دانش آموزی - 696

راهنمای سایت

سایت اقدام پژوهی -  گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان

1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819  -  صارمی

2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2  و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی  (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .

3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل http://up.asemankafinet.ir/view/2488784/email.png  را بنویسید.

http://up.asemankafinet.ir/view/2518890/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86.jpghttp://up.asemankafinet.ir/view/2518891/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%20%D8%A8%D9%87%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA.jpg

لیست گزارش تخصصی   لیست اقدام پژوهی     لیست کلیه طرح درس ها

پشتیبانی سایت

در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا  پیام بدهید
آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet

تحقیق در مورد تاریخچه موسیقی

بازديد: 593

 

تحقیق در مورد تاریخچه موسیقی

آرزو داشتم هنرمندان ما براي شناساندن موسيقي به اهل ذوق و مطالعه كتاب هائي بنويسند و وظيفه‌اي را كه در پرورش روح و فكر ما به عهده دارند به تمام و كمال انجام دهند اما كساني كه اطلاعي از موسيقي داشتند در پي موسيقي شناسي نرفتند و زمينه در روزهائي كه ملت به آستانة تحول بزرگي رسيده بود همچنان خالي ماند.

از آنجا كه هيچ پيروزي و پيشرفتي بدون مباني فرهنگي پايدار نيست نقص معلومات هنري شكاف عميقي در سير تحول ما ايجاد كرده بود و در آن ميان دم آشنائي به موسيقي مرا كه از مردم آرزومند اين كشورم نگران كرد زيرا كه معتقدم كه موسيقي از لازم‌ترين عوالم پرورش روحي است و همچنانكه رياضيات در تحكيم استدلال و منطق اثر دارد موسيقي در توسعه فكر و تصور مؤثر است رنج اين آرزو مرا بر آن داشت كه به جاي موسيقي شناسان حرفه‌اي در رشته‌هايي كه فقط عنوان دوستدار دارم تحقيق كنم.

 

 

 

 

پيشگفتار

جاي تأسف است كه ملت ما ساليان دراز از توجه به هنرهاي زيبا غفلت ورزيد. شايد مردمي كه از ترس تكفير، نقاشي و پيكرسازي را بت‌پرستي و موسيقي را لهو و حرام دانسته‌اند بيش از اين در دنياي هنر بهره نداشتند اما شگفت است كه روح ايراني در برابر دشمنان زيبائي از پا در نيامد زيرا در همان هنگام كه عمال خليفه براي كشتن ذوق شمشير تيز مي‌كردند مردان روشن‌بين و آزاده‌اي چون مسلم بن محرز-عبدالله بين مفقع- ابونصر فارابي- عمر خيام برخاستند و زماني كه ممكن بود با يك مخالفت علني دم سرد تيغ را پشت گردن احساس كنند پرده سراپا رياي تعصب را دريدند تا زيبائي در زاد و بوم زرتشت معدوم نشود. هر شكست آغاز يك پيروزي است زيرا هيچ حادثه‌اي چون شكست نقص كار را روشن نمي‌كند و درس پيروزي نمي‌آموزد.

اگر تاريخ شرق و غرب را مقايسه كنيم ناگزير بايد بگوئيم كه غفلت ششصد سالة ايران دوره قرون وسطي و امروز آغاز رنسانس ماست.

كسانيكه در گذشته ما را از سير تمدن و فرهنگ جهاني بي‌خبر گذاشتند به كشور ما سخت زيان رسانده‌اند و تيره روزي ملت مستقيماً از جهل و ناداني آنها پيدا شده است.

ميان استادان فن تنها كودكان فقيري كه تار و پود قالي را بهم مي‌بافند و روستائيان پاكدلي كه در اثناء كارهاي سخت ترانه‌هاي غم‌زدا مي‌بودند بوظيفه خود عمل كرده‌اند و روح ملت به همت پائين‌ترين طبقات كشور زنده ماند.

ما امروز براي بنيان هنر ايران بايد از هنر دنيا آگاه شويم. (ما امروز براي بنيان هنر ايران بايد از هنر دنيا آگاه شويم.)

اما گمان نرود كه با اين مقدمه بهتر است راه خود را رها كنيم و بدنبال كار ديگران بريم زيرا تقليد ناقص و ناشيانه هنر و استعداد ما را به نيستي مي‌كشاند.

و هيچ افتخاري نصيب ما نمي‌كند. شك نيست كه هر سبك و كار هنري بجاي تقليد مي‌تواند حس انتقاد و انتقال را برانگيزد و ما از اين طريق بهتر مي‌توان در كار ديگران تحقيق كنيم و اصالت هنر ايران را محفوظ بداريم. در ايران هيچگاه يك مكتب هنري بهمت چند استاد بزرگ بوجود نيامد آثار گذشته ما بيش از همه نشانة سبك انفرادي است و كمتر هنرمندي مي‌توان يافت كه در پرورش هنرمند ديگري مؤثر بوده باشد.

ناپسندترين صفت هنرمند آنست كه براي حفظ مقام از شناساندن فن خود امتناع كند و بزرگترين افتخار يك استاد آن است كه شاگردش به مقامي عالي‌تر از نام او برسد.

بخل و حسد در هنر راه ندارد زيرا فقط احساسات عاليه انسان زيبائي را بوجود مي‌آورد بهمين علت اكثر هنرمندان بزرگ انسان‌هاي بزرگي هم بوده‌اند و آثار آنها جلوة عاليترين آرزوهاي انساني شده است و هنر مقدس و هنرمند محترم است.

كسي كه بعالم انسانيت خدمت كند متعلق به يك ملت و يك مذهب نيست به همة كشورهاي جهان تعلق دارد انسانيت و زيبائي از هر چيز گرامي‌تر است و ما در پيشگاه هنر از هر كجا كه تجلي كند سر فرود مي‌آوريم. (سعدي حسني)

 

 

 

 

فصل اول

مختصري از كليات موسيقي

موسيقي سنفونيك

اصطلاحات:فرمها:سازهاي آن

اصطلاحات موسيقي:

موزيك: تعليمات روحي است.

نت: الفباي مخصوص موسيقي كه مركب از هفت گام است.

گام تن مقام يا تناليته مدولاسيون نوايا ملودي ضرب يا ريتم و 43 اصطلاح ديگر در موسيقي وجود دارد.

فرمهاي موسيقي:

اُپرا: نمايشي است كه با آواز و بهمراهي اركستر اجرا مي‌شود. اپرا به چند دسته تقسيم مي‌شود كه عبارتند از:

اپراسريا اپرا بونا اپرا كميك باس سنفي و 10 اپراي ديگر وجود دارد.

كنسرتو: فرمي است كه براي يك يا دوساز ساخته مي‌شود و بقيه اركستر آنرا همراهي مي‌كنند و شامل چهار قسمت است.

دوازده نوع ديگر از فرم موسيقي وجود دارد كه در اينجا به دلايلي از توضيح دربارة آنها سرباز مي‌زنم.

سازهاي موسيقي

به طور كلي سازهاي اركستر به چهار دسته تقسيم مي‌شوند:

سازهاي رهي سازهاي بادي سازهاي ضربي سازهاي كلاويه.

1-سازهاي زهي شامل چهار ساز اصلي است:

ويولون ويولا باآلتو ويولوسنل يا ويولاداگامبا هارپ.

2-سازهاي بادي از حيث صدا و ساختمان به دو دسته تقسيم مي‌شوند:

الف:سازهاي بادي چوبي  ب:سازهاي بادي مسي

كه بعضي از آنها عبارتند از پيلكو كه از زمان بتهوفن وارد اركستر شد.

فلوت:از اعضاي اصلي اركستر سفنيك است.

ساكسفون:يا سون يا فاگوت از بم‌تر سازهاي بادي چوبي است.

ترومپت:نوعي شيپور است كه بعدها يونانيان آن را با فلز ساختند.

كونه كر توسن توبا از ديگر سازهاي بادي هستند.

سازهاي ضربي:

اين دسته از سازها براي حفظ ريتم آهنگ بكار مي‌رود و گاهي اوقات سازهاي ديگري مانند هارپ و پيانو كه سازهاي مستقلي هستند در اين دسته وارد مي‌شوند.

از انواع طبلها:

تيمپاني:طبل بزرگ كه به فرانسه آن را تمبال مي‌نامند.

تامبون:طبل كوچك يا طبل نظامي.

كاستانيت و يا قاشك خشك كه در رقص‌هاي اسپانيولي غالباً شنيده مي‌شود.

سنج يا سمبال مثلث: كه يك زنگ مخصوص است.

كسيلوفون گلكن شپيل سلسنا كاريون.

سازهاي كلاويه:

سازهاي كلاويه اصلاً جزو اركستر نيستند ولي ساختمان آنها طوري است كه در آن واحد قادر به اجراي چند نوع صدا هستند و باين جهت در همراهي با آواز يا ساز ديگري مي‌توانند بجاي اركستر انجام وظيفه كنند.

سازهاي كلاويه شامل دو نوع هستند:

1-سازهاي كلاويه زهي كه در ساز كلاوسن و پيانو تشكيل شده.

2-سازهاي كلاويه بادي كه شامل ارگ است.

سازهايي كه در اركستر سنفي وجود دارند عبارتند از:

سازهاي زهي:شامل ويولونهاست.                    سازهاي بادي چوبي: كه بعضي از آنها: دوفلوت            سه‌باسون و يك كنترباسون است.                سازهاي باد مسي:كه شامل:جهار ترومپت 4 تا 12كر، دوكوته، يك توبا.                                            سازهاي ضربي:شامل:تيمپاني طبل كوچك و بزرگ، دايره سنج مثلث سلسنا كسيلوفون.

 

 

 

 

 

فصل دوم

شخصيتهاي موسيقي

 

«آدام»

آدولف آدام در سال 1803 متولد شد. مانند هرولد اهل آلزاس بود. مقدمات موسيقي را نزد پدرش لوئي آدام ياد گرفت كه خود يك پيانيست بزرگ آنزمان و استاد كنسرواتوار بود. سپس نزد بوالدپو تحصيل موسيقي كرد.

او 26 اثر موفق دارد. كارهاي او در موسيقي نظامي و پيانو نيز آثاري بيادگار مانده است آدام بسال 1856 درگذشت.

«استاد علي‌اكبرخان»

استاد علي‌اكبرخان موسيقي‌دان بزرگ هندي ايالت جودپور و بزرگترين نوازندة سارود در هندوستان به سال 1922 در بنگال بدنيا آمد آموزش موسيقي را در 5سالگي نزد پدرش دكتر علاءالدين فان مشهور كرد. او از تكنيك موسيقيدان بزرگ مغولي قرن سيزدهم تاكسن پيروي مي‌كند. از آثار او مي‌توان «ارگاي صبح و ارگاي شب» را نام برد.

 

 

 

 

 

«باخ»

يوهان سباستيان باخ، در 21مارس 1685 در آيزناخ بدنيا آمد.

پدرش يوهان آمبرزيوس از نوادگان درباري و مادرش اليزابت دختر يكي از كارمندان شهرداري «اورفودت» بود.

يوهان سباستيان بيش از ده سال نداشت كه پدر و مادرش فوت كردند. در سال 1708 به سمت سرپرست اركستر درك ساكس رايمار انتخاب شد. در اين زمان بود كه بين او و لوئي مارشال ارگانيست مشهور فرانسوي قرار مسابقه گذارده شد. اما مارشال از ترس شكست روز پيش از مسابقه شهر را ترك كرد.

در سال 1720 پس از وفات زنش بار دوم با خواننده سوپرانو، آناما گدالناولكن ازدواج كرد. و از او 14 فرزند بوجود آورد.

او نيز در سال 1750 فوت كرد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

«بتهوفن»

لودويك وان بتهوفن در سال 1770 در بن متولد شد. اجداد پدري او از هلند به آلمان آمده بودند. پدر بتهوفن در دربار كلن خوانندة تنور بود ولي مردي شرابخوار و لاابالي بود و با زن بيوة يكي از مستخدمين دربار بنام «ماگرالنا» ازدواج كرد. اين زن هفت فرزند آورد كه فقط سه تاي آنها باقي ماندند و لودويك بزرگترين فرزند او بود. پدرش از چهار سالگي او را با پيانو آشنا كرد و تا 9 سالگي كليه قواعدي كه از موسيقي مي‌دانست به او آموخت و در فن تصنيف آهنگ ذوق او را پرورش داد.

بتهوفن در بهار 1787 به كمك والد شتاين به وين رفت و در آنجا به حضور موستارت رسيد و از او چند درس موسيقي گرفت. در سال 1792 هنگاميكه سپاهيان ناپلئون رود «رن» را تحت اشغال در آوردند، بتهوفن شهر خود را ترك كرد و بار ديگر به وين مراجعت كرد و چون استاد محبوبش موستارت يك سال پيش درگذشته بود نزد هايدن به تحصيل موسيقي پرداخت. ولي چون از تدريس او رضايت نداشت نزد آلبر ختسبوگ اصول كنتراپوان را فرا گرفت و بزودي در محافل اشرافي راه يافت. در سال 1815 بتهوفن بتدريج حس شنوايي خود را از دست داد، او علي‌رغم كري در سال 1823 بزرگترين آثار خود يعني سياسولمينس و سنفني نهم كورال را تصنيف كرد.

آثار باارزش او:

«سونات مهتاب»، «سونات پاستوال»، «سونات آياسيوناتا»، «سونات پاتيتك»، اورتور «خرابه‌هاي آتن»، بالت «آفريدگان پرمتئوس»، كنسرتوار ويولون و سنفني سوم و پنجم و ششم و نهم مي‌باشد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

«پاگاني‌ني»

نيكولو پاگاني‌ني در سال 1782 در ژن متولد شد وي فرزند آنتونيو از بازرگانان ژن بود. و چون از كودكي به موسيقي علاقه نشان مي‌داد پدرش او را به نواختن ويولون آشنا كرد در 9 سالگي در حضور عده‌ايي ويولون نواخت كه باعث تعجب حضار گرديد. در 16 سالگي بجايي رسيد كه هيچ استادي خود را لايق نميدانست كه به او تعليم دهد و براي دادن كنسرت به شهرهاي مختلف ايتاليا رفت. در سال 1827 به وين رفت و بعد براي اجراي كنسرت به كشورهاي مختلف اروپا در سال 1836 به كشور خود مراجعت كرد ولي حال مزاجي او سخت مختل بود و براي معالجه به مارسي سفر كرد در سال 1840 درگذشت. معروفترين اثر پاگاني‌ني آهنگهاي رقص دائم رقص شياطين و 12 سونات است.

 

«چايكوسكي»

پيوتر ايليچ چايكوسكي آهنگساز بزرگ روس در سال 1840 در شهر تكنيسگ متولد شد. در نوامبر 1893 درگذشت. او مختصري از اصول موسيقي را روي يك پيانو قديمي قرار گرفت و در 10 سالگي به مدرسه حقوق رفت و در نوزده سالگي فارغ‌التحصيل شد و شغل دولتي گرفت و در سال 1865 به كنسرواتور «پترزبورگ» وارد شد و از آنجا فارغ‌التحصيل شد و زماني كه كنسرواتور مسكو تأسيس شد او را به استادي هارموني پذيرفتند. شهرت چايكوسكي باعث شد كه پيرزن ثروتمندي بنام نادزد افن با كمك‌هاي مادي خود از او حمايت كرد. در سال 1876 با دختر 28 ساله‌اي بنام آنتونيت ايوانو ازدواج كرد و پس از يكماه از هم جدا شدند. آخرين اثر وي سنفني پانتيك است و در سال 1893 به مرض وبا درگذشت.

 

«شوبرت»

فرانتس پيتر شوبرت موسيقي‌دان اتريشي در سال 1797 در نزديكي وين متولد شد و پدرش معلم فقيري بود و تا پايان عمر زندگي مختصري داشت. او ازدواج نكرد و در سن 31 سالگي يعني در سال 1828 به مرض تيفوس درگذشت.

 

«متسارت»

ولنگانگ آمارئوس موستارت در ژانويه سال 1756 در سالزبوگ در اتريش بدنيا آمد پدرش آهنگساز و ويولونيست بود و فرزندان خود را از كودكي به موسيقي آشنا كرد موستارت در 5 سالگي شروع به تصنيف آهنگ كرد استعداد خارق‌العاده او باعث شد پدرش براي معرفي او به شهرهاي ديگري مسافرت كند. در سن 6 سالگي به وين مونيخ دوتنبرگ فرانكفورت آخن بروكسل برد. موستارت ويولون مي‌زد و خواهرش پيانو مي‌نواخت. در 14 سالگي با پدرش به ايتاليا رفت و در ميلان اپراي معروفش را بنام مهرداد پادشاه پونتو اجرا كرد كه تماشاگران مكرر فرياد مي‌زدند «زنده باد استاد كوچك». در سال 1782 با كنستاس ازدواج كرد. اپراي معروف او: عروس فيگارو دون ژوان و سنفني پراگ و كنسرتو پيانوي تاجگذاري. وي در سال 1791 در 35 سالگي درگذشت.

 

«هايدن»

ژوزف هايدن در سال 1722 در شهر رورائو به دنيا آمد. نخستين آثار اين نابغه بزرگ در سال 1753 بوسيله نوازندگان دوره گردوين اجرا شد. در سال 1758 به رياست اركستر مورتسين منصوب گرديد و در نزد او نخستين سنفني خودش را ساخت. هايدن برخلاف بتهوفن و موستارت و شوبرت آثار خود را در ناز و نعمت ساخت. از دانشگاه آكسفورد درجه دكتراي افتخاري گرفت و نخستين كسي بود كه اركستر سنفني را تشكيل داد و آهنگ خدايا فرانس امپراطور را نگهدار كه اين آهنگ بعدها سرود ملي اتريش و آلمان شد و در سال 1809 درگذشت.

 

«هولست»

گوستاو هولست سال 1874 از اعقاب سوئدي در انگلستان متولد شد. آثار برجسته‌اش سويت سيارات غزل مرگ حماسه مسيح بود. و در سال 1936 درگذشت.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

رهبران اركستر

نوازندگان و خوانندگان موسيقي كلاسيك

 

«استاكوفسكي»

در آوريل 1887 در لندن از پدري لهستاني و مادري ايرلندي متولد شد. از كودكي نواختن پيانو و ويولون را آموخت و سپس در دانشگاه آكسفورد به آموختن كمپوزسيون پرداخت در 1905 به آمريكا رفت و سپس در آنجا به رهبري اركستر سنفنيك فيلادلفيا برگزيده شده و اركستر سنفنيك فيلادلفيا را به مقام يكي از بزرگترين اركسترهاي آمريكا رسيد. او نيز يكي از كاملترين مجموعه‌هاي آثار يوهان سباستيان باخ را انتشار داد.

 

«استاين بزرگ»

در سال 1899 در شهر كلن متولد شد. ده ساله بود كه به عنوان ويولونيست خردسال خوب شهرت داشت و در 25 سالگي جايزه هرلز را به چنگ آورد در تمامي دهه دوم و اوائل دهه سوم قرن حاضر بعنوان رهبر اپرا به اپراهاي بزرگ راه پيدا كرد و در دهه سوم قرن حاضر توجه توسكاني‌ني بجانب او گرائيد و استاين بزرگ را به دستياري خويش در رهبر اركستر جديد نيويورك برگزيد و پس از چندي مديريت اركستر فيلارمونيك (برنالو) درآمد و سال 1952 به كوشش چارلزدبني به مقام رهبري اركستر سنفني پيتسبورگ درآمد.

 

 

«توسكاني‌ني»

آرتور توسكاني‌ني سال 1868 در پارما بدنيا آمد پدرش خياط بود. در سالهاي 1898 تا 1907 او بكار رهبري اركستر در اپراي مركزي اسكالاي ميلان اشتغال داشت و لئوپولو استاكونسكي او را استاد همه رهبران ناميد در سال 1937 اركستر معروف () را ايجاد كرد. توسكاني‌ني در آوريل 1954 در 87 سالگي پس از 700 سال رهبري پي در پي دست از كار كشيد و در سال 1957 درگذشت.

«والتر»

برونو والتر كه نام حقيقي‌اش شكزينگر ميباشد در 15 اوت 1876 در برلين متولد شد. تحصيلاتش را در كنسرواتور برلين به اتمام رساند و در سال 1894 در سن 18 سالگي در كوبوني اركستري را رهبري مي‌كرد و در سال 1923 رهبر اپراهاي بزرگ مونيخ شد و سال 1933 رهبر اركستر سنفنيك لاپنيويك بود. والتر متخصص اجراي آثار گوستاومابر است وي يكي از بزرگترين اجرا كنندگان آثار موسيقيدانان رمانتيك بخصوص موستارت مي‌باشد. مرگ او در سال 1962 بود.

«هايفتز»

ياشا هايفتز ويولونيست معروف امريكايي در سال 1901 در روسيه متولد شد براي اولين بار در 7 سالگي روي سن رفت. و تحصيلات موسيقي‌اش را در كنسرواتور پاريس به پايان رساند. كنسرتهايي كه در روسيه آلمان آمريكا اجرا مي‌كرد. او يكي از بزرگترين ويولونيست‌هاي جهان معرفي شد.

وي به عنوان نيابت رياست انجمن مارك تواين و رياست صندوق موسيقيدانان آمريكا بود.

 

فصل سوم

موسيقي جاز

جاز:موسيقي سياهان امريكائي است كه ابتدا سال 1912 در اورلئان جديد جنوب ايالات متحده امريكا بوجود آمد و بعد از جنگ بين‌الملل در سراسر امريكا و اروپا بسط يافت. پيدايش لغت جاز بين موسيقي‌شناسان اختلاف نظر است. بعضي آنرا به معني تحريك كننده مي‌دانند و عده‌اي ريشه آن را در نام چند تن از نوازندگان و خوانندگان سياه مي‌دانند مانند: جس جاسبو چارلز مي جويند. (اين‌ها در سال 1812 در نخستين اركسترهاي جاز شركت كردند.)

انواع جاز:

شامل: بلوز:اين موسيقي با توجه به وضع اجتماعي بوميان آمريكائي بوجود آمده و زائيده افكار و خصوصيات زندگي آنها است.

جاز كلاسيك سوئينگ بيوپ كول جاز پروگرسيو جاز وست كاست جاز ايست كاست جاز و سول از ديگر جازها هستند.

اصطلاحات موسيقي جاز:

بيت: به معني ضربان موسيقي است كه هيجان دارد و هيچگونه رابطه‌اي با «سنل بيت» ندارد.

باپ، بيباپ: روشي در نوازندگي است كه در حدود 1940 بوجود آمد. اين مكتب نخستين طريقه از شيوه‌هاي مدرن جاز را ارائه داد.

باسانوا: لغتي برزيلي به معني «لذت نوين»، «چرخش جديد» يا «شهوت تازه مي‌باشد».

كت: موسيقيدانان امريكا اين لغت به معني «شخص» و گاهي به عنوان «موسيقيدان جاز» يا «كسي كه به جاز علاقمند است» بكار مي‌برند.

چارتز: الف ترتيبات ب: فهرستهاي مختلف صفحات پرفروش.

كروس: به معني اركستر و يك دسته خوانندگان.

فرونت لاين گس: به معني موفقيت گيگ گاسپل سانگ هيپ هورن جايو مين‌ستريم ميدل ايت آفبيت پيك‌آپ گروپ ريتم اندبلوز ريدز رزيد سني سكوير تراد ويلينگ مي‌باشد.

 

دو تن از شخصيتهاي موسيقي جاز

«آرمسترانگ»

لوئي آرمسترانگ نوازندة ترومپت و خوانندة جاز آمريكائي سال 1900 در نيوارلئان متولد شد. وي مشهورترين شخصيت موسيقي جاز است در سال 1922 وارد گروه اليور شد. و بعلت تمرينهاي مكرر بزرگترين ترومپيست دنيا شد در سالهاي 30 گروه او شهرت جهاني داشت. او باعث پيدايش مكتب جديد بومي ملي شد.

«پاركر»

چارلي پاركر نوازنده آلتوروتنور ساكسوفون در سال 1920 متولد شد وي بطور قريحي ايده‌هاي نو در هارموني و بداهه‌نوازي به وجود آورد. او شخصيتي استثنائي بود و براحتي بزرگ در موسيقي جاز است كه بسياري از سنتهاي منسوخ راز زيرگرد فراموشي درآورد و آنها را براي هميشه جاوداني ساخت در سال 1955 درگذشت.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

فصل چهارم

موسيقي ايران

قبل از اسلام

از موسيقي ايران در دورة هخامنشي اطلاع صحيحي در دست نيست. ولي از آثاري كه از تمدن ملل قديم بيادگار مانده مي‌توان گفت كه ايران در موسيقي از كشور معاصر خود مانند سومر، بابل، مصر و يونان عقب‌تر بوده است.

شايد علت اصلي آنست، كه در ايران برخلاف كشورهاي ديگر موسيقي در مراسم مذهبي وجود نداشته است.

هرودت مورخ يوناني مي‌نويسد كه: «تشريفات مذهبي در ايران بدون موسيقي صورت مي‌گرفته.» بعد از حمله اسكندر در زمان سلوكيان و اشكانيان ايران تحت تأثير تمدن يونان واقع شد و در موسيقي ايران تحول عظيمي صورت گرفت.

و در دوره ساسانيان پايه و اساس موسيقي ملي ايران ريخته شد.

معروفترين آهنگسازان دورة خسروپرويز سركش باربد نكيسا بود.

اختراع دستگاههاي موسيقي را به باربد نسبت مي‌دهند.

دستگاههاي موسيقي مركب از هفت خسرواني بوده و اختراع آنها را به نكيسا خوانندة معروف خسروپرويز نسبت مي‌دهند.

يكي از آوازها (راست) است كه در زمان خسروپرويز ايجاد شد.

از سازهاي دورة ساسانيان بربط، چنگ، ناي و شيپور را بايد نام برد.

 

بعد از اسلام

عربستان قبل از پيدايش اسلام كشوري عاري از تمدن بود و بجز ادبيات كه در حدود يك قرن پيش از اسلام در آن كشور اهميت يافت، اعراب از هنرهاي زيبا بهره‌اي نداشتند. پس از حمله اعراب، به ايران، مصر و سوريه اعراب با دنياي متمدن آشنا شدند و موسيقي تحت تأثير هنر رومي و به ويژه ايراني قرار گرفتند.

با وجود تحريم موسيقي از بدو پيدايش اسلام وارد شد و در وهله اول براي اذان و تلاوت كتاب آسماني بصورت خوش و آواز مطبوع توجه كردند. اولين مؤذن اسلام بلال بن وباح از بردگان سياه صداي جذابي داشت و خوب آواز مي‌خواند كه بعدها براي سوگواري و مراثي معمول شد.

در دورة بني‌اميه نيز موسيقي در دربار رواج داشت و آهنگهاي ضربي معمول بود. از موسيقي‌دانان اين دوره عيسي‌بن عبدالله معروف به طويس است و ديگري ابوعثمان سعيدبن مسيح است.

از قرن دوم هجري تقريباً كليه موسيقي‌شناسان و آهنگسازان بزرگ اهل كشور ايران بودند.

همچنين موسيقي شرقي در كشورهاي غربي به نام موسيقي عرب است و در درجه دوم است.

 

 

سازهاي موسيقي ايران

در دورة اسلام سازهاي زهي و مضرابي بيش از سازهاي ديگر اهميت يافت. علاوه بر چنگ، بربط كه نوع ساز مضرابي در ايران معمول بود. ابن‌مسيح از روي بربط عود را اختراع كرد. تنبور، قانون كه به سنتور امروزي شبيه بود كه بعد از روي آن در اروپا بصورت ويولون تكميل شد از سازهاي روستائي ايران: كرنا، سرنا، ناي، فلوت، در جشنهاي روستائي مورد استفاده قرار مي‌گرفت. از سازهاي ضربي دف، و ديگري سازي به نام بالابال كه نوعي ساز بادي است.

دستگاههاي موسيقي ايران

موسيقي امروز ايران عبارت است از هفت دستگاه: شور، ماهور، همايون، سه‌گاه، چهارگاه، نوا و راست پنجگاه.

دستگاه نغمه گوشه بيات اصفهان دستگاه ماهور همايون دستگاه سه‌گاه دستگاه چهارگاه نوا راست پنجگاه راست مي‌باشد كه برخي از آنان را نام برديم.

 

شخصيتهاي موسيقي ايران

«آقا حسين‌قلي»

آقاي حسين‌قلي فرزند آقا علي‌اكبر تارزن ناصرالدين شاه، بين سالهاي 1224 تا 1234 خورشيدي متولد شده، برادرش ميرزا عبدالله استاد سه‌تار و هر دو نوازنده دربار ناصرالدين شاه بوده‌اند و استاد علي‌اكبر شهبازي از استادان بنام تار ايران است.

 

 

«ابن‌سينا»

ابوعلي‌سينا طبيب و فيلسوف بزرگ ايراني از موسيقي اطلاعات فني نداشت ولي چون در حكمت قديم، موسيقي فلسفه بود، او در كتاب «شفا» بخشي براي موسيقي اختصاص داده است. تحقيقات ابن‌سينا در اين زمينه بيشتر در بيان قواعدي است كه در كتاب فارابي آمده. بخصوص از‌ آثار اسحق موصلي نيز استفاده كرده است مهمترين قسمت رساله ابن‌سينا در زيبائي‌شناسي و هم‌آهنگي است.

«رودكي»

ابوجعفر رودكي شاعر بزرگ ايران آواز خوش داشت و چنگ مي‌نواخت. رودكي قصيدة معروف به مطلع «بوي جوي موليان آيد همي» با چنگ در حضور نصر‌بن‌احمد ساماني اجرا كرد.

«خالقي»

روح‌الله خالقي در سال 1285 بدنيا آمد او از شاگردان وزيري بود و از ترانه‌هاي محلي در موسيقي خود استفاده كرده است از كارهاي خالقي: مي‌ناب، آه‌سحر، است. يكي از شاگردانش حسين تهراني بود كه او نيز در محضر استاد ابوالحسن صبا بوده است. و كتابي بنام «نظري به موسيقي» نوشته كه ارزش بسياري دارد و در سال 1344 درگذشت.

«شهردار»

مشيرهمايون شهردار در سال 1264 متولد شد. او نخستين پيانيست بزرگ ايراني است كه اكردهاي پيانو را در موسيقي ايراني وارد كرد. او نيز چهار مضرابهائي بسبك سنتور تكنيك پيانو ايراني را به وجود آورد. بعلاوه چند پيش‌درآمد براي دشتي، شور، اصفهان و همايون تصنيف كرده است.

«صبا»

ابوالحسن صبا، فرزند كمال‌السلطنه، به سال 1281 خورشيدي متولد شد. پدرش اولين مشوق وي به فرا گرفتن موسيقي بود. نخستين استاد صبا مرحوم ميرزا‌عبدالله برادر آقا حسينعلي، بود كه تار را بوي آموخت. اما صبا بعدها نواختن اين ساز را در مكتب درويش‌خان تكميل كرد. سپس سنتور را از علي‌اكبر شامي، ضرب را از حاجي‌خان، كمانچه را از حسين اسماعيل‌زاده ويولون را از حسين هنگ آفرين فرا گرفت و در سال 1302 به مدرسة موسيقي علينقي وزيري رفت و از آن جا فارغ‌التحصيل شد. صبا تأليفات زيادي در موسيقي دارد، كه مورد استفاده هنرجويان موسيقي قرار مي‌گيرد. وي در شب 29 آذر سال 1336 در اثر پاره شدن يكي از شريانهاي اصلي قلب درگذشت.

«فارابي»

ابونصر فارابي به سال 259 در خراسان بدنيا آمد. علاوه بر فلسفه در موسيقي نيز تحقيق كرده است. اختراع سنتور را به وي نسبت داده‌اند. كتابي بنام «كتاب‌الموسيقي‌الكبير» نوشت كه بزرگترين رساله‌ايست كه تاكنون در شرق زمين راجع به موسيقي نوشته‌اند.

«معروفي»

جواد معروفي يكي از پيانيست‌هاي بزرگ ايراني است. او با استفاده از تكنيك موسيقي غربي جلوة تازه‌اي به موسيقي ايراني داد و از آخرين كارهاي معروفي كنسرتوي پيانو در چهارگاه است.

 

«نايب‌اسدالله»

نايب اسداله استاد مسلم‌ني، با اين ساز ساده، تمام اصواتي را كه اراده مي‌كرد بيرون مي‌آورد. او گذشته از دستگاهها و نغمات ايراني بعضي آهنگهاي فرنگي را با ني مينواخت. او يكي از استادان بزرگ چون سماع حضور و آقاحسين‌قلي هم طراز دانسته‌اند. و در مقاوي همين بس كه گفته بود:

«من ني را از آغل گوسفندان به دربار پادشاهان بردم.»

«وزيري»

بانو قمرالملوك وزيري فرزند موسي‌خان ميرپنج در 1284 خورشيدي در كاشان متولد شد. بزرگترين و معروفترين خوانندة آوازهاي ايراني در سال 1284 در كاشان بدنيا آمد. در سال 1338 به علت كسالت قلبي كه داشت در 14 مرداد درگذشت.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

فصل پنجم

موسيقي كلاسيك در ايران

قبل از انقلاب اسلامي

تأسيس موسيقي نظام در ايران اولين وسيلة آشنائي به موسيقي شرقي بود و اعزام محصل به كشورهاي غربي سبب آشنائي بيشتر با موسيقي غرب شد. رضاشاه كبير در دوران سلطنت خود به آشنائي مردم به موسيقي غربي كمك كرد. بدستور رضاشاه در 1315 بناي بزرگي براي اپراي تهران طرح‌ريزي شد و پيش از آنكه به پايان برسد نقص بزرگي در آن پيدا شد و ساختمان اپرا ناتمام ماند.

تأسيس هنرستان موسيقي و راديو و تلويزيون تهران در ترويج موسيقي كلاسيك نقش بسيار مهمي بازي كرد. هنرستان موسيقي (كنسرواتور) تهران كمك مؤثري به پرورش ذوق هنري كرد. از سال 1918 با استخدام معلمين چكسلواكي پاية موسيقي كلاسيك ايران گذاشته شد ولي متأسفانه بعد از وقايع شهريور 1320 وضع استخدامي آنها منحل شد و ناگزير همه ايران را ترك كردند. با اين حال هنر موسيقي متوقف نشد و موسيقي علمي همچنان سيرتكامل خود را پيمود.

كلاسيك‌سازان ايران

كلاسيك‌سازان ايراني: هوشنگ استوار، ثمين باغچه‌بان، امين‌الله حسين، مرتضي حنانه، روبيك گريگوريان، پرويز محمود، حسين ناصحي، مي‌باشند.

 

«حنانه»

مرتضي حنانه در سال 1301 متولد شد. از محمود كمپوزسيون ياد گرفت. پس از پايان تحصيلات متوسطه در موسيقي ايراني مطالعه كرد و در اين زمينه قطعاتي مانند سرناد براي ويولون و پيانو، منوئه به فرم كلاسيك و «سويت شهرمرجان» را براي اركستر نوشت. از كارهاي حنانه سه آهنگ شليل، دستبند لعل و آهنگ بختياري است كه براي فيلم ايراني تهيه شده. حنانه بعد از مرگ محمود وگريگوريان در سال 1331 به رهبري اركستر سنفنيك تهران انتخاب شد.

«باغچه‌بان»

ثمين باغچه‌بان در موسيقي ايراني صاحب مكتبي نواست. او مقدمات موسيقي تهران فرا گرفت و در سال 1321 به كنسرواتور آنكارا رفت و پس از 6 سال به ايران بازگشت باغچه‌بان قطعاتي مانند «يكي بود يكي نبود» براي پيانو آواز «لالائي صلح»، «كشته شد يك رفيق خوزستاني» رباعي دوبيتيهاي باباطاهر و «سويت مردم» را براي اركستر ساخته است.

«حسين»

امين‌الله حسين، در سال 1282 متولد شد. موسيقي را نزد مادرش فرا گرفت براي تحصيل طب به آلمان رفت و ذوق موسيقي او را از اين رشته منحرف كرد.

در پاريس در كنسرواتور به تحصيل پرداخت و نخستين ايراني بود كه تحصيلاتش را در آنجا گذراند در سال 1326 حسين يك پوئم سنفنيك بنام «خرابه‌‌هاي تخت جمشيد» در لندن مورد اجرا گذاشت. از آثار ديگر او «رباعيات حكيم عمرخيام» است. وي در سال 1330 آن را در پاريس به اجرا گذاشت.

 

فصل ششم

آهنگسازان معاصر

انقلاب، پايان ابتذال، آغاز موسيقي ملي

بعد از پيروزي انقلاب جهت حركت موسيقي به طور كلي تغيير كرد. و تمامي جنبه‌هاي مبتذل و بازاري گذشته از بين رفت و موسيقي آكادميك با توجه به ويژگيهاي فرهنگ ايراني جان گرفت و از هنرمندان اين دوره مي‌توان مجيد انتظامي، تورج زاهدي، فريدون ناصري، كامبيز روشن، بابك بيات، فريدون شهبازيان، محمدرضا عليقلي، ناصر چشم‌آذر، حميد نعمت‌الله، حسين بتهوفن مي‌باشند.

حسن بتهوفن: مردي كه در مغازه‌اي كوچك در خيابان فردوسي به كار تعميرات ساعت مي‌پرداخت گهگاه در اركستر آذربايجانيها با ته صدائي مي‌خواند در سال 1349 موسيقي فيلم كوچه مردها را ساخت كه شايد به همين دليل به اين لغت بنام شده (بتهوفن).

حسين واثقي قادر به نواختن يك ساز حتي در حد ضعيف هم نبود اما ذهني سرشار از ملودي داشت آهنگهاي او را برادرش اسماعيل واثقي تنظيم مي‌كرد كه نوازندة سنتور بود و تحصيلات موسيقي داشت.

 

فصل هفتم

در خاتمه:

يادي از استاد «بنان»

«استاد بنان»

غلامحسين بنان فرزند ميرزا كريم‌خان بنان‌الدوله و از خانواده‌اي بود كه شرق موسيقي در آنها عموميت داشت. پدرش صدائي خوب و مادرش ارگ مي‌نواخت. تا بعد از دوره جواني يعني حدود 30 سالگي به بعد و حوادثي كه در اين بوقوع پيوست مثل: واقعه سوم شهريور 1320 و سقوط رضاشاه و ورود سربازان متفقين به ايران گروه دوستداران علينقي وزيري نيز تجديد فعاليتي كردند و شخص وزير از طرف دكتر صديق اعلم به رياست اداره موسيقي كشور برگزيده شد. وزيري با خانوادة بنان آشنايي داشت و خواهر او- خانم مريم وزيري به همسري بنان در آمده بود. بنان توسط استاد وزيري به روح‌الله خالقي معرفي شد و بين اين دو علاقه و صميميت به وجود آمد. روح‌الله خالقي سرود معروف اي ايران را ساخت. و استاد بنان با صداي دلنشين اجرا كرد. دوستي او با ساير هنرمندان بزرگ از قبيل، مرتضي محجوبي، ابوالحسن صبا، حسين ياحقي، نصراله زرين‌پنجه و حسين تهراني نيز از همين جلسات شروع شد و بازدهي هنري خود را در سلسله برنامه‌هاي گلها در سال 1334 تا 1344 نشان داد.

او مردي تربيت شده و آداب‌دان و متشخص بود چهره نيكو و اندام استوار و كلامي دلنشين داشت او هرچه از اوضاع موسيقي قبل از انقلاب شكايت داشت ولي به آينده موسيقي ايران اميدوار بود.

از شاگردان او احمد ابراهيمي، كاوه ديلمي، بنان در سال 1336 در حادثه تصادف از يك چشم نابينا شد و مرگ او در 18 اسفند 1364 بود.

 

                                                                               «پايان»

 

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: پنجشنبه 30 مرداد 1393 ساعت: 9:53 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,,,
نظرات(0)

جايگاه مجلس ودولت درزمينه ملي كردن نفت دراوايل سلطنت محمدرضا پهلوي

بازديد: 231

 

جايگاه مجلس ودولت درزمينه ملي كردن نفت دراوايل سلطنت محمدرضا پهلوي

پس ازسقوط رضاشاه دستگاه ديكتاتوري رژيم پهلوي كه به شدت ضعيف شده بود كنترل خود را برروي ديگرنهادهاي انتخابي تاحد زيادي ازدست داده بود حضور متفقين درايران نيز به اين عدم توانايي دولت و دستگاه استبداد از جهت پياده كردن برنامه‌ها به استبداد وديكتاتوري دامن مي‌زد. بنابراين ازسال1320  سقوط رژيم رضاشاه  تاسال1332كه زمان ملي كردن صنعت نفت مي‌باشد مجلس شوراي ملي ودولت‌هاي ايران اختيارات بيشتري داشتند پس ازسقوط رضاشاه به تدريج گروهي ازرجال گذشته مانند محمدعلي فروغي ، سهيلي ، ساعد و بيات به صدارت ايران رسيدند درهمان موقع روسها نيزخواهان دراختيارگرفتن امتياز نفت شمال ودرياي خزر بودند كه با موافقت نمايندگان توده‌اي اين مسئله درمجلس شوراي ملي ايران مطرح شده بود. جبهه ملي ايران كه شاخص آن ورياست آن با دكتر محمد مصدق بود با بررسي و تغيير وارائه طرح عدم واگذاري امتيازنفت به بيگانگان درمجلس ايران مطرح واقدام به اين امركرد سرانجام اين امرموجب شد تا نه تنها امتياز نفت شمال به روسها داده نشود بلكه برنامه‌اي براي ملي كردن نفت جنوب ريخته شود. دكترمحمد مصدق كه رياست فراكسيون جبهه ملي را در مجلس به عهده داشت به كمك رهبران مذهبي كه شاخص آن آيت كاشاني بود به مبارزه با دربار و عوامل انگليس دركنترل نفت ايران پرداخت دكتر مصدق طرح خلع يد از انگليس‌ها را به مجلس شوراي ملي برد كه اين امر باعث شد كه تا يك تا دو دولت از دولتهاي دست نشانده نخست وزيران شاه با سقوط مواجه شوند.پس ازمدتي درسال 1329به دكترمحمد مصدق پيشنهاد نخست وزيري شد ودربار كه فكر نمي‌كرد دكتر مصدق اين پيشنهاد را بپذيرد به ناگاه با موافقت دكترمصدق روبروشد. دكترمصدق پس ازبه عهده گرفتن مقام نخست وزيري ايران مبارزات خود را براي ملي شدن صنعت نفت ادامه داد لازم به ذكراست كه مدتي قبل ازنخست وزيري دكترمصدق علي رزم آرا نخست وزيرايران كه فردي نظامي وطرفدارسلطه بيگانگان برايران بود نيز ترورشده بود واين امر كار مصدق را آسانتر و دستيابي برملي شدن نفت را براي مجلس ايران وملت ايران آسانترمي‌كرد مصدق پس ازتلاشهاي سياسي فراوان سرانجام نفت را ملي كرد ودر پي شكايت دولت انگليس مصدق به ديوان داوري لاهه رفت كه درنهايت اين امربه سودايران تمام شد و پس از اين به كمك مجلس ودولتي كه خودمصدق عهده‌دارآن بود در روز29 اسفند سال1330نفت ايران ملي شد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 شخصيت رواني شاه را با توجه به عملكرد اوتحليل كنيد.

محمدرضا پهلوي هنگامي كه به دنيا آمد پدرش سرتيپ رضاخان هنوز به فرماندهي قزوين نرسيده بود وهرچند قزاقي بلند پايه بود ولي هنوزمشهور نشده بود(1298ه.ش) رضاخان اندكي بعد درسال 1299ه.ش. كودتاي مشهورخودراانجام داد وپس ازآن به مقام سردارسپه نائل شد واين امرباعث شد كه خانه رضاخان كه اكنون محمدرضا يكساله شده بود به خانه بزرگتري تغييرپيدا كند درضمن محمدرضا خواهردوقلويي به نام اشرف داشت(كه بعدها تبديل به زني اژدهاصفت شد).

محمدرضا پس ازمدتي با قدرتمند شدن بيشترپدرش به فرزندي نخست وزيروسپس به عنوان وليعهد ايران درسن شش سالكي انتخاب شد اين امرباعث شد تا محمدرضا از امكانات تربيتي وتحصيلي بيشتري برخوردارشود. اما ازلحاظ جسماني چون فردي لاغر ومريض احوال بوداين موضوع درروحيات اوتاثيرداشت واورا به تدريج منزوي كرده بود. پس ازآنكه درسن شش سالگي به وليعهدي ايران برگزيده شده بود رضاخان او وبرادرانشان را به ترتيب براي تربيت وآمورش به مدرسه‌اي درسوئيس فرستاد كه درآنجا محمدرضا علاوه برمسائل عياشي كه داشت دريك سري ازدرسها قوي ودريك سري ديگرضعيف بود محمدرضا پس ازبازگشت به ايران درسن22سالگي به سلطنت ايران رسيد اين امرومسائلي كه دركودكي اووجود داشت سايه پدري قدرتمند ومستبد كه سخت محمدرضا ازاومي‌ترسيد ، داشتن خواهري بسيارقدرت طلب وخودكامه دركنارخود ، ضعف جسماني وبدني همچنين رويدادهايي كه منجربه خلع پدرش ازسلطنت شده بود باعث شد كه چهره‌اي چندگانه پيداكند محمدرضا ظاهراًخودرابسيارقدرتمند وقوي وتوانا نشان مي‌داد وظاهراًخودرا مستبد ومطلع مي‌نماياند واين امردررفتاروسكنات اودرتمام دوران سلطنتش ومخصوصاً دراواخردوران سلطنت بسيارمشخص بود.اما اودرواقع مردي بسيارضعيف النفس ، عشرت طلب ، پول دوست وفاقد توانائيهاي تصميم گيري درمواقع حساس بود.محمدرضا دوباردرطول زندگي خود با قيام ودوبار با ترور روبرو شد ازسوء قصدها جان سالم بدربرد(سال1327و1344) ودويا سه بارهم با قيام روبرو شد(قيام1332دكترمصدق وانقلاب ايران درسال57 كه درهردومورد بسيارفاقد تصميم گيري درست بود وسرانجام درقيام آخري سلطنت خودراازدست داد.درمجموع محمد رضا را مي‌توان يك فردي كاملاً ضعيف‌النفس وبسيارمطيع اطرافيان وفاقد توانايي تصميم گيري درلحظات حساس دانست اوبسياراجنبي پرست وبيگانه دوست بود ونمي‌توانست براي ملت خودش آن چيزهايي كه واقعاً نيازداشته رافراهم كند وموضع گيريهايي صحيح كند وهمين امرباعث تسريع درسقوطش شد.

 

 

 

 

 

 زمينه‌هاي سقوط رضاخان چه بود ؟

همانطوريكه مي‌دانيم رضاخان با كودتاي سوم اسفند1299ه.ش درعرصه سياسي ايران ظاهرشد وپس ازمدتي به سرعت مدارج ترقي را طي كردوبه فرماندهي كل قوا و وزارت  جنگ وپس ازآن به نخست وزيري ودرنهايت امربه رياست حكومت موقت وسرانجام به شاهي رسيد.رضاخان هرچند مردي قلدرونسبتاً كارآمد شده بود ولي اكثروضعيت خود را مرهون حمايتهاي دولتهاي بيگانه خصوصاً انگليسي‌ها بود رضاخان ازسال1299 تا سال1320كه سقوط كرد كه مجموعاً درطي 20سال كه چه به‌عنوان وزيرجنگ وفرمانده قوا وچه عنوان شاه كه سلطنت مي‌كرد يك رژيم ديكتاتوري واستبدادي محضي را بر كشورايران تحميل كرد.يك پليس سياسي بسيارمخوف وبازداشتگاههاي وحشتناك و همچنين دراختيارگرفتن املاك ودارائي‌ها وامكانات زياد براي خودش تهيه وتدارك ديده بود اين امرباعث شده بود كه نفرت مردم ايران نسبت به رضاشاه برانگيخته شود واگر درسالهاي اول سلطنتش ظاهري اصلاح طلبانه ازخود نشان مي‌داد اما به تدريج اين امر، مسئله كشف حجاب وقتل عام مردم درمسجد گوهرشاد ، وابستگي بسيارزيادش با خارجي‌ها وهمچنين قتل وغارت‌هايي كه انجام مي‌داد چهره اصلي حكومتش را نشان داد. ازطرفي د يگر رضاشاه كه به شدت دربين مردم ايران منفورشده بود با يكسري ازمسائل خارجي هم روبروشد ازمسائل خارجي كه او روبرو شد جنگ جهاني دوم بود و رضاشاه كه آلمان را طرف پيروزي اين جنگ مي‌پنداشت به تدريج تصميم گرفت كه از وابستگي خود ازانگليسي‌ها كم كند وبه آلمان ملحق شود اين امركه رضاشاه به آلمان نزديك مي‌شد وهمچنين اتحاد انگليس وشوروي ازيك طرف ونفرت عامه مردم ايران كه به رضاشاه داشتندازطرف ديگرباعث شدكه انگليس‌ها سرانجام براي اينكه راه ارسال تجهيزات به روسيه را بازكنند ومواجه شده بودند بامخالفت شاه درطي يك هجوم دوطرفه ازطرف روس وانگليس ازشمال وجنوب ايران كشورايران رابه سادگي اشغال كنند كارهاي رضاخان كه اكثرا روبنايي بود حتي باعث شده بود ارتش كشوربسيار ضعيف باشد وحمايت مردم ايران را هم كه دراختيارنداشت باشد بنابراين ارتش ايران به زودي منهدم شد واندك مقاومتهاي آن هم با شكست روبروشد.

هيچ مقاومت ملي هم به سود رضاشاه وبه ضرراشغالگران ومتفقين نبود پس بنابراين رضاشاه خيلي سريع باقواي دشمن مواجه شد وخصوصاً چون ازروسها مي‌ترسيد وروسها به تهران نزديك شده بودند رضاشاه خيلي زود استعفا داد وازايران فراركرد ابتدا به يزد وكرمان وسپس به بندرعباس رفت وازايران خارج شد پس :

سه عامل 1ـ روبنايي بودن كارها  2ـ عدم پشتيباني مردمي  3ـ مخالفتش با متفقين وانگليسها   رامي‌توانيم سه عامل بسيارمهم سقوط اونام ببريم البته دين ستيزي رضاشاه را مزيد برعلت بايد دانست وانزجارمردم رانسبت به خودش بيشتركرد وبنابراين باعث سقوطش شد.

 

 جايگاه پانزده خرداد را درمبارزات عليه رژيم

مبارزات امام خميني درحقيقت ازسال1341شروع شد وپانزده خرداد42 اوج اين مبارزات بوده است. پس ازسرنگوني دولت ملي ايران به رهبري دكترمصدق وساقط شدن او و همچنين متلاشي شدن جبهه ملي وسركوب قيام دانشگاه يك حالت ركودي درجامعه ايران پيدا شده بود.

ازطرفي ديگر تجربيات ملي شدن نفت واختلافي كه به وجود آمده بود وناكارآيي سياستمداران و وابستگي بيشتراطرافيان شاه به آن ازيك طرف وايجاد يك سري از برنامه‌هايي كه ازاميني واعلم درايران پياده مي‌شد كه كشوررا هرچه بيشتر به سوي خارجي‌ها سوق مي‌داد باعث شده بود كه ملت ايران دچاريك نوع خمودي درشيوه مبارزه شوند.

بعد ازاينكه انجمن‌هاي ايالتي وديالتي درسال41 تصويب شد اعلاميه‌هاي امام خميني ومخالفت‌هاي ديگر مراجع تقليد سبب شده بود كه فازجديدي به نام فازمذهبي درايران باز شود اين فازمذهبي توانسته بود راه مبارزه جديدي را براي مردم ايران بازكند هرچند كه مسئله انجمن‌هاي ايالتي وديالتي موقتاً با تمكين دولت با خواسته‌هاي روحانيون خاتمه پيدا كرد اما لوايح ششگانه باعث شد كه بارديگرمبارزات مردم شروع شود وسرانجام منجربه قتل عام مردم درپانزده خرداد سال1342شود.

پانزده خرداد درواقع سرآغاز برنامه ريزيها وعمليات ومبارزات مسلحانه مذهبي مردم ايران بود كه به رهبري يك مرجع تقليد واطرافيانش انجام مي‌شد وگروههايي هم كه دريك راه قرارداشتند ازمبارزين مسلمان محسوب مي‌شدند پانزده خرداد هرچند سركوب شدوبعد درسال43 امام خميني به نجف تبعيد شداما اين مسئله يك راهي را نشان داده بود كه اين باربايد ازراه مذهب با شاه جنگيد پس ازسركوب پانزده خرداد تاسال57 مي‌توانيم بگوييم شاه عملاً بيشترسالها را گرفتاربود:سال44 ترورشد بعد گروههاي چريكي سردرآوردند بعد كارگران جهان چيت كرج قيام كردند ، دكترشريعتي ومطهري مشغول فعاليت بودند شكنجه‌هاي ساواك هم بسيارزياد بود وشاه هم با كارهايي چون جشن‌هاي2500ساله مشغول سرگرم كردن مردم بود وهمچنين درآمد نفت هم زياد شده بود واقتصاد ايران يك اقتصاد آماس كرده‌اي شده بود (پف كرده بود نه زيربنايي) و موقتاً يك سري نيازها را برآورده مي‌كرد اما سرانجام فاصله گرفتن شاه ازدين ومقابله با مظاهردين كه باعث تشديد مبارزات مذهبي مردم شده بود وسرانجام منجربه انقلاب57 وسرنگوني شاه شد بنابراين پانزده خرداد42رامي‌توانيم سر‌آغازــــ انقلاب ايران وخط مشي دهنده ــــ نوع انقلاب ونحوه برنامه ريزي براي قيام ومبارزات بيشترمردم وجهت دادن به آن دانست.

 

 

 

 ساختاراجتماعي ايران را درعهد ساساني

دردوران ساسانيان نوعي طبقه‌بندي خاص اجتماعي درايران وجودداشت برپايه اين طبقه بندي كه به وسيله سلسله ساسانيان يعني اردشيربابكان ايجاد شده بود جامعه ايراني به طبقات مختلف ازنظراجتماعي تقسيم مي‌شد وهيچ كس ازطبقه خود حق ورود به طبقه ديگر را نداشت.طبقات اجتماعي ايران به شرح زيرمي‌باشد:

1ـ بزرگان يا و زرگان كه عالي‌ترين طبقه بود

2ـ مغان يا روحانيون

3ـ سپاهيان

4ـ كارمندان

5ـ توده مردم كه همان پيشه‌وران ، بازرگانان وكشاورزان و طبقات پايين اجتماع بودند

لازم به ذكراست كه بيشتر گروه پنجم ماليات مي‌پرداختند ولي حق باسواد شدن نداشتند بيشتر امكانات ايران درطبقات بالاي اجتماع خصوصاً دوطبقه بزرگان وروحانيون متمركزشده بود.اين دوطبقه بابرخورداري ازامكانات فراوان قدرتهاي فراوان معمولاً داراي تيولهاي فراوان درايران ودراختيارداشتن امكانات زمين ومراتع وزمينهاي كشاورزي بودند و اكثر مردم ايران را تبديل به بردگاني براي خود كرده بودند

شاخص‌ترين بزرگان ، هفت خاندان بزرگ پارسي وپارتي بودند كه داراي قطعات واملاك وزمينهاي بسياربزرگ درسراسر كشوربودند كه معروفترين آنها مي‌توان به خاندان : سورن ـ قارن ـ مهران اشاره كرد

طبقه روحانيون با تكيه برسركوب شديد مذاهب غيرزرتشتي ودراختيارداشتن حمايت سلطنت وبزرگان ودراختيارداشتن املاك وتيولها وكنترل آتشكده‌ها ازديگرطبقات مطرح بودند كه شاخص‌ترين اينهارا مي‌توان به موبد بزرگ كرنيركه درمصدركارهاي مهم بود را اشاره كرد كه دردوران بهرام اول وبهرام دوم ساساني ازيكه تازان ميدان سياست شده بود.

البته طبقه روحانيون يا مغان كه مبلغين مذهب زرتشت بودند با ظهورمانويت ومزدكيت وهمچنين ورود مذهب مسيحيت به ايران سخت آسيب‌پذيرشده بود ومقبوليت چنداني در نزد مردم ايران نداشت

طبقات سپاهيان ودبيران هرچند به قدرت فوق الذكر نبودند اما ازامكانات نسبتاً زيادي برخورداربودند كه امكانات آنها به مراتب ازامكانات طبقات پايين اجتماع بيشتربود.اما سه طبقه پايين اجتماع كه بيشترمردم را تشكيل مي‌دادند ازكمترين امكانات هم برخوردار نبودند درهنگام جنگ سپاهيان پياده را تشكيل مي‌دادند ماليات مي‌پرداختند مجبور به پرداخت درصدي ازخراج خود به مغان وپادشاهان بودند وفرزندان آنها حق سوادآموزي نداشتند

فشارهاي طبقاتي درايران باعث بروزشورشها ومخالفتهاي ملي مي‌شد كه يكي ازآنها را مي‌توان به عنوان مزدكيت نام برد كه خواهان درهم ريختگي طبقات بود كه البته سرانجام توسط خسرو اول ساساني اين حركت سركوب شد باورود اسلام به ايران اكثريت مردم كه ازاين وضع خسته شده بودند وخواهان درهم ريختگي اين وضع شده بودند به دين اسلام گرويدند وبه اين ترتيب سلسله مراتب طبقاتي درايران منهدم شد

دين زرتشت درجامعه ايران

همانگونه كه مي‌دانيم تاريخ دقيق ولادت زرتشت مشخص نيست همچنين دراينكه وي ازپيامبران الهي بوده است ياخيرترديد وجود دارد اما به هرحال با خوشبينانه‌ترين تاريخ به‌ نظرمي‌رسد وي درحدود3هزارسال پيش بدنيا آمده باشد وابتدا مذهب خود را درشرق ايران گسترش داده باشد به نظرمي‌رسد دردوران هخامنشيان زرتشتيت با نوعي مزدا پرستي درايران نفوذي پيدا كرده بود اما دراينكه دين رسمي هخامنشيان زرتشتي بوده است يانه ترديد وجود دارد.

بنابرگزارشاتي كه بوسيله خود زرتشتيان ومطلعين آنها آمده است كتاب اصلي اوستا كه كتاب مقدس زرتشتيان است وبه نام گنج شاپيكان يا گنج شايگان نام داشت پس ازحمله اسكندرقسمت اعظم آن  0.9 سوزانده ومنهدم شد وبقيه قسمتها هم پراكنده گشت.

پس بنابراين با پايان حكومت هخامنشيان علاوه براينكه مذهب زرتشت به وسيله يونانيان تحت تهديد جدي قرارگرفت كتاب آنها هم پراكنده گشت.

دراكثريت دوران اشكانيان اين پراكندگي وجود داشت تا اينكه يكي از پادشاهان اشكاني به نام بلاش اول ويا بلاش سوم دستوربه جمع‌آوري كتاب اوستا را صادركرد.اين جمع‌آوري ازدوره ساسانيان تا دوره سلطنت شاپوراول به طول انجاميد بعد ازحدود600سال پراكندگي درحاليكه قسمت اعظم آن كه ازبين رفته بود بقيه آن جمع آوري شد بنابراين به اين ترتيب مي‌بينيم كه كتاب اوستا كه پراكنده بود دراين مدت آسيب زيادي ديده و ماخذ اصلي زرتشتيان ازبين رفته بود.ازطرفي ديگر دراواسط دوران اشكانيان مذهب مسيحيت بوسيله حضرت عيسي تبليغ شد وبه تدريج مناطقي از آسياي غربي و بين النهرين پيروان فراواني پيداكرد ودرايران هم پيروان مسيحيت روبه افزودن بود هرچند قدرت وتعصب شاهان ساساني از زرتشت مانع از رواج مسيحيت درايران شد ولي نفوذ تدريجي آن درايران وهمچنين بروز مانويت آن هم در زمان شاپوراول ضربه سنگين ديگري بود كه به زرتشت خورد.هر چند بنابر كوشش همان كرتيل معروف ماني دستگير واعدام شداما مذهب مانويت درشرق ايران وتركستان پاگرفته بود وچون به مراتب از زرتشتيت ملايمتربود وتركيبي از زرتشتيت ومسيحيت بود طرفداران خود را حفظ كرده بود

سرانجام دردوران شاپورسوم وبهرام چهارم ودرنهايت بهرام پنجم مسيحيان ايران آزادي عمل پيداكردند  البته فرقه‌اي ازمسيحيت به نام نستوريان آزادي عمل پيدا كردن مسيحيان باعث شد كه دين زرتشت بيش از پيش شكننده شود و دراوايل دوران قباد اول ساساني با بروز مزدكيت وسلطه تقريباً چهل ساله اودرجامعه ايراني وحضورش به يكي از بزرگترين آسيب‌هاي زرتشتيت درايران بدل شده بود

زرتشتيت حرف زيادي براي گفتن نداشت همان طوركه مانويها ومزدكيها درايران نفوذ كرده بودند مسيحيت روزافزون نفوذ مي‌كرد با ورود اسلام ضربه نهايي به پيكره زرتشتيت وارد شد واكثريت مردم ايران به دين اسلام گرويدند .

گروهي اززرتشتيان به هند پناهنده شدند ، درهرحال اسلام به شدت زرتشتيت راتحليل برد هرچند عده‌اي معتقدند كه اگراسلام هم به ايران نمي‌آمد زرتشتيت آنقدر نفوذ خود را از دست داده بود كه ديريازود مردم ايران يا به مسيحيت يا به بودائيت مي‌گرويدند.اما از طرفي ديگر انحصارطلبي ، سخت گيري ، مال دوستي ، تحت فشارقراردادن ، فريبكاري وتزويري كه مغانهاي زرتشتي ومقامهاي عاليتر داشتند براي مردم ايران روشن شده بود. بيش ازپيش اين مذهب را مورد نفرت مردم ايران قرارداده بود كه خود اين هم باعث شده بود كه مردم ايران هرچه زودتر اين مذهب را كنار بگذارند همدستي مغان با سلطتنت ساساني وانحصارطلبي كه حتي درمورد پادشاهها اعمال مي‌كردند وامتيازات فراواني كه درجامعه ايراني كسب كرده بودند مزيد برعلت بود .با اين حال زرتشتيت توانست با ضرب وزورقواي مسلح وقواي حكومتي وبخاطر بعضي اشتباهات مذاهب هم دوره‌اش مثل مزدكي ومانوي وتوخالي شدن تدريجي مذهب مسيحيت خودش را تا دوران آخر حكومت ساسانيان حفظ كند

اما اسلام كه يك مذهب راستين وتازه نفس بود ضربه نهايي را به زرتشتيت وارد آورد.

 

 ويژگيهاي عمومي عصر قاجار

عصر قاجار به عنوان يكي ازمهمترين دوران انتقالي درايران كه البته ازمدت طولاني هم برخورداراست(يعني چيزي حدود135سال)از لحاظ تاريخي بسيارحائز اهميت است ابتداي عصر قاجار را با مرحله وضعيت نبردهاي ملوك الطوايفي وايلياتي وخان وخاني درايران مي‌توانيم بدانيم وانتهاي آن شروع تمدن جديد وعلوم وفن‌آوري غرب وارد ايران شده است

دوره قاجار ازچند لحاظ حائزاهميت است.ازلحاظ سياسي كشورايران به تدريج وخواه وناخواه درجريان سياست سريع وتند وهمچنين استعماري جهاني قرارگرفت وعرصه تاخت وتاز قدرتهاي اروپايي خصوصاً روسيه وانگليس شد.

سرانجام ازيك طرف باعث شد كه قلمروايران كاهش پيدا كند وازطرف ديگر گروههاي طرفداران اين دوقدرت درحكومت ايران نفوذ پيدا كنند گاهي اوقات زمامداران ايران  طرفداري روس و گاهي طرفدار انگليس باشند واز طرف ديگراين سياست بين الملل ورود ايران درمجراي جهاني باعث شد كه علم وآگاهي مردم ايران بيشترشود و بيداري نسبت به وقايع روز پيدا كنند كه سرانجام به قيامهاي پي درپي دراواخردوران قاجارونهايتاً به انقلاب مشروطيت منجرشد.

دربعد نظامي قواي ايران به تدريج روبه تحليل رفت.آقامحمدخان كه توانسته بود با زور و ضرب جنگ كشور ايران را متحد كند. بعد از‌آن قواي ايران رو به تحليل گذاشت دو شكست جنگي را از روس پذيرا شد.قسمتي ازسرزمين را از دست داد افغانستان را از دست داد ودراواخر دوران ناصرالدين شاه عملاً ارتش ايران به يك نظام سوري و وضعي تبديل شده بود كه روز به روز ضعيف‌ترمي‌شد.تنها نيروي منظم نيروي قزاق  بود كه توسط روسها تاسيس شده بود و عملاً مجري  فرمان روسها بود.

از بعد اجتماعي ازيك طرف نارضايتي در بين مردم زياد شده بود ازطرفي ورود بهائيت و بابيت به ايران باعث يك رخنه و نفاق در بين مردم شده بود ازطرف ديگر فقروخشكسالي و همچنين صنايع ايران در برابر واردات محصولات اروپايي به شدت تهديد مي‌شد واز سويي ديگر مردم بتدريج با علوم آشنا وبيدارمي‌شدند و همين امر باعث مي‌شد نارضايتي خود را اعلام كنند.

همچنين حضوربرخي از روشنفكران ومبارزين مثل جمال‌الدين اسد‌آبادي دراين بيداري بسيارموثربود به‌علاوه ازنظراجتماعي تاسيس روزنامه كه اولين آن كاغذ اخباربود وبعد روزنامه وقايع اتفاقيه و روزنامه‌هاي ديگركه در خارج ازكشور هم منتشرمي‌شد باعث مي‌شد كه مردم به وقايع وعلوم جديد اطلاع بيشتري پيدا كنند.

از نظرمذهبي اتحاد بين روحانيت وحكومت ازهم گسيخته شده بود و نارضايتي فراواني وجود داشت ودرسال  1306 ه.ق ميرزاحسن شيرازي حكم تحريم تنباكو را صادركرد و روحانيت و حكومت با يكديگر درگيربودند همچنين روشنفكران هم بخصوص بعد ازمرگ ناصرالدين شاه فعاليت زيادي داشتند درانقلاب مشروطيت هم روشنفكران و هم روحانيت نقش مهمي را ايفا كردند.

اقتصاد ايران ضعيف شده بود وكارآيي خود را ازدست بود.مرزهاي كشور هم كوچك شده بود.از يك طرف پول‌دوستي ، بي‌بندوباري ومقام بخشي وظلم وستم بيش ازاندازه خاندان قاجار باعث شده بود تا نفرت شديدي ازاين خانواده پيدا شود كه همين امرهم درسقوط آنها موثربود به هرحال بي‌قيدي و بي‌اطلاعي خاندان قاجارسرانجام باعث شد اين حكومت با كودتاي رضاشاه تضعيف شود و درسال1304  ه.ش به‌وسيله رضاشاه و مجلسي موسساني كه خودش دستورداده بود سرنگون شد ومنقرض گشت درضمن به جز بعضي ازرجال حكومتي كه مثل ميرزاتقي ‌خان اميركبير، عيسي قائم مقام فراهاني ، ميرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهاني اكثراً افراد بي كفايت وبي لياقت ودست نشانده خارجي بودند كه بيشتر به فكرخوش خدمتي كردن به دول خارجي و همچنين تحميق مردم ايران و بي خبرنگه‌داشتن پادشاه بودند كه ازجمله اينها مي‌توانيم به حاجي ميرزاآغاسي صدراعظم محمدشاه ، ميرزاعلي اصغرخان اتابك صدراعظم ناصرالدين شاه وميرزاعبدالمجيد ميرزا عين الدوله صدراعظم مظفرالدين شاه و همچنين ميرزا‌آقاخان نوري  نام ببريم كه بحث كردن درمورد اين افراد خيانتهاي آنها را آشكارمي‌كند.

 

 

 

 

 

 رضاخان چگونه مراحل قدرت را طي كرد.

رضاخان درابتدا فقط يك سرباز بود .اوسربازي از هنگ قزاق بود كه به واسطه قلدري ، قد و هيكل بلند وخشونت كه داشت توانسته بود معروفيتي كسب كند درواقع اولين كاري كه به او رجوع كرده بودند به خاطر قد بلندش حفاظت ازسفارت هلند بود.

رضاخان بعد ازمدتي در به كاربردن يك نوع مسلسل به نام ماكسيم تخصصي پيدا كرد و به همين خاطر به رضاخان ماكسيم يا رضاخان شصت تيرمعروف شد.

رضاخان مظهري ازسخت‌گيري به سربازان بود والبته خودش هم مي‌خواست زندگي سربازي را تجربه كند.رضاخان دريكسري ازجنگهايي كه پس ازمشروطيت اتفاق افتاده بود هم شركت داشت كه البته او ترسي ازاين موضوع نداشت وحتي يكبار نزديك بود كشته شود.

به تدريج رضاخان بعد از ورودش به تهران در بين اوباش وداشهاي تهران هم معروفيتي كسب كرد و به او رضاخان ميرپنجه و رضاخان ميرپنج مي‌گفتند بهرحال به علت يك سري فعل انفعالات سياسي كه ماهيت آن هنوز معلوم نشده پس ازاينكه انگليسي‌ها در مقابل روسهاي كمونيست درآذربايجان شوروي شكست خورده بودند و به ايران عقب نشيني مي‌كردند تصميم گرفتند كه براي اينكه وضع ايران را ثبات دهند يك كودتايي صورت بدهند و حكومت مقتدري را روي كاربياورند.

ژنرال آيرونسايد كه فرمانده نظاميان انگليسي بود رضاخان ميرپنج را به عنوان مامور كودتا انتخاب كرد و در همان هنگام رئيس ديويزيون (هنگ) قزاق بود. بالاخره رضاخان با حمايت انگليسها با مهره آنها كه سيد ضياء طباطبايي بود وارد مذاكره و سپس با آنها متحد شد درسال سوم اسفند1299تهران را اشغال كرد سيد ضياء‌الدين طباطبايي به نخست وزيري رسيد و رضاخان به وزارت جنگ و فرماندهي كل قوا نائل شد و لقب آن را سردارسپه گذاشتند

 و تعدادي از مخالفان هم بازداشت شدند پس از مدتي كه سيد ضياء‌ طباطبايي براي انگليسي‌ها مفيد نبود رضاخان با او درافتاد واو را دستگير و تبعيد كرد واحمد قوام‌ السلطنه روي كارآمد بعد ازآن تا سال1302رضاخان درتمام كابينه‌ها حضورداشت و يك مقامي عزل ناپذيرداشت وزيرجنگ بود وفرماندهان واطرافيان و زيردستان خودش را به سراسرايران گسيل داده بود و سعي مي‌كرد با كمك انگليسي‌ها كشورايران را آرام كند بنابراين قيام ميرزا كوچك ‌خان كلنل محمدتقي خان پسيان وشيخ خزعلي درسال 1304 درهم شكسته شد وهمچنين رضاخان با ايجاد يك ديكتاتوري ونظم نظامي آرامش را تا حد زيادي به ايران بازگردانده بود و نسبتاً چهره قابل قبولي براي خود به وجود‌ آورده بود.

به هرحال پس از تهديدهايي كه رضاخان به مشيرالدوله نخست وزيروقت ايران مي‌كرد به ناچار احمد شاه  فرمان  نخست وزيري اورا درسال1302امضا كرد و خود ازايران خارج شد.اين مسئله يعني خروج شاه و پست جديد رضاخان يعني نخست وزيري سبب شد كه رضاخان  يك تاز عرصه سياست ايران شود وشيخ خزعل را با حمايت انگليسي‌ها كه از شيوخ ياغي ودست نشانده انگليس در خوزستان بود سركوب كند.بعد از مدتي يك غائله‌اي به  نام  جمهوري خواهي راه بيندازد كه قصد داشت در جريان آن قاجاري‌ها را خلع و خودش را بعنوان رياست جمهوري انتخاب كند كه البته با مقاومت مجلس ومخالفانش و تظاهرات مردم اين غائله را با شكست روبرو شد.

رضاخان پس ازآن ازفكر جمهوري خواهي درآمد و دوباره تهديدهاي خود را ادامه داد سرانجام موفق شد تا مجلس را وادار كند تا با ماده واحده‌اي مسئله خلع قاجاريه را در سال1304تصويب كند و يك حكومت موقتي را تشكيل دهد كه رياست آن با رضاخان باشد اين مسئله انجام شد و رضاخان به عنوان رئيس حكومت موقت ايران انتخاب شد

 و مجلس موسسان كه فرمايشي بود و بعد ازآن تشكيل شد درسال1305رضاخان را به عنوان پادشاه ايران و سلسله‌اي را به نام پهلوي تاسيس كرد و رضاخان تاج گذاري كرد و به عنوان پادشاه ايران انتخاب شد وسلطنتش را شروع كرد.

 

 

 

 

 مهمترين عامل ايجاد جنگهاي صليبي را توضيح دهيد .

 قدرت پاپ‌ها كه جنبه دنيوي نيز يافته بود دراروپا به تدريج رو به خاموشي گذاشته بود پاپ‌ها براي اينكه بارديگر قدرت خود را بر فرمانروايان اروپايي تثبيت كنند و همچنين براي به دست آوردن امتيازات ومتصرفات درمشرق زمين ونيزبراي دستيابي به ثروتها و راههاي تجاري اقدام به تبليغ براي آزادي بيت المقدس از چنگال مسلمانان درمردم اروپا كردند همچنين وعده به غنائم و ثواب و بخشيده شدن و آمرزيدگي از گناهان براي مردمان عامي و تهديد به تكفير و برانگيختن برضد يكديگر و خلع شدن از قدرت براي فرمانروايان اروپا كردند.

همچنين عده زيادي ازاشراف و بارونها ( لقبي كه به اشراف مي‌گفتند ) نيزدراروپا  به اميد غنيمت و بدست آوردن تيولها همراه شدند محرك اصلي اولين جنگ صليبي پاپ اوربان دوم بود كه سرانجام موفق به راه اندازي اردوي جنگي بزرگي شد اردوهاي صليبيان در مراحل اوليه ازتركان سلجوقي شكست‌هاي زيادي خوردند اما لشكراصلي آنها سرانجام موفق شد تا به سرزمين شام رسيده و دولتهاي محلي را كه براثر اختلافات بسيارضعيف شده بودند درهم شكسته وسرانجام دراواخر قرن دوازدهم ميلادي ( برابربا6هجري ) بيت‌المقدس را پس از كشتاري سهمگين اشغال كند ودولتي را درآنجا ايجاد كند كه تا مدت‌هاي نسبتاً طولاني ادامه داشته باشند.

البته جنگ‌هاي صليبي به تعداد 8 جنگ بود كه درشش جنگ آن صليبيان ازمسلمانان شكست خوردند. همچنين به دست آوردن غنائم و راههاي تجارتي نيز ازديگر عمده‌ترين مقاصد اروپائيان بود البته به تدريج قسمتهاي زيادي ازسرزمينهايي كه صليبيان تصرف كرده بودند در طول سالهاي آينده ازدستشان خارج شد و سرانجام صلاح الدين ايوبي بيت المقدس را از آنان پس گرفت

 موقعيت شرق وغرب در زمان جنگ‌هاي صليبي را بيان كنيد.

هنگامي كه جنگهاي صليبي آغاز شد وضعيت جهان غرب واروپا و جهان اسلام و مشرق زمين دردو قطب كاملاً متفاوت قرارداشت درمشرق زمين علوم دراوج شكوفايي و صنايع در حداكثرميزان پيشرفت خود بودند مسلمانان موفق شده بودند تا در همه زمينه‌هاي علوم پيشرفت كرده ودر بسياري از مناطق با ايجاد كتابخانه‌ها ، پژوهشكده‌ها ، دانشكده‌ها (نظاميه) محافل و جايگاههاي علمي هرچه بيشتر زمينه‌هاي علمي را درجامعه اسلامي تقويت نمايند.

همچنين در زمينه ساخت ابزار و ادوات و ظروف ومنسوجات و غيره نيز در بالاترين حد پيشرفت كرده بودند اما در همان موقع دراروپا دوران موسوم به قرون وسطي حاكم بود كه درآن موقع يكي از تيره‌ ترين انواع زندگي‌هاي انساني دراروپا مي‌گذشت.از لحاظ اجتماعي فئوداليته وسرف داري دراروپا حاكم بود ( فئود = زمين‌دار) (سرف = كارگري كه روي زمين كارمي‌كرد servage) ( سرف با زمين خريد وفروش مي‌شد ـ سرف ازبرده بالاتربود).

به دليل تسلط بيش ازحد كليسا و تسلط بسيارجاهلانه و تنگ نظرانه و خشك بينانه كليسا برامورات تحصيل هرنوع علم دراروپا با مشكلات روبرومي‌شد ودانشمندان به علت ابراز عقايد خود ممكن بود با مخالفت با انجيل ومسيحيت متهم شوند امكانات تحقيق و علمي زيادي نداشتند.

دادگاه‌هاي تفتيش عقايد انكيزيسيون درجاجاي اروپا دائربود و با كوچكترين اتهامي افراد به جرم مخالفت با ديانت مسيح اعدام شكنجه و يا با آتش سوزانده مي‌شدند.

از سوي ديگر به دليل عدم وجود زمينه‌هاي علمي دراروپا صنايع منسوجات ودست سازها درسطوحي بسيار نازل و به دليل گستردگي نظام فئوداليته و چند پارگي حكومت دراكثرنقاط اروپا جنگ وستيز ازدائمي‌ترين موارد روز اروپا بود وعملاً هرنوع پيشرفت علمي يا اظهار عقيده‌اي جديد با مشكل محكم وسخت ومخالفت ازسوي جامعه كليسايي وهمچنين فرمانروايان مستبد اروپا روبرومي‌شد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 تحولاتي را كه بعد ازجنگهاي صليبي درغرب به وجود آمده است بيان كنيد.

آغاز شدن جنگهاي صليبي سبب شد تا اروپائيان به نحو موثري درنزديكي و رويارويي با جامعه شرقي واسلامي كه جامعه‌اي مترقي متمدن بود درآيند.اين رودررو شدن و همسايگي سبب شد تا امكان برخورداري اروپائيان ازعلوم اسلامي همچنين مشاهده و نمونه‌گيري ونمونه‌برداري ازپيشرفت‌هاي دولتهاي اسلامي مشرق زمين براي اروپائيان به وجود آيد همچنين دراختيار قرار گرفته شدن بخشي از سرزمينهاي اسلامي توسط صليبيان باعث شد تا آنان به مخازن علمي وكتب وجزوات علمي اين سرزمين‌ها نيز دست پيدا كنند.فرستاده شدن اين اطلاعات و كتب علمي به اروپا  توسط صليبيان از يك سو و آشنايي صليبيان با تمدن اسلامي وپيشرفت‌هاي آن وهمچنين آموخته شدن زبان عربي به وسيله برخي از صليبيان سبب شد تا نگرشي جديد نسبت به علوم دراروپا پيش آيد كه سبب آن شد تا نهضت ترجمه آثارشرقي دراروپائيان قوت بيشتري پيدا كند و اروپائيان با دستيابي به موارد علمي جديدتر كه دردست مسلمين بود خود را نيز ازجهت علمي درحد غني كنند و بتوانند به تدريج ازآن دوران سياهي خارج شوند.

چنانكه ما مي‌بينيم تنها50سال پس از پايان جنگهاي صليبي دوران قرون وسطي در اروپا به پايان مي‌رسد و عصري كه به نام رنسانس يا شكوفايي اجتماعي است در اروپا  به موجود مي‌‌آيد همچنين آزاد انديشي درجامعه مسلمين سبب شد كه اروپائيان هم پس از مدتي به اين فكربيفتند كه درمقابل آن استبداد كوري كه مسيحيت داشت مقاومت كنند و اين مقاومت سبب شد تا قدرت دنيوي پاپها محدود شود و دستگاه مخوف شكنجه و تفتيش عقايدشان برچيده شود.

درهرحال جنگهاي صليبي به نحوموثري باعث شد تا علوم وفنون وتكنولوژي مسلمانان به وسيله اروپائيان ازشرق به غرب وارد شود واروپا را وارد يك دوران جديد علمي كند كه تا امروز هم ادامه دارد.

 انگيزه‌هاي استعماري دراصلاحات رضاخاني را بيان كنيد.

هنگامي كه رضاخان با كمك انگليسي‌ها و با موافقت و رضايت روسهاي كمونيست موفق شد كه قدرت را درايران قبضه كند آنها تصميم گرفته بودند تا به وسيله يك قدرت محلي كه رضاخان بود كشور را دركنترل خود درآورند وديگر نيازي به حضور سوري نيروهاي خود درخاك ايران نباشد.

بنابراين يك سري اصلاحاتي را درايران شروع كردند كه درواقع براي حفظ كنترل خودشان بود . بنابراين توسط رضاخان چند كار را انجام دادند.

1ـ ايجاد ارتش متحدالشكل بود كه به وسيله فرماندهان وافسران ايراني اداره مي‌شود ولي دراصل به وسيله انگليسي‌ها ايجاد شده بود. و وظيفه آن حفظ بنياد ديكتاتوري پهلوي و همچنين مبارزه ومخالفت وسركوب هرنوع اقدام مخالفي بود كه با دولت مركزي ايران و با سلطه نهايي استعماري انگليسي‌ها صورت بگيرد.

2ـ متحد‌الشكل كردن لباسها درمردان از يك طرف و كشف حجاب زنان از طرف ديگر برنامه استحالة فرهنگي ملت ايران را داشتند.و سعي داشتند كه تمدن و فرهنگ غرب را نفوذ دهند.غافل از آنكه هيچ وقت تغيير لباس باعث انتقال تكنولوژي و تمدن نمي‌شود.

3ـ ايجاد راه‌ آهن سراسري . راه آهن سراسري هرچند با تبليغات فراوان درايران ساخته شد اما با يك نگرش مي‌بينيم كه راه آهن سراسري ازشهرهاي عمده ايران عبور نمي‌كند و راه آن از بندرامام خميني ( بندرشاهپور) دركرانه‌هاي خليج فارس تا بندرتركمن (بندرشاه) در كناره كرانه‌هاي خزر بود واين كوتاه‌ترين راهي بود كه مي‌توانست درايران طي شود. واز شهرهاي مهم مثل شيراز، اصفهان ، تبريز ، مشهد نمي‌گذشت درواقع به اين ترتيب هدف اصلي ايجاد راه آهن اين بود كه نيروهاي انگليسي بتوانند دركوتاه‌ترين زمان از بنادر جنوبي ايران دركنار خليج فارس به كناره درياي خزر برسند تا با روسهاي كمونيست بتوانند درگيرشوند.

4ـ يكسري ساختمانهايي هم ساخته شد كه ايجاد اين ساختمانها بيشتر ازآنكه كاربري صحيحي داشته باشند فرهنگ معماري ايران را تحت تاثير وتغيير قرارداد و ازبين بردند درحالي كه اين ساختمان‌ها ازلحاظ ساخت هم بي تناسب جلوه مي‌كرد.

5ـ يكي ديگرايجاد بانك ملي كه البته بانك ملي ايران كپي بانك شاهي انگليس بود كه در واقع اسم آن عوض شده بود.ازطرف ديگر يك سري كارهايي مثل صنعت نفت كه درايران درست شده بود درواقع انگليسي ها بهره برداري مي‌كردند و كلاً آنها استفاده مي‌كردند پس ازسقوط رضاشاه با مبارزات ملي شدن صنعت نفت ، نفت دراختيار ايرانيان قرار گرفت.

موارد ديگري كه درپيشرفت‌هاي رضاخاني موثر بود استعمارگران براي كنترل بيشتر خود در جامعه ايراني ايجاد كرده بودند تا نفع آن به مردم برسد.و بيشترمي‌خواستند كه نوسازي كنند واستبدادي باشد كه خود انگليسي‌ها به زحمت نيفتند

 


منابع :

 

1ـ تاريخ جنگ‌هاي صليبي سه جلد                 رانسيمان

2ـ ايران درعهد ساسانيان                             پروفسور آرتور كريستن فن

3ـ تاريخ ايران در عهد باستان              حسن پيرنيا ( مشيرالدوله )

4ـ ايران درعصر قاجار                       لمبتن

5ـ تاريخ ايران                                پژوهش دانشگاه كمبريج ( از سلوكيان

                                                          تا انقراض ساسانيان )

6ـ دائره المعارف تشيع                      مجلدين متعدد

7ـ دائره المعارف فارسي                     مصاحب جلد 1ـ2ـ3

8 ـ كتب درسي وزارتي                     مقاطع مختلف

9ـ مدرس قهرمان آزادي                              حسين مكي جلد 1ـ2

10ـ تحليلي بر نهضت امام خميني                  سيد حميد روحاني ( زيارتي ) جلد1

11ـ تاريخ مفصل ايران                      عباس اقبال آشتياني

12ـ اروپا درقرون وسطي

13ـ تاريخ جهاني                                      دكتراحمد بهمنش      

 

 

 

 

 

 

 

 

موضوع :

حكومت پهلوي و مسئله نفت

 

استادمحترم :

جناب آقاي نوايي

 

تهيه و تنظيم :

علي موفق ـ حامد كريمي

 

زمستان 83


 

 

موضوع :

 

حكومت پهلوي و مسئله نفت

 

 

استادمحترم :

جناب‌ آقاي اجرتي

 

تهيه و تنظيم :

مونا ميرهاشمي ـ سميرا حسيني

 

 

 

زمستان 84


 

 

موضوع :

كودتاي 28 مرداد تاريخ و مذهبي

 

استادمحترم :

سركار خانم طبرسي

 

تهيه و تنظيم :

راشا امين رضايي

 

بهار85

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: پنجشنبه 30 مرداد 1393 ساعت: 9:43 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,
نظرات(0)

تحقیق درباره تاريخچه يهود

بازديد: 425

 

تحقیق درباره تاريخچه يهود

يعقوب فرزند إسحاق، كه او را اسرائيل (بنده خدا) مي‏گويند دوازده فرزند داشت كه چهارمين فرزند او (يهوذا) بود.

يهوذا وبرادرانش با پدر خود يعقوب، در كنعان (فلسطين) سكونت داشتند و پس از واقعه مشهورحضرت يوسف كه يهوذا هم در آن شركت داشت، در سال1740 قبل از ميلاد، كنعان را به عزممصر ترك گفتند.

آن روزها مصر مملكت پر جمعيّت و با ثروتي بود و هركس بر آنحكومت مي‏كرد، چنان بود كه بر جهان حكومت مي‏كند.

هنگامي كه برادران يوسفوارد اين سرزمين شدند حضرت يوسف پادشاه آن بود، از اين جهت آنها زندگي بسيار باشكوهي بهم زدند. و كم‏كم تعدادشان از هزار تجاوز كرده و قبائل متعددي را تشكيلدادند.

اين قبيله‏ها سالهاي درازي را در أمن و أمان بسر بردند، تا آنكه زمان (فرعون) فرا رسيد و چون ميان او و قبيله‏هاي بني اسرائيل دشمني هائي از گذشته بود،آنها را ذليل كرده و به گفته قرآن (مردهايشان را كشته و زنانشان را به اسيريبرد

پيش از آنكه حضرت موسي(ع) به پيامبري مبعوث گردد، بني اسرائيلسخت‏ترين روزهاي خود را زير شكنجه‏هاي طاقت فرسا و فشارهاي گوناگون فرعون بسر
مي‏بردند.
ولي چون موسي(ع) در حوالي سال1213 قبل از ميلاد مبعوث شد، روحهايپژمرده آنها را جوان كرده و به جانهاي دربند شده آزادي بخشيد.

امّا اينپيامبر بزرگ، در برابر اين خدمات از آن‏ها چه ديد و آنها چه پاداشي باودادند؟
براي مثال يكي از آن پاداشهاي ننگين را تاريخ چنين مي‏نويسد: شبانگاهحضرت موسي(ع) باتفاق بني اسرائيل، مصر را مخفيانه ترك گفتند و به رود نيل رسيدند،موسي(ع) با عصاي خود آب‏ها را فرمان داد تا اينكه در ميان رود راهي نمايانشد.
موسي(ع) أمر كرد تا همگي آن راه را در پيش گرفته و از نيل عبور كنند وليآنها يك صدا گفتند: ما از دوازده قبيله‏ايم و هر قبيله‏اي عادات و رسوم خاص خود رادارد، بايداين راه به دوازده قسمت تقسيم شود يعني براي هريك از قبائل يك راه و يكمسير خصوصي باشد، تا فرمانت را اجرا كنيم.

موسي(ع) به دريا ندا داد: تادوازده مسير باز كند و به فرمان خداوند چنين شد.
ولي آنها يك قدم بجلونرفتند و عذرشان اين بود:

ممكن است كه در ميان راه ما را با يكديگر احتياجيافتد، پس دريا را بگو تا چون پنجره‏ها سوراخ‏هائي در ميان ديوارهاي آب باز كند، تاهر قبيله‏اي بتواند قبائل ديگر را ببيند و با آنها گفتگو كند، و چنينشد.

ولي باز هم برجاي خود ايستاده حركت نكرده و فرياد زدند:

پاهاي مابرهنه است و زمين دريا رطوبت دارد و تا امر نكني زمين خشك شود ما از آنجا عبورنخواهيم كرد.

خداوند امر كرد... زمين خشک شد ولي باز هم برجاي خود ايستادندو اين بار بي‏ادبي و وقاحت را به منتهي درجه رساندند و با يكديگر چنينگفتند:

موسي ما را از شهر آواره كرده و اينك مي‏خواهد كه در دريا نابودمانكند تا ثروت و اندوخته‏هاي ما را بتصرّف خويش در آورد.

موسي(ع) با يك دنيادهشت، در حاليكه لبخند تلخي بر لبانش نقش بسته بود پا به رود نهاده و پيشاپيش آنهابه راه افتاد.

اين نخستين تجربه و آزمايش تلخي بود كه بني اسرائيل بهموسي(ع) نشان دادند.
باز تاريخ مي‏نويسد: چون بني اسرائيل، از رود نيل خارجشده و به صحراي سينا رسيدند، به موسي(ع) گفتند: ما را از آشيانه خود بيرون آورده ودر صحرائي شن زار، سكونت دادي؟ اين چه رفتاري است كه با ما مي‏كني؟ مگر ما سنگهستيم، مگر ما احتياج به آب و غذا نداريم؟

خدا امر كرد تا از آسمان برايآنها طعام فرستاده و ابري بر آنها سايه افكند و سنگي را امر فرمود تا به آنها آبدهد.

زماني به همين منوال گذشت تا آنكه روزي به موسي(ع) گفتند: ما طعامهايآسماني نمي‏خواهيم به خدايت بگو، همان پياز و عدس را براي ما بفرستد زيرا ما آنهارا بهتر دوست مي‏داريم.

موسي(ع) گفت: به نزديكترين قريه‏ها كه رسيديد: آنچهمي‏خواهيد، خود بكاريد و خداوند ديگر براي شما طعامي نخواهدفرستاد.

نافرماني آنها آنقدر زياد شد، كه خدا عذابي بر آنها نازل كرد و آناين بود كه مدّت چهل سال در صحراها و بيابانها سرگردان بودند و آنها كه با موسي(ع) از مصر بيرون آمدند، آرزوي شهر را بگور بردند و نوه‏ها و نواده‏هايشان با يوشع بننون سال1500 قبل از ميلاد وارد شهر كنعان شدند(2).

نخستين دولت يهودي هنگاميتشكيل شد كه (طالوت) يا (شأوول) در بين سالهاي 1095 ـ 1055 قبل از ميلاد پادشاهگشت، و پايتخت را در سال1049 قبل از ميلاد به يبوس (بيت‏المقدّس) تغييرداد.

سليمان فرزند داود، كه پس از پدرش به مقام پادشاهي و نبوّت رسيد، ازبزرگترين پادشاهان آنها شناخته شد، در زمان او همه از آرامش و سعادت برخورداربودند، مي‏گويند كه بناي هيكل سليمان را او ساخت و مدّت هفت سال مهندسين مصر،الجزيره و فينيقيا در آن ساختمان كار مي‏كردند(3).

پس از مرگ سليمان (بينسال932 قبل از ميلاد) دولت آنها به دو قسمت تقسيم شد، يكي در شمال كه پايتختش سامره (نابلس) بود و ديگري در جنوب كه پايتختش اورشليم (بيت‏المقدّس) بودهاست(4).

اين دو دولت مدّت200 سال باهم جنگيدند تا آنكه (سرجون) امپراطورآشوريها 722( قبل از ميلاد) بر آنها پيروز گشت و فرمان داد تا همه يهود را از آنمنطقه خارج سازند(5).
پس از آنكه نينوي بدست كلدانيها سقوط كرد (614 قبل ازميلاد) يهود براي بهم زدن ميان آنها و مصريها كه بر كنعان حكومت داشتند سخت مشغولفعاليّت شدند، در اثر آن جنگ دامنه‏داري ميان آنها واقع شد بالاخره (نبوخذ نصر) پادشاه بابل در سال (562 قبل از ميلاد) پيروز شد و براي انتقام از يهود اورشليم راخراب كرد و هيكل‏ها را نابود نمود و همه را دست بسته به بابل حركت داد (586 قبل ازميلاد).

مدّت زيادي را در اسيري گذراندند، تا آنكه (كورش) پادشاه ايران،آنها را كه به (اُسراي بابل) مشهور بودند، نجات داده و دوباره هيكل را بنا كرد (516قبل از ميلاد)(6).
در ايّام (هيلين) يهود مورد حمله‏هاي بسياري قرار گرفتندو آخرين آنها وقتي بود كه رهبر معروف روماني (قيطس) اورشليم را خراب كرده، هرچهيهودي بود اسير كرد و به (رم) فرستاد، اين حادثه در سال70 ميلادي واقع شد.

ودر سال125م (ادريانوس) امپراطور روماني بر آنها حمله كرد اورشليم را خراب نمود وتعداد پانصد هزار يهودي را كشته و پنجاه هزار نفر از آنها را اسيركرد(7).

در عهد (تراجان ـ 106م) تعداد زيادي از يهود مخفيانه وارد اورشليمشده و بناي خرابكاري را گذاردند و چون (ادريانوس) پادشاه روم شد. (117 ـ 138م) اورشليم را به تصرف در آورد و انجام دادن مراسم مذهبي را بر يهود آزادكرد.

يهود به رهبري باركوخيا (135م) شورش كردند، ولي پيروز نشدند، در اينواقعه بيش از580 هزار يهودي بقتل رسيد و آنها كه جان سالم بدر بردند، شهر را ترككرده ادريانوس مجددا اورشليم را خراب كرده و به جاي آن شهر (ايليا) بناكرد(8).
پس از اين تاريخ، يهود خرابكاري‏هاي زيادي كردند و بدنبال آن چندينبار قتل عام شدند كه خود مسبب همه آنها بودند(9).

1 ـ سوره بقره،آيه49.

2 ـ (موقف علماء الاسلام من‏اليهود)، چاپ كربلا، صفحه10.

3 ـ مجله العربي چاپ كويت7، شماره 109، سال1967.

4 ـ فلسطين والضميرالانساني، صفحه54.

5 ـ مجله العربي شماره109 صفحه54.

6 ـ تاريخالاسرائيلين ـ تأليف شاهين مقاريوس، چاپ المقتطف1904.

7 ـ مجله العربي109،صفحه55.

8 ـ تاريخ القدس، تأليف عارف المعارف، چاپ دارالمعارف1951.

9 ـ براي توضيح بيشتر به كتاب (خطراليهودية العالمية)، تأليف عبدالله التلمراجعه شود.


گوستاولوبون فرانسوي مي‏گويد: اگر ما بخواهيم صفاتيهود را در چند كلمه خلاصه كنيم، بايد بگوئيم: يهود مانند انسانهائي هستند كه تازهاز جنگل وارد شهر شده‏اند و هميشه از صفات انساني بي‏بهره بودند، چرا كه همچونپست‏ترين مردم روي زمين زندگي مي‏كنند بني اسرائيل هميشه مردمي وحشي،سفاك و بي‏غيرت بوده، حتّي در زماني كه خود آنها بر كشورهاي خود حكومت مي‏كردند،باز هم از سفاكي خود دست بر نداشته‏اند، بي‏پروا وارد جنگ شده و چون از پاي درمي‏آمدند، به يك مشت خيالات غير انساني و بي‏اساس پناه مي‏بردند. خلاصه آنكه هيچفرقي ميان يهود و حيوانات نمي‏توان گذاشت(2).
برجسته‏ترين صفات يهود، چنانچهقرآن بيان مي‏كند از قرار ذيل است.
1
ـ قساوت و توحش:

چنانچه خداوندمتعال مي‏فرمايد: (ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُمْ مِنْ بَعْدِ ذلكْ فَهِيكَالْحِجَارَةِ اَوْ أشَدُّ قَسْوَةً وَ إنَّ مِنَ‏الحِجَارةِ لَما يَتَفَجَّرُمِنْهُ الأنْهارُ وَ اِنَّ مِنْها لَما يَشَّقَّقُ فَيَخْرُجُ مِنْهُ الْماءُ وَاِنَّ مِنْها لَما يَهْبِطُ مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّاتَعْمَلُونَ)(3) پس با اين معجزه بزرگ باز چنان سخت دل شدند كه دلهايشان چون سنگ ياسخت‏تر از آن شد چه آنكه از پاره سنگها نهرها بجوشد و برخي ديگر سنگ‏ها بشكافد وباز آبي از آن بيرون آيد و پاره‏اي از ترس خدا فرود آيند (اي سنگدلان بترسيد كه) خدا از كردار شما غافل نيست. و در جاي ديگر مي‏فرمايد:
(
فَبِما نَقْضِهِمْميثاقَهُمْ لَعَنّاهُمْ وَ جَعَلْنَا قُلُوبَهُم قَاسِيَةً يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَعَنْ مَواضِعِهِ وَ نَسُوا حَظّا مِمّا ذُكِّرُوا بِهِ وَلا تَزالُ تَطّلِعُ عَليخائِنَةٍ مِنْهُمْ اِلاّ قَليلاً مِنْهُم)(4) پس چون بني اسرائيل پيمان شكستند آنانرا لعنت كرديم ودلهايشان را سخت گردانيديم (كه موعظه در آنها اثر نكرد) كلمات خدارا از جاي خود تغيير مي‏دادند و از بهره آن كلمات كه به آنها داده شد در (تورات) نصيب بزرگي را از دست دادند و دائم بر خيانتكاري و نادرستي آن قوم مطّلع مي‏شوي جزقليلي از آنها كه با ايمان و نيكوكارند.

قساوت قلب و سنگدلي آنها را تاريخدر تمام اعصار و قرون خود روشن كرده است.
(
كاسيوس) در كتاب78 خود در فصل32در حوادث سال117 م، مي‏نويسد:... مطابق همين تاريخ يهود در غرب درياي طرابلس بهرهبري (آندريا) براي كشتن روميها و يونانيها خروج كرده همه را از دم تيغ گذراندند،سپس خونهايشان را آشاميده، گوشتهايشان را خوردند، سرها و استخوانها را قطعه قطعهكرده و به سگها دادند.
خيلي از ما را هم مجبور كردند كه يكديگر را مثلحيوانات بكشيم. تعداد آن كساني كه در اين كشتار به قتل رسيدند به220000 نفررسيد.

و همانند اين كشتار را در مصر و قبرس به رهبري (آرتميون) تكرار كردندو در اين كشتار هم240000 نفر به قتل رسيدند.

در (سافيل) واقع در اسپانيا،138مسيحي را به يكي از مقابر دور از شهر برده و آنها را با گلوله مجروح و سپس زنده بهگور كردند، بطوريكه دستهايشان از قبر بيرون مانده و برخي از اجساد بطور كامل زيرخاك پنهان نشده بود.

البته اين قساوت قلب براي يهود، تازگي ندارد و حتّي درهمين جنگ اخير (1967م) مسلمانان و اسرائيل هنگامي كه آنها بر بيت‏المقدّس پيروزشدند، به يكي از قريه‏هاي نزديك شهر حمله برده و مردم بي‏دفاع و بي‏گناه از ترس بهمسجد پناه بردند. ولي يهود مگر مسجد مي‏فهمد؟ وقتي همه مردم وارد مسجد شدندهلي‏كوپترها بر فراز مسجد به پرواز در آمده و دهها نفر از مردم بي‏گناه و بي‏دفاعرا با مواد منفجره به خون خود آغشته نموده و آتش زدند(5).

2 ـ كشتنانبياءالله:

قرآن مجيد در اين باره مي‏فرمايد: (وَلَقَدْ اتَيْنا مُوسَيالْكِتابَ وَقَقَّيْنا مِنْ بَعْدِهِ بِالرُّسُلِ وَ اتَيْنا عيسَي ابْنَ مَرْيَمَالْبَيِّناتِ وَأيَّدْناهُ بِرُوح الْقُدُسِ أفَكُلَّما جائَكُمْ رَسُولٌ بِما لاتَهْوي اَنْفُسَكُمُ اسْتَكْبَرْتُمْ فَفَريقا كَذَّبْتُمْ وَ فَريقاتَقْتُلُونَ)(6).

و ما به موسي كتاب تورات را عطا كرديم و از پي او پيغمبرانرا فرستاديم و عيسي(ع) پسر مريم را به ادلّه روشن، حجّتها داديم و او را به واسطهروح‏القدس اقتدار و توانائي بخشيديم، آيا هر پيامبري كه بر خلاف هواي نفس شمااوامري از جانب خدا آورد از امرش سرپيچي كرده از راه حسد گروهي را تكذيب مي‏كنيد وگروهي را مي‏كشيد؟
همچنين مي‏فرمايد: (وَاِذا قيلَ لَهُم امِنُوا بِماأَنْزَلَ اللَّهُ قالوُا نُؤْمِنُ بِما اُنْزِلَ عَلَيْنا وَ يَكْفُرُونَ بِماوَرآءَهُ وَ هُوَ الحَقُّ مُصَدِّقا لِما مَعَهُمْ قُلْ فَلِمَ تَقْتُلُونَاَنْبياءَ اللَّهِ مِنْ قَبْلُ اِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ)(7).
و چون به يهودگفته شد ايمان بياوريد به قرآني كه خدا براي (هدايت بشر) فرستاده، پاسخ دادند كهتنها به تورات، چون به ما نازل شده ايمان مي‏آوريم و به غير تورات كافر مي‏شوند درصورتي كه قرآن حقّ است و كتاب آنها را تصديق مي‏كند، بگو اي پيغمبر اگر شما در دعويايمان به تورات راستگو بوديد به كدام حكم تورات قبل از اين پيغمبران راكشتيد؟
و باز قرآن مي‏فرمايد: (لَقَدْ اَخَذْنا ميثاقَ بَني اسْرائيلَوَاَرْسَلْنا اِلَيهِمْ رُسُلا كُلَّما جآئَهُمْ رَسُولٌ بِما لا تَهْوياَنْفُسُهُمْ فَريقاً كَذَّبُوا وَ فَريقاً يقتُلوُنَ)(8).

از بني اسرائيلپيمان گرفتيم (كه خدا را اطاعت كنند) و پيامبراني بر آنها فرستاديم (كه احكام خدابياموزند) هر رسولي آمد چون بر خلاف هواي نفس آنها گفت، گروهي را تكذيب كرده وگروهي را كشتند.

عجيب آنكه كشتن پيامبران آنقدر در بين آنها معمول شده بودكه صورت طبيعي به خود گرفته بود، چنانچه در روايات است كه يهود مابين طلوع فجر تاطلوع آفتاب70 پيامبر را سر بريدند و سپس دكانهاي خود را باز مي‏كردند مثل اينكه هيچكاري نكرده‏اند(9

از جمله پيامبراني كه بدست آنها به قتل رسيدند، يحيي وزكريّا(عليهماالسلام) بودند كه فقط بخاطر آنكه آنها را از فحشاء و منكرات منعمي‏كردند مستحق قتل شدند.

چنانچه مي‏خواستند (هارون) جانشين حضرت موسي(ع) رابه قتل برسانند. و براي عيسي(ع) چوبه‏هاي دار نصب كردند.

و از همه بزرگترآنكه پيامبر اسلام(ص) را شهيد كردند چنانچه در تواريخ مي‏نويسند: پس از فتح خيبرهمسر (سلام بن مشكم) يهودي كه ظاهرا اسلام آورده بود طعامي از گوشت ران گوسفندمهيّا كرده، و به خدمت رسول اكرم(ص) فرستاد، پيامبر خدا(ص) كه هيچ وقت عادت نداشتغذا را تنها ميل كند، (بِشر بن براء) را دعوت كرد بِشر هم دست برده و قطعه‏اي از آنگوشت را خورد و مقداري از آن را جويد، يك مرتبه لقمه را از دهان انداخته، فرياد زد (به خدا قسم كه اين گوشت به من خبر مي‏دهد كه مسموم است) ولي آن زهر آنقدر قوي بود،كه بِشر را در همان جا به قتل رسانيده و پيامبر اكرم (ص) را پس از چند هفته شهيدكرد(10

3 ـ دروغ، افتراء، تحريف:

قرآن مي‏فرمايد: (وَدَّتْطائِفَةٌ مِنْ اَهْلِ الْكِتابِ لَوْ يُضِلُّونَكُمْ وَ ما يُضِلّوُنَ اِلاّاَنْفُسَهُمْ وَ ما يَشْعُرونَ)(11
گروهي از اهل كتاب انتظار و آرزوي آندارند كه شما را گمراه كنند، به آرزو نخواهند رسيد و اين را نمي‏فهمند.

ومي‏فرمايد: (يا اَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَتَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَ اَنْتُمْ تَعْلَمُونَ)(12

اي اهل كتاب چرا حقّ رابه باطل مشبه مي‏سازيد تا چراغ حقّ را به باد شبهات خاموش كنيد در صورتي كه بهحقّانيّت آن آگاهيد.

مِنَ الَّذينَ هادُوا يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْمَواضِعِهِ وَ يَقُولُونَ سَمِعْنا وَ عَصَيْنا وَاسْمَعْ غَيْرَ مُسْمَعٍ وَراعِنا لَيّا بِاَلْسِنَتِهِمْ وَ طَعْناً فِي‏الدّينِ وَلَوْ اَنَّهُمْ قالُواسَمِعْنا وَ اَطَعنا وَاسْمَعْ وَانْظُرْنا لَكانَ خَيْرا لَهُمْ وَ اَقْوَمَوَلكِنْ لَعَنَهُمُ‏اللَّهُ بَكُفْرِهِمْ فَلايُؤْمِنُونَ اِلاّقَليلاً)(13

گروهي از يهود كلمات خدا را از جاي خود تغيير داده ومي‏گويند: فرمان خدا را شنيده و از آن سر مي‏پيچيم و (به زبان جسارت با تو خطابمي‏كنند) مي‏گويند بشنو كه كاش شنوا باشي و گويند ما را رعايت كن و گفتار شان زبانبازي و تمسخر به دين است و اگر به احترام مي‏گفتند كه ما فرمان حقّ را شنيده و تورا اطاعت كنيم و تو سخن ما بشنو و به حال ما بنگر، آنان را نيكوتر بود و به صوابنزديكتر. خدا آنها را چون كافر شدند لعنت كرد كه به جز اندكي از آنها (لايق رحمتخدا نيستند) ايمان نمي‏آورند.

 مِنَ‏الَّذينَ هادُوا سَمّاعُونَلِلْكَذِبِ سَمّاعُونَ لِقَوْمٍ آخَرينَ لَمْ يَأتُوكَ يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ مِنْبَعْدِ مَواضِعِهِ...)

و نيز اندوهگين مباش از يهوداني كه جاسوسي كنند،سخنان فتنه خيز به جاي كلمات حق تو به آن قومي كه از كبر نزد تو نيامدند، مي‏رسانند (مانند يهودان خيبر) (آنها از دشمني و عناد به اسلام كلمات حقّ را بعد از آنكه بهجاي خود مقرّر گشت) به ميل خويش تغيير دهند

4
ـ مكر و خدعه:

اين دوصفت دو عصاي ضخيمي است كه هميشه يهود در كارهاي خود بر آنها تكيه مي‏كنند. مكر وخدعه در ذات هر يهودي است، در هركجا و در هركاري كه انجام مي‏دهد با او همراهمي‏باشد.

قرآن مي‏فرمايد: (وَ مَكَرُوا وَ مَكَرَاللَّهُ وَاللَّهُخَيْرُالْمكِرينَ)(15

يهود با خدا مكر كردند، خدا هم در مقابل با آنها مكركرد و از همه كس خدا بهتر مكر تواند كرد.
يا اَيُّهاالرَّسُول لايَحْزُنْكَالَّذينَ يُسارِعُونَ فِي‏الْكُفْرِ مِنَ‏الَّذينَ قالُوا آمَنّا بِاَفْواهِهِمْوَلَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ...)(16
اي پيغمبر غمگين از آن مباش كه گروهياز آنان كه به زبان اظهار ايمان كنند و به دل ايمان نياورند به راه كفرمي‏شتابند.

5 ـ مال اندوزي و ثروت پرستي:

وقتي كه موسي(ع) براي آوردنالواح به كوه طور رفت و سامري گوساله‏اي از طلا و نقره براي آنها ساخت، از آن روزتا به امروز ثروت بزرگترين معبود يهود است.

هر يهودي سعي مي‏كند مالهاي جهانرا تحت اختيار خود در آورد و ازاين راه اختيار دار مردم باشد.

خداوند متعالمي‏فرمايد: (وَلَقَدْ جائَكُمْ مُوسي بِالبَيِّناتِ ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَمِنْ بَعْدِهِ وَ اَنْتُمْ ظالِمُونَ)(17
و با آن همه آيات و دلايل روشنكه موسي براي شما آشكار نمود باز گوساله‏پرستي اختيار كرديد در غياب او، كه مردميسخت ستمكار بوديد.

وَ تَري كَثيرا مِنْهُمْ يُسارِعُونَ فِي‏الاِثْمِوَالْعُدْوانِ وَ اَكْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ ماكانُوايَعْمَلُونَ)(18
بسياري از آنها را بنگري كه در گناه و ستمكاري و خوردنحرام مي‏شتابند، بسيار كار بدي را پيشه خود ساخته‏اند.

6 ـ پيمان شكني و نقضعهد:

اگر امكان داشت تا پيمان شكني را مجسّم كنيم... مي‏بايستي به يهود نگاهكرد. چه پيمانها و عهدهائي را كه زير پا نهادند و شرافت انسانيّت را لگدمالنمودند؟

هنگامي كه پيامبر اسلام(ص) خندق را حفر كرد و مانع عبور سپاه كفارشد، يهود (بني قريظه) كه هم پيمان رسول الله(ص) بودند يك جلسه اضطراري تشكيل داده وبا خود قرار گذاشتند، كه آنها از پشت بر لشكر اسلام حمله كنند و هم از طرف ديگركفار بر آنها حمله‏ور شوند تا بدين وسيله اسلام را از ريشه نابود سازند، وليسرانجام لشكر أحزاب شكست خورد و اين بار نوبت اين قبيله خائن رسيد.

پيامبراكرم(ص) مدّت25 روز آنها را محاصره كرد، تا بالاخره تسليم شدند.

بعد ازآن700 مرد سلحشور را دربند كرده خدمت پيامبر اسلام(ص) آوردند، پيامبر اكرم فرمود: هركس را كه مي‏خواهيد انتخاب كنيد تا در باره شما قضاوت كند. آنها (سعد بن معاذ) راكه قبلا از همان قبيله خيانت كار بود انتخاب كردند، سعد كه طبيعت آنها را مي‏دانستأمر كرد، تا تمام مردها را گردن زده و زنهايشان را اسير كنند. هنگامي كه پيامبرخدا(ص) قضاوت سعد را شنيد، فرمود: بخدا قسم حكم تو مطابق حكم خدا بود(19

7 ـ فساد اخلاق:

فساد اخلاق، يكي از وسائل شرافتمندانه پيشرفت يهود است و بهقول هيتلر هر دُملي را كه انسان بشكافد خواهد ديد كه ميليونها يهودي داخل آن مشغولفسادند(20

قرآن مجيد مي‏فرمايد: (لُعِنَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ بَنياِسْرائيلَ علي لِسانِ داوُدَ وَ عيسَي ابْنَ مَرْيَمَ ذلِكَ بِما عَصَوْا وَكانُوا يَعْتَدُونَ كانُوا لا يَتَناهَوْنَ عَنْ مُنْكَرٍ فَعَلُوهُ لَبِئْسَ ماكانُوا يَفْعَلوُنَ)(21

كافران بني اسرائيل به زبان داود و عيسي بن مريممورد لعن و نفرين واقع شدند كه نافرماني حكم خدا كرده و از حكم حقّ سركشي كردند،آنها هيچگاه از كار زشت خود (با آن همه پند و اندرز رسولان) دست بر نداشتند و آنچهمي‏كنند چقدر زشت و ناشايسته است.
8
ـ ربا خواري:

قرآن مجيد در اينباره مي‏فرمايد:

فَبِظُلْمٍ مِنَ‏الَّذينَ هادُوا حَرَّمْنا عَلَيْهِمْطَيِّباتٍ اُحِلَّتْ لَهُمْ وَ بِصَدّهِمْ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ كَثيرا وَاَخْذِهِمُالرِّبوا وَقَدْ نُهُوا عَنْهُ وَاَكْلِهِمْ اَمْوالَ النّاسِ بِالْباطِلِ وَاَعْتَدْنا لِلْكافِرينَ مِنْهُمْ عَذابا اَليما)(22

پس به جهت ظلمي كهيهود (در باره پيامبران و عيسي(ع) و در حقّ خود) كردند و هم بدين جهت كه بسياري ازمردم را از راه خدا منع نمودند، ما نعمتهاي پاكيزه خود را كه بر آنان حلال بود،حرام كرديم و از اين جهت كه ربا مي‏گرفتند، در حالي كه از آن نهي شده بودند، نيز ازاين رو كه اموال مردم را به باطل (مانند رشوه و خيانت و سرقت) مي‏خوردند. و ما برايكافران آنها عذابي دردناك مهيّا ساختيم.

اين شمه‏اي از صفات رذيله و برجستهيهود است و شايد همين عادات و روشهاي ناپسند بوده كه هميشه آنها را تحت فشار دولتهاقرار مي‏داد و همين سبب شد كه يهود را از بيشترين كشورهاي جهان اخراجكنند.

در سال1290 ميلادي يهود، مردم (انگلستان) را بستوه در آورد، در نتيجه (ادوارد) فرمان داد كه همه آنها را از كشور انگلستان بيرون كنند و در اعلاميه‏اي كهاز طرف او منتشر شد آمده بود كه: يهود بايد قبل از عيد قدسين از كشور انگلستان خارجشوند و چنانچه كسي از اين تاريخ خارج نشود او را اعدام كرده و به دار آويزان كنند وجسدش را چهار قسمت بنمايند.
در اثر اين فرمان، تعداد16000 يهودي كه ساكنانگلستان بودند آنجا را ترك كرده و تمام اموال آنها مصادره شد.

پس از اينتاريخ مدّت400 سال ورود يهود به انگلستان ممنوع بود، تا آنكه (كرمويل) در سال1657ميلادي تحت شرائطي اجازه داد كه وارد كشور انگلستان شوند(23).

در همين سالبراي نخستين بار به يهود اجازه داده شد كه اوّلين كنيسه خود را در لندن بناكنند.

و فقط در سال1674 به يهود (آمريكا) كه در آن وقت يكي از مستعمراتبريتانيا بود اجازه دادند كه علنا عبادت كنند. و در سال1841 اولين روزنامه يهودي درانگلستان منتشر شد.

در كشور فرانسه (لويس اغسطس) يهود را از آن كشور بيرونكرد و تا مدّت20 سال از ورود آنها جلوگيري نمود. و در عهد (فيليپ زيبا) براي دومينبار آنها را از فرانسه بيرون كرده و تمام دارائيهاي آنها را مصادره نمود. و درسال1341 ميلادي، مردم بر عليه يهود شورش كرده و هزاران يهودي را سر بريدند، اينشورش چندين سال ادامه داشت، بطوريكه در سال1394 يك يهودي در كشور فرانسه وجودنداشت.

در سال1492 به آنها اجازه داده شد كه وارد فرانسه شوند، ولي تا اواسطقرن شانزدهم به آنها اجازه سكونت در شهر را ندادند(24).

يهود چندين بار دركشور (آلمان) طرد شدند كه آخرين مرتبه بدست هيتلر انجام گرفت و مدّت12 سالوحشت‏ناكترين شكنجه‏ها را از طرف نازيها تحمّل كردند.

ما نمي‏دانيم هيتلرروي چه اساسي آنها را نابود كرد، ولي همين قدر مي‏دانيم كه يهود ملتي پست وبي‏شرافت است و انسانيّت از دست او زخمهاي زيادي بر تن دارد و آنچه بر سرش آمدهكيفر خونريزيهاي او نخواهد بود.

در كشور (اسپانيا) در تاريخ31 مارس سال 1492 (فرديناند) اعلاميه‏اي صادر كرده و در آن از يهود خواست كه تا آخر ماه يوليو اينكشور را براي هميشه ترك گويند، در اثر اين فرمان تعداد500000 يهودي از اسپانيا خارجشدند.

همچنين از كشورهاي (شوروي سابق، لهستان، ايتاليا، روم، بلغارستان،سويس و مجارستان) يهود چندين بار طرد و اخراج شدند.

1 ـ (اليهود في‏تاريخ الحضارات الاولي)، ترجمه عادل، قاهره1950.

2 ـ همان مدرك، صفحه58.

3 ـ سوره بقره، آيه74.

4 ـ سوره مائده، آيه13.

5 ـ اين خبردر تمام راديوها و روزنامه‏ها و جرائد آن زمان منتشر شد.

6 ـ سوره بقره،آيه87.

7 ـ سوره بقره، آيه91.

8 ـ سوره مائده، آيه70.

9 ـقصص الانبياء.

10 ـ موقف علماءالاسلام من‏اليهود، صفحه29، مكتب اسلام شماره 3، سال9، صفحه162، معروف اين است كه پيامبر در موقع بيماري خود چنين مي‏فرمايد: اينبيماري از آثار غذاي مسمومي است كه آن زن يهودي پس از فتح خيبر براي من آورد. زيرااگرچه پيامبر اولين لقمه را بيرون انداخت، ولي آن زهر با آب دهان پيامبر كمي مخلوطشد و روي دستگاههاي بدن آن حضرت اثر خود را گذارد.

11 ـ سوره آل عمران،آيه69.

12 ـ سوره آل عمران، آيه71.

13 ـ سوره نساء، آيه46.

14 ـ سوره مائده، آيه41.

15 ـ سوره آل عمران، آيه54.

16 ـسوره مائده، آيه41.

17 ـ سوره بقره، آيه92.

18 ـ سوره مائده،آيه62.

19 ـ قصص الانبياء.

20 ـ (تاريخ آلمانيا الهتلريه)، جلد1.

21 ـ سوره مائده، آيه78 و79.

22 ـ سوره نساء، آيه160 و161.

23 ـ مجله (الآداب)، 11/1957، صفحه43.

24 ـ اين عقده‏ها تركيده مي‏شود

هميشه عقده‏هاي حقارت واكنشهاي زيان‏آوري داشتهاست، ولي تاريخ واكنشي بسان واكنشهاي عقده يهود نديده است، واكنشي كه دهها جنگ رابپا كرده است و صدها ميليون انسان را بكشتن داده است.

يهوديها براي جبران آنهمه زجرها، محفلها و حزبهاي گوناگوني تشكيل دادند، تا بوسيله آن بتوانند انتقام آنهمه فشار و سختگيريهاي مردم را از ملّتهاي ضعيف و ناتوان بگيرند.

الف: اولينمحفل آنها كه در قرن هفدهم تأسيس شد، محفل (ماسوني) بود كه پيروزي‏هاي زيادي رانصيب يهود كرد(1). بطوريكه در اعلاميه‏هاي خود بيان نمودند، سه هدف اساسي را درمحافل خود دنبال مي‏كنند.

1 ـ محافظت از يهوديسم در كلّ جهان.

2 ـنابود كردن ساير اديان جهان.

3 ـ دميدن روح كُفر و الحاد، درملّتها(2).

سرچشمه محفل از بريتانيا بود و در تمام جهان از آنجا شروع شد وبه سرپرستي آن:
اولين محفل آنها در پاريس در سال1732 ميلادي تأسيسگرديد.

و اولين محفل ماسوني در جبل الطارق در سال1727م و در آلمان درسال1733م، در پرتغال در سال1735م، در هلند در سال1745م در سويس در سال1740م، دردانمارك در سال1745م، در ايتاليا در سال1763م، در بلژيك در سال1765م، در شوروي درسال1771م آغاز بكار كرده و تا سال1907م پنجاه محفل علني تشكيل شد(3).

ب: دومين واكنش آنها تأسيس سازمان (بناي برث) در تاريخ 13/10/1842م بود. اين سازمان كهدر شعله‏ور كردن آتش جنگهاي جهاني اوّل و دوّم سهيم بود(4) از طرف مهاجرين يهودبوجود آمد.

در عهد آيزن هاور رئيس جمهور اسبق آمريكا كه خودش رئيس اينسازمان بود، آقاي (فليپ كلولزنيك) را بعنوان رئيس نمايندگان آمريكا در سازمان مللمتحد تعيين كرد.

در حال حاضر اين سازمان در آمريكا و كشورهاي اروپائي بطورعلني مشغول فعاليّت است(5).

ج: سومين واكنش آنها، جنبش (صهيونيسم) بود.

هدف اين جنبش ارتجاعي و نژادي آن بود كه حكومت موهوم و خيالي بنياسرائيل را باز گرداند و بر خرابه‏هاي مسجدالاقصي (هيكل حضرت سليمان) را بناكند(6).

ابتداي اين حركت را مي‏توان سال1816م دانست، گرچه هرتسل (1860 ـ 1904م) براي اولين بار آن را علني كرده و خيلي‏ها آن را از ابتكارات هرتسلدانسته‏اند.

به عقيده صهيونيستها هر يهودي صهيوني است، ولي لازم نيست كه هرصهيوني يهودي باشد، زيرا اسامي اعضاء اين حركت افراد زيادي را نام مي‏برد كه هيچ يكآنها يهودي نبوده است، مانند: (چرچيل، ايدن، ترومان، آيزن هاور، كندي وجانسون).

چرچيل در اواخر حيات خود مي‏گفت: من يك صهيوني واقعي هستم و افتخارمي‏كنم(7

پُرُتُكلهاي(8) حكماي يهود) از آنِ همين حركت است. اين كتابخطرناكترين برنامه‏هاي صهيونيها را براي سيطره بر جهان فاش مي‏كند(9

د: چهارمين واكنش يهود را جمله (ضدّ سامي)(10) تشكيل مي‏دهد، كه اين دروغ بزرگ سلاحبُرّنده يهود شده است.

يهوديان چگونه از آن استفادهمي‏كنند؟!

دست‏هاي خرابكار يهود بر همه جنگها و كشمكشهاي جهان اثر گذاشته،ولي مگر كسي مي‏تواند آن را فاش كند؟

1 ـ هنگامي كه خاندان سلطنتي (ساسون) در سال 1832( إلي) 1864 تجارت مواد مخدر را بدست گرفتند و مردم در اين عمل اظهارنارضايتي كردند، يهوديان فرياد زدند (ضدّ سامي.

2 ـ هنگامي كه يهود دو جنگجهاني اوّل و دوّم را برپا كردند، مردم خواستند آنها را مفتضح كنند، فرياد زدند: (ضدّ سامي

3 ـ هنگامي كه دكترهاي يهودي در آمريكا ميكروب سرطان را برايآزمايش به چند جوان مسيحي تزريق كردند و مردم خواستند از آن جلوگيري كنند، فريادزدند: (ضدّ سامي)(11).

4 ـ هنگامي كه ميليونر مشهور آقاي (هنري فورد) كتاب (يهود، يگانه مشكله جهان) را انتشار داد، آنقدر يهود با سلاح (ضدّ سامي) با او جنگكردند كه بالاخره مجبور شد نامه‏اي كه خود يهود نوشته بودند بعنوان معذرت خواهي، اوامضاء كند و از آنها پوزش بطلبد(12). (حاييم وايزمن) ميگويد: ما هر كجا برويم سلاح (ضدّ سامي) را با خود حمل خواهيم كرد(13). و يهود اين سلاح را در آمريكا، انگلستانو فرانسه بكار برده و نتائج بسيار مفيدي را از آن بدست آورده است.

1 ـ براي توضيح بيشتر بهمين كتاب مراجعه شود.

2 ـ (الماسونية منشئة ملكاسرائيل)، تأليف محمّد علي زعبي، بيروت1956 م.

3 ـ به دائرةالمعارف بريتانياماده (فرماسوري) مراجعه شود.

4 ـ (خطراليهودية العالمية علي‏الاسلاموالمسيحية)، صفحه154.

5 ـ (الخطر المحيط بالاسلام)، صفحه203.

6 ـ (تاريخ الحركة الصهيونية)، تأليف دكتر آلن تايلر.

7 ـ (خطراليهوديةالعالمية)، صفحه172.

8 ـ قراردادها.

9 ـ (خطراليهودية العالمية)،صفحه150.

10 ـ سام يكي از فرزندان حضرت نوح عليه‏السلام است واز اقوامي كهبه او منتسب هستند، مانند: اعراب و عبريها را سامي گويند.

11 ـ (خطراليهودية العالمية)، صفحه 174.

12 ـ مقدمه كتاب (خطر اليهودية العالمية)،صفحه12.

13 ـ (خطر اليهودية العالمية)، صفحه 178. (خَطَر اليهوديةالعالمية علي الإسلام آرمانهاي غير انساني

يگانه آرمان يهود كه صراحتا اعلام مي‏شود آن است كه يكدولت يهودي جهاني بپا كنند، يعني همه دنيا را تحت تصرّف خويش در آورند.

اينحكومت بنا به گفته خود آنها از اسرائيل سرچشمه خواهد گرفت و پس از غلبه بر (نيل تافرات) در راه آن گامهاي بزرگتري خواهند برداشت.

به عقيده آنها، اگر از (نيلتا فرات) را بدست بياورند بقيه مناطق، خواهي نخواهي تسليم خواهند شد، زيرا اينمنطقه كه با منابع سرشار خود ثروتمندترين مناطق جهان را تشكيل مي‏دهد، گلوي دنيامحسوب مي‏شود و كسي كه بتواند بر آن حكومت كند چنان است كه بر جهان حكومت داشتهاست.

تورات مي‏گويد: در آن روز به ابرام (ابراهيم) گفت: اين زمين را به نسلتو خواهم داد، از نهر مصر تا نهر بزرگ فرات(1).

تا آنكه خداوند تو و نسل توباشم... همه زمين‏هاي غربت تو را به تو و نسل تو بر مي‏گردانم... زمين‏هاي كنعان رابه ملك ابدي تو خواهم در آورد(2). يهود پروردگار ما در (حوريب) با ما سخن گفت: بساست آنچه در اين كوه توقف نموديد، برويد بالاي كوه اموريين جنوب و سواحل دريا وزمين‏هاي كنعان و لبنان تا نهر بزرگ فرات را به تصرّف درآوريد. داخل شويد وزمينهائي را كه خداوند به آنها قسم ياد كرده كه آنها را به ابراهيم و اسحاق و يعقوبو فرزندان آنها بدهد تملّك كنيد(3).

يهود براي تحقّق بخشيدن به اين نويدها ومژده‏هاي ديگري كه در (تلمود) وارد شده است در مرحله اوّل يك حكومت مخفيانه مركباز300 يهودي را تشكيل داد و يك نفر را (وارث سليمان و داود) بعنوان پادشاه آنانتخاب نمود.

اين حكومت مخفي در حقيقت صاحب مال، نفوذ و همه كاره اروپابود(4).

آقاي (ولترراتنو) يهودي در روزنامه خود در تاريخ 25/12/1909مي‏نويسد: سرنوشت اروپا فقط بدست300 نفر كه هريكي رفقاي ديگر خود را بخوبي مي‏شناسدتعيين مي‏گردد. اين300 نفر كه همه يهودي مي‏باشند، داراي وسائل كافي براي سرنگونساختن رژيمهاي مخالف هستند.

يهود اين حكومت جهاني خود را به يك افعي بسياربزرگي تشبيه مي‏كنند كه از سال70م، براي نابود كردن جهان در حركت است. دُم اين افعيدر فلسطين باقي خواهد ماند و سر آن به حركت خواهد آمد، تا آنكه تمام دنيا خراب شودو در اين وقت سر او از اين جهانگردي ننگين خود باز گشته و در شهر بيت‏المقدّس زيرپرچم يهود آرام خواهد گرفت.

ولي چون اين آرمان كاملاً غير انساني، با وجوداديان و اخلاق، امكان‏پذير نبوده است، آنها سخت مي‏كوشند تا از اخلاق و دين مفهوميباقي نماند.

خاخام (ريچران) در يكي از سخنراني‏هاي خود كه بر سر قبر (سيمونبن يهوذا) در شهر براغ سال1869م، ايراد كرده و در مجله (كانت مپران) كه در تاريخ 1/7/1880م، چاپ شده است، مي‏گويد: پدران گذشته ما هر ساله كنفرانسي بر سر اين قبرتشكيل مي‏دادند و اين وظيفه ما است كه اوّل هر قرن اين كنفرانس را تشكيل داده وبراي سيطره بر جهان طرح و برنامه‏ريزي بنمائيم.

اكنون هيجده قرن از جنگيهوذا تا اين زمان مي‏گذرد، براي اين كه خداوند وعده داده است ابراهام قدرت پيدامي‏كند بر جهان و در اين مدّت يهود، اهانتها و جسارتهاي زيادي بخود ديده و چندينبار قتل عام شده، ولي آنها تسليم نشده و اگر در دنيا پراكنده مي‏باشند علّتش ايناست كه دنيا ملك آنها است.

و اضافه مي‏كند: اينك ملّت ما گامهاي بزرگي رابسوي قله جهان برداشته و هر روز كه مي‏گذرد بر قوّت و قدرت و نفوذ ما افزودهمي‏شود. ما خداوند اين زمان را كه عبارت از طلا است مالك هستيم، همان خداوندي كههارون آن را بصورت گوساله‏اي در آورد و ما آن را پرستش كرديم و اينك بصورت خداوندتمام مردم جهان در آمده است. در آن لحظه كه طلاهاي جهان بدست ما در آيد وعده‏هايأبراهام (ابراهيم(ع)) را عملي خواهيم كرد و بر جهان سيطره كاملي خواهيميافت.

1 ـ سفر پيدايش اصحاح، صفحه15.

2 ـ همان مدرك،صفحه17.

3 ـ تثنيه اصحاح اوّل.

4 يهود و آمريكا

آيا آمريكا در دست يهود است؟(1) اين سؤال پس ازجنگ اخير 1967ممسلمانان و اسرائيل و پس از آنكه آمريكا جانب يهود را گرفت، زياد بر سر زبانها آمدهاست.

ولي قبل از هر چيز خوب است خلاصه‏اي از كتاب (يهود يگانه مشكله جهان) را نقل كنيم.

در حدود400 سال است يعني از همان اوائل ورود (كلمبس) كه يهودوارد آمريكا شده‏اند و از همان روز تا بحال زحمات زيادي كشيده تا بالاخره توانستنداين كشوري را كه امروز بزرگترين و ثروتمندترين كشورهاي جهان محسوب مي‏شود تحت نفوذخود درآورند. و با آنكه (سويفيسات) حاكم آن روز به نيويورك كه يكي از مستعمرات هلندبود، اعلاميه‏اي صادر كرد و در آن از يهود درخواست نمود از نيويورك خارج شوند، وليدر اثر سهام‏هاي زيادي كه يهود در شركتهاي هلندي داشتند، مديران آنها از (ستويفيسات) خواهش كردند كه از اين امر صرف نظر كند.

آنچه را كه اين حاكمتوانست انجام دهد اين بود كه به آنها اجازه نداد دكانهاي خود را بر سر چهار راهها ومحلهاي عمومي و پرجمعيّت قرار دهند. ولي همان نيويورك، امروز بصورت محله‏اي ازمحلّه‏هاي يهود در آمده است. و بطور كلّي نيويورك بزرگترين مركز يهود بشمار مي‏رود،زيرا همه تجارتخانه‏ها، كارخانه‏ها، صنايع و زمينها، ملك يهود است، هرگز به كسياجازه نخواهند داد تجارت كند و يا ثروتي بهم رساند. بنا براين آمريكائيها نبايدتعجب كنند هنگامي كه خاخامهاي يهودي ادعا مي‏كنند كه آمريكا همان ميعاد گاهي است كهپيامبران آنها وعده داده‏اند و نيويـورك، اورشليم آنها و سلـسله جبـال راكي كوههاي (صهيون) است(2).

در ايّام (جورج واشنگتن) تعداد يهود بيش از چهار هزار نفرنبوده آنها در زمان جنگ استقلال، جانب آمريكا را گرفتند و حتّي به اهالي مستعمرات،كمكهاي زيادي كردند.
ولي پنجاه سال از اين تاريخ نمي‏گذشت، كه تعداد آنهااز3300000 نفر بيشتر شده، امّا امروز تعداد آنها براي هيچكس معلوم نيست و اين خوديكي از سياستهاي يهود است زيرا سرشماري آمريكا بدست آنهاست.

شما اگر تعدادفرانسوي‏ها، آفريقائي‏هاي ساكن آمريكا را از دولت بپرسيد، فورا به شما اطلاع خواهندداد، تعداد آسيائي‏ها هم همه معلوم است، ولي آنچه معلوم نيست و همچنان در مخفي بودنآن كوشش بسياري مي‏شود تعداد يهود است و شايد خود دولت هم آن را نداند زيراپرونده‏هاي راجع به اين موضوع هميشه مفقود و مجهول است(3).

معمولاً سينماها،تآترها، تجارت شكر، تجارت گندم، تنباكو، فولاد و پنجاه درصد از تجارت گوشت و بيش از 60٪ از تجارت كفش و اغلب صنايع، ادوات موسيقي و جواهرات و تمام مشروبات الكلي وصندوقهاي وام جهاني در دست يهود است(4).

بطور قطع مي‏توانيم بگوئيم كه ملّتآمريكا راضي نبوده و نخواهد بود كه يهود بازارهاي تجارتي خود را در اين كشور متمركزسازند، زيرا تاريخ چنين نشان داده كه هركشوري كه يهود در آن تمركز داشته باشد عواملفساد در آن زياد شده و در نتيجه كشورهاي ديگر نسبت به آن بدبين خواهند شد، چنانچهاين امر نسبت به اسپانيا، آلمان و بريتانيا اتفاق افتاده است.

بسيارمي‏شنويم كه بريتانيا چنين كرده است و آلمان چنان نموده است، ولي در واقع يهود آنرا انجام داده و هيچ ارتباطي به دولت بريتانيا و آلمان ندارد.

امروز آمريكابهمين درد مبتلاست و هر كاري را كه يهود انجام مي‏دهند به نام ملّت آمريكا تماممي‏شود، در صورتي كه ملّت آمريكا از آن مبرّا مي‏باشد(5).

امروز ملّت آمريكافقط با عينكهائي كه يهود بر چشم آنها نهاده‏اند به دنيا مي‏نگرد و اين بدبختي ديگرياست كه نصيب ما مي‏شود.

يهود در هرگوشه و كناري نفوذ كرده‏اند و حتّيكليساهاي مسيحي در آمريكا تحت نفوذ آنهاست و در حقيقت منبرهاي كليساها وسيله‏اي ازوسائل تبليغات يهودي مي‏باشد.

به عقيده من اگر كشيشها و كاردينال‏ها بهحرفهاي خود رسيدگي كنند، خواهند ديد كه 70٪ از حرفهاي آنها از افكار يهودي سرچشمهگرفته است(6).

برنامه‏هاي اقتصادي آمريكا فقط بدست يهود اجرامي‏شود.

شايد افكار عمومي مردم و سرمقاله‏هاي روزنامه‏هاي آمريكا، از افكارخود يهود، يهودي‏تر است.
اگر در دنيا مكاني وجود داشته باشد كه افكار يهوديرا به مردم تزريق كند، همان كنيسه‏هاي آمريكا است(7).

اگر يهود در اعماقكليساها دست يافته‏اند، آيا ممكن است در دانشگاهها دست نداشته باشند؟
تمامدانشگاههاي آمريكا از نفوذ يهود و افكار و عقائد آنها رنج مي‏برند(8).

درآمريكا دو سازمان يهودي وجود دارد يكي به نام (كهيلا نيويورك) و ديگري به نام (كابينه يهودي آمريكا).

(كهيلا) امروز به صورت يك حكومت مستقلي در آمده است،تمام قراردادهاي او قانون حساب مي‏شود و شايد اين سازمان قويترين اتّحاديّه‏هاييهودي را تشكيل مي‏دهد.

علّت هجرت كردن روزافزون يهود به نيويورك، وجود همينسازمان است. (كهيلا) نسبت به يهود حكم رُم نسبت به نصاري و مكّه نسبت به مسلمانانرا دارد(9).

وجود كهيلا دليل بسيار محكمي است بر عليه كساني كه مي‏گويند: (يهود يك عنصر منقسم برخود و متنافري را تشكيل مي‏دهد)، زيرا در اين سازمانامپرياليستها و توده‏ئيها و خاخامهاي يهودي چون برادر بر سر يك ميز نشسته و زيرپرچم (يهوذا) براي مقاصد خود نقشه ريزي مي‏كنند(10).

هر فرد يهودي در آمريكادست كم در يك سازمان مخفي اسم نويسي كرده است(11).

كهيلا نام خود را تغييرداده و نام (كنفرانس يهودي جهاني) را براي خود نهاده است و تقريبا تمام آرمانهايخود را به تحقّق رسانده است(12).

هزاران سازمان مخفي تابع كهيلا وجوددارد.

خوب است از اين آقايان يهود كه هميشه سعي كرده‏اند خود را وطن پرستقلم داد كنند، سؤال كنيم: اين سازمانها براي چيست؟ و بر عليه كيست؟ و آنها چرااينقدر تلاش مي‏كنند تا نيويورك را از هر عنصر مخالفي جدا سازند؟ و اگر فرض كنيمآنها وطن پرست هستند هيچ احتياجي به سازمان نخواهند داشت(13).

كهيلا درسعبرتي است كه دنيا بايد آن را به خوبي فرا گيرد تا از سرعت نفوذ يهود باخبر بوده وصورت جهاني كه به فرمان يهود حكم مي‏كند در نظر بياورد(14).

حزب جمهوريآمريكا دامن گرمي براي يهود بوده است و لذا هميشه اين حزب در انتخابات پيروز مي‏شودو در حقيقت اين حزب را همان سازمان كهيلا مي‏چرخاند.

تعيين رئيس جمهوريآمريكا جز به دستور يهود، بدستور و فرمان كس ديگري نيست، ولي بيچاره ملّت آمريكاگمان مي‏كند كه خود آنها رئيس جمهوري را تعيين مي‏كنند، چنانچه رئيس جمهور پس ازانتخابات با آنها كج رفتاري كند، آنقدر در باره او دزدي كشف خواهد شد! كه بالاخرهيا تسليم مي‏شود و يا از صحنه بيرون مي‏رود.

هنوز يهود همان سياست قديمي خودرا در پيش گرفته است مبني بر اين كه نبايد يهودي را جلو انداخت، بلكه بايد بيگانگانرا صورت قرار داده و يهود در پشت صحنه باشند. فايده اين كار اين است كه آنها باسركاربودن بيگانگان بيش از ظاهر بودن يهود مي‏توانند اغراض خود را اعمال كنند، زيرااگر يهودي رئيس باشد و علنا به اهداف يهود كمك كند، مردم او را متهم كرده و شايد ازيهود متنفر شوند، در صورتي كه اگر آنها همچنان زير پرده باشند هيچگاه مورد اتهامقرار نخواهند گرفت و در اين صورت هم از انتقاد، سالم مي‏مانند و هم خواسته‏هاي خودرا جامه عمل مي‏پوشانند(15).

در آمريكا سازمان ديگري وجود دارد به نام (سازمان تاماني). گرچه اين سازمان در ظاهر از صحنه‏هاي سياسي خارج شده ولي در واقعاگر قوي‏تر و با نفوذتر نشده باشد ضعيف‏تر نشده است. سرمايه اين سازمان را از تجارتجنس ظريف (زنان و دختران) و مواد مخدر تأمين مي‏كنند!.

چندي پيش دولت آمريكاتحقيقاتي در اين باره بعمل آورده و مردم بدترين نوع جنايت (يعني تجارت جنس ظريف) رابه چشمهاي خود مشاهده كردند و آنقدر رسوائي اين عمل زشت، بالا بود كه بسياري از اينبازرگانان بشردوست يهودي، مجبور شدند كه نام و فاميلي خود را عوض كنند! و اينكبهترين و معروفترين فاميلهاي يهودي در نيويورك اسمهاي مستعاردارند(16).

تآتر... و سينما

ديرزماني است كه يهود مي‏كوشد تا هرچهوسائل تبليغاتي است مانند تآتر و سينما را منحصرا تحت تصرف خود در آورد. و معمولاًچون تآتر تأثير شگرفي در مغز و تفكّر افراد جامعه مي‏گذارد، يهود كاري كرده است كهبرنامه تآتر دست آنها باشد تا هيچ نمايشي بر عليه آنها اجرا نشود(17).

سيطرهيهود، منحصر به تآتر نيست بلكه از يك طرف تمام سينماها از مال يهود است و از طرفديگر صاحب امتياز آنها مي‏باشند و همچنين است شركتهاي فيلم برداري كه همه يهوديمي‏باشند.

مشكل اينجاست كه هرجا يهودي باشد مشكلات و انحرافات فراوان است،هر يهودي به سهم خود مي‏كوشد تا اخلاق ملّتها را فاسد كند و از اين راه بر مغز وروح مردم پيروز شود.
اين مشكل بصورت رسوائي بزرگي در تآترها و سينماهايآمريكا به وضوحديده مي‏شود(18).
موسيقي... و يهود

مردم از آنكهخانه‏هايشان محل رقص و غنا و موسيقي شده است بستوه آمده‏اند ولي آنها نمي‏دانند كهموسيقي و غنا جزو احتكارات يهود است، اين يهود هستند كه جوانهاي ما را يك مشت افرادنادان و كم‏اطلاع به بار آورده‏اند.

و همين موسيقي (جاز) كه امروز درهرمحفلي صورت وحشتناك خود را ظاهر مي‏كند يكي از اختراعات خطرناك يهود است كه آن رابراي فساد اخلاق جوانان ساخته‏اند(19).

معمولاً اگر كسي در فساد هائيكهجامعه امروز را تهديد مي‏كند تحقيقي بعمل آورد بدون شك خواهد يافت كه دست يهود درتمام آنها دخالت دارد و حتّي جنگهاي خونيني كه تا به حال هزاران انسان را به كشتنداده است بدست مرموز يهود برپا شده است(20).

شراب... و يهود

جونفوستر فريزر در كتاب (يهودي فاتح) كه در سال1916 چاپ شده است مي‏نويسد: تجارت ويسكيدر آمريكا، منحصر به يهود است. و 80٪ از اعضاي كابينه بازرگانان شراب، يـهودي هستندچنانچه تجارت انـواع سيگار هم منحصر به يهود است(21).

يگانه كسيكه از شرابتبليغ مي‏كند يهود هستند زيرا شما هيچ نمايش، كتاب قصّه، فيلم و غيره را خالي ازاسم شراب نخواهيد يافت. مي‏دانيد چرا؟ براي اين كه اين تجارت آنها است و آن همتبليغات آنها(22)! آيا پس از همه اين تبليغات نمي‏توان گفت كه يهود به قسمتي ازآرمانهاي خود رسيده‏اند؟

1 ـ تأليف هنري فورد ميليونر مشهور، در اينكتاب بحثهائي پيرامون تاريخ يهود در آمريكا، گوشه‏هائي از نفوذ يهود، قربانيان ياجبّاران، آيا يهود امّتي را تشكيل مي‏دهند؟ برنامه‏هاي سياسي يهود، مقدمه‏اي بركتاب پروتكلها، چگونه يهود از سلطه خود استفاده مي‏كنند، نفوذ يهود در سياستآمريكا، بُلشفيكها و صهيونيستها، سيطره يهود بر تآتر و سينما، شراب، قمار، فساد،مشكله بزرگ جهان، مد و جزر در سلطان مالي يهود، سيطره بر روزنامه‏ها، دولت جامعه (يهوذا) و غيره مي‏باشد. يكي از كتابهاي سودمندي است كه اخيرا در كشورهاي عربيانتشار يافته است. و اين كتاب در سال1921 از طرف شركت ماشين سازي مشهور (فورد) منتشر گرديد و بلافاصله يهود نسخه‏هاي آن را جمع كرده و آتش زدند. فورد پس از تأليفاين كتاب آنقدر مورد انتقاد محافل آمريكائي قرار گرفت كه بالاخره مجبور شد معذرتنامه‏اي را كه روزنامه‏ها از طرف او چاپ كرده بودند امضاء كند، هر نسخه‏اي از اينكتاب در آمريكا800 دلار بفروش رسيد!

2 ـ (يهود يگانه مشكله جهان)، صفحه19.

3 ـ (يهود يگانه مشكله جهان)، صفحه58.

4 ـ همان مدرك، صفحه22.

5 ـ همان مدرك، صفحه23.

6 ـ همان مدرك، صفحه31.

7 ـ همانمدرك، صفحه33.

8 ـ همان مدرك، صفحه34.

9 ـ (يهود يگانه مشكلهجهان)، صفحه109.

10 ـ همان مدرك، صفحه109.

11 ـ همان مدرك صفحه110.

12 ـ همان مدرك، صفحه113.

 13 ـ همان مدرك، صفحه116.

14 ـهمان مدرك، صفحه112.

15 ـ همان مدرك، صفحه132.

16 ـ همان مدرك،صفحه136.

17 ـ همان مدرك، صفحه162.

18 ـ همان مدرك، صفحه163.

19 ـ همان مدرك، صفحه184.

20 ـ همان مدرك، صفحه184.

21 ـهمان مدرك، صفحه199.

22 ـ همان مدرك، صفحه203.

اسرائيل چگونه به وجود آمد؟

در اوائل اين قرن، (بريتانيا) بزرگترين دولتاستعمارگر را تشكيل مي‏داد، براي جلوگيري از نفوذ روزافزون (آلمان) كه با سرعتي چونبرق سراسر دنيا را فرا مي‏گرفت سعي كرد تا سدّي از انسانها در برابر آلمان بسازد،در اين زمينه ارتباط هائي با هريك از كشورهاي جهان مانند: هلند، بلژيك، اسپانيا،پرتقال و ايتاليا به عمل آورد و در سال1907 كنفرانسي از بزرگترين سياستمداران اينكشورها تشكيل داد.

در پايان اين كنفرانس كه بيش از يك هفته طول كشيد چنيناعلام شد: بزرگترين خطري كه ممكن است متوجه غرب شود بيرون رفتن سواحل دريايمديترانه از دست بريتانيا
مي‏باشد
.

چون اين دريا كه حلقه اتصال بين شرق وغرب را تشكيل مي‏دهد در دست مسلمانان است و مسلمانان يك ملّت واحدي هستند و دارايزمينهاي وسيع و منابع سرشاري مي‏باشند و احتمال مي‏رود كه اين ملّت بزرگ يك بارهبپا خواسته و از قيد اسارت، خويش را آزاد كرده، لذا به كشورهاي بزرگ توصيه مي‏شودكه اين ملّت واحد را متلاشي كرده و از اتّحاد و بيداري آنها جلوگيري كنند و درمرحله اوّل بايـد آفريـقا را از آسيا جـدا و منفصل كرد و هرگونـه اتحادي را بين ايندو قاره از بين برد(1).

اين نخستين عاملي بود كه دولتهاي استعماري را به فكرايجاد يك دولت كاملاً اختلافي، آن هم در كنار درياي مديترانه انداخت، ولي تنها اينرا نمي‏توان دليل وجود اسرائيل دانست، زيرا يك عامل ديگري هم در اين امر سهيم بود وآن عامل دين بود.

ريشه‏هاي اين عامل را در سه هزار سال پيش بايد جستجو كرد،يهود سالي كه از فلسطين خارج شدند يعني درست، سه هزار سال پيش بر فراق فلسطين گريهو زاري كردند، (حائط مبكي) يا ديوارِ نُدبه و گريه شاهد زنده براين گفتار است، اينديوار كه در شهر بيت‏المقدّس است، ناظر گريه و زاري‏هاي زيادي بوده، كه آخرين آنها،گريه‏هاي شوقي بود كه از نخست وزير، علما و سران يهود پس از شكست مسلمانان، پاي آنشنيده شد(2).

البته به قول بزرگترين تاريخ دادن عربي آقاي (فليب حتي) درتاريخ نامي از دولت اسرائيل برده نشده است(3).

ولي (بن گوريون)(4) مي‏گويد: لازم نيست كه نام اسرائيل در تاريخ درج شده باشد، همين قدر كافي است كه ما اين دولترا از هزارها سال پيش در قلبهاي خود بنا كرده‏ايم ما نام اسرائيل را از عصر يسوعابراين شهر نهاديم و در تاريخ هم اسم آن موجود است و آن بلاد (يهوذا) است.

هنگامي كه ما ازاين شهر بسيار كوچك خارج شديم، آن را در اعماققلبهايمان حمل كرديم و تا به حال نام هريك از كوه‏ها، درّه‏ها و شهرهاي آن را درذهن داريم(5).

در سال 117 (باركوخيا) بني اسرائيل را جمع كرد و آنها را برايتأسيس دولتي در فلسطين دعوت كرده ولي شكست خورد و اين آرزو را به گوربرد.

پس از اين، حركات مسلحانه براي تأسيس دولتي در اين منطقه بسيار واقعشده ولي هيچ يك پيروز نگشته، تا آن كه در سال1897 در شهر بال واقع در سوئيسكنفرانسي به رياست (تيو دور هرتسل) تشكيل شده تا اولين گامها را براي ايجاد آن دولتبردارند.
هرتسل در سال1895 كتابي به نام (دولت يهود) به رشتهٴ تحرير در آوردو در آن از يهود خواسته بود كه دولتي در فلسطين يا آرژانتين تأسيسكنند(6).

اين كتاب كه سر و صداي زيادي در جهان آن روز بپا كرد، به هرتسلفهماند كه اين پيشنهاد موافقان زيادي دارد و لذا فورا به تركيه مسافرت كرده و ازسلطان عبدالحميد درخواست كرد كه در مقابل دريافت مبالغ زيادي، به يهود اجازه بدهدتا وارد فلسطين شوند(7). ولي چون سلطان عبدالحميد، اين پيشنهاد را رد نمود، هرتسلبه بريتانيا متوسل شد و بالاخره بريتانيا را راضي كرد كه صحراي سينا را بدهد، چندمهندس يهودي با همكاري مهندسين انگليسي براي كاوش به صحراي سينا رهسپار مصر شدندولي چون زمينهاي صحراي سينا شن زار بود از آن صرف نظر كرده و براي استعمار فلسطين،نقشه‏هاي جديدي ريختند.

درست در همين روزها بود كه جنگ جهاني اوّل شروع شد (1914م) و نگراني عجيبي، جهان و به خصوص يهود را فرا گرفته بود.

اين جنگ كهنسبت به بريتانيا بسيار وحشتناك به نظر مي‏رسيد، يك نويد بسيار درخشنده‏اي براييهود بود و در همان وقت كه رهبران انگليسي از ترس، خواب نمي‏رفتند، يهود، در كمالآرامش و خوشحالي بسر مي‏بردند، زيرا بريتانيا سعي مي‏كرد آمريكا را داخل جنگ كند واز اين راه جبهه خود را تقويت نمايد ولي چون سياست آمريكا بدست يهود بود، احتياجشديدي به آنها پيدا كرد.

يهود كه براي يك چنين روزي دقيقه شماري ميكردند،فرصت را غنيمت شمرده و متعهد شدند كه در مقابل آن كه بريتانيا دولتي براي يهود درفلسطين تشكيل دهد، آمريكا را به هر طوري كه شده داخل جنگ كنند.

(جيرالدكياسميت) مي‏گويد: بدون شك يگانه كسي كه توانست آمريكا را وارد جنگ كند، صهيونيستبود، نقشه اين دسيسه بزرگ را در يك خانه بسيار كوچك واقع در حومه شهر لندن بدستآقاي (جيمس مالكولم) كشيده شد و سرانجام به پيروزي رسيد(8).

 با اين عملبزرگترين پيروزي را در درجه اوّل نصيب يهود و در درجه دوّم نصيب بريتاناكرد.
جيمس مالكولم) در خاطرات خود مي‏نويسد: در موضوع وارد شدن آمريكا درجنگ اوّل، من نقش مهمّي را دارا بودم و با سفرهاي متعدد خود به آمريكا، فرانسه وبقيه شهرهاي اروپائي و نشر مقالات مفصلي در مجله تايمز لندن و روزنامه‏هاي آمريكاتوانستم نظر رهبران اين كشورها را به يهود جلب كنم.

و از طرف ديگر مذاكراتبسيار وسيعي با رؤساي يهود در آمريكا و رهبران سياسي آن كشور به عمل آورده وسرانجام در بهار سال1917م آمريكا را وارد جنگ كردم(9)در اين وقت آقاي (حاييموايزمن) رهبر صهيونيستها با آقايان (روتشيلدبر، لويد جورج، وينستون چرچيل و بلفور) فشار آوردند كه فورا تصويب نامه‏اي براي حكومت يهود در فلسطين، صادر كنند. بريتانياهم كه قبلا يك چنين وعده‏اي به آنها داده بود، وزارت جنگ را موظف كرد كه صورت اينعهدنامه را طوري بنويسد كه يهود را راضي كرده و عواطف و احساسات عرب را تحريكنكند.

باز مالكولم مي‏نويسد: قبل از آن كه پيش نويسي نوشته و عهدنامه‏ايمطرح شود من با مارشال (حداد پاشا) نماينده (شريف حسين) امير حجاز ملاقات كرده وموضوع را چنين شرح دادم: مي‏دانيد كه اگر آمريكا وارد جنگ نشود براي شما و ما بسيارزيان‏آور تمام خواهد شد و چون رؤساي يهود و صهيونيستها حاضر شده‏اند در مقابل آنكهبريتانيا تصويب‏نامه‏اي مبني بر آن كه يهود بر جزئي از فلسطين حكومت داشته باشند،آمريكا را به حومه جنگ بكشند....

بنا بر اين از شما خواهش مي‏شود كه در اينباره از هرگونه تحريك عواطف و احساسات مردم جلوگيري كنيد.

البته من چندينبار هم با (لورنس) ملاقات كردم، او نيز موافقت خود را با اين نقشه اعلام نمود. دراين وقت بريتانيا از دكتر (وايزمن) كه سمت رهبري صهيونيستها را داشت خواهش كرد كهتصويب نامه‏اي را او بنويسد.

(وايزمن) تصويب نامه را از زبان بلفور وزيرامور خارجه خطاب به روچيلد يهودي چنين نوشت:
عزيزم آقايروچيلد:

حكومت بريتانيا به نظر عطف به ايجاد ميهن براي يهود در فلسطينمي‏نگرد و براي تسهيل آن منتهاي كوشش خود را مبذول خواهدداشت ولي نبايد حقوق مدني،سياسي و ديني طوائف غير يهودي مهدور شود، چنانچه حقوق سياسي و پستهاي برجسته‏اي كهيهود در بقيه بلاد در دست دارند نبايد از دست آنها گرفته شود.

سپس آن را بهقاضي (برانديس) در واشنگتن تلگراف كرده تا موافقت (ويلسن) را بگيرد. و پس از آن كهويلسن بر آن موافقت كرد (آرثر جيمس بلفور) كه وزير خارجه بريتانيا بود، آن را بهامضاء رسانده و بدست روچيلد يهودي ثروتمندترين مرد آن روز جهان داد.

اينعهدنامه در روز2 نوامبر1917 م، يعني درست يكسال پيش از سقوط خلافت اسلامي و احتلالفلسطين از طرف انگليس، به امضاء رسيد. ولي مسلمانان پس از احتلال در سال1918م از آنبا خبر شدند(10).

در سال1920 دولت بريتانيا اعلام كرد از اين به بعد حكومتنظامي فلسطين به حكومت مدني مبدّل خواهد شد.

يهود كه منتظر يك چنين روزيبودند، فورا تصويب نامه‏اي را به امضاء سران كنفرانس حلفاء (متفقين) كه در (سانريمو) به تاريخ25 نوامبر1920 م، منعقد شده بود در آورده كه در آن چنين آمده بود: بايد فلسطين را در يك موقعيّت اداري و سياسي قرار داد كه يهود براي تأسيس ميهنناسيوناليسم خود تمام آزادي را داشته باشد و حكومت انتداب، هجرت به فلسطين را تقويتبنمايد و براي اين موضوع توصيه مي‏شود كه كابينه‏اي براي رسيدگي به امور يهود مهاجرتأسيس شود تا هم ناظر عمليات هجرت باشد و هم مهاجرين را مسكن و كار بدهد و امتيازاتشركتها را اولاً به يهود بدهند تا براي تأسيس چنين ميهني بتوانند به نحو احسن كوششكنند.

اين تصويب نامه را سازمان ملل متحد كه خود دست نشانده يهود بود(11)،در سال1922 تصويبب كرد و فورا بريتانيا آقاي (هربرت صموئيل) يهودي را بعنواننماينده سامي بريتانيا به فلسطين اعزام داشت.

صموئيل كه مدّت پنجاه سال درفلسطين بود تعداد ششصد هزار يهودي مهاجر را در اين منطقه سكونت داد و پستهاي مهم رابه آنها واگذار كرد و هرچه زمين بود، با سرنيزه از عربها خريداري كرده بدست يهودداد و امتياز تجارت خارجي را منحصرا به يهود داد حمل سلاح را بر عربها ممنوع كرد،در صورتي كه تسهيلات فراواني براي خـريداري اسلـحه نسبت به يـهود مبذولداشت(12).

فورد مي‏گويد: اگر جهان مي‏دانست، يا به او اجازه مي‏دادند كهمردم دنيا بدانند چگونه يهوديان زمينهاي فلسطين را از دست عربها بيرون آوردند، چناننفرت و بي‏زاري نسبت به يهود در دل آنها ايجاد مي‏شد كه هرگز از ياد نمي‏رفت و بدونشبهه تمام كارها با معرفي (صموئيل) نماينده بريتانيا انجام مي‏گرفت، ولي مگر ممكنبود كسي از اين واقعه‏ها و دزديها و آدم‏كشيها صحبتي به زبان آورد؟

حتّي يكيازكارمندان دولت بريتانيا وقتي خواست به دولت خود گزارشي راجع به زمين دزدي يهودبدهد، فورا از وظيفه خود بركنار شد(13).

از شروع جنگ جهاني اوّل همه فهميدندكه چه كاسه‏اي زير نيم‏كاسه مخفي است و لذا (شريف حسين) امير مكّه نامه‏ايدر14/ژوئيه/1915 به رهبران بريتانيا نوشته و از آنها درخواست كرد كه مرزهاي كشورهايعربي را تعيين كنند، در اين زمينه نامه‏هائي رد و بدل شده و سرانجام بريتانيا بهشريف حسين اطمينان داد كه فلسطين جزو كشورهاي عربي و مرزهاي آن محفوظ خواهدبود(14).

ولي آيا بريتانيا به وعده خود وفا كرد؟

آقاي عبدالله التلمي‏نويسد: قوانين بريتانيا در زمان انتداب، تمام درها را به روي مهاجرت يهود بهفلسطين گشوده بود، بطوري كه آقايان يهودي پيش از آن كه از شهرهاي خود در آلمان وپولندا و آمريكا خارج شوند به آنها گذرنامه فلسطيني داده مي‏شد! در صورتي كهعربهائي كه از شرق اردن و سوريه به فلسطين آمده بودند و سالهاي درازي در آنجا سكونتداشتند اجنبي محسوب مي‏شدند!

و از طرف ديگر تمام قواي بريتانيا براي حمايتاز يهود در تحت اختيار آنها بود! و براي سركوب و جلوگيري از هرگونه شورشي از طرفعربها پايگاه نظامي و قدرتي در شرق اردن به وجود آورد تا آن كه دولت اسرائيل بدونهيچ دغدغه و دردسري تشكيل شود(15

تا اينجا بريتانيا نقش خود را خوب بازيكرد و از اين به بعد مي‏بايستي آمريكا وارد كار بشود و سرانجام اسرائيل بدست اوتأسيس گرديد و اين افتخار بزرگ نصيب او گشت.

نويسنده معروف انگليسي (دوجلاسريد) مي‏نويسد: در اواخر جنگ جهاني دوّم (ترومان) رئيس جمهوري اسبق آمريكا در خواستكرد كه تعداد100000 يهودي به فلسطين مهاجرت نمايند، فلسطين را بين يهود و مسلمانانتقسيم كنند، با آن كه همين آقاي ترومان در سال1947 در پارلمان آمريكا اعلام كردهبود كه آمريكا هرگز راضي نيست كه سرنوشت ملّتي بدون رضايت آن تعيين گردد. به هر جهتهر آنچه آقاي مارشال وكيل وزارت امور خارجه خواست خطرهاي تقسيم شده را به آقايترومان گوشزد كند و او را از اين كار منصرف سازد فايده نبخشيد و پيش از آن كه قواينظامي بريتانيا از فلسطين خارج شوند يعني در14/ مي/1948 دولت آمريكا به اسرائيلاعتراف كرد.

اين اعتراف حتّي نسبت به نماينده آمريكا در سازمان ملل متحد غيرمنتظره و ناگهاني بود.

در اثر اين اعتراف ناگهاني جنگ خونيني ميان عربهاواسرائيل شروع شده و مارشال استعفا داد.

در همين زمان سازمان ملل متحد تشكيلجلسه داد و براي رفع اختلافات اعراب و اسرائيل و پايان دادن به جنگ در آن منطقه قطعنامهٴ تقسيم را صادر كرد. به موجب اين قطع‏نامه، مقرّر شد، صحراي (نقب) در اختياريهود و (جليل) دست عربها باشد. سازمان ملل براي اجراي اين قطع‏نامه، آقاي (كونتبرنادوت) را به فلسطين اعزام كرد و چون عربها حاضر نشدند صحراي نقب را به يهودواگذار كنند برنادوت پيشنهاد كرد، كه اگر عربها راضي نيستند، نقب را به يهود بدهند،بر يهود لازم است كه (جليل) را گرفته و از نقب صرف نظر كنند، در اثر اين پيشنهاديهود آقاي برنادوت را بدون هيچ‏گونه مقدمه‏اي كشتند و با آن كه برنادوت نمايندهسازمان ملل بود قاتل او آزاد شد و در عوض نيويورك از رئيس عصابهٴ (اشترن) (قاتلبرنادوت) استقبال شاياني بعمل آورد. و عجيب آن كه هركس از شخصيّتهاي آمريكا باقرارداد تقسيم مخالفت مي‏كرد، فورا كشته مي‏شد و يا از منصبش بركنار مي‏شد، مثلاً (جيمس فرستال) كه يكي از مخالفان قرارداد تقسيم بود وكيل وزارت جنگ بود اوّل او رااز منصبش بركنار نمود، در اثر فشارهاي گوناگون يهود خودكشي كرد(16).

اين راهم به تاريخ بايد اضافه كرد كه سران لشكرهاي عربي در آن جنگ خيانت كردند و در عوضآن كه زمينهاي فلسطين را از يهود بگيرند، زمينهاي زيادي را هم به آنها دادند و درنتيجه، جنگ به نفع يهود تمام شد. مثلاً اگر جنگ نمي‏شد يهود فقط بر3/5 ميليون دونمسيطره داشتند و حال آن كه پس از جنگ، زمينهاي اسرائيل به (27.027.023) دونمرسيد(17).

و آوارگان اين جنگ1000000 انسان بودند!

و تمام اموال ودارائي كه از مسلمانان گرفتند بيش از 95.000.000.000 ريال در سال منافع او بودهاست(18

اسرائيل پس از جنگ تعداد202 قريه را تغيير داد و بيش از200 مسجد راخراب كرد و اكثر مقابر را نبش نمود و حتّي سنگهاي روي آنها را دزديده و به يهودفروخت(19

ناگفته نماند كه پس از قيام اسرائيل نخستين كشورهائي كه آن را بهرسميّت شناختند، آمريكا و انگليس، سپس شوروي سابق و رفقاي آن بودند!

و بهگفته علوبه: شوروي سابق و آمريكا در هيچ موضوعي اتفاق نكردند جز در به رسميّتشناختن اسرائيل(20

بنا بر اين اگر سؤال شود: (اسرائيل چگونه به وجودآمد)؟

در جواب بايد گفت: (با نيرنگ آمريكا و بريتانيا و غفلت مسلمانان وتلاش يهود
1
ـ (قضايانا في‏الامم المتّحدة)، تأليف خيري حماد،صفحه126.

2 ـ (الأيام الحاسمة قبل معركة المصير)، تأليف محمود شيت خطاب،چاپ بغداد1387 هجري قمري.

3 ـ (تذكرة عودة)، تأليف ناصرالدين نشاشيبي،صفحه15.

4 ـ نخست وزير اسبق اسرائيل.

5 ـ همان مدرك، صفحه16.

6 ـ (تاريخ الحركة الصهيونية)، تأليف دكتر آلن تايلر.

7 ـ همانمدرك.

8 ـ (قضايانا في‏الامم المتحدة)، صفحه128.

9 ـ (دراستانفي‏الفضيلة)، صادره لندن1953.

10 ـ (خطراليهودية العالمية)، صفحه239.

11 ـ براي توضيح بيشتر به كتاب (When Prophets Speak)، تأليف ليتمانروزنتال يهودي مراجعه شود.

12 ـ (خطر اليهودية العالمية)، صفحه242.

13 ـ (اليهودي العالمي)، تأليف هنري فورد، صفحه154.

14 ـ تفاصيلاين نامه‏ها در كتاب (فلسطين والضمير الانساني) صفحه101 درج شده است.

15 ـخطراليهودية العالمية علي‏الاسلام والمسيحية)، صفحه243.

16 ـ به كتاب (فيجهة ما جنوب السويس)، تأليف دوجلاس ريد مراجعه شود.
17
ـ (خطراليهوديةالعالمية)، صفحه307.

18 ـ تذكرة عودة، صفحه29.

19 ـ اضطهاد العرب،جامعة الدول العربية، چاپ قاهره1955 م.

20 ـ (فلسطين والضمير الانساني) تأليف علوبه. ـ (اليهودية العالمية)،آوارگان

در اين عصر... عصر نور و خورشيد، عصري كه انسان يك پا را در ماه وديگري را در زهره گذاشته و اميد دارد كه خورشيد را هم در بغل بگيرد و عصري كهمشعلهاي آزادي را بر سر چهار راه‏ها و معابر نصب كرده و به قول خود واضع (حقوقانسان) است، شايد اين بزرگترين جنايتي است كه تاريخ در ادوار مختلف به خود مي‏بيند،كه يك مشت افراد بي‏هويت و مجهول، يك ملّت با فرهنگ را كه پايه‏هاي تمدّنش در اعماققرون فرو رفته است از خانه و آشيانه‏اش آواره كند، دنيا هم با دستي مشعل آزادي رابلند نموده و با دست ديگري از جنايات آنها (يهود) دفاع مي‏كند!

خوب استتاريخ نويسان به اينجا كه مي‏رسند، چند صفحه را با رنگ سياه و غليظي پر كنند وبگذرند، زيرا اين لكه ننگ و عار هرگز پاك نخواهد شد و اين جنايت، جنايت همه ماانسانهاي اين عصر و زمان است.

و شايد انسانهاي آينده بر ما و افكار ما لبخندبزنند و با يك دنيا دهشت بگويند: چگونه آنها بخود اجازه دادند كه آن عصر را عصر نوربخوانند در صورتي كه ظلمات قلبهايشان را از هر طرف سخت احاطه كردهاست؟

چگونه آن عصر را عصر نور گفتند و حال آن كه يك ميليون انسان را آوارهكرده‏اند و در يك صحراي بي‏آب و علف جاي داده و دور آنها را حصار كشيده و نام عصر وزمان خود را هم عصر نور گذاشته‏اند! چنين عصري عصر ننگ است نه عصرنور.

بلفور) كه واضع اساس اسرائيل به شمار مي‏رفت چنين تصريح مي‏كرد: (نبايد حقوق مدني و سياسي وديني طوائف غير يهودي مهدور شود)، امّا يهود چنينخواستند كه عربها از اين به بعد بايد خيمه‏هاي خود را برچيده و از همان راهي كهآمده بودند به محل خود باز گردند(1). و براي اين خواسته خود بيش از1000000 انسان راآواره كردند، آوارگاني كه تا به امروز سرگردان بيابانها هستند و هزارها نفر آنها دراثر بي‏غذائي نابود شده‏اند. و اين براي نخستين بار در تاريخ بود كه عده‏اي بعنوان (آوارگان) به وجود آمدند(2).

هم‏اكنون به آماري كه مؤسسه پناهندگانبين‏المللي در سال1960 تهيه نموده نظر خوانندگان عزيز را جلبمي‏نمائيم.

عجيب آن كه در مدّت4 سال يعني از سال1948 تا سال1952 سازمان مللمتحد5 نوبت با تصويب قطع‏نامه‏اي بازگشت پناهندگان را تأييد نمود و بازگشت آنها راحقّ شرعي و قانوني دانست، ولي اسرائيل در هر5 نوبت با آن مخالفت كرد و سازمان مللهم عملاً به وعده خود وفا نكرد.

در اين ماجراي اسف‏انگيز سازمان ملل (نيرويصلح) تشكيل نداد و هم‏پيمانان مسلمان هم كوچكترين كمك اساسي را به اعراب نكردندبلكه دولتهاي بزرگ هم كه داعيه رهبري جهان آزاد را دارند، هيچگونه پشتيباني را ازمردم مظلوم تجاوز شده فلسطين و هم‏چنين توده‏هاي زجر ديده پناهندهننمودند.

آمار نشان مي‏دهد كه تعداد 1.120.919 نفر پناهده تا سال1960م، ازمؤسسه پناهندگان بين‏المللي چنين بهره‏مند مي‏شدند(3) تغذيه42.1٪.

تعليم 24.8٪ .

امور اجتماعي 2.2٪.

امور بهداشتي 7.5٪.

محلهاياسكان 2.2٪.

اينها آمار پيش از تجاوز (1967م) اسرائيل است فقط: 1.120.919پناهنده و آواره!
اي دنيا آيا مي‏شنوي؟ آيا تأييد مي‏كني؟

و آيا وقتبيداري هنوز نرسيده است؟!

تعداد اهل منطقه

آنهائيكه اصلاً بهآنها خدمتي نمي‏شود

‏آنهائيكه فقط به آنها خدمت مي‏شود

آنهائيكه از همه خدماتبهره‏مند مي‏شوند

تعداد پناهندگانيكه‏ ‏نام نويسي شده‏اند

ناممنطقه

108.778

127.786
12.708
230.048
255.542

 

 

غزه

1.077.736
37.587
140.229
435.917
613.773
اردن

1.636.800
14.115
17.087
105.359
136.561
لبنان

4.445.957
8.604
11.577
94.501
115.043
سوريه

7.269.721
72.453
181.601
865.836
1.120.919
مجموع
1
ـ از گفته‏هاي (زينكويل) يكي از رهبران عالي مقام يهود!

2 ـ مكتب اسلام،شماره 9، سال8، صفحه2.

3 استدلالهاي جنگلي

چرا يهود بايد در فلسطين زندگي كنند؟

هركس اين سؤالرا به سليقه و منطق خود جواب مي‏دهد.

يهود مي‏گويند: ما ساكنان اصلي اينسرزمين هستيم و اين حقّ طبيعي ماست كه به وطن اصلي خود باز گرديم.

ولي قبلاز هرچيز از آنها بايد سؤال كرد: اگر چنين است پس چرا اين معني را هيچ يك از آباء واجداد شما درك نكردند؟ چرا اين استدلال بچّه‏گانه و پوچ پس از قيام اسرائيل بر سرزبانها افتاد و حتّي پيش از صدور نامه سازمان ملل متحد، از آن خبري نبود؟ چراهنگامي كه كنفرانس صهيونيستها در سال1903 تشكيل شد، اكثر قبائل يهودي عقيده داشتندكه (اوگاندا) را بايد ميهن خود قرار دهند؟ چرا فيلسوف مشهور يهودي آقاي (ليوپنسكر) در سال1850 گفته است كه يهود بايد به يك شهر عقب مانده هجرت كنند و در آنجا دولتيتشكيل دهند(1)؟

تازه اگر يهود از سال1290 قبل از ميلاد تا سال586 قبل ازميلاد يعني فقط704 سال در آنجا سكونت داشتند آن هم در زماني كه دولت، مفهوم و معنينداشت امّا بيش از دو هزار سال هم از آنجا مطرود بودند و اگر هر شخص عربي كه ازآواره شدن او چهار سال گذشته باشد (چنانچه قانون اسرائيل مي‏گويد): (بهيچ وجه حقّندارد كه به وطن خود باز گردد)! پس چگونه ممكن است كسي كه بيش از دو هزار سال ازآنجا بيرون بوده، حقّ دارد كه با سرنيزه آنجا را به تصرف خود در آورد، ساكنان وصاحبان اصلي آنجا را آواره كند؟
اين را هم مي‏دانيم كه بانيان و وارثان اصليبيت‏المقدّس پايتخت فلسطين عربها بودند، چنانچه در تمام تواريخ تصريح شده كه حدودسه هزار سال پيش از ميلاد (يابسي) فرعي از قبائل كنعاني‏هاي عرب هستند، شهربيت‏المقدّس را بنا كرده و آن را (يبوس) نام نهادند، كنعاني‏ها آن را (اورسالم) يعني شهر (سالم و آرامش) ناميدند و اين اسم از (ملك صادق) پادشاه كنعانيها كه خودبشر دوست بوده او را (ملك السلام) يعني پادشاه آرامش مي‏گفتند، گرفته شده ولي يهودبا زبان خاص خود كه (سين) را (شين) بيان مي‏كنند، آن را (اورشليم) نام نهادند،رومانيها آن را (هيروسليما) گفتند، چنانچه اسم اروپاي آن (چيرو سالم) از آن گرفتهشده است.

و در سال 139 (هدريان) امپراطور روم آن را (ايلياكابيتولينا) نامنهاد و تا زمان عثمانيها به اين اسم مشهور بود. ولي عثمانيها آنرا (قدس شريف) ناميدند(2).

و همچنين مي‏دانيم چند قبيله پراكنده و بياباني (عبري) درصحراهاي فلسطين آن هم براي مدّت بسيار كمي سكونت داشتند و اين را اضافه مي‏كنم كهقبائل بسيار بزرگي هم از (كلدانيها، آشوريها، كنعانيها، آراميها، حثيها و ايرانيان) نيز در آنجا ساكن بودند، آيا اين حقّ طبيعي فقط براي قبيله عبري بوده و ديگر قبائلو نژادها از اين حقّ طبيعي محروم مي‏باشند؟
اگراين طور است پس قانون جنگلبراي آنها مهم است كه هركه قدرت بيشتر دارد او حاكم مي‏باشد.
چرا يهود بايددر فلسطين زندگي كنند؟

نژاد و قبائل غير يهود معتقدند كه دنيا از عقائد وافكار شيطاني و غير انساني يهود بايستي راحت شود. و حتّي هيتلر كه عقيدهداشت:

يهودي در هركجا كه باشد سرانجام آن سرزمين را مبدّل به جهنّم خواهدكرد(3)، سعي مي‏كرد تا ميهن ناسيوناليسم يهودي برقرار شود(4). و حتّي جورنج و آزولاموزلي كه به عداوت يهود مشهور بودند در اين مسئله با هيتلر هم عقيدهمي‏باشند.

ولي اين جواب هم دست كمي از جواب قبلي ندارد، زيرا پس از قياماسرائيل مشكل يهود با صورتي وحشتناك‏تر خودنمائي مي‏كند و دنيا از آنها اگرناراحت‏تر نشده‏اند، راحتي هم براي آنها ايجاد نشده.

اصولاً اين انتشار يهودسياست آنها است و به قول آنها: اين يك نعمتي است كه خداوند به آنها ارزاني داشته تابتوانند از همه انسانهاي آدم‏نما سواري بگيرند(5)!

تازه اسرائيل با زمينهايكنوني كه گرفته است فقط گنجايش 60٪ يهود دنيا را دارد، مگر آن كه بگويند بايد شرقاوسط را تخليه كرد تا همه يهود بتواند در آن زندگي كنند.
ولي كدام عقل چنينحكمي را قضاوت مي‏كند؟

1 ـ تذكرة عودة، صفحه43.

2 ـ مجلهحضارة الاسلام، شماره 8، سال1387 هجري قمري، صفحه108.

3 ـ كفاحي، تأليفهيتلر، صفحه14.

4 ـ (فلسطين والضمير الانساني)، صفحه164.

5 ـ بهكتاب تلمود مراجعه شود. ـ تذكرة عودة، صفحه32.صفحه135.والمسيحية)، تجاوز اخير اسرائيل

اين ديگر احتياجي به برهان و دليل ندارد كه اسرائيل بقاءخود را بر تجاوز به حقوق ديگران بنا نهاده است و آنقدر پرونده تجاوزات او زياد استكه دولتهاي مجاور تقريبا به آن عادت كرده‏اند.

براي توضيح، خوب است يكي ازآن پرونده‏ها را بخوانيم:

تجاوزات اسرائيل بر مرزهاي سوريه در ماه ژانويه209مرتبه، در ماه فوريه210 مرتبه، در ماه مارس310 مرتبه، در ماه آوريل325 مرتبه، درماه مي 328 مرتبه، در ماه ژوان 394 مرتبه، در ماه ژوليه 284 مرتبه و بالاخره در ماهآگوست228 مرتبه، يعني اسرائيل از اوّل ژانويه تا آخر آگوست سال1961 جمعا (2188) مرتبه به خاك سوريه تجاوز نموده است.

و اگر تجاوزات بر مرزهاي اردن در همانسال را كه بالغ بر (400) نوبت است به آن اضافه كنيم در يك سال جمعا (2588) تجاوز رامي‏توان نام برد. يعني در هر ماه اسرائيل بيش از215 مرتبه تجاوز كردهاست(1).

چرا يهود روح تجاوز دارند؟

جواب آن را آقاي (فريدلندر) دكتراسرائيلي چنين مي‏دهد: (يهوديسم) عنصريست كه اتباع آن هميشه حس مي‏كنند چونشاخه‏هاي درخت از آن كنده شده‏اند و از بقيه عناصر منفصل و متمايزهستند(2).

اين حس دردناك كه هميشه نيش آن به قلبهاي يهود فرو رفته است، يكعقده حقارتي نسبت به تمام بشر در آنها ايجاد نموده كه شايد از بين رفتني نباشد،زيرا اين حس را يهود با شير مادر به اولاد و فرزندان خود تزريق ميكنند، تا بدينوسيله، آنان را بر كار و كوشش وادارند.

البته اين حس مخصوص آب و خاك اسرائيلنيست، بلكه در هر كجا كه يهودي هست، اين عقده بزرگ را هم با خود دارد، ولي چوناسرائيلي‏ها مي‏توانند به وسيله تجاوزات پي در پي آن را آرامش و تسكين دهند وآنهائي كه در غير اسرائيل زندگي مي‏كنند از اين فيض محرومند.
اين تجاوزات راهميشه از يهود اسرائيل مي‏بينيم و حتّي يهوديهاي به اصطلاح بي‏دين هم اين روح راازدين خود به ارث برده‏اند و به گفته خود آنها: يهوديسم قوميّت يهود است و حتّي اگريهودي از دين خود خارج شود، باز رابطه ناسيوناليسم او را به روح يهوديسم ارتباطمي‏دهد (3).

لويس. دي. برانديس قاضي دادگاه عالي آمريكا مي‏گويد: بايداعتراف كرد كه ما يك قوميّتي را تشكيل مي‏دهيم كه يهودي در هركجا كه هست به آنوابستگي دارد(4).

آقاي (ليون سيمون) يهودي مي‏نويسد: يهوديسم نسبت به يهودناسيوناليسم آنهاست و آن كساني كه معتقدند يهوديان مثل كاتوليك پروتستان يك طايفهديني را تشكيل مي‏دهند سخت در اشتباه هستند(5).

نظري به تجاوز اخيراسرائيل

شايد وقايع و چگونگي جنگ اخير مسلمانان و اسرائيل هنوز بر خيلي‏هامخفي باشد و يا آنكه حقايق را وارونه شنيده باشند، براي توضيح اين مطلب و بيانعوامل و اسباب شكست مسلمانان چند صفحه‏اي را با اشكهاي دردناك خود و با قلبي مملواز درد و سوز دستهائي لرزان و چهره خجلت زده بيان مي‏كنيم تا شايد كمي ازمسئوليّت‏هاي بزرگ خويش را در اين زمينه كاسته باشيم.

در نيمه ماهمي‏سال1967م، مردم يكباره متوجه شدند كه دولت مصر افراد زيادي از نيروهاي خود را ازكانال سوئز عبور داده و در صحراي سينا متمركز كرده است.

بلافاصله مصر ازسازمان ملل درخواست كرد كه نيروهاي خود را از مرزهاي (مصر، اسرائيل) خارج سازد واعلام كرد: از اين به بعد كشتي‏هاي اسرائيل اجازه نخواهند داشت كه از خليج عقبهعبور كنند، ولي كشتيهاي ساير كشورها در موقع عبور، بازرسي خواهند شد.

جمالعبدالناصر در سخنراني كه در تاريخ 23/7/1967 ايراد كرد علّت را چنين شرح داد: دولتشوروي به ما خبر داد كه اسرائيل قصد دارد با يك حمله خونين سوريه را تحت تصرّف درآورد براي اين حمله، اسرائيل سيزده هزار سرباز تازه‏نفس در مرزهاي سوريه مستقرنمود. اين عمل اسرائيل، ما را برآن داشت كه آمادگي خود را براي دفاع از سوريه وتأديب اسرائيل اعلام كنيم(6).

بستن خليج عقبه به روي كشتيهاي اسرائيل از طرفكشور مصر خطر بسيار بزرگي براي آن به وجود آورد، زيرا اقتصاد اسرائيل وابسته بهتجارتهائي از شرق آفريقا و آسيا است و اين يگانه راه ارتباط اسرائيل با كشورهاي اينمنطقه مي‏باشد.

و بالاتر از همه، اين عمل امنيّت اسرائيل را تهديد مي‏كردبلكه موجوديّت آن را به خطر مي‏انداخت و لذا ناظران سياسي گفتند: بدون شك اسرائيلبراي باز كردن خليج عقبه از سلاح استفاده خواهد كرد(7).

و با آن كه اسرائيلشك داشت كه مصر اين اعمال را بطور جدّي انجام مي‏دهد، ولي او فرصت خوبي يافت تا آنكه بتواند صحراي سينا كه200 ميل، اسرائيل را از مصر دور مي‏كرد بتصرف در آورد و ازاين راه عبور كشتيهاي خود را از كانال سوئز تأمين كند.

بدون شك اگر مصر درهمان ساعات اوّل به اسرائيل حمله مي‏كرد، اسرائيل اگر از پاي در نمي‏آمد، هرگز پيش،هم نمي‏آمد، ولي چند هفته‏اي اين دست و آن دست كردند تا اسرائيل توانست نيروهاي خودرا با سرعتي بي‏نظير از مرز سوريه به صحراي سينا بياورد.
و بالاخره به اوفرصتي بدهد كه به تجاوزات خود ادامه دهد.!

سرانجام اسرائيل در روز 5/6/1967با يك حمله توانست تمام هواپيماهاي جنگي مصر را كه بيش از400 هواپيما بود از پاي درآورد.

چرا چنين شد؟

بعضي از سياسيون معتقدند كه شكست اعراب در اينجنگ از يك نقشه بسيار صحيح و در عين حال دقيق سرچشمه مي‏گيرد و به گفته (غلوبپاشا): اگر رهبران شوروي در عمر خود يكبار از صميم قلب خنديدند، وقتي بود كه عربهاشكست خوردند، زيرا شوروي مي‏خواست با شكست ناگهاني آنان، گام فراختري در آفريقا وآسيا گذاشته باشد و هرگز در نظر نداشت اسرائيل شكست بخورد، زيرا در اين صورت عربهاآن قدر قوي مي‏شدند كه ديگر احتياجي به او نداشتند، در حاليكه پس از اين شكست و پساز آن كه آمريكا و بريتانيا جانب اسرائيل را گرفتند، كشورهاي عربي بي‏پروا خود رادر دامن او انداختند واين بزرگترين پيروزي بود كه نصيب شوروي مي‏شد زيرا با ايننقشه شوروي توانست در مدّت120 ساعت120 سال پيش بيايد!

و اضافه مي‏كند: بهعقيده من اين نقشه شوروي بر دو اساس مبتني بود:

1 ـ آن كه آمريكا جانباسرائيل را بگيرد تا آن كه كشورهاي عربي هرچه بيشتر از آن دور شوند. متأسفانهبريتانيا هم در اينجا از سياست آمريكا پيروي كرد. و اين نعمت بزرگي براي شوروي بودكه هرگز گمان نمي‏كرد.

2 ـ آن كه عربها را گرفتار يك شكست بسيار موحشي كندتا خود را بدون هيچ قيد و شرطي تسليم خويش سازند.

اين نقشه دقيق تا بحالآنطوري كه شوروي مي‏خواسته است انجام شده ولي تفكّر بريتانيا و آمريكا آنقدر سطحياست كه گمان مي‏كنند شوروي در اين جنگ دچار اشتباه گرديده است.
حتّي اگر فرضكنيم كه شوروي دچاراشتباه شده است يعني شوروي گمان مي‏كرده كه مصر در اين جنگ پيروزمي‏شود، باز هم كارها به نفع او تمام مي‏شد، زيرا در اين صورت، آمريكا و بريتانيابيشتر از اسرائيل حمايت مي‏كردند و در نتيجه جهان عرب و اسلام بيش از پيش از آنهادور مي‏شد(8).

البته ما نمي‏توانيم در اين زمينه بطور قطعي حكم كنيم وليآنچه با چشمهاي خود ديده‏ايم اين بود كه آمريكا، با آن بزرگي و قوّتش، خود را دراختيار اسرائيل گذاشت و براي اطمينان خاطر اسرائيل، ناوگان خود را در سواحل دريايمديترانه گماشت.

اين ناوگان كه بدون ترديد كمكهاي فراواني به اسرائيل كرد چهاز نظر تجسّس و چه از نظر تخريب دستگاه‏هاي مخابراتي مصر، در تمام مدّت جنگ حالتآماده باش بخود گرفته بود تا در صورت شكست اسرائيل او را كمك كند!!

دسيسه‏ايبزرگ

اسباب و عوامل شكست مسلمانان را در اين جنگ مي‏توان چنين خلاصهكرد:

1 ـ اسلحه هوائي اسرائيل توانست اولين ضربت خود را بر هواپيماهاي مصريكه در يك خطّ واحد قرار گرفته بودند وارد سازد.

و پس از آن نيروهاي زميني ونظاميان مصر را كه در صحراي سينا متمركز بودند از پاي درآورد.
2
ـ كشورهايعربي نمي‏خواستند آتش جنگ را روشن كنند، يعني آنها حتّي استعداد آن را هم نداشتندچنانچه (شمس بدران) وزير سابق جنگ مصر به دو نفر از افسران عالي رتبه عربي كه برايكشيدن نقشه حمله به اسرائيل رهسپار محل شده بودند گفته بود: شما گمان مي‏كنيد كه مامي‏خواهيم جنگ كنيم؟ تمام اين اعمال را از روي سياست انجام مي‏دهيم، اينها اعمالسياسي است نه جنگي(9).

3 ـ هواپيماهاي مصري آشكار بود و همه آنها در خطّواحدي قرار گرفته بودند و اين وضع كار را بر اسرائيل سهل كرد.

4 ـ مصرانتظار داشت هر عملي كه اسرائيل به آن قيام مي‏كند از طرف شرق شروع شود زيرااسرائيل طرف شرق مصر قرار گرفته است، در صورتي كه حمله اسرائيل از طرف غرب آغازگشت، به اين معني كه هواپيماهاي جنگي اسرائيل800 كيلومتر راه پيموده بودند به قوليك سخنگوي هندي: هواپيماهاي اسرائيل دراين حمله سه مرتبه بر زمين نشسته و سوخت‏گيريكرده بودند!

اين چهار عاملرا مي‏توان سبب زندهٴ شكست مصر دانست، ولي چونيگانه اعتماد سوريه و اردن هاشمي بر ناوگانهاي هوائي مصر بود، زيرا قواي اردن دربرابر اسرائيل كمتر از يك جزء نسبت به دوازده جزء (12.1) به شمار مي‏رفت(10)و ازطرف ديگر هواپيماهايي كه به اردن و سوريه حمله مي‏كردند بيش از700 هواپيما بود و بهگفته ملك حسين: اسرائيل چتري از هواپيما روي اردن زده بود بدين جهت مي‏توان گفت: كهشكست مصر يگانه عامل شكست سوريه و اردن شد.

البته اسرائيل پيش از جنگ يكنيرنگ بزرگي به عربها زد و آن اين بود كه خود را چنان نشان داد كه هرگز جنگ نخواهدكرد چنانچه:

الف ـ موشه دايان دو روز پيش از شروع جنگ يعني 3/6/1967 بهروزنامه نگاران گفت: فرصت آن كه ما جواب دندان شكني به مصر بدهيم از دست رفت و دولتما پيش از آن كه من عضو آن بشوم، با اعمال ديپلوماسيك مشكلهاي خود را حل مي‏كرد وما بايد به او فرصت بيشتري بدهيم تا آن كه اين مشكل را هم با اعمال ديپلوماسيك حلكند(11).

ب ـ در روز بعد يعني روز 4/6/1967 روزنامه‏هاي جهان عكسهائي ازهزاران سرباز اسرائيلي در حال شنا چاپ كرده و در زير آنها نوشتند كه سربازاناسرائيلي را در حال مرخصي مي‏بينيد(12).

بدون ترديد اگر در اسرائيل همجاسوسهائي از طرف اعراب مي‏بودند هر آينه به دولتهاي خويش چنين گزارش مي‏دادند كهسربازان اسرائيلي را در حال مرخصي و سرگرم شنا وتفريح مشاهده نموده‏ايم!

ج ـهنگامي كه كابينه وزراي اسرائيل در روز 4/6/1967 يك روز قبل از جنگ تشكيل جلسه دادهو از طرحها و برنامه‏هاي از قبل تعيين شده براي جنگ (موشه دايان) همه آنها را تصويبنمود و به دولت اسرائيل اعلام كرد كه كابينه وزرا در اين جلسه فقط چند طرح تجارتيرا بررسي نموده و پس از اين ژنرالهاي مصري در قاهره مشغول بازي تنيسشدند(13)!
اينها عوامل زنده شكست بودند، ولي عوامل ديگر كه به منزله پايه واساس بشمار مي‏رود، در اين شكست ديده مي‏شود:

1 ـ از روزي كه اسرائيل در اينمنطقه از خاورميانه بوجود آمد آرامش جاي خود را به نگراني و گاهي هم به جنگ وخونريزي داد، ولي بي‏خبري و اختلافات دولتهاي اسلامي همانطور كه در آغاز به تشكيلاين حكومت غاصب و متجاوز كمك نمود وسيله‏اي براي توسعه قدرت و جسارت او در سالهايبعد نيز گرديد.

چيزي كه مايه تأسّف است اين كه اسرائيل از آغاز تأسيس تا بهحال مدّت20 سال است مشغول تهيه اسلحه و ايجاد قشون مركزي مي‏باشد، حتّي در سالهاياوّل دبستان به بچّه‏ها روح تجاوز و اخلال را در وجود آنها مي‏دميد و به آنهامي‏گفت كه كشور ما از چهار طرف محاصره مي‏باشد و وظيفه ما اين است كه به وصيّتاجداد و پدران خود عمل كرده و نگذاريم اين كشور در دست اجنبي و بيگانگان قراربگيرد، وظيفه آنها را باين صورت تعيين مي‏نمايند كه حفظ اين كشور بدست من و توواگذار شده است...

ولي كشورهاي اسلامي به جاي تقويت بنيه‏هاي دفاعي خود دربرابر دشمن، گرفتار كشمكشهاي داخلي و خارجي خود بودند.

نكته ديگري كه هممايه تأسف و هم موجب عبرت است اين است كه آنها در عوض آن كه به كوشند روي پاي خودبايستند روي دوستي و پشتيباني يكي از قدرتهاي بزرگ جهاني‏بيش از حدّ تكيه كرده (واز قدرت خدا غافل شده‏اند)(14).

اين دوري از خدا و نزديكي به مخلوق يكيازعوامل بسيار مهم شكست غير منتظره مسلمانان را تشكيل مي‏داد.

درست است كهخداوند بدون سبب كاري را انجام نمي‏دهد، ولي در صورت از دست دادن كوچكترين سرباز،تقويت معنويّت لشكر، اگر مهمتر از تقويت ماديّت آن نباشد لااقل كمتر از آن نخواهدبود.

يك گوينده اسرائيلي پس از جنگ گفت: ايمان به خدا بود كه ما را پيروزكرد(15)... البته سرباز يهودي مي‏دانست براي چه جنگ مي‏كند ولي بيچاره مسلماناننمي‏دانستند براي كي و براي چه وارد كارزار شده‏اند!

2 ـ اختلافات شديدمسلمانان، شايد خيلي‏ها هنوز معتقد باشند كه اين جنگ بين اعراب و اسرائيل واينشكست، شكست عرب بود در صورتي كه اگر جنگ، جنگ اعراب! و اسرائيل بوده، بدون ترديداين شكست دامان همه مسلمانان را ننگين كرد.

دليل اين مطلب، گفتار ارتجاعي (موشه دايان) است كه در هنگامي كه داخل (بيت‏المقدّس) مي‏شد فرياد زد: ما امروزانتقام خيبر را از مسلمانان گرفتيم(16).

خيلي از افراد كه از اروپا و آمريكاآمده بودند مي‏گفتند كه در آن مناطق همه صحبت از مسلمانان واسرائيل بيان ميكردند تااز جنگ اعراب و اسرائيل و تمام جشنها و شاديها به نام شكست اسلام و مسلمانان برگذارمي‏شد نه اعراب(17).

بنا بر اين اگر مسلمانان اختلافات داخلي و خارجي خود راكنار مي‏گذاشتند و برادرانه دور هم جمع مي‏شدند و دسته‏بنديهاي خود را كنارمي‏گذاشتند هم اكنون اين همه بدبختي به بار نمي‏آوردند و هرگز چنين اتفاقات دردناكيرخ نمي‏داد!

3 ـ اعتماد بيش از حدّ بر يكي از دولتهاي استعماري بزرگ، يكي ازشعراي (مغرب) خطاب به بلوك شرق مي‏گويد: تو تأييد كردي... ولي الفاظ روشن و طنينافكن!

او هم (بلوك غرب) اسرائيل را تأييد كرد... امّا با هواپيماهاي بزرگ وبمب افكن! و چه تفاوت بزرگي بين هواپيماهاي بمب افكن و بين الفاظ طنين افكناست.

هردو ناوگانهاي خود را براي هم پيمان خود به حركت در آوردند وليناوگانهاي آمريكا پيش از جنگ به حركت در آمد و براي اسرائيل منتهاي مساعدت را كرد،در صورتي كه ناوگانهاي شوروي پس از جنگ، آن هم براي پشتيباني خود نمائيمي‏كردند.

اين تجاوز چه اثري باقي گذاشت.

1 ـ نخستين اثر ننگين اينجنگ براي اولين بار در تاريخ اسلام شهر بيت‏المقدّس كه حاوي نخستين قبله مسلمانان ومحل معراج پيامبر است اين بود كه بدست مهاجمين تجاوز كار در معرض بي‏احتراميسربازان يهود قرار گرفت.

دولت غاصب اسرائيل اعلام داشته است كه ادارهبيت‏المقدّس را براي هميشه در دست خواهد داشت و براي همين منظور علي‏رغم اعتراضجهاني، آن را به قسمت غصب شده قبلي ضميمه كرد(18).

و چنانچه بعضي از جرائدنقل كردند، اسرائيل مهندسين برجسته‏اي را از خارج طلبيده تا مسجدالاقصي را، از جايبرداشته و در جاي ديگري نصب نمايند. و بر خرابه‏هاي آن هيكل سليمان را بناكنند.

2 ـ بيش از15000 اردني، كه در بين آنها تعداد زيادي كودك، زن و غيرنظامي بودند مجروح و يا مقتول شدند! و همين تعداد هم از (مصر) و (سوريه) از بينرفتند.

(غلوب پاشا) مي‏نويسد: اغلب نظاميان اردن به وسيله بمبهاي آتش زا (ناپالم) تبديل به خاكستر شدند.

و اضافه مي‏كند: اينك در برابر من نامه‏هائياست از دكترهاي دانشگاه آمريكائي كه براي كمك اردنيها در بيمارستانهاي نظامي اردنمشغول فعاليتند. در يكي از آنها چنين نوشته است: تا به حال بين600 الي700 مجروح راكه در بين آنها150 غير نظامي بود معالجه كردم و200 نفر آنها از2 درجه سوختگي شكايتداشتند، ولي هرگز جراحتي كه ناشي از گلوله باشد نديده‏ام.

و بعضي از سربازاناردني نقل كردند كه: ما در برابر خود چيزي جز آتش نمي‏ديديم.

چنانچه بعضي ازپزشكان نقل كردند كه يكي از بيمارستانهاي سيّار كه350 بيمار داشته است به وسيلهبمبهاي آتش زا مبدّل به خاكستر شد(19).

حركتي را كه يهود در اين جنگ دنبالكردند درست ما را به ياد آن نقشه‏هائي كه در قبائل وحشي در دوران جنگل براي تأمينزندگي خود در پيش مي‏گرفتند، مي‏اندازد با اين تفاوت كه وقتي قبائل وحشي يك باره وبدون اخطار قبلي به قبيله‏اي حمله مي‏كردند از چوب، تير و نيزه استفاده مي‏كردند واسرائيلي‏ها، از هواپيماها، تانكها و توپ براي پيروز شدن بر ديگران و مايملك آنهادريغ نمي‏نمودند و با قانون فوق هيچ گونه فرقي نداشتند.

يكي از آوارگان جنگچنين شرح مي‏دهد:

ساعات اوّل صبح بود و تازه به كلاس درس در دبيرستان واردشده بودم كه يك باره رئيس دبيرستان اعلام نمود دبيرستان تعطيل و همه به خانه‏هايخود برگرديد، زيرا جنگ شروع مي‏شود و يا شروع شده است، با وجودي كه شهر ما (رام‏الله) از صحنه جنگ هم دوربود ناگهان آسمان سياه شده و تعداد700 هواپيماي جنگيبر فراز شهر ظاهر شدند و با گلوله‏هاي خود مردم بي دفاع و غير نظامي را مورد هدفخود قرار دادند، من به چشمان خود ديدم كه بچّه‏ها زنها پير و جوان يكي پس از ديگرياز پاي در آمده و نقش زمين مي‏شدند!
3
ـ تعداد آوارگان اين جنگ تا9 شباط67يعني پس از گذشت پنج ماه بعد از جنگ به243.500 نفر رسيد(20)... طبق آمار هر روز بيشاز1623 پناهنده از سر مرزهاي اشغال شده، بيرون مي‏رفتند!

و چنانچه اين آماررا بايستي بر شمار آوارگان جنگ سال1948 اضافه كنيم و مي‏دانيم كه جمعيّت آنها بالغبر1364419 نفر بوده،... مي‏نويسد: در سال 1948 تقريبا يك ميليون اعراب فلسطين ازشهرهاي خود رانده شدند و با آن كه اسرائيلي‏ها مي‏گويند رؤساي اعراب به آنها دستورداده بودند از شهرهاي خود خارج شوند، ولي نام اين رؤسا هنوز معلوم نشده است و اگرفرض كنيم آنها بنا به دستور زعماي خود و با ميل و رغبت خويش خارج شدند، ولي بدونترديد آنها صاحب خانه و داراي محل و تجارت زمين، املاك، ماشين و غيره بودند، پس چرانمي‏گذاشتند باز گردند.

در سال1940 آلمان، فرانسه را اشغال كرد و هزارانفرانسوي از شهرهاي خود فقط با لباسهائي كه به تن داشتند از كشور خارج شدند، پس ازجنگ كسي به آنها نگفت حقّ برگشت به شهرهاي خود را ندارند، امّا آوارگان فلسطين كهدر سال1948 از شهرهاي خود رانده شدند هنوز به آنها اجازه بازگشت داده نشده و مدّت19سال است كه تعداد بي‏شماري از ملّت فلسطيندر خيمه‏ها و اردوهاي (آوارگان) بسرمي‏برند!

در قرن حاضر جنگهاي زيادي بوقوع پيوسته كه در اغلب آنها ملتيمي‏خواسته است قدرت و عظمت خود را از ملّت ديگري گسترش دهد، ولي گمان نكنم كه تا بهحال حتّي در قرنهاي گذشته يك چنين جنگي واقع شده باشد كه هدفش اين بوده كه مردمي رااز خانه و شهر خود بيرون كنند و به جاي آن ملّت ديگري را كه با صاحبان اصلي آنسرزمين هيچ شباهتي نداشته سكونت دهد.

اگر بگفته يهود يك چنين كاري را (هيتلر) نسبت به يهود انجام داده باشد هيچ مجوزي را من نمي‏بينم كه يهود حقّ داشتهباشند بر گروه ديگري بلاي آنرا وارد سازند.

مقاومت جهاني بر ضدّتجاوز

اكنون چه بايد كرد؟

در دنيائي كه هنوز قانون جنگل بر آن حكومتمي‏كند، در دنيائي كه سازش ناجوانمردانهٴ شرق و غرب پنجاه هزار مسلمان بي‏گناه رابه خاك و خون مي‏كشد و خانه‏هاي مردم را ويران مي‏سازد و سرزمين‏هاي مسلمين را بهاشغال يهود در مي‏آورد و صدها هزار نفر را از نو آواره مي‏كند، در دنيائي كه سازمانملل آن تحت نفوذ و سيطره دولتهاي بزرگ، از محكوم كردن متجاوزين خودداري مي‏كند درچنين دنيائي وظيفه اسلامي مردم مسلمان آن است كه فريب دلسوزي‏هاي رياكارانه اين وآن يعني شرق و غرب را نخورده و با تمام قوا بر ضد اين تجاوزگران بپا خيزند تا اراضيغصب شده ملّت مسلمان را از دست تبهكاران بين‏المللي پس بگيرند(21).

باميد آنروز!

13 محرم ‏الحرام 1388 هـ.ق

محمّد هادي مدرّسي

1 ـ تذكرة عودة، صفحه150.

2 ـ (اليهودي العالمي)، تأليف هنري فورد، صفحه62.

3 ـ (راهنماي صهيونيسم)، صفحه5.

4 ـ صهيونيسم و يهود آمريكا.

5 ـ (درسهائي در ناسيوناليسم يهودي)، صفحه34.

6 ـ روزنامه الاهرام 24/7/1967.

7 ـ از گفته‏هاي محمّد حسنين هيكل، 26/5/1967.

8 ـ مجلهالجمهور الجديد، چاپ بيروت ـ شباط1968.

9 ـ مجله الحوادث، چاپ بيروت، 15/9/1967 صفحه9.

10 ـ غلوب پاشا در كتاب (ازمه الشرق الاوسط)، صفحه3.

11 ـ جنگ شش روزه مصر و اسرائيل، تأليف اندولف س چرچيل وينستون س چرچيلصفحه73.

12 ـ همان مدرك، صفحه74.

13 ـ همان مدرك، صفحه75.

14 ـ مكتب اسلام، شماره 9، سال8، 1387هجري قمري، صفحه2.

15 ـالايام الحاسمة قبل معركة المصير، تأليف سپهبد محمود شيت خطاب، چاپ بغداد1387 هجريقمري.

16 ـ جرائد و مجلات، راديوهاي آن زمان.

17 ـ ذكرياتالمعصومين الرسول الاعظم (ص)1387 هجري قمري.

18 ـ مجله مكتب اسلام، شماره 9، سال8.

19 ـ مجله الجمهور الجديد، شماره711 ، سال1968، صفحه28.

20 ـ مجله حضارة الاسلام، شماره 10، سال8 ، صفحه95 ، نقل از بيانيه انجمنعالي سازمان پناهندگان بين‏المللي.

21 ـ مقاله آقاي خسروشاهي در مكتباسلام، شماره 9، سال8، صفحه71. صفحه114

 

 

موضوع :

تاريخچه يهود

 

دبير مربوطه :

سركار خانم خطيب

 

تهيه و تنظيم :

پوران رستمي

 

راهنمائي شمس

بهار 84

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: پنجشنبه 30 مرداد 1393 ساعت: 9:42 منتشر شده است
برچسب ها : ,,
نظرات(0)

نگاهی به صنعت گردشگری در ایران

بازديد: 477

            نگاهی به صنعت گردشگری در ایران       

پایان پذیر بودن ذخایر و منابع اقتصادی مانند نفت و گاز، صنایع کشورهای مختلف را در خطر قرار داده است. نفت به مثابه یک کالای اقتصادی و سیاسی یکه تاز عرصه جهانی شده است و «قیمت نفت» به عنوان یک شاخص موثردر روند تحولات جهانی خودنمایی می کند. دراین میان ازیک سو کشورهای صادر کننده نفت (که درآمد حاصل از فروش نفت اساس اقتصادی شان را تشکیل می دهد) به علت عدم تنوع در درآمد و اشتغالزایی و از طرف دیگر کشورهای وارد کننده نفت (که جهت ادامه حیات صنایع خود نیازمند این مایع حیاتی هستند) به علت نوسان های شدید قیمت به ویژه در دهه اخیر توجه خود را به کسب درآمد بیشتر از دیگر بخش های اقتصادی معطوف کرده اند; بخش هایی که کم و بیش متاثر از پدیده جهانی شدن هستند.

از جمله مهمترین این صنایع صنعت توریسم است که سومین صنعت حال حاضر جهان پس از نفت و خودرو بوده و نقش بسیارمهمی در اشتغال زایی و درآمدزایی کشورها ایفا می کند. در واقع تاثیرات عمده مذاکرات دور اروگوئه«wto» بر دو صنعت نفت و خودرو موجبات نگرانی بسیاری ازکشورهای در حال توسعه با اقتصاد تک محصولی، را فراهم آورد. این نگرانی ها خود می تواند عامل انگیزشی مهمی در جهت سوق دادن سیاست های اقتصادی نوین در جهت توجه و توسعه بیشتر صنعت توریسم باشد. درعصر کنونی کشورها و جوامع بشری به صورت فزاینده ای به این حقیقت پی برده اند که برای حفظ وضع اقتصادی خود باید ابتکار عمل به خرج داده و درصدد یافتن راه های تازه ای برای گسترش روابط تجاری خود و خروج از وابستگی به تک محصولها برآیند. اگر چه در مناطق مختلف شرایط متفاوتی در تجارت حاکم است لیکن صنعت توریسم همواره توانسته عاملی مهم در جهت بهبود وضع اقتصادی جوامع و کشورها باشد.

صنعت توریسم گسترده ترین صنعت خدماتی و مهمترین صنعت اشتغال زا دردنیا محسوب می شود.

میزان سرمایه گذاری برای ایجاد یک فرصت شغلی در صنعت توریسم بسیار پائین تر از دیگر صنایع است و به عبارت دیگر اشتغال زایی دراین صنعت به سرمایه گذاری کمتری نیاز دارد و تردیدی نیست که همه کشورها در رقابتی تنگاتنگ در پی بهره گیری از مزایای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و به ویژه دریافت سهم بیشتری از درآمد جهانی حاصل از توریسم و همچنین بالابردن سطح اشتغال در کشور متبوع خود هستند.

صنعت توریسم بزرگترین صنعت خدماتی جهان است که درآمد حاصل از آن بیش از۵۰۰ میلیارد دلار است. از سال ۱۹۹۰ تا ۲۰۰۵ حدود ۴۰ میلیون شغل از طریق این صنعت در جهان ایجاد شده که میانگین ۲/۵ میلیون نفر در سال را نشان می دهد. پیش بینی آن است که سهم اشتغال مستقیم در صنعت توریسم به ۱۳ درصد و در بخش غیر مستقیم به۳۳ درصد ارتقا» یافته و تاثیرات بیشتر خود را تا سال ۲۰۱۰ به نمایش گذارد (اطلاعیه سازمان جهانی توریسم ۲۰۰۴). تعیین اثرات صنعت جهانگردی بر سیستم اقتصادی این امکان را فراهم می سازد که به نقش بسیار مهم آن در پیشرفت وضع اقتصادی جوامع پی برد. از آنجا که توریست و مسافر خارجی یک منبع مهم ارزی است، بنابراین این صنعت به طور مستقیم در افزایش تولید ناخالص ملی نقش دارد. تراز پرداخت ها که نشان دهنده معاملات بین المللی یک کشور است، شاخص و منبع روشنی از اثرات صنعت توریست بر اقتصاد کشورها است. اشتغال زایی این صنعت - به طور مستقیم و غیر مستقیم - هم اکنون درصد بالایی از نیروی کار ماهر و نیمه ماهر دنیا را به خود اختصاص داده است. طبق آمار شورای جهانگردی و مسافرت جهانی از هر ۹کارگر و کارمند در سراسر دنیا یک نفر در صنعت جهانگردی مشغول است. (طبق همین آمار در سال ۲۰۰۵ از کل نیروی کار دنیا ۱۱/۳درصد به طور مستقیم وغیر مستقیم در این صنعت مشغول بوده اند).

سازمان ها و شرکت های بسیار زیادی در گستره فعالیتی صنعت توریسم قرار دارند و استخوان بندی این صنعت را تشکیل می دهند. در حقیقت این صنعت بسیار پیچیده است و شامل بخش های مختلف خصوصی و عمومی، حمل ونقل، مهمان پذیرها، فروشگاه ها، شرکت های عرضه کننده مواد غذایی و... است. از این رو به راحتی نمی توان این فعالیت ها را تفکیک و نقش آنها را در این صنعت به طور دقیق مشخص کرد. مطمئنا در نگاه اول به این صنعت چند بخش که به صورت برجسته نمایان هستند یعنی صنعت حمل و نقل، هتلداری، منابع انسانی و نظام اطلاعاتی و اطلاع رسانی بیشتر از دیگر عوامل به چشم می آیند. در حقیقت می توان گفت که صنعت جهانگردی چند قلب دارد که هرکدام به نوبه خود موجب حیات این صنعت هستند. سیستم حمل و نقل یکی از قلب های صنعت جهانگردی است. خط اتصال بین مقصد، هتل، جاذبه ها و مکان های توریستی که کارآیی، راحت بودن و میزان سلامت و امنیت این سیستم تعیین کننده نوع تجربه و کیفیتی است که از سفر به دست می آید. میان پیشرفت سیستم حمل ونقل و رشد صنعت جهانگردی رابطه مستقیم برقرار است.

(در برخی شرایط هزینه این بخش بیشترین قسمت هزینه سفر را تشکیل می دهد).در زنجیره توریسم یکی دیگر از حلقه های بسیار مهم هتل و هتلداری است.صنعت میهمانداری که شامل پذیرایی و عرضه موادغذایی و نوشابه به مسافران می شود از نظر اشتغال زایی، تولید و درآمد، بخش بزرگی از صنعت جهانگردی را تشکیل می دهد و میزان تسهیلاتی که میهمان پذیرها ارائه می دهند بازتابی از نیازها و سلیقه های مختلف مسافران است. در سراسر دنیا با رشد صنعت توریسم - در سطح داخلی و خارجی- تعداد اتاق هتل ها با رشد چشمگیری افزایش یافته و در همین راستا گسترش و توسعه صنعت تهیه غذا و تامین نوشابه را نیز شاهد بوده ایم.

وقتی به عنوان یک فعالیت خدماتی به صنعت توریسم توجه می شود باید جهت ارائه خدمات به تعداد زیادی نفرات با تخصص، مهارت های اثربخش وکارآیی متفاوت نظر داشت. تردیدی نیست که احساس استقبال و خوش آمدگویی تجربه فراموش نشدنی برای مسافر است و اینها نتیجه سرمایه گذاری هایی هستند که در زمینه آموزش و پرورش نیروی انسانی ایجاد می شود. روش و سیستمی که در زمان مناسب، افراد مناسب در پست های مناسب قرار گیرند (برنامه ریزی و توسعه منابع انسانی) و این افراد با چه نگرش ها، مهارت ها و دانشی باید استخدام و آموزش داده شوند از ارکان اصلی صنعت جهانگردی است. در بازار رقابتی حال حاضر دنیا مطمئنا مناطق و کشورهایی گوی سبقت را می ربایند که با توجه به سطح انتظارات مشتری (مسافر) خدمات را با استاندارد بالاتر ارائه کنند بدین معنی که با آموزش های مختلف به کارکنان خدماتی با کیفیت بهتر و راندمانی بالاتر را عرضه کنند.

جهانگردی وابسته ترین صنعت جهانی به اطلاعات محسوب می شود. بدون داشتن نظام هماهنگ و به هنگام گردش اطلاعات و همراه شدن با تکنولوژی نوین اطلاعات هرگز نمی توان در بازار رقابتی حال حاضر باقی ماند. فقدان اطلاعات لازم موجب می شود که مسافران فعلی نتوانند سفر مورد انتظارشان را تجربه کنند و به رضایت کامل برسند و توریست های بالقوه (بعدی) نیز به احتمال زیاد جذب بازارهای دیگر خواهند شد. در این میان تبلیغات و اطلاع رسانی که به وسیله دولت ها (به علت هزینه بالای تبلیغات در سطح بین المللی این امکان برای بخش خصوصی میسر نیست) انجام می شوند موجب می شود تا صنعت توریسم بتواند در منطقه یا حوزه ای خاص در صحنه رقابت به سهم مناسبی از بازار دست یابد. به طور مثال آمار و ارقام موجود در خصوص کشور مالزی نشان دهنده سرعت شگفت انگیز و میل رسیدن به صدرجدول خدمات و صنایع جهانی به وسیله صنعت جهانگردی است.

پیش بینی سازمان جهانی جهانگردی حاکی است تا سال ۲۰۱۰ حدود یک میلیارد نفر و سال ۲۰۲۰نزدیک به ۱/۶ میلیارد نفر به سیاحت زمین می پردازند و درآمد حاصل از توریسم در سال ۲۰۱۰ حدود یک هزار میلیارد دلار و در سال ۲۰۲۰ حدود دو هزار میلیارد دلار خواهد بود و همچنین با ورود هر ۶ توریست به کشور برای یک نفر شغل ایجاد می شود. این در حالی است که تمام خدماتی که به جهانگرد ارائه می شود حدود ۵۰درصد سود دارد (آمار و اطلاعات سازمان جهانی توریسم ۲۰۰۴) مطمئنا چشم انداز روشنی برای آینده این صنعت قابل تصور است و نمی توان موفقیت های گسترش جهانگردی را تنها با محک افزایش عدد و رقم سنجید (تعداد مسافر، درآمد خالص و...)، بلکه بایستی این صنعت را با توجه به نقشی که در بهبود کیفیت زندگی و گسترش روابط اجتماعی و شناخت ملل و عقاید مختلف دارد، بررسی کرد.

مساله بهبود کیفیت خدمات و محصولات - که آینده جهانگردی در گرو آن است- شامل ارکان و اجزای تشکیل دهنده صنعت توریسم است و همان طور که گفته شد تنها مناطق و کشورهایی می توانند در صحنه رقابت باقی بمانند که با توجه به میزان رضایتمندی مشتریان- مصرف کنندگان- از محصولات و خدمات جهانگردی هر یک از متغیرهای صنعت توریسم به طور مستمر به سمت کیفیت بهتر و برتر سوق داده شوند. در جهانگردی نوین مدل رقابت و کیفیت جایگزین مدل سنتی شده است.

البته محدود کردن تاثیر این صنعت به چند بخش که به صورت مستقیم در ارتباط هستند (هتلداری وآژانس های مسافرتی و رستوران ها) نمی تواند چندان درست باشد. همان طوری که اثرپذیری صنعت توریسم از تمام بخش های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی کشور غیرقابل انکار است. طیف گسترده ای از حوزه های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، محیط زیستی، عمومی و خصوصی، انسانی و مالی وسرمایه ای، شهری و روستایی، به طور مستقیم و غیر مستقیم، به صورت فعال یا نیمه فعال، متاثر یا موثر در این صنعت هستند.

تاثیرات شگرف توریسم در کاهش نرخ بیکاری، افزایش سطح درآمد، تامین منابع انرژی و رونق بازار صنایع دستی که طبق آمار موجود و در حال حاضر بیش از ۱۰ میلیون نفر از آن ارتزاق می کنند تنها بخشی از مزایای ویژه پرداختن به این صنعت است. طبق بررسی های به عمل آمده به ازای ورود هر گردشگر دو تا شش شغل به صورت مستقیم و با احتسابات مشاغل در بخش های تولیدی و خدماتی برای هر گردشگر ۹ تا ۱۵ شغل ایجاد می شود. طی سالهای اخیر صنعت توریسم ۵/۱ درصد درآمد ملی جهان را به خود اختصاص داده است.

توزیع جغرافیایی درآمد حاصل از توریسم در جهان یکسان نیست به طوری که ۸۰ درصد درآمد واشتغال ناشی از این صنعت به آمریکا و اروپا اختصاص داشته و از ۲۰ درصد باقی مانده ۵/۲ درصد سهم خاورمیانه است که از سهم ۵/۲ درصدی خاورمیانه کمتراز یک درصد سهم ایران است.برای ورود هر توریست در کشورها مولفه هایی چون امنیت، ارایه خدمات بهینه، میراث غنی فرهنگی و تاریخی، جاذبه های طبیعی، دریا و دریاچه ها، تنوع آب وهوا، ویزای سهل وآسان مورد نیاز است که با فقدان هر یک از این موارد ورود گردشگر با مشکل مواجه می شود.

کویرنوردی، آب درمانی، غارنوردی، کوهنوردی، شکار، ماهیگیری، اسکی روی ماسه، گردشگری روستایی، ورزش های آبی، دیدن چشم اندازهای طبیعی مانند آبشار، رودخانه از بخش های اکوتوریسم هستند.

اکوتوریست ها غالبا با گرایش زیست محیطی هستند و می توانند در پالایش وحفاظت از محیط زیست، گسترش فرهنگ زیست محیطی در بین مردم جوامع نقش موثری ایفا کنند. ایران از نظر وجود آثار تاریخی و فرهنگی در میان ده کشور اول جهان قرار دارد و از نظر جاذبه های اکوتوریسمی و تنوع اقلیمی نیز جزو پنج کشور برتردنیا است. با وجود قابلیت ها و پتانسیل های موجود در کشور وجود عواملی همچون عدم زیرساخت های مناسب طبیعت گردی،عدم شناخت نسبت به اکوتوریسم در ایران، کمبود متخصصین در امر اکوتوریسم، فقدان فرهنگ مناسب خاص طبیعت گردی که بعضی مواقع سبب تخریب و از بین رفتن چشم انداز های طبیعی می شود و در نتیجه تبدیل به زباله دانی می شود، عدم اطلاع رسانی در این زمینه توسط رسانه های دیداری و شنیداری و مطبوعات از دلایل عمده عدم جذب اکوتوریسم در ایران است. این در حالی است که کشورهای توریست پذیر با داشتن چشم اندازهای طبیعی می توانند باعث افزایش درآمد سرانه ملی شوند و ایران در صورت سرمایه گذاری و تاکید بر جذب گردشگر طبیعی، می تواند به راحتی به درآمدهای پیش بینی شده سازمان جهانی جهانگردی تا سال ۲۰۱۰ دست یابد. ایران با داشتن چشم اندازهای طبیعی و زیبا و بکر و وجود اقلیم های متفاوت آب و هوایی و گونه های متنوع گیاهی و جانوری می تواند تاثیر شگرفی در جذب گردشگران طبیعت گرد ایفا کند و در این حوزه در منطقه خاورمیانه یکی از قطب های اکوتوریسمی قلمداد شود و باعث افزایش درآمد ارزی کشور شود.

اکوتوریسم تنها شاخه ای از گردشگری است که به مشارکت جوامع محلی نیاز اساسی دارد چرا که بهترین و توانمندترین راهنمایان تورهای گردشگری طبیعی کسی نیست جز بومیان ساکن این مناطق که به راحتی می توانند هدایت چنین تورهای تخصصی را برعهده گیرند و همین مساله در کاهش مهاجرت های بی رویه روستائیان به کلان شهرها نیز نقش اساسی ایفا میکند و در این راستا چرخ بسیاری از مراکز اقامتی در دورافتاده ترین نقاط کشور به حرکت در خواهد آمد و باعث اشتغالزایی، ارتقای سطح زندگی مردم روستایی خواهد شد.ایران با داشتن دو رشته کوه مرتفع البرز و زاگرس و چشم اندازهای طبیعی زیبا و بکر مناطق غرب و شمال کشور و تنوع اقلیمی و فرهنگی متنوع از قبیل آداب و سنن، زبان و موسیقی، پوشاک، صنایع دستی و نحوه زیست مردمان در این مناطق، وجود بزرگترین دریاچه جهان در شمال کشور، وجود ۵۰ دریاچه در داخل کشور و نیز دریاچه ارومیه به عنوان یکی از ۵۹ ذخایر زیستی کره زمین می تواند مامن اصلی جهانگردان طبیعت در جهان قرار گیرد.

از سوی دیگر وجود جنگل های وسیع در مناطق شمالی کشور، بیابان ها و کویرهای ایران، تالاب های بین المللی، غارها، آبشارها، چشمه های آب معدنی و روستاهایی با جاذبه های ویژه مانند کندوان، ماسوله همه از جاذبه ها و ظرفیت های بی نظیر اکوتوریسم در ایران هستند و برخی از آنها از قطب های بین المللی اکوتوریسم در جهان، به شمار می روند. فرهنگ سازی و آگاه سازی گردشگران داخلی جهت برقراری ارتباط سالم و ایجاد تعامل با افراد بومی و تلاش جهت حفظ محیط زیست مناطق مورد بازدید، برنامه ریزی درخصوص جذب طبیعت گردان سایر کشورها از طریق تبلیغات مناسب و آگاه سازی سرپرستان تورهای گردشگری در مورد ایجاد تورهای خارجی مسوولیت پذیر جهت بازدید از نواحی مختلف ایران، که این نکته در تعامل فرهنگی و انتقال فرهنگ اصیل ایرانی به سایر نقاط جهان نیز موثر خواهد بود.اما نامناسب بودن جاده ها، دشواری ارایه خدماتی مانند محل اقامت، غذا و پذیرایی، عدم امکانات عمومی و تسهیلات دولتی از قبیل کمپ و پست های امداد در مناطق کوهستانی دوردست موانع و مشکلاتی هستند که در حوزه اکوتوریسم مشاهده می شود.

درجهان امروز، صنعت گردشگری و جذب توریسم یکی از صنایع مهم و منابع مهم درآمدی اقتصادی محسوب می شود و کشورهای جهان سعی دارند تا با سرمایه گذاری های کلان در بخش گردشگری برای جذب هرچه بیشتر توریسم به عنوان یک منبع درآمد خوب اقدام کنند. برخی از کشورهای عربی از جمله کشور امارات متحده عربی نیز از جمله کشورهایی است که دراین بخش سرمایه گذاری های بزرگی انجام داده و پیشرفت های خوبی نیز داشته اند تشویق برای سرمایه گذاری در بخش املاک و هتل در دبی و اخیرا در ابوظبی به نحو چشمگیری افزایش یافته است. در ۵ سال گذشته، هتل های امارات شاهد افزایش چشمگیر مسافر بوده است، به طوری که در سال ۲۰۰۶ حدود ۵ میلیون نفر مسافر از هتل های امارات استفاده کردند که ابوظبی بیشترین مسافرها را به خود اختصاص داده است، یعنی حدود ۱/۳ میلیون نفر در سال ۲۰۰۶ میلادی. علت اصلی پیشرفت دبی در این بخش را می توان توسعه خطوط هوایی، بازار املاک، گردشگری اسلامی و ایجاد بازار کار در تمامی مناطق این کشور دانست.

این صنعت، ۳۴۰ درصد از اقتصاد دبی را تشکیل می دهد و لذا امارات گوی سبقت را در این زمینه از سایر کشورهای خاورمیانه ربوده است. و پیش بینی می شود که در سال ۲۰۱۰ بیش از ۶ میلیون توریست از این کشور دیدن نماید. ایجاد زیربناهای لازم برای این صنعت، فراهم نمودن محیطی بدون جرم و جنایت، برقرار کردن سیستم حمل و نقل عمومی منظم و بسیاری از موارد دیگر، به توسعه این صنعت کمک شایانی نموده است و در حال حاضر بیش از ۵۰ نمایشگاه بین المللی در هر سال در دبی برپا می شود.

با توجه به آنچه به تصویر کشیده شد باید دید که جایگاه ایران در صنعت توریسم چیست و چه سرمایه گذاریهایی در این بخش اشتغالزا در ایران صورت گرفته است. آیا می توان جایگاهی برای صنعت توریسم در تولید ناخالص داخلی و درآمدهای ارزی آن برای کشور در نظر گرفت؟ چه عواملی است که علی رغم سودآوری و اشتغالزایی با لا در کنار نیاز اندک به سرمایه گذاری، صنعت توریسم را زیر غبار فراموشی برده و کشور ما را از مواحب آن بی نصیب کرده است؟! آیا ما ایرانیان در فرهنگ و دانش و نو آوری و تنوع های زیست محیطی وجغرافیایی و قومی از عمارات و ابوظبی وترکیه و مالزی کمتر داریم یا دیرینه تاریخ کهن ما کم از آنان دارد. ای کاش به خود آییم تا دیر نشده.!

نویسنده : پیمان جنوبی    

 

روزنامه مردم سالاری

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: چهارشنبه 29 مرداد 1393 ساعت: 22:24 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

صنعت گردشگری و توسعه

بازديد: 445

صنعت گردشگری و توسعه

            صنعت گردشگری با ویژگی‌های خاص خود، صنعتی پویا با آینده‌ای روشن تلقی می‌شود. سرمایه‌گذاری در این صنعت در تمام کشورهای دارای جاذبه‌های جهانگردی روبه افزایش است.       

 

            صنعت گردشگری با ویژگی‌های خاص خود، صنعتی پویا با آینده‌ای روشن تلقی می‌شود. سرمایه‌گذاری در این صنعت در تمام کشورهای دارای جاذبه‌های جهانگردی روبه افزایش است. امروزه جذب گردشگران خارجی به رقابتی فزاینده در بین نهادهای درگیر در صنعت گردشگری تبدیل شده است. زیرا این صنعت نه‌تنها در پیشبرد اقتصاد ملی و درآمدهای ارزی نقش دارد بلکه صنعتی است پاکیزه و عاری از آلودگی و در عین حال ایجادکننده مشاغل جدید. گردشگری برای کشورهای دارای جاذبه‌های جهانگردی نظیر ایران می‌تواند به مهم‌ترین منبع کسب درآمد ارزی تبدیل شود. مشروط بر اینکه برنامه‌ریزی صحیح و همه‌جانبه توأم با آینده‌نگری برای آن تنظیم و اجرا شود. سرمایه‌گذاری جهانی در صنعت گردشگری حاکی از آن است که گردشگری صنعتی از زمره صنایع توزیع‌کننده درآمد است و هنگامی که جهانگرد وارد کشور می‌شود، در مقابل خدماتی که به وی ارائه می‌شود، باید هزینه پرداخت کند و این پرداخت ارزی خواهد بود. لذا این صنعت می‌تواند جایگزین اقتصاد تک‌محصولی یعنی درآمد نفتی گردد.

اینکه امروزه مشاهده می‌شود که کشورهای صنعتی اروپا و آمریکا تمام نیرو و توان خود را در جهت جذب جهانگرد به کار می‌گیرند، موید جایگاه این صنعت در اقتصاد است، عایدی حاصل از گردشگری پایدار و در عین حال امکان بهره‌برداری از آن در کوتاه‌مدت فراهم است. همچنین اشتغال‌زایی در این صنعت بالا بوده و نیروی انسانی موردنیاز آن محتاج به آموزش بلندمدت نمی‌باشد. امکانات موجود در ایران نشان می‌دهد که ایران ظرفیت پذیرایی بیش از دو الی سه میلیون گردشگر خارجی را در سال دارا می‌باشد و اگر در زمینه جذب گردشگران، برنامه‌ریزی و موانع موجود رفع شود و آن موارد فراقانون برای کسانی که از حاشیه امنیتی برخوردار بوده و معمولا برای ناامن جلوه دادن کشور برای جهانگرد، کلا به‌سر عقل آمده و به ماهیت اصیل این صنعت درآمدزا پی ببرند، ما شاهد رسوب گردشگران خارجی (توریست) در کشور بسیار زیاد خواهیم بود و این یعنی دستیابی به درآمد ارزی چشمگیر.

این صنعت که بعد از صنعت نفت، مهم‌ترین گزینه برای درآمد ارزی در کشور خواهد بود. چون کشور ایران در این موارد یک موقعیت بسیار استثنایی و ممتاز از نظر جذب جهانگرد داشته که آن درآمدهای ارزی هنگفتی را به دنبال خواهد داشت و موضوعات مورد علاقه جهانگردان در ایران به فراوانی یافت می‌شود، که از جمله طبیعت زیبا با خصوصیات اقلیمی و آب و هوایی ویژه، مردمی با فرهنگ و تمدن کهن، آداب و رسوم و سنن باستانی و اسلامی و اماکن بسیار قدیمی با سبک معماری بی‌نظیر، به‌ویژه در شمال ایران و در منطقه تالش‌نشین و شهرک تاریخی ماسوله با قدمتی چندین هزار ساله که وجود دارد، در کمتر کشوری می‌توان پیدا کرد. از طرفی کشور ایران یکی از پنج کشور مهم جهان در عصر حاضر است که آثار و آداب و سنن باستانی در حدی قابل توجه وجود دارد.

و تنها کشوری است که با داشتن این همه جاذبه‌های جهانگردی، بخش صنعت جهانگردی را به راحتی می‌توان در آن مقبول ساخت. در حال حاضر مهم‌ترین مانعی که بر سر راه صنعت جهانگردی می‌باشد، رابطه ایران با جهان خارج است. در کشورهای جهان سازمان‌هایی به نام (سازمان جهانگردی ملی) NTA وجود دارند که رابطه بین بخش‌های دولتی و خصوصی هستند.

این سازمان‌ها وظیفه تسهیل امر جهانگردی و از میان برداشتن موانع موجود از طریق کارشناسان خبره را داشته تا مسیر جهانگرد به سوی ایران تغییر یابد. ورود جهانگرد به ایران سرمایه‌گذاری را افزایش داده، به خصوص سرمایه‌گذاران را تشویق به سرمایه‌گذاری در زمینه احداث اقامتگاه، سالن‌های غذاخوری مجهز بین‌راهی، احداث تله‌کابین به خصوص در مناطق جنگلی شمال و بخش تالش‌نشین که طبیعت بکر و وصف‌ناشدنی دارد و صدها مواردی که با ایجاد آنها اشتغال ایجاد کرده و هم جهانگردان خارجی را به خرج کردن ارزهای خودشان در ایران تشویق می‌کند. یک جهانگرد اگر احساس کند که واقعا به عنوان گردشگر به آن اهمیت می‌دهند همه‌گونه امکانات رفاهی که لازمه جذب جهانگرد می‌باشد در ایران وجود دارد خواهان ماندن بیشتر در ایران و سیر و سیاحت در مناطق مختلف کشور که هرکدام به تناسب خود یک جاذبه‌ای دارد سفر کرده و با خاطره‌ای خوش از ایران رفته و فرهنگ برخورد درست ما در آن اثر گذاشته و در کشور خودش جدای از تعریف جاذبه‌های گردشگری در ایران، به مسائل فرهنگی، که اگر درست با آن برخورد شده باشد پرداخته و از این امر یک گام مهم و مثبتی در جهت خدمت به توسعه اقتصادی کشور برداشته می‌شود که نهایتا برآیند آن می‌تواند عامل موثری در تحرک و تسریع فرآیند رشد و توسعه اقتصادی کشور باشد.

براساس تجربیات حاصله در این زمینه عده‌ای از دست‌اندرکاران بخش صنعت توریسم معتقدند که هر یک نفر جهانگرد که وارد کشور می‌شود برابر با صدور صدها بشکه نفت برای کشور ایران سودآور می‌باشد و برای تحقق این امر مهم و حیاتی مشارکت تمامی افراد و مسوولان دست‌اندرکار بخش توریست و صنعت جهانگردی را می‌طلبد. در رابطه با گردشگران و مسائل مربوط به آنان مشکلاتی وجود دارد که از جمله تطبیق توریست‌ها با قوانین ایران می‌باشد. طبیعی است وقتی گردشگر خارجی از قوانین ما مطلع باشد به دنبال آن تحریکاتی نیز وجود نخواهد داشت، لذا با آموزش‌های لازم، اشاعه توریسم به هیچ‌وجه خطرآفرین نیست.

مسئله بسیار مهم و پراهمیتی که در مورد بخش جهانگردی باید مورد توجه قرار گیرد، داشتن راهنماهای متعدد و آگاه که از موارد بسیار پراهمیت می‌باشد زیرا راهنماهای توریست‌ها، مبلغان کشور ما هستند، چون توریست خارجی که از شرایط ایران اطلاع کافی ندارد و کلام و گفتار راهنما را آینه تمام‌نمای شرایط ایران می‌پذیرد. توریست خارجی دنبال ارزش‌ها و اعتقادات ماست و می‌خواهد کنجکاوی‌اش را ارضا کند، لذا روی حرف‌های راهنما حساب باز می‌کند، پس بنابراین راهنماها باید مورخ، ادیب، صادق و متعهد باشند، تا اینکه توریست‌ها را با واقعیات آشنا نمایند. در کل صنعت جهانگردی و توریسم دو هدف عمده می‌تواند داشته باشد:

۱) درآمد اقتصادی

 

۲) اشاعه فرهنگ ملی و اسلامی. از آنجایی‌که عده‌ای فقط به درآمد اقتصادی می‌اندیشند، در حالی‌که خود اشاعه فرهنگ ملی و دینی در بلندمدت درآمدزا نیز هست. برخلاف ادعای کسانی‌که توریست‌ها را از نظر فرهنگی برای ما مشکل‌آفرین می‌دانند، به هیچ‌وجه نیاز به رهاسازی فرهنگی نداریم، بلکه با شناختی که از توریست پیدا می‌کنیم آنها بسیار راحت خود را با شرایط ما تطبیق می‌دهند. واقعیت این است که غربی‌ها از شرایط حاکم بر غرب و انگاره‌های فرهنگی آنجا خسته شده‌اند لذا جذابیت فرهنگی برای توریست‌ها همان نانوایی سنتی ما، گلیم‌بافی و کارگاه‌های سنتی ساخت ابزار و آلات کشاورزی با ابزارهای اولیه و با دست و دیدن بازارچه‌های سنتی به سبک بسیار قدیم معماری. این معنا و مفهوم ندارد که بخواهیم با مدرن‌سازی آنچه متعلق به فرهنگ ملی و دینی ماست دچار رهاسازی فرهنگی شویم، چون جهانگردان غربی از مظاهر مدرنیسم غرب دلزده شده‌اند. لذا در جهانگردی به دنبال چیزهای تازه هستند، به امید اینکه مسوولان این بخش به خصوص سازمان جهانگردی و میراث فرهنگی کشور با حرکت‌های مثبت در مورد رونق بخش جهانگردی، شاهد رونق بیشتر این صنعت اشتغال‌زا و پردرآمد باشیم. به امید روزی که ایران در بخش صنعت توریست در دنیا حرف اول را بزند.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: چهارشنبه 29 مرداد 1393 ساعت: 22:20 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

ليست صفحات

تعداد صفحات : 824

شبکه اجتماعی ما

   
     

موضوعات

پيوندهاي روزانه

تبلیغات در سایت

پیج اینستاگرام ما را دنبال کنید :

فرم های  ارزشیابی معلمان ۱۴۰۲

با اطمینان خرید کنید

پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست.

 سامانه خرید و امن این سایت از همه  لحاظ مطمئن می باشد . یکی از مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه   09159886819  در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما  فرستاده می شود .

درباره ما

آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس