سایت اقدام پژوهی - گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان
1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819 - صارمی
2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2 و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .
3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل را بنویسید.
در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا پیام بدهید آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet
گزارشی از بزرگترين دائرةالمعارف قرآن كريم در جهان اسلام
فصلنامه پژوهشهای قرآنی
قرآن كريم، اقيانوسى بى كران است كه دست يابى به ژرفاى معانى و بطون معارف آن براى غواصان معرفت پژوه به طور كامل ميسّر نيست؛ با اين حال، همه ما دعوت شدهايم بر كرانه اين اقيانوس به جست و جو بپردازيم و از زلال آن نَمى بر گيريم؛ از همين رو است كه تبيين و تفسير معارف قرآنى، از دوران نخستين مفسران اصيل قرآن، پيامبر و امامان معصومعليهم السلام تا به حال، دامن گسترده و همچنان بر تارك ميراث مكتوب فرهنگ ما مىدرخشد، فرزانگان دوران ما نيز در تكاپو هستند تا از اقبال لايزال قرآن پژوهى طرفى بربندند و در اين زمره، فخرى نصيب خويش و حظّى از آنِ معرفت نوشان اين عصر كنند. تدوين دائرة المعارف قرآن كريم كه «مركز فرهنگ و معارف قرآن» دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم بدان همت گماشته، گامى در اين مسير است. اينك پس از انتشار جلد دوم دائرة المعارف قرآن كريم و در آستانه انتشار مجلّد سّوم نگاهى كوتاه به روند و چگونگى تدوين دائرة المعارف قرآن كريم خواهيم داشت.
اهداف
هدف اصلى اين دائرة المعارف، عبارت از ارائه اطّلاعات ناب و اصيل در قلمرو موضوعات قرآنى است؛ به گونهاى كه اهل تحقيق در اين موضوعات را به مثابه منبعى مادر و ماندگار، از منابع فرعى بى نياز كند. در كنار اين هدف اصلى و خاص، غرض عمومى تدوين دائرة المعارف حاضر اين است كه مخاطبان دانش پژوه در حدّ مطالعات پايه اسلامى نيز بتوانند از پژوهشهاى اصيل و استوار قرآنى بهره گيرند؛ از اين رو، كوشيده شده تا طلاّب و دانشجويان و عموم دانش پژوهان آشنا به مبانى قرآنى نيز به فراخور توان و در عرصه مطالعات عمومى يا تخصّصى خود، بتوانند از مقالات اين دائرة المعارف استفاده كنند. از آنجا كه تا كنون هيچ مأخذى، به هيچ زبانى تدوين نشده كه هدف آن، ارائه اطّلاعات جامع قرآنى به سبك و شيوه علمى و با معيارهاى امروزين تدوين دائرة المعارف باشد؛ از اين رو، «نظام يافتگىِ اطّلاعاتِ پايه و اصيل در قالب مقالاتِ تنظيم شده با نثر علمى» مهمترين دغدغه تدوين دائرة المعارفهاى امروزين است كه در هيچ يك از آثار ارائه شده نمىتوان از آن نشان جُست؛ به اين دليل كه پديد آورندگان آن آثار يا در پى چنين هدفى نبوده و فقط مىخواستهاند قاموس يا معجمى قرآنى پديد آورند يا اين هدف را دنبال مىكردهاند؛ امّا سازمان و مجموعهاى دائرة المعارفى تدارك نديده بودهاند تا بتوانند چنين هدفى را برآورند.
ويژگىها
از ويژگىها و شاخصههاى برجسته اين دائرة المعارف اين است كه تنها در بخش مدخلها افزون بر 3000 مدخل اصلى در جدول تدوين مقالات فهرست شده كه خود حجم عظيم كار را مىنمايد. چينش مدخلها نيز بر پايه الفباى فارسى است از اين رو خواننده پارسى زبان به آسانى مىتواند در هنگام پژوهش به مطالب مورد نياز خويش دست يابد. نكته مهم ديگر آنكه همه مقالات اين دائرة المعارف، داراى رويكرد قرآنى بوده و با صبغه قرآنى نگارش يافته است. ويژگى ديگر دائرةالمعارف حاضر آن است كه نگاه تخصصى به مباحث و مدخلها دارد. از اين رو مقالات مدخلها در اين فضا تأليف و تدوين مىگردد. براى رسيدن به اين مهم، به تناسب خاستگاه و قلمرو مدخلها و با توجه به تعداد آنها، شش بخش علمى شكل گرفته تا به صورت تخصصى به موضوع نگريسته و به زواياى تخصصى آن توجه شود. اين بخشها عبارتند از: 1. فلسفه و كلام: در اين بخش، مدخلهاى كلامى مانند آخرت، احكم الحاكمين و اسماء و صفات الهى به بحث گذاشته مىشود. 2. فقه و حقوق: از مدخلهاى مربوط به اين بخش مىتوان از اجتهاد، ارتداد و اسارت نام برد. 3. تاريخ و اعلام: به طور مثال، مدخلهاى ابوطالب، اصحاب صفّه، و اُحد به اين قلمرو مربوط است. 4. علوم قرآنى: مدخلهاى اعجاز، ادبيات قرآن، و احسن الحديث را در اين قلمرو مىتوان نام برد. 5. اديان: نمونه مدخلهاى اين بخش، ادريس، اسحاق، و انجيل است. 6. معارف و مفاهيم: شامل (اخلاق، اقتصاد، علوم سياسى، علوم طبيعى، مفاهيم عمومى و...) مدخلهاى آب، احسان، و استكبار، نمونهاى از مدخلهاى مربوط به اين قلمرو است.
شاخصهاى مهم در حوزه روش و گردآورى
براى حفظ اصل بى طرفى و علميّت، همه آرا و ديدگاههاى مهم و بنيادين در هر موضوع و مسأله به صورت مستند و بدون افزايش و كاهش آورده مىشود؛ سپس نقدهاى علمى وارد بر هر ديدگاه ذكر، و آراى موافقان و مخالفان بدون تصرّف ارزش داورانه نقل مىگردد. براى آنكه عموم مخاطبان دائرةالمعارف بتوانند از بحث بهره برگيرند، دستاورد رويارويىهاى علمى مزبور به صورت گزارش و تحليل بى طرفانه درج مىشود. بديهى است كه چنانچه مؤلّف مقاله در موضوعى داراى رأى خاص باشد، آن رأى در رديف همان آراى پيش گفته و به همان شيوه جلوه خواهد كرد. شيوه طرح مطالب در هر مقاله به گونهاى است كه به آرا و عقايد خاصّ مذاهب و مكاتب اسلامى احترام نهاده شود و هرگونه نقد ديدگاههاى غير شيعى يا غير مشهور با روشى منصفانه و علمى صورت پذيرد، تا از هر نوع تشنّج يا دامن زدن به اختلافهاى مذهبى پرهيز گردد. هم چنين در نقد و تحليل ديدگاههاى دانشمندان مسلمان و غير مسلمان، كوشيده مىشود تا تنها از جنبه علمى و تحقيقى به آراى آنان نگريسته شود، و از داورىهاى شخصى كه خارج از حيطه تخصصّى هر مقاله است، پرهيز شود. منابع مقالات نيز منحصر به كتابهاى چاپ شده نيست و هنگام لزوم، از كتابهاى خطّى، مقالات، رسالهها و پايان نامهاى حوزهاى و دانشگاهى نيز بهره گرفته شده است. بنابر آن است كه منابع مقالات دائرة المعارف كاملاً معتبر باشند؛ يعنى از جنبه كتاب شناسانه، از متون مرجع و اصيل و دست اوّل به شمار آيند. فقط در مواردى به متون درجه دوم، از جمله منابع معاصر استناد مىشود كه ضرورتى در ميان باشد؛ به طور مثال موضوع مورد بحث در منابع اخير، تازه و ابتكارى يا مشتمل بر ديدگاه و تحليلى نو باشد. گرچه در هر مقاله، كوشيده شده از عمده منابع علمى و معتبر در قلمرو آن مقاله استفاده شود، در استفاده از آثار دانش وران غير مسلمان و نيز در مراجعه به آثار مسلمانان غرض ورز و متعصّب، نكته سنجى و دركِ مواضع حسّاس همواره مدّنظر است. گفتنى است كه ارجاع مطلبى به يك منبع، لزوماً بدان معنى نيست كه مطلب مزبور در همان منبع كاملاً پذيرفته شده باشد. اميد است با استمداد از آموزههايى كه از معارف اهل بيتعليهم السلام بدست آمده بتوان بزرگترين دائرة المعارف قرآنى جهان را عرضه نمود و از اين طريق يك خلاء جدى را كه در مجموعه پژوهشهاى قرآنى وجود دارد، برطرف ساخت.
چشم انداز
اكنون جلد نخست اين دائرة المعارف با بيش از 80 مقاله در موضوعاتى مانند: آب، آبرو، آتش، آثار باستانى، آخرالزمان، آخرت، آدم، آزادى، آسانى، آسمان، آشتى، آمنه، آل فرعون، آيات خدا، آيات نام دار، ابرار و ابراهيم به چاپ رسيده و به دوستداران قرآن كريم عرضه شده است. جلد دوم آن نيز با موضوعاتى چون: ابوطالب، اتمام حجت، اثاث، اجاره، اجرت، اجزاء، اجل، اجماع، احتضار، احرام، احزاب، احسن الحديث، احسن القصص، احصاء، احصار و صدّ، احصان، احضار، احقاف، اخبات، اخلاص، ادب، ادبيات، اذان، اراده، ارتداد، ارميا، ارهاص، ازلام، اسارت و اسباب نزول انتشار يافته است. جلد سوم نيز با موضوعاتى چون: اسباط، استبداد، استثمار، استثنا، استحباب، استحسان، استخاره، استخوان، استدراج، استراق سمع، استرجاع، استسقاء، استضعاف، استعاذه، استعاره، استعانت، استغاثه، استغفار، استقامت، استقلال، استهزاء، استكبار، اسحاق، اسراء، اسرافيل، اسلام، اسماء و صفات، اسوه، اشتراك در قرآن، اشراط الساعة، اشعار و تقليد، اصحاب اخدود، اصحاب ايكه، اصحاب الجنة، اصحاب رس، و اصحاب رقيم مراحل نهايى خود را مىگذارند و مقالات جلد چهارم و پنجم نيز تأليف شده و در حال ارزيابى است. پيش بينى مىشود مجموع مدخلها از 3000 تجاوز كرده، از ميان آنها 2000 مدخل اصلى را كه در ذيل آن مقاله تدوين مىشود، در 25 جلد تدوين شود كه اميدواريم تا پايان دهه 80 به اتمام برسد. اميد است كار ترجمه اين دانشنامه به زبانهاى عربى و انگليسى به زودى آغاز شود؛ اما از آنجا كه از نظر ترتيب حروف الفبا تفاوتهايى در زبان فارسى با عربى و انگليسى وجود دارد، اين ترجمه، پس از اتمام تدوين دائرة المعارف عرضه خواهد شد. هم چنين از ديگر برنامههاى پيش بينى شده «طرح دائرةالمعارف كودكان و نوجوانان» است كه با هدف ارائه اطلاعات ناب و اصيل در قلمرو موضوعات قرآنى و با ادبيات مخصوصِ اين قشر، عرضه خواهد شد.
پهناورترین و پرجمعیت ترینقارهکره زمین است. این قاره ۸٫۷٪ از مساحت سطح زمین و ۳۰٪ از مساحت خشکیهای این سیاره را در بر میگیرد. ۶۰٪ جمعیت کره زمین نیز در این قاره زندگی میکنند. بزرگترین و پرشمارترین کشورهای جهان در این قارهاند. آسیا به همراه اروپا خشکی بزرگاوراسیارا میسازند. این قاره از شمال به اقیانوس منجمد شمالی، از جنوب به اقیانوس هند، از شرق به اقیانوس آرام و از غرب به دریای مدیترانه و بخش میانی روسیه مرزبندی شدهاست.
آسیا، وسیعترین و پرجمعیّتترین قارّة زمین، با وسعتی قریب۴۴میلیون که از کل سطح زمین و بیش از٧٢٢‘٢ میلیون نفر جمعیت (١٩٨٢م)، واقع در نیمکرة شمالی،از نزدیکی خط استوا تا نزدیکی قطب شمال؛ شمالیترین حد این قاره، شبهجزیره تایمیربا ْ٧٧ و َ۴٠ عرض در اقیانوس منجمد شمالی و جنوبیترین نقطة آن، رأس شبهجزیرةمالاکا با ْ١ و َ١۶ عرض شمالی در نزدیکی خط استوا واقع است.
وجهتسمیه: منشأ نام آسیا به درستی معلوم نیست. بنا به روایت هرودوت (د ح۴٢۵ق م)،یونانیان تصور میکردند آسیا براساس نام پرومته نامگذاری شده است. در مقابل ایشان،لیدپاییها معتقد بودند نام آسیا از نام آسیس ، پسر کوتیس ، گرفته شده است.متأخرین نام آسیا را مأخوذ از کلمة آسوری یا فنیقیِ آشو یا آسو به معنای طلوعآفتاب و سرزمین واقع در شرق میدانند. در مقابل این لفظ، در همین زبانها، لفظ ارب ،به معنای غروب آفتاب وجود دارد که از آن نام اروپا ، و عربستانمنشأ گرفته است.
موقع جغرافیایی: آسیااز نظر اشکال گوناگون زمین و آب و هوا، متنوعترین خشکی بزرگ زمین است و از دیدگاهارتباط با سایر قارهها دارای موقعیت ممتازی است. در جنوب غربی، اگرچه تعلق عربستانبه قارة آسیا از لحاظ ساختمان طبیعی مورد تردید است، اما به لحاظ همبستگیهایفرهنگی، دریای سرخ و کانال سوئز را میتوان مرز آسیا با آفریقا دانست مرز آسیا با اروپا نسبتاً مشخصتر است. مرز سنتی و قدیمی این دو قاره، کوههایاورال و دنبالة شمالی آن، جزیره نوایازملیا (ارض جدید) است. البته، این مرز رانمیتوان حدی شاخص بین دو قاره به شمار آورد. در همین زمینه، لفظ اوراسیا نشانمیدهد که اروپا تنها شبهجزیرهای از آسیای بزرگ است. بخش جنوبی مرزآسیا و اروپا، یعنی تنگة داردانل و بوسفر و نیز دریای مرمره، به واسطة پیوندهایتاریخی ـ فرهنگی مشخصتر است. آسیا از طرف شمال شرقی تقریباً بهسواحل آمریکای شمالی میرسد و تنگة باریک و کمعرض برینگ به عرض ٨۵ کمـ ، این دوقاره را از یکدیگر جدا میسازد. در آسیای جنوب شرقی، مرز طبیعی و همچنین فرهنگی رامیتوان جزایر سوندا و هالماهرا به شمار آورد، زیرا گینة نو بر روی لبة فرو رفتةقارة استرالیا قرار دارد و سکنة بومی آن از نظر نژادی و فرهنگی با سکنه عمدتاًمالائیایی این جزایر تفاوت دارند.
زمینشناسی و اشکال ناهمواری:شالودة زمینشناسی آسیا را ٣ عنصر ساختاری گوناگون تشکیل میدهد. در شمال، شرق وبخشهای مرکزی، تودههای قدیمی مختلف، هستة اصلی قاره را میسازند که در زیر آنها،سیبری میانی (خشکی آنگارا ) به عنوان اولین آنها شناخته شده و بزرگترین ناحیه رانیز در بر میگیرد. در مقابل این خشکی، در جنوب، تودههایچینخوردة هند و شبهجزیرة عربستان، یعنی قسمتهایی از خشکی قدیمی گوندوانا قراردارند ، در میان این دو قسمت، کمربندی گسترده از رشتهکوههایجوانتر مربوط به آخر مزوزوئیک که در دوران سوم چینخوردهاند، قرار گرفته استدر حالی که در دورههای اولیه زمین، تودههای سخت و یخ بستهشمالی به واسطه کوهزایی به یکدیگر میپیوستند و هسته خشکی آسیا را میساختند، دردوره ژوراسیک، قاره بزرگ جنوبی گوندوانا – که هند، عربستان، آفریقا و استرالیا رادر بر میگرفت ـ درهم شکسته شد و قسمتهای قارهای امروزی پدید آمدند. فشار حاصل از نشست تودههای رسوبی ژئوسنکلینال تتیس در دوران سوم،در چینخوردگیهای شدید امروزی که از قفقاز تا آسیای جنوب شرقی امتداد دارند، اهمیتتعیین کنندهای داشته است.
آسیای شمالی و جنوبی در ابتدابه واسطه این روند تکتونیک، به صورت یک قاره مجزا درآمد. بخشی از مناطقی که پیشترچینخورده بودند، به قطعات چندی تقسیم شدند و به صورت جزایر و سکّوهایی درآمدند وبا اصولاً به شکل پدیدههایی وسیع بالا آمدند یا فرو رفتند. البته، در این میان،تودههای آتشفشانی از اعماق زیاد زمین فعالیت داشتند و با آتشفشانهای سطحی کهامروزه هنوز فعال هستند، در ارتباط بودهاند. کوهزاییها به مرحله پایانی اینچنینخوردگیها مربوط بوده و عمدتاً در پلیوس آغاز شدهاند. درنتیجه،به سبب این کوهزاییها، آسیای جنوبی، خاورمیانه خشک و گرم، آسیای مرکزی بازمستانهای خشک و سرد و قسمتهای حاره و موسمی آسیای جنوب شرقی از یکدیگر مجزا شدند ، امروزه، همانگونه که زلزههای متعدد نشان میدهند، روند کوهزایی درآسیا هنوز ادامه دارد کوههای چینخورده جوان که در قاره آسیا بهطورکلی از غرب به شرق کشیده شدهاند، تکیهگاه واقعی این واقعی به شمار میآیند. اینکوهها در غرب و بیشتر در آسیای مرکزی، دشتها و جلگههای مرتفعی را تشکیل میدهند کهمهمترین عنصر ساختار سطحی زمین در آسیا هستند. اینگونه اشکال، جلگههای متفاوتی ازفلات تبت با ارتفاع را تشکیل میدهند که مهمترین عنصر ساختار و سطحی زمین در آسیاهستند. اینگونه اشکال، جلگههای متفاوتی از فلات تبت با ارتفاع متوسط ٠٠٠‘۴متر ازسطح دریا تا چاله تورفان را که پایینتر از سطح دریا قرار گرفته است در بر میگیرند.
خشکی های سکو مانند، عنصر دیگری از ساختار اشکال سطحی در آسیا بهشمار میروند که در حاشیه کوههای چینخورده و جلگههای مرتفع قرار دارند. نمونههایمشخص آنها عبارتند از سکوی عربستان، سیبری و هند. در کنار این اشکال،دشتهای پست واقع در حاشیه که از نظر ساختار متفاوت هستند و به ولسطه عبوررودخانههای بزرگ قطع میشوند، چشماندازهای ویپهای برای درپایی و توسعه فرهنگهایانسانی و فضای زیستی برای نیمی از جمعیت جهان فراهم آوردهاند. این نواحی، پیش ازهمه عبارتند از دشتهای دجله و فرات، سند، گنگ و براهماپوترا که از دوران باستاندارای اهمیت بودهاند، و دشتهای رودخانهای واقع در آسیای جنوب شرقی و آسیای جنوبیو همچنین دشتهای وسیع سیبری زمینشناسی و اشکال سطحی زمین نقش تعیین کنندهای بهعهده دارد. بیش از هرجا، در جزایر ژاپن و آسیای جنوب شرقی،چشماندازهای خاص آتشفشانی همراه با قلل خاموش یا فعال وجود دارند. فعالیت اینآتشفشانها، معمولاً با زلزلههای دریایی و خشکی که صرفاً به علل تکتونیکی رویمیدهند، همراه است و غالباً برای سکنه آنها خساراتی به بار میآورد در آسیا، اشکال گوناگون ساحلی نیز، چه از نظر نحوه تشکیل و چه ازنظر اهمیت، بسیار متنوعند
. براساس چنینویژگیهایی، آسیا از لحاظ تودههای کوهستانی و رشتهکوههای منشعب از آنها در میانقارهها منحصر به فرد است. تفاوتهای شدید از نظر اشکال پستی و بلندی یعنی وجودسرزمینهای پست جلگهای وسیع در کنار سرزمینهای مرتفع گسترده و رشتهکوههای بلند وهمچنین تأثیر جداسازندة این رشتهکوهها، باعث شرایط خاص و تنوع اقلیمی این قارهشده است، به نحوی که در هیچ قسمت دیگری از کره زمین، این پدیدهها به این صورت درکنار یکدیگر مشاهده نمیشوند.
آسیارا از نظر اشکالپستی و بلندی، میتوان به۴بخش تقسیم نمود: الف ـ زمینهای پست جلگهای شمالی؛ ب ـمثلث مرکزی کوهها و فلاتها؛ ج ـ فلات قدیمی جنوبی؛ د ـ درههای وسیع رودخانهای( بیشتر قاره آسیا کوهستانی است. تنها۴/١ آن جلگهای و پست و بیشاز ٣/١ آن زیادتر از ٠٠٠‘١ متر ارتفاع دارد ،V/٢.جلگههای مرتفع و دشتهایپست، دورتادور تودههای کوهستانی مرکزی را فرا گرفتهاند. آسیا نه تنها مرتفعترینقلل جهان (هیمالیا با قلل بسیاری بیش از ٠٠٠‘٨ متر ارتفاع و قله اورست به ارتفاع٨۴٨‘٨متر) را در خود جای داده است ، بلکه در حاشیه شرقی خود، عمیقترینچالههای دریایی (چاله فیلیپین با ۵١۶‘١٠ متر عمق) را نیز داراست.
با توجه به وسعت بسیار زیاد آسیا و تنوع شدید از نظر عوامل جغرافیاییمؤثر در شرایط آب و هوایی، مانند عوض جغرافیایی، پراکندگی و طرز قرار گرفتنناهمواریها و دوری و نزدیکی به دریاها در این قاره انواع گوناگون آب و هوا مشاهدهمیشود. قلل مرتفع آسیا از لحاظ اقلیمی در ناحیة یخبندان دائمی قراردارند. از سوی دیگر، قسمتهای وسیعی از جلگههای مرتفع تبت دارای ارتفاعی هستند کهتراکم هوا در آنجا به نیمی از مقدار تراکم هوا در ارتفاع همسطح دریا میرسد.
کوههای گسترده در قسمتهای مرکزی آسیا، به صورت دیواری از غرب به شرق، بخشهایوسیعی از شمال قاره را از آسیای جنوبی و نزدیک (خاورمیانه) جدا میسازد و بدینسان،یک خط تقسیم اقلیمی مشخص به وجود میآورد. سرزمینهای بلند و مرتفع با حواشیکوهستانی باعث ایجاد چشماندازهای جلگهای با انواع متباین آب و هوا میگردند. آسیا بیش از بقیة قارهها دارای تنوع درجة حرارت است. این امر بهعلت موقع جغرافیایی این قاره و وسعت زیاد آن به عنوان یک خشکی به هم پیوسته است.سردترین نقاط جهان در آسیا قرار دارد. درجة حرارت در سیبری تا ْ٣/٨٨- سانتیگراد(ورخویانسک ) کاهش مییابد، هرچند درجة حرارت در تابستانهای کوتاه این منطقه تا ْ٣٨سانتیگراد میرسد. در قسمتهای جنوبیتر نیز زمستانها بسیار سرد است. به عنواننمونه، در شرق دریاچة بالکال، درجة حرارت متوسط ژانوی/دی به ْ٣٠- سانتیگراد میرسد(بریتانیکا؛ پوکشیشفسکی، ؛ شاباد، از سوی دیگر، گرمترین مناطق جهاننیز در آسیا واقع است. به عنوان نمونه، یعقوبآباد، واقع در مرز شرقی بلوچستان،بالاترین متوسط ماهانة کره زمین، یعنی۵/٣۶ سانتیگراد را نشان میدهد.
ْقارة آسیا از نظر میزان بارندگی نیز بیشتر تفاوتها را نشان میدهد. بخشهایوسیعی از بینالنهرین، عربستان و دشتهای آسیای مرکزی و نزدیک (خاورمیانه) دارایمیزان بارشی کمتر از ٢٠٠ ملیمتر سالانه هستند. برعکس، درچراپونچیِ آسام و در دامنة براهماپوترا، متوسط بارش سالانه به۴٣٠‘١١ میلیمترمیرسد.
وسعت بسیار زیاد و یکپارچگی قارة آسیا، به صورتی طبیعیباعث تعدیل جریان هوای جهانی میگردد. در این میان، پستی و بلندی نیز نقشتعیینکنندهای دارد. از آنجا که بخش عمدة شمال آسیا در منطقة بادهای غربی قارهایقرار دارد، از آنجا که بخش عمدة شمال آسیا در منطقة بادهای غربی قارهای قرار دارد،در زمستان به سبب نحوة تابش خورشید، یک منطقة فشار زیاد مداوم به وجود میآید کههوای شدیداً سرد را از طریق قلل و گردنههای ارتفاعات به سوی دریای اُخوتسک ومنچوری هدایت میکند. این منطقة فشار زیاد، تنها در قسمتهای آزاد و باز آسیای شمالیبه صورت بادهای شدید و توفان عمل میکند. آنتیسیکلونهای زمستانی آسیایشمالی در حاشیة شمالی ارتفاعات عمل کرده و تنها در این قسمتها باعث جریان هوای شرقیمیگردند، اما این بادها به سوی فلات تبت و کوههای مرتفع جریان نمییابند. نواحیدستی منفرد، حوزههای هوای سرد زمستانی را میسازند که شدت سرما در این نواحی توسطویژگی کوهها و ارتفاعات پیرامونی تعیین میگردد. بادهای موسمی شمالیهندوستان و آسیای جنوب شرقی که در زمستان میوزند نیز به همین نحو هیچگونه ارتباسمستقیم با آنتیسیکلون آسیای شمالی ندارند .در مقابل، بادهایموسمی شمال شرقی دریاهای ژاپن و چین شمالی از منطقة فشار زیاد آسیای شمالی تغذیهمیگردند.
هستة فشار زیاد هوای زمستانی، در قسمت شمالیکوهستان آلتای قرار دارد. بادهاس زمستانی، بسیار خشک و سردند. اینبادها پس از عبور از روی دریا جذب رطوبت نموده، بدینسان باعث ریزش باران میگردند. بادهای موسمی زمستانی در آسیای جنوب شرقی، عامل اصلی بارندگی هستند.این بادها در سوماترا، بورنئو و جاوه، بادهای موسمی غربی تابستانی در هندوستاناشتباه گرفت .
در تابستان، یک منطقة فشار کم بر روی قارة آسیابه وجود میآید. تحت تأثیر این منطقه فشار کم، منطقة بادهای غربی ناحیة داخلی حارّهبه سوی قسمتهای شمالی کشیده میشود. البته، تأثیر کمتر از ارتفاعات گاتهای غربی وهیمالیا را که باعث صعود بادهای موسمی تابستانی میشوند نیز باید در نظر داشت. بادهای موسمی غربی به قسمتهای داخلی هندوستان، یعنی در مسافاتی دورتر ازهیمالیا نیز به صورت حارّهای میرسند. بارانهای موسمی، به شکل یک حادثة طبیعی، درزمانی خاص شروع میشود. بادهای موسمی تابستانی آسیای شرقی را گذشته از آن که بسیارضعیفترند، نباید با بادهای موسمی حارهای آسیای جنوبی یکسان دانست.گذشته از بادهای متغیر و منظم آسیای جنوبی، باید از تایفونها (توفانها) نام برد.این بادها در شمال استوا شکل گرفته و غالباَ در جهت شمال غربی و شمال میوزند و سپسبه سمت شمال شرقی و شرق، مسیر خود را تغییر میدهند. بادهایی مشابه، در دورة متغیرموسمی در دریای عمان و خلیجفارس، یعنی در ژوئن و اکتبر پدید میآیند. این نوعبادها در خلیج بنگال طی ماههای ژوئیه و سپتانبر و در شرق دریای چین در سپتامبر شدتمیگیرند.
آبها: به سبب وسعت زیاد اقالیم خشک در قسمتهای داخلیآسیا، این قاره بزرگترین حوضة آبریز داخلی در جهان به شمار میرود. این حوضه حدود٠٠٠‘٠٠٠‘١٣کمـ ٢، یعنی ٣/١ خشکیهای جهان را در بر میگیرد. علاوه براین، حوضههای کوچکتر در شبهجزیرة عربستان و نیز در سوریه و آسیای صغیر دیدهمیشوند. از سوی دیگر، رودخانههای بزرگی همچون سیر دریا و آمودریا(سیحون و جیحون) یا تاریم مشاهده میشوند که به دریاچههای بسته میریزند و یا درشنهای بیابانی فرو میروند ، شبکههای بزرگ رودخانهایآسیا به بزرگترین جریانهای سطحی زمین تعلق دارند. این رودخانههای طویل ازتودههای مرتفع کوهستانی سرچشمه گرفته، عمدتاً به سوی شمال، شرق و جنوب شرقی، بهدریاهای پیرامونی میریزند .
آبدهی (دِبی) رودخانهها در آسیا بانوسانات شدید فصلی و سالانه همراه است. رودخانههای واقعدر سیبری، در بخشی از سال یخبسته و در بهار و آغاز تابستان، به علت ذوب یخ و برفاز جنوب به شمال، و رها شدن خشکی از یخبندان، باعث جاری شدن سیل میگردند. حداکثر آب تابستانی رودخانههای آسیای جنوبی و شرقی به علتبارانهای موسمی است. ٢ رودخانة دجله و فرات نیز در فصل بهار، باعث جاریشدن سیل میشوند و در پاییز کمترین مقدار آب خود را دارند.
آسیا دارای دریاچههای بسیاری است. از یک سو، دریاچههای بسته در چالهها ازجمله خزر، آرال، دریاچههای واقع در استپهای قرقیزستان و نیز دریاچهعایی که دارایمنشأ تکتونیکی هستند (مانند دریاچة بالکال با عمق بیش از ١٧٠٠ متر) مشاهده میشوندو از سوی دیگر، دریاچههایی که به سبب بسته شدن کنارههای درّهای و یابسته شدن دلتاهای بزرگ رودخانهای به وجود میآیند (مانند دریاچة واقع در دلتایهوانگهو ، یانگ تسه کیانگ و مکونگ ) جلب توجه میکنند. بالاخره میتوان ازدریاچههای کوچک بسیاری که حفرههای آتشفشانی خاموش را پُر کردهاند (مانند جاوه ومنچوری) نام برد.
پوشش گیاهی و حیاتوحش: آسیا سهم عمدهای ازانواع مناطق پوشش گیاهی جهان را داراست ، از آنجا که نحوة پراکندگی وویژگی پوشش گیاهی شدیداً به آب و هوا بستگی دارد، صرفاً در رابطه با مناطق آب وهوایی میتوان از آن بحث کرد.
در خاورمیانه، میتوان بهطور کلی، مراتع طبیعیبا درختچههای پراکنده و بوتههای خاردار را به عنوان شاخص پوشش گیاهی طبیعی بهشمار آورد آب و هوای مرطوب جنگلی، تمامی قسمتهایجزیرهای آسیای جنوبی را در بر دارد. در اینجا، در تمامی فصول سال باران میبارد وآب و هوای ساوانای مرطوب به وجود میآید که در این قسمتها زیر عنوان اقلیم موسمیجنگلی خوانده میشود .ساوانای خشک، بیش از هرجا در هندوستانمشاهده میشود، حال آنکه در آسیای جنوب شرقی، به سبب ویژگی کوهستانی این منطقه، بهصورتی کامل قابل مشاهده نیست. ویژگی خاص پوشش گیاهی طبیعی در آسیای شرقی چنین استکه کمربند جنگلی شمالی در بالای جنگلهای سرسبز تابستانی، مستقیماً در جهت کمربندجنگلی حارّه قرار میگیرد، حال آنکه در جاهای دیگر، میان این ٢ کمربند جنگلی،کمربند بیابانی و اِسْتِپی قرار دارد. اگرچه در چین نیز استپهای بیدرخت وسیعی بهجای پوشش گیاهی مشاهده میِود. بهویژه در جزایر ژاپن، انواع درختانمنطقة جنگلی حاره و شبهحاره قابل توجه هستند ،. در ناحیة کمربند فشارزیاد شبهحاره که در آسیا در جهت شمال کشیده میشود، شکلیابی استپها و بیابانهاصرفاً در ارتباط با پراکندگی فصلی بارانهای ناچیز و درجة حرارت است. مناطق وسیعبیابانی در آسیا، تنها به صورتی منفصل مشاهده میشوند و غالباً با مناطق استپی ازیکدیگر جدا میگردند .
در آسیای مرکزی و شمالی، پوشش گیاهی ازبوتههای خاردار و مقاوم در برابر نمک در قسمت بیابانی، جنگلهائی در بخشهایکمارتفاع کوهها و نیز جنگلهای سوزنی برگ، در قسمتهای مرتفعتر تشکیل میشود که درقسمتهای شمالی، به مراتع و علفزارهای آلپی منتهی میگردند که پس از آنها، درههایلخت و یخچالها واقع شدهاند
در آسیای شرقی، پس ازمنطقة آب و هوای خشک، اقلیم جنگلی و سرد شمالی قرار دارد که در زمستانها خشک است ومنطقة شمال چین و منچوری را نیز در بر میگیرد (ایست، ٣۶٠). قسمت عمدة آسیای شمالیدر منطقة اقلیم برفی و جنگلی سرد شمالی با جنگلهای مخلوط واقع است. پس از آن، بهسمت شمال، این کمربند اقلیمی به منطقة توندرا منتهی میشود که در پی آن، جنگلهایسوزنی برگ تایگا قرار دارند حیات وحش در قارة آسیا بسیارمتنوع است. در شمال قاره، انواع خرگوش، روباه، خرس و گوزن قطبی وجود دارند. درقسمتهای جنوبی تایگا، این انواع، متنوعتر است، ازجمله گرگ، گوزن، آهو و مانند آن در مناطق گرم آسیای نزدیک (خاورمیانه)، حیات وحش دارایویژگیهای مدیترانهای است. در استپها و صحراهای بخش شرقی، انواع بزکوهی، اسب و همچنین خر وحشی زندگی میکنند. در بخشهای مرتفع کوهستانی، گوسفند و بُزوحشی، یوزپلنگ و مانند آن وجود دارند. در خاورمیانه و هندوستان، ببر، پلنگ، انواعخرس، سگ وحشی، انواع میمون، فیل، گوزن، بز کوهی و گاومیش و ضمناً در آسیای شرقی وجنوب شرقی گیبون ، پاندا (خرس چینی) و دیگر جانوران زندگی میکنند.
تمدنهای آسیایی: آسیا با ارائة نمونههایی ازهوموارکتوس نه تنها نمایانگر دوره ةای زندگی آغازین انسان است، بلکه بعدها صحنةروندهای تکامل جامعههای انسانی بوده است. قدیمیترین یافتههای مربوط به زندگیانسان، انسان جاوه (پیتک آنتروب) و انسان چین از آسیا بوده است.جمجمة بشری است و افزارهایی که همراه آن یافت شدهاند، کهنترین دستافزار انسانیبه شمار میرود دوران نوسنگی را عصر کشاورزی دانستهاند. در ایندوران، در برخی نواحی آسیای نزدیک (خاورمیانه)، انسان از مرحلة جمعآوری و شکار بهمرحلة کشت و اهلی کردن برخی جانوران، انتقال یافت آسیاضمناً صحنة گذار انسان از این مرحله به مراحل استفاده از فلزات مختلف بوده است.قدیمیترین فلزی که مورد استفادة انسان قرار گرفته مس بوده است این فلز در۴۵٠٠ ق م در بینالنهرین مورد استفاده بوده است اختراعخط نیز مربوط به آسیاست. قدیمیترین نوشتهها مربوط به سومر (٣۶٠٠ ق م) و نواحیجنوبی بینالنهرین و عیلام است .
آسیا، درواقع، خاستگاه و جایگاهزندگی اولیة نژاد مغولی، سرزمین اصلی اسکیموها و سرخپوستان و شاید حتی مهد نخستینانواع بشر امروزی (هموساپین) بوده است ؛ تاریخآسیا، تاریخ فرهنگهای گوناگون است.
در دوران باستان، تمدنهای آسیایی، بهطور کلی،نمایانگر تضاد میان شیوة زندگانی در فرهنگهای یکجانشین (چین، هند، ایران وبینالنهرین) و اقوام کوچندة ترکستان، ماورءالنهر و عربستان بوده است کهنترین نشانههای تمدن خاورمیانه مربوطه به ٠٠٠‘۵ سال ق م است که درایران ـ تپهحصارِ دامغان و تپهسِیَلْکِ کاشان ـ و در قسمتهای شمالی بینالنهرین ـتل حَلَفْ در خاپور ـ پیدا شده است .آثار تمدنی مکشوفه در هند ـ پنجاب وموهنجودارو ـ نمایانگر تمدن شهری قابل توجهی است که در مقایسه با تمدن بینالنهرین،اوج آن در ٢٨٠٠ تا ٢۵٠٠ ق م بوده است. ظاهراً، این تمدن از راه بلوچستان و شوش بادنیای سومر مربوط میشده است .این آثار را کهنترین آثار تمدن بشردانستهاند در سدة۴ق م، دولت هخامنشی ایران توسط اسکندرمقدونی فرو پاشید و همراه با آن فرهنگ یونانی(هلنیسم) به آسیای نزدیک (خاورمیانه)و ترکستان و حتی هندوستان راه یافت درمقابل، اندیشههای مذهبی در همین زمان از آسیا به سوی غرب جاری شد.
در سدههایمیانه، امپرانوری مغولان، بخشهای آسیای شرقی، آسیای مرکزی و خاورمیانه و حتی آسیایجنوب شرقی ـ بجز ژاپن ـ را به صورتی یکپارچه به زیر سلطة خود آورد لشکرکشیهای تیمور حدود آغاز قرن ٩ق/١۵م به حضور ترکها در صحنة آسیای نزدیک،نیروی تازهای بخشید .تأثیر دستاوردهای فرهنگهای آسیایی در تکاملاندیشههای فلسفی و علمی اروپا ـ بهویژه در سدههای میانه ـ غیرقابل انکار است. نژادها: تقریباً از همة نژادهای بشری دراسیا وجود دارد. نژاد مغولی، اروپایی، سیاهپوست و نژادهای استرالیایی. نژاد مغولیدر آسیای جنوب شرقی، مرکزی و شرقی و نیز به صورت گروههای کوچکتر در آسیای جنوبی وخاورمیانه زندگی میکنند که خود به ٣ گروه نژادی تقسیم میشوند. نژاد اروپایی بهصورت شاخههای جنوبی آن ـ ارمنی و هند و ایرانی ـ در آسیای جنوب غربی و شمال هنددیده میشوند. شاخههایی از نچاد سیاه در آسیای جنوب شرقی و جنوب هند و نژادهایاسترالیایی به صورتی پراکنده در آسیا زندگی میکنند.
زبانها:همانگونه که تقسیمبندی نژادی قارة آسیا به آسانی امکانپذیر نیست، دستهبندیزبانی آن نیز به سادگی عملی نمیباشد. وجود گروههای کوچک زبانی در مناطق حاشیهایاین قاره، به پیچیدگی این چنین دستهبندیی میافزاید. باتوجه به برداشتهای گوناگونزبان شناختی، میتوان در آسیا به شاخهها و گروههای زبانی مختلفی دست یافت.در آسیای شمالی و مرکزی گروه زبانی اورال ـ آلتایی رواج دارد که خود بهزیرشاخههای متعددی تقسیم میشود. در آسیای شرقی و جنوب شرقی گروه زبانی چینی ـتبتی، در آسیای شمالی، ایران و هند، گروه زبانی هند و اروپایی، در آسیای جنوبیزبانهای دراویدی و در میان برخی کشورهای خاورمیانه زبانهای سامی با زیرشاخههایمربوط به خود رواج دارد. پیچیدگی و تنوع زبانی بیش از همهجا درآسیای جنوبی و جنوب شرقی مشاهده میشود. در آسیای جنوبی برای دستهبندیزبانی، شاخههای عمده را به ١۵ دسته تقسیم میکنند گروهها وزیرشاخههای زبانی در آسیا را میتوان به صورت جدول صفحة بعد نشان داد زبانهایدراویدی در آسیای جنوبی (تامیل، تولو، تلوگو و مانند آن) ازجمله زبانهایی هستند کهمانند برخی زبانهای استرالیایی ـ آسیایی (موندا، مونخمر و خاسی) کمتر با زبانهایدیگر امتزاج یافتهاند.
آشنایی اروپائیان با آسیا: در فرهنگهایکهن آسیا از زمانهای دور، اطلاعات نسبتاً وسیعی از این سرزمین و همسایگان آن وجودداشته است .اما آشنایی اروپاییان با مردم و سرزمین آسیا به دورههای بعدیمربوط میگردد که میتوان آن را بع ٣ دورة مشخص تقسیم نمود:
دورة اول: این دورهبه سدههای نخستین میلادی تا اوایل سدههای میانه مربوط میشود. در این دوره،یونانیان و اقوام آسیای صغیر، از طریق تماسهای غیرمستقیم و نیز سفرهایی بهسرزمینهای باستانی آسیای نزدیک (خاورمیانه)، اطلاعاتی دربارة آنها و مردمانشان بهدست آوردند. این اطلاعات، گذشته از زمینة رفع نیازهای عادی و روزمره، در زمینة علمینیز به صورتی منظم مورد استفادة وسیع قرار گرفتند. از آن میان میتوان بهاطلاعات هرودت، استرابون (۶٣ق م-٢٣م) و بطلمیوس قلوذی (١٠٠-١٧٠م) که تمامی اطلاعاتجغرافیایی زمان خود را یکجا گرد آوردند.
گسترش معلومات در مورد آسیا به صورتی چشمگیر به لشکرکشی اسکندر به کشورهایایران، توران، و هندوستان مربوط میشود. در این میان، نقش رومیها در مورد معرفیآسیا بسیار ناچیز است. باتوجه به علاقة رومیها به کالاهای آسیای جنوبی و شرقی،هیپالوس تاجر یونانی در حدود ۵٠م توانست با استفاده از بادهای موسمی از طریق دریابه هندوستان سفر کند و از آن زمان این مسیر مورد توجه قرار گرفت. در دورة قیصر مارکاورل ، یعنی در ١۶۵م، یک هیأت رومی از راه دریا توانست تا چین سفر کند تجزیة امپراتوری روم، کشمکشهای مربوط به مهاجرتهای تاریخی اقوام، ویژگیهایزندگی در روم شرقی و سپس ظهور اسلام، دورة اول ارتباط اروپاییان با مردم آسیا راخاتمه داد .
دورة دوم: گسترش اسلام در سدة ٧م و مسلط شدن مسلمانان برراههای دریایی، رونق تجارت میان اروپا و هند را مختل ساخت ، این دوره،جنگهای صلیبی را به دنبال داشت. در آغاز، این برخوردها باعث شد تا اروپاییاناطلاعات خود از خاورمیانه را مورد بازبینی قرار داده و تکمیل نمایند ، ٢١با اینهمه، اروپاییان نتوانستند آنطور که باید از اطلاعات جغرافیداناناسلامی ـ که دانششان بر پایة اطلاعات بطلمیوس و سپس یافتههای نو بر اثر گسترشاسلام در آسیای جنوبی و آسیای میانه استوار بود ـ بهرهگیری کنند. دستیابی به ایندانش، اگرچه در سدههای بعدی و پایان سدههای میانی از طریق مسافرتهای بیشتراروپاییان به دست آمد .اما بازبینی دانستههای کهنه و دسترسیبه اطلاعات نو، از طریق حکومت مرکزی سازمانیافتة مغولها در سدة ٧ق/١٣م حاصل شد.
قارة آسیا را معمولاًبنابر ملاحظاتی خاص، به قسمتهایی چند تقسیم میکنند. به همین علت، این تقسیمات درمنابع مختلف، متفاوت است .در این میان، اصطلاح «آسیایمیانه یا مرکزی» که اصطلاحی جدید است، بیشتر جنبهای سیاسی دارد و حتی موقعجغرافیایی آن مورد اختلاف است .برخی به جای آن، اصطلاحخراسان بزرگ و ماوراءالنهر را پیشنهاد میکنند .همچنین لفظ آسیاینزدیک و خاورمیانه و حدود جغرافیایی آن نیز مورد اختلاف است .
با توجه به ملاحظات عمومی، میتوان آسیا را به قسمتهای زیر تقسیم نمود: آسیایشمالی، آسیای مرکزی، آسیای شرقی، آسیای جنوب شرقی، آسیای جنوبی و آسیای نزدیک(خاورمیانه). آسیا از نظر اجتماعی ـ اقتصادی نیز مانند سایر جنبهها، نمایانگرتنوع شدیدی است. بسیاری از قسمتهای این قاره به سبب ویژگیهای افراطی آب و هوایی ویا اشکال ناهمواری، از نظر اقتصادی به آسانی قابل بهرهبرداری نیست.از سوی دیگر، درجة رشد اجتماعی میان اقوام و ملل مختلف این قاره، تفاوتهای آشکاریرا نشان میدهد. بسیاری از اقوام ساکن جزایر کوچک و دورافتاده و مناطق داخلی درآسیای شرقی و جنوب شرقی و نیز برخی قبایل در هندوستان، وٍداهای سیلان و بسیاری ازاقوام جزایر اندونزی، در مراحل اولیة زندگی اجتماعی به سر میبرند،حال آنکه جوامع دیگری که در رأس آنها ژاپن قرار دارد، به پیچیدهترین دانشهای فنیدست یافتهاند.
بدینسان، آسیا از لحاظ اقتصادی ـ اجتماعی ساختارهای بسیارمتفاوتی را در بر میگیرد: کشورهای بسیار صنعتی مانند ژاپن، کشورهای غنی از نظرمواد خام مانند کویت و ممالک عقبمانده از نظر اقتصادی نظیر بنگلادش، در بسیاری ازکشورهای آسیایی، رشد و توسعة اقتصادی با رشد جمعیت همگام نیست. به عنوان نمونه، درخاورمیانه، تولید زراعی طی دهة ١٩٧٣-١٩٨٢م به میزان ٣٣ % افزایش داشته است، اماباتوجه به تولید سرانه، افزایش چندانی در این زمینه مشاهده نمیشود. از سوی دیگر،نه تنها حجم صادرات تولیدات کشاورزی در این منطقه طی این مدت ۵% کاهش یافته، بلکهبه میزان واردات این نوع تولیدات ١۶٩ % افزوده شده است («اطلس جهانی اقتصاد»،٢/١۵٩).گذشته از این، بسیاری از ممالک این قاره با مشکلات ناشی از حوادث طبیعی،مانند سیل و خشکسالی و نیز رویدادهای سیاسی درگیر هستند.
کشاورزی هنوز منبعتأمین معاش غالب مردم در اکثر کشورهای آسیایی است. در آسیای جنوبی، جنوب شرقی وشرق، حدود ۶٢ % از جمعیت فعال در بخش کشاورزی فعالیت دارند که این میزان در نپال بهحداکثر یعنی ٩٣% و در کرة جنوبی به حداقل خود یعنی۴٠ % میرسد. سهم کشاورزی درتولید ناخالص ملی کشورهای این منطقه ٣۴% است.این مقادیر در سایرکشورها متفاوت است. در افغانستان، ٧٨ % از جمعیت فعال از طریق کشاورزی زندگیمیکنند و سهم زراعت در تولید ناخالص ملی به ۵٣ % میرسد، حال آنکه این مقدار درترکیه ٢۵ % و در عربستان به ٢ % تولید ناخالص ملی بالغ میگردد .
باهمة دگرگونیهایی که در کشورهای آسیایی پدید آمده است، هنوز بهرهگیری از شیوههایقدیمی کشت و آسیبپذیری محصولات زراعی در برابر ناملایمات طبیعی ویژگی بارز فعالیتکشاورزی است. البته، بازده تولید در هکتار در برخی کشورهای آسیایی از طریق کاربردکود شیمیایی، گسترش آبیاری، ماشینآلات و همچنین در نتیجة اصلاحات ارضی بهبود یافتهاست.
با آنکه بعضی از کشورهای آسیایی در رابطه با تولید برخی محصولات کشاورزیدر مقایسة جهانی به عنوان تولیدکنندة اصلی به شمار میآیند، قادر به تأمین نیازهایخود نیستند و درنتیجه، در فهرست واردکنندگان اصلی همان محصولات قرار دارند. در اینزمینه، میتوان تولید برنج راذکر کرد. کشورهای آسیایی در ١٩٧٩-١٩٨٠م بیش از ٢/٣٠٩میلیون تن از حدود ٩/٣٧۴میلیون تن تولید جهانی را به خود اختصاص میدادند، حالآنکه مثلاً اندونزی در همین سال به عنوان سومین تولیدکنندة جهانی این محصول،بزرگترین واردکنندة برنج به شمار میرفت .چین به عنوان سومین تولیدکنندةجهانی گندم در همین سال («آمار جهانی»، ٢٢٩)، یکی از واردکنندگان عمدة این محصول درسطح جهان به شمار میرفت .
استخراج مواد معدنی در آسیا از اهمیتیخاص برخوردار است. غنیترین منابع نفت جهان، در خاورمیانه، آسیای جنوب شرقی، چین وبخش آسیایی شوروی قرار دارند. تنها در منطقة خلیجفارس، حدود ۶٠ % از منابع نفت و٢۵%از ذخایر جهانی گاز وجود دارد («اطلس جهانی اقتصاد»، ٢/١۶۴). ذخایر نفتی دراندونزی ۵/١ درصد و در چین بیش از ٣ درصد از منابع جهانی است . بسیاری از منابع نفتی اتجاد جماهیر شوروی ـ به عنوان بزرگترین تولیدکنندة نفت جهان در بخشآسیایی آن واقع است.
از این گذشته، منابع عظیم ذغالسنگ، سنگ آهنو منگنز بهویژه در بخش آسیایی شوروی، چین و هند وجود دارد.بزرگترین صادرکنندگان قلع در جهان، مالزی، اندونزی و تایلند هستند.
در دو دهة اخیر، تولید صنعتی ـ بهویژه صنایع سنگین ـ در آسیا به پیشرفتهاییرسیده است. مراکز صنعتی این قاره در بخش آسیایی شوروی، جمهوری خلق چین، هند،هنگکنگ و بهویژه در ژاپن قرار دارند. در کنار این مراکز میتوان از سنگاپور، کرةشمالی و کرة جنوبی و تایوان نیز نام برد. قدرت تجاری اصلی در آسیا ژاپن است.این کشور ٩۵ % از تولید مصنوعات این قاره را به خود اختصاص داده است. در ١٩٨٢م،ژاپن دومین تولیدکنندة جهانی فولاد، اولین تولیدکنندة جهانی اتومبیل سواری، دومینتولیدکنندة جهانی ویاسط نقلیه، بزرگترین سازندة جهانی کشتی و سازنده و عرضهکنندةبسیاری دیگر از تولیدات صنعتی جهان بوده است («آمار جهانی»،١۴٧، ١۴٨). پس از ژاپن،هند، کرة جنوبی، تایوان و هنگکنگ قرار دارند.
کشورهای آسیایی از نظر برخورداریاز سطح آموزش و بهداشت، میزان اشتغال، رفاه اجتماعی و درآمدها، تفاوتهای آشکاری راچه در سطح کشوری و چه در مقایسه با دیگر کشورها، نشان میدهند . ساختار سنی طبقاتی در برخی کشورهای آسیایی، بهویژه در هندوستان، هنوزپابرجا است که خود از موانع جدی توسعه به شمار میرود (دورانت، ١/۶٧٠-۶٩٨). درآسیا، بهطور کلی، هرجا زمین زراعی در دسترس است، جمعیت انبوهی گرد آمدهاند وپرجمعیتترین مراکز انسانی، بر این اساس، در نزدیکی رودخانههای بزرگ و سواحل واقعاست (میردال، ۵٩ به بعد). رشد جمعیت نیز در آسیا در مقام مقایسه بسیار بالا است. دراندونزی، پاکستان، هند، برمه، فیلیپین و نپال، میزان رشد جمعیت۴تا ۵ % سالانهاست. متوسط این مقدار برای تمامی قاره، برابر با ٣ % است در کنارعوامل طبیعی، عوامل اجتماعی نیز باعث تشدید مشکل تأمین مواد غذایی لازم برای اینجمعیتِ رو به تزاید در آسیاست. بدینسان، بسیاری از آسیاییها در مرز گرسنگی به سرمیبرند.
اسلام و سایر مذاهب: آسیامهد و خاستگاه اکثر ادیان جهان است. در کنار ادیان بزرگ، گرایشهای مذهبی فرقهایمتعددی در این قاره وجود دارند که برخی از آنها بومی و بعضی دیگر توسط مهاجرین ومهاجمین انتشار یافتهاند. گرایشهای مذهبی آسیا از معتقدات مبتنی بر انیمیسم وشینتوبیسم براساس اعتقاد به ارواح گوناگون تا مذاهب جهانی مانند اسلام، مسیحیت ویهودیت براساس ایمان به آفریدگار یکتا، تفاوت میکنند. آیین زرتشت، مانی، آیینهایمذهبی برهمنی، هندویی، بودایی، لامایی و کنفوسیوسی نیز از دیگر نظامهای دینی آسیابه شمار میروند .
اسلام به عنوان دینآسمانی، از نظر شمارة پیروان در آسیا، نه تنها تمامی کشورهای آسیای مرکزی و نزدیک(خاورمیانه) را در بر میگیرد، بلکه ضمناً در پاکستان و اندونزی نیز دین اکثریتاسلام است. در هندوستان، جاوه، سوماترا و نیز سرزمینهای حارة آسیا نیز پیروانیدارد، تا آنجا که اسلام را به عنوان عنصر مسلط و تعیینکنندة شرق به شمار آوردهاند
گسترش اسلام در آغاز با سرعتی خاص صورت پذیرفت، تا آنجا که درمدتی کوتاه، پس از فتح شام و فلسطین توانست تمامی امپراتوریساسانی و تمامی ولایات امپراتوری بیزانس بجز قسمتهای غربی آسیایصغیر) را به زیر نفوذ خود درآورد.
تسلط اعراب بر اقوام و ملل دیگر،برخلاف تسلط ژرمنها و مغولها، باعث از بین رفتن ویژگیهای قومی اهراب نشد، بلکهنواحی فتح شدة بسیاری همچون سوریه و بینالنهرین را کاملاً تحت تأثیر این ویژگیهاقرار داد، تا آنجا که زبان عربی، زبان رسمی و مسلط این نواجی گردید (بارتولد، فرهنگو تمدن مسلمانان، ٣٧). البته، در این میان، تأثیر تمدنهای دیگر در فرهنگ اسلامی رانمیتوان نادیده گرفت .تا آنجا که برخورد میانفرهنگهای قدیمی آسیا باعث تقویت دستگاه اداری و فلسفی و پربار شدن تمدن اسلامیگردید.
علاوه بر این، توسعة زندگی شهری باعث رونق تجارتداخلی و خارجی، چه از طریق راههای دریایی و چه راههای خشکی گردید. تجارت دریایی باهندوچین، وضع جزیرة هرمز و کیش را دگرگون کرد (بارتولد، فرهنگ و تمدن مسلمانان،١٠٨).همچنین تجارت با ترکها باعث ورود و گسترش دین اسلام در میان ایشان و برخینواحی ترکستان شد .ترکهایی که در قرن۴ق/١٠م کشورهای اسلامی را تصرفکردند، مسلمان بودند. بعد از همین دوره است که تجار مسلمان، تجارت خود را به سویشرق توسعه دادند. در اوایل سدة ٧ق/١٣م تجارت میان چین و مغولستان در دست تجارمسلمان بود .گذشته از برخوردهای نظامی با ترکان ، نقش مبلغان اسلامی، ازجمله انتشار مجموعهای از آثارمنظوم و منثور دینی به زبان ترکی، در در گسترش اسلام در میان ترکها بیتأثیر نبودهاست .پس از مدتی کوتاهترکستان شرقی ـ کاشغر و ختن و یارکند ـ نیز تحت نفوذ اسلام درآمد (بارتولد، گزیده،٧٩).الحاق ترکستان به قلمرو خلافت، تمامی جنبههای زندگی محلی را دگرگون ساخت.البته نفوذ اسلام در ترکستان شرقی به صورتی صلحجویانه صورت پذیرفت
ورود اسلام به هندوستان، با حملة کماهمیتی در۴۴ق/۶۶۴م بهمولتان، در غرب پنجاب، آغاز شد. در طول ٣ سدة بعد، حملات دیگری به هند صورت گرفت کهدر نتیجة آنها، مسلمانان در درة سند مستقر شدند. اگرچه، استقرار واقعیمسلمانان در هند، در پایان سدة۴ق/١٠م صورت پذیرفت ، ١/۵٢٣. امروزه،اسلام در شبهقارة هند، در میان ادیان اسمانی، بیشترین پیروان را دارد. هرچندمسلمانان هندوستان، ویژگیهای خود را دارند اما تفاوتهای فرهنگی ـمذهبی اسلام و آیین هندویی، باعث تقسیم این سرزمین شد. امروزه، پاکستان و بنگلادشتا ٩٠ % مسلمان هستند و در درة سند و بخش پاکستانی پنجاب، مسلمانان تا ٩٧ % ازجمعیت را تشکیل میدهند مطابق سرشماری ١٩٧١م، بیش از ١١ % یعنی حدود۴/۶١میلیون نفر از مردم هند مسلمان بودندو این خود نشان میدهد کهعلیرغم تقسیم این شبهقاره به هندوستان و پاکستان و بنگلادش، هنوز مسألة مذهبی بهصورتی جدی مطرح است .البته بجز در کشمیر و جزایر لاکادیو ، مینیکودی وآمین دیوی ، در هیچ نقطة دیگری از هند، مسلمانان اکثریت ندارند گروه خاصی از شیعیان در سریلانکا دیده میشوند که به مورهای سیلان موسومند.ایشان از اعقاب دریانوردان عرب و هندی به شمار میروند
اسلام از طریقهندوستان و عمدتاً توسط تاجران میانه حال به اندونزی راه یافت ایندین در اواسط سدة ۶ق/١٢م در سوماترا و در پایان سدة ٨ق/١۴م در جاوه پذیرفته شد. با وجود آن که حداقل از اواسط سدة ٢ق/٨م،مسلمانان در چین میزیستند اسلام در این سرزمین توسعة چندانینیافت، تا جایی که غالب مسلمانان امروزی این کشور، چینی اصیل نیستند .
نفوذ اسلام در آسیای شرقی و جنوب شرقی نیز عمدتاً از طریق ارتباط تجاریو تبلیغی صورت پذیرفت. در چامپا ، در نزدیکی ساحل مرکزی ویتنام، اسلام در اواخر سدة۴ق/١٠م راه یافت و مسلمانان کامبوج باید از اعقاب اینان باشند .بررسی شجرهنامهها، در آسیای جنوب شرقی، نحوة نفوذ اسلام به این قسمتهای آسیا وبهویژه فیلیپین را روشن میسازد .مسلمانان فیلیپین عمدتاً در ٢منطقه زندگی میکنند:
، پالاوان جنوبی و میندانائوی جنوبی امروزه در برمه ٣ % اهالی، در مالزی (دین رسمی)۴/٣ جمعیت، در سنگاپور،در جنوب تایلند، در اندونزی (بیش از ٩٠ %) و در فیلیپین (۴/١ میلیون نفر در ١٩٧٠م)مسلمانند. در بخش آسیایی شوروی، آسیای مرکزی و ماوراءقفقاز، مسلمانان در جماهیر قرقیزستان، تاجیکستان، ترکمنستان، آذربایجان، ازبکستان وقزاقستان و جمهوریهای خودمختار داغستان، چچن اینقوش ، تاتار، باشقیر، کاباردینوبلغار و قراقالپاق و نیزبرخی نواحی دیگر زندگی میکنند. مردم قزاقستان، در این میان، در سدة ١٣ق/١٩م اسلام آوردهاند با وجود عدم دقتآمارهای موجود، میتوان گفت، جمعیت مسلمان بخش آسیایی اتحاد جماهیر شوروی به حدود۵۴میلیون نفر (١٩٨٢م) میرسد.
با توجه به پراکندگی مسلمانان در قارة آسیا، میتوان تعداد تقریبی آنها در این قارهرا بیش از ٧٠٠ میلیون نفر (١٩٨٢م) برآورد نمود که تقریباً در تمامی کشورهای اینقارة بزرگ پراکندهاند .
پهناورترین قاره جهان با وسعت ۴۴ میلیون کیلومتر مربع به نام قاره آسیاست. در سال ۲۰۰۰ میلادی سرشماری جمعیت بطور تخمینی سه میلیارد و ششصد میلیون نفر بوده.
امروزه آسیا مسکن حدود ۶۰% از جمعیت دنیا است. بیشتر این مردم هنوز روستایی و کشاورزند و در روستاهای کوچک زندگی می کنند. تقریبا ۹۰% مردم آسیا در قسمتهای شرقی و جنوبی آن زندگی می کنند، که بعضی از پر جمعیت ترین نواحی دنیا را شامل می شود.
قاره آسیا به وسیله تنگه برینگ در شرق از قاره آمریکا و به وسیله تنگه باب المندب (عدن) و کانال سوئز و دریای سرخ در جنوب غربی از قاره آفریقا و به وسیله تنگه بسفر و داردانل و دریایی مرمره در غرب از قاره اروپا جدا گردیده است.مرز خشکی آن با اروپا کوههای اورال واقع در نیمه غربی کشور روسیه می باشد.
آسیا سرزمینی استثنایی است؛ بدین معنی که طویلترین رودخانه های جهان، ودر وسط آسیا کوههای عظیم هیمالیا قرار دارد که بلندترین قله جهان به نام اورست در آن است، و همچنین پایین ترین سطح کره زمین که ساحل بحرالمیت (دریای مرده) است، همچنین در این قاره بزرگترین فلات جهان یعنی فلات تبت هم دیده می شود. و همچنین آسیا شامل یکی از مرطبترین نواحی دنیا به نام شریپونگی در هندوستان است. خشک ترین صحراها نیز در این قاره واقع است. ورخویانسک و ایمایا کن در سیبری، سردترین نواحی دنیا هستند. ناحیه ای نزدیک عدن در شبه جزیره عربستان یکی از گرمترین نواحی کره زمین شناخته شده است.
بزرگترین دریاچه جهان (خزر) در این قاره قرار دارد و بزرگترین بیابانهای جهان نیز در قاره آسیا می باشد که از آن جمله: بیابان گبی نیمه جنوبی مغولستان، بیابان عربستان سعودی، کویر لوت و دشت کویر در ایران است.
از لحاظ مذهب تفاوت آسیا با دیگر قاره ها از این حیث قابل تعمق است که همه ادیان بزرگ از آسیا برخاسته اند و سپس به سایر نواحی جهان رفته اند.ادیان عمده مردم قاره آسیا به ترتیب اهمیت عبارتند از: اسلام، بودایی، هندو، آیین کنفوسیوسی، دین برهمایی، مسیحیت و دین یهود.
در قاره آسیا مردم به زبانهای گوناگونی تکلم می کنند.
بیشتر مردم آسیا از نژاد سفید و زرد هستند و فقط عمده کمی سیاهپوست در آسیا زندگی می کنند. نژاد زرد بیشتر در آسیا شرقی، جنوب شرقی و آسیای مرکزی سکونت دارند. سفید پوستان آسیا به دو بخش تقسیم می شوند: آریایی ها و سامی ها؛ سکنه ایران، هندوستان، افغانستان وپاکستان آریایی هستند. اعراب و یهودیها سامی می باشند.
منابع طبیعی این قاره عبارتند از: چای، برنج، نیشکر، ادویه، زغال سنگ، آهن، مس، قلع، نفت خام، کائوچو، خاک سفالگری، پوست جانوران خزدار، پنبه و ابریشم.
دوران ایران باستان دوران تشکیل دولت ماد تا پایان حکومت ساسانیان و حمله عرب به ایران است. (..۶ ق.م. تا ۶۵۲ م)
پیش از مهاجرت آریاییها به فلات ایران، اقوامی با تمدنهای متفاوت در ایران میزیستند. سرزمین کنونی ایران بخش بزرگی از یک واحد جغرافیایی بنام فلات ایران است، این واحد طبیعی با تنوع اقلیمی و زیستی خود دارای ویژگیهای بارزی است که در نتیجه آن وحدت فرهنگی ایران را سبب شدهاست، بی شک تمدن بشری مرهون نبوغ و خلاقیت مردمانی بودهاست که سالیان دراز در این سرزمین زندگی کردهاند و در تعامل با جغرافیا و نظام طبیعی حاکم بر آن و در جریان روزگار، تاریخ فرهنگی وتمدن خود را آفریدهاند.
اگر بخواهیم تاریخ ایران باستان را بررسی کنیم باید از مردمانی که در دوران نوسنگی در فلات ایران زندگی میکردند نام ببریم. پیش از مهاجرت آریائیان به فلات ایران، اقوامی با تمدنهای متفاوت در ایران میزیستند که آثار زیادی از آنها در نقاط مختلف فلات ایران مانند تمدن جیرفت (در کرمانِ کنونی) و شهر سوخته در سیستان، و تمدن ساکنان تمدن تپه سیلک (در کاشان)، تمدن اورارتو و ماننا (در آذربایجان)، تپه گیان نهاوند و تمدن کاسیها (در لرستان امروز) بجای مانده است. اما تمدن این اقوام کم کم با ورود آریائیان، در فرهنگ و تمدن آنها حل شد.
ایلامیان یا عیلامیها اقوامی بودند که از هزاره سوم پ. م. تا هزاره نخست پ. م. ، بر بخش بزرگی از مناطق جنوب و غرب ایران فرمانروایی داشتند. بر حسب تقسیمات جغرافیای سیاسی امروز، ایلام باستان سرزمینهای خوزستان، فارس، ایلام و بخشهایی از استانهای بوشهر، کرمان، لرستان و کردستان را شامل میشد.
آثار كشف شده تمدن ایلامیان، در شوش نمایانگر تمدن شهری قابل توجهی است. تمدن ایلامیان از راه شهر سوخته در سیستان، با تمدن پیرامون رود سند هند و از راه شوش با تمدن سومر مربوط میشده است. ایلامیان نخستین مخترعان خط در ایران هستند.
به قدرت رسیدن حكومت ایلامیان و قدرت یافتن سلسله عیلامی پادشاهی اوان در شمال دشت خوزستان مهم ترین رویداد سیاسی ایران در هزاره سوم پ. م. است. پادشاهی اَوان یکی از دودمانهای ایلامی باستان در جنوب غربی ایران بود. پادشاهی آوان پس از شکوه و قدرت کوتیک ـ این شوشینک همچون امپراتوری اکد، ناگهان فرو پاشید؛ این فروپاشی و هرج و مرج در منطقه در پی تاخت و تاز گوتیان زاگرس نشین رخ داد. تا پیش از ورود مادها و پارسها حدود یك هزار سال تاریخ سرزمین ایران منحصر به تاریخ عیلام است.
سرزمین اصلی عیلام در شمال دشت خوزستان بوده. فرهنگ و تمدن عیلامی از شرق رودخانه دجله تا شهر سوخته زابل و از ارتفاعات زاگرس مركزی تا بوشهر اثر گذار بوده است. عیلامیان نه سامی نژادند و نه آریایی آنان ساكنان اوليه دشت خوزستان هستند.
آریائیان، مردمانی از نژاد هند و اروپایی بودند که در شمال فلات ایران میزیستند. دلیل اصلی مهاجرت آنها مشخص نیست اما به نظر میرسد دشوار شدن شرایط آب و هوایی و کمبود چراگاه ها، از دلایل آن باشد. مهاجرت آریائیان به فلات ایران یک مهاجرت تدریجی بوده است که در پایان دوران نوسنگی (7000 سال پیش از میلاد) آغاز شد و تا 4000 پیش از میلاد ادامه داشته است.
نخستین آریاییهایی که به ایران آمدند شامل کاسیها (کانتوها ـ کاشیها)، لولوبیان و گوتیان بودند. کاسیها تمدنی را پایه گذاری کردند که امروزه ما آن را بنام تمدن تپه سیلک میشناسیم. لولوبیان و گوتیان نیز در زاگرس مرکزی اقامت گزیدند که بعدها با آمدن مادها بخشی از آنها شدند. در حدود 5000 سال پیش از میلاد، مهاجرت بزرگ آریائیان به ایران آغاز شد و سه گروه بزرگ آریایی به ایران آمدند و هر یک در قسمتی از ایران سکنی گزیدند: مادها در شمال غربی ایران، پارسها در قسمت جنوبی و پارتها در حدود خراسان امروزی.
شاخههای قومِ ایرانی در نیمههای هزارهی اول قبل از مسیح عبارت بودهاند از: باختریان در باختریه (تاجیکستان و شمالشرق افغانستانِ کنونی)، سکاهای هومکار در سگائیه (شرقِ ازبکستانِ کنونی)، سُغدیان در سغدیه (جنوب ازبکستان کنونی)، خوارزمیان در خوارزمیه (شمال ازبکستان و شمالشرق ترکمنستانِ کنونی)، مرغزیان در مرغوه یا مرو (جنوبغرب ازبکستان و شرق ترکمستان کنونی)، داهه در مرکز ترکمستان کنونی، هَرَیویان در هَرَیوَه یا هرات (غرب افغانستان کنونی)، دِرَنگِیان در درنگیانه یا سیستان (غرب افغانستان کنونی و شرق ایران کنونی)، مکائیان در مکائیه یا مَککُران (بلوچستانِ ایران و پاکستان کنونی)، هیرکانیان در هیرکانیا یا گرگان (جنوبغربِ ترکمنستان کنونی و شمال ایرانِ کنونی)، پَرتُوَهئیان در پارتیه (شمالشرق ایران کنونی)، تپوریان در تپوریه یا تپورستان (گیلان و مازندران کنونی)، آریازَنتا در اسپدانه در مرکزِ ایرانِ کنونی، سکاهای تیزخود در الانیه یا اران (آذربایجان مستقل کنونی)، آترپاتیگان در آذربایجان ایرانِ کنونی، مادایَه در ماد (غرب ایرانِ کنونی)، کُردوخ در کردستانِ (چهارپارهشدهی) کنونی، پارسَی در پارس و کرمانِ کنونی، انشان در لرستان و شمال خوزستان کنونی. قبایلی که در تاریخ با نامهای مانناها، لولوبیانها، گوتیانها، و کاسیها شناسانده شدهاند و در مناطق غربی ایران ساکن بودهاند تیرههائی از شاخههای قوم ایرانی بودهاند که زمانی برای خودشان اتحادیههای قبایلی و امیرنشین داشتهاند، و سپس در پادشاهی ماد ادغام شدهاند.
مادها در ایران نزدیک 150 سال (708- 550 ق.م) هخامنشیها کمی بیش از دویست سال (550-330 ق.م) اسکندر و سلوکیها در حدود صد سال (330 -250 ق.م) اشکانیان قریب پانصد سال (250 ق.م – 226 م) و ساسانیان قریب چهار صد و سی سال (226-651 م) فرمانروایی داشتند.
مادها قومی ایرانی بودند از تبار آریایی که در بخش غربی فلات ایران ساکن شدند. سرزمین مادها دربرگیرنده بخش غربی فلات ایران بود. سرزمین آذربایجان در شمال غربی فلات ایران را با نام ماد کوچک و بقیهٔ ناحیه زاگرس را با نام ماد بزرگ میشناختند. پایتخت ماد هگمتانه است آنها توانستند در اوایل قرن هفتم قبل از میلاد اولین دولت ایرانی را تأسیس کنند
پس از حملات شدید و خونین آشوریان به مناطق مادنشین، گروهی از بزرگان ماد گرد رهبری به نام دیاکو جمع شدند.
از پادشاهان بزرگ این دودمان هووخشتره بود که با دولت بابل متحد شد و سرانجام امپراتوری آشور را منقرض کرد و پایههای نخستین شاهنشاهی آریاییتباران در ایران را بنیاد نهاد.
هخامنشیان نخست پادشاهان بومی پارس و سپس انشان بودند ولی با شکستی که کوروش بزرگ بزرگ بر ایشتوویگو واپسین پادشاه ماد وارد ساخت و سپس فتح لیدیه و بابل پادشاهی هخامنشیان تبدیل به شاهنشاهی بزرگی شد. از این رو کوروش بزرگ را بنیادگذار شاهنشاهی هخامنشی میدانند.
در ۵۲۹ پ.م کوروش بزرگ پایه گذار دولت هخامنشی در جنگهای شمال شرقی ایران با سکاها، کشته شد. لشکرکشی کمبوجیه جانشین او به مصر آخرین رمق کشاورزان و مردم مغلوب را کشید و زمینه را برای شورشی همگانی فراهم کرد. داریوش بزرگ در کتیبهً بیستون میگوید: " بعد از رفتن او (کمبوجیه) به مصر مردم از او برگشتند..."
شورشها بزرگ شد و حتی پارس زادگاه شاهان هخامنشی را نیز در برگرفت. داریوش در کتیبه بیستون شمهای از این قیامها را در بند دوم چنین نقل میکند: " زمانی که من در بابل بودم این ایالات از من برگشتند: پارس، خوزستان، ماد، آشور، مصر، پارت خراسان (مرو، گوش) افغانستان (مکائیه)." داریوش از 9 مهر ماه 522 تا 19 اسفند 520 ق.م به سرکوبی این جنبشها مشغول بود.
جنگهای ایران و یونان در زمان داریوش آغاز شد. دولت هخامنشی سر انجام در 330 ق. م به دست اسکندر مقدونی منقرض گشت و ایران به دست سپاهیان او افتاد.
اسکندر سلسله هخامنشیان را نابود کرد، دارا را کشت ولی در حرکت خود به شرق همه جا به مقاومتهای سخت برخورد، از جمله سغد و باکتریا یکی از سرداران جنگی او بنام سپتامان 327- 329 ق. م در راس جنبش همگانی مردم بیش از دو سال علیه مهاجم خارجی مبارزه دلاورانه کرد. در این ناحیه مکرر مردم علیه ساتراپهای اسکندر قیام کردند. گرچه سرانجام نیروهای مجهز و ورزیده اسکندر این جنبشها را سرکوب کردند ولی از این تاریخ اسکندر ناچار روش خشونت آمیز خود را به نرمش و خوشخویی بدل کرد.
پس از مرگ اسکندر (323 ق. م) فتوحاتش بین سردارانش تقسیم شد و بیشتر متصرفات آسیائی او که ایران هسته آن بود به سلوکوس اول رسید. به این ترتیب ایران تحت حکومت سلوکیان (330 - 150 ق.م.) در آمد. پس از مدتی پارتها نفوذ خود را گسترش دادند و سرانجام توانستند سلوکیان را نابود و امپراتوری اشکانی را ایجاد کنند.
اشکانیان (250 ق. م 224 م) که از تیره ایرانی پرنی و شاخهای از طوایف وابسته به اتحادیه داهه از عشایر سکاهای حدود باختر بودند، از ایالت پارت که مشتمل بر خراسان فعلی بود برخاستند. نام سرزمین پارت در کتیبههای داریوش پرثوه آمده است که به زبان پارتی پهلوه میشود. چون پارتیان از اهل ایالت پهله بودند، از این جهت در نسبت به آن سرزمین ایشان را پهلوی نیز میتوان خواند. ایالت پارتیها از مغرب به دامغان و سواحل جنوب شرقی دریای خزر و از شمال به ترکستان و از مشرق به رود تجن و از جنوب به کویر نمک و سیستان محدود میشد. قبایل پارتی در آغاز با قوم داهه که در مشرق دریای خزر میزیستند در یک جا سکونت داشتند و سپس از آنان جدا شده در ناحیه خراسان مسکن گزیدند.
این امپراتوری در دوره اقتدارش از رود فرات تا هندوکش و از کوههای قفقاز تا خلیج فارس توسعه یافت. در عهد اشکانی جنگهای ایران و روم آغاز شد. سلسله اشکانی در اثر اختلافات داخلی و جنگهای خارجی به تدریج ضعیف شد تا سر انجام به دست اردشیر اول ساسانی منقرض گردید.
ساسانیان خاندان شاهنشاهی ایرانی در سالهای ۲۲۴ تا ۶۵۱ میلادی بودند. شاهنشاهان ساسانی که اصلیتشان از استان پارس بود بر بخش بزرگی از غرب قارهٔآسیا چیرگی یافتند. پایتخت ساسانیان شهر تیسفون در نزدیکی بغداد در عراق امروزی بود.
سلسله اشکانی به دست اردشیر اول ساسانی منقرض گردید. وی سلسله ساسانیان را بنا نهاد که تا 652 میلادی در ایران ادامه یافت. دولت ساسانی حکومتی ملی و متکی به دین و تمدن ایرانی بود و قدرت بسیار زیادی کسب کرد. در این دوره نیز جنگهای ایران و روم ادامه یافت.
در همين دوران مانی[1] (216 - 276 میلادی) به تبلیغ مذهب خود پرداخت. مانی پس از مسافرت به هند و آشنائی با مذهب بودائی سیستم جهان مذهبی مانوی خود را که التقاطی از مذهب زردشتی، بودائی و مسیحی و اسطوره بود با دقت تنظیم کرد و در کتاب "شاهپورگان" اصول آنها را بیان و هنگام تاجگذاری شاپوراول به شاه هدیه کرد. مانی اصول اخلاقی خود را بر پایه فلسفی مثنویت: روشنائی و تاریکی که ازلی و ابدی هستند استوار نمود. در واقع این اصول) خودداری از قتل نفس حتی در مورد حیوانات، نخوردن می، دوری از زن و جمع نکردن مال (واکنش در مقابل زندگی پر تجمل و پر از لذت طبقات حاکم و عکس العمل منفی در برابر بحران اجتماعی پایان حکومت اشکانی و آغاز حکومت ساسانی است. شاپور و هرمزد، نشر چنین مذهبی را تجویز کردند، زیرا با وجود مخالفت آن با شهوت پرستی و غارتگری و سود جوئی طبقات حاکم، از جانبی مردم را به راه "معنویت" و "آشتیخواهی" سوق میداد و از جانب دیگر از قدرت مذهب زردشت میکاست.
جنبش معنوی مانی به سرعت در جهان آن روز گسترش یافت و تبدیل به نیروئی شد که با وجود جنبه منفی آن با هدفهای شاهان و نجبا و پیشرفت جامعه آن روزی وفق نمیداد. پیشوایان زردتشتی و عیسوی که با هم دائما در نبرد بودند، متحد شدند و در دوران شاهی بهرام اول که شاهی تن آسا و شهوت پرست بود در جریان محاکمه او را محکوم و مقتول نمودند ( 276 میلادی). از آن پس مانی کشی آغاز شد و مغان مردم بسیاری را به نام زندک(زندیق) کشتند. مانویان درد و جانب شرق و غرب، در آسیای میانه تا سرحد چین و در غرب تا روم پراکنده شدند.
امپراتوری پهناور ساسانی که از رود سند تا دریای سرخ وسعت داشت، در اثر مشکلات خارجی و داخلی ضعیف شد. آخرین پادشاه این سلسله یزدگرد سوم بود. در دوره او مسلمانان عرب به ایران حمله کردند و ایرانیان را در جنگهای قادسیه، مدائن، جلولاء و نهاوند شکست دادند و بدین ترتیب دولت ساسانی از میان رفت.
در پایان سده پنجم و آغاز قرن ششم میلادی جنبش بزرگی جامعه ایران را تکان داد که به صورت قیامی واقعی سی سال ( 24-494 م.) دوام آورد و تأثیر شگرفی در تکامل جامعه آن روزایران بخشید.
در چنین اوضاعی مزدک[2] پسر بامدادان به تبلیغ مذهب خود که گویند موسسش زردشت خورک بابوندس بوده، پرداخت. عقاید مزدک بر دو گانگی مانوی استوار است:
روشنائی دانا و تاریکی نادان، به عبارت دیگر نیکی با عقل و بدی جاهل، این دو نیرو با هم در نبردند و چون روشنائی داناست سرانجام پیروز خواهد شد.
اساس تعلیمات اجتماعی مزدک دو چیز است: یکی برابری و دیگری دادگری.
مردم بسیاری به سرعت پیرو مذهب مزدک شدند. جنبش مزدکی با قتل او و پیروانش به طرز وحشیانهای سرکوب شد، اما افکار او اثر خود را حتی در قیامها و جنبشهای مردم ایران در دوران اسلام، باقی گذاشت.
دوران ایران باستان دوران تشکیل دولت ماد تا پایان حکومت ساسانیان و حمله عرب به ایران است. (..۶ ق.م. تا ۶۵۲ م) .در این تحقیق به بیان این دوره تاریخی در ایران پرداختیم .
چکیده: حق حیات، از حقوق اساسی، بلکه اساسی ترین حق انسان است که سرمایه اصلی وی و موهبت بزرگ الهی برای اوست. تعریف این مفهوم مهم در فلسفه و زیست شناسی و همچنین آغاز و فرجام آن، معرکه آرا، و عرصه چند و چون زیست شناسان و فیلسوفان بوده، چنان که اهل شریعتو تفسیرگران قرآن نیز پیرامون آن به اظهار نظر پرداخته اند. قرآن برای آدمی از دو حیات یاد کرده که حیات جسمانی و حیات معنوی است و در این نوشتار به حق حیات جسمانی انسان پرداخته شده راهکارهای قرآن برای جلوگیری از تهدید این حق که به صورت مجازاتهای شرعی تشریع شده مورد بررسی قرار گرفته و این مجازات ها با آنچه در مواد اعلامیه جهانی حقوق بشر آمده مقایسه شده است. در ادامه فرزند کشی و سقط جنین از نگاه قرآن و قوانین حقوقی بشری بررسی شده و سپس کیفرهای جزایی همانند قصاص، حد اعدام مرتد و محارب که به عنوان چالشهای رویاروی حق حیات با انتقاد برخی روبرو شده مورد تحلیل قرار گرفته است.
در میان حقوقی كه مكاتب و مذاهب و ادیان برای بشر قائل شده اند، حق حیات و زندگی به مثابه چشمه ای است كه سایر حقوق از آن جوشیده و برآمده است.
هر حقی كه برای انسان در نظر بگیریم، و هر كمالی كه انسان باید به آن برسد وابسته به حیات است. كسی كه می خواهد مدارج كرامت و كمال انسانی را طی كرده به آخرین پله های تعالی صعود كند باید حیات داشته باشد. كسی كه می خواهد از مواهب طبیعی و الهی در جهان بهره ببرد، باید زنده باشد. به همین دلیل قرآن حیات را به سرمایه تشبیه كرده و هر نوع دستاوردی را كه در برابر این سرمایه به دست می آوریم، داد وستد خوانده است؛ داد وستدی كه گاه سودآفرین بوده و گاه خسران بار است.
برای اینكه بتوانیم درباره حق حیات با اطمینان بیشتر سخن بگوییم، نخست لازم است حیات را تعریف كنیم؛ آیا حیات به قول فلاسفه و اهل منطق جنس و فصل دارد كه بتوانیم برای آن حدی بیان كنیم؟ یا اینكه حیات زیر مجموعه هیچ جنسی نیست، و در ذات خود منفرد است؟ تا آنجا كه یافته ایم، هر كسی كه سعی كرده است حیات را تعریف كند از آثار آن سخن گفته است، برخی نیز تصریح كرده اند كه حیات قابل تعریف نیست؛ دست كم تعریف به حد، كه تعریف به جنس و فصل باشد.
تعریف حیات از نظر زیست شناسان
زیست شناسان نتوانسته اند تعریف جامع و مانعی از حیات ارائه دهند. اما به هر حال تعریف هایی ارائه داده اند.
بیشا Bicha می گوید: «حیات مجموعه ای است كه در برابر مرگ مقاومت می كند».
كابانی: «زندگی كردن به جز دریافت تحریكات و اجرای حركات حاصله از آنها چیز دیگری نیست».
بكلار: «به طور كلی حیات در این خلاصه می شود كه بدن موجود زنده برای مدتی معین مركزی است كه مواد خارجی لازم وارد آن می شود و موادی كه برایش زاید است از آن خارج می گردد».
لیتره: «حیات، عبارت است از تظاهر خصوصیاتی كه ویژه ماده زنده می باشد و مادامی كه در حال تشكل است این خصوصیات در آن برقرارند، و از همه این تظاهرات مهم تر عمل تغذیه است».
پروفسور روویر «H. Rouvier»: «حیات یك حالت پویایی (دینامیك) است كه از اسلاف به اعقاب ادامه پیدا می كند و به جز از خودش از چیز دیگری پدید نمی آید، و بالاخص به موجودی تعلق دارد كه بر پا دارنده آن است و حتماً با همگامی فعالیت های مختلف سلولی كه به نحوی درخشان سبب جاودانی حیات می گردد، مشخص می شود».1
این تعاریف همان گونه كه ملاحظه می شود، تعریف های جامع و مانعی نیستند، بلكه اصلاً به اصل حیات توجه نداشته و بیشتر به آثار آن نظر دارند.
تعریف حیات در فلسفه
علامه طباطبایی می نویسد:
«الحیاة فی ما عندنا ـ من اقسام الحیوان ـ كون الشیء بحیث یدرك و یفعل».2
زندگی در انواع حیوان كه ما می بینیم این است كه چیزی به گونه ای باشد كه درك كند و فعالیت انجام دهد.
همان طور كه می بینیم این تعریف بیشتر به موجود زنده نظر دارد تا به خود حیات. علاوه بر این، به آثار حیات نظر دارد، نه به حقیقت یا ماهیت آن.
محقق قوشجی نیز شبیه همین تعریف را دارد:
«و اختلفوا فی معنی الحیاة، فقال جمهور المتكلمین انها صفة توجب صحة العلم و القدرة. و قال الحكماء و ابوالحسین البصری، من المعتزلة: إنها كونه بحیث یصح أن یعلم و یقدر».3
در این تعریف اگر چه حیات مورد نظر است، نه حی، اما این نیز تعریف و آثار و لوازم حیات است، نه تعریف حقیقت یا ماهیت آن.
اما علامه طباطبایی در تفسیر المیزان با دقت بیشتری به تعریف پرداخته است:
«الموجودات وجودها علی قسمین: قسم منها لایختلف حاله عند الحسّ مادام وجوده ثابتاً، كالأحجار و سائر الجمادات، و قسم منها ربما تغیرت حاله و تعطّلت قواه و أفعاله مع بقاء وجودها علی ما كان علیه عند الحسّ، و ذلك كالإنسان و سائر أقسام الحیوان و النبات، فإنّا ربما نجدها تعطلّت قواها و مشاعرها و أفعالها، ثم یطرأ علیها الفساد تدریجاً، و بذلك أذعن الانسان بأنّ هناك وراء الحواس أمراً آخر هو المبدأ للاحساسات و الإدراكات العلمیة و الأفعال المبتنیة علی العلم و الإرادة، و هو المسمّی بالحیاة و یسمّی بطلانه بالموت، فالحیاة نحو وجود یترشّح عنه العلم و القدرة. و قد ذكر سبحانه هذه الحیاة فی كلامه ذكر تقریر لها: «اعلموا أنّ الله یحیی الأرض بعد موتها» (حدید/17)، و قال تعالی: «إنّك تری الأرض خاشعة فإذا أنزلنا علیها الماء اهتزّت وربت إن الّذی أحیاها لمحی الموتی»(فصّلت/39)، و قال تعالی: «و ما یستوی الأحیاء و الأموات»(فاطر/22)، و قال تعالی: «و جعلنا من الماء كلّ شیء حی»(انبیاء/30)، فهذه تشمل حیاة أقسام الحی من الانسان و الحیوان و النبات».4
این تعریف اگر چه شبیه تعریف نهایة الحكمه است، اما آنجا كه می فرماید: «فالحیاة نحو وجود یترشّح عنه العلم و القدرة» از دقت بیشتری برخوردار است، زیرا خود حیات در آن تعریف شده است، نه حی (موجود زنده). اما مشكلی كه در این تعریف به نظر می آید این است كه از یك سو می خواهد موجود زنده را اعم از حیوان و گیاه بداند، با این حال بر احساس داشتن موجود زنده تأكید می كند، و همچنین علم و قدرت را نشانه حیات می داند. بی تردید اگر احساس گیاه را با تعبیر شاعرانه بتوانیم بپذیریم، اما با هیچ توجیهی نمی توان علم و قدرت را برای گیاه ثابت كرد.
علاوه بر این علم، كه در تعریف علامه و فلاسفه آمده است، اگر منظور از آن دانایی در برابر جهل باشد، پس باید دیوانگان زنده نبوده و حقی نداشته باشند؛ چه رسد به حیوانات و گیاهان. اما اگر شعور حیوانی منظور باشد، در این صورت حیوانات اگر چه وارد تعریف می شوند، اما شمول دیوانگان مورد تردید قرار می گیرد و گیاهان قطعاً از این تعریف خارج می شوند؛ مگر اینكه منظور از این تعریف حیات حیوانی باشد.
باید اعتراف كنیم كه حیات قابل تعریف نیست، فقط با ذكر لوازم و آثار آن می توان در باره آن سخن گفت.
شماری از مهم ترین آثار و لوازم حیات را می توان به شرح زیر بیان كرد، برخی از این ویژگی ها عمومی بوده و شامل گیاه، حیوان و انسان می شود، برخی نیز به انواعی خاصی از حیوان اشاره دارد:
1. تولید مثل. هر موجود زنده ای از راه تخم یا نطفه به وجود می آید و در سن خاصی توانایی تخم ریزی یا داشتن نطفه را دارا می شود.
2. تغذیه. هر موجود زنده ای، گیاه یا حیوان یا انسان، تغذیه می كند و اگر غذا به آن نرسد می میرد. منظور از غذا آب و مواد لازم است.
3. رشد. موجود زنده رشد می كند. از جوانه، نهال، جنین، طفل یا جوجه بودن به سمت گیاه، حیوان یا انسان بالغ شدن پیش می رود.
4. تنفس. در میان انواع حیوانات و گیاهان تنفس نیز بسیار مهم است، تنفس گیاهان اگرچه به طور عادی قابل درك نیست. اما می تواند با ابزارهای علمی اندازه گیری شود.
5. خود ترمیمی. اگر بدن موجود زنده آسیب ببیند، در اكثر موارد موجود زنده به طور طبیعی این پارگی و خسارت را ترمیم می كند. برخی از انواع حیوانات، حتی اگر به دو قسمت شوند، هر قسمت به طور جداگانه خود را ترمیم می كند.
6. تلاش برای بقا. موجودات زنده برای حفظ حیات خویش تلاش كرده از هرگونه دشمن و تهدید حیات و سلامتی می گریزند.
7. احساس.
8. قدرت بر فعالیت و انجام اعمال خاص؛ كه حیوان و انسان این توانایی را دارند.
9. علم؛ كه ویژه انسان است.
آغاز حیات انسان
از چه زمانی انسان زنده است و نابود كردن او ممنوع بوده از نظر شرع حكم قصاص دارد؟ آیا دیه كامله جنین به این بستگی دارد كه حتماً روح در آن دمیده باشد یا اینكه حكم دیه جنین ربط چندانی به این موضوع ندارد؟
مشهور در نگاه اهل شریعت این است كه حیات پس از دمیدن روح در چهارماهگی شروع می شود. اما از نظر پزشكان، زمان آغاز حیات متفاوت است؛ برخی حیات جنین را از زمان لقاح نطفه در رحم دانسته اند و گروهی گفته اند: حیات اقسامی دارد: 1ـ حیات سلولی كه در نطفه موجود است.2ـ حیات بافتی، كه در هنگام تقسیم شدن سلول ها در جدار رحم و تداوم تقسیم آن وجود دارد كه از هفته دوازدهم دوران بارداری شروع می شود.
برخی دیگر بر این باورند كه آغاز حیات نه از زمان در رحم قرارگرفتن نطفه، بلكه از از زمانی كه اسپرماتوزوئید با تخمك تركیب شود و به دیواره رحم بچسبد آغاز می شود.
عده ای گفته اند از زمانی كه یك سلول تبدیل به 16 سلول شود حدود چهار تا پنج روز وقت لازم است، (و از یك سلول تا شش بیلیون سلول، كل زمان حمل لازم است، كه حدود 283 روز خواهد بود).5
اما چنان كه برخی گفته اند: مشهور بلكه محسوس این است كه حیات سه گونه است: 1ـ زندگی گیاهی؛ 2ـ زندگی حیوانی؛ 3ـ زندگی انسانی. حیات جنین تا هنگامی كه حس و حركت ارادی ندارد حیات گیاهی است، پس از به وجود آمدن حس و حركت در آن، حیات حیوانی، و پس از دمیدن روح، انسانی. و پس از آن انسان در مراحل زندگی خویش به انواع دیگری از زندگی دست می یابد كه از نوع دیگر است.6
زمان آن حیات انسانی كه با دمیدن روح در بدن دمیده می شود از چه زمانی است؟
به نظر می رسد كه در قرآن كریم مطلبی كه به تعیین زمان تعلق روح به بدن نظر داشته جز یك مورد وجود ندارد:
«ثمّ أنشاناه خلقاً آخر فتبارك الله أحسن الخالقین» مؤمنون/14
بعید نیست منظور این آیه از خلق آخر (آفرینش دیگر )همان تعلق روح به بدن باشد، زیرا آفریده دیگر شدن جنین، جز با همین كه روح به آن تعلق بگیرد تناسب ندارد. آخر آیه كه می فرماید: «فتبارك الله أحسن الخالقین» تأییدی بر این برداشت است. برخی از روایات معتبر نیز دلالت بر این دارد كه منظور آیه تعلق روح به بدن است. اما در عین حال از آیه استفاده نمی شود كه از چه زمانی روح در بدن دمیده می شود، و فقط این اندازه استفاده می شود كه تعلق روح انسان به بدن پس از شكل گیری گوشت و استخوان می باشد. حتی اگر زمانی دانش پزشكی بتواند زمان دقیق رویش گوشت بر روی استخوان را تعیین كند، بازهم به این معنی نیست كه می تواند زمان دمیدن روح را در بدن مشخص كند، زیرا آیه نمی گوید بلافاصله پس از پوشیده شدن روی استخوان با گوشت روح در آن دمیده می شود، بلكه از ظاهر آیه كه می فرماید: «ثمّ أنشاناه» معلوم می شود كه بین این دو حادثه فاصله است.
در روایات نیز زمان دقیقی كه روح به بدن دمیده می شود تعیین نشده است، مثلاً اینكه در آغاز ماه پنجم باشد، یعنی 121 روز پس از بارداری، بلكه ممكن است كه بعد از آن باشد…7
شاید برای همین است كه صاحب جواهر در باب دیه فرموده است:
«بلكه ظاهر سخن فقها این است كه گذشت چهارماه برای اینكه به حیات جنین و لزوم دیه برای آن حكم شود لازم نیست. اگر چه در روایت زراره از امام صادق(ع) آمده است كه فرمود: «السقط اذا تمّ و له أربعة أشهر غسل»8 و فقها نیز به مضمون این روایت فتوی داده اند، اما این نیز به معنای تعیین زمان دمیده شدن روح در جنین نیست».9
حق حیات در قرآن
در قرآن از دو حیات انسانی یاد شده است؛ حیات جسمانی و حیات معنوی و روحی. اما آنچه در این نوشته بدان نظر داریم همان حیات جسمانی است.
حق حیات در قرآن به گونه ای بسیار جدی مطرح شده است، تا آنجا كه شاید در میان حقوق، حقی به این اندازه مهم تلقی نشده باشد
حیات بالاترین موهبت الهی به انسان
در تلقی قرآن، زندگی اساسی ترین هدیه ای است كه به انسان ها داده شده است.
چگونه به خدا كفر می ورزید، در حالی كه شما مرده بودید خدا شما را زنده كرد، پس از آن شما را خواهد میراند، و سپس شما را زنده می كند، و پس از آن به سوی او بر می گردید.
برای اینكه این حق محفوظ بماند و مورد تجاوز دیگران قرار نگیرد، قرآن برای كسانی كه حیات دیگران را تهدید كنند، مجازاتی سخت در نظر گرفته است:
«ولاتقتلوا النفس التی حرّم الله إلاّ بالحقّ» اسراء/33
نفسی را كه خدا برای آن حرمت قرار داده است، جز به حق، به قتل نرسانید.
«یا أیها الذین آمنوا لاتأكلوا أموالكم بینكم بالباطل إلاّ أن تكون تجارة عن تراض منكم و لاتقتلوا أنفسكم إنّ الله كان بكم رحیماً» نساء/29
ای كسانی كه ایمان آورده اید… و خودتان را نكشید، بی تردید خدا بر شما مهربان است.
برای اینكه اهمیت حفظ حیات معلوم شود قرآن مطلبی را بیان می كند كه در هیچ قانونی نیامده است؛ قرآن، احیای یك شخص را به منزله احیای تمام بشریت دانسته و قتل یك شخص را نیز كشتن تمام بشریت تلقی كرده است:
«من أجل ذلك كتبنا علی بنی إسرائیل أنّه من قتل نفساً بغیرنفس أو فساد فی الأرض فكأنّما قتل الناس جمیعاً و من أحیاها فكأنّما أحیا الناس جمیعاً…» مائده/32
برای همین بر بنی اسرائیل نوشتیم (واجب كردیم) كه هر كس شخصی را بكشد بدون اینكه قتلی انجام داده یا در زمین فسادی كرده باشد، مانند این است كه تمام انسان ها را كشته است، و كسی كه یك شخص را زنده كند، مانند این است كه تمام انسان ها را زنده كرده است.
مجازات تهدیدگران حیات دیگران
«ولاتقتلوا النفس الّتی حرّم الله إلاّ بالحقّ و من قُتل مظلوماً فقد جعلنا لولیه سلطاناً فلایسرف فی القتل إنّه كان منصوراً» اسراء/33
در این دو آیه كیفر قتل عمد بیان شده كه همان قصاص است، و در آیات زیر نیز پرداختن دیه و كفاره به عنوان كیفر قتل غیرعمدی تعیین شده است.
كیفر قتل غیر عمد
«و ما كان لمؤمن أن یقتل مؤمناً إلاّ خطأً و من قتل مؤمناً خطأً فتحریر رقبة و دیة مسلّمة إلی أهله إلاّ أن یصّدّقوا فإن كان من قوم عدوّ لكم و هو مؤمن فتحریر رقبة مؤمنة و إن كان من قوم بینكم و بینهم میثاق فدیة مسلّمة إلی أهله و تحریر رقبة مؤمنة فمن لم یجد فصیام شهرین متتابعین توبةً من الله و كان الله علیماً حكیماً. و من یقتل مؤمناً متعمّداً فجزاؤه جهنّم خالداً فیها و غضب الله علیه و لعنه و أعدّ له عذاباً عظیماً» نساء/92ـ93
حق حیات در حقوق بشر اسلامی
در حقوق بشر اسلامی كه توسط كشورهای اسلامی تدوین و تصویب شد نیز حق حیات و لوازم آن با جدیت بیان شده و برای حفظ آن راهكارهایی تدوین و تصویب شده است كه در پنج ماده زیر ملاحظه می شود:
«ماده اول
الف. حیات عطای خداوندی است، حق حیات برای همه انسان ها تضمین شده است. همه دولت ها و جمعیت ها و افراد مكلّف اند به حمایت و دفاع از حق حیات در مقابل هرگونه تعدی وارد شده و هرگونه اخلال بر بقای طبیعی آن، مانند بیماری ها و بلاهای طبیعی و انسانی. و جایز نیست جدا كردن هیچ روحی از بدن بدون مقتضی شرعی.
ب. استفاده از هر وسیله ای برای نابود كردن چشمه سار حیات بشری، اعم از كلی و جزئی، حرام است.
ج. حفظ ادامه حیات بشری تا آنجا كه خدا بخواهد واجب است؛ خواه محافظت هر فردی بر حیات خود در مقابل تعدی دیگران یا تعدی بر خویشتن (مانند انتحار) یا محافظت او درباره حیات دیگران.
د. واجب است بر هر كسی كه مورد استضعاف قرار گرفته و حیات و كرامت او از ناحیه عوامل طبیعی یا از طرف قدرتمندان مورد تهدید واقع شده است قیام كند به دفع استضعاف و دفع خطر از حیات و كرامت خویشتن به هر نحوه مشروعی كه توانایی آن را دارد. و هر كس به انجام این تكلیف قیام نكند در مستضعف ساختن خود و تهدید حیات و كرامت خویشتن، به ظالم و یا علت طبیعی كه موجب ناتوانایی او در حوزه حیات و كرامت او گشته كمك نموده است و چنین شخصی از كسانی است كه در این آیه آمده اند: «هنگامی كه فرشتگان آنان را در حال مرگ در وضعی در می یابند كه تن به استضعاف داده و ستم بر خویشتن نموده اند، از آنان می پرسند: شما در زندگی دنیوی در چه حال بودید؟ آنان پاسخ می دهند: ما در روی زمین مستضعف بودیم. فرشتگان می گویند: مگر زمین خدا پهناور نبود تا در آن مهاجرت كنید؟ آنان كسانی هستند كه منزلگه نهایی آنان دوزخ است و دوزخ سرنوشت بدی است»(نساء/97). و معلوم است كه وجوب مهاجرت در روی زمین پهناور خداوندی مثالی است برای بیان یكی از وسایل نجات دادن خویشتن از ظلم و استضعاف.
هـ . سقط جنین حرام است؛ مگر به جهت ضرورتی كه شرع، با نظر به آن ضرورت، آن را تجویز نماید.
ماده دوم
الف. هر انسانی حق دارد وضع بهداشت و برخورداری از خدمات اجتماعی او و خانواده اش از طرف جامعه و دولت، با آماده كردن همه وسایل عمومی كه وضع بهداشت و زندگی اجتماعی به آنها نیازمند است، در حدود امكانات تأمین و مراعات شود.
ب. دولت باید حق هر انسانی را در یك زندگی كه كرامت او و اشخاص تحت كفالت او را تحقق ببخشد ضمانت نماید. موضوع این حق، شامل خوراك و پوشاك و مسكن و تعلیم و تربیت و درمان و نیازهای اساسی است.
تبصره: برخورداری از خدمات اجتماعی و زندگی با كرامت، برای كسانی است كه با اراده خود سلب شایستگی خدمات اجتماعی و كرامت انسانی را از خود نكرده باشند».
ماده سوم
الف. در حالت جنگ و نزاع های مسلحانه كشتن كسانی كه در جنگ و نزاع شركت نكرده اند، مانند كهنسالان و زنان و كودكان جایز نیست ومجروح و مریض حق دارند كه درمان شوند، و اسیر حق دارد كه اطعام شود و مسكن و پوشاك داشته باشد. و مثله كردن كشتگان حرام است، و تبادل اسیران و دیدار و اجتماع خانواده هایی كه موقعیت های جنگی آنان را از یكدیگر جدا كرده است به مقتضای حكم شرع جایز است.
ب. جایز نیست بریدن درخت و از بین بردن زراعت و حیوانات غیرموذی، اعم از اهلی و غیراهلی. همچنین جایز نیست تخریب ساختمان های سكونتی دشمن یا شكستن و كوبیدن و یا كندن آنها و جز اینها، مگر به دلیل ضرورتی كه شرع امور مزبور را در آن صورت تجویز نماید.
ماده چهارم
بازداشت انسان یا مقید ساختن آزادی یا تبعید یا كیفر دادن او بدون علت شرعی جایز نیست، و هیچ انسانی را نمی توان شكنجه بدنی یا روانی و هر نوع آزارهای موجب ذلت و قساوت بار یا مخالفت كرامت انسانی نمود. همچنین جایز نیست هیچ فرد انسانی را مورد آزمایش های طبی و علمی قرار داد؛ مگر با رضایت خود او و مشروط بر اینكه سلامت و زندگی او در معرض خطر قرار نگیرد، و جایز نیست وضع قوانین استثنایی كه امور ممنوعه فوق را در اختیار سلطه های اجرایی قرار دهد.
ماده پنجم
هر انسانی حق دارد كه در یك محیط پاكیزه و سالم زندگی كند. و بر دولت و جامعه تكلیف است كه محیط زیست را از هر گونه آلودگی های زیانبار برای زیست انسانی پاك كنند، خواه محیط شهری و خواه محیط های خارج از شهرها كه آلودگی آنها به محیط آبادی های مورد استفاده انسان ها ضرر بزند، و همچنین اعمّ از دریاها و فضاهایی كه با زندگی انسان ها در ارتباط است»10.
در ادامه این ماده، تبصره ای درج شده كه حقوق حیوانات در آن مورد تأكید قرار گرفته است.11
در ماده سوم اعلامیه جهانی حقوق بشر نیز آمده است: «هركس حق زندگی، آزادی و امنیت شخصی دارد.»
حق حیات و فرزندكشی
یكی از انواع قتل كه در تاریخ سابقه دارد و متأسفانه امروز نیز به شدت رایج است، اگر چه تغییر شكل یافته، فرزندكشی است، گاهی برای ننگ و گاهی برای فقر این جنایت را انجام می دادند و می دهند، قرآن با این پدیده زشت نیز به مبارزه برخاسته و این عمل را محكوم و ممنوع كرده است:
«قل تعالوا أتل ما حرّم ربّكم علیكم ألاّ تشركوا به شیئاً و بالوالدین إحساناً و لاتقتلوا أولادكم من إملاق نحن نرزقكم و إیاهم و لاتقربوا الفواحش ما ظهر منها و ما بطن و لاتقتلوا النفس التی حرّم الله إلاّ بالحقّ ذلكم وصّاكم به لعلّكم تعقلون» انعام/151
این آیه كه در پی بیان محرمات الهی است، پس از نهی از شرك و امر احسان به والدین، از فرزندكشی سخن به میان آورده وآن را تحریم كرده است.
در این آیه كریمه، قتل نفس و فرزندكشی در كنار هم قرار داده شده است، و معلوم می شود یكی از عوامل اساسی فرزندكشی در گذشته مانند امروز، ترس از تنگدستی بوده است. نیز از این آیه به دست می آید كه فرزندكشی به زنده به گور كردن دختران محدود نمی شده است، برای اینكه قتل دختران فقط برای تنگ دستی نبوده است، بلكه برای ننگی بوده است كه از داشتن دختران داشته اند. بنابراین می توان گفت شاید پسران را نیز در مواردی می كشته اند.
اما یك نكته هست كه توجه به آن باز هم انحصار قتل در دختران را تقویت می كند، و آن اینكه پسر سرمایه و نیروی دفاعی به حساب می آمده است، این دختران بوده اند كه نه تنها نیروی دفاعی به حساب نمی آمده اند، بلكه مانند دست شكسته مزاحم نیز به شمار می آمده اند و از آنجا كه چه در خانه پدر و چه هنگام ازدواج مصرف كننده بوده اند و هزینه هایی بر دوش خانواده تحمیل می كرده اند، در منطق عرب جاهلی هم ننگ بوده اند و هم سبب فقر. شاید به این دلیل است كه مفسران منظور این آیه را نیز همان وأد یا زنده به گور كردن دختران می دانند.12
«قد خسر الذین قتلوا أولادهم سفهاً بغیرعلم و حرّموا ما رزقهم الله افتراءً علی الله قدضلّوا و ماكانوا مهتدین» انعام/140
دختران زنده به گور نیز، نماد ننگ ابدی جاهلیت اند كه قرآن باحرارت هرچه تمام تر از آن سخن گفته و علاوه بر اینكه از محاكمه قاتلان در قیامت خبر می دهد با بیانی احساسی فطرت زنگار گرفته آنان را نیز مخاطب قرارداده به محاكمه می كشد، باشد كه این پدیده ضد انسانی از جامعه ریشه كن شود:
«و إذا الموءودة سئلت. بأی ذنب قتلت» تكویر/8ـ9
و هنگامی كه درباره دختران زنده به گور پرسیده شود: به كدامین گناه كشته شدند؟!
فرزندكشی گاه پس از تولد فرزند است و گاه فرزند را پیش از اینكه به دنیا آید از حیات محروم می كنند.
درباره كشتن فرزند پس از تولد، در هنگام جاهلیت، محدودیت قانونی و اخلاقی وجود نداشته است، زیرا پدر صاحب فرزند تلقی می شده، چه رسد به كشتن جنین و سقط آن. اما امروز، قوانین كشورها و قوانین بین المللی فرزندكشی را نیز قتل تلقی كرده و برای آن مجازات هایی را در نظر گرفته است.
سقط جنین
اما مسأله عمده شكل دیگر فرزندكشی است كه امروز نیز در كشورهای جهان انجام می شود و قوانین بازدارنده و مجازات های متناسب برای آن وجود ندارد، و آن سقط جنین است.
آیا جنین، موجود زنده و انسان به حساب می آید، یا اینكه شیء است و جزء اموال و دارایی های والدین یا یكی از آن دو به حساب می آید؟
انگیزه های سقط جنین را دست كم در دو دسته كلی می توان دسته بندی كرد:
یك. انگیزه های قانونی و شرعی: خطر ادامه بارداری برای زندگی مادر، خطر ادامه بارداری بر سلامتی مادر، دشواری فوق العاده (حرج) ادامه بارداری برای مادر، مرگ جنین، عیب مهم، یا بیماری بی درمان، محصول زنا بودن جنین، چه اختیاری، و چه به اكراه.
دو. انگیزه های غیرموجه: سلامت روانی سایر افراد خانواده. زندگی یك شخص را نمی شود برای راحتی دیگران از او گرفت، زیاد بودن فرزندان خانواده، نزدیك بودن زمان دو بارداری، عوامل سنی مادر، مانند كمی یا زیادی سن مادر، پنهان كردن بارداری، تمایل نداشتن به وجود فرزند، بارداری ناخواسته از شوهر یا دیگری و….
امروزه برای آسان كردن آمیزش جنسی و برداشتن موانع از سر راه آن، افزون بر تسهیلات قانونی در برخی كشورها مانند گسترش آزادی های فردی و…، هرگونه جلوگیری از حامله شدن قانونی شده و در عین حال، اگر كسی تمایل به ادامه حمل نداشت، می تواند بدون هیچ محذور اخلاقی و قانونی جنین را سقط كند.
این موارد نیز در بسیاری از كشورها جزء موارد قانونی سقط جنین است و در برخی از كشورها فقط در خواست مادر برای قانونی بودنِ كار پزشك كافی است. این مسأله در رسانه های انگلیس بازتاب گسترده ای یافت و اعتراضاتی بر ضدّ مجلس قانون گذاری آن كشور را برانگیخت.
آثار تجویز سقط جنین
قانونی شدن سقط جنین، سبب شده است كه 25٪ تا 40٪ از موارد حاملگی، به سقط عمدی جنین دچار شود. در امریكا، در یك سال (1983) 25 میلیون جنین به عمد سقط شد. در سال 1984 این رقم به 40 میلیون مورد رسید.13
در موارد بسیاری، سقط جنین به بیماری، مرگ یا نازا شدن دائمی مادر می انجامد، چنان كه پیامدهای سوء بسیاری در اثر سقط جنین در بسیاری از كشورها پدید آمد.
سقط جنین برای ترس از رشد جمعیت، فقر و مسائلی از این دست، بویژه آنجا كه علت موجه پزشكی و قانونی دیگر ندارد، ازمصادیق روشن فرزندكشی است.
سقط جنین و قانونی شدن آن به صورت كنونی، تظاهر به انسانی اندیشیدن آن را زیر سؤال برده و چهره تمدن غرب را زشت كرده است. این در حالی است كه فرزندكشی از ترس فقر یا به جنایت، در اسلام به شدت منع شده است و جنین زنده در شكم مادر، همان حكم انسـان زنده را دارد، و اسقاط او قتل نفس محترمه است. و حتی جنینی كه مراحل نخستین جنینی را سپری می كند سقط آن ممنوع و موجب دیه است.14
جنبه دیگر قتل، قتل خود است، خودكشی نیز در قرآن كریم به شدت تقبیح و منع شده است:
«و أنفقوا فی سبیل الله و لاتلقوا بأیدیكم إلی التهلكة و أحسنوا إنّ الله یحبّ المحسنین» بقره/195
اگر به معنای ظاهری بگیریم.
اما قرآن به حرمت قتل در بیان حق حیات بسنده نكرده است، برای قتل كیفر شدید و بازدارنده ای نیز در نظر گرفته است، و آن قصاص است. قصاص علاوه بر اینكه از خونریزی و جنگ خانواده ها و قبیله ها جلوگیری می كرده، در فرهنگ جامعه نیز قتل را عملی بسیار زشت و نابخشودنی می سازد.
قرآن با تعیین مجازات سنگین و صریح برای كسانی كه مرتكب قتل عمد شوند، در حقیقت اقدامی پیشگیرانه كرده است كه مانع نزدیك شدن افراد به خط قرمزها و شكستن حق حیات دیگران می شود. بر خلاف تدابیر حقوقی لیبرالیستی كه با نفی قصاص، قاتلان و متجاوزان را ایمنی داده اند و بر جرأت آنان افزوده اند و جان های بیشتری را به خطر انداخته اند، در حالی كه قصاص اگر در جامعه جاری باشد حیات انسان ها تا اندازه زیادی از دستبرد متجاوزان ایمنی می یابد.
برخی دین ناباوران با تكیه بر دیدگاه های حقوق بشر غربی، قرآن را مورد انتقاد قرار داده و گفته اند اینكه قرآن در چند مورد قتل را مجاز شمرده، بی توجهی به حق حیات است.
از مواردی كه با حق حیات در چالش است، قصاص، اعدام مرتد، و اعدام محارب با خدا و رسول است.15
برخی می گویند قصاص یعنی شستن خون با خون، اما خون با خون شسته نمی شود، بهتر است برای قتل، به جای قصاص، مجازات دیگری در نظر گرفته شود!
ولی حقیقت این است كه قصاص باعث می شود كسی هوس قتل به سرش نزند. كسی كه حق حیات دیگران را محترم نشمرده و مرتكب قتل عمد شده، این شخص حیات تمام جامعه را تهدید كرده و نادیده گرفته است، او خود این حق ارزشمند را نادیده انگاشته و قانون مرگ را درجامعه به اجرا گذاشته است. كسی كه یك بار، به طور عمد مرتكب قتل شده چه كسی تضمین می كند كه دوباره دست به قتل نزند؟ بویژه اگر مجازات مناسب نیز صورت نگیرد!
هرگاه تدوین قانون به دست خود متخلفان از قانون سپرده شود، آنها تلاش خواهند كرد تا هرچه بیشتر از شدت قانون و اجرای آن بكاهند و به نظر می رسد مغزهایی كه در اجرای حكم قصاص علیه قاتلان گرفتار اندوه شده و چشم هایی كه اشك تمساح ریخته اند، نگران خود بوده اند تا نگران حق حیات جامعه بشری! چرا كه همانان وقتی پای منافع اقتصادی و سیاسی شان به میان می آید كودكان و زنان و بی پناهان را بی دریغ قتل عام می كنند و بر آن سرپوش می نهند!
در اینجا دو نكته درخور توجه است:
یك. هیچ قانونی نمی تواند بدون در نظر گرفتن مجازات برای جنایات تدوین شود و جامعه انسانی را اداره كرده و یا عدالت را اجرا كند.
دو. كیفر در ذات خود شدت دارد و این شدت شخص محكوم را از چیزی محروم می كند، همان طور كه زندان، جریمه نقدی و مانند آن فشار بر مجرم وارد می كند. شدت مجازات برای جلوگیری از جرم است، نه جرمی كه اتفاق افتاده، بلكه برای جرم هایی كه پس از این ممكن است اتفاق بیفتد.
جالب آن كه برخی ماركسیست ها كه جنایات هولناكشان در تاریخ به ثبت رسیده و به بهانه های واهی جمعیت های زیادی را محكوم به مرگ كرده اند، در انتقاد از حكم قصاص گفته اند: «قصاص، یا توحش اسلامی»!
اگر از سر دشمنی و بدخواهی و پیش داوری مطالعه نشود، بلكه با دقت مورد بررسی قرار گیرد، روشن خواهد شد كه در حكم قصاص، هم جنبه بازدارندگی از قتل رعایت شده است و هم عواطف انسانی؛ زیرا اسلام اصراری ندارد كه حتماً قصاص جاری شود و لا غیر، بلكه اسلام در كنار قصاص چند گزینه دیگر را نیز پیشنهاد كرده است، كه مطلوب ترین آنها عفو است. با عفو، قاتل از هرگونه مجازات معاف می شود. چنان كه قصاص نیز تنها در صورتی اجرا خواهد شد كه قتل با شرایط زیر صورت گرفته باشد:
بنابراین اگر قاتل، مجنون یا داری اختلال حواس باشد، یا قتل خطأی باشد، یا اولیای دم به دیه راضی شوند، یا قاتل را عفو كنند، قاتل قصاص نخواهد شد؛ یعنی در مورد قتل عمد نیز حكم قصاص جای گزین دارد. شگفت آن كه معاندان و دین ستیزان هرگز به خود زحمت نداده اند تا تمام دیدگاه اسلام را مورد بررسی قرار دهند، آنجا كه می گوید:
«یا أیها الذین آمنوا كتب علیكم القصاص فی القتلی الحرّ بالحرّ و العبد بالعبد و الأنثی بالأنثی فمن عفی له من أخیه شیء فاتّباع بالمعروف و أداء الیه بإحسان ذلك تخفیف من ربّكم و رحمة فمن اعتدی بعد ذلك فله عذاب ألیم. و لكم فی القصاص حیوة یا أولی الألباب لعلّكم تتقون» بقره/178ـ179
و همچنین آیه ای كه درباره قتل غیرعمدی می گوید:
«وما كان لمؤمن أن یقتل مؤمناً إلاّ خطأً و من قتل مؤمناً خطأً فتحریر رقبة مؤمنة و دیة مسلّمة إلی أهله إلاّ أن یصدّقوا …» نساء/92
بنابراین حكم قصاص در اسلام علاوه بر پیشگیری از وقوع جرم، با تدبیری درست راه را بر انتقام جویی های قومی ـ نژادی افراطی بسته است؛ چه اینكه در برخی فرهنگ های گذشته، به خاطر كشته شدن یك نفر چندین نفر از طرف مقابل را به قتل می رساندند و چه بسا در آینده نیز برخی ملّت ها چنین كنند؛ چنان كه سیاستمداران غربی و بویژه رژیم صهیونیستی با تكیه بر قدرت نظامی چنین رفتاری را از خود نشان می دهند. پس نباید گمان كرد كه فرهنگ جاهلی پیش از اسلام، قابل تكرار نبوده و نیاز به عامل بازدارنده نداشته است.
برخی دیگر نیز تحت تأثیر هجمه دین ناباوران و منتقدان به حكم قصاص خواسته اند به گونه ای دیگر حكم قصاص را تاریخمند و زمان آن را پایان یافته معرفی كنند. اینان گفته اند: اینگه قرآن گفته است قصاص مایه حیات می باشد، نظر به اثر قصاص درجامعه جاهلی داشته است كه گاهی به جای یك شخص صد نفر را می كشته اند، اسلام آمد و گفت فقط مجرم را قصاص كنید، در نتیجه 99 نفر حیات خود را از دست نمی دادند. اما آن یك نفر چاره ای نبود جز اینكه قصاص شود.16 اما امروز كه می توان به وسیله زندان ابد و سایر مجازات ها قاتل را كیفر داد، قصاص، زنده كردن نیست، كشتن است، روح قوانین قرآن دوست دارد كه شخصی كشته نشود، اگر امروز می شود بدون اعدام قاتل را مجازات كرد، قرآن نیز آن راه را می پسندد.
اظهارنظر در این زمینه فراتر از یك مطالعه قرآنی، نیازمند كاری ژرف و اجتهادی در كل منابع دینی است و ما بی آن كه مدّعی چنین پژوهشی باشیم تنها به این نكته اشارت می داریم كه هرگونه دلواپسی و دغدغه برای حق انسان و سلامت جامعه شایسته و بجاست، اما نباید غافل بود كه محدودیت های دانش و تجربه بشری تاكنون نشان داده است كه بسیاری از تدابیر انسانی برای رعایت حقوق انسانی در نهایت به بن بست رسیده و با گذشت زمان در قوانین خود یا تجدیدنظر كرده و یا استثناهای غیر منطقی قائل شده است.
بهترین گواه نارسایی تدابیر بشری برای حفظ سلامت جامعه انسانی و تأمین امنیت جان ها و مال ها، آمار سرسام آور جرم و جنایت در كشورهای غربی و اروپایی است كه داعیه حقوق بشر و برخورداری از برترین قوانین را دارند، و اگر درصدی از آن جرائم در كشورهای اسلامی مشهود می باشد، اولاً دلیل آن را باید در عدم اجرای صحیح و دقیق حدود و قوانین اسلامی دانست، و ثانیاً تأثیر منفی فرهنگ لیبرالیسم بر كل جهان را نباید از نظر دور داشت؛ زیرا در پرتو آزادی تبلیغات و ترویج هرگونه فكر و عقیده و سلیقه از طریق رسانه ها و ماهواره ها زمینه های جرم خیز و جرائم آفرین تحت عناوین مختلف به جهان مخابره می شود و فكرها و ذهن ها را با انواع روش ها و منش ها و خصلت های مجرمانه آشنا ساخته مأنوس می سازند.
حكم محارب با خدا و رسول
واقعیت این است كه محاربه با خدا و رسول(ص) تنها یك مسأله اعتقاد درونی نیست، بلكه جبهه گیری و جنگ عملی و تلاش برای براندازی نظام اسلامی است؛ نظامی كه در رأس آن حاكمی قراردارد كه مجری احكام خداست. محارب نیز بی درنگ اعدام نمی شود، بلكه اگر قتلی انجام داده بود اعدام می شود و گرنه احكام دیگری بر او جاری است. اگر هم مالی را به غارت برده و فردی را به قتل رسانده بود، مصلوب می شود. اگر مالی را به غارت برد اما كسی را نكشت، حكم سرقت بر او جاری، دست و پایش به طور مخالف ـ بر عكس ـ قطع می شود. اما اگر سلاح كشید، ولی قتل و غارتی انجام نداد، چنین شخصی را نه اعدام می كنند و نه دست و پایش را قطع می كنند، بلكه تنها او را تبعید می كنند».17
در قوانین امروزه دولت ها نیز میان كسی كه دست به مبارزه با حكومت می زند و در این راه مرتكب قتل می شود، با كسی كه تنها برای مسائل شخصی درگیر شده و دست به قتل زده تفاوت می گذارند، اولی احكام شدیدتری دارد.
بنابر این حكم محارب، حكمی جدا از قصاص نیست و در همان دایره باید مورد بررسی و داوری قرار گیرد.
در این میان، توجه به این نكته دارای اهمیت است كه حتی در كشورهایی كه حكم قصاص و اعدام را لغو كرده و خواسته اند از این طریق ـ به گمان خود ـ به حق حیات انسان احترام بیشتری بگذارند، اما همین كشورها هرگز به صورت مطلق حق حیات را رعایت نكرده و آن را در مواردی دیگر استثنا زده اند.
ممكن است در یك كشور حكم به اعدام صادر نشود، ولی در همان كشور هیچ قاضیی نمی تواند جلو اعزام سربازان را به جبهه نبرد آن كشور بگیرد؛ چه آن نبرد تجاوزگرانه باشد و چه در دفاع از سرزمین و ارزش ها و منافع ملی.
در داخل یك كشور نیز اگر كسی بخواهد شخصی را مورد حمله به قصد كشتن قرار دهد، آن شخص می تواند برای دفاع از خود، ازهر وسیله بازدارنده، حتی اگر به مرگ مهاجم بینجامد، استفاده كند. بنابراین، حق حیات مشروط است به اینكه حق حیات دیگری یا دیگران را به خطر نیندازد.
در اسلام نیز حق حیات با اینكه اساس حقوق انسانی است، و كسی كه شخصی را به جرم و خیانتی بكشد مانند این است كه تمامی بشریت را كشته، اما كسانی كه در زمین خرابكاری و فساد می كنند، و كسانی كه مرتكب قتل عمد شده اند، و كسانی كه امنیت كشور اسلامی را با خیانت به خدا و پیامبرش به خطر انداخته اند، حق حیات خویش را نقض كرده اند:
«…من قتل نفساً بغیرنفس أو فساد فی الأرض فكأنّما قتل الناس جمیعاً و من أحیاها فكأنّما أحیا الناس جمیعاً» مائده/
هر كس انسانی را بدون ارتكاب قتل یا فساد در روی زمین بكشد، چنان است كه گویی همه انسان ها را كشته، و هر كس انسانی را از مرگ رهایی بخشد، چنان است كه گویی همه مردم را زنده كرده است.
قتل نفس و خرابكاری دو عاملی است كه حق حیات را محدود و مشروط می كند. كسی حق حیات دارد كه حیات دیگران را محترم شمرده كسی را از حیات محروم نكند و در زمین خرابكاری و فساد نكند، اما اگر مرتكب این امور شد سلب حق حیات از او،توسط حكومت اسلامی مجاز است.
محاربان نیز، به همین دلیل كه در رویارویی مرتكب قتل می شوند، سزاوار مرگ هستند و پیش از این نیز یادآور شدیم كه محارب هرگاه مرتكب قتل شده باشد، محكوم به اعدام می شود وگرنه مجازات های دیگری خواهد داشت.
«إنّما جزاء الذین یحاربون الله و رسوله و یسعون فی الأرض فساداً أن یقتّلوا أو یصلّبوا أو تقطّع أیدیهم و أرجلهم من خلاف أو ینفوا من الأرض…» مائده/33
محارب نیز، حیات خویش را به دست خویش خراب كرده، كسی كه حیات را از دیگری می گیرد، باید بداند كه مرگ را برای خویشتن انتخاب كرده است.
آیات قرآنی كه با استوارترین بیان از حق حیات انسان ها سخن گفته است، حق حیات را مشروط می داند، و این شرط ها و قلمروها و حدود، خود لازمه حرمت نهادن به حیات انسان هاست:
«و لاتقتلوا النفس التی حرّم الله إلاّ بالحقّ» انعام/151
«ولایقتلون النفس الّتی حرّم الله بالحقّ و لایزنون» فرقان/68
انسان و حق حیات خود
آنچه تا كنون گفته شد درباره حق حیات دیگران بود، ولی در قوانین و احكام دینی موضوعی مورد توجه قرار گرفته است كه به طور طبیعی در قوانین و نظام های حقوق بشری نمی تواند مطرح باشد. و این یكی از امتیازهای قوانین دینی است.
انسان در قوانین بشری باید حیات و زندگی دیگران را رعایت كند، اما مسئولیتی در قبال حیات و زندگی خود ندارد. اما موضوع حیات در نگاه دین چنان مهم است كه انسان نه تنها نمی تواند حیات دیگران تهدید كند كه حتی حق ندارد به زندگی و حق حیات خود آسیب بزند.
بنابر این اگر پرسیده شود كه آیا انسان می تواند از حق حیات خود صرف نظر كند یا خیر، قوانین بشری و الهی دو پاسخ متفاوت خواهند داد، اما باید دید این سؤال اساساً در كجا و چگونه مطرح می شود، زیرا زمینه ها وموارد آن گوناگون و متفاوت است.
اینكه كسی حق حیات خود را از خود سلب كند، به دو صورت تصور می شود، نخست اینكه به معنای واقعی كلمه، شخصی از كسی بخواهد كه او را بكشد، و شخص كشنده را از مجازات معاف بدارد، به این دلیل كه خود مقتول از حق حیات خود صرف نظر كرده است.
صورت دوم این است كه شخص آگاهانه پا در راهی بگذارد كه فرجام آن صددرصد به مرگ او می انجامد و یا احتمال مرگ در آن راه بالاتر از 50٪ می باشد، مثل حضور در یك جنگ خونین و یا رفتن روی میدان مین برای خنثی كردن و باز كردن راه نیروهای خودی در حال اضطرار، و…
صورت دوم مورد نظر نیست، و اصطلاح صرف نظر كردن از حق حیات هم این مورد را در نظر ندارد، منظور صورت اول است كه گاهی رخ می نماید، مانند تیر خلاصی زدن به مجروحی كه قابل نجات نیست، زجر می كشد یا دشمن نزدیك او رسیده، یا تزریق آمپول مرگ به بیماران بی درمانی كه درد می كشند و امیدی به بهبود ندارند؛ مواردی كه نه تنها قابل تصور بوده كه تحقق نیز پذیرفته است.
حكم ظاهری و اولیه آیات قرآن این است كه انسان حق ندارد خود را در معرض هلاكت و نابودی قرار دهد:
«و لاتلقوا بأیدیكم إلی التهلكة» بقره/195
حیات حقی نیست كه قابل سلب یا واگذاری باشد، تا كسی آن را از خود سلب كرده دیگری را در قتل خویش مجاز بداند یا تشویق كند.
تفصیل حكم خودكشی و خودزنی و خودآزاری در روایات و فقه اسلامی بیان شده است و حكم تفصیلی را باید از منابع اجتهادی جویا شد.18
پی نوشتها:
1. تعریف های بالا را در كتاب حیات و هدفداری، پروفسور روویر: (H.Rouvier) ترجمه دكتر عباس شیبانی، از انتشارات شركت سهامی انتشار می توان دید. این نویسنده استاد كالبدشكافی دانشكده پزشكی و عضو فرهنگستان پاریس بوده.
و نیز: دكتر احمد صبوری اردوباری (استاد دانشگاه آذرابادگان)، ماده و حیات، تهران، الهام، چاپ دوم، خرداد 1358، صفحه5.
10. جعفری، محمدتقی، تحقیق در دو نظام جهانی بشر از دیدگاه اسلام و غرب و تطبیق آن دو با یكدیگر، تهران، دفترخدمات حقوقی بین المللی جمهوری اسلامی ایران، چاپ اول، پاییز 70، 206ـ204.
11. همان.
12. بیضاوی در تفسیر این آیه می نویسد: «ولاتقتلوا أولادكم خشیة املاق، مخافة الفاقة و قتلهم أولادهم هو وأدهم بناتهم مخافة الفقر، فنهاهم عنه و ضمن لهم أرزاقهم، فقال نحن نرزقهم و إیاكم إن قتلهم كـان خطأ كبیراً، ذنباً كبیراً لما فیه من قطع التنـاسل و انقطاع النوع» تفسیـر البیضـاوی، 3/443.
آلوسی نیز می نویسد: «و عقب سبحانه التكلیف المتعلّق بالوالدین بالتكلیف المتعلق بالأولاد لكمال المناسبة، فقال سبحانه: و لاتقتلوا أولادكم بالوأد من إملاق من أجل فقر أو من خشیته، كما قوله سبحانه خشیة املاق، و قیل الخطاب فی كلّ آیة لصنف و لیس خطاباً واحداً؛ فالمخاطب بقوله سبحانه من إملاق، من ابتلی بالفقر، و بقوله تعالی خشیة إملاق، من لا فقر له و لكن یخشی وقوعه فی المستقبل، و لهذا قدّم رزقهم هاهنا فی قوله عزّوجلّ نحن نرزقكم و إیاهم، و قد رزق أولادهم فی مقام الخشیة فقیل نحن نرزقهم و إیاكم و هو كلام حسن، و أیاً ماكان فجملة نحن الخ: استئناف مسوق لتعلیل النهی، و ابطال سببیة ما اتخذوه سبباً لمباشرة المنهی عنه، و ضمان منه تعالی لأرزاقهم، أی نحن نرزق الفریقین لاأنتم، فلاتقدّموا علی ما نهیتم عنه لذلك…
و قـد روی عنه علیـه الصلاة و السلام أنّه قـال فی حقّ العزل: ذلك وأد خفی». روح المعـانی، 8/54.
13. الإنجاب فی ضوء الإسلام، صفحه210، با اختصار.
14. برای توضیح بیشتر، ر.ك: الفقه و المسائل الطبیة، محمدآصف محسنی، 59 به بعد.
15. برای تفصیل بیشتر بنگرید به مقاله «ارتداد و آزادی عقیده از نگاه قرآن»، سید موسی صدر، همین فصلنامه، شماره 34، تابستان 1382، 94 ـ 111.
16. «قال ابن عطیة: كانوا فی الجاهلیة إذا قتل الرجل الآخر حمی القبیلان و تقاتلوا و كان فی ذلك موت العدد الكثیر، فلما شرع الله القصاص قنع الكلّ به فذلك قوله تعالی: و لكم فی القصاص حیوة». شهاب الدین ابی الفضل احمد بن علی، العجاب فی بیان الأسباب، تحقیق عبدالحكیم محمد الانیس، الدمام، الطبعة الاولی، 1997، 1/428.
17. در روایتی از امام رضا (ع)، جزئیات حدّ محارب این گونه بیان شده است:
«عن أبیه، عن عمروبن عثمان، عن عبیدالله المداینی، عن أبی الحسن الرضا علیه السلام، قال: سئل عن قول الله عزّوجلّ: «إنّما جزاء الذین یحاربون الله و رسوله و یسعون فی الأرض فساداً» الآیة، فما الذی إذا فعله استوجب واحدة من هذه الأربع؟ فقال: إذا حارب الله و رسوله و سعی فی الأرض فساداً فقتل قتل به، و إن قتل و أخذ المال قتل و صلب، و إن أخذ المال و لم یقتل قطعت یده و رجله من خلاف، و إن شهر السیف و حارب الله و رسوله و سعی فی الأرض فساداً و لم یقتل و لم یأخذ المال نفی من الأرض… الحدیث. و رواه الشیخ بإسناده عن علی بن ابراهیم، و كذا الذی قبله. و رواه أیضاً بإسناده عن محمد بن علی بن محبوب، عن أحمد بن محمد، عن جعفربن محمد بن عبدالله، عن محمد بن سلیمان الدیلمی، عن عبیدالله المداینی عن أبی عبدالله علیه السلام نحوه. و عن علی بن إبراهیم، عن محمد بن عیسی، عن یونس بن محمد بن سلیمان، عن محمد بن إسحاق، عن أبی الحسن علیه السلام مثله. و رواه الشیخ بإسناده عن یونس مثله.» حرّ عاملی، وسائل الشیعة، تحقیق مؤسسه آل البیت، 28/309.
18. برای تفصیل بیشتر در این زمینه ر.ك: سعید نظری توكلی، الترقیع و زرع الأعضاء فی الفقه الإسلامی، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، چاپ اول، 1380.
چکیده: در این نوشتار، اشاره ای به تاریخچه مسأله حق و تکلیف شده است که در مباحث فرق اسلامی ابعاد گسترده ای داشته است. در مسائل کلامی، موضوعاتی همچون حسن و قبح عقلی، جبر و اختیار، تفضلی یا استحقاقی بودن ثواب، از دیر باز مورد مناقشه بوده است. در حالی که اشاعره تنها از تکلیف سخن می گفتند، شیعه و معتزله حقوقی را نیز برای بنده قائل بودند. از این میان، حسن و قبح عقلی خود کلید حل بسیاری از مباحث و عقاید شیعه امامی و معتزله است که پاداش الهی را به استحقاق می دانستند. برخی نیز مانند علامه طباطبایی دیدگاهی نزدیک به اشاعره دارند. امروزه، برخی مسأله را با نگاه برون دینی نگریسته از بستر اصلی خارج می کنند و حقوق بشر مصوب سازمان مللل را معیار ارزیابی حقوق و تکالیف می دانند. در نتیجه اگر اسلام موافق با آنها نبود راه حل را در این می دانند که گفته شود این حقوق، دینی نیستند، بلکه برون دینی هستند و اثبات یا سلب آنها از سوی دین نخواهد بود. باید گفت حتی پذیرش حسن و قبح عقلی، و برون دینی بودن این موضوع، باز هم هیچ دلیل عقلی بر معیار بودن حقوق بشر سازمان ملل در این زمینه وجود ندارد، بویژه که منشور اسلامی آن نیز تدوین شده است. نیز جدا کردن باورهای دینی از برنامه ها ابتر کردن دین است.
حق و تكلیف یكی از اساسی ترین مباحث امروز و دغدغه های فكری نسل حاضر است. این مسأله اگر چه در عصر حاضر مورد توجه جدی قرار گرفته است؛ اما به هیچ وجه جدید نیست. در گذشته نیز این بحث در بین مسلمانان به شدت جریان داشته و حتی در اصول دین ردپای این بحث به طور جدی دیده می شود.
بحث از حق و تكلیف به دو صورت ممكن است: یكی به صورت بیرون دینی و دیگر درون دینی. هریك از دو نوع بحث، هم ممكن است و هم انجام شده، و هر دو نوع بحث ضرورت دارد.
در بحث بیرون دینی، پیش از اینكه دیندار باشیم یا خود را ملزم به بی دینی بدانیم، از اصولی بحث می كنیم كه می تواند معیار داوری ما درباره روش حقوقی و حقوق و تكلیف باشد. اینكه می گوییم بیرون دینی؛ به معنای ضد دینی نیست، به این معنی است كه معیار ارزیابی ما درباره حق و تكلیف یك امر كلی بیرونی است كه گزاره های شرع را نیز با این معیار می سنجیم، و نه تنها در امور فرعی، كه حتی در اصول دین نیز این بحث های بیرونی جایگاه اساسی دارد.
بحث های بیرون دینی در گذشته بر محور پذیرش یا ردّ حسن و قبح عقلی دور می زد، اما امروزه دست كم در ظاهر شكل متفاوتی دارد، مثلاً به جای حسن و قبح عقلی كه یك مسأله كلی است، امروز از یك واقعیت بیرونی كه پشتوانه سیاسی فرهنگی قوی دارد و با اهرم های اقتصادی و نظامی، اگر چه یك سویه، اجرا می شود، سخن گفته می شود و آن منشور جهانی حقوق بشر است كه در سازمان ملل به تصویب رسیده است. آنچه در حقوق بشر مورد توجه قرار گرفته در دو جنبه می تواند خلاصه شود:
1. محتوای حقوقی این قانون، عادلانه بودن، و دربردارنده راهكار روابط بین المللی، روابط بین دولت ها و ملت ها و روابط اجتماعی است، و بدین لحاظ، تساوی انسان ها و حقوق آنها را یادآور شده است. محتوای حقوق بشر برای بسیاری از دانشمندان و روشنفكران جای هیچ گونه تردید و چند و چون ندارد، حق و عادلانه است و جایگزینی نیز برای آن تصور نمی رود.
كسانی كه با این نگاه به حقوق بشر نظر می كنند طبیعی است كه آن را معیاری برای درستی، حقانیت و عادلانه بودن تمامی قوانین دیگر بدانند.
2. پشتوانه اجرایی این قانون. حقوق بشر به عنوان یك قانون بین المللی، در شرایط سخت بین المللی و پس از تجربه تلخ جنگ و آثار مخرب آن تصویب شد، به همین سبب برای مردم بحران دیده در كشورهایی كه جنگ در آنجا ویرانی و مرگ به ارمغان آورده بود، همانند مائده ای آسمانی شیرین و پذیرفتنی بود، و به هر صورتی كه بود به تصویب كشورهای عضو نیز رسید. اما مسأله تنها یك تصویب نبود. خاستگاه این قانون بیشتر غربی بود، ا گرچه كشورهای دیگر نیز بی نقش نبودند، اما نقش محوری غرب در این قانون روشن تر از آن است كه بتوان آن را نادیده گرفت. كشورهای قدرتمند غربی كه گویی خود را صاحب این قانون می دانستند این حق را نیز به خود دادند كه خود را مجری آن بدانند. توانمندی این قانون، نشان توانمندی فرهنگ غرب نیز می توانست باشد، و پذیرش آن از سوی مردم هر كشوری نشان تمدن آن كشور… بنابراین دانشمندان غربی به پشتوانه فرهنگی آن پرداختند؛ و هنرمندان به نشان دادن ارزش های مثبت، و كشورهای قدرتمندتر نیز به عنوان مجری آن، نقش اخطاردهی، تهدید و اقدام به حمله و یا محاصره اقتصادی و سایر راهكارهای فشار بر كشورهایی را كه ـ به زعم ایشان ـ با این قانون نمی ساختند ایفا كردند.
این بحث از دو جنبه مجال گفت و گو دارد.
جنبه اول محتوای این حقوق است. این حقوق بی شك یك دستاورد مهم بشری است وگامی اساسی در راه صلح، امنیت جهانی و عدالت به شمار می رود، اما این معنای بی عیب و نقص بودن آن نیست، زیرا در تصویب این قانون، برخی از امور بدیهی نادیده گرفته شده است؛ از جمله اینكه دین و مناسبات دینی به قانونی اجتماعی در آن چندان به رسمیت شناخته نشده است، برخی از ارزش های مسلم ادیان الهی در آن نادیده گرفته شده است. به همین سبب بود كه كشورهای اسلامی حقوق بشر اسلامی را نوشتند و در قاهره به تصویب رساندند.
در بعد دوم مناقشه جدی تری وجود دارد؛ حتی اگر همه بپذیرند كه این قانون هیچ نقصی ندارد، برخورد سیاسی و گزینشی با ملت ها و كشورها در رابطه با این حقوق برای هیچ شخص مطلعی پوشیده نیست. اما گذشته از این مناقشات، این حقوق می تواند تعدیل شود و از دایره بسیار تنگ و محدود و محدودیت آفرین خود خارج شود، و تفسیر خاص برخی از كشورها از آن نیز جای خود را به تفسیر عام تری بدهد كه كشورهای اسلامی و دیگر كشورهای غیر غربی نیز بتوانند از مزایای آن برخوردار شوند.
مباحث نو درباره حق و تكلیف
همان گونه كه گفتیم، حق و تكلیف امروزه هم مورد توجه و بحث قرار می گیرد، اما این بار سخن از جبر و اختیار نیست، تفضلی بودن یا استحقاقی بودن پاداش الهی نیز، مانند امكان تكلیف به مالایطاق یا عدم امكان آن سرعنوان مباحث امروزی نیست، اما برگشت بسیاری از مباحث امروز نیز به همان ریشه ها است، و به گونه ای با آن مباحث شباهت دارد. ولی به هر حال ، دشواری های جدیدی كه سرراه مسلمانان قرار گرفته است چالش های فكری جدیدی را در این زمینه به وجود آورده است:
«اگر در كلام پیشینیان، سخن از جبر و اختیار و تكلیف فوق طاقت می رفته و موافقان و مخالفان می یافته، و جامعه مسلمین از سر عِرق و غیرت دینی بدان مناقشات جواز و رواج می داده است، امروز نیز بحث فرادینی از حقوق بشر در جامعه اسلامی می باید بحثی محترم و مبارك محسوب شود و منادیان و مدافعان و مباشران آن می باید از تكریمی خداپسندانه برخوردار باشند و نتایج آراء شان مقبول حكومت و برمسند عمل بنشیند».1
بحث فرادینی چه مفهومی دارد؟ آیا منظور همان برون دینی است، یا به معنای این است كه با این نگاه شخص فارغ از دغدغه دینداری به بررسی و اظهارنظر بپردازد وعمل كند؟ اگر به معنای بحث برون دینی باشد، اما با قصد شناخت بهتر دین و قوانین، همان گونه كه در حسن و قبح عقلی كه در گذشته محور بحث اشاعره از یك سو و شیعه و معتزله از سوی دیگر بود، این گونه بحث، هم سودمند است و هم راهگشا. اما اگر فرادینی به معنای احساس بی نیازی از دین و یا نادیده گرفتن دین باشد، یا به طور پیش فرض، دین را از دخالت در امور سیاسی و اجتماعی معاف بداند، سودی در پی نخواهد داشت؛ چرا كه نمی توان از جامعه دینداران خواست كه مبانی سكولار در حقوق و سیاست را معیار ارزشیابی قرار بدهند. با چنین نگاهی نمی توان دغدغه دینداری را جدی گرفت، زیرا این دو ناسازگارند.
به نظر می رسد تلاش برخی بر این است كه معیار ارزیابی تمامی ارزش ها را ارزش های لیبرالیسم دانسته و بر این اساس، به جای توجه به تكالیف، به حقوق بشر بیشتر توجه شود.
واقعیت این است كه لیبرالیسم كه اساس دمكراسی نوین است، خود با چالش های جدی و بنیان براندازی در غرب روبه رو است، چنان كه برخی از جدی ترین نظریه پردازان غرب، مسیر موجود را نه به سمت و سوی ارزش های دمكراتیك، بلكه به سوی ارزش هایی می دانند كه دلخواه نظام های حاكم بر غرب است. اگر چه نقد این دسته بر خود ارزش ها نیست، بلكه بر شعار دهندگانی است كه از این شعارها به نفع گسترش و بقای قدرت خویش بهره می جویند، اما برخی دیگر از دانشمندان بر خود مبانی لیبرالیسم و دمكراسی تاخته و آن را به نقد جدی كشیده اند، كه اهل نظر و مطالعه از این نقدها بی اطلاع نیستند، در اینجا نقد این ارزش ها یا نفی تمامی آنها مورد نظر نیست.
اما برخی از روشنفكران در كشورهای اسلامی، پرحرارت تر از نظریه پردازان اصلی لیبرالیسم، به دفاع از ارزش های آن پرداخته و بر این نظرند كه ارزش های دینی را نیز باید با ارزش های برون دینی، و مشخصاً لیبرالیستی محك زد، و در هنگام ناهمخوانی، آن ارزش ها را بر ارزش های دینی ترجیح داد.
برخی شاید از روی دلسوزی خواسته اند میان حقوق بشر و اسلام همسازی وهماهنگی ایجاد كنند، اما برخی دیگر این هماهنگی را ناممكن دانسته اند، و در نتیجه حكم كرده اند كه حقوق بشر چون حقوق برون دینی است؛ پس باید بر حقوق دینی مقدم داشته شود. از جمله آقای سروش، چهار مسأله را نام می برد كه در فقه و در اعلامیه حقوق بشر مصوب قاهره وجود دارد، ولی با حقوق بشر غربی هم خوانی ندارد، و چون حقوق بشر غربی فرادینی است، پس باید مقدم داشته شود. ایشان با این حال می پذیرد كه نمی توان انتظار داشت مسلمانان این نظر را به راحتی بپذیرند. یعنی تنها به این دلیل كه حقوق بشر فرادینی است.
باید گفت چنین نیست كه اسلام، حقوق و كرامت انسان را نادیده گرفته باشد، بلكه مسأله عمده این است كه مسائلی مانند ارث زن ـ از باب نمونه ـ باید در ساختار حقوق اسلامی و تكالیف مالی زن و مرد بررسی و ارزیابی شود، با این نگاه خواهیم دید كه این تفاوت، سبب تبعیض نیست؛ زیرا همین زن، افزون بر این كه نفقه كسی را بر عهده ندارد، هزینه زندگی خودش نیز برعهده شوهر و پدر است. اسلام یك برنامه منسجم است، نمی شود برخی از احكام آن را گرفت، و با قسمتی از حقوق غرب مقایسه كرد، كه آن نیز یك سازواره دارای انسجام است.
نؤمن ببعض و نكفر ببعض!
اسلام و قرآن همواره بر این تأكید دارند كه جهان بینی، معارف و قوانین اسلام، یك كل منسجم است، باور و برنامه در آن هماهنگ است؛ كسی كه به یگانگی پروردگار و آفریدگار هستی باور دارد و آن را گواهی می دهد، برنامه زندگی خویش را نیز بر اساس برنامه او تنظیم می كند. چنین باوری او را از پرستش و كمك خواستن از غیر «الله» یا پذیرش و پرستش طاغوت باز می دارد وگر نه كافر به حساب می آید:
«والذین كفروا أولیاؤهم الطاغوت…» بقره/257
چنان كه حق ندارد داوری در امور خویش را به دست طاغوت بسپارد:
«یریدون أن یتحاكموا لی الطاغوت و قد أمروا أن یكفروا به…» نساء/60
می خواهند داوری در امور (اجتماعی) خویش را به طاغوت بسپارند؛ در حالی كه فرمان داده شده اند كه به طاغوت كفر بورزند…
برنامه طاغوت ها به سویی جز صراط مستقیم است. قرآن خود برنامه دارد، و این برنامه كه حق و تكلیف را مشخص می كند مرزهای قوانین الهی است كه نباید از آنها فراتر رفت.
عدالت یعنی رعایت حقوق و تكالیف در چارچوب قانون الهی، و ستم، نقطه مقابل آن است؛ عبور از این مرزهای قانون الهی، نه تنها ظلم بر دیگران كه بر خویش نیز هست.
«…و تلك حدود الله و من یتعدّ حدود الله فقد ظلم نفسه…» نساء/1
اینها مرزهای (تعیین شده از سوی) خدا است، هر كه از این مرزها بیرون رود بر خویشتن ستم كرده است.
این حدود، همان حقوق و تكالیف است كه انسان ها نسبت به هم، نسبت به جهان و نسبت به خدای متعال دارند؛ البته حق انسان بر خداوند را خداوند بر خویش واجب كرده است:
«كتب علی نفسه الرحمة» انعام/12
اگر كسی میان باور و برنامه تفكیك قایل شود، در عین باورمندی به خدا،برنامه های تعیین شده از سوی او را نپذیرد، یا گزینشی رفتار كند؛ برخی را بپذیرد و برخی را نپذیرد و به دست فراموشی بسپارد، چنین كسی نمی تواند به نسبت آنچه انجام داده مزد و پاداش بخواهد. و در این جهت فرق نمی كند كه پاداش به تفضل باشد یا استحقاق، زیرا بند دیگری از كتاب قانون الهی این شیوه گزینشی را طرد می كند و می گوید: این كتاب یك برنامه كامل است، و نمی توان برخی از قوانین آن را پذیرفت و برخی را كنار گذاشت:
«…أفتؤمنون ببعض الكتاب و تكفرون ببعض فما جزاء من یفعل ذلك منكم إلاّ خزی فی الحیوة الدنیا و یوم القیامة یردّون إلی أشدّ العذاب و ماالله بغافل عمّا تعملون» بقره/85
آیا به بعضی از دستورات كتاب آسمانی ایمان می آورید و به بعضی كافر می شوید؟ برای كسانی از شما كه این عمل (تبعیض در میان احكام و قوانین الهی) را انجام دهند جز رسوایی در این جهان چیزی نخواهد بود، و روز رستاخیز به شدیدترین عذاب ها گرفتار خواهند شد.
همه قوانین این گونه است. كسی كه از میان صدها ماده قانونی فقط یكی را محترم نشمرده باشد مؤاخذه خواهد شد، مانند راننده ای كه با تخلف از یك ماده قانون راهنمایی جریمه می شود.
لازم است به این نكته اشاره شود كه فرق است بین كسی كه حكمی را به گونه ای دیگر می فهمد ـ كه چه بسا شناخت او حجت و عمل او مجزی باشد ـ با كسی كه به اصل حكم شرعی اعتراف دارد، ولی به دلیل ناسازگاری آن با یك قانون دیگر، قانون اسلام را كنار می گذارد. اگر تنها به دلیل حكم عرف، یا قوانینی كه در فلان مجمع یا نهاد تصویب شده یا چند كشور به آن رأی داده اند، حكم خدا را به حالت تعلیق در بیاوریم، این گزینشی عمل كردن است؛ بویژه اگر در مورد آن میان مسلمانان اتفاق وجود داشته باشد. بحث برون دینی كردن نیز در اینجا بیرون رفتن از بستر اساسی مسأله است.
پذیرش گزینشی دین
اكنون نمونه ای از این دست نظریه پردازی را مورد بررسی اجمالی قرار می دهیم. این تلاش ها بی تردید اهداف اجتماعی و سیاسی مشخصی را دنبال می كنند، چرا كه اگر یك تلاش روشنفكرانه، هدف اجتماعی خاصی را دنبال نكند، بیهوده خواهد بود، پس لازم است در این بررسی با نگاه هرمنوتیكال، این فعالیت اجتماعی مطالعه و هدف آن كشف شود.
به بیان دیگر، باید این تلاش ها را همان گونه كه بفهمیم كه عرضه كنندگان از طرفدارانشان انتظار دارند، و همان چیزی را از كارشان بفهمیم كه آنان انتظار دارند هوادارانشان بفهمند. با این روش ما با متن؛ نه به عنوان پدیده ای صامت، بلكه به عنوان یك كردار اجتماعی معنی دار روبه رو می شویم. زیرا سخن گفتن، به تعبیر جامعه شناسی معنی كاو، كردار معنی دار اجتماعی است، همان گونه كه سكوت و حتی انصراف نیز، به نظر این مكتب، كردار اجتماعی معنی دار به حساب می آید.2 به همین دلیل آنان رابطه وثیقی بین متن و كردار اجتماعی برقرار می بینند.3
یكی از كارهای مهمی كه برخی از روشنفكران انجام می دهند این است كه بسیاری از اساسی ترین مباحثی را كه در حوزه دین از آن سخن به میان آمده و دین درباره آن برنامه یا داوری دارد، از بستر دینی خارج كرده و به اصطلاح، با نگاه برون دینی به آن می نگرند و نظریه می دهند.
بی تردید طبیعت برخی از مباحث به گونه ای است كه باید برون دینی بحث شود، اما این سبب شده كه عده ای تمام مسائل را برون دینی كنند و سپس درباره آن سخن بگویند.
بسیاری نیز در اصل به دین اعتقادی ندارند تا نیاز به شناخت نظر دین داشته باشند، آنان مباحث علمی و ارزشی یا مسائل اجتماعی را با نگاه برون دینی مطالعه و بررسی می كنند؛ بی آن كه ملامتی بر آنان باشد، یا ما ملزم به رعایت نظر آنان باشیم.
اشكال در این است كه كسی به عنوان روشنفكر دینی، یا قرآن شناس، بخواهد دایره باورها و برنامه های دین را تنگ كرده و به سخن آن در جایی كه باید گوش بدهد گوش ندهد و به این نیز بسنده نكرده در هنگام سخن گفتن دین جنجال و هیاهو به راه اندازد و از رسیدن صدای دین به گوش مخاطبان جلوگیری كند. این افراد گاه آنچه را می كوشیده اند در لفافه نگاه دارند، آشكارا نشان داده اند.
مثلاً ابوزید (روشنفكر مصری، كه آثاری از وی به فارسی نیز ترجمه شده) كه تلاش می كند خود را اسلام شناس معرفی كند و رشته تخصصی خود را علوم قرآن می داند، از اینكه برخی از روشنفكران در مسائل مربوط به زنان، به متون قرآن و حدیث استناد كرده اند، برآشفته و آنان را نكوهش كرده توصیه می كند در این مباحث برون دینی بحث كنند و گرنه با نگاه درون دینی پیروزی از آن اسلام گرایان و عالمان اسلامی خواهد بود.
«بی تردید مسأله زن جز به عنوان مسأله ای اجتماعی قابل گفت وگو نیست، وارد كردن آن در مسائل دینی، لوث كردن آن است و سبب از بین رفتن تمامی امكانات گفت وگوی آزاد درباره آن خواهد شد… و این از تفكر آزاد جلوگیری می كند».4
هدف او آن قدر در لفافه نیست كه نتوان بدان دست یافت و به همین جهت بدین گونه می تواند تحلیل شود:
یك. مسائل مربوط به زن از مسائل اجتماعی است.
دو. حكم مسائل اجتماعی را نباید در متون دینی جست وجو كرد.
سه. جست وجوی مسائل اجتماعی، از جمله موضوع زن در قرآن و حدیث، لوث كردن قضیه است، و بنابراین به هیچ صورتی نباید تن به این كار داد. بحث باید برون دینی باشد.
چهار. بنابراین، درباره مسائل زن نباید با دانشمندان علوم دینی، در چارچوب متون دینی گفت وگو كرد، زیرا این كار جلو گفت وگوی آزاد را می گیرد.
همین نویسنده، در همان كتابی كه این سخنان را گفته، عمل خویش را اجتهاد خوانده، همان چیزی كه در اسلام برای آن پاداش در نظر گرفته شده است.5
گویا هدف، بیرون بردن بحث از دایره دین است، نه اینكه طبیعت آن بحث برون دینی باشد.
یكی از عناوینی كه در این زمینه جلب نظر می كند این پرسش است كه آیا ما حق داریم دیندار باشیم یا مكلفیم؟
دینداری؛ حق یا تكلیف
پاسخ درون دینی كه از متون دینی از جمله اسلام به دست می آید دینداری را تكلیف می داند، امّا از آنجا كه حق و تكلیف دو روی یك سكه اند، دینداری در برابر خداوند یك تكلیف است، «ما خلقت الجنّ و الإنس إلاّ لیعبدون» اما همین تكلیف، حق نیز هست؛ هنگامی كه در برابر دیگران باشد. دینداری حق است؛ به این معنی كه كسی حق ندارد جلو دینداری كسی را بگیرد، بویژه دین حق را كه در منطق قرآن همان اسلام است؛ اسلامی كه شامل تمام ادیان حقه سابقه هم می شود. جلوگیری از دینداری یا انجام شعایر الهی سدّ سبیل است، و مبارزه با خداوند متعال و رسول خدا(ص) است، كه كیفر آن بسیار شدید است.
انتخاب دین و گردن نهادن به دین، مرحله ای است كه در آن اكراه و اجباری نیست: «لاإكراه فی الدین»، اما پس از گردن نهادن به دین و پذیرش حقانیت آن، گزینشی عمل كردن درباره قوانین آن پذیرفته نیست. حق پذیرفتن یا نپذیرفتن یك دین را داریم، اگر چه آثار خود را دارد، اما پس از پذیرفتن اصل دین، نمی توان برنامه های آن را به دلخواه طبقه بندی كرد؛ برخی را پذیرفت، و برخی را كنار زد. این منطق قرآن است.
برخی مدعی شده اند كه این بحث، برون دینی است، یعنی نباید از دین بپرسیم كه دینداری حق است یا تكلیف، باید این پرسش را در بیرون از دین بررسی كرده و برای آن پاسخی بیابیم. اینك پرسش دیگری مطرح می شود:
اگر مسأله برون دینی باشد، آیا پاسخ یك دیندار و یك فرد بی دین مانند هم است، یا متفاوت؟
ممكن است كسی بگوید در این مسأله پاسخ هر دو باید یكسان باشد، زیرا داور این بحث خرد است، و خرد حكم یكسان می دهد، تفاوت هنگامی ایجاد خواهد شد كه دو داور وجود داشته باشد؛ یكی دین و دیگری خرد، اما اگر از دین بخواهیم در این زمینه ساكت باشد طبیعی است كه فقط یكی از این دو داور حكم خواهد راند، و آن داور عقل است.
این سخن درست به نظر نمی رسد؛ برای اینكه اولاً كسی كه دغدغه دین دارد با كسی كه دغدغه دین ندارد، نمی تواند درمورد حق و تكلیف یكسان بیندیشد و یكسان نتیجه گیری كند. چه آنكه حتی مفاهیمی مانند عدالت در این صورت معنای متفاوت، یا دست كم مصادیق متفاوت خواهد داشت، و این تفاوت البته با حكم خرد ناسازگار نخواهد بود، زیرا كسی كه آفرینش را دارای آفریدگاری می داند كه مانند خدای قرآن، حكیم، غفور، مهربان و مدبّر جهان هستی است، كه برای شایسته كاران و بدكاران پاداش و كیفر در نظر گرفته، به حكم عقل ملزم است كه از برنامه های او اطاعت و پیروی كند، و اجرای قانون او را در مورد خود یا دیگران عدالت بداند، او با كسی كه به خدایی باور ندارد، هرگز درباره عدالت به عنوان یك مفهوم، یكسان فكر نمی كند.
ثانیاً: بر فرض آنكه اصلاً پای دین در میان نباشد، باز هم خرد در میان همه مردم به یكسان حكم نمی كند، كسی كه در محیط فرهنگی بزرگ شده، نوعاً سنت ها و رسم های جاری سایر فرهنگ ها به نظرش عجیب، ناپذیرفتنی و حتی غیرعاقلانه و غیرعادلانه خواهد آمد. یعنی تفاوت فرهنگ ها سبب تفاوت دیدگاه اشخاص درباره ارزش ها می شود. ممكن است در این تفاوت حق با این باشد، یا با آن، اما به هر حال این اختلاف ها هست و جای انكار ندارد.
منظور پذیرش نسبیت فرهنگی و ارزشی و حل مشكل به روش پست مدرنیسم نیست، زیرا ما می پذیریم كه ممكن است این یا آن طرف اشتباه كرده باشد، یا حتی هر دو طرف، و حق چیز سومی باشد، اما در عین حال عقل بشری نتوانسته است داوری یكسانی در مسائل عمده حقوقی و ارزشی داشته باشد.
ممكن است به اكثریت تكیه شود، اما الزاماً همیشه اكثریت بر حق نیستند. همان گونه كه در سطح یك كشور اقلیت بودن به معنای ناحق بودن نیست، در سطح جهانی نیز اكثریت ملاك درستی یا حقانیت نیست، بویژه اگر اكثریت به اقلیت با نگاه عاقل اندر سفیه بنگرند یا اهداف استعماری و سلطه جویانه و رقابت های پنهان و آشكار وجود داشته باشد كه جلو داوری درباره حقیقت را بگیرد؛ چنان كه در زمینه حقوق بشر نیز گاه اختلافات این گونه است.
بنابراین اجمالاً می توان گفت كسی كه دغدغه دین دارد، با آن كسی كه این دغدغه را ندارد، با داوری برون دینی، یكسان داوری نمی كند. نمی گوییم عقل انسان دیندار با عقل انسان بی دین تفاوت دارد، می گوییم شخص دیندار جهان هستی را به گونه ای می بیند و شخص غیرباورمند به دین به گونه دیگر، این تفاوت در هستی شناسی، به طور فطری تفاوت در ارزشگذاری را در پی خواهد داشت.
حتی اگر به گسست رابطه منطقی باید و هست نیز معتقد باشیم، باز هم این رابطه قابل قطع شدن نیست، انسان فطرتی دارد كه بر اساس آن هر روز كه بردانسته ها و تجربه هایش افزوده، بر اساس آگاهی های جدید، ارزشگذاری هایش درباره كردار و رفتار و اعتقادات نیز عوض شده است. بیرون آوردن كلیه یك انسان سالم، زمانی كه باور به سودمند بودن این كار برای سلامتی شخص دیگر كه كلیه برای او هدیه می شود وجود نداشت، یك جنایت بود، ولی امروزه همین عمل می تواند یك عمل انسانی و انسان دوستانه تلقی شود.
مثال دیگر، كسی كه می داند خطر سیم برهنه برق دیگری را تهدید می كند، وظیفه دارد كه او را آگاه سازد، این آگاه ساختن یك كار اخلاقی است و ارزشمند، طرف مقابل نیز پس از آن از صمیم قلب از او تشكر خواهد كرد. طبیعی است كه چنان شخصی دیگر به این نخواهد اندیشید كه آیا سخن هیوم درست است، و بین هست و باید رابطه منطقی وجود دارد، یا عكس آن درست است؟ هم اخطار دهنده كار خود را درست و خوب می داند و هم اخطار گیرنده، اخطار گیرنده نیز در این مورد اگر به اخطار گوش ندهد، به یقین مورد ملامت قرار می گیرد. آثار حقوقی و اخلاقی عمل از یك سو، و كیفر اخروی الهی از سوی دیگر حتمی است.
این رابطه بین اطلاع شخص اول و لزوم هشدار دادن وی به نفردوم ،به یقین یك كار اخلاقی است، و پرهیز این یك نیز تصمیمی است كه همه از او انتظار دارند، و این انتظار، سبب می شود كه سرپیچی وی را خودكشی تلقی كنند.
كسی كه به آخرت یقین دارد، اخطار و انذار انبیا را جدی گرفته است، و كیفری مانند آتش جهنم را می پذیرد، به طور طبیعی، از هر چیزی كه سبب افتادن او به آتش باشد دوری خواهد جست، از جمله اینكه در بررسی شناخت حقوق و وظایف خویش فقط به این نخواهد اندیشید كه به دلیل قرارداد اجتماعی، یا نیاز طبیعی به همكاری دیگران، باید به قوانین احترام بگذارد، او اولاً انتظار دارد كه قانون در راستای نجات و او و دیگران باشد، و ثانیاً برای نجات اخروی خویش، ممكن است از بسیاری از حقوق مسلم و ثابت خود به نفع باور خویش و مردم هم كیش خود صرف نظر كرده گاه در صورت لزوم، اصلی ترین سرمایه و حق خویش را كه حق حیات است در این راه فدا كند، نمونه های این كار فراوان اند.
برخی گفته اند دینداری یك حق است، و نه تكلیف، برای همین ورود و خروج از دین آزاد است، و دین را به مجلس تشبیه كرده اند، مجلسی كه نمایندگان آن منتخب مردمند، و معقول نیست كه این مجلس پس از روی كارآمدن ماده قانونی تصویب كند كه مردم حق انتخاب ندارند.
ولی این تشبیه مع الفارق است، زیرا نماینده مجلس و مجلس نمایندگان، مشروعیت و قانونی بودن خویش را از رأی مردم می گیرند، اما دین، مشروعیت خویش را از خداوند می گیرد، انتخاب دین به معنای اعتراف به حقانیت آن است؛ به عنوان مجموعه ای كامل از باورها و برنامه ها، نه به معنای مشروعیت دادن به دین.
دین حق، برنامه خدایی است برای خوشبختی دنیا و رستگاری در آخرت، برای انسان ها فرستاده شده. پیامبران نیز جز برای هدایت و اینكه از آنان پیروی شود نیامده اند. تشبیه دین به هر چیزی دیگر غیر از خود دین نارسا است. دین، دین است، مجموعه كامل و منسجمی از باورها و برنامه های سعادت آفرین. معیار درستی احكام دین قرار دادنِ این مجمع یا آن نهاد ـ كه دین و برنامه های آن را برای حاكمیت بر جامعه از اساس نمی پذیرد و پیش فرض آن تساوی همه ادیان، اعم از حق و باطل، آسمانی و زمینی است ـ ستم بر دین و جامعه انسانی است.
دو روی یك سكه
حق و تكلیف، دو روی یك سكه اند، حقوق از هر دو بحث می كند. مسأله حق و تكلیف یك بار با نگاه حقوقی مورد بررسی قرار می گیرد، بار دیگر با نگاه كلامی. با نگاه دوم، این بحث در بین فرق اسلامی سابقه دیرینه دارد؛ بویژه مجادله اشاعره و معتزله در این میان بسیار شدید بوده و گاه سبب درگیری هایی نیز شده است.
استحقاق یا تفضّل در پاداش ها، جبر و اختیار، قاعده لطف كه در ارسال رسل و حجج الهی مورد استناد قرار می گیرد، تكلیف به مالایطاق و برخی از عناوین دیگر، مباحث بسیار جدی كلامی بوده كه حتی در اصول دین نیز تأثیر داشته است.
قاضی عبدالجبار معتزلی، علاوه بر نگارش كتابی جداگانه با عنوان «المحیط بالتكلیف»، یك جلد از موسوعه كلامی بزرگ خود «المغنی» را به بحث تكلیف اختصاص داده است.
جبر و اختیار، خلق افعال عباد، استحقاقی بودن پاداش های اخروی یا تفضلی بودن آن، مسائلی هستند كه بر محور حق و تكلیف می چرخند؛ اگر این عقیده را بپذیریم كه پاداش های الهی بر اساس استحقاق است، حقی برای بنده بر مولا در نظر گرفته شده است، و اگر بر این اعتقاد پای فشردیم كه پاداش ها بالاستحقاق نیست، بلكه بالتفضل است، در این صورت حقی برای بنده قائل نشده ایم، بلكه این خداست كه هم تكلیف داده و هم توفیق عمل، برای عمل صالح پاداش می دهد، و پاداش او نیز برای چیزهایی است كه خود او به ما داده است.
آنان كه از اختیار و استحقاق دفاع می كنند، مستندات بسیار قوی قرآنی دارند، اشاعره نیز به آیات فراوانی از قرآن استناد می كنند، اما شیعه این دو دسته از آیات را در كنارهم می پذیرند و هیچ دسته را به نفع دسته دیگری كنار نمی زنند.
شیعه به دلیل توجه به همه انواع بیان قرآن به «امر بین الأمرین» می رسد؛ عقیده ای كه نه سبب انكار چیزی از قدرت و اراده الهی می شود و نه حسن و قبح عقلی و درك فطری ما را ازحسن و قبح نادیده می انگارد، بنابراین همچنان به عدل الهی ـ كه نتیجه داشتن تكلیف و اختیار است ـ پایبند می ماند؛ چیزی كه معتزله نیز از آن طرفداری می كند. اما این به معنای بازنشسته شدن خدا و اراده مطلق انسان نیست. اگر چه اراده و خواست انسان برای عمل صالح مهم است، اما تا خدا نخواهد و توفیق ندهد، این خواست عملی نخواهد شد:
«فأین تذهبون. إن هو إلاّ ذكر للعالمین. لمن شاء منكم أن یستقیم. و ما تشاءون إلاّ أن یشاء الله ربّ العالمین» تكویر/26ـ 29
بنابراین، با آن كه خداوند به ما سرمایه عمل صالح ـ یعنی اصل حیات را ـ داده و توفیق عمل صالح را نیز به ما ارزانی كرده است، اما به ما حق انتخاب داده كه ایمان و عمل صالح را برگزینیم یا خسران را:
«والعصر. إنّ الإنسان لفی خسر. إلاّ الذین آمنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحقّ و تواصوا بالصبر» العصر/1ـ3
و با همین ترازو است كه كردار انسان ها وزن خواهد شد.
همان گونه كه در نگاه حقوقی، حق و تكلیف بر محور عدالت می چرخد، در بحث كلامی نیز شیعه و معتزله حق و تكلیف را بر اساس عدل بررسی كرده اند، بحث عدل الهی نیز در نظر شیعه و معتزله ازهمین جا سرچشمه گرفته است.
اگر چه اشاعره خدا را خالق افعال بندگان دانسته و قائل به جبر شده اند، اما این در نظر آنان به معنای انتساب صفت ضد عدل به خدا نیست. آنان خدا را ظالم نمی دانند. به دلیل تفاوتی كه بین خلق و كسب می بینند، خدا را خالق افعال عباد و عباد را كاسب افعال خویش می دانند و بدین سان عدالت الهی را در پاداش و كیفر دادن به سبب كسب عباد، گردن می نهند.
اما شاید مهم ترین نكته در این میان مبنای عدل باشد، كه آیا حسن عقلی دارد یا شرعی؟ اصل اختلاف همین جا است؛ شیعه و معتزله حسن و قبح عقلی را باور دارند، اما اشاعره برآنند كه حسن و قبح احكام و افعال فقط باید از سوی شرع تعیین و بیان شود.
اینها زمینه های بحث است، اما شاید چندان لزومی نداشته باشد كه به تفصیل به این جنبه از مسأله پرداخته شود. چیزی كه دراینجا مورد توجه است این است كه حق و تكلیف؛ چه با نگاه حقوقی و چه با نگاه كلامی، نمی تواند از مسأله عدالت جدا شود.
بحث عدل الهی از یك سو و توحید از سوی دیگر مباحث دقیق و نظریه پردازی های ظریفی را سبب شده است. بنابراین به جز عدل، اصل توحید نیز در این زمینه مورد توجه است، بنابراین، یك محور مهم دیگر در بحث حق و تكلیف در علم كلام اسلامی؛ دغدغه عمده اشاعره، یعنی توحید است، از این رو بر دو مسأله پای می فشارند، یكی اینكه خالق افعال بندگان نیز خداوند است، همان گونه كه خالق خود بندگان است، و دیگر اینكه خداوند در برابر آفریدگان خویش مكلف نیست.
اما عدلیه نیز دغدغه جدی داشته در میان صفات كمال الهی بر عدل تكیه ویژه دارند. اگر وعده های الهی برپایه پاداش و كیفر و اینكه خداوند بر خویش پاداش احسان را واجب كرده، درست و راست باشد، كه هست، پس باید هر عملی پاداش و كیفر متناسب خویش را داشته باشد؛ به این معنی كه هیچ عمل شایسته ای بی پاداش نماند. اگر چه كیفر بزهكاری ها مورد اختلاف است، و معتزله خلود در آتش را برای بزهكاران حتمی می داند، اما شیعه، معتقد است كه كیفر گناهان متناسب با آن و زمان دار است، پس از كیفر متناسب، گناهكاران نیز از آتش جهنم نجات خواهند یافت، و مشركان خالد در جهنم هستند.
اصطلاح متكلمین این است كه پاداش های الهی برای شایسته كاران بالتفضل است یا بالاستحقاق؟ مشكل اساسی بالتفضل بودن پاداش ها این بود كه نقش اعمال شایسته جدی گرفته نمی شد؛ با اینكه شخص عملی انجام داده كه در خور تحسین و پاداش است، اما این عمل حقی برای انجام دهنده آن ایجاد نكرده است. اما اگر پاداش الهی به استحقاق باشد، آن گونه كه معتزله می گفتند، این مشكل حل می شد، پاداش، حق انسان های شایسته كار خواهد بود، همان گونه كه كیفر، سزای بزهكاران است. اما مشكل بزرگ دیگری خودنمایی می كرد؛ زیرا اشاعره می گفتند لازمه این نظریه این است كه خداوند سبحان در برابر بندگان مسئول باشد، یعنی خداوند نیز مكلّف فرض می شد؛ زیرا پس از انجام كارهای شایسته برای شایسته كاران حقی ایجاد می شود، و این حق بر خداوند فرض می شود، و هر كس كه حقی بر عهده او قرار گیرد، مكلف است.
در فلسفه غرب نیز این بحث به گونه ای مطرح بوده است، مثلاً نتیجه نظریه كانت همانند نظریه اشاعره است؛ زیرا او خدا را در برابر بندگان مكلف ندانسته و چیزی را بر خدا واجب نمی داند.6
در آیات قرآن، كلماتی هست كه ظاهر آنها پاداش الهی را بالاستحقاق نشان می دهد، آیاتی كه از چند برابر شدن پاداش مؤمنان شایسته كار سخن می گوید، این نشان می دهد كه اصل پاداش حقی است كه خداوند آن را چند برابر می كند.
برخی می پندارند كه قرآن فقط از تكلیف سخن گفته و توجه چندانی به حقوق انسان ها ندارد، اما واقعیت این است كه قرآن كریم به حقوق اساسی و دیگر حقوق انسان توجه جدی دارد و حقوق فوق العاده ارزشمندی را به رسمیت می شناسد. اگر بخواهیم حقوق و تكالیف را به همان گونه ای كه كانت طبقه بندی كرده در قرآن بیابیم، چندان دشوار نخواهد بود، جز اینكه مسلمانان عدلیه پا را از این نیز فراتر نهاده و از حقوق انسان در برابر خداوند متعال سخن گفته اند؛ كه آیا پاداش الهی به استحقاق است یا به تفضل؟ در حالی كه اشاعره نظریه دوم را پذیرفته اند، شیعه و معتزله از تعبیر استحقاق استفاده كرده اند.
به طور نمونه بیشتر تفاسیر شیعی در ذیل آیه 26 سوره یونس كه می فرماید:
«للذین أحسنوا الحسنی و زیادة و لایرهق وجوههم قتر و لا ذلّة أولئك أصحاب الجنّة هم فیها خالدون» یونس/26
گفته اند: منظور از «الحسنی» پاداشی است كه به استحقاق به بندگان می رسد و منظور از زیاده، ده برابر یا بیشتر از آن است كه خداوند در قرآن به نیكوكاران وعده آن را داده است. این تعبیر در بیشتر تفاسیر شیعه موجود است.7
علامه طباطبایی اگر چه خود نیز از استحقاق و تفضل در این آیه سخن می گوید، اما بیان خویش را این گونه تكمیل می كند كه مراد از استحقاق، پاداش به مثل است، یعنی به اندازه ای كه خداوند برای هر عملی تعیین كرده، اما زیاده چند برابر آن است، در ترجمه المیزان صراحت بیشتری وجود دارد كه استحقاق عبد به معنای طلب كار شدن او از خداوند (جلّت عظمته) نیست، بلكه مقصود از «حسنی» پاداش به اندازه عمل است، و مقصود از زیاده، بخشش بیشتر.
این سخن اگر چه به مذاق شیعه امامی سازگارتر است، اما در بسیاری از كتب تفسیر ما به صراحت دیده نمی شود.8
معتزله برخی از امور را بر خدا واجب می دانند؛ مانند لطف را، كه به عنوان قاعده لطف معروف است.9
تعبیر استحقاق برای انسان، به عدالت بر می گردد، اگر خداوند بدكاران و ستمگران را مجازات نكند، داد مظلومان را از آنان نگیرد و به نیكوكاران پاداش مناسب ندهد خلاف عدالت الهی است، این همان چیزی است كه در بحث خلود گناهكاران در آتش از سوی معتزله نیز مطرح است.
صرف نظر از این مسأله مهم كه سبب تفاوت جدی در عقاید فرق اسلامی شده است، حق و تكلیف به نگاه حقوقی در قرآن بسیار جدی و گسترده است.
پی نوشتها:
1. سروش، عبدالكریم، مقاله حكومت دمكراتیك دینی، در كتاب حقوق بشر از منظر اندیشمندان، صفحه327.
2. در این زمینه بنگرید به: لیتل، دانیل، تبیین در علوم اجتماعی، ترجمه عبدالكریم سروش،
3. همان.
4. ابوزید، نصر حامد، دوائر الخوف، قرائة فی خطاب المرأة، لبنان، المركز للنشر الثقافی العربی، الطبعة الأولی، 1999م، 86. اصل عبارت چنین است: «إنّ المرأة لاتناقش اطلاقاً إلاّ بوصفها قضیة اجتماعیة، و إدخالها فی دائرة القضایا الدینیة هو فی الحقیقة تزییف لها، و قتل لكلّ إمكانیات الحوار الحرّ حولها… و هذا إطار لایسمح بالتداول الحرّ للأفكار».
5. همان.
6. كانت، ایمانوئل، مابعد الطبیعه اخلاق، فلسفه حقوق، ترجمه دكتر منوچهر صانعی دره بیدی، تهران، انتشارات نقش و نگار، 1380.
7. از جمله تفاسیر شیعه كه این بیان را دارند تفاسیر زیر هستند:
طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، تحقیق احمد قصیر العاملی، 5/365.
طبرسی، فضل بن حسن، جامع الجوامع، تهران، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، 2/ 108. همو، مجمع البیان، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 3/104.
فیض كاشانی، محمد بن مرتضی، الصافی، بیروت، مؤسسة الاعلمی، 2/400.
8. طباطبایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، تهران، دارالكتب الاسلامیة،10/40 (و ترجمه المیزان،10/59) علامه با این بیان كلمه استحقاق را نیز به تفضل بر می گرداند:
«و المراد بالمثوبة الحسنی، و المراد بالزیادة الزیادة علی الاستحقاق، بناء علی أن الله جعل من فضله للعمل مثلاً من الجزاء و الثواب، ثمّ جعله حقاً للعامل فی مثل قوله: «لهم أجرهم عند ربّهم» (آل عمران/199) ثم ضاعفه و جعل المضاعف منه أیضاً حقاً للعامل كما فی قوله: «من جاء بالحسنة فله عشر أمثالها» (الانعام/160) و عند ذلك كان مفاد قوله: « للذین أحسنوا الحسنی» استحقاقهم للجزاء و المثوبة الحسنی، و تكون الزیادة هی الزیادة علی مقدار الاستحقاق من المثل أو العشرة الأمثال، نظیر ما یفیده قوله: «فأمّا الذین آمنوا و عملوا الصالحات فیوفّیهم أجورهم و یزیدهم من فضله» (النساء/173) مقایسه شود با سایر تفاسیر.
9. عالمان ما نیز تعبیر لطف را در اصول فقه بررسی كرده و بر اساس آن استنباطاتی انجام داده اند، شیخ طوسی در كتاب معروفش عدة الأصول می نویسد:
«إختلف المتكلّمون فی اصل اللطف، فالاشاعرة أنكروه و أثبته العدلیة من الامامیة و المعتزلة و الزیدیة، و یجب التنبیه إلی أن منشأ الخلاف بینهما یعود إلی أن العدلیة تری أن اللطف یرتبط بأصل العدل و مبدأ خلق العباد لأفعالهم، و أن اللطف واجب علی الله تعالی، بینما ینكره الاشاعرة. و المقصود من اللطف عند العدلیة هو الفعل الذی یقرب العبد من الطاعة و یبعده عن المعصیة…». (عدة الأصول، 2/642.)
سامانه خرید و امن این
سایت از همهلحاظ مطمئن می باشد . یکی از
مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می
توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت
بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم
اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه 09159886819 در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما فرستاده می شود .
آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی
سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس
مطالب پربازديد
متن شعار برای تبلیغات شورای دانش اموزی تحقیق درباره اهن زنگ نزن انشا در مورد 22 بهمن