تحقیق دانشجویی - 537

راهنمای سایت

سایت اقدام پژوهی -  گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان

1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819  -  صارمی

2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2  و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی  (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .

3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل http://up.asemankafinet.ir/view/2488784/email.png  را بنویسید.

http://up.asemankafinet.ir/view/2518890/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86.jpghttp://up.asemankafinet.ir/view/2518891/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%20%D8%A8%D9%87%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA.jpg

لیست گزارش تخصصی   لیست اقدام پژوهی     لیست کلیه طرح درس ها

پشتیبانی سایت

در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا  پیام بدهید
آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet

اخلاق اسلامي و جهت گيريهاي بازدارنده نفس

بازديد: 177

 

اخلاق اسلامي و جهت گيريهاي  بازدارنده نفس

مراد از جهت گيرى بازدارنده نفس آن دسته از صفات و ملكات نفسانى است كه نسبت به بسيارى از رذايل اخلاقى نقش بازدارندگى دارند، و از سوى ديگر زمينه ساز فضيلت هاى اخلاقى متعددى هستند. صفات نفسانى شاخص در اين گروه، بدين قرار است.

1. قوت نفس

ملكه اى نفسانى است كه انسان را قادر مى سازد تا حوادثى را كه براى او پيش مى آيد، هرچند خطير باشد، به خوبى تحمل كند. در فضيلت عظمت و قوت نفس همين بس كه خداوند در قرآن كريم مى فرمايد: «و عزّت از آن خدا و از آن پيامبر او و از آن مؤمنان است.»(1)

امام صادق(عليه السلام) در اين باره فرمود:

خداوند همه امور مؤمن را به خودش واگذار نموده است; ولى به او اجازه نداده است كه خودش را خوار و ذليل گرداند. آيا به اين كلام خداوند نمى نگريد كه فرمود: وللّه العزّة و لرسوله و للمؤمنين؟ «پس سزاوار است كه مؤمن عزيز بوده و ذليل نباشد».(2)

 يك. آثار قوت نفس

بزرگى و قدرت نفسانى نتايج بسيار سودمندى بر نفس به جاى مى گذارد كه هريك خود ملكه اى نفسانى اند. در مقابل، ضعف و سستى نفس، رذايل مختلف اخلاقى را در پى خواهد

ــــــــــــــــــــــــــــ

1. سوره منافقون، آيه 8 .      2. كلينى: كافى، ج 2.

 

داشت. در زير به مهم ترين آثار و آفات عظمت روحى انسان اشاره مى شود.

الف) ثبات و عدم اضطراب: ثبات ملكه اى است نفسانى كه انسان را قادر مى سازد تا در خطرها وارد شود و در برابر سختى ها و دردها هرچند فراوان باشند، مقاومت كند; بدون اين كه شكستى بر او عارض گردد. در مقابل آن اضطراب و تزلزل هنگام روبه روشدن با خطرات و سختى ها، قرار دارد. ثبات و پايدارى جلوه هاى گوناگونى دارد كه از بارزترين آنها ثبات در ايمان در مقابل شبهات است. قرآن كريم در اين باره مى فرمايد: «خدا كسانى را كه ايمان آورده اند، در زندگى دنيا و در آخرت با سخن استوار ثابت مى گرداند.»(1)

بديهى است كه ثبات و عدم تزلزل در ايمان، مقدمه پايدارى و ثبات در ساير جهت گيرى هاى ارزشمند نفسانى است. اين امر نيز به نوبه خود موجب پايدارى و ثبات در انجام اعمال صالح خواهد بود.ثبات و استوارى، علاوه بر اين كه فراورده معرفت است، محصول قوّت و عظمت روح نيز است كه يكى از فضائل مهم نفسانى محسوب مى گردد.(2)

ب) همّت بلند: يعنى تلاش براى تحصيل سعادت و كمال و رسيدن به عالى ترين امور; به طورى كه در راه رسيدن به آنها اعتنايى به سود و زيان دنيوى ندارد. منافع دنيا، صاحبان همت هاى بلند را مسرور و زيان هاى آن ايشان را اندوهگين نمى سازد و حتى در راه رسيدن به اهداف بلند از مرگ و كشته شدن نيز باكى ندارند. در مقابل آن كوتاهى و پستى همت است كه صاحب آن در طلب اهداف بلند، كوتاهى مى كند و تنها به امور كوچك و پست قناعت مىورزد. اين صفت نفسانى خود معلول عظمت و قوت روح است و بدون شك از فضائل بزرگ نفسانى است; زيرا رسيدن به اهداف متعالى و ارزشمند انسانى جز در پرتو همت هاى سترگ و مجاهدت هاى بزرگ ميسّر نخواهد شد. شهامت كه خود ملكه اى نفسانى و ارزشمند است، از مصاديق همت بلند شمرده مى شود.(3)

ج) غيرت و حميّت: يعنى تلاش براى پاسدارى از چيزى كه حفظ آن لازم است. اين حالت از نتايج قوت و عظمت روح و شهامت است. امام صادق(عليه السلام) فرموده است: «خداى تبارك و تعالى غيرتمند است و هر غيرتمندى را دوست مى دارد. از غيرتمندى او است كه زشتكارى ها را، از پيدا و پنهان، حرام فرموده است.»(4) امام على(عليه السلام) نيز فرمود: «ارزش مرد به اندازه همّت او است... و

 

ــــــــــــــــــــــــــــ

1. سوره ابراهيم، آيه 27.

 2. ر.ك: نراقى، محمدمهدى: جامع السعادات، ج 1، ص 262.

3. همان، ج 1، ص 263 ـ 264.  

4. كلينى: كافى، ج 5 ، ص 535 ، ح 1.

 

 

دليرى او، به اندازه ننگ داشتن او است ]

از تن دادن به پستى ها و زبونى ها[ و پاكدامنى او به اندازه غيرت او.»(1)

عالمان اخلاق براى غيرت، مجارى و موارد متعددى ذكر كرده اند و چون برخى از نصوص اخلاقى ناظر به موارد خاصى از آن است، مناسب است كه هريك از آنها را به اجمال مورد مطالعه قرار دهيم.

1. غيرت در دين: لازمه غيرت در دين آن است كه در جهت حفظ آن در مقابل بدعت ها و اهانت ها تلاش كند; در مقابل شبهه پراكنى ها از آن دفاع شايسته نمايد; در نشر و ترويج احكام آن بكوشد، و در امر به معروف و نهى از منكر مسامحه و سستى نورزد.

2. غيرت بر حريم و ناموس: در نصوص اخلاقى اسلام، مردان به شدت به چنين غيرتورزى ترغيب و موظّف شده اند و فاقد چنين غيرتى به تندى مورد نكوهش قرار گرفته است. امام صادق(عليه السلام)فرمود: «بهشت بر مردان بى رگ و غيرت حرام شده است.»(2) و پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)فرمود: «بوى بهشت از فاصله پانصد سال راه به مشام مى رسد، اما فرزند ناخلف و شخص بى رگ و غيرت آن را استشمام نمى كند.»(3) امام باقر(عليه السلام) نقل مى كند كه گروهى از اسيران را نزد پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله)آوردند، پيامبر(صلى الله عليه وآله)دستور داد كه از ميان آنان يكى را آزاد و بقيه را بكشند. فرد آزاد شده پرسيد: چرا مرا آزاد كردى؟ پيامبر پاسخ داد:

جبرئيل از جانب خداوند به من خبر داده است كه در تو پنج خصلت وجود دارد كه خداوند و رسول او آنها را دوست دارند: غيرت شديد بر ناموست، سخاوتمندى، اخلاق خوش، صداقت در گفتار و شجاعت». فرد با شنيدن اين كلام مسلمان شد و بر ايمان خود پايدار ماند، تا اين كه در غزوه اى به شهادت رسيد.(4)

ناگفته نماند كه زياده روى در غيرتورزى نسبت به ناموس هرگز پسنديده نيست و حتى موجب فساد خواهد شد، بلكه غيرت در جايى است كه به ارتكاب حرام اطمينان باشد و يا انسان در محل تهمت و بدگمانى قرار گيرد. امام على(عليه السلام) در سفارش به فرزند خود

 

 

 

ــــــــــــــــــــــــــــ

1. نهج البلاغه، حكمت 47 و 305.

2. كلينى: كافى، ج 5 ، ص 537 ، ح 8 .

3. صدوق: فقيه، ج 3، ص 444، ح 4542.

4. حر عاملى: وسائل الشيعه، ج 20، ص 155.

 

 

امام حسن(عليه السلام) مى فرمايد:

از غيرت نابه جا بپرهيز كه آن، زن سالم را به بيمارى مى كشاند و پاكدامن را به بدگمانى ]

و انديشه گنهكارى [بلكه در باره آنان محكم كارى كن. آنگاه اگر عيبى ديدى در مجازات كوچك و بزرگ درنگ مكن.»(1)

3. غيرت بر فرزندان: لازمه غيرت بر اولاد آن است كه از ابتداى طفوليت نسبت به فراهم ساختن نيازهاى مادى آنان از راه حلال تلاش كند و در جهت تربيت صحيح آنان بكوشد و نسبت به خطراتى كه سلامت جسمانى يا اخلاقى آنان را تهديد مى كند، از ايشان پاسدارى و مراقبت نمايد.

4. غيرت بر مال: ترديدى نيست كه مال، ضامن بقاى انسان در دنيا و ابزار و مقدمه تحصيل علم و عمل و سعادت اُخروى است. بنابراين بر هر عاقلى است كه براى تحصيل آن از راه هاى مشروع بكوشد و پس از دستيابى به آن در حفظ و حراست از آن، غيرت ورزد. لازمه غيرتورزى بر مال آن است كه آن را جز در راهى كه براى دنيا و يا آخرت او سودمند است، ضايع نكند; براى خودنمايى خرج ننمايد; به بى نيازان واگذار نكند; در بذل و بخشش آن به راه اسراف نرود و... .(2)

د) وقار و آرامش قلب: در فرهنگ اخلاقى «وقار» عبارت است از آرامش در گفتار، كردار و حركات، قبل از شروع و بعد از شروع در آنها. بنابراين «وقار» مفهوم عامى است كه شامل «تأنّى» و «توقّف» مى شود; زيرا «توقف»، آرامش و خويشتن دارى پيش از هرگونه اقدامى است، تا آنكه درستى آن بر فرد آشكار گردد. «تأنى» آرامش روانى بعد از شروع در گفتار يا رفتار است، تا بتواند امور را به شايستگى به انجام رساند.

در باب نسبت ميان وقار و سنگينى با آرامش قلبى و سكونت گفته شده است: هرگاه فرد با زحمت و تكلّف آرامش را بر گفتار و رفتار خويش حاكم گرداند، چنين شخصى را باوقار مى نامند; ولى آرامش قلبى و سكينه هنگامى تحقق مى يابد كه آرامش به صورت يك صفت و ملكه در نفس او درآيد. به ديگر سخن وقار، آرامش ظاهر و سكينه، آرامش باطن است.(3)

 

 

 

 

 

ــــــــــــــــــــــــــــ

1 . نهج البلاغه، نامه 31.

2. ر.ك: نراقى، محمدمهدى: جامع السعادات، ج 1، ص 265 ـ 274.

3. همان، ص 279 و 280 و ابوهلال عسگرى: معجم الفروق اللغويه، ص 280. همچنين ر.ك: طباطبائى: الميزان، ج 9، ص 227 ـ 223 و ج 2، ص 289 ـ 291.

رسول خدا(صلى الله عليه وآله) در بيان ارزشمندى وقار مى فرمايد: «اسلام عريان است. پس لباس آن حيا و زيورش وقار است.»(1) امام على(عليه السلام) در بيان ويژگى هاى پرهيزگاران مى فرمايد: «آنان در سختى ها آرام اند.»(2) امام صادق(عليه السلام) براى تشويق و ترغيب به تحصيل اين صفت ارزشمند مى فرمايد: «در طلب علم برآييد و به همراه آن خود را به حلم و وقار بياراييد.»(3) قرآن سكون و آرامش قلب را يكى از صفات مؤمنان بر مى شمارد و راه تحصيل آن را «ياد خدا» مى داند: «همان كسانى كه ايمان آورده اند و دل هايشان به ياد خدا آرام مى گيرد، آگاه باش كه با ياد خدا دل ها آرامش مى يابد.»(4) در موارد متعدد، خداوند اعلام مى دارد كه ما آرامش را بر قلب پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) و بر قلوب مؤمنان فرو فرستاديم: «او است آن كسى كه در دل هاى مؤمنان آرامش را فرو فرستاد، تا ايمانى بر ايمان خود بيفزايند.»(5)

بارزترين علل و اسبابى كه براى تحصيل وقار و سنگينى در روايات به چشم مى خورد، به قرار زير است:

1. بندگى خداوند: امام على(عليه السلام) در اين باره مى فرمايد:

هر كس خواستار عزت بدون عشيره، هيبت بدون سلطنت، بى نيازى بدون مال، و فرمانبر بدون بذل و بخشش است، پس بايد از ذلّت عصيان خداوند به عزت بندگى او در آيد.(6)

2. حكمت و علم: امام على(عليه السلام) در اين باب مى فرمايد: «كسى كه آگاه به حكمت باشد، چشم ها به ديده وقار و هيبت به او مى نگرند.»(7)

3. حلم و خويشتن دارى: از امام على(عليه السلام) نقل شده است: «خويشتن دارى سبب وقار است.»(8)

 

 

 

 

 

ـــــــــــــــــــــــــــ

1. كلينى: كافى، ج 2، ص 46، ح 2.

2. نهج البلاغه، خطبه 193، همچنين ر.ك: صدوق: فقيه، ج 4، ص 354، ح 5762 .

3. كلينى: كافى، ج 1، ص 36، ح 1.

4. سوره رعد، آيه 28.

5. (سوره فتح، آيه4) و ر.ك: آيات 18 و 26; طباطبائى، الميزان، ج 2، ص 289 ـ 291 و ج 9، ص 223 ـ 227.

6. خزّاز قمى: كفاية الاثر، ص 228; مجلسى: بحارالانوار، ج 71، ص 179، ح 29.

7 . كلينى: كافى، ج 8 ، ص 23، ح 4. همچنين ر.ك: صدوق: علل الشرايع، ج 1، ص 110، ح 9; مجلسى: بحارالانوار، ج 1، ص 117 ـ 124.

8 . آمُدى: غررالحكم، حكمت 5534 .

 

4. سكوت: امام على(عليه السلام) مى فرمايد: «با سكوت بسيار، شُكوه انسان بيشتر مى شود.»(1) در بيان ويژگى هاى پرهيزگاران و مؤمنان نيز مى فرمايد: «اى همام، مؤمن بسيار سكوت مى كند و با وقار است.»(2)

5 . تواضع و فروتنى: امام على(عليه السلام) در اين باره فرموده اند: «فروتنى بر تو لباس شكوه و بزرگى مى پوشاند.»(3)

همچنين در روايات، اسباب ديگرى از قبيل آهسته سخن گفتن(4) و غيره بيان شده است كه به دليل اختصار از ذكر آنها خوددارى مى شود.

در آيات و روايات موجبات و اسباب فراوانى نيز براى پيدايش «آرامش و سكونت قلب» بيان شده است كه مهم ترين آنها عبارتند از:

1. ازدواج: قرآن كريم در اين باره مى فرمايد:

و از نشانه هاى او اين كه از ]

نوع [خودتان همسرانى براى شما آفريد تا بدانها آرام گيريد و ميانتان دوستى و رحمت نهاد. آرى، در اين ]

نعمت[ براى مردمى كه مى انديشند قطعاً نشانه هايى است.(5)

در جاى ديگر مى فرمايد: «او است آن كس كه شما را از نفْس واحدى آفريد، و جفت وى را از آن پديد آورد تا بدان آرام گيرد.»(6)

2. عدالت: حضرت زهرا(عليها السلام) مى فرمايد: «خداوند ايمان را موجب زدودن شرك... و عدالت را باعث آرامش قلب ها قرار داده است.»(7)

3. ايمان: امام صادق(عليه السلام) فرمود:

هيچ مؤمنى نيست مگر آنكه خداوند در نتيجه ايمانش اُنسى براى او قرار مى دهد كه با آن آرامش مى يابد; به طورى كه حتى اگر بر قله كوهى هم باشد، وحشتى از مخالفانش ندارد.(8)

 

 

ــــــــــــــــــــــــــــ

1. كلينى: كافى، ج 2، ص 226، ح 1.

2 . همان.

3. ر.ك: آمدى: غررالحكم، ح 4184.

4. كافى، ج 5، ص 39، ح 4.

5. سوره روم، آيه 21.

6. سوره اعراف، آيه 189.

7. صدوق: من لايحضره الفقيه، ج3، ص568 ، ح4940; علل الشرايع، ص 248، ح2; طبرسى: احتجاج، ج1، ص 134.

8. مجلسى: بحارالانوار، ج 67، ص 148، ح 4.

بديهى است كه ميزان اين آرامش وابسته به درجه ايمان است و هرچه درجه ايمان بيشتر باشد، آرامش حاصل از آن نيز پايدارتر است.

4. ياد خداوند: در قرآن كريم آمده است: «همان كسانى كه ايمان آورده اند و دل هايشان به ياد خدا آرام مى گيرد. آگاه باش كه با ياد خدا دل ها آرامش مى يابد.»(1)

5 . رسيدن به حق: امام صادق(عليه السلام) فرمود: «قلب آدمى همواره در جستوجوى حق در تب و تاب و اضطراب است; ولى هنگامى كه آن را مى يابد اطمينان و آرامش پيدا مى كند.»(2) بنابراين از آثار ترديد و شكاكيت، اضطراب و عدم آرامش قلب است كه نوعى درد و رنج روانى است.

فقدان همه مواردى كه به عنوان اسباب و موجبات وقار و آرامش برشمرده شد، مانع تحقق آن دو محسوب مى گردد. ولى چون برخى از امور ديگر در روايات به عنوان مانع وقار و آرامش مطرح شده است، در زير به شاخص ترين آنها اشاره مى شود:

يك. درخواست از مردم: امام زين العابدين(عليه السلام) در اين باره مى فرمايد: «درخواست از مردم، زندگى انسان را با خوارى توأم مى كند; حيا را از بين مى برد و وقار و سنگينى آدمى را سبك مى گرداند.»(3) امام صادق(عليه السلام) نيز فرمود: «هيبت و عظمت از شخص فقير محال است.»(4)

دو. خنده و شوخى بسيار: امام على(عليه السلام) فرمود: «كسى كه خنده او فراوان گردد، شكوه و عظمت او از ميان برود.»(5) رسول خدا(صلى الله عليه وآله)مى فرمايد: «شوخى بسيار آبروى آدمى را مى برد.»(6) به على(عليه السلام) سفارش مى كنند كه: «از شوخى بپرهيز; زيرا شكوه و عظمت تو از بين مى رود.»(7)امام على(عليه السلام)نيز فرموده اند: «هر كس بسيار شوخى كند، سبك شمرده شود.»(8)

سه. سرمستى از مال، قدرت، علم، ستايش و جوانى: طبق بيان منسوب به امام على(عليه السلام)شخص عاقل بايد خود را از سرمستى مال، قدرت، علم، ستايش و جوانى حفظ كند; زيرا اين سرمستى عقل آدمى را زايل نموده وقار او را از بين مى برد.(9)

 

 

ــــــــــــــــــــــــــــ

1 . سوره رعد، آيه 28.

2 . كلينى: كافى، ج 2، ص 421، ح 5 .

3. مجلسى: بحارالانوار، ج 78، ص 136، ح 3. همچنين ر.ك: ج 75، ص 108.

4. صدوق: فقيه، ج 4، ص 58 ، ح 5092 .

5. كلينى: كافى، ج 8 ، ص 22، ح 4 و حرّانى، تحف العقول، ص 96.

6. صدوق: امالى، ص 223، ح 4; اختصاص، ص 230; كلينى: كافى، ج 2، ص 664، ح 6 و 665 ح 16.

7 . صدوق: فقيه، ج 4، ص 355.

8. كلينى: كافى، ج 8 ، ص 22، ح 4; حرانى: تحف العقول، ص 69 .

9. آمدى: غررالحكم، ح 10948.

چهار. عجله كردن: عجله عبارت است از اقدام بر امور بدون توقف و تأمل در آنها. امام على(عليه السلام) به مالك اشتر مى نويسد:

مبادا هرگز در كارى كه وقت آن نرسيده شتاب كنى، يا در كارى كه وقت آن رسيده سُستىورزى،... تلاش كن هركارى را در جاى خود و در زمان مخصوص به خود، انجام دهى.

در جاى ديگر مى فرمايد: «در هيچ كارى تا روشن نشود شتاب نكنيد.» و سفارش مى كند: «در آنچه كه خداوند شتاب در آن را لازم ندانسته شتاب نكنيد.»

در فرهنگ اخلاقى اسلام، شتاب كردن هماره ناپسند نيست، بلكه در برخى امور سفارش نيز شده است. شتاب كردن در مواردى از قبيل مجازات، جنگ و خونريزى، غذاخوردن، به پايان رساندن نماز وانديشيدن منع شده است. شتاب به سوى نيكى ها، رضوان خداوند، توبه، عمل صالح، علم آموزى و غيره مورد سفارش قرار گرفته است. قرآن كريم سبقت در كارهاى خير را توصيه مى فرمايد: «پس در كارهاى نيك بر يكديگر پيشى گيريد.»

دو. آفات قوت نفس

مهم ترين آفت قوت نفس، «ضعف نفس» است كه به نوبه خود داراى آثارى است و اين آثار نيز مانع قوت نفس به حساب مى آيند.برخى از آنها از قبيل عدم ثبات، پست همتى و عدم غيرت و حميت، از خلال مباحثى كه در باره آثار قوت نفس بيان گرديد، آشكار شد. در اين جا تنها به يكى ديگر از اين موانع يعنى «تهاون» و «مداهنه»، به دليل اهميت آن اشاره مى شود.

مراد از مداهنه، نرمش، سهل انگارى، مماشات و سُستى در امر به معروف و نهى از منكر است سستى و سازش در امر به معروف و نهى از منكر يا ناشى از ضعف نفس است و يا به دليل طمع هاى دنيوى در مال و اعتبار كسى كه نسبت به او سستى و سازش روا مى دارد.(1)نرمش و سازش در دين، در آيات و روايات به شدت نكوهش شده و آثار زيانبارى براى آن بيان گرديده است. از جمله، خداوند در سرزنش كفار و مشركان مى فرمايد: «دوست دارند كه نرمى كنى تا نرمى نمايند.»(2) يعنى هر كدام از طرفين، نسبت به دين ديگرى، مسامحه و سازش كنند.(3) امام على(عليه السلام) در اين باره مى فرمايد: «سوگند به جان خودم، در مبارزه با مخالفان حق، و آنان كه در گمراهى و فساد غوطهورند، يك لحظه مدارا و سستى نمى كنم.»(4) امام باقر(عليه السلام)مى فرمايد:

خداوند به حضرت شعيب(عليه السلام) وحى كرد كه من 100 هزار نفر از قوم تو را عذاب خواهم كرد. 40 هزار نفر آنان از اشرار و 60 هزار نفر از برگزيدگان آنها خواهند بود. حضرت شعيب پرسيد: پروردگار من، جرم و گناه برگزيدگان و اخيار چيست؟ خداوند پاسخ داد: آنان در مقابل معصيت كاران سستى و نرمش به خرج دادند و به سبب خشم من بر آنها، خشمگين نشدند.(5)

از جمله آثار زيانبارى كه در روايات براى مداهنه، سستى و سهل انگارى در دين بيان شده است، مى توان به سقوط و فساد جامعه بشرى، گسترش عصيان، مجازات و عذاب دنيوى و اخروى و خُسران و زيان در دنيا و آخرت، اشاره كرد.(6)

 

2. حلم و كظم غيظ

«حِلم» در لغت عرب به مفهوم تأمل، تأنى، درنگ و عدم شتاب در امور است. «حليم» كسى است كه اگرچه حق با اوست ولى در مجازاتِ جاهلان شتاب نمى كند و در مقابل هيجان خشم و غضب ناشى از رفتار جاهلانه شخص مقابل خويشتن دارى مى كند.(7) برخى از عالمان

 

 

ــــــــــــــــــــــــــــ

1. ر.ك: نراقى، محمدمهدى: جامع السعادات، ج 2، ص 232 ـ 240.

2. سوره قلم، آيه 9.

3. ر.ك: طباطبايى: الميزان، ج 19، ص 371.

4. نهج البلاغه، خ 24.

5. طوسى: تهذيب، ج 6 ، ص 181، ح 372; كلينى: كافى، ج 5 ، ص 56 ، ح 1.

6. ر.ك: كافى، ج 1، ص 45، ح 6 و ج 8 ، ص 134، ح 103 و ص 128، ح 98; حرّانى: تحف العقول، ص 105 و 237; نهج البلاغه، خ 86 و 233; شيخ مفيد: ارشاد، ص 92.

7. ر.ك: ابن اثير: نهايه، ج 1، ص 434; ابن منظور: لسان العرب، ج 12، ص 146; راغب اصفهانى: مفردات الفاظ القرآن، ص 129; مجمع البحرين، ج 1، ص 565 و فيض كاشانى، ملامحسن: المحجة البيضاء، ج 5 ، ص 310.

 

اخلاق حِلم را مرتبه اى از اطمينان و اعتماد به نفس مى دانند كه فرد با برخوردارى از آن به آسانى غضبناك نمى گردد و حوادث ناخوشايند به سرعت او را پريشان و ناآرام نمى كنند. بنابراين، حلم ضدحقيقى غضب است; زيرا اصولا مانع از پيدايش آن مى شود. در بيان تفاوت ميان حِلم و «كظم غيظ» (فروخوردن خشم) گفته اند: كظم غيظ تنها پس از پيدايش خشم و غضب آن را تضعيف كرده فرو مى نشاند. بنابراين «حلم» از پيدايش غضب بى جا پيشگيرى مى كند، ولى «كظم غيظ» بعد از پيدايش آن از بروز آثارش جلوگيرى كرده در واقع آن را درمان مى نمايد.(1)

در قرآن كريم بيش از ده بار از حلم به عنوان يكى از صفات خداوند ياد شده است كه در بيش از نيمى از اين موارد «غفور» و «حليم» با هم آمده است.(2) منزلت حِلم و خويشتن دارى در نظام اخلاقى اسلام آن چنان بلند است كه يكى از لوازم امامت و رهبرى بر مردم دانسته شده است. رسول خدا(صلى الله عليه وآله)مى فرمايد:

امامت و رهبرى شايسته نيست، جز براى مردى كه داراى سه ويژگى باشد: تقوايى كه او را از نافرمانى خدا باز دارد، حلم و خويشتن دارى كه خشمش را با آن كنترل كند و حكمرانى پسنديده بر مردم، به گونه اى كه همچون پدرى مهربان براى آنان باشد.(3)

امام على(عليه السلام) مى فرمايد: «حلم پرده اى است پوشاننده، و عقل شمشيرى است بُرّان. پس كمبودهاى اخلاقى خود را با بردبارى بپوشان، و هواى نفس خود را با شمشير عقل بكش.»(4) يعنى حلم پوششى است بر كاستى هاى اخلاقى انسان. در جاى ديگر حلم را بلندترين مرتبه عزّت،(5) سرشت عاقلان(6) و نشانه قدرت،(7) دانسته اند.

كظم غيظ و فروخوردن خشم در حقيقت، تحلّم و با تكلّف و زحمت حلم ورزيدن است.

 

 

 

 

 

 

ــــــــــــــــــــــــــــ

1. ر.ك: نراقى، محمدمهدى: جامع السعادات، ج 1، ص 295 و 296.

2 . ر.ك: عبدالباقى، محمد فؤاد: المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الكريم، ص 216 ـ 217.

3. كلينى: اصول كافى، ج 1، ص 407، ح 8 .

4. نهج البلاغه، حكمت 424.

5. كلينى: كافى، ج 8 ، ص 19، ح 4.

6. صدوق: خصال، ج 1، ص 116، ح 96.

7 . صدوق: فقيه، ج 4، ص 274، ح 829 .

بنابراين در ارزشمندى، مقامى پايين تر از حلم دارد; هر چند در جاى خود ارزشمند و ستوده است. قرآن كريم كظم غيظ را از صفات پارسايان و نوعى نيكى و احسان مى داند; در آن جا كه مى فرمايد:

و براى نيل به آمرزش از پروردگار خود، و بهشتى كه پهنايش ]

به قدر [آسمان ها و زمين است; ]

و[ براى پرهيزگاران آماده شده است، بشتابيد. همانان كه در فراخى و تنگى انفاق مى كنند، و خشم خود را فرومى برند، و از مردم در مى گذرند، و خداوند نكوكاران را دوست دارد.(1)

پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در فضيلت فروخوردن خشم فرموده است: «از محبوب ترين راه هاى وصول انسان به خداوند، نوشيدن دو جرعه است: جرعه خشمى كه با خويشتن دارى فروخورده و برطرف گردد و جرعه مصيبتى كه با صبر و بردبارى زايل شود.»(2) امام صادق(عليه السلام) در اين باره چنين فرموده است: «هركه خشمى را كه مى تواند ابراز كند، فروخورد خداوند در روز قيامت دلش را از رضاى خود پُر كند.»(3)

الف) اسباب و موانع حلم و كظم غيظ: در روايات از علم، عقل، فقه، تحلّم، همت بلند و همنشينى با افراد حليم و خويشتن دار به عنوان اسباب و موجبات حلمورزى ياد شده است; چنان كه امام رضا(عليه السلام)مى فرمايد: «از علامات فقاهت، حلم و سكوت است.»(4) امام على(عليه السلام) نيز مى فرمايد: «اگر خويشتن دار نيستى، خود را خويشتن دار بنماى; زيرا اندك است كسى كه خود را همانند مردمى كند و از جمله آنان به حساب نيايد.»(5) و همچنين فرمود: «خويشتن دارى و درنگ توأم اند و هر دو نتيجه همّت بلنداند.»(6) در مقابل، از مواردى تحت عنوان موانع و آفات حلم و خويشتن دارى ياد شده است كه از جمله مى توان به سفاهت، حماقت، عُنف و خشونت، غضب و ذلّت اشاره كرد.(7)

 

 

ــــــــــــــــــــــــــــ

1 . سوره آل عمران، آيه 133 و 134.

2. كلينى: كافى، ج 2، باب كظم غيظ، ح 9.

3 . همان، ح 6 .

4. كلينى: كافى، ج 1، ص 36، ح 4.

5. نهج البلاغه، حكمت 207. همچنين ر.ك: كلينى: كافى، ج 2، ص 112، ح 6 ; ج 8 ، ص 20، ح 4 و تحف العقول، ص 69 .

6. نهج البلاغه، حكمت 460.

7. ر.ك: صدوق: خصال، ج 2، ص 416، ح 7; مجلسى: بحارالانوار، ج 13، ص 421، ح 15; غررالحكم، ح 2009 و 3940; نراقى: جامع السعادات، ج 1، ص 285 ـ 295; فيض كاشانى: المحجة البيضاء، ج 5 ، ص 289 ـ 308.

ب) آثار و ثمرات حلم و خويشتن دارى: علاوه بر ثمرات و پاداش هاى اخروى، در آيات و روايات، آثار فراوان دنيوى نيز براى حلم و خويشتن دارى بيان شده است. اين آثار چه در زندگى شخصى اعم از ملكات نفسانى و حوزه هاى رفتارى و چه در ابعاد مختلف زندگى اجتماعى فرد ظاهر مى گردد. مهم ترين اين آثار عبارتند از: آرامش قلب، وقار، نجابت، رفق و مدارا، صبر، عفو و گذشت، سكوت، عدم شتاب در مجازات و خوشرويى به عنوان آثار فردى، و كرامت و بزرگوارى، موفقيت، صلح، رياست و بزرگى، محبوبيت در قلوب مردم و زندگى پسنديده و گوارا، به عنوان ثمرات و آثار اجتماعى حلم و خويشتن دارى. برخى از اين آثار پيش از اين بررسى شد و برخى ديگر نوعى رفتارند كه هنگام بحث از حوزه هاى رفتارى بعضى از آنها مورد مطالعه قرار خواهند گرفت.

3. حيا

حيا يكى از مهم ترين صفات نفسانى است كه تأثير فراوانى بر حوزه هاى مختلف زندگى اخلاقى ما دارد. نقش بارز اين تأثير، بازدارندگى است.

«حيا» در لغت به مفهوم شرمسارى و خجالت است كه در مقابل آن «وقاحت» و بى شرمى قرار دارد.(1) در فرهنگ عالمان اخلاق، حيا نوعى انفعال و انقباض نفسانى است كه موجب خوددارى از انجام امور ناپسند در انسان مى گردد و منشأ آن ترس از سرزنش ديگران است.(2)مطالعه در باره مفهوم «حيا» در آيات و روايات نشان مى دهد كه منشأ پيدايش اين حالت، درك حضور در محضر ناظرى آگاه، محترم و گرانمايه است. اين مفهوم را در خلال آنچه در كتاب و سنت در باب حيا آمده است، بهوضوح مى توان مشاهده كرد. اين مفهوم، قدر مشترك ميان همه انواع حيا است. بنابراين حيا داراى سه ركن اصلى است: فاعل، ناظر و فعل. فاعل، در حيا شخصى است برخوردارِ از كرامت و بزرگوارى نفسانى. ناظر در حيا شخصى است كه مقام و منزلت او در چشم فاعل عظيم و شايسته احترام باشد، و فعلى كه ركن سوم براى تحقق حيا است، فعل ناپسند و زشت است. در نتيجه در تفاوت ميان «حيا» با «خوف» و «تقوا» مى توان گفت كه محور بازدارندگى در حيا، ادراك حضور ناظر محترم و بلندمرتبه و حفظ حرمت و حريم او است; حال آنكه محور بازدارندگى در خوف و تقوا، درك قدرت خداوند و ترس از مجازات او است.

 

 

 

 

 

 

ــــــــــــــــــــــــــــ

1. ر.ك: ابن منظور: لسان العرب، ج8 ، ص 51 ; مفردات الفاظ القرآن، ص 270 و ابن اثير: نهايه، ج1، ص 391.

2 . ر.ك: ابن مسكويه: تهذيب الاخلاق، ص 41; طوسى: اخلاق ناصرى، ص 77.

شايان ذكر است كه اگرچه چهره بارز و جوهره حيا، بازدارندگى از ارتكاب اعمال زشت است، قهراً اين بازدارندگى، انجام اعمال نيك را در پى خواهد داشت. همچنين يادآور مى شود كه حيا در حوزه هاى مختلفى مطرح است كه بحث از آنها در جاى خود صورت مى گيرد.(1) و در اين جا تنها مباحث عام و كلى مربوط به حيا مطرح مى شود.

الف) ارزش حيا: رسول خدا(صلى الله عليه وآله) حيا را زينت آدمى شمرده و فرموده است: «بى شرمى با هيچ چيز همراه نشد مگر اين كه آن را زشت گردانيد. و حيا با هيچ چيز همراه نگشت، مگر اين كه آن را آراست.»(2) امام على(عليه السلام) نيز فرمود: «هر كه پوشش شرم گزيند كس عيب او نبيند.»(3) و در بيانى ديگر مى فرمايد: «حيا پيشه كن كه حيا نشانه نجابت است.»(4) امام صادق(عليه السلام)جايگاه حيا را در رأس مكارم اخلاقى دانسته مى فرمايد:

مكارم اخلاق يكى بسته به ديگرى است، خداوند آنها را به هر كه خود خواهد، دهد. ممكن است در مرد باشد و در فرزندش نباشد، در بنده باشد و در مولاى او نباشد. ]

آنها عبارتند از: [راستگويى، صداقت با مردم، بخشيدن به مسكين، جبران كردن خوبى ها، امانتدارى، صله رحم، دوستى و مهربانى با همسايه و يار، ميهمان نوازى و در رأس همه حيا.(5)

امام على(عليه السلام)در باب نقش كليدى حيا فرمود: «حيا وسيله رسيدن به هر زيبايى و نيكى است.»(6) اهميت حيا در حدّى است كه امام صادق(عليه السلام)فرمود: «ايمان ندارد كسى كه حيا ندارد.»(7)از سيره رسول اكرم(صلى الله عليه وآله)گزارش شده است كه هرگاه با مردم صحبت مى كرد، عرقِ شرم بر پيشانى داشت و هيچ گاه به آنان خيره نمى شد.(8)

گاهى شرمسارى ماهيتى منفى مى يابد و آن در صورتى است كه منشأ آن حماقت، جهالت

 

ــــــــــــــــــــــــــــ

1. از جمله حياى زنان در «اخلاق جنسى»، حيا در خانواده در «اخلاق خانواده» و حيا از ديگران در «اخلاق معاشرت»، مورد بررسى قرار مى گيرد.

2. شيخ مفيد: امالى، ص 167.

3. نهج البلاغه، حكمت 223; صدوق: فقيه، ح 4، ص 391، ح 5834 ; كلينى: كافى، ج 8 ، ص 23.

4. آمدى: غررالحكم، ح 6082 .

5 . كلينى: كافى، ج 2، ص 55 ، ح 1; طوسى: امالى، ص 308.

6 . حرّانى: تحف العقول، ص 84 .

7. كلينى: كافى، ج 2، ص 106.

8 . همان، ج 5 ، ص 565 ، ج 41.

 

 

و ضعف نفس باشد. اين نوع شرم و حيا در اخلاق اسلامى به شدت مورد نكوهش قرا گرفته و فضيلت اخلاقى به شمار نيامده است، بلكه مانع رشد و تعالى انسان و موجب عقب ماندگى او در زمينه هاى مختلف مى گردد. در روايات از اين نوع شرم، به حياى حماقت و جهل و حياى ضعف ياد شده است.(1)

ب) اسباب و موانع حيا: برخى از امورى كه در روايات به عنوان اسباب حيا مطرح شده است، به قرار زير است:

1. عقل: رسول خدا(صلى الله عليه وآله)در پاسخ راهب مسيحى (شمعون بن لاوى بن يهودا) كه از او در باره ماهيت و آثار عقل پرسيده بود، فرمود:

عقل موجب پيدايش حلم است و از حلم، علم و از علم، رشد و از رشد، عفاف و از عفاف، خويشتن دارى، و از خويشتن دارى، حيا، و از حيا، وقار، و از وقار، مداومت بر عمل خير و تنفّر از شرّ، و از تنفّر از شر، اطاعت نصيحت گوى، حاصل مى گردد.(2)

2. ايمان: امام صادق(عليه السلام) مى فرمايد: «ايمان ندارد كسى كه حيا ندارد.»(3)

همچنين در روايات، امورى به عنوان موانع حيا و يا به عبارت ديگر علل بى حيايى يا كمى حيا معرفى شده اند كه مهم ترين آنها به شرح زير است.

يك. از ميان برداشتن پرده ها و حريم ها: امام كاظم(عليه السلام) به ياران خود توصيه مى فرمود:

پرده شرم و آزرم ميان خود و برادرت را برمدار، و مقدارى از آن را باقى گذار; زيرا برداشتن آن، برداشتن حيا است.(4)

دو. دست نياز به سوى مردم درازكردن: امام صادق(عليه السلام)فرمود: «دست نياز به سوى مردم دراز كردن، عزت را سلب مى كند و حيا را مى برد.»(5)

ــــــــــــــــــــــــــــ

1. ر.ك: صدوق: خصال، ج 1، ص 55 ، ح 76; كلينى: كافى، ج 2، ص 106، ح 6 .

2. حرّانى: تحف العقول، ص19. همچنين ر.ك: همان، ص 27; صدوق: خصال، ج 2، ص 404 و 427; كلينى، كافى، ج1، ص 10، ح 2 و ج 2، ص 230.

3. كلينى: كافى، ج 2، ص 106، ح 5 .

4. همان، ج 2، ص 672، ح 5 .

5 . همان، ج 2، ص 148، ح 4.

 

 

 

 

 

 

 

سه. زياد سخن گفتن: امام على(عليه السلام) فرمود:

هر كه پر گفت، راه خطا بسيار پويد، و آنكه بسيار خطا كرد شرمِ او اندك شود، و آنكه شرم او اندك شود، پارسايى او كم گردد، و آنكه پارسايى اش اندك گردد، دلش بميرد.(1)

چهار. شراب خوارى: به امام رضا(عليه السلام)منسوب است كه در شرح علت تحريم خمر فرمود: «خداوند تعالى شراب را حرام فرمود; زيرا شرابْ تباهى مى آورد، عقل ها را در شناخت حقايق باطل مى كند و شرم و حيا را از چهره فرد مى زدايد.»(2)

د) آثار حيا: در روايات، آثار فراوانى اعم از دنيوى و اخروى، فردى و اجتماعى و نفسانى و رفتارى براى حيا بيان شده است كه برخى از آنها به شرح زير است.

1. محبت خداوند: پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) فرمود: «خداوند، انسان با شرم و حيا و پاكدامن را دوست دارد و از بى شرمى گداى سِمِج نفرت دارد.»(3)

2. عفت و پاكدامنى: امام على(عليه السلام) مى فرمايد: «ثمره حيا، عفت و پاكدامنى است.»(4)

3. پاك شدن گناهان: امام سجاد(عليه السلام)در اين باره فرمود:

چهار چيز است كه هر كس را باشد اسلامش كامل و گناهانش پاك گردد و پروردگار خود را ملاقات مى كند، در حالى كه خداوند ـ عزّ و جلّ ـ از او خشنود است: هر كس به آنچه به نفع مردم بر خويشتن قرار داده براى خدا انجام دهد و زبانش با مردم راست باشد و از هرچه نزد خدا و نزد مردمْ زشت است، شرم كند و با خانواده خود خوشرفتار باشد.(5)

4. رسول خدا(صلى الله عليه وآله) در شرح پاره اى از آثار شرم و حيا فرمود:

اما آنچه از حيا نشأت مى گيرد: نرمش، مهربانى، در نظر داشتن خدا در آشكار و نهان، سلامت، دورى كردن از بدى، خوشرويى، گذشت و بخشندگى، پيروزى و خوشنامى در ميان مردم است. اينها فوايدى است كه خردمند از حيا مى برد.(6)

 

 

 

 

ــــــــــــــــــــــــــــ

1. نهج البلاغه، حكمت 349.

2. فقه الرّضا(عليه السلام)، ص 282.

3. طوسى: امالى، ص39، ح43. ر.ك: كلينى: كافى، ج2، ص112 ح 8 ; صدوق: فقيه، ج 3، ص 506 ، ح 4774.

4. آمدى: غررالحكم، ج4612.

5 . صدوق: خصال، ج1، ص222، ح 50 . ر.ك: مفيد: امالى، ص166، ح1.

6 . حرّانى: تحف العقول، ص 20.

در متون اخلاقى اسلام پيامدهاى بسيارى براى «وقاحت» و بى شرمى بيان شده است كه به دليل اختصار تنها به بيان يك روايت در اين باب اكتفا مى شود:

امام صادق(عليه السلام) به شاگرد خود «مفضّل» مى فرمايد:

اى مفضّل، اگر حيا نبود انسان هيچ گاه ميهمان نمى پذيرفت، به وعده وفا نمى كرد، نيازها]

ى مردم[ را برآورده نمى ساخت، از نيكى ها برحذر بود و بدى ها را مرتكب مى شد. بسيارى از امور لازم و واجب نيز براى حيا انجام مى شود. بسيارى از مردم، اگر حيا نمى كردند و شرمگين نمى شدند، حقوق والدين را رعايت نمى نمودند، هيچ صله رحمى نمى كردند، هيچ امانتى را به درستى بازپس نمى دادند و از فحشا برحذر نبودند.(1)

د) موارد حيا: گفته شد كه حيا، شرم از انجام اعمال زشت در محضر ناظر محترم است. بنابراين اوّلاً، در متون اخلاق اسلامى خداوند و ناظران و نمايندگان او، حقيقت الهى و انسانى فرد و ديگران، به عنوان ناظرانى كه بايد از آنها شرم و حيا ورزيد مطرح شده اند.(2) ثانياً، قلمرو حيا امور زشت و ناپسند است و شرمسارى در انجام نيكى ها هيچ گاه پسنديده نيست. ولى اين حدّ و مرز در بسيارى از موارد از سوى مردم رعايت نمى گردد. منشأ اين امر گاهى جهالت و گاهى بى مبالاتى است. در بسيارى از روايات حياورزى در برخى موارد ممنوع شده است. به نظر مى رسد كه با وجود ضابطه پيش گفته در مفهوم حيا، اين تأكيد به دليل آن است كه انسان نسبت به اين موارد نوعى شبهه علمى دارد و تا حدودى توجيهاتى، جهت تأييد حياورزى در آن موارد براى خود دست و پا مى كند، در حالى كه تصورات او باطل است. برخى از موارد و مواقعى كه جاى حيا ورزيدن نيست، بدين قرارند:

1. حيا ورزيدن از گفتار، كردار و درخواست حق; پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: «هيچ عملى را از روى ريا و خودنمايى انجام مده و از سر حيا و شرم آن را رها نكن.»(3)

2. حيا ورزيدن از تحصيل علم; امام على(عليه السلام) فرمود: «كسى شرم نكند از آموختنِ آنچه نمى داند.»(4)

 

 

ــــــــــــــــــــــــــــ

1. مجلسى: بحارالانوار، ج3، ص81 .

2. ر.ك: صدوق: عيون اخبار الرضا، ج2، ص 45، ح162; تفسير قمى، ج1، ص304; كراجكى: كنزالفوائد، ج 2، ص 182; طوسى: امالى، ص 210.

3. حرّانى: تحف العقول، ص 47; صدوق: امالى، ص 399، ح 12; كلينى: كافى، ج 2، ص 111، ح 2 و ج 5 ، ص 568 ، ح 53 .

4. نهج البلاغه، حكمت 82 ; حرّانى: تحف العقول، ص313.

3. حيا ورزيدن از تحصيل درآمد حلال; امام صادق(عليه السلام) فرمود: «كسى كه از طلب مال حلال حيا نكند، هزينه هايش سبك شود و خداوند خانواده اش را از نعمت خويش بهره مند گرداند.»(1)

4. حيا ورزيدن از خدمت به مهمان; امام على(عليه السلام) فرمود: «سه چيز است كه نبايد از آن شرم كرد: از جمله خدمت كردن به مهمان.»(2)

5 . حيا ورزيدن از احترام گذاشتن به ديگران; امام على(عليه السلام) فرمود: «سه چيز است كه نبايد از آنها شرم كرد: از جمله برخاستن از جاى خود براى پدر و معلم.»(3)

6 . شرم از اعتراف به ندانستن; امام على(عليه السلام) فرمود: «اگر از كسى سؤالى كردند و نمى داند، شرم نكند از اين كه بگويد: نمى دانم.»(4)

7 . شرم از درخواست از خداوند; امام صادق(عليه السلام) فرمود: «هيچ چيز در نزد خداوند محبوب تر از آن نيست كه از او چيزى درخواست شود، پس هيچ يك از شما نبايد شرم كند از اين كه از رحمت خداوند درخواست كند; اگرچه ]

خواسته او[ يك بند كفش باشد.»(5)

8 . شرم از بخشش اندك; امام على(عليه السلام) فرمود: «از بخشش اندك شرم مدار كه محروم كردن از آن كمتر است.»(6)

9. شرم از خدمت به خانواده; امام صادق(عليه السلام) مردى از اهل مدينه را ديد كه چيزى براى خانوده اش خريده و با خود مى برد، آن مرد چون امام را ديد خجالت كشيد. امام(عليه السلام) فرمود: «اين را خودت خريده و براى خانواده ات مى برى؟ به خدا سوگند، اگر اهل مدينه نبودند ]

كه سرزنش و خرده گيرى كنند[ من هم دوست داشتم، براى خانواده ام چيزى بخرم و خودم ببرم.»(7)

4. عفت

يكى ديگر از مهم ترين صفات نفسانى بازدارنده، عفت و پاكى است. «عفت» در لغت به مفهوم خوددارى از انجام امر قبيح و ناپسند است.(8) در اصطلاح علم اخلاق «عفت» عبارت

ــــــــــــــــــــــــــــ

1 . حرّانى: تحف العقول، ص 59 ، و صدوق: فقيه، ج 4، ص 410، ح 5890 .

2 . آمدى: غررالحكم، ح 4666.

3. همان.

4. نهج البلاغه، حكمت 82 ; صدوق: خصال، ج 1، ص 315، ح 95.

5. كلينى: كافى، ج 4، ص 20، ح 4.

6. نهج البلاغه، حكمت 67 .

7. كلينى: كافى، ج 2، ص 123، ح 10.

8. ر.ك: لسان العرب، ج9، ص253 و 254; جوهرى: صحاح اللّغة، ج 4، ص 1405 و 1406; نهايه، ج 3، ص264.

است از صفتى نفسانى كه از غلبه و حاكميت شهوات بر انسان جلوگيرى مى كند.(1) مراد از شهوت، مفهوم عام آن است كه شامل شهوت شكم و خوراك، شهوت جنسى، شهوت حرف زدن و نگاه كردن و ساير غرايز مى شود. حقيقت عفت در آن است كه در چگونگى برخوردارى از غرايز و شهوات همواره حاكميت عقل و شرع جايگزين شهوات گردد. بدين ترتيب بهره مندى از شهوات بر موازين عقلى و شرعى تنظيم شده، در آن افراط و تفريط نخواهد بود.

الف) انواع عفت: با توجه به مفهوم عامى كه براى عفت بيان شد، عفت ابعاد و انواع مختلفى پيدا مى كند كه مهم ترين آنها عبارتند از:

1. عفت شكم: از مهم ترين شهوات، شهوت خوردن است. بهره مندى معقول و مشروع از غريزه خوردن، عفت شكم نام دارد. از موارد كاربرد اين نوع عفت در قرآن مى توان به اين آيه اشاره كرد كه مى فرمايد: «و آن كس كه توانگر است بايد ]

از گرفتن اجرت سرپرستى [خوددارى ورزد. و هر كس تهيدست است بايد مطابق عُرف ]

از آن بخورد[. بررسى تفصيلى اين نوع عفت در اخلاق اقتصادى صورت مى گيرد.»(2)

2. عفت دامن: غريزه جنسى يكى از قوى ترين شهوات است. محدود كردن آن در حوزه بهرهورى هاى مشروع و جلوگيرى از تجاوز آن به قلمرو محرمات، «عفت دامن» يا پاكدامنى نام دارد. آيه زير مى تواند نمونه اى از موارد كاربرد عفت در اين معنا باشد: «و كسانى كه ]

وسيله [زناشويى نمى يابند، بايد عفت ورزند تا خدا آنان را از فضل خويش بى نياز گرداند».(3)بررسى تفصيلى اين نوع از عفت در اخلاق جنسى صورت مى گيرد.

اگرچه خويشتن دارى در مقابل شهوات منحصر به شهوت شكم و دامن نيست، بلكه شامل همه آنها مى شود، ولى چون اين دو، سرآمد همه آنها است و در متون متعارف اخلاق هم تنها به آن دو اشاره شده است و حتى برخى اين دو را در تعريف عفت هم گنجانده اند،(4) به ذكر اين دو نوع اكتفا مى شود. از سوى ديگر هر يك از اين دو نوع، مربوط به حوزه خاصى است، بنابراين در حوزه خاص خود مورد بحث مفصّل قرار خواهند گرفت. در اين جا برخى احكام كلى و مشترك آنها را يادآور مى شويم.

 

 

ــــــــــــــــــــــــــــ

1. ر.ك: راغب اصفهانى: مفردات الفاظ القرآن، ص 351; نراقى، محمدمهدى: جامع السعادات، ج 2، ص 15.

2. سوره نساء، آيه 6; همچنين ر.ك: سوره بقره، آيه 273.

3. سوره نور، آيه 33. همچنين ر.ك: آيه 60 .

4. نراقى، محمدمهدى: همان، ج 2، ص 15.

ب) ارزش عفت: امام على(عليه السلام) فرمود: «برترين عبادت عفت است.»(1) از امام باقر(عليه السلام) نقل شده است: «هيچ عبادتى نزد خداوند برتر از عفت شكم و دامن نيست.»(2) و هنگامى كه كسى به ايشان عرض كرد كه من در انجام اعمال نيك ضعيفم و نمى توانم نمازهاى فراوان بخوانم و روزه هاى بسيار بگيرم، ولى اميدوارم كه تنها مال حلال بخورم و نكاح حلال بكنم، امام باقر(عليه السلام)فرمود: «چه جهادى برتر از عفت شكم و دامن است؟»(3) رسول خدا(صلى الله عليه وآله) نگرانى خود را از بى عفتى در اُمّت خود چنين اظهار مى دارد:

پس از خود، از سه چيز بر امّتم هراسانم: گمراهى بعد از معرفت، فتنه هاى گمراه كننده و شهوت شكم و دامن.(4)

در بيانى ديگر مى فرمايد: «بيشترين عامل ورود اُمّت من به جهنم، پيروى از شهوت شكم و دامن است.»(5)

ج) اسباب عفت: علل پيدايش هر يك از عفت شكم و دامن در مباحث مربوط به اخلاق اقتصادى و جنسى و مانند آن مورد بررسى قرار مى گيرد. ولى در روايات از عواملى عمومى از قبيل: عقل، ايمان، تقوا، حيا و مروّت ياد شده است كه براى رعايت اختصار و تا حدودى به علت وضوح آنها از بررسى هر يك صرف نظر مى شود.

د) موانع عفت: از موانع عمومى عفت «شرارت» و «خمود» است. توضيح مختصر آن دو به قرار زير است:

1. شرارت: شرارت در مفهوم عام خود عبارت است از پيروى از قواى شهوانى در آنچه طلب مى كنند;(6) اعم از شهوت شكم و شهوت مال دوستى و مانند آن. شرارت، يعنى شدت حرص بر لذت هاى جنسى و زياده روى در آنها.(7) امام على(عليه السلام) در نكوهش شرارت فرمود: «شرارت در رأس همه عيب ها است.»(8)

 

 

 

 

 

ــــــــــــــــــــــــــــ

1. كلينى: كافى، ج2، ص79، ح3.

2. همان، ص 80 ، ح 8 و ص 79، ح 1.

3. همان، ص 79، ح 4.

4. همان، ح 6 .

5. همان، ص 80 ، ح7.

6. ر.ك: ابن منظور: لسان العرب، ج13، ص506 .

7 . نراقى، محمدمهدى: جامع السعادات، ج 2، ص 4.

8 . كلينى: كافى، ج 8 ، ص 19، ح 4; نهج البلاغه، حكمت 371.

سخن امام صادق(عليه السلام) در اين باب چنين است:

مبادا نفس هاى شما به آنچه خداوند بر شما حرام كرده است، آزمند شود; زيرا هر كه در دنيا مرتكب حرام هاى خداوند شود، خدا او را از بهشت و نعمت ها و لذت هاى آن محروم مى كند.(1)

2. خمود: «خمود» در مقابل «شرارت» است; يعنى كوتاهى و كاهلى در تهيّه خوراك ضرورى و سُستى در بهره مندى لازم از غريزه جنسى; به طورى كه موجب از دست دادن صحت و سلامت و ضايع شدن خانواده و انقطاع نسل گردد. ناگفته پيدا است كه اين حالت ناشى از تفريط در بهره مندى از غرايز و شهوات است.(2) «خمود» مخالفِ حكمت خلقت و مصلحت و بقا و استمرار نسل انسان است. به علاوه تأكيدات فراوانى كه در ضرورت بهرهورى مشروع از غرايز در اخلاق اسلامى وجود دارد و آنچه در محكوميت رهبانيت و كناره گيرى از دنيا بيان شده است، همگى گوياى ميزان قباحت «خمود» است.(3)

هـ ) آثار عفت: در روايات آثار متعدد دنيوى و اخروى براى عفت بيان شده است. از قبيل حفظ نفس از پستى ها، تضعيف شهوات و پوشيده شدن عيوب. كه در اين جا به دليل اختصار با ذكر كلامى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) در اين باره به اين بحث خاتمه مى دهيم:

امّا فروعات عفت عبارتند از: رضايت ]

به آنچه هست[، كوچكى ورزيدن، بهره مندى ]

از خيرات[، آسايش و راحتى، دل جويى]

از زيردستان[، افتادگى، تذكّر ]

در مقابل غفلت[، فكر، بخشندگى و سخاوت.(4)

5 . صبر

عام ترين و مهم ترين صفت نفسانى بازدارنده «صبر» است. «صبر» در لغت عرب به معناى حبس و در تنگنا و محدوديت قراردادن است.(5) و برخى نيز آن را بازداشتن نفس از اظهار بى تابى و بى قرارى دانسته اند.(6) در فرهنگ اخلاقى، صبر عبارت است از وادارنمودن نفس به

ــــــــــــــــــــــــــــ

1. كلينى: كافى، ج 8 ، ص 4، ح 1.

2 . نراقى: همان، ج 2، ص 13.

3. بررسى تفصيلى اين امر در «اخلاق جنسى» خواهد آمد.

4. حرّانى: تحف العقول، ص20.

5. ر.ك: زبيدى: تاج العروس، ج7، ص71; راغب اصفهانى: مفردات، ص474; ابن منظور: لسان العرب، ح4، ص 438.

6. ر.ك: جوهرى: صحاح اللغة، ح 2، ص 706 و طريحى: مجمع البحرين: ج 2، ص 1004.

انجام آنچه كه عقل و شرع اقتضا مى كنند و بازداشتن از آنچه عقل و شرع نهى مى كنند.(1) با توجه به تعاريف مذكور، «صبر» يك صفت نفسانى بازدارنده و عامى است كه داراى دو جهت عمده است: از يك سو گرايش ها و تمايلات غريزى و نفسانى انسان را حبس و در قلمرو عقل و شرع محدود مى كند. از سوى ديگر نفس را از مسئوليت گريزى در برابر عقل و شرع بازداشته و آن را وادار مى كند كه زحمت و دشوارى پايبندى به وظايف الهى را بر خود هموار سازد. البته اين حالت اگر به سهولت و آسانى در انسان تحقّق يابد، به آن «صبر» و هرگاه فرد خود را با زحمت و مشقّت بدان وادار سازد، «تصبُّر» مى گويند.

الف) انواع صبر: بر مبناى مفهوم عام و گسترده اى كه براى صبر بيان شد، عالمان اخلاق از جهات مختلف انواع متعددى براى صبر بيان داشته اند كه مهم ترين آنها به اختصار بيان مى گردد.

1. از جهت مفهوم: بر طبق تعاريف پيش گفته، گاهى مراد از صبر، ايجاد هر نوع محدوديت در جاذبه ها و دافعه هاى نفسانى است كه مفهومى عام است و گاهى مراد از آن صرفاً بازداشتن نفس از اظهار بى تابى و عدم رضايت نسبت به امور ناخوشايند و سختى ها است. بنابراين صبر داراى دو مفهوم است كه گاهى در مفهوم خاص به كار مى رود.

2. از جهت موضوع: صبر در مفهوم عام خود، از حيث موضوع داراى انواع متعددى است: گاهى صبر بر سختى ها و مصيبت ها و عدم اضطراب و پريشانى و حفظ سعه صدر در مقابل آنها است، كه به آن «صبر بر مكروهات» مى گويند و در مقابل آن «جزع» و بى قرارى وجود دارد. نوع شايع و رايج آن همين قسم است. صبر بر دشوارى هاى جنگ «شجاعت» نام دارد و در مقابل آن «جُبن» و ترس قرار دارد. گاهى در مقابل سركشى و طغيان غضب و خشم است، كه «حِلم» و «كظم غيظ» نام دارد. گاهى صبر، در انجام عبادت است كه در مقابل آن «فسق» قرار داد و به مفهوم عدم پايبندى به عبادات شرعى است. گاهى صبر در برابر شهوت شكم و غريزه جنسى است كه «عفت» نام دارد و در مقابل غريزه دنياطلبى و زياده خواهى است كه «زُهد» نام دارد و در مقابل آن «حرص» قرار مى گيرد. گاهى نيز صبر بر كتمان اسرار است كه «راز دارى» نام دارد.(2)

 

 

 

 

 

ــــــــــــــــــــــــــــ

1 . راغب اصفهانى: مفردات، ص 474.

2. (ر.ك: نراقى، محمدمهدى: جامع السعادات، ج3، ص280 ـ 281)

 

 پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در حديثى صبر را از جهت موضوع به سه نوع: صبر در هنگام مصيبت، صبر بر طاعت و بندگى و صبر بر معصيت تقسيم كرده اند. (ر.ك: كلينى: اصول كافى، ج2، ص91، ح15) و هم چنين برخى از عالمان اخلاق، صبر را از اين جهت به صبر بر متاع دنيا (سرّاء) و صبر بر بلا (ضرّاء) تقسيم كرده اند. (ر.ك: نراقى: همان، ج3، ص293 و 294)

3. از جهت حكم: صبر به اعتبار حكمِ تكليفى اش به پنج نوع تقسيم مى شود: صبر واجب كه در مقابل شهوات و گرايش هاى حرام است و صبر مستحب كه بر دشوارى هاى انجام مستحبات، است. صبرِ حرام كه بر بعضى آزار و اذيّت ها است; مانند صبر در مقابل تجاوز ديگران بر مال، جان و ناموس انسان. صبر در مقابل امور مكروه و ناخوشايند، مانند صبر بر سختى روزه گرفتن در روز عاشورا كه مكروه مى باشد. در غير اين موارد صبر مباح است. بنابراين «صبر» همواره امرى پسنديده نيست، بلكه گاهى حرام و مكروه هم مى شود.(1)

ب) مراتب صبر: برخى از عالمان اخلاق و اهل معرفت براى صبر بر امور ناخوشايند (صبر خاص) سه مرتبه قائل شده اند:

1. صبر توبه كنندگان، و آن عبارت است از ترك شِكْوه، بى تابى و بى قرارى و رفتار غيرطبيعى و پريشان نداشتن; 2. صبر زاهدان; يعنى علاوه بر مرتبه اول، بر آنچه نسبت به انسان مقدّر شده از سختى ها و درد و رنج ها، رضايت قلبى داشتن; 3. صبر صدّيقان; يعنى علاوه بر دو مرتبه قبل، نسبت به آنچه خداوند در حق انسان مقرر داشته، عشقورزيدن و آن را دوست داشتن.(2)

ج) ارزش صبر: واژه «صبر» در شكل هاى مختلف بيش از صدبار در قرآن كريم به كار رفته است كه خود به خود بيانگر اهميّت اين موضوع است. قرآن كريم در بيان علت رسيدن بعضى از بنى اسرائيل به مقام امامت و هدايت مردم مى فرمايد:

و چون شكيبايى كردند و به آيات ما يقين داشتند، برخى از آنان را پيشوايانى قرار داديم كه به فرمان ما ]

مردم را [هدايت مى كردند.(3)

و در باب چگونگى پاداش صابران در آخرت، در جايى به آنها وعده پاداشى بهتر از آنچه عمل كرده اند، مى دهد: «و قطعاً كسانى را كه شكيبايى كردند به بهتر از آنچه عمل كردند، پاداش خواهيم داد.»(4) در آيات ديگر در تعيين مقدار پاداش صابران مى فرمايد:

آنان اند كه به ] پاس [آنكه صبر كردند و ]

براى آنكه[ بدى را با نيكى دفع مى نمايند و از آنچه روزى شان داده ايم انفاق مى كنند، دوبار پاداش خواهند يافت.(5)

ــــــــــــــــــــــــــــ

1. همان، ج 3، ص 285.  2. همان، ص284.  3. سوره سجده، آيه 24.  4. سوره نمل، آيه 96.      5 . سوره قصص، آيه 54 .

در جاى ديگراعلام مى دارد كه اجر و پاداش صابران از حدّ و شمارش خارج است و آنها بدون حساب، پاداش دريافت مى دارند: «بى ترديد، شكيبايان پاداش خود را بى حساب ]

و[ به تمام خواهند يافت.»(1) همچنين خداوند به صابران وعده همراهى داده است: «و صبر كنيد كه خداوند با شكيبايان است.»(2) نصرت و پيروزى راتنها در سايه صبر و شكيبايى ميسّر مى داند.(3)هدايت، درود و رحمت پروردگار را به صابران ارزانى مى دارد.(4) صابران را در زمره دوستان و محبوبان خود ياد مى كند.(5) بارها و بارها به فرستادگان خود و همه انسان ها سفارش به صبر مى نمايد.(6) از بندگان خاص خود نقل مى كند كه همواره از خداوند درخواست توفيق صبر و شكيبايى مى كرده اند.(7) و ده ها مورد ديگر كه همگى بيانگر ارزش والاى صبر در نظام اخلاقى اسلام است. امام صادق(عليه السلام)نيز مى فرمايد: «صبر براى ايمان به منزله سر براى بدن است; همچنان كه اگر سر برود بدن هم از بين مى رود، اگر صبر از كف رود، ايمان نيز از كف مى رود.»(8) از امام باقر(عليه السلام)در باب اهميت صبر نقل شده است: «بهشت در پوششى از ناملايمات ]

و بردبارى [است; پس هر كه در دنيا بر ناملايمات صبر كند به بهشت رود. و دوزخ در پوشش لذت ها و خواهش هاى نفس است; پس هر كه لذت و خواهش نفس را بر آوَرد، به دوزخ رود.»(9)

د) آثار صبر: براى صبر آثار فراوان دنيوى و اخروى مى توان برشمرد; از جمله امام على(عليه السلام)در بخشى از تحليل خود نسبت به عزّت و ذلّت برخى اُمم گذشته مى فرمايد:

چون خدا ديد چگونه در راه دوستى او بر آزار شكيباى اند، و چسان از بيم او ناخوشايندى را تحمّل مى نمايند، از تنگناهاى بلا، گشايشى برايشان پديد آورد، و از پسِ خوارى ارجمندشان فرمود و آرامش را جايگزين بيم كرد. پس پادشاهانِ حكمران شدند و پيشوايان با فرّ و شأن. و كرامتِ خدا در حق آنان تا بدان جا رسيد كه ديده آرزو نهايت آن را نديد.(10)

ــــــــــــــــــــــــــــ

1 . سوره زمر، آيه 10.

2 . سوره انفال، آيه 46.

3 . سوره آل عمران، آيه 125.

4 . سوره بقره، آيه 157.

5 . سوره آل عمران، آيه 146.

6. ر.ك: سوره احقاف، آيه 35.

7. ر.ك: سوره بقره، آيه 250 و سوره اعراف، آيه 126.

8. كلينى: كافى، ج 2، ص 89 ، ح 5 .

9. همان، ح7.

10. نهج البلاغه، خطبه 192.

بعضى از عالمان اخلاق صبر را دروازه ورود به مقام رضايت به مقدّرات الهى و مقام رضا را باب رسيدن به وادى محبت پروردگار دانسته اند.(1) بنابراين از آثار مهم صبر در همين دنيا مى توان از دستيابى به مقام «رضا» و «محبت» نام برد.

محورهاى متعدد ديگرى در باره «صبر» قابل طرح است; از قبيل مناسبات صبر و شكر، راه هاى دستيابى به شكيبايى و مانند آن كه به دليل اختصار از طرح آنها خوددارى مى شود.

 

 

 

 

 

 

 

 

ــــــــــــــــــــــــــــ

  1. ر.ك: نراقى، محمدمهدى، جامع السعادات، ج3، ص283.

 

 

منابع :

کتاب اخلاق اسلامي نويسنده احمد ديلمي ومسعود آذربايجاني تاريخ نشر 20/4/1383

 

http://library.tebyan.net/books1/5721.htm

 

http://www.ikna.ir/news

 

http://dbase.irandoc.ac.ir

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: سه شنبه 14 بهمن 1393 ساعت: 9:01 منتشر شده است
برچسب ها : ,,
نظرات(0)

تحقیق درباره اخلاق اسلامی

بازديد: 6399

 

تحقیق درباره اخلاق اسلامی

مقدمه

فراهم آوردن زمینه برای پرورش استعدادهای درونی هر موجود و به ظهور و فعلیت رسانیدن امکانات بالقوه موجود در درون او را تربیت نامند. هسته سیبی را در نظر بگیرید این هسته استعداد تبدیل شدن به سیب را در درون خود دارد و در صورت فراهم بودن شرایط این استعداد درونی به فعلیت می‌رسد و دانه مزبور به درخت سیب و سپس به میوه‌های سیب تبدیل خواهد شد دانه مذکور اگرچه بالفعل دانه‌ای بیش نیست. اما چون امکان تبدیل شدن به سیب را داراست بالقوه سیب است تربیت این دانه فراهم آوردن شرایط لازم جهت پرورانیدن همین استعداد درونی و به فعلیت درآوردن خصوصیات بالقوه آن است در مورد انسان نیز فراهم آوردن برای شکوفایی همه استعدادهای درونی در جهت رسیدن به هدف مطلوب «با برنامه‌های حساب شده» تربیت نامیده می‌شود.

رابطه تربیت و اخلاق

اخلاق بنا به تعریف عبارت است از مجموعه ملکات نفسانی و صفات و خصایص روحی اخلاق در این معنا یکی از ثمرات تربیت بلکه مهمترین ثمره آن است پرورش استعدادهای فکری ذهنی ذوقی و جز‌آن که همگی در دایره تربیت و از موضوعات آن هستند چون بطور مستقیم با ملکات نفسانی و خصوصیات اخلاقی مرتبط نیستند جزو اخلاق محسوب نمی‌گردند بنابراین حاصل و نتیجه تربیت دایره‌ای وسیعتر از صفات و خصوصیات اخلاقی را در بر می‌گیرد ولی چون پرورش استعدادهای دیگر نیز بطور غیر مستقیم در پرورش اخلاق انسان نقش دارند بنابراین در علم اخلاق از این مباحث نیز سخن به میان می‌آید. به عنوان مثال اگر کسی از نظر ملکات نفسانی و اخلاقی به تهذیب و تزکه بپردازد اما از نظر رشد فکری و قدرت درک و تشخیص حدود و ثغور وظایف باز خواهد ماند مثلا کسی را در نظر بگیرید که ملکه حقیقت جویی در نفس او مستقر شده است این شخص به اقتضای این فضیلت روحی و اخلاقی قصد پیروی از حقایق را دارد ولی این که چه چیز حق است و چه چیز باطل و یا چه چیز مهم است و چه چیز مهمتر و درک ارزش واقعی اشیاء و امور و بالاخره داشتن بینشی صائب در مسائل محتاج نیروی عقل و قدرت تشخیص و تمیز است در صورتی که این فرد تفکری خام و ناپخته و درکی ضعیف و ناتوان داشته باشد از این امر مهم باز خواهد ماند بنابراین می‌توان یافت که هرچند رشد و پرورش استعدادهای ذهنی و فکری ارتباط مستقیم با اخلاق ندارد و جزو ملکات نفسانی و اخلاقی محسوب نمی‌گردد اما نمیتوان از نقش حیاتی آن به عنوان مقدماتی ضروری در خدمت علم اخلاق غافل ماند.


تعلیم، تربیت و اخلاق:

تعلیم عبارت است از فراهم آوردن زمینه برای رشد و شکوفایی استعدادهای ذهنی انسان در هر آموزشی که صورت می‌گیرد یکی از استعدادهای ذهنی به فعلیت می‌رسد تا آنجا که اگر چنان استعدادی در کار نبود چنین آموزشی هم صورت نمی‌گرفت بنابراین وظیفه معلم است که شرایط لازم برای به فعلیت رسیدن استعدادهای ذهنی متعلم را فراهم آورد بر این اساس تعلیم بخشی از تربیت محسوب می‌شود به عبارت دیگر تعلیم چیزی جز تربیت بعد فکری انسان نیست به علاوه می‌توان دریافت که هر تربیتی در هر زمینه‌ای که باشد مستلزم تعلیم است زیرا مربی در تربیت ناچار است که او را به حقایق و مطالبی واقف گرداند تا وی با آگاهی بر آنها و عمل بر طبق موازین آموخته شده به رشد و پرورش ابعاد مختلف روحی و معنوی خود بپردازد بنابراین تعلیم شرط لازم تربیت است نکته قابل توجه این است که بیشتر در کاربردهای رایج این عناوین مفاهیم غیر دقیق آنها مورد نظر است مفهوم مصطلح «تعلیم» در این نوع کاربرد در برگیرنده بخشی از آموزش مربوط به مسائل فکری است و ارتباط مستقیم با عمل ندارد مانند ریاضیات ، فلسفه علوم تجربی و امثال آن مفهوم مصطلح تربیت نیز در چنین کاربردی تنها ناظر بر پروش استعدادهای روحی و اخلاقی است تربیت اخلاقی مثلا وقتی سخن از تقدم تربیت بر تعلیم گفته می شود منظور اینست که از لحاظ اهمیت تربیت روحی و اخلاقی مقدم بر آموزشهای فکری است بطوری که چنان آموزشهایی باید همراه با این نوع سازندگی معنوی و اخلاقی باشند و در جهت آن قرار گیرند زیرا اگر فقط به پاره‌ای آموزشهای فکری و پرورشی ذهنی اکتفا شود و از پرورش ابعاد روحی و اخلاقی انسان غفلت گردد چه بسا همان آموزشها به جهت استفاده نادرست منشا اثرهای منفی گردد اما اگر این آموزشها همراه با تعلیماتی در جهت تهذیب و اصلاح درون باشد در اعتلای روحی انسان کارگر خواهد افتاد بنابراین در استفاده از این قبیل عناوین باید به کاربردهای مختلف آن توجه داشت تا بتوان به درک صحیح منظور نایل آمد.

ضرورت فراگیری علم اخلاق

انسان در بدو تولد حیوان بالفعل و انسان بالقوه است یعنی بعد حیوانی انسان که متضمن حفظ و اداره حیات در اوست به صورت بالفعل موجود است اما بعد انسانی او در این هنگام به صورت بالقوه است.

یعنی مانند بذرهایی است که در درون او پاشیده شده و در صورت پرورش به صورت آنچه که ارزشهای والای انسانی یا فطرت انسانی نامیده می‌شود درخواهد آمد هم چنان که اگر این بذرها در درون انسان در زیر زنگارهای غفلت و فراموشی دفن گردد و باید به دست خود انسان ضایع شود وی از مرز حیوانیت فراتر نمی‌رود و چه بسا به مراحلی پست‌تر از حیوانات نیز تنزل خواهد کرد.

بنابراین در بدو تولد گرچه انسان از نظر ساختمان جسمانی و ظاهری انسان است اما از نظر روحی و معنوی هنوز انسان نیست او زمانی از نظر شخصیت درونی انسان خواهد بود که بذر ارزشهای انسان را در درون خود رشد داده و انسانیت را به فعلیت و ظهور رسانده باشد از این رو می‌توان گفت انسان از نظر ساختار روحی و معنوی یک مرحله از ساختار جسمانی و حیوانی خود عقب‌تر است ساختار جسمانی و حیوانی انسان در درون جنینی شکل می‌گیرد حال آنکه ابعاد روحانی انسان باید در مرحله بعد از تولد رشد داده شود بنابراین می‌توان گفت انسان به جهت دارا بودن اختیار می‌تواند ماهیت‌های گوناگوی بپذیرد حال آنکه موجودات دیگر از قبیل حیوانات و نبات دارای چنین خصوصیتی نیستند بلکه هسته سیب در مسیر تربیت تنها یک ماهیت در پیش روی خود دارد یک جوجه مرغ تنها توانایی تبدیل شدن به مرغ را داراست در صورتی که انسان راههای بی‌شماری در پیش روی خود دارد که می‌تواند یکی از آنها را بر اساس اراده و اختیار خود برگزیند از این رو می‌توان گفت در عالم انسان انسانهایی با ماهیت‌های درونی و شخیصت‌های کاملا متفاوت و گاهی متناقض مشاهده می‌کنیم که هر یک در مسیر تربیت به راهی رفته و ماهیتی برگزیده‌اند ولی تردیدی نیست که در میان ماهیت‌های گوناگونی که انسان می‌تواند برگزیند یک ماهیت است که به جهت انطباق بر فطرت انسانی او ماهیت انسانی است یعنی انسانیت انسان در گروه تحصیل چنین ماهیتی است که جز در سایه پرورش متعادل و شکوفایی هماهنگ استعدادهای درونی و ابعاد روحی و فکری به وجود نمی‌آید.

حال می‌توان به نقش علم اخلاق در زندگی انسان پی‌ برد علم اخلاق است که با شناسایی استعدادهای گونان انسان و فضایل و رذایل روح آدمی چگونه ایجاد تعادل در میان امیال گوناگون و راه و روش تربیت نفس را میسر می‌سازد بدان گونه که انسان بتواند به کمال شایسته خودنایل آید از این جا می‌توان دریافت که علم اخلاق از پرارج‌ترین و ضروری‌ترین علومی است که انسان بدان نیازمند است بعد از علم الهی که موضوع آن شناخت ذات حق است هیچ علمی از نظر اهمیت و ضرورت همپای علم اخلاق نیست چه تمامی علوم ره آوردهای خود را در اختیار انسان قرار داده و همگی در خدمت انسان‌اند.

حال اگر انسان از تربیت روحی و معنوی لازم برخوردار نباشد از این دستاوردهای علوم نیز نمی‌تواند در جهت سعادت حقیقی و کمال واقعی خود بهره‌مند شود.

نکته‌ای که باید در این جا به آن اشاره کرد این است که نیاز انسان جدید به آموزشهای اخلاقی نه تنها کمتر از انسان اعصار و قرون گذشته نیست بلکه بیشتر و عمیق‌تر است در زمانهای گذشته آمدمی از امکاناتی که امروزه در اختیار دارد بی‌بهره شود.

نکته‌ای که باید در این جا به آن اشاره کرد این است که نیاز انسان جدید به آموزشهای اخلاقی نه تنها کمتر از انسان اعصار و قرون گذشته نیست بلکه بیشتر و عمیقتر است در زمانهای گذشته آدمی از امکاناتی که امروزه در اختیار دارد بی‌بهره بود و لذا در صورت سقوط و تباهی دامنه تاثیرش محدود بود اما امکاناتی از قبیل دسترسی به وسایل ارتباط جمعی ماهواره‌ها و تکنولوژی پیشرفته سبب شده است که تباهی آدمی دامنه‌ای نامحدود پیدا کند فساد اخلاقی سوار بر امواج مرزها را در هم نوردد و از حصارخانه‌ها بگذرد و هیچ زاویه‌ای از تاثیرات ویرانگر آن مصون نماند از این رو نیاز انسان به عامل کنترل کننده و باز دارنده در عصر حاضر از هر زمان دیگری بیشتری است یعنی همچنانکه قدرت و امکانات او در جهت گسترش فساد اخلاقی بیشتر شده قدرت روحی و اخلاقی او در جهت مهار نفس نیز باید افزونتر شود و لذا نیاز جهان معاصر به اخلاق یک نیاز حیاتی و درجه اول است.

کمال حقیقی انسان:

بطوری که در تعریف تربیت گفتیم منظور از تربیت انسانی به فعلیت رسانیدن استعدادهای بالقوه اوست و چون کمال هر موجودی در شکوفایی و به فعلیت رسیدن استعدادهای بالقوه اوست لذا در صورتی که انسان به صور صحیح و در یک نظام تربیتی همه جانبه پروش یابد به کمال نوعی خود خواهد رسید از اینجا می‌توان دریافت که هدف نهایی از تربیت انسان نیز نباید چیزی جز کمال نهایی او باشد حال جای این سوال است که کمال حقیقی و نهایی انسان چیست؟کدام مقصد است که اگر انسان به آنجا برسد به سعادت حقیقی فرد نایل آمده است و کدام هدف است که تمام مساعی تربیتی باید به سوی آن جهت‌گیری شوند و تمامی قوا و استعدادهای انسان در ارتباط با آن و در محدوده آن رشد و پروش یابند؟

قبل از اینکه به بحث درباره کمال نهایی انسان بپردازیم نخست برای روشنتر شدن مفهوم کمال باید به این نکته اشاره کنیم که کمال انسان چیزی نیست که بستگی به قرارداد با اعتبار افراد داشته و با تغییر اعتبار تغییر کند البته ممکن است از دیدگاه افراد مختلف کمال نمونه‌های متنوعی داشته باشد بطوری که حتی چیزی که از نظر فردی کمال تلقی می‌شود از دیدگاه فرد یا مکتب دیگر نقص تلقی گردد اما این اختلاف در برداشت‌ها به این معنی نیست که واقعا کمال انسان امری قراردادی است و بستگی به نظر اشخاص یا مکتب‌ها دارد اختلاف موجود در این زمینه در میان مکتب‌های مختلفی ناشی از ناتوانی آنها از شناخت کمال حقیقی انسان است بطوری که اگر همه آنها به شناخت انسان و کمال او نایل آیند در این صورت کمال انسان و هر موجود دیگر یک امر واقعی و یک صفت وجودی است که انسان در صورت طی مراحل لازم در واقع و در حقیقت واجد آن صفت و مرتبت می‌شود به طوری که در هر مرتبه از کمال کاری از او ساخته است که اگر به آن مرتبه نرسد چنان کاری از او ساخته نیست.

کمال نهایی انسان :

حال که مفهوم کمال روشن شد جای این سوال است که کمال نهایی انسان چیست آنچه ابتدا از عنوان «کمال نهایی» فهمیده می‌شود این است که کمالات غیر نهایی نیز برای انسان وجود دارد یعنی چه بسا کمالاتی جنبه مقدمی و آلی داشته زمینه را برای رسیدن به کمال نهایی فراهم می آورند و لذا باید کمال نهایی را از کمالات مقدمی و فرعی بازشناخت تا هدف اصلی و نهایی از اهداف متوسط و ضمنی بازشناخته شود.

آنچه میزان رشد و کمال و محدوده فعالیت هر یک از قوای انسان را تعیین می‌کند توجه به کمال نهایی انسان و مقتضیات آن است یعنی رشد و کمال هر یک از قوای انسان ت آنجا که مناسب با کمال نهایی انسان داشته و مقدمه‌ای لازم برای حصول آن باشد مطلوب است در غیر اینصورت به جهت تعارض با کمال نهایی نامطلوب خواهد بود.

شناخت کمال نهایی

چگونه و از چه راهی می‌توان کمال نهایی انسان را شناخت؟ آیا عقل با تجربه قادر به شناخت آن هستند ؟

و اصولا میزان کارایی هر یک در این زمینه چقدر است تردیدی نیست که کمال نهایی انسان مربوط به روح او بوده جنبه جسمانی ندارد زیرا به طوری که می‌دانیم حقیقت انسان روح اوست و تکامل انسانی او در گرو تکامل استعدادهای روحی او می‌باشد و رشد جسمانی او تا اندازه‌ای که لازمه تکامل روحی اوست ارزش دارد. و به هیچ عنوان کمال نهایی او محسوب نمی‌شود از این جا روشن می‌شود که کمال نهایی انسان مقولیه‌ای نیست که بتوان از راه تجربه آن را شناخت کمالات روحی زمانی قابل شناخت هستند که شخص خود واحد آنها شود و با تجربه درونی و شهودی آنها را دریابد و لذا شناخت آنها برای کسانی که خود به این کمالات دست نیافته‌اند از طریق تجربی امکان پذیر نیست اگر گفته‌شود با مطالعه و احوال و آثار شخصیتهای تکامل یافته می‌توانپی به کمال انسان برد در پاسخ گوییم که این امر مستلزم دوراست زیرا لازمه شناخت انسانهای به کمال پیوسته است که از قبل کمال را شناخته باشیم بنابراین در این عرصه کاری از دست تجربه ساخته نیست در مورد عقل نیز همچنان که تاریخ اندیشه بشری به ثبوت رسانده است باید گفت که به تنهایی و بی‌آنکه نوری از جانب وحی بر موضوع تابد عقل قادر به انجام این مهم نخواهد بود این مطلب نه تنها در این مورد بلکه در بسیاری موارد دیگر به خصوص در امور مربوط به ماوراء طبیعت و حقایق والای روحی و معنوی نیز صادق است یعنی عقل مستقلا و به خودی خود در اینگونه امور اشتباهاتی کلی و  مبهم را ارائه نمی‌دهد اما بعد از این که از زبان وحی حقیقت بر او عرضه شد می‌تواند آنرا دریابد و بر آن استدلال کند از همین روست که تکامل فلسفه در اثر تعالیم برگرفته از وحی سرعت گرفته و جهشهای عظیمی در سیر و حرکت آن ایجاد شده است که نمونه اعلای آنرا می‌توان در فلسفه اسلامی مشاهده کرد.

بنابراین برای شناخت کمال حقیقی و نهایی انسان باید گوش به ندای وحی داد و گره این معما را به انگشت تدبیر کسانی گشود که اتصال به خالق انسان دارند ما نخست بحث خود را از دیدگاه وحی و سپس از افق عقل مورد مطالعه قرار می‌دهیم.

کمال نهایی انسان از دیدگاه وحی:

از دیدگاه وحی انسان انسان حقیقی است مرکب از دو بعد جسم و روح جسم انسان با مرگ او متلاشی شده از بین می‌رود اما روح او که جوهر اصلی وجود او را تشکیل می‌دهد باقی می‌ماند و به حیات ابدی خود در جهان دیگر ادامه می‌دهد بنابراین کمال نهایی انسان نیز که مربوط به روح است بایدامری فنا ناپذیر و جاودانه باشد. از سوی دیگر کمال حقیقی انسان نتیجه یک سیر آگاهانه و اختیاری است یعنی آنچه که او را مستعد برخورداریهای اخروی می‌گرداند نتیجه سیر و حرکت اختیاری و آزادانه اوست و جنبه جبری یا ناآگاهانه ندارد.

مطالعه در آیات قرانی این حقیقت را به وضوح روشن می‌کند که از دیدگاه اسلام کمال نهایی انسان تعلق به دنیا و طبیعت نداشت متعلق به جهان ابدی است یعنی گرچه کمال امری است که باید در این عالم کسب شود ولی ظهور این کمال بصورت مقصد نهایی حیات انسان در عالم آخرت است و دنیا را با تمام وسعت و گستردگی خود ظرفیت کمال نهایی انسان را ندارد. از این رو جهن دیگری در پی این جهان هست که از محدودیتهای این عالم منزه و از حجابهای فراوان موجود در آن مبراست و لذا ظرفیت ظهور کمال نهایی انسان را داراست مقصد نهایی حیات انسان آنچنان که از آیات قرآنی دریافت می‌شود مقاوم و مرتبتی است که از ان «به نزد خدا» تعبیر می‌شود یعنی نسان در نقطه نهایی خویش به جایگاهی می‌رسد که آنجا نزد خدا و جوار رحمت اوست. ویژگی بهشت به عنوان منزلگاه انسان این است که در نزد خدا و در جوار قدس اوست نباید تصور کرد که بهشت اخروی عینا از نوع باغهای دنیوی است بلکه این بهشت اصولا متعلق به عالم دیگری است که تفاوتهای بنیادی با این عالم دارد بهشت به معنی سفره کرامت الهی است که برای بندگان صالح خدا گسترده شده است و بهشتیان در جوار قرب ربوبی و بر سفره عنایات الهی هستند و از دست رحمت او انواع نعمات را دریافت می‌دارند.

جایی که مطلوب نهایی و حقیقی انسان نیز جز رسیدن به آن نیست انسان اگر از چیزهای دیگر خته و دلزده می‌شود و برای همیشه نمی‌تواند خود را با آنها راضی کند به خاطر آن است که روح او در جستجوی همان منزلگاه حقیقی است و تا به آنجا نرسد و رحل اقامت در کوی محبوب ازلی نیفکند آرام و فرار نمی‌گیرد. از این رو تمام مساعی تربیتی باید در جهت کسب شایستگی برای رسیدن به حضور خدا باشد و این کمال جز در سایه پرستش خدا حاصل نمی‌شود در برخی از آیات هدف از آفرینش پرستش خدا شمرده شده است از سوی دیگر پرستش خدا نیز باید بر اساس اختیار و داشتن آزادی در انتخاب باشد تا موجب کمال آدمی شود و لازمه آن وجود زمینه برای آزمایش انسان است تا در مواجهه با عوامل مخالف و موافق و بر سر چند راهیها از روی اختیار و به انتخاب خویش سرنوشت خود را رقم زند از این رو در آیات دیگری هدف از آفرینش انسان آزمایش او شمرده شده است با توضیحی که داده شد معلوم می‌شود این نوع اهداف همگی جزو اهداف متوسط هستند و هدف نهایی چیزی جز رسیدن به نزد خدا و برخورداری از لذت وصل او نیست بدیهی است که هرچه نزدیکی انسان به خداوند متعال بیشتر باشد به همان اندازه از رحمت نامتنهاهی او بهره بیشتری می‌برد بنابراین مقصد نهایی حیات انسان یک نقطه واحد نیست بلکه یک حقیق دارای مراتب است.


حقیقت قرب به خدا

در حکمت اسلامی ثابت شده است که هستی دارای درجات و مراتب است که پایین‌ترین مرتبه آن عالم طبیعت و عالیترین درجه آن ذات اقدس الهی است که همان حقیقت هستی است انسان هرچه در نتیجه تحصیل فضایل الهی در درجات وجود بالاتر رود به همان نسبت به ساحت قدس ربوبی نزدیکتر و مقربتر می‌شود و از آثار معنوی نامتناهی آن برخوردار می‌گردد بنابراین تقرب به خدا امری واقعی و عینی است یعنی برای بندگان خدا بسوی درگاه الهی مدارجی است که هرچه در این مدارج و معارج بالاتر روند به آستان ربوبی نزدیکیتر می‌شوند و در این نزدیکی است که هر کمالی برای انسان حاصل است اگر پرتوی از جمال لایزال الهی در دل مستعد بنده‌ای بتابد تا حدی خواهد توانست مفهوم و حلاوت تقرب را با قلب و روح خود احساس کند از آنچه گفتیم معلوم شد که قرب خدای متعال یک نقطه نیست بلکه امری است دارای مراتب.

مراتب قرب به خدا

بر این اساس می‌توان گفت که اولین مرتبه قرب به خدا پیدایش ایمان به خداست کسی که رو به درگاه خدا ندارد به اولین مرحله تقرب که مولود شناخت ابتدایی در قالب ایمان است نایل خواهد شد. شرط لازم برای قرب به خدا و رسیدن به کمال وارد شدن در عالم ایمان است بطوری که اگر ظاهر بهترین اعمال را انجام دهد و شب و روز خود را در خدمت به خلق سیر می‌کند اما از ایمان به خدا بی‌نصیب باشد چون جهت حرکت قلب و روح او به سوی بالا و به جانب کمالات مطلق نیست از رسیدن به کمال و قرب به خدا محروم است بعد از پیدایش ایمان هر اندازه انسان وابستگی و فقر وجودی خود را بهتر و روشنتر دریابد و در سایه علم و عمل این معرفت او به دریافت قلبی تبدیل شود به همان اندازه به درگاه رحمت الهی نزدیکتر و به ذات اقدس او مقربتر خواهد شد در این صورت است که در می‌یابد «با خدا همه چیز دارد و بی‌خدا هیچ»

بندگی خدا:

روح عبادت و بندگی چیزی جز این نیست که انسان خود را به مملوکیت خدا درآورد و در تمام اعمال اختیاری از خواست و رضای مولای خویش تبعیت کند از این رو لازمه بندگی تابلع محض بودن است هر اندازه انسان بیشتر به وابستگی خود التفات پیدا کند و هرچه بیشتر به وظیفه بندگی که همان اطاعت محض از رب و مولاست قیام کند به همان اندازه در مسیر نزدیکی به خدا به پیشرفتهای بیشتری خواهد رسید بنابراین عبادت محصور در پاره‌ای اعمال که در اصطلاح اعمال عبادی نامیده می‌شوند نیست بلکه هر عملی که مرضی خدا و به قصد بندگی و اطاعت از امر او انجام پذیرد یعنی نیت خالص برای خدا باشد عبادت است و بر حسب درجات قلبی شخص درجات و مراتب مختلف دارد بطوری که ممکن است یک عمل مشخص و یکسان از دو نفر به قصد بندگی صادر شود.

اما به جهت اختلاف در مراتب و درجات قلبی آن دو آن دو عمل در ظاهر یکسان از نظر معنوی تفاوت بسیار داشته باشند زیرا عبادت اصیل توجه دل به سوی خداست و تمام اعمالی که به نیت عبادت به چیزی که شایسته دلبستگی نیست دل بسته است انسان امروزی که به بهانه آزادگی از بندگی خدا روی یافته در نهایت کارش به بندگی و بردگی حزب ملیت نژاد و به تراز همه نفس اماره خویش کشیده است و چه حقارتی ذلت بار از این دنیای حاضر نمونه بارز حریت و آزادگی در پرتو بندگی خدا را به طور عملی در وجود امام خمینی و پیروان راستین او ید.

مراتب بندگی:

کسی که عبودیت و بندگی خدا را برگزیده است در تمام مراحل زندگی و حتی در جزئیات اعمال و رفتار نیز بر طبق رضای خدا و مطابق خواست او عمل می‌کند یعنی کلیه اعمالی را که انجام آنها موجب رضای حق است به جا می اورد واجبات و از آنجام کلیه اعمالی که موجب ناخشنودی اوست پرهیز می‌کند محرمات و بدین ترتیب ملاک فعل یا ترک آن خواست و رضای خداست ارتکاب معاصی از آن جهت که یا مقام بندگی منافات دارد دل را از ساحت عظمت الهی دور و انجام می‌پذیرد. عبادت بالعرض‌اند یعنی عبادت بودن آنها منوط به اقبال دل به سوی درگاه الهی است در این جا باید به نکته طریقی اشاره کنیم که لازمه بندگی خدا خالص بودن خود برای خداست و آن در گرو رها شدن از قید بتها و معبودهای ظاهری و باطنی است یعنی هر انسانی تنها به اندازه‌ای که از قید چنان معبودهایی پیدا و نهان آزاد شده به بندگی خدا توفیق می‌یابد و نه بیش بنابراین در یک نگاه عمیق می‌توان یافت که بندگی خدا عین ازادی و حرمت است ازادی از همه انواع بت پرستی‌ و رها شدن از قید هر نوع حقارت و ذلت که معبودهای گوناگون «مادی معنوی فردی اجتماعی و غیره» با خود به همراه می‌آورند بنابراین معنای ضمنی بندگی خدا این است که چیزی جز کمال مطلق شایسته دلبستگی و توجه و پرستش برای آدمی نیست اصولا باید توجه داشت که آدمی را گریزی از انتخاب معبود و محبوب نیست «ولو این معبود خدای او باشد» هر معبودی جز خدا ناقص وابسته و حقیر است بنابراین آدمی هر معبودی جز خدای برا ی خود برگزیند.

نسبت به عوامل قرب بیگانه می‌گرداند. از این رو شرط بندگی این است که بنده تا آنجا که در توان دارد حتی تصور گناه را نیز از قلب خود خارج گرداند عمل به واجبات و پرهیز از محرمات چنان که در شرع مقرر شده است حداقل مرتبه بندگی است که نجات و رستگاری را در پی دارد اما هنوز مراتب و درجات بالاتری وجود دارد که باید بنده خویشتن را ملتزم به آنها گرداند یعنی که نه تنها در موارد و مصادیق واجب و حرام بلکه حتی در جزئی‌ترین امور نیز از امر پروردگار خویش پیروی کند حتی در مواردی که ارتکاب فعل یا ترک آن مستوجب کیفر و مواخذه نیست «مکروهات و مستحبات» دستور خدا را به جا آورد ؟ این امر گرچه در ردیف دو دسته تکالیف قبلی نیستند اما مراعات آنها برای تکامل روحی و پیشرفت در عوالم قرب لازم و ضروری هستند در حدیث قدسی به نقل از رسول اکرم (ص)‌آمده است.

محبوب‌ترین چیزی که بنده می‌تواند به ویسله آن به من نزدیک شود واجبات است بعد از انجام واجبات بنده اندک اندک به وسیله نوافل به من نزدیک می‌شود واضح است کسی که مشتاق نزدیکی به ساحت عظمت الهی است و به ارزش و اهمیت والای این مقصد آگاه است از هر اشاره و کنایه‌ای که او را به سوی رضا خدا حق رهنمون شود مشتاقانه استقبال می‌کند تا شاید از این طریق گامی دیگر به سوی او بردارد و روزانه دیگر به سوی عوالم بالا بگشاید بنابراین هنگام برخورد با وظایف و تکالیف نه تنها از طریق توجیه و تفسیرهای رایج از زیربار انها شانه خالی نمی‌کند بلکه همواره با هشیاری و اشتیاق به دنبال کشف شناخت و عمل به وظایف خویش است زیرا می‌داند که عمل به همین وظایف و تکالیف خویش است زیرا می‌داند که عمل به همین وظایف و تکالیف فرصت مغتنمی است که او را به مقصد موعود نزدیکتر و با محبوب خویش آشناتر می‌گرداند.

از این رو یکی از ویژگیهای جویندگان واقعی کمال جدیب و حساسیت در برابر وظایف و تکالیف است تا آنجا که هیچ امری را بر انجام وظیفه مقدم نمی‌گیرند.

آرامش قلبی و قدرت روحی:

قرآن یاد خدا را تنها عامل آمش بخش دلها معرفی کرده، اطمینان نفس انسان را در گرو توجه به خدا می‌داند تاثیر توجه به خدا را ایجاد آرامش قلبی از این جهت است که اولا خداوند هدف نهایی فطرت انسان است و انسان ناخودآگاه در طلب این مطلوب نهایی در حرکت است و تا به آن نرسد آرام و قرار نمی‌گیرد و راضی نمی‌شود. ثانیا کسی که توجه به خدا ندارد و در واقع توجه او به دنیا و برخورداریهای مادی و ظاهری است چنین فردی هر قدر در جهت کسب نعمت‌های دنیوی تلاش کند و به بهره‌های فراوانی نیز دست یابد هرگز راضی نشده و در حسرت چیزهایی است که ندارد از طرف دیگر از این که نعمتهای موجودش دستخوش آفات شده و زایل شوند همواره در بیم و هراس است بنابراین کسی که خدا را فراموش کرده و دنیا را به جای آن برگزیده است همواره از بابت آنچه دارد و بیم و نگرانی و از بابت آنچه ندارد در حسرت و اندوه است و هرگز روی آرامش و اطمینان نمی‌بیند و دلش آرام و قرار نمی‌گیرد چنین فردی هنگام رو به رو شدن با مصایب و شکستها و ناراحتیها به سرعت دستخوش‌ اندوه و تالمات روحی می‌شود و اگر هم به آرامش سطحی و ناپایدار رسیده باشد با بروز کوچکترین عامل مخالف آنرا از دست می‌دهد و گرفتار اندوه و نگرانی و تلاطم روحی می‌شود.

قرآن یکی از آثار روگردانی از یاد خدا را تنگی زندگانی دنیوی معرفی می‌فرماید زیرا بطوریکه گفته شد چنین فردی همواره در حسرت چیزی است که به دست نیاورد و نگران چیزهایی است که در دست دارد لذا در هر حال زندگانی دنیوی برای او تنگ است و اگر هم وسعی دارد نسبت به کسانی است که چنان وسعی را ندارند وگرنه در تمامی احوال در تنگی به سر می‌برد اما کسی که به خدا توجه دارد و می‌داند که زندگانی او تحت نظارت دقیق ذات اقدس الهی است و قضا و تقدیر او بر سراسر جهان حکومت دارد و جز او پناهی و ملبحائی وجود ندارد روشن است که فریب لذتهای زودگذر دنیا را نخورده آنها را جز متاعی که در آخرت پشیزی ارزش ندارند به حساب نمی‌آورد پس هدف خود را در دنیا رسیدن به نعمتهای آن قرار نمی‌دهد تا با زوال آن دستخوش درد و اندوه شود و یا از احتمال زوال آن نگرانی باشد میزان آرامش قلبی هر کس متناسب با میزان توجه او به خداست دلهایی که از یاد خدا غافلند بسان زورقی هستند بر سطح دریا که به کوچکترین نسیم به حرکت در می آیند و با اولین موجی که بر می‌خیزد واژگون و غرق می‌گردند اما دلهایی که به خدا توجه دارند به کشتیهای عظیمی می‌مانند که خود را به پایگاه محکمی بسته‌اند و با شدیدترین طوفانها به تلاطم نمی‌افتند.

دوری از گناه

ناگفته پیداست که یکی از آثار مهم یاد خدا در دل مومنین از معاصی است زیرا زمانی که انسان تن به معصیت می‌دهد در واقع خدا را فراموش کرده و از توجه به ساحت عظمت و قدرت او بازمانده است چه اگر انسان توجه به خدا کرده از مقام او و نزدیکی و احاطه‌اش بر بندگان یاد کند چگونه می‌تواند تن به نافرمانی او دهد و از اطاعت امرش سرباز زند خداوند در موارد متعددی از قرآن نماز را ذکر خود می‌خواند.

یعنی اگر نما نماز واقعی باشد و روح ذکر و یاد خدا در آن دمیده شده باشد در اینصورت انسان را از نافرمانی خدا باز داشته به سوی طاعت او سوق می‌دهد هر اندازه انسان در ترک معاصی حتی از کوچکترین آنها بکوشد و اعضا و جوارح و قلب و فکر خود را از هرگونه معصیت محفوظ نگهدارد به همان اندازه دل قابلیت بیشتری برای توجه به ساحت عظمت الهی پیدا می‌کند و بر عکس اگر کسی اصرا بر گناه داشته باشد به جهت از دست دادن روح بندگی توجه به خدا هم در او اثر می‌بخشد.

فراموشکاری و بی‌وفایی:

یکی از مظاهر این نگرش انتفاعی این است که این قبیل افراد دیگران را تا زمانی که نیازی به آنها دارند مورد توجه و احترام قرار می‌دهند اما به سرعت پس از رفع نیاز آنها را فراموشی می‌سپارند بنابراین در قاموس ذهنی این قبیل افراد وفاداری جایی ندارد زیرا وفادری به این معنی است که پس از رفع نیاز و حتی جدایی و دور افتادگی کسانی را که مدتی با آنها پیوند مهر و دوستی داشته‌ایم و یا مورد توجه و عنایتشان بوده‌ایم به دست فراموشی نسپاریم و پیوند دیرین را به آسانی نگسلیم بی‌وفایی و فراموشکاری از نقابص روحی مهمی است که از غلبه خودخواهی و کمبود عواطف انسانی سرچشمه می‌گیرد آنانکه به هنگام نیاز توجه به غیر دارند و بعد از برطرف شدن نیاز وی را به دست فراموشی می‌سپارند این توجه آنها پشتوانه‌ای جز خودخواهی ندارد بنابراین از نظر معیارهای انسانی فاقد هر نوع ارزش است آن دوستی و پیوندی که محوری جز نیاز ندارد دوستی و پیوند اضطراری است و به محض رفع نیاز از بین خواهد رفت میزان وارستگی انسان از قید خودخواهی زمانی مشخص می‌شود که پیوند دوست او با دیگران برخاسته از عواطف والای انسانی باشد نه غرایز حیوانی که ملاکی جز سودرسانی در آنها حکمفرما نیست نگاهی به زندگانی پیشوایان اسلام این حقیقت را به خوبی نشان می‌دهد که این شخصیتها کوچکترین خدمتی را که از طرف کسی در حق آنها صورت می‌گرفت فراموش نمی‌کردند و کسانی را که ولو مدت کمی با آنها حشر و نشر داشته‌اند پس از جدایی و حتی بعد از مرگ فراموش نمی‌کردند بطوری که آثار وفاداری در اعلا درجه کمال در زندگانی آنها مشهود است اما متاسفانه انسان تاجرمنش امروزی در همنوعان خود به دیده وسایل و ابزارهایی می‌نگرد که تنها به درد رفع نیازهای او می‌خورند و بس.

کبر و نخوت

یکی دیگر از آثار شوم غلبه خودخواهی این است که وقتی انسان امتیازی هرچند کوچک و موفقیتی هر چند نا چیز به دست می‌آورد دستخوش غرور و نخوت شده را برتر از دیگران می‌پندارد شاید کمتر کسی را بتوان در جامعه پیدا کرد که تغییر شرایط مادی و به دست آوردن ثروت و جاه و مقام تغییری در حال درونی او بوجود نیاورد و آثار آزار دهنده غرور و احساس تفوق و برتری بوجود آمده در او هر ؟ حساسی را نیاز دارد . این تغییر روحی در بعضی افراد چنان عمیق است که به سرعت منتهی به تحلیل رفتن شخصیت آنها شده باعث سقوط آنان از عوالم انسان می‌گردد کمترین تغییر در روحیات انسان در اثر بهبود شرایط مادی یا پیشرفتهای اجتماعی حکایت از نفوذ و غلبه میل خودخواهی در تار و پود شخصیت او می‌کند و لذا در چنین مواقعی است که می‌توان خود و دیگران را با معیار مطمئنی محک زد.

غرور و نخوت همواره محصول امتیازات مادی و ظاهری نیست بلکه گاهی خودخواهی باعث می‌شود که امتیازات معنوی نیز اثرات غرور آفرین خطرناکی به همراه داشته باشد که رهایی از آنها  بس دشوارتر است این نوع آفت بر خلاف سایر مظاهر خودخواهی گریبانگیر خواص و صاحبان فضیلت است و در میان طبقه علم مصداق ندارد. توضیح اینکه چه بسا انسان مدتها بکوشد و صاحب فضیلتی شود یا آن فضیلت به طو رموروثی و خدادادی در اختیار اور قرار گیرد. اما با دخالت نفس همان امتیاز سبب خودپسندی و رضایت از خود می‌شود فرد را مغلوب و مفهور آن فضیلت می‌گرداند در این صورت است که شخص همواره به دنبال فرصتی می‌گردد که امتیاز و فضیلت خود را به رخ دیگران بکشد و به هر حال دیگران را به نحوی از وجود آن آگاه گرداند و از طریق عرضه فضیلت و ارائه امتیاز خود حس خودنمایی خویش را ارضا نماید بخصوص اگر توجه کنید که وقتی کسی امتیازی به دست می آورد عکس‌العملهای اطرافیان و محیط سرانجام او را به نحوی از وجود آن آگاه خواهند گردانید.

پس از این آگاهی است که برترین هنر و بالاترین کمال این خواهد بود که شخص خود را از مغلوب شدن نسبت به آن امتیاز نجات دهد و درک آن فضیلت او را فریب نداده به غرور نکشاند از این رو مهمترین سوالی که برای هر صاحب فضیلتی مطرح است این است که چگونه مغلوب و مقهور فضیلت خود نشود. و چگونه از پیدایش فخر و مباهات و خود پسندی و خود برتر بینی بعد از درک فضیلت خود جلوگیری کند و خویشتن را از این آفت نجات بخشد از میان انواع امتیازات معنیوی دو عامل بیش از عوامل دیگری شیوع داشته اغلب در پیدایش غرور منشا اثرند این دو عامل یکی علم است و دیگر عبادت و تقوی

راه علمی مبارزه با خودخواهی:

نگاهی به تعالیم آسمانی و دست پروردگان آن به خوبی نشان می‌دهد که اولین گامی که در این مکتب آسمانی در جهت انسان برداشته می‌شود رها ساختن انسان از قید خودخواهی و خود پرستی است نمونه‌های فراوانی که در صدر اسلام وجود داشته نشان دهنده این حقیقت است که دست پروردگان مکتب اسلام به سرعت و سهولت از عوالم حیوان و اسارت در دام خودپرستی خارج می شوند و به چنان مرتبه‌ای از وارستگی می‌رسند که تاریخ نمونه‌های آنرا در فرهنگاهای دیگر سراغ ندارد.

مهم این است که در مکتب اسلام از افراط و تفریطهای مکاتب و فرهنگهای دیگر در این زمینه خبری نیست مکتبهای دیگر گاهی چنان راه افراد پیموده‌اند که به کلی امیال غریزی را سرکوب نموده و سلامت جسمی فکری و روانی انسان را به خطر انداخته‌اند و لذا نه تنها انسان را به سوی شاهراه تکامل روحی و رشد فکری سوق نداده‌اند بلکه با ایجاد مشکلات اساسی بر سر راه اعتدال جسمی و روانی مانع رشد و تکامل او نیز شده‌اند از قبیل روشهای نامتعادل موجود در بعضی مکاتب و مسالک به ظاهر عرفانی در شرق و غرب و گاهی چنان راه تفریط پیموده‌اند که به کلی بنده‌ها را از پای دیو نفس اماره باز کرده و او را به سوی بی‌بند و باری و لجام گسیختگی سوق داده‌اند این روش چون مطبوع طبع انسانهای بوالهوس بوده و پشتوانه‌ای چون نفس و شیطان به دنبال داشته از موفقیت بسیار چشمگیری در میان انسانها برخوردار شده است اما در مکتب‌های آسمانی و به خصوص در اسلام وضع بگونه‌ای دیگر است . تعالیم اسلامی چنان است در هر گاهی که یک مسلمان واقعی بر می‌دارد یک قدم از خود خواهی دور می‌شود بطوری که می‌توان گفت هر حکمی از احکام و هر تعلیمی از تعالیم اسلامی به طور مستقیم یا غیر مستقیم در کاهش خودخواهی نقش دارد و نمیتوان حتی یک مورد از تعالیم اسلامی را پیدا کرد که به نحوی در تقلیل خودخواهی و خارج ساختن انسان از حصار «خود» موثر نباشد.

به سه محور اصلی آن اشاره می‌کنیم:

1-   ایمان به مبدا و معاد

2-   ایجاد تعادل در امیال

3-   مبارزه مستقیم با مظاهر خودخواهی

محبت نیاز روحی انسان

بطوری که گفته شد عاطفه در انسان استعدادی است که او را از زندان خود خارج می‌کند و به سمت برقراری پیوند قلبی با دیگران بر اساس مهر و محبت سوق می‌دهد و از این طریق بخشی از احتیاجات روحی انسان را که تامینش جز در سایه محبت و عطوفت و ارتباط قلبی با دیگران ممکن نیست برآورده می‌سازد محبت به عنوان یک نیاز اصیل روحی در زندگی انسان و تامین سلامت روحی و روانی او نقش بسزایی دارد و به آن حلاوت خاصی می‌بخشد

کسانی که به جهت غرق بودن در خود از برقراری پیوند روحی با دیگران محروم و از ارزش و اهمیت آن بی‌خبرند از چنان حلاوت معنوی و لذت عاطفی درزندگی خود بی‌نصیب می‌مانند.


منابع و مأخذ:

فلسفه اخلاق شهید مرتضی مطهری

کلمه حول فلسفه اخلاق محمد تقی مصباح یزدی

فلسفه اخلاق محمدرضا مدرسی

کاوشهای عقل عملی مهدی حائری یزدی

اخلاق اسلامی در برخوردهای اجتماعی مهدی شمس الدین

اخلاق اسلامی محمد علی سادات


فهرست مطالب

عنوان                                                                                         صفحه

 

مقدمه..................................................................................................................................................... 1

رابطه تربیت و اخلاق....................................................................................................................... 1

تعلیم ، تربیت و اخلاق.................................................................................................................... 3    

ضرورت فراگیری علم اخلاق....................................................................................................... 4

کمال حقیقی انسان.......................................................................................................................... 7

کمال نهایی انسان............................................................................................................................. 9

شناخت کمال نهایی........................................................................................................................ 9

کمال نهایی انسان از دیدگاه وحی............................................................................................ 11

حقیق قرب به خدا............................................................................................................................ 14

مراتب قرب به خدا............................................................................................................................ 14

بندگی خدا........................................................................................................................................... 15

مراتب بندگی....................................................................................................................................... 16

ارامش قلبی و قدرت روحی......................................................................................................... 19

دوری از گناه....................................................................................................................................... 21

فراموشکاری و بی‌وفایی.................................................................................................................. 21

کبر و نخوت......................................................................................................................................... 23

راه عملی مبارزه با خودخواهی................................................................................................... 25

محبت نیاز روحی انسان.................................................................................................................

توجه. برای حمایت از سایت ما و ایجاد انگیزه برای سایت ما برای گذاشتن بیشتر تحقیقات و جواب سوالات کتاب ها بصورت رایگان برای شما  ، بر روی لینک های زیر هر چند بار خواستید (بعد خواندن مطلب یا قبل از آن ) کلیک کنید :

لیست کلیه اقدام پژوهی ها

لیست کلیه تحقیقات و تجربیات ارتقای شغلی دبیران

لیست کلیه پایان نامه ها

لیست کلیه مقالات و تحقیقات

لیست کلیه پروژه های آماری

لیست کلیه پروژه ها کارآموزی و مالی

 

 


به کانال سایت علمی و پژوهشی آسمان در تلگرام بپوندید.کلیک کنید

http://up.asemankafinet.ir/view/1069338/chanal1.png

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: سه شنبه 14 بهمن 1393 ساعت: 9:00 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

اخلاقٍ سياسيٍ جامعه‌يٍ مدني

بازديد: 175

 

اخلاقٍ سياسيٍ جامعه‌يٍ مدني

دمكراسي و اقتدارگرايي از چالشهاي اساسي حوزه سياسي در كشورهاي در حال توسعهمحسوب مي‌شود. تجربه بسيار اندك دمكراسي در برابر سابقه تاريخي اقتدارگرايي دربيشتر اين كشورها و از جمله در ايران نقش مؤثري در شكل‌گيري رفتار سياسي مردم داشتهاست. رويكرد كنوني جهان در جهت گسترش فضاي عمومي يا آنچه به عنوان جامعه مدني (شاملحوزه‌هاي عمومي و خصوصي) در كل شناخته شده است، اين كشورها را عملاً در برابر نوعيدوراهي يا تصميم‌گيري استراتژيك پيرامون آينده نظامهاي سياسي در حال توسعه قرارداده است. جهان در ابتداي قرن بيست و يكم شاهد برخي تحولات است كه در تاريخ گذشتهاثر چنداني از آنها نبوده است. حمله آمريكا به عراق تحت عنوان پروژه آزادسازي باهدف سرنگوني سيستم اقتدارطلب حزب بعث و رهبر  سرسخت آن، يكي از آنهااست.
فروپاشي نظام پر تناقض اتحاد شوروي (كه بيش از حد متصور كارشناسان سياسيدوام پيدا كرده بود) و به دنبال آن فروپاشي سيستمهاي اقتدارطلب اروپاي شرقي كه پيرومشي اتحاد شوروي بودند، در اوايل دهه آخر قرن بيستم ، نويد دهنده تحولات بزرگي درراستاي گسترش جامعه مدني و گسترش فرهنگ دمكراتيك بود.
مقاله پيش رو، يكي ازمقالات سميناري است كه با عنوان فلسفه سياسي در قرن بيستم در سال 1998 در آمريكابرگزار گرديده است. هرچند فاصله 5 ساله از تاريخ ارائه مقاله تا ترجمه آن در حالحاضر، قدري ناموجه مي‌نمايد، امابه نظر مي رسد با توجه به موضوع محوري مقاله يعنيتأثير و نقش اخلاق سياسي (فرهنگ سياسي)در شكل‌گيري جامعه مدني، از اهميت زيادي درايران و منطقه برخوردار باشد. نقد اقتدارگرايي حاكم بر كشورهاي اروپاي شرقي سابق وآثار آن بر فرهنگ سياسي و حوزه اخلاق سياسي در آنها و اهميت فرهنگ دمكراتيك درراستاي تغيير مباني اخلاق و فرهنگ سياسي مردم موضوع اصلي مقاله است و نويسنده درمتن آن، بسياري از مشكلات ساختاري اقتدارطلبي را مورد توجه قرارداده است. روندي كهبه نظر مي‌رسد هم در ايران و هم در كشورهاي منطقه لازم است ضمن تبيين تئوريك آن،عواقب نامطلوب اقتدارگرايي را در دو بعد سياسي و اجتماعي مورد توجه قرار داد چراكهاين روند ظاهراً داراي هواداران قدرتمندي است.
تجربه دولت پر مسئوليت وسياستگذاريهاي شبه سوسياليستي اقتصاد برنامه‌اي در ايران بعد از انقلاب اززمينه‌هاي ديگر مشترك با تجربه اروپاي شرقي است كه باز اهميت خاصي را به طرح مباحثاين مقاله در فضاي فكري حاكم بر كشور مي‌دهد. نه تنها در دوران بعد از انقلاب تاكنون، بلكه قبل از انقلاب نيز تجربه دولت پر حجم كه خود را متولي همه امورمي‌دانست، به تضعيف حوزه مدني در كشور انجاميد، بلكه نوعي ارتباط مستقيم ميان قدرتسياسي با امتيازات اقتصادي برقرار كرد كه آثار نامطلوب آن امروز بر كسي پوشيدهنيست. تبديل چند تن طلا به مس؛ قضيه 23 ميليارد تومان، مسئله آقازاده‌ها وحاشيه‌هايي كه براي خود ايجاد كرده‌اند؛ معاملات مسكن در خارج از كشور و تنهانمونه‌هايي از اين ارتباط نامطلوبند كه به قيمت تضعيف مجدد حوزه مدني در كنارمشكلات عديده نظام اقتصادي تمام شده‌اند. به نظر مي‌رسد وقت آن رسيده است تا با بازتعريف بسياري از واژگان موجود در حوزه سياسي و مدني، به تبيين جايگاه دمكراسي و نقداقتدارطلبي در ايران بپردازيم. از اين زاويه نيز مطالعه مقاله حاضر قابل تأملاست.
نويسنده مقاله اهل يوگسلاوي سابق است. هرچند مقاله مربوط به اروپاي شرقياست اما بر تجربه يوگسلاوي تأكيد شده است. فروپاشي يوگسلاوي و تجزيه آن، بحران هويتسياسي و فجايع انساني ناشي از آن همگي از آثار و عواقب روند اقتدارطلبي در يوگسلاويسابق‌اند كه توجه و تحليل تئوريك آنها مي‌تواند مانع وقوع بسياري از مسايل اجتماعيو سياسي در حالات مشابه در ايران گردد.
در ترجمه اين مقاله تا جاييكه در توانداشتم، سعي كرده‌ام مضمون مورد نظر نويسنده را منتقل نمايم. ضمن اينكه فكر مي‌كنماين ترجمه نيز همانند كارهاي ديگر از اين دست خالي از خطا و مشكلنيست.

واژه Society Civil بريك موضوع محوري فلسفه سياسي اروپا دلالت دارد. اين واژه مشتق شده است از اصطلاح “Politice koinonia”ي ارسطو و ترجمه لاتين آن Societe civile، به معناي جامعه مدنييا حوزه خصوصي و غير دولتي. انديشه جامعه مدني به شيوه‌هاي مختلف نزد فلاسفه سياسيمانند هابز، لاك، پين، هگل، ماركس، ميل و دوتوكويل و همچنين در انديشه پُستمدرنيستها، تفسير و تحليل شده است.
در دهه هفتاد قرن بيستم، واژه جامعه مدني بهوسيله گروههاي اپوزيسيون و مخالف در كشورهاي سوسياليست براي مشخص كردن استراتژيمبارزه سياسي در مقابل اقتدارگرايي بكار گرفته شد.
از  طريق تشكيل انجمنهاييخارج از كنترل دولت، براي پايه‌گذاري جامعه اي دمكراتيك در مقابل دولت اقتدارگرا،با تعريف دوباره مفهوم مدرن جامعه مدني، يك برداشت معاصر و جديدتر از آن به عنوانجايگزين سوسياليسم متمركز و اقتدارطلب، درست شده است. بنابراين الگوي سياسي نظري وعملي جديدي براي بيان راههاي گذار از جوامع سوسياليست، توتاليترو ايستا به جوامعدمكراتيك و مدني كه قادر به توسعه خود هستند و مايلند پيشرفتهاي مدني جوامع توسعهيافته و نيز دستاوردهاي فلسفه سياسي-اجتماعي و علوم معاصر را بكار گيرند و مورداستفاده قرار دهند ،تاسيس شده است .
جامعه مدني اغلب به عنوان (محل) فعاليتهايخودمختار و متنوع شخصي و عمومي خارج از كنترل دولت مشخص مي‌گردد كه با آزدي فردي،خودگرداني محلي و منطقه‌اي، مشاركت شهروندان در امور عمومي و جنبشهاي اجتماعي وهمچنين خودمختاري فرهنگي و اتحاديه آزاد اصناف بيان شده است.
در كشورهايسوسياليستي سابق، جامعه مدني نابود شده و به وسيله دولت سركوب شده بود. براي اصلاحاين امر ضروري است كه همه سطوح جامعه را غير دولتي كرد و (مبناي) مالكيت را تغييرداد، بعلاوه ايجاد يك اقتصاد توسعه يافته مبتني بر بازار، خودمختاري جامعه و همهبخشهاي آن، حاكميت قانون و تأكيد بر شهروندان به عنوان يك عامل مؤثر سياسي ، لازماست. فرهنگ سياسي دمكراتيك، جامعه دمكراتيك، همچنين آزاديهاي اخلاقي و معنوي، عواملتغيير و نوآوري هستند. قبل از هر چيز، ضروريست موقعيت طبقات مياني، از حالت فقر (موجود در آن) ارتقاء يابد، طبقه‌اي كه ستون فقرات جامعه مدني به شمار مي‌آيد،علاوه بر آن لازم است توسعه فرهنگ سياسي دمكراتيك كه بدون آن نهادهاي سياسيدمكراتيك به فساد و انحطاط گرايش  مي يابند تشويق گردد. فرهنگ سياسي ـ فرهنگ مدني ـمؤثرترين پاسدار و انتقال دهنده ارزشهاي اساسي فرهنگي، چشم اندازاخلاقيِ زندگياجتماعي و روابط ميان جامعه و دولت، جامعه و سياست است. اين امر كليد تحليلي ضروريبراي ايجاد هماهنگي ميان دو عرصه خصوصي و عمومي، فردي و اجتماعي، خط‌مشي‌هاي جامعهمدني و دولت است. راههايي كه تحول چند جانبه جوامع اروپاي شرقي را ميسر مي‌كند، بهفرهنگ سياسي آنها بستگي دارد، يعني فرهنگ كشورهايي كه پاره پاره شده‌اند: كشورهاييكه از يك سو ميان سنتي شدن مجدد (اقتدارگرايي جديد) و مدرنيزاسيون از سوي ديگر قراردارند. فرهنگ سياسي در اين كشورها به طور فزاينده قطبي شده است ميان فرهنگ سياسيجامعه سياسي (مجموعه دولت و نهادهاي آن، احزاب سياسي و سازمانهاي آنها) و فرهنگسياسي جامعه مدني، كه از يك طرف در چهارچوب سيستم اجتماعي متكي بر قدرت و خشونت واز طرف ديگر  سيستم متكي بر توافق اكثريت اعضاي آن قرار گرفته است. سياست جامعهمدني شامل خط‌مشي‌هاي غير قراردادي (رسمي)، فعاليتهاي فردي و گروهي شهروندان، درجهت تأمين نيازهاي عمومي و فردي و درك اهداف جمعي، بدون دخالت دولت است.
تلاشسياست توتاليتر از يك سو و آزادي و سياست دمكراتيك از سوي ديگر، منجر به تجديدساختار جوامع سوسياليستي شد، هرچند آنچه مورد غفلت قرار گرفت، مبناي جوامع مدني وغلبه بر بحرانهاي فراگير در اين جوامع بود. بنابراين آنها در معرض آشوب و هرج ومرجِ ارزشهاي بنيادي فرهنگي و سياسي قرار گرفتند، مخصوصاً نابسامانيهاي اخلاقي. بحران اخلاقي عميق تر شده و ناهنجاري اجتماعي گسترش يافته، همراه با آن، سبب ايجادرفتار بزهكارانه شهروندان و دولت و همه نهادهاي آن شده است. بديهي است در شرايطبحران فرهنگي و اخلاقي فراگير، به سختي مي توان همزمان شبكه اي فرهنگي از جامعهمدني و ارزشهاي اخلاقي آن ايجاد كرد.
قدرت يكپارچه اخلاق سياسي
اخلاق يكمقوله جامعه مدني و بيانگر بخشي از فرهنگ اجتماعي ، شامل سيستمي از هنجارها مطابقبا خصوصيات مردم و رفتار آنهاو قضاوت در مورد خوب يا بد بودن آنها، مي‌باشد. راجعبه دامنه مقررات آن، قواعد اخلاقي را مي‌توان به قوانين فردمحور و جامعه‌محور؛قوم‌مدار و انسان‌مدار تقسيم كرد.  اخلاق سياسي، بخشي از قواعد جامعه‌محور است كهرفتار اعضاي جامعه سياسي را در باب فهم اهداف مشترك، اهداف عمومي و گروهي و نيزآگاهي از حقوق آنها را در منازعه سياسي نظم مي‌بخشد. اخلاق سياسي، بخشي از فرهنگسياسي متمايل به يگانگي و وحدت جامعه سياسي و بيان علل رشد يا فروپاشي سيستمهايسياسي است.
قبلاً در دوره كلاسيك (قرنهاي 5 و 4 قبل از ميلاد مسيح) توسيديد (مورخ يوناني) اعلام كرد كه اخلاق سياسي جامعه به وسيله سه عامل تعيين مي‌شود: 1ـاصول سياسي سيستم و نهادهاي اصلي سياسي وابسته به آن، 2ـ رفتار سياسي اعضاي جامعهسياسي و 3ـ خصوصيات مردم.  اخلاق سياسي پايه يك جامعه خوب نظم يافته با كيفيت بالايزندگي است. فروپاشي اخلاق سياسي، جامعه را به سمت دولت با نهادهاي سياسيانعطاف‌ناپذير بدون مشاركت شهروندان و نابودي نرمها و هنجارها و ضعف و زوال دولتمي‌كشاند. فروپاشي اخلاق سياسي، به عقيده توسيديد به افزايش عدم توافق ميانبازيگران اصلي سياست در باب منافع عمومي منجر مي‌شود كه بزرگترين تهديد براي (شروع) جنگ داخلي است.
ژان بودَن (قرن 16 ميلادي) مدعي است كه شكلهاي گوناگوني از اخلاقسياسي وجود دارد و آنها بر نحوه شكل‌گيري انواع مختلف دولت تأثير دارند. بودَنتوضيح مي‌دهد كه سيستم سياسي كشورهاي شمالي بر مبناي اصل اداره بنا شده است، برخلاف كشورهاي ميانه كه مبتني بر اصل عدالت‌، و كشورهاي جنوبي، كه بر مبناي مذهباستوارند. در اين صورت حاكمان مي‌بايست مباني اخلاق سياسي جوامع خود را بدانند وحفظ كنند
زير نفوذٍ بودَن، مونتسكيو نيز معتقد است كه هر سيستم سياسي، بايدبا اخلاق، ويژگيها و تمايلات ملت هماهنگ باشد تا منافع آن پايدار بماند.  سيستمسياسي كه شايسته يك ملت است، براي ديگري مناسب نيست. هر سيستمي متكي است بر تمايلاتو احساسات خاصي كه آن را حمايت مي‌كند. مونتسكيو معتقد به وجود سه تمايل سياسيبنيادي است كه مطابق با سه شكل و نوع دولت است. ارزش و اعتبار، اصل بنيادين جمهورياست، احترام و افتخار مبناي سلطنت پادشاهي است، در صورتي كه ترس مبناي استبداداست.
آلكس دوتوكويل، با پيروي از مونتسكيو، واژه mores را براي مشخص كردن كليتعقلاني و اخلاقي يك ملت، كليت رسوم، افكار عمومي و عقايد به كار برده است.  ازديدگاه او، اخلاق تأثير بزرگتري بر دمكراسي آمريكا داشته است تا قانون و محيطفيزيكي آن.
ناتواني سياسي و اقتصادي جوامع اروپاي شرقي بعد از سوسياليسم، نتيجهمنطقي نبود جامعه مدني در شكل توسعه يافته و اخلاق سياسي است. (در اين كشورها) اخلاق اجتماعي و اخلاق سياسي دچار آشفتگي و هرج و مرج است. ارزشهاي بنيادي اخلاقسياسي جامعه مدني عبارتند از، مدارا، آرامش، گفتگو، توافق، قاعده رقابتمسالمت‌آميز، عقلانيت و بشردوستي؛ اينها تحت تأثير ارزشهاي جامعه سياسي و جامعهسنتي قرار دارند، يعني تركيبي از جمع‌گرايي، اقتدارطلبي و قبيله‌گرايي، تقديرگرايي،برابري‌خواهي، قوم‌مداري، نظاميگري، سوسياليسم دولتي، قهرماني و درجه بالايبي‌هنجاري مخصوصاً در ميان جوانان، وقوع خشونت سياسي و كلبي‌گرايي از يك سو وافراط‌گرايي از سوي ديگر است.  از جمله تأثيرات مخرب بر كشورهاي سوسياليستي سابق واخلاق سياسي آنها، ناسيوناليسم و كاربرد سياسي آن در حل منازعات بنيادي اجتماعي،مخصوصاً در جوامع چند قومي و نيز گسترش پوپوليسم و مردم‌گرايي به عنوان دمكراسيساختگي و دروغين است. عدم موفقيت كامل در نوسازي كشورهاي سوسياليستي سابق، مخصوصاًدر عرصه اقتصادي، نوستالژي و حسرت براي سيستمهاي سوسياليستي گذشته را (در ذهن مردمآنها) پرورش مي‌دهد  و آنها را به طور كلي در برابر دوباره سنت‌گرايي واپسگرا قرارمي‌دهد. اين امر همچنين با بي‌اعتمادي شهروندان از نهادهاي موجود ارتباط مي‌يابد كهدچار بحران مشروعيت هستند.
در اين شرايط هرج و مرجٍ اخلاقي و عمومي ، سياست سركشو بي‌پروا شده است. در تلاش براي كسب پيروزيهاي خود، سياست به تفاوت ميان راستي ودروغ ، ابزار و هدفها، علل و نتايج، خوب و بد، مقدس يا شيطاني، اصول سياسي-اخلاقي واستراتژي سياسي، قطعيت يا تصادفي بودن امور سياسي بي‌توجه است. ماوراي هنجارهاياخلاقي، سياست به (چهارچوب) خود محدود مي‌شود و تلاش مي‌كند هر چيزي را در تواناييسلطه و حكمراني خود تغيير دهد. در اين زمينه، سياست منافع عمومي را از طريق تقليلآن به علايق خاص، تحريف مي‌كند و آن را به عنوان عاليترين منافع عمومي ـ منفعت دولتو مردم اعلان مي كند. دولت درباره شايستگي و هدفمندي خود دست به فريب مي‌زند. حتيدر اين شرايط جامعه مدني ـ يا عناصر آن ـ شامل يك پتانسيل اخلاقي است همراه  باآنچه جامعه از خود در برابر تجاوز و سلطه سياست رسمي دولت، از طريق رفتار سياسيمستقل و خودمختار و شناخت اخلاقي و سياسي محيط، دفاع مي‌كند. اين مقاومت از خواستطبيعي مردم نسبت به دمكراسي و تعيين سرنوشت خود سرچشمه مي‌گيرد، و نتيجه آن (درخواست دمكراسي و حق تعيين سرنوشت) تغيير اقتصاد نامطلوب موجود و دولت سياسي درجوامع مابعد سوسياليستي است.  قواعد اخلاقي جامعه مدني برخاسته از (وجود) شهروندانبالقوه فعال، همكاري آنها، آمادگيشان براي مشاركت سياسي، ابتكار فردي، احترام برايمنافع عمومي و پذيرش مسئوليت سياسي براي ايجاد آينده بهتر است.قواعد اخلاقي مذكور،به طور جدي در ضمير اخلاقي (مردم) جاي مي‌گيرد، و به وسيله الزامات آن، راهي برايتوسعه بسيار سريع جامعه مدني ايجاد مي‌شود. در جوامعي كه (از مسير توسعه) عقبمانده‌اند، قواعد اخلاقي جامعه مدني بايد بر توسعه جامعه مدني در ميان آنها مقدمباشد، زيرا آنها مي توانند از الگوي جوامع پيشرفته استفاده كنند. اصلاح و تجديدفرهنگي-معنوي و اخلاقي كشورهاي توسعه يافته، ايجاد جامعه مدني را در ميان آنها آسانكرده است، يعني آنها قادرند تا دوباره اعتبار قواعد اخلاق سياسي خود را باز توليدكنند كه بر هويت سياسي آنها تأثير مي‌گذارد. بدون هويت سياسي، ممكن نيست منافعسياسي درك و كشف شوند و كشف بهترين استراتژي براي حصول نتيجه به عنوان بهترين خواستجامعه نيز امكان پذير نيست.
آگاهي درباره نياز به رفع موانع توسعه جامعه مدني درجوامع مابعد سوسياليستي با دانشي پيوند مي‌خورد كه با تغييرات بسيار عميق ساختاري وذهني در اين جوامع حاصل مي‌شود. تغييرات ذهني كمك مي‌كنند تا شهروندان اقتدارگرا ـ (همچنين) سيستم سياسي اقتدارطلب ـ به شهروندان آزاد تحول يابند، شهرونداني كه آگاهبه نيازهاي خود، منافع و اهدافي هستند كه آنها مي‌توانند از طريق تعهدات و مشاركتسياسي در يك سيستم دمكراتيك تحقق بخشند. شخصيت اقتدارطلب نمي‌تواند اقتدارطلبيرهبران، احزاب و دولتها را نقد كند، به علاوه انعطاف‌ناپذير است، به كليشه‌اي كردنو پيشداوري (مخصوصاً قومي)، در قالب سياه و سفيد انديشيدن ، عكس‌العمل‌هاي غيرعقلاني، رفتارهاي ناسيوناليستي جمع‌گرايانه، تلقين فكري براي اقتدارگرايي وفرمانبرداري و فريب تمايل دارد. اقتدارگرايي به عنوان ويژگي ساختاري و روش رفتاراجتماعي در بسياري موارد، مخصوصاً در سرزمين يوگسلاوي (سابق) گسترش يافته استتغيير نشانه‌هاي سنتي و اقتدارگرايانه سلطه و فرمانبرداري، نيازمند تمديدجامعه‌پذيري بنيادي سياسي و اخلاقي اعضاي سالمندِ جوامع مابعد سوسياليستي وجامعه‌پذيري سياسي دمكراتيك نسل جوان است. تغييرات ساختاري در اين جوامع مي‌تواندبا اهداف مشابهي هدايت شوند.
تغييرات ساختاري در جوامع مابعد سوسياليستي لازمهيٍ تغيير ساختارهاي قدرت اجتماعي به سمت آزادسازي و تأييد مؤثر و دمكراتيك نيروهاياجتماعي است، كه مي تواند اين جوامع را ،تحتٍ تاثيرٍاخلاقٍ اومانيستي به پيشرفتٍمدنيت رهبري نمايد. اين تغييرات اقتصاد بازار، تكثرگرايي در مالكيت، تقسيم قدرت،سيستم چند حزبي، دولت قانونيٍ مؤثر و عقلاني، تكثر ارزشها، تسامح سياسي و اخلاقي،يك سيستم اطلاعاتي آزاد و مطلوب، تاسيس نهادهاي مؤثر براي كنترل حكومت و مؤسساتمستقل براي تأمين نيازمنديهاي عمومي را گسترش مي دهند، آنها شرايط حقوقي و اجتماعيرا به هم نزديك مي كنند. تغييرات ياد شده؛ بقاياي سيستم بلشويكي را به تحليل مي بردو فرهنگ سياسي بلشويك و ذهنيت توتاليتري و اقتدارگرايانه شخصيت ساخته شده بر پايهاخلاق بلشويكي را ريشه‌كن مي‌كنند.
اصلاحات دمكراتيك سياسي-اقتصادي، زمينه رابراي ايجاد فرهنگ مدني، ابتكار، جرأت، وجدان، همبستگي و اخلاق ـ يعني پايه‌هاياخلاق مدني ـ فراهم مي‌كند. اصلاحات اجتماعي موفقيت‌آميز و تحول اخلاقي جوامع مابعدسوسياليستي، به دولت متمركز، بي‌اندازه بزرگ شده، پر هزينه، مطلق، بي‌كفايت، توسعهيابنده و پر مصرف همراه با آرزوي آن براي سلطه و كنترل كامل (جامعه)، خاتمه مي‌دهد. به اندازه‌اي كه عناصر جامعه مدني و اخلاق سياسي آن تقويت شوند، قدرت مطلق دولت همچنين خطر اقتدارطلبي جديد در جوامع مابعد سوسياليستي كاهش مي‌يابد. با تقويت جامعهمدني در آنجا، يك گروه نخبه و برگزيده شايسته شكل مي‌گيرد كه قادر خواهند بودمنازعات اجتماعي را از طريق (بكارگيري) وسايل سياسي و دمكراتيك و مخالفت بااراده‌گرايي سياسي در كنترل توسعه اجتماعي، حل نمايند.
اخلاق سياسي جوامعاقتدارگرا، با ايدئولوژي سلطه حزب و دولت ايجاد شده است و اتباع خود را با تلقينآن، زير نفوذ خود درآورده‌اند. اخلاق سياسي جامعه مدني از روح آزاد يك شهروندِ آگاهبه حقوق، منافع و وظايفش، برمي خيزد و در چهارچوب افكار سياسيِ دمكراتيكِ عمومي عملمي‌كند. اين نتيجه‌اي است كه نيازمند حمايت و احترام است مخصوصاً در كشورهايي كهدوران بعد از  سوسياليسم را پشت سر مي گذرانند.

منابع و زيرنويسها:
 . Edgar Moren, Kako iza} a, Globus, Zagreb, 1983, 243 p
  . Tukidid, Peloponeski rat, Matica Hrvatska, Zagreb, 1957, p.25
  . Bodin, Six Books, Masters of Political Thought, Jone, London, 1963, pp.80
  . Monteskje, O duhu zakona, Filip Vi{nji}, Blgrade, 1989, chapter 19
  . Aleksis de Tokvil, Demokratija u America, Izdava~ka knji`arnica Z.Stojanovi}, Novi Sad 1991.

ـ نتايج يك تحقيق نشانمي‌دهد كه در سال 1990، 75 درصد جوانان در يوگسلاوي نا به هنجار بوده‌اند.
Dragomir Panti}, “Dominantne orijentacije u Srbiji i mogu}nosti nastanka civilnog dru{tva”, Potisnuto civilno dru{tvo, (Vuka{in Pavlovi}, ed.), EKO CENTRAL, Belgrade, 1995, 89 p.

ـ رژيم گذشته توسط 40درصد شهروندان مورد مصاحبه قرار گرفته در اروپاي مركزي و شرقي، تأييد گرديد.
R. Rose, New Democracies, Barometer IV, SPP 262, 1996

ـ تحقيقاتجامعه‌شناختي در يوگسلاوي نشان مي‌دهند كه 89 درصد از افراد مصاحبه شونده، دمكراسيرا پذيرفته‌اند.
Centar za politikolo {ka istra `ivanja i javno mnjenje Instituta dru{tvenih nauka Univerziteta u Beogradu, Legitimitet politi~kog sistema i vrednosni profil gra|ana Jugoslavije. Belgrade, 1996, p. 9

ـ تحقيقات انجام شدهپيرامون اقتدارطلبي در يوگسلاوي دهه 90 نشان مي‌دهد كه درجه بالايي از اقتدارطلبيمورد بررسي قرار گرفته است. دو سوم بررسيها نسبت به رهبران بوده است.
Z. Golubovi}, B. Kuzmanovi}, M. Vasovi}, Dru{tveni karakter i rdu{tvene promene u svetlu nacionalnih sukoba, Institut za filozofiju i dru{tvenu teoriju “Filip Vi{nji}”, Belgrade, 1995, p. 338. The research in 1996 show a decline of authoritarianism toward leaders among 55% of examines, Legitimnost politi~kog sistema i vrednosni profil gra|ana Jugoslavije, p. 9.

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: سه شنبه 14 بهمن 1393 ساعت: 8:58 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

تحقیق درباره اخلاق و مدیریت

بازديد: 295

 

تحقیق درباره اخلاق و مدیریت

 

مديريت در اسلام ، قبل از اين كه رياستمداري باشد ، خدمتگزاري است و مدير در اين منصب ، بايد با تيغ تيز مديريت در جهت

خدمت به خلق خدا ، اقامه عدل و داد و رفع ظلم و تبعيض و بي‌عدالتي قيام نمايد .

مدير نبايد مسند مديريت را وسيله افتخار و نردبان نخوت قرار دهد ، زيرا آن دسته از مديراني كه ، مديريت بر يك تشكيلات را ، زمينه تجلي خصلتهاي نارواي شيطاني مي‌دانند  و اين ميدان را بهترين عرصه براي تاخت و تاز غرورها و شيطنتهاي خود به حساب مي‌آورند، هرگز مدير اسلامي و انساني نيستند .

اين گونه مديران ، هيچ گاه قادر به خدمت نخواهند بود زيرا اينان مديريت را براي خدمت به ديگران انتخاب نكرده‌اند بلكه آن را وسيله‌اي براي ارضاي اميال شخصي و نفساني خويش  نموده‌اند و اين كه در روايات از « رياست » به شدت انتقاد شده است ، اشاره به اين گونه مديريت دارد .

مولاي متقيان حضرت علي ( ع ) در مذمت « رياست » مي‌فرمايد : « رياست ، هلاكت و نابودي است » [1][1]. البته همانطور كه اشاره شد ، منظور از رياست در اين گونه روايات ، ارضاي هوسها و خواسته‌هاي نفساني و شيطاني در پوشش مديريت است .

مردي خدمت حضرت امام رضا ( ع ) درباره شخصي كه مديريت را وسيله خودخواهيهاي خويش مي‌دانست ، سخني به ميان آورد و عرض كرد : او در مسند مديريت ، « رياست » را دوست دارد نه خدمت به مردم را ، امام رضا ( ع ) زيان چنين مديراني را براي جامعه در يك تمثيل زيبا و رسا بيان نمود و فرمود : « چنين رياستي براي ديانت و اعتقاد مسلمان ، زيانمندتر از اين است كه دو گرگ گرسنه در ميان گله گوسفندي بيفتند كه چوپان نداشته باشد » .[2][2]

در واقع امام رضا ( ع ) در اين بيان پر معناي خود ، مدير را حافظ و نگهباني براي منافع مردم به حساب مي‌آورد و هر گاه مدير به جاي چوپاني امانتدار و خدمتگزار ، گرگي گرسنه باشد ، بزرگترين زيان و فاجعه براي جامعه اسلامي به وجود مي‌آيد .

در حكومت علوي ، مديريت تنها از آن جهت ارزش و اعتبار دارد كه وسيله‌اي براي خدمت به خلق و احقاق حق و رفع ظلم و دفع 

 باطل باشد چنانچه امير المؤمنين علي ( ع ) ، خطاب به عبدا ابن عباس مي‌فرمايد : « به خدا سوگند ، اين كفش كهنه پر از وصله ، در نزد من از حكومت بر شما محبوبتر است و من اگر اين حكومت را پذيرفته‌ام  ،‌ فقط به خاطر اين است كه حقي را ثابت كنم و باطلي را از ميان بردارم » .[3][3]

بنابراين در حكومت اسلامي ، خدمت نبايد وسيله‌اي براي حاكميت و رياست باشد بلكه به عكس حكومت بايد وسيله‌اي براي خدمت باشد .

سعدي ، شاعر محبوب و بلند آوازه ايراني در حكايتي زيبا اين مطلب را به خوبي تبيين كرده و مي‌فرمايد  : « درويشي مجرد به گوشه صحرايي نشسته بود ، پادشاهي بر او بگذشت ، درويش از آنجا كه فراغ ملك ، قناعت است سر برنياورد و التفات نكرد . سلطان از آنجا كه سطوت سلطنت است ، برنجيد و گفت : اين طايفه خرقه پوشان بر مثال حيوانند و اهليت آدميت ندارند ! وزير نزديكش آمد و گفت: اي جوانمرد ، سلطان روي زمين بر تو گذر كرد ، چرا خدمتي نكردي و شرط ادب بجا نياوردي ؟ گفت : سلطان را بگوي ، توقع خدمت از كسي دار ، كه توقع نعمت از تو دارد و ديگر بدان كه ملوك از بهر پاس رعيت‌اند ، نه رعيت از بهر طاعت ملوك !

پادشه ، پاسبان درويش است                                                                        گر چه رامش به فرّ دولت اوست

گوسپند از براي چوپان نيست                                                           بلكه چوپان براي خدمت اوست [4][4]

مديريت ، امانت است :

مديريت از ديدگاه اسلامي امانتي است كه به مدير سپرده مي‌شود و او بايد از اين مقام كه به عنوان امانت در دست دارد ، شديداً مراقبت نمايد و امانت داري صالح و شايسته باشد و آن را به شايستگي به ديگري بسپارد .

قران كريم در مورد امانت و امانت داري مي‌فرمايد : « همانا خداوند شما را فرمان مي‌دهد كه امانتها را به صاحبانش باز گردانيد .»[5][1]

علامه طباطبايي (ره ) در تفسير الميزان ، امانت را اين چنين تعريف كرده است : « امانت ، چيزي است كه براي نگه داري به ديگري سپرده مي‌شود تا بر آن محافظ باشد و پس از محافظت به امانت گذار باز گرداند .»[6][2]

در يك نظام اسلامي ، همه سمتها و مقامها و كليه پستها و منصبها ، امانتهاي خاص الهي هستند كه به وديعه در اختيار مسئولان قرار مي‌گيرند و حفظ آنها از گزند افراط و تفريط ، از وظايف حتمي صاحبان آنهاست و احترام به امانت و پاسداري آن از آسيب تطاول و گزند چپاول ، از دستورات ضروري دين مبين اسلام مي باشد .

مولاي متقيان علي عليه السلام در برنامه‌اي كه به نماينده و فرماندار خود در آذربايجان بنام « اشعث بن قيس » مي‌نويسد ،‌چنين مي‌فرمايد : « مديريت و حكمراني براي تو طعمه نيست آن مسئوليت در گردن تو ، امانت است و كسي كه از تو بالاتر است ، از تو خواسته كه نگهبان آن باشي و وظيفه نداري كه در كار مردم به ميل و خواسته شخصي خود عمل كني و يا بدون ملاك معتبر و فرمان قانوني ، به كار بزرگي دست بزني . اموالي كه در دست توست از آن خداوند مي‌باشد و تو خزانه دار آنها هستي تا آن را به من بسپاري

اميدوارم كه براي تو بدترين فرمانرواها نباشم . »[7][3]

همچنين در نامه ديگري كه به يكي از فرماندارانش نوشته است ، فرموده : « به من درباره تو گزارش نامطلوبي رسيده است كه اگر چنين خبر تأسف باري درست باشد ، پروردگار خود را به خشم آورده و امام خود را نافرماني و در امانت خود ، خيانت كرده‌اي . »[8][4]

همانطور كه ملاحظه مي‌شود از ديد مولا علي عليه السلام ، مناصب و مديريتها تنها امانت الهي مي‌باشند و بايد به دست كساني سپرده شوند كه امانت داري صالح و شايسته باشند و اين شرط ، از مهمترين ملاكها و شرايط احراز مديريت در حكومت علوي است .

ارزش و اهميت اين صفت در مديريت و حكومت داري تا بدانجاست كه حضرت علي ( ع ) آن را « اساس ايمان » و « سر فصل اعتقادات انسان » معرفي مي‌كند . [9][5]

مدير جامعه اسلامي بايد بداند كه منصبي كه در اختيار اوست ، يك وديعه الهي است كه خيانت به آن ، خيانت به خداوند محسوب مي‌گردد . كه گناهي نابخشودني است و سرانجام بايد روزي اين امانت را به ديگري بسپارد ، بنابراين پايدار و ماندني نيست و چنانچه خردمندان گفته‌اند : « چيزي كه نپايد دلبستگي را نشايد » . پس شايسته نيست كه مدير به پست و مقام ومنصب دل ببندد و خود را براي هميشه مالك و صاحب اختيار آن بداند .

حضرت علي ( ع ) در كلام زيبايي اين حقيقت را بيان نموده و مي‌فرمايد : « اگر مقام ماندني بود ، به تو نمي‌رسيد »

مديريت بر مبناي كرامت است

در يكي از زيباترين تعاريفي كه از مديريت در عصر حاضر موجود است ، مديريت به « هنر كار كردن با انسانها » [10][1] تعريف شده است .

طبيعي است كه كاركردن با انسانها در هر مسلك و مرامي تابع چهارچوبهاي خاصي مي‌باشد و شرايط و ضوابطي دارد .

در نظام اسلامي ، مدير با توجه به كرامتها و منزلتهاي انساني ، مديريت مي‌كند و هر گاه اصول و شيوه‌هاي مديريت به شخصيت و حيثيت انساني انسان ،‌ لطمه وارد آورد ، آن مديريت ، اسلامي نيست .

در طول تاريخ بشريت ، هيچ مكتب و انديشه‌اي را سراغ نداريم كه همانند مكتب اسلام براي انسان و انسانيت ارزش قائل شده باشد . بيان نمونه‌اي از آيات و روايات اسلامي مؤيد اين حقيقت خواهد بود :

از ديدگاه قران :

1-     انسان خليفه و جانشين خداوند در زمين است . [11][2]

2-     پرتوي از روح خداوندي را در وجود خود دارد .[12][3]

3-      اشرف مخلوقات است . [13][4]

4-      مسجود فرشتگان است و قابليت برتري از فرشتگان را داراست .[14][5]

5-      اسرار آفرينش را مي‌داند ، مي‌شناسد و منبع اسماء الهي است .[15][6]

6-     بار امانت الهي را تنها او در بين موجودات عهده دار است .[16][7]

7-      همه موجودات عالم ، در خدمت انسان و براي او آفريده شده‌اند و [17][8]

همچنين از ديدگاه روايات اسلامي :

1-     هيچكس از مسلمانان را نبايد كوچك و حقير شمرد زيرا كوچك آنان در پيشگاه خداوند ، بزرگ است .[18][9]

2-  دشنام به مؤمن ، موجب فسق و جنگ با او و كفر و غيبت او ، معصيت خدا و احترام مال او مانند احترام خون اوست .[19][10]

3-     خداوند ، احترام مسلمان را از تمام آنچه در پيشگاه او محترم است ، بالاتر شمرده است . [20][11]

دنياي امروز ما متأسفانه با توسل به شيوه‌هاي شيطاني و انديشه‌هاي الحادي در حوزه مديريت ، انسان و انسانيت را آلت دست هواهاي نفساني و قرباني سود و نفع جمعي از قدرتمندان هوا پرست قرار داده است و از هيچ كوششي در راه استثمار بيشتر كاركنان در جهت جلب سود و نفع بيشتر براي كمپاني‌هاي آنان دريغ نمي‌ورزد به طوري كه انسان امروزي خود را در لابلاي چرخهاي صنعت ، مستهلك و مضمحل مي‌بيند .

به كار بردن تعابيري همچون « گوريلهاي باهوش » و « گاوهاي نر » براي انسان در مكتب مديريت علمي « فردريك تيلور » عمق اين فاجعه را نمايان مي‌سازد و اين در حالي است كه مكتب انسان ساز اسلام در هزار و چهارصد سال پيش ، انسان را « خليفه ا» و « اشرف مخلوقات » ناميده است.

در مديريت اسلامي و علوي ،‌ پاسداري از ارزشهاي انساني ، يكي از وظايف مهم مدير است و مدير بايد نه تنها خود ، در شيوه‌هاي مديريت ، طبق اصول انساني عمل كند بلكه در حوزه مديريت او نيز هر كجا كه حيثيت انساني فرد يا افراد به خطر افتد بايد مسئوليت مستقيم پاسداري از والائيها و كرامات انساني را شخصاً به عهده بگيرد و در جهت اقامه عدل و رفع ظلم قيام نمايد .

روزي حضرت علي ( ع ) در عبور از كوچه‌اي ، پيرمردي فرتوت را مشاهده كرد كه دست گدايي به سوي رهگذران دراز نموده و تقاضاي

 كمك مي‌كرد . امام با ديدن چنين صحنه‌اي ، سخت ناراحت شد و فرمود : « اين مرد كيست ؟ و چرا گدايي مي‌كند ؟ » در پاســـخ

گفتند : اين مرد ، نصراني است ! آن حضرت برآشفت و فرمود : « تا آن زمان كه قدرت كار كردن را داشت از او استفاده مي‌كرديد ولي

 اينك كه قدرت انجام كاري را ندارد ، بايد گدايي كند ؟! از بيت المال زندگي اين پيرمرد را تأمين كنيد

 

 

 

اخلاق،مديريت و ارتباطات

 

چكيده

اين مقاله مفاهيم و فنون ارتباط را در حوزه مديريت و سازمان مورد بررسي قرار مي‌دهد. عوامل پديدآورنده تنش در سازمان، فرآيند ارتباط و اجزاء آن، راه‌هاي ايجاد ارتباط و انواع آن، انواع ارتباطات در سازمان، روش‌هاي بهبود و ارتباطات و شناسايي و رفع موانع ارتباطي براي ايجاد محيط و ارتباطات پويا در سازمان و تنش‌زدايي مباحث اين مقاله را تشكيل مي‌دهند.

 

 

 

منبع : سايت «راهكار مديريت»

1- مقدمه

در مديريت اموري چون ارتباطات انساني، عوامل مؤثر بر ارتباطات، گروه‌هاي غيررسمي و رسمي، راه‌هاي بهبود ارتباطات در رفع موانع ارتباطي و مدنظر داشتن مراودات انساني در سازمان مطرح است. بيشتر وقت مديران به ارتباط رودررو يا تلفني با زيردستان، همكاران يا مشتريان مي‌گذرد و گاهي در زماني كه مديران تنها هستند ممكن است به واسطه ارتباطات ذهني با مسائل حاد روز خلوت آنها به يك محيط كاري تبديل شود. اين مقاله مفاهيم و فنون ارتباط را در حوزه مديريت و سازمان مورد بررسي قرار مي‌دهد.

2- ارتباط

ارتباط فرايندي است كه اشخاص از طريق انتقال علايم پيام به تبادل معيني مبادرت مي‌ورزند. در يك فرايند ارتباط ۷ بخش وجود دارد:

*       منبع ارتباط

*       به رمز درآوردن پيام

*       پيام

*       كانال

*       از رمز خارج كردن پيام

*       گيرنده پيام

*       بازخورد نمودن نتيجه

پيام عبارت است از شكل عيني شده مفهوم ذهني فرستنده پيام. پيام ممكن است كلامي يا غيركلامي باشد. پيام كلامي به صورت نوشتار يا گفتار مي‌باشد و پيام غير كلامي علائم، اشارات و تصاويري هستند كه براي ايجاد ارتباط به كار مي‌روند مثل تصوير پرستاري كه انگشت خود را بر بيني نهاده و شما را دعوت به سكوت مي‌كند.

در بياني ديگر پيام‌ها به صورت سمعي، بصري، كتبي، سمعي - بصري، بصري - كتبي، سمعي - كتبي، تقسيم‌بندي شده‌اند كه فرستنده پيام موظف است براي فرستادن پيام خود از يكي از فعاليت‌هاي سخن گفتن، كاربرد وسيله مكانيكي براي ارسال پيام، عمل، تحرير و نوشتن يا تركيبي از اين فعاليت‌ها متناسب با پيامي كه مي‌خواهد بفرستد استفاده كند و گيرنده پيام نيز موظف است جهت دريافت گوش دادن، مشاهده، خواندن يا تركيبي از اين فعاليت‌ها متناسب با پيام فرستاده شده استفاده كند.

در تقسيم‌بندي ديگر راه‌هاي شناخته شده در ايجاد ارتباط، ارتباطات گفتاري، نوشتاري و غير گفتاري هستند. عيب ارتباطات گفتاري در سازمان اين است كه پيام از چندين نفر عبور مي‌كند. هر قدر تعداد افرادي كه پيام از آنها عبور مي‌كند بيشتر باشد احتمال تحريف پيام بيشتر است. هر فرد پيامي را كه دريافت مي‌كند از ديد خود تفسير مي‌كند و پس از آن كه پيام به نفر آخر رسيد محتواي آن كاملاً تحريف شده است. پيام نوشتاري بر پيام گفتاري ارجح است، زيرا هر گاه كسي بخواهد مطلبي را بنويسد دقت بيشتري به عمل مي‌آورد و پيام دهنده مجبور است ژرف‌تر بينديشد. بنابراين پيام‌هاي نوشتاري پشتوانه منطقي قوي‌تري دارند و رساتر و روشن‌ترمي‌باشند. عيب پيام نوشتاري هم در وقت‌گير بودن آن است و عيب ديگر آن بازخورد ننمودن نتيجه و اينكه نمي‌توان تضمين كرد كه آيا پيام نوشتاري به دست فرد مورد نظر رسيده و اينكه وي چگونه آن را تفسير كرده است. ولي در ارتباطات گفتاري مي‌توان از گيرنده پيام خواست آنچه را دريافت كرده بازگو كند. ارتباطات غيرگفتاري دربرگيرنده حركت اعضا و اندام است و شامل آهنگ، صدا، اشاره‌هاي چشم و ابرو و ساير اندام بدن مي‌شود. از طرفي بايد بدانيم حركت يك عضو نمي‌تواند يك مقصود يا مفهوم جهاني به خود بگيرد ولي هنگامي كه آن را با زبان گفتاري در هم آميزيم پيام كامل‌تري به گيرنده مي‌دهد.

3- انواع ارتباطات

*       ارتباطات يك‌جانبه: هر گاه عكس العمل (واكنش) گيرنده نسبت به پيام ابراز نشود آن ارتباط را يك جانبه گويند. اين نوع فرآيند ارتباط فاقد بازخورد مي‌باشد. در فرآيند ارتباط يك طرفه هر گاه فرستنده پيام مطالب دشوار، كسل كننده يا بيش از حد تخصصي ارائه كند آن گاه تا زماني كه شنوندگان قادر به درك و دريافت مفاهيم هستند بازدهي مثبت است ولي هر گاه توان و انرژي شنوندگان براي دريافت و تحليل ذهني مفاهيم كاهش يابد با حركاتي چون خميازه و دهن‌دره و حالات ديگر اين عدم دريافت پيام را مطرح مي‌كنند. در صورتي كه فرستنده ادامه بحث را براي زماني ديگر بگذارد ارتباط دو طرفه باقي مي‌ماند ولي در صورتي كه به اين حالات كه ناشي از عدم دريافت مفهوم است توجه نكند ارتباط يك طرفه مي‌شود.

*       ارتباطات دوجانبه: چنانچه محيط استقرار به گونه‌اي باشد كه گيرنده عكس العمل‌ها و نظرهاي خود را درباره محتواي پيام به اطلاع فرستنده برساند و عملاً اين چنين كند به اين نوع ارتباط دوجانبه گويند.

به هر حال بايد توجه داشت فرستنده‌اي مؤثر است كه عوامل محيطي را مورد بررسي قرار داده و اطمينان حاصل كند كه پيام دريافت شده است.

4- ضرورت برقراري ارتباط در مديريت

*       ارتباطات براي مديريت به دلايل زير مهم است:

*       برقراري رابطه مؤثر و كاهش تنش‌ها در محيط كاري

*       ارتباط فرايندي است كه وظايف برنامه ريزي، سازماندهي، هدايت، رهبري و كنترل توسط آن انجام مي‌گردد. پس ايجاد ارتباطات سالم و مؤثر، تنش‌هاي موجود در مسير انجام اين وظايف را از بين مي‌برد يا لااقل كاهش مي‌دهد.

*       ارتباط فعاليتي است كه مديران جهت هماهنگ كردن و متناسب نمودن وقت خود از آن بهره مي‌گيرند.

5- ارتباطات در سازمان

ارتباط سازماني فرايندي است كه مديران را براي گرفتن اطلاعات و تبادل معني با افراد فراوان داخل سازمان و افراد در ارگان‌هاي مربوط به خارج از آن سيستم توانا مي‌سازد. انواع ارتباط سازماني عبارتند از: ارتباطات عمودي در سازمان، ارتباطات رسمي و ارتباطات غيررسمي. ارتباطات عمودي از بالا به پايين با اهداف هدايت، آموزش، اطلاع و ابلاغ دستورات مقامات مافوق به زيردستان مي‌باشد و ارتباطات عمودي از پايين به بالا جهت ارائه گزارش، پيشنهاد، اداي توضيحات و درخواست‌هاي گوناگون مي‌باشد. در ارتباطات از پايين به بالا هر گاه زير دست دريابد مافوق نسبت به پاره‌اي اطلاعات واكنش منفي از خود نشان مي‌دهد آن گاه در ارسال آن نوع اطلاعات امساك كرده يا آنها را تعديل مي‌كند.

در ارتباط از بالا به پايين هر گاه مديران از دادن اطلاعات واقعي و كافي به زيردستان خودداري كنند آن گاه مرئوسان اعتماد خود را نسبت به آنان از دست داده و نمي‌توانند پاسخ‌هاي صحيح و درستي به پيام‌هاي ارتباطي آنها بدهند و اين امور باعث تنش‌هايي در سازمان مي‌شود.

ارتباط رسمي در گروه‌هاي كوچك رسمي شامل شبكه‌هاي همه جانبه، چرخي و زنجيره‌اي هستند. در ارتباط  همه‌جانبه همه اعضا مي‌توانند آزادانه با هم در ارتباط باشند. در شبكه چرخي رهبر به عنوان كانون و مركز اين ارتباطات فعاليت مي‌كند و در شبكه زنجيره‌اي يك زنجير فرماندهي رسمي وجود دارد. وجود هر يك از اين سه شبكه به هدف گروه بستگي دارد.

افراد به محض ورود به سازمان بنا بر علل مختلف مانند علايق و سليقه‌هاي مشترك، همفكري‌ها و همدلي ها، الفت و نزديكي‌ها و غيره با هم رابطه برقرار مي‌كنند و شبكه ارتباطات غير رسمي را تشكيل مي‌دهند. ارتباطات غير رسمي در سازمان گاهي اوقات آنقدر توسعه مي‌يابد كه ارتباطات رسمي در آن محو مي‌شود. در صورتي كه ارتباطات غيررسمي با اهداف سازمان در تعارض باشد در راه رسيدن به اين اهداف اختلال ايجاد مي‌كند و در جو سازمان تنش پديد مي‌آورد.

هر گاه مدير اين گونه روابط را در راستاي اهداف سازماني ببيند آن گاه بايد از آنها بهره گيرد و هر گاه آنها را مخالف و بازدارنده ببيند آن گاه بايد در توقف اين گونه روابط بكوشد تا بتواند تنش‌زدايي كند.

6- روش‌هاي بهبود ارتباطات

از جمله ويژگي‌هايي كه باعث مي‌شود تا تنش‌هاي ارتباط مديران و كاركنان و تنش‌هاي ارتباطي موجود در محيط سازمان كاهش يابد اطلاع داشتن مديران و كاركنان از موضوعاتي چون نواحي چهارگانه شخصيت هر فرد، بازخورد نمودن، افشاء يا خودگشودگي، زبان ساده، گوش دادن صحيح، كنترل احساسات و توجه به علائم غيرگفتاري است.

بايد بدانيم بيشتر سوءتفاهم‌هايي كه بين مدير و كاركنان پيش مي‌آيد از عدم شناخت شخصيت مدير و درك نشدن پيام‌هاي مدير به عنوان يك فرستنده ناشي مي‌شود. شخصيت هر فرد عبارت است از تعبير و تفسير ديگران از رفتارهاي نسبتاً پايدار او. شخصيت مدير را رفتارها و نگرش‌هاي وي كه براي ديگران شناخته شده است و همچنين حوزه‌اي كه براي ديگران ناشناخته است شامل مي‌شود.
شخصيت افراد كه مدير هم جزيي از آنهاست بر حسب آنچه براي خود مدير يا ديگران شناخت شده يا ناشناخته است به چهار ناحيه تقسيم مي‌شود:

*       ناحيه عمومي رفتارها و ويژگي‌هايي كه هم براي مدير و هم براي ديگران شناخته شده است.

*       ناحيه خصوصي آن رفتارها و ويژگي‌هايي كه براي مدير شناخته شده ولي براي ديگران ناشناخته است.

*       ناحيه كور آن رفتارها و ويژگي‌ها كه براي مدير ناشناخته و براي ديگران شناخته شده است

*       ناحيه ناشناخته كه هم براي خود مدير و هم براي ديگران ناشناخته باقي مانده است.

در ارتباط بين افراد كه ارتباط مدير و كاركنان نوعي از آن است هر چه ناحيه عمومي بيشتر و وسيع‌ترباشد تعارضات و سوء تفاهمات كاهش مي‌يابد.

توسعه منطقه عمومي از طريق دو مكانيزم بازخورد و افشاء انجام مي‌گيرد. در افشاء مديران مايل به در ميان گذاشتن اطلاعات مربوط به خود با ديگران هستند. اين كار منطقه خصوصي را كاهش مي‌دهد و بازخورد هم باعث مي‌شود تا مديريت آن قسمت از رفتار و ويژگي‌هاي خود را كه نمي‌شناسد، شناسايي كند و منطقه عمومي او افزايش يافته و تنش‌هاي ارتباطي او با كاركنان كاهش يابد. در ارتباط بين كاركنان با هم نيز اجراي اين دو شيوه باعث كاهش تنش‌ها و تعارضات مي‌شود.

7- موانع موجود بر سر راه ارتباطات اثربخش

در مسير ارتباطات اثربخش موانعي موجود است كه مديريت با شناخت و آگاهي داشتن از آنها مي‌تواند در دنياي واقعي آنها را شناسايي كرده و به شيوه صحيح جهت ايجاد پويايي در ارتباطات عمل كرده و تنش‌زدايي كند.

*       از صافي گذراندن: در صورتي كه اطلاعات هنگام طي مراحل توسط افراد مختلف از صافي گذرانده و دستكاري مي‌شوند، احتمال اين كه در پايان مسير آن اطلاعات براي گيرنده نهايي تحريف شده باشد زياد است.

*       ويژگي‌هاي شخصي: ما واقعيت را نمي‌بينيم زيرا چيزهايي را كه مي‌بينيم از ديدگاه خود تفسير كرده و واقعيت مي‌ناميم.

*       جنسيت: زنان و مردان به دلايل مختلف بايد بين خود ارتباط گفتاري برقرار كنند و تحقيقات نشان داده كه مردان با زباني صحبت مي‌كنند و مطالبي را مي‌شنوند كه درباره مقام سازماني و استقلال در كار باشد و زنان با زباني صحبت مي‌كنند و مطالبي را مي‌شنوند كه درباره روابط و صميمت مي‌باشد البته اين امر نسبي است ولي بايد آن را مدنظر داشت.

*       عواطف: نوع احساس گيرنده پيام هنگام گرفتن پيام بر تفسيري كه او از محتواي پيام مي‌كند اثر مي‌گذارد. احساسات شديد مثل اندوه و يا خوشحالي بيش از حد شبكه ارتباطي مؤثر را خدشه دار مي‌كند. در اين شرايط فرد نمي‌تواند بخردانه و معقول عمل كند و نوع قضاوت او بر پايه عاطفه و احساسات است. زبان كلام براي افراد مختلف معاني مختلف دارد. سن، ميزان تحصيلات و زمينه فرهنگي سه متغير مشخصي هستند كه كلمه ها، معاني و مفاهيمي كه ما براي اين كلمات قائليم را تحت تأثير قرار مي‌دهند. در صورتي كه مي‌دانستيم هر يك از ما چه برداشت‌هايي از كلمات داريم مشكلات ارتباطي به پايين ترين حد خود مي‌رسيد.

*       ارتباطات غيرگفتاري: اكثر اوقات ارتباطات گفتاري با ارتباطات غيرگفتاري همراه است. در صورتي كه طرفين ارتباط توافق كامل با يكديگر داشته باشند به گونه‌اي رفتار مي‌كنند كه رفتار يكديگر را تقويت مي‌كنند ولي هنگامي كه ارتباطات غيرگفتاري با پيام‌ها سازگار نيست دريافت كننده پيام دچار سردرگمي مي‌شود و نمي‌داند پيام واقعي چيست.

*       ادراك: هر فرد حوادث را برحسب زمينه فرهنگي، اجتماعي و رواني مختص به خود درك مي‌كند. ادراك فرد از يك پديده ممكن است با ماهيت واقعي آن متفاوت باشد، از طرفي هر پديده واحد ممكن است به وسيله افراد مختلف به صور گوناگون درك شود . همچنين فهم و درك يك پديده واحد مي‌تواند از راه‌ها و طريقه‌هاي مختلفي انجام گيرد. ادراك فرد با نيازهاي شخصي رابطه نزديك دارد و به طور كلي امري است فردي و منحصر به فرد كه نمايانگر تمام يا قسمتي از موقعيت آن گونه كه فرد مي‌بيند مي‌باشد. ادراك اجتماعي تحت نفوذ عواملي چون تعميم گروهي، تعميم فردي، يكسان بيني و انتظار و توقع است و بايد مراقب باشيم كه اين گونه عوامل ادراك ما را تحت تأثير قرار ندهند.

پارازيت و جملات بي سر و ته در ارتباطات مانع پويايي روابط مي‌شود. شايعه يكي ديگر از عواملي است كه در سازمان ايجاد تنش مي‌كند. شايعه پيامي است كه در بين مردم رواج مي‌يابد. ولي واقعيت‌ها آن را تأييد نمي‌كنند. شايعه زماني رواج مي‌يابد كه مردم مشتاق خبر باشند ولي نتوانند آن را از منبعي موثق دريافت كنند. راه‌هاي كاهش شايعه در سازمان عبارتند از اطلاع رساني، برگزاري جلسات حضوري و گفت و شنود، استقرار نظام پيشنهادها در سازمان، توجه ملموس به امنيت خاطر شغلي كاركنان، تلفيق سازمان رسمي و غير رسمي، خنثي كردن شايعه و آموزش‌هاي اخلاقي.

زبان نيز ممكن است به مانعي بر سر راه ارتباطات تبديل شود. مدير بايد ساختار پيام را به گونه‌اي در آورد كه روشن و واضح باشد. همچنين كلمات بايد با دقت انتخاب شوند و زبان در خور فهم شخص گيرنده باشد. گوش دادن مي‌تواند ارتباطات را بهبود داده و تنش‌ها را بكاهد. گوش دادن شنيدن نيست. گوش دادن يعني به صورت فعال به دنبال معني و مقصود گشتن در حالي كه شنيدن يك اقدام غير فعال است. هر گاه مدير به كسي گوش مي‌دهد مغز او نيز در حال تجزيه و تحليل و مصرف انرژي است. در صورتي كه در مورد مسئله‌اي آشفته و دچار احساسات شويم نمي‌توانيم پيام‌ها را به شكل صحيح دريافت و ارسال كنيم. بهترين راه اين است كه چنانچه دچار احساسات شديم اندكي تأمل نماييم و صبر كنيم تا به وضع عادي برگرديم.

 

8- نتيجه گيري

با توجه به مطالب گفته شده در مورد عوامل پديدآورنده تنش در سازمان، فرآيند ارتباط و اجزاء آن، راه‌هاي ايجاد ارتباط و انواع آن، انواع ارتباطات در سازمان، روش‌هاي بهبود و ارتباطات و شناسايي و رفع موانع ارتباطي بهترين راه براي مديران جهت ايجاد محيط و ارتباطات پويا در سازمان، تنش‌زدايي و افزايش آگاهي مي‌باشد.

مراجع


رضائيان، علي. 1379. رفتار سازماني: مفاهيم، نظريه‌ها و كاربردها. تهران: علم و ادب.

رابينز، استيفن پي. 1380. رفتار سازماني. تهران: دفتر پژوهش‌هاي فرهنگي.

سلطاني، ايرج. 1381. روابط صنعتي در سازمان‌هاي توليدي. تهران: اركان.

كوكلان، هوشنگ. 1378. رفتار سازماني مجموعه بيست و يكم: ادراك و نقش آن در رفتار سازماني. تهران: مركز آموزشي مديريت دولتي.

 

 

 

 

اخلاق و مديريت

زيربنايمهارتهاوتواناييهايمديربرجسته،ويژگيدرستكارياست. رهبريبرپايهاعتمادبناميشودومديريتمؤثرباآنتجديدنيروميكند.

درستكاريبهكليتويكپارچگيارزشهادلالتداردواينموضوعتركيبيمداومازارزشهاراطلبميكند. استفادهازيكمجموعهدرمحيطكارواستفادهازمجموعهايديگردرمنزل.

حتماًشماهمايناصلحياتيراتجربهكردهايدكهتنهابااِعمالواقعيدرستكارياستكهسرمايهباارزشاعتمادميتواندقالبگيريونگهداريشود. دركوتاهمدتممكناستاعمالغيراصوليازچشمهاپنهانبماند؛امامسلماًدرمدتطولانيدورهشغلييكمدير،اينگونهرفتارهاخيليزودآشكارميشود.

البتهدرستكاريبهتنهايي،داشتنمجوزيبرايرسيدنبهمراتببالاراضمانتنميكند؛امابدونآن،مجوزبياعتباراست؛زيراشهرتسازمانهابركيفيتمحصول،صداقتدرتبليغات،انصافدربرخوردومعاملهبامشتريان،مناسباتاجتماعيسالموصدقوصفايروابطباكارمندانبناميشودوالبتهآهنگروحهرسازمانبهوسيلهمديرانآننظاممييابد.

 

شكار لحظه ها

وقتمامحدود ...

كارمابسيار....

ومديريتزمان = توسعهوقت،كاهشهزينهوآرامش

 ارزيابي و بازنگري

برايارزيابيكارهابايدپاسخسئوالاتزيررابيابيم.

- آيابهاهدافموردنظردستيافتهايم؟

- آياپروژهدرمهلتتعيينشدهبهپايانرسيدهاست؟

- اگرپاسخمنفياست،علتآنچيست؟

- آيازمانكافيبهبرنامهريزياختصاصدادهشدهبود؟

- آياتمامكارهايپروژهازقبلمشخصشدهبود؟

- چهمشكلاتيطيپروژهبهوقوعپيوستكهقابلاجتناببود؟

- چهمشكلاتيبابرنامهريزيقبليقابلپيشگيريبود؟

- آياافراديكهمسئوليتبخشهايمختلفپروژهرابرعهدهداشتند،براياينكارمناسببودند؟

- آياهمهافرادانگيزهتكميلپروژهراداشتهاند؟

- آياپروژهبابودجهتعيينشدهبهپايانرسيد؟

- اگربخواهيمازابتداشروعكنيمعملكردماچگونهخواهدبود؟

 

کليدهايموفقيت

واقعيتهاي موجود را بشناسيد

يكمديرعاليوموفقازحوادثدرحالوقوعواهميتآنهابرداشتمطمئنوقابلتوجهيدارد. اوماننديكپردازشگراطلاعات،همرويشبكهاطلاعاتيداخليوهمرويشبكةاطلاعاتيخارجيعملميكند. امااينعمليكپردازشمكانيكينيستزيرالحظاتيوجودداردكه «احساس» بهاندازه «آگاهي» اهميتدارد. هماحساسوهمآگاهيدردركواقعيتمشاركتدارد.

مديرموفقهرگزمنتظراطلاعاتنميماندبلكهآنهارامصرانهپيگيريميكندوخصوصاًاخبارناخوشايندراباانرژيبيشتريازاخبارخوشايندپيميگيردزيرالازماستهرچهسريعتردرموردآنهاكاريانجامگيرداگراطلاعاتحياتيبهموقعبهمقاماتبالانرسدقطعاًدچارمشكلميشود.

 

صبر واستقامت

 يكي ديگر از صفاتي كه مدير شايسته بايد واجد آن باشد صبرو استقامت است .

  همان گونه كه در آية 11 از سورة هود آمده (... اِلَّا الَّذِينَ صَبَرُواوَ عَمِلُو الصَّالِحَاتِ ) صبر در كنار ساير اعمال شايسته تنها خصلتي است كه ازديدگاه قرآن كريم در انسان توان برخورد صحيح با خوشي ‌ ها و ناخوشي ‌ ها را ايجادمي ‌ كند . انسان در سنگر صبر مي تواند در برابر همه ناملايمات و مشکلات غير قابلپيش بيني مقاومت کند و با بردباري، راه حل هاي مناسب آنها را پيدا کند .

 

اصولاً ساير صفاتي كه براي مدير و مديريت ضروري است، در تحقق، نياز به صبرو مقاومت دارد و از اين ديد مي ‌ توان گفت كه صفت صبر اساس و زيربناي ساير صفات است .

 

حضرت عيسي ( ع ) نيز مي ‌ فرمود:

 

إنَّكُمْ لا تُدْرِكُونَ مَا تُحِبُّونِ اِلّا بِصَبْرِكُمْ عَلي مَاتَكْرَهُونَ .

 

 

فرامين‌ حضرت‌ علي‌ (‌ع) درخصوص‌ اخلاق مدير و اداره‌ امور کارکنان‌

الف‌- انتخاب‌ و استقرار روشهاي‌ رهبري‌:
-
هر چه‌ مراتب‌اشخاص‌ در امور اداري‌ بالاتر برود و حيط‌ه‌ مسئوليت‌ آنان‌ گسترده‌تر شود اخلاق‌اداري‌ و کمالات‌ انساني‌ در آنان‌ بايد والاتر و برتر باشد ،زيرا اخلاق‌ و رفتارمسئولان‌ و مديران‌ ارشد بشدت‌ بر ديگران‌ تاثير مي‌گذارد.

ب- پرهيز از شعاردادن‌:
-
آنکه‌ خود را پيشواي‌ مردم‌ سازدپيش‌ از تعليم‌ ديگري‌ بايد به‌ ادب‌ کردن‌ خويش‌ بپردازد و پيش‌ از آنکه‌ به‌گفتار تعليم‌ فرمايد بايد به‌ کردار ادب‌ نمايد و آنکه‌ خود را تعليم‌ دهد و ادب‌اندوزد ،شايسته‌تر به‌ تعظ‌يم‌ است‌ از آنکه‌ ديگري‌ را تعليم‌ و ادب‌ آموزد.

ج‌- ارزشيابي‌ کارکنان‌:
-
فراموش‌ نکن‌ که‌ بايد برکارکنان‌ ماموران‌ مخفي‌ از مردمان‌ امين‌ و حقگوئي‌ را که‌ در ميان‌ مردم‌ بدين‌صفات‌ شناخته‌ شده‌ باشند بگماري‌ تا زحمات‌ و فداکاريهاي‌ آنان‌ را براي‌ توبنويسند تا آنان‌ مقدار رنج‌ هر يک‌ را در نظ‌ر داشته‌ و مناسب‌ با ميزان‌ زحمات‌ وفداکاريهايشان‌ با آنان‌ رفتار نمائي‌.
-
مبادا که‌ نکوکار و بدکار در نزدت‌يکسان‌ باشند که‌ آن‌ رغبت‌ نکوکار را در نيکي‌ کم‌ کند و بدکردار را به‌ بدي‌وادار نمايد.

د- خصوصيات‌ مدير (حميت سازماني):
-
قلمهاي‌ خود را نازک‌بتراشيد و فاصله‌ ميان‌ سط‌رها را بکاهيد و از زيادنويسي‌ بپرهيزيد و مقصود را هرچه‌ کوتاهتر بيان‌ کنيد و مبادا پرخرجي‌ کنيد زيرا که‌ نبايد به‌ اموال‌ مسلمانان‌زياني‌ برسد.

هـ- تاثير رفتار مدير بر کارکنان:
-
زمامدار همچون‌رودخانه‌ پهناوري‌ است‌ که‌ رودهائي‌ کوچک‌ از آن‌ جاري‌ مي‌شود، پس‌ اگر آب‌ آن‌رودخانه‌ کوچک‌ گوارا باشد آب‌ درون‌ رودهاي‌ کوچک‌ گوارا خواهد بود و اگر شور باشدآب‌ درون‌ آنها نيز شور مي‌شود.

و- دقت‌ در انتصابات:
-
بسياري‌ از کسان‌ مي‌توانند برحسب‌ اقتضا نقاب‌ شرافت‌ ،پشتکار و وفاداري‌ بر چهره‌ زنند ; در حاليکه‌ بعداهيچکدام‌ از اين‌ خصال‌ و ويژگيها را معمول‌ نخواهند داشت‌. پس‌ تو بايد توجه‌ رابر سوابق‌ و چگونگي‌ خدمات‌ اينگونه‌ افراد در فصلهاي‌ پيشين‌ معط‌وف‌ داري‌.آنچه‌بيش‌ از هر چيز ديگر در خور اهميت‌ است‌ عملکرد انسان‌ و نيکنامي‌ اوست‌.

 



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: سه شنبه 14 بهمن 1393 ساعت: 8:56 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,
نظرات(0)

تحقیق درباره اخلاق و علم

بازديد: 235

 

 

تحقیق درباره اخلاق و علم

بين‌ انسانگرايي‌ و نوين‌گرايي‌

چکيده :

علم‌ به‌ تنهايي‌ نمي‌تواند يك‌ برنامه‌ جهاني‌ براي‌ جامعه‌ ايجاد كند. به‌عبارت‌ ديگر، علم‌ جهت‌ نيست‌. سه‌ عامل‌ اساسي‌ اين‌ بيان‌ را تقويت‌مي‌كند: ابتدا تقسيم‌ شدن‌ روبه‌رشد دانش‌، دوم‌ رمززدايي‌ از پيشرفت‌به‌ عنوان‌ يك‌ ارزش‌ في‌نفسه‌ و سرانجام‌، سكولاريزه‌ شدن‌ علم‌.

اخلاق‌ علم‌ مسأله‌ جديدي‌ نيست‌. تاريخ‌ بشر شاهد پيشرفتهايي‌در دانش‌ و نظريه‌هاي‌ علمي‌ مبين‌ آن‌ پيشرفتها بوده‌ كه‌ همواره‌ به‌مباحثات‌ اخلاقي‌ و فلسفي‌ منجر شده‌ است‌. فهم‌ اين‌ نكته‌ كه‌پيشرفتهاي‌ علمي‌ چه‌ هنگامي‌ مناسب‌ است‌ و يا حتي‌ به‌زير سؤال‌كشيدن‌ مجموعه‌ دانش‌ قبلي‌، كار آساني‌ است‌. اما اگر مسأله‌ را به‌ طورگسترده‌تر مورد بررسي‌ قرار دهيم‌ مشخص‌ خواهد شد كه‌ علم‌ ـشامل‌ فيزيك‌، شيمي‌، بيولوژي‌، نجوم‌ و رياضيات‌ ـ به‌ طور مستمر وغالبا ضمني‌ جامعه‌ را از طريق‌ يك‌ تفسير ويژه‌ از جهان‌ و جايگاه‌ مادر آن‌ مورد چالش‌ قرارداده‌ است‌. بعيد است‌ كه‌ در آينده‌ نزديك‌ نيزيك‌ پاسخ‌ علمي‌ دايم‌ براي‌ حل‌ اين‌ چالش‌ پيدا شود.

امروزه‌ همچنين‌ نگراني‌ اخلاقي‌ در خصوص‌ تأثير بالقوه‌ و مؤثرذهني‌ و اخلاقي‌ ارتباطات‌ سمعي‌ و بصري‌ در سراسر جهان‌ وجوددارد. اين‌ فنون‌ به‌ موازات‌ كنار گذاشتن‌ موانع‌ زمان‌ و مكان‌، همچون‌اختراع‌ چاپ‌ در دوران‌ گذشته‌، به‌ عنوان‌ يك‌ انقلاب‌ تلقي‌ مي‌شود.

 

 

 

اخلاق‌ علم‌:

بين‌ انسانگرايي‌ و نوين‌گرايي‌

يكي‌ از عناصر ذاتي‌ بررسي‌ جهان‌ علم‌ در عصر حاضر، توجه‌ جدي‌به‌ جايگاه‌ و مسؤوليتهاي‌ پژوهشگران‌ در جامعه‌ و به‌ طور كلي‌، نقش‌علم‌ در پيشرفت‌ تمدن‌ است‌. به‌ عبارت‌ ديگر، يك‌ گزارش‌ علمي‌جهان‌ نمي‌تواند از پرداختن‌ به‌ اساسيترين‌ سؤالات‌ روز مبني‌ بر اينكه‌چه‌ اخلاقي‌ بايد بر علم‌ اعمال‌ شود؟ پرهيز كند.

«ام‌.جي‌.كي‌.منون‌1» يكي‌ از فيزيكدانان‌ مشهور، عضو پارلمان‌هند و رئيس‌ شوراي‌ بين‌المللي‌ اتحاديه‌هاي‌ علمي‌2 (ICSU) درمقدمه‌ عالي‌ خود برگزارش‌ علمي‌ سال‌ 1993 جهان‌ اين‌ مسأله‌ مهم‌را تحت‌ عنوان‌: (جوانب‌ اخلاقي‌، حقوق‌بشر و برداشت‌ عمومي‌ ازعلم‌) مطرح‌ كرد. هدف‌ وي‌، نشان‌ دادن‌ اين‌ امر بود كه‌ پيشرفتهاي‌علمي‌ به‌ تنهايي‌ قادر به‌ تضمين‌ پيشرفت‌ اخلاقي‌ و همچنين‌ تقويت‌يا حفظ حقوق‌ بشر نيستند و اين‌ موضوعي‌ است‌ كه‌ به‌ فرد ـ كه‌مسؤول‌ و اگرنه‌ صاحب‌ سرنوشت‌ خويش‌ است‌ ـ و جامعه‌ به‌ طوركلي‌ مربوط مي‌شود. چنين‌ فرضيه‌اي‌ را مي‌توان‌ دامنه‌ بيشتري‌بخشيد. اكتشافات‌ پزشكي‌ شگفت‌انگيزي‌ همچون‌ كشف‌ پني‌سيلين‌و بمبهاي‌ اتمي‌ كه‌ برروي‌ شهرهاي‌ هيروشيما و ناكازاكي‌ پرتاب‌شدند نيز اختراع‌ گرديده‌اند. ما شاهد اولين‌ ثمره‌هاي‌ انقلاب‌ سبز وهمچنين‌ برخي‌ زيانهاي‌ جبران‌ناپذير آن‌ بر محيط زيست‌ بوده‌ايم‌. فضا توسط بشر فتح‌ شده‌ و منابع‌ ارزشمند سياره‌ ما به‌ تاراج‌ رفته‌است‌.

اخلاق‌ علم‌ مسأله‌ جديدي‌ نيست‌. تاريخ‌ بشر شاهد پيشرفتهايي‌در دانش‌ و نظريه‌هاي‌ علمي‌ مبين‌ آن‌ پيشرفتها بوده‌ كه‌ همواره‌ به‌مباحثات‌ اخلاقي‌ و فلسفي‌ منجر شده‌ است‌. فهم‌ اين‌ نكته‌ كه‌پيشرفتهاي‌ علمي‌ چه‌ هنگامي‌ مناسب‌ است‌ و يا حتي‌ به‌زير سؤال‌كشيدن‌ مجموعه‌ دانش‌ قبلي‌، كار آساني‌ است‌. اما اگر مسأله‌ را به‌ طورگسترده‌تر مورد بررسي‌ قرار دهيم‌ مشخص‌ خواهد شد كه‌ علم‌ ـشامل‌ فيزيك‌، شيمي‌، بيولوژي‌، نجوم‌ و رياضيات‌ ـ به‌ طور مستمر وغالبا ضمني‌ جامعه‌ را از طريق‌ يك‌ تفسير ويژه‌ از جهان‌ و جايگاه‌ مادر آن‌ مورد چالش‌ قرارداده‌ است‌. بعيد است‌ كه‌ در آينده‌ نزديك‌ نيزيك‌ پاسخ‌ علمي‌ دايم‌ براي‌ حل‌ اين‌ چالش‌ پيدا شود. در واقع‌، تفسيرعلمي‌ سازوكار جهان‌، هميشه‌ واكنشهاي‌ فلسفي‌ و سياسي‌ چون‌بي‌نظمي‌ و اغتشاش‌ ايجاد شده‌ توسط انقلاب‌ كپرنيكي‌ و محاكمه‌ تفتيش‌ عقايد گاليله‌  را در پي‌ خواهد داشت‌. با وجود آنكه‌ امروزه‌زمين‌ ديگر مركز عالم‌ نبوده‌ و فقط يك‌ سياره‌ ساده‌ در حركت‌براطراف‌ خورشيد است‌، اما با اين‌ حال‌ نقش‌ انسان‌ هنوز كاهش‌نيافته‌ است‌.

به‌ هر صورت‌ بازخواست‌ ما از وضعيت‌ موجود هرگز ما را ازجست‌وجوي‌ مستمر براي‌ كسب‌ دانش‌ باز نداشته‌ است‌. برعكس‌، ازدوران‌ اوليه‌ تاكنون‌ ما تلاش‌ كرده‌ايم‌ جهان‌ را به‌ منظور تطبيق‌ بانيازهايمان‌ از راههاي‌ مختلف‌  از جمله‌ مبارزه‌ با گرسنگي‌، بيماري‌ وساير تهديداتي‌ كه‌ در معرض‌ آن‌ قرار داشته‌ايم‌، به‌ شكل‌ منظمي‌ دربياوريم‌.

تغيير جامعه‌ در پرتو پيشرفتهاي‌ علمي‌ و آگاهي‌ روزافزون‌ نسبت‌به‌ دو جنبه‌ بودن‌ موارد استفاده‌ از اين‌ پيشرفتها، ضرورتا به‌ يكي‌ ازويژگيهاي‌ جهان‌ دوران‌ بعد از جنگ‌ جهاني‌ دوم‌ تبديل‌ شده‌ است‌.اين‌ پيشرفتها در عين‌ حال‌ كه‌ عامل‌ عمده‌اي‌ براي‌  خوشبختي‌ وسعادت‌ بشر و رهايي‌ وي‌ از چنگال‌ موانع‌ طبيعي‌ به‌ شمار مي‌آيد امادر عين‌ حال‌ به‌ عنوان‌ يك‌ ابزار احتمالي‌ و بالقوه‌ براي‌ (خودنابودي‌)او نيز تلقي‌ مي‌شود.

با اين‌ حال‌، اخلاق‌ ما را بر آن‌ مي‌دارد تا به‌ طور مداوم‌ هوشيار وگوش‌ بزنگ‌ باشيم‌ كه‌ هدف‌ ما از پيشرفتهاي‌ علمي‌ تضمين‌ اين‌ امرباشد كه‌ علم‌ و فن‌آوري‌ كمك‌ مثبتي‌ است‌ براي‌ سعادت‌ مشترك‌انسانها و نيز پيشرفتهاي‌ اجتماعي‌ و آزادانديشي‌.

اخلاق‌ علم‌ به‌ عنوان‌ روند منعكس‌ كننده‌ پيامدهاي‌ پيشرفت‌ به‌شيوه‌اي‌ عمل‌ مي‌كند كه‌ جامعه‌ بين‌المللي‌ و در نتيجه‌ سازمانهاي‌عمده‌ بين‌المللي‌ از جمله‌ يونسكو را به‌ زير سؤال‌ مي‌برد. در واقع‌،تأكيد عنوان‌ سازمان‌ يونسكو بر سه‌ جنبه‌ آموزشي‌، علمي‌ و فرهنگي‌ارتباط بسيار دقيقي‌ با اين‌ سؤال‌ مهم‌ اخلاقي‌ دارد كه‌: از نظر رفتارفردي‌ و جمعي‌ انسانيت‌ مستلزم‌ چيست‌ و آيا بايد قادر به‌ مواجه‌شدن‌ با چالشهاي‌ علم‌ و فن‌آوري‌ باشد يا خير؟

جهان‌ امروز بيش‌ از گذشته‌ سيال‌ و بي‌ثبات‌ شده‌ و آينده‌ آن‌ نيزغير مطمئن‌ به‌ نظر مي‌رسد. اين‌ وضعيت‌ نتيجه‌ رشد سريع‌ جمعيت‌ و افزايش‌ خطرهاي‌ ناشي‌ از پيشرفت‌ فن‌آوري‌ است‌. بنابراين‌، وجوديك‌ چهارچوب‌ مرجع‌ ـ به‌ عبارت‌ ديگر يك‌ سيستم‌ اخلاقي‌ ـ منطبق‌بر آگاهي‌ بخشي‌ از جامعه‌ امروز و مسؤوليتهاي‌ آن‌ در قبال‌ نسلهاي‌آينده‌، يك‌ نياز جدي‌ و انساني‌ است‌. قبول‌ اين‌ واقعيت‌ كه‌ آنچه‌ فردااتفاق‌ مي‌افتد نتيجه‌ تصميمات‌ امروز است‌، بيش‌ از هر زمان‌ ديگر برضرورت‌ مسؤوليت‌ اخلاقي‌ دلالت‌ دارد.

اين‌ وظايف‌، مسؤوليت‌ هر مرد و زني‌ و در عين‌ حال‌، ازمسؤوليتهاي‌ دانشمندان‌ نيز است‌. چراكه‌ كشفيات‌ آنها ريشه‌ درنوآوريها و ابتكاراتي‌ دارد كه‌ شيوه‌ زندگي‌ ما را تغيير مي‌دهد. زماني‌كه‌ امكان‌ ترسيم‌ يك‌ مرز مشخص‌ بين‌ علم‌ و تكنولوژي‌ و بين‌تحقيقات‌ و كاربرد آنها امكانپذير بود، مدتها پيش‌ سپري‌ شده‌ است‌.همان‌ گونه‌ كه‌ (ام‌.جي‌.كي‌.منون‌) اشاره‌ مي‌كند (علم‌ ديگر يك‌ فعاليت‌مجزا در گوشه‌اي‌ از جامعه‌ نيست‌ بلكه‌ فعاليتي‌ بسيار نزديك‌ ومتداخل‌ با بخشهاي‌ پزشكي‌، صنعتي‌، كشاورزي‌ و ساير بخشهاي‌توليدي‌ و همچنين‌ فعاليتهاي‌ دولتي‌ و بين‌المللي‌ است‌.) در چنين‌وضعيتي‌ است‌ كه‌ علم‌ كل‌ جامعه‌ را فرامي‌گيرد و بر آن‌ تأثير مي‌گذارد.بنابراين‌، افسانه‌ پرفسورهاي‌ ساكن‌ در كاخهاي‌ عاج‌ به‌ زمانهاي‌گذشته‌ تعلق‌ دارد. در وضعيت‌ حاضر، دو سؤال‌ اساسي‌ بايد مطرح ‌شود:

·       مسؤوليتهاي‌ اجتماعي‌ ويژه‌ دانشمندان‌ كدام‌ است‌؟

·       آيا مي‌توان‌ يك‌ طرح‌ اخلاقي‌ متصورشد كه‌ آشتي‌ بين‌پيشرفتهاي‌ فني‌ و انساني‌ را تضمين‌ كند؟

 

اخلاق‌ علم‌ و مسؤوليتهاي‌ اجتماعي‌ دست‌اندركاران‌امر پژوهش‌

در داستان‌ (سنت‌ اگزوپري‌3)، روباه‌ خطاب‌ به‌ (شاهزاده‌ كوچك‌)مي‌گويد: بشر يك‌ حقيقت‌ بزرگ‌ را فراموش‌ كرده‌ است‌ اما شما نبايدآن‌ را فراموش‌ كنيد. شما هميشه‌ مسؤول‌ آنچه‌ آموخته‌ايد هستيد. اين‌مسأله‌، اصل‌ اخلاقي‌ مسؤوليت‌ را خلاصه‌ مي‌كند و معني‌ آن‌ اين‌است‌ كه‌ هيچ‌ كس‌ و حتي‌ پژوهشگران‌ نمي‌توانند از پيامدهاي‌تحولاتي‌ كه‌ زندگي‌ روزانه‌ افراد و حتي‌ روابط بين‌ كشورها راتغييرمي‌دهند، به‌دور بمانند.

اگرچه‌ آن‌ گونه‌ كه‌ (هانس‌ يوناس‌4) توضيح‌ داده‌، بر طبق‌ رهيافت‌جمعي‌ امكان‌ تصور اصل‌ (مسؤوليت‌) وجود دارد اما بايد بپذيريم‌ كه‌امروزه‌ مسؤوليتهاي‌ خاصي‌ نيز براي‌ دست‌ اندركاران‌ امر پژوهش‌پيدا شده‌ است‌. مداخله‌ آنان‌ در امور جامعه‌ به‌ شيوه‌ (معما گونه‌اي‌5)در حال‌ تغيير است‌. هنگامي‌ كه‌ مشخص‌ مي‌شود علم‌ تمامي‌جاه‌طلبيهاي‌ (غايتمدارانه‌6) خود را كه‌ براساس‌ آن‌ تحقيقات‌ يك‌نفوذ فزاينده‌ (دفاكتو7) برروند تاريخ‌ اعمال‌ كرده‌ را از دست‌ داده‌،يك‌ امر ارزشمند است‌.

 علم‌ جاه‌طلبي‌ غايي‌ خود را از دست‌ داده‌ است‌

علم‌ به‌ تنهايي‌ نمي‌تواند يك‌ برنامه‌ جهاني‌ براي‌ جامعه‌ ايجاد كند. به‌عبارت‌ ديگر، علم‌ جهت‌ نيست‌. سه‌ عامل‌ اساسي‌ اين‌ بيان‌ را تقويت‌مي‌كند: ابتدا تقسيم‌ شدن‌ روبه‌رشد دانش‌، دوم‌ رمززدايي‌ از پيشرفت‌به‌ عنوان‌ يك‌ ارزش‌ في‌نفسه‌ و سرانجام‌، سكولاريزه‌ شدن‌ علم‌8.

تقسيم‌ دانش‌ به‌ رشته‌ها و شاخه‌هاي‌ مختلف‌ طي‌ قرنها و به‌ طورمستمر، وضوح‌ بيشتري‌ يافته‌ است‌. تقسيم‌ دانش‌ به‌ رشته‌هاي‌ شديداتخصصي‌، نتيجه‌ اجتناب‌ناپذير گسترش‌ درك‌ و شناخت‌ آدمي‌ است‌.اين‌ امر همچنين‌ احتمالا يكي‌ از پيش‌ شرطهاي‌ لازم‌ براي‌ كارآمدي‌تحقيقات‌ نيز است‌.

از آنجا كه‌ اكتشافات‌ بزرگ‌ غالبا نتيجه‌ غيرمنتظره‌ تركيبي‌ ازشيوه‌ها و مفاهيم‌ مختلف‌ است‌، از اين‌ رو، ممكن‌ است‌ (ابرتخصصي‌ شدن‌9) علم‌ منجر به‌ تضعيف‌ قابليت‌ ابداعي‌ آن‌ بشود. امااز سوي‌ ديگر، هر رشته‌اي‌ كه‌ بشدت‌ به‌ يك‌ تخصص‌ منحصر شده‌نيز مجبور به‌ تعمق‌ در منابع‌ ساير علوم‌ و فن‌آوريهاست‌. به‌ عنوان‌نمونه‌، امروزه‌ علم‌ زيست‌شناسي‌، از ابزارهاي‌ فيزيك‌، شيمي‌،روباتيك‌ و كامپيوتر استفاده‌ مي‌كند.

به‌ همين‌ ترتيب‌، هيچ‌ علمي‌ در حال‌ حاضر نمي‌تواند ادعاي‌داشتن‌ تبيين‌ منحصربه‌ فردي‌ از جهان‌ داشته‌ باشد. امروزه‌، ديگر ازعلم‌ انتظار نمي‌رود تا همه‌ چيز را توضيح‌ دهد. اعتقاد نسبت‌ به‌ اين‌توانايي‌ علم‌ و  همچنين‌ توانايي‌ آن‌ در اينكه‌ بتواند تمام‌ جهان‌ را برمبناي‌ نظم‌ علت‌ و معلولي‌ مرتبط قابل‌ فهم‌ و شناخت‌ كند، از بين‌ رفته‌است‌. در واقع‌، اكنون‌ ايده‌هاي‌ بي‌ثباتي‌ و آشوب‌ در مركز خطوطويژه‌ تحقيقات‌ قراردارد.

امروزه‌، پيشرفت‌ ديگر به‌ عنوان‌ يك‌ منبع‌ في‌نفسه‌ براي‌ انسانيت‌تلقي‌ نمي‌شود. برخي‌ از مردم‌ آن‌ را به‌ عنوان‌ يك‌ پديده‌ طبيعي‌مي‌بينند. برخي‌ ديگر، ضمن‌ اعتراض‌ به‌ زيانها و خسارتهاي‌ ناشي‌ ازپيشرفت‌ آن‌ را عامل‌ مصيبتهاي‌ تازه‌اي‌ همچون‌: تخريب‌محيطزيست‌، تأثيرات‌ مختلف‌ برسلامت‌ انسان‌، انسان‌زدايي‌ وخودكار كردن‌ جامعه‌، ايجاد بي‌عدالتيهاي‌ اجتماعي‌ و تقويت‌تفاوتهاي‌ شمال‌ و جنوب‌ مي‌دانند.

اين‌ نظريه‌ كه‌ نژاد انسان‌ ممكن‌ است‌ شكارچي‌ خود باشد، بسياركهنه‌ شده‌ است‌. اما امروزه‌ اين‌ نظريه‌ در عين‌ حال‌ با يك‌ رمززدايي‌خاص‌ از پيشرفت‌ همراه‌ شده‌ است‌. اين‌ نظريه‌ همچنين‌ برخي‌ مواقع‌باديدگاههاي‌ ـ كم‌ و بيش‌ منصفانه‌ و مناسب‌ ـ بدنام‌ كننده‌ نسبت‌ به‌جوامع‌ صنعتي‌ قرين‌ گشته‌ است‌.

سومين‌ عامل‌ مهم‌ در تغيير جايگاه‌ علم‌، سكولاريزه‌ شدن‌ آن‌است‌. (ژان‌ پييرشانژو10) رئيس‌ كميته‌ ملي‌ مشورتي‌ اخلاقي‌ فرانسه‌در اين‌ خصوص‌ معتقد است‌: (شيوه‌ علمي‌... با پيشرفتهاي‌ تراكمي‌دانش‌ و كاربرد آن‌ همراه‌ بوده‌ است‌. امروزه‌ علم‌ همچون‌ قانون‌ واخلاق‌، به‌ عنوان‌ يك‌ فراورده‌ نهايي‌ كه‌ خوب‌ را تجويز و شر رامحكوم‌ مي‌كند، تلقي‌ نمي‌شود. در اين‌ زمينه‌، از عبارت‌ فيلسوف‌ علم‌(گئورك‌ گانگيولهم‌11) كه‌ توسط (شانژو) ذكر شده‌ استفاده‌ مي‌كنيم‌ وآن‌ اين‌ است‌ كه‌ (علم‌ حقيقت‌ را بدون‌ قطعيت‌ تشكيل‌ مي‌دهد)(Changeux 1995).

بنابراين‌، به‌ نظر مي‌رسد كه‌ علم‌ ديگر نبايد مخالف‌ دين‌ واخلاقيات‌ باشد. وظيفه‌ علم‌ به‌ عنوان‌ يكي‌ از مظاهر انديشه‌ انسان‌،بايد روشن‌ كردن‌ اين‌ امر باشد كه‌ ما انسانها چگونه‌ بايد بقا،خوشبختي‌ و آزادي‌ خويش‌ را تضمين‌ كنيم‌. با اين‌ حال‌، تشخيص‌ وشناسايي‌ ارزشهاي‌ مشتركي‌ كه‌ از طريق‌ آنها بايد به‌ اين‌ اهداف‌ نايل‌شويم‌ به‌ ما مربوط مي‌شود. اين‌ مسؤوليت‌ در كانون‌ خود،دربرگيرنده‌ زمينه‌ اخلاقي‌ است‌ كه‌ به‌ عنوان‌ (بررسي‌ نظري‌ اصول‌ ومجموعه‌ اصولي‌ كه‌ اعمال‌ انسانها را رهبري‌ مي‌كند) تعريف‌ شده‌است‌ (Changeux 1995).

 تأثير علم‌ و اخلاق بر جامعه‌

اكنون‌ دانشمندان‌ به‌ بازيگران‌ اصلي‌ صحنه‌ تغييرات‌ اجتماعي‌ تبديل‌شده‌اند. در واقع‌، آميختگي‌ بين‌ علم‌ و فن‌آوري‌، تأثيرگذاري‌تحقيقات‌ بر تمامي‌ جوانب‌ فعاليت‌ انساني‌ تقويت‌مي‌كند. سرعت‌تغييرات‌ فن‌آورانه‌ كه‌ از طريق‌ اكتشافات‌ علمي‌ ايجاد مي‌شود به‌ طورروزافزوني‌ افزايش‌ مي‌يابد. دليل‌ اين‌ امر آن‌ است‌ كه‌ در حال‌ حاضربين‌ يك‌ اكتشاف‌ و كاربرد نتايج‌ آن‌ زمان‌ كمتر و كمتري‌ مورد نيازاست‌.

اين‌ پديده‌ بويژه‌ زماني‌ مشخص‌ مي‌شود كه‌ ترسيم‌ يك‌ مرزروشن‌ بين‌ تحقيقات‌ پايه‌، تحقيقات‌ كاربردي‌ و تحولات‌ فن‌آورانه‌اغلب‌ ناممكن‌ است‌. تحقيقات‌ پزشكي‌ يك‌ نمونه‌ عملي‌ از اين‌ امراست‌: زماني‌ كه‌ يك‌ ژن‌ كه‌ خلقت‌ ناقص‌ آن‌ عامل‌ يك‌ بيماري‌ است‌،شناخته‌ مي‌شود، اين‌ واقعيت‌ بلافاصله‌ از طريق‌ آزمايشهاي‌ ژنتيك‌مربوطه‌ دنبال‌ مي‌شود. در علوم‌ كامپيوتر كه‌ نيازمند كاربرد مدلهاي‌رياضي‌ است‌، عملكرد سيستم‌ با چنان‌ سرعتي‌ بهبود مي‌يابد كه‌ هم ‌سخت‌افزار و هم‌ نرم‌افزار به‌ طور ثابت‌ در يك‌ وضعيت‌ منسوخ‌ شده‌قرارمي‌گيرد. جايگزيني‌ آنها منجر به‌ تغييرات‌ مستمر در شيوه‌هاي‌عمل‌ و روشهاي‌ تفكر و همچنين‌ كاربرد آنها در فعاليتهاي‌ عملي‌مي‌شود. رئيس‌ جمهور فرانسه‌ هنگام‌ افتتاح‌ كميته‌ ملي‌ مشورتي‌اخلاقي‌ فرانسه‌ در سال‌ 1983 گفت‌: (علم‌ سريعتر از انسانيت‌ پيشرفت‌ مي‌كند.)

امروز، علم‌ ديگر تنهابا نوآوريهاي‌ فن‌آورانه‌ توليدي‌ ارتباط ندارد. علم‌ و اقتصاد به‌ طور روزافزوني‌ با يكديگر همبستگي‌ پيداكرده‌اند. در واقع‌، رشد بازار جهاني‌ به‌ فروش‌ محصولات‌ جديدي‌كه‌ نتيجه‌ نوآوريها و اختراعات‌ علمي‌ است‌، بستگي‌ دارد. از سوي‌ديگر، هزينه‌ تحقيقات‌ نيز به‌ طور مدام‌ افزايش‌ مي‌يابد و به‌ همين‌دليل‌ است‌ كه‌ تحقيقات‌ امروزه‌ به‌ منابع‌ مالي‌ خصوصي‌ و عمومي‌ نيازدارد. از همين‌ روي‌، تعديل‌ مجدد بويژه‌ در بخش‌ پزشكي‌ موردتأكيد قرارمي‌گيرد. براي‌ نمونه‌، ساخت‌ يك‌ مولكول‌ جديد در صنايع‌دارويي‌ به‌ طور متوسط حدود 10 سال‌ وقت‌ و 100 ميليون‌ دلارهزينه‌ دربردارد. به‌ همين‌ دليل‌ است‌ كه‌ اكنون‌ نگراني‌ در موردزيست‌پذيري‌ تجاري‌ و مالي‌ در حلقه‌ تحقيقات‌ يك‌ مسأله‌پيش‌پاافتاده‌ است‌ و يا اينكه‌ چرا تحقيقات‌ به‌ موضوع‌ رقابت‌بي‌رحمانه‌ شركتها و كشورها تبديل‌ شده‌ است‌.

نياز به‌ توليد بازده‌ براي‌ سرمايه‌گذاريها، فشارهايي‌ بر شيوه‌هدايت‌ تحقيقات‌ وارد مي‌كند، بويژه‌ در مبحث‌ بيوتكنولوژيها،مشكلات‌ و موانع‌ مالي‌، آزمايشگاههاي‌ تحقيقاتي‌ را بر آن‌ مي‌دارد تابه‌ منظور تضمين‌ منافع‌ بالقوه‌ كاربردهاي‌ صنعتي‌ بعدي‌، جنبه‌هاي‌كاربردي‌ اختراعات‌ ثبت‌ شده‌ را در اولويت‌ اول‌ قرار دهند. اين‌مسأله‌، منشأ يك‌ مشاجره‌ مشهور در خصوص‌ اين‌ امر كه‌ آياموجودات‌ زنده‌ هم‌ بايد ثبت‌ شوند يا خير شده‌ است‌. مخالفان‌ ادعامي‌كنند ثبت‌ موجود زنده‌ كوچك‌ و يا ژنها كه‌ بنا به‌ طبيعتشان‌ نبايدمورد استفاده‌ اختصاصي‌ قرار گيرند، يك‌ امر كاملا غيراخلاقي‌ است‌.ديگران‌ تنها ايده‌ ثبت‌ ژنهاي‌ طبيعي‌ را كه‌ براساس‌ مفاد قانون‌ ثبت‌نمي‌تواند به‌ عنوان‌ يك‌ اختراع‌ تلقي‌ شود، مورد بحث‌ قرارداده‌اند.گروه‌ ديگري‌ نيز با تأكيد براين‌ واقعيت‌ كه‌ ثبت‌ موجودات‌ زنده‌ يك‌موضوع‌ قديمي‌ است‌ و هيچ‌ مسأله‌ اخلاقي‌ را مطرح‌ نمي‌كند آن‌ راعاملي‌ براي‌ ادامه‌ تحقيقات‌ در زيست‌شناسي‌ و ژنتيك‌ مي‌دانند.تضمين‌ پرداخت‌ مبلغي‌ به‌ يك‌ مخترع‌ ـ در واقع‌ يك‌ سازمان‌ صنعتي‌يا مالي‌ و يا يك‌ دولت‌ ـ تا حدودي‌ جبران‌ مالي‌ سرمايه‌گذاري‌ اوليه‌ رافراهم‌ مي‌كند. همان‌ گونه‌، از مخالفت‌ پارلمان‌ اروپا با مقررات‌پيشنهادي‌ مربوط به‌ حمايت‌ قانوني‌ از اختراعات‌ بيوتكنولوژيك‌ دراول‌ مارس‌ 1995 برمي‌آيد، اين‌ بحث‌ صرف‌ نظر از نتايج‌ ظاهري‌ آن‌،يك‌ مسأله‌ اساسي‌ براي‌ ارزيابي‌ مسائل‌ مطرح‌ شده‌ از سوي‌ علم‌است‌. يكي‌ از اين‌ مسائل‌ به‌ برداشت‌ افكار عمومي‌ از علم‌ و فن‌آوري‌به‌ عنوان‌ فعاليتهاي‌ تا حدي‌ خطرناك‌ مربوط مي‌شود. خطر هسته‌اي‌اعم‌ از نظامي‌ و غيرنظامي‌ بدون‌ شك‌ نقش‌ مؤثري‌ در اين‌ زمينه‌ايفاكرده‌ است‌. به‌ هر حال‌، نگراني‌ روزافزون‌ مردم‌ نسبت‌ به‌خطرهاي‌ فن‌آوريها اكنون‌ گسترش‌ يافته‌ است‌.

اين‌ امر را نمي‌توان‌ انكار كرد كه‌ علم‌ نوين‌ همزمان‌ با اعطاي‌قدرت‌ بي‌سابقه‌ به‌ انسان‌ براي‌ تغيير جهان‌، توان‌ بالقوه‌ نابودي‌ سياره‌را نيز به‌ وي‌ داده‌ است‌. يكي‌ از ويژگيهاي‌ مشخص‌ اين‌ قرن‌آسيب‌پذيري‌ جامعه‌ در مقابل‌ تهديدات‌ فن‌آورانه‌ است‌.

اين‌ فرايند به‌ قدري‌ گسترش‌ يافته‌ كه‌ اكنون‌ جامعه‌ علمي‌احساس‌ مي‌كند به‌ طور روزافزون‌ در بحث‌ مربوط به‌ قدرت‌ علم‌گرفتار شده‌ است‌. اين‌ احساس‌ مسؤوليت‌ از سوي‌ پژوهشگران‌، دراظهارات‌ (ژاك‌ مونو12) برنده‌ جايزه‌ نوبل‌، آن‌ هم‌ در سال‌ 1970 كه‌هنوز فنون‌ مهندسي‌ ژنتيك‌ در مراحل‌ اوليه‌ خود بود، منعكس‌ شده‌است‌: (آيا جوامع‌ مدرن‌ قادر خواهند بود براي‌ هميشه‌ قدرت‌شگفت‌انگيزي‌ را كه‌ علم‌ به‌ آنها اعطا كرده‌ فقط با معيار انسانگرايي‌مبهم‌ متشكل‌ از نوعي‌ خوشبيني‌ و خوشگذراني‌ مادي‌ كنترل‌ كنند؟)اين‌ زيست‌شناس‌ بزرگ‌ با طرح‌ اين‌ پرسش‌ افزود: (آيا آنها قادرخواهند بود براين‌ اساس‌ تنشهاي‌ غيرقابل‌ تحمل‌ خود را حل‌ كنند؟يا اينكه‌ آنها سقوط خواهند كرد) (Russ 1994).

 

اخلاق‌ علم‌: يك‌ انسانگرايي‌ نوين‌

شايد ذكر اين‌ نكته‌ كه‌ ژاك‌ مونويك‌ زيست‌شناس‌ بود، ارزشمندباشد. در واقع‌، پيشرفتهاي‌ به‌دست‌ آمده‌ در زمينه‌ ژنتيك‌ بود كه‌ به‌ظهور جنبش‌ اخلاقي‌ در دهه‌ 1960 منجر شد. البته‌، اگرچه‌ قبل‌ از آن‌زمان‌ و پس‌ از انفجار بمبهاي‌ اتمي‌ در سال‌ 1945 فيزيك‌ هسته‌اي‌موجب‌ مشاجرات‌ شديد و منفي‌ شده‌ بود اما در آن‌ زمان‌ هيچ‌ گونه‌واكنش‌ سازمان‌ يافته‌ به‌ نحوي‌ كه‌ در (اخلاق‌ زيستي‌13) وجود دارد،پي‌گيري‌ نشد. مهندسي‌ ژنتيك‌ به‌ عنوان‌ فرايندي‌ براي‌ شناسايي‌موجودات‌ زنده‌ از ابتدا مورد بحث‌ و مشاجره‌ بوده‌ است‌. ذكر اين‌نكته‌ از اين‌ جهت‌ ارزشمند است‌ كه‌ پرسشهاي‌ مربوط به‌ قلمروخطرهاي‌ فن‌آوري‌ ابتدا از سوي‌ خود (نسل‌شناسان‌14) مطرح‌ شد.بنابراين‌، آنان‌ نيز به‌ گونه‌اي‌ در مراسم‌ تولد اخلاق‌ علمي‌ به‌ مفهوم‌جديد آن‌ حضور داشتند.

در كنفرانسي‌ كه‌ در (آزيلومار15) امريكا برگزار شد، نسل‌شناساني‌ كه‌ به‌ منظور تبادل‌ تجربيات‌ جمع‌ شده‌ بودند، تصميم‌ به‌اعلام‌ يك‌ مهلت‌ قانوني‌ براي‌ انجام‌دادن‌ تحقيقاتشان‌ گرفتند. اين‌ امر،اساسا تصميمي‌ براي‌ به‌ تأخيرانداختن‌ زمان‌ لازم‌ براي‌ درك‌ وشناخت‌ خطرهاي‌ احتمالي‌ برسلامت‌ انسان‌ و محيط مورد استفاده‌موجوداتي‌ كه‌ از لحاظ ژنتيك‌ تغيير يافته‌اند، بود. مهلت‌ مذكوريكسال‌ به‌ درازا انجاميد. در حال‌ حاضر، بسياري‌ از كشورها قوانيني‌را وضع‌ كرده‌اند كه‌ مقررات‌ و اصول‌ ايمني‌ را مطرح‌ مي‌كند تا درموارد كاربرد سري‌ يا تكثير عمدي‌ موجودات‌ تغيير يافته‌ از لحاظ ژنتيك‌ مورد استفاده‌ قرارگيرد. افزون‌ برآن‌، اعلام‌ مهلت‌ مشخص‌براي‌ برخي‌ جوانب‌ ويژه‌ تحقيق‌ يا كاربرد فن‌آوري‌، به‌ يك‌ امر نسبتاعادي‌ تبديل‌ شده‌ است‌. هر چند كه‌ در زمان‌ كنفرانس‌ آزيلومار چنين‌چيزي‌ ناشناخته‌ بود. در واقع‌ آنچه‌ ساير تكنولوژيها شاهد آن‌ بوده‌انداين‌ است‌ كه‌ كاربردهايشان‌ از ابتدا توسط آرزوهاي‌ مخترعانشان‌ متوقف‌ شده‌ است‌.

علاوه‌ بر مهندسي‌ هسته‌اي‌ و ژنتيك‌ يك‌ عرصه‌ ديگر واكنش‌اخلاقي‌ نيز وجود دارد: فن‌آوريهاي‌ اطلاعاتي‌ كه‌ به‌ طور شگفت‌انگيز و سريع‌ از طريق‌ كامپيوتر، ماهواره‌ و ساير تسهيلات‌مدرن‌ براي‌ جمع‌آوري‌ و انتقال‌ داده‌ها گسترش‌ مي‌يابد.

تا همين‌ اواخر، توجه‌ها قبل‌ از هر چيز بر خطرهاي‌ ناشي‌ ازنقض‌ حريم‌ و آزادي‌ شخصي‌ مردم‌ از طريق‌ كسب‌ و استفاده‌ اطلاعات‌ شخصي‌ بويژه‌ اطلاعات‌ مربوط به‌ موقعيت‌ مالي‌ ياخانوادگي‌، سلامتي‌، و رفتارها يا عقايد مصرف‌ كنندگان‌ معطوف‌ بود.اين‌ نگراني‌ تعدادي‌ از كشورها را بر آن‌ داشت‌ تا مقررات‌ مربوط به‌(حفظ اطلاعات‌) را بپذيرند. اين‌ امر اكنون‌ از سوي‌ حقوق‌ بين‌الملل‌بويژه‌ در چهارچوب‌ شوراي‌ اروپا و اتحاديه‌ اروپا حمايت‌ مي‌شود.در آينده‌ نزديك‌ نيز اين‌ امر احتمالا اعمال‌ كنترلهاي‌ مشابه‌ را بركاربرد فنون‌ تصاوير مجازي‌ كه‌ به‌ طور كامل‌ چشم‌اندازهاي‌ جديدي‌براي‌ بازسازي‌ و در نتيجه‌ شبيه‌سازي‌ گشوده‌  است‌، ضروري‌ خواهدكرد.

امروزه‌ همچنين‌ نگراني‌ اخلاقي‌ در خصوص‌ تأثير بالقوه‌ و مؤثرذهني‌ و اخلاقي‌ ارتباطات‌ سمعي‌ و بصري‌ در سراسر جهان‌ وجوددارد. اين‌ فنون‌ به‌ موازات‌ كنار گذاشتن‌ موانع‌ زمان‌ و مكان‌، همچون‌اختراع‌ چاپ‌ در دوران‌ گذشته‌، به‌ عنوان‌ يك‌ انقلاب‌ تلقي‌ مي‌شود.

آزادي‌ ارتباطات‌ زماني‌ كه‌ با احترام‌ به‌ كثرت‌گرايي‌ و به‌ عنوان‌يك‌ پيش‌ شرط ضروري‌ ارائه‌ صحيح‌ اطلاعات‌ اعمال‌ شود نه‌ فقطيكي‌ از ويژگيهاي‌ دمكراسي‌ بلكه‌ يكي‌ از بنيانهاي‌ آن‌ است‌. با اين‌حال‌، توسعه‌ رسانه‌ها دو گونه‌ زيان‌ مشخص‌ به‌ دنبال‌ داشته‌است‌:اول‌ عوامانه‌ كردن‌ و مبتذل‌ نمودن‌ اطلاعات‌ و دوم‌ ـ و مهمتر از آن‌ ـخطر يكسان‌ كردن‌ و حتي‌ دستكاري‌ افكار عمومي‌. كار علمي‌ به‌طور فزاينده‌اي‌ در دسترس‌ رسانه‌هاي‌ عمومي‌ قرارگرفته‌ و همچون‌ساير زمينه‌ها كم‌ و بيش‌ در معرض‌ اين‌ خطرها واقع‌ شده‌ است‌. به‌همين‌ دليل‌ است‌ كه‌ پژوهشگران‌، مسؤوليت‌ اجتماعي‌ خاصي‌ درانتقال‌ يافته‌هاي‌ تحقيقاتشان‌ به‌ عموم‌ مردم‌ و روشن‌ نمودن‌ مسائل‌ واقعي‌ مربوط دارند (كميته‌ ملي‌ مشورتي‌ اخلاقي‌ فرانسه‌ 1994).

اولين‌ وظيفه‌ پژوهشگران‌ در اينجا قبول‌ دو شرط دقت‌ و احتياطكه‌ شأن‌ و شرافت‌ حرفه‌ آنهاست‌، مي‌باشد. يكي‌ از پيش‌ شرطهاي‌اوليه‌ اخلاق‌ حرفه‌اي‌ پژوهشگران‌ اين‌ است‌ كه‌ فقط آن‌ دسته‌ ازيافته‌هايي‌ را منتشر كند كه‌، مورد پذيرش‌ از طريق‌ شيوه‌هاي‌ اساسي‌بررسي‌ و اعتباريابي‌ باشد. البته‌ هميشه‌ درجه‌اي‌ از اغوا و وسوسه‌ براي‌ انتشار يافته‌هاي‌ نارس‌ و يا حتي‌ مشكوك‌ و سست‌ به‌ دليل‌ نتايج‌احتمالي‌ رسانه‌اي‌ و مالي‌ آن‌ وجود دارد.

نگراني‌ اخلاقي‌ ناشي‌ از آگاهي‌ روبه‌رشد چالش‌ جهاني‌ علم‌،ديگر تنها يك‌  حركت‌ نظري‌ نيست‌. اين‌ نگراني‌ امروزه‌ بويژه‌ ازطريق‌ تأسيس‌ سازمانهاي‌ اخلاقي‌ موقت‌، در حال‌ نهادينه‌ شدن‌است‌. افزون‌ برآن‌، يك‌ حركت‌ محسوس‌ از اخلاق‌ به‌ قانون‌ نيزوجود دارد. هر روز تعداد بيشتري‌ از قوانين‌ ملي‌ در اين‌ زمينه‌ به‌تصويب‌ مي‌رسد و تعداد بيشتري‌ موضعگيريهاي‌ بين‌المللي‌ صورت‌مي‌گيرد كه‌ هدف‌ همگي‌ آنها تعريف‌ مجدد شيوه‌هايي‌ است‌ كه‌مي‌تواند از حقوق‌ بشر در مواجهه‌ با چالشهاي‌ علم‌ و فن‌آوري‌محافظت‌ كند.

 

اخلاق‌ علم‌، دانشمندان‌ و جامعه‌

توسعه‌ اخلاق‌ علم‌ در ابتدا ممكن‌ است‌ به‌ عنوان‌ حركتي‌ از سوي‌دانشمندان‌ براي‌ شناساندن‌ بيشتر خود به‌ جامعه‌ تلقي‌ شود. (مهلت‌آزيلومار) ـ كه‌ بيشتر در زمينه‌ آن‌ صحبت‌ شد ـ گاهي‌ اوقات‌ ـ ازلحاظ تأثير رواني‌ و رسانه‌اي‌ آن‌ ـ به‌ عنوان‌ اولين‌ نشانه‌ درگير شدن‌دانشمندان‌ در بحث‌ اخلاق‌ زيستي‌ تلقي‌ مي‌شود. با اين‌ حال‌،حساسيت‌ اخلاقي‌ پژوهشگران‌ فرصتهاي‌ ديگري‌ نيز براي‌ اظهارخود در دوران‌ قبل‌ از 1975 به‌ دست‌ آورده‌ است‌ و تعدادي ‌ابتكارات‌ بيشتر ثابت‌، آگاهي‌ فزاينده‌ جامعه‌ علمي‌ را از نگرانيها وخواسته‌هاي‌ عمومي‌ منعكس‌ نموده‌ است‌.

در قرن‌ گذشته‌، دانشمندان‌ اساسا درگير گسترش‌ و تقويت‌رشته‌هاي‌ خود بودند و سعي‌ مي‌كردند تا اين‌ رشته‌ها را به‌ منظوركسب‌ حمايت‌ عمومي‌ تعميم‌ بخشند. به‌ عنوان‌ مثال‌، اين‌ امر دليل‌اصلي‌ تأسيس‌ انجمن‌ انگليسي‌ براي‌ پيشرفت‌ در سال‌ 1831 بود كه‌در سال‌ 1848 از طريق‌ تأسيس‌ يك‌ گروه‌ مشابه‌ در امريكا دنبال‌ شد.

امروزه‌، پژوهشگران‌ با اهدافي‌ كه‌ تا حدودي‌ از اهداف‌ جوامع‌علمي‌ قرن‌ نوزدهم‌ متفاوت‌ است‌، در سطح‌ بين‌المللي‌ بهتر از سطح‌ملي‌ سازمان‌ يافته‌اند. در حال‌ حاضر، هدف‌ جوامع‌ علمي‌ تنهاتشويق‌ توسعه‌ علم‌ و فن‌آوري‌ نيست‌، بلكه‌ بررسي‌ تأثير اين‌پيشرفتها بر جامعه‌ و اعلام‌ نظر جامعه‌ علمي‌ در خصوص‌ مسائل‌مختلف‌ در مواقع‌ ضروري‌ است‌.

بنابراين‌، سازمانهاي‌ زيادي‌ براي‌ كار مشترك‌ و همكاري‌ بين‌دانشمندان‌ در سراسر جهان‌ تأسيس‌ شده‌ است‌. در واقع‌، روندتأسيس‌ سازمانهاي‌ جديد به‌ طور مرتب‌ ادامه‌ يافته‌ است‌. فهرست‌اسامي‌ اين‌ مؤسسات‌ طولاني‌ است‌. برخي‌ از آنها از جايگاه‌سازمانهاي‌ بين‌المللي‌ غيردولتي‌ (NGOS)16همچون‌ شوراي‌بين‌المللي‌ اتحاديه‌هاي‌ علمي‌ و شوراي‌ سازمانهاي‌ بين‌المللي‌ علوم‌پزشكي‌ (CIOMS)17 برخوردار هستند. همچنين‌،بايد به‌ (حركت‌جهاني‌ براي‌ مسؤوليت‌ علمي‌) (MURS)18 نيز اشاره‌ شود كه‌ توسط(ژان‌ دوسه‌)19 برنده‌ جايزه‌ نوبل‌ كه‌ سهم‌ قابل‌ ملاحظه‌اي‌ در تفكراخلاقي‌ درباره‌ علم‌ دارد، پايه‌گذاري‌ و هدايت‌ شده‌ است‌.

اين‌ سازمانها از دو جهت‌ ارزشمند هستند: اول‌ اينكه‌ چهارچوبي‌براي‌ مبادلات‌ چند رشته‌اي‌ فراهم‌ مي‌كنند. اين‌ مبادلات‌ از اين‌ جهت‌كه‌ امكان‌ در نور ديدن‌ مرزهاي‌ فرهنگهاي‌ علمي‌ مختلف‌ را فراهم‌مي‌كند بسيار ضروري‌ است‌. دوم‌، علني‌ شدن‌ مباحث‌ مربوط به‌ آنهابه‌ دمكراتيزه‌كردن‌ بحث‌ اخلاقي‌ كمك‌ مي‌كند.

با اين‌ حال‌، هنوز اساسيترين‌ پديده‌ جامعه‌شناسي‌، ايجادكميته‌هاي‌ اخلاق‌ در تعداد روبه‌ رشدي‌ از كشورهاست‌. اين‌ كميته‌هاكه‌ آغاز به‌ كار آنها از دهه‌ 1960 به‌ بعد بود، تقريبا در يك‌ حالت‌آزادانه‌ و داوطلبانه‌ بويژه‌ در زمينه‌ علوم‌ حيات‌ و سلامتي‌ در مراكزتحقيقاتي‌ و بيمارستانها تشكيل‌ شدند. وجود اين‌ كميته‌ها بعدارسميت‌ يافت‌ و در سال‌ 1983 فرانسه‌ اولين‌ كشوري‌ بود كه‌ يك‌كميته‌ ملي‌ مشورتي‌ براي‌ اخلاق‌ در علوم‌ حياتي‌ و سلامتي‌ تأسيس‌كرد. از آن‌ زمان‌ به‌ بعد اين‌ امر الگويي‌ براي‌ ساير كشورهاي‌ اروپايي‌و در پي‌ آن‌، ساير مناطق‌ جهان‌ فراهم‌ كرد. بر اساس‌ بررسي‌اي‌ كه‌ درسال‌ 1994 توسط واحد اخلاق‌زيستي‌ يونسكو انجام‌ شده‌، بيش‌ از200 كميته‌ ملي‌ اخلاق‌ (Kutukdjian 1994) با عنوانها ومسؤوليتهاي‌ مختلف‌ وجود دارد.

اين‌ كميته‌ها، صرف‌ نظر از زمينه‌هاي‌ فعاليت‌ آنها، در صورتي‌ كه‌بخواهند شايسته‌ (عنوان‌) اخلاقي‌ باشند بايد حداقل‌ دو شرط زير رابرآورده‌ سازند: اول‌ اينكه‌، آنها بايد از طريق‌ همراه‌ ساختن‌ نمايندگان‌علوم‌ معروف‌ به‌ علوم‌ (محض‌) و علوم‌انساني‌ با نمايندگاني‌ ازجريانهاي‌ فكري‌ مختلف‌، چند رشته‌اي‌ و كثرت‌گرا باشند و دوم‌، ازلحاظ قانوني‌ مستقل‌ از مقامات‌ سياسي‌ و اقتصادي‌ باشند. اخلاق‌ضرورتا بر مبناي‌ فعل‌ و انفعال‌ آزاد عقايد و دانش‌ بنا شده‌ است‌(Ambroseli, 1990; Lebris, 1993). هدف‌ از ديدگاهها وتوصيه‌هاي‌ كميته‌هاي‌ اخلاقي‌  كه‌ مسؤوليت‌ آنها معمولا مشورتي‌است‌، پيدا كردن‌ راه‌حلهاي‌ قطعي‌ و نهايي‌ براي‌ مشكلات‌ و مسائل‌اخلاقي‌ نيست‌. بحث‌ اخلاق‌ از طريق‌ وضعيت‌ نويني‌ كه‌ از سوي‌ علم‌مطرح‌ شده‌، تجديد و تقويت‌ شده‌ است‌.

بار ديگر تأكيد مي‌شود كه‌ نه‌ يك‌ كميته‌ قانونگذاري‌، نه‌ يك‌كميته‌ كارشناسي‌ و نه‌ يك‌ كميته‌ اخلاقي‌ هيچ‌كدام‌ مركز سياستگذاري‌و تصميم‌گيري‌ نيستند، چراكه‌ اين‌ امر مربوط به‌ مقامات‌ سياسي‌جامعه‌ است‌. با اين‌ حال‌، كميته‌هاي‌ اخلاق‌، شيوه‌ انتخابهايي‌ را كه‌بايد صورت‌ گيرد آماده‌ مي‌كنند.

اين‌ كميته‌ها همچنين‌، با توجه‌ به‌ قانوني‌ بودنشان‌ شفافيت‌ بحث‌اخلاقي‌ را نيز تضمين‌ مي‌كنند.

رويكرد (كميته‌ اخلاق‌) ديگر يك‌ پديده‌ ملي‌ نيست‌ و امروزه‌كميته‌هاي‌ بين‌المللي‌اخلاق‌ نيز وجود دارد. يكي‌ از اين‌ كميته‌ها،گروه‌ مشاوره‌اي‌ اتحاديه‌ اروپا در زمينه‌ اخلاق‌ در بيوتكنولوژي‌ است‌كه‌ زيرنظر كميسيون‌ بروكسل‌ فعاليت‌ مي‌كند. نه‌ عضو اين‌ گروه‌ كه‌ درسال‌ 1991 تشكيل‌ شد، از بين‌ دانشمندان‌، حقوقدانان‌ و فيلسوفان‌ ونه‌ كشور مختلف‌ انتخاب‌ مي‌شود. وظيفه‌ اين‌ گروه‌ شناسايي‌ مسائل‌اخلاقي‌ مطرح‌ شده‌ از طريق‌ فن‌آوري‌ مربوط به‌ موجودات‌ زنده‌است‌. اين‌ مسائل‌ ممكن‌ است‌ در طرح‌ قانونگذاري‌ اتحاديه‌ اروپا درزمينه‌هاي‌ مختلف‌ ـ كشاورزي‌، بهداشت‌، موادغذايي‌ و خواربار،احتمالي‌ رسانه‌اي‌ و مالي‌ آن‌ وجود دارد.

صنعت‌، محيطزيست‌، حمايت‌ از مصرف‌كننده‌ و امثال‌ آن‌ ـ مدتوجه‌قرارگيرد.

دومين‌ كميته‌ اخلاق‌ بين‌المللي‌ و تنها تشكل‌ جهاني‌ در اين‌زمينه‌، كميته‌ بين‌المللي‌ اخلاق‌زيستي‌ (IBC)20 است‌ كه‌ درسال‌1992 توسط يونسكو و به‌ ابتكار دبيركل‌ اين‌ سازمان‌ (فدريكومايور) تأسيس‌ شد. اين‌ كميته‌ به‌ عنوان‌ تشكل‌ منحصربه‌فرد، يك‌مجمع‌ تبادل‌ نظرها و اطلاعات‌ براي‌ نشستهاي‌ (شمال‌ ـ جنوب‌)است‌. 50 عضو اين‌ كميته‌ از 35 كشور مختلف‌ و از بين‌ طيف‌ وسيعي‌از رشته‌هاي‌ علمي‌ انتخاب‌ مي‌شوند. به‌غيراز دانشمندان‌،حقوقدانان‌، فلاسفه‌ و جامعه‌شناسان‌ متخصصان‌ ديگري‌ همچون‌جمعيت‌ شناسان‌، انسان‌ شناسان‌ نيز وجود دارند كه‌ در واقع‌ تمامي‌اين‌ تخصصها به‌ علايق‌ كشورهاي‌ جنوب‌ مربوط مي‌شود.

كميته‌ بين‌المللي‌ اخلاق‌زيستي‌ برخلاف‌ گروه‌ مشورتي‌ اتحاديه‌اروپا در زمينه‌ موضوعهاي‌ فردي‌ نظر نمي‌دهد. اين‌ كميته‌ درنشستهاي‌ سالانه‌ كه‌ با شركت‌ تمامي‌ اعضا و با حضور ميهمانان‌دعوت‌ شده‌ از بين‌ مردم‌ و مطبوعات‌ در مقر يونسكو برگزار مي‌شود،گزارشهاي‌ خود در مورد ژن‌ درماني‌، آزمايشهاي‌ ژنتيك‌، علوم‌اعصاب‌ و ژنتيك‌ و ساير موارد را با نگرش‌ به‌ آينده‌ جايگاه‌ تحقيقات‌ژنتيك‌ و كاربردهاي‌ آن‌ در سراسر جهان‌ ارائه‌ مي‌كند.

در هرصورت‌، وظيفه‌ اصلي‌ كميته‌ بين‌المللي‌ اخلاق‌ زيستي‌داراي‌ ماهيت‌ حقوقي‌ است‌. مفاد قطعنامه‌اي‌ كه‌ در 15 نوامبر 1993در بيست‌ و دومين‌ نشست‌ كنفرانس‌ عمومي‌ يونسكو خطاب‌ به‌دبيركل‌ اين‌ سازمان‌ صادر شده‌ فراهم‌ آوردن‌ يك‌ ابزار بين‌المللي‌براي‌ حمايت‌ از ژن‌ انساني‌ را پيش‌بيني‌ كرده‌ است‌.

 

اخلاق‌ علم‌ و اصول‌ جهاني‌ حقوق‌ بشر

رشته‌ اخلاق‌ اگرچه‌ به‌ طور ضمني‌ بر يك‌ روند مستمر پژوهش‌دلالت‌ دارد، اما تنها به‌ يك‌ روش‌ خاص‌ محدود نيست‌. هدف‌ خودانتخابي‌ آن‌ يعني‌ (رهبري‌ فعاليتهاي‌ انسان‌) ضرورتا به‌ اصولي‌ كه‌ برمبناي‌ حقوق‌ اساسي‌ انسان‌ پايه‌گذاري‌ شده‌، منجر مي‌شود:

·       اولين‌ اصل‌ ـ صرف‌نظر از قدرت‌ بالقوه‌ علم‌ ـ حفظ احترام‌ به‌شأن‌ انسان‌ است‌ كه‌ آزادي‌ يكي‌ از عناصر ضروري‌ آن‌ است‌.

·       دومين‌ مفهوم‌ كليدي‌، متكي‌ بر اصل‌ مسؤوليت‌، متقاعد شدن‌به‌ اين‌ امر است‌ كه‌ انسانيت‌ بايد از خطرهايي‌ كه‌ از جانب‌ خود بر اووارد مي‌شود، مورد محافظت‌ قرار گيرد. به‌ همين‌ دليل‌، تلاش‌ براي‌كاهش‌ خطرهاي‌ ناشي‌ از فن‌آوري‌ به‌ يك‌ ضرورت‌ اخلاقي‌ تبديل‌شده‌ است‌.

·       سومين‌ اصل‌ اخلاقي‌ مربوط به‌ ارتباطات‌ ـ سياسي‌، اقتصادي‌و مذهبي‌ ـ بين‌ علم‌ و مقامات‌ حاكم‌ است‌. همان‌ گونه‌ كه‌ دانشمندان‌در نقش‌ خود به‌ عنوان‌ كارشناسان‌ نبايد سعي‌ در از ميدان‌ به‌دركردن‌اين‌ مقامات‌ و جايگزين‌ شدن‌ آنها بكنند، مقامات‌ حاكم‌ نيز در مقابل‌بايد به‌ استقلال‌ تحقيقات‌ به‌ عنوان‌ نمونه‌اي‌ از آزادي‌ انديشه‌ احترام‌بگذارند و آن‌ را تضمين‌ نمايند. با توجه‌ به‌ موارد متعددي‌ كه‌ اين‌اصول‌ راهنما در گذشته‌ مورد سوء تعبير قرارگرفته‌، اكنون‌ ضرورت‌جدي‌ تأكيد رسمي‌ مجدد براين‌ امر وجود دارد.

به‌ اين‌ ترتيب‌، سه‌ اصل‌ اساسي‌ است‌ كه‌ اخلاق‌ علم‌ بايد براساس‌آن‌ پايه‌گذاري‌ شود: احترام‌ به‌ شأن‌ و آزادي‌ بشر، جلوگيري‌ ازواردآمدن‌ خطرهاي‌ ناشي‌ از فن‌آوري‌ برآنچه‌ به‌ آينده‌ انسانيت‌مربوط مي‌شود و حفظ آزادي‌، خلاقيت‌ و نوآوري‌ علمي‌.

سرانجام‌ اينكه‌، نمي‌توان‌ از اخلاق‌ علم‌ بدون‌ ذكر يك‌ ضرورت‌چهارم‌ صحبت‌ كرد و آن‌ نيز وحدت‌ ذهني‌ و اخلاقي‌ بشر است‌ كه‌ درمقدمه‌ اساسنامه‌ يونسكو به‌ آن‌ اشاره‌ شده‌ است‌. در واقع‌، چنانچه‌امتيازهاي‌حاصل‌ از پيشرفت‌ به‌ نفع‌ ثروتمندترين‌ كشورها ياثروتمندترين‌ طبقات‌ باشد، امري‌ ناپذيرفتني‌ است‌. كشورها درصورتي‌ كه‌ خواستار دستيابي‌ به‌ توسعه‌ پايدار و بهره‌مندي‌ تمامي‌مردم‌ از استانداردهاي‌ زندگي‌ متناسب‌ با شأن‌ خود هستند، بايد بدانندكه‌ تقسيم‌ دانش‌ علمي‌ پيش‌ شرط اساسي‌ چنين‌ خواسته‌اي‌ است‌.همان‌ گونه‌ كه‌ (فدريكومايور) دبيركل‌ يونسكو در پيام‌ خود به‌ كميته‌بين‌المللي‌ اخلاق‌زيستي‌ در سپتامبر 1994 اظهار داشته‌: (پيشرفت‌علم‌ و دانش‌ يك‌ روند جهاني‌ است‌، بنابراين‌ بايد به‌ عنوان‌ ميراث‌مشترك‌ تلقي‌شود و متعاقبا به‌ طورمساوي‌ بين‌ ملتها تقسيم‌ گردد). .به‌ نظر مي‌رسد كه‌ ملاحظات‌ اخلاقي‌ در علوم‌ زيستي‌ بيشترين‌پيشرفت‌ را داشته‌است‌. علوم‌ ژنتيك‌ اين‌ اميد را ايجاد كرده‌ كه‌ در قرن‌حاضر بيماريهاي‌ عمده‌ ريشه‌كن‌ خواهند شد. در عين‌ حال‌ اين‌ خطرمطرح‌ شده‌ كه‌ گونه‌هاي‌ بشري‌ و محيطزيست‌ وي‌ در معرض‌ تهديدقرارگرفته‌ است‌. مهندسي‌ ژنتيك‌ به‌ منظور استفاده‌ از بيان‌ مناسب‌آقاي‌ (بيدو) از اعضاي‌ كميته‌ بين‌المللي‌ اخلاق‌زيستي‌ (انسان‌ عاقل‌)مهندسي‌ بشري‌، را تربيت‌ كرده‌ است‌.

اين‌ مسأله‌ دو جانبه‌ به‌ پذيرش‌ طرح‌ بزرگ‌ قانونگذاري‌ درخصوص‌ اخلاق‌ زيستي‌ پزشكي‌ در اروپا، امريكا و امريكاي‌ لاتين‌(برزيل‌)  منجر شده‌ است‌. چهارچوب‌ طرح‌ يك‌ كنوانسيون‌ مربوطبه‌ اخلاق‌ زيستي‌ كه‌ از سوي‌ شوراي‌ اروپا تهيه‌ شده‌ در اوايل‌ سال‌1994 منتشر شد. تمام‌ اين‌ قوانين‌ مربوط به‌ كاربردهاي‌ پزشكي‌ بيولوژي‌ و ژنتيك‌ است‌. اين‌ قوانين‌ به‌ طور فزاينده‌ از طريق‌ قوانيني‌ باماهيت‌ كليتر در خصوص‌ تحقيقات‌ ژنتيك‌ تقويت‌ مي‌شود. قوانيني‌كه‌ مقررات‌ ايمني‌ (به‌ شكل‌ مقررات‌ ملي‌ و دستورالعملهاي‌ اروپايي‌)براي‌ استفاده‌ درموارد كاربرد سري‌ يا تكثير عمدي‌ موجودات‌زنده‌اي‌ كه‌ ازنظر ژنتيكي‌ تغيير شكل‌ يافته‌اند، وضع‌ مي‌كند.

سازمان‌ ملل‌ نيز به‌ نوبه‌ خود به‌ طور رسمي‌ اخلاق‌ را باحقوق‌بشر مرتبط ساخته‌ است‌. در كنفرانسي‌ كه‌ در ژوئن‌ 1993 دروين‌ برگزار شد، سازمان‌ ملل‌ متحد از دولتها خواست‌ تا حقوق‌ بشرو شأن‌ انسان‌ را در حيطه‌ كاري‌ علوم‌زيستي‌ و پزشكي‌ رعايت‌ كنند.قبل‌ از آن‌ نيز سازمان‌ مزبور بر حفظ تنوع‌ گونه‌هاي‌ حيات‌ از طريق‌تصويب‌ كنوانسيون‌ تنوع‌زيستي‌ در ششم‌ ژوئن‌ 1992 در شهر(ريوئراينرو) تأكيد كرده‌ بود. سازمان‌ بهداشت‌ جهاني‌ نيز هم‌ اكنون‌سرگرم‌ برنامه‌ريزي‌ براي‌ شروع‌ يك‌ برنامه‌ (اخلاق‌ و سلامتي‌) است‌.سرانجام‌ اينكه‌، اتحاديه‌ بين‌المجالس‌ نيز موضوع‌ ارتباط بين‌اخلاق‌زيستي‌ و حقوق‌ بشر را در دستور كار اجلاس‌ خود در مارس‌1995 قرارداد.

كميته‌ بين‌المللي‌ اخلاق‌زيستي‌ در محدوده‌ وظايف‌ خود كه‌ درنوامبر 1993 از سوي‌ يونسكو مشخص‌ شده‌، اولين‌ ابزار گسترده‌بين‌المللي‌ در زمينه‌ (حفظ ژنوم‌ انساني‌) را آماده‌ كرده‌ است‌. طرح‌بيانيه‌اي‌ كه‌ در مارس‌ 1993 به‌ تصويب‌ كميسيون‌ حقوقي‌ كميته‌بين‌المللي‌ اخلاق‌زيستي‌ به‌ رياست‌ (هكتور گروس‌ اسپيل‌) رسيد،شامل‌ يك‌ فرايند گسترده‌ مشورتي‌ بر يك‌ مبناي‌ غيررسمي‌ است‌ كه‌سازمانهاي‌ بين‌المللي‌ دولتي‌ و غيردولتي‌، دانشگاههاي‌ بزرگ‌ و تعدادزيادي‌ از كميته‌هاي‌ اخلاق‌ را در برمي‌گيرد. اين‌ شيوه‌ كه‌ در سال‌1995 آغاز شد نشان‌ دهنده‌ اين‌ علاقه‌ است‌ كه‌ متون‌ آينده‌ بايدمبنايي‌ براي‌ گفت‌وگو بين‌ فرهنگهاي‌ مختلف‌ جهان‌ باشد.

به‌ هرحال‌، مهمترين‌ كمك‌ بيانيه‌ مزبور قراردادن‌ (ژنوم‌ انساني‌)به‌ طور ثابت‌ در (ميراث‌ مشترك‌ بشريت‌) است‌ تا از اين‌ طريق‌ آن‌ راهمراه‌ با تمام‌ حقوق‌ خصوصي‌ افراد بشر مشمول‌ حقوق‌ بين‌الملل‌گرداند. با اين‌ هدف‌، اين‌ متن‌ حقوق‌ افراد براي‌ حفظ شأن‌ وآزاديشان‌ را به‌ رسميت‌ مي‌شناسد. اين‌ بيانيه‌، بويژه‌ هرگونه‌ تبعيض‌برمبناي‌ ويژگيهاي‌ ژنتيك‌ را محكوم‌ مي‌كند و صريحا مخالفت‌ خودرا با شيوه‌هاي‌ تقليل‌ گرايانه‌اي‌ كه‌ سعي‌ دارند شخصيت‌ يك‌ انسان‌ رااز طريق‌ عناصر ژنتيك‌ آن‌ خلاصه‌ كنند، اعلام‌ كرده‌ است‌.

اولين‌ سند بين‌المللي‌ كه‌ تأكيد مي‌كند انسان‌ تنها يك‌ موضوع‌ علم‌نيست‌، قانون‌ نورنبرگ‌ است‌ كه‌ در سال‌ 1947 توسط انجمن‌پزشكي‌ جهان‌ به‌ تصويب‌ رسيد. اين‌ اقدام‌ متعاقب‌ افشاي‌آزمايشهايي‌ كه‌ توسط نازيها بر روي‌ انسان‌ به‌ عنوان‌ خوكهاي‌آزمايشگاهي‌ صورت‌ گرفت‌، انجام‌ شد. بيانيه‌ مصوب‌ كميسيون‌حقوقي‌ كميته‌ بين‌المللي‌ اخلاق‌زيستي‌ نيز خواستار آن‌ بود كه‌ افرادبايد از آزمايشهايي‌ كه‌ برروي‌ آنها صورت‌ مي‌گيرد، راضي‌ باشند.

بيانيه‌ مزبور در نهايت‌ دو اصل‌ ديگر را ترسيم‌ كرد كه‌ از حقوق‌فرهنگي‌ و اجتماعي‌ نشأت‌ مي‌گرفت‌:

·       آزادي‌ نوآوري‌ علمي‌. اين‌ اصل‌، موقعيتي‌ ـ كه‌ اكنون‌نامشخص‌ است‌ ـ كه‌ در آن‌ تحقيقات‌ با احتمال‌ كاربردهاي‌ مفيد براي‌انسانيت‌ مجاز بود را كنارنهاده‌ است‌.

·       حق‌ هر كس‌ براي‌ بهره‌مند شدن‌ از پيشرفته‌هاي‌ حاصل‌ درژنتيك‌. اين‌ حق‌ كه‌ دستيابي‌ به‌ آن‌ به‌ مفهوم‌ واقعي‌ دور از دسترس‌است‌، برمبناي‌ عدالت‌ كه‌ در پرتو تحولات‌ جهاني‌ به‌ عنوان‌ يك‌هدف‌ في‌نفسه‌ از اهميت‌ روزافزوني‌ برخوردار شده‌، قراردارد.

اين‌ اصول‌ به‌ عنوان‌ اولين‌ سنگهاي‌ بناي‌ اخلاق‌ بين‌المللي‌مي‌تواند به‌ زمينه‌هاي‌ ديگري‌ غير از علوم‌زيستي‌ منتقل‌ شود.درنهايت‌ اينكه‌، موضوع‌ اخلاق‌ آن‌ گونه‌ كه‌ به‌ نظر مي‌رسد در واقع‌علم‌ نيست‌ بلكه‌ بشر آن‌ هم‌ فراتر از فرد و گونه‌هاي‌ بشري‌ است‌.

·       اكنون‌ زمان‌ آن‌ رسيده‌ است‌ كه‌ اخلاق‌ علم‌ بر تناقضهاي‌ ذاتي‌خود در موارد زير فايق‌ آيد:

·       بين‌ كثرت‌گرايي‌ فرهنگي‌ و خصيصه‌ ضرورتا جهاني‌ حقوق‌بشر آشتي‌ دهد;

·       ابزارهاي‌ مراقبت‌ كننده‌اي‌ كه‌ درعين‌ تضمين‌ آزادي‌ تحقيقات‌مانع‌ از خطرهاي‌ ناشي‌ از نوآوريهاي‌ فن‌آوري‌ مي‌شود را براي‌جوامع‌ مدرن‌ فراهم‌ كند;

·       ضمن‌ حفظ جريان‌ آزاد اطلاعات‌ علمي‌ و گسترش‌ فرهنگ‌علمي‌ در سراسر جهان‌، زير بناهاي‌ اجتماعي‌ ـ اقتصادي‌ تحقيقات‌پرهزينه‌ را مدنظر قراردهد;

·       مسؤوليت‌ اجتماعي‌ خاص‌ پژوهشگران‌ را تأييد واصول‌حقوقي‌ مسؤوليت‌ اجتماعي‌ به‌ عنوان‌ يك‌ كل‌ را تضمين‌ كند.

همان‌ گونه‌ كه‌ (رنه‌شار) شاعر فرانسوي‌ گفته‌ است‌: (هيچ‌ پيماني‌بر ميراث‌ ما تقدم‌ ندارد). اين‌ گفته‌ معادل‌ آن‌ است‌ كه‌ شأن‌ انسان‌ به‌آگاهي‌ ما از مسؤوليتهايمان‌ مربوط مي‌شود و اخلاق‌ علم‌، كه‌ آن‌آگاهي‌ را بيان‌ مي‌كند، از نخستين‌ وظايف‌ بشر امروزي‌ است‌.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

منابع وماخذ :

1- Academy of sciences (1995) La brevetabilitإ du gإnome [thepatentability of the genome], Report No. 132 (February), Paris:Academy of sciences.

2- Ambroselli, C. (1990) Le comitإ d'إthique, Que sais-je?series, paris: PUF.

3- Atendt, H.(1972) La crise de la culture, Paris: Gallimard.

4- Atlan, H. (1986) A tort et ب raison. Intercritique de larationalitإ et du mythe, Paris: Le Seuil.

5- Bedjaoui. M. (1995) The human genome: the commonheritage of humanity or genetics from fear through to hope, inFederico mayor, Amicorum Liber, Vol. ll, Brussels: Bruylant.

6- Brody, E.B. (1993) Biomedical Technology and HumanRights, paris: UNESCO publishing/Aldershot, UK: Dartmouthpublishing.

7- Carrington Coutts. M. (1991) Basic Resources in Bioethics,washington, DC: Georgetown University, National ReferenceCentre for Bioethics Literature.

8- Changeux. J.-P. (1984) L'homme neuronal, Paris: Fayard.

9- ___ (1995) Devising bioethics: a philosophical debate, inFederico mayor, Amicorum Liber, Vol. ll, Brussels: Bruylant.

10- Dagognet, F. (1988) La mattrise du vivant, Paris: Hachette/UNESCO/International Institute of Philosophy.

.

http://www.ayandehnegar.org/y01.htm

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: سه شنبه 14 بهمن 1393 ساعت: 8:53 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,
نظرات(0)

ليست صفحات

تعداد صفحات : 792

شبکه اجتماعی ما

   
     

موضوعات

پيوندهاي روزانه

تبلیغات در سایت

پیج اینستاگرام ما را دنبال کنید :

فرم های  ارزشیابی معلمان ۱۴۰۲

با اطمینان خرید کنید

پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست.

 سامانه خرید و امن این سایت از همه  لحاظ مطمئن می باشد . یکی از مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه   09159886819  در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما  فرستاده می شود .

درباره ما

آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس