دانش آموزی - 661

راهنمای سایت

سایت اقدام پژوهی -  گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان

1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819  -  صارمی

2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2  و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی  (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .

3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل http://up.asemankafinet.ir/view/2488784/email.png  را بنویسید.

http://up.asemankafinet.ir/view/2518890/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86.jpghttp://up.asemankafinet.ir/view/2518891/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%20%D8%A8%D9%87%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA.jpg

لیست گزارش تخصصی   لیست اقدام پژوهی     لیست کلیه طرح درس ها

پشتیبانی سایت

در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا  پیام بدهید
آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet

زندگی نامه و شعر نیما

بازديد: 363

 

تحقیق رایگان درباره نیما یوشیج

سایت علمی و پژوهشی اسمان

زندگی نامه و شعر نیما

در پاييز ۱۲۷۶ (۲۱ آبان) در روستاى يوش از توابع مازندران كودكى ديده به جهان گشود كه گرچه نام اصلى اش على اسفنديارى بود اما بعدها با نام «نيما يوشيج» به شهرت رسيد. درباره تخلص وى گفته اند: «ظاهراً به اعتبار نام يكى از اسپهبدان طبرستان و نام محال «نيما رستاق» در مازندران بوده است و يوشيج در لهجه طبرى يعنى اهل يوش.
سيد جواد بديع زاده، آهنگساز، خواننده و موسيقيدان معروف در گفت
 وگو با خبرنگار روزنامه كيهان در اين باره گفته است: « آقاى امين» دوست مشترك من، صبا و ابراهيم خان آژنگ، امروز به نام «نيما» پدر شعر نو معروف شده است.»
وى اضافه مى
 كند: «روزهايى كه به منزل ابوالحسن صبا مى رفتم غالباً استاد محمدحسين شهريار و نيما يوشيج را نيز در منزل صبا مى ديدم. صبا هميشه «نيما» را آقا «امين» صدا مى كرد زيرا «نيما» مقلوب كلمه «امين» است و گويا نيما قبلاً به امين اسفنديارى معروف بوده و نيما را به عنوان تخلص خود انتخاب كرده است. (۱)
على اسفنديارى دوران كودكى را در يوش گذراند:

«زندگى بدوى من در ميان شبانان سپرى شد.

... از تمام دوران بچگى خود به جز زد و خوردهاى وحشيانه و چيزهاى مربوط به زندگى كوچ نشينى و تفريحات ساده آنها در آرامش يكنواخت و كور و بى خبر از همه جا، چيزى به خاطر ندارم.»

نيما، خواندن و نوشتن را در يوش نزد ملاى ده آموخت و در اين راه بارها متحمل آزارها و اذيت هاى استاد شد.

« او مرا در كوچه باغ ها دنبال مى كرد و به باد شكنجه مى گرفت. پاهاى نازك مرا به درخت هاى گزنه دار مى بست و مرا با تركه هاى بلند مى زد.»(۲)
در سال
۱۳۲۷ هجرى زمانى كه فقط دوازده سال داشت به همراه خانواده از يوش به تهران آمد و پس از گذراندن دوره دبستان به قصد فراگيرى زبان فرانسه و به پيشنهاد اقوام وارد مدرسه «سن لويى» كه مؤسسه اى متعلق به هيأت كاتوليك بود، شد. نيما از اين دوران به تلخى ياد مى كند:

«دوره تحصيلى من از اين جا شروع شد. سالهاى اول زندگانى من در اين مدرسه به زد و خورد با بچه ها گذشت. وضع رفتار و سكنات من، كناره گيرى و حجبى كه مخصوص بچه هاى تربيت شده در بيرون شهر است، موضوعى بود كه در مدرسه مسخره برمى داشت. هنر من خوب پريدن و با رفيقم «حسين پژمان» فرار از محيط مدرسه بود. من در مدرسه خوب كار نمى كردم و فقط نمرات نقاشى به داد من مى رسيد.»
آشنايى نيما با استاد نظام وفا از همين مدرسه آغاز شد. نظام وفا كه خود از شاعران كهن
 گرا بود با تشويق ها و رهنمودهاى ارزنده  خود نيما را به خط شعر وشاعرى انداخت. او علاقه خاصى به نيما داشت و پس از خواندن شعر موشح نيما به نام« وفا» در حاشيه آن شعر چنين نگاشت:

« روح ادبى شما قابل تعالى و تكامل است. من مدرسه را به داشتن چون شما فرزندى تبريك مى گويم. »(۳)

حوادث ناشى از جنگ جهانى اول تأثير بسزايى در زندگى نيما گذاشت و آشنايى او با زبان فرانسه و استفاده از آثار ادبى شاعران فرانسوى، پنجره تازه اى مقابل چشمان او گشود كه بعدها در منظومه« افسانه »آشكار شد. (۴)

ازدواج نيما با عاليه خانم (از خانواده ميرزا جهانگيرخان صور اسرافيل) در ارديبهشت سال ۱۳۰۵ روى داد. ثمره اين ازدواج پسرى بود به نام« شراگيم »كه تنها يادگار نيما و عاليه خانم شد.

نيما در سال ۱۳۰۹ به آستارا رفت و مدتى در دبيرستان حكيم نظامى به تدريس ادبيات فارسى پرداخت. در ۱۳۱۱ به تهران بازگشت و سپس به مازندران رفت و مدتى در آن ديدار به سر برد. در سال ۱۳۱۷ در سلك نويسندگان مجله موسيقى درآمد و در اين مجله با صادق هدايت نويسنده نوآور و مين باشيان موسيقيدان نامى همكارى كرد. وى مقالات و اشعار خود را در اين مجله به چاپ رساند:
« ... اشعار من متفرق به دست مردم افتاده يا زبان
 شناس ها در خارج آنها را خوانده اند. فقط از سال ۱۳۱۷ به بعد كه جزو هيأت تحريريه «مجله موسيقى» شدم، به حمايت دوستان خود، اشعارم را مرتب منتشر كردم! »(۵)

از جمله مقالات او در اين مجله سلسله مقالاتى با عنوان« ارزش احساسات در زندگانى هنرپيشگان » بود كه مورد استقبال قرار گرفت. وى در اين مقالات مى گويد:
هر يك از شخصيت هاى هنرى (هنرپيشگان = هنرمندان) نتيجه تحولات تاريخى بر اثر تغيير اساس زندگى (كار يا ماشين) هستند كه در آنها سايه و انعكاس خود را باقى مى
 گذارند. شخصيت هاى با اهميت تر متولد شده از تحولات با اهميت تر هستند.»
حوادث سالهاى
۱۳۲۶ و ۱۳۲۷ ذهن شاعر را به كلى آشفته و نگران مى كند چنان كه اميد و يأس، صبح روشن و شب تاريك در ذهن خلاق شاعر جاى خود را به يكديگر مى دهند:

مى تراود مهتاب

مى درخشد شبتاب

نيست يك دم شكند خواب به چشم كس و ليك

غم اين خفته چند

خواب در چشم شرم مى شكند

نيماى خسته و شكسته از روزگار را به زندان مى برند. مدت كوتاهى در زندان مى ماند اما اثر آن تا مدت ها جان و روح شاعر را آزرده مى كند. پس از رهايى از زندان از بيم آن كه مبادا آثارش را از بين ببرند، آنها را از جايى به جاى ديگر مى كشد.
روزها را به سختى مى
 گذراند. ديگر آرزوها و اميدهايش را به خاك سپرده است. زياد نمى خواند، كم مى نويسد. تنهاى تنها مانده است. گاهى برخى دوستان و شاگردان به ديدنش مى روند و در همين ديدارهاست كه «يدالله رؤيايى» از نيما مى پرسد: چرا ديگر شعر نمى گويى؟

و نيما پاسخ مى دهد:

«زبانى را كه مى خواستم استعمال كنم، كردم. لغات وفرهنگ شعرى را كه داشتم به كاربردم. خيالم را راحت كردم و اكنون از نساختن شعر دغدغه اى ندارم.» (۶)
سال
۱۳۳۸ نيما با همسرش عاليه خانم و يگانه فرزندش شراگيم درخانه اى درتهران به سرمى برد. پس از سال ها زندگى درتهران، نيما هنوز هم دلبسته يوش بود و با بهانه و بى بهانه خود را به يوش مى رساند تا غربت شهر را در كوچه پس كوچه هاى يوش گم كند و دل تنهايى اش تازه شود.

زمستان ۱۳۳۸ بازهم دلش هواى كوهستان كرد و خواست به ديدار طبيعت زادگاهش برود.

با هزار سختى خود را به يوش رساند و در راه بازگشت ازمازندران به سرماخوردگى و ذات الريه مبتلا شد. پسرش شراگيم آخرين ساعات زندگى نيما را چنين توصيف مى كند:
«يازده شب بود و مادر هنوز بيدار. نيما بدجورى مريض بود. عاليه خانم تمام اين يازده شب مثل پروانه دور نيما گشته
 بود. من كلاس چهارم دبيرستان بودم. مى ديدم مادر از پادرآمده است. آن شب به عاليه خانم گفتم بخوابد. مادر خوابيد. نيما هم خوابيده بود، بى حال بود. من نشستم به كشيدن طرحى از چهره ويكتورهوگو. بعد نيما را صدا زدم. پرسيدم: نقاشى خوب است يا بد؟ بلندشد. نگاهى كرد و گفت: «باشد صبح. صبح همه چيز را بهتر مى شود ديد. «اما نيما نه صبح را ديد و نه نقاشى مرا. اين آخرين شعر شفاهى نيما بود. آن شب چندبار صدايم كرد كه بروم كنارش. رفتم، بغلم كرد. بغل كردنش وحشت آور بود. ترسيدم. مادرم را صدا زدم. نيما ازحال رفت. چندبار صدايش زدم. سرش را بلندكرد. گفت:» ها... «اين آخرين كلمه اى بود كه از او شنيدم.» (۷)
نيما در يكى از آخرين نوشته
 هايش (پنج روز پيش ازخاموشى) چنين نگاشته است: «من زندگى ام را با شعرم بيان كرده ام. درحقيقت من اين طور به سربرده ام. احتياجى ندارم كسى بپسندد يا نپسندد، بدبگويد يا خوب بگويد. اما من خواستم ديگران هم بدانند چطور مى توانند بيان كنند و اگر چيزى گفته ام براى اين بوده است و حقى را پشتيبانى كرده ام.»
نيما در ادبيات معاصر ايران پديده
 اى بود كه به قول خودش چوب در لانه مورچگان كرد و جماعت بى آزارى را كه راحت و آسوده و بى مدعى درگوشه امن خود آرميده و ستاره مى شمردند، سراسيمه كرد.

كار نيما در آغاز «شكستن» و «فروريختن» نبود. او از اصول جاذبه شعرفارسى منحرف نشدو شعرهاى اوليه خود را درهمان قالب هاى معمول و معهود ريخت. (۸) قصه رنگ پريده نخستين اثر منظوم نيما در قالب مثنوى و درزمينه شعر جديد بود كه در اسفند ۱۲۹۹ براى «دل هاى خونين» سرود و اين شعر بيانگر رنج هاى فردى شاعر بود و لحن دردمندانه اين شعر نشان از زندگى رنج بار شاعر داشت. وزن و قافيه و قالب دراين منظومه مطابق شعر كهن بود. تركيبات شعر بيشتر قديمى و مضمون برخى ابيات نماينده بينش نو شاعر و دورى از سبك قديم و نشانگر انحراف شاعر از تصور سكون و ثبات طبيعت و نگرش يكسان به مفردات جهان بود.

پى آمدهاى سياسى  اجتماعى كودتاى معروف سوم اسفند (۱۲۹۹) نيما را به كناره گيرى از اجتماع و دورى از محيط ناخوشايند تهران واداشت. جنگل هاى انبوه و كوههاى سربه فلك كشيده و هواى آزاد كارخود را كرد و نغمه «افسانه» ازچنگ و ساز جان نيما بازشد. بخشى از اين شعر در سال ۱۳۰۱ در روزنامه قرن بيستم ميرزاده عشقى درچندشماره پياپى به چاپ رسيد و مورداستقبال قرارگرفت.

«افسانه» پيش از چاپ از صافى ذوق و سليقه نظام وفا، استاد و راهنماى شاعر، گذشته و اصلاح شده بود.

بنابراين شاعر به پاس اين خدمت ارزنده استاد كه بى شك در توفيق شعر او بى تأثير نبود، در سرلوحه منظومه افسانه چنين نگاشت (۹):

«به پيشگاه استادم نظام وفا تقديم مى كنم.

هرچند كه مى دانم اين منظومه هديه ناچيزى است اما او اهالى كوهستان را به سادگى و صداقتشان خواهدبخشيد.»

نيما يوشيج دى ماه ۱۳۰۱

«افسانه» ، مهمترين اثر نيماست كه بازتاب آشفتگى ها، هجران ها، ناكامى ها و عشق دردمندانه شاعر است.

نيما نخستين انحراف خود را ازاسلوب انديشيدن و بيان شعر هزارساله پارسى، دراين منظومه نشان داده است.

اين قطعه كه حتى دشمنان شعر نيما هم به توصيف آن پرداخته اند، درگرايش هاى بعدى تأثير فراوانى گذاشت و درواقع نقطه آغاز نهضت نوگراى شعر فارسى شد.
اين شعر از يك طرف گفتارى است بين عاشق مأيوس و ازطرف ديگر افسانه؛ افسانه دقيقاً سمبل تجارب و خاطرات گذشته شاعر است، اين اثر نه
 تنها درنوشتار تجربى، جهت جديدى را نشان داد بلكه نوعى قطعه توصيفى عاشقانه را نيز ارائه داد كه شاعران جريان نوين فارسى به سختى بدان دست يافته اند. (۱۰)

تو دروغى، دروغى دلاويز

تو غمى، يك غم سخت زيبا

بى بها مانده عشق و دل من

مى سپارم به تو عشق و دل را

گرتو خود را به من واگذارى

راستى «افسانه» كيست؟ نيما خود اين گونه پاسخ داده است:

تو يكى قصه اى؟ آرى آرى

قصه عاشق بى قرارى

نااميدى، پر از اضطرابى

كه به اندوه و شب زنده دارى

سالها در غم و انزوا زيست

اين افسانه گاه «اشك چشم» است و گاه «عشق فانى كننده» . حديث افسانه، حديث دل بستن به رؤياهاى مه آلود و بارانى است. شاعر عاشق در دنياى خاص خود در اشك و لبخند خاطرات گذشته خود غوطه ور است. خاطراتى كه پيشتر در زادگاه شاعر تولد و مرگ يافته اند. شاعر همواره با خاطرات گذشته و انبوه يادهاى پيشين خود به سر مى برد و با آنها زندگى مى كند:

عاشق: آن زمانها كه از آن به ره ماند

همچنان كز سوارى، غبارى...

افسانه: تندخيزى كه ره شد پس از او جاى خالى نماى سوارى
طعمه اين بيابان موحش

افسانه آغازگر فصل نوينى در شعر ايران بود. البته ادباى سنتى مانند «وحيد دستگردى» و ديگران، آشكار و پنهان به ابراز مخالفت با شعر نيما پرداختند و مهر بى سوادى بر شعر او زدند اما افسانه كم كم جاى خود را باز كرد. نخست ميرزاده عشقى در سه تابلوى مريم، سپس محمدحسين شهريار در دو مرغ بهشتى و پس از آن ها شاعرانى چون پرويز ناتل خانلرى، گلچين گيلانى، فريدون توللى و... تحت تأثير «افسانه» به نيما روى آوردند.(۱۱)
«سبك» ، «زبان» و «فضاى» شعر هر شاعر از كيفيت ايجاد ارتباط و چگونگى برخورد شاعر با جهان مشخص مى شود. وقتى نيما مى گويد:
خانه ام ابرى است

يكسره روى زمين ابرى است با آن

اين فقط اوست كه مى تواند چنين بگويد و نه هيچ شاعر ديگرى. او با زبان ويژه خود، زبانى كه به سادگى از نثر فاصله مى گيرد، سخن وپيامش را به مخاطب مى رساند. نيما با استفاده از دو كلمه (با آن) به خواننده چنين تفهيم مى كند كه «به علت ابرى بودن خانه او، جهان هم ابرى است» و چون چنين است (يعنى خلاف واقعيت) پس اين گفتن مستقيم «خانه ام ابرى است» نيست و اين در بند بعد نمايان تر است:

از فراز گردانه، خرد و خراب و مست

باد مى پيچد

يكسره دنيا خراب از اوست

و حواس من

«حواس شاعر» يعنى نقطه عطف منطق شعرى او، حواس آشفته از باد كه به ناگزير خانه را ابرى احساس كرده است. خانه اى ابرى كه همه جهان نيز همراه با آن ابرى است و بادى كه تعيين كننده زاويه ديد اوست، چون پس از آن مى گويد: «آى نى زن كه تو را آواز نى برده است دور از ره كجايى؟(۱۲)

نيما شعر را به طبيعت بيان نزديك كرد، اما اين بيان به هر حال« بيان شعرى» است. دنياى نيما، دنياى خاص خود اوست. تقليدناپذير است. حتى فضاى شعرى او را هم نمى توان تقليد كرد. فكرها و تعبيرهاى او با همه قوميت و سادگى مأنوس نيست.(۱۳) (م.آزاد)
به نظر نيما« ساختن نو آسان است. هيچ چيز نيست كه ناگهان تغيير كند. هيچ سنتى هم نيست كه ناگهان عوض شود. ادبيات ما بايد از هر حيث تغيير كند. موضوع تازه كافى نيست. پس و پيش كردن قافيه ها و افزايش و كاهش مصراع ها يا وسايل و ابزار ديگر نيز كافى نيست. عمده كار اين است كه طرز كار عوض شود. شعر فارسى بايد دوباره قالب بندى شود. »(
۱۴)

امروز شعر حربه خلق است...
بيگانه نيست شاعر امروز
با دردهاى مشترك خلق
او با لبان مردم لبخند مى زند
درد و اميد مردم را
با استخوان خويش
پيوند مى زند
آثار نيما در روزنامه و مجله هاى بهار، قرن بيستم، موسيقى، پيام نو، مردم، علم و زندگى، سخن، صدف، انديشه و هنر به چاپ رسيده و آثار وى را به بخشهاى مختلفى تقسيم كرده اند: (
۱۵)
الف) مجموعه شعر: افسانه، ماخ اولا، شعر من، شهر شب شهر صبح، قلم انداز، فريادهاى ديگر و عنكبوت رنگ، مانلى و...
ب) نامه ها: دنيا خانه من است، نامه
 هاى نيما به همسرش، كشتى و توفان، ستاره ها در زمين و...
پ) انديشه ها و نظريه ها: ارزش احساسات، حرفهاى همسايه و...
ت) كتاب كودكان: آهو و پرنده ها، توكايى در قفس
بخشى از آثار نيما به زبان هاى انگليسى، فرانسه، روسى و عربى ترجمه شده است.
پى نوشت:
۱ كيهان. ۲۲خرداد ۱۳۵۷
۲ آرين پور، يحيى.از نيما تا روزگار ما. ص۵۸۰
۳ دستغيب، عبدالعلى. نيما يوشيج (نقد و بررسى) ص۵
۴ ياحقى، محمدجعفر. چون سبوى تشنه. ص۹۰
۵ دستغيب، عبدالعلى. همان كتاب. ص۱۱
۶ آرين پور، يحيى. همان كتاب. ص۶۰۰
۷ دستغيب، عبدالعلى. همان كتاب. ص۸
۸ آرين پور، يحيى. از صبا تا نيما. ص۴۷۰
۹ ياحقى، محمدجعفر. همان كتاب. ص۹۲
۱۰ آژند، يعقوب، ادبيات نوين ايران. ص۱۸۹
۱۱ ادبستان. شماره سى و هفتم. ص۱۷
۱۲ حقوقى، محمد. ادبيات امروز ايران. ص۵۴۲
۱۳ آل احمد، جلال. نامه ها. ص۱۹
۱۴ آرين پور، يحيى. از نيما تا روزگار ما. ص۶۱۹
۱۵ حقوقى، محمد. همان كتاب. ص۵۴۱

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: سه شنبه 08 مهر 1393 ساعت: 9:23 منتشر شده است
برچسب ها : ,,
نظرات(0)

تجليات زبان، فرهنگ و محيط مازندران در اشعار نيما

بازديد: 577

 

تحقیق و مقاله رایگان در باره نیما یوشیج

سایت علمی و پژوهشی اسمان

تجليات زبان،فرهنگ و محيط مازندران در اشعار نيما
چكيده:

مقاله حاضر بر آن است تا تأثيرات محيطي از قبيل زبان، فرهنگ، و شرايط جغرافيايي مازندران را در اشعار نيما توصيف و بررسي نمايد. زبان شناسان اجتماعي معتقدند هر زبان تا حد زيادي منعكس كننده واقعيات و خصوصيات بيروني پيرامون خود مي باشد. به تعبيري، كاربرد زبان در خلا انجام نمي پذيرد، بلكه متأثر از بافت محيطي خود است. اين مسأله مي تواند در مورد آثار ادبي نيز صادق باشد در اشعار نيما خصوصيان زباني و تصوير پردازي به چشم مي خورد كه منعكس كننده بافت منطقه اي، زباني، و فرهنگي نيماست. به عنوان مثال وجود اشعاري مانند:«قاصد روزان ابري، داروگ، كي مي رسد باران؟» نمونه ي بارزي از تأثير شرايط جغرافيايي مازندران بر روي اشعار نيما محسوب مي گردد. بنابراين، ‌اين نوشته براساس رويكرد جامعه شناختي زبان، تلاش دارد بازتاب بعضي از

جنبه هاي محيطي مازندران را در اشعار نيما نشان دهد.

كليد واژه ها: واژگان مازندراني، گروه اسمي، ساختواژه همنشيني معنايي، باور محلي

 

 

1- مقدمه:

اگر زبان را وسيله و ماده اوليه ادبيات بدانيم، پس از مطالعه زبان يك اثر ادبي مي تواند در تحليل و شناخت بهتر آن كمك كند. به عنوان مثال برسي جنبه هاي مختلف زبان مي تواند درك بهتري از بافت محيطي يك اثر در اختيار پژوهشگر قرار دهد، زيرا كاربرد زبان، طبق پژوهشهاي جامعه شناختي زبان تا حد زيادي منعكس كننده بافت محيطي يك جامعه است. در اين مقاله سعي نويسنده بر اين است كه تأثير و بازتاب طبيعت، فرهنگ و زبان طبرستان را در اشعار نيما موردارزيابي قرار دهد. اما ابتدا بهتر است مرور كوتاهي بر سابقه مطالعه در اين زمينه داشته باشيم.

 

2-زندگينامه نیما یوشیج

نيما يوشيج كه نام اصلي اش علي اسفندياري بود در سال 1276 شمسي در روستاي يوش مازندران چشم به جهان گشود. پدرش ابراهيم خان نوري از راه كشاورزي و گله داري روزگار مي گذرانيد. ايام كودكي اش را در روستاي خود به تحصيل پرداخت و از آنجا به تهران آمد تا در دبيرستان سن لويي كه يك مؤسسه متعلق به هيات كاتوليك رمي بود به تحصيل ادامه دهد. در اين مدرسه يكي از معلمين وي نظام وفا بود كه در اثر تشويقهاي او به سرودن شعر روي آورد. او زبان فرانسه را به خوبي فرا گرفت و با ادبيات اروپا آشنا شد. محمدرضا عشقي در روزنامه قرن بيستم بخشي از شعر افسانه نيما را منتشر كرد. نيما در سال 1317 شمسي جزو گروه كاركنان مجله موسيقي، مجله ماهانه وزارت فرهنگ در آمد. وي يك سلسله مقاله در اين مجله نوشت و در آنها نظرات فيلسوفان را در خصوص هنر و تأثير آثار اروپايي را در ادبيات بعضي از ممالك شرقي مورد بررسي قرار داد. او در سال 1328 ه.ش. در روابط عمومي و اداره تبليغات وزارت فرهنگ مشغول به كار شد و بالاخره در سال 1338 شمسي در تجريش تهران دار فاني را وداع گفت.

 

 

3-ويژگي سخن نیما یوشیج

نيما در نتيجه آشنايي با زبان فرانسه، با ادبيات اروپايي آشنا شد و ابتكار و نو آفريني را از اين رهگذر كسب كرد. او يكي  از پايه هاي رهبري سبك نوين گرديد و در اين راه تلاش و سعي زيادي نمود. اشعار نخستين او با اينكه در قالب اوزان عروضي ساخته شده از مضامين نو و تخيلات شاعرانه برخوردار است كه در زمان خود موجب تحولي در شعر گرديد. نيما در آثار بعدي خود اوزان شعر عروضي را مي شكند و شعرش را از چارچوب وزن و قافيه آزاد مي سازد و راهي تازه و نو در شعر مي آفريند كه به سبك نيمايي مشهور مي گردد.

 

 

4-معرفي آثار نیما یوشیج

از آثار او عبارت است از: شعر من، ماخ لولا، ناقوس، شهر صبح شهر شب، آهو و پرنده ها، دنيا خانه من است، قلم انداز، نامه هاي نيما به همسرش، عنكبوت، فريادهاي ديگر، كندوهاي شبانه، حكايات و خانواده سرباز، آب در خوابگه مورچگان، در سال 1364 مجموعه اي كامل از آثارش منتشر شد.

 

 

 


5-تعامل بين زبان و محيط در شعر نیما


مطالعهپيرامون زبان و محيط اجتماعي و فرهنگي سابقه ي ديرينه در نوشتگان زبان شناسي دارد. ساپير1 (1939- 1884( جزو اولين زبان شناساني است كه به طور اخص ارتباط بين زبان ومحيط زندگي را بررسي كرد و نشان داد چگونه عوامل بيروني در زبان نمود پيدا مي كند. وي در مقاله اي تحت عنوان «زبان و محيط زيست»2 (1949: 90( محيط مادي را از محيطاجتماعي متمايز مي داند. محيط مادي عمدتاً به ويژگيهاي جغرافيايي يك منطقه مانند: آب، كوه، دشت، ساحل، دريا، و شرايط اقتصادي دلالت دارد. در حالي كه منظور از شرايطاجتماعي،‌خصوصيات غير مادي مانند شرايط فرهنگي، قومي، زباني، مذهبي، و سياسي يكجامعه است. اگر چه اين تمايز براي تبيين و توصيف يك زبان مشخص با مشكلات نظري وعملي مواجه است، و دليل آن زبان در بر گيرنده نمادهاي پيچيده اي است كه شرايط ماديو معنوي يك گروه اجتماعي به طور لاينفك در آن متبلور است، با اين حال چارچوب مناسبيبراي بررسي موضوع حاضر محسوب مي شود. خصوصاً اين مقاله حاضر تأثير اين دو را به طورجداگانه اما مرتبط به هم مورد بررسي قرار مي دهد.
3-
بازتاب شرايط محيط دراشعار نيما
تأثير پذيري نيما از طبيعت، زبان و فرهنگ مازندران و انعكاس اينخصوصيات در اشعار وي پيش از اين، توسط بعضي از نويسندگان مورد توجه قرار گرفت(ر.ك: فلكي 1373، ثروتيان، 1375؛ طاهباز، 1375(. به عنوان مثال ثروتيان)1375: 123 وطاهباز(1375: 6- 165) به ترتيب چنين مي گويند:
زندگي چوپاني شاعر(نيما) لحظه اياو را رها نمي كند و اين پرورده ي طبيعت سرسبز مازندران در هر جا و در هر بابي سخنمي گويد، كوه و جنگل و دريا ـ خواسته يا ناخواسته ـ در ميان سخن او ظاهر ميشود.
در نوشته او[نيما] بسياري از امكانات زباني و بياني، به كار گرفه شده است: از گسترش كاربرد واژگان، به كار بردن واژه هاي محلي، نامهاي گياهان، جانوران، جاهاو همچنين به كارگيري واژه هاي كهن و پيشينه دار و ساختن تلقيقات تازه و مهمتر ازهمه تغيير در نحو و ساختار جمله و عدول از زبان «رسمي پايتخت»‌كه گاهي با عنايت بهويژگيهاي دستوري زبان طبري است.
چنين نظرياتي احتمالاً توسط نويسندگان ديگرينيز ارائه گرديده است. اما تا آن جايي كه نويسنده اين مقاله اطلاع دارد تا به حاليك بررسي منسجم براساس يك چارچوب روشمند در اين مورد انجام نگرفته است و در اينراستا اين مقاله شايد گام نخست محسوب گردد. در هر حال، ابتدا تجلي محيط مادي وجغرافيايي نيما، يعني طبيعت مازندران و سپس تأثيرات زباني و فرهنگي طبرستان را دراشعار وي مورد بررسي قرار مي دهيم. براساس اين مطالعه شايد بتوان ادعا كرد كه اينعوامل در خلق يك سبك خاص نيما مؤثر بوده است.
3-1-
تجليات طبيعت مازندران دراشعار نيما
بازتاب طبيعت سرسبز مازندران در اشعار نيما از چند زاويه قابل بررسياست. ابتدا بسامد واژگاني از قبيل جنگل، كوه، دريا، ساحل، ابر، موج، قايق، درخت،چوپان، و گوسفند در اشعار نيما چشمگير است كه با ديگر آثار ادبي فارسي زبان قابلمقايسه نيست. براي نمونه:
(1)
آب مي غرد در مخزن كوه
كوه هاغمناكند
ابر مي پيچد، دامانش تر
وز فراز دره، او جاي جوان
بيم آوردهبرافراشته سر
(آنكه مي گريد، مجموعه كامل، ص 442)
(2)
روزي او و كمانش برپشت
همچو روزان دگر از پي صيد
سوي جنگل شد و اين بود غروبي غمناك
و مه ينازك، گرما زده مانند بخار
از هوا خاسته در جنگل ويلان مي شد
و همه ناحيه يديزني و گرجي
بود پنداري در زير پرند
(پي دارو چوپان، مجموعه كامل، ص 389)

(3)
يادم از روزي سيه مي آيد و جاي نموري
در ميان جنگل بسيار دوري
آخر فصل زمستان بود و يكسر هر كجا زير باران بود.
(ياد مجموعه كامل،ص303)

(4)
هر نگاه به سويي، فكر سوي آشيان
مي كند دريا هم از اندوه منبا من بيان
خانه ام را مي نماياند به موج سبز و زرد
مي پراند آفتابي را ميانلاجورد
من در آن شوريدگيهايي كه موج از چيرگي
در سر آورده است با ساحل كهدارد خيرگي
دوستانم را كه همه مي بينم آن جا در عبور
اين زمان نزديك آن واديرسيدستم ز دور
سالها عمر نهان را دستي از دريا به در
مي كشد بر پرده هايتيرگيهاي بصر
چشم مي بندم به موج و موج همچون من،
بر لب درياي غم افزا تأسفمي خورم
(در جوار سخت سر)

انعكاس مناظر جغرافيايي مازندران در اشعارنيما با نگاهي گذرا به ديوان وي و يافتن شواهد ديگري بيشتر آشكار مي شود، و شايدنمودار بارز و برجسته چنين واژگاني در اشعار وي ما را از ضرورت مطالعه دقيق آمارياز بسامد آنها بي نياز كند.
نوع تركيبهاي بديع و استعاري نيما كه ملهم از طبيعتطبرستان است مهمتر از بسامد واژگان طبيعي طبيعت است. زيرا صرف به كارگيري كلماتمربوط به طبيعت نمي تواند لزوماً مؤيد بازتاب محيطي شاعر قلمداد گردد. نمونه هايزيادي از توصيف طبيعت در آثار شاعران گذشته و حتي خود نيما خصوصاً در مطلع مثنويهاديده مي شود كه شاعر هيچ گونه تجربه شخصي از آن طبيعت توصيف شده نداشته است، خودنيما در مورد اين گونه اشعار مي گويد: اين شعرها حكم مينياتورهاي قديم را دارند كهحالتي را مي رسانند، كوهي، آبي، گياهي، آدمي در آن ها هست، اما جزء جزء آن به طوريكه بايد، با خصوصياتي آشنا نيست (نقل از اخوان ثالث، 1369: 279). نظر فلكي نيز دراين مورد مي تواند رهگشا باشد(1373: 91.)
در شعر شاعران كلاسيك، جز در مواردياستثنايي، اگر مكان در شعر آورده نشود، نمي توان محيط زندگي شاعر را از طريق زباندريافت. شعر شاعري بيابان نشين با شعر شاعري كه با دريا و جنگل زندگي اش معني مييافت، همساني داشت... اما شعر نيما از آن جا كه شعري است زنده و با زندگي رابطهدارد، نشاني از موقعيت عاطفي او با پيرامونش دارد.
بنابراين، نكته در خور توجهاين است كه نيما با ايم واژگان طبيعت را همان طوري كه خود مي بيند به تصوير مي كشد. تصوير كلامي وي از طبيعت كاملاً بديع و حاكي از خلاقيت وي مي باشد و از پيرويسنتهاي ادبي معمول گذشته عاري است. نكته مهم اين است كه تابلوهاي كلامي نيما ازپيرامون خود كاملاً ساده و طبيعي است و از جلوه هاي مصنوع اشعار گذشتگان پيراستهاست و الا استفاده از كلماتي مانند، كوه، جنگل، دريا، موج وساحل در آثار ادبيگذشته و حال به چشم مي خورد. اما هيچكدام بوي و طعم واقعي طبيعت را نمي دهند. بهقول اخوان ثالث(1369: 303(: كلمه ها، حتي در حالي كه زنده و رايج باشند، به خوديخود براي آفرينشهاي شعري كم توانند و در حد رسايي تازه فقط
اشاره هاييهستند،‌با قوت هاي متفاوت براي دلالت به آنچه در حيز هستي است، از چيزها و معني هاو حالات. در حالي كه نيما از اين كلمات براي ساختن يك اثر موسيقي موزون از طبيعتبهره مي جويد كه خواننده با تمام وجود صحنه را حس مي كند. به عنوان مثال:
(5)

مانده از شبهاي دورادور
بر مسير خاموش جنگل
سنگچيني از اجاقيسرد
اندرو خاكستر سردي
(اجاق سرد، مجموعه كامل، ص 453)
در اين جا كاربردواژه هايي مانند "جنگل" و "سنگچين" نيست طبيعت مازندران را به تصوير مي كشد بلكهآرايش ساده و صادق واژه ها بدون پيرايه هاي مصنوعي است كه بو و فضاي گرفته جنگل رادر ديد و جان خواننده بر مي انگيزد. فلكي درباره استفاده خلاق نيما از اين واژگانمي گويد(1373: 124(
«...
يكي از نشانه هاي نوآوري، نگاه تازه اي است كه از درونشعر به زندگي،‌اشيا، طبيعت و پديده ها مي تابد. و اين نگاه تازه، تنها از درونايجاد
رابطه هاي تازه تصويري است كه نمود مي يابد. وقتي كه نيما به طبيعت بهوجودي مستقل و گاه همدم انسان مي نگرد، ناچار است براي بيان اين حالت، از سطح شيوهقدما، يعني از بهره جويي اجزاي آن جهت تشبيه يا تشريح معشوق يا ممدوح فرا [تر] رودو چنين است كه طبيعت در شعر نيما، دروني شاعر يا با شاعر يگانه مي شود»
تصويرصادقانه از طبيعت همراه با نگاهي سبز كه طبيعت را ذي شعور و همدم بشر مي داند نقشبسزايي در نوآوري نيما داشته است. به تعبيري گفتگو با طبيعت و الهام مستقيم از آنسبك و سياق خاص خود را مي طلبيد. بنابراين، در اين جا علاوه بر انعكاس تصوير ساده وو اقعي طبيعت مازندران، تعامل و گفتگو با طبيعت مطرح است و اين نشان مي دهد كه نيمابه موضوع «زبان شناسي زيست محيطي»3 كه يك حوزه ي جديد در جامعه شناسي محسوب مي شوديك قرن پيش توجه داشته است. به عنوان مثال، ادبيات [6]، [7]، و[8] هماهنگي بين فضايزندگي انسان با طبيعت را به خوبي به تصوير مي كشد(فلكي، 1373: 126). علاوه براين،‌در اشعار نيما شواهد فراوان ديگري وجود دارد كه بيانگر وفاق و تعامل بين انسانو طبيعت است.
(6)
نگران با من استاده سحر
صبح مي خواهد از من
كه ازمبارك دم او آورم اين قوم بجان باخته را بلكه خبر
(مهتاب، مجموعه كامل ص 444)
يا در جاي ديگر چنين مي سرايد:
(7)
مثل اين بود كه دريا با او
سرهمكاري دارد
رقص برداشته موجي با موج
چون خيال وي هر پيش و كمي يافته اوج
(مانلي)
(8)
جنبش دريا، خروش آبها
پرتو مه، طلعت مهتابها
ريزشباران، سكوت دره ها
پرش و حيراني شب پره ها
ناله ي جغدان و تاريكي كوه
هاي هاي آبشار باشكوه
بانگ مرغان و صداي بالشان
چونكه مي انديشم ازاحوالشان
گوييا هستند با من در سخن
رازها گويند پر درد و محن
(قصه رنگپريده، خون سرد)
بر اين اساس، ادعاي ثروتيان آن جا كه مي گويد (1375ك 134): ازنخستين منظومه اي كه به دست ما رسيده كاملاً روشن و آشكار است هنرمند يوش با طبيعتعجين شده است و از آغاز تا پايان عمر با كوهها و رودهايي كه او را پرورده وجنگلهايي كه او را در سايه گاههاي خود پناه داده انس و الفتي جاودانه دارد، بادرستي قرين است.
3- 2-
بازتاب زبان مازندراني در اشعار نيما
اشعار نيماعلاوه بر تأثير پذيري از عناصر زيست محيطي خطه، شمال تحت نفوذ زبان و فرهنگ طبرينيز مي باشد. در اولين نگاه به مجموعه اشعار نيما خواننده متوجه كاربرد كلماتمازندراني مي شود كه عموماً به مكانها، درختان و جانوران دلالت داشته و نشانگراهميت اين كلمات در نمود شرايط اقليمي و زيستگاهي شاعر است. جالب اين جاست كه بعضياز اين كلمات عنوان شعر را به خود اختصاص داده اند؛ به عنوان مثال: انگاسي، كچبي،سريويل و امزناسر نام روستاها بوده،‌ولي اوجا، افرا، لرگ، توسكا و مازو نام درختانجنگلي هستند. كاربرد كلمات محلي در اشاره به درختان جنگلي نشان از اهميت آنها درزندگي مردم منطقه دارد. علاوه بر نام درختان كلماتي مانند ري را، داروگ و آقا توكابه انسان و جانوران دلالت دارند. اما همان طوري كه در بالا اشاره شد صرف مشاهدهواژگان بومي جهت دسترسي به بازتاب فرهنگ مازندران در اشعار نيما كافي نيست، بلكهچگونگي كاربرد آنها و بافت كلام نيز نقش تعيين كننده اي در ارائه يك تصوير روشن ازطبيعت و فرهنگ مازندران ايفا مي كنند. در اين جا ما تنها به يك نمونه از شعر نيماكه متضمن واژگان مازندراني است اكتفا مي كنيم.
(9)گندنا (نام گياهيوحشي)
بيشه بشكفته به دل بيدار است
ياسمن خفته در آغوشش نرم،
سايه پروردهي خلوت، توكا
مي خرامد به چراگاهش گرم
اندر آن لحظه كه مريم مخمور
مي دهدعشوه، آراسته لرگ
در همان لحظه، كهن افرايي
برگ انباشته،‌در خرمن برگ
(شعر گندنا، مجموعه آثار ص 431)
كلمات مازندراني ديگري كه در اشعار نيما بهكار رفته است عبارتند از:
دار (1) (درخت)، استونگاه(جاي ايستادن گوسفند)، اينسوترك(اين طرف تر)، دلگزا(دل آزار، رنج آور)، نپار(پناهگاه چوبي در مزرعه)، كومه(كلبه اي در باغ، كشتزار يا جنگل)، لم (بوته تيغدار تمشك)، لاش زدن(قطعه قطعهكردن)، بفته(بافته)، پوسخند(پوزخند)، بينج(شالي)، بينجگر(شاليكار)، تاريكجا (جايتاريك) پيشادست(اجرت پيش)، تيپا(لگد)، دمه(باد و بوران)، گورزا(كوتاه قد)،كله(اجاقي گلي يا زميني)، كشه(بغل، آغوش(، تيرنگ)(قرقاول)، چوقا(لباس پشمين چوپان)و غيره. البته اين بدين معنا نيست كه فارسي زبانان معناي بعضي از اين كلمات مانند: دار، دمه، و تاريكجا را نداند. در ضمن گاهي اوقات تنها در يك قطعه شعر چندين كلمهمازندراني مشاهده مي شود، به عنوان مثال در شعر«كار شب پا:
(10)
ماه ميتابد، رود است آرام،
بر شاخه ي «اوجا» «تيرنگ

دم بياويخته، در خواب فرورفته، ولي در «آيش
كار "شب پا" نه هنوز است تمام
بچه ي «بينجگر» از زخمپشه،
بر ني آرميده
پس از آنيكه ز بس مادر را
ياد آورد به دلخوابيده
پك و پك سوزد آنجا «كله سي
بوي از پيه مي آيد به دماغ
خود او درآيش
و زن او به «نپاري» تنهاست
آي «دالنگ! دالنگ!» صدا مي زند او
سگخور را به بر خود. «دالنگ!
(كار شب پا مجموعه كامل 412- 16)
تأثير ديگرزبان مازندراني در شعر نيما در سطح نحو مطرح است. ساختمان گروه اسمي در فارسيعموماً به صورت «هسته آغاز»4 است يعني ابتدا اسم و سپس توصيف كننده به كار مي رود،مانند "اسب بزرگ" در حالي كه در گونه مازندراني عكس اين قضيه صادق است؛ يعنيساختمان گروه اسمي به صورت "هسته ي آخر»5 به كار مي رود، مانند "گت اسب" البته غرضگوينده اين نيست كه در فارسي ساختمان اسم اصلاً به صورت هسته آخر به كار نمي رود،بلكه هنجار غالب يا «ساختار بي نشان» 6 هسته آغاز است. نكته مورد توجه اين است كهكاربرد فراوان گروه اسمي هسته آخر در اشعار نيما امكان و توانايي خاصي در اختيارشاعر قرار مي دهد تا وي بتواند به مقدار نوآوريي خود بيفزايد و اين نوع آوريساختاري نه تنها سبك خاصي به آثار شاعر مي بخشد، بلكه احتمالاً وي را در حمل معنيمدد مي رساند.
هسنه آخر هسته آغاز
به ريخته ابر ابر به هم ريخته
بسته لبلب بسته
پاره پاشنه پاشنه پاره
باد كرده شكم شكم باد كرده
نوشكفته باد بادنوشكفته
وحشت نما پاييز پاييز وحشت نما
ورم كرده تن تن ورم كرده
نيل چشمدريا درياي نيلي چشم
ناپيدا طرف طرف ناپيدا
كينه ور شيطان شيطان كينهور
مرده زن من من زن مرده
تاريكجا جاي تاريك
اين گونه تركيبات در ديواناشعار نيما بسيار فراوان است. در ضمن تأثير نحوي ديگري يعني حالت "بايي ـ ازي" 7 اززبان مازندراني در اشعار نيما ديده مي شود. معادل حالت ازي گونه مازندراني در زبانفارسي حرف اضافه "از" است. حرف اضافه "از" در زبان فارسي قبل از اسم به كار مي رود. ولي حالت ازي به انتهاي اسم در گويش مازندراني مي چسبد، مثلاً:
من زخامي عشق راخوردم فريب
كه شدم از شادماني بي نصيب
(قصه ي رنگ پريده، خون سرد(
يا درجايي ديگر مي گويد:
پوسيده استخوان را ماند، چو آتشي است
كاو را نمانده جزخاكستري به سر
(عقاب نيل)
در اين جا را نشانه مفعول مستقيم نيست بلكهاحتمالاً براساس ساختار گويش مازندراني به كار رفته است و نقش حالت ازي را ايفا ميكند البته ممكن است بعضي از زبان شناسان چنين استددلال كند كه "را" در اين جا حرفاضافه است اعتقاد آن بر اين است كه اختلاف موجود در گروه اسمي بين فارسي و گويشمازندراني، كه پيش از اين مورد بحث قرار گرفت، در" گروه الف اضافه پيشايند" و "گروهحرف اضافه پسايند" نيز وجود دارد. يعني گروه حرف اضافه در فارسي "هسته آغاز" ولي درمازندراني "هسته آخر" است مانند "از مدرسه" در مقابل "مدرسه ج". درهر حال هر يك ازتحليلهاي فوق مؤيد اين است كه چنين ساختاري احتمالاً تحت تأثير گويش مازندراني بهكار رفته است. ناگفته نماند كه استفاده "را" به مفهوم "از" در ادبيات كلاسيك نيز بهچشم مي خورد كه دستور سنتي آن را نشانه مفعول غير مستقيم توصيف مي كند. پس ايناحتمال نيز وجود دارد كه نيما اين ساختار را به پيروي از سنت شعري پيشينيان به كاربرده است.
علاوه بر نوآوريهاي ياد شده، ساختار شكني در ساختواژه افعال مركبنيزجزو صناعاتي است كه نيما در اشعار خود بسيار به كار مي گيرد؛ به عنوان مثال:
گرامي داشت بجاي گرامي بايد داشت
مي نهفت كبود بجاي كبود مي نهفت
گريهمي دهد ساز بجاي گريه ساز مي دهد
مي كوبد مشت بجاي مشت مي كوبد
تن بشسته بهقير بجاي تن به قير شسته
البته اين نوع ساختار شكني در ادبيات كلاسيك نيز به چشممي خورد و صنعت جديدي نيست اما رواج زياد چنين تركيباتي در آثار نيما قابل توجهاست. اگرچه اين ساختار مستقيماً برگرفته از گويش مازندراني نيست، اما از آن جايي كهميزان انعطاف پذيري در ساختمان بند و ساختواژه گويش مازندراني بيشتر از زبان فارسياست (عمو زاده، 1381( و گويش مازندراني امكان سهل الوصول تري در استفاده ازساختارهاي نسبتاً «نشاندار» 8 در اختيار اهل زبان قرار مي دهد، پس شايد بتوان ادعانمود كه استفاده فراوان نيما از چنين ساختارهايي احتمالاً نتيجه تأثير غير مستقيمگويش مازندراني است. خصوصاً اين كه نيما نياز به ضرورتهاي شعري براي قافيه ندارد.
به نظر مي رسد ابعاد ديگر زبان از جمله بعد معنايي و كاربرد شناختي نيز
ميبايست در اين مطالعه مورد توجه قرار گيرد. در اين باره در اشعار نيما به نمونه هايياز تركيبات فعلي بر مي خوريم كه ظاهراً شاعر قاعده "محدوديت همنشيني" 9 را نقض كردهاست، اما با نگاهي دقيق تر در مي يابيم كه اين ساختار برگرفته از گويش مازندرانياست. به عنوان مثال در عبارت "خواب در چشم ترم مي شكند" تركيب "شكستن خواب" را ميبينيم كه در زبان تركيب از "خواب پريدن" صحيح است. در صورتي كه در گويش مازندرانيهمان تركيب اولي رايج است. پس مي شود چنين استنباط كرد كه بعضي از اين تركيباتبرگردان مستقيم از گويش مازندراني است.
معادل به كار رفته در شعر تركيبمازندراني
خواب در چشم ترم مي شكند(2( م خو بشكسته
خشك آمد خاشكيبيمو
چشم مي بندد كه چشم دوسته كه
از چه نخيزدم ز جگر دود م دل ج دي راستبويه
ترا من چشم در راهم تر من چشم براهمه
پاي آبله ـ اوفله بز لنگ
3-3-
بازتاب فرهنگي
علاوه بر تأثيرات محيطي و زباني مازندران، نفوذ باورهاي محلي نيزدر اشعار نيما ديده مي شود، به عنوان مثال به شعر "داروگ" نگاه كنيد:

(11)

خشك آمد كشتگاه من
در جوار كشت همسايه
گرچه مي گويند: "مي گريند روي ساحلنزديك
سوگواران در ميان سوگواران".
قاصد روزان ابري، داروگ! كي مي رسدباران؟
بر بساطي كه بساطي نيست
در درون كومه ي تاريك من كه ذره اي با آننشاطي نيست
وجدان دنده هاي ني به ديوار اطاقم دارد از خشكيش مي تركد
ـ جون دلياران كه در هجر ياران ـ
قاصد روزان ابري داروگ! كي مي رسد باران؟
(شعرداروگ، مجموعه كامل، ص 504)
در اين شعر كه حسن ختام اين نوشته محسوب مي شود ميتوان شاهد اكثر ويژگيهاي جغرافيايي، زباني و فرهنگي مازندران دانست كه پيش از اينمورد بحث قرار گرفته اند. در اين جا علاوه بر استفاده از واژگان محلي و واژگانمربوط به طبيعت مازندران، با باور بومي منطقه نيز مواجه هستيم. به عنوان مثال،تمايز بين "وگ" (قورباغه آبي كه اصولاً در رودخانه و بركه ها زندگي مي كنند( و "داروگ") قورباغه درختي كه اصولاً در خشكي زندگي مي كند( در فرهنگ مازندراني بسيارمهم است. باور عموم مردم در گذشته اين بود كه آواز خواندن وگ(قورباغه آبي) نويدهواي صاف و آفتابي است اما در مقابل آواز خواندن داروگ بشارت هواي ابري و بارانياست. احتمالاً تمايز بين "وگ" و "داروگ" و همچنين باورهاي مربوط به هر يك درفرهنگهاي بومي ديگر ايران وجود ندارد. بنابراين، تأثير فرهنگ عامه مازندران نيز دراشعار نيما به چشم مي خورد.
4-
نتيجه گيري
در اين مقاله به بررسي اجمالي ازبازتابهاي محيطي در اشعار نيما پرداخته شد. ابتدا واژگاني كه تصويرگر جغرافيايطبيعي و اقليمي مازندران است مورد بررسي قرار گرفت و استدلال شد كه اگر چه صرف حضوركلمات مربوط به طبيعت
نمي تواند عامل تعيين كننده در انعكاس محيط شاعر باشد امابسامد بالاي اين واژگان همراه با نوع آرايش و تركيبات مربوطه تا حد زيادي مي تواندبازتابي از محيط شاعر باشد. سپس تأثير پذيري اشعار نيما از زبان و فرهنگ مازندرانمورد بحث قرار گرفت. در آن جا با ارائه نمونه هايي از شعر نيما چنين استدلال شد كهاشعار وي متأثر از جنبه هاي زباني و فرهنگي مازندران نيز هست. تأثير زباني نه تنهادر سطح واژگان بلكه در حوزه نحو، معني و كاربرد شناختي نيز مشاهده شد. در پايان،همچنين به نمود باورهاي فرهنگي منطقه در اشعار نيما اشاره گرديد. تحليل كلي اين بودكه هر چند استفاده از مواد و مصالح محيطي چه مادي و چه معنوي در آثار نيما نموددارد اما نوع استفاده و معماري از اين مصالح حاكي از خلاقيت شاعر بوده است. بهتعبيري تأثيرات محيطي امكانات مفيد و سازنده اي را براي ظهور و بروز نوآوريهاي شاعرفراهم آورده است. نيما توانسته است با استفاده از اين امكانات يك اثر نقاشي طبيعي وموسيقي موزوني از طبيعت مازندران به دست دهد. در اين راستا شايد بتوان گفت كهبرقراري ارتباط با طبيعت و الهام او از شاعر را بر آن مي دارد تا كه از طبيعت و نهاز قالبهاي متعارف پيروي كند و در واقع اين انس و الفت با طبيعت وي را به سوينوآوريي سوق مي دهد. به عبارت ديگر، تفكر سبز ناشي از ارتباط با طبيعت و محيط منبعاصلي الهام و نوآوريي نيما بوده است.

 

 

 

 

 


يادداشتها

1_
لازم به ذكر است كلماتيمانند «دار» و «چوقا» احتمالاً در گونه هاي ديگر فارسي نيز استعمال مي شوند و حتيممكن است در ابتدا از طريق آنها وارد گويش مازندراني شده اند، اما اين واژگان امروزدر زبان فارسي كاربرد عام ندارند و اكثر گويشوران فارسي زبان شايد از معني آنها بياطلاع باشند؛‌در صورتي كه اين واژگان در گويش مازندراني كاربرد عام دارند و گويشورآنها را واژگان محلي تلقي مي كند.
2-
در گويش مازندراني عبارت فعلي "خوبشكسته" به دو صورت متعدي و لازم به كار مي رود: مثلاً "م خور بشكني" (خوابم را بهم زدي) يام خو بشكسته (خوابم بهم خورد) كه در اشعار نيما هر دو ساختار به چشم مي خورد
ساختار متعدي:
لب به دندان گــزد دمي ز فســـوس
كه شكستن به چشم خوابخروس
(قلعه سقريم)
ساختار لازم:
شب همه شب شكسته خواب به چشمم
گوشبر زنگ كاروانستم (صدا)
منابع و مآخذ
1-
اخوان ثالث، مهدي. بدايع وبدعتها و عطاي و لقاي نيما يوشيج، انتشارات بزرگمهر، تهران 1339
2-
ثروتيان: بهروز: انديشه و هنر در شعر نيما، انتشارات نگاه، تهران 1375.
3-
ساپير، ادوارد : زبان: درآمدي بر مطالعه سخن گفتن، ترجمه علي محمد حق شناس، سروش، تهران 1376.
4-
طاهباز، سيروس: پردرد كوهستان: زندگي و هنر نيما يوشيج، انتشاراتزرياب، تهران 1375.
5-
عبدلي، محمد: فرهنگ شعر نيما: واژگان و تركيبات اشعارنيما يوشيج، انتشارات فكر روز، تهران 1374.
6-
عموزاده، محمد: «جنبه هاي جامعهشناختي گويش مازندراني« كنفرانس ايران شناسي، بنياد ايران شناسي، تهران 1381.
7-
فلكي، محمود: نگاهي به شعر نيما، انتشارات مرواريد، تهران 1373.
8-
نيمايوشيج: مجموعه كامل اشعار نيما يوشيج: فارسي و طبري، تدوين سيروس طاهباز، انتشاراتنگاه، تهران 1373

 

9- Sapir, E. "Languge and enivironmant". "Selected Writing of Edward Sapir in Language, Culture, and Personality. Ed. David G. Mandelbaum. Berkeley and Los Angeles: University of California press. Pp. 89- 103, 1949.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: سه شنبه 08 مهر 1393 ساعت: 9:19 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,,,,
نظرات(1)

نگاهي به شعر « مرغ آمين » نيما

بازديد: 1215

 

تحقیق رایگان سایت علمی و پژوهشی اسمان

نگاهي به شعر « مرغ آمين » نيما

مرغ آمين

نيما شعر نسبتاً بلند مرغ آمين را در سال 1330 يعني هنگامي كه جنبش ملي ايران به رهبري دكتر محمد مصدق در صحنه سياسي حضور فعال داشت سروده است. نيما در اين شعر انديشه هاي رهائي جويانه خود را كه آميخته با خوش بيني و اميد و افشاگري است در تمثيل مرغ آمين به سيك سخن در آورده است عناصر تشكيل دهنده مرغ آمين عبارتند از: مرغ آمين كه موجوديست سمبليك و مردم و عناصر ضد مردم كه مرغ و مردم درباره آنان گفتگو مي كنند.

مرغ آمين، زبان به بيان آرزوهاي مردم مي گشايد وعده رهايي مي دهد. و با گفتن آمين اين انديشه هاي رهائي بخش و آرزوهاي آرماني را پيوند مي دهد و با ايجاد اين پيوند از ياس خسران بار آنان (مردم) مي كاهد.

درباره شخصيت مرغ آمين دكتر انور خامه اي چنين مي گويد :

« در اين شعر كه قسمت اعظم آن گفتگويي ميان مرغ آمين و خلق است. اين مرغ مانند پرسناژي هاي اشعار ديگر نيما، يك موجود سمبوليك است. و احتمالاً مظهر پيشوايان و پيشگامان جنبش رهايي بخش جامعه است.1

شخصيت مرغ آمين و سازگاري او با دردهاي مردم  و همگامي او با رنجهايشان را نيما در آغاز شعر چنين بيان مي كند.

مرغ آمين دردآلودي است كاواره بمانده

رفته تا آن سوي اين بيداد خانه

بازگشته رغبتش ديگر ز رنجوري نه سوي آب و دانه

نوبت روز گشايش را

در پي چاره بمانده1

شعر از آغاز با استعاره ها و كنايه ها شروع مي شود. بكارگيري بيداد خانه مفهوم كنايه آميزي را در بر دارد كه آن سرنوشت مردم كشوري را به خاطر مي آورد كه همه حركت ها و جنبش هايش براي رسيدن به رهائي بي نتيجه مانده است. و مرغ آمين نيز دردآلودي است كه تمام اين مسائل را مي داند و مردم درد كشيده اي را كه در اين بيدادخانه زندگي مي كنند مي شناسد. و راز دردهايشان را مي داند.

مي شناسد آن نهان بين نهانان (گوش پنهان جهان دردمندها)

جور ديده مردمان را2

در واقع مرغ آمين در پي رهائي است و نوبت روز گشايش را بدنبال چاره و راه گشائي مي باشد.

نوبت روز گشايش را

در پي چاره بمانده3

مرغ آمين براي دستيابي بدين هدف پيوندي يگانه با مردمش دارد. پيوندي ناگسستني و بدور از هر گونه تظاهر ، پيوندي كه فكر و نواي مرغ آمين را به سرايش دردهاي مردمش بر مي انگيزد. فارغ و بي واهمه از عيب و ايرادي كه ممكن است بر گفتار او گرفته شود. بسته در راه گلويش او

داستان مردمش را

رشته در رشته كشيده (فارغ از هر عيب كاو را بر زبان گيرند)

بر سر منقار دارد رشته ي سردرگمش را1

مرغ آمين نشاني از اميدهاي بازيافته است كه در شبي تيره به جلوه در مي آيد. و نور اميد به آينده را در دل ها مي افروزد. در واقع مرغ « از درون استغاثه هاي رنجوران» و « در شبانگاهي چنيني دلتنگ مي آيد نمايان» و نشان پيروزي مردمي است كه با سرافرازي از تنگناهاي زندگي مي گذرند و مرغ تمثيل آن اميد تاريخي كه از پس قرنها چهره خويش را نمايان ساخته است.

او نشان از روز بيدار ظفرمندي است

با نهان تنگناي زندگاني دست دارد

از عروق زخمدار اين غبارآلوده ره تصوير بگرفته

از درون استغاثه هاي رنجوران

در شبانگاهي چنين دلتنگ مي آيد نمايان2

و سپس با بكارگيري شيوه اي بديع مرغ را به مردم نشان مي دهد «رنگ مي گيرد» تجسم مي يابد و او گرم مي خندد اينك مرغ آمين براي ديوارهايشان بالهاي خود را مي گستراند.

مي دهد پوشيده خود را برفراز بام مردم آشنائي

رنگ مي بندد

شكل مي گيرد

گرم مي خندد

بالهاي پهن خود را بر سر ديوارشان مي گستراند3

و سپس با تصويري زيبا و دلنشين كه نوعي ابهام كلامي را نيز به همراه دارد مرغ «از كسان احوال مي جويد»

چون نشان از آتشي درد و خاكستر

مي دهد از روي فهم رمز درد خلق

با زبان رمز درد خود تكان در سر

وز پي آنكه بگيرد ناله هاي نامه پردازان ره در گوش

از كسان احوال مي جويد

چه گذشته است و چه نگذشته است1

سرگذشته هاي خود را هر كه با آن محرم هشيار مي گويد

و بدين گونه مرغ با مردمش دمساز مي شود و شرح پريشانيها و تلخكامي هاي آنان را از زبانشان مي شنود

داستان از درد مي رانند مردم

در خيال استجابتهاي روزاني

مرغ آمين را بدان نامي كه او هست مي خوانند مردم2

و در اينجاست كه نيما كلمه آمين را كه در ذهن مردم بار مذهبي و عاطفي مثبتي دارد براي نشان دادن خوشبيني خويش به آينده بكار مي گيرد.

زير باران نواهايي كه مي گويد

باد رنج نارواي خلق را پايان

مرغ آمين را زبان با درد مردم مي گشايد

بانك بر مي دارد

مرغ آمين

آمين !

باد پايان رنجهاي خلق را با جانشان در كين

و زجا بگسيخته شالوده هاي خلق افساي

و به نام رستگاري دست اندركار

و جهان سرگرم از حرفش در افسون فريبش

خلق مي گويند

آمين1

محتواي شعر مرغ آمين مردمي خوشبينانه و در راستاي آرزوها و خواسته هاي مردم است. انديشه هاي طرح شده در شعر رهائي جويانه و درجهت تغيير و دگرگوني در نظام حاكم بر جامعه است كه آرزوئي ديرين و مردمي است در شبي اينگونه با بيدادش آمين / رستگاري بخش اي مرغ شباهنگام ما را / و به ما بنماي راه ما به سوي عافيت گاهي / هر كه را ـ اي آشنا پرور ـ ببخشا بهره اي از روزي كه مي جويد.1 / و سرانجام نويد رهائي بخش مرغ است كه در دل شب تيره طنين مي افكند كه وعده رهائي و رستگاري را به مردمي كه خواهان آن اند مي دهد رستگاري روي خواهد كرد.

و شب تيره، بدل با صبح روشن گشت خواهد. مرغ مي گويد.2 اما مردمي كه رنجها كشيده اند و فريبها خورده اند ترديدهاي خود را به زبان مي آورند و هراس خود را از جهانخواره بيان مي كنند و انديشناكي خود را از آينده باز مي گويند

خلق مي گويند

اما آن جهانخواره

(آدمي را دشمن ديرين) جهان را خورد يكسر3

اما مرغ پاسخي مهيا و آماده را كه همان آرزوي نابودي جهانخواره است به زبان مي آورد.

در دل او آرزوي او محالش باد4

مرغ آمين حماسه ايست مردمي كه نقاب از چهره هاي زشت و فريبكار ستمكاران جهانخوار بر مي دارد. و محتواي انقلابي و ظلم ستيز آن نشان دهنده ي شرافت انساني سراينده آن مي باشد. كه در كنج انزواي خويش در گوشه اي از تهران در سنين پيري سرنوشت خود را از سرنوشت مردمش جدا نمي داند. مرغ امين نماد پيرمرد درد كشيده ايست. كه از زبان مرغ آمين با مردمش حرف مي زند. با پيروزي هاي آنان اميدوار و با شكستهايشان دل شكسته و غمگين مي شود.

و سرانجام انديشه هاي رهائي جويانه و انساني خود را به زبان مرغ آمين جاري مي سازد به مردم نويد مي دهد و ستمكاران را رسوا مي كند. و بيان مي كند كه چگونه با گسترش شور رهائي جوئي مردم در دوران اوج مبارزات ملي، انسانها خود را باز مي يابند و مرغ با نواي رهائي بخش خود به سامان رسيدن تلاشهاي مردم ستم ديده را اعلام مي كند.

مرغ مي گويد :

به سامان باز آمد خلق بي سامان

و بيابان شب هولي

كه خيال روشني مي برد با غارت

و ره مقصود در آن بود گم، آمد سوي پايان

و درون تيرگيها، تنگناي خانه هاي ما در آن ويلان

اين زمان با چشمه هاي روشنائي در گشوده است

و گريزانند گمراهان، كج اندازان

و سرانجام تبهكاران و مال اندوزان و ستمكاران را بدينگونه مي سرايد و خانه هاي عشرت و تبهكاري آنان را چون در و ديوار زندانهايشان شكسته ويران تصوير مي كند.

مرغ آمين

در رهي كامد خود آنان را كنون پي گير

و خراب وجوع ، آنان را ز جا برده است

و بلاي جوع آنان را جا بجا خورده است

و چو شمعي در تك گوري

كورموذي چشمشان در كاسه ي سر از پريشاني1

و آنانكه چنين روزي را براي خويش تصور نمي كردند. جبران بر ويرانه ي بساط خويش مي نشينند.

هر تني ز آنان

از تحير بر سكوي در نشسته

و سرود مرگ آنان را تكاپوهايشان (بي سود) اينك ي كشد در گوش2 و خلق همنوا با مرغ تصوير را كامل مي كنند و فرياد خروش خود را  در دل شب كه مي رود تا بگريزد و روي پنهان كنند سر مي دهند.

خلق مي گويند

«بادا باغشان را، در شكسته تر /  هر تني زانان ، جدا از خانمانش بر سكوي در، نشسته تر/  وز سرود مرگ آنان ، باد / بيشتر بر طاق ايوانهايشان قنديلها خاموش

در شعر مرغ آمين نيما نه تنها جهانخواره و ستمكاران را مورد هجوم قرار مي دهد و آرزوي مرگ و رسوائي آنان را بزبان خلق و مرغ جاري مي سازد. بلكه انديشه هاي ويرانگر و بد آموزي را كه باعث ركود و جهل مي شوند نيز به باد انتقاد مي گيرد و آرزوي نابودي هر آنچه را در ما « مردگي آموز » است بزبان مرغ جاري مي سازد و آمين مي گويد .

و هر آن انديشه ، در ما مردگي آموز، ويران

«آمين ! آمين »

و خراب آيد در آوار غريو لعنت بيدار محرومان

هر خيال كج كه خلق خسته را با آن نخواها نيست2

و سرانجام شعر مرغ آمين با گسترش اميد و خوشبيني و به اوج رسيدن آرزوهاي مردمي با تصوير بسيار زيبا از‌ آمدن صبح با شكوه پيروزي و گريز شب سياه ظلم به پايان مي رسد. ريزش آبشار گونه كلمات جان سنجش نيما تصويري بكر و بي نظير در پايان شعر مي آفرينند و تركيباتي چون «واريز طنين»، «صفحه مرداب» ، « صداي رودي از جا كنده» ، «بسيط خطه ي آرام» ،  « جرم ديوار سحرگاهان»، « سرد دود اندود  و خاموش » در ساختن فضائي مناسب براي به تجلي در آمدن صبح و گريز شب مهيا مي كند.

و به واريز طينتي هر دم آمين گفتن مردم

چون صداي رودي از جا كنده، اندر صفحه ي مرداب آنگه گم

مرغ آمين گوي

دور مي گردد

از فراز بام

در بسيط خطه ي آرام مي خواند خروس از دور

مي شكافد جرم ديوار سحرگاهان

و زبر آن سرد دود اندود خاموش

هرچه، با رنگ تجلي، رنگ در پيكر مي افزايد.

مي گريزد شب

صبح مي آيد1

ويژگي هاي مهم مرغ آمين، هدفمندي ، وحدت و هماهنگي موضوع تصويرگري و پيوند ارگانيك مفاهيم و ارتباط تنگاتنگ گفتگو كنندگان با يكديگر است. كه بر اساس يك تم اصلي، موضوع گسترش مي يابد. و در واقع فرايند گسترش موضوع است كه پيوند ميان عناصر ذهني و عيني تشكيل دهنده بافت هاي شعر را ـ كه بيشتر در قالب سمبولها عرضه شده اند ، امكان پذير مي كند.

شيوه ابداعي نيما در اينجا اين امكان را به او داده است كه علاوه بر تداوم گفتگو محوري ميان شخصيتهاي شعر، پيوندي كامل ميان عناصر مختلف زباني كه در شعر به كار رفته اند بر قرار كند. بطوري كه حذف هيچ يك از اين عناصر امكان پذير نيست. و اين خود دليل بر وجود محتوائي واحد و پيگير در شعر است. نيما در مرغ آمين به آنچه خود عقيده داشته است.

يعني : منظور اساسي هنر يك چيز است. هنر مي خواهد نشان بدهد، و تصوير كند زيرا دانستن تنها كافي نيست1 نايل شده است و تصوير روشني از شخصيتها و موضوع و عناصر تركيبي‌ آن در اختيار ما قرار داده است. خلاصه كلام مرغ آمين شعريست با سمبوليسمي غني و زباني نسبتاً پيچيده و ابتكاري شايسته در شعرهائي كه عناصر شعري با يكديگر سخن مي گويند. و در واقع ساخت مرغ آمين براساس گسترش وصفي و تصويري گفتگوهاست در فضاهاي مناسب نيما در پرداخت اين شعر استادي خود را به اثبات رسانده است و شيوه اي بسيار تازه و در عين حال زيبا براي بيان مقصود ارائه نموده است بطوري كه در پاره اي از قسمتها رواني كار تازگي شيوه كه با شيوائي بيان و بلاغت كلام و ايجاز در آميخته است تحسين خواننده را بر مي انگيزد.

خلق مي گويند

اما آن جهانخواره

(آدمي را دشمن ديرين) جهان را خورد يكسر

مرغ مي گويد.

در دل او آرزوي او محالش باد

خلق مي گويند.

اما كينه هاي جنگ ايشان در پي مقصود / همچنان هر لحظه مي كوبد بر طبلش / مرغ مي گويد

زوالش باد1

مشهد ـ 4/7/70

 



1– چهار چهره ص 74

1– مجموعه اشعار نيما ص 491

2– مجموعه ص 491

3– مجموعه ص 491

1– مجموعه اشعار نيما ص 491

2– مجموعه ص 492

3– مجموعه ي 492

1– مجموعه ص 492

2– مجموعه ص 492

1- مجموعه ص  493

1– مجموعه ص 493

2– مجموعه ص 493

3– مجموعه ص 493

4– مجموعه ص 493

1– مجموعه ص 495

2– مجموعه ص 495

2– مجموعه ص 496

1– مجموعه ص 497

1– دو نامه ص 35

1– مجموعه ص 493

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: سه شنبه 08 مهر 1393 ساعت: 9:14 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(1)

تحقیق درباره زندگی نامه و آثار صائب تبريزي

بازديد: 493

 

تحقیق رایگان سایت علمی پژوهشی اسمان

تحقیق درباره زندگی نامه و آثار صائب تبريزي

 مقدمه

ميرزا محمد علي صائب تبريزي، بزرگترين غزلسراي قرن يازدهم هجري، در حدود سال 1000 هجري قمري يا يكي دو سال بعد از آن در تبريز (و به قولي در اصفهان) زاده شد.

پدر او ميرزا عبدالرحيم، تاجري معتبر بود. خانوادة صائب جزو هزار خانواري بودند كه به فرمان شاه عباس از تبريز به اصفهان كوچ كردند و در محلة عباس‌آباد سكني گزيدند.

صائب در اصفهان پرورش يافت و دانش‌هاي ادبي و عقلي و نقلي را نزد استادان آن شهر و خطاطي را نزد عموي خود شمس‌الدين تبريزي شيرين قلم مشهور به شمس ثاني، آموخت و در جواني به حج رفت و به زيارت مشهد مقدس نيز نايل آمد:

لله الحمد كه بعد از سفر حج صائب      عهد خود تازه به سلطان خراسان كردم

صائب در سال 1034 هجري از اصفهان عازم هندوستان شد و به هرات و كابل رفت. حكمران كابل، ظفرخان پس از مدتي به جهت جلوس شاه جهان عازم دكن شد و صائب را نيز با خود همراه برد. شاه جهان، صائب را مورد عنايت قرار داد و به او لقب « مستعدخان» داد. در 1039 كه صائب و ظفرخان در ركاب شاه جهان در برهانپور بودند، خبر رسيد كه پدر صائب از ايران به اكبرآباد هندوستان آمده است و مي‌خواهد او را با خود به ايران ببرد. صائب از ظفرخان و پدر او خواجه ابوالحسن تربتي رخصت طلبيد ولي حصول اين رخصت تا دو سال طول كشيد.

در سال 1042 هجري كه حكومت كشمير به ظفرخان واگذار شد، صائب نيز بدانجا رفت و از آنجا به اتفاق پدر عازم ايران شد. پس از بازگشت به ايران در اصفهان به حضور شاه عباس دوم رسيد و خطاب ملك‌الشعرايي دربار صفوي يافت و تا پايان عهد آن پادشاه و چندسالي از دوران شاه سليمان بزيست و در اين مدت محضرش در اصفهان محل اجتماع اهل ادب و آمد و شد دوستداران سخن بود و او جز به قصد سياحت بعضي از شهرها و ناحيت‌هاي ايران از اصفهان بيرون نرفت و در همان جا به سال 1086 يا نخستين روزهاي سال 1087 ديده از جهان فروبست و در باغي كه اكنون به «قبرآقا» معروفست به خاك سپرده شد.

صائب شاعري است عارف و ارادتمند مولوي و حافظ. گوينده‌اي است مضموم آفرين و نكته ياب و ژرف‌بين. توانايي او در ساختن تركيبات و استعارات بديع و زيبا اعجاب برانگيز است. شعر او آيينة تمام‌نماي حالات روحي و عواطف گوناگون بشري است. انديشة پوياي وي هر مضموني را كه به تصور درآيد لباس نظم پوشانده و بسياري از ابيات نغزش مثل سائر شده است. اين گويندة توانا از صنايع به مراعات نظير و ايهام توجه خاص دارد و شعر او بر پاية مضمون يابي و تمثيل استوار است.

كليات اشعار او شامل قصيده و غزل و مثنوي است. سخن‌شناسان قصيده‌هاي او را چندان نستوده‌اند، مثنوي او را كه در فتح قندهار به فرمان شاه عباس ثاني سروده متوسط دانسته‌اند. اما آنچه از شعرش ماية شهرت وي شده غزل است كه قسمت اصلي و اكثر ديوانش را پديد آورده است. صائب اشعار خود را به ترتيب موضوع طبقه‌بندي كرده، اشعاري را كه در وصف معشوق است «مرآت الجمال» و ابياتي را كه مربوط به آينه و شانه است « آرايش نگار» و اشعار مربوط به مي و ميخانه را « ميخانه » و برگزيده‌اي از مطلع‌هاي غزل‌هايش را « واجب الحفظ» نام كرده است. عدد اشعار حافظ را از 60000 تا 300000 و بالاتر نيز گفته اند.60000 تا 300000 و بالاتر نيز گفته اند.

به كف شعله، اگر نقد شرر مي‌آيد
هست تا بر فلك از اختر سياره، اثر
اين نه درياست كه از كاوش اين سنگدلان
لاله دارد خبر از برق سبك سير بهار
چرخ راه آه شرربار من، از جا برداشت
« صائب» از سيــر گـــلستان سخـــن مي‌آيم

   دل رم كردة ما هم، زسفر مي‌آيد
   سنگ بر شيشة ارباب هنر مي‌آيد
اشك تلخيست كه از چشم گوهر مي‌آيد
كه نفس سوخته، از خاك به در مي‌آيد
ديگ كم‌حوصلگان، زود به سر مي‌آيد
گل خورشــيد مــرا، كــي به نظــر مــي‌آيد

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 07 مهر 1393 ساعت: 19:15 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(2)

تحقیق درباره زندگی نامه سيمين بهبهاني و اثار او

بازديد: 707

 

تحقیق درباره زندگی نامه سيمين بهبهاني و اثار او

 

سيمين خليلي به سال 1306 هجري شمسي در محلة همت‌آباد تهران به دنيا آمد. پدرش « عباس خليلي »، نويسنده و مترجم و روزنامه‌نگار معروف دورة رضاشاه و اوايل دورة محمدرضا شاه و مادرش « فخر عظمي ارغوان » بانويي اهل فرهنگ و قلم بود.

عباس خليلي دو هفته پس از ازدواج، به دليل مخالفت با رضاشاه به مدت دو سال به كرمانشاه تبعيد مي‌شود. پس از بازگشت خليلي، همسر جوانش كه زندگي سياسي و پرشور او را تاب نمي‌آورد به خانة پدري باز مي‌گردد و پس از دو سال كشمكش از او جدا مي‌شود.

سيمين با مادرش در خانة قديمي و كوچك پدربزرگ اقامت مي‌كنند، پس از مرگ پدربزرگ، مادر سيمين با عادل خلعتبري، كه او هم روزنامه‌نگار بود، ازدواج مي‌كند.

دورة دبستان را درمدرسة « ناموس » و دورة دبيرستان را در مدرسة «حسنات» سپري مي‌كند. از همان ايام كودكي مادرش كه خود دستي در شعر و شاعري دارد، سيمين را به قصد شاعر شدن تشويق و تربيت ميكند. در چهارده‌سالگي نخستين شعرش در « نوبهار» منتشر مي‌شود. در سال 1324 به تحصيل در آموزشگاه مامايي مي‌پردازد و در سال دوم به خاطر اختلاف با اولياي آموزشگاه از آنجا اخراج مي‌شود.

در همين ايام كه هفده سال بيش نداشت با آقاي حسن بهبهاني ازدواج مي‌كند، حاصل اين ازدواج سه فرزند است: علي، حسين و  اميد بهبهاني.

نخستين دفتر از سروده‌هاي شاعر به همراه برگزيده‌اي از نثرهاي داستاني او با عنوان « سه تار شكسته» در اسفندماه 1329 منتشر مي‌شود. با انتشار دو دفتر ديگر از اشعارش « جاي پا/ 1335» و « چلچراغ/ 1336» به عنوان شاعري مسلط بر كلام، مطرح مي‌گردد.

مدتي در دبيرستان‌هاي تهران به تدريس مي‌پردازد و در اواخر دهة 1330 به دانشكدة حقوق راه مي‌يابد و در سال 1341 دورة اين دانشكده را به پايان مي‌رساند و در همين ايام چهارمين دفتر شعرش با عنوان « مرمر» منتشر مي‌شود و پس از آن دفترهاي « رستاخيز/ 1352 »، « خطي ز سرعت و آتش  1360»  و « يك دريچه آزادي/ 1374» از او منتشر مي‌شود.

در اين سال‌ها، سيمين، پس از بيست سال زندگي مشترك با حسن بهبهاني، به خاطر عدم توافق اخلاقي، از او جدا مي‌شود و پس از چندي با حسن كوشيار

(1317-1363) مردي كه راستين‌ترين عشق را به خانه دل شاعر ارمغان مي‌آورد ازدواج مي‌كند.

سيمين بهبهاني، بدون ترديد، يكي از چند چهرة برجستة غزلسراي معاصر است. وي كه شاعري خود را با سرودن دو بيتي‌هاي رايج دهة 1330 تا 1340  كه به دوبيتي‌هاي نيمايي مشهور بود آغاز كرد، به تدريج پا به عرصة غزلسرايي گذاشت و با وارد كردن حال و هوايي تازه و نوآوري‌هاي معنوي و صوري، خود را به عنوان چهره‌اي ممتاز در اين نوع شعر مطرح كرد.

كار سيمين در حوزة غزل درست هم سنخ كار نيما در عرصة شعر پارسي است. نيما با بدعت‌گري در اوزان عروضي به آشنايي زدايي از كل شعر پارسي رسيد و سيمين با بدعت‌گري در اوزان غزل به آشنايي زدايي از غزل ره برد. كار سيمين بهبهاني، مهم، تنها از اين روست كه اين آشنايي زدايي نه از سرتفنن كه به ضرورت مضامين و مفاهيم تازه‌اي صورت بسته كه سيمين از هستي و حيات امروزين برگرفته و پيام هنر خود كرده است، مفاهيم و مضاميني كه بدون آشنايي زدايي از قالب غزل، يا در آن قالب خوش نمي‌نشستند و يا اگر در آن قالب نشانده مي‌شدند غباري از مضامين سنتي كه با غزل اخت‌ترند، بر آنها مي‌نشست، وي با افزودن بيش از چهل و يك وزن كم‌سابقه يا به كلي بي‌سابقه بر اوزان غزل، اين قالب كهنه را هويتي نو بخشيده آن را پذيراي پيام‌هاي نو و معاني امروزي كرده است.


مردي كه يك پا ندارد

شلوار تا خورده دارد، مردي كه يك پا ندارد
رخساره مي‌تابم از او، اما به چشمم‌نشسته
بادا كه چون من مبادا، چل‌سال رنجش پس از اين
با پاي چالاك پيما، ديدي چه دشوار رفتم
تق‌تق كنان چوب‌دستش، روي زمين مي‌نهد مهر
لبخند مهرم به چشمش، خاري شد و دشنه‌اي شد
برچهرة سرد و خشكش، پيدا خطوط ملال است
گويم كه با مهرباني، خواهم شكيبايي از او
رو مي‌كنم سوي او باز، تا گفت و گويي كنم ساز

خشم است و طوفان نگاهش، يعني: تماشا ندارد
   بس نوجوان است و شايد، از بيست بالا ندارد
   خود گر چه رنج است بودن، « بادا مبادا » ندارد
   تا چون رود اوئ كه پايي، چالاك پيما ندارد؟
   با آن كه ثبت حضورش، حاجت به امضا ندارد
   اين خوي‌گر با درشتي، نرمي تمنا ندارد
   يعني كه با كاهش تن، جاني شكيبا ندارد
   پندش دهم مادرانه، گيرم كه پروا ندارد
  رفته است وخالي‌است جايش، مردي كه يك‌پا ندارد...

 

 

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 07 مهر 1393 ساعت: 19:11 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

ليست صفحات

تعداد صفحات : 824

شبکه اجتماعی ما

   
     

موضوعات

پيوندهاي روزانه

تبلیغات در سایت

پیج اینستاگرام ما را دنبال کنید :

فرم های  ارزشیابی معلمان ۱۴۰۲

با اطمینان خرید کنید

پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست.

 سامانه خرید و امن این سایت از همه  لحاظ مطمئن می باشد . یکی از مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه   09159886819  در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما  فرستاده می شود .

درباره ما

آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس