد.» (43)

«فاوفوا الكيل و الميزان‏» «به كيل و پيمانه و وزن وفادار مانده از كم فروشى و نقصان بپرهيزيد.» (44)

براى اجراى عدالت اجتماعى، شناخت درست انسانها و ارزش و كرامت افراد جامعه نقش بسيار مهمى دارد.امير مؤمنان (ع) در عهدنامه مالك اشتر، انسانها و افراد جامعه را بر دو گونه قرار داده است; 1- برادران دينى و مسلمانها كه در اسلام با هم مشتركند. 2- همنوعان كه در انسانيت‏با هم مشترك هستند; هر چند در دين و اعتقاد با هم اختلاف دارند و هيچ كدام از آنها نبايد تحقير گردند يا ستم ببينند. (45) آزادى تنها از عدالت‏سرچشمه نمى‏گيرد; بلكه تمام حقوق انسانى از عدالت‏سرچشمه مى‏گيرند و بايد با آن هماهنگ باشند تا جايى كه گفته شده است ; حقوق و عدالت دو همزاد تاريخى‏اند. يونانيان اين اتحاد را بيش از ديگران دريافتند و روميان انديشه آنان را گرفتند.

حكومت كفرى كه عدالت را رعايت كند، باقى مى‏ماند و ليكن حكومتى كه عدالت را رعايت نكند و حقوق افراد جامعه را به آنها ندهد، باقى نمى‏ماند. حقوق و قوانين اداره كننده جامعه بايد از عدالت الهام گرفته و با آن هماهنگ باشد.

«دوم، قاعده و قانونى را كه با عدالت و انصاف هماهنگ نبينند، آن را با ميل و رغبت اجرا نمى‏كنند و براى فرار از آن به انواع سليقه‏ها و ابزارها دست مى‏زنند. پس هر حكومتى كه بخواهد جامعه را اداره كند وباقى بماند، بايد قوانين اداره كننده خود را با عدالت هماهنگ سازد و براى حفظ نظام عمومى و ايجاد آرامش و امنيت عمومى ناگزير است كه تا سر حد امكان قواعد حقوقى را كه در جامعه اجرا مى‏كند، با عدالت‏سازگار كند. در اخلاق و حكمت نيز والاترين ارزشها در كرامت انسانى، آزادى برابرى و عدالت است و اين سه مفهوم چندان عزيز و گرانبها هستند و با روح آدمى سازگار، كه برترى دادن يكى از آنها بر ديگرى دشوار است و شايد علت آن، وحدت و يگانگى است كه بر روح و حقيقت آنها حكمفرماست ; ليكن هر كدام از ديگرى سرچشمه مى‏گيرد و از او جدا نيست. اين هماهنگى و يگانگى تا جايى رسيده است كه مركزيت را براى هر كدام مجهول ساخته است و هر كس با تصوراتى كه دارد، يكى از آنها را به عنوان مركز براى ديگرى معرفى كرده است. برخى گفته‏اند مركز، عدالت است كه برابرى و آزادى از آن سرچشمه مى‏گيرند و برخى مركزيت را از آن آزادى مى‏دانند و مى‏گويند; آزادى مركز و قطب همه ارزشهاى انسانى است و هر چه هست وابستگى و همبستگى ميان اين سه قطب است كه تمام ارزشهاى اخلاقى و حقوقى انسان از آن سرچشمه مى‏گيرند.

امام خمينى در موضوع عدالت و برابرى در اسلام چنين مى‏گويد:

«ما عدالت اسلامى را مى‏خواهيم در اين مملكت‏برقرار كنيم. اسلامى كه راضى نمى‏شود حتى به يك زن يهودى كه در پناه اسلام است، تعدى بشود. اسلامى كه حضرت امير سلام‏الله عليه مى‏فرمايد: براى ما اگر چنانچه بميريم ملامتى نيست و لشكر مخالف آمده است و با فلان زن يهوديه‏اى كه ملحد بوده است‏خلخال را از پايش درآورده است. يك همچو اسلامى كه عدالت‏باشد در آن، اسلامى كه در آن هيچ ظلمى نباشد، اسلامى كه در آن شخص اولش با آن فرد آخر، على السويه در مقابل قانون باشند. در اسلام چيزى كه حكومت مى‏كند، يك چيزى است و آن قانون الهى... قانون حكومت مى‏كند. شخص هيچ حكومتى ندارد آن شخص ولو رسول خدا باشد ولو خليفه رسول خدا باشد، شخص مطرح نيست، در اسلام قانون است، همه تابع قانونند و قانون هم قانون خداست. قانونى است كه از روى عدالت الهى پيدا شده است. قانونى است كه قرآن است. قرآن كريم است و سنت رسول اكرم است‏» (46) «جمهورى اسلامى عدل اسلامى را مستقر مى‏كند و با عدل اسلامى همه و همه در آزادى و استقلال و رفاه خواهند بود.» (47)

امام قدس سره در اين سخن به روشنى بيان كرده است كه آزادى از عدالت‏سرچشمه مى‏گيرد و اگر در جامعه عدالت اجرا شود، آزادى و استقلال و رفاه به دنبال آن خواهد آمد و پيوند عدالت و آزادى پيوند علت و معلول است واين پيوند نزديكترين و شديدترين پيوندهاست كه در سخن امام به آن اشاره شده است.

«ملت ايران مسلمان است و اسلام را مى‏خواهد ; آن اسلامى كه در پناه آن، آزادى و استقلال است، رفع ايادى اجانب است، عدم پايگاه ظلم و فساد است، قطع كردن دستهاى خيانتكار و جنايتكاران است.» (48)

«اگر احكام اسلام پياده شود، مستضعفين به حقوق خودشان مى‏رسند. تمام اقشار ملت‏به حقوق حقه خودشان مى‏رسند، ظلم و جور و ستم ريشه كن مى‏شود... در جمهورى اسلامى، آزادى است، استقلال است. همه اقشار ملت در جمهورى اسلامى بايد در رفاه باشند.... در جمهورى اسلامى عدل اسلامى جريان پيدا مى‏كند.» (49)

زمانى كه نابرابريهاى اجتماعى در زمينه اقتصاد، آزادى و ديگر حقوق ثابت تمام افراد جامعه پيدا شده، نياز به برابرى و اجراى عدالت‏بيشتر مى‏گردد و ارزش والاى اين دو مفهوم بيشتر احساس مى‏شود. و روشن است كه مفهوم آزادى در اجتماع تا زمانى ارزش دارد و براى انسانها كرامت‏به حساب مى‏آيد كه محكوم به عدالت و برابرى باشد و يا به عبارت ديگر از مفهوم عدالت‏برابرى سرچشمه گرفته باشد و اگر به فرض آزادى‏اى در جامعه باشدكه با عدالت و برابرى سازگارى نداشته باشد، آن آزادى ارزش خود را از دست مى‏دهد و از كرامت انسانى خارج مى‏شود.

در فلسفه وجودى حقوق اجتماعى كه هدف حكومت و قانون تامين برابرى اقتصادى و اجتماعى است، آزادى تا جايى محترم است كه با اين هدف سازگار باشد و به آن لطمه نزند و تاثير همين فلسفه‏ها سبب شده است كه در اجتماع آزاد بشرى نيز قانون از آزاديها بكاهد و انسان را در نيازهاى شخص خود رها و يله قرار ندهد تا بهره‏گيرى برابر تمام افراد از حقوق خود، در جامعه حكمفرما باشد و در حقيقت مركزيت‏با عدالت است. آزادى بايد در محدوده عدالت‏باشد و برابرى نيز از آن سرچشمه بگيرد. نياز واقعى انسانها به عدالت است ; چرا كه تساوى و تعادل در ذات و جوهر عدالت است; بلكه عدالت عين تساوى و تعادل است كه در كتابهاى لغت‏به همين معنا آمده است و ما در بخش مفهوم عدالت‏به آن اشاره كرديم. و روشن است كه مقصود از برابرى، تساوى تمام افراد جامعه در تمام ارزشها نيست ; بلكه تساوى در حقوق همگانى و عمومى و ارج نهادن به سعى و كوشش و تلاش هر كس به فراخور حال خود است كه پيش از اين ; به آن اشاره رفت.

پس، ارزشهاى انسانى و والاترين آنها كه آزادى و برابرى است، در عدالت‏خلاصه مى‏شود و عدالت را بايد به عنوان نخستين ارزش برگزيد و آن را معيار و ميزان تمام ارزشها و حقوقها قرار داد.

و بر همين اساس است كه خداى تبارك و تعالى، فرمان به عدالت مى‏دهد و آن را معيار ارزش و كرامت انسانى كه تقوا و پرهيزگارى است، قرار مى‏دهد: «اعدلوا هو اقرب للتقوى‏» (50) «عدالت را اجرا كنيد كه به تقوى و پرهيزگارى نزديكتر است‏» و در آيه ديگر، كرامت انسانى را تقوا دانسته و مى‏فرمايد: «ان اكرمكم عندالله اتقيكم‏» (51) «همانا گرامى‏ترين شما در نزد خدا، باتقواترين شماست‏» و در آيه ديگر، ملاك و ميزان در حكمرانى ميان مردم را عدالت قرار داده است ; «و اذا حكمتم بين الناس ان تحكموا بالعدل‏» (52) «و هرگاه ميان مردم حكم مى‏كنيد از روى عدالت‏حكم كنيد» و بالاخره به عنوان يك فرمان و يك دستور ويژه، از فرمان به عدالت‏ياد مى‏كند و مى‏گويد: «ان الله يامر بالعدل و الاحسان‏» (53) «همانا خداوند فرمان به اجراى عدالت و نيكى كردن مى‏دهد.»

امام خمينى در اين باره، چنين مى‏گويد:

«اسلام خدايش عادل است ; پيغمبرش هم عادل است و معصوم ; امامش هم عادل است و معصوم است ; قاضى‏اش هم معتبر است كه عادل باشد; فقيهش هم معتبر است كه عادل باشد; شاهد طلاقش هم معتبر است كه عادل باشد ; امام جماعتش هم معتبر است كه عادل باشد; امام جمعه‏اش هم بايد عادل باشد. از ذات مقدس كبريا گرفته تا آن آخر زمامدار بايد عادل باشد. ولات آن هم بايد عادل باشد.» (54)

خود امام، هدف پيامبران بزرگ خدا در رسالت و كوشش و تلاشى كه براى هدايت مردم داشتند، اجراى عدالت و پياده كردن قوانين عادلانه مى‏داند و در اين زمينه، چنين بيان كرده است:

«مقصود انبيا از كوششها و جنگهايى كه با مخالفين مى‏كردند، كشورگشايى و اينكه قدرت را از خصم بگيرند و در ست‏خودشان باشد، نبوده ; بلكه مقصد اين بوده كه يك نظام عادلانه به وجود آورند تا به وسيله آن، احكام خدا را اجرا نمايند.» (55)

«اين سيره مستمره انبيا بوده است و اگر تا ابد هم فرض كنيد انبيا بيايند، باز همين است. باز جهات معنوى بشر تا اندازه‏اى كه بشر لايق است، اقامه عدل در بين بشر و كوتاه كردن دست‏ستمكاران [خواهد بود] و ما بايد اين دو امر را تقويت كنيم.» (56)

امام راحل در اين سخن اخير، پس از بيان اينكه اجراى عدالت هدف پيامبران بوده است، بر امر ديگرى تاكيد مى‏كنند و آن، وظيفه ما نسبت‏به اين هدف مقدس است كه اين هدف، تنها براى پيامبران نبوده و ما نبايد به صرف حكايت و نقل آن اكتفا بكنيم و در مقام بيان فضايل پيامبران از آن يادآورى نماييم ; بلكه وظيفه ما تقويت آن دو امر است ; يعنى اقامه عدل و كوتاه كردن دست‏ستمكاران.

بايد هدف از رسالت پيامبران را تقويت كرد و آن را اجرا نمود و بايد از كوشش و تلاشى كه مردان خدا در راه اقامه عدل از خود به يادگار گذاشته‏اند عبرت گرفت و در استمرار و تداوم آن، سختكوش باشيم.

نتيجه بررسى

آزادى با عدالت پيوند ناگسستنى دارد و اين پيوند كه پيوند بين علت و معلول است، نزديكترين و شديدترين پيوندهاست. عدالت، علت است و آزادى معلول آن. آزادى از عدالت‏سرچشمه گرفته و مركزيت در ارزشها با عدالت است.

والاترين ارزش و بلندترين كرامت انسان، اجراى عدالت است كه با آن، ارزشهاى ديگر نيز تحقق مى‏يابند.

هدف رسالت رسولان خدا، اقامه عدل و اجراى عدالت‏بوده است و وظيفه مردم در برابر رسالت پيامبران، استمرار اين رسالت و تداوم پيام آنهاست و مردم بايد همانند پيامبران خدا، در اقامه عدل و اجراى عدالت، سختكوش و تلاشگر باشند.

ء پى نوشت‏ها:

1. صحيفه نور، ج‏9، ص 88.

2. كتاب [امام] خمينى و جنبش سخنرانى مورخه 25/2/43، صص‏9 10.

3. صحيفه نور، ج‏7، ص 18.

4. سوره اسراء، آيه 70.

5. صحيفه نور، ج‏7، ص 61.

6. همان، ج 21،ص 195.

7. معجم مفردات الفاظ القرآن، دارالكتب العربى، ص‏336.

8. لسان العرب، نشر ادب الحوزه، قم، ج 11.

9. المبسوط، چاپ المكتبة‏المرتضويه، ج 8، ص‏217.

10. الميزان فى تفسير القرآن، ج 1، ص 371.

11. عدالت، حقوق، دولت، چاپ انتشارات مطالعات، ص 8.

12. كافى، ج 11، ص 542، والحياة، ج‏6، ص 345.

13. سوره آل عمران، آيه‏133.

14. سوره بقره، آيه 148.

15. بحارالانوار، ج‏76،ص 235.

16. همان، ج 22، ص 348.

17. سوره ص، آيه 28.

18. صحيفه نور، ج 2، ص 18.

19. همان، ج‏6، ص‏77.

20. در جستجوى راه، سخنرانى مدرسه فيضيه به مناسبت عيد فطر، مورخه 4/6/58،ص 278.

21. كافى، ج 1، ص 542; و الحياة، ج‏6، ص‏346.

22. بحارالانوار، ج 70، ص‏307.

23. سوره بقره، آيه‏179.

24. كافى، ج‏3، ص 568; و الحياة، ج‏6، ص 345.

25. كافى، ج 1، ص 542، و الحياة، ج‏6،ص 345.

26. سوره بقره، آيات 278 و279.

27. كتاب البيع، ج 2، ص 460.

28. سوره نساء، آيه 58.

29. سوره مائده، آيه 8.

30. وسايل الشيعه، باب‏3، آداب القاضى، حديث 1.

31. همان، حديث 2.

32. تحريرالوسيله، ج 2، صص‏409- 410.

33. نهج البلاغه، نامه‏53.

34. همان، خطبه 164.

35. همان، نامه‏53.

36. همان، خطبه 131.

37. صحيفه نور، ج‏3، ص‏89.

38. همان، ص 48.

39. همان، ص 178.

40. صحيفه نور، ج 5، ص‏279.

41. همان، ج 2، ص‏23.

42. همان، ص 95.

43. اعراف، آيه 85.

44. همان.

45. كافى، ج 8، ص 32.

46. صحيفه نور، ج‏9، ص 42.

47. همان، ج‏6، ص‏77.

48. همان، ج 1،ص 250.

49. همان، ج 5، ص‏279.

50. سوره مائده، آيه 8.

51. سوره حجرات، آيه 12.

52. سوره نساء، آيه 58.

53. سوره نحل، آيه 90.

54. صحيفه نور، ج 2، ص‏6.

55. همان، ج 8، ص 81.

56. همان، ج 18، ص‏33.

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: چهارشنبه 29 مرداد 1393 ساعت: 16:50 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,,,,,,,,
نظرات(0)

تحقیق درباره آترواسكلروز (تصلب‌ شرايين)

بازديد: 387

 

آترواسكلروز (تصلب‌شرايين(

Atherosclerosis

 

آترواسكلروز (تصلب‌ شرايين) عبارت‌ است‌ از يك‌ گونه‌ بسيار شايع‌از تصلب‌ شرايين‌ كه‌ طي‌ آن‌ رسوباتي‌ به‌ نام‌ پلاك‌ در ديواره‌ رگ‌هايي‌ كه‌خون‌ حاوي‌ اكسيژن‌ و ساير موادمغذي‌ را از قلب‌ به‌ ساير بخش‌هاي‌ بدن‌ مي‌برند،تشكيل‌ مي‌شوند. آترواسكلروز مي‌تواند باعث‌ آسيب‌ كليوي‌، كاهش‌ خونرساني‌ به‌ مغزو اندام‌ها، و بيماري‌ رگ‌هاي‌ قلبي‌ شود. آترواسكلروز يكي‌ از علل‌ عمده‌ سكته‌مغزي‌ و قلبي‌ است‌. شروع‌ آن‌ مي‌تواند در سي‌ و چند سالگي‌ باشد. شيوع‌ آن‌ تاسن‌ 45 سالگي‌ در مردان‌ بيشتر است‌. اما پس‌ از يائسگي‌، شيوع‌ آن‌ در زنان‌افزايش‌ مي‌يابد.

   علايم‌ شايع‌

تا زماني‌ كه‌ آترواسكلروز به‌ مراحل‌ پيشرفته‌ نرسيده‌ باشد،اغلب‌ بدون‌ علامت‌ است‌. بروز علايم‌ بستگي‌ به‌ اين‌ دارد كه‌ خونرساني‌ كدام‌قسمت‌ بدن‌ كم‌ شده‌، و شدت‌ و گسترش‌ بيماري‌ در چه‌ حد است‌.
گرفتگي‌ عضله‌،وقتي‌ كه‌ رگ‌هاي‌ پا درگير شده‌ باشد.
آنژين‌ صدري‌ يا حمله‌ قلبي‌، وقتي‌رگ‌هاي‌ قلبي‌ درگير شده‌ باشند.
سكته‌ مغزي‌، يا كاهش‌ ناگهاني‌ و موقت‌خونرساني‌ به‌ مغز اما بدون‌ بروز سكته‌، در صورتي‌ كه‌ رگ‌هايي‌ كه‌ به‌ گردن‌ وسپس‌ مغز مي‌روند درگير شده‌ باشند.

   علل

تكه‌هاي‌ بافت‌ چربي‌دار، كه‌ حاوي‌ ليپوپروتئين‌ كم‌چگال‌ (همان‌كلسترول‌ بد) هستند و به‌ ديواره‌ سرخرگ‌ آسيب‌ مي‌رسانند، اغلب‌ در محل‌ اتصال‌ وانشعاب‌ سرخرگ‌ها رسوب‌ مي‌كنند. تشكيل‌ اين‌ رسوبات‌ شايد حتي‌ در اوايل‌ جواني‌آغاز شود. بافت‌ پوشاننده‌ ديواره‌ داخلي‌ سرخرگ‌ در اين‌ نقاط‌ اتصال‌ و انشعاب‌،مواد چربي‌ موجود در خون‌ را به‌ دام‌ مي‌افكند. با تجمع‌ مواد چربي‌،انعطاف‌پذيري‌ سرخرگ‌ كم‌ و فضاي‌ داخلي‌ آن‌ تنگ‌تر مي‌شود. در نتيجه‌ جريان‌ خون‌مشكل‌ پيدا مي‌كند. از طرفي‌ اين‌ رسوبات‌ ممكن‌ است‌ شكاف‌ بردارند يا پاره‌ شوندو روي‌ آنها لخته‌ خوني‌ تشكيل‌ شود كه‌ در نتيجه‌، رگ‌ مسدود مي‌شود.

   عوامل تشديد كننده بيماري

فشارخون‌ بالا
كلسترول‌ بالا (بالا بودن‌ غلظت‌ ليپوپروتئين‌كم‌ چگال‌ [كلسترول‌ بد] و پايين‌ بودن‌ غلظت‌ ليپوپروتئين‌ پرچگال‌ (كلسترول‌خوب‌).
سن‌ بالاي‌ 60 سال‌
جنس‌ مذكر
استرس‌
ديابت‌ شيرين‌ (مرض‌قند)
چاقي‌؛ كم‌تحركي‌
سيگاركشيدن‌
تغذيه‌ نامناسب‌ (خوردن‌ چربي‌ وكلسترول‌ به‌ مقدار زياد)
سابقه‌ خانوادگي‌ آترواسكلروز

   پيشگيري‌

ترك‌ سيگار
توصيه‌هايي‌ كه‌ در قسمت‌ رژيم‌ غذايي‌ آمده‌ است‌را رعايت‌ كنيد. كودكان‌ و نوجواناني‌ كه‌ والدين‌ آنها دچار آترواسكلروز هستند نيزاز رژيم‌ كم‌ چربي‌ سود خواهند برد.
به‌ طور منظم‌ ورزش‌ كنيد.
حتي‌المقدوراسترس‌ را كاهش‌ دهيد و به‌ سطح‌ قابل‌ كنترل‌ برسانيد.
اگر ديابت‌ يا فشارخون‌بالا داريد، برنامه‌ درماني‌ مربوطه‌ را به‌ دقت‌ رعايت‌ كنيد.

 

 

   عواقب‌ مورد انتظار

اين‌ بيماري‌ در حال‌ حاضر علاج‌ناپذير است‌. اما به‌ تازگي‌گزارشات‌ زيادي‌ رسيده‌ مبني‌ بر اين‌ كه‌ درمان‌ مجدانة‌ عوامل‌ خطر اين‌ بيماري‌مي‌تواند تا حدي‌ انسداد را كاهش‌ دهد. بدون‌ درمان‌، عوارضي‌ پديد خواهند آمد كه‌نهايتاً به‌ مرگ‌ منتهي‌ خواهند شد.
تحقيقات‌ در زمينه‌ علل‌ و روش‌هاي‌درماني‌ اين‌ بيماري‌ ادامه‌ دارند.

 

   عوارض‌ احتمالي‌

سكته‌ قلبي‌
سكته‌ مغزي‌
آنژين‌ صدري‌
بيماري‌ كليوي‌
نارسايي‌ احتقاني‌ قلب‌
مرگ‌ ناگهاني‌

   درمان‌

 

   اصول‌ كلي‌

آزمايشات‌ تشخيصي‌ ممكن‌ است‌ شامل‌ موارد زير باشد: نوار قلب‌،آزمون‌ ورزش‌، آزمايش‌ خون‌ از نظر كلسترول‌ كلي‌، خوب‌ و بد، قندخون‌، و نيزعكس‌برداري‌ از قفسه‌ سينه‌ و عروق‌
ترك‌ سيگار
براي‌ بعضي‌ از بيماران‌كه‌ خطر در مورد آنها زياد است‌، جراحي‌ انجام‌ مي‌شود: بازكردن‌ رگ‌ بابادكنك‌هاي‌ مخصوص‌ در مورد رگ‌هاي‌ تنگ‌ شده‌؛ و ساير روش‌هاي‌ جراحي‌ مانندتعويض‌ رگ‌ بيمار با سياهرگ‌ يا رگ‌هاي‌ مصنوعي‌.

 

 

   داروها

به‌ دليل‌ اينكه‌ كار از كار گذشته‌ و آسيب‌ قبلاً وارد شده‌ است‌،هيچ‌ داروي‌ رضايت‌بخشي‌ براي‌ درمان‌ آترواسكلروز وجود ندارد.
در تحقيقات‌اخير مشخص‌ شده‌ است‌ كه‌ پايين‌ آوردن‌ سطح‌ كلسترول‌ در كساني‌ كه‌ كلسترول‌خونشان‌ بالا است‌، مي‌تواند طول‌ عمر را افزايش‌ دهد. اگر شما علايم‌ يك‌ اختلال‌ناشي‌ از آترواسكلروز را داريد، و رژيم‌ غذايي‌ و ورزش‌ در كاهش‌ كلسترول‌ مؤثرواقع‌ نشده‌ باشند، شايد براي‌ شما داروهاي‌ ضدچربي‌ تجويز شود.
براي‌ درمان‌مشكلات‌ همراه‌ آترواسكلروز (مثلاً فشار خون‌ بالا، يا بي‌نظمي‌هاي‌ ضربان‌ قلب‌) ممكن‌ است‌ تجويز داروهاي‌ ديگر ضروري‌ باشد.
در برخي‌ تحقيقات‌ مشخص‌ شده‌است‌ كه‌ آسپيرين‌ و ويتامين‌ ـ اي‌ ممكن‌ است‌ خطر سكته‌ قلبي‌ را كاهش‌ دهند. باپزشك‌ خود در مورد اينكه‌ آيا تجويز آنها براي‌ شما لازم‌ است‌ يا خير مشورت‌كنيد.

 

   فعاليت در زمان ابتلا به اين بيماري

معمولاً محدوديتي‌ براي‌ آن‌ وجود ندارد. البته‌ ميزان‌ فعاليت درزمان ابتلا به اين بيماري بستگي‌ به‌ وضعيت‌ عمومي‌ سلامت‌ و وجود بيماري‌هاي‌ ديگردارد.

   رژيم‌ غذايي

رژيم‌ غذايي‌ بايد كم‌ چرب‌، كم‌ نمك‌ و پرفيبر باشد. مصرف‌ غلات‌،ميوه‌ها و سبزيجات‌ تازه‌ را افزايش‌ دهيد.

   درچه شرايطي بايد به پزشك مراجعه نمود؟

اگر شما يا يكي‌ از اعضاي‌ خانواده‌ تان داراي‌ عوامل‌ خطر بروزآترواسكلروز هستيد و تمايل‌ داريد از اين‌ بيماري‌ پيشگيري‌كنيد.

 

يكي از عوارض تصلب شرايين سكته قلبي (انفاركتوس )مي باشد كه به شرح اين بيماري مي پردازيم .

 

سكته قلبي (انفاركتوس )                                     


است‌‏قلبي‌‏بيماري‌هاي‌‏از‏پيشگيري‌‏شيوه‌‏بهترين‌‏طبيعت‌ ، ‏با‏همزيستي‌‏
تنبلي‌‏و‏سيگار‏به‌‏مفرط ، اعتياد‏كار‏از‏ناشي‌‏خستگي‌‏عصبي‌، ‏فشارهاي‌‏
مي‌باشد‏قلبي‌‏بيماري‌هاي‌‏ايجاد‏مهم‌‏عوامل‌‏از‏جسماني‌‏


...سالم‌‏زيست‌‏محيط‏اول‌‏


و‏ازآب‏برخورداري‌‏طبيعت‌ ، ‏با‏تماس‌بيشتر‏كرده‌اند ، ‏اعلام‌‏پژوهشگران‌‏
صوتي‌ ،ساليان‌‏آلودگي‌‏به‌ويژه‌‏ازآلودگي‌ها‏بودن‌‏دور‏و‏سالم‌‏هواي‌‏
محيط‏آلودگي‌‏.مي‌دارد‏سالم‌نگه‌‏را‏قلب‏دوران‌كهنسالي‌‏در‏حتي‌‏دراز ، ‏
هواي‌‏آلودگي‌‏در‏مي‌توان‌‏آن‌را‏نمود‏بدترين‌‏كه‌‏ما‏عصر‏زيست‌در‏
ميليون‌هاشهروند‏زندگي‌‏يكسان‌‏صورت‌‏يافت‌به‌‏پرجمعيت‌‏و‏بزرگ‌‏شهرهاي‌‏
مردمي‌‏و‏صنايع‌آلاينده‌‏صاحبان‌‏.است‌‏داده‌‏جدي‌قرار‏خطر‏معرض‌‏در‏را‏
معرض‌‏در‏مي‌گيرند ، ‏قرار‏سمي‌‏پسابهاي‌‏و‏گازها‏خطر‏معرض‌‏در‏ناچار‏به‌‏كه‌‏
انتخاب‏را‏آدم‌ها‏شهرها ، ‏آلوده‌‏هواي‌‏در‏موجود‏سرب‏.دارند‏قرار‏خطر‏
زيست‌ ، ‏محيط‏آلودگي‌‏.مي‌گيرد‏هدف‌‏شهر‏همه‌‏در‏را‏سلامتي‌‏بلكه‌‏نمي‌كند‏
خود‏بيرحمانه‌‏هجوم‌‏مورد‏را‏انسانها‏ريه‌‏و‏قلب‏عضوي‌ ، ‏هر‏از‏زودتر‏
شهر‏در‏قلبي‌‏سكته‌هاي‌‏شمار‏افزايش‌‏تكان‌دهنده‌‏آمارهاي‌‏مي‌دهد ، ‏قرار‏
داشتن‌‏براي‌‏پس‌‏.مي‌كند‏خوبي‌آشكار‏به‌‏را‏تلخ‌‏واقعيت‌‏اين‌‏تهران‌‏بزرگ‌‏
.
باشيم‌‏داشته‌‏سالم‌‏زيست‌‏بايدمحيط‏سالم‌‏قلب‏
علل‌‏رديف‌ 3‏در‏همچنان‌‏مغزي‌‏و‏قلبي‌‏سكته‌‏بيماري‌‏به‌‏ابتلا‏از‏ناشي‌‏مرگ‌‏
علل‌‏تاكنون‌‏بيستم‌‏قرن‌‏اوايل‌‏از‏.مي‌رود‏به‌شمار‏آدمي‌‏مير‏و‏مرگ‌‏اصلي‌‏
ميلادي‌‏سال‌ 1900‏مقارن‌‏.است‌‏يافته‌‏تغيير‏ملاحظه‌اي‌‏قابل‌‏بطور‏مير‏و‏مرگ‌‏
از‏بسياري‌‏مرگ‌‏عامل‌‏سل‌‏و‏پنوموني‌‏آنفلوانزا ، ‏نظير‏عفوني‌‏بيماريهاي‌‏
يافته‌‏توسعه‌‏كشورهاي‌‏در‏بهداشتي‌‏خدمات‌‏كه‌‏مرور‏به‌‏اما‏بود‏انسانها‏
صدر‏از‏و‏درآمد‏كنترل‌‏تحت‌‏نيز‏عفوني‌‏بيماري‌هاي‌‏نهاد ،بهبودي‌‏به‌‏رو‏
اكنون‌‏هم‌‏كه‌‏به‌طوري‌‏رفته‌‏كنار‏مير ،و‏مرگ‌‏علل‌‏به‌‏مربوط‏جدول‌‏
و‏سرطانها‏انواع‌‏قلب ، ‏بيماريهاي‌‏مانند‏مزمن‌‏و‏غيرواگير‏بيماريهاي‌‏
داده‌‏تشكيل‌‏را‏مير‏و‏مرگ‌‏علل‌‏مهمترين‌‏ترتيب‏به‌‏مغز‏عروق‌ ، ‏بيماريهاي‌
.
است‌‏


و‏مرگ‌‏علت‌‏كل‌‏بك‌دهم‌‏وعروق‌‏قلب‏بيماريهاي‌‏موجود ، ‏آمارهاي‌‏براساس‌‏
تا‏بين‌ 35‏ميرهاي‌‏و‏مرگ‌‏يك‌سوم‌‏و‏بوده‌‏سال‌‏از 35‏سنين‌كمتر‏ميرهاي‌‏
شامل‌‏مسن‌‏افراد‏در‏را‏ومير‏مرگ‌‏سه‌چهارم‌تمام‌‏تقريبا‏و‏سال‌‏‏‏45‏
.
مي‌شود‏


شده‌‏منتشر‏زهرا‏بهشت‌‏سوي‌سازمان‌‏از‏كه‌‏آماري‌‏تازه‌ترين‌‏بنابه‌‏همچنين‌‏
سكته‌‏سال‌ 1375براثر‏در‏بزرگ‌‏تهران‌‏ساكنان‌‏از‏نفر‏و 674‏هزار‏است‌ ، 18‏
رقم‌‏اين‌‏سپرده‌اند‏جان‌‏تهران‌‏در‏گردش‌خون‌‏از‏ناشي‌‏بيماريهاي‌‏و‏قلبي‌‏
سال‌‏سني‌ 65‏گروههاي‌‏.است‌‏يافته‌‏افزايش‌‏نفر‏حدود 950به‌سال‌ 1374 ، ‏نسبت‌‏
در‏را‏مير‏و‏مرگ‌‏رقم‌‏بالاترين‌‏فوت‌‏و 456مورد‏هزار‏با 16‏بالا‏به‌‏
بيماري‌هاي‌‏از‏ناشي‌‏ومير‏مرگ‌‏ميزان‌ترتيب‏اين‌‏به‌‏.داشته‌اند‏سال‌گذشته‌‏
.
است‌‏يافته‌‏افزايش‌‏تهران‌ 5/1درصد‏در‏قلب‏
به‌‏نسبت‌‏سني‌‏هيچ‌‏كه‌‏مي‌شود‏چنين‌استنباط‏موجود‏آمارهاي‌‏و‏شواهد‏از‏
از 95‏بيش‌‏در‏قلبي‌‏نارسائي‌‏رقم‌‏بالاترين‌‏اما‏نيست‌ ، ‏ايمن‌‏نارسايي‌قلب‏
.
بالاست‌‏سنين‌‏با‏افراد‏به‌‏مربوط‏موارد‏درصد‏
در‏كه‌‏بدن‌‏از‏عضوي‌‏به‌‏نرسيدن‌خون‌‏از‏است‌‏عبارت‌‏سكته‌‏پزشكي‌ ، ‏نظر‏از‏
بدن‌‏يااندام‌هاي‌‏اعضا‏از‏يكي‌‏فلج‌‏يا‏و‏مرگ‌‏به‌‏است‌منجر‏ممكن‌‏نهايت‌‏
.
دارند‏قرار‏سكته‌‏عارضه‌‏به‌‏ابتلا‏معرض‌‏در‏همواره‌‏بدن‌‏اعضاي‌‏تمام‌‏شود‏
.
مي‌آيد‏شمار‏به‌‏سكته‌‏نوع‌‏حادترين‌‏قلبي‌‏و‏مغزي‌‏سكته‌‏البته‌‏
حمله‌‏اصطلاح‌‏:مي‌گويد‏وداخلي‌‏بهداشت‌‏متخصص‌‏ -پازوكي‌‏جهانگير‏دكتر‏
قسمتي‌‏فساد‏يا‏ناگهاني‌‏مرگ‌‏معني‌‏به‌‏ (انفاركتوس‌‏)سكته‌قلبي‌‏يا‏قلبي‌‏
خون‌‏گردش‌‏كامل‌‏توقف‌‏يا‏كافي‌‏خون‌‏نرسيدن‌‏علت‌‏به‌‏قلب‏ماهيچه‌‏بافت‌‏از‏
.
مي‌باشد‏قلب‏عضله‌‏در‏


اول‌‏درجه‌‏در‏.دارد‏گوناگوني‌بستگي‌‏عوامل‌‏به‌‏قلبي‌‏سكته‌‏بيماري‌‏بروز‏
دوم‌‏درجه‌‏در‏و‏الكل‌‏و‏قند‏حيواني‌ ، ‏چربيهاي‌‏زيادبخصوص‌‏چربي‌‏صرف‌‏
اجتماعي‌ ، ‏فعاليتهاي‌‏در‏روي‌‏زياده‌‏سوم‌‏درجه‌‏در‏و‏خون‌‏فشار‏و‏سيگار‏
تحريكات‌‏از‏ناشي‌‏بدني‌‏و‏مغزي‌‏خستگي‌هاي‌‏تغذيه‌ ، ‏در‏افراط‏و‏پرخوري‌‏
هوا، ‏آلودگي‌‏بي‌موقع‌ ، ‏عصبي‌‏خستگي‌هاي‌‏چاقي‌ ، ‏رواني‌ ، ‏خستگي‌‏شديد ، ‏عصبي‌‏
زنده‌داري‌ ، ‏شب‏در‏افراط‏جانبه‌ ، ‏چند‏مسئوليتهاي‌‏اعتيادات‌ ، ‏برخي‌‏استرس‌ ، ‏
قلبي‌‏ناراحتي‌هاي‌‏بروز‏مهم‌‏عوامل‌‏از‏آنها‏امثال‌‏و‏قمار‏به‌‏شديد‏گرايش‌‏
.
مي‌آيند‏شمار‏به‌‏


تحصيلي                                                                  ‌‏مدرك‌‏با‏سكته‌‏ارتباط


.
رسيده‌اند‏جديدي‌‏به‌يافته‌هاي‌‏قلبي‌‏سكته‌‏بروز‏علل‌‏مورد‏در‏دانشمندان‌‏
كه‌‏كردكساني‌‏اعلام‌‏تازه‌‏تحقيق‌‏يك‌‏براساس‌‏دانشگاه‌هاروارد‏پيش‌‏چندي‌‏
دوبرابر‏آنان‌‏در‏قلبي‌‏حمله‌‏ميزان‌بروز‏مي‌باشند ، ‏متوسطه‌‏ديپلم‌‏فاقد‏
كه‌‏كساني‌‏كه‌‏آن‌است‌‏از‏حاكي‌‏تحقيقات‌‏اين‌‏نتيجه‌‏.است‌‏ازديگران‌‏بيش‌‏
مدرك‌‏يك‌‏دستكم‌‏كه‌‏كساني‌‏از‏دبيرستاني‌مي‌باشند ، ‏تحصيلات‌‏فاقد‏
.
مي‌شوند‏قلبي‌‏نتيجه‌حمله‌‏در‏و‏خشم‌‏دچار‏بيشتر‏دارند ، ‏تحصيلي‌دانشگاهي‌‏
كه‌‏قلبي‌‏حمله‌‏يك‌‏بروز‏خطر‏:هارواردمي‌افزايد‏دانشگاه‌‏گزارش‌‏
به‌‏تحصيلات‌‏درجه‌‏باارتقاء‏همراه‌‏مي‌آيد‏وجود‏به‌‏دروني‌‏براثرناراحتي‌هاي‌‏
                                                                   .
كاهش‌مي‌يابد‏چشمگيري‌‏طرز‏


عضله‌‏از‏قسمتي‌‏به‌‏نرسيدن‌خون‌‏يا‏و‏خوني‌‏كم‌‏:مي‌گويد‏پازوكي‌‏دكتر‏
بيماري‌‏سبباين‌‏.قلب‏عضله‌‏انفاركتوس‌‏نام‌‏به‌‏ايجادمي‌كند‏مرضي‌‏قلب ، ‏
تنگ‌‏.است‌‏آن‌‏شاخه‌هاي‌‏از‏يكي‌‏يا‏سرخرگ‌قلب‏شدن‌‏بسته‌‏يا‏و‏شدن‌‏تنگ‌‏
خون‌‏لخته‌‏علت‌‏به‌‏آن‌‏شدن‌‏بسته‌‏و‏است‌‏سختي‌‏و‏تصلب‏سبب‏به‌‏شدن‌سرخرگ‌‏
.
است‌‏


:
از‏عبارتند‏قلب‏شدن‌سرخرگ‌‏بسته‌‏يا‏و‏تنگي‌‏در‏موثر‏علل‌‏از‏برخي‌‏
خون‌ ، كمي‌‏سرخ‌‏گويچه‌هاي‌‏شدن‌‏زياد‏خون‌ ، ‏چربي‌‏زيادشدن‌‏قند ، ‏بيماري‌‏
در‏اندازه‌‏از‏بيش‌‏و‏شديد‏تقلاي‌‏و‏فعاليت‌‏ماهيچه‌‏بدني‌‏حركت‌‏و‏فعاليت‌‏
ناگهاني‌ ، ‏و‏شديد‏اضطراب‏و‏غصه‌‏هيجان‌ ، ‏خشم‌ ، ‏ندارند ، ‏عادت‌‏كه‌‏كساني‌‏
.
وراثت‌‏و‏خون‌‏فشار‏زيادي‌‏سيگار ، ‏وكشيدن‌‏الكلي‌‏نوشابه‌هاي‌‏نوشيدن‌‏


 

 

قلبي                                                                                  ‌‏سكته‌‏نشانه‌هاي‌‏

با‏نيز‏قلبي‌‏سكته‌‏.آشكارمي‌شوند‏ويژه‌اي‌‏نشانه‌‏با‏بيماريها‏بيشتر‏
                                                                              .
مي‌كند‏بروز‏علايمي‌‏
كهر‏گاهي‌‏و‏بوده‌‏مركزي‌‏كه‌‏سينه‌‏طولاني‌قفسه‌‏و‏شديد‏درد‏:از‏عبارتند‏كه  
بوده‌‏ثابت‌‏درد‏اين‌‏.مي‌يابد‏انتشار‏پشت‌‏يا‏و‏دندانها‏فك‌ ، ‏گردن‌ ، ‏بازو ،
ازبيماران‌‏برخي‌‏البته‌‏.مي‌شود‏توصيف‌‏فشردگي‌‏گرفتگي‌و‏احساس‌‏صورت‌‏به‌‏و‏
.
مي‌شوند‏واقعي‌‏درد‏بدون‌‏يا‏انفاركتوس‌پنهان‌‏دچار‏ديابتي‌ها‏ويژه‌‏به‌‏
از‏عمومي‌‏ضعف‌‏و‏تنگي‌نفس‌‏احساس‌‏عرق‌ ، ‏ريزش‌‏همراه‌‏به‌‏واستفراغ‌‏تهوع‌‏
.
است‌‏سكته‌قلبي‌‏نشانه‌هاي‌‏ديگر‏
فشار‏بودن‌‏بالا‏و‏پائين‌‏ضربان‌قلب ، ‏كاهش‌‏يا‏افزايش‌‏بي‌تحركي‌ ، ‏همچنين‌‏
ريتم‌‏و‏صداهاي‌قلب‏بودن‌‏ضعيف‌‏كاروتيد ، ‏نبض‌هاي‌‏شدن‌دامنه‌‏كم‌‏خون‌ ، ‏
.
است‌‏قلبي‌‏سكته‌‏نشانه‌هاي‌عمومي‌‏از‏قلب‏نوك‌‏در‏گالوپ‌‏
در‏و‏جديد‏عصر‏به‌‏باورود‏بشر‏عروق‌، ‏و‏قلب‏متخصص‌‏پزشكان‌‏گفته‌‏به‌‏
قلبي‌قرار‏بيماري‌‏معرض‌‏در‏گذشته‌‏از‏بيش‌‏شدن‌جامعه‌ ، ‏صنعتي‌‏دوران‌‏
نگراني‌ها ، ‏هيجان‌ ، ‏اضطراب ، ‏عصبي‌ ، ‏ضربه‌هاي‌‏شتابزدگي‌ ، ‏و‏سرعت‌‏.گرفت‌‏
به‌شمار‏نو‏تمدن‌‏مظاهر‏از‏همگي‌‏...و‏صوتي‌‏غصه‌ ، آلودگي‌‏و‏غم‌‏آزمندي‌ ، ‏
قرار‏عصبي‌‏سنگين‌‏فشارهاي‌‏درمعرض‌‏امروز‏جهان‌‏در‏را‏مردم‌‏و‏مي‌آيند‏
باطبيعت‌ ، ‏انسان‌‏بيشتر‏همزيستي‌‏دليل‌‏به‌‏گذشته‌‏درسده‌هاي‌‏.داده‌اند‏
كالسكه‌سواري‌ ، ‏اسبسواري‌ ، ‏پياده‌روي‌ ،.بودند‏دور‏به‌‏مصائب‏اين‌‏از‏افراد‏
و‏بدن‌‏سالم‌سازي‌‏درمسير‏و‏ورزش‌‏نوعي‌‏اينها‏كه‌‏بود‏آنها‏برنامه‌روزانه‌‏
.
مي‌رفت‌‏شمار‏به‌‏عروق‌قلبي‌‏بيماريهاي‌‏پيشگيري‌‏

پزشكان                                                                                                    ‌‏توصيه‌هاي‌

تمدن‌‏كه‌‏اندازه‌‏هر‏ثانيه‌ها‏ميكرو‏عصر‏و‏امروز‏پرهياهوي‌‏دنياي‌‏در‏
مبارزه‌‏براي‌‏را‏خود‏اندازه‌‏همان‌‏به‌‏بشربايد‏مي‌كند ، ‏پيشرفت‌‏صنعتي‌‏
تلاش‌‏دليل‌‏همين‌‏به‌‏آماده‌كند‏زيست‌‏محيط‏آلودگي‌‏ويژه‌‏به‌‏آن‌‏باپيامدهاي‌‏
مي‌تواندمانع‌‏توجهي‌‏قابل‌‏حد‏تا‏عمومي‌، ‏بهداشت‌‏محيطزيست‌و‏حفظ‏راه‌‏در‏
.
شود‏قلبي‌‏بيماري‌هاي‌‏بروز‏از‏
پزشكان‌‏گيرند ، ‏قرار‏قلبي‌‏سكته‌‏معرض‌‏در‏كمتر‏افراد‏اينكه‌‏براي‌‏
.
مي‌كنند‏مطرح‌‏را‏خاصي‌‏توصيه‌هاي‌‏
بهداشتي‌‏اصول‌‏رارعايت‌‏باره‌‏اين‌‏در‏توصيه‌‏اصلي‌ترين‌‏ -پازوكي‌‏دكتر‏
هر‏از‏بهتر‏پيشگيري‌‏كه‌‏مي‌كند‏تاكيد‏و‏تغذيه‌مي‌داند‏و‏رواني‌‏از‏اعم‌‏
يك‌‏مشورت‌هاي‌‏از‏برخورداري‌‏به‌‏را‏افراد‏حال‌‏عين‌‏در‏وي‌‏.است‌‏درماني‌‏
مراجعه‌‏برخورداري‌و‏مساله‌‏.مي‌كند‏توصيه‌‏كاردان‌‏و‏متعهد‏عمومي‌‏پزشك‌‏
تاكيد‏و‏نظر‏مورد‏خاص‌ ، ‏عمومي‌‏يك‌پزشك‌‏به‌‏خانواده‌‏يك‌‏افراد‏يا‏فرد‏
بيماري‌‏به‌‏ابتلا‏آمده‌ ،ميزان‌‏عمل‌‏به‌‏برآوردهاي‌‏براساس‌‏.است‌‏عموم‌پزشكان‌‏
مراجعه‌مي‌كنند ، ‏مشخصي‌‏پزشكان‌‏به‌‏كه‌‏اعضاي‌خانواده‌هايي‌‏و‏افراد‏در‏
حاصل‌‏بهبودي‌‏و‏انجام‌‏سرعت‌‏نيزبه‌‏درمان‌‏اينكه‌‏ضمن‌‏است‌‏كمتر‏بسيار‏
و‏ازراهنمايي‌‏برخورداري‌‏و‏خاص‌‏عمومي‌‏پزشك‌‏به‌‏همچنين‌مراجعه‌‏.مي‌شود‏
وقت‌‏اتلاف‌‏از‏جلوگيري‌‏و‏اقتصادي‌‏صرفه‌جويي‌‏موجب‏مزبور ، ‏پزشك‌‏مشاوره‌‏
                                                                                      .
بيمارمي‌شود‏


نحو‏بدين‌‏.مي‌باشد‏آن‌‏عمل‌به‌‏و‏پزشكي‌‏تقويم‌‏داشتن‌‏پزشكان‌‏توصيه‌‏ديگر‏
و‏به‌پزشك‌‏مراجعه‌‏جهت‌‏را‏خاصي‌‏زماني‌‏مقاطع‌‏افرادبايد‏يا‏فرد‏كه‌‏
.
كنند‏عمل‌‏آن‌‏به‌‏و‏تعيين‌‏معاينات‌‏انجام‌‏
و‏توان‌‏و‏مردم‌‏فرهنگ‌عمومي‌‏به‌‏توجه‌‏با‏:مي‌گويد‏پازوكي‌‏دكتر‏
يكبار‏ماه‌ ،هر 6‏فاصله‌‏به‌‏فردي‌‏هر‏كه‌‏توصيه‌مي‌شود‏درماني‌‏امكانات‌‏
آزمايش‌هاي‌‏و‏تحت‌كنترل‌‏را‏خود‏حياتي‌‏نشانه‌هاي‌‏ديگر‏و‏خون‌‏فشار‏
كمك‌‏فرد‏سلامتي‌‏و‏بهداشت‌‏حفظ‏به‌‏مي‌تواند‏مراقبت‌‏اين‌‏.دهد‏قرار‏پزشكي‌‏
.
نمايد‏پيشگيري‌‏سكته‌‏و‏قلبي‌‏حمله‌هاي‌‏وقوع‌‏از‏به‌ويژه‌‏و‏كند‏


 

شيوه جديد درمان سكته قلبي

تجويز تركيب دو داروي ضدانعقاد آسپيرين و كلوپيدوگرول در بيماران سكته كرده درمراحل حاد تاثير به سزايي در بهبودي و بقاي آنها دارد.

به گزارش پايگاه اينترنتي ،ivanhoe.comهر ساله نزديك به يك و نيم ميليون نفربه حمله قلبي مبتلا مي‌شوند و بيش از ۵۰۰هزار نفر جان مي‌سپارند.

در سراسر جهان نزديك به ۱۰ميليون نفر ساليانه به دليل سكته قلبي بهبيمارستان‌ها مراجعه مي‌كنند.

در اين تحقيق دانشمندان دانشگاه آكسفورد نزديك به ۴۶هزار نفر را كه به سكتهقلبي مبتلا بودند بررسي كردند. اين بيماران به دو دسته تقسيم شدند. در يك گروهدارونما و در گروه ديگر به همراه ساير داروها از جمله آسپيرين داروي كلاپيدوگرول بهميزان ۷۵ميليگرم براي چهار هفته يا تا زمان بستري در بيمارستان تجويز شد.

مصرف كلاپيدوگرول به همراه ساير داروها مانند آسپيرين تا ۹درصد خطر مرگ، حملهقلبي مجدد و حمله مغزي را كاهش داد.

مصرف اين دارو به تنهايي تا ۷درصد خطر مرگ و تا ۱۴درصد خطر حملات قلبيمجدد را كاهش مي‌دهد. اين دارو بي‌عارضه است و با خطر خونريزي همراه نيست.

با شروع سريع اين دارو به همراه ساير داروها در حملات قلبي در اورژانس از۵هزار مرگ و ۵هزار سكته قلبي مجدد و سكته مغزي در هر يك ميليون نفر پيشگيريمي‌شود.

مصرف مستمر و طولاني مدت اين دارو بعد از ترخيص بيماران هم نتايج درماني قابلتوجهي دارد. هنوز فوايد و ضررهاي استفاده طولاني مدت اين دارو معلوم نيست.

براي پيشگيري از بيماريهاي قلبي وعروقي ماهي و يا omega3 مصرف كنيد، استفاده از ويتامين E تأثيري نخواهد داشت.
دكتر مسعود اسلامي متخصص قلب وعروق- الكتروفيزيولوژي درگفت وگو با خبرنگار خبرگزاري دانشجويان ايران، واحد علوم پزشكي تهران گفت: از عوامل خطرزا وايجاد كننده تنگي عروق كرونر و سكته هاي قلبي مي توان به چربي خون بالا شامل كلسترول بالاتر از 200 ميلي گرم يا تري گلسريد بالاتر از 150 ميلي گرم و يا
LDL بالاتر از 130 ميلي گرم اشاره كرد كه ميزان شيوع چربي خون بالا در بيماران قلبي حدود 25 تا 30 درصد مي باشد.
وي افزود: استعمال دخانيات يكي ازعوامل مهم خطرزا در بيماريهاي قلبي وعروقي است و حدود 40 درصد بيماران با سكته قلبي سيگاري هستند.
عضو هيات علمي دانشگاه علوم پزشكي تهران با بيان اينكه شيوع فشار خون بالا در بيماران سكته قلبي حدود 30 درصد مي باشد گفت: از جمله عوامل خطرزاي ديگر بيماري هاي قلبي و عروقي ديابت است كه در 40 دصد از بيماران قلبي ناراحتي هاي ديابت ديده شده است. همچنين فشار خون بالا نيز كه امروزه درجامعه بسيار شايع است و با افزايش سن شيوع آن زياد مي شود از ديگر عوامل خطر محسوب مي شود.
دكتراسلامي فاكتورهاي ارثي را از ديگر عوامل خطرزا دانست و گفت: اگر يكي از افراد درجه يك فاميل سابقه سكته قلبي يا تنگي عروق كرونر داشته باشد فاكتور ارثي يكي ازعوامل خطرزا به شمار مي رود اما عوامل ديگري نيز از قبيل عدم تحرك چاقي و استرس هاي روحي از عوامل ايجاد كننده ناراحتي هاي قلبي وتنگي عروق كرونر است.
عضو هيات علمي دانشگاه علوم پزشكي تهران گفت: بيماري عروق كرونر در 50درصد موارد ممكن است بدون علامت باشد اما با تستهاي مخصوص از قبيل نوار قلب يا اسكن تاليوم قابل تشخيص است در 50 درصد بقيه نيز علائمي از قبيل درد سينه در هنگام فعاليت وتنگي نفس از علائم بسيار مهم مي باشد.
وي توجه به تغذيه را از جمله عوامل پيشگيرنده دانست وگفت: استفاده از تغذيه سالم، انجام فعاليتهاي ورزشي منظم، كنترل فشار خون وعدم استعمال دخانيات از جمله مهمترين عوامل در پيشگيري از ابتلا به بيماريهاي قلبي وعروقي است.
وي ادامه داد: تحقيقات نشان داده است كه استفاده از رژيم غذايي مديترانه اي كه شامل مصرف زياد ماهي و روغن هاي غيراشباعي همچون روغن زيتون است بطور قابل توجهي شيوع بيماريهاي قلبي وعروقي را كاهش مي دهد.
دكتر اسلامي گفت: اطلاع رساني به مردم در جهت شناسايي و كنترل فاكتورهاي خطرساز مي تواند ميزان مرگ ومير ناشي از بيماريهاي تنگي عروق كرونر را تا حد قابل توجهي كاهش دهد.

 

درمان اورژانس سكته قلبي

مهمترين اهداف درماني اورژانس، در حمله حاد انفاركتوس ميوكارد، محدود كردن منطقهانفاركته، از طريق باز كردن عروق مسدود شده، كاهش تقاضاي اكسيژن ميوكارد و جلوگيرياز عوارض انفاركتوس مي باشد.
هنگام صدمه ديواره شرائين، بافت كلاژن در معرضتجمع پلاكتها، آدنوزين 5 دي فسفات ترشح مي شود كه سبب چسبندگي بيشتر پلاكتها بهيكديگر، مي گردد و طي مراحلي، لخته يا فيبرين تشكيل مي شود. پس از طي مدتي، فيبرينموجود در لخته، مستقيم فيبرينوليتيك را فعال مي نمايد كه به نوبة خود فعال كنندههاي پلاسمينوژن، ترشح مس شود و پلاسمينوژن تبديل مي كند. بطوريكه پلاسمين ايجادشده، مسئوليت هضم فيبرين را بعهده مي گيرد.
يكي از موثر ترين داروهاي ضدانعقاد، مي باشد. آنزيمي است كه با تغيير و دستكاري بر روي ، تهيه شده است. فيبرينخاصي است كه به داخل سيستم گردش خون تزريق مي شود و با فيبرين لخته، باند شده و طيمراحلي سبب تبديل پلاسمينوژن به پلاسمين مي شود.
در افراد بزرگسالي كه علائم ونشانه هاي تازه انفاركتوس حاد ميوكارد را دارند استفاده مي شود.
دوز پيشنهاديبراي بزرگسالاني كه وزن بالاي 65 كيلو گرم دارند، 100 ميلي گرم مي باشد و اگر افرادزير 65 كيلو گرم باشند، تعيين دوز از طريق فرمول 25 / 1 ميلي گرم بر حسب وزن بدن ( كيلو گرم ) بدست مي آيد.
زمان اوليه براي تجويز دارو در در بخش اورژانس و يا درحين رساندن بيمار به بيمارستان استو سپس با دوز نگهدارنده، درمان ادامه مي يابدبطوريكه تا 3 ساعت درمان نگه دارنده، حفظ مي شود . اقدامات پرستاري اوليه دربيماراني كه دريافت مي كنند، شامل بررسي كامل بيمار، بدست آوردن اطلاعات پايه،تاريخچه دقيق و كامل از سلامت و بيماري وي مي باشد. در طي تزريق ، بيمار بايد ازنظر خونريزي، بطور مداوم ، تحت بررسي قرار گيرد. علائم بهبودي با اين دارو، ايجادديس ريتمي بدليل باز شدن مجدد رگ ( ريپرفيوژن ) مي باشد و نبايد آنرا نشانه منفي درنظر گرفت ساير علائم بهبود، درد قفسة سينه، برگشت قطعه و . . . مي باشد .

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: سه شنبه 28 مرداد 1393 ساعت: 18:28 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,,,,,,
نظرات(0)

ليست صفحات

تعداد صفحات : 792

شبکه اجتماعی ما

   
     

موضوعات

پيوندهاي روزانه

تبلیغات در سایت

پیج اینستاگرام ما را دنبال کنید :

فرم های  ارزشیابی معلمان ۱۴۰۲

با اطمینان خرید کنید

پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست.

 سامانه خرید و امن این سایت از همه  لحاظ مطمئن می باشد . یکی از مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه   09159886819  در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما  فرستاده می شود .

درباره ما

آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس