دانش آموزی - 660

راهنمای سایت

سایت اقدام پژوهی -  گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان

1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819  -  صارمی

2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2  و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی  (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .

3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل http://up.asemankafinet.ir/view/2488784/email.png  را بنویسید.

http://up.asemankafinet.ir/view/2518890/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86.jpghttp://up.asemankafinet.ir/view/2518891/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%20%D8%A8%D9%87%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA.jpg

لیست گزارش تخصصی   لیست اقدام پژوهی     لیست کلیه طرح درس ها

پشتیبانی سایت

در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا  پیام بدهید
آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet

زندگی نامه و اثار فروغ فرخزاد

بازديد: 379

 

تحقیق رایگان

سایت علمی و پژوهشی اسمان

زندگی نامه و اثار فروغ فرخزاد

فروغ فرخزاد در 15 دي ماه 1313 در تهران متولد شد, مادرش " توران وزيري تبار و پدرش " سرهنگ محمد فرح‌‏زاد " بود؛ پدر به دليل روحيه نظامي كه داشت از همان آغاز فرزندان خود را به گونه‌‏اي متفاوت تربيت مي‌‏كرد و سعي داشت آن‌‏ها را با سختي آشنا كند, فروغ در سال‌‏هاي 1325 پس از پايان دوره ابتدايي در دبيرستان"خاور" ثبت نام مي‌‏كند و در اين سال‌‏ها به سرودن شعر روي مي‌‏آورد.

اما فروغ, شعرهاي اين دوره را كه بيشتر در قالب غزل سروده ‌‏شده‌‏اند, هيچ‌‏گاه جايي منتشر نمي‌‏كند.او در سال 1328 وارد هنرستان بانوان كمال‌‏الملك‌‏مي‌‏شود و نقاشي و خياطي را زير نظر استاد "پيتر كاتوزيان"و"بهجت صدر" مي‌‏آموزد. در شهريور ماه 1329 در حالي كه شانزده سال بيش ندارد با پرويزشاپور كه پانزده سال از او بزرگتر است و نوه خاله مادري فروغ است علي رغم تمام مخالفت‌‏هاي خانواده ازدواج مي‌‏كند؛آنها براي زندگي مشترك اهواز را بر مي‌‏گزيند و به آنجا نقل مكان مي‌‏كند. در سال 1331 همزمان با انتشار اولين مجموعه شعر فروغ"اسير" تنها فرزندانشان"كاميار" متولد مي شوكد و سپس از آن حس زنانگي به شكلي خاص در فروغ مي‌‏شكند. اما شادي تولد كودك ديري نمي‌‏پايد و اختلافات خانوادگي بالا مي‌‏گيرد. در فاصله سال‌‏هاي 1332 اشعار فروغ در نشريات آن روز همچون"روشنفكر","اميد","ايران" و"سخن" منتشر مي‌‏شود و بازتاب گسترده‌‏اي در سطح جامعه روشنفكري آن روزها دارد.

فروغ در سال 1334 از پرويز شاپور جدا ‌‏شده و نگهداري كامي نيز به پدر سپرده مي‌‏شود. ديري نمي‌‏پايد كه فروغ سر خورده و افسرده چمدان به دست به خانه پدري باز مي‌‏گردد و پدرش نيز كه مخالف كارهاي او و انتشار اشعارش بوده‌‏است او را چمدان به دست از خانه بيرون مي‌‏كند. فروغ به دعوت"طوسي حايري" كه زماني همسر احمد شاملو بود به خانه او مي‌‏رود. مدتي را در خانه او مي‌‏گذارند تا جايي براي خود دست و پا كند. در همين سال مجموعه شعر اسير به چاپ دوم مي‌‏رسد كه عمدتا اشعار اين مجموعه چهار پاره منظوم يا قطعه بودند. در سال 1335 كه احمد شاملو"عروسي خون" لوركا را ترجمه كرده و قرار بود اين نمايشنامه به روي صحنه برود, شاملو از فروغ دعوت مي‌‏كند كه به همراه اعضا اين گروه"طوسي حايري","لبعت والا" و چند نفر ديگر به ايفاي نقش بپردازد. آنها شروع به تمرين مي‌‏كنند اما به دلايل مالي و مشكلات شخصي بازيگران اين تئاتر روي صحنه نمي‌‏رود.
در سال 1335 فروع مجموعه شعر"ديوار"را كه شامل 25 قطعه شعر منظوم است منتشر مي‌‏كند و پس از آن به ايتاليا و آلمان سفر مي‌‏كند در سال 1336 به تهران باز مي‌‏گردد و به ناچار اتاقي اجازه مي‌‏كند. در همين سال‌‏ها دو داستان به نام‌‏هاي"بي‌‏تفاوت"و"كابوس" را در مجله "فردوسي"منتشر مي‌‏كند. در سال 1337 عصيان را كه شامل 17 قطع شعر منظوم بود منتشر مي‌‏كند. همزمان با ابراهيم گلستان آشنا مي‌‏شود و به عنوان منشي در "گلستان فيلم" مشغول به كار مي‌‏شود. در سال 1338 فروغ به همراه صمد‌‏ پوركمالي با هزينه"گلستان فيلم" به انگلستان, هلند و آلمان براي كارهاي صدابرداري و تعمير دستگاه‌‏هاي فيلم‌‏برداري مي‌‏رود اما اين سفر را نيمه كاره رها مي‌‏كند و به تهران باز مي‌‏گردد.

************************************************

در سال 1338 فروغ در تهيه و بازي فيلمي از مراسم خواستگاري در ايران كه بنا به سفارش موسسه فيلم ملي كانادا توسط ابراهيم گلستان ساخته شد ايفاي نقش مي‌‏كند.
در فاصله اين سال‌‏ها فروغ همراه با ابراهيم گلستان در عرصه فيلم‌‏سازي مشغول است و يك فيلم تبليغاتي يك دقيقه‌‏اي براي صفحه نيازمندي‌‏هاي روزنامه كيهان و يك فيلم كوتاه تبليغاتي براي كارخانه روغن پارس مي‌‏سازد.

در سال 1340 سفر كوتاهي به انگلستان مي‌‏كند. در اين سال دست به خودكشي مي‌‏زند كه اين خودكشي ناكام مي‌‏ماند. در همان سال"ديوار" به چاپ دوم مي‌‏رسد. در همين سال فروغ در نمايش‌‏نامه‌‏اي به نام" كسب و كار ميسيز وارن" اثر"برنارد شاو" به كار گرداني"سركيسيان" بازي مي‌‏كند اما پس از مدت‌‏ها تمرين اين نمايش بنا به مشكلات جانبي به روي صحنه نمي‌‏رود. در سال 1341 در اولين فيلم بلند ابراهيم گلستان به نام"دريا" به عنوان نقش اول بازي مي‌‏كند؛ همزمان با بازي در اين فيلم شعرهايش در آرش منتشر مي‌‏شوند.
در سال 1341 فروغ براي ساختن فيلم"اين خانه سياه" است به جذام خانه بابا باغي مي‌‏رود و همزمان با آن شعر"به علي گفت مادرش روزي" را مي‌‏سرايد و با همكاري"شاهين سركيسيان" نمايش‌‏نامه"ژان مقدس"اثر"برنارد شاو" را به فارسي باز مي‌‏گرداند. در بهمن ماه همين سال"اين خانه سياه است" در كانون فيلم به نمايش مي‌‏آيد كه بازتاب زيادي در مطبوعات آن روز دارد.

در سال 1342 در دو سكانس فيلم"خشت و آينه" به كار گرداني ابراهيم گلستان به ايفاي نقش مي‌‏پردازد و در اين سال براي بازي در نمايش‌‏نامه "شش شخصيت در جست‌‏وجوي نويسنده" لوئيجي پراندلو به كار گرداني پري صابري دعوت مي‌‏شود, اين نمايش در انجمن فرهنگي ايران و ايتاليا اجرا مي‌‏شود.

در زمستان سال 1342 " اي مرز پرگُهر" را در آرش منتشر مي‌‏كند. در اواخر زمستان همين سال مجموعه شعر"تولدي ديگر" را كه شامل شعرهاي پراكنده‌‏اش در نشريات بود, منتشر مي‌‏كند.
در 1343 "اين خانه سياه‌‏است" برنده جايزه فيلم فستيوال فيلم" اوبرهاوزن" مي‌‏شود.

در همين سال برگزيده اشعار فروغ به انتخاب خودش منتشر مي‌‏شود. سال 1344 فروغ سفري به ايتاليا و فرانسه مي‌‏كند و پس از بازگشت به ايران با"بر ناردو برتو لويچي" ديدار مي‌‏كند. در سال 1345براي شركت در دومين فستيوال"فيلم مولف"به ايتاليا سفر مي‌‏كند. در اين سال با سهراب سپهري, مهدي رخشا و بهجت صدر به نقاشي كردن مي‌‏پردازد.

تمام راز اشعار فروغ در اين گفته ها نهفته است واگر دقيق شويم ميتوانيم بن مايه هاي تفكر او را كه درجاي جاي اشعارش ريشه دوانده اند، مشاهده كنيم. گفته ها يش به شعر درآمده اند اين گفته ها جوهر شعري دارد. نامه هايش را بخوانيد،خواهيد فهميد!
باور عيني، زميني ، باور به متحد شدن با تمام ابناي هستي و سپسگذراندن جهان از خود ومستحيل شدن در معنايي كه تلالو رستگاري است. اگرچه از درونشر، از درون پوسيدگي و هيچي وفنا گذر كند، نظام اشعار متاخرتر او را مي سازدفيلم خانه سياه است، چون زيستن اوست، نشان ازناخودآگاه جامعه ادبار گرفته اي مي دهد كه نواي انسان مغمومي روايت گر آنست. يعنيصداي زن و تشخص صداي زن. شعر فروغ تشخص صداي زنانه است. صدايي كه خود را در محيطمرسوم واقعي بي استعاره معنا مي كند. در عينيت. در زوالي كه هرروز آنرا با گوشتش حسميكند. از شگفتيهاي جسم مي گويد وا ز معشوقي واقعي حرف مي زند وراه رستگاري راازدرون همين كوچه ها و خيابانها با تمامي شرشان وتمامي واقعيت عجيب وغريبشان ميجويد. گاه چنان معشوق زميني را به نمونه مثاليش پيوند ميزند كه طنين مولانا ازاشعارش شنيده مي شود.
تفكر او از قعر زمين زبانه مي كشد، در شعرش شعله مي زند،بالا مي آيد،جزئي از هستي مي شود وسپس در كهكشان فرود مي آيد.

من از تو مي مردم

*************************************

اما تو زندگاني من بودي

تو با من ميرفتي تو در من مي خواندي

وقتي كه من خيابانها را

بي هيچ مقصدي ميپيمودم

تو با من مي رفتي

تو در من مي خواندي

از شعر : تولديديگر

همه هستي من آيه تاريكي است

كه تو را در خود تكرار كنان

بهسحرگاه شكفتنها و رستنهاي ابدي خواهد برد

من در اين آيه ترا اه كشيدم آه

مندر اين آيه ترا

به درخت وآب وآينه پيوند زدم.

جامعه چنين عصياني رابر نمي تابد. چنين تشخصي را خارج ازعرف زمانه واجتماع مي بيند. زني از شگفتيهاي جسممي گويد. بي آنكه به صد استعاره ومجاز متوسل شود ومعشوق زميني اش را به آب و آتشوآينه پيوند مي زند.

فيلم خانه سياه است دلالتهايي وراي خود دارد در بافتمعنا شناسانه خود از خود فراتر مي رود ودلالت به جامعه اي مي كند كه جذام سرتا پايآن راگرفته است. زخمها ي فروكوفته اش را تنها يك شاعر مي تواند بسرايد چراكهكلام جاري مرسوم حق مطلب را ادا نمي كند. راستي تا به حال به اين فكر كرده ايد كهاگر شعر نبود، آن همنشيني عجيب كلمات نبود، انسان تا ابد لال مي ماند. با كلام جاريمرسوم چگونه دريافتهاي تكان دهنده، بيان مي شد. شعر، ناخوداگاه فروكوفته در بطنزبان و زمان است كه شاعر چون سالكي در پي يافتن آنست.

شعر فروغ همنشيني عجيبوغير منتظره واژه هاست. طنين گونه اي از موسيقي است كه كلمه در آن به درخشش رسيده،به اصل خويش باز گشته و ازغبار عادت پاك شده است و اين سحري است كه ما را به خواندن چند باره اشعار او دعوت ميكند.

ا ز درد زنان و مردان به يكسان سخن ميگويد.

گاهي هم طنيني اسطوره اي مي يابد همچون ايزيس واوزريس ، اورفه و اوريديس،گويا دوباره در همين كوچه ها وخيابانها ، همديگر را گم كرد ه اند وسپس به جهانزيرين قدم گذاشته اند.


از كتاب قدرت اسطوره:

اوزيريس خدايي است كه مرد ورستاخيز كرد و در وجه جاوداني خود مردگان را قضاوت خواهد كرد شخصي كه مي خواهد نزدخداوند برود بايد يگانگي خود را با خداوند درك كند. چنين لحظه اي بي زمان خواهد بودزمان منفجر مي شود پس باز بايد گفت جاودانگي چيزي هميشه ماندگار نيست. شما ميتوانيد آنرا همين جا و هم اكنون در تجربه خود از مناسبات زميني تان داشتهباشيد . من در اينجا به ياد گفته اي از فروغ افتادم:
يك تابلو از لئوناردودر نشنال گالري است كه من قبلا نديده بودم يعني در سفر قبليم به لندن، محشر است . همه چيز در يك رنگ آبي سبك حل شده است. مثل آدم ، به اضافه سپيده دم . دلم مي خواستخم شوم و نماز بخوانم. مذهب يعني همين من در لحظات عشق وستايش است كه احساس مذهبيبودن مي كنم .

ايزيس مي گويد: ((من مادر طبيعي همه چيز ها هستم بانو وفرمانرواي همه عناصر. براي آنكه زندگي داشته باشيد بايد مرگ داشتهباشيد.

ايزيس الهه ايست در جستجوي همسر يا معشوق از دست رفته خود از اين رووارد قلمرو مرگ مي شود .

از اورفه و اوريديس:

بعداز كشته شدن اوريديس، اورفهتصميم گرفت به دنياي زيرين برود وبكوشد اوريديس را به زمين بازگرداند . فرمانروايهادس و ملكه، اوريديس را فراخواندند واو را به اورفه دادند وقتي اوريديس از پي اومي آمد او نبايد به پشت سر نگاه مي كرد آنها از دنياي تيره زيرين بالا مي آمدند .اومي دانست كه كه اوريديس از پي وي مي آيد ولي ناگفته آرزو مي كرد كه يك نظر او راببيند . اكنون به جايي رسيده بودند كه تيرگي ازبين رفته و اندكي هوا خاكستري شدهبود. اما اوريديس هنوز در تيرگي بود وكامل بيرون نيامده بود .سر برگرداند وبهاوريديس نگاه كرد سعي كرد اورا بالا بكشد اما زن در يك لحظه ناپديد شد زن بار ديگربه دنياي زيرين لغزيده بود.

فروغ در شعرش وزن را بر عاطفه وادراكش تحميل نميكند بلكه وزن را تابعي از اين دو مي نمايد. با اوج وفرودهايش اوج و فرودي در وزن ميدهد و گاهي هم ازچارچوب نيمايي به نفع شعر خودش تخطي مي نمايد. نيما مي گفت: يك وزنمشخص بايد در كل شعر احساس شود يعني وزن از ابتداي شعر ذره ذره به كليتي مشخص ختمشود كه در برگيرنده بحر عروضي مشخصي باشد. اما در شعر فروغ گاهي طنين چند وزن رااحساس مي كنيم كه همان وزن عاطفي و حسي او در هنگام سرودن و مرتبط با انديشهاوهستند.همچنانكه او خود مي گويد:

اين وزن نيست كه شعر را انتخاب مي كند من بهحكومت وزن اعتقادي ندارم شعر من وزن خودش را دارد.

آهنگ زندگي وادراك او ازهستي است كه وزن شعر اورا مي سازد.

در سال 1331- مجموعه شعر اسير، در سال 1336-مجموعه شعر ديوار، درسال 1338- مجموعه شعر عصيان، و سپس پس از ورددش بهعالم سينما در سال 1341-تولدي ديگر را مي سرايددر سال 1337 به گلستان فيلم ميرود و به كارهاي سينمايي جذب مي شود.
او خود مي گويد :(( سينما براي من يك راهبيان است اينكه من يك عمر شعر گفته ام دليل نمي شود كه شعر تنها وسيله بياناست.

بي شك آشنايي او با سينما وهمچنين ابراهيم گلستان، تاثير شگرفي در زندگيهنري او گذاشت سال41 سال سرودن تولدي ديگر، همزمان شد با مقدمات ساخت خانه سياهاست. فروغ در آمد ورفت بود. در ايران وهمچنين در خارج. تحولي درزند گيش بوجود آمدهبود ديگر آن، دختر مغموم وافسرده شعر هاي اسير وعصيان وديوار حالا داشت به زني پختهتبديل مي شد واين پختگي در شعرهاي تولدي ديگر به بعد، نمود عجيبي يافت بي شك اگرسينما وآشنايي باهنر تصوير نبود اودر همان اشعار سه ديوان قبلش به پايان رسيده بود. خود مي گويد:((هيچ صيادي در جوي حقيري كه به گودال مي ريزدمرواريدي صيد نخواهدكرد.

سينما چشم انداز گسترده اي را درمقابل او گشود.سهم تصوير و عينيت يافتنتصورات وتفكرات در شعر هاي او قابل توجه است وفضاي تخت اشعار پيشين، به عمقي درهمهابعاد تبديل مي شود .

تنهايي او بسط گونه اي از زيستنن است كه آگاهي عنصر اصليآن وپيوند خوردن با نبض جهان ضرورت خدشه ناپذير آنست.

گفتن بي آنكه به شعردرآيد نوشتن بر بخار پنجره است. بخار كه كنار برود نوشته بخار مي شود .گاهي اگرادراك، احساس و دريافتهاي آدمي به شعر نياميزد ،لال مي ماند، در زمان مدفون مي شود . فروغ براي بيان ادراك يكه اش محتاج شعر بود.اگرچه به هيچ وجه نمي توان اشعار سهكتاب اسيروعصيان وديوار را با ا شعار تولدي ديگر مقايسه كرد.
اگرچه همه اشعارتولدي ديگر و ايمان بياوريم... به يك پايه از قوت نيستند

شعر فروغ مركز گريزاست . واين را اگر خاصيت سبكي او بدانيم افراط در آن به پراكند گي انجاميده است ومحور عمودي اشعارش را با تشتت مواجه نموده است .فروغ نه به وزن فكرمي كند نه بهفرم. بلكه اين شعر اوست كه به مقتضاي عاطفه وادراك واحساسش اين دو رابه خود جذب ميكند.

به سبب همين گذر، جرح وتعديلها رادر فرم ووزن انجام مي دهدنه درعاطفه وادراك خود.
او وزن وفرم را رام زبان خاص خود مي كند.

او الان دربين ما نيست او جدا ا ز شعرهايش در عالمي كه نمي دانيم ا زچه جنسي است ميزيد.اياآنجا هم اگر كلام با شعر درنياميزد سترون وبخار شدني است؟ نمي دانم.
در اينجا مانه كاري به سال تولد او داريم نه مرگ ومحل تولدش، كه او خود اين كار رانمي پسنديد. ما با حاصل زندگي سي وچند ساله او كارداريم كه به اندازه چند برابر زندگي تقويمي اشدستاورد داشته است.گويا خدا قدرتي به او داده تا كار هايي كه مي بايد در عرض پنجاهسال انجام دهد، ده، دوازده ساله انجام دهد . گويا خدا اين چنين مي خواسته تا زودتربه خود بخواندش .

گويا در يك ثانيه كهكشان راه خود را گم كرد فروغي لازم بود تاكهكشان از راه شيري شير بنوشد وبه راه خود ادامه دهد.


فروغ وقت براي زمينياننداشت

پنجره فروغ مقاله اي از محمد حقوقي در نقد شعر فروغ فرخزاد

پنجره، شعري از فروغ فرخزاد

پيش از اين در چهارمين كتابِ "شعر زمان ما" نوشته‏ام كه از ميان شاعران ما "فروغِ" بيتاب در شتاب واپسين سال‏هاي عمر، هيچ‏گاه همچون يك فيلسوف يا يك معمار با يك متفكر، فرصت نشستن و طرح افكندن نيافت، طرحي كه تكميل و تدوين آن به شعر او عنوان يك اثر "ساختمند" بخشد. چرا كه او چون توفاني بود كه مي‏توفيد و همه اشيا را در عرصه شعرهاي خود مي‏پراكند. و ناگزير به پراكنده‏گويي و بيان شعارهاي گاهگاهي نيز تن در مي‏داد.

و از همين روست كه اغلب اشعار او جز يك ارتباط معنايي، از هيچ پيوند "ساختي" ارگانيك برخوردار نيست. اصولاً به شعر وي به عنوان يك شعر "ساختاري" به معني دقيق كلمه نمي‏توان نگريست؛ زيرا شعر او از جمله اشعار "حرفي و سطري" است كه تنها بر يك خط مستقيم (و گاه دايره‏وار) به پيش مي‏رود. منتها با چاه‏هايي كه گهگاه خواننده را نيز در اعماق فرو مي‏برند. خاصه آنجا كه با استمداد از تصاوير خاص خود در بندهايي از يك شعر، حرف‏هايي مستقيم بندهاي ديگر را - كه غالباً جنبه شعار دارند، عينيّت مي‏بخشد. با اين همه از ميان شعرهاي "حرفي - سطري" و غيرساختمند امروز ما، تنها اشعار اوست كه همواره از آغاز و پاياني بجا برخوردار است. و ما برخلاف اكثر قريب به اتفاق شعرهاي "سپهري" از خواندن اشعار موفق او درست در جايي فارغ و متوقف مي‏شويم كه حركت طبيعي شعر به پايان رسيده است و از جمله آنهاست: شعرهاي تولدي ديگر "تنها صداست كه مي‏ماند"، "به آفتاب سلامي دوباره خواهيم داد"، "ايمان بياوريم به آغاز فصل سرد" و چند شعر ديگر، كه همه و همه داراي چنين مختصه‏اي هستند، به عبارت ديگر در حركت طولي خود بي‏اراده و ناآگاهانه به پيش نرفته‏اند؛ هدف داشته‏اند و دانسته‏اند بايد به كجا برسند و در كجا پايان يابند. و از آن ميان شعر "پنجره"ي فروغ است. پنجره‏اي كه با نيروي عشق در شب ظلماني شاعر رو به آفتاب در فضاي رهايي و هواي پرواز باز مي‏شود و اين پنجره آشناي همه شعرهاي اوست. و در اين شعر، پنجره‏اي ديگر. پنجره‏اي از ژرفاي زمين تا بلنداي آسمان با دو دريچه باز در پهناي فضا. پنجره‏اي هم براي ديدن و هم شنيدن. ديدن حيوان‏ها و انسان‏ها و شنيدن گام‏ها و ازدحام‏ها. معبر و منظر نگاهي بُرّان كه خاك را مي‏شكافد و از آن سوي زمين ديگر بار به گستره مهرباني مكرر آبي رنگ باز مي‏شود. پنجره‏اي كه شب هنگام نه دستِ "فروغ تنها" كه دست‏هاي كوچك "تنهايي" را صورت مادي و مفهوم شخصيت يافته همه تنهايان، كه گويي كودكي است معصوم كه روح "فروغ در اوست"( پر از ستاره‏هاي كريم (آري كريم) مي‏كند. خواهشي از نوع خواهش كودكان (و مگر نه "تنهايي" دست‏هاي كوچك داشت) و همچنين دعوت خورشيد به ميهماني شمعداني‏ها (بياني همچنان با مناسبت خواهش يك كودك معصوم) و در نهايت، نياز انسان و گياه به روشنايي و نور. انساني همچون فروغ تنها، تنهايي مجسم در كنار پنجره دلخواه.
اين نخستين بند شعر پنجره است و برخلاف نظر اين و آن در عين ارتباط با همه بندهاي ديگر. و نه تنها ارتباط افقي، كه ارتباط عمودي هم. منتها نه ارتباط ساختاري به عنوان يك شعر ساختمند بر اساس معماري كلمات، بل بر مبناي حركت محتوايي و روايي شعر. ذهنيتي روان و بي‏انحراف با بار واژه‏هاي همخون و همخوان، كه از مبدأ تا مقصد پيش مي‏رود. مقصدي كه گاه جز همان مبدأ نيست. چرا كه كلمات در يك حركت دايره‏اي سير مي‏كنند و در اين شعر از پنجره تا پنجره. كه در بند نخستين از چگونگي آن روايت شد و حال كه در بند دوم از شخص راوي و خواهنده آن روايت مي‏شود. شاعري كه به كودكي خود باز مي‏گردد و از آن زمان تا زمان سرايش شعر، زندگي خود را مرور مي‏كند. از وقتي كه از عروسك‏هاش و از زير سايه‏هاي درختان كاغذي در باغ يك كتاب مصورِ ويژه كودكان كنده مي‏شود و از خانه به كوچه مي‏آيد و بعد از كوچه به مدرسه و آشنايي با حروف الفبا. منتها اين حركت نه از "ديد" يك كودك يا نوجوان، كه از "ديد" شاعري مجرب و داناست. و ما نشانه‏هاي اين "ديد" را با توجه به چندين "صفت" و "اضافه" مثل "خشك" (براي فصل) "عقيم" (براي تجربه)"معصوميت"براي كوچه‏هاي خاكي) "پريده رنگ" (براي حروف الفبا) و "مسلول" (براي مدرسه) به عيان مي‏بينيم. ديدني همراه با نگاه حسرت‏آميز شاعر به دوران كودكي و بعد نگاه نفرت‏آميز به ايام مدرسه و يادگيري حروف "الفبا"، با اين آگاهي كه كودك از همان آغاز آشنايي با حروف، از وقتي كه ياد مي‏گيرد واژه "سنگ" را بنويسد، از معصوميت خود فاصله مي‏گيرد و به پرنده‏ها نه به چشم مهرباني، كه از سرِ آزار مي‏نگرد. "سارهاي سراسيمه"اي كه با توجه به جمله آشناي "سار از درخت پريد" در كتاب‏هاي اول دبستان و طنز پنهان در آن، با بازگشت كودكان در نخستين روز از مدرسه و آشنايي با دو واژه "سنگ" و "سار" پرزنان مي‏گريزند. و نه عجب اگر از چشم شاعري آگاه و با اين ديدگاه، حروف الفبا پريده‏رنگ به نظر آيند و مدرسه، مسلول. مدرسه‏اي كه با گرد گچ، سل و تباهي تزريق مي‏كند نه سواد و آگاهي.

و بند سوم كه با اشاره به گياهان گوشتخوار (در تقابل با درختان كاغذي در باغ يك كتاب مصور) و با يادآوري پروانه‏هاي خشكيده در صفحات كتاب‏ها (كه در سال‏هاي آغاز مدرسه، كار معمول بچه‏هاست)، و ديگر در خاطر شاعر نگران به صورت پروانه مصلوب به سنجاق حكّ شده است، از پايان تلخِ دنياي كودكي به آغاز سال‏هاي جواني وارد مي‏شود. جواني شاعري مجرب و ممتحن، در جامعه‏اي كه ديگر با ساختار ناراست و بي‏ستونِ آن آشناست. با عدالت نااستوارش كه جز ريسماني سست، و خشونت بي‏قانونش، كه جز دستمالي تيره نيست... و بيهودگي گذران شب و روز در تيك‏تاك يكنواخت ساعت، در چشم و گوش انسان بي‏تكيه‏گاه و بي‏اعتماد، بي‏اميد و بي‏چراغ و بي‏شوق و بي‏نگاه، زني تحت ستم در هيئت آرزويي متجسّد و متجسّم، با فوران خون از شقيقه‏هاش؛ زن مصدوم و مظلوم و در عين حال دلير و مصمم، كه در اين چهارراه وحشت و هول، مي‏داند كه جز اينكه همه "سد"ها را بشكند و با نيروي عشق ديوانه‏وار دوست بدارد، هيچ چاره‏اي نمي‏تواند داشت.
و آن گاه بند چهارم. بندي كه (با توجه به بند اول و دوم) هم پنجره را دقيق‏تر مي‏شناساند و هم خود را. پنجره‏اي هميشه باز به لحظه آگاهي و نگاه و سكوت. شاعري كه آن قدر تجربه كرده، كه ديگر به سهولت و راحت مي‏تواند به كودكان و جوانان پيرامون خود مفهوم "ديوار" را بشناساند؛ اما به زبان شعر. كه اين هموست كه روزگاري در پشت ديوار بلند، "نهالي" بيش نبود و حالا درخت تنومندي است آن چنان بالا و سرافراز، كه آفاق بيكران پشت "ديوار" را نيز تماشا مي‏كند و با آگاهي و اطمينان به برگ‏هاي جوانش مي‏فهماند كه اينكه برابر نگاه شماست، پايان جهان نيست، ديواري است مانعِ "ديد" شما بالندگان كه زودازود از فراز آن همه آفاق را خواهيد ديد، البته با وقوف به اين حقيقت، كه كودك روبه رشد، با رسيدن به حدّ شعور و عبور از سدّ، در نهايت، جز خود را منجي خود نخواهد دانست. چون ديگر به زبان آينه آشناست و مي‏داند كه تنها آينه است كه پرسش او را به عيان پاسخ خواهد داد كه آري منجي، تنها همين تصويري است كه در برابر توست. تو كه ديگر در اين حدّ از آگاهي، به كمال مي‏داني كه اين تنها تو نيستي كه تنهايي، كه همين زمينِ معلق گردان در زير پاي تو نيز به يقين كمتر از تو تنها نيست. حقيقتي كه فقط با تجربه و امتحان به تدريج دريافت خواهد شد. و نه با بشارت بشيران، كه بشرِ اهل شر را هيچ سودي از آن نبوده است. دنيايي همه ويراني و نابودي و تلاشي ناشي از انفجارهاي پياپي و ابرهاي مسموم كه زمينيان را جز سعادت منحوس و شقاوت ملموس هيچ به حاصل نياورده است. و بنابر همين احساس صادقانه و وحشت‏آور از تجربه سال‏هاست كه او را به بيان اين خطاب وامي‏دارد. خطابي انساني به برادر همخونِ عازم ماه، كه رسيدن به ماه همان و هنگام نوشتن تاريخ قتل‏عام گل‏ها همان. ("صنعت" اوج‏گيرنده در برابر "طبيعت" نابود شونده)شاعري كه در برابر صعود در بيداري (رفتن به ماه) از سقوط در خواب مي‏گويد كه همه به تجربه مي‏دانيم سقوطي است غيرواقع و متوهّم. به همين دليل است كه "فروغ" ساده‏لوحي انسان را به شكل سقوط در خواب مي‏بيند. كه برخورد ما "كابوسيان" با زمين درست همان لحظه‏اي است كه در وحشت از خواب مي‏پريم. آيا همين دليل تعبير "ساده‏لوحي" به "ارتفاع" نيست؟ تعبيري سخت مناسب و بجا، از كسي كه آن "شبدر چهار پر" نادر و كمياب را به عنوان تازه‏ترين حقيقت مكشوف، بر روي گور مفاهيم كهنه يافته است. يافتن شبدر چهار پر ديرباب از ميان هزاران هزار هزار شبدر سه پر به نشان نگاهِ عادي عادتي. و چنين است كه "فروغ"، يابنده حقيقت مي‏شود و به خود بازمي‏گردد و از خود مي‏گويد: از جواني‏اش، كه چگونه در كفن انتظار و عصمت خود خاك مي‏شود و از كودكي‏اش، كه چگونه به شوق ديدار و سلام به خداي آشناش كه در پشت‏بام خانه قدم مي‏زند، از پله‏هاي كنجكاوي خود بالا مي‏رود.

و حالا در آستان بند آخر، شاعري‏ست والا و آگاه كه با تمام وجود احساس مي‏كند كه وقت گذشته است و او را جز "لحظه" (به عنوان كوتاه‏ترين واحد زمان) سهمي از عمر و از برگ‏هاي تاريخ نيست. كسي كه حتي فاصله كوتاه ميز را فاصله‏اي بيجا و كاذب مي‏داند. ميز ميان گيسوان شاعره نوميد و دست‏هاي غريبه غمگين، كه آنها را از يگانگي راستين باز مي‏دارد. شاعر از غريبه مي‏خواهد حرفي بزند. حرفي فقط به نشان زنده بودن، و اين كمترين توقع زني است كه در صدد بخشيدن مهرباني جسم زنده خود به آن غريبه تنهاست. اما دريغا كه خواهش او را جوابي نيست. او كه همچنان به انتظار در پناه پنجره خود نشسته است. پنجره‏اي براي ديدن و شنيدن و نگاه و سكوت و ارتباط با زندگي و آفتاب. حركت آگاهِ دايره‏وار از پنجره مبدأ، به پنجره مقصد ؛ كه خود شكل ظاهري شعر را ترسيم مي‏كند.
شعري با زبانِ راحت گفتاري ويژه "فروغ" با حركت تند كلماتي كه گاه به رواني و گاه به سختي از ريسمان وزن مي‏گذرند و همه در همنشيني‏هاي نوين و جانشيني‏هاي جديد بر پله‏هاي كوتاه و بلند سراسر شعر مي‏درخشند. "تركيب"ها و "تعبير"هايي از اين دست:

مهرباني مكرر آبي رنگ (= آسمان) - دست‏هاي كوچك تنهايي - عطر ستاره‏ها ستاره‏هاي كريم - از بخشش سرشار كردن (و نه بخشيدن) - فصل خشكِ تجربه‏هاي عقيم عشق - سال‏هاي رشد پريده‏رنگ الفبا (سال‏هاي سرد و بيهوده يادگيري) - سارهاي سراسيمه (بياني نو با كاربرد صفت به جاي قيد) - لبريز از صدا (و نه پُر از صدا) - صداي وحشت - وحشت پروانه‏ها - ريسمان سست عدالت - تكه تكه كردن قلب چراغ‏ها (نه شكستن چراغ‏ها) - چشم‏هاي كودكانه عشق (شخصيت بخشي به مفاهيم. عشق معصوم با توجه به چشم‏هاي كودكانه) - دستمال تيره قانون (مانع راه نگاهِ عاشقانه آزاد) - شقيقه‏هاي مضطرب آرزو (شخصيت بخشي به مفاهيم)- فوران فواره خون (قطع كردن اميد انسان‏ها در عين خشونت) - پنجره آگاهي و نگاه و سكوت (جواهر سه گانه معرفت انسان هنرور امروز) - قد كشيدن نهال گردو (رشد كودك) - پرسيدن از آينه و برخورد با تصوير خود (آگاه شدن رشد يافته و شناخت خويش) - رسالت ويراني - ابرهاي مسموم - قتل‏عام گل‏ها )خشونتِ برساخته از لطافت( - ارتفاع ساده‏لوحي - پله‏هاي كنجكاوي - قدم زدن خدا بر پشت‏بام )پاكي احساس و شناخت كودك از مفهوم خدا( - بخشيدن مهرباني جسم زنده (و نه بخشيدن جسم زنده) و... و...

نمايشي نو در آغاز دهه چهل از همنشيني نوين كلمات، در حركت آزاد خيال از سرچشمه ذهني صاف و پاك از قراردادهاي عادتي شعر كهن، كه در نمايشگاه نخستين جلوه‏هاي جديد اصل "آشنايي زدايي"، محصول نگاه ديگر فروغِ شاعرند. فروغِ روشني‏بخش شب شاعران، كه هر كدام با فكر و خيال و ذهن و زبان ويژه خويش، در آغاز حركت سنگين گذر هزاره سوم، هيچ گوشه‏اي از آفاق انسان و جهان، از پنجره ويژه آنان پنهان نخواهد ماند.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: چهارشنبه 09 مهر 1393 ساعت: 17:06 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

تحقیق درباره مولانا ( جلال‌الدين محمد بلخي ( مولوي)

بازديد: 6223

 

تحقیق رایگان سایت فروشگاه علمی و پژوهشی اسمان

تحقیق درباره  مولانا ( جلال‌الدين محمد بلخي ( مولوي)

جلال‌الدين محمد، كه با عناوين « خداوندگار»، « مولانا»، « مولوي»، « ملاي روم» و گاه با تخلص « خاموش» در ميان پارسي زبانان شهرت يافته، يكي از شگفتيهاي تبار انساني است.

از عنوان‌هاي او، « خداوندگار» و « مولانا» در زمان حياتش رواج داشته و «مولوي» در قرن‌ها بعد و شايد نخستين بار در قرن هشتم يا نهم در مورد او به كار رفته است.

مولانا در ششم ربيع‌الاول سال 604 هجري قمري در شهر بلخ متولد شد. نياكانش همه از مردم خراسان بودند. خود او نيز با اينكه عمرش در قونيه گذشت، همواره از خراسان ياد مي‌كرد و خراسانيان آن سامان را همشهري مي‌خواند.

پدرش، بهاءالدين ولدبن ولد ( 543-628) نيز محمد نام داشته و سلطان العلما خوانده مي‌شده است. وي در بلخ آسوده مي‌زيسته و بي‌مال و مكنت هم نبوده است. در ميان مردم بلخ به ولد مشهور بوده است. بهاء ولد مردي خوش‌سخن بوده و مجلس مي‌گفته و مردم بلخ به وي ارادت بسيار داشته‌اند. ظاهراً اين دلبستگي مردم موجب شده بود كه هراس در دل محمد خوارزمشاه افتد و بهاء ولد در شرايطي قرار گيرد كه از بلخ به قونيه مهاجرت كند. از سوي ديگر وي با مخالفت آشكار متكلم بزرگ قرن ششم، امام فخر رازي، روبرو بوده كه در خوارزمشاه نفوذ فراوان داشته و نزد او در حق بهاء ولد سعايت مي‌كرده است.

البته بيم هجوم تاتار كه بسياري از اهل فضل و دانش شرق ايران را به كوچيدن از ديار خود واداشته بود، در اين ميان تأثير قطعي داشته است.

بهاء ولد بين سال‌هاي 616- 618 به قصد زيارت خانة خدا از بلخ بيرون آمد. بر سر راه، در نيشابور، با فرزند سيزده چهارده‌ساله‌اش جلال‌الدين محمد به ديدار عارف و شاعر جان سوخته، شيخ‌فريدالدين عطار شتافت. عطار دربارة مولانا به پدرش چنين گفت: « اين فرزند را گرامي‌دار، زود باشد كه از نفس گرم آتش در سوختگان عالم زند.»

بهاء ولد بر سر راه مكه چند روزي در بغداد ماند و سپس به حج رفت و پس از گزاردن حج رهسپار شام و از آنجا روانة آسياي صغير شد و چون آتش فتنة تاتار روز به روز شعله‌ورتر مي‌شد و زادگاه او از آشفته‌ترين نواحي قلمرو اسلامي آن روزگار شده بود، ديگر عزم وطن نكرد و در همان جا مقيم شد.

فخرالدين بهرامشاه، پادشاه ارزنجان ( ارمنستان تركيه) و پسرش علاء‌الدين داودشاه، به وي توجه كردند و پس از چندي علاء‌الدين كيقباد، پادشاه سلجوقي روم ( آسياي صغير) از او درخواست كرد تا به قونيه آيد و او پذيرفت.

جلال‌الدين محمد، بنابر رواياتي، در هجده‌سالگي، در شهر لارنده، به فرمان پدرش، با گوهر خاتون، دختر لالاي سمرقندي، ازدواج كرد.

پدر مولانا به سال 628 هجري قمري درگذشت و جوان بيست‌ و چهارساله به خواهش مريدان يا بنابر وصيت پدر، دنبالة كار او را گرفت و به وعظ و ارشاد پرداخت. ديري نگذشت كه سيد برهان‌الدين محقق ترمذي به سال 629 به روم ( آسياي صغير) آ,د و جلال‌الدين محمد از تعاليم و ارشاد او برخوردار شد.

به تشويق همين برهان‌الدين يا به انگيزة دروني، مولانا براي تكميل معلومات از قونيه رهسپار جلب شد. مدت اقامت او در حلب به دقت روشن نيست. گويا در همين شهر بوده كه از محضر درس فقه كمال‌الدين بن العديم بهره گرفته است. پس از اين به دمشق رفت و حدود چهار سال يا بيشتر در آنجا ماند. بنابر رواياتي در اين شهر به ديدار محي‌الدين عربي، عارف و متفكر برجستة آن روزگار نايل آمد.

اقامت او در حلب و دمشق روي هم از هفت سال در نگذشت. پس از آن به قونيه بازگشت و به اشارت سيدبرهان‌الدين به رياضت پرداخت.

مولانا، پس از مرگ محقق ترمذي ( 638)، نزديك پنج‌سال به تدريس علوم ديني پرداخت و چنان‌كه نوشته‌اند تا چهارصد شاگرد به حلقة درس او فراهم مي‌آمدند. وي در آفاق آن روز اسلامي به عنوان پيشواي دين و ستون شريعت احمدي آوازه شد.

بعد از اين دوران است كه ملاقات معروف ميان مولوي و شمس‌الدين محمدبن علي بن ملك داد تبريزي اتفاق افتاد. اين ديدار چنان مولانا را دگرگونه كرد كه از پس پشت پا به مقامات دنيوي زد و دست ارادت از دامن ارشاد شمس برنداشت و پيوسته در ملازمت و صحبت او مي‌بود.

%%%%%%%%%%%%%%%%%

آنچه مسلم است شمس در 27 جمادي‌الآخر سال 624 به قونيه وارد شده و در 21 شوال 643 از قونيه بار سفر بسته و بدين‌سان، در اين بار، حداكثر شانزده ماده با مولانا دمخور بوده است.

علت رفتن شمس از قونيه روشن نيست. اين قدر هست كه مردم جادوگر و ساحرش مي‌دانستند و مريدان بر او تشنيع مي‌زدند و اهل زمانه ملامتش مي‌كردند و بدين‌گونه جانش در خطر بوده است.

باري آن غريب جهان معني به دمشق پناه برد و مولانا را به درد فراق گرفتار ساخت. در شعر مولوي اين لحظه‌هاي هجران و شوق تجديد ديدار زياده آشكار است.

گويا تنها پس از يك ماه مولانا خبر يافت كه شمس در دمشق است. نامه‌ها و پيام‌هاي بسيار برايش فرستاد. مريدان و ياران از ملال خاطر مولانا ناراحت بودند و از رفتاري كه نسبت به شمس داشتند پشيمان و عذرخواه گشتند. پس، مولانا فرزند خود، سلطان ولد را به جستجوي شمس به دمشق فرستاد. شمس پس از حدود پانزده ماه كه در آنجا بود به سال 644 دعوت سلطان ولد را ـ كه با حدود بيست تن از ياران مولانا به دمشق آمده بود ـ پذيرفت و روانة قونيه شد. اما اين‌بار نيز با جهل و تعصب عوام روبرو شد و ناگزير به سال 645 هجري قمري از قونيه غايب گرديد و دانسته نبود كه به كجا رفت.

مولانا پس از جستجوي بسيار، سر به شيدايي برآورد. انبوهي از شعرهاي ديوان، در حقيقت گزارش همين روزها و لحظات شيدايي است.

جايگزين شمس در جلب ارادت مولانا صلاح‌الدين زركوب بود. وي مردي عامي و ساده‌دل و پاكجان بود. توجه مولانا به او چندان بود كه آتش حسد را در دل بسياري از پيرامونيان مولانا برافروخت. بيش از هفتاد غزل از غزل‌هاي مولانا به نام صلاح الدين زيور گرفته است. اين شيفتگي ده سال يعني تا پايان عمر صلاح‌الدين ( محرم سال 657) دوام يافت.

پس از مرگ صلاح‌الدين، عنايت مولانا نصيب حسام‌الدين چلبي گرديد. حسام‌الدين از خانداني اهل فتوت بود. وي در حيات صلاح‌الدين از ارادتمندان مولانا شد و پس از مرگ او سرود ماية جان مولانا و انگيزة پيدايش اثر عظيم او، مثنوي گرديد. يكي از بزرگترين آثار ذوقي و انديشة بشري، را حاصل لحظه‌هايي از همين هم‌صحبتي مي‌توان شمرد.

سرانجام مولانا، روز يكشنبه پنجم جمادي‌الآخر سال 672 هجري قمري چشم از جهان فرو بست. خرد و كلان مردم قونيه حتي مسيحيان و يهوديان نيز در سوگ وي زاري و شيون نمودند. جسم پاكش در مقبرة خانوادگي در كنار پدر در خاك آرميد. بر سر تربت او بارگاهي ساختند كه به «قبة خضرا» شهرت دارد و تا امروز هميشه جمعي مثنوي خوان و قرآن خوان كنار آرامگاه او مجاورند.

مولانا در ميان بزرگان انديشه و شعر ايران شأن خاص دارد و هر كس يا گروهي از زاوية ديد مخصوصي تحسينش مي‌كنند. وي در نظر ايرانيان و بيشتر صاحب‌نظران جهان، به عارفي بزرگ، شاعري نامدار، فيلسوفي تيزبين و انساني كامل شناخته شده است. پايگاه او در شعر و شاعري چنان والاست كه گروهي او را بزرگترين شاعر جهان و دسته‌اي بزرگترين شاعر ايران و جمعي، يكي از چهار يا پنج تن شاعران بزرگ ايران مي‌شمارند. و مريدان و دوستدارانش، بيشتر به پاس جلوه‌هاي انساني، عرفاني، شاعري، فيلسوفي شخصيت او به زيارت آرامگاهش مي‌شنابند.

*****************************************************

آثار مولانا

1ـ مثنوي معنوي مولانا

مهمترين اثر منظوم مولوي است در شش دفتر به بحر رمل مسدس مقصور يا مخدوف با حدود 26000 بيت. در اين منظومة طولانبي كه آن را به حق بايد يكي از بهترين زادگان انديشه بشري دانست، مولوي مسائل مهم عرفاني و ديني و اخلاقي را مطرح كرده است. در اين منظومه همة مباني و مسائل اساسي تصوف و عرفان از طلب و عشق گرفته تا مراحل كمال عارف با توجه به تطبيق و تلفيق آنها با تعليمات شرع و آيات قرآني و احاديث و سنت‌هاي نبوي، و نيز با توجه به اقوال و اعمال و سنن مشايخ مقدم مورد تحقيق قرار گرفته است. از اين اثر بزرگ در جنب كتاب‌هاي مقدس ياد مي‌شود. در حقيقت نيز از لحاظ آغاز و انجام و داشتن نظم خاصي كه بيرون از همة نظام‌هاي تصنيفي است و همچنين اسلوب عرض مطالب و راه و رسم تمثيل به كتاب‌هاي مقدس شباهت دارد.

2ـ غزليات شمس تبريزي مولانا

 دومين اثر بزرگ مولوي است كه به ديوان شمس و ديوان كبير نيز شهرت دارد. در اين اثر مولانا به جاي نام يا تخلص خود، در پايان غالب غزل‌ها نام مرادش شمس‌الدين تبريزي را آورده است. بي‌گمان در ادب فارسي و فرهنگ اسلامي و فراتر از آن در فرهنگ بشري در هيچ مجموعة شعري به اندازة ديوان شمس حركت و حيات و عشق نمي‌جوشد. آفاق بينش او چندان گسترده است كه ازل و ابد را به هم مي‌پيوندد و تصويري به وسعت هستي مي‌آفريند. تصاوير شعر مولانا از تركيب و پيوستگي ژرفترين و وسيع‌ترين او مفاهيمي هستند از قبيل مرگ و زندگي و رستاخيز و ازل و ابد و عشق و دريا و كوه.

ديوان شمس به لحاظ تنوع و گستردگي واژه‌ها در ميان مجموعه‌هاي شعر فارسي، مستثني است. او خود را برخلاف ديگران در تنگناي واژگان رسمي محدود نمي‌كند و مي‌كوشد تا آنان را در همان شكل جاري و ساري آن، براي بيان معاني و تعابير بيكران و گوناگون خود به خدمت گيرد. از استخدام كلمات و تعبيرات خاص لهجة مشرق ايران به ويژه خراسان و زبان تودة مردم و اصوات حيوانات و اتباع عاميانه و تركيبات خاص و حتي عبارات تركي ابايي ندارد. شكستن قواعد و تصرف در شكل‌هاي صرفي و نحوي نيز از ديگر ويژ‌گي‌هاي شكل شعر مولاناست. وي در بسياري از غزل‌ها ناگهان رديف را به قافيه يا قافيه را به رديف تبديل مي‌كند و در رعايت اركان عروضي بي‌قيدي شگفتي نشان مي‌دهد. كوتاهي و بلندي بيش از حد معمول غزل‌ها نيز از ديگر خصوصيات شكل شعر اوست كه گاهي از مرز نود بيت مي‌گذرد و زماني از سه يا چهار بيت تجاوز نمي‌كند. با اين حال تعداد بحور شعري در اشعار مولوي بيش از ديگر شاعران است، بدين توضيح كه به چهل و هفت بحر از بحور عروضي شعر سروده حال آنكه بحوري كه در استخدام شاعران ديگر درآمده است از بيست و هفت برتر نمي‌رود.

3ـ رباعيات مولانا

كه در ميان آنها انديشه‌ها و حال‌ها و لحظه‌هايي درخور مقام مولانا مي‌توان سراغ گرفت.

4ـ فيه مافيه مولانا

اين كتاب تغزيرات مولانا به نثر است و آن را سلطان ولد به مدد يكي از مريدان پدر تحرير كرده است.

5ـ مكاتيب مولانا

كه شامل نامه‌هاي مولاناست.

6 ـ مجالس سبعه مولانا

سخناني است كه مولانا بر منبر گفته است.


دوش چه خورده‌اي، دلا؟ راست بگو، نهان مكن

چون خمشان بيگنه روي بر آسمان مكن

بادة خاص خورده‌اي، نقل خلاص خورده‌اي

بوي شراب مي‌زند، خربزه در دهان مكن

روز الست جان تو خورد ميي زخوان تو

خواجة لامكان تويي، بندگي مكان مكن

دوش شراب ريختي وز بر ما گريختي

بار دگر گرفتمت، بار دگر چنان مــكن

من همگي تراستم، مست مي وفاستم

با تو چو تير راستم، تير مرا كما مكن

اي دل پاره پاره‌ام، ديدن اوست چاره‌ام

اوست پناه و پشت من، تكيه بر اين جهان مكن

اي همه خلق ناي تو، پر شده از نواي تو

گــر نه سمـاع باره‌اي دست به ناي جان مكن

كار دلم به جان رسد، كارد به استخوان رسد

ناله كنم بگويدم: « دم مزن و بيان مكن.»

ناله مكن كه تا كه من ناله كنم براي تو

گرگ تويي شبان منم، خويش چو من شبان مكن

هر بن بامداد تو جانب ما كشي سبو

كه « اي تو بديده روي من، روي به اين و آن مكن»

شير چشيد موسي از مادر خويش ناشتا

گفت كه « مادرت منم، ميل به دايگان مكن»

باده بنوش، مات شو، جملة تن حيات شو

بادة چون عقيق بين، ياد عقيق كان مكن

بادة عام از برون، بادة عارف از درون

بوي دهان بيان كند تو به زبان بيان مكن

از تبريز، شمس دين مي‌رسدم چو ماه نو

چشم سوي چراغ كن، سوي چراغدان مكن

آب حيات عشق را در رگ ما روانه كن

آينة صبوح را ترجمة شبانه كن

اي پدر نشاط نو، بر رگ جان ما برو

جام فلك نماي شو وز دو جهان كرانه كن

اي خردم شكار تو، تيرزدن شعار تو

شست دلم به دست كن، جام مرا نشانه كن

خيز، كلاه كژ بنه وز همه دامها بجه

بر رخ روح بوسه ده، زلف نشاط شانه كن

خيز، بر آسمان برآ، با ملكان شو آشنا

مقعمد صدق اندرآ، خدمت آن ستـــانه كن

چونكه خيال خوب او خانه گرفت در دلت

چون تو خيال گشته‌اي در دل و عقل خانه كن

هست دو طشت: در يك آتش و، آن دگر ز زر

آتش اختيار كن، دست در آن ميــــانه كن

شو چو كليم، هين، نظر تا نكني به طشت زر

آتش گير در دهان، لب وطــن زبـــانه كن

شش جهت است اين وطن، قبله در او يك مجو

بي‌وطني است قبله‌گه، در عدم آشيانـه كن

كهنه‌گرست اين زمان، عمر ابد مجو در آن

مرتع عمر خلد را خـــارج اين زمــانه كن

هست زبان برون در، حلقه در چه مي‌شوي؟

در بشكن به جان تو سوي روان روانه كن

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: سه شنبه 08 مهر 1393 ساعت: 19:20 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,,,,,,,
نظرات(1)

تحقیق درباره حروف مقطعه قرآن

بازديد: 2545

 

حروف مقطعه قرآن :

 قرآن 114 سوره دارد و در 29 سوره ملاحظه مي كنيم كه بعد از«بسم الله الرحمن الرحيم »سوره با حرفي آغاز شده است كه در اصطلاح مفسران آنها را «فواتح السور» يا «حروف نوراني» و يا «حروف مقطعه» مي نامند .

اين حروف مقطعه در ابتداي سوره ها ‏، يك حرفي‏، دو حرفي ‏،سه حرفي‏، چهار حرفي يا پنج حرفي هستند كه به ظاهر معناي روشني ندارند . حروف مقطعه به قرار ذيل است :

«الم- الم- المص- الر- الر- الر- المر- الر- الر- كهيعص- طه- طسم- طس- طسم- الم - الم- الم- الم- يس- ص- حم- حم- حمعسق- حم- حم- حم- حم- ق- ن »

اين حروف به ترتيب در اوايل سوره هاي « بقره ‏‏، آل عمران ‏،اعراف‏ ،يونس ‏، هود ‏،يوسف ‏، رعد ‏، ابراهيم ‏، حجر ‏، مريم ‏،طه ‏، شعرا ‏، نمل‏، قصص ‏، عنكبوت ‏، روم لقمان ‏، سجده ‏،يس ‏، ص ‏، مومن ‏، فصلت ‏، شوري ‏، زخرف ‏، دخان ‏، جاثيه ‏، احقاف، ق ‏، قلم» هستند.

اگر اين حروف جمع شوند و مكررات آنها حذف شود ‏، درست نصف حروف بيست و هشتگانه (28) الفباي عربي يعني چهارده (14)حرف خواهند بود . اين حروف را در عبارت « صِراطعليٍّ حقنُمْسِكُهُ » به معناي «راه علي حق است ما به آن چنگ مي زنيم» يا «على صراط حق نمسكه » يا «على حق ، نمسك صراطه » گردآوري كرده اند و اهل نست نيز مى توانند براى تاييد راه خود با همين حروف جملاتى مانند « صريح طريقك مع السنه » را بسازند؛ يعنى ، راه و روش تو در صورت هماهنگى با سنت (برداشت خاص اهل سنت از اسلام) صحيح است. و اين حروف (حروف مقطعه با حذف مكررات ) ، نصف حروف هجا است چون اثبات اعجاز نصف هدف آيات قرآن است. سال ها بعد از نزول قرآن كه براى زبان عرب قواعدى و علومى وضع شد حروف را نيز از حيث كيفيت تلفظ تقسيم كرده و هر قسمتى را بنامى ناميدند. اينك مى‏بينيم كه اين چهارده حرف اول سوره‏ها درست مشتمل بر نصف تمام آن اقسام است يعنى نصف مهموسه و نصف مجهوره و نصف شديده و رخوه و مطبقه و منفتحه و مستعليه و منخفضه و قلقله (آقاى شهرستانى حروف هر يك از اقسام را ذكر كرده و شمرده‏اند) و همچنين بين حروف مقطعه هم حروف نقطه دار و هم حروف بي نقطه و هم حروف شمسي و هم حروف قمري و هم حروف متصل و هم حروف منفصل هست .

از يكصد و چهارده(114) سوره قرآن پنجاه و شش (56) سوره مكي و بيست و هشت (28) سوره مدني هستند كه از (56) سوره مكي قرآن (26)سوره ي آن و از (28) سوره مدني (3) سوره ي آن ابتدايشان حروف مقطعه آمده است . يعني غالب سوره هاي حروف مقطعه دار (26)سوره از (29) سوره مكي هستند . و به عبارت ديگر هر سوره‏اى كه در اول آن حروف مقطعه آمده مكية است بجز سوره بقره و آل عمران اما سوره رعد اختلافى است.]1[

همچنين بعد از حروف مقطعه معمولاً نام و يادي از كتاب و قرآن و ذكر و وحي و نوشته و . . . در ميان مي آيد . اما در معاني اين حروف ‏، مفسران قديم و جديد نكات جالبي گفته اند كه كه شايد هر كدام بخشي از اسرار وجود در اين حروف بيان كرده باشند .

به عبارت ديگر حروف مقطعه در اوائل سوره‏هاى مختلف وجود دارد كه در برخى از موارد اين حروف بطور بسيط بكار برده شده مانند « ص » در اول سوره 38(ص) و « ق » در اول سوره 50 (ق) و « ن » در اول سوره 68 ( القلم ) و در بعضى از موارد فواتح سور از دو حروف متشكل مي باشد كه مجموعا ده سوره هستند كه هفت مورد آن با « حم » شروع مي شوند و آنها عبارتند از سوره‏هاى: غافر- فصّلت- شورى- زخرف- دخان- جاثيه- احقاف- و مورد هشتم و نهم و دهم عبارتند از سوره‏هاى : طه- طس- يس. و سيزده سوره ديگر كه فواتح آنها از سه حرف شروع گرديده عبارتند از. بقره- آل عمران- عنكبوت- روم- لقمان- سجده- يونس هود- يوسف- ابراهيم- حجر- شعراء- قصص. و دو سوره از قرآن با چهار حروف شروع شده و آنها عبارتند از سوره اعراف و سوره رعد و فقط سوره « كهيعص » است كه با پنج حرف آغاز گرديده است. البته اگر در سوره فصلت نيز « حمعسق » را يك مجموعه بحساب آوريم ميتوان گفت كه در آغاز دو سوره از سوره‏هاى قرآن حروف مقطعه پنجگانه وجود دارد و با توجه بمطالب فوق مجموعا بيست و نه سوره با حروف مقطعه شروع شده است. ]2[

البته متذكر شويم كه حروف مقطعه با ذكر مكررات عبارتند از : « ا ، ح ، ر ، س ، ص ، ط ، ع ، ق ، ك ، ل، م ، ن ، ه ، ي »‏ كه گاهى آنها را" حروف نورانى" نيز مى‏نامند. ]3[

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: سه شنبه 08 مهر 1393 ساعت: 17:36 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

تحقیق درباره تاثیرات مثبت و منفی تلفن همراه

بازديد: 2739

 

دو تأثیر منفی تلفن همراه بر سلامت

1 - امواج و سرطان

تلفن همراه سرطان‌زا هست یا خير؟ این سؤالي است که مدت‌ها ذهن افراد را درگير کرده و تاکنون پاسخ درست و روشنی براي آن دریافت نکرده‌اند. سؤالی که مدت‌ها مخفی ماند و مردم هم به آن توجهی نکردند تا این‌که کم‌کم موضوع تأثیر امواج تلفن همراه روی سلامتی انسان مطرح شد و حساسیت در این زمینه بین مردم و کارشناسان بالا گرفت. کار به جایی رسید که حتی نمونه‌هایی منتشر شد که نشان مي‌داد مي‌توان با امواج تلفن همراه تخم‌مرغی را پخت یا پاپ‌کورن درست کرد (که البته صحت آن‌ها هیچ‌گاه به‌طور واضح تأیید نشد). به‌طورکلی، یک کشمکش اساسی بین موافقان و مخالفان این ادعا وجود دارد، ادعایی که در صورت درست بودن صدمه‌هاي جبران ناپذیری را به همراه خواهد داشت. بيشتر سازنده‌های گوشی و فراهم‌کننده‌های ارتباطات موبایل به هیچ وجه زیر بار پذیرش نتایج تحقیقاتی که سرطان‌زا بودن تلفن‌های همراه را تأیید مي‌کنند، نمي‌روند و حتی نتایج تحقیقات را به سخره مي‌گیرند. هر چند شرکت‌هایی هم وجود دارند که خود از چنین تحقیقاتی پشتیبانی مي‌کنند تا به همه ثابت کنند تلفن‌های همراه بی‌ضررند. در هر صورت واضح است که تلفن‌های همراه و امواجی که آن‌ها را به هم متصل نگه مي‌دارد، آن‌چنان هم بی‌ضرر نیستند. به‌خصوص در کشورهایی که شرکت‌های ارائه‌دهنده خدمات توجه چندانی به ایمنی و سلامت شهروندان ندارند و از فناوري‌هاي منسوخ شده و نامطمئن برای ارائه خدمات استفاده مي‌کنند و البته بهای فناوري‌هاي جدید را از مصرف‌کننده مي‌گیرند.  به‌طورکلي این معمای سرطان‌زا بودن تلفن‌همراه هنوز هم حل نشده و اگر ده‌ها مقاله و نتیجه تحقیق هم ارائه شود، بعید است شرکت‌هایی که از سودسرشار شبکه‌های موبایل نفع مي‌برند، از مواضع خود کوتاه بیایند. این چیزی است که به‌خصوص در کشورهای پیشرفته به‌خوبی دیده مي‌شود و شرکت‌های ارائه دهنده خدمات هنوز خطرات استفاده از تلفن همراه را  به‌طور کامل نپذیرفته‌اند.

2- آلودگی گوشی‌ها

گـــروهی از محقـقـان ترکیــه‌ای (دانشگاه Ondokiz Mayis) ادعا مي‌کنند، تلفن همراه کارکنان بیمارستان‌ها یک عامل مهم شیوع بیماری‌های خطرناک به‌شمار مي‌آید. این محققان  با بررسی تلفن‌های همراه دويست دکتر و پرستار دریافتند، 95 درصد تلفن‌ها دست‌کم یک نوع باکتری را روی خود جای داده‌اند. نزدیک به 35 درصد دو نوع و یازده‌درصد سه یا بیشتر از سه نوع  مختلف باکتری را بر خود جاي داده‌اند. باکتری‌هایی که یافته شدند، در برابر يك يا چند نوع آنتي‌بيوتيك‌هاي رايج، مقاوم بودند. گذشته از این، محققان دریافتند که فقط حدود ده درصد کارکنان مورد مطالعه به‌طور مرتب تلفن‌های خود را تمیزمي‌کنند. دکتر چارلز گربا میکروبیولوژیست دانشگاه آریزونا هم مطالعه مشابهی را انجام داده است. او نیز دریافته که تلفن‌های همراه آلوده به میکروب‌های مختلفی هستند.در سال 2007 تحقیقی نشان داد که آلودگی موجود روی تلفن‌های  همراه معمولی بیش از آلودگی دستگیره در، صفحه کلید، کف کفش یا حتی دست‌شويي است. در این تحقیق مشخص شد، بدون تمیز و ضدعفونی‌کردن مکرر تلفن‌های همراه و صفحه‌کلیدها، باکتری‌های بیشتری گسترش یافته و این باعث بیماری خواهد شد. جوانا وران، پروفسور میکروبیولوژی دانشگاه متروپولیتن منچستر بیان مي‌کند: «تلفن‌های همراه نظیر بسیاری از اشیائی که هر روزه به‌کار مي‌بریم، مانند تلفن‌ها و صفحه کلید کامپیوتر، پناهگاه باکتری‌ها هستند. آن‌ها قابل جابه‌جایی بوده، در کیف و جیب قرار داده مي‌شوند، به‌طور مکرر استفاده و به صورت نزدیک مي‌شوند. به بیان دیگر، آن‌ها نسبت به سایر اشیاء با بخش‌های بیشتری از بدن ما تماس دارند و  طیف گسترده‌تری از باکتری‌ها را حمل مي‌کنند.» تلفن‌های همراه نسبت به سایر اشیاء باکتری‌های پوستی بیشتری را حمل مي‌کنند و به‌دلیل قرارگیری در محیط‌های مناسب (نظیر جیب یا کیف) محل مناسبی برای رشد باکتری‌ها هستند .علاوه بر آلودگی، حساسیت‌های پوستی را نیز باید به فهرست عوارض تلفن‌های همراه اضافه کرد. وجود موادی نظیر نیکل یکی از عوامل حساسیت‌زا است. نیکل فلزی است که در محصولات زیادی نظیر جواهرآلات، سگک کمربند و بند ساعت استفاده مي‌شود. نتیجه تحقیق روی 22 مدل تلفن همراه نشان داد که ده نمونه از آن‌ها حاوی فلز نیکل هستند که اغلب در اطراف کلیدهای منو، نزدیک لوگوها و اطراف لبه‌های نمایشگر استفاده شده است.

دو تأثیر مثبت تلفن همراه بر سلامت

1 - آموزش همگانی

پیش‌گیری همواره بهتر از درمان بوده و تلفن همراه کمک بزرگی در تحقق این شعار است. به‌خصوص در مناطق جهان سومي ‌که از شیوع بیماری‌های مختلف رنج مي‌برند و نه‌تنها از اقدامات پیش‌گیرانه که از خدمات درمانی لازم و کافی هم برخوردار نیستند. قابلیت‌های ارتباطی یک تلفن‌همراه آن را به یک ابزار ایده‌آل براي انتشار پیام‌های بهداشتی تبدیل‌کرده است. پیام کوتاه، پیام‌های تصویری، اینترنت، شبکه‌های محلی و حتی بلوتوث را مي‌توان به خوبی برای این منظور به‌کار گرفت. پروژه‌های زیادی در سراسر دنیا و به‌ویژه در کشورهای آفریقایی با همین هدف دنبال مي‌شود و نتایج خوبی هم به همراه داشته است. از جمله بیماری‌هایی که آگاه‌سازی درباره آن‌ها به این روش صورت مي‌گیرد، بیماری ایدز است. ارسال پیام‌های کوتاه درباره این بیماری و معرفی مراکزی که به مبتلایان به این بیماری و حتی افراد سالم خدمات مناسبی را به‌طور رایگان ارائه مي‌کنند، با استقبال فراوانی روبه‌رو شده و  نتایج به‌نسبت مناسبی نیز در پی داشته است. چنین استفاده‌ای را مي‌توان با مدیریت بهتر و بهینه‌سازی دقیق‌تر به‌عنوان یک راهکار پیش‌گیرانه مؤثر مورد توجه قرار داد.

2 - آزمایشگاه همراه

دانشگاه UCLA نمونه اولیه‌ای از یک تلفن همراه را ارائه داده که توسط آن مي‌توان بر وضعیت مبتلایان به ایدز یا مالاریا نظارت داشت یا کیفیت آب یک منطقه را پس از وقوع بلایای طبیعی مورد آزمایش قرار داد (شکل 1).  به همين دليل، یک پلتفرم ویژه تصویربرداری به‌نام LUCAS (سرنامLensless Ultra-wide-field Cell monitoring Array platform based on Shadow imaging ) ارائه  شد که به‌طور موفقیت‌آمیزی روی تلفن همراه و نیز وب‌کم نصب شد. در این روش از تکنیک Shadowgraphy  استفاده شده و از پرتو آبی با طول موج کوتاه برای نورپردازی نمونه‌خون یا نمونه‌های مناسب دیگر کمک گرفته مي‌شود و آرایه‌ای از حسگرها، تصویری از ریزذرات را ثبت مي‌کند. از آنجا ‌که گلبول‌های قرمز خون و سایر ریزذرات الگوهای مجزای مختلفی دارند آن‌ها را مي‌توان توسط LUCAS و با بهره‌گیری از یک الگوریتم ویژه به‌سرعت شناسایی و شمارش کرد. داده‌های جمع‌آوری شده توسط LUCAS را مي‌توان با استفاده از تلفن همراه به‌منظور تجزیه و تحلیل و تشخیص بیماری برای بیمارستان ارسال کرد. LUCAS جایگزین مناسبي برای میکروسکوپ نیست، اما مي‌توان از آن به‌عنوان یک مکمل استفاده‌کرد. درحالی‌که میکروسکوپ‌ها تصاویری با جزئیات بالا ارائه مي‌دهند، تصاویر ارائه شده توسط LUCAS جزئیات کمي‌دارد و قابل مقایسه با تصاویر حاصل از یک میکروسکوپ نیست. مزیت اصلی پلتفرم LUCAS توانایی آن در شناسایی و شمارش تقریباً آنی ریزذرات است. چیزی که برای یک میکروسکوپ با منابع محدود، کاری زمان‌بر و دشوار است. همچنین استفاده نکردن  LUCAS از لنز، این امکان را به‌وجود مي‌آورد که در اندازه کوچک‌تری ارائه شود. درحقيقت، حذف لنز کمک کرده که این سیستم به خوبی درون یک تلفن همراه معمولی قابل جاسازی باشد. تحقیقات نشان داده است که استفاده از نورپردازی با طول موج کوتاه به‌طور عمده‌ای شناسایی سلول‌ها را درپلتفرم LUCAS بهبود مي‌بخشد. از این گذشته با تغییر طول موج، الگوی دوبعدی نشانه‌هاي ثبت‌شده سلول را مي‌توان به‌منظور شناسایی یک نوع سلول خاص تنظیم کرد

 

پاسخ دوم :

تاثیرات مثبت تلفن همراه در زندگی انسان

امروزه اجاره یک ویدیو آسان‌تر از قبل شده است. تنها یک کلیک کردن جایگزین رفتن به فروشگاه دی وی دی شده است. بنابراین تکنولوژی تلفن همراه سبب بهبود زندگی مردم از جهات مختلف شده است، مردم از طریق پیام کوتاه، برنامه‌های شبکه‌های اجتماعی، تماس تصویری، تماس صوتی، هر گونه فعالیت‌های اجتماعی به یکدیگربسیار نزدیک شده‌اند،

در نتیجه آن به حفظ سلامت جسمی و روانی زمانی که اعضای خانواده دور از خانه هستند کمک می‌کند. مردم می‌توانند در اوقات فراغت خود از طریق تلفن همراه خود را سرگرم کنند، به عنوان مثال کتاب الکترونیکی بخوانند، بازی کنند دراینترنت گشت و گذار کنند.

تلفن همراه خدمات جدید، برنامه‌های کاربردی فرصت‌های مناسبی برای کسب و درآمد ایجاد کرده، به عنوان مثال برنامه اینستا گرام برنامه‌ای است که اکثریت کاربران آن در ایران جهت تبلیغات شغلی از آن استفاده می‌کنند. ازطریق تلفن همراه می‌توانید بیش از یک تماس تلفنی انجام دهید در صورتی که در محل کار خود حضور نداشته باشید می‌توانید از طریق تلفن همراه دور کاری انجام دهید.

تاثیرات منفی تلفن همراه در زندگی انسان

با این حال توسعه فن‌آوری تاثیرات منفی هم در زندگی انسان دارد، اگر چه تکنولوژی تلفن همراه زندگی راحت‌تری برای انسان به ارمغان آورده است اما سلامت جسمی و روانی کاربرانی که بیش‌ از حد از فن‌آوری تلفن همراه استفاده می‌کنند را به خطر می‌اندازد. کاربرانی که بیش از حد از تلفن همراه استفاده می‌کنند دچار گرفتگی عضلات انگشت و درد در اثر تایپ پیام کوتاه، بازی کردن و شایع‌ترین عارضه التهاب تاندون‌ها می‌شوند،

همچنین دچار گرفتگی گردن می‌شوند که گرفتگی گردن سبب آسیب وارد شدن به عضلات پشت بدن می‌شود، خیره شدن به اندازه کوچک متون سبب خستگی چشم، تاری دید، گیجی و خشکی چشم می‌شود درد عضلات چشم به همراه گردن موجب سر درد می‌شود،

و همچنین ممکن است دچار سندروم توهم لرزش و زنگ تلفن همراه شوند که سبب ایجاد اضطراب در افراد می‌شود، کاربرانی که بیش ازحد در دنیای مجازی با دیگران ارتباط برقرار می‌کنند ارتباطات چهره به چهره رافراموش کرده‌اند و با جستجو کردن پاسخ هر سوال در اینترنت دچار طوفان مغزی می‌شوند.

 

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: سه شنبه 08 مهر 1393 ساعت: 17:35 منتشر شده است
برچسب ها : ,,
نظرات(0)

زندگی نامه شاعران ایرانی

بازديد: 429

 

با سلام به شما بازدید کننده گرامی برای حمایتاز سایت ما و قرار دادن بیشتر تحقیقان و جواب های فعالیت های و سوال های کتاب های شما بصورت رایگان در سایت بر روی لینک زیر ( بعد از خواندن یا قبل از خواندن تحقیق)هر چند بار که خواستید کلیک کنید تا ما نیز با علاقه بیشتری تحقیقات رایگان دانش آموزی برای شما بگذاریم . باتشکر

 

لیست و فهرست کلیه اقدام پژوهی ها

 

 

تحقیق رایگان در باره زندگی نامه نظامی

سایت علمی و پژوهشی اسمان

تحقیق کامل درباره نظامي گنجه ای

جمال الدين ابومحمد الياس

 ابومحمد الياس بن يوسف نظامي گنجه يي ، استاد بزرگ در داستان سرايي و يكي از نتون هاي استوار شعر پارسي است . زندگي او بيشتر و نزديك بتمام در زادگاهش گنجه گذشت و از ميان سلاطين با اتابكان آذربايجان و پادشاهان محلي ارزنگان و شروان و مراغه و اتابكان موصل رابطه داشت و منظوم هاي خود را به نام آنان ساخت .در باره و فاتش تاريخ قطعي درست نيست و آنرا تذكره اي از 576 تا 606 نوشته اند و گويا سال نزديك بحقيقت 614 هجري (1217 ميلادي )‌باشد وي علاوه بر پنج گنج يا خمسه :‌مخزن الاسرار ، خسرو و شيرين ،‌ليلي و مجنون ، هفت پيكر ، اسكندر (نامه ) ديواني از قصيده ها و غزل ها نيز داشت . نظامي بي شك از استادان مسلم شعر پارسي و از شاعرايست كه توانست بايجاد با تكميل سبك وروش خاصي توفيق يابد. اگر چه داستانسرايي در زبان پارسي پيش از و شروع شده و سابقه داشته است ،‌تنها شاعري كه تا پايان قرن شعر تواست اين نوع شعر را در زبان پارسي بحد اعلاي تكامل برساند نظاميست وي در انتخاب الفاظ و كلمات مناسب و ايجاد تركيبات خاص تازه و ابداع و اختراع معاني و مضامين نو و دلپسند در هر مورد ،‌و تصوير جزئيات و نيروي تخيل و دقت در وصف و ايجاد مناظر دلپذير و ريزه كاري در توصيف طبيعت و اشخاص و احوال ،‌و به كار بردن تشپيهات و استغارات مطبوع و نوع ،‌در شمار كسانيست كه بعد از خود نظيري نيافته است . ضمناً بنابر عادت اهل زمان از آوردن اصطلاحات علمي و لغات و تركيبات عربي وافر و بسياري از اصول و مباني حكمت و عرفان وع لوم عقلي بهيچر وي ابا نكرده و به همين سبب و با توجه به دقت فراواني كه در آوردن مضامين و گنجانيدن خيالات باريك خود در اشعار داشت ، سخن اوگاه بسيار دشوار و پيچيده شده است.

فرياد روز افزون

مرا پرسي كه چون ! چونم ايدوست                  جگر پر درد و دل پر خونم ايدوست

حديث عاشقي بر من رها كن                            تو ليلي شو كه من مجنونم ايدوست

به فريادم زتو هر روز ، فرياد                            از اين فرياد روز افزونم ايدوست

شنديم عاشقان را مي نوازي                              جگر من آن ميان بيرونم ايدوست

نگفتي گربيفتي كيرمت دست ؟                                    از اين افتادمتر گاكنونم ايدوست

غزل هاي نظامي بر تو خوانم                            نگيرد در تو هيچ افسونم ايدوست

 

ابوالمكارم مجيرالدين بيلقاني

مجير از شاعران معروف و زبان آور آذربايجان در قرن ششم هجري (قرن دوازدهم ميلادي) و از شاگردان خاقاني شروانيست كه بزودي بپايه استاد خود در سخن نزديك شد و دست بمعاره او زد و پيش از مرگ آن استاد بسال 586 هجري (=1190ميلادي) درگذشت. وي بدستگاه اتابكان آذربايجان اختصاص داشت و از سلجوقيان عراق ارسلان بن طغرل سلجوقي (م.571=1175ميلادي) را مدح گفت. ديوانش قريب به پنجهزار بيت و پرست از قصائد عالي و غزلهاي دل انگيز. تأثير سبك سخن خاقاني در غالب اشعار او مشهودست و با اينحال مجير از استاد خود ساده گوي ترست. چيرگي مجير در ايجاد تركيبات بديع و مضامين و معاني نوودلپذير قابل توجه بسيارست. درباره اورجوع شود به: سخن و سخنوران ، آقاي فروزانفر ، (ج2ص250-267) و تاريخ ادبيات در ايران دكتر صفا (ج2،ص721-729).

 

طارم زربين كه درج در مكنون كرده اند

طاق ازرق بين كه جفت گنج قارون كرده اند

                                                پيشكاران شب اين بام مقرنس شكل را

                                                باز بي سعي قلم نقش دگرگون كرده اند.

سبز خنگ چرخ را از بهر خاتون هلال

اين سرافسار مرصع بر سرا كنون كرده اند

                                                از براي قدسيان سي پاره افلاك را

                                                اين ده آيتهاي زريارب چه موزون كرده اند

خرد كاري بين كه در مشرق تتق بافان شب

دق مصري را نورد ذيل اكسون كرده اند

 

جمال الدين اصفهاني

جمال الدين محمد بن عبدالرزاق اصفهاني بيشتر عمر خود را در اصفهان بزرگري و نقاشي و عاقبت بشاعري گذراند و علاوه بر آل صاعد و آل خجند بعضي از ملوك باوندي طبرستان و سلجوقيان عراق و اتابكان آذربايجان و عراق را نيز مدح گفت . شعرش خالي از تكلف و روانست . در قصائد خود گاه از سنائي و گاه از انوري تقليد كرده است. با اينحال مضامين و موضوعات تازه بسيار در اشعار خويش دارد. در غزل بمرحله بلندي از كمال نزديك شده و در ساير انواع شعر نيز آثار دل انگيزي بر جاي نهاده است . در باره احوال او رجوع كنيد به مقدمه ديوان جمال الدين اصفهاني ،‌چاپ تهران ، 1320 و به تاريخ ادبيات در ايران ،‌ ج 2 ص 731-733.

رستاخيز

چودر نو رددفراش امر كن فيكون

سراي پرده سيماب رنگ آينه گون

                                                چو قلع گردد ميخ طناب دهردورنگ

                                                چهار طاق عناصر شود شكسته ستون

نه كله بندد شام از حرير غاليه رنگ

نه حله پوشد صبح از نسيج سقلاطون

                                                مخدرات سماوي تتق بر اندازند

                                                بجا نماند اين هفت قلعه مدهون

بدست امر شود طي صحايف ملكوت

بپاي قهر شود پست قبه گردون

                                                عدم بگيرد ناگه عنان دهر شموس

                                                فنا در آرد در زيرران جهان حرون

فلك بسر برد اطوار شغل كون و فساد

قمر بسر برد ادوار عاد كالعر جون

                                                نه صبح بندد بر سر عمامه هاي قصب

                                                نه شام گيرد بر كتف حله اكسون

 

 

 

 

ظهير الدين ابوالفضل طاهر بن محمد فاريابي

سخن سراي بليغ پايان قرن ششم و ازجمله قصيده سرايان بزرگ و غزلگويان استادست . جواني او در فارياب و نيشابور ( از بلاد خراسان ) و بعد از آن چندي در اصفهان (درخدمت آل خجند) و مازندران ( در دستگاه باونديان ) و آخر الامر در آذربايجان ( نزد اتابكان آذربايجان ) گذشت . وفاتش بسال 598 هجري (=1201 ميلادي ) اتفاق افتاد و در مقبره سرخاب تبريز مدفون شد.

وي از شاعر انيست كه دنباله روش انوري را پيش گرفت و بكمال رسانيد . سخن او مانند انوري و پيروانش پر از معاني دقيق و مقرون برواني و لطافت ، و استوار و برگزيده و فصيح است. قدرتش در مدح و ابداع معاني و مضامين جديد در اين راه بسيارست ولي نيروي خلاقه طبق او بيشتر در غزلهاي لطيف و پر معني و جذابش آشكار مي شود. الفاظ نرم و هموارش درين نوع شعر وقتي بامعاني لطيف  و مضامين باريك همراه شود بآساني تحول غزل را از حالتي كه پيش از قرن ششم داشت بحالتي كه در غزلهاي سعدي مي بينيم نشان مي دهد:

 

سفر

سفر گزيدم و بشكست عهد قربي را

مگر بحيله ببينم جمال سلمي را

                                                بلي چو بشكند از هجر اقربا را دل

                                                بسي خطر نبود نيز عهد قربي را

 

مرازمانه بعهدي كه طعنه ميزد نفس

هزار بار بهر بيت ، شعر شعري را

                                                مزاج كودكي از روي خاصيت بمذاج

                                                هنوز طعم شكر مي نهاد كسني را

زخان و مان بطريقي جدافگند كه چشم

در آنبماند بحيرت سپهر اعلي را

                                                زمانه هر نفس تازه محنتي زايد

                                                اگر چه وعده معين شدست حبلي را

زروز گاربدين روز گشته ام خرسند

وداع كرده بكلي ديار ومأوي را

                                                وليكن از سرسيري بود اگر قومي

                                                بتره باز فروشند من و سلوي را

بر آن عزيمتم اكنون كه اختيار كنم

هم از طريق ضرورت صلاح و تقوي را

                                                            براي تحفه نظارگان بيارايم

                                                            بحله هاي عبارت عروس معني را

اگر بدعوي ديگر برون نمي آيم

نگاه داشته باشم طريق اولي را

                                                            چرا بشعر مجرد مفاخرت نكنم

                                                            زشاعري چه بدآمد جرير واعشي را

اگر مرا زهنرنيست راحتي چه عجب

زرنگ خويش نباشد نصيب حني را

 

خاقاني

(افضل الدين بديل بن علي )‌

حسان العجم خاقاني شرواني نخست حقايقي تخلص مي كرد. پدرش درودگر و مادرش كنيزكي رومي بود كه اسلام آورد . عمش كافي الدين عمر بن عثمان مردي طبيب و فيلسوف بود و خاقاني از وي و پسرش و حيدالدين عثمان علوم ادبي و حكمي را فرا گرفت و چندي هم در خدمت ابوالعلاء گنجوي شاعر تلمذ كرد و دختر وي را بزني خواست و بياري استاد بخدمت خاقان اكبر فخرالدين منوچهر شروانشاه در آمد و لقب خاقاني گرفت و بعد از آن پادشاه در خدمت پسرش خاقان كبير اخستان بود. دوبار سفر حج كرد و يكبار در حدود سال 569 هجري ( = 1173 ميلادي ) بحبس افتاد. در 571 هجري (= 175ميلادي )‌فرزندش بدرود حيات گفت و بعد از آن مصائب ديگر بر اوروي نمود چندانكه ميل بعزلت كرد و در اواخر عمردر تبريز بسر برد و در همان شعر بسال 595 هجري (=1198 ميلادي )‌در گذشت و در مقبره الشعراي محله سرخاب مدفون شد. وي غير از ديوان بزرگي از قصائد و مقطعات و غزلها و ترانها ، يك مصنوي بنام تحفه العراقين دارد كه در باز گشت از سفر اول حج ببحرهزج مسدس اخرب مقبوض محذوف يا (مقصور ) ساخت.

خاقاني بي ترديد از جمله بزرگترين شاعران قصيده گوي و ازاركان مسلم شعر فارسي و از گويند گانيست كه سبك وي مدتها مورد تقليد شاعران بوده است . قوت انديشه و مهارت او در تركيب الفاظ و خلق معاني و ابتكار مضامين جديد و پيش گرفتن راههاي خاص در توصيف و تشبيه و التزام رديفهاي مشكل مشهورست . تركيبات او كه غالباً با خيالات بديع همراه و باستعارات و كنايات عجيب آميخته است، معاني خاصي را كه تا عهد را سابقه نداشته در بر دارد. وي بر اثر احاطه بغالت علوم و اطلاعات و اسمار مختلف عهد خود و قدرت خارق العاده يي كه در استفاده از آن اطلاعات در تعاريض كلام داشته ، توانسته است. مضامين علمي بي سابقه در شعر ايجاد كند. اين شاعر استاد كه مانند اكثر استادان عهد خود بروش سنائي درزهد و وعظ نظر داشته ، بسيار كوشيده است كه ازين حيث با او برابري كند ودر غالب قصائد حكمي و غزلهاي خود متوجه سخنان آن استاد باشد.

درباره او تحقيقات ومطالعات متعدددر فارسي و زبانهاي ديگر صورت گرفته است .

 

رخسار صبح

رخسار صبح پرده بعمدا برافكند

راز دل زمانه بصحرا برافكند

مستان صبح چهره مطرا بمي كنند

كاين پير طيلسان مطرا برافكند

جنبيد شيب مقرعه صبحدم كنون

ترسم كه نقره خنگ ببالا برافگند

                                    در ده ركاب مي كه شعاعش عنان زنان

                                    بر خنگ صبح بر قع رعنا برافگند

گردون يهود يا نه بكتف كبود خويش

آن زرد پاره بين كه چه پيدا برافگند

                                    چون بركشد قواره ديباز جيب صبح

                                    سحرا كه برقواره ديبا ابرافگند

هر صبحدم كه برچند آن مهرها فلك

بررقعه كعبتين همه يكتا برافگند

درياكشان كوه جگر ، باده يي بكف                 

كز تف بكوه لرزه دريا برافگند

عاشق بر غم سبحه زاهد كند صبوح

بس جرعه هم بزاهد قرا برافگند

                                    ازجام دجله دجله كشد ،پس بروي خاك

                                    از جرعه سبحه سبحه هويدا برافگند

آب حيات نوشد پس خاك مردگان

بر روي هفت دخمه خضرا برافگند

                                    از بس كه جرعه بر تن افسرده زمين

                                    آن آتشين دواج سرپا برافگند

گردد زمين زجرعه چنان مست كزدرون

هر گنج زر كه داشت بعمدا برافگند

                                                اول كسي كه خاك شود جرعه را منم

                                                چون دست صبح قرعه صهبا برافگند

ساقي بياد دار كه چون جام مي دهي

بحري دهي كه كوه غم از جابرافگند

                                                يك گوش ماهي از همه كس بيش ده مرا

                                                تا بحر سينه جيفه سودا برافگند

جام و مي چوصبح و شفق ده كه عكس آن

گلگونه صبح را شفق آسا برافگند

                                                هر هفت كرده پردگي رز بخرگه آر

                                                            تا هفت پرده خرد ما برافگند

امروز كم خورانده فردا چه داني آنك

ايام قفل بر در فردا بر افگند

 

عطار

فريدالدين محمد بن ابراهيم نيشابوري

عطارشاعر و عارف نام آورايران در قرن ششم و آغاز قرن هفتم هجري (‌قرن دوازدهم و اوايل قرن سيزدهم ميلادي ) است .در ابتداي حال شغل عطاري را كه از پدر بارث برده بود ادامه مي داد . بعد بر اثر تغيير حال در سلك صوفيان و عارفان در آمد و در خدمت مجد الدين بغدادي شاگرد نجم الدين كبري بكسب مقامات پرداخت و بعداز سفرهايي كه كرد در زادگاه خود رحل اقامت افگند و در آنجا بسال

627 هجري (‌= 1229 ميلادي )‌در گذشت و مقبره او همانجا برقرارست . وي بحق از شاعران بزرگ متصوفه و كلام ساده و گيرنده او با عشق و شوقي سوزان همراهست و زبان نرم وگفتار دل انگيزش كه ازدلي سوخته و عاشق و شيدا بر مي آيد حقايق عرفان را بنحوي خاص در دلها جايگزين مي سازد و توسل او بتمثيلات گوناگون و ايراد حكايات مختلف هنگام طرح يك موضوع عرفاني مقاصد معتكفان خانقاهها را براي مردم عادي بيشتر و بهتر روشن و آشكار مي دارد.

عطار بداشتن آثار متعدد در ميان شاعران متصوف ممتازست .ديوان قصائد و غزلها و ترانهاي او پرست از معاني دقيق و عالي عرفاني ،و خصوصاً باغزلهاي او تكاملي خاص و قابل توجه در غزلهاي عرفاني ملاحظه مي گردد. غير از ديوان مفصل عطار مثنويهاي متعدد او مانند اسرار نامه ،‌الهي نامه ، مصيبت نامه ، وصيت نامه ، ومنطق الطير ، بلبل نامه ، شتر نامه ، مختار نامه ، خسرونامه ، مظهر العجايب ،‌لسان الغيب ، مفتاح الفتوح ، بيسر نامه ، سي فصل و جز آنها مشهورست .

از ميان اين مثنويهاي دل انگيز كه جملگي با طرح مسائل عرفاني و ايراد شواهد و تمثيلات متعدد همراهست ،‌از همه مهمتر و شيواتر ، كه بايد آنرا تاج مثنويهاي عطار دانست ، منطق الطيرست. منطق الطير منظومه ييست رمزي بالغ بر 4600 بيت . موضوع آن بحث سيور از يك پرنده داستاني بنام سيمرغ ( = تعريض بحضرت حق ) است . از ميان انواع طيور كه اجتماع كرده بودند هد هد سمت ارهنميي آنانرا پذيرفت ( = پير مرشد. بسبب تشابهي كه از حيث گزاردن رسالت ميان آندو هست . پير رسالت حق را مي گزارد و هد هد از جانب سليمان رسول مي كرد) و آنان را كه هر يك بعذري متوسل ميشدند ( تعريض بدلبستگي ها و علايق انسان بجهان كه هر يك بنحوي مانع سفرا و بسوي حق مي شوند )‌، با ذكر دشواريهاي راه و تمثيل بداستان شيخ صنعان ، در طلب سيمرغ بحركت آورد و بعد از طي هفت وادي صعب كه اشاره است بهفت مرحله ازمراحل سلوك ( يعني :طلب ، عشق ، معرفت ، استغناء ، توحيد ، حيرت ،فقر و فنا )‌، بسياري از آنان بعلل گوناگون از پاي در آمدند و از آنهمه مرغان تنها سي مرغ بي بال و پر و رنجور باقي ماندند كه بحضرت سيمرغ راه يافتند ودر آنجا غرق حيرت و انكسار و معترف بعجز و ناتواني وحقارت خود شدند و بفنا و نيستي خود در برابر سيمرغ توانا آگهي يافتند تابسيار سال برين بگذشت و بعد از فنا زيوربقا پوشيدند و مقبول در گاه پادشاه (= حق ) گرديدند.

اين منظومه عالي كم نظير كه حاكي از قدرت ابتكار و تخيل شاعر در بكار بردن رمزهاي عرفاني و بيان مراتب سير و سلوك و تعليم سالكانست ، از جمله شاهكارهاي جاويدان زبان فارسيست. نيروي شاعر در تخيلات گوناگون ، قدرت وي در بيان مطالب مختلف و تمثيلات و تحقيقات ،‌و مهارت وي در استناج از بحث ها ، و لطف و شوق و ذوق مبهوت كننده او در همان موارد و در تمام مراحل ، خواننده را بحيرت مي افگند.

از منظومهاي عطار غالب آنها در لكنهو و تهران بچاپ سنگي و سربي طبع شد و ديوان غزلها و قصيده هاي او را آقاي سعيد نفيسي (‌تهران 1319 شمسي )‌بطبع رسانيد . كتاب تذكره الاولياء عطار اثر بسيار مهم منثور اين عارف و اصل است كه در بيان مقامات عرفا نوشته شد.

پس از مرگ

اي هم نفسان تا جل آ,د بسر من

از پاي در افتادم و خون شد جگر من

                                                            رفتم نه چنان كآمدنم روي بود ، نيز

                                                            نه هست اميدم كه كس آيد ببر من

يا چون زپس مرگ من آيند زماني

وزخاك بپرسند نشان وخبر من

                                                            گر خاك زمين جمله بغربال ببيزند

                                                            چه سود كه يك ذره نيابند اثر من

من دانم و من حال خود اندرلحدتنگ

جز من كه بداند كه چه آمد بسر من

                                                            بسيار زمن درد دل و رنج كشيدند

                                                            رستند كنون از من و از درد سرمن

غمهاي دلم بر كه شمارم كه نيايد

تا روز شمار اين همه غرم در شمر من

                                                            من دست تهي با دل پر درد برفتم

                                                            بردند بتاراج همه سيم و زرمن

در ناز بسي شام و سحر خوردم و خفتم

نه شام پديدست كنون نه سحر من

                                                            از خواب و خروخويش چگويم كه نماندست

                                                            جز حسرت و تشوير زخواب و زخورمن

بسيار بكوشيدم و هم هيچ نكردم

چون هيچ نكردم چه كند كس هنر من

                                                            غافل منشينيد چنين زآنك يكي روز

                                                            بربندد اجل نيز شما را كمر من

جان در حذر افتاد ولي وقت شد آمد

چانم شد و بي فايده آمد حذر من

                                                            بر من همه در ها چوفروبست اجل سخت

                                                            تا روز قيامت كه در آيد ز در من ؟

در باديه يي ماندم تا روز قيامت

بي مركب و بي زاد ،دريغا سفر من !

                                                از بس كه خطر هست درين راه مرا پيش

                                                دم مي نتوان زد زره پر خطر من

 

كمال الدين اصفهاني

كمال الدين پسر جمال الدينمحمد اصفهاني قصيده سراي بزرگ ايران در اوان حمله مغول بود . وي بيشتر بمدح خاندان صاعد اصفهان كه رياست شافعيه را داشته اند اشتغال داشت و بعضي از امراي زمان مانند جلال الدين منكبرني خوارزمشاه و حسام الدين اردشير باوندي (‌پادشاه طبرستان ) و اتابك سعد بن زندگي حكمرواي فارس را نيز ستود . اواخر عمرش بعزلت و انزوا گذشت تا در سال 635 هجري (= 1237 ميلادي )‌بردست مغولان بقتل رسيد . اهميت او بيشستر در خلق معاني تازه و مضامين جديدست و علاقه وي بالتزامات دشوار و آوردن رديفهاي مشكل قابل توجهست .

 

 

 

برف

هرگز كسي نداد بدينسان نشان برف

گويي كه لقمه ييست زمين دردهان برف

                                                مانند پنبه دانه كه در پنبه تعبيه است

                                                اجرام كوههاست نهان در ميان برف

ناگه فتاد لرزه بر اطراف روزگار

از چه ؟ زبيم تاختن ناگهان برف

                                                گشتند نااميد همه جانور زجان

                                                با جان كوهسار چوپيوست جان برف

با ماسپيد كاري از حد همي برد

ابر سياه كار كه شد در ضمان برف

 

امامي

امامي از شاعران معروف نيمه اول قرن هفتمست كه بمدح امرا و وزراي كرمان اشتغال داشت ودر عهد خود خود مورد احترام شاعران و استادان بود . سخن او بيشتر بشيوه شاعران قرن ششمست ، ماند غالب آنان هم مداج زبردستست و هم غزلسراي خوش سخن ، و چاشني عرفان سخن او را گاه جلاي خاص مي بخشد . وفاتش بسال 667 هجري (= 1268 ميلادي )‌بوده است.

درباره اورجوع شودبه :‌از سعدي تاجامي ،‌آقاي علي اصغر حكمت ،‌تهران ،‌1327 شمسي ، ص 137 140 ، ترجمه از جلد سوم تارخي ادبيات ايران دوارد برون.

سيركمالي

دوش بي خود زخود جدا گشتم                                    با خدا بي خود آشنا گشتم

نظري بر دلم فگند كزو                                                كاشف رمز انبيا گشتم

بلقاي ابد رسيدم از آن                                      كه بكلي زخود فنا گشتم

پيش ازين بنده خرد بودم                                             كه بمعقول مبتلا گشتم

تا نفس زآستان عشق زدم                                            رهبر عقل رهنما گشتم

قلب و مغشوش بودم اول حال                           از غش غير چون جدا گشتم

 

مولوي

اصل او از بلخست ، در كودكي با پدرش بهاء الدين محمد معروف به بهاء ولد (م . 628 هجري = 1230 ميلادي ) مقارن حمله مغول بآسياي صغير رفت و با خاندانش در قونيه مستقر شد در همان جا بزيست تا در سال 672 هجري (= 1273 ميلادي ) بمرد و مدفنش در آن شهر برقرار و مزار پيروان اوست . او را «مولانا» و «ملاي روم » نيز مي گويند . تلمذش در نزد پدرش بهاء ولد صاحب كتاب المعارف و سيد برهان الدين محقق ترمدي از شاگردان بهاء‌ولد صورت گرفت . چندي نيز در شام كسب دانش مي كرد و در بازگشت بقونيه بتعليم علوم ديني اشتغال يافت تا با عارفي و اصل و بزرگ بنام شمس الدين محمد بن علي تبريزي  در قونيه ملاقات كرد و از نفس گرم او چنان بتاب و تب افتاد كه ديگر تا دو واپسين سردي نپذيرفت و هيچگاه ازارشاد لاسكان وافاضه حقايق الهيه بازنايستاد . ازين دوره پرشور كه سي سال از پايان حيات مولوي را شامل بود آثار بي نظير اين استاد بزرگ باقي مانده است . مثنوي او در شش دفتر ببحر رمل مسدس مقصورست كه در حدود 260000 بيت دارد. درين منظومه كه آ“را بحق بايد يكي از بهترين نتايج انديشه و ذوق فرزندان آدم و چراغ فروزان راهعرفان دانست ، مولوي مسائل مهم عرفاني و ديني و اخلاقي را مطرح مي كند و هنگام توضيح بايرادآيات و احاديث و امثال و يا تعريض بآنها مبادرت مي جويد . غير از مثنوي ديوان غزلهاي او بنام شمس تبريزي ،‌و مجموعه رباعياتش معروفست . غزلهاي مولوي منزله درياي جوشاني از عواطف حاد انديشهاي بلند شاعرست كه با شيب و فرازها همراه باشد . كلامش در غالب اين غزلها مقرون بشور التهاب شديديست كه بر گوينده آن در احوال مختلف دست مي داد. در همه آنها مولوي با معشوقي ناديدني و نايافتني كار دارد كه او را يافته و ديده و با او از شوق ديدار و وصال و فراق سخن گفته است.

كلام گيرنده شاعر كه دنباله سخنان شاعران خراسان ، ودر مبني و اساس تحت تأثير آنانست ، شيريني و زيبايي و جلاي خاصي دارد وهميشه با سادگي و رواني و رسايي و بي پيرايگي همراهست . غير از سخن منظوم از و آثار منثور« فيه مافيه » و «مكاتيب » و مجالس سبعه را در دست داريم .

درباره احوال و آثار او دررجوع كنيد به :‌كتاب احوال مولانا جلال الدين محمد ، آقاي فروزانفر ، تهران 1315 مقدمه غزليات شمس تبريزي ، جلال الدين همائي ،تهران 1135 شمسي ، و مقدمه ولدنامه بتصحيح آقاي جلال الدين همائي تارخي ادبيات ايران ،آقاي دكتر رضا زاده شفق ، تهران 1321 ص 283 300 .

 

 

 

آرزو

بنماي رخ كه باغ وگلستانم آروزست

بگشاي لب كه قند فراوانم آرزوست

                                    اي آفتاب حسن برون آدمي زا بر

                                    كآن چهره مشعشع تابانم آرزوست

بشنيدم از هواي تو آواز طبل باز

باز آمدم كه ساعد سلطانم آرزوست

                                    گفتي زناز : « بيش مرنجان مرا ، برو »

                                    آن گفتنت كه : « بيش مرنجانم » آرزوست

اين نان و آب چرخ چو سيلست بي وفا

من ماهيم ، نهنگم ،‌عمانم آرزوست

 

مجد همگر

مجدالدين همگر از شاعران قصيده سرا و غزلگوي قرن هفتم هجري و از معاصران سعديست . نسبش بساسانيان مي رسيد و شاعر باين نسب شريف خود بارها اشاره و بآن فخر كرده است .ب اشيد نگاهش بيشتر شيراز بود ودر آنجا در خدمت اتابكان سلغري بسر مي برد و ازجمله وزيران و عاملان آنان بود و بعد از زوال حكومت آن خاندان بكرمان و اصفهان و بغداد و خراسان رفت وباز بشيراز برگشت تا در 686 هجري ( = 1287 ميلادي ) در گذشت .وي خواه در قصائد و خواه در غزلهاي خود سخن سهل و روان و بر گزيده و منتخب دارد . انديشهاي باريك و مضمونهاي دقيقش قابل توجه وعنايتشت و در ميان ترانهاي لطيف متعدد عاشقانه اش گاه بمضامين حكمي و اجتماعي نيز باز مي توان خورد . در باره احوال اورجوع شود به :‌مجد الدين همگر آقاي سعيد نفيسي ،مجله مهر سال دوم از سعدي تا جامي ، آقاي علي اصغر حكمت ،‌ص 140 144.

يارسفرگر

يا آن دل گم بوده بمن بازرسانيد                      يا جان زتن رفته بتن بازرسانيد

يا جان بستانيد زمن دير مپاييد             يا يار مرا زود بمن بازرسانيد

بي سر و قدش آب ندارد چمن جان                 آن سروروان از بچمن باز رسانيد

بي يار نخواهم كه ببينم وطنش را                      آنراحت جان را بوطن بازرسانيد

دانيد كه بي بت چه بود حال شمن را                 كوشيد كه بت را بشمن بازرسانيد

آن دانه در گم شد ازين چشم چودريا              آن در ثمين را بعدن بازرسانيد

 

عراقي

عراقي همدان (610 688 هجري = 1213 1289 ميلادي ) از عارفان و شاعران نام آور قرن هفتست . آغاز جوانيش در همدان بتحصيل ادبيات و علوم گذشت . سپس در هژده سالگي بمولتان هندوستان روي نهاد و در خدمت شيخ بهاء‌الدين زكريا از كبار مشايخ آن سامان آغاز سلوك كرد وچندين سال بعد بعربستان و آسياي سغير رفت و در قونيه بمجلس شيخ صدرالدين قونيوي از پيروان محيي الدين بن العربي صوفي بزرگ راه يافت و كتاب لمعات را در آن شهر تحت تأثير فصوص الحكم ابن العربي تأليف نمود. سپس بمصر و شام سفر كرد ودر ديار اخير در گذشت و در جوار قبر محيي الدين ابن العربي در دمشق مدفون گشت .

وي علاوه بر ديوان (قصائد و تركيبها و ترجيعها و غزلها و ترانها و مقطعات )‌مثنوي كوتاهي بنام عشاق نامه در بيان مراتب عشق و حالات عاشقان دارد . كتاب لمعات او را نور الدين عبدالرحمن جامي بنام مراتب عشق وحالات عاشقان دارد . كتاب لمعات او را نورالدين عبدالرحمن جامي بنام اشعه اللمعات شرح كرده است .

عراقي عاشق سوخته ييست كه با سخنانش از سوز درون و شوق باطن و كمال نفس خويش حكايت مي كند . كلامش ساده و استوار و استادانه است .در غزلها و تركيبها و ترجيعهاي وي شور و شوقي بي مانند كه نشانهالتهاب دروني اوست ديده مي شود واين شوق گاه با تأمل در معارف و حقايق عرفاني همراه و گاه با توصيفات بديع وكم سابقه يي از حالات سالكان و واصلان آميخته است . مثنوي و قصائدش بيشتر رنگ تحقيق دارد و طبعاً حالت و لطافت غزلهاي او را فاقدست . كليات آثار او را آقاي سعيد نفيسي با مقدمه در احوال و آثارش بسال 1335 شمسي در تهران طبع كرده است .

 

غوغاي ميكده

ناگه از ميكده فغان برخاست                ناله از جان عاشقان برخاست

شر و شوري فتاد در عالم                      هاي و هويي از ين و آن برخاست

جامي از ميكده روان كردند                  در پيش صدروان روان برخاست

جرعه يي ريختند بر سر خاك              شور غوغا زجرعه دان برخاست

جرعه با حاك در حديث آمد                گفت و گويي از آن ميان برخاست

سخن جرعه عاشقي بشنيد                    نعره زد وزسر جهان برخاست

بخت من چون شنيد آن نعره                سبك از خواب سرگران برخاست

گشت بيدار چشم دل چومرا                 عالم از پيش جسم و جان برخاست

خواستم تا زخواب برخيزم                  بنگرم كز چه اين فغان برخاست

 

سعدي

مشرف بن مصلح (يا :‌مشرف الدين مصلح ، يا :‌مشرف الدين بن مصلح الدين ) سعدي شيراي دز اوايل قرن هفتم هجري (‌اوايل قرن سيزدهم ميلادي ) ميان خانداني از عالمان دين در شيراز ولادت يافت . در اوان جواني ببغداد رفت وآنجا در مدرسه نظاميه كه خاص شافعيان بود . بتحصيل علوم ادبي و ديني همت گماشت و سپس بعراق و شام وحجاز سفر كرد و در اواسط قرن هفتم هجري در عهد حكومت اتابك سلغري ابوبكر بن سعدبن زنگي (623 658 هجري = 1226 1259 ميلادي ) بشيراز بازگشت و منظومه حكمي بوستان را در سال 655 هجري ( = 1257 ميلادي ) بوي تقديم كرد وس ال بعد ( 656 هجري = 1258 ميلادي ) گلستان را در مواعظ و حكم بنثر مزين آميخته با قطعات اشعار دل انگيز بنام شاهزاده سعد بن ابوبكر در آورد و بوي تقديم نمود و از آن پس قسمت عمده عمر خود را در شيراز و د خانقاه خود زيسته و بسال 691 هجري (‌1291 ميلادي )يا 694 هجري (‌1294 ميلادي )‌در گذشته و در همان خانقاه مدفون گرديده است .

سعدي ،‌با ردوسي و حافظ ،يكي از سه شاعر بسيار بزرگ وبلا منازع فارسيست .در سخن او غزل عاشقانه آ÷رين حد لطافت و زيبايي را درك كرده و لطيف ترين معاني در ساده ترين وفصيح ترين وكاملترين الفاظ آمده است . حكمت وموعظه و ايراد حكم و امثال از هر شاعر پارسي گوي موفقترست و نثر مزين و آراسته و شيرين وجذاب او در گلستان بهترين نمونه نثرهاي فصيح فارسيست .وي بسبب تقدم در نثر و نظم از قرن هفتم ببعد همواره مورد تقليد و پيروي شاعران و نويسندگان پارسي گوي ايران و خارج از ايران بوده است .

آثار منثورديگرش غير از گلستان‌؛‌ مجالس پنجگانه ، نصيحه الملوك ، رساله عقل و عشق ،‌تقريرات ثلاثه است ، و اشعارش بقصائد و مراثي و ترجيعات و چند مجموعه غزل وقطعات وجز آن تقسيم مي شود. كليات سعدي بارها در ايران وساير كشورها طبع شد .

آدميت

تن آدمي شريفست بجان آدميت

نه همين لباس زيباست نشان آدميت

                                                اگر آدمي بچشمست و دهان و گوش و بيني

                                                چه ميان نقش ديوار و ميان آدميت

خوروخواب وخشم وش هوت شغبست وجهل و ظلمت

حيوان خبر نداد زجهان آدميت

                                                بحقيقت آدمي باش و گرنه مرغ باشد

                                                كه همين سخن بگويد بزبان آدميت

 

همام

خواجه همام الدين تبريزي (‌م . 714 هجري= 1314 ميلادي )‌از شاعران غزلسراي آذربايجان و از مقربان خاندان شمس الدين محمد صابحديوان جويني مخصوصاً پسر او شرف الدين هارونست . غزلهاي او غالباً بتقليد از غزلهاي سعدي ساخته شده و اشعاري لطيف و زيباست . درباره او رجوع شود به : تاريخ مفصل ايران از استيلاي مغول ،‌مرحوم عباس اقبال آشتياني ، ج 1 ص 544 545 .

مقدمه ديوان همان الدين تبريزي ، مؤيد ثابتي ، تهران 1333.

 

بهشت آرا

مكن اي دوست ملامت من سودايي را

كه توروزي نكشيدي غم تنهايي را

                                                صبرم از دوست مفرماي كه هر گز با هم

                                                اتفاقي نبود عشق و شكيبايي را

مطلب دانش از آن كس كه بر آب ديده

شسته باشد ورق دفتر دانايي را

                                                ننگرد مردم چشمم بجمالي ديگر

                                                كاعتباري نبود مردم هر جايي را

آفريدست ترا بهر بهشت آرايي

چون گل و لاله و نرگس چمن آرايي را

                                                چون نظر كرد بچشم و سرزلف تو همام

                                                يافت مستي و پريشاني و شيدايي را

 

 

 

خسرو

خسرو از عارفان و شاعران پارسي گوي بزرگ هندوستانست. خاندانش در حمله مغول از بلخ بهند رفت و خسرو از آن خاندان بسال 651 هجري (=1253ميلادي) در دهلي ولادت يافت. وي در علوم ادبي استاد بود و در تصوف از شيخ نظام الدين محمد بداؤئي معروف به «نظام الدين اوليا» پيروي مي كرد. بعد از بلوغ در شاعري پادشاهان دهلي را مدح مي گفت تا بسال 725 هجري (=1324ميلادي) در گذشت. امير خسرو بنم و نثر آثار فراوان دارد. در غزل از پيروان سعدي بود ،‌در قصيده شاعران قرن ششم خاصه سنائي و خاقاني را تقليد مي كرد و در مثنوي تابع نظامي بود. ديوان قصائدوغزلهاي او بپنج قسمت مي شود (تحفه الصغر ، وسط الحيوه ، غره الكمال ، بقيه نقيه ، نهايه الكمال) خمسه يي كه بتقليد از نظامي سخت متصمن اشعار دلنشين است (مطلع الانوار ، شيرين و خسرو ، مجنون و ليلي ، آيينه سكندري ، هشت بهشت) مثنويهاي ديگر از قبيل قرآن السعدين حضرخان و دولراني ، مفتاح الفتوح ؛ و كتب و رسالات منثور متعدد دارد. وي بحق بزرگترين شاعر پارسي گوي هند و صاحب قريحه يي وقاد و اشعغار بسيارست.

 

وداع

ابر مي بارد و من مي شوم از يار جدا

چون كنم دل بچنين روز زدلدار جدا

                                                ابر باران ومن و يار ستاده بوداع

                                                من جدا گريه كنان ،‌ابر جدا ، يار جدا

 

سبزه نوخيز و هوا خرم و بستان سرسبز

زاغك روي سيه مانده ز گلزار جدا

                                                نعمت ديده نخواهم كه بماند پس ازين

                                                ماند چونديده زآن نعمت ديدار جدا

حسن تودير نماند چو زخسرورفتي

گل بسي دير نماند چو شد از خار جدا

 

اوحدي

ركن الدين اوحدي مراغه يي اصفهاني (م.738هجري=1337ميلادي) از جمله مشهورترين شاعران متصوف قرن هشتم هجريست. تخلص وي از ابوحامد اوحدالدين احمد كرماني (م.635هجري=1237ميلادي) كه بيك واسطه مريدش بوده است . گرفته شد. اوحدي قسمت اخير عمرش را در آذربايجان بسر مي برد و در آنجا مثنوي مشهور خود «جام جم» را در مسائل عرفاني و اجتماعي و اخلاقي بساخت. وي ديواني از قصائد و غزللها و رباعيها درد. ديوان او با مقدمه بار وو بتصحيح آقاي سيد يوشع توسط دانشگاه مدارس (هندوستان) بسال 1951 طبع شده است.

 

شهر آشفته:

دل خسته همي باشم زين شهر بهم رفته

خلقي همه سر گردان ، دل مرده و دم رفته

 

                                                            يك بنده نمي يابم ، هنجار وفا ديده

                                                            يك خواجه نمي بينم بر صوب كرم رفته

 

خواجه:

خواجوي كرماني از مشاهير شاعران و عارفان قرن هفتمست. ولادتش بسال 689 هجري (1290ميلادي) در شهر كرمان اتفاق افتاد. تحصيلات او در جواني در كرمان و فارس صورت گرفت و بعد از آن بسمافرتهاي خود پرداخت و در اثناء آنها باعده يي از مشايخ و سلاطين و وزرا ملاقات كرد. بعد از سفر حج مدتي در تبريز و سپس شيراز بسر بر دو در پايان عمر چندي با شاعر بزرگ حافظ شيرازي معاشرت داشت تا در سال 753هجري (1352ميلادي) در گذشت.

آثار خواجو عبارتست از: ديوان قصيده ها و غزلها و رباعي ها و قطعه هاي او كه بسال 1336 شمسي بتصحيح آقاي احمد سهيلي خوانساري در تهران طبع شده است؛ مثنوي هايي بنام همان و همايون ، گل و نوروز ، كمال نامه ، روضه الانوار ، سام نامه و گ.وهر نامه نيز از و بجاي مانده است. در غلب اين مثنويها خواجو از نظامي پيروي كرده است و مخصوصاً مثنوي روضه الانوار او كه بتقليد از مخزن الاسرار نظامي ساخته شده قابل توجه تواند بود.

خواجه در غزلهاي خود شيوه سعدي را اساس قرار داده و آنگاه آنرا با افكار عرفاني در آميخته و روشي ايجاد كرد كه حافظ آن را دنبال نموده و كامل ساخته است.

درباره احوال خواجو رجوع شود به: تاريخ ادبيات ايران ، آقاي دكتر رضازاده شفق ، ص311 318 مقدمه ديوان خواجو ، آقاي سهيلي خوانساري ، مقدمه روضه الانوار خواجو چاپ كوهي كرماني بقلم آقاي حسين مسرور ، تهران 1306.

 

بام فلك

اينان كه برين گوشه بامند چه نامند                               تاچند برين طارم فيروزه خرامند

گرشعله فروزان جهانند چه قومند                                 ور مشعله داران سپهرند چه نامند

در اينه و هم نيايد كه چه نقشند                        هرچند مقيم فلك آينه فامند

گراهل مقامند بگو بر چه مقيمند                                    ورز انكه مقيمند بگو در چه مقامند

پرگار صفت دايره نقطه خاكند                                      يا نقطه اين دايره سبز خيامند

گرمخترع و هم و خيالند چه چيزند                               ور قابل ادراك ضميرند كدامند

در عين علوند مگر آتش محضند                                  يا اب حياتند كه در عين ظلامند

گر داخل طبعند چرا خارج حسند                                  ور جوهر عقلند چرا منظر عامند

 

عبيد:

عبيد زاكاني از خاندان زاكنيان قزوين بوده و بهمين سبب به «زاكاني» اشتهار داشته و در شعر «عبيد» تخلص مي كرده است. مدتي از عمر او در خدمات ديواني و چندي در سياحت و سفر گذشته و بسال 772 هجري (=1370ميلادي) وفات يافته است.

وي در اسلوب انشاء و در سبك ظاهري اشعار خود بيشتر متتبع روش سعدي بوده و اهميت او خصوصاً در داشتن روش انتقادي و بيان مفاسد اجتماع با زباني شيرين و بطريق هزل و شوخي در آثار منظوم و منثورست. عبيد بيشتر از هر كسي وضع نا مطلوب اخلاقي و اجتماعي عهد خويش را شناخته و محيطي را كه تحت تأثير استيلاي تاتار ، وجور حكام و عممال مغول و اشوب و فتنه و قتل و غازرت و ناپايداري اوضاع و جهل و ناداني غالب زمامداران و غلبه مشتي غارتگر فاسد و نادان بوجود آمده بود ، مجسم ساخته است.

كلياد عبيد زاكاني شامل منظومها و رساله هاي منثور اوست. در ميان اين آثار مقداري اشعار جدي از قصيدها و غزلها موجودست و از آن گذشته منظومه انتقادي موش و گربه . و مثنوي عشاق نامه ، ورساله هاي اخلاق الاشراف ، ده فصل . دلگشا و صدپند را بايد از آثار خوب او شمرد.

درباره حوال و آثار اورجوع شود به: مقدمه كليات عبيدزاكاني بتصحيح و اهتمام مرحوم عبالس اقبال چاپ 1321 تاريخ مفصل ايران ، مرحوم اقبال ، ج1، ص550-552.

 

آه آشتين:

در ماه بناز مي نگرد دل رباي ما                        بيگانه وار مي گذرد آشناي ما

بي جرم دوست پاي زمابر كشيده باز                تا خود چه گفت دشمن ما در قفاي ما

با هيچ كس شكايت جورش نمي كنم                ترسم بگفت و گو كشد اين ماجراي ما

مادل بدرد هجر ضروري نهاده ايم                    زيرا كه فارغست طبيب از دواي ما

بر كوه اگر گذر كند اين آه آتشي                    بي شك بسوزدش دل سنگين براي ما

 

 

قلندران:

جوقي قلندرانيم بر ما قلم نباشد                                    بود و وجود مارا باك از عدم نباش

سلطان وقت خويشيم گرچه زروي ظاهر                       لشگر كشان ما را طبل و علم نباشد

مشتي مجردانيم بر فقر دل نهاده                                   گرهيچمان نباشد از هيچ غم نباشد

در دست و كيسه مادينارك س نبيند                             بر سكه دل ما نقش درم نباشد

چون ما بهيچ حالي آزار كس نخواهيم                           آزار خاطر ما شرط كرم نباشد

در راه پاكبازان گولاف فقر كم زن                                همچون عبيد هر كو ثات قدم نباشد

 

سلمان

وي از بزرگترين شعراي قصيده سرا و ازغزلگويان نيكوسخن قرن هشتمست. زندگي سلمان بيشتر در دربار امراي جلايري (ايلكانيان) و در پايتخت آنان ، بغداد سپري شده است تا در سال 778 هجري (=1376ميلادي) در گذشت.

سلمان را مي توان آخرين قصده سراي بزرگ ايران بعد از مغول و پيش از دوره بازگشت دانست و اگر چه درين فن باستادان بزرگ پيش از خود نيمي رسد ، ليكن بهرحال از همه معاصران خود بهتر از عهده تتبع قصادي شاعران قصيده سراي قرن پنجم و ششم بر آمده است.

غزلهاي سلمان لطيف و از حيث مضامين و معاني درزمره غزلهاي خوب فارسيست و بهمين جهت برخي از آنها باغزلهاي حاف شيرازي اشتباه شده و در بعضي از نسخ ديوان آن استاد راه يافته است.

دو داستان منظوم يكي بنام «جمشيد و خورشيد» و ديگري بنامه «فراق نامه» از سلمان باقي مانده است.

درباره احوال سلمان رجوع شود به : تاريخ مفصل ايران ، ج1: مرحوم عباس اقبال ص552 553 تاريخ ادبيات ايران ، اقاي دكتر رضازاده شفق ، ص324-328 ، رساله سلمان ساوجي ، مرحوم رشيد ياسمي ، مقدمه كليات سلمان ساوجي چاپ تهران.

 

زورق

پيكر اين زورق رخشنده بر آب روان

مي درخشد چون دو پيكر بر محيط آسمان

                                                            شكل اين زورق مگر برجيست ابي كاندرو

                                                            دايما باشد سعود ملك را با هم قران

باد پاي اب رفتاري كه رانندش بچوب

آب او را هم ركاب و باد او را هم عنان

                                                            معده او بگذرراند سنگ خارا را سبك              

                                                            ليك اب خوشوارش در درون آيد گران

 

حافظ:

لسان الغيب حافظ يكي از بزرگترين شاعران پارسي گويست كه با مهراتي كم نظير در غزلهاي عالي خود افكار دقيق عرفاني و حكمي و غنايي را با الفاظ برگزيده منتخب همراه كرد و ازين راه شاهكراهاي جاويدان بي بديلي در ادب پارسي بوجود آورد. ولادت او در اواسط نيمه اول قرن هشتم هجري (=اواسط نيمه اول قرن چهاردهم ميلادي) در شيراز اتفاق افتاد و در همان شهر تحصيلاتش در علوم ادبي و شرعي و سير در مقامات عرفاني گذشته است و بعلت آن كه قرآن را از برداشت حافظ تخلص كرد. زندگانيش با خدمات ديواني در نزد پادشاهان اينجو و آل مظفر پارس همراه بود تا بسال 791 هجري (=1389ميلادي) در شيراز در گذشت. ديوان اشعار او متضمن چند قصيده ، غزلها ، مثنوي ساقي نامه و مثنوي ديگري ببحر هزج مسدس و قطعه ها و ترانهاست.

اهميت او در آنست كه توانست مضامين عرفاني و عشقي را بنحوي در هم آميزد كه از دوشيوه غزل عارفانه و عاشقانه سبك واحد جديدي بوجود آورد. اين شاعر استاد افكار خود را با الفاظ بسيار زيبا و با توجه بصنايع لفظي بيان كرده و بر اثر قدرت فراوان خود در سخنوري غالباً مضامين عالي و معاني بسيار زيبا و با توجه بصنايع لفظي بيان كرده و بر اثر قدرت فراوان خود در سخنوري غالباً مضامين عالي و معاني بسيار در ابيات كوتاه گنانيده است. تركيباتي كه حافظ در اشعار خود آورده غالباً تازه و بديع و بي سابقه است و حافظ در ساختن اين تركيبات نهايت قدرت و كمال ذوق و لطف طبع خود را نشان داده است و كمتر شعري را ازين حيث مي توان با او مقايسه كرد. معاني عرفاني و حكمي حافظ اگر چه تازه نيست ليكن چون با احساسات لطيف و گاه با هيجانات شديد روحي او آميخته شده جلائي خاص يافته است. بهرحال غزل حافظ از جمله نمونهاي بسيار خوب سخن فارسيست.

درباره احولا اورجوع شود به: حافظ شيرين سخن ، ثآقاي دكتر محمد معين ، از سعدي تاجامي ، ترجمه آقاي علي اصغر حكمت از جلد سول تاريخ ادبيات برون ، تهران 1327 شمسي ص298-342 ، تاريخ ادبيات ايران ، آقاي دكتر شفق.

سخن عشق:

صبحدم مرغ چمن با گل نوخاسته گفت

ناز كم كن كه درين باغ بي چون تو شكفت!

                                                                        گل بخنديد كه از راست نرنجيم ولي

                                                                        هيچ عاشق سخن سخت بمعشوق نگفت!

گر طمع داري از آن جام مرصع مي لعل

اي بسا در كه بنوك مژه ات بايد سفت

                                                                        تا ابد بوي محبت بمشامش نرسد

                                                                        هركه خاك در ميخانه بر خساره نرفت

در گلستان ارم دوش چو از لطف هوا

زلف سنبل بنسيم سحري مي آشفت

                                                                        گفت اي مسند جم جان جهان بينت كو؟

                                                                        گفت : افسوس كه آن دولت بيدار بخفت

سخن عشق نه آنست كه آيد بزبان

ساقيا مي ده و كوتاه كن اين گفت و شنفت

                                                                        اشك حافظ خرد و صبر بدريا انداخت

                                                                        چه كند؟ سوز غم عشق نيارست نهفت؟

 

 

 

كمال:

كمال از ناحيه خجند ماوراء النهرست كه در بدايت عمر خود بتبريز مهاجرت كرد و در خدمت سلطان حسين جلاير (776-784هجري=1374-1382ميلادي) تقرب حاصل كرد و در خانقاهي كه سلطان براي او ساخته بود بسر مي برد تا بسال 792 هجري (=1390ميلادي) يا 808 هجري (=1405ميلادي) در گذشت. وي از شاعران بزرگ اواخر قرن هشتمست كه مخصوصاً در غزلسرايي مهارت داشت و در ديوان او بغزلهاي مطبوع زياد ، كه غالباً مقرون بذوق عرفانيست . مي توان باز خورد.

درباره احوالش رجوع شود بمقدمه ديوان كمال الدين مسعود خجندي باهتمام و تصحيح اقاي عزيز دلوت ابادي ، تبريز 1337.

 

مجمر غم:

بي غمت شاد ماد اين دل غم پرور ما

غم خوراي دل كه بجز غم نبود در خورما

                                                                        دردمنديم و خبر مي دهد از سردون

                                                                        دهن خشك و لب تشنه و چشم تر ما

مفلسانيم كه در دولت سوداي رخت

حاصل هر دو جهان هيچ نيرزد بر ما

                                                                        گر تو در مجمره غم دل ما سوزاني

                                                                        همچنان بوي تو يابند زخاكسترما

 

 

امیدوارم جواب این سوال به خوبی رضایت شما را جلب کرده باشد :

 برای حمایتاز سایت ما و قرار دادن بیشتر تحقیقان و جواب های فعالیت های و سوال های کتاب های شما بصورت رایگان در سایت بر روی لینک زیر ( بعد از خواندن یا قبل از خواندن تحقیق)هر چند بار که خواستید کلیک کنید تا ما نیز با علاقه بیشتری تحقیقات رایگان دانش آموزی برای شما بگذاریم . باتشکر

 

لیست و فهرست کلیه اقدام پژوهی ها

 

 

 

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: سه شنبه 08 مهر 1393 ساعت: 11:01 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,,,,,,,,,
نظرات(0)

ليست صفحات

تعداد صفحات : 824

شبکه اجتماعی ما

   
     

موضوعات

پيوندهاي روزانه

تبلیغات در سایت

پیج اینستاگرام ما را دنبال کنید :

فرم های  ارزشیابی معلمان ۱۴۰۲

با اطمینان خرید کنید

پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست.

 سامانه خرید و امن این سایت از همه  لحاظ مطمئن می باشد . یکی از مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه   09159886819  در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما  فرستاده می شود .

درباره ما

آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس