دانش آموزی - 14

راهنمای سایت

سایت اقدام پژوهی -  گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان

1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819  -  صارمی

2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2  و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی  (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .

3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل http://up.asemankafinet.ir/view/2488784/email.png  را بنویسید.

http://up.asemankafinet.ir/view/2518890/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86.jpghttp://up.asemankafinet.ir/view/2518891/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%20%D8%A8%D9%87%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA.jpg

لیست گزارش تخصصی   لیست اقدام پژوهی     لیست کلیه طرح درس ها

پشتیبانی سایت

در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا  پیام بدهید
آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet

كنترل برگردان استنباط كمبود رطوبت در نيكوتيانا تاباكوم

بازديد: 3
كنترل برگردان استنباط كمبود رطوبت در نيكوتيانا تاباكوم

كنترل برگردان استنباط كمبود رطوبت در نيكوتيانا تاباكوم

واحد علوم گياهي و گياه‌شناسي و مركز بيولوژي سلول‌هاي گياهي دانشگاه كاليفرنيا

ريورسايد  ـ  امريكا

چكيده

تاثير كمبود رطوبت طولاني مدت در برگردان (ترجمه) mRNA از نظر كميتي در برگ‌هاي راسي و پايه‌اي همه گياهان تنباكو (نيكوتيانا تاباكوم) مورد تجزيه و تحليل قرار گرفت. سطح پلي‌زوم (پلي‌ريبوزوم) (شش ريبوزوم با بيشتر در mRNA) به صورت مشخص تحت شرايط آبياري خوب در برگ‌هاي راسي بيشتر از برگ‌هاي پايه‌اي بود. كمبود رطوبت هم در برگ‌هاي جوان و هم برگ‌هاي پيرتر موجب يك كاهش فزاينده در سطوح پلي‌زوم‌ها همراه با افزايش در مونوزوم‌هاي A.S مي‌شود و اين مساله نشانه شروع كاهش يافته برگردان است.

عليرغم كاهش كلي در شكل‌گيري پلي‌زوم‌ در 144 ساعت پس از كمبود آب، mRNA پروتئين انتقال اسيد ليپيد مشهور، مربوط به كمبود آب، با مقدار زيادي از پلي‌زوم‌ها و محتويات LTP افزايش يافته همراه مي‌شود. mRNAي اسموتين، نسخه ديگر استنباط كم رطوبتي نيز در خلال كم رطوبتي طولاني مدت با پلي‌زوم‌هاي بزرگ همراه مي‌باشد. در مقابل، mRNAهايي كه به كدگذاري پروتئين‌هاي بدون استرس مي‌پردازند، پروتئين‌هايي مثل ريبولوز بيس فسفات كربوكسيل/زير واحدهاي كوچك (rbcS) را اكسيژنه كرده و فاكتور آغاز كننده اكاريوتيك (elF4A)‌4A را كه از نظر فراواني كاهش داده و به سمت پلي‌زوم‌هاي كوچك و تركيبات غيرپلي‌زومي متمايل مي‌كند و مشخص مي‌شود كه شروع برگردان (ترجمه) ‌اين mRNAها بوسيله كمبود رطوبت مورد آسيب قرار مي‌گيرد. اين نتايج نشان مي‌دهد كه تنظيم برگردان يك وسيله پاسخ تنظيم رطوبت بوده و تناوب برگردان mRNAهاي مستقل در برگ‌هاي با سن مختلف، متمايز و مشخص مي‌باشد.

واژگان كليدي: پلي‌زوم‌ها، سنتز پروتئيني، ريبوزوم‌ها، تنباكو، برگردان و استرس كمبود رطوبت

مقدمه

پاسخ گياهان پيچيده به استرس كمبود رطوبت بستگي به شدت (كاهش در پتانسيل آب). دوره استرس، اندام تجزيه و تحليل شده و سن آن دارد. تغييرات در فشردگي ژن كه ممكن است همانند سطح بعد از نسخه‌برداري در سطح نسخه‌برداري تنظيم شده باشد، پاسخ برجسته و معلومي به استرس كمبود رطوبت گياه مي‌باشد. با اين وجود، مكانيزم‌هايي كه در تنظيم فرآيندهاي پس از نسخه‌برداري در پاسخ به استرس كمبود رطوبت دخيل هستند، هنوز مشخص و روشن نشده‌اند.

روابط خاص در الگوهاي سنتز پروتئيني برگ در پاسخ به استرس كمبود رطوبت در گياهان بالاتر رخ مي‌دهد. بسياري از مطالعات صورت گرفته، mRNAهاي خاصي را شناسايي و معرفي كرده‌اند كه پروتئين‌هايي را كه در اثر استرس كمبود رطوبت انباشته مي‌شوند، را كدگذاري مي‌كنند. انباشته شدن تعدادي از اين mRNAها و پروتئين‌هايي كه نياز به استنباط كمبود رطوبت دارند، موجب افزايش محتويات اسيد آبسيسيك (ABA) مي‌شود. فقط در مورد تعداد كمي از ژن‌ها شاهد نمايش مستقيم تنظيم نسخه‌برداري تحريك كمبود رطوبت هستيم.

به عنوان مثال، انباشته شده mRNAي le16،‌ باعث كدگذاري پروتئين انتقال ليپيد مشهور (LTP) در گوجه مي‌شود كه در سطخ نسخه‌برداري و در پاسخ به افزايش سطح ABA در گوجه‌فرنگي تحريك مي‌شود. در مقابل، در نسخه‌برداري هستك ريبولوز، بيس فسفات كربوكسيل/زيربخش‌هاي كوچك ژن‌هاي (rbcS) اكسيژنه مي‌شوند و انباشتگي به حالت پيوسته mRNAي (rbcS) در پاسخ به كمبود رطوبت، آسيب مي‌بيند. تعدادي از اجزاي DNAي عمل كننده سيس براي نسخه‌برداري ارتقاء يافته ژنها تحت شرايط كمبود رطوبت مشخص و تعيين شده‌اند. علاوه بر مدولاسيون نسخه‌برداري، مكانيزم‌هاي پس از نسخه‌برداري كه ثبات mRNA، برگردان mRNA و برگشت پروتئين را تعيين مي‌كنند نيز ممكن است به تنظيم انباشتگي پروتئين تحريك شده بوسيله كمبود آب كمك كند.

در برگ‌هاي جدا شده از گوجه‌فرنگي، محتويات mRNA(ي) دو ژن نيازمند به ABA و le25 و l-1 آن، بوسيله نسخه‌برداري همانند وقايع بعد از نسخه‌برداري تنظيم مي‌گردد. در برگ‌هاي تنباكو (نيكوتيانا تاباكوم) هم كمبود رطوبت و هم كاربرد  ABA‌، باعث تحريك انباشتگي mRNA اسموتين (osm) مي‌شود، گرچه پروتئين osm در برگ‌ها نامشخص بودند. اينكه آيا اين تنظيم در سطح برگردان يا پس از برگردان روي داده است، هنوز مشخص نشده است. نهايتاًٌ اينكه مدارك تنظيم برگردان mRNA در طول خشك‌شدگي و آب‌پوشيس مجدد در خزه مقاوم در برابر خشكيدگي «تورتولا ودوراليس» مشاهده شد. 

گزارش‌هاي قبلي نشان داده بودند كه كمبود رطوبت موجب كاهش مشخص در سنتز پروتئيني در نهان‌دانگان مي‌شود. همانطور كه به صورت كاهش موثر در سطوح پلي‌زوم به صورت با مدرك مشخص مي‌باشد. چندين استرس غير زنده شامل محروميت از اكسيژن و گرما، موجب كاهش در سطح سنتز پروتئيئني شده و در برگردان انتخابي يك زيرمجموعه از mRNAها تاثير بگذارد. چون سنتز پروتئين‌هاي تحريك شده بوسيله استرس تحت شرايط كم رطوبتي صورت مي‌گيرد، آن هم علي‌رغم كاهش در سنتز پروتئين.

ما اينطور درنظر مي‌گيريم كه برگردان متفاوت mRNAها ممكن است يك تركيب يا جز از پاسخ استرس باشد. در اينجا ما نشان مي‌دهد كه استرس كمبود رطوبت گياهان تنباكوي رشد كرده گلخانه هم باعث تنظيم در سطوح پلي‌زوم‌ها مي‌شود. تجزيه و تحليل دو mRNAي تحريك شده بوسيله استرس و دو mRNAي تحريك شده توسط استرس مشخص كرد كه استرس كم‌رطوبتي موجب تغييراتي در  همكاري mRNAهاي مستقل با پلي‌زوم‌ها مي‌شود. علاوه بر اين تاثير كمبود رطوبت بر وضعيت برگردان در برگ‌هاي با سن مختلف كاملاً آشكار بود.

مواد و روش‌ها

درمان كمبود رطوبت

بذرهاي تنباكو (نيكوتيانا تاباكوم و سيكونزين 38) به مدت 3 هفته در دماي 24 درجه سانتيگراد با يك دوره نوري 5/13 ساعته در 200μm.ls-1m-2 در يك محفظه رشد، شروع به جوانه‌زدن مي‌كند. نهال‌ها را به ظروف 8 ليتري در گلخانه منتقل مي‌كنند و آنها را در دماي حدود 26 درجه سانتيگراد نگهداري مي‌كنند (طول روز 12 الي 14 ساعت). زماني كه گياهان در هفته‌هاي 12 تا 13 داراي تعداد برگ 8 الي 10 عددي از برگ‌هاي كاملاً باز و غيرپير شدند، آبياري قطع مي‌شود.

برگ‌هاي بالايي (راسي) كاملاً باز شد و هفت يا هشت جفت برگ (پايه‌اي كه آنها را هم از بالا به پايين به حساب مي‌آوريم) را بعد از 48.82.96.144 ساعت و بعد از 900 ساعت پس از قطع آب مي‌چشيم. محتوي آب نسبي (RWC) را با استفاده از برش‌هاي دايره‌اي شكلي كه به قطر 1 سانتيمتر از هر برگ بريده‌ايم، را تعيين مي‌كنيم. همانطور كه قبلاً توضيح داده داده‌ايم، RWC=[(FW-DW)/(TW-DW)*100]، در حالي كه FW عبارت است از وزن تازه، DW وزن خشك، TW وزن برش خورده برگ پس از 24 ساعت شناور بودن در آب. محتويات ABA با استفاده از روش اندازه‌گيري ايمني راديويي ABA به صورت رقابتي تعيين مي‌شود. همانطور كه توسط آقايان «بري و بيچي» توضيح داده شد.

نمونه‌هاي بافت‌ها را در نيتروژن مايع، منجمد كرده و در دماي 80- درجه سانتيگراد براي آناليز RNA، پروتئين و پلي‌زوم بعدي نگهداري مي‌كنند. آزمايشات را حداقل سه مرتبه مورد تكرار قرار مي‌دهند.

جداسازي RNA كل، پلي‌زوم‌ها و RNA پلي‌زومي

با استفاده از كيت كوچك گياهي RN آسان، RNA سلولي كل (30μg) از برگ‌هاي 1/0گرمي راس يا 4/0 گرمي پايه‌اي جداسازي شد. مقدار RNA با اندازه‌گيري مقدار جذب در 260nm تعيين گرديد. براي آناليزهاي پلي‌زوم، برگ‌ها را در يك پودر نرم قرار داد و آن را در نيتروژن مايع قرار دادند و يك ميلي‌ليتر از نمونه حجمي سلول بسته‌بندي شده در يك ميلي‌ليتر از بافر تقطير، هيدراته كردند (200 ميلي‌مول تريس با pH=9، 200 ميلي‌مول KCI)، 36 ميلي‌مول MgCl2، 25 ميلي‌مول اتيلن گليكول ـ بيس (بتا آمينو اتيل اتر)-N، N، N' و N' تترااستيك اسيد (EGTA) و 100 ميكرومول و 2 تا مركاپتو اتانول، 50 ميكرومول mL-1سيكلوهگزيميد، 50 ميكروگرم mL-1   كلرآنفيكول، 1% (v/v) تريتول 100-x، 1% (v/v) بريج 35، 1% (v/v) توين-40، 1% (v/v) 40-NP.

بعد از برطرف كردن ضايعات سلولي بوسيله سانتيريفيوژ كردن در g×14000 به مدت 2 دقيقه در دماي 4 درجه سانتيگراد، 750 ميكروليتر از شناور به داخل 5/4 ميلي‌متر (20 تا 60% w/v) گراديان نيشكر بارگذاري شده و به مدت 90 دقيقه در دماي 4 درجه سانتيگراد در g×275000 سانتريفيوژ شد.

چگالي عدسي (OD) نمونه‌ها با يك نمايشگر 5-UA و تقسيم كننده شيب 185 مورد اندازه‌گيري قرار گرفت و ميزان جذب را از طريق نيشكر در nm254 با يك رقم داخلي ms124 را نشان داد. اطلاعات مقدار جذب به صورت الكترونيكي و با استفاده از يك كارت تحصيل اطلاعات سازگار 8-DAS به دستگاه خروجي كامل كننده اطلاعات واحد نمايشگر 5-UA متصل شده و ثبت مي‌گردد. جزئيات مربوط به نرم‌افزار و سخت‌افزار اين سيستم در صورت درخواست در دسترس مي‌باشد.

سطوح پلي‌زومي بوسيله محاسبه سطح پروفيل پلي‌زوم بعد از كم كردن خط مبناي شيب OD تعيين مي‌گردد (ميزان جذب يك شيب بار شده با بافر تقطير μl750)، سطح هر پروفيل پلي‌زوم، نسبت به يك مقدار مساوي كه براي اختلالات در نمونه مورد بارگذاري درنظر گرفته بود، به صورت نرمال درمي‌آيد. سطوح مونوزوم‌ها (s80ريبوزوم و يك ريبوزوم در هر نسخه) و پلي‌زوم‌هاي بزرگ (6 ريبوزوم يا بيشتر در هر نسخه)‌ با محاسبه ارتباطي محدوده‌هاي پيك تعيين شدند. محدوده‌هاي مرتبط با تقسيمات مونوزومي و پلي‌زومي بزرگ به عنوان درصدي از محدوده كل تحت پروفيل گزارش مي‌شوند.

مرز پايين‌تري مربوط به s40 پيك زير واحد و مرز بالاتري قسمت تحتاني و كف شيب بود. براي اندازه‌گيري بارگذاري پلي‌زوم، mRNAهاي مستقل شيب‌هاي نيشكر به 13 لوله (400 ميكروليتري) با يك تقسيم كننده شيب تقسيم مي‌شود. با افزودن 80 ميكروليتر از TES [250 ميلي‌مول Tris با pH=8، 250 ميلي‌مول اسيد اتيلن دي آمين تترا استيك (EDTA)، 5% (v/v) سديم دو دسيل سولفات (SDS)]، RNA از هر تقسيم جدا مي‌شود. استخراج پروتئين با يك حجم مساوي از فنل: كلروفرم، الكل ايزواميل به نسبت‌هاي (25:24:1) و جداسازي جسم از محلول 320 ميكروليتري فاز آبكي با اضافه كردن از حجم 3 مول استات سديم با pH=5/2 و 2 حجم از اتانول 99/99% در دماي 2- درجه سانتيگراد  در طول شب صورت مي‌گيرد. RNAها را با اتانول 70% شسته و در 30 ميكروليتر از (نمونه‌هاي برگ راسي) يا 10 ميكروليتر (از نمونه برگ‌هاي پايه‌اي) از 1/0% (v/v) دي اتيل پيروكربنات (DEPC)‌ فرآوري شده با آب، حل مي‌كنيم.

آناليزهاي خشك كردن RNA و پروتئين

براي تجزيه و تحليل سطوح پروتئيني RBCS, eI4A, OSM, LTP بافت برگي خرد (نرم شده)‌ به مقدار (5/0گرم) در يك ميلي‌ليتر از بافر 90-B محتوي [1/0ميلي‌مول EDTA، 1 ميلي‌مول ديتيوترتيول، 10% (v/v) گليسرول، 90 ميلي‌مول KCI، 2 ميلي‌مول سديم موليبديت، 200 ميلي‌مول Hepes, KOH با pH=7.6، 5 ميلي‌مول فنيل متيل سولفوئيل فلورايد (PMSF)] هيدراته مي‌شوند و ضايعات سلولي را بوسيله سانتريفيوژ g×14000 به مدت 10 دقيقه در دماي 4 درجه سانتيگراد از آن جدا مي‌كنيم. غلظت پروتئين با استفاده ازد مقاله پروتئين پيترسوم با آلبومين سرم بووين به عنوان يك استاندارد تعيين مي‌كنيم. پروتئين (به مقدار 20 ميكروگرم) ‌با بافر نمونه SDS نسبت به غلظت‌ نهايي 5 ميلي‌مول Tris با pH=6.8 و 5% (v/v) گليسرول و 2% (w/v) SDS، 5/0%(v/v) دو مركاپتو اتانول و 125/0% (w/v)‌ برومو فنول آبي، رقيق كرده و آن را در دماي 100 درجه سانتيگراد به مدت 5 دقيقه حرارت مي‌دهيم و مواد غيرقابل حل را نيز بوسيله سانتريفيوژ جدا مي‌كنيم. پروتئين‌ها را بوسيله الكتروفورسيس با استفاده از الكتروفورسيس ژل پبي اكريلاميد SDS (PAGE) با [15% (w/v) اكريلاميد، 5% (w/v) N'، N'-متيلن ـ بيس ـ الكريلاميد، 375 ميلي‌مول Tris با pH=8، 1/0% (w/v) SDS، 5/0% (w/v) آمونيوم پرسولفات، 5/0% (v/v) TEMED] تقسيم مي‌شوند. غشاها را با آنتي‌سرم ضد LTP پلي‌كلونال خرگوشي مورد تكثير قرار مي‌دهند. همينطور با آنتي‌سرم ضداسموتين پلي كلونال خرگوشي يا با آنتي‌سرم ضد eIF4A پلي كلونال خرگوشي كه بعداً بوسيله پري اكسيداز درهم آميخته ترب اسبي IgG ضدخرگوشي بز با آشكارسازي شيميايي ـ تابشي با استفاده از عامل ECL انجام مي‌شود. نمونه‌هاي RNA كه به اندازه‌گيري آگارهاي 2/1% تقسيم شده‌اند و همينطور به ژل‌هاي فرمالوئيد 25/18% در Mv75 به مدت 3 ساعت و به درون يك غشاي نايلوني منتقل مي‌شوند، آن هم با 10XSSC (2 مول NaCl و 1 مول سيترات سديم و 1/0% SDS)‌ به مدت 16 ساعت.

نتايج

تفاوت‌ها در محتويات آب نسبي و محتويات ABA در برگ‌هاي راسي و پايه‌اي در پاسخ به كمبود رطوبت پاسخ كمبود رطوبت خاك گياهان تنباكوي رشد كرده در گلخانه در جفت برگ‌هاي كاملاً جديد باز شده (راسي) ‌و جفت برگ‌هاي پيرتر (پايه‌اي) مورد آزمايش قرار گرفت. برگ‌هاي پايه‌اي هيچ نشانه‌اي از پيري را در اثر عملكرد كمي رطوبت از خود نشان ندادند و در خلال آزمايش گياهاني كه خوب آب خورده بودند، هم علامتي از پيري در آنها ديده نشد. .RWC جفت برگ‌هاي و پايه‌اي به ترتيب 4/1±2/76 و 2/2±7/80% بوده، آنهم تحت شرايط آبياري نرمال و معمولي.

مقدار RWC برگ‌هاي پايه‌اي بعد از اعمال 96 ساعت كمبود آب به گياه تا 9/1±1/48% كاهش يافت. مقدار REC برگ‌هاي راسي بعد از 96 ساعت كم‌آبي به 9/3±6/56%% كاهش يافت و حداقل پس از گذشت 48 ساعت ديگر در همان سطح باقي ماند. محتويات ABA در پاسخ به كمبود رطوبت در نمونه‌هاي برگي مشابه در  72 ساعت كاهش يافت و در زماني كه مقدار RWC به زير 60% سقوط كرد، مقدار ABA افزايش يافت.

محتويات ABA برگ‌هاي راسي و پايه‌اي در هيچ نقطه زماني تفاوت خاصي نداشت (P>0.1). وقتي كه اين گياهان پس از 144 ساعت بعد از كمبود رطوبت و كم‌آبي مورد آبياري مجدد قرار مي‌گرفتند، برگ‌هاي راسي احيا مي‌شوند، در حالي كه برگ‌هاي پايه‌اي پير مي‌شوند. توانايي برگ‌هاي جوانتر براي باقي ماندن در RWC بالاتر آنهم در 96.144 ساعت كم‌آبي (به ترتيب P<0.25, P<0.05) نسبت به برگ‌هاي پايه‌اي مربوط به قدرت زندگي برگ‌هاي با سن مختلف مي‌باشد.

انباشتگي متفاوت mRNA و پروتئين در برگ‌هاي راسي و پايه‌اي در خلال رشد و در پاسخ به كمبود رطوبت:

نسخه‌برداري و انباشتگي پيوسته mRNAي ltp، يعني كدگذاري يك ليپيد مشهور كه پروتئين را منتقل مي‌كند (ltp) در برگ‌هاي گياه گوجه‌فرنگي بوسيله اعمال كمبود رطوبت خاك، تحريك مي‌گردد. در تحقيق صورت گرفته توسط ما، فراواني mRNAي ltp در پاسخ به كمبو رطوبت خاك در برگ‌هاي راسي تنباكو افزايش مي‌يابد. سطوح mRNAي ltp در گوجه‌فرنگي بستگي به محتويات APAي برگ دارد. در تنباكو، يك رابطه قوي بين mRNAي ltp و محتويات APA در برگ‌هاي راسي و پايه‌اي دارد (به ترتيب 0.92, R2=0.99). انباشتگي mRNAي osm بر اساس توسعه، تنظيم مي‌شود. در تنباكو بوسيله استرس كمبود رطوبت پيشرفت مي‌كند و بوسيله APA تحريك مي‌شود. سطوح mRNAي osm در برگ‌هاي راسي نسبت به برگ‌هاي پايه‌اي در زمان صفر پايين‌تر مي‌باشد.

استرس كمبود رطوبت باعث پيشرفت يك افزايش در انباشتگي نسخه‌برداري در هر دو نمونه برگي مي‌شود (تصوير 1ب). در مقابل اين mRNAهاي تحريك‌پذير بوسيله ABA، سطوح mRNAي rbcS در برگ‌هاي راسي و پايه‌اي در خلال كمبود رطوبت كاهش مي‌يابد. كاهش در اين نسخه‌برداري در برگ‌هاي پايه‌اي بسيار سريعتر اتفاق مي‌افتد. سطح پيوسته عامل آغازي اكاريوتيك mRNAي (elF4A) ‌نيز در پاسخ به كاهش رطوبت كاهش مي‌يابد. سطح اين mRNA در برگ‌هاي پايه‌اي پايين‌تر از برگ‌هاي راسي بود. اين اطلاعات مشخص مي‌كند كه فراواني اين چهار نسخه به صورت متمايز بوسيله توسعه و استرس كم‌ رطوبتي تعديل مي‌شود.

ما در مقابل LTP گوجه‌فرنگي براي پيگيري انباشتگي پيوسته پروتئين‌هاي انتقال ليپيد در برگ‌هاي گياه تنباكو كه در معرض استرس كم رطوبلتي قرار گرفته‌اند، از يك آنتي‌سرم استفاده مي‌كنيم. در گياهاني كه خوب آبياري شده‌اند، ميزان LTP در برگ‌هاي پايه‌اي سطح پايين‌تري نسبت به برگ‌هاي راسي داشت. اين گياهان در طول كشت‌شان هيچ تجربه كمبود رطوبت نداشته‌اند و همين امر مشخص مي‌كند كه انباشتگي LTP به صورت توسعه‌اي كنترل مي‌شود. هم در برگ‌هاي راسي و هم در برگ‌‌هاي پايه‌اي سطوح LTP به صورت رو به رشد بعد از 144 ساعت افزايش مي‌يابد، درست شبيه به افزايش مشاهده شده در انباشتگي mRNA مي‌باشد.

علي‌رغم وجود mRNAي osm، ما قادر به آشكار كردن اين پروتئين همراه با ديوارهاي سلولي بوسيله آناليز لكه‌دار كردن ايمني استخراج با شوينده از برگ‌هاي خوب آبياري شده يا داراي استرس كم‌آبي نيستيم. علاوه بر اين، علي‌رغم كاهش در انباشتگي mRNA، سطوح پيوسته RBCS, eIF4A بعد از اعمال 144 ساعت كمبود رطوبت بدون تغيير باقي ماندند.

توسعه و تنظيم كمبود رطوبت شكل‌گيري پلي‌زوم

براي آزمايش تاثير استرس كمبود رطوبت بر برگردان mRNA، استخراج برگ انجام شده با شوينده بوسيله سانتريفيوژ از طريق شيب نيشكر و سطوح مونوزوم‌ها و پلي‌زوم‌هاي بزرگ تعيين مقدار مي‌شود (پلي‌زوم:شش ريبوزوم يا بيشتر در mRNA). سطوح پلي‌زوم بوسيله استخراج و تقطير از برگ‌هاي راسي و پايه‌اي گياهاني كه آبياري خوبي شده بودند، مورد آزمايش قرار گرفت و همين‌طور بعد از 72.96.144 ساعت پس از اعمال كمبود رطوبت خاك.

محاسبه مساحت‌هاي پيك مشخص كرد كه در گياهاني كه خوب آبياري شده‌اند، محتويات پلي‌زوم كل در هر گرم بافت، در برگ‌هاي پايه‌اي 80% كمتر از برگ‌هاي راسي است. آناليزهاي پلي‌زوم برگ‌هاي راسي و پايه‌اي، حداقل در سه نسخه بيولوژيكي مورد عمل قرار گرفت. چون ميزان اتلاف آب در هر آزمايش مشخص شده و معين نبود. نمونه‌ها را بر اساس دامنه محتويات آب نسبي آنها را به سه سطح استرسي گروه‌بندي كردند (كنترل شده 80%RWC>، متوسط 80%RWC< و بيشتر از 60%، شديد 60%RWC<). تقريباً 55% از ريبوزوم‌ها در پلي‌زوم‌هاي بزرگ در برگ‌هاي راسي بودند، در حالي كه فقط 42% از ريبوزوم‌ها در پلي‌زومها بزرگ در برگ‌هاي پايه‌اي بودند و همين مساله مشخص مي‌كند كه فعاليت برگردان در برگ‌هاي راسي بيشتر از برگ‌هاي پايه‌اي مي‌باشد، آنهم در مراحل پيش از اعمال استرس آبي يا رطوبتي كمبود رطوبت كه موجب يك كاهش خاص (01/0P<) در پلي‌زوم‌هاي بزرگ در برگ‌هاي راسي مي‌شود، در آنجا يك كاهش 4/2 برابري در پلي‌زوم‌هاي بزرگ از 2/54% به 2/22% داريم. همچنين يك كاهش ضميمه‌اي در مونوزوم‌ها هم داريم.

در آزمايش منتخب نشان داده شده در تصوير شماره 2، سطح پلي‌زوم‌هاي بزرگ به صورت از بزرگتر از 60% تا كمتر از 20% ريبوزوم‌هاي كل در برگ‌هاي راسي كاهش مي‌يابد، آنهم بعد از 96 ساعت كمبود رطوبت، در حالي كه ميزان RWC در حدود 50% بود. هم RWC و هم محتويات پلي‌زوم بزرگ تقريباً در 57% و 20% به ترتيب بين 96 ساعت و 144 ساعت بعد از كمبود رطوبت ثابت باقي ماندند. آناليزهاي مشخص كننده مقدار يك رابطه مستقيم بين سطوح پلي‌زوم بزرگ و RWC برگ در حدود (73/.=R2) را نشان مي‌دهند و يك رابطه معكوس بين سطوح مونوزوم و RWC برگ (77/0=R2). افزايش مشخص در مونوزوم‌ها (01/0P<) مشخص مي‌كند كه استرس كمبود رطوبت، فاز آغازي برگردان را محدود مي‌كند.

همچنين كمبود رطوبت موجب يك كاهش مشخص (05/0P<) در سطح پلي‌زوم بزرگ در برگ‌هاي پايه‌اي مي‌شود. در آنجا يك كاهش 4/1 برابري از 7/41% تا 1/29% در برگ‌هايي كه به شدت تحت استرس قرار گرفته‌اند، ديده مي‌شود. در آزمايش منتخب نشان داده شده در تصوير شماره 2، يك كاهش تدريجي در سطح پلي‌زوم‌هاي بزرگ و افزايش همراه در مونوزوم‌ها مشاهده مي‌شود، آنهم بعد از 72.96.144 ساعت كمبود رطوبت. مشاهدات مربوطه مشخص مي‌كند كه گروه 4 برگردان نيز محدود بوده است، اگرچه هيچ رابطه مشخصي بين پلي‌زوم بزرگ يا سطوح مونوزم‌ه و RWC در پاسخ به استرس كمبود رطوبت در برگ‌هاي پايه‌اي وجود ندارد.

تصوير شماره 3: رابطه سطوح مونوزم (ريبوزوم A.S) و پلي‌زوم بزرگ (6 ريبوزوم يا بيشتر در Mrna) با rwc در برگ‌هاي تنباك در پاسخ به استرس كمبود رطوبت.

الف: برگ‌هاي راسي                   ب: برگ‌هاي پايه‌اي

محتويات مونوزوم‌ (ريبوزوم A.S) (الماس‌هاي سياه) و پلي‌زوم بزرگ (ميدان‌هاي خاكستري) نسبت به ريبوزوم كل نسبي بودند. نقاط اطلاعاتي در مقابل نمونه RWC از آناليز پروفيل پلي‌زوم چهار آزمايش مستقل رسم شده است. مشخصات رابطه R2 بين مونوزوم‌ها و پلي‌زول‌هاي بزرگ و RWC و خط مزبور نشان داده شده‌اند.

 

 

اختلاف برگردان mRNA در پاسخ به كمبود رطوبت

علي‌رغم كاهش قابل ملاحظه در محتويات پلي‌زوم، سطوح پروتئين LTP به صورت پيوسته در برگ‌هاي مورد استرس قرار گرفته از كمي رطوبت كاهش مي‌يابد. براي مطالعه تنظيم كلي و مشخص برگردان mRNA تحت شرايط كمبود رطوبت، مقدار ريبوزوم‌هاي همراه mRNAosm, rbcs, eIF4A, ltp در شرايط تحت كنترل و شرايط كمبود رطوبت مورد اندازه‌گيري قرار گرفت. عصاره برگ خام طبق شيب نيشكر تقسيم شد و RNA از 13 قسمت تصفيه شد.

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: سه شنبه 12 فروردین 1399 ساعت: 18:38 منتشر شده است
نظرات(0)

فعال كردن جهش‌ها در ژني كه kir6.2 زير گروه مسير ـ پتاسيم حساس به ATP و ديابت دوره‌ي نوزادي را كدگذاري مي‌كند و به رمز درمي‌آورد

بازديد: 4
فعال كردن جهش‌ها در ژني كه kir6.2 زير گروه مسير ـ پتاسيم حساس به ATP و ديابت دوره‌ي نوزادي را كدگذاري مي‌كند و به رمز درمي‌آورد

فعال كردن جهش‌ها در ژني كه kir6.2 زير گروه مسير ـ پتاسيم حساس به ATP و ديابت دوره‌ي نوزادي را كدگذاري مي‌كند و به رمز درمي‌آورد

چكيده

پيشينه تحقيق

بيماران ديابتي دوره نوزادي معمولاً در 3 ماهه اول زندگي داراي چنين عارضه‌اي مي‌شوند و نيازمند به درمان اسنولين دارند. در بيشترم موارد، دليل ناشناخته‌اي مي‌باشد. از آنجا كه مسيرهاي پتاسيم حساس به ATP (kATP) در ميان ترشح انسولين تحريك شده بوسيله گلوكز از طريق سلول‌هاي بتاي وابسته به لوزالمعده قرار دارد، ما فرض مي‌كنيم كه فعال كردن جهش‌ها در ژني كه زيرگوره kir6.2 اين مسير را كدگذاري مي‌كند، باعث ديابت‌هاي دوره‌ي نوزادي مي‌شود.

مواد و روش‌ها

ما ژن kCNJII را در 29 بيمار با ديابت‌هاي دوره‌ي نوزادي ثابت و دائمي ترتيب داديم. عكس‌العمل تراوش انسولين نسبت به گلوكاكن سياهرگي، گلوكز و تولبوتاميد در بيمارها و بيماراني ارزيابي شده كه داراي جهش‌هايي در ژن بودند.

نتايج

شش جهش دوتخمكي جديد در 10 نفر از اين 29 بيمار مشخص شد. در دو بيمار ديابت از نوع خانوادگي بود و در 8 نفر ديگر ديابت از جهش‌هاي خود به خودي بوجود آمد. ديابت‌هاي دوره‌ي نوزاديشان بوسيله كتواسيداسيس مشخص شد يا اينكه بوسيله افزايش در قند خون مشخص شد و سپس با انسولين درمان شد. بيماران انسولين را در عكس‌العمل نسبت به گلوكز يا گلوكاگون ترشح نكردند، اما در عكس‌العمل نسبت به تولبوتامين انسولين ترشح كردند. 4 نفر از بيماران همچنين داراي تاخير پيشرفتي وضعيت ماهيچه‌اي بودند، 3 نفر از آنها صرع داشتند و داراي ويژگي‌هاي كژريخت خفيف بودند. زماني كه معمولترين جهش‌ها در kir6.2 با دريافت كننده‌ي سولفونيلورياي 1 در اووسيت‌ها Xenopus laevis نشان داده مي‌شود، توانايي ATP براي سد كردن مسيرهاي kATP جهش يافته به طور زياد كاهش پيدا مي‌كند.

نتيجه‌گيري

جهش‌هاي فعال كننده هتروزيگوت در ژن كدگذار kir6.2 باعث ديابت دوره‌ي نوزادي دائمي مي‌شود و همچنين ممكن است با تاخير پيشرفتي، ضعف ماهيچه‌ها و بيماري صرع همراه باشد. تعيين دلايل ژنتيكي ديابت‌هاي دوره‌ي نوزادي هميشتي و دائمي ممكن است درمان اين بيماران را با سولفوني لوريا آسان كند. ديابت‌هاي دوره‌ي نوزادي ممكن است به عنوان افزايش قند خون نياز به انسولين تعريف شود كه در سه ماهه اول دوره زندگي تشخيص داده مي‌شود. اين ممكن است موقتي باشد (در مانگين 3 ماه از بين مي‌رود) يا اينكه ممكن است دائمي باشد كه نيازمند درمان با انسولين در طول زندگي باشد. پيشرفت اساسي در فهم ما از ديابت‌هاي دوره‌ي نوزادي موقت مي‌باشد كه بيشتر موارد آن قابل استناد به يك ناهنجاري‌ در مناطق نقش‌پذير كروموزوم 6 مي‌باشد. در بيشتر بيماران، دليل ديابت نوزادي دائمي ناشناخته مي‌باشد. جهش‌هاي هتروزيگوت تركيبي و هموزيگوت در ژن كدگذار گلوكوگيناز براي موارد معدودي تخمين زده مي‌شود.

ژن‌ها براي وضعيت‌هاي چند سيستمي و نادر كه شامل ديابت‌هاي نوزادي مي‌شود، شناخته و تعيين شده است. مسيرهاي پتاسيم حساس به ATP (kATP) نقش مركزي در ترشح انسولين متحرك شده بوسيله گلوكز از سلول‌هاي بتاي وابسته به لوزالمعده بازي مي‌كند. ترشح انسولين بوسيله بسته شدن كانال‌ها شروع مي‌شود و بوسيله‌ي باز شدنشان منع مي‌شود (شكل 1). مسرهاي kATP سلول بتا پيچيدگي اكتامتريك را شكل‌گيري منفذي اصلاح كردن سولفوني لوريا تنظيمي زيرواحدهاي كانال پتاسيم باطناً و 4 زيرواحد دريافت كنند مي‌باشد (SUR1). در دوره‌ي kir6.2 و SUR1 براي تنظيم متابوليكي صحيح كانال و مسير موردنياز مي‌باشد. ATP كانال و مسير را به وسيله اتصال به kir6.2 مي‌بندد و نوكلئوتيدهاي منيزيم (Mg-ATP, Mg-ADP) فعاليت مسير را بوسيله فعل و انعال داخلي با SUR1 تحريك مي‌كند. سولفوني لوريا ترشح انسولين را در ديابت نوع 2 بوسيله اتصال به SUR1 و بوسيله بستن كانال و مسيرهاي kATPبوسيله يك مكانيزم غير مستقل از ATP تحريك مي‌كند.

ما فرض مي‌كنيم كه فعال كردن جهش در ژن كدگذار زيرواحد kir6.2 مسير kATP سلول بتا (kCNJII) باعث ديابت‌هاي بوجود آمده از پدر و مادر مي‌شود، زيرا غيرفعال كردن جهش‌ها در اين ژن منجر به ترشح انسولين كنترل نشده و ازدياد انسولين مادرزادي مي‌شود. فنوتيپ‌هاي مقايسه‌اي ديابت‌هاي دوران نوزادي دائمي و ازدياد انسولين با فعال و غيرفعال كردن جهش‌ها به ترتيب از ژن كدگذار گلوكوكيناز ديده مي‌شود. حمايت قوي از اين نظريه و فرضيه به خاطر مشاهده‌اي مي‌باشد كه از موش‌هاي مهندس ژنتيك شده (ترانسژنيك) با مسيرهاي kATP سلول بتا به دست آمده است كه اين داراي ديابت هاي دوره‌ي نوزادي عميق مي‌باشد. بنابراين ما فرض ژن كدگذار  kir6.2را در بيماراني كه داراي ديابت‌هاي دوره‌ي نوزادي دائمي بودند يا در ديابت‌هاي بلوغي توارثي نوجوانان (MODY)، توالي داديم.

بيماران

ما DNAي 29 پروباند را به ديابت‌هاي دوره نوزادي دائمي، از جمله بين‌المللي براي مجموعه ديابت‌هاي نادر نوجوانان و كودكان (ISPAD)، توالي داديم. بيماران در مجموعه براي مطالعه بين سپتامبر 2001 و اكتبر 2003 ثبت شدند. بيماران با ناهنجاري‌هايي در كروموزوم G24 جهش‌هايي در ژن كدگذار گلوكوناز، نارسايي لوزالمعده‌اي بدون‌تراو، شامل اين مجموعه شدند. همچنين ما DNAي 15 پروباند را با MODY از خانواده‌هاي انگليس ترتيب داديم كه در آنها جهش‌ها در شش ژن مربوط MODY شناخته شده ممنوع‌الورود شده بود. رضايت اطلاعي كتبي از همه بيماران يا والدينشان گرفته شد.

آناليزهاي جهشي

منطقه رمزگذار و اينترون مرز اگزوزي jGNJII از DNA ژنومي بوسيله عكس‌العمل زنجيره‌ي پليمراز با استفاده از پرايمرها (جلودارها)ي توضيح داده شده قبلي علاوه بر قطعه‌ي 5R5'CTGTGGTCCTCATCAA به قطعه‌ي 6R5'CCACATGGTCCGTGTGIACAACACG' وسعت داده شد. محصول بوسيله روش‌هاي استاندارد متوالي شد. ارتباطات خانوادگي با استفاده از يك صفحه از 10 نشانگر (علامت) ريزماهواره تاييد شد.

مطالعات باليني

همه بيماران با جهش در ژن كدگذار kir6.2 تحت آزمايشات باليني قرار گرفتند كه شامل پيشرفت‌هاي معضل و ارزيابي‌هاي عصب‌شناسي بوسيله يك پزشك يا پزشك متخصص اطفال كودكان بود و نتايج باليني بررسي شد. ثبت ضربان قلب بوسيله برق براي اثبات نامنظمي ضربان قلب و براي اندازه‌گيري فاصله QT آزمايش شد. همه تست‌هاي فيزيولوژيكي بعد از اينكه بيماران در طي شب چيزي نخوردند، اجبار شد. يك تست تحريك گلوكاكن به صورت زير انجام شد:

15mg گلوكاگن در هر كيلوگرم وزن بدن (اندازه معين ماكزيمم، 1mg) در زمان صفر به طور درون وريدي داده شد و نمونه‌هاي خون براي اندازه‌گيري سي‌پپتيت C-10, 5, 0, 2, 4, 6, 8, 10, 15 و 20 دقيقه به دست آورده شد. سپس بيشترين مقدار سي‌ ـ‌ پپتيد ثبت شد. يك تست تلرانس ـ‌ گلوكز درون وريدي نمونه‌برداري شده‌ي تغيير يافته‌ي تولبوناميد همان طور كه قبلاً توضيح داده شد، به اجرا درآمد. بعد از نمونه‌برداري خطي ـ بازي، يك قطعه كوچك و گرد 3 ميلي‌گرم از تولبوتاميد در هر كيلوگرم، 20 دقيقه‌ي بعد دنبال شد. ما جواب انسولين افزايشي اوج را بعد از قطعه‌ي كوچك و گرد گلوكز و قطعه كوچك و گرد تولبوتاميد محاسبه كرديم.

مطالعات كاركردي

موشه گونه وحشي kir6.2 يا 6.2 كه در آن هيستيدين جايگزين آرگينين در موقعيت 201(R201H) شد با موش صداي SUR1 (كه شامل اگزون 17 مي‌شود) در اوويست‌هاي Xenopus laevis نشان داده شد و جريانات kATP همان طور كه قبلاً توضيح داده شد، ثبت شد. براي شبيه‌سازي تاثير هيتروزيگوسي، ما اووسيت‌ها را با SUR1 و يك تركيب 1:1 از kir6.2 و RNA (mRNA) پيك kir6.2 R201H تزريق كرديم. منحني‌هاي عكس‌العمل غلظت ATP بر اساس معادله‌ي I/Ic=1+[1+[ATP]/I50Oh]Hill تجهيز شد كه در آن I جريان، kATP، Ic جريان نبود نوكلئوتيد، [ATP] غلظت ATP، IC50 غلظت ATP مي‌باشد كه در آن مهار نصف ماكزيمم مي‌باشد و h ضريب هيل (Hill) مي‌باشد. اطلاعات به عنوان ميانگين‌هاي ISE داده شده است.

آناليز جهشي

ما 6 شكل هيتروزيگوس جديد را در ژن كدگذار kir6.2 در 10 عدد از 29 پروباند كه داراي ديابت دوره‌ي نوزادي دائمي بودند، تعيين كرديم. جهش‌‌ها يك جانشين گلوتامين به آرگينين در موقعيت (Q52R) 52 يك جانشين جايگزين والدين به گليكين در موقعيت (759G) 59 يك جانشين والدين به متي‌اينن در موقعيت (759M) 59، جانشين آرگينين به هيستيدين در موقعيت (R201H) 201، يك جانشين آرگينين به سيستين در موقعيت (R201C) 201 و يك جانشين ايزوليسين به ليسين در موقعيت (1296L) 296 بود. هيچ جهشي در هيچ از پروباندهاي داراي MODY پيدا نشد. جهش Missense (نوعي از جهش در DNA كه در پي آن يك باز نوكلئوتيدي با يك باز ديگر تعويض شد و اين امر سبب تغيير رمز اختصاصي يك اسيد آمينه با رمز اسيد آمينه ديگر شد. در نتيجه يك پلي پپتيد غيرطبيعي حاصل مي‌شود).

R201H در 4 عدد از اين پروباندها تعيين شد و جههش V59M missense در 2 يافت شد. در همه خانواده‌ها ديابت‌هاي دوره نوزادي تنها در اشخاصي ديده شد كه داراي جهش‌هاي kir6.2 بودند و كساني از افراد خانواده كه داراي اين جهش‌ها نبودند، ديابتي نبودند (شكل 2). در دو خانواده (ISPAD19, BRI) ديابت‌هاي دوره نوزادي از والدين مبتلا به فرزندانشان انتقال پيدا كرد. از آنجا كه هر دو انتقال پدري و مادري مي‌تواند اتفاق بيافتد، نقش‌پذيري جايگاه (لوكوس) غيرمحتمل مي‌باشد. در مورد، DNA از 2 والدين تحت تاثير قرار نگرفته در دسترس بود و صفات پدري ايجاد شد، جهش‌ها به طور خود به خود افزايش پيدا كرد.

هيچكدام از جهش‌ها در 100 فرد غيرديابتي از انگليس نشان داده نشد. شكل 3، محل باقيمانده‌هاي جهش يافته را در kir6.2 نشان مي‌دهد. همه باقيمانده‌هاي جهش يافته در بين انسان‌ها، موش‌هاي صحرايي، موش‌ها و خوك‌هاي بزرگ امريكايي نگهداشته شد. باقيمانده آرژينين در موقعيت 201 در ميان 10 عضو خانواده‌ي مسيرهاي kir نگهداشته مي‌شود. يافته‌اي كه از اين احتمال حمايت مي‌كند، باقيمانده (پسمانده) نقش حياتي در عملكرد مسير و كانال دارد. علاوه بر اين، ما چندين پلي‌مراز مشخص شده‌ي قبلي را تعيين كرديم (يك جانشين اسيد گلوتاميد به ليسين در موقعيت 23[E23K]، يك جانشين آلانين به آلانين در موقعيت 190[A190A]، يك جانشين لسين به ليسن در موقعيت 267[L267L]، يك جانشين لسين به والين در موقعيت 270[L270V]، يك جانشين ايزوليسين به والين در موقعيت 337[I337V]، يك جانشين ليسين به ليسين خاموش در موقعيت 381[K381K] و يك جايگزين سرين به سيستين در موقعيت 385[S385C].

خصوصيات باليني

خصوصيات‌هاي باليني بيماران با جهش‌ها در جدول 1 نشان داده مي‌شود. 2 زيرگروه از بيماران وجود دارد: آنهايي كه تنها ديابت دارند و آنهايي كه هم ديابت دارند و داراي ناهنجاري‌ عصبي مي‌باشند. ديابت‌ها و وزن توليد پايين بر ترشح انسوليني بعد از تولد و ترشح انسولين در درون رحمي معيوب تاثير مي‌گذارد و در هر دو گروه بيماران مشابه بوده است.

ديابت‌ها

ديابت‌ها در ميانگين 7 هفته (دامنه، توليد تا 26 هفتگي) مشخص مي‌شود. در تشخيص، همه بيماران داراي افزايش قند مشخص (غلظت قند خون، 270 تا 972 ميلي‌گرم در هر دسي‌ليتر [15 تا 54 ميلي‌مول درهر ليتر]) و 3 نفر از آنها كتوراسيدوز داشتند. هيچكدام از بيماران داراي غلظت‌هاي بالا رفته‌ي اوتو آنتي‌بادي‌هاي مربوط به نوع 1 ديابت نبودند و غلظت سي‌پپتيد معمولاً كمتر از pmol200 در هر ليتر بود. دوز ميانگين انسولين 87/0 در هر كيلوگرم بود (دامنه 3/0 تا 3/1). تنها يك مريض (پدر پروباند در خانواده‌ي BR1) با انسولين معالجه نشد. اوتولبوتاميد را از بچگي دريافت كرده بود و در سن 46 سالگي، كنترل خوبي از مريضش با اين تجويز داشت (سرعت بخشيدن به غلظت گلوكز، 10 ميلي‌گرم در هر ليتر [1/6 ميلي‌مول در ليتر]، غلظت سي‌پپتيد، pmol400 در هر ليتر).

وزن تولد پايين

وزن تولد پايين يك ويژگي همه بيماران بود. در 7 نفر از 12 بيمار (58 درصد) وزن توليد پايين‌تر از درصد سوم بود. در بيماراني كه داراي علائم عصبي نبودند (جدول 1). رشدي براي تحرك بيشتر براي عقب ماندگي مشخص از خود نشان دادند و وزن قدشان بعد از ميانگين 3/9 سال در تشخيص يا درمان توزيع شد.

خصوصيات عصبي

3 بيمار (پروباندها در خانواده ISPAD43, ISPAD27, ISPAD25) داراي ناهنجاري‌هاي عصبي مشابه بودند كه فتوتيپ‌هاي لوزالعمعده اضافي مربوط به جهش kir6.2 را نشان دادند (جدول 1). هر 3 بيماري داراي خصوصيات كژريختي، بيهوشي، ضعف ماهيچه‌ها و بيشتر تاخيري مشخص همراه با ديابت دوره كودكي بودند. بيمار ديگر (پروباند در خانواده‌ي ISPAD55) داراي فتوتيپ حد واسط بود كه در تاخير پيشرفتي و ضعف ماهيچه‌ها علاوه بر ديابت‌هاي دوره نوزادي درگير بود، اما در ويژگي‌هاي عصبي ديگر درگير بود. هيچ دليلي به جاي جهش kir6.2 براي مشكلات عصبي پيدا نشد. همه كودكان داراي كاريوتيپ‌هاي زمان بودند. بيماران ديگر داراي پيشرفت نرمال بودند كه نشان مي‌داد همه جهش‌ها در kir6.2 با ناهنجاري‌هاي عصبي در ارتباط نيستند.

تاخير پيشرفتي

همه چهار مريض با خصوصيت‌هاي عصبي مشترك براي رسيدن به مرحله‌هاي اجتماعي، عقلاني و حركتي مناسب براي سنشان موفق نشدند. تاخير حركتي مشخص‌ترين اين ويژگي‌ها بود. مسن‌ترين كودك قادر به راه رفتن بدون كمك در بين 17 سالگي نبود و 4 كودك پيشرفت حركتي را نشان دادند كه سن زماني آن كودكان يا جوان‌تر تطابق داشت. ضعف ماهيچه‌اي در آزمايشات عصبي در 4 مورد وجود داشت: غلظت كينازكريتين در همه آنها نرمال بود. نمونه‌هاي بافت‌برداري ماهيچه‌اي كه از دو بيمار بدست آمد، نرمال بود و برق‌نگاري ماهيچه كه در 2 نفر اجرا شد، تاييد كرد كه جريان عصبي نرمال بوده است. در عملكرد يك بيمار پتانسيل‌ها مدت و دامنه كاهش يافته ناخوشي ماهيچه‌ را نشان مي‌دهد. پيشرفت زبان و ماهيچه‌اي همچنين به طور مشخص در اين 4 بيمار به تاخير افتاده بود هيچكدام تصويرنگاري زرونانس مغناطيسي (MRI) و مطالعات پرتونگاري مقطعي محاسبه شده كاهشي در اندازه‌ي پوسته و غشاي مخچه نشان نداد. هيچ ناهنجاري ساختاري ديده نشده، صرف نظر از اينكه زخم‌هاي غيرمعين، كوچك در سرتاسر ماده‌ي سفيد در يك مريض (پروباند در خانواده‌ي ISPAD43) روي يك اسكن MRI زماني كه 14 ساله بود، به دست آورده شد.

بيماري سرع (بيهوشي)

حملات عمومي، پيچيده يا ميوكلونيك در 3 بيمار (پروباند در‌ خانواده‌ي ISPAD43, ISPAD27, ISPAD25) كه اولين سال دوره‌ي زندگي‌شان را مي‌گذرانند، مشاهده شد. حملات به تجويز و داروي ضدغشي و ضدبيهوشي جواب داد (ويگباترين در دو مريض دولپوريت سديم در يك نفر). حملات قبل از كمي قند خون شناخته شده از نظر پزشكي مي‌باشد. همه‌ي نگاره‌هاي مغزي فعاليت غيرعادي را با موج‌هاي تند 2 طيفه نشان مي‌دهد. يك مريض كه داراي هيچ سارتيماي مشخص بود، به ويگاباترين جواب داد. ويژگي‌هاي كژريخت به همه بيماران داراي صرع يا غش داراي ويژگي‌هاي كژريخت خفيف مي‌باشد. شكل ظاهري آنها بوسيله درز جنيني برجسته، دهان انقبضات اندامي بودند كه در دو نفر در توليد و در يك نفر در 4 سالگي مشخص شد.

مطالعات فيزيولوژيكي

هم در طي صيام و هم بعد از تحريك گلوكاگن، غلظت سي‌ ـ پپتيدسرم به طور عمومي كمتر از pmol200 در هر ليتر با وجود افزايش قند خون مشخص بود. يك نتيجه سازگار با كار معمول و غيرعادي سلول بتاي برجسته (جدول 1). سرم سي‌پپتيد از حد پايين‌تر دامنه‌ي زمان تنها در 3 مريض تجاوز كرد (2 كودوك معالجه شده با انسولين و افراد با لغي كه ديابتشان با تولبوتاميد كنترل شده بود) (جدول 3). 3 بيمار كه داراي جهش‌هاي موثر بر باقيمانده 201 بودند، داراي ترشح انسولين كميته در عكس‌العمل به گلوكز وريدي بودند، اما انسولين را در عكس‌العمل و جواب به تول بوتاميد ترشح كردند (شكل 4).

آناليز عملكردي جهش R201H

زماني كه kir6.2 گونه وحشي SUR1 در اوويست‌هاي X. leavis نشان داده شد، جريانات kATP تقريباً به خاطر مهار بوسيله‌ي غلظت‌هاي ATP درون سلولي بالا غيرقابل يافت بود، اما مي‌توانستند بوسيله آزيد كه غلظت‌هاي ATP سيتوزوليك را پايين مي‌آورد، فعال شوند (شكل 5A). در مقابل جريان استراحتي مهم از اووسيست‌هاي نشان دهنده‌ي kir6.2, R201H, SUR1 ثبت شده (p<0.01 براي مقايسه با گونه وحشي kir6.2). اين جريانات بيشتر بوسيله azide فعال شد (p<0.5 براي مقايسه با گونه وحشي 5C, 5B).

اطلاعات نشان مي‌دهد كه متابوليسم باعث انسداد كمتر مسيرها و كانال‌هاي kir6.2, R201H, SUR1 نسبت به مسيرهاي kATP گونه وحشي مي‌شود. براي جستجو كردن مكانيزم‌هاي تحت اين نتايج، ما حساسيت نوكلئوتيد گونه وحشي و كانال‌هاي جهش يافته را آزمايش كرديم (شكل 5D). مسيرهاي kir6.2, R201H, SUR1 به طور قابل ملاحظه حساسيتشان كمتر از مسيرهاي گونه وجشي براي ATP درون سلولي بوده است، مسيرهاي جهش يافته به اندازه نصب ماكزيمم در يك غلظت ATP از 262±33μmدر مقايسه با غلظت ATP از 7±1μm براي مسيرهاي kir6.2, SUR1 (p<0.001) (شكل 5E) انسداد شدند.

با وجود اين مسيرهاي جهش يافته بوسيله Mg-ADP تا حد محدودي فعال شدند. ميزان هدايت مسير تك و كسر زماني كه مسير در وضعيت و حالت باز مي‌گذراند (احتمال باز) نرمال بود. براي شبيه‌سازي اثر هيتروزيگوسي، ما اووسيت‌ها را با SUR1 و مخلوط 1:1 از kir2 و  kir6.2, R201H, mRNA تزريق كرديم. جريان راكد اوويست‌ها كه به تركيب 1:1 تزريق شده به طور جزئي و نه خيلي برجسته بزرگتر (0.27±0.7nA) از اوويست‌هاي با كانال گونه وحشي (p=0.2)(0.13±0.05nA) بود (شكل 5C). جريانات kATPكانال‌ها و مسيرهاي جهش يافته بيشتر بوسيله azide فعال مي‌شدند و بوسيله تولبوتاميد تا حد مشابه مسير گونه وحشي انسداد شدند.

حساسيت ATP همچنين به مسير گونه وحشي با يك مقدار IC50 از 7.6±0.4μmنزديك بود (شكل 5E). با وجود اين جريان‌هاي kATP از مسيرهاي جهش يافته به طور برجسته بزرگتر از جريان‌هاي kATP در مسيرهاي گونه وحشي در غلظت‌هاي ATP از 1μm (p=0.008) به خاطر اختلاف در ضريب هيل بودند.د

بحث و تشريح مطالب

نتايج ما نشان مي‌دهد كه هيتروزيگوس فعال كننده‌ي جهش‌ها در ژن رمزگذار زير واحد kir6.2 از مسير kATP مي‌تواند باعث هر دوي ديابت‌هاي دوره‌ي كودكي دوره‌اي و خانوادگي شود. اين زيرنوع ژنتيكي ممكن است به طور نسبي دليل رايج ديابت‌هاي دوره‌ي نوزادي دائمي، از زماني كه آن را در 34 درصد پروباندها پيدا كرديم، باشد. بعضي از بيماران با جهش‌هاي موجود در ژن كدگذار kir6.2 داراي غش، ضعف ماهيچه، تاخير پيشرفتي مشخص علاوه بر ديابت دوره‌ي نوزادي هستند. اين مشاهدات با نقش حياتي مسيرهاي kATP در سلول‌هاي بتاي وابسته به لوزالمعده اشاره مي‌كند و نقشي را در ماهيچه‌هاي بشر و مغز بشر نشان مي‌دهد. مداركي كه نشان مي‌دهد اين جهش‌ها سيي هستند، خيلي قوي مي‌باشد. آنها با ديابت‌ها در 2 خانواده با انتقال عمودي جداسازي شدند و موارد غيرخانوادگي در ديابت‌ها به جهش‌هاي خود به خودي مربوط بودند (از آنجا كه جهش در ديابت‌ها والدين نورموگسيميك موجود نبود)، تقريباً 106 نفر مردم احتمالاً داراي جهش خود به خودي در يك ژن اين اندازه مي‌باشند.

بنابراين در 9 تا از چنين جهش‌هايي دور از احتمال است كه مشاهده فرصتي باشند. رايج‌ترين جهش (كه منجر به جايگزيني R201H مي‌شود)، درون نوكلئوتيد CPG با يك نقطه داغ براي جهش‌ها در ژن‌هاي پستانداران اتفاق مي‌افتد. اين احتمال كشف و يافت برگردند، جهش R201H را در خانواده‌هاي غيرمرتبط از كشورهاي مختلف نشان مي‌دهد. از آنجا كه اكثريت جهش‌ها خودبه خودي هستند، پيشينه خانوادگي ديابت اغلب موجود نمي‌باشد. ديابت به طور ميانگين در سن 7 سالگي و در طي 3 ماهه اول دوره زندگي 10 تا 13 بيماري مشخص شد اگرچه 3 بيمار با كيتواسنيوز مشخص شدند، احتمال دارد كه حداقل بعضي از بيماران داراي ترشح كمينه انسولين درون‌زاد داشتند، زيرا در اكثر بيماران مريضي فوراً بعد از تولد مشخص نشد و بعضي داراي غلظت‌هاي سي ـ پپتيد قابل كشف بودند. بيماران با جهش‌هاي kir6.2 ممكن است با نوع ديابت 1 بر حسب ويژگي‌هاي باليني تطابق و همپوشاني داشته باشند، اما 9 نفر از بيماران دارا اتو آنتي‌بادي سلول بتا بودند.

حدي كه جهش‌ها در ژن كدگذار و رمزگذار براي ديابت نوع 1 منفي آنتي‌بادي محاسبه مي‌شوند، به تحقيقات و جستجو نياز دارد. تاخير رشد درون رحمي شديد يافت شده در بيماران با جهش kir6.2 به طور زياد با ترشح انسولين غايت يا كاهش يافته در رحم سازگار مي‌باشد و همچنين در بيماران با عيوب گلوكوكيناز، فقدان منطقه نقش‌پذير شده‌ي كروموزوم 6.624 (كه منجر به ديابت دوره‌ي نوزادي موقت مي‌شوند)، ديده مي‌شود. رشد تحرك بيشتر براي جبران عقب‌ماندگي پس از تولد يكي از ويژگي‌هاي اين وضعيت‌ها مي‌باشد. همچنين در بيماران با جهش‌هاي kir6.2 كه داراي ناهنجاري‌هاي عصبي نبودند، مشاهده شد. جهش‌ها در ژن كدگذار kir6.2 احتمالاً باعث ترشح كاهش يافته انسولين از سلول‌هاي بتا بوسيله حساسيت كاهش يافته به ATP مي‌شود كه پيش‌بيني مي‌شود منجر به بدست آوردن عملكرد مسير مي‌شود آناليز عملكردي رايجترين جهش (R201H)‌ نشان داد كه جهش هموزيگولين منجر به حساسيت كاهش يافته‌ي نسبت به ATP مي‌شود. زماني كه گونه وحشي و زيرواحدهاي جهش براي شبيه‌سازي وضعيت هيتروزيگولين با هم اظهار مي‌شوند، حساسيت ATP جمعيت تركيب شده مركب مسيرهاي هيترومتريك بجز در غلظت‌هاي ATP پايين شبيه به گونه وحشي بود.

با وجود اين ما انتظار داريم كه جمعيت كوچكي از مسيرهاي R201H همومتريك با حساسيت ATP پايين‌تر خواهد بود (در حدود 6 درصد مسيرها اگر شمار زيرواحدهاي جهش يافته در مسير تترامتريك به صورت دونامي توزيع شود). در حقيقت چنين مسيرهاي حساس به ATP در سطح مسير تك (كانال تك مسيره) مشاهده شد. اگرچه اندازه‌گيري اين جريان در غلظت‌هاي ATP بالا سخت مي‌باشد، ممكن است نگهداري سلول بتاي هايپرپلاريز شده حتي در وجود گلوكز كافي باشد كه بوسيله آن فعاليت الكتريكي و آزادسازي انسولين كاهش پيدا مي‌كند.

نتايج ما نشان مي‌دهد كه خيلي از تغييرات كوچك در جريان kATP ساكن كه به خاطر تغييرات كوچك در حساسيت ATP مي‌باشد، مي‌تواند ترشح انسولين را براي ايجاد ديابت در افراد معيوب كند. اين يافته با بعضي سازگار مي‌باشد نه با همه. مطالعات نشان مي‌دهد كه پلي‌مورفيزم kir6.2 كه در آن ليسين جايگزين اسيد گلوتاميك در موقعيت 23 (E23K) مي‌شود. تغييرات كوچكي در حساسيت ATP نشان مي‌دهد. مدل مولكولي انتهاي C از kir6.2 پيش‌بيني مي‌كند كه R201 نزديك زنجيره فسفات ATP قرار دارد و با فسفات ATP تقابل دارد. مفهوم نقش حياتي براي باقيمانده‌ي 201 در اتصال ATP بوسيله اين بافت حمايت مي‌شود كه حساسيت ATP از مسيرهاي kATP زماني كه آرژينين در موقعيت 201 نسبت به هيستيدين و ديگر باقيمانده‌ها جهش پيدا مي‌كند، كاهش پيدا مي‌كند.

3 جهت (759G, 759M, Q52R) در مارپيچ لغزشي پيدا مي‌كند. باقيمانده 52 در انتهاي مارپيچ و باقيمانده 59 در وسط در امتداد طول قرار دارد. موقعيت مارپيچ لغزش نقشي را در تنظيم ورودي مسير و كانال نشان مي‌دهد، اما دور از محل اتصال ATP قرار دارد، كار ديگري براي توضيح دادن مكانيزم لازم است كه بوسيله آن جهش در دامنه و حيطه مارپيچ لغزشي موثر بر بيماري قرار دارد. تعيين جهش‌ها در ژن رمزگذار زيرواحد مسير kATP، kir12 كاربردهاي مهمي براي درمان بيماران مبتلا ممكن است داشته باشد.

مطالعات عملكردي ما در شرايط vitro نشان مي‌دهد كه اگر مسير kATP بتواند بوسيله مكانيزم غيرمستقل ATP نزديك شود (براي مثال سولفونيلوراز) ترشح انسولين ممكن است برگردانده شود. بيماران با جهش‌هاي موثر بر موقعيت 201، عكس‌العمل انسوليني زيرنرمال، اما واضحي نسبت به تولبوتامين درون ورودي داشت. اين مشاهده نشان مي‌دهد كه وضعيت فاتوفيزيولوژ يكي در انسان يافته‌هايي را در ويترو بازتاب مي‌كند كه امكان استراتژي‌هاي درمان جديد را بر اساس سولفونيلوراز يا مهاركننده‌هاي مسيري kATP ويژه ديگر را در بيماران وابسته به انسولين بالا مي‌برد. در ميان يادداشت‌هاي يك بيماري با جهش R201H كه هميشه با تولبوتاميد درمان مي‌شد، سطوح سي‌پپتيد ر حيطه نرمال و كنترل گلكميك خوبي داشت.

تحقيقات بيشتري براي تعيين اينكه آيا تشخيص جهش در ژن رمزگذار kir6.2 اجازه درمان را نسبت به فرم عوامل دهاني به جاي تزريق انسولين زيرپوستي خواهد داد يا نه؟ مورد نياز مي‌باشد. غيرمحتمل است كه تاخير پيشرفتي شديد، ضعف ماهيچه و بيهوشي ديده شده در يك گروه از بيماران با جهش‌هاي kir6.2 از ديابت يا درمانش نتيجه شود. تاخير پيشرفتي شديد و بيهوشي (صرع) مزمن در كودكان با ديابت دوره‌ي نوزادي نادر مي‌باشد. در مطالعات ما، تشخيص عصب‌شناسي كه بيشتر از شناختن افزايش قند خون بود و انقباض ديدهه شده در تولد در 2 بيمار، نشان مي‌دهد كه بركار عصبي در رحم موجود بود. kir6.2 زيرواحد تشكيل دهنده متصدي در مسيرهاي kATP در ماهيچه اسكلتي و نرون‌ها در كل مغز مي باشد. با وجود اين فعاليت تغيير يافته اين مسيرها مي‌تواند باعث تاخير پيشرفتي، ضعف ماهيچه‌اي و بيهوشي و غش شود.

مطالعات در نمونه‌هاي حيوانات براي ارزيابي ماهيچه اسكلت و تاثيرات عصبي دستيابي جهش‌هاي عملكردي اجرا شده است. با وجود اين فقدان عملكرد مسير و كانال kATP مي‌تواند منجر به حملات القا شده‌ي كاهش اكسيژن بافت شود و القاي بيشتر از حد SUR1 در پيش مغز، مستعد بودن حملات را كاهش مي‌دهد. تحليل و آناليز بيماران اضافي براي تعيين اينكه آيا جهش‌هاي kir6.2 با سندرم مجزاي مشخص شده بوسيله تاخير پيشرفتي، بيهوشي و ديابت‌هاي دوران نوزادي افزايش مي‌دهد يا نه، مورد نياز خواهد بود.

موقعيت و نوع جهش بر فتوتيپ ممكن است تاثير بگذارد. بيمار با جهش در باقيمانده 201 ديابت داشتند، اما ناهنجاري عصبي نداشتند. متغير 759M با هر دوي ديابت مجاز و تاخير پيشرفتي همراه با ديابت رابطه دارد. اين نوع رفتار ژنتيكي ـ كه در آن همان جهش با فتوتيپ‌هاي مختلف در خانواده‌هاي مختلف ارتباط دارد ـ با ژن‌هاي ديگر نظير LMNA مشاهده شده است. جهش‌‌هاي هيتروزيكوس kir6.2 باعث مي‌شود كه ديابت تاييد كند كه مسير وابسته به كانال kATP براي ترشح انسولين حياتي مي‌باشد و ديگري، ‌مسيرهاي غيروابسته كانال kATP براي جبران فقدان آن ناتوان مي‌باشد. جهش‌ها با تاثير عملكردي با شدت پايين‌تر بوسيله زمينه‌ي ژنتيكي ممكن است منجر به ديابت كوتاه مدت شود يا اينكه منجر به ديابتي شود كه بعد از دوره نوزادي ظاهر مي‌شود.

در حقيقت، ما و ديگران نشان داده‌اي كه kir6.2 رايج پلي‌مورفيزم E23K با حساسيت افزايش يافته نسبت به ديابت نوع 2 در ارتباط مي‌باشد. در نتيجه، جهش‌هاي فعال كننده در ژن رمزگذار زير واحد مسير پتاسيم حساس به kir6.2, ATP باعث ديابت‌هاي دوران نوزادي و در بعضي از بيماران ناهنجاري‌ عصبي مي‌شود. يافته‌هاي اوليه كه در آن توليد تاميد تا حدودي براي تاثير رايجترين جهش روي ترشح انسولين تنظيم مي‌كند، ايجاد اميدواري‌هايي مي‌كند كه به موجب آن حداقل در بعضي موارد از موارد ديابت ممكن است به طور موثر با قرص‌هاي سولفونوي لوريا معالجه شود.

شكل 1، نمايش طرحي سلول بتاي وابسته به لوزالمعده، كه نقش مسير پتاسيم حساس به ATP (kATP) را در ترشح انسولين شرح مي‌دهد، ‌گلوكز بوسيله راه انتقال كننده‌ي گلوكز CLUT2 وارد سلول بتا مي‌شود. به محض اينكه گلوكز در درون سلول سلول سوخت و ساز شد، منجر به تغييراتي در غلظت درون سلولي نوكلئوتيد آدنين مي‌شود كه مسير kATP را مهار مي‌كند. بنابراين باعث بسته شدن مسير يا كانال مي‌شود. مسير kATP شامل 4 زيرواحد دريافت كننده سولفوني لوريا (SUR1) و 4 زيرواحد kir6.2 در يك ساختمان ساخت اتومتريك مي‌باشد. بسته شدن مسير يا كانال منجر به دي پلاريزاسيون غشا مي‌شود كه در پي آن مسيرهاي كلسيم وابسته به ولتاژ (Ca2+) را فعال مي‌كند و در برگشت منجر به افزايش در Ca2+ درون سلولي مي‌شود كه اگزوسيوس انسولين را راه مي‌اندازد. سولفوني لوريا ترشح را بوسيله اتصال مستقيم به زيرواحد SUR1 مسيرهاي kATP آغاز مي‌كند و باعث انسداد مسير مي‌شود. Mg-ADP بر منيزيم ADP دلالت مي‌كند.

شكل 2، وضعيت ديابت و جهش‌ها در ژن كدگذار kir6.2 در خانواده‌ها

اين شجره‌نامه‌هاي جزئي خانواده‌ها را با جهش‌هاي 296L, R201H, R201C, 759M, V59G, Q52R نشان مي‌دهد. در همه شجره‌نامه‌اي كه براي آنها DNA پدر و مادري در دسترس بود، روابط و ارتباطات خانوادگي بوسيله يك صفحه 10 زيرماهواره‌اي تاييد شدند، در شجره‌نامه‌هاي 55, 54, 44, 43, 41, 27, 22, 19 ISPAD جهش‌هاي خود به خودي فقدان ديابت‌هاي دوره كودكي مزمن در والدين و وجود آن در كودك را توضيح مي‌دهد. مربع‌ها نشان دهنده اعضاي مذكر و دايره‌ها نشان دهنده اعضاي مونث خانواده مي‌باشند و براي لوزي‌ها جنسيت تعريف نشده است. مربع‌ها و دايره‌هاي آبي اشخاص با ديابت نوزادي را نشان مي‌دهد. علامت مميز كاهش را نشان مي‌دهد. شماره‌هاي درون لوزي‌ها بر شمار هم‌نژادهاي مبتلا نشده دلالت مي‌كند. يك كد دو حرفي براي وضعيت و حالت ژن‌هاي ناهمسانشان مجاور در زير هر نشان، نشان داده مي‌شود.

N بر اين دلالت مي‌كند كه هيچ جهشي وجود ندارد، M بر جهش و NA براي در دسترس نبودن تست و آزمايش دلالت مي‌كند. P و پيكان به پروباند در هر خانواده اشاره مي‌كند (اولين عضو به كار گرفته شده براي اين مطالعه). اسيد آمينه‌ها بوسيله كدهاي تك حرفي نشان داده مي‌شوند.

شكل 3) شرح 2 زيرواحد kir6.2، جهش‌هاي تعيين شده در بيماران ديابتي دوران نوزادي مزمن را نشان مي‌دهد. اين تشريح بر اساس ساخت بلورين مسير پتاسيم Kirbacle L  مي‌باشد. مارپيچ لغزشي آلفا و فيلتر انتخابي در نارنجي نشان داده مي‌شود و صفحات بتاي انتهاي C در آبي نشان داده مي‌شود. باقيمانده‌ها و تفاله‌هاي متاثر بوسيله جهش‌ها در بيماران ديابتي دوره نوزادي (1296, R201, 759, Q52) در زرد نشان داده مي‌شود. اسيد آمينه‌ها بوسيله كدهاي تك حروفي نشان داده مي‌شود. پيوند سايه‌دار، غشا و پوسته‌ي سلول را نشان مي‌دهد و دايره‌هاي آبي يون پتاسيم را نشان مي‌دهد. برچسب‌هاي خارجي و داخلي به حيطه‌هاي در خارج و بيرون سلول اشاره مي‌كند.

شكل 4) عكس‌العمل‌هاي تراوشي انسولين نسبت به گلوكز درون وريدي و نسبت به تولبوتاميد: نتايج زماني كه راس در سطح انسولين از خط پايه در عكس‌العمل نسبت به 3/0 گرم از گلوكز درون وريدي در هر كيلوگرم و 3 ميلي‌گرم از تولبوتاميد درون وريدي در هر كيلوگرم براي 3 عضو خانواده‌هاي LSPAD، 19 و 41 افزايش پيدا مي‌كند، نشان داده مي‌شود.

شكل 5) تاثيرات مهار سوخت و سازي، يك سولفوني لوريا و ATP درون سلولي روي جريانات در مسيرهاي پتاسيم حساس به ATP جهش يافته و گونه وحشي: جريانات كلي سلولي در يك گيره‌ي ولتاژ 2 الكترودي از اوويست‌هاي سالم و بي‌عيب نشان دهنده‌ي kir6.2, SUR1 (صفحه A) يا kir6.2, R201H, SUR1 (صفحه B) در عكس‌العمل به مراحل ولتاژي ±20mvاز يك پتانسيل نگهدارنده‌ي -10mv ثبت شد. محلول خارجي از 90mM كلريد پتاسيم، 1mM كلريد منيزيم، 1.8mM كلريد سديم و 5mM هپس (7.4pH با هيدروكسيد پتاسيم) به علاوه 3mM آزيد و 500mM تولبوتاميد همان طور كه تعيين شده، تشكيل شده است.

صفحه C نشان دهنده جريان سلولي كل ميانگين فراخوانده شده بوسيله مرحله ولتاژ از 10- تا mv30- در كنترل محلول مي‌باشد. سپس بعد از وضعيت يكنواخت به 3mM آزيد رسيد. سپس به وجود ادامه‌دار آزيد به علاوه 500mM تولبوتاميد رسيد. اوويست‌ها به RNA پيك كدگذار و رمزگذار SUR1 به علاوه kir6.2 (6 اوويست)، kir6.2, H201H (7 اوويست) تزريق شدند. ميله‌هاي T نشان دهنده اشتباه و خطاي استاندارد مي‌باشد.

صفحه D جريان kATP ثبت شده را در عكس‌العمل نسبت به سراشيب‌هاي ولتاژ را از 110- تا mv100+ نشان مي‌دهد. خط سايه‌دار شده سطح جريان صفر را نشان مي‌دهد. محلول پپتيت از 140μm كلريد پتاسيم، و 10μmHEPESتشكيل شده است (pH 7.4 با هيدروكسيد پتاسيم)، محلول داخلي شامل 107μmEGTA (اسيد اگزازيك)، HEPES 10μm (pH 7.2 با هيدروكسيد پتاسيم) و ATP 100μm همانطور كه نشان داده شده مي‌باشد.

صفحه E ارتباط بين غلظت ATP و جريان kATP را نشان مي‌دهد كه نسبت به جريان در فقدان نوكلئوتيد براي kir6.2, SUR1 در 6 اوويست (دايره‌هاي باز)، kir6.2, R201H, SUR1 در شش اوويست (دايره‌هاي بسته) و يك تركيب 1:1 از kir6.2, R201H و kir6.2  نشان داده شده با SUR1 در شش اوويست (لوزي‌ها) بيان مي‌شود. خطوط بهترين نسبت معادله‌ي Hill براي ميانگين داده مي‌باشد. براي kir6.2, SUR1 مهار آن نصف بيشينه مي‌باشد، غلظت 6.6μm مي‌باشد و ضريب هيل (h) 1:1 مي‌باشد. براي kir6.2, R201H, SUR1، 1C50مساوي 245μm و h مساوي 2 مي‌باشد.

براي تركيب 1:1 خط بهترين تناسب براي معادله‌ي زير مي‌باشد:

a(1/[1+([ATP]/245μm])+(1-a….) كه در آن [ATP] غلظت ATP، 1C50 مساوي 7.6μm و a مساوي 04/0 مي‌باشد.

 

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: سه شنبه 12 فروردین 1399 ساعت: 18:24 منتشر شده است
نظرات(0)

علت‌هاي گوناگون هايپوگليسما در ارتباط با كمبود داخلي در ديابت

بازديد: 0
 علت‌هاي گوناگون هايپوگليسما در ارتباط با كمبود داخلي در ديابت

 علت‌هاي گوناگون هايپوگليسما در ارتباط با كمبود داخلي در ديابت

مقدمه

هايپوگليسمياي آتروژن يك عامل محدود شده در حوزه گليسميك ديابت‌ها است. آن سبب مطابق با نشانه بيماري عود كننده (تكراري) است و گاهي حداقل موقتي است. حادثه مهم در غيرقابل (ناتوان) در اكثر افراد ديابت نوع I و همچنين در اكثر افراد با ديابت پيشرفته نوع II است. گاهي اوقات كشنده (مخرب) است. به علاوه هايپوگليسمياي يا تروژن (iatrogen) از نگهداري يوگلسيميا (euglycemia) در طول زندگي يك شخص ديابتي جلوگيري مي‌كند. بنابراين درك كامل كامل پابرجا از كنترل گليسميك بهره‌مند مي‌شوند. در اين مقاله، مساله كلينيكي هايپوگليسميك در ديابت را از درك كامل پاتوبيولوژي بحث مي‌شود. اولاً: سندرم‌هاي تنظيم متقابل كمبود گلوكز و هايپوگليسمياي بدون نشانه‌هاي بيماري هشدار دهنده (شناختاه شده ـ مشهور ـ به ناآگاهي هايپوگليسما) توضيح داده مي‌شود بوسيبله مفهوم همسان هايپوگليسمياي در ارتباط ـ پيوسته ـ با كمبود داخلي دنبال مي‌شود. سپس حالتي وجود دارد كه اشكال جمعي پديده‌ هايپوگليسمياي در ارتباط با نقش داخلي را معرفي مي‌كند. اين اشكال تمرين مربوط بودن، خواب ـ مربوط بودن هايپوگليسمياي در ارتباط با نقص داخلي است. سرانجام استنباط‌هاي نگهدارنده كلينيكي اين شرايط بحث مي‌شود. اگرچه روش‌هاي درمان‌شناسي رايج به اداره ديابت‌ها به آرامي در حال بهبود هستند، هنوز دور از ايده‌آل هستند. با اين وجود حالا هر دو، بهبود كنترل گليسمي و كاهش تكرار نشانه‌هاي بيماري يا تروژنيك هايپوگليسميا در بسياري از افراد داراي ديابت امكان‌پذير است. اينها اهداف ارزشمندي هستند، اگرچه نگهداري (حفظ) هميشگي ايوگليسميا هدف نهايي است. چنين نگهداري احتمالاً خطر پيچيدگي (گرفتاري) ميكروعروقي (آوندي) را برطرف خاوده كرد كه مخصوص ديابت‌هاي رتينوپزي، نفروپزي و نورروپزي هستند و نيز ممكن است خطر گرفتاري ميكروعروقي را به سطح افراد عادي (بدون ديابت) كاهش دهند.

تنظيم متقابل كمبود گلوكز و بي‌اطلاعي هايپوگليسميا

كاهش در انسولين، افزايش در گليكوژن و در فقدان آخري، افزايش در اپي‌نفرين كه بالا مي‌ايستند، قرار مي‌گيرد. در سلسله مراتب عوامل تنظي من گلوكوززايد (فراوان) كه به طور نرمال جلوگيري مي‌كند، يا به سرعت هايپوگليسميا را تصحيح مي‌كند. گلوكزيك سوخت متابوليك الزامي براي مغز تحت شرايط فيزيولوژيك است. خاون به مغز، انتقال گلوكوز كه تسهيل مي‌شود بوسيله GLTU1 در طول ديواره مويين فكر كرده مي‌شود كه به طور عمده در آستروسيت و  پودوسيت اتفاق مي‌افتد كه مويين‌ها را احاطه مي‌كند. در طول استروسيت گلوكز مي‌تواند به عنوان گليكوژن ذخيره شود يا آن مي‌تواند به لاكتيك (ترشح‌ شير) گليكوليز شود كه سپس به نرون‌ها صادر مي‌شود، جايي كه آن به عنوان يك سوخت اكسيدي اعمال مي‌كند.

چون مغز نمي‌تواند گلوكز سنتز كند يا بيش از چند دقيقه كمي گليكوژن را ذخيره كند، آن به طور انتقادي وابستگي به تهيه متوالي گلوكز از گردش خون دارد. اگر غلظت پلاسماي گلوكز شرياني زير ميزان جذب فيزيولوژيك قرار بگيرد، خون به مغز، انتقال گلوكز براي متابوليسم گلوكز مغز و سرانجام بقاء (با زماني) ناكافي مي‌شود. كاهش غلظت گلوكز شرياني در نواحي گسترده (وسيع) مغز احساس مي‌شود. همچنين در سياهرگ كبدي و اعضاي كاروتيد احساس مي‌شود. مكانيسم به طور گسترده شناخته شده، احساس گلوكز، احساس ميانجيگري (واسطه) گلوكوليناز در سلول‌هاي بتا و لوزالمعده است.

مكانيسم مشابه ممكن است در نرون‌هاي مغز موثر باشد. از زماني كه غلظت گلوكز پلاسماي شرياني در طول ميزان فيزيولوژيك كاهش مي‌يابد. ترشح انسولين كاهش مي‌يابد. اين كمك مي‌كند از توليد افزايش هپاتيك و گلوكز، وقتي گلوكز در پلاسماي شرياني درست زير ميزان فيزيولوژيك قرار مي‌گيرد، ترشح گليكوژن و اپي‌نفرين افزايش مي‌يابد. گليكوژن گليكوزنوليتر هپاتيك را تحريك مي‌كند. همچنين گليكوژن‌سازي را همراهي مي‌كند. وقتي پيشروها فروان هستند. اپي‌نفرين هپاتيك را تحريك مي‌كند و توليد گلوكز را.

همچنين تصفيه گلوكز بوسيله بافت‌هايي مثل ماهيچه و پيشروهاي گليكوژن مجهز مثل لاكتيك، آمينواسيدها و گليسرول را كاهش مي‌دهند. هر سه اين دفاع فيزيولوژيك عليه توسعه هاپيوگليسيما، كاهش انسولين و افزايش گليكوژن و اپي‌نفرين سازش مي‌شوند. در اكثر افراد ديابت نوع اول و در بسياري با ديابت‌هاي پيشرفته نوع II (جدول 1) تا ميزاني كه ترشح انيدروژن انسولين ناقص است، سطح انسولين درمان‌شناسي پايين نمي‌افتد و سطح گليكوژن بالا نمي‌رود. وقتي سطح گلوكز پايين مي‌رود، در مجموع واكنش اپي‌نفرين به سطح داده شده هايپوگليسميا اغلب رقيق مي‌شود. با آستانه گليسميك براي آن واكنش كه به غلظت گلوكز پلاسماي پايينتر تغيير مي‌كند (انتقال مي‌يابد).

تركيب يك واكنش گليكوژن غايب و يك واكنش اپي‌نفرين رقيق شده سبب سندرم باليني تنظيم متقابل كمبود گلوكز مي‌شود. يك واكنش آدرنالين رقيق شده (عصب سازشي همچنين آدرنو مغزي) سبب سندرم باليني بي‌اطلاعي هايپوگليسميا مي‌شود. هايپوگليسمياي بي‌اطلاعي در نتيجه فقدان نوروژن (لرزش) علامت‌هاي هشداردهنگي (به عنوان مثال تپش قلب، لرز، اضطراب و ديافروگرسنگي) كه قبلاً به بيمار اجازه مي‌دهد تا درك كند و تصحيح بكند هايپوگليسمياي در ارتباط با كمبود داخلي در ديابت نوع اول و ديابت پيشرفته نوع دوم پيشنهاد مي‌كند كه ياتروژنتيك اخير هايپوگليسميا سبب هر دو سندرم مي‌شود. آن سبب تنظيم متقابل گلوكز ناقص بوسيله كاهش واكنش‌هاي آدرنومدولاري (آدرنومغزي) اپي‌نفرين مي‌شود. به سطح داده شده هايپوگليسمياي بعدي در محيط موقعيت واكنش گليوكوژن غايب سبب بي‌اطلاعي هايپوگليسميا بوسيله كاهش واكشن سازش آدرنالين و واكنش‌هاي نتيجه داده شده شامل بودن علامت‌هاي نوروژنيك به سطح داده شده هايپوگليسمياي بعدي مي‌شود.

بنابراين يك چرخه معيوب هايپوگليسمياي مكرر (جاري) وجود دارد. اثر باليني‌ هايپوگليسمياي در ارتباط با كمبود آناتومي در ديابت نوع اول خوب پابرجاست. هايپوگليسمياي اخير حتي اساميتوماتيك نوكترنال واكنش اپي نفرين را كاهش مي‌دهد و واكنش‌هاي مطابق با بيماري به هايپوگليسمياي بعدي را كاهش مي‌دهد. هايپوگليسمياي اخير همچنين كاركرد ريشه‌اي اسهال خوني را در طول هايپوگليسمياي بعدي كاهش مي‌دهد و آشكار ساختن هايپوگليسميا را در در مراحل باليني مشكل مي‌كند. آن دفاع گليسميك عليه انسولين پايين را آسيب مي‌زند.

سرانجام يافتن اينكه در اكثر بيماران تحت تاثير قرار گرفته، وسواسي خيلي كم حدود دو تا سه هفته خودداري از هايپوگليسمياي يا تروژنتيك، هايپوگليسمياي بي‌اطلاعي را معكوس مي‌كند و تنظيم متقابل جز‌ء گلوكز (جزء تركيبي) اپي‌نفرين را بهبود مي‌بخشد. حمايت جالب توجه براي ارتباط باليني ايجاد شده هايپوگليسمياي در ارتباط با كمبود داخلي در ديابت نوع اول را فراهم مي‌آورد. اثر باليني هايپوگليسمياي در ارتباط با كمبود داخلي در ديابت نوع دوم كم پابرجاست. اگرچه واكنش گليكوژن به هايپوگليسميا واقعاً در بيماراني كه نزديك به كمبود انسولين در انتهايي پيناب هستند، پنهان است. به علاوه آستانه براي واكنش‌هاي اپي‌نفرين و علامت‌هاي نوروژنتيك به هايپوگليسميا به غلظت گلوكز پلاسماي پايين‌تر منتقل مي‌شود. سپس از هايپوگليسمياي اخير. اين شرت‌ها كمبود انسولين انيدوژن در نتيجه بي‌نظمي سطح انسولين و فقدان گليكوژن و واكشن‌هاي كاهش يافته اپي‌نفرين و علائم نوروژنيك به سطوح داده شده هايپوگليسميا، اجزاي كليدي (مهم) هايپوگليسمياي در ارتباط با كبمود داخلي در ديابت نوع اول است.    

بنابراين بيماران داراي ديابت پيشرفته نوع دوم (براي مثال كمبود انسولين) در خطر هايپوگليسمياي در ارتباط با نقض داخلي هستند. روي هم رفته تكرار اپيزود بيماري هايپوگليسمياي در ديابت نوع دوم از دريابت نوع اول پايين‌تر است. اگرچه هايپوگليسميا به طور فزاينده محدودتر مي‌شود. با توجه به كنترل گليسميك در طول زمان در ديابت نوع دوم و برخورد چند هايپوگليسمياي جدا شده گزارش مي‌شود كه در بيماران ديابت نوع دوم و آنهايي كه نوع اول را دارند، مشابه باشد. اگر چنين بيماراني براي استمرار درمان انسولين حاضر باشند (تحت درمان قرار گيرند).

اطلاعات بر اساس جمعيت خاطر نشان مي‌كند كه برخورد هايپوگليسمياي جدا شده در ديابت نوع دوم كه با انسولين درمان مي‌شوند، تقريباً 40 درصد يا حتي 10 درصد برخوردها در ديابت نوع اول است. توجه همزمان به اين اطلاعات خاطر نشان مي‌كند كه برخورد يا ترژن‌ هايپوگليسميا آن را در ديابت نوع اول در بيماران نزديك به كمبود انسولين در انتهاي بيناب ديابت نوع دوم نزديك مي‌كند. اين شايد در نتيجه اجزاي پاتوبيولوژي بحث شده در بالا باشد (جدول 1).

هايپوگليسمياي در ارتباط با نقص داخلي يك بي‌نظمي كاركردي جدا از ديابت كلاسيك نوروپاتي داخلي است. آن يك پديده ديناميكي است كه مي‌تواند وادار شود (بوسيله هايپوگليسمياي پيشين) و برعكس شود (از طريق اجتناب از هايپوگليسميا) و به طور باليني بوسيله هايپوگليسمياي يا تروژن تكراري آشكار شود. در مقايسه نوروپاتي كمبود ديابت يك بي‌نظمي ساختاري است كه به طور باليني بوسيله روده‌ي معده‌اي يا تناسلي يا بوسيله كشش ارتواستاتيك ثابت مي‌شود. با اين وجود بديهي است كه اجزاي كليدي هايپوگليسمياي در ارتباط با كمبود داخلي در بيماران نوروپاتي داخلي ديابت برجسته‌تر است از در آنهايي كه بدون نوروپاتي كمبود ديابت است.

جدول 1، نوروايندوكراين و واكنش‌هاي مطابق با نشانه بيماري به هايپوگليسميا در اشخاص بدون ديابت، بيماران داراي ديابت نوع اول و افراد با ديابت نوع دوم.

عليرغم برخورد باليني هايپوگليسمياي در ارتباط با نقص داخلي واسطه‌هاي آن و مكانيسم‌ها به طور عمده ناشناخته است. ديويس و كالگ پيشنهاد كردند كه واكنش كورتيزول به هايپوگليسمياي سابق (پيشين)، هايپوگليسمياي در ارتباط با نقص داخلي را از طريق كورتيزول روي مغز واسطه مي‌كند. پيشنهاد آنها بر اساس دو يافته است: القا كورتيزول داده شده در يك روز واكنش‌هاي آدرنومغزي اپي‌نفرين و فعاليت‌هاي عصب در ماهيچه را به هايپوگليسمياي روز دوم كاهش مي‌دهد (هيچ اثر واكنش مطابق با نشانه‌هاي بيماري گزارش نشد). به راستي كورتيكوتروپين علامت شده a1-2+ وادار كننده بالاي كورتيزول يافته شده براي كاهش آدرنومغزي و علائم نوروژنيك در واكنش به هايپوگليسمياي روز بعد است. اگر چه ترفيع يافته كم علامتگذاري شده كورتيزول سابق به سطوح قابل قياس‌تر به آنهايي كه در طول هايپوگليسميا اتفاق مي‌افتد، براي كاهش آدرنو مغزي اپي‌نفرين يا علائم نوروژنيك در واكنش به هايپوگليسمياي بعدي يافت نشده. به اين دليل در بين ديگران كورتيزول ظاهر نمي‌شود كه واسطه عمده هايپوگليسمياي در ارتباط با نقص داخلي باشد. بر اساس اعضاي بديهي در قراضه نشان مي‌دهد كه هايپوگليسميا براي يك دوره روز تا هفته نتيجه در جذب افزايش يافته گلوكز در مغز و در خون مغز سد GLUT1 پيك RNA و پروتئين است.

فرضيه انتقال گلوكز مغز پيشنهاد مي‌كند كه انتقال گلوكز مغز ـ خون در يك سطح داده شده هايپوگليسميا، مكانيسم هايپوگليسمياي در ارتباط با نقص است. بويل و كالگ گزارش كردند كه جذب گلوكز در مغز (محاسبه شده از تفاوت‌هاي سرخرگ وريدي در طول مغز و جريان خون مغزي است) در طول هايپوگليسميا حفظ مي‌شود. پس از تقريباً 24 ساعت بين وعده‌ هايپوگليسميا افزايش نمي‌يابد. به علاوه دي‌رايس‌ات آل يافت كه در موش‌هاي صحرايي در غلظت‌هاي يكسان گلوكز خون، غلظت‌هاي گلوكز در سوراخ مياني هيپوتالاموس كمي پايين‌تر است نه بالاتر در طول يوگلسيميا و هايپوگليسميا پس از سه روز هايپوگليسميا.

يافته‌هاي بالا با افزايش انتقال گلوكز خون به مغز بوسيله هايپوگليسميا پيشين سازگار نيستند. بنابراين ممكن است مورد تغيير قرار گرفته مابين خون ـ‌ مغز سد باشد. تفاوت در گردآوري فلور دي اكسيد گلوكز در ناحيه سابتالاميك مغز در بيماران ديابت با بي‌اطلاعي هايپوگليسميا و كساني بدون آن گزارش شده است. مكانيسم فقدان واكنش گليكوژن به هايپوگليسميا در نوع 1 و ديابت پيشرفته نوع دوم شناخته شده نيست، اما آن تقريباً متصل به كمبود انسولين است. بديهي است كه افزايش در انسولين جزيره‌اي در rodents و در انسان به طور نرمال يك علامت به افزايش ترشح گليكوژن در طول هايپوگليسميا است. اگر چنين است فقدان آن علامت در ديابت‌هاي كمبود انسولين ممكن است فقدان واكنش گليكوژون توضيح داده شود. اگرچه فرضيه‌هاي فوق جزيره‌اي انسولين باقي مي‌ماند تا به طور كامل در انسان مدرك شود. كاهش واكنش سازش آدرنالين به سطح داده شده هايپوگليسمياتيك جزء اساسي هايپوگليسمياي در ارتباط با نقص داخلي است. چون علائم نوروژنيك هايپوگليسميا به طور عمده نتيجه عصب سازش است به نسبت آدرنومغزي ـ اكتيويته ـ بي‌اطلاعي هايپوگليسمياي باليني بايستي به طور عمده در نتيجه واكنش‌هاي سيستم عصبي سازشي كاهش يافته به هايپوگليسميا باشد. در ابتدا من و همكارانم هايپوگليسمياي در ارتباط با نقص داخلي در ديابت را به طور جامع به هايپوگليسمياي اخير نسبت دائم داديم كه هايپوگليسميا وادار كننده نقص داخلي است. اگرچه آن ممكن است خوب باشد كه در مجموع به هايپوگليسمياي اخير ورزش و خواب مي‌تواند سبب پديده هايپوگليسمياي در ارتباط با نقص داخلي شود (نمودار 1).

تمرين مربوط به هايپوگليسمياي در ارتباط با كمبود آناتومي

گلازتي و كالك دريافتند كه ورزش واكنش‌هاي آدرنومغزي اپي‌نفرين و فعاليت‌هاي عصبي سازش در ماهيچه‌ها به هايپوگليسمياي روز بعد را كاهش مي‌دهد. علائم نوروژنيك هايپوگليسميا در نتيجه دستور تغييرات فيزيولوژيكي سبب شده بوسيله آزاد كردن آناتومي بوسيله سيستم عصبي مركزي وساطت مي‌شود و به وسيله هايپوگليسميا شروع مي‌شود. اين علائم به طور عمده در نتيجه عصب سازشي به نسبت آدرنو مغزي ـ اكتيويته است. بنابراين تا اندازه‌اي كه واكنش كاهش يافته به هايپوگليسمياي فعاليت عصبي سازشي در ماهيچه‌ها پس از ورزش همانگونه كه در گلازتي ات آل مشاهده شد، كاهش واكنش عصبي سازش كلي‌تر را منعكس مي‌كند. يك نفر واكشن كاهش يافته علائم نوروژنيك را پيش‌بيني خواهد كرد. اگرچه آن حالت (مورد) نبود. مك گريگور و كالگز نيز دريافتند كه ورزش واكنش اپي‌نفرين به هايپوگليسمياي بعدي را كاهش مي‌دهد. دوباره اگرچه واكنش‌هاي علائم مطابق با بيماري نوروژنيك به هايپوگليسميا كاهش نيافته بود. بنابراين از آنجايي كه ورزش سابق علائم مطابق با بيماري را كاهش نداد و سبب بي‌اطلاعي هايپوگليسميا نشد، هايپوگليسمياي در ارتباط با نقص داخلي كه مربوط به ورزش است به نظر مي‌رسد كه يك سندرم جزئي باشد.

خواب، رابطه، هايپوگليسمياي در ارتباط با نقص آناتومي

خواب يك عت جالب توجه پديده هايپوگليسمياي در ارتباط با نقص آناتومي است. اشخاص ديابتي نوع اول اساساً واكنش‌هاي آدرنالين سازشي را به سطوح داده هايپوگليسميا كاهش داده است و اين واكنش‌ها كاهش بيشتر در طي خواب هستند. به علاوه احتمالاً چون واكنش‌هاي آدرنالين سازشي به صورت علامتي كاهش يافته است. اشخاص با ديابت نوع اول احتمال ضعيف دارد كه بوسيله هايپوگليسميا پيدا شود. از آنهايي كه اشخاص غيرديابت هستند (نمدار 2). بنابراين در حال خواب بيماران ديباتي نوع اول هر دو تنظيم متقابل كمبود گلوكز را دارند (يك واكش اپي‌نفرين كه كاهش بيشتر است در فقدان يك واكنش گليكوژن) و يك شكل از بي‌اطلاعي هايپوگليسميا (بيدار شدن از خواب را كاهش مي‌دهد)، كه دو جزء هايپوگليسمياي در ارتباط با كمبود آناتومي در ديابت‌ها است.

گرفتاري باليني

معالجات جامع براي افراد ديابتي متفاوت است. براي مثال يك مطالعه نشان مي‌دهد كه يك روش تشديدي كه آماج هايپوگليسميا تنش بالا، اسهال ليپيدي و ميكروآلبومين قرار مي‌گيرد، خطر ميكروعروقي و ماكروعروقي وقايع را تا پيش از 50درصد در بيماران ديابت نوع دوم كاهش مي‌دهد. درمان پايين آوردن گلوكزها حجم كاهش مي‌دهد، اما حذف نمي‌كند. پيچيدگي‌هاي ميكروعروقي ـ رتينوپاتي، نفروپاتي در بيماران يا ديابت نوع اول و در بيماران با ديابت نوع دوم. اطلاعات فوق تعريفي از كنترل ديابت‌ها و رفتارهاي پيچيده پيشنهاد مي‌كند كه يوگلسيمياي نگهداري شده در طول زندگي ديابت‌ها اين پيچيدگي‌ها را برطرف خواهد كرد. به عبارت ديگر برخلاف بديهي اپيدمي‌شناسي فراوان يك مشاركت مستقيم بين كليسيما و بيماري ماكروعروقي دارد. ارتباط بين متوسط غلظت گليكوسيليت هموگلوبين و خطر ميوكارديت (التهاب عضله) به نظر مي‌رسد كه به ارزش هموگلوبين گليكوسيليت پايين تغيير كند نسبت از به كه ارتباط بين متوسط غلظت هموگلوبين گليكوسيليت و خطر پيچيدگي‌هاي ميكروعروقي است.

بنابراين اگرچه عملي است كاهش دادن، نه اما حذف كردن، خطر گرفتاري ميكروعروقي به درمان‌هاي موجود به گلوكز پايين براي يك دوره طولاني براي كاهش خطر پيچيدگي ميكروعروقي در يك بخش اساسي بيماران ديابتي. استراتژي‌ها براي به حداقل رساندن خطر هايپوگليسميا در حالي كه در حال بهبود دادن كنترل گليسميك است، شامل آدرس دادن مساله هايپوگليسمي در هر برخورد بيمار، به كارگيري اصول درمان از طريق تحصيل بيماران، تشويق مكرر خودكنترلي گلوكز خون، شروع كردن رژيم‌هاي قابل انعطاف معالجه با انسولين يا ديگر داروها و فراهم آوردن اهداف گليسيميك فردي و ادامه دادن تحت حمايت حرفه‌اي و ملاحظه هر دوي عوامل خطر قراردادي براي هايپوگليسميا و عوامل خطر براي هايپوگليسمياي در ارتباط با نقص آناتومي است.

عوامل خطر قراردادي بسته‌هاي خوراكي انسولين يا انسولين ترشحي كه زياد است. زمان‌هاي بيماري يا از نوع اشتباه و عده‌هاي از دست رفته يا روزه شبانه، ورزش و الكل ـ بستگي به مقدمه دارد كه يك انسولين درماني كاملاً يا نسبتاً اضافي تنها تعيين كننده خطر است. اگرچه هايپوگليسمياي يا تروژنيك به طور مناسب‌تر ملاحظه مي‌شود، در نتيجه فعل و انفعالات يك درمان انسولين و مصالحه فيزيولوژيكي و رفتاري دفاع عليه توسعه هايپوگليسميا است. عوامل خطر تاسيس شده براي آخري شامل كمبود علامتگذاري شده ايندوژن انسولين، تاريخ هايپوگليسمياي جدا شده، بي‌اطلاعي هايپوگليسميا و يا هر دو اهداف گليسيميك پايين‌تر، سطوح كمتر هموگلوبين گليكوسيليت يا هر دو است. اينها احاطه باليني هايپوگليسميا در ارتباط با نقص آناتومي است. كمبود ايندوژن انسولين خاطر نشان مي‌كند كه سطوح انسولين كاهش نخواهد يافت و سطوح گليكوژن افزايش نخواهد يافت. اگر سطوح گلوكز پلاسما بيافتد.

هايپوگليسمياي پيشين سبب كاهش واكنش آدرنال سازشي به هايپوگليسمياي بعدي مي‌شود و بي‌اطلاعي هايپوگليسميا به طور نوعي دلالت بر هايپوگليسمياي پيشين دارد. حتي اگر آن ناشناخته نشده باشد. اهداف گلسيميك پايين‌تر و سطح پايينتر هموگلوبين گليكوسيليت در ارتباط با احتمال افزايش يافته هايپوگليسمياي پيشين است. بحث مفصل داروهاي پايين آورنده گلوكز ماوراي حجم است.

به طور خلاصه استفاده از آنالوگ انسولين دير عمل كننده به عنوان انسولين اساسي يا آنالوگ انسولين سريع عمل كننده (براي مثال ليزپرويا آسپارت) قبل از وعده‌هاي رژيم اساسي انسولين خطر هايپوگليسميا را به حداقل مي‌رساند. رژيم متداول تزريق انسولين زيرپوستي (با آنالوگ انسولين سريع عمل كننده) كه انسولين جايگزين اساسي و پيش از وعده‌اي را فراهم مي‌آورد. نيز اين خطر را كاهش مي‌دهد. سولفونيلوريز، گليمپيريد و گليپيديز احتمالاً آسيب هايپوگليسميا است. تشكيل تك درماني نبايستي سبب هايپوگليسميا شود. اگرچه گزارش شده است كه چنين انجام مي‌شود. تك درماني با يك آلفا منع كننده گلوكوسيداز نبايستي سبب هايپوگليسميا شود. هايپوگليسمياي در ارتباط با نقص آناتومي مربوط به حوادث هايپوگليسميا از نظر باليني بر اساس تاريخچه هايپوگليسمياي جدا شده، بي‌اطلاعي هايپوگليسميا يا هر دو به خصوص در يك كمبود انسولين بيماران با يك نسبت سطح هموگلوبين گليكوسيليت پايين مشخص مي‌شود. دو يا سه هفته اجتناب دقيق هايپوگليسميا يك روش معقول براي تصحيح كردن اين مساله است. تاثير اين روش به وسيله بركنش علائم مربوط به بيماري منعكس مي‌شود. جلوگيري از عمل انسولين كم، جذب كربوهيدراي بيشتر يا هر دو دير بعد از ورزش روش‌هاي منطقي براي هايپوگليسمياي در ارتباط با نقص آناتومي است كه مربوط به ورزش است.

با توجه به هايپوگليسمياي در ارتباط با نقص آناتومي مربوط به خواب، هايپوگليسمياي شبانه اغلب يك مساله است. برخلاف استفاده از خوراك مختصر زمان خواب، استفاده از انسولين اساسي ديرفعال و انسولين پيش از وعده غذايي زودفعال در يك رژيم اساسي يا استفاده مكرر از تزريق انسولين زيرپوستي با تعديل ميزان‌هاي اساسي تزريق،‌ خطر هايپوگليسمياي شبانه را به حداقل مي‌رساند. يك خون پايا يا حتي بافت، حس گلوكز با يك هراس مي‌تواند جبران شود. براي كاهش بيداري از خواب، درنظريه چنين حسي مي‌تواند به يك دستگاه وصل شود كه گلوكز پلاسما ـ انسولين تنظيم شده، هورمون بالابردن گلوكز (براي مثال گليكوژن يا اپي نفرين) داروهايي مانند اپي نفرين مثل B2 بر ضد تربوتالين يا تركيب اين عامل‌ها را رها مي‌كند.

خلاصه

مفهوم اوليه هايپوگليسميا در ارتباط با نقص آناتومي در ديابت نوع اول و ديابت‌هاي پيشرفته نوع دوم نشان مي‌دهد كه هايپوگليسمياي يا تروژنتيك اخير سبب هر دو تنظيم متقابل كمبود گلوكز (بوسيله كاهش واكشن اپي‌نفريت در غياب واكنش گليكوژن) و بي‌اطلاعي هايپوگليسميا (بوسيله كاهش واكنش آدرنال و واكنش حاصل آمده علائم مطابق با بيماري نوروژنيك). بنابراين يك چرخه معيوب (ناقص) هايپوگليسمياي تكراري است. ارتباط باليني اين پديده حالا خوب پابرجا است، اما واسطه‌ها و مكانيسم‌ها به طور عمده ناشناخته باقي ماند.

اطلاعات اخير مي‌گويد كه علت‌هاي گوناگون هايپوگليسمياي در ارتباط با نقص آناتومي وجود دارد. در مجموع هايپوگليسميا وادار كننده نقص آناتومي، بي‌نظمي مي‌تواند مربوط به خواب يا ورزش باشد. هدف نهايي نگهداري طولاني مدت يوگليسيميا در بيماران ديابتي درهم و برهم است. چون نقص داروشناسي همه درمان‌هاي پايين آورنده گلوكز جاري و نتايج هايپوگليسميا است. نائل شدن به اين هدف نياز به جايگزين انسولين تنظيم شده گلوكز پلاسما يا ترشح خواهد داشت. با اين وجود حالا امكان هر دو وجود دارد. بهبود كنترل گليسيميك و كاهش تكرر هايپوگليسميا در بيماري از افراد ديابتي. اين نتايج مي‌تواند با درك مساله هايپوگليسميا به كارگيري اصول درمان هايپوگليسميا و كاهش عوامل خطر براي هايپوگليسميا در افراد ديابتي كامل شود.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: سه شنبه 12 فروردین 1399 ساعت: 18:17 منتشر شده است
نظرات(0)

جامعه شناسي ترابري با تمركز بردو محور دسترسي و امنيت

بازديد: 13
جامعه شناسي ترابري  با تمركز بردو محور  دسترسي و امنيت

 

جامعه شناسي ترابري

با تمركز بردو محور

دسترسي و امنيت

 

 

 

مقدمه

آنچه در اين نوشتار بطور اجمالي مورد بررسي قرار مي‌گيرد، واكاري مسائلي است كه شايد تاكنون آنگونه كه ايجاب مي‌كرده، بدان‌هاپرداخته نشده است. تحليل و آناليز مسائل اجتماعي و فرهنگي در طراحي‌هاي شهري پيش از اجرائياتي كه مهندس عمران، معماري و شهرسازي را درگير مي‌نمايد، اهميت دارند، چرا كه اساساً ضرورت و فلسفه طرح هر پروژه‌اي از همين ناحيه يعني مطالعات اينچنيني نمود مي‌يابد.

حركت و رفت و آمد بعد از پيكره شهر، اولين منظره‌اي است كه جلب توجه مي‌نمايد و طبيعتاً در رشته‌هاي عمران، شهرسازي و ديگر رشته‌هاي مرتبط با طراحي شهري، بحث حمل و نقل و رفت و آمد عمومي زمينه‌اي است كه سهم عمده‌اي از مطالعات اين رشته‌ها را دربر مي‌گيرد،‌ اما همانگونه كه يادكرديم، بررسي‌هاي غيرفيزيكي نيز كه از منظري ديگر اين پديده عمومي، يعني رفت و آمد را نظاره‌گر مي‌شود، از ضرورتي بالا برخوردار است.

اگر فرض مبني بر وجود موجودي متحرك در حركت‌هاي شهر بر مدار انسان جزء فرهنگ و يا جزء اجتماع باشد،‌ شايد موفق شده‌ايم تا حد بالايي منظر موردنظر را بيابيم.

مهندسي ترابري از شاخه‌هاي مهندسي عمران است كه بررسي فيزيكي اين مساله را به دوش مي‌كشد،‌ اما آنگاه منظر فيزيكي، به منظري اجتماعي تبديل گردد، بايد نام ديگري را براي اين مطالعات برگزيد و آن جامعه‌شناسي ترابري است. دراين پژوهش كه اهميت آن از ديد نگارنده، طرح ضرورت توجه به اين منظر مطالعاتي است، همچنين به بررسي دو مقوله شهري پرداخته شده است؛ بررسي جوانب ميزان دسترسي در سكونتگاه‌ها و محلات شهري و مطالعه امنيت تردد در معابر شهري و غيرشهري كه هر دو مقوله از منظري غيرفيزيكي مورد بررسي قرار گرفته‌اند. بدون شك اين بخش از مطالعات و جايگيري در خورشان در مسير ساخت و ساز شهري از مطالعه، طراحي، اجرا و سپس مديريت شهري مي‌تواند به شكل مطلوبي كارگشاي بسياري از مشكلات فعلي باشد.

شهر

شهر، مجموعه‌اي از تركيب عوامل طبيعي، اجتماعي و محيط‌هاي ساخته شده توسط انسان است كه در آن جمعيت ساكن متمركز شده است. تعريف شهر چندان ساده نيست،‌ چرا كه از يك سو از شكل‌ها، روحيه‌ها، افراد، فضاهاي سبز، طبيعت‌ها و مواد طبيعي تشكيل شده و داراي ساخت‌هايي جهاني، ريخت‌شناسي اجتماعي، فرهنگي و اخلاقي متفاوتي است و از سوي ديگر كساني كه تعاريفي از شهر ارائه داده‌اند، نيز داراي تخصص‌ها و نگرش‌هاي مختلفي بوده‌اند و هر كدام متناسب با آن ديدگاه خود را بيان نموده، اما بطور كلي شهر يك پديده طبيعي (مجموعه‌اي از مواد،‌ ساختمان‌ها، خيابان‌ها و ...) و انساني (شامل ظرفيت تفكر افراد، فرهنگ‌ها، الگوهاي زندگي افراد و ...) ‌است.

فرهنگ و فرهنگ شهري

جامعه‌شناسان، فرهنگ را مجموعه‌اي از باورها، نمادها، ارزش‌ها و هنجارها تعريف كرده‌اند كه تمامي كنش‌هاي انساني در حيطه آن صورت مي‌گيرد،‌ اما فرهنگ و شهر دو پديده مكمل هستند. مي‌توان گفت كه شهر، صورت است و فرهنگ، محتواي آن. يعني شهر جسم و روح، محتواي آن است. يكي جنبه خارجي و ديگري جنبه داخلي آن است.

با توجه به تعريف كه در بالا ذكر شد، شهر پديده‌اي فرهنگي، روانشناختي، اجتماعي و زيستي است. در اين راستا «پارك»‌ نيز اظهار مي‌دارد كه شهر محل تجمع روان‌ها و فرهنگ‌هاست. شهر نه تنها با فرهنگ و نيازهاي مربوط به اسكان، هويت مي‌يابد،‌ بلكه فرهنگ‌ نيز ويژگي‌هاي بخش‌هاي مادي (تمدن)‌و غيرمادي (رواني، اخلاقي، فكري و ....) خود را از شهر مي‌گيرد. از اين رو شهرها، فرهنگي و فرهنگ‌ها، شهري هستند. در نهايت مي‌توان اشاره نمود كه فرهنگ عدالت اجتماعي به شيوه‌هاي نمادي شفاف و عيني بوده و درصدد ارائه بهترين شيوه‌هاي زندگي و جنبه‌هاي سكونت است.

جامعه‌شناسي شهري

همانگونه كه اشاره گرديد، شهر محل وقوع همه پديده‌هاي اجتماعي است و بنابراين شهر را مي‌توان آزمايشگاه جامعه‌شناسي دانست. در اين راستا رشته جامعه‌شناسي شهري، به مطالعه و بررسي اين دسته از پديده‌ها مشغول است. جامعه‌شناسان و نظريه‌پردازان از مكتب شيكاگو تا دوركيم، تونيس، پارك، برگس، ويرث و ديگران از منظرهاي مختلف به تحليل و بررسي اجزايي از اجتماع شهر پرداخته‌اند. اما مسائلي كه عموماً در اين رشته مورد بررسي قرار مي‌گيرند، مسائلي همچون سياست شهري، فرهنگ شهري، برنامه‌ريزي شهري، آسيب‌شناسي شهري، نوگرايي و فرانوگرايي شهري، نابرابري و سازمان اجتماعي، توسعه اقتصادي و مسائل ديگري كه امروز در جامعه‌شناسي شهري نو مطرح است، همچون نوگرايي، جامعه زيستي، فعاليت سياسي و جريانات مربوط به جامعه‌ اطلاعاتي و ارتباطات ديجيتالي، اما در اين نوشتار به طور مختصر به مسائلي از جامعه‌شناسي شهري اشاره مي‌گردد كه مرتبط با موضوعات موردنظر باشد.

برنامه‌ريزي شهري

برنامه‌ريزي، كوشش‌هاي انديشمندانه آدمي است براي يافتن راه‌هايي كه به اتخاذ بهترين تصميمات براي تامين رفاه و ايجاد ترقي او منجر مي‌شود.

برنامه‌ريزي از ديدگاه مسائل اجتماعي و اقتصادي به منظور ارتقاء سطوح مختلف زندگي جامعه به انواع زير تقسيم مي‌شود:

الف)      برنامه‌ريزي كلي (كلان)           Marcoplanning

ب)       برنامه‌ريزي بخشي                 Sectorialplanning

ج)‌        برنامه‌ريزي خرد                    Microplanning

د)         ‌برنامه‌ريزي ملي                    Nationalplanning

ه‍(        برنامه‌ريزي منطقه‌اي               Regionalplanning

و)‌         برنامه‌ريزي شهري                 Urbanplanning

ز)         برنامه‌ريزي روستايي               Vural planning

اما برنامه‌ريزي با مراحل زير صورت مي‌گيرد:

·       جمع‌آوري آمار و اطلاعات؛

·       تجزيه و تحليل؛

·       ارزشيابي؛

·       تعيين اولويت‌ها؛

·       اجرا؛

اكنون پس از طرح مقدمات و تعاريف فرهنگ شهري، جامعه‌شناسي شهري و برنامه‌ريزي شهري، نوبت به تحليل موضوع موردنظر از اين منظرها مي‌رسد.

مهندسي ترابري

يكي از مسائل مهم شهري، حركت است كه از زواياي بسياري مي‌تواند مورد توجه قرار گيرد. در رشته مهندسي ترابري اين موضوع به دو مولفه جداگانه حمل و نقل و دسترسي تقسيم مي‌گردد كه طبعاً حول هر يك از اين مولفه‌ها، مسائل متعدد ديگري جهت بررسي‌هاي عميق‌تر نمود مي‌يابد.


دسترسي (Acces)

در آغاز لازم است برخي كليد واژه‌هاي جامعه‌شناسي شهري مرتبط با موضوع دسترسي تعريف گردد.

نظم نمايشي (Expressive order): نظمي كه در آن مردم با يكديگر و نيز با محيط فيزيكي كنش متقابل برقرار مي‌سازند و تجربه‌هاي خود را به منصه ظهور مي‌رسانند.

نظم زيستي (Biotic order): دلالت دارد بر طيف وسيعي از كنش‌هاي غريزي كه مردم دارا هستند.

مكان محلي (Locale): يك منطقه فيزيكي موردنظر به عنوان صحنه كنش متقابل كه داراي مرزهاي وسيعي است، بطوري كه امكان تمركز كنش متقابل را به هر شيوه يا شيوه ديگر ميسر مي‌سازد.

اجتماع ملي (Locality): دلالت دارد بر نظام اجتماعي محلي.

همانگونه كه از تعاريف برمي‌آيد، شهر مجموعه‌اي از مكان‌ محل‌ها و اجتماع محل‌هاست كه انسان‌ها به مثابه شهروندان بر اساس تركيبي از نظم زيستي و نمايشي به كنش و واكنش مشغولند. اينكه انسان به عنوان موجودي اجتماعي در ارتباط دائم با ديگران است، شكي نيست، اما شكل اين ارتباط آنقدر گسترده است كه جامعه‌شناسان بخشي از آن را به عنوان ارتباط غيرشفاهي ناميده‌اند. همچنين شيوه‌هاي پوشش، سبك خانه‌ها و كالاهايي كه در پيرامون خود دارند. همچنين با استناد به آرايش رفتار شهروندان مي‌توان ماهيت آنها را به جنبه‌هاي عملي فعاليت (مادي و زينتي) ‌و جنبه‌هاي نمايشي فعاليت (احترام) ‌تقسيم‌بندي نمود.

از سوي ديگر بر اساس تئوري‌هاي  «گافمن» مكان و محل ارتباط مي‌تواند به دو منطقه پشت صحنه جلوي صحنه تقسيم‌بندي نمود كه منطقه جلوي صحنه اكثراً شامل بخش پررنگ‌تر جنبه‌هاي نمايشي فعاليت مي‌باشند. همه اينها گوياي پيچيدگي‌هاي روابط انساني و تاثيرگذاري و تاثيرپذيري‌هاي ناشي از آنها به اقتضاء منظر و موقعيت هر ارتباط است.

نگارنده با تشبيه جريان ارتباطات انساني نسبت به مكان به جريان سيال، براي تحليل جريان ارتباطات. به تعبير علم سيالات از شيوه تحليل اويلري استفاده نموده كه در آن يك محل به مثابه يك حجم كنترل (Control vilume)‌ درنظرگرفته مي‌شود و بر پايه قواعد عمومي جريان (ارتباطات)، ‌تحول و تاثير آن نسبت به حجم كنترل (محل) ‌بررسي مي‌گردد.

در اينچنين بررسي نقش متقابل جريان ارتباطات و مكان يا به تعبيري بهتر، تاثيرات دوسويه مكان محل و اجتماع محل نسبت به يكديگر بيشتر موردنظر است تا تحليل صرف ارتباطات. در توصيف قواعد عمومي جريان ارتباطات مي‌توان به نظريه تونس اشاره نمود. وي روابط اجتماعي را به دو كيفيت تقسيم‌بندي مي‌نمايد:

أ‌.                       گزلشافت كه شامل همبستگي ابزاري و غيرتخصصي و غيرصميمي است.

ب‌.                   گماينشافت كه شامل روابط صميمي و خصوصي مي‌باشد.

بر همين اساس بحث آناليز و تقسيم‌بندي مكان‌ها به نسبت كيفيت روابط  مي‌آيد. اولين تقسيم‌بندي بارز، تفكيك شهر و روستا از يكديگر است. ويرث روابط صميمي را به روستا و همبستگي ابزاري را به شهر نسبت مي‌دهد. اما «يانگ و ويلموت» به عنوان منتقدان «ويرث» با به پيش كشاندن اصطلاح روستاييان شهري توضيح مي‌دهند كه بجاي قوميت خاص، موقعيت طبقاتي و گردهمايي همسن و سال و خويشاوندان مي‌توانند عامل پديدآورنده روابط اجتماعي سازمان يافته و گرم و صميم در شهرها باشند.

از ديگر ويژگي‌هاي روابط در فضاي عمومي شهر بايدبه دو اصل اساسي اشاره نمود:

1.      طبقه‌بندي‌هاي توسعه اجتماعي و قومي؛

2.      پيوند شبكه‌هاي خانوادگي.

با اين وصف مي‌توان به روشني دريافت كه در شهر فعاليت‌ها بيشتر توسط انسان صورت گرفته و داراي نظمي انساني است، در حالي كه در روستاها فعاليت‌ها داراي نظمي زيستي مي‌باشند. اما در روابط بين فضاهاي شهري و مسائل اجتماعي و فرهنگي مي‌توان به نظريات مختلفي اشاره نمود. «پلگرينو» با بيان روابط بين ارزش‌ها، بخش‌ها و فضاهاي شهري، به همبستگي ارزش‌هاي فرهنگي و بازآفريني خرده فرهنگ‌ها در فضاي شهر اعتقاد دارد. در زمان‌ها و مكان‌هاي خاص، فرهنگ‌ها و نمادها در نهاد جامعه بوجود آمده و هويتي را پديد مي‌آورند و متناسب با زمان نظمي فرهنگي از كنش‌ها، نمادها و ارزش‌ها ايجاد مي‌شود.

دقيقاً از همين جاست كه محل وقوع كنش‌هاي اجتماعي بايد مورد بررسي قرار گيرد. در اين نگارش محل سكونت يا همان محله به عنوان مكان محل، سوژه مي‌باشد. از ويژگي‌هاي محله‌ها مي‌توان اشاره نمود كه در اين اماكن از لحاظ احداث خيابان‌ها و فضاهاي فعال، باورها و آداب و رسوم، شباهت‌هايي را شاهديم. سازمان خانوادگي و قرابت همسايگي امتياز مهمي در بسترهاي محلي به شمار مي‌روند. محله نقش‌پذيري گروهي و قومي با كاركرد انسجام در حيات شهري دارد و در عين حال تحت تاثير جنبه كالبدي و اجتماعي محله‌هاي ديگر است. محله داراي ابعاد كالبدي وجودي، اجتماعي و نمادي است و به نسبت اين ابعاد مي‌تواند محل توسعه و يا آسيب‌ باشد كه براي بررسي آنها سلسله‌اي از مطالعات اجتماعي، اقتصادي همچون بررسي وضع خانوار، علت سكونت در محله، نواقص محله از نظر خانوار، وظايف و عملكردهاي محله، شغل و طبقه اجتماعي مردم محله، ساخت اقتصادي منطقه، جمعيت و ... را ايجاب مي‌نمايد.

اهميت عوامل اجتماعي را بايد در تاثير متقابل آن در طرح‌هاي شهرسازي، فرم‌گيري مجموعه‌هاي فيزيكي، ساختمان‌ها و بافت‌هاي شهري، بوجود آمدن محلات شهري، ارتباطات عناصر مختلف محلات ساختمان‌ها و معابر با يكديگر و مركز محلات شهري، ارتباط و بسط روابط بين محلات مختلف شهري با يكديگر جستجو كرد.

آنچه به اين بحث مربوط مي‌گردد، تاثير مطالعات شبكه ارتباطي است كه در نهايت روشن گردد كه تا چه اندازه عوامل اجتماعي مي‌توانند خود را به عنوان يك ضرورت اساسي در مطالعات مهندسي ترابري و شبكه حمل و نقل شهري مطرح نمايند.

در مطالعات DSQكه توسعه اجتماعي محله موضوع آن مي‌باشد، مسائل اجتماعي محلات به جديت مورد بررسي قرار مي‌گيرد. يكي از مسائل مهم كه متوجه محلات است، حاشيه‌اي شدن محلات است. «ميلبرت» معتقد بود كه شهر هميشه به عنوان يك كل همگن نيست، ساكنين همه بخش‌ها همان احساس ساكنين مركز شهر را ندارند. شهر به عنوان نماد مركز مي‌باشد. تعارض بين مركز و حومه ساده نيست و گاه مي‌تواند از لحاظ جغرافيايي، اقتصادي و اجتماعي مشكل‌آفرين شود. طبيعتاً يك محله نيز مي‌تواند با دچار شدن به آسيب‌هايي حاشيه‌گرا‌، دچار تعارض‌هايي نسبت به ديگر محلات و مركز شود. براي خروج محله از حاشيه‌گرايي، بايد آن را اعتبار بخشيد و به حالت معيار (خود توسعه‌اي) درآورد. محله بايد داراي امكانات اجتماعي، سازمان بازارهاي مربوط به اسكان و كاركردهاي شهري مرتبط با شكل‌گيري، فرهنگ ، اوقات فراغت و .... باشد. از سوي ديگر اين راهكار، يعني سياست‌هاي معيارگراي محلات با فرآيندهاي تمركززدا (كه تاثيرات آن در مقياس كلان شهري نيز قابل مشاهده است)‌ به مديريت كنش‌ها مي‌انجامد كه بر اساس آن مي‌توان از لحاظ سياسي و فرهنگي، كنش‌هاي مطلوبي را براي محله‌ها ارائه نمود.

محلات در هر سطح و موقعيتي با مسائل و مشكلات خاصي مواجهند؛ محلات غيرهنجار، هسته مركزي، باغ محله‌ها، HBM, HLMو يا محلات متروپل‌ها (شهرهاي جهاني) ‌كه با چالش‌هاي نويني مواجهند، همچون چندفرهنگي، فردگرايي، در سبك زندگي تفكيك اجتماعي و فضايي چندگانه و ...، اما هرگز تنها راهكار مقابله با چالش‌ها و مديريت توسعه‌اي كنش‌ها، سياست خودـ‌‌توسعه‌اي نمي‌باشد، چرا كه آنگونه در تعريف قواعد عمومي ارتباطات آورده شده است، نقطه آغازين و سبب‌ساز هرگونه چالش و توسعه‌اي را بايد در اين ناحيه جستجو كرد. ارتباطات را نيز به مثابه يك جريان وصف نموديم. طبعاً اگر اين جريان بنا به هر دليل تنها در يك محدوده جاري باشد، كاركردهاي حاشيه‌اي يافته و به عنوان عامل ركود بجاي تحرك در محله ايفاي نقش مي‌نمايد.

عدم دسترسي بيروني مكان محل‌ها باعث ايزوله گشتن مكان‌ها‌يي گشته كه همين مساله آسيب‌ها و مشكلاتي را متوجه آن اجتماع محل مي‌نمايد. ركود، سكون، عدول از رفتارهاي مدني و سير به سوي رفتار‌هاي سنتي و بومي و مشخصه‌هاي روستا، پايين ماندن سطح انتظار به علت فقر ارتباطات، رقابت و تنش‌هاي مثبت، ‌عدم تحرك اجتماعي و فرهنگي، حد بالاي جاذبه اجتماعي با كاركردهاي آسيب‌زا، وابستگي فاقد معنا به محيط طبيعي، چندگانگي فرهنگي و بسياري مسائل ديگر كه بحث در رابطه با هر يك از اين مقوله‌هاي اجتماعي، مجالي گسترده‌تر مي‌طلبد. اما روشن گرديده كه افزايش و كاهش گستره و امكان روابط در محلات چگونه مي‌تواند عمق و سطح وسيعي از مسائل اجتماعي را دستخوش دگرگوني كند. به عنوان مثال مكانيسم و چگونگي برون رفت از ركود فرهنگي، با افزايش ارتباطات را اينگونه مي‌توان توضيح داد كه فرهنگ را اساس جامعه، يعني نياز، تشكيل مي‌دهد و ريشه در پديده‌هاي اجتماعي دارد.

با توجه به طرح زير مشاهده مي‌گردد كه رويارويي و مواجهه با پديده‌ها و داده‌هاي‌ جديدتر، عامل پيدايش نيازهاي جديدتر است و نهايتاً تحرك است كه در نماي كلي طرح مشاهده مي‌گردد.

شايد از همين منظر است كه «نواريل» بر روابط وجود بين پيشرفت‌هاي حمل و نقل و ارتباطات از يك سو و ارزش‌ها و فرهنگ از سوي ديگر تاكيد مي‌كند و معتقد است افزايش امكان تحرك انسان‌ها، نقش جديدي را در تحرك خانواده، فرهنگ و آداب و رسوم جوامع ايفا مي‌كند. بنابراين ضريب دسترسي يك منطقه از شاخصه‌هاي اساسي در تبيين كيفيت و سكونت يك منطقه محسوب مي‌شود و يكي از مهمترين عوامل شكاف ميان مناطق از لحاظ اقتصادي و اجتماعي، مساله دسترسي است.

به عنوان مثال يكي از شروط اصلي متعادل كردن بازاز زمين، توسعه شبكه جابجايي است. در هر منطقه‌اي كه دسترسي بهبودي يابد، قيمت زمين در آنجا به همان نسبت افزايش مي‌يابد و كم‌درآمدها هميشه ناچارند در مناطقي زندگي كنند كه از دسترس خوبي برخوردار نيستند.

بحث پيرامون ابعاد اجتماعي،‌ اقتصادي، فرهنگي و .. دسترسي در محلات مجال گسترده‌تري مي‌طلبد،‌ اما مي‌توان به موارد زير به عنوان ابعاد حياتي متاثر از دسترسي اشاره نمود:

مسكن و دسترسي، ‌دسترسي و درآمد، دسترسي و آموزش، دسترسي و خانواده و فرهنگ، دسترسي و تعلق اجتماعي، دسترسي و توزيع نامتعادل فضايي. نكته جالب توجه آنكه هر منطقه ميزاني متعادل از دسترسي را ايجاب مي‌كند. اين به معني آن است كه دسترسي بيشتر از حد متعادل مي‌تواند چالش‌زا و بحران‌آفرين باشد. بالا بودن حجم ترافيك عبوري از داخل سكونتگاه‌ مي‌تواند پايين آمدن احساس تعلق اجتماعي ساكنين و كاهش ارتباطشان با همسايگان را پديد آورد.

رفتار انسان متاثر از محيط اطراف است. محيط فيزيكي اطراف سهم عهده‌اي در اين رفتار دارد. محيط آرام مي‌تواند عامل ايجاد رفتار متين و آرام گردد. بالعكس، محيط‌هاي پررفت و آمد و سر راهي مانع ايجاد احساس تعلق گشته و احساس سر راهي و موقت بودن را در ساكنين پديد مي‌آورند كه همين خود زمينه و بستر اجتماعي و رواني بسياري از آسيب‌هاي اجتماعي مي‌گردد. تمركز و تراكم انواعي از آسيب‌هاي اجتماعي در برخي مناطق و سكونتگاه‌هاي شهري دلايل فرازميني ندارد.

در نهايت آنكه شايد يك مهندس ترابري هيچگاه با اينگونه مطالعات روبرو نشود، اما همين كافي است كه بداند آنچه كه برايش  محاسبات و روابط را بكار مي‌گيرد (دسترسي و جابجايي) ‌چيست؟ و اساساً چه كاركردها و چه ابعادي دارد؟ و اينكه مي‌توان و بايد سوژه را از منظري غيرفيزيكي مطالعه كرد. چرا كه در بسياري از موارد يك راه حل فيزيكي ممكن است نتواند به حل مشكلات شهري منجر شود. از هم پاشيده شدن فرم محلات، روابط اجتماعي ساكنين آن و الگوي زندگي در محلات در رابطه با توسعه شبكه راه‌ها، كاهش حجم ترافيك و دسترسي به عناصر مختلف شهري است و با توجه به آن كه شهرهاي ما از نظر عوامل اجتماعي، فرهنگي، اقتصادي و اقليمي از انسجام خاصي برخوردارند، نمي‌بايست تمام عوامل شهري را فداي چنين توسعه‌اي نمود.

ايمني

يكي از مقولات مهم در مبحث ترابري و حمل و نقل درون شهري و برون شهري، كاهش خطرات و خسارات احتمالي است، چرا كه در صورت عدم كنترل و هدايت اشياء متحرك در محدوده‌اي خاص، طبيعتاً برخورد يا تصادف رخ خواهد داد. ايمني را مي‌توان از دو منظر مورد بررسي قرار داد:

اول، منظري فيزيكي است كه بر اساس آن سازمان‌ها و نهادهاي ذيربط به طراحي و محاسبات فيزيكي مي‌پردازند. به عنوان مثال راهنمايي و رانندگي وظيفه تهيه علائم رانندگي، اداره راه موظف به مهندسي طرح هندسي راه، شهرداري به دفع خطرات و ايجاد تسهيلات براي عابرين پياده و .... مشغولند.

اما منظر دوم، سوژه را از زاويه‌اي ديگر به نمايش مي‌گذارد. از اين منظر، نقطه مشترك همه تحرك‌ها و رفت و آمدها و كنترل كننده عامل اساسي در راستاي دستيابي به ايمني انسان است. بنابراين تمركز و محوريت اصلي با فرصت‌ها و تهديدهايي است از ناحيه انسان در رعايت يا عدم رعايت قوانين و قواعد ايمني‌زا ايجاد مي‌گردد.

ايمني ترابري به سه مبحث: انسان، راه و وسيله نقليه مربوط مي‌گردد. منظر مورد اشاره ما، از بين اين سه، اولي را به عنوان كاربران،‌ بخش عمده قضيه مي‌داند. بنابراين اينكه انسان به عنوان كاربر هوشمند اقليم ترابري چگونه مي‌تواند در راستاي تحقق ايمني ايفاي نقش موثري داشته باشد. بايد كنش‌هاي اجتماعي انسان را در گستره‌اي از حيات اجتماعي كه رفت و آمد در آن جريان دارد، بررسي نمود.

در تحليل نحوه سوگيري اين دسته از كنش‌هاي جمعي با علم به وجود دو عامل دروني و بيروني جهت دهنده، مي‌توان منشاء كنش‌ها را در عواملي نظير اجبار، متابعت و مشاركت يافت. اجبار رعايت قانون به شيوه‌اي قاطع و در عين حال شكننده بوده و قانون‌گريزي را نيز درپي دارد. بدين معني كه اين روش بيش از آنكه ايجابي باشد، سلبي بوده و نهادينگي رفتاري را در پي خواهد داشت. اين نوع تدابير را مي‌توان در جرايم تعيين شده نيروي انتظامي ملاحظه نمود. از سوي ديگر، تشديد سياست‌هاي اين چنيني، رفتار مزبور را از جايگيري مناسب به دور كرده و باني مقاومت‌هايي چون نافرماني مدني مي‌گردد و تنش‌ها را به سطوح ديگر منتقل مي‌كند. اما متابعت اجتماعي كه در حوزه مطالعاتي روان‌شناسي اجتماعي جاي مي‌گيرد، از هنجارها و قواعد عمومي پذيرفته شده حكايت دارد، اما تا اندازه‌اي ناآگاهانه و غيراختياري كه طبعاً به تناسب و در راستاي قواعد موجود دائماً باز توليد مي‌گردند.

متابعت اجتماعي مولفه‌اي هميشگي و ما به ازاي طبيعي براي كنش‌هاي افراد در اجتماعات است. يعني صرفاً يك واكنش است. بنابراين بحث بيشتر روي آن وابسته به عوامل پديدآورنده و پذيرا كننده هنجارهاي عمومي است. آنچه تا اين مرحله از اين نوشتار برآمده، آن است كه ضمانت اساسي زماني پديد مي‌آيد كه رفتارهاي امنيت‌زا به طور ارگانيك از سوي كاربران خروجي يابند. كاركردهاي اين شكل از رفتار را مي‌توان با اشاره به مشاركت اجتماعي تبيين نمود.

عرصه‌هايي در زندگي جمعي وجود دارد كه آنها را از خرده نظام اقتصادي، فرهنگي و سياسي مجزا مي‌سازد. چنين عرصه‌هايي به عمل متقابل گروه‌هاي اجتماعي در رابطه با پيرامون آنها مربوط و متكي است، همچون مباحث شهروندي. مشاركت اجتماعي در معناي وسيع كلمه كه دربرگيرنده انواع كنش‌هاي فردي و گروهي به منظور دخالت در تعيين سرنوشت خود و جامعه و تاثير نهادن بر فرآيندهاي تصميم‌گيري درباره امور عمومي است،. ميزان و سطح مشاركت مردم در انواع گروه‌ها و برنامه‌هاي اجتماعي (همچون انجمن‌هاي داوطلبانه و سازمان‌هاي غيردولتي) به عنوان يكي از شاخصه‌هاي توسعه درنظر مي‌آيد.

در دو رهيافت كلي مي‌توان به مشاركت نگريست:

1.         اصالت عمل اجتماعي كه به مشاركت به عنوان جزئي از وظايف شهروند فعال مي‌نگرد.

2.    اهداف ديگر (علائق جزئي و فردي) كه  به مشاركت در معناي ابزارگرايانه خويش مي‌نگرد، كمااينكه رويكردهاي ديگري را نيز مي‌توان نسبت به اين مقوله شناسايي نمود.

رويكرد ابزاري جهت تحقق سياست‌هاي از پيش تعيين شده، رويكرد توسعه‌اي دخيل در فرآيندهاي آموزشي و توسعه‌اي و رويكرد حق انسان، مشاركت حقي انساني ضروري و نه تفنني. به هر صورت مشاركت اجتماعي هر نوع فعاليتي است كه دربرگيرنده اثرپذيري و اثرگذاري باشد و نتايج زير را در پي دارد:

1.       دلگرمي، دفع ياس و نااميدي و رويگرداني و انزواطلبي و تنفر عمومي؛

2.       خلاقيت (هوشمندي و نوآوري)،  يافتن جايگاه در نقشه مهندسي اجتماعي؛

3.       رقابت (كسب مقبوليت بيشتر)؛

4.       مسئوليت‌پذيري (فرمانده رواني مشاركت‌پذيري بوده و با ايجاد احساس مفيد بودن، امنيت رواني را ارتقاء مي‌بخشد)؛

5.       تشكيلاتي شدن (سيستم‌پذير شدن با ارتقاء نظم درون‌زا).

انسان مشاركت‌گرا، شكوفا، بالنده، مسووليت‌پذير، دورانديش و خيرانديش با دقت نظري عميق، دانا و تكامل‌طلب است. پيش‌نيازهاي امنيت‌ساز مشاركت اجتماعي به عناوين زير تقسيم مي‌شوند:

·       اعتماد اجتماعي؛

·       فرهنگ گفتگو؛

·       فرهنگ كار جمعي.

اعتماد كه دو سطح اعتماد فردي و اجتماعي را دارد، با تعريف حسن ظن فرد نسبت به افراد جامعه پارامترهايي همچون:‌ همكاري، صداقت، وفاداري، صميمت، اميد و دگرخواهي ميان اعتماد شونده و اعتماد كننده را مي‌طلبد. اساساً احساس امنيت و امنيت‌آفريني بيش از هر چيز به اعتماد امروز و اميد به فردا نيازمند است.

ديالوگ و گفتگو در مسند فرهنگ زمينه اصلي و از اجزاي شاكله مشاركت اجتماعي است و فرهنگ عمل جمعي نيز شريك‌پذيري با ويژگي آستانه تحمل بالا و آستانه تحريك پايين را زمينه‌سازي مي‌كند.

از آنجا كه مشاركت كنشي فردي، داوطلبانه و آزادانه مي‌باشد و توانايي حاكميت در گروي بسيج نمودن و درگير نمودن مردمان است، ‌لذا توزيع سهم دخالت در تصميم‌گيري‌ها با سياست‌هاي مشاركت‌گرايانه، نه تنها كاهش ضريب تعارض‌ها، ستيزه‌ها و هم‌چشمي‌ها را در پي دارد، ‌حتي درجه شكيبايي و بردباري مردمان را نيز ارتقاء مي‌بخشد.

شواهد پژوهشي گواه داده است كه مشاركت‌گيري عمومي با افزايش سازگاري عناصر، اندازه مقاومت و ايستادگي آنان را در برابر نوسازي و نوآفريني نيز محدود نموده و دستيابي به امنيت و توسعه را تسهيل مي‌نمايد. محل جايگيري مشاركت در فرهنگ مردمان است و ساختن قالبي از انگاره‌ها را ايجاب مي‌كند. پس مي‌توان آن را پديده‌اي ذهني و نرم‌افزارانه دانست. مهمترين امر ذهني و رواني دخيل در مسائل امنيت‌زايي مشاركت، منافع است كه به دو سطح فردي و جمعي تقسيم مي‌گردد. منفعت فردي بهره‌برداري جامعه به عنوان يك كل از پتانسيل‌ها و ظرفيت‌هاي محيطي مي‌باشد. ذاتاً بين اين دو، تعارض يا توافق وجود ندارد، بلكه اين مهندسي اجتماع است كه آن را مي‌سازد.

نكته اساسي دقيقاً همين جاست كه تعارض ميان منافع فردي و جمعي ديده ‌شود، كاهش سطح مشاركت، عدم پذيرش قانون و ناتواني دولت در نهادينه‌سازي هنجارها و قوانين و بالاجبار، متوسل شدن به روش‌هاي اجباري و قبول تبعات بعدي آن. در مديريت مهندسي اجتماع بايد بين اين دو پلي ارتباطي زد و رويكردي تحت عنوان نيروي تعادل (Balancing power) به عنوان روشي واسط جهت تراز نمودن مناقع جمعي و فردي توازن بخش و موثر مي‌باشد، بطوري كه دستيابي به منفعت فردي در صورت دستيابي به منفعت جمعي حاصل مي‌گردد. همانطوري كه ذگر گرديد، نارضايتي پتانسيل قانون‌شكني داشته و محل بروز آن نيز در شكاف ميان منافع جمعي و فردي قرار دارد. براي ايجاد رضايتمندي بايد منافع را از بسترهاي محلي شناسايي كرد. لذا در اين رابطه بيش از آنكه به جامعه‌شناسي نيازمند باشيم، به بوم‌شناسي نياز داريم.

به عنوان مثال بررسي وضعيت اقتصاد يك خيابان، مطالعه آهنگ زندگي يك خيابان و عوامل ديگر. بنابراين تصميم‌ها نوع امنيتي مناسبي ندارند و با فرهنگ‌سازي بايد مسائل منطقه‌اي مردم در تصميم‌گيري وارد شود. حتي تنظيم و طراحي مبلمان شهري نيز به اينچنين نگرشي نيازمند است. رضايتمندي مردم از صورت قانون، را حتي استفاده از ابزارهاي ايمني (همچون كمربند ايمني) و به همين صورت طراحي‌هاي ترابري نيز شامل اين قاعده مي‌گرد. در هر طراحي با هر هدف (كاهش ترافيك، افزايش دسترسي، سرعت جابجايي و بالا بردن ايمني) بايد در نماي كلي رضايت‌مندي كاربران را بررسي نموده و تاييد نهايي طرح را به بعد از آن موكول نمود.

چه بسا در مواردي به علت عدم توجه به اين مساله از اجراي طرح با استفاده از ابزارهاي فرهنگي (ايجاد بازارچه، اجراي موسيقي زنده و احداث پارك) سعي گرديده در طرح موردنظر رضايتمندي كاربران فراهم گردد.

 اشاره آنچه كه در حال حاضر انجام مي‌شود، نيز مي‌تواند جالب توجه باشد. به عنوان مثال در تهران بزرگ بخشي از اين مطالعات به دفتر مطالعات و برنامه‌ريزي اجتماعي و فرهنگي شهرداري مربوط است كه آسيب‌هاي اجتماعي، مشاركت اجتماعي، آموزش اجتماعي، توانمندسازي اجتماعي، سلامت اجتماعي، توسعه محله‌اي و مطالعات زنان مورد مطالعه و برنامه‌ريزي قرار مي‌گيرند.

 

از سوي ديگر متولي اصلي مطالعات ترابري در شهرداري تهران، شركت جامع حمل و نقل و ترافيك (TCTTS) است كه تقريباً مطالعات آن داده‌گيري‌هاي كمي مي‌باشند و صرفاً به محاسبات فيزيكي مشغولند و جالب آنجاست كه تقريباً هيچ خروجي از دفتر مطالعات و برنامه‌ريزي اجتماعي و فرهنگي براي TCTTSارسال نمي‌گردد و TCTTSنيز هيچ داده و تحليلي را درخواست نمي‌نمايد. بنابراين براي توسعه، راه گسترده‌اي در پيش است كه بستگي به درك ضرورت‌هاي فراموش شده و ناشناخته مهندسين ما دارد.


 

منابع:

1.       رباني، رسول. جامعه‌شناسي شهري، انتشارات سمت، تهران. 1381.

2.       سيف‌الديني، فرانك. مباني برنامه‌ريزي شهري. انتشارات آييژ، تهران. 1381.

3.       ديكنز، پيتر. ترجمه حسين بهروان. جامعه‌شناسي شهري. نشر آستان قدس رضوي. 1377.

4.       ساوج مايك وارد آلن، ترجمه ابوالقاسم پوررضا. جامعه‌شناسي شهري. انتشارات سمت. 1380.

5.       شيعه، اسماعيل. مباني برنامه‌ريزي شهري. نشر دانشگاه علم و صنعت. 1378.

6.       مطالعات حمل و نقل و ترافيك. مركز مطالعات و تحقيقات شهرسازي و معماري ايران. 1382.

7.       كريمي، يوسف. روان‌شناسي اجتماعي. موسسه انتشارات بعثت. 1373.

8.       جورابلو، مسعود. مقدمه‌اي بر نسبت جوان و امنيت در ايران امروز. نشر سپاس. 1384.


با تشكر از:

 

-        معاونت اجتماعي و فرهنگي شهرداري تهران، دفتر مطالعات مطالعات و برنامه‌ريزي اجتماعي و فرهنگي شهر تهران.

-        معاونت حمل و نقل و ترافيك شهرداري تهران، شركت مطالعات جامع حمل و نقل و ترافيك (TCTTS).

-        دفتر مطالعات امنيت عمومي فرماندهي انتظامي تهران بزرگ.

-        دفتر مطالعات و تحقيقات علوم انساني، كانون پيشگامان جنبش نرم‌افزاري.


فهرست مطالب

 

مقدمه1

شهر2

فرهنگ و فرهنگ شهري2

جامعه‌شناسي شهري3

برنامه‌ريزي شهري3

مهندسي ترابري4

دسترسي (Acces)5

ايمني11

منابع:18

با تشكر از:19

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: سه شنبه 12 فروردین 1399 ساعت: 18:14 منتشر شده است
نظرات(0)

تحقیق درباره تاريخچه شهر سمنان

بازديد: 95
تحقیق درباره تاريخچه شهر سمنان

تاريخچه شهر سمنان

در زمان کمبوجيه سمنان مانند پلی سه ايالت ری و خراسان و استرآباد را به هم وصل می کرد .در دوره های بعدی نيز منطقه سمنان مورد توجه خاص حکومتهای مرکزی قرار گرفت و منازعه ها و مناقشه های متعدد بر سراين منطقه بين قدرتمندان در گرفت .اشکانيان هم ايران را به هجده ايالت تقسيم کرده بودند که يکی از آنها کميس يا قومس در نواحی سمنان و دامغان بود .از زمان سلسله طاهريان تا غزنويان نيز سمنان اهميت خود را حفظ کرد و ازجمله مناطقی بود که شاهد انبوه کشمکشها بود .يکی از حکام معروف ايالت کومش در زمان غزنويان امير اجل بختياربن محمد معروف به ابوحرب بختيار بود که بانی منار مسجد جامع سمنان و بقعه پير علمدار کرمان بود .سمنان در دوران مغول همچون ساير نقاط ايران از حملات در امان نماند و متحمل خسارات فراوان شد .

مراکز تاريخي و باستاني

برج چهل دختران

در اواسط خيابان حکيم الهی و بر سر راه شهر به محلات ثلاث برج کهنه و قديمی و نيمه مخروبه ای وجود دارد که بنام برج چهل دختر يا چهل دختران ناميده ميشود . وجه تسميه اين برج چنين است که مردم معتقد برج مذکور را چهل دختر که دست از تعلقات دنيوی کشيده و تارک دنيا شده بودند با گل و خشت ساخته اند .قدر مسلم اين است که تاريخ بناي برج با آتشکده به زمان قبل از اسلام بر ميگردد. همانطور که از نام کوشمغان و زاوغان که در نزديکی برج قرار دارد برمي آيد و با توجه به مقام مغ که پيشوای زردشتيان بود می توان اطمينان داشت که برج مذکور زمانی آتشکده و يکی از اماکن متبرکه زردشتيان بوده است . اين بنا به صورت برج هشت ضلعی است که هر ضلع آن در خارج 4.5 و در داخل 2.80 متر است , ارتفاع برج در بعضی قسمتها 10 متر و در قسمتهای نسبتا سالم ديگر به دوازده متر ميرسد ضخامت ديوار تقريبا 50 تا 60 سانتيمتر است .

دروازه ارگ سمنان

يکی از آثار تاريخی و با ارزش و زيبای سمنان , دروازه ارگ , بازمانده هنر دوران قاجار است که در تقاطع خيابانهای آيت الله طالقانی و شيخ فضل الله نوری واقع شده است . دروازه ارگ در گذشته درِ شمالی ارگ دولتی بود که هنگام تخريب ارگ به سبب شکايت فرهنگ دوستان و پيگيری آنان از ويرانی اين دروازه جلوگيری به عمل آمد . دروازه ارگ در زمان سلطنت ناصرالدين شاه قاجار و حکومت انوشيروان ميرزا  ضياءالدوله فرزند محمد رحيم ميرزا پسر دهم عباس ميرزا نايب السلطنه که از سال 1300 تا 1305 هجری حاکم ايالت قومس بود بنا شد . اين دروازه دو نمای شمالی و جنوبی دارد که نمای شمالی آن به مراتب زيباتر از نمای جنوبی آن است .

ارگ علاء

ارگ علاء در 9 کيلومتری جنوب شرقی سمنان و کنار جاده سمنان به پايگاه هوايي در بخش علاء واقع شده است و يکي از آثار تاريخی اواسط قاجاريه به شمار ميرود که به ثبت آثار تاريخی رسيده است . مساحت تقريبی آن در حدود 100 متر و دارای زيربنايي در حدود 120 متر است . ارتفاع آن حدود 4.5 متر, با اضافه شدن طبقه دوم به حدود 8 متر مي رسد . بنای ارگ به شکل شش ضلعی و ساختمان آن در دو طبقه ساخته شده است که ظاهرا محل حکومت محلی نيز بود.

دارالحکومه سمنان

اين بنا در جنوب شهر و در ميدان ابوذر غفاری (پاچنار) واقع شده است . بنای دارالحکومه را به دوره فتحعلی شاه قاجار و پيش از زمان حکومت حاجی بهمن ميرزا بهاء الدوله پسر فتحعلی شاه در سمنان نسبت ميدهند . قبل از اينکه ساختمان ارگ دولتی سمنان در شمال شهر احداث شود , دارالحکومه سمنان در جنوب شهر و در همين بنا که امروز به خانه کلانتر معروف است مستقر بود .

شکارگاه ملاده ( خانه ابراهيم خان )

در روستای سرسبز و خوش آب و هوای ملاده (در حدود 70 کيلومتری شمال سمنان) دو عمارت بزرگ و باستانی و زيبا وجود دارد که در دو سمت شرق و غرب به فاصله حدود 50 متر به موازات يکديگر قرار گرفته اند. مصالح اصلی بنا, خشت و آجر و نمای آن آجر و گچ است . هر يک از اين دو نوع ساختمان دو طبقه و دارای تعداد زيادی اتاق و راهروی مربوط به اتاقها و طبقه فوقانی است . معماری ساختمانهای مذکور بسيار زيباست .

مناره سلجوقيان سمنان

اين مناره که در زمره زيباترين منارهای تاريخی دوره سلجوقی است , در گوشه شمال شرقی مسجد جامع سمنان و در کنار شبستان شرقی واقع شده و به منار مسجد جامع نيز معروف است .ارتفاع منار کنونی از سطح قاعده 31.20 متر و از روی بام 25.75 متر است که به علت وجود شبستان شرقی در پای منار 5.5 متری, قسمت تحتانی آن ديده نميشود . محيط مناره همجوار بام مسجد بيش از پنج متر است .

آرامگاه شيخ علاء الدوله سمنانی

اين ساختمان واقع در روستای صوفی آباد سمنان, در آغاز بنايي رفيع و با عظمت بود که بدستور عمادالدين جمال الدين عبدالوهاب وزير سلطان محمد خدا بنده از خشت خام ساخته شد, سپس خانقاهی برآن افزود ودر آنجا به رياضت پرداخت و پس از مرگ در آنجا به خاک سپرده شد.بنای خانقاه وآرامگاه اين عارف مشهور که بازمانده معماری اواخر قرن هشتم است , به علت نداشتن استحکام و بی توجهی روبه ويرانی نهاد .به طوری که به جز دو ستون ايوان بقيه بنا منهدم شد .

مقبره پيرنجم الدين

اين مقبره منسوب به پير نجم الدين دادبخش يا تاج بخش در گورستانی به همين نام در سمنان واقع شده است از شجره نامه مدفون اين آرامگاه اطلاع صحيحی در دست نيست, ولي عده ای وی را يکی از سرداران ملی سمنان در حمله مغول می دانند. مقبره پير نجم الدين که يکی از آثار دوره مغول است , شامل ايوان , حرم و گنبد است و به علت اينکه قبلا در وسط گورستان قرار داشته و حالا در خيابان ميباشد صحن ندارد

 

آرامگاه حکيم الهي

آرامگاه اين حکيم در نزديکی ميدان امام خمينی سمنان و در کنار خيابان حکيم الهی مقابل دبيرستان دهخدا  واقع شده و مدفن يکی از چهره های تابناک فلسفه و حکمت و يکی از مفاخر گرانمايه سمنان است .

بنای آرامگاه را ايوان و چند سالن و اتاق تودرتو تشکيل ميدهد. بر پيشانی ايوان که مشرف به خيابان است و حدود پـنـج متـر ارتفاع دارد کتيبه ای از جنس کاشی قرار گرفته است. حکيم الهی در رمضان 1243 مـتـولـد و در ربـيـع الاول 1323 هجری قمری فوت کرد . آرامگاه مذکور با تلاش پسرش حاج عبدالجواد الهی در سال 1321 شمسی بنا شد.

مقبره درويش محمد

در قسمت شمالغربی سمنان و در روستايي به نام مومن آباد بين راه شوسه سمنان به فيروزکوه مقبره ای به نام درويش محمد وجود دارد. از تاريخ فوت و دفن اين آرامگاه اطلاع درستی در دست نمي باشد. ولی گفته شده که وی يکی از عارفان قرن هشتم و از پيروان عارف بزرگ وار شيخ علاء الدوله سمنانی بوده, برخی نيز می گويند که مقبره تقی الدين علی دوستی سمنانی شاگرد معروف شيخ باشد. درويش محمد به علت وارستگی و کرامتی که داشت مورد توجه و احترام مردم سمنان و نواحی آن بود و به همين جهت, درويش مومن آباد نيز ناميده شده است. 

قلعه های سارو

در 10 کيلومتری شمال شرقی سمنان در نقطه ای کوهستانی به نام سارو آثار دو قلعه بسيار محکم و تسخير ناپذير موجود است که طرز ساختمان و انتخاب محل بناي آنها قابل توجه و درخور تحقيق است .

اين قلعه ها در دو طرف کلاته يا مزرعه سارو که چشمه ساری زيبا است واقع شده اند. قلعه شمالی بر اثر گذشت زمان و بروز سوانح طبيعی و خرابکاري افراد گنج ياب تا اندازه ای ويران شده و خالی از سکنه است  ولي اسکلت محکم آن ابهت خاصی به اين دره بخشيده است .

قلعه کوشمغان

در سه کيلومتر ی غرب سمنان سه محله وجود دارد که در حال حاضر به نام های کوشمغان, زاواغان و کديور خوانده ميشوند و مجموع اين سه محله را نيز محلات ثلاث مينامند. با توجه به آثار موجود, محله های مذکور از محله های بسيار کهن سمنان محسوب ميشوند. نام اصلی کوشمغان کوشک مغان بود که براثر کثرت استعمال کوشمغان شده است. در اين محله قلعه قديمی ويرانی وجود دارد که در گذشته خندقی نيز در اطراف آن وجود داشت و مردم با استفاده از تخته پل وارد قلعه ميشدند. در قلعه که از گذشته باقی مانده يکپارچه از سنگ است.

قلعه لاسگرد

در بين بقعه سيدرضا و شمال کاروانسرای شاه عباسی لاسگرد , يکی از معروفترين قلعه های سمنان به نام دژ لاسگرد وجود دارد که با توجه به سرحدی بودن قريه لاسگرد در دوران قبل از اسلام به ويژه در زمان اشکانيان , احتمال مي رود اين قلعه در زمان اشکانيان بنا شده باشد .

اين قلعه مستحکم که با خشت های خام بزرگ ساخته شده تا اواسط دوره قاجاريه پابرجا بود و پس از اين تاريخ روبه ويرانی نهاد . آنچه اکنون از اين قلعه عظيم مانده گذرگاهای  زيرزمينی سه طبقه ای است که همه به يکديگر راه دارند .

قلعه پاچنار

در جنوب غربی ميدان ابوذر و در محله اسفنجان سمنان آثار دو قلعه پر ابهت و قديمی به چشم ميخورد که به قلعه های پاچنار معروف هستند . اين قلعه ها به صورت دژهای دوران باستان ساخته شده بودند واز زمره قلعه های بسيار مهم نظامی و دفاعي شهرستان به شمار مي رفتند . بعضی ها قدمت و تاريخ بنای اين قلعه ها را به دوران طاهريان نسبت ميدهند .

حمام پهنه و گرمابه حضرت

حمامِ  پهنه يکی از آثار قديمی  و ارزشمند سمنان است , که کمتر  مورد توجه قرار گرفته است . اين حمام که در گوشه شمال غربیِ  تکيه  پهنه  سمنان,  بينِ  مسجدِ  جامع  و  مسجد امام خمينی و  امامزاده يحيي قرار گرفته و در سال 856  هجری قمری ,  در زمانِ سلطنت ابوالقاسم بابرخان , پادشاه تيموری و به دستورِ  وزيرِ  وي , خواجه غياث الدين بهرام سمناني ساخته شده است .

حمام ناسار

اين حمام در بازار عمومی شهر سمنان و جنوب شرقی تکيه ناسار واقع شده است و قريب سه قرن قدمت دارد و يکی از بنا های دوره صفويه است . اين بنا در سال 1118 هجری در زمان شاه عباس به همت حاجی الحرمين آقا ملکي ساخته شد . بر بالاي سردر کوچک حمام که به وسيله راهروی طويل و به سربينه متصل مي شود سنگ نبشته ای به ابعاد 30 در 20 سانتي متر به رنگ سياه وجود دارد نام سازندگان آن را نوشته است .

کاروانسرای شاه عباسی سمنان

در خيابان استاد مطهری سمنان کاروانسرايي از دوره صفويه معروف به رباط شاه عباسی موجود است که به فرم چهار پلانی ساخته شده است حياط کاروانسرا مستطيل شکل به طول 32.30 متر و عرض 26.5 متر است .

دو ضلع شمالی و جنوبی رباط دارای دو ايوان هم اندازه و مشابه با قوس جناغی است و در طرفين هر ايوان شش ايوان کوچک با قوس های جناغی است که به اندازه نيم متر از سطح حياط بلند تر است .

کاروانسرای شاه عباسی لاسگرد

در 36 کيلومتری سمنان و در قريه لاسگرد کاروانسرای آجری بسيار بزرگی از بنا های زمان شاه عباس اول صفوی قرار دارد . اين کاروانسرا که در سمت جاده سمنان به تهران واقع شده دو ايوانی است و حياطی وسيع دارد .

 

 طول حياط از شمال به جنوب 36 متر و عرض آن از شرق به غرب 31.5 متر است که اطراف آن را 24 حجره احاطه نموده است که حجره ها با کمی اختلاف قرينه يکديگرند . دو ايوان بزرگ در غرب و شرق رباط ساخته شده است که با درگاه کوتاه و چند پله به دالان های چهار گانه  پشت مربوط ميشود . سقف اين ايوان طاق ضربی بزرگی است که تزئينات مربع شکل تودرتو دارد.

کاروانسراي شاه سليمانی آهوان

اين کاروانسرا که در روستای آهوان,  در 42  کيلومتری شرق سمنان واقع شده است, در سالِ  1097  هجری قمری  در زمان  شاه سليمان  صفوی,  برای استراحت زايرين امام هشتم, که  از سمنان و آهوان به مشهد مقدس, مشرف ميشدند, ساخته شد. اما به غلط, کاروانسرای شاه عباسی نام گرفت.

کاروانسرای شاه سليمانی آهوان,  دارای حياط وسيع مستطيل شکل,  به طول 40  متر و عرض 32 متر, و چهار ايوانی است. جمعا در اطراف حياط 24 اتاق احداث شده است که ابعاد آنها به ترتيب 3.35 و 2.90 متر است .

جاذبه هاي طبيعي

چشمه های آب مراد آب قولنج آبگرم وآبسرد

مجموعه اين چشمه های معدنی آبگرم در بخش مهدی شهر و در شمال غربی سمنان به فاصله 21 کيلومتری اين شهر قرار دارد. اطراف اين چشمه ها را ارتفاعات در بر گرفته است . آب چشمه ها از دسته آب های کلروره سولفاته کلسيک و گوگردی است و در درمان بيماری های صفراوی کليه کبد نقرس و روماتيسم و درد مفاصل موثر است .

چشمه معدني تلخاب

اين چشمه در غرب سمنان و در شش کيلومتري شمالغربی روستاي لاسجرد واقع شده است . تلخاب شامل دو چشمه است که محدوده ای استخري شکل را به وجود آورده که طول آن بيست متر و عرض آن دوازده متر است . آب اين چشمه تلخ و سرد است و مردم در فصل تابستان برای درمان سردرد چشم درد يرقان کهر و رفع گرمی بدن به آنجا میروند .

چشمه آب معدني شورآب

آب اين چشمه از يک رشته قنات است که در شمال غربی شهر سرخه قرار دارد . مردم در فصل تابستان با پيمودن مسير پنج کيلومتري از شهر سرخه به محل مظهر قنات شورآب مي روند و در آن استحمام ميکنند . اين آب دارای گوگرد فراوان است که برای درمان بيماری سردرد و درد چشم استفاده ميشود و نميتوان مدت زيادی در آن ماند زيرا گازهای زيادی که متصاعد ميشود سرگيجه آور است .

چشمه معدني نمک دره

چشمه نمک دره يکی ديگر از چشمه هايي است که در شش کيلومتری جنوب شهر سرخه و در کنار روستای بيابانک قرار دارد . آب اين چشمه از گنبدهاي نمکي جاری است و مردم برای استفاده از آن در چاله هايي که اطراف آن را لايه های ضخيم نمک پوشانده است . استحمام ميکنند . ميزان غلظت نمک آن به حدی است که به هيچ عنوان نمي توان سر را به زير آب فرو برد . مردم معتقدند که آب چشمه نمک دره براي درمان دردکمر و دردپا مفيد است .

چشمه امامزاده محمدزيد

اين چشمه در 56 کيلومتری شمال غربی سمنان و در آبادی امام زاده شاه زاده محمد زيد (ع) واقع شده است و آب آن بيشتر در فصل های بهار و تابستان به مصرف کشاورزی ميرسد. ساکنان شهرستان سمنان به ويژه شهر سرخه در فصل تابستان برای گذراندن اوقات فراغت و زيارت بقعه متبرکه امام زاده شاه زاده محمد زيد برای چند روزي هم که شده چادرهايي را در اطراف چشمه برپا ميکنند و از طبيعت زيبا و هواي مطبوع و معتدل آن بهره ميبرند.

چشمه امامزاده عبدالله(ع)

اين چشمه در قسمت شمالی روستای امامزاده عبدالله در شمال غربی شهر سمنان به فاصله 61 کيلومتری آن قرار دارد. 54 کيلومتر از اين جاده آسفالته و هفت کيلومتر آن خاکی است. تعداد شش چشمه در دره اين روستا وجود دارد که مجموعا 60-70 ليتر در ثانيه آبدهی دارند . اين منطقه کوهستانی دارای آب و هوای سرد در زمستان و معتدل در تابستان است. آب چشمه ها پس از خروج در بستر رودخانه جاری مي شود و کمتر مورد استفاده کشاورزی قرار ميگيرد . از مهمترين قابليتهای جهانگردی اين منطقه ميتوان منظره دل انگيز آب و هوای معتدل و مطبوع در فصل تابستان و فضاهای طبيعی و زيبای چشمه ها نام برد .

مسجد سلطانی

اين مسجد در مرکز شهر سمنان واقع شده و يکی از مهمترين و زيباترين بناهای تاريخی و مهم سمنان است .اين مسجد دارای چهار در بزرگ ورودی از شمال , جنوب , شرق و شمال غربی است. در شمال غربی به دالان درازی باز ميشود که در انتهای آن تکيه پهنه است. درهای شمال, جنوب و شرق دارای هشتی دالان و دهليز هستند . بالای درهای شمالی و شرقی تزئينات مقرنس کاری گچی زيبا با دو گوشواره دو طبقه در طرفين با پشت بغل های کاشی کاری شده وجود دارد . در هشتی های شمالی , جنوبی و شرقی تاقهای آجری گنبددار با تاقنماهای متعدد با لچکی کاشی کاری شده مشاهده ميشوند .

مسجد جامع سمنان

اين مسجد را ميتوان در زمره کهن ترين و قديمی ترين آثار اسلامی شهر سمنان به شمار آورد . گمانه زنی ها و حفاری های اخير نشان دادند که اين مسجد در قرن اول هجری روی خرابه های يک آتشکده بنا شده است. ولی در طول زمان, تعميراتی در آن داده شده است. در حال حاضر در بنای کنونی مسجد, آثاری از دوره مغول و تيموری ديده ميشود .

تاريخچه شهر سمنان

در زمان کمبوجيه سمنان مانند پلی سه ايالت ری و خراسان و استرآباد را به هم وصل می کرد .در دوره های بعدی نيز منطقه سمنان مورد توجه خاص حکومتهای مرکزی قرار گرفت و منازعه ها و مناقشه های متعدد بر سراين منطقه بين قدرتمندان در گرفت .اشکانيان هم ايران را به هجده ايالت تقسيم کرده بودند که يکی از آنها کميس يا قومس در نواحی سمنان و دامغان بود .از زمان سلسله طاهريان تا غزنويان نيز سمنان اهميت خود را حفظ کرد و ازجمله مناطقی بود که شاهد انبوه کشمکشها بود .يکی از حکام معروف ايالت کومش در زمان غزنويان امير اجل بختياربن محمد معروف به ابوحرب بختيار بود که بانی منار مسجد جامع سمنان و بقعه پير علمدار کرمان بود .سمنان در دوران مغول همچون ساير نقاط ايران از حملات در امان نماند و متحمل خسارات فراوان شد .

مراکز تاريخي و باستاني

برج چهل دختران

در اواسط خيابان حکيم الهی و بر سر راه شهر به محلات ثلاث برج کهنه و قديمی و نيمه مخروبه ای وجود دارد که بنام برج چهل دختر يا چهل دختران ناميده ميشود . وجه تسميه اين برج چنين است که مردم معتقد برج مذکور را چهل دختر که دست از تعلقات دنيوی کشيده و تارک دنيا شده بودند با گل و خشت ساخته اند .قدر مسلم اين است که تاريخ بناي برج با آتشکده به زمان قبل از اسلام بر ميگردد. همانطور که از نام کوشمغان و زاوغان که در نزديکی برج قرار دارد برمي آيد و با توجه به مقام مغ که پيشوای زردشتيان بود می توان اطمينان داشت که برج مذکور زمانی آتشکده و يکی از اماکن متبرکه زردشتيان بوده است . اين بنا به صورت برج هشت ضلعی است که هر ضلع آن در خارج 4.5 و در داخل 2.80 متر است , ارتفاع برج در بعضی قسمتها 10 متر و در قسمتهای نسبتا سالم ديگر به دوازده متر ميرسد ضخامت ديوار تقريبا 50 تا 60 سانتيمتر است .

دروازه ارگ سمنان

يکی از آثار تاريخی و با ارزش و زيبای سمنان , دروازه ارگ , بازمانده هنر دوران قاجار است که در تقاطع خيابانهای آيت الله طالقانی و شيخ فضل الله نوری واقع شده است . دروازه ارگ در گذشته درِ شمالی ارگ دولتی بود که هنگام تخريب ارگ به سبب شکايت فرهنگ دوستان و پيگيری آنان از ويرانی اين دروازه جلوگيری به عمل آمد . دروازه ارگ در زمان سلطنت ناصرالدين شاه قاجار و حکومت انوشيروان ميرزا  ضياءالدوله فرزند محمد رحيم ميرزا پسر دهم عباس ميرزا نايب السلطنه که از سال 1300 تا 1305 هجری حاکم ايالت قومس بود بنا شد . اين دروازه دو نمای شمالی و جنوبی دارد که نمای شمالی آن به مراتب زيباتر از نمای جنوبی آن است .

ارگ علاء

ارگ علاء در 9 کيلومتری جنوب شرقی سمنان و کنار جاده سمنان به پايگاه هوايي در بخش علاء واقع شده است و يکي از آثار تاريخی اواسط قاجاريه به شمار ميرود که به ثبت آثار تاريخی رسيده است . مساحت تقريبی آن در حدود 100 متر و دارای زيربنايي در حدود 120 متر است . ارتفاع آن حدود 4.5 متر, با اضافه شدن طبقه دوم به حدود 8 متر مي رسد . بنای ارگ به شکل شش ضلعی و ساختمان آن در دو طبقه ساخته شده است که ظاهرا محل حکومت محلی نيز بود.

دارالحکومه سمنان

اين بنا در جنوب شهر و در ميدان ابوذر غفاری (پاچنار) واقع شده است . بنای دارالحکومه را به دوره فتحعلی شاه قاجار و پيش از زمان حکومت حاجی بهمن ميرزا بهاء الدوله پسر فتحعلی شاه در سمنان نسبت ميدهند . قبل از اينکه ساختمان ارگ دولتی سمنان در شمال شهر احداث شود , دارالحکومه سمنان در جنوب شهر و در همين بنا که امروز به خانه کلانتر معروف است مستقر بود .

شکارگاه ملاده ( خانه ابراهيم خان )

در روستای سرسبز و خوش آب و هوای ملاده (در حدود 70 کيلومتری شمال سمنان) دو عمارت بزرگ و باستانی و زيبا وجود دارد که در دو سمت شرق و غرب به فاصله حدود 50 متر به موازات يکديگر قرار گرفته اند. مصالح اصلی بنا, خشت و آجر و نمای آن آجر و گچ است . هر يک از اين دو نوع ساختمان دو طبقه و دارای تعداد زيادی اتاق و راهروی مربوط به اتاقها و طبقه فوقانی است . معماری ساختمانهای مذکور بسيار زيباست .

مناره سلجوقيان سمنان

اين مناره که در زمره زيباترين منارهای تاريخی دوره سلجوقی است , در گوشه شمال شرقی مسجد جامع سمنان و در کنار شبستان شرقی واقع شده و به منار مسجد جامع نيز معروف است .ارتفاع منار کنونی از سطح قاعده 31.20 متر و از روی بام 25.75 متر است که به علت وجود شبستان شرقی در پای منار 5.5 متری, قسمت تحتانی آن ديده نميشود . محيط مناره همجوار بام مسجد بيش از پنج متر است .

آرامگاه شيخ علاء الدوله سمنانی

اين ساختمان واقع در روستای صوفی آباد سمنان, در آغاز بنايي رفيع و با عظمت بود که بدستور عمادالدين جمال الدين عبدالوهاب وزير سلطان محمد خدا بنده از خشت خام ساخته شد, سپس خانقاهی برآن افزود ودر آنجا به رياضت پرداخت و پس از مرگ در آنجا به خاک سپرده شد.بنای خانقاه وآرامگاه اين عارف مشهور که بازمانده معماری اواخر قرن هشتم است , به علت نداشتن استحکام و بی توجهی روبه ويرانی نهاد .به طوری که به جز دو ستون ايوان بقيه بنا منهدم شد .

مقبره پيرنجم الدين

اين مقبره منسوب به پير نجم الدين دادبخش يا تاج بخش در گورستانی به همين نام در سمنان واقع شده است از شجره نامه مدفون اين آرامگاه اطلاع صحيحی در دست نيست, ولي عده ای وی را يکی از سرداران ملی سمنان در حمله مغول می دانند. مقبره پير نجم الدين که يکی از آثار دوره مغول است , شامل ايوان , حرم و گنبد است و به علت اينکه قبلا در وسط گورستان قرار داشته و حالا در خيابان ميباشد صحن ندارد.

آرامگاه حکيم الهي

آرامگاه اين حکيم در نزديکی ميدان امام خمينی سمنان و در کنار خيابان حکيم الهی مقابل دبيرستان دهخدا  واقع شده و مدفن يکی از چهره های تابناک فلسفه و حکمت و يکی از مفاخر گرانمايه سمنان است . ر

 

بنای آرامگاه را ايوان و چند سالن و اتاق تودرتو تشکيل ميدهد. بر پيشانی ايوان که مشرف به خيابان است و حدود پـنـج متـر ارتفاع دارد کتيبه ای از جنس کاشی قرار گرفته است. حکيم الهی در رمضان 1243 مـتـولـد و در ربـيـع الاول 1323 هجری قمری فوت کرد . آرامگاه مذکور با تلاش پسرش حاج عبدالجواد الهی در سال 1321 شمسی بنا شد.  ر

مقبره درويش محمد

در قسمت شمالغربی سمنان و در روستايي به نام مومن آباد بين راه شوسه سمنان به فيروزکوه مقبره ای به نام درويش محمد وجود دارد. از تاريخ فوت و دفن اين آرامگاه اطلاع درستی در دست نمي باشد. ولی گفته شده که وی يکی از عارفان قرن هشتم و از پيروان عارف بزرگ وار شيخ علاء الدوله سمنانی بوده, برخی نيز می گويند که مقبره تقی الدين علی دوستی سمنانی شاگرد معروف شيخ باشد. درويش محمد به علت وارستگی و کرامتی که داشت مورد توجه و احترام مردم سمنان و نواحی آن بود و به همين جهت, درويش مومن آباد نيز ناميده شده است.  ر

قلعه های سارو

در 10 کيلومتری شمال شرقی سمنان در نقطه ای کوهستانی به نام سارو آثار دو قلعه بسيار محکم و تسخير ناپذير موجود است که طرز ساختمان و انتخاب محل بناي آنها قابل توجه و درخور تحقيق است . اين قلعه ها در دو طرف کلاته يا مزرعه سارو که چشمه ساری زيبا است واقع شده اند. قلعه شمالی بر اثر گذشت زمان و بروز سوانح طبيعی و خرابکاري افراد گنج ياب تا اندازه ای ويران شده و خالی از سکنه است  ولي اسکلت محکم آن ابهت خاصی به اين دره بخشيده است .

قلعه کوشمغان

در سه کيلومتر ی غرب سمنان سه محله وجود دارد که در حال حاضر به نام های کوشمغان, زاواغان و کديور خوانده ميشوند و مجموع اين سه محله را نيز محلات ثلاث مينامند. با توجه به آثار موجود, محله های مذکور از محله های بسيار کهن سمنان محسوب ميشوند. نام اصلی کوشمغان کوشک مغان بود که براثر کثرت استعمال کوشمغان شده است. در اين محله قلعه قديمی ويرانی وجود دارد که در گذشته خندقی نيز در اطراف آن وجود داشت و مردم با استفاده از تخته پل وارد قلعه ميشدند. در قلعه که از گذشته باقی مانده يکپارچه از سنگ است.

قلعه لاسگرد

در بين بقعه سيدرضا و شمال کاروانسرای شاه عباسی لاسگرد , يکی از معروفترين قلعه های سمنان به نام دژ لاسگرد وجود دارد که با توجه به سرحدی بودن قريه لاسگرد در دوران قبل از اسلام به ويژه در زمان اشکانيان , احتمال مي رود اين قلعه در زمان اشکانيان بنا شده باشد .اين قلعه مستحکم که با خشت های خام بزرگ ساخته شده تا اواسط دوره قاجاريه پابرجا بود و پس از اين تاريخ روبه ويرانی نهاد . آنچه اکنون از اين قلعه عظيم مانده گذرگاهای  زيرزمينی سه طبقه ای است که همه به يکديگر راه دارند .

قلعه پاچنار

در جنوب غربی ميدان ابوذر و در محله اسفنجان سمنان آثار دو قلعه پر ابهت و قديمی به چشم ميخورد که به قلعه های پاچنار معروف هستند . اين قلعه ها به صورت دژهای دوران باستان ساخته شده بودند واز زمره قلعه های بسيار مهم نظامی و دفاعي شهرستان به شمار مي رفتند . بعضی ها قدمت و تاريخ بنای اين قلعه ها را به دوران طاهريان نسبت ميدهند .

حمام پهنه و گرمابه حضرت

حمامِ  پهنه يکی از آثار قديمی  و ارزشمند سمنان است , که کمتر  مورد توجه قرار گرفته است . اين حمام که در گوشه شمال غربیِ  تکيه  پهنه  سمنان,  بينِ  مسجدِ  جامع  و  مسجد امام خمينی و  امامزاده يحيي قرار گرفته و در سال 856  هجری قمری ,  در زمانِ سلطنت ابوالقاسم بابرخان , پادشاه تيموری و به دستورِ  وزيرِ  وي , خواجه غياث الدين بهرام سمناني ساخته شده است .

حمام ناسار

اين حمام در بازار عمومی شهر سمنان و جنوب شرقی تکيه ناسار واقع شده است و قريب سه قرن قدمت دارد و يکی از بنا های دوره صفويه است . اين بنا در سال 1118 هجری در زمان شاه عباس به همت حاجی الحرمين آقا ملکي ساخته شد . بر بالاي سردر کوچک حمام که به وسيله راهروی طويل و به سربينه متصل مي شود سنگ نبشته ای به ابعاد 30 در 20 سانتي متر به رنگ سياه وجود دارد نام سازندگان آن را نوشته است .

کاروانسرای شاه عباسی سمنان

در خيابان استاد مطهری سمنان کاروانسرايي از دوره صفويه معروف به رباط شاه عباسی موجود است که به فرم چهار پلانی ساخته شده است حياط کاروانسرا مستطيل شکل به طول 32.30 متر و عرض 26.5 متر است . دو ضلع شمالی و جنوبی رباط دارای دو ايوان هم اندازه و مشابه با قوس جناغی است و در طرفين هر ايوان شش ايوان کوچک با قوس های جناغی است که به اندازه نيم متر از سطح حياط بلند تر است .

کاروانسرای شاه عباسی لاسگرد

در 36 کيلومتری سمنان و در قريه لاسگرد کاروانسرای آجری بسيار بزرگی از بنا های زمان شاه عباس اول صفوی قرار دارد . اين کاروانسرا که در سمت جاده سمنان به تهران واقع شده دو ايوانی است و حياطی وسيع دارد . طول حياط از شمال به جنوب 36 متر و عرض آن از شرق به غرب 31.5 متر است که اطراف آن را 24 حجره احاطه نموده است که حجره ها با کمی اختلاف قرينه يکديگرند . دو ايوان بزرگ در غرب و شرق رباط ساخته شده است که با درگاه کوتاه و چند پله به دالان های چهار گانه  پشت مربوط ميشود . سقف اين ايوان طاق ضربی بزرگی است که تزئينات مربع شکل تودرتو دارد.

کاروانسراي شاه سليمانی آهوان

 

اين کاروانسرا که در روستای آهوان,  در 42  کيلومتری شرق سمنان واقع شده است, در سالِ  1097  هجری قمری  در زمان  شاه سليمان  صفوی,  برای استراحت زايرين امام هشتم, که  از سمنان و آهوان به مشهد مقدس, مشرف ميشدند, ساخته شد. اما به غلط, کاروانسرای شاه عباسی نام گرفت.

کاروانسرای شاه سليمانی آهوان,  دارای حياط وسيع مستطيل شکل,  به طول 40  متر و عرض 32 متر, و چهار ايوانی است. جمعا در اطراف حياط 24 اتاق احداث شده است که ابعاد آنها به ترتيب 3.35 و 2.90 متر است .

جاذبه هاي طبيعي

چشمه های آب مراد آب قولنج آبگرم وآبسرد

مجموعه اين چشمه های معدنی آبگرم در بخش مهدی شهر و در شمال غربی سمنان به فاصله 21 کيلومتری اين شهر قرار دارد. اطراف اين چشمه ها را ارتفاعات در بر گرفته است . آب چشمه ها از دسته آب های کلروره سولفاته کلسيک و گوگردی است و در درمان بيماری های صفراوی کليه کبد نقرس و روماتيسم و درد مفاصل موثر است .

 چشمه معدني تلخاب

اين چشمه در غرب سمنان و در شش کيلومتري شمالغربی روستاي لاسجرد واقع شده است . تلخاب شامل دو چشمه است که محدوده ای استخري شکل را به وجود آورده که طول آن بيست متر و عرض آن دوازده متر است . آب اين چشمه تلخ و سرد است و مردم در فصل تابستان برای درمان سردرد چشم درد يرقان کهر و رفع گرمی بدن به آنجا میروند .

چشمه آب معدني شورآب

آب اين چشمه از يک رشته قنات است که در شمال غربی شهر سرخه قرار دارد . مردم در فصل تابستان با پيمودن مسير پنج کيلومتري از شهر سرخه به محل مظهر قنات شورآب مي روند و در آن استحمام ميکنند . اين آب دارای گوگرد فراوان است که برای درمان بيماری سردرد و درد چشم استفاده ميشود و نميتوان مدت زيادی در آن ماند زيرا گازهای زيادی که متصاعد ميشود سرگيجه آور است .

چشمه معدني نمک دره

چشمه نمک دره يکی ديگر از چشمه هايي است که در شش کيلومتری جنوب شهر سرخه و در کنار روستای بيابانک قرار دارد . آب اين چشمه از گنبدهاي نمکي جاری است و مردم برای استفاده از آن در چاله هايي که اطراف آن را لايه های ضخيم نمک پوشانده است . استحمام ميکنند . ميزان غلظت نمک آن به حدی است که به هيچ عنوان نمي توان سر را به زير آب فرو برد . مردم معتقدند که آب چشمه نمک دره براي درمان دردکمر و دردپا مفيد است .

چشمه امامزاده محمدزيد

اين چشمه در 56 کيلومتری شمال غربی سمنان و در آبادی امام زاده شاه زاده محمد زيد (ع) واقع شده است و آب آن بيشتر در فصل های بهار و تابستان به مصرف کشاورزی ميرسد. ساکنان شهرستان سمنان به ويژه شهر سرخه در فصل تابستان برای گذراندن اوقات فراغت و زيارت بقعه متبرکه امام زاده شاه زاده محمد زيد برای چند روزي هم که شده چادرهايي را در اطراف چشمه برپا ميکنند و از طبيعت زيبا و هواي مطبوع و معتدل آن بهره ميبرند.

چشمه امامزاده عبدالله(ع)

اين چشمه در قسمت شمالی روستای امامزاده عبدالله در شمال غربی شهر سمنان به فاصله 61 کيلومتری آن قرار دارد. 54 کيلومتر از اين جاده آسفالته و هفت کيلومتر آن خاکی است. تعداد شش چشمه در دره اين روستا وجود دارد که مجموعا 60-70 ليتر در ثانيه آبدهی دارند . اين منطقه کوهستانی دارای آب و هوای سرد در زمستان و معتدل در تابستان است. آب چشمه ها پس از خروج در بستر رودخانه جاری مي شود و کمتر مورد استفاده کشاورزی قرار ميگيرد . از مهمترين قابليتهای جهانگردی اين منطقه ميتوان منظره دل انگيز آب و هوای معتدل و مطبوع در فصل تابستان و فضاهای طبيعی و زيبای چشمه ها نام برد .

اماکن زيارتي و مذهبي

مسجد سلطانی

اين مسجد در مرکز شهر سمنان واقع شده و يکی از مهمترين و زيباترين بناهای تاريخی و مهم سمنان است .اين مسجد دارای چهار در بزرگ ورودی از شمال , جنوب , شرق و شمال غربی است. در شمال غربی به دالان درازی باز ميشود که در انتهای آن تکيه پهنه است. درهای شمال, جنوب و شرق دارای هشتی دالان و دهليز هستند . بالای درهای شمالی و شرقی تزئينات مقرنس کاری گچی زيبا با دو گوشواره دو طبقه در طرفين با پشت بغل های کاشی کاری شده وجود دارد . در هشتی های شمالی , جنوبی و شرقی تاقهای آجری گنبددار با تاقنماهای متعدد با لچکی کاشی کاری شده مشاهده ميشوند .

مسجد جامع سمنان

اين مسجد را ميتوان در زمره کهن ترين و قديمی ترين آثار اسلامی شهر سمنان به شمار آورد . گمانه زنی ها و حفاری های اخير نشان دادند که اين مسجد در قرن اول هجری روی خرابه های يک آتشکده بنا شده است. ولی در طول زمان, تعميراتی در آن داده شده است. در حال حاضر در بنای کنونی مسجد, آثاری از دوره مغول و تيموری ديده ميشود .

استان سمنان یکی از استان‌های کشور ایران است.

استان سمنان با وسعتی برابر 98515 کیلومتر مربع 8/5 درصد مساحت کل کشور است. این استان از نظر مساحت ششمین استان کشور است. و وسعت آن حدود چهار برابر تهران می باشد.

این استان در سال 2005 میلادی دارای 4 شهرستان 14 شهر 10 بخش و 28 دهستان بوده است. شهرهای آن عبارتند از سمنان، شاهرود، دامغان و گرمسار. شهرهای تابعه استان نیز عبارتند از سمنان، مهدی شهر، شهمیرزاد، سرخه، شاهرود، بسطام، تجن، کلاته، خیج، میامی، بیارجند، دامغان، گرمسار، ایوانکی و آرادان.

استان سمنان در دوران باستان بخشی از چهاردهمین ایالت تاریخی ورن (ورنه) از تقسیمات شانزده گانه اوستایی بود. برخی از دانشمندان این ایالت را گیلان فعلی می دانند ولی قدر مسلم این که ورن یا ورنه متشکل از صفحات جنوبی البرز و خوار شمال سمنان, دامغان, خوار, دماوند, فیروزکوه, شهمیرزاد, لاسگرد, ده نمک و آهوان, قوشه, ویمه و نقاط کوهستانی مازندران بوده است.

صنایع دستی

استان سمنان از مراکز قابل توجه صنایع دستی کشور است. در این استان انواع صنایع دستی نظیر قالیبافی، گلیم بافی، نمد مالی، سرامیک و سفالسازی و... وجود دارد که هر یک از آن ها سوغاتی گرانقدری برای بازدیدکنندگان از استان بشمار می‌آیند. مهم ترین صنایع دستی استان عبارت اند از :

قالیبافی:

قالیبافی و تولید قالی و قالیچه از دیرباز یکی از تولیدات مهم استان سمنان به شمار می رفته است. این منطقه که در دوران قبل، دارای استادان زبردست قالیباف و طراح نقش قالی بود و قالی ها و قالیچه‌های نفیسی از دارهای آنان به عمل می آمد. به دلیل ورود فرشهای ماشینی به بازار و نداشتن صرفه اقتصادی و همچنین نبود پشتوانه نیروی کاری و طراح قالی و نیز به دلیل کهولت تدریجی استادان و کارگران قالیباف، این رشته دچار رکود فاحش شده است. امروز قالیبافان استان از نقش و طرح سایر مناطق مانند تبریز ، مشهد ، اصفهان ، نائین ، کاشان ، یزد و کرمان استفاده می کنند. در زمینه بعضی از قالی ها گل های اسلیمی، شکوفه ها، غنچه ها و برگ های گوناگون با شاخه های ظریف دیده می شود و در بعضی از طرح های شاه عباسی، افشان، ترنجی، خوشه، گل فرنگ، درختی، شکارگاه و... مورد استفاده قرار می گیرد یا ترکیبی از این طرح ها هستند.

بخش مهدی شهر و شهرستان شاهرود از مراکز مهم تولید قالی و قالیچه در استان سمنان به شمار می روند

گلیم بافی :

گلیم به عنوان نخستین زیرانداز بشر، دارای سابقه تولیدی بسیار طولانی است. بافت گلیم اگر چه به گونه بسیار ساده آغاز شده ، اما در طول سالیانی که از عمر آن می گذرد، هنرمندان ایرانی در تکمیل ان نقش فوق الاده چشمگیر ایفا کرده اند و توانسته اند آن را به عنوان محصولی برخوردار از ارزشهای هنری و مصرفی توامان حتی روانه بازارهای خارجی کنند. گلیم که در مقایسه با قالی دارای شیوه بافتی آسانتر است و به همان نسبت قیمت ارزانتری دارد، هنری در انحصار روستا نشینان و عشایر به حساب می آید. روستاهای شهرستان گرمسار ، سمنان و روستاهای کندو، خیج و رضاآباد شاهرود از مراکز تولید اصلی گلیم در استان سمنان هستند.

نمد مالی:

یکی دیگر از صنایع دستی که قدمتی دیرینه در استان سمنان دارد، نمد مالی است. وضعیت فعلی تولید نمد در استان سمنان از نظر کمی و کیفی بسیار مطلوب است و مراکز تولید نمد در استان، شهرستان سمنان، دامغان و روستای ابرسیج شاهرود است.

مواد اولیه مصرف شده در نمد مالی پشم است که در اندازه های مختلف تهیه می شود. آنچه در نمد مالی می توان مشاهده کرد، ذوق و هنر، به همراه تحرک تولید کننده است. تولیدات این زحمات کشان علاوه بر استفاده شخصی به روستاهای شمالی استان و شهرستان مازندران ارسال می شود.

چاپ قلمکار:

چاپ قلمکار، گونه ای از چاپ سنتی روی پارچه بافته شده است. برای نخستین بار، قلم کار سازان ایرانی برای دسترسی به تولید بیشتر و ایجاد هماهنگی و یکنواختی نقش ها، استفاده از مهره های چوبی را جایگزین استفاده از قلمو ساخته اند. برای فراهم آوردن امکاناتی به منظور استفاده مردم، قلم کار را که در گذشته فقط برای روی پارچه های پشمی و ابریشمی انجام پذیر بود بر انواع پارچه از قبیل متقال، کتان، چلوار و کرباس و... انجام دادند. در حال حاضر چاپ قلم کار به وسیله قالب های چوبینی که دارای نقوش برجسته است انجام می شود. در حقیقت رکن اصلی قلمکار سازی را قالب سازی تشکیل می دهد که معمولاً توسط افرادی که حرفه و تخصصشان قالب تراشی است به تفکیک رنگ و حداکثر در چهاررنگ روی چوب های گلابی و زالزالک تراشیده می شود گروهی از هنرمندان در رشته هایی چون ریشه تابی که پارچه زیر ساخت قلمکار را آماده می سازد یا صحرا کاری که کارهای رنگ رزی، سفید گری، بخار و شستشوی پارچه های قلمکار را به عهده دارد به فعالیت مشغولند مهمترین مرکز این صنعت در استان در شهرستان دامغان قرار دارد که ماهانه مقادیر هنگفتی انواع رومیزی پرده و سفره و سایر محصولات قلمکار تولید و برای صدور به خارج از کشور آماده می کند

سفالگری و سرامیک :

سفالگری از مهمترین و قدیمی ترین دست ساخته های بشر است. آثار سفالی برخلاف آثار یافته شده فلزی، چوبین و... در زیر خاک فاسد نمی شود و به خاطر این حالت استثنائی، به اطلاعات گویا درباره آن می توان پی برد. صنعت سفالگری در استان سمنان از پیشینه معتبر برخوردار است. به طوری که دکتر اریک اشمید هنگام حفاری در اطراف دامغان امیدوار به کشف شهر افسانه ای هکاتوم پلیس یا شهر صد دروازه بود، اگرچه موفق به کشف بقایای شهر مورد نظرش نشد، ولی به مجموعه ای از بهترین فراورده های صنعتگران دو تا سه هزار سال قبل از میلاد مسیح دست یافت این فراورده ها شامل کوزه های بزرگ به اشکال هندسی و دارای لعاب قهوه ای روشن و کرم بودند. از آنجا که زمینه های لازم برای صنعت سفالگری در اکثر نقاط استان فراهم بوده، این صنعت با وجود فراز و نشیبهای تاریخی، به حیات خویش ادامه داده است. در سالهای اخیر، راه اندازی واحدهای آموزش سفالگری و سرامیک در شهر های سمنان و شاهرود موجب احیا و رشد بیشتر این صنعت در استان شد و هم اکنون ضمن تولید و ارسال مقادیر بسیاری از تولیدات این رشته به استانهای دیگر، زمینه های تولید کالاهایی برای بخش صادرات خارجی نیز فراهم شده است. در حال حاضر سفالگران استان سمنان در کارگاههای سفالگری و سفال سازی در سطح استان به ساختن گونه هایی ارزشمند سفال مشغولند. در این میان، کارگاه سفال گری و سفال سازی قان بیگی در شاهرود از اهمیتی ویژه برخوردار است.

دستباف ها:

در زمانی نه چندان دور، مردمان همین سرزمین پارچه های مورد نیاز خویش را با دست های هنر آفرین خود تهیه می کردند که از نظر تنوع رنگ، نقش، طرح و شیوه های بافت شگفت انگیز بود. هر چند زندگی ماشینی و گرایش به سوی تجدد باعث شد لطمه هایی جبران ناپذیر بر این صنعت وارد آید، هم اکنون نیز در گوشه و کنار استان سمنان، صنایع دستباف رایجند.

دستبافی شامل تولید پرده های سنتی و هنری و حوله و شال گردن و پارچه های متقال زیر ساخت قلمکار است که در استان رایج است. علاوه برآن جاجیم، چادر شب، پلاس و چوفا (چوخا) که عمدتاً توسط روستائیان و عشایر تولید می شود، از دیگر صنایع دست باف مردم استان است. ماهانه مقادیر قابل توجه ای از این تولیدات به استان های دیگر و مراکز ارسال می شود. شهرستان سمنان به ویژه سرخه، مهدی شهر، فولاد محله و روستاهای شهرستان دامغان و روستاهای بسطام از مراکز تولید ات جاجیمچه و دستباف استان به شمار می روند

بناهای یادبود تاریخی :

1-کاروانسرای آهوان شاه سلینمانی ، سمنان
2-
عمارت و چشمه علی ،دامغان
3-
دروازه ارگ ،‌سمنان
4-
آرامگاه بایزید بسطامی ، شاهرود
5-
برجچهل دختر ، سمنان
6-
آرامگاه ابن یمین فرومدی ، شاهرود
7-
حمام حضرت ، سمنان
8-
تپه ناصار(نوحصار)، سمنان
9-
برج پیرعلمدار ، دامغان
10-
کاروانسرایشاه عباسی ، سمنان
11-
آرامگاه شیخ الوالحسن خرقانی ، شاهرود

بناهای یادبود مذهبی:

1-مسجد جامع دامغان ،دامغان
2-
آرامگاه حضرت علی ابن جعفر ، سمنان
3-
مسجد جامع سمنان ، سمنان
4-
مسجد تاریخانه ، دامغان

 

مراکز تاریخی و باستانی

برج کاشانه بسطام

در قسمت جنوب شرقی مسجد جامع شهر بسطام برجی بلند وجود دارد که به نام کاشانه معروف می‌‌باشد. ارتفاع این برج از داخل 24 متر و از بیرون 20 متر می‌‌باشد. شکل خارجی آن کثیرالاضلاع و منتظم سی ضلعی است. در بالای برج دو حاشیه از آجرهای بزرگ وجود دارد که روی آن مطالبی نوشته شده است. در ضلع جنوب غربی این برج روی یک آجر کلمه بسم الله الرحمن الرحیم با خط ثلث بسیار زیبایی خوانده می‌شود . تاریخ ساخت آن بدرستی مشخص نیست و به عقیده اهالی محلی این برج قبل از اسلام آتشکده زرتشتیان بوده است. بعضی از مشرق شناسان از جمله گدار بر این باورند که این بنا از آثار غازان خان مغول است و اسم اصلی آن غازانه بوده است و به مرور زمان و بدون توجه به اصل آن کاشانه نام نهاده شده است .

آرامگاه بایزید بسطامی

مقبره این عارف شهیر در شهر بسطام و شمال مقبره امام زاده محمد است. مقبره این عارف فاقد هرگونه تزئین است. و به نظر می‌‌رسد هیچ گاه ساختمانی مشابه مقبره دیگر بزرگان روی آن بنا نشده باشد و در حقیقت بی اعتنایی به مادیات و گریز از تجمل در این آرامگاه بوضوح به چشم می‌آید. وارستگی و بی نیازی بایزید بسطامی حتی بعد از مرگ وی و گذشت یازده قرن, در مرقدش مشهود است. مقبره بایزید بسطامی داری یک پنجره مسقف آهنی است. روی قبر یک سنگ مرمر قرار دارد که کلماتی از مناجات مشهور علی ابن ابی طالب برآن حک شده است. آنطور که از این سنگ بر می‌آید متعلق به شخصی به نام قاضی ملک می‌‌باشد که احتمال می‌رود حاکم قومس بوده باشد ولی اینکه چگونه از اینجا سر در آورده کسی چیزی نمی‌داند .

آرامگاه شیخ ابوالحسن خرقانی

در 24 کیلومتری شاهرود در شمال قصبه خرقان روی یک تپه آرامگاه عارف نامی و وارسته به نام شیخ ابوالحسن خرقانی به چشم میخورد. فضای سبز اطراف آن به آرامگاه قداست خاصی بخشیده است. روی قبر شیخ یک قطعه سنگ مرمری قرار دارد که اشعاری برآن حک شده است. در جوار این مقبره مسجدی بودکه گنبدی مخروطی شکل و مزین به کاشی کاری هی زیبا داشت. در حال حاضر از مسجد و گنبد یاد شده , فقط محراب آن باقی مانده است که برخلاف مسجدهای دیگر این نواحی رو به مغرب است. محراب مذکور داری گچبری هی زیبا و استادانه می‌‌باشد. اطلاعات بیشتر در رابطه با شیخ ابوالحسن خرقانی

آرامگاه شیخ حسن جوری

این آرامگاه در 150 کیلومتری شاهرود واقع در روستی کلاته میر علم فیروزآباد حوالی روستی فرومد ا ست. این آرامگاه که متشکل از یک اتاق 4 در 3 و گنبد مدور روی آن است, در قسمت شمالی شهر قدیمی جور قرار دارد و از خشت خام ساخته شده است. و عاری از هرگونه پیرایه و تشریفات ظاهری می‌‌باشد. شیخ حسن جوری یکی از رهبران قیام سربداران و از شاگردان شیخ خلیفه و از رهبران سیاسی و مذهبی قرن هفتم هجری بود که به دست وجی الدین مسعود در سال 745 به شهادت رسید .

آرامگاه ابن یمین فرومدی

این آرامگاه در انتهای روستای فرومد قرار دارد که متعلق به شاعر معروف قطعه سرای پارسی ابن یمین فرومدی (این یمین قریومدی) است. باطن ساختمان زیبا به هیچ وجه با بافت روستا تطابق ندارد. و شش گوش است و زوایی زیبایی بنا را در برگرفته است. سنگ قبر داری شش ضلع کوچک است که روی آن نوشته شده است , آرامگاه امیر فخرالدین محمد ابن یمین الدین متخلص به ابن یمین. شاعری بوده است دانشمند. دوران زندگی را با کمال مناعت و وارستگی به پایان رسانده است. دیوان کامل او در جنگ سربداران از بین رفت و دیوان دیگری تنظیم کرد که به جای مانده است. سال تولدش برابر با 685 هجری قمری و سال وفاتش برابر است با 769 هجری قمری .

قلعه میامی

قلعه میامی در جنوب میامی قرار گرفته است که در حال حاضر خرابه‌ای بیش نیست. طبق نظر مردم منطقه این خرابه در گذشته مرکز میامی بوده است. و در زمان حمله مغول ویران گردید .قلعه اراکی چهار برجی نیز در منطقه میامی در بالی کوه میامی قرار دارد که دروازه آن را از آجر ساخته‌اند و یک آب انبار بزرگ در میان آن قرار دارد .در جلوی این قلعه که نزدیک به یکی از قله‌ها می‌‌باشد , آثار حدود دویست خانه رویت می‌شود. همه راههی بین قلعه و کوه مورد نظر را با سنگ بسته‌اند که کسی نتواند خود را به آنجا برساند. ر

قلعه پارتها

بتازگی در شاهرود یک قلعه مربوط به زمان پارتها و ساسانیان با قدمتی دو هزار ساله کشف گردید. در درون این قلعه که در حوالی یک روستا در شاهرود واقع گردیده بقایای کوره آجر پزی و سفالینه‌های مربوط به آن دوران وجود دارد. قلعه مذکور که مستطیل شکل است پانزده متر ارتفاع دارد و در چهار طرف آن تاقهای فرو ریخته قوسی شکل وجود دارد .این قلعه که احتمال می‌رود در ابتدا سه طبقه بوده از ویژگی دوران پارتها برخوردار می‌‌باشد.

کاروانسری میان دشت

این کاروانسرا در دهکده میاندشت د ر110 کیلومتری شرق شاهرود بین جاده سبزوار و شاهرود قرار گرفته است که به صورت سه کاروانسری به هم متصل می‌‌باشد و به کاروانسری شاه عباسی معروف گردیده است .از این سه کاروانسرا یکی در زمان شاه عباس اول ساخته شد و دو کاروانسری دیگر در زمان‌های دیگر با پالان چهار ایوانی ساخته شده است که مصالح ساختمانی آن نیز از آجر می‌‌باشد. این کاروانسرا جهانگردان بسیار زیادی را به خود جلب نموده است .

جاذبه‌های طبیعی

رودخانه تاش یا شاهرود

رودخانه تاش یا شاهرود از کانون‌های آبگیر شاه کوه و شاه وار حد فاصل تاش و مجن در فصول فراوانی نزولات جوی سرچشمه می‌گیرد .این رود پس از دریافت چندین رشته فرعی در ناحیه کوهستانی و پس از آبیاری بخشی از زمینهای بسطام و زیراستاق , به سوی کویر نمک جاری می‌گردد. بالادست این رودخانه گردشگاههی محدودی در فصل بهار و تابستان موجود می‌‌باشد.

منطقه حفاظت شده خوارتوران

منطقه حفاظت شده خوارتوران در قسمت جنوب شرقی شاهرود قرار گرفته که از نظر وسعت می‌توان آن را بزرگ‌ترین منطقه حفاظت شده ایران نامید .مساحت آن بیش از 000/000/1 هکتار است و حیوانات عمده منطقه عبارت‌اند از: خرگوش کبک تیهو هوبره تشی باقرقره شغال پلنگ گرگ کفتار قاراکل گورخر آهو جبیر کل بز میش و قوچ. اهمیت این منطقه به دلیل وجود یک نوع گورخر معروف به نام گور خر ایرانی می‌‌باشد. که همانگونه که از اسمش پیداست فقط در ایران یافت می‌شود .

منطقه حفاظت شده خوش ییلاق

منطقه حفاظت شده خوش ییلاق در قسمت شمال شرقی شاهرود قرار گرفته و مساحت آن در حدود 156 هکتار می‌‌باشد و حیوانات وحشی این منطقه نیز عبارت‌اند از: آهو، مرال، گورخر، یوزپلنگ، گربه وحشی، قاراکل، خرس، روباه، گرگ، شغال، تشی، خرگوش، ایبا، هوبره، قرقاول، تیهو و کبک.

اماکن زیارتی و مذهبی

مسجد جامع بسطام

این مسجد در جنوب بسطام و در حد فاصل دویست متری جنوب آرامگاه بایزید بسطامی قرار گرفته است. این مسجد به دو قسمت تقسیم می‌گردد. قسمت اول عبارت است از صحن مسجد که داری محرابی است که با گچبری‌های بسیار زیبا و هنرمندانه ترئین گردیده است. صحن مسجد مربع و فضای آن باز است. قسمت دوم از لحاظ شیوه و صنعتی که در ساختن آن بکار رفته با قسمت اول فرق دارد. تفاوت فاحش گچبری مستطیل دوم با تمام گچبری‌های این محراب کاملاً محسوس است. به نظر می‌‌رسد از آنجا که این مسجد در سال 706 هجری ساخته شده و درآن زمان مذهب تسنن در ایران رواج داشته , اسامی ابوبکر و عمر و عثمان برآن نوشته شده بود. ولی از زمان رواج مذهب شیعه و تسلط فرمانروایان و حکام شیعی آن اسامی را حذف کرده و بجی آن نام علی بن ابی طالب ولی الله را نوشته‌اند

گازکشی مهمترین نیاز روستاهای این بخش است

مهمترین نیاز مردم کلاته خیج و هشت روستای دیگر این منطقه با ۱۲هزارنفرجمعیت گازرسانی است .

شهر کلاته خیج و روستاهای علی آباد، گنده پلو، علی کاهی، حسین آباد،میان‌آباد، گرجی،ابر و خیج فاقد شبکه گازرسانی است. به رغم پرداخت خودیاری از سوی بسیاری ازمردم این روستاهاو مراجعه مکرر به بخشداری و ادارات مسوول، هنوزاقدامی برای گاز رسانی به این روستاها صورت نگرفته است.

در اجرای عملیات آبرسانی به ۲۰روستای بخش بسطام بااعتباری بالغ بر ۲۲میلیارد ریال را ازجمله طرحهای عمرانی مهم این تاکنون بیش از۶۰درصد از عملیات اجرایی این طرح به اتمام رسیده است.

برای بهسازی روستاهای قلعه‌آقا،مزج و جیلان مبلغ ۵۲میلیون ریال اعتبار اختصاص یافته است و اصلاح شبکه آب آشامیدنی شهرهای بسطام، مجن و کلاته خیج از جمله برنامه‌های دردست اقدام این بخشداری است.

باتوجه به استقرار نماینده میراث فرهنگی در بسطام طرح نگهداری ازمجموعه و میراث فرهنگی بسطام بادقت وتوجه بیشتری انجام می‌شود.

آغاز عملیات واگذاری تلفن ثابت به روستاهای "گنده پلو،ده خیر،علی کاهی ،گرجی و تاشین خبر داد و ابراز امیدواری کرد که تا دهه فجر امسال این عملیات به بهره برداری برسد.


به نام معمار هستي

معرفي روستاي خيج

از 45 كيلومتري جاده شاهرود، يك جاده فرعي در سمت چپ جاده ديده مي‌شود كه تابلوي كلات خيج در اول آن قرار دارد. بعد از حدود 5 كيلومتر كه فرعي را طي كنيم، به شهر كلات خيج مي‌رسيم.

خصوصيات تاريخي و جغرافيايي كلات خيج

قدمت شهر كلات كلاته خيج حدوداً 1000 سال مي‌باشد و بافت شهري آن بسيار قديمي است. اكثر خانه‌هاي اين شهر از جنس كاهگل يا آجر است و كوچه‌ها و چهارراه‌هاي آن با آسفالت پوشيده شده است. اين شهر داراي دو قسمت عمده بوده كه در دو طرف يك رودخانه خشك بنا شده كه يك قسمت از آن بافت شهري جديد دارد و قسمت ديگر كه معماري آن بسيار قديمي است، همانند يك روستا بنا شده است.

كمي آن طرف‌تر و تقريباً روي يك بلندي قبرستان قديمي اين شهر قرار دارد كه قبرهاي آن بسيار قديمي بوده، به طوري كه نوشته‌هاي روي سنگ‌ها ديده نمي‌شود. كمي دورتر از قبرستان، قبرستان جديد شهر بنا شده كه نسبت به قبرستان قديمي شهر از نظر و انظباط بيشتري در چيدمان قبرها برخوردار است كه به گفته ساكنين بومي، نام آن تنور حضرت فاطمه زهرا(س) است كه مردم ارادت خاصي نسبت به آن دارند.

 


خيج

در ادامه جاده كلات خيج، بعد از گورستان تقريباً مسير خاكي به طول يك كيلومتر وجود دارد كه ما را به روستاي خيج مي‌رساند. اين روستا تقريباً بر روي يك بلندي قرار دارد كه داراي بافتي بسيار كهن است (تا حدي كه تا قبل از ديدن ساكنين روستا گمان نمي‌كرديم كه كسي در روستا ساكن باشد).

نماي تمام خانه‌هاي روستا كاهگلي بوده و تقريباً به صورت نامنظم ساخته شده‌اند.

 

كف كوچه‌ها و معابر روستا كه به صورت تقريباً مارپيچ است، خاكي بوده و كاملاً اين معابر به صورت دست نخورده باقي مانده‌اند.

اين روستا داراي يك حمام عمومي و يك مسجد مي‌باشد كه داراي نمايي آجري است و حمام در قسمت پايينتري از سطح زمين (بناي حمام در قسمت گود زمين ساخته شده است) بنا شده است، اما بناي مسجد بر روي ارتفاعي يك متري از سنگ لاشه بنا شده است.

نماي داخلي مسجد برخلاف نماي بيروني آن كه بسيار ساده كار شده است، داراي تزئيناتي همچون آيينه‌كاري و مقرنس كاري است كه در تزئين آن كوشش فراوان شده است.

در اطراف اين روستا باغ‌هاي ميوه قرار دارد كه منبع درآمد اكثر اهالي روستا است كه دور تا دور اين باغ‌ها ديوارهاي كاهگلي كوتاهي به عنوان حصار قرار گرفته است.

آب اين باغ‌ها توسط جوي‌هايي كه در برخي از كوچه‌ها جاري شده است، تامين مي‌شود. ساكنين روستا مردماني بسيار مهمان‌نواز در عين حال غريبه‌گريز، ساده و بسيار زحمت‌كش و افرادي متدين و متعصب هستند و اعتقادات جالبي نظير نصب كردن شاخ گوزن در بالاي درب ورودي خانه براي چشم نخوردن اهالي منزل دارند.

 

مهمترين عنصر روستا، كه همان مردم و بوميان روستا هستند، مردمي خونگرم، مذهبي و مهمان‌دوست مي‌باشند كه فردي غريبه هيچگاه در روستا احساس غربت نخواهد كرد.

از رسومات اين روستا كه به دو رسم عزاداري و شادي تقسيم مي‌شود، مي‌توان مطالبي نوشت.

از مراسم شادي و عروسي اين مي‌نويسيم كه مجلسي كاملاً سنتي برگزار مي‌كنند. مجلسي مردانه در گوشه‌اي از روستا و مجلس زنانه در قسمت ديگري از روستا برگزار مي‌گردد (با فاصله كم). در مجالس عروسي هيچ فردي از روستا دعوت نمي‌شود، زيرا نيازي به دعوت نيست و تمام روستا در مراسم همديگر شركت مي‌كنند. مراسم شادي و پايكوبي در فضاهايي سرپوشيده مثل انباري بزرگ برگزار مي‌گردد و براي صرف شام به منزل پدر داماد مي‌روند. يكي از سنتي‌ترين رسومات اين روستا، آن است كه داماد به لباس شب حنابندان در عروسي شركت مي‌كند و در اواسط مجلس، لباس داماد را همراه با پايكوبي به داماد تحويل مي‌دهند و داماد در ملاء عام مي‌بايست لباس‌هاي خود را عوض كرده و لباس دامادي را بر تن كند.

البته پس از تحقيق در مورد اين رسم از بزرگان خيج، به اين موضوع پي برديم كه اين امر به اين منظور است كه اگر داماد عيب و ايرادي دارد، همان جا مشخص شود. در آخر هم داماد همراه با تمامي مهمانان به سمت منزلي كه مراسم زنانه در آنجا برگزار مي‌گردد، مي‌رود و عروس را همراه خود به خانه بخت مي‌برد.

مراسم عزاداراي بوميان خيج هم مانند اكثر نقاط كشورمان، در مسجد برگزار مي‌گردد. پس از مسجد اكثر آشنايان در منزل فرد متوفي براي تسلي خاطر خانواده‌ي متوفي حضور پيدا مي‌كنند. يكي از رسومات اين روستا در خاكسپاري متوفي اين است كه پس از به خاك سپردن، پارچه‌اي سياه بر روي خاك مي‌كشند و يا بالا و پايين قبر چوب قرار مي‌دهند. پس از گذشت يك سال از فوت فرد، قبر را سنگ مي‌كنند.

از صنايع دستي روستاي خيج مي‌توان به قاليبافي، نمدمالي و گليم‌بافي نام برد. در كل، نمدمالي يكي از مهمترين صنايع دستي اين روستا مي‌باشد. مهمترين عنصر نمدمالي پشم است و اين كار يكي از منابع مهم درآمد افراد خيج مي‌باشد.

 

از ديگر منابع درآمد روستاي خيج، باغداري است. در اين روستا در كنار اغلب خانه باغ‌هايي در ابعاد مختلف وجود دارد كه افراد خانواده در آن مشغول به كار هستند.

 

از مكان‌هاي ديدني روستاي خيج، غاري است كه در شرق اين روستا قرار دارد. اين غار كه با معرفي ريش سفيدان خيج با آن آشنا شديم، قدمتي كهن دارد.

 

معماري روستاي خيچ پايه و اساسي بر روي پي‌هاي سنگي استوار گرديده است.

 

ديواره‌هاي پله از كاهگل مي‌باشد و علاوه بر خانه‌هاي روستا، ديوارهاي معابر نيز از كاهگل ساخته شده است. زمين‌هاي معابر و گذرگاه‌ها تماماً خاكي مي‌باشد.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: سه شنبه 12 فروردین 1399 ساعت: 18:12 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

ليست صفحات

تعداد صفحات : 824

شبکه اجتماعی ما

   
     

موضوعات

پيوندهاي روزانه

تبلیغات در سایت

پیج اینستاگرام ما را دنبال کنید :

فرم های  ارزشیابی معلمان ۱۴۰۲

با اطمینان خرید کنید

پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست.

 سامانه خرید و امن این سایت از همه  لحاظ مطمئن می باشد . یکی از مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه   09159886819  در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما  فرستاده می شود .

درباره ما

آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس