دانش آموزی - 662

راهنمای سایت

سایت اقدام پژوهی -  گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان

1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819  -  صارمی

2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2  و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی  (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .

3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل http://up.asemankafinet.ir/view/2488784/email.png  را بنویسید.

http://up.asemankafinet.ir/view/2518890/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86.jpghttp://up.asemankafinet.ir/view/2518891/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%20%D8%A8%D9%87%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA.jpg

لیست گزارش تخصصی   لیست اقدام پژوهی     لیست کلیه طرح درس ها

پشتیبانی سایت

در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا  پیام بدهید
آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet

زندگينامه شاعران و بزرگان ایرانی

بازديد: 1221

 

 تحقیق رایگان سایت فروشگاه علمی اسمان

زندگينامه سهراب سپهری:

سهراب سپهری در مهرماه 1307 در شهرستان کاشان به دنيا آمد. کودکی و نوجوانی اش را در همان جا گذراند. پس از پايان تحصيلات دوره اول دبيرستان به تهران آمد و دوره دانشسرای مقدماتی پسران را در تهران گذراند. سپس در وزارت فرهنگ (آموزش و پرورش) کاشان استخدام شد و مدتی بعد استعفا داد.

در بيست سالگی ديپلم گرفت و در همان سال موفق شد به تحصيل در دانشکده هنرهای زيبا دانشگاه تهران بپردازد. او در کنار تحصيلات دانشگاهی در شرکت نفت تهران به کار مشغول شد.

در 23 سالگی نخستين مجموعه شعر خود را با عـنوان «مـرگ و رنگ» منتشـر کرد. وقتی از دانـشگاه فارغ التحصيل شد در سازمان بهداشت به کار پرداخت و در همان زمان دومين مجموعه شعر خود را با نام «زندگی خوابها» انتشار داد. سال بعد کار خود را رها کرد و در فرهنگ و هنر در بخش موزه ها و نيز تدريس در هنرستانها مشغول شد. سپهری چند سفر به اروپا، ژاپن و ... رفت و آموزش هايی در زمينه ی چاپ سنگی، حکاکی روی چوب و ديگر هنرهای ظريف ديد.

در 33 سالگی دو مجموعه جديد شعرهايش را با نام های «آواز آفتاب» و «شرق اندوه» چاپ کرد و بعد به برپايی نمايشگاه نقاشی هايش روی آورد. چندی به پاکستان و هند و افغانستان سفر کرد و پس از اين سفرها بود که «صدای پای آب» را در سال 1344 در فصلنامه «آرش» به چاپ رسانيد. مجموعه شعر بلند مسافر را در سال 1345 منتشر کرد و يک سال پس از آن کتاب «حجم سبز» را به چاپ رسانيد.

در سال 1356 همه اشعار خود را که پيشتر در هفت مجموعه انتشار يافته بود، همراه کتاب جديد ديگرش تحت عنوان «هشت کتاب» توسط کتابخانه طهوری منتشر کرد.سپهری در اول ارديبهشت 1358 در بيمارستان پارس تهران پس از گذراندن دوره ای بيماری، چشم از جهان فرو بست.

اوحدی مراغه ای:

شيخ اوحدالدين مراغه ای فرزند حسين اصفهانی در حدود سال 670 هجری- قمری در مراغه متولد شد. تخلص خود را از نام مراد خويش اوحدالدين کرمانی که از عرفای زمان بوده گرفت.

اوحدی مانند اغلب شاعران عصر خود پس از گذراندن جوانی و پايان بردن تحصيلات معمولی زمان خود از مراغه به قصد سير و سياحت خارج شد و مدتها به سياحت گذراند:

سالها چون فلک به سر گشتم

تا فلک وار ديـده ور گــشتم

هم در اين سياحتها بوده است که گزارش به کرمان می افتد و از محضر شيخ اوحدالدين کرمانی بهره ور می شود. سالها نيز در اصفهان به سر برده است و سرانجام ديگر بار به زادگاه خويش مراغه مراجعت کرده است و در همان جا به سال 738 در گذشته است. اوحدی علاوه بر قصائد و غزليات دارای کتابی است به نام «جام جم» که مهمترين اثر اوست. اين کتاب يک مثنوی است که اوحدی در سرودن آن به «حديقه» سنايی نظر داشته است. تاريخ پايان جام جم سال هجری قمری است.

گـنج معنی است اين که پاشيدم

نـه کــتابی کــه بـر تراشــيدم

چـون زتاريـخ برگرفــتم فـــال

هفتصد رفته بود و سی و سه سال

 

 

 

محمود کيانوش:

جوانان ميهن ما با نام محمود کيانوش به خوبی آشنا هستند، جوانانی که در دوره کودکی و نوجوانی شعرهای زيبای اين شاعر خوب را خوانده اند. در چند سال اخير از کيانوش شعر تازه ای منتشر نشده است و به اين دليل شايد بعضی از کودکان و نوجوانان امروز با نام او آشنايی نداشته باشند.

محــمود کيـانوش يکی از پيشاهنگان شعر کودک در ايران است. او که اکنون در خارج از کشور به سر می برد در سال 1368 به ايران آمد. شورای شعر انتشارات کانون پرورش فکری کودکان شعر می سرايند بيايد و از نزديک با آنها آشنا شود و از گذشته های دور برايشان صحبت کند. آقای کيانوش اين دعوت را پذيرفت و در پايان کتابهای شعر خود را برای تجديد چاپ به کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان سپرد.

ضمن تشکر از آقای کيانوش برای او آرزوی سلامت داريم و اميدواريم که باز هم برای کودکان و ملتش شعرهای خوبی بسرايد.

 

 

 

 

 

 

 

 

عُبيد زاکانی، شوخ طبعی آگاه:

عُبيد زاکانی شاعر و نويسنده ی طنزپرداز و شوخ طبع سده ی هشتم در قزوين زاده شد. لقب زاکانی را از آن جهت به وی داده اند که از خاندان زاکانيان، تيره ای از اعراب بنی خفاجه، بود که پس از مهاجرت به ايران در نواحی قزوين سکونت اختيار کرده بودند. عبيد با امرای آل اينجوی فارس پيوندی نزديک داشت و قصايد و قطعاتی در ستايش آنان در ديوان وی موجود است. بعدها هم که فارس به دست آل مظفر افتاد، عبيد به آنان علاقه نشان داد. وی به سال 772 هـ. . در گذشت.

ذوق و هنر عبيد در نکته يابی و انتقادهای ظريف اجتماعی جلوه می کند و در اغلب آثارش در قالب طنز و لطيفه های دل نشين آشکار می شود.

آثار و شيوه ی طنزپردازی عبيد- پيامدهای اخلاقی و اجتماعی حمله ی مغول در عصری که عبيد پرورده ی آن بود، به صورت فروپاشی نظام تمدّنی پيشين و دگرگونی معيارها و ارزش ها در طبقات گوناگون جامعه، از ديوانيان و قضات و اهل شريعت گرفته تا صوفيان و پيشه وران و کارگزاران حکومتی ظاهر شده بود. او مردی بيدار و آگاه بود که اوضاع زمانه را ابداً نمی پسنديد و از آن خاطری آزرده داشت.

سخنان طنزآميز عبيد، اغلب خنده آور و گاهی رکيک است اما در پس آن پيامی اصلاح جويانه و خيرخواهانه نهفته است که از چشم روشن بينان پنهان نمی ماند.

آثار عبيد به نظم و نثر باقی مانده است. اشعار او به دو بخش کلّی جدّی و طنزآميز تقسيم می شود. اشعار جدّی او که به صورت ديوانی فراهم آمده، شامل قصايد، غزل ها، ترجيعات، قطعات، رباعيات و مثنوی عشاق نامه است که بر روی هم به سه هزار بيت می رسد. اين اشعار نسبت به آثار پيشينيان چيز تازه ای ندارد و برای او امتيازی ادبی به بار نمی آورد.

چهره ی ادبی ممتاز عبيد را بايد در آثار طنرآميز او ديد. اين آثار هم به نظم است هم به نثر. از ميان آثار منظوم منسوب به عبيد، موش و گربه اهمّيّت خاصّی دارد. اين منظومه حکايتی تمثيلی است که عبيد در آن وضع جامعه و دو طبقه ی حاکمان و قاضيان را مورد انتقاد قرار می دهد. چه بسا مقصود اصلی وی بيان حال ابواسحاق اينجو بوده باشد در برابر امير مبارزالدّين محمّد، فرمانروای کرمان؛ بنابراين تفسير، بايد موش و گربه را اثری کاملاً سياسی دانست.

آثر طنز آميز منثور عبيد که مهارت او را در ترسيم اوضاع نابه سامان اخلاقی و فرهنگی بيش تر نشان می دهد، به ترتيب اهمّيّت عبارت اند از:

اخلاق الاشراف، صد پند، رساله ی دلگشا، رساله ی تعريفات.

عبيد زاکانی در اين رساله های کوتاه، ظهور نيرومندترين و خلّاق ترين منتقد اجتماعی را در ادبيّات انتقادی فارسی بشارت داده است. در نوشته ها و سروده های عبيد، زبان طنز بی پرواست؛ چندان که بيش تر آن ها را نمی توان در همه جا نقل کرد ولی شايد بتوان گفت که اين تندی و پُر رنگی واکنشی در برابر شدّت فساد و تباهی های روزگار شاعر است. در حقيقت، ميزان فساد اخلاق در آن زمان به حــدّی بالا بود که جز با همين زبان تلخ و گزنده و عريان نمی شد آن را بيان و در آن چاره جويی کرد.

عبيد برای پرداختن هزليّات خود، به سعدی و سوزنی (شاعر هزل گوی سده ی ششم) نظر داشته و به خصوص اشعار طنزآميز خود را غالباً بر وزن و قافيه ی شعرهای معروف پيش از خود سروده است. پس از او هم شاعران ديگر از اين شيوه تقليد کرده اند امّا گويی هيچ کس نتوانسته است در مقام طنز و انتقاد اجتماعی با اين کيفيت هنری به پای عبيد برسد. در نتيجه، موقعيت او در ادب انتقادی فارسی تا امروز شاخص و ممتاز باقی مانده است.

جامی، شيخ جام:

عبدالرحمان جامی يگانه شاعر عارف و صوفی سوخته دل عصر حافظ نيست؛ زيرا گذشته از آن که خود حافظ تا حدّ زيادی به تصوّف انتساب دارد و در شعر خواجو و عراقی هم معانی عرفانی درج شده است، صوفيان بنام و پاک باخته ای نظير شاه نعمت الله ولی کرمانی در اين دوره ميان شعر و عرفان پيوندی استوار برقرار کرده اند امّا تصوّفی که جامی بدان منسوب است، البّته رنگ و بو و جلوه و جمال بيش تـری پيـدا کرده و او را بيش تر به عنوان عارفی که گه گاه و از سر تفنّن شعر می گفته، شناسانده است. عبدالرّحمان که بعدها به نورالدّين هم ملقّب گرديد و تخلّص جامی را برای خود برگزيد، به سال 817 در ناحيه ی خرجرد جام ديده به جهان گشود. در کودکی به همراه پدر به هرات رفت و چندی در مدرسه ی نظاميّه ی آن جا اقامت گزيد. هرات در آن سال ها پايتخت هنر و ذوق و ادب ايران و يکی از شهرهای فرهنگی آبادان و پر رفت و آمد آن سامان بود. سلطان حسين بايقرا و وزير دانشمندش، امير عليشيرنوايی، در آن شهر مشوّق و حامی هنرمندان و صاحبان ذوق بودند. جامی فنون ادب و دانش های شرعی و دينی را در آن شهر فراگرفت و پس از آن به حکمت روی آورد. از در شصت سالگی به قصد زيارت خانه ی خدا از خراسان بيرون آمد. مدّتی در بغداد ماند و از آن جا به کربلا و نجف رفت و چندی نيز در حلب و دمشق ماند. او در اين سفر، با پيشنهادهای زيادی از جانب شاهان برای اقامت و ملازمت درگاه روبه رو شد اما هيچ يک از آن ها را نپذيرفت و سرانجام به هرات بازگشت. در اين سال ها جامی ديگر به چنان شکوه و مرتبه ای معنوی دست يافته بود که سلطان حسين و امير عليشير به دوستی با او افتخار می کردند. او با همه ی شکوه و حشمتی که داشت، هرگز درصدد ستايش و مدح قدرتمندان برنيامد و همين بلندی طبع و بی نيازی بر حرمت او می افزود. نورالدّين عبدالرّحمان جامی سرانجام در محرّم سال 898 در هرات درگذشت.

بهار، شاعر آزادی:

محمّد تقی بهار از خراسان برخاسته بود امّا نسيم آزادی که پس از امضای فرمان مشروطيت در ايران وزيدن گرفت، او را به تهران کشانيد تا بتواند از مهم ترين دستاورد نهضت که خون بهای شهيدان وطن بود، از نزديک پاسداری کند.

محمّد تقی به سال 1304 هـ . ق. در مشهد به دنيا آمد. دوران کودکی و نوجوانی اش در جوار مرقد امام هشتم (ع) و خدمت به آستان قدس رضوی گذشت. پدرش، محمّد کاظم صبوری، ملک الشّعرای آستان قدس رضوی بود و پس از مرگ او به فرمان مظفر الدين شاه عنوان ملک الشّعرايی به محمد تقی واگذار شد. محمد تقی در دامان پدر شعر و فنون ادب را آموخت و از محضر اديب نيشابوری نيز بهره ها برد و به تکميل معلومات خود در دو قلمرو عربی و فارسی توفيق يافت. در همان سال های نوجوانی که هنوز سايه ی پدر بر سر داشت، به محافل آزادی خواهی خراسان راه يافت و از نزديک با سياست و مسائل روز مأنوس گشت و انديشه ها و اشعار آزادی خواهانه ی خود را از طريق روزنامه های محلی خراسان انتشار داد.

در دوران استبداد صغير روزنامه ی خراسان و پس از آن، از سال 1328 به بعد روزنامه ی نوبهار را در مشهد منتشر کرد که به دليل داشتن خطّ مشی ضدّ روسی پس از يک سال توقيف شد اما بهار از پای ننشست و به جای آن، تازه بهار را تأسيس کرد که آن هم ديری نپاييد و توقيف شد و وی در حالی که هنوز کم تر از سی سال داشت، به تهران تبعيد گرديد.

يک سال بعد، مرم خراسان بهار را به نمايندگی مجلس برگزيدند. او در مجلس و ديگر محافل سياسی برای آزادی، عدالت اجتماعی و تجدّد شور و اشتياق نشان می داد. حرفه ی روزنامه نگاری بهار را با افکار جديد و حوادث آن روزگار آشنا کرده و استعداد شاعری او را راه های تازه ای هدايت کرده بود.

بهار در تهران مجله ی دانشکده را تأسيس کرد که ارگان انجمنی ادبی با همين نام بود. زندان و تبعيد که در دوره ی بعد صدای او را مثل بسياری از آزادی خواهان ديگر خاموش کرد، نتوانست وی را از تحقيق و مطالعه دور کند. بهار در سال های بعد از کودتای 1299 ش. يک چند برای تدريس و تأليف فرصت يافت. در همين سال ها زبان پهلوی را آموخت و در کتب نظم و نثر فارسی به تأمل پرداخت. پس از تأسيس دانشگاه تهران، در دانشکده ی ادبيّات به تدريس مشغول شد. او بعد از شهريور 1320 که زمينه تا حدودی برای فعّاليّت های سياسی آماده شده بود، پس از سال ها خاموشی دوباره قلم برگرفت و به سياست و روزنامه نويسی روی آورد و با آن که شور و شوق و روحيه ی سابق را نداشت، در ستايش آزادی و مبارزه با جهل و فساد قلم زد تا اين که سرانجام، در ارديبهشت ماه سال 1330 بيماری وی را از پای درآورد؛ در حالی که در ستايش صلح و آزادی هنوز نغمه ها بر لب داشت.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نيما شاعر افسانه را بهتر بشناسيم:

علی اسفندياری فرزند ابراهيم خان، مردی آتش مزاج و دلاور از دودمانی کهن که با گلّه داری و کشاورزی روزگار می گذراند، به سال 1276 در اين دهکده پا به عرصه ی وجود گذاشت. کودکی او در دامان طبيعت و در ميان شبانان گذشت. با آرامش کوهستان اُنس گرفت و از زندگی پرماجرا و دنيای شبانان و کشاورزان تجربه ها آموخت و روح او با رمندگی طبيعت و جهان دَد و دام پيوند خورد. او خواندن و نوشتن را به شيوه ی سنتی روستا نزد ملای ده آموخت.

در آغاز نوجوانی با خانواده ی خود به تهران رفت و پس از گذراندن دوران دبستان برای آموختن زبان فرانسه وارد مدرسه ی سن لويی شد. سال های آغازين تحصيل او با سرکشی و نافرمانی گذشت اما تشويق و دل سوزی معلمی مهربان به نام نظام وفا طبع سرکشی او را رام کرد و در خط شاعری انداخت. آن سال ها جنگ جهان گير اوّل در جريان بود و علی اسفندياری که بعدها نام نيما يوشيج را برای خود برگزيد- اخبار جنگ را به زبان فرانسه می خواند و هم زمان به فراگيری دروس حوزه و زبان عربی مشغول بود.

در آغاز نوجوانی به سبک پيشينيان و به ويژه سبک خراسانی شعر می ساخت امّا نه اين گونه شاعری و نه حــتی نشـست و برخاست با شاعران رسمی و سنّت گرا هيچ کدام تشنگی طبع او را سيراب نمی کرد. در سنّ 23 سالگی منظومه ی قصه ی رنگ پريده را سرود که تمرينی واقعی بيش نبود. قطعه ای شب که دو سال بعد يعنی در 25 سالگی- از طبع نيما تراويد، آغاز مرحله ای جدی تر محسوب می شد و به دليل سوز و شوری که داشت، پس از نشر در نوبهار بر سر زبان ها افتاد.

در سال 1301 ش. شعر افسانه را سرود. انتشار افسانه خشم اديبان و انتقاد و اعتراض آن ها را برانگيخت اما نيما به قول خودش- هيچ گاه از اين عيب جويی ها و خرده گيری ها دل تنگ نشد و با اطمينان بر سر عقيده ی خويش ايستاد. کار او بر خلاف رفقای ديگرش در هم شکستن و فرو ريختن نبود.

از ميان قطعات تمثيلی و طنز آلود او می توان از بز ملاحسن مسئله گو، پرنده ی منزوی، خروس و بوقلمون، عمو رجب و ميرداماد ياد کرد.

درشب تيره ديوانه ای کاو

دل به رنگی گريزان سپرده

در دره ی سرد و خلوت نشسته

همچو ساقه ی گياهی فسرده

می کند داستانی غم آور

ای دل من، دل من دل من

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پروين اعتصامی:

پروين فرزند يوسف اعتصام الملک آشتيانی به سال 1285 ش. در تبريز متولد شد. فارسی و عربی را در دامن خانواده آموخت؛ زيرا هم پدر او مردی فاضل و دانشمند بود و هم از درس آموزگاران خصوصی می توانست بهره ببرد.

پروين به پيشنهاد پدرش برای آموختن زبان انگليسی وارد کالج آمريکايی تهران شد و پس از آن در سفرهای داخل و خارج همراه پدر بود. از همان آغاز به شعر و ادب علاقه نشان داد. سرودن شعر را از هشت سالگی آغاز کرد و نخستين شعرهايش را در مجله ی بهار که پدرش منتشر می کرد- به چاپ رسانيد و مورد تشويق اهل ادب قرار گرفت. از عوامل ديگری که موجب تقويت ذوق و پرورش استعداد شعری پروين شد، رفت و آمد او به محافل ادبی آن روزگار بود که پدرش با آن ها سر و کار داشت. در يکی از همين محفل ها، ملک الشعرای بهار که بعدها بر ديوان او مقدمه نوشت، به استعدادش پی برد و او را تشويق کرد.

پدر پروين قطعاتی دلکش و زيبا را از کتب خارجی به فارسی برمی گرداند و دختر خردسالش را به نظم آن ها تشويق می کرد. همين کار بر علاقه ی پروين به شعر و ادب افزود و سرانجام او را به جدّ به عرصه ی شعر و شاعری رهنمون شد.

يگانه اثر مانده از پروين، ديوان اوست که بارها چاپ شده است. قصايد پروين پر نکته و نغز است؛ اين قصايد هر چند به پيروی از شيوه ی ناصر خسرو سروده شده اند، امّا روانی و سادگی اسلوب سعدی هم در آن ها نمايان است. به اين ترتيب، در اشعار پروين دو شيوه ی خراسانی و عراقی به گونه ای تلفيق شده و شيوه ای تازه و مستقل را پديد آورده است.

پروين در قطـعات خــود به سنايی و انوری توجّه داشته اما درحدّ تقليد صرف باقی نمانده است. بيش تـر قطـعات او به صورت مکالمه و گفت و گوست؛ همان که در اصطلاح ادبی مناظره خوانده می شود.

در شعر وی دو طرف مناظره گاه دو آدميزادند؛ مانند دزد و قاضی، مست و هشيار يا دو جانور همچون گربه و شير، مور و مار، گرگ و سگ، يا دو شیء مثل سير و پياز، کرباس و الماس، گوهر و سنگ، گل و شبنم. مناظره های او حالت تمثيلی و گاهی علاوه بر اين، صورت انسان نمايی (تشخيص) و شعور يافتن غير ذی شعور پيدا می کند.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

موضوع تحقيق:

زندگی نامه ی شعرا

 

دبير مربوطه:

سرکار خانم رابط اسحاقی

 

تهيه کنندگان:

زهرا عبيدی- تهمينه مجيدی- فائزه حسينی راد

 

شاهنامه ی فردوسی:

شاهنامه ی فردوسی، شاهکار آثار حماسی ملّی ايران و يکی از عالی ترين نمونه های شعر ساده و روان به سبک خراسانی است. نظم اين اثر بزرگ در سال 365 يا 370 هجری شروع می شود و پس از سی يا سی و پنج سال يعنی به سال 400 يا اندکی بعد از آن به پايان می رسد.

موضوع اين شاهکار جاودان، تاريخ ايران قديم از آغاز تمدن نژاد ايرانی تا انقراض حکومت ساسانيان به دست مسلمانان است و بر روی هم به سه دوره ی اساطيری، پهلوانی و تاريخی تقسيم می شود.

دوره ی اساطيری از عهد کيومرث تا ظهور فريدون ادامه دارد. در اين عهد از پادشاهانی مانند کيومرث، هوشنگ، تهمورث و جمشيد سخن به ميان می آيد. تمدن ايرانی در اين زمان تکوين می يابد. کشف آتش، جدا کردن آهن از سنگ، و رشتن و بافتن و کشاورزی کردن و امثال آن در اين دوره صورت می گيرد. در اين عهد جنگ ها غالباً جنگ های داخلی است و جنگ با ديوان بعضی احتمال داده اند که منظـور از ديـوان، بوميـان فلات ايران بوده اند که با آريايی های مهاجم همواره تا مدتی جنگ و ستيز داشته اند- و منکوب کردن آن ها بزرگ ترين مشکل عصر بوده است. در پايان اين عهد، ضحاک دشمن پاکی و سمبول بدی به حکومت می نشيند، اما سرانجام پس از هزار سال، فريدون به ياری کاوه ی آهنگر و حمايت مردم، او را از ميان می برد و دوره ی جديد آغاز می شود.

دوره ی پهلوانی يا حماسی از پادشاهی فريدون شروع می شود. ايرج، منوچهر، نوذر، زاب و گرشاسب به ترتيب به پادشاهی می نشينند. جنگ های ميان توران و ايران آغاز می شود.

دوره ی تاريخی با ظهور بهمن آغاز می شود، و پس از بهمن، همای و سپس داراب و دارا پسر داراب به پادشاهی می نشينند. در اين زمان اسکندر مقدونی به ايران حمله می کند و دارا را که همان داريوش سوم است می کشد و به پادشاهی می نشيند.

دکتر غلامحسين يوسفی:

پژوهشگر، نويسنده و استاد برجسته ی دانشگاه، دکتر غلامحسين يوسفی در سال 1306 شمسی در مشهد ولادت يافت. او با نثری روان، پخته، جذاب و عميق آثاری بزرگ از جمله «ديداری با اهل قلم»، «برگ هايی در آغوش باد»، «چشمه ی روشن»، «تصحيح بوستان و گلستان سعدی»، «کاغذ رز»، بحثی در شرح احوال و روزگار شعرا و ترجمه هايی چون «شيوه های نقد ادبی» از ديويد ديچط و «داستان من و شعر» از نزار قبانی را رقم زد.

دو کتاب ارزشمند «ديداری با اهل قلم» و «چشـمه ی روشن» گواه ديد روشن، نقّادانه، منصفانه و احاطه ی علمی دکتر يوسفی است. اين نويسنده ی بزرگ در چهاردهم آذر ماه 1369 در تهران درگذشت و در کنار مرادش حضرت رضا (ع) به خاک سپرده شد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ابوعلی سينا دانشمند بزرگ ايران:

            در حدود هزار سال پيش، در يکی از شهرهای ايران پسری به دنيا آمد. مادرش نام او را حسين گذاشت.

            حسين از پنج سالگی شروع به درس خواندن کرد. او با علاقه ی بسيار درس خواند و به سرعت پيشرفت کرد. کتاب را بيش از هر چيز دوست داشت و به تدريج برای خود کتاب خانه ی کوچکی درست کرد. هر جا کتاب تازه ای می ديد می خريد، آن را با دقّت می خواند و در کتاب خانه اش نگاه می داشت. حسين در 18 سالگی طبيب ماهر و مشهوری شد که به معالجه ی بيماران می پرداخت. در اين موقع، به او ابوعلی سينا می گفتند. هر کس که بيماری سختی داشت، پيش او می رفت و ابوعلی سينا او را درمان می کرد. ابوعلی سينا بسيار مهربان بود و بيماران محتاج را به رايگان معالجه می کرد.

            ابوعلی سينا، که به او «ابن سينا» هم می گويند، نتيجه ی تجربه ها و مطالعه های خود را در کتاب های بسياری نوشته است. کتاب های اين دانشمند ايرانی به زبان های گوناگون ترجمه شده است. هنوز هم، در دانـشگاه های بزرگ جـهان، دانـشجويان و دانشـمندان کتاب های ابـن سـينا را مطالعه می کنند. يکی از کتاب های معروف ابن سينا قانون است که در علم طب نوشته شده است.

            ابن سينا، طبيب و دانشــمند بزرگ ايران، در 58 سالـگی درگـذشت. آرامـگاه او در شهر همدان است.

 

 

 

 

قابوس نامه:

            قـابوس نامـه از آثار مـهم منثـور اواخر قـرن پنجم و از بهترين نمونه های نثر مرسل به شمار می رود. نويسنده ی اين کتاب امير عنصرالمعالی کيکاوس بن اسکندربن قابوس وشمگير، از امرا و شاهزادگان خاندان زياری است که در قسمتی از طبرستان و گرگان امارت گونه ای داشته است. عنصرالمعالی ظاهراً در سال 475 دست به تدوين کتابی به فارسی برای پسرش گيلانشاه می زند و گويا قصدش آن بوده است که فرزند را از علوم و فنون و آداب و عادات مختلف که در آن زمان وجود داشته و دانستن آن ها را برای فرزند لازم می دانسته است آگاه سازد.

            نام اصلی کتاب «نصيحت نامه» است و قابوس نامه اسمی است که بعداً به به مناسبت شهرت جدش قابوس بن وشمگير بر روی آن کتاب گذاشته اند. عنصرالمعالی خود در آغاز کتاب سبب تأليف آن را صراحتاً بيان می دارد و می نويسد: «چنين گويد جمع کننده ی اين کتاب پندها، الامير عنصرالمعالی کيکاوس بن اسکندر بن قابوس بن وشمگيربن زيار، مولی اميرالمؤمنين با فرزند خويش گيلانشاه؛ بدان ای پسر، که من پير شدم و پيری و ضعيفی و بی نيرويی و بی توشی بر من چيره شد و منشور عزل زندگانی از موی خويش در دايره ی گذشتگان يافتم چنان ديدم که پيش از آنکه نامه ی عزل به من رسد، نامه ای ديگر اندر نکوهش روزگار و سازش کار بيش از بهرگی جستن از نيک نامی ياد کنم به چشم عقل در سخن من می نگری و فزونی يابی و نيک نامی در دو جهان، و مبادا که دل تو از کار بستن بازماند که آن گه از من شرط پدری آمده باشد، اگر تو از رفتار من بهره ی نيکی نجويی جويندگان ديگر باشند که شنودن و کار بستن غنيمت دارند.»

 

 

بديع الزمان فروزانفر:

            استاد بديع الزمان فروزانفر، محقق، اديب و شاعر معاصر در سال 1376 شمسی در بشروی خراسان ديده به جهان گشود. وی در طی نيم قرن تلاش علمی و تدريس در مدارس و دانشگاه های مختلف، تأليفات و تحقيقاتی ارزنده داشت و شاگردانی بزرگ و پرارج پرورد. حافظه ی قوی وسعت آگاهی ها، دقّت علمی، احاطه بر اشعار فارسی و عربی از او چهره ای ممتاز ساخته بود.

            فروزانفر در نقد و تصحيح متون کم نظير و بی بديل بود. از مهم ترين آثار او مأخذ قصف و تمهيدات مثنوی احاديث مثنوی شرح مثنوی شريف، کليات شمس تبريزی يا ويوان کبير و فيه ما فيه مولانا جلال الدين را می توان نام برد.

            مجموعه اشعار وی نيز اخيراً به چاپ رسيده است. استاد فروزانفر در روز چهارشنبه 16 ارديبهشت 1349 در تهران درگذشت.

 

 

 

محمد غزالی:

            امام محمد غزالی در سال 450 هجری قمری در طوس به دنيا آمد. او در 20 سالگی از طوس به نيشابور رفت و در نزد امام الحرمين دروس «فقه، حکمت و فلسفه» را آموخت.

            وی در سال 505 هجری در 55 سالگی در گذشت.

            کتاب معروف او کيميای سعادت است.

 

نظامی گنجه ای:

            از استادان بزرگ و از ارکان شعر فارسی است. در قرن ششم هجری می زيسته و در مدفنش در گنجه تا اواسط عهد قاجاری بود. بعد از آن رو به ويرانی نهاد تا باز به وسيله ی دولت محلی آذربايجان شوروی شد.

            نظامی غير از ديوانی که عدد ابيات آن را بيست هزار بيت نوشته اند و اکنون مقداری از آن در دست است. پنج مثنوی مشهور به نام «پنج گنج» دارد که آن ها را عادتاً خمسه ی نظامی می گويند. مثنوی نخست مخزن الاسرار است که مشتمل بر حدود دو هزار و دويست و شصت بيت در بحر سريع که نخستين منظومه شاعر است و نظامی آن را اندکی پيش از چهل سالگی خود ساخت و از لمهات مثنوی های فارسی و مشتمل بر مواعظ و حکم است در بيست مقاله.

مثنوی دوم خسرو و شيرين است در شش هزار و پانصد بيت به بحر مزج مسدّس مقصور و محذوف و درباره ی داستان عشقبازی خسرو پرويز با شيرين ساخته است. اين داستان از جمله ی داستان های اواخر عهد ساسانی است که در شاهنامه ی فردوسی نيز آمده است. در اين داستان عشقبازی خسرو با شيرين کنيزک ارمنی- از عهد هرمز آغاز شده و همين کنيزک است که بعدها از زنان مشهور حرمسرای خسرو گرديد.

            اما در خسرو و شيرين نظامی شيرين شاهزاده ی ارمنی است گويا اين داستان پس از قرن چهارم تا دوره ی نظامی رسيده باشد. مثنوی سوم منظومه ی ليلی و مجنون است در چهار هزار و هفتصد بيت که در مدتی کمتر از چهار ماه سروده شده. داستان های قديم عرب بوده است که نظامی هنگام نظم در آن تصرفات بسيار کرده است.

            مثنوی چهارم بهرامنامه يا هفت پيکر يا هفت گنبد است که راجع است به داستان بهرام گور و از قصص معروف دوره ی ساسانی بوده است. در اين منظومه نخست نظامی شرحی از سرگذشت بهرام را در کودکی و جوانی تا رسيدن به پادشاهی و کارهای بنام او آورده آنگاه به داستان وی با هفت دختر از شاهان هفت اقليم اشاره کرده که برای هر يک گنبدی به رنگ خاص ساخته بود و هر روز از هفته مهمان يکی از آنان بوده و قصه ای از هر يک شنيده است. اين هفت داستان که نظامی از زبان هفت عروس حصاری آورده، حکايت های غريب و دلچسبی است.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

اينشتين (پدر فيزيک معاصر):

            اگرچه اينشتين در «اولم» به دنيا آمد، وقتی که يک سال از عمر او می گذشت والدينش به «مونيخ» نقل مکان کردند. چون مادرش نوازنده پيانو بود، اينشتين هم در کودکی علاقه زيادی به پيانو پيدا کرد و اين علاقه مندی به حدی بود که حتی به خاطر پيانو صرف شام و ناهار را فراموش می کرد.

            اينشتين در همان دوران طفوليت علاقه شديد به دانش پيدا کرد؛ به طوری که وقتی پدرش به او ساعتی که در آن قطب نما نصب شده بود داد، اينشتين ساعت را از ياد برد و از پدرش سؤالات زيادی درباره قطب نما نمود.

            اينشتين در رياضيات استعداد زيادی از خود نشان داد، ولی در ساير دروس متوسط و در زبان ضعيف بود. وقتی که از عمر او 16 سال می گذشت، خانواده اينشتين به ايتاليا نقل مکان نمود و از آنجا به سوئيس رفتند. در سوئيس اينشتين در کنکور شرکت کرد تا در دانشگاه زوريخ مشغول تحصيل گردد، ولی رفوزه شد. سال بعد مجدداً امتحان داد و قبول شد. به سال 1900 تحصيلات خود را به پايان رساند و يک شهروند سوئيسی شد. او می خواست معلم شود، ولی موفق نگرديد و در اداره ی اختراعات سوئيس به صورت يک منشی ساده مشغول کار گرديد.

            در همين ايام او با يک زن يوگوسلاوی موسوم به مليوا مارچ ازدواج کرد و از او دارای دو پسر شد، ولی طولی نکشيد که آن ها از هم جدا شدند و اينشتين با يکی از خويشان خود مجدداً ازدواج کرد. به سال 1921 اينشتين جايزه نوبل گرفت و اين به خاطر آن بود که در مسأله ای ثابت کرده بود روی فلزاتی چون پتاسيم، تونگستون و غيره، وقتی که نور بر آن ها بتابد از خود الکترون پخش می کند. او اين الکترون ها را «فوتو الکترون» خواند و اثرات آنها را اثر «فوتو الکتريک» معرفی کرد.

            يک رساله ديگر او مربوط به تئوری نسبيت بود که گفته می شود به قدری فهم و درک مطالب آن دشوار است که فقط 12 نفر توانسته اند آن را درک کنند. همچنين رساله ای درباره ماده و انرژی نوشت. بر طبق اين تئوری چنانچه يک توده ماده تبديل به انرژی شود، آن چنان انرژی به دست خواهد آمد که با هفت ميليون تن ديناميت منفجر شده برابر خواهد بود. نتيجه اين تئوری بمب اتم بود.

            به سال 1911 رساله نظريه کلی درباره نسبيت را به چاپ رساند و توضيح داد قوه جاذبه چگونه کار می کند. وقتی که هيتلر رفاه حکومت آلمان را به دست گرفت، اينشتين چون يهودی بود از آلمان به آمريکا مهاجرت و در دانشگاه پرينستون مشغول کار گرديد، سرانجام در 77 سالگی سخت بيمار شد و در بيمارستان پرينستون در خواب درگذشت.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

سعدی:

            سعدی، استاد سخن و يکه تاز عرصه ی نثر مسجع و شعر عاشقانه است. ظرافت بيان، استواری سخن، شيوايی و رسايی، سادگی و لطف کلام و عظمت و اعتدال از ويژگی های شعر و نثر اوست. غزل سعدی شيرين و شنيدنی، صميمی و تأثيرگذار است و ساخت و بافتی روان و دل نواز دارد. در غزلی که می خوانيم شاعر، آرزوی وصل محبوب و دل بريدن از هر چه غير دوست را بيان می کند.

            مقصد عارفان و عاشقان حقيقی نه رسيدن به بهشت است نه رهايی از دوزخ که آنان تنها شيفته و دل باخته ی اويند و بس.

                                                            در آرزوی تو باشم

    در آن نفس که بميرم، در آرزوی تو باشم                        بدان اميد دهم جـان کـه خاک کوی تو باشم

    به وقت صبح قيامت که سر زخاک برآرم             به گفت و گوی تو خيزم به جست و جوی تو باشم

    به مجمعی که درآيـند شـاهدان دو عـالم             نظـر به سـوی تو دارم غـلام روی تـو بـاشـم

    حـديث روضـه نگويم، گل بهـشت نبويم             جـمال حـور نجـويم، دوان به سـوی تـو باشم

    به خـوابگاه عـدم گـر هـزار سال بخسبم                        به خـواب عافيت آن گـه به بوی موی تو باشم

    مـی بهـشت ننوشـم زجام سـاقی رضوان                      مرا به باده چه حـاجت که مست بوی تو باشم

    هـزار باديه سهـل است با وجود تـو رفتن                      اگر خـلاف کنـم سعـديا به سـوی تـو بـاشـم

 

 

 

 

فردوسی

            استاد ابوالقاسم فردوسی شاعر بزرگ حماسه سرای ايران و يکی از گويندگان مشهور عالم و از ستارگان درخشان آسمان شعر و ادب پارسی و از مفاخر جاويدان ملّت ايران است.

            فردوسی از دهقانان صاحب مکنت قرن چهارم و اوايل قرن پنجم بوده که بر اثر نظم شاهنامه و گذراندن عمر در اين راه ثروت خود را از دست داده و در پيری تهی دست شده است. فردوسی به تاريخ نياکان خويش و افسانه ها و داستان های ايرانی آشنايی و به دانستن آن ها دلبستگی داشت، به همين سبب است که بدون هيچگونه انگيزه ی بيرونی و تنها به اراده و خواست درونی خود به اين کار بزرگ و شگفت آميز دست زد و تا زمانی که گرفتار تهی دست و پريشانی روزگاری نگشت يعنی مال و ثروت اجدادی را بر سر کار شاهنامه نگذاشت به دربار و شاهان و جوايز ايشان توجه نکرد.

            موضوع شاهنامه ی تاريخ ايران باستان از آغاز تمدن نژاد ايرانی تا برچيده شدن حکومت آن به دست عرب است. در شاهنامه سه دوره ی متفاوت می توان تشخيص داد:

            اول دوره ی اساطيری، دوم عهد پهلوانی از قيام کاوه تا قتل رستم و سوم دوران تاريخ.

            دوره ی اساطيری از عهد کيومرث تا ظهور فريدون و دوره ی پهلوانی از قيام کاوه تا قتل رستم. و دوره ی تاريخـی از اواخـر عـهد کـيان به بعد. اما اين بخش نيز آميختگی فراوان با افسانه ها و داستان های حماسی دارد.

            مأخذ فردوسی در نظم شاهنامه در درجه اول شاهنامه منثور ابومنصوريست و سپس داستان هائی که درباره ی رستم و خاندان گرشاسب وجود داشته و گويا جامع و راوی آن ها آزاد سرو نامی بوده است و ديگر پاره ای از داستان های پراکنده و نيز کتابی که در شرح حال داستان اسکندر در دسترس بوده است.

حميد سبزواری:

            حـميد سـبزواری (متولد 1304 سبزوار) از شـاعران انـقلاب اسلامی است. از جمله ی آثار او می توان به دو مجموعه شعر با نام های «سرود درد» و «سرود سپيده» اشاره کرد.

            شعر «بانگ جرس» از سروده های زيبای سبزواری است که در آن شاعر پيوند ميان انقلاب اسلامی ايران و مبارزات و پايداری مردم فلسطين را تصوير می کند و مخاطبان خود را به رويارويی با اشغالگران سرزمين فلسطين و نيرنگ دشمنان و جهاد با بيگانگان فرا می خواند.

 

کليله و دمنه:

            کليله و دمنه کتابی است مشتمل بر داستان هايی از زبان حيوانات که به دستور انوشيروان از هندوستان به ايران آوردند. اين کتاب در عهد ساسانيان از زبان سانسکريت به پهلوی نقل شد و بعدها عبداله بن مقفّع آن را از پهلوی به عربی ترجمه کرد.

            در نيمه ی قرن ششم هجری ابوالمعالی نصراله منشی کليله و دمنه را از عربی به فارسی برگرداند و اشعاری به فارسی و عربی در آن افزود. نثر شيوا و سخته ی اين کتاب به گونه ای است که می توان آن را از امّهات کتاب های ادبی فارسی و نمونه ی برجسته ی نثر فنّی به شمار آورد. از شخصيت های اصلی آن دو شغال به نام های کليله و دمنه است.

 

 

           

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 07 مهر 1393 ساعت: 18:22 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

تحقیق درباره سهراب سپهری و آثار او

بازديد: 329

 

تحقیق رایگان سایت فروشگاه علمی اسمان

تحقیق درباره سهراب سپهری و آثار او

مقدمه

سهراب سپهري در پانزدهم مهر ماه 1307 در شهرستان كاشان متولد شد. پس از پايان تحصيلات دوره ابتدائي و متوسطه به دانشسراي مقدماتي تهران رفت و در خرداد ماه 1324 دوره دو ساله اين دانشسرا را به پايان رساند . درسال 1325 به استخدام اداره آموزش و پرورش كاشان در آمد و در همين سال نخستين شعرش به نام « بيمار » د رماهنامه جهان نو منتشر شد .

در سال 1327 از آموزش و پرورش استعفا داد و در امتحانات ششم ادبي شركت و ديپلم ادبي گرفت و مهر ماه همان سال د ردانشكده هنرهاي زيباي دانشگاه تهران به تحصيل پرداخت و در همين سال در شركت نفت استخدام و پس از يكسال استعفا داد .

در سال 1330 نخستين مجموعه اشعارش را با نام « مرگ رنگ » چاپ و منتشر ساخت .

د رخرداد ماه سال 1332 دوره ليسانس دانشكده هنرهاي زيباي تهران دررشته نقاشي به پايان رساند و رتبه اول شد و به دريافت نشان درجه اول علمي نايل شد .

در همان سال به عنوان طراح در سازمان همكاري بهداشت تهران به كار پرداخت  .

د رسال 1322 چندين نمايشگاه از نقاشيهايش د رتهران برگزار كرد .

د رهمين سال دومين مجموعه شعرش را با نام « زندگي خواب ها » منتشر ساخت .

در سال 1333 در قسمت موزه هاي اداره كل هنرهاي زيبا به كار و تدريس در هنرستان هنرهاي زيبا پرداخت .

د رمرداد ماه 1336 به اروپا رفت و در مدرسه هنرهاي زيباي پاريس در رشته ليتوگرافي « چاپ سنگي » ثبت نام كرد .

د رفروردين ماه 1337 در نخستين بينيال نقاشي تهران شركت جست و در همان سال به مدت دو ماه از پاريس به ايتاليا رفت و در رم به مطالعه پرداخت و در خرداد ماه همين سال در بينيال ونيز شركت كرد .

در سال 1337 مجدداَ به ايران برگشت و كارش را در اداره كل اطلاعات وزارت كشاورزي آغاز كرد .

در فروردين ماه 1339 در بينيال دوم تهران شركت و موفق به دريافت جايزه اول هنرهاي زبيا شد .

در سال 1339 براي يادگيري فنون حاكي روي چوپ به توكيو سفر كرد .

در سال 1340 در بازگشت از ژاپن به هندوستان رفت .

و در ارديبهشت ماه همين سال نمايشگاه انفرادي خود را در تالار عباسي تهران برگزار كرد .

د

ر سال 1340 سومين مجموعه شعرش را با نام « آوار آفتاب » منتشر ساخت . ود رمهر ماه همان سال به تدريس در هنركده هنرهاي تزئيني تهران پرداخت و چهارمين مجموعه شعرش را با نام « شرق اندوه » منتشر كرد .

دراسفند ماه 1340 براي هميشه از مشاغل دولتي استعفا دا د.

در خرداد ماه 1341 به برگزاري نمايشگاه انفرادي از تابلوهايش د رتالار فرهنگ تهران اقدام كرد و دي ماه همين سال دومين نمايشگاه انفراديش را برگزار نمود .

در سال 1342 د رنمايشگاه گروهي گالري گيل شركت كرد و در تيرماه همين سال نمايشگاهي انفرادي از تابلوهايش در استوديو فيلم گلستان برگزار نمود .

درسال 1342 در بينيال سان پاولو برزيل شركت كرد و نيز دو نمايشگاه يكي گروهي و يكي انفرادي درتهران برگزار نمود .

د رسال 1343 براي ديداري ا زهندوستان به اين سرزمين سفر كرد و از آنجا به پاكستان و افغانستان رفت و باديدني هاي مختلف اين كشور ها آشنا شد .

در سال 1344 در يك نمايشگاه گروهي در گالري بور گز تهران شركت كرد و سپس در همين گالري به برگزاري نمايشگاهي انفرادي از آثارش اقدام نمود .

د رآبان 1344 شعر بلند « صداي پاي آب » را در فصلنامه آرش منتشر ساخت و سفري به اروپا ( به مونيخ و لندن ) نمود .

در سال 1345 مجدداً براي ديداري از كشورهاي فرانسه ، اسپانيا ، هلند ، ايتاليا و اتريش به اروپا سفر كرد .

د ربهمن ماه 1346 يك نمايشگاه انفرادي درگالري سيحون برگزار نمود ، و مجموعه اشعارجديدش را با نام « حجم سبز » منتشر ساخت .

در سال 1347 در نمايشگاه گروهي گالري مس شركت كرد و نيز درنمايشگاه فستيوال روايان فرانسه شركت نمود ودر دو نمايشگاه ديگر درايران تابلوهايش را به نمايش گذاشت .

در سال 1349 به آمريكا سفر كرد و پس از هفت ماه اقامت در اين كشور و شركت در نمايشگاه گروهي در بريج همپتن به ايران برگشت .

درسال 1350 براي برگزاري نمايشگاهي انفرادي از آثارش درگالري بنسون نيويورك به آمريكا سفر كرد و همان سال د رگالري ليتو ، تهران نمايشگاهي انفرادي برگزار نمود.

در سال 1351 يك نمايشگاه انفرادي درگالري سيروس پاريس برگزار و بعداً آثارش را براي نمايش به گالري سيحون تهران منتقل كرد .

درسال 1352 نمايشگاهي انفرادي د رگالري سيحون تهران برگزار نمود ونيز سفري به پاريس كرد و در كوي بين المللي هنرها اقامت كرد .

درسال 1354 يك نمايگاه انفرادي د رگالري سيحون برگزار كرد .

درخرداد ماه 1355 د رنمايشگاه هنر معاصر ايران در « بازار هنر » بال سويس شركت نمود.

درخرداد ماه 1356 مجموعه اشعار « هشت كتاب »شامل مجموعه اشعار منتشر شده ( كتابهاي پيشين ) و نيز شعرهاي جديدش با نام « ماهيچ ، ما نگاه » منتشر ساخت .

درسال 1357 نمايشگاهي انفرادي د رگالري سيحون برگزار نمود .

دردي ماه 1358 براي درمان بيماري سرطان خونش به انگلستان سفر كرد ودر اسفند ماه همين سال به ايران برگشت .

و در اول ارديبهشت ماه 1359 در بيمارستان پارس تهران در گذشت و پيكر عزيزش را در صحن امامزاده سلطان علي در قريه مشهد اردهال كاشان دفن كردند .

 

نقد منظومه مسافر سهراب سپهری :

منظومه « مسافر » كه در سال 1345 منتشر شده از نظر تاريخ سرايش با فاصله دو سال از « صداي پاي آب » سروده شده و از نظر انتشار با يك سال فاصله با آن منتشر شده و در حقيقت دنبال همان شعر است . ولي اگر در « صداي پاي آب » شاعر مستقيماً از خود و سفر ها و تجربه هايش سخن مي گويد . درمنظومه « سپهري » به هيات راوي ظاهر شده و شعر را با شرح سفر شخص ثالثي كه در حقيقت خود اوست ، آغاز و در آن ديده ها ، شنيده ها و تجربه هايش را به تصوير مي كشد . اما پس از شرح مختصري از رسيدن مسافر از راه و گفتگو هايش با ميزبان ، مجدداً‌ به اول شخص برمي گردد و خود راوي بقيه داستان و سرگذشت شعر مي شود ، اما در هيات مسافر .

اين منظومه ار سه بند تشكيل شده و جمعاً در 379 مصراع يا خط سرودهشده وتقريباً از نظر بلندي به اندازه منظومه « صداي پاي آب »است . دربند اول شاعر ، پس از توصيف زمان و مكان ميزبان ، خبر از رسيدن مسافري مي دهد كه به زودي معلوم مي شود ، يك مسافر حرفه اي است و قصد اقامت ندارد و به زودي باز عازم سفر خواهد شد . سفري كه از دير باز آغاز شده و هنوز ادامه دارد .

زمان غروب است و مسافر كه تازه از رسيده از دلتنگي ها و وضع سفر مي گويد . گفتگو بين مسافر و ميزبان ادامه دارد ، تا شب فرا مي رسد و ميزبان مسافر را به حال خود مي گذارد و رهايش مي كند تا در تنهايي و در خلوت به مرور خود و خاطرات وانديشه هايش بند 103 خط شعر را در برمي گيرد . سپس مرد با خود مي انديشد و از ديده ها و شنيده ها و سفرها و تجربه هايش مي گويد :  شرح سفري بلند كه از مكاني مملوس و آشنا شروع مي شود : سفر از هبوط آدم آغاز ودر « بابل » و بين النهرين ادامه مي يابد و به عصر حمورابي مي رود و با بودا ملاقات مي كند و براي دختران « بنارس » ودركنار جاده « سرنات » سخن از « گوشواره » عرفان نشان تبت مي گويد و بعه ياد فلسطين و « طور » مي افتد. . به ياد وقايع تاريخي ، هجوم مغولان و جاده ادويه و در ساحل « جمنا » مي نشيند و از  « تاج محل » ديدن مي كند و سرانجام كنار « تال » آرام مي گيرد و سرگرم زمزمه با خويش مي شود . اين بند كه بلند ترين قسمت شعر  است جمعاً 208 خط از منظومه را به خود اختصاص داده است . سپس مسافر به خود مي آيد و به ياد سفر و هدفش ، و اين كه مسافر است و بايد سفر كند و بايد از اين لحظه ها عبور كند مي افتد و بند سوم شعر با عبات « عبور بايد كرد و هم نورد افق هاي دور بايد شد . » آغاز مي شود و تا پايان شعر اد امه دارد . اين بند يا بند پاياني كوتاهتر از دو بند پيشين است و تنها 68 خط از شعر را به خود اختصاص داده است .

گر چه منظومه « مسافر » از خيلي جهات شبيه منظومه پيشين سپهري يعني « صداي پاي آب » است ولي تفاوت آن با « صداي پاي آب » در زبان محكم ، ساختار ذهني ، اشارات تاريخي وتصاوير شاعرانه ناب و مفاهيم دقيقي است كه براي درك درست آن بايد شعر را بادقت وبا تامل بيشتر خواند و در خط خط آن توقف كرد و با اشارات تاريخي اش توجه كرد .

افزون بر آن سپهري دراين منظومه بيش از پيش مكنونات ذهني ودنياي تخيلي و تصوراتش از جهان و مذهب وعرفان را با مخاطب در ميان مي گارد . نام منظومه اشاره دقيقي است به مكتب فكري شاعر كه دقيقاً‌ترجمه « سالك » عربي است و رد عرفان جايگاه خاصي دارد . ولي در عرفان سپهري ، كه عرفاني است خود ساخته و تركبي است از كليه مكاتب عرفاني شرقي ، عارف يا سالك براي رسيدن به حقيقت و حصول به مرحله امن و وصول به حق ، نياري به پير و مراد ندارد و سلوكش نه ذهني واز طريق تذهيب نفس و تزكيه روح بلكه تنها از طريق سير و سفر عيني و آميزش با ذات طبيعت و دريافت حس طبيعي حيات وراز جادويي زندگي طبيعي و ارتباط آن با خالق وحقيقت هستي صورت مي گيرد . درواقع سلوك سپهري سلوكي علمي است و از رهگذر دانش و تجربه است كه به راز هستي و حق و حقيقت مي رسد . به همين دليل سفر درمكتب سپهري نقش ويژه اي دارد . اين سفر در « صداي پاي آب » از كودكي آغاز و در جواني سالك متوقف مي شود . ولي در منظومه « سفر » اين سلوك و سير طبيعي با گستره بيشتري  جريان دارد و از آغاز بشريت و هبوط آدم به عالم خاكي شروع ، و تا زمان شاعر ، از خاور ميانه تا هند ادامه دارد . شايد با چنين برداشتي است كه منظومه « سفر » از بين راه آغاز مي شود . مسافري كه در حال سفر است از راه مي رسد . اين مسافر كسي نيست كه سفرش را از جايي آغاز كرده و اينك به زادگاهش برگشته باشد . يعني سفرش آنچنان كه بي آغاز است ، بي پايان نيز هست . « مسافر » سمبل انسان است درجهان خاكي كه از بدو خلقت ، و آغاز تولد تا پايان حيات و تا پايان جهان ادامه دارد .  به همين دليل مسافر سپهري ، درجايي توقف كامل نمي كند . او مردي است در سفر كه به همه جا مي رود و گاه تنها براي استراحتي كوتاه در جايي اطراق مي كند و باز به سفرش ادامه مي دهد . همان گونه كه در منظومه « مسافر » مرد مسافر پس از بازگويي سرگذشت سفر و ديده ها و تجربه هايش ، مجدداً به ياد سفر مي افتد ، و به ياد اين كه « عبور بايد كرد » سفري كه تا مرگ و تا پيوستن به نيستي و تا « حضور هيچ ملايم » ادامه خواهد داشت .

زبان سپهري دراين شعر ، زباني محكم و بي پيرايه است كه با لحني غنايي شروع و گاه به زبان حماسي نزديك مي شود :

« دو غروب ، ميان حضور خسته اشياء

نگاه منتظري حجم وقت را مي ديد .

و روي ميز ، هياهوي چند ميوه نوبر

به سمت مبهم ادراك مرگ جاري بود .

و بوي باغچه را ، باد روي فرش فراغت

نثار حاشيه صاف زندگي مي كرد .

و مثل بادبزن ، ذهن ، سطح روشن گل را

گرفته بود به دست

و باد مي زد خود را . »

دراين شعر تصوير پردازي سپهري به اوج مي رسد ، و تصوير اساسي ترين ركن اين منظومه است : تصاويري زيبا و دلنشين چون :

« مسافر از اتوبوس

پياده شد :

چه آسمان تميزي !

وامتداد خيابان غربت او را برد .»

يا :

« صداي پاي تو آمد و خيال كردم باد

عبور مي كند كه از روي پرده هاي قديمي .»

و يا ؛

« ولي هنوز قدم گيج انشعاب بهار است

 و بوي چيدن از دست ياد مي آيد

و حس لامسه پشت غبار حالت نارنج

به حال بيهوشي است .»

همينطور شعر پر است از اشارات ظريف تاريخي كه براي درك برخي از آنها بايد اطلاعات تاريخي خوبي ، بويژه از تاريخ اديان ، داشت ، مثل :

« كجاست سمت حيات

من از كدام طرف مي رسم به يك هد هد .»

كه اشاره ظريفي است به داستان منطق الطير عطار نيشابوري و هدهدي كه رهبري مرغان را براي رسيدن به قاف و سيمرغ به عهده دارد . و يا :

« و در كرانه هامون هنوز مي شنوي ؛

بدي تمام زمين را فرا گرفت

هزار سال گذشت

صداي آب تني كردني به گوش نيامد

و عكس پيكر دوشيزه اي در آب نيفتاد .»

كه اشاره است به روايت زرتشتي درباره وجود نطفه زرتشت در درياچه هامون ، كه هزار يا ده هزار سال پس  از درگذشت زرتشت ، هنگام آب تني دختران باكره درهامون ، از نطفه زرتشت آبستن شده و بدينوسيله در هر هزاره يكي از دختران به يكي از پسران زرتشت يا سه سوشيانت آبستن شده و سوشيانت يا موعودهاي زرتشتي متولد شده ، و جهان را از بدي و پليدي رهايي خواهند بخشيد .

همچنين براي درك رابطه زمين هاي استوايي ؛ « بانيان »‌ ، « آفتاب » در تصوير زير :

« سفر مرا به زمين هاي استوايي برد

و زير سايه آن « بانيان » سبز تنومند

چه خوب يادم هست

عبارتي كه به ييلاق ذهن وارد شد :

وسيع باش ، و تنها و سر به زير و سخت .

من از مصاحبت آفتاب مي آيم

كجاست سايه .»

بايد مخاطب اين شعر از سرگذشت بودا . اشراق وي در زير درخت انجير يا بانيان باخبر باشد و نيز با اين سرود وي باشد :

« چون اين را بيني چونان كرگدن تنها سفر كن .»

و همين طور رابطه آفتاب و سايه را در دو خط آخر اين تصوير بهتر درك كند ؛ كه آفتاب يا روشني و روشنايي اشاره به مفهوم نام بودا ( روشن ) و سايه اشاره به سايه درخت انجير و در نهايت اشاره به اشراق بوداست و اين كه سپهري نيز چون بودا از رياضت و انديشيدن محض به جايي مي رسد ، دلش مي خواهد تا به سايه درخت پناه برد تا شايد مثل بودا به اشراق برسد .

و اندكي بعد در حقيقت خود را جانشين بودا مي بيند و مي گويد :

 

« و من مفسر گنجشك هاي دوره گنگم

و گوشواره عرفان نشين تبت را

براي گوش بي آذين دختران بنارس

كنا رجاده « سرنات » شرح داده ام . »

و همين طور است اشارات وي به « طور » ، « تكليم » و « فلسطين »‌كه هر يك مبين توجه عميق سپهري به سرگذشت رسولان و منجيان بشريت است . جهان سپهري جهان پليدي و پلشتي است و او خود را بودا . مسيح ، منجي و سوشيانت اين جهان سراسر فريب و زشتي و پليدي و تاريكي مي داند .

گرچه سپهري كمتر با انسان و جامعه سر و كار دارد ، دراين منظومه چندين بار خود را درگير جمع مي كند و ا زجمله آنجا كه سخن زن و دختر به ميان مي آيد :

« و گوشواره عرفان نشان تبت را

برا ي گوش بي آذين دختران بنارس

كنار جاده سرنات شرح دادم . »

يا :

« زني شنيد

كنار پنجره آمد ، نگاه كرد به فصل . »

و همين طور جايي كه به كودكان عراق و لوح حمورابي اشاره دارد . آنهم كودكاني كه كورند ، يعني نابينايند و ناآگاه و قادربه خواندن لوح و درك پيام تايخي آن نيستند ، كودكاني كه سمبل كودكان جهانند :

« كنار راه سفر ، كودكان كور عراقي

به خط لوح حمورابي

نگاه مي كردند .»

و درطول اين سفر است كه درطول تاريخ ، به عصر ماشين و وضعيت زندگي شهري امروزين مي رسد : زندگي كه از نظر شاعر سخت از جاده صواب به دور افتاده است ؛

« و از تلاطم صنعت تمام سطح سفر

گرفته بود و سياه

و بوي روغن مي داد . »

يا :

« زنان فاحشه در آسمان آبي شهر

شيار روشن جت ها را

نگاه مي كردند . »

و سرانجام با طنزي تلخ ياد آور مي شود :

« و كودكان پي پرپر چه ها روان بودند

سپورهاي خيابان سرود مي خواندند

و شاعران بزرگ

به برگ هاي مهاجر نماز مي بردند .

و راه دور سفر ، از ميان آدم و آهن

به سمت جوهر پنهان زندگي مي رفت . »

« مسافر » سپهري مسافري است تاريخي ، كه از سفري دور و دراز به بلندي تاريخ بشريت مي آيد و تمام خاطره هاي تلخ انسان را از بدو خلقت تا زمان حال با خود دارد و با خود مرور مي كند :

« هنوز شيهه اسبان بي شكيب مغول ها

بلند مي شود از خلوت مزارع ينجه

هنوز تاجر يزدي ، كنار جاده ادويه

به بوي امتعه هندمي رود ازهوش . »

اساس اين منظومه مثل « صداي پاي آب » بر روايت استوار است و ساختار آن نيز مثل « صداي پاي آب » حرفي است . تنها زنجيره اي كه بندها و تصويرهاي گوناگون و متعدد شعر را به هم پيوند مي زند خاطره شاعر است . شاعر مسافري كه يك ريز حرف مي زند و مي خواهد تاريخچه جهان و انسان را دريك نشست براي مخاطب باز گو كند . مخاطبي كه درآغاز شعر ميزبان اوست ودربند اول با گفتگو مسافر در حركت شعر سهيم است ولي در بند دوم ساكت ايستاده واين تنها مسافر است كه حرف مي زند ؛ حرف هايي كه خطابي است . ولي طرف مخاطب مسافر درجاهايي همان ميزبان است و درجاهايي هركس مي تواند مخاطب او باشد . ميزباني كه گاه چنين به نظر مي رسد . نه تنها ميزبان بلكه همسفر « مسافر »‌ نيز هست ، يا در زمان هاي ديگري همسفر او بوده است . چرا كه « مسافر » دراين تك گويي بلند و پالايش گاه اشاراتي به همسفر بودن او دارد مثل :

« ببين ، هميشه خراشي است روي صورت احساس

هميشه چيزي ، انگار هوشياري خواب ،

به نرمي قدم مي رسد از پشت

و روي شانه ما دست مي گذارد . »

يا :

« و نيز يادت هست

و روي ترعه آرام

در آن مجادله زنگدار آب وزمين

كه وقت از پس منشور ديده مي شود

تكان قايق ، ذهن ترا تكاني داد .

و يا :

« درابتداي خطير گياه ها بوديم

كه چشم زن به ما افتاد

صداي پاي تو آمد ، خيال كردم باد

عبور مي كند از روي پرده هاي قديمي

صداي پاي ترا درحوالي اشياء

شنيده بودم .»

بدين ترتيب گرچه درشروع شعر « مسافر »‌طرف خطابي مستقيم دارد كه با او به گفت و شنود نشسته وگپ و گفت مي كند ، دربند دوم و سوم مسافر تنها كسي است كه سخن مي گويد و شعر به صورت يك تك گويي يا خاطره نگاري تا پايان حركت مي كند و آنجا كه كلام « مسافر » تمام مي شود ، شعر نيز پايان مي گيرد . بي آنكه مخاطبش كه درآغاز درصحبت هايش بااو مشاركت داشت مجالي به پاسخ بيابد و يا پرسشي اگر دارد بر زبان آورد . همان گونه كه ما كه مخاطب واقعي سپهري هستيم ، پس از خواندن تمام شعر به « مسافر »دسترسي نداريم تا پرسشهايمان را با وي در ميان گذاريم .

بهمين دليل شايد بهترين و جذابترين بخش اين منظومه همان بند نخستين است كه درآن شعر ب هصورت حركتي ديالتيكي و به صورت گفتگوي دو جانبه جريان دارد و به بخش شيرين و فلسفي شبيه مي شود كه پرسش وپاسخ طرف مقابل را سخت جذاب و قابل تامل است ، مثل سؤال و جواب مسافر و ميزبان درمورد معني كلمه « قشنگ » كه پر از رنگ و بو است :

نگاه مرد مسافر به روي ميز افتاد :

چه سيب هاي قشنگي

حيات نشئه تنهايي است .

وميزبان پرسيد

قشنگ يعني چه ؟

ومسافر در پاسخ به اين پرسش عشق يا همان اكسير و راز جادويي مكاتب عرفاني اشاره دارد :

«‌ قشنگ يعني تعبير عاشقانه اشكال

و عشق . تنها عشق

ترا به گرمي يك سيب مي كند مانوس .

و عشق ، تنها عشق

مرا به وسعت اندوه زندگي ها برد

مرا رساند به امكان يك پرنده شدن .»

و ميزبان جواب مي دهد :

« و نوشداروي اندوه ؟ »

و » مسافر » باتاييدي ضمني مي گويد :

« صداي خالص اكسير مي دهد اين نوش .»

و گفتگوي زيباي اين دو در هنگام شب و موقع نوشيدن چاي :

« چرا گرفته دلت ، مثل آن كه تنهايي .

-         چقد رهم تنها

-         خيال مي كنم

-         دچار آن رگ پنهان رنگ ها هستي

-         دچاريعني

-         عاشق

-         و فكركن كه چه تنهاست

اگر كه ماهي كوچك ،

دچار آبي بيكران باشد .

-         چه فكر نازك غمناكي

-         و غم تبسم پوشيده گياه است

-         و غم اشاره محوي است به رد وحدت اشياست

-         خوشا به حال گياهان كه عاشق نورند

و دست منبسط نور روي شانه آنهاست .

-         نه وصل ممكن نيست

هميشه فاصله هست . »

و اين گفتگوي جذاب و پرمعني باپاسخ كوتاه . ميزبان پايان مي يابد و به دنبال آن و درطول شب و سكوت ميزبان است كه مسافر به بازگويي سفر و خاطراتش تا پايان شعر مي پردازد .

ساختار زبان سپهري در اين مجموعه نيز مثل ساير شعرهاي پيشين اوست ، با همان تركيبات و اوضافاتي چون :

حضور خسته حجم وقت سمت مبهم ادراك مرگ فرش فراغت حاشيه صاف زندگي سطح روشن گل .

كه تمام اينها درهمان هفت خط آغازين شعر آمده است ، يعني تقريباً در هر خط يا مصراع يك تركيب .

همين طوراست تركيبات و اضافاتي چون :

صداي هوش گياهان سكوت سبز چمن زار صداي خالص اكسير رگ پنهان رنگ ها زورق قديمي اشراق روشني اهتزاز خلوت اشياء ييلاق ذهن حضور مبهم رفتار آدميزاد پشت غبار حالت نارنج حاشيه روح آب تن احساس مرگ متن اساطيري تسنج ريباس آسمان سپيد غريزه ارتباط گمشده پاك حضور هيچ ملايم .

و آنچه شعر سپهري را مبهم ، معمايي و مشكل و غير قابل دسترس مي سازد ، همين تركيب هاست ، تركيب هايي كه به راحتي مي توان آن را ساده تر و قابل لمس تر ساخت .

برعكس آنجا كه سپهري از صفت و تشبيه و اضافات تركيبي كمتراستفاده مي كند زبانش راحت ، صميمي و قابل لمس و در ك تر است مثل :‌

« مسافر از اتوبوس

پياده شد :

چه آسمان تميزي

و امتداد خيابان غربت او را برد »

يا :

« و حال شب شده بود

چراغ روشن بود

و چاي مي خوردند »

و يا :

« كنار راه سفركودكان كور عراقي

به خط لوح حمورابي

نگاه مي كردند

و در مسير سفر روزنامه هاي جهان را

مرور مي كردم .»

بدين ترتيب منظومه « مسافر » نيز مثل بقيه اشعار سپهري ، شعري است پيچيده و مبهم كه براي درك بهتر آن بايد نخست جمله ها و عبارت هاي تصوير شعري را از اضافات زائد سترد و سپس آن را مجدداً پشت سر هم چيد و مرتب كرد تا با جمله اي سالم و عباراتي گويا دست يافت و بدينوسيله به مفهوم واقعي تصاوير و مفاهيم مورد نظر سپهري پي برد .

نكته ديگر اين كه در اين منظومه سپهري از همان آغاز درگير مفهوم مرگ است و سفر نيز حركتي است كه به مرگ و « هيچ » مي انجامد . مرگ و نيستي كه نه تنها در انتظار انسان بلكه اشياء نيزهست ، حتي سيب :

« و روي ميز . هياهوي چند ميوه نوبر

به سمت مبهم ادراك مرگ جاري بود .»

يا :

« هميشه با نفس تازه راه بايد رفت

و فوت بايد كرد

كه پاك پاك شود صورت طلايي مرگ .»

وسرانجام شعر با تاكيد بر سفر و گذشتن از ايستگاههاي گوناگون به مرگ يعني « هيچ ملايم » مي رسد و با آرزوي پيوستن به « وسعت تشكيل برگ ها » و « كودك شور آب ها » و رسيدن به « خلوت ابعاد و ديدن » حضور هيچ ملايم يا مرگ ، پايان مي گيرد .

 

مسافر

دم غروب ، ميان حضور خسته اشيا

نگاه منتظري حجم وقت را مي ديد

و روي ميز ، هياهوي چند ميوه نوبر

به سمت مبهم ادراك مرگ جاري بود .

و بوي باغچه را ، باد ، روي فرش فراغت

نثار حاشيه صاف زندگي مي كرد .

و مثل باد بزن ، ذهن ، سطح روشن گل را

گرفته بود به دست

و باد مي زد خود را .

 

مسافر از اتوبوس

پياده شد :

« چه آسمان تميزي !»

و امتداد خيابان غربت او رابرد .

 

غروب بود .

صداي هوش گياهان به گوش مي آمد .

مسافر آمده بود

روي صندلي راحتي ، كنار چمن

نشسته بود :

« دلم گرفته ،

دلم عجيب گرفته است .

تمام راه به يك چيز فكر مي كردم

و رنگ دامنه ها هوش از سرم مي برد .

خطوط جاده دراندوه دشت ها گم بود .

چه دره هاي عجيبي !

و اسب ، يادت هست ،

سپيد بود

و مثل واژه پاكي ، سكوت سبز چمن زار را چرا مي كرد .

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 07 مهر 1393 ساعت: 18:16 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,,
نظرات(0)

زندگی نامه حكيم سنايي غزنوي

بازديد: 809

 

زندگی نامه حكيم سنايي غزنوي

حكيم ابوالمجدبن آدم متخلص به سنايي شاعر وعارف نامدار اواسط قرن پنجم واوايل قرن ششم ه.ق. به احتمال زياد درسال 473 ه.ق درغزينن به دنيا آمد وچنان كه اثر تذكره نويسان نوشته اند واز ابيات اودرمنظومه حديقه الحقيقه نيز برداشت مي شود 62 سال بعد درهمان ديار درگذشت .وي هم دوره با مسعودبن ابراهيم فرزند نيل بهرام شاه غزنوي بود پدرش آدم از خاندان شريف وبزرگ بوده است وبه نوشته جامي شاعر وعارف قرن 9 در «نفحات الانس » با پدر شيخ «رضي بن لالا» كه از دانشمندان وبزرگان عرفان بود نستبي داشته ونيز معلم فرزندان «ثقه الملك طاهربن علي » وزير معروف بوده است . سنايي چه در روزگار خودوچه درسده هاي بعد همواره مورد تجليل اديبان گوناگون قرار گرفته وپس از مرگ نيز اقتدار بسيار برخودار بوده است بسياري از شعراي معاصر او واعصار بعدي اورا دررديف عنصري،معزي ،رودكي و گاه برتر ازآنان برشمرده اند .سيد الدين محمد عوضي «تذكرة معروف لباب الباب در وصف اوآورده است :‌« استاد الحكما ،‌ختم شهدا ،‌عبد الدين آدم السايي الغزنوي ؛سنايي كه در ديده ي حكمت روشنايي بود ودرحديقه ي بينايي سنايي ؛ قلب او همه انس بود ، به قلب انس (سنا)‌منصور شد ؛ ازقله بحر خاطرخود گنج ها نهاد وبدست بيان برجهانيان گوهر پاشيد جامي در «نفحات الانس » درباره ي سنايي چنين نوشته است :« حكيم سنايي غزنوي قدس ا.. تعالي روحه ( كه ) كنيت ونام وي ابوالمجد ودين آدم است ازكبراي طايفه ي صوفيه است وسخنان وي را به استشهاد درمصتفات خودآورده اند وكتاب «حديقه الحقيقه » بركمال وي درشعر وبيان اذواق ومواجيد هرباب معرفت وتوحيه دليل قاطع وبرهاني ساطع ايست اوازمريدان خواجه يوسف همداني است » دولتشاه سمرقندي نيز درتذكره ي الشعراي خود درباره ي سنايي نوشته است :‌« حكيم عارف المجد محدودنن آدم السنايي قدس ا سره العزيز ، ازبزرگان دين واشراف روزگار است » مولاناجلال الدين روحي با وجود كمال وفضل خود را از متابعان شيخ سنايي مي داند ومي گويد :‌

«عطارروح بود وسنايي دوچشم او               ماازسنايي وعطارآمديم »

ونيز آذر درآتشكده خود گفته است :

«حكيم سنايي دلش منبع عرفان ودانش وجانش مخزن حكمت ، ازحكما ،‌حكيم انوري وخاقاني كمال عقيدت به او داشته اند واز عرفا مولانا جلال الدين روحي نهايت وثوق به او اظهار ميكرد .

 واقعيت آن است كه سنايي درآغاز كار چندي به مدح سلاطين وخوشگذراني مشغول بود ولي ديري نگذشت كه از اين روش بيزار شد وبه عالم عرفان روي آورد وازشاهان زور گو دوري كرد وبه قول دولتشاه «ازدنيا ومافيها معرض بود» تاحدي كه سلطان بهرامشاه غزنوي مي خواست تاهمشيره ي  خود را به نكاح شيخ درآورد. اوامتناع نمود وعزيمت حج كرد وبه خراسان آمد.

ارادت خاص به شيخ المشايخ ابويوسف همداني داشت ودرآن موقع بود كه دوسر شعرهجوآميز وگاه وقيح وي ظاهرا محصول دوره اي ايست كه به خدمت سلاطين غزنوري راه يافته با دربارحكومت آشنا شده بود ومانند فرخي سيستاني روزگار را برمداحي وعياشي مي گذراند . تااينكه درآستانه سفر حج وپس از آن ،‌دگرگوني مهمي درحالش پديد آمد وزندگي اش درمسير ديگري افتاد. خوشگذراني وعيش ونوش نزد شاهان وبزرگان را كنار نهاد وزهد وعبادت وهم نشيني با مشايخ صوفيه را در پيش گرفت .نوشيته ي دولتشاه سمرقندي كه علت توبه حكيم سنايي راچنين بيان مي كند كه :‌« نوبتي درغزنين مدحي جهت سلطان ابواسحاق ابراهيم غزنوي گفته بود وسلطان عزيمت هند داشت به تسخير قلاع كفار هند وحكيم مي خواست به  تعجبيل قصيده رابگذراند قصد ملازمت سلطان كرد ودرغزنين ديوانه اي بود كه اورا «لاي خوار » گفتندي وازمعني خالي نبود . همواره در شرابخانه ها درد شراب جمع كردي ودرگلخن ها تجرع نمودي، چون حكيم سنايي به گلخن رسيد وقصد گلخن كرد بشنود كه «لاي خوار»  باساقي خود مي گويد :‌ پركن قدحي تابه كوري چشم ابراهيمك غزنوي بنوشيم ساقي گفت كه اين خطا گفتي چرا كه ابراهيم پادشاه عادل وخير است مذمت اومگوي . ديوانه گفت :‌اومردكي ناخشنود ونا انصاف است. غزنين را هنوز چنانكه شرط است ضبط نكرده ودر چنين زمستاني سرد ميل ولايتي ديگر دارد وچون آن ولايت رانيز مسلم خواهد ساخت آرزوي ملك ديگر خواهد كرد وآن قدح را بسته ونوش كرد .

بازساقي را گفت : پركن قدحي ديگر تابنوشم به كوري چشم سنائيك شاعر ساقي بار ديگر گفت :‌آخر اي يار درباب سنايي مكن كه بس مردكي احمق است ،لافي وگزافي چند فراهم آورده ونام شعر برآن بنهاده واز روي طمع هر روز پيش ابلهي ايستاده وخوش آمدي مي گويد واين قدر نمي داند كه اورا براي شاعري وهرزه گويي نيافرده اند . اگر روز اكبراز او سوال كنيد كه سنايي به حضرت ماچه آوردي ! چه عذر خواهد كرد ؟ اين چنين مدارا جزابله وبو الفضول نتوان گفت.حكيم چون اين سخن شنيد ازحال برفت وبر اواين سخن كارگر آمدودل ازخدمت مخلوق بگرديدوازدنيا سردشد وديوان مدح رادرآب انداخت وطريقت انقطاع « زهدوعبادت را شعار خود ساخت.»

تقي الدين اوحدي اصفهاني نيز اين داستان رادر«عرفات» نقل كرد.ودرعين حال افزوده است: اما (سنايي) هدايت حقيقي ازخدمت شيخ ابو يوسف همداني يافت كه به خانقاه اورا ازتعظيم كعبه خراسان گفتندي وحكيم بعد از سلوك مرتبه كارش به سرحدمي رسيد.كه سلطان بهرامشاه غزنويي آرزو كرد كه همشيره خود رابه نكاح او آودره به شرف ازدواج وي در رساند مطلقاَ قبول نكرد. ابا نموده ولهذا در حديقه فرمود :‌

«من نه مرد زن وزر وجاهم          بخدا اگر كنم وگر خواهم »

سنايي مانند شيخ عطار، درشمار صوفياني است كه مردم رابه كار وكوشش فراخوانده ومردم را از ظاهر پرستي ،‌درورويي ،‌ريا كاري ،‌مردم آزاري و عوام فريبي برحذر داشته است . وي درمثنوي حديقه الحقيقه درستايش كار وكوشش مي گويد :‌

«از پي كارت آفريد ستند                    جامه ي خلقتت بريدستند

ملك وملك از كجا به دست آري         چون مهمي شصت روزه بيكاري»

ودرديوان خود خطاب به مردم حقيقت جوي چنين مي گويد :‌

«سخن كز روي دين گويي ،‌چه عبراني چه سوياني

           مكان كز توجق جويي چه جابلقا به جا بلسا

گر امروز آتش شهرت بكشتي بي گمان رستي

                                                 وگرند تفٍ اين آتش تراهيزم كند فردا

 

چو علم آموختي از حرص آنگه ترس كاندرشب

   چودزدي باچراغ آيد گزيده تر بردكالا

سنايي پس از روي آوردن برجهان عرفان جهانخواران متجاوز وزورگو را مورد انتقاد شديد قرارداد و سعي داشت غرور وخودخواهي شهوت را با اعتراضات وسرزنش خويش بيدار كرند . وتا آن زمان كه كسي جرات نداشت شاه ستمگر را نداند سنايي اورا چون چارپايان «مدد افساري»‌مي خواند وخطاب به سلطان مستبد وبيدادگر مي گويد :‌

«توهمي لافي كه هي من پادشاه كشورم                   پادشاه خود نداي چون پادشاه كشوري؟

درسري كانجا خرد بايد همه كبر است وظلم             با چنين سر ،‌مدد افساري نه مدد افسري»

هفت كشور دارد او ،من يك دري از عافيت               هفت كشور گو تورا ،  بگذار بامن يك دري

 ودرباره ي واعظان كه به هر عمل ناروايي دست مي زنند مي گويد :

«اي دريده يوسفان را پوستين از راه ظلم              باش تا گرگي شوي وپوستين خود دري

تابه خشم وشهوتي برمنبر اندر كوي دين             برسرداري اگر چه سوي خود برمنبري

وباز خطاب به سلاطين مي گويد :

«تواي سلطان كه سلطان است خشم وآرزوبه تو

سوي سلطان سلطانان نداري اسم سلطاني

توماني وبد ونيكت چون زين عالم برون رفتي

نيابد باتو درخاكت نزد مغفوري نه خاقاني

فسانه ي خوب شو آخر چو مي داني كه پيش از تو

فسانه نيكوبدگشتند ساساني وساماني»

سنايي درجواني ازغزنين به خراسان سفر كرد وسال ها دربلخ ،‌سرخس ،‌مرو ،هرات ونيشابور اقامت داشت : وي درحدود سال 518 ه.ق  به غزنين بازگشت وتاآخر عمر درآنجا ماند .

 

خود او در مقدمه ديوان مي گويد چون به غزنين آمدم يكي ازبزرگان، « خواجه عميد اجمد بن مسعود تيشه » به من پيشنهاد كرد تا اشعار خود را جمع كنم وسروساماني به آنها بدهم . من خانه اي نداشتم اما آن بزرگ حوايج به مدت يكسال برايم خانه اي فراهم آورد .

سبك وانديشه

درباره سبك وشيوة سخن سنايي :

كنيه ونام او نه نقل تذكره نويسان ابوالمجد بن آدم بود . واو خود دركتاب حديقه خويش رابه همين نام خواند. ولي دربعضي قصائد خود راحسن ناميد . ليكن تاحدي مسلم است كه وي درعصر خود نيز به محدود بن آدم معروف بود ودرهيچ جا جز قصائد خود به نام حسن خوانده نشده واز اين رواگرنسبت اين قصايد به وي صحيح باشد نام اصلي اوحسن بوده است .

كلمه سنايي كه ظاهرا ازسنابه معني روشنايي گرفته شده نام شعري اوست كه درغالب  قصايد وغزليات او وارد شده ودرمواقع خطاب همين كلمه را استفاده كرده وهمدوره ايهايش نيز اورا غالباً به همين اسم خوانده اند . سنايي از گويندگان واستادان بي نظير فارسي است كه لفظ ومعني رابه درجه كمال رسانيده ودشوارترين معاني را ازجهت تقصير درعبارات پرورانيدومايه حيرت بزرگان معاصر گرديده  وسخن شناسان را دربرابر قدرت طبع وقوت فكر خود خاضع نمود . دست تا اينكه دانايي بزرگ چون جلال الدين مولوي بلخي روحي به حسن بيان وپختگي فكر وي اعتراف نموده اوفرمايد :

«ترك جوش كرده ام من نيم خام                        ازحكيم غزنوي بشنو تمام

درالهي نامه گويد شرح اين                        آن حكيم غيب وفخر العارفين »

چنانكه ازمشاهده قصائد سنايي بر مي آيد وي ابتدا پيرو سبك خرمي ومنوچهري بود ودرديوان اين دو بسيار نظر داشته وازابيات ايشان استفاده كرد . اوبه فرخي اظهار عقيده نموده است وغزلهاي اوبه سبك فرخي بسيار شبيه وبعضي اشتباه پذير است ونيز گاهي درروش «مسعود سعد» قصيده مي سرايد اما دراين قصايد براي او چنان عظمتي نيست زيرا دراين روش ها موسس نبوده است . عظمت شاعر وقتي معلوم مي گردد كه در فكر ونظم الان معنايي يا درنظم ، اسلوب ،سبك  وطبقه اي اختراع نمايد نه اينكه به تقليد ديگران فكر كند يا سخن بگويد.هرچند اين كار درحد خود مشكل است ،‌فايده اي ندارد تنهااين را مي رساند كه گوينده برخلاف طبيعت خود مي تواند حرف بزند .

اما عظمت  بي نظير وانكار ناپذير سنايي كه اورا درصف اول گويندگان فارسي قرار مي دهد اززماني شروع شد كه اوبه عامل دنيوي پشت پا زده وازتقليد فكري دست كشيده و خود به ياري ذهن روشن بين درصدد تحقيق برآمده است ازاين موقع به بعد كه دوره تفكر واصل حيات جاوداني سنايي است. افكار وي سرتا پا عوض شده وسخنان اوعمق عجيبي يافته است اين تحول فكري كه بالاخره به سرحد بي نيازي كشيده وبه سنايي سبك مخصوصي بخشيده كه تاكنون دست هيچ گوينده بدان نرسيده است . اين دوره ازعمرسنايي به محتوي عميق ودرستي و صحت معناي ممتازاشاره دارد .گذشته ازمسائل توحيد ومطالب علم الهي حاوي پند ها وتربيت وبدست آوردن زندگاني حكيمانه وفوزالبد كه آرزوي بشر است گفته شده و با بهترين سبك تعبير گرديده است و هر بيتي اين بيت از حديقه الحقيقه اشاره مي كند:

«هذل من هذل نيست تعليم است       بيت من بيت نيست تعليم است »

 

 

 

 

 

افق هاي شعر وانديشه سنايي غزنوي:

درونمايه هاي اصلي شعر وانديشه سنايي در مجموعه آثارش ـ‌ آثار مسلم ،‌نه منسوب ـ‌به طورخلاصه ،‌هشت نوع درونمايه كلي درآثار مسلم سنايي مي توان يافت كه درذيل به بيان آنها مي :

الف ـ درونمايه هاي مربوط به عرفان عابدانه سنایی

سنايي ، بيش ازهرچيز به عنوان يكي از پيروان مسلك عرفان عابدانه معرفي شده است . هرچند اين درونمايه شعري ،‌تنها گرايش فكري ـ عقيدتي اونيست اما اين قدر مسلم است كه بخشي انبوه ازشعر ومحدوده اي فراخ از انديشه اورا همين موضوع به خود اختصاص داده است . درواقع ،مثنوي گرانمايه «حديقه الحقيقه وطريقع الشريعه » تا حد زيادي برخاسته ازهمين گرايش فكري ـ عقيدتي اوبه شمار مي آيد . افزون براين مثنوي قصايد فراواني درديوان اشعار وي يافت مي شود كه درونمايه آنها هم همين موضوع است . آنچه شگفتي خواننده را بر مي انگيزد اينكه وي درمواردي حتي درخلال يك قصيده مدحي به سرودن ابياتي مبادرت مي ورزد كه ازحيث محتواي بايد آنها را در مجموعه ابياتي با درونمايه عرفان عابدانه قرارداد؛چه بسا مضامين و      نكته هاي عرفاني كه در«حديقه » نيامده اما درخلال اين گونه قصايد مطرح شده باشد . بعلاوه ، بخشي از رباعيات وديگر قالب هاي شعري موجود درديوان ،‌از حيث درونمايه ،‌درزمره ي همين گروه قرار مي گيرند. براين اساس ،‌يكي ازمحورهاي اصلي شعر وانديشه سنايي ،‌عرفان عابدانه است .

ب ـ درونمايه هاي مربوط به عرفان عاشقانه سنایی

بخش ديگري ازاشعار سنايي را ـ كه نسبتاً زياد هم هست ـ درونمايه هاي مربوط به عرفان عاشقانه تشكيل مي دهد . اين درومايه ها، درانواع قالب هاي شعري ودرجاي ،جاي آثارش به چشم مي خورد . درديوان براي مثال ـ قصايدي هست كه فضاي كلي حاكم برآنها را روح قلندري فرا گرفته ومضامين اينگونه قصايد غالبا از آن نوعي  است كه درعرفان عاشقانه مطرح است ؛‌بيان عشق وحالات عاشق ومعشوق . همچنين دراين نوع قصايد ، با باورها واصولا شيوه تفكر ملامتي مواجه مي شويم كه ازحيث محتوي آنها را نيز بايد درزمره ي اشعاري با درونمايه به مربوط به عرفان عاشقانه جاي داد دراين قسم اخير شاعر بنا را مي گذارد برانكار وتقبيح اماكن واشخاصي كه ظاهري آراسته ام باطني آلوده دارند ـ مثل زاهد ،‌مسجد و مقدس قلمداد كردن آنچه درشرع بعنوان ضد ارزش قلمداد شده است . ـ‌ مثل ميخانه ،‌مستي و وغرض وي دراين مجموعه ـ البته ـ همان مبارزه منفي عليه رياكاري ونفاق مقدس ماباني است كه بعدها توسط حافظ ادامه يافت .

بخش ديگري ازعرفان عاشقانه سنايي درغزلياتش مطرح شده است . غزليات او از حيث درونمايه به دو دسته كلي تقسيم مي شوند؛‌نخست غزلياتي كه دربردارنده ي محتواي مربوط به عرفانه عاشقانه هستند وديگر آنها كه بيشتر محتواي معاني مربوط به عشق هاي مجازي وزميني است تا عشق ناب آسماني . همچنين باورهاي ملامتي وي ـ كه با عرفان عاشقانه تناسب دارد ـ به كرات درغزليات مطرح شده است .

پاره اي ديگر ازتمايلات وانديشه هاي مربوط به عرفان عاشقانه سنايي را بايد دراشعار نمادين وتمثيلي وي جستجو كرد ،‌درعين حال كه اين قسم ،‌به عرفان عابدانه سنايي هم اختصاص يافته است .

عمده ترين اثر نمادين سنايي ،‌«مثنوي سيرالعبادالي المعاد»‌است اين مثنوي كه شرح سفر نمادين يك سالك است ازعالم خاك تاماوراي افلاك ،‌بسياري ازباورهاي عرفاني محض وي را اعم از عابدانه وعاشقانه درخود جاي داده است .

دربرخي ازحكايات تمثيلي حديقه هرچند بندرت ـ نيز گاهي به مواردي برمي خوريم كه ازلحاظ محتوي بايد آنها را درذيل اشعار مربوط به عرفان عاشقانه جاي داد كه از آن جمله مي توان به حكايت عاشقي اشاره نمود كه به رغم هشدار معشوق مبني براينكه درحالت صحووهوشياري ازدجله عبور نكند ،‌وارد دجله شد وهلاك گرديد. برطبق اين حكايت ، راه عشق راهي است كه بايد آن را با مستي طي كرد نه هوشياري واين همان چيزي است كه محور اصلي عرفان عاشقانه را شكل مي دهد.

ج ـ دورنمايه هاي ديني ،‌وعظي واخلاقي

درشعر سنايي دونوع اخلاق مطرح شده است . يكي آن بخش ازاخلاقيات كه جزء مستحسنات صوفيه است ولزوماً با آنچه دراخلاق اسلامي غير صوفيانه آمده تطابق ندارد وديگر اخلاقياتي كه شكل صوفيانه محض نداشت وبا آنچه دركلام عالمان شريعت آمده مطابق است. اخلاقيات دسته دوم بيشتر درقصايد وي مطرح شده اما در عين حال در ديگر قالب هاي موجود درديوان وهم درمثنوي هاي وي نيز مي توان ابياتي را يافت ـ كه البته كم هم نيستند ـ كه به اين نوع درونمايه اختصاص يافته است . آنجا هم كه وي مشخصاً بحث اخلاق را پيش مي كشد، رنگ وبوي كلامش به بيانات واعظان منبري وعالمان شريعت نزديك تر است تاسالكان طريقت. درعين حال ،‌چنانكه اشاره شد، موارد بسياري هم هست كه سنايي به تبليغ وترويج اخلاق صوفيانه مبادرت مي ورزد.

د ـ انتقاد اجماعي با چاشني طنز سنایی

اين نوع درونمايه ، دربيشتر قالب هاي شعري مورد استفاده او آمده است . يعني هم درديوان ـ با تنوع قالب هاي شعري كه دارد ـ وهم درمثنوي ها ،‌مي توان اينگونه اشعار را مشاهده كرد وهمين موضوع نشان دهنده ي اهميت اين درونمايه درنظر اوست.

انتقادهاي اجتماعي وي گاه شامل حال عامه مردم است وگاه متوجه گروه خاصي دراجتماع ؛‌براي مثال زاهدان ريائي يا صوفيه منافق ويا فلاسفه . بخشي ازهجويه هاي او راهم بايد بازتابي ازهمين روحيه انتقادي شاعر به حساب آورد كه البته با لحني بسيار تند وگاه به دور از عفت قلم ،سروده شده است اما آنچه بايد بطور خاص به آن توجه داشت اينكه علت وجودي قلندريات واشعار ملامتي مابانه اورا بايد درهمين روحيه انتقادي شاعر جستجو كرد چه اين قسم اشعار نشانه ي اعتراض اوبه وضع اجتماع ومقابله اي فرهنگي قلمي عليه مفاسد روزگارش است واز اين جهت سنايي رابايد پيشرو حافظ دانست . براين اساس غير از اشعاري كه درونمايه آنها مستقيما به انتقاد اجتماعي مربوط مي گردد پاره اي ازقلندريات وبخشي از هجويه هاي وي را هم بايد تاحد زيادي متصل ازهمين روحيه انتقادي وي دانست .

ه ـ مدح سنایی :

درابتدا چنين به نظر مي رسد كه بدين اعتباريكه سنايي شاعري مداح بوده وبرطبق برخي دلايل تاپايان عمر هم مدح مي گفته بايد بيشتر قصايد اورا درزمره قصايد مدحي به حساب آورد اما با بررسي قصايد وي معلوم مي شود كه هرچند مدح بخش نسبتا جميعي از اشعار اورا به خود اختصاص داده اما اين مضمون تنها يكي از دورنمايه هاي قصايد اوست والبته لزوماً عمده ترين مضمون هم نيست مديحه هاي او بيشتر كه قصايد آمده اما در «حديقه ‌»‌،«سير ابعاد» و«كارنامه بلخ » هم مواردي ازاين گونه اشعار مشاهده ميشود البته قصايد مدحي او ويژگي هاي خاص خود را دارد مدايح او آميخته بافضايل اخلاقي ،‌دين وارزشهاي انساني است .

شاعر ممدوح خود را به صفاتي چون مقتداي شريعت ، پيشواي شرع ودين وشادكننده ي دل اهل سنت وازاين قبيل صفات توصيف مي كند ازاين دسته ازقصايد شاعر بيش ازاينكه درصدد مدح به شيوه ي مداحان درباري باشد درانديشه ترويج فضايل اخلاقي است دريكي ازمديچه هاي حديقه هم اين موضوع به چشم مي خورد واين را مي رساند كه وي تا سال هاي پاياني عمر (يعني دوران سرودن حديقه ) همين شيوه ومديحه سرايي را در پيش گرفته سنايي ازاين بابت تاثير عميقي برسعدي ومديحه هاي او دارد .نوعي ديگرند قضايد مدحي وي با قصايد عرفاني آغاز مي شود اين نوع قصايد درحقيقت تربيتي ازمدح وعرفان هستند كه جنبه هاي عرفاني درآنها به مدح غلبه يافته است . پاره اي ديگراز قصايد مدحي وي (شامل مدح اوليا مي شود)‌كه البته اين كار ابتكار وي در قصايد مدحي سرچشمه مي گيرد. اينگونه مديحه ها كه درنعت پيامبران وانبياء سروده شده است مدايحي كاملا پاكيزه وبه دور از هرگونه شائبه ي مادي است .برخي ديگر از قصايد مدحي وي چنان است كه گويا تمام قصيده تغزلي بيش نيست وعناصر تغزلي برسراسر قصيده سايه افكنده است وي دراين گونه قصايد هم گاه به بيان پند هاي  اخلاقي مي پردازد.

ز- تعقل وحكمت سنایی :

گرچه سنايي دربخشي از اشعارش ازعرفان عاشقانه سخن مي گويد وبراين اساس ازعقل وعلوم عقلي به زشتي ياد مي كند اما درمقابل بخش نسبتاً حجيمي ازاشعار خود راهم كه ستايش مستقيم وغيرمستقيم عقل اختصاص داده است ازجمله مواردي كه او درباره ي عقل وتعقل سخن گفته وشعر سروده باب عقل درحديقه است . درباره علوم عقلي مثل فلسفه هم دونكته را بايدمتذكر شد منهت بها ينك اودرآغاز جواني بافلسفه وعلوم عقلي بسيار مخالف بوده اما بعد ها كه انديشه هايش متعادل ترشده ازجنگ با فلسفه اثري نمي بينم چنانكه درحديقه مباحث فلسفي تاثيربسزايي دارد :‌نكته ي ديگر اينكه وي درحديقه ازجهان شناسي فلسفي استناد كرده است.بسياري از اظهار نظرهاي او درباره موضوعات متعدد ازنگرش حكيمانه برخاسته است تاعرفان محض!نسبت دادن صفت حكيم نيز خود دليل ديگري است برگستردگي اين محتواي درشعر ،‌انديشه وشخصيت او ست.

ح ـ هجو سنایی :

هجوهاي مومجود درديوان گاهي درلفافه اي ازكنايات و استعارات بيان شده وزماني نيز هجوهاي موجود درديوان وي با صراحت كامل بيان شده است .هرچند اين بخش از اشعار او بسيار محدود است اما به هر حال بخشي از دورنمايه شعر اوست .

ت - هزل سنایی :

 اينگونه مضامين درجاي جاي آثار او پراكنده اند با اين تفاوت كه برخي جاها محملي غير از هزل براي اشعار او نمي توان تصور كرد ودرمواردي هست كه مي توان مضامين هزلي را به كمك زبان به معاني بيان كرد .

«اخلاق سنايي »

سنايي ازآغاز زندگي از مدح سرايان بودوگاهي نيز سخنان هزل آميزي گفت واز راه مدح گويي نزد سلاطين مقام مي گرفت واگر به اين آرزو دست نمي يافت شاهد مقصود را به تيغ هجا برخويش مسلم مي داشت ولذت الم انگيز حسي راكه بس ناپايدار است برلذت عقلي نفسي كه بي تكلف وتحمل هزار گونه خط ميسر نمي شود وي با اين هم پيوسته همراه است وپيوند گسل نيست ترجيح ميداد ويك چند اورا همچنين ديو آز درگذار داشت وگرد آفاق به هوس چون پرگاري گشت تا از طلاب مال ملول واز جهان وجهانيان معزول نشده وشاه خرشنديش جمال ومنع وطمع محال نمود لاجرم از مدح روي تافت واز درگاه شاهان دل گسست وهمت بلند داشت ودركنج خانه نشست ودست در دامن طلب زد دل به لذت عقلي مشغول كرد تابه خود غني گشت واستغنا اوبدان جا رسيد كه مواشاهان را ننگ شمرده گفت :‌

«من به سردزن وزر به جاهم                               به خدا گر كنم دگرخوهم

ورتونامي رهي زاحسانم                                     به سر تو كه تاج نستانم »

 

آثــار سنایی

آثار او :‌1- حديقه الحقيقه ،اين كتاب كه از جهت معاني والفاظ همتا ندارد ودرآن سنايي تمام قدرت خودرا به خرج داده  گنج گرانبهاييست كه نظير آن كمتر ديده شده وشايد گفت تا كنون كتابي با حسن سبك وارسال امثال واشتمال برمعاني سودمند وتمثيلات كتاب حديقه الحقيقه تنظيم شده است كتاب حديقه ازقديم باز منظور ادبا وسخنگويان فارسي بوده و خصوصا «نظامي گنجوي» و«خاقاني» در«مخزن الاسرار» و«تحفه العراقين» به اين كتاب نظر داشته اند.

 اين كتاب شامل 10 باب وده هزار بيت است . باب اول درتقديس وتمجيد وتعظيم خداوند ، باب دوم درستايش پيامبر وآل واصحاب ،باب سوم درعقل ،‌باب چهارم درفضيلت علم ، باب پنجم در غفلت ،‌باب ششم در صفت افلاك وبروج ، باب هفتم درحكمت وامثال ،‌باب هشتم درعشق ومحبت ،‌باب نهم دراحوال خود ودرجه كتاب ،باب دهم ستايش بهرام شاه غزنوي مي باشد .اين كتاب درآذرماه 524آغاز شده ودر دي ماه 525انجام گرفته است . چون كتاب حديقه تمام شد علماي غزنين برسنايي طعنه زده واعتراض كردند. ناچار كتاب را به دارالسلام بغداد كه آن روز مركز خلافت عباسيه ومحل رجال علما افاضل بود فرستاد و«برهان الدين ابوالحسن علي بن ناصرغزنوي» راكه با وي مسابقه دوستي داشت واسطه نمود تا برصحت عقيده خود فتوي حاصل كند .

2- طريق التحقيق :‌اين كتاب كه نزديك هزار بيت است درسال 528 يعني سه سال پس ازنظر حديقه به اتمام رسانيده وهر چند اين رساله خود درعالم ادب مقامي بالا دارد اما بي پرواي توان اظهار داشت كه پس ازكتاب حديقه ( نه ازحيث مطلب ونه ازجهت سبك وسلوك ) چندان بديع نيست به طوري كه هركس درابتدا حديقه را نگاه كند اين رساله را تصديق خواهد كرد كه سنايي اطلاعات اخلاقي وفلسفي خود را درحديقه به وديعت گذاشته وتوانايي طبع خود را به حدي كه ازشاعري مانند اوممكن وشايسته است بروزداده واين طناب رانمونه غير كاملي ازحديقه خواهد شمرد ولي اگر تنها طريق التحقيق را ديده ويا ساير كتب جز حديقه مقايسه شود بسيارمهم ونادر «الاسلوب نظرخواهدرسيد. اما اين دوكتاب اين فرق موجود است كه اصلاحات سنايي دراين كتاب لطيف تر وعاشقانه تر ند وآن روح جبر وخشمگيني كه در هريك ازصفحات حديقه مجسم است اينجا ديده نمي شود ودر حقيقت آنجا معلمي قاهر واينجا پدري مهرباناست .

 

3-«رساله سيرالعباد»، اين رساله مختصر ودرخود پانصد بيت واساس آن تمثيل قوي اخلاق است. ابتداي آن نغري است به نام «باد »كه بدون پرستش رساله بوسيله آن شروع مي شود. بعد صفت روح نامي وروح حيواني وعقل مستفاد وتمثيل بعضي اخلاق رذيله است .درانجام تخلص به نام محمد بن منصور كه رساله بدان ختم         مي گردد .اين نتيجه نسبت به آن مقدمات نام دار ،كتاب را بي اهميت مي كند ولي اساس شعري واسلوبي آن متين واز آن جهت كه تخيل اين گونه تمثيلات وابداع آنهادرقالب شعر با آن استحكام مخصوص وجزاست خاص خالي از اشكال است برقدرت قديحه اين شاعر« استادبرهاني» واضح وديدي روشن است .

4- ديوان قصايد غزليات :‌اين مجموعه تقريبا شامل بيست هزار بيت وتاريخ تحولات فكري سنايي است. ازهمين مجموعه مي توان دانست كه ابتدا وانتها فكر سنايي چه اندازه تفاوت دارد وسبك واسلوب چقدرمختلف شده به طوريكه خواننده باتعجب نگاه مي كند وشايد اگر قدائن (‌از قبيل اختلافات افكار به واسطه اختلاف احوال )‌كمك نكند. اين افكار مختلف رابه شعراي متعدد نسبت دهد زيرا دراين ديوان مي خواند :‌

 

«هرگز نيافتم به چنين شعرهاي نغز             از هيچ دادودود به ده شعر يك شعار

تاپنج گانه ايم دهند از دويست شعر            اندر هزار روز دوچشمم چهار»

وهمچنين اسلوب بيان درقصايد وغزليات اختلاف كلي دارد يكجا مي گويد:

«ويحك اي پرده پر دردرماندگران          بيش از اين پرده با بيش هرالبله مدران »

ودرجاي ديگر گفته است :‌

«مكن درجسم وجان منزل كه اين دون است وآن والا   

                                            قدم زين هردوبيرون نه اينجا باش نه آنجا»

اما آن سه كتاب ديگر اين حال را ندارند چه همه دريك بحر وسبك ويك نظم فكري تنظيم يافته اند آثار ديگر هم دركتب به اونسبت داده اند به تفصيل ذيل عقل نامه ،‌كارنامه بلخ، عشق نامه ،‌يك رساله نثر در مقدمه حديقه جاپ بمبايي املا آن رابه سنايي نسبت داده ومي گويد قبل از وفات درحال تب املا كرد و«ابوالفتح فضل الله بن طاهر حسيني» بنوشت ولي درآخر اين رساله وفات سنايي را در525 نوشته با اينكه مسلما بعد از اين بيست سال ديگردرحيات بوده وهمين مطلب دراصل رساله ترديد وارد مي كند.

شعراي معاصر سنايي :‌«عثمان مختاري» ، «مسعود سعد سلمان» ، ميان او وسنايي مودت مستحكم بوده يكديگر را ستوده اند، «سيد حسن غزنوي» ،‌معزي كه سنايي اورا به مدثبت گفته است ،‌«انوري» ،سوزني كه سنايي را تعويضاً وتصريحاً هجا كرده اند .

ازكساني كه آثار اورا تصحيح وترجمه كرده يا مطالب بسيار دراين زمينه نوشته اند عبارتند از :‌«بديع الزمان فروزانفر»،‌«سيد محمد تقي مدرس رضوي» ، «عبد الحسن زرين كوب» ، «خليل الله خليلي»، «و.ل.نيكلسن R.A.N.cholson » و

اين«پيشرو ايراني دانته »  كه مدت ها ازشاعر مشهور ايتاليايي انديشه تيز پردازش درس روح به عالم با نظير آن عوالمي را طي كرده كه دانته دراثر پرواز خود ،كمدي الهي ،‌تصوير نموده است درتوجيه چنين سخن گفته است :

«ملكا ذكر توگويم كه توپاكي وخدايي              نروم جز به همان ره كه توام راهنمايي

همه درگاه توجويم ،همه ازفضل توپويم          همه توحيد توگويم كه به توحيد سزايي

توزن وجفت نداري ،‌توخور وخفت نداري        احد بي زن وجفتي ،‌ملك كاروايي

نه نيازت به ولادت ، نه به فرزندت حاجت        توطبيل الجروتي ، تو يضه الامرايي

توحكيمي ،‌توعظيمي ،‌توكريمي ، تورحيمي        تونماينده فضلي ،‌توسزاوار ثنايي

بري ازرنج وگه ازي ، بري ازدرد ونيازي          بري از بيم واميدي ، بري از عيب وخطايي

نتوان وضف توگفتن ، كه تو درفهم نگنجي        نتوان شبه توگفتن ،كه تو دروهم نيايي

بنه ي اين خلق وتوبودي، نبود خلق وتوباشي       نه بجنبي ،‌نه بگردي، نه بكاهي ، فزايي

همه عزي وجلالي ، همه علمي ويقيني                همه نوري وسروي ، همه جوري وجزايي

 

همه غيبي توبداني ، همه عيبي تو بپوشي        همه بيشي توبكاهي ،‌همه كمي توفزايي

احد ليس كمثله ،‌حمد ليس له فضر                 لمن الملك توگويي ،كه مرآن راتوسزايي

لب ودندان سنايي همه توحيد توگويد             مگراز آتش دوزخ بودش روي رهايي

دراينجا به بررسي اشعار زيباي ذكر شده مي پردازيم :اول از هرچيز وزن پويا وزنده وشورانگيز اين شعر است كه آدمي را تحت تاثير قرارمي دهد . اين شاخه از بحر ومل ( مثن مجنون )‌باتبديل يك هجاي بلند به كوتاه (فاعلا تن به فعلا تن )‌حالتي گرم ورقصان گرفته است . لالا ـ ـ لا لا ـ ـ لا لا ـ ـ لا لا ـ ـ لا لاـ ـ  تقسيم طول بيت به چهار پاره مساوي وموزون كه گاه اين پاره ها مقفي نيز هست ( نظير ابيات 0و 2و3و4و5و6و)  موسيقي داخل ابيات تابيت دوازدهم براين شادي وشنگي آهنگ شعر افزوده است درست است كه شعر درنيايش است وتوحيد اما نيايشي است سرشار ازشور وهيجان وعشق ، ازاين لحاظ يادآور برخي غزليات مولوي است وروحي شاد كه درآنها موج مي زند ونيز بعضي تكرارها دربيت ها (‌مانند ابيات 2و3و5و6و7و10)  به بسياري ازغزلهاي مولوي مي ماند كه اين حالت درآنها بارزتر وفراوان تر است شايد اگر هنرمند گرامي شجريان درخواند اين چكامه ، هم آهنگ با ساز وبيش درآمه ضربي قطعه اين كيفيت شوق آميز وشوروحال داد كه از درون مايه وموسيقي شعرمي تراود بيشترپرورانده ونمايانده بود آواز دلنشين وي روح شعر سنايي راالبته منعكس ميكرد .

درهر حال ازهمان آغاز چكامه صداقت وصميميتي درشعر منعكس است نظير مناجات نامه خواجه عبد الله انصاري ،خطاب «تو»‌ويا ضمير مفرد مخاطب تا آخرين ابيات با كسي كه ملك وجود خداست درالقا اين حالت موثر است در عين حال كه كلمات «ذكر ، پاك( سبحانه وتعالي ) ،‌راه( صراط مستقيم )‌هريك بره اي از قرآن كريم دارند ، چنان هم آهنگ با ديگر اجزا دربافت شعرنشسته اند كه معني خود را دركمال سادگي مي رسانند .سنايي نيز مانندناصرخسرو شعرهايي دربيم دادن خلق از فرورفتن درلجه ي  زندگاني دنيوي دارد وانتقاد ازمفاسد وتحقير دشنام آميز مردم گمراه ودعوت به مرگ ،‌« ازچنين زندگاني» اما دراين جا ازسخنان تلخ اثري نيست بلكه شاعري عارف وعارفي عاشق با معبود كه محبوب نيز هست درسخن است .

 

تكيه بيت دوم برتوحيد است وترك هرچه به جز خدا.تناسب هاي لفظي ومعنوي كه ازاين بيت آغاز مي شوت تاآخر چكامه ادامه مي يابد وبرحسن تاثير شعر مي افزايد .مضمون بيت سوم متاثر از قرآن كريم است. (‌ازجمله ،‌دك ،‌سوره توبه (‌9)‌آهي 30) دربيان صفات سلبيه خدا ( نظير ابيات 4و6و7)‌ مصراع اول آن مركب است. ازدوپاره مقفي . درمصراع دوم آهنگ عوض مي شود وتنوعي پديد مي آيد درعين حال كه بازگشت معني به مصراع اول است و«ملك كامروا»‌پيوندي است با آغاز بيت نخستين ، صفت «احد» مقتبس ازقرآن مجيد است مانندبرخي كلمات پرمعني ديگردرساير ابيات«جليل ،‌نصير،حكيم ، عظيم ،كريم ، رحيم نماينده فصل (‌ذوالفضل) ، عز (عزيز) ،جلال (ذوالجلال)، علم (عليم) ، نور ،صمد »چنان كه بيت چهارم يادآور آيه شريف است :لم يلد ولم يولد . «جليل الجبروت ونصيرالامراء » درمصراع دوم همين بيت تركيبهايي استكه آهنگ آنهامتناسب با مضمونشا است با همينه وعظيم .

اما بيت پنجم اوج شور وهيجان وشوق است . پاره هاي چهارگانه كوتاه وتند و قافيه دار مصراع اول وبر اساس چهار صفت الهي مذكور درقرآن نمودگار اين حالت است انس شاعر با معارف اسلامي ثبت شده است .بدون هيچ تكلفي، كلماتي كوتاه وگزيده وپرمايه درذهن اومتداعي گردد وبرقلمش جاري شود، كلماتي كه درعين حال هم وزن ومقفي است با برخورداري تمام از نيروي موسيقايي الفاظ.قدرت بيان همين است كه شاعر بتواند بهترين ومناسب ترين كلمات رابرگزيند. زيرا كاركرد واژه ها درزبان شعر بابيان معمولي ويانشر ناگزير متفاوت است. اما مصرا ع دوم بيت به دوپاره تقسيم شده است :‌بلند تر وسنگين تر متناسب با تأمل واستنتاج حاصل از آن . آن «تبادل همآهنگ بين تأثر وزبان شعر »‌كه به نظر پل والري ركن اساسي مكانيسم شعرست يعني حصول حالت شعري ازخلال سخن دراين گونه ابيات محسوس وجلوه گر است .

ابيات ششم وهفتم كه بهم پيوسته است ازنظر معنوي اوج مي گيرد : بيان اين نكته است ك خداونداز آنچه بشري است وموجب تقيد ونمودار نقص است منزه      است :‌رنج وگداز، درد ونياز ،بيم واميد، خوردن وخفتن ، صورت ورنگ ، عيب وخطا .آدمي عظمت را بطبع درقياس بانيازها وكاستي هاي خود درك  مي كند .نفي چون وچرا وشرك وشبيه از ذات پاك خداوند ـ كه يادآور مباحث كلامياست ـ نوع ديگري ازهمين نگرش است اما نيروي بيان ، به منزله پروبال اين پرش وبرشدن را امكان پذير كرده است ومارانيز با خود مي برد . تكرار «بري از »‌درآغاز هشت پاره دوبيت مبين حداكثر تكيه وتاكيد است .هر هشت جز پاره هايي است موزون ومتناسب كه دربند قافيه «گذار »‌ و«نياز » يا «خوردن »‌و«خفتن » نمي مانندوذهن شاعر درجستجوي نظاير آنها سراغ كلمات مهجوز نمي رود بلكه با آوردن‌«بيم واميد ، چون وچرا ،‌شرك وشبيه ، صورت و رنگ ، عيب وخطا» درپاره هاي ديگر هم تناسب هاي معنوي بكار رفته است وهم تنوعي رنگارنگ درمضمون ايجاد شده كه تاثير هروكمتر ازجوابگويي به قافيه نيست .

بيت هشتم با هم نوايي كه دريكايك اجزاء آن است وبه حد «ترصيع» مي رسد قله ي معاني مذكورست : اقراروايمان به خدا وازتوصيف او اظهار عجز كردن ، نظير همن نكته ظريفي كه تنيسن ، رابرت براونينگ، شاعران انگليسي كه هم عصر نيز بودند گفته اند وخدا را دردرخشش ستارگان ومظاهري مانند آن ، يعني درتجليات صنع جستجوكرده اند سنايي درمقدمه حديقه الحقيقه نيزگفت است :

‌«عجز ماحجت تمامي اوست                هيچ دل را به كنه اوره نيست

عقل وجان ازكمالش آگه نيست »

بيت بعد (9) متاثر است ازمبحثي كلامي :‌قديم وباقي بودن ذات خدا دربرابرهمه كائنات كه حادث است وفاني (جنبش وگردش وكهش وافزايش ) نيز نمودار نياز ونقص است وخداوند منزه از ان ، منتهي اين نكات را كه موضوع بحث هاي دقيق درعلم كلام وفلسفه الهي است سنايي به زبان شعر ودر كمال سادگي گفت است ،‌درعين حال كه هر موضوع آن دربيت باتكيه ها وقفها برجسته است كيست كه درتامل راجع به هستي به اين نتيجه نرسيده باشد؟ ازلبيدبن ربيعه شاعر عرب گرفته  ـ كه قرنها پيش مي گفت هركس وهرچيز بجز خداي يگانه فناپذيرست  ـ تاشكسپير كه درهملت مي سرود «هرچه زنده است بايد سرانجام بميرد واز دايره طبيعت بگذرد وبه عالم ابديت بپيوندد» ومايكل ويگلزورث شاعر امريكايي كه هر چيزي راجز عشق خدا بيهوده مي ديد ،يا توحيده مهدي اخوان (‌م. اميد ) شاعر معاصر:

«آن كه راه دل ماسوي توبگشود تويي

وان كه بروي دلم از غير وي آسود تويي

همگان هيچ ونبودند برهستي تو

جان جاويد تويي ،‌هست تويي ،‌بود توي»

ابيات 10و11 كه دربيان صفات ثبوتيه خداست همان شور وهيجانا بيات 2و5و را دارد با همان حالت وآهنگ شوق آميز«عز وجلال ،‌علم ويقين ،‌نور وسرور ، جود وجزا» درعين كوتاهي وايجاز وپيوستگي ها وتناسب هاي لفظي يا معنوي با يكديگر ،سرشار ازمعني است، همچنان كه يكايك اجزاء بيت يازدهم : «غيب ودانستن ، غيب وعيب ، بيشي وكمي ، كاستن وفزودن »‌ بعلاوه معني «عالم الغيب »‌و«ستار العيوب» ازصفات خداي تعالي ، درآن منعكس است ونيز مفهوم آيه شريفه« تعز من تشاء وتذل من تشاء‌» ومثالي است ديگر از انس شاعر با معارف ديني بيت 12 نيز باتضمين واقتباس «احد ،صمد ، ليس كمثله ولمن الملك » ازقرآن كريم از پشتوانه معنوي خاصي برخورداست : خداي يگانه وبي نيازي كه اورا همانند وضد نيست ، توشايسته آني كه بگويي فرمانروايي وسلطنت عالم از ان كيست ؟

درفرهنگ باستان هند ، دربهاگواد گيتا : سرود خدا، درچندقرن  پيش از ميلاد نيز دربيان جلال لايزال خداوند آمده است :

«آن داناي پيداوپنهان

آن قديم قادر لطيف تر از لطيف

نگهبان همه جهان كه براي او درصفحه خيال صورتي نقش نبندد

خورشيد درخشان آن سوي تاريكي ها»

 

ويليام بليك شاعر عارف انگليسي، نيز درشعر«سيماي خدا» خدا را مظهر كمال رحمت وشفقت وآرامش وعشق مي ديد .

ولتر هم پس از همه بحث هابه اين نتيجه رسيده بودكه درفرهنگ فلسفي آورده است :‌« برمن مسلم است ك واجد الوجودي جاودان وبصير ودانا وبرتر ازهر چيز وجوددارد » سنايي دراين نيايش با روحي سرشار ازاعتقاد واخلاص وتسليم اميد رستگاري ونجات ازدوزخ دارد ،‌چنان كه در پايان قصيده معروف «جسم وجان»‌نيز گفته است :‌

«بحرص ار شربتي خوردم مگير ازمن كه بد كردم

بيابان بودوتابستان وآب سرد واستسقا

به هرچ از اوليا گويند رزقني ووفقني

به هرچ ازانبيا گويند آمنا وصدقنا»

درهر حال حكيم سنايي درزمينه اخلاق وعرفان به پايه اي رسيده است كه به آن شاعر دربار غزنه شباهتي ندارد .

شعرسنايي نيايشي است ساده واز دل برخاسته وفارغ ازآرايشگريهاي سخن . بدين سبب از آن گونه مضامين وتصويرهاي تازه ومتفاوت ، نظير «خفته وبيدار ،‌عاقل ديوانه ،‌سوختن آب درياها ،‌خنده گريستن ، گريه خنديدن » ـ كه اين كيفيت را با ويژگيهاي شعر عبدالقا دربيدل ( .م1133ه.ق ) مقايسه  كرده اند ـ يا تصويرهاي تازه اي مانند نسترن براي سخن ولاله براي چشم مقايسه كرده اند .

تناسب هايي كه درابيات پديد آمده جوشيده از طبع وزمينه ذهني اوست نه انديشيده وازسرعمد . از روزگاران كهن شعر قالب موزون و متناسب نيايش بوده است،نظير گاتهاي زردشت . ايمان ونيايش كه مذهب دل است ناچاربه شعرـ كه زبان دل است وبه قول ويليام وردزورث « فيضان بي اختيار احساسي نيرومند است »ـ بايد گفته شود چكامه سنايي نيز شعر است،‌نيايش است ،شوق وايمان است وموثر دردل وجان .باهمه بهره مندي از موزوني وموسيقي كلام وظرافتي كه دراين شعر تجلي يافته گفتگويي ساده وبي پيرايه مي باشد از سوي بنده اي مجذوب وپناه جوي ودوستدار با پروردگار.

فـوت و آرامگاه

سرانجام سنايي دركنج غوات از غزنين وبه احتمال زياد درسالهاي 535 ه.ق چشم از جهان فروبست آرامگاهش درغزنين زيارتگاه عموم است .

 


«فهـرست منـابع»

 

1-  چشمه روشن / دكتر غلامحسين يوسفي /انتشارات علمي / پاييز 1379/چاپ اول

2-  حديقه الحقيقه / سنايي غزنوي/ مدرس رضوي/ دانشگاه تهران / تهران 1374/چاپ چهارم

3-طريق الشريعه / سنايي غزنوي/ مدرس رضوي/ دانشگاه تهران /تهران 1374/چاپ چهارم

4-شاعر آيينه ها / دكتر محمد رضا شفيعي كدكني /تهران 1366/چاپ اول

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 07 مهر 1393 ساعت: 17:17 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,,,,,,,,,,
نظرات(0)

زندگی نامه و آثارسنايي غزنوي

بازديد: 388

 

تحقیق رایگان

سایت فروشگاه علمی و پژوهشی اسمان

زندگی نامه و آثارسنايي غزنوي

 

ابوالمجد مجدودبن آدم سنايي غزنوي، شاعر و حكيم و عارف بزرگ قرن پنجم و اوايل قرن ششم در سال 467 در غزنه به دنيا آمد.

دوران كودكي و جواني او در غزنين گذشت و در همين شهر به تحصيل علوم و معارف زمانه پرداخت و در تمامي ميدان‌هاي معرفت عصر، از ادبيات عرب گرفته تا فقه و حديث و تفسير و طب و نجوم و حكمت و كلام به درجة والايي رسيد و اين مقام علمي او را از خلال يك‌يك آثار او مي‌توان به روشني دريافت. خاندان سنايي از خاندان‌هاي اصيل غزنه بودند و پدرش آدم، مرد با بهره از معرفت بود و به احتمال قوي، در تعليم و تربيت فرزندان رجال عصر، صاحب مقام و اعتبار.

دوران جوانی سنایی

سنايي در جواني، هنگامي كه هنوز پدرش زنده بود، يك چند به بلخ سفر كرد و اين مسافرت گويا براي پيدا كردن شغلي و ممر معيشتي بود. بعد از اين سفر، سنايي سفري ديگر به نواحي دورتر خراسان از جمله سرخس و نيشابور و هرات كرد و بيشترين اقامت او در سرخس بود. در اين شهر با محمدبن منصور سرخسي از صوفيان و علماي عصر كه خانقاه مشهوري در سرخس داشت، آشنا شد و يك چند مقيم آن خانقاه بود، معلوم نيست كه توجه سنايي به مشرب عرفان و صبغة عرفاني گرفتن شعر وي تا چه حد متأثر از محيط سرخس و اقامت در اين خانقاه بوده است. ظاهراً سال‌ها قبل از سفر به سرخس وي در شعر عرفاني سرودن پايگاه ممتازي به دست آورده بوده است.

سنايي پس از مدتي اقامت در سرخس و پس از گردش در هرات و نيشابور، در سال‌هاي پاياني عمر، دوباره به غزنين بازگرديد و به جمع‌آوري آن دسته از شعرهاي عرفاني و اخلاقي خويش كه در قالب مثنوي سروده شده بود، پرداخت و قصد داشت كه منظومه‌اي مركب از فصول متنوع در باب اخلاق و عرفان به نام « فخري‌نامه» يا « حديقه‌الحقيقه» فراهم سازد و آن را تقديم محضر بهرامشاه غزنوي ( 551 ـ 548) پادشاه عصر خويش كند كه اين پادشاه سلطاني فرهنگ‌دوست و ادب شناس بود و در حق سنايي عقيدتي تمام داشت و بارها كوشيده بود او را به دربار خويش بكشاند و سنايي در بازگشت از سفرهاي خويش، ظاهراً، از پذيرفتن دعوتهاي پادشاه دوستانه سرباز زده بود و حتي پيشنهاد سلطان مبني بر ازدواج با خواهر وي نپذيرفته بود. هنوز كار جمع‌آوري و تنظيم ابواب و فصول « حديقه» به پايان نرسيده بود كه در شب يكشنبه يازدهم شعبان سال 529 هجري قمري در خانة عايشة نيكو در محلة نوآباد غزنين زندگي را بدرود گفت.

خاكجاي سنايي در غزنه، از همان روزگار درگذشت او تا عصر ما، همواره زيارتگاه اهل ذوق عرفان بوده است.

آثار سنايي غزنوی

سنايي علاوه بر ديوان قصايد و غزليات و رباعيات و مقطعات، كه شامل حدود چهارهزار بيت است، چند اثر منظوم ديگر دارد كه عبارتند از:

1ـ حديقه‌الحقيقه سنایی، يا الاهي نامه يا فخري نامه، از مهمترين مثنوي‌هاي سنايي است كه در ايجاد منظومه‌هايي از قبيل « تحفه العراقين» خاقاني و «مخزن‌الاسرار» نظامي اثر مستقيم داشته است. تعداد ابيات حديقه در نسخه‌هاي مختلف متفاوت است از حدود پنج‌هزار بيت تا حدود دوازده هزار بيت.

2ـ سيرالعباد الي المعادسنایی، منظومه‌اي است رمزي و عرفاني كه در آن نوعي سفر به عالم روحانيات بيان شده و متجاوز از هفتصد بيت است.

3ـ كارنامة بلخ يا مطايبه نامه سنایی، منظومة كوتاهي است در حدود پانصد بيت كه سنايي به هنگام اقامت در بلخ سروده و در آن به گوشه‌هايي از زندگي خويش و پدرش و بعضي از معاصرانش پرداخته است.

4ـ تحريمه‌القلم، مثنوي كوتاهي است در حدود صد بيت كه خطاب به قلم سروده و سپس وارد بعضي از مسائل عرفاني مي‌شود.

5- مكاتيب سنايي: مجموعه‌اي است از آثار منثور سنايي.

اما مثنوي‌هاي، طريق‌التحقيق، عقلنامه، عشقنامه و سنايي‌آباد و ... كه منسوب به سنايي پنداشته مي‌شد، امروزه مشخص شده است كه نمي‌تواند از آثار سنايي باشد.

سنايي بدون ترديد يكي از جمله گويندگاني است كه در تغيير سبك و ايجاد تنوع و تجدد در شعر، مؤثر بوده و آثار او منشأ تحولات شگرف در سخن گويندگان بعد از وي شده است.

سبک سنایی در شعر

هنگام مطالعة اشعار سنايي، خواننده با دو سبك سخن و دو طرز انديشه روبرو مي‌شود. در مرحلة نخست او را شاعري درباري، مداح و هجاگوي مي‌بيند كه از شوخي و هزل و حتي گاه‌گاه از آوردن كلمات ركيك پروايي ندارد. وي در اين شيوه به شدت متأثر از طرز استاداني از قبيل فرخي، عنصري و مسعود است.

بخش عمده‌اي از كليات وي را مجموعة هجاها و مدايح تشكيل مي‌دهد. هيچ‌يك از قصايد مدحي سنايي به پاي قصايد مديح فرخي و منوچهري و حتي عنصري نمي‌رسد وي در اين نوع سخن شاعري است متوسط كه به راحتي مي‌تواند در كنار عثمان مختاري، سيد حسن غزنوي و عبدالواسع جبلي و مانند اينها قرار گيرد.

در مرحلة بعد سنايي را شاعري واعظ و ناقد اجتماعي مي‌بيند. در اين قلمرو خاص كه خود آن را « زهد و مثل» مي‌خواند اگر او را بي‌همتا بدانيم چندان از حقيقت دور نيفتاده‌ايم، اما اوج هنر شاعري سنايي درمرزهاي غزل آغاز مي‌شود و نوعي غزل‌وار، اين گونه غزل كه بايد آن را غزل مغانه و قلندرانه ناميد ميراث سنايي است. در اين گونه شعر، او سرآغاز است و حتي نقطة كمال و اوج. با اطمينان مي‌توان گفت كه غزل‌هاي قلندري و مغانة او در ردة بالاي اين نوع شعر در تاريخ شعر فارسي قرار دارد. اين گونه غزل‌ها كه مادر تمام غزليات ديوان شمس و بسياري از غزل‌هاي پرشكوه فارسي است با سنايي آغاز مي‌شود. اين لحن قلندرانه و اسلوب بيان نقيضي كه با سنايي وارد شعر فارسي مي‌شود، همان چيزي است كه پس از مختصر تغييراتي در اجزاي سخن، غزل‌هاي آسماني حافظ را نيز شكل مي‌دهد.

باري، براي توجيه اين دوگانگي شخصيت و به تبع آن دوگونگي شعر سنايي، تذكره‌نويسان قصه‌اي پرداخته‌اند كه خلاصة آن اين است كه: سنايي شاعري مديحه سراي بود و عمر خود را در اين راه سپري كرده بود. وقتي از كنار گلخن حمامي عبور مي‌كرد، متوجه شد كه يكي از مجذوبان عصر كه به نام «ديوانة لاي خوار» شهرت داشت با ساقي خود مي‌گويد: « پركن قدحي تا به كوري چشم ابراهيمك غزنوي (ممدوح سنايي) بنوشم.»

ساقي گفت: « ابراهيم پادشاهي است عادل و خير. مذمت او مگوي.» ديوانه گفت: « بلي همچنين است اما مردكي ناخشنود و بي‌انصاف است. غزنين را ضبط ناكرده در چنين زمستاني سرد، ميل ولايت ديگر دارد...» و آن قدح ستد و نوش كرد و باز ساقي را گفت: « پر كن قدحي ديگر تا به كوري چشم سنائيك شاعر بنوشم.» ساقي گفت: « در باب سنايي زبان طعن دراز مكن كه او مردي ظريف و خوش‌طبع و مقبول خاص و عام است.» گفت:« غلط مكن كه بس مردكي احمق است. لاف و گزافي چند فراهم آورده و شعر نام نهاده. از روي طمع هر روز دست بر دست نهاده و به پا در پيش ابلهي ديگر ايستاده و خوش آمد مي‌گويد. و اين قدر نمي‌داند كه او را از براي شاعري و هرزه‌گويي نيافريده‌اند. اگر روز عرض اكبر از او سئوال كنند كه: اي سنايي به حضرت ما چه آوردي؟ چه عذر خواهد آورد؟» حكيم چون اين سخن بشنيد از حال برفت و دل او از مذمت مخلوق بگرديد و از دنيا دلسرد شد و ديوان مدح ملوك را در آب انداخت و طريقت انقطاع و زهد و عبادت را شعار خود ساخت.

اما جز همين افسانة ديوانة لاي خوار كه قرن‌ها بعد از مرگ سنايي به وجود آمده است هيچ سندي در دست نيست كه ثابت كند سنايي به هنگام سرودن شعرهاي زهدي، از دربارها كناره گرفته بوده است بلكه اسناد قابل ملاحظه‌اي در دست است كه نشان مي‌‌دهد او تا آخرين روزهاي حيات خويش در ارتباط با دربارها بوده است و هيچ دور نيست كه وي از يك سوي قصايد زهديه را بسرايد و از سوي ديگر هم مدايح درباري خويش را ادامه دهد.

اي يار مقامر دل پيش آي و كمي دم زن

                                                زخمي كه زني بر ما مردانه و مــحكــم زن

در پاكي بي‌باكي، جانا چــو سراندازان

                                                چون‌كم‌زدي، اندر دم، آن كم‌زده را كم‌زن

در چار سوي عنصر صدقافله هست از غم

                                                يك نــعره زچـــالاكــي بــرقافلة غم زن

 

تختي كه نــهي دل را بر كــوهة دريــا نه

                                                داري كـه زني جان را بــرگنـــبد اعــظم زن

در بوته قلاشان چون پاك شدي زر شو

                                            در حلقة مشتاقان چون صبــــح شدي‌‌ دم زن

در مجلس مستوران وندر صف مهجوران

                                                هم جام چو رستم كش، هم تيغ‌چو رستم زن

ياران موافق را شـربت ده و پــرپــر ده

                                                پيران منافق را ضـــربت زن و مــحكم زن

نازي كه كني اينجا با عاشق محرم كن

                                                لافي كه زني باري، بــا شــاهد محرم زن

گر باده دهي ما را بر تارك كيوان ده

                                                ور راي زني بــا مــا در قــعر جـهنم زن

خواهي كه سنايي را، سرمست به دست آري

                                                خاشاك بر اشهب نه تازانه بر ادهــم زن

 

 

قبله چون ميخانه كردم پارسايي چو كنم؟

                                                عشق بر من پادشا شد پادشايي چون كنم؟

كـــعبة يارم خراباتست و احرامش قمار

                                                من همان مذهب گرفتم پارسايي چون كنم؟

من چو گرد باده گشتم كم گرايم گردباد

                                                آسماني كرده باشم آسيايي چـــون كـنم؟

 

عشق تو با مفلسان سازد چو من در راه او

                                                برگ بي‌برگي ندارم بـــينوايي چـون كــنم؟

او مرا قلاش خواهد من همان خواهم كه او

                                                او خداي من، بر او، من كدخدايي چـون كنم؟

كدية جان و خرد هرگز نكرده بـــر درش

                                                خاك و باد و آب و آتش را گدايي چون كنم؟

بر سر دريا چو از كاهي كمم در آشنــا

                                                با گهر در قعر دريــا آشنـــايي چون كـنم؟

با خرد گويم كه « از مي چون گريزم» گويدم:

                                                «پيش روح پاك دعوي روشنايي چون كنم؟»

با نكورويان گبران بوده در ميخانه مست

                                                با سيه‌رويان دين، زهد ريايي چـــون كنم؟

چو مرا او بي‌سنايي دوستر دارد همي

                                                جز به‌سعي باده‌خود را بي‌سنايي چون كنم؟

از همه عالم جدا گشتن توانستم وليك

                                                عاجزم تا از جدايي خود جدايي چــون كنم؟

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 07 مهر 1393 ساعت: 17:11 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,,,,,,
نظرات(0)

زندگی نامه و اثار سعدي شيرازي

بازديد: 347

 

تحقیق رایگان سایت فروشگاه علمی اسمان

زندگی نامه و اثار سعدي شيرازي

 

ابومحمد مشرف‌الدين (شرف‌الدين) مصلح بن عبدالله بن مشرف، متخلص به سعدي شاعر و نويسندة بزرگ ايران كه به « افصح المتكلمين» معروف شده است بي‌گمان بزرگترين شاعريست كه بعد از فردوسي آسمان ادب فارسي را به نور خيره‌كنندة خود روشن ساخت و آن روشني با چنان نيرويي همراه بود كه هنوز پس از گذشت هفت قرن از تأثير آن كاسته نشده است و اين اثر تا پارسي بر جاي است همچنان برقرار خواهد ماند.

در باب نام و نام پدر سعدي اختلاف بسيار است. مؤلفان و نويسندگان قديم در ثبت‌نام و كنيه و لقب سعدي دقت لازم را به كار نبرده‌اند و نتيجة پژوهش‌هاي دهه‌هاي اخير در نهايت اين شده است كه به روايت ابن فوطي (متوفي 723 هجري) كه معاصر سعدي بوده و با سعدي نامه‌نگاري داشته است، رضايت دهند و نام او را « مصلح‌الدين»، كنيه‌اش را « ابومحمد» لقبش را «مشرف‌الدين» يا « شرف‌الدين» و تخلصش را « سعدي» بدانند.

همين ترديد و ابهام دربارة تاريخ تولد، وفات و دوران زندگي او نيز ديده مي‌شود چنان‌كه تاريخ تولدش را از 585 تا 606 هجري و سال وفاتش را 691 و 695 احتمال داده‌اند.

به هر حال، سعدي در شيراز ولادت يافت و در كودكي از پدر يتيم ماند. خانواده و قبيلة او غالباً عالمان دين بودند و سعدي هم بعد از تحصيل مقدمات از شيراز بيرون آمد و به بغداد رفت و حدود سال 623 هجري در مدرسه نظاميه سكونت گزيد و به تكميل معلومات پرداخت.

*********************************

در بغداد به صحبت ابوالفرج بن الجوزي نائل آمد و همچنين محضر شهاب‌الدين عمر سهروردي صاحب كتاب « عوارف المعارف» را دريافت. پس از آن از بغداد سفر كرد و به شام و حجاز رفت و زيارت حج به جا آورد و در شام يك چند به وعظ و همچنين به سياحت و عبادت پرداخت و به سال 655 هجري و در عهد سلطنت اتابك ابوبكر بن سعد به شيراز باز آمد.

در مراجعت به شيراز سعدي در شمار نزديكترين اتابك ابوبكربن سعد و پسرش سعد بن ابوبكر درآمد و بوستان و گلستان را به نام اتابك ابوبكربن سعد تأليف نمود. وي در عين انتساب به دربار سلغري و مدح پادشاهان آن سلسله، شاعري درباري نبود، بلكه زندگي را به آزادگي و ارشاد و خدمت به خلق در خانقاه ابوعبدالله بن خفيف ( 372-269) مي‌گذرانيده و با حرمت بسيار زندگاني را به سر مي‌برده است.

بعد از زوال سلغريان باز سعدي از شيراز خارج شد و به بغداد و حجاز رفت و ظاهراً در بازگشت از اين سفر بود كه از طريق آسياي صغير به آذربايجان رفت و مورد تكريم شمس‌الدين جويني و برادرش عطاملك جويني قرار گرفت. داستان ملاقات او با همام تبريزي كه تذكره‌نويسان گفته‌اند، اگر درست باشد، بايد در همين اوقات اتفاق افتاده باشد و احتمال مي‌رود كه سفر او به آسياي صغير و ملاقات او با جلا‌ل‌الدين محمد مشهور به مولوي كه بعضي از تذكره‌نويسان گفته‌اند، در همين اوقات واقع شده باشد. در آثار سعدي اشاراتي هم به مسافرت‌هاي او در يمن، بلخ، باميان، هند و كاشغر هست كه احتمالاً ادعاي صرف و براي صحنه‌سازي حكايات موضوعة اوست.

اواخر عمر سعدي در شيراز گذشت و بنابر مشهور هم در زاوية خويش كه اكنون سعديه خوانده مي‌شود، مدفون گشت. تخلص سعدي ظاهراً منسوب است به نام سعدزنگي و هر چند شعري در مدح او در آثار سعدي نيست ظاهراً به سبب انتساب خود و پدرش به دستگاه اين اتابك، عنوان « سعدي» تخلص او گشته و قول ديگر اين است كه تخلص او به نام سعدبن ابوبكر است.

اقامت و تحصيل سعدي در ديار عرب سبب تبحر در عربيت و آشنايي او با ادب عربي گشت و مناسبت و مشابهت بعضي از مضامين نظم و نثر او با آثار شاعران و نويسندگان عرب حاصل اين آشنايي است. چنان‌كه قصايد عربي و ملمعات او نيز گواه تبحر اوست در زبان عربي.

طرز بيان سعدي بر انسجام و رقت معني استوار است.

سعدي نيز ـ مانند انوري ـ به اهميت زبان محاوره و زبان بي‌تكلف وقوف تمام داشته و يكي از رازهاي « سهل ممتنع» بودن شعر او استفاده از همين زبان و به كارگرفتن ذخيره‌هاي بي‌پايان آن است. شهرت او بيشتر در غزل است كه حتي ماية رشك بعضي از معاصران وي ـ مثل همام تبريزي ـ شده است. امير خسرو دهلوي و خواجو و حافظ نيز او را در اين شيوه استاد شمرده‌اند. در قصايد و مدايح او صراحت لهجه‌ايست كه در كلام ديگران نيست و اين شيوة بيان كه ملامت و نصيحت را با مدح و تشويق مي‌آميزد، مخصوص اوست.

آثار سعدي

آثار سعدي متنوع و بسيار است و تمام آنها از نظم و نثر تحت عنوان « كليات سعدي» جمع و تدوين شده است:

آثار منثور سعدی:

1ـ مجالس پنجگانه، 2ـ رساله در پاسخ صاحبديوان، 3ـ رساله در عقل و عشق

4ـ نصيحه الملوك، 5ـ گلستان: از شاهكارهاي ادبي ـ هنري كلاسيك جهان به شمار مي‌رود كه سعدي آن را به سال 656 و در مدتي كمتر از سه ماه تأليف كرده است، فهرست بابهاي هشتگانة آن چنين است:

1ـ در سيرت پادشاهان          2ـ در اخلاق درويشان           3ـ در فضيلت قناعت

4ـ در فوائد خاموشي   5ـ در عشق و جواني   6ـ در ضعف پيري

7ـ در تأثير تربيت                8ـ در آداب صحبت

آثار منظوم سعدی:

1ـ بوستان يا سعدي نامه: يكي از شاهكارهاي شعر فارسي است كه در اخلاق و تربيت و وعظ و تحقيق است و در ده باب تنظيم شده است:

1ـ عدل         2ـ احسان       3ـ عشق         4ـ تواضع       5ـ رضا          6ـ ذكر

7ـ تربيت        8ـ شكر         9ـ توبه          10ـ مناجات و ختم كتاب

2ـ قصائد عربي،         3ـ قصائد فارسي،       4ـ مراثي،       5ـ ملمعات و مثلثات،

6ـ ترجيعات،             7ـ طيبات،                8ـ بدايع،        9ـ خواتيم،

10ـ غزل قديم،         11ـ صاحبيه، 12ـ خبيثات( در اين قسمت جامع كليات سعدي « مجالس هزل و مضحكات» را كه به نثر است بر اين مجموعه افزوده)،           13ـ رباعيات،   14ـ مفردات.

تاريخ اتمام بوستان سال 655 و عدد ابيات آن در حدود 4000 است.

 

 

 

 

بگذار تا مقابل روي تو بگذريم
شوقست در جدايي و جور است در نظر
روي ار به روي ما نكني حكم از آن تست
ما را سريست با تو كه گر خلق روزگار
گفتي زخاك بيشترند اهل عشق من
ما با توايم و با تو نه‌ايم اينت بوالعجب
نه بوي مهري شنويم از تو اي عجب
از دشمنان برند شكايت به دوستان
ما خود نمي‌رويم دوان از قفاي كس
سعدي تو كيستي كه در اين حلقة كمند

   دزديده در شمايل خوب تو بنگريم
   هم جور به كه طاقت شوقت نياوريم
   باز آ كه روي در قدمانت بگستريم
  دشمن‌شوند و سر برود هم بر آن سريم

  از خاك بيشتر نه كه از خاك كمتريم
   در حلقه‌ايم با تو و چون حلقه بر دريم
   نه روي آنكه مهر دگر كس بپروريم
   چون‌دوست‌دشمن‌است شكايت كجا‌بريم
   آن مي‌برد كه ما به كمند وي اندريم
   چندان فتاده‌اند كه ما صيد لاغريم

 

 

 

 

 

 

 

 

سر آن نــدارد امشب كه بـــرآيد آفتـــابي

                                                چه خيال‌ها گذر كرد و گذر نــكرد خوابي

به چه ديرماندي اي صبح كه جان من برآمد

                                                بزه كـــردي و نكـــردند مؤذنــان ثوابي

نفس خروس بگرفت كه نوبـــتي بخـــواند

                                                همه بلبلان بمردند و نماند جــــز غرابـي

نفحات صبح داني زچه روي دوست دارم

                                                كه به روي دوست ماند كه بـرافكند نقابي

سرم از خداي خواهد كه بپايش اندر افتد

                                                كه درآب مرده بهتر كـــه در آرزوي آبي

دل من نه مرد آنست كه با غمش برآيد

                                                مگسي كجا توانـــد كه بيفـــكــند عقـــابي

نه چنان گناهكارم كه به دشمنم سپاري

                                                تو به دست خويش فرماي اگرم كني عذابي

دل همچو سنگت ايدوست به آب چشم سعدي

                                                عجب است اگر نگردد كه بگردد آسيــابي

برو اي گداي مسكين و دري دگر طلب كــن

                                                كه هزار بار گـــفتي و نيـــامدت جـوابي

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: یکشنبه 06 مهر 1393 ساعت: 18:23 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,
نظرات(1)

ليست صفحات

تعداد صفحات : 824

شبکه اجتماعی ما

   
     

موضوعات

پيوندهاي روزانه

تبلیغات در سایت

پیج اینستاگرام ما را دنبال کنید :

فرم های  ارزشیابی معلمان ۱۴۰۲

با اطمینان خرید کنید

پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست.

 سامانه خرید و امن این سایت از همه  لحاظ مطمئن می باشد . یکی از مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه   09159886819  در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما  فرستاده می شود .

درباره ما

آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس