سایت اقدام پژوهی - گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان
1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819 - صارمی
2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2 و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .
3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل را بنویسید.
در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا پیام بدهید آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet
فطرتاً هرموجودي كه لباس هستي پوشيده به ازكتم عدم پاي به عرصه حيات و زندگي نهاده به طور مرموز و ناخود آگاه خواستار و پوياي آفريدگار وصانع خويش است واز هر سوي به سوي ديگر و خالق وپرودگارخود را مي جويد ، تا پاس حرمت و احترام لازم او را بنمايدو از فضل و رحمت و اكرام او تشكر و سپاسگذاري نموده و به مصداق اين كه انسان بنده احسان است به پيشگاه با عظمت او سرتعظيم و بندگي فرود آورد .
خداوند مي فرمايد:
فاقم وجهك للدين حنيفا فطرت الله التي فطرالناس عليها لاتبديل لخلق الله ذالك الدين القيم و لكن اكثرالناس لا يعلمون
به ايين راست خداوند روي آور آييني كه خدا آفرينش انسان را بر روي ان نهاد و خلق خداوند تغيير پذير نيست اين است دين استوار و محكم ولي بيشتر مردم جاهل هستند و به آن علم ندارند.
فطرت چيست ؟
فطرت يك شعور باطني است و انسان رابه طور ناخودآگاه به سوي خالق و آفريدگار رهبري وهدايت مي كند و در هدايت خود بهسوي خدا به هيچ گونه استدلال و برهاني نياز ندارد و ناخودآگاه آدمي را خداخواه و خداجونمودهو اين امر غريزي رادر نهاد انسان شكوفا مي سازد .
اذغان دانشمندان غرب برخداجوييبشريت
جان ايورث استاد دانشگاهكلمبيا درباره مذهب چنين مي گويد :
« هيچ فرهنگو تمدني در نزد هيچ قومي نمي توان يافت مگر انكه درآن فرهنگ و تمدن شكل و نقشي از مذهب وجود داشته است و ريشه هاي مذهب تا اعماقه تاريخ از تاريخ كه ثبت نشده و به دسترس بشريت نرسيده كشيده شده است .
ژان ژاك روسو مي گويد :
راه خداشناسيمنحصر به عقل نيست بلكه شعور فطري بهترين راهي است براي اثبات اين موضوع كه همه موجودات غير انسان ، با شعور خدا را مي پرستند .
الكس كارلمي گويد :
احساس عرفاني جنبشي است كه از اعماق فطرت ما سرچشمه گرفته است و يك غريزه اصلي است .انسان همانطور كه به آب نياز دارد ،به خدا نيز محتاج است . هرگونه شناخت و عرفاني كه از خدا در وجود ما نهفته است از فطرت سرچشمه مي گيرد و خداشناسي با خلقت انسان عجيناست .تمامي موحدين و متععبدين در محور فطرت و به استمداد به عبادت و اطاعت معبود واقعي خويش مي پردازد .
فطرت كه باسرشت انسان آميخته است رشته خدمات عبادي اشدر درون انسان هرگز گسيخته نمي گردد.
با عبادت خالص خود را بازياب
حضرت صادق ع در فرازي ديگر از سخناندربار خويش مي فرمايد :
فان سلم لك فرضك و سنك فانت عابد
چون اعمال وعبادات تو سالم و بي عيب شد عنوان بندگي شايسته توباشد شو تو سزاوار اين عنوان هستي يعني بنده وبندگي در حق كسي مصداق دارد . كه مولي و اقاي خود را به خوبي اطاعت كند و با معرفتي كامل تمام خواسته هاي معبود خويش را پذيرا باشد تا سالك الي الله شود .
با تواضع در بساطپروردگارت قيامبه عبادت كن .
دركلمات حضرت صادق عچندمطلب مهمو قابل اهميت ذكر شده است اول : عمل به واجبات وسنت هاياسلامي براي سالك الي الله ، از همه چيز مهمتر و لازمتر است زيرا
موجبات تقويت روح علوي سالكان و عابدان را همين فرائض و مستحبات فراهم مي سازد .دوم حديث شريف از ما مي خواهد كهاعمالمان رابي عيب و خالص از ريا و تظاهرانجام دهيم چون كه خداوند در كيفيت عبادت ما عنايت دارد نه در كميت آن .
سوم : عبادت و طاعت براي خداوند هميشگي بايدباشد و شايسته است كه انسان هيچگاه از عبادت براي خداوند غفلت نورزد ناگفته نماند كه عبادت فقط در نماز وروزه خلاصه نمي گردد .
فلسفه و جوب نماز
اولين فريضه اي كه پيامبر اكرم براي امت آورد نماز است و آخرين فريضه اي هم كه تاهنگام مرگ از مكلف ساقط نمي گردد وموظف است كه آن را به هر نحو ميسور به جا آورد نماز است . اولين چيزي كه طبق رواياتواصله پس از مرگ از مسلمانان مي پرسند نماز است كه هرگاه مقبول افتدبه ساير اعمال توجه مي نمايند و اگر نمازقبول
نشود به ساير اعمال توجهي نمي گردد .
نماز ستون دين معراج مومن قربان كل تقي ، ميزان اعمال ،خير موضوع و نور چشم پيامبر اكرم است .بعداز نماز دعا مستجاب مي گردد .نماز عامل تزكيه تربيت است . نماز بهترين شعارانبيا و اولياي گرام است ونماز عالي ترين وسيله راز ونياز با خدا است و نما ز بهترين وسيله ارتباط مستقيم بنده مخلص با مولا و پروردگار مهرباناست .
هر مكتب و ديني كه درجهانكه به وسيله انبيا آورده شده فرايض وعباداتي در آن دين است كه مليت آن مكتب و دين است و بدون عمل به فرايض آن مكتب مليت در حق آن مردم مصداق پيدا نمي كند. در مكت ارزشمند اسلام ، نماز كه سنبل عبادت است به عنوان ديانت و مليت معرفي شده است .اميرمومنان ع فرموده :
عبادالله ان افضل ما توسل به المتوسلون الي الله جل ذكره الايمان بالله و برسله و ما جائت به من عنده الله … و اقامالصلاه فانها المله
اي بندگان خدا به راستي گرامي ترين چيزي كه بندگان صالح به وسيله او به خداوند تقرب مي جويند ايمان به خداو پيامبران و آنچه كه از جانب خداوند آورده اند اقامه نماز مي باشد زيرا كه نماز ملت است .
چرا در پنج وقت ، پنج نماز واجب شد ؟
از آنجا كه هيچاموري بدون علت وهيچ فريضه اي بدون فلسفه نيست نماز هاي يوميه نيز داراي حكمتي مي باشند كه به همين جهت خداوند بزرگ فريضه يوميه را در پنج وقت
تحت شرايطي بر بندگانش فرض و واجب نموده است .
از حضرت امام حسن مجتبي ع روايت است كه حضرت فرمود :
عده اي از يهوديان به محضرپيامبر ص شرفياب شدند ،داناترينشان مسائلي را از پيامبر
ع پرسيد،از جمله پرسشهاي او اين بود اي رسولخدا خبر بده مرا كه خداوند جلت عظمته براي چه و به چه علت اين نماز پنج گانه را در پنج وقت از شبانه روز برامت تو فرض و واجب كرد ؟
پيامبر ع فرمود: همانا در هنگام زوال افتاب غير از عرش خدا همه چيز تسبيح حضرت حق مي گويند و به حمد پروردگارم مشغول مي گردند و در آن هنگام پروردگارم بر من درود مي فرستد . در اين ساعت خداوند نماز را بر من و وامتم واجب ساخت كه خداوند در قرآن مي فرمايد : به پابدار نماز رااز بازگشت ها ، خورشيد ( نصفه روز ) تا تاريكي شب و اين ساعتي است كه جهنميان را در قيامت به جهنم واردمي كنند ،پس هيچ مومني نيست كه در اين ساعت به ركوع يا سجود و يا قيام مشغول باشدمگر اين كه خداوند جسدش را بر آتش جهنم حرام مي گرداند .
و اما نماز عصر و آن درساعتي است كه آدم ابوالبشر ازميوه شجره منهيه خورد و از بهشت خارج شد .پس خداوند ذريه حضرت آدم راامر به نماز عصر نمود و خداوند اين نماز را براي امت من نيز اختيار نمود و اين نماز از محبوبتريننمازها به پيشگاه حضرت حق است و مرا توصيه نمود به حفظ بيشتر اين نماز در بين نمازهاي يوميه .
و اما نماز مغرب و آن در ساعتي است كه خداوند توبه حضرت آدم را در آن ساعت پذيرفت كه سيصد سال پس از هنگام خوردن حضرت آدم از ميوه درخت منهيه تا قبول توبه اش به طول انجاميد . حضرت آدم سه ركعت نما ز مغرب به جا آورد .ركعتي براي خطاي خويش و ركعتي براي خطاي حضرت حوا وركعتي براي شكرانه قبول توبه اش پس خداوند اين سه ركعت را بر امتم فرض و واجب ساخت . مغرب وقتي است كه دعا در ان مستجاب است وپروردگارم به من وعده داده كه دعاي مومنينرا در اين وقت مستجاب نمايد و اين همان نمازي است كه خداوند در قران به آن امر نموده و فرمود منزه شماريد خداوند را هنگامي كه شب كنيد و هنگامي كه بامداد كنيد .
و اما نماز عشاء پس به راستي در قبر و در روز قيامت ظلماتي است لذا پروردگارم به من و امتم به نماز عشا امر فرمود براي نورانيت قبر وروشن ساختن آنواين كه به من و امتم نوري روي صراط عطا فرمايد وهيچ قدمي نيز كه به سوي نماز عتمه و عشا برود مگر آنكه خداوند بدنش را از آتش جهنم حرام مي گردانداين نمازي است كه پروردگار متعال ان را براي مرسلين و انبياي قبل از من اختيارفرموده .
و امانماز صبح ، پس همانا آفتاب وقتيطلوع مي كرد ، گويا برشاخهاي شيطان طلوع مي كرد . پس خدايم مرا امر فرمود كه :قبل از طلوع خورشيد و قبل از آنكه كافر براي افتاب سجده كند نماز صبح بخوانم تا آن كه امتم براي خداوند سجده نمايند .
و زود به جا آوردن آن درپيشگاه خداوند محبوبتر است .ايننمازي است كه هم ملائكه شب و هم ملائكه روز شاهد و ناظر آن مي باشند زيرا نماز صبح طبق روايات گذشته دوو نماز ثبت مي گردد كه ملائكه شب و روز هر دو دسته آن را ثبت مي نمايند .
تحليل دكتر كارل از فلسفه نماز
دكتر كارل در اسرار وفوائد نماز مي گويد : نماز به آدمي نيرويي براي تحمل قلبها و مصائب مي بخشد . انسان را اميدوار مي سازد و قدرت ايستادگي و مقاومت در برابر حوادث بزرگ راه به او مي دهد .
نماز شفي نمازگزار درنزد ملكالموت ، مونس درقبر ، فراش نيكدرزيرش وپاسخ نمازگزار براي نكيرومنكر مي باشد . نماز بنده درمحشر تاجي است بر سر ااووموجب نورانيت صورتشلباس براي بدنش وساتر و وحائل بين اوو آتش جهنم است . نماز حجت و برهانخوبيبين اوو پروردگارش بوده وموجب نجات بدنشاز آتش جهنم وجواز عبور از صراط است . نماز موجب فتح و گشايش ابواب جنت به سوي او مي باشد ومهريه حوراالعين و ثمن وبهاي بهشت است . به وسيله نماز بنده به درجه عالي و مقام والا مي رسد ، زيرانماز تسبيح و تهليل ، تمحي وتكبير وتمجيد وتقديس الهي است . نماز قول حق ودعوت به سوي حق مي باشد .
عبادت خداتعبد محض است
هنگامي كه آدمي به حدبلوغ رسيدوبا تعقل وتفقهدين مبين اسلام را پذيرا گرديد، ناگزير بايد به تمامي مسائل حلال و وحرام شريعت مقدس اسلام گردن نهدومتدين گردد و فرائض و عبادات الهي را بدون چون وچرا انجام دهد . زيرا كسي كه خدا را به وحدانيت و رسالت انبياء را به حق تشخيص داد و به معاد روز قيامت معتقد شد مععقول نيست بگويد : چرا نماز بخوانم ؟چرا روزه بگيرم ، بايد به تمامي فرائض وعبادات براي روشن شدن به دنبال فلسفه احكام بگردد و اسرار فرائض را به دست آورد مطلوب ومعقول است . در غير اينصورت سر از شرك و كفر در ميآورد پستا ندانستيدكهچرا مي كنيد هيچ وقت عمل نكنيد ؟
تعريف اسلام از نظر علي (ع)
حضرت علي ع مي فرمايند : اسلام را طوري تعريف و معرفي كنم كه كسي قبل از من و بعد از من آن را چنان تعريف نكرده باشد . سپس مي فرمايند :
ان الاسلام هو التسليم ، والتسليم هواليقين و اليقين هو التصديق ، والتصديق هوللاقرار و الاقرار هو المل و العمل هو الاداء انالمومن لم ياخذدينه عن رايه ولكن اناه من ربه فاخذه ان المومن ييري يقينه في عمله والكافريري انكاره في عمله .فوالدي نفسي بيده ما عرفوا امرهم فاعتبروا انكارالكافرين والمنافقين باعمالهم الخبيثه
همانا اسلام تسليم است وتسليم يقين ويقين تصديق ، وتصديق اقرار و اقرار عمل وعمل اداء باشد .همانا مومن دينشرا از راي وفهم خود نگرفته بلكه از جانب پروردگارش آموخته و ازاوياد گرفته است . همانا يقين مومن در عملش ديده مي شودوانكار كافر نيز
در اعمالش مشاهده مي گردد . قسم به آنكه جانم دردست اوست كه آنها ( كفار و مشركين يا مخالفان اهل بيت ) امر دين خود رانشناختند. پس شما انكار كافرانومنافقانرا از كردارهاي پليدشان تشخص دهيد .
اسلام در هيچ زماني از بدو آن تا روز قيامت دستخوش تغيير وتبديل قرار نگرفته است يعني اسلام واقعي سر جاي خويش است . گر چه ممكن است گروهي آنرا به نفع اقتصادي و اجتماعي و سياسي خويش توجيه كنند اما كساني هستند كه در رويزمين ه اسلام حقيقيو شريعت واقعي حكم مي كنند و عمل مي نمايند و از زمان پيامبر تا حال و از حال تا انقراض عالم اسلام همچنان مقاوم و پا برجا وجديد و تازه بوده وخواهد بود و با مردم هر زماني قابل تطبق ومقايسه است و كهنگي و عقب افتادگي در اوراه ندارد وباگردش عصر و زمان و پيشرفت و ترقي علم وعقلها همچنان نوتر وتازه تر مي گردد ودهن همه معترضين و مننتقدين را مبنيبر اين كه قوانين اسلام مخصوص زمان صدر اسلام و زمان پيامبر اكرم است ، و شكوفايي خويش رابراي همه ازمنه و اعصار حفظنموده است پس بياييد اسلام واقعي را بشناسيم .
آيا حق عبادت خدا را مي توان به جا آورد ؟
با اين كه عبادت پروردگار متعال به طور تعبدي بر هر مكلفي فرض وواجب است و چون وچراي ندارد وبايد بنده از مولي و خالق خويش اطاعت نمايد و از فرمان او سر پيچي نكندبا اين وصفحق عبادت خداوند قادر متعال را هيچ كس نتوانسته اداكند و آنچنان كه او سزاوار اطاعت است حق پرستش او به جا آورده نمي گردد . نه تنها بندگان عادي و معمولي بلكه انبيا واوليا نيز حقيقت عبادت او را نتوانسته اند به جا آورند .
حضرت ابوالحسنين علي بن ابيطالب مي فرمايد :
لوعاينوا كنه ما خفي عليهم مهك لحقروا اعمالهم ولزروا علي انفسهم و لعرفوا انهم لم يعبدوك حق عبادتك ولم يطيعوك حق طاعتك
اگر ملائكه حقيقت تو را كه از آنان پنهان كرده است درك كنند ،اعمال خود را ناچيز مي شمارند، وخويشتن را سرزنش مي نمايند ودركمي كنند كه آن طوري كه حق عبادت تواست عبادت نكرده اند و حق اطاعت تو را انجام نداده اند .
اين بيانيه مي رساند كه بشر حقيقت خداوند راآن چنانكه اوهست درك نكرده كه اگر حقيقت حق تعالي درك شود آن گاه است كه آدمي اعمال عبادي و طاعت ناقابل خويش را در پيشگاه با عظمت اوكوچك مي بيند وخود راسرزنش مي كند و اعمال ناچيزش موجب غرور او نگردد .اين به معناي آننيست الحال كه حق عبادت خدا را نمي توانيم به جا آوريم ، ديگر چرا اورا پرستش نماييم ، بلكه وظيفه و تكليف هر بنده است كه پروردگار خويش را اطاعت نمايد و حمدو ستايش كند اگر چه قدرت شناخت خداي متعال و درك حقيقيت او را نداشته باشد .
چرا پيامبر هفت ركعت به نماز يوميه مي افزود ؟
نماز هاي يوميه كه خداوند بر امت پيامبر فرض نمود و آن را فرض الله مي نامندده ركعت است و پيامبر اسلام هفتركعت به آن افزود كه آن را فرض النبي مي گويند : دو ركعت به ظهر ، دوركعت به عصر و يك ركعت به مغرب و دو ركعت به عشا اضافه كرد كه جمعاً هفده ركعت شد .
اما ببينيم كه چرا رسول خدا هفت ركعت به نماز يوميه افزود ؟
سعيد بن مسيب مي گويد : از حضرت سجاد علي ابن الحسين پرسيدم : چه وقت نماز به هيات فعلي كه الان مسلمين انجام مي دهند واجب شد ؟
امامفرمود :
بالمدينه حين ظهرت الدعوه و قوي الاسلام وكتب الله عزوجل علي المسلمين الجهاد زاد رسول الله في الصلاه سبع ركعات في اظهر ركعتين و في العصر ركعتين و في المغرب ركعه و في العشاءالاخره ركعتين و اقرالفجر علي مافرضت بمكه لتعجيل عروج الملائكه الليل الي السماء ولتعجيل نزول ملائكه النهار الي الارض و كان ملائكه الليل وملائكه النهار يشهقدون مع رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم صلاه الفجر فلذلك قال الله عزوجل و قرآن الفجر ان قرآن الفج كان مشهودا ليشهده المسلمونو ليشهده ملائكه النهار و ملائكه الليل
وقتي در مدينه منوره اسلام قدرت گرفت ، ودعوت به اسلام آشكار شد وخداوند جهاد را بر مسلمين واجب ساخت رسول خدابه كل نماز هفت ركعت افزود .در ظهر دوركعت و در عصر دوركعت و در مغرب يك ركعت و در عشا و ركعت اضافه نمود ؛ ولي در نماز صبح به همان حالت كه در مكه فرض شده بود باقي گذاشت و جهتش را تعجيل عروج ملائكه شب به آسمان و تعجيل نزول ملائكه روز به سوي زمينذكر فرمود .وچون ملائكه شب و روز با پيامبر در اقامهنماز فجر حضور پيدا مي كردند خداوند عزوجل
فرموده : و نما فجر و بامداد است كه مشهود مي باشد . براي اين كه مسلمانان با ملائكه مامور روز و شب با پيامبر در آن نماز حضور پيدا مي كنند .
حقيقت نماز چيست ؟
حقيقت نماز از نظر امام رضا (ع)
امام رضا ع مي فرمايد: شخصي به يكي از علماي آل محمد عرض كرد فدايت شوم معناي حقيقي نماز چيست ؟
قال صله الله لعبد بالرحمه و طلب الوصل الي الله من العبد اذكان يدخل بالنيه و يكبر بالتعظيموالاجلالو بقرء بالترتيل و يركع بالخشوع و يرفع بالتواضع و يسجدبالدل والخضوع ويتشهد بالاخلاص مع الامل و يسلم بالرحمه و ارغبه و ينصرف بالخوف و الرجاء فاذا فعل اداها بالحقيقه
امامعليه السلام فرمود :نماز صله و موهبتياست كه از طرف خدا براي بنده از راهرحمت وعنايتو نماز مطالبهوصال وتقرب بنده به سوي خدا وند است . وقتي با نيت داخل نماز گرديد وبا تعظيمو اجلال هر چه بيشتر براي خداوندتكبيرگفت .
شناخت معبود و آفريدگار ، محبت او را در دل ايجاد مي كند و اين محبّت ، انسان را به پرستش و عبادت و اظهار كوچكي و تواضع در برابر عظمت او وامي دارد .
نماز ، جلوه اي از بندگي انسان در پيشگاه خدا و مظهر عبوديت و عبادت است .
آنكه « بندة » آفريدگار است و اين بندگي را احساس مي كند و مي داند و باور دارد ، در برابر او ، مطيع فرمان است و در پيشگاهش سر بر خاك مي نهد و قامت خم مي كند و به سجده مي افتد و با وي راز مي گويد و نياز مي طلبد و آن خالق بي همتا را كه سررشته دار اوست ، به عظمت و پاكي مي ستايد .
فلسفة آفرينش انسان ، بندگي و عبادت و عبوديت است . اين صريح كلام الهي در قرآن كريم است كه مي فرمايد :
« و ما خلقت الجنّ و الأنسُ الاّ ليعبدون » جن و انسن را ، جز براي پرستش و بندگي خود ، نيافريدم .
اين حكمت و هدف والا ، سر لوحة همة رسولان الهي نيز بوده است . در قرآن مي خوانيم :
« ولقد بعثنا في كلّ امّه رسولاً اَنِ اعبدُوا الله و اجتنبوا الطاغوت » در هر امتي پيامبري بر انگيختم كه ( به مردم بگويند ) : « الله » را بپرستيد و بندة خدا باشيد و از طاغوت بپرهيزيد .
ناگفته نماند كه اين بندگي كردن ، سودي به خدا نمي رساند بلكه ماية عزت و سعادت خود انسان است و گرنه خداوند بي نياز مطلق است .
من نكردم خلق تا سودي كنم
بلكه تا بربندگان جودي كنم
اگر يك معلم هم به شاگردانش مي گويد : درس بخوانيد ، نفع اين درس خواندن به خود آنان بر مي گردد و براي معلم سودي ندارد .
آنچه كه ريشه و سبب عبوديت و بندگي انسان است عبارتست از :
1- عظمت خدا :
بر خورد با يك شخصيت عظيم ، انسان را به تواضع وا مي دارد ، ديدار با يك دانشمند بزرگ ، آدمي را به تكريم و احترام وا مي دارد ، چون كه انسان در برابر عظمت و دانش آن شخصيت و اين دانشمند ، خود را كوچك و كم سواد مي بيند . خداوند ، مبدأ همة عظمت ها و جلال هاست . شناخت خداوند به عظمت و بزرگي ، انسان ناتوان و حقير را به كرنش و تعظيم وا مي دارد .
2- احساس نياز و وابستگي :
انسان ، برخوردار از عجز و نياز و ناتواني است و خداوند ، در اوج بي نيازي و غناي مطلق و سررشته دار امور انسان هاست . اين هم عاملي است ، تا انسان در برابر خداوند ، « بندگي » كند .
3- سپاس نعمت :
توجه به نعمت هاي بي حساب و فراواني كه از هر سو و در هر زمينه ما را احاطه كرده ، قوي ترين انگيزه را براي پرستش پروردگار ايجاد مي كند . نعمت هايي كه حتي پيش از تولد انسان شروع مي شود و در طول زندگي همراه ماست و در آخرت هم ( اگر شايستگي داشته باشيم ) از آنها بهره مند خواهيم شد . در قرآن به اين نكته اشاره شده و به مردم زمان پيامبر (ص) مي فرمايد : « فليعبدوا ربّ هذا البيت ، الّذي اَطعمهم و آمُنَهم مِن خوف » بايد خداي كعبه را عبادت كنند ، خدايي كه آنان را از گرسنگي نجات داد و سير كرد و از ترس ، ايمن ساخت .
4- فطرت :
در سرشت انسان ، پرستش و نيايش وجود دارد . اگر به معبود حقيقي دست يافت ، كه كمال مطلوب همين است ، و اگر به انحراف و بيراهه دچار شد ، به پرستش معبودهاي بدلي و باطل مي پردازد . بت پرستي ، ماه و خورشيد پرستي ، گوساله و گاو پرستي ، نمونه هاي انحرافي است كه وجود دارد ، كساني هم پول و مقام و همسر و ماشين و طاغوت و مدال و . . . را مي پرستند .
انبياء ، آمده اند تا فطرت را در مسير حق ، هدايت كنند و انسان را از عبادت هاي عوضي نجات بخشند . حضرت علي (ع) در مورد بعثت رسول خدا (ص) مي فرمايد :
« فَبُعث الله محمداً بالحقِ ليخُرِج عبادُه مِن عباده الأوثانِ الي عبادته . . . »
خداوند حضرت محمد (ص ) را بر انگيخت ، تا بندگانش را از « بت پرستي » به « خداپرستي » دعوت كند .
روح عبادت در فطرت انسان نهفته است و اگر خوب رهبري نشود به عبادت بت و طاغوت مي گرايد . مثل ميل به غذا كه در هر كودكي هست ، ولي اگر راهنمايي نشود ، كودك خاك مي خورد و لذّت هم مي برد . بدون هدايت صحيح اين گرايش فطري ، انسان به عشقهاي زودگذر پوچ يا پرستش هاي بي محتواي انحرافي دچار مي شود .
چگونه عبادت كنيم ؟
مگر نه اينكه آدرس هر خانه را بايد از صاحبخانه گرفت ؟
و مگر نه اينكه در هر ضايفت و مهماني ، بايد نظر ميزبان را مراعات كرد ؟
عبادت ، حضور در برابر خدايي است كه صاحب جهان است ، و نشستن بر سر مائده هاي معنوي پروردگار است كه براي « بندگان » فراهم كرده است .
پس ، چگونگي عبادت را هم از او بايد فرا گرفت و به دستور او عمل كرد و ديد كه او چه چيز را عبادت دانسته و عبادت به چه صورت را از ما طلبيده است ؟
غير از شكل ظاهري عبادات ، به خصوص نماز ، كه بيشتر دربارة آن مطلب خواهيم داشت ، محتواي عبادت را هم بايد از ديد اولياي دين و متن مكتب شناخت و به كار بست .
بهترين عبادت ها آنست كه :
1- آگاهانه باشد
دو ركعت نماز انسان آگاه و دانا ، از هفتاد ركعت شخص نادان برتر است و عبادت كنندة نا آگاه ، همچون الاغ آسياب است كه مي چرخد ولي پيش نمي رود .
امام صادق (ع) فرموده است : كسي كه دو ركعت نماز بخواند و بداند با كه سخن مي گويد ، گناهانش بخشيده مي شود . در اينصورت است كه نماز ، معراج روح مي شود و عامل بازدارندة از فساد و موجب قرب به خدا .
2- عاشقانه باشد
آنچه موجب نشاط روح در عبادت مي شود و عابد ، از پرستش خود لذّت مي برد ، عشق به الله و شوق به گفتگوي با اوست . عبادت هاي بي حال و از روي كسالت و سستي و خمودي ، نشانة نداشتن شور و شوق نيايش و نجوا با پروردگار است .
در دعا مي خوانيم : « . . . واجعل نشاطي في عبادتك » خداوند ! نشاط مرا در عبادت خودت قرار بده .
آنانكه از عبادت لذّت نمي برند ، همچون بيماري هستند كه از غذاي لذيذ ، لذّت نمي برند . اگر اين شوق و عشق باشد ، ديگر چندان نيازي به تبليغ و تشويق و تحريك از بيرون نيست ، بلكه انگيزة دروني انسان را به عبادت وا مي دارد و آن گونه كه براي ديدار يك شخصيت معروف و محبوب ، لحظه شماري مي كنيم و از آن ديدار ، مسرور مي شويم ، از عبادت هم به وجد و نشاط مي آييم .
براي عاشقان ، شنيدن صداي « اذان » ، اعلام فرا رسيدن لحظه ديدار است ، پيامبر اسلام كه به بلال ، مي فرمود : « ارحنا يا بلال » اي بلال ! ما را از غم و تلخي نجات بخش ، شوق زايد الوصف آن حضرت را به نماز مي رساند .
3- خالصانه باشد
هيچ چيز همچون « ريا » و خود نمايي و مردم فريبي ، آفت عبادت نيست . و از آن طرف ، هيچ چيز چون خلوص ، ارزش آفرين عبادت و نماز نمي باشد ، البته داشتن اخلاص در عبادت ، بسيار دشوار است و دل و جان را از تهاجم وسوسه هاي ابليسي رهاندن ، رنجي بزرگ دارد و همتي بلند و اراده اي نيرومند مي طلبد . عبادت ، تا خالص نباشد ، در درگاه الهي پذيرفته نيست و تنها پيشاني بر زمين زدن و قرائت تام داشتن و صف اول جماعت ايستادن و . . . ملاك نيست . بايد نماز و بندگي ، از رنگ ريا پاك و به رنگ الهي ( صبغه الله ) آراسته باشد تا به خدا برسد . تعبير قرآن چنين است :
« و ما امروا الا ليعبدوا الله مخلصين له الدين » هيچ دستوري عبادي براي مردم نيامده مگر آنكه امر به اخلاص در آن شده است .
4- خاشعانه باشد
خشوع ، حالت قلبي انسان در عبادتست و نتيجه توجه كامل به مقام بندگي در آستان ، الهي است . آنكه نياز و عجز خود را مي داند و عظمت و كمال الهي را مي شناسد و در عبادت ، خود را در برابر آن خداي بي همتا و آگاه مي يابد ، دل ، حالتي متناسب با اين « حضور » پيدا مي كند ، قلب ، خاشع مي شود ، نگاه ، افتاده مي گردد ، توجه از هر چيز دير بريده و به معبود متوجه مي شود .
قرآن در توصيف مومنان و عبادتشان مي گويد :
« الذين هم في صلواتهم خاشعون » در نمازشان خاشعند .
اين حالت ، محصول آن توجه است . در حديث است :
« اعبد الله كانك تراه » خدا را چنان عبادت كن كه گويا او را مي بيني در توصية ديگري در حديث آمده است :
« فصلها لوقتها صلاه مودع » چنان نماز را در وقت خودش بخوان كه گويا نماز آخرين است ، يعني همواره اين حالت را داشتن كه گويا فقط براي همين يك نماز آخرين ، فرصت مانده است .
5- مخفيانه باشد
رسولخدا فرمود : « اعظم العباده اجراً اخفاها » پاداش عبادتي بيشتر و بزرگتر است كه مخفي تر باشد . اين براي آنست كه عبادت ( به خصوص عبادت هاي مستحب ) در حضور جمع ، زمينة بيشتري براي تظاهر و ريا و در نتيجه كاهش پاداش ، پديد مي آورد . البته اين در مواردي است كه اسلام ، خود ، امر به عبادت آشكار نكرده باشد ، همچون نماز جماعت در مسجد ، كه از نماز تنهايي در خانه برتر است .
شيطان ، دشمن رستگاري انسان است و سوگند خورده كه همواره در راه انسان ، چاه گمراهي و پرتگاه گناه بكند و همچون خود ، انسان را هم جهنمي كند . از اين رو ، براي تباه ساختن عمل عبادي انسان دام مي گسترد و عبادت او را فاسد مي سازد .
يا از راه ريا و خراب كردن نيت .
يا به صورت عٌجب و خودپسندي بخاطر عبادت
و يا از طريق سلب توفيق از انسان
و . . . يا از راه كشاندن به گناه ، كه موجب تباه شدن و هدر رفتن زحمت انسان در طريق بندگي مي شود .
كشاورزي كه محصول زحمت هاي طاقت فرسايش ، با جرقه اي مي سوزد و دود مي شود ، آب زلالي در ليوان ، كه با افتادن حشره يا خاك ، آلوده مي شود .
عبادت هم گاهي با آفت « ريا » و خورة « گناه » از بين مي رود و عبادت با عٌجب ، نماز با ريا ، صدقه با منت و حسنات با غيبت ، دود مي شود و از آن چيزي باقي نمي ماند .
نماز ، معراج روح و نردبان معنويت است . در صورتي مي توان از اين نردبان به عروج معنوي رفت كه پايه اش لغزان نباشد . پاية استوار اين ارتباط با خدا ، روابط صحيح ميان افراد خانواده است .
با اينهمه شرايطي كه براي قبولي عبادت و نماز است ، بايد مراقب بود كه نماز بيفايده و پرستش بي خاصيت نداشته باشيم . صرف انجام تكليف ، كافي نيست ، بايد چنان انجام وظيفه كرد ، كه صاحب فرمان كه خداوند است ، بپذيرد .
علي عليه السلام مي فرمايد :
« كوُنوا عَلي قبول العمَلِ اَشدَّ عنايتهً مِنكم علي العمل »
بيشترين توجه شما ، به قبول عمل باشد ، نه اصل عمل !
با اين حساب ، از كجا بايد فهميد كه طاعتمان را خدا پذيرفته است ؟
هر كه مي خواهد بداند آيا نمازش پذيرفته شده يا نه ، ببيند آيا نمازش ، او را از گناه و زشتي بازداشته است ؟ به هر مقدار كه نماز او ، مانع گناه و منكر شده ، نمازش قبول شده است .
نظر شخصي : نماز ، بزرگترين عبادت و مهمترين سفارش همة انبياء است .
لقمان پسرش را به نماز توصيه مي كند . حضرت عيسي در گهواره مي گويد : خدايم مرا به نماز و زكات توصيه كرده است . رسولخدا (ص) نماز را نور چشم خود مي داند :
« قُرّة عيني في الصلاة » نماز ، فريضه اي است كه خدا را به ياد انسان مي آورد و پيمان خدا با مردم است .
نماز ، سيماي مكتب است : « الصلوة وجه دينكم »
نماز ، دواي تكبر است : « والصلاة تنزيهاً عن الكبر »
نماز ، وسيلة تشكر و سپاس از نعمت هاي الهي است ، عمود و پاية دين ، كليد بهشت ، وسيلة سنجش و شناخت مردم و از بين برندة گناهان و پاك كنندة دل و جان انسان است.
روزي پنج نوبت ، با شرايط كامل نماز ، در پيشگاه خدا ايستادن و نعمت هاي او را ياد كردن و از او حاجت و نياز خواستن ، همچون شستشو در نهر آبي است كه چرك ها و آلودگيها را مي زدايد .
نماز ، اولين سئوال در قيامت است ، اگر پذيرفته نشود ، كارهاي ديگر هم غير مقبول است .
نماز ، تنها عبادتي است كه در هيچ حال از عهدة انسان ساقط نمي شود ، حتي در ميدان جنگ و در شرايط اضطرار و بيماري و هنگام غرق شدن و . . .
نماز ، اعلام بندگي در برابر خدا و زير بار نرفتن در مقابل طاغوت ها و ستمگران است . زنده نگهداشتن آيين توحيدي حضرت ابراهيم ، و سنت رسول الله و مكتب حسين بن علي (ع) است .
نماز ، عبادتي است كه براي عاشقان خدا ، شيرين است ولي براي منافقان ، تلخ و سنگين .
و بالاخره نماز ، موقعيتي است كه بايد در آن به خدا توجه داشت نه ديگري ، و هر چه را از نظر دور داشت مگر خدا را ، كه بايد زنده و حاضر و ناظر بدانيم و احساس حضور در برابر آن خالق عظيم را در خويش زنده نگاهداريم . پيامبر اسلام (ص) فرموده است : همين كه انسان در نماز به غير خدا توجه مي كند ، خداوند به او خطاب مي كند :
به چه كسي توجه مي كني ؟
آيا پروردگاري جز من سراغ داري ؟
آيا جز من ، مراقب و ناظري در كار است ؟
آيا به بخشنده اي جز من دل بسته اي . . . ؟
اگر توجه به من داشته باشي ، من و فرشتگانم به تو توجه داريم و . . .
حقوق نماز
حضرت امام زين العابدين در رساله حقوق درباره حق نماز بر نمازگزار مي فرمايد :
فاما حق الصلاه فان تعلم انها وفاده الي الله عزوجل وانك قائم بها بين يدي الله عزوجل فاذا علمت ذالك كنت خليقا ان تقوم فيها مقام الذليل الحقير الراغب الراهب الراجي الخائف ، المستكين المتفرع المعظم لمن كان بين يديه باسكون والوقار و تقبل عليها بقلبك و تقيمها بحدودها و حقوقها .
حق نماز بر تو اين است كه بداني نماز خواندن ورود بر خداونداست و تو به وسيله نماز در مقابلبخداوندمي ايستي . پس وقتي اين را دانستي سزوار است كه همانند كسي بايستي كه ذليل وحقير و راغب و ترسناك است و درعين حال بين خوف ورجاء و ترس و اميد به سر مي برد و خداوند را كه در مقابل اوقرار گرفته است با سكون و وقار تعظيم مي كند .با قلبت به نماز روي آور و نمازت را با تمام حدود وحقوقش به جا آور .
تولي وتبري شرط قبولي نماز
در زيارت جامعه مي خوانيم كه امام ع مي فرمايد :
بنا عبدالله و بنا عرف الله
به وسيله ما و با راهنمايي ما خداوند عبادت و پرستش و شناسايي مي گردد .
بنابر اين حق اين خانواده بر ما كه رهين ارشادات و دلالتهاي آن به حق تعالي و همه امور حقه شريعت اسلام هستيم اين است كه تولي و محبت آنان و تبري از دشمنانشان شعار زندگي و مايه مباهات ما مي باشد .
ابوحازم مي گويد : شخصي از امام زين العابدين پرسيد : سبب قبولي نماز چيست؟ حضرت در جواب فرمود :
ولايتنا و البرائه من اعدائنا . قال ما تركت لاحد حجه ثم نهض يقول : الله اعلم حيث يجعل رسالته وتواري ولايت ما و براعت از دشمنان ما سبب قبولي نماز است آن شخص فرمود : حجتي رابراي احدي باقي نگذاشتي .سپس برخاست و فرمود : خداوند مي داند درچه جايي رسالتش را مستقر فرمايد . آنگاه ناپديد گرديد !
عقل معيار ارزش عبادت است
برتري خواب عاقل از شب زنده داري عابد جاهل
ارزش هر عملي به آن مقدار عقل و درايتي است كه در آن به كار مي رود اگر عبادت عاقل ارزش معنوي بيشتري به خود مي گيرد براي اين است كه عاقل فهميده و انديشيده عبادت مي كند برعكس جاهل كه كوركورانه و با تقليد از اين و آن عبادت مي نمايد و سنجيد و آگاهانه نيست .
رسول گرامي اسلام مي فرمايد :
ما قسم الله للعباد شيئا افضل من العقل .فنوم العاقل افضل من سهر الجاهل واقامه العاقل افضل من شخوص الجاهل . ولا بعث الله نبياً و لا رسولا حتي يستكمل العقل و يكون عقله افضل من جميع عقول امته .و ما يضمر النبي في نفسه افضل من اجتهاد المجتهدين . وماادي العبد فرائض الله حتي عقل عنه و لا بلغ جميع العابدين في فضل عبادتهم ما بلغ العاقل .والعقلاء هم اولوالالباب الذين قال الله : و مايتذكر الا اولو الالباب .
خداوند به بندگانش چيزي بهتر از عقل نبخشيده است .پس خواب عاقل از شب زنده داري عابدجاهل بهتر است .و در وطن ماندن عاقل از مسافرت جاهل بهتر است .و خداوند پيامبري را مبعوث نسازد تا اين كه عقلش كامل و برتر از عقول تمام امتش باشد،و آنچه پيامبر در خاطر مي گذراند از تلاش و اجتهاد مجتهدين و تلاشگران بهتر وبالاتر است . و تابنده اي واجبات را به عقل خود در نيابد ،آنها را انجام نداده است . همه عابدان فضيلت عبادتشان به پاي فضيلت عبادت عاقل نرسد .عقلا همان صاحبان خردند، كه خداوند درباره ايشان در قرآن فرموده : تنها صاحبان خرد و عقلند كه اندرز مي گيرند.
وپيامبر خدا مي فرمايد :
رب قائم حظه من قيامه السهر و رب صائم حظه من صيامه الجوع و العطش
چه بسا نماز شب خوني كه نصيبش از شب بيداري همان رنج بيدار ماندن است .
و چه بسا روزه داري كه سودش فقط گرسنگي و تشنگي است .
پيامبر اسلام ما را از عابد جاهل و عالم فاسق هر دو بر حذر مي داردو مي فرمايد :
رب عابد جاهل و رب عالم فاجر ، فاحذروا الجهال من العباد والفجار من العلماء
بسا عابدجاهل و بسا عالم فاجر است كه بايد از جاهلان از عباد و فساق از علما حذر كنيد ؛
( چون اين هر دو مضر بردين و دنياي مردمند )
امير المومنين :دوكس پشت مرا شكست
امير المومنان علي ع مي فرمايد :
قطع ظهري رجلان من الدنيا رجل عليم اللسان فاسق و رجل جاهل القلب ناسك هذا يسد بلسانه عن فسقه و هذا بنسكه عن جهله فاتقوا الفاسق من العلماء و الجاهل من لمتعبدين اولئك فتنه كل مفتون
دو نفر از مردم دنيا پشت مرا شكستند : يكي مرد سخنور بد كردار و ديگري مرد نادان عابد آن يكي با كمك زبان بر كارهاي زشت خودپرده مي كشد و معايب خود را مي پوشاند و اين ديگري با عبادتش ناداني خويش را پنهان مي دارد . بنابر اين از دانشمندان گنهكار و عبادت كنندگان نادان بپرهيزيد ؛ چون كه ايشان باعث گمراهي گمراهان مي باشند .
توصيه پيامبر به عبادت خالص
در توصيه رسول خدا به علي مرتضي چنين مي خوانيم :
اذاتقرب الناس الي خالقهم بانواع البر فتقرب الي الله بالعقل والسر تسبقهم بالدرجات و الزلفي عند الناس في الدنيا وعندالله في الاخره
هرگاه مردم در تقرب خويش به سوي خالق پروردگار خود به انواع نيكيها دست مي يازند تقرب جوي به پروردگار خويش به عبادتي و طاعتي كه با تفقه و تعقل باشد و از الطاف خفيه برخوردار باشي .تا به درجات عالي و معارج زلفي از خلايق سبقت بگيري ، ودر نزد پروردگارت درآخرت به مقامات والا دست يابي ،در اين رابطه مولوي مي گويد :
حضرت علىعليه السلام بارها در نهجالبلاغه از نماز و ياد خدا سخن به ميان آورده كه در كتابى به نام «نماز در نهجالبلاغه» گردآورى شده است. ما در اينجا جملاتى را در مورد فلسفه ذكر و ياد خدا كه مهمترين مصداقش نماز است از آن حضرت نقل مىكنيم:
مىفرمايد: «اِنَّ اللَّهَ جَعَلَ الذِّكْرَ جَلاءً لِلْقُلُوبِ تَسْمَعُ بِهِ بَعْدَالْوَقَرَة وَ تُبْصِرُ بِه بَعْدَ العَشوة» (31) خداوند ذكر و يادش را صيقل روحها قرار داد تا گوشهاى سنگين با ياد خدا شنوا و چشمهاى بسته با ياد او بينا شوند. آنگاه حضرت در مورد بركات نماز مىفرمايد: «قَدْ حَفَّتْ بِهِم المَلائِكَة وَ نُزّلَتْ عَلَيْهِمُ السَّكينَه وَ فُتِحَتْ لَهُم اَبْوابَ السَّماءِ وَ اُعِدَّتْ لَهُم مَقاعِدَ الكِرامات» فرشتگان آنان را در بر مىگيرند و آرامش بر آنان نازل مىشود، درهاى آسمان بر آنان گشوده و جايگاه خوبى برايشان آماده مىشود. در خطبهاى ديگر مىفرمايد: «و اِنَّها لَتَحُتُّ الذُّنُوبَ حَتَّ الْوَرَق وَ تُطلِقُها اِطْلاقَ الرَّبَق» (32) نماز گناهان را مثل برگ درختان مىريزد و گردن انسان را از ريسمان گناه آزاد مىكند. آنگاه در ادامه، تشبيهى جالب از پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله نقل مىفرمايد كه: نماز همچون جوى آبى است كه انسان روزى پنج مرتبه خود را در آن شستشو دهد، آيا ديگر آلودگى باقى مىماند؟ در خطبه 196 گوشههايى از مفاسد اخلاقى همچون كبر و سركشى و ظلم را برمىشمرد و سپس مىفرمايد: درماين اين مفاسد نماز و روزه و زكات است. آنگاه در مورد آثار نماز مىفرمايد: «تَسْكيناً لِاَطْرافِهِم، تَخْشيعاً لِاَبْصارِهِم، تَذْليلاً لِنُفُوسِهِمْ، تَخْفيضاً لِقُلُوبِهِم، اِزالَةً لِلْخَيْلاءِ عَنْهُم اِنْ اَوْ حَشَتْهُم الْوَحْشَة آنَسَهُمْ ذِكْرك» نماز به همه وجود انسان آرامش مىبخشد، چشمها را خاشع و خاضع مىگرداند، نفس سركش را رام، دلها را نرم و تكبر و بزرگمنشى را محو مىكند. به هنگام وحشت و اضطراب و تنهايى، ياد تو موجب انس و الفت آنها مىشود. البتّه روشن است كه همه مردم چنين بهرههايى را از نماز ندارند، بلكه تنها گروهى هستند كه شيفته نماز و ياد خدا هستند و آن را با تمام دنيا عوض نمىكنند.
سيماى نماز از نظر امام علی
هر چه براى نماز گفته و نوشته شود حق آن ادا نمىشود و چگونه ممكن است عمودِ دين و پرچم اسلام و يادگار اديان و انبيا و محور قبولِ همه اعمال در چند جمله بيان شود؟
نماز، برنامه هر صبح و شام است بهنگام صبح اولين كلامِ واجب نماز و بهنگام شام آخرين واجب، نماز است. پس آغاز و انجامِ هر روزت با ياد خدا و براى خدا است.
نماز در سفر يا وطن، در زمين يا هوا، در فقر يا غنى، رمز آنست كه در هر كجا هستى و هر كه هستى مطيع او باشى نه غير او. نماز، ايدئولوژى عملى مسلمان است كه در آن عقائد و افكار و خواستهها و الگوهاى خود را بيان مىكند. نماز، استحكام بخشيدن به ارزشها و جلوگيرى از فروپاشى شخصيتِ افراد و اعضاى جامعه است كه اگر مصالح ساختمان سُست باشد ساختمان فرو مىريزد. اذانِ نماز، شيپورِ توحيد است كه سپاه متفرّقِ اسلام را در يك صف و زير يك پرچم فرا مىخواند و آنان را پشتِ سر امامى عادل قرار مىدهد. امام جماعت يكى است تا رمز اين باشد كه امام جامعه نيز بايد يكى باشد تا اداره امور متمركز باشد. امام جماعت بايد مراعات ضعيفترين مردم را بكند و اين درس است كه در تصميمگيرىهاى جامعه مراعاتِ طبقه محروم را بكنيد. پيامبر خدا بهنگام نماز صداى گريه طفلى را شنيد نماز را به سرعت تمام كرد تا اگر مادر طفل در نماز شركت كرده كودكش را آرام كند! (52) اولين فرمان بدنبال آفرينش انسان، فرمان سجده بود كه به فرشتگان فرمود: براى آدم سجده كنيد. (53) اولين نقطه زمين (مكّه و كعبه) كه از زير آب بيرون آمد و خشكى شد مكان عبادت بود. (54) اولين كار رسول خدا پس از هجرت به مدينه ساختن مسجد بود. نماز هم انجام معروف است هم نهى از منكر. هر روز در اذان و اقامه مىگوييم «حىّ على الصلوة حىّ على الفلاح حىّ على خير العمل» كه همه امر به بالاترين معروفها يعنى نماز است. از سوى ديگر نماز انسان را از فساد و فحشا بازمىدارد: «اِنَّ الصَّلوةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَالْمُنكَر» (55) نماز، حركاتى است برخاسته از آگاهى و شناخت. شناختِ خداوند كه به فرمان او و براى او و اُنس با او قيام مىكنيم و لذا قرآن ما را از نماز در حال مستى (56) و كسالت (57) نهى كرده است تا آنچه را در نماز مىگوييم با توجه و آگاهى باشد. نماز، آگاهىبخش است. هر هفته روزهاى جمعه نمازجمعه برپا مىشود و قبل از نماز دو خطبه خوانده مىشود. اين دو خطبه بجاى دو ركعت از نماز و به عبارتى جزئى از نماز است. خطبههايى كه به فرموده امام رضاعليه السلام بايد مردم را از تمام مسائل جهان آگاه كند. شنيدن خطبهها و آنگاه نماز خواندن يعنى آگاه شدن و بعد نمازخواندن. نماز خروج از خود و پرواز بسوى خداست و قرآن مىفرمايد: «وَ مَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ اِلَى اللَّهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْت فَقَدْ وَقَعَ اَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ» (58) هركس از خانهاش به قصد هجرت بسوى خدا و رسولش خارج شود و سپس مرگ او را دريابد پاداشش بر خداست. امام خمينى مىفرمايد: هجرت از خانه دل بسوى خدا، يكى از مصاديق آيه است، هجرت از خودپسندى و خودخواهى و خودبينى به سوى خداپرستى و خداخواهى و خدابينى بزرگترين هجرتهاست. (59) نماز به منزله اسم اعظم الهى بلكه خودِ اسم اعظم است. در نماز، عزّت ربّ و ذلّت عبد مطرح است كه اين دو مقام بس عالى است. نماز پرچم اسلام است. «عَلَمُ الْاِسْلامِ اَلصَّلوة» (60) همانگونه كه پرچم نشانه است، نماز نيز نشانه و علامت مسلمانى است. چنانكه پرچم مورد احترام است و اهانت به آن، اهانت به يك ملّت و كشور است، اهانت و بىتوجهى به نماز نيز بىتوجهى به كلّ دين است. چنانكه برپابودن پرچم نشانه حيات سياسى و نظامى و قدرت است. در برپابودن نماز نيز اين امور مطرح است. نماز و قرآن در مواردى قرآن و نماز در كنار هم آمدهاند، مانند: «يَتلُونَ كِتابَ اللَّهِ وَ اَقامُوا الصَّلوةَ» (61) قرآن تلاوت مىكنند و نماز به پاى مىدارند. و يا در جاى ديگر مىفرمايد: «يُمَسِّكوُنَ بِالْكِتابِ وَ اَقامُوا الصّلوة» (62) به قرآن تمسّك مىجويند و نماز به پاى مىدارند. گاهى براى نماز و قرآن، يك صفت آورده شده، چنانكه كلمه ذِكر هم به قرآن گفته شده است: «اِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنا الذِّكر» (63) ما ذكر را نازل كرديم. و هم فلسفه نماز شمرده شده است: «اَقِمِ الصَّلوةَ لِذِكْرى» (64) نماز را بخاطر ياد من به پاى دار. جالب آنكه گاهى بجاى كلمه نماز كلمه قرآن آمده است، مانند آيه «اِنَّ قُرآنَ الْفَجْرِ كانَ مَشْهُوداً» (65) كه گفتهاند مراد از قرآن الفجر، نماز صبح استبگذريم كه خواندن قرآن بصورتِ حمد و سوره، يكى از واجباتِ نماز است و بحث نماز در اكثر سورههاى قرآن، هم در بزرگترين سوره (بقره) و هم در كوچكترين سورهها (كوثر) آمده است. نماز و قصاص! نه تنها در اسلام، بلكه در همه اديان الهى قانون قصاص مطرح است كه طبق آن كيفر كسيكه گوش قطع كند آنست كه گوشش بريده شود و كيفر كسى كه دندان بشكند آنست كه دندانش شكسته شود تا عدالت اجرا شود. يكى از موارد قصاص آنست كه دست دزد بايد قطع شود، ولى فقط چهار انگشت او، و كف دست باقى مىماند. زيرا قرآن مىگويد: «وَ اَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ» (66) محلّ سجده براى خداست. چون انسان هنگام سجده بايد كف دست خود را بر زمين گذارد لذا در كيفر سارق بايد به مسأله نماز و سجده توجه داشت و كف دست او را قطع نكرد تا حقّ عبادت حتى براى سارق هم محفوظ بماند!
نماز و رهبرى اگر نماز توسط رهبران الهى اقامه شود بساط ظلم و طاغوت را برهم مىزند. نماز عيد امام رضاعليه السلام آنچنان با هيبت و عظمت آغاز شد كه حكومت ظالم بر خود لرزيد و فهميد كه اگر اين نماز به پايان برسد حكومتِ بنىعبّاس نيز به پايان خواهد رسيد. لذا مأمون دستور داد كه امام را از وسط راه بازگرداندند. دليل آنكه نمازهاى امروز مسلمين اثرى ندارد آنست كه به قسمتى از قرآن عمل شد و قسمتى فراموش شد. زيرا قرآن مىفرمايد: «وَاَقيمُواالصَّلوةَ وآتُوا الزَّكاةَ وَ اَطيعُوا الرّسُولَ» (67) نماز به پاى داريد و زكات دهيد و از رسول خدا اطاعت كنيد. امّا امروز بعضى نماز مىخوانند و زكات نمىدهند و بعضى اهل نماز و زكات هستند، ولى ولايت كفار را پذيرفتهاند. به عبارت ديگر ايمان به خدا دارند، اما كفر به طاغوت ندارند و اين ايمان ناقص است. در حالى كه خداوند مىفرمايد: «فَمَنْ يَكْفُر بِالطَّاغُوتِ وَ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدْاسْتَمْسَك بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى» (68) هركس به طاغوت كفر ورزد و به خدا ايمان آورد به ريسمان محكم الهى چنگ زده است. يعنى هم كفر به طاغوت و هم ايمان به خدا لازم است، در حالى كه امروزه مسلمين برائت از كفر و طاغوتها را فراموش كردهاند. لذا قرآن در مورد كسانى كه به طاغوت مراجعه مىكنند مىفرمايد: آنها خيال مىكنند كه مؤمن هستند: «اَلَمْ تَرَ اِلىَ الَّذينَ يَزْعُمُونَ اَنَّهُم آمَنُوا»
نمازهاى مشكلگشا اسلام سفارش مىكند هرگاه حاجت يا مشكلى داشتيد، با خواندن نمازهايى مخصوص حلّ مشكل خود را از خدا بخواهيد، كه مناسب است در اينجا يك نمونه از آن نمازها را بياوريم. نماز جعفر طيّار جعفر طيّار برادر حضرت علىعليه السلام است كه در هجرت به حبشه توانست با استدلال و رفتار مناسب خود دل نجاشى و عدّه كثيرى را به اسلام جذب كند و مؤسّسِ اسلام در قارّه آفريقا شود. او در جنگ موته دو دستش را در راه خدا داد و خداوند بجاى آن دو بال در بهشت به او داد و لذا به جعفر طيّار مشهور شد. هنگامى كه جعفر از حبشه بازگشت، پيامبرصلى الله عليه وآله به او فرمود: آيا مىخواهى هديه با ارزشى به تو عطا كنم؟ مردم گمان كردند كه حضرت مىخواهد طلا يا نقرهاى به او بدهد و لذا هجوم آوردند تا هديه پيامبر را ببينند. اما پيامبر فرمود: نمازى به تو هديه مىكنم كه اگر هر روز آنرا انجام دهى، از دنيا و آنچه در دنياست براى تو بهتر باشد و اگر هر روز يا هر جمعه يا هر ماه يا هر سال بجاى آورى، خداوند گناهان بين دو نمازت را (گرچه يكسال باشد) بيامرزد. اين نماز به سندهاى معتبر از شيعه و سنّى نقل شده است و نام اِكسير اعظم و كبريت احمر به خود گرفته است. امام صادقعليه السلام مىفرمايد: هرگاه مشكل يا حاجتى داشتيد پس از خواندن نماز جعفر دعا كنيد كه انشاءاللّه مستجاب مىشود. نحوه اين نماز در اوايل مفاتيح در اعمال روز جمعه پس از ذكر نمازهاى امامان معصوم آمده است. البتّه اين نماز يكى از دهها نماز مستحبى است كه براى رفع مشكلات وارد شده است. اخيراً كتابى تحت عنوان نمازهاى مستحبى تأليف شده كه حدود سيصدوپنجاه نماز مستحبى را با اسم و رسم آورده است و اين خود از اهميت نماز است كه اينهمه تنوّع دارد و بهر مناسبتى نمازى وارد شده است. قداست نماز قداستِ نماز به قدرى است كه زمانِ اجراى بعضى مراسم مانند قَسم و اداى شهادت، بعد از نماز قرار داده شده است. قرآن در سوره مائده آيه 106 مىفرمايد: هرگاه كسى در سفر دچار بيمارى شد و در آستانه مرگ قرار گرفت، دو نفر مسلمان و يا غير مسلمان را بر وصيّتِ خود گواه گيرد، لكن مراسم اداى شهادت بايد پس از نماز باشد، يعنى آن دو نفر پس از اداى نماز حاضر شده و با قسم خوردن شهادت دهند كه فلان مسلمان در مسافرت چه وصيت كرده است. امروزه مرسوم است كه مراسمِ قسم را در حضور قرآن و با دست گذاردن بر قرآن انجام مىدهند، امّا خود قرآن در اين مورد مىفرمايد: مراسم قسم پس از انجام نماز باشد! کامل بودن نماز خداوند، هم در آفرينشِ تكوينى و هم در دستورات تشريعى عالىترين و كاملترين برنامهها را بكار برده است. مثلاً در آفرينش شير مادر تمام ويتامينهايى را كه نوزاد نياز دارد در شير مادر جمع كرده است. اگر به آفرينشِ انسان نگاه كنيم مىبينيم آنچه در طبيعت وجود دارد در وجود انسان نيز قرار داده شده است. اگر در طبيعت صداى رعد است، در انسان فرياد است. اگر در طبيعت گياه و نبات است، در انسان رويش مو است. اگر در طبيعت رودخانه است، در انسان رگهاى ريز و درشت است. اگر در طبيعت آب شور و شيرين است، در انسان اشك شور و آب دهان شيرين است. اگر در طبيعت معادن بسيار است، در انسان استعدادهاى نهفته فراوان است. شعرى است كه به حضرت علىعليه السلام نسبت مىدهند كه فرمود: أتزعم انّك جِرم صغير و فيك انطوى العالم الاكبر اى انسان! تو گمان مىكنى جُثّه كوچكى هستى، درحالى كه جهانى بزرگ در تو نهاده شده است. نماز نيز يك هنرنمائىِ الهى است كه خداوند تمام ارزشها را به نحوى در آن قرار داده است. چه كمالى است كه براى انسان ارزش باشد اما در نماز يافت نشود؟ ياد خدا، يك ارزش و تنها وسيله آرامبخش دلهاست و نماز ياد خداست. «اللّه اكبر» ياد قيامت يك ارزش و بازدارنده از گناه و فساد است و نماز يادآور «يوم الدين» است. در خطّ انبيا و شهدا و صالحان بودن يك ارزش است و ما در نماز از خدا مىخواهيم در «صراط الذين انعمت عليهم» قرار بگيريم. انزجار و برائتِ خود را از ستمپيشهگان و گمراهان با جمله «غير المغضوب عليهم ولاالضّالين» اعلام مىداريم. عدالت كه در رأس همه ارزشهاست در امام جماعت نماز لازم شمرده شده است. پيروى از امام جماعت در نماز، يك اصلِ با ارزش اجتماعى است كه بجاى خودسرى و تكروى تابع رهبرى عادل باشيم. در انتخاب امام جماعت همواره توجه به ارزشهاست: عادلترين، فقيهترين، فصيحترين،... ايستادن رو به قبله يادآور ارزشهاى بسيارى است، مكّه شكنجهگاه بلال، قربانگاه اسماعيل، زادگاه علىبنابيطالب، پايگاه قيام مهدى، آزمايشگاه ابراهيم و عبادتگاه تمام انبيا و اولياست. در نماز هرچه هست تحرّك است، در هر صبح و شام، در ركوع و سجود و قيام، حركت در رفتن به مسجد و مصلّى، پس ساكن و ساكت و گوشهگير نباش، بلكه همواره در تلاش و حركت باش، البتّه در جهت خداوند و بسوى او. در نماز روح و جان انسان غبارروبى مىشود، نماز، غبار غرور و تكبر را مىريزد، چون هر شبانهروز دهها بار بلندترين نقطه بدن را به خاك مىمالد. و سجده بر خاك بهتر از سنگ است كه تذلّل در به خاك ماليدن است. بر زمين و آنچه از زمين روئيده مىشود سجده كن، بشرط آنكه خوردنى نباشد تا به فكر شكم نيفتى! بر زمينِ پاك سجده كن كه از راه نا پاك نمىتوان به پاكى و سرچشمه پاكىها رسيد. گريه از خوف خدا يك ارزش است و قرآن سجده همراه با گريه را ستايش كرده است: «سُجِّداً وَ بُكِيّاً» (81) نماز يك خط الهى است كه از هنگام تولد تا لحظه مرگ براى ما ترسيم شده است: نوزاد كه بدنيا آمد در گوش راست و چپ او اذان و اقامه بگو كه سفارش به نماز مىكند، «حىّ على الصلوة» و بهنگام مرگ نيز او را با خواندن نماز ميّت دفن كن. در طول زندگى نيز همواره در حال عبادت و پرستشِ خدا باش. «واعبُد رَبّك حتّى يَأتِيكَ اليَقِين» (82) نماز پيوند انسان با طبيعت است. براى شناخت وقت نمازها خصوصاً صبح و ظهر بايد به خورشيد نظر كنى. براى بدست آوردن قبله به ستارگان توجه كنى، براى انجام نمازهاى مستحبى در ايام مباركه به حركات ماه دقت كنى. براى غسل و وضو به آب وبراى سجده وتيمم به خاك رو آورى. اين ارتباط ميان نماز با خورشيد و ماه و ستاره و آب و خاك بدست كدام طرّاح حكيم برنامهريزى شده است؟ ديگر واجباتِ دين نيز به نوعى در نماز حضور دارند. نمازگزار همچون روزهدار حق خوردن و آشاميدن و رفع شهوت ندارد. نمازگزار همچون كسى كه به حج مىرود كعبه قبله و محور كارهاى اوست. نمازگزار همچون كسى است كه به جهاد مىرود، لكن به جهاد اكبر كه جهاد با نفس است. نماز خود بالاترين امر به معروف و نهى از منكر است. هجرت از مهمترين ارزشهاى دينِ ماست و حضرت ابراهيم بخاطر نماز هجرت كرد و همسر و فرزند خود را در كنار كعبه گذارد و فرمود: «رَبَّنا اِنّى اَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِيَّتى بِوادٍ غَيْر ذى زَرْعٍ رَبَّنا لِيُقيمُوا الصَّلوة» (83) پروردگارا! من فرزندانم را در بيابانى خشك ساكن كردم تا نماز اقامه شود. جالب آنكه حضرت ابراهيم نمىگويد: براى برپاداشتن حجّ هجرت كردم، بلكه مىگويد: هدفم از هجرت اقامه نماز بود. به هر حال خداوند تمام ارزشها را در نماز و با نماز و براى نماز قرار داده است. اگر زينت و نظافت يك ارزش است، اسلام سفارش مىكند كه: «خُذُوا زينَتَكُم عِنْدَ كُلِّ مُسْجِد» (84) به هنگام شركت در مساجد خود را زينت كنيد و زينتهاى خود را برگيريد. با لباس پاكيزه و معطّر وارد مسجد شويد. چنانكه سفارش شده زنان به هنگام نماز، زيورهاى خود را همراه داشته باشند و با آنها خود را زينت كنند. (85) حتّى به مسأله مسواك توجه شده و در روايات مىخوانيم: نماز با مسواك، هفتاد برابر نماز بدون مسواك است. (86) و فرمودهاند قبل از رفتن به مسجد سير و پياز نخوريد (87) كه بوى دهان شما ديگران را اذيّت نكند و مردم را از مسجد فرارى ندهد. به هرحال اين نمازِ اسلام است و اين نمازِ ما. نمازى كه يا نمىخوانيم، يا غلط مىخوانيم، يا بىتوجه مىخوانيم و يا بدون جماعت و يا در آخر وقت!! مساجد كه زمانى ابراهيم و اسماعيل و زكريا خادمش بودند (88) و مادر مريم نذر مىكند فرزندش خادم مسجد باشد، (89) مىرسد به جائى كه خادمانش غالباً افرادى از كار افتاده و پير و مريض و فقير و بىسواد و گاه بداخلاق هستند! راستى چرا غبارروبى حرم امام رضاعليه السلام افتخار است، اما غبارروبى خانه خدا هيچ! چرا بايد مساجد ما به گونهاى باشد كه هركس وارد مىشود غم و اندوه و كسالت او را بگيرد؟ مگر مسجد عزاخانه است و يا مجلس فاتحهخوانى كه همواره پارچه سياه بر در مسجد آويزان باشد؟ البتّه بحمداللّه در چند سال اخير حركتى در مساجد پيدا شده و بسيارى از آنها مجهز به كتابخانه و صندوقِ قرضالحسنه و ديگر امور خدماتى شدهاند. چه زيباست حديثى كه مىفرمايد: روز قيامت سه چيز از مردم شكايت مىكند: عالمى كه مردم به او مراجعه نكنند، قرآنى كه در منزل باشد اما تلاوت نشود و مسجدى كه مورد بىاعتنايى مردم واقع شود. (90) سخن در باب مسجد بسيار است و اخيراً كتابى تحت عنوان سيماى مسجد در دو جلد تأليف شده است كه جايگاه مسجد را در جامعه اسلامى روشن مىكند. اما در يك كلام مسجد در صدر اسلام محل اجتماع مسلمين براى تصميمگيرىها و مشورتها، براى كسب علم و دانشها، پايگاه رزمندگان و جهادگران، محل رسيدگى به مشكلاتِ فقراء و بيماران، مركز قيام عليه حكومتهاى ظالم و ايراد خطابههاى تند عليه آنان بوده است. همين جايگاهِ رفيع مسجد بوده است كه در طول تاريخ، مسلمين بهترين معمارىها را در ساخت مساجد خود بكار برده و براى اداره مساجد اموال بسيارى را وقف مىكردهاند، تا مساجد همواره آباد و سرپا باشند. نيّت اولين ركن نماز نيّت است. نيّت، يعنى آنكه بدانيم چه مىكنيم و چه مىگوييم و براى كه و چه حركت مىنمائيم. ارزشِ هر كارى به نيّت و انگيزه آنست، نه فقط صِرف عمل. لذا حساب كسى كه بخاطر حفظ نظم و احترام به قانون، پشت چراغ قرمز مىايستد از حساب كسى كه از ترس پليس يا جريمه مىايستد جداست. در همه عبادات و خصوصاً نماز، نيّت جايگاه ويژهاى دارد و اصولاً چيزى كه يك كار را عبادت مىكند، نيّتِ الهى آن كار است كه اگر آن نيّت نباشد، هرچه هم ظاهر كار خوب و صحيح باشد، امّا ارزش عبادت ندارد. پيامبر گرامى اسلام در اين باره مىفرمايند: «اِنَّمَا الْاَعْمالُ بِالنّيَّات» (91) كارها به واسطه انگيزهها ارزش پيدا مىكند وبا آنها سنجيده مىشود. آرى، فرق مادى يا معنوى بودن يك كار، در تفاوت نيّتها و هدفهاست. نيّت خالص نيّت خالص آن است كه انسان فقط براى خدا كار كند و در عمق جانش هدفى جز او و رضاى او نداشته و از مردم انتظار تشكر يا پاداش نداشته باشد. (92) نانى كه اهل بيت رسول خداعليهم السلام در چند شب پىدرپى هنگام افطار به يتيم و اسير و فقير دادند، ارزش مادّىِ زيادى نداشت، اما چون خالصانه بود خداوند بخاطر آن يك سوره نازل كرد. (93) و عطّار نيشابورى در مورد آن مىگويد: گذشته زين جهانوصف سنانش گذشته زآن جهان وصف سِه نانش در تاريخ مىخوانيم كه كسى در جبهه كشته شد و همه گفتند: او شهيد است، اما حضرت فرمودند: او «قَتيل الحِمار» است، يعنى كشته راه الاغ! مردم تعجّب كردند، اما حضرت فرمود: هدف او از آمدن به جبهه، خدا نبود، بلكه چون ديد دشمن سوار بر الاغ خوبى است، با خود گفت: او را مىكشم و الاغش را به غنيمت مىبرم، اما موفق نشد و آن كافر اين مسلمان را كشت، پس او «قَتيل الحِمار» است. (94) خالص كردن نيت، كارى بس دقيق و مشكل است. گاهى افكار غيرخدائى چنان در عمق جان انسان رسوخ مىكند كه خود انسان هم متوجّه نيست، و لذا در روايت آمده است: ريا و شرك از حركت مورچه سياه در شب تاريك بر سنگ سياه، آرامتر و دقيقتر است. (95) چه بسيار افرادى كه به خيال خود قصد قربت دارند، اما هنگام فراز و نشيبها معلوم مىشود كه قصد آنها صددرصد خالص نيست. به قول علاّمه شهيد مطهرى، نيّت يعنى خودآگاهى، و ارزش عبادت به معرفت و آگاهى است. در روايات مىخوانيم: «نِيَّةُ الْمُؤْمِنِ خَيْرٌ مِنْ عَمَلِهِ» (96) نيّت مؤمن از عمل او بهتر است. همانگونه كه در مقايسه جسم و روح، روح مهمتر از جسم است و انسانيتِ انسان به روح اوست، در مقايسه عمل و نيّت، نيّت مهمتر از خود عمل است، چرا كه روحِ عمل است. نيّت به قدرى ارزش دارد كه اگر انسان نتواند كار خيرى را انجام دهد، امّا نيّت آنرا داشته باشد كه انجام دهد، خداوند پاداش آنرا به او مىدهد. قصد قربت قصد قربت، يعنى نزديكى به مقام پروردگار، و ناگفته پيداست كه وقتى مىگويند: فلانى به فلان مقامِ كشورى نزديك است، مراد نزديكى مكانى و جسمى و فيزيكى نيست وگرنه پيشخدمتها از همه نزديكترند، بلكه مراد از نزديكى، نزديكى معنوى و مقامى و اُنس است. انجام كارها براى جلب رضاى خداوند نيز به معناى آن نيست كه خداوند تحت تأثير كارهاى ما قرار بگيرد و تغيير حال بدهد، كه در اين صورت محلّ حوادث و تغيير مىشود، بلكه قرب به خدا، يعنى بالارفتن روح از نردبان وجود، كه نتيجهاش نفوذ پيداكردن در هستى است. يعنى نزديك شدن به سرچشمه هستى و او را در دل خود يافتن. همانگونه كه مراتب وجود در جماد و نبات و حيوان و انسان تفاوت دارد، مراتب انسانها نيز در قرب به سرچشمه هستى متفاوت است و انسان مىتواند تا آنجا به خداوند قرب پيداكند و مقرّب درگاه الهى شود كه خليفه خدا در روى زمين گردد. عبادت همراه با قصد قربت، انسان را نورانىتر، كاملتر و با ظرفيت وجودى بيشترى مىگرداند. همه عبادات و خصوصاً نمازهاى مستحبى نقش مهّمى در اين امر دارند، چنانكه در حديث مىخوانيم: «لا يَزالُ الْعَبْد يَتَقَرَّبُ اِلىَّ بِالنَّوافِل» (97) انسان مىتواند همواره از طريق نمازهاى مستحبى به خدا نزديك شود. نمازِ واجب ممكن است از ترس دوزخ يا قهر خدا انجام شود، امّا نماز نافله نشانه عشق است و رمز اُنس با معبود. درجات قرب لفظ «درجات» در قرآن، مكرّر و با تعبيرهاى مختلفى آمده است كه نكات لطيفى دربر دارد. براى بعضى مىفرمايد: «لَهُمْ دَرَجات» (98) براى آنها درجاتى است. اما درباره عدّه ديگرى مىفرمايد: «هُمْ دَرَجاتٌ» (99) آنان خود درجه هستند. مانند افراد بزرگى كه اگر در پايين مجلس هم بنشينند آنجا مىشود بالا، يعنى خود آنان درجه سازند، نه آنكه درجه و مقام آنها را بالا ببرد. اين درجهبندى معنوى مخصوص انسانها نيست، بلكه سلسله مراتب در ميان فرشتگان نيز هست. قرآن در مورد جبرئيل مىفرمايد: «مُطاعٍ ثَمَّ اَمين» (100) يعنى مورد اطاعت ديگر فرشتگان است. به هر حال درجات انسانها در اطاعت از خدا متفاوت است: 1- گاهى فقط مطيع است، اما نه از روى رضا. 2- گاهى نه فقط مطيع كه محبّ است، يعنى بر اساس عشق و محبّت اطاعت مىكند. 3- گاهى بالاتر از اطاعت و محبّت، به معرفت كامل مىرسد و هرچه مىبيند او را مىبيند. حضرت علىعليه السلام مىفرمايد: «ما رَأَيْتُ شَيْئاً اِلاَّ وَ رَأَيْتُ اللَّه قَبْلَه و بَعْدَه و مَعَه» (101) راه رسيدن به قرب رسيدن به قرب الهى و قصد قربت از دو راه است: يكى شناخت عظمت و مقام خداوند و ديگرى شناخت پوچى و بىاعتبارى غير او. قرآن همواره نعمتها و الطاف الهى را بر بندگان مطرح مىكند تا انسان را عاشق خدا كند. ذكر صفات او، آفريدههاى او، امدادهاى مادى و معنوى او و دهها نعمت بزرگ و كوچك، همه و همه بخاطر آنست كه محبت و عشق ما را به خدا زياد كند. از طرف ديگر آيات زيادى ضعف و پوچى غير او را شمرده و مىفرمايد: غير او نه عزّتى دارد نه قدرتى، اگر همه جمع شوند و بخواهند مگسى خلق كنند نمىتوانند، جز او چه كسى مىتواند به نداى افراد مضطرّ و درمانده پاسخ دهد؟ آيا درست است كه ديگران را در كنار خدا مطرح كنيم و آنها را همسان و يكسان با خدا بدانيم؟ خاطره يكى از مراجع تقليد جهان تشيّع، آيةاللّه العظمى بروجردى بود. ايشان در ايام سوگوارى در منزلش عزادارى برپا مىكرد. در يكى از اين جلسات حال ايشان خوب نبود، لذا در همان اتاق شخصى خود استراحت مىكردند و به صداى سخنران گوش مىدادند. يكى از حاضران در مجلس عزا مىگويد: براى سلامتى امام زمان و آقاى بروجردى صلوات. ناگهان ديدند كه ايشان عصاى خود را به در مىكوبد، نزديكان آقا حاضر شدند و پرسيدند: چه امرى داريد؟ اين مرجع بزرگوار فرمودند: چرا نام مرا در كنار نام امامزمانعليه السلام برديد؟ من كه لايق نيستم شما نام مرا در رديف نام امام ببريد و براى هر دو صلوات بفرستيد. (105) اين مرجع دينى كه نايب امام زمان است حاضر نمىشود نامش در رديف نام امام معصوم آورده شود، اما بسيارى از ما از روى كجفهمى و بىادبى، نام موجوداتى ضعيف و سراپا نياز و احتياج را در كنار خداوند قادر مطلق متعال قرار مىدهيم و گويا آنها را در يك رديف مىدانيم.
كيفيّت يا كمّيت اسلام به چگونگى كار و هدف و انگيزه آن توجه بسيار كرده است. قرآن از عملِ بهتر ستايش مىكند نه عملِ بيشتر، و مىفرمايد: «لِيَبْلُوَكُمْ اَيّكُم اَحْسَنُ عَمَلاً» (106) خداوند شما را در بوته امتحان قرار مىدهد تا مشخّص شود كداميك از شما بهترين عمل را بجاى آورد. حضرت علىعليه السلام در ركوع انگشترش را به فقيرى داد و آيهاى از قرآن بخاطر آن نازل شد. مردم گمان كردهاند نازل شدن يك آيه بخاطر يك انگشتر، از آن جهت بوده كه انگشتر قيمتى بوده و لذا گفتهاند: قيمت انگشتر به مقدار خراج و مالياتِ شامات و سوريه بوده است. در حالى كه انگشترى با چنين قيمت هرگز با زهد علىعليه السلام سازگار نيست، چنانكه با عدل على هم نمىسازد كه او چنين انگشترى در دست كند و بعضى در فقر و ندارى باشند. اما حقيقت آنست كه نزولِ آيه «اِنَّما وَلِيّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُه وَالَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيموُنَ الصَّلوةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ» (107) بخاطر كيفيت عمل بود نه كميّت آن، بخاطر اخلاص وقصد قربت بود، نه وزن وحجم وقيمتِ انگشتر. خاطره بهلول گروهى را ديد كه مسجدى مىسازند و ادعا مىكنند كه براى خداست، او بر سنگى نوشت: بانى اين مسجد بهلول است و آنرا شبانه بر در مسجد نصب كرد. روز بعد كه كارگران سنگ را ديدند به هارونالرشيد ماجرا را گفتند او بهلول را حاضر كرد و پرسيد چرا مسجدى را كه من مىسازم به نام خودت كردهاى؟ بهلول گفت اگر تو مسجد را براى خدا مىسازى بگذار نام من بر آن باشد خدا كه مىداند بانى مسجد كيست، او كه در پاداش دادن اشتباه نمىكند. اگر براى خداست چه نام من باشد چه نام تو اين كه مهم نيست. بهلول با اين كار به او فهماند كه قصد قربت ندارد بلكه قصد شهرت و نام دارد. به همين جهت قرآن اعمال كفار را به سراب تشبيه مىكند كه بنظر آب مىآيد امّا واقعيتى ندارد: «وَالَّذينَ كَفَروُا اَعْمالُهُم كَسَرابٍ بِقيعَة يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً» (108) اعمال كافران همچون سرابى است در بيابان خشك، كه انسان تشنه آنرا آب مىپندارد. اصولاً اسلام، عملى را صالح مىداند كه هر چهار عنصر آن نيك باشد: عمل، انگيزه، وسيله و شيوه. نه تنها در ابتداى كار قصد قربت لازم است، بلكه در طول عمل بايد قصد قربت دوام داشته باشد، والاّ كلّ عمل باطل است. اگر موتور هواپيما حتى دقيقهاى از كار بيفتد سقوط حتمى است. شرك و ريا در نيّت، حتى اگر يك لحظه باشد تمام عمل را حبط و نابود مىكند. خاطره در يك مسافرت هوايى، همه مسافرين هواپيما را كه در آستانه حركت بود پياده كردند و ساعتها پرواز به تأخير افتاد. سبب آنرا پرسيدم، گفتند: يك سوسك در هواپيما ديده شده است! گفتم: اين همه تأخير بخاطر يك سوسك! گفتند: بله زيرا چه بسا همين سوسك يك سيم را بجود و سيستم كنترل هواپيما مختلف شود و حادثهاى رخ بدهد. چه بسا كارهاى خيرى كه بايد سبب پرواز انسان به سوى خدا شود، امّا بخاطر يك مرض روحى نه فقط موجب صعود، بلكه سبب سقوط او گردد. آثار و بركات نيّت پاك با نگاهى كوتاه و گذرا به آيات و روايات، آثار و بركات زيادى براى نيتّ پاك درمىيابيم كه بطور فشرده گوشههايى از آنها را بيان مىكنيم: 1- كسى كه حُسن نيّت داشته باشد رزق او فراوان مىشود. (117) شايد مراد حديث آن باشد كه بخاطر حُسن نيّت، رفتار و برخورد او با مردم به نحو مطلوب مىشود و قهراً افراد بيشترى جذب شغل و كار او مىشوند و درآمد بيشترى بدست مىآورد. 2- حُسن نيّت، توفيقات انسان را زياد مىكند، زندگى طيّب و دلچسب مىشود و دوستان زيادى را براى انسان مىآورد. (118) الطاف الهى به قدر حُسن نيّت افراد است و هرچه نيت بهتر و خالصتر باشد لطف خداوند نيز بيشتر مىگردد. 3- به انسان طول عمر مىدهد. در روايات آمده: كسى كه حج را تمام كرد، اگر در موقع بازگشت به وطن نيّت كند و تصميم بگيرد براى سال بعد هم به حج بيايد، خداوند بخاطر همين آرزوى خوب، به او طول عمر مىدهد. (119) 4- حسن نيّت، گذشته انسان را جبران مىكند. علىعليه السلام مىفرمايد: اگر گنهكار با حسن نيت توبه كند خداوند آنچه را به عنوان كيفر از او گرفته به او پس مىدهد و هرگونه مشكلى در كارش باشد اصلاح مىكند. (120) 5 - خداوند به نيّتِ كار خير، پاداش آن كار خير را مىدهد گرچه انسان موفق به انجام آن كار نشود. با نيّتِ صادق، كارهاى نشده براى انسان به حساب مىآيد، چنانكه در روايت آمده: اگر انسان مؤمنى بگويد: اگر خداوند به من امكانات مىداد چنين و چنان مىكردم. و اين آرزو صادقانه باشد، خداوند پاداش آن كارهاى خير را به او مرحمت مىفرمايد. (121) حتى اگر صادقانه آرزوى شهادت كند و از خداوند شهادت بخواهد، خداوند او را به درجات شهدا مىرساند گرچه در رختخواب از دنيا برود. (122) از لطف خدا همين بس كه براى تصميم به كار خير پاداش مىدهد، امّا براى نيّتِ گناه تا وقتى گناهى انجام نشود كيفر نمىكند. (123) 6- نيّت پاك مىتواند مادّىترين امور زندگى را عامل قرب انسان قرار دهد، چنانكه معنوىترين حالات مانند سجده و گريه اگر از روى ريا باشد وسيله دورى انسان از خدا مىگردد. در روايات مىخوانيم: همانگونه كه جسم با روح پايدار است دين با نيت صادق استوار است. (124) دل پاك و حُسن نيت از بهترين ذخائر و گنجينههاى الهى است و هرچه نيت بهتر باشد ارزش اين گنج بيشتر خواهد بود (125) و اصولاً نيّت و تصميم و اراده جدّى، توان بدنى انسان را چندبرابر مىكند. امام صادقعليه السلام مىفرمايد: خداوند در قيامت مردم را بر اساس نيّاتى كه دارند محشور مىكند. (126) كسى كه هدفش انجام وظيفه باشد براى او نوع كار و رسيدن به نتيجه مهم نيست. چنانكه قرآن مىفرمايد: «وَ مَنْ يُقاتِلْ فى سَبيلِ اللَّهِ فَيُقْتَلْ اَوْ يَغْلِبْ فَسَوْفَ نُؤْتيهِ اَجْراً عَظيماً» (127) كسى كه در راه خدا بجنگد، چه كشته شود و چه پيروز شود ما پاداش بزرگى به او خواهيم داد. آنچه مهم است جهاد در راه خداست اما اينكه نتيجهاش شكست باشد يا پيروزى، در پاداشِ الهى تأثيرى ندارد. قرآن در جاى ديگرى مىفرمايد: «وَ مَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهاجِراً اِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْت فَقَدْ وَقَعَ اَجْرُه عَلَى اللَّهِ» (128) كسى كه براى هجرت بسوى خدا و پيامبر، از خانهاش خارج شود و سپس مرگ او را دريابد پاداشش با خداست. از اين آيه نيز بخوبى فهميده مىشود كه اگر انسان بخاطر خدا از خانه خارج شود، گرچه به مقصد هم نرسد پاداش دارد. مهم نيّتِ عمل است نه خود عمل، مهم قدم گذاردن در راه است نه رسيدن به مقصد. رسول خداصلى الله عليه وآله به ابىذر فرمود: تصميم بر كار خير داشته باش گرچه توفيق عمل پيدا نكنى، زيرا اين تصميم تو را از جرگه غافلين بيرون مىآورد. (129) در حديثى ديگر مىخوانيم: هر كارى كه همراه با نيت الهى باشد بزرگ است، گرچه آن كار ساده و كوچك باشد. (130) چنانكه مهمترين كارها، اگر با نيت صحيح نباشد ارزشى ندارد. پيامبرصلى الله عليه وآله مىفرمايد: بيشتر شهداى امّت من در رختخواب از دنيا مىروند و چه بسيارند كسانى كه در جبهه كشته مىشوند اما خدا بر نيتّ آنان آگاه است. (131) پيامبر گرامى اسلام در جنگ تبوك فرمود: همانا كسانى كه در مدينه هستند اما آرزوى جبهه و شركت با ما را دارند بخاطر همان نيّت در اجر ما شريكند. (132) چنانكه در روايتى ديگر مىخوانيم: كسى كه با فكر بيدارشدن براى نماز شب به رختخواب مىرود، اگر هم در خواب بماند خداوند خوابش را صدقه و نفس كشيدنش را تسبيح قرار مىدهد و پاداشِ نماز شب را برايش ثبت مىفرمايد. (133) بىجهت نيست كه به ما سفارش شده حتى در خوردن و خوابيدن هم هدف مقدّسى داشته باشيد. (134) و اگر شخصى را بخاطر خداوند دوست بداريد و خيال كنيد كه او انسان خوبى است، گرچه او دوزخى باشد اما شما مأجور هستيد. (135) امتياز نيّت بر عمل امتيازى كه نيّت كار بر نفس كار دارد، اين است كه در انجام كار، گاهى ريا و خودنمائى مطرح است امّا در نيتّ چون يك امر درونى است و آثار ظاهرى ندارد، ريا و سمعه و امثال آن راه ندارد. امتياز ديگر نيتّ بر عمل آنست كه هميشه و همه جا ممكن است و شرائط خاصى نمىطلبد امّا انجام يك عمل نياز به شرائط و امكاناتِ فراوانى دارد. در روايات، عنوانى است به نام رواياتِ «مَنْ بَلغ» كه اين دسته روايات مىگويد: اگر كسى روايتى شنيد كه مىگويد فلان عمل پاداش دارد و آن عمل را انجام داد، خداوند آن پاداش را به او مىدهد گرچه آن روايت درست نباشد، زيرا كسى كه به آن حديث عمل كرده با حسن نيّت انجام داده است. درجات نيّت 1- گاهى ترس از قهر خدا يا طمع به لطف او انسان را به كارى وادار مىكند. چنانكه قرآن در اين مورد مىفرمايد: «اُدْعُوهُ خَوْفاً و طَمَعاً» (136) خدا را در هر حال بخوانيد؛ چه حال ترس، چه اميد. و يا در جاى ديگرى مىفرمايد: «يَدْعُونَنا رَغَباً وَ رَهَباً» (137) ما را در حال اميد يا ترس مىخوانند. 2- مرحله بالاتر آنست كه انسان بخاطر تشكر از الطاف او كارى انجام دهد، گرچه پاداش يا كيفرى از جانب خداوند نباشد. چنانكه حضرت علىعليه السلام مىفرمايد: «لَوْ لَمْ يَتَوَعَّدِ اللَّهُ عَلى مَعْصِيَتِهِ لَكانَ يَجِبُ اَلاَّ يُعْصى شُكْراً لِنِعْمَتِهِ» (138) اگر خداوند بر معصيتش وعده عذاب نداده بود، بر انسان لازم بود بخاطر تشكر از نعمتهاى او نافرمانى او را نكند. 3- مرحله بالاتر، قرب به اوست كه انسان بدون چشمداشتى به بهشت و يا ترسى از دوزخ، خدا را عبادت كند چون تنها او را شايسته بندگى و عبادت مىداند. 4- بالاترين مرحله آنست كه عشق به خدا انسان را به كارى وادار كند، چنانكه علىعليه السلام عشق به مرگ و لقاى خدا، از علاقه طفل به پستان مادر بيشتر مىداند و حضرت قاسم فرزند امام حسن مجبتىعليهما السلام در كربلا مىگويد: مرگ در راه خدا براى من از عسل شيرينتر است. تكبيرةالاحرام اللّهاكبر زائران خانه خدا، اوّلين كلام واجبشان گفتن لبيّك است كه با گفتن آن وارد اعمال حج مىشوند و يك سرى چيزها بر آنها حرام مىشود. نماز نيز با گفتن اللّهاكبر شروع مىشود و امورى را بر نمازگزار حرام مىكند، مانند خوردن، آشاميدن و حرف زدن، لذا به تكبير اوّل نماز تكبيرةالاحرام مىگويند. زائران مكّه در مسير راه به هر فراز و نشيب كه مىرسند لبيّك را تكرار مىكنند و اين تكرار مستحب است. نمازگزار نيز در هر خم و راست شدن و قيام و قعود مستحب است اللّهاكبر را تكرار كند. «اللّه اكبر» اوّلين كلمه واجب به هنگام صبح است. اوّلين كلمهاى است كه نوزاد مسلمان در آغاز تولد به عنوان اذان و اقامه مىشنود و آخرين كلمهاى است كه بر مرده خوانده مىشود (در نماز ميّت) و سپس وارد قبر مىشود. يگانه ذكرى است كه در نماز هم واجب است و هم ركن نماز است. اولين جمله در سرود مسلمانان يعنى اذان است. «اللّهاكبر»، بيشترين ذكرى است كه هم در مقدّمات نماز، هم در خود نماز و هم در تعقيبات آن گفته مىشود، بطورى كه يك مسلمان در طول يك روز فقط در نمازهاى پنجگانه واجب (نه نمازهاى مستحب) حدود 360 مرتبه آنرا تكرار مىكند. بدين صورت كه: 1- براى هر 5 نماز اذان وارد شده و در هر اذانى 6 مرتبه «اللّهاكبر» گفته مىشود (مجموعاً 30 مرتبه) 2- براى هر 5 نماز اقامه وارد شده كه در هر اقامهاى 4 مرتبه اللّهاكبر گفته مىشود (مجموعاً 20 مرتبه) 3- قبل از تكبيرةالاحرام، در هر 5 نماز، 6 تكبير مستحب است و تكبير هفتم همان تكبيرةالاحرام واجب است، (مجموعاً 30 مرتبه) 4- تكبيرةالاحرامِ آغاز نمازها كه در مجموع 5 تكبير مىشود. 5 - قبل از هر ركوع در 17 ركعت يك تكبير وارد شده است. (مجموعاً 17 مرتبه) 6- در هر هفده ركعت نماز دو سجده داريم كه براى هر سجده دو تكبير مستحب است، يكى قبل و يكى بعد از آن. (مجموعاً 68 مرتبه) 7- هر نماز يك قنوت دارد كه قبل از هر قنوت يك تكبير وارد شده است (مجموعاً 5 مرتبه). 8 - در پايان هريك از نمازهاى 5گانه 3 تكبير وارد شده است. (مجموعاً 15 مرتبه) 9- بعد از هر نماز 34 مرتبه تكبير به عنوان تسبيحات حضرت زهرا مىگوييم. (مجموعاً 170 مرتبه) اما حيف كه در طول عمر يك اللّهاكبر با توجه نگفتيم، كه اگر انسانى با ايمان و توجه كامل هر روز بيش از 360 مرتبه بگويد: خدا بزرگتر است، ديگر از هيچ قدرت وابرقدرت و توطئهاى هراس ندارد. تكبير در نمازهاى ديگر در نمازهاى عيد فطر و قربان، نه فقط در نماز كه قبل و بعد نماز، شعارها همه تكبير است. در نماز آيات پنج ركوع داريم وبراى هر ركوع تكبيرى وارد شده است. در نماز ميّت نيز اصولاً 5 تكبير ركن نماز است. در نماز چگونه تكبير بگوييم؟ اسلام براى هر كار آدابى را بيان كرده است. در گفتن اللّهاكبر نيز آدابى بايد مراعات شود، از جمله: 1- هنگام گفتن تكبير در نماز، دو دست را تا مقابل گوشها بالا بياوريم، بطورى كه وقتى دستها مقابل گوش رسيد تكبير تمام شده باشد. امام رضاعليه السلام فرمود: حركت دستها در موقع تكبير در توجه و ابتهال به خدا و حضور قلب مؤثر است. (151) 2- انگشتان دست موقع تكبير بهم چسبيده باشد و بالا رود. 3- كف دستها رو به قبله باشد. روايات بلندكردن دست هنگام تكبير را زينت نماز معرّفى كردهاند. (152) معناى تكبير اللّهاكبر، يعنى خدا برتر از همه موجوداتِ حسّى، ذهنى، مُلكى و ملكوتى است. اللّهاكبر، يعنى خدا برتر از آنست كه كسى بتواند او را توصيف كند. اى برتر از خيال و قياس و گمان و وهم وز هرچه گفتهايم و شنيديم و خواندهايم مجلس تمام گشت و به پايان رسيد عمر ما همچنان در اوّل وصف تو ماندهايم امام صادقعليه السلام مىفرمايد: چون تكبير مىگويى بايد همه چيز نزد تو كوچك شود جز او. (153) اينكه انسان با زبان تكبير بگويد اما دل به ديگرى بسته باشد دروغگو و حيلهگر است و بخاطر همين امر خداوند شيرينى ذكر خدا را از او مىگيرد. تكبير در فرهنگ اسلامى نه فقط در نماز، بلكه در بسيارى از موارد و مواضع، گفتن اللّه اكبر وارد شده است و لذا مسلمانان در صدر اسلام، هم در تلخىها و هم در شادىها تكبير مىگفتهاند كه ما به گوشهاى از آن اشاره مىكنيم: 1- در جنگ خندق، مسلمين هنگام كندن خندق به سنگ محكمى برخورد كردند كه كلنگ شكست اما سنگ نشكست. پيامبر آمد و با ضربهاى سنگ را شكست. مسلمانان يك صدا تكبير گفتند و در همانجا پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: من سقوط كاخهاى روم و ايران را در برق و جرقه سنگها ديدم. (154) 2- علىعليه السلام در جنگ صفين، هر كس را كه مىكشت با صداى بلند تكبير مىگفت و مسلمين با شمردن تكبيرها فهميدند كه حضرت چه تعداد را به هلاكت رسانده است. (155) 3- شبى كه فاطمه زهراعليها السلام را به خانه علىابن ابيطالبعليهما السلام مىبردند هفتادهزار فرشته، تكبيرگويان به زمين نازل شدند. (156) 4- پيامبر گرامى ما بر جنازه فاطمه بنتاسد، 40 تكبير (157) و بر جنازه عموى خود حضرت حمزه، 70 تكبير خواندند. (158) 5 - مستحب است در مراسم حج هر سنگريزهاى كه به جايگاه شيطان پرتاب مىشود يك تكبير گفته شود. (159) 6- در تسبيحات حضرت زهرا كه ثوابش معادل هزار ركعت نماز مستحبى است، 34 مرتبه تكبير آمده است. (160) 7- هنگامى كه پيامبراكرم متولد شد اولين كلمهاى كه بر زبان آورد كلمه مباركه اللّهاكبر بود. (161) 8 - روزى كه مكّه بدست مسلمانان فتح شد، پيامبر وارد مسجدالحرام شد و به حجرالاسود اشاره كرد و تكبير گفت و مسلمانان با صداى بلند چنان تكبير گفتند كه لرزه بر اندام مشركين افتاد. (162) 9- در روايات مىخوانيم: هرگاه چيزى موجب تعجب شما شد تكبير بگوييد. (163) 10- در جنگ اُحُد، قهرمانى از كفار مبارز مىطلبيد. حضرت علىعليه السلام جلو رفت و چنان ضربهاى بر او وارد كرد كه پيامبر و مسلمانان با صداى بلند تكبير گفتند. (164) 11- پيامبراكرم به حضرت على مىفرمود: هرگاه به هلال ماه يا آينه نظر كردى و يا مشكلى به تو رو آورد 3 مرتبه تكبير بگو. (165) 12- زيد فرزند امام سجادعليه السلام كه عليه حكومت بنىاميّه قيام كرد، شعارش اللّهاكبر بود. (166) 13- در جنگ بدر، پيامبرصلى الله عليه وآله در انتظار هلاكتِ يكى از سران دشمن به نام نوفل بود، همين كه خبر دادند حضرت على او را از ميان برداشت پيامبر تكبير گفت. (167) 14- هنگامى كه حضرت على به خواستگارى حضرت زهرا آمد، پيامبر فرمود: صبركن تا موضوع را با دخترم فاطمه در ميان بگذارم. اما حضرت زهرا سكوت كرد و چيزى نگفت. پيامبر فرمود: «اللّهاكبر سكوتها اقرارها». (168) 15- در جنگ با خوارج، وقتى فرمانده آنها به هلاكت رسيد، حضرت على تكبير گفت و سجده كرد و همه مردم تكبير گفتند. (169) 16- گروهى از يهود مسلمان شدند و به پيامبر گفتند: پيامبران قبلى جانشين داشتهاند وصىّ شما كيست؟ در اينجا آيه ولايت نازل شد كه رهبر شما خدا و رسول او و مؤمنانى هستند كه در حال ركوع زكات مىدهند. (170) پيامبر فرمودند: به مسجد برويم. وقتى وارد شدند فقيرى را ديدند كه خوشحال است و حضرت على در حال ركوع انگشتر خود را به او داده است. در اين هنگام پيامبر تكبير گفتند. (171) 17- گفتن تكبير به هنگام ورود به حرم امامان معصوم سفارش شده است. چنانكه قبل از خواندن زيارت جامعه، 100 تكبير در سه مرحله مىخوانيم كه به قول مرحوم مجلسى شايد دليل اين همه تكبير آن باشد كه جملاتِ زيارت جامعه شما را دچار غلوّ در مورد امامان نكند. (172) 18- حضرت علىعليه السلام در قضاوتهاى خود وقتى مجرم را شناسايى مىكرد تكبير مىگفت. (173) 19- ميثم تمار كه به جرم طرفدارى از حضرت علىعليه السلام بدستور ابنزياد به دار آويخته شد و با نيزه به او حمله كردند، در لحظه شهادت تكبير مىگفت و از دهانش خون مىآمد. (174) 20- در شب معراج، پيامبر از هر آسمانى كه مىگذشت تكبير مىگفت. (175) 21- جبرئيل نزد پيامبر بود كه حضرت على وارد شد جبرئيل گفت: اى محمّد! به خدائى كه ترا به پيامبرى مبعوث كرد، اهل آسمانها از اهل زمين اين على را بهتر و بيشتر مىشناسند، هرگاه او در جنگها تكبير مىگويد ما فرشتگان نيز با او همصدا مىشويم. (176) 22- در جنگ خيبر وقتى مسلمانان وارد قلعه شدند، چنان تكبير مىگفتند كه يهوديان پا به فرار گذاشتند. (177) سوره حمد پس از گفتن تكبيرةالاحرام، بايد سوره حمد خوانده شود و اگر اين سوره در نماز خوانده نشود، نماز باطل است. «لا صلوة الاّ بفاتحة الكتاب» (178) نام ديگر اين سوره، فاتحةالكتاب است، زيرا قرآن با اين سوره آغاز مىشود. اين سوره هفت آيه دارد (179) و بنا به روايت جابربن عبداللّهانصارى از رسولاكرمصلى الله عليه وآله بهترين سورههاى قرآن است. (180) سوره حمد، تنها سورهاى است كه بر هر مسلمانى واجب است حداقل روزى ده بار آنرا در نمازهاى پنجگانه خود بخواند. در اهميت اين سوره همين بس كه در روايات آمده: اگر هفتاد مرتبه اين سوره را بر مرده خوانديد و زنده شد تعجب نكنيد. (181) از نامگذارى اين سوره به فاتحة الكتاب، معلوم مىشود تمام آيات قرآن در زمان پيامبراكرم جمعآورى و به صورت كتاب درآمده و به امر ايشان در آغاز و ابتداى كتاب قرار داده شده است. آيات سوره مباركه حمد، اشاراتى درباره خدا و صفات او، مسأله معاد، و درخواست رهروى در راه حق، و قبول حاكميت و ربوبيّت خداوند دارد. همچنين در اين سوره علاقه خود را به ادامه راه اولياى خدا و بيزارى و انزجار از گمراهان و غضبشدگان ابراز مىكنيم. سوره حمد مايه شفا است. هم شفا از دردهاى جسمانى و هم شفا از بيمارىهاى روحى. مرحوم علامه امينى در كتاب تفسير فاتحةالكتاب روايات فراوانى را در اين زمينه نقل كرده است. گرچه بعضى افراد، بسماللّه را جزء سوره ندانسته و يا قرائت آن را در نماز ترك كردهاند، اما مورد اعتراض مسلمين واقع شدهاند. چنانكه معاويه روزى در نماز بسماللّه را نگفت، مردم به او اعتراض كرده و گفتند «اَسَرَقْتَ اَمْ نَسيتَ؟!» آيه را دزديدى يا فراموش كردى؟ (186) فخر رازى در تفسير خود شانزده دليل مىآورد كه بسماللّه جزء سوره حمد است و آلوسى نيز در تفسير خود اين اعتقاد را دارد. احمدبن حنبل نيز در مُسند خود آورده است كه بسماللّه جزء سوره است. به اعتقاد اهل بيت رسولاللّه صلواتاللَّهعليهماجمعين، كه صد سال سابقه بر رهبران فقهىِ مذاهب اهل تسنّن دارند و در راه خدا به شهادت رسيده و در قرآن نيز بر عصمت و پاكى آنها تصريح شده است، جمله «بسماللّهالرّحمنالرّحيم» خود آيهاى مستقل و جزء سوره است. امامان معصومعليهم السلام اصرار داشتند كه در نماز «بسماللّه» را بلند بگويند و امام باقرعليه السلام در مورد كسانى كه آيه بسماللّه را در نماز نمىخواندند و يا جزء سوره نمىشمردند فرمود: «سَرقوا اَكرم آية» (187) بهترين آيه قرآن را به سرقت بردند! علامه شهيد مطهرى در تفسير سوره حمد، ابنعباس، عاصم، كسائى، ابنعمر، ابنزبير، عطاء، طاووس، فخر رازى و سيوطى را از جمله كسانى معرفى مىكند كه بسماللّه را جزء سوره مىدانستهاند. البتّه در ابتداى سوره برائت (سوره توبه)، بسماللّه نيامده است كه به فرموده حضرت علىعليه السلام بخاطر آن است كه بسماللّه كلمه امان و رحمت است و با اعلام برائت از مشركين سازگار نيست. بسماللّه بسماللّه، نشانگر رنگ وصبغه الهى وبيانگر جهتگيرى توحيدى ماست. بسماللّه، رمز توحيد و به نام ديگران رمز كفر و به نام خدا و ديگران نشانه شرك است. نه دركنار نام خدا، نام ديگرى را ببريم و نه به جاى نام او نام ديگرى قرار دهيم. معناىِ «سَبِحّ اسْمَ رَبّك» آن است كه حتى اسم پروردگار نيز بايد از هر شريكى منزّه باشد. بسماللّه، رمز بقا و دوام است و هرچه رنگ خدايى نداشته باشد فانى است. (188) بسماللّه، رمز عشق به خدا و توكّل به اوست. بسماللّه، رمز دورى از تكبر و اظهار عجز به درگاه خداست. بسماللّه، رمز بيمهكردن كارها با نام خداست. بسماللّه، رمز قداست بخشيدن به كارهاست. بسماللّه، رمز ذكر و ياد هميشگى خداست كه خدايا ترا در هيچ حال فراموش نمىكنم. بسماللّه، بيانگر هدف انسان است كه خدايا هدفم تو هستى، نه مردم، نه دنيا و نه هوسها. بسماللّه، يعنى فقط و فقط از او استمداد مىجويم نه ديگران. بسماللّه، بيانگر آن است كه محتواى سوره از مبدأ حق و مظهر رحمت نازل شده است.
1 - نماز در تمام اديان بوده است قبل از حضرت محمد صلى الله عليه وآله در آئين حضرت عيسى هم نماز بوده كه قرآن از زبان او نقل مىكند كه خداوند مرا به نماز سفارش كرده است: «واوصانى بالصلوة» (1) وقبل از او موسى بوده كه خداوند به او خطاب مىكند: «اقم الصلوة لذكرى» (2) و قبل از موسى پدر زن او حضرت شعيب بوده كه نماز داشته است: «يا شعيب اصلاتك تأمرك» (3) و قبل از همه آنها ابراهيم بوده كه از خداوند براى خود و ذريّهاش توفيق اقامه نماز را مىخواند: «ربّ اجعلنى مقيم الصلوة و من ذريّتى» (4) و اين لقمان است كه به فرزندش مىگويد:«يا بنىّ اقم الصلوة و أمربالمعروف و انه عن المنكر» (5) پسر من نماز را بپا دار و امر به معروف و نهى از منكر كن.جالب آن است كه معمولاً در كنار نماز سفارش به زكات مىشود ولى از آنجا كه نوجوان معمولاً پول ندارد، در اين آيه در كنار نماز به جاى زكات به امر به معروف ونهى ازمنكر سفارش شده است.
2 - هيچ عبادتى به اندازه نماز تبليغات ندارددر هر شبانهروز پنج نماز واجب داريم ودر هرنمازى سفارش به اذان واقامه شده است. در اين دو نداى آسمانى جمعاً:بيست مرتبه «حىّ على الصلوة»بيست مرتبه «حىّ على الفلاح»بيست مرتبه «حىّ على خيرالعمل»و ده مرتبه «قد قامت الصّلوة» مىگوئيم.با توجّه به اينكه مراد از «فلاح» و «خيرالعمل» در اذان همان نماز است، هر مسلمانى در هر شبانه روز هفتاد مرتبه با كلمه «حىّ» به خود و ديگران، تلقين شتاب به سوى نماز مىكند و براى انجام هيچ عبادتى اين همه هياهو و تشويق وارد نشده است. به خصوص كه سفارش شده اذان را بلند بگوئيد و با صداى زيبا بگوئيد.اذان، شكستن سكوت است، اذان، يك دوره ايدئولوژى و تفكّرات ناب اسلامى است،اذان، سرود مذهبى است با عباراتى كوتاه و پرمحتوا،اذان، هشدار به غافلان است، اذان، نشانه باز بودن جوّ مذهبى است و اذان، نشانه حيات معنوى است.
3 - نماز در رأس همه عبادات استدر ايام ويژه مثل شب قدر، اعياد اسلامى، و هر شب و روزى كه داراى فضليت و ارزشى است و براى آن دعا و مراسمى مخصوص وارد شده است، مثل شب مبعث، شب ميلاد پيامبر، شب جمعه، معمولاً نمازهاى مخصوصى هم وارد شده است. شايد نتوان ايّام مقدّسى را پيدا كرد كه در آن برنامه نماز نباشد.
4 - نماز پر تنوّعترين عبادت استاگر جهاد وحج چند نوع است، ولى نماز صدها نوع است.با يك نگاه ساده به كتاب مفاتيحالجنان علاّمه محدّث حاج شيخ عباس قمى، مىتوان انواع نمازهاى مستحبّى را كه براى مكان و زمانهاى خاص وارد شده است، مرور نمود كه البتّه در يك كتاب مستقل به نام «نمازهاى مستحبّى» جمعآورى و عرضه گرديده است.
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
5 - نماز و هجرتحضرت ابراهيم مىگويد:خداوندا! ذريّه خودم را در منطقه خشك و بىآب و گياه قرار دادم، پروردگارا! براى اقامه نماز. «ربّنا انّى اسكنت من ذريّتى بواد غير ذى زرع ربّنا ليقيمواالصلوة» (6)آرى، ابراهيم براى اقامه نماز به مكه آمد، تا كعبه را به عنوان قبله نمازگزاران تجديد بنا كند، و سپس مردم را به حج دعوت نمود، گويا نماز به سوى كعبه، بيش از طواف به دور كعبه، در نظر ابراهيم جلوه كرده است!
6 - ترك جلسه به خاطر نمازيكى از اديانى كه نامشان در قرآن آمده، «صابئين» هستند كه به حضرت يحيى گرايش دارند وبراى ستارگان تأثيرى قائلند. نماز و مراسم ويژهاى دارند و هنوز در خوزستان گروهى از آنان هستند.اين فرقه، رهبرى دانشمند ولى مغرور داشتند كه بارها با امام رضاعليه السلام گفتگو كرد، ولى زير بار نمىرفت.در يكى از جلسات، امام رضا عليه السلام استدلالى كرد كه او تسليم شد و گفت: اكنون روح من نرم شده حاضرم مكتب تو را بپذيرم، ناگهان صداى اذان بلند شد، امام رضاعليه السلام جلسه را ترك كرد، مردم گفتند: فرصت حساسى است، چنين فرصتى پيش نمىآيد، امام فرمود: اوّل نماز!او كه اين تعهّد را از امام ديد، علاقهاش بيشتر شد. بعد از نماز گفتگويش را تكميل كرد و ايمان آورد. (7)
7 - نماز اوّل وقت وسط جنگابن عباس مىديد كه حضرت على عليه السلام گاهى در وسط جنگ به آسمان نگاه مىكند.جلو آمد و پرسيد: چرا به آسمان نگاه مىكنيد؟حضرت فرمود: براى اينكه نماز اوّل وقت از دستم نرود.گفت: الآن شما در حال جنگ هستيد. حضرت فرمود:از نماز اوّل وقت نبايد غفلت شود، حتّى در ميدان جنگ. (8)
8 - آنجا كه خواب از مناجات بهتر استروزى رسول اكرمصلى الله عليه وآله نماز صبح را با جماعت خواندند، ولى ديدند امروز علىعليه السلام به مسجد نيامده است. حضرت، در خانه على رفتند و پرسيدند چرا او در جماعت شركت نكرده است؟!فاطمهعليها السلام گفت: على ديشب تا صبح مناجات داشت و صبح از خستگى نمازش را در منزل خواند.حضرت فرمود: به او بگوئيد به جاى مناجات طولانى مقدارى بخوابد ولى نماز جماعت صبح را از دست ندهد.آرى، خوابى كه مقدّمه جماعت باشد، بهتر از مناجاتى است كه حال جماعت را از بين ببرد.
9 - نماز در جلو چشم مردم نه در خفاامام حسين عليه السلام روز دوّم محرم وارد كربلا و روز دهم شهيد شد. بنابراين مدّت اقامت حضرت هشت روز بود و مسافرى كه كمتر از ده روز بماند نمازش شكسته است.نماز دو ركعتى دو دقيقه بيشتر طول نمىكشد، به خصوص در هنگام خطر، امام حسين عليه السلام نيز روز عاشورا بارها به خيمهها رفت و آمد داشت و مىتوانست نماز ظهرش را در خيمه بخواند، ولى بنا داشت در معركه بخواند. دو نفر از يارانش جلو نماز حضرت ايستادند و سى تير را به جان خريدند، ولى نماز آشكارا برگزار شد نه در خيمه.آرى، به صحنه كشاندن نماز يك ارزش است. نبايد در هتلها، شركتها، پاركها، فرودگاهها، خيابانها و رستورانها، نمازخانه در گوشه باشد، بلكه بايد در بهترين مكان و در جلو چشم ديگران نماز اقامه شود، زيرا هر چه از جلوه دين كم شود، به جلوه فساد اضافه خواهد شد.اگر كاسبها اوّل وقت كنار مغازه خود اذان بگويند، مشتريان بد حجاب، خودشان را جمعتر خواهند كرد.
10 - بانى، معمار ومهندس مسجد بايد اهل نمازباشددر آيه هيجده سوره توبه مىخوانيم: «انّما يعمر مساجد اللَّه من آمن باللَّه واليوم الاخر و اقام الصلوة» فقط كسانى حقّ تعمير و آباد كردن مساجد را دارند كه علاوه بر داشتن ايمان به خدا و روز جزا، اهل اقامه نماز باشند.نااهلان حقّ تعمير مساجد را ندارند، زيرا تعمير مسجد يك عنوان مقدّس است.در حديث مىخوانيم: اگر ظالمى مسجد مىسازد شما به او كمك نكنيد .
11 - تحريم شراب و قمار به خاطر حفظ نماز استبا اينكه شراب و قمار مفاسد جسمى، روحى و اجتماعى فراوانى بدنبال دارد، امّا قرآن درباره آثار اين دو مىفرمايد:«و يصدّكم عن ذكراللَّه و عن الصلوة» (9) اينها ميان شما كينه ايجاد مىكند و شما را از ياد خداوند و نماز باز مىدارد.در اين آيه از ميان دهها خطر و ضررى كه شراب دارد، روى ضرر اجتماعى ومعنوى آن تكيه شده است. ضرر اجتماعى پيدا شدن كينه وضرر معنوى غفلت از ياد خدا و نماز.
12 - توجّه به نماز فرزندان و ذرّيهقرآن، دعاهاى بسيارى را از حضرت ابراهيم نقل نموده است. امّا تنها در دو مورد، آن حضرت براى نسل و ذرّيهاش دعا نموده است، يكى رهبرى امّت و ديگرى اقامه نماز، كه مىفرمايد: «ربّ اجعلنى مقيم الصلوة و من ذريّتى» (10) پروردگارا! من و ذريّهام را از به پا دارندگان نماز قرار ده.جالب اين است كه حضرت تنها به دعا قناعت نكرد و براى رسيدن به اين آرزو قيام و هجرت كرد، آوارگىهائى را به جان خريد تا نماز را به پا داشت.
13 - اوّلين وظيفه حكومت اسلامى اقامه نماز است«الّذين ان مكنّاهم فى الارض اقاموا الصلوة» (11) مسلمانان، آنانند كه چون قدرت را بدست گيرند اوّلين كارشان اقامه نماز است.خدا نكند فكر مديرعامل ما فقط به سوددهى كارخانه و فكر دانشگاه ما پرورش متخصصّ وفكر دولت ما فقط توليد وتوزيع باشد، كه اوّلين وظيفه مسئولان حكومت اسلامى اقامه نماز است، هم با شركت خودشان و هم با تشويق همه جانبه مردم.
14 - نماز تعطيلى ندارد«و اوصانى بالصلوة والزكاة ما دمت حيّا» (12) هر يك از دستورات اسلامى ممكن است به دليلى تعطيل شود. مثلاً جهاد براى بيمار و نابينا واجب نيست، روزه بر مريض واجب نيست، خمس و زكات و حج، بر طبقه محروم واجب نيست، امّا تنها عبادتى كه بر همه افراد و اقشار جامعه از مرد و زن، فقير و غنى، سالم و بيمار واجب است، نماز است كه تا لحظه مرگ حتّى يك روز قابل تعطيل شدن نيست. (گرچه براى زنها در هر ماه برنامه خاصّى وجود دارد)
15 - نماز همراه با مردمدارى«قولوا للناس حسنا و اقيموا الصلوة» (13) با مردم خوب سخن بگوييد و نماز را به پا داريد.با سخن و برخورد خوب مىتوانيم عملاً نماز را تبليغ كنيم و بدانيم كسانى كه با اخلاق و سيره پيامبر صلى الله عليه وآله مسلمان شدهاند بيش از كسانى هستند كه با استدلال عقلى مسلمان شدهاند.حتّى با كفّارى كه انسان جدال و بحث مىكند، بايد به طور نيكو جدال كند، يعنى اوّل خوبىهاى آنان را بپذيرد و بعد نقطه نظرات خود را بيان كند.
16 - نماز، اوّلين واجب بعد از ايمان به خدا«الّذين يؤمنون بالغيب و يقيمون الصلوة» (14) در ابتداى قرآن و آغاز سوره بقره، بعد از ايمان به غيب كه شامل ايمان به خداوند و معاد و فرشتگان است، اوّلين اصل عملى كه مورد توجّه قرار گرفته، مسئله اقامه نماز است.
17 - نماز، مقدّم بر كسب و كار«رجال لا تلهيهم تجارة ولا بيع عن ذكر اللّه» (15) قرآن از كسانى كه هنگام اذان، كار و كسب را رها مىكنند ستايش كرده است.به خصوص در روز جمعه سفارش شده كه معامله را رها كنيد: «و ذرواالبيع» وپس از پايان نماز جمعه، به سراغ كار و درآمد برويد: «فانتشروا فى الارض وابتغوا من فضل اللَّه» (16) رئيس جمهور شهيد ايران مرحوم رجائى مىفرمود: به نماز نگوئيد كار دارم، به كار بگوئيد نماز دارم.
18 - مردم و نمازبا همه اهميّتى كه نماز در نزد خداوند و اوليا دارد، امّا برخورد مردم با آن متفاوت است:الف: عدّهاى ايمان ندارند ونماز نمىخوانند: «فلا صدّق و لاصلّى» (17) ب: عدّهاى مانع نماز ديگران مىشوند: «ارايت الذى ينهى عبداً اذا صلّى» (18) در شأن نزول آيه آمده است كه ابوجهل تصميم گرفت هنگامى كه پيامبر براى نماز به سجده مىرود با لگد، گردن حضرت را در هم بشكند. مردم او را ديدند كه رفت ولى منصرف شد. گفتند: چرا چنين نكردى؟!گفت: چون خواستم چنين كنم، خندقى از آتش ديدم كه در پيش روى من شعلهور شد. (19) ج: عدّهاى نماز را مسخره مىكنند: «و اذا ناديتم الى الصلوة اتخذوها هزواً» (20) د: عدّهاى بىنشاط نماز مىخوانند: «واذا قاموا الى الصلوة قاموا كُسالى» (21) ه : عدّهاى گاهى مىخوانند و گاهى نمىخوانند: «فويل للمصلّين الّذينهم عن صلوتهم ساهون» (22) و: عدّهاى به خاطر رسيدن به دنيا، از نماز كم مىگذارند: «و اذا رأوا تجارة او لهواً انفضّوا اليها و تركوك قائما» (23) هرگاه لهو و تجارتى ديدند به سوى آن روانه شده و تو را در حالى كه به خواندن خطبه نماز ايستادهاى وامىگذارند.اين آيه اشاره به ماجرائى است كه پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله مشغول خواندن خطبههاى نماز جمعه بود كه كاروانى تازه وارد، براى فروش اجناس خود شروع به طبل زدن كردند. مردم از پاى سخن پيامبر بلند شده و به سراغ تجارت و معامله رفتند و حضرت را تنها گذاشتند.
19 - نذر براى نمازبعضى فرزند خود را نذر خدمت در مسجد مىكنند. مادر مريم گفت: «نَذرتُ لك ما فى بَطنى مُحرّراً» (24) خدايا! من نذر كردم كه فرزندم را براى خدمت در بيتالمقدّس از هر كار معاف و آزادش كنم تا با فراغت كامل در بيتالمقدّس خادم باشد. لكن همين كه فرزند متولّد شد و ديد دختر است، گفت: خدايا! من دختر آوردم و دختر نمىتواند مثل پسر به راحتى خادم باشد. ولى به هر حال به نذرش عمل كرد، و مريم خادم مسجد شد.
20 - توجّه به نماز در خانواده«وامر اهلك بالصلوة واصطبر عليها» (25) اوّلين مسئوليّت انسان بعد از خودش، خانواده اوست، ولى از آنجا كه همسر وفرزند انسان گاهى سرسختى نشان مىدهند، انسان بايد استقامت كند وبه شيوههاى مختلف آنان را به سوى دين و نماز دعوت كند، نه آنكه اگر چند بار گفت و اثر نكرد آنان را رها كند
21 - نماز در حكومت علوىحضرت على عليه السلام به مالك اشتر مىفرمايد: «واجعل افضل اوقاتك للصلوة» (26) بهترين وقت خودت را براى نماز قرار بده.و بدان ارزش تمام كارهاى تو تابع نماز تو است:«واعلم انّ جميع اعمالك تبع لصلوتك»
22 - دعوت عملى به نمازامر به معروف و دعوت به سوى حقّ، يكى از وظايف هر مسلمانى است و نماز بهترين معروف و كار نيك است.اين دعوت، هم با زبان مىشود و هم با عمل. اگر چهرههاى بارز در صف اوّل قرار گيرند، اگر مردم هنگام رفتن به مسجد لباس خوب و بوى خوش مصرف كنند و اگر نماز، ساده و سريع برگزار شود، اين خود يك تشويق عملى براى اقامه نماز است.اگر مثل ابراهيم عليه السلام و اسماعيل عليه السلام براى نمازگزاران خانه خدا را تطهير مىكنند، پس بايد بدانيم كه اگر شخصيّتهاى مهم، مسئول اقامه نماز باشند در دعوت مردم بسيار مؤثّر است.
23- نماز، جهاد، شهادتبعضى براى اقامه نماز كتكها خوردند، مثل انقلابيون در زندان شاه و اسرا.بعضى تير خوردند مثل زُهير كه روزعاشورا جلو امامحسين ايستاد تا امام نمازش را بخواند.بعضى در راه نماز شهيد شدند، مثل شهداى محراب: آية اللَّه اشرفى اصفهانى، دستغيب، صدوقى، مدنى و قاضى طباطبائى.وبعضى در حال نماز شهيد شدند مثل علىبن ابيطالبعليهما السلام.
24- ترك نماز و دوزخدر قيامت بارها ميان اهل بهشت و اهل دوزخ گفتگو رخ مىدهد كه قرآن برخى از آنها را بيان فرموده است. در يكى از آن صحنهها، اهل بهشت از مجرمان مىپرسند: چه عاملى شما را به دوزخ روانه كرد؟ آنها چهار عامل را مىشمرند، كه اوّلين آنها پايبند نبودن به نماز است: «لم نك من المصلّين» (27)
25 - نماز، كليد قبولى تمام عباداتدر اهميّت نماز، همين بسكه در روايات مىخوانيم: اگر نماز، قبول شود، عبادات ديگر هم قبول مىشود، ولى اگر نماز مردود شود، كارهاى ديگر هم ردّ خواهد شد. (28) پيوند پذيرش عبادات ديگر به قبولى نماز، نقش كليدى آن را نشان مىدهد.مثل آنكه اگر پليس، از شما گواهينامه رانندگى بخواهد، شما هر مدرك و كارت شناسايى معتبر ديگرى هم ارائه دهيد، پذيرفته نيست. مجوّز رانندگى، داشتن گواهينامه است، و بدون آن، تمام مدارك، بى اثر خواهد بود.در قيامت نيز مجوّز عبور از صراط، اقامه نماز است وبدون آن هيچ عبادتى قبول نمىشود.
26- نماز، اوّلين كلام و آخرين وصيّتدر بعضى روايات مىخوانيم كه نماز، هم اوّلين سفارش انبيا بوده (29) و هم آخرين وصيّت اوليا. (30) در تاريخ زندگى امام صادق آمده است كه حضرت در آخرين لحظههاى عمر مبارك خود چشم باز كرده و فرمود: تمام بستگانم را جمع كنيد و سپس فرمود:
شفاعت ما شامل كسانى كه نسبت به نماز سهلانگارى كنند نخواهد شد. (31)
27 - نماز، وسيله آزمايش خوددر حديث مىخوانيم كه هر كس مىخواهد بداند مقام و ارزش او نزد خداوند چگونه است، ببيند كه خداوند نزد او چه مقامى دارد. (32) اگر اذان نماز نزد تو بزرگ و محترم بود، تو نيز نزد خداوند احترام دارى و اگر نسبت به انجام فرمان او بىتفاوت بودى، مقام و ارزشى نزد او ندارى و همچنين اگر نماز ترا از فساد و فحشا بازداشت نشانه تأثير و قبولى نماز است.
28- نماز اوّلين سؤال در قيامتدر حديث مىخوانيم اوّلين چيزى كه در قيامت مورد سؤال و حساب قرار مىگيرد نماز است. (33) آرى، اوّلين واجب بر هر مكلّفى قبل از روزه و خمس و زكات و حج و... نماز است و طبيعى است كه در قيامت نيز در اوّلين فرصت، از اوّلين تكليف سؤال شود
29- نماز ياد خداستخداوند به حضرت موسى مىفرمايد: «اقم الصلوة لذكرى» (34) براى ياد من نماز به پا دار.نماز، ذكرى است زبانى وقلبى، با روشى مخصوص و شيوهاى ابتكارى كه اعضاى بدن از موى سر تا نوك پا در آن نقش دارند. هنگام وضو، هم روى سر را مسح مىكنيم و هم روى پا را، هنگام سجده هم پيشانى بر زمين نهاده مىشود هم انگشت پا، در طول نماز هم زبان ذكر او مىگويد هم دل به ياد اوست. چشمها بايد خاشع باشد، كمر در ركوع خم شود، دستها هنگام گفتن «اللَّهاكبر» بالا بيايد، گردن، صاف ودر ركوع كشيده شود، به هر حال در نماز همه اعضا به نحوى در خدمت ياد خدا هستند.
30- نماز و تشكّريكى از اسرار نماز، تشكّر از ولى نعمت است، قرآن مىفرمايد: «واعبدوا ربّكم الّذى خلقكم والّذين من قبلكم» (35) عبادت كنيد پروردگارى را كه شما و نياكان شما را آفريد، هستى شما و همه از اوست.در سوره كوثر مىخوانيم: «انّا اعطيناك الكوثر فصلّ» ما به تو «كوثر» داديم، خير زياد عطا كرديم پس نماز بخوان. يعنى به شكرانه عطاياى ما نماز به پا دار.نماز بهترين نوع شكرگزارى است كه شيوه آن را خداوند بيان فرموده و تمام انبيا و اوليا هم آن شيوه را به كار بستهاند. نماز تشكّرى است عملى، زبانى، دائمى و سازنده.
31- نماز و قيامتمردم نسبت به رستاخيز و معاد، چند دسته هستند:1- گروهى به قيامت شك دارند: «انكنتم فىريب من البعث» (36) 2- گروهى به قيامت گمان دارند: «يظنّون انّهم ملاقوا اللَّه» (37) 3- گروهى به قيامت يقين دارند: «و بالاخرة هم يوقنون» (38) 4- گروهى منكر قيامت هستند: «و كنا نكذب بيوم الدّين» (39) 5 - گروهى ايمان دارند ولى فراموش مىكنند: «نسوا يومالحساب» (40) قرآن براى رفع شك استدلال كرده و از مؤمنين وگمان دارندگان ستايش كرده است و از منكران، برهان خواسته كه دليل انكار شما چيست؟ و براى گروه پنجم دائماً تذكّراتى داده كه انسان فراموش نكند.نماز، هم شكزدايى مىكند و هم غفلتها را به «ياد» تبديل مىسازد. در نماز با گفتن «مالك يوم الدّين» در هر شبانه روز حداقل ده بار، انسان مسئله قيامت را به خود تلقين مىكند و تذكّر مىدهد.
32 - نماز و راهيابىما در هر نماز با گفتن «اهدنا الصرط المستقيم» از خداوند راه مستقيم را مىخواهيم.انسان هر لحظه فكر تازهاى دارد، دوستان و دشمنان، نزديكان و بيگانگان، طاغوتها و وسوسهگران وشياطين نيز با تلقين و تشويق و تهديد و تبليغ، براى انسان طرحهائى را دارند و برنامهريزىهائى مىكنند كه انسان جز با امداد الهى هرگز نمىتواند در ميان اين همه راه كه از هوسها مايه مىگيرد، نجات يابد و راه مستقيم را بپيمايد.«اهدنا الصراط المستقيم»، را مستقيم:راه خدا و اولياى خداست.راهى است كه از هرگونه خطا و انحراف دور است.راهى است كه ترسيم كننده آن مرا دوست دارد و نيازم را مىداند.راهى است كه به بهشت منتهى مىشود.راهى است كه با فطرت سالم هماهنگ است.راهى است كه اگر در آن راه بميرم شهيد محسوب مىشوم.راهى است كه از عالم بالا و بالاتر از علم ماست.راهى است كه انسان در آن دچار شك وپشيمانى نمىشود.راهى است از همه راهها صافتر، نزديكتر و روشنتر.
وبالاخره راه مستقيم، راه انبيا، شهدا، صالحان وصديّقين است.
اينها نشانههاى راه حقّ ومستقيم است كه شناخت آن مشكل و دقيق است وحركت وپايدارى در آن نياز به امداد الهى دارد.
33-نماز، جنگ با شيطان است همه ما با كلمه محراب آشنا هستيم، اين كلمه در قرآن نيز درباره محلّ نماز زكريّاعليه السلام آمده است. «هو قائم يصلّى فى المحراب» (41) محراب در لغت يعنى محلّ حرب وجنگ، پس نماز وحضور در محرابِ عبادت، قيام براى جنگ با ابليس است.اگر انسان هر روز چند بار در محلى قرار بگيرد كه نامش محل جنگ باشد، جنگ با هوسها و شيطانها و طاغوتها، القاى اين كلمه چه تأثيرى در فرد و جامعه دارد؟بگذريم كه امروز به خاطر فرهنگ غلط، محرابها را تزيين مىكنند وگلبوتههاى كاشىكارىها، صحنه را درست به عكس كرده وبه جاى فرار شيطان جولانگاه او قرار داده است. روزى پيامبرصلى الله عليه وآله به فاطمهعليها السلام فرمود: اين پرده را از جلو ديد من بردار، زيرا گلِ روى اين پارچه، در حال نماز توجّه مرا از بين مىبرد.
ولى ما امروز مبلغ سنگينى خرج مىكنيم تا محراب را با انواع كاشى تزيين كنيم. نمىدانم چرا به اسم شعائر مذهبى و هنر معمارى، از متن اسلام دور مىشويم؟ اسلام هر چه عميق ولى بى آلايش معرفى شود جاذبه بيشترى خواهد داشت. ما با اين همه تزيينات چند نفر را به مسجد جذب كردهايم و اگر بودجه اين تشريفات را صرف نيازهاى ضرورى جوانان كنيم چقدر جذب خواهيم كرد؟ 34 - نماز و توحيد«انّنى انا اللَّه لااله الاّ انا فاعبدنى واقم الصلوة لذكرى» (42) رابطه نماز و توحيد بسيار نزديك است، توحيد ما را به سوى نماز مىكشاند و نماز روح توحيد ما را زنده مىكند. نماز با تكبير آغاز مىشود و در هر ركعت بعد از پايان سوره، قبل و بعد از ركوع و هر سجده و در پايان هر نماز، مستحب است اللّه اكبر بگوئيم. در ذكر ركوع و سجود، سبحان اللّه مىگوئيم و در ركعت سوم وچهارم «لااله الا اللَّه» مىگوئيم كه همه مايه صيقلدادن روح توحيد و جلوه دادن روح ايمان است. 35- بريدن از نماز، زمينه گرايش به مفاسد«فخلف منبعدهم خلف اضاعوا الصلوة واتّبعوا الشهوات» (43)
پس از انبيا گروهى جانشين آنها شدند كه نماز را ضايع كردند و از شهوات پيروى نمودند.اين آيه، ابتدا ضايع شدن نماز را مطرح كرده و سپس در دام شهوات قرار گرفتن را. چون نماز ريسمان ارتباط با خداست، همين كه پاره شد، افتادن در وادى تباهى حتمى است، همچون گسستن بند تسبيح، كه همه دانهها در اثر آن پخش و گم مىشوند.
36- جهاد تا شهادت براى حفظ نمازخانه ديگر ادياندر آيه 40 سوره حج مىخوانيم:«ولولا دفع اللَّه الناس بعضهم ببعض لهدّمت صوامع و بيع و صلوات و مساجد يذكر فيها اسم اللَّه» اگر مؤمنان دست به اسلحه نبرند و جلو مفسدين را با قدرت و جنگ نگيرند، تمام نمازخانهها و عبادتگاههاى يهوديان و مسيحيان و مسلمانان خراب مىشود.صَوامع، جمع صُومعه، به مكان عبادت در بيرون شهر (دِير) گفته مىشود كه براى زُهّاد ساخته مىشد. بِيَع جمع بيعة، محل عبادت نصارى است كه همان كليسا و كِنيسه است.صلوات، جمع صلوة، محل عبادت يهوديان است كه بعضى آن را معرّب ثلوثا در زبان عبرى دانستهاند و مسجد محل عبادت مسلمين است.به هر حال بايد به قيمت خون دادن، از مكان نماز و عبادات حفاظت كرد.
غير از آثار فردى و اجتماعى نماز جماعت(كه به آنها اشاره خواهدشد)پاداشهاى عظيمى براى آن بيان شده كه در اينجا به بعضى ازروايات،اشاره مىشود. از رسول خدا(ص)نقل شده كه:«من سمع النداء فلم يجبه من غيرعلة فلا صلاة له» (1) نماز كسى كه صداى اذان را بشنود و بى دليل،در نماز جماعتمسلمانان شركت نكند،ارزشى ندارد. در حديث،تحقير نماز جماعت،به منزله تحقير خداوند بشمار آمدهاست:«من حقره فانما يحقر الله» (2) شركت دائم در نماز جماعت،انسان را از منافق شدن بيمه مىكند. (3) و براى هر گامى كه به سوى نماز جماعت و مسجد برداشته شود،ثوابو حسنه در نظر گرفته شده است. (4) همين كه كسى براى شركت در نماز جماعت از منزل خارجمىشود،يا در مسجد،در انتظار نماز جماعتبه سر مىبرد پاداش كسىرا دارد كه در اين مدت،به نماز مشغول بوده است. (5) تعداد حاضران در نماز جماعت،هر چه بيشتر باشد،پاداش آن بيشتراست.اين كلام رسولخداست كه فرمود:«ما كثر فهو احب الى الله» (6) حديث جالبى در بيان فضيلت نماز جماعت است كه قسمتى از آندر رسالههاى عمليه هم ذكر شده است.ترجمه تمام حديث چنين است:
اگر اقتدا كننده 1 نفر باشد،پاداش 150 نماز داده مىشود.
اگر اقتدا كننده 2 نفر باشد،پاداش 600 نماز داده مىشود.
اگر اقتدا كننده 3 نفر باشد،پاداش 1200 نماز داده مىشود.
اگر اقتدا كننده 4 نفر باشد،پاداش 2400 نماز داده مىشود.
اگر اقتدا كننده 5 نفر باشد،پاداش 4800 نماز داده مىشود.
اگر اقتدا كننده 6 نفر باشد،پاداش 9600 نماز داده مىشود.
اگر اقتدا كننده 7 نفر باشد،پاداش 19200 نماز داده مىشود.
اگر اقتدا كننده 8 نفر باشد،پاداش 36400 نماز داده مىشود.
اگر اقتدا كنندگان و امام جماعتبه 10 نفر رسيدند،پاداش72800 نماز دارد.
ولى،همين كه عدد افراد از ده نفر گذشت،حساب آنرا جز خداكسى نمىداند. (7) در حديث ديگر است:هر كه نماز جماعت را دوستبدارد،خدا وفرشتگان او را دوست مىدارند. (8) در زمان پيامبر(ص)هرگاه افراد نماز جماعت كم مىشدند،آنحضرت به جستجو و تفقد از افراد مىپرداخت و مىفرمود:شركت درنماز صبح و عشاء،بر منافقان از هر چيز سنگينتر است. (9) قرآن نيز،از اوصاف منافقان،بى حالى و كسالت هنگام نماز را بيانكرده است. (10 چرا كه سحر خيزى و حضور در جماعت مسلمين،آن هم ازراههاى دور و در گرما و سرما،نشانه صداقت در ايمان و عشق نمازگزاراست. حضور در نماز جماعت،خاص يك منطقه نيست.انسان در هر جا كه باشد،خوب استبه فكر نماز جماعت و حضور در آن و تشويقديگران باشد.
رسول خدا(ص)در باره اهميت جماعت،فرمود:
«صلاة الرجل فى جماعة خير من صلاته فى بيته اربعينسنة.قيل:يا رسول الله!صلاة يوم؟ فقال(ص):صلاةواحدة» (11) يك نماز با جماعت،بهتر از چهل سال نماز فرادى در خانهاست. پرسيدند:آيا يك روز نماز؟فرمود:بلكه يك نماز. و مىفرمود:صفهاى نماز جماعت،همانند صفهاى فرشتگان درآسمان چهارم است. (12) اولين نماز جماعتى هم كه بر پا شد،به امامت رسول خدا و شركتحضرت على(ع)و جعفر طيار(برادر حضرت على(ع))بود.همين كهابوطالب،فرزندش على(ع)را ديد كه به پيامبر اقتدا كرده،به فرزندديگرش جعفر گفت:تو نيز به پيامبر اكرم اقتدا كن و اين جماعت دو سهنفرى،پس از نزول آيه «فاصدع بما تؤمر» بود،كه فرمان به علنى ساختندعوت و تبليغ مىداد. (13)
آثار نماز جماعت
بر پايى فريضههاى دينى به صورت دسته جمعتى،غير از پاداشهاى فراوانى كه ياد شد،در زندگى فردى و اجتماعى امت مسلمان نيز،آثارمثبت و فراوانى دارد كه به برخى اشاره مىشود:
1-آثار معنوىنماز جماعت
بزرگترين اثر معنوى نماز جماعت،همان پاداشهاى الهى است كه گفته شد.روايت است كه شبى،على عليه السلام تا سحر به عبادتمشغول بود.چون صبح شد،نماز صبح را به تنهائى خواند و استراحتكرد. رسولخدا(ص)كه آنحضرت را در جماعت صبح نديد،به خانه اورفت.حضرت فاطمه(ع)از شب زندهدارى على(ع)و عذر او از نيامدن بهمسجد سخن گفت.پيامبر فرمود:پاداشى كه بخاطر شركت نكردن درنماز جماعت صبح،از دست على(ع)رفت،بيش از پاداش عبادت تمامشب است. (14) رسول خدا(ص)فرموده است:
لان اصلى الصبح فى جماعة احب الى من ان اصلى ليلتىحتى اصبح (15) اگر نماز صبح را به جماعتبخوانم،در نظرم محبوبتر ازعبادت و شب زندهدارى تا صبح است.
بخاطر همين فضيلت و پاداشهاست كه اگر تعداد نمازگزاران از ده نفربيشتر شود،اگر تمام آسمانها كاغذ،و درياها مركب و درختها قلم شودو فرشتگان بنويسند،پاداش يك ركعت آنرا نمىتوانند بنويسند. (16) . و نماز جماعتبا تاخير،بهتر از نماز فرادى در اول وقت است. (17)
2- آثار اجتماعىنماز جماعت
نماز جماعت،مقدمه وحدت صفوف و نزديكى دلها و تقويت كنندهروح اخوت است. نوعى حضور و غياب بى تشريفات،و بهترين راه شناسائى افراداست. نماز جماعت،بهترين،بيشترين،پاكترين و كم خرجتريناجتماعات دنياست و نوعى ديد و بازديد مجانى و آگاهى از مشكلات ونيازهاى يكديگر و زمينه ساز تعاون اجتماعى بين آحاد مسلمين است.
3- آثار سياسى نماز جماعت
نماز جماعت،نشان دهنده قدرت مسلمين و الفت دلها و انسجامصفوف است. تفرقهها را مىزدايد،بيم در دل دشمنان مىافكند،منافقان را مايوسمىسازد،خار چشم بدخواهان است. نماز جماعت،نمايش حضور در صحنه و پيوند«امام»و«امت» است.
4-آثار اخلاقى،تربيتىنماز جماعت
در نماز جماعت،افراد در يك صف قرار مىگيرند و امتيازات موهوم صنفى،نژادى،زبانى،مالى و...كنار مىرود و صفا و صميميت ونوعدوستى در دلها زنده مىشود و مؤمنان،با ديدار يكديگر در صفعبادت،احساس دلگرمى و قدرت و اميد مىكنند.
نماز جماعت،عامل نظم و انضباط،صفبندى و وقتشناسىاست. روحيه فردگرايى و انزوا و گوشهگيرى را از بين مىبرد و نوعى مبارزهبا غرور و خودخواهى را در بر دارد.
نماز جماعت،«وحدت»در گفتار،جهت،هدف و امام را مىآموزدو از آنجا كه بايد پرهيزكارترين و لايقترين اشخاص،به امامت نمازبايستد،نوعى آموزش و الهام دهنده علم و تقوا و عدالت است.
نماز جماعت،كينهها و كدورتها و سوء ظنها را از ميان مىبرد وسطح دانش و عبوديت و خضوع را در جامعه اهل نماز،افزايش مىدهد. به خاطر اينهمه آثار است كه به نماز جماعت،آنهمه توصيه شدهاست.حتى نابينايى وقتى از حضور پيامبر،اجازه خواست كه به مسجدنيايد،آنحضرت فرمود:از خانه تا مسجد،ريسمانى ببندد و به كمك آن،خود را به نماز جماعتبرساند. (18) و نيز،نابينايانى كه اجازه ترك شركتدر نماز خواستند،رسول خدا(ص)اجازه نفرمود. (19) از طرف ديگر،برخورد شديد نسبتبه كسانى كه به نماز جماعتاهميت نمىدهند،نشان ديگرى بر اهميت و سازندگى آن است. در حديث است كه به چنان كسان،همسر ندهيد (20) و معرف آناننشويد. (21)
عدالت در امام جماعت
از شرايط امام جماعت،عادل بودن است.
عدالت را در كتب فقهى تعريف كردهاند.فقهاى گرانقدر،از جملهحضرت امام خمينى(قدس سره)مىفرمايند:
عدالت،يك حالت درونى است كه انسان را از ارتكاب گناهانكبيره،و تكرار و اصرار نسبتبه گناهان صغيره باز دارد. (37) پاكى،تقوا،دورى از گناه،از نشانههاى عدالت است.بنا بهاهميت اين صفت،در نظام اسلامى يكى از امتيازات به حساب آمده ودر فقه اسلامى و قانونى اساسى، داشتن آن براى مسئولان بلند پايه ومشاغل حساس،شرط است و كارهاى مهم كشور و امور مردم،بايد بدست افراد عادل انجام گيرد. به برخى از اين موارد كه عدالتشرط است،توجه كنيد: در مسائل عبادى،امام جماعتبايد عادل باشد.
در مسائل سياسى عبادى،مثل نماز جمعه،خطيب و امام جمعه بايدعادل باشد. در مسائل سياسى و حقوقى،(همچون نمايندگى مجلس و تصويبقوانين)نظر فقهاى عادلى بنام«شوراى نگهبان»معتبر است.
در مسائل حقوقى،گرفتن و دادن هر حق به صاحبش،بايد با گواهىافراد عادل باشد. در مسائل تربيتى،اجراى حدود اسلامى و تاديب ظالم و خلافكار،وقتى است كه افراد عادل،به خلاف و گناه او شهادت دهند.
در مسائل اقتصادى،بيت المال بايد دست افراد عادل باشد.
در مسائل اجتماعى و فرهنگى،پخش و نشر خبرها،بايد دست افرادعادل باشد و به خبر افراد فاسق،اعتماد نمىتوان كرد،مگر پس ازتحقيق و تفحص. در مسائل نظامى،فرمانده كل قوا،با رهبرى است،كه عدالتشرطآنست. پس عدالت،از اركان مهم در نظام حكومتى اسلام و واگذارىمسئوليتهاى اجتماعى و تنظيم امور زندگى است.
راه شناخت عدالت
گرچه برخوردارى از عدالت،و داشتن ملكه ترك گناه،از اموردرونى افراد است،ولى با علائم و نشانههايى كه در زندگى و عمل افرادبروز مىكند،مىتوان به بود و نبود آن در افراد،پى برد.در روايات، برخى از اين علائم به چشم مىخورد و بعضى ملاكها بيان شده كه باوجود آنها، مىتوان كسى را عادل شمرد.
از امام صادق(ع)پرسيدند:عادل كيست؟
فرمود:
«اذا غض طرفه من المحارم و لسانه عن الماثم و كفه عنالمظالم» (38) كسى كه چشمش را از نامحرم،زبانش را از گناه،ودستش را از ظلم حفظ كند: پيامبر خدا(ص)نيز در حديثى انسان جوانمرد و عادل را چنين معرفىمىكند: «من عامل الناس فلم يظلمهم و حدثهم فلم يكذبهم و وعدهمفلم يخلفهم فهو ممن كملت مروته و ظهرت عدالته...» (39) كسى كه با مردم،در معاملات،ستم نكند و در سخن،دروغ نگويد و در وعدههايش تخلف نكند،او از كسانىاست كه مروتش كامل و عدالتش آشكار است.
از امام صادق(ع)سؤال شد:عدالت انسان را از كجا بشناسيم؟ فرمود:همين كه كسى اهل حيا و عفتباشد و در خوراك و گفتار وشهوت،خود را به گناه نيالايد،و از گناهان بزرگى مثل زنا،ربا،شراب،فرار از جنگ،...(كه مورد تهديد قرآن است) بپرهيزد،و جز در مواردىكه عذر دارد،از شركت در جماعت مسلمين دورى نكند،چنين انسانىعادل است و تفتيش از عيوب او و غيبت او بر مردم حرام است... (40) در روايات ديگرى مىخوانيم:
به آنكس كه نمازهاى پنجگانه را به جماعتبخواند،خوشبين باشيدو گواهى او را بپذيريد. (41) شايد آنچه را كه فقهاء،به عنوان«حسن ظاهرى»در عدالتبيانمىكنند،همين باشد كه با حضورش در مراسم و جماعت مسلمين ونبودنش در مراكز فساد و گناه،مايه اعتماد مردم شود و او را از اينطريق،انسان عادل و درست كارى بشناسند.
امام باقر(ع)در مورد عدالت زنان مىفرمايد:
همين كه اهل حجاب و از خانوادههاى محترم بود و از شوهر خويشاطاعت مىكرد و از كارهاى ناپسند و جلوهگرىهاى ناروا پرهيز داشت،عادل است. (42) در بعضى روايات،«فاسق»را كسانى مىداند كه به خاطر گناهانزشت علنى،در جامعه شلاق خورده،يا ميان مردم مشهور به خلاف وبدكارى يا مورد سوءظن باشند. (43) البته معناى عدالت در يكنفر،آن نيست كه در طول عمر،مرتكبگناهى نشده باشد،چرا كه اين ويژگى،تنها در انبياء و اولياء معصوماست، ولى همين كه ما،در ظاهر،از او گناه بزرگى نديده باشيم،كافىاست.
اين نيز ناگفته نماند كه:اگر كسى خود را عادل نمىداند،و حتى به مردم بگويد كه من عادل نيستم،اما مردم او را عادل و با تقوا بشناسند،مىتواند امام جماعتشود و مردم نيز مىتوانند به او اقتدا كنند و اگرمردم،مايل به اقتدا باشند،نبايد سرپيچى كند. (44) و حتى اگر پس ازنماز جماعت،معلوم شود كه امام جماعت،عادل نبوده،نمازهايى را كهپشتسر او خواندهاند صحيح چرا بعضى به جماعت نمىروند؟ است و اعاده لازم نيست. (45) با همه پاداشها و آثارى كه براى نماز جماعت وجود دارد،برخى ازاين فيض بزرگ محرومند و با تاسف،شاهديم كه بسيارى،به آنبى اعتنا و كم رغبتاند و حتى در همسايگى مسجد به سر مىبرند،ولىدر جماعت مسلمين حاضر نمىشوند و مسجدها،گاهى به صورتناراحت كننده و دردآورى خلوت است. علتشركت نكردن افراد در نمازهاى جماعت،گوناگون است. بعضى واقعا عذر دارند و دليلشان پذيرفتنى است،ولى در بسيارى موارد،بهانههايى پوچ، بيشتر نيست.مرورى به اينگونه دلايل و بهانههامىكنيم: بعضى،از پاداشهاى نماز جماعت،غافلند.
برخى،از بدرفتارى برخى نمازگزاران در مسجد،به نماز جماعتبى رغبت مىشوند. بعضى،تنها بد اخلاقى امام جماعت را،بهانه عدم شركتخود قرارمىدهند و آنرا منافى با عدالت او به حساب مىآورند.
بعضى،بخاطر همفكر نبودن امام جماعت،با ديدگاههاى سياسى آناننسبتبه موضوعات و اشخاص و...از شركت در جماعت،دورىمىكنند.
بعضى،بخاطر مشغوليتهاى اقتصادى و اجتماعى و گرفتارىهاىروزمره،از پاداشهاى عظيم نماز جماعت محروم مىشوند.
بعضى،از برخورد سرد افراد مسجد،دلسرد مىشوند و ديگرنمىروند. بعضى،عيبهاى بستگان و نزديكان امام جماعت را به حساب اومىگذارند و او را قبول ندارند.
بعضى،شركتخود را در نماز جماعتى را،مايه تقويت و بزرگ شدنپيشنماز در جامعه مىدانند و از آن پرهيز دارند،بى آنكه دليلى روشن بربيعدالتى امام جماعت داشته باشند. بعضى،از روى غرور،حاضر نيستند در نماز جماعتيك امام جوانيا فقيرزاده،اما پاك و متعهد و لايق،شركت كنند.
برخى هم،تنپرور و تنبلاند و در عبادات،بى حوصله و كسلاند ونماز جماعت را،بجاى آنكه كار بدانند،بار مىدانند و به سختىحاضرند دست از كارهاى ديگر بكشند و به جمع مسلمانان در نمازبپوشندند.
بعضى نيز،از طول كشيدن نماز جماعت،از مسجد مىگريزند. بعضى نيز،از متولى يا دستاندركاران مسجد،خوششان نمىآيد،ازاين رو به نماز جماعت نمىآيند.
اينها گوشهاى از علل سردى برخى نسبتبه حضور در نماز جماعتبود. همانطور كه ديديد،بيشتر اينها،بهانههايى غير قابل اعتناست. اگر آگاهى و رشد دينى مردم به حدى برسد كه عوامل ياد شده راكنار بگذارند،و با خلوص و همدلى،در صفوفى منظم كنار هم بنشينند،به پاداشهاى عظيم جماعت،توجه داشته باشند،بدخلقى پيشنماز را،مغاير با عدالت او ندانند،گناه بستگان او را به حساب او نگذارند،و...به بركات و آثار مثبت فراوان اين«گردهمايى دينى» بينديشند،خواهيم ديد كه مساجد،رونق بيشترى خواهد يافت و خلوتىنمازهاى جماعت،از ميان خواهد رفت.
البته،صلاحيتهاى علمى و اخلاقى پيشنماز،و محيط گرم وآموزنده بودن مساجد،و برخورد شايسته و احترامآميز با شركت كنندگان درنماز،به خصوص با جوانان و نوجوانان،مىتواند سهم عمدهاى در جذبآنان به مسجد،اين كانون وحدت و معنويت داشته باشد.
سهم مسئولان فرهنگى،تبليغى و تربيتى كشور نيز در اين زمينه،مهماست.
اگر مربيان محترم و معلمان و پدران و مادران،خود در جماعتهاشركت كنند و در برابر شاگردان و فرزندان به نماز بايستند،يا به مساجدبروند،الهام بخش ديگران نيز خواهد بود. اگر مدارس،در كنار مساجد ساخته شود،براى حضور دانشآموزاندر نمازهاى جماعت، تسهيلى به حساب مىآيد.
نماز مسافر
نماز،از واجبات بسيار مهمى است كه در هيچ حال از انسان ساقطنيست،حتى در مسافرت، بيمارى،ميدان جنگ،در حال غرق شدن و... البته بنا به شرايط خاص،صورتهاى مختلفى به خود مىگيرد،ولىهمواره بر انسان واجب است.
يك مسلمان هنگام سفر و در طول راه هم بايد بر نمازهاى خويشمواظبت كند.در قطار، اتوبوس،در سرما و گرما،در تنگى وقت و عجله،نبايد نماز را سبك شمرد و اداى آن را به فراموشى سپرد.وقتى اتوبوس ياقطار،براى نماز يا صرف غذا نگه مىدارد،بايد شتافت و نماز را همخواند.و اگر توقفى نكرد،از راننده خواست تا نگهدارد. شرايط نماز قصر
مسافر،در مدت مسافرت و در راه،با هشتشرط،نمازهاى چهارركعتى خود را بايد شكسته و قصر(دو ركعت)بجا آورد: (46) شرط اول:آنكه سفر او كمتر از هشت فرسخ شرعى نباشد.
شرط دوم:آنكه از اول مسافرت،قصد هشت فرسخ را داشته باشد. شرط سوم:آنكه در بين راه،از قصد خود بر نگردد.
شرط چهارم:آنكه نخواهد پيش از رسيدن به هشت فرسخ،از وطنخود بگذرد،يا ده روز يا بيشتر در جايى بماند.
شرط پنجم:آنكه براى كار حرام سفر نكند و سفرش،سفر معصيتنباشد.
شرط ششم:آنكه از صحرانشينان بيابان گرد نباشد.
شرط هفتم:آنكه شغل او مسافرت نباشد.
شرط هشتم:آنكه به حد ترخص (47) برسد.
اقامت ده روز
در مسافرت،اگر انسان قصد ماندن ده روز تمام يا بيشتر در يكجاداشته باشد،بايد نمازهايش را تمام بخواند.اگر نيت واقعى او،ماندنكمتر از ده روز است،نمىتواند در ظاهر قصد ده روز كند و تمام بخواند.
اگر قبل از تمام شدن ده روز،به دلايلى تصميم انسان عوض شد وتصميم به بازگشت گرفت، روزهاى باقيمانده را هم بايد تمام بخواند.
اگر كسى مسافرت كند و به وطن خود برود،هر چند كمتر از ده روزبماند،نمازهايش تمام است.مگر آنكه از وطن خود اعراض كرده وبنايش بر بازنگشتن باشد،كه حكم مسافر دارد. زادگاه انسان،وطن اصلى اوست،مگر آنكه از آنجا اعراض كند. محل ديگرى را هم كه انسان براى اقامت دائمى انتخاب مىكند،وطنغير اصلى او به حساب مىآيد.كسى كه در دو جا زندگى مىكند،هر دوجا وطن او محسوب مىشود.تا انسان،قصد ماندن هميشگى در جايىغير از وطن اصلى نداشته باشد،وطن او حساب نمىشود،مگر آنكه بدونقصد ماندن،آنقدر بماند كه مردم بگويند آنجا وطن اوست. كسى كه مسافرت،شغل اوست(مثل رانندگان،خلبانان و...)ياشغلش به گونهاى در ارتباط با سفر است كه همواره در تردد و رفت و آمداست،نمازهايش را بايد تمام بخواند.(توضيح بيشتر در رسالههاست).
مسافر،در چهار جا مىتواند نمازش را هم شكسته و هم تمام بخواند: 1-مسجد الحرام
2-مسجد النبى
3-مسجد كوفه
4-حرم سيد الشهداء و مسجد متصل به حرم آنحضرت. (48)
در اين موارد،براى فيض بيشتر بردن از معنويات اين اماكن،مسافرمجاز است نمازش را تمام بخواند.
پىنوشتها:
1-وسائل،ج 5 ص 375،كنز العمال،ج 8 حديث 22799.
2-2- من لا يحضره الفقيه،ج 1 ص 377. 3- مستدرك الوسائل،ج 1 ص 488. 4- كنز العمال،ج 8 حديث 22815 از پيامبر اسلام(ص). 5- كنزالعمال،ج 8 حديث 22818 و 22827. 6- كنزالعمال،ج 8 ص 258. 7- مستدرك الوسائل،ج 1 ص 487،رساله حضرت امام،مسئله 1400. 8- مستدرك الوسائل،ج 1 ص 488. 9- كنزالعمال،ج 8 ص 256. 10- و اذا قاموا الى الصلوة قاموا كسالى(نساء،آيه 142). 11- مستدرك الوسائل،ج 1 ص 488. 12- همان مدرك. 13- همان مدرك،ص 689،وسائل،ج 5 ص 373. 14- سفينة البحار،ج 1،جماعت. 15- كنز العمال،ج 8 حديث 22792. 16- توضيح المسائل امام(قدس سره)مسئله 1400. 17- توضيح المسائل امام(قدس سره)مسئله 1402. 18- وسائل،ج 5 ص 377. 19- كنزالعمال،ج 8 ص 255. 20- و21- سفينة البحار،ج 1،جماعت. 22- و23- من لا يحضره،ج 1 ص 377. 24- مستدرك الوسائل،ج 1 ص 490. 25- مستدرك الوسائل،ج 1 ص 491،وسائل،ج 5 ص 416. 26- وافى،ج 2 ص 177. 27- و28- مستدرك الوسائل،ج 1 ص 491. 29- وسائل ج 5 ص 417 و مستدرك،ج 1 ص 492. 30- اعراف،آيه 31. 31- نورالثقلين،ج 2 ص 19. 32- و33- مستدرك الوسائل،ج 1 ص 492. 34- من لا يحضر،ج 1 ص 381. 35- وافى،ج 1 ص 177،مستدرك الوسائل،ج 1 ص 492 و 493،وسائل،ج 4 ص 419. 36- من لا يحضر،ج 1 ص 378. 37- تحرير الوسيله،ج 1،بحث امام جماعت. 38- بحار،ج 75 ص 248. 39- بحار،ج 67 ص 1- 40- استبصار،ج 3 ص 12. 41- وسائل،ج 18 ص 291. 42- استبصار،ج 3 ص 13. 43- وسائل،ج 18 ص 295. 44- جواهر،ج 13 ص 277،تحرير الوسيله،ج 1،شرايط امام جماعت. 45- تحريرالوسيله،شرايط امام جماعت. 46- هر يك از اين شرايط،داراى مسائل و جزئيات بسيارى است كه توضيح آنها را از رسالهمطالعه كنيد. 47- حد ترخص يعنى جايى كه با رسيدن به آنجا،انسان ديگر ديوار شهر را نبيند و صداىاذان آنرا نشنود(توضيح المسائل حضرت امام). 48- رساله حضرت امام،مسئله 1356.
قلبیک تلمبه عضلانی است که در سینه قرار دارد و بطور مداوم در حال کار کردن و تلمبه زدن است. قلب بطور شبانه روزیخونرا به سرتاسر بدن تلمبه میکند. در حدود 100000 بار در روز قلب ضربان میزند. برای اینکه قلب بتواند این کار سنگین را انجام دهد نیاز دارد که توسط شریانهای کرونری ، به عضله خودش هم خونرسانی مناسبی صورت پذیرد.
آناتومی قلب
این عضو مخروطی شکل بصورت کیسهای عضلانی تقریبا در وسط فضای قفسه سینه (کمی متمایل به جلو و طرف چپ) ابتدا در دل اسفنج متراکم و وسیعی مملو از هوا یعنیریههاپنهان شده و سپس توسط یک قفس استخوانی بسیار سخت اما قابل انعطاف مورد محافظت قرار گرفته است. ابعاد قلب در یک فرد بزرگسال حدود 6x9x12 سانتیمتر و وزن آن در آقایان حدود 300 و در خانمها حدود 250 گرم (یعنی حدود 0.4 درصد وزن کل بدن) میباشد.
قلب توسط یک دیواره عضلانی عمودی به دو نیمه راست و چپ تقسیم میشود. نیمه راست مربوط به خون سیاهرگی و نیمه چپ مربوط به خون سرخرگی است. هر یک از دو نیمه راست و چپ نیز مجددا بوسیله یک تیغه عضلانی افقی نازکتر به دو حفره فرعی تقسیم میشوند. حفره های بالایی که کوچکتر و نازکتر هستند بنام دهلیز موسوم بوده و دریافت کننده خون میباشند. حفرههای پایینی که بزرگتر و ضخیمترند بطن های قلبی هستند و خون دریافتی را به سایر اعضاء بدن پمپ میکنند. پس قلب متشکل از چهار حفره است: دو حفره کوچک در بالا (دهلیزهای راست و چپ ) و دو حفره بزرگ در پایین (بطنهای راست و چپ).
شریانهای کرونری
شریانهای کرونری از آئورت بیرون میآیند. آئورت ، شریان یا سرخرگ اصلی بدن میباشد که از بطن چپ ، خون را خارج میسازند. شریانهای کرونری از ابتدای آئورت منشا گرفته و بنابراین اولین شریانهایی هستند که خون حاویاکسیژنزیاد را دریافت میدارند. دو شریان کرونری (چپ وراست ) نسبتا کوچک بوده و هر کدام فقط 3 یا 4 میلیمتر قطر دارند.
این شریانهای کرونری از روی سطح قلب عبور کرده و در پشت قلب به یکدیگر متصل میشوند و تقریبا یک مسیر دایرهای را ایجاد میکنند. وقتی چنین الگویی از رگهای خونی قلب توسط پزشکان قدیم دیده شد، آنها فکر کردند که این شبیه تاج میباشد به همین دلیل کلمه لاتینشریانهای کرونری(Coronary یعنی تاج) را به آنها دادند که امروزه نیز از این کلمه استفاده میشود. از آنجایی که شریانهای کرونری قلب از اهمیت زیادی برخوردار هستند، پزشکان تمام شاخهها و تغییراتی که میتواند در افراد مختلف داشته باشد را شناسایی کردهاند. شریانهای کرونری چپ دارای دو شاخه اصلی میباشد که به آنها اصطلاحانزولی قدامیوشریان سیرکومفلکسیا چرخشی میگویند و این شریانها نیز به نوبه خود به شاخههای دیگری تقسیم میشوند.
این شریانها ، باعث خونرسانی به قسمت بیشتر عضله بطن چپ میشوند. بطن چپ دارای عضلات بیشتری نسبت به بطن راست میباشد زیرا وظیفه آن ، تلمبه کردن خون به تمام قسمتهای بدن است. شریانهای کرونری راست ، معمولا کوچکتر بوده و قسمت زیرین قلب و بطن راست را خونرسانی میکند . وظیفه بطن راست تلمبه کردن خون بهریههامیباشد. شریانهای کرونری دارای ساختمانی مشابه تمام شریانهای بدن هستند اما فقط در یک چیز با آنها تفاوت دارند که فقط در زمان بین ضربانهای قلب که قلب در حالت ریلکس و استراحت قرار دارد، خون دراین شریانها جریان مییابد.
وقتی عضله قلب منقبض میشود، فشار آن به قدری زیاد میشود که اجازه عبور خون به عضله قلب را نمیدهد، به همین دلیل قلب دارای شبکه موثری از رگهای باریک خونی است که تمام نیازهای غذایی و اکسیژن رسانی آن را به خوبی برآورده میکند. در بیماران کرونری قلب ، شریانهای کرونری تنگ و باریک میشوند و عضلات قلب از رسیدن خون و اکسیژن به اندازه کافی محروم میگردند. (مانند هنگامی که که یک لوله آب به دلایل مختلفی تنگ شود و نتواند به خوبی آبرسانی کند).
در این صورت ، در حالت استراحت ممکن است اشکالی برای فرد ایجاد نشود ،, اما وقتی که قلب مجبور باشد کار بیشتری انجام دهد و مثلا شخص بخواهد چند پله را بالا برود، شریانهای کرونری نمیتوانند بر اساس نیاز اکسیژن این عضلات ، به آنها خون و اکسیژن برسانند و در نتیجه شخص در هنگام بالا رفتن از پلهها دچاردرد سینه و آنژین قلبیمیگردد. در چنین مواقعی اگر فرد کمی استراحت کند، درد معمولا از بین خواهد رفت. اگر یک شریان کرونری به علت مسدود شدن آن توسط یک لخته خون ، به طور کامل جلوی خونرسانیاش گرفته شود، قسمتی از عضله قلب که دیگر خون به آن نمیرسد، خواهد مرد و این یعنیسکته قلبی.
سامانه خرید و امن این
سایت از همهلحاظ مطمئن می باشد . یکی از
مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می
توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت
بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم
اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه 09159886819 در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما فرستاده می شود .
آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی
سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس
مطالب پربازديد
متن شعار برای تبلیغات شورای دانش اموزی تحقیق درباره اهن زنگ نزن انشا در مورد 22 بهمن