تحقیق دانشجویی - 539

راهنمای سایت

سایت اقدام پژوهی -  گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان

1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819  -  صارمی

2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2  و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی  (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .

3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل http://up.asemankafinet.ir/view/2488784/email.png  را بنویسید.

http://up.asemankafinet.ir/view/2518890/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86.jpghttp://up.asemankafinet.ir/view/2518891/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%20%D8%A8%D9%87%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA.jpg

لیست گزارش تخصصی   لیست اقدام پژوهی     لیست کلیه طرح درس ها

پشتیبانی سایت

در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا  پیام بدهید
آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet

تحقیق درباره تقوا در نهج البلاغه

بازديد: 1653

 

 

تحقیق درباره تقوا در نهج البلاغه

در آيين مقدس اسلام ودر قرآن كريم تقوي و پرهيزگاري زير بناي اعمال نيك هر انسان مسلمان و مومن قلمداد شده است كه گويي منهاي هيچ عبادت و هيچ طاعتي از انسان پذيرفته نيست:

انّما يتقبّل الله من المتقين.

جز اين نيست كه خداوند از متقيان وپرواداران مي پذيرد.

اصولا تقوي و پرواداري هم هدف است وهم خود زمينه ساز و وسيله اي است براي پاكي وتعالي روح آدمي كه هيچ مسلمان ومومني بدون زمينه تقوي نمي تواند در راه ارشاد, هدايت و رستگاري گام بسپارد:

ذلك الكتاب لا ريب فيه هدي للمتقين.

اين كتاب كه ترديد وشكي در آن نيست , مايه هدايت و رستگاري است فقط براي پرهيز گاران ومتقيان.

لذا مي بينيم كه مساله تقوي در قرآن و سنت پايگاهي عظيم دارد,كرارا ودر موارد متعددي از آن سخن به ميان آمده واز بعدهاي مختلفي مورد بحث قرار گرفته است واولياي دين پيرامون آن وبيان صفات متقين و فضائل آنان داد سخن داده اند.

وبا مطالعه نهج البلاغه نيز مي توان دريافت كه تقوي در نظر حضرت علي (ع)اهمييت بسيار داشته است .

به همين دليل من وظيفه خود احساس كردمتا با تهيه مقاله اي گفتار آن حضرت را در مورد تقوي و متقين وآثار آن بيان كنم .

كه در اينجا لازم مي دانم از جناب آقاي كيفي مسئول محترم واحدقرآن آموزش وپرورش ناحيه چهار كه ازراهنمائي هاي ايشان بسياراستفاده كردم تشكر كنم.ولازم ميدانم از مديريت و معاونين دبيرستان امام رضا(ع) وهمچنين مسئول كتابخانه اين دبيرستان كه كمكهاي شاياني در اين راه به من كردند كمال سپاسگزاري را داشته باشم .

تصويري از نهج البلاغه

نهج البلاغه كتابي است حاوي 239 و 79 نامه و 480 حكمت و كلمات قصار كه اميرالمؤمنين علي (ع) در زمان كوتاه خلافت خود ، ايراد نموده است و محمدبن حسين موسوي معروف به «سيدرضي» (359-406) كه از بزرگان علماء شيعه است در سال 400 هجري آنرا برشته تحرير در آورده است.

مؤلف نهج البلاغه درباره هدف از تأليف مي گويد در آغاز جواني شروع به تأليف كتابي درباره خصائص ائمه عليهم السلام نموده و مشتمل بر سخنان و ساير خصوصيات آنها بوده در بخش آخر مربوط به حضرت علي كلمات قصا آن حضرت را نوشتم كه پس از اين كه برخي از دوستان آن را ديدند بسيار پسنديدند و از من تقاضا كردند كه خطبه ها و نامه هاي آنحضرت را هم اضافه كنم. آنها مي دانستند كه چنين كتابي از لحاظ شاهكارهاي فصاحت و بلاغت و گوهرهاي درخشان ادب عربيت بي مانند خواهد بود ، زيرا اميرالمؤمنين(ع) سرچشمه فصاحت و زادگاه بلاغت است.

كتاب نهج البلاغه در مدت هزار سال همواره در آسمان علم و ادب و همچون خورشيدي فروزان ، درخشيده و نورافشاني كرده است و به زبان هاي زنده دنيا ، مانند انگليسي ، فرانسه ، آلماني ، فارسي و اردو ترجمه شده است و دانشمندان اسلامي صدها شرح و منتخب و مختصر و سيري در نهج البلاغه براي اين كتاب نوشته اند1.

سيد رضي در مورد نام اين كتاب مي گويد: اين كتاب را بدان جهت نهج البلاغه ناميدم كه بابهايش بر روي بيننده باز مي گردد و به خواست و منظور خود نزديك مي شود. هم برآورنده نياز دانشمند و دانشجو است و هم منتهاي آرزوي بليغ و زاهد و در ضمن آن سخنان شگفت آوري درباره توحيد و عدل و منزه داشتن خداي سبحان و متعال از تشبيه او با خلق مي آيد تا هر شبهه اي در پرتو نور پراكنيهايش آشكار گردد و هر بيمار حقيقي با داروي شفابخش آن بهبودي يابد2.

 

تقوي از ديدگاه لغت

كلمه تقوي از ريشه (وقي ) گرفته شده كه به معاني باپاي برهنه و پاورچين وبا پروا راه رفتن ,اصلاح كردن چيزي و نگه داري آمده است وواژه (اتقا’)هم از باب افتعال به معاني پرهيز ,اجتناب ودوري گزيدن است و وقتي به خدا اضافه شده وگفته شود (اتق الله )به معني ترسيدن از مجازات الهي است واحتراز از آن چيزي است كه خداوند دوست نمي داردوكلمه (تقاه) نيز به معناي خشيت از مقام ربوبي است.

تقوي درقرآن

لغت تقوي و مشتقات ان در حدود دويست وسي و هشت مورد درقرآن آمده است,اما احصا و بررسي جامع آن كه در حديث وسنت آمده فرصتي بيشتر لازم دارد.

در قرآن مجيد به آثار گوناگون تقوي اعم از فردي,اجتماعي,مادي ومعنوي اشارتهاشده است ومفسران گرانقدراسلام هم در تشريح و تحليل ابعادمختلف آن قلمفرسائيها فرموده اند.

از نظر علامه طباطبائي متقيان همان مومنانند وهرگز تقوي خصوصيتي از خصوصيات طبقه أي از طبقات مومنان نيست بلكه تقوي صفتي است كه درصورت تحقق ايمان و جامه وجود پوشيدن آن با همه مراحل ايمان جمع ميشود و تحقق مي يا بد.ودليل اين مطلب آن است كه خداي متعال طايفه معيني از طوايف مومنان را با اختلاف درجات و طبقاتشان با صفت تقوي نستوده هر چند كه طي آيه هاي نخست سوره بقره به ذكر چند صفت معرف تقوي پرداخته است و آن صفات عبارتند از:ايمان به غيب,اقامه نماز,انفاق ازآنچه كه خداوندسبحان روزي فرموده,ايمان به آنچه كه بر پيامبران نازل شده و يقين و اذعان به آخرت.

هرجا تقوي وجود داشته باشد ايمان نيز آنجا وجود دارد,كه در حقيقت تقوي تحقق خارجي ايمان و عينيت آن است.

به هرحال در لابلاي آيات قرآن براي تقوي آثار و نتايج گوناگوني ذكر شده است كه مي توان به اثر تقوي در معيشت دنيا و انعكاس آن در حيات نظامي اشاره كرد.

 

 

 

 

تقوي در نهج البلاغه

در لابلاي سخنان وخطبه ها و نامه هاي علي (ع) در نهج البلاغه نيز بارها وبارها از تقوي و خصوصيات متقيان صحبت به ميان آمده است وامام بزرگوار ومعصوم به مناسبتهاي مختلف به آثار تقوي و چگونگي حيات پروا پيشگان در بعد هاي گوناگون آن اعم از مادي ,معنوي , فردي , اجتماعي , اخلاقي وغيره ونيز در تشريح صفات و مشخصات پرهيز گاران اشارتها فرموده است وحتي گاهي در اين زمينه به القاي خطبه مستقل و نسبتا مفصل پرداخته است كه مهمترين و پر مضمون ترين آنها خطبه أي است كه به خطبه همّام شهرت دارد.

و اينك به بررسي تك تك فضائلي كه حضرت علي (ع) در مورد تقوي و متقين واثرات آن در تكامل بشري فرموده است مي پردازيم:

برنامه روز و برخورد با مردم

و اما النهار فحلماء علماء ابرار اتقياء قد براهم الخوف بري اقداح ينظر اليهم الناظر فيحسبهم مرضي و ما بالقوم من مرض و يقول : لقد خولطواولقد خالطهم امر عظيم لايرضون من اعمالهم القليل و لايستكثرون الكثير فهم لانفسهم متهمون و من اعمالهم مشفقون .

اما روز ، پس دانايان با حلم اند ، نيكوكاران پارسايند ، خوف و خشيت خدا آنان را چوبين كرده كه قدشان همچون تير تراشيده است . بيننده اي به خدا مي نگرد ،‌پس بيمارشان مي پندارد ؛ اما ابداً بيماري و ناخوشي ندارند . بيننده اي مي گويد : اينان قاطي كرده اند . آري ، امر عظيمي در درون انان خلجان دارد :‌به عمل اندك و كم خشنود نيستند و كار زياد را هم زياد نمي دانند ؛‌خود را در انجام مسؤوليتها متهم مي دارند و از پذيرفته نشدن اعمالشان خائف و بيمناك اند.

اميرالمومنين (ع) دراين بخش از كلامش نيز به بيان چند صفت فضيلت براي متقين پرداخته است :

1.حلم ( يا حكمت )‌.

2. علم و دانش و آگاهي .

3. احسان و نيكوكاري .

4. تقوي .

5. خوف .

6. راضي و خشنود نبودن به عمل اندك .

7. عمل خير هر چند زياد را زياد ندانستن.

8. خود را در انجام وظايف و مسؤوليتها متهم دانستن.

9. از پذيرفته نشدن عملهاي خير بيمناك بودن.

و سرانجام بيان قضاوت مردم عامي و عادي است كه تصور مي كنند ايشان مريض اند و يا دچار اختلال هستند كه لاغر اندام و آشفته خاطرشان مي بينند. در حالي كه چنين نيست و نه تنها آنان بيمار و رنجور نيستند بلكه تندرست تر و سالم تر از سايرين اند ، و نه تنها اختلال ندارند بلكه حواسي جمع تر از حواس مردم عادي دارند چون عواقب امور و نتايج اعمال را به دقت تمام و با ديدي الهي مي نگرند.

 

1.      صفت حلم ، فضيلتي است ميان دو رذيله مهانت و غضب كه يكي تفريط است و ديگري افراط .

«مهانت » يعني پستي و حقارت، كه انسان هرگز در برابر هيچ امري خشونت و تندي نكند و در برابر هر عملي عكس العمل متناسب نشان ندهد و به اصطلاح آنچنان لين العريكه باشد كه با هم ، اعم از خوب و بد ، و در برابر هر عملي ، چه صلاح و چه فساد ، يكسان برخورد كند و انعطافي و انفعالي عمل نمايد- و متقين ، ابداً چنين نيستند و « غضب » عبارت است از اينكه انسان با هم كس و درهمه جا خشونت و تندي به كار برد و هرگز مورد را ارزيايب نكند ، كه پارسايان از اين افراط نيز به دورند و صفت و خصلتي متعادل ميان آن دو دارند؛ ي عني حليم اند ، بجا و بموقع نرمش و انعطاف دارند و در جاي خود هم خشونت و تندي مي كنند .

از سوي ديگر اگر نسخه بدل « حكما » را در نظر بگيريم كه در بعضي نهج البلاغه ها چنان آمده حكمت نيز فضيلتي است از فضايل پارسايان كه ايشان حكيمان اند و همه چيز و همه كس را در جايگاه متناسب خود مي بينند و رعايت مي نمايند مضاف بر اينكه حكمت هم مانند حلم از جنود و لشكريان عقل محسوب مي شد.

 

2.      متقين ، عالم و دانشمند و خبير و آگاه اند و از جنبه نيروي عقلاني و حكمت نظري و در تحليل مسائل فكري و عقيدتي سرآمدند، كه آنان با دانش و نظر و استدلال به معارف توحيد و شناختهاي الهي رسيده اند نه از روي تقليد و پيروي كوركورانه و بدون تفكر و انديشه .

 

3.      متقي ، آدمي نيكوكار و اهل احسان و نيكي است ،‌كه آن از صفات بارز مؤمن است و مؤمنان ، محسنان و نيكوكاران و ابرارند.

 

4.تقوي در اين مورد به معناي خاص آن به كار رفته است ، يعني ترس از خدا و مجازات او ،‌و لذا متقي و پارسا از كليه قبايح كرداري و سيئات نفساني مي هيزد.

 

5. وصف خوف . در مورد متقيان به طور مكرر صحبت از خوف و بيم به ميان مي آيد و نيز از هويدايي و بروز آثار اين خوف در سيما و جنات ايشان و درتن و اندامشان و در نفسيات و روحياتشان صحبت مي شود و با ملاحظه متعلقات خوف صفات ديگري براي پرواپيشگان و پارسايان ذكر مي گردد مانند بيم از مردودي اعمال و عبادات و امثال آن.

امير المؤمنين مي فرمايد : شخص متقي و پرهيزگار ، از خوف خدا و از ترس نافرماني او و از بيم ارتكاب گناه و انجام موجبات خشم و غضب الهي ، شديداً نگران است و لذا اندامي لاغر و باريك دارد.

امام سجاد علي بن الحسين (ع) وقتي مي خواست وضو بگيرد رنگ رخسارش مي پريد . خانواده اش مي گفتند :‌چه امري پيش آمده است ؟ مي فرمود : مي دانيد كه در برابر چه ذاتي مي خواهم بايستم ؟ 1

خوف يكي از درجات عالي عرفاني است و مقام خائفان بس ارجمند و والاست . خوف يك صفت اثباتي است كه به مؤمن جرأت ،‌شهامت و شجاعت مي بخشد ، زيرا او تنها از مجازات و كيفر الهي مي ترسد و از ما سوي الله واهمه اي ندارد و به همين سبب همه از او بيم دارند و برايش حساب بازمي كنند.

و امام صادق (ع) فرمود :

من خاف الله اخاف الله منه كل شي و من لم يخف الله اخافه الله من كل شي.2

هر كس از خدا بترسد ، خداوند همه چيز را از او مي ترساند و هر كس از خدا نترسد ، خداوند او را از همه چيز مي ترساند.

شارح بحراني در اينجا از شرح خطبه چنين مي نويسد : خوف و ترس آنچنان متقي رامشغول مي كند كه او بر بدن و صلاح آن نمي پردازد و در نتيجه ،‌اشتها و قوه غازيه از ايجاد بدل ما يتحلل باز مي ماند و اندامش لاغر و باريك مي گردد ،‌همچون چوبي تراشيده و دراز ، و به سبب همين وضع بيننده او را مريض مي پندارد ، در صورتي كه او اصلاً مريض نيست ،‌و بيننده چنين مي انگارد كه او گرفتار اختلاس حواس است و اين اشاره به حالتي است كه براي برخي عارفان به هنگام ارتباط بامبداء اعلي رخ مي دهد كه به بدن خود نمي رسند و حركات و سخنان خود را نمي توانند ضبط كنند و در نتيجه سخني نامتعارف و ناخوشايند براي ظاهر بينان شريعت به زبان مي آورند ، پس آنان را به اختلال حواس ،‌و جنون و گاهي هم به كفر و بيديني نسبت مي دهند 1

به نظر مي رسد كه اين گونه برداشت از بيان علي (ع) دور افتادن از شريعت و طريقتي است كه انبياي عظام ، بخصوص رسول خاتم محمد مصطفي (‌ص) و او صياي كرامش ، در تعاليم اسلام بيان داشته اند . آنان در برنامه هايشان كوشيده اند كه در انسانها از همه نظر تعادل ايجاد كنند ،‌اعم از جنبه هاي روحي و جسمي ، و اينچنين برداشت صوفي منشانه و تفسير يك بعدي كلام اميرالمومنين (ع) تداعي امري مي كند كه از سيره خود آنان به دور است .

پس چگونه مي توان تصور كرد كه مردي عارف و انساني متقي و پارسا حرفي بزند كه با ظاهر شريعت سازگار نباشد ، كه اعتبار شريعت به ظاهر و باطن هر دو است نه به يكي . پس بهتر است تفسير كلام علي (ع) را از بيان خود او بگيرم.

 

6.متقي به عمل اندك راضي و خشنود نيست . او هر چند اعمال خير و پسنديده انجام دهد باز آن را كم مي شمارد . يكي از شارحان نهج البلاغه مي نويسد : تصور متقضيان در مورد خويش آن است كه براي مبارزه و كار و كوشش و تلاش آفريده شده اند نه براي تنبلي و بطالت.1

به هر حال ، چون افراد متقي به غايات شريفه و اهداف عاليه عبادات آگاه اند و نتايج اعمال صالحه ، كه عبارت از دور شدن از آتش و ورود به بهشت است ، برايشان معلوم و مكشوف مي باشد و مي دانند كه هر چه عمل خير بيشتر انجام دهند ، به رضوان الهي بهتر خواهند رسيد ؛ لذا هر چند عمل خير زياد انجام دهند آن را با در نظر گرفتن اين هدف و غايت ، اندك مي شمارند.

 

7.پارساريان هر چند عمل خير فراوان انجام مي دهند مع ذلك دچار عجب و غرور نمي شوند ، كه عجب در عبادت و بندگي موجب حبط و بطلان اعمال عبادي مي شود و انسان را بر لبه پرتگاه سقوط قرار ميدهد.

امام محمد باقر (ع) فرمود : سه چيز كمر انسان را مي شكند : اول اينكه انسان عمل خودرا زياد بداند ، دوم گناهان خويش را فراموش كند ، سوم خود بين باشد و از رأي و فكر خويش خوشش آيد.1

 

8.متقي با اينكه هر چند در توان دارد انجام مي دهد و در عمل به وظيفه و مسؤوليت بندگي قصور و كوتاهي نمي كند مع ذلك خودرا متهم مي دارد و هميشه از خطا و تقصير بيمناك است .

اميرالمومنين (ع) در خطبه پنجاه و دو نهج البلاغه مي فرمايد : به خدا سوگند ، اگر دلهاي شما آب شود و چشمايتان از شوق خدا و يا ترس او خون بگريد ، پس تا دنيا باقي است زنده بمانيد و عمر كنيد ، اعمال خير شما ، هر چند كه تمام قدرت و كوشش خود را به كار گيريد ، با نعمتهاي بزرگ خدا و فقط اين نعمت كه او شما را به سوي ايمان رهنمون شده است برابري نتواند كند.

و امام ابوالحسن موسي الكاظم (ع) فرمود : اي فرزندم ! هر چه مي تواني در عبادت و بندگي خدا بكوش ، مع ذلك خود را از دايره تقصير و كوتاهي در عبادت خدا خارج مدان ؛ چون خداوند آن گونه كه شايسته است ، عبادت نمي شود.2

 

9.خوف از مردودي اعمال خير و عبادات ،‌از ديگر صفات متقين است . و اين چند صفت اخير در ارتباط هم اند ، زيرا كه دانستن طاعت هر چند زياد باشد و كافي ندانستن عبادات زياد در برابر عظمت خداوند و نعمتهاي بيكرانش و نداشتن عجب به چند عمل خير ، مجموعاص حالتي در انسان متقي ايجاد مي كند كه او را وامي دارد تا اعمال و عباداتش خالص و به دور از هرگونه شائبه ريا و ناخالصي باشد ؛‌لذا هميشه بيم از آن دارد كه عملهايش به او مردود شود .

در تفسير همين آيه از رسول خدا سوال مي شود كه آيا مقصود كساني هستند كه معصيت و نافرماني خدا مي كنند ، مرتكب زنا و سرقت مي شوند و مي و شراب مي نوشند و مع ذلك از خدا مي ترسند ؟ در پاسخ فرمود : نه بلكه منظور از آيه كساني هستند كه روزه مي گيرند و صدقه مي دهند و نماز مي خوانند ، مع ذلك مي ترسند كه از ايشان ، پذيرفته نشود1

 

عكس العمل متقي در برابر تنا گويي مردم

اذا زكي احد منهم خاف ممايقال له فيقول انا اعلم بنفسي من غيري وربي اعلم بي مني بنفسي اللهم لا تواخذني بما بقولون و اجعلي افضل مما يظنون و غفرلي ما لايعلمون.

هرگاه يكي از ايشان تجليل و تعريف شود و مورد ستايش و تمجيد قرار گيرد ، از اين كار بيمناك مي گرددو مي گويد من بر نفس خودم از ديگران آگاهترم و پروردگار من هم از خود من بر نفس من واقفتر و داناتر است . خدايا ! مرا در مقابل آنچه مي گويند مؤاخذه مفروما و مرا بهتر از آنچه اينان مي پندارند قرار بده و بر من ببخش آنچه  را كه مردم از آن بي خبرند.

شخص متقي و پرواپيشه وقتي مورد ستايش قرار مي گيرد و كسي او را مدح و ثنا مي گويد و كمالات و فضايل او رامطرح مي سازد ، از اين كار نه تنها خوشش نمي آيد و برخود نمي بالد و دچار عجب و خود بهتربيني نمي شود بلكه اين عمل ستايشگران و مداحان را وسيله اي قرار مي دهد براي ابتهال به درگاه ربوبي. بنابراين با نيايش به پيشگاه الهي ، در مقام خنثي سازي هر اثري بر مي آيد كه از نظر رواني ممكن است اين مدح و ثنا در روح او باقي بگذارد .

اصولاً تزكيه و ستايش نفس و باليدن به وجود فضايل و كمالات ، موجب لغزش و انحطاط انسان مي شود و او را دچار غرور و عجب و از خود راضيگري مي كند ؛ لذا خداوند متعال در قرآن كريم مي فرمايد:

فلا تزكوا انفسكم هو اعلم بمن اتقي.1

خود را نستاييد و تزكيه نفس نكنيد ، كه خداوند داناتر است كه چه كسي با تقوي و متقي است .

شيخ طبرسي در تفسير اين آيه مي نويسد : خودرا بزرگ مشماريد و نفس خود را با صفاتي كه ندارد تعريف و تمجيد نكنيد ، چون خداوند به نفس شما آگاهتر است ،و يا مقصود آن است كه عبادات و اعمال نيكتان را ذكر نكنيد و خود را به سبب انجام آن كارها تعريف و تمجيد ننماييد ، كه در اين صورت ، اعمال و عبادتهاي شما خالصتر و به خشوع نزديكتر و از ريا و ناخالصي دورتر خواهد بود، و خداوند داناتر است كه چه كسي از شرك و گناهان كبيره مي پذيرد و يا نيكوكار ، مطيع و مخلص است.2

و امام محمد باقر (ع) در تفسير آيه مزبور فرمود :يكي از شما به زيادي نماز ، روزه ، زكات و عبادت افتخار نكند ، زيرا خداوند داناتر است كه متقي و پرهيزگار كيست.3

محمد جواد مغنيه مي نويسد : انسان دو گونه زندگي دارد : ظاهري و باطني. زندگي ظاهري اش براي مردم است ، اما زندگاني باطني و دروني اش براي خداست ، و اين تنها خداوند است كه از درون وباطن انسان مطلع و با خبر است نه ديگران 4

 

نشانه ها  وعلامتهاي پرواپيشگان و متقيان .

فمن علامه احدهم انك تري له قوه في دين و حزماً في لين و ايماناً في يقين و حرصاً في علم و علماً في حلم و قصداً في غني و خشوعاً في عباده و تجملاً في فاقه و صبراً في شده و طلبا في حلال و نشاطا في هدي و تحرجا عن طمع.

پس ، از جمله نشانه هاي يكي از ايشان آنكه تو براي او توان و نيرويي در دين ، دورانديشي و محكم كاري در عين نرمش ، ايماني در مرحله يقين ، حرص و علاقه شديدي به علم و دانش ، دانايي و علمي توأم با حلم ومتانت ، ميانه روي و صرفه جويي در توانگري ، فروتني و خشوعي در عبادت و بندگي ، آراستگي اي به هنگام فقر و نداري ، بردباري و صبري در شدت و سختي ، جويايي حلال و دلشادي همراه با هدايت و درستكاري ،‌و بالاخره دوري واجتناب از آز و طمع مشاهده مي كني.

 

اميرالمومنين (ع) در اين فراز از بيانش ، باز به تشريح صفايي براي متقين مي پردازد كه در حقيقت يك سلسله فضايل و صفات كماليه اي هستند كه بر وزنه و وقارو شخصيت انساني فرد متقي مي افزايند . اين فضايل به ترتيب عبارتند از :‌

 

1.توان ديني . متقي در دين خود نيرومند ، محكم و استوار است . پس تشكيك شكاكان و نيرنگ دغلبازان او را متزلزل نمي كند.

 

2.نرمش توأم با دورانديشي. نرمخويي وملاطفت پارسايان نه به سبب مهانت و ضعف و سستي ، كه از روي دورانديشي و محكم كاري است .

 

3.ايمان در حد يقين . ايمان به طور كلي عبارت است از شناخت خداوند و اذعان به هستي او و گرايش به رسول و پيامبر و تصديق آنچه كه از سوي خداي تعالي بر رسول فرود آمده است . اين شناخت و گرايش و تصديق ،‌قابل شديد و ضعف و داراي مراتب متعددي است : گاهي از روي تقليد و ديگر بار از روي علم و آ‌گاهي بدون توجه به علم و آگاهي و سومين بار از روي علم و آگاهي با توجه به اين علم و آگاهي ، كه چنين ايماني را « علم اليقين » گويند و هرگز احتمال در آن راه پيدا نمي كند.

و امام ابوالحسن رضا (ع) فرمود :

انما هوالاسلام و الايمان فوقه بدرجه و التقوي فوق الايمان بدرجه و اليقين فوق التقوي بدرجه.1

ارزنده ترين چيز ،‌اسلام است . و ايمان يك مرتبه از آن بالاتر است و  تقوي نيز يك مرتبه بالاتر از ايمان قرار دارد و يقين هم يك مرتبه بالاتر از اين آخري ، است .

 

4.علاقمندي شديد به علم و آگاهي. و همان گونه كه قبلاً اشاره فرمود متقيان گوششان را وقف شنيدن دانشهاي مفيد كرده اند و در اين راه تلاشگري خستگي ناپذيرند.

 

5.دانايي توأم با حلم و متانت ، كه متقين دانشمنداني حليم و متين و با وقارند نه همچون سبكسران تهي مغزي كه نواري پر شده از اصطلاحات و ضبطي فراهم شده از تكرار مكررات را مي مانند.

 

6.اقتصاد در معيشت و صرفه جويي در زندگي با وصف غنا و دارايي . زيرا پارسايان مردماني مقتصد هستند كه در عين غنا و ثروتمندي و در حال تمكن و بي نيازي ،‌صرفه جويي مي كنند و غنا آنان را به طغيان و سركشي وا نمي دارد ، كه طبيعت انسان چنين است :

و همچنين پرواپيشگان در تحصيل مال و ثروت نيز مردماني مقتصد و ميانه رو هستند و در حد لزوم به آن مي پردازند نه چندان كه از انجام فرايض باز بمانند.

 

7.خشوع و خضوع در عبادت و بندگي خدا. زيرا قرآن مؤمنان را چنين مي ستايد:

الذين هم في صلوتهم خاشعون.1

آنان كه در نماز خاشع و خاضع اند.

و از آثار خشوع و خضوع در نماز آنكه نماز گزار به آداب مقرره توجه كند ، چشم از سجده گاه برندارد و به چپ و راست ننگرد . روزي پيامبر اسلام (ع) نمازگزاري را ديد كه با ريش خود بازي مي كرد، فرمود : اگر دل او خاشع مي بود ، اعضاي او نيز داراي خشوع مي شدند.2

پس خشوع و خضوع در عبادت ،‌نتيجه تفكر و انديشيدن درباره عظمت و جلال كردگاري است ،‌كه خشوع روح عبادت است .

 

8.آراستگي در عين فقر و نياز . متقين مردماني عفيف و پاك نظرند و اگر حياناص گرفتار فقر و ناداري شوند عزت نفس را از دست نمي دهند و ابداً از مردم سوال نكرده ، زبان به شكايت نمي گشايند و از آ‌نان چيزي نمي طلبند ،‌بلكه در عين شدت نيازمندي ،‌ اظهار بي نيازي مي كنند.

و در حديث آمده است كه خداوند دوست مي دارد اثر نعمت خود را بر بنده اش ببيند و دوست نمي دارد اظهار فقر وحاجت را ، و نيز از بندگانش كساني را كه حليم و با عفت اند دوست مي دارد و دشمن مي دارد بد دهن و سوالگر سمج را . 1

 

9.صبر در سختيها . مردمان متقي در شدايد دنيا ومكاره و ناخوشيهاي اين جهان صبور و شكيبا و بردبارند و آن همه سختيها و رنجها را در برابر شادماني و فرحي كه در حيات اخروي نصيبشن خواهد شد تحمل مي كنند و تلخيها و مرارتهاي زندگي را در مقابل لذتي كه از لقاء‌الله و رضوان الهي به دست خواهند آورد شيرين مي شمارند.

 

10.در جستجوي روزي حلال . متقي در تأمين و طلب روزي و رزق حلال است و به آن قناعت مي كند و به طور جد از حرام مي پرهيزد. شخص پارسا از تقديرات الهي و اندازه گيريهاي خلقت و قوانين آفرينش و سنتهاي ربوبي اطلاع داد و از حدود شريعت و مقررات ديني نيز آگاه است ؛‌لذا در چهارچوب قضا و قدر و در محدوده شرع تلاش و كوشش مي كند و روزي حلال مي طلبد و مي داند كه تا اجلش فرا نرسيده است به آن دست خواهد يافت و روزي خودرا خواهد خورد . بنابراين به مال ديگران طمع نمي ورزد و با روزي حرام شكم خودرا پر نمي كند و بيشتر از سهم و اندازه اي كه برايش تعيين شده است به خود اختصاص نمي دهد.

 

11.شادماني و نشاط در مسير هدايت . چنانكه گفتيم پارسايان ايماني در مرحله يقين دارند وبا نشاط تمام براي رسيدن به رضوان الله به انجام عبادت خداوند مي پردازند ،‌نه آنكه در انجام وظايف و تكاليف بي حال و كسل باشند ، كه كسالت و بي حال و فتور ، ناشي از شك و ترديد است . بعلاوه انسان مخلص در انجام عبادت نشاط دارد و اين ، شخص رياكار است كه به هنگام خلوت با پروردگار بي حال است ، اما در حضور مردم گمراهانه به نماز و نيايش مي پردازد و نمازي دراز مي گزارد.

12.دوري از طمع . داشتن آز و طمع و چشم دوختن به آنچه كه دست مردم است از عمده ترين رذايل نفساني و منشأ بسياري از مفاصد اخلاقي و اجتماعي است ؛ زيرا اين صفت رذيله و اين خصلت نكوهيده و ذميمه موجب خفت و خواري و بي مقداري انسان و باعث حسادت ، عداوت ، بدگويي از مردم ، رسوايي و بالاخره مداهنه و تملق براي اهل معصيت مي شود و تخم نفاق در دل مي افكند و جلوي امربه معروف و نهي از منكر را مي گيرد.

و از امام ابوعبدالله الصادق(ع) سوال شد كه چه چيز ايمان را در دل بنده خدا ثابت نگاه مي دارد ؟ فرمود : ورق . و سوال شد كه چه چيز انسان را از حريم ايمان خارج مي كند ؟ فرمود : طمع.1

 

نشانه هاي ديگر تقوا

يعمل الاعمال الصالحه وهو علي وجل ، يمسي و همه الشكر و يصبح و همه الذكر ، يبيت حذراً و يصبح فرحا ، حذراً لما حذر من الغفله و فرحاً بما اصاب من الفضل و الرجمه.

اعمال صالح و كارهاي شايسته انجام مي دهد در حالي كه خوف دارد . شامگاه فرا مي رسد و او مي كوشد كه سپاس خدا را بگزارد و با مداد مي شود در حالي كه هدفش يادخداست ، شب مي رسد در حالي كه بيمناك است و روز روشن مي شود در حالي كه شادمان است ؛ بيمناك از غفلت و شادمان به آن فضل ورحتمي كه به وي رسيده است .

مؤمن و متقي ، انفاق و احسان مي كند درحالي كه خوف او را فرا مي گيرد و از آن بيم دارد كه مبادا اعملش خالص براي خدا و به دور از ريا و ناخالصيهاي ديگر آن طور كه خداوند مي خواهد نباشد؛ چرا كه شرايط عبادات و فرايض ديني دو گونه اند : شرايط صحت و شرايط قبولي، فراهم كردن شرايط صحت از تأمين شرايط قبولي آسانتر است ، و چه بسا عملي به طور صحيح انجام بگيرد اما به علت نداشتن شرايط پذيرش ، در پيشگاه الهي رد شود.

امام سجاد (ع) كه به عزم حج و انجام مناسك آن حركت مي فرمود و آماده تلبيه مي گرديد و مي خواست «‌لبيك »‌بگويد ، تنش مي لرزيد و صدايش مي بريد و گاهي بيهوش مي افتاد و مي فرمود : چگونه لبيك بگويم حال آنكه از آن بيم دارد كه جواب رد بشنوم و عبادتم مقبول درگاه ربوبي قرار نگيرد؟

امام (ع) در اين قسمت از بيان نشانه هاي پارسايان ضمن اشاره به خوفي كه در ابعاد گوناگون برايشان چيره است به چند حالت و خصوصيت آن نيز اشاره مي فرمايد كه عبارتند از : حالت شكر و سپاس در پايان هر روز ، ذكر و ياد خدا در هر بامداد ،‌نگراني از غلبه غفلت و بي خبري ،‌شادماني و خرسندي خاطر از فضل و احسان و رحمت خداوندي .

 

حالت شكر و سپاس

فردمؤمن و انسان با تقوي كاملاً توجه دارد كه در لحظه لحظه زندگي و در عرصه حيات ، بويژه در طول روز، با تلاش و كوشش خود غرق در نعمتهاي بي پايان خداوندي است . شخص با ايمان و متقي ، همه خيرات و نيكيها و تمام موفقيتها را از سوي پروردگار و از عنايات او مي داند ، همچنانكه  كليه تلخيها و ناكاميها را از سوي خود معلول نقصان تدبير و فكر خويشتن تلقي مي كند؛ لذا درهر حال شاكر و سپاسگزار است چه كامروا باشد و موفق يا ناكام باشد وغير موفق .

اصولاً مقام شكر، از مقامات عاليه براي عارفان الهي است و خداون در قرآن كريم سپاسگزاران را مكرراً ستوده است.مقام شكر در قرآن از دو نظر قابل توجه است :‌اول اينكه خداوند خود را با صفت شاكر و شكور توصيف فرموده و شكرگزاري را از خلاق ربوبي دانسته : و الله شكور حليم.1 و چه خلقي از اين والاتر و ارجمندتر تواند بود كه آن از اخلاق الله شمرده شده است ؛ دوم اينكه خداوند افزوني نعمتهايش را در صورت شكرگزاري بندگانش به طور مطلق و بدون استثناء وعده داده است ( لئن شكرتم لازيدنكم). در حالي كه بي نياز كردن بندگانش را اجابت فرمودن ، روزي دادن ، بخشيدن ، پذيرش توبه رابه طور مقيد و وبا استثنا وعده فرموده است .

 

يادخدا

پرواپيشگان هر بامداد ياد خدا مي كنند و با در نظر گرفتن او به كار روزانه مي پردازند تا هر عمل و كاري براي خدا و هر سعي و كوششي فراهم كننده رضا و خشنودي او باشد . ذكر خدا و هميشه به ياد او بودن از خصلتهاي ويژه مؤمنان راستين است واز مقامات عالي عارفان.

مقصود از ذكر ، اعم از ذكر و ياد قلبي و زباني است ،‌زيرا همچنانكه دل انسان نبايد از ياد خدا غافل باشد . زبان او نيز بايد هميشه به ياد و ذكر او بچرخد ، اين خود مقدمه اي است براي ذكر قلبي. و شايد مقصود از ذكر آشكار و نهان كه در برخي روايات آمده همين باشد كه ذكر قلبي پنهان است و ذكر زباني آشكار و خداوند منافقان را نكوهش كرده كه انان كمتر به ياد خدا هستند.

اما مؤمنان و متقيان هميشه ، در آشكار و نهان و به دل و به زبان ، به ياد خدا هستند و به همين جهت بيش از همه عظمت ، قدرت و شكوه هستي خداوندي را درك مي كنند به هر حال ، ذكر خدا و ياد او كردن بزرگترين عبادت است (ولذكرالله اكبر). امام صادق (ع) فرمود : كسي كه در ميان مردم غافل به ياد خدا باشد همانند جنگجويي است كه در ميان يك لشكر غافل بسر مي برد.

 

شب بانگراني سربربالين مي نهند و روز، شادمان از فضل و رحمت الهي اند.

پارسايان شب هنگام كه مي خواهند به استراحت بپردازند خوف از آن دارند كه خستگي بر آ‌نها چيره گردد و آنان را دچار غفلت نمايد ودر نتيجه عوض اينكه پاسي از شب را براي تهجد و عبادت خدا بيدار بمانند به غفلت و بي خبري بگذرانند ؛‌اما روز از اينكه از فضل و احسان و مرحمت خداوندي بهره مندند ، شاد و خرسند در نظر مي رسند.

اين دو خصلت در حقيقت به همان دو خصلت خوف و رجا بر مي گردد كه امام آنها را از فضايل و خصال برجسته متقيان برشمرده است : اولي از مصاديق و موارد خوفي است كه در سطح كلي بر متقي چيره مي شود ودومي مصداق روح رجا و اميد:‌

امام صادق (ع) فرمود : پدرم مي فرمود هيچ بنده با ايماني نيست مگر آنكه در دل او دو نور است : نور بيم و نور اميد، كه اگر وزن و سنجيده شوند يكي بر ديگري رجحان ندارد و يكي زيادتر از ديگري نيست.1

و امام ابوعبدالله جعفر بن محمد (ع) ، فرمود :

حسن الظن بالله ان لاترجوالا الله و لا تخاف الاذنبك .

حسن ظن به خدا همين است كه جز به او اميد نداشته باشي و جز از گناهت نترسي.

 

درگيري با نفس

ان استصعبت عليه نفسه فيما تكره لم يعطها سؤلها فيما تحب . قره عينه فيما لايزول وزهادته فيما لايبقي .

اگر نفس او در مورد اعمالي كه از انجام آنها كراهت دارد سركشي كند ، (درعوض ) او را در مورد كارهايي كه دوست مي دارد و به انجام آنها تمايل نشان مي دهد ، محروم مي سازد . روشنايي چشمش در نعمتهاي پايدار است ، اما نسبت به امور ناپايدار و فاني بي رغبت و بي علاقه مي باشد.

 

از آنجايي كه شأن متقي و مومن آن است كه از گناه و معصيت متنفر باشد و از اطاعت و عبادت خدا خوشش بيايد ولي كار نفس اماره برعكس است ، زيرا معصيت را براي لذتهاي آني اش خوش دارد و از طاعت و بندگي به سبب رنج و زحمت ولومختصر منزجر و آزرده است، لذا شخص با تقوي هميشه با نفس خود درگير مبارزه است و خواهشهاي او را برآورده نمي سازد و در برابر تمايلاتش مي ايستد و خوراكش را تأمين نمي كند تا بدين وسيله سورت و حدت نفس بشكند و سرانجام براي انجام عبات خدا رام گردد. وبديهي است كه منظور امام از اينكه متقي به هنگام سركشي نفسش تمايلات و خواهشهاي او را بر آورده نمي سازد ، آن است كه انسان پارسا و باپروا موقعي كه نفسش با تمام نيرو طالب لذات و خوشيها و بي رغبت به طاعت و عبادت است فوراً درصدد تنبيه و تأديب او بر مي آيد . پس واداشتن نفس به يك سلسله كارهاي ناخوشايند و يا عمل نكردن به برخي خواسته هاي او هرچند مشروع او را ادب كرده ،به بند مي كشد.

نكته ديگر در اين بخش از خطبه آن صفت والايي است كه امام براي متقين بيان فرموده است و آن اينكه : انسان متقي ديدي ژرف و گزينش و انتخابي دقيق دارد ؛ لذا فقط به باقيات صالحات و كمالات انساني كه تأمين كننده سعادت واقعي و سبب خلود ذات انساني و خوشبختي جاوداني او هستند دلبستگي پيدا مي كند ، اما نسبت به دنيا و زخارف از بين رفتني آن و زر و زيورهاي فاني بي رغبت مي گردد. به هر حال ، آدم پارسا سعادت و خوشبختي را در بندگي خدا مي جويد ، كه پيامبر (ص) فرمود : ط وقره عيني في الصلوه».1

برخي گفته اند مقصود امام از اينكه روشنايي چشم متقي به آن چيزي است كه پايدار و هميشگي است ، آن چيز عبارت از ذات خداوندي است كه شخص با تقوي فقط خدا را دوست مي دارد و بس (و الذين امنوا اشد حباالله)1 و در حديث نبوي آمده است كه ان بزرگوار ، مصعب بن عمير را كه لباسي از پوست بز بر كمر داشت و جلو مي آمد ، نظر فرمود و گفت : نگاه كنيد به اين مردي كه خداوند دلش را با نور ايمان منور و روشن ساخته است ! من او را در نزد پدر و مادرش ديده بودم كه بهترين و پا كيزه ترين خوراكيها و نوشيدنيها را برايش مهيا مي كردند ، ولي او امروز به سبب حب و دوستي خدا اين گونه زاهدانه زيست مي كند.2

 

دانش همراه حلم و سخن توأم با عمل

يمزج الحلم بالعلم و القول بالعمل .

نرمخويي را با علم و دانش در هم آميخته و سخن و عمل را با هم دارند.

 

و اين صفتي است ديگر براي پارسايان ، كه آنان دانشمنداني نرمخو و عالماني با عمل هستند ، نه علمايي تند خو و سخنوراني فاقد عمل ، حلم و نرمخويي مردمان باتقوي از روح جهل و بي خبري نيست ، بلكه با حفظ علم و معرفت و آگاهي ، مردمي حليم و نرمخو هستند.

پارسايان مردان عمل هستند . اگر به معروف و انجام كار نيك امر مي كنند ، قبلاً‌خود آن را بجا مي آورند و اگر از منكر و عمل بد نهي مي نمايند ، خود از آن امتناع مي ورزند و هرگاه به كسي وعده دهند حتماص به آن عملم مي كنند.

 

فكبكبوا فيها هم و الغاوون. 1

پس آنان و همه گمراهان به روي در آن ( دوزخ ) افكنده شوند.

امام صادق (ع) در تفسير اين آيه به ابوبصير فرمود : آنان مردمي هستند كه عدل و داد را به زبان توصيف مي كنند اما خود ، خلاف آن را انجام مي دهند2 كه شيعيان و متقيان ،‌درست نقطه مقابل آنند ، يعني چيزي را كه عدالت مي دانند ، بدان عامل هم هستند.

 

برخي وارستگيهاي خلقي و رفتاري افراد باتقوا

تراه قريباً امله ، قليلاً زلله ، خاشعاً قلبه ، قانعه نفسه ، منزوراً اكله ، سهلاً امره ، حريزاً دينه ، ميته شهوته ، مكظوماً غيظه.

او را مي بيني ( در وضع و حالتي كه ) آرزويش كوتاه و نزديك ، لغزشش كم ، دلش خاشع ، نفسش قانع . خوراكش اندك ، كارش آسان ، دينش محكم ، شهوتش مرده و خشمش فرو خورده است .

 

مؤمن و متقي ،‌منتظر لقاء الله و ديدار الهي و مشتاق آخرت و نعمتهاي جاويدان آن و بي رغبت به دنيا و متنفر از زر و زيورهاي فاني و فريباي آن است و چون آرزوي دور و دراز داشتن نشن حب دنيا و فراموشي آخرت است ، پس اهل تقوي از اين خصلت به دورند بلكه آرزويي اندك و در حد ضرورت معيشت دنيا دارند و به عبارت ديگر ، نهايت آرزويشان تأمين آذوقه حلال و لازم و تهيه لباس ضروري است .

شخص مؤمن و پارسا چون داراي ملكه عدالت است و براساس جاذبه هاي رواني به دنبال كارهاي خير و نيك مي رود ، طبعاً از ارتكاب گناهان كبيره و از تكرار گناهان كوچك مصون مي باشد و به همين سبب در زندگي دنيا كمتر دچار لغزش و خطا و انحراف مي شود و از آنجايي كه عظمت پروردگار را درك مي كند و به راستي ، قدرت و شكوه هستي او را به چشم دل و عين اليقين مشاهده مي كند ، لذا هميشه دلي خاشع و خائف دارد و چون مي داند كه تمايلات نفس بي انتها و چرا گاه آن بي حد و مرز است اما اراده و فرمان خدا در مورد بر آوردن خواستهاي نفس درچهارچوبي معين محدود مي باشد . لذا نفس انسان با تقوي به آنچه خداوند اجازه داده و اراده فرموده است قناعت مي كند ، علاوه آنكه او به حكمت الهي در تقدير معيشت انساني و به فوايد و آثار قناعت توجه كامل دارد.

پرخوري موجب قساوت قلب و تيرگي باطن مي شود ، اما كم خوري دل را نازك ، قلب را صاف ، ذهن را روشن و قريحه را تيز و وقاد مي كند و در نتيجه انسان از عاطفه ، عقل و فكر بهره مند مي شود و حال مناجات و عبادت خدا در او پديد مي آيد ، كه انسان متقي ، انسان كاملي است و اين صفت كمال و اين خصلت والا در او وجود دارد . امير المومنين در جاي ديگر از نهج البلاغه فرموده است :

اخمصهم من الدنيا بطناً.1

پيامبر خدا در ميان مردم دنيا شكمي خالي تر دارد.

مرد پارسا و با تقوي زندگيش آسان و مؤنه و هزينه ايش سبك و اندك است و براي كسي به تكلف و زحمت نمي افتد و راضي به آن نمي شود كه كسي به سبب او دچار رنج و مشقت شود ، كه در فرهنگ اسلامي بدترين برادر و دوست كسي است كه ديگران براي او به تكلف و زحمت مي افتند.

متقي ، ديني قوي و محكم و غير قابل نفوذ دارد ؛ يعني هرگز شك و شبهه و ترديد و دودلي به عقايد او راه پيدا نمي كند ، بلكه با ورهايش برمبناي علم و يقين استوار است نه بر حدس و گمان و احتمال .

انسان پارسا با برنامه هاي شرعي و ديني ، شهوت خود ار مي ميراند و از سورت و حدت و شدت آن مي كاهد و چنين نيست كه با شهوتراني و بي عفتي ، آتش شهوتش را تيزتر كند كه علي اميرالمومنين (ع) فرمود :

عفت وپاكدامني بهترين و با فضيلت ترين عبادت است .1

شخص پرواپيشه خشم و غضب خود را نيز در كنترل دارد و به هنگام لزوم آن را فرو مي خورد و اين طور نيست كه مدام به فكر تشفي خاطر و انتقامجويي باشد.

كظم غيظ و فرو خوردن خشم از فضايل نفساني در ارتباط با قوة غضبي است . امام سجاد (ع) مي فرمود : هيچ جرعه اي نزد من محبوبتر و دوست داشتني تر از خشمي نيست كه مي توانستم آن را عملي سازم ولي نكرده و آن را فرو خورده باشم.

و امام صادق (ع) فرمود : هركس خشم خودرا فرو خورد در حالي كه اگر مي خواست مي توانست آن را عملي كند و انتقام بگيرد،  خداوند قلب چنين انساني را در روز قيامت پر از رضا و خشنودي خويش مي فرمايد.1

 

اميد به خير و ايمني از شر

الخير منه مأمول ، و الشرمنه مأمون .

از او اميد خير مي رود و از شرش هم خاطرها جمع است.

 

شخص باتقوي انساني است سود رسان و مفيد ؛ لذا مردم هميشه به خير و خدمت و نفع رساني او اميدوارند و از آنجايي كه او فردي خوش قلب و سليم النفس است ، شر و آسيب و زيانش هم به احدي نمي رسد .

ياددارنده خدا در همه حال و همه جا

ان كان في الغافلين كتب في الذاكرين ، و ان كان في الذاكرين لم يكتب من الغافلين .

اگر در ميان مردمان غافل و بي خبر از خدا بسر برند جزو يادآوران او نوشته مي شوند و هگراه در ميان ذاكران و مردم ياددارنده خدا باشند . در جرگه بي خبران و غافلان به حساب نمي آيند.

شارحان نهج البلاغه اين فراز از خطبه امام را گونه  گون فهميده و معني كرده اند:

1-متقين هنگامي كه ساكت اند و به زبان خدارا ياد نمي كنند ، در شمار غافلان از خدا و فراموش كنندگان او نيستند ، زيرا به دل او را ياد مي كنند و از ذكر او غافل نمي باشند ، و موقعي هم كه در ميان افرادي هستند كه خدا را ياد مي كنند طبعاً متقيان نيز در رديف ذاكران خدا قرار دارند.

 

2-اگر متقيان و پارسايان با مردم غافل و بي خبر از خدا همنشين باشند از آنها اثر نپذيرفته ، رنگ نمي گيرند و محيط و جو فاسد ، آنان را فاسد و غافل از خدا نمي كند.

 

3-انسان باتقوي هميشه و همه وقت به ياد خداست ، اعم از اينكه در ميان غافلان بسر برد و يا همراه و همنشين ذاكران و ياد داران خداوند باشد ، زيرا موقعي كه او را در ميان كساني است كه دچار غفلت اند و او هم مثل آنان به ظاهر و به زبان از خدا ياد نمي كند، دلش به ياد خدا مي تپد ، به هنگام همنشيني با ذاكران و يادداران خدابا زبان و دل هر دو به ياد خداست.

 

4-شخص پرواپيشه هنگامي كه در محيطي فاسد قرار مي گيرد و در ميان مردم غافل زندگي مي كند مثل آنان فاسد نمي شود و دچار غفلت و فراموشي خدا نمي گردد ، زيرا او مي داند هنر آن است كه انسان در عين حضور ميان غافلان و اشخاص فاسد ،به ياد خدا باشد و گفتار غفلت نشود وچنين ذكر و يادي اجري عظيم و پاداشي بزرگ و مقامي ارجمند دارد.

 

عفو ،‌عطا ، پيوند

يعفو عمن ظلمه ويعطي من حرمه ويصل من قطعه .

در مي گذرد از كسي كه به او ستم كرده و مي بخشد و عطا مي كند به كسي كه او را محروم ساخته و پيوند برقرار مي نمايد با كسي كه با او بريده است.

و اينها سه صفت ديگر از صفات كمال و فضايل اخلاقي متقيان است كه در اين بخش از خطبه آمده است.

عفو و اغماض و در گذشتن از كسي كه در حق انسان ستم كرده از فضايل اخلاقي و از شاخه هاي فضيلت شجاعت است كه فرد متقي با وجود داعي بر انتقام و با وصف داشتن قدرت براي تحصيل تشفي خاطر و به جاي برخورد تند ، او را مي بخشد و از خطايش در مي ذرد ؛ همچنانكه عطا و بخشش متقي به شخصي كه او را محروم ساخته فضيلتي است از شاخه هاي فضيلت سخاوت ، وحفظ ارتباط و پيوند با خويشاوند و يا هر دوست و آشناي با ايمان نيز خلقي است نيكو و صفتي است پسنديده .

مغنيه در توضيح جمله نخست مي نويسد : شخص متقي با سخن نيكو ( وجدال احسن ) با ظالم برخورد مي كند؛ اگر اصلاح شد كه چه بهتر ، والاً با تمام نيرو با او مبارزه مي كند و در مي افتد ،زيرا سكوت در برابر ظالم جرأت بخشيدن به او براي ادامه ظلم و ستم است .1 

به نظر نگارنده ، اميرالمومنين (ع) در مقام بيان آن نيست كه متقي در برابر ظالم و ستمگر چه ميكند . بلكه امام مي خواهد خصلت نفساني متقي را بيان فرمايد كه در معاشرت با برادران ايماني اش كه حقوق و وظايفي فيمابين آنها مقرر و معين است چگونه برخورد مي كند . آيا مته روي خشخاش مي گذارد و احياناً اگر حقي از او ضايع شده و فردي از افراد مسلمان و مؤمن در حق او ستمي رواداشته است درصدد انتقام بر مي ايد و با وي با تندي و خشونت برخورد مي كند با اينكه اين ستم تكرار نمي شود و به صورت امري عادي در نمي آيد و آن شخص هم ظالم و ستمگر حرفه اي نيست ؟ يا عفو پيشه مي سازد و از خطا و لغزش برادر ايماني اش كه قضا را توسط او ستمي براو رفته است ، در مي گذرد ؟ زيرا بسيار روشن است كه اگر كسي كارش ستم و ظلم بر مردم باشد مؤمن راستين به حساب نمي آيد و متقي را در اين خصوص با او كاري نيست ومؤيد اين نظر و احتمال ،‌جمله فعليه به صورتماضي است (يعفوعمن ظلمه) ، و الا بديهي است كه امام نمي خواهد بفرمايد كه انسانهاي با تقوي در برابر ظالمان و ستمگران سكوت كنند و عكس العمل مناسب نشان ندهند ، كه چنين صفتي نكوهيده مذموم است و در اخلاق اسلامي ظلم پذير همان اندازه محكوم است كه ظالم و ستمگر .

شاهد ديگر بر اين نظر ، جمله هاي بعدي است ، زيرا ناگفته پيداست كه روابط انسان با ايمان ، درچهارچوب اخلاق اسلامي ، ضابطه هاي مشخصي دارد . پس اين رفتارها مربوط به كساني نيست كه يك فرد با ايمان نبايد با آنها روابط مؤدت آميز داشته باشد ، بلكه راجع به ارتباط با افرادي است كه اين گونه خطاها گاهي و به طور استثنايي از ايشان سر مي زند و نيز راجع به كساني است كه مؤمن موظف است با آنان مهربان ، صميمي ، و با صفا باشد و اگر تصادفاص از آنان بي مهري ، بي صفايي و نامهرباني ديد درصدد مقابله به مثل برنيايد بلكه عفو و عطا و ارتباط را چاره ساز بداند.

عبدالله بن سنان مي گويد : به امام جعفر بن محمد (ع) عرض كردم : پسر عمويي دارم كه هر چه با او رفت و آمد مي كنم و با او ارتباط بر قرار مي سازم ، باز او با من ارتباط پيدا نمي كند و آمد و شد نمي نمايد ، تا اينكه من هم تصميم گرفته ام با او ارتباط و آمد و شدم را قطع كنم چون او چنين مي كند. اجازه مي فرماييد من اين كار را انجام دهم ؟ اما فرمود : هر چند كه او با تو ارتباط ندارد . اگر تو رابهط ات را حفظ كني ، خداوند با هر دو تايتان ارتباطش را حفظ مي كند. و نظر محبت و لطف به هر دو مي افكند ؛ اما اگر تو هم مثل او عمل كني و از او ببري ، خداوند با هر دوي شما مي برد و نظر لطف و مرحمت خودرا از هردوتايتان قطع مي فرمايد.1

كمالاتي فردي در زندگي فردي

في الزلازل وقور و في المكاره صبور وفي الرخاء شكور.

(در حوادث تكان دهنده اجتماعي ) متين و با وقار و سنگين است و در ناملايات و رويدادهاي ناخوشايند . صبور و بردبار و در گشايش و رفاه و راحتي ، شاكر و سپاسگزار.

شخص متقي و پارسا در برابر پيشامدهاي سخت و حوادث عظيم زندگي كه مردم غالباً در جريان آن دچار ضعف و تزلزل و اضطراب مي شوند . بر عكس ،‌بسيار وقور و با متانت است و اطمينان و آرامش خاطر خود را از دست نمي دهد و همچون كوهي كه در برابر طوفانهاي سهمگين و بادهاي سخت و ويرانگرپاي برجاست ، محكم و استوار مي ايستد . وقار از فضايل نفساني و از شاخه هاي فضيلت شجاعت و از لشكريان نيروي عقلاني بشر است و مقابل آن رذيله و صفت نكوهيده خفت و سبكسري قرار دارد كه از لشكريان جهل و ناداني است .

خصلتهاي دوم و سوم بعد از وقار و متانت ، صبر و شكيبايي در امور ناخوشايند و حوادث تلخ و ناگوار و داشتن زبان شكرگزارند كه از ديگر فضايل نفساني متقيان و پارسايان به شمار مي روند و امام قبلاً‌هم به وجود اين خصوصيتها در ايشان ، اشارت داشت. ايمان كه با تقوي مرزي مشترك دارد و گاهي هر دومصداقاً يكي هستند ، در زبان برخي احاديث به دو بخش تقسيم شده اند: يكي صبرو ديگر شكر.

پس مؤمن و متقي كسي است كه هم صابر و شكيباست و هم شاكر و سپاسگزار.

به تعبير برخي احاديث ديگر ، ايمان كامل عبارت است از علم و عمل. علم به انسان ديد و معرفت و آگاهي و در نتيجه صبر و بردباري مي دهد، و عمل انسان را سپاسگو و شكرگزار بار مي آورد.

تعبير سوم اينكه انسان در اين سراي با دو امر مهم مواجه است : آنچه در دنيا و آخرت . مفيد و سودمند است و آنچه در هر دو جهان مضر و زيانبخش است . فرد با تقوي و با پروا از اينكه موفق شده است كار و عمل مفيد و سودبخش در هر دو سراي را انجام دهد، خدا را شاكر و سپاسگزار است ، و چون توان آن را داشته است كه از كليه امور زيان آور و بدبختي آفرين در حيات اين سراي و آن سراي اجتناب ورزد ، داراي خصلت والاي صبر و شكيبايي است .

و رسول اكرم (ص) چنين بود كه هرگاه ، پيشآمدي خوشحال كننده و مسرت بخش برايش رخ مي داد مي فرمود : خداي را بر اين نعمت سپاس.1

 

چند فضيلت ديگردر رابطه ، با زندگي اجتماعي

لايحيف علي من يبغض ، و لا يأثم فيمن يحب ، يعترف بالحق قبل ان يشهد عليه لا يضيع ما استحفظ ، و لا ينسي ما ذكر ، و لا ينابز بالالقاب ، ولايضاربالجار و لا يشمت بالمصائب ، ولايدخل في الباطل ، و لا يخرج من الحق .

بر كسي كه دوستش نمي دارد ستم نمي كند و در مورد كسي كه او را دوست مي دارد دچار گناه نمي شود ، پيش از آ‌نكه عليه او گواهي دهند خود به حقيقت اعتراف مي كند ، در آنچه نزد او به امانت گذاشته اند خيانت نمي كند و آن را ضايع نمي سازد . آنچه برايش يادآوري مي شود از ياد نمي برد . لقب پراني نمي كند ، به همسايه ضرر و آسيب نمي رساند ، شماتت نمي كند ، گرفتاريهاي مردم را به رخشان نمي كشد ، در باطل فرو نمي رود ،‌از حق خارج نمي گردد.

اشخاص متقي در معاشرت با مردم و درميان آنان داراي خصال ، روحيات و خلقياتي هستند كه اين خصال و روحيات شخصيت ويژه اي از ايشان مي سازد . معمولاً انسانها روي عواملي برخي را دوست نمي دارند و بلكه احياناً روي انگيزه هايي نسبت به بعضي احساس عداوت و بغض مي كنند. در اين گونه موارد كه داعي بر ستم و تضييع حق فراهم است ، مردم عادي چه بسيار كه گرفتار ظلم و ستم مي شند و حقوق انسانهايي را پايمال مي نمايند ؛ اما انسان با تقوي با اينكه داعي بر ظلم و ستم و حق كشي وجود دارد مع ذلك به احدي ، حتي دشمن و مبغوض خود . تعدي نمي كند و حق او را ضايع نمي سازد.

همچنين گاهي انسانها برخي را روي عللي بيش از حد دوست مي دارند و اين محبت و دوستي ، آ‌نان را تا آنجا مي كشد كه به خاطر دوست مرتكب گناه و معصيت مي شوند ؛ اما افراد با تقوي از حدود خود خارج نمي شوند و مهر و محبت و علاقه شان به مردم با رضاي خدا تنظيم مي گردد و هرگز براي دوستي و محبت كسي مرتكب گناه و معصيت خدا نمي شوند . و اين نشانگر اعتدال و انضباط اخلاقي و رفتاري متقيان است .

انسان متقي انسان منصف است و اگر احياناً اشتباه كند و حق بر او مشتبه گردد ، پيش از آنكه گواهان بر او شهادت بدهند خود به حق اعتراف مي كند.

اگر چيزي را به او بسپارند يا نگهداري چيزي را از او بخواهند . به خوبي آن را نگاه مي دارد و ضايع نمي كند .

اگر از چيزي  غفلت داشت و به او تذكر دادند، ديگر ، آن را فراموش نمي كند.

شخص با تقوي برخوردي پاكيزه دارد ، با مردم مؤدبانه و با نزاكت روبرو مي شود و لقب پراني نمي كند و مي داند كه دوري جستن از اين كار از صفات مؤمنان و انسانهاي كامل است و دستور پروردگار متعال مي باشد كه فرمود :

و يكديگر را با نام و القاب زشت نخوانيد كه بعد از ايمان به خدا نام فسق بسيار زشت است .

پرهيزگاران به عواقب و نتايج اين عمل توجه دارند و مي دانند كه طرح لقبها و نامهاي بد موجب فتنه انگيزي و گسترش كينه ورزي ميان مردم مي شود و مايه تفرقه و جدايي است و اين خلاف نظر شارع است كه او خواهان اتفاق و  اتحاد آنهاست.

متقي به راستي مؤمن و خداشناس است و هرگز درصدد آزاررساني به همسايه اش نيست و مي داند براي همسايه حقي منظور گرديده كه رعايت آن لازم و واجب است .

امام صادق (ع) به نقل از پدرش فرمود كه در كتاب علي (ع) خواندم : رسول الله (ص) ميان مهاجران و انصار و ديگر مردم يثرب كه بعداً به ايشان ملحق شدند نوشت : « همسايه همانند خود انسان است ، نبايد به او ضرر و زيان زد و گناهان او را برشمرد ، احترام همسايه به همسايه لازم است همانند احترام مادر .» و در مورد ديگر كه مجلس پر از مردم بود مردم :‌« بدانيد از ما نيست كسي كه با همسايه اش خوب همسايگي نكند.» و در سخني ديگر فرمود : « مؤمن كسي است كه همسايه اش از ستم و حق كشي او محفوظ باشد.»1

شماتت و طرح مصائب و گرفتاري مردم و عيب شمردن آنها براي ايشان از خصوصيات و اخلاق مردمان بي تقوي است ؛ لذا علي (ع) فرمود :‌متقي شماتت نمي كند و مصيبتها را به رخ مردم نمي كشد.

امام جعفر بن فرهاد(ع) فرمود : هر كس برادر ايماني اش را با مصيبت و گرفتاري اي كه براي او پيش آمده است شماتت كند ،‌از دنيا خارج نمي شود و نمي ميرد مگر آنكه خود به آن مصيبت گرفتارگردد.2

به هر حال ، مؤمن ومتقي از قضا و قدر اطلاع دارد و مي داند كه هر مصيبتي كه براي انسانها پيش مي آيد به علت و سببي است كه امكان دارد براي خود او هم پيش آيد ؛ لذا از گرفتاري ديگران خوشحال نمي شود و آنان را بدين سبب شماتت نمي كند.

آخرين صفت و خصلتي كه امام (ع) در اين بخش از خطبه براي متقيان بيان مي فرمايد آن است كه آنان در امور باطل واردنمي شوند و از حدود حق و حقيقت هم بيرون  نمي روند ؛‌يعني پرهيزگاران هميشه ملتزم حق و حقيقت اند و دائماً جانب رضاي الهي را دارند و در حريم خشنودي او حركت ميكنند ، پس گرد باطل نمي روند و از حقيقت هم درو نمي شوند.

 

وارستگيهاي ديگر

ان صمت لم يغمه صمته و ان ضحك لم يعل صوته و ان بغي عليه صبر حتي يكون الله هو الذي ينتقم له.

اگر سكوت كند ، سكوتش او را غمگين نمي سازد و اگر بخندد، صدايش بلند نمي شود و هرگاه مورد ستم قرار گيرد ،‌صبر مي كند تا خداوند انتقام او را بگيرد.

در توضيح فقره اخير ،‌يعني صبر بر ستم و حواله ستمگر به خدا . به توضيحات ما در شرح جمله «يعفوعمن ظلمه» و موارد مشابه مراجعه شود اما درباره دو مورد اول و دوم بايد گفت كه آنها همه از صفات برجسته پروا داران اند يعني : سكوت حكمت آميز ، و خنده آرام و بي صدا .

از آنجايي كه متقي انسان كامل است ، جاي سخن و سكوت را خوب تشخيص مي دهد ؛ يعني آنجا كه بايد حرف بزند ، ساكت نمي نشيند و جايي كه نبايد حرف بزند ، مهر سكوت را نمي شكند.

بنابراين سكوتش او را اندوهگين نمي كند كه چرا مثلاً فلان جا حرفي نزدم و سخني نگفتم!

همچنين خنده متقي و پرهيزگار قهقهه نيست ، بلكه تبسم و لبخند است ، چنانكه رسول الله (ص) خنده اش تبسم بود . و امام صادق (ع) هم فرمود : « ضحك المومن تبسم.»و در سخني ديگر فرمود :‌« القهقههه من الشيطان .» و امام باقر(ع) مي فرمود : هرگاه خنده بلند كردي در پايان بگو خدايا! از من بدت نيايد.1

رنج خود و راحت جانان طلب

نفسه منه في عناء والناس منه في راحه ، اتعب نفسه لاخرته واراح الناس من نفسه .

خودش از خود در رنج است در حالي كه مردم از او در امن و راحتي اند؛ خود را براي آخرت به زحمت انداخته در حالي كه مردم را از خود راحت كرده است.

برخي شارحان در معني جمله فوق فرموده اند : مقصود آن است كه شخص پرهيزگار  و متقي هميشه در حال مبارزه با نفس است و علي الدوام با او درگير است ، پس خودرا به زحمت و دردسر مي اندازد و نفس خود را از هوي ها و تمايلات باز مي دارد . بنابراين ، اين قسمت هم معني جمله « وان استصعبت عليه نفسه .. » مي باشد.1

 

پاك نظري و نرمخويي و مهرباني

بعده عمن تباعد عنه زهد و نزاهه ، دنوه ممن دنامنه لين و رحمه ليس تباعده بكبر و عظمه و لادنوه بمكر و خديعه .

كناره گيري و دوري اش از هر كسي ، زهد و پاك نظري است و نزديكي و انس اش با هر كسي نرمش و ملاطفت و مهرباني است . دوري اش خود بزرگ بيني و تكبر و نزديكي اش توأم با حيله و مكر و خدعه نيست .

معمولاً آدميان وقتي از كسي دوري مي گزينند و به او نزديك نمي شوند بدان سبب است كه خودرا برتر و مهمتر مي دانند و به اصطلاح دچار خود بزرگ بيني هستند . ارباب دنيا هنگامي كه با كسي طرح دوستي مي ريزند و به او نزديك شده ، اظهار محبت و علاقه مي كنند ، بدون شك طمع و چشمداشت آنان را به اين كار وا مي دارد ، كه آنان در روابط خودراه خدعه و مكر و فريب را پي مي گيرند.

اما انسانهاي با تقوي و پروا پيش چنين نيستند ، زيرا دوري آنان از مردم به سبب پك نظري بي علاقگي و زهد آنان نسبت به دنيا و متاع آن است نه آنكه كبر و عجب منشأ دوري آنان از مردم باشد ، همچنانكه ارتباطشان با مردم و معاشرتشان با انسانها به علت نرمخويي ومهر و محبت است نه به قصد خدعه و نيرنگ و فريب .

خويي در شرح اين قسمت از خطبه مي نويسد : مراوده و آمد و شد متقي با مؤمنين و اشخاص با تقوي ديگر و نيز مجانبت و دوري او از اهل دنيا و فساق ، از باب التزام و شريعت و تقيد به آداب اسلامي و احكام شرعي است . نه اولي از روي مكر و فريب است چنانكه اهل دنيا گرفتار آنند و نه دومي از روي كبر و خود بزرگ بيني است . « اشداء علي الكفار رحماء بينهم.»1

ياران رسول خدا (ص) در معاشرت با كفار و فاسقان آنچنان بودند كه حتي احتراز مي كردند ازاينكه لباسشان به لباس آنها و تنشان به بدن انها بخورد. و مهرورزي شان هم نسبت به مؤمنان و صالحان آن اندازه بود كه وقتي به همديگر مي رسيدند با يكديگر دست داده ، همديگر را در آغوش مي گرفتند2

 

   پيشنهادهاي عملي و كاربردي

با توجه به مطالب گفته شده در تحقيق مي توان دريافت كه تقوي نه تنها باعث سعادت فرد شده بلكه اثرات فوق العاده اي در متقين و در جامعه دارد. متقين به دليل بينش و تفكر نو كه در آنها ايجاد شده رفتار زشت گذشته را كنار گذاشته و به كارهاي نيك كه مختصراً نيز در مقاله به آن اشاره شد مشغول مي شوند. در نتيجه اگر تقوي در جامعه گسترش يابد سبب مي شود ديگر خلاف هايي چون دزدي ، قتل و از بين برود زيرا هدف همه مردم سعادت و رسيدن به خداي متعال مي شود و در نتيجه ديگر كار خلاف انجام نمي دهند بنابراين ضرورت دارد كه مسئولين در جهت اين هدف كه همانا گسترش تقوا در جامعه است بكوشند.

براي اين هدف ، كارها و راههاي بسياري وجود دارد كه البته به يك كار تحقيقاتي عظيمي نياز است اما از نظر حقير مي توان با كارهاي زير تا حدودي در راستاي اين هدف گام برداشت:

1)     ساخت برنامه هايي در رسانه هاي گروهي «راديو و تلويزيون» با موضوع تقوي و اثرات آن در جامعه و نقش آن در تكامل افراد.

2)     برگزاري مسابقاتي پيرامون تقوي و گفتار حضرت علي در نهج البلاغه با اين موضوع.

3)     گنجاندن دروسي با موضوع تقوي و ديدگاه علي(ع) در اين باره در كتب درسي.

4)     بيان ويژگي هاي متقين از منظر حضرت علي(ع) در مجلات و روزنامه ها.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

سخن پاياني:

ديديم كه از نظر نهج البلاغه ، تقوي نيروئي است روحي ، نيروئي مقدس و متعالي كه منشأ كششها و گريزهائي مي گردد ، كشش به سوي ارزشهاي معنوي و فوق حيواني ، و گريز از پستيها و آلودگيهاي مادي. از نظر نهج البلاغه تقوي حالتي است كه به روح انسان شخصيت و قدرت مي دهد و آدمي را مسلط بر خويشتن و مالك «خود» مي نمايد.

تقوي در واقع ، نوعي تمرين روحي براي دست يابي به قدرت دروني و بالا بردن توان تصميم گيري و عزم انسان در برابر گناه و بدي هاست. آدم متقي انساني است كه از ملكه خويشتن داري برخوردار است و اراده آگاهانه بر تصميم هاي خود دارد. چنين انساني هيچ گاه ذليل نمي شود ؛ زيرا ذلت احساسي دروني است كه انسان از كوچك شدن و كوچك بودن خود دارد.

انسان متقي در حقيقت ،‌در برابر آن چه كه موجب احساس ذلت و ناتواني مي شود رويين تن است و در جايگاهي استوار و دژي تسخير ناپذير در برابر عوامل ذلت آفرين قرار گرفته است.

نقش تقوي در ايجاد عزت و سرافرازي موضوعي است كه همواره علي ـ عليه السلام ـ جامعه را بدان توجه مي داد و در توصيه هاي خود بدان تأكيد مي ورزيد.

در ديدگاه علي ـ عليه السلام ـ تقوي موجب مي شود كه انسان به زندگي خوش دست يابد. خوشي و ناخوشي زندگي انسان تا حدود زيادي به چگونگي نگرش انسان به زندگي وابسته است. انسان متقي چون بر قدرت هميشگي الهي تكيه دارد از قدرت روحي بالاتري برخوردار است و به همين سبب با خوش بيني بيشتري به زندگي مي نگرد و نگرش خوش بينانه به زندگي خود به خود احساس خوشي در زندگي را در پي دارد. دست يابي به احساس رضايت و خوشي در زندگي موجب كرامت نفس و عزت مي گردد. انسان هاي خرسند از زندگي ، هيچ گاه به سوي خواري سوق داده نمي شوند. اين قبيل انسان ها در شرايط سخت زندگي هم با توجه به بينش رضايت دار به زندگي احساس خواري ندارند.

پيروان آن حضرت نيز كه از معارف بلند و ارجمند او بهره گرفته و مي گيرند قهراً با تقويت نيروي تقوي و خويشتن داري خواهند توانست عزت و سربلندي را در وجود خويش روزبه روز افزون كنند و به انسان هايي سرافراز و سربلند تبديل گردند و از هرگونه ذلت پذيري و خفت گرايي بپرهيزند.

 

 

 

فهرست منابع

1-    ارفع ـ سيد كاظم ، ترجمه نهج البلاغه ، تهران ، انتشارات فيض كاشاني ، چاپ دوم ، 1379.

2-    بحراني ـ ميثم ، شرح نهج البلاغه ، چاپ مؤسسه مصر ، ج3.

3-    جعفري ـ محمد مهدي ، آشنايي با نهج البلاغه ، تهران ، انتشارات اميركبير ، چاپ اول ، 1364.

4-    سلطاني ـ محمد علي ، آشنايي با نهج البلاغه ، قم ، انتشارات شهريار ، چاپ اول ، تابستان 1379.

5-    طباطبايي ـ محمد حسين ، تفسير الميزان ، چاپ تهران ، ج1.

6-     قرائتي ـ محسن ، كاوشي در نهج البلاغه ، انتشارات بنياد نهج البلاغه ، چاپ اول ، ارديبهشت 1364.

7-    مصطفوي ـ سيد جواد ، دو مقاله درباره نهج البلاغه ، مشهد ، انتشارات آستان قدس رضوي ، چاپ اول ، مهر 1364.

8-    مطهري ـ مرتضي ، سيري در نهج البلاغه ، قم ، انتشارات دارالتبليغ اسلامي ، چاپ دوم ، 1354.


»

 

 



1 . دو مقاله درباره نهج البلاغه ، دكتر سيد جواد مصطفوي ، مشهد ، انتشارات آستان قدس رضوي ، چاپ اول ، مهر 1364، صص7-5

2 . آشنايي با نهج البلاغه ـ محمد مهدي جعفري ، تهران . انتشارات اميركبير ، چاپ اول ، 1364،ص23

2- اصول كافي :‌ج 2 / ص 68 ( چاپ مكتبه الصدوق ) .

1- في ظلال نهج البلاغه :‌ج 3 / ص 162 ( چاپ بيروت ) .

 2-مجمع البيان:‌ج 9 / ص 180 (‌چاپ افست بيروت دار احياء التراث العربي).

4- في ظلال نهج البلاغه :‌ج 3 / ص 169 (چاپ بيروت ) .

2-    منهاج البراعه : ج 12 / ص 137 ( چاپ تهران ، 1397 هـ ق ) .

2- ابن ابي احديد : شرح نهج البلاغه :‌ ج 1 / ص 156 ( چاپ افست مصر).

1-نهج البلاغه ،‌ترجمه فيض الاسلام ، ص 500 و جزء 3 (چاپ اول).

1- اصول كافي :‌ج 2 / ص 79 ( چاپ مكتبه الصدوق ،تهران‌)

1- اصول كافي :‌ج 2 /ص666 ،‌حديث 2  وص 668 ،‌حديث 11 و 12 .

1- همان كتاب : ص 664 ،‌حديث 5 و 10 و 13

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 13 بهمن 1393 ساعت: 10:12 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,,,
نظرات(0)

آثار سوء ماهواره

بازديد: 714

 

بسم الله الرحمن الرحیم                                                                                              

 

          موضوع:آثار سوء ماهواره                       

       معلم مربوطه:

 

 

مدرسه:بحرالعلوم

 


 

 

-کم ارزش کردن قیود مذهبی واجتماعی
یکی  از رویکردهای ماهواره های فارسی زبان ، بی اعتنا و کم ارزش کردن قیود مذهبی و اجتماعی است.
لذا افراد زمانی  بزهکار می شوند  که نسبت به قیود مذهبی و اجتماعی کم اعتنا  یا بی اعتنا می شوند .
تاثیر فیلم های ما هواره ای فارسی زبان  یا سیستم و یدئوی(غیر رسمی)بسیار شدید و عمیق است . ارتکاب جرائم جنسی و خشونت ای نظیر قتل اغلب تحت تاثیر اینگونه فیلم ها بوده و مرتکبین آنها خود  به این تاثیر اعتراف کر ده اند.
 - تصویر سازی از واقعیت جعلی برای کودکان و نو جوانان :
در انتخاب فیلم های ما هواره ای فارسی زبان ، به جنبه آ موزشی ، تربیتی ، مذهبی  و اخلاقی آنها چندان  تو جه نمی شود  لذا صحنه های جرائم خشن،پر خاشگری،عصیان و قانون شکنی را مجسم می سازند .
اما اطفال ، نو جوانان و کسانی که آگاهی  و تجربه کافی ندارند آنها را واقعیت می پندارند  و مظهری از زندگی جدید تصور می کنند ، در صورتی که در بیرون از صحنه های  تلویزیون و سینما  یعنی در جامعه ، واقعیتها  به کل متفاوت  از موضوع فیلمهاست .

دستکاری ادراک و روان مخاطبان :
تماشای ماهواره های فارسی زبان تاثیر اجتناب ناپذیری در تمامی گروههای سنی به ویژه کودکان و نو جوانان  بر جای می گذارد ، بنا بر این محتوای این بر نامه ها بر ادراک روان مخاطبان و تلقی واقع بینانه  از آنها برای  تا مین بهداشت روانی و تعادل شخصیت پیامدهای نا مطلوبی دارد.
((
کین برگ)) جرم شناس سوئدی می گوید : ماهواره در تارو پود افراد تلقین پذیر برای ارتکاب جرائم نفوذ می کند .
-
ساده سازی و استاندار کردن جرائم خشونت :
ماهواره های فارسی زبان جرائم خشن و رفتار خشونت بار را ساده سازی و استاندارد کرده سپس  آنها را بعنوان بخشی از آداب و سنند روز مره وارد زندگی بسیاری از خانواده ها می کنند .
   - ارائه روشهای حل مسائل غلط:
چون بعضی از مخاطبان  روابط متقابل شخصیت  های فیلم ها  و روشهای حل مسائل مشاهده شده در ماهواره ها را تقلید می کنند . بنا بر این نمونه ها از رفتارهای نامناسب اجتماعی ، بر افکار عمومی رسوخ کرده و آنرا به شکلی به سمت گزینش رفتار و افکار غلط می کشاند .
   - عادی نشان دادن بزه در خانواده :
ماهواره ها با نشان  دادن بزه ،جرم و جنایت، بین افراد خانواده (در فیلم ها و سریالها )مخصوصا منصوب  به والدین ، موجب جابجایی در الگو پذیری جوانان شده  لذا با عث گسست در پیوندها ی خانوادگی می شود .
  - آموزش جرائم :

ماهواره ها فنون ارتکاب جرائم  را آموزش می دهند  و فرد را همانند سازی با جرم تر غیب می کنند .:
فیلم ها و سریالها ی ماهواره های میان هنجارهای رسمی و تمایلات کاذب یک رویا رویی در مقابل هم قرار داده و در نهایت تمایلات کاذب موفقیت و پیروزی  را بدست می آورد و شاخصهای هنجارهای  رسمی را منجر به شکست نمایش میدهد                                                                                                                                  .
اِنَّما قَلبُ الحَدَثِ کَا لاَرضِ الخالِیَةِ ما اُلقِیَ فیها مِن شَیئٍ                                                                    قَبِلَتهُ.

    دل نوجوان مانند زمین آماده است که هر بذری در آن افشانده شود می‌پذیرد.

    امام علی (ع) – نامه
۳۱ نهج البلاغه


از دیدگاه روان شناسی ، نوجوانی یکی از بحرانی ترین و حساس ترین دوره های زندگی انسان به حساب می‌آید. این دوران که طبق یکی از نظریه های روان شناسی، سنین
۱۲ تا ۱۶ سالگی را در بر می‌گیرد، از اهمیت ویژه ای برخوردار بوده و سرنوشت آینده خوب فرد با تصمیمات درست و منطقی و همچنین سرنوشت آینده بد و نا به هنجار فرد با تصمیمات و عملکردهای نادرست و غیر اصولی این دوره گره خورده است. در مرحله نوجوانی، یک سلسله تغییرات اساسی و مهم در دستگاه روانی ایجاد شده و بر اساس آن، انسان توانایی درک و تحلیل مسائل انتزاعی را پیدا می‌کند . بخش عمده ای از رشد روانی و عاطفی فرد ، جامعه پذیری و تمرین نقش ها نیز در این دوران حادث می‌شود که اهمیت غیر قابل اغماضی در شکل گیری هویت فرد دارد . امروزه یکی از مهم ترین عوامل خارجی که بر شکل گیری هویت شخص تاثیر قابل ملاحظه ای دارد ، رسانه است . انسان قرن بیست و یکم بخش قابل ملاحظه ای از زمان بیداری خود را در کنار رسانه ها می‌گذراند ، با مخلوقات آن زندگی می‌کند ، از آن الگو می‌پذیرد و واقعیات زندگی خود را با آن منطبق می‌کند . رسانه ها انواع مختلفی دارند که شامل سینما ، اینترنت ، رادیو ، تلویزیون و شبکه های کابلی و ماهواره‌ای می‌شوند . موضوع بحث ما در این جا ، تاثیر شبکه‌های ماهواره‌ای که به صورت غیر قانونی و بدون

نظارت دولت و دیگر دستگاه‌های نظارتی مورد استفاده خانواده ها قرار می‌گیرند ، بر شکل گیری هویت نوجوان ایرانی است .

 
ماهواره و تهاجم فرهنگی

بر اساس آمارها و گمانه زنی‌ها در حدود
۴۰ درصد از خانواده‌های ایرانی به تماشای شبکه‌های ماهواره‌ای می‌نشینند .[۱] بی‌تردید اعضای نوجوان این خانواده‌ها نیز بی تمایل به استفاده از این شبکه‌ها نخواهند بود . دلیل این امر را می‌توان در موارد زیر جست و جو کرد :

 1- عدم وجود برنامه‌های جذاب و متناسب این رده سنی ، داخل کشور و از طریق کانال‌های قانونی : در گذشته ای نه چندان دور ، در سال‌های پس از انقلاب و علی‌الخصوص در دهه
۷۰ ، بخش عمده برنامه های صدا و سیما و سینمای کشور ، برنامه های کودک و نوجوان بودند که برخی از آن ها به دلیل قوت ساختاری و جذابیت‌های خاص خود نه تنها کودکان و نوجوانان را مجذوب خود کردند ، بلکه پدر و مادرها و دیگر بزرگسالان را نیز پای جعبه جادویی می‌نشاندند . مثلا کلاه قرمزی و پسر خاله در سال ۷۳ با بلیت ۸۰ تومانی، ۱۷۱ میلیون تومان فروخت و به پربیننده ترین فیلم تاریخ سینمای ایران تبدیل شد . اما خلاء چنین برنامه هایی در رسانه های امروزی داخل کشور کاملا احساس می‌شود ، نتیجه این که کودکان از ابتدا رو به سوی ماهواره‌ها می‌آورند و آن را به عنوان رسانه محبوب خود بر می‌گزینند و تغییر این امر در دوره نوجوانی و پس از آن کار ساده‌ای نیست . عامل دیگری که البته به طور غیر مستقیم تاثیر گذار می‌شود ، نبود برنامه‌های جذاب برای کل خانواده است که با سوق دادن خانواده به سمت تماشای برنامه‌های ماهواره‌ای ، فرزندان را نیز ناچار می‌کند که هم پای والدین خود به تماشای برنامه‌های ماهواره‌ای که معمولا نیز متناسب با سنشان نیست ، بنشینند .

 2- موارد دیگری چون تبلیغات و حس کنجکاوی و امثالهم هم می‌تواند از دلایل رجوع این قشر سنی به ماهواره باشد. اما علت العلل این پدیده را باید همان نبود خوراک مناسب و جایگزین که در بالا آمد عنوان کرد .

 آسیب‌هایی که از تماشای برنامه‌های ماهواره توسط نوجوانان ، آینده جامعه را تهدید می‌کند ما را بر آن می‌دارد که در فکر چاره ای برای این موضوع باشیم . آسیب هایی از جنس :

 

1. مساله تعارض نظام ارزش‌ها : همان طور که پیش از این ذکر آن رفت ، دوره نوجوانی ، دوره آشنایی با ارزش ها و تمرین نقش هاست . تماشای شبکه‌های ماهواره‌ای ولی معیارها و هنجارهایی متفاوت با جامعه اسلامی ما را عرضه می‌کند . و سردرگمی ناشی از این موضوع با شدت بیشتری دامن گیر نوجوانان بی تجربه خواهد شد تا بزرگسالان .

 2. نا به هنجاری های اخلاقی : محتوای نادرست برنامه های ماهواره‌ای می‌تواند هم باعث ایجاد مسائلی چون خود ارضایی ، خشونت طلبی ، دیگر آزاری و گوشه گیری شود و هم همان طور که در بالا آمد ، بسیاری از ضد ارزش های جامعه ما را به عنوان رفتاری معمول در نهاد شخص پایدار کند ، مسائلی مانند مصرف نوشیدنی های الکلی و ….

 3. از دیگر آثار سوء مشاهده‌ی برنامه های ماهواره ها می‌تواند سوق دادن زودرس نوجوان به سوی زندگی بزرگسالی و ایجاد عقده های روانی و شکل گیری ناقص شخصیت نوجوان باشد.

 4. افراط در تماشای برنامه‌
های ماهواره‌ای منجر به کم تحرکی ، کاهش زمان خواب ، کاهش میزان مطالعه و افت تحصیلی و ایجاد ناراحتی‌های عصبی و کاهش تمرکز خواهد شد .

 اما برای مقابله با این آسیب ها چه باید کرد ؟ یک راه حل مشخص ، برخورد سخت و قانونی با استفاده کنندگان از تجهیزات ماهواره‌ای است . قانون ممنوعیت به کارگیری تجهیزات دریافت از ماهواره مصوب
۱۳۷۳ اشعار می‌دارد استفاده از تجهیزات ماهواره‌ای به جز در مواردی که قانون مقرر داشته ممنوع است و وزارت کشور موظف است با استفاده از نیروهای انتظامی و یا نیروی مقاومت بسیج در اسرع وقت نسبت به جمع‌آوری تجهیزات دریافت‌ از ماهواره اقدام نماید . هم چنین با به کارگیری دیگر وسایل با این پدیده مقابله کند . اما وضعیت کنونی نشان می‌دهد که این قانون و هم چنین دیگر تدابیر به کار گرفته شده مانند پارازیت انداختن ، منطبق با حقایق جامعه کنونی نبوده است و پاسخ گو نیست . به خصوص در مورد موضوع بحث ما که نوجوانان هستند ، باید جایگزینی برای تامین نیاز های آنها تدبیر شود . علاوه بر بهبود برنامه‌های صدا و سیما و دیگر رسانه های هم سو و قانونی ، باید فرصت های تفریحی ، ورزشی و فرهنگی فارغ از این رسانه ها تدبیر کرد تا از تهدید مشترک تمام این رسانه ها که مسائلی مانند کم تحرکی ، افت تحصیلی ، کاهش تحرک و امثالهم هستند، اجتناب شود .

 در مورد تقویت و جذاب سازی برنامه های رسانه ها هم باید به این نکته توجه شود که تا زمانی که این برنامه‌ها در فضای گفتمانی انقلاب اسلامی و منطبق با ارزش ها ایرانی اسلامی نباشد ، و در واقع این برنامه‌ها تنها از نظر کیفی بهبود یابند و از نظر محتوایی در تقابل با برنامه‌های شبکه‌های ماهواره‌ای نباشند ، این بهبود تاثیری نخواهد داشت. اولا در این صورت تنها مفهوم مورد نظر این برنامه‌ها از شبکه‌های ماهواره‌ای به کانال‌های داخلی منتقل شده است. ثانیا با توجه به واقعیت‌های حال حاضر ، از نظر توانمندی های فنی و جذابیت های بصری، امکان رقابت پایاپای رسانه های داخلی با آثار غربی وجود ندارد و ساختن تقلیدهای کاریکاتور مانند از برنامه‌های ماهواره‌ای هم تاثیر عکس دارد . به نظر می‌رسد تنها با تکیه بر فرهنگ و هنر ملی و مذهبی خود می‌توان به مقابله با هنر منحط غرب ( و اخیرا شرق ) پرداخت . کاری که پیش از این در امثال «بچه های آسمان»بود

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 13 بهمن 1393 ساعت: 9:26 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

تجقیق کامل درباره دهه فجر مقاله کامل درباره دهه فجر

بازديد: 1661

 

تجقیق کامل درباره دهه فجر

مقاله کامل درباره دهه فجر

به دنبال گسترش قیام مردمی، امام قدس سره در پیامی عزم خود را مبنی بر بازگشت به ایران اعلام می دارد. بختیار که با حمایت امریکا و به عنوان یک چهره ی ملی قصد مهار انقلاب و خاموش کردن شعله های قیام را دارد، خود را در این امر ناتوان می یابد و می کوشد که با قانونی جلوه دادن دولت خود، قیام مردم را سرکوب نماید. مخالفت خود را با بازگشت امام قدس سره اعلام، و دستور بسته شدن فرودگاه های کشور را می دهد. در پی انتشار این دستور مردم خشمگین، به خیابان ها ریخته  و با تحصن و شعارهای کوبنده دولت بختیار را مخاطب قرار می دهند.

 

پس از پانزده سال دوری از وطن درمیان استقبال پرشور مردم قدم به خاک این سرزمین گذاشت ، پانزده سالی که به خاطر خروشیدن بر استبداد و طاغوت و به خاطر بر زبان جاری کردن حقیقت به عراق ، ترکیه و  فرانسه تبعید شد .

پس از یکصد و هفده روز توقف امام خمینی (ره) در نوفل لوشاتو، امام خمینی (ره) ساعت سه و سی دقیقه به وقت تهران به سوی تهران حرکت کردند .

حاشیه های روزی که امام آمد . . .

حضرت امام به هنگام خروج از فرانسه با ارسال پیامی خطاب به مردم فرانسه، ضمن اظهار تشکر از آنها خداحافظی کردند.

ایشان پس از اقامه نماز در کف هواپیما، روی دو پتو با آرامش خوابیدند ، این در حالی بود که همه علاقمندان، دوستداران و نزدیکان ایشان، نگران انجام این پرواز بودند. خطر انهدام هواپیما و یا ربودن آن در آسمان چیزی بود که همه را تا لحظه فرود آن در فرودگاه تهران، نگران ساخته بود.

در هواپیما دویست نفر امام را همراهی می کردند که پنجاه تن  از آنان همراهان و هواداران و نزدیکان امام خمینی و ۱۵۰ نفر دیگر از خبرنگاران بودند .

راس ساعت نه و سی و هفت دقیقه و سی ثانیه امام در میان حلقه گروه منتخب استقبال کنندگان از پله های هواپیما فرود آمدند .

خمینی ای امام  . . .

با ورود حضرت امام به سالن فرودگاه، فریاد «الله اکبر» سالن فرودگاه را به لرزه در آورد. استقبال کنندگان  با خواندن سرود «خمینی ای امام»، اشک‌های مشتاقان را بر گونه‌هایشان جاری کردند.

پاسخ امام به عواطف یک میهن(مقاله دهه فجر)

حضرت امام طی بیاناتی در فرودگاه تهران گفتند: من از عواطف طبقات مختلف ملت تشکر می‌کنم. عواطف ملت ایران به دوش من بارگرانی است که نمی‌توانم جبران کنم.

ایشان ضمن اشاره به اینکه طرد شاه از کشور قدم اول پیروزی بود، همگان را به وحدت کلمه و ادامه مبارزه تا قطع کامل ریشه‌های فساد ترغیب کردند.ایشان سپس از آنجا عازم بهشت زهرا شدند.

با وجود سرمای زمستان، شب پیش از ورود امام ، بسیاری از مردم مشتاق ، در مسیر حرکت ایشان خوابیده بودند .

هنگام ورود امام خمینی به مدت بیست دقیقه مراسم استقبال توسط تلویزیون  ایران به طور زنده پخش شد ، اما ناگهان عکس شاه بر روی صفحه تلویزیون ظاهر و برنامه قطع شد .

در حالی که مراسم ورود حضرت امام به طور مستقیم از تلویزیون پخش می‌شد، نظامیان با یورش به این سازمان از ادامه پخش آن ممانعت کردند.

عده‌ای از مردم با قطع جریان پخش مستقیم ورود حضرت امام از تلویزیون به علت هجوم مأمورین نظامی، از عصبانیت تلویزیون‌های خود را به خیابان پرت کردند.

 

وقایع ایام‌الله دهه فجر انقلاب اسلامی:(مقاله دهه فجر)

 

وقایع ۱۲بهمن از ایام‌الله دهه فجر

۱۲بهمن روز ورود روح‌الله خمینی به ایران-در این روز بزرگترین استقبال تاریخ در تهران برگزار شد؛ بطوری که طول جمعیت استقبال کننده از آیت‌الله خمینی به ۳۳ کیلومتر رسیده بود. در ساعت ۹:۵۰ دقیقه بامداد روز دوازدهم بهمن هواپیمای حامل خمینی در میان تدابیر شدید امنیتی در فرودگاه مهرآباد برزمین نشست. خمینی پس از ورود به فرودگاه و ایراد سخنرانی طبق برنامه‌ای که از قبل تنظیم شده بود عازم گورستان بهشت زهرا شد…

خمینی در میان استقبال گسترده مردم تهران در ساعت یک بعد از ظهر وارد قطعه ۱۷ که مدفن شهدای انقلاب بود شد و سخنرانی خود را ایراد نمود.

وقایع ۱۴ بهمن از ایام‌الله دهه فجر

روز شنبه ۱۴ بهمن از ایام‌الله دهه فجر در محل مدرسه شماره ۲ علوی یک مصاحبه مطبوعاتی با حضور قریب به سیصد خبرنگار ایرانی و خارجی برگزار شد که در آن ابتدا خلاصه‌ای از نظریات آیت‌الله خمینی خوانده شد؛ سپس سوالات خبرنگاران آغاز گردید که خلاصه‌ای از پاسخ خمینی به این شرح بود:

«کاری نکنند که مردم را به جهاد دعوت کنم، اگر موقع جهاد شد می‌توانیم اسلحه تهیه کنیم. دولت را بزودی معرفی خواهیم کرد. اعضای شورای انقلاب تعیین شده‌اند. از ارتش می‌خواهم هرچه زودتر به ما متصل شود. ارتشیان فرزندان ما هستند، ما به آنها محبت داریم باید به دامان ملت بیایند. قانون اساسی که تدوین شده به آراء عمومی گذاشته می‌شود تمام اتباع خارجی بطور آزاد در ایران زندگی خواهند کرد.     »

 

وقایع روز ۱۶ بهمن از ایام‌الله دهه فجر

روز ۱۶ بهمن و تعیین دولت موقت-خمینی در روز ۱۶ بهمن طی فرمانی مهدی بازرگان را به عنوان نخست وزیر موقت تعیین و معرفی کرد. عصر همان روز در سالن سخنرانی مدرسه علوی یک مصاحبه مطبوعاتی بین‌المللی ترتیب داده شد، در این جلسه بازرگان برنامه و وظایف دولت موقت را تشریح کرد و افزود برگزاری همه پرسی درباره تغییر رژیم، برگزاری انتخابات مجلس موسسان و انجام انتخابات مجلس از وظایف این دولت است.

وقایع روز ۱۹ بهمن از ایام‌الله دهه فجر

 

روز نوزدهم بهمن ماه بزرگ‌ترین راه پیمایی انقلاب صورت گرفت. در قطعنامه پایانی راه پیمایی نخست وزیری مهدی بازرگان توسط تظاهرکنندگان تایید شد.

 

وقایع ۲۰ بهمن از ایام‌الله دهه فجر

 

در روز ۲۰ بهمن ماه که مصادف با روز جمعه بود، مردم در دانشگاه تهران اجتماع کرده بودند تا سخنرانی رییس دولت موقت را استماع نمایند. در همین هنگام در غرب تهران درگیری شدیدی صورت گرفت؛ عده زیادی از افراد گارد شاهنشاهی به پادگان همافران نیروی هوایی حمله بردند و به محض آغاز درگیری آنان عده زیادی از جوانان وابسته به جناح‌های مختلف به نفع همافران وارد صحنه درگیری شدند. این درگیری خونین ده‌ها نفر کشته و مجروح بر جای گذاشت ولی در نهایت همافران توانستند حلقه محاصره نیروهای گارد را بشکنند.

وقایع ۲۱ بهمن از ایام‌الله دهه فجر

روز بیست و یکم بهمن ماه روز نبرد مسلحانه همه جانبه مردم و نیروهای دولتی بود. درگیری خونین مردم و لشگر گارد در این روز به اوج خود رسید؛ و جنگ تانک‌ها با مردم مسلح باعث کشته و زخمی شدن صدها نفر شد. آیت‌الله خمینی تهدید کرد در صورت عدم جلوگیری از کشتار لشگر گارد حکم جهاد خواهد داد.در اینروز چندین کلانتری توسط گروههای مسلح مردمی تسخیر شدند که در نتیجه آن مقادیر زیادی اسلحه به دست مردم افتاد. در همین روز فرمانداری نظامی تهران اعلامیه شماره ۴۰ را انتشار داد؛ بموجب این اعلامیه رفت و آمد مردم از ساعت ۱۶:۳۰ تا ۵ بامداد ممنوع اعلام شد. در پی اعلامیه مزبور اعلامیه دیگری صادر و منع عبور و مرور تا ساعت ۱۲ بامداد تمدید شد. مردم عملاً مقررات حکومت نظامی را باطل ساختند و تا صبح در خیابان‌ها با ایجاد حریق و راه بندان‌های متعدد مانع حرکت قوای نظامی می‌شدند.

وقایع ۲۲ بهمن از ایام‌الله دهه فجر

۲۲ بهمن از ایام‌الله دهه فجر ،در این روز به ترتیب زندان اوین، ساواک، سلطنت آباد، مجلسین سنا و شورای ملی، شهربانی، ژاندارمری و ساختمان زندان کمیته مشترک به تصرف مردم در آمد.در تسخیر شهربانی سپهبد رحیمی فرماندار نظامی تهران به دست انقلابیون مسلح افتاد. پادگان باغشاه و دانشکده افسری، دبیرستان نظام، زندان جمشیدیه، پادگان عشرت آباد و پادگان عباس آباد یکی پس از دیگری تسلیم شدند و آخرین مرکزی که به تصرف درآمد رادیو و تلویزیون بود.

 

تصمیم شورای عالی ارتش(مقاله دهه فجر)

ساعت ۱۰ بامداد روز ۲۲ بهمن شورای فرماندهان نیروهای مسلح در ستاد مشترک تشکیل گردید. نظامیان حاضر در جلسه عبارت بودند از: عباس قره باغی، جعفر شفقت، حسین فردوست، هوشنگ حاتم، ناصر مقدم، عبدالعلی نجیمی، احمدعلی محققی، عبدالعلی بدره‌ای، امیرحسین ربیعی، کمال حبیب اللهی، عبدالمجید معصومی، جعفر صانعی، اسدالله محسن زاده، حسین جهانبانی، محمد کاظمی، خلیل بخشی آذر، علی محمد خواجه نوری، پرویز امینی افشار، امیر فرهنگ خلعتبری، محمد فرزام، جلال پژمان، منوچهر خسروداد، ناصر فیروزمند، موسی رحیمی لاریجانی، محمد رحیمی آبکناری و رضا وکیلی طباطبایی.ریاست شورای عالی ارتش بر عهده عباس قره باغی بود. پس از گزارش فرماندهان نیروها از وضعیت موجود بحث پیرامون همبستگی ارتش با مردم آغاز شد؛ اکثرا موافقت خود را اعلام نمودند و سرانجام اعلامیه‌ای مبنی بر بی طرفی ارتش تهیه و بامضا رسید. پس از تصمیم شورای عالی، ساعت یک بعد از ظهر خبر تصمیم شورای عالی ارتش در اختیار رادیو و تلویزیون گذاشته شد. رادیو ایران برنامه عادی خود را قطع و اعلامیه را قرائت کرد. لحظه‌ای بعد نیروهای انقلاب محوطه صدا و سیما را تصرف نمودند و خبر سقوط رژیم سلطنتی پهلوی از صدا و سیما اعلام شد.

مراسم دهه فجر(مقاله دهه فجر)

هرساله در طول دهه فجر مراسم و یادبودهای زیادی در کشورمان  انجام می گیرد.

همچنین جشنواره فجر که بزرگترین جشنواره دولتی فیلم، تئاتر و موسیقی ایران است معمولا در طول دهه فجر برگزار می شود.

در مدارس کودکان کلاس‌های درس را با نوارهای رنگی، پرچم و عکس امام خمینی و  و رهبر عزیزمان سیدعلی خامنه‌ای تزئین می‌کنند.

 

تصاویری از رویدادهای دهه فجرسال ۵۷

مرتبط با مقاله دهه فجر

 

مقاله دهه فجر,مقاله دهه فجرانقلاب, دهه فجرانقلاب اسلامی

 

مقاله دهه فجر,مقاله دهه فجرانقلاب, دهه فجرانقلاب اسلامی

 

مقاله دهه فجر,مقاله دهه فجرانقلاب, دهه فجرانقلاب اسلامی

 

مقاله دهه فجر,مقاله دهه فجرانقلاب, دهه فجرانقلاب اسلامی

 

مقاله دهه فجر,مقاله دهه فجرانقلاب, دهه فجرانقلاب اسلامی

 

مقاله دهه فجر,مقاله دهه فجرانقلاب, دهه فجرانقلاب اسلامی

 

مقاله دهه فجر,مقاله دهه فجرانقلاب, دهه فجرانقلاب اسلامی

 

 

مقاله دهه فجر,مقاله دهه فجرانقلاب, دهه فجرانقلاب اسلامی

 

چگونگی نفوذ ،‌ حضور و سلطه استعمار و جابه‌جایی دو امپراتوری استعماری و چگونگی برخورد جریانهای فکری مختلف با مسائل سیاسی و فرهنگی و همچنین نقش مردم از زمانهای مختلف و تاثیر حضور آنان در تحولات سیاسی ـ اجتماعی ، برای سیاستگزاران و مدیران کشور بشدت مورد نیاز می‌باشد.علل و عوامل شکل‌گیری و چگونگی روند انقلاب اسلامی از دهه ۴۰ تا کنون همچنان مورد بحث و بررسی و اختلاف نظر می‌باشد. هر یک از گروهها و جریانهای سیاسی و اعتقادی به گونه‌ای موضوع را تجزیه وتحلیل و نتیجه گیری کرده‌اند…

 

اگر چه بسیاری سعی کرده‌اند این انقلاب را در ردیف سایر انقلابها و تحولات معمول دنیا بدانند اما در عمل نظرات آنان با واقعیتها فاصله زیادی دارد. زیرا نیروی این انقلاب مردمی و اسلامی بدون هیچ‌گونه مرزبندی طبقاتی و گروهی بوده و ایدئولوژی ان اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله می‌باشد که سازش با نظامهای رایج دنیا ندارد و رهبری آن توسط یکی از مردان کم نظیر تاریخ حضرت امام خمینی (رحمت الله علیه) با ویژگیهای خاص خود بود. به همین دلیل جریانات و تحولات قبل و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی مخالف غالب تحلیها و پیش بینی‌های سیاستمداران وتحلیگران سیاسی بود.واقعیت این است که دنیا با چنین انقلابی آشنایی نداشت و لذا در برخورد با آن نیز شیوه‌ها و روشهای معمول را به کار می‌گرفت که کارآیی و تاثیر چندانی در سیر جریان دیده نشد. اگر نظرهای مختلفی که در مورد علل تکوین وداوم انقلاب مطرح شده تدوین شود طبعاً صاحبنظران داخلی تائید می‌کنند، این است که عوامل اساسی انقلاب عبارتند از :
۱٫ رهبری حضرت امام خمینی (رحمت الله علیه) رهبر کبیر انقلاب اسلامی و بنیانگذار جمهوری اسلامی که با شیوه‌ای استثنایی و فوق‌العاده‌ رهبری و فرماندهی را به عهده گرفتند و تا پیروزی نهایی هدایت جریانات را به نحو احسن انجام دادند. ویژگیهای شخصی و رهبری امام خود موضوع بحثی جدید در جامعه شناسی سیاسی می‌باشد.
۲٫ حضور یکپارچه و متحد مردم در تمامی صحنه‌ها قبل و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ، آن چنان توان و قوتی ایجاد نمود که هیچ‌گونه امکانی برای مقابله با آن در اختیار رژیم شاه و اربابانش نبود.
۳٫ اعتقاد به اسلام و موازین و ارزشهای آن و همچنین عشق به خاندان پیامبر و اسوه بودن آنان برای مردم و الهام از زندگی و شهادت آنان در راه خدا خصوصاً درس گرفتن از عاشورا، آن چنان تحولی به وجود آورد که نه تنها برای خارجیان بلکه برای سران و کارگزاران سیاسی ـ امنیتی رژیم شاه هم بخوبی شناخته شده نبود.
به همین دلیل در کلیه تجزیه و تحلیهای سیاسی و اقتصادی و امنیتی اعتقادات مردم و نقش ونفوذ علما مورد توجه نبود واتفاقاً‌ مهمترین انگیزه انقلاب هم بی‌اعتنایی و تضعیف اسلام در امور مختلف کشور توسط رژیم شاه بود.بعضی تلاش کرده‌اند تا مدرنیسم و صنعتی شدن، توسعه ارتباطات و مبادلات با غرب را علت اصلی بروز انقلاب اسلامی تحلیل و تبلیغ نمایند اما واقعیت این است که مقابله با مظاهر فاسد فرهنگ غرب و تهاجم همه جانبه سلطه استعماری برای از بین بردن هویت اعتقادی و فرهنگی یکی از عوامل اصلی انقلاب مردم مسلمان بود. زیرا اسلام با روابط مناسب و سازنده و مبادلات منطقی مخالف نیست بلکه تایید کننده و مشوق است.به طور خلاصه می‌توان گفت ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ نه تنها سرآغاز دوران جدیدی در تاریخ تحولات ایران بود، بلکه تغییرات زیادی را در سطح منطقه و در سطح بین‌المللی به دنبال داشته است .

مفهوم انقلاب

مطالعه نظام‏مند مفهوم جدید انقلاب، از قرن نوزدهم میلادی آغاز شد. در فرهنگ‏های سیاسی و علوم سیاسی، انقلاب را چنین تعریف می‏کنند: «سرنگونی یک نظام اجتماعی کهنه و فرسوده و جای‏گزین کردن آن با نظام اجتماعی نو و مترقی» یا «سرنگونی حکومت طبقه یا طبقات رو به زوال و جای‏گزین کردن آن با نظام اجتماعی جدید». در برخی موارد هم برای تعریف عام انقلاب که هر نوع تحول اساسی را در بربگیرد، آن را چنین تعریف می‏کنند: «هر نوع تحول کلی و اساسی».

انقلاب از دیدگاه اسلام

دیدگاه اسلام در مورد انقلاب، با تفسیر و تحلیل غربی و مارکسیستی آن کاملاً تفاوت دارد. در تحلیل اسلامی، مهم‏ترین عامل انقلاب، آرمان‏خواهی و عقیده به مکتبی است که نخست گروه پیشرو و مجاهدان را وارد میدان مبارزه انقلابی می‏کند و سپس با بسیج توده‏های گسترده مردم، انقلاب را به درون جامعه کشانده، از طریق توده‏های مردم به پیروزی می‏رساند. از دیدگاه اسلام، انقلابْ نوعی جهاد داخلی است که در آن گروهی برای خدا می‏جنگند و گروه دیگر مانع راه خدایند.

انقلاب اسلامی

در انقلاب اسلامی، عناصر فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی هر کدام به گونه‏ای تأثیر گذارند. نیز در کنار این عناصر، بر خشم قهرآمیز مردم تکیه می‏شود. البته می‏توان ویژگی‏های اصلی انقلاب اسلامی را در تعریف زیر مطالعه کرد: «انقلاب اسلامی، دگرگونی بنیادی در ساختار کلی جامعه و نظام سیاسی آن، منطبق بر جهان‏بینی و موازین و ارزش‏های اسلامی و نظام امامت و بر اساس آگاهی و ایمان مردم، و نیز حرکت پیشگام صالحان و قیام قهرآمیز توده‏های مردم است».

فرایند انقلاب اسلامی

مقام معظم رهبری در پیام خود به مناسبت بیستمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۳۷۷ چنین می‏فرماید: «امام بزرگوار ما با تکیه به تعالیم اسلام ناب محمدی صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم ، و با اعتماد به ایمان دینی مردم، و با شجاعت و اخلاص و توکل کم‏نظیر خود، راه مبارزه را در میان سختی‏ها و مصائب طاقت‏فرسا گشود و پیش رفت و صبورانه و پیامبرگونه ذهن و دل مردم را با واقعیت‏های تلخ و راه علاج آن آشنا کرد. ملت ایران که از اولین قدم‏ها به ندای این مرد الهی و روحانی گوش فرا داده و به منطق حق و درس روشنگر او دل بسته بودند، با انگیزه نیرومند ایمان و عشق به اسلام، فداکاری‏ها و جان‏فشانی‏های فراموش‏ناشدنی کردند. امام بزرگوار ما در این مدت، در عین هدایت مردم و گستردن دامنه آگاهی همگانی و کشاندن توده میلیونی به مبارزه، اندیشه حکومت اسلامی را نضج و قوام بخشید و در مقابل دو مکتب رایج سیاسی عالم… راه اسلامی را مطرح کرد که در آن بر دو عنصر دین و انسان به طور اساسی تکیه شده و ایمان دینی و اراده مردمی بزرگ‏ترین شاخصه آن است».

ماهیت انقلاب اسلامی

بزرگ‏ترین تحول قرن بیستم

با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، بزرگ‏ترین تحول جهانی قرن بیستم به وقوع پیوست. بنیان گذار این انقلاب با قیام خود، غرور ملت‏های مستضعفی را که سالیانی مدید مورد ظلم قرار گرفته بودند، به آنان باز گرداند. او نه تنها سرنوشت کشورش را تغییر داد، بلکه میلیون‏ها انسان گم‏گشته در برهوت جاهلیت عصر مدرن را به بازگشتی دوباره به معنویت و یکتاپرستی فراخواند.
پیروزی انقلاب اسلامی، چه در داخل و چه در خارج از کشور، ناظران را با پدیده‏ای تازه در صحنه سیاسی جهان روبه‏رو ساخت. این پدیده بنا به ماهیت، اهداف و سرنوشت خود، در هیچ‏یک از معیارهای سیاسی جهان نمی‏گنجد.

انقلاب آزادی‏بخش

از آنجا که انقلاب‏های آزادی‏بخش ملی، بر ضد سلطه امپریالیستی شکل می‏گیرد و رژیم شاه در ایران نیز در طول انقلاب به عنوان رژیم دست نشانده امپریالیسم آمریکا بود، برخی آن را به عنوان حرکتی ضدامپریالیستی و در گروه انقلاب‏های آزادی‏بخش ملی قرار می‏دهند. اما با وجود جنبه ضدامپریالیستی انقلاب و نیز وابستگی رژیم پهلوی از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به حمایت‏ها و کمک‏های مستقیم آمریکا، از آنجا که اصطلاح «انقلاب آزادی‏بخش» به جنبش‏هایی گفته می‏شود که بر ضد سلطه مستقیم خارجی شکل می‏گیرد، کاربرد آن در مورد انقلاب ایران چندان راهگشا نیست.

انقلاب اجتماعی

اصطلاح انقلاب اجتماعی، درباره انقلاب‏هایی به کار می‏رود که بر اثر آنها تحولات ساختاری اقتصادی ـ اجتماعی چشم‏گیری شکل می‏گیرد. برخی چون اِسکاچْپول که تحولات اجتماعیِ ناشی از انقلاب‏ها را به شکل وسیع‏تر تعریف می‏کنند، بر آن‏اند که انقلاب ایران، انقلابی اجتماعی است؛ زیرا با دگرگونی‏های ساختاری و ارزشیِ وسیعی همراه بوده است.

انقلاب اسلامی و همگانی

از آنجا که انقلاب ایران به روشنی بر جنبش سراسری و چند طبقه‏ای متکی بود، بسیاری از تحلیلگرانِ انقلاب، آن را انقلابی مردمی یا مردمگرا می‏دانند. تردیدی نیست که انقلاب ایران از نظر نوع ائتلاف قشرهای مختلف اجتماعی در آن، پدیده‏ای کم‏نظیر به شمار می‏آید و به همین دلیل «انقلاب مردمی» قلمداد کردنِ آن جایز به نظر می‏رسد. البته انقلاب ایران بیشتر از هر عنوانی با نام «انقلاب اسلامی» مطرح شده است. به نظر می‏رسد که با توجه به گفتمان حاکم بر انقلاب ایران، رهبری انقلاب و همچنین شکل دولت و روابط اجتماعی بعد از آن، جا دارد که انقلاب ایران به عنوان انقلاب اسلامی مطرح شود.

زمینه‏های تأثیرپذیری جنبش‏های اسلامی از انقلاب اسلامی ایران

انقلاب اثرگذار

انقلاب اسلامی ایران بر جنبش‏های سیاسی ـ اسلامیِ معاصر تأثیر گذاشت؛ زیرا موارد مشترک فراوانی بین انقلاب اسلامی ایران و این جنبش دیده می‏شود که این تأثیر را فراهم آورد. این زمینه‏ها که از آنها به عنوان عامل همگرایی یا عناصر همسویی و همرنگی نیز می‏توان یاد کرد، عبارت است از عقیده مشترک، دشمن مشترک، هدف مشترک، وحدت‏طلبی و مردم‏گرایی.

عقیده مشترک

انقلاب اسلامی ایران، همانند هر جنبش اسلامی دیگر، به یگانگی خدا و رسالت پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم معتقد است، کعبه را قبله آرزوهای معنوی خود می‏داند، قرآن را کلام خداوند و منجی بشر گمراه می‏پندارد، و به دنیای پس از مرگ و صلح و برادری و برابری ایمان دارد؛ همان گونه که امام خمینی رحمه‏الله فرمود: «در کلمه توحید که مشترک بین همه است، در مصالح اسلامی که مشترک بین همه است، با هم توحیدِ کلمه کنید».

دشمن مشترک

انقلاب اسلامی و جنبش‏های اسلامی، دشمن مشترکی دارند. این دشمن مشترک که همان استکبار جهانی به سرکردگی آمریکا و اسرائیل است، همانند کفار قریش، مغولان وحشی، استعمارگران اروپایی و صرب‏های نژاد پرست و…، کیان اسلام را تهدید می‏کند. در مقابل، انقلاب اسلامی با طرح شعار «نه شرقی نه غربی» عَلَم مبارزه بر ضد دشمن مشترک جهان اسلام را به دوش گرفته است.

هدف مشترک

هدف انقلاب اسلامی ایران و جنبش‏های اسلامی معاصر، برچیده شدن فساد، اجرای قوانین اسلام، استقرار حکومت اسلامی در جامعه مسلمانان، و به اهتزاز درآوردن پرچم لا اله الا الله در سراسر جهان با تکیه بر قدرت الهی و توده‏های مردم است. البته برخی از جنبش‏های سیاسی معاصر، فقط عمل به احکام اسلام را در کشورهای خود می‏خواهند و برخی نیز خواستار تشکیل حکومتی مستقل، بدون تأکید بر شکل اسلامی حکومت هستند.
بنابراین می‏توان گفت که جنبش‏های اسلامی معاصر، حیات خود را مدیون انقلاب اسلامی هستند؛ زیرا انقلاب اسلامی به اسلام و مسلمانان حیاتی تازه بخشید، آنان را از عزلت و حقارت نجات داد و اسلام را به عنوان تنها راه‏حل برای زندگی سیاسی مسلمانان مطرح ساخت.

وحدت‏طلبی و مردم‏گرایی

تکیه و تأکید انقلاب اسلامی و رهبری آن بر لزوم وحدت همه قشرها و همه مذهب‏های اسلامی در نیل به پیروزی در صحنه داخلی و خارجی، زمینه گرایش جنبش‏های اسلامی معاصر به سوی انقلاب اسلامی است؛ زیرا انقلاب اسلامی با الگو قرار دادن اسلام ناب محمدی صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم ، هیچ تفاوتی بین مسلمانان سیاه و سفید، و غربی و شرقی قائل نیست و بر جنبه‏های اختلاف برانگیز در بین مسلمانان پافشاری نمی‏کند؛ بلکه با برگزاری هفته وحدت، برپایی روز قدس، صدور فتوای امام خمینی رحمه‏الله علیه سلمان رشدی و…، در راه اتحاد مسلمانان گام برداشته است. به همین دلیل، انواع گروه‏های غیرشیعی و حتی جنبش‏های آزادی‏بخش غیراسلامی، انقلاب اسلامی ایران را الگوی خود قرار داده‏اند. مردمگرایی انقلاب اسلامی نیز، عاملی در گسترش انقلاب و پذیرش آن از سوی ملت‏های مسلمان بوده است.

تأثیر انقلاب اسلامی ایران بر جنبش‏های سیاسی اسلامی

انقلاب اسلامی ایران بر حرکت‏های اسلامی معاصر، تأثیر فراوانی گذاشته است که از آن جمله می‏توان به بازتاب سیاسی و فرهنگی آن اشاره کرد.

الف) بازتاب سیاسی

یکی از مهم‏ترین دستاوردهای انقلاب اسلامی ایران، تجدید حیات اسلام در جهان است. به بیان دیگر، عمر دوره‏ای که اعتماد به نفس در میان مسلمانان از بین رفته و خواهان هضم شدن در هویت جهانی بودند، به پایان رسید و انقلاب اسلامی آن اعتماد به نفسی که روزگاری پشتوانه تمدن بزرگ اسلامی بود، احیا و بارور کرد.
این تجدید حیات اسلام، آثار مختلفی را برای جنبش‏های اسلامی به ارمغان آورد. یکی از این آثار، انتخاب اسلام به عنوان بهترین و کامل‏ترین شیوه مبارزه است. چنین رویکردی، به معنای کنار گذاشتن اندیشه‏های غیرمذهبی است که همگی در نجات ملت‏های اسلامی از چنگال استبداد داخلی و خارجی ناتوان ظاهر شدند.

ب) بازتاب فرهنگی

انقلاب اسلامی ایران، ارزش‏های فرهنگی جدیدی را در مبارزه سیاسی جنبش‏های اسلامی مطرح کرد. یکی از این ارزش‏ها، گرایش به جهاد است. جنبش‏های اسلامی پس از انقلاب اسلامی ایران، جهاد، شهادت و ایثار را به عنوان اصول اساسی پذیرفته‏اند.
مردمی بودن که یکی از ویژگی‏های انقلاب اسلامی ایران است، در جنبش‏های سیاسی اسلامی راه یافته است. این جنبش‏ها دریافته‏اند که اسلام، توانایی بسیج توده‏های مردم را دارد.
تقلید شعارهای انقلاب اسلامی ایران از سوی جنبشگران مسلمان، شکل دیگر تأثیر انقلاب اسلامی ایران است. برای مثال شعار مردم مصر «لا شرقیه و لا غربیه»، مردم کشمیر «الله اکبر» و «خمینی رهبر»، شعار مردم فلسطین «لا اله الا اللّه‏»، «اللّه‏ اکبر» و «پیروزی از آنِ اسلام است» می‏باشد.
از دیگر مظاهر انقلاب اسلامی ایران که در پیروان جنبش‏های سیاسی اسلامی معاصر دیده می‏شود، حجاب است. با پیروزی انقلاب اسلامی، گرایش به حجاب در نقاط مختلف جهان افزایش یافت.
تظاهرات به سبک ایران نیز یکی دیگر از آثار فرهنگی انقلاب اسلامی ایران بر حرکت‏های اسلامی و سیاسی معاصر به شمار می‏آید.

جهان‏شمولی

پدیده‏های سیاسی و اجتماعی بزرگ هر جامعه، همچون انقلاب‏های مطرح در تاریخ بشر، بر تحولات فکری، سیاسی و اجتماعی در خارج از مرزهای خود اثر می‏گذارند. انقلاب اسلامی ایران نیز از این قاعده بیرون نبوده است؛ به ویژه آنکه با رویکرد عقیدتی خود، از توانمندی تأثیرگذاری به گستره جغرافیایی جهان اسلام برخوردار بود. ویژگی اصلی انقلاب اسلامی، تبلیغ اسلام و اصول اساسی آن است. جهانی بودن انقلاب در گسترش فرهنگ اسلامی و افزایش اقتدار اسلامی جلوه‏گر می‏شود. گسترش انقلاب اسلامی نه تنها حرکتی انقلابی، بلکه وظیفه‏ای دینی به شمار می‏آمد. به همین دلیل در اصل ۱۵۴ قانون اساسی آمده است: «جمهوری اسلامی ایران، سعادت انسان‏ها در کل جامعه بشری را آرمان خود می‏داند و استقلال، آزادی و حکومت حق و عدل را حق همه مردم جهان می‏شناسد. بنابراین در عین خودداری کامل از هرگونه دخالت در امور داخلی ملت‏های دیگر، از مبارزه حق‏طلبانه مستضعفان در برابر مستکبران در هر نقطه از جهان حمایت می‏کند».

بازتاب انقلاب نور در جهان

آسیای مرکزی

استاد جمعه علی خان (معاون وقت وزیر فرهنگ قرقیزستان) می‏گوید: «شناخت اولیه ما از انقلاب، بسیار ناچیز بود… ما همین اندازه می‏دانستیم که امام خمینی رحمه‏الله ، شخصیتی سازش‏ناپذیر است که سال‏ها در تبعید زندگی کرده و به چیزی جز پیروزی انقلاب اسلامی و تأسیس حکومت اسلامی رضایت نمی‏دهد».
مقامات کشورهای تازه استقلال یافته، اعتراف کرده‏اند که با پیام امام خمینی رحمه‏الله به گورباچف، به عمق شخصیت ایشان پی برده و دانسته‏اند امام خمینی رحمه‏الله شخصیتی سیاسی در ردیف دیگر رهبران کشورها نیست. آنها پیام امام را مهم‏ترین و رساترین صدای انقلاب ایران در میان ملت‏های خود می‏دانند.

جنوب شرقی آسیا

احیای اسلام و تأثیر انقلاب در آسیای جنوب شرقی، به شیوه‏های گوناگونی به ویژه در مالزی و اندونزی تجلّی یافته است. از نشانه‏های آشکار این امر، حجاب بسیاری از زنان، توجه هر چه بیشتر مردم به نماز، روزه و دیگر عبادات، برنامه‏های مذهبیِ بیشتر در تلویزیون، استناد به اسلام در سخنرانی‏های سیاست‏مداران و مشارکت بیشتر در سازمان‏های اسلامی بین‏المللی است. نظر عمومی بر این است که انقلاب ایران، تأثیر مهمی بر عناصر آشنا به مذهب در این کشورها داشته است و مسلمانان بیش از پیش هویت خود را شناخته‏اند.

لبنان و فلسطین

حرکت‏های اسلامی در لبنان کاملاً با انقلاب اسلامی ایران در ارتباط هستند. یکی از اساتید دانشگاه لبنان می‏گوید: «در دنیای امروز، هر انسانی باید کسی را بیابد که از طرف او حمایت شود. در این ایام، ترکیه با گرایش به غرب، اسلام را رها کرد و کسی نبود که مسلمانان را حمایت کند. آمریکا و فرانسه و غرب نیز مسیحیان را حمایت می‏کنند. در این برهه می‏بایست کسی اسلام و مسلمین را حمایت می‏کرد. انقلاب اسلامی پیروز شد و مسلمانان لبنان و تمام مظلومان جهان را مورد حمایت خود قرار داد».

غرب و آمریک

تحلیلگران و صاحب‏نظران معتقدند که با آغاز عصر امام خمینی رحمه‏الله ، دین و دین‏داری در همه جهان گسترش یافته و زنده شده است. از این رو، کلیساها جان تازه‏ای گرفتند و حتی مذهبی بودن در اروپا با ارزش تلقی شد. خلاصه اینکه عصر امام خمینی رحمه‏الله ، عصر احیای دین و معنویت در جهان معاصر به شمار می‏آید.
یکی از اندیشمندان اسلامی در این‏باره گفته است: «مهم‏ترین دستاورد حرکت امام خمینی، احیای دین و دین‏گرایی در جهان معاصر بود؛ به گونه‏ای که به برکت این حرکت، نه تنها پیروان دین اسلام، بلکه پیروان دیگر ادیان، از جمله مسیحیت نیز حیاتی دوباره یافته و در نتیجه دین و دین‏گرایی در سایر ملل نیز افزایش یافت».

ویژگی‏های انقلاب اسلامی

گرایش دینی

یکی از ویژگی‏های انقلاب مردم ایران، خدا محوری آن است. در اصل ۵۶ قانون اساسی جمهوری اسلامی می‏خوانیم: «حاکمیت مطلق بر جهان و انسان از آن خداست و هم او، انسان را بر سرنوشت اجتماعی خویش حاکم ساخته است».
در وصیت‏نامه پیر عرفان و بنیان گذار انقلاب اسلامی، در این‏باره چنین آمده است: «ما می‏دانیم که این انقلاب بزرگ که دست جهان‏خواران و ستمگران را از ایران بزرگ کوتاه کرد، با تأییدات الهی پیروز گردید. اگر نبود دست توانای خداوند، امکان نداشت یک جمعیت ۳۶ میلیونی با آن تبلیغات ضد اسلامی و ضد روحانی خصوصا در این صد سال اخیر… یکپارچه قیام کنند و در سرتاسر کشور با ایده واحد فریاد اللّه‏ اکبر و فداکاری‏های حیرت‏آور و معجزه‏آسا، تمام قدرت‏های داخل و خارج را کنار [زند]…. تردیدی نیست که این یک تحفه الهی و هدیه غیبی بود که از جانب خداوند منّان بر این ملت مظلوم غارت زده عنایت شده است».

مردمی بودن انقلاب

مردمی بودن در انقلاب‏های دیگر هم کم و بیش دیده می‏شود، ولی در انقلاب اسلامی ایران بسیار برجسته‏تر است. در این انقلاب، بیشتر مردم به صحنه آمدند و خواستار سرنگونی رژیم شاهنشاهی و برقراری نظام اسلامی شدند. نظامی، کارگر، کارمند، کشاورز، روحانی، دانشجو و معلم، همه و همه در این انقلاب سهیم بودند. این وجه از مردمی بودن انقلاب شاخص است. در بیشتر انقلاب‏های دیگر، عنصر اصلی مبارزه، نیروهای متشکل حزبی و شبه‏نظامی بودند که از راه جنگ مسلحانه کار را تمام کردند و نقش مردم بیشتر حمایت و پشتیبانی از آنها بود، ولی در انقلاب ما، همه مردم نقش داشتند و در سراسر کشور با یک شدت و قدرت با رژیم پهلوی به مبارزه برخاستند.

رهبری و مرجعیت

از ویژگی‏های مهم انقلاب اسلامی ایران که از ویژگی الهی بودن انقلاب سرچشمه می‏گیرد، نقش دین، عالمان دینی و رهبری و هدایت انقلاب است. همه انقلاب‏های دیگر به نوعی در مقابل دین و مذهب بودند، ولی این انقلاب با رهبری و هدایت عالمان دینی آغاز شد و به سرانجام رسید. در رأس این بزرگان، شخص امام خمینی رحمه‏الله قرار داشت که بالاترین جایگاه دینی، یعنی مرجعیت را دارا بود. رهبری ایشان، ویژگی‏های برجسته‏ای داشت که برخی از آنها را برمی‏شماریم:
الف) امام که مرجعی دینی بود، پایگاه وسیع و عمیق مردمی داشت.
ب) ایشان با پایه‏گذاری قیام پانزده خرداد و مدیریت و شجاعت بی‏مانند در آن جریان و ایام تبعید، رهبری سیاسی و انقلابی خود را به اثبات رساند.
ج) رهبری ایشان قاطعانه بود.
د) امام، هم طراح انقلاب بود و هم مدیر و مجری آن.

اصالت

اصالت انقلاب اسلامی ایران دو بُعد دارد: نظری و عملی. در بعد نظری و فکری، آرمان‏ها و ایده‏های این انقلاب، وارداتی نبوده، محصول جامعه و تاریخ ایران است. اسلام و عقاید اسلامی هزار و چهارصد سال قبل از سوی ایرانیان پذیرفته شده، در این مدت به عنصر اصلی و اساسی فرهنگ و ملیت ما تبدیل شد. در بُعد عملی نیز می‏بینیم که مردم با نیروی خود و بدون کمک‏های مالی و تسلیحاتی شرق و غرب یا همسایگان و با اتکا به خداوند و شعار «پیروزی خون بر شمشیر» به پیروزی رسیدند.

اسلامی ـ دینی بودن انقلاب ایران

یکی از شروط درجه اول انقلاب ایران، اسلام است؛ زیرا رهبر این انقلاب فردی روحانی و مرجع دینی بوده، سازمان‏دهی آن از راه سازمان سنتی هزار ساله حوزه‏های علمیه دینی صورت می‏گرفت. سازمانی که پنج عنصر و رکن اساسی داشت؛ علما و مراجع دینی، حوزه‏های علمیه و مدارس دینی، بقعه‏ها و مزارهای متبرک، مساجد و ائمه جماعات، دستجات و هیئت‏های مذهبی. بنابراین به دلیل نقش اساسی دین اسلام در شرایط انقلاب ایران، این پدیده متصف به صفت اسلامی گردیده است.

خاستگاه عاشورایی انقلاب

از دیدگاه بسیاری از اندیشمندانی که در زمینه علل و عوامل پیروزی انقلاب اسلامی ایران نظریه‏پردازی کرده‏اند، عامل مذهب از قوی‏ترین و اصلی‏ترین عواملی است که در پیدایش و پیروزی انقلاب نقش بسزایی داشته است. همچنین مروری بر ادبیات سیاسی رایج در روند وقوع انقلاب اسلامی، شعارها، سخنرانی‏ها و بیانیه‏های رهبران نهضت، بیانگر این واقعیت است که از میان عناصر مذهبی، فرهنگ عاشورا و نهضت امام حسین علیه‏السلام ، نقش به‏سزایی در این زمینه بر عهده داشته است. فرهنگ شهادت، مبارزه همیشگی با باطل، طاغوت‏ستیزی، اصل پیروی از رضایت خداوندی و مصالح مسلمانان، و نیز فرهنگ نظارت عمومی و امر به معروف و نهی از منکر، از ویژگی‏های مؤثر فرهنگ عاشورا بر انقلاب ایران است.

گونه‏های تأثیر فرهنگ عاشورا در پیدایش انقلاب اسلامی

الف) تأثیر فرهنگ عاشورا بر اهداف افراد انقلابی
هدف و انگیزه مردم ایران از انقلاب اسلامی، نابودی ظلم، استبداد و استکبار، برپایی حکومت عدل الهی، اجرای احکام اسلامی به عنوان «معروف»، و جلوگیری از وابستگی به بیگانگان به عنوان «منکر» بود که همان انگیزه و هدف امام حسین علیه‏السلام از قیام عاشورا به شمار می‏آمد. حضرت امام درباره تأثیر قیام عاشورا بر اهداف و انگیزه‏های انقلاب اسلامی می‏فرماید: «حضرت سید الشهدا علیه‏السلام به همه آموخت که در مقابل ستم، در مقابل حکومت جائر چه باید کرد؟» به همین دلیل یکی از مهم‏ترین شعارهای افراد انقلابی این بود: «نهضت ما حسینیه، رهبر ما خمینیه».
ب) تأثیر فرهنگ عاشورا بر رهبری انقلاب
وجود رهبری حسین‏گونه امام خمینی رحمه‏الله ، یکی از مهم‏ترین جلوه‏های تأثیر نهضت عاشورا در پیدایش انقلاب اسلامی بود. مردم ایران، صلابت، شهامت، شجاعت، قاطعیت، سازش‏ناپذیری و روح حماسی امام حسین علیه‏السلام را در شخصیت امام خمینی رحمه‏الله متجلی می‏دیدند و شرایطی که امام حسین علیه‏السلام برای رهبر و حاکم جامعه اسلامی توصیف می‏کرد، در او می‏یافتند. شعار «خمینی، خمینی تو وارث حسینی» بیانگر این مطلب است.
ج) فرهنگ عاشورا و شیوه مبارزه
مردم ایران، تحت‏تأثیر نهضت عاشورا، روحیه شهادت‏طلبی امام حسین علیه‏السلام و یارانش را در خاطره‏ها تکرار می‏کردند. جوانان انقلابی با شعارهای «الله اکبر» و «توپ، تانک، مسلسل، دیگر اثر ندارد» با تانک‏ها و مسلسل‏های رژیم ستمشاهی مقابله می‏نمودند. حضرت امام خمینی رحمه‏الله می‏فرماید: «کیفیت مبارزه را… اینکه قیام در مقابل یک حکومت قلدری که همه‏جا را در دست دارد، با یک عدهمعدود، باید چطور باشد، اینها چیزهایی است که حضرت سیدالشهداء علیه‏السلام به ملت آموخته است».
د) عزاداری امام حسین علیه‏السلام و انقلاب
ایام عزاداری امام حسین علیه‏السلام و اماکن عزاداری مانند مساجد، تکیه‏ها و خیمه‏های عزاداری، به عنوان مهم‏ترین زمان و مکان برای فعالیت نیروهای انقلاب و آگاهی مردم از مفاسد حکومت پهلوی، و نیز سازمان‏دهی آنان برای راهپیمایی، تظاهرات و فعالیت‏های انقلابی به شمار می‏آمد.

فرهنگ عاشورا و پیروزی انقلاب اسلامی

با مروری بر مقاطع سرنوشت‏ساز پیروزی انقلاب اسلامی، مشخص می‏شود که فقط آغاز انقلاب، ایام عزاداری امام حسین علیه‏السلام و با الهام از آموزه‏های نهضت عاشورا بوده است که به برخی از آنها اشاره می‏کنیم:
۱٫ قیام پانزده خرداد، در پی سخنرانی امام خمینی رحمه‏الله در روز عاشورای سال ۱۳۴۲ پدید آمد.
۲٫ هفده شهریور نیز یکی از مقاطع مهم انقلاب بود که تحت‏تأثیر عاشورا و فرهنگ آن شکل گرفت. امام خمینی رحمه‏الله در این‏باره فرموده است: «هفده شهریور مکرر عاشورا و میدان شهدا مکرر کربلا، و شهدای ما مکرر شهدای کربلا، و مخالفان ملت ما مکرر یزید و وابستگان او هستند».
۳٫ اعلامیه تاریخی امام خمینی رحمه‏الله در روز ۲۱ بهمن ۱۳۵۷ مبنی بر شکستن کودتا و حکومت نظامی رژیم که تصمیم داشتند رهبران اصلی انقلاب را دستگیر کرده و به گمان خود برای همیشه به انقلاب پایان دهند، نوعی حماسه عاشورایی به شمار می‏آید.

فرهنگ عاشورا و تداوم انقلاب

اگر انقلاب اسلامی بخواهد بر مبنای فرهنگی که شکل گرفته تداوم یابد، ناگزیر باید همواره به آن فرهنگ توجه کند. روحیه شهادت‏طلبی، آزادگی و شرف، عزّت نفس، مبارزه با ظلم و… در عرصه‏های مختلف سیاست خارجی و روابط با دیگر کشورها و همچنین عرصه سیاست داخلی، از سیاست‏گذاری در ابعادِ مختلف اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و… گرفته تا بخش‏های اجرایی، همه باید به آموزه‏های نهضت امام حسین علیه‏السلام و فرهنگ عاشورا پای‏بند باشد. امام خمینی رحمه‏الله در قسمتی از سخنان خویش می‏فرماید: «فداکاری حضرت سیدالشهداء علیه‏السلام است که اسلام را برای ما زنده نگه داشته است… باید بدانید که اگر بخواهید نهضت شما محفوظ بماند، باید این نهضت‏ها را حفظ کنید».

شعارهای راهبردی

ایدئولوژی و ماهیت هر انقلاب در شکل ساده و مردمی، در شعارهای آن تجلّی پیدا می‏کند و شعار، از دیرباز ابزاری برای شناساندن اهداف و مظهر خواسته‏های مردم بوده است. شعارهای مردم ایران که خواسته‏های آنها را مطرح می‏کرد، در واژه‏های زیر قرار می‏گیرد.
۱٫ استقلال
بی‏تردید بنیادی‏ترین شعار مردم در دوران مبارزات ستمشاهی، استقلال‏طلبی بود. ایرانِ زمان شاه، در حکم «ژاندارم منطقه» برای آمریکا و غرب عمل می‏کرد. قانون کاپیتولاسیون که از سوی دولت ارائه شد و به تصویب مجلس شورای ملی وقت رسید، مصونیت مستشاران آمریکایی را تضمین می‏کرد تا آنان بدون هیچ‏گونه ترس و نگرانی، در داخل ایران به غارت اموال و ثروت عمومی مردم بپردازند. ارتش رژیم شاه هم کاملاً در اختیار ژنرال‏های آمریکایی بود و از خود هیچ اراده‏ای نداشت.
استقلال، بزرگ‏ترین دستاورد انقلاب اسلامی برای مردم ایران بود. از این رو، قانون اساسی جمهوری اسلامی در اصل‏های مختلف خود، به صورت برجسته بر استقلال کشور تأکید دارد. امروز بدون مبالغه می‏توان گفت که ایران، مستقل‏ترین کشور دنیا به شمار می‏آید.
۲٫آزادی
آزادی، در زمره مطالبات مردم و همواره در صدر اهداف نهضت‏ها و جنبش‏های استقلال‏طلبی و آزادی‏خواهی ایران در دو قرن اخیر بوده است. رژیم مستبد و دیکتاتور پهلوی با ایجاد جوّ اختناق و خفقان، حداقل آزادی‏ها را نیز از ملت ایران دریغ می‏ورزید و به جای آن، زندان‏ها پُر از مجاهدان راه حق بود. مجلس‏ها و دولت‏های دست نشانده، یکی پس از دیگری می‏آمدند و می‏رفتند و در این میان آنچه بی‏اهمیت می‏نمود، نقش مردم و قانون بود. حکومت پلیسی که به ویژه پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ با هدایت آمریکا و انگلستان برای حمایت همه‏جانبه از رژیم شاه در ایران شکل گرفت، تمام همت خود را صرف سرکوب آزادی و مبارزه با مجاهدان راه حق می‏کرد. در چنین فضایی، ملت ایران فریاد «آزادی» را در کنار «استقلال» و «جمهوری اسلامی» فریاد زدند.
۳٫جمهوری اسلامی
شهید آیت‏اللّه‏ مطهری بر این عقیده بود که «جمهوری»، شکل حکومت بوده، «اسلامی» محتوای اداره کشور را نشان می‏دهد. جمهوری اسلامی، با رأی بیش از ۹۸ درصد مردم ایران جای‏گزین رژیم سلطنتی شد. حضرت امام خمینی رحمه‏الله هم این روز را عید اعلام کرده، در پیامی به این مناسبت فرمودند: «مبارک باد بر شما چنین حکومتی که در آن اختلاف نژاد و سیاه و سفید و ترک و فارس و کرد و بلوچ مطرح نیست. همه برابرند… و تفاوت بین زن و مرد و بین اقلیت‏های مذهبی و دیگران در امر اجرای عدالت نیست».
۴٫نه شرقی، نه غربی
شعار مهم نه شرقی نه غربی، گویای نفی سلطه بیگانگان بر امور داخلی کشور است. با پیروزی انقلاب اسلامی، راهبرد سیاست خارجی جمهوری اسلامی در ذیل سیاست نه شرقی، نه غربی بر چند اصل استوار است: نفی هر گونه سلطه‏جویی و سلطه‏پذیری، حفظ استقلال همه‏جانبه و تمامیت ارضی کشور، دفاع از حقوق همه مسلمانان، عدم تعهد در برابر قدرت‏های سلطه‏گر، روابط صلح‏آمیز متقابل با دولت‏های غیرمحارب، ممنوعیت انعقاد هر قراردادی که موجب سلطه بیگانه شود، و حمایت از مبارزه حق‏طلبانه مستضعفان در برابر مستکبران در هر نقطه جهان. در سایه اتخاذ چنین سیاستی بود که ابعاد مبارزه با استکبار در ایران گسترش یافت و فرهنگ بیگانه‏ستیزی و ضداستکباری نهادینه شد.

ضرورت شناخت انقلاب اسلامى

در قرن ما پیروزى انقلاب اسلامى در ایران حادثه مهم و حیرت انگیزى بـراى جـهان بود کـه مـى توانست در رابـطه با مسأل سیاسى جهان و منطقه ایفاگر نقش تعیین کننده و تحولات غیر قابل پیش بینى باشد.
ایـن حادثه بزرگ قرن از یکسو معادلات سیاسى استکبار را در ادامه سـیاست سلطه وتقسیم استعمارى جهان بهم زد و از سوى دیگر یکى از اسـتـوارترین رژیـمهاى وابـسته را کـه از حـمایت قـدرتهاى بـزرگ برخوردار بود ریشه کن نمود و در کشورى چون ایران با اهمیتى که از نـظـر اسـتراتژیکى و اقـتصادى بـراى قـدرتهاى بـزرگ جـهان دارد تحولى سیاسى – مردمى و عظیم بوجود آورد.
مـهمتر از ایـن دو رونـد انـقلاب اسلامى با آگاهی هاى عمیقى که در مـیان مـلتهاىمسلمان جـهان بـویژه در کشورهاى اسلامى بوجود آورد زمـینه تـحولات سـیاسى ریشه دار و بـینشها و گـرایشها و حـرکتها و سازماندهی هاى سیاسى چشمگیرى را فراهم آورد.
ایـن جـریان سـیاسى یکبار دیگر اسلام را به عنوان یک قدرت تعیین کننده در جهان مطرح نمود و چشم انداز وحدت بزرگ جهان اسلام و حرکت عـظیم بـازیابى خویشتن خـود و گریز از سلطه و ایستادگى در برابر اسـتعمار کـهنه و نـو و ایجاد قطب سیاسى جدید در جهان و فروریزى رژیـمهاى وابـسته و تـحمیلى را در سـرزمینهاى پـرنعمت اسلامى در بـرابر دیدگان مشتاق ولى غم و یاس گرفته یک میلیارد مسلمان گشود و مـوجـى از وحـشـت و اضـطـراب در دلـهاى پـر از امـید و آرزوى استعمار گران آفرید.
بـه اعـتراف تحلیل گران سیاسى شگفتیهاى که انقلاب اسلامى در جهان آفـرید بـیشتراز آنـهأى است که دنیا در طول شصت سال اخیر بخود دیـده اســت, شــگـفتیهأى کـه تحلیلها, تـئوریها و پـیش بینیهاى صاحب نظران سیاسى را بى اعتبار نموده است.
انـقلاب اسـلامى بـلوک بندیها و نـظام دوقـطبى تـثبیت شده در نظام بـین المللى کنونى جهان را درهم ریخت و با وجود تضاد عمیقى که بر روابط دو ابرقدرت حاکم بود وآن دو را آشتى ناپذیر مى نمود وادار بـه سازش و اتخاذ موضع واحد در برابر این پدیده سیاسى جدید نمود و تحولات عمده اى را در مسأل مختلف جهان بدنبالآورد.
غـرب طـى چـند تـجربه تـلخ در مـصاف با یکپارچگى اسلام در جریان جنگهاىصلیبى و درگیرى با امپراطوریهاى اسلامى و مانند آن خاطرات تـرسناک وتکان دهنده اى را در حافظه تاریخ خود بیان دارد ولى این بـار خـطر عـظیمتر وگسترده تر و دهشتناکتر از آن بود که درگذشته دیده بود.
پـدیده کاملا نوظهور مقاومت در لبنان با الهام از انقلاب اسلامى و جـهان اسـلامى درمصر و دیگر کشورهاى اسلامى براى غرب بیش از آنچه که تصور مى کرد وحشتناک و طلیعه جهنمى سوزان براى استکبار بود.
انـقلاب اسـلامى در مـقایسه بـا انـقلابهاى دیگر جهان از یک سلسله ویژگیها وامتیازهاى اصولى برخوردار است که از نظر فرهنگ و دانش و تـئورى انــقـلاب آن رادر رده بـالاى پـدیده هاى سـیاسى بـزرگ و انقلابهاى مهم جهان قرار داده است مزایأى چون ماهیت ایدئولوژیکى , قـدرت رهـبرى , و عـمق تـحولات نـاشى ازانـقلاب موجب گردیده که بـسیارى از صـاحب نظران علوم سیاسى در تئوریهاىانقلاب در کشورهاى اسلامى تجدید نظر کنند و الگوى جدیدى را مورد بررسى قرار دهند. و از سـوى دیـگر متفکران و بنیان گذاران حرکتها و نهضتهاى اسلامى همواره الگوهاىانقلاب را در لابلاى تاریخ اسلام جستجو مى کردند و هر کـدام سعى بر آن داشتند که از حوادث برجسته تاریخ اسلام در تبیین راه و حرکت و خط مشى و شیوه خود الهام بگیرند و روند و حرکت خود را دنباله جریانهاى تاریخى گذشته اسلام قلمداد کنند.
فـروغ انـقلاب اسـلامى کـه پس از صدر اسلام مهمترین و ریشه دارترین وشـکوهمندترین حـادثه تـاریخ اسلام است همه درخشندگیهاى فرازهاى بـرجسته تاریخ اسـلام را دربـرگرفت و جـایگزین همه الگوهاى گذشته تاریخ اسلام گردید.
بـى شک با مطالعه حتى سطحى و گذرا در زمینه ماهیت انقلاب اسلامى و بازتابهاىجهانى آن و دستاوردهأى که براى ملل مسلمان بویژه ملت مـسلمان ایـران به ارمغانآورده است ما را به این نتیجه مى رساند کـه انـقلاب اسلامى نه تنها حادثه بزرگ قرن در جهان و تاریخ ایران اسـت بـــلــکـه خـود از مــهـمترین فـرازهـاى تـاریـخ اسـلام و پـدیده اىشگفت انگیز و معجزه ایست الهى که تجلى قدرت لایزال خداوند – عـلى رغم قدرتهاى مـادى و شـرأط بـر حـسب ظاهر غیر قابل تغییر سیاسى و اجتماعى محسوب مى گردد.
تـاریخ تـحـلیلى انقلاب هاى گوناگون, یکى از گنجـینـه هاى عظیم و میراث هاى گرانبـهاى بـشرى است که بـا بـررسى آن ها مى توان نقش و اهمیت هر یک را در مسیر پـر فراز و نشیب جوامع انسانى دریافت و با عبرت آموزى از آنها, مسیر حرکت خویش را روشن تر نمود; چرا که گذشتـه چـراغ راه آینده است و بـه فرموده حضرت امام خمینى(رحمت الله علیه):((تاریخ معلم انسان هاست)).
اکـنون بـه سی امین سالگرد انقلابى نزدیک مى شویم که پیروزى آن موجب تبدیل ساختار سیاسى جهان از نظام دو قطبـى بـه نظام سه قطبى ((اسلام(بـنیادگرایى اسلامى), کاپیتالیسم, کمونیسم)) گردید.
انـقلاب اسـلامى ایران, بـى هیچ تردیدى معجزه اى الهى بـود که بـه دست معجزه گر مردى از سلاله پـاک پـیامبـر(صلی الله علیه و آله و سلم), بـه انجام رسید و نگاه امید مظلومان و مستـضعفان جـهان را بـه خـود خـیره ساخـت.
تـاثیر عـملى و سریع انقلاب اسلامى در منطقه و بـرآشفتن شعله خشم مردم مسلمان و غیر مسـلمان در بـسـیارى از کشورهاى تـحـت سـلطه استعمار, خود گواه روشنى بر این مدعاست; زیرا در کمتر مقطعى از تاریخ بـشریت, شاهد پـیروزى و تـاثیر گذارى قاطع یک جنبـش صرفا مردمى بوده ایم.
ایـن جـنبش الهى, همه متفکران و سیاستمداران را به حیرت و تعجب واداشت زیرا هیچ یک از تـحلیلگران و سازمان هاى جـاسوسى دنیا که به دقیقترین وسأل کسب اطلاعات سرى مجهز بـودند, نتوانستند وقوع چنین انقلاب شگرفى را در منطقه حساس خاورمیانه و در دوره اقتدار شاهنشاهى حاکم بر ایران پیش بینى نمایند.
بـررسى مـاهیت و علت و ابعاد مختلف این حرکت عظیم الهى نه تنها از آن رو ضرورى مى نماید که شناخت این نهضت به استمرار و حفظ آن کمک مى نماید زیرا ادامه یا ثـبـات آن بـدون شناخت دقیق ماهیت و ابـعاد آن, تقریبـا ناممکن است ـ بـلکه لزومش از آن جهت نیز رخ مى نماید که بـدون فهم اعجاز و الهى بـودن آن و همچنین استـثنإ بـودن این حرکت رعد آساى اسلامى, نمى تـوان از عمق جان, بـدان دل بست و خداوند را بر آن شکر گزار بـود که ((لئن شکرتم لازیدنکم)) شکر نعمت, نعمتت افزون کند.
برای شناخت انقلاب اسلامی ابتدا به دلایل لزوم پرداختن به بررسى نهضت انقلاب اسلامى مى پردازیم و سپـس ویژگى هاى آن را مورد بـررسى قرار مى دهیم, وسپس نظریات مختلف در بـاب عوامل پیروزى انقلاب اسلامى را در بـوته نقد قرار مى دهیم و پس از بـیان مختـصر دسـت آوردهاى مهم انقلاب اسـلامى, در پـایان نتـیجـه عملى پرداختن به مباحث قبلى را ذکر خواهیم نمود.
الف ـ ضرورت شناخت تحلیلى انقلاب اسلامى:
بــه طـور کلى مى توان از پنج محور در جهت اثبـات ضرورت پرداختن به بررسى انقلاب اسلامى ایران بهره جست که عبارتنداز:
۱ـ دریافت ارزش انقلاب.
۲ـ جلوگیرى از انحراف انقلاب.
۳ـ تثبیت انقلاب.
۴ـ تداوم انقلاب.
۵ـ صدور انقلاب.
اینک بـه تـوضـیح اجـمالـى هر یک از این محـورها مىپـردازیم.

دریافت ارزش انقلاب

آگاهى دقیق از سیر پـیدایش این نهضت و وضعیت فرهنگى, اقتصادى و سـیاسى کـشور در زمان رژیم سابق, سبب مى گردد تا گرانبـهایى این گوهر استثنایى را در دنیاى زور و استکبار امروز, بهتر و بـیشتر دریابـیم و بـا احساس مسوولیت عمیق تـرى, قدردان موهبـت استـقلال جمهورى اسلامى باشیم.

جلوگیرى از انحراف انقلاب

رمـز انـحراف هر نهضتى, در انحراف از ریشه هاى استـوارى آن نهضت نهفته است, به عنوان مثال, نهضتى که بر پایه اقتصاد و تکیه بـر پـول پـولداران استوار شده است, بـا تقلیل امکانات مادى رو بـه انحطاط خواهد گذاشت. و بـالعکس, نهضتى که ایمان و ایدئولوژى در آن حرف اول را مى زند, گر چه از تـاثیر عوامل اقتـصادى بـر کنار نخواهد ماند, اما تهاجم فرهنگى بـرنده تـرین سلاح در قطع ریشه هاى آن خواهد بود.

تثبیت انقلاب

اکـنون کـه در مقطع خـاصى از تـاریخ تـحـولات جـهان و هم چـنین, موقعـیت حـسـاس و سـرنوشـت سـازى از دوران انقـلاب اسـلامى قـرار گرفته ایم, مسئولیت ما ایجاب مى کند تا واقعیت ها, ریشه ها و علل و آثـار پـدیده هاى مخـتـلف انقلاب را در ابـعاد سیاسى, اقتـصادى و فرهنگى مورد شناسایى قرار دهیم تا بتوانیم بـا یک بـرنامه ریزى حساب شده ارکان انقلاب را تثبیت نماییم.

تداوم انقلاب

اسـتمرار هـر جنبـشى, متوقف است بـر زنده نگاه داشتن انگیزه هاى اولیه و اصلى آن جـنبـش. انگیزه هاى اصلى مردم مسـلمان ایران در رویارویى با رژیم طاغوت, نیز عبـارت بـودند از: استقلال فرهنگى, آزادى سیاسى و جـمهورى اسلامى. بـا تـحلیل دقیق این انگیزه ها در مرحله نظر و سپس برنامه ریزى عملى براى پیاده کردن آن ها در سطح اجتماع, مى توانیم تـداوم انقلابـمان را تـا ابـد تـامین نمأیم.

صدور انقلاب

هـر ایـده یا فرهنگى از دو راه مى تواند گسترش یابد و از مرزهاى داخلى ملت خویش فراتر رود: ۱ـ تـحمیل استـکبـارى این فرهنگ بـا اسـتـفاده از تـبـلیغات دروغین(تـهاجـم فرهنگى)۲ـ نفوذ واقعى و استـدلالى این فرهنگ در فکر و روان ملت هاى دیگر(تـبـلیغ راستـین بـا تـحلیل و شناخت ماهیت انقلاب اسلامى, مى توانیم رموز نفوذ این نهضت در میان مردم ایران و نتـیجتـا ملت هاى دیگر را بـه راحتـى تشخیص داده و با برنامه ریزى هاى درازمدت تبـلیغى, در جهت گسترش مرزهاى ایدئولوژیکى خود, گام هاى موثرى برداریم.

ماهیت انقلاب

بـه تـعبیر فـلاسفه هـر پـدیده اى مـرکب از دو چیز است ((ماهیت)) (چیستى) و ((وجود))(هستى) انقلاب نیز از این قانون مستثنى نبوده داراى ماهیت و وجود است اینک مى خواهیم ببینیم انقلاب ایران از چه ماهیتى برخوردار است؟ اقتصادى ؟ سیاسى؟ ایدئولوژیکى ؟ یا هر سه ؟ یا اسلامى ؟ قـبل از ورود در بـررسى مـاهیت انـقلاب مـلت ایـران بررسى نظرات دیـگران در رابـطه بـاانقلابها امـرى ضـرورى اسـت و تـا جأى که نـگارنده اطـلاع دارد سـه نـظریه وجود داردکه طرفدار هر نظریه اى مـى خواهند هـمه انـقلابهاى دنیا و از جمله انقلاب ملت ایران را با نـظریه خـود تـطبیق دهـند ایـنک بـطور اخـتصار به آن سه (نظریه مى پردازیم:

نظریه اقتصادى

گـروهى بـرآنند کـه هـر چـند انقلابها در دنیا با اشکال مختلف و گـوناگون واقـع مى شوند ولى با دقت در آنها مى بینى که همه به یک ریـشه برمى گردند و آن همان ریشه مادىو اقتصادى بوده و به تعبیر دیـگر ریـشه طـبقاتى دارنـد کـه طـبقه فقیر علیه طبقه مرفه قیام مـى کنند گـرچه بـصورت ظاهر چهره سیاسى یا ایدئولوژیکى و عقیدتى دارنـد لـذااین گروه (مادیین) همه انقلابهاى دنیا (اعم از انقلاب کبیر فرانسه و اکتبر روسیه وانقلاب چین و …) را انقلابى طبقاتى و اقـتصادى مـى دانند و مى گویند انقلابها همانندیک بیمارى است که در مـوارد مـختلف از خـود آثار گوناگون نشان مى دهند اما یک طبیب حـاذق و پـزشک مـتخصص مـى فهمد کـه هـمه ایـن علأم و آثار مختلف نـشات گرفته از یک اصل است لذا در انقلابها نیز این نارضأیها به یک نارضایتى و همه این خشم ها به یک خشم و همه این آرمانها به یک آرمـان برمى گردد و آن همان جنبه مادى و اقتصادى است و خلاصه همه انقلابها انقلاب محرومین علیه مرفهین است و ریشه همه آنها محرومیت اقتصادى است.

نظریه سیاسى

گـروهى دیـگر مـى گویند این طور نیست که همه انقلابها به محرومیت مادى واقتصادى برگشته و همگى نشا ت گرفته از فقر و گرسنگى باشد چرا که طغیان ازجهت گرسنگى اختصاص به انسان ندارد بلکه حیوانات نیز در هنگام گرسنگى شدید ممکن است طغیان نمایند البته ممکن است در جـأى کـه نـظام طـبقاتى حاکم است انقلاب در آنجا ریشه طبقاتى داشـته بـاشد امـا ایـن موضوع کلیت ندارد زیراممکن است جامعه اى دوقـطبى نـبوده و مـردم بـه دو دسته گرسنه و سیر تقسیم نگردند و همگان در رفاه مادى باشند ولى از نظر سیاسى در اختناق بسر برده وتـحت فـشار باشند و چون اصل آزادى و آزاد زیستن یک اصل انسانى است ممکن است مردم براى بدست آوردن آزادى قیام نمایند هر چند که از نـظر اقـتصادى دررفـاه اند و انقلاب کبیر فرانسه بیشتر با این انگیزه واقع شده است نه به انگیزه اقتصادى.
پس این که شرط اساسى انقلاب را دوقطبى بودن جامعه از نظر اقتصادى مى دانندنظریه صحیحى به نظر نمى رسد.

نظریه ایدئولوژیکى

مـمکن اسـت انـقلابى در جـهان رخ دهد که نه ماهیت اقتصادى داشته بـاشد و نـه ماهیت سیاسى و آزادى خواهى بلکه ماهیتى آرمان خواهى اعـتقادى وایـدئولوژیکى داشـته بـاشد بدین معنى مردمى که به یک مـکتب ایـمان و اعـتقاد داشته و به ارزشهاى معنوى آن مکتب شدیدا وابسته هستند وقتى آن مکتب را در معرض خطر و آماج حمله هاى بنیان بـرافکن مشاهده نمایند, خشمگین و ناراضى ازآسیبهأى که بر پیکر مکتب شان وارد شده, براى برقرارى مکتبشان و جلوگیرى ازتباهى آن دسـت بـه قیام مى زنند واین نوع انقلابها و قیامها ربطى به سیر و گـرسنگى شکم و یا ارتباطى به داشتن یا نداشتن آزادى سیاسى ندارد چـرا کـه مـمکن اسـت هـم شکمشان سـیر بـاشد و هم از آزادى سیاسى برخوردار باشند.
بـنابراین منحصر کردن انقلابها در اقتصادى صرف , یا سیاسى منحصر یـا عـقیدتى خالص روشـى بـه صـواب نـبوده بـلکه ایـن هر سه عامل مـى توانند سـبب بـروز انـقلاب گردند ممکن است انقلابى ریشه عقیدتى داشته باشد همانند نهضتهاى انبیا علیهم السلام و همه نهضتهأى که در عـالم بـخاطر دفـاع از حریم دین و عقیده انجام مى گیرد و ممکن است ریشه سیاسى داشته باشد همانند انقلاب کبیر فرانسه وممکن است ریـشه اقـتصادى داشـته بـاشد هـمانند انقلابهاى کمونیستى که بجز (کار,نان و مسکن) چیز دیگرى را نمى فهمند و همه همشان تامین این سـه جهت است البته ممکن است انقلابى فرهنگى باشد و یا اشکال دیگر …

ماهیت انقلاب کبیر ایران چیست ؟

همان گونه که نظرات سه گانه در رابطه با انقلابهاى دنیا وجود داشت صاحبان آن نظرات هر کدام کوشش مى کنند که انقلاب ملت ایران را نیز بـا نـظریه خـود تـطبیق دهند و هر کدام هم براى اثبات مدعاى خود شـواهدى از انـقلاب آورده و مـدعیند کـه انقلاب بـا نظر آنان قابل تـطبیق اسـت یـکى مـدعى اقـتصادى و مادى بودن انقلاب است و دیگرى سیاسى و سومى اعتقادى و ایدئولوژیکى.
در مـقابل ایـن سـه گـروه گـروهى مـدعى اند که انقلاب بر خلاف همه انقلابها تک بعدىنبوده بلکه هر سه جهت در آن است لذا با أتلاف و هـمکارى هر سه عامل این انقلاب تحقق پیدا کرده است پس انقلاب مردم ایـران انـقلاب تک عاملى نیست بلکه داراى عوامل سه گانه اقتصادى , سیاسى و عقیدتى است.
ولـى با دقت بیشتر روشن مى گردد که هیچیک از این نظرات چهارگانه از جـهتى صحیح نبوده بلکه نظر دیگرى در اینجا صادق است و آن این اسـت کـه انـقلاب مـردم ایران بـه رهبرى امام خمینى ((رحمت الله علیه)) ماهیت اسـلامى دارد و تـک عاملى است اما عاملى که همه علل و عوامل قبلى را یـکجا در بـرداشته و تامین کننده همه آن جهت ها است زیرا اسلام دیـن جـامع و کـاملى است که براى تامین سعادت بشر در همه جوانب آنآمـده اسـت و نـمى توان آن را در یـک بعد منحصر دانست آنان که انـقلاب اسـلامى رامـنحصر در بـعد اقـتصادى یـا سـیاسى یا عقیدتى دانسته اند به یک گوشه و یک بعد آن نگاه کرده اند و از بقیه ابعاد آن غـافل مانده و یا سر به تغافل زده اند لذا پس از پیروزىانقلاب بـراى نـامگذارى آن نـظرات گـوناگون عـرضه شـد ولـى امام خمینى فرمودند که :
((جـمهورى اسـلامى)) نـه یک کلمه زیادتر و نه یک کلمه کمتر زیرا قـرار دادن لـفظدموکراتیک مثلا در کنار اسلامى اهانت به اسلام است چون نشانه آن است که اسلام مردمى نبوده و در اعطا آزادى ناقص است که باید با لفظ دموکراتیک آن را جبران نمود.
بـنابراین وقـتى انقلاب ماهیتى اسلامى داشت قهرا جنبه هاى سیاسى , اقـتصادى واعتقادى نیز در آن تعبیه شده است زیرا مسئله سیاست و اقتصاد و معنویت و اعتقادجز متن اسلام و از دستورات اصلى آن است که ما بطور خلاصه و فهرست به آن اشاره مى کنیم:

عقیده و آرمان

از این که دین اسلام دین معنویت بوده و انسانها را بیش از هر چیز به معنویت وکمالات معنوى سوق داده و تمام همش آن است که مردم را بـسوى خـدا کشانده وهمه سعادت بشر را در پرتو قرب به خدا تامین نـماید جـاى بـحث و گـفتگو نـیست ودستورات اسلام براى حفظ دین و مـبارزه بـالا مذهبان و دفاع از کیان عقأد اسلامى بهترین شاهد بر مدعاى ماست.
در بینش اسلامى و رهبران دینى به هیچ وجه جاى تحمل این جهت نیست کـه بنشینند و نـظاره کنند که دیگران به مقدسات دینى آنان اهانت کـرده و به راحتى ازکنار آن بگذرند فتواى تاریخى امام در رابطه بـا کـفر جـبهه ملى که گفته بودند: ((لایحه قصاص در اسلام یک حکم غـیر اصـولى و غیر انسانى است)). و یا حکم به کفر واعدام سلمان رشـدى نـویسنده کـتاب آیـات شـیطانى , و یـا نامه اى که امام به مدیرعامل صدا و سیماى جمهورى اسلامى محمد هاشمى در تاریخ ۹ / ۱۱ / ۱۳۶۷ دررابـطه بـا اهـانتى که در یک مصاحبه رادیوئى از ناحیه زنـى بـه مقام مقدس حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهرا سلام الله علیها شده بود نوشته بود فرمود: شخصى که متصدى پخش این برنامه رادیوئى بـوده بـاید اخـراج و تعزیر شود و آن فردى هم که چنین سخنانى را گـفته اسـت اگر ثابت شود که قصد اهانت داشته است باید اعدام شود هـمه و هـمه روشـنگر این جهت است و اصولا آنچه که بیش از هر چیز مـردم ایران را وادار بـا انقلاب علیه نظام طاغوت کرده است اعمال خـلاف اسـلام نـظام طاغوت بـود از قـبیل تغییر تاریخ , کشف حجاب , اشاعه فحشا و….

آزادى

مـسا لـه حـریت و آزادى از مسأل اساسى و اصولى اسلام بوده و با تـبعیضهاى طبقاتى و به بردگى کشاندن انسان سخت مخالف است لذا به هـمه انسانها اعلام مى دارد که خدا ترا آزاد آفریده است تو خود را عـبد و بـرده دیگران قرار مده و اگر کسى خواست ملتى را به بردگى بـکشاند آن مـلت بـاید بـه هـر طـریق مـمکن (ولـو بـا انـقلاب و مـبـارزه) خود را از یـوغ بــردگى آزاد نـماید, لـذا مـولى عـلى عـلیه السلام در وصیتى که براىفرزندش امام مجتبى علیه السلام تنظیم فرموده است مى فرماید: و لا تکن عبدغیرک وقد جعلک الله حرا.
و در نـامه خـود به مالک اشتر حاکم مصر مى نویسد که مبادا آزادى را از مـردم سلب نمأى دل را سراپرده محبت توده مردم کن بر آنان مـهرورز و بـا آنـان نرم باشد مباداهمچون درنده اى شکار افکن به ریختن خون آنان پردازى چرا که آنان دو دسته اند:
یـا در دیـن بـا تو برادرند و یا در آفرینش با تو برابر اگر از آنـان لغزشى سر زد (اگرمى خواهى خدا بر تو ببخشاید) تو نیز آنان را بـبخش … بـه مـردم جرئت و شهامت حرف زدن را بده تا بتوانند حـقشان را از تو مطالبه نمایند و میدان را براى اعتراضآنان باز گذار چون رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود امتى که در بین آنان حق ناتوان بى نگرانى و ترس از توانایان گرفته نشود هرگز رستگار نخواهد شد.و یا وقتى که مجاهدان صدر اسلام در قادسیه با لشکر رستم فرخ زاد فـرمانده سـپاه ایران روبـرو مى شود رستم شب اول زهره بن عبدالله سـرکرده سـپاه اسـلام را بـه نزدخود طلبیده و به او پیشنهاد صلح مـى دهد و بـه ایـن صـورت که پولى گرفته و برگردندو این پیشنهاد مـورد قــبـول فـرمـانده سـپـاه اسـلام قـرار نـمى گیرد و پـس از گفتگوهاىبسیار رستم از فرمانده اسلام مى خواهد که هدف از دین شما چـیست ؟ درباره آن قدرى براى ما توضیح بده زهره بن عبدالله گفت:
اسـاس دین ما بر دو چیز است یکى شهادت به یگانگى خدا, دوم شهادت بـه رسـالت مـحمد بن عبد الله صلى الله علیه و آله و سلم , رستم مـى گوید: ایـن کـه عـیب نـدارد دیـگر چه ؟ گفت: دیگر آزادساختن بـندگان خـدا از بـندگى انسانهأى همانند خود و دیگر آن که همه انـسان ها ازیـک پـدر و مـادرند لـذا هـمگان بـا یکدیگر برادر و خـواهرند پس کسى حق استعمار واستثمار دیگرى را ندارد و این است اصل آزادى در اسلام که اساسش بر نفى بردگى و استثمار است.
اسـلام در بـعد اقتصادى نیز سرآمد مذاهب و مکاتب دیگر است و امـوراقتصادى در روایـات مـا بـعنوان یکى از ارکان دین و زندگى دنیا به حساب آمده که اگراغنیا به آن توجه نکنند و به فکر ضعفا و مـستمندان نـباشند یـک پایه آن منهدم مى شود و فقر مالى در کلام امیرالمو منین علیه السلام به عنوان مرگ بزرگ دانسته شد و در خطبه شـقشقیه حـضرت یـکى از عـوامل پذیرش مقام خلافت را این جهت معرفى فـرموده است که خداوند از علما و دانشمندان هر قومى تعهد گرفته است که بر شکمبارگى ظالم و گرسنگى مظلوم صبر نکنند و مهمتر از آ ندر نامه ۵۳نهج البلاغه که خطاب به مالک اشتر حاکم او در مصر است هم در رابطه با تجار وبازار و صاحبان صنایع سفارش اکید داشته و هـم در رابطه با مستمندان جامعه که فرمود : الله الله فى الطبقه الـسفلى من الذین لاحیله لهم فى المساکین و المحتاجین واهل البو سى و الزمنى …
بـنابراین اگـر گـفتیم انقلاب ملت ایران ماهیتى اسلامى دارد قهرا شـامل سـیاست واقتصاد و عقیده نیز هست هر چند که عده اى بودند و نـخـواستند انـقـلاب را بـعـنوان اسلامى بـپذیرند و از طـرفى نـیز نـمى توانستند مخالفت صریح داشته باشند لذاکوششها کرده اند که از مـتن اسـلام یـعنى از آیات و روایات کمک گرفته و به نظراتشان رنگ اسـلامى داده و بدینوسیله نظرات خود را به مردم بقبولانند و تمام هم این گروه این بود که به این انقلاب مقدس چهره و ماهیت اقتصادى و طبقاتى بدهند لذا به مسئله استضعاف و استکبار و آیات و روایات مربوطه به آن بسیار تمسک جسته وبه هر کسى هم که از نظر مالى سر و سـامانى داشـته بـرچسب اسـتکبارى مـیزده و بـا اوبـه مـبارزه بـرمى خواسته غـافل از اینکه موضوع استضعاف و استکبار یک بعد از ابـعادوجودى اسـلام اسـت نـه همه ابعاد آن و تازه آیات و روایات مـربوطه بـه اسـتکبار واسـتضعاف نمى خواهند سخنان مارکسیستها را تـایید کرده و بگویند بار انقلاب تنهابر دوش محرومین است و طبقه مرفه عموما در جهت خلاف آنند بلکه نکته اصلى در آن آیات و روایات نـیز چیزى است که این گروه از آن غفلت داشته و یا عمدانخواستند مـتــوجه آن شـونـد و آن ایـن اســت کــه در اســلام و حــکـومت اسـلامى برنامه ریزى و جهت گیرى آن بسوى ضعفا و مستمندان جامعه است و حـاکم اسلامى باید بیشترین سعى خود را در رفع نیازمندیهاى آنان قـرار دهد نه آنچه که گروههاى منحرف (منافقین و …) از آن آیات و روایات استفاده کرده اند.
لـذا در انـقلاب ما همه اقشار از غنى و فقیر از شهرى و دهاتى از طـلبه و دانشجو ازبازارى و کشاورز همه و همه شرکت داشته اند (هر چـند کـه مـمکن اسـت هـمگان سـهم مادى نداشته باشند) و اصولا رمز مـوفقیت رهـبرى انـقلاب در همین اسلامى بودن انقلاب بود اگر سخن از آزادى و سـیاست بـود و اگـر سخن از اقتصاد و امور مالى بود ویا امـور دیـگر همه و همه تحت تعلیمات اسلام و با استناد به آیات و روایـات اهـلبیت علیهم الـسلام بود وگرنه اگر رهبرى انقلاب سخن از آزادى یـا مـسأل اقـتصادى بـه شیوه مـکاتب شرقى یا غربى مى داشت یقینا از چنین موفقیتى برخوردار نمى شد.
سـئوال : مـمکن است گفته شود چه فرقى است بین این نظریه (اسلامى بـودن انقلاب) و نظریه چهارم که مى گفت در انقلاب ایران هر سه عامل مـو ثـر بـوده وانـقلاب ایـران سـه بعدى بوده است یعنى چه اینکه بـگوئیم انقلاب اسلامى است یابگوئیم عاملش اقتصادى سیاسى و معنوى است؟ جـواب : اولا : شـما هیچ انقلابى را در دنیا نمى توانید پیدا کنید کـه این سه عامل هماهنگ و دوشادوش هم (آنگونه که در انقلاب اسلامى بـوده اند) در ایجاد یک انقلاب و پیشبرد اهداف آن کوشا باشند, اگر در انـقلاب مـا چـنین بـود مـعلوم مى شودکه این عوامل سه گانه خود مستقلا عامل نیستند بلکه تحت عامل فوق عمل مى کنند و آن اسلام است.
و ثانیا: ما مى گوئیم انقلاب ما نیز تک عاملى بوده و عامل آن نیز تنها اسلام بود وچون اسلام دین جامع و کاملى است شامل بقیه عوامل نـیز هـست هـر چـند کـه ایـن نظریه به مذاق خیلیها خوش نمى آید و نـمى خواهند ایـن نـهضت عـظیم و پـر ثـمر بنام اسلام تمام شود لذا کـوششها مى شود که به آن ماهیت سیاسى یا اقتصادى داده شود, ولى :
یـریدون لـیطفئوا نـور الـله بافواههم و الله متم نوره ولو کره الکافرون.
سـئوال : بـراى پـى بردن به حقیقت و ماهیت یک انقلاب و نهضتى چه مـعیارى وجـوددارد کـه انـسان از آن طریق به ماهیت آن انقلاب پى ببرد؟ مثلا ما از کجا بفهمیم که ماهیت انقلاب ملت ایران اسلامى است ؟ یا غیر اسلامى ؟ جـواب : بـا تـوجه بـه چند امر در انقلاب ماهیت آن انقلاب شناخته مى شود:
۱ – بررسى پیرامون افراد و گروههأى که بار نهضت و انقلاب را به دوش داشتند.
۲ – ریـشه یابى و ارزیـابى علل و عواملى که باعث ایجاد و پیشبرد آن انقلاب مى شد.
۳ – مطالعه و بررسى درباره اهدافى که انقلاب تعقیب مى نمود.
۴ – تحلیل نقش رهبرى و تاکتیکهاى بکار گرفته از ناحیه او.
۵ – بررسى شعارهأى که به انقلاب و نهضت حیات و حرکت مى بخشید.
۶ – تـوجه بـه گـستردگى و فراگیر بودن نهضت از آن جهت که به یک طبقه و قشرخاصى تعلق نداشت یا به عکس وابسته به گروه خاص و قشر مخصوصى بود.
هـمه ایـنها مـى توانند پـرده از چهره انقلاب برداشته و ماهیت یک نـهضت را مـشخص نمایند و مـا با توجه به همین امور است که انقلاب ملت ایران را به رهبرى امام خمینى((رحمت الله علیه)) اسلامى مى دانیم.

اسلامیت انقلاب

اسـتقرار جـمهورى اسـلامى فـرهنگى بـارور و غنى براى این ملت به ارمغان آورد. مدرسه اى باز کرد که در این مدرسه تعلیمات فراوانى از در و دیوارش , از فضایش , از بوى باروت و صداى مسلسل و صفیر گـلوله اش , از فریادهایش , از غریو (( الله اکبر )) و (( لا اله الا الـله )) اش آمـوختند و چـه خوب آموختند و درس خود را تجربه کردند و به میدان عمل آوردند و چه خوب پیروز شدند.
اگـر چنانچه گاهى مى خواستیم بعضى مسأل را مطرح کنیم بایستى با مـحافظه کارى بیان مى کردیم; اگر گاهى سخن از آزادى مى گفتیم باید در پـوششى از هـزارگونه راز و کـنایه و اسـتعاره بـگوییم; اگـر مى خواستیم با استبداد در افتیم بایستى در پوششى از آیات قرآن و کـلمات نهج البلاغه بگوییم و نمى توانستیم صریح وارد میدان شویم. امـا سـرانجام حرکت اسلامى این سد سکندر را شکست و این بت را به زانو در آورد.

هویت اسلامى انقلاب و توطئه هاى دشمنان

ما در برابر توطئه هایى که در کمین انقلاب ما نشسته است و راههاى انـحرافى کـه در برابر این انقلاب باز کرده اند , متوجه این نکته باشیم که هویت اسلامى انقلاب فراموش نشود.
در یـک مـحیط اسـلامى شـاید تـصور شود که این مسئله نوعى تعصب و ادعـاست , ولـى ما باید دقیق تر مسئله را تحلیل کنیم و اگر واقعا بـه ایـن نـتیجه رسـیدیم روى این کلمه بایستیم. چون اگر ما این مسئله را به سادگى از دست بدهیم ممکن است کسانى که در کمین راه نـشسته اند , به تدریج بتوانند در هویت اسلامى انقلاب ایجاد تردید کـنند و راه را بـراى هـرگونه رخنه ضد اسلامى هموار سازند. یعنى اگـر چـنانچه کـسانى توانستند در اسلامى بودن انقلاب تردید ایجاد کـنند , در اسـلامى بـودن جـمهورى ما هم ممکن است تردید به وجود آورند; در اسلامى بودن قانون اساسى هم ممکن است رخنه کنند و جاى پـا بـسازند; در اسـلامى کـردن شـعارها, ادارات , مظاهر زندگى , مظاهر اجتماعى ما هم ممکن است رخنه و و نفوذ کنند. وقتى به زعم آنـها قـرار شـد انـقلاب هویت اسلامى خود را از دست بدهد , ثمرات انـقلاب هم به طور خاص به زعم آنها لازم نیست اسلامى باشد. چون از ثمرات انقلاب , خود انقلاب با تمام هویتش باید استفاده کند.
الان هـنوز آن تب و تاب مبارزه و انقلاب چندان فروکش نکرده است و شـاید هـنوز آن شور انقلاب , سخن اسلامى گفتن ما , طرح خواسته هاى اسلامى , هویت اسلامى قانون اساسى ما و جمهورى آینده ما نمى تواند شدیدا مورد انتقاد واقع شود.
چـه بـسا یک روزى مجال پیدا کنند که این تردید را قوىتر کرده و صـف آرایـى نـمایند و اعـتراض کـنند کـه مـگر تمام کسانى که در راه پـیماییها شـرکت کردند علاقه به اسلام داشتند ؟ یا مثلا از نظر ظاهر بگویند مگر زنهاى بى حجاب در بعضى اجتماعات و تظاهرات شرکت نـکرده بـودند ؟ مـى گویند مگر کسانى که احیانا معتقد به یکى از ایـسمهاى غیر اسلامى بودند , مثل برخى مارکسیستها و یا کسانى که در بـرابر اسـلام بـى تـفاوت بـودند, در اجـتماعات و تـظاهرات و بـرخوردهاى شما شرکت نکردند ؟ مگر در بین کشته ها , هم در گذشته و هم در شور نهضت , کسانى نبودند که اعتقاد به ایدئولوژى اسلامى نـداشتند ؟ بـنابر ایـن چـرا مى خواهید این انقلاب را صرفا اسلامى تلقى کنید ؟ حـتى مـى گویند مـگر اقلیتهاى مذهبى در اجتماعات و راه پیماییهاى شـما شـرکت نـکردند؟ مـگر یک ارمنى در میان شهدا و کشته هاى شما نـبود ؟مـا نـمى خواهیم سـهم مسلمانها و اسلامیها را منکر شویم , آنـها سـهم داشتند , اما چرا مى خواهید انقلاب را در انحصار اسلام در آورید ؟ ایـن بـیانى است که رفته رفته در مقالات , در تفاسیر سیاسى , در تـظـاهرات و اجـتماعاتى کـه تـرتیب مـى دهند , در کـتابهایى کـه مـى خواهند بـنویسند , در قطعنامه هایى که صادر مى کنند , مرتب به این مسئله پر و بال مى دهند.

بهره گیرى فریبکارانه از اصطلاحات ظاهر پسند

بـعد هـم یک سخن بسیار ظاهر پسند مى گویند. مى گویند حال که قبول کـردیم در ایـن قـیام کسانى ضد اسلام یا بى تفاوت نسبت به آن هم بوده اند , بنابر این آن را در انحصار اسلام قرار ندهید; بگویید قـیام مردم ایران , بگویید قیام ملى , بگویید حرکت دموکراتیک , بـگویید حرکت اجتماع; اسلامى بودن یک مسئله تخصصى است که به عده خاصى تعلق دارد.
مـى گویند بـاید راهى را در پیش بگیرید که به نفع ملت باشد; حال اگـر چــنـانچه تـوانـستیم مـثـلا در سـایه کـمونیسم , در سـایه نـاسیونالیسم یا بعضى از فلسفه هاى غربى یا شرقى دیگر منافع ملت ایران را منهاى جنبه اسلامى بودن تإمین کنیم اشکالى ندارد; بعد هـم مـا مى گوییم این نهضت توسط مردم انجام شده است که گروهى از آنان مسلمان بودند و بقیه هم مرامهاى دیگرى داشتند و بنابر این از ثـمرات آن همه مردم استفاده کنند; هر ایسمى, هر قانونى , هر بـرنامه اى کـه تـوانست بـه صـورتى مـنافع مـردم را تإمین کند مى تواند وارث این انقلاب باشد.
بـراى پاسخ قضیه ما در ابعاد کیفى و کمى مسئله و رهبرى انقلاب و همچنین در جنبه دینامیک و موتور محرک انقلاب مطالعه مى کنیم.

بررسى انقلاب از نظر کمیت

تـعداد افـراد شرکت کننده در راهپیماییها در سراسر ایران , مثلا در روز عاشورا یا اربعین , حدود ده میلیون یا دوازده میلیون یا شـانزده مـیلیون و یا بیشتر بود ; (۳)اگر از این سیل عظیم مردم از اصـناف , کـارگران , کـشاورزان , زنـان , مـردان , جوانان و بـچه ها کـه به راه افتادند یک آمار مى گرفتیم که: (( شما اسلام و مـسلمانى را دوسـت داریـد یامکتب دیگرى را ؟ زیر سایه اسلام راه افـتادید یا تحت عنوان دیگرى ؟ )) , شما فکر مى کنید در این سیل عظیم چند نفر روشنفکر حرفه اى یا خوباخته شرقى و غربى پیدا مى شد که بگوید اسلام را نمى پسندم و طرفدار یک ایسم دیگر هستم ؟ مـمکن اسـت دو هـزار نـفر , پـنج هـزار نفر , اگر خیلى دست بالا بـگیریم بیست یا سى هزار نفر پیدا شوند که طرفدار ایسمهاى دیگر بـاشند; خود را نویسنده , هنرمند و وابسته به این و آن بدانند.
بـر فـرض , این سى هزار نفر را پیدا کردید , اما شانزده میلیون جـمعیت بوده است , این تعداد چه درصدى از جمعیت را تشکیل مى دهد ؟ مـمکن اسـت عـده اى کـلیمى هـم در یـک شرایطى که میلیونها نفر راهـپیمایى مـى کنند , راه بـیفتند; مـا آنها را طرد نمى کنیم , بـیایند و همبستگى خود را اعلام کنند; اما حرکت چند هزار نفر از اقـلیتهاى مـذهبى در مـجموع انـقلاب چـقدر نـقش داشته است ؟ آیا مـى توانند ادعـا کنند که ما راه پیمایى کردیم و ما هم که مسلمان نیستیم , پس اسم اسلامى را از انقلاب برداریم ؟ !

بررسى انقلاب از نظر کیفیت

دوم , بـررسى روح ایـن انـقلاب و جنبه به اصطلاح کیفى آن است. آن چـیزى که این مردم را به راه انداخت و آن تکیه گاه چه بود ؟ مگر نـه ایـنکه مـحرم ماه پیروزى خون بر شمشیر بود ؟ مگرنه این ماه رمضانى است که بایستى یکپارچه آتش و مبارزه و خون باشد ؟ مگرنه ایـنکه از درون مساجد فریادها شعله ور شد ؟ مگرنه اینکه بر پشت بـامها فـریاد (( الـله اکبر )) و غریو (( لا اله الا الله )) با صـفیر گلوله در هم مىآمیخت ؟ مگرنه اینکه اربعین امام حسین (علیه السلام) تجلیگاه همبستگى مردم بود ؟ مگرنه اینکه اولین تجربه راه پیمایى در روز عـید فطر و بعد از نماز عید فطر انجام شد ؟ مگرنه اینکه تـاسوعا و عـاشورا تـجلیگاه حرکت مردم بود ؟ اینها همه روزها و مناسبتهاى دینى است. واقعا حماقت است که بگویند چیز دیگرى بوده اسـت. کـجا بـودند ایـسمها و مـکاتب دیگر ؟ کجا بودند طرفداران اجـراى قـانون اسـاسى قـبل ؟ کجا بودند مدعیان دروغگوى طرفدارى اجـراى قانون اساسى قبل ؟ کجا بودند مدعیان دروغگوى طرفدارى از رنجبران و زحمتکشان ؟ مـا از ایـن دیـدگاه کـه در محیط اسلامى هستیم و مردم ما مسلمان هستند مسئله را بررسى نمى کنیم بلکه در اجتماعات و تظاهرات مردم وارد مـى شویم. چـه چـیزى بـه ایـن نهضت جان مى داد که فردى جلوى گلوله مى رفت و از اینکه تیر به قلبش بنشیند لذت مى برد ؟ او خود را در آغـوش فـرشتگان و خـودش را شهید و زنده همیشه باقى جاوید مـى یافت.واقعا اگر این روح اسلامى در این نهضت نمى بود شما را به خـدا آیـا یـک هزارم این حرکت و موجب و شتاب در این انقلاب وجود مى داشت ؟

بررسى انقلاب از نظر رهبرى

و امـا سـوم , مـسئله رهـبرى است. کدام رهبر و برخاسته از کدام ایـسم و از کـدام قـشر اجتماعى مى توانست محرک این انقلاب باشد و ایـنچنین هـوشیارانه وآگـاهانه موج بیافریند و مردم را به حرکت درآورد ؟ احـزاب بـه اصـطلاح مـلى و احزاب چپ و راست هم بودند و رهـبرانى از گـوشه و کـنار سـر درآوردند و شروع به مقاله نوشتن کـردند و سـرو صـدا بـه راه انـداختند و گـوشه و کـنار بـه راه افتادند. کدامیک از این رهبران گروهها بودند که بتوانند حتى یک صـدم از آن تـظاهرات , از آن اجتماعات , از آن فریادها و از آن شـورها را بـه وجـود آورنـد ؟ و اگـر این رهبرى آگاهانه با این ضـربه هاى گـیج کـننده اى کـه پشت سرهم به دشمن بموقع وارد مى کرد نمى بود , آیا این انقلاب به وجود مىآمد و پیروز مى شد ؟ ایـن تـصمیم گـیریهاى بـموقع رهـبرى عجیب بود. کم و بیش رهبران مـختلف اجـتماعى وحتى رهبران هوشیار مذهبى و انقلابیون مذهبى در داخـل بـودند , هـمه مى گفتند الان موقع فلان تصمیم نیست; چرا آقا الان مـى خواهد دولـت اعـلام کند ؟ چرا وقتى حکومت نظامى ساعت ۴/۵ اعـلام شـده است آقا مى فرماید اعتنا نکنید و بیرون بروید ؟ مرتب مـى گفتند خـطرناک اسـت , نـمى شود , بـاید قـدرى صبر کرد. واقعا رهـبران هر نوع گرایش سیاسى و اجتماعى , همه صدها قدم عقب بوند , دیـدیم که امام پشت سر هم ضربه وارد کردند. خیلى جالب بود که ایـشان بعد از هر ضربه مى فرمود دشمن گیج شده , بگذارید یک ضربه دیـگر بزنیم , باید این ضربه را هم زد. در حالى که همه مى گفتند خطرناک است.
اگـر ایـن رهـبرى بـا این هوشیارى نبود که مى توانستیم این قدرت طـاغوتى را کـه تـجسم کلیه قـدرتهاى اسـتبدادى جـهان بـود و همه نـیروهاى جـاسوسى و قدرتهاى طاغوتى دنیا را براى تحکیم پایه هاى زور و اسـتبداد خود بسیج کرده بود بشکنیم؟ مردم بى سلاح اینچنین در بـرابر ایـن قدرت طاغوتى و شیطانى تاریخ با آن پشتوانه عظیم قـدرتها تـوانستند بـا ایـن رهـبرى بـپاخیزند و دشـمن را از پا درآورنـد. این رهبرى معلوم است که اصلا یکپارچه تجسم رهبرى الهى و اسلامى است.

متولى و وارث انقلاب

نیروى محرک درون انقلاب , آن روح و ایمان مذهبى و جو مذهبى بود.
اصـلا هـمه چیز انقلاب ,اسلامى بود.اصلا راه انداختن اقلیتها و غیر اسـلامیها هـم به خاطر موج اسلام بوده است , باز شدن درهاى زندان حتى به روى غیر اسلامیها هم به خاطر انقلاب اسلامى بوده است , باز شدن زبان غیراسلامیها هم براى نوشتن یک مقاله یا گفتن یک حرف به خـاطر مـوج حرکت آفرین اسلامى بوده است , سخنرانى و تفسیر سیاسى آن روشـنفکر حـرفه اى کـه هـیچگاه در طـول تاریخ مبارزه گذشته و دوران اختناق از او خبرى نبود و اکنون به عنوان یک سیاستمدار و یـک محقق و دانشمند و مفسر سیاسى مرتب مقاله مى نویسد , این باز شـدن زبـانش و اینکه به قلمش اجازه مى دهند بنویسد به خاطر غریو ((الله اکبر )) هایى بود که گفتند و بت را شکستند.بـنابر ایـن , انـقلاب اسـلامى اسـت , عـمیقا هم اسلامى است و لذا بـایستى از ثـمرات انـقلاب هـم اسـلام استفاده کند.انقلاب متولى و وارثـى جز اسلام ندارد. بنابر این باید قانون اساسى ما عمیقا بر اسـاس هـویت و مـحتواى اسلامى باشد , وزارتخانه ها و همه نهادهاى حـکومت آینده ما عمیقا و قویا بایستى با محتواى غنى اسلامى باشد , نـه ایـنکه فـقط لـعابى از اسـلام داشـته باشد و اسلام آن گوشه بنشیند و بگوید سعى کنید که بى احترامى به اسلام نشود. این شیوه نظام استبدادى و طاغوتى بود.
وقـتى مـسئله به این صورت است که هر کس انقلاب را راه انداخت در واقـع وارث آن انـقلاب اسـت , حال در یک انقلابى که عمیقا در عین اسلامى بودن , مردمى و همگانى است , چهار نفر و ده نفر و پانزده نـفر نبودند , میلیونها انسان از بطن و بستر جامعه و از زوایاى روسـتاها و از دل کـارخانه ها و از درون دانشگاهها و از همه جاى ایـن کشور با روح اسلامى بپا خاستند. یک انقلابى با روح اسلامى که مـتعلق بـه مـلت است وارث آنهم باید ملت مسلمان باشد. در تعبیر جـمهورى اسـلامى , جـمهورى نـشانه مردمى بودن و اسلامى هم بیانگر فـرهنگ آن است. قسمت اعظم فرهنگ اسلام, آن هویت فکرى و جهت گیرى است باید سعى شود این اندیشه ها و فکرهاى شکوفا شده و بیدار شده ان شإ الله در جهت انقلاب اسلامى هدایت شود.

علل و عوامل انقلاب

شـناخت هـر چیزى از دو طریق میسر است: اول از طریق شناخت اضداد آن از بـاب((تعرف الاشـیا بـاضدادها)) کـه ایـن نوع شناخت را در اصطلاح شناخت جدلى مى نامند.
دوم شـناخت از طـریق علل و اسباب و ریشه هاى آن و این نوع شناخت رااصـطلاحات شـناخت برهانى مى گویند که بوعلى سینا این نوع شناخت را بهترین نوع شناختها و شناخت تام معرفى کرده است چنان که گفت:
و الـعلم التام فى باب التصدیق ان یعلم الشى باسبابه و در اصطلاح فلاسفه رأج است که : ذوات الاسباب لاتعرف الا باسبابها.
از آنـجا کـه هر حادثه و پدیده اى داراى علل و عواملى است که در پـیدایش آن نقش مستقیم یا غیر مستقیم داشته و انقلاب اسلامى ایران نـیز از ایـن قانون مستثنى نیست اگر بخواهیم شناخت کامل و آگاهى صـحیحى از آن داشـته باشیم باید علل و عواملآن را که در پیدایش آن نـقش داشـته اند بـشناسیم زیـرا بـدون شناخت ریشه ها شناخت اصل انـقلاب میسر نخواهد بود لذا ما در این درس در صدد آنیم تا آنجا کـه فـرصت اجازه دهد در اطراف علل و ریشه ها آن بحث و بررسى کنیم هـر چـند که علل وعوامل انقلاب بسیار بوده و ما را در این مختصر فـرصت بـررسى هـمه آنـها نـیست لذابه برخى از آنها که از اهمیت بـیشترى بـرخوردار بـوده و دخـالت مـستقیم ترى درپـیدایش انـقلاب داشته اند مى پردازیم.
قبل از شروع در بحث تذکر دو نکته لازم است:
۱ – از آنجا که این مباحث و مطالب براى تدریس در دانشکده تنظیم گـردیده است باتوجه به وقت اندک و محدود بودن ساعات درسى در یک تـرم امـکان بـررسى گسترده و همه جانبه علل و عوامل انقلاب اسلامى میسر نیست لذا به بخشى ازعلل آن هم بصورت اختصار پرداخته خواهد شد.
۲ – عـللى کـه مورد بررسى قرار مى گیرند این چنین نیست که همگان در یـک سـطح بوده و داراى نقش مساوى باشند بلکه بعضیها نقش عمده را ایـفا کرده و بعضى دیگر در آن حد از نقش و اثر نیستند و مردم جـامعه ما نیز به همه آن علل یکسان معتقد نبوده و بلکه ممکن است عـلتى بـراى عـده اى از آنچنان نقشى برخوردار بوده که موجب طغیان آنـان مى شده ولى در نظر دیگرى چنان نبوده باشد ولى در مجموع این عـلل و عوامل زمینه پیدایش این انقلاب را فراهم نموده و مردم را علیه نظام حاکم شورانده است اینک بیان آن علل :

۱ – مذهب

در ایـران از اوأل قـرن اخـیر ایدئولوژى و مکاتب گوناگون مطرح شـده و مـردم رابـسوى خود فرا مى خواندند و آنها عبارت بودند از ((نـاسیونالیسم)) تـحفه غـرب , و((مارکسیسم – لنینیسم)) ارمغان شـرق و ((اسـلام)) کـه از قـبل در ایـن سـرزمین وجودداشته است و مـبلغین هـر کـدام سـعى داشـته اند کـه با نشان دادن جامعه کمال مطلوب پیروان بیشترى را به خود جلب نمایند.
امـا آن دو مـکتب هر چند که در ابتدا طرفدارانى پیدا کرده و با شـعارهاى پـر آب ورنگشان عده اى را در اطراف خود جمع کرده و حتى احزاب و گروههأى نیز تشکیل داده و تحت عنوان رهأى بشر از سلطه استعمارگران فعالیتهأى نیز داشته اند اما دراثر بروز جریانهایى در جهان چهره دروغین تبلیغات سیاسى آن دو آشکار گشته وامیدى که طـبقات روشـنفکر بـه آنـها بـسته بـودند تبدیل به یاس شده و از آن ایدئولوژیها و مکتبها سر خورده و بیزار شدند ولى اسلام همچنان بـه خـاطر حقانیت و صداقت خود جاذبه خود را حفظ کرده و به زندگى خـود ادامـه مـى دهد و مـردم فهمیدند که تنها راه نجات و تنها ره رهـأى از یـوغ استبداد و استعمار همانا راه اسلام راستین است نه راه شـرق و غـرب زیـرا هـمه جنایتها و اسارتها براى جوامع بشرى درجهان کنونى از صاحبان همین مکاتب شرقى و غربى است آنگاه آنان چـگونه مى توانند مکتبى در جهان ارأه دهند که مایه نجات و وسیله رهـأى از زیر سلطه آنان باشد لذا امام خمینى((ره)) در ۲۸ جمادى الـثانى سـال ۱۳۹۲ هـجرى قمرى در بخشى از پیام خود به دانشجویان مـسلمان مـقیم آمریکا و کانادا چنین فرمود: (…اگر دول اسلامى و مـلل مـسلمان بـه جـاى تـکیه بـه بـلوک شرق و غرب به اسلام تکیه مى کردندو تعالیم نورانى و رهأى بخش قرآن کریم را نصب عین قرار داده و بـکار مـى بستندامروز اسـیر تجاوزکاران صهیونیزم و مرعوب فانتوم آمریکا و مقهور سیاست سازشکارانه و نیرنگ بازیهاى شیطانى شـوروى واقع نمى شدند… تا روزى که ملت اسلام پایبند این مکتبهاى اسـتعمارى مـى باشد و یا قوانین الهى را با آن مقایسه مى کند و در کـنار هـم قـرار مـى دهد روى آسـایش و آزادى نـخواهد دیـد و این مـکتبهأى که از چـپ و راسـت بـه مـلت اسلام عرضه مى شود فقط براى گـمراهى و انـحراف آنـان است و مى خواهند مسلمانان را براى همیشه خوار و ذلیل و عقب مانده و اسیرنگهدارند و از تعالیم رهأى بخش قرآن دور سازند.
حـاصل آنـکه نـاسیونالیسم و مـارکسیسم بـخاطر مـاهیت الحادىشان نـتوانتسند دراعماق دلها نفوذ کنند و نتوانستند حمایت توده ملت را به خود جلب نمایند و هرچند که در ابتدا طرفدارانى پیدا کرده ولى به مرور زمان یکى پس از دیگرىطرفدارانشان را از دست داده و خلاصه نتوانستند در این مملکت اسلامى دوام بیاورند.
امـا اسـلام بـه عنوان یـک مذهب و مکتب الهى از دیر زمان در اعماق دلهاى اقشاروسیعى از مردم جامعه ما نفوذ کرده و مردم را به خود جـلب نـموده بـود اسلام بعنوان یک مذهب حاکم در همه جا (از شهرها گـرفته تا دورترین نقاط مملکت) و در همه اقشار (از غنى و فقیر, کـارگر و کـشاورز, دانـشجو و روشنفکر , مردان و زنان) حضورفعال خود را حفظ نموده و در همه شئون زندگى این ملت حاکمیت داشت لذا بـاهمه تبلیغات مسموم و گسترده اى که علیه اسلام از ناحیه دشمنان آن مـى شد و بـاهمه سـمپاشیها که مى شد (که مى گفتند اسلام قادر به اداره اجـتماع کنونى نیست وقدرت رهأى بخشى از سلطه استعمار را نـدارد و …) بالاخره اسلام قدرت خود رانشان داده و کاخ ستمشاهى را درهم فرو ریخته و دست اجانب را از این مملکت کوتاه نموده است و بـه شــرق و غــرب نـشان داد کـه تـنها مـکتبى کـه در بـرابر تـجاوزاتآنان ایستاده و مردم را از زیر سلطه آنان خارج مى نماید اسـلام اسـت و به مسلمین نیزفهماند تنها مکتب رهأى بخش اسلام است نـه مـکاتب شـرق و غـرب پـس براىرهأى خود به اسلام و قرآن تمسک نمأید نه به مکاتب دیگر.

۲ – اسلام زدایى نظام حاکم

جـهان غـرب در جـنگهاى صلیبى (که از قرن ۱۱ تا ۱۳ میلادى به طول انجامید) به قدرت و عظمت اسلام پى برده و فهمید تنها قدرتى که در برابرش استقامت کرده وقد خم نمى کند اسلام است لذا در صدد برآمده بهر طریق ممکن اسلام را از صحنه روزگار محو نموده و یا اگر نامى از اسـلام باقى مانده از محتوى تهى باشد و دید این نقشه با جنگ و لشکرکشى قابل پیاده شدن نیست زیرا مردم مسلمان در اثر جنگ به هم پـیوسته از اسـتحکام بـیشترى بـرخوردار مى شوند لذا در صدد نقشه دیـگرىبرآمده و آن این بود که : از طریق عوامل نفوذى که از خود مـمالک اسلامى انتخاب مى شوند و به قدرت مى رسند باید از درون اسلام زدأى نمود و آن را از درون پوساند و براى اجراى چنین نقشه اى در کـشورهاى اسـلامى مـهره ها انـتخاب کرده ونوکرهاى کر و کور و چشم بـسته بـه قـدرت رسـاند لـذا افـرادى هـمانند رضاخان درایران و اتـاتورک در ترکیه و آل سعود در حجاز و نوکرهاى امثال اینها را در کـشـورهاىاسلامى دیـگر بـه قـدرت رسـانده در صـدد مـحو اسـلام بـرآمده اند البته این نقشه از قبل یعنى پس از جنگهاى صلیبى بوده ولى در قرن اخیر از شدت بیشترى برخوردارشد.
عـلماى اسـلام و پـیشوایان دینى به این مسئله پى برده و در مقام بـیدارى مـسلمین برآمده و با استعمار در همه جوانب آن به مبارزه برخاسته اند که ما در درس سوم به گوشه اى از آنها اشاره کرده ایم.
سـید جـمال الدین اسدآبادى در یک قرن قبل چنین مى گفت: مسلمانها بـاید بـدانندکه انـگلیس قصد براندازى اسلام را داشته و مى خواهد مـسلمانان را در هـر جاى کره زمین نابود سازد هر چند که این کار شدنى نیست.
نـخست وزیـر انـگلستان ((گلادستون)) در سال ۱۸۸۷ میلادى در برابر نمایندگان کشورخود نطق مهیجى ایراد کرده و در ضمن آن یادآور شد که : تا زمانى که قرآن خوانده مى شود و کعبه طواف و نام محمد صلى الـله عـلیه و آلـه و سـلم در بـالاى مـا ذنه هابعظمت برده مى شود مـسیحیت در خـطر بزرگ قرار دارد پس بر شما باد که قرآن راتحریف کـرده و کعبه را تخریب نموده و نام محمد صلى الله علیه و آله و سلم را ازبالاى ما ذنه ها محو نمأید.
هـمانگونه که از عملکرد آنان پیداست تمام هم آنان محو و نابودى اسـلام وبرگرداندن ملت اسلامى به دوران جاهلیت است تا بتوانند به درسـتى و راحـتى آنـان را بـه زیـر سـلطه خود درآورند البته این کارشان هیچگاه بى پاسخ نمانده است.
در پـنجاه سال اخیر مبارزه با اسلام و مسلمین و سلب حقوق و بردن امـوال و مـنافعآنان در ترکیه و ایران صورت جدىترى به خود گرفت الـبته در ایران تا ۲۵ سال -تقریبا – کارگردان اصلى این مبارزه انگلیس بوده و در ۲۵ سال اخیر آمریکا.
مـسلمانان ایـران در ایـن دوره پـنجاه سـاله در میان اشک و خون روزگار گذراندندمقدسات اسلام همواره هتک شده و حرمت اسلام همواره فراموش گشت علماىاسلام زندانى تبعید یا شهید شدند وعاظ و طلاب به زنـدانها و شـکنجه گاهها افـتادندمجالس عـزادارى حـسین بـن عـلى عـلیه السلام ممنوع گشته و لباس روحانیت قدغن گردید و مدارس اسلامى بسته و چادر که یک نوع حجاب و پوشش اسلامى است ازسر زنان مسلمان برداشته شد و …
مـا در ایـنجا بعنوان نمونه به گوشه هأى از اسلام زدأى در کشور اسـلامى ایـران اشاره مى کنیم تا روشن گردد که با چه لطأف الحیلى مـى خواستند اسـلام را از مـملکت بیرون کـرده و نظام جاهلى قبل از اسلام و یا فرهنگ شرک آلود غرب ر به جاى آن بنشانند:
۱ – شعار جدأى دین از سیاست
یـکى از کارهأى که در این راستا انجام مى شد دور نگه داشتن دین از صـحنه سـیاست بود تبلیغات وسیعى در رسانه هاى گروهى دنیا براه انـداخته (و بـه تـبع آنـان رسـانه هاىگروهى حکام دست نشانده در داخل) که دین را با سیاست چه کار و علما دینى مقدس تر از آنند که خـود را آلـوده بـه سـیاست نـمایند و به این مسئله آنچنان دامن زده مـى شد کـه حـتى بـسیارى از رهبران دینى و ملت اسلامى باورشان آمـده بـود کـه ما را باسیاست چکار؟ ما روحانى هستیم و باید به مـسأل شرعیه خود بپردازیم و حتى وقتى امام خمینى ((ره)) دستگیر شـد به او گفته اند: شما را چه کار با سیاست ,سیاست یعنى دروغ و مـکر و پـدرسوختگى امـام در جـوابشان فـرمود: این نوع سیاست مال شـمـاها اسـت ولـى دیـن از سـیاست واقـعى جـدا نـیست و شـاه در پـاسخ تلگراف مـراجع تـقلید قم (که او را در جنایات و جنایتهایش سـرزنش کـرده و بـه حـکم واقعى اسـلام دعـوت کـرده بودند و مسئله انـجمنهاى ایـالتى و ولایـتى را خـلاف دستوراسلام دانسته اند) گفته بـود: (تــوفیقات جـناب مـستطاب عـالى را در هـدایت افـکارعوام خـواهانیم) یعنى وظیفه شما هدایت و ارشاد عوام است نه دخالت در امورسیاسى کشور.
وقـتى کـه از سال ۴۱ روحانیت وارد صحنه مبارزه با شاه شد و عملا جدأى دین ازسیاست را رد کرد رسانه هاى گروهى وابسته با تبلیغات وسـیعى وارد مـعرکه گشته وقلمهاى مسموم و خریدارى شده در مقالات روزنـامه هاى آن روز بـراى قداست دین از سیاست و اینکه نباید دین را بـا سـیاست آمیخت قلم فرسأیها مى کردند که ما به یک نمونه از آن از روزنـامه اطـلاعات ۱۵ اسـفند سـال ۴۱ اشاره مى کنیم از باب مشت نمونه خروار مطلب روشن مى گردد که قضیه چه بود:
(…مـذهب امـرى اسـت جـدا از سـیاست سیاست سخن روز است و مذهب سـخن ازلى و بـدى سیاست امروز یک چیز مى گوید فردا چیز دیگر مذهب فـردا و امـروز ودیـروز یـک چـیز مـى گوید و لاغیر سیاست مئاثر و مـظاهرى دارد کـه بـا تغییر زمان تغییرمى کند ولى مئاثر و مظاهر مذهب لایتغیر است براى اینکه مذهب محیط است برزمان و سیاست محاط اسـت در زمـان امـروز شـما مـى بینید کـه مـردم اروپـا و آمریکا بـه رفیع ترین قـلل تـمدن رسـیده اند و از نـظر معارف و علم تا به مـرحله تـسخیر فضاپیشرفته اند اما مذهب بزرگترین تکیه گاه روحى و مـعنوى ایـن مردم است کلیسامحترم ترین و عزیزترین اماکن نزد این قوم است…) هـمانگونه کـه ملاحظه مى کنید این آقایان مى خواستند همان بلأى را که در اروپا بسرمذهب و دین و کلیسا آمده بود بسر مذهب و اسلام و مساجد بیاورند و بعد از آن به عزیزترین اماکن نیز نام ببرند.
۲ – بازگشت به دوران جاهلیت
یـکى از کـارهأى کـه در راسـتاى اسـلام زدأى انجام مى شد موضوع بـازگرداندن ایـران به جـاهلیت قبل از اسلام بود میراندن شعارهاى اصـیل اسـلامى احیا شعارهاىمجوسى که تغییر تاریخ هجرى محمدى صلى الله علیه و آله و سلم به تاریخ مجوسى ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهى نمونه بارز آن است.
الـبته این تغییر تاریخ اسلامى به تاریخ مسیحى میلادى در کشورهاى اسـلامى دیگراز سالهاى خیلى پیش انجام شده و تاریخ رسمى کشورهاى اسـلامى تـاریخ مـیلادىاست ولـى در هـمان زمـان بـکارگیرى تـاریخ شـاهنشاهى را تـحریم فـرموده بودند لذاشاه در این مساله نیز از موفقیت چشمگیرى برخوردار نشده بود.
۳ – تسلط عناصر غیر مسلمان بر مسلمان
یـکى از کـارهأى کـه در ایـن راسـتا انجام مى گرفت تسلط کفار و افراد غیر مسلمان برمسلمانها بود سپردن مقام نخست وزیرى در کشور اسـلامى شـیعى ایـران به هویداىبهأى و سپردن چرخ اقتصادى مملکت بدست امثال ثابت پاسالهاى بهأى والقانیانهاى صهیونیست و سپردن ارتـش و نـظام بدست مستشاران خارجى و امثال اینها نمونه بارز آن است.
۴ – قـطع رابطه با کشورهاى اسلامى و پیوند با کشورهاى غیر اسلامى و احـیاناضداسلامى همانند اسراییل غاصب یکى دیگر از کارهاى مبارزه با اسلام بود.
۵ – نقض قوانین اسلامى
نـقض آشـکار قوانین و مقررات اسلامى چه بصورت مستقیم و چه بصورت تـرویج واشـاعه فـساد در هـمه زمینه هاى فرهنگى , اجتماعى , تحت عـنوان تـمدن و پـیشرفت!!! یـکى دیگر از کارهاى مبارزه با اسلام بود.
۶ – انجمنهاى ایالتى و ولایتى
یـکى دیـگر از مـظاهر زنـنده و مـصداق نادیده گرفتن اسلام مسئله انـجمنهاى ایـالتى وولایتى بود که خشم ملت اسلامى را برانگیخته و فـریاد رهـبران دیـنى و بخصوص امام خمینى را بلند کرد و علما از حـوزه هاى علمیه قم و مشهد و دیگر شهرها به نزدیک شدن خطر پى برده و به قیام وادار گشتند.
در تاریخ ۱۶ مهر ۱۳۴۱ جراید عصر تهران با تیتر درشت منعکس کرده بودند که :
طـبق لایـحه انـجمنهاى ایالتى و ولایتى که در هیئتe ولت به تصویب رسیده و امروزمنتشر گردید: به زنان حق را ى داده شد.
از جـمله مـسأل تـصویبى در ایـن قانون این بود که قید اسلام از شـرأط انتخاب شوندگان و انتخاب کنندگان برداشته شد تا اقلیت هاى مذهبى هم بتوانند شرکت فعال داشته باشند. و مـوضوع سـومى کـه مـطرح بـود این بود که : در مراسم سوگند به امانت و صداقت به جاى قرآن (کتاب آسمانى) آورده شود.
غرض اصلى شاه از این قانون , اولا: تست کردن جامعه بود که ببیند واکـنش مردم مسلمان و روحانیت در برابر این تجاوز آشکار به حریم قـرآن چـه مقدار است؟ اگرزمینه فراهم است در گامهاى بعدى اساسا قـرآن و مـذهب را در کشور الغا نماید که شاه و پدرش سالیان دراز در آرزوى این جهت نشسته بودند.
و ثـانیا: فـراهم آوردن زمـینه بـه منظور سپردن پستهاى کلیدى و حـساس به دست اقلیتهاى مذهبى که عمدتا نقش ستون پنجم را در کشور اسـلامـى ایـران بـازىمى کردند و پـیوسته در خـدمت امـپریالیسم و صهیونیسم قرار داشته و هنوز هم دارند.
ولـى رژیـم شاه براى پیاده کردند این نقشه هاى شوم شوم استعمارى به نظر خوددست آویز خوبى به چنگ آورده بود بنام ((آزادى زنان)) کـه مـى دانست از طـرف روحانیت و مسلمانها این قانون مورد اعتراض قـرار مـى گیرد تـا بگوید: این اسلام وآخوندها هستند که با آزادى زنـان مـخالفند بـا تـوجه به اینکه همه مى دانستند که وضع اسف بار زنـان ایـرانى همانند مردان نتیجه سیاستهاى غلط و ضد مردمى شاه بود.لـذا امام خمینى (رحمت الله علیه) در همان نطق تاریخى خود اعلام فرمود: ما بـا تـرقى زنـان مخالف نـیستیم, اما با این فحشا مخالفیم با این کارهاى غلط مخالفین مگر مردها دراین مملکت آزادى دارند که زنها داشته باشند؟ مگر آزاد زن و آزاد مرد با لفظ درست مى شود؟ بـنابراین ایـن قانون نیز یکى دیگر از نمونه هاى مبارزه با اسلام رژیم بود.
۷ – جشن واهى ۲۵۰۰ ساله
یـکى دیـگر از مـظاهر مـبارزه با اسلام و احیا کفر باستان مسئله جـشنهاى ۲۵۰۰ ساله بود که در ان هزینه هاى هنگفت به مصرف رسیده و اوقـات بـسیارى بـه هـدر رفـته تالحظاتى چند اشخاصى با لباسهاى موهوم دوره هاى قدیم بیایند و از جلو جمعى بگذرند.
در عـین حـال که وطن دربست در اختیار آمریکا و جنایتکاران دیگر بـود و حـتى خـودشخص شاه اختیار یک مسافرت را بدون اجازه ارباب نـداشت بـه کـوروش خـاطرجمعى مى داد که تو بخواب ما بیداریم !!! دانـایان بـه ایـن سخن مى خندیدند که بیداربراى چه ؟ وطنى که یک گـروهبان آمـریکأى بـر ارتـشبد تو حکومت کرده و فرمان مى دهد چه وطنى ؟ و چه محافظتى از وطن ؟ در اینجا نیز علما اسلام و ملت اسلامى نارضأى خود را به این جشن اعـلام داشـته و مـخصوصا امـام خمینى در یکى از اعلامیه هاى تاریخى بیدارگر خود در رابطه بااین جشن و مخارج نارواى آن موضع خود را در قـبال آن مـشخص کرده و این عمل مبتذل و اسرافى را تحریم کرده بود.

۳ – سلطه بیگانگان

با توجه به مطالبى که در بررسى تاریخ معاصر بیان شد و آگـاهى برسلطه اجانب و به خصوص در نیم قرن اخیر بر مملکت اسلامى ایـران و بـه تعبیر بهترسلطه کامل استعمار نو به شکل خطرناک آن وضـدیت کـامل آن بـا مـظاهر دینى و ملى و کوشش آن (البته با دست یـارى نـوکران داخـلى) بـراى بـه عـقب بـرگرداندن مـردم درتمام زمـینه هاى سیاسى , فرهنگى , دینى , اجتماعى و اقتصادى … و به غـارت بـردن ثروتها و ازبـین بـردن آثـار مـلى و هـنرى و تـحمیل قراردادهاى ننگین و … همه و همه مى توانستند علتى بزرگ و محرکى نیرومند باشند براى ایجاد یک نهضت و انقلاب زیرا همه اینها حکایت از سـلطه کـامل بـیگانه بـر مسلمین دات و حال آنکه در بینش الهى سـلطه کـفار و بـیگانگان بـر مـسلمین حـرام و مبارزه با آن لازم دانسته شده چرا که؟ لن یجعل الله للکافرین على المومنین سبیلا , و چـون سـلطه اجانب منافى بامذهب و آزادى و ملیت و همه چیز است هـمه اقـشار مـردم عـلیه این سلطه به مخالفت برخاسته اند مذهبیها بخاطر مذهبشان ملیون بخاطر حس ناسیونالیستى وملیتشان و سیاسیون بخاطر آزادى و …

۴ – بیگانه بودن نظام حاکم بامردم

دوئیـت و تـضاد نظام با رعیت از شرأط اساسى هر انقلاب است زیرا اگـر طـبقه حاکم و سیاستمداران و کارگزاران نظام با مردم هماهنگ بـوده و خواسته هاى مشروع و به حق مذهبى , سیاسى و اجتماعى و …
مـردم را بـرآورده نموده و بدلخواه رعیت حرکت نمایند و به تعبیر دیگر قدرت سیاسى با قدرت اجتماعى هماهنگ بوده ودوشادوش هم حرکت نـمایند عملا نارضأى تحقق پیدا نمى کند تاموجب انقلاب گردد (البته در هـر جــامـعه اى حـکومت هـر چـند کـه مـردمى بـاشد عـده اى از آن نـاراضى اند ولـى بـا طـرفدارى اکثریت قاطع از حکومت از اقلیت کارى ساخته نیست).
امـا اگر جامعه بصورت دوقطبى در آید مسیر طبقه حاکم غى از مسیر طبقه رعیت ومردم باشد آنهم در حدى که امکان التیام و نزدیکى آن دو از بـین بـرود ایجاد یک تحول سیاسى , بصورت اجتناب ناپذیرى , خودنمأى کرده و ضرورى احساس مى گردد.
همان گونه که بر کسى مخفى نیست در سالهاى اخیر و بخصوص در دوران سـلطنت پهلوى (پـدر و پـسر) قـدرت سیاسى حاکم آنچنان از جامعه و مـردم خـود جـدا شده وراه جدأى در پیش گرفته بود که دیگر براى کـسى جاى تردید باقى نگذاشته بود که نظام حاکم با ترکیب خاص خود ابدا امکان بقا و حیات نداشت زیرا نه رژیم قدرت توانأى تغییر و بـالا بردن کارآئى خود را داشته و نه مردم آمادگى تمکین و پذیرش باآنها را.
بـنابراین جامعه ایرانى به مرحله اى انفجارآمیز رسیده بود که هر حـادثه و حـرکتى مى توانست وضع موجود را به هم ریخته و حرکت عادى جـامعه را مـتوقف و مـختل نماید و هر تلاشى هم که نظام حاکم براى مـرحم گـذاردن بـر زخـمهاى موجود و ترمیم شکاف میان مردم و نظام انـجام مى داد بیهوده بود و از نظر آگاهى نیز مردم به سطحى رسیده بـودند کـه دیـگر امکان فریب آنان نبود لذا مردم دنبال بهانه و سـوژه اىمى گشتند و بـا کـمترین بهانه به خیابانها ریخته و فریاد مرگ بر شاه سر مى دادند.

۵ – استبداد خشن

از آنجا که حکومتهاى دست نشانده ابرقدرتها پایگاه مردمى نداشته و از پـشتوانه ملى و میهنى برخوردار نبوده بلکه همواره مردم را در مـقابل خـود مى بینند رفتارشان در عین اینکه در مقابل اربابان ذلـیلانه و زبـونانه اسـت در بـرابر مردم ژست قدرت گرفته و نهایت خشونت وحشى گرى را از خود نشان مى دهند تا بدینوسیله زهرچشمى از مـردم گرفته باشند تا مبادا آنان به فکر حرکتى افتاده و دست به نـهضت وقـیام بـزنند و آنـان را از اریـکه قـدرت به زمین آورند کـشتارهاى بى رحمانه و ارزش قأل نبودن براى خون مردم و زندانهاى مـخوف و شکنجه هاى کذأى سیاسیون همه وهمه شاهد بر این مدعا است معلوم است که چنین وضعى نمى تواند دوام داشته باشد و بالاخره روزى مردم به تنگ آمده و به زندگى ننگین چنین حکومتى خاتمه مى دهند.

۶ – تحقیر شخصیت انسانى

یـکى دیـگر از مظاهر ستمشاهى و انحطاط دوره ۵۰ ساله و بخصوص در ۲۵ سال اخیر رفتارى بود که در مورد شخصیت انسانى فرد فرد ایرانى انجام مى یافت.
در ایـن نظام بى ارزش ترین چیز انسان و شخصیت انسانى بود صرف نظر از ایـن که آزادى هـمه را سـلب کـرده و همگان را به صورت برده خویش درآورده بـودند در هـمان بردگى نـیز براى کسى به اندازه یک برده ارزش و شخصیت و اظهار وجود قائل نبودند.
ایـن رفـتار از شخص شاه نمودار بود . افراد خائنی را بـراى پـستهاى کلیدى و حـساس هـمچون نخست وزیرى انتخاب مى کرد (هـویداى بـهایى حـدودچهارده سـال) حزب واحد اجبارى که پیشنهاد مى نمود (حزب رستاخیز) . ژسـتهایى کـه در وسایل ارتباطى در برابرمردم مى گرفت سخنان بـى ادبانه و خارج از نزاکتى که در مناسبات مختلف درباره رهبران دیـنى و مـذهبى مى گفت تناقضاتى که در رفتارش پیدا مى شد از سوئى بـه مساجد حـمله مى کرد و قرآنها را مى سوزاند و از سوى دیگر قرآن چـاپ کـرده و درحـرمها و امـاکن مقدسه ظاهر مى شد و اظهار قداست مى کرد از سوئى دم از احترام به علم و دین مى زد از سوى دیگر علما دین را در زیر شکنجه ها مى کشت و …
هـمه ایـنها نمودارهایى بود که ما از آن به تحقیر شخصیت انسانى یاد کردیم یعنى آنان مردم را همچون مرده متحرک مى پنداشتند که سر از هـیچ چـیز در نـیاورده و همه برده آنان بوده و هر چه که آنان کـرده و گـفته اند باید بى چون و چرا مورد پحیرش قراردهند لذا به نـصـیحت و مـوعـظه خـیرخواهانه احـدى حـتى مـراجع تـقلید شـیعه گـوش نمى دادند و نـه تـنها گوش نمى دادند بلکه اجازه نصیحت و سخن نـمى دادند و هـر که سخنى مى گفت سرنوشتش زندان شکنجه تبعید و قتل بود … معلوم است که چنین وضعى دوام نخواهد آورد و بالاخره مردم به حرکت آمده و دست به قیام مى زنند وبساط شان را جمع مى کنند.

۷ – کاپیتولاسیون

کـاپیتولاسیون یـا قـضاوت کـنسولى مسئله اى است که بیش از یک قرن اسـتقلال وحـاکمیت ایـن سرزمین اسلامى را متزلزل ساخته بود و دست اجـانب و بـیگانگان راسـالها در ایـن کـشور براى جنایاتشان باز گـذاشته بـود و کـردند آنچه که کرده اند که قلم ازوصف آن عاجز و شرمنده است و بالاخره در سال ۱۳۰۶ شمسى این قرارداد ننگین از طرف مـجلس شوراى ملى ایران لغو و بى اعتبار اعلام شده و به همه دولى کـه حـق استفاده از ایـن قـانون را داشته اند ابلاغ شد ولى در سال ۱۳۴۳ شـمسى دولـت کـاملاوابسته ایـران در صـدد احیا کاپیتولاسیون بـرآمده و قـانونى را از مـجلس گـذراند کـه مستشاران آمریکایى و نظامیان وابسته و اعضا خانواده و خدمه آنها اعم از نظامى وغیره از امتیازات و مصونیتهاى مامورین سیاسى پیش بینى شده در قرارداد ویـن برخوردار بـوده و از شمول قوانین قضأى ایران معاف باشند و در صـورت نـقضآشکار قـوانین و ارتـکاب جرم هم امکان تعقیب آنان نبوده و از هرگونه احتمال مجازات مصون بمانند…
و ایـن هـمان موضوعى است که امام خمینى(رحمت الله علیه) علیه آن در چهارم آبـان ۴۳ آن سـخنرانى تـاریخى خـود را خـطاب بـه مـراجع تقلید و ارتـشیان و هـمه طبقات مردم درشهر مقدس قم ایراد فرموده و همین سخنرانى باعث تبعید امام به ترکیه شد لذا امام در شب ۱۳ آبان در مـنزلش دسـتگیر شده و به تهران و از آنجا به ترکیه انتقال داده شـدو ایـن قانون کاپیتولاسیون بحق خشم امام وامت را برافروخته و یـکى از عـوامل محرک انـقلاب بود یعنى مردم دیگر بطور جدى حس خطر کـرده بـودند و امام این خطر را به همه اعلام کرده بود که هستى و عزت و عظمت این ملت پایکوب شده است.

۸ – روحانیت

در بـین علل و عوامل انقلاب نقش روحانیون و علما مذهبى در رهبرى وسازماندهى حرکتهاى انقلابى بیش از عوامل دیگر به چشم مى خورد هر چند که روحانیون بخشى از ملت اسلامى و طبقه اى از همین مردمند ولى بـخاطر نـقش اساسى که در انقلاب داشتند و بخاطر ویژگیهاى خاصى که در روحـانیت شـیعه وجود داشـته و آنـان را از بقیه رهبران مذهبى دیـگر مـمتاز مى سازد در رابطه با آنان دراینجا بطور اختصار بحث مى شود و در رابطه با نقش مردم در آینده در یک درس جداگانه بررسى بعمل خواهیم آورد.
روحـانیت شـیعه داراى ویـژگیهایى اسـت که در بقیه رهبران مذهبى وجـود ندارد وهمان ویژگیهایشان باعث استقلالشان بوده و در نتیجه هـرگاه خـواسته اند عـلیه حاکم جبارى وارد عمل شوند به راحتى دست بـکار شـده و از تـهدید حـکام ستمگرنمى هراسیدند و ما اینک بطور اختصار به آن ویژگیها اشاره مى کنیم:
۱ – جایگاه اجتماعى روحانیون
اکثر قریب به اتفاق روحانیون از میان طبقات فقیر و محروم جامعه و اغـلب ازروستاها برخاسته و درد و رنج توده هاى اجتماعى را لمس کـرده و بـا آن بزرگ شده اند درحالى که طبقات تحصیل کرده روشنفکر کـه در بـسیارى از حرکتهاىسیاسى , اجتماعى , رهبرى مبارزات ملى را بـعهده مـى گیرند خود طبقه ممتایزى رابا فرهنگ خاص خود تشکیل مـى دهند کـه از توده مردم جدا شده و حتى ارتباطمعنوى خود را با آنـهـا از دسـت مــى دهـند و روحـانیون بـه عـکس آنـان از مـیان مردم برخاسته و در میان مردم و همانند آنها رشد و نمو کرده و با درد آنـها آشـنایند و هرگزرابطه فرهنگى و معنوى خود را با آنها از دست نمى دهند.

۲ – استقلال اقتصادى
بـرخلاف رهبران مذهبى جهان اعم از رهبران مذهبى مسیحى و کلیمى و روحـانیون اهل سـنت کـه مـعمولا بـه استخدام دولت درآمده و امرار معاششان به حقوق ومزایایى بستگى دارد که از دولت دریافت مى کنند روحـانیون شـیعه داراى استقلال مالى از سیستم سیاسى بوده و تامین مـعاش آنان به کمک هاى مختلفى بستگى داردکه از طریق وجوهات شرعى دریافتى از مردم مسلمان و معتقد تامین مى گردد بطورطبیعى استقلال مـالى از سیستم سیاسى و تامین معاش بوسیله مردم به روحانیت شیعه کـمک کـرده اسـت کـه بـتواند فـارغ از هر نوع نگرانى و دغدغه اى فـعالیت هاىسیاسى مـذهبى خـود را بـر پایه خواسته هاى مرم مسلمان انجام دهد و آنچه خود به عنوان وظیفه الهى تشخیص داده عمل نماید و در جـهت گـیریهایش جهت مردم و پابرهنگان جامعه را انتخاب نماید بـر خلاف روحانیونى که حقوق بگیر نظام حاکمنداین کارها به آسانى براى آنان میسر نبوده و عملا نیز چنین نشده است.

۳ – ارتباط با مردم
از آنـجا کـه در مـکتب تـشیع باب اجتهاد باز بوده و این خود نه تـنها موجب رشد وشکوفأى دأمى فقه شیعه شده است بلکه به مسئله اجتهاد و تقلید در مکتب تشیع ضرورت و اهمیت خاصى بخشیده است.

انـسانهاى مسلمان یا باید خود مجتهد و آگاه به تمام مسأل فقهى بـاشند و یـا ایـنکه ازمـجتهد جـامع الـشرأط که به مرجع تقلید معروفند و صاحب رساله عملیه مى باشندتقلید نمایند.
بـه خاطر عـدم دسترسى همه مردم در نقاط مختلف کشور به مرجع تقلید طبیعى است روحانیون نقش رابط و منتقل کننده افکار و نظریات آنها را داشـته و بـدون آنـکه سلسله مراتبى خاص بوجود آورند به عنوان واسـطه مـیان رهـبران مذهبى و مردم نقش مهمى را بر عهده مى گیرند نـظرات و فـتاواى مـراجع را در مـساجد و منابر درهمه نقاط کشور بـراى مـردم بـازگو کـرده و در مـقابل مـسأل و مـشکلات مردم را به رهبران مذهبى منتقل مى کنند.
بـا تـوجه بـه مراتب فوق روحانیون شیعه توانسته اند با کسب قدرت ویـژه نـقش حساس و مهمى را در حرکتهاى سیاسى , اجتماعى قرن اخیر بـازى نمایند و به همین دلیل است که هر زمان روحانیت شیعه ایران بـا قـدرت سـیاسى حاکم به مبارزه پرداخته اند قدرت سیاسى حاکم به مـبارزه پـرداخته اند قـدرت سـیاسى نـبرد را بـاخته است لذا قدرت روحـانیون هـیچگاه قـابل مقایسه با قدرت رهبران سیاسى غیرمذهبى نـیست و هـمین امـر مـوجبات برانگیختن رشک و حسد آنها شده و در عـین نیازى کـه بـه آنها داشته اند هر زمان که توانسته اند در حذف آنها و خیانت به آنها دریغ نکرده اند.
بـه هـر حـال بـخاطر همین امتیازات که برشمرده شد روحانیت شیعه حرکتها آفریده وحماسه ها رقم زده و در صحنه سیاست در هر زمان که خـواسته وارد شـده و بـخوبى از عـهده آن بـرآمده است ولى به قول اسـتاد شـهید مـرتضى مـطهرى روحـانیت اهـل سنت به خاطر وابستگى شان نـتوانستند چـنین حماسه ها بیافرینند و در تاریخ جهان تسنن جنبشى مـانند جـنبش ضـد استعمارى تنباکو به رهبرى رهبران دین که منجر بـه لغو امـتیاز انـحصار تـنابکو در ایران شد و استبداد داخلى و اسـتعمار خارجى هر دو به زانو درآمدند و یا انقلابى همانند انقلاب عراق که علیه قیمومت انگلستان بر کشوراسلامى عراق بود و منجر به اسـتقلال عـراق شـد و یا قیامى مانند قیام مشروطیت ایران که رژیم سـلطنتى اسـتبداد وى را بـه مشروطه تبدیل کرد و با نهضتى اسلامى بـه رهبرى رهـبران دیـنى مـانند آنـچه که امروز در ایران مى گذرد (انقلاب اسلامى)مشاهده نمى کنیم.ایـنجاست که ما روحانیت شیعه را یکى از برجسته ترین علل و عوامل انقلاب وپیروزى انقلاب مى دانیم.

۹ – دستگیرى رهبر انقلاب و دیگر سران نهضت

پـس از شـروع نـهضت و مـخالفت امـام بـا شـاه و رژیم و سخن رانى شـدیداللحن امـام وحمله به شخص شاه در عاشوراى سال ۴۲ و رساندن روحـانیون پـیام امام را درهمان عاشورا (بر اساس نقشه قبلى) به مـردم در سـراسر کـشور رژیـم دسـتوردستگیرى امـام و بـسیارى از روحانیون طرفدار نهضت را صادر مى کند و امام در شب۱۲ محرم مصادف بـا ۱۵ خــرداد ۴۲ در قـم نـیمه شـب دسـتگیر شـده و بـه تـهران بـاشگاه افسران و سـپس در غـروب ۱۵ خـرداد خـونین به پادگان قصر مـنتقل مـى شود که حدود۱۹ روز یعنى تا ۴ تیر ماه ۴۲ در آن زندان بسر مى برد و با این عمل شنیع و تجاوزآشکار به حریم مقدس مرجعیت (کـه طـبق قـانون اسـاسى نـظام طـاغوت نیز مرجع تقلید از مصونیت قانونى برخوردار بوده است) و دستگیرى بسیارى از روحانیون سرشناس در قـم و تـهران و طـلاب جوان و گسیل داشتن آنان به زندان مراجع تقلیدقم و مشهد و تهران به حرکت درآمده و در تهران تجمع کرده و خواستار آزادىبى قید و شرط امام شده بودند.
مـردم نـیز در قم و تهران هرجا که دستگیرى امام را شنیده بودند دسـت به تظاهرات وتحصن علیه رژیم زده هر چند که آن روز در اکثر شهرها به خاک خون کشیده شده بودند در مجموع این دستگیرى به نوبه خود در به حرکت درآوردن مردم نقش بسزأى داشته و در تشدید انقلاب نقش مهمى را ایفا کرده است.
بـه هـر حـال ایـنها و ده ها علل و عوامل دیگر که در اصل پیدایش انقلاب و اوج وپیروزى آن سهیم بوده و نقش داشته اند.

نقش زنان در پیروزی انقلاب اسلامی

گفتن از انقلاب و روزهای آتش و خون حماسه در ایام دهه فجر، رسم چند سالة رسانه‌ها شده است و بعد هم حکایت تعطیلی این فصل از تاریخ تا بهمن سال اینده!
شاید ننوشتن در چنین فضای تکراری و کلیشه‌ای، بهتر از نوشتن باشد، اما با طرح حضور مردان در صحنه‌های انقلاب و پخش تصاویر مختلف از حماسة آنان در شبکه‌های مختلف تلویزیونی و عدم پرداختن شایسته به حضور زنان و دختران و به عبارت بهتر، نقش خانواده‌ها در انقلاب ضروری می‌نماید که به نقش بانوان بیش‌تر توجه شود.
امام خمینی(رحمت الله علیه) که همواره نقش زنان را در انقلاب مورد توجه قرار داده و در عصر استفادة ابزاری از زن در تبلیغات و تجارت، سخن از کرامات آنان به میان می‌آورد، می‌فرمود: «از دامن زن، مرد به معراج می‌رود.» و این سخن شیوا در اوج مبارزات و کوران انقلاب معنا می‌یابد. آنجا که زنان، مردها را برای شرکت در تظاهرات، شکستن حکومت نظامی، پخش اعلامیه و حتی مبارزات مسلحانه تشویق می‌کردند.
آری نوشتن از حال و هوای آن روزها، گفت‌وگو با کسانی را می‌طلبد که آن حال و هوا را درک کرده باشند، واقعیت آن روزها را لمس کرده باشند و اکنون در مواجهه با استحاله‌ای که در حال وقوع است دردمندانه سخن بگویند.
خانم توکلی از این دسته افراد است. وی با بیان این‌که آن روزهای خون و حماسه هیچ‌گاه فراموش نمی‌شوند، می‌گوید: سهم زنان و دختران در پیروزی این انقلاب، کمتر از سهم مردان نبوده است، اگرچه زنان و دختران هم‌پای شوهران، پدران و برادران خویش در فعالیت‌های انقلابی هم‌چون نوشتن شعار علیه نظام ستمشاهی طاغوت یا پخش اعلامیه‌های امام خمینی(ره) و… حضور نداشتند، اما آنان در خانه‌های کوچک و محقر خود نوارهای سخنرانی را مخفی و تکثیر می‌کردند، زندانیان فراری را پناه می‌دادند و حتی در شرایط حساس و بحرانی آن زمان، جراحات مجروحان حوادث انقلاب را مداوا می‌‌نمودند.
وی می‌افزاید: در کنار این امور که بانوان، انجام آنها را نوعی وظیفه تلقی می‌کردند، در پاره‌ای اوقات شاهد مرگ عزیزان و مردانشان نیز بودند که در آن زمان حتی اجازة سوگواری به آنها داده نمی‌شد و در نهایت شهیدانشان مخفیانه و بدون مراسمی به خاک سپرده می‌شدند.
خانم سمیعی، یکی دیگر از آن شیر زنان است که خاطرات بسیاری از آن روزها دارد. وی برای ترسیم و یادآوری آن روزها به توصیف خاطره‌ای که در ذهنش نقش بسته می‌پردازد و می‌گوید:
در یکی از آن شب‌هایی که صدای گلوله، سکوت کوچه‌ها را می‌شکست، طبق قرار قبلی با زنان همسایه تصمیم گرفتیم در خانه‌هایمان را نیمه باز بگذاریم تا اگر جان یکی از جوانان محله به‌خاطر تعقیب نظامیان طاغوت و عوامل ساواک به خطر افتاد به‌راحتی به یکی از خانه‌های ما پناه آورد که اتفاقاً همین هم شد و یکی از جوانان که حین نوشتن شعارهای انقلابی بر روی دیوار با نیروهای ساواک مواجه شده بود پس از تعقیب و گریزی نسبتاً طولانی به منزل یکی از همسایگان که پیرزنی شیردل بود، پناه آورد. لحظاتی بعد زمانی‌که ساواکی‌ها برای یافتن او به در منازل ما آمدند پس از جست‌وجوی بسیار از نبود او در خانه‌های ما سراغ منزل پیرزن رفتند، اما آن پیرزن به حدی جسورانه مقابل ساواکیان ظاهر شد که آنان جرأت ورود به خانة او را نیافتند و در نهایت دست خالی بازگشتند.
دیدن چنین صحنه‌هایی ما را تشویق می‌کرد که بیش از پیش علیه نظام ستمشاهی طاغوت گام برداریم لذا از فردای آن روز بیش‌تر زنان و دختران هم‌پای مردان محله مشغول درست کردن مواد منفجره و نوشتن شعارهای انقلابی بر دیوارها شدند.
وی با تأکید بر نقش فراموش ناشدنی زنان، اتحاد، همدلی و همبستگی مردم اعم از زن و مرد و پیر و جوان را رمز موفقیت و پیروزی انقلاب می‌داند. انقلابی که مادران برای به ثمر نشستن آن از فرزندانشان و زنان از شوهرانشان گذشتند. هر چند نقش آنان در پیروزی انقلاب چندان به چشم نیامد اما حضور زنان و مادرانی که فرزندانشان را بر دوش گرفته بودند و هم‌پای مردان با سردادن شعارهای انقلابی در تظاهرات شرکت می‌کردند، حقیقتی است انکارناپذیر که نباید فراموش شود.
خانم خوش‌لهجه، بانوی دیگری است که به اقتضای سنش، تصویری واضح و روشن از انقلاب و حال و هوای آن روزها دارد، وی دربارة حضور زنان و دختران در تظاهرات و مخالفت آنان با رژیم غاصب پهلوی می‌گوید: فقر و بی‌عدالتی، استبداد رژیم پهلوی و سیاه‌بختی مردم تنها عامل حضور آنها در فعالیت‌های انقلابی، تظاهرات و غیره نبود، بلکه انگیزه و هدف والاتری آنها را به چنین حضوری واداشته بود.
وی می‌افزاید: فضای مسموم، فساد و بی‌بندوباری‌های رایج در آن زمان و القاء الگوهای غربی و نامتعارف باعث شده بود اصالت و هویت زنان و دختران مسلمان ایرانی تحت‌الشعاع این عوامل قرار گیرد، مخصوصاً ‌که چنین مسأله‌ای هر روز رواج و شدت بیش‌تری به‌خود می‌گرفت و نظام فاسد طاغوت برای به ابتذال کشیدن زنان و دختران ایرانی هر روز تدابیر و ترفندهای نوینی را به‌کار می‌بست که نمونة عینی آن تکرار مسأله کشف حجاب به شکل جدیدی بود که اکثر بانوان و مخصوصاً زنان و دختران مسلمان و مذهبی زیر بار آن نمی‌رفتند و سرسختانه بر مسأله حجاب خود پافشاری می‌کردند.
وی خاطرنشان می‌کند: حفظ ارزش‌های اسلامی و باورهای دینی مهم‌ترین عامل حضور بانوان در عرصه‌هایی هم‌چون انقلاب، دفاع مقدس، انتخابات و… بوده که تحت هر شرایطی و حتی در خفقان رژیم پهلوی و فشارهای روانی موجود، فراموش نشده است اما متأسفانه این مهم در شرایط فعلی تحت تأثیر برخی عوامل و تهاجم فرهنگی برخی کشورهای غربی و به اصطلاح متمدن، دستخوش تغییر و تحول گردیده است، چنانچه می‌بینیم برخی بانوان و دختران، خواسته یا ناخواسته به ارزش‌های وجودی خویش پانهاده‌اند و حتی به حجاب ظاهری خود که خون هزاران شهید به پای آن ریخته است، اهتمامی ندارند. حال‌آنکه حفظ همین حجاب و پاسداشت مقام زن، یکی از انگیزه‌های اصلی شکل‌گیری انقلاب شکوهمند ۵۷ بوده است.
انقلابی که فقط در همین دهة مبارک فجر نامی از آن برده می‌شود و نسل بعد انقلاب، تعریف روشن و صحیحی از آن ندارند! گویی قصة حماسی انقلاب هم‌چون نقش زنان، دختران و کودکان آن زمان فراموش شده است و کمتر به چشم می‌اید!؟

ویژگیهاى انقلاب

هر چند که همه انقلابها در جهان در برخى از امور باهم شریک بوده و باهم متشابهندولى هر انقلابى براى خود ویژگیهاى خاص به خود را داشـته که در دیگر انقلابهاوجود ندارد در این زمینه انقلاب اسلامى ایران نیز داراى ویژگیهأى است که مابطور خلاصه و فهرست به آن ها اشاره مى کنیم:
۱ – حاکمیت الله
انقلاب اسلامى ایران توسط کسانى شروع شده و به ثمر نشست که معتقد بـودندحاکمیت تـنها از آن خـدا و پیامبر صلى الله علیه و آله و سـلم و أمـه معصومین علیهم السلام بوده و هر کس از غیر طریق آنان بـه حـکومت بـرسد طـاغوت وغـیرقانونى خواهد بود و به همین دلیل حاکمیت پادشاهان را در طول تاریخ غیرقانونى و نامشروع مى دانستند و در زمان غیبت امام زمان ((عج)) تنها حاکمیت فقیه جامع الشرأط را بعنوان نماینده امام زمان ((عج)) مى پذیرند و بس.
۲ – قدرت و نفوذ معنوى رهبر
هر چند که در همه انقلابها مردم تابع رهبرى انقلاب بوده و گوش به فـرمانش داده وبـه دستوراتش عمل مى کنند اما این مسئله در انقلاب ما از شدت بیشترى برخورداربود زیرا رهبرى انقلاب در لباس مرجعیت و نـمایندگى از نـاحیه امام زمان ((عج))ظهور کرده است که معتقد مـردم آن اسـت که رد حکم او رد حکم امام زمان است ورد حکم امام زمـان رد حـکم خدا است و آن هم موجب کفر و خروج از اسلام است لذا عـمل بـه بـیانیه ها و دسـتورات رهـبرى در طول انقلاب بعنوان عمل بدستورات اسلام تقلى مى شد اینجاست که رهبرى انقلاب اسلامى ایران از بـقیه رهـبران انـقلاب دنیا جـدا مـى شود و حکم او از نفوذ بیشترى برخوردار مى گردد…
۳ – روحانیت
روحانیت شیعه در بعد تبلیغى و آگاه کردن مردم (باتوجه به زمینه تـبلیغى کـه در ایام ماه رمضان و محرم و صفر و فاطمیه داشتند) و رسـاندن پـیام رهـبرى به مردم وتشریح اهداف انقلاب و بازگو کردن فـساد و تـباهى دستگاه حاکمه نقش به سزأى داشته اند لذا با توجه بـه ایـنکه هیچ یک از رسانه هاى گروهى در داخل کشور و چه درخارج در اختیار انقلابیون نبود احیانا همزمان در اسرع وقت پیام رهبرى را بـه امـت مى رسانده و نـظر رهـبر انـقلاب را براى مردم در روند انقلاب تشریح مى کردند نمونه بارز آن عاشوراى سال ۴۲ است که با یک طـرح و نقشه حساب شده طلاب و وعاظبنا شد همگان در روز عاشورا در سراسر مملکت نظر امام را در رابطه با نظام حاکم به مردم برسانند کـه مـردم بـاید عـلیه نـظام شورش نمایند همزمان که امام در قم عـلیه شخص شـاه آن سـخنرانى تـاریخیش را در مـدرسه فـیضیه ایراد مـى فرمود وعـاظ وطلاب نیز در سراسر مملکت داشتند نظر امام را به مـردم مى گفتند و مردم را به مظالم طاغوت آشنا مى ساختند این چنین نیرو و این چنین موقعیت براى هیچ انقلابى در دنیا وجود نداشت.
۴ – وحدت و همبستگى همه اقشار
از آنـجا کـه ۲ / ۹۹ درصـد مردم ایران مسلمان بوده و انقلاب نیز مـاهیتى اسـلامى داشت همه اقشار مردم از طلبه و دانشجو از شهرى و دهـاتى از بـازارى و کشاورز باسواد و بى سواد… همه و همه باهم در رونـد انـقلاب متحد بوده و از یکدیگر حمایت مى نمودند و دست به دسـت یـکدیگر داده عـلیه رژیـم حاکم قیام مى کردند هیچ انقلابى در دنـیا بـا این نوع یکپارچگى مردم روبرو نبود زیرا انقلاب کارگرى فـقطهمبستگى کـارگران را بـهمراه دارد و انقلا آزادى خواهى تنها یـکـپارچگىآزادیخواهان را و … و قـهرا انـقلاب اسـلامى وحـدت و همبستگى مسلمین را همراه خواهد اشت.
۵ – پایگاه انقلاب
یـکى از ویـژگیهاى این انقلاب مراکز اصلى و پایگاه دأمى آن است حـوزه هاى عـلمیه, دانشگاهها , مدارس , مساجد, و حسینیه ها که در نـظر مـلت ایران بعنوان اماکن مقدس بحساب مىآیند و چشم همه مردم بـه ایـن امـاکن دوخته شده و به آنها با دیده احترام مى نگریستند مـراکز اصلى این انقلاب بودند و قداست این مراکز به نوبه خودسهم بسزأى در به حرکت درآوردن مردم داشت.
۶ – هدف انقلاب
هـدف نهضت که از همان ابتدا مشخص بوده و در شعارهأى از قبیل :
اسـتقلال ,آزادى , جـمهورى اسلامى , تبلور یافته بود, در به جنبش کشاندن مردم نقش مهمى داشته است.
۷ – خودکفأى انقلاب
یکى از ویژگیهاى دیگر این انقلاب این بود که همه نیازمندیهاى آن (چـه در بـعدفرهنگى و چـه در بعد سیاسى و چه در تشکل بخشیدن به مـلت و بـخصوص درمسئله رهبرى) از درون مرز ایران تامین مى شده و از حـوزه اسـلام و مـسلمین تـجاوزنمى کرده اسـت یعنى نه نیازى به کـمونیسم شـرق بـوده و نـه احـتیاجى به کاپیتالیسم غرب بلکه همه کـارهاى آن از مـتن اسـلام و رهـبرى رهبران دینى و سیاسى وبخصوص رهبرى امام خمینى (رحمت الله علیه) تامین مى شده است.
۸ – تسخیر ارتش
انـقلاب مـا بـراى بـه شکست کشاندن رژیم حاکم و خلع سلاح او شیوه بـدیعى را بکاربسته بود که آن همان تسخیر ارتش بود زیرا با این شـیوه عـلمى و حـساب شـده هیچگاه مردم در مقابل ارتش نایستاده و ارتـش را بنام دشمن خود نخوانده اند بلکه در هنگامى که رژیم ارتش را به جنگ و کشتار مردم به میدان مىآورد مى دیدند که این مردم نه تـنها بـروى ارتـش اسـلحه نـمى کشند بـلکه شعارشان این است که :
ارتش برادر ماست لذا ارتش تا دندان مسلح , بخود آمده تسخیر مردم شـد نه تسلیم مردم و خود را در اختیار مردم قرار داد و این شیوه با کمترین تلفات بزرگترین پیروزى رابهمراه داشت وگرنه اگر مردم بـا سـلام در مـقابل ارتـش ظاهر مى شدند یقینا با تلفات بى شمار هم نـمى توانستند بـه آن سـرعت به پیروزى برسند لذا ما از این حالت به تسخیر ارتش یاد کردیم نه تسلیم و شکست آن وقتى که ارتش تسخیر شـد یـعنى بـه مردم پـیوست نـه تنها با مردم کارى نداشت بلکه در شـدأد و جـنگهاى پـس از پـیروزىبه کمک مردم شتافت (البته حساب معدودى از ارتشیان خأن جداست).
۹ – شهادت طلبى
و بـالاخره ویـژگى خـاصى کـه در انـقلاب ما بود مسئله هدف دارى و شـهادت طلبى بـودکه مـردم ایران کشته هاى در راه انقلاب را همانند کشته هاى جنگهاى صدر اسلام شهید دانسته و نه تنها کشته شدن در این راه را ذلت نمى دانستند بلکه آن را مایه فخرو مباحات خود دانسته و بـا جـان و دل آن را خـریدار بودند لذا این انقلاب با خون دهها هـزار شهید و جانباز و معلول و مفقود بثمر نشست و همین خونها و خاندان معظم شهدا هستند که حافظ انقلاب بوده و سلامت انقلاب بوسیله آنان براىهمیشه تضمین مى گردد.

بازگشت امام خمینى رحمت ‏الله علیه به ایران

با فرار شاه از کشور در ۲۶ دى ۱۳۵۷، انقلاب مردم ایران به رهبرى امام خمینى (رحمت الله علیه) براى پیروزى و ریشه‏کنى نظام استبدادى و شاهنشاهى شتاب گرفت. با ورود آن رهبر فرزانه به ایران، شمارش معکوس سرنگونى رژیم آغاز شد. بختیار و پشتیبانش، امریکا، از پیش به چنین حقیقتى آگاه بودند. بنابراین، درصدد مانع‏تراشى و جلوگیرى از ورود امام برآمدند، ولى با راه‏پیمایى‏هاى گسترده میلیونى و اعتصاب‏هاى پر دامنه مردم معترض و خشمگین روبه‏رو شدند. ازاین‏رو، فرودگاه‏ها که به دستور بختیار براى جلوگیرى از ورود امام بسته شده بود، باز شد و امام در دوازده بهمن به وطن بازگشت. ورود امام، شمارش معکوس براى نابودى رژیم بود و با پیوستن ارتش به مردم، انقلاب اسلامى در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ به پیروزى رسید.

جاء الحق و زهق الباطل

هجرت بندگان صداقت‏پیشه خداوند، هماره آغازگر تحولات شگرف و تاریخ‏ساز بوده است. این سنت الهى براى همیشه در دوره‏هاى گوناگون، جارى است و مهاجران الى الله، با هجرت و مجاهدت خویش، راه هدایت را براى مردم مى‏گشایند و هموار مى‏سازند. خداوند، جایگاه دین مردمان را بلندترین مقام نزد خدا قرار مى‏دهد و مى‏فرماید: «آنها که ایمان آوردند و هجرت کردند و با اموال و جان‏هایشان در راه خدا جهاد کردند، مقامشان نزد خدا برتر است و آنها پیروز رستگارند.» با هجرت پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ، تاریخ فروزان اسلام رقم خورد. با هجرت امام حسین علیه‏السلام ، تاریخ سرخ شیعه نگاشته شد و در عصر ما نیز با هجرت سلاله نورآگین مردى بزرگ از خاندان عصمت و طهارت، حضرت امام خمینى (رحمت الله علیه) ، آیین ناب نبوى و قیام حیات‏بخش حسینى احیا گشت. خمینى با قدم صدق از ایران خارج شد و با قدم صدق به ایران آمد و مصداق «جاء الحق و زهق الباطل» در عصر ما آشکار شد.

بازگشت امام

امام خمینى(رحمت الله علیه) از سیزده آبان سال ۱۳۴۲ تا دوازده بهمن سال ۱۳۵۷، یعنى حدود چهارده سال در تبعید و به سر برد و در سال ۱۳۴۳ ابتدا به ترکیه و پس از مدتى به عراق تبعید شد و اوقات پایانى دورى از وطن را در فرانسه و در دهکده‏اى به نام نوفل لوشاتو گذراند. نوفل لوشاتو در روزهاى اوج نهضت، به قلب تپنده انقلاب ایران تبدیل شده بود. وقتى امام را به ترکیه تبعید مى‏کردند، شاه و امریکا هیچ‏گاه پیش‏بینى نمى‏کردند که او روزى پیروزمندانه به ایران باز گردد و رژیم شاهنشاهى را از بن برکند.
پس از خروج شاه در ۲۶ دى ۱۳۵۷، امام در پیامى کوتاه خطاب به خبرگزارى‏هاى جهان اعلام کرد: «خروج شاه از ایران، اولین مرحله پایان یافتن سلطه جنایت‏بار پنجاه ساله رژیم پهلوى مى‏باشد که به دنبال مبارزات قهرمانانه ملت ایران صورت گرفته است. من این پیروزى را به ملت تبریک مى‏گویم.» همچنین ایشان اعلام کرد که در اولین فرصت به ایران باز مى‏گردند.

به تعویق افتادن بازگشت

در حالى که یاران حضرت امام و مبارزان مذهبى، با وجود تمام نگرانى‏ها در تدارک برگزارى مراسم استقبال باشکوهى از امام بودند، اعلام خبر تصمیم امام براى آمدن، مسئولان و سردمداران رژیم پهلوى را سخت به تکاپو انداخت. آنان که به شدت از تظاهرات خیابانى مردم بر ضد رژیم پهلوى هراسناک شده بودند، ورود امام را به کشور، پایانى بر تمام امیدهایشان مى‏پنداشتند و یقین داشتند که در این صورت، طومار سلطنت پهلوى برچیده خواهد شد. بنابراین، درصدد مقابله با ورود امام به کشور یا مانع‏تراشى در برابر تصمیم امام برآمدند. بختیار در مقام نخست‏وزیرى، نقشه‏هاى گوناگونى در سر مى‏پروراند که انفجار هواپیماى امام یا منحرف کردن مسیر هواپیماى حامل امام و سپس دستگیرى ایشان از آن جمله بود که هیچ‏یک عملى نشد. تیر آخر او، بستن فرودگاه‏ها به روى هواپیماى امام بود. در حالى که قرار بود پرواز انقلاب در روز ششم بهمن امام خمینى (رحمت الله علیه) را از فرانسه به ایران بیاورد، سازمان هواپیمایى کشور اعلام کرد که به علت بدى هوا و نبود دید کافى، همه پروازها لغو شده است.

اعتراض مردم به بسته شدن فرودگاه‏ها

با انتشار خبر بسته شدن فرودگاه‏ها و جلوگیرى دولت بختیار از ورود حضرت امام به کشور، مردم با تظاهرات و راه‏پیمایى‏هاى خود، به اقدام دولت اعتراض کردند. همه افسران نیروهاى سه‏گانه در پایگاه‏هاى خود در تهران، اصفهان، کرمانشاه، دزفول، همدان و بوشهر اعتصاب کردند و سپس به صفوف تظاهرکنندگان معترض پیوستند. در تهران، سیل جمعیت تظاهر کننده به سوى فرودگاه مهرآباد به راه افتادند. روحانیان مبارز سراسر کشور که براى استقبال از امام به تهران آمده بودند، با تحصن در مسجد دانشگاه اعلام کردند تا بازگشت امام به کشور به تحصن ادامه خواهند داد. مردم و دانشجویان نیز به جمع تحصین‏کنندگان مى‏پیوستند. فرداى آن روز، مردم در راه‏پیمایى عظیم یک میلیونى به مناسبت رحلت پیامبر اسلام، در حمایت از امام شعار دادند. در بسیارى از نواحى شهر تهران نیز زد و خوردهاى شدیدى میان نیروهاى انتظامى و تظاهرکنندگان روى داد. تیراندازى در نواحى مختلف لحظه‏اى قطع نمى‏شد. خبرگزارى پاریس اعلام کرد یکى از میدان‏هاى شهر، به میدان جنگ شباهت پیدا کرد و تعداد کشته‏ها در پایتخت را سه هزار تن گزارش کرد. روزنامه اطلاعات نوشت: «غرب و جنوب غرب تهران، غرق در شعله‏هاى آتش بود».

کوتاه آمدن دولت بختیار

در پى تحصن‏ها و تظاهرات خونین مردم در اعتراض به بسته شدن فرودگاه‏ها، دولت بختیار عقب‏نشینى کرد و شکست را پذیرفت. بختیار در نهم بهمن ماه اعلام کرد که فرودگاه مهرآباد امروز باز خواهد شد و هیچ ممانعتى براى ورود امام به کشور وجود ندارد. هیئت دولت در دهم بهمن اعلام کرد که ورود هواپیماى حامل امام به فرودگاه مهرآباد تهران بدون اشکال است. با اعلام این خبر، کمیته استقبال از امام در پیامى اعلام کرد که امام خمینى (رحمت الله علیه) در ساعت نه صبح پنج‏شنبه دوازده بهمن در تهران خواهد بود.

امام خمینى رحمت ‏الله علیه بر فراز آسمان‏ها

شام‏گاه یازده بهمن، هواپیماى امام خمینى (رحمت الله علیه) غرش‏کنان از فرودگاه شارل دوگل فرانسه به آسمان پرواز کرد. امام نماز شب را در طبقه دوم هواپیما به جاى آورد و سپس در طبقه پایین هواپیما استراحت کرد. مهماندار هواپیما از مشاهده آرامش امام متعجب شده بود. هنگام طلوع فجر، امام و همراهان نماز صبح را به جماعت به‏جا آوردند. زمان ورود هواپیما به آسمان ایران، خبرنگارى از امام پرسید: «چه احساسى دارید؟» و امام پاسخ داد: «هیچ.» امام هیچ احساسى نداشت؛ چرا که او فقط بر مبناى تکلیف عمل مى‏کرد. پیروزى و شکست براى او، هر دو زیبا بود. همان‏طور که شکست، او را ناامید نمى‏کرد، پیروزى نیز احساسات شخصى‏اش را برنمى‏انگیخت.

پرشکوه‏ترین استقبال تاریخ

در دوازدهم بهمن ۱۳۵۷، پرشکوه‏ترین استقبال تاریخ جلوه‏گر شد. این روز یکى از ماندگارترین روزهاى تاریخ معاصر ایران است و شور و شوق مردم در آن وصف‏ناپذیر بود. عده زیادى از مردم، خود را به تهران رسانده بودند تا در مراسم استقبال از امام شرکت کنند. تقریبا در ساعت شش صبح، خیابان‏ها سرشار از جمعیت بود. اول صبح، میلیون‏ها نفر در دو طرف خیابان‏هاى مسیر امام خمینى (رحمت الله علیه) ایستاده بودند و پنجاه هزار نیروى انتظامى مردمى مشغول منظم کردن آنها بودند. مردم با تاق نصرت و گل، خیابان‏ها را تزیین کردند و در قلب استقبال‏کنندگان، دریایى از اضطراب و شادى موج مى‏زد. در ساعت نه و سى دقیقه صبح، محبوب ملت و پرچم‏دار آزادى به وطن برگشت. چند لحظه پس از گشوده شدن در خروجى هواپیما، امام در حالى که دستشان در دست مهماندار فرانسوى بود، در مقابل دیدگان مشتاقان ظاهر شد. همه اشک شادى مى‏ریختند. فریاد «اللّه‏ اکبر» به هوا برخاست. در میان نشاط و هیجان و ازدحام، امام وارد صحن فرودگاه شد و پس از شنیدن آیات قرآن کریم، پیام محبت‏آمیز فداییان خود را که از اعماق جان هر ایرانى برمى‏آمد، از زبان گروه سرود شنید:

امام خمینى رحمت ‏الله علیه در فرودگاه مهرآباد

امام خمینى (رحمت الله علیه) در فرودگاه مهرآباد پس از شنیدن پیام ملت، سخنانى ایراد فرمود. ایشان ابتدا از تمام اقشار ملت از پیر و جوان، روحانى و کسبه، قاضى و وکیل، کارمند و کارگر و کشاورز که در راه رسیدن به پیروزى رنج و مصیبت دیدند و ثابت‏قدم ماندند، صمیمانه تشکر کرد. ایشان در بخشى از سخنان خود، تلاش‏هاى محمد رضا را براى بازگشت به ایران و حفظ سلطنت، ناکام خواند و تلاش‏هاى آنان را به دست و پا زدن براى حفظ سلطنت تعبیر کرد. امام در این سخنان با بیان رمز پیروزى فرمود: «ما باید از همه طبقات ملت تشکر کنیم که این پیروزى تا اینجا به واسطه وحدت کلمه بوده است. وحدت کلمه مسلمین، همه، وحدت کلمه اقلیت‏هاى مذهبى با مسلمین، وحدت دانشگاه و مدرسه علمى، وحدت روحانى و جناح سیاسى. ما باید همه این رمز را بفهمیم که وحدت کلمه، رمز پیروزى است و این رمز پیروزى را از دست ندهیم».

امام خمینى رحمت ‏الله علیه در بهشت زهرا

بهشت زهرا، نخستین جایى بود که امام خمینى (رحمت الله علیه) پس از بازگشت به وطن به آنجا رفت و با پاس‏داشت مقام شهیدان و خواندن فاتحه، سخن‏رانى تاریخى خود را در آنجا ایراد کرد. در میان ازدحام جمعیت شش میلیون نفرى استقبال کننده و مشتاق زیارت امام، انتقال ایشان تا بهشت زهرا به سختى صورت گرفت. همه منتظر بودند ببینند امام خمینى (رحمت الله علیه) چه برنامه‏اى را اعلام مى‏کند. امام در سخن‏رانى خود، ابتدا از ایثار و تلاش مردم تشکر کرد و به آنان براى از دست داده‏شان تسلیت گفت. سپس رژیم سلطنتى را غیرعقلانى شمرد و رژیم پهلوى را تحمیلى و غیر قانونى اعلام کرد. دولت بختیار را نیز به دلیل غیر قانونى بودن مجلس شورا و سنا، نامشروع دانست. آن‏گاه ارتش را نصیحت کرد و از بعضى نظامیانى که به ملت پیوسته بودند، قدردانى کرد. اوج سخنان امام خمینى (رحمت الله علیه) که احساسات مردم را به شدت برانگیخت، این جمله بود: «من دولت تعیین مى‏کنم. من تو دهن این دولت مى‏زنم. من به پشتیبانى این ملت دولت تعیین مى‏کنم.» چند روزى بیش نگذشته بود که امام به وعده خود عمل کرد و دولت انتقالى با تصویب شوراى انقلاب به مردم معرفى شد.

مهم‏ترین پى‏آمدهاى بازگشت امام راحل

دو حادثه، از مهم‏ترین پى‏آمدهاى بازگشت امام خمینى (رحمت الله علیه) است که به سرعت موجب پیروزى انقلاب اسلامى شد: انتصاب دولت موقت و بیعت نظامیان با امام خمینى (رحمت الله علیه) . امام خمینى در ۲۶ دى ماه در آستانه خروج شاه از کشور اعلام کرد که ما دولت را به همین زودى اعلام خواهیم کرد. در پانزده بهمن، نخست‏وزیرى مهندس بازرگان به تصویب شوراى انقلاب رسید. در نوزده بهمن، عظیم‏ترین راه‏پیمایى در سراسر کشور شکل گرفت و میلیون‏ها نفر از دولت منتخب امام خمینى (رحمت الله علیه) حمایت کردند. از سوى دیگر، در دهه انقلاب، ارتش که تنها نقطه اتکاى رژیم بود، به انقلاب پیوست. فرار، نافرمانى، اعتصاب، شرکت در تظاهرات و سرانجام، بیعت با امام خمینى (رحمت الله علیه) ، نشانه همراهى ارتش با امام بود که در نوزده بهمن به اوج خود رسید. در نتیجه، رژیم بدون پشتوانه به سرعت از هم پاشید و انقلاب اسلامى در ۲۲ بهمن به پیروزى نهایى رسید.

نقش اسلام و روحانیت در انقلاب اسلامی

و کـذلک جـعلناکم امـه وسـطا لـتکونوا شـهدإ على الناس و یکون الرسول علیکم شهیدا…(بقره/ ۱۴۳) و همچنان شما مسلمانان را به اسلام هدایت کردیم و به اخلاق معتدل و سـیرت نـیکوبیاراستیم تـا گـواه مردم باشید چنانچه پیامبر را گواه شما کردیم…
مـلت ایـران چـنان قـدرت و شـرافت پـیدا کـرده است که پیامها , بیانیه ها , شعارها , عملکرد و موضع گیرىاش براى ملتهاى دنیا به صـورت درس درآمـد و الهام دهنده و راهگشا شد و امام این امت به عـنوان امـام مـحرومان و مستضعفان انقلابى دنیا و به عنوان امام مـلتهاى دربند مسلمانى که در زیر بار حکومتهاى طاغوتى خود قرار دارنـد شـناخته شد. این همه , در سایه حرکت اسلامى این مردم بود در سـایه ایـنکه مـساجد ما سرنوشت ساز و به دنبال آن سربلندى و عزت براى مردم ما حاصل آمد.
امروز هم در برابر مسئله روحانیت و حضور اسلام در انقلاب و در جهت گـیریهاى سـیاسى , چـنین شرایطى داریم. اصل شکل گرفتن انقلاب یک مـرحله اسـت و مـرحله شکوفایى انقلاب و تداوم و صدور آن به دنیا مرحله بسیار حساس و مهم و سرنوشت ساز ما امت است. اگر در دیروز پـیروزى انـقلاب بـه دخـالت روحـانیت در سیاست نیاز داشتیم , در امـروز تداوم انقلاب و آینده صدور آن هم به دخالت روحانیت متعهد و مـبـارز در جـریـانهاى سـیـاسى و اجـتـماعى و انـقلابى جـامعه نیازمندیم.
حـضرت امام (رحمت الله علیه) در این مورد تإکید کرده اند و فرموده اند: براى مـردم بگویید تا بدانند که توطئه گران پشت پرده دست اندر کارند تـا بـار دیگر روحانیت را از صحنه بیرون کنند , همان طور که در زمان مشروطه چنین توطئه اى وجود داشت.
ایـشان فـرموده اند: تـازه مسئله مشروطه نسبت به انقلاب اسلامى ما اصـلا قـابل مقایسه نیست , براى اینکه آن سرمایه گذارى عظیمى که مـلت مـا و اسـلام و روحـانیت ما براى شکوفایى این انقلاب کرده و دهـها هـزار شـهیدى که داده و صدمات و خسارات و لطماتى که دیده اسـت بـه هیچ وجه با آنچه که در مشروطه انجام گرفت قابل مقایسه نـیست. ایـن انقلاب براى ما بسیار گران تمام شده و لذا ارزش این انقلاب هم بسیار عظیم تر است.
در انـقلاب مشروطیت بعد از آنکه روحانیت و اسلام نقش خود را ایفا کرد و آن انقلاب را به وجود آورد رفته رفته عواملى شروع به توطئه کـردند تا روحانیت را از صحنه بیرون کنند, بطوریکه در دوره اول مجلس عده اى از روحانیان در مجلس بودند , اما در دوره دوم تعداد روحـانیان در مـجلس کـم شد و به تدریج دخالت روحانیان در مسأل اجـتماعى و حـکومتى و سـیاسى کـمتر و کـمتر شد. آنقدر سمپاشى و تـبلیغات کـردند تـا به تدریج روحانیت و اسلام کنار گذاشته شد و بـار دیـگر گـفتند اسـلام بـراى مساجد است و روحانیان هم کارشان مـسئله گفتن و درس گفتن در حوزه هاى درس است.و حداکثر مسألى را کـه بـراى روحـانیت گـذاشتند , مسئله عقد و ازدواج و یا احیانا نـوشتن اسـناد و از ایـن قـبیل مـسأل بـود.غربزده ها گـفتند ما روشـنفکرانى هستیم که از معلومات و اطلاعات و فرهنگ غرب استفاده کرده ایم و مى دانیم چگونه مدیریت کنیم و جامعه و حکومت را اداره کنیم.
روحـانیت را کـه از صحنه بیرون کردند بعد وقتى چشم مردم باز شد دیـدند کـه فـلان الـسلطنه ها و الدوله ها حاکم شده اند و به تدریج حـاصل انقلاب مشروطیت لقمه چرب و نرمى در دهان استعمار غرب شد و در خدمت سلطه گران و امپریالیستهاى جهان قرار گرفت. این ملت را از هویت مکتبى و اسلامى و انقلابى خود تهى تجربه تلخ گذشته تکرار شـود; بـاید حـضور اسـلام و روحـانیت را در خـدمات انـقلابى و در ارگانهاى اجرایى و حکومتى حفظ کنیم.
الـبته حـق هـمه مـردم اسـت , ایـن مـردم انقلاب کردند. قشرها و جـناحهاى مـختلف اجتماعى که در خط اسلام و انقلاب و امام بوده اند جـان داده انـد , شهید داده اند و امروز هم خود وارث این انقلاب و این حکومت هستند.

ضرورت حضور روحانیت در صحنه

روحـانیتى که تا دیروز به طور مسئولانه یک حالت نظات و انتقاد و احـیانا پـرخاش داشت , اکنون باید در بطن نظام مسئولیت بپذیرد.
نـمى خواهم بـگویم تـمام نـظارت در دسـت روحـانیت قـرار بگیرد , مـى خواهم بـگویم بـاید در بـطن نـظام مـسئولیت بـپذیرد و آماده پـذیرفتن مسئولیت اجرایى و سیاسى و حکومتى و شهادت سیاسى باشد.
بـعضیها مـى گویند انـتحار سیاسى , ولى ما مى خواهیم آن را شهادت سـیاسى تـعبیر کنیم. چون بیرون گود نشستن و گاهى انتقاد کردن و بیانیه صادر کردن بسیار آسان است. خیلى از افراد چون بیرون گود هـستند مـمکن اسـت با چهره انقلابى و محبوب و روشنفکرى و از این قـبیل چـیزها مـعرفى شوند , اما وقتى وارد نظام شدند و مسئولیت روى دوشـشان افـتاد آن وقت با انواع مشکلات و نابسامانیها دست و پـنجه نرم مى کنند و در معرض انواع تهمتها و توقعات و اتهامات و شایعات واقع مى شوند. اگر بناست نظام , اسلامى باشد و هویت اسلامى در بـطن نـظام ریـشه بـدواند , روحانیت متعهد هم بایستى در بطن نـظام مسئولیت بپذیرد ولو اینکه با انواع ناراحتیها همراه باشد , و ما آماده ایم وآماده اند و باید آماده باشند.

حساسیت مضاعف عملکرد روحانیت

در عین حال بایستى با بیدارى و هوشیارى هرچه بیشتر مواظب باشیم و مـواظب بـاشندکه گـرفتار لـغزش و انحراف نشویم , چون لغزش تا دیـروز خـطرش بـسیار کـمتر بود. امروز روحانیت در بطن نظام مثل اسـلام اسـت. مسلمانان ایرانى تا قبل از پیروزى هر چند هم جامعه شـان فـاسد بـود , اما آفت فساد مستقیما گریبانگیر اسلام نمى شد.
اگر بازار کشاورزى و صنعتش خراب بود , اگر در اداره اش بى عدالتى و تـبعیض بود , مى گفتیم تقصیر اسلام نیست , نظام منفور شاهنشاهى اسـت کـه دارد اداره مـى کند و مـقصر هر نوع فساد و بى عدالتى را حـکومت مـى دانستیم و از اسـلام دفـاع مى کردیم. واقعا در کشورهاى دیـگر کـه مـا مى گفتیم اسلام عدالت است و آنها مى گفتند ((چرا در کـشور شـما عـدالت و راستگویى نیست , چرا خیانت وجود دارد ؟ )) مـى گفتیم تـقصیر نـظام اسـت; رژیم , اسلامى نیست. اما اگر امروز گفتند ((چرا اداره شما چنین و چنان است , چرا بازار چنان است , چـرا صـنعت اشـکال دارد؟)) چـه پاسخى خواهیم داد؟ لذا به دنبال پـیروزى ایـن انقلاب , حیثیت اسلام در گرو علمکرد نظام ما در این کشور است.
هـمه کسانى که به عنوان سمبلهاى اسلام و علاقه مندان به آن مومنان و افراد متعهد اسلامى شناخته مى شوند , امروز برد و اثر عمل آنها در جـهان , حـتى عـم شـخصى و خـانوادگى آنها , چندین برابر اثر عـملشان در دیروز شده است. الان یک مسلمان که وارد مسجد مى شود و نماز مى خواند و مى گوید من مسلمان و مومن هستم , حتى عملى که در خـانواده اش انجام مى دهد و نحوه برخورد اخلاقى او در جامعه , موج و اثرش براى اسلام در جهان خیلى بیشتر از سالهاى قبل است. همراه بـا مـوج انقلاب ما , عملکرد و اخلاق و رفتار ما پخش مى شود , مثل تـلویزیونها و بـلندگوها کـه تـصویر و صـدا را پخش مى کنند: اگر بـلندگو نـباشد مـوج صـدا تـا جلوى در مى رود , اما یک بلندگو و سـیستم قـوى صـوتى , صدا را به تمام بازار و خیابان مى رساندصدا هـمان صدا است, ولى موجش منطقه وسیعى را مى گیرد.حال , اگر همین صـدا را از رادیـو یـا تـلویزیون پـخش کـنند , اثر و بردش چقدر زیادتر خواهد شد.
الان دقـیقا هـمین طور اسـت. عـمل و رفـتار مـا , قوانینى که وضع مـى کنیم , انـتخاباتى کـه بـرگزار مى کنیم , موضعى که مى گیریم و تـفسیرى کـه مـى کنیم , با بلندگوهاى قوى به اعماق دنیا وصل شده اسـت , لـذا اثـرش بسیار بسیار وسیع تر و نافذتر است. بنابر این باید مراقبت و احساس مسئولیت بیشترى بکنیم.

وارثان انقلاب

امروز وارثت انقلاب براى مستضعفان , ملت بپاخاسته , مردم مخلص و مـعتقد است و باید بتوانند در ارگانهاى اجرایى و حکومتى حضور و نـقش داشته باشند. تعهد انقلابى و مکتبى آنها مجوز آن است که در آمـوزش و پرورش , دانشگاهها و وزارتخانه ها راه پیدا کنند. این انـقلاب را ایـن مـردم و این جوانهاى مسلمان و مستضعفان مومن به اسلام و انقلاب کرده اند و خود اینها وارث این انقلاب هستند و باید بـه نـهادهاى حکومتى و آموزشى و اجرایى راه یابند و باید انقلاب خود را حفظ کنند.
چـگونه اسـت وقـتى کـه در خـواست بسیج مى شود همین توده محروم و مـستضعف آماده مى شوند و حرکت مى کنند و براى مبارزه و کارزار به جبهه هاى جنگ مى روند , وقتى صحبت از سپاه و جهاد سازندگى و نهضت سواد آموزى مى شود باز هم همین جوانهاى مسلمان و انقلابى ما براى فـداکارى در روسـتاها و براى عمران و آبادى آماده مى شوند و هیچ صحبتى از اینکه آیا براى ما پستى , درآمدى و رفاه زندگى هست به مـیان نـمىآورند; مـى گویند ما مى خواهیم از اسلام دفاع کنیم , خط امـام را حـاکم سازیم و از دستاوردهاى این انقلاب عظیم و مقدس و شـکوهمند پـاسدارى کـنیمآنوقت وقتى نوبت به وزارت , مدیر کلى , اداره سـفـارتخانه ها و نـمایندگى مـجلس مـى رسد , آیـا وزارتـها وکالتها و پستهاى کلیدى و حساس هم نباید در خدمت جوانان مسلمان و رزمـنده و مستضعف و انقلابى ما باشد ؟ همین طور هم هست و باید باشد. لذا وزرا و مسئولان مملکتى ما از توده مسلمان و انقلابى بر مى خیزند؟ الـبته نمى خواهیم بگوییم که قشرهاى دیگر جامعه حق زندگى ندارند , آنـهاهم مـى توانند اشتغال داشته باشند و از امکانات آموزشى و دانـشگاهى و سایر امکانات استفاده کنند , این مملکت و این نظام مـتعلق بـه هـمه مـردم اسـت و از برکات این نظام همه مردم باید استفاده کنند; اما اگر کسانى نسبت به انقلاب دشمنى دارند , نسبت بـه اسـلام تـعهد نـدارند و به خط راستین و شکوهمند امام به سوى حـاکمیت الـله مـعتقد نـیستند تـوقع هم نداشته باشند که پستهاى کلیدى و کارهاى اساسى به آنها سپرده شود.

اساس پذیرش پست و مقام

روحـانیت متعهد و مبارز احساس مسئولیت مى کند; مسئله پست و مقام مطرح نیست. اینها مسئولیت اصیل و ریشه دار اجتماعى خود را احساس کـردند; احـساس مسئولیت مى کنند که خدمت و تبلیغ و ارشاد کنند و در مـسأل سـیاسى و اجتماعى وارد شوند. و بر امت مسلمان است که با هوشیارى و همکارى و انسجام , پاسدار انقلاب عظیم خود باشند و بـدانند کـه انـواع و اقسام توطئه هاى مرئى و نامرئى و دانسته و نـادانسته براى مخدوش کردن و سرکوب انقلاب وجود دارد که از جمله این توطئه ها بیرون راندن روحانیت از صحنه سیاست است.
مـردم رشـد و شـعور و آگـاهى خود را حفظ کرده اند تا بتوانند در برابر توطئه هاى مرئى و نامرئى مقاومت کنند و از هر گونه اخلال و خـدشه اى کـه مـى خواهد در صـفوف منسجم و متشکل ملت رزمنده و بپا خـاسته ما به وجود آید جلوگیرى کنند تا ان شإ الله اسلام و این انـقلاب عـظیم بـراى مـا و بـراى تـاریخ ما بماند و براى نسل ما سـرنوشت سـاز و آیـنده سـاز , و براى مردم مستضعف و محروم دنیا پـیام دهنده و رسالت آفرین باشد. ان شإ الله به یارى پروردگار و بـا اسـتمداد از عنایات الهى این همکارى و هماهنگى و هوشیارى در بین ملت ما باقى خواهد ماند.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: یکشنبه 12 بهمن 1393 ساعت: 22:47 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

ساختمان چشم

بازديد: 199

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع :

ساختمان چشم

تهیه و تنظیم :

دبیر گرمی:

زمستان 1393

ساختمان چشم انسان

مقدمه :

کار اصلی چشم آن است که نورهایی را که از خارج دریافت می کند طوری روی پرده شبکیه متمرکز کند که تصویر دقی از شیء مورد نظر روی پرده شبکیه ایجاد شود. شبکیه این تصاویر را به صورت پیام های عصبی به مغز ارسال می کند و این پیام ها در مغز تفسیر می شوند. بنابراین برای واضح دیدن، قبل از هرچیز لازم است که نور به طور دقیق روی پرده شبکیه متمرکز شود.

ساختمان چشم شبیه یک کره است. در قسمت جلوی این کره یک پنجره شفاف به نام قرنیه وجود دارد. نور از محیط خارج وارد قرنیه شده پس از عبور از مردمک به عدسی می رسد. عدسی نور را به صورت دقیق روی شبکیه متمرکز می کند تا تصویر واضحی بر روی شبکیه ایجاد شود.

برای آنکه اشیاء به صورت دقیق و واضح دیده شوند لازم است مسیری که نور در چشم طی می کند شفاف باشد و قرنیه و عدسی نور را درست روی شبکیه متمرکز کنند.

قسمت هاي مختلف چشم انسان عبارتند از: پلک ها، ملتحمه، قرنيه، ليمبوس، صلبيه، عنبيه، مردمک، عدسي،اتاقک قدامي، مشيميه، فضاي خلفي و زجاجيه، شبکيه، عصب چشم و عضلات چشم

 

 

 

پلک ها:

  

پلک ها؛ بافت هاي منحصر به فردي هستند که پوشش مخاطي متحرکي را تشکيل مي دهند که تمام سطح کره چشم را مي پوشاند . بنابراين پلکها خط مقدم دفاع سطح چشم در مقابل خشکي و آسيب ها مي باشند . اگر پلکهادچاراختلالات آناتوميک يا عملکردي باشند ،  اولين قدم درماني در جهت بهبود وضع سطح چشم، اصلاح فيزيولوژي نرمال پلک است.حدود 100 مژه در پلک بالا و 50 مژه در پلک پايين وجود دارد که دقيقا قدام به صفحه تارسي خارج شده و به سمت جلو خم مي شوند. مژه هاي فوقاني به سمت بالا و مژه هاي تحتاني به سمت پايين قوس برمي دارند که باعث گير انداختن و جلوگيري از ورود اجسام ريز به داخل سطح کره چشم مي شوند. 

 ملتحمه:

ملتحمه يك لايه شفاف محافظ است كه سطح داخلي پلك ها و روي سفيدي كره چشم را مي پوشاند.در واقع ملتحمه يك اپيتليوم مخاطي است كه از محل اتصال پوستي مخاطي لبه پلك تا ليمبوس قرنيه اي - صلبيه اي ادامه يافته است . مساحت ناحيه  ملتحمه بيشتر از سطح كره چشم و پلكهاست و باعث ايجاد چندين چين مي شود. چين ها در فورنيكس ها برجسته تربوده وبراي حركت كره چشم لازم هستند . در سمت داخل، فورنيكس وجود ندارد و چين ملتحمه ايجاد چين نيمه هلالي را مي كند.

 قرنيه:

 قرنيه(Cornea) راهي است كه از طريق آن اطلاعات بينايي از دنياي خارج وارد چشم  مي شود. بنابراين، يك بافت اپتيكي كاملا تخصص يافته است كه بايدشفافيت وتوانائي انكسار نور مرئي آن حفظ شده و در مقابل نيروهاي خارجي مثل خشكي،  تهاجم ميكروبي و آسيب وضربه ها مقاومت كند.قرنيه  بافتي است شفاف در جلوي چشم که در محل ليمبوس (حلقه دور قرنيه) به ملتحمه متصل مي‌شود. قطر افقي آن 75/11 و قطر عمودي 6/1? ميليمتر است. ضخامت آن از مرکز به محيط افزايش مي‌يابد (65/0- 52/0) ميليمتر. منابع تغذيه قرنيه ، عروق ليمبوس ، زلاليه و اشک است. قسمت سطحي قرنيه بيشتر اکسيژن خود را از اتمسفر مي‌گيرد. ساختمان يکنواخت ، بي‌آب بودن و بي‌رگ بودن عوامل شفافيت قرنيه مي‌باشد.اعمال جراحي ليزيک و يا ليزر براي تصحيح شماره عينک بر روي اين قسمت انجام مي گيرد. با انجام اين گونه اعمال جراحي، انحناي قرنيه تغيير و شماره چشم اصلاح مي گردد .

به گفته ديگر؛ قرنيه قسمت شفاف و شيشه مانند جلوي چشم مي‌باشد که مقطعي از يک کره يا يک جسم بيضوي منظم است که از وراي آن قسمت رنگي چشم يعني عنبيه ديده مي‌شود. در واقع رنگ چشم وابسته به عنبيه است که از فردي به فرد ديگر متفاوت مي‌باشد و قرنيه کاملا شفاف است. نور پس از عبور از قرنيه و عدسي چشم به شبکيه مي‌رسد تا در آنجا تصوير تشکيل گردد و پس از فعل و انفعالاتي، اطلاعات اين تصوير بصورت امواج الکتريکي-عصبي به مغز منتقل گردد و فعل بينايي کامل گردد. هر گونه اختلالي که در اين مسير بروز نمايد سبب کاهش بينايي مي‌شود. قرنيه اولين عنصر در اين مسير مي‌باشد و وجود يک قرنيه شفاف و با شکل هندسي منظم، لازمه اصلي بينايي است

 ليمبوس

ليمبوس محل آناتوميكي تبديل اپيتليوم اسكلرا و ملتحمه به قرنيه بوده و معتقدند كه محل سلولهاي  بنيادي اپي تليال قرنيه است. در ليمبوس، اپي تليوم مطبق منشوري ملتحمه به اپي تليوم مطبق سنگفرشي قرنيه و آستر مخاطي رگدار اپيتليوم ملتحمه به يك شبكه پرعروق ليمبال ختم مي شود. براي تامين غذا و اكسيژن سلولهاي بنيادي ليمبوس كه ميتوزفعال دارند، اين شبكه عروقي اهميت دارد. علاوه بر اين ليمبوس در تعيين حدود سلولهاي ملتحمه از سلولهاي قرنيه نقش دارد.

 صلبيه:

صلبيه قسمت سفيدي چشم است که درامتداد قرنيه ميباشد و تا پشت چشم و تاعصب بينايي ادامه مي يابد. در واقع صلبيه بافت نسبتاً محكمي است كه دورتا دور كره چشم به جز قرنيه را مي پوشاند

 عنبيه:

عنبيه بخش رنگي پشت قرنيه است كه رنگ چشم افراد را تعيين مي كند.عنبيه  به رنگهاي مختلف مانند آبي، سبز، قهوه‏اي، عسلي وغيره مي‏باشد.

 

 مردمک:مردمك، سوراخي است در وسط عنبيه  که مقدار نور وارد شده به چشم را تنظيم مي كند. وقتي چشم در محيط پر نور قرار مي گيرد مردمك تنگ مي شود تا مقدار نور كمتري وارد چشم شود؛ و بر عکس زماني که چشم در محيط كم نور قرار مي گيرد مردمك گشاد مي شود تا نور بيشتري وارد چشم شود.

 عدسي:

عدسي عضوي است محدب الطرفين ، قابل انعطاف، بدون رگ و شفاف با قطر 9 ميليمتر و ضخامت 4 ميليمتر که ما بين مايع زلاليه و زجاجيه چشم قرار دارد. و توسط زنولها به شيارهاي بين جسم مژگاني اتصال دارد.عدسي در پشت مردمک واقع شده است و عمل تطابق و متمرکز کردن نور بر روي شبکيه را انجام مي‌دهد.

در هنگام مطالعه، عدسي با تغيير انحنا خود اين امکان را ايجاد مي‌نمايد که بتوانيم اجسام نزديک را بخوبي ببينيم. اين قابليت از سن 45-40 سالگي به بعد، کاهش مي‌يابد و بنابراين پير چشمي عارض مي‌گردد، بدين معنا که براي ديد نزديک و مطالعه نياز به عينک جداگانه خواهد بود. هرگاه فردي به نزديک نگاه مي‌کند، انقباض عضله سيلياري، کشش عدسي را کم مي‌کند و لذا عدسي کروي‌تر شده و قدرت انکساري بيشتري پيدا مي‌کند و تصوير جسم نزديک را بر شبکيه مي‌اندازد (عمل تطابق). در نگاه به دور عکس اين حالت اتفاق مي‌افتد. با پير شدن و کاهش حالت ارتجاعي عدسي ، قدرت تطابق آن کاهش مي‌يابد و فرد تار مي‌بيند.اين همان حالتي است كه به آن پير چشمي گفته مي شود. 
آب مرواريد که يکي از شايعترين بيماريهاي چشم ميباشد که بعلت کدر شدن عدسي چشم اتفاق مي افتد.

اتاقک قدامي:

اتاقک قدامي فضاي كوچكي است كه بين قرنيه و عنبيه قرار دارد. در اين فضا مايعي به نام زلاليه جريان دارد.در چشم  مرتباً مقداري از مايع زلاليه توليد و ازطريق مجاري زاويه چشم خارج مي شود . اگر به هر دليلي تعادل بين توليد و خروج اين مايع به هم بخورد مقدار مايع زلاليه در چشم افزايش پيدا مي كند و فشار داخل كره چشم از حد طبيعي بيشتر مي شودبالا رفتن فشار چشم به پرده شبكيه و عصب بينايي آسيب مي زند و باعث بيماري آب سياه يا گلوكوما مي شود.

 مشيميه:

مشيميه پرده نازك سياه رنگي است كه دور شبكيه را احاطه كرده است. اين پرده تعداد زيادي رگ هاي خوني دارد كه مواد غذايي را به بخش هايي از شبكيه مي رساند. به علاوه سلول هاي اين لايه حاوي تعداد زيادي رنگ دانه سياه ملانين است كه رنگ سياهي به اين بخش از چشم مي دهد. وجود رنگ سياه مانع از انعكاس نورهاي اضافي در داخل كره چشم مي شود و به تشكيل تصوير واضحتر كمك مي كند.

 فضاي خلفي و زجاجيه:

فضاي خلفي چشم كه محوطه پشت عدسي چشم است توسط زجاجيه که در واقع يک ماده ژله مانند شفاف است  پر مي‏شود. در بعضي شرايط مثل افزايش سن، ضربه به چشم، نزديک بيني متوسط تا شديد، ديابت و ....  ساختمان ژله مانند زجاجيه تغيير مي كند و در بعضي جاها حالت آبكي پيدا مي كند.اين تغييرات بصورت اشكال متحركي شبيه مو و يا بال مگس ( مگس ‏پران) در ميدان بينايي ديده مي شوند. خصوصا در موقع نگاه به يك زمينه سفيد و روشن اين اشکال بيشتر جلب توجه مي‏كند.

در صورتي که فردي به صورت حاد دچار مگس پران و يا احساس جرقه زدن (فلاشينگ) شود؛ بايد از نظر احتمال سوراخ شدگي شبکيه معاينه شود

شبکيه:

قسمت حساس به نور چشم است كه در پشت چشم ، مابين  زجاجيه و مشيميه قرار دارد و شامل مجموعه اي از سلولهاي حساس به نور و انواع مختلف نرونهاست. سلولهاي استوانه اي مسئول ديد سياه و سفيد هستند و سلولهاي مخروطي رنگها را تشخيص مي دهند. نرونهاي مياني شبكيه نيز سيگنالهاي بينايي رسيده را جمع آوري و اطلاعات را به عصب بينايي منتقل مي كنند.

شبكيه از ميليونها سلول اختصاصي فتورسپتور (گيرنده نور)بنام سلولهاي مخروطي و استوانه اي تشكيل شده است كه شعاعهاي نوري را به سيگنالهاي الكتريكي تبديل مي كنند و از طريق عصب بينايي به مغز منتقل مي كنند. سلولهاي استوانه اي توانايي ديد در نور كم و سلولهاي مخروطي توانايي ديد رنگها را به ما مي دهند .

ماكولا، كه در مركز شبكيه قرار دارد، محل تجمع بيشترين تعداد سلولهاي مخروطي است. فوآ، فرورفتگي كوچكي در مركز ماكولا، بيشترين سلول مخروطي را داراست. ماكولا مسئول ديد مركزي، ديد رنگها و تشخيص دقيق جزئيات است. سلولهاي استوانه اي درقسمت محيطي شبكيه (اطراف شبكيه) قرار دارند و امكان ديد در شب و ديدن حركت اشياء در اطراف را مي دهد

 لايه پيگمانته (رنگدانه دار) شبکيه مابين شبكيه و مشيميه قرار دارد و حاوي ملانوسيتهايي است كه مسئول رنگ سياه آن هستند. اين پيگمانها باعث مي شوند تمام نورها داخل چشم جذب شود وچشم مانند اتاق تاريك عكاسي عمل كند. 

عصب چشم:

عصب بينايي، در پشت شبكيه قراردارد كه سيگنالها را از سلولهاي فتورسپتور به مغز منتقل مي كند . اين عصب پيام هاي بينايي را  از شبکيه به مغز ارسال مي كند.در بعضي ازبيماريها مانند مولتيپل اسکلروزيس يا همان MS ، مسموميت با الکل متيليک (الکل چوب)، آب سياه و.... عصب بينايي آسيب مي بيند

عضلات چشم:

 

حركات كره چشم در هر چشم به وسيله 6 عضله خارج کره چشمي كه به اطراف كره چشم مي چسبد كنترل                   مي شود. اختلال حرکتي و يا عدم هماهنگي آن ها مي تواند به انحراف چشم يا لوچي منجر شود.

 

منبع :

http://www.noorvision.com/

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: یکشنبه 12 بهمن 1393 ساعت: 19:55 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

اسوه حسنه يا الگوي شايسته

بازديد: 167

 

اسوه حسنه يا الگوي شايسته

        

         ميزان تأثيرگذاري الگوهاي عملي بر روحيّه و اعمال و رفتار انسان‏ها

       بر كسي پوشيده نيست. از سوي ديگر هر چه سنّ كمتر باشد، بيشتر تحت تأثيرالگوهاي عملي قرار مي‏گيرد. پس انتخاب الگوي شايسته براي خود و فرزندانبسيار مهمّ است و بهترين راهنما براي انتخاب الگوي شايسته، قرآن كريم واهل بيت عصمت و طهارت مي‏باشند و نه تنها براي راهنمايي، بلكه خود

  معصومين عليهم السلام بهترين و شايسته‏ترين الگوي عملي براي امّت    اسلامي‏اند همچنان كه قرآن كريم وجود مبارك رسول الله ـ صلي الله عليهو آله و سلم ـ را به عنوان اُسوه و الگوي شايسته معرّفي مي‏نمايد:

     خداوند متعال در قرآن كريم با اشاره به حقانيت رسول گرامي اسلام  (صلي الله عليه و آله) با بيانات متعدّد و گوناگون همچون: «انّك علي  الحقّ المبين»1 «انّك لعلي هديً‏مستقيم»2 «انّك علي صراط مستقيم»3 درمناسبتهاي مختلف به فضيلتها و صفات نيكِ آن حضرت اشاره فرموده است:

            صفات و خصلتهاي نيكي مانند روءف و مهربان و رحيم بودن بر موءمنان، نوعدوستي و آرزومندِ سعادت مردم بودن، بسيار ركوع و سجده كردن، نرم خوئي، گشادگي و سعه صدر داشتن، و صدها بلكه هزاران فضيلتِ آشكار و نهانِ دروجود مقدّس آن حضرت. انّك لعلي خلق عظيم4. و حقتعالي حقوقِ مسلّم آنحضرت را بيان مي‏فرمايد، مثل: پيروي از دستورات رسول اللّه(صلي‏اللهعليه و آله) كه آنرا پيروي از خداوند مي‏داند. ياري رساندن به آن حضرت، سرپيچي نكردن و آزار نرساندن به پيامبر اكرم، و در كارها از خدا و    رسولش پيشي نگرفتن، و رعايت ادب و احترام نسبت به آن حضرت، همچون آهستهسخن گفتن در نزد آن حضرت، و صدا را از صداي ايشان بالاتر نبردن وآن  حضرت را عاميانه صدا نزدن. و در نهايت تنها مزد رسالت را مودّت و دوستي  اهل بيت آن حضرت (صلي الله عليه و آله) مي‏داند.

   و حتّي باريتعالي علاوه بر امر كردن به موءمنان براي طلبِ رحمت وصلوات الهي بر نبيّ مكرّم اسلام (صلي الله عليه و آله)، مي‏فرمايد:

      خداوند خود بر نبيّ، رحمت و صلوات مي‏فرستد و همينطور ملائك الهي بر

       حضرتش صلوات مي‏فرستند. «انّ الله و ملائكته يصلّون علي النّبي ياايّهاالّذين آمنوا صلّوا عليه و سلّموا تسليما»5.

  حال با اينهمه عظمت و بزرگي و فضائل فراوانِ آن حضرت و بقول سعدي:  تو اصلِ وجودآمدي از نخست دگر هر چه موجود شد فرع تُست  هر چند با شكفتن آن نور پاك، حقيقتِ كاملِ خليفة‏اللّهي در زمينعينيّت يافت و بقول مولانا:

                پيش از آنك نقش احمد فرّ نمود نعت او هر گبر را تعويذ بود

                كين چنين كس هست تا آيد پديد ؟ از خيال روش دلْشان مي‏تپيد

                سجده مي‏كردند كاي ربِّ بشر در عيان آريش هر چه زودتر

    امّا چه حكمت و رازي در همنشيني سرور كائنات با آدميان بود؟ و آنهم  زيستن در سرزميني سوزان و دور افتاده و در ميان قومي بدور از فرهنگ و  تمدّن و اديان الهي ديگر و فاقد هر گونه امكانات .

  در پاسخ به اين سؤال و گشودنِ اين راز درمانده‏ايم، مگر آنكه به   نواي دلنشين وحي الهي يعني قرآن و سيره روش حامل وحي يعني پيامبر عظيم  الشأن اسلام و فرمايشات آن حضرت دل بسپاريم. هر چند:

  مصلحت نيست كه از پرده برون افتد راز ورنه در مجلس رندان خبري نيست  كه نيستنخست آنكه: قرآن كريم درباره برانگيخته نشدن ملائك براي رسالت الهيمي‏فرمايد: اگر فرشتگان روي زمين قرار مي‏گرفتند از آسمان فرشته‏اي  براي آنها مي‏فرستاديم.6

  و حقتعالي فرمايد: اگر مَلَكي را به عنوان رسول قرار دهيم او را بهصورت بشر درآورده و لباس مردم را بر او مي‏پوشانيم.7و حتي مي‏فرمايد اگر مَلَكي بهمراه پيامبر فرستاده مي‏شد، ديگرمُهلتي به مردم داده نمي‏شد و هلاك مي‏گرديدند.8  (چون كار آزمايش آنها تمام مي‏شد) و لذا خداوند متعال برانگيختن رسولش را از جنس آدميان، منّت واحسان الهي به مؤمنان   مي‏داند، كه آن حضرت آيات الهي را بر آنها تلاوت فرموده و آنان راپاك گردانده و قرآن و احكام آن را و حقائق حكمت را به آنها بياموزد.9ولي آنچه راز همنشيني بهترين خلايق با فرشيانست، تنها در تعليماحكام و دستورات و نشان دادن حكمت نبوده است بلكه: راز اين همنشيني در خودِ اين همنشيني نهفته است، و لذا خداوند  متعال در كتاب مبينش مي‏فرمايد:

»لقد كان لكم في رسول اللّه اسوة حسنة لمن كان يرجوااللّه و اليومالاخِر و ذكراللّه كثيرا».10

 طبق تفاسير: هر چند آيه مباركه در مورد تأسّي و پيروي از رسولگرامي اسلام در زمينه جهاد و صبر بر دشواريها و مصائب آن مي‏باشد.

  همانطور كه رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) در جهاد در راه خداوندبسيار كوشا و درمصيبتها بسيار استوار بودند، و نمونه آن جنگ اُحد بود.

  ولي با تأكيد و بيان بعضي مفسّران بزرگ، طبق آيه شريفه اقتداء وتبعيّت از خاتم الانبياء (صلي الله عليه و آله) در تمام اعمال و رفتارنيكوست. و اين تبعيّت هم تنها از كساني صورت مي‏گيرد كه به خداوند وروز قيامت اميدوارند و بسيار خداوند را ياد مي‏كنند.

  البته اين پيروي از رسول گرامي اسلام و روش زندگاني آن بزرگواربايد به صورت صحيح و به دور از تحريف و بدعت و ابراز سليقه‏هاي شخصي  صورت پذيرد.

   مفسّر عالي مقام آية‏الله شهيد مطهري فرموده است:

 قرآن مي‏گويد: در وجود پيامبر (صلي الله عليه و آله) اسوه و   تأسّي‏اي است براي شما، گوئي كه وجود پيغمبر(صلي الله عليه و آله)  كانون و مركزيست كه ما از آن كانون بايد استفاده و استخراج نتايجكنيم... اينكه بيائيم تاريخ پيغمبر (صلي‏اللّه عليه وآله) را نقل كنيمو مثلاً بگوئيم پيغمبراكرم (صلي الله عليه و آله) در فلان جا اينطورعمل كرد و در فلان جا آنطور، كافي نيست تفسير و توجيه عمل پيغمبر (صليالله عليه و آله)مهم است. در فلان جا اينطور رفتاركرد، چرا اينطور  رفتار كرد؟ آنجا چه منظوري داشت؟11

  حال براي اقتداء و پيروي از پيامبر بزرگوارمان گوشِ دل به خطبهمقتدايمان اميرموءمنان علي (عليه السلام) بسپاريم:

 آن حضرت مي‏فرمايند: «روشِ» رسول الله (صلي الله عليه و آله) برايالگو و سرمشق بودن تو كافيست. و رسول الله (صلي الله عليه و آله)در  مذمّت و نكوهش دنيا و عيب آن و رسوائيها و بديهاي فراوانش، راهنماي تومي‏باشد... پس به نبيّ نيكو و پاكت اقتدا كن... و محبوبترين بندگان درنزد خداوند پيروي كننده از پيامبرش مي‏باشد. نبيّ مكرّم اسلام (صليالله عليه و آله) بيش از مقدار ضرورت از دنيا بهره نبرد و به آن تمايلينشان نداد. پهلويش از همه لاغرتر و شكمش از همه گرسنه‏تر بود. دنيا برايشان عرضه شد ولي از پذيرفتنش امتناع فرمود. از آنچه مبغوض خداوندسبحان است آگاهي داشت و از آن بيزار بود و هر چيزي را خداوند خوار وكوچك مي‏شمرد، آن را خوار و كوچك مي‏شمرد. پس اگر در ما چيزي نباشد جزمحبّت آنچه را كه خداوند و رسولش از آن بيزارند، و بزرگداشت آنچهخداوند و رسولش كوچك شمرده‏اند، همين براي سرپيچي ما از خداوند كافيست.

  رسول الله (صلي الله عليه و آله) روي زمين «بدونِ فرش» غذا مي‏خورد ومانند بردگان (با فروتني) مي‏نشست. و با دست خويش كفش و لباس خود راوصله مي‏كرد. بر مركب برهنه سوار مي‏شد و ديگري را هم پشتِ سر خويشسوار مي‏نمود. پرده‏اي بر در اطاقش بود كه تصويرهائي در آن بود، همسرشرا صدا زده فرمود: آنرا از نظرم پنهان كن كه هرگاه به آن نظر مي‏كنم به  ياد دنيا و زيورش مي‏افتم. آن  حضرت با تمام قلب از دنيا روگردان شد و ياد دنيا را در دلش ميراند.

 و دوست داشت زيور دنيا از نظرش پنهان گردد تا از آن لباسِ فاخر تهيّه  نفرمايد. و دنيا را جاي قرار نداند، و اميد اقامت دائم در آن را نداشتهباشد. پس دنيا را از روحش بيرون و از قلبش راند و از چشمش پنهانساخت... در وجود رسول اللّه (صلي الله عليه و آله) چيزهائي است كه ترابه بديها و عيبهاي دنيا واقف مي‏سازد زيرا در دنيا گرسنه بود با آنكهمنزلت خاصّي در نزد خداوند داشت. و زيورهاي دنيا از او گرفته شد باآنكه در قرب و نزديكي به خداوند، عظمتي «خاص» داشت...، پس پيرو بايد بهنبيّ‏اش اقتداء نمايد و از او تبعيّت كند. و از هر دري او داخل شد داخلشود، وگرنه از هلاكت ايمن نخواهد بود. پس همانا خداوند محمّد (صلي الله  عليه و آله) را نشانه قيامت و مژده دهنده به بهشت و ترساننده از كيفر ومجازات قرار داده است. آن حضرت گرسنه از دنيا خارج شد و به سلامت واردمنزل آخرت گشت. سنگي بر سنگ ننهاد، و دعوت پروردگارش را اجابت نمود. پسمنّت خداوند بر ما چه بزرگست كه بوجود آن حضرت به ما نعمت بخشيد تا  پيرويش كرده و راهش را بپوئيم.

  و در آخر اين خطبه اميرالموءمنين علي (عليه الصلاة والسلام ( مي‏فرمايند: بخدا سوگند آنقدر پيراهنم را وصله زدم كه از وصله كننده‏اش  شرم دارم. و كسي به من گفت: چرا لباس كهنه‏ات را نمي‏اندازي؟ گفتم: از  من دور شو، كه صبحگاهان، رهروانِ شب ستايش مي‏شوند12.

  و باز مولانا چه زيبا سروده است :

 بر فلك محمودي اي خورشيد فاش بر زمين هم تا ابد محمود باش

 تا زمينيّ با سمائّيِ بلند يكدل ويك قبله ويك خو شوندو به يك نكته ضروري اشاره مي‏كنيم كه كج سليقه‏گيها و تفسير به رأيكردنِ كلمات معصومين و نفهميدن صحيح روش و سيره آن بزرگواران خطرناكمي‏باشد. و دنيا داشتن غير از دنيا را دوست داشتن است. و بهره بردن ازنعمتهاي الهي در دنيا جداي از اسراف و تبذير، و اندوختن آن نعمتهاو انفاق ننمودن آن در راه خدا مي‏باشد.

  بنابراين ممكنست فقيري علاقه و حرصش به دنيا بيشتر از يك ثروتمندباشد. زيرا ممكن است ثروتمندي مالش را وديعه و امانت الهي بداند و درراه خدا و خلق خدا بكارگيرد، ولي آن فقير حاضر به جدا شدن از آن مال   اندك نباشد همانطور كه روايات فراواني در مورد حالاتِ پيامبر عظيم الشأن اسلام وجود دارد كه: آن حضرت (صلي الله عليه و آله) بخشنده‏ترينمردم بودند و هرگز درهم و ديناري نزد ايشان نمي‏ماند و بيشتر از قُوتسال را نگه نمي‏داشتند و بقيّه را در راه خداوند انفاق مي‏نمودند. وعادي‏ترين خوراكها همچون جو و خرما را براي خود نگه مي‏داشتند. و هر چهاز ايشان مي‏خواستند عطا مي‏فرمودند. و همينطور در مورد مقتدايماناميرموءمنان علي عليه السلام كه نخلستاني داشتند كه درآمدش را صرف فقرا  و نيازمندان مي‏فرمودند.

 و يك تذكر ديگر از مولايمان اميرالموءمنين‏علي عليه‏السلام بشنويمكه به فرماندارشان در بصره ـ مي‏نويسند:... امام شما از دنيايش به همين  دو جامه كهنه، و از غذايش به دو قرص نان اكتفا نموده، آگاه باشيد: شماتوانائي آنرا نداريد كه چنين باشيد، امّا مرا با ورع و پارسائي، تلاش وكوشش، عفت و پاكدامني، و پيمودن راه استوار و صحيح ياري دهيد...13 واين برگرفته از عقيده رسول الله (صلي الله عليه و آله) است، و افرادِ  كناره گير از بهره‏هاي حلالِ دنيوي را از اين كار نهي مي‏فرمودند واميدواريم با توسّل و دست به دامان آن انوار پاك شدن، بتوانيم بهاين فرمايش الهي عمل نمائيم كه مي‏فرمايد:

»لقد كان لكم في رسول اللّه اسوة حسنة». همانا در وجود رسول خدابراي شما اقتداء و پيروي نمودن نيكوئي است.

 و بايد به پيشگاهِ آن حضرت عرض كنيم:

  از نِيل تو پاي وَهم لنگست وز ذِيل تو دست فهم كوتاهو باز عرض نمائيم:

 آنانكه خاكرا به نظر كيميا كنند آيا شود كه گوشه چشمي به ما كنند؟

               

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

          

     پاورقيها:

 

 

 

نهج البلاغه، خطبه 158.

   نقل از كتاب سيره نبوي.

النمل، 79.

نهج البلاغه، نامه 45.

الاحزاب، 21.

الحج، 67.

الزخرف، 43.

القلم، 4.

الاحزاب، 56.

الاسراء،94.

الانعام، 9.

الانعام، 8.

البقره، آيه151و آل عمران، آيه 164و الجمعه، آيه 2.

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: یکشنبه 12 بهمن 1393 ساعت: 18:41 منتشر شده است
برچسب ها : ,,
نظرات(0)

ليست صفحات

تعداد صفحات : 792

شبکه اجتماعی ما

   
     

موضوعات

پيوندهاي روزانه

تبلیغات در سایت

پیج اینستاگرام ما را دنبال کنید :

فرم های  ارزشیابی معلمان ۱۴۰۲

با اطمینان خرید کنید

پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست.

 سامانه خرید و امن این سایت از همه  لحاظ مطمئن می باشد . یکی از مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه   09159886819  در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما  فرستاده می شود .

درباره ما

آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس