تحقیق دانشجویی - 150

راهنمای سایت

سایت اقدام پژوهی -  گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان

1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819  -  صارمی

2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2  و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی  (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .

3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل http://up.asemankafinet.ir/view/2488784/email.png  را بنویسید.

http://up.asemankafinet.ir/view/2518890/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86.jpghttp://up.asemankafinet.ir/view/2518891/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%20%D8%A8%D9%87%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA.jpg

لیست گزارش تخصصی   لیست اقدام پژوهی     لیست کلیه طرح درس ها

پشتیبانی سایت

در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا  پیام بدهید
آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet

انسان سالم از دیدگاه روان شناسی

بازديد: 203

انسان سالم از دیدگاه روان شناسی

شناخت انسان سالم و به دست دادن ملاکى منطقى و علمى در این باره دغدغه دیرپاى انسان بوده است. از این رو طبیعى است که تاریخ اندیشه بشرى از تئوریها, آرزوها, توهمات و اسطوره هایى در این زمینه پر باشد. چنانکه ادیان الهى و مکتبهاى فکرى, فیلسوفان, عارفان و پیشوای ان دینى و اجتماعى, هر کدام به گونه اى, این مسأله را در نظر داشته و درباره آنها سخن گفته اند.

شناخت انسان سالم و به دست دادن ملاکى منطقى و علمى در این باره دغدغه دیرپاى انسان بوده است. از این رو طبیعى است که تاریخ اندیشه بشرى از تئوریها, آرزوها, توهمات و اسطوره هایى در این زمینه پر باشد. چنانکه ادیان الهى و مکتبهاى فکرى, فیلسوفان, عارفان و پیشوای ان دینى و اجتماعى, هر کدام به گونه اى, این مسأله را در نظر داشته و درباره آنها سخن گفته اند.

روان شناسان, با تمام گونه گونى مکتبها و جامعه شناسان, با تفاوت دیدگاه هاشان دراین باره به پژوهش و نگارش پرداخته اند. به همین دلیل حتى اشاره اى کوتاه به همه دیدگاه ها نیازمند نگاشتن کتاب یا کتابهایى حجیم است, از این رو در این مقاله نمى توان انتظار تفصیل یا پردازش به همه نظریه ها را داشت و ناگزیر باید به گزینش و انتخاب رو آورد.

 

تعریف سلامتى و شخصیت سالم

سازمان جهانى بهداشت w . h . o که هدف خود را (حصول عالى ترین سطح ممکن بهداشت براى همه مردم) تعیین کرده است, در باره بهداشت و سلامتى, در اساسنامه خود این گونه آورده است:

 

)حالت رفاه کامل جسمانى, روانى و اجتماعى است, نه صرفاً فقدان بیمارى یا علیلى(.

این تعریف با آن که نشان مى دهد منظور از سلامتى فقط بیمار نبودن نیست, و در عین حال که سمت وسوى تلاش براى سلامتى را مشخص مى کند, خود هیچ چیزى درباره این که چگونه مى تواند چنان رفاهى را, در تمام زمینه ها به دست آورد ارائه نمى کند و آن را به عهده پژوهشگران گ ذاشته است, که البته پژوهشگران و محققان نیز در هر دو میدان, یعنى بهداشت جسم و بهداشت روان گامهاى جدى برداشته اند و ما در این نوشته به بخشى ازآن تلاشها و دستاوردها در خصوص انسان و شخصیت سالم که پایه بهداشت روان است اشاره خواهیم داشت.

 

تفاوت انسان سالم با انسان آرمانى

این نکته شایان توجه است که بین انسان سالم و انسان آرمانى یا انسان کامل (به اصطلاح عارفان) تفاوت است, هنگامى که درباره انسان کامل (کامل در اصطلاح عرفان) سخن مى گوییم, سخن از انسانى است که به عالى ترین درجه انسانیت رسیده است, تمام نیروهاى معنوى بالق وه او به (فعلیت) رسیده اند, اما آن گاه که از انسان سالم سخن مى گوییم, صحبت از کسى است که در مسیر درست زندگى قرار گرفته است, فرق نمى کند در کجاى کار باشد, در آغاز یا میانه راه و یا به قله رسیده باشد. بنابراین مى توان گفت (انسان سالم) تعریفى عام تر دارد, ز یرا هر انسان کاملى, انسان سالم نیز هست, اما شاید بسیارى از افراد سالم در راه کمال باشند و با کمال مطلوب فاصله داشته باشند. به هر حال, صاحب نظران در تعریف سلامت جسمى معتقدند که سلامت جسمى این است که شخصى در مسیر رشد طبیعى قرار گرفته باشد, نیازهاى ضرورى آن تأمین شود, قسمتى از آن به دلیل اختلال از انجام کار خویش باز نماند و سبب اختلال در تمام سازمان بدن نشود, و از همه مهم تر این که احساس درد و رنج و نقص در اعضاى بدن وجود نداشته باشد.

اگر سلامتى روانى را هم با همین دیدگاه تعریف کنیم باید بگوییم:

سلامتى روانى این است که شخص در مسیر رشد طبیعى روانى قرار گرفته و موانع رشد روانى از سر راه او برداشته شده باشد, تمام نیازهاى ضرورى روانى او تأمین شده باشد و از همه مهم تر این که احساس ناخوشایند نقص, درد و افسردگى روانى او را (زیر فشار) قرار ندهد.

بنابراین سلامت; یعنى قرار داشتن در مسیر رشد و بهره ورى صحیح, به فعلیت رسیدن استعدادها, بدون نقص و درد و رنج فرساینده, و انسان سالم, کسى است که از نظر جسمى و روانى در مسیر رشد و بهره ورى از استعدادها و توانهاى خویش قرار گرفته باشد و موانع رشد روانى و جسمى . نقص, درد, ناراحتى شدید و افسردگى او را رنج ندهد.

این سلامتى چگونه به دست مى آید؟ این پرسش که تاکنون هزاران طبیب, روان پزشک و روان شناس در باره آن اندیشیده اند و البته پزشکان در زمینه بیماریهاى جسم و روشهاى درمان به نقطه نظرهاى همگون و هماهنگ دست یافته اند, در حالى که روان کاوان و روان شناسان در زمینه ش ناخت علل بیماریهاى روان و راههاى درمان آن, اختلاف بیش ترى دارند و این نشأت یافته از پیچیدگى ماهیت روان آدمى است, ولى با این حال تلاشهاى صورت گرفته بى فرجام نبوده است.

 

مکتب هاى روان شناسى انسان گرا

روان شناسى داراى مکتب ها, گرایشها و شاخه هاى بسیارى است, ولى پیش از اشاره به تفاوت هاى مکتب هاى روان شناسى لازم است تأکید کنیم که هر کدام از این گرایشها و مکتبها براى خود فلسفه و جهان بینى خاصى درباره انسان دارند. به قول کارل راجرز (هر جریان در رو ان شناسى, فلسفه ضمنى خاص خود را درباره انسان دارد(.

از لحاظ فلسفى, روان شناسى به دو گروه عمده تقسیم مى شود:

-1 نمایان گر سنت تجربى: ساخت گرایى ـ رفتارگرایى

-2 نماینده سنت دکارتى آرمان گرا: کنش گرایى, روان شناسى هاى گشتالت و هورمیک.

آلپورت  در تقسیم بندى فلسفى و ریشه هاى دورتر مکاتب روان مى نویسد:

اجداد ساخت گرایى و رفتارگرایى, هابز, لاک, هارتلى, جیمز, استوارت میل, بین, ماخ و اثبات گرایى منطقى, و در علوم طبیعى هلمهولتز بوده اند و اجداد کنش گرایى, روان شناسى هاى گشتالت و هورمیک: لایب نیتز, کانت, برنتاند, هوسرل و ویندلباند مى باشند.

مکتب روان کاوى داراى عناصرى از هر دو سنت است, و قدرت نسبى آنها نیز بر طبق نظامهاى روان کاوى متغیر است.

مفهوم یا تصور ذهنى از انسان رابطه نزدیکى با زیربناى فلسفى مکتب دارد. این مفهوم به طرز خاصى از طریق موضوع مکتب, رابطه بدن و ذهن را آشکار مى سازد. تا حد زیادى نارضایتى از تصور انسان که بطور تلویحى در روان شناسى معاصر مطرح است موجب شده که در دو دهه اخیر جهت گیرى هاى جدیدى همچون جهت گیرى انسان گرا و پدیدار شناختى ـ اصالت وجودى, به طور ناگهانى پدید آید.

با این که هیچ کدام از مکتبهاى روان شناختى بدون پایه فلسفى نیست, ولى برخى تلاش کرده اند روان شناسى را نیز مانند فیزیک و دیگر علوم طبیعى دانشى کاملاً تجربى قلمداد کنند و از همان روشها در تحقیقهاى روان شناسى بهره ببرند.

روان شناسى که در آغاز به جاى مطالعه سلامت روان به بررسى بیمارى روانى پرداخت, تا مدتها مطالعه استعداد بالقوه آدمى را براى کمال نادیده گرفت, اما در سالهاى اخیر, شمار روزافزونى از روان شناسان به قابلیت کمال و دگرگونى در شخصیت آدمى روى آورده اند.

 )روان شناسان کمال) که بیش تر آنها خود را روان شناسان انسان گرا  مى دانند, با دیدى نو به ماهیت انسان مى نگرند. انسانى که آنها مى بینند با آنچه که رفتارگرایى و روان کاوى , یعنى شکل هاى سنتى روان شناسى ترسیم مى کنند, متفاوت است.

روان شناسان کمال با دیده انتقادى به این سنتها مى نگرند, چرا که معتقدند نگرش رفتارگرایى و روان کاوى به ماهیت انسان محدود است, و اعتلایى را که آدمى مى تواند بدان دست یابد, نادیده مى انگارد.

این منتقدان مدعى اند که رفتارگرایى, آدمى را چون ماشین مى بیند, یعنى (نظام پیچیده اى که با شیوه هاى قانونمند رفتار مى کند.) انسان به منزله ارگانیسمى منظم, ترتیب یافته و برنامه ریزى شده, با خود انگیختگى و سرزندگى و خلاقیت و چون دماپاى (ترموستات) تصویر شده است. روان کاوى نیز تنها جنبه بیمار یا درمانده و ناتوان طبیعت آد مى را عرضه داشته است, زیرا کانون توجهش رفتار روان نژند و روان پریش است.فروید و پیروان تعالیم وى نیز اختلالات عاطفى و نه شخصیت سالم, یعنى بدترین و نه بهترین وجه طبیعت انسان را مورد بررسى قرار دادند.نه روان کاوى و نه رفتارگرایى از استعداد بالقوه آدمى براى کمال, و آرزوى او براى بهتر شدن از آنچه هست, بحثى نکرده اند. در واقع, این نگرش‌ها تصویر بدبینانه اى از طبیعت انسان به دست مى دهند. رفتارگرایان, آدمى را پاسخگوى کنش پذیر محرکهاى بیرونى, و روان کاوان, او را دستخوش نیروهاى زیست شناختى و کشمکش‌هاى دوره کودکى مى پندارند.

 

اما آدمى از نظر روان شناسان کمال, بسى بیش ازاینهاست.

حامیان جنبش استعداد بشرى سطح مطلوب کمال و رشد شخصیت را فراسوى بهنجارى مى دانند و چنین استدلال مى کنند که تلاش براى حصول سطح پیشرفته کمال, براى تحقق بخشیدن یا از قوه به فعل رساندن تمامى استعدادهاى بالقوه آدمى ضرورى است. به سخن دیگر رهایى از بیمارى عاطفى, یا نداشتن رفتار روان پریشانه براى این که شخصیتى را سالم بدانیم, کافى نیست. نداشتن بیمارى عاطفى تنها نخستین گام ضرورى به سوى رشد و کمال است, و انسان پس از این گام, راهى دراز در پیش دارد.

ییکى از مهم ترین و برجسته ترین سخنگویان روان شناسى انسان گرایى و یا به تعبیر خود او (نیروى سوم) میان دو نیروى دیگر, یعنى مکتب رفتارگرایى و مکتب تحلیل روانى, آبراهام هارولد مزلو(abraham harold maslow) است. و دیگرى دکتر ویکتور فرانکل, البته طرفدران این مکتب بسیارند, وما به دلیل اختصار فقط به نظریات این دو تن در این باره اشاره مى کنیم.

 

روان شناسان انسان گرا

چنانکه گفته شد, یکى از چهره هاى سرشناس روان شناسى انسان گرا, دکتر ویکتور فرانکل مى باشد. او متولد ســال 1905 در وین و داراى دکتراى m. d )پزشکى) و ph. d )روان پزشکى) و بنیان گذار مکتب (یا روش) معنى درمانى(logotherapy) و از طرفداران نیروى سوم یا مک تب انسان گرایى مى باشد.

تأکید عمده فرانکل بر اراده معطوف به معنى (willto meaning) مى باشد.

او با آن دسته از موضعهاى روان شناسى و روان پزشکى که وضعیت انسان را حاصل غرایز زیستى یا کشمکش هاى دوره کودکى یا هر نیروى دیگرى مى دانند به شدت مخالف است.

تصویر (فرانکل) از طبیعت انسان خوشبینانه است. به نظر او ما انسانها آدمکهاى ماشینى کوک شده اى نیستیم تا تنها پاسخهایى را که به ما آموخته اند بازگوییم [مثل نظریه رفتارگرایان] یا محصول تغییرناپذیر روشى که آداب تخلیه را به ما آموخته اند, یا سایر تجربه هاى دور ان کودکى نیستیم [که روان کاوى فرویدى مدعى آن است]. گذشته بازدارنده و محدود کننده ما نیست, از گذشته رها هستیم. بازیچه صرف عوامل اجتماعى و فرهنگى یا پیرو کور باورها و آداب و رسوم هم نیستیم, سرانجام, شرایط محیطى هر اندازه دشوار باشد و هر اندازه هم جسم ما را بیازارد, باز به طور کامل مسلط بر ما نیست. و ما فاعل مختار هستیم.

او معیار نهایى رشد و پرورش شخصیت سالم را در اراده معطوف به معناى زندگى و نیاز مداوم انسان به جست وجو مى داند, اما نه جست وجو براى خویشتن, بلکه براى معنایى که به هستى ما منظورى ببخشد, که نتیجه آن (فرارفتن از خود) است. هر چه بیش تر بتوانیم از خود فرارویم ـ خود را در راه چیزى یا کسى ایثار کنیم ـ انسان تر مى شویم, تنها از این راه مى توان به راستى خود شد.

جست وجوى معنى, مسؤولیت شخص را به دنبال دارد, تا با احساس مسؤولیت و آزادانه با شرایط هستى خویش رویا رو شویم. و در آن منظورى بیابیم, زندگى پیوسته ما را به مبارزه مى طلبد, پاسخ ما نباید سخن و اندیشه, بلکه باید عمل باشد.

او زندگى بدون معنى را, روان نژندى اندیشه زاد (noogenic neuroses) مى خواند; ویژگى این حالت نبودن معنى, هدف و منظور در زندگى و احساس تهى بودن است. اینها به جاى آن که در زندگى احساسى سرشار و پرتپش داشته باشند, در خلأ وجودى به سر مى برند, وضعیتى که به اعتقاد فرانکل در عصرنوین متداول است, او در فرهنگهاى بسیارى درجامعه هاى سرمایه دارى و کمونیستى, شواهد خلأ وجودى مى بیند که به ویژه در ایالات متحده آمریکا به سرعت گسترش مى یابد. و راه حل این مشکل, یافتن معنى زندگى است و گرنه به بیمارى روانى محکوم خواهیم بود. او مى نویسد:

)ظاهراً عده زیادى از ما (چرا) ى زندگى خود را از دست داده ایم. و به همین سبب تجربه (چگونه) ى وجودمان, هر چند سرشار از رفاه و وفور باشد, دشوارتر شده است.(

بنابراین بیمارى روانى نتیجه محتوم نداشتن معنى در زندگى و نیافتن معناى زندگى است.

از نظر فرانکل سه راه معنى بخشیدن به زندگى متناظر با سه نظام بنیادى ارزش‌هاست:

سه نظام بنیادى ارزش‌ها از نظر (فرانکل) 1( ارزش‌هاى خلاق 2( ارزشهاى تجربى 3) ارزش‌هاى گرایشى هستند.

ارزش‌هاى خلاق و تجربى با تجربه هاى غنى شده سرشار و مثبت انسانى ـ غناى انسانى از راه آفرینش یا تجربه ـ سر و کار دارد. اما در اوضاع و احوال منفى مثل مرگ و بیمارى که نه زیبایى در آن به تجربه مى آید و نه مجال آفرینندگى هست, چگونه مى توان معنایى یافت؟ در این ج ا پاى ارزشهاى گرایشى به میان مى آید, در موقعیتهایى که دگرگون ساختن آنها یا دورى گزیدن از آنها در توان ما نیست, یعنى در شرایط تغییرناپذیر سرنوشت, تنها راه معقول پاسخگویى, پذیرفتن است. شیوه اى که سرنوشت خود را مى پذیریم, شهامتى که در تحمل رنج خود و وقارى ک ه در برابر مصیبت نشان مى دهیم, آزمون و سنجش نهایى توفیق ما به عنوان یک انسان است.

معنى در زندگى شاید در لحظات خاصى وجود داشته باشد, نه در همه ساعات زندگى. همان گونه که کوه را با بلندى قله آن مى سنجند, معنى دار بودن زندگى را هم باید با اوجهاى آن, و نه حضیضهایش سنجید. به نظر فرانکل حتى لحظه اوج ارزش تجربى مى تواند سراسر زندگى انسان را س رشار از معنى سازد.

 

 

انگیزش شخصیت سالم

در نظام فکرى فرانکل تنها یک انگیزش بنیادى وجود دارد; (اراده معطوف به معنى) و آن چنان نیرومند است که مى تواند همه انگیزشهاى انسانى دیگر را تحت الشعاع قرار دهد. اراده معطوف به معنى براى سلامت روان حیاتى است. در شرایط حاد در زندگى بى معنى, دلیلى براى ادامه زیستن نیست.معناى زندگى براى هر کس یکتا و ویژه تفکر اوست, در افراد مختلف و از لحظه اى تا لحظه دیگر تفاوت پیدا مى کند. هر وضعیتى تنها یک پاسخ دارد.

 

معنى جویى و تنش

جست وجوى معنى مى تواند وظیفه اى آشوبنده و مبارزه جویانه باشد و تنش درونى را افزایش دهد, نه کاهش. این تنش شرط سلامت روانى است. اشخاص سالم همواره در تلاش رسیدن به هدفهایى هستند که به زندگى شان معنى مى بخشد. و پیوسته با هیجان یافتن مقاصدى تازه رویارو هستند. زندگى خالى از تنش و رو به ثبات, محکوم به روان نژندى اندیشه زاد است.

 

فرارفتن از خود

او انسان را داراى دو توانمندى منحصر به انسان مى داند, (یعنى خود ـ تعالى و از خود رهیدن. (این دومى بیان کننده توان و ظرفیت فرد است براى رها یا آزاد ساختن خویش ازخود (نفس(.

کسانى که در زندگى معنى مى یابند به حالت (فرارفتن ازخود) مى رسند که براى شخصیت سالم واپسین حالت هستى و رسیدن به بالاترین درجه مرحله زندگى به حساب مى آید.

او درباره طبیعت انسان (از خود فرارونده) مى نویسد:

 )انگیزش اصلى ما در زندگى, جست وجوى معنى نه براى خودمان, بلکه براى معناست; و این مستلزم (فراموش کردن) خویشتن است, انسان کامل بودن یعنى با کسى یا چیزى فراسوى خود پیوستن. او (فرارَوى) را به توانایى چشم به دیدن همه چیز جز خودش تشبیه مى کند, مگر این که چشم آب مروارید آورده و بیمار شده باشد, که در این صورت فقط خودش را مى بیند(.

 

اثر معکوس لذت جویى و تلاش براى تحقق خود

درباره لذت جویى و تحقق خود, او معتقد است هر چه بیش تر خوشبختى را هدف خویش قرار دهیم, کمتر دلیلى براى خوشبخت بودن احساس مى کنیم… لذت و خوشبختى پیش مى آیند و بر شادمانى زندگى مى افزایند, اما هدف زندگى نیستند. نمى توان از پى خوشبختى رفت و آن را گرفت, زیرا خوشبختى ثمره طبیعى و خود انگیخته معنى جویى و دستیابى به هدفى بیرون ازخود است. هر چه مستقیم تر در راه تحقق خود بکوشیم, احتمال دستیابى به آن کمتر است. تحقق خود, با از خود فرا رفتن ناسازگار است.

به نظر فرانکل, نظریات او با این نظریه مزلو که بهترین راه دستیابى به تحقق خود را, تعهد و غرقه شدن در کار یا چیزى فراسوى خود مى داند سازگار است, مزلو هم معتقد است که آدمى در (تجربه هاى اوج) ازخود فرا مى رود.

 

ویژگی‌هاى شخصیت سالم

فرانکل فهرست ویژگی‌هاى شخصیت سالم را به دست نمى دهد, ولى چنان که (شولتس) در (روان شناسى کمال, الگوهاى شخصیت سالم) نظریه او را خلاصه کرده است, مى توان فهرست آن ویژگی‌ها را چنین برشمرد:

-1 در انتخاب عمل آزادند.

-2شخصاً مسؤول هدایت و زندگى و گرایشى هستند که براى سرنوشت خودشان برمى گزینند.

-3 معلول نیروهاى خارج از خود نیستند.

-4در زندگى, معنایى مناسب خود یافته اند.

-5بر زندگى شان تسلط آگاهانه دارند.

-6مى توانند ارزشهاى آفریننده و تجربى یا گرایشى را نمایان سازند.

-7از توجه به خود فراتر رفته اند.

-8به آینده مى نگرند و به هدفها و وظایف آتى توجه مى کنند.

-9تعهد و غرقه شدن در کار (جنبه مهم کار, محتواى آن نیست, بلکه شیوه انجام آن است, و این به زندگى معنى مى بخشد. از راه کار, معنى مى جوییم و نه در آن(.

-10ویژگى دیگر انسان‌هاى از خود فرا رونده توانایى ایثار عشق و نیز دریافت آن است. عشق هدف نهایى انسان است, مورد محبت قرار گرفتن و عاشق شدن .

به اعتقاد (فرانکل) سه عنصر, جوهر وجود انسان را تشکیل مى دهد: معنویت, آزادى, و مسؤولیت. حصول و کاربرد معنویت, آزادى و مسؤولیت با خود ماست, بدون اینها, یافتن معنى و منظور زندگى میسر نیست. و نتیجه نیافتن معنى زندگى چنانکه از پیش آوردیم, بیمارى روانى است.

ییکى از نقطه نظرهاى مهم فرانکل, که مى تواند سلامت و بیمارى روانى از نظر او را به خوبى توضیح دهد, نظریه او درباره (ناخودآگاه) است:

 )محتواى ناخودآگاه تا آنجا گسترده شده است که خود به دو نوع غریزه مندى ناخودآگاه (غریزه ناخودآگاه (instinctual uncnious) و روحانیت یا معنویت ناخودآگاه (ناخودآگاه روحى یا معنوى = spiritual unconscious) افتراق پیدا کرده است.(

 

او در نقد روان کاوى فرویدى مى گوید:

)مى توان گفت که روان کاوى وجود انسان را نهاد زده (ld - ified) کرده است. فروید با تنزل (خویش) به یک فرآورده صرف مغز (پدیدارهمایندepipnenomenon) , به خویش خیانت کرد و آن را به نهاد تحویل داد. او همزمان با نادیده گرفتن بعد روحى در ناخودآگاه و غریزى دیدن آن , ناخودآگاه را بد نام کرد. (

او دلیل این اشتباه را ندیدن نقطه محورى وجود انسان مى داند, که بدون آن تمامیت انسان ممکن نیست. او معتقد است:

در اعماق ضمیر ناخودآگاه روحى (یا شعور باطن) احساس قوى و ریشه دار مذهبى وجود دارد.مذهب در معناى گسترده (و صحیح) خود, تکاپوى بشر براى یافتن معناى نهایى و غایى است.انسان علاوه بر ناخودآگاه روانى, ناخودآگاه روحى هم دارد, احساس مذهبى و اعتقاد به خدا در این ناخودآگاه روحى جاى دارند, و سرکوب احساس مذهبى نیز مثل نیروهاى جنسى سرکوب شده یا فرونشانده شده, بیمارى روحى و روانى مى آورد. او براى اثبات این مدعا مشاهدات بالین ى فراوانى را بررسى و چند مورد آن را نقل کرده است. راه درمان را هم در این مى داند که خدا را از ناخودآگاه بیمار به خود آگاه بیاوریم و به قول خود او انتقال ازخداى نهفته(deus absconditus) به خداى مشهود dues) revelatus)

او در جاى دیگرى مى نویسدشواهد بالینى حاکى از آن است که ضعیف و سست شدن و تحلیل رفتن احساس مذهبى در انسان موجب اختلال در ادراکات مذهبى او مى گردد. یا به بیانى کمتر بالینى, به محض این که فرشته درون سرکوب مى گردد, تبدیل به دیو مى شود. او بى معنایى را خلأ وجودى نام داده و پس از بیان علل خلأ وجودى, پیامدهاى آن را با تعبیر (مثلث روان رنجورانه گسترده) یادکرده که عبارتند از افسردگى, اعتیاد و تجاوز.

 

بررسى دیدگاه فرانکل

آنچه در چارچوب کلى نظریه فرانکل قراردارد به مقدار زیادى تجربى و پذیرفتنى است و آنچه او با تلفیق اندیشه و تجربه بالینى و مطالعه مذهب به دست آورده مى توان جزء پیش رفته ترین دیدگاه هاى رایج روان شناختى و روان درمانى به حساب آورد, اما با این حال, برخى از دیدگاه هاى او یا پذیرفتنى نیستند و یا با پیش فرض هاى فلسفى دیگر, به جز فلسفه وجود گرایانه (اگزیستانستالیسم) نیز قابل اثبات هستند و در اثبات آنها بدان شالوده فلسفى نیازى نیست, اگر چه او نیز انتقاداتى به وجودگرایى غیرمذهبى بویژه نظر سارتر دارد, ولى ما در اینجا صرف نظر از مبانى او در کلیاتى که نقل کردیم, مفردات نظریه او را مى توانیم از دیدگاه اسلامى نیز قابل تأیید بدانیم, البته در برخى مسائل, اختلافهاى جزئى یا برداشت هاى متفاوتى وجود دارد.اما عمده ترین تفاوت دیدگاه او, با دیدگاه قرآن در این است که قرآن اگر سلامتى فرد و جامعه را به عنوان هدفى دنبال مى کند, اما این هدف در راستاى هدف بزرگ ترى قرار دارد که شخص در راه آن, حتى تمام هستى خود را ـ اگر لازم باشد ـ فدا مى کند, و آن بینایى و سلامتى در آخرت است, یعنى رستگارى جاویدان.

دیگر تفاوت اساسى نظر اسلام و قرآن با نظریه فرانکل در این است که فرانکل اگر چه (معنى جویى) را مهم ترین انگیزه انسان سالم مى داند و مذهب را نهایى ترین انگیزه انسان مى شمارد, اما در معنى جویى معتقد است که یافتن معناى زندگى براى هر کس ویژه است, حتى درکسى یا چیزى مى توان معنى زندگى را یافت.

این نظریه مى تواند مفید باشد اما براى کسى که بخواهد براى آرامش خاطر خود, هر گونه اى که باشد تکیه گاهى پیدا کند, اگر چه آن معنى براى دیگران و در واقع بى ارزش یا کم ارزش باشد. مى توان کودک را با پستانک هم آرام کرد, اما هدف آفرینش از به گریه در آوردن کودک, به دست آوردن پستانک, و یا مکیدن بیهوده مستمر نیست! کودک باید از پستان به قدر سیر شدن بنوشد و آرام بگیرد, نه این که چیزى در دهانش باشد که بمکد, اگر چه هیچ نفعى جز فریب کودک نداشته باشد.

سبب این تفاوت دیدگاه فرانکل با دیدگاه قرآنى در این است که فرانکل مى خواهد به عنوان یک روان کاو, بیماران روانى را درمان کند و جلو بیمارى هاى روانى را بگیرد به هر گونه و با هر نوع معنى یابى پذیرفتنى براى فرد, اگر چه سرانجام, نادرست, اما قرآن مى خواهد ش,خص معناى هستى و زندگى خود را بیابد, همان را که در واقع هست, نه فریب ها را

صرف نظر از این تفاوت, که عمده هم هست, مفردات ویژگیهاى انسان سالم از دیدگاه فرانکل را مى توان در تعالیم قرآن نیز یافت, یادآور مى شوم که او در کتاب (خدا در ناخودآگاه) بسیار به دیدگاه اصیل دینى نزدیک تر مى شود. اما همان طور که پیش از این اشاره کردیم, درباره رابطه مذهب با سلامتى روان, درباره اسلام حکم کلى او جارى نیست.

 

 

نظریه دیگرى درباره انسان سالم (خود شکوفا(

یکى دیگر از نظریه پردازان مشهور روان شناسى, (مزلو) است که روان شناسى رفتارگرا را بخوبى تحصیل کرده بود و آن را پاسخگوى تمام مسایل جهان مى دانست, اما با تولد نخستین فرزندش, اعتقاد او به رفتارگرایى عوض شد.

او این تجربه را چنین توصیف مى کند:

 )کسى که فرزند داشته باشد, نمى تواند رفتارگرا باشد(

 )مزلو) به تفکر و مطالعه و تجربه پرداخت و کتابهاى جذابى منتشر کرد که روان شناس و غیر روان شناس به یک نسبت مفتون نگرش خوش بینانه و انسان گراى او به نهاد آدمى شدند. بسیارى احساس مى کنند که او نه تنها به شخصیت انسان بعد تازه اى بخشیده, بلکه نگرش کاملاً نوینى به روان شناسى را پدید آورده است; نگرشى که شاید روزى همان اندازه انقلابى شمرده شود که رفتارگرایى واتسن و روان کاوى فروید شمرده مى شد.

نگرش مزلو ـ انسان گرایى یا روان شناسى نیروى سومى ـ نگرشى است که برخى چون پادزهرى خوش قدم در برابر خوى میکانیستى رفتارگرایى و خوى تیرگى و نومیدى آور روان کاوى بدان مى نگرند. (کارل راجرز) نیز از پیش گامان این نهضت است .

)هدف اصلى مزلو دانستن این بود که انسان براى رشد کامل انسانى و شکوفایى تا چه اندازه توانایى دارد. به اعتقاد او براى بررسى سلامت روان, فقط باید انسان به غایت سالم را مورد مطالعه قرار داد. او به فروید و سایر نظریه دانان شخصیت که مى کوشیدند ماهیت شخصیت انسان را تنها با مطالعه روان نژندها و افرادى که به شدت دچار روانى بودند بشناسند, با نظر انتقادى مى نگریست.(

او تصریح مى کند که مطالعه انسانهاى روان نژند, راه مناسبى براى شناخت شخصیت و انگیزش سالم نیست:

 )انتخاب انگیزشهاى افراد مبتلا به روان نژندى به عوض انگیزشهاى افراد سالم به عنوان الگو, حتى به طور اصولى هم که باشد, بایستى مطرود دانسته شود, سلامت صرفاً فقدان بیمارى یا حتى نقطه مقابل آن نیست. هرگونه نظریه انگیزش که ارزش توجه داشته باشد مى بایست علاوه بر واکنشهاى دفاعى روانهاى آسیب دیده, والاترین استعدادها و افراد قوى و سالم را نیز مورد بررسى قرار دهد. مهم ترین علایق و دلبستگى هاى بزرگ ترین و بهترین افراد در تاریخ بشر, مى بایست همگى مطرح و تشریح شوند. چنین شناختى را هرگز تنها از طریق افراد بیمار به دست نخواهیم آورد. باید توجه خود را به سوى افراد سالم نیز معطوف داریم(.

او مى گفت براى این که بدانیم انسان با چه سرعتى مى تواند بدود, دونده اى را که قوزک پایش شکسته یا دونده متوسطى را در نظر نمى گیریم, بلکه برنده مدال طلاى المپیک, یعنى بهترین نمونه موجود را مطالعه مى کنیم, تنها از این راه است که مى توانیم دریابیم انسان با چه سرعتى مى تواند بدود. (اگر بخواهیم اطلاعاتى درباره امکانات رشد معنوى, رشد ارزشى, یا رشد اخلاقى در انسانها به دست آوریم, عقیده من این است که مى توانیم با مطالعه اخلاقى ترین و پارساترین افراد نوع بشر, بیش ترین اطلاعات را در این زمینه کسب کنیم.(

 

مفهوم سلامت روانى از دیدگاه (مزلو(

 )مزلو) در فصلى گسترده درباره بهنجارى, سلامت و ارزشها بحث مى کند و پس از بررسى معنى هاى بهنجارى در فرهنگهاى خاص یا پزشکى و یا گفتارهاى روزمره, به مفاهیم تازه بهنجارى اشاره مى کند که با معناى بهنجار در گذشته تفاوت دارد:

 

)پیش بینى یا حدس من درباره آینده تصور بهنجارى, به ویژه این است که بزودى یک نوع نظریه در مورد سلامت روانى تعمیم یافته و گسترده نوعى به وجود خواهد آمد که در مورد همه انسانها, صرف نظر از فرهنگ آنها و عصرى که درآن زندگى مى کنند, مصداق خواهد داشت. نظریه مزبور در هر دو زمینه تجربى و نظرى درحال شکل گرفتن است(…

سپس او ماهیت این مفهوم جدید مربوط به انسان سالم را این گونه معرفى مى کند:

)مهم ترین ویژگى این انسان این است که وى داراى سرشت خاص خویش است, کالبدى با ساختارى روانى دارد که مى توان آن را همانند ساختار جسمى اش مورد بحث و بررسى قرار داد, و این که او داراى نیازها, استعدادها و گرایشهایى است که تا حدودى مبناى ژنتیک دارند, برخى از آنه ا مشخصه هاى تمامى نوع بشر هستند و همه خطوط فرهنگى را شامل مى شوند, و برخى منحصر به فرد مى باشند. این نیازهاى اساسى ظاهراً خوب یا خنثى هستند, نه شرارت آمیز.

دوم این که دراینجا این تصور مطرح است که سلامت کامل و رشد بهنجار و مطلوب عبارت است از شکوفا شدن این سرشت, تحقق یافتن این استعدادهاى بالقوه و رشد به سمت کمال در طول خطوطى که این سرشت ذاتى پنهان و به سختى قابل درک, رهنمون مى شود; کمالى که از درون رشد مى یاب د و از بیرون شکل داده نمى شود.

سوم این که, اکنون به روشنى معلوم شده است که بخش عمده آسیب روانى در نتیجه انکار, یا عقیم گذاردن, یا تحریف سرشت ذاتى انسان پدید مى آید. با توجه به این مفهوم (بهنجارى جدید) چه چیز خوب است؟ هر چیزى که به این رشد مطلوب در جهت شکوفایى سرشت درونى انسان منتهى شو د. چه چیز بد یا بهنجار است؟ هر چیزى که سرشت ذاتى انسان را عقیم گذارد یا مانع شود و یا انکار کند. چه چیزى از نظر روانى غیرعادى است؟ هر چیزى که روند خود شکوفایى را مختل کند یا عقیم گذارد و یا تحریف کند(.

 

 نیازهاى شبه غریزى (instinctoid - needs)

مزلو در بررسى ها و مشاهدات خود, بویژه مطالعه افراد خود شکوفا به این نتیجه رسید که همه انسانها با نیازهاى شبه غریزى به دنیا مى آیند. این نیازهاى مشترک, انگیزه رشد و کمال و تحقق خود قرار مى گیرد و انسان را به تبدیل شدن به آنچه در توان اوست, فرا مى خ وانند: بدین ترتیب استعداد بالقوه براى کمال و سعادت روان از بدو تولد وجود دارد. اما این که استعداد بالقوه آدمى تحقق مى یابد یا نه, به نیروهاى فردى و اجتماعى بستگى دارد که تحقق خود را مى پرورد یا باز مى دارد.

او نیازها را به دو دسته 1. نیازهاى اصلى و شبه غریزى 2. فوق انگیزش, تقسیم مى کند, و ارضاى نیازهاى شبه غریزى را پیش شرطى ضرورى براى رسیدن به فوق انگیزش مى داند, و بدون ارضاى نیازهاى اساسى رسیدن به فوق انگیزش را ناممکن مى داند, اما نه به این معنى که ارضاى ن یازهاى اساسى براى رسیدن به آن مرحله کافى باشد, ضرورى است, اما کافى نیست. ما نخست این نیازهاى اساسى و سپس فوق انگیزشها را از نظر مزلو مى آوریم.

 

انگیزش شخصیت سالم به سوى خودشکوفایى

به نظر مزلو, در همه انسانها تلاش یا گرایشى فطرى براى تحقق خود هست, انگیزه آدمى, نیازهاى مشترک و فطرى است که در سلسله مراتبى از نیرومندترین تا ضعیف ترین نیازها قرار مى گیرد. (سلسله مراتب نیازها) (hierarchy of heeds) از نظر مزلو, چنین است:

1.نیازهاى جسمانى یا فیزیولوژیک

2. نیازهاى ایمنى

3. نیازهاى محبت و احساس تعلق

4. نیاز به احترام

به نظر او, پیش از آن که نیاز (تحقق خود) پدیدار شود, دست کم باید این چهار نیاز به ترتیبى که آمده است, برآورده شده باشند  و او تأکید دارد که انسان نمى تواند به تحقق خود برسد, مگر آن که هر یک از نیازهاى سطوح پایین تر به میزان کافى ارضا شده باشد).

(تحقق خود را مى توان کمال عالى و کاربرد همه تواناییها و متحقق ساختن تمامى ویژگیها و قابلیتهاى خود دانست. ما باید به آنچه استعداد بالقوه اش را داریم, تبدیل شویم. هر چند نیازهاى طبقات پایین تر برآورده شده باشند ـ یعنى از لحاظ جسمانى و عاطفى احساس ایمنى کنی م, از احساس تعلق و محبت بهره مند باشیم و خود را افراد ارزشمندى احساس کنیم ـ ولى اگر در تلاش خود براى ارضاى نیاز تحقق خود شکست بخوریم, احساس ناکامى و بى قرارى و ناخشنودى مى کنیم. در این صورت با خودمان در صلح و آشتى نخواهیم بود. و از لحاظ روانى سالم به حسا ب نخواهیم آمد.)

مزلو در نوشته هاى بعدى خود سلسله مراتب نیازهاى دیگرى را نیز پیشنهاد کرده است که آنها عبارتند از: نیازهاى (دانستن) و (فهمیدن) که نیاز به دانستن نیرومندتر از فهمیدن است و باید پیش از بروز نیاز فهمیدن ارضا شود.

 

فوق انگیزش

مزلو معتقد است که: (افراد خودشکوفا (افراد بالیده و انسانهاى کامل تر) که بنا به تعریف, قبلاً به گونه اى مناسب از حیث نیازهاى اساسى شان ارضا شده اند, اکنون از راه هاى والاتر دیگرى برانگیخته مى شوند که بایستى آنها را فوق انگیزش نامید.

ارزشهاى فوق انگیزش, درونى و جزء فطرت انسان هستند. , این ارزشهاى درونى شبه غریزى هستند, یعنى براى اجتناب از بیمارى و دستیابى به کمال انسانى یادشده لازم اند.

 (بیماریهاى) ناشى از کمبود ارزشهاى درونى (فوق نیازها) را مى توانیم فوق آسیب بنامیم. بنابراین (والاترین) ارزشها; حیات معنوى و والاترین آرزوهاى بشر موضوعات مناسبى براى مطالعه و تحقیق علمى به شمار مى روند. آنها در عالم طبیعت وجود دارند.

 

رفتارهاى منتهى به خود شکوفایى

ازنظر (مزلو) رفتارهایى که به خود شکوفایى مى انجامند عبارتند از:

1.تجربه کردن کامل, بى خویشتنانه, روشن همراه با تمرکز کامل و جذب تمام, لحظه اى از تجربه کردن خود شکوفایى است.

2.انتخاب لحظه به لحظه, صداقت, امانت و دیگر ارزشهاى منتهى شونده به خود شکوفایى.

3. گوش دادن به نداى درون خود به جاى نداى پدر, مادر, حزب و تشکیلات, و مجال ظهور دادن به (خود).

4. صداقت در هنگام تردید, و مسؤولیت پذیرش نگاه به درون خود.

5. شجاعت اظهارنظر صادقانه, متفاوت, نامحبوب و ناموافق. شجاع بودن به جاى ترس.

6.خودشکوفایى نه تنها حالت نهایى است, بلکه خود فرایندى از شکوفا کردن توانایى هاى بالقوه خویشتن در هر زمان و به هر میزان نیز هست; به کار بردن هوش خود.

7. تجارب اوج لحظه اى هستند و خریدنى یا جست وجوکردنى نیستند, اما مى توان شرایط را طورى فراهم کرد که احتمال وقوع تجارب اوج زیاد شود. عکس آن نیز ممکن است. (کشف توانایى ها و ناتوانى در کارهایى شخصى نیز بخشى از کشف واقعیت اند).

8. شناسایى دفاعها(ى روانى) و شهامت و جرأت ترک دفاعها (زیرا سرکوبى راه خوبى براى حل مسایل نیست).

(مزلو) فوق نیازها و آسیبهاى محرومیت ازآنها را در جدول صفحه بعد خلاصه کرده است:

ارزشهاى بودن و فوق آسیبهاى خاص

ارزشهاى بودن محرومیت آسیب زا فوق آسیبهاى خاص

 

1ـ حقیقت نادرستی بى اعتقادى, بى اعتمادى, بدبینى, شک گرایى,بدگمانى.

2ـ نیکی شر خودخواهى محض, نفرت, خصومت, بیزارى ،اتکا تنها به خود و براى خود, نیست انگارى,بدبینى.

3ـ زیبایی زشتی ابتذال, ناشادى خاص, بى قرارى, فقدان سلیقهتنش, خستگى مفرط, بى فرهنگى, دلمردگى.

4ـ وحدت, آشفتگى, ذره گرایى, ازهم پاشیدگى, (جهان در حال از هم گسیختنجامعیت فقدان ارتباط. است.) سر به هوا بودن.

الف) استعلا از دومقولگى هاى سیاه و سفید تفکر سیاه ـ سفید, تفکر این یا آنى. دیدن هر چیزدو مقولگی فقدان درجه بندى, به عنوان مبارزه یا جنگ یا تعارض, همکوشى کم,قطبى شدگى اجبارى, نگرش ساده لوحانه به زندگ انتخابهاى اجبارى.

ـ زنده بودن, مردگى, ماشینى کردن مردگى, آدم مصنوعى بودن, احساس این که خودفرآیند زندگى. کاملاً متعین است, فقدان هیجان, کسالت(؟) فقدان شور در زندگى, خلأ تجربى.

6ـ یگانگی همانندى, همشکلی فقدان احساس خود یا فردیت, احساس این که خودتبادل پذیری تبادل پذیر, ناشناس و واقعاً ناخواسته است.

7ـ کمال نقص, نامرتبى, دلسردى(؟), نومیدى, هیچ چیز وجود ندارد تامهارت ضعیف, پستى. براى آن کار کند.

الف) ضرورت تصادف, اصالت تصادف آشفتگى, پیش بینى ناپذیرى, فقدان امنیت,ناهمسانى. بى خوابى.

8ـ کمال طلبى, نقصان احساس نقصان همراه با درجا ماندگى, نومیدى غایتمندی قطع تلاش و سازش, کوشش بى فایده است.

9ـ عدالت بى عدالتی ناامنى, خشم, بدبینى, بى اعتمادى, بى قانونى,جهان بینى جنگلى, خودخواهى کلى.

الف) نظم بى قانونى, اغتشاش, ناامنى, ملاحظه کارى, فقدان ایمنى, قابلیت از هم گسیختگى اقتدار پیش بینى, ضرورت هوشیارى, آگاهى, تنش,مراقب بودن.

10ـ سادگی پیچیدگى گیج کننده,بى ارتباطى, پیچپدگى مفرط, سردرگمى, حیرت, تعارض,ازهم گسیختگی بى هدفى.

11ـ غنا, کلیت, فقر, مضیقه. بحران اقتصادى, ناآرامى, فقدان علاقه به جهان.جامعیت

12ـ بى کوششی تلاشمندی خستگى مفرط, تقلا, زحمت, خام دستى,ناشیگرى, ژولیدگى, لجاجت.

13ـ بازیگوشی بدخلقی گرفتگى, افسردگى, بدخلقى پارانویایى, فقدان شور در زندگى, ناشادى, ناتوانى در لذت بردن

14ـ خودبسندگی حدوثى بودن, تصادف, متکى به (؟) ادراک کننده (؟), واگذارى مسؤولیت اصالت تصادف. به او.

15ـ معنى داری فقدان معنی فقدان معنى, یأس, پوچى زندگى.ویژگیهاى افراد خودشکوفا

مزلو پس از بیان روش بررسى هاى خود, حاصل آن را چنین بیان مى کند:

1.درک بهتر واقعیت و برقرارى رابطه آسان تر با آن.

2.پذیرش (خود, دیگران, طبیعت).

3.خود انگیختگى; سادگى; طبیعى بودن.

4.مسأله مدارى (به جاى خودمدارى و توجه به مسایل بیرون از خویش).

5. کیفیت کناره گیرى; نیاز به خلوت و تنهایى.

6.خودمختارى; استقلال فرهنگ و محیط; اراده; عوامل فعال (کنش مستقل).

7.استمرار تقدیر و تحسین (تجربه هاى زندگى و لذتهاى آن همیشه براى آنها تازه و غیرمکرر است).

8.تجربه عارفانه, تجربه اوج.

9.حسن همدردى (و نوع دوستى)

10.روابط بین فردى (گستردگى و استحکام) روابط متقابل با دیگران.

11.ساختار منشى مردم گرا.

12.تشخیص بین وسیله و هدف, و بین نیک و بد

13. شوخ طبعى فلسفى و غیرخصمانه. (طنز براى اصلاح کل انسانها, نه تحقیر و خصومت با افراد خاص).

14. خلاقیت.

15.مقاومت در برابر فرهنگ پذیرى; برترى نسبت به فرهنگ خاص.

16.قابلیت دوست داشتن و دوست داشته شدن.

در پـایـان باید یادآور شد که با همه این ویژگیهـا, مزلو قـائل نیست که انسـان سـالم هرگز خطا نمى کند, بلکه به نظر او به هر حال نقصانهایى در انسان خودنمایى مى کند.

با نگاهى گذرا به دیدگاه مزلو مى توان گفت:

نظریه (روان شناسى بودن) در کنار همه مزایا و رهاوردهاى مثبتش, کاستیهایى نیز دارد. از جمله این که تا مرز ماوراء الطبیعه پیش مى رود, ولى جرأت نمى کند به حقانیت دین و ماوراء الطبیعه اقرار نماید, و این شاید به دلیل آن است که فهم (مزلو) از دین در دایره آئین کل یسایى و مفاهیم دینى کلیسا محدود بوده است.

نقد دیگرى که بر اندیشه (مزلو) وارد مى باشد این است که او با بى اعتقادى به ماوراء الطبیعه ناگزیر شده است تا نوعى اخلاق علمى را ممکن و مفید بداند و معتقد شود که لحظات اوج شعائر دینى پایدارى کمترى نسبت به حالات اوج غیرمذهبى دارند.

 

شناخت انسان سالم و به دست دادن ملاکى منطقى و علمى در این باره دغدغه دیرپاى انسان بوده است. از این رو طبیعى است که تاریخ اندیشه بشرى از تئوریها, آرزوها, توهمات و اسطوره هایى در این زمینه پر باشد. چنانکه ادیان الهى و مکتبهاى فکرى, فیلسوفان, عارفان و پیشوای ان دینى و اجتماعى, هر کدام به گونه اى, این مسأله را در نظر داشته و درباره آنها سخن گفته اند.

شناخت انسان سالم و به دست دادن ملاکى منطقى و علمى در این باره دغدغه دیرپاى انسان بوده است. از این رو طبیعى است که تاریخ اندیشه بشرى از تئوریها, آرزوها, توهمات و اسطوره هایى در این زمینه پر باشد. چنانکه ادیان الهى و مکتبهاى فکرى, فیلسوفان, عارفان و پیشوای ان دینى و اجتماعى, هر کدام به گونه اى, این مسأله را در نظر داشته و درباره آنها سخن گفته اند.

روان شناسان, با تمام گونه گونى مکتبها و جامعه شناسان, با تفاوت دیدگاه هاشان دراین باره به پژوهش و نگارش پرداخته اند. به همین دلیل حتى اشاره اى کوتاه به همه دیدگاه ها نیازمند نگاشتن کتاب یا کتابهایى حجیم است, از این رو در این مقاله نمى توان انتظار تفصیل یا پردازش به همه نظریه ها را داشت و ناگزیر باید به گزینش و انتخاب رو آورد.

 

تعریف سلامتى و شخصیت سالم

سازمان جهانى بهداشت w . h . o که هدف خود را (حصول عالى ترین سطح ممکن بهداشت براى همه مردم) تعیین کرده است, در باره بهداشت و سلامتى, در اساسنامه خود این گونه آورده است:

 

)حالت رفاه کامل جسمانى, روانى و اجتماعى است, نه صرفاً فقدان بیمارى یا علیلى(.

این تعریف با آن که نشان مى دهد منظور از سلامتى فقط بیمار نبودن نیست, و در عین حال که سمت وسوى تلاش براى سلامتى را مشخص مى کند, خود هیچ چیزى درباره این که چگونه مى تواند چنان رفاهى را, در تمام زمینه ها به دست آورد ارائه نمى کند و آن را به عهده پژوهشگران گ ذاشته است, که البته پژوهشگران و محققان نیز در هر دو میدان, یعنى بهداشت جسم و بهداشت روان گامهاى جدى برداشته اند و ما در این نوشته به بخشى ازآن تلاشها و دستاوردها در خصوص انسان و شخصیت سالم که پایه بهداشت روان است اشاره خواهیم داشت.

 

تفاوت انسان سالم با انسان آرمانى

این نکته شایان توجه است که بین انسان سالم و انسان آرمانى یا انسان کامل (به اصطلاح عارفان) تفاوت است, هنگامى که درباره انسان کامل (کامل در اصطلاح عرفان) سخن مى گوییم, سخن از انسانى است که به عالى ترین درجه انسانیت رسیده است, تمام نیروهاى معنوى بالق وه او به (فعلیت) رسیده اند, اما آن گاه که از انسان سالم سخن مى گوییم, صحبت از کسى است که در مسیر درست زندگى قرار گرفته است, فرق نمى کند در کجاى کار باشد, در آغاز یا میانه راه و یا به قله رسیده باشد. بنابراین مى توان گفت (انسان سالم) تعریفى عام تر دارد, ز یرا هر انسان کاملى, انسان سالم نیز هست, اما شاید بسیارى از افراد سالم در راه کمال باشند و با کمال مطلوب فاصله داشته باشند. به هر حال, صاحب نظران در تعریف سلامت جسمى معتقدند که سلامت جسمى این است که شخصى در مسیر رشد طبیعى قرار گرفته باشد, نیازهاى ضرورى آن تأمین شود, قسمتى از آن به دلیل اختلال از انجام کار خویش باز نماند و سبب اختلال در تمام سازمان بدن نشود, و از همه مهم تر این که احساس درد و رنج و نقص در اعضاى بدن وجود نداشته باشد.

اگر سلامتى روانى را هم با همین دیدگاه تعریف کنیم باید بگوییم:

سلامتى روانى این است که شخص در مسیر رشد طبیعى روانى قرار گرفته و موانع رشد روانى از سر راه او برداشته شده باشد, تمام نیازهاى ضرورى روانى او تأمین شده باشد و از همه مهم تر این که احساس ناخوشایند نقص, درد و افسردگى روانى او را (زیر فشار) قرار ندهد.

بنابراین سلامت; یعنى قرار داشتن در مسیر رشد و بهره ورى صحیح, به فعلیت رسیدن استعدادها, بدون نقص و درد و رنج فرساینده, و انسان سالم, کسى است که از نظر جسمى و روانى در مسیر رشد و بهره ورى از استعدادها و توانهاى خویش قرار گرفته باشد و موانع رشد روانى و جسمى . نقص, درد, ناراحتى شدید و افسردگى او را رنج ندهد.

این سلامتى چگونه به دست مى آید؟ این پرسش که تاکنون هزاران طبیب, روان پزشک و روان شناس در باره آن اندیشیده اند و البته پزشکان در زمینه بیماریهاى جسم و روشهاى درمان به نقطه نظرهاى همگون و هماهنگ دست یافته اند, در حالى که روان کاوان و روان شناسان در زمینه ش ناخت علل بیماریهاى روان و راههاى درمان آن, اختلاف بیش ترى دارند و این نشأت یافته از پیچیدگى ماهیت روان آدمى است, ولى با این حال تلاشهاى صورت گرفته بى فرجام نبوده است.

 

مکتب هاى روان شناسى انسان گرا

روان شناسى داراى مکتب ها, گرایشها و شاخه هاى بسیارى است, ولى پیش از اشاره به تفاوت هاى مکتب هاى روان شناسى لازم است تأکید کنیم که هر کدام از این گرایشها و مکتبها براى خود فلسفه و جهان بینى خاصى درباره انسان دارند. به قول کارل راجرز (هر جریان در رو ان شناسى, فلسفه ضمنى خاص خود را درباره انسان دارد(.

از لحاظ فلسفى, روان شناسى به دو گروه عمده تقسیم مى شود:

-1 نمایان گر سنت تجربى: ساخت گرایى ـ رفتارگرایى

-2 نماینده سنت دکارتى آرمان گرا: کنش گرایى, روان شناسى هاى گشتالت و هورمیک.

آلپورت  در تقسیم بندى فلسفى و ریشه هاى دورتر مکاتب روان مى نویسد:

اجداد ساخت گرایى و رفتارگرایى, هابز, لاک, هارتلى, جیمز, استوارت میل, بین, ماخ و اثبات گرایى منطقى, و در علوم طبیعى هلمهولتز بوده اند و اجداد کنش گرایى, روان شناسى هاى گشتالت و هورمیک: لایب نیتز, کانت, برنتاند, هوسرل و ویندلباند مى باشند.

مکتب روان کاوى داراى عناصرى از هر دو سنت است, و قدرت نسبى آنها نیز بر طبق نظامهاى روان کاوى متغیر است.

مفهوم یا تصور ذهنى از انسان رابطه نزدیکى با زیربناى فلسفى مکتب دارد. این مفهوم به طرز خاصى از طریق موضوع مکتب, رابطه بدن و ذهن را آشکار مى سازد. تا حد زیادى نارضایتى از تصور انسان که بطور تلویحى در روان شناسى معاصر مطرح است موجب شده که در دو دهه اخیر جهت گیرى هاى جدیدى همچون جهت گیرى انسان گرا و پدیدار شناختى ـ اصالت وجودى, به طور ناگهانى پدید آید.

با این که هیچ کدام از مکتبهاى روان شناختى بدون پایه فلسفى نیست, ولى برخى تلاش کرده اند روان شناسى را نیز مانند فیزیک و دیگر علوم طبیعى دانشى کاملاً تجربى قلمداد کنند و از همان روشها در تحقیقهاى روان شناسى بهره ببرند.

روان شناسى که در آغاز به جاى مطالعه سلامت روان به بررسى بیمارى روانى پرداخت, تا مدتها مطالعه استعداد بالقوه آدمى را براى کمال نادیده گرفت, اما در سالهاى اخیر, شمار روزافزونى از روان شناسان به قابلیت کمال و دگرگونى در شخصیت آدمى روى آورده اند.

 )روان شناسان کمال) که بیش تر آنها خود را روان شناسان انسان گرا  مى دانند, با دیدى نو به ماهیت انسان مى نگرند. انسانى که آنها مى بینند با آنچه که رفتارگرایى و روان کاوى , یعنى شکل هاى سنتى روان شناسى ترسیم مى کنند, متفاوت است.

روان شناسان کمال با دیده انتقادى به این سنتها مى نگرند, چرا که معتقدند نگرش رفتارگرایى و روان کاوى به ماهیت انسان محدود است, و اعتلایى را که آدمى مى تواند بدان دست یابد, نادیده مى انگارد.

این منتقدان مدعى اند که رفتارگرایى, آدمى را چون ماشین مى بیند, یعنى (نظام پیچیده اى که با شیوه هاى قانونمند رفتار مى کند.) انسان به منزله ارگانیسمى منظم, ترتیب یافته و برنامه ریزى شده, با خود انگیختگى و سرزندگى و خلاقیت و چون دماپاى (ترموستات) تصویر شده است. روان کاوى نیز تنها جنبه بیمار یا درمانده و ناتوان طبیعت آد مى را عرضه داشته است, زیرا کانون توجهش رفتار روان نژند و روان پریش است.فروید و پیروان تعالیم وى نیز اختلالات عاطفى و نه شخصیت سالم, یعنى بدترین و نه بهترین وجه طبیعت انسان را مورد بررسى قرار دادند.نه روان کاوى و نه رفتارگرایى از استعداد بالقوه آدمى براى کمال, و آرزوى او براى بهتر شدن از آنچه هست, بحثى نکرده اند. در واقع, این نگرش‌ها تصویر بدبینانه اى از طبیعت انسان به دست مى دهند. رفتارگرایان, آدمى را پاسخگوى کنش پذیر محرکهاى بیرونى, و روان کاوان, او را دستخوش نیروهاى زیست شناختى و کشمکش‌هاى دوره کودکى مى پندارند.

 

اما آدمى از نظر روان شناسان کمال, بسى بیش ازاینهاست.

حامیان جنبش استعداد بشرى سطح مطلوب کمال و رشد شخصیت را فراسوى بهنجارى مى دانند و چنین استدلال مى کنند که تلاش براى حصول سطح پیشرفته کمال, براى تحقق بخشیدن یا از قوه به فعل رساندن تمامى استعدادهاى بالقوه آدمى ضرورى است. به سخن دیگر رهایى از بیمارى عاطفى, یا نداشتن رفتار روان پریشانه براى این که شخصیتى را سالم بدانیم, کافى نیست. نداشتن بیمارى عاطفى تنها نخستین گام ضرورى به سوى رشد و کمال است, و انسان پس از این گام, راهى دراز در پیش دارد.

ییکى از مهم ترین و برجسته ترین سخنگویان روان شناسى انسان گرایى و یا به تعبیر خود او (نیروى سوم) میان دو نیروى دیگر, یعنى مکتب رفتارگرایى و مکتب تحلیل روانى, آبراهام هارولد مزلو(abraham harold maslow) است. و دیگرى دکتر ویکتور فرانکل, البته طرفدران این مکتب بسیارند, وما به دلیل اختصار فقط به نظریات این دو تن در این باره اشاره مى کنیم.

 

روان شناسان انسان گرا

چنانکه گفته شد, یکى از چهره هاى سرشناس روان شناسى انسان گرا, دکتر ویکتور فرانکل مى باشد. او متولد ســال 1905 در وین و داراى دکتراى m. d )پزشکى) و ph. d )روان پزشکى) و بنیان گذار مکتب (یا روش) معنى درمانى(logotherapy) و از طرفداران نیروى سوم یا مک تب انسان گرایى مى باشد.

تأکید عمده فرانکل بر اراده معطوف به معنى (willto meaning) مى باشد.

او با آن دسته از موضعهاى روان شناسى و روان پزشکى که وضعیت انسان را حاصل غرایز زیستى یا کشمکش هاى دوره کودکى یا هر نیروى دیگرى مى دانند به شدت مخالف است.

تصویر (فرانکل) از طبیعت انسان خوشبینانه است. به نظر او ما انسانها آدمکهاى ماشینى کوک شده اى نیستیم تا تنها پاسخهایى را که به ما آموخته اند بازگوییم [مثل نظریه رفتارگرایان] یا محصول تغییرناپذیر روشى که آداب تخلیه را به ما آموخته اند, یا سایر تجربه هاى دور ان کودکى نیستیم [که روان کاوى فرویدى مدعى آن است]. گذشته بازدارنده و محدود کننده ما نیست, از گذشته رها هستیم. بازیچه صرف عوامل اجتماعى و فرهنگى یا پیرو کور باورها و آداب و رسوم هم نیستیم, سرانجام, شرایط محیطى هر اندازه دشوار باشد و هر اندازه هم جسم ما را بیازارد, باز به طور کامل مسلط بر ما نیست. و ما فاعل مختار هستیم.

او معیار نهایى رشد و پرورش شخصیت سالم را در اراده معطوف به معناى زندگى و نیاز مداوم انسان به جست وجو مى داند, اما نه جست وجو براى خویشتن, بلکه براى معنایى که به هستى ما منظورى ببخشد, که نتیجه آن (فرارفتن از خود) است. هر چه بیش تر بتوانیم از خود فرارویم ـ خود را در راه چیزى یا کسى ایثار کنیم ـ انسان تر مى شویم, تنها از این راه مى توان به راستى خود شد.

جست وجوى معنى, مسؤولیت شخص را به دنبال دارد, تا با احساس مسؤولیت و آزادانه با شرایط هستى خویش رویا رو شویم. و در آن منظورى بیابیم, زندگى پیوسته ما را به مبارزه مى طلبد, پاسخ ما نباید سخن و اندیشه, بلکه باید عمل باشد.

او زندگى بدون معنى را, روان نژندى اندیشه زاد (noogenic neuroses) مى خواند; ویژگى این حالت نبودن معنى, هدف و منظور در زندگى و احساس تهى بودن است. اینها به جاى آن که در زندگى احساسى سرشار و پرتپش داشته باشند, در خلأ وجودى به سر مى برند, وضعیتى که به اعتقاد فرانکل در عصرنوین متداول است, او در فرهنگهاى بسیارى درجامعه هاى سرمایه دارى و کمونیستى, شواهد خلأ وجودى مى بیند که به ویژه در ایالات متحده آمریکا به سرعت گسترش مى یابد. و راه حل این مشکل, یافتن معنى زندگى است و گرنه به بیمارى روانى محکوم خواهیم بود. او مى نویسد:

)ظاهراً عده زیادى از ما (چرا) ى زندگى خود را از دست داده ایم. و به همین سبب تجربه (چگونه) ى وجودمان, هر چند سرشار از رفاه و وفور باشد, دشوارتر شده است.(

بنابراین بیمارى روانى نتیجه محتوم نداشتن معنى در زندگى و نیافتن معناى زندگى است.

از نظر فرانکل سه راه معنى بخشیدن به زندگى متناظر با سه نظام بنیادى ارزش‌هاست:

سه نظام بنیادى ارزش‌ها از نظر (فرانکل) 1( ارزش‌هاى خلاق 2( ارزشهاى تجربى 3) ارزش‌هاى گرایشى هستند.

ارزش‌هاى خلاق و تجربى با تجربه هاى غنى شده سرشار و مثبت انسانى ـ غناى انسانى از راه آفرینش یا تجربه ـ سر و کار دارد. اما در اوضاع و احوال منفى مثل مرگ و بیمارى که نه زیبایى در آن به تجربه مى آید و نه مجال آفرینندگى هست, چگونه مى توان معنایى یافت؟ در این ج ا پاى ارزشهاى گرایشى به میان مى آید, در موقعیتهایى که دگرگون ساختن آنها یا دورى گزیدن از آنها در توان ما نیست, یعنى در شرایط تغییرناپذیر سرنوشت, تنها راه معقول پاسخگویى, پذیرفتن است. شیوه اى که سرنوشت خود را مى پذیریم, شهامتى که در تحمل رنج خود و وقارى ک ه در برابر مصیبت نشان مى دهیم, آزمون و سنجش نهایى توفیق ما به عنوان یک انسان است.

معنى در زندگى شاید در لحظات خاصى وجود داشته باشد, نه در همه ساعات زندگى. همان گونه که کوه را با بلندى قله آن مى سنجند, معنى دار بودن زندگى را هم باید با اوجهاى آن, و نه حضیضهایش سنجید. به نظر فرانکل حتى لحظه اوج ارزش تجربى مى تواند سراسر زندگى انسان را س رشار از معنى سازد.

 

 

انگیزش شخصیت سالم

در نظام فکرى فرانکل تنها یک انگیزش بنیادى وجود دارد; (اراده معطوف به معنى) و آن چنان نیرومند است که مى تواند همه انگیزشهاى انسانى دیگر را تحت الشعاع قرار دهد. اراده معطوف به معنى براى سلامت روان حیاتى است. در شرایط حاد در زندگى بى معنى, دلیلى براى ادامه زیستن نیست.معناى زندگى براى هر کس یکتا و ویژه تفکر اوست, در افراد مختلف و از لحظه اى تا لحظه دیگر تفاوت پیدا مى کند. هر وضعیتى تنها یک پاسخ دارد.

 

معنى جویى و تنش

جست وجوى معنى مى تواند وظیفه اى آشوبنده و مبارزه جویانه باشد و تنش درونى را افزایش دهد, نه کاهش. این تنش شرط سلامت روانى است. اشخاص سالم همواره در تلاش رسیدن به هدفهایى هستند که به زندگى شان معنى مى بخشد. و پیوسته با هیجان یافتن مقاصدى تازه رویارو هستند. زندگى خالى از تنش و رو به ثبات, محکوم به روان نژندى اندیشه زاد است.

 

فرارفتن از خود

او انسان را داراى دو توانمندى منحصر به انسان مى داند, (یعنى خود ـ تعالى و از خود رهیدن. (این دومى بیان کننده توان و ظرفیت فرد است براى رها یا آزاد ساختن خویش ازخود (نفس(.

کسانى که در زندگى معنى مى یابند به حالت (فرارفتن ازخود) مى رسند که براى شخصیت سالم واپسین حالت هستى و رسیدن به بالاترین درجه مرحله زندگى به حساب مى آید.

او درباره طبیعت انسان (از خود فرارونده) مى نویسد:

 )انگیزش اصلى ما در زندگى, جست وجوى معنى نه براى خودمان, بلکه براى معناست; و این مستلزم (فراموش کردن) خویشتن است, انسان کامل بودن یعنى با کسى یا چیزى فراسوى خود پیوستن. او (فرارَوى) را به توانایى چشم به دیدن همه چیز جز خودش تشبیه مى کند, مگر این که چشم آب مروارید آورده و بیمار شده باشد, که در این صورت فقط خودش را مى بیند(.

 

اثر معکوس لذت جویى و تلاش براى تحقق خود

درباره لذت جویى و تحقق خود, او معتقد است هر چه بیش تر خوشبختى را هدف خویش قرار دهیم, کمتر دلیلى براى خوشبخت بودن احساس مى کنیم… لذت و خوشبختى پیش مى آیند و بر شادمانى زندگى مى افزایند, اما هدف زندگى نیستند. نمى توان از پى خوشبختى رفت و آن را گرفت, زیرا خوشبختى ثمره طبیعى و خود انگیخته معنى جویى و دستیابى به هدفى بیرون ازخود است. هر چه مستقیم تر در راه تحقق خود بکوشیم, احتمال دستیابى به آن کمتر است. تحقق خود, با از خود فرا رفتن ناسازگار است.

به نظر فرانکل, نظریات او با این نظریه مزلو که بهترین راه دستیابى به تحقق خود را, تعهد و غرقه شدن در کار یا چیزى فراسوى خود مى داند سازگار است, مزلو هم معتقد است که آدمى در (تجربه هاى اوج) ازخود فرا مى رود.

 

ویژگی‌هاى شخصیت سالم

فرانکل فهرست ویژگی‌هاى شخصیت سالم را به دست نمى دهد, ولى چنان که (شولتس) در (روان شناسى کمال, الگوهاى شخصیت سالم) نظریه او را خلاصه کرده است, مى توان فهرست آن ویژگی‌ها را چنین برشمرد:

-1 در انتخاب عمل آزادند.

-2شخصاً مسؤول هدایت و زندگى و گرایشى هستند که براى سرنوشت خودشان برمى گزینند.

-3 معلول نیروهاى خارج از خود نیستند.

-4در زندگى, معنایى مناسب خود یافته اند.

-5بر زندگى شان تسلط آگاهانه دارند.

-6مى توانند ارزشهاى آفریننده و تجربى یا گرایشى را نمایان سازند.

-7از توجه به خود فراتر رفته اند.

-8به آینده مى نگرند و به هدفها و وظایف آتى توجه مى کنند.

-9تعهد و غرقه شدن در کار (جنبه مهم کار, محتواى آن نیست, بلکه شیوه انجام آن است, و این به زندگى معنى مى بخشد. از راه کار, معنى مى جوییم و نه در آن(.

-10ویژگى دیگر انسان‌هاى از خود فرا رونده توانایى ایثار عشق و نیز دریافت آن است. عشق هدف نهایى انسان است, مورد محبت قرار گرفتن و عاشق شدن .

به اعتقاد (فرانکل) سه عنصر, جوهر وجود انسان را تشکیل مى دهد: معنویت, آزادى, و مسؤولیت. حصول و کاربرد معنویت, آزادى و مسؤولیت با خود ماست, بدون اینها, یافتن معنى و منظور زندگى میسر نیست. و نتیجه نیافتن معنى زندگى چنانکه از پیش آوردیم, بیمارى روانى است.

ییکى از نقطه نظرهاى مهم فرانکل, که مى تواند سلامت و بیمارى روانى از نظر او را به خوبى توضیح دهد, نظریه او درباره (ناخودآگاه) است:

 )محتواى ناخودآگاه تا آنجا گسترده شده است که خود به دو نوع غریزه مندى ناخودآگاه (غریزه ناخودآگاه (instinctual uncnious) و روحانیت یا معنویت ناخودآگاه (ناخودآگاه روحى یا معنوى = spiritual unconscious) افتراق پیدا کرده است.(

 

او در نقد روان کاوى فرویدى مى گوید:

)مى توان گفت که روان کاوى وجود انسان را نهاد زده (ld - ified) کرده است. فروید با تنزل (خویش) به یک فرآورده صرف مغز (پدیدارهمایندepipnenomenon) , به خویش خیانت کرد و آن را به نهاد تحویل داد. او همزمان با نادیده گرفتن بعد روحى در ناخودآگاه و غریزى دیدن آن , ناخودآگاه را بد نام کرد. (

او دلیل این اشتباه را ندیدن نقطه محورى وجود انسان مى داند, که بدون آن تمامیت انسان ممکن نیست. او معتقد است:

در اعماق ضمیر ناخودآگاه روحى (یا شعور باطن) احساس قوى و ریشه دار مذهبى وجود دارد.مذهب در معناى گسترده (و صحیح) خود, تکاپوى بشر براى یافتن معناى نهایى و غایى است.انسان علاوه بر ناخودآگاه روانى, ناخودآگاه روحى هم دارد, احساس مذهبى و اعتقاد به خدا در این ناخودآگاه روحى جاى دارند, و سرکوب احساس مذهبى نیز مثل نیروهاى جنسى سرکوب شده یا فرونشانده شده, بیمارى روحى و روانى مى آورد. او براى اثبات این مدعا مشاهدات بالین ى فراوانى را بررسى و چند مورد آن را نقل کرده است. راه درمان را هم در این مى داند که خدا را از ناخودآگاه بیمار به خود آگاه بیاوریم و به قول خود او انتقال ازخداى نهفته(deus absconditus) به خداى مشهود dues) revelatus)

او در جاى دیگرى مى نویسدشواهد بالینى حاکى از آن است که ضعیف و سست شدن و تحلیل رفتن احساس مذهبى در انسان موجب اختلال در ادراکات مذهبى او مى گردد. یا به بیانى کمتر بالینى, به محض این که فرشته درون سرکوب مى گردد, تبدیل به دیو مى شود. او بى معنایى را خلأ وجودى نام داده و پس از بیان علل خلأ وجودى, پیامدهاى آن را با تعبیر (مثلث روان رنجورانه گسترده) یادکرده که عبارتند از افسردگى, اعتیاد و تجاوز.

 

بررسى دیدگاه فرانکل

آنچه در چارچوب کلى نظریه فرانکل قراردارد به مقدار زیادى تجربى و پذیرفتنى است و آنچه او با تلفیق اندیشه و تجربه بالینى و مطالعه مذهب به دست آورده مى توان جزء پیش رفته ترین دیدگاه هاى رایج روان شناختى و روان درمانى به حساب آورد, اما با این حال, برخى از دیدگاه هاى او یا پذیرفتنى نیستند و یا با پیش فرض هاى فلسفى دیگر, به جز فلسفه وجود گرایانه (اگزیستانستالیسم) نیز قابل اثبات هستند و در اثبات آنها بدان شالوده فلسفى نیازى نیست, اگر چه او نیز انتقاداتى به وجودگرایى غیرمذهبى بویژه نظر سارتر دارد, ولى ما در اینجا صرف نظر از مبانى او در کلیاتى که نقل کردیم, مفردات نظریه او را مى توانیم از دیدگاه اسلامى نیز قابل تأیید بدانیم, البته در برخى مسائل, اختلافهاى جزئى یا برداشت هاى متفاوتى وجود دارد.اما عمده ترین تفاوت دیدگاه او, با دیدگاه قرآن در این است که قرآن اگر سلامتى فرد و جامعه را به عنوان هدفى دنبال مى کند, اما این هدف در راستاى هدف بزرگ ترى قرار دارد که شخص در راه آن, حتى تمام هستى خود را ـ اگر لازم باشد ـ فدا مى کند, و آن بینایى و سلامتى در آخرت است, یعنى رستگارى جاویدان.

دیگر تفاوت اساسى نظر اسلام و قرآن با نظریه فرانکل در این است که فرانکل اگر چه (معنى جویى) را مهم ترین انگیزه انسان سالم مى داند و مذهب را نهایى ترین انگیزه انسان مى شمارد, اما در معنى جویى معتقد است که یافتن معناى زندگى براى هر کس ویژه است, حتى درکسى یا چیزى مى توان معنى زندگى را یافت.

این نظریه مى تواند مفید باشد اما براى کسى که بخواهد براى آرامش خاطر خود, هر گونه اى که باشد تکیه گاهى پیدا کند, اگر چه آن معنى براى دیگران و در واقع بى ارزش یا کم ارزش باشد. مى توان کودک را با پستانک هم آرام کرد, اما هدف آفرینش از به گریه در آوردن کودک, به دست آوردن پستانک, و یا مکیدن بیهوده مستمر نیست! کودک باید از پستان به قدر سیر شدن بنوشد و آرام بگیرد, نه این که چیزى در دهانش باشد که بمکد, اگر چه هیچ نفعى جز فریب کودک نداشته باشد.

سبب این تفاوت دیدگاه فرانکل با دیدگاه قرآنى در این است که فرانکل مى خواهد به عنوان یک روان کاو, بیماران روانى را درمان کند و جلو بیمارى هاى روانى را بگیرد به هر گونه و با هر نوع معنى یابى پذیرفتنى براى فرد, اگر چه سرانجام, نادرست, اما قرآن مى خواهد ش,خص معناى هستى و زندگى خود را بیابد, همان را که در واقع هست, نه فریب ها را

صرف نظر از این تفاوت, که عمده هم هست, مفردات ویژگیهاى انسان سالم از دیدگاه فرانکل را مى توان در تعالیم قرآن نیز یافت, یادآور مى شوم که او در کتاب (خدا در ناخودآگاه) بسیار به دیدگاه اصیل دینى نزدیک تر مى شود. اما همان طور که پیش از این اشاره کردیم, درباره رابطه مذهب با سلامتى روان, درباره اسلام حکم کلى او جارى نیست.

 

 

نظریه دیگرى درباره انسان سالم (خود شکوفا(

یکى دیگر از نظریه پردازان مشهور روان شناسى, (مزلو) است که روان شناسى رفتارگرا را بخوبى تحصیل کرده بود و آن را پاسخگوى تمام مسایل جهان مى دانست, اما با تولد نخستین فرزندش, اعتقاد او به رفتارگرایى عوض شد.

او این تجربه را چنین توصیف مى کند:

 )کسى که فرزند داشته باشد, نمى تواند رفتارگرا باشد(

 )مزلو) به تفکر و مطالعه و تجربه پرداخت و کتابهاى جذابى منتشر کرد که روان شناس و غیر روان شناس به یک نسبت مفتون نگرش خوش بینانه و انسان گراى او به نهاد آدمى شدند. بسیارى احساس مى کنند که او نه تنها به شخصیت انسان بعد تازه اى بخشیده, بلکه نگرش کاملاً نوینى به روان شناسى را پدید آورده است; نگرشى که شاید روزى همان اندازه انقلابى شمرده شود که رفتارگرایى واتسن و روان کاوى فروید شمرده مى شد.

نگرش مزلو ـ انسان گرایى یا روان شناسى نیروى سومى ـ نگرشى است که برخى چون پادزهرى خوش قدم در برابر خوى میکانیستى رفتارگرایى و خوى تیرگى و نومیدى آور روان کاوى بدان مى نگرند. (کارل راجرز) نیز از پیش گامان این نهضت است .

)هدف اصلى مزلو دانستن این بود که انسان براى رشد کامل انسانى و شکوفایى تا چه اندازه توانایى دارد. به اعتقاد او براى بررسى سلامت روان, فقط باید انسان به غایت سالم را مورد مطالعه قرار داد. او به فروید و سایر نظریه دانان شخصیت که مى کوشیدند ماهیت شخصیت انسان را تنها با مطالعه روان نژندها و افرادى که به شدت دچار روانى بودند بشناسند, با نظر انتقادى مى نگریست.(

او تصریح مى کند که مطالعه انسانهاى روان نژند, راه مناسبى براى شناخت شخصیت و انگیزش سالم نیست:

 )انتخاب انگیزشهاى افراد مبتلا به روان نژندى به عوض انگیزشهاى افراد سالم به عنوان الگو, حتى به طور اصولى هم که باشد, بایستى مطرود دانسته شود, سلامت صرفاً فقدان بیمارى یا حتى نقطه مقابل آن نیست. هرگونه نظریه انگیزش که ارزش توجه داشته باشد مى بایست علاوه بر واکنشهاى دفاعى روانهاى آسیب دیده, والاترین استعدادها و افراد قوى و سالم را نیز مورد بررسى قرار دهد. مهم ترین علایق و دلبستگى هاى بزرگ ترین و بهترین افراد در تاریخ بشر, مى بایست همگى مطرح و تشریح شوند. چنین شناختى را هرگز تنها از طریق افراد بیمار به دست نخواهیم آورد. باید توجه خود را به سوى افراد سالم نیز معطوف داریم(.

او مى گفت براى این که بدانیم انسان با چه سرعتى مى تواند بدود, دونده اى را که قوزک پایش شکسته یا دونده متوسطى را در نظر نمى گیریم, بلکه برنده مدال طلاى المپیک, یعنى بهترین نمونه موجود را مطالعه مى کنیم, تنها از این راه است که مى توانیم دریابیم انسان با چه سرعتى مى تواند بدود. (اگر بخواهیم اطلاعاتى درباره امکانات رشد معنوى, رشد ارزشى, یا رشد اخلاقى در انسانها به دست آوریم, عقیده من این است که مى توانیم با مطالعه اخلاقى ترین و پارساترین افراد نوع بشر, بیش ترین اطلاعات را در این زمینه کسب کنیم.(

 

مفهوم سلامت روانى از دیدگاه (مزلو(

 )مزلو) در فصلى گسترده درباره بهنجارى, سلامت و ارزشها بحث مى کند و پس از بررسى معنى هاى بهنجارى در فرهنگهاى خاص یا پزشکى و یا گفتارهاى روزمره, به مفاهیم تازه بهنجارى اشاره مى کند که با معناى بهنجار در گذشته تفاوت دارد:

 

)پیش بینى یا حدس من درباره آینده تصور بهنجارى, به ویژه این است که بزودى یک نوع نظریه در مورد سلامت روانى تعمیم یافته و گسترده نوعى به وجود خواهد آمد که در مورد همه انسانها, صرف نظر از فرهنگ آنها و عصرى که درآن زندگى مى کنند, مصداق خواهد داشت. نظریه مزبور در هر دو زمینه تجربى و نظرى درحال شکل گرفتن است(…

سپس او ماهیت این مفهوم جدید مربوط به انسان سالم را این گونه معرفى مى کند:

)مهم ترین ویژگى این انسان این است که وى داراى سرشت خاص خویش است, کالبدى با ساختارى روانى دارد که مى توان آن را همانند ساختار جسمى اش مورد بحث و بررسى قرار داد, و این که او داراى نیازها, استعدادها و گرایشهایى است که تا حدودى مبناى ژنتیک دارند, برخى از آنه ا مشخصه هاى تمامى نوع بشر هستند و همه خطوط فرهنگى را شامل مى شوند, و برخى منحصر به فرد مى باشند. این نیازهاى اساسى ظاهراً خوب یا خنثى هستند, نه شرارت آمیز.

دوم این که دراینجا این تصور مطرح است که سلامت کامل و رشد بهنجار و مطلوب عبارت است از شکوفا شدن این سرشت, تحقق یافتن این استعدادهاى بالقوه و رشد به سمت کمال در طول خطوطى که این سرشت ذاتى پنهان و به سختى قابل درک, رهنمون مى شود; کمالى که از درون رشد مى یاب د و از بیرون شکل داده نمى شود.

سوم این که, اکنون به روشنى معلوم شده است که بخش عمده آسیب روانى در نتیجه انکار, یا عقیم گذاردن, یا تحریف سرشت ذاتى انسان پدید مى آید. با توجه به این مفهوم (بهنجارى جدید) چه چیز خوب است؟ هر چیزى که به این رشد مطلوب در جهت شکوفایى سرشت درونى انسان منتهى شو د. چه چیز بد یا بهنجار است؟ هر چیزى که سرشت ذاتى انسان را عقیم گذارد یا مانع شود و یا انکار کند. چه چیزى از نظر روانى غیرعادى است؟ هر چیزى که روند خود شکوفایى را مختل کند یا عقیم گذارد و یا تحریف کند(.

 

 نیازهاى شبه غریزى (instinctoid - needs)

مزلو در بررسى ها و مشاهدات خود, بویژه مطالعه افراد خود شکوفا به این نتیجه رسید که همه انسانها با نیازهاى شبه غریزى به دنیا مى آیند. این نیازهاى مشترک, انگیزه رشد و کمال و تحقق خود قرار مى گیرد و انسان را به تبدیل شدن به آنچه در توان اوست, فرا مى خ وانند: بدین ترتیب استعداد بالقوه براى کمال و سعادت روان از بدو تولد وجود دارد. اما این که استعداد بالقوه آدمى تحقق مى یابد یا نه, به نیروهاى فردى و اجتماعى بستگى دارد که تحقق خود را مى پرورد یا باز مى دارد.

او نیازها را به دو دسته 1. نیازهاى اصلى و شبه غریزى 2. فوق انگیزش, تقسیم مى کند, و ارضاى نیازهاى شبه غریزى را پیش شرطى ضرورى براى رسیدن به فوق انگیزش مى داند, و بدون ارضاى نیازهاى اساسى رسیدن به فوق انگیزش را ناممکن مى داند, اما نه به این معنى که ارضاى ن یازهاى اساسى براى رسیدن به آن مرحله کافى باشد, ضرورى است, اما کافى نیست. ما نخست این نیازهاى اساسى و سپس فوق انگیزشها را از نظر مزلو مى آوریم.

 

انگیزش شخصیت سالم به سوى خودشکوفایى

به نظر مزلو, در همه انسانها تلاش یا گرایشى فطرى براى تحقق خود هست, انگیزه آدمى, نیازهاى مشترک و فطرى است که در سلسله مراتبى از نیرومندترین تا ضعیف ترین نیازها قرار مى گیرد. (سلسله مراتب نیازها) (hierarchy of heeds) از نظر مزلو, چنین است:

1.نیازهاى جسمانى یا فیزیولوژیک

2. نیازهاى ایمنى

3. نیازهاى محبت و احساس تعلق

4. نیاز به احترام

به نظر او, پیش از آن که نیاز (تحقق خود) پدیدار شود, دست کم باید این چهار نیاز به ترتیبى که آمده است, برآورده شده باشند  و او تأکید دارد که انسان نمى تواند به تحقق خود برسد, مگر آن که هر یک از نیازهاى سطوح پایین تر به میزان کافى ارضا شده باشد).

(تحقق خود را مى توان کمال عالى و کاربرد همه تواناییها و متحقق ساختن تمامى ویژگیها و قابلیتهاى خود دانست. ما باید به آنچه استعداد بالقوه اش را داریم, تبدیل شویم. هر چند نیازهاى طبقات پایین تر برآورده شده باشند ـ یعنى از لحاظ جسمانى و عاطفى احساس ایمنى کنی م, از احساس تعلق و محبت بهره مند باشیم و خود را افراد ارزشمندى احساس کنیم ـ ولى اگر در تلاش خود براى ارضاى نیاز تحقق خود شکست بخوریم, احساس ناکامى و بى قرارى و ناخشنودى مى کنیم. در این صورت با خودمان در صلح و آشتى نخواهیم بود. و از لحاظ روانى سالم به حسا ب نخواهیم آمد.)

مزلو در نوشته هاى بعدى خود سلسله مراتب نیازهاى دیگرى را نیز پیشنهاد کرده است که آنها عبارتند از: نیازهاى (دانستن) و (فهمیدن) که نیاز به دانستن نیرومندتر از فهمیدن است و باید پیش از بروز نیاز فهمیدن ارضا شود.

 

فوق انگیزش

مزلو معتقد است که: (افراد خودشکوفا (افراد بالیده و انسانهاى کامل تر) که بنا به تعریف, قبلاً به گونه اى مناسب از حیث نیازهاى اساسى شان ارضا شده اند, اکنون از راه هاى والاتر دیگرى برانگیخته مى شوند که بایستى آنها را فوق انگیزش نامید.

ارزشهاى فوق انگیزش, درونى و جزء فطرت انسان هستند. , این ارزشهاى درونى شبه غریزى هستند, یعنى براى اجتناب از بیمارى و دستیابى به کمال انسانى یادشده لازم اند.

 (بیماریهاى) ناشى از کمبود ارزشهاى درونى (فوق نیازها) را مى توانیم فوق آسیب بنامیم. بنابراین (والاترین) ارزشها; حیات معنوى و والاترین آرزوهاى بشر موضوعات مناسبى براى مطالعه و تحقیق علمى به شمار مى روند. آنها در عالم طبیعت وجود دارند.

 

رفتارهاى منتهى به خود شکوفایى

ازنظر (مزلو) رفتارهایى که به خود شکوفایى مى انجامند عبارتند از:

1.تجربه کردن کامل, بى خویشتنانه, روشن همراه با تمرکز کامل و جذب تمام, لحظه اى از تجربه کردن خود شکوفایى است.

2.انتخاب لحظه به لحظه, صداقت, امانت و دیگر ارزشهاى منتهى شونده به خود شکوفایى.

3. گوش دادن به نداى درون خود به جاى نداى پدر, مادر, حزب و تشکیلات, و مجال ظهور دادن به (خود).

4. صداقت در هنگام تردید, و مسؤولیت پذیرش نگاه به درون خود.

5. شجاعت اظهارنظر صادقانه, متفاوت, نامحبوب و ناموافق. شجاع بودن به جاى ترس.

6.خودشکوفایى نه تنها حالت نهایى است, بلکه خود فرایندى از شکوفا کردن توانایى هاى بالقوه خویشتن در هر زمان و به هر میزان نیز هست; به کار بردن هوش خود.

7. تجارب اوج لحظه اى هستند و خریدنى یا جست وجوکردنى نیستند, اما مى توان شرایط را طورى فراهم کرد که احتمال وقوع تجارب اوج زیاد شود. عکس آن نیز ممکن است. (کشف توانایى ها و ناتوانى در کارهایى شخصى نیز بخشى از کشف واقعیت اند).

8. شناسایى دفاعها(ى روانى) و شهامت و جرأت ترک دفاعها (زیرا سرکوبى راه خوبى براى حل مسایل نیست).

(مزلو) فوق نیازها و آسیبهاى محرومیت ازآنها را در جدول صفحه بعد خلاصه کرده است:

ارزشهاى بودن و فوق آسیبهاى خاص

ارزشهاى بودن محرومیت آسیب زا فوق آسیبهاى خاص

 

1ـ حقیقت نادرستی بى اعتقادى, بى اعتمادى, بدبینى, شک گرایى,بدگمانى.

2ـ نیکی شر خودخواهى محض, نفرت, خصومت, بیزارى ،اتکا تنها به خود و براى خود, نیست انگارى,بدبینى.

3ـ زیبایی زشتی ابتذال, ناشادى خاص, بى قرارى, فقدان سلیقهتنش, خستگى مفرط, بى فرهنگى, دلمردگى.

4ـ وحدت, آشفتگى, ذره گرایى, ازهم پاشیدگى, (جهان در حال از هم گسیختنجامعیت فقدان ارتباط. است.) سر به هوا بودن.

الف) استعلا از دومقولگى هاى سیاه و سفید تفکر سیاه ـ سفید, تفکر این یا آنى. دیدن هر چیزدو مقولگی فقدان درجه بندى, به عنوان مبارزه یا جنگ یا تعارض, همکوشى کم,قطبى شدگى اجبارى, نگرش ساده لوحانه به زندگ انتخابهاى اجبارى.

ـ زنده بودن, مردگى, ماشینى کردن مردگى, آدم مصنوعى بودن, احساس این که خودفرآیند زندگى. کاملاً متعین است, فقدان هیجان, کسالت(؟) فقدان شور در زندگى, خلأ تجربى.

6ـ یگانگی همانندى, همشکلی فقدان احساس خود یا فردیت, احساس این که خودتبادل پذیری تبادل پذیر, ناشناس و واقعاً ناخواسته است.

7ـ کمال نقص, نامرتبى, دلسردى(؟), نومیدى, هیچ چیز وجود ندارد تامهارت ضعیف, پستى. براى آن کار کند.

الف) ضرورت تصادف, اصالت تصادف آشفتگى, پیش بینى ناپذیرى, فقدان امنیت,ناهمسانى. بى خوابى.

8ـ کمال طلبى, نقصان احساس نقصان همراه با درجا ماندگى, نومیدى غایتمندی قطع تلاش و سازش, کوشش بى فایده است.

9ـ عدالت بى عدالتی ناامنى, خشم, بدبینى, بى اعتمادى, بى قانونى,جهان بینى جنگلى, خودخواهى کلى.

الف) نظم بى قانونى, اغتشاش, ناامنى, ملاحظه کارى, فقدان ایمنى, قابلیت از هم گسیختگى اقتدار پیش بینى, ضرورت هوشیارى, آگاهى, تنش,مراقب بودن.

10ـ سادگی پیچیدگى گیج کننده,بى ارتباطى, پیچپدگى مفرط, سردرگمى, حیرت, تعارض,ازهم گسیختگی بى هدفى.

11ـ غنا, کلیت, فقر, مضیقه. بحران اقتصادى, ناآرامى, فقدان علاقه به جهان.جامعیت

12ـ بى کوششی تلاشمندی خستگى مفرط, تقلا, زحمت, خام دستى,ناشیگرى, ژولیدگى, لجاجت.

13ـ بازیگوشی بدخلقی گرفتگى, افسردگى, بدخلقى پارانویایى, فقدان شور در زندگى, ناشادى, ناتوانى در لذت بردن

14ـ خودبسندگی حدوثى بودن, تصادف, متکى به (؟) ادراک کننده (؟), واگذارى مسؤولیت اصالت تصادف. به او.

15ـ معنى داری فقدان معنی فقدان معنى, یأس, پوچى زندگى.ویژگیهاى افراد خودشکوفا

مزلو پس از بیان روش بررسى هاى خود, حاصل آن را چنین بیان مى کند:

1.درک بهتر واقعیت و برقرارى رابطه آسان تر با آن.

2.پذیرش (خود, دیگران, طبیعت).

3.خود انگیختگى; سادگى; طبیعى بودن.

4.مسأله مدارى (به جاى خودمدارى و توجه به مسایل بیرون از خویش).

5. کیفیت کناره گیرى; نیاز به خلوت و تنهایى.

6.خودمختارى; استقلال فرهنگ و محیط; اراده; عوامل فعال (کنش مستقل).

7.استمرار تقدیر و تحسین (تجربه هاى زندگى و لذتهاى آن همیشه براى آنها تازه و غیرمکرر است).

8.تجربه عارفانه, تجربه اوج.

9.حسن همدردى (و نوع دوستى)

10.روابط بین فردى (گستردگى و استحکام) روابط متقابل با دیگران.

11.ساختار منشى مردم گرا.

12.تشخیص بین وسیله و هدف, و بین نیک و بد

13. شوخ طبعى فلسفى و غیرخصمانه. (طنز براى اصلاح کل انسانها, نه تحقیر و خصومت با افراد خاص).

14. خلاقیت.

15.مقاومت در برابر فرهنگ پذیرى; برترى نسبت به فرهنگ خاص.

16.قابلیت دوست داشتن و دوست داشته شدن.

در پـایـان باید یادآور شد که با همه این ویژگیهـا, مزلو قـائل نیست که انسـان سـالم هرگز خطا نمى کند, بلکه به نظر او به هر حال نقصانهایى در انسان خودنمایى مى کند.

با نگاهى گذرا به دیدگاه مزلو مى توان گفت:

نظریه (روان شناسى بودن) در کنار همه مزایا و رهاوردهاى مثبتش, کاستیهایى نیز دارد. از جمله این که تا مرز ماوراء الطبیعه پیش مى رود, ولى جرأت نمى کند به حقانیت دین و ماوراء الطبیعه اقرار نماید, و این شاید به دلیل آن است که فهم (مزلو) از دین در دایره آئین کل یسایى و مفاهیم دینى کلیسا محدود بوده است.

نقد دیگرى که بر اندیشه (مزلو) وارد مى باشد این است که او با بى اعتقادى به ماوراء الطبیعه ناگزیر شده است تا نوعى اخلاق علمى را ممکن و مفید بداند و معتقد شود که لحظات اوج شعائر دینى پایدارى کمترى نسبت به حالات اوج غیرمذهبى دارند.

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: چهارشنبه 12 فروردین 1394 ساعت: 0:18 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

جغرافیای سیاسی و اقتصادی ایران

بازديد: 213

جغرافیای سیاسی و اقتصادی ایران

 

مشخصات جغرافیایی

موقعیت = خاورمیانه ،ایران از شمال به جمهوری ترکستان ، دریای خزر ، جمهوری آذربایجان و ارمنستان ، از مغرب به ترکیه و عراق ، از جنوب به خلیج فارس و دریای عمان ، از مشرق به افغانستان و پاکستان راه دارد.

 

مساحت =١٩٥ ِ٦٤٨ ِ١ کیلومتر مربع

آب و هوا = تقریبا خشک یا نیمه خشک در مجاورت دریای خزر گرم و مرطوب.

منابع طبیعی = زغال سنگ ، نفت ، گاز طبیعی، سنگ آهن ،مس ،روی ،سرب ،منگنز ،سولفور ،طلا و نقره ،اورانیوم.

 

مردم

جمعیت =٨٢٦ ِ ٤٩٨ ِ٧٠

ساختار سنی = ٠ تا ١٤ سال ٨/٢٥%

             ١٥ تا ٦٤ سال ٧٤/٦٩%

               بیش از ٦٥ سال ١/٥%

رشد جمعیت = ٦١/١%

تعداد تولد = (در هر ١٠٠٠ نفر) = ٥٧/١٦

تعداد مرگ = (در هر ١٠٠٠ نفر) = ٦٥/٥

تعداد مهاجرت = (در هر ١٠٠٠ نفر) = ٢٩/٤

تعداد کودک = (در هر ١٠٠٠ نفر) = ٧١/١

مرگ با ایدز = ١٠٠٠ نفر(٢٠٠٦)

ملیت = ایرانی

ترکیب نژادی = نژادهای فارس ٥١% ترک آذری ٢٤%

گیلگی و مازندرانی ٨% کردی ٧% عرب ٣% لرو بلوچ ٢% ترکمن ٢% و غیره ١% در ایران رواج دارند.

دین = مسلمان شیعه ٨٩% مسلمان سنی ٩% غیره ٢%شامل (زردتشتی ، مسیحی ، یهودی ، کلیمی)

زبان = فارسی ،آذری، کردی ،لری، گیلکی، بلوچی و عربی

درصد با سوادان = ٩٣/٨٨

دستگاه قضایی = دادگاه عالی قضایی

احزاب و گروه های سیاسی = ٥٠

سازمانها و نهاد های بین المللی = ٥٢ نهاد و سازمان بین المللی در این کشور نمایندگی دارند.

 

 

اقتصاد

تولید ناخالص داخلی = ٤٢٣ ِ٢٥١ میلیارد ریال

رشد تولید ناخالصی داخلی = ٧/٦%

جمعیت زیر خط فقر = ١١%

میزان تورم = ١٧%

نیروی کار = ٢/٢٦ میلیون

بودجه = ٠٠٠ ِ٠٠٠ ِ ٥٥٩ ِ ٨٥٦ ِ ٢١٦ ِ٢ ریال

تولید برق = ٤/١٧٠ میلیارد (کیلووات ساعت)

 

 

دولت

نام کشور = جمهوری اسلامی ایران

پایتخت = تهران

نوع حکومت = جمهوری اسلامی به رهبری ولایت فقیه

تقسیمات کشوری = ٣٠ استان

تعطیل ملی = ١٢ فروردین

سن رای = ١٨ سال تمام

قوه ی مجریه = رئیس جمهوری ،رئیس جمهوری هر ٤ سال یک بار با آرای مردمی انتخاب می شود. هیئت وزیران را هم رئیس جمهوری انتخاب می کنند.

قوه ی مقنه = تک مجلسی (مجلس شورای اسلامی از نمایندگان مردم تشکیل یافته وهر ٤ سال یک بار با آرای مردم انتخاب می شوند.)

میزان صادرات = ١٥ میلیارد دلار

میزان واردات = ٤١ میلیلرد دلار

محصولات کشاورزی و صنایع = گندم ، برنج ، حبوبات چغندر قند و نیشکر ، کتان ، خاویار ، خشکبار ، انواع میوه ، ماشین آلات ، فراورده های غذایی ، پشم ، لبنیات ، فراورده های پتروشیمی ، منسوجات ، پوست و چرم ، صنایع دستی ، مواد پلاستیکی و...

شریکان تجاری = ژاپن ، چین ، ترکیه ، ایتالیا، کره جنوبی ، تایوان ، هلند ، امارات ، فرانسه ، روسیه ، آلمان ، سوریه ، آفریقای جنوبی ، هند و بریتانیا

واحد پول = ریال

شناسه ی بین المللی = IRR

تعداد خط تلفن = ٢٣ میلیون

تعداد خط تلفن همراه = ٢٤ میلیون

شناسه اینترنت = ir

تعداد ایستگاه های اینترنت = ١١٢ ِ ٦ (٢٠٠٧)

تعداد کاربران اینترنت = ١١ میلیون (٢٠٠٤)

حمل و نقل 

تعداد فرودگاه = ٣٣١

راه آهن = ٢٦٧ ِ٨ کیلومتر

راه زمینی = ٣٨٨ ِ١٧٩ کیلومتر

راه آبی داخلی = ٨٥٠ کیلومتر

خط لوله گاز = ٠٩٩ ِ١٧ کیلومتر

خط لوله گازغلیظ شده = ٣٩٧ کیلومتر

خط لوله گازو نفت مایع = ٥٧٠ کیلومتر

خط لوله نفت = ٥٢١ ِ٨ کیلومتر

خط لوله فراورده های پالایشی  = ٨٠٨ ِ٧ کیلومتر

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

قاره آسیا

آسیا کهنترین و پهناورترین قاره جهان است که مساحت آن ۴۳،۴ میلیون کیلومتر مربع بوده و جمعیت این قاره حداقل ۳،۳ ملیارد نفر است. بزرگ‌ترین و پرشمارترین کشورهای جهان در این قاره اند. آسیا به همراه اروپا خشکی بزرگ اوراسیا را می‌سازند. این قاره از شمال به اقیانوس منجمد شمالی، از جنوب به اقیانوس هند، از شرق به اقیانوس آرام و از غرب به دریای مدیترانه و بخش میانی روسیه مرزبندی شده است.

آسیا را از اروپا کوههای اورال و دریاچه‌های خزر، سیاه و ازوف جدا می‌نمایند، مرز بین آسیا و افریقا همانا کانال سویز بوده، آمریکای شمالی را از آسیا تنگه برینگ جدا می‌سازد. آسیا در بین دو دریای بزرگ یخ بسته شمال و هند موقعیت دارد. بلندترین قلۀ جهان اورست به ارتفاع ۸٬۸۴۸ متر و گودترین دریاچه‌ای دنیا آمور به عمق ۱٬۶۲۰ متر نیز در قاره آسیا قرار دارند.

۴/۳ قاره آسیا را کوههای بلند و تپه‌ها تشکیل می‌دهند، بلندترین رشته‌کوه‌های این قاره عبارت اند از هیمالیا، قراقروم، پامیر، تیانشان، هندوکش، قفقاز بزرگ، و التای. همچنین سلسله کوههنسبتاً کمتر در این قاره واقع بوده که مهم‌ترین آنها را رشته‌کوههای تبت، ایران، ارمنستان، و آسیای صغیر تشکیل می‌دهند. قاره آسیا در کنار اروپا می باشد. بیشتر جمعیت آسیا را چین وهند تشکیل می دهد.فلات های اسیا از غرب به شرق عبارت‌اند از اناتولی ایران تبت و مغولستان ناهمواریهای اسیا 1 فلاتها:شامل فلاتهای بلند با ارتفاع زیاد و فلاتهای کم ارتفاع قدیمی 2 سرزمینهای پهناور و پست جلگه ای در شمال و جنوب اسیا 3 سرزمین های دارای کوه های اتش فشانی'''.

مساحت: ۴۳،۴ میلیون کیلومتر مربع (همراه جزایر(.

تعداد کشورهای آسیا: ۴۸ کشور مستقل و همچنان مستعمره پرتغال و انگلیس نیز وجود دارند.

ارتفاع متوسط از سطح دریا: ۹۶۰ متر.

بلندترین نقطه: اورست ۸٬۸۴۸ متر.

گودترین نقطه جهان: دریاچه مرده (بحرالمیت) به عمق 200 متر پایینتر از سطح دریا.

متراکم‌ترین نقطه زمین از نظر جمعیت جزیره جاوه در کشور اندونزی است.الگو:کتاب جغرافی سال دوم راهنمایی

جمعیت قاره آسیا حدود یک سوم جهان را در بر می گیرد.

 

 

پایتخت‌های کشورهای قارهٔ آسیا 

ابوظبی | آستانه | اسلام‌آباد آنکارا | اورشلیم | اولان‌باتور | ایروان | باکو | بانکوک | بغداد | بندر سری بگاوان | بیروت | بیسائو | بیشکک | پکن | پنوم پنه | پوتراجایا | پیونگ‌یانگ | تاشکند | تایپه | تفلیس | تهران | توکیو | تیمپو | جاکارتا | داکا | دمشق | دهلی نو | دوحه | دوشنبه | دیلی | ریاض | سئول | سنگاپور | صنعاء | عشق‌آباد | عمان | کابل | کاتماندو | کوالالامپور | کوته | کویت | ماله | مانیل | مسقط | منامه | نایپیداو | نیکوزیا | وینتیان | هانوی.

 

 

طبیعت آسیا

در هر یک از قاره ها چشم اندازها و مردمان گوناگونی وجود دارند، اما وسعت آسیا بیش ترین تنوع را در آن ایجاد کرده است. آسیا یک سوم سطح خشکی زمین را در بر گرفته و نیمی از مردم جهان را در خود جای داده است. سلسله کوه های اورال در روسیه مرز میان آسیا و اروپا محسوب می شود. خاورمیانه نیز معمولاً بخشی از آسیا به شمار می رود. دشت های مسطح و یخ زده پوشیده از خزه و گل و سنگ بخش اعظم سیبری شمالی را پوشانده است. بخش های جنوبی پوشیده از جنگل های کاج وسرو است. علف زارهای استپ ها خاک سیاه و حاصل خیزی دارند. بخش اعظم سر زمینی که از دریای سرخ تا مغولستان گسترده شده، بیابانی است. بزرگترین این بیابان ها صحرای گبی است. بخش اعظم این صحرا سنگی است. اما در حاشیه مناطق بیابانی گرد بادها تپه های شنی به وجود آورده اند. رشته کوه هیمالیا، بلندترین رشته کوه است. بسیاری از قله های آن بیش از 8 کیلومتر ارتفاع دارند. بعضی از رودخانه های شمال هیمالیا هرگز به دریا نمی رسند.این رودخانه ها در بیابان جاری می شوند و پس از پیمودن صدها کیلومتر به تدریج تبخیر می شوند. نزدیک استوا جنگل های مرطوب و سواحل باتلاقی وجود دارد. در سواحل غربی اقیانوس آرام غالباً زلزه روی می دهد. بسیاری از این زلزه ها در اعماق دریا اتفاق می افتد و امواج خطر ناکی ایجاد می کنند. آسیا چنان بزرگ است که برخی از نقاط این قاره بیش از 2500 کیلومتر با دریا فاصله دارند. در زمستان توده انبوهی از هوای سرد و سنگین همه جا را در بر می گیرد و باد سرد و خشکی از مرکز قاره می وزد. در تابستان جهت باد عکس می شود. خشکی به سرعت گرم می شود، هوای گرم آسیای مرکزی به طرف بالا می رود و بادهای مرطوب از جانب دریا می وزند. این بادها موجب نزول باران های موسمی می شوند که کوتاه و سیل آسایند. البته کوه ها مانع نفوذ بادهای مرطوب به داخل قاره می شوند و نواحی غرب چین و مغولستان خشک باقی می ماند. بخش اعظم سرزمین آسیا و مردم آن در کشورهای بزرگ هند، چین و روسیه زندگی می کنند. ژاپن، سنگاپور وکره جنوبی کشورهای ثروتمندی هستند. ژاپن سومین قدرت صنعتی دنیاست. از زمان جنگ دوم جهانی تقریباً همه کشورهای جنوب شرقی آسیا دچار خسارات ناشی از جنگ شده اند. در کشورهای برمه، کامبوج، کره و ویتنام جنگ های داخلی شدیدی رخ داده است. بیش تر کشورها شاهد درگیری بین شورشیان و دولت مرکزی بوده اند که تلفات جانی زیادی در بر داشته است. نزاع های قومی مختلفی نیز میان مردم با زبان ها و سنت های مختلف روی داده است. بخش عمده جمعیت آسیا در هند، بنگلادش و نیمه شرق چین زندگی می کنند. دیگر مناطق بزرگ جمعیت در آسیا عبارت اند از ژاپن، اندونزی و سریلانکا. البته مناطق وسیع کم جمعیت نظیر مغولستان، نیمه غربی چین و سیبری در روسیه نیز وجود دارد.پرجمعیت ترین بخش ها در سواحل و امتداد دشت های سیلابی رودخانه هایی نظیر هوآنگ هی ( زرد رود ) و یانگ تسه در چین، و گنگ در هند و بنگلادش قرار دارند. بسیاری از بدترین بلاهای طبیعی جهان هنگام طغیان این رودها اتفاق افتاده است. با توجه به این که بیش از نیمی از جمعیت جهان در قاره آسیا جای گرفته است، جای تعجب نیست که تنوع زیادی در نحوه زندگانی افراد این قاره به چشم می خورد. آسیایی بودن فقط به معنای سکونت در بزرگ ترین قاره جهان است. نحوه زندگی یک معدنچی درسیبری به زندگی کشاورز ویتنامی شباهت زیادی ندارد. بیشتر آسیایی ها خارج از شهرها زندگی می کنند و روزگار خود را با کشاورزی می گذرانند.محصول عمده در بخش اعظم هند، چین و آسیای جنوب شرقی برنج است. اما در بخش های وسیعی از روسیه و قزاقستان گندم می کارند و دشت های آسیای مرکزی محل چرای گله های گوسفند، بز و گاومیش دم دراز است. آسیا از لحاظ کانی ها و منابع انرژی غنی است، اما فقط چند کشور آسیایی از جمله روسیه و ژاپن صنایع گسترده ای دارند. دیگر کشورهای آسیایی نظیر کره جنوبی و فیلیپین به سرعت در حال توسعه صنایع خود هستند. کیفیت زندگی مردم آسیا بسیآر متفاوت است. در کشورهای جنوب آسیا مردم کم تر به پزشک دسترسی دارند و رژیم غذایی مناسبی ندارند. مثلاً میانگین عمر در لائوس در حدود 40 سال است در حالی که بیش تر مردم ژاپن بیش از 70 سال عمر می کنند. مرگ و میر نوزادان در کامبوج بیش از هر جای دیگر دنیاست. زندگی شهری هر روز تعداد بیشتری از آسیای ها را جلب می کند. سئول، بانکوک، جاکارتا و بسیاری شهرهای دیگر آسیا به سرعت رشد می کنند. بیش از دوازده شهر در آسیآ بالای 5 میلیون نفر جمعیت دارند. وسعت: 44,387,000 کیلومتر مربع بلندترین قله: اورست8863 متر پست ترین نقطه: ساحل بحرالمیت 366متر پایین تر از سطح دریا بزرگ ترین دریاچه: دریای خزر به وسعت 371,000 کیلومتر مربع بزرگ ترین رودخانه ها: یانگ تسه، اب ایرتش، ینی سئی انگرا، هوآنگ هی ( زرد رود )، مکونگ، آمور، لنل. بزرگ ترین کشور ( از لحاظ وسعت ): روسیه 17,075,000 کیلومتر مربع بزرگ ترین کشور ( از لحاظ جمعیت ): چین،1،160,000،000 نفر جمعیت: تقریباً سه میلیارد نفر تا سال 1990

ادبیات آسیا

معرفی ادبیات آسیا با وسعت فراوان این قاره، زبانها و ملت‌ها و کشورهای گوناگون و متعدد بسی دشوار و شامل ادبیات خاورمیانه، هندوستان (شرق دور) جنوب و مشرق آسیا و جنوب شرقیآسیا و سایر نقاط دور و نزدیک این قاره می‌گردد آثار ادبی و گفتار مردم در هر یک از مناطق این قاره وسیع از ناحیه (غربی ترین) تا جنوبی‌ترین ناحیة آسیا و مناطق دیگر آسیائی یا شرقی حتی آثار ادبی باستانی خاورمیانه و مصر است که در افریقا و ادبیات عرب از مراکش تا هندوستان حتی اسپانیا را شامل است. از طرف دیگر روسیه آسیائی، آسیائی نیست.

مشرق‌زمین همیشه مقداری اعتبار و قوت در اروپا داشته و آن از روزگار نوزایی بوده است برخی از جمله ادیبان و طرز فکر فلسفی که بطور مهم و اصلی از بودائی در بخش‌های بزرگ آسیا شایع و رایج گشته است می‌توان ذکر کرد در ادبیات آن دوره بویژه داستان‌ها و افسانه‌ها که از طرف نویسندگان مذهبی بما رسیده مجموعه‌های قصه‌ها از روزگاران نخستین در هند، چین و در دوره‌های دیرتر و اخیرتر کشورهای اسلام اولین دوره‌های ورود و دخول به اروپا از ادبیات یونانی آنها به مقادیر و تعداد فراوانی بر اجتماعات در سده‌های میانه مؤثر افتاد. در مجموعه‌هائی مانند دکامرون جیوانی بوکاچیو، این قصه‌ها کاملاً و بطور واضح ریشه‌های افسانه‌های شرقی دارد اما بایستی توجه شود که وضع اجتماعی و ادبی هرگز آنقدر بزرگ نبوده و اینکه در اروپا بزرگ‌تر از کشورهای اصلیشان است خود مسئله در خور بحثی است.

 

تقسیمات فرهنگ

ادبیات مشرق‌زمین می‌تواند بطور جداگانه بصورت پنج نوع و بخش فرهنگی تقسیم گردد و چهارتای آنها که نمایندة تمدنهای بزرگ یا گروههائی از تمدنهاست:

خاورمیانه باستانی که زادگاه و پیدایشگاه بزرگ‌ترین و نخستین تمدنهای مصریان دره نیل بود، عبرانیان فلسطین و سومری‌ها، بابلی‌ها و آشوری‌های میانرودان و هتیت‌های آناتولی. همه این تمدنها (هیت‌تیت‌های اخیر) آثار ادبی مهم و جالبی از خود بجا گذاشته‌اند.

پس از سده‌ها، تمدن اسلامی طلوع کرد و بر فراز ویرانه‌های باستانی جهان خاورمیانه بنائی نو و تمدن شکوفان و شگرف نهاد و سبب بوجودآمدن دو پدیدة ادبی مهم عربی و ایرانی (فارسی) گشت. ریشه‌ها و اصول و مایه‌های ادبیات و فرهنگ فارسی (ایرانی) خیلی بیشتر و جلوتر از ظهور محمد (۶۳۲-۵۷۰) میلادی وجود داشت (ایرانیان قرنها پیش از ظهور اسلام تمدن و فرهنگی عظیم داشتند.) اما قدیمترین میراث بیشتر مثال و نمونه‌های هنری وصنعتی در کارهای دوره اسلامی که شکوه و جلال ایرانیان گذشته بود جلوه‌گر شد. ادبیات اسلامی بسرزمین‌های دور و نزدیک خاورمیانه راه یافت و نفوذ خود را به سراسر شمال افریقا تا جبل‌الطارق گسترش داد و به اسپانیا یعنی جنوب غربی اروپا نفوذ کرد از طرفی نفوذ ادبی اسلامی تا دورترین نقطة جنوب شرقی آسیا یعنی اندونزی راه پیدا کرد. زبان عربی از اصل سامی و زبان فارسی از ریشه هند و اروپائی و ادبیات عربی و فارسی کاملاً مشخص هستند چه با اینکه هر یک دارای میراث فرهنگی و ادبی جداگانه هستند اما در دوره‌های اسلامی دارای یک میراث فرهنگی و ادبی مشترک شدند.

جنوب آسیا شامل پاکستان، هندوستان، سیلان، افغانستان، ایالات هیمالیا هرچند یک ادبیات قابل توجه توسعه و تکامل یافته در هند اسلامی و بعد از آن بوجود آمد؛ در پاکستان و هندوستان بزبان اردو مرکب از فارسی و هندی آثار ادبی بزرگ بوجود آمد بسیاری از آثار بزرگ ادبی این نواحی اصل و ریشه سانسکریت دارد (یک زبان هندواروپائی) و نسل‌های جدیدش و بازتاب مجسمی از فرهنگ هند است. اتحاد دینی و مذهبی و پافشاری ملی ادبیات این منطقه وسیع را بیشتر و متشابه‌تر از آن اروپا کرده است.

ادبیات شرق آسیا به‌وسیله چین از روزگاران باستان حکمفرما بود قدرت زیاد فرهنگ چینی از شبه جزیره کره بسوی پائین حرکت می‌کند و در قدیمترین دوران و اعصار تمدن و ادبیات نفوذ می‌کند و بطور متناوب احیاء می‌شود گرچه زبانهای تکلمی بی‌شباهت هستند اما از نوع آسیائی اقیانوسی ژاپنی معلوم است که بطور قوی هر دو در تغییر و اصلاح بوده و بمقدار وسیعی افزایش و توسعه یافت.

از هندوستان بسوی غرب از چین بشمال و کرانه‌های دریاها نفوذ و تأثیر ادبیات بودائی، اسلامی، جنوب شرقی آسیا را در برگرفته است، چه در آن یک منطقة قابل توجه فرهنگ‌های بزرگ و مترقی وجود دارد.

ادبیات آسیای شرقی تنها برخی از آنها متأثر از بوداگرایی متصل به هند و جنوب قاره آسیاست که بنظر نمی‌رسد متأثر از ادبیات آسیای غربی باشد ادبیات جهان اسلام و جنوب آسیا نزدیکتر به مغرب‌زمین است تا ادبیات چینی و ژاپنی.

ادبیات عربی و سانسکریت جنبه‌های اصلی و مهم ادبی که ادبیات آسیائی در خود دارد قابل مقایسه با آنچه در غرب است نیست.

 

 

کوههای آسیا

 

کوههای چین

کوه های بلند و عظیم چین که به طور های متفاوت گسترش می یابد، استخوانبندی زمین چین را تشکیل داده و به سیتسم های کوهی متفاوت تقسیم می شود. کوه های معروف و بزرگ چین عبارت است از: "هیمالایا"، "کون لون"، "تیان شان"، " تانگولا"، "چین لینگ"، "دا شینگ آن لینگ"، "تای هانگ"، "چی لیان" ، کوه"هنگ دوان"و غیره.

کوههای "هیمالایا": قوسی شکل است و در مرز با هند، نپال و دیگر کشورها قرار دارد. طول آن 2400 متر بوده و 6000 ارتقاع داشته و مرتفعترین کوه جهان است. قله "اورست" قله اصلی این کوه با 8848.13 متر ارتفاع مرتفع ترین قله جهان است.

کوه"کون لون": از فلات "پامیر" در غرب آغاز می شود و به شمال غرب استان "سی چوان" در شرق امتداد می یابد. طول آن 2500 متر و ارتفاع آن 5000-7000 متر از سطح زمین و قله "کنگور" بلندترین قله آن 7719 متر ارتفاع دارد.

رشته کوه "تیان شان": در قسمت مرکزی منطقه خودمختار"سینگ کیانگ" واقع در شمال غرب چین قرار دارد. ارتقاع آن 3000-5000 متر است و قله "تومور"بلندترین قله آن 7455.3 متر ارتفاع دارد.

کوه"تانگولا": در مرکز فلات "چینگ زانگ" قرار گرفته و 6000 متر ارتفاع دارد. قله "گلادایدونگ" بلندترین قله آن 6621 متر ارتفاع داشته و منشا رود "یانگ تسه" طولانی ترین رود چین است.

کوه "چین لینگ": از شرق استان "گان سو" در غرب چین آغاز شده و به غرب استان"هه نن" واقع در شرق چین امتداد می یابد و به طور میانگین 2000 تا 3000 متر ارتفاع دارد. قله "تای بای" قله اصلی آن 3767 متر ارتفاع دارد و خط نشانه قسمت های جنوبی و شمالی چین است.

کوه"دای شین آن لینگ": از نزدیکی دهکده"مو هه استان "خه لونگ جیانگ" واقع در شمال شرق چین به حوضه بالای رود "لاها" در جنوب امتداد می یابد. طول این کوه 1000 کیلومتر و ارتفاع آن 1500 متر است. قله"هوانگ گانگ" قله اصلی آن 2029 متر ارتفاع دارد.

کوه "تای هانگ": در حاشیه شرقی فلات "هوانگ تو" قرار دارد و از شمال به جنوب گسترش می یابد. طول آن بیش از 400 کیلومتر و ارتفاع آن 1500 تا 2000 متر است. قله"شیائو وو تای شان" قله اصلی آن 2882 متر ارتفاع دارد.

کوه "چی لیان": در حاشیه شمال شرقی فلات "چینگ ذانگ" قرار دارد و بیش از 4000 متر ارتفاع دارد.ارتفاع قله اصلی آن 5547 متر است.

کوه "هنگ دوان": در جنوب شرق فلات "چینگ ذانگ" و در مرکز اتصال منطقه تبت، استان های "سی چوان" و "یون نان" قرار دارد. این کوه به طور میانگین 2000 تا 6000 متر ارتفاع دارد. قله "کونکا" بلندترین قله آن 7556 متر ارتفاع دارد.

کوه "تایوان": در شرق جزیره "تایوان" قرار دارد و از شمال به جنوب امتداد می یابد. این کوه به طور میانگین 3000 تا 3500 متر ارتفاع دارد. ارتفاع قله "یو شان"قله اصلی آن 3952 متر است.

کوه های معروف دیگر چین عبارت است از: "هوانگ شان"، "تای شان"، "هوا شان"، "سونگ شان"، "هنگ شان"، "عه مه"، "لو شان"، "وو دانگ"، "یان دانگ شان" و غیره.

 

 

آب و هواي آسيا

چنانچه مي دانيم آب وهوا وضعيت غالب جو در نقطه معيني از زمين را شامل مي شود. يعني حالت ها و شرايطي كه در آن منطقه حكم فرماست. از طرفي عناصر اصلي آب و هوا كه تمام شرايط را در دست دارند و در بررسي آب و هواي يك منطقه مورد بررسي قرار مي گيرند عبارتند از :

١درجه حرارت

٢. رطوبت و ريزش هاي جوي ( باران، برف(

٣فشار هوا و بادها

عناصر فوق به نام عناصر آب و هوايي معروف هستند و در ارتباط با هم عمل مي كنند، اما در بين اين عناصر، درجه حرارت  اساسي ترين عنصر آب و هوايي به شمار مي رود.به طوري كه بارش و فشار، هر يك تحت تاثير درجه حرارت مي باشند.

بر اساس دما آسيا را مي توان به سه بخش متفاوت تقسيم كرد.

١سرزمين هاي مجاور قطب شمال و سيبري با روزهايي سرد و يخبندان در تمام سال.

٢سرزمين هاي جنوبي كه در مجاورت درياها واقع شده اند، از درياي سرخ در غرب تا جزيره ي تايوان در شرق.

٣. بخش هاي داخلي آسيا كه داراي سرماي سخت و خشن در زمستان ها و گرماي زياد در تابستان ها هستند.

 

بر اساس بارش نيز آسيا را مي توان در اين سه بخش بررسي نمود.

١.سرزمين هاي مجاور قطب شمال و سيبري با توجه به نحوه ي تابش خورشيد و گرماي ناچيز، رطوبت و بارش را نداشته و خشك است.

٢سرزمين هاي جنوبي كه در مجاورت درياها واقع شده اند، چنانچه عوامل ديگر دخالت نداشته باشند، از رطوبت و بارش كافي برخوردارند.

٣.بخش هاي داخلي آسيا كه از درياها و منابع رطوبتي دور هستند و بنابر اين از رطوبت و بارش نيز بي بهره و خشك هستند.

بر اين اساس آسيا را به دو قسمت آسياي مرطوب و آسياي خشك تقسيم مي كنند.

چنان كه در تقسيمات بالا ديده مي شود، موارد يك و سه از بارندگي بي بهره اند و تنها سرزمين هايي كه در مورد دوم نام برده شده اند از بارندگي كافي برخوردار هستند.

 

بنابراين:

١آسياي مرطوب

شرق، جنوب و جنوب شرق آسيا كه از بادهاي مرطوب موسمي بهره مند هستند، مرطوب ترين بخش آسيا را تشكيل مي دهند.

٢.آسياي خشك

تمام آسياي مركزي، غرب و جنوب غرب آسيا كه از دريا دور يا مانع كوهستاني دارند و از ورود بادهاي باران آور جلوگيري مي كنند، از نواحي خشك آسيا محسوب مي شوند. همچنين سرزمين هاي مجاور قطب شمال و سيبري.

 

 

آب و هواي آسيا

به دليل وسعت زيادي كه اين قاره دارا مي باشد، اقليم هاي گوناگوني نيز در آن وجود دارد. تنوع اقليمي در آسيا از سرماي سخت و خشن قطب شمال، محيط بياباني گرم و خشك مركز و جنوب غرب، تا شرايط گرم و مرطوب حاره اي جنوب را شامل مي شود.

آسيا حدود 5000 مايل از دايره ي قطبي در شمال تا خط استوا در جنوب كشيده مي شود. از شرق تا غرب نيز تقريباً در نيمي از گرداگرد كره ي زمين امتداد مي يابد. اين سرزمين پهناور انواع بسيار گوناگوني از اقليم هاي گوناگون را دربرمي گيرد. آسيا، سردترين، گرم ترين، مرطوب ترين و خشك ترين مكان ها را در روي زمين از آن خود كرده است.

سرزمين هاي وسيع داخلي آسيا از اقيانوس ها به دور هستند. وجود كوهستان ها و طرز قرار گرفتن آن ها كه مانع عبور توده هاي هوايي مي گردند كه از سمت اقيانوس ها مي وزند، تفاوت اقليم بين سواحل و نواحي داخلي را در اين قاره تشديد مي كند. به همين دليل اقليم آسياي مركزي يكي از اقليم هاي سخت و افراطي به شمار مي رود، چرا كه زمستان هاي آن با توجه به بادهاي سردي كه از مناطق قطبي مي وزد، سرد و طولاني است، از طرفي تابستان هاي آن نيز در همه جا جز ارتفاعات بسيارگرم و كوتاه مي باشد. به جز كوهستان ها، در اين منطقه از آسيا بسيار ناچيز است. در نتيجه بيشتر اين منطقه بياباني محسوب مي شود.

آسياي شمالي، از نظر اقليمي با آسياي مركزي شباهت بسيار زيادي دارد. تنها ميزان بارندگي است كه از مقدار بيشتري برخوردار مي باشد. زمستان هاي  شمال آسيا فوق العاده سرد است، به طوري كه سردترين مكان سكونتي جهان در اين منطقه، ورخويانسك در سيبري واقع است. برخي اوقات درجه حرارت تا 90 درجه ي فارنهايت زير صفر كاهش مي يابد.

آسياي جنوبي، اقليم كاملاً متفاوتي را داراست. به جز نواحي كوهستاني بقيه ي اين منطقه در سراسر سال گرم است، چنان كه در نواحي پست درجه حرارت تا 125 درجه ي فارنهايت مي رسد. در اين منطقه تابستان و زمستان مطابق آن چه كه ما مي شناسيم وجود ندارد. در عوض داراي يك فصل باراني و يك فصل خشك مي باشد.

فصل باراني معمولاً از ژوئن تا اكتبر ادامه دارد. طي اين مدت بارش زيادي هر روز اتفاق مي افتد. بارندگي هاي زيادي در اين بخش از آسيا نسبت به ساير مناطق جهان صورت مي پذيرد. برخي نقاط هند بيش از 450 اينچ بارش را در فصل باراني دريافت مي كنند. فصل هاي باراني و خشك توسط بادهايي ايجاد مي شوند كه به موسمي ها شهرت دارند و از آسياي مركزي به سمت حاشيه ي جنوبي و شرقي اين قاره مي وزند. موسمي هاي زمستاني بادهاي خشكي هستند كه از روي خشكي هاي آسيا مي وزند. اين بادها به دليل اين كه از مناطق سرد ( خشكي ها در زمستان سرد مي باشند.) سرچشمه مي گيرند، سرد و خشك مي باشند. موسمي هاي تابستاني به درون قاره و از اقيانوس ها مي وزند، به همين دليل نيز رطوبت را تا جايي كه پيش مي روند به درون قاره حمل مي نمايند.

فصل باراني براي ميليون ها نفري كه در جنوب و شرق آسيا زندگي مي كنند اهميت بسياري دارد. فعاليت هاي كشاورزي در اين نواحي بستگي بسيار فراواني به ريزش باران هاي موسمي دارد. بدون بارندگي رشد گياهان متوقف خواهد شدو فعاليت كشاورزي صورت نخواهد گرفت. در اين صورت خشكسالي موجب قحطي و گرسنگي هزاران نفر خواهد گرديد. گاهي اوقات باران هاي موسمي به موقع نمي بارد يا با تاخير روبروست، در اين صورت محصولات در زماني كه بايد به عمل آيند كاشته نمي شوند. ريزش باران هاي موسمي گاهي موجب به راه افتادن سيل در اين نواحي مي شود.

آسياي جنوب غربي نسب به ديگر مناطق بسيار خشك است. تابستان هاي اين قسمت از آسيا طولاني و بسيار گرم است. زمستان ها نسبتاً معتدل تر است. مگر در نواحي داخلي و دور كه هوا سردتر خواهد بود. نقاط خاصي از جنوب غرب آسيا زمستان فصل بارندگي است. زمستان فصل رشد گياهان نيز مي باشد، به خاطر اين كه محصولات در تابستان هاي گرم و خشك اين سرزمين ها قادر به رشد و نمو نمي باشند.

 

آب و هواي آذربايجان

آب وهواي آذربايجان از جنب حاره اي و خشك در مركز و شرق آذربايجان تا جنب حاره اي و مرطوب در جنوب شرقي آْن، همچنين در سواحل درياي خزر كه از آب و هوايي معتدل برخوردار بوده و در نواحي بلند كوهستاني سرد است، متفاوت مي باشد. شهر باكو در كنار درياي خزر از هواي معتدلي بهره مند است، به طوري كه متوسط دما در ژانويه 4 درجه سانتي گراد و در ماه ژولاي 25 درجه سانتي گراد ثبت شده است. به دليل اين كه بيشتر سرزمين آذربايجان بارندگي كمي را دريافت مي كند، زمين هاي كشاورزي نيازمند آبياري است. متوسط بارندگي سالانه در اين سرزمين 152 تا 254 ميليمتر مي باشد. بيشترين بارش سالانه را بلنديهاي قفقاز و لنگورن در جنوب شرقي دارند كه متجاوز از 1000 ميليمتر است.

 

 

 

قاره آفریقا

آفریقا یا اِفریقا چه از دیدگاه مساحت چه از دیدگاه جمعیت دومین قاره بزرگ جهان پس از آسیاست. با ۳۰،۲۴۴،۰۵۰ کیلومتر مربع ۲۰٫۳٪ از مجموع رویهٔ زمین را در بر می‌گیرد. آفریقا با بیش از ۸۰۰ میلیون جمعیت پیرامون یک هفتم از جمعیت جهان را در خود جای داده است.

دربارهٔ ریشه‌شناسی واژه آفریقا نظرهای گوناگونی آمده است. برخی آن را از واژه فنیقی آفِر به معنی گرد و غبار دانسته اند[نیاز به ذکر منبع]، برخی از نام تیرهٔ آفریدی ساکن شمال آفریقا در پیرامون کارتاژ و برخی از واژه یونانی آفریکه(aphrike) به معنی بی سرما و همیشه گرم.

 

نام به فارسی

ابوالحسن نجفی در غلط ننویسیم می‌نویسد: «[افریقا] از قدیم به کسر اول تلفظ می‌شده است و نه با «الف» ممدود و به صورت آفریقا. امروزه هم صحیحتر آن است که به صورت افریقا خوانده و نوشته شود.»

در مقابل، علی‌اشرف صادقی و زهرا زندی‌مقدم در فرهنگ املایی خط فارسی املای آفریقا را به افریقا «مرجح» می‌دانند.

 

پایتخت‌های کشورهای قارهٔ آفریقا    

آبوجا | آبیجان (به‌صورت دوفاکتو) | آدیس آبابا | اسمره | آکرا | الجزیره | آنتاناناریوو | انجامنا | اوآگادوگو | باماکو | بانجول | بانگی | برازاویل | بلوم‌فونتین | بوجومبورا | بیسائو | پرایا | پرتوریا | پورت لوئیس | پورتو نووو | تونس | جیبوتی | جیمزتاون | خارطوم | دارالسلام | داکار | دودما | رباط | سائوتومه | سنت دنیس | طرابلس | فری‌تاون | قاهره | کامپالا | کوتونو | کوناکری | کیپ تاون | کیگالی | کینشاسا | گابورون | لوآندا | لوبامبا | لوساکا | لومه | لیبرویل | لیلونگوه | ماپوتو | ماسرو | مالابو | مامودزو | مبابانه | مورونی | موگادیشو | مونروویا | نایروبی | نوآکشوت | نیامی | ویکتوریا | ویندهوک | هراره | یائونده | یاموسوکرو

 

آفریقای شمالی

به آن بخش از قاره آفریقا که در شمال صحرای بزرگ آفریقا قرار گرفته آفریقای شمالی می‌گویند. در کل ۸۰ درصد از مردم آفریقای شمالی از نژاد سفید هستند.

کشورها و قلمروهای واقع در آفریقای شمالی عبارت‌اند از: الجزائر، تونس، مصر، لیبی، مراکش، سودان، و صحرای غربی. کشورهای زیر نیز گاه بخشی از آفریقای شمالی بشمار می‌آیند: اتیوپی، اریتره، و موریتانی.

 

شاخ آفریقا

شاخ آفریقا به سرزمینی در تنگه باب‌المندب در کرانه قاره آفریقا گفته می‌شود.

شاخ آفریقا از سوی جنوب به اقیانوس هند و از سوی شمال به دریای سرخ محدود می‌شود. منطقه شاخ آفریقا دربرگیرنده کشورهای اریتره، جیبوتی، سومالی و اتیوپی است. برخی جغرافیدانان سودان و کنیا را نیز جزء آن می‌دانند. این سرزمین بخاطر وجود تنگه باب المندب برای آسیا و آفریقا ارزش راهبردی دارد، زیرا این تنگه دریای سرخ را به اقیانوس هند می‌پیوندد.

به آن بخش از قاره آفریقا که در شمال صحرای بزرگ آفریقا قرار گرفته آفریقای شمالی می‌گویند. در کل ۸۰ درصد از مردم آفریقای شمالی از نژاد سفید هستند.

کشورها و قلمروهای واقع در آفریقای شمالی عبارت‌اند از: الجزائر، تونس، مصر، لیبی، مراکش، سودان، و صحرای غربی. کشورهای زیر نیز گاه بخشی از آفریقای شمالی بشمار می‌آیند: اتیوپی، اریتره، و موریتانی.

 

صحرای بزرگ آفریقا

صحرای بزرگ آفریقا بزرگ‌ترین صحرای گرم جهان در شمال آفریقا با مساحتی حدود ۹ میلیون کیلومتر مربع و قدمتی معادل دو و نیم میلیون سال واقع شده است.

این صحرا از غرب به اقیانوس اطلس، از شمال به کوه‌های اطلس و دریای مدیترانه، دریای سرخ و مصر در شرق و از جنوب به سودان و درهٔ رود نیل محدود می‌‌شود. صحرای بزرگ آفریقا قاره را به دو قسمت شمال و منطقه آفریقای سیاه تقسیم می‌کند. انسان در لبه‌های صحرا به مدت ۵۰٬۰۰۰ سال زیسته است. در طول آخرین دوره یخبندان این منطقه بسیار مرطوبتر بود، چیزی همانند وضعیت امروزی شرق آفریقا. آثار حکاکی انسان شامل جانوران آبی مثل کروکدیل در این محل یافت شده است. سنگواره‌های دایناسور هم آثار دیگری است که کاوشگران در این بخش یافته‌اند. اما امروزه به جز نواحی کوچکی در اطراف درهٔ رود نیل و بخش‌های مجزای کوچک دیگر، این ناحیه عاری از پوشش گیاهی سبز است. حدود دو و نیم ملیون نفر در این ناحیه زندگی می‌کنند که اکثرا مردمان کشورهای موریتانی، مراکش و الجزایر هستند.

 

بانتو

بانتو نام یک نژاد و خانواده زبانی در آفریقا است که بیش از ۴۰۰ گروه قومی را از کامرون تا آفریقای جنوبی در بر می‌گیرد. (در تمامی زبانهای بانتو، واژهَ بانتو به معنی انسان است.) رژیم آپارتاید در آفریقای جنوبی سیاهان آن کشور را بطور رسمی «بانتوها» می‌نامید.

رودخانه بانی یکی از شاخه‌های رودخانه نیجر در خاور کشور مالی است. بانی در نزدیکی موپتی به نیجر می‌ریزد. رودخانه بانی هر سال پس از باران‌های فصلی از بستر خود بیرون زده و شهر گردشگری جنه را تبدیل به یک جزیره می‌کند.

رودخانه نیجر با درازای حدود ۴۰۰۰ کیلومتر، رودخانه اصلی آفریقای باختری است.

مسیر این رود به شکل هلالی از گینه آغاز شده و پس از گذر از مالی، نیجر (در مرز با بنین) و نیجریه از طریق یک دلتای بزرگ به خلیج گینه می‌ریزد. دلتای این رود با نام رودخانه‌های نفت معروف است. رود نیجر پس از نیل و رودخانه کنگو، سومین رود بزرگ آفریقا است. شاخه اصلی رود نیجر، بنوئه نام دارد.

 

ماداگاسکار

ماداگاسکار کشوری جزیره‌ای است واقع در اقیانوس هند، روبروی کرانه شرقی جنوب آفریقا. پایتخت آن شهر آنتاناناریوو است.

ماداگاسکار چهارمین جزیره بزرگ جهان است. تاریخ نخستین نشستگاه انسانی در ماداگاسکار احتمالاً به سده چهارم پیش از میلاد میرسد. این جزیره از 1896 تا 1960 زیر چیرگی فرانسویان بود. هستهٔ باشندگان (جمعیت) ماداگاسکار که مالاگاشی نامیده می‌شوند همکرد و ترکیبی از تیره‌های بانتو زبان آفریقا، تازیان و مالایایی‌ها دانسته می‌شوند که این دو دسته اخیر در پی سفرهای بازرگانی دریایی به این جزیره رسیده و در آن نشیمن گزیدند. مالایایی نام همگانی تیره‌های منطقهٔ هند شرقی (مالزی، فیلیپین و اندونزی) هستند که از آنجا در سراسر آسیای جنوب شرقی و آبخستهای اقیانوس آرام پراکنده شدند.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: چهارشنبه 12 فروردین 1394 ساعت: 0:17 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

تحقیق درباره شهرستان لاهیجان

بازديد: 2243

تحقیق درباره شهرستان لاهیجان

شهرستان لاهیجان یکی از شهرستانهای استان گیلان در شمال ایران است. مرکز این شهرستان شهر لاهیجان است.

 

 تقسیمات کشوری

این شهرستان دارای دو بخش و هفت دهستان به نام‌های زیر است:

 

  * بخش مرکزی شهرستان لاهیجان:

  o دهستان آهندان

 o دهستان بازکیا گوراب

 o دهستان لفمجان

 o دهستان لیالستان

 o دهستان لیل

 

  * بخش رودبنه:

   o دهستان رودبنه

  o دهستان شیرجوپشت

 

لاهیجان از زیباترین شهرهای استان گیلان و ایران است. موقعیت جغرافیایی این شهر در ناحیه کوهپایه‌ای‌ قرار دارد که تپه‌ماهورهای آن را بوته‌های همیشه سبز چای در ردیف‌کاری‌های منظم هندسی پوشانده‌است. همچنین معماری بسیار زیبا و خانه‌های ویلایی با سقف‌ها و رنگ‌آمیزی متنوع، جلوه زیبایی به سیمای شهر بخشیده‌اند. به عبارت دیگر در لاهیجان زیبایی‌های طبیعت و شهرسازی یکدیگر را تکمیل کرده‌اند.

 

مردم‌شناسی و جغرافیا

لاهیجان منطقه‌ای است که از شمال به دریای خزر، از شرق به لنگرود، از جنوب به دیلمان، از جنوب غربی به سیاهکل و از غرب به آستانه اشرفیه محدود می‌شود که در ۵۰ درجه و صفر دقیقه شرقی و در ۳۷ درجه و ۱۱ دقیقه شمالی عرض جغرافیایی قرار دارد. در سال ۱۳۸۵، جمعیت شهر لاهیجان ۷۲٫۹۵۰ نفر بوده است. این شهر ساخته‌شده بر سرزمینی هموار و جلگه‌ای است که حاصل رسوبات به جای مانده از رودهای گیلان است. از نظر موقعیت جغرافیایی و ویژگی‌های تاریخی یکی از شهرهای مهم گیلان به شمار می‌رود و مدت‌ها مرکز بخش بیه‌پیش گیلان بوده‌است.

شهرستان لاهیجان دارای دو بخش رودبنه و مرکزی و ۷ دهستان به نام‌های رودبنه، شیرجوپشت، آهندان، بازکیاگوراب، لفمجان، لیالستان و لیل است. این شهرستان بر پایه آخرین سرشماری در سال ۱۳۸۵، دارای جمعیتی بیش از ۱۶۲٫۸۹۸ نفر بوده است.

مردم آن بیشتر گیلک هستند و گالش به ساکنین ارتفاعات این منطقه اطلاق می‌شود که آن‌ها هم تیره‌ای از گیلکان بوده و زبان‌شان گیلکی است. زبان بومی این شهرستان، گیلکی با لهجه شرقی است که با لهجه غربی گیلکی (رشت و فومن) اندکی تفاوت دارد. دین مردم لاهیجان شیعه و از نوع ناصری است.

آب و هوا

آب و هوای آن در بخش جلگه‌ای، معتدل و مرطوب و در قسمت کوهستانی سردسیر و خوش آب و هوا است.

 

آب و هوای لاهیجان

تاریخچه‌

شهر لاهیجان از دیرباز کانون بازرگانی ابریشم بوده و بیشترین سهم را نیز در تولید و صادرات آن داشته‌است. [نیازمند منبع] صنعت چای یکی از مهم‌ترین صنایع کشاورزی این شهر است. نخستین بار چای در ایران توسط حاج محمد حسین اصفهانی به سال ۱۳۰۲ ه.ق در عصر ناصرالدین شاه قاجار کشت شد که پیشرفتی نداشت و موفقیتی بدست نیاورد. اما شخصی بنام محمد خان قاجار قوانلو ملقب به کاشف‌السلطنه مشهور به چایکار در سال ۱۳۱۹ ه.ق چای را در لاهیجان کشت نمود و به بار نشاند. وی در حقیقت پدر کشت چای در ایران به شمار می‌آید. در اثر به بار نشستن این فراورده، تأثیرات شگرفی بر زندگی مردم منطقه و اقتصاد کشور به جای مانده‌است.

نام لاهیجان ریشه در ویژگی اقتصادی آن دارد. به گونه‌ای که واژه لاهیجان عربی‌شده لاهیگان است و لاهیگان مرکب است از لاهیگ +ان (لاهیگ = بافتنی و ان = پسوند مکانی) و به معنی مکان یا شهر بافندگان یا نساجان یا ابریشم‌بافان است. در تجزیه‌ای دیگر، لاه در پارسی میانه (پهلوی) به معنای ابریشم است و در برهان قاطع به معنای پارچه ابریشمی سرخ آمده‌است و جان پسوند مکان است. در نتیجه لاهیجان به معنای «شهر ابریشم و مکان ابریشم» است.

در افسانه‌ها بنای شهر لاهیجان به لاهیج ابن سام ابن نوح نسبت داده می‌شود ولی این وجه تسمیه نادرست و عوامانه به نظر می‌رسد (یا درست‌تر بگوییم، افسانه‌ای ساختگی برای عوام بوده که با عربی‌سازی نام ایرانی شهر بتوانند نام اصلی شهر را بار دیگر استفاده کنند. این روند در ایران تحت چیرگی تازیان و تعصبات شدید ضدایرانی رواج داشته و ترفندی بوده برای رهایی از برچسب هولناک مجوسیت). این شهر در گذشته در دورانی از استیلای اعراب و سیطرهٔ خلافت دارالاماره یا دارالامان هم نامگذاری شده بوده که به تدریج بار دیگر نام ایرانی خود را بازیافته، نخست لاهیجان المبارک و سپس لاهیجان خوانده شده است. این شهر در زمان ساسانیان نیز وجود داشته‌است.

لاهیجان در سال ۷۰۵ ه.ق به دست اولجایتو فتح شد و امیر تیمور به آن لشکر کشید. پس از تیمور، سید امیر بیک و نوادگان وی –از سادات کیانی– بر شهر لاهیجان حکومت کردند. پس از سقوط حکمرانان کیانی، حاکمان صفوی در این شهر حکومت کردند. از حوادث ناگوار و مهم در تاریخ لاهیجان، طاعون در سال۷۰۳ ه.ق، آتش‌سوزی سال ۸۵۰ ه.ق و اشغال آن توسط روس‌ها در سال ۱۷۲۵میلادی است. در سال ۱۲۳۰ ه.ق لاهیجان دچار زلزله شد و در سال ۱۲۴۶، بار دیگر طاعون در آن کشتار کرد. شأن و شکوه لاهیجان در زمان خان احمد خان است. خان احمدخان یکی از حاکمان لاهیجان در قرن دهم است و کمتر حاکمی در گیلان چنین قدرتی را به خود دیده‌است و لاهیجان از این نظر در دوران طلایی خود بود.

در شوال سال ۱۰۰۰ ه.ق شاه عباس کبیر پس از آواره کردن خان احمد خان به لاهیجان آمد و دستور داد باغی که در مقابل قصر خان احمد خان بود و انواع گل‌ها و اقسام میوه‌ها در آن دیده می‌شد را خراب کردند و به زمین بازی چوگان و قپق‌اندازی تبدیل نمودند و پیرامون آن را درخت کاشتند. همچنین شاه عباس دستور داد باغ بیشه دژ خان احمد خان را که از آثار بزرگ بود، ویران کردند و به این ترتیب اثری از دودمان کیائیان گیلان بویژه خان احمد خان نگذاشتند، زیرا وی پسری نداشت که حفظ نام او نماید. بعد از سقوط و مرگ خان احمد خان، لاهیجان دیگر به خود رنگ استقلال ندید و شهر رشت که در آن زمان روستایی بیش نبود کم‌کم مرکزیت و به واسطه توجه خاص شاه عباس حوزه اقتدار آن گسترش یافت و به دیگر بخش‌های گیلان چیرگی کافی پیدا نمود.

لاهیجان یکی از مراکز اصلی جنبش جنگلی‌ها بود.

نام لاهیجان در نقشه ادریسی به سال۱۱۵۴ میلادی (۵۳۲ هجری شمسی).

نام لاهیجان در نقشه ادریسی به سال۱۱۵۴ میلادی (۵۳۲ هجری شمسی).

 

ضرب سکه در لاهیجان

لاهیجان در زمان اولجایتو ضرابخانه داشته که سکه ضرب می‌کرده ((Amitai-Preiss & Morgan )۲۰۰۰) در زیر نمونه‌هایی از سکه‌های دوران ابو سعید بهادرخان اولجایتو، فتحعلیشاه قاجار و شاه طهماسب صفوی مشاهده می‌گردد که در لاهیجان ضرب شده‌اند

 

اماکن دیدنی

شهرستان لاهیجان دارای جاهای دیدنی و آثار تاریخی زیادی است که از آن جمله می‌توان اماکن ذیل را نام برد:

* بقعه شیخ زاهد گیلانی (مربوط به قرن هشتم هجری واقع در جاده لاهیجان - لنگرود)

* بقعه چهار اولیا یا چهار پادشاهان (مربوط به دوره تیموریان واقع در میدان سردار جنگل)

* بقعه میر شمس‌الدین (پسر امام کاظم)

* مسجد اکبریه

* مسجد جامع لاهیجان

* حمام گلشن

* بام سبز (شیطان‌کوه)

* استخر لاهیجان

* گنجینه چای ایران (شامل موزه چای و آرامگاه محمد میرزا کاشف‌السلطنه پدر چای ایران)

* تله کابین احرار (فاز اول تله‌کابین لاهیجان که از فراز بام سبز آن آغاز شده و به کوه فلاح خیر ختم می‌شود در سال ۱۳۸۴ شمسی راه‌اندازی گردید.)

* پل خشتی

امروزه لاهیجان یکی از شهرهای زیبای استان با امکانات فراوان جهانگردی است.

 

دانشگاه‌ها و مراکز آموزش عالی

1. دانشگاه آزاد اسلامی واحد لاهیجان

2. دانشکده تربیت مدرس

3. دانشکده پرستاری و مامایی

 4. دانشگاه پیام نور

5. موسسه آموزش عالی دیلمان

6. دانشکده مدیریت (تعطیل)

 

دهستان آهندان

آهندان نام دهستانی است در بخش مرکزی شهرستان لاهیجان در استان گیلان ایران. مشت علیگل نوروزی آهندانی از بزرگان عالمان و مشاهیر آهندان بوده است وی فرزند اینک اهندانی بود هاست آهندان دهستاني واقع در جنوب لاهيجان كه از 40 روستا تشکیل شده است. روستای آهندان از 472 خانوار و حدودا 1965 نفر جمعيت كه بيشتر مردم فرهنگي و كشاورز و يا تلفيقي از هر دو هستند. مردمان این محل در سطح شهرستان لاهیجان شناخته شده و از وجهه ی عمومی خاصی برخوردارند بطوریکه بزرگان شهرستان روی آهندان و آهندانی حساب ویژه ای بازکرده اند. از بزرگان این محل می توان به آقای مرتضی پیله ور رئیس آب و فاضلاب شهرستان لاهیجان ، حجت الاسلام محمد اسماعیل زاده نماینده ولایت فقیه در دانشگاه گیلان و امام جمعه اسبق شهرستان سياهكل ، آقای حسن پور محمدی رئیس اسبق جهاد کشاورزی شهرستان لاهیجان، آقاي مهدي مرادي ريس ثبت اسناد و املاك شهرستان رشت و بسیاری از پستهای نظامی و انتظامی استان و شهرستان را می توان نام برد. عسگر علیدوست رئیس شورای اسلامی روستای آهندان و رجبعلی اسماعیلی رئیس شورای حل اختلاف دهستان آهندان می باشد.این روستا دارای یک پایگاه مقاومت بسیج متشکل تعداد زیادی از بسیجیان زیر نظر حوزه شهری شهید رجائی لاهیجان بوده دارا می باشد که فرماندهی آن بر عهده رجبعلی اسماعیلی می باشد. آقای مهدی اسماعیلی رئیس هیئت امنای و آقای سید احمد سیدپور رئیس هیئت متوسلین به حضرت زهرا این روستا را برعهده دارد. جوانان این روستا در کارهای فرهنگی بسیار کوشا بوده که عده ای از این جوانان خوش ذوق تصمیم به تشکیل نشریه ای تحت عنوان ماهنامه اندیشه نیک زیر نظر کانون فرهنگی ورزشی پایگاه مقاومت بسیج شهدای آهندان در داخل محل گرفته وهرماهه در بین اهالیه محل و خانواده ها پخش می شود و به بررسی مشکلات، حوادث و اخبار محل می پردازد. این نشریه به مدت پنج سال در این محل پخش می گردد و تا در حال حاضر شماره 31 آن در حال آماده شدن می باشد. مطالب این نشریه در وبلاگ خبرهایی از آهندان موجود می باشد .

 

دهستان‌های دیگر این بخش (بخش مرکزی) عبارت‌اند از:

* بازکیا گوراب

* لفسنجان

* لیالستان

* لیل

 

دهستان لیالستان

دهستان لیالستان، یکی از پنج دهستان بخش مرکزی شهرستان لاهیجان در استان گیلان است. بنابرسرشماری سال 1385، این دهستان دارای 3893 خانوار و 12993 نفر جمعیت است. کوشال، سیاهگوراب، گورندان و ... از روستاهای لیالستان هستند.

 

 

 

بخش رودبنه

بخش رودبنه یکی از بخش‌های شهرستان لاهیجان در استان گیلان در شمال ایران است

 

تقسیمات کشوری

* بخش رودبنه:

o دهستان رودبنه

o دهستان شیرجوپشت

 

جمعیت

بنابر سرشماری مرکز آمار ایران، جمعیت بخش رودبنه شهرستان لاریجان در سال۱۳۸۵ برابر با 31211 نفر بوده است.

 

رودبُنه

رودبُنه یکی از شهرهای استان گیلان در شمال ایران است.

این شهر با جمعیت ۱۸۶۰ نفر (برآورد ۱۳۸۳خ.) در بخش رودبنه شهرستان لاهیجان قرار دارد.

پیشینه

رودبنه یکی از دهستان‌های شهرستان لاهیجان بود که اکنون شهر شده است. نام آن به این خاطر است که درکنار این دهستان رودی بزرگ روان است که باعث تشکیل این دهستان شده است. دهستان رودبنه دارای سه ده اصلی به نامهای بالامحله، میان محله و پایین محله می باشد.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: چهارشنبه 12 فروردین 1394 ساعت: 0:16 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(2)

آشنایی با زندگی زنبور عسل

بازديد: 297

آشنایی با زندگی زنبور عسل

مقدمه

زنبور عسل از راسته نازک بالان (Hymenoptera) است. زنبور عسل قسمت‌های دهانی جونده و مکنده ، هر دو را داراست. دگریسی آن کامل است و بطور دسته جمعی زندگی می‌کند و شامل سه دسته هستند.

ملکه (Queen) که تخم می‌گذارد.

نرها (prones) کارشان فقط بارور کردن ملکه‌های جدید است.

کارگرها (Worker) که ماده عقیم هستند و اغلب متعددی دارند.

کندوی زنبور عسل یا به صورت جعبه‌های مکعبی به ابعاد 50cm که کندویmodern می‌گویند و یا به بصورت سبد که کندوی بومی می‌گویند.

 

زنبور عسل در قرآن

کلمه نحل به معنی زنبور عسل در آیات 68, 69 سوره نحل در جز 14 قرآن کریم آمده است. در تفسیر آیه 68 چنین آمده است؛ پروردگارت به زنبور عسل وحی فرستاد! در اینجا لحن قرآن به طرز شگفت انگیزی تغییر می‌یابد، در عین ادامه دادن بحث‌ها در زمینه نعمت‌های مختلف الهی و بیان اسرار آفرینش در این سوره ، سخن از زنبور عسل و سپس خود عسل به میان می‌آورد. اما شکل یک ماموریت الهی و الهام مرموز که نام وحی بر آن گذارده شده است. نخست می‌گوید: "و پروردگار تو به زنبور عسل ، وحی کرد که خانه‌هایی از کوهها و درختان و داربست‌هایی که مردم می‌سازند ا نتخاب کن."

نخستین ماموریت زنبوران در این آیه ماموریت در این آیه ماموریت خانه سازی ذکر شده است. و این شاید به خاطر آن است که مساله مسکن مناسب نخستین شرط زندگی است و به دنبال آن فعالیت‌های دیگر ، امکانپذیر است.

در آیه 69 سوره "نحل" ، دومین ماموریت زنبورعسل شروع می‌شود، چنانکه قرآن می‌فرماید: "ما به او الهام کردیم که سپس از تمام ثمرات تناول کن و راههایی که پرودگارت برای تو تعیین کرده ، به راحتی بپیما." سرانجام ، آخرین مرحله ماموریت آنها را بصورت یک نتیجه ، این چنین بیان می‌کند،" از درون زنبوران عسل ، نوشیدنی مخصوص خارج می‌شود که رنگ‌های مختلفی دارد." نهفته است، جالب این که دانشمندان از طریق تجربه به این حقیقت رسیده‌اند که زنبوران به هنگام ساختن عسل آن چنان ماهرانه ، عمل می‌کنند که خواص درمانی و دارویی گیاهان کاملا محفوظ مانده و به عسل منتقل می‌شود.

و در ماجرای برنامه زندگی زنبوران عسل و ارمغانی که آنها برای جهان انسانیت می‌آورند، که هم غذاست و هم شفا و هم درس زندگی ، نشانه روشنی از عظمت و قدرت پروردگار است، برای جمعیتی که می‌اندیشند.

 

ساختمان مورفولوژیکی زنبور عسل

بدن زنبور عسل بطور متراکم از موهایی پوشیده است که دارای تارهای (Barbs)جانبی کوتاهی می‌باشد. و به راحتی دانه‌ها گرده را می‌گیرند. در چشم‌های مرکب و پاها ، موهای صاف وجود دارد پاهای جلویی در حاشیه ساق (tibia) موهای راست و خشن و کوتاهی را دارد و برای تمیز کردن چشم‌ها از گرده گل بکار می‌رود و برس چشمی (Eye bursh) می‌گویند.

 

بالهای زنبور در هنگام رواز بوسیله قلاب‌هایی بهم درگیر می‌شوند و یا بال به نظر می‌رسند. و نوک این بالها مسیر شکل را طی می‌کند. ممکن است 400 بار در ثانیه مرتعش شوند. آرواره‌های زیرین mandibles در کارگران صاف برای جمع آوری گرده و ساختن شاخه‌ها بکار می‌رود. آرواره‌های زیرین maxillae مانند قاشقک‌های طویلی بوده و برای جمع آوری گرده‌های گل بکار می‌رود.

لب تحتانی تبدیل به خرطوم شده و ضمایم حسی - بی (Cabialplas) در اطراف آن قرار دارد. مایع شهد در اثر عمل مکنده حلق به درون چینه‌دان بزرگ یا معده عسل (Money Stomash) کشیده می‌شود. چهار لب مثلثی دریچه‌ای را درست می‌کند و از ورود عسل به معده جلوگیری می‌کند. بجز موقعی که جهت تغذیه مورد نیاز است. روده زنبور عسل باریک و دراز است. و تقریبا به 100 لوله کوچک ، مالپیکی اتصال دارد و روده راست ، بزرگ است و به مخرج ختم می‌شود. در انتهای بدن سوزن وجود دارد که فقط در کارگرها و ملکه‌ها دیده می‌شود. حس بویایی در زنبوران عسل بسیار قوی و تیز است و چشم‌ها دارای تعداد فراوانی واحدهای بینایی است و دارای مغز نسبتا بزرگ است: زنبوران عسل قادر به تشخیص رنگ قرمز و سیاه از هم نمی‌باشند.

گونه و نژادهای زنبور عسل

زنبور هندی (Apis Indiea)

زنبور درشت (Apis drostata)

زنبور ریز (Apis florae)

زنبور عسل معمولی (Apis mellifera).

 

محصولات زنبور عسل و نحوه گردآوری آنها

می‌توان به شهد یا عسل و گرده زنبور عسل و بره "موم" که از صمغ‌ها بوجود می‌آید، اشاره کرد. گرده زنبور عسل دارای انواع مواد الی و ویتامین‌ها می‌باشد. گرده شامل قندهای احیا کننده می‌باشد که در کل 31% در گروه کربوهیدرات وجود دارد. میزان متوسط پروتئین گروه حدود 22% است و تمام اسیدهای آمینه ضروری مورد نیاز انسان در ترکیب پروتئینی دانه گروه وجود دارد. عصاره اتری گروه حاوی چربی‌ها و روغن‌ها ، پیگمان‌ها ، دونین‌ها ، ویتامین‌ها و هورمون رشد می‌باشد. گروه حاوی 13 نوع اسید چرب و دو استدول عمده بنام‌های 24- متیلن کلسترول "و بی سی توسترول" است. برای جمع آوری دانه گرده می‌توان از تله گرده ، استفاده کرد، ولی اینکار توصیه می‌شود، چون جمعیت زنبورها را تضعیف می‌کند.

 

بعضی از مصارف گرده زنبور عسل

دانه گرده در پزشکی اهمیت خاصی دارد. در درمان بیماری‌های پروستات و آلرژی و در حال بی‌اشتهایی از داروهایی که از دانه گرده ساخته می‌شوند، استفاده می‌کنند. دانه گرده بعنوان مکمل غذایی بکار می‌رود و از آن در رفع چین و چروک و لکه‌های صورت استفاده می‌گردد. از داروهای مشهور می‌توان به Prostaflor , Ofilorex اشاره کرد.

 

نیش زنبور

از نیش زنبور عسل بعلت خاصیت قلیایی و اسیدی بودن آن در درمان بیماریها ، استفاده می‌کنند.

تولید مثل

در کارگرها تنها اثری دیده می‌شود و ولی در ملکه به خوبی توسعه یافته است. ملکه جوان 6 روز بعد از بیرون آمدن ، با یک زنبور نر جفتگیری می‌کند، اندام‌های جفت گیری نر پاره شده و در کیسه تناسلی ماده باقی می‌ماند و تا اینکه بعد از بازگشتن به کندو ، کارگرها آنرا از بین می‌برند. اسپرماتوزوئیدهایی که بدین صورت در کیسه ذخیره اسپرم ، جای می‌گیرد، بکار همه تخم‌های لقاح یافته‌ای که ملکه خواهد گذاشت، بکار می‌رود. تخمدان‌های ملکه پر شده و شکم را پر می‌کند و ظرف دو روز ، شروع به تخم گذاری می‌کند.

از تخم‌های لقاح نیافته ، زنبورهای‌نر (هاپلوئید 16 کروموزوم) و از لقاح یافته‌ها ، زنبورهای ماده (دیپلوئید و دارای 32 کروموزوم) تولید می‌شود. تخم‌ها تبدیل به لاروکرمی شکل کوچک فاقد پاها و چشم می‌شوند و از ژله شاهانه که توسط غده‌های حلقی کارگران جوان تولید می‌گردد، تغذیه می‌کنند. ولی لاروهای ملکه بیشتر به تغذیه شاهانه می‌پردازند و به همین جهت با سرعت زیاد بزرگ و تمایز می‌یابند.

دم لارو چندین بار ، پوست اندازی می‌کند روی سلول بوسیله موم پوشیده می‌شود. و لارو در داخل آن قرار گرفته و شفیره نام دارد و دگردیسی را کامل نموده و به کمک آرواره‌های زبرین ، سرپوش حجره را پاره کرده و به شکل یک نوزاد جوان بیرون می‌آید. بعد از عمل جفت گیری زنبوران نر ، به بی‌غذایی می‌افتند و می‌میرند.

 

 

 

http://daneshnameh.roshd.ir                                lمنبع

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: چهارشنبه 12 فروردین 1394 ساعت: 0:15 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

تحقیق درباره شهرستان رودسر

بازديد: 1099

تحقیق درباره شهرستان رودسر

شهرستان رودسر با وسعتی حدود 1340 کیلومتر مربع در شرق استان گیلان و سومین شهر وسیع آن می‌‌باشد. رودسر از شمال و شمال شرقی به دریا ی خزر، از جنوب به سلسله جبال البرز و از شرق به شهسوار از استان مازندران و از غرب به لنگرود و دیلمان منتهی می‌شود. شهرستان رودسر دارای چهار بخش مرکزی، کلاچای، چابکسر و رحیم آباد می‌‌باشد. قومیت مردم رودسر گیلک و به زبان گیلکی با لهجه بیه پیش (شرق گیلان) تکلم می‌‌کنند. مذهب مردم رودسر شیعه جعفری و اثنی عشری است

 

تاریخچه رودسر

رودسر در زمانهای قدیم به نامهای کوتم و هوسم نامیده می‌شود و دارای تاریخ بسیار دوری می‌باشد. یکی از روستاهای رودسر به نام تیمجان در زمان سلطنت شاه عباس اول دارای ضرابخانه بوده که سکه‌های ضرب شده در این محل موجود است مقدسی جغرافی دان معروف در سال ۳۷۵ هجری قمری در کتاب (احسن التقاسیم فم معرفه الاقالیم) آورده هوسم را بازاری نیکو و مسجد جامعی نزدیک مقرحاکم است و یا حمداله مستوفی در سال ۷۴۰ هجری قمری از هوسم به عنوان بندر و لنگرگاه کشتی‌هایی که از گرگان و طبرستان آذوقه حمل می‌کردند یا نموده مردم [رودسر] دارای عواطف و پایبند به اصول مذهبی می‌باشند. این مطلب را رابینو در کتاب ولایات دارلمرز گیلان بدین صورت آورده: مردم رودسر به ملایمت طبع و علاقه مندی به مذهب معروف می‌باشند.

 

 

آب و هوا

قسمت کوهستانی آن خوش آب و هوا و سردسیر می باشد. و قسمت شمالی آن که در قسمت دریای خزر و جلگه قرار گرفته است معتدل و مرطوب می باشد.

 

اقتصاد و محصولات

اقتصاد مردم رودسر به علت قرار گرفتن درکنا دریا و زمین‌های مناسب بیشتر بر پایه کشاورزی و ماهیگیری استوار است. از محصولات تولید شده در رودسر می‌‌توان برنج، چای، ابریشم و کنف و مرکبات، گندم، جو، فندق، گردو، حبوبات، گل گاوزبان و انواع سبزی و ابریشم را نام برد. تنوع و فراوانی در رودسر باعث گردیده تا بازار هفتگی آن که در روزهای یکشنبه دایر می‌‌گردد از رونق فراوانی برخوردار باشد. بافت چادرشب، لباس قاسم آبادي ،حصیر، جوراب پشمی، زنبیل، نمد بافی و تولید انواع سرامیک و سفال را نام برد که اغلب در یکشنبه بازار رودسر عرضه می‌‌گردد.

 

جاذبه‌های گردشگری و تاریخی

منطقه بسیار پرجاذبه سفیدآب رحیم آباد رودسر و آبشار زیبای آن با چشمه‌های زلال و متعدد که از - کوههای پر برف سرچشمه گرفته و از میان جنگل‌های انبوه می‌‌گذرد - چشمه زیبا و خروشان آسمان رود واقع در 45 کیلومتری رحیم آباد رودسر در منطقه اشکورات علیا - منطقه سرسبز و فوق العاده دیدنی اشکورات با طبیعتی بکر - ساحل بسیار زیبا و آرام رودسر به طول 40 کیلومتر هرساله پذیرای خیل مشتاقان دریا می‌‌باشد - منطقه جنگلی و کوهستانی سرولات (در چابکسر) بارودی بسیار پرآب و زلال که نزدیکی آن به دریا - تلفیقی از یک شاهکار طبیعت می‌‌باشد چشمه آب معدنی سجیران واقع در روستای جیرک در یک مسیر کوهستانی و در لابلای جنگل انبوه که - دارای خواص فوق العاده شفابخش و مفید برای بیماریهای کلیوی - کبدی و گوارشی می‌‌باشد همچنین وجود غارهایی مربوط به انسان‌های ماقبل تاریخ در این منطقه حاکی از زندگی انسان‌های اولیه - می باشد که می‌‌توان به غار دیارجان نزدیک آشورآباد و غار کبیران نزدیک گرمابه دشت رودسر و غار سرد دره در روستای شاهیجان اشکور اشاره کرد.

 

نقاط زیارتی و تاریخی

گنبد پیر محله یکی از نقاط تاریخی رودسر و از عجایب هفتگانه گیلان می‌‌باشد. ساخت گنبد مربوط - به دوره کیانیان و به صورت هشت ضلعی می‌‌باشد

قلعه بندبن واقع در بندبن قاسم آباد رودسر با برجی به ارتفاع 12 متر که ظاهراً در زیر قلعه راه‌ها و - دالانهایی برای تردد وجود داشته است . بندبن روستائي زيبا و تاريخي با مردماني فرهيخته و اهل دانش است که در آن قلعه اي سنگي متعلق به دوران باستان وجود دارد . قدمت اين قلعه به هزاران سال پيش باز مي گردد که ساکنان اين نقطه جغرافيائي از آن به‌عنوان قلعه دفاعي در برابر حملات دشمنان دريائي خود استفاده مي کردند . در معماري اين قلعه از مواد و ترکيبات خاص و کم نظيري استفاده شده است که با وجود رطوبت شديد هوا ، آنرا تا کنون پابرجا نگاه داشته ، از اطراف اين قلعه گنجينهايي کشف شده است . در ابتداي روستاي بندبن امامزاده اي واقع است که محل زيارت مومنين مي باشد .

پل آجری تیمجان که ساخت آن مربوط به دوره صفویه می‌‌باشد - مسجد جامع تیمجان و قبور سادات مرعشی - بقعه متبرکه یحی دلیجان فرزند امام موسی کاظم ه - بقعه متبرکه آقا سید محمد فرزند گرامی امام موسی بن جعفر ه - بقعه متبرکه آقا سید عبداله فرزند گرامی امام موسی کاظم ه - بقعه متبرکه آقا سید نصرالدین از نوادگان امام موسی کاظم ه - بقعه متبرکه آقا سید نصرکیا از نوادگان امام موسی کاظم ه - بقعه متبرکه آقا سید مبین از فرزندان گرامی امام موسی کاظم ه - بقعه متبرکه آقای سید معین از فرزندان گرامی امام موسی کاظم ه - بقعه متبرکه آقای سید مرتضی از نوادگان گرامی امام موسی کاظم ه - بقعه متبرکه سیده بی بی سکینه از فرزندان گرامی امام موسی بن جعفر ه -

 

روستاهای مهم رودسر

1.بازرگان محله

2. کهنه گویه

3.چینجان

4.تمیجان

5. کرفستان

6. لشکاجان

7. خلیفه محله

8.دوستكوه

9. ماچیان

10.گسکر محله

11.اوشیان

12.سیاهکل رود

13.رضا محله

14.قاسم آباد و بندبن

15.جواهردشت

16.چایجان

17.کلکاسرا

18.لیما

19.چافجیر

20.صحنه سران

21.دیودراکو

22.گواسرا

23.ولیسه

24. بازنشین

25.دشتك شوئيل

26.نیلو

27.جیرکل

28. سجیران

29.لهداربن

30.سیارستاق اشکورات

31.سارم

32.شوئیل

33.ناصر سرا

34.چمتو

صمداباد(دریاچه زیبا)

 

تمیجان

تمیجان, از روستاهای تاریخی بخش مرکزی شهرستان رودسر و دارای پل خشتی تمیجان می‌باشد.

تمیجان, همچنین نام نان محلی گیلان بوده و در گویش گیلکی بر گرفته از سه واژه تو+می+جان به معنی تو جان منی برگرفته شده است؛ و به لحاظ خوشمزگی آن می‌باشد که از آرد برنج مرغوب و محلی گیلان تهیه می‌شود.

اهالی این روستا به گویش گیلکی شرق گیلان و به لهجه رودسری, صحبت می‌کنند. بنای اولیه مسجد جامع تمیجان مربوط به دوره صفویه‌است که در دوره‌های بعد تغییراتی در آن صورت گرفته‌است. پوشش چوبی مسجد بر روی تیر جمال میانی و آن هم بر روی فیلپایی با مقطع ستاره شکل قرار گرفته‌است. صحن مسجد به دو قسمت اصلی تقسیم شده‌است.

قسمتی که مخصوص زنان است با چوب بنا شده و سطح آن حدود دو متر بالاتر از کف اصلی مسجد قرار دارد بر بالای طاقنماهای اطراف مسجد، گچبری‌های قدیمی دیده می‌شود و محرابی در طرف قبله قرار دارد.

در این مسجد، سنگ نوشته مرمرینی وجود دارد که براساس مفاد آن در سال ۱۰۷۵هجری قمری حوض، لاکه و مناری در مسجد ساخته شده‌است که تنها آثار حوض و لاکه آن پیداست. با توجه به این کتیبه می‌توان یقین داشت که مسجد قبل از این تاریخ وجود داشته‌است.

 

 

خلیفه محله

 

موقعیت جغرافیایی

خلیفه محله, غربی ترین روستای جلگه‌ای شهرستان رودسر , از توابع بخش مرکزی رودسر و به دلیل مجاورت آن با شلمان رود, دارای معدن بزرگ شن و ماسه می‌باشد.

 

نام گذاری روستا

خلیفه محله, تغییر شکل یافته خاله محله و خاله در واژگان گویش گیلکی به معنی رود و رودخانه می‌باشد. به عبارتی: خلیفه محله, مکانی است که رود در آن جریان دارد و البته رودخانه شلمان رود که از کوه‌های ناتشکوه املش در البرز شمالی سرچشمه می‌گیرد, پس از طی مسافتی, از ضلع غربی این روستا عبور کرده و در نهایت به دریای خزر می‌ریزد.

زبان

مردمان آن به گویش گیلکی شرق گیلان و به لهجه شلمانی صحبت می‌کنند. بیشتر نام خانوادگی اهالی این ده تاریخی, از قبیل: تهمتن, خانی, شادرام, سرپرست, بخشی, بخشی پور, نیک فر, پشتاره, نوروزی, خورشید سوار, برزگر ،اقبال و... ریشهٔ زرتشتی و باستانی دارد.

زنده یاد محمود پاینده لنگرودی در کتاب ارزشمند فرهنگ مثلها و اصطلاحات گیل و دیلم در اشاره‌ای به یک ضرب المثل, در خصوص نام این آبادی قدیمی آورده‌است: در خلیفه محله, سادات راهی ندارند. به باور مردم منطقه شرق گیلان, در قدیم اهالی این ده با سید و سادات میانه خوبی نداشته و اساساٌ نام گذاری خلیفه محله به همین قضیه ربط داده می‌شود که نادرست است.

به واسطه طبیعت دل انگیز و افسونگر این آبادی, نام گلستان محله نیز بر آن اطلاق می‌شود.

 

مهاجرت

در سال‌های اخیر به دلیل مهاجرت عمده روستاییان به شهرها, اکنون جمعیت خلیفه محله به کمتر از ۵۰۰ نفر کاهش یافته‌است.

عمده محصولات کشاورزی آن: برنج, چای و پرورش کرم ابریشم می‌باشد.

 

 

 

قاسم‌آباد

قاسم‌آباد دارای کاربردهای زیر است:

* قاسم آباد (گیلان) از روستاهای گیلان و از توابع شهرستان رودسر است.

* قاسم‌آباد از روستاهای شهرستان سرخس در ایران است.

 

نِی‌لو

نِی‌لو یکی ازروستاهای اشکور سفلی، در۲۰ کیلومتری جنوب رحیم آباد شهرستان رودسر، در جوار شرقی جاده کوهستانی اشکور، بین سفیدآب و روستای جیرکل واقع شده است. این روستا در دامنه کوه توساسان و اربه سرا (باشیب حدود ۳۰درجه) و باپوشش جنگلی نسبتاٌ انبوه از درختان راش و توسکا و باغات فندوق و با چشمه ها و جویبارهای فراوان قرار دارد که از طرف شرق به رودخانه پلرود منتهی میگردد. شغل اصلی مردمان روستا باغداری بویژه تولید فندوق می باشد.

نام نی ‌لو از دو عبارت «نی» و «لو» تشکیل شده است. نی اسم گیاهی است که قبلا" دراین محل میروئید و کلمه «لو» به زبان محلی به معنی زیاد (دراز) می باشد بنابراین نیلو یعنی محلی که نی زیادی می روئید.

آثار قدیمی بجا مانده نشان می‌دهد که یکبار این محل (روستا) بطورکلی در آتش سوزی حاصل از بادهای موسمی گرم پائیزی-زمستانی (که درزبان محلی به گرمش معروف است)از بین رفته است.

بنا به شرایط و ویژگیهای منحصر بفردی که روستای نیلو از لحاظ کشاورزی و دامداری و نیز نزدیکی به شهر داشته، باعث شده که طی حدود صد تا صد و پنجاه سال، خانواده هایی از روستاهای دیگر مانند طیولا، میلاش و پلام به این روستا مهاجرت نمایند. از خانواده های این روستا بابائی، دانشور، شیرمحمدی، نظری، علیزاده، خانعلی زاده و مهرعلیزاده می باشند.

این روستادرسال ۱۳۵۳ با آمدن سپاه دانش، صاحب اولین مدرسه ابتدائی به سبک جدید شد. قبل از این جهت سوادآموزی لازم بود به روستاهای اطراف (جیرکل و سجیران) تردد شود و یا آوردن میرزا و دایر کردن مکتبخانه بدین منظور مرسوم بود.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: چهارشنبه 12 فروردین 1394 ساعت: 0:15 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(1)

ليست صفحات

تعداد صفحات : 792

شبکه اجتماعی ما

   
     

موضوعات

پيوندهاي روزانه

تبلیغات در سایت

پیج اینستاگرام ما را دنبال کنید :

فرم های  ارزشیابی معلمان ۱۴۰۲

با اطمینان خرید کنید

پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست.

 سامانه خرید و امن این سایت از همه  لحاظ مطمئن می باشد . یکی از مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه   09159886819  در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما  فرستاده می شود .

درباره ما

آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس