دانش آموزی - 18

راهنمای سایت

سایت اقدام پژوهی -  گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان

1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819  -  صارمی

2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2  و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی  (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .

3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل http://up.asemankafinet.ir/view/2488784/email.png  را بنویسید.

http://up.asemankafinet.ir/view/2518890/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86.jpghttp://up.asemankafinet.ir/view/2518891/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%20%D8%A8%D9%87%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA.jpg

لیست گزارش تخصصی   لیست اقدام پژوهی     لیست کلیه طرح درس ها

پشتیبانی سایت

در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا  پیام بدهید
آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet

انديشه ديني در شعر فارسي

بازديد: 72
انديشه ديني در شعر فارسي

انديشه ديني در شعر فارسي


مقدمه‌

اگر در چارچوبه‌ تعريف‌ ديني‌ هنر، چند كلمه‌ را در نظر بياوريم‌ كه‌ شاكله‌ و ساختمان‌ اصلي‌ اين‌ تعريف‌ با آنها سامان‌ يابد، بدون‌ ترديد و تامل‌ كلمه‌ «تعهّد» يكي‌ از آن‌ كلمات‌ است‌. اديان‌ مختلف‌ با تكيه‌ بر اصول‌ اعتقادي‌ و مباني‌ فكري‌ خاص‌ خود بر الزام‌ چنين‌ كلمه‌اي‌در ساختار تعريف‌ هنر توافق‌ دارند و استنباطي‌ كه‌ اين‌ اديان‌ از مقوله‌هاي‌ هنري‌ دارند، برخاسته‌ از همين‌ رويكرد معنوي‌ و خاصّيت‌ دروني‌ و بار انديشگي‌ هنرها است‌. بنابراين‌ با نظرداشت‌ِ چنين‌ نكته‌اي‌، در مي‌يابيم‌ كه‌ در عُرف‌ و منطق‌ اديان‌ و مذاهب‌ و نحله‌هاي‌ گوناگون‌وابسته‌ به‌ آنها، هنري‌ مورد تاييد است‌ كه‌ به‌ نحوي‌ متعهّد و آرماني‌ و در خدمت‌ ايدئولوژي‌ و ارزش‌هاي‌ ديني‌ قرار گرفته‌ باشد و با توجه‌ به‌ همين‌ نكته‌، هنري‌ كه‌ خاستگاه‌ انديشه‌اي‌ ندارد وهيچ‌ مسئوليتي‌ را در حوزه‌ اجتماعي‌ نمي‌پذيرد، جايگاه‌ شايسته‌اي‌ نيز در فرهنگ‌ديني‌ نمي‌يابد.

سرشت‌ هنر آميخته‌ با دين‌ و آموزه‌هاي‌ ديني‌ است‌؛ از آن‌ رو كه‌ دين‌ و هنر در يك‌ تعامل‌ هميشگي‌ و استوار قرار دارند. دين‌ در تلطيف‌ فضاها و زيبايي‌ و ادراك‌ مفاهيم‌ دروني‌ و معنايي‌اش‌ مرهون‌ هنر است‌ و هنر جاودانگي‌ و حصول‌ به‌ مرزهاي‌ كمال‌ مطلق‌ را در مفاهيم‌ ديني‌ جست‌وجومي‌كند. اسلام‌، مسيحيت‌، زرتُشت‌ و تمامي‌ اديان‌ توحيدي‌ و غيرتوحيدي‌ هنر را تاييد نموده‌، آن‌ را برخاسته‌ از فطرت‌ و ذات‌ انسان‌ مي‌شناسند و از همين‌ رو بسياري‌ از اديان‌ در آيين‌ها و مراسم‌ عبادي‌شان‌ براي‌ رهايي‌ و آرامش‌ روحي‌ و تسليم‌ از هنر موسيقي‌ استفاده‌ مي‌كنند وبرخي‌ نقاشي‌ را شايسته‌ ترسيم‌ باورهاي‌ اعتقادي‌، و نمادي‌ از تجليات‌ ماورايي‌ مي‌شناسند.

تحقيق‌ در تاريخ‌ هنر نشانگر اين‌ واقعيت‌ است‌ كه‌ راز آفرينندگي‌ و چيزي‌ با عنوان‌ آفرينش‌، مولودي‌ در دامن‌ الهام‌ است‌. يعني‌ هنر از كجا و چه‌ نقطه‌اي‌ آغاز شود و اين‌ الهام‌ چگونه‌ در درون‌ هنر: خط‌، نقاشي‌، شعر، تئاتر، سينما راه‌ مي‌يابد؟ قديمي‌ترين‌ آثار كلاسيك‌ (اروپاو غرب‌) انواع‌ هنر را نتيجه‌ تفكر در دين‌ مي‌دانند و باور ديني‌ را زمينه‌ساز بسياري‌ از كشف‌هاي‌ هنري‌ و ابداع‌ سبك‌ها و متدها و روش‌هايي‌ كه‌ در گذر زمان‌ اصالت‌ بيشتري‌ يافته‌اند. از قرن‌ هفدهم‌ تا قرن‌ بيستم‌ كه‌ بستر بسياري‌ از تحولات‌ هنري‌ـ ادبي‌ در اروپا و غرب‌است‌، همه‌ جا نقش‌ كليسا و متون‌ مقدس‌ به‌ مثابه‌ كانون‌ الهام‌ و به‌ عنوان‌ نماينده‌ دين‌ مشهود است‌. در ادبيات‌ فارسي‌ نيز بدون‌ هيچ‌ شُبهه‌ و ترديدي‌، متون‌ روايي‌ و حديثي‌ و مفاهيم‌ قرآني‌ سرچشمه‌ بسياري‌ از آفرينش‌هاي‌ ادبي‌ است‌.

اسلام‌ به‌ عنوان‌ بزرگ‌ترين‌ و كامل‌ترين‌ دين‌، هنر را با وصف‌ التزام‌ و تعهد مي‌پذيرد. فقيهان‌ و روحانيان‌ كه‌ هم‌ حافظان‌ و هم‌ حاملان‌ متون‌ ديني‌ هستند و هم‌ مكلف‌ به‌ پاسخگويي‌ به‌ شبهات‌ و پديده‌هاي‌ هنري‌ كه‌ وارد قلمرو يك‌ اجتماع‌ ديني‌ مي‌شوند، ابتدا جنبه‌هاي‌ مختلف‌ آن‌را آسيب‌شناسي‌ مي‌كنند و آن‌گاه‌ گزاره‌هايي‌ را در برابر آن‌ قرار مي‌دهند و از اينجا است‌ كه‌ هنر واقعي‌ و فطري‌ از ابتذال‌ و هنر مبتذل‌ بازشناسانده‌ مي‌شود.

در افق‌ فقاهت‌ اسلامي‌ و در نگاه‌ فقهاي‌ دين‌، آنچه‌ هنرمند مي‌پردازد، نقشي‌ است‌ كه‌ از غيب‌ در آيينه‌ جان‌ او اشراق‌ يافته‌ است‌ و اگر هنرمند از شواغل‌ و تعلقات‌ دنيايي‌ اعراض‌ نكند و اگر اهل‌ جذبه‌ عشق‌ نباشد، آن‌ جانب‌ را نخواهد يافت‌.

از آنجايي‌ كه‌ شاعر خود در محدوده‌ زماني‌ و مكاني‌ خاص‌ زيست‌ مي‌كند، بدون‌ شك‌ وضعيت‌ و انديشه‌ حاكم‌ بر جامعه‌ كه‌ در محدوده‌ زماني‌ و مكاني‌ با او شريك‌ است‌، بر تعامل‌ اجتماعي‌، وضعيت‌ زندگي‌ و انديشه‌ شاعر نيز تاثيرگذار است‌. از اين‌ رو حضور انديشه‌ ديني‌ در شعردچار فراز و فرودهايي‌ بوده‌ است‌.

انديشه‌ حاكم‌ بر جامعه‌ شاعر ممكن‌ است‌ سوسياليستي‌، كمونيستي‌ و يا دين‌ بوده‌ باشد و شاعر كه‌ در زير چتر يكي‌ از اين‌ انديشه‌ها زندگي‌ مي‌كند، مجبور است‌ كه‌ با استفاده‌ از ابزار موجود در آن‌ انديشه‌ به‌ ساختن‌ آرمانشهر خود بپردازد. لذا مي‌بينيم‌ كه‌ در بعضي‌ از ادوار،حضور انديشه‌ ديني‌ به‌ خاطر تسلط‌ انديشه‌ حاكم‌ بر جامعه‌، در آثار شاعران‌ كمتر مي‌شود، اما اين‌ بدان‌ معنا نيست‌ كه‌ انديشه‌ ديني‌ در آثار شاعران‌ كاملاً محو شود. چون‌ همان‌طور كه‌ گفته‌ شد، دين‌ يك‌ امر فطري‌ است‌ و انسان‌ شاعر لاجرم‌ نمي‌تواند از آن‌ غافل‌ بماند. به‌همين‌ جهت‌ است‌ كه‌ حضور انديشه‌ ديني‌ در شعر شاعران‌ عصر پهلوي‌، دوران‌ انقلاب‌، و دوران‌ بعد از انقلاب‌ در كشور جمهوري‌ اسلامي‌ ايران‌ به‌ يك‌ ميزان‌ نيست‌. از همين‌ قياس‌، در ساير كشورهاي‌ فارسي‌زبان‌، مانند افغانستان‌ و تاجيكستان‌ در دوران‌هاي‌ مختلف‌ سياسي‌ ـ اجتماعي‌ ازلحاظ‌ مضامين‌ و نوع‌ نگاه‌ به‌ مسائل‌ كاملاً متفاوت‌ است‌. در ايران‌ وافغانستان‌ به‌ مدد تحولات‌ سياسي‌ و انقلابي‌، شاعران‌ از آزادي‌ كامل‌ در ابراز انديشه‌ها و گرايشات‌ ذهني‌ خود برخوردارند و مي‌توانند شعر آرمان‌گرايانه‌ بسرايند؛ در حالي‌ كه‌ در كشوري‌ مانند تاجيكستان‌ بردهان‌ و انديشه‌ شاعران‌ قفل‌ زده‌ بودند و هر گونه‌ آزادي‌ حتي‌ در زبان‌ و بيان‌ بايد با اجازه‌ حكومت‌ شوراها و مهر و امضاي‌ حاكمان‌ سياسي‌ مي‌بود و از اين‌ روي‌ شعر تاجيكستان‌ در فاصله‌اي‌ دورتر از شعر فارسي‌ ايران‌ و افغانستان‌ قرار مي‌گيرد. طرح‌ انديشه‌ در هنر و خصوصاً شعر و ادبيات‌ داراي‌ ابعاد گسترده‌ و نامتناهي‌ است‌.

هنرمندان‌ همچنان‌ كه‌ در سبك‌ها و متدها متفاوتند، از منظر رهيافت‌ فكري‌ نيز داراي‌ پايگاه‌ها و خاستگاه‌هاي‌ فكري‌ متنوع‌ هستند كه‌ بروز و ظهور مكتب‌ها و نظريه‌هاي‌ هنري‌، ادبي‌ مختلف‌ هم‌ناشي‌ از همين‌ تنوع‌ انديشگي‌ و باور فكري‌ و دروني‌ هنرمندان‌ و نويسندگان‌ است‌. موضوعات‌ هنري‌ ممكن‌ است‌ هر چيزي‌ باشد: عقايد و اخلاق‌، موعظه‌ و اندرز، حكمت‌ و فلسفه‌ و عرفان‌؛ اما تاثير شرايط‌ تاريخي‌ و اعتقادات‌ حاكم‌ بر جامعه‌ و نقش‌ آن‌ را در آفرينش‌ آثار بزرگ‌ ادبي‌نمي‌توان‌ ناديده‌ انگاشت‌. بحث‌ پيرامون‌ اسلوب‌ و جهان‌بيني‌ نويسنده‌ و شاعر از مباحث‌ پراهميت‌ و دامنه‌دار در كانون‌ و حلقه‌هاي‌ ادبي‌ جهان‌ است‌. با مراجعه‌ به‌ تاريخ‌ ادبيات‌ و هنر اين‌ نكته‌ به‌خوبي‌ روشن‌ و آشكار است‌ كه‌ نويسندگان‌ و هنرمندان‌ هر عصر و دوران‌ تاريخي‌،متاثر از انديشه‌هاي‌ حاكم‌ بر فضاي‌ جامعه‌ بوده‌ و اين‌ تاثير را به‌ شكل‌ واضح‌ در آثارشان‌ نشان‌ مي‌دهند و به‌ عنوان‌ جزئي‌ از پيكره‌ اجتماع‌، خود را در سرنوشت‌ و آرمان‌ اجتماعي‌ دخيل‌ دانسته‌ و از روند تاريخي‌ به‌دور نمانده‌، در آن‌ سهم‌ دارد.

آن‌چنان‌ كه‌ گفته‌ شد در ساختار دروني‌ ادبيات‌ و هنر، نقش‌ عقايد و افكار و خصوصاً باورهاي‌ ديني‌، انكارناپذير است‌. اما آنچه‌ چهره‌ و برون‌نماي‌ ادب‌ و هنر فارسي‌ را از كليت‌ ادبيات‌ جهاني‌ متمايز مي‌سازد و ساختار خاص‌ به‌ آن‌ بخشيده‌ است‌، سير معنايي‌ و يا افق‌ معنايي‌ آن‌و بهره‌وري‌ از حكمت‌ و انديشه‌ ديني‌ و جذب‌ و هضم‌ مضامين‌ كلامي‌ فلسفي‌ در بافت‌ و شكل‌مندي‌ آن‌ است‌. شعر امروز فارسي‌ نيز با چنين‌ رويكردي‌ شناخته‌ مي‌شود.

ادبيات‌ ديني‌ به‌ مفهوم‌ واقعي‌ آن‌ در عصر حاضر معرفي‌ و نقد نشده‌ است‌ و يا حداقل‌ تعريف‌ علمي‌ مشخصي‌ كه‌ با معيارهاي‌ خاص‌ منطبق‌ باشد، مكتوب‌ نگشته‌ است‌. موجوديت‌ چنين‌ ادبياتي‌ كه‌ بر پايه‌هاي‌ بينش‌ ديني‌ شكل‌ يافته‌ است‌، يك‌ حضور خيره‌ كننده‌ و روشن‌ و واضح‌ است‌. شعر امروزفارسي‌، حجم‌ وسيعي‌ از باورهاي‌ ديني‌ را در خود جاي‌ داده‌ و توانسته‌ است‌ خدمت‌ در خوري‌ به‌ معارف‌ ديني‌ كند. بدين‌ لحاظ‌ ضروري‌ مي‌نمايد پژوهش‌هاي‌ لازم‌ و جدي‌ صورت‌ پذيرد. به‌لحاظ‌ تاريخي‌ نيز ضرورت‌ دارد؛ تا به‌ عنوان‌ آثار مربوط‌ به‌ يك‌ دوره‌ تاريخي‌ از آن‌ ياد و در ذهن‌تاريخي‌ يك‌ جامعه‌ ثبت‌ گردد.

نگاه‌ كلي‌ اسلام‌ به‌ هنر و شعر

تا قبل‌ از ظهور دين‌ اسلام‌، شعر و به‌طور كلّي‌ هنر روند خاصي‌ را در ميان‌ جوامع‌ عربي‌ در پيش‌ گرفته‌ و همپاي‌ فرهنگ‌ بدوي‌ عرب‌ طي‌ كرده‌ است‌. فرهنگ‌ عرب‌ در آن‌ شرايط‌ تابع‌ سنّت‌ها و قواعد خاص‌ قبيله‌اي‌ بود و از ارزش‌هاي‌ متّكي‌ بر گذشته‌ تاريخ‌ قبايل‌ عرب‌ دفاع‌ مي‌كرد.ظهور اسلام‌ به‌ مثابه‌ آيين‌ يكتاپرستي‌ كه‌ تلقّي‌ جديدي‌ از هنر و سبك‌هاي‌ مختلف‌ هنري‌ در اذهان‌ به‌وجود آورد. اين‌ طرز تلقّي‌ جديد و مدرن‌ از شعر همچنان‌ كه‌ مفهوم‌ جديد و مدرن‌ را در جامعه‌ عرضه‌ كرده‌ بود، به‌طور كلي‌ سرنوشت‌ هنر و شعر را عوض‌ كرد. معيارهايي‌ كه‌ پيش‌ ازآن‌ به‌ عنوان‌ ارزش‌ در جامعه‌ مطرح‌ بود و مورد احترام‌ همگان‌، جاي‌ خود را به‌ ارزش‌هاي‌ برتري‌ داد كه‌ در آغاز پذيرش‌ آنها براي‌ جامعه‌ بدوي‌ عرب‌ اندكي‌ دشوار بود، و به‌ همين‌ جهت‌ با مخالفت‌ اين‌ جوامع‌ روبه‌رو شد.

در فرهنگ‌ و تمدّن‌ اسلامي‌، همچنان‌ كه‌ علوم‌ اوليه‌ و فلاسفه‌ يونان‌ پس‌ از ورود به‌ حوزه‌ تفكر و قلمرو اسلام‌، توسط‌ انديشمندان‌ مسلمان‌ مورد تجزيه‌ و تحليل‌ قرار گرفت‌ و نسبت‌ اين‌ علوم‌ با سنّت‌ و عُرف‌ و شريعت‌ به‌ بحث‌ گذاشته‌ شد و پس‌ از مباحثات‌ طولاني‌ پيرامون‌ اين‌علوم‌،  ستفاده‌ از آنها را با پيش‌فرض‌هاي‌ مشخّص‌ مجاز دانستند، فعاليت‌هاي‌ هنري‌ ـ فرهنگي‌ نيز در تمدّن‌ اسلامي‌ با ميزان‌ احكام‌ دين‌ و شريعت‌ سنجيده‌ شد و به‌ هنري‌ اجازه‌ فعّاليت‌ در حوزه‌ ديني‌ داده‌ شد كه‌ در محدوده‌ احكام‌ ديني‌ و بر محور ارزش‌هاي‌ ديني‌ شكل‌ يافته‌باشد؛ به‌ بيان‌ واضح‌تر اينكه‌ هنرها در معارضه‌ با احكام‌ قرار نداشته‌ باشند.

شعر از منظر اسلام‌ و قرآن‌

نگاه‌ اول‌

در آغاز ورود اسلام‌ و همزمان‌ با نزول‌ تدريجي‌ آيات‌ قرآن‌ كريم‌، شعر هويّت‌ غيرديني‌ و غيرشرعي‌ داشت‌. شعراي‌ عصر جاهليّت‌، در اوصاف‌ بُت‌ها و خدايان‌ و تفاخر قبيله‌اي‌ شعر مي‌سرودند. در نخستين‌ پگاه‌ دعوت‌ پيامبر از مشركان‌ و كفّار براي‌ پذيرش‌ اسلام‌، مشركان‌ مكّه‌نسبت‌هايي‌ از قبيل‌ جنون‌ و ساحري‌ و شاعر بودن‌ به‌ پيغمبر دادند. در ردّ اين‌ اتّهام‌ موضع‌ قرآن‌ كاملاً صريح‌ بود. خداوند با نازل‌ كردند آياتي‌ از قرآن‌ مجيد مسئله‌ شاعر بودن‌ پيغمبر را انكار كرد و فرمود: و ما علّمناه‌ الشعر و ما ينبغي‌ له‌2 و شاعر بودن‌ را شايسته‌ ودر شان‌ پيغمبر ندانست‌. در آيه‌ ديگر بار ديگر اين‌ مسئله‌ را مورد تاكيد قرار مي‌دهد: و ما هو بقول‌ شاعرٍ3. در جاي‌ ديگر نيز هنگامي‌ كه‌ مشركان‌، پيغمبر را «شاعر مجنون‌» خطاب‌ كردند، خداوند فرمود: او شاعر نيست‌، بلكه‌ سخن‌ او سخن‌ حق‌ است‌.

اين‌ آيات‌ به‌روشني‌ يك‌ نكته‌ را مورد دقّت‌ قرار مي‌دهند. و آن‌ نوعي‌ تمايُز و فرق‌ گذاشتن‌ ميان‌ دو شان‌ «پيغمبري‌» و «شاعري‌» و يا ميان‌ دو نوع‌ گفته‌ و بيان‌ است‌. گفته‌ و بيان‌ اوّلي‌، شاعري‌ است‌ و گفته‌ و بيان‌ دوم‌، پيغمبري‌ است‌ و در مورد هر دو، ارزيابي‌ و داوري‌صورت‌ گرفته‌ است‌. بدين‌ شكل‌ كه‌ آنچه‌ پيغمبر مي‌گويد حق‌ است‌ و راست‌، و آنچه‌ را كه‌ شاعر مي‌گويد و يا سخن‌ شعر، حق‌ نيست‌. ناگفته‌ پيدا است‌ كه‌ در اين‌ ارزيابي‌ و داوري‌ «سخن‌ شعر» مورد نكوهش‌ قرار گرفته‌ و در مقابل‌، «سخن‌ پيغمبر» و سخن‌ حق‌ را تمجيد كرده‌ است‌.

 

نگاه‌ دوم‌

در نگاه‌ دوم‌، اسلام‌ به‌ جاي‌ قرار دادن‌ شعر در مقابل‌ سخن‌ حق‌ و تمايُز ميان‌ آنها، دو دسته‌ شعر و دو نوع‌ شاعري‌ را بررسي‌ و نقد كرده‌ است‌. اين‌ بررسي‌ به‌ دو دسته‌ از شاعران‌ تعلّق‌ مي‌گيرد و از رهگذر اعتقاد اسلامي‌ پيرامون‌ هر دو گروه‌ داوري‌ صورت‌ گرفته‌ است‌. دسته‌ نخست‌كه‌ مورد سرزنش‌ و نكوهش‌ آيات‌ قرآن‌ كريم‌ واقع‌ شده‌اند، كساني‌اند كه‌ اوصاف‌ آنها در آيات‌ پاياني‌ سوره‌ شعراء بيان‌ شده‌ است‌: والشعراء يتبعهم‌ الغاوون‌. الم‌تر انهم‌ في‌ كل‌ وادٍ يهيمون‌. و انّهم‌ يقولون‌ مالاتفعلون‌.

در آيات‌ فوق‌ همچنان‌ كه‌ پيدا است‌، شاعران‌ مورد سرزنش‌ و نكوهش‌ قرار گرفته‌اند و هنر شعر هنر مذموم‌ شمرده‌ شده‌ و به‌ طريقي‌ روشن‌ از پيروي‌ و متابعت‌ آنها نهي‌ و ممانعت‌ به‌ عمل‌ آمده‌ و نسبت‌ بي‌پايه‌ بودن‌ و لغو بودن‌ به‌ كلام‌ شعري‌ داده‌ شده‌ است‌. اين‌ داوري‌، سبب‌ دوري‌بسياري‌ از متديّنين‌ صدر اسلام‌ و تلقي‌ منفي‌ از اين‌ هنر بوده‌ است‌.

نگاه‌ سوم‌

سنجش‌ و داوري‌ قرآن‌، به‌ همين‌ اوصاف‌ پايان‌ نمي‌يابد؛ بلكه‌ گروه‌ دوم‌ در برابر گروه‌ نخست‌ با اوصاف‌ متفاوت‌ قرار مي‌گيرد:

الا الذين‌ آمنو و عملو الصالحات‌ و ذكر اللّه‌ ذكراً كثيراً. و انتصرو من‌ بعد ما ظُلموا و سيعلم‌ الذين‌ ظلموا اي‌ّ منقلب‌ ينقلبون‌؛

شعراء در زمره‌ گمراهانند، مگر آنان‌ كه‌ ايمان‌ آوردند و عمل‌ صالح‌ انجام‌ دادند و كارهاي‌ شايسته‌ كردند و خدا را فراوان‌ ياد كردند... .

در اين‌ آيات‌، شاعران‌ در دو دسته‌ قرار مي‌گيرند: دسته‌اي‌ كه‌ راه‌شان‌ راه‌ گمراهان‌ و منحرفان‌ قلمداد شده‌ است‌ و دسته‌ دوم‌ كساني‌اند كه‌ ايمان‌ دارند و جزو موحّدان‌ هستند. اين‌ تقسيم‌بندي‌ و صف‌بندي‌ همچنان‌ كه‌ در مورد شاعران‌ انجام‌ گرفته‌ است‌، در مورد خود شعر هم‌ قابل‌اجرا است‌. بدين‌ صورت‌ كه‌ شعر دسته‌ اوّل‌ شعر غيرديني‌ و شيطاني‌ و شعر دسته‌ دوم‌ شعر ديني‌ و رحماني‌ و اسلامي‌ است‌. بنابراين‌ از منظر قرآن‌ كريم‌، شعرايي‌ مورد تاييد قرار گرفته‌اند كه‌ ايمان‌ دارند و عمل‌ صالح‌ انجام‌ دهند و بيشتر به‌ ذكر و عبادت‌ مي‌پردازند.

با كمي‌ تامل‌ در آيات‌ قرآن‌ كريم‌ مي‌توان‌ چنين‌ استنباط‌ كرد كه‌ منظور از اوصاف‌ دسته‌ دوم‌ (كساني‌ كه‌ عمل‌ صالح‌ انجام‌ دهند... ) تنها انجام‌ عمل‌ صالح‌ و يا عبادت‌ زياد نيست‌، بلكه‌ ياد آوري‌ يك‌ نوع‌ تعهّد است‌ كه‌ در پرتو همين‌ اعمال‌ شكل‌ مي‌گيرد و در آفرينش‌ و نگاه‌آفريدگار شعر تاثير دارد. از سويي‌ ديگر اشاره‌ به‌ ارزش‌مداري‌ و شعر ارزشي‌ و غيرارزشي‌ دارد. قرآن‌ كريم‌ با ذكر همين‌ اوصاف‌ در مورد دسته‌اي‌ از شاعران‌، در واقع‌ شعر را تاييد كرده‌ است‌ و به‌ شعر اجازه‌ مي‌دهد تا به‌ عنوان‌ هنر مطلوب‌ جزو عناصر فرهنگي‌ اسلامي‌ باشد وبدين‌ ترتيب‌ هنر شعر را از فضاهاي‌ مسموم‌ و آلوده‌ به‌ عرصه‌اي‌ اجتماعي‌ و انساني‌ كشاند و از اين‌ هنر در خدمت‌ تبليغ‌ اسلام‌ و فرهنگ‌ ديني‌ بهره‌گيري‌ كرد.

اولين‌ شاعران‌ مسلمان‌

حسان‌ بن‌ ثابت‌ نخستين‌ شاعر مسلمان‌ بود كه‌ در صدر اسلام‌ شعر گفت‌ و با تشويق‌ و تحسين‌ پيامبر گرامي‌ اسلام‌ مواجه‌ شد. پيامبر دستور داد، تا براي‌ حسان‌ بن‌ ثابت‌ منبر مخصوص‌ نهادند و خود پيامبر از حسان‌ بارها خواست‌ كه‌ بر منبر قرار گيرد و شعر بخواند و اين‌ مسئله‌نشانگر آن‌ است‌ كه‌ پيامبر اسلام‌ شعر را مذموم‌ نشمرده‌ بلكه‌ مكرّراً آن‌ را تاييد كرده‌ است‌. در اوصاف‌ منبري‌ كه‌ به‌ دستور پيامبر براي‌ حسان‌ ساخته‌ شد، آمده‌ است‌ كه‌ منبري‌ بلند بوده‌ است‌ و اين‌ حاكي‌ از توجه‌ و نشانه‌اي‌ از قدر و منزلت‌ شعر در نزد پيامبر(ص‌) بود. ازجرجاني‌ نيز نقل‌ شده‌ است‌ كه‌ پيغمبر به‌ حسان‌ بن‌ ثابت‌ گفت‌: و روح‌ القدس‌ معك‌.

اين‌گونه‌ برخورد از جانب‌ پيغمبر نسبت‌ به‌ شعر و مقام‌ شاعري‌ منحصر در حسان‌ بن‌ ثابت‌ نيست‌، بلكه‌ پيغمبر شاعران‌ مسلمان‌ و مومن‌ را «اميران‌ كلام‌» ناميد، و شعر «لبيد» را اصدق‌ قول‌ عرب‌ خواند. عطار در جاي‌ ديگر حديثي‌ از پيغمبر نقل‌ مي‌كند كه‌ فرمود: در زير زبان‌شاعران‌، «هست‌ حق‌ را گنج‌هاي‌ بي‌شمار».

در ميان‌ صحابه‌ نيز كساني‌ بوده‌اند كه‌ شعر مي‌سرودند. عطّار «ابوبكر» و «عمر» راصاحب‌ قريحه‌ شعر دانسته‌ است‌. در مورد حضرت‌ علي‌(ع‌) نيز نوشته‌اند كه‌ آن‌ حضرت‌ شاعر بوده‌اند و حتي‌ ديواني‌ نيز منسوب‌ به‌ ايشان‌ وجود دارد. بر فرض‌ عدم‌ وجود چنين‌ ديواني‌، مسئله‌شاعر بودن‌ آن‌ حضرت‌، در كتاب‌هاي‌ تاريخي‌ گواه‌ قضيّه‌ است‌. امام‌ علي‌(ع‌) در بسياري‌ از جنگ‌ها در ميدان‌ رزم‌ و جهاد و مبارزه‌، قبل‌ از شروع‌ جنگ‌ «رجز» مي‌خوانده‌اند كه‌ در آن‌ روزگار مرسوم‌ بوده‌ است‌ و از جمله‌ بيت‌ِ معروفي‌ كه‌ در جنگ‌ خيبر، در برابر مرحب‌، انشادمي‌فرمايند: «انا بن‌ ما سمّتني‌ امّي‌ حيدراً». در يكي‌ ديگر از ميدان‌هاي‌ رزم‌ و پيكار وقتي‌ دشمن‌ فرياد مي‌كشد: «... و لقد بححت‌ بجمعكم‌ هل‌ من‌ مبارز؟» امام‌ علي‌(ع‌) در پاسخ‌ دشمن‌ با شعر جواب‌ مي‌دهد: «لاتعجلن‌ فقد اتاك‌ مجيب‌ صوتك‌ غيرعاجز. »

شعر در آيينه‌ احاديث‌ و روايات‌ معصومين‌(ع‌)

دو حديث‌ معروف‌ از نبي‌ مكرم‌ اسلام‌ (ص‌) درباره‌ شعر نقل‌ شده‌ است‌ كه‌ به‌ جهت‌ كثرت‌ تواتر و نقل‌، حتي‌ نيازي‌ به‌ مدرك‌ و منبع‌ نيز نخواهد داشت‌. در حديث‌ اوّل‌ پيغمبر شعر را نوعي‌ حكمت‌ مي‌داند: ان‌ّ من‌ الشعر لحكمة‌؛ بخشي‌ از شعر حكمت‌ است‌. در حديث‌ دوم‌ مي‌فرمايند: ان‌ّمن‌ الشعر حكمة‌ و الممدوح‌ فيه‌ ما نصرة‌ من‌ الحق‌. دراين‌ حديث‌ علاوه‌ بر جنبه‌ حكمت‌ شعر به‌ جنبه‌اي‌ ديگر نيز اشاره‌ كرده‌ و فرموده‌اند: شعر مطلوب‌ آن‌ است‌ كه‌ در نصرت‌ و ياري‌ دين‌ حق‌ سروده‌ شده‌ باشد.

از كعب‌ بن‌ مالك‌ روايت‌ شده‌ است‌ كه‌ مي‌گويد: روزي‌ از رسول‌ اكرم‌(ص‌) پرسيدم‌: يا رسول‌ اللّه‌ ماذا تقول‌ في‌ الشعراء؛ نظرتان‌ در رابطه‌ با شاعران‌ چيست‌؟ پيغمبر فرمودند: ان‌ّ المومن‌ يجاهد بسيفه‌ و لسانه‌؛ مسلمان‌ِ جهادگر با دو شمشير جهاد مي‌كند: يكي‌ با شمشير و يكي‌با زبان‌. نيز مي‌فرمايند: زبان‌ شاعر، شمشيري‌ است‌ از شمشيرهاي‌ اسلام‌.

در واقعه‌ كربلا نيز تمام‌ آناني‌ كه‌ در دفاع‌ از حريم‌ امامت‌ به‌ مصاف‌ دشمن‌ رفتند و شهيد شدند، مبارزه‌ را با شعر آغاز كردند و ابتدا «رجزخواني‌» كردند و اين‌ خود دليلي‌ بر مقبوليّت‌ و محبوبيّت‌ شعر در نزد معصومين‌ (ع‌) مي‌باشد. حضرت‌ امام‌ سجّاد هنگام‌ ورود به‌ مدينه‌بعد از بازگشت‌ از شام‌ سراغ‌ «بشير بن‌ جزلم‌» را كه‌ شاعر معروف‌ بوده‌ است‌ مي‌گيرد و به‌ او مي‌گويد: وارد مدينه‌ شو و مردم‌ را از آمدن‌ ما با خبر كن‌. و بشير به‌ فرموده‌ امام‌ سجاد(ع‌) اين‌ شعر را مي‌خواند:

يا اهل‌ يثرب‌ لامقام‌ لكم‌ به‌

اقتل‌ الحسين‌ فدمعي‌ مدراراً

و حديثي‌ ديگر از امام‌ صادق‌(ع‌) روايت‌ شده‌ است‌ كه‌ فرمود: من‌ قال‌ فينا بيت‌ شعر، بني‌ اللّه‌ له‌ بيتاً في‌الجنة‌.11

و نيز از امام‌ صادق‌(ع‌) روايت‌ شده‌ است‌: ماقال‌ فينا قائل‌ شعراً حتي‌ يويد بروح‌ القدس‌؛12 كسي‌ درباره‌ ما شعري‌ نمي‌سرايد، مگر آنكه‌ مويد به‌ دم‌ جبرئيل‌ است‌.


چشم‌انداز تعهد ديني‌ در تاريخ‌ شعر فارسي‌

شعر فارسي‌ از آغاز حيات‌ خود كه‌ مقارن‌ با دولت‌ سامانيان‌ است‌، از درونمايه‌ ديني‌ برخوردار بوده‌ است‌. فرهنگ‌ و معارف‌ غني‌ دين‌ پشتوانه‌ غني‌ و ارزشمند در شعر شاعران‌ ادوار مختلف‌ تاريخي‌ مطرح‌ بوده‌ و سبب‌ ماندگاري‌ و راز جاودانگي‌ اين‌ آثار است‌.

كسايي‌ مروزي‌

از نخستين‌ شاعراني‌ كه‌ با نگرش‌ ديني‌ و بهره‌مندي‌ از حكمت‌ و معرفت‌ دين‌ شعر سروده‌ است‌، كسايي‌ مروزي‌ است‌. كسايي‌ به‌ اعتقاد اغلب‌ مورخان‌ و از جمله‌ صاحب‌ كتاب‌ النقض‌ و نيز به‌ گواهي‌ اشعار و سروده‌هايش‌ شيعه‌ دوازده‌ امامي‌ است‌. در شعرهاي‌ كسايي‌ آنچه‌ بيشتر جلب‌ توجه‌مي‌نمايد، مراثي‌ و مناقبي‌ است‌ كه‌ در سوگ‌ و دفاع‌ از اهل‌ بيت‌ (ع‌) و خاندان‌ پيامبر و شهداي‌ اين‌ خاندان‌ سروده‌ شده‌ است‌. كسايي‌، قصيده‌اي‌ دارد كه‌ از لحاظ‌ قدمت‌ تاريخي‌ شايد نخستين‌ سوگ‌سروده‌ درباره‌ شهيدان‌ كربلا باشد. در اين‌ قصيده‌ به‌ خوبي‌ عشق‌ و ارادت‌ خودش‌ را به‌تشيع‌ نشان‌ مي‌دهد. از جمله‌ اشاره‌ او به‌ «آيه‌ قربي‌» (قل‌ لااسئلكم‌ عليه‌ اجراً الاالمودة‌ في‌ القربي‌) است‌ كه‌ بخشي‌ از آيه‌ 23 سوره‌ شوري‌ و ناظر به‌ مودت‌ و دوستي‌ با اهل‌ بيت‌ است‌:

دامن‌ اولاد حيدر گير و از طوفان‌ مترس‌

گرد كشتي‌گير و بنشان‌ اين‌ فزع‌ اندر پسين‌

بي‌تولا بر علي‌ و آل‌ او دوزخ‌ تراست‌

خوار و بي‌تسليمي‌ از تسنيم‌ واز خلد برين‌

كسايي‌ در فراز ديگري‌ از اين‌ قصيده‌، حكومت‌ مروانيان‌ و يزيديان‌ را ذم‌ مي‌كند و از اينكه‌ اين‌ گروه‌ فاسق‌ منبر رسول‌ اللّه‌ و اولاد او را با وجود خويش‌ آلوده‌ نموده‌اند، مي‌گويد:

منبري‌ كالوده‌ گشت‌ از پاي‌ مروان‌ و يزيد

حق‌ صادق‌ كي‌ شناسد و آن‌ِ زين‌ العابدين‌؟

رودكي‌

رودكي‌ كه‌ در تاريخ‌ شعر فارسي‌ عنوان‌ «پدر شعر فارسي‌» را به‌ او داده‌اند، از شاعراني‌ است‌ كه‌ در دولت‌ سامانيان‌ خوش‌ درخشيد. او در سروده‌هايش‌ توجه‌ زيادي‌ به‌ مضامين‌ ديني‌ دارد. از جمله‌ شهيد بلخي‌ از معاصران‌ او از زبان‌ رودكي‌ مي‌نويسد:

از رودكي‌ شنيدم‌ استاد شاعران‌

كاندر جهان‌ به‌ كس‌ مگرو جز به‌ فاطمي‌

رودكي‌ به‌ عقيده‌ بسياري‌ از مورخين‌، مذهب‌ «اسماعيلي‌» داشته‌ است‌.

در شعر دوره‌ ساماني‌، مضامين‌ قرآني‌ و حديثي‌ بسيار است‌ كه‌ تاثير فراواني‌ در شعر ادوار بعد گذاشته‌ است‌.

فردوسي‌

فردوسي‌ از بزرگ‌ترين‌ حماسه‌پردازان‌ عهد غزنوي‌ و دوران‌ حاكميت‌ سلطان‌ محمود است‌. فردوسي‌ از نظر مذهبي‌ شيعه‌ اثناعشري‌ است‌ و از همين‌ رو با سلطان‌ محمود كه‌ سني‌مذهب‌ بود، ناسازگاري‌ داشت‌. دكتر ذبيح‌ اللّه‌ صفا پيرامون‌ مشي‌ فكري‌ و اختلاف‌ عقيدتي‌ او و سلطان‌ محمود مي‌نويسد:

... بدتر از همه‌ اينها، فردوسي‌ فردي‌ شيعي‌ بود و مانند همه‌ در اصول‌ دين‌ به‌ معتزليان‌ نزديكي‌ داشت‌ و بالاتر از همه‌ مشرب‌ فلسفي‌ او هم‌ از جاي‌ جاي‌ شاهنامه‌ پيداست‌. اما محمود كشنده‌ هر شيعي‌ و كشنده‌ و بردار كننده‌ هر معتزلي‌ و هر فلسفي‌مشرب‌ بود.14

در شاهنامه‌ فردوسي‌ كه‌ يك‌ اثر حماسي‌ است‌، جهان‌بيني‌ فردوسي‌ و انديشه‌ او را كه‌ متاثر از آموزه‌هاي‌ وحياني‌ است‌، به‌ درستي‌ مي‌توان‌ ديد. شاهنامه‌ با ذكر و ياد خدا و صلوات‌ بر رسول‌ او آغاز شده‌ است‌:

 

منم‌ بنده‌ اهل‌بيت‌ نبي‌

ستاينده‌ خاك‌ پاي‌ وصي‌

اگر چشم‌ داري‌ به‌ ديگر سراي‌

به‌ نزد نبي‌ و وصي‌ گير جاي‌

كلمه‌ «وصي‌»، حكايت‌ از شيعه‌ بودن‌ و طرز فكر فردوسي‌ مي‌كند؛ چه‌ اينكه‌ غير از شيعيان‌، كسي‌ «وصي‌ بودن‌» حضرت‌ امام‌ علي‌(ع‌) را قبول‌ ندارد.

ناصرخسرو قبادياني‌

در قرن‌ پنجم‌ و ششم‌ در نتيجه‌ پيوند شعر فارسي‌ با تصوف‌، تحول‌ بزرگي‌ در اين‌ شعر به‌ وجود آمد. در اين‌ دوره‌ با تلاش‌ شاعراني‌ همچون‌: كسايي‌ و ناصر خسرو قبادياني‌، شعر وارد حوزه‌ معارف‌ ديني‌ مي‌شود. سهم‌ و نقش‌ تصوف‌ در رشد شعر فارسي‌ غيرقابل‌ انكار است‌. صوفيه‌ در بيان‌تعاليم‌ خود از زبان‌ شعر استفاده‌ مي‌كردند و همين‌ مسئله‌ موجب‌ شد كه‌ ميان‌ شعر و حقيقت‌ دين‌ پيوندي‌ حاصل‌ شود. از سويي‌ باعث‌ طرح‌ مسئله‌ نسبت‌ دين‌ و شعر شد كه‌ بعدها در شعر سنايي‌ و عطار به‌ شكل‌ عميق‌تري‌ راه‌ يافت‌.

ناصر خسرو حكيم‌، نويسنده‌ و شاعر شيعي‌مذهب‌ است‌، گرچه‌ از پيروان‌ مذهب‌ شيعه‌ «اسماعيليه‌» است‌، ولي‌ در دفاع‌ از مذهب‌ شيعه‌ به‌ شكل‌ متعصبانه‌ با جريان‌هاي‌ مخالف‌ درگير بود. ناصر خسرو در تمامي‌ آثارش‌ از امامان‌ و پيشوايان‌ شيعه‌ ياد كرده‌ و مقام‌ آنان‌ را گرامي‌ داشته‌است‌ و به‌ همين‌ جهت‌ مورد آزار واذيت‌ حكّام‌ وقت‌ قرار گرفته‌ و سال‌هاي‌ دراز عمر خود را در تبعيد و غربت‌ سر كرده‌ است‌. ناصر خسرو در مورد فاطمه‌ زهرا (س‌) چنين‌ مي‌گويد:

گزين‌ و بهين‌ زنان‌ جهان‌

كجا بود جز در كنار علي‌

حسين‌ و حسن‌ يادگار رسول‌

نبودند جز يادگار علي‌

شعرهاي‌ او در مورد واقعه‌ كربلا نيز از باورمندي‌ و اخلاص‌ او به‌ خاندان‌ پيامبر و پيشوايان‌ بزرگ‌ شيعه‌ حكايت‌ دارد:

دفتر پيش‌ آور و بخوان‌ حال‌ آنك‌

شهره‌ ازو شد به‌ جهان‌ كربلاش‌

تشنه‌ شد و كشته‌ نگرفت‌ دست‌

حرمت‌ فضل‌ و شرف‌ مصطفاش‌

ناصر خسرو كه‌ شعرش‌ از لحاظ‌ اخلاقي‌ و خردگرايي‌ تحسين‌ برانگيز است‌، متاسفانه‌ در مواردي‌ به‌ زمره‌ واعظان‌ غيرمتعظ‌ در مي‌آيد. مخصوصاً زماني‌ كه‌ از دشمنان‌ باطنيه‌ و اسماعيليه‌ ياد مي‌كند، سخت‌ غضبناك‌ مي‌شود و با نسبت‌ دادن‌ كلمات‌ و صفات‌ مذموم‌ آنان‌ را تحقير مي‌كند.

اي‌ جاهل‌ ناصبي‌ چه‌ كوشي‌

چندين‌ به‌ جفا به‌ كار و زارم‌

تو چاكر مرد با دوالي‌

من‌ شيعت‌ مرد ذوالفقارم‌

وي‌ همچنان‌ كه‌ گفتيم‌ از هنر شعر در راه‌ تبيين‌ اهداف‌ بلند و عاليه‌ اسلامي‌ در مصاف‌ با حاكمان‌ متعصب‌ سلسله‌ غزنويان‌ استفاده‌ نموده‌ و باعث‌ شده‌ است‌ تا فتواي‌ قتل‌ او را صادر نمايند.

سنايي‌

حكيم‌ ابوالمجد بن‌ آدم‌ متخلص‌ به‌ سنايي‌، شاعر و عارف‌ نامدار قرن‌ پنجم‌ و ششم‌ كه‌ هويت‌ شعر عرفاني‌ فارسي‌ به‌ او منتسب‌ است‌، از كساني‌ است‌ كه‌ ميان‌ شعر و شرع‌ و دين‌ و شعر رابطه‌ ناگسستني‌ استوار ساخته‌ است‌. شعري‌ كه‌ سنايي‌ و سپس‌ عطار و نظامي‌ گنجوي‌ سروده‌اند، شعري‌ بودديني‌ و از نظر ايشان‌ برخاسته‌ از شرع‌. البته‌ اين‌ شعرا مبتكر شعر ديني‌ در زبان‌ فارسي‌ نبودند. شعر ديني‌ به‌طور كلي‌ در اسلام‌ سابقه‌ درازي‌ دارد و در واقع‌ سابقه‌ آن‌ به‌ صدر اسلام‌ مي‌رسد. كاري‌ كه‌ شعراي‌ صوفيه‌ و به‌ خصوص‌ سنايي‌ و عطار كردند، اين‌ بود كه‌ جنبه‌ ديگري ‌به‌ شعر ديني‌ دادند. اشعار فارسي‌ قبل‌ از ايشان‌ به‌ استثناي‌ ترانه‌هاي‌ صوفيه‌ قرن‌ پنجم‌ و اشعار فلسفي‌ اسماعيليان‌ و نظاير آنها عموماً اشعاري‌ بود در مدح‌ پيامبر و خلفاء و ائمه‌ و اهل‌ بيت‌ (ع‌)؛ يا در بيان‌ مواعظ‌ و نصايح‌ و دستورات‌ اخلاقي‌ و به‌طور كلي‌ حكمت‌ عملي‌.اين‌ قبيل‌ اشعار در آثار سنايي‌ و عطار نيز هست‌؛ اما ويژگي‌ شعر ديني‌ در آثار اين‌ شاعران‌ چيز ديگري‌ است‌. سنايي‌ و عطار و تا حدودي‌ نظامي‌ كوشيدند تا علاوه‌ بر آن‌ مضامين‌ قبلي‌ در اشعار ديني‌ معناي‌ ديگري‌ را وارد ساحت‌ شعر كنند و اين‌ حكمتي‌ بود كه‌ جنبه‌ ذوقي‌ داشت‌ نه‌عقلي‌ و شاعر از راه‌ ذوق‌ و فهم‌ قرآن‌ بدان‌ رسيده‌ بود.

استاد ذبيح‌ اللّه‌ صفا نويسنده‌ تاريخ‌ ادبيات‌ ايران‌ زندگي‌ و شعر سنايي‌ را شامل‌ دو دوره‌ مي‌داند:

دوره‌اي‌ كه‌ سنايي‌ شعر را در خدمت‌ مدح‌ و تمجيد دربار قرار داده‌ است‌؛ 2.دوره‌ سلوك‌ معنوي‌ و عرفاني‌ در شعر. ايشان‌ كارنامه‌ دوره‌ دوم‌ شعر سنايي‌ را چنين‌ ارزيابي‌مي‌نمايند:
 دوره‌ دوم‌ زندگي‌ شاعر، دوره‌ تغيير حال‌ تكامل‌ معنوي‌ او است‌ و شاعر دراين‌ دوره‌ مدتي‌ را در سير آفاق‌ و انفس‌ گذرانده‌ است‌ و چندي‌ با رجال‌ بزرگ‌ خراسان‌ معاشرت‌ داشته‌ است‌ و مدتي‌ در خدمت‌ مشايخ‌ زانوي‌ تلمذ بر زمين‌ زده‌ است‌ و دير گاهي‌ در تفكر و تامل‌ به‌سر برده‌ ومايه‌ علمي‌ خود را از اين‌ راه‌ها و با افكار نو و انديشه‌هاي‌ ديني‌ عرفاني‌ همراه‌ كرده‌ و از اين‌ ميان‌ سنخ‌ جديد و شيوه‌ شاعري‌ تازه‌ خود را پديد آورده‌ و در قصائد و غزليات‌ و قلندريات‌ و ترجيعات‌ متعدد نشان‌ داده‌ است‌ و به‌ همان‌ معروف‌ شده‌ است‌. اين‌ دسته‌ از آثارسنايي‌ پر است‌ از معارف‌ و حقايق‌ عرفاني‌ و حكمي‌ و انديشه‌هاي‌ ديني‌ و زهد و وعظ‌ و ترك‌ و تمثيلات‌ تعليمي‌ كه‌ با بيان‌ شيوا و رسا ادا شده‌ است‌. در اين‌ اشعار سنايي‌ از استعمال‌ كلمات‌ و حتي‌ تركيبات‌ و عبارات‌ عربي‌ به‌وفور خودداري‌ نكرده‌ است‌.

در قصيده‌اي‌ تا آخرين‌ بيت‌ از الفاظ‌ و عبارات‌ قرآن‌ كريم‌ استفاده‌ كرده‌ كه‌ آميخته‌ با معارف‌ ديني‌ و فلسفي‌ و حكمي‌ است‌. سنايي‌ مبدا تحول‌ بزرگي‌ در شعر فارسي‌ بود. از آن‌ رو كه‌ شعر او با حكمت‌ و نگاه‌ فلسفي‌ ـ عرفاني‌ آميخته‌ است‌ و از همين‌ زاويه‌ مي‌توان‌ گفت‌ كه‌ شاعران‌بعد از سنايي‌ مانند خاقاني‌ از او تاثير پذيرفته‌ و خود را از پيروان‌ او مي‌دانند. شعرهاي‌ تمجيديه‌ و شعرهايي‌ كه‌ در بيان‌ معارف‌ ديني‌ سروده‌ است‌، بدون‌ ترديد از آثار بزرگ‌ شعر است‌.
 دكتر عبدالحسين‌ زرين‌ كوب‌ منتقد ادبي‌ راجع‌ به‌ طريقه‌ سنايي‌ كه‌ طي‌ سلوك‌ عرفاني‌ و تصوف‌ است‌ مي‌نويسد:

... تصوف‌ سنايي‌ رنگ‌ دين‌ دارد. قرآن‌ را مي‌جويد و مي‌كوشد نور و گرمي‌ حقيقت‌ را از آن‌ درك‌ كند. اما به‌ اندازه‌اي‌ كه‌ يك‌ كور بي‌نوا از شعاع‌ خورشيد درك‌ مي‌كند. براي‌ اينكه‌ اين‌ نور خيره‌ كننده‌ قرآن‌ را بتوان‌ دريافت‌، دلي‌ پذيرا و خالي‌ از غوغاي‌ شك‌ و ترديد لازم‌ است‌.چنين‌ دلي‌ كه‌ قرآن‌ و دين‌ را مثل‌ يك‌ سرود دلاويز، عشقي‌ آرام‌بخش‌ و دلنواز مي‌يابد. حتي‌ دين‌ واقعي‌ را عشق‌، عشقي‌ بي‌پايان‌ و فناناپذير مي‌شمارد. اين‌ عشق‌ به‌ حق‌ كه‌ غايت‌ عمده‌ تعليم‌ سنايي‌ است‌، در سخن‌ بعضي‌ عارفان‌ ديگر نيز هست‌.

نظامي‌ گنجوي‌

شهرت‌ نظامي‌ بيشتر به‌ كتاب‌هاي‌ وي‌ است‌؛ كتاب‌هايي‌ مانند مخزن‌ الاسرار، ليلي‌ و مجنون‌ و هفت‌ پيكر كه‌ هر كدام‌ از جايگاه‌ بلندي‌ در ميان‌ آثار فارسي‌ برخوردار است‌. نظامي‌ گنجوي‌ نيز مانند سنايي‌ داراي‌ انديشه‌ و طرز فكر ديني‌ است‌. او در تمام‌ آثارش‌ عرفان‌ اسلامي‌ رادست‌مايه‌ انديشه‌اش‌ قرار داده‌ و معارف‌ ديني‌ را با ذوق‌ شعري‌ خويش‌ سرشته‌ است‌.

يكي‌ از آثار او مخزن‌الاسرار است‌ كه‌ اثري‌ عرفاني‌ و متاثر از تعاليم‌ ديني‌ است‌. استاد زرين‌ كوب‌ پيرامون‌ مخزن‌الاسرار مي‌نويسد:

مخزن‌ الاسرار، انديشه‌هايي‌ است‌ در بيست‌ مقاله‌ با يك‌ خاتمه‌ راجع‌ به‌ زهد و عرفان‌ كه‌ در طي‌ آن‌ شاعر از هر چيزي‌ سخن‌ رانده‌ است‌. از آفرينش‌ آدم‌ تا احوال‌ عالم‌، بي‌وفايي‌ دنيا، از استقبال‌ آخرت‌، از توبه‌ و تجريد، از همه‌ چيز، مخصوصاً در بسياري‌ از موارد بر بيدادگران‌، بر دو رويان‌، بر رشك‌بران‌ و همه‌ ابناي‌ زمان‌ تاخته‌ است‌.

حافظ‌ شيرازي‌

حافظ‌ از سرايندگان‌ قرن‌ ششم‌ و از شاعراني‌ است‌ كه‌ ديوانش‌ لبريز از مفاهيم‌ عرفاني‌ است‌. شور و شيدايي‌ آميخته‌ با نگرش‌ عارفانه‌ و آسماني‌ از خصوصيت‌ها و ويژگي‌هايي‌ است‌ كه‌ شعر او را تا مرز اعجاز بالا برده‌ است‌. حافظ‌ متاثر از زمانه‌ و شرايط‌ اجتماعي‌ عصر خويش‌ است‌ واز منظر عرفاني‌، جهان‌ وهستي‌ را مي‌نگرد. انسان‌ در انديشه‌ او مقام‌ ارجمندي‌ دارد و نبايد به‌ آلودگي‌ها و پستي‌هاي‌ روزگار آلوده‌ گردد و بايد با طهارت‌ و خلوص‌ به‌ محضر پروردگار باز گردد.
 از جلوه‌هاي‌ ارزشمند حافظ‌، توجه‌ او به‌ ادبيات‌ عرفاني‌ و ادبيات‌ «مزديسنا» يا زبان‌ اديان‌ نخستين‌ است‌ كه‌ بسامد واژگاني‌ بالايي‌ در شعر او دارد.

از آن‌ به‌ دير مغانم‌ عزيز مي‌دارند

كه‌ آتشي‌ كه‌ نميرد هميشه‌ در دل‌ ماست‌

در خرابات‌ مغان‌ نور خدا مي‌بينم‌

وين‌ عجب‌ بين‌ كه‌ چه‌ نوري‌ ز كجا مي‌بينم‌

دلم‌ ز صومعه‌ بگرفت‌ و خرقه‌ سالوس‌

كجاست‌ دير مغان‌ و شراب‌ ناب‌ كجا؟

بيدل‌ دهلوي‌

سخن‌سراي‌ فارسي‌گوي‌ هند در قرن‌ دوازدهم‌ ميرزا عبدالقادر بيدل‌ دهلوي‌ است‌. از آثار بيدل‌ چند هزار بيت‌ شعر و از جمله‌ ديوان‌ غزليات‌، رباعيات‌ و مثنوي‌هاي‌ طور معرفت‌، طلسم‌ حيرت‌، محيط‌ اعظم‌ و تنبيه‌ المهوسين‌ است‌. بيدل‌ از چهره‌هاي‌ نامدار سبك‌ هندي‌ در شعر فارسي‌ است‌،ولي‌ متاسفانه‌ در ميان‌ فارسي‌زبانان‌ امروز، خصوصاً در ايران‌ ناشناخته‌ مانده‌ است‌. بيدل‌ نيز دل‌ در گرو انديشه‌ ديني‌ و عرفاني‌ دارد و از خرمن‌ معاني‌ قرآن‌، خوشه‌چيني‌ نموده‌ است‌. زبان‌ بيدل‌، نماينده‌ كامل‌ سبك‌ هندي‌ است‌ و از مضمون‌سازي‌ و مضمون‌پردازي‌ بديعي‌ سرشاراست‌:

اي‌ آئينه‌ حسن‌ تمناي‌ تو جان‌ها

اوراق‌ گلستان‌ ثناي‌ تو زبان‌ها

بي‌زمزمه‌ حمد تو قانون‌ سخن‌ را

افسرده‌ چو خون‌ رگ‌ تار است‌ بيان‌ها

از حسرت‌ گلزار تماشاي‌ تو آب‌ است‌

چون‌ شبنم‌ گل‌ آئينه‌ در آئينه‌دان‌ها

بيدل‌ همان‌طوري‌ كه‌ حسين‌ آهي‌ در مقدمه‌ ديوان‌ او مي‌نويسد، از آثار و انديشه‌هاي‌ غزالي‌ و محيي‌ الدين‌ عربي‌ و نيز سنايي‌ و عطار تاثير پذيرفته‌ است‌. حسين‌ آهي‌ در همين‌ مقدمه‌ از سازمان‌ فكري‌ بيدل‌ چنين‌ مي‌گويد:

شعر بيدل‌ نه‌ تنها مشرب‌ عرفاني‌ و فلسفي‌ او را مي‌نماياند و در آن‌ مباحثي‌ مانند واجب‌ و ممكن‌، قديم‌ و حادث‌، تنزيه‌ و تشبيه‌، وحدت‌ و كثرت‌، جوهر و عرض‌، هيولا و صورت‌ و غيره‌ راه‌ يافته‌ است‌، بلكه‌ به‌ گونه‌اي‌ چشم‌گير، پله‌ معني‌ بر پله‌ لفظ‌ مي‌چرخد. بيدل‌ خود را در خدمت‌فلسفه‌ مورد علاقه‌اش‌ گذاشته‌ و سستي‌ و گسيختگي‌ ارزش‌هاي‌ والاي‌ انساني‌ دوران‌ او، در سازمان‌ عاطفي‌ و فكري‌ شاعر بي‌اثر نبوده‌ و او را از هواداران‌ سرسخت‌ كرامت‌ انساني‌ به‌شمار آوره‌ است‌.

انديشه‌ ديني‌ در كلام‌ و شعر بيدل‌ عميقاً رسوخ‌ دارد. بيدل‌ جهان‌ را حيرت‌ كده‌ ناز مي‌داند و كلمه‌ حيرت‌ از مفاهيم‌ مورد علاقه‌ در نظام‌ فكري‌ او است‌. او حيرت‌ را سرچشمه‌ معرفت‌ حق‌ مي‌داند و در تكوين‌ اين‌ بينش‌ معقول‌ به‌ حديثي‌ از پيامبر چشم‌ دارد: رب‌ زدني‌ تحيراًفيك‌.

و نيز به‌ گفته‌اي‌ از بايزيد بسطامي‌ كه‌ مي‌گويد: المعرفة‌ في‌ ذات‌ الحق‌ جهل‌ والعلم‌ في‌ الحقيقة‌المعرفة‌ حيرة‌.

آنچنان‌ كه‌ گفتيم‌ بيدل‌ از مقلدان‌ فلسفه‌ ابن‌ عربي‌ و وابسته‌ به‌ عرفان‌ فلسفي‌ او است‌ و از همين‌ باب‌ است‌ كه‌ در غزلي‌ مي‌گويد:

از چمن‌ تا انجمن‌ جوش‌ بهار رحمت‌ است‌

ديده‌ هر جا باز مي‌گردد دچار رحمت‌ است‌

خواه‌ ظلمت‌ كن‌ تصور خواه‌ نور آگاه‌ باش‌!

هرچه‌ انديشي‌ نهان‌ و آشكار رحمت‌ است‌

در بساط‌ آفرينش‌ جز هجوم‌ فضل‌ نيست‌

چشم‌ نابينا سپيد از انتظار رحمت‌ است‌24


تـــعـلق در شعر خداوندگار سخن و معانی ملک الکلام حضرت بیدل

اشعار حضرت ابوالمعانی بیدل بدون شک چونان نردبان زرینه پله یی بسوی معراج بیان و معانی، کوه پیکرانه از سدة دوازدهم تا بعه امروزبر بلندای مفرغین شعر و ادب فرازینه است. در وصف بیدل اگر از پنجره اندیشة کشنچند اخلاص آبادی سر بدر آوریم او حضرت بیدل را در ستاوند بالا نشینان سخن و معانی چنین می ستاید: بربام اخضر این نه رواق سپهر، کوس ملک الکلامی بنام نامی او صدا می دهد، و قدسیان بالایی عرش نوبت مسلمی به اسم گرامی آن سخن آفرین می زنند، سالک شاهراهحقیقت و دانایی پرده بر انداز حجله نشینانمعانی، چهره گشای شاهدان مضامین نهانی، پیشوای اهل تجرید و سرحلقه ی اهل دید بود. در وصف ذات مجمع الکمالاتش هرچه نویسم کم است. دهلی به یمن قدوم میمنت لزوم آن بی پرده بحر طریقت حکم بسطام داشت.(١)

با تکیه به کلام این ستاینده حقیقت، بی تردید می توان اشعار بیدل را مجموعهء از معرفت علم الیقین وعلم الادب واشراق و عرفان دانست، که گنجینه این اشراق و عرفان جدا از مجاهل مذهبی زیر نام اشراق و عرفان میباشد. زیرا که در مجاهل متشرعین و مذهبیون هرگز پوینده را راه به مقصود میسر نگردد، از بس کژ راهه یی معنی و درزیگری الفاظ در قامت های مجهول مقاصد.

در حالیکه اگر بر خرگاه سبز اشعار بیدل خردمندانه پروینه های خرد را به پویندگی بر نشینیم درخشش های مقولات و مفاهیم اشراق و عرفان وروانبینی و فلسفهء هستی و آزموزه های امروزین را آفتابینه باز خواهیم یافت.

در دستگاه اندیشة بیدل تفسیر و تفهیم مفاهیم ومقولات مهم فلسفی و اجتماعی و فرهنگی در کالبد بیان شعری از پالایش و بالندگی خاصی برخوردار است، که یکی از ویژگی های بیان مفاهیم و مقولات در شعر حضرت بیدل آن است که کاربرد آن به هیچوجه ارجناکی جوهر شعری را خدشه دار ننموده است، و این ویژگی ناشی از آنست که زمینه های بیان مفاهیم و مقولات فلسفی و اجتماعی در اشعار بیدل متکی بر استدلال عاطفی های شفاف ولطیف شاعرانه پیوند دارد. که همین تبیین منطقی مفاهیم و مقولات در پیوند تنگاتنگ با عاطفه ها تنها چیزیست که بیدل را بر پله بالاتر از سایر بالا نشینان ستاوند شعر جای میدهد. زیرا در بسیاری از اشعارصاحب کمالان شعر اگر برخی از مفاهیم و مقولات فلسفی واجتماعی هرچند بازنده ترین بافت ها هم تصویر شده باشد، کمتر می توان یافت که جلای صدف شعری آن تیرگی نپذیرفته باشد.

اشعار حضرت بیدل با جواهری مفاهیم و مقولات بسیار زیور آراستگی یافته است، که هر کدام آن تبلور شگردهای اندیشه بزرگوارانة اوست، شگردهاییکه مانند غریوی تندر خواب آلود گان پهنهء هستی را تکان می دهد و باران شگفتن ها برکویر آذان خشکیده باغستان جامعهء انسانی میریزاند. که در این جستار تنها در باره مقوله یی (تعلق) پای اندیشه حضرت بیدل زانو میزنیم، تا مگر جرعهء از شراب معرفت او آب حیات ما گردد.

تعلق را میتوان وابستگی، آویختن به چیزی ویا به گردن و دامن کسی، معنی نمود. و حضرت بیدل آنی راکه آویخته چیزی ویا کسی باشد فتراک گفته است. فتراک: تسمهء است که از عقب زین اسب می آویزند و با آن سواره ی اشتر و یا مرکب در عقب خود با تسمه و یا ریسمان مرکب ویا اشتری دیگری را می کشاند. در این معنی حضرت بیدل می فرماید:

ز صید گاه تعلق همین سراغت بس

که هرکجا دلی آویخته است فتراک است.

گفتیم با فتراک، سواره در عقب خود چیزی را می بندد و آن را به دنبال خویش می کشاند مانند مرکب، بیدل در مورد می فرماید:

مردیم و ز تشویش تعلق نگسستیم

چون آدم بیچاره که افسارخران بست

بنابر منطق استقرایی و رهگشایانهء حضرت بیدل، آدم متعلق کسیست که ارادهء او وابسته به ارادهء دیگری باشد، آدم متعلق انسان بدون اراده است. زیرا تعلق، ازخود بی ارادگی و بی اندیشه گی است. اراده و اندیشه ای عنصر متعلق آویزه ای جایی و کسی است، انسان که درگرو تعلق است نمی تواند برون از حوزه تعلق و آویزگی خویش بیاندیشد و مستقلانه عمل نماید. اما گفتنی است که عموما تعلقیت های فکری و ایدیالوژیکی و دینی از سوی عوام یا غیر آگاهانه است و یا کار برد منفعتی دارد، تعلقیت های مذهبی و دینیغیر منفعتی را میتوان نا سگالیده گفت، واین بعد تعلق شامل اجبارهای زمانی است که در اثر انگیزه ها و ناسازگاری های تاریخی این تعلقیت به تعلقات موروثی تبدیل یافته است.

اما کاربرد هایی منفعتی تعلق زنجیر مراد دعوت کنندگان به ساری تعلقیت خویش میباشد. جغرافیای خوزهء تعلقیت های وراثتی دینی و مذهبی و سنت ها و بینش های ناشی از آن بدبختانه بسیار وسیع و گسترده بوده و به نیستان غم آلودهء میماند که قامت های راست و بلند آدم ها توان بریدن برگ های کج وراثتی تنه های خود را ندارد، و برعکس، فراسویی و فرا اندیشی از تعلق به برگهای خزان زده یی باورهای خود را تجرید خویش و تفضیح و تکفیر خود میشمارند،بناء در پناه برگهای خشک پندار ها و باورهای خود باقی میماند و روان خویش را در سکوت زندان تیرگی فرسوده میدارند و از بانگ روشنی و طراوت های نشاط انگیز گلگشت زندگی که عبارت از سروستان آزادی است خود را محروم میگرداند و با روان های تاریک میزیند، که این در تیرگی زیستن و گنگ. بی نشاط بودن در حقیقت معنی پناه بردن به مغاک مرگ و نفی آزادی یعنی نشاظ زندگی، و تسلیم شدن به بندگی و قبول بیم و هراس یعنی مرگ و در یک کلمه شکست گوهر هستی انسان است.

در رابطه به شکست گوهر هستی انسان، واصف باختری اندیشه ور و شاعر توانمند کشور را پژوهشی است زیر عنوان (انسان درسمت الراس هستی و تاریخ) در کتاب نردبان آسمان که می نویسد: « زرتشت در یسنا بر آنان که در برابر مرگ از پا در می آیند وبه مغاک تیرهء هراس وبیم پناه می برنند نفرین می فرستد و این بیم و هراس را با جایگاه بلند انسان ناساز گار می شمارد. در آیین مزدایی شادی یکی از چهارآفریدهء نخستین هورا مزداست. بنابر دستورهای این آیین باید آدمی را ارج زیاد نهاد و زمینه شادکامی او را از هر روی فراهم ساخت. این روش شایسته ترین پاسخ است به مرگ و به جهان گنک و بی آزرمی که میخواهد گوهر هستی آدمی را در هم شکند که درود باد بر گوهرتابناک هستی آدمی.( ٢)

متکی بر حدیث حضرت زرتشت پیغمبر و بنیاد گذار خرد، زمینه شادکامی انسان میسر نمیشود جز با آزادی و این هنگامی است که از تعلق که جز وهم ذهن نیست جدا باید زیست. حضرت بیدل هم تعلق را وهم ذهنمی شمارد ومیفرماید:

کس گرفتار تعلق های وهم ذهن مباد

مرگ مژگان بند تعلیم حیایی کرد و رفت

ویا:

نیست بنیاد تعلق آنقدر سنگین بنا

این غبار و هم را یک پشت پا خواهد شکست.

و یا:

قطع اوهام تعلق آنقدر مشکل نبود

آه ازدل نالهء تیغ آزمایی بر نخاست

و یا :

جهان عالم امکان گرفته و هم تعلق

نبسته پای کسی جز همین حنا که ندارد.

بنابر پنداشت رهگشایانه بیدل، تعلق باعث شکست گوهر هستی انسان میشود، گوهریکه با دستان فرشتهنور و خرد پالایش و با جوهر آزادی به معنی کامل خویش آراستکی یافته است. گوهر وجودی انسان بدون جوهرآزادی بی ماهیت و بی کیفیت است، و چنین آدمی را میتوان انسان عارضی گفت، که به چیز غیر خود و غیر اندیشه خود وابسته است، در حالیکه انسان کامل که غریق نور خرد باشد، و به چیزی جز خود و خرد خویش وابستهنیست و خرد او بازتاب واقعیت های عینی و تجربی اوست. چنین انسان فارغ از عارضه های باوری واحکام و دستوراتذهنی و یا ایدئولوژیک دیگران بوده و در پهنهء زندگی رابطهء فعال با شناخت خود و پدیده های اطراف خودو جامعه انسانی داشته و برون بندیخانهء تعلقات شادکامانه میزید، در حالیکه انسان عارضی محروم از شادکامی های زندگی است و این محرومیت در اثر قبول تعلقیت او است و میتوان گفت که محرومیت اکثرا خود محرومیتی است وچنان که اشاره رفت موروثی است، به ویژه در مواضع ادیان. این خود محرومیتی و در جهل و تاریکی ماندن و عدم دسترسی به حقیقت وفهم و آزادی را افلاتون در کتاب جمهوریت خویش درتمثیل ازیک غاری که مردمان درآن از چند نسل پیش به بعد محبوس اند و در تعلق غار زیسته اند، با چیرگی استادانهء تمثیل نموده مینویسد:

« چنین تصور کن که مردمان در یک مسکن زیر زمینی شبیه به غار زندانی هستند، که مدخل آن در سراسر جبهه ی غار.. رو به روشنای است. این مردم از آغاز طفولیت دراین مکان بوده اند و پا و گردن آنان به زنجیر بستهشده بطوریکهاز جای خود حرکت نمی توانند کرد و جزپیش چشم خود به سوی دیگری هم نظر نمیتوانند افگند، زیرا زنجیر نمی گذارد که آنان سر خود را به عقب بر گردانند. پشت سر آنها نور آتشی که بر فراز یک بلندی روشن شده و از دور میدرخشد، میان آتش و زندانیان جاده ی مرتفعی هست.اکنون چنین فرض کن که در طول این جاده دیواری کوتاهی وجود دارد شبیه به پرده ای که نمایش دهندگان خیمه شب بازی میان خود و تماشا کنندکان قرار داده و از بالای آن عروسک های خود را نمایش می دهند حال فرض کن که در طول این دیوار کوتاه بار برانی باهمه نوع آلات عبور میکنند و باریکه حمل می نمایند ازخط الرأس دیوار بالا تر است و در جزو بار همه گونه اشکال انسان و حیوان چه سنگی وچه چوبی و جود دارد و البته در میان باربرانی که عبور میکنند برخی گویا و برخی خاموش اند مِثل آنها مِثل خود ماست. اینها در وضع که هستند نه از خود چیزی میتوانند دید نه از همسایگان خود مگر سایه های که بر اثرنور آتش بر روی آن قسمت غار که برابر چشم آنان است نقش می بندد اگر اینان مجبور باشند که در همه عمر سرنجنبانند جز این نمی تواند بود بنابر ایناگر این ها بتوانند بایک دیگر سخن گویند، سایه های را که می بینند تعریف خواهند کرد ولی با این تصور که حقیقت آن اشیا را تعریف می کننددر نظر این مردم حقیقت چیزی جز سایه آن اشیا گوناگون نمیتواند بود. اگر آنها را از قید زنجیر آزاد کنند یا یکی از این زندانیان را آزاد و مجبورکنند که ناگهان بر خاسته و سر خود را به عقب برگرداند و چشم های خویش را به روشنای و حقیقت اشیا متوجه نماید، او ازاین حرکات بسی رنج خواهد برد و شدت نور به او اجازه نخواهد داد که اشیا را که تا کنون سایه آنها را می دیده، حال و عین حقیقت آنها را مشاهده کند، اگر به او بگویند که آنچه تا کنون می دیدی هیچ بود و سایه و حقیقت نداشت، اما اینکه با اشیا واقعی تر روبرو شده ای و بینایی تودرستراستسر گردان خواهد شد و چنین خواهد پنداشت که آنچه تا کنون می دیده درست تر از چیزهای است که اکنون به او نشان می دهند»(٣)

در بی مرز شهراندیشه و بینش پر تلطف و شاعرانه حضرت بیدل، تمثیل افلاتون یعنی سرنوشت و سرشت آنهای که در تعلق مغاک اند و بیرون آمدن از این غار و روشن کردن خویش را بسان شمع که مظهر نورست در گلبرگ یک غزل به شفافیت دانه های شبنم چنین تصویر شده است:

چو شمع یک مژه واکن ز پرده مست برون آ

بگیر پنبه ز مینا قدحبدستبرون آ

نمردهچند شوی خشت خاکدانتعلق

دمی جنون کن وزین دخمه های پست برون آ

جهان رنگ چه دارد بجز غبار فسردن

نیازسنگ کن این شیشه از شکست برون آ

ثمر کجاست درین باغ گو چو سرو و چنارت

ز آستین طلب صد هزار دست برون آ

منزه است خرابات بی نیاز حقیقت

تو خواه سبحه شمر خواه می پرست برون آ

قدت خمیده ز پیری دگر خطاست اقامت

زخانه یی که بنایش کند نشست برون آ

غبار آن همه محمل بدوش سعی ندارد

بپای هر که ازین دامگاه جست برون آ

امید یاس وجود و عدم غبار خیال است

از آنچه نیست مخور غم از آنچه هست برون آ

مباش محو کمان خانهء فریب چو بیدل

خدنگ ناز شکاری ز قید شست برون آ

اما گفتنی است که نفیر ستیزش گرانه با تعلق و بندگی و اسارت در مفاهیم وتصاویر متنوع از گلدسته های معراج سایی تاریخ ادبیات و حکمت و عرفان کشور ما بلند بوده و است. مثلا در سده های پیش و پسین ازافلاتوندر سرزمین ایرانیان دیروز« افغانستا ن امروز» بسا حکمت و عرفان از این سر زمین تا دور دست های جهانبه ویژه اقصای شرق و غرب انتشار یافته است. چنانکه مروارید واژه های حکمت و عرفان و اشراق را در سروده های حضرت زرتشت پیغمبر عجم و حکیم و عارف پاکزاد که از بلخنور در گستره ی روزگار خویش و سده های پسین می افشاند و تا به امروز آن مروارید ها در آبگینه چشم حکمت و عرفان زمان میدرخشد مشاهده نمود. دانشمند فرزانه سرزمین پارس( ایران امروز) در رابطه به تمثیل غار از سوی افلاتون و فهم وسیع آن در سرود های حضرت زرتشت مینویسد:

« تمثیل غار، شالوده استوار وگسترده است که با جهان صور و مثلپیوندی نا گسستنی دارد و فهم وسیع آندر شالوده حکمت و عرفان استواراست و در سرود های زرتشت که قدمتی بسیار دارد نهفته میباشد و از طریق حکمت مغان در یونان و جهان متمدنباستانتوسعه یافت و برجا.. و جلوه و صورتی پیدا کرد.»( ٣)

وباری هم نفیر رستن از تعلق را از سر دفتر مثنوی معنوی خداوندگار بلخ جلال الدین محمد بلخی که بی شک یکی از پلکان زرینکوب بسوی عرش دانش و بینش است، میشنویم که چگونه انگارهء آزادی و بریدن ازتعلق را در تمثیل حکایت نی و نیستان به سرایش میگیرد و صدای آزادی و عدم تعلق را به آتش که مظهر رو شنی و نور است تشبیهنموده و کسانی را که بی نور وروشنی یعنی از آتش درد اشتیاق آزادی بدوراندسزاوار مرگ و نیستی میداند و میگوید:

آتشست این بانگ نای و نیست، باد

هرکه این آتش ندارد، نیست باد

برخی پژوهشگران بر آن اند که گویا شکایت نی در مثنوی جدایی نی از نیستان است در حالیکه این شکایت و شرح نه از جدایی نی از نیستان بلکه شرح و شکایت درد فراق است، فراق اشتیاق و شکایت درداشتیاق:

سینه خواهم شرحه شرحه از فراق

تا بگویم شرح درد اشتیاق

اشتیاق نی، اشتیاق رسیدن و وصلت به اصل خویش است، و اصل نی، نای شدن است. و نی اصیل می شود که به مرحله متعالی خویش یعنی به مقام نای و نفیر برسد؛ آنگاه است که از شیپور او یعنی نی مرد و زن به ناله می آید و درد خویش را به وسیله او سر میدهند.

ازنیستان تا مرا ببریده اند

از نفیرم مرد و زن نالیده اند

ناله زن و مرد تعبیر های گوناگون میتواند داشته باشد، اما آنچه مهم است این است که نی زمانی نای میگردد و اصیل میشود که از نیستان می برد، بعد از جدایی از نیستان است که نی زبانپیدا می کند و دهن به حکایت ها می گشاید و از دوران جدایی ازاصل یعنی نای بودن و بی صدایی ها وا ز تعلق خویش به نیستان شکایت می کند؛ و در یک کلام حضرت مولانا می فرماید:

بند بگسل باش آزاد ای پسر

چند باشی بند سیم و بند زر

از نظر خداوندگار بلخ گسستن ازتعلقات مرحله ای پختگی، و دوران تعلق مرحلهء خام اندیشی و بی ارادگی انسان هاست. اما از انسانهای متحجر و متعصب و وابسته و متعلق، همانگونه که افلاتون گفت که چشمان شان بر اثر عادت به تاریکی از دیدن نور کور میگردد، پیداست که نمی توانند حال و هوای پختگان و پختگی را درک نمایند، در این رابطه حضرت مولانا سخن کو تاه نموده میفرماید»

در نیابد حال پخته هیچ خام

پس سخن کوتاه باید والسلام

در شعر حضرت بیدل که ستیزشگر آشتی ناپذیر باآئین تعلق و ستایشگرآزادی و آیت آفرین بن مایه ها و هنجارهای فراز آمدن بر ستیغ آسمان سایی وارستگی انسان از هر بند است به درخشندگی آفتاب بسیار از بن مایه های اسطوری و واقعی را که درستایش فلسفه، و معرفت آزادی از فکر و ذهن فلاسفه و حکما و عرفا تراوش نموده استمیتوان بگونه پاکیزه تر و رهگشایانه و پر صلابت تر و فشرده مشاهده نمود چنانکه حضرتبیدل در یکی ازآیت شعری خویش سرمایه نشاط انسان را آزادی بیان نموده و چنانکه حضرت مولانا رسیدنبه مقام آزادی را در تمثیل شاعرانهء نی وبرگ مستدل ساخته میفرماید:

سرمایه نشاط تو رفع تعلق است

از ترک برگ، نی به مقام نوا رسید

وجود نی در پناه برگ مشبهه انسان است در پناه یک مرز، این مرز میتواند تفکری و باوری باشد و میتواند مادی و وجودی، وجودی غیر ازوجود خود، برخی ها پناه آوردن به این مرز را نوع رسیدن به مقصود می شمرند و ضمانتگاه نیاز های دنیا و آخرت خویش. این پناه جستن نوع گریز از خود اتکایی، خود کرداری، خود گفتاری و خود پنداری است.چنین کسان را میتوان موجودات تنبل، فاقد نیروی تفکر، جبون و تابع تقادیر دانست. عده دیگر رهایی را آزادی می پندارند، رهایی از قیود و قدرت را. مثلا رهایی از حاکمیت اهریمنی طالبان اسلا میست برای مردم افغانستان و جهان آزادی مردم افغانستان از ظلم حاکمیت طالبان به وسیله امریکا تبلیغ گردید.یا مثلا عده وقتی از بند قدرتی و یا شخصی رهایی می یابد، ادعای آزادی می نماید، ولب هایش به شادی و نشاط گشوده میشود و فکر می کند که آزاد است. در حالیکه آزادی چیزی و رهایی چیزی دیگری است، یا به عبارتدیگر رهایی نیم از آزادی است نه همه آزادی. اما کلیت آزادی مشتمل به عدم تعلق به اندیشه و تفکر خاص است، وبیان و اظهار بدون واهمه ی آن. منوچهر جمالی نویسنده وپژوهشگر ایرانی در همین باره گپی دارد پذیرفتنیبدینگونه که عدم تعلق را نیرومندی انسان میداند، ومعتقد است: « آنکه نیرومند است خود را می گشاید خود گشاست،... خود گشایی آزادیست... در نیرومندی و تفکر پیدایشی گفتگوی آزادیست و فقط در نیرومندی و در تفکرپیدایشی، آزادی واقعیت می یابد وبر این بنیاد است که باید اندیشه های خود را استوار سازیم.

ما امروزه بیشتر متوجه آزادی منفی هستیم. آزادی ازقدرت های که ما را می فشرند و می کوبند و ما را از پیدایش و گشایش خود باز میدارند، ما را از نیرومند بودن منع میکنند، ما پیکار با اینقدرت هارا، پیکار در راه آزادی میخوانیم. در واقع این رهاییست و قسمت منفی آزادیست، ولی آزادی مثبت، هنگامی است که ما امکانات سیاسی، اجتماعی، حقوقی و اقتصادی و تربیتی گشایش و پیدایش خود را داشته باشیم و نیرومندی، چیزی جز این نیست.

در جاییکه فلسفه پیدایشی بر خرد وروان چیره است، آزادی است. در جاییکه انسان خلق میشود، چه او رایهوه و یا اللهی با امرش و قدرتش خلق کند، چه او راواقعیات و روابط تولیدی اقتصادی خلق کنند، چه او را جامعه خلق کند،آنجا آزادی نیست بلکه باید همیشه بر ضد این قدرت ها که تنها حق خلاقیت دارند و حق انحصار حکمیت را دارند، پیکارکند و ایستادگی و سرپیچی کند تا خود را تا اندازهء ازآنها رها سازد. آنکه هنوز( رهایی از قدرت های فشرنده) را آزادی میداند و هنوز شیرینی آزادی را که حق پیدایش و گشایش خود باشد، نچشیده است، مفهوم تنگ از آزادی دارد و رهایی را با آزادی مشتبه میسازد. رهایی، قسمتی از آزادیست نه سراسر آزادی. او هنوز حق و امکان آنرا نیافته است که خود گشا باشد، گشاده رو و گشاده دل و گشاده پیشانی و گشاده اندیشه باشد. جائی آزادیست که سراسر وجود انسان، گشاده است، خنده است، و این جاییست که انسان نیرومند باشد. خنده به چیزی خارج از خود خندیدن نیست، چنین خندیدنی برای رها ساختن خود ازدیگریست، خندیدن تنها گشودن دهانو رو نیست،این یک نماد خندیدن است، انسان هنگامی می خندد که سراسر وجودش از هم بگشاید. کسی می خندد که سراسر وجودش، احساس آزادی بکند.

آنچه نیرومند را ازخود گشایی، باز میدارد، او را در« تنگنا» میگذارد، دل او را تنگ میکند، زندگانی او را تنگ می کند، حال او را تنگ می کند اندیشه او را تنگ می کند و فرصت و امکاناتش را تنگ می کند، اینست که تنگی، احساسیست که نیرومندی هنگامی دارد که مرزهای زندگیش بسته می شود.»

خندیدن و تنگی این همان دو معنی است که حضرت بیدل میفرماید: سرمایه نشاط تو رفع تعلق.

و درمورد تنگ شدن دل و اندیشه می گوید:

زندانی اندوه تعلق نتوان زیست

بیدل دلت از هرچه شود تنگ برون آ

مسالهء برون آمدن از زندان تعلق و رستن از آنچه که باعث تنگی جان میگردد، درآیات شعری مالک الکلام حضرت بیدل، همان انگاره یی است که در دستگاه اندیشه خداوندگار بلخ جلال الدین محمد« اختیار» نگاشته شده است و چنانکه می کوید:

اختیاری است ما را در جهان

حس را منکرنتانی شد عیان

اختیار خود ببین جبری مشو

ره رها کردی به راه کج مرو

اختیاری است ما را نا پدید

چون دو مطلب دید آید درمزید

خود دلیل اختیاراست ای صنم

این که گویی این کنم یا آن کنم

عین القضاة ابر مرد آزادی را در همین معنی آمده است که (آدمی مسخریک کار معین نیست... بل مسخرمختاریست و چنانکه احراق در آتش بستند پس چون او را محلاختیار کردند به واسطه اختیار از او کارهای مختلف در وجود آید. خواهد حرکت از جانب چپ نماید خواهد از راست، خواهد ساکن بود خواهد متحرک... مختاری او چون مطبوعی آب و نان و آتش است)٦

معنی اختیار آزادی وگزینش آزادانه اندیشهو عمل را میدهد، گفتنی است که حضرت بیدل از آنجاییکه هرگونه عمل و اندیشه یی ناشی ازحوزه تعلقی را رد مینماید، نمی توان ادعا کرد که بیدل از بستگان مفوضه(قدریه) می باشد. جریان فکری که بعدها(٢٢ـ ١١٠ هجری) بنام (معتزله) یاد گردید، گرچه معتزله از اعتزال یعنی(ازجایی بیرونشدن، دورشدن، جداشدن) معنی میدهد، که در واقعیت همان عدم تعلق است؛ چیزیکه بنمایهء اندیشه و شعر بیدل است.اما باید گفت که معتزله مانند بسیاری ازنهضت های عقلی اسلامی در نهایت تابع ایمان و دین شدند بجای متابعت از عقل وعلم. در این رابطه پطروشفسکی دانشمند و اسلام شناس معروف روس مینویسد:...مکتب معتزله مکتب الهیات مبتنی بر استنتاجات عقلی بوده، یعنی می کوشیده تا به عقل و فلسفه تکیهکند. معتزله حتی اصل آتومیستیک را پذیرفتند و گفتند زمان و مکان نتیجه ترکیب ذرات اند. معتزله مکتب عقلی بوده و هرگونه اعتقاد میستیک(عرفانی) وعقیده به جهان مافوق طبیعت را یعنی امکان شناخت باریتعالی را از طریق اشراق و یا حس باطنی و الهام و قلب و امکان دست یافتن آدمیرا...بالا واسطه.. به خداوند رد میکردند. معتزله متابعت کور کورانهاز ظاهر احادیث را (که حنبلیان و ظاهریان و جز آنان بدان گرایش داشته) رد می کردند و گرچه قران را منبع و منشا حقیقت دینی اعلام می کردند، ولی تعبیرآزادانه و ایهامی آیات قران را جایز می شمردند ومعنی باطنی و مخفیی برای آن جستجو می کردند. بدین سبب معتزله و پیروان دیگر جریانات عقلی اسلامی را غالباً(باطنیان) "الباطنیه" از کلمه عربی" باطن" به معنی" درون" می خواندند در مقابل"ظاهریان" یا معتقدان به معنی ظاهری کلام خدا.

باهمه این مراتب اگرپنداریم که معتزله گونهء از آزاد اندیشان و یا نمایندگان جهان بینی نوین علمی و فلسفی بوده اند، راه خطا رفته ایم. چنین نبوده. معتزلهعقل را در مقابل ایمان و علم را در برابر دین علم نکرده و قرار نداده اند. ایشان به روی هم اززمینهء دین و توحید یعنی خداییکه منشأ و آغاز و مرکز عالم کاینات است دور نشدند« گرچه این اصل راکه شناخت خداوند برای آدمیان غیرمقدوراست.... اعلام کردند). و اگر معتزله از شیوه ها اصطلاحات و استنتاجات منطق و فلسفه ارسطواستفاده کرده اند فقط بدان منظور بوده که مقررا ت اصلی دین اسلام را... آنچنان که خود درک میکردند، مستدل و استوار سازند. بنابر این شیوهء عقلی یا راسیونالیزم معتزله به حدود معینی محدود بوده و منطق و فلسفه، در آن، به خدمت الهیات در آمده بودند.

معتزله آفرینندهء الهیات مبتنی بر استنتاجات عقلی بوده و اساس لایتغیر(دگم) پدید آورده کوشیدند مبنای فلسفی برای آن بتراشند... اساس که درصدراسلام وجود نداشته. ظهور این اساس متنی بر استنتاج عقلی در الهیات قرن سوم هجری به خودی خود نشانهء تبدیل به یک دین فیودالی بوده. 7

بدین لحاظ گفته میتوانیم که حضرت بیدل از هر نوع شرو شور عرفان مذهبی بدور بوده است، او نه با افکار و بینش های معتزله تعلق داشته ونه با جبریه و اشاعره و سایر فرق دینی. و نباید افکار و اندیشه حضرت بیدل را آنگونه که پژوهشگر و شاعر نامدار کشور ما استاد واصف باختری میگوید که:« بیدل و آن نحلهء فکری که وی بدان وابسته گی اشراقی و معنوی دارد، خرد را به مثابهء یگانه ابزار شناخت حقیقت نفی می کنند و درنظام مقوله های هستی شناختی خویش چه در رابطه بامسالهء غلم غیب و چه در پیوند با مسایل جهان شهادت به نظرگاهی شهودی و غیراستدلالی رسیده اند)8وابسته دانست زیرا حضرت بیدل خود میفرماید:

چنان نرمیدم ز تعلق که پس از مرگ

خاکم به برخویش کند نقش قدم را

با نظرداشت و ملاحظاتی آیات که در نکوهش تعلق در اشعار حضرت بیدل پیدا است میتوان گفت که بیدل نحلهء فکری خاصی ندارد که وابستگی او را نشان بدهد. سرزمین سبز اندیشهو جهان بینی بیدل مرز را نمی شناسد و تعلق به مرزی ندارد. او در جستجوی حقیقت است و آزادی انسان و ملامتگر بند و زنجیر ها تا انسان بدون ترس و واهمه به آنگونه که میخواهد بیاندیشد و آنگونه که می اندیشد آنرا بیان نماید. دستگاه تفکر عرفانی و اشراقی بیدل مجموعه یی از اصول تفکرات و جهان بینی های راهگشایانه بسوی یافت ها وتعریف های حقیقت است. زیرا حضرت بیدل چنانکه استاد واصف باختری نوشته است:«... برای فراگیری همه دانش های متداول روزگار خویش اسطوره ها، ادبیات و تاریخ سر زمین کهن سال هند گرفته تا علوم و معارف اسلامی، آثار ابن مسره، کتابهای ابن عربی و ابن رشد و محمد واحمد غزالی، هردو شهاب الدین سهروردی کندی،ابن مسکویه، مباحثات کیهان شناختی ابوعلی سینا، نوشته های اسماعیلیان، تأویل های دبستان اسکندرانی، کتب جابر بن حیان و تأملات رواقیانوفیلون و فلوطین آشنای عمیق داشت وعمری با گرد کتابهای اسفار و دود چراغ دمسازی و همسوزی داشته است.»9 در دستگاه فکری حضرت بیدل زا هر نگار خانهء میتوان نگاره ی مقبول ترین آنرا دریافت،مثلا این پیکر اندیشهء سقراط را که میگوید:« برای درک و رسیدن به حقیقت، باید مردمی را که درجهل تاریکی محبوسند، برای رسیدنبه هدف... استفاده و بهره جویی ازعلومی را آموخت که اساس آن تفکر و استدلال باشد تجربیات حسی.» و هم صورت اندیشهء افلاطون را که با توجه به عکس استاد خویش، البته کنار گذاشتن کامل و یک جانبه ی تفکر و استدلال جدا میشود، و می گوید:« ما بر آنیم که از کثرت در گذریم و به وحدت برسیم و این جز به وسیله عقل میسرنیست».(١٠)میتوان در یافت. اصول اشراقی و عرفانی افلاطون در تمثیل غار که در این نوشته در جایی به صورت مجاز از آن استفاده به عمل آمده است، توضیح شده است.

به هر حال نحلهء فکری و وابستگی های معنوی و اشراقی بیدل را هرگز نمی توان قالب معین داد، آنچه میتوان گفت اینست که او مانند زکریا رازی فیلسوف و عالم متبحر در برابر ابراز عقاید و مذاهب و معارف گوناگون زمانماضی وحال دورانش هم متاثر بود وهم متعارض، و مانند ابن سینای بلخی: به روش خاص ازفلسفه قدیم مقید نبود فقط آنچه را پسندید، گرفت چه از ارسطو و چه از افلاتون و افلاتونیست های نو و چه از فارابی. ولی پیروی به تمام معنی از هیچکدام نمی کرد، نه از حکمتمشأ و نه از افلاتونیان نو.(١١)ونه ازنصوص و اصل و متشرعین دین.

حضرت بیدل در بسیاری از ایات عرفانی و اشراقی شعری خویش تلقی های عرفانی و اشراقی دینی، یا به عبارهء دیگر« تریاک القلوب» را رد مینماید و بحث آمیخته با خرد را به میان می آورد و می گوید:

بدل ز مقصد موهوم خار خار مریز

در امید مزن خون انتظار مریز

مبند دل به هوای جهان بی حاصل

ز جهل تخم تعلق بشوره زار مریز

بیک دو اشک غم ماتم که خواهی داشت

گل چراغ فضولی بهرمزار مریز

حدیث عشق سزاوار گوش زاهد نیست

زلال آب گهر در دهان مار مریز

بعرض بی خردان جوهرکلام مبر

بسنگ و خشت دم تیغ آبدار مریز

بتر دماغیء کرو فر ازحیا مگذر

ز اوج ناز به پستی چوآبشار مریز

ز آفتاب قیامت اگر خبر داری

بفرق بیکلهان سایه کن غبار مریز

خجالت است شگفتن به عالم اوهام

درآن چمن که نه ئی رنگ این بهار مریز

خراب گردش آن چشم نشه پرور باش

بساغر دگر آب رخ خمار مریز

اگر چه جرأت اهل نیاز بی ادبی است

ز شرم آب شوم جزبه پای یار مریز

به هرچه نازکنی انفعال همت تست

غبار نا شده در چشم انتظار مریز

بهربنا که رسد دست طاقتت بیدل

بغیر ریختن رنگ اختیار مریز

بناءً حضرت بیدل در بسا موارد برای دریافت حقیقت از انبوه علوم ومعارف قدیم وحادث متکی به اصل شکاکیت بوده نه تقلید و تعلق و مطلق پنداشتن تفکرا ت و بینش ها. و بسا که مانند منصور حلاج( در اخلاق عرفانی خویش برعکس اخلاق عرفانی مذهبی، که برای رسیدن به (حق) باید نفس وقلب را کشت و یا اخلاق (معنوی) که برای آنکه روان نجات یابد و از اخلاط با تاریکی منع شود می باید نفس را کشت و (زهد) پیشه کرد و از نعما ت طبیعی و مادی زندگی(پرهیز) نمود. نه تنها به فنا و نابودی قلب و کشتن نفس.. و زهد و پرهیز معتقد نیست، بلکه زنده کردن و تجدید حیات قلب و نفس انسان را خواستاراست)(١٢)

امادوران زیست حضرت بیدل بهتر از روزگاران منصور حلاج نبود، و بیدل میدانست که چه بود که منصور را بردار آویخت. بیدل میگوید:

برق آفت لمعه در بی ضبطی اسرار داشت

نعرهء منصور تا کردن فرازد دار داشت

ورنه بیدل نیز مانند حلاج به فنا و نابودی قلب و کشتن نفس وزهد و پرهیز معتقد نبود و مانند حلاج( معتقد بود که تنها عقل و اندیشه آزاد می تواند پدید آورندهء فضیلت واقعی باشد)(١٣)چنانکه میکوید:

بیدل مزیل عقل شراب تعلق است

مست تغافل این همه بیهش نمی شود

حلاج رسیدن حقیقت را از تلقی های مذهبی و دینی رد می نمود و راه بردهای متضاد با عقل را جز موجب پریشانی نمی دانست، بدین معنی که تعلقات دینی را در راه یافت و گسترش فضیلت مانع می شود و موجب پریشانی ذهن آدمی میخواند از اشعار حلاج است که می گوید:

آنکه افسار عقل داد ازدست                       جز پریشانی، خود چه طرفی بست؟

 


فهرست منابع:

1.     آويني‌، مرتضي‌، مباني‌ نظري‌ هنر؛ هنر رحماني‌ و هنر شيطاني‌، انتشارات‌ نبوي‌، چاپ‌ اول‌، تهران‌، 1374، ص‌ 30.

2.     ياسين‌، آيه‌ 69.

3.     حاقه‌، آيه‌ 41.

4.     شعراء، آيه‌ 224 ـ 226.

5.     شعراء، آيه‌ 227.

6.      پورجوادي‌، نصراللّه‌، شعر و شرع‌، بحثي‌ درباره‌ فلسفه‌ شعر از نظر عطار، انتشارات‌ اساطير، چاپ‌ اول‌، 1374، ص‌ 53.

7.     جرجاني‌، دلائل‌ الاعجاز، ص‌ 13.

8.     عطار، مصيبت‌نامه‌.

9.     منهج‌الصادقين‌، ج‌6، ص‌ 495.

10.تفسير صافي‌، ج‌2، ص‌ 230؛ وسائل‌ الشيعه‌، ج‌10، ص‌ 476؛ بحارالانوار، ج‌76، ص‌ 291، به‌نقل‌ از عيون‌ اخبارالرضا، ج‌1، ص‌ 7.

11.تفسير صافي‌، ج‌2، ص‌230؛ وسائل‌ الشيعه‌، ج‌10، ص‌ 476.

12.صفا، ذبيح‌ اللّه‌، تاريخ‌ ادبيات‌ ايران‌، انتشارات‌ ققنوس‌، چاپ‌ شانزدهم‌، تهران‌ 1377، ص‌ 104.

13.محقق‌، مهدي‌، بيست‌ گفتار در مباحث‌ علمي‌ و فلسفي‌ و كلامي‌، ص‌ 282.

14.رزمجو، حسين‌، شعر كهن‌ فارسي‌ در ترازوي‌ نقد اخلاق‌ اسلامي‌، ج‌2 ص‌ 181.
 17. پورجوادي‌، نصراللّه‌، پيشين‌، ص‌ 47.

15.صفا، ذبيح‌ اللّه‌، تاريخ‌ ادبيات‌، تلخيص‌ جلد اول‌ و دوم‌، انتشارات‌ ققنوس‌، تهران‌، 1373، ص‌ 276.

16.زرين‌ كوب‌، عبدالحسين‌، با كاروان‌ حله‌، انتشارات‌ اعلمي‌، چاپ‌ سيزدم‌، تهران‌، 1382، ص‌ 172.

17.ديوان‌ مولانا بيدل‌ دهلوي‌، به‌ اهتمام‌ حسين‌ آهي‌، انتشارات‌ فروغي‌، چاپ‌ سوم‌، تهران‌، 1371، ص‌ 14.


فهرست مطالب

 

انديشه ديني در شعر فارسي.. 1

نگاه‌ كلي‌ اسلام‌ به‌ هنر و شعر. 5

شعر از منظر اسلام‌ و قرآن‌.. 6

نگاه‌ اول‌.. 6

نگاه‌ دوم‌. 7

نگاه‌ سوم‌. 7

اولين‌ شاعران‌ مسلمان‌.. 8

شعر در آيينه‌ احاديث‌ و روايات‌ معصومين‌(ع‌)9

چشم‌انداز تعهد ديني‌ در تاريخ‌ شعر فارسي‌.. 11

كسايي‌ مروزي‌.. 11

رودكي‌.. 12

فردوسي‌.. 12

ناصرخسرو قبادياني‌.. 13

سنايي‌.. 14

نظامي‌ گنجوي‌.. 16

حافظ‌ شيرازي‌.. 17

بيدل‌ دهلوي‌.. 17

 


 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 11 فروردین 1399 ساعت: 17:34 منتشر شده است
نظرات(0)

پرورش گیاهان با محصولات بیشتر

بازديد: 0
پرورش گیاهان با محصولات بیشتر

پرورش گیاهان با محصولات بیشتر

 در سرزمین آند ، احتمالاً مردمان خیلی زود دریافتند که گیاهانی معین در مکانهایی دور از موطن اصلی خود ، بهتر به عمل می آیند . و نیز پاره ای از گیاهان را میتوان برگزید و در شرایط مخصوص دیگری کاشت و پرورش داد مثل سیب زمینی .

2- همچنین ، این احتمال وجود دارد که این مردمان ، هم گیاهان و هم حیوانات را پرورش داده و اهلی کرده باشند مثل سیب زمینی و نوعی گندم در کنار حیوناتی مانند شتر بی کوهان وخوکچه هندی

3- شکارچیان این سرزمین ، احتمالاً در زمانهای بس دور مشاهده کرده بودند که این حیوانات یعنی شتر های وحشی ، حس فرمانبرداری نیرومندی دارند و به آسانی از فرمانده خود اطاعت میکنند ، بنابراین آنها میتوانستند با گرفتن فرمانده رمه باقی حیوانات رمه را نیز به دام اندازند . بر اساس یک نظریه ، طویله های متروکه بهترین مکان برای پرورش سیب زمینی بودند زیرا گیاهان در آنجا از هجوم و چریدن حیوانات دیگر درامان بودند و از طرف دیگر فضولات شتر های وحشی به دام افتاده بهترین کود برای گیاهان بود .

4- بومیان با گذشت زمان گونه های گیاهی بیشتری را پرورش میدادند و کشت میکردند . در مورد حیوانات چنین نبود ، زیرا درآمریکا انواع حیوانات زیاد نبود ، مثلاً اسب و همچنین حیواناتی از تیره گاو که کار کشاورزی را آسان کند ، به شخم زدن کمک کند یا گاری و ارابه را بکشد ، وجود نداشت .

عوامل مهم و موثر در رشد گياهان خانگي :

محيط داخلي بافتهاي تشكيل دهنده هر گياه ، مخصوصا در قسمتهاي گل و برگ مداوم بوسيله محيط اطرافش متاثر مي شود .

عوامل فيزيكي خارجي ، يعني نور ، حرارت ، رطوبت ، هوا و غيره ميزان واكنش هاي سلولي را تنظيم مي كنند . البته به شرطي كه اين عوامل بصورت متناسب و در حد قابل تحمل و مورد نياز به گياه برسند .

گياهان فقط تا موقعي رشد طبيعي و معمولي دارند كه هريك از عوامل محيطي در حد متناسب و باصطلاح اُپتيممُم باقي بمانند .

هر وقت، هوا ، حرارت ، نور ، رطوبت و آب و مواد غذايي از اين حد تجاوز كنند و محدوديتي در رشد طبيعي گياه ايجاد شود ، گياه حساسيتي نشان مي دهد كه نمايش دهنده رشد غير طبيعي گياه است .اكنون درباره بعضي عوامل مهم و موثر كه در رشد گياهان خانگي موثر هستند بطور جداگانه به بحث و گفتگو مي پردازيم و عوامل موثر ديگر  درتغذيه گياهي را در بخش مواظبت از گلها مطالعه خواهيد كرد .

 

۱ نور :

گياهان براي تهيه غذا به روشنائي احتياج دارند .

نور ممكن است بوسيله اشعه مستقيم خورشيد ، يا اينكه بطور غير مشتقيم بتابد .

 شدت نور غير مستقيم ممكن است كم يا زياد باشد .

معمولا در گوشه هاي اطاق نور بطور غير مستقيم و بمقدار كم به گياهان ميرسد .

اغلب گياهان گلدار حد اقل نصف روز نور مستقيم خورشيد را لازم دارند تا جوانه هاي گلشان رشد كند و باز شوند مثل گل شب بو .

كاكتوس ها و انواع ديگر گياهان گوشتي نيز به نور مستقيم خورشيد نيازمندند .

براي اينكه رنگ زيباي كروتون تغيير نكند ، بايد آن را در نور مستقيم قرار داد .

بطور كلي نور شديد آفتاب بدليل اينكه از عمل كربن گيري جلوگيري مي كند و تعريق را در گياه افزايش ميدهد زيان آور و در نتيجه رشد گياه  به تعويق مي افتد .

عشقه ، فيلودندرون ، بگونياي برگي ، پيروميا و دراسنا ، كه داراي برگهاي زينتي هستند و بهمين منظور هم كاشته مي شوند بايد در نور غير مستقيم خورشيد با شدت زياد قرار بگيرند .

 همچنين گياهان لطيف مثل ، بنفشه آفريقايي نيز نور غير مستقيم بمقدار زياد لازم دارند .

در گوشه هاي كم نور اطاق نبايد گياهان گلدار را قرار داد .

گياهان برگي را اگر يك يا دو هفته براي تزئينات در محل كم نور قرار دهند ، بايد بعد از اين مدت جايشان را عوض كنند و آنها را در محل روشنتري قرار دهند  و يا اينكه بايد دو دسته گلدان آماده كرد و هر هفته جاي آنها را عوض كرد . يعني يك سري را براي دكوراسيون در محلي كه نور كم است و سري ديگري را در محل روشن قرار داد .

گياهان سايه پسند يعني آنهائي كه به نور كم احتياج دارند مثل ، عبائي و بعضي از سرخس ها و فوتوس را ميتوان در نور كم يعني در گوشه هاي اطاق قرار داد .

 

۲ هوا و حرارت :

هواي خنك به آن اندازه اي كه براي زندگي انسان ضروري است براي گياهان ضرورت ندارد.

معذالك گياه هم احتياج به هوا دارد بخصوص كه هوا اغلب همراه رطوبت است .

حرارت زياد كه هواي مرطوب را از بين ميبرد باعث اكثر ناراحتي هاي گياه مي گردد .

لذا تهويه براي گياهان مورد احتياج است و بهتر است پنجره ها در قسمت بالاي اطاق باشد .

بايد توجه داشت كه هر اندازه گياه به سقف اطاق نزديك تر باشد بيشتر متحمل گرما و خشكي ميشود .در خانه هائي كه خيلي گرم ميشود و از بخاري براي گرما استفاده ميشود ، بهتر است گلدانها را در كف اطاق بچينند . بطور معمول حرارت اطاق در روز بايد معادل ۲۰ درجه سانتيگراد باشد و در شب ۱۵ درجه مناسب است .

حرارت هاي زياد براي گياهان مضرند . اختلاف حرارت شب با روز نبايد بيشتر از ۵ درجه سانتيگراد باشد .اگر حرارت روز مثلا ۲۵ درجه باشد و در شب يخبندان شود گياه از بين مي رود .

 مخصوصا گياهاني كه رطوبت دارند صدمه بيشتري خواهند ديد.

معمولا گياهاني از قبيل : آويز ، كاغذي درختي ، شاه پسند درختي را در زمستان در اطاقي كه حرارت ۷ تا۱۰ درجه سانتيگراد دارد نگاهداري مي كنند .

باين ترتيب اين گياهان در زمستان استراحت مختصري مي كنند و چون حرارت كم است به آب كمتري احتياج دارند و ريشه هايشان سالم مي ماند و نمي پوسد .

در بهار و تابستان بعد اين گياهان بيشتر و بهتر گل خواهند داد .

گلدانهاي مركبات را كه در منزل نگهداري ميكنند ، بهتر است در تمام طول مدت زمستان در زير زمين خنكي كه حدود ۷ تا ۸ درجه سانتيگراد حرارت دارد نكهداري كنند و به آنها كم آب بدهند . باين ترتيب موقع بهار گلهايشان نمي ريزد و ميوه روي درخت ظاهر ميشود .

همچنين براي مثال در اطاقهاي عير مسكوني كه بخاري يا شوفاژ ندارد و يا اينكه گرما كمتر از ۱۰ درجه سانتيگراد است ، عده كمي از گياهان كه در حال استراحت و خواب هستند بهتر و سالمتر مي مانند :  مثل عبائي ، نخل زينتي و فيكوس و غيره .

حرارت هاي مناسب براي گياهان مختلف كه در منزل نگهداري مي كنند يكنواخت نيستند و باهم تفاوت دارند . مثلا ، آنتوريوم و بنفشه آفريقايي ، گرماي زيادتري نسبت به فيلودندرون لازم دارند .

اصولا گياهان برگي كه مبداُ شان از مناطق گرمسيري است حرارت روز بايد بالاتر از ۲۵  درجه سانتيگراد و در شب در حدود ۲۰ درجه باشد .

اطاقهاي ما اغلب در زمستان براي نگهداري گلدانهاي گل مناسب نيستند .

زيرا زياد گرم ميشوند . زيان اين گرما از سرما زيادتر است .

بهتر است گياهان گل دار را مثل ، سيكلامن يا ميخك را در اطاق نسبتا خنك نگهداري كنند . باين ترتيب دوام گل زيادتر ميشود .

در اطاقهائيكه اغلب درزهاي پنجره باز هستندو محكم بسته نمي شوند ، گلدانهائيكه نزديك پنجره قرار گرفته اند در شب هاي زمستان صدمه مي بينند . بهمين دليل بايد گلدانها را در شب از كنار پنجره ها دور كرد و يا بوسيله پرده يا كركره گلدانها را از سرما محفوظ داشت .

حتي الامكان بايد سعي كرد كه گياهان در تماس با سرما نباشند .

اگر گياه سرما ديد و برگهايش خشن و سفت شد بايد آنرا با آب سرد شست تا بتدريج بحالت اوليه برگردد .ولي نبايد گياه را نزديك بخاري قرار داد .

با وجود اين ممكن است گياهي كه سرما ديده دوباره بحالت اولي برنگردد .

 ولي شما كوشش خود را كرده ايد .

 

۳ رطوبت :

 رطوبت هوا مثل نور و حرارت مورد احتياج گياه است .

 البته فراهم كردن رطوبت در اطاق كار مشكلي است .

اكثر گياهان بغير از كاكتوس ها و گياهان باصطلاح گوشتي در هواي گرم و خشك ناراحت ميشوند . گاز بخاري ، هواي اطاق را خشك مي كند .

نبايد انتظار داشت كه در اطاق رطوبتي معادل گلخانه تهيه كنيم با اين وجود با وسائلي ميتوان تا حدي رطوبت را تامين كرد .

مثلا با گذاشتن كوزه هاي گلي روي رادياتور شوفاژ و قرار دادن ظرفي محتوي تورب يا خزه بين گلدانها بشزطي كه دائما مرطوب باشد .

بايد بخاطر داشت كه براي گياهان گرمسيري رطوبت بهتر از حرارت زياد است .

رطوبت دادن به برگ گياهان خيلي موثراست براي اين كار مي توان در يك روز گرم تمام گلدانها را از اطاق خارج كرد و با يك دستگاه آب پخش كن برگها را شستشو داد يا در منزل اگر روي مبلها را با پلاستيك بپوشانند ميتوانند بهمان ترتيب با تلمبه هاي دستي روي برگها را خيس كنند .

ممكن است گلدان گل را داخل گلدان بزرگتري قرار دهند و ميان جدار دو گلدان را با تورب يا خزه مرطوب پر كنند و مجددا در فواصلي تورب يا خزه را مرطوب نمايند ، يا اينكه يك طشت آهني كه شش گلدان يا بيشتر در آن جا مي گيرد تهيه كرده و گلدانها را در آن بچينند ، بين گلدانها را با خزه يا تورب مرطوب پر كنند و دائما تورب يا خزه را مرطوب نگهدارند .

طريق ساده تر اينكه روي خاك هر گلداني تورب يا خزه مرطوب قرار دهند.

 اگر هده اي از گلدانها بطور مجتمع در گوشه اي قرار گيرند رطوبتشان بهتر حفظ ميشود .

گلدانهاي رطوبت دوست مثل ، سيكلامن و بنفشه آفريقايي يا آزاله را در موقعي كه حمام ميرويد در آنجا بگذاريد .گلدانهاي مذكور را در تمام مدت شب از حمام بيرون نياوريد به اين وسيله گلها شاداب خواهند شد .

بعضي از گياهان در شرايط خشكي هوا ميتوانند زندگي كنند و حتي بهتر رشد مي كنند مانند : عبائي ، سانسوريا و سجافي .

بطور كلي گياهان را نبايد نزديك شوفاژ ، بخاري يا مقابل دهانه كولر و در و پنجره هاي باز قرار داد .

گياهاني را كه رطوبت زياد لازم دارند در محفظه شيشه اي بنام تراريوم طبق شكل شماره يك مي كارند .

از اين وسيله علاوه بر نگهداري گياهان گرمسيري بغير از كاكتوس ها و ساير گياهان گوشتي ميتوان براي تكثير گياهان ديگر استفاده كرد .

همانطوريكه گفته شد گياهان رطوبت دوست را مستقيما در تراريوم مي كارند .

 

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 11 فروردین 1399 ساعت: 16:43 منتشر شده است
نظرات(0)

تحقیق درباره معرفی شهر کرج

بازديد: 175
تحقیق درباره معرفی شهر کرج

تحقیق کامل درباره شهر کرج

پيشينه تاريخي

 کرج که هم اکنون قسمت قابل توجهي از فشار جمعيت و کم آبي تهران را تحمل مي کند، از دوران پيش از تاريخ و باستان نيز سرزميني پرجاذبه و مرکز آب و آباداني بوده است. استعدادهاي طبيعي و منابع آبي فراوان سلسله جبال البرز، همچنين خاک حاصلخيز دامنه هاي البرز و دشت منتهي به آن براي اجتماعات بشري مناسب بوده است و دليل آن آثار باستاني ارزشمندي است که در گوشه و کنار اين جلگه وسيع و در حاشيه راههاي ارتباطي کهن قابل مشاهده است. تپه هاي آق تپه، مراد تپه و تپه مردآباد، قلعه هاي تاريخي تنگ گسيل و شهرستانک و آثار دوران اسلامي همچون برج ميدانک مغولي، پل و کاروانسراي صفوي، کاخ هاي قاجاري و کاخهاي رضا شاهي و محمدرضا شاهي حکايت از استمرار استقرارهاي پي در پي در اين منطقه دارد. اطلاعات موجود حاکي است که کرج مدتي جزء مازندران و زماني قسمتي از ري بوده است و گاهي از روستاهاي طالقان يا شهرستانک محسوب مي شده است. تا پيش از حمله مغول رفت و آمد کاروانها بيشتر از راهي بوده که از طريق سگزآباد و شهريار به ري مي رفته. از اين دوره به بعد راه قزوين کرج ري به قبلي ترجيح داده شده است ولي اهميت کرج در دوره صفوي به دليل قرار گرفتن بر سر راه قزوين به تهران و تبريز بيشتر شده و کاروانسراها، پلها و قلعه هاي ايجاد شده در حاشيه اين جاده به آن هويت بخشيده است. از مورخين معتبري که از کرج ياد کرده، مقدسي است. وي در قرن چهارم هجري قمري از کرج به عنوان يکي از قراي ري نام برده است.

 در اوايل قرن هفتم هجري قمري ياقوت حموي نيز کرج را تابع ري دانسته است.

 حمدالله مستوفي در قرن هشتم هجري قمري کن و کرج را از ولايات تابع طالقان برشمرده و در ذکر رودخانه هاي عراق عجم از کوهرود نام مي برد که ويژگي هاي آن به طور دقيق قابل تطبيق بر روي رودخانه کرج است. در قرون ميانه اسلام و پس از آن به ويژه در عهد آخرين پادشاهان صفوي که تهران مقر حکومتي دربار مي شود، مسير قزوين کرج تهران مورد توجه قرار مي گيرد و به احتمال فراوان کاروانسراي صفوي کرج قابل انتساب به همين دوره است. باشکوهترين دوره تاريخي، دوره قاجاريه به ويژه عصر فتحعلي شاه و ناصرالدين شاه بوده است. در اين دوره کرج به علت همجواري با پايتخت و قرار گرفتن بر سر راه ارتباطي سلطانيه و تبريز مورد توجه سليمان ميرزا نيز بوده است. مجموعه سليمانيه کرج به اين مقطع زماني تعلق دارد. در همين دوران سپاهيان زيادي از منطقه عبور کرده و يادداشتهايي از خود بر جاي نهاده اند که براي دسترسي به اطلاعات جامع تر مي توان به سفرنامه ها مراجعه کرد. در جزوه اي که تحت عنوان "شناسنامه شهرستان کرج" توسط فرمانداري اين شهرستان تهيه شده در مورد وجه تسميه نام کرج چنين آمده است: کرج از کلمه کراج به معني بانگ و فرياد است. زيرا در تپه آتشگاه و کوههاي کلاک و قلعه دختر شهرستانک و بز قلعه اشتهارد در ايام تابستان براي خبر رساندن و ديده باني آتش افروزي مي شد و در موقع جنگ بدينوسيله از هجوم دشمنان با خبر مي شدند، در آن روزگار ممکن است، نام کرج، کراج بوده است. در فرهنگ نفيسي کرج به معني گوي، گريبان، چاک و شکاف آمده و آن رودخانه ايست که در کوههاي شمال غربي ري جاري مي شد و بلوک شهريار و ساوجبلاغ را مشروب مي سازد و نام دهي است در کنار اين رودخانه که پادشاهان قاجار در آنجا بناها و قصرهاي عاليه برپا نموده اند. همچنين در کتب مختلف آمده، لفظ کرج از کلمه کرژ به معني کوهپايه است. در مورد پيشينه تاريخي شهرستان کرج منابع مکتوب بسيار محدود است. براي پي بردن به تاريخ و گذشته آن و جبران اين محدوديت، لازم است ابتدا آثار مادي و ميراث هاي فرهنگي منطقه را جستجو کنيم و پس از دسترسي به مواد فرهنگي، آنها را شناسايي و معرفي نماييم تا بتوانيم راهگشاي پژوهشگران و باستان شناساني باشيم که علاقه به تحقيقات گسترده تر در اين محدوده از خاک ايران دارند و مايلند با شناساندن فرهنگ و تمدن اين سرزمين زواياي تاريک آن را روشن نمايند. بررسيهاي باستان شناسي آثار فرهنگي تاريخي و پژوهشها و مطالعات بعدي آن در هر مکاني کمک قابل توجهي به شناخت تاريخ، فرهنگ، آداب و رسوم، سنتها، مردم شناسي، جامعه شناسي و... مي کند و بررسي حوزه فرمانداري کرج نيز به همين منظور انجام شده است.

 

 

 

 موقعيت و تقسيمات کشوري

کرج با 2452 کيلومتر مربع وسعت در 35 کيلومتري غرب تهران و در دامنه جنوبي رشته کوههاي البرز قرار گرفته است. اين شهرستان از شمال به استان مازندران، از جنوب به شهرستان شهريار و استان مرکزي، از غرب به شهرستان ساوجبلاغ و قزوين و از شرق به تهران و شميرانات محدود است. جلگه پهناور کرج با ارتفاع متوسط 1320 متر از سطح دريا در مسير راه ارتباطي وسايط نقليه حامل کالاهاي وارداتي و صادراتي از مرز ترکيه و آذربايجان و به مقصد تهران و بالعکس است.

 کوههاي رفيع و پر ابهت البرز استان مازندران و کرج را از هم جدا کرده است. دهستان کرج در ميان دره هاي پرپيچ وخم البرز و در اطراف جاده چالوس قرار دارند. از تونل کندوان تا روستاي مراد تپه در غرب اشتهارد، حوزه فرمانداري کرج را تشکيل مي دهد. حوزه فرمانداري کرج در سال 1337 براي جمعيتي در حدود 35 هزار نفر و با وسعتي در حدود 5830 کيلومتر مربع تاُسيس شد. اين شهرستان تا سال 1369 داراي چند بخش شامل: مرکزي، شهريار، رباط کريم و طالقان و اشتهارد بود، ولي پس از تبديل بخشهاي شهريار و رباط کريم و ساوجبلاغ به شهرستان چهار بخش از آن متنزع گرديد و در حال حاضر شامل دو بخش مرکزي و اشتهارد و هفت دهستان است.

 بخش مرکزي با 6 دهستان به نامهاي: نسا، آسارا، آدران، کمال آباد، گرمدره و محمدآباد از تونل کندوان تا احمدآباد (مردآباد) را شامل مي شود.

 بخش اشتهارد که از احمدآباد تا مرادتپه ادامه دارد، تنها يک دهستان به نام پلنگ آباد (رحمانيه) دارد.

 

 

آثار فرهنگي تاريخي

 

در حوزه فرمانداري کرج بيش از 100 اثر با ارزش فرهنگي تاريخي و هنري شناسايي شده و در گزارش بررسي و شناسايي اين منطقه درج گرديده که در اين مقاله به شرحي کوتاه درباره دهستان پرداخته مي شود.

 آثار فرهنگيتاريخي دهستان هاي نسا، آسارا و آدران

 

دهستان هاي نسا، آسارا و آردران در منطقه اي کوهستاني قرار داشته و آباديهاي آنها در دره هاي پرشيب و يا بر حاشيه مرتفع کوهها ايجاد شده است.ولي آبادي آدران نسبت به نسا و آسارا وسيع تر و بيشتر است و زمينهاي کشاورزي و باغات ميوه

فراوان ترند به همين دليل از ديرباز در اين منطقه کشاورزي رونق بيشتري داشته و در نتيجه سکونت در روستاها مداوم و دايمي است.

 

آثار فرهنگي تاريخي دهستانهاي کمال آباد، گرمدره، محمدآباد و شهر کرج

در اين محدوده از حوزه فرمانداري کرج آثار ارزشمند و قابل توجهي وجود دارد که خوشبختانه تعدادي از آنها توسط کارشناسان ميراث فرهنگي استان تهران و کرج معرفي شده و تعدادي نيز در حال مرمت و استحکام بخشي هستند. در اين ميان دو حمام قديمي واقع در روستاهاي هلجرد و بيلقان در عين سلامت و اهميت، کمتر مورد توجه قرار گرفته اند.

 برخي مراكز ديدني:

  بقاياي آتشكده سنگي تخت رستم از دوره اشكاني و ساساني، بقعه شاهزاده سلمان اشتهارد، بقعه امامزاده رحمن و زيد پلنگ آباد اشتهارد، كاخ سليمانيه ( محل كنوني دانشكده كشاورزي )، درياچه سد امير كبير، چشمه وله، چشمه شاهدشت، چشمه گله گيله، آبشار پيچه آدران، پيست خور، پيست ديزين، پيست اسكي روي چمن ديزين، غار يخ مراد، كاخ شهر ستانك، قلعه وكيل، برج ميدانك، مسجد و حمام هلجرد، قلعه صمصام، پل شاه عباسي، برج سنگي گچسر و ...

 

 

قدمت

موقعیت

نوع اثر

نام اثر

ردیف

قاجاری

یک کیلومتری غرب ورودی تونل کندوان

کاروانسرا

کاروانسرای کندوان

1-

صفوی

یک کیلومتری غرب ورودی تونل کندوان

کاروانسرا

تپه های کندوان

2-

ایلخانی - صفوی

دو کیلومتری شمال گچسر

پل و راه

آهنین راه وپل سنگی

3-

رضا شاهی

گچسر

کاخ

هتل گچسر

4-

قاجاری - بنا معاصر

روستای ولایت رود ، دو کیلومتری دیزین

حسینیه

قدمگاه آقا سیدعلاء الدین

5-

800 ساله

بر بلند ترین قله شمال ولایت رود

درختهای کهن

درختهای آقادار

6-

مربوط به دوران دوم زمین شناسی

4 کیلومتری غرب گچسر

غار

غار یخ مراد

7-

قاجاری به بعد

3 کیلومتری جنوب گچسر

کوره های گچپزی

کووره های گچسر

8-

صفوی - بنا معاصر

کیلومتر 55 جاده کرج ، چالوس ، آبادی حسنکدر

امامزاده

امامزاده حسن

9-

قرن 6 تا 8 هجری ، قمری

کیلومتر 53 جاده کرج ،چالوس ، ابادی میدانک

آرامگاه

برج میدانک

10-

قرن 6 تا 8 هجری ، قمری

بالای تونل تنگ گسیل ، کیلومتر 51 جاده کرج ، چالوس

قلعه استقراری

قلعه تنگ گسیل

11-

دوره ناصرالدین شاه

کیلومتر 49 جاده کرج ، چالوس ، روستای شهرستانک

کاخ

کاخ شهرستانک

12-

دوران تاریخی

2 کیلومتری غرب دره گل گیله ، روستای شهرستانک

تپه های باستانی

تپه شنستون

13-

قرن 6 تا 8 هجری قمری

شمال دره گل گیله ، نوک

قلعه راهداری 

قلعه دزدبند

14-

اوایل اسلامی

38 کیلومتری جاده کرج ، چالوس تکیه سپهسالار

امامزاده

امامزاده سپهسالار

15-

اوایل اسلامی ، بنا قاجاری

کیلومتر 36 جاده کرج ، چالوس

قلعه راهداری

قلعه ری زمین

16-

دوران دوم زمین شناسی 

کیلومتر 36 جاده کرج ، چالوس

غار

غارهای ری زمین و سیراچال

17-

صفوی ، بنا قاجاری

7 کیلومتری جاده کرج ، چالوس ، شمال پل خواب روستای کلها

امامزاده

امامزاده رضی الدین

18-

بنا معاصر

7 کیلومتری جاده کرج ، چالوس ، شمال پل خواب روستای کلوان

امامزاده

امامزاده ابراهیم

19-

بنا معاصر

6 کیلومتری جاده کرج ، چالوس ، شمال روستای لیلستان

امامزاده

امامزاده هاشم و هارون

20-

تاریخی - اسلامی

5 کیلومتری جاده کرج ، چالوس ، شمال روستای کندور

امامزاده

امامزاده ابراهیم و محمد تقی

21-

تاریخ - اسلامی

کیلومتر 8 جاده کرج ، چالوس ، غرب روستای کندور

تپه های باستانی

تپه های کندور

22-

صفوی ف بنا معاصر

مرکز روستای کندور

امامزاده

امامزاده عبدالله و طاهر

23-

قاجاری

جنوب روستای کندور

محوطه مذهبی

امامزاده چهل دختر

24-

قاجاری

جنوب روستای کندور

محوطه مذهبی

امامزاده سید ابراهیم

25-

از دوره صفوی تا کنون

مرکز روستای کندور

قبرستان

قبرستان قدیمی

26-

از دوره قاجار تا کنون

غرب روستای ارنگه ، کیلومتر 15 جاده کرج ، چالوس

قبرستان

قبرستان قدیمی

27-

قاجاری

مرکز روستای ارنگه

امامزاده مخروبه

امامزاده جعفر

28-

قاجاری

ابهرک ، ارنگه

تپه باستانی

قبرستان گبری کچان

29-

صفوی ، قاجاری

ابهرک ، ارنگه

امامزاده

امامزاده سلیمان

30-

قرن 6 تا 8 هجری قمری

بالای صخره ای مشرف به غرب شهر کرج

قلعه راهداری

قلعه شاه دژ ( شاه دزد)

31-

صفوی - بنا معاصر

روستای سبحان ارنگه

امامزاده

امامزاده محمد

32-

صفوی - بنا معاصر

روستای گوراب ( جوراب ) ارنگه

امامزاده

امامزاده شاهزاده حسین

33-

800 ساله

روستای گوراب ( جوراب ) ارنگه

درخت چنار کهن

درخت امامزاده

34-

قاجاری

مرکز روستای خورارنگه

امامزاده

امامزاده شاهزاده عسگر

35-

قاجاری

مرکز روستای خورانگه

مسجد

مسجد جامع

36-

صفوی

مرکز روستای خورارنگه

تپه های باستانی

تپه دزدبر

37-

صفوی

روستای خورارنگه

تپه های باستانی

تپه تل اسکی

38-

قاجاری

روستای خورارنگه

آسیاب گندم کوب

آسیاب قدیمی

39-

800 ساله

کیلومتر 3 جاده کرج ، چالوس ،مرکز روستای نوجان

درخت چنار کهن

درخت قدیمی

40-

تاریخی

10 کیلومتری شمال قلمستان کرج ، روستای آتشگاه

تپه باستانی

تپه مهدیخانی

41-

تاریخی

15 کیلومتری شمال قلمستان کرج ، شمال آتشگاه روستای حسن بدچشمه

قبرستان قدیمی

تپه های باستانی حسن بد چشمه

42-

2000ساله

مرکز روستای آتشگاه

درخت کهن

امامزاده پیر پیران

43-

صفوی - قاجاری

ده کیلومتری شمال کمال اباد ، روستای هلجرد

حمام

حمام هلجرد

44-

قاجاری

روستای هلجرد

مسجد مخروبه

مسجد هلجرد

45-

قاجاری

روستای هلجرد

آسیاب گندم کوب

آسیاب هلجرد

46-

تاریخی - اسلامی

روستای هلجرد

قبرستان

قبرستان قدیمی هلجرد

47-

800 ساله

روستای هلجرد

درخت چنار کهن

درخت قدیمی هلجرد

48-

قرن 6 تا 8 هجری قمری

گرمدره ، کرج ، روستای کلاک

قلعه راهدارای

قلعه کلاک

49-

قاجاری

روستای کلاک بالا

قلعه مسکونی

قلعه روستایی

50-

بنا معاصر

روستای کلاک بالا

غار کوچکی در صخره

امامزاده تقی

51-

صفوی ، بنا معاصر

گرمدره ، جاده قدیم کرج

امامزاده

امامزاده حیدر

52-

صفوی ، قاجاری

کرج ، اول جاده چالوس ، روستای بیلغان

حمام

حمام بیلغان

53-

صفوی ، قاجاری

روستای بیلغان

کوره آجرپزی

کوره آجرپزی

54-

قاجاری ، بنا معاصر

کرج ، علی آباد گوته

امامزاده

امامزاده عبدالله

55-

پیش از تاریخ

کرج ، علی آباد گوته

تپه های باستانی

قشلاق تپه (اوج تپه )

56-

صفوی

داخل محوطه زندان

تپه های باستانی

تپه های قزا حصار

57-

دوره پهلوی

مهرشهر کرج

کاخ مسکونی

کاخ مروارید

58-

هزاره پنجم تا هزاره اول قبل از میلاد

مهرشهر کرج

تپه باستانی

آق تپه

59-

تاریخی ، صفوی

محمآباد کرج

تپه های باستانی

تپه های گلستانک

60-

هزاره اول تاریخی

محمدآباد کرج ، کوچه میثم تمار

تپه باستانی

تپه های دشت بهشت

61-

بنا معاصر

محمدآباد کرج ، کوچه میثم تمار

حسینیه

امامزاده غیبی

62-

سده های 6 تا 9 هجری قمری

محمدآباد کرج ، زمینهای شهرسازی

تپه های باستانی

تپه های امامزاده احمد و محمود

63-

صفوی

محمدآباد کرج ، زمینهای شهرسازی

امامزاده مخروبه

امامزاده احمد و محمود

64-

هزاره پنجم قبل از میلاد

محمدآباد کرج ، انتهای خیابان نصر

تپه باستانی

تپه مرد آباد

65-

صفوی ، قاجاری

محمدآباد کرج ، روستای حسن آباد

قلعه استقراری

قلعه حیدر آباد

66-

هزاره اول ، قرن 9 هجری قمری

محمدآباد کرج ، روستای حسین آباد

تپه باستانی

تپه حیدر آباد

67-

صفوی

داخل شهر کرج

کاروانسرا

کاروانسرای شاه عباسی

68-

صفوی

ورودی شهر کرج

پل

پل قدیمی

69-

قرن 8 و 9 هجری قمری ، بنا قاجاری

ورودی شهر کرج

قلعه نظامی

قلعه صمصام

70-

قاجاری

کرج ، دانشکده کشاورزی

کاخ مسکونی

کاخ سلیمانیه

71-

قاجاری

کرج خیابان مصباح

حمام

حمام مصباح

72-

قاجاری

کرج شهرک شهید فهمیده

آسیاب گندم کوب

آیساب برجی

73-

صفوی ، بنا معاصر

کرج بلوار امامزاده

امامزاده

امامزاده حسن

74-

صفوی ، بنا معاصر

حصارک پایین کرج

امازاده

امامزاده محمد

75-

صفوی ، بنا معاصر

مهر شهر کرج

امامزاده

امامزاده طاهر

76-

1300ساله

بلوار گوهرزدشت کرج

درخت سرو کهن

سرو گوهردشت

77-

800 ساله

محمدآباد ، کرج کوی راشته

درخت چنار کهن

چنار حصار

78-

سده های 5 تا 9 هجری قمری

محمدآباد کرج ، کوی راشته

تپه های باستانی

تپه های باستانی راشته

79-

صفوی ، قاجاری

محمدآباد کرج ، کوی راشته

قلعه استقراری

قلعه اربابی

80-

سده 5 تا 9 هجری قمری

محمدآباد کرج ، روستای سردار آباد

تپه باستانی

تپه امامزاده قاسم

81-

قاجار، معاصر

محمدآبادکرج ، روستای سردارآباد

امامزاده

امامزاده قاسم

82-

تاریخی

5 کیلومتری جنوب پلیس راه اشتهارد

تپه باستانی

تپه کرد چشمه

83-

قاجاری

روستای قزل حصار ، جاده اشتهارد کرج

قلعه استقراری

قلعه قزل حصار

84-

تاریخی ، اسلامی

جاده کرج ، اشتهارد ، روستای رحمانیه

تپه باستانی

تپه پلنگ آباد

85-

صفوی ، قاجاری

جاده کرج ، اشتهارد ، روستای رحمانیه

قلعه استقراری

قلعه پلنگ آباد

86-

صفوی

جاده کرج ، اشتهارد ، روستای رحمانیه

امامزاده

امامزاده سه گنبدان (رحمان و زید)

87-

قاجاری ، بنا معاصر

جاده کرج ، اشتهارد ،سه راه جارو

امامزاده مخروبه

امامزاده رزاق

88-

سده های 5 تا 9 هجری قمری

5 کیلومتری جنوب مختارآباد

قلعه استقراری نظامی

بز قلعه

89-

صفوی

5 کیلومتری جاده کرج ، اشتهارد

تپه باستانی

تپه امامزاده سلیمان

90-

صفوی ، بنا قاجاری

5 کیلومتری جاده کرج ، اشتهارد

امامزاده

امامزاده سلیمان

91-

تاریخی ، اسلامی

کیلومتر 55 جاده کرج ، اشتهارد

تپه باستانی

تپه خرم آباد

92-

 

رودخانه کرج و سد امير کبير

رودخانه کرج از کوههای سر به فلک کشيده رشته کوههای البرز در شمال کشور ايران سرچشمه گرفته و در انتها به درياچه نمک واقع در نزديکی شهر قم وارد می شود . اين رودخانه قبلا تمامی باغات شهر کرج و منطقه ييلاقی سرحد آباد و شهر شهريار و ساوجبلاغ را آبياری می کرد ولی در چند سال اخير به دليل رشد بی رويه در کلان شهر تهران ميزان عمده آب اين رودخانه برای مصرف شرب به تهران منتقل می شود.
سدامير کبير ( سد کرج ) که در مقياس جهانی يکی از بزرگترين سدهاست اولين سدچند منظوره ايرانمحسوب می گردد . سد امير کبير در شمال شهرکرج و در 25 کيلومتری محور کرج به چالوس واقع شده و درياچه اين سد که به و سيله رودخانه پرآب کرج تغذيه می گردد يکی از مهمترين مراکز طبيعی پرورش ماهی قزل آلای رنگين کمان و نمونه نادر خال قرمز می باشد که امکانات مطلوبی را جهت ورزش مفرح و پر طرفدار ماهيگيری فراهم آورده است . طول اين درياچه در زمان تکميل بودن ظرفيت آب پشت سد به مسافتی بالغ بر 5500 متر می رسد و محيط بسيار مناسبی برای انواع ورزشهای آبی از جمله اسکی روی آب و قايقرانی و غواصی است.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 11 فروردین 1399 ساعت: 16:37 منتشر شده است
برچسب ها : ,,
نظرات(0)

بررسی دلایل اوج فرشبافی در دورۀ صفوی

بازديد: 7
بررسی دلایل اوج فرشبافی در دورۀ صفوی

 

موضوع تحقیق:

بررسی دلایل اوج فرشبافی در دورۀ صفوی

 

چکیده

اصفهان در زمان صفویه یکی از مراکز عمده قالی بافی بود ، در این شهر تعداد زیادی کارگاه وجود داشت که در آن قالی های زربفت می بافتند . دورة شگفتی صنعت فرش ایران و گسترش بازرگانی آن به سده های دهم و یازدهم هجری مربوط می شود .

با توجه به هنرمندان و گسترش امکانات از یک سو و همکاری استادادن تذهیب و پیشرفت صنعت رنگرزی از سوی دیگر باعث شد که قالیبافی همچون معماری و پارچه بافی ، در این زمان مقامی ویژه در زمینة هنر و صنعت پیدا کند از جمله دلایلی که باعث شکوفایی فرش در دوران صفوی شد عبارتند از :

1)     شهری شدن فرشبافی .

2)     بزرگ پارچه شدن فرش ها جهت دربارها ، کاخ ها ، مساجد .

3)     صادرات انبوه به کشورهای اروپایی .

4)     حمایت مستقیم حاکمان از هنرهای ایرانی به خصوص فرشبافی (شاه عباس ، شاه طهماسب) .


قالی بافی در دوران صفویان

دوره شگفتی صنعت فرش ایران (و گسترش بازرگانی آن) به سده های دهم و یازدهم هجری در زمان سلسله صفویان مربوط می شود . با توجه به هنرمندان و گسترش امکانات از یک سو همکاری استادان تذهیب و پیشرفت صنعت رنگرزی از سوی دیگر باعث شد که قالیبافی همچون معماری و پارچه بافی ، در این زمان مقامی ویژه در زمینة هنر و صنعت پیدا کند . کارگاه های بزرگ برای بیشتر هنرها در اصفهان دایر شد و قالی هایی که امروزه به فرش های نفیس ایران در موزه های علوم و خصوصی جهان نگهداری می شود و تعداد آن ها تقریباً 1500 اثر است ، نشانی از استادی ایرانیان در نقش و بافت دارد ، ثمرة تلاش بافندگان ، طراحان و رنگرزان این دوره است. شاه تهماسب که به روایتی خود نیز در کار طراحی فرش دست داشت ، هنرمندان و صنعتگران بزرگ ایران را در تبریز گردآورد و برای پیشرفت کارشان به ایشان کمک کرد . در همین زمان است که تبریز به مرکز بزرگ هنر و صنعت ایران تبدیل می شود و فرش ایران به دورة طلایی خود می رسد و به عنوان هدیه به پادشاهان و امیران کشورهای دیگر داده می شود . «نصرالدین محمد همایون» پادشاه هند که چندی به دربار شاه تهماسب پناهنده شده بود ، تحت تأثیر این صنعت در بازگشت عده ای از هنرمندان و بافندگان قالی را نیز با خود به هندوستان برد که بخشی از نتیجه کار ایشان در هندوستان در آن دوران ، امروزه به صورت یازده تخت فرش در موزه آستان قدس رضوی نگهداری می شود . در همین زمان کارگاه های دولتی قالی بافی نیز در برخی از شهرستان ها دایر شد ، سفیر مجارستان در درباره شاه تهماسب در گزارش خود دربارة اهداف فرش به وسیله این پادشاه به مسجد "صنعان" بزرگ در استامبول (جامع سلیمانیه امروز) می نویسد که این قالی ها در همدان و در جزین بافتند . در زمان شاه عباس ، شکفتگی هنر قالیبافی ایران بیشتر شد . وی به تشویق و دلگرم کردن مردم به تماس و مبادله با اروپا مشغول گردید و پایتخت خودش که اصفهان بود را به یکی از مجلل ترین و عظیم ترین شهرهای ایران تبدیل نمود . هنرمندان تهذیب کار برای طراحی نقش ها ، چه برای قالی و چه برای تزئینات معماری مانند کاشی کاری ، گچبری و آثار آجری ، آغاز به کار کردند . کارهای این هنرمندان و همچنین هنرمندان خاتم کار مورد بهره برداری طراحان قالی قرار گرفت و طرح های قالی نیز در نقش های تذهیب بازتاب یافت . شاه عباس یک کارگاه دولتی در پایتخت جدید ـ اصفهان ـ دایر کرد که براساس نوشته های تاورینه و شاردَن ـ جهانگردان فرانسوی ـ و رابرت شیرلی ـ جهانگرد انگلیسی و همچنین وقایع نویس دربار ـ این کارگاه نزدیک کاخ سلطنتی و بین چهلستون و میدان نقش جهان قرار داشته است . در این کارگاه برای نیازهای دربار ، خانه های اشراف و صاحب منصبان بزرگ ، فرش می بافته اند . به نوشته «کروزینسکی» (Krusinski) کشیش لهستانی که از 1116 تا 1143 شمسی در ایران می زیست این بافندگان فرش هایی نیز برای تجارت می بافته اند که به همراه سوداگران دولتی برای فروش به اروپا و هندوستان فرستاده می شد تا بر ثروت خزانة شاهی افزوده شود . گسترش پایتخت و ساختمان های تازه از سوی دیگر نیاز به قالی را بیشتر کرد و فرش بافی (همچون پارچه بافی) از رشته های مهم اقتصادی برای مردم شد . همچنین در استرآباد ، شیروان ، قره باغ ، کاشان ، گیلان و مشهد به دستور شاه عباس کارگاه هایی دایر شد . به نوشته شاردن ، به دستور شاه عباس هر کانون بافتِ فرش می بایست فرش را به شیوة خود ببافد . کرمان نیز در زمان صفویه از کانون های قالی بافی بوده است و در زمان «جلال الدین اکبر شاه» از سلسلة تیموریان هند ، فرش کرمان به هندوستان نیز صادر می شده است . اسکندر بیگ ، منشی دربار شاه عباس اول نیز در کتاب خود تاریخ عالم آرای عباسی از قالی این دیار یاد می کند و همچنین آنتونی شرلی برادر رابرت شرلی ، که سال ها در دربار شاه عباس به سر برده است در کتاب خود از مهارت مردم کاشان در بافتن قالی های ظریف و همچنین مخمل و اطلس و حریر گلدار سخن می گوید . «ریچارد هکلوت» (Richard Hakluyt) ، جهانگرد انگلیسی که در قرن دهم هجری می زیسته است در کتاب خود به نام «جهانگردان» در نامه ای به یکی از بازرگانان هموطن می نویسد :

«در ایران فرش هایی از پشم زبر که در اطراف ، دارای رشته های نخی است خواهی دید . این فرش ها بهترین نوع فرش عالم و رنگ های آن بهترین و زیباترین رنگهاست . تو باید به این کشور بروی و به انواع وسایل باید متوسل بشوی تا بتوانی از مردم آن ها ، طرز رنگ کردن (خامة) قالی را یاد بگیری زیرا این ها به طوری رنگ شده که باران و سرکه و شراب در رنگشان تأثیر نمی کند و چون تو این علم را از آن ها آموختی و به اسرار آن دست یافتی خواهی توانست در رنگ کردن قماش ، آن را به کار بری و به دوام آن اطمینان داشته باشی . زیرا رنگی که در رشته های زیر ثابت باشد ، قطعاً در رشته های باریک منسوجات ثابت تر است . البته در ضمن باید از رنگ های مایع و وسایل رنگرزی و بهای آن ها آگاه شوی» .

دورة شگفتی قالی بافی که در زمان صفویان پیدا شد کوتاه بود ، شورش افغان و انقراض سلسلة صفویه و هرج و مرجی که به دنبال آن پیدا شد ، اقتصاد ایران و در نتیجه صنعت قالی بافی آن را از هم پاشید ، رفاه عمومی ، سرمایه و امنیت برای تشویق قالیبافان به کار از میان رفت .

شاه عباس بزرگ یک کارگاه قالی بافی سلطنتی در پایتخت خود واقع در اصفهان ایجاد کرد . تاروئید[1] محل کارگاه شاهی اصفهان را به دقت ذکر کرده و نوشته است که در طلب عالی قاپور پشت میدان بزرگ نقش جهان در یکی از حیاط های شاهی واقع بوده است . از فرش های کار اصفهان هم تعداد زیادی در موزه های اروپایی و آمریکایی نگهداری می شود و در ردیف درجه اول و گرانبها ترین قالی های موجود است زمینه آن ها بیشتر لاکی یا گل سرخ بوده و به ندرت نیلی ، سرمه ای یا رنگ های روشن تر هم دارد .

طراحان و بافندگان این نوع فرش ها جنبه تزئینی آن ها را با تناسب رنگ آمیزی و طراحی در نظر گرفته اند .


نتیجه

دوران صفوی عصر مشعشع احیای هنر در تمام زمینه هاست . نمونه های ارزنده موجود در موزه های مشهور جهان نظیر قالی مشهور اردبیل که جهت مقبره شیخ صفی الدین اردبیلی جد بزرگ صفویان بافته شده و اکنون در موزه ویکتوریا و آلبرت مضبوط است ، اکثراً حاصل کارگاه های قالی بافی شاهی در این دوران است . حمایت سلاطین با کفایت صفوی ، و ابراز علاقه آنان به این حرفه سبب شد تا صنعت قالی بافی از حد یک پیشه و حرفه روستایی تا مقام یکی از هنرهای زیبا ارتقاء یابد . شاه عباس از این مهم سهم بسزایی داشت ، زیرا وی با تأسیس کارگاه قالی بافی در جوار قصور سلطنتی خود بین چهل ستون تا میدان شاه بافندگان را مستقیماً زیر نظر داشت تا از کیفیت بافت و ظرافت آن ها مطمئن شود . یادداشت های سیاحانی چون تارونیه، شاردن، رابرت، شرلی تأیید بر این گفتار است .

ایجاد روابط تجاری با کشورهای اروپایی و ورود جهانگردان و سیاحان و سفرا به ایران زمینة گسترش روابط فهنگی ، تجاری را با دیگر کشورها فراهم ساخت و استقبال از قالی های نفیس ایرانی در اروپا بر اهمیت دستبافی و رونق سفارشات افزود .

از این زمان کاشان به واسطة مرغوبیت و ظرافت قالی های تولیدی خود پذیرای سفارشات بسیار شد و تولید فرش های زربفت که حاصل بافت با نخ های طلا و نقره بود ، بنا به سفارش دربار لهستان ، بر رونق آن شهر افزود . این فرش ها که بعداً به فرش های لهستانی یا پولونز Pilonaisa معروف شدند یادگارهای این دورانند و اکنون مایه فخر و مباهات موزه های مالک آنند .

شاه عباس با گردآوری بهترین نقاشان و طراحان و بافندگان از اقصی نقاط کشور و تجمع آن ها در کارگاه های سلطنتی شاهکارهای بی نظری را در هنر فرشبافی سبب شد و نقش های قالی با الهام از نقوش مینیاتور تذهیب توسط هنرمندان دگرگون شد ، با انقراض صفویان افول هنر فرشبافی نیز آغاز گردید . تاخت و تاز افاغنه همه چیز را به ناگهان از بین برد و خاطره دردناک حمله مغولان را در اذهان عموم زنده کرد .

نادرشاه جهت حفظ انسجام و یک پارچگی کشور فرصت آن را نیافت تا به مسائل هنری بپردازد لیکن رفته رفته با حفظ امنیت و آرامش ایجاد شده در سایة شجاعت و دلاوری ایرانیان ، هنری که در خفا به حیاتش ادامه می داد در دوره زندیه اعتبار بیشتری یافت و مورد توجه فرمانروایان قرار گرفت .


منابع و مآخذ

·       حشمتی رضوی، فضل ا...، تاریخ فرش، سیر تحول و تطور فرشبافی ایران، انتشارات سمت

·       گردینی، گلرخ، پایان نامه شماره 159، بررسی فرش شکارگاه دوره صفویه، 83-84

·       سایت های اینترنتی



[1] - سیاح فرانسوی که در زمان شاه عباس اول به ایران سفر کرده بود .

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 11 فروردین 1399 ساعت: 16:35 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

نماز و اسرار تربيتي آن

بازديد: 0
نماز و اسرار تربيتي آن

نماز و اسرار تربيتي آن

  نماز موجب ياد خداست:

ياد خدا بهترين وسيله براي خويشتن داري و كنترل غرايز سركش و جلوگيري از روح طغيان است. «نمازگزار» همواره به ياد خدا مي‏باشد، خدايي كه از تمام كارهاي كوچك و بزرگ ما آگاه است، خدايي كه از آنچه در زواياي روان ما وجود دارد و يا از انديشه ما مي‏گذارد، مطلع و باخبر است و كمترين اثر ياد خدا اين است كه به خودكامگي انسان و هوسهاي وي اعتدال مي‏بخشد، چنان كه غفلت از ياد خدا و بي خبري از پاداشها و كيفرهاي او، موجب تيرگي عقل و خرد و كم فروغي آن مي‏شود.

انسان غافل از خدا در عاقبت اعمال و كردار خود نمي‏انديشد و براي ارضاي تمايلات و غرايز سركش خود حد و مرزي را نمي‏شناسد و اين نماز است كه او را در شبانه روز پنج بار به ياد خدا مي‏اندازد و تيرگي غفلت را از روح و روانش پاك مي‏سازد.

به راستي، انسان كه پايه حكومت غرايز در كانون وجود او مستحكم است، بهترين راه براي كنترل غرايز و خواستهاي مرزنشناس او همان ياد خدا، ياد كيفرهاي خطاكاران و حسابهاي دقيق و اشتباه‏ناپذير آن مي‏باشد. از اين نظر قرآن يكي از اسرار نماز را ياد خدا معرفي مي‏كند: «اقم الصلوة لذكري؛ نماز را براي ياد من بپادار!» (1)

  دوري از گناه:

نمازگزار ناچار است كه براي صحت و قبولي نماز خود از بسياري از گناهان اجتناب ورزد؛ مثلا، يكي از شرايط نماز مشروع بودن و مباح بودن تمام وسايلي است كه درآن به كار مي‏رود، مانند آب وضو و غسل، جامه‏اي كه با آن نماز مي‏گزارد و مكان نمازگزار، اين موضوع سبب مي‏شود كه گرد حرام نرود و در كار و كسب خود از هر نوع حرام اجتناب نمايد؛ زيرا بسيار مشكل است كه يك فرد تنها در امور مربوط به نماز به حلال بودن آنها مقيد شود و در موارد ديگر بي پروا باشد.

گويا آيه زير به همين نكته اشاره مي‏كند و مي‏فرمايد: «ان الصلوة تنهي عن الفحشأ و المنكر؛ كه نماز (انسان را) از زشتيها و گناه باز مي‏دارد.» (2)

بالاخص اگر نمازگزار متوجه باشد كه شرط قبولي نماز در پيشگاه خداوند اين است كه نمازگزار زكات و حقوق مستمندان را بپردازد؛ غيبت نكند؛ از تكبر و حسد بپرهيزد؛ از مشروبات الكلي اجتناب نمايد و با حضور قلب و توجه و نيت پاك به درگاه خدا رو آورد و به اين ترتيب نمازگزار حقيقي ناگزير است تمام اين امور را رعايت كند. روي همين جهات، پيامبر گرامي ما(صلي‌الله‌عليه‌و‌آله) مي‏فرمايد: نماز چون نهر آب صافي است كه انسان خود را در آن شست و شو دهد، هرگز بدن او آلوده و كثيف نمي‏شود. همچنين كسي كه در شبانه روز پنج مرتبه نماز بخواندو قلب خود را در اين چشمه صاف معنوي شست و شو دهد، هرگز آلودگي گناه بر دل و جان او نمي‏نشيند.

آثار فردي و تربيتي نماز به آنچه كه گفته شد منحصر نيست؛ ولي اين نمونه  مي‏تواند نشانه كوچكي از اسرار بزرگ اين عبادت بزرگ اسلامي باشد.

نظافت و بهداشت:

از آنجا كه نمازگزار در برخي از مواقع همه بدن را بايد به عنوان «غسل» بشويد و معمولا در شبانه روز چند بار وضو بگيرد و پيش از غسل و وضو تمام بدن خود را از هر نوع كثافت و آلودگي پاك سازد؛ ناچار يك فرد تميز و نظيف خواهد بود. از اين نظر نماز به بهداشت و موضوع نظافت كه يك امر حياتي است كمك مي‏كند.

  انضباط و وقت‏شناسي:

نمازهاي اسلامي هر كدام براي خود وقت مخصوص و معيني دارد و فرد نمازگزار بايد نمازهاي خود را در آن اوقات بخواند، لذا اين عبادت اسلامي به انضباط و وقت‏شناسي كمك مؤثري مي‏كند.

بالاخص كه نمازگزار بايد براي اداي فريضه صبح پيش از طلوع آفتاب از خواب برخيزد، طبعا يك چنين فردي گذشته از اين كه از هواي پاك و نسيم صبحگاهان استفاده مي‏نمايد، به موقع فعاليتهاي مثبت زندگي را آغاز مي‏كند.

آثار فردي و تربيتي نماز به آنچه كه گفته شد منحصر نيست؛ ولي اين نمونه مي‏تواند نشانه اسرار بزرگ اين عبادت بزرگ اسلامي باشد.

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 11 فروردین 1399 ساعت: 15:50 منتشر شده است
نظرات(0)

ليست صفحات

تعداد صفحات : 824

شبکه اجتماعی ما

   
     

موضوعات

پيوندهاي روزانه

تبلیغات در سایت

پیج اینستاگرام ما را دنبال کنید :

فرم های  ارزشیابی معلمان ۱۴۰۲

با اطمینان خرید کنید

پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست.

 سامانه خرید و امن این سایت از همه  لحاظ مطمئن می باشد . یکی از مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه   09159886819  در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما  فرستاده می شود .

درباره ما

آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس