تحقیق دانشجویی - 499

راهنمای سایت

سایت اقدام پژوهی -  گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان

1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819  -  صارمی

2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2  و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی  (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .

3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل http://up.asemankafinet.ir/view/2488784/email.png  را بنویسید.

http://up.asemankafinet.ir/view/2518890/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86.jpghttp://up.asemankafinet.ir/view/2518891/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%20%D8%A8%D9%87%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA.jpg

لیست گزارش تخصصی   لیست اقدام پژوهی     لیست کلیه طرح درس ها

پشتیبانی سایت

در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا  پیام بدهید
آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet

تحقیق درباره ماه رمضان

بازديد: 297

 

در ذكر مواطن و مواقف و مواضعي كه فرستادن صلوات، تأكيدش بيشتر است.

اول: در هر جائي كه اسم مبارك آن سرور ـ عليه و آله الصلوه و السلام ـ برده شود، خواه خود مذكور نمايد، و خواه از كسي بشنود، كه در آن مقام، فرستادن صلوات واجب است. و در فصل دوم، تحقق آن مذكور شد.

و مراد اين است: از ياد كردن و شنيدن اسم مبارك آن حضرت، فرستادن صلوات واجب مي‌شود، خواه ذكر كردن و شنيدن واجب باشد يا نباشد؛ چنانكه در خواندن و شنيدن آية عزيمه، سجده واجب مي‌شود، اگر چه خواندن و شنيدن آن واجب نباشد.

دوم: در ابتداء هر كلامي كه آن را قدري باشد. و علماء خطبه‌اي را كه مشتمل بر حمد و ثناء الهي و صلوات بر رسول ـ صلي الله عليه و آله ـ نباشد، آن را «ابتر» مي‌گويند و مي‌نامند، يعني مقطوع از خير و فايده. و عامه از رسول خدا صلي‌الله و عليه و آله ـ روايت كرده‌اند كه فرمود:

« هر كلامي كه در آن، به ذكر خدا و درود بر من ابتدا كرده نشود، آن كلام، ابتر ـ يعني از خير، مقطوع ـ بود».

سوم: در ابتداء وضو.

و عامه از اميرالمؤمنين ـ عليه‌السلام ـ روايت كرده‌اند كه رسول خدا ـ صلي‌الله و عليه و آله و سلم ـ فرمود كه:

«يا علي چون خواهي وضو بسازي، بگو: بسم‌الله و الصلوه علي رسول ‌الله»

چهارم: عامه از رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ روايت كرده‌اند كه فرمود:

« چون از وضو فارغ شويد، بگوئيد: اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شريك له، و اشهد ان محمداً عبده و رسوله. و بعد از آن صلوات فرستيد. و چون چنين كنيد، گشاده مي‌شود براي شما درهاي رحمت».

پنجم: عامه از اميرالمؤمنين ـ عليه‌السلام ـ روايت كرده‌اند كه فرمود:

« اذا مررتم بالمسجد فصلوا علي النبي صلي الله عليه و آله»

يعني: هر گاه مرور كنيد به مسجدي، صلوات فرستيد بر پيغمبر ـ صلي‌الله عليه و آله ـ.

و اين حديث را به دو طريق معني كرده‌اند:

يكي آنكه «بالمسجد» به معني « في‌المسجد» باشد، يعني هر گاه داخل در مسجد شويد، صلوات فرستيد.

و ديگر آنكه به معني « علي المسجد» باشد، به اين معني كه چون بر كنار مسجد بگذريد، صلوات فرستيد.

و مؤيد معني اول است حديثي كه ابوهريره راوي آن است، كه:

« چون يكي از شما در مسجد درآييد، صلوات فرستيد بر محمد و آل محمد (صلوات الله عليهم)»

نيز اين حديث را از رسول خدا ـ صلي‌الله عليه و آله و سلم ـ روايت كرده است.

و مؤيد دوم است آنكه در اخبار وارد شده است كه:

« چون نظر بر مسجد افتد، بايد صلوات فرستاد».

و ايضاً عامه از فاطمه دختر امام حسين عليه‌السلام روايت كرده‌اند، كه:

« چون رسول خدا ـ صلي‌الله عليه و آله و سلم ـ داخل مسجد مي‌شد، صلوات مي‌فرستاد، و بعد از آن مي‌گفت: رب اغفرلي ذنوبي و افتح لي ابواب رحمتك و چون بيرون مي‌آمد، صلوات و سلام مي‌فرستاد، و مي‌فرمود: رب اغفرلي ذنوبي و افتح لي ابواب فضلك».

و در بعضي از روايات مذكور است كه:

« بايد در وقت دخول و خروج بگويد: اللهم صل علي محمد و آل محمد».

و اما در طريق اصحاب ما، حديثي در خصوص صلوات فرستادن در وقت دخول و خروج مسجد در نظر نيست، نهايت از آنجا كه براي هر يك، دعائي بلكه چند دعا روايت شده است، و صلوات فرستادن پيش از دعا كردن و بعد از آن، از لوازم است، و تا وقتي كه صلوات فرستاده نشود دعا محجوب مي‌ماند و به اجابت نمي‌رسد، بايد كه البته صلوات فرستيد.

ششم: در تعقيب همة نمازها عموماً، و در تعقيب نماز مغرب و صبح خصوصاً.

در كتاب عده‌الداعي، از اميرالمؤمنين ـ عليه السلام روايت كرده است كه:

« چون بنده از نماز فارغ شود، بايد كه صلوات فرستد بر رسول خدا ـ صلي‌الله عليه و آله ـ، و از خدا سؤال نمايد، زيرا كه هر كه بر رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ صلوات فرستد، دعاي او بالا مي‌رود. و هر كه از خدا بهشت را بخواهد، بهشت مي‌گويد: خداوندا، عطا كن به بندة خودت، از آنچه به تو پناه برد از آن. و چون حوريان را از خدا بخواهد، آنها مي‌گويند كه: خدايا، عطا كن بندة خودت را، آنچه را خواست.»

و ابن باويه در كتاب ثواب الاعمال، از حضرت صادق ـ عليه‌السلام ـ روايت كرده كه به صباح بن سبابه فرمود كه:

مي‌خواهي به تو تعليم نمايم چيزي را، كه روي ترا از گرمي آتش جهنم نگاه دارد؟ راوي عرض كرد: بلي. فرمود كه:

بعد از نماز صبح، صد مرتبه بگو: اللهم صلي علي محمد و آل محمد، كه حق تعالي نگاه مي‌دارد روي ترا از گرمي جهنم.

و ايضاً در همان كتاب، از حضرت امام موسي عليه‌السلام روايت كرده است كه: « هر كه بعد از نماز تسبيح ـ يعني نماز جعفر طيار ـ و بعد از نماز مغرب، پيش از آنكه پاها را بگرداند، و با كسي تكلم نمايد، بگويد:

ان الله و ملائكه يصلون علي النبي يا ايها الذين آمنو صلوا عليه و سلموا تسليما. اللهم صل علي محمد النبي و ذريته،

حق تعالي صد حاجت او را برآورد، هفتاد در دنيا، و سي در آخرت.

راوي مي‌گويد: من عرض كردم كه: چيست معني صلوات خدا و صلوات ملائكه؟ فرمود كه:

« تزكيه است از ايشان براي آن حضرت.و صلوات مؤمنان، دعا است براي آن جناب».

هفتم: پيش از شروع در دعا كردن.

هشتم: بعد از فراغ از دعا.

و اخبار متعلقة به اين، در موطن پيش از اين مذكور شد. و از اين اخبار، مستفاد گرديد كه هر دعائي كه از صلوات خالي باشد، به اجابت نمي‌رسد، بلكه معلوم شد كه اگر دعا كننده بر فرستادن صلوات اقتصار نمايد و هيچ دعا نكند،سعادت و رستگاري دنيا و آخرت براي او حاصل مي‌شود.

و شيخ صدوق، از حضرت صادق ـ عليه‌السلام ـ روايت كرده است كه:

اذا صلي احدكم و لم يذكر النبي صلي الله عليه و آله يسلك بصلوته غير سبيل الجنه يعني: هر گاه دعا كند يكي از شما، و در آن دعا، پيغمبر ـ صلي‌الله عليه و آله ـ را ياد نكند، آن دعا، به راهي كه غير راه بهشت است، خواهد رفت.

اگر چه مي‌توان گفت كه مراد از صلوه در اين حديث، نماز است؛ و مقصود از آن، رد بر عامه است، چه بسياري از ايشان، صلوات را در تشهد واجب نمي‌دانند، بلكه بعضي بدعت مي‌دانند.

نهم: در خطبة جمعه و عيدين و استسقاء و غير اينها، زيرا كه به مذهب ما، صلوات در خطبه، ركني از اركان است. و عامه در آن اختلاف كرده‌اند، و بيشتر به استحباب آن قائل شده‌اند.

دهم: در هر روز

يازدهم: در هر شب.

و پيش از اين مذكور شد كه در جامع‌الاخبار مذكور است كه رسول خدا صلي‌الله عليه و آله و سلم به اميرالمؤمنين ـ عليه‌السلام ـ فرمود كه:

« يا علي، هر كه بر من صلوات فرستد در هر روز يا در هر شب، شفاعت من از براي او واجب مي‌شود، هر چند كه از اهل كبائر باشد.»

و از دعوات راوندي نيز نقل شد كه رسول‌خدا ـ صلي‌الله عليه و آله ـ فرمود كه: « هر كه در هر روز، از روي دوستي و شوق، به من سه مرتبه صلوات فرستد، بر خدا لازم مي‌شود، كه گناهان آن روز و آن شب را بيامرزد».

و در كتاب جامع‌الاخبار، از امام جعفرصادق ـ عليه‌السلام ـ منقول است كه:

« هر كه در هر روز، صد مرتبه صلوات فرستد، هفتاد ملك مبادرت مي‌نمايند كه هر يك، آن را به رسول خدا ـ صلي‌الله و عليه و آله ـ برسانند، پيش از آنكه ديگري برساند».

و در كتاب مفتاح حصنين ـ كه از كتب عامه است ـ از رسول خدا ـ صلي‌الله عليه و آله و سلم ـ روايت كرده است كه فرمود كه:

« هر كه در هر صبح ده مرتبه، و در هر شام ده مرتبه بر من صلوات فرستد، من او را دريابم، در وقتي كه محتاج به آن باشد».

دوازدهم: عصر روز پنج‌شنبه

سيزدهم: شب جمعه

چهاردهم: روز جمعه

و بعضي اخبار متعلقه به اين مواطن در فصل سابق مذكور شد.

و شيخ طوسي در مصباح متهجد گفته است كه مستحب است كه بعد از عصر روز پنج‌شنبه تا آخر روز جمعه، بسيار صلوات فرستد بر محمد و آل محمد ـ صلوات الله عليهم ـ پس بگويد:

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم و اهلك عدوهم من الجن و الانس من الأولين و الآخرين.

و اگر اين صلوات را صدبار بگويد، براي او فضل بسيار خواهد بود.

و ابن بابويه از امام جعفر صادق عليه‌السلام روايت كرده است كه:

« هيچ عملي در روز جمعه، افضل از صلوات فرستادن بر محمد و آل محمد صلوات الله عليهم ـ نيست.»

و ايضاً از حضرت امام رضا عليه‌السلام روايت كرده است كه رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود كه:

« هر كه در هر روز جمعه، بر من صد مرتبه صلوات فرستد، حق‌تعالي شصت حاجت او را روا مي‌كند: سي در دنيا، و سي در آخرت».

و در كتاب جامع الاخبار مذكور است كه رسول خدا ـ صلي‌الله عليه و آله ـ فرمود كه:

« هر كه در روز جمعه، صد مرتبه بر من صلوات فرستد، خدا گناهان هشتاد سالة او را بيامرزد».

و از حضرت امام موسي ـ عليه‌السلام ـ منقول است كه:

« بهترين اعمال در روز جمعه، آن است كه بعد از عصر، صد مرتبه بر محمد و آل محمد (عليهم الصلوه و السلام) صلوات فرستد. و اگر بر آن زياد كند، افضل خواهد بود».

و در كتاب جامع‌الاخبار، از رسول مختار ـ صلي‌الله عليه و آله و سلم‌ـ منقول است كه فرمود:

« بسيار بر من صلوات فرستيد در روز جمعه، بدرستي كه مضاعف مي‌گردد در آن روز، ثواب عملها. و از خدا سئوال نمائيد براي من درجة وسيله را از بهشت.»

كسي عرض كرد كه: كدام است درجة وسيله؟

فرمود: « آن اعلي درجة بهشت است كه به آن نمي‌رسد، مگر پيغمبري. و من اميدوارم كه آن پيغمبر باشم.»

و در كتاب عروس ـ كه مؤلف آن يكي از مشايخ قميين است ـ از حضرت صادق ـ عليه‌السلام ـ روايت كرده است كه:

« هر كه در شب جمعه بر محمد و آل محمد ـ صلوات الله عليهم ـ صلوات فرستد، روشن مي‌گرداند نور او، آسمانها را، تا روز قيامت. و ملائكه خدا در آسمانها براي او استغفار مي‌كنند. و استغفار مي‌كند براي او ملكي كه موكل است بر قبر رسول خدا ـ صلي‌الله عليه و آله ـ تا روز قيامت.»

و همين حديث در كتاب مقنعه نيز مذكور است.

و شهيد ثاني، در بعضي از رسائل خود، از امام جعفر صادق ـ عليه‌السلام ـ روايت كرده است كه رسول خدا صلي ‌الله عليه و آله و سلم فرمود كه:

« بسيار بر من صلوات فرستيد در شب نوراني و روز نوراني ـ يعني شب جمعه و روز جمعه.

راوي عرض كرد كه: صلوات بسيار چه قدر است؟

فرمود: « تا صد مرتبه. و اگر زيادتر شود، بهتر است».

و در كتاب جمال‌الاسبوع، از حضرت صادق ـ عليه‌السلام ـ روايت كرده است كه:

« چون شب جمعه مي‌شود، فرود مي‌آيند از آسمان، ملائكه به عدد ذره‌ها، و در دستهاي آنها قلمها از طلا و كاغذها از نقره هست. و تا شب شنبه، چيزي را بجز صلوات بر محمد و آل محمد ـ صلوات الله عليهم ـ نمي‌نويسند. پس بسيار صلوات فرستيد در آن شب و روز.»

بعد از آن فرمود كه: از جمله سنتها، آن است در هر جمعه هزار مرتبه، و در ساير ايام، صد مرتبه بر آن حضرت و اهل بيت او، صلوات فرستاده شود.

و در كتاب فقه‌الرضا ـ عليه‌السلام ـ مذكور است كه:

« بسيار صلوات فرست بر رسول خدا ـ صلي‌الله عليه و آله ـ در شب جمعه و روز جمعه.

و اگر تواني كه هزار مرتبه فرستي، فضل در آن خواهد بود. و به ما رسيده است كه: در عصر روز پنج‌شنبه، گروهي از ملائكه نازل مي‌شوند، و با آنها قلمها و صحيفه‌ها از نور هست، و نمي‌نويسند مگرصلوات بر رسول خدا را، تا آخر روز جمعه».

و ايضاً از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام مروي است كه:

« در روز قيامت، حق‌تعالي، روزها را مبعوث مي‌گرداند به صورتي كه خلايق بدانند كه آنها ايامند؛ و روز جمعه پيش از همه مي‌باشد، مانند عروسي با جمال و كمال كه او را براي مردي صاحب دين و مال مي‌برند. مي‌آيد و بر در بهشت مي‌ايستد، و ساير روزها در عقب او مي‌ايستند، و شهادت مي‌دهند، و آن شفاعت مي‌كند براي گروهي كه صلوات فرستاده‌اند بر محمد و آل محمد عليهم السلام و غير اين گروه را شفاعت نمي‌كند.»

كسي عرض كرد كه: صلوات بسيار، چه قدر است؟ و در كدام وقت بهتر است؟

فرمود: « صدمرتبه، و بعد از نماز عصر».

پرسيد كه: چگونه صلوات فرستم؟

 فرمود كه: « مي‌گوئي: اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم»

و ايضاً در همان كتاب مذكور است كه: هر كه در روز جمعه صد مرتبه بر محمد و آل محمد صلوات الله عليهم بفرستد، و صد مرتبه استغفار كند، و صد مرتبه « قل هوالله احد» بخواند، البته گناهان او آمرزيده شود.

و شيخ شهيد در رساله‌اي از رسول خدا ـ صلي‌الله عليه و آله ـ روايت كرده است كه فرمود: بسيار صلوات بر من بفرستيد در روز جمعه. و هر كه صلواتش به من بيشتر است، منزلة او به من نزديكتر است. و هر كه در روز جمعه به من صد صلوات فرستد، در روز قيامت آيد، با روي نوراني. و هر كه در روز جمعه هزار مرتبه بر من صلوات فرستد، نميرد، تا آنكه جاي خود را در بهشت ببيند.

و شيخ طوسي و كفعمي از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده‌اند كه: هر كه بعد از نماز صبح و بعد از نماز جمعه بگويد:

« اللهم اجعل صلواتك و صلوات ملائكتك و رسلك علي محمد و آل محمد».

تا مدت يكسال، گناه بر او نوشته نمي‌شود.

و در كتاب دعائم الاسلام، از رسول خدا صلي الله عليه و آله روايت كرده است كه: بسيار صلوات بفرستيد بر من در روز جمعه، زيرا كه در آن روز عملها مضاعف مي‌شود.

و امام جعفر صادق عليه‌السلام فرمود كه: چون صبح روز جمعه طالع مي‌شود، حق تعالي گروهي از ملائكه را مي‌فرستد، كه صلوات بر محمد و آل محمد صلوات الله عليهم را بنويسند تا شب.

و از امام محمد باقر عليه‌السلام روايت كرده است كه: عمل‌ها در روز جمعه مضاعف مي‌گردد. پس بسيار قرار بدهيد در آن، صلوات و صدقه و دعا را.

مؤلف گويد: كه اخبار در استجابت صلوات در روز جمعه، از آن بيشتر است كه در اين رساله گنجد. و بيشتر از اين احاديث كه مذكور شد، در اكثر كتب اصحاب ما مذكور است. و عامه نيز در كتب خود، بسياري از آنها را ذكر كرده‌اند. و ذكر آن، موجب تكرار خواهد بود.

پانزدهم: در ماه مبارك رجب، خصوصاً در روز مبعث.

چنانكه در مصباح متهجد، از حسن بن راشد روايت كرده است كه گفت:

به امام جعفر صادق عليه السلام عرض كردم كه آيا غير اعياد مشهوره، ديگر عيدي هست؟

فرمود كه: شريف‌تر و كامل‌تر از همة آنها، روزي است كه رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ‍ـ مبعوث گرديد.

عرض كردم كه آن، كدام روز بود؟

فرمود كه: آن، روز شنبه بيست و هفتم ماه رجب بود.

عرض كردم كه در آن روز، چه عمل بايد بجا آورد؟

فرمود: روزه مي‌گيري و صلوات بسيار بر محمد و آل محمد عليه‌السلام مي‌فرستي.

شانزدهم: در ماه شعبان.

و از سيدالساجدين عليه السلام صلواتي وارد شده است كه در هر روز ماه مبارك شعبان در وقت زوال بايد خواند. و آن صلوات، در مصباح متهجد و غير آن از كتب دعوات مذكور است.

و در كتب عامه مذكور است كه: در آسمان، دريائي است كه آن را درياي بركات گويند. و بر لب آن دريا، درختي است كه آن را درخت تحيات نامند. و بر آن درخت، آشيانة مرغي است مسمي به مرغ صلوات. و چون بنده مؤمني، در ماه شعبان، بر سيد پيغمبران صلي الله عليه و آله صلوات فرستد، حق‌تعالي آن مرغ را امر نمايد تا در آن دريا غوطه خورد، و پرهاي خود را بيفشارد. و هر قطره‌اي كه از پرهاي آن مرغ بريزد، ملكي خلق نمايد. و جميع آن ملك‌ها، به تقديس و تحميد و مدح و ثناي پروردگار مشغول گردند. و ثواب آنها در ديوان اعمال صلوات فرستنده ثبت گردد.

و ايضاً روايت كرده‌اند كه: يك صلوات در ماه شعبان، برابر است با ده صلوات در غير ماه شعبان.

هفدهم: در ماه مبارك رمضان.

و پيش از اين، حديثي از امالي شيخ صدوق ـ ره ـ و ثواب الاعمال ـ كه مؤلف آن نيز، شيخ صدوق است ـ نقل شد كه رسول خدا ـ صلي‌الله عليه و آله و سلم در ضمن خطبه‌اي كه در فضيلت ماه رمضان خواند، فرمود كه: هر كه در اين ماه، بر من بسيار صلوات فرستد، سنگين مي‌گرداند حق‌تعالي ترازوي اعمال او را، در روزي كه ترازوهاي اعمال سبك باشد.

هجدهم: در وقت بوئيدن گلها و رياحين.

در كتاب روضه الواعظين و مكارم الاخلاق از مالك جهني روايت كرده است كه:

من چيزي از رياحين به امام جعفر صادق ـ عليه‌السلام ـ دادم. آن حضرت گرفت و بوئيد و بر چشمهاي خود نهاد. و گفت: اللهم صل علي محمد و آل محمد. پس فرمود كه: هر كه چنين كند كه من كردم، گناهان او آمرزيده مي‌شود، پيش از آنكه آن را بر زمين گذارد.

و عامه از رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ روايت كرده‌اند كه فرمود: هر كه گلي ببويد و بر من صلوات نفرستد، بر من جفا كرده است.

نوزدهم: بعد از عطسه كردن خود يا ديگري.

بيستم: در نزد ذكر پروردگار.

چنانكه در « كافي »، از عبدالله بن دهقان روايت كرده است كه مي‌گفت:

به خدمت امام رضا عليه السلام رفتم. آن حضرت، از من پرسيد كه مراد از اين آيه چيست: « و ذكر اسم ربه فصلي»

من عرض كردم كه يعني هر گاه ياد مي‌كند اسم پروردگار خود را، برمي‌خيزد و نماز مي‌كند.

فرمود كه: اين تكليفي خواهد بود بسيار مشكل.

عرض كردم: فداي تو شوم، پس مراد چيست؟

فرمود كه: مراد اين است كه چون اسم پروردگار ياد مي‌كند، بر محمد و آل محمد صلوات الله عليهم صوات مي‌فرستد.

مؤلف گويد كه: علماي عامه، مواطن بسيار ذكر كرده‌اند كه در آنها صلوات، تأكيدش بيشتر است. و در طريق خاصه، براي بيشتر از اين مواضع نصي و دليلي به نظر نمي‌آيد. بلكه عامه نيز دليلي بر آن اقامه ننموده‌اند. بلكه همين‌قدر گفته‌اند كه فلان كس چنين گفته است. مثل:

وقت ارادة سفر، و در وقت نشستن بر مركب، و در راه مكه، و در هر جايي كه سرازير بايد رفت، و بعد از تلبية در حج، و در حين دخول در مسجد‌الحرام، و نزد استلام حجر، و بر كوه صفا در وقت سعي، و بر كوه مروه، و در وقت طواف وداع در ميان ركن و باب، و در روز عرفه، و به وقت وقوف در مشعر، و در وقت ذبح، و در راه مدينه، و در وقت آنكه نظرش به مدينه افتد، و در وقت دخول در مسجد رسول‌الله ـ صلي ‌الله عليه و آله ـ و در وقت طواف روضة مطهره، و در وقت توجه به قبر مقدس، و در ميانة قبر و منبر، و در وقت مرور به مواضع معروفه كه رسول خدا صلي الله عليه و آله در آن مواضع مي‌بوده، و در ابتداي درس حديث، و در ابتداي تذكير و موعظه، و در وقت برخاستن از مجلس، و در هنگام مصاحفه با مسلم.

و در اين مقام، دو حديث روايت كرده‌اند.

يكي آنكه رسول خدا ـ صلي ‌الله عليه و آله ـ فرمود كه: هر دو بنده كه دوست يكديگر باشند براي خدا، و باهم مصافحه نمايند، و بر من صلوات فرستند، پيش از آنكه از هم جدا شوند، حق‌تعالي گناهان گذشته و آيندة هر دو را مي‌آمرزد.

و ديگر آنكه آن حضرت فرمود كه: هر كه مصافحه كند با مسلماني، و در وقت مصافحه بگويد: اللهم صل علي محمد و آل محمد و سلم، اين عمل باقي نگذارد از گناهان او، چيزي را.

و ديگر از مواضعي كه شمرده‌اند، در ابتداي مكاتبات و مراسلات است حمد الهي بجا آورده صلوات فرستد، و دروقت نوشتن فتوي، و در وقت افتتاح طعام خوردن و در وقت فراغ از آن، و در وقت داخل شدن در بازار، و در وقت بيع و شري و در وقت طنين، و در وقت حذو و بي‌حس شدن پاها، و در وقت تعجب كردن از چيزي، و در وقت ارادة صدقه، و بعضي ديگر از مواضع را نيز شمرده‌اند.

و اما اصحاب ما، در بيشتر اين مواضع، دعائي مخصوص از ائمه اطهار عليهم السلام روايت كرده‌اند كه درضمن آن، صلوات نيز مذكور است. و در خصوص صلوات ـ به تنهايي ـ در جايي در نظر حقير نمي‌آيد، كه روايتي بخصوص وارد شده باشد، مگر در دو، سه موضع.

از آن جمله، در « ثواب الاعمال» از عبدالسلام بن نعيم روايت كرده است كه به حضرت صادق عليه السلام عرض كردم كه: داخل خانه كعبه شدم، و هيچ دعايي ديگر به خاطر من نرسيد، مگر صلوات بر رسول خدا ـ صلي ‌الله عليه و آله ـ فرمود كه هيچ‌كس از كعبه بيرون نيامده است، كه عملش از عمل تو بهتر باشد.

و همين حديث، در كتاب كافي و عده الداعي نيز مذكور است.

در ذكر آدابي كه براي صلوات فرستنده رعايت آنها ضرور است

بدان كه از آية « و لا تجعلوا دعاء الرسول بينكم كدعاء بعضكم بعضاً» كه ترجمه‌اش اين است كه « قرار مدهيد خواندن پيغمبر را ـ يعني بردن نام آن حضرت و آواز كردن او ـ در ميان خود، مثل خواندن بعضي از شما بعضي ديگر را ـ يعني مثل آنكه يكديگر را مي‌خوانيد و نام مي‌بريد ـ» مستفاد مي‌گردد كه بايد نام و اسم گرامي آن حضرت را به تعظيم و توقير ياد نمود. و نشايد كه به طريق متعارف، آن جناب را نام برد.

و از اينجا معلوم مي‌شود كه بايد صلوات فرستنده، دقيقه‌اي از دقائق آداب ظاهري و باطني را فروگذاشت ننمايد.

ويكي از علماء گفته است كه معظم آداب باطني، آن است كه در خاطر خود راه ندهد كه شرف و منزلتي و قرب و مرتبتي كه براي آن حضرت حاصل است، ممكن است كه براي ديگري حاصل باشد يا حاصل نشود.

در وقتي اين ادب، صورت كمال پذيرد، كه اين مطلب، در خاطرش، از روي اعتقاد و يقين باشد؛ زيرا كه عدم يقين، در اموري كه تعلق به باطن دارد، مفيد فايده نيست.

و معظم آداب ظاهر، آن است كه بي‌طهارت، از روي اختيار، آن نام بزرگوار را به زبان نگذارند. و بعضي گفته‌اند كه بعضي از آن كسان، كه مراعات ادب، شيوة ايشان بوده است؛ از ياد كردن اسم كسي، كه نامش با نام آن حضرت متفق بوده است ـ در حالي كه طهارت نداشته‌اند ـ مضايقه داشته‌اند.

و ديگر آنكه فرستادن صلوات را، وسيلة شهرت و سرماية نيك‌نامي نسازد؛ و به فرستادن آن، بر مردم منت ننهد؛ و به آن، طلب جاه و مال نكند. بلكه از جميع اغراض دنيوي، آن را دور دارد، تا به عز قبول برسد.

و ديگر آنكه در جميع مجالس و محافل صلوات فرستد.

چنانكه در كتاب كافي از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود كه:

« هر قومي كه جمع شوند در مجلسي، و خدا را ياد نكنند، و بر من صلوات نفرستند، آن مجلسي براي ايشان، حسرت و وبال خواهد بود.»

اما اگر در مجلسي لغو معصيت، از صلوات فرستادن، زبان را كوتاه دارد، شايد اولي و به ادب اقرب باشد؛ مثل مجلس بازيگران و قصه‌خوانان و معركه‌گيران و امثال ‌آن. و اگر مقصود از آن، گرمي هنگامي باشد، معلوم است كه حرام خواهد بود.

و مثل اين است صلواتي كه دلالان و فروشندگان متاع، در وقت جلوه‌دادن متاع مي‌فرستند، و مراد ايشان، گرمي هنگامة خريداران است.

ديگر آنكه بايد كه در حال فرستادن صلوات، دل با زبان موافقت نمايد. به اين معني كه از روي غفلت، زبان را به گفتن صلوات حركت ندهد، بلكه اگر خاطر به چيزي مشغول شود، آن را برگرداند.

و ديگر آنكه نيتش، انقياد و امتثال فرمان الهي و تقرب و توسل به حضرت رسالت پناهي، و موافقت با ملائكه و مخالفت از منافقان باشد.

و ديگر آنكه در وقت فرستادن صلوات و سلام، آن حضرت را حاضر بيند، و چنان تخيل نمايد كه به آن جناب سخن مي‌گويد.

و ديگر از جمله آدابي كه علمائ ذكر كرده‌اند، بسيار صلوات فرستادن است و احاديث دال بر آن در موطن چهاردهم مذكور شد.

در ذكر جمعي از انبياء ـ عليهم السلام ـ و غير انبياء، كه به واسطة صلوات فرستادن بر خاتم پيغمبران و اهل بيت آن حضرت ـ صلوات الله عليهم ـ به مراتب بلند و مقاصد سودمند رسيده‌اند.

در كتاب اختصاص از امام محمد باقر عليه السلام روايت كرده است كه جابر انصاري گفت كه: به رسول خدا صلي الله عليه و آله عرض كردم كه چه مي‌گويي، در شأن علي بن ابيطالب ـ صلوات الله و سلامه عليه ـ ؟

فرمود: كه او نفس من است.

عرض كردم كه چه مي‌گوئي در ‌شأن حسن و حسين ـ عليهما السلام ـ؟

فرمود كه: آن دو، روح منند. و فاطمه مادر ايشان، دختر من است. هر كه او را دلگير كند مرا دلگير كرده است. و هر كه او را شاد گرداند، مرا شاد گردانيده است به درستي كه من جنگم، با هر كه با ايشان جنگ است. و صلحم با هر كه با ايشان صلح است.

اي جابر! هرگاه خواهي دعا كني و مستجاب گردد، خدا را بخوان به اسماء ايشان زيرا كه هيچ اسمي در نزد خدا، محبوبتر از اسماء ايشان نيست.

و در بعضي از كتب مذكور است كه چون حضرت ابوالبشر ـ علي نبينا و آله و عليه السلام ـ از حضيض زمين به اوج خلد برين رسيد ـ اگر چه در بهشت، حوران پاكيزه سرشت بسيار بودند ـ اما از آنجا كه به سبب جنسيت در ايتلاف و انتظام دخلي تمام دارد، آن حضرت را با ايشان انس و الفتي نبود. و چون حوا را آفريدند و نظر حضرت آدم ـ عليه ‌السلام ـ بر او افتاد، به او مايل گرديد، و از او پرسيد كه تو چه كسي؟ اثر حيا در چهره حوا ظاهر گرديده، هيچ نگفت. في الحال جبرئيل نازل شده، گفت: اين حوا است، و او را براي تو آفريده‌اند؛ و همواره اليف و محرم، و پيوسته حريف و همدم تو خواهد بود.

حضرت آدم ـ عليه السلام ـ چون دانست كه آن نعمت، خاص او است، خواست كه دست تصرف به او دراز كند. جبرئيل گفت: كه آي آدم اگر او را خواهي، بايد كه كابين داده، او را به عقد خود درآوري، تا فرزندان تو دانند كه بي‌مهر از مهر بتان تمتع نتوانند برد؛ و از وصل سبك روحان، بي كابين گران بر نتوانند خورد.

حضرت آدم عليه السلام فرمود كه: اي برادر تو مي‌داني كه من مسافر ولايت عدمم. و با كيسه تهي و افلاس غالب چه كار توانم ساخت؟ و به نقدي كه ندارم، چگونه مي‌توانم كه او را در نكاح آوردم؟

جبرئيل گفت كه سه نوبت بر حبيب خدا صلي الله عليه و آله كه نام خجسته فرجامش بر ساق عرش ديده، و اوصاف كمالش از ملائكه شنيده، صلوات فرستي، تا حوا بر تو حلال گردد.

و در اخبار بسيار از ائمه اطهار عليهم السلام منقول است كه توبة حضرت آدم عليهم‌السلام به واسطة توسل به خاتم المرسلين و ائمه طاهرين عليهم السلام به درجة قبول رسيد و تا آن بزرگواران را در دعا شفيع خود نگردانيد، به مرتبة صفوت برنگرديد.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: یکشنبه 03 اسفند 1393 ساعت: 12:24 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

تحقیق درباره دنیا پرستی

بازديد: 447

 

دنيا و دنياپرستی

غرايز انسان

 

بشر محکوم است از غرايز خود پيروي کند . در وجود بشرغرايزي نهاده شده‏ تا او را به سوي هدفي که در متن خلقت منظور است ، بکشاند . البتهمقصود اين نيست که بشر چشم بسته بايد تابع غرايز خود باشد ، مقصود اين است که‏ وجودغرايز ، عبث نيست ، نمي توان آنها را ناديده گرفت ، نمي توان آنها را مهمل گذاشت ونبايد به معارضه و مبارزه کلي آنها پرداخت .

غرايز را بايد اصلاح و تعديل و رهبري کرد ، که اين مطلب ديگري است .


مثلادر انسان تمايل به فرزند هست . اين تمايل امر کوچکي نيست ، از شاهکارهاي خلقت الهياست . اگر اين تمايل نبود ، خلقت ادامه نمي يافت‏ . منتها در کارخانه خلقت ، اينتمايل به صورت يک امر لذيذ و شيرين در کام هر حيواني ريخته شده است تا هر نسلي‏ درخدمت نسل آينده خويش باشد و از اين خدمت نيز لذت ببرد .

اين علاقه‏ را تنهادر نسل قبلي قرار نداده است . در انسان ، نسل بعد را نيز به نسل‏ قبلي علاقمندگردانيده است ، اما نه به آن شدت که گذشته را به آينده‏ علاقمند کرده است . اينعلاقه‏ها رمز پيوندهاست .

يکي ديگر از غرايز بشري ، حس حقيقت جويي و دانشطلبي و کاوش است . ممکن است مردم را در زماني موقت از تحقيق و دانش و کاوش منصرفکرد ، اما براي هميشه نمي توان بر ضد روح حقيقت جويي و دانش طلبي بشر قيام‏ کرد .


مال دوستي


از جمله غرايز انسان مال دوستي است . البته مال دوستي يک غريزه‏مستقيم در انسان نيست ، يعني اينچنين نيست که انسان مال را به خاطر مال‏ دوست بداردو مورد علاقه او باشد ، اما چون به حسب طبع و غريزه ، حوايج‏ مادي زندگي خود رامي‏خواهد رفع کند و در پاره‏اي اجتماعات مانند اجتماع‏ ما وسيله رفع حوايج ، پول وثروت است اگر انسان پول داشته باشد کليد همه قفلها را در دست دارد و اگر نداشتهباشد همه درها به رويش بسته‏ مي‏ماند از اين نظر ، آدمي پول را به عنوان کليد همهقفلها از نظر ماديات‏ زندگي دوست مي‏دارد .



همچنانکه گفتيم با يک امر طبيعيو غريزي نمي توان مبارزه کرد ، بدين‏ معني که براي هميشه نمي توان آن را تعطيل کردهرچند ممکن است در يک‏ مدت محدود جامعه را بدان سو کشاند و هم ممکن است افراديمحدود را براي‏ هميشه بدان سو کشاند ، اما بشر و جامعه بشري را نمي توان از مقتضياتيکي‏ از غرايز براي هميشه منصرف کرد ، مثلا:

امکان ندارد که بتوانيم همه افراد را براي هميشه قانع‏ کنيمکه راضي شوند همه درها به رويشان بسته باشد و از آن کليد مرموز وجادويي به نام " پول " يا " ثروت " به عنوان يک شي‏ء پليد و منفور دوري گزينند .

حالا اگر با نام خدا و با نام دين ، با اين غرايز مبارزه شود ،اگر تحت‏ نام و عنوان دين ، تجرد و رهبانيت مقدس شمرده شود و ازدواج پليدي ، اگرتحت آن نام و عنوان ، جهل موجب نجات معرفي گردد و علم سبب گمراهي ، اگر با آن نام وعنوان ، ثروت و قدرت و تمکن مايه بدبختي شناخته شود و فقر و ضعف و دستنارسي مايهسعادت و خوشبختي ، چه عوارضي دست مي‏دهد ؟

 

انساني را در نظر بگيريد که ازطرفي تحت تأثير جاذبه ديني و تلقينات‏ ديني است و از طرف ديگر تحت تأثير جاذبه شديداين امور ، بالاخره يا اين طرف را مي‏گيرد يا آن طرف را و يا مانند بسياري از مردمدر کشاکش‏اين دو جاذبه گرفتار مي‏شود ، از کساني مي‏شود که درباره‏شانگفته‏اند:


يک دست به مصحفيم و يک دست به جام

   گه نزد  حلاليم  و  گهي  نزد  حرام



روحيه مذبذب پيدامي‏کند : " « لا الي هؤلاء و لا الي هؤلاء »" . در واقع ، يک بيمار رواني درست وحسابي مي‏شود با همه عوارض و آثارش .


کار دين و رسالت دين محو غرايز نيست ، تعديل و اصلاح ورهبري و حکومت‏ و تسلط بر آنهاست . چون غرايز را نمي توان و نبايد از بين برد ،قهرا در اجتماعاتي که با نام خدا و دين و مذهب براي نابودي غرايز قيام مي‏کنند وخداپرستي را با زندگي ، متضاد معرفي مي کنند ، خود اين معاني و مفاهيم عالي شکستمي‏خورند و ماترياليسم و ساير مکتبهاي ضد خدايي و ضد ديني رواج مي‏گيرد.

لهذا بدون ترديد بايد گفت که زاهد مابانجاهل هر محيطي که بدبختانه در ميان خود ما هم زياد هستند از عوامل مهم گرايش مردمبه ماديگري مي‏باشند .

راسل مي‏گويد تعليمات کليسايي ، بشر را در ميان دوبدبختي و حرمان قرار مي‏دهد :
يا بدبختي دنيا و حرمان از نعمتهاي آن ، و يابدبختي و حرمان از آخرت و حور و قصور آن .

مي‏گويد از نظر کليسا انسانالزاما بايد يکي از دو بدبختي را تحمل کند : يا به بدبختي دنيا تن دهد و خود رامحروم و منزوي نگه دارد و در مقابل در آخرت و جهان ديگر از لذتها بهره‏مند گردد ،يا اگر خواست در دنيا از نعمتها و لذتها بهره‏مند باشد بايد بپذيرد که در آخرتمحروم خواهد ماند .


اولين سؤال و ايرادي که بر اين منطق وارد است از ناحيهمنطق و توحيد و خداشناسي است .

آخر چرا خدا الزاما بشر را به تحمل يکي ازدو بدبختي‏ محکوم کرده است ؟
چرا جمع ميان دو خوشبختي نا ممکن است ؟

مگر خداوند بخيل است ؟ ! مگر از خزانه رحمت او کم مي‏شود ؟ !

چه مانعي دارد خدا ، هم خوشبختي دنيا را براي ما بخواهد و هم خوشبختي آخرت را ؟


اگر خدايي در کار است که از وجود و قدرت غير متناهي لبريز است ،بايستي سعادت کامل‏ ما را بخواهد ، و اگر سعادت کامل ما را مي‏خواهد ، هم خوشبختيدنياي ما را مي‏خواهد و هم خوشبختي آخرت ما را .

برتراند راسل از کساني استکه اين تعليم کليسايي سخت او را آزار مي‏داده است و شايد اين تعليم تأثير فراوانيدر گرايشهاي ضد خدايي و ضد ديني او داشته است .

کساني که اين فکر را تبليغکرده و مي‏کنند ، خيال کرده‏اند که علت اينکه‏ در دين يک سلسله چيزها از قبيل شرابو قمار و زنا و ظلم و غيره نهي شده‏ اين است که اين امور سعادت و خوشبختي و بهجتمي‏آورد و دين با خوشي و بهجت مخالف است و خدا خواسته او در دنيا خوشي و سعادت ومسرت نداشته‏ باشد تا بتواند در آخرت خوشبخت باشد ! و حال اينکه امر ، درست برعکس‏اين است .

علت حرامها و حلالها

اين جلوگيريها و محدوديتها به خاطر اين استکه اين امور موجب بدبختي‏ و تيرگي زندگي مي‏گردد . اگر خدا گفت شراب مخور ، معنايشاين نيست که‏ اگر شراب بخوري در دنيا خوشبخت مي‏شوي و خوشبختي دنيا با خوشبختيآخرت‏ ناسازگار است ، بلکه چون شراب موجب بدبختي است ، هم در دنيا و هم در آخرت ازآن جلوگيري شده است .


تمام محرمات اينچنيناند ، يعني: اگر موجب بدبختي نبودند حرام نمي شدند .


و همچنيندر مورد واجبات ، يعني:


واجبات چون موجبخوشبختي هستند و در همين زندگي دنيا نيز اثر نيک دارند ، واجب شده‏اند ، نه اينکهواجب‏ شده‏اند تا قدري از خوشبختي دنيا بکاهند .


قرآن با کمالصراحت فوايد و مصالح واجبات و مضار و مفاسد محرمات را توضيح مي‏دهد . مثلا در دوآيه نيروبخشي نماز و روزه را بيان مي‏کند ، مي‏فرمايد :

«
استعينوا بالصبر و الصلاه و انها لکبيره الا علي الخاشعين » ( بقره / . 45

از شکيبايي ونماز کمک جوييد و آن نماز بسي سنگين است مگر براي‏ خشوع پيشگان .


و درباره روزه مي‏فرمايد :


«
يا ايها الذين آمنوا کتب عليکم الصيام کما کتب علي الذين منقبلکم‏ لعلکم تتقون » ( بقره / . 183 

اي کساني که ايمان آورده‏ايد ! روزه بر شما نوشته شده است ،همچنانکه‏ بر کساني که قبل از شما بودند نوشته شد ، شايد که با تقوي شويد .

يعني نماز بخوانيد و روزه بگيريد تا روحتان نيرومند گردد واخلاق زشت‏ از شما زدوده شود . نماز و روزه نوعي کار و عمل و نوعي تمرين و تربيت‏اند که جلوي فحشاء و کارهاي زشتتان را مي‏گيرند .


در اين تعليمات ، نه تنهامسائل زندگي و مسائل معنوي را با يکديگر متناقض نمي داند ، بلکه مسائل معنوي راوسيله سازش بيشتر با يک محيط زندگي سعادتمندانه معرفي مي‏کند .

تعليماتخلاف حقيقت برخي مبلغين ، موجب گشت که مردم از دين فراري‏ شوند و خداشناسي رامستلزم قبول محروميت و تحمل بدبختي و ذلت اين جهاني‏ بپندارند .


منبع : علل گرايش به ماديگري

نويسنده : استاد مرتضي مطهري

 

اخلاق و دنياپرستي

يک فصل ديگر هم در اسلام هست که آن نيز ايجاب مي‏کند که از اهميت دادن به مادياتکاسته شود و آن فصل تربيت و اخلاق است .

اين قسمت را ساير مکاتب تربيتي هم قبول دارند که براي تربيت اجتماعي‏بشر و براي آمادگي بشر براي زندگي اجتماعي بايد کاري کرد که افراد هدف و ايده‏آلمعنوي داشته باشند و به ماديات حرص نورزند . آتش حرص و طمع هر اندازه تيزتر بشودموجب عمران و آبادي اجتماع که نمي شود سهل است ، موجب خرابي و ويراني اجتماع هممي‏گردد .

از نظر سعادت يک فرد هم هر چند نبايد افراط کرد و مانند برخي ازفلاسفه گفت که سعادت و خوشي در ترک همه چيز است ، اما بدو ن شک طبع‏ مستغني و بياعتنا يکي از شرايط اوليه سعادت است .


اينجا به يک توضيح ديگر نيازمنديم . ممکن است کسي تصور کند که از آنچه گفتيم که منظور جلوگيري از انحصار و محدود شدنعلايق بشر به ماديات‏ است ، اين توهم پديد آيد که بايد هم خدا را دوست داشت و همدنيا را ، هم ماده را کمال مطلوب قرارداد و هم معني‏ را ، يعني نوعي شرک . خير ،منظور اين نيست .

منظور اين است که انسان‏ يک سلسله عواطف و دلبستگيهايطبيعي به اشياء دارد که اينها براساس‏ حکمتهايي در انسان آفريده شده و همه انبياء واولياء از اين گونه عواطف‏ بهره‏مند بوده‏اند و خداوند را بر آنها شکر مي‏کرده‏اند، و اينها نه قطع‏ شدني است و نه فرضا قطع شدني باشد ، خوب است که قطع شود .


انسان ظرفيت ديگري دارد ماوراي اين ميلها و عواطف ، و آن ظرفيت کمال‏ مطلوبداشتن است ، ايده‏آل داشتن است .

 

دنيا و ماديات نبايد به صورت‏ايده‏آل و کمال مطلوب درآيد ، محبتي که مذموم است اين گونه محبت است .

 


ميلها و عواطف يک نوع استعداد است در بشر و بهمنزله ابزارهايي براي‏ زندگي هستند ، اما استعداد کمال مطلوب داشتن استعداد خاصياست که از عمق انسانيت و جوهر انسانيت سرچشمه مي‏گيرد و از مختصات انسان است .


پيامبران نيامده‏اند ميلها را و عواطف را از بينببرند و سرچشمه آنها را بخشکانند ، بلکه آنها آمده‏اند دنيا و ماديات را از صورتکمال مطلوب‏ خارج نمايند و خدا و آخرت را به عنوان کمال مطلوب عرضه نمايند و درحقيقت ، انبياء مي‏خواهند نگذارند که دنيا و ماديات از جايگاه طبيعي خود ، يعنيمورد رغبت و ميل و عاطفه بودن ، که جايگاهي طبيعي است و نوعي‏ پيوند طبيعي ميانانسان و اشياء است خارج شده نقل مکان دهد و در آن‏ جايگاه مقدس که قلب ناميدهمي‏شود و هسته مرکزي وجود انسان است و ظرفيت انساني او است و کانون کشش او به سويلا يتناهي است ، بنشيند و بالطبع مانع پرواز انسان به سوي کمال لا يتناهي گردد

اينکه در قرآن کريم وارد شده ( احزاب ، . 4

«
ما جعل الله لرجل من قلبين في جوفه

يعني خداوند در اندرون کسي دو دل قرارنداده


به منظور اين نيست‏ که مردم يا بايد به خداعلاقه داشته باشند يا به غير خدا از زن و فرزند و مال و غيره ، مقصود اين است کهمردم بايد يک هدف اعلي و منتهاي آرزو داشته باشند .

دو چيزي که با هم جمع نمي شوداين است که منتهاي آرزو خدا باشد يا ماديات دنيوي ، و الا صرف علاقه به چند چيز درآن واحد خيلي واضح‏ است که ميسر است .



منبع: بيست گفتار

نويسنده: شهيد مطهري

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: یکشنبه 03 اسفند 1393 ساعت: 12:22 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(1)

تحقیق درباره فضیلت ماه رمضان

بازديد: 361

 

   ماه مبارك رمضان

رمضان اسمي از اسمهاي خدا، رمضان ماهيست سراسر نور، رحمت و مغفرت و رمضان ماهياست كه اگر انسان بخواهد مي‌تواند آنقدر پرهيزگار شود كه نور خدا در او متجلي گردد.

رمضان ماه آرامش، استيلاي نور حقيقت در دلهاست كه خداوند براي انسانهاي برگزيدهخود مهيا ساخته است.

خداوند روزه ماه رمضان را معين كرده است و بهترين پاداشها را براي مومنان وعدهداده است ، چه نعمتي بهتر از توبه براي انسان خطاكار! در فضيلت ماه رمضان همين بسكه پيغمبر اكرم (ص) فرمودند: به امت من در ماه رمضان پنج چيز داده مي‌شود كه بهامتهاي پيش از من داده نشده است:

اول اينكه هرگاه شب اول ماه رمضان فرارسدخداوند به بندگان خود نظر مي‌كند و كسي كه خدا به او نظر كند، عذاب نمي‌بيند.

دوم اينكه بوي بددهان آناني كه در ماه رمضان شب‌زنده‌داري مي‌كنند خوشبوتر از هرمشكي مي‌شود.

پيامبر درخصوص فضيلت سوم ماه رمضان مي‌گويد: ملائكه شب و روز براي بندگاناستغفار مي‌كنند.

چهارم همانا خداوند بهشت خويش را امر مي‌كند كه استغفار كند براي بندگان و برايآنان آراسته شود و پنجم اينكه هرگاه شب آخر فرارسد خداوند همه بندگان را مي‌آمرزد.

انسان گرفتار در دنياي ماشيني امروز بيش از هر زماني نياز به آرامش و نقطه اتكادارد، و آداب رمضان اگر رعايت شود مي‌تواند به او قدرت واقعي تسلط بر نفس، شهوت وغضب و گسستن زنجيرهاي اسارت از بندگي تن را بدهد تا به آرامش برسد.

و اورا در برابر سختيها پايدار مي‌كند و بر صبر و شكيبايي او مي‌افزايد و دل راآنچنان صفامي دهد كه در روزهاي آخر ماه مبارك رمضان دلش نمي‌خواهد اين آرامش را ازدست بدهد.

روزه شاهراهي است به سوي پرهيزگاري، بهترين فرصت براي ترك عادات ناصواب بهترينزمينه براي تقرب به خداوند و شايد آخرين فرصت براي اظهار ندامت و توبه و به روايتبزرگان دين ، اگر نتواني رضايت خدا را در اين ماه جلب كني، بايد تا رمضان بعد صبركني .

حال و هواي معنوي ماه مبارك رمضان فراتر از هر ماه ديگر است، وقتي فكر مي‌كنينيمه شب در دل تاريكي، تقريبا تمامي مسلمانها همه رو به سوي يك قبله نشسته و دعامي‌خوانند و شب‌زنده‌داري مي‌كنند، درهاي رحمت الهي از هر زماني گشوده تر است .

وقتي مي‌بيني حول و حوش غروب، هنگام اذان مغرب همه دست از كسب و كار مي كشند وباز دوباره گردهم مي‌آيند و رو به سوي يك معبود سر تعظيم فرود مي‌آورند و به شكرانهانجام عبوديت خداوند در آن روز دعا مي‌كنند، از هر چه تعلق دنياست خالي مي‌شوي.

رمضان و روزه‌داري آنچنان در سرزمين خاوران و بخصوص ايران تاثير گذاشته كه حتيجزيي از ادبيات آن شده است.

يك استاد دانشگاه فردوسي مشهد در اين رابطه مي‌گويد: تاريخ ادبيات ايران سرشاراز قريحه شاعران خوش ذوقي است كه با بهره‌گيري از مضامين ماه رمضان آثار بي‌بديليخلق كرده‌اند.

"دكتر راشد محصل " معتقد است : ظهور و تبلور ماه رمضان درادبيات فارسي به خوبيمشهود است و تاريخ ادبيات ايران سرشار از قريحه شاعراني است كه با استفاده ازمضامين ماه رمضان آثار بديعي خلق كردند.

او افزود: به‌طوري كلي مي‌توان گفت اكثر شاعران قصيده سراي سبك خراساني در سرودنآن اهتمام ورزيدند خاصه عيد فطر كه مورد توجه تمامي آنها بوده، انوري و عثمانمختاري در اين زمينه اشعار زيبايي سروده‌اند.

به گفته وي، شايد بتوان گفت خاقاني و ناصر خسرو از شاعراني بودند كه در اينزمينه پيشگام شدند و پس از آن در سده‌هاي بعد در اشعار حافظ و سعدي به اوج زيبايي وكمال رسيد.

استاد تاريخ دانشگاه فردوسي مشهد هم نگاهي به آداب و سنن مردم خراسان بزرگ درماه مبارك رمضان دارد و در اين رابطه مي‌گويد: مردم خراسان اغلب يك روز مانده بهماه رمضان روزه مي‌گيرند و روزه اين روز را "قارشي" مي‌نامند.

دكتر "علي ميرنيا" مي‌افزايد : در خراسان قديم در هر محله يك نفر مامور مي شدسحرها مردم را بيدار كند ، اين شخص در تك‌تك خانه‌ها را مي‌زد تا اگر كسي خوابمانده باشد ، بيدار شود.

وي تصريح مي‌كند: بچه‌ها شبها بعد از افطار در كوچه و خيابان شهر رمضونيمي‌خوانند.

به گفته وي، زنها موقع افطار شيربرنج، شله‌زرد، ماقوت، حلوا و انواع سوپها وآشها را مي‌پختند و با اين غذاها از اعضاي خانواده و حتي ميهمانها پذيراييمي‌كردند.

او مي‌افزايد: در آخرين روزهاي ماه، فردي بر پشت‌بام مي‌رفت و مناجات الوداعمي‌خواند و به اين وسيله با ماه رمضان خداحافظي مي‌كردند.

به هر حال امروزه شايد برخي آداب و رسوم مردم در ماه رمضان تغيير كرده و اما صفاو معنويت آن محفوظ است، هنوز هم بسياري از مردم شبها به مسجد مي‌روند نماز صد ركعتيمي‌خوانند، دعاي افتتاح زمزمه مي‌كنند، قرآن ختم مي كنند و سفره‌هاي افطاري برايمومنين پهن مي‌كنند.

 

 

 

 

 


درفضيلت ماه مبارك رمضان

- دعا و استغفار

الحديث:

قال على بن ابيطالب(ع):

»عليكم فى شهر رمضان بكثرة استغفار و الدعاء فاما الدعا فيدفع عنكم به البلاء و اما الاستغفار فتمحى به ذنوبكم. (1)

ترجمه: بر شما باد در ماه رمضان به استغفار و دعاى زياد. اما دعاهاى شما دافع بلا از شماست. و اما استغفار شما از بين برنده گناهان است.

توضيح:

از وظايف روزه داران در اين ماه، دعا و درخواست‏حوايج از حضرت حق است كه بنده احساس نياز به پيشگاه بى نياز كرده، و دستهاى احتياج خويش را به درگاه او دراز مى‏كند.

- روزهاى ماه رمضان

الحديث:

قال رسول الله (صلى الله عليه و آله):

ايها الناس انه قد اقبل اليكم شهر الله بالبركة و الرحمة و المغفرة، شهر هو عند الله افضل الشهور، و ايامه افضل الايام و ليالى افضل الليالى و ساعاته افضل الساعات. (2)

ترجمه:

اى مردم ماه خدا با بركت و رحمت و آمرزش به شما رو كرده است، ماهى است كه پيش خدا بهترين ماه است و روزهايش بهترين روزها و شبهايش بهترين شبها و ساعاتش بهترين ساعات.

- اعتكاف

الحديث:

قال رسول الله (صلى الله عليه و آله):

اعتكاف عشر فى شهر رمضان تعدل حجتين و عمرتين. (3)

ترجمه: اعتكاف در يك دهه از ماه مبارك رمضان برابر با ثواب دو حج و دو عمره است.

 

توضيح:

در ايام و ليالى مقدسه‏اى، طبق روايات رسيده از ائمه معصومين (عليهم السلام) مستحب است كه هر مسلمانى در صورت امكان دهه آخر ماه مبارك رمضان را در مسجد معتكف شود، كه پيامبر اكرم(ص) در تمامى عمرش چنين مى‏كرد.

- تلاوت قرآن

بهترين اعمال در شبها و روزهاى ماه مبارك رمضان، تلاوت قرآن است. اگر چه تلاوت قرآن در تمام اوقات ثواب دارد، ولى چون قرآن در ماه رمضان نازل شده است، از اجر و ثواب ويژه‏اى برخوردار است چنانچه وارد شده:

 

الحديث:

قال ابو جعفر (عليه السلام):

لكل شى‏ء ربيع و ربيع القرآن شهر رمضان (4)

ترجمه:

براى هر چيزى بهارى است و بهار قرآن رمضان است.

بنا بر اين امتيازات قرآن به اعتبار نزولش در ماه رمضان از ماههاى ديگر بيشتر است.

الحديث:

قال رسول الله (صلى الله عليه و آله):

من تلافيه آية من القرآن كان له مثل اجر من ختم القرآن فى غيره من الشهور. (5)

ترجمه:

اگر كسى در اين ماه يك آيه از قرآن تلاوت كند، ثوابش مثل كسى است كه در غير ماه رمضان يك ختم قرآن كرده است.

 

- افطارى و صدقه دادن

الحديث:

قال الباقر (عليه السلام)

يا سدير، هل تدرى اى ليال هذه؟ فقال له نعم. جعلت فداك ان هذه ليالى شهر رمضان فما ذاك؟ فقال له اتقدر على ان تعتق كل ليلة من هذه الليالى عشر رقاب من ولد اسمعيل؟ فقال له سدير بابى انت و امى لا يبلغ مالى ذاك، فما زال ينقص حتى بلغ به رقبة واحدة فى كل ذلك يقول: «لا اقدر عليه فقال له: افما تقدر ان تفطر فى كل ليلة رجلا مسلما؟ فقال له: بلى و عشرة فقال له (عليه السلام):

فذاك الذى اردت يا سدير، ان افطارك اخاك المسلم يعدل عتق رقبة من ولد اسماعيل عليه السلام. (6)

ترجمه:

اى سدير! آيا مى‏دانى چه شبهايى است اين شبها؟ سدير گفت:

بلى فدايت گردم اين شبها شبهاى ماه رمضان است، مگر اين شبها چگونه است؟ امام (عليه السلام) فرمودند: آيا قدرت دارى هر شب از اين شبها ده بنده از فرزندان اسماعيل (ع) را آزاد كنى؟ پس سدير عرض كرد: پدر و مادرم به فدايت، ثروتم كفاف نمى‏دهد، پس امام پيوسته تعداد بنده‏ها را كم كرد، تا رسيد به يكى در تمام اين ماه، سدير گفت: قدرت ندارم پس امام(ع) به او فرمود: آيا قدرت ندارى هر شب يك مسلمان روزه‏دارى را افطار دهى؟ سدير عرض كرد: بلى تا ده نفر را هم مى‏توانم افطارى بدهم، پس امام به او فرمود:

اى سدير همان است كه اراده كردى يعنى با افطارى دادن ده روزه‏دار به ثواب عتق و آزاد كردن ده بنده از اولاد اسماعيل (ع) نايل مى‏گردى.

 

توضيح:

خداوند انسان روزه‏دار را بر آنچه انفاق مى‏كند در خوردنيها و آشاميدنيها محاسبه نمى‏كند ولى در اين امر «اسراف‏» نشود.

الحديث:

عن ابى عبد الله عليه السلام:

من تصدق فى شهر رمضان بصدقة صرف الله عنه سبعين نوعا من البلاء. (7)

ترجمه:

هر كس در ماه رمضان صدقه‏اى بدهد خداوند هفتاد نوع بلا را از او دو مى‏كند.

 

ماه رمضان نهمين ماه از ماههای قمری و بهترين ماه سال است. واژه رمضان از ريشه «رمض» و به معنای شدت تابش خورشيد بر سنگريزه است.
می‌گويند چون به هنگام نامگذاری ماه های عربی، اين ماه در فصل گرمای تابستان قرار داشت، ماه «رمضان» نامیده شد، ولی از سوی دیگر، «رمضان» از اسماء الهی است. این ماه ماه نزول قرآن و ماه خداوند است و شب‌های قدر در آن قرار دارد. فضیلت ماه رمضان بسیار زیاد و نامحدود است. 

برخی از حوادث و رويدادهای مهم اين ماه :
وفات حضرت خديجه در دهم رمضان سال دهم بعثت.

ولادت امام حسن مجتبی عليه السلام نیمه رمضان سال دوم هجرت.
جنگ بدر در سال دوم هجرت.

فتح مکه در سال هشتم هجرت.

مراسم عقد اخوت و پيمان برادری میان مسلمان، و ايجاد اخوت اسلامی بين پيامبر و امام علی عليه السلام.
بيعت مردم به ولايت‌عهدی امام رضا عليه السلام در سال 201 قمری.

ماه رمضان ماه خداوند، ماه نزول قرآن و از شريف‌ترین ماه‌های سال است. در اين ماه درهای آسمان و بهشت گشوده و درهای جهنم بسته می‌شود، و عبادت در يکی از شب‌های آن ( شب قدر ) بهتر از عبادت هزار ماه است.
رسول خدا صلی الله عليه و آله و سلم در خطبه شعبانیه خود درباره فضيلت و عظمت ماه رمضان فرموده است: «ای بندگان خدا! ماه خدا با برکت و رحمت و آمرزش به سوی شما روی آورده است؛ ماهی که نزد خداوند بهترین ماه‌ها است؛ روزهایش بهترین روزها، شب‌هایش بهترين شب‌ها

 

ماه رمضان براى مؤمن سود و براى منافق خسران است

حضرت سلمان فرمود: در روز آخر شعبان پيامبر(صلى الله عليه و آله) براى ما خطبه‏اى در فضيلت ماه رمضان قرائت فرمود: و در خطاب خويش به ما فرمود: اى مردم براستى سايه افكنده بر سر شما ماه بزرگ مباركى، ماهى كه در او شبى است كه از هزار ماه بهتر است، كه خداوند روزه‏اش را فرض و واجب نموده، و به پا داشتن عبادات شبش را به طور استحباب مقرر فرموده است، كسى كه تقرب بجويد به خداوند،به انجام نافله خيرى، مثل آن است كه در غير ماه رمضان فريضه‏اى انجام داده باشد، و اين ماه ماه صبر است، و صبر هم اجر و ثوابش بهشت است.

و ماه روزه، ماه مواسات و برابرى است، و ماهى است، كه رزق مؤمن در او زياد مى‏گردد، و ماهى است كه اولش رحمت و وسطش مغفرت و آمرزش، و آخرش آزادى از آتش جهنم است، و اين ماه براى مؤمن بهره و منفعت است، و براى منافق خسارت و ضرر.

 

 

 

 

احاديث مبارک

رسول الله (ص) فرمود: خدای عزوجل می فرمايد: هر عمل فرزند آدم برای اوست غير از روزه که آن برای من است و من پاداش آنرا می دهم و روزه سپری است ( در مقابل دورخ يا گناهان ) و چون روز روزه، يکی از شما باشد ، بايد ناسزا نگوئيد، و فرياد نکشيد و با کسی در گير نشويد م اگر کسی او را دشنام داد و يا با او جنگ کرد بايد بگويد: من روزه دارم و سوگند به ذاتی که جان مصطفی در يد اوست همانا بوی دهن روزه دار در نزد خداوند (ج) از بوی مشک نيکوتر است. و برای روزه دار دو شادی است که بدان شاد ميشود، يکی که چون افطار کند، شاد ميشود و ديگری که چون پروردگارش را ملاقات کند به روزه اش شاد ميگردد.
و اين لفظ بخاری است و در روايتی از او آمده که روزه دار طعام، آشاميدنی و شهوت خود را از جهت من ترک ميکند، روزه از برای من است و من بدان پاداش ميدهم و حسنه به ده برابرش.

و در روايتی از مسلم آمده که هر عمل فرزند آدم چند برابر ميشود نيکی به ده برابرش تا هفتصد برابرش - الله تعا لی فرمود: مگر روزه که همانا از برای من است و من بدان پاداش ميدهم - شهوت و طعام خود را به دستور من ميگذارد و برای روزه دار دو شادی است يک شادی در وقت افطار ش و يک شادی در وقت ملاقات با پروردگارش و بوی دهن روزه دار در نزد خدای متعال از بوی مشک بهتر است.

ای مردم به شما ماه بزرگی رسيده. ماه مبارک، ماهی که در آن شبی است بهتر از هزار ماه. ماهی که خداوند روزه اش را فرض و قيام شبش را نفل قرار داده. کسی که به اجرای کاری نيکی تقرب جويد مانند آن است که فريضه را در ماه ديگری اداء نموده باشد. ماه صبر و ثواب صبر بهشت است، ماه دلجوئی است. ماهی است که روزی مومن در آن فراوان ميشود. کسی که در آن روزه داری را افطاری ميدهد، برای او با عث آمرزش گناهان و آزادی از آتش دوزخ ميشود و به اندازهء اجر روزه دار به وی داده ميشود بدون اينکه از ثواب روزه دار کاسته شود. گفتيم ای رسول (ص) خدا ، همگی ما توان افطار روزه دار را نخواهيم داشت. فرمود: اين ثواب را کسی هم حاصل ميکند که يک چشيدنی از شير يا يک خرما و يا يک نوشيدنی آب به روزه دار بدهد و کسی که روزه داری را سير می نمايد، خدا او را از حوض من مينوشاند که تشنه نميشود تا به بهشت داخل شود.

رمضان ماهی است که اولش رحمت، ميانه اش مغفرت و آخرش آزادی از آتش است. کسی که بر زير دستش در آن روز آسانی ميکند، خدايش ميامرزد و از آتش دوزخ آزادش ميسازد.

برای شما ما مبارک رمضان آمده است که روزه ء آن را خداوند (ج) بالای شما فرض گردانيده که درين ماه دروازه های رحمت باز شده و دروازه های دوزخ بند ميگردد و شياطين بسته ميشوند و در اين ماه شبی وجود دارد که از هزاران ماه بهتر است و کسی که از خير و برکت آن محروم گردد، در حقيقت کاملاً محروم گرديده است.

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: یکشنبه 03 اسفند 1393 ساعت: 12:20 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

تحقیق درباره دین و جهاد

بازديد: 111

 

« بسم الله الرحمن الرحيم »

مقدمه

« الحمدلله رب العالمين ، والصلاه علي محمد و آله اجمعين ، ولعنه الله علي احداهم الي يوم الدين »

خداوندا! آينه دل را با لوز اخلاص روشني بخش ، وزنگار شرك و دوربيني را از لوح دل پاك گردان ، و دو بيني را از لوح دل پاك گردان ، و شاه راه سعادت و نجات را به اين بيچارگان بيابان حسرت و ضلالت بنما ، و مار ابه اخلاق كريمانه متخلص فرما ، و از نفحات و جلوه هاي خاص خود كه مختص اولياء درگاه است ما را نصيبي ده ، لشگر شيطان و جهل را از مملكت قلوب ما خارج فرما و جنود علم و حكمت و رحمان را به جاي آن ها جايگزين كن ، و ما را با حب خود و خاصيان درگاهت از اين سراي در گذران ، و در وقت مرگ و بعد از آن با ما با رحمت خود رفتار فرما ، و عاقبت كار ما را با سعادت مهمترين كن بحق محمد و آله الطاهرين صلوات الله عليهم اجمعين.

 

 

 

 

 

 

ارزش معنوي جهاد:

عن الباقه عليه السلام انه قال:

لا فضيله كالجهاد و لاجهاد كمجاهده الهوي

امام باقر عليه السلام فرمود:

هيچ فضيلتي بالاتر و بقدر جهاد ارزش معنوي ندارد و هيچ جهادي همانند مجاهده در راه غلبه بر هواي نفس نيست.

عن الكاظم عليه السلام انه قال لهشام بن حكم في خبر طويل:

و جاهد نفسك لترد ها عن هواها فانه واجب عليك كجهاد عدوك

حضرت موسي بن جعفر عليه السلام ضمن حديث مفصلي به هشام بن حكم فرمود:

با نفس خود جهاد كن تا آنرا از هوي و تمايلات ناروايش بازداري. چه مجاهده با نفس ، مانند پيكار با دشمن بر تو واجب و لازم است.

عن موسي بن جعفر عليه السلام قال ان رسول الله صلي الله عليه و آله بعث فلما رجعوا قال مرحبا بقوم قضولاجهاد الاصغر و بقي عليهم الجهاد الاكبر. قيل يا رسول الله و ما الجهاد الاكبر قال جهاد النفس.

پيغبر اكرم به سربازاني كه جبهه جنگ برگشته بودند فرمود:

در گشايش و رحمت باشند مردمي كه جهاد اصغر را انجام داده و جهاد اكبر به عهده آنان باقي مانده است. عرض شد يا رسول الله جهاد اكبر كدام است ، فرمود جهاد با نفس.

جهاد اكبر:

فقه الرضا عليه السلام:

فروي ان سيدنا رسول الله صلي الله عليه و آله رأي بعض اصحابه منصرفاً من بعث كان بعثه و قدانصرف بشعثه و غبار سفره و سلاحه يريد منزله فقال (ص) انصرفت من الجهاد الصغر الي الجهادالكاكبر فقال له اوجهاد فوق الجهاد بالسيف. قال نعم: جهادالمرأ نفسه.

حضرت رضا عليه السلام فرموده:

رسول اكرم (ص) در رهگذر با يكي از اصحاب خود كه از جبهه جنگ بر مي گشت مواجد شد ، اوژوليده وغبار آلوده و مسلح بطرف منزل خود ميرفت . حضرت به وي فرمود : از جهاد اصغر برگشته اي و به جهاد اكبر باز مي گردي .عرض كرد مگر جهادي بالاتر از جنگ با شمشير هست ؟

فرمود : بلي ،جهاد آدمي با نفس خود.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

مقام اول

  اشاره به مقام اول

بدان كه مقام اول نفس و منزل اسفل آن ، منزل ملك وظاهر و دنياي آن است كه اشعه و انوار غيبيه آن در اين بدن محسوس و بنيه ظاهره تابيده ، و او را زندگاني عرضي بخشيده ،و تجييش جيوش در اين بدن كره ، و ميدان جنگ آن همين بدن است ، و قوي ظاهره آن ، لشكر آن است كه در اقاليم سبعه ملكيه يعني گوش و چشم و زبان و شكم و فرج و دست و پا بسط پيدا كرده . و تمام اين قواي منتشر در اين ممالك سبعه ، در تحت تصرف نفس است به مقام و هم ، زيرا كه و هم سلطان قواي ظاهره و باطنه نفس است . پس اگر وهم حكومت نمود در آن ها به تصرف خود يا شيطان ، اين قوا ، جنود شيطان گردند و مملكت در تحت سلطنت شيطان واقع شود ، و لشكر رحمان و جنود عقل مضمحل گردند ، و شكست خورده رخت از نشاء ملك و دنياي انسان در كشند و هجرت نمايند ،و حركات و سكنات آنها در تحت نظام عقل و شرع باشد ، مملكت رحماني و عقلاني شود ، وشيطان وجنودش از آن رخت برندند و دامن در كشند.

پس جهاد نفس كه جهاد بزرگ است و از كشته شدن در راه حق تعالي بالاتر است ، در اين مقام عبارت است از غلبه كردن انسان بر قواي ظاهره خود ، و آنها را درتحت فرمان خالق قرار دادن ، و مملكت را از لوث وجود قواي شيطان وجنود آن خالي نمودن است.

  در تفكر است‌

بدان كه اول شرط مجاهده با نفس وحركت به جانب حق تعالي ،‌تفكر است ، و بعضي از علماي اخلاق آن را در بدايات در مرتبه پنجم قرار داده اند ، و آن نيز در مقام خود صحيح است .

و تفكر در اين مقام عبارت است از آن كه؛ انسان لااقل درهر شب و روزي مقداري ولو كم هم باشد فكر كند در اين كه آيا مولاي او كه او را در اين دنيا آورده ، و تمام اسباب آسايش و راحت را از براي او فراهم كرده ، وبدن سالم وقواي صحيحه ،‌كه هر يك داراي منافعي است كه عقل هر كس را حيران مي كند ، به او عنايت كرده ، و اين همه بسط بساط نعمت و رحمت كرده ، و از طرفي هم اين همه انبيا را فرستاده ، و كتاب نازل كرده ، و راهنمايي ها نموده ،‌و دعوت ها كرده است، آيا وظيفه ما با اين مولاي مالك الملوك چيست ؟

آيا تمام اين بساط ،فقط براي همين حيات حيواني و اداره كردن شهوت است كه با تمام حيوانات شريك هستيم ،يا مقصود ديگري دركار است ؟

آيا انبياء كرام ، و اولياء معظم،و حكماري بزرگ ،و علماي هر ملت كه مردم را دعوت به قانون عقل و شرع ميكردند ، و آنها را از شهوات حيواني ،‌و از اين دنياي فاني پرهيز ميدادند ، با آنها دشمني داشتند دارند ، يا راه صلاح ما بيچاره اي هاي فرورفته در شهوات در مثل ما نمي دانستند؟

اگر انسان عاقل لحظه يي فكر كند ومي فهمد كه مقصود از اين بساط ، چيز ديگر است ، و منظور از اين خلقت ، عالم بالاتر و بزرگ تري است ، و اين حيات حيواني ، مقصود با لذات نيست ، و انسان عاقل بايد در فكر خودش باشد ، و به خال بيچارگي خود رحم كند و با خود خطاب كند : اي نفس شقي ! كه سالهاي دراز در پي شهوات ،عمر خود را صرف كردي ،و چيزي جز حسرت نصيبت نشد ،خوب است قدري به حال خودرحم كني ،از مالك الملوك حيا كني ، و قدري در راه مقصود اصلي قدم زني ، كه آن موجب حيات هميشگي و سعادت دائمي است ، و ساعاد هميشگي را مفروش به شهوات چند روزه فاني ، كه آن هم به دست نمي آيد حتي با زحمت هاي طاقت فرسا .

قدري فكر كن در حال اهل دنيا از سابقين تا اين زمان كه مي بيني ، ملاحظه كن رحمت هاي آن را و رنج هاي آن ها در مقابل راحت آنها چقدر زيادتر وبالاتر است ،در صورتي كه براي هر كسي هم راحتي و خوشي پيدا نمي شود.آن انساني كه در صورت انسان ، و از جنود شيطان است و از طرف اومبعوث است ، و تو را دعوت به شهوات مي كند ، و مي گويد زندگاني مادي را بايد تأمين كرد ، قدري (در ) حال خود او تأمل كن ، و قدري اورا استنطاق كن ، ببين آيا خودش از وضعيت راضي است ؟ يا آن كه خودش مبتلا است ومي خواهد بيچاره ديگري راهم مبتلا كند؟

و در هر حال از خداي خود با عجز و زاري تمنا كن كه تو را آشنا كند به وظايف خودت كه بايد منظور شود ما بين تو و او . و اميد است اين تفكر كه به قصد مجاهده با شيطان و نفس اماره است ،راه ديگري براي توبنماياند و موفق وي به منزل ديگر از مجاهده.

 

  درعزم است

منزل ديگري كه بعد از تفكر براي انسان مجاهد پيش مي آيد ، منزل «عزم » است ، و اين غير از اراده است كه شيخ الرئيس در اشارات ، آن را اقل درجات عارفين دانسته .

بعضي از مشايخ ما اطال الله عمره مي فرمودند كه عزم ، جوهره انسانيت وميزان امتياز انسان است . و تفاوت درجات انسان به تفاوت درجات عزم او است .

و عزمي كه مناسب با اين مقام است عبارت است از بنا گذاري و تصميم بر ترك معاصي ،و فعل واجبات ، و جبران آنچه از او فوت شده در ايام حيات ،‌ و بالاخره عزم بر اين كه ظاهر و صورت خودرا انسان عقلي و شرعي نمايد ، كه شرع و عقل به حسب ظاهر حكم كنند كه اين شخص ، انسان است ، و انسان شرعي عبارت از آن است كه موافق مطلوبات شرع رفتار كند ،و ظاهرش ظاهر رسول اكرم
صلي الله عليه و آله باشد ، و تأسي به آن بزرگوار بكند در جميع حركات و سكنات ،و در تمام افعال و تروك ،و اين امري است بس ممكن ، زيرا كه ظاهر را مثل آن سرور كردن ، امري است مقدور هريك از بندگان خدا .

و بدان كه هيچ راهي در معارف الهيه پيموده نمي شود مگر آن كه ابتدا كند انسان از ظاهر شريعت  ، و تا انسان متأدب به آرداب شريعت حقه نشود‌، هيچ يك از اخلاق حسنه از براي او به حقيقت پيدانشود ، و ممكن نيست كه نور معرفت الهي در قلب او جلوه كند ،‌و علم باطن و اسرار شريعت از براي او من كشف شود ،‌و پس از انكشاف حقيقت ، و بروز انوار معارف در قلب نيز تأدب به آداب ظاهره خواهد بود، و از اين جهت دعوي بعضي باطل است كه «به ترك ظاهر ، علم باطن پيدا شود » يا « پس از پيدايش آن به آداب ظاهره احتياج نباشد » و اين از جهل گوينده است به مقامات عبادت ومدارج انسانيت ، و شايد موفق شدم به بيان بعضي از آن در اين ورقه ها ان شاء الله تعالي.

 

4ـ در آفات عزم است

اي عزيز! بكوش تا صاحب عزم و داراي اراده شوي ، كه خداي نخواسته اگر بي‌عزم از اين دنيا هجرت كني ،‌ انسان صوري بي مغزي هستي كه در آن عالم به صورت انسان محشور نشوي ، زيرا كه آن عالم ، محل كشف باطن و ظهور سريره است. و جرأت بر معاصي كم كم انسان را بي عزم مي كند ،‌ و اين جوهر شريف را از انسان مي ربايد. استاد معظم ما دام ظله مي فرمودند: « بي تر از هرچه ، گو كردن به تغنيات سلب اراده و عزم از انسان مي كند. »

پس اي برادر ! از معاصي احتراز كن ، و عزم هجرت به سوي حق تعالي نما ،‌و ظاهر را ظاهر انسان كن ، و خود را در سلك ارباب شايع داخل كند ، و از خداوند تبارك و تعالي در خلوات بخواه كه تو را در اين مقصد همراهي فرمايد ، و رسول اكرم صلي الله عليه و آله و اهل بيت او را شفيع قرار ده ،‌كه خداوند به تو توفيق عنايت فرمايد ، و از تو دستگيري نمايد در لغزش هايي كه در پيش داري. زيرا كه انسان در ايام حيات ، لغزشگاه هاي بسيار دارد كه ممكن است در آن واحد به پرتگاه هلاكت چنان افتد كه ديگر نتواند از براي خود چاره بكند ،‌بلكه در صدد چاره جويي هم بر نيايد ،‌بلكه شايد شفاعت شافعين هم شامل حال او نشود. نعوذ بالله منها.

 

5ـ در مشارطه و مراقبه و محاسبه است

از اموري كه لازم است از براي مجاهد ،‌مشارطه و مراقبه و محاسبه است.

مشارطه آن است كه در اول روز مثلاً با خود شرط كند كه امروز بر خلاف فرموده خداوند تبارك و تعالي رفتار نكند. و اين مطلب را تصميم بگيرد. و معلوم است كه يك روز خلاف كنكردن ، امري است خيلي سهل ، و انسان مي تواند با آساني از عهده برآيد. تو عازم شو و شرط كن و تجربه نما و ببين چقدر سهل است. ممكن است شيطان و جنود آن ملعون ، بر تو اين امر را بزرگ نمايش دهند ،‌ ولي اين از تلبيسات آن ملعون است. او را از روي واقع و قلب لعن كن ،‌و اوهام با طله را از قلب بيرون كن ، و يك روز تجربه كن ،‌ آن وقت تصديق خواهي كرد.

و پس از اين مشارطه ، بايد وارد مراقبه شوي و آن چنان است كه در تمام مدت شرط ،‌متوجه عمل به آن باشي ، و خود را ملزم بداني به عمل كردن به آن ،‌ و اگر خداي نخواسته در دلت افتاد كه امري را مرتكب شوي كه خلاف فرموده خدا است ،‌ بدان كه اين از شيطان و جنود او است كه مي خواهند تو را از شرطي كه كردي باز دارند. به آن ها لعنت كن و از شر آن ها به خداوند پناه ببر ، و آن خيال باطل را از دل بيرون نما ، و به شيطان بگو كه من يك امروز با خود شرط كردم كه خلاف فرمان خداوند تعالي نكنم. ولي نعمت من سال هاي دراز است به من نعمت داده ، صحت و سلامت و امنيت مرحمت فرموده و لطف هايي كرده كه اگر تا ابد خدت او كنم ،‌ از عهده يكي از آن ها بر نمي آيم. سزاوار نيست يك شرط جزئي را وفا نكنم. اميد است ان شاء الله شيطان طرد شود و منصرف گردد ، و جنود رحمان غالب آيد.

 و اين مراقبه با هيچ يك از كارهاي تو از قبيل كسب و سفر و تحصيل و غيرها منافات ندارد ، و به همين حال باشي تا شب كه موقع محاسبه است. ‌و آن عبارت است از اين كه حساب نفسي را بكشي در اين شرطي كه با خداي خود كردي كه آيا بجا آوردي؟ و با ولي نعمت خود در اين معامله جزئي خيانت نكردي؟

اگر درست وفا كردي ،‌شكر خدا كن در اين توفيق و بدان كه يك قدم پيش رفتي و مورد نظر الهي شدي ،‌و خداوند ان شاء الله تو را راهنمايي مي كند در پيشرفت امور دنيا و آخرت ، و كار فردا آسان تر خواهد شد. چندي به اين عمل مواظ كن ،‌اميد است ملكه گردد از براي تو ،‌به طوري كه از براي تو ،‌كار خيلي هل و آسان شود ،‌ بلكه آن وقت لذت مي بري از اطلاعات فرمان خدا و از ترك معاصي در همين علام، با اين كه اينجا عالم جزا نيست لذت مي بري ،‌و جزاي الهي اثر مي كند و تو را ملتذ مي نمايد. و بدان كه خداي تبارك و تعالي تكليف شاق بر تو نكرده ، و چيزي كه از عهده تو خارج است و در خور طاقت تو نيست ،‌بر تو تحميل نفرموده ، لكن شيطان و لشكر او كار را بر تو مشكل جلوه مي دهند و اگر خداي ناخواسته در وقت محاسبه ديد سستي و فتوري شده در شرطي كه كردي ،‌از خداي تعالي معذرت بخواه و بنا بگذار كه فردا مردانه به عمل شرط ،‌قيام كني ،‌و به اين حال باشي تا خداي تعالي ابواب توفيق و سعادت را بر روي تو باز كند و تو را به صراط مستقيم انسانيت برساند.

 

6ـ در تذكر است

از اموري كه انسان را معاونت كامل مي نمايد در مجاهده با نفس و شيطان ،‌ و بايد انسان سالك مجاهد خيلي مواظب آن باشد « تذكر » است. و ما اين مقام را به ذكر آن ختم مي كنيم ، ‌با اين كه خيلي از مطالب باقي است. و آن در اين مقام عبارت است از ياد نبردن خداي تعالي و نعمت هايي كه به انسان مرحمت فرموده است.

بدان كه از امور فطريه كه هر انسان جبله و فطره بدان حكم مي كند ،‌ احترام منعم است و هر كس در كتاب ذات خود اگر تأملي كند ،‌ مي بيند كه مسطور است كه بايد از كسي كه به انسان نعمتي دد ،‌احترام كند. و معلوم است هر چه نعمت بزرگ تر باشد ،‌ و منعم در آن انعام بي غرض تر باشد ،‌احترامش در نظر فطرت لازم تر و بيش تر است.

مثلاً فرق واضح است در احترام بين كسي كه به شما يك اسب مي دهد و آن منظور نظرش هست ،‌با كسي كه يك ده شش دانگي بدهد و در اين دادن منتي هم نگذارد. مثلاً اگر دكتري شما را از كوري نجات داد ،‌فطرتاً او را احترام مي كنيد ،‌ و اگر از مرگ نجات داد بيشتر احترام مي كنيد. اكنون ملاحظه كن نعمتهاي ظاهره و باطنه كه مالك الملوك جل شأنه به ما مرحمت كرده كه اگر جن و انس بخواهند يكي از آن ها را به ما بدهند نمي توانند و ما از آن غفلت داريم. مثلاً اين هوايي كه ما شب و روز از آن استفاده مي كنيم .‌و حيات ما و همه موجودات محيط و ابسته به وجود آن است كه ياگر يك ربع ساعت نباشد هيچ حيوان زنده نمي ماند چه نعمت بزرگي است؟! كه اگر تمام جن و انس بخواهندشبيه آن را به ما بدهند ، عاجزند ، و همين طور قدري متذكر شو ساير نعم الهي را ، از قبيل صحت بدن و قواي ظاهره از قبيل چشم و گوش و ذوق و لمس و قواي باطنه از قبيل خيال و وهم و عقل و غير آن كه هر يك منافعي دارد كه حد ندارد. تمام اين ها را مالك الملوك به ما عنايت فرموده بدون اين كه از او بخواهيم ، و بدون اين كه به ما منتي تحميل فرمايد ،‌ و به اين ها نيز اكتفا نفرموده است ، و انبيا و پيغمبران فرستاده ، و كتبي فرو فرستاده و راه سعادت و شقاوت و بهشت و جهنم را به ما نموده ، و هر چه محتاج به او بوديم در دنيا و آخرت به ما عنايت فرموده است ، بدون اين كه به طاعت و عبادت ما احتياجي داشته باشد ، يا به حال او طاعت و معصيت ما فرقي كند. فقط از بر اين فع خود ما امر و نهي فرموده.

بعد از تذكر اين نعمت ها و هزاران نعمت هاي ديگر كه حقيقتاً از شمردن كليات آن تمام بشر عاجز ست تا چه رسد به جزئيات آن ، آيا در فطرت شما احترام به چنين منعمي لازم است؟ و آيا خيانت نمودن به چنين ولي نعمتي در نظر عقل چه حالي دارد؟

و نيز از اموري كه در فطرت ثبت و مسطور است ، احترام شخص بزرگ و عظيم است. اين همه احتراماتي كه مردم از اهل دنيا و ثروت مي كند ، و از سلاطين و بزرگان مي كنند براي اين است كه آن ها را بزرگ و عظيم تشخيص داده اند.

آيا چه عظمتي به عظمت و بزرگي مالك الملوك است كه دنياي پست و مخلوق نا قابل او كه كوچك ترين عوالم است و تنگ ترين نشآت است تا كنون عقل هيچ موجودي به آن نرسيده؟ بلكه به همين منظومه شمسي خودمان كه از منظومات شمي ديگر كوچك تر و در پيش شموس ديگر قدر محسوس ندارد ، مستكشفين بزرگ دنيا اطلاع پيدا نكرده اند. آيا اين عظيم كه با يك اشاره اين همه عوالم و هزاران هزار عوالم غيبيه را خلق فرموده لازم الاحترام نيست در فطرت عقل؟

و نيز ، حاضر در كتاب فطرت لازم الاحترام است. مي بينيد كه اگر انسان از كسي خداي نكرده بد گويي كند در غيابش ، اگر حاضر شد فطرتاً سكوت مي كند و از او احترام مي نمايد ، و معلوم است خداي تبارك و تعالي در همه جا حاضر و تمام ممالك وجود ، در تحت نظر او اداره مي شود ، بلكه همه ، نفس حضور و همه عالم، محضر ربوبيت است.

اكنون متذكر شو اي نفس خبيث نويسنده كه چه ظلمي است بزرگ و چه گناهي است عظيم اگر معصيت چنين عظيمي را به نعمت خودش كه قواي تست در محضر مقدس خودش بنمايي.

آيا اگر داراي خردلي حيا باشي ، نبايد از خجلت آب شوي و به زمين فرو بروي؟ پس از عزيز متذكر عظمت خداي خودت باش ،‌و متذكر نعمت ها و مرححمت هاي او شو ، متذكر حضور باش ، و ترك كن نافرماني او را ، و در اين جنگ بزرگ بر جنود شيطان ، محل اقامت لشكر حق تعالي نما ، تا آن كه خداوند تبارك و تعالي تو را توفيق دهد در مجاهده مقام ديگر و در ميدان جنگ بزرگ تر كه در پيش است ، و آن جهاد نفس است در عالم باطن و مقام دوم نفس كه ان شاء الله به آن اشاره مي كنيم. و باز تذكر دهم كه در هر حال به خود اميدي نداشته باش كه از غير خداي تعالي از كسي كاري بر نمي آيد ،‌و از خود حق تعالي با تضرع و زاري توفيق بخواه كه تو را در اين مجاهده ، اعانت فرمايد تا بلكه ان شاء الله غالب آيي. ان ولي النوفيق.

مقام دوم

1ـ نزاع جنود رحماني و شيطاني باطني نفس

بدان كه از براي نفس انساني يك مملكت و مقام ديگر است كه آن مملكت باطن و نشأه ملكوت او است كه جنود نفس در آنجا بيش تر و مهم تر از مملكت ظاهر است. و نزاع و جدال بين جنود رحماني و شيطاني در آنجا عظيم تر ، و مغالبه در آن نشأه بيشتر و با اهميت تر است. بلكه هر چه در مملكت ظاهر است ، از آن جا تنزل كرده و ظهور در ملك نموده ، و اگر هر يك از جنود رحماني و شيطاني در آن مملكت غالب آيند ، در اين مملكت نيز غالب شوند. و جهاد نفس در اين مقام ، پيش مشايخ عظام از اهل سلوك و اخلاق ، بسيار اهميت دارد. بلكه مي توان سرچشمه تمام سعادات و شقاوات و درجات و و دركات را آن مقام دانست. انسان بايد خيلي ملتفت خود در اين جهاد باشد.

ممكن است خداي نخواسته به واسطه مغلوبيت جنود رحماني در آن مملكت ، و خالي گذاشتن آن براي غاصبين و نا اهل ها از جنود شيطان ، هلاكت هميشگي از براي انسان پيدا شود كه قابل جبران نباشد ، و شفاعت شافعين شامل حال او نگردد ، و ارحم الراحمين نعوذ بالله نيز به نظر سخط و غضب به او نگاه كند. بلكه شفعاء او خصماء او شوند. واي بر كسي كه شفيع او خصمش شود ، خدا مي داند چه عذاب هايي و ظلمت هايي و سختي هايي و بدبختي هايي دنبال اين غضب الهي و دشمني اولياي حق است ،‌كه تمام آتش هاي جهنم و تمام زقوم ها و مارها و عقرب ها پيش آن هيچ است.

خدا نكند آنچه حكما و عرفاً و اهل رياضت و سلوك خبر مي دهند راجع به اين عذاب ها به سر ما ضعفاء و بيچارگان بيايد كه تمام عذاب ها كه تصور مي كنيد پيش آن سهل و آسان است. و تمام جهنم ها كه شنيديد پيش آن رحمت و بهشت است.

غالباً وصف جهنم و بهشت كه در كتاب خدا و اخبرا انبيا و اوليا شده ،‌جهنم و بهشت اعمال است كه از براي جزاي عمل هاي خوب و بد تهيه شده است. اشاره خفيه اي نيز به بهشت و جهنم اخلاق كه اهميتش بيش تر است شده ،‌و گاهي هم به بهشت لقاء و جهنم فراق كه از همه مهم تر است ،‌گرديده ،‌ولي همه در پرده و از براي اهلش. من و تو اهلش نيستيم ، ولي خوب است منكر هم نشويم  ،‌و ايمان داشته باشيم به هرچه خداوند تعالي و اوليايش فرموده اند. شايد اين ايمان اجمالي هم براي ما فايده داشته باشد. گاهي هم ممكن است كه انكار بي جا و رد بي موقع و بدون علم و فهم براي ما ضررهاي خيلي زياد داشته باشد و اين دنيا عالم التفات به آن ضررها نيست. مثلاً تا شنيدي فلان حكيم يا فلان عارف يا فلان مرتاض چيزي گفت كه به سليقه شما نمي آيد و با ذائقه شما گوارا نيست .‌حمل به باطل و خيال مكن. شايد آن مطلب ،‌منشأ و اساسي داشته باشد از كتاب و سنت ، و عقل شما به آن برنخورده باشد. چه فرق مي كند كه يك نفر فقيه يك فتوي بدهد از باب ديات مثلاً كه شما كم تر ديده ايد و شما بدون مراجعه به مدركش رد كنيد او را ، يا آن كه يك نفر سالك الي الله يا عارف بالله يك حرف بزند راجع به معارف الهيه ، يا راجع به احوال بهشت و جهنم و شما بدون مراجعه به مدركش او را رد كنيد سهل است ، توهين كنيد! يا جسارت نماييد! ممكن است آن شخصي كه اهل ا“ وادي است و صاحب آن فن است يك مدركي از كتاب خدا داشته باشد ،‌و يا از اخبار ائمه هدي داشته باشد و شما به آن برنخورده باشيد ، آن وقت شما رد خدا و رسول كرده ايد بدون عذر موجه. و معلوم است « به سليقه من درست نبود » يا « علم من به اين جا نرسيده بود » و « از اهل منبر بر خلاف در هر حال از مقصود نگذرم. آنچه آنها راجع به بهشت اخلاق و ملكات و جهنم اخلاق و دركات گفته اند ،‌ مصيبتي است كه طاقت شنيدنش را هم نداريم.

پس اي عزيز فكري كن و چاره جويي نما و راه نجاتي و وسيله خلاصي از براي خود پيدا كن ، و به خداي ارحم الراحمين پناه ببر ، و در شب هاي تاريك با تضرع و زاري از آن ذار مقد تمنا كن كه تو را اعانت كند در اين جهاد نفس ، تا ان شاء الله غالب شوي و مملكت وجودت را رحماني گرداني ،‌و جنود شيطان را از آن بيرون كني ، و خانه را به دست صاحبش دهي تا سعادت ها و بهجت ها و رحمت هايي خداوند به تو عطا فرمايد كه تمام چيزهايي كه شنيدي از وصف بهشت و حور و قصور ، پيش آن ها چيزي نباشد و آن سلطنت كليه الهيه است كه خبر دادند اولياي خدا از اين ملت بيضاي حنيف ، و بالا تر از آن چيزهايي است كه نه گوش احدي شنيده و نه به قلب بشري خطور كرده.

2ـ در اشاره به بعضي قواي باطنيه است

بدان كه خداوند تبارك و تعالي به يد قدرت و حكمتش در عالم غيب و باطن نفس ،‌قوايي خلق فرموده است كه داراي منافع بي شمار است و آنچه مورد بحث ما است در اين مورد سه قوه است و آن واهمه و غضبيه و شهويه است.

و هر يك از اين قوا ، منافع كثيره دارند از براي حفظ نوع و شخص و تعمير دنيا و آخرت كه علما ذكر كرده اند و اكنون ما رابه آن احتياجي نيست. و آنچه لازم است در اين مقام تنبه دهم آن است كه اين سه قوه ، سرچشمه تمام ملكات حسنه و سيئه و منشأ تمام صور غيبيه ملكوتيه است.

و تفصيل اين اجمال آن كه ؛ انسان همين طور كه در اين دنيا يك صورت ملكي دنيا وي دارد كه خداوند بارك و تعالي آ“ را در كمال حسن و نيكويي و تركيب بديع خلق فرموده ، كه عقول تمام فلاسفه و بزرگان در آن متحير است ، و علم معرفه الاعضاء و تشريح تا كنون نتوانسته است معرفت درستي در حال آن پيدا كند ، و خداوند انسان را از بين مخلوقات ، امتياز داده است به حسن تركيب و جمال نيكو منظر ،‌كذلك از براي او ، يك صورت و شكل ملكوتي غيبي است كه آن صورت تابع ملكات نفس و خلق باطن است در عالم بعد از موت ، چه برزخ باشد يا قيامت ، انسان اگر خلق باطن و ملكه و سريره اش انساني باشد ، صورت ملكوتي او نيز صورت انساي است. ولي اگر ملكاتش غير ملكات انساني باشد ، صورتش انساني نيست و تابع آن سريره و ملكه است. مثلاً اگر ملكه شهوت و بهيميت بر باطن او غلبه كند و حكم مملكت باطن ، حكم بهيمه شود ، انسان صورت ملكوتيش ، صورت يكي از بهائم است مناسب با آن خلق ، و اگر ملكه غضب و سبعيت بر باطن و سريره اش غلبه كند ، و حكم مملكت باطن و سريره ، حكم سبع شود ، صورت غيبيه ملكوتيه ، صورت يكي از اسباع است. و اگر و هم و شيطنت ملكه شد ، و باطن و سريره داراي ملكات شيطانيه شد ، از قبيل خدعه ، تقلب ، نميمه ، غيبت ، صورت غيب و ملكوتش يكي از شياطين است به مناسبت آن.

و گاهي ممكن است به طريق تركيب دو ملكه يا چند ملكه ، منشأ صورت ملكوتي شود . آن وقت به شكل هيچ يك از حيوانات نمي شود ، بلكه صورت غريبي پيدا
مي كند كه هيچ آن صورت  مدهش و موحش بدتركيب در يان عالم سابقه ندارد.

از پيغمبر خدا صلي الله عليه و آله - نقل شده كه :‌ط بعضي مردم در قيامت محشور مي شوند به صورتهايي كه نيكو است پيش آنها ميمون ها و انترها»

بلكه ممكن است از براي يك نفر در آن عالم . چند صورت باشد . زيرا كه آن عالم ، مثل اين عالم نيست كه يك چيز بيش از يك صورت قبول نكند . و اين مطلب مطابق با برهان نيز هست و درمحل خود مقرراست .

و بدان كه ميزان در اين صورمختلفه كه يكي از آنها انسان است و باقي چيزهاي ديگر ، وقت خروج نفس است و از اين بدان ، و پيدا شدن مملكت برزخ و غلبه سلطان آخرت ، كه اولش در برزخ است در وقت خروج از بدن ،‌كه با هر ملكه يي از دنيا (رفت) ، آن ملكه صورت آخرتي مي گيرد ، و چشم ملكوتي برزخي او را
مي بيند ، ‌و خود او هم ،‌وقت گشودن چشم برزخي ،‌خود را به هر صورتي هست ، مي بيند ،‌ اگر چشم داشته باشد . لازم نيست كسي كه در ين دنيا به صورت هست ، آن جا هم به همان صورت باشد. خداي تعالي مي فرمايد (ب) نقل از بعضي كه در وقت حشر مي گويند: خدايا چرا مرا كور محشور كردي ،‌ با آن كه در دنيا چشم داشتم ؟ جواب مي فرمايد : چون تو آيات ما را فراموش كردي ، امروز فراموش شدي. اي بيچاره تو چشم ملكي ظاهر بين داشتي ، ولي باطن و ملكوتت كور بود . كوري خودت را حالا ادراك كردي ،‌و الا از اول كور بودن و چشم بصيرت باطني كه آيات خدا را به آن مي بينند ،‌نداشتي. اي بيچاره توقامت مستقيم و صورت خوش تركيب ملكي داري. ميزان ملكوت و باطن ، غير از اين است . بايد استقامت باطني پيدا كني تا مستقيم القامه ،‌ در قيامت باشي. بايد روحت ، روح انساني باشد تا صورت عالم برزخ و آخرتت ، صورت انسان باشد . تو گمان يم كني كه عالم غيب و باطن ، كه عالم كشف سراير و ظهور ملكات است ، مثل عالم ظاهر و دنيا است كه اختلا و اشتباه در كار باشد.چشم و گوش و دست وپا و ساير اعضايت ، همه با زبان ملكوتي ، بلكه به قول بعضي ها با صورتهاي ملكوتي ،‌شهادت به هرچه كردي،‌ مي دهند.

هان اي عزيز! گوش دل باز كن ، و دامن همت به كمر زن ، و به حال بدبختي خود رحم كن . شايد بتواني خود را به صورت انسان گرداني ، و از اين عالم به صورت آدمي بيرون روي كه آن وقت از اهل نجات و سعادتي . مبادا گمان كني اين ها موعظه و خطابه است . اينها همه نتيجه برهان حكمي حكماي عظام ، و كشف اصحاب رياضت ،‌و اخبار صادقين و معصومين است . در اين اوراق ،‌بناي اقامه برهان و نقل اخبار و آثار زيادنيست .

 

3ـ دربيان جلوگيري انبيا از اطلاق طبيعت

بدان كه  و هم و غضب و شهوت ، ممكن است از جنود رحماني باشند ، و موجب سعادت و خوشبختي انسان گردند ، اگر آن ها را تسليم عقل سليم و انبياء عظيم الشان نمايي . و ممكن است از جنود شيطاني باشند ، اگر آنها را سرخ ود گرداني ، و وهم بر آن دو قوه به اطلاق عنان ، حكومت دهي . و اين نيز پوشيده نماند كه هيچ يك از انبياء‌عظام- عليهم السلام جلو شهوت و غضب و وهم را به طور كلي نگرفته اند ،‌و هيچ داعي الي الهل تاكنون نگفته است بايد شهوت را بكلي كشت ، ونائره غضب را بكلي خاموش كرد، و تدبير و هم را از دست داد. بلكه فرموده اند بايد جلو آنها را گرفت كه در تحت ميزان عقلي و قانون الهي انجام وظيفه دهند. زيرا اين قوا ، هر يك مي خواهند كار خود را انجام و به مقصود خويش نايل شوند ، اگر چه مستلزم فساد و هرج و مرج هم شود . مثلاً نفس بهيمي مستغرق شهوت خود سر عنان گسيخته مي خواهد مقصد و مقصود خود را انجام دهد، اگر چه به زناي با محصنات در خانه كعبه باشد . و نفس غضوب خود سر ،‌ميخواهد انجام مطلوب خود هد ، اگر چه مستلزم قتل انبياء و اولياء گردد ، و نفس داراي واهمه شيطانيه ، مي خواهد  كار خود را انجام دهد اگر چه مستلزم فساد در ارض باشدو عالم در هم و بر هم گردد.

انبياء‌- عليهم السلام آمدند ، قانون ها آوردند و كتاب هاي آسماني بر آنها نازل شد كه جلوگيري از اطلاق و زياده روي طبيعت كنند ،‌و نفس انساني را در تحت قانون عقل و شرع در آوردند، و آن را مرتاض و مودب كنندكه خارج از ميزان عقل و شرع رفتار نكند. پس هر نفسي كه با قوانين الهيه و م وازين عقليه ، ملكات خود را تطبيق كرد ، سعيد است و از اهل نجات مي باشد ، و الا پناه ببرد به خداي تبارك و تعالي از آن شقاوت ها و بدبختي ها و ظلمت ها و سختي ها كه در پيش دارد و از آن صورت هاي موحشه و مدهشه كه در برزخ و قبر و در قيامت و جهنم مصاحب او است ، و از نتيجه ملكات و اخلاق فاسده كه پايبنده او است .

 

4ـ در بيان ضبط خيال است

بدان كه اول شرط از براي مجاهد در اين مقام و مقامات ديگر كه مي تواند منشأ غلبه بر شيطان و جنودش شود، حفظ طاير خيال است . چون كه اين خيال مرغي است بس پرواز كن ، كه در هر آني به شاخي خود را مي آويزد ، و اين موجب بسي از بدبختي ها است . و خيال يكي از دستاويزهاي شيطان است كه انسان را به واسطه آن بيچاره كرده ، به شقاوت دعوت مي كند . انسان مجاهد كه در صدد اصلاح خود برآمده و مي خواهد باطن را صفايي دهد ، و آن را از جنود بليس خالي كند بايد زمام خيال را در دست گيرد ، و نگذارد هر جا مي خواهد پرواز كند و مانع شود از اين كه خيال هاي فاسد باطل براي او پيش آيد ، از قبيل خيال معاصي و شيطنت . هميشه خيال خود رامتوجه امور شريفه كند ، و اين اگر چه در اول امر قدري مشكل بنظر مي رسد و شيطان و جنودش آن را به نظر ، بزرگ جلوه يم دهند ، ولي با قدري مراقبت و مواظبت ، امر سهل مي شود .

ممكن است براي تجربه ، تو نيز چندي درصدد جمع خيال باشي و مواظبت كامل از آن كني. هر وقت مي خواهد متوجه امر پست و خسيسي شود ، آن را منصرف كني و متوجه كني به امور ديگر ، از قبيل مباحات يا امرو ارجحه شريفه. اگر ديدي نتيجه گرفتي ، شكر خداي تعالي كن بر اين توفيق ، و اين مطلب را تعقيب كن ، شايد خداي تو به رحمت خود  راهي براي تو باز كند از ملكوت ،‌كه هدايت شوي به صراط مستقيم انسانيت ،‌و كار سلوك الي الله تعالي براي تو آسان شود . و ملتفت باش كه خيالات فاسده قبيحه و تصورات  باطله از القاآت شيطان است كه مي خواهد جنودخود را در مملكت باطن تو بر قرار كند ، و تو كه مجاهدي با شيطان و جنودش ، مي خواهي صفحه نفس را مملكت الهي و رحماني كني ،‌بايد مواظب كيد آن لين باش ي،‌و اين اوهام برخلاف رضاي حق تعالي را از خود دورنمايي تا ان شاء الله در اين جنگ داخلي ، اين سنگر را كه خيل مهم است از دست شيطان و جنودش بگيري كه اين سنگر ، بمنزله سرحد است. اگر اين جا غالب شدي ، اميدوار باش.

واي عزيز! از خداي تبارك  و تعالي در هر آن استعانت بجوي و استغاثه كن در درگاه معبودخود ، و با عجز و الحاح عرض كن : بارالها ! شيطان دشمن بزرگي است كه طمع بر انبياء و اولياي بزرگ تو داشته و دارد . تو خودت با اين بنده ضعيف گرفتار اماني و اوهام باطله و خيالات و خرافات عاطله ، همراهي كن كه بتواند از عهده اين دشمن قوي بر آيد ، و در اين ميدان جنگ با اين دشمن قوي كه سعادت و انسانيت مراتهديد مي كند ، تو خودت با من همراهي فرما كه بتوانم جنود او را از مملكت خاص تو خارج كنم و دست اين غاصب را از خانه مختص به تو كوتاه نمايم.

 

5ـ در موازنه است

و از چيزهايي كه انسان را در يك سلوك معاونت مي كند و انسان بايد مواظب آن با « موازنه » است ، و آن چنان است كه انسان عاقل ، منافع و مضار هر يك از اخلاق فاسده و ملكات رذيله را كه زاييد شده شهوت و غضب و واهمه است كه سرخودند و در تحت تصرف شيطان ،‌مقايسه كند با منافع و مضار هر يك از اخلاق حسنه و فضايل نفسانيه و ملكات فاضله كه زاييده شده اين ها است كه در تحت تصرف عقل و شرعند ، و ملاحظه كند آيا كدام يك را خوب است اقدام كند. مثلاً منافعي كه از براي نفسي كه داراي شهوت مطلق العنان است و آن در او رسوخ پيدا كرده و ملكه مستقره شده ، و از ان ملكات بسياري پيدا شده و رذايل بيشماري فراهم امده ، اين است كه به هر فجوري دسترسي پيدا كند ، مضايقه نكند و هر مالي از هر راهي به دستش مي ايد از ان ربرگردان نباشد ، و هرچه مطابق با ميل او است ، مرتكب شود و اگر چه مستلزم هر امر فاسدي گردد.

و منافع غضب كه ملكه نفسي شد و از آن ملكات و رذايل ديگر پيدا شد ،‌آن است كه به هر كس دستش رسيد با قهر و غلبه ظلم كند ، و هرك س با او مختصر مقاومتي كند ، هر چه بتواند با او بكند ، و با اندك ناملايمي ، جنگ و غوغا بپا كند ، و به هر وسيله شده ، مضار ناملايمات خود را از خود دور كند ولو منجر به هر فسادي در عالم هم بشود. و همين طور منافع نفس صاحب واهمه شيطانيه كه در آن ، اين ملكه رسوخ يدا كرده ،‌اين است ه با هر شيطنت و خدعه شده ، كار غضب و شهوت را راه بيندازد ، و با هر نقشه اطله شده بر بندگان خدا رياست كند ، گرچه به بيچاره نمودن يك عائله باشد ، يا به بينوانمودن يك شهر يا مملكت.

اين ها منافعي است كه اين قوا دارند در صورتي كه در تحت تصرف شيطان باشند. در صورتي كه وقتي درست فكر كنديو ماحظه حال اين اشخاص را بنماييد ، هر كس هرچه قوي هم باشد و هر قدر به آمال و آرزويش هم برسد ، باز هزار يك آمالش را بدست نياورده. بلكه در اين عالم ، ممكن نيست آمال اداره شود و هر كس به آرزويش برسد. براي اين كه اين عالم ، دار مزاحمت است ، و مواد اين عالم از اجراي داراده ما تعصي دارند ،‌و ميل و آرزوي ما نيز محدود به حدي نيست. مثلاً قوه شهويه در انسان ، طوري است كه اگر زنهاي يك شهر به فرض محال به دست او بيايد . باز متوجه زن هاي شهر ديگر است. و اگر از يك مملكت نصيبش شد . متوجه مملكت ديگر است ، و هميشه آنچه ندارد مي خواهد ، با اين كه اين ها گفته شد ، فرضي است محال و خيالي است خام. با وجود اين ، تنور شهوت باز فروزان است و انسان به آرزوي خود نرسيده.

و همين طور قوه غضب در انسان طوري مخلوق است كه اگر مالك الرقاب مطلق يك مملكت شود ، متوجه مملكت ديگر مي شود كه آن را به دست نياورده. بلكه اهر چه به دستش بيايد ، در اوايل قوه زيادتر مي شود. هركس منكر است مراجعه به حال خود كن و به حال اهل اين عمل سلاطين و متمولين و صاحبان قدرت و حشمت. آن وقت خود ، تصديق مارا مي كند.

پس انسان هميشه عاشق چيزي است كه ندارد و به دست او نيست ، و اين فطرتي است كه مشايخ عظام و حكماي بزرگ اسلام خصوصاً استاد و شيخ ما در معارف الهيه ، جناب عارف كامل آقاي آقا ميرزا محمد علي شاه آبادي ، روحي له الفداء ، به آن ،‌كثيري از معارف الهيه را ثباابت مي فرمايند كه آنها به مقصد ما مربوط نيست.

در هر حال وقتي كه انسان فرضا ً به مقاصد خود برسد ،‌ آيا استفاده او چند وقت است؟ آيا قواي جواني او تا چند وقت برقرار است؟ وقتي بهار عمر رو به خزان گذاشت ، نشاط از دل و قوه از اعضا مي رود. ذائقه از كار مي افتد. طعم ها درست ادراك نمي شود. چشم و گوش و قوه لمس و قواي ديگر بيكاره مي شوند. لذات بكلي ناقص يا نابود مي شود. امراض مختلفه هجوم مي ؤارود. جهاز هضم و جذب و دفع و جهاز تنفس ، كار خود را نمي تواند انجام دهد. جز آه سرد و دل پردرد و حسرت و ندامت چيزي براي انسان باقي نمي ماند. پس مدت استفاده انسان از اين قواي جسماني ، از بعد از تميز و فهم خوب و بد تا زمان افتادن قوا از كار يا ناقص شدن آن ها ، بيش از سي چهل سال سال براي مردم قوي البنيه و صحيح و سالم نيست. آن هم در صورتي كه به امراض و گرفتاري هاي ديگر كه همه روزه مي بينيم و غافل هستيم برنخورد.

من عجالتاً براي جناب عالي فرض مي كنم در عالم خيال ، كه مايه ندارد ،‌صد و پنجاه سال عمر ، و فراهم بودن تمام بساط شهوت و غضب و شيطنت ، و فرض مي كنم كه هيچ ناملايمي هم براي شما بپيش آمد نكند ،‌و هيچ چيز بر خلاف مقصد شما نشود. آيا بعد از اين مدت كم كه مثل باد مي گذرد ،‌عاقبت شما چيست ؟ آيا از اين لذات چه ذخيره اي كرديد براي زندگي هميشگي خود؟ براي رزو بيچارگي و روز فقر و تنهايي خود ، براي برزخ و قيامت خود ،‌براي ملاقات ملائكه خدا و اولياي خدا و انبياي او ، جز يك سلسله اعمال قبيحه منكره كه صورت آن ها را در برزخ و قيامت به شما تحويل مي دهند ،‌كه صورت آنها را جز خداوند تبارك و تعالي ،‌ كسي ديگر نمي داند چيست؟

تمام آتش دوزخ و عذاب قبر و قيات و غير آن ها را كه شنيدي و قياس كردي به آتش دنيا و عذاب دنيا ، اشتباه فهميدي ،‌بد قياس كردي. آتش اين عالم .‌يك امر عرضي سردي است. عذاب اين عالم ،‌خيلي سهل و آسان است. ادراك تو در اين عالم ، ناقص و كوتاه است. همه آتش هاي اين عالم را جمع كنند ، روح انسان را نمي تواند بسوزاند. آن جا آتشش ، علاوه بر اين كه جسم را مي سوزاند ، روح را مي سوزاند. قلب را ذوب مي كند. قؤاد را محترق مي نمايد. تمام اين ها را كه شنيدي و آنچه تانون از هر كه شنيدي ،‌جهنم اعمال تو است كه در آن جا حاضر مي بيني كه خداي تعالي مي فرمايد: « و وجدوا ما عملو حاضراً »

يعني يافتند آنچه كرده بودند حاضر. اين جا مال يتيم خوردي ،‌لذت بردي ، خدا مي داند آن صورتي كه در آن عالم از آن ،‌در جهنم مي بيني ،‌و آن لذتي كه در آن جا نصيب تو است چيست؟ اين جا بد گفتي به مردم ،‌قلب مردم را سوزانيدي. اين سوزش قلب عباد خدا را ،‌خدا مي داند چه عذابي دارد در آ ندنيا ، وقتي كه ديدي ،‌ مي فهمي چه عذابي خودت براي خودت تهيه كردي. وقتي غيبت كردي ،‌صورت ملكوتي او براي تو تهيه شد ،‌به تو رد مي شود ،‌با او محشوري و خواهي عذاب آن را چشيد. اين ها جهنم اعمال ، كه جهنم سهل و آسان و سرد و گوارا مو مال كساني است كه اهل معصيت خهستند. ولي براي اشخاصي كه ملكه فاسده و رذيله باطله پيدا كردند از قبيل ملكه طمع ، حرص ، جحود ، جدال ،‌شره ،‌حب مال و جاه و دنيا و ساير ملكات پست ، جهنمي است كه نمي شود تصور كرد. صورت هايي است كه در قلب من و تو خطور نمي كند كه از باطن خود نفس ،‌ظهور مي كند كه اثر آن جهنم از عذاب آن ها گريزان و به وحشت هستند.

در بعضي از روايات موثقه است كه در جهنم يك وادي است از براي متكبرها كه او را سقر مي گويند. شكايت كرد به خداي تعالي از شدت گرمي و حرارت و خواست از خداي تعالي كه اذن دهد او را نفس بكشد. پس از اذن ، نفسي كشيدكه جهنمم محترق گرديد.

گاهي اين ملكات اسباب مي شود كه انسان را مخلد در جهنم مي كند ، زيرا كه ايمان را از انسان مي گيرند. مثل « حسد »كه در روايات صحيحه ما است كه ايمان را حسد مي خورد ،‌ همانطور كه آتش هيزم را مي خورد .‌و مثل حب دنيا و شرف و مال كه در روايات صحيح است كه دو گرگ اگر در گله بي شبان رها شود ، يكي از آن ها در اول گله و يكي در آخرش ،‌زودتر آن ها را هلاك نمي كنند از حب شرف و حب دنيا كه ين مؤمن را از او مي گيرد.

خدا نكند عاقبت معاصي منتهي بشود به ملكات و اخلاق ظلماني زشت و آن ها منتهي شود به رفتن ايمان ،‌و مردن انسان با حال كفر كه جهنم كافر و جهنم عقايد باطله از آن دو جهنم بمراتب ساخت تر و سوزان تر و ظلماني تر است.

اي عزيز! در علوم عاليه ثابت شده است كه « مراتب اشتداد غير متناهي است. » هر چه تصور كني و تمام عقول تصور كنند شدت عذاب را ، از آن شديد تر هم ممكن است. اگر برهان حكما را نديدي يا كشف اهل رياضت را باور نداري ،‌تو كه بحمدالله مؤمني. انبياء صلاوات الله عليهم را صادق مي داني. تو كه ادعيه و مناجات وارده از ائمه معصومين ـ سلام الله عليه ـ را صحيح مي داني.. تو كه مناجات مولاي متقيان ،‌ اميرالمؤمنين سلام الله عليه را ديدي . تو كه مناجات سيد الساجدين عليه السلام را در دعاي ابوحمزه ديد. قدري تأمل كن در مضمون آن ها . قدري تفكر نما در فثقرات آن ها. لازم نيست يك دعاي طولاني را يك دفعه با عجله و شتاب بخواني تفكر در معانيش نكني. بنده و شمال حال سيد سجاد عليه السلام را نداريم كه آن دعاي مفصل را با حال بخوان و تفكر كن در فقراتش ، شايد صاحب حال شوي.

از همه گذشته ، قدري تفكر در قرآن كن. ببين چه عذابي را وعده كرده كه اهل جهنم از مالك مي خواهند كه آن ها را بكشد. هيهات كه مرگ در كار نيست. ببين خداي تعالي مي فرمايد: « يا حسرتي علي ما فرطت في جنب الله ». آيا اين چه حسرتي است؟ كه خداي تعالي با آن عظمت ، با اين تعبير ذكر مي فرمايد. تدبر كن در ايه شريفه قرآن. بي تأمل و تدبر از آن مگذر « يوم ترونها تذهل كل مرضعه عما ارضعت و تضع كل ذات حمل حملها و تري الناس سكارا و ماهم بسكارا و لكن عذاب الله شديد ».وصف روز قيامت را مي كند. مي فرمايد: روزي كه فراموش مي كند هر شيردهي از آنچه شر مي دهد ، و مي اندازد هر ‎آبستني بچه خود را ، و مي بيني مردم را مست ، با اين كه آن ها مست نيستند ولكن عذاب خدا سخت است.

درست تفكر كن عزيزم! قرآن ـ نعذب بالله ـ كتاب قصه نيست. شوخي با شما نمي كند. ببين چه مي فرمايد؟ اين چه عذابي است كه عزيز ما را از ياد مي برد. حامله را بي بار مي كند. آيا چه عذابي است كه خداوند تبارك و تعالي با آن عظمت ،‌او را وصف مي كند به شدت و جاي ديگر به عظمت. چيزي را كه خداي تبارك و تعلاي كه عظمت او حد و حصر ندارد و عزت و سلطنت او منتهي ندارد ،‌توصيف به شدت و عظمت كند آيا چه خواهد بود؟ خدا مي داند عقل من و تو و فكر همه بشر از تصور عاجز است. اگر مراجعه به اخبار و اثار اهل بيت عصمت و طهارت كني و تأمل در آن ها نمايي ،‌مي فهمي كه قضيه عذاب آن عالم ، غير از اين عذاب هايي است كه فكر كردي. قياس به عذاب اين عالم كردن ،‌قياس باطل غلطي است.

من براي تو يك حديث شريف از شيخ جليل القدر صدوق طايفه نقرل مي كنم كه بداني مطب چيست؟ مصيبت چقدر است؟ با اينكه اين حديث راجع به جهنم اعمال است كه سردتر از همه جهنم هاست. اولاً بايد بداني كه شيخ صدوق كه اين حديث از او است ، كسي است كه تمام علماء اعلام از او كوچكي مي كنند و او را به جلالت قدر مي شناسند. آن بزرگوار ،‌ كسي است كه به دعاي اما عليه السلام متولد شده. آن كسي است كه مورد لطف امام زمان ـ عليه السلام و عجل الله تعالي فرجه ـ بوده و نويسنده به طريق هاي عديده از بزرگان علماء اماميه ـ عليهم رضوان الله ـ متصل به شيخ صدوق حديث را نقل مي كنم ،‌و مشايخ بين ما و صدوق ،‌همه از بزرگان وثقات اصحابند. پس اگر از اهل ايماني ، بايد به اين حديث معتقد باشي.

روي الصدوق باسناده عن مولينا الصادق عليه السلام قال:

« بينا رسول الله صلي الله عليه آله ذات يوم قاعداً اذ اتاه جبرئيل و هو كئيب حزين متغيراللون فقال رسول الله صلي الله عليه و آله: يا جبرئيل مالي اراك كئيباً حزيناً؟ فقال: يا محمد فكيف لا اكون كذالك و انما وضعت منافيخ جهنم الليوم. فقال رسول الله صلي الله عليه و آله: و ما منافيخ جهنم يا جبرئيل؟ فقال: ان الله تعالي امر بالنار فأوقد عليها الف عام حتي احمرت ،‌ثم امربها فأقد عليها الف عام حتي ابيضت ثم امربها فأوقد عليها الف عام حتي اسودت و هي سوداء مظلمه. فلو ان حلقه من السلسله التي طولها سبعون ذراعاً وضعت علي الدنيا من حرها ولو ان قطره من الزقوم و الضريع قطرت في شراب اهل الدنيا مات اهل الدنيا من نتنها. قال: فبكي رسول الله صلي الله عليه و آله و بكي جبرئيل فبعث الله اليهما ملكاً ، فقال: ان ربكما يقرأ كما السلام و يقول: اني امنتكما من ان تذنبا ذنباً اعذ بكما عليه ».

حاصل ترجمه حديث شريف اين است كه در بين اين كه روزي رسول خدا (ص) نشسته بود ، جبرئيل آمد در خدمتش ،‌در صورتي كه افسرده و محزون بود و رنگش متغير بود. پيغمبر فرمود: اي جبرئيل چرا تو را افسرده و محزون مي بينم؟ گفت: اي محمد(ص) چرا چنين نباشم؟ در صورتي كه امروز گذاشته شد دمهاي جهنم. پيغمبر فرمود: چه چيز است دمهاي جهنم؟ عرض كرد: همانا خداي تعالي امر فرمود به آتش ،‌برافروخته شد هزار سال تا سرخ شد. بعد از ان امر فرمود به آن افروخته شد هزار سال تا سفيد شد. پس از آن امر فرمود به آن ،‌ افروخته شد هزار سال تا سياه شد و آن سياه و تاريك است. پس اگر يك حلقه از زنجيري كه بلندي آن هفتار ذراع است گذاشته شود بر دنيا ، هر اينه آب مي شود دنيا از حرارت آن و اگر قطره يي از زقوم و ضريع آن بچكد در آب هاي اهل دنيا همه مي ميرند از گند آن . پس گريه كرد رسول خدا (ص) و جبرئيل گريان شد. پس خداي تعالي فرستاد به سوي آنها فرشته اي . عرض كرد خداي شما سلاما مي رساند به شما و مي فرمايد من ايمن كردم شما دو تن را از اين كه گناهي كنيد كه من عذاب كننم شما را به واسطه آن.

از عزيز! امثال اين حديث شريف بسيار است. و وجود جهنم و عذاب اليم آن از ضروريات جميع اديان و واضحات برهان است و اصحاب مكافه و ارباب قلوب ،‌در همين عالم نمونه آن را ديده اند. دست تصور و تدبر كن در مضمون اين حديث كمر شكن. آيا اگر احتمال صحت هم بدهي ، نبايد ثل ديوانه ها سر به بيابان بگذاري؟ چه شده كه ما اين قدر در خواب غفلت و جهالتيم؟! آيا ملكي مانند رسول الله و جبرئيل بر ما نازل شده و مارا از عذاب خدا ايمن كرده؟! يا يان كه رسول خدا و اولياء او تا آخر عمر هم از خوف خدا قرار دنداشند و خواب و خواراك نداشتند؟ ولي كارخانه خدا از خوف خدا غش مي كرد. علي بن الحسن(ع) امام معصوم ،‌گريه ها و زاري هايش و مناجات و عجز و نالهايش ،‌دل را پاره پاره مي كند. ما را چه شده كه هيچ حيا نكرده ،‌در محضر ربوبيت ، اين قدر هتك حرمات و نواميس الهي را مي كنيم؟ واي بر ما و برغفلت ما ! اي واي بر ما و بر شدت سكرات موت ما. اي واي بر ما در برزخ و سختي هاي آن ،‌ و در قياتمت و ظلمت هاي آن. اي واي بر حال ما در جهنم و عذاب و عقاب آن.

 

6ـ در معالجه مفاسد اخلاقيه

هان اي عزيز از خواب بيدار شود. از غفلت تنبه پيدا كن ، و دامن همت به كمر زن ، و تا وقت است فرصت را غنيمت بشمار ، و تا عمر باقي است و قواي تو در تحت تصرف تو است و جواني برقرار است و اخلاق فاسده بر تو غالب نشده ، و ملكات رذيله بر تو چيره نگرديده ، چاره يي كن و دوايي براي رفع اخلاق فاسده و قبيحه پيدا كن و راهي بريا اطفاء نائره شهوت و غضب پيدا نما.

بهترين علاج ها كه علماء اخلاق و اهل سلوك از براي اين مفاسد اخلاقي فرموده اين است كه هر يك از اين ملكات زشت را كه در خود مي بيني ، در نظر بگيري و بر خلاف آن تا چندي مردانه قيام و اقدام كني ، و همت بگماري بر خلاف نفس تا مدتي ،‌و بر ضد خواهش آن رذيله رفتار كني و از خداي تعالي در هر حال توفيق طلب كني كه با تو اعانت كند در اين مجاهده ، مسلماً بعد از مدت قليلي ، آن خلق زشت رفع شده و شيطان و جندش از اين سنگر فرار كرده ، جنود رحماني به جاي آن ها برقرار مي شود.

مثلاً يكي از ذمائم اخلاق كه اسباب هلاكت انسان است ، و موجب فشار قبر است . و انسان را در دو دنيا معذب دارد ، بد خلقي با اهل خانه يا همسايگان يا هم شغلها يا اهل بازار و محله است كه اين زاييده غضب و شهوت است. اگر انسان مجاهد ،‌مدتي در صدد برآيد كه هر وقت ناملايمي پيش آمد مي كند از براي او ، و آتش غضب شعله ور مي شود ، و بناي سوزاندن باطن را مي گذارد ، و دعوت مي كند او را بر ناسزا گفتن و بد گويي كردن،‌بر خلاف نفس اقدام كرده ،‌عاقبت بد ونتيجه زشت اين خلق را يا دبياورد ،‌و در عوض ملايمت بخرج بدهد ، و در باطن ، شيطان را لعن كد و به خدا از او پناه ببرد ، من به شما قول مي دهم كه اگر چنين رفتاري كنيد ، بعد از چند مرتبه تكرار ، آن خلق بكلي  عوض شده ، و خلق نيكو در باطن مملكت شما منتزل مي كند. ولي اگر مطابق ميل نفس رفتار كنيد ،‌اولاً در همين عالم ، ممكن است شما را نيست و نابود كند. پناه مي برم به خداي تعالي از غضب ، كه مي شود در يك آن ، انسان را در دو دنيا هلاك كند. خداي ناخواسته موجب قتل نفسي بشود. ممكن است انسان در حال غضب به نواميس الهيه ناسزا بگويد ،‌ چنانچه ديديم مردم را در حال غضب كه رده گفتند و مرتد شدند.

حكما فرموده اند كه « كشتي بي نا خدا كه در موج هاي سخت دريال گرفتار شود ، به نجات نزديك تر است از انسان در حال غضب. » يا اگر خداي نخواسته ،‌اهل جدال و مرذء در مباحثه علميه هستي ـ كما اين كه بعضي از ما طلبه ها گرفتار اين سريره زشت هستيم ـ مدتي بر خلاف نفس اقدام كن. در مجالس رسمي كه مشحون به علماء و عوام است ، مباحثه كه پيش آمد كرد ، ديدي طرف صحيح مي گويد ، معترف به اشتباه خودت بشو و تصديق آن طرف را بكن. اميد است در اندك زماني ،‌رفع شود اين رذيله. خدا نكند كه حرف بعضي از اهل علم و مدعي مكاشفه درست باشد. مي گويد: « براي من در يكي از مكاشفات ، كشف شد كه تخاصم اهل نار كه خداي تعالي اطلاع مي دهد ـ مجادله هاي علم و حديث است. »

انسان اگر احتمال صحت هم بدهد ، بيد خيلي درصدد رعف اين خصلت باشد. « روي عن عده من الاصحاب انهم قالوا: خرجا علينا رسول الله صل اه عليه و آله يوماً و نحن نتماري في شي ء من امر الدين فغضب غضباً شديداً لم يغضب مثله ، ثم قال: انما هلك من كان قبلكم بهذا. ذروا المراء فأن المؤمن لا يماري ،‌ذرو المراء فأن المماري قد تمت خسارته ، ذروا المراء فذن المماري لا اشفع له يوم القيامه ،‌ذرو المراء فأني زعيم بثلاث ابيات في الجنه في رياضها و اوسطها و اعلاها لمن ترك المراء و هو صادق ، ذروا المراء فأن اول ما نهاني عنه ربي بعد عباده الأوثان المراء»  و عنه صلي الله عليه و آله « لا يستكمل عبد حقيقه الايمان حتي يدع المراء و ان كان محقاً ».

احديث در اين باب بسيار است. چه قدر زشت است كه انسان به واسطه يك مغالبه جزئي كه هيچ ثمري و اثري ندارد ،‌از شفاعت رسول اكرم (ص) محروم بماند ،‌و مذاكره علم را ،‌كه افضل عبدادات و طاعات است اگر با قصد صحيح باشد به صورت اعظم معاصي در آورد ، و تالي عبادت اوثانش كند. در هر حال انسان بايد يك يك از اخلاق قبيحه فغسده را در نظر گرفته ، به واسطه خلاف نفس از مملكت روح خود بيرون كند. وقتي غاصب بيرون رفت ، صاحب خانه خودش مي ايد ، محتاج به زحمت ديگري نيست ، وعده خواهي نمي خواهد. چون كه مجاهده نفس در اين مقام به اتمام رسيد و انسان موفق شد كه جنود ابليس را از اين مملكت خارج كند ، و مملكتش را محل سكناي ملائكه الله و معبد عباداله الصالحين قرار دارد ، كار سلوك الي الله آسان مي شود و راه مستقيم انسانيت ،‌روشن و واضح مي گردد ، و ابواب بركات و جناب به روي او مفتوح مي گردد ، و ابواب جهنم و دركات آن به روي او بسته مي گردد. خداي تبارك و تعالي به نظر لطف و مرحمت به او نظر مي كند و در سلك اهل ايمان منخرط مي شود ،‌و از اهل سعادت و اصحاب يمين مي شود ، و راهي از باب معارف الهيه كه غايت ايجاد خلق جن و انس است بر او باز مي شود ، و خداي تبارك و تعالي رد آن راه پر خطر از او دستگيري مي فرمايد. و مي خواستيم اشاره به مقام سوم نفس و كيفيت مجاهده آن بنماييم ،‌و مكايد شيطان را در آن مقام نيز خاطرنشان كنيم ليكن مقام را مناسب نديديم. اين است كه صرف نظر نموده ، از خداي تبارك و تعالي ،‌ توفيق و تأييد مي طلبم كه رساله مفرده يي در آن باب بنگارم.

 


 

 

 

 

 

فهرست منابع و مؤاخذ

1-         چهل حديث           

نويسنده:

حضرت آيت الله العظمي امام خميني (ره)

 

2-          الحديث ( روايات تربيتي از مكتب اهل بيت )

 

 

 

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: یکشنبه 03 اسفند 1393 ساعت: 12:18 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

تحقیق درباره دین و تقوی

بازديد: 223

 

تقوي

واژه تقوي از وقايع است .در مفردات راغب وقايه بمعني حفظ شيئي است از آنچه به آن زيان برساند خداوند مي فرمايد .

فوقاهم الله شرذالك اليوم ولقيهم نصره و وسروراً (واقعه)

خداوند آنها را از فتنه آن روز نگهداشت و به آنان روي خندان و دل شادمان عطا نمود .

مضمون آيه فوق در مورد ابرار است ،كه وفاي به عهد و به نذر مي كنند و از روز جزا خائف اند و بر دوستي خدا به مسكن و يتيم واسير اطعام مي نمايند .

اسم فاعل از  وقايه در آيه اي كه ذيلاً نقل مي شود بكار رفته است.

مالك من الله من ولي ولا واق (رعد)

(اگر بعد از علمي كه به تو مي رسد از هواهاي اينان پيروي كني ديگر)نيست از براي تو از جانب خداوند هيچ سرپرست ياري كننده اي و نه نگهدارنده اي .

در آيه زير فعل امر از وقايه بكار رفته است .

قوا انفسكم و اهليكم نارا(تحريم)

خود و خانواده تان را از آتش حفاظت كنيد.

تقوي در عرف دين نگهداري نفس است از آنچه آن را به گناه مي افكند .

در 235مورد از آيات قرآن كريم مشقات واژه تقوي آمده است .

در 69آيه فعل امر اتقوا آمده است بعضي را مستقيماً خداوند مي فرمايد مانند

فاتقوالله يا اولي الا لباب لعلكم تفلحون (مائده)

تقواي خدا پيش گيريد اي خردمندان ،شايد رستگار شويد .

و در بعضي آيات نقل قرآن كريم از زبان انبياء است مانند آيا زير كه از زبان چند نبي نقل شده .

اني لكم رسول امين فانقوالله و اطيعون(شعراء)

همانا من براي شما رسولي امين هستم پس بپرهيزيد از خداوند و اطاعت كنيد مرا .

و تقوا يوما ترجعون فيه الي الله ثم توفي كل نفس ما كسبت و هم لا يظلمون (بقره)

بترسيد از روزي كه بر گردانيده مي شويد ،در آن بسوي خداوند سپس تمام داده مي شود به هر شخصي آنچه را كه اندوخته و به ايشان ستم نمي شود .

در 43 مورد از آيات كلمه متقين بكار رفته است كه از جمله آنها آيات كريمه زير
 است :

ذالك الكتاب لا ريب فيه هدي للمتقين (بقره 2/2 )

اين كتاب كه شكي در آن نيست هدايت كننده متقين است

يا :

واتقو الله و اعلموا ان الله مع المتقين (بقره 149/2)

تقوي الهي پيش گيريد ،و بدانيد كه خداوند با پرهيزكاران است

تقوي در اصطلاح

تقوي يك نوع احتراز و پرهيز كردن مي باشد ،و اگر به خداي متعال نسبت داده شود معنايش دوري جستن از عذاب الهي است .چنانچه در آيه زير اشاره دارد .

فاتقوا النار التي و قودها الناس و الحجاره اعدت للكافرين (بقره 14/2)

بپرهيزيد از آتشي كه آتشگير (ماده سوختني )آن انسانها و سنگها هستند ،و براي كافران مهيا شد

در جلد اول تفسير الميزان صفحه 52 آمده است .

متقين و پرهيزگاران همان مومنانند و پرهيزگاري يكي از اوصاف مخصوصه طبقه معيني نيست تا مانند احسان ،و خشوع و خلوص جزء مقامات خاصه محسوب شود ،بلكه صفتي است كه در تمام مراحل ايمان پس از تحقق ايمان پيدا مي شود ،دليل اين هم اينست كه خداوند آن را به عنوان يك صفت خاص براي طبقه مخصوصي از مؤمنان (با آنهمه اختلاف درجاتي كه دارند )بيان نكرده است .

تقوي و فجور

عكس تقوي فجور است .

فجور بنا به گفته راغب اصفهاني در مفردات به معني دريدن پرده حرمت دين است .در آيات كريمه زير تقوي در مقابل فجور قرار داده شده است .

و نفس و ما سويها فالهمها فجورها و تقويها (شمس)

سوگند به جان آدميزاد و آن قدرتي كه آن را با چنان نظم و قواي متعادل و مرتب بيافريد،و خير و شر آن را به آن الهام نمود .

عملي كه انسان انجام مي دهد يا تقوي است و يا فجور است و قدرت تميز ميان آندو افاضه اي است الهي كه شامل انسان شده است .در آيه فوق تقواي نفس و فجور نفس هر دو الهام خوانده شده و مويد آنستكه خداوند تعالي صفات عمل انسان را به انسان شنا سانده و به او فهمانده است كه عملي را كه انجام مي دهد تقوي است يا فجور .

پاداش متقين

به تصريح خداوند كريم با متقين مانند فجارعمل نخواهد شد،و متقين مثل فاجران نيستند.

ام نجعل الذين آمنو  و عملوا صالحات كالهفسدين في الارض ام نجعل المتقين كالفجار (ص 27/38)

آيا آنهايي را كه ايمان آوردند و عمل شايسته انجام دادند ،مانند فساد كنندگان در زمين قرار مي دهيم ؟ و يا پرهيزكاران را نظير تباهكاران برمي شماريم ؟

بالاترين موقع و مقامي كه براي اهل تقوي متصور است و شامل حال دنيا و آخرت هر دو مي شود در آيه زير منعكس است .

و ان ظالمين بعضهم اولياء بعض و الله ولي المتقين (جاثيه 19/45)

همانا ستمكاران بعضي شان سرپرست و ياور بعضي ديگرند .و خداوند سرپرست و ناصر اهل تقوي است .

پس براي اهل تقوي اگر هم در حلقه سمتكاران تنها بمانند نگراني نيست ،زيرا خداوند براي بنده پرهيزگارش كافي است كه حمايت فرمايد .

كسي كه به خاطر تقوايش در تحت ولايت مستقيم خداي سبحان قرار گرفته است به موقعي بار مي يابد ،كه ديگر عقل و قلب ،تدبير و چشم و گوش او در زير نظارت خداوند كار مي كنند و با اين فيض عظيم الهي از لغزش مصون مي مانند .

پاداش متقين در دنيا

بعضي از پاداشهاي اهل تقوي در همين دنيا هم دريافت مي شود .و چنانچه كسي با نظر صائب و خالص بنگرد نشانه هاي آن را براي افراد و اجتماعات ،در حوضه اي از زمان رويت مي كند .

و لو ان اهل القري امنو و اتقو ا لفتحنا عليهم بركات من السماء و الارض و لكن كذبوا فاخذناهم بما كانوا يكسبون (اعراف 96/7)

چنانچه اهل ديار ،ايمان آورند و پرهيزكاري پيشه سازند ،هر آينه مي گشائيم درهاي بركت آسمان و زمين را بروي آنان اما تكذيب كردند .درنتيجه گرفتيم آنان را (در تنگنا ) به جهت آنچه عمل كردند (حاصل عمل خودشان را دريافت نمودند ).

درآيه‌اي كه ذيلاً نقل مي شود ،صفت تقوي عامل رهايي از گرفتاري و افزايش روزي معرفي شده است .

و من يتقل الله يجعل له مخرجا و يرزقه من حيث لا يحتسب (طلاق 2/65)

هر كس تقوي الهي پيش گيرد براي او وسيله اي رهايي بخش فراهم مي كنيم .و روزي او را از جايي كه گمان نمي برد ،تدارك مي نمائيم .

اين قضيه كه ،خداوند روزي متقين را از جائي كه گمان نمي برند مي دهد،شايد مورد قبول افرادي كه علمي (طبق روابط علت و معلولي در علوم تجربي )فكر مي كنند نيايد .مثلا استدلال كننده كه هر كس كاركرد ،پول بدست مي آورد و هر كس كه كار فني كرد پول بيشتري به دست مي آورد ،و هر جا آب و كود و بذر بود و زراعت انجام گرفت محصول برداشت مي شود ،پس ديگر روزي آسماني چه معني مي دهد ؟آيا اگر كسي نشست و نماز و قرآن خواند برايش غذا از بهشت مي آيد ؟اگر كسي در زمستان لباس نداشت ،هواي گرم بر بدن او تابش مي كند ؟البته سخنان فوق با تجارب محسوس سازگار است ،و نابرده رنج گنج ميسر نمي شود .ضمناً اثبات مدعا براي ناباوران و منكران ،كار ساده اي نيست ،و قضاوت آنان بر اساس حس و احساس و تجارب آزمايشگاهي است .اما براي كساني كه اندك اعتقاد اوليه اي به خالق هستي و حكمت او آورده باشند .اثبات بركات آسماني مشكل نيست و بحث و بيان زير شايد تا حدودي توجيه كننده باشد وقتي قبول كنيم كه يك يك پديده ها هر كدام علتي دارند كه قبل از آنست و با حضور آن علت ،پديده (معلول )هم ظاهر مي شود ،پس خواه ناخواه  بر فوق همه پديده ها يعني عالم هستي به طور كلي و مجموعي نيز علتي هست ،و وقتي هر كدام از پديدارهاي محسوس جزئي ،نهايتاً از آن علت اصلي (علت العلل)نشأت گرفته باشد ،مي توان پذيرفت كه معلولها و پديده هاي غير محسوس نظير بركت ،و صدور روزي از جائي نامرئي هم ممكن است                 

از آن مبدأ نشان بگيريد و صادر شود .ديگر اينكه تقوي در هر كس پيدا شود محرك فعاليت و موجد اميدواري و حامل روح واقع بيني است و خود اين حالات ،‌فزاينده هستند .

ان الله مع الذين اتقوا و الذين هم محسنون (نحل )‌

همانا خداوند با كساني است كه تقوي پيشه ساختند و با كساني است كه نيكوكار هستند .

عكس بيان فوق اينستكه خداوند با بي تقوايان و با كساني كه احساس نمي كنند ،‌يا سوء عمل دارند ، نمي باشد آيه ديگر كه بيانگر حالت اعتدال در اهل تقوي است چنين است .

فمن اتقي و اصلح فلاخوف عليهم و لاهم يحزنون(اعراب )

پس هر كس تقوي پيش گرفت و بكار شايسته شتافت ، هيچ خوفي برايشان نيست ، و محزون هم نمي‌شوند.

با توجه به اينكه خوف و حزن دو عامل و دو حالت باز دارنده هستند . پس تقوي داروي درمان آنها و محرك فعاليتهاي اصلاح طلبانه است .

پاداش آخرتي توي پيشگان

در يك بيان شامل و كلي خداوند چنين مي فرمايد.

و لذارالاخره خير للذين اتقوا افلا تعقلون . (يوسف)

هر آينه منزلگاه بازپسين بهتر است براي كساني كه تقوي پيشه نمودند ،‌آيا عقل خود را بكار نمي گيريد؟

در آيات متعدد ديگري ،‌امتيازات ، لذات ،‌و نوع حيات جاودانه اي را كه اهل تقوي از آنها بهره مند خواهند شد بر شمرده شده است كه از لحاظ ميمنت بعضي از آنها با ترجمه يا فقط بصورت ترجمه ، نقل مي شوند.

ان المتقين في مقام امين 51. في جنات و عيون 52- يلبسون من سندس و استبرق متقايلين 53- كذالك و زوجناهم بحورعين 54- تدعون فيها بكل فاكهه آمنيين (دخان)

همانا اهل تقوي در مقامي امن و امان هستند . در باغها و كنار چشمه ها . لباسهائي از حرير (ابريشم ) نازك و ضخيم مي پوشند روبروي هم ( بر تختها تكيه زده ) اند . و با حوريان درشت چشم ازدواج نموده اند . از هر نوع ميوه اي كه بخواهند با ايمني ( بدون زحمت ) براي آنها فراهم است .

آيات فوق نعمات خداوند را كه به متقين اعطا مي شود بر شمرده اند . بدنبال همين آيا تصريح شده است كه عوامل مزاحم در اطراف اهل تقوي بكلي نيست ، و هر چيزي كه باعث اضطراب خاطر و رنج آور است بقدرت خداوند تعالي حذف شده است .

لايذوقون فيها الموت الا الموته الاولي و وقيهم عذاب الجحيم 56 فضلاً من ربك ذالك هو الفوز العظيم . (دخان )

در آنجا جز همان مرگ اول طعم هيچ مرگ ديگري را نمي چشند . و خدا ايشان را از عذاب دوزخ مصون نگهداشته است 56 اين به فضل خداي توست ، و اين سعادت و پيروزي بزرگ است .

پس اهل تقوي در ازاء‌اينكه ايامي چند در ديار دنيا ، در برابر مضيقه ها بردباري كرده اند و در برابر امتحانات ، پايداري نشان داده اند و شاكر بوده اند و در قبال متعرضان و سنت شكنان و طاغيان رودررو ايستاده و با آنان هم آوا نشده اند ،‌در قيامت در نعمتي هستند كه زوال ناپذير و مستمر و ابدي است . ضمناً عوامل نگران كننده دنيائي مانند اضطراب در قبال كسري و كمبود امكانات وقوع بيماري ،‌فقر ، فرسودگي و غيره در آنجا وجود ندارد.             

رفتار اهل تقوي

رفتار را در اين گفتار اعم از تفكر ، اعتقادات ،‌قضاوتها ،‌نظام ارزشگذاري ، عواطف ،‌عادات و گفتار وحركات بدني مي دانيم . براي هر كدام از اين نمودهاي حياتي انسان ، مي توانيم معيار و مقياسي بدست آوريم كه ذيلاً به پاره اي از آنها به استناد آيات اشاره مي شود .

رفتار شامل حركات بدني ، طرز لباس پوشيدن ، نحوه راه رفتن ، نگاه كردن ،‌سرگوشي گفتن و اعمال افعالي از اين قبيل نيز هست. و هر كدام از اينها در برابر صفاتي چون قضاوت ،‌عفو ، جهاد با دست و شمشير ، جزئي هستند . اما همين رفتارهاي جزئي نيز در دين اسلام اهميت دارد . و چنانچه كسي كاري بنحوي دلخواه ياغير معقول يا مطابق اعتقادات خرافي انجام بدهد ، عملي خلاف ايمان و تقوي انجام داده است و چنين كار جاهلانه اي را اگر به حساب دين بگذارد ، فعل حرامي است .

از جمله اين باور اين بوده است كه اعراب عصر جاهليت موقعي كه احرام حج مي بستند ديگر از در خانه وارد نمي شدند . بلكه از پشت ديوار سوراخي كنده و مقوع لزوم از آن وارد مي شدند ، دستور خداوند در اين رابطه چنين است .

ليس البر بان تاتوالبيوت من ظهورها و لكن البر من اتقي و اتواالبيوت من ابولبها ، و اتقوالله لعلكم تفلحون . ( بقره )

نيكي آن نيست كه از پشت ديوار بخانه ها وارد شويد ،ولي نيك كسي است كه تقوي پيشگيرد و بخانه‌ها از در در آيند ، و تقوي ورزيد شايد رستگار شويد .

در نحوه سخن گفتن يعني آهنگ گفتار و حالت گوينده در موقع رساندن پيام ميان اهل تقوي و مردم بي توجه به آداب ديني فرق است . و در اين رابطه خطاب به زنان پيامبر آمده است .

ان التقيتن فلاتخضعن بالقول فتطمع الذي في قلبه مرض (احزاب )

(‌اي زنان پيامبر )‌اگر رعايت تقوي مي كنيد ، نرم با مردان سخن نگوئيد ،‌زيرا كسي كه در دلش بيماري است ، طمع مي ورزد .

اصلاح ذات البين درميان مومنين كه در حكم برادران يكديگرند ،‌ يكي از خصائص اخلاقي و رفتاري اهل تقوي است در مواردي ايجاد صلح و آشتي ميان دو قبيله و فاميل مسلمان و يا ميان دو كشور مسلمان هم كيش ، مطرح مي شود ، و مورد پيدا مي كند ، و در اين صورت كاري بزرگ است . در عين حال مواردي پيش مي آيد كه ما بين دو برادر مومن گلايه و قهر پيش مي آيد ،‌در اينگونه پيش آمدها از اهل تقوي خواسته شده است كه گام بجلو نهند ، و اسباب صلح و آشتي را ساز نمايند . و چنين فرموده است .

انما المومنون اخوه فاصلحوا بين اخوبكم و اتقوالله لعلكم ترحمون

بحقيقت مومنان برادر يكديگرند ،پس هميشه ميان برادران (ايماني ) خود صلح بدهيد ، و پرهيزگار باشيد كه مورد لطف و رحمت حق قرار گيريد.

رفتار اهل تقوي در امور نسبتاً عام و كلي

فعاليت و مشغوليت دامنه دار اهل تقوي عبوديت پروردگار است در اين رابطه آمده است .

يا ايها الناس اعبدواربكم الذي خلقكم و الذين من قيلكم لعلكم تتقون

اي مردم بپرستيد پروردگارتان را كه شما را آفريد ،‌و كساني راكه پيش از شما بودند ( آفريد ) شايد شما پرهيزگار گرديد .

در مقابل عبوديت و اطاعتي كه اهل تقوي از آفريدگار عامل مي كنند ، مكلفند كه از كافران و منافقان اطاعت ننمايند . وقتي قرار با شد . انسان عبوديت و اطاعت خداوند كند ، مسلماً با هر گونه خلاف ديني كه به بيند مخالف است ،‌با هر عمل اهريمني نمي تواند همسوئي و همكاري كند . در نتيجه جلو منافع بعضي گرفته مي شود . عوامل ضد دين كه متمايل به لذات ،‌ارضاء اميال بهر طريق ممكن هستند مومنان را مانعي در سر راه خود مي دانند ، لذا با آنها مخالف اند.

حداقل بي خدايان ،‌از افراد مومن انتظار دارند كه در برابر تجاوز كاري آنان ساكت بنشينند از طرفي امر به معروف و نهي از منكر هم براي مومنان واجب است . پس اين درگيري امري اجتناب ناپذير است . ولي مومن مجاز نيست باكافران و منافقان دست آشتي بدهد . اين دوستي بمنزله مجاز گذاشتن كافران و منافقان براي اشاعه فتنه و فساد است . مسلمان بايستي از اشاعه فساد پيشگيري كند ، والا چنانچه دامنه فساد گسترده شود ، خود مسلمانان را هم فرا مي گيرد . در دينداري منحصر بهمان عبادات فردي آنهم در زواياي خانه نيست ، انسان نمي تواند همزمان ،‌هم اطلاعت و عبادت خدا كند و هم اطاعت از ضد خدا يعني كفر و نفاق ،‌ايندو با هم سازگاري ندارند . كفر و ايمان دو طرز فكر جداگانه و دو خط متمايز از هم اند . و بقدري اين وظيفه كفر ستيزي اهميت دارد ،‌كه خداوند مستقيماً به پيامبر اكرم مي فرمايد از كافران و منافقان اطاعت مكن ،‌در يك بررسي ابدائي و در يك قضاوت معمولي كه ما را موضع گيري پيامبر بكنيم ،‌معمولاً مي گويئم پيامبر كافران را مي شناسند و ابدا با آنان سر سازش ندارد و از  دوستي با كافران و منافقان بيزار است مع الوصف مشاهده مي كنيم كه خداوند با خطاب مستقيم به رسول اكرم مي فرمايد .

يا ايها النبي اتق الله و لا تطع الكافرين و المنافقين (احزاب )

اي پيامبر تقوي پيش گير و از كافران و منافقان اطاعت مكن .

اينك وقتي به رسول اكرم با هم هوشياري و واقع بيني و شجاعتي كه ايشان دارند گفته مي شود با كافران و منافقان دوستي مكن ،‌تكليف ما پيران رسول اكرم كه از لحاظ بينش و قدرت تميز و ساير صفات كريمه بپايه او نمي رسيم معلوم است . خلاصه اندك دوستي و ملاحظه كاري ما با كفر و نفاق عامل بزرگي براي سقوط فريد و اجتماعي ما مي تواند باشد . و در طي تاريخ هم هر جا كه سران دولتهاي اسلامي دست دوستي به اهل كفر اهل نفاق دراز كرده اند ،‌آسيب فراوان ديده اند .

رفتار ديگر اهل تقوي آنستكه هر قدر در درجات بالائي از زهد و پرهيزگاري باشند ، خودشان را مبرا از گناه و معصوم و پاك شده معرفي نمي كنند و خودستائي ندارند . دعاها و استغفاري كه پيامبران و امامان با وجودهمه برتري و صدق و صفا و اخلاص كرده اند ، نشانه آنستكه خود را مبراي از گناه معرفي نمي كرده اند ،‌گرچه واقعاً خداوند به طهارت نفس آنان تأكيد فرموده است .

فلانز كواانفسكم ،‌هو اعلم بمن اتقي (نجم)

نفس خود را تزكيه شده نپنداريد ،‌او ( خداوند )‌داناتر است به كسي كه تقوي پيش گرفت .

اينطور عدم اتكاء به پاكي و پاك ماندن نفس ،‌خود بمنزله حصاري است كه انسان را نگاه مي دارد.

 

 

 


 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: یکشنبه 03 اسفند 1393 ساعت: 12:16 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

ليست صفحات

تعداد صفحات : 792

شبکه اجتماعی ما

   
     

موضوعات

پيوندهاي روزانه

تبلیغات در سایت

پیج اینستاگرام ما را دنبال کنید :

فرم های  ارزشیابی معلمان ۱۴۰۲

با اطمینان خرید کنید

پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست.

 سامانه خرید و امن این سایت از همه  لحاظ مطمئن می باشد . یکی از مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه   09159886819  در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما  فرستاده می شود .

درباره ما

آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس