دانش آموزی - 695

راهنمای سایت

سایت اقدام پژوهی -  گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان

1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819  -  صارمی

2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2  و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی  (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .

3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل http://up.asemankafinet.ir/view/2488784/email.png  را بنویسید.

http://up.asemankafinet.ir/view/2518890/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86.jpghttp://up.asemankafinet.ir/view/2518891/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%20%D8%A8%D9%87%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA.jpg

لیست گزارش تخصصی   لیست اقدام پژوهی     لیست کلیه طرح درس ها

پشتیبانی سایت

در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا  پیام بدهید
آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet

ابريشم و تاريخچه آن

بازديد: 293

 

ابريشم و تاريخچه آن

پرورش كرم ابريشم از هزاران سال قبل در چين و هندوستان معمول بوده ست و
درحال حاضر علاوه بر دو كشور نامبرده در ايتاليا و ژاپن و برخي كشورهاي ديگر جهان نيز كرم ابريشم پرورش داده مي شود . د ركشور ايران پرورش اين كرم در اكثر نقاط ويژه در مازندران و گيلان و گرگان كاملا ميسر است و از نظر اقتصادي منافع زيادي دارد . چون طول مدت پرورش كرم ابريشم از آغاز تا پايان بيش از يك ماه و نيم نيس لذا پرورش اين كرم كار پرزحمتي نيست و وقت زيادي نمي خواهد .

ماده اي كه كرم ابريشم از غده هاي خود به شكل نخ بسيار باريك ترشح مي كند و با آن لانه بيضي شكلي براي خود مي سازد ابريشم نام دارد ولانه بيضي شكل را پيله مي نامند كه آنرا به ترتيب مخصوصي كه شرح خواهيم داد گرم مي كنند بعد مي ريسند تا ابريشم بدست آيد. ابريشم را افريشم و بريشم و حرير و پرنيان و پرند هم مي گويند و به عربي آنرا (( ابريسم )) نامند.

اولين اشاره اي كه در تاريخ راجع به محصول ابريشم مازندران آمده است د ركتاب الاسطخري است كه در قرن دهم ميلادي از شهر ري به ساري مركز مازندران مسافرت كرده اس و راجع به ابريشم مي نويسد (( به مقدار زيادي د رطبرستان بعمل مي آورند)) سيصد سال بعد از ماركوپولو سياح معروف قرن سيزدهم مي شنويم كه مي گويد تجارژانوا كه د رآن تاريخ كشورشان به اوج ترقي و تمدن رسيده بوده در مازندران تجارت ابريشم مي كردند و ابريشم آن در اروپا به اسم (( گيلان )) معرف بوده در اواسط قرن شانزدهم ميلادي آنتوني جنگين سون از طرف كمپاني مسكوي كه بين ايران و انگلستان تجارت مي كردند و تجارت اصلي آنها محصول ابريشم گيلان بوده ، كه د راروپا اين كالا خواهان زياد داشت.

در قرن 17 تجارت ابريشم گيلان به دست پرتغاليها افتاد و در اوايل قرن 18 پطركبير پادشاه روس اهميت سياسي اين تجارت را درك كرد و كوشيد تجارت شمالي ايران را به طرف روسيه جلب كند و توسط تجار ارامنه بد كوبه به عملي نمودن آن اقدام نمود ولي طولي نكشيد كه اين توطئه بهم خورد و خود روسها به اين تجارت اقدام كردند.

در سال 1725 پطركبير خواست به وسيله قراردادي با تجار انگليس و به كمك آنها نظريات خود را انجام دهد ولي عمر او كفاف نكرد و درگذشت .

بعد نوبت انگليس گرديد والتون وهانوي در ايران پيدا شدند و به اين كار اقدام كردند و از آن به بعد ديگر اقدامي صورت نگرفت تا فتوحات اوايل قرن 19 روسها در آن نواحي خواهي نخواهي قسمت عمده تجارت ايالات شمالي ايران را د راختيار آنها گذاشت.

لردكرزن در فصل 12 سفرنامه خود كه راجع به كشورهاي شمالي ايران است و از گيلان شروع شده به گرگان و استرآباد ختم مي شود . آمار دقيقي ا زمحصول ابريشم ايران از سال 1047  تا سال 1304  نشان مي دهد كه آماري براي 250 سال است ضمن اين آمار مي نويسد : از سال 1047 متاع نفيس و گرانبهاي ابريشم رو به ترقي بوده و همه ساله مقدار زيادي بخارج حمل مي شود و اين ترقي در دوره پادشاهان صفوي كه ايران امنيت كامل داشته است بخوبي محسوس مي شود و از آن تاريخ به بعد رو به تنزل گذشته است و پس از دوره صفويه نيز گيلان و مازنداران كم و بيش محصول ابريشم داشته است.

در سال 1237 فريزر تنها محصول گيلان را 60 هزار من شاهي قلمداد مي كند اين ميزان در سال 1255 به 90 هزار من شاهي بالغ گرديده و يك سال بعد به يكصد و ده من شاهي رسيده اس اين ترقي تا سال 1282 ادامه داشته و مقدر محصول رو به تزايد بوده اس منتها اگر كم و زياد مي شد براي گيلان ميزان محسوسي نبود ولي از اين تاريخ به بعد ديگر محصول ان ايالت مسير قهقرائي را پيموده و بمرور كم شده است.

مستربنيامين وزير مختار امريكا در سال 1885 كليه محصول ابريشم گيلان را فقط 7هزار من شاهي صورت مي دهد لرد كرزن براي علل اين تنزل مي نويسد چون اسناد و دلايل صحيح در دس نيست نمي توان اين تنزل ياس آور را بطوري كه شايد و بايد شرح داد . نقصان محصول ابريشم گيلان از قرن 17و 18  شروع شده و اين نيز در اثر انقلابات دوره اخير سلطنت پادشاهان صفوي بوده است كه بالاخره هم در اثر اين انقلابات بساط سلطنت صفويان نيز برچيده شد . مجموع محصول ابريشم گيلان در زمان ها نوي كه معاصر نادرشاه افشار بود ، 8/1 محصول ابريشم آن ايالت بود كه در زمان شاردن در گيلان بدست مي آمد . در اواخر قرن 18 يملادي كه سلسله قاجار بر ايران مستولي شدند تا اندازه اي اين تجارت رو به ترقي نهاد و تا اواسط قرن 19 به همين منوال باقي بود سرجان شيل كه در سل 1267 وزير مختار دولت انگليس در تهران بود مي نويسد ابريشم رقم عمده تجارت كشور ايران مخصوصا در تجارت خارجي آن است و همين تجارت ابريشم است كه ايران از فروش آن در خارج مي تواند قيمت كالاهاي وارده را بپردازد . بعضي از تجار انگليس سعي كردند شايد بتوانند وسايل بهتري براي تربيت پيله و بهبودي در محصول آن بعمل آورند ولي مخالفت ايرانيها كه هرگز نمي توانند از ترتيبات سابق دست بردارند مانع اين اقدام شد .

چنانچه آمار نشان مي دهد تا سال 1281 محصول ابريشم گيلان قابل ملاحظه بوده و مقدار آن تا حدي خوب بوده است ولي از آن تاريخ به بعد نوعي بيماري در كرم ابريشم پيدا شد و در مدت 5 سال تلفا پيله بقدري زياد شد كه در سال 1286 كليه محصول ابريشم گيلان به 5/1 مقدار پنج سال قبل از آن رسيد و بعد از اين سكته كه به محصول ان ايالت وارد آمد تجارت ابريشم آنجا ديگر رشد نكرد و تنزل فاحش كرد .

تخم پيله را از خراسان و بعد از آن از خانقين آوردند شايد بتوانند بعمل آورند ولي مفيد واقع نشد و در نتيجه اين پيشامد كشاورزان گيلان بناچار مشغول زراعت ديگر شدند و از سال 1292 شروع به كشت تنباكو كردند و در تربيت درخت زيتون نيز ر رودبار اقدام نسبتا جدي بعمل آمد و در آن ناحيه هايي كه پيله ابريشم پرورش مي شد جاي خود را به زراعت ترياك داد و نتيجه حاصله نيز مطلوب واقع گرديد . ولي در ايالات شمالي ايران برنج كاري جانشين محصول ابريشم شد . در تاريخ 1309 تربيت پيله ابريشم علاوه بر گيلان و مازندران در آذربايجان و خراسان و د رنواحي مركزي ايران كه معروفترين آنها كاشان واصفهان و يزد و كرمان است شروع شده و به تربيت پيله ابريشم اقدام كردند. در كرمان و ز و كاشان محصول آنها مصرف محلي داشت و چيزي از ان به خارج نمي رفت ولي از نوحي گيلان وآذربايجان به روسيه صادر مي شد مخمل كاشان ممتاز و بسيار مطلوب بود و در كاشان و اراك و نائين فرشهاي ابريشمي بسيار عالي مي بافتند.

تربيت كرم ابريشم و بدست آوردن پيله برخلاف ديگر رشته هاي كشاورزي كه فرصت بيشتري م يخواهد در مدت كمي صورت مي گيرد و هر كس مي تواند در تهيه تخم و تربيت كرم ابريشم و بدست آوردن پيله شركت كند چون حمل و نقل برگ و تغذيه كرمها از سالخوردگان واطفال نيز بر مي آيد هر كشاورزي مي تواند ضمن ديگر كارهاي كشاورزي و دامداري به تربيت كرم ابريشم و تهيه پيله هم اشتغال ورزد وبدون تحمل مخارج زياد سود ببرد.

چون محصول كرم ابريشم يعني پيله مدتها قبل از برداش خرمن بدست م ايد بنابراين هنگامي كه كشاورز هنوز به دسترنج زراعت خود نرسيده است مي تواند در رفع نيازهاي خود از راه كرم ابريشم بپردازد.

 

كرم ابريشم

كرم ابريشم كه كرم پيله ور و كرم با دامه هم ناميده مي شود كرمي اس كه با لعاب غده هاي مخصوص خود پيله يا ابريشم مي تند بدن اين كرم استوانه اي شكل و داراي 12 حلقه يا برآمدگي اس و غيز ا ز حلقه 4و5 در هر حلقه يك جفت پادارد و پاهاي جلويي او ببه صورت شاخك اس فكهايش داراي دندانهايي است كه با آنها برگ توت را مي جود و مي خورد . در زير لب يا بيني آن برآمدگي مخروطي شكلي است كه از آنجا لعاب پيله يا ابريشم خارج مي كند كرم ابريشم از تخم پروانه ابريشم توليد مي شود .

پروانه ماده پس از جفت گيري در حدود 500 تخم مي گذارد ، تخمها را تا موقعي كه درخ هاي توت برگ كند نگاه مي دارند و در آن موقع تخمها را در جعبه هاي مخصوص مي گذراند تا كرمها از تخم بيرون بيايند اين كرمها تا مدت 35 روز برگ توت مي خورند بعد دور خود پيله مي تنند تنيدن پيله تقريبا 4 روز طول مي كشد و بعد از دو هفته پيله را سوراخ مي كنند و به صورت پروانه خارج مي شوند . براي آنكه پيله سالم به دست آيد كرمها را قبل از بيرون آمدن از پيله به وسيله حرارت يا بخار آب خفه مي كنند و مقداري از پيله ها را جداگانه براي تخم گيري نگاه مي دارند. پروانه هاي نر و ماده پس از بيرون آمدن از پيله جفت گيري مي كنند وغروب روز جفت گيري ماده ها شروع به تخم گذاري مي كنند اين تخمها در ابتدا زرد رنگ و بعد خاكستري مي شوند كه آنها را نوغان مي گويند تخم هارا پس از جمع آوري با آب تميز مي شويند . بعد خشك مي كنند و در جعبه مي ريزند و در جاي سرد نگاه مي دارند. محلي را كه براي پرورش كرم ابريشم آماده مي كنند تلمبار مي گويند.

كرم ابريشم از تخم پروانه ابريشم بيرون مي آيد ، اين پروانه ماده پس ا زجفت گيري با پروانه نر 500 تا 600 تخم مي گذارد . از داخل هر تخم يك كرم كوچك بيرون مي آيد كه همان كرم ابريشم است. كرم تويد شده را بايد روي طبقات تلمبار قرار داد و برگ توت را نزد آنها ريخت كرمها از برگ توت تغذيه كرده و بتدريج بزرگ مي شوند . تقريبا پس از 5 هفته كرم به دور تن خود تارهايي مي تند كه به آن پيله مي گويند و كرم در داخل آن محبوس مي شود تارهاي توليد شده ابريشم است

براي تربيت كرم ابريشم بايد قفسه هاي چوبي خاصي كه داراي چند طبقه باشد درست كرد كه تلمبار نام دارد .

كرمها از برگ توت تغذيه مي كنند بنابراين پيش از هر كاري بايد به ايجاد توتستان اقدام كردت تا برگ توت كافي براي تغذيه كرمها در دسترس باشد .

 

توتستان

درخت توت

درخت توت ، درختي بزرگ و تنومند با ارتفاعي حدود 9 تا 15 متر است توت جوان پوستي خاكستري و روشن دارد و در كهولت پوست آن تشكيل ورقه هايي ا زنسوج ضخيم ، خاكستري ، مايل به قهوه اي ، مقاوم و شكاف دار مي دهد و به طور كلي مي توان پوست درخت توت را ، پوستي خشن و ناهموار معرفي كرد برگهاي توت به شكل قلب است.

درخت توت درختي بزرگ و تنومند با ارتفاعي حدود 9 تا 15 متر است توت جوان پوستي خاكستري و روشن دارد و در كهولت پوست ان تشكيل ورقه هايي از نسوج ضخيم ، خاكستري ، مايل به قهوه اي ، مقاوم و شكاف دار مي دهد و به طور كلي مي توان پوست درخت توت را پوستي خشن و ناهموار معرفي كرد برگهاي توت به شكل قلب است.

درخت توت بعد از نمو كامل تاجي متفرع خواهد داشت گلهاي آن كه در ماههاي فروردين و ارديبهشت ظاهر مي شوند دو نوع است : يا الات مذكر و مونث در يك گل قرار دارند و يا اين كه برخي گلها نر و بعضي گلها در شاخه هاي ديگر ماده مي باشند ميوه آنها در ماههاي شهريور و مهر بدست مي آيند و به رنگ سفيد ، صورتي يا بنفش تيره به اندازه 1 تا 5/2 سانتي متر است.

درخت توت دوستدار زمينهاي سبك است و در زمين هاي مرطوب و به هم فشرده رشد خوبي ندارد كشت آنرا در پائيز در فضاي باز و افتاب رو بهره مند از خاكي غني و كشت نشده بايد انجام داد و چنانچه از مراقبت ويژه اي برخوردار باشد محصول فراواني مي دهد درخت توت را معمولا در زمين چمن مي كارند تا زمين مناسبي براي سقوط ميوه هاي نرم و ابدار آن باشد برگهاي پهن درخت توت به مصرف تغذيه كرم ابريشم مي رسد و انواع و اشكال بيشماري دارد كه معروفترين آن توت سياه و شاه توت وتوت هرات است.

به توت تود هم مي گويند و در عربي نيز توت گفته مي شود.

ارزش اقتصادي توت درخت توت عليرغم ين كه طبعا دوستدار زمين هاي سبك و به دور از رطوبت و بهم فشردگي است مع الوصف اين خاصيت را دارد كه مي تواند در بدترين اراضي هم برويد و ثمر بدهد و همچنين از اشجاري است كه زود رشد مي كنند درخت توت درختي بي آفت است بنابراين همه ساله محصول دارد وكسي كه تربيت كرم ابريشم مي كند يا فروشنده برگ توت است مي تواند مطمئن باشد كه همه ساله از بهره مادي آن برخوردار است.

حتي ديده شده وقتي كه درختان حول و حوش درخت توت دچار آفت گرديده و برگ آنها لوله شده يا مورد حمله كرمها قرار گرفته اند برگ توت سبز و خرم و بدون عيب و علت باقي مانده است

برگ توت علاوه بر اين كه تنها خوراك كرم ابريشم است علوفه خوبي هم براي گاو گوسفند و بز است.

درخت توت چون ريشه اش عمودي و در امتداد تنه به زمين فرو مي رود ( بر خلاف درخت تبريزي كه ريشه هايش 6 تا 9 متر اراضي اطراف تنه را مي گيرند و زمين  را بي قوت مي سازند ) غذاي خود را از اعماق زمين جذب مي كند و از طرفي نياز زيادي به آب ندارد چون ريشه اش از رطوبت طبقات تحتاني زمين استفاده مي كند.

تخمگيري درختهاي تخمريز آنها گه براي گرفتن بذر تخصيص داده مي شوند بايد از بهترين و سالمترين درختها باشند و سال قبل از تخم گيري برگ آن را از ديگر درختها كمتر بچينند و در سال برداشت تخم به هيچ وجه برگ آن را نكنند

پس از آن كه ميوه اين درختها كاملا رسيد بايد چادري زير درخت گسرتد و شاخه هايي را كه توتهاي رسيده دارند تكاند اين توتها را بايد در يك سطل چوبي ريخته و 2 تا 3 روز در محل گرم هوا اداري دور از آفتاب نگهداري كرد تا تخمير شود سپس آنها را با دست له كرد تا دانه ها از گوشت ميوه بيرون آيند.

پس از اين عمل در بشكه يا خمره ديگري آب مي ريزند و الكلي مفتولي روي آن مي گذارند بطوري كه قريب نيم سانتي متر ب ال الك بالا بيايد آنگاه مشتي از توت لهيده برداشته در الك مي ريزند و با دست آن را مالش مي دهند تا ديگر در آن تخم توت ديده نشود سپس اين تفاله توت را از الك بيرون مي ريزند و دوباره مشتي ديگر از توت لهيده را در الك مالش مي دهند و به همين ترتيب عمل را ادامه مي دهند تا تخم كليه توتها در ته بشكه يا خمره آب جمع شود.

پس از آن الك را برداشته باز هم در ظرف تخم آب تازه مي ريزند و آب ظرف را به هم مي زنند و باز آن را به حالت خود مي گذارند تا دو باره بذرها ته ظرف جمع شوند.

بعد از اين عمل با ملايمت تمام آب ظرف را خالي كرده و دوباره آب تازه در آن مي ريزند و به هم مي زنند و اين كار را تكرار مي كنند تا وقتي كه آب صاف شده و بذر پاك در ته ظرف جمع مي شود سپس آب راخالي مي كنند و تخمها را روي پارچه اي پخش كرده و زير و رو مي كنند تا كاملا خشك شود و اين عمل بايد در سايه صورت گيرد

تخمها را بايد در كيسه ريخت و در اتاق خشك و گرمي آويخت و از سرماي زمستان مصون داشت تخم توت بيش از يكي دو سال قوه ناميه خود را حفظ نمي كند

كاشت بذر : بذر توت را در زميني بايد كاشت كه قبلا در پائيز شخم عميقي زده خاك آن ر كاملا نرم كرده و كود داده باشند و در بهار هم يك شخم سطحي به زمين زده پس از صاف كردن آن تخم توت را در ارديبهشت ماه بكارند

قبل از كشت بذر اراضي را كرت بندي كرده و به فواصل 16 سانتي متر شيارهايي به عمق 4 سانتي متر در كرت ها مي كشند و بذر توت را با خاك نرم مخلوط مي كنند و در اين شيارها مي پاشند سپس از دو طرف شيار قدري خاك روي بذر مي ريزند بطوري كه 1 تا 2 سانتي متر خاك روي بذر را بپوشاند . پس از كشت بذر بايد زمين هميشه رطوبت داشته باشد .

بنابراين اگر بارندگي صورت نگيرد بايد اراضي مزبور را ابياري كرد و اين عمل را 3 تا 4 هفته تكرار كر د تا تخم سبز شود و از اين به عبد بايد مرتبا مراقب وجين بود تا علف هرز موجب زحمت نشود.

همين كه ارتفاع نهالها به 8 تا 10 سانتي متر رسيد بايد زمين بين صفهاي توت را نرم كرد تا بر سرعت نموش افزوده شود.

در سال دوم بايد اين نهالهاي يكساله را تنك كرد بطوري كه فاصله بين دو نهال 15 تا 22 سانتي متر بشود نهالهاي زيادي بايد جابه جا شوند و كليه نهالها را از 2 تا 3 چشم به زمين مانده بايد با قيچي يا چاقوي تيزي قطع كرد.

در موقع جابه جا كردن نهالها بايد مراقبت كرد كه ريشه محوري درخت به همان ترتيب سابق راست در گودال گذاشته شود و ريشه هاي فرعي نيز به هم فشرده نشوند و پراكنده قرار گيرند .

بعد ا زجابجا كردن نهالها بايد توتسان را آبياري كرد و در صورتي كه باران نبارد مرتبا اين عمل را تكرار كرد تا زمين كاملا خشك نشود.

 

اقسام توتستان

توتستان را به سه شكل ممكن است تهيه كرد :

1 . توتستان بلند پس از آن كه نهالها سه ساله شند آنها را از جاي خود درآورده در خزانه توتستانغرس مي نمايند براي تهيه توتستان بلند بايد كرت هايي به عر يك متر تهيه كرد و د رهر كرتي دو رديف درخت سه ساله غرس كرد فاصله رديف ها نيم متر وفاصه دو درخت از يكدگير هم نيم متر بايد باشد.

در موقع جابه جا كردن درختها بايد مراقب بود كه باد و آفتاب ريشه هاي آنها را خشك نكند علاوه بر اين قدري از ريشه محوري را بيد زد اما ريشه هاي جانبي را به استثناي آن قسمتها كه زخمي شده اند نبايد قطع كرد.

درختها را هم بايد تا سه چشم به سطح زمين مانده قطع نمايند . درختها را بايد طوري كاشت كه ريشه آنها 2 سانتي متر بيشتر از سابق كه در زمين فرود رود و گرنه تدريجا زمين نشست كرده ريشه اشجار از خاك بيرون مي آيد .

براي آن كه درختها بلند شوند بايد از سه چشم درخت يكي را كه از سايرين قوي تر است و مستقيم مي رويد باقي گذاشت و دو تاي ديگر را بريد چنين درختي از حيث قد، رشد فوق العاده مي كند .

سال بعد بايد هر چه در پايين درخت جوانه مي زند قطع كرد سال ديگر به واسطه گذاشتن سه شاخه جانبي تاجي تشكيل مي شود كه ميانش خالي ست و بدين طري بخوبي افتاب و هوا به شاخ و برگ درخت مي رسد در سومين سالي كه درختها در خزانه توتستان بلند غرس شده اند بايد باز سه شاخه سال قبل را زد تا به جاي سه شاخه شش شاخه برويد

در سال بعد باز هر يك از شاخه هاي درخت را طوري قطع مي نمايند كه براي هر يك دو چشم باقي بماند بدين ترتيب درختها در پاييز داراي 12 شاخه مي باشند .

در سال چهارم خزانه باز همان عمل را با شاخه هاي درخت مي نمايند ، به طروي كه هر درختي در پاييز 24 شاخه خواهد داشت در سال ششم نهالها تبديل به درختهاي قوي خوش منظري مي شوند رد اين موقع مي توان انها را در كنار يا دور از جاده ها و لب جويها و يا در توتستان غرس كرد .

 2 . توتستان كوتاه   توتستان كوتاه به واسطه آن كه قد درختهايش پست و به زمين نزديك مي باشند و چيدن برگ آنها رد كمال سهولت انجام م يشود براي تربيت كرم ابريشم بسيار مساعد و مناسب است علاوه بر اين به واسطه آن كه قواي درخت صرف تنه نشده به مصرف شاخه بندي مي رسد توتستان كوتاه زودتر از توتستان بلند برگ مي دهد چنان كه غالبا درخت هاي كوتاه يك هفته قبل از اشجار بلند برگ مي دهند.

قطع تنه و شاخه درختهاي توتستان كوتاه نيز مانند توتستان بلند است با اين تفاوت كه درختهاي توتستان كوتاه را براي اولين بار از پايين تر مي زنند وبدين وسيله تاج درشت پايين تر تشكيل مي شود

3 . توتستان بوته اي : توتستان بوته را در بالاي خزانه بذر تهيه كرده و در سال دوم نهالها را طوري غرس مي نمايند كه 15 تا 22 سانتي متر از يكدير فاصله داشته باشند . اول هر تابستان شاخه هاي درخت را طوري قطع م يكنند كه براي هر شاخه فقط دو جوانه باقي بماند .

يك درخت توت بلند ده ساله 15 كيلو ، 20 ساله 25 كيلو ، 30 ساله 50 كيلو ، برگ مي دهد .

درخت كوتاه و بوته اي به مقدار 2/1 تا 4/1  كمتر از درخت بلند برگ مي دهد ليكن در عوض زودتر به حاصل مي نشيند . به طور متوسط يك درخت توت كامل بلند براي خوابانيدن يك گرم تخم ابريشم كافي است يعني براي خوابانيدن يك جعبه تخم كه 25 گرم باشد 25 درخت توت بلند مورد نياز است.

 

 

 

 

تربيت كرم ابريشم

وسايل

1.       برگ توت : كشاورزي كه مي خواهد به تربيت كرم ابريشم بپردازد بايد قبل از هر چيز به تهيه توتستان و برگ توت بپردازد مربيان كرم ابريشم هرگز نبايد بيش از آنچه كه برگ توت دارند تخم نوغان تهيه كنند زيرا در صورتي كه در ضمن عمل معلوم شود كه خوراك موجود براي كرم ها كافي نيست كليه زحمات و مخارج و وقت و برگهاي توت به هدر مي رود بنابراين مربيان نوغان بايد متوجه اين نكته باشند كه براي خوراك كرمهي يك لو ( 17 گرم تخم ) از ابتداي بيرون آمدن از تخم تا تنيدن پيله كه كرم از خوراك مي افتد پانصد كيلوگرم برگ توت لازم است بنابراين هر كس كه مي خواهد به تربيت كرم ابريشم و استفاده از آن بپردازد بايد قبلا توتستان ود را بازديد نمايد تا به تناسب برگ آن تخم كرم ابريشم تهيه نمايد.

خوراك كرم ابريشم علاوه بر آن كه بايد به مقدار كافي باشد ، نبايد مانده و پلاسيده و فاسد باشد.

2 . تلمبار : هواي تازه و معتدل از ضرورريات پرورش كرم ابريشم است حرارت بسيار و سرماي سخت هر دو مضر است فضي پرورش كرم ابريشم بايد متناسب با تعداد آن باشد يك لو ( 17 گرم تخم )‌در حدود 18 تا 20 هزار كرم ابريشم مي دهد اين كرم ها در 8 روز قبل از تنيدن پيله 240 پاي مربع فضا لازم دارند

بوي دود و تعفن براي كرم ابريشم مضر است.

براي تربيت كرم ابريشم بايد تلمبار چوبي كه داراي چندين طبقه باشد تهيه كرد تخته هايي كه طبقات اين تلمبار را تشكيل مي دهند به قطر 2 سانتي متر و به عرض 2 پا و به طول 4 پا مي باشد . براي به عمل آوردن 17 گرم تخم چهل عدد از اين طبقه هاي تخته اي لازم است كه هر چهار تاي آن روي يك چهارچوب قرار مي گيرد و فاصله طبقات از هم بايد در حدود 42 تا 48 سانتي متر باشد هر قدر از تعداد اين طبقات كاسته شود به همان ميزان به مربي نوغان خسارت وارد خواهد آمد زيرا فضاي كافي از اولين شرايط زندگي كرم ابريشم مي باشد . هر كس بايد مطابق و مناسب با فضاي كه درد تخم تهيه كند نبايد فقط براي دلخوشي تخم زياد خوابانيد چه اگر منظوره بهره بردن است بايد هميشه بزرگي تلمبار را در نظر گرفت و تخم به اندازه لوزم و مناسب با محل تهيه كرد .

2.      جعبه تفريخ : براي تفريخ كردن تخم بايد جعبه هاي مسطح چوبي يا مقوايي تهيه كرد ديوار اين جعبه ها نبايد از 4 تا 6 سانتي متر بلندتر باشد پس از ريختن تخم در جعبه روي آن پارچه گاز مي اندازند بطوري كه پارچه روي تخمها قرار گيرد . تخمها بايد در كف جعبه به صورت يك طبقه نازك به قطر تيغه چاقو تشكيل يابد . پساز ن كه پارچه گاز را روي تخمها انداختند روي پارچه بايد مقداري برگ جوان توت گذاشت تا موقعي كه كرمها از تخم خارج شوند و از سوراخ پارچه بيرون آيند و روي برگ توت جمع شوند سپس اين برگهاي پر از كرم را برداشته روي طبقات چهارچوب مي گذارند .

4 . زنبيل : براي آن كه برگهاي توت فشرده و فاسد نشود بهتر ست كه آنها را پس از چيدن در زنبيل بريزند و حدالامكان از حمل و نقل برگ با كيسه بايد خودداري كرد تا براي تغذيه كرمها سالم بمانند.

5 . ميزان الحراره : براي آن كه بتوان در حرارت و برودت تلمبار كاملا نظر داشت و ان را منظم كرد وجود يك ميزان الحراره ضروري است

6 . كارد : به كرم ابريشم نبايد در دو هفته اول عمر برگ درسته داد بلكه بايد با كاردي برگها را به چند قمست كرد زيرا برگهاي درسته لوله شده كرمها را خفه مي كند

 

پروانه ابريشم

وطن اصلي پروانه ابريشم كشور چين است.

كرم ابريشم از تخم پروانه ابريشم بيرون مي آيد و قبل از آنكه پروانه بشود مراحل مختلفي را مي پيمايد.

پروانه ماه پس از عمل جفت گيري 500 تا 600 تخم مي گذارد . اين تخمها را بايد تا بهار يعني موقعي كه درخت توت برگ مي كند در محل خشك و هوا داراي نگهداري كرد موقعي كه درخت توت برگ دارد وقت تفريخ تخم نوغان است پس از آن كه كرم از تخم بيرون آمد و 33 تا 36 روز برگ توت خورد دور خود پيله مي تند . اين پيله محصول رشته اي از كشاورزي است كه از آن ابريشم بدست مي آيد . از پيله بعد از دو هفته پروانه ابريشم خارج مي شود بنابراين حشره ابريشم در طول مدت عمر خود به چهار شكل مختلف در مي آيد كه عبارتند از : تخم ، كرم ، عروسك (داخل پيله ) و پروانه .

كرم ابريشم مانند ساير كرمهاي همجنس بدنش از 12 حلقه تكيل يافته و در هر طرف بدن 9 سوراخ تنفسي دارد پوست آن صف و رنگش در روزهاي اول مايل به ساهي است ليكن روز به روز روشن تر شده و خاكستري مي شود تا بالاخره در موقعي كه رشد طبيعي خود را نمود سفيد رنگ مي شود

كرم ابريشم به دو دسته تقسيم مي شود : پيله زرد و پيله سفيد .

كرمهايي كه پيله زردمي تنند داراي پاهاي زرد مي باشند و آنهايي كه پيله سفيد مي دهند پاهايشان سفيد است.

كرم ابريشم 16 پا دارد و شش پاي قدامي آن شاخ مانند يعني سخت بوده و حركت نمي كنند ليكن ده پاي خلفي اين كرم گوشتي و متحرك بوده وداراي قلاب مي باشند و به وسيله همين پاها ست كه كرم ابريشم از شاخه بالا مي روند و خود را بدان مي چسباند.

سر كرم ابريشم داراي پوست سختي است و دو مكش گاز انبر مانند دارد پايين اين گازانبر سوراخ كوچكي ديده مي شود از اين سوراخ ابريشم بيرون مي آيد چه ابريشمي كه در موقع انداختن پوست براي چسبانيدن پوست سابق به شاخه مصرف مي شود و چه ابريشمي كه در تنيدن پيله بكار برده مي شود .

ماده تنيدن يعني ابريشم مايعي است شبيه حريره كه در بدن كرم است اين ماده در دو لوله اي كه نزديك معده و روده هاي حيوان واقع شده اند موجود است.

در موقعي كه كرم ابريشم رشد كافي كرد و به آخرين مرحله حالت كرمي رسيد اين ماده مايع هم به حداكثر مقدار خود مي رسد و موجب ناراحتي كرم يم شود و به اين جهت است كه كرم ابريشم در اين موقع از خوردن برگ خودداري مي كند و به جستجوي محلي مي پردازد و كه بتواند محتواي لوله ها را خالي كند و چون محلي مناسب يافت مايع ابريشم را از سوراخ زير فك كه به دو لوله فوق الذكر راه دارد به بيرون جاري م يكند در مجاورت هوا مايع ابريشم جامد مي شود و چون از سوراخ كوچكي با فشار بيرون مي آيد به تار ابريشم تبديل مي شود و بدين وسيله كرم ابريشم مشغول تنيدن پيله مي شود

طول تار ابريشم يك كرم ابريشم كه آن يك پيله مي تند در حدود 3000 متر است.

بيرون آمدن كرم از تخم

هنگامي كه درخت توت برگ داد و برگش به بزرگي يك سكه پنج ريالي شد وقت تفريح يعني خوابانيدن تخم نوغان است در اين موقع تخمها را ابتدا به وسيله پرغاز يا مرغ زيرو رو كرده با كمال ملايمت به هم مي زنند تا هوا بخورد پس از باد دادن تخمها آنها را در جعبه تفريخ مي ريزند و جعبه را در اتاق مخصوصي مي گذارند تخمها را بايد از گربه و موش و مورچه محفوظ داشت.

پس از آن كه يكي دو عدد كرم ، از تخمها بيرون آمد پارچه گاز يا تورخانه ريزي روي آن مي اندازند.

چند روز قبل از بيرون آمدن كرم تخمها آبي رنگ مايل به سفيد شده قدري متورم مي شوند در اين موقع ديگر نبايد تخمها را به هم زد در صورتي كه تا اين زمان همه روزه آنها را بايستي زيرو رو كرد .

كرمها صبح زود از تخم بيرون مي ايند . و اين عمل از طلوع افتاب شروع مي شود و تا ده صبح ادامه خواهد داشت عده كرمهايي كه روز اول بيرون مي آيند عموما معدود است در اين صورت بايد اين عده كم را بيرون انداخت زيرا تربيت چند عدد كرم باعث اتلاف وقت است و با كرمهايي كه روز بعد بيرون ميآيند هم نباي آنها را مخلوط كرد چون كرم هر روزي بايد جداگانه نگاهداري شود كرمها مرتبا همه درروز دوم وسوم تفريخ از تخم خارج مي شوند عده اي هم د رروز چهارم از تخم بيرون مي ايند كرم هر يك از اين روزها را بايد جداگانه گذاش در صورتي كه روز پنجم هم باز كرم از تخم خارج شد بهتر آن است كه آنها را دور انداخت زيرا اين قبيل كرمها ضعيف و بي ثمر هستند.

كرمهاي خارج شده از تخم از سوراخ تور بيرون مي‌آيند و روي برگهاي توت جمع مي شوند.

كرمهاي سالم سياه مي باشند اگر قهوه اي رنگ بودند معلوم مي شود كه بيمارند

برگهاي پر از كرم را مرتبا از جعبه برداشته روي يك طبقه چوبين مي گذارند بطوري كه ابتدا بين هر دو برگ جاي يك برگ ديگر بازبماند تا بتوان بين هر دو برگ پر از كرم يك برگ تازه قرارداد تا به هر دو برگ طرفين خود كه از كرم پوشيده شده اند نزديك باشد.

هر وقت برگهاي جعبه تفريخ تمام شد و باز كرم بيرون آمد بايد چيدن برگ را روي پارچه تجديد كرد

پس از آنكه كرمها روي طبقات تلمبار قرار گرفتند بايد روي آنها يك طبقه نازك برگ توت بريده ريخت چيزي نخواهد گذشت كه كرمها درآمده و برگها را زير خود
مي گيرند.

تا دومين پوست انداختن كرمها بايد روزي چهارمرتبه به آنها خوراك داد ليكن پس از انداختن پوست اول تا موقع تنيدن بايد روزي سه مرتبه به آنها غذا داد

در موقعي كه چهار مرتبه خوراك داده مي شود بايد يك مرتبه ساعت 6 صبح و ديگري 10 صبح باشد و بعد از ظهر هم در ساعت 2 و 6 دادن خوراك را بايد تجديد كرد و در اوقاتي كه سه مرتبه خوراك مي دهند ساعت 7 صبح و 12 ظهر و 7 شب را بايد به اين كار اختصاص داد براي آنكه كرمهاي هر روز جداگانه نگاهداري شوند و با كرمهاي روزهاي ديگر مخلوط نشوند بهتر آن است كه طبقات تلمبار را شماره گذاري كرد مثلا طبقه اي كه كرمهاي روز اول در آنند شماره 1 و طبقه كرمهاي روز دوم را شماره 2 و طرقه كرمهاي روز سوم را شماره 3 و طبقه كرمهاي روز چهارم را شماره 4 زد.

 

مراحل گوناگون زندگي كرم ابريشم

مرحله اول زندگي كرم ابريشم از هنگام بيرون آمدن تخم تا انداختن پوست براي اولين مرتبه مي باشد اين مرحله هشت روز دوام دارد . در اين مرحله با خوراك كم م يتوان تعداد كثيري از كرمها را غذا داد زيرا از يك برگ توت چند كرم تغذيه مي كنند . كرمها در مرحله اول بيد روزي 4 بار خورارك بخورند در اين موقع چون كرمها جوانند بايد برگ جوان به آنها داد يعني خوراكشان از برگهاي فوقاني شاخه باشد و برگ پلاسيده نبايد به آنها داد.

چهار روز بعد از بيرون آمدن از تخم اشتهاي كرمها قدري كاسته مي شود و رنگ آنها مايل به قرمز شده سرشان متورم مي گردد.

روز پنجم كرمها حالت مخصوصي به خود مي گيرند سرهايشان را بالا نگاه داشته و در جاي خود بدون حركت مي مانند مثل اينكه خشك شده اند و اين حالت حدود 24 ساعت ادامه دارد

در اين موقع نبايد به آنها دست زد حتي خوراك هم نبايد به آنها داد روز ششم كه كرمها دوباره بحركت آمدند و قد كشيدند و خاكستري رنگ شدند بايد به آنها خوراك فراوان داده وديگر خورد كردن و بردين برگ لازم نيست و كرمها از برگ درسته تغذيه مي نمايند پس از آنكه كرمها روي برگهاي تازه جمع شدند بايد اين برگهاي پر از كرم را برداشته روي طبقه جديدي گذارد و طبقه قديمي يعني جاي اولي كرمها را پاك كرد

دومين مرحله وقتي است كه كرمها پوست انداخته و وارد مرحله دوم زندگي مي شوند در اين هنگام بايد روزي سه مرتبه به آنها غذا داد در اين موقع برگهاي توت را درسته جلوي آنها مي ريزد ليكن دم برگها را بايد گرفت.

چهار روز بعد از پوست انداختن اول غالبا كرم ابريشم دومين پوست را مي اندازد در اين موقع هم مثل پوست انداختن اول از اشتهاي كرمها كاسته مي شود و بدون حركت مي استند اين حالت در حدود 30 ساعت طول مي كشد در اين مدت كرمها را بايد راحت گذاشت در اين موقع رنگ كرمها نخودي مي شود.

سومين مرحله پس از انداختن پوست دوم است كه كرمها اشتهاي غريبي پيدا مي كنند در اين موقع با سرعت نمو كرده و مدفوعشان هم زياد مي شود از اين روي بايد روز سوم باز جاي آنها را به ترتيبي كه ذكر شد عوض كرد و مسكنشان را پاك كرد و در اين مرحله كرمها به هواي خالص و پاك نياز مفرط دارند.

روز پنجم مرحله سوم باز كرمها از اشتها مي افتند روز ششم سر به هوا خواهند بود تا سومين پوست را هم از تن بيندازند

مرحله چهارم هنگامي است كه بايد باز هم جاي كرمها عوض شود و چون نمو آنها رد اين مرحله بسيار سريع است بايد بر وسعت مسكن آنها افزود . پنج روز كه از چهارمين مرحله گذشت باز وضعيت پوست انداختن پيش مي آيد و روز ششم باز هم سرها را بالا نگاه مي دارند و بدون حركت در جاي خود مي ايستند اين پوست انداختن براي كرمها فوق العاده مشكل است.

زيرا اين مرتبه از سر تا پا پوستشان عوض مي شود در عوض ديگر اين عمل تكرار نمي شود پس از 30 تا 36 ساعت كرمها همه پوست انداخته اند و براي آنكه بتوانند سرتا پا پوست بدن خود را عوض كنند با مايع ابريشم پوست قديمي را به نقطه اي مي چسبانند مرحله پنجم پس از انداختن آخرين پوست كرمها شروع مي شود.

در اين مرحله رنگ كرمها قهوه اي روشن و قدشان بلند شده و اشتهاي آنها افزوده مي شود در اين موقع بايد شاخه ها ي جوان توت را با برگ چيده در طبقات تلمبار نهاد ت كرمها از شاخه بالا بروند و برگ آنها را بخورند .

در مرحله پنجم بهتر آن است كه به كرمها برگ درخت سالخورده بدهند زيرا در اينصورت محصول پيله ابريشمي زيادتر و محكم تر خواهد شد. كرمهاي اين مرحله فوق العاده در خوراك حريص اند بطوري كه كرمهاي يك لو ( 17 گرم تخم )‌در هشت روز آخر 350 تا 400 كيلوگرم برگ مي خورند.

در مرحله پنجم بايد هر دو روز يك بار جاي كرمها را تجديد و پاك كرد .

هشت تا نه روز كه از آغاز مرحله پنجم گذشت كرمها آماده پيله بستن بوده يعني رسيده مي شوند.

رسيدن كرمها از اين معلوم مي شود كه :

1 . بدون اينكه برگ بخورند روي شاخه و برگ حركت كرده به اين طرف و آن طرف مي گرايند و هميشه گردن مي كشند.

3.     هر گاه يك كرم رسيده را در كف دست گذاشته مقابل روشنايي نگه داريم بدن و مخصوصا گردن آن شفاف و روشن است مانند حپه زرد رسيده انگور.

3.  كرمها يك تار ابريشم در دهان داشته به اين طرف و آن طرف مي روند .

3                               . كرمها روي لبه طبقات حركت مي كنند و مرتبا گردن مي كشند

4                . بدن كرم نرم شده حلقه هاي بدن حالت انقباض و انبساط خود
مي گيرند.

در اين موقع بايد فورا بوته تهيه كرد و طبقات را از بوته مستور كرد تا كرمها بالاي بوته ها بروند و مشغول تنيدن پيله شوند.

  1383

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: پنجشنبه 30 مرداد 1393 ساعت: 16:27 منتشر شده است
برچسب ها : ,,
نظرات(0)

تـاريـخچه پـيدايـش HACCP

بازديد: 577

 

1- معرفي (INTRODUCTION)

تـاريـخچه پـيدايـشHACCP

*                   1959 شركت پيلسبري (PILLSBURY) مفهوم HACCP را براي ناسا ابداع كرد.

*                   1971 مفهوم HACCP در ايالات متحده آمريكا ارائه شد.

*                   1980 سازمان بهداشت جهاني و سازمان ICMSF در مورد HACCP گزارش مي دهند.

*                   1983 بخش اروپائي سازمان بهداشت جهانيHACCP را به عنوان يك ابزاركارآمد براي مواد غذائي‏توصيه ميكند.

*                   1985سازمان NRC در ايالات متحده آمريكا HACCP را توصيه مي نمايد.

*                   1988 كتاب سازمان ICMSF در مورد HACCP انتشار مي يابد.

*                   1991 گنجانيدن ضوابط HACCP در كدكس

*                   1993 الي 1995 برگزاري جلسات مشاوره توسط سازمان بهداشت جهاني و سازمان خواروبار و كشاورزي

*                   1997 كد كس مستندات تجديدنظر شده را منتشر مي كند.

*                   1998 سازمان بهداشت جهاني و سازمان خوارو بار و كشاورزي راهنمايي براي ارزيابي نظارتي HACCP تهيه ميكنند.

اداره ملي هوانوردي و فضا

NASA: National Aeronoutics and Space AdminisTration

انجمن بين المللي مشخصات ميكروبيولوژيكي غذا

             ICMSF : International Dairy Federation

CODEX : Codex Alimentarius Commission on FAO/WHO Organization

كميسيون مواد غذائي كدكس/ يك سازمان غذا وكشاورزي/سازمان بهداشت جهاني

HACCP  چيست ؟

HACCP مخفف كلمات

 Hazard Analysis Critical Control Point

 

يعني :

تجزيه و تحليل خطر و نقطه كنترل بحراني است كه به عنوان ابزار تحليلي براي :

*                   توليد وارائه غذاي سالم براي مصرف كنندگان سراسر جهان

*                   ايجاد سيستمي پويا، فراگير و كاربردي منطقي و قابل فهم مبتني بر پيشگيري از وقوع خطر

 


 

 

چـــرا HACCP  ؟

*                   روشهاي بازرسي سنتي كفايت لازم را نمي نمايد.

*                   به بازرسيهاي غيرقابل اعتماد كه براي ايمني محصول انجام مي شود پايان مي دهد.

*                   بازنگري كنترلهاي گذشته را توصيه مي نمايد.

*                   با اطمينان از سلامت محصول، هزينه ها را كاهش مي دهد.

*                   بر روي منابعي كه بر سلامت محصول مؤثرند تمركز دارد.

*                   از انجام نشدن كنترلها جلوگيري مي نمايد.

*                   به صورت دوره اي و سيستماتيك بر اصلاح روشها تاكيد مي نمايد.

*                   از بهدررفتن محصول و فراخوان آن جلوگيري مي نمايد.

ضرورت HACCP  براي : 

*                   شناسائي خطرات مواد غذايي و فراخوان آنها

*                   آموزش براي رعايت اصول بهداشتي در فرآيندهاي غذائي

*                   كنترل خطرات باكتريولوژي

*                   جابجائي ضايعات

*                   مواد اوليه خام و روش كنترل كيفيت آنها

*                   برنامه نظافت كارخانه

*                   كنترل جانواران موذي

*                   شكايات مشتريان

*                   پايش و اندازه گيري محصول

*                   استانداردهاي بهداشتي مواد غذائي و مميزي آنها

*                   كنترل درجه حرارت

2- تعاريف و واژگان

·        خطر (HAZARD)

عامل بيولوژيكي،شيميائي و يا فيزيكي موجود در مواد غذائي كه براي مصرف كنندگان زيان آور باشد. 

·        تجزيه وتحليل خطر (HAZARD ANALYSIS)

فرآيند جمع آوري و ارزيابي اطلاعات مربوط به خطرات كه از شروع تا پايان توليد واستفاده محصول ممكن است بروز نمايد و سلامت مواد غذايي را تهديد كند و بايد در طرح HACCP بيان گردد. 

·        طرح HACCP

مداركي كه بر اساس اصول HACCP به منظور اطمينان از كنترل خطرات براي سلامت محصول در ايستگاههاي چرخه مواد غذائي بايدتعيين و كنترل شود، تهيه مي گردد.

·        نقطه كنترل بحراني (Critical Control Point)

مرحله اي كه كنترل بايد به منظور حذف يك خطر يا رساندن آن بحدقابل قبول انجام گيرد. 

·        حد بحراني (Critical Limit)

ميزان يا حدي كه بين قبول و غير قبول واقع است. 

·        سيستم HACCP(HAccp System)

سيستم مديريتي است كه براي شناسائي، ارزيابي و كنترل خطرات كه براي سلامت مواد غذائي كاربرد دارد طراحي شده است  .

·        درخت تصميم گيري نقطه كنترل بحراني

 (Critical Control Point Decision Tree)

سئوالاتي كه به صورت سيستماتيك براي تعيين نقطه بحراني مورد استفاده قرار مي گيرد.

·        سازمان (Organization)

موسسه، شركت يا اداره اي كه مسئوليت توليد و ارائه خدمت در چرخه مواد غذائي را (تهيه، توليد، بسته بندي ، نگهداري و توزيع تا مرحله مصرف) را بر عهده دارد. 

 

·        پايش (Monitoring)

اقدامي برنامه ريزي شده اي كه از مشاهده و اندازه گيري براي كنترل CCP ها در يك سازمان انجام مي گيرد.

·        روشهاي اجراي استاندارد رعايت اصول بهداشتي SSOP 

(Sanitation Standard Operation Procedures)     

 


 

·        خطرات بيولوژيكي

الف : خطرات ماكروبيولوژيكي

ميكروارگانيزمهاي بيماري زا در فرآورده كه به طور غير مستقيم خطر آفرين مي باشد مثل مگس و حشرات

ب : خطرات ميكروبيولوژيكي

ميكروارگانيزمهاي بيماري زا و يا مسموم كننده مواد غذائي به طور مستقيم و يا غيرمستقيم بر سلامت انسان تاثير مي گذارد.

مستقيم = عفونت يا تهاجم به بافتهاي بدن

غيرمستقيم = مسموميت در مواد غذائي توسط باكتريها، كپكها يا قارچ

«                 باكتريها، ويروس ها، انگلها و تك ياختگان وسموم ناشي از قارچها مي باشند. 

«                 باكتريهاي بيماري زا آلوده كننده مواد غذائي

سالمونلا (Salmonella)  شيگلا (Shigella)  اشرشيياكولي (E.Coli)

كلستريديوم بوتولينوم (Closdtridium BotuLinum)

معمولاً در خاك، سبزيجات آلوده، مواد غذائي خام وجود دارند. 

«                 ويروسها

از طريق مايعات، سطوح كار، وسايل و تجهيزات و مواد غذائي انتشار مي يابد.

«                 انگلها و تك ياختگان :

اغلب با مصرف گوشت هاي آلوده، آب آلوده انسان رامبتلا مي كنند.

«                  سموم ناشي از قارچ

اغلب ناشي از غلات آلوده يا فرآورده هاي دامي شير به انسان منتقل مي شوند.

 مانند آفلاتوكسين ها ، پاتولين، ارگوت، تريكوتسين 

·        خطرات شيميايي

مواد شيميايي پاك كننده ، سموم دفع آفات، مواد حساسيت زا، فلزات سمي، افزودني هاي شيميايي، جابجائي مواد پلاستيكي مواد بسته بندي، پس مانده هاي فعاليت دامپزشكي

خطرات فيزيكي

شيشه ، سنگ، فلزات ، چوب ، جسم حشرات بزرگ يا بدن جوندگان 

3- برنامه هاي مقدماتي (Prerequisite Programs)

3-1- تضمين مديريت (Management Assurance)

مديريت بايد متعهد گردد تا سيستم مديريت ايمني را ايجاد نمايد كه شامل خط مشي ايمني و آگاهي لازم براي اجراي يك سيستم HACCP اثربخش مي باشد.

مديريت سازمان مسئوليت دارد تا سيستم HACCP را ايجاد، اجراء و نگهداري نمايد و منابع لازم راجهت اجراي سيستم HACCP و بهبود مستمر آن اختصاص دهد.

مدير ارشد سازمان مسئوليت نهائي ايمني محصولات رابر عهده دارد.

3-2- روشهاي اجراي استاندارد رعايت اصول بهداشتي

 (Sanitation Standard Operation Procedures)

*                   سازمان بايد نيازمنديهاي بهداشت عمومي، كدكس و مقررات مرتبط با محصولات خود را بكار ببندد.

*                   سازمان بايد روشهاي اجرائي رعايت اصول بهداشت خود را مشخص و مدون نمايد كه اين روشها شامل :

          3 سلامت آب مصرفي

          3 نظافت سطوحي كه با محصول در تماسند.

          3 جلوگيري از آلودگيها

          3 شستن و ضدعفوني كردن دست قبل از شروع كار و بعد از استفاده از سرويس

بهداشتي

3 محافظت مواد غذايي، وسايل بسته بندي و سطوحي كه بامواد غذائي تماس دارنداز آلودگيها يا مواد فاسد كننده

3 روش درست نصب برچسب، نگهداري و استفاده از تركيبات سمي

3 كنترل وضعيت سلامتي كاركنان

3 كنترل حشرات و جانوران موذي

          3 ساخت خطوط توليد و نصب تجهيزات

          3 كنترل مواد زائد

سوابق كنترلهاي اصول بهداشتي بايد ايجاد ونگهداري و ارزيابي شود، اقدام اصلاحي براي اصول بهداشتي خارج از كنترل بايد به صورت ادواري تعيين شود.

3-3- آموزش (TRAINING)

سازمان بايد روش اجرائي مدوني براي اجراء وتوسعه آموزش ايمني مواد غذائي براي تمامي همكاران مرتبط به منظور اجراي برنامه HACCP موثر ايجاد نمايد كه شامل موارد زير باشد:

          3 شناسايي نيازمنديهاي آموزش و برنامه ريزي آن

          3 تمامي كاركنان نسبت به اصول HACCP ، بكارگيري و كنترل اصول بهداشتي آموزش كافي ببينند.

          3 حداقل 2 نفر از كاركنان سازمان نسبت به بكارگيري اصول HACCP آموزش ببينند.

          3 برنامه ريزي مميزي داخلي به منظور رعايت قوانين و مقررات مرتبط

          3 ارزيابي اثربخشي آموزشها

سوابق آموزش بايد ايجاد و نگهداري شود.

3-4- فراخوان (RECALL)

سازمان بايد روش اجرائي مدوني را ايجاد نمايد تا در شرايط نا امن نسبت به فراخوان محصول اقدام نمايد.

اين روش بايد اطمينان دهد كه تمام محصولات بطور مناسب قابل شناسائي و رديابي باشد.

          3 اطلاعات محصول شامل شرح محصول، تاريخ توليد، شماره بچ

          3 در چه شرايطي محصولات فراخوان مي گردند.

          3 تمامي طرفهاي ذينفع بايد مطلع گردند.

          3 محصول فراخوان شده در صورت عدم امكان اصلاح معدوم گردد.

          3 سيستم HACCP و محصول بهبود يابند.

          3 نيازمنديهاي قوانين و مقررات مرتبط مواد غذائي در صورت امكان به اجراء درآيد.

3-5- شكايات (COMPLAINTS)

سازمان بايد روش مدوني را براي پاسخگوئي به شكايات مشتريان ايجاد و بكار بندد كه شامل :

3 تعيين مسئول جهت دريافت شكايات واصله و جمع آوري اطلاعات ضروري شامل برچسب، بچ، تاريخ توليد

مربوط به محصول

3 تعيين مسئول به منظور رسيدگي به شكايات و جمع آوري نتايج بررسي براي مشتري

3 ارزيابي شكايات مصرف كننده در ارتباط با ايمني محصول

3 تعيين اقدامات مناسب در صورت ضرورت (شامل فراخوان)

3 شكايات و اقدامات مرتبط بايد بازخوردي براي بهبود سيتسم HACCP گردد.

تمامي شكايات و اقدام انجام شده بايد مكتوب گردد.

نيازمنديهاي طرح HACCP         (HACCP PLAN)

سازمان بايد طرح HACCP را با اطلاعات زير تهيه نمايد :

*                   نام سازمان

*                   آدرس، تلفن، فاكس و پست الكترونيكي كه دارد.

*                   تعداد پرسنلي كه مرتبط با ايمني مواد غذائي (محصول) هستند.

مشخصات محصول (Product Specification)

سازمان بايد اطلاعات مربوط به محصول خود را در سيستم HACCP تعريف نمايد كه شامل موارد زير است :

*                   شرح كاملي از محصول

*                   اطلاعات ايمني مانند ( PH ، AW و ... )

*                   مواد اوليه خام مورد نياز

*                   تركيبات محصول (اعم داراي محدوديت يا بدون محدوديت)

*                   نوع بسته بندي

*                   روش انبارش و شرايط نگهداري (عمر قانوني)

*                   برچسب اطلاعات محصول (نشانه گذاري)

*                   روش توزيع

*                   مصرف كنندگان چه كساني مي توانند باشند.

*                   روش مصرف و ايمني مورد نياز

تيم HACCP                       (HACCP.TEAM)

سازمان بايد تيمي را جهت سيستم HACCP تعيين نمايد تا سيستم را مدون، اجراء و نگهداري نمايد كه شامل :

*                   يك نفر رهبر تيم كه مسئوليت و اختيار وي تامين تسهيلات لازم جهت اعضاء تيم كه طراحي سيستم را بر عهده دارند.

*                   تعيين اعضاء تيم با ديدگاههاي متفاوت كه تدوين، اجراء و نگهداري و مقررات حاكم بر سيستم HACCP را بر عهده دارند.

·        اعضاء تيم بايد داراي دانش و تجربه كافي نسبت به محصول و فرآيند توليد باشند.

*                   وظايف،مسئوليتها و اختيارات تيم HACCP بايد تعيين و مدون گردد.

*                   اعضاء تيم بايد آموزش لازم را طي نمايند و با فعاليتهاي سازمان خود آگاه باشند.

 


 

نمودار مراحل فرآيند توليد محصول

 (PROCESS FLOW DIAGRAM)

سازمان بايد نمودار مراحل توليد محصول خود را تهيه نمايد كه شامل شرح كامل مراحل پديدآوري محصول از لحظه آماده سازي تا پايان محصول باشد كه شامل موارد زير است.

*                   جزئيات مربوط مواد اوليه خام و اجزاء تشكيل دهنده محصول

*                   مراحل توليد شامل حمل و نقل، انبارش و هر  فرآيند مرتبط ديگر با ايمني محصول

*                   جنس بسته بندي محصول

*                   فرصتهاي دوباره كاري (اصلاح)

*                   امكان تعويق فرآيند توليد

*                   هرگونه اطلاعاتيكه مرتبط با ايمني محصول مي باشد مانند درجه حرارت، PH

نمودار مراحل فرآيند توليد محصول بايد اطلاعات لازم را براي شناسائي خطرات بالقوه فراهم نمايد. اين نمودار بايد در محلهاي توليد تصديق و مدون گردد و اطمينان حاصل شود كه با مراحل واقعي توليد منطبق است.


4-4- تحليل خطرات و روشهاي پيشگيرانه

همه خطرات بالقوه (بيولوژيكي، شيميائي يا فيزيكي) كه مرتبط با محصول يا فرآيند در هر مرحله از آماده سازي، توليد،انبار داري و توزيع تا زمان مصرف هستند بايد تعيين و مدون گردد.

موارد زير بايد در تحليل خطرات مد نظر قرار گيرد :

*                   همه خطراتيكه بدلايلي رخ مي دهد و شدت تاثير آن بر سلامت افراد جدي مي باشد از لحظه آماده سازي تا مصرف

*                   ارزيابي خطرات احتمالي (Hazard Risk) كه مرتبط با سلامت محصول مي باشند شامل (احتمال وقوع، شدت تأثير)

*                   ارزيابي مواد خام و اجزاء تشكيل دهنده محصول

*                   طراحي فرآيند توليد محصول و مشخصه هاي آن (Process Parameters)

*                   چيدمان تجهيزات و تسهيلات فرآيند توليد

*                   تسهيلات و وضعيت نگهداري محصول

*                   نحوه و نوع بسته بندي محصول

*                   روش پخش و استفاده

*                   روش رعايت اصول بهداشتي و روشهاي كنترل

 

توجه :

تيم HACCP بايد تحليل خطرات و كفايت ايمني محصول را صحه گذاري نمايند

در صورت مواجهه با تغييرات زير، طرح HACCP بايد بازنگري شود.

 


اين تغييرات بعضاً شامل : 

*                   مواد اوليه و اجزاء محصول

*                   تامين كنندگان مواد اوليه و اجزاء محصول

*                   روشهاي توليد

*                   نوع بسته بندي

*                   كاركنان نوليد

*                   روش پخش

*                   روش مصرف

سازمان بايد روشهاي جلوگيري خطرات را به شرح زير تعيين نمايد : 

*                   مشخصات محصول (علامت گذاري و روش استفاده)

*                   كنترل فرآيند (پخت، استريل كردن و ... )

*                   وضعيت نگهداري  و توزيع

*                   روشهاي رعايت اصول بهداشتي

*                   برنامه نگهداري

*                   آموزش

4-5- نقاط كنترل بحراني (Critical Control Point)

همه خطرات مشخص شده بايد به منظور انطباق با حدود قابل قبول كنترل شوند كه اين كنترلها بايد در نقطه  يا نقاط بحراني انجام گيرد. سوابق اين كنترلها بايد ثبت و نگهداري شود.

توجه : براي تعيين كنترل نقاط بحراني استفاده از درخت تصميم گيري توصيه مي شود.

3-6- حدود بحراني  (Critical Limits)

براي هر نقطه كنترل بحراني، حد كنترلي كه بجز اينست براي ايمني محصول بايدتعيين و مدون شود ، براي پشتيباني از حد كنترل ،مدارك مرتبط براي صحه گذاري نياز است :

*                   نيازمنديهاي مرتبط با قوانين ومقررات

*                   نيازمنديهاي مربوط به استانداردهاي ملي و بين المللي، اطلاعات تجربي، مراجع مكتوب و مدارك فني

*                   حدود بحراني بايد در سطح فروشگاه عملي باشد.

3-7- روشهاي پايش (Monitoring ProceDures)

روشهاي پايش بايد ايجاد گردد تا از رعايت حدود بحراني در تمامي نقاط كنترل بحراني اطمينان حاصل شود.

روشهاي پايش بايد كنترلهاي برنامه ريزي شده اي باشد كه تحت كنترل بودن، نقاط بحراني را نشان دهد كه شامل :

*                   چه چيزي بايد پايش شود

*                   روشهاي پايش شامل :

- كاليبره بودن وسايل و تجهيزات اندازه گيري

- شناسائي و قابليت رديابي محصول

- معتبر بودن روش نمونه برداري

*                   فواصل پايش

*                   افراد پايش كننده كه بايد افراد دقيق و داراي صلاحيت (آموزش ديده) باشند .

  ãسيستم پايش ايجاد شده بايد قادر به پاسخگوئي هر نقص احتمالي كه رخ مي دهد مانند آنچه كه در قسمت اقدام اصلاحي مشخص شده، باشد.

ã  نتايج پايش ها بايد ثبت گردد و توسط افراد مسئول براي پايش و بازنگري امضاء گردد.

3-8- اقدامات اصلاحي (Corrective Actions)

براي انحرافات احتمالي نقاط كنترل بحراني، روش اقدام اصلاحي مدون بايد ايجاد و اجراء گردد كه شامل : 

*                   تعيين فردي كه مسئوليت و اختيار اجراي اقدام اصلاحي را دارد.

*                   شناسائي محصولات مرتبط

*                   اصلاح علل عدم انطباق براي جلوگيري از تكرار آن

*                   ارزيابي و اصلاح محصول مرتبطي كه از طريق فراخواني جمع آوري شده اند(در صورت ضرورت)

*                   ارزيابي و تصديق اقدام اصلاحي انجام شده

*                   بازنگري فرآينديا طرح HACCP در صورت انحراف از حدود مجاز

توجه : اقدامات اصلاحي بايد توسط افراد مجاز بازنگري و مدون گردد.

3-9- روشهاي تصديق سيستم HACCP

ã  سازمان بايد روشهاي مدوني را ايجاد ، اجراء و برقرار نگهدارد كه طراحي، مشخص كردن فرآيندها و تصديق كفايت و اجراي اثربخش سيستم HACCP و اطمينان از سلامت محصول و بهبود مستمر سيستم را مد نظر داشته باشد.

ã  مسئوليتها و اختيارات ، روشها، فواصل ارزيابيها (مميزي داخلي و خارجي) بايد به صورت شفاف مشخص و روشهاي تصديق شامل كنترل وسايل پايش و تحقيق و بررسي شكايات مشتريان بايد تعيين گردد.

ã افرادي كه مسئوليت تصديق سيستم را بر عهده مي گيرند بايدآموزش ديده و شايستگي لازم را نسبت به اصول HACCP و تكنيك مميزي سيستم آن داشته باشند.

ã  اطلاعات و داده هاي سيستم HACCP بايد بر اساس توسعه مديريت و تكنولوژي به روز آوري شود.

روشهاي تصديق بعضاً شامل :

·        صحه گذاري اوليه عناصر طرح HACCP (نمودار مراحل فرآيند توليد، تحليل خطرات، تعيين CCP ، حدود بحراني ، روشهاي پايش ، اقدام اصلاحي، مدارك و سوابق و حفظ سيستم).

ارزيابي سيستم HACCP در حال اجرا :

          - بازنگري سوابق

          - رعايت عمليات

          - بازنگري انحرافات و اصلاح محصول

          - تائيد اينكه نقاط كنترل بحراني تحت كنترل است.

          - كاليبراسيون وسايل اندازه گيري

          - نمونه گيري و آزمون

          - بررسي شكايات مصرف كنندگان مربوط به ايمني محصول و ثبت آنها

تصديق كلان سيستم HACCP

          - مميزي داخلي كه همه فعاليت هاي HACCP را پوشش دهد حداقل هر 6 ماه يكبار

          - بازخورد سيستم از طريق اطلاعات مميزي به منظور بهبود سيستم HACCP

          - هر گونه تغييراتي كه سيستم HACCP را تحت تأثير قرار دهد.

          - مميزي خارجي

توجه : نتايج تصديق بايد ارزيابي و مدون گردد تا بازخورد براي انجام بهبود مستمر باشد.

مدارك و سوابق براي نيازمنديهاي سيستم HACCP

سازمان بايد مدارك و سوابق موثر و اثربخش را براي سيستم HACCP ايجاد نمايد كه بيانگر ايمني محصول و رعايت نيازمنديهاي آن از جمله مقررات و وقوانين مرتبط باشد.اين مدارك شامل روشها، دستورالعملها و فرمها مي باشد كه در محلهاي ضروري در دسترس مي باشند و مدارك منسوخ جمع آوري مي شوند.

اين مدارك و سوابق شامل :

          -  تشريح سيستم HACCP

          - تحليل خطرات از جمله اصلاحات

          - تعيين نقاط كنترل بحراني

          - تعيين حدود بحراني

          - فعاليتهاي پايش و CCPs

          - اقدامات اصلاحي مربوط به عيوب و انحرافات

          - آموزش

          - تصديق

          - اصلاحات سيستم HACCP

          - مميزي داخلي

          - كنترل رعايت اصول بهداشتي و نتايج پايش

          - شكايات

          - فراخوان

          - مميزي خارجي

درخت تصميم گيري براي نقاط كنترل بحراني

به سوالات زير به ترتيب و در مورد هر مرحله از فرآيند كار و براي تمامي مخاطرات شناسايي شده پاسخ دهيد.

5-  پيش نيازهاي مربوط به GMP و GHP

5-1- طراحي و وضعيت بهداشتي ساختمان كارخانه

الف - كارخانه ي فرآوري مواد غذايي بايد

·        داراي حياط مشخصي باشد.

·        داراي محوطه هاي تميز باشد.

·        فاقد محيط هايي باشد كه تميز كردن آنها عملي نيست.

·        به دور از باتلاق، آب هاي راكد، محل جمع آوري زباله يا ساير منابع آلاينده ساخته شود.

·        داراي خيابانهاي داخلي سنگ فرش شده يا آسفالت باشد.

·        در مقابل نفوذ حشرات و جانوران و لانه گزيني آن ها حفاظت شود.

ب - در طراحي كارخانه امكانات زير بايد با توجه به نوع محصول توليدي به طور مناسبي وجود داشته باشد :

·        محوطه ي دريافت مواد خام

·        محل شستشو و آماده سازي مواد خام

·        ماشين آلات ووسايل فرآوري مناسب

·        مكان هاي جداگانه اي براي نگهداري مواد اوليه و محصول نهايي

·        اتاق نگهداري مواد غيرخوراكي، گندزدا و آفت كش ها

·        انبار مواد افزودني

·        انبار مواد بسته بندي

·        انبار يخ (يخ مصرفي بايد از آب آشاميدني تميز توليد شود)

·        محل نگهداري موقت ضايعات و زباله

·        رخت كن كارگران


 

·        استراحتگاه كارگران، غذاخوري و نمازخانه

·        محل و وسايل شستشوي خودروهاي حمل مواد خام

·        منبع نگهداري آب (آب مصرفي كارخانه بايد داراي كيفيت آب آشاميدني باشد)

·        وسايل گندزدايي آب

·        توالت و دستشويي و حمام به تعداد كافي

·        دستگاه هشدار دهنده و اخطار دهنده در موارد قطع برق

·        موتور برق اضطراري

·        تعمير و نگهداري ماشين آلات وتجهيزات

پ- ساختمان كارخانه بايد طوري بنا شود كه درآن : 

·        بخش هاي تميز و كثيف از هم جدا شده باشد

·        از آلودگي محصول جلوگيري شود

·        فرآوري محصول در بخش هاي مجزا انجام شود

·        در مقابل ورود و لانه گزيني جوندگان ، حشرات و پرندگان به طور موثري حفاظت شود

ت - ورود و خروج كارگران : 

·        محل ورود و خروج كارگران بايد داراي پرده ي هوا باشد

·        رخت كن كاركنان بايد

- داراي يك توالت و دستشويي اضطراري باشد

- به تعداد كارگران داراي كمد قفل دار باشد

- داراي محوطه شستشوي چكمه باشد

- متصل به كارخانه باشد

- داراي كف و ديوار صاف و قابل شستشو باشد

- داراي سقف صاف و قابل تميز كردن باشد

- داراي تابلوي رعايت بهداشت فردي باشد

ث وضعيت درب ها

·        كليه درب ها بايد :

- تميز و مقاوم باشند

- به طور خودكار بسته شوند

- براي جلوگيري از ورود حشرات و جانوران موذي به خوبي بسته شوند

ج وضعيت پنجره ها 

·        پنجره ها بايد :

- در اندازه هاي مناسب باشند

- فاصله پنجره ها از كف حداقل يك متر باشند

·        آستانه پنجره ها به طرف داخل بايد شيب 45 داشته باشد

·        پنجره ها در صورت بازشدن بايد از طرف بيرون داراي توري باشند

چ - وضعيت كف كارخانه 

·        كف كارخانه بايد :

- از مواد مقاوم و نفوذ ناپذير ساخته شود

- صاف بوده و عاري از حفره و ترك باشد

- قابل شستشو و داراي شيب كافي باشد

- براي حفظ ايمني كارگران غير لغزنده بوده ونظافت آن دشوار نباشد 

·        آبرو (زهكشي) كف كارخانه بايد :

- از نظر كشش پساب داراي وضعيت مناسبي باشد

- در برابر ورود جوندگان حفاظت شود

- براي سهولت شستشو و نظافت به خوبي طراحي شود 

·        داراي شيبي برخلاف جريان كار باشد ( از محل تميز به محل كثيف). در صورت لزوم در طول مسير آبرو بايد از كف شور مجهز به سيفون استفاده كرد.

ح - وضعيت ديوارها  

·        ديوارها بايد :

- صاف و بدون ترك بوده و داراي رنگ روشن باشند

- قابل شستشو باشند

- در محل اتصال به ديوار همجوار، سقف يا كف كارخانه بدون زاويه (گرد) باشند

·        كليد و پريزهاي تعبيه شده روي ديوار بايد ضد آب و قابل تميز كردن باشند

خ - وضعيت سقف 

·        سقف ها بايد :

- ظاهر مناسبي داشته باشند

- قابل تميز كردن باشند

- در برابر نفوذ يا لانه گزيني حشرات حفاظت شده باشند

·        در سازه هاي سوله اي وجود سقف كاذب ضروري است

د وضعيت روشنايي  

·        مقدار روشنايي با توجه به نوع كار بايدكافي باشد

·        لامپ بايد به طور مناسبي در برابر شكستگي حفاظت شده باشند

·        پوشش لامپ ها بايد قابل تميز كردن باشند

·        از روشنايي معلق نبايد استفاده كرد

 


5-2 - حمل ، دريافت و نگهداري مواد

الف - كاميون هاي حمل مواد بايد :

·        براي اين منظور طراحي و استفاده شوند

·        نظافت و گندزدايي به آساني صورت گيرد

·        پس از تخليه ي بار، تميز و گندزدايي شوند

ب - محوطه ي دريافت مواد خام بايد : 

·        داراي سكوي مقاوم و قابل شستشو گندزدايي باشد

·        ا زمحوطه ي فرآوري جدا باشد

·        در ورودي آن داراي پرده هوا باشد

·        داراي تابلوي رعايت بهداشت فردي باشد

پ - سردخانه نگهداري مواد خام و محصول بايد :

·         براي اين منظور طراحي شده باشد

·        داراي پرده هوا باشد

·        داراي زنگ خطر باشد

·        داراي ظرفيت مناسبي باشد

·        داراي دستگاه ثبت دما باشد

·        قابليت برفك زدايي داشته باشد

 

ت - انبار نگهداري مواد افزودني، شيميايي و بسته بندي بايد :

·        مجزا بوده و براي همين منظور ساخته شده باشد

·        در برابر حشرات و جانوران موذي حفاظت شود

·        داراي ديوار و كف مقاوم و صاف و قابل شستشو باشد

·        به آساني قابل نظافت و گندزدايي باشد

·        پس از تخليه بار، تميز و گندزدايي شود.

4-3- طراحي بهداشتي تجهيزات و وسايل و تعمير و نگهداري آن ها

الف - كليه وسايل فرآوري و دستگاههايي كه در تماس مستقيم با مواد غذايي هستند بايد تميز و صاف بوده و از جنس فولاد ضد زنگ باشند.

ب - ماشين آلات و وسايل فرآوري بايد طوري ساخته شوند كه از آلودگي ثانويه ي محصول جلوگيري شود.

پ - جعبه ها و مخزن هاي حمل مواد غذايي بايد از جنس پلاستيك يا فولاد ضد زنگ ساخته شده و به آساني قابل تميز كردن باشند.

ت - مسوول تعمير ونگهداري ماشين آلات و وسايل فرآوري و شرح وظايف وي بايد مشخص باشد.

 

ث -  دستگاههاي فرآوري نظير پخت، پركني، سترون سازها و غيره بايد شماره گذاري شوند.

ج -  چيدمان ماشين آلات وتجهيزات بايد مناسب باشد.

چ - فاصله ماشين آلات وتجهيزات از ديوار بايد حداقل يك متر باشد.

ح - دستگاه تهويه و هواساز بايد داراي كارآيي لازم باشند. 

o                  جريان هوا در هنگام تهويه بايد از محل تميز  به محل كثيف باشد.

خ در لوله كشي و دفع پساب موارد زير بايد رعايت شود  

·        لوله هاي آب آشاميدني از آب غيرآشاميدني قابل تشخيص باشند (از طريق رنگ آميزي)

·        فاضلاب به طرز مناسبي تصفيه شود و براي همسايگان مشكل آفرين نباشد.

·        محل خروج لوله هاي پساب از كارخانه داراي توري باشد.

د دستگاه هاي برودتي بايد : 

·        داراي ظرفيت مناسبي باشند

·        در حداقل زمان ممكن محصول را منجمد كنند

·        مجهز به دستگاه ثبت زمان باشند

5-3- بهداشت و نظافت

الف نظافت و شستشو 

·        در هر كارخانه ي مواد غذايي برنامه اي مستند نظافت و گندزدايي بايد موجود باشد

·        آب مصرفي در نظافت و شستشو بايد داراي كيفيت آب آشاميدني باشد

·        در داخل سالن فرآوري و آماده سازي مواد خام تسهيلات شستشوي دست ها بايد وجود داشته باشد

·        شيرهاي آب بايد خودكار بوده و بدون دخالت دست باز و بسته شوند

·        مخزن آب بايد به صورت دوره اي تميز شود

ب تسهيلات شستشو و گندزدايي 

·        توالت ها بايد دور از محوطه ي فرآوري ساخته شده و تعدادشان كافي باشد. تعداد توالت ها براي 9-1 نفر يك دستگاه، 24-10 نفر دو دستگاه، 49-25 نفر سه دستگاه، 100-50 نفر پنچ دستگاه و بيش از صد نفر به ازاي هر 30 نفر افزايش يك دستگاه به تعداد قبلي اضافه ميشود.

·        محل شستشو و گندزدايي دست ها بايد متصل به رخت كن كارگران باشد.

·        شيرهاي آب بايد خودكار بوده و بدون دخالت دست باز شوند.

·        تعداد دستشويي ها بايد به مواد شوينده و گندزدا و برس ناخن و حوله هاي يك بار مصرف وجود داشته باشد.

·        سطل جمع آوري حوله هاي يك بار مصرف بايد با پا باز شود.

·        در و ديوار توالت ها بايد قابل شستشو باشد. سقف بايدصاف بوده و كف از مواد غير قابل نفوذ ساخته شود طوري كه به آساني قابل تميز كردن باشد.

·        توالت ها بايد داراي در خودكار بوده و در برابر حشرات حفاظت شوند. وجود مخزن شستشو (فلاش تانك) ضروري است.

·        در توالت ها نصب تابلوي « بعد از استفاده از توالت، دست هاي خود را با صابون يا مواد شوينده بشوييد» ضروري است.

پ - بهداشت فردي  

·        كليه كارگران بايد :

- داراي كارت بهداشتي باشند ،

- داراي لباس مناسب و تميز باشند ،

- بهداشت و نظافت فردي را رعايت كنند ،

- قبل از ورود به سالن فرآوري دست هاي خود را شسته و گندزدايي كنند ،

- بعد از شستشو گندزدايي دستها از پاشويي (حوضچه كلر) عبور كنند. عمق اين حوضچه بايد حداقل 10 سانتي متر باشد. ابعاد آن بايد طوري در نظر گرفته شود كه كليه ي كارگران مجبور به عبور از آن باشند. 

·        مسئوول بهداشتي كارخانه بايد مشخص باشد.

 


 

ت - كنترل جانوران وحيوانات موذي 

·        در هر كارخانه بايد :

- روش كنترل مستند جانوران و حيوانات موذي وجود داشته باشد ،

- مسوول كنترل مشخص شود ،

- محل هاي طعمه گذاري روي نقشه مشخص شود ،

- مواد مصرفي (آفت كش ها ) براي كنترل جانوران موذي توسط مرجع ذيصلاح تاييد شود.

5-4- بسته بندي محصول و شناسه گذاري آن

الف - بسته بندي مواد غذايي بايد مطابق نياز بازار باشد .

ب - بسته بندي بايد در شرايط مناسب بهداشتي انجام شود تا از آلودگي مواد غذايي جلوگيري گردد.

پ - مواد بسته بندي كه احتمال تماس آنها با مواد غذايي وجود دارد بايد مطابق مقررات بهداشتي و موارد زير باشد :

·        نبايد بر ويژگي هاي حسي فرآورده ها تاثير گذارند ،

·        نبايد باعث انتقال مواد مضر به فرآورده ها شوند ،

·        بايد استحكام لازم را براي حفاظت از فرآورده در مقابل ضربه و صدمه ي احتمالي داشته باشد.

 

ت مواد يا لوازم بسته بندي اضافي بايد دور از محل توليد نگهداري شده و از آلودگي و گرد و غبار حفاظت شوند.

ث - بر روي هر بسته ماده ي غذايي بايد موارد زير ثبت شود : 

·        شماره ي پروانه هاي صادر شده از سوي مراجع ذيصلاح ،

·        نوع محصول ،

·        نوع بسته بندي،

·        وزن خالص ،

·        شماره ي بهر يا محموله ،

·        شرايط نگهداري ،

·        دستور مصرف ،

·        محل توليد (نشاني و مشخصات توليدكننده) ،

·        تاريخ توليد ،

·        تاريخ انقضاي مصرف ،

·        محل مصرف (داخل يا خارج از كشور) .

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: پنجشنبه 30 مرداد 1393 ساعت: 16:26 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

تاريخچه ضرب سكه

بازديد: 407

 

تاريخچه ضرب سكه

 

اولين سكه چه موقع ساخته شد؟

 

سكه عبارت از يك تكه فلز است كه وزن و عيار مخصوص دارد، با علامت مخصوص يا مهر كساني كه آن را ضرب مي كنند.اولين سكه هائي كه در دنيا ساخته شد هفت قرن قبل از ميلاد مسيح بود كه توسط ليدي ها ساخته شد، آنها قوم ثروتمند و با قدرتي بودند كه در آسياي صغير مي زيستند.

 اين سكه هاي اوليه از جنس مخصوصي كه الكتروم نام داشت ساخته مي شدند. الكتروم يك تركيب طبيعي است كه 75 درصد طلا و 25 درصد نقره دارد. اين سكه ها به شكل و اندازه يك لوبيا بوده اند و تقريباً يك پول رسمي محسوب مي شدند. سپس يوناني ها هم به تقليد آنها از اين فكر كه يك پول رسمي فلزي رسمي داشته باشند استقبال و بنابراين شروع به ساختن پول سكه اي كردند.

بدين ترتيب، حدود صد سال بعد، بسياري از شهرهاي سرزمين بزرگ يونان و آسياي صغير، در جزاير درياي اژه و سيسيل و جنوب ايتاليا براي خود ضرابخانه داشتند. سكه هاي طلا با ارزش ترين سكه ها به حساب مي آمده اند. بعد هم سكه هاي نقره اي و بالاخره سكه ها مسي.

ضرب سكه توسط يوناني ها حدود 500 سال دوام داشت. رومي ها هم اين عقيده را پذيرفته و حدود 500 سال ضرب سكه را اجرا كردند. بعد كم كم هنر ضرب سكه آن حدت و شدت خود را از دست داده و از سال 500 تا حدود 1400، سكه هاي متعلق به اين دوره خيلي نازك بوده و قابل توجه نبودند. اما در قرن پانزدهم، هنر ضرب سكه دوباره احيا و فلز، فراوان تر شد و استاد كاران اين حرفه براي قلم زدن روي سكه ها به كار گمارده شدند.

اولين سكه هاي انگليسي قبل از رسيدن رومي ها ضرب شده بودند و در زمان غلبه «نورمنها» قريب هفتاد ضرابخانه داير، در اين كشور وجود داشت. اما در سال 1850 ضرابخانه سلطنتي، تنها ضرابخانه انحصاري و تأسيس شده از طرف دولت بود.


 

تاريخچة سكه از صدر اسلام تا پايان دورة حكومت خوارزمشاهيان

 

قدرمسلم آن كه، در مورد سير و تحول و تكامل سكه در اين سرزمين، نكات فراوان وجود دارد كه نمي‌توان همگي آنان را در چنين مطلب فشرده‌اي فراهم آورد. بدين ترتيب اين سري مطالب، تنها جهت آگاهي نخستين، براي خوانندة جويا و نشانة‌راهي بس طولاني و پراهميت براي پژوهشگر و محقق تواند بود.

 

ـ دوره اشكانى، ساسانى

برخى از سكه هاى نقره موجود در دوره حاكميت سلسله اشكانى و ساسانى ضرب شده اند كه روى اين سكه ها تصوير نقش برجسته و نيمرخ فرمانروا با نگاه به سمت چپ و بر پشت سكه نيز نقش آتشدان زرتشتى با شعله هايى كه ازميان آن متصاعد مى شود و غالباً نيز با دو نگهبان آتش ـ آذربد ـ ايستاده بر دو جانب آن مشهود است.

ـ سكه هاى عرب ساسانى

سكه هاى موسوم به عرب ساسانى كه در سالهاى 30 تا 80 هجرى قمرى رواج داشته در نگاه نخست شبيه سكه اى متعلق به اواخر دوره ساسانى مى نمايد با چهره پادشاه و آتشدان ليكن ويژگى شاخص در اين سلسله مسكوكات دعا يا عبارت دينى عربى است كه در حاشيه روى سكه ضرب خورده و بيشتر از همه عبارت الحاقى (بسم الله) و (لله الحمد) مى باشد كه اين امر توسط حكام مسلمان درآغاز حاكميت اسلام صورت مى گرفت و مجدداً سكه را نشر مى كردند.

ـ سكه هاى ادوار اسلامى

در اين بخش از مسكوكات موزه قم سكه هاى متعدد از جنس طلا و نقره متعلق به زمان حكومت خلفاى اموى و عباسى وجود دارد كه نام حاكم و سال ضرب و محل ضرب به خط كوفى روى سكه مشهود است. سكه هاى اموى عمدتاً در شهرهاى دمشق و واسط، ضرب شده و سكه هاى دوره عباسى نيز در شهرهاى عباسيه، كوفه، بغداد، رى، نهاوند، اصفهان، ضرب گرديده است.

بخش ديگر سكه هاى ادوار اسلامى متعلق به دوران حكومت سلجوقيان، ايلخانان و امراء مظفرى، آل جلاير، تيمورى، صفويه و قاجارى است.

اين بخش از سكه ها نيز عمدتاً در ضرابخانه هاى جرجان، نيشابور، بغداد، دامغان، رشت، فومن، تبريز، سمرقند، سارى، هرات، اصفهان، و... ضرب شده اند.

تعداد قابل توجهى از سكه هاى موجود كه از جنس نقره مى باشد در ضرابخانه دارالايمان قم ضرب گرديده است.

 

 

سكه‌هايي با نام «عرب ساساني» و «طبرستاني».

بعد از اسلام تا مدتها در ممالك ايران و روم-متصرفه اسلام-سكه‌هاي ايراني و رومي متداول بود؛ ولي بتدريج حكام امويان و سپس عده‌اي از حكام عباسي-بويژه حاكم طبرستان-با حفظ شكل اصلي سكه‌هاي دوره ساسانيان به دور سكه‌ها كلماتي چون:«الله-محمد رسول الله-الله ربي-الااله الاالله محمد رسول الله» و امثال اينها را به خط كوفي اضافه كردند. همچنين عده‌اي از آنان اسامي خود را نيز در روي سكه و مقابل شك خسرو دوم-كه در روي تمام سكه‌ها بود-به كوفي و گاهي به خط پهلوي ضرب مي‌كردند.

 

 

 

آنچه از اين قبيل سكه‌ها در زمان حكام اموي ضرب شده است بنام :«سكه‌هاي عرب ساساني» و در دورة عباسي بنام:«سكه‌هاي حكام طبرستان» يا «سكه‌هاي طبرستاني» معروف شده است.

در روي سكه‌هاي عرب ساساني بيشتر شكل خسروپرويز منقوش است و گاهي نيز يزدگرد سوم، و خيلي بندرت شكل بهرام پنجم هم ديده مي‌شود.

در روي سكه‌هاي عرب ساساني نامهايي از قبيل:«معاويه عبدالله بن زبير»-«عبدالله الملك بن مروان»-«زياد بن ابي سفيان»-«عبدالله عمر»-«سلم بن زياد» و غيره ديده مي‌شود.

آنچه را كه  در تاريخ سكه‌هاي بعد از اسلام دقت كنيم-دردوران دو خليفه اول راشدينا-(بوبكر و عمر)-از اين قبيل نام‌ها و يا اضافه كردن: «بسم الله»، «الحمدالله» و امثال آنها ديده نمي‌شود، و سكه‌هايي كه در اين دوره در ايران رواج داشته، همان سكه‌هاي دورة ساساني بود. ولي از زمان عثمان و حضرت علي(ع) كلمات اسلامي به خط كوفي به بعضي از سكه‌ها اضافه شده است، ودر  تاريخ سكه‌هايي را كه  مقارن با خلافت عثمان و حضرت علي(ع) بوده و كلمات اسلامي بدان اضافه شده است، آمده است .

 

سكه‌هاي مفرغي دوره سلاجقه آسياي صغيرو

سكه‌هاي عرب ساساني در دوران خلفاي اموي، صورت خسرو دوم در ايران ضرب شده است.

 

 

در روي سكه، كنار شكل خسروپرويز «محمد رسول الله» نقش بسته شده بود. از آنجا كه در هيچ يك از كاتالوگ‌ها و فهرست‌ها نظير آن ديده نمي شود بنظر مي‌رسد اين سكه از ايندوره منحصر به فرد مي‌باشد.

در اين دوره بندرت سكه‌هايي هم يافت مي‌شود كه در يك طرف آنها-و بصورت- سكه‌هاي مفرغي كه در سالهاي اوليه اسلام ضرب شده است.

- در سكه‌هاي  دوره ساساني-شكل خسروپرويز ديده مي‌شود و در پشت آنها بجاي آتشدان و دو سرباز جملات:«لااله الا الله محمد الرسول الله» به خط كوفي ضرب شده است.

اما سكه‌هاي دورة اول طبرستاني به نام خود حكام و باقي ماندگان ساساني بنامهاي:«خورشيد»-«داد برزمهر» و غيره است. و سكه‌هاي بعدي طبرستاني بنام حكام خليفه عباسي در طبرستان مانند:

 

سكه‌هاي مفرغي دوره اشكانيان

 

«عمربن علا»-«خالدبن برمك»-«يحيي»-«سعيد بن دعلج»-«عديد»-«سليمان»-«هاني»-«مقاتل» و غيره ديده مي‌شود.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

سكه‌هاي طلا و نقره دوره خلفاي عباسي

سكه‌هاي طلا و نقره دوره خلفاي عباسي

سكه‌هاي طلا و نقره دوره خلفاي اموي

سكه‌هاي نقره دوره خلفاي

اموي

 

 

دورة كوتاه مدت، دگرگوني شكل سكه‌هاي ايراني

بنابر آنچه مورخان نوشته‌اند: درخلال سكه‌هاي ساساني و عرب ساساني، در دوران خلفاي اموي واقعه‌اي اتفاق افتاد كه «عبدالملك بن مروان» با كمك فكري«حضرت امام محمد باقر(ع)» به ضرب سكه‌هاي اسلامي اموي اقدام كرد.

«دميري» در كتاب «الحيوان» و «بيهقي» در كتاب «المحاسن و المساوي» شرح واقعه را به تفصيل آورده‌اند كه اصل آن چنين است:

-هارون الرشيد روزي در دربار خود به مقدارزيادي سكه كه در پيش رو داشت اشاره كرد و به اطرافيان خود گفت كه اين سكه‌هاي اسلامي در زمان عبدالملك بن مروان ضرب و رايج شده. در آنزمان كشور روم كالاهايي به مصر صادر مي‌كرد، و ضمن آن كالاها پارچه‌هايي بود كه بر روي آنها به زبان رومي كلماتي چاپ شده بود. بعد از ترجمة آن كلمات متوجه شدند- -اصطلاحاتياز مسيحيت است.

 

 

 

 

امام باقر (ع) و پيشنهاد ضرب سكه

كمال الدين دميرى در كتاب حياة الحيوان و مقريزى در كتاب شذرات العقود از كسائى نقل كرده‏اند كه روزى در مجلس هارون الرشيد سخن از اولين نفوذ اسلامى به ميان آمد، در آن مجلس تاريخچه نخستين سكه‏هايى كه بر آنها شعارهاى اسلامى نقش بسته چنين مطرح شد:

در آغاز، كاغذ از جانب روميان به مملكت اسلامى وارد مى‏شد، در آن روزگار بيشتر مردم مصر نصرانى بودند و همكيش پادشاه روم به حساب مى‏آمدند.از اين رو، بر حاشيه كاغذهايشان با خط رومى اين كلمات: (پدر، پسر و روح القدس) نقش بسته بود.

اين نوع كاغذها در جامعه اسلامى از آغاز تا عصر عبد الملك مروان رواج داشت تا اين كه عبد الملك از كسى كه زبان رومى مى‏دانست، خواست تا آن كلمات را براى او ترجمه كند.پس از ترجمه كلمات، عبد الملك برآشفت و گفت: اين شايسته نيست كه در سرزمين اسلام، شعار نصرانيت به وسيله اين اوراق در حد وسيعى منتشر شود.

از اين‏رو، به عبد العزيز مروان كه برادر او و نماينده و كارگزار وى در مصر بود، دستور داد تا اين حاشيه‏ها را از بين ببرد و دستور دهد تا سازندگان كاغذ بر حاشيه كاغذها آياتى از قرآن بنويسند.

دستور از ميان بردن حاشيه‏هاى رومى به ساير كارگزاران حكومت در ساير شهرها نيز ابلاغ گرديد.

كاغذها با حاشيه‏هاى جديد با گذشت زمان رواج يافت و به سرزمين روم نيز رسيد.پادشاه روم از اين برنامه ناخشنود شد و به عبد الملك نامه نوشت و از او خواست تا حاشيه‏هاى رومى را دوباره به كارگيرد و رواج دهد.

نامه را همراه با هدايا به سوى عبد الملك گسيل داشت، اما عبد الملك نامه و هدايا را پس فرستاد، اين كار دو مرتبه ديگر با هداياى بيشتر صورت گرفت.در مرتبه آخر، پادشاه روم تهديد كرد كه اگر حاشيه‏ها به صورت نخست باز نگردد، بر روى سكه‏ها، دشنام به پيامبر اسلام را نقش خواهد زد.

در اين عصر، سكه‏هاى رايج ميان مسلمانان، سكه‏هاى رومى بود.و اگر پادشاه روم تهديد خود را عملى مى‏ساخت، ضربه‏اى سياسى بر حكومت اسلامى وارد مى‏شد و مقدسات مردم مورد اهانت قرار مى‏گرفت.

عبد الملك خود را مواجه با مشكلى بزرگ يافت، براى مشورت و يافتن راه حل به شخصى به نام روح بن زنباع روى آورد.ولى او در پاسخ گفت:

اى عبد الملك! تو خودت خوب مى‏دانى كه چه كسى راه حل مشكل تو را مى‏داند، اما بعمد آن را مطرح نمى‏كنى.

عبد الملك: او چه كسى است؟ !

روح بن زنباع: او جز باقر العلوم (ع) ـ از خاندان پيامبر اكرم (ص) ـ فرد ديگرى نمى‏تواند باشد و تو ناگزير هستى كه از او كمك بگيرى.

عبد الملك: آرى تو درست مى‏گويى.ولى...

عبد الملك به والى خود در مدينه دستور داد تا نزد امام باقر رفته و امكانات سفر را در اختيار وى قرار دهد و آن حضرت را براى سفر به سوى شام تجهيز كند.

والى مدينه، چنين كرد و امام رهسپار شام گرديد.

عبد الملك به استقبال آن حضرت رفت، خير مقدم گفت و مشكل سياسى خود را مطرح ساخت و كمك طلبيد.

امام باقر (ع) فرمود: كار را دشوار نگير.نظر من اين است كه هم اكنون از اهل فن بخواهى تا برايت درهم و دينارهاى فراوانى را بسازند كه بر يك طرف آن شعار توحيد و بر طرف ديگر محمد رسول الله نقش زنند و در مدار آن نام شهرى كه سكه در آن زده شده و تاريخ ساخت آن نوشته شود.سپس در زمينه برخى خصوصيات ديگر سكه‏ها، رهنمودهايى داد تا تقلب و دخل و تصرف در آنها به آسانى ميسرنباشد.و به عبد الملك فرمود: از مردم بخواه تا از اين پس با اين سكه‏ها معاملات خود را انجام دهند و مبادلات اقتصادى را با سكه‏هاى رومى ممنوع و داراى مجازات اعلام كن.در ظرف چند ماه، رهنمودهاى امام باقر (ع) بخوبى عملى گرديد و سكه‏هاى اسلام در روابط اقتصادى به كار گرفته شد.آن گاه عبد الملك به پادشاه روم نوشت، اگر مى‏خواهى تهديدهايت را عملى كن!

پادشاه روم كه از رواج سكه‏هاى اسلامى مطلع شده بود، عملى ساختن تهديدهاى خود را بى‏ثمر يافت و از آن صرف نظر كرد.

 

 

 

 

پول براي اولين بار چه موقع مورد استفاده قرار گرفت؟

بشر تا مدتها بدون استفاده از پول، روزگار مي گذرانده و آن روشي را كه به نام «مبادله پاياپاي» مي شناسيم به كار مي برده است. اين روش با اين ترتيب بود كه هر كس اگر چيز يا كالايي داشت كه براي خودش لازم نبود، مي گشت و كسي را پيدا مي كرد كه آن كالا را لازم داشته باشد. بنابراين در عوض چيز مورد احتياج خود، اين كالا را مبادله مي كرد.

اولين نوع پول كه به وسيله بشر اوليه به كار مي رفت، عبارت بود از چيز پوشيدني يا خوردني. سرخپوستان آمريكائي تكه هاي حكاكي شده از يك نوع پوست را كه «ومپوم» مي ناميدند، به عنوان پول به كار مي بردند. انواع ديگر پول، عبارت از تنباكو، غلات، پوست يا نمك و بالاخره مهره و منجوق و از اين جور چيزها بود.
عاقبت قطعه هائي از فلز جاي انواع ديگر پول را مي گرفت. اولين مردمي كه پول سكه اي به كار بردند ليدي ها بودند، قوم معروفي كه در آسياي صغير مي زيستند. در قرن هشتم قبل از ميلاد آنها شروع به ساختن پول از قطعات فلزي كردند كه داراي وزن و طرح متحدالشكلي بودند تا به آساني تشخيص داده شوند.البته طلا و نقره هم قبل از آن، به عنوان پول به كار رفته بود ولي نه به صورت سكه. آنها شمش هائي را رواج داده بودند كه مي بُريدند و وزن مي كردند. اما هيچ نوع ضمانتي براي خالص بودن يا وزن در بين نبود. بنابراين ليدي ها اولين كساني بودند كه فكر مي كردند بهتر است اين قطعات فلزي را با نشانه اي مُهر بزنند تا ضمانتي در بين باشد. مردم ديگر هم از آنها تقليد كرده و بنابراين اين كار تدريجاً در همه جا متداول شد.بعد از قرون وسطي فكر تازه اي پديد آمد كه به جاي سكه هاي طلا يا نقره از اوراق تعهدي براي پرداخت پول استفاده كنند و اگر كسي كه تعهد اين اوراق را مي كند آدم معتبري باشد، اين اوراق به همان راحتي پول واقعي به كار خواهند رفت. بنابراين با بروز اين فكر تازه عده اي از زرگرها و تجار و وام دهندگان پول شروع به انتشار اسكناس هائي كردند كه تعهد شده بود در صورت تقاضا، نقداً پرداخت خواهند شد.

اين «پول رايج اعتباري » چون به شكل كاغذ بود، هم مطمئن تر و هم از نظر دست به دست گشتن راحت تر از طلا بود. به زودي بانك ها و بعد هم دولت ها شروع به انتشار اين نوع ارواق تعهدي يعني اسكناس كرده و بدين ترتيب بود كه پول كاغذي به وجود آمد.

پول چيست؟

دروهله اول پاسخ به اين پرسش واضح و مشخص به نظر مي رسد، در هر كشوري پول به اشكال و در جنس هاي مختلف وجود دارد از جمله سكه هاي مختلفي كه از جنس هاي مختلف مي باشند، پول كاغذي، چك، كارت اعتباري و سكه هاي طلا، بسياري از مردم ثروتمند ترجيح مي دهند بخشي از پول خود را به شكل طلا پس انداز كنند كه كمتر از پول كاغذي و وجه رايج كشور مستعد تورم است و از لحاظ زيبايي شناسي، جذابيت خيره كننده طلا و مقاومت آن در برابر پوسيدگي، دو خاصيت مهم آن است كه باعث شده است به مدت هزاران سال در معاملات پولي مورد استفاده قرار بگيرد. تقريبا از تمام انواع چيزها تا به امروز در زمان ها و مكان هاي متفاوت به عنوان پول استفاده شده است. در فهرست زير به تمام چيزهايي اشاره شده است كه از زمان هاي باستان تا به امروز به عنوان پول مورد استفاده قرار مي گرفته است: كهربا، مهره، كاوري (نوعي صدف در هند)، طبق و نقاره، تخم مرغ، پر، زنگ، بيل، عاج، يشم،كتري، چرم، حصير، ميخ، گاري گاوكش، خوك، كوارز (در كوهي)، برنج، نمك، انگشتانه، شربت، گردنبند، كامو، تقريبا توصيف پول يا خواص آن در چارچوب شكل فيزيكي  اش به علت تنوع آن، غيرممكن است بنابراين هرگونه تعريفي بايد براساس عملكردهاي آن استوار باشد.

عملكردهاي پول

عملكردهاي خاص (عمدتا اقتصاد خرد): - واحد محاسبه (انتزاعي) - معيار مشترك ارزش (انتزاعي) - وسيله مبادله (عيني) - استاندارد براي پرداختي هاي معوقه (انتزاعي) - ذخيره ارزش (عيني)

عملكردهاي عمومي (عمدتا اقتصاد كلان و انتزاعي): - دارايي در جريان - چارچوب سيستم تخصيص يافته بازار (قيمت ها) - يك عامل پديدآورنده در اقتصاد - كنترل كننده اقتصاد.

البته هر چيزي كه به عنوان پول مورد استفاده قرار مي گيرد، داراي عملكردهايي كه ذكر شد نمي باشد. به علاوه عملكردهاي هر شكل خاص پول ممكن است در طول زمان تغيير كند همانطور كه گلين ديويس به آن اشاره مي كند: آنچه در حال حاضر عملكرد اصلي يا اوليه پول در يك جامعه يا كشور خاص محسوب مي شود ممكن است اولين يا عملكرد اصلي آن در قبل نبوده نباشد در حاليكه ممكن است آنچه كه عملكرد ثانويه پول در يك مكان محسوب مي شود، در برخي مناطق ديگر جزو عملكرد اوليه آن باشد ... بنابراين فهرست بندي منطقي عملكردها بيان كننده هيچگونه اولويتي از لحاظ زمان يا اهميت نمي باشد خصوصا براي آنهايي كه ممكن است تنها اولين و مهم ترين زمان و مكان خاصشان را منعكس كنند. گلين ديويس به همين ترتيب ادامه مي دهد تا به بهترين تعريف از پول مي رسد كه به شرح زير است: پول هر چيزي است كه به صورت گسترده براي پرداخت دستمزد و حسابداري وام ها و حساب هاي اعتباري مورد استفاده قرار مي گيرد.

دلايل توسعه و گسترش پول

پول تا حدود زيادي از دلايل غيراقتصادي نشات مي گيرد: از باج و خراج و تجارت، از ديه و پول عروسي و از معامله هاي پاياپاي، از آداب و رسوم مذهبي و آييني و بازرگاني، از آرايش تجملي و به عنوان دستمزد در ازاي انجام كاري. يكي از مهم ترين پيشرفت هايي كه در مورد ساده ترين اشكال اولين معامله هاي پاياپاي صورت گرفت تمايل به انتخاب يك يا دو قلم جنس به عنوان پول درازاي دريافت چيزي يا انجام كاري بود كالاهايي كه به عنوان اقلام برتر در معامله هاي پاياپاي مورد استفاده قرار مي گرفتند، به دلايل مختلفي انتخاب مي شدند برخي به علت اينكه سهل الوصول بودند و به راحتي ذخيره مي شدند، برخي به علت اينكه ارزش بالايي داشتند و برخي به اين خاطر كه به راحتي قابل حمل بودند و يا ماندگاري طولاني داشتند. اين كالاها كه به طور گسترده مورد علاقه همگان بودند، به راحتي مبادله مي شدند و از نظر مردم آن دوره حكم پول را داشتند. مشكلاتي كه در اين معامله وجود داشت، محركي براي توسعه پول شد. اين محرك كاملا اقتصادي اما شاهدي باستان شناختي، ادبي و زباني دنياي باستان و شاهدي عيني از انواع واقعي نمونه هاي اوليه پول در بسياري كشورها بود كه در آنها معامله هاي پاياپاي عامل اصلي در شكل گيري و توسعه اوليه پول محسوب نمي شد.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: پنجشنبه 30 مرداد 1393 ساعت: 16:21 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,,,
نظرات(0)

تحقیق درباره انواع علوم اسلامی

بازديد: 467

 

علم منطق

 

يکي از علومي که از جهان خارج دارد حوزه فرهنگ اسلامي شد و پذير ش عمومي يافت و حتي به عنوان مقدمه اي بر علوم ديني جزء علوم ديني قرار گرفت علم منطق است.

علم منطق از متون يوناني ترجمه شد، واضح و مدون اين علم از سلطاطاليس يوناني است. اين علم در ميان مسلمين نفوذ و گسترش فوق العاده يافت اضافاتي بر آن شد و بر سر حدکمال رسيد.

بزرگترين منطق هاي ارسطويي که در ميان مسلمين تدوين شد منطق الشفاي بوعلي سينا است .

منطق الشفا چندين برابر منطق خود ارسطو است . متن يوناني، ترجمه عربي و هم ترجمه ديگر منطق ارسطو به زبانهاي ديگر اکنون در دست است . منطق ارسطو را ضين بن اسحاق ترجمه کرد و اکنون عين ترجمه موجود است .

در قرون جديد به وسيله فرانسيس بيکن انگليسي و دکارت فرانسوي منطق ارسطويي سخت مورد هجوم و ايراد قرار گرفته سالها و بلکه در سه قرن گذشته در حاليکه اروپا ايمان خود را به منطق ارسطويي به کلي از دست داده بود تدريجاً از شدت حمله و هجوم به آن کاسته شد . براي ما لازم است نه مانند عده اي چشم بسته منطق ارسطويي را ينپذيريم و همچنين مانند عده اي ديگر چشم بسته آن را محکوم نکنيم بلکه تحقيق کنيم و ببينيم ارزشي که منطق ارسطويي براي خود قايل است چه ارزشي است . ناچاراً  بايد آن را تعريف کنيم .

تعريف منطق

((منطق قانون صحيح فکر کردن است )) يعني قواعد و قوانين منطقي به نزديک مقياس و معيار و آلت سنجش است که هرگاه بخواهيم درباره برخي از موضوعات علمي يا فلسفي تفکر و استدلال کنيم بايد استدلال خود را با اين مقياس ها و معيارها بسنجيم و ارزيابي کنيم که به طور غلط نتيجه گيري نکنيم .

فايده منطق

 از تعريفي که براي منطق ذکر کرديم فايده منطق جلوگيري ذهن است از خطايي در تفکر با در اينجا لازم است فکر و تفکر را تعريف کنيم زيرا تا تعريف فکر ، به مفهومي که منطق در نظر دارد روشن نشود، ابراز بودن منطق براي فکر و به عبارت ديگر ((خطاسنج)) بودن علم منطق براي فکر ، روشن نمي شود.

تفکر عبارت است از مربوط کردن چند معصوم به يکديگر براي به دست آوردن معلوم جديد و تبديل کردن يک مجهول به معلوم .

در حقيقت تفکر عبارت است از سير و حرکت ذهن از يک مطلوب مجهول به سوي يک سلسله مقدمات معلوم و سپس حرکت از آن مقدمات معلوم به سوي آن مطلوب براي تبديل آن به معلوم .

ذهن معلومات خويش مجهولي را تبديل به معلوم مي کند و بايد به آن معلومات شکل و نظم و صورت خاص اساساً  عمل فکر کردن چيزي جز نظم دادن به معلومات و پايه قراردادن آنها براي کشف يک امر جديد نيست پس وقتي که مي گوييم منطق قانون صحيح فکر کردن است و ازطرف ديگر مي گوييم فکر عبارت است از حرکت و سير ذهن از مقدمات به نتايج معني اش اين مي شود که منطق کارش اين است که قوانين درست حرکت کردن زمين را نشان مي دهد.

پس کار منطق اين است که حرکت ذهن را در عين تفکر تحت کنترل خود قرار دهد.

خطاي ذهن

 ذهن هنگامي که تفکر مي کند ممکن است صحيح عمل کند و ممکن است دچار خطا گردد. منشا خطا يکي از دو امر ذيل ممکن است باشد

1-آن مقدماتي که آنها را پايه قرار داده و معلوم فرض کرده خطا و اشتباه باشد يعني مقدماتي که مصالح استدلال ما را تشکيل مي دهد فاسد باشد.

2-نظم وشکل و صورتي که به مقدمات داده شده غلط باشد يعني هرچند که مصالح استدلال ما درست باشد ولي شکل استدلال ما غلط است .

از مجموع آنچه گفته شد معلوم گشت که ارزش منطق ارسطويي اين است که خطا سنج عمل فکر کردن است . يعني خطاسنج صورت و شکل استدلالهاي انساني است . اما اين که منطق چه قوانيني براي درست استدلال کردن عرضه مي دارد مطلبي است که از تحقيق تفصيلي منطق روشن مي شود.

موضوع منطق

موضوع علم عبارت است از آن چيزي که آن علم در اطراف آن بحث مي کند و هر يک از مسايل آن علم را در نظر بگيريم خواهيم ديد بياني است از يکي از احوال و خواص و آثار آن .

در اينجا دو نظريه مطرح است :

 1-علت اين امر اين است که مسايل هر علمي بالاخره در اطراف يک حقيقت يعني بحث مي کند پس از اين دو هر علمي نيازمند به موضوع است و تمايز علوم از يکديگر نيز ناشي از تماير موضوعات آن علوم است.

2-نظريه دوم اين است که پيوند مسايل علوم با يکديگر ناشي از آثار و فوايدي است که بر آنها مرتب مي شود اکنون بايد ببينيم موضوع علم منطق چيست و علم منطق در اطراف چه موضوعي بحث مي کند؟

موضوع علم منطق عبارت است از ((معرف و حجت)) يعني مسايل منطق يا درباره معرف ما يعني تاليفات بحث مي کند يا درباره حجت يعني درباره استدلالها

علم منطق مي خواهد به ما راه صحيح تعريف کردن و صحيح استدلال کردن را بياموزد.

تصوير و تصديق

منطقيين اسلامي بحث خود را در منطق از تعريف علم و ادراک آغاز مي کنند و سپس آن را به دو قسم تصور و تصديق تقسيم مي نمايند و منطق را عموماً  به دو بخش تقسيم مي کنند بخش تصورات و بخش تصديقات. از نظر مننطقيين به دو قسم تقسيم مي شود: 1-ضروري يا بديهي  2-نظري يا اکتسابي

قبل از هر چيزي لازم است ماعلم و ادراک و سپس تصور و تصديق و ضروري و بديهي را تعريف کنيم .

علم و ادراک

 انسان در خود حالتي مي يابد که نام آن حالت را علم يا ادراک يا دانايي يا آگاهي است در ذهن لهذا در تعريف علم و ادراک گفته شده العلم هو الصوره الحاصله من الشي عندالعقل يعني ادراک عبارت است از صورتي که ازيک شي ء در ذهن پديد مي آيد.

تقسيم علم به تصور و تصديق اولين بار به وسيله حکم عالي قدر اسلامي ابونصر محمد بن طرخان فارابي ابداع و عنوان شد و مورد قبول حکما و منطقيين بعد قرار گرفت ، منطقيين اسلامي در دوره هاي تاخر اين قسمت را پايه قرار داده ، ابواب منطق را به دو قسم منقسم کردند : قسم تصورات و قسم تصديقات.

ضروري و نظري

 هر يک از تصور و تصديق بر دو قسم مي باشند يا بديهي هستند و يا نظري، بديهي عبرات است از ادراکي که نياز به نظر يعني فکر نداشته باشد و اما نظري عبارت است از اداراکي که نياز به نظر و فکر داشته باشد .

به عبارت ديگر بديهي آن است که خودبه خود معلوم است و نظري آن است که خود بخود معلوم نيست بلکه بايد به وسيله يک شي ء يا اشياء ديگر معلوم شود. مثلاً مي گويند تصور حرارت و برودت احتياجي به فکرندارد پس بديهي مي باشند اما تصور ملک و جن نيازمند به فکر است پس اين تصورات نظري مي باشند.

کلي و جزئي

 يکي ديگر از بحث هاي مقدماتي منطق بحث کلي و جزئي است . اين بحث اولاً  با لذات مربوط به تصورات است و ثانياً  و بالفرض مربوط به  تصديقات است يعني تصديقات به طبع تصورات متصف به کليت و جزئيت مي گردد.

تصوراتي که از اشياء داريم به دو گونه اند : تصورات جزئي و تصورات کلي

تصورات جزئي يک سلسله صوري است که جزء بر شخص واحد قابل انطباق نيست در مورد مصداق اين تصورات کلماتي از قبيل « چند تا ، کداميک معني  » معني ندارد.  اين صور ذهن ما فقط بر فرد خاص صدق مي کند نه بيشتر . مثلاً تصوري که ما از شهر تهران و تصوري که از کشور ايران داريم همه تصورات جزئي است. ذهن ما علاوه بر اين تصورات يک سلسله تصورات ديگر هم داد ويک سلسله نامهاي ديگر براي نشان دادن آن معاني و تصورات وجود دارد مانند تصوري که از انسان واز آتش و از شهر و کوه و امثال اينها داريم و براي فهماندن اين معاني و تصورات نامهاي مزبور را به کار مي بريم که اسم عام خوانده مي شوند، اين سلسله معاني و مفاهيم و تصورات را کلي مي ناميم زيرا قابل انطباق بر افراد فراواني مي باشند و حتي قابليت انطباق بر افراد غير متناهي دارند .

معمولاً در کارهاي عادي خودمان سر و کار ما با جزئيات است ولي هنگامي که وارد مسائل علمي مي شويم سر و کارمان با کليات مي شود.

نصب اربعه 

از جمله مسائلي که لازم است دانسته شود انواع رابطه و نسبتي است که با يکديگر ممکن است داشته باشند. هر دو کلي را زماني که با يکديگر مقايسه کنيم يکي از چهار نسبت زير را با يکديگر خواهند داشت .

1-تباين : قلمرو هر کدام از قلمرو ديگري کلاً جداست مثلاً  انسان و درخت .

2-تساوي :قلمرو هر دو کلي يکي است . مثلاً  انسان و تعجب کننده

3-عموم و خصوص مطلق: ماند انسان و حيوان

4- عموم و خصوص من وجه: مانند انسان سفيد

در ميان کلمات فقط همين چهار نوع نسبت ممکن است برقرار باشد نسبت پنجم محال است برقرار باشد . مثل اين که فرض کنيم يک کلي شامل هيچ يک از افراد ديگري نباشد ولي ديگري شامل تمام يا بعضي افراد عام بوده باشد.

کليات خمس

 هرکلي را که نسبت به افراد خود آگاهي درنظر بگيريم و رابطه اش را افراد خودش بسنجيم از يکي از پنج قسم زير خارج نيست.

1-نوع:    2-جنس         3-فصل4-عرض عام     5-عرض خاص

آن کلي که تمام ذات و ماهيت افراد است نوع است و آن کلي که جزء ذات افراد خود است  و  جزء اعم است جنس است و آنکليکه جزء ذات افراد است ولي جزء مساوي است فصل است و آن کلي که خارج از ذات افراد است ولي اعم از ذات افراد است عرض عام است و آن کلي که خارج از ذات افراد است ولي مساوي با ذات است عرض خاص است .

نوع مانندانسان که معني انسانيت بيان کننده تام ذات و ماهيت افراد خود است .

جنس مانند حيوان که بيان کننده جزئي از ذات افراد خود است زيرا افراد حيوان از قبيل  عمر و اسب و گوسفند و غيره حيوانند و چيز ديگر ، يعني ماهيت و ذات آنها را حيوان تشکيل مي دهد.

فصل: مانند ناطق که جزء ديگر ماهيت انسان است و دو متصل يک بعدي که جزء ديگر ماهيت خط است.

عرض عام: مانند راهرونده (ماشي) که خارج ا ز ماهيت افراد خود است يعني راه رفتن جزء ذات يا تمام ذات روندگان نيست ولي در عين حال به صورت يک حالت و يا عارض در آثار وجود دارد.

عرض خاص : مانند تعجب کننده که خارج از ماهيت افراد خود (همان افراد انسان) است و به صورت يک حالت و يک عرض در آنها وجود دارد و اين امر عرض اختصاص دارد به افراد يک ذات و يک ماهيت يعني نوع انسان

حدود و تعريفات : مبحث کلي که ذکر شد مقدمه اي است براي حدود و تعريفات يعني آنچه وظيفه منطق است اين است که بيان کند طرز تعريف کردن يک معني چگونه است و يا بيان کند که طرز صحيح اقامه برهان براي اثبات يک مطلب به چه صورت است؟

به طور کلي تعريف اشياء پاسخگويي به «چيستي» آنها است . يعني وقتي که اين سوال براي ما مطرح مي شود که فلان شي چيست ؟ در مقام تعريف آن بر مي آئيم بديهي است که هر سوالي در مورد يک مجهول است اينکه حقيقت و ماهيت يک شي ء بر ما مجهول مي باشد به معني اين است که ما تصور صحيحي از آن نداريم پس اگر بپرسيم خط چيست ؟ حيات چيست؟ همه اينها به معني اين است که ما يک تصور کامل و جامعي از حقيقت اين امور نداريم و مي خواهيم تصور صحيحي از آن داشته باشيم.

سوالاتي که بشر در مورد موجودات بيان مي کند يکسان نيست و هر لفظي براي يک سوال مطرح مي شود چند سوال ؟

1-سوال از چيستي «چيست» ؟ ماهو؟

2-سوال از هستي «آياست» هل؟

3-سوال از چرائي «علت چيست»؟ « يا فايده چيست» و يا بچه دليل؟

منطق عهده دار پاسخ به هيچ کدام از اين سوالات که درباره اشياء خارجي مي شود و نيست آنکه عهده دار پاسخ به اين سوالات است فلسفه وعلوم است ولي منطق طرز پاسخگويي به اين سوالات را بيان مي کند.

منطق مي خواهد راه درست تعريف کردن را بياموزد

مسلمين همچنانکه بحث در مبدا وجود و تحقيق در احوال اعيان موجودات را با توجه به آثار عقلاي يوناني شروع کردند نام اين علم و اين مبحث را هم يعني «فلسفه» را از يونانيان گرفتند وليکن در عين حال آن را به نام حکمت مهم خواندند. با اين تفاوت که حکمت معني عام تري از فلسفه دارد و مفهوم علم را بنحو اعم نيز شامل مي شود.

استفاده از اصول عقايد ارسطو و افلاطون و افلاطونيان جديد و آميختن اين روشها با يکديگر و با مباني دين و پديد آوردن فلسفه اي خاص از آن ميان بين حکماي اولي اسلامي همچنان معمول بود که بين حکماي عيسوي آسياي صغير و حوزه هاي علمي خاور نزديک .

ارسطو تنها از آن لحاظ که داراي آثار متعددي بودو كتب او مورد تفسير مفسرين قرار گرفت ، اهميت ندارد بلکه وي راهنماي نهضت خاص فکري است که با آثار خود و آثاري که بدو نسبت داده شده بود مسائل مختلفي را مطرح کرد و درترجمه ها وتفسيرهاي او اين مسائل به نحو عجيبي توسعه و تکامل يافت.

منتهي بايد در نظر داشت که اين توسعه و تكامل از راه انتقاد در مباحث آن استاد بوجود نيامد بلکه از دو طريق يعني از راه تعليم و توضيح و از طريق داخل کردن عقايد جديد در مباحث اصلي استاد حاصل شد و اين دوعمل هم بدست مفسران و شارحان يوناني صورت گرفت و هم بوسيله مفسلين اسلامي .

فلسفه در اسلام عبارت است از عده کثيري تفاسير و توضيحات در مورد ماور الطبيعه و فروع آن که بيشترمبتني است بر روش کار شارحان ارسطو در اسکندريه و بلاد خاور نزديک و بهمين سبب بسياري از بحث هاي آنان عيناً  در ميان فلاسفه حوزه اسلامي امتداد يافت مثلاً  اثبات وحدت محض خالق در عين تصور صفات دنباله مباحثي است که نو افلاطونياني از قبيل ايا مسليحسن و ابرقلس پيش گرفته بودند و دنباله اين مباحث به تمدن اسلامي نيز کشيده شد، مبين مانند عقيده ديونيسيونس در باب عدم خالق بجزئيات که مدتي در ميان معتزله و فلاسفه هاي اسلامي ادامه يافته و مايه تکفير آنان شده بود .

در کتاب اثولوصيا سخن از خالق مافوق جواهر است که از او بطريق اشراق عقل فعال صادر مي شود و صور کلي اشياء در همين عقل فعال وجود دارد . توجيهي که مايه تتابع مبادي وجود گرديده عشق است و بوسيله آن است که خالق توانست از تنهايي محض برهد و در کسوت عقل فعال و ساير مبادي که بعد از واقعست ظهور کند.

در کتاب العله منسوب به ارسطو ماخوذ از الثالومبياي ابر قلس ، هم اين موضوع مورد بحث قرار گرفته است و «خير» علت اصلي وجود و مقدم بر آنست و بعد ازو بترتيب «وجود» و «عقل» و«نفس» و «طبيعت» قرار دارند . تمام امور کلي و فاني بوجود لايزالي که تنها وجود قائم بذات است منسوب و منتهي مي شود و اين درست عين بيان فارابي و ابن سيناست که گويند وجود و تمام ممکنات معلول است بعلت وجود واجب با مطالعه در اين دو کتاب که نمونه هايي از بحث هاي آنها را ديديم مي توان به قسمتي از مباني فلسفه مسلمين پي برد با اين تفاوت که نفوذ اين عقيده در مشائين بمراتب بيشتر از متکلمين است.

با اطلاع از اين مقدمات نفوذ فلاسفه و متکلمين عيسوي در فلاسفه و متکلمين اسلامي هم بخوبي معلوم و علي الخصوص تاثير عقايد کساني مانند فلوطنسين و ابر قلس و يوحنا الدمشقي و يحيي (يوحنا) النحوي بعنوان عقايد خاص ارسطو آشکار مي گردد که بعدها با روش افلاطون مقايسه گرديده و يا گاه بر آن برتري داده شده است .

علاوه بر اين مشاهير فلاسفه عيسوي عده ديگري از فلاسفه از مذاهب مختلف مسيحي خاصه از يعقوبيان و منصوريان بر اثر نزديکي فراوان با مسلمين و اينکه غالباً  در دوره نهضت علمي مسلمين با آنان معاصر و متقدم بوده اند تاثيرات شگرف در تکوين فلسفه مسلمين کرده و بسي از معلمين مسيحي استناد فلاسفه و متکلمين اسلامي بوده اند و تحقيقات آنان در تشکيل عقايد شاگردان نشان تاثير فراوان داشته  و به هر حال اين نکته مسلم است که افکار مسيحيان شرق در ميان حکماي اسلامي و معتزله و بعضي ديگر از فرق ادامه يافته و در پاره اي موارد و با اصول ديني اسلام نزديک شده است.

با آمدن اسلام البته تغييري در دين حاصل شد ولي بحث هاي فلسفي و عقل و اصولي همچنان و بهمان نحو ادامه يافت . مثلاً قدم کلمه الله در اينجا مقدم کلمه الله (قرآن ) تبديل صورت داد و تحقيق از موضوع جبر و اختيار با همان شدت و بهمان صورت باقي ماند و همچنين است بحث در باب صفات و اسماء الهي که مدتي در اسلام باقي ما ند و علاوه بر اين موضوعات کلامي مسائلي ديگر مخصوصاً اصول اخلاق ارسطو هم نزد عيسويان شهرت و مقبوليتي يافته بود براي ورود اين مباحث نيز دراسلام مانعي وجود نداشت و عين اين حالت براي طبيعيات ارسطو کتب بطليموس و جالينوس وجود داشت و بهمين جهت مسلمين به سرعت شروع به نقل اين کتب بعربي کردند و در غالب اين ها ترجمه از منقولات سرياني زودتر از استفاده از اصل يوناني آنها صورت گرفت و بهمان نحو که ديديم کتاب المدخل فرخورويس (اسياغوجي) و قاطيغر رياس و انالوطيقاي اول و دم و ماور الطبيعه و اسماء و العالم و کتاب الحيوان و بعضي از تفاسير مانند تفسير الاسکندر الامزوريسي بر ماوراء الطبيعه و کتابهايي که قبلاً ذکر شد به زمان عربي درآمد.

دسته ديگري نيز از آغاز کار با فلاسفه در اين امر شرکت داشتند و ايشان ائمه و پيشوايان مذهب اعتزال بوده اند که غايت مقصودشان در آوردن اصول دين بيک صورت علمي و منطقي و بحث در ذات و صفات واجب الوجود و احوال ممکنات از مبداء و مواد بر وفق شريعت اسلام بوده است. و فعاليت علمي اين فرقه از قرن دوم هجري آغاز شد و با  آنکه موارد خدمات ذيقيمتي با سلام گرديدند بجرم استفاده از مباني فلسفي يونانيان و ايرانيان و هندوان همواره مورد بغض و نفرت مسلمين بودن و آخر نيز با غلبه اهل حديث و فقها و متشرعين و اصحاب علوم ديني راه زوال گرفتند.

تمايل و آشنايي مسلمين با فلسفه يوناني چنانکه ديده ايم باترجمه آثار حکماي يونان و اسکندريه و تفاسير و شروع آني همچنين با تعليمات گروهي مانند قديري و يوحنا بن حيلان و ابوحيي المروزي و ابوزکريا المروزي و ابوزکريا يحيي بن عدي و نظاير اين اشخاص که غالباً کتب منطق و فلسفه را تدريس و با ارزش املاح شرح و تفسير مي کرده اند آغاز شد . اين عمل ديرگاه امتداد داشت و تا اواخر قرن چهارم بطول انجاميد و در اين ميان آثار گوناگون فلسفي و شروع آنها به ترجمه سي نيک و برد بالتمام و يا بنحو اختصار بعربي در مي آيد .

روابط فلسفه وعرفان

منظور ما از «فلسفه» الهيات است ، فلسفه اولي يا الهي که با عرفان تناسب دارد ، نه فلسفه به معني وسيع کلمه حکمت الهي به دو فن تقسيم مي شود : امور عامله ياالهيات بالمعني عام و الهيات بالمعني خاص .

هدف فلسفه الهي درباره انسان : انسان در نظام فکري ، جهان کلي شود و از نطر انديشه جهان عقل شود.

هدف عرفان درباره انسان : رسيدن انسان با کل وجودش به حقيقت (خدا) ، فناء ، في الله ، وصول و راه حکم با راه عارف دو راه است : راه حکيم راه منطق و برهان است و راه عرفان راه تزکيه و تصفيه دير و سلوک است .

عرفان ازکي به صورت يک علم در آمده ، علمي که براي آن موضوعي و فايده اي ذکر کرده اند ؟ مثلاً عرفان يحيي الدين با عرفان شبلي فرق دارد . درعرفان شبلي مردي مي بينيم اهل عمل. در عرفان يحيي الدين به کتبي و نوشته هايي بر مي خوريم ه به وسيله يحيي الدين و شاگردنش به صورت علمي منتشر مي شد.

موضوع عرفان چيست؟ موضوع عرفان وجود يا هستي مطلق است و مقصود از آن خداست .

در اينجا مشابهتي نزديک با حکما و حکمت الهي مي توان يافت زيرا موضوع حکمت الهي «موجود بمانند موجود» است ، تفاوت دراين است که حکيم ، موجود بماهو موجود را يک مفهوم کلي مي داند داراي مصاديق متعدد ، ولي درنظر حکيم هم ذات حق را «موجود مطلق » مي داند . موجود ما هو موجود تقسيم مي شود به موجودي که وجود همين ذات اوست يعني خدا و موجودي که وجود زائد بر ذات اوست، يعني غير خدا

حکمت الهي علمي است که از «عوارض موجود بماهو موجود» بحث مي کند و اثبات وجود خدا ، يکي از مسائل اين علم است.

مساله وجود واجب : مساله اي از مسائل حکمت الهي . آنچه را که عارف موضوع علم خود مي داند (موجود مطلق ) از مسائل حکمت الهي است : و چون موضوع هر علم در آن علم اثبات نمي شود بلکه در علم کلي ديگري اثبات مي گردد، پس عرفان نيازي به اثبات آن (خدا = موضوع عرفان ندارد ولي حکيم آن را اثبات مي کند چون ازمسائل حکمت الهي محسوب ميشود .

از نظر فيلسوف وجود خدا مساله علم است ، از نظر عارف وجود خدا موضوع علم است (وجود= وجود حق ) همان گونه که از نظر فيلسوف موضوع علم خود موجود عامه موجود بديهي است و نيازي به اثبات ندارد ، خدا هم از نظر عارف بديهي و بي نياز از اثبات است بلکه بايد صفات او را اثبات کرد.

در اينجا موضوع، موضوعي است بديهي : نه اينکه دو موضوعي نياز به اثبات نداشته باشد.

مساله عرفان ، صفات ، اسما، و تجليات ذات حق است.

يک اختلاف ديگري که بين حکما و عرفاست آن است که عرفا تجلي را واحد مي دانند و به تکرار تجلي اعتقاد ندارند مطابق آيه « وما امرونا الا و احده » که خدا يک تجلي دارد و آن «وجود منبسط» است و گاه به آن در حق مخلوق به گويند و القاب ديگري هم براي آن قائلند.

عرفا از تجلي تعير به «عليت» نميکنند . اما حکيم قائل به مراتبي براي وجود موجودات است و به علتي غير ذات حق هم قائلاست منتها در طول ذات حق

عارف مي گويد : تمام ماهيات (اعيان ثابته ) با يک جلوه ظاهر شده اند واز لوازم تجلي حق اند و ظهور امت همان يک تجلي اند .

او «وجود منبسط» راه در ظل و « الرتبه الجمعيه » (يعني مرتبه اي که ايمان ثابته هم در آنجا جمع مستند ) مي خواند 

اين مهم عکس مي و نقش مخالفت که نمود

                                                        يک سفراغ رخ ساقي است که در جام افتاد

کثراتي که حکيم (کثرات طولي و عرضي ، افقلاک و غامر و ) تامل است از نظر عارف هم از لوازم وجود بنظر است لذا به وجود منبسط «حق مخلوق »  يعني حقي که همه اشيا، از آن مخلوق مي شوند و پديد مي آيند مي گويند مير داماد به سخن حکما که گفته اند اولين صادر عقل است انتقاد کرده و مي گويد صادر اول بايد موجودي باشد که « کل اشياء » باشد نمي تواند موجودي باشد در طول موجودات ديگر . در واقع مير داماد و در اينجا گرايشي به عرفان پيدا مي کند .

عرفا معتقدند اشياء در هر «آن» نو مي شود از نظر اين ها عالم دائماً فاني مي شود و موجود مي گردد ولي ما خيال مي کنيم که جهان يک چيز ثابت است در حالي که:

هر زمان نو مي شو دنيا و ما                            بي خبر از نو شدن اندر بقا

نظريه «خلق جديد» عرفا

نظريه «خلق جديد » عرفا آن است که قائل به انفصال اند.

معني انفصال آن است که لحظه به لحظه جهان نو مي شود در حاليکه بين اين «نو» و آن « کهنه » هيچ رابطه اتحادي نيست بلکه به معني قبض و بسط متعدد است .

عرفا بر اين ادعاي خود استدلال نمي کنند بلکه مي گويند چنين کشف کرده ايم .

حاجي سبزواري مي گويد: «ماهيات به وجود منبسط موجود مي شود و عالم عبارت است از ماهيات ».

ماهيات با يک «تجلي» که همان وجود منبسط است ظاهر مي شود.

موضوع حرکت به يک اعتبار ماده است و به اعتبار ديگر موضوع حرکت و ما فيه الحرکه يک چيز است و اختلاف موضوع و مافيه الحرکه به اعتبار لا بشرط و بشرط لا است مثل بياض و ابيض.

در باب حرکت جوهري هم معين است ، چون حرکت قائم به ذات است درهر حرک عرضي ما قام به الحرکه» غير از حرکت است.

در حرکت عرضي موضوعش جوهر است ، و ما فيه الحرکه که خود عرض است : يعني متحرک جسم في البياض اصطلاحاتي از قبيل «موجود معدوم» ،« و احد و کثير» ، «حادث و قديم » ، «حق و خلق» و امثال اينها که در زمان فلاسفه متداول است ، در اصطلاحات عرفا هم آمده است ، ولي مفهوم فيلسوف از اين معاني با مفهوم عارف از اينها تفاوت دارد و ريشه اين تفاوت «توصيه عرفاني» که براي ذلت حق شريکي حتي در موجوديت تامل نيست و قول به اينکه در موحد بر حقيقتي غير از حق است » نوعي شرک تلقي مي شود. به عبارت ديگر ريشه اين اختلاف نظر اين است که فيلسوف «کثرت وجودي » است و عارف «وحدت وجودي» ا زنظر فيلسوف وجوداتي حقيقي و جدا از هم به نحوي که نه مي توان گفت اين موجود عين آن وجود است و نه مي توان گفت آن موجود عين اين موجود است ، وجود دارد ، يکي ازاين موجودات تباين الذات که از ديگر موجودات کامل تر است و لايتناهي است و ازلي و ابدي است و بي نياز از هر وجود ديگر است و عين علم و دقت و حيات و اراده است ، واجب الوجود است وساير موجودات با اختلاف درجات و مراتب که بعضي مجردند و بعضي مادي ، و بعضي  جوهرند و بعضي عرض و بعضي نسبت به بعضي ديگر کاملترند همه «ممکن الوجودند».

ممکن الوجود به صفاتي متصف مي شود که آن صفات از مختصات ممکن الوجود و ذات حق بايد از آن صفات تنزيه گردد از قبيل «مخلوقيت » و «کثرت» ، «حدوث » و «جوهريت» و «عرضيت» و «الحدوديت» و احياناً «تجسم» و «حرکت» و «تغيير» و امثال اينها.

به عقيده فلاسفه توصيف ذات حق به اين گونه صفات که به دليل اينکه از نقص و محدوديت ممکن ناشي مي شود از مختصات ممکن است روايت و به اصطلاح «تشبيه» است يعني تشبيه حق به حلق است که در روايات اسلامي از آن نهي شده است .

ولي عارف چه مي گويد؟ آيا عارف که قائل به وحدت وجود است و براي حق شريکي در موجوديت قائل نيست همه اين تعبيرات و اصطلاحات يعني «محدوديت و مخلوقيت و کثرت و حدوث وجوديت و عرضيت» را از تاسوس خويش مي زده ايد يا آنها را به کار مي برد؟ و اگر به کار مي برد کاربرد آنها چيست؟

حقيقت اين است که عراف که قائل به وحدت وجود است اشيا، را به اين صورت نفي مي کند که وجود آنها را اولاً «وجود ظلي و ظهوري » نه «وجود حقيقي» مي داند پس نفي وجود حقيقي مي کنيد بدون آنکه وجود ظلي را نفي کرده باشد . ثانياً اشياء يعني وجودات ظليه را همه يکجا ظهورات حق و تجليات حق و شوون و اسماء و صفات حق مي داند.

فلسفه اسلامي پيش از  ملاصدرا

فلسفه اسلامي را اگر به مفهوم وسيع قديمي خود بگيريم شامل جميع شعب حکمت نظري و عملي مي شود ولي واضح است که آنچه من بايد در اين جلسه طرح کنم آن قسمت از فلسفه اسلامي است که با افکار و انظار ملا صدرا پيوند دارد و تحقيقات مشاراليه دنباله آنها محسوب مي شود . بنابراين بحث امروز که يک نظري اجمالي براين قسمت است شامل فلسفه کلي و الهيات به معني خاص و علم النفس و تا اندازه اي شامل منطق خواهد بود زيرا اين قسمتهاست که قلمرو صدر المتالهين است و در اين ابواب است که وي آراء و افکار و انظار خاصي دارد.

بعلاوه تحقيقات مسلمين در قسمتهاي طب و نجوم و رياضيات و طبيعيات با توجه به تحقيقات و کشفياتي که بعداً نصيب علما و دانشمندان شده جزء تاريخ علم است نه خود علم، يعني علم مراحلي از اينها گذشته است ، و اما آنچه در زمينه هاي نامبرده مورد توجه و تحقيق مسلمين واقع شده تا رسيده به ملاصدرا و متاخر تر از ملاصدرا متن علم است.

ولي در مقابل همه اين مشکلات ، اين جهت را بايد يادآوري کرد که تحقيق در «سير فلسفه در جهان اسلام»در چهار قسمتي که ذکر شد يک زمينه صدردصد بکر و دست نخورده است ، نه در غرب روي اين زمينه کار درستي شده و نه در شرق ، و شايسته است دانشکده محترم الهيات يک کرسي براي اين کار تاسيس کند.

همه مي دانيم اسکلت اصلي فلسفه اسلامي فلسفه يوناني و اسکندراني است. بايد ببينيم مسلمين از زماني که تنها به  ترجمه و تدريس گفته هاي پيشينيان قناعت نکردند و خود به عنوان محقق و شارح وارد ميدان شدند يعني از زمان «الکندي» به بعد چه کردند : آيا تحقيقاتشان از حدود بازگوکردن آنچه از ديگران آموختند تجاوز نکرد و حداکثر تلفيق و ترکيبي از نظرات مختلف به عمل آوردند يا بيش از اينها بود؟

تا آنجا که اينجانب مطالعه کرده است و فعلاً به ياد دارد بدون آنکه مدع يکافي بودن مطالعاتش باشد،  بلکه فقط مدعي است که آنچه مي گويد مفتاحي است براي مطالعات کاملي در اين زمينه که به وسيله خود او با ديگران بعداً صورت گيرد-مسائل فلسفه اسلامي را از اين نظر بايد به چهار قسم تقسيم کرد:

1-مسائلي که تقريباً بهمان صورت اولي باقي ماند و مسلمين هيچ گونه تصرف يا تکميلي در آن به عمل نياورده اند يا آنچه کرده اند به قدري نبوده که شکل و قيافه مساله را عوض کند .

2-مسائلي که فلاسفه اسلامي آنها را تکميل کرده اند ، اما تکميلي کرده اند به اين صورت بوده که پايه هاي آنها را محکم تر و آنها را مستدل کرده اند به اينکه شکل برهان را عوض کرده اند يا براهين ديگري اضافه کرده اند.

تکثير براهين اگر في المثل در هندسه صورت بگيرد ارزش چنداني ندارد، تفنن فکري محسوب مي شود، مثل کاري که گفته مي شود خواجه در شرح تحرير اقليدس کرده است، زيرا سادگي و بساطت رياضيات به قدري است که مي توان با يک برهان ساده اذهان را قانع کرد ، اما در فلسفه تکثير برهان از راههاي مختلف ارزش زيادي دارد.

3-مسائلي که در فلسفه قديم يوناني مبهم و تاريک بود و در فلسفه اسلامي روشن و مشخص شده و با آنکه از لحاظ نام وعنوان تغيير نکرده تفاوت بسياري ميان صورت قديم يوناني و جديد اسلامي مشاهده مي شود.

4-مسائلي که حتي عنوانش تازه و جديد است و موضوع بي سابقه اي است که فقط در جهان اسلامي طرح و عنوان شده است.

از قسم اول يعني مسائلي که به همان شکل و صورت اوليه باقي ماند، اکثر مسائل منطق و مبحث مقولات ده گانه ارسطويي و علل اربعه ارسطويي و تقسيمات علوم ارسطويي و تقسيمات قواي نفس را مي توان نام برد . البته نه اين است که دراينها هيچ گونه تصرف و تحقيقي به عمل نيامده است ، بلکه منظور اين است که در فلسفه اسلامي تغيير شکل نداده است ، و الا مي دانيم که بسياري از علماي اسلامي منکر ده مقوله ارسطويي هستند. صاحب البصائر النصيريه بيش از چهار مقوله قائل نيست.

اما قسم دوم يعني مسائلي که فلاسفه اسلامي برهان آن را تغيير داده اند يا برهانهاي ديگري اقامه کرده اند. اين قسمت زياد است . براي اين قسمت مي توان مساله امتناع تسلسل ، تجردنفس ، اثبات واجب، توحيد واجب، امتناع صدور کثير از واحد، اتحاد عاقل و معقول و جوهريت صور نوعيه را نام برد.

آنچه در اين قسم قابل توجه است ، تعيين ارزش برهانهايي است که بعداً  اقامه شده است . مثيلاً  تا آنجا که اينجانب به ياد دارد تنها برهاني که قبل از فلاسفه اسلامي براي «امتناع تسلسل» اقامه مي شده برهان معروف وسط و طرف است. اين برهان را بوعلي و فارابي در کتب خود تکرار کرده اند ، ولي خود فارابي برهان خاصي دارد که لقب «اسد و اخصر» يعني محکمتر و کوتاهتر يافته است)

اما قسم سوم يعني مسائلي که در دوره اسلامي از ابهام خارج گرديده و مشخص شده است براي اين قسمت ، رابطه حرکت با علت و رابطه خدا وعالم ، مسائله معروف ملث افلاطوني ، و مساله صرف الوجود بودن واجب را بايد نام برد. اگر آنچه نويسندگان جديد مي نويسند درست باشد، ميان تصور افلاطون از «مثل» که آن خود جالب توجه است.

اما قسم چهارم يعني مسائلي که براي اولين بار در جهان اسلامي طرح وعنوان شده است . اين مسائل هم زياد است و هم داراي ارزش و اهميت بيشتري است . از اين مسائل است مسائل عمده وجود يعني اصالت وجود ، وحدت وجود، وجود ذهني احکام سلبيه وجود : همچنين مساله جعل، مناط احتياج شيء به علت ، قاعده بسيط الحقيقه ، حرکت جوهريه، تجرد نفس حيوان و تجرد نفس انسان در مرتبه خيال، اعتبارات ماهيت ، احکام عدم خصوصاً امتناع اعاده معدوم، معقولات ثانيه ، قاعده امکان اشرف ، علم بسيط تفصيلي باري، امکان استعدادي، بعد بودن زمان، فاعليت بالتسخير، جسمانيه الحدوث بودن نفس، معاد جسماني ، وحدت نفس و بدن، نحوه ترکيب ماده و صورت که آيا انضمامي است يا اتحادي، تحليل حقيقت ارتباط معلول با علت، وحدت درکثرت نفس و قواي نفس.

اما در منطق ، اين مسائل را بايد نام برد: انقسام علم به تصور و تصديق ، که ظاهراً ابتکار آن از فارابي است ، اعتبارات قضايا و تقسيم قضيه به خارجيه و حقيقيه و ذهنيه که زمينه اش از بوعلي است و به دست متاخرين شکل گرفته است، تکثير موجهات که در اثر غور و کنجکاوي در قضيه مطلقه ارسطو و ابهامي که در آن بوده و ايراداتي که متوجه آن بوده است پيدا شده ، مثلاً  قضيه عرفيه عامه که يکي از شقوق قضيه مبهم ارسطويي است اولين بار به نقل خواجه نصير الدين طوسي وسيله فخرالدين رازي عنوان شده است هرچندزمينه آن به وسيله ابن سينا به وجود آمده است.

از اين قبيل است تقسيم قياس به اقتراني و  استثنائي و تقسيم اقتراني به شرطي و حملي که به اين ترتيب از بوعلي است . ديگر بيان اينکه نقيض قضيه مرکبه جزئيه حمليه ضروره المحمول است و ايراد برقدما که مي پنداشتند نقيض اين قضيه مثل ساير قضاياي مرکبه ، منفصله مانعه الخلو مرکب از نقيض دو جزء اصل است . اين نظر از متاخرين از ابن سينا است . همچنين بيان نوعي ديگر از «عکس نقيض» در ميان متاخرين از شيخ و خواجه پيدا شده : شايد اول کسي که آن را عنوان کرده است «کاتبي » است.

درميان مسائل منطقي که اسم برده شد دو مساله از باقي با اهميت تر است : يکي تقسيم علم به  تصور و تصديق که هنوز هم در کتب روانشناسي رايج است ، ديگر تقسيم قضيه به خارجه و حقيقه و ذهنيه که از آن هم مهمتر است و چون به دست متاخران ابن سينا شکل گرفته است در فلسفه غرب انعکاسي ندارد. احياناً  در کلمات دانشمندان غربي به مطالبي بر مي خوريم که ريشه آنهاعدم توجه به تفاوت ميان اين سه قسم قضيه است.

اينجا همين قدر مي گويم اگر بخواهيم سرسري قضاوت کنيم مطلب از همان قرار است که نسبت داده اند،  اما اگر بخواهيم دقيقاً ريشه و مشخصات يک نظريه فلسفي نظير « وحدت وجود» را در ميان عرفا و حکماي اسلامي به دست آوريم و طرز تفکر آنها را کاملاً آن طور که فکر مي کرده اند به دست آوريم مي بينيم اين يک نوع طرز تفکر خاصي است که مخصوص مسلمين است مثلاً پاره اي از اظهار نظر کنندگان خيال مي کنند هر نظر  فلسفي که نوعي وحدت براي جهان قائل شد مي توان آن را «وحدت وجود» به مفهوم اسلامي خواند وبعد اظهار نظر کرد که مساله وحدت وجود از چه زمانهايي و در چه مکانهايي سابقه دارد.

مرحوم فروغي ضمن شرح نظريات فيلون يهودي ، پس از بيان نادرستي درتفاوت نظر ساميان و آريائيان مي گويد:

«به عبارت ديگر مذاهب حکماي يونان بلکه کليه اقوام آريايي هر کدام نوعي از وحدت وجود است و اما يهود و کساني که عقايد فلسفي خود را از تورات درآورده اند حکم کرده اند به اينکه خداوند جهان را از عدم مطلق به وجود آورده است و آفرينش را وجودي جدا از آفريننده دانسته اند و نسبت آنها را به يکديگر نسبت صانع و مصنوع پنداشته اند.

«آنسلم» مي گويد:

«اما در امر آفرينش ، عقيده اي اظهار کرده است ميانه «وحدت وجود» و «ابداع»: مي گويد خداوند موجودات را از عدم به وجود آورده است به اين وجه که نخست موجودات فقط در علم خدا بوده اند و وجود نداشته اند تا وقتي که مشيت خدا بر اين قرار گرفت که به آنها وجود خارجي بدهد.»

مطابق اين بيان همه عوام الناس از ابتداع اديان ، بين «وحدت وجود » و «ابداع» فکر ميکنند چون همه آنها معتقدند که موجودات در ازل درعلم خدا بوده اند و در لايزال موجود ميشوند، و معلوم مي شود قائلين به «ابدا» يعني ساميان معتقدند که خداوند در ازل به موجودات علم نداشته است.

مرحوم فروغي ضمن اشاره اي بسيار ناقص و نارسا که به بحث معروف «کليات» درقرون وسطي ميان اروپائيان مي کند ، که آيا «کلي» حقيقت مستقل از افراد دارد و يا فقط افرادند که موجودند و کلي فقط در ذهن موجود است يا نه در ذهن موجود است و نه در خارج بلکه لفظ خالي است ، مي گويد:

«توجه مي فرماييد که فحص در کليات يکباره بحثي پوچ و بيهوده نبوده و به يک اعتبار نزاع معتقدان و منکران وحدت وجود است.»

متکلمين در فلسفه اسلامي خيلي اثر کردند اما نه به اين نحو که توانستند قسمتي از مدعاهاي خود را به فلاسفه بقبولانند،  بلکه به اين نحو که فلاسفه را هميشه به مبارزه مي طلبيدند و به گفته هاي آنها ناخن مي زدند و تشکيک و انتقاد مي کردند و احياناً  بن بست هايي براي فلاسفه ايجاد مي کردند . اين ناخن زدن ها و تشکيکها و انتقادها فلاسفه را وادار به عکس العمل و ابتکار جستجوي راه حل براي اشکالات متکلمين مي کرد. عکس العمل نشان دادن فلسفه اسلامي نسبت به کلام ، مسائل جديدي را به ميان آورد که در فلسفه هاي قديم يوناني و اسکندراني سابقه نداشت.

در «مسائل وجود» که اساس و مبناي  فلسفه صدراست ، هم عرفا سهيم اند و هم متکلمين . سهم عرفا البته بيشتر است بلکه آنها را بايد مبتکر اين مسائل شمرد ولي متکلمين نيز از نظر تشکيک در «وحدت مفهومي وجود » که از ارسطو رسيده است و از نظر تشکيک در «وجود ذهني» سهم مهمي دارند. ايرادات و تشکيکات آنها سهم مهمي در منتهي شدن فلسفه اسلامي به «اصالت وجود» دارد.

بيکلسن با اينکه يک شرق شناس غربي است ، در موضوع «تاثير قرآن در عرفان و تصوف » مي گويد :

«در قرآن اين آيات را مي بينيم : الله نورالسموات و الارض * هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن* هو ا لله الذي لا اله الا هو * کل شيء هالک الا وجهه * و نفخت فيه من روحي * و لقد خلقنا الانسان و نعلم ماتوسوس به نفسه و نحن اقرب اليه من حبل الوريد*فاينما تولوا فثم وجه الله * من لم يجعل الله له نوراً فما له من نور. محققاً ريشه و تخم تصوف در اين آيات است.»

منظور اين است که تاثيري که معارف اسلامي در فلسفه اسلامي کرده است غير از تاثيري است که فن کلام کرده است. تاثيري که معارف اسلام کرد همان است که تا حد زيادي صحيح است بگوييم صدرا باايجاد يک چهارراه ، راههاي عقل و وحي و مکاشفه را به متصل کرد، و اما تاثير کلام اين است که با فلسفه جنگ و ستيز کرد و فلسفه را از حال جمود درآورد و وادار به عکس العمل هايي کرد: آن عکس العمل ها ثمرات بسيار پر ارزش فلسفه اسلامي است.

مثلاً فلسفه اسلامي در باب زمان مي رسد به آنجا که رسماً زمان را به عنوان يک بعد از ابعاد طبيعت درمقابل سه بعد ديگر اعلام مي کند ، به عقيده اينجانب پيدايش اين نظر تا حد زيادي نتيجه تشکيک معروف فخرالدين رازي در باب خرج شي ء از قوه به فعل است . اين تشکيک سالها افکار فلاسفه را بخود مشغول کرد تا آنکه ميرداماد اولين بار حرکت توسطيه را اعتباري و حرکت قطعيه را حقيقي اعلام کرد و اظهار داشت زمان يک امتداد واقعي است نه موهومي (مثال مورچه و ريسمان در اسفار ، ج3/ص101). صدرالمتاهلين که از طرفي اين فکر را از ميرداماد گرفته بود و از طرف ديگر به اثبات حرکت جوهريه توفيق يافته بود نتيجه گرفت که زمان خود بعدي از ابعاد طبيعت است.

تشکيکات غزالي و همچنين جوابهايي که ابن رشد به وي داد هيچکدام درفلسفه اسلامي مورد توجه واقع نشد.درتمام بيست مساله اي که غزالي در تهافت الفلاسفه به جنگ فلاسفه آمده است نکته قابل توجهي وجود ندارد: شايد تنها بيان قابل توجه غزالي همان مقايسه تناهي زمان و مکان است ، ديگر مطلبي که براي يک فيلسوف ارزش داشته باشد فکر خود را به آن مشغول کند وجود ندارد.

تحولات  فلسفه منشاء  د رجهان اسلام و پيدايش يا تجديد فلسفه  اشراق  به وسيله شيخ شهاب الدين  سهروردي و همچنين  پيدايش  عرفان  نظري  در جهان اسلام و نزديك شدن آنها  به يكديگر و اتصالشان  با هم در فلسفه  صدرا داستان  بسيار طولاني است و اگر بنا شود  حق مطلب  ادا گردد آنقدر  نيازمند به تحقيق    است كه عمر يك  نفر براي بررسي آنها كافي نيست .

 د رآغاز سخنم  عرض كردم  چيزي كه تحقيق  در «سير فلسفه اسلامي » را دشوار مي كند و احياناً  شخص را به اشتباه  مي اندازد  عدم عنايت  مولفين  اسلامي  به تاريخچه  مسائل و مبدا پيدايش آنها  وسير  تاريخي مسائل است و دراين نتيجه  مسامحه هايي شده كه  افكار محصلين را خواه ناخواه منحرف مي كند .

در كتب  متاخرين  مانند حاجي سبزواري مي خوانيم  كه مشائين  چنين گفته اند و اشراقيين  چنان . با توجه به اينكه  مشائين اتباع  ارسطو  و اشراقيين  اتباع  افلاطون  اند  اين تصور پيدا مي شود كه اين اختلاف از قديم  ميان ارسطو و افلاطون  و اتباع آنها  بوده است  بعد كه  شخص به كتابهاي قديم تر مراجعه مي كند مي بيند اساساً چنين مساله اي  حتي در ده قرن قبل ميان  خود مسلمين  نيز مطرح نشده بوده است تا چه رسد به زمان ارسطو و افلاطون .

چنانكه مي‌دانيم اساسي‌ترين و فلسفي‌ترين كتب ‌فخرالدين رازي مباحث المشرقيه است و عليهذا فخر رازي را نمي‌توان منكر وجود ذهني خود خواند .

تاريخچه وجود ذني اين طور را آغاز مي شود و جريان پيدا مي‌كند كه در ضمن كلمات فلاسفه در باب « مقولات» و يا در مباحث « عقل و معقول» جمله‌هايي يافت مي‌شده است كه مشعر بر اين بوده است كه علم عبارت است از وجود يافتن معقول در ظرف ذهن .

آنچه مي‌توان گفت به طور مسلم از ارسطو و پيشينيان است ، همان  است كه در منطق مي‌گفته‌اند :« وجود يا عيني است يا ذهني يا كتبي يا لفظي» . بديهي است كه اين مقدار دليل نمي‌شود كه كسي بگويد علم عبارت است از وجود ماهيت معلوم در ذهن . ولي در كلمان حكماي دوره اول اسلامي نظير اين تعبير ديده مي شود : « المعقول من الشي‌ء هو وجود مجرد من ذلك الشيء» .

ابن سينا در « طبيعات » شفا مي‌گويد :

« النفس تعقل بأن تأخذ ذاتها صورة المعقولات مجردة عن‌المادة»

در اشارات نمط سوم نيز بياني نظير اين بيان دارد .

اين مطلب بهانه‌اي به دست متكلمين داد كه به ستيزه برخيزند و بگويند اگر علم عبارت است از  حضور معلوم در ظرف ذهن، لازم مي‌آيد كه ذهن متصف گردد به صفات معلوم ، يعني مثلا با تصور حرارت داغ شود و با تصور برودت سرد گردد.

ايرادات متكلمين بر حكما در ابتدا از اين نوع ايرادها بوده است .

خود متكلمين نظريه اضافه را انتخاب كردند . متكلمين در ابتدا به كلي منكر وجود صورتي در ذهن شدند . حكما در جواب آنها و براي اثبات اينكه چنين نيست كه هيچ‌گونه صورتي در ذهن وجود نداشته باشد موضوع تصور معدومات و حكم بر معدومات و تصور كليات و حكم بركليات را پيش كشيدند ، و طرفداران حكما در جواب ايرادات متكلمين دست و پا مي‌كردند تا آنكه در قرن ششم براي اولين بار اين فكر مطرح شد كه مقصود حكما از اينكه « علم عبارت است از تمثيل صورت معلوم در ذهن» اين نيست كه واقعاً ماهيت معلوم در ذهن وجود پيدا مي‌كند ، بلكه مقصود اين است كه شبحي از معلوم نظير ساي‌اي كه از شخص در آفتاب پيدا مي‌شود و يا عكسي كه از وي در آب مي‌افتد ، در ذهن وجود پيدا مي‌كند .

فلسفه  نقادي

فلسفه از ابتداي ظهور و از زمان سقراط و افلاطون به نقادي و من جمله به نقادي دين پرداخته و متصدي بيان حدود و حقيقت و ماهيت آن شده است . دراين نقادي و تعيين حدود احياناً  فلاسفه اي هم بوده اند که با ديانت دشمني آشکار کرده اند. اصلاً شان فلسفه نقادي است . فلسفه تعيين حد هر چيزي را در شان خود مي داند. اينکه گمان مي کنند و مي گويند که فلسفه نقادي ، «فلسفه کانت» است يا نقادي فلسفي به معني نقد شناسايي ، با کانت شروع مي شود نادرست نيست . اما اين سخن نبايد ما را به اشتباه اندازد که گمان کنيم قبل از کانت، فلسفه ، مشتي اقوال جزمي غير تحقيقي بوده و با نقادي و چون و چرا ، بيگانگي داشته است . فلسفه همواره نحوي نقادي بوده است . فلسفه افلاطون با نقادي عالم عادات و مشهورات ومسلمات آغاز مي شود. افلاطون عالم محسوس را موجود نمي داند، او تمام افکار و آداب متعلق به اين عالم را از سنخ جهل مي خواند. بعد از او هم هر فيلسوف اصيلي به نفادي و نفي وضع موجود و عادي زمان و علوم و آداب عصر خود آغاز کرده است . اما اينکه توجه نکرده اند که هر فلسفه اي اصولاً  نقادي است و فلسفه نقادي را خصوص فلسفه کانت دانسته اند بدان جهت است که او فلسفه و علم را مورد نقادي قرار داده است . قبل از کانت  فلاسفه به نقادي آنچه موجود بود اعم از آراء و افکار و نظامات و قواعد و قوانين ميپرداخته و مخصوصاً  در مسائل نظري چون و چرا مي کردند.

مقصود اين نيست که فلسفي بالمره از نور هدايت محروم است بلکه نور هدايت از پشت سر او مي تابد و او در سايه خود را مي پويد و اکنون بيش از دو هزار سال است که اين سايه بسط يافته و همه جا گسترده شده است.

فلسفه و کلام در دوران اسلامي

در قرون وسطي و در دوره اسلامي امري اتفاق افتاده است که بايد در آن دقت شوداولاً در اين دوره علم کلام بوجود آمده است که در آن براي اثبات اصول اعتقادي استدلال مي شود . اينکه متحددان گفته اند که در قرون وسطي عقل خادم اعتقادات ديني و ايمان شده است نظر به علم کلام داشته اند. ولي اين نظر سطحي است که علم کلام صرف استفاده از منطق براي اثبات اصول عقايد است.البته علم کلام بدون اعتنا و رجوع به منطق بوجود نمي آمد اما منطق درعلم کلام چيز ديگري شد چنانکه اصول فقه هم از منطق مدد گرفت ، اما حکم آن حکم نطق نيست. ثانياً  در دوره اسلامي در جنب علم کلام فلسفه اي قوام يافت که گرچه ملتزم به وحي نبود اما در آن وجود مطلق عين خداي واحد بود. در اين فلسفه رئيس مدينه از طريق وحي قوانين و احکام زندگي را از عالم غيب بواسطه عقل فعال (ملک وحي ) از خداي تعالي مي آموخت و همچنين بقاء نفس و بهشت و دوزخ اثبات مي شد . در فلسفه دوره اسلامي خدا دائر مدار موجودات است و همه چيز به قضاء اوست و خلاصه اين فلسفه طوري است که هم متشرع مي تواند آن را فراگيرد و هم صاحب اين فلسفه ممکن است که پاي بند شريعت و حتي مزوج آن باشد و چگونه مي توان گفت که نصير الدين طوسي و جلاالدين دواني و صدرالدين دشتکي و ميرداماد و ملاصدرا و ملا عبدالرزاق لاهيجي وملامحسن فيض و آخوند نوري و حاج ملاهادي سبزواري ديندار و متشرع نبوده اند و مگر در عصر حاضر بعضي از استادان فلسفه را نمي شناسيم که در ورع و زهد نمونه اند؟ مع ذلک نمي توان گفت که در دوره قرون وسطي و در تاريخ دوره اسلامي دين و فلسفه جمع شده است . کساني از فلاسفه سعي در اين جمع نموده اند ولي اين سعي بابي تازه در فلسفه گشوده است که بعدها بنام فلسفه دين خوانده شده است. چنانکه جمع عرفان وتصوف و فلسفه هم ، فلسفه عرفان است . آنچه ابن سينا در کتاب اشارات در باب عرفان و مقامات عارفان گفته است ، فلسفه عرفان است جمع فلسفه و دين اصلاً  مورد و معني ندارد و آنچه جمع دين و فلسفه خوانده مي شود.

عقل در دين و فلسفه :

 البته در دوره قرون وسطي و در دوره اسلامي ، مساله نسبت عقل و شرع هم مطرح شده و مخصوصاً در فقه شيعه «عقل» يکي از منابع چهارگانه است.

ولي معني عقل در کتاب «اصول فقه» با عقل در کتاب «فلسفه» يکي نيست. عقل در کتاب اصول فقه نزديک به عقل عملي است . به اين جهت نگفتم عين عقل عملي است که در شرع هر کس حق ندارد که با نظر به صلاح و فساد امور ، حکم حلال و حرام را تعيين کند يااصول عمليه برائت و احتياط و تخيير را اعمال کند. بلکه اين عقل بايددر ضمن انس و الفت با کتاب و حديث و آشنايي باتفسير پرورده شود. اين عقل ، عقل مستقل از وحي و کتاب نيست و حکم «ما حکم به العقل حکم به الشرع» و «ما حکم به الشرع حکم به العقل» را درارتباط با مطلب بالا بايد دريافت ، و گرنه مقصود اين نيست که در شريعت بر تمام مطالب استدلالي و عقلي فلاسفه صحه گذاشته مي شود و هرچه در شريعت آمده است بايد درميزان قياسات منطقي سنجيده شود. شايد لازم باشد که قدري در اين باب توضيح بدهم .اولاً  وقتي گفته مي شود که چيزي مخالفت با عقل ندارد، معني اش اين نيست که ضرورتاً  از مقدمات معلوم و معيني نتيجه شده است . مثلاً مي گويند احکام فلسفه عقلي است ، احکام دين هم موافق با عقل است. آيا حق دارند که بگويند: احکام فلسفه عين احکام دين است؟ اگر حق ندارند پس در قياس اشکالي وجود دارد. فلي المثل ممکن است الفاظ در دو حکم مذکور به يک معني نيامده باشد. صرف نظر از اينکه امر عقلي و موافق عقل دو چيز است حقيقت مطلب اين است که عقل در دو حکم بالا به يک معني نيست.

مي دانيم که شريعت متضمن قوانين و احکام مربوط به مناسبات و معاملات مردمان و سياست و قضاء ايشان است و نمي شود که اين قواعد با يکديگر معارض باشد يا مردمان نتوانند به وقه ادراک خود آن را درک کنند. اين قواعد مجموعه منظم و مترب و هماهنگ است و مي توان به اين نظم و ترتيب و هماهنگي نام «عقل» داد. اما برخلاف تصور رايج، اين عقل، امر ثابتي نيست، بلکه به قول مولوي صاحب وحي آن را تعليم ميدهد. اصلاً شريعت ضامن صلاح مردمان و حفظ ايشان از فساد است و تا به نحو اجمال معلوم نباشد که صلاح وفساد چيست؟ چگونه مي توان صلاح را نگاه داشت و از فساد احتراز کرد؟ اينکه تشخيص صلاح فساد با شرع است ، يا با عقل ؟ در اينجا نبايد مطرح شود. زيرا در طرح اين پرسش از ابتدا رقابت و معاوضه اي ميان عقل وشرع منظور شده است و حال آنکه ممکن است به يک معني بگوييم احکام شرع خلاف مقتضاي ادراک و فهم و عقل ما نيست و ما تا وقتي که عقل ، عقل فضولي نشده است ، معاوضه اي با شريعت ندارد. اين عقل ، عقل بحث و چون وچرا نيست. بلکه عقل علمي است و شريعت از آن جهت که ضامن تامين خير و صلاح مردمان است ، با بي عقلي و شر و فساد معاوضه دارد. ولي اين دان معني نيست که هرچه برهاني بشود، شرعي است و هرچه را که نتوان برهاني کرد، از دائره شرع خارج مي ماند . مگر نه اينکه ابن سينا معاد روحاني را با قياسات عقل ثابت کرد و چون از عهده اثبات معاد جسماني برنيامد به صدق اخبار وبه صحت خبر نبي صادق مصدق(ص) حکم کرد و ناتواني از اثبات را دليل بر عدم صحت دانست.

هگل مي گويد : دين و فلسفه دو جلوه و شان امر واحدند و يکي پس از ديگري ظهور کرده است (دراينجا ممکن است پرسيده شود که با توجه به آنچه هل در فلسفه روان تعليم داده است آيا حق داريم بگوييم که دين و فلسفه از حيث مضمون اختلاف ندارند و مگر او ميان صورت و مضمون چه  تغييري قائل است؟ آنچه از هگل در باب صورت ومضمون دين و فلسفه نقل شده مربوط به آراء دوره جواني اوست) پيداست که اين قبيل آراء در هيچ کتاب و نوشته و گفته صرفاً ديني نيامده و با پيدايش فلسفه پيدا شده است . به عبارت ديگر دينداران به سراغ فلسفه نرفته اند که آن را باطن دين قرار دهند ، بلکه فلاسفه مدعي شده اند که فلسفه باطن دين است و چيزهايي که در اين باب گفته اند نوعي فلسفه دين است و مي دانيم که ميان دين و فلسفه دين فرق بسيار است. اگر حقيقتاً فلسفه باطن دين بود مي بايست دين از ابتدا با فلسفه ظهور کند و هرجا که فلسفه قوت بيشتر دارد اساس دين هم محکمتر باشد آيا چنين است؟

اگر فلسفه باطن دين بود مي بايست آنکه ديندارتر است فيلسوف تر باشد يا آنکه فيلسوف تر است در دينداري راسخ تر باشد و حال آنکه چنين نيست و اگر موردي را يافتيد دقت کنيد که شايد شرايط ديگري دخيل شده است نه اينکه شخص به اعتبار فيلسوف بودن متعبد باشد يا تعبد او را به فلسفه کشانده باشد. فلسفه به عنوان تفکر بخشش جانان است و آنکه از اين بخشش بهره دارد راهي به حقيقت وجود يافته است، اما اين راه يافتن ضرورتاً عين دينداري نيست. وقتي پرسيده مي شود که ديانت حقيقي اسلام چه نسبتي ، با فلسفه به معني اعم دارد اولين جواب اين است که ميان دين و فلسفه ملازمتي نيست و اسلام در حقيقت خود نيازي به فلسفه نداشته است ، اما وقتي فلسفه به عالم اسلام آمد، ناگزير پرسش از ماهيت دين هم طرح شد و از همان وقت ميان اسلام و فلسفه نسبتي پديد آمد و بحث از اين نسبت تادوره جديد ادامه يافت . در سرتاسر اين بحث، دين در حدود فلسفه قرار داشت و مگر فلسفه تابع چيز ديگري مي شود؟ فلاسفه ، فلسفه راعمل اعلي مي دانند و اين عنوا اگر نسبت به علوم جزئي در نظر گرفته شود، درست است اما فلسفه به اين اکتباف نمي کند و حتي به حدود ديانت و هنر هم دست مي اندازد منتها نمي تواند جانشين دين و مهر و عطوفت وشعر شود و اگر في المثل دينانت صورت فلسفه پيدا کند ، از حقيقت خود دور مي شود. حقيقت اسلام عين آن دمي است که با محمد (ص) گفته شد. اين حقيقت ديدار دلدار است.

قافيه انديشم و دلدارمن                                  گويدم منديش جز ديدا رمن

خوش نشين اي قافيه انديش من                      قافيه دولت توئي در پيش من

حرف و گفت و صوت را برهم زنم                      تا که بي اين هر سه تا تو دم زنم

آن دمي کز آدمش کردم نهان                          باتو گويم اي تو اسرار جهان

آن دمي را که نگفتم با خليل                           وان دمي را که نداند جبرئيل

آن دمي کز وي ممسيحا دم نزد                        حق زغيرت نيز بي ما هم نزد

ما چه باشد در لغت اثبات و نفي                       من نه اثباتم من بي ذات ونفي

من کسي در ناکسي دريافتم                            پس کسي درناکسي دربافتم

حقيقت اسلام عبوديت و آزادي است و توحيد به معني اسقاط و اضافات است.

ندايي آمد از کنج خرابات                               که التوحيد اسقاط الاضافات

به اين حقيقت يعني حقيقت اسلام جز به مدد رهبري حضرت ختمي مرتبت نمي توان راه يافت، که او راهبر به آزادي و آزادگي است و پيداست که اين حقيقت در جزء جزء آنچه شريعت خوانده مي شود نيز ساري وجاري است و با غلبه اسم «الله» تحقق پيدا مي کند.

نسبت علم و فلسفه جديد با اسلام

ديانت حقيقي اسلام و به تبع آن ولايت اسلامي يا جمهوري اسلامي چه نسبتي با فلسفه و علم جديد دارد؟ فلسفه جديد بيان فني و عقلي و موجه دعوي فرعونيت نوع بشر است و ايندعوي صرفاً حرفي نيست که از دهان فلاسفه درآمده يا از قلم ايشان جاري شده باشد بلکه در وجود ايشان ظاهر شده و آنها با زبان جديد خود چيزي را که در هواي عالم و در وجود مردمان پديد آمده بود ظاهر و ظاهرتر کردند.

فلسفه جديد غربي چيزي نيست که صرفاً در کتابهاي فلسفه آمده باشد، اين فلسفه همه جا هست و چه بسا کسان نمي دانند که مسخر اين فلسفه و آثار و توابع آن هستند. آنچه درغرب درسياست و مدنيت و حقوق ومناسبات و معاملات و اخلاق مي بينيد ريشه در فلسفه غرب دارد و حتي هنر غرب هم نحوي موازات و محاذات با فلسفه دارد. يعني در آن هم بشري ظهور کرده است که بايد بر زمين و زمان مستولي شود. با پيدايش فلسفه جديدغرب، هوايي آمده است که در جانه مي نشيند و مردمان را به مقصدي که خود دارد مي برد. علم جديد هم مستقل از اين هوا نيست و نه فقط دراين هوا بلکه با اين هوا بوجود آمده و با آن ملازمت ذاتي دارد به اين معني که اگر  فلسفه جديد نبود علم ج ديد هم پيدا نمي شد . به اين جهت اگر در عالم خيال تبوان گفت که علم جديد را قبول مي کنيم و فلسفه جديد را نمي خواهيم سخنمان منشا اثر نخواهد بود. اصلاً  اقوام و مردم ممالکي که نتوانسته اند چنانکه بايد درعلم و تکنولوپي غرب سهيم شوند بدان جهت است که در روح غربي و در فلسفه غربي به نحو جدي شريک نشده اند. علم جديد که علم تکنولوژيک است با فلسفه جديد و با تمام عالم تجدد، نوعي وحدت دارد. ديانت اسلام با اين فلسفه و با اين علم چه نسبتي ميتواند داشته باشد؟ آسان است که بگوييم اسلام مخالف جهل است و فضل و شرف علم وعلما در کلمات ديني تصديق شده است اما درحقيقت، مشکل عجيبي است . آيا مي توان گفت که ديانت اسلام باعلم و فلسفه جديد مخالفت دارد و آن را نفي مي کند؟ اصلاً کسي جرئت مي کند که چنين سخني بگويد؟ تصور اينکه عالمي بدون علم جديد تحقق يابد، لرزه بر اندام آدمي مي اندازد. راستي چه کسي جرئت مي کند که در باب موجوديت علم و فلسفه جديد تفکر کند. اين جرئت عين تفکر است و درست بگوييم بايد تفکر بيابد تا جرئت هم پيدا شود و البته چون مخالفها و موافقتها بيشتر تابع فضل و اطلاعات و اهواء اشخاص است و فضل و هوي تعلق به هواي غالب دارد، جرئت چون و چرا در باب علم هم نيست. علم ، شريعت دوره تجدد شده و تمام لوازم و شرايط شريعت را به خود بسته است تا از همه حيث جانشين آن شود . با اين وصف پيداست که چون و چرا کردن در آن زهره شير مي خواهد. البته از روي جهل مرکب هم مي شود باعلم و فلسفه جديد مخالفت کرد و پروا نداشت . اما من آن اندازه بي پروا نيستم که به نفي بلهوسانه علم و فلسفه جديد بپردازم.

دين با علم و فلسفه جديد نمي تواند جمع شود

با توجه به اين مطالب ، دين با علم و فلسفه جديد نمي تواند جمع شود، يعني بشر نمي تواند هم تعلق به ديانت داشته باشد و هم وابسته به  عالم فلسفه و علم جديد باشد پس چه بايد بکنيم؟

و مگر اينهمه طبيب و رياضيدان و فيزيکدان و مهندس مسلمان، ديندار نيستند؟ اينها بي ترديد مسلمان و ديندارند. اما از آن حيث که ديندارند ، تعلق به جوهر و روح عالم تجدد ندارند . روشنتر بگوييم دينداراني که تحصيلات و معلومات علمي جديد دارند، دو طايفه اند:طايفه اي جانشان در تسخير ديانت است و البته قدري از معلومات علمي هم اندوخته اند . گروه ديگر بسته حقيقت علم و تکنولوژي هستند و به رسوم و آداب ديانت هم عمل مي کنند .

دسته اول را ديانت راه مي برد وعلم بکار مي آيد اما گروه دوم که عده شان متاسفانه خيلي بيشتر است ملاشان روح علمي است و علم جديد را مطلق علم و علم مطلق و نمونه علم مي انگارند و دين را هم با آن مي سنجد و با آن اثبات مي کنند وعجب نيست که گاهي مي شنويم که ميگويند دين عين علم است. نه دين عين علم جديد نيست. دين غير از علم جديد است و اگر در ظاهر ميان اين دو ناسازگاري و تخالف پيدانيست به اين جهت است که اين دو ظاهراً متباين هستند و با هم نسبتي ندارند.

حقيقت علم جديد که از حقيقت عالم تجدد منکف نيست مسبوق به اثبات قدرت و انانيت بشر بوده و در عين حال اين قدرت و انانيت را تحکيم کرده است . به عبارت ديگر علم  جديد به صورتي که فعلاً هست از حقيقت تاريخ جديد و از مذهب اصالت بشر قابل تفکيک نيست و به تحقيق که مذهب اصالت بشر با دين و دينداري نمي سازد وعين کفر و شرک است.

اگر به عالم علم و فلسفه جديد تعلق داشته باشيم ، درعالم تکنولوژي و علم و فلسفه جديد جايي ندارم. اما نگفتم که با رفتن عالم تکنيک و علم و فلسفه جديد هرچه با آن بوده است ميرود و منتفي مي شود . ممکن است بسياري از چيزها که در زبان روزمره تکنيک و وسايل فني خوانده ميشود، بماند، و تمام انواع پژوهش هم متروک نشود. اما به هر حال بشري که حقيقت او در عبوديت است . و غايت خلقت او در بندگي حق و کمالش در قطع تعلق از غير خداوند است و در همه چيز جلوه او را مي بيند ، اراده تغيير عالم و تصرف در موجودات و سلطنت برآنها نمي تواند بر وجودش حاکم باشد. اگر جمع اين دو را دراشخاص يا طوايفي ديدي بدانيد که حتي اگر ظاهر الفاظشان توحيد و شرع باشد حقيقت قول و فعلشان چيز ديگر است بدانيد که نه با  خارجي گري حقيقت اسلام متحقق مي شود و نه به مدد روشهاي علمي مي توان ديانت را تجديدکرد.

اشاره به اين مطلب براي آن بود که نفي مطلق علم و فلسفه جديد، با نپرداختن و اهميت ندادن به مطلب وصرف معارضه با ظاهر غرب، باغلفت از حقيقت آن و همچنين تفکيک علم از فلسفه ، و به طور کلي جدا انگاشتن شئون تاريخ غربي در مآل امر به يک جا مي رسد هيچ يک از اين سه روش اگر به تحکيم غرب مدد نرساند، که مي رساند ، لطمه جدي به اساس آن نمي زند. پس چه بگوييم؟ آنچه فعلاً مي توان گفت اين است که علم و تکنيک جديد در حقيقت و باطن خود جايي در عالم دينداري ندارد . اما شايد اين علم و تکنيک که به يک معني صورت و حقيقت عالم کنوني است ، معني ديگر پيدا کند. مثالي مي زنم و صرفاً  مقصودم از تمثيل تقريب به ذهن است . وقتي يک دوره تاريخي و يک نحوه تفکر نسخ مي شود بعضي آداب دوره قبل مي ماند، چنانکه ظاهر آداب حج پيش از اسلام بوده است اما با آمدن اسلام ظاهر حفظ شده و حقيق ابراهيمي بازگشته است. شايد در آينده ظاهر علم امروزي هم بماند . اما اين علم ديگر پژوهش در طريق استيلا نخواهد بود و پيداس ه در اين صورت فلسفه جديد هم که به روش پژوهش (نه به معني متداول متدولوژي بلکه به معني دکارتي لفظ) تبديل شده است، ما ده تفکر خواهد شد و به گذشته تعلق خواهد يافت. ما علم و فلسفه جديد را نميتوانيم رهاکنيم وبايد با شعارهاي سياسي به مخالفت با آن برخيزيم . بلکه بايد در ببا تحقق اسلام درعالم فلسفه و علم جديد اگر مي توانيم تفکر کنيم . رد و نفي يا قبول واثبات تقليدي وبلهوسانه علم وفلسفه جديد ، هنري نيست . ما هنوز باعلم و فلسفه جديد چندان آشنا نشده ايم که در اساس آن چون و چرا کنيم . لازمه اين چون و چرا کردن اين است که به حدود قدرت و عظمت آن واقف شده باشيم.

عظمت علم و فلسفه جديدقابل انکار نيست . خوشا به حال کساني که اين عظمت چشمان را خيره نمي کند.

خلاصه کنم: باطن عالم جديد، فلسفه جديد است که  علم هم از آن جدا نيست. سياست و حقوق ومناسبات و معاملات جديد هم در سايه اين فلسفه پديد آمده است . اين باطن در همه جا اثر خود را بجا مي گذارد و هيچ رقيبي را تحمل نمي کند . کليد همه سياسها هم به دست اوست، نه اينکه با سياست و تدابير سياسي معمولي بتوان به جنگ با او رفت و از عهده اش برآمد. بايد به پناه خدا برويم که ولايت، ولايت اوست و معلم هم اوست. من باقدري وسواس و با ترس و فرز حقيقت علم و فلسفه جديد را از علم و تکنيک ، نه به معني حقيقي آن، بلکه به معنايي نزديک به معني وسيله ، جدا کرده ام و اين يکي راه معارض با حقيقت ديانت ندانسته ام و مي دانم کساني که اين دو رامانع الجمع نمي دانند ، علم و تکنيک جديد راچيزي جز وسيله نمي انگارند و در اين صورت پيداست که جمع علم و تکنيک باديانت يک امر عادي و حتي لازم است.

 

 

 

منابع

 

فلسفه در بحران                                                رضا داوري

آشنايي با علوم اسلامي                                     دکتر مرتضي مطهري

تاريخ علوم عقلي در تمدن اسلامي                              دکتر ذبيح الله صفا

مقالات فلسفي                                                    دکتر مرتضي مطهري

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: پنجشنبه 30 مرداد 1393 ساعت: 16:16 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,,,,,,,,,,,
نظرات(0)

تاریخچه هنر طراحی

بازديد: 586

 

تاریخچه هنر طراحی

بسياري از هنرمند، طراحان ويني، همچون موريس و وان دو ولده، در حوزه هاي كاري مختلف به كار پرداختند، گاستاو كلمت، نقاشي كه سفارشات فراواني براي تزئين بناهاي وين جديد داشت، پيشگام حركت دوري گزيني از سبك هاي تاريخي شد. وي جمعي از هنرمندان را متشكل كرد كه بعدا بعنوان «انشعابيون» معروف شدند. طراحي كلمت براي جلد كاتالوگ اولين نمايشگاه انشعاب در سال 1898، همان چارچوب به شدت عمودي برخي از پوسترهاي بردسلي را به خدمت گرفت با همان فضاهاي خالي ديوار مانند با به كار گيري تئاتري، عدم تقارن مفرط و كاربرد يك نوع ضخامت خط همين خط يكنواخت طرح و حروف را به نحوي كه اساسا گرافيكي بود منسجم و يكپارچه مي ساخت: طرح دو بعدي و براي تكثير گرافيكي ترسيم شده بود.

پوسترهاي نمايشگاه هاي انشعابيون نوعي زبان گرافيكي را با تنوعات غني بياني پديد آورد كه در آن تصوير، تزئينات و متن در هم ادغام يم شد، و جلوه چاپنقش هاي ژاپني، طرح هيا بردسلي و مباحث نظري والتر كرين تصويرگر انگليسي به نام «خط و فرم» (چاپ در سال 1902) را با هم تركيب مي كرد. در همان سال پوستر آلفرد رولر براي چهاردهمين نمايشگاه انشعابيون، اين شيوه ويني را به نمايش مي گذارد. تصوير پوستر به طور اغراق آميز فرم پردازي شده است: عناصري چون لباس، بال ها و موها مانند اثار موشا تزئين شده اند. خطوط سينوسي، كه تاكيدي بر خطوط كناره نماي سبك آرت نوو است همگي محو شده و خط با همان چهار رنگ سطوح تخت پوستر چاپ شده و بيشتر يك الگوي تكرار شونده را پديد مي آورد تا اين كه عمق را مشخص سازد. سطح كار با استفاده از كاغذ چاپ نخورده براي روشن ترين بخش هاي مربوط به حروف كه اطلاعات اصلي تر را انتقال مي دهد موكدتر شده بدين ترتيب اندازه يكنواخت حروف و كليت بافت و نقوش مكرر را حفظ مي كند.

در وين، فرم هاي سنتي حروف الفبا، كه در ابداعات تزئيني ناكارآمد بود، ناخوانا بود، به تدريج استليزه و دگر شكلي شد. اين موارد در كتاب حروف تزئيني در خدمت هنر (1899)، اثر معلم حروف نسل قديمي تر، رادلف فون لاريش تبليغ و نقد شد وي حروف با طراحي ضعيف طراحان را، به دليل عدم موفقيت آن در چيدن صحيح حروف در كنار هم و نيز تزئينات افراطي آنها مورد انتقاد قرار داد. در عين حال لاريش حروف اتوواگنر، معمار اصل سب رنسانس ونيزي را كه خود رد سال 1899 به هنرمندان انشعابي پيوست، تاييد كرد. حروفي كه واگنر در ترسيمات پرسپكتيو معماري خود استفاده مي كرد بسيار مورد توجه بودند، اما طرح وي براي نماي پيشين اداره تلگراف Diezeit در سال 1902 شباهت شگفت انگيزي به آثار گرافيكي ويني داشت. جالب آن كه وي طرح مربع كوچك را به عنوان نقشمايه تزئيني به خدمت گرفت. مربع (كه نقشي مهم و ماندگار ر آثار گرافيكي دهه 1920 داشت) تقريبا به دلمشغولي عمده طراحان «كارگاه هاي وين» (Wiener Werkstatte) بدل شد.  اين گروه پيشرو در ساخت و بازاريابي آثار هنري دستي بودند در سال 1903 توسط يوزف هوفمان دستيار سابق اتووانگر و كولمان موزر طراح، هر دو از معلمين مدرسه هنر و صنايع دستي وين، با حمايت فريتز وارندورفر صنعتگر و حامي چارلز رئه مكينتاش و كلكسيونر طرح هاي بدسلي تاسيس شد.

مكينتاش علامت اختصاصي شركت را خود پيشنهاد داد، اما هويت بصري كامل توسط هوفمان طراحي شد، هر مقاله با چهار علامت شناسايي معرفي مي شد: نماد گل سرخ كارگاه ها وين ، و علائم تكنگار كارگاه ها، طراح و سازنده، هوفمان سربرگ ها، كارت ها، فاكتورها و كاغذ پيچ ها را طراحي كرد. در تمايم اين آثار، نقشمايه مربع شكل تكرار مي شد. در كاغذ تحريرها نيز به نظر مي رسيد شكل هاي مربعي تابع اصل واگنر است مبني بر «چيزي كه غير كاربرديست نمي تواند زيبا باشد» . از اين مربع ها براي مشخص كردن محل هايي كه بايد كاغذ تا بخويد ستفاده مي شد (دوباره به صورت افقي) به اين ترتيب مربع ها در گوشه هاي هر سطح ورق تا خورده ظاهر مي شد. از علامت اختصاري گل سرخ نيز به عنوان بخشي از برنامه  براي خلق يك محيط كاملا طراحي شده استفاده شده حتي كليد كمدهاي اداره نيز دسته اي به شكل علامت اختصاري رز داشتند.

براي قطع مجله ماهانه گروه انشعاب با نام Ver Sacrum (حلقه قدسي) نيز از مربع استفاده شد. اين مجله كه از سال 1898 منتشر شد و آثار نمايشگاه ها را بررسي مي كرد و مقالات بيشتر را منتشر مي ساخت، در هر شماره اثار تصوير سازي و تزئيني هنرمندان اشعابي را به شيوه تكثير فتومكانيكي مجلات بسيار ارزانتر و غالبا با استفاده از دورن به اقتصادي ترين نحو ممكن و بيشترين جلوه منتشر مي ساخت. مجله Ver scrum در سنت فراگير چاپ خصوصي كتاب (انتشارات خصوصي) بسيار فراتر از يك مجله بود، وقتي پس از شش انتشار متوقف شد، فهرست مقالاتش تنها به شش صد مي رسيد. مجله ديگري كه از نظر تأثير گذاري و نيز از نظر كاربرد روش هاي اقتصادي به همان اندازه حائز اهميت بود، مجله DieFlache بود؛ مجموعه اي از آثار طراحي.

گرايش طراحان ونيزي به فناوري هاي جديد تكثير را به ويژه در طرح كارل اوتوژيسكا براي آتليه چاپ اداره انتشارات دولتي كه در حاشيه اي با طراحي موزر قرار داشت مي توان مشاهده كرد. طراحي حروف آن بر عهده لاريش بود. صفحات اكثر كتاب هاي ويني بر خلاف پوسترهايش، توفيق كمتري در ساخت يك واحد منسجم داشت. آثار آلماني سنتا با نوعي حروف چاپي سياه «گوتيك» معروف به «فراكتور» چاپ مي شدند. اين حروف بتدريج جاي خود را به نسخه هاي حروف چاپي ويني  سده پانزدهم داد. يك چنين طراحي تاريخگرايانه را آدولف لوس معمار بنيادگرا براي سر عنوان مجله اش با نام Das Andere (ديگر)، با عنوان فرعي « به سوي معرفي رهنگ غرب به اطريش» به خدمت گرفته شد. وي معتقد بود «حروف چنان مدرن به نظر مي رسند كه گويي همين ديروز ساخته شده اند. بسيار مدرن تر از حروف اتو اكمان [ارت نوو] پريروز»

طراحان اواخر سده نوزدهم و اوايل سده بيستم وين آموزه هاي جنبش هنر و صنايع دستي را جذب كردند و در رويكرد التقاطي و جهان نگرانة خود، در هوا خواهي براي فناوري هاي جديد، منادي جنبش هاي پيشروي طراحي شدند كه بعد از جنگ جهاني اول شكل گرفتند. آثار گرافيكي ايگون شيله و اسكار كوشكا، از جنبه ترسيم و طراحي حروف، از شاهكارهاي اكسپرسيونيسم متقدم محسوب مي شوند؛ قابليت تبديل شكل و زمينه در آموزش حروف لاريش، كه در تزئينات كولمان موزر مشهود است. بعدها به اصلي در آموزش مباني طراحي بدل شد. طراحان ويني عموما سفارش دهندگان شان بودند، اما سفارش دهندگان آنها فراتر از جامعه مدگرا و تا خود حكومت، گسترش مي يافت. در سال 1902، كولمان موزر سفارشاتي براي طراحي اسكناس و براي تمبر پستي دريافت كرد، وي تصوير را با حاشيه هايي به شكل نقوش مكرر خاص خودش قاب بندي مي كرد (طرح هاي وي براي تمبرهاي بوسني هرزگوين در سال 1906 اولين تمبرهايي بود كه در آن از عكس استفاده شده بود). با اين وجود طراحان ويني اساسا نقاش محسوب مي شدند: هنوز سالهاي زيادي باقي مانده بود تا حرفه طراحي گرافيك تثبيت شود.

حركتي به اين سو در آلمان و از طريق آثار پيتر برنس و وان دو ولده به وقوع پيوست. اين دو كه از نقاشي به معماري روي آورده بودند، طراحي را به عنوان بخشي از برنامه اي مي ديدند كه تمامي هنرها را در زندگي روزمره با هم منسجم مي كند كاري كه فتوريست ها در ايتاليا و ساختگرايان در روسيه بعد از جنگ جهاني اول انجام دادند.

وان دو ولده نيز كه تحت تأثير ويليام موريس بود كتاب هاي انتشارات خصوصي را طراحي مي كرد، ولي بيش از آن كه تأثير ماشين را ناديده انگارد، بيشتر تمايل داشت تا بر آن تسلط يابد و صنعت را ترغيب كند تا به هنرمند امكان دهد شكل محصول خود را تعيين كند. وي موفقيت هايي هم حاصل كرد. طرح پوستر وي براي غذاهاي كنسانتره، آثار نمونه وار سبك آرت نوو محسوب مي شوند. اين اثر اگر چه به عنوان يك چاپنقش در مجله هنر و ادبيات برلين به نام Pan منتشر شد، اما كاري كاملا تجاري محسوب مي شد و بخشي از يك مجموعه تبليغاتي و بسته بندي بود.

چنين قيومتي موجب ظهور گرايش به نوعي طراحي شد كه توسط مديران چند شركخت بزرگ آلماني در سال هاي نخست سده بيستم نشان داده شد: بيسكوئيت Kaffe , Bahlsen Hag و جوهر «پليكان» گونتر و آگنر، در تصوير سازي براي شكت ها پيشرو بودند. يكي از فراگيرترين تلاش ها مربوط پيتر برنس بود. آثار گرافيكي اوليه وي مثلا پوستر 1901 وي براي نمايشگاه افتتاحي كلوني هنري در دار مشتات، آشكارا تحت تأثير كادر كشيده پوسترهاي مكتب گلاسكو است، اما طراحي خويشتندار و حروف نگاري تقريبا مكانيكي آن، كاملا قرن بيستمي بود. يكي از مشكل حروف هايي كه عناصر سنتي را در خود جذب كرده بود، حروف چاپي خود برنس به نام "Behrens-Schrift" بود. وي نوشت «براي فرم دقيق حروف اصول روش تحريري گوتيك و ضربه قلم پر را الگو قرار دادم همچنين به جهت دستيابي به نوعي حروف آلماني تر، تناسبات ارتفاع و پهناي حروف و ضخامت خطوط را به تأثير از حروف گوتيك تنظيم كردم». اما فقط در سال 1916 بود كه برنس به فرمي رسيد كه ارجاعات تاريخي را كنار نهاد. اين حروف براي شركت لوازم برقي AEG كه برنس در سال 1907 به عنوان معمار و طراح به استخدام آن درآمد، طراحي شد. آثار و نشريات چاپي وي براي AEG كه ساده و هندسي بود، به عنوان اولين كاربرد طراحي فراگير به عنوان بخشي از سياست كارخانه شناخته شد. اين تلاش كه در آغاز به عنوان «سبك خانگي» (يا داخلي) شناخته شد. و شامل مجموعه اي از قوانين بود كه نحوه يكسان سازي تمامي عناصر درون يك سازمان را ارائه مي داد، بعدا در سال هاي دهه 1930 توسط شركت اوليوتي در ايتاليا و شركت بسته بندي امريكا (CCA) به عنوان «هويت سازماني» بسط يافت. عنصر اصلي اين برنامه، علامت اختصاري بود كه نوعي نشان شاخص محسوب مي شود و گاه به همراه اسم تجاري شركت، هميشه به يك سبك حرف نگاري و گاه بدون آن استفاده مي شد. (در لترپرس، غالبا اين نشان با حروفي كه كنار يكديگر قرار دارند يا به عنوان يك قطعه قالبريزي مي شوند و به عنوان «حرف نشانه» معروف است، چاپ مي شوند.)

اگر حقيقت اصلي تحولات طراحي گرافيك بعد از جنگ جهاني اول، بر جنبش پيشرو (آوانگارد) و الهامات آن استوار بود، تحرك كمتر و تحول اندكي در پوستر تجاري به وقوع پيوست. از دهه 1900، طراحي پوستر نه فقط به عنوان كارت پستي و نشانه هاي مينايي بلكه به صورت برچسب هاي پرفراژ شده مانند تمبر پستي، و به كارگيري ا، در بسته بندي تكثير شد، اين امر ايجاز در طرح و رنگ را موب شد. در دوره آغاز شده بيستم تا جنگ جهاني اول آلمان شاهد طرح هايي بود كه از زبايي شناسي پالوده و قوي بگاراستاف براي تبليغ محصولات مصرف كننده بهره مي برد. در برلين گروهي از طراحان مرتبط با شركت چاپ Hollerbaum and Schmidt عرصه جديدي را پديد آوردند: پوسترهايشان تصوير را به شيئي كه تبليغ مي شد و كلمات نام تجاري شركت محدود ساختند. اين سبك به عنوان پوستر شيئ (پوستر شيئ) معروف شد. استاد اين سبك لويسن برنارد بود. معروف ترين طرح هاي وي براي كبرين Priester (1906) و سيگار Manoli به هيچ نوع شعار تبليغي نياز نداشت. شيء با همان سادگي گرافيكي، بي ابهام كلمات عرضه مي شد.

هانس رودي ارت ويوليوس گيپكينز نيز براي همين چاپكر كار مي كردند، دو استاد ديگر پوستر شيئي محسوب مي شوند. پوستر اردت براي اتومبيل اوپل، با طيف محدودي از رنگ هاي تخت (مشكي، آبي، خاكستري و دو قهوه اي) استثنايي در سنت گرافيكي اين سبك محسوب مي شود: حرف "O" كلمه اوپل يك دايره كامل و مطابق با همان قراردادهاي بصري نظير سر راننده معرف چرخ اتومبيل است. (حرف "O" قاعدتا مي بايست با همان حروف چاپي Pel نوشته مي شد؛ يعني خطوط كناري حرف بايد ضخيم تر از بالا و پايين آن باشد).

چهارمين طراح برجسته آلماني سبك پوستر شيئ، لودويگ هولوين بود كه در مونيخ فعاليت مي كرد. در سبك وي، همچون بگاراستاف، از حروف نگاري ضخيم كه در محدوده هاي چهار گوش شكل گرفته بود و سطوح رنگي بزرگ با حاشيه زمخت، كه شكل مستوي آن با بافت رنگ خيس و دلمه شده گسسته شده و با سايه ها و نور تند عكاسي موكد شده و كل طرح با يك حاشيه قاب بندي شده، استفاده شده بود.

پوستر شيئ همزمان با پوسترهاي تجاري سنتي تر وجود داشت. اين آثار نيز همچون آگهي ها شعارهاي تبليغي را وارد كار كردند، و از كلمات به همان شكلي كه در روزنامه و مجلات به صورت عنوان و شرح تصوير استفاده مي شد، بهره بردند. چنين آثاري اگر چه موثر بودند اما به تاريخ تبليغات تعلق دارند. تبليغات فقط زماني كه يك ايده منسجم بصري را به نمايش گذاشتند، آن گونه كه در دهه 1950 در ايالت متحده رخ داد موقعيت ممتازي در تاريخ طراحي گرافيكي يافتند.

 

اصول و مفاهيم ارتباطات بصري

شناخت پيدا كردن نسبت به آنچه ارتباط بصري خوانده مي شود مانند يادگيري زبان است زباني كخه تنها از تصوير تشكيل شده است. تصاويري كه براي ملل مختلف با زبانهيا خاص خودشان معنايي يكسان دارند. زبان بصري زباني است محدودتر از زباني كه با آن صحبت مي كنيم ولي مسلما ارتباطي مستقيم تر برقارار مي كند و مثال بارز آن يك فيلم خوب است كه اگر تصاوير بتوانند داستان را خوب بيان كنند ديگر احتياجي به استفاده از واژه ها نخواهد بود.

بنابراين ارتباط بصري وسيله اي براي انتقال از يك فرستنده به يك دريافت كننده است كه هيچ چيز نمي تواند جايگزين آن شود ولي شرط اوليه آن دقيق بودن اطلاعات، عينيت داشتن علامات، وجود سيستم رمزي واحد و عدم وجود سوء تفاهم است و در چنين شرايطي بسيار راحت تر و مستقيم تر مي تواند با مخاطب ارتباط برقرار نمود بدون اينكه مليت، زبان، نژاد و ... او در اين رابطه دخيل مي باشد. پر واضح است كه برخي از پيامهاي بصري كه براي مردمي خاص با فرهنگي خاص طراحي مي شوند فقط براي همان مردم مفهوم خواهند داشت زيرا هر كس آن چيزي را مي بيند كه درباره اش اطلاعاتي دارد با اين حال اصول عمومي و مبادي سواد بصري در همه ي موارد عادي صحيح است.

در دنياي تصاوير تبليغاتي كه به كار ارتباطات و اطلاعات بصري مي آيند قواعدي وجود دارد. اين قواعد حاصل پژوهشها و بازبيني هايي بر پايه اطلاعات آماري است. پس ضرورت پژوهشهايي بصري كه بر پايه ويژگي هاي روانشناختي محصول به منظور يافتن تصاويري كه داراي ارتباط با نتيجه منطقي رنگ و فنون متناسب با آن است به ميان مي آيد و به طور مثال بايد سطح فرهنگ آن دسته از مردمي كه اطلاعاتي خاص دريافت مي كنند در نظر گرفت تا به نتيجه ي قابل قبول رسيد.

حخال اين سوال مطرح مي شود كه مگر هدف فراگيري شيوه هاي پيشرفته تر جهت نسب آمادگي براي رويارويي با آينده نزديك نيست؟ پس چرا در مدارس و دانشگاه هاي هنري به جاي هنر گذشته، روشهاي نوين را آموزش نمي دهند؟ گذشته هرگز قابل بازگشت نيست و ادوار هنري گذشته نيز هيچ گاه تجديد نمي شوند. گذشته مي تواند حاوي بار اطلاعاتي فرهنگي باشد و نبايد آن را از زمان خودش جدا كرد. البته اگر ما عتقد به علم بودن ارتباطات بصري هستيم بايد بپذيريم كخه علم بشر نيز در طي تكامل او، روند تكاملي داشته و همانند همه ي علوم ديگر چون فيزيك، رياضي، ... برخي از برداشته هيا گذشته را در زمان حال فقط در موقعيتي خاص قابل قبول است مانند اصول مكانيكي نيوتن كه فقط نستب ه ناظر ايستا درست است و در شرايط ديگر خير، و همچنين برخي از برداشتهاي علمي گذشته در امروز ديگر قابل قبول نيست مانند نظر به غير قابل تفكيك بودن اتم در زمان دالتون.

به هر حال براي پياده كردن يك برنامه آموزشي در مدارس هنري دو روش وجود دارد، نخست روش ايستا و سپس پويا، روش ايستا بدين گونه است كه شاگردان به اجبار خودشان را با برنامه اي وفق مي دهند كه غالبا به گذشته تعلق دارد يا به هر حال روشي است كه در اكثر موارد از واقعيت علمي روزمره دور است. روش ديگر اين است كه برنامه به تدريج شكل مي گيرد و به طور مداوم با خود اشخاص و مشكلات آنها در ارتباطي تنگاتنگ قرار دارد، مشكلاتي كه با زمانه پيش مي رود. پر واضح است كه در حالت دوم هنرجو با مسايل روز پيش رفته و تداخل بيشتري با جامعه اي خواهد داشت كه آثارش را مي پذيرند و عمق آثارش بيشتر خواهد بود.

برونوموناري (Bruno Monari) طراح را در حوزه وسيعي از فعاليت هاي انساني دخيل مي داند و حوزه هاي متفاوتي از طراحي مثل طراحي تجسمي (Visual Design) ، طراحي صنعتي (Industrial Design)، طراحي گرافيكي (Graphic Design) و طراحي پژوهشي (Desegno Diricerco) را در نظر مي گيرد طبق نظر او وظيفه طراحي تجسمي خلق تصاويري است كه عملكرد آنها برقراري ارتباطهاي بصري و اطلاعات بصري است. وظيفه طراحي صنعتي طرح اشياء مصرفي بر مبناي قواعد اقتصادي، مطالعه وسايل تكنيكي و مواد گوناگون ساخت آنهاست، عملكرد عمده ي طراحي گرافيك در دنياي چاپ، كتاب، پوستر و آگهيهاي تبليغاتي چاپي است و عملكرد طراحي پژوهشي نيز تجربه ساختارهاي تجسمي در دو بعد يا بيشتر است و پژوهشهايي در زمينه تصوير با استفاده از وسايل سينما.

با توجه به اين تقسيم بندي موناري ممكن است در ابتدا طراحي گرافيكي را مختص امور تبليغاتي پنداريم در حاليكه اگر مثالهايي از جوله ي تبليغات را مانند بسته بندي در نظر بگيريم مي بينيم به هر 4 حوزه ي طراحي مربوط مي گردد. به عنوان مثال اگر چه طراحان صنعتي و گرافيك با ديدگاههاي مختلفي به موضوع بسته بندي مي نگرند ولي انطباق كامل اين ديدگاههاست كه تصويري شفاف و روشن از بسته بندي و محتوي آن را در اختيار مشتريان قرار مي دهد. طراحان صنعتي، موضوعاتي نظير انواع حفاظتها (فيزيكي، شيميايي، ...) نوع ارتباط فيزيكي (ارگونوميكي، آنتروپومتري) گروه عوامل انساني با بسته بندي مانند ارتباط كارگران خطوط توليد، عوامل توزيع، فروشندگان و خريداران نهايي، ارتباط تجهيزات حمل با نوع محصول و بسته بندي، نقش بسته بندي در استفاده يا مصرف كالا (مثل نقش بسته بندي در چگونگي مصرف شامپو و ...) هويت هاي سه بعدي و بصري، مواد مصرفي مناسب براي كالا و موضوعاتي را كه به طور كلي به رويكردهاي فيزيكي انسان با بسته مي پردازد، در نظر مي گيرد. و طراح گرافيك به اصول مبادي سواد بصري در برچسب هاي اين بسته توجه دارد اموري چون رنگ مناسب ، مثلا يك صابون با جعبه ي سياه به نظر مي رسد كخه دست را كثيف مي كند، تركيبات نقطه، خط و سطح در كمپوزيسيون مناسب، كادر بندي، طراحي نوشته هاي برچسب و ... و در مجموع حاصل تجمع اين دو حوزه به ظاهر متفاوت است كه برداشتي صحيح يا غلط از محتويات بسته به ما مي دهد و ما را مشتاق به خريد كالا نموده و يا از خريد آن منصرف مي گرداند بايد توجه داشت كه به طور كلي تصاوير فاقد عينيت از امكانات كمتري جهت برقراري ارتباطات بصري برخوردارند، تصاوير قابل ارايه بايد براي همه روشن و قابل فهم باشند در غير اينصورت نمي توان عنوان ارتباط بصري را به آنها اطلاق كرد و در واقع بايد آن را هرج و مرج بصري ناميد، نه ارتباط بصري.

هر فردي انبوهي از تصاوير كه در طول زندگي او شكل گرفته را در ذهن دارد كه در واقع بخشي از دنياي درون او را شكل مي دهند. با اين مجموعه شخصي است كه ارتباط برقرار مي شود. در اين مجموعه از تصاوير فردي است كه بايد تصاوير عيني را جست وجو كرد. تصاويري كه در بسياري از افراد، نقطه اي مشترك دارند. به اين ترتيب است كه خواهيم توانست كدام تصوير، كدام شكل، كدام رنگ مناسب را به كار ببريم تا متناسب با گروه مشخص باشد.

هر طرحي از آثار و علاماتي تشكيل مي شود و بايد گفت كه علايم هستند كخه به طرح حساسيت مي بخشند. حساسيت بخشيدن به يك موضوع در جلب توجه و گسترش امكانات ارتباطي بسيار مهم است مثلا يك ورقه كاغذ سفيد با سطح صاف چندان جلب توجه نمي كند اما اگر سطحش چين خورده باشد مخصوصا اگر چين خوردگي شكلي آشنا داشته باشد، انظار را متوجه خود مي سازد.

در اين راستا مي توانيم پيام را در وهله اول به دو قسمت كنيم: يك قسمت شامل اطلاعاتي مي شود كه به وسيله پيام انتقال پيدا مي كند و قسمت ديگر شامل وسايل انتقال بصري است. وسايل انتقال بصري در بر گيرنده مجموعه عناصري است كه پيام را قابل رويت مي سازند و عبارتند از : بافت شكل، ساختار ابزار، نمونه هاي قابل تكرار و حركت.

در همين راستا پيامهايي كه در موقعيت هاي متفاوت از مقابل ما مي گذرند را مي توان به دو دسته تقسيم كرد. يكي ارتباط اتفاقي و ديگري ارتباط عمدي. ارتباط بصري زماني كه بصورت اتفاقي رخ مي دهد مي تواند به سويله دريافت كننده اش خواه به عنوان پيامي علمي و خواه به عنوان پيام زيبايي شناسي يا هر چيز ديگر، آزادانه تفسير شود. در حالي كه يك ارتباط بصري عمدي بايد بدان گونه اي دريافت شود كخه تمام منظور فرستنده را منعكس كند.

پس  به طور كلي مساله روشن بودن و سادگي موضوع هميشه مطرح است. براي تلخيص يك موضوع كار فراواني لازم است اما براي ارايه اطلاعات دقيق بايد اضافات را از بين برد، نه اينكه با افزودن زوايد اطلاعات را پيچيده تر كرد.

حال به عنوان مثالي موردي از تبليغات ويژگي هاي آگهي را ذكر مي كنيم:

در اين زمينه تبليغاتچي هاي قديمي ، مانند امروزيها، معتقد بودند اعلان بايد مشتي باشد كه بر چشم فرد مي آيد. اگهي خياباني بايد ساير اعلانها را تحت الشعاع قرار دهد همان طور كه آگاهيهاي ديگر هم بايد داراي چنين ويژگي باشند. در مجموعه هر آگهي بايد كاملا از ساير آگهي ها متمايز باشد، چشمگير باشد، با سماجت توجه رهگذران را به سوي خود جلب كند و به سرعت بر آنان تاثير گذارد. تركيب و تقسيم آگهي به سطوح متفاوت بر پايه رنگ موضوع مورد نظر صحيح نيست. آگهي هايي كه به اين شكل تهيه مي شوند بين آگهي هاي ديگر محو مي شوند زيرا هر بخش جدا شده از مجموعه آن با نزديكترين آگهي ارتباط بصري پيدا مي كند به همين دلسل اين ارتباط به تناوب اطلاعات نادرستي را به بيننده انتقال مي دهد و علاوه بر اينكه موجب پريشاني ذهن مي شود رسالت پيام را نيز از بين مي برد. طراح در طرح تصاوير بايد همواره زمينه اي كه تصوير را بر آن نقش خواهد كرد در نظر داشته باشد و نيز بايد بداند كه مي تواند تصويري دلخواه و قابل تفكيك از زمينه ترسيم كند بي آنكه بر مجموعه تصاوير موجود در آن زمينه خدشه اي وارد آورد. كمپوزيسيون مطلوب باعث ساخت اثر مي شود كه خصويت اصلي آن اينست كه فضايي را تنظيم مي كند به ترتيبي كه به شكل موجود در اين فضا يگانگي مي بخشد.

حال اين سوال مطرح است كه چگونه مي توان به يك علامت حساسيت بخشيد؟

قواعد قرينگي كمك خوبي است كه شامل يگانگي، جابجايي، گردش، انعكاس آيينگي و انبساط مي شود و در اصل روش چگونگي پيوستن و اجتماع اشكال را مطالعه مي كند در نتيجه رابطه شكل اصلي كه تكرار شده است يا شكل كلي كه از تجمع شكل به دست مي آيد بررسي شده و بر همين اساس درك تعداد بيشتري از اشكال پيچيده ميسر مي شود.

يكي از قديمي ترين  قواعد ارتباطهاي بصري قاعده تضادهاي همزمان است كه بر مبناي آن از نزد هم قرار گرفتن دو شكل با كيفيتي مخالف هم به وجود مي آيد. اين شكل داراي ارزش مي شود و ارتباط بصري خود را تشديد مي كند. كنتراسهانه تنها به عناصر ظاهري يا مادي محدود نيستند بلكه به عنوان تضادهاي معنايي نيز مي تواند مورد استفاده قرار گيرند مانند پهلوي هم قرار دادن دو تصوير كه يك رعد و برق و حلزون را نشان مي دهد. مربع با امكانات ساختاري خود در همه اعصار استخوانبندي هماهنگي را ارايه كرده است. و در تمايم سبكهاي ملل مختلف هم به عنوان عنصر ساختاري و هم به عنوان سطح حامل و تعين كننده در تزيينات همواره حضور داشته است، اگر چنين به نظر مي رسد كه مربع به انسان و به ساخته هاي او (مانند معماري، ساخته هاي هماهنگ، خط و غيره) وابسته است دايره بر كس با انسان رابطه يي آسماني دارد و با در نظر گرفتن اينكه نقطه آغاز و پاياني ندارد هنوز هم تمثيل جاودانگي است. در كنتراست همزماني قرار دادن اين دو عنصر متضاد در كنار هم در يك كادر و يا در تداخل هم حساسيت بالايي به اثر مي بخشد.

حال كه از نظم بخشيدن به آثار سخن گفتيم بد نيست به علت بي نظمي برخي آثار نيز اشارتي كنيم، بي نظمي اغلب در اثر استفاده مدام و همزمان از تمامي امكانات ارتباطي و بصري ايجاد مي شود چه در اثر عجله و چه در اثر ناآگاهي.

 

نتيجه گيري

نكته مبهمي كه در اين مساله وجود دارد رابطه شاگرداني است كه دوره كامل ارتباطات بصري را گذرانده اند و كارفرماياني كه معمولا از وجود چنين دوره هايي بي اطلاعند و هنگامي كه دانشجو در متن جامعه قرار مي گيرد و با مديران مراكز صنعتي ارتباط برقرار مي كند به ناچار خود را مقابل ديواري غير قابل عبور مي يابد و تازه چون كارفرمايان افراد مهمي هستند هيچ چيز را نمي توان به آنها آموخت! آنها از قبل آنچه را كه مورد نياز شان است مي دانند و در نظرشان بقيه اش زايد است به همين دليل است كه بسياري از علام و ارتباطات بصري به گونه اي نادرست ارايه مي شوند. در اين زمينه نياز به فرهنگ سازي براي عموم در سطح جامعه وجود دارد تا مبادا سواد بصري براي همه ي آشكار گردد و آثار خوب از آثار بد معيارهاي قابل ارزشيابي داشته باشند. البته ما مي توانيم به وسيله ارتباط بصري فهم و درك هنر را آموزش دهيم ولي هنرمند خلق كردن و از آن بالاتر نابغه خلق كردن از توان ما خارج است. هنر پديده اي فكري است و عينيت بخشيدن به آن مي تواند با استفاده از هر نوع ابزار ممكن شود.

بالا بردن سواد عمومي نسبت به تبليغات در جنبه هاي مختلف اين رشته باعث ارتقا محصولات نيز خواهد شد مثلا در زير شاخه اي چون بسته بندي وقتي به موارد مختلف مربوط به آن چون طراحي صنعتي از جنبه هاي ارتباطات فيزيكي با انسان مانند فرمهاي سه بعدي ارگونوميك و عملكردي و با طراحي گرافيك بر چسب ها و مواردي مذكور در برچسب ها، طراحي تجسمي ماركها و اشكال بكار برده شده در رابطه با موضوع خاص و ... محصولات خاموش را گويا و واضح معرفي خواهيم نمود.

به هر حال خلاقيت در تبليغات، موجب پيشي گرفتن از ديگران مي شود. روانشناسان خلاقيت را به عنوان شكلي از حل مشكل تعريف مي كنند كه از خصوصيت آن ارايه راه حلهاي بديع، نو و مفيد براي مشكلات هنري، علمي يا عملي است.

هنري پوآنكاره (1984) رياضيدان بزرگ فرانسوي مي گويد: «خلاقيت منحني، تشخيص، تميز، بصيرت، دريافت، درك و انتخاب» (3) در نتيجه خلاقيت يعني تركيب مجدد عقايدن انديشه ها، افكار تصورات و انگاره هايي كه هر چند فرد قبلا آنها را مي شناخته است، اما اين تركيب را به شيوه اي جديد و متفاوت با قبل انجام مي دهد. پس يك هنرمد به تخيل خلاق احتياج مبرم دارد منظور از تخيل خلاق همان قدرت يا نيرويي است كه شما را به طراحي برنامه ها، يافتن روشهاي بهتر جهت انجام دادن كارها و حل مشكلات بر مي انگيزد.

 

آرم

شرح تاريخي و قدمت نشانه موضوع اين نوشته نيست. در اين باره مطالب فراواني وجود دارد. آنچه كه مورد بررسي قرار مي گيرد شناخت ابعاد و انواع نشانه و آرام است موضوعي كه شايد تاكنون در جامعه ي ما مطرح نشده است و اميد است اين مطالب كمكي به ايجاد يك رابطه ي درست و منطقي بين سفارش دهندگان و طراحان بكند زيرا طي ساليان كار و تجربه به اين نكته پي بردم كه نبودن اطلاعات درست و روشنگر، در هر دو طرف، ايجاد مشكلاتي در تفهيم خواست ها و نظرياتشان كرده است و نا آشنايي به جوانب موضوع سبب شده است كه اكثر طرحها بدون زيبايي لازم، تكرار و داراي كاربردي ناقص باشند. ابتكارات هنرمندانه ي طراحان محدود و ديدگاه سفارش دهندگان گمراه باشد در اين نوشته كوشش شده است اطلاعات لازم و مفيدي و در اختيار عمومي گذاشته شود تا حدود و مشخصات خواستها دقيق تر و منطقي تر گردد و انتخاب درست طرح امكان پذير شود.

به طور كلي، عمومي مردم كلمه ي آرام را به جاي نشانه مي شناسند. آرم كلمه يي فرانسوي ست و ورودش به جامعه ي ما مربوط به چند دهه ي اخير است. به گمانم دو عامل مي تواند سبب مطرح شدن اين كلمه در زبان فارسي شده باشد، نخست اولين طراحاني كه آرم را به شيوه ي فرنگي به عنوان وسيله ي جديد تبليغاتي و گرافيكي براي دولت و موسسات مطرح كردند. نخستين طراحان فرد در يك تالبرگ سوئدي و موشخ سروري از ارمنيان مهاجر بودند كه طبيعتا همراه كار خود لغات فرنگي آنرا هم ترويج كردند. دوم، دانشكده ي هنرهاي زيبا كه بر اساس يك شيوه ي فرانسوي برنامه ريزي تعليماتي شده بود و جزء دروس آن برنامه هايي به عنوان طراحي آرم مطرح مي شد. علاوه بر اين در دهه ي اخير آن عده از طراحان فارغ التحصيل از مدارس خارج كه به ايران برگشتند لغات Embleme, Trade mark, Signal, Sign نيز بر حسب مد زمانه به خصوص بين دست اندر كاران مصطلح كردند اما قبل از همه اين اسامي كلمه علامت معرف نشانه در بين عموم بود و به گمان من بهتر است كلمه ي نشانه را به دليل فارسي بودن و به دليل رسايي مفهوم، جايگزين همه ي اين لغات كنيم.

نشانه تصوير نام است نامي تصويري ست كه ساده، مختصر، موثر و موجز، موضوع را تجسم مي كند. نشانه كاربرد و عملكرد معيني دارد كه حدود ان در جامعه ي ما مشخص نيست.

الف ) شرح انواع نشانه ها

 ب ) مشخصات فني آنها

الف : تقسيم بندي دقيق انواع نشانه ها، شايد كمي مشكل باشد زيار اشكال و انواع مختلف آن مانند رنگهاي قوس قزح و طيف نور، مرزهاي مخلوطي دارند و تعاريف هر يك در ديگري مي آميزد اما به هر حال مي توان نوعي دسته بندي را بين آنها مشخص كرد شكل كلي انواع نشانه ها در دو دسته خلاصه مي شود.

1_ نشانه هاي تصويري

2_ نشانه هاي نوشته يي يا حروفي

طرح نشانه ي هواپيمايي هما نمونه يي از نوع دوم و سوم .

طرح هوشنگ اروميه

طرح هواپيمايي سويس اير نمونه يي از نوع دوم، سوم ، چهارم، طرح از رودلف ببرشر

در دسته نشانه هاي تصويري كه تمام تصوير خلاصه شده يي را از شكلهاي طبيعت انسان و يا حيوان نشان مي دهد به دليل گوناگوني كيفيت پيام و مفهومي سمبوليكي آنها به چهار بخش تقسيم مي شوند:

بخش اول: تصاويري كه مفهوم سمبوليك آن ها با موضوع، رابطه يي مستقيم دارند. مانند نشانه موسسه ي توليد شير و لبنيات كه از تصوير گاو در آن استفاده شده است.

بخش دوم: تصاويري كخه مفهوم سمبوليك آنها را موضوع، رابطه يي غير مستقيم دارند. مانند تصوير خورشيد، شير، عقاب، تصاوير افسانه يي و اساطيري به عنوان نشانه يي از ماهيت موضوع.

بخش سوم: كه در واقع نوعي از بخش دوم است، تصاويري كه با موضوع رابطه يي نه مستقيم و نه غير مستقيم دارند و انتخاب آنها به عنوان نشانه، نمايشي از بستگي موضوع با قدمت سنتي با ملي تصويري است مانند انتخاب نقوش بومي و ملي براي نشانه.

بخش چهارم:  تصاوير و نقوش مجرد و انتزاعي كه بدوا حاوي مفهوم و اشهر يي نيستند بلكه پس از انتخاب آنها به عنوان نشانه به تدريج معرف مفاهيم كار براي موضوع مي شوند.

نشانه هاي نوشته يي شنانه هايي هستند كخه به جاي تصاوير صرفا در طراحي آنها از حروف و يا كلمه و جمله استفاده شده است و اين نشانه ها خود به دو بخش تقسيم مي شوند.

نشانه يي به شكل خورشيد، نمونه يي از نوع دوم، طرح از توما كوميهو و جرج نلسون.

نمونه ي يك نشانه از نوع چهارم طرح از: كارل ب . گراف

بخش اول: نشانه هايي كه با حرف اول نام موضوع طراحي مي شوند. اين نشانه ها را به فزنگي Monogramme مي گويند كه خود از جهت طرز تركيب تعداد حروف در گذشته داراي تقسيمات كوچكتري بوده است. امروز كمتر با شيوه هاي گذشته مونوگرام را طراحي مي كنند بلكه مونوگرامهي جديد و مدرن بسيار ساده با تركيب بندي هايي است كه هدف از آن ايجاد يك نقش است تا وضوح و خوانايي حروف.

بخش دوم: نشانه هايي است كه نام كامل موضوع طراحي شده اند. اين نشانه ها بفرنگي Logotype ناميده مي شوند و در طراحي آنها، تركيب خوشنويسي، نقش مهمي دارد. اين نشانه ها گاه صرفا از يك تركيب بندي هنرمندانه خوشنويسي به وجود مي آيند و گاه شيوه ي نوشتن حروف، شكل و تصويري را مجسم مي كند.

در خوشنويسي ما از اين گونه ها فراوان وجود دارد. نمونه هاي شيوه ي طغري، مثني، مهرهاي امضاء خط بنايي و تركيبات تصويري خوشنويسي نمونه هيا درخشان و هنرمندانه يي در اين زمينه هستند كه اكثر خوشنويسان ايران ترك و عرب مقيم كشور عثماني نوشته شده اند.

دسته ي ديگري از نشانه ها هستند كه به فارسي، علائم راهنمايي و بفرنگي Pictogramme ناميده مي شود. كاربرد اين نشانه ها عينا مانند ساير نشانه ها نيست. اما از نقطه نظر طراحي و مشخصات فني همان ويژگي هاي آنها را دارند. تصاوير پيكتوگرام گاه كاملا انتزاعي، گاه تصويري (Figuatif) و گاه از نوشته و حروف تشكيل شده است مانند نشانه هاي راهنمايي و رانندگي، نشانه هيا ورزشي، فرودگاه و غيره.

حيطه ي كاربردي پيكتوگرام بسيار گسترده است لذا به راحتي شامل مام ناشنه هاي علمي، حرفه يي و حتي الفبا نيز مي شود. نشانه هاي رياضي، فيزيك، شيمي، پزشكي ، معماري، جغرافيايي، چاپ و ساير زمينه ها جزء اين دسته نشانه هستند زيرا كه كاربرد آنها صرفا بيان تصويري مختصر و مفيد يك موضوع است كه به شكل يك اشاره ي تصويري تجسم يافته است.

نمونه بسيار زيبايي از يك نشانه ي ايراني اثر حسن زرين خط نمونه ي يك Logotype كه مفهوم نور را با اين كيفيت زيبا در طراحي حروف نشان مي دهد. طرح از كريستين لانگ

ب ) مشخصات فني نشانه ها

مشخصات فني نشانه ها اطلاعاتي است كه بيشتر به كار طراحان مي خورد زيرا اين قسمت عبارت است از نحوه ي اجراي فني و گرافيكي يك فكر كه چگونه بايد تجسم تصويري پيدا كند،  چگونه اين تصوير ساده، خلاصه،ؤ مختصر و مفيد شود و چگونه اجرايي دقيق و فني پيدا كند تا مفهوم موضوع در آن متبلتور شود لذا آشنايي دقيق با اين اطلاعات احتياج به تجربه فراوان و ممتد عملي دارد.

طراحي نشانه بايد طوري انجام گيرد كه ابعاد و ظرايف آن در كوچك و بزرگ شدن نشانه، تغييري پيدا نكند و هويت و ماهيت خود را از دست ندهد. در طراحي نشانه جزئيات طرح نقش مهمي در ارائه محتوا و زيبايي هاي هنري آن دارد با كمترين سهل انگاري تناسب ميليمتري اندازه ها به هم مي خورد و همين امر سبب حتي تغيير ماهيت و هويت طرح مي شود. در طراحي فني فاصله زيبايي و زشتي و نقص به مويي بسته است. به همين علت طراح بايد طرح خود را بر اساس ميزانها و معيارهاي دقيق، اندازه گيري و رسم كند. دائم در اين مرحله خطور و فرم ها را با يكديگر مقايسه كند و بسنجد و تركيب بندي تصويري و فني آن را با دقتي موشكافانه سبك و سنگين كند. هر خط و نقطه يي كه رسم مي كند مقرون بدلايل منطقي تجسمي باشد و به كار خود تراشي جواهر گونه بدهد و جزئيات طرح را به خوبي كنترل كند.

نمونه يك مونوگرام قديمي كه حروف I, K را با هم تركيب كرده است.

نمونه يك تركيب بندي بسيار جديد از حروف K كه فضاهاي خالي خود نقش ويژه يي را در تركيب بندي بعهده دارد. طرح از ميكائيل فرايزاگر.

محاسبه ي فواصل و اندازه ها اثر مهمي در حفظ هويت طرح دارد زيرا يك نشانه بايد در حداقل اندازه ي چند ميليمتري خود همان هويت و كيفيت را داشته باشد كه در حداكثر اندازه چند متري خود دارد. اغلب نشانه هاي كه در جامعه ي ما بدون آگاهي فني كافي ساخته مي شود فاقد چنين كيفيتي است، زيرا ضخامت و نازكي فرمها و خطوط و فواصل مثبت و منفي بين آنها، دقيق محاسبه نشده اند لذا در اندازه كوچك نشانه، فرمها و خطوط از بين مي روند و در يكديگر ادغام مي شوند، و در اندازه ي بزرگ فواصل بين فرمها و خطوط به صورت فضاها و حفره هاي بي مصرف و اضافي زشتي در مي آيند.

نشانه بايد فرهنگ خلاصه كردن و ساده كردن اين فرهنگ احتياج به تخصصي ارد كه در پي خود تجربه عملي طولاني داشته باشد. لذا نشانه يي كه انواع توضيحات و اشارات گوناگون از موضوع را دارد نشانه ي درستي نيست بلكه مجموعه ي شلوغي است كه هر يك از جزئيات، تاثير تصويري جزء ديگري را از بين مي برد و در نهايت تصوير واضحي در اذهان باقي نمي گذارد. بنابراين ساده كردن و خلاصه كردن موضوع به تصوير از يك طرف و ساده كردن تو خلاصه كردن تصوير در ابعاد تجسمي خود از طرف ديگر كاري است كه احتياج فراوان به تبحر طراح و تجربه و فرهنگ او دارد و لذا نبايد هميشه از عدم آگاهي فني سفارش دهنده ناليد چرا كه نقش طراح و فرهنگ او نيز بس عظيم است.

به طور كلي طراحي با سخن گفتن شباهت زيادي دارد و همانطور كه افرادي هستند كه قادرند موضوع را ساده و روشن به همه تفهيم كنند و گروهي قادر نيستند در طراحي كه بياني تصويري ست نيز همه ي طراحان در هر زمينه نيم توانند فكري را خلاصه و روشن به تصوير تبديل كنند. بعضي از طراحان هستند كه استمداد درخشاني در طراحي نشانه دارند. هر موضوعي را به راحتي خلاصه و ساده مي بينند و ترسيم مي كنند و بر عكس برخي مي توانند در مصور كردن موضوع با پرداختي زيبا، به مفهوم آن ابعاد متنوع و دل انگيزي را بدهند. لذا كار اين دو گروه كاملا از يكديگر جداست و هر يك تخصصي در زمينه يي خاص دارند.

نمونه هاي مختلف علائم راهنمايي با پيكتوگرام

نمونه تصويري زيبايي از مونوگرام با حروف K طراح از يوكيو كانيسه خوشبختانه در هنرهاي تصويري ايران منبع عظيمي از نقوشي است كه در نهايت استادي و هنرمندي و با بياني موجز و مفيد طراحي شده اند. تمام نقوش قالي ها و كفپوش ها، پارچه ها، گچ بري ها، آجركاريها، حكاكيها، نقاشي ها و مجسمه ها، نمونه هاي بي نظير هنرمندانه يي از خلاصگي و ساده شدن شكلهاي طبيعي هستند كه مي توانند سرمشق هي گرانبهايي براي مطالعه و فراگيري باشند.

ترسيم فني تمام اين نقوش و نوشته ها كاملا با اصول امروزي گرافيك منطبق است زيرا كه اصول فني امروزي بر اساس تجربيات استادان گذشته ترتيب يافته است. به هر يك از نقوش كه توجه كنيم چند نكته را در همه ي آنها ملاحظه مي كنيم.

1_ هماهنگي تكنيكي در طراحي به اين معني كه تمام قسمتهاي طرح با يك شيوه ي يكسان طراحي شده است و چند گانگي شيوه در آن ديده نمي شود.

2_ در طرحهايي كه نقش فقط با خط مطرح شده است، ضخامت خطوط بايد همه جا يكسان و يكدست باشد.

3_ اگر در طراحي نقش تنوع خطوط مطرح است تعداد آنها زياد نيست تا طرح شلوغ و گيج كننده بنمايد.

4_ بين ضخيم ترين عرض خط و نازكترين آن معيار پهني قلم است و كنترل بر اساس مهارت پيچ و خم دادن قلم است.

5_ نسبت فضاهاي سفيد و سياه يا مثبت و منفي بر اساس خلاقيت طراح و نوع معيار و مضربي است كه در طرح مطرح كرده است.

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: پنجشنبه 30 مرداد 1393 ساعت: 9:58 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

ليست صفحات

تعداد صفحات : 824

شبکه اجتماعی ما

   
     

موضوعات

پيوندهاي روزانه

تبلیغات در سایت

پیج اینستاگرام ما را دنبال کنید :

فرم های  ارزشیابی معلمان ۱۴۰۲

با اطمینان خرید کنید

پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست.

 سامانه خرید و امن این سایت از همه  لحاظ مطمئن می باشد . یکی از مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه   09159886819  در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما  فرستاده می شود .

درباره ما

آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس